بسمه تعالی
*ثواب بدون عمل!
روزى رسول گرامى اسلام(ص)، در جمع اصحاب خود، سر به سمت آسمان بلند نمود و تبسّمى کرد.
یکى از افرادى که در آن جمع حضور داشت، علت اینعمل را از آن حضرت پرسید. حضرت رسول (ص) فرمود: چونکه متعجّب شدم از دو فرشته و مأمور الهى که از آسمان بر زمین وارد شدند تا اعمال یکى از بندگان خدا را که هر روز نماز خود را به موقع انجام مىداد در نامه عملش بنویسند، لیکن چون آن شخص را در محلّ عبادت خود نیافتند، هر دو فرشته به آسمان بازگشتند و به محضر ربوبى پروردگار عرضه داشتند: پروردگارا! بنده مؤمن تو را در محلّ عبادتش نیافتیم، بلکه او در بستر بیمارى افتاده بود.
در این هنگام خداوند متعال فرمود: بنویسید، اعمال و عبادات بندهام را تا زمانى که او در پناه من، مریض و ناتوان از عبادت و دیگر کارها است، همانطورى که در حال سلامتى، او عبادت مرا انجام مىداد و شما اعمال و حسنات او را مىنوشتید.
سپس در پایان فرمایش خود افزود: همانا بر من لازم است، پاداش بندهام را در حال مریضى نیز بپردازم!، همچنان که در حالِ سلامتى او چنین مىکردم.( بحارالا نوار: ج ۲۲ ص ۸۳)
*یک سال ناراحتی به خاطر پرداخت نکردن حق الناس
مرحوم حاجی نوری در کتاب دارالسلام از مرحوم حاج سید محمد، از علمای بزرگ اصفهان نقل نموده که ایشان فرموده بود، پس از یکسال از مرگ پدرم شب در عالم خواب او را دیدم احوالش را پرسیدم گفت: تا کنون گرفتار بودم حالا راحت شدم. عرض کردم عجب!!، سبب گرفتاریتان چه بود؟ فرمود: هیجده قِران به مشهدی رضای سقا بدهی داشتم و فراموش کردم وصیّت نکنم تا به او بدهند. از وقتی که مُردم تاکنون گرفتار بودم ولی دیروز مشهدی رضا مرا حلال کرد، لذا راحت شدم.
جناب سید محمد از نجف اشرف که این خواب را میبیند به برادرانش در اصفهان مینویسد که من چنین خوابی دیدم تحقیق کنید اگر پدرم به کسی بدهی دارد بپردازید. دنبال سقاباشی میروند از او قضیه را میپرسند. میگوید: آری من مبلغ هیجده قِران طلبکار بودم و پس از مرگ آن بزرگوار، چون سند نداشتم پولم را مطالبه نکردم چون بیفایده بود و از من طلب سند میکردند. تا یکسال گذشت، در فکر رفتم که سید هر چند کوتاهی کرد و به من سند نداد و وصیّت هم نکرد که قرض او را وُراث اداء نمایند، ولی به خاطر جدش او را حلال میکنم تا گرفتار نباشد.
فرزندان آن مرحوم هیجده قِران را به او میپردازند ولی سقّا نمیگیرد و میگوید چیزی را که بخشیدهام نمیتوانم بگیرم.(بهشت جاودان از تالیفات حضرت آیتا…شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره))
*لزوم تدبر در عاقبت امور
مردی با اصرار از رسول اکرم(ص) یک جمله به عنوان اندرز درخواست کرد.
پیامبر اعظم(ص) به او فرمود: اگر بگویم به کار میبندی؟ او در جواب گفت: بلی یا رسولالله!. اگر بگویم به کار میبندی؟ بلی یا رسولالله! اگر بگویم به کار میبندی؟ بلی یا رسولالله. پیامبر گرامی(ص) بعد از اینکه سه بار از او قول گرفت و او را به اهمیت مطلبی که میخواهد بگوید متوجه کرد، به او فرمود: هرگاه تصمیم به کاری گرفتی، اول در آثار، نتایج و عواقب آن فکر کن و بیندیش، اگر دیدی نتیجه و عاقبتش خوب و صحیح و توام با رشد است، آن را دنبال کن، و انجام بده، و اگر دیدی عاقبتش گمراهی و تباهی و توام با انحطاط بود، از تصمیم خود در اجرای آن صرفنظر کن.(الکافی، ج ۸، ص ۱۵۰)
*پسری که نسبت به پدرش بیاعتنا بود!
روزى پیامبر الهى(ص) در منزل خویش نشسته بود، که خواهر رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول(ص) نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن کرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند، پس از آن نیز با خوشروئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد… روزى دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعى رسول خدا(ص) نیز محسوب مىشد برآن حضرت وارد شد، حضرت، آن برخورد و خوشروئى را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا(ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا… ! ظاهراً در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدید؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مىکرد، من نیز این چنین اورا تکریم و احترام کردم، ولى پسر نسبت به پدرش بىاعتنا بود.(بحارالا نوار: ج ۱۶، ص۲۸۱)
*چه کسانی خود را مسخره میکنند؟!
امام رضا(ع) میفرماید: شش چیز بدون شش چیز دیگر مسخره است:
۱- هرکس با زبان استغفار کند ولی در قلب استغفار نکند، خود را مسخره کرده است.
۲- هرکس از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید، خود را مسخره کرده است.
۳- هرکس هوشیاری و احتیاط در زندگی بطلبد، ولی بی مبالاتی کند، خود را مسخره کرده است.
۴- هرکس از خدا بهشت بخواهد و بر مشکلات عبادت صبر نکند، خود را مسخره کرده است.
۵- هرکس از آتش جهنم به خدا پناه برد، ولی خواستههای نا مشروع دنیا را ترک ننماید، خود را مسخره کرده است.
۶- هرکس به یاد خدا باشد، ولی سرعت برای دیدارش نگیرد. خود را مسخره کرده است.(بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۵۶)
*عابد مغرور اهل دوزخ است!
روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی میگذشت. در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند، و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چهکنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد نیز تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن!
در این هنگام خدای متعال به پیامبرش وحی فرمود: به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی اهل دوزخ. (کیمیای سعادت، ج ۱، ص ۱۰۵)
*راهکار مقابله با عُجب
نقل شده است: عابدی هفتاد سال خدا را بندگی میکرد و آن مدت را به روزه و نماز گذرانده بود، روزی از درگاه الهی حاجتی طلبید، اما روا نگشت، رو به نفس کرد و او را سرزنش نمود که اگر نزد تو خیری بود، حاجت من روا میگشت، معلوم میشود از شومی تو هلاک شدهام!.
فرشتهای از جانب پروردگار بر او نازل شد و گفت: ای فرزند آدم!، یک ساعت که نفس خود را توبیخ و سرزنش نمودی، بهتر است از این مدت که عبادت کردی.(۱)
همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «برتو باد به سعی و کوشش (در راه خدا) و اینکه خود را از حد تقصیر در بندگی خدا خارج نکنی، زیرا کسی نمیتواند حق عبادت او را ادا کند.»(۲)
۱- عدهالداعی، ص ۲۲۷
۲- وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۷۱
*اخلاص کامل
ابوجعفر خثعمی که یکى از اصحاب امام جعفر صادق(ع) است، حکایت کند:
روزى حضرت صادق(ع) کیسهاى که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: اینها را تحویل فلان سیّد بنىهاشم بده، و به او نگو توسط چهکسى ارسال شده است!.
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم، پرسید: این پول از طرف چهکسى براى من فرستاده است؟ و سپس گفت: خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یکبار، مقدار پولى را براى ما مىفرستد و ما زندگى خود را با آن تامین و سپرى مىکنیم، ولیکن جعفر صادق با آنهمه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمىفرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست!!(امالی شیخ طوسی: ج۲ ص۲۹۰)
*سبک شمردن دیگران هرگز!
امام صادق(ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ، حرکت کردند.
در مسیر راه، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آنگاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بىارزش میکنید؟!
یکى از افراد از جا برخاست و گفت: یاابن رسولاللّه! به خداوند پناه مىبریم از اینکه خواسته باشیم به شما بىاعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق(ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى!.
آن شخص گفت: پناه بر خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکردهام!.
حضرت فرمود: واى به حالت، در بین راه که مىآمدى در نزدیکى جُحفه، تو با آن شخصى که مىگفت: مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نکردى؛ و او را سبک شمردى و با حالت بىاعتنائى از کنار او رد شدى! و سپس حضرت، در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤمن بىاعتنائى و بىحرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بىاعتنائى کرده است، و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است.(کافى،ج ۸، ص ۸۸، وسائل الشّیعه : ج ۱۲، ص۲۷۲)