در معرض مستقیم تأدیب الهی
گفته شد که اهل معرفت ادب را به سه درجه تقسیم میکنند؛ درجۀ اول این است که انسان موازنۀ بین خوف و رجا را حفظ کند و سعی کند که خوف او به یأس و رجای او به أمن و سرورش به جرأت بر مولا تبدیل نشود. درجۀ دوم این است که از مقام خوف به مقام قبض، از رجا به بسط و از سرور به مقام مشاهده نائل شود، امّا درجۀ سوم ادب این است که انسان وقتی در معرض ادب الهی قرار گرفت، حقیقت ادب را شناسایی کند و خود را از ادب غیرالهی بینیاز ببیند، یعنی پس از شناخت آداب الهی و تأدیب در مأدبۀ خدا، چشمی به سوی غیر نداشته باشد و همین ادب را برای خویش کافی بداند.
شناسایی ادب الهی و عمل بر طبق آن
در گذشته راجع به درجۀ دوم ادب گفتیم که وقتی انسان در مسیر معنوی، خود را تا جایی که میتواند و در اختیار او است جلو ببرد، از آنجا به بعد، خداوند اختیار قلب و روح او را به دست میگیرد و قبض و بسطش در دست خدا است. قبض و بسط، ادبی است که از ناحیۀ خداوند صورت میگیرد تا او روش رفتاری الهی و صحیحی داشته باشد. بعد از آنکه بنده دلش را در معرض قبض و بسط الهی دید و دانست که شادی و غمی که در درون دارد از ناحیۀ خدا است، حقیقت ادب را شناسایی کرده است. علم و التفات به اینکه همۀ اینها از طرف خدا است، شناسایی آداب الهی است. آیا کسی جز به وجود آورندۀ انسان که تمام سازمان وجودی او در ید قدرت او است، میتواند برای جمیع ابعاد وجودیِ انسان روش رفتاریِ صحیح ارائه دهد؟! حقیقت ادب این است که انسان تحت تأدیب کسی باشد که او را به وجود آورده است.
حال او باید طبق ادبی که خدا برایش خواسته و قبض و بسطی که دارد، رفتار متناسب داشته باشد و از این ادب پیروی کند. این شناسایی آداب الهی و جلوداری آنها نسبت به جمیع افعال انسان، بالاترین درجۀ ادب است. انسان باید ابتدا با عمل به دستورات خالق، سیر معنوی خویش را آغاز کند، سپس بعد از پشت سر گذاشتن مقداری از این مسیر، حق تعالی با عنایت خاص خود جوهرۀ وجود او را که محرک اصلی وی به شمار میآید، در دست قدرت خویش گرفته و گوهر گرانبهای قلب او را در معرض ادب خود قرار دهد. اینجاست که بنده باید آداب الهی را شناسایی کرده و بر اساس آن رفتار نماید. تأدیبکنندۀ حقیقی انسان، خدا است و ادب خدا، حقیقت ادب است.
آثار درجۀ سوم ادب الهی
۱ـ رهایی از رنج و تعب آداب شرعی
کسی که ادب خدا را نسبت به خود شناسایی کند، به حقیقت ادب رسیده است و اگر کسی به حقیقت ادب معرفت پیدا کند، خود را از ادب غیرخدا بینیاز میبیند و دیگر در تطبیق خود با ادب الهی و مرزشناسی رفتاری، احساس هیچ رنج و تعبی نمیکند؛ یعنی انجام اعمال واجب و ترک افعال حرام، دیگر برای او هیچ سختی و رنجی نخواهد داشت. این حالت، مقام عصمت است که مخصوص اولیای خدا است. پس با ادب قلب است که انسان به آنچه که انبیا و اولیا رسیدند، خواهد رسید.
۲ـ رسیدن به عصمت نسبی
درست است که عصمت مطلق یعنی مصونیت نسبت به همۀ خطاها تنها مربوط به انبیا و اولیای خدا است، ولی عصمت نِسبی، یعنی مصونیت نسبت به برخی از امور، قابل اکتساب است و میتواند به غیر از انبیا و اولیا هم اختصاص پیدا کند. اینکه میبینید شخصی خیلی آسان از یک عمل حرام چشمپوشی میکند و بهسمتش نمیرود و یا بدون هیچ فشاری، یک عمل واجبی را انجام میدهد، به خاطر همین عصمت نسبی است که او نسبت به آن کارها پیدا کرده است. چنین شخصی در ارتباط با این حد و مرز الهی، مؤدب شده است. ما به این میگوییم: «عصمتنسبی». همۀ ما این قدرت را داریم که به عصمت نسبی دست پیدا کنیم و به کیفیت و کمّیت آن بیفزاییم. این همان عصمت نسبی است.(۱)
۳ـ فنای در مؤدِّب
لذا هنگامی که انسان حقیقت ادب و مؤدب حقیقی را شناسایی کرد، احساس میکند جز آداب الهی و احکام الله به هیچ ادب دیگری احتیاج ندارد. خود را از آنچه غیرخدا میگوید مستغنی میبیند؛ چه از نظر اعمال خارجی و چه از نظر اعمال درونی و قلبی، چه از نظر خوف، چه رجا، چه حزن و چه سرور؛ و هیچگاه نیز در رعایت این آداب الهی، احساس ناراحتی، رنج و مشقّت نمیکند. این بدان معنا است که شخص مؤمن، به نوعی در مؤدِّب حقیقی خویش فانی شده است؛ یعنی انسان وقتی خود را نبیند، ادب خود و دیگران را هم نمیبیند و وقتی ادب دیگران را نیز نبیند، دیگر از رنج و مشقّت در رعایت آداب الهی نیز خبری نخواهد بود. اینجا او و ادب او و همۀ هستی او، فانی در خدا است.
۴ـ رسیدن به مقام شهود ربّ
بنابراین انسان در ابتدا اعضا و جوارحش را ادب میکند، یا به تعبیر دیگر حدود الهی را در اعمال خارجی خود رعایت میکند و بعد از انجام واجبات و ترک محرّمات، به سراغ درون رفته و به برقراری موازنۀ بین خوف و رجا میپردازد. زمانی که این مراحل را پشت سر گذاشت، به جایی میرسد که دیگر رشتۀ تربیت از دست او خارج شده و به دست خدا میافتد. در اینجا است که به قبض و بسط الهی و به مقام شهود دست پیدا میکند و در نهایت به جایی میرسد که همۀ مسائل برای او حل میشود.(۲)
کیفیت تأدیب الهی در مورد بیادبان
تأدیب افراد بیادب، اقتضای لطف الهی است
حال ممکن است برخی از مؤمنین متوسط، خود را از نظر عملی مؤدب نکرده و در رفتار خود از مرزهای الهی محافظت نکنند. این افراد کسانی هستند که حدود الهی را میشناسند ولی روش رفتاری الهی ندارند. این گروه مصداق آیۀ «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَنَفْسَه»(۳) خواهند بود. امّا بحث دقیقی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا خداوند چنین اشخاص بیادبی را رها میکند یا نه؟ یعنی آیا خداوند تنها کسانی را مؤدب میکند که ابتدا اعمال ظاهری خود را با دستورات الهی تطبیق داده و سپس در درون خود، بین خوف و رجا موازنه ایجاد میکنند یا دیگر مؤمنانی که بیادب هستند را نیز تحت تأدیب خاص خود قرار میدهد؟
در جواب باید گفت: لطف، عنایت، رحمت و کرم حق اقتضا ندارد که افراد خداشناسی که در وادی توحید قرار گرفته و در زمرۀ مؤمنین هستند را طرد کرده و ادب نکند. خدا آنها را نیز ادب میکند. امّا نکتهای که مطرح است، این است که نوع تأدیب این گروه از مؤمنین با اولیای خدا و دیگر مؤمنانی که از دستورات خدا سرپیچی نکردهاند، تفاوت دارد. خدا هر دو گروه را تأدیب میکند؛ امّا با روشهایی متفاوت.
بلا و عقوبت، روشی برای تأدیب افراد بیادب
برای توضیح مسأله باید بگویم که ما دو گونه ادب الهی داریم؛ یک بخش از آن مربوط به مؤمنینی است که خود را مؤدّب کردهاند و بخش دیگر مربوط به مؤمنانی است که بیادب هستند و حدود الهی را در عمل حفاظت نمیکنند. روش تأدیب خداوند برای تنبه و بیدار ساختن افراد بیادب این است که آنها را مبتلا به بلا میکند تا ادب شوند.(۴) علی«ع» میفرماید: «إِنَ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ»؛(۵) بلا برای ظالم، ادب است. اولاً منظور از ظالم کسانی هستند که حدود الهی را رعایت نمیکنند، نه ظالم اصطلاحی که مال مردم را به ظلم میخورد و به حقوق آنان تجاوز میکند؛ هرچند که این گروه هم ظالمند.(۶) ثانیاً برخی از ظالمین در زمرۀ مؤمنین هستند و برخی از آنان هم از دایره ایمان خارجند؛(۷) لذا ایمان در این روایت خصوصیتی ندارد. ثالثاً خداوند، کسانی که ظالم به نفس هستند و مرزهای الهی را رعایت نمیکنند را نیز ادب میکند؛ و رابعاً اینکه ادب این گروه، ابتلای به بلا است.
در روایتی از امامحسین«ع» آمده است که حضرت در دعایی به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَ لَا تَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ»؛(۸) خدایا مرا به سبب احسانت در وادی استدراج قرار مده! استدراج به آن معنا است که شخصی مکرّراً گناه کند و خدا هم مکرّراً او را از نعمتهای خود بهرهمند سازد و او استغفار و توبه را فراموش کند. اگر نعوذبالله، خدا با کسی چنین برخوردی کند، آن شخص هیچگاه متنبه نخواهد شد؛ لذا خدا گاهی از اوقات، برای تنبه افراد، آنها را عقوبت میکند؛ بنابراین یکی از شیوههای مؤدب ساختن افراد بیادب، عقوبت کردن است. حضرت در عبارت بعدی میفرماید: «وَ لَا تُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاءِ»؛(۹) خدایا مرا با بلا ادب نکن! چقدر این جمله زیبا است! حضرت میفرماید: خدایا! نه کاری کن که همیشه در خواب غفلت بمانم و بیدار نشوم؛ و نه به گونهای رفتار کن که مرا با عقوبت بیدار کنی! چون من تحمل عقوبت تو را ندارم.
نمونهای از بلایای الهی
امام حسن عسکری«ع» در روایت مفصلی میفرمایند: «فَرُبَّمَا کَانَتِ الْغِیَرُ نَوْعاً مِنْ أَدَبِ اللَّه تَعَالی»؛(۱۰) چه بسا یکدسته از زیر و رو شدنها و اتّفاقاتی که انسان توقع آنها را در زندگی ندارد، نوعی از ادب الهی باشد. شما هم تصدیق میکنید که گاهی انسان در زندگی خود میبیند که تا یکی از مشکلاتش حل میشود، بلافاصله مشکل دیگری به سراغش میآید و این رَوند ادامه دارد. هر قدر تلاش میکند بهجایی نمیرسد، بلکه گرفتاریها و مشکلات هم روز به روز زندگیاش را تحتالشعاع قرار میدهد. این وضعیتها نوعی از ادب الهی است که برای برخی از مؤمنین متوسط صورت میپذیرد. خداوند میخواهد مؤمنین گنهکار را نیز ادب کند.
ریشه و انواع عقوبت و بلایای تأدیبی
۱ـ ابتلائات و عقوبتهای مادی
بسیاری از بلایایی که برای مؤمنین ایجاد میشود در اثر گناه است. گاهی اینطور تعبیر میشود که یکسنخ از گرفتاریها و ابتلائات ما بر اثر گناه، خلافکاری و تجاوز از مرزهای الهی به وجود میآید. اینها تعارف ندارد، چون بحث حدود و احکام الله مطرح است. اگر ما که مدعی ایمان هستیم و رابطۀ ضعیفی با خدا داریم، به اصلاح و ادب خود قیام نکنیم، رحمت الهی اقتضا دارد که ما را به این زودی رها نکند و با عقوبت تأدیبمان نماید. خدا میخواهد ما که با او پیوند درونی داریم، بالاخره باادب شویم و مدارج ادب الهی را پشت سر گذاشته و در آخر به او برسیم؛ لذا از سر لطف و رحمتش ما را رها نمیکند و اگر ما خودمان را ادب نکنیم، او ما را با عقوبت ادب خواهد کرد.
عقوبت دنیوی برای مؤمن و بر اثر گناهان او به وجود میآید که نوعی ادب کردن از ناحیۀ خدا است. این همان قسم از عقوبتی است که زینالعابدین«ع» در دعای أبوحمزه ثمالی میفرماید: «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ»؛(۱۱) خدایا! مرا با عقوبتت ادب نکن! این عقوبت، مخصوص دنیا است. ادب کردن به وسیلۀ بلا، بسیار تلخ و ناگوار است و ما تحمل تلخی بلا و عقوبت الهی را نداریم.
۲ـ عقوبتهای اجتماعی
مواردی که تا اینجا به آن اشاره شد، جنبۀ شخصی داشته و به زندگی فردی اشخاص مربوط میشود، ولی روایات ما این بحث را در مورد مسائل اجتماعی نیز مطرح میکنند. ما در روایات داریم که اگر در اجتماعی گناهکاری دیده شود و دیگران به او تذکر ندهند، خداوند اجتماع آنان را با بلای خود ادب خواهد کرد. در تاریخ انبیا و اولیا و امتها چنین مسألهای بسیار مشهود است. امام صادق«ع» در روایتی میفرمایند: «أَیُّمَا نَاشٍ نَشَأَ فی قَوْمٍ ثُمَ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلى مَعْصِیه»؛ اگر کودکی در بین گروهی باشد، اما به خاطر گناهانش به او تذکری داده نشود تا مؤدب شود، «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ فیهِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَرْزَاقِهِم»؛(۱۲) اولین چیزی که خدا به وسیلۀ آن ایشان را ادب میکند، این است که از روزیشان کم خواهد کرد.
همۀ اینها اسبابی است که خدا برای ادب کردن بندگان استفاده میکند تا به وسیله این اسباب متذکر شوند. البته انسان نباید خود را در معرض این نوع از ادب الهی قرار دهد؛ چون حرف زدن راجع به عقوبت الهی بسیار آسان است، ولی چشیدن و رویارویی با آن بسیار مشکل.
معنای روایت: «البلاءُ لِلوِلاءِ»
شاید این حرف را شنیده باشید که «البَلاءُ لِلوِلاءِ»؛(۱۳) این حرف درست است، ولی حساب این بلا با بلایی که بر مؤمنین متوسط نازل میشود جدا است. بلا برای انبیا درجه و برای اولیا کرامت است:(۱۴)
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند
برای انبیا و اولیا هم بلا نازل میشود ولی بلای آنها درجه و کرامت است و بلای ما عقوبت.(۱۵)
حال اگر بخواهیم به وجه مشترک بلای کمّلین با بلای متوسّطین از مؤمنین اشاره کنیم، باید بگوییم هر کس در هر درجهای از ایمان، اگر سرنخی با خدای خود داشته باشد، خداوند او را رها نخواهد کرد و مبتلایش خواهد ساخت. «البَلاءُ لِلوِلاءِ»، معنایش این است که ولایت با خدا است و هر کس با او رشتۀ ارتباطی دارد، رها نمیشود و دچار بلایای الهی میگردد. نعوذ بالله، اگر دستت به گناه آلوده شود، خدا تو را متنبه میسازد؛ پس وقتی گفتی بلی، باید آمادگی برخورد با بلا را هم داشته باشی! بلی گفتن، یعنی اهل ولا شدن. خدا کسانی که با ولای او رابطهای دارند را دوست دارد، لذا اگر آنها گرفتار آلودگی و گناه شوند، خدا با تازیانۀ بلا ایشان را ادب میکند تا از دایره ولایه الله بیرون نروند. خدا بلا نازل میکند چون میخواهد تو را اصلاح کند. این رحمت خداوند است که از غضب او پیشی گرفته است.(۱۶) این عقوبت به ولای تو با خدا ارتباط دارد، چون رابطهات با او ضعیف بوده، میخواهد تو را ادب کند تا پیوندت محکم شود.
امّا بلایی که منشأ آن گناه است، بسیار تلخ است. دور شدنی که در واقع رانده شدن است، عقوبت خیلی تلخی است و امکان دارد به خاطر گناه گریبانگیر انسان شود.(۱۷) لذا نباید انسان بگذارد کار به جایی برسد که خداوند چشم او را با عقوبت باز کند! بلای ما از سر بدبختی است؛ نه از سر نزدیک شدن به قُرب الهی و اهل ولا بودن!
حد و مرز عقوبتهای الهی
امّا آیا این عقوبت کردن حدی دارد یا نه؟ عقوبتی که جنبۀ ادب کردن دارد تا موقعی است که در انسان زمینۀ اصلاح وجود داشته باشد. اگر خداوند یکی پس از دیگری انسان را گرفتار عقوبتهای خویش سازد، ولی او متنبه نشود و چشم باز نکند، معنایش این است که دیگر قابل اصلاح نیست. در اینجا است که رشتۀ ولای بین او و خدا قطع شده و خداوند نیز او را رها میکند.
اگر رشتۀ ولا قطع شود، برای انسان گشایش ایجاد خواهد شد و به اصطلاح به هرچه دست بزند، طلا میشود! آنگاه نفس خبیث شروع میکند به توجیه کردن و میگوید چون برای ما گشایش ایجاد شده، معلوم میشود که خدا خیلی به ما علاقه دارد! در حالیکه اینطور نیست و خداوند او را رها کرده است. این گشایش نیست، بلکه دور شدن تدریجی است. اگر چشمت را باز نکنی، خداوند تو را به تدریج دور میکند. حسین«ع» فرمود: «اللَّهُمَ لَا تَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ»؛ از این سخن امامحسین«ع» معلوم میشود که نعمتی که باعث فراموشی توبه شود، اصلاً مطلوب نیست.
علی«ع» میفرماید: «مَنْ لَمْ یَصْلُحْ عَلى أَدَبِ اللَّهِ لَمْ یَصْلُحْ عَلى أَدَبِ نَفْسِهِ»؛(۱۸) کسی که با ادب خدا اصلاح نشود، چگونه میتواند خویش را ادب کند؟! یعنی کسی که با تنبّهات الهی چشم باز نکرده و نفس خود را نشناخته است، ممکن نیست که بتواند خود را اصلاح کند.
ادب وقتی به صورت عقوبت درآید، آخرین مرحله است و اگر این مرحله نیز کارگر نباشد و انسان را متنبه نکند، بساط غضب الهی از رحمتش پیش میافتد و کاغذ سرنوشت برمیگردد.
رفع بلا و عقوبات الهی با توبه و استغفار
لذا کسی که معتقد به خدا است و نوعی دلبستگی به خدا دارد، نباید خود را در معرض این نوع از ادب الهی قرار دهد؛ یعنی اگر خطایی کرد، بعد از خطا واقعاً پشیمان شود و واقعاً از خدا عذرخواهی کند. خدا کسی را که مرتکب خطایی شده و از خطای خود غفلت کرده و از مولایش پوزش نطلبیده یا حدود الهی را فراموش کرده و در چشمش آنها را بیارزش و کوچک شمرده است، با بلای الهی ادب خواهد کرد، اما اگر پس از ارتکاب خطا عذرخواهی کند، در معرض بلا و عقوبت قرار نخواهد گرفت. پس بلا و عقوبت برای کسانی است که اهلغفلت باشند.
در بلایا به دنبال رفع اسباب مادی نباشید!
انسان اگر مرزشکنی کرد، باید فوراً توبه و استغفار کند. نباید اجازه دهد که کار به عقوبت برسد؛ لذا هر وقت دیدید که مبتلا شدهاید، ببینید چه کار خلافی انجام دادهاید و یا چه تکلیفی را ترک کردهاید؟ مؤمن باید به این فکر کند که من چه کار کردم که این گره به کارم افتاد؟ اگر میخواهید گره کارهایتان را باز کنید، بررسی کنید که با حلّال مشکلات چهکار کردهاید؟ او میخواهد شما را از خواب غفلت بیدار کند و برای همین مبتلایتان کرده است! بهجای اینکه برای پیدا کردن منشأ مشکلات خود به سراغ اسباب مادی بروید، بررسی کنید که شاید مسبّبالاسباب میخواهد شما را ادب کند. خودتان سریع به سوی او برگردید و ریشۀ مشکلاتتان را با توبه و استغفار حل کنید! نگذار کار به جایی برسد که خدا شما را در معرض استدراج قرار دهد؛ یعنی رشتۀ ولایتش را کمکم قطع کند و دیگر کاری بهکارتان نداشته باشد. قربان آن خدایی بروم که وقتی خطا میکنم، در همین دنیا پسگردنی میزند و عقوبتش را به آخرت نمیاندازد!
امامسجّاد میفرمود: «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ»(۱۹) چون او بیادبی نکرده است که عقوبت شود؛ ولی ما باید بگوییم: «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ فِی الآخِرَهِ»؛ چون چوب خوردن در این دنیا برای ما نعمت است. ما اگر اینجا ادب نشویم و کارمان به عقوبت آخرت برسد، دیگر راهی برای نجات نخواهیم داشت.
انواع بلایای مخصوص اهل ولا
درجهمند بودن تأدیب الهی نسبت به افراد گوناگون
اینکه میگوییم «هر کس اهل ولا باشد، اهل بلا است»، معنای گستردهای دارد و شامل تمام اهل ولا میشود؛ یعنی معنایش این است که هر کس سررشتهای از ولای پروردگار یعنی محبّت قلبی و ایمان به خدای متعال داشته باشد، ولو اینکه محبّت و ایمانش خیلی ظریف و کوچک باشد، باید بداند که خداوند او را با انواع بلایا تأدیب خواهد کرد. درست است که همۀ اهل ایمان بلا میبینند، اما برای بسیاری از آنها به جهت تأدیب است و نحوه و شکل ادب کردن آنها نیز با یکدیگر فرق دارد. تنها عده محدودی هستند که بلایشان به جهت تأدیب نیست که این مطلب خارج از بحث ما است.
شما نگاه کنید که پدر و فرزند چطور با یکدیگر رابطۀ عاطفی و محبّتی دارند. تا زمانی که این رابطه برقرار است، پدر برای پرورش و تأدیب فرزند خویش تلاش میکند؛ امّا شیوۀ ادب کردن او، نسبت به تکتک فرزندان و حالات آنها متفاوت است. اگر نعوذ بالله، عمل خلافی از فرزند سر بزند، پدر برای تأدیب او از شیوه عقوبت استفاده میکند که نوع آن نیز برای هر فرزندی متفاوت است. همچنین پدر برای اینکه میخواهد فرزند را در حوادث روزگار آبدیده کند، با آنکه او مطیع بوده و مرتکب کار خلافی نشده است، وی را در شرایط سختی قرار میدهد تا برای مقابله با فشارهای زندگی، تأدیب شود. هرکدام از اینها نوعی از شیوههای تأدیب به شمار میروند که منشأ همۀ آنها همان رشتۀ محبتی است که بین پدر و فرزند وجود دارد.
چه زمانی کار تأدیبی متوقّف میشود؟! هنگامی که رابطۀ محبتی قطع شود و هیچ دلسوزی برای تأدیب وجود نداشته باشد. مثلاً وقتی دو نفر هیچ رابطه و تعلقی نسبت به هم نداشته باشند، نسبت به تأدیب یکدیگر بیتفاوت هستند؛ لذا اگر رشتۀ محبت میان پدر و فرزند هم از بین برود، یعنی پدر احساس کند که تلاش برای تأدیب فرزندش فایده ندارد و او دیگر قابلیت تأدّب ندارد، کاملاً نسبت به فرزندش بیتفاوت شده و او را رها میکند؛ از تأدیب او دست میکشد و دیگر کاری به کارش ندارد. اینجا است که آن رشتۀ محبّتی که باعث تأدیب فرزند بود، قطع میشود و پدر دیگر نسبت به فرزندش دلسوزی ندارد.
تا وقتی ولایت و محبت الهی هست، بلا هم هست!
تأدیب الهی هم همینطور است؛ هرچند که محبت خداوند نسبت به عبد، با محبت پدر نسبت به فرزند، به هیچوجه قابلقیاس نیست؛ اما تا زمانیکه این رشته محبت بین عبد و رب برقرار است، تأدیب الهی هم نسبت به عبد جاری خواهد بود و اگر کسی از مؤمنینِ متوسط، نعوذبالله دستش بهسوی گناه و خطا برود، خدا او را مبتلا میکند تا تأدیب شود. «البَلاءُ لِلوِلاءِ»؛(۲۰) این بلا برای ادب شدن است. اما اگر این رشتۀ محبت قطع شود و دلسوزی دیگر فایدهای نداشته باشد، خدا دیگر بندهاش را به حال خود واگذار میکند.
گاهی اوقات پیش میآید که بنده با آنکه خلافی نکرده و کاملاً مطیع است و حتی خودش قیام به تأدیب نفس خود کرده، باز هم مشمول بلا میشود. این ابتلا برای آن است که خداوند میخواهد این افراد را بیشتر و بهتر تأدیب کند؛ لذا آنها را در قبض و فشار قرار میدهد. این هم یکی از مراتب عبارت نورانی «البَلاءُ لِلوِلاءِ» و یکی از انواع تأدیب الهی است؛ چرا که خداوند با این روش میخواهد بندهاش را آبدیده کند.
هر درجهای از ولا، اقتضای بلا دارد
بنابراین تأدیب الهی انواعی دارد که به اندازۀ تمام درجات ایمان است؛ یعنی به تعداد درجات ایمان، روشهای تأدیبی وجود دارد که از طرف خدای متعال در مورد بندگان مؤمنش به کار گرفته میشود. هرکس که ولا یا رابطۀ دوستی با خدا دارد، باید آمادۀ بلا باشد. رابطۀ دوستی با رب، اقتضا میکند که خدا بندهاش را رها نسازد و همیشه درصدد تأدیب وی باشد، امّا اگر این رابطۀ دوستی با خدا از ناحیۀ عبد قطع شود، خداوند او را به حال خود واگذار میکند تا در هر وادی که هست هلاک شود. این، متن روایات ماست.(۲۱)
پینوشتها
۱ـ بعید میدانم کسی از مؤمنین متوسط باشد که بگوید: من نمیتوانم خود را نسبت به هیچ گناهی حفظ کنم! یا بگوید: هر واجبی که میخواهم انجام دهم، برای من فشار و سختی دارد! این خیلی بعید است؛ البتّه عقلاً و عادتاً مانعی ندارد؛ امّا بعید به ذهن میرسد که کسی اهل ایمان باشد، ولی اینطور باشد. آنچه عموماً دیده میشود، عکس این قضیه است؛ یعنی امکان دارد شخصی بگوید: من از ارتکاب معاصی و ترک واجبات احساس ناراحتی میکنم، این همان عصمت نسبی است.
۲ـ این سیری است که در معارف اسلامی ما وجود دارد، اگر کسی این مراحل را طی کند به این مرتبه خواهد رسید، ولی متأسفانه ما در مرحلۀ اول گرفتار شدهایم و به همین خاطر پیشرفتی در درون خود احساس نمیکنیم. همۀ بدبختی ما به خاطر خودیتهای ما است!
۳ـ طلاق، ۱٫
۴ـ من در گذشته بحثی راجع به آزمایشهای الهی مطرح کردم و این معنا را در آنجا گفتم (حضرت استاد، بحث آزمایش الهی را در سال۱۳۶۸هـ.ش طی ۵۷ جلسه، سال۱۳۷۸ طی ۱۳ جلسه و سال ۱۳۸۵هـش طی ۲۱ جلسه به طور مفصل و مبسوط مطرح کردهاند که به صورت مجزا منتشر خواهد شد).
۵ـ بحارالأنوار ، ج ۶۴، ص ۱۹۶٫
۶ـ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَنَفْسَه؛ (طلاق، ۱).
۷ـ در اصطلاح منطق میگوییم: رابطۀ ایمان و ظلم، عموم و خصوص منوجه است.
۸ـ بحارالأنوار ، ج ۷۵، ص ۱۲۷٫
۹ـ بحارالأنوار ، ج۷۵، ص۱۲۷٫
۱۰ـ بحارالأنوار ، ج۷۵، ص۳۷۰٫
۱۱ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫
۱۲ـ بحارالأنوار ، ج ۹۷، ص ۷۸٫
۱۳ـ شرح مصباح الشریعه، ص۳۵۳٫
۱۴ـ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَه»، بحارالانوار، ج۶۴، ص۲۳۵٫
۱۵ـ ما چند نوع بلا داریم، یکدسته از بلایا برای اولیای خدا است و یکدسته برای غیر اولیای خدا که یک بخش از آنها مدعیان ایمان هستند. عقوبت هم بر دو قسم است؛ عقوبت دنیوی و عقوبت اخروی که من فقط به یکی از آنها اشاره کردم. (حضرت استاد، بحث آزمایش الهی را در سال۱۳۶۸هـ ش طی ۵۷ جلسه، سال۱۳۷۸ طی ۱۳ جلسه و سال ۱۳۸۵هـ.ش طی ۲۱ جلسه به طور مفصل و مبسوط مطرح کردهاند که بهصورت مجزا منتشر خواهد شد)
۱۶ـ «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»، بحارالأنوار ، ج ۹۱، ص ۲۲۸٫
۱۷ـ اما بلا برای اولیای خدا عقوبت نیست، بلکه این یک نوع ناز و کرشمه است. آن بحثها جدا است. محبوبشان برای آنها ناز میکند و اینها ناز او را میبینند و میگویند که قربانت بروم و به خودشان میپیچند؛ این یک نوع معاشقه است.
۱۸ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۲۴۸٫
۱۹ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫٫
۲۰ـ شرح مصباح الشریعه، ص ۳۵۳٫
۲۱ـ «قال رسول اللَّه: « قال اللَّه: أَیُّمَا عَبْدٍ أَطاعَنی لَمْ أَکِلْهُ إلى غیری، و أَیُّمَا عَبْدٍ عَصانی وَکَلْتُهُ إِلى نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ اُبالِ بِأیِّ وادٍ هَلَکَ».پیغمبر فرمود که خدا فرموده است: هر بندهای که مرا اطاعت کند، او را به غیر خودم واگذار نمیکنم؛ و هر بندهای که از فرمانم سرپیچی نماید، او را بهخودش واگذار میکنم و هیچ باکی ندارم که در کدام وادی هلاک میشود. (جواهر السّنیه، ص۲۹۱)
سوتیترها
۱٫
انسان باید ابتدا با عمل به دستورات خالق، سیر معنوی خویش را آغاز کند، سپس بعد از پشت سر گذاشتن مقداری از این مسیر، حق تعالی با عنایت خاص خود جوهرۀ وجود او را که محرک اصلی وی به شمار میآید، در دست قدرت خویش گرفته و گوهر گرانبهای قلب او را در معرض ادب خود قرار دهد
۲٫
بلایی که منشأ آن گناه است، بسیار تلخ است. دور شدنی که در واقع رانده شدن است، عقوبت خیلی تلخی است و امکان دارد به خاطر گناه گریبانگیر انسان شود. لذا نباید انسان بگذارد کار به جایی برسد که خداوند چشم او را با عقوبت باز کند! بلای ما از سر بدبختی است؛ نه از سر نزدیک شدن به قُرب الهی و اهل ولا بودن!
۳٫
انسان اگر مرزشکنی کرد، باید فوراً توبه و استغفار کند. نباید اجازه دهد که کار به عقوبت برسد؛ لذا هر وقت دیدید که مبتلا شدهاید، ببینید چه کار خلافی انجام دادهاید و یا چه تکلیفی را ترک کردهاید؟ مؤمن باید به این فکر کند که من چه کار کردم که این گره به کارم افتاد؟ اگر میخواهید گره کارهایتان را باز کنید، بررسی کنید که با حلّال مشکلات چهکار کردهاید؟