دود سیاه استبداد پهلوی در قلمرو فرهنگ

بررسی‌هایی درباره پروندۀ پلیدی‌های رژیم پهلوی در قلمرو مسائل فرهنگی

توضیحی بر این نوشتار(مقدمه): فرهنگ به معنای عام خود، روش فکر کردن، زیستن و ارتباط برقرار کردن است. به تعبیر دیگر ارزش‌ها، سنت‌ها شعائر و آداب در مقوله‌ فرهنگ قرار می‌گیرند و به‌مرور زمان از رویش، شکوفایی، غنای کمّی و کیفی و ترقی برخوردار می‌شوند. این سرمایه معنوی که تمامی مواریث فکری، علمی، ادبی و هنری را در بر می‌گیرد، تجلی خود را در سازندگی می‌یابد.(۱)
برخی، باورهای مذهبی و اعتقادات را یکی از شاخه‌های فرهنگ فرض می‌کنند ،ولی چنین تصوری درباره آیین اسلام و مولود طبیعی آن یعنی تشیع و مذهب اهل بیت(ع) کاملاً غلط و دور از واقعیت است، زیرا قرآن و عترت، خود مولد و سازنده فرهنگ هستند و اسلام معارف و مکارم و اندوخته‌های معنوی و معرفتی گرانسنگی را برای مسلمانان و جامعه بشری به ارمغان آورد.(۲) مسلمانان با تکیه بر این فرهنگ به تولیدات فکری، علمی و ذوقی روی آوردند و تمدنی پویا را سامان دادند و در انتقال این میراث گرانقدر به اروپا نقش مؤثری را ایفا کردند، به‌نحوی که متفکران غربی اعتراف کرده‌اند ریشه‌های فرهنگی غرب نه تنها از اسلام بهره‌ها برده‌اند، بلکه بنیادهای فکری و علمی بخش عظیمی از تمدن غرب را نیز مسلمانان پایه‌ریزی کردند.(۳)
متفکر شهید آیت‌الله مطهری بر این باور است که فرهنگ فراتر از علم است و مجموعه متنوعی از علوم عقلی و نقلی، فنون، صنایع، هنرها و ذوق‌های گوناگونی را که روح واحدی بر آن حاکم است و اختصاص به مردمی دارد که لیاقت، شایستگی‌ها و مشخصات آن را داشته باشد، در پیکری واحد و منسجم گرد هم می‌آورد و انگیزه حاکم بر فرهنگ، جهت و حرکت آن، آهنگ رشد و عناصر اصلی فرهنگ اصالت و هویت آن را به اثبات می‌رساند.(۴)
از دیدگاه امام خمینی(ره) فرهنگ اساس یک امت است و زیربنای استقلال راستین آن را تشکیل می‌دهد. هر ملتی محتاج فرهنگی اصیل مبتنی بر ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی است. جامعه با چنین فرهنگی می‌تواند در عرصه‌های سیاسی اجتماعی حضور یابد و در مصاف با خصم حماسه‌آفرینی کند. بنابراین فرهنگ در رأس امور است و می‌تواند سرچشمه سعادت یا شقاوت جامعه‌ باشد.(۵)
اجانب در باره جوامع اسلامی مطالعه کرده‌ و متوجه شده‌اند که اگر فرهنگ مسلمانان، استقلال و هویت خود را حفظ کند از میان آنان شخصیت‌های مستقل، مقاوم و مبارز برمی‌خیزند و در این بستر جوانانی پرورش می‌یابند که اگر در رأس امور اداری، علمی و سیاسی قرار گیرند اجازه نمی‌دهند بیگانگان به نقشه‌های شوم خود برسند. از این جهت درصدد برآمدند سدهایی را که این هویت ارزشی را حفظ می‌کنند، بشکند و شایع کردند که اسلام مکتبی است مربوط به دعا و ذکر و ارتباط افراد با خالق و به امور اجتماعی و سیاسی کاری ندارد و اندیشه جدایی دین از سیاست را ترویج کردند. به علاوه افرادی را در رأس هرم قدرت کشورهای اسلامی قرار دادند که به تحقیر و تخریب این فرهنگ پویا و مولد پرداختند و فرهنگ آمیخته به ابتذال، فساد، فحشا را بر اقشار گوناگون تحمیل کردند و نوعی وابستگی فرهنگی را به وجود آوردند.
مقدمات این نیرنگ از زمان قاجاریه آغار شد و این دوران از تاریک‌ترین ادوار تاریخی در عرصه‌های علمی و فرهنگی به شمار می‌آید. اما رژیم پهلوی در این باره مرتکب خیانت‌ها و جنایاتی شد که به‌مراتب از آنچه در زمان قاجاریه رخ داد وخیم‌تر و بدتر بودند، زیرا کارگزاران این نظام استبدادی و طاغوتی، به پایه‌های فرهنگ دینی و بومی به شکلی جدی و برنامه‌ریزی شده حمله‌ور شدند؛ فرهنگ وارداتی را جایگزین فرهنگ اسلامی کردند و آن را در اغلب شئونات مردم ایران نفوذ دادند. این وضع وخیم در ایام متأخر رژیم پهلوی یعنی حدود سه دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی شکل خطرناک‌تری به خود گرفت تا آنکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) چون خورشیدی درخشان در مقابل این طوفان مهیب ایستاد و آن را کنار زد.(۶)
در نوشتار حاضر مروری خواهیم داشت بر کارنامه سیاه استبداد پهلوی دوم با تأکید بر مسائل فرهنگی.
دسیسه برای تأسیس سلسله‌ای ستمگر و خائن
یکی از مهم‌ترین رویدادها در تاریخ معاصر ایران که در اواخر حکمرانی قاجار اتفاق افتاد، خیزش مشروطه است. در این جنبش، مردمی که از فشار سیاسی و اختناق فرمانروایان قاجار به ستوه آمده بودند، با تأثیرپذیری از آموزه‌های اسلامی به سردمداری علمای بزرگ قیام کردند. این حرکت که صبغه‌ای دینی و خودجوش داشت در صدد بود به موازات کاستن از جفای حاکمان این سلسله، از نفوذ استعمارگران در فرهنگ و سرمایه‌های فکری و مادی این سرزمین جلوگیری کند. نهضت مشروطه گر چه در مجموع موجب بیداری و خودآگاهی عموم مردم گردید، سلطنت به مشروطه مبدل شد، مجلس شورای ملی شکل گرفت، قانون اساسی تدوین گردید و برخی اصلاحات اجتماعی و اقتصادی صورت گرفت(۷)؛ اما با توجه به فضایی که بعد از انقلاب مشروطه پدید آمد، انتظار می‌رفت نظامی برخاسته از میان مردم روی کار بیاید؛ به فرهنگ بومی و شئونات مذهبی احترام بگذارد و برای استقلال واقعی و رشد و شکوفایی کشور گام‌های مهمی بردارد، ولی نه تنها این مهم تحقق نیافت، بلکه رژیمی روی کار آمد که در وابستگی به دولت‌های استکباری، زورگویی، خیانت و هجوم علیه ارزش‌های دینی و هویت اصیل اسلامی، نسبت به زمان قاجاریه اوضاع اسفبارتری داشت.(۸)
ژنرال آیرون ساید، فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران، بعد از بررسی‌های فراوان به کمک سیدضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه «رعد» و متمایل به بریتانیا، رضاخان را برای این منظور مناسب تشخیص داد. بعد از کوتادی سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی این جرثومه فساد، مقام و موقعیت خود را تثبیت کرد و سرانجام احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری او تن داد. دولت انگلستان با دخالت در انتخابات دوره پنجم شورای ملی و نفوذ دادن حامیان خود در این نهاد قانونی و مردمی، زمینه را برای تغییر سلطنت فراهم کرد و سرانجام به‌رغم مخالفت فقهای شیعه، مجلس، موضوع خلع قاجارها را به تصویب رساند و سلطنت را به رضاخان واگذار کرد تا پادشاهی در خاندان او موروثی شود.(۹)
خودکامه‌ای خلافکار در رأس امور ایران
دولت‌های سلطه‌گر کسی را در رأس نطام سیاسی ایران قرار دادند که به قول خودشان کم‌سواد بود و به مجلس شورای ملی به دیده تحقیر می‌نگریست. در خلق و خوی او نقایصی وجود داشتند که به‌تدریج به آفت‌های مهلکی تبدیل شدند. او به هیچ وجه در فکر ترقی علمی و فرهنگی کشور نبود، بلکه تنها اطاعت بی چون و چرای افراد برایش اهمیت داشت. لذا هر سال که از سلطنت او می‌گذشت، دیکتاتوری و اختناق شدت بیشتری پیدا می‌کرد.(۱۰)
رضاخان با نابود کردن قوانین و موازین شرعی حاکم بر نظام قضایی و حقوقی ایران، حقوقدانانی را که غالباً در غرب تحصیل کرده بودند به جای علما و روحانیان گمارد. در نظام تعلیم و تربیت، دگرگونی‌هایی را به وجود آمد که نتیجه‌اش روحیه ملی‌گرایی افراطی، باستان‌گرایی، تجددطلبی، شاه‌دوستی و ادغام با فرهنگ بیگانه بود. به‌علاوه از روحانیون فاضل و فرزانه و خودساخته، در امور فرهنگی و آموزشی سلب نفوذ گردید. مدارس مختلط پسر و دختر تأسیس شدند و همزمان با توسعه کمّی مدارس دولتی، مدارس میسیونرهای مسیحی، بهائیان و برخی فرقه‌های دیگر گسترش پیدا کردند. فعالیت‌های حوزوی و تربیت طلاب فاضل دانشور و مهذب در اکثر نقاط کشور رونق خود را از دست داد و مدارس علوم دینی تخریب یا تعطیل شدند. علمای بزرگ و تأثیرگذار در سرنوشت سیاسی، فکری و فرهنگی کشور دستگیر و روانه زندان یا تبعیدگاه شدند و برخی هم به شهادت رسیدند. احکام و قوانین مبتنی بر شرع مقدس اجرا نمی‌شدند و به بهانه مبارزه با خرافات و جمودگرایی از برپایی شعائر، آیین‌ها، آداب و مراسم مذهبی ممانعت به عمل آمد. منکرات و امور خلاف موازین دینی رواج یافتند و فرقه‌های منحرف و جریان‌های انحرافی و دگراندیش مورد حمایت قرار گرفتند و تقویت شدند. قانون کشف حجاب، تعرض به زنان محجبه، ضرب و جرح بانوان متدین و مقید به سنت‌های اسلامی از اقدامات این دوره ننگین است.(۱۱)
امام خمینی فرموده‌اند: «رضاخان اصلاً سواد نداشت. در تاریخ نیز چنین بوده است. بسیاری از احکام خودسر و مسلط، از لیاقت و تدبیر ملت و علم و فضیلت بی‌بهره بوده‌اند.(۱۲) این کشف حجاب ننگین که عفت و درستی نسل جوان را به باد داد، از خیانت‌های بزرگ رضاخان به این کشور است.(۱۳) رضاخان به زور اجانب و برخلاف میل ملت، بر مردم ایران تحمیل شد و با روی کار آمدن وی سه اصل اسلامی در امر حکومت پایمال شد: لزوم عدالت، آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آنان بر مقدرات مسلمین.(۱۴)
رضاخان در آغاز با چاپلوسی، اظهار دیانت، سینه‌زنی و به پا کردن روضه‌خوانی مردم را اغفال کرد. وقتی حکومتش مستقر شد، شروع به مخالفت با اسلام کرد، به طوری که برگزاری مجالس روضه امکان نداشت.(۱۵) هرچیزی که برای اسلام مفیدتر بود به آن بیشتر حمله می‌شد. با عاشورا و تبلیغات اسلامی شدیداً مخالفت کردند، چون می‌دانستند پایگاهی است برای رسوایی حکومت‌های (ظلم و فاسد).(۱۶) رضاخان تمام این مخالفت‌ها را به اسم اصلاحات و ترقی انجام می‌داد.(۱۷)
مقام معظم رهبری نیز می‌فرمایند: «رضاخان، این مرد قلدر نادان و بی‌سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد. یکباره لباس این کشور را عوض کرد. بسیاری از سنت‌های مردم را تغییر داد. دین را ممنوع کرد. کارهایی را با قلدری انجام داد که محبوب سلطه‌گران غربی شد. دوران پهلوی، دوران خودفراموشی ملت و متروک ماندن عناصر خودی و عناصر فرهنگ ملی بود. آن‌چنان به خودی بی‌اعتنایی و آن را تحقیر کردند که کمتر کسی جرئت می‌کرد حتی گرایش فرهنگ خودی گرایش نشان دهد. هرچه از اول این دوران به سوی آخر پیش می‌رویم ابتذال آن بیشتر می‌شود. آن نسل پرورش یافته دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی در ایران غالباً نسل بی‌اعتقادی بود. البته بعدها وضع عوض و تفکرات صحیحی پیدا شدند. روشنفکران متدینی در دانشگاه‌ها رسوخ کردند و بر تحصیل‌کرده‌ها اثر گذاشتند.»(۱۸)
بدیهی است رژیمی که کارنامه سیاهی دارد و علیه ارزش‌ها، فرهنگ و شعائر مذهبی تهاجم گسترده‌ای را انجام می‌دهد، در جامعه اسلامی ایران هیچ‌ پایگاهی ندارد. استعمارگرانی که رضاخان را روی کار آورده بودند، وقتی دیدند که این مهره دیگر خاصیتی ندارد و نمی‌تواند مقاصد آنان را تأمین کند، زمینه‌های سقوط و فروپاشی حکومت او را فراهم کردند. نیروهای متفقین که در شهریور ۱۳۲۰ به سوی تهران حرکت کرده بودند، رضاشاه را وادار به استعفا و ترک کشور و به جزیره موریس در افریقا تبعید کردند و او در همان جا مرد. در آن شرایط ابرقدرت‌ها برای اجرای سیاست‌های خود کسی را مناسب‌تر از فرزند رضا شاه، یعنی محمدرضا پهلوی، ندیدند و او را به پادشاهی برگزیدند.(۱۹)
امام خمینی می‌فرمایند: «آن وقتی که بنا شد رضاخان از ایران برود، دولت انگلستان اعلام کرد ما او را آوردیم و بعد از آنکه به ما خیانت کرد، او را بردیم. وقتی رضاخان می‌خواست برود، در آن وقتی که به دلیل هجوم متفقین همه چیز در معرض خطر بود، مردم شادی می‌کردند. من به این پسر نادانش گفتم کاری نکن که وقتی تو هم رفتی مردم شادی کنند و شنیدید و دیدید که برای رفتن او شادی مردم بیشتر هم بود و حق هم همین بود.»(۲۰)
دست‌نشانده بیگانگان
محمدرضا پهلوی با توافق انگلیس، آمریکا و شوروی سابق به سلطنت رسید. دوران حکومت وی با نظارت بیگانگان آغاز شد و مردم مسلمان ایران در سال‌های پادشاهی او رنج‌های زیادی را تحمل کردند. خود محمدرضا در یکی از کتاب‌هایش نوشته است که متفقین به ایران آمدند و صلاح دیدند که من پادشاه ایران باشم. او در واقع اعتراف می‌کند که اجانب او را به ملت مسلمان این سرزمین تحمیل کردند.(۲۱) تشکیلاتی که به بیگانگان وابسته است، برای تحکیم پایه‌های قدرت خود به جنایت و غارت اموال عمومی دست می‌زند. چنین روندی او را دچار هراس ‌کرد و مدام نگران بود که مبادا به دلیل خیانت‌ها و فسادهایی که مرتکب شده، مردم به پا خیزند، از این جهت به فشار، ارعاب و اختناق روی آورد و هر روز که ‌گذشت فشار سیاسی اجتماعی به اقشار گوناگون را افزایش ‌داد.
در پی این دیکتاتوری، نفرت و انزجار امت مسلمان از او و تشکیلات مخوف ساواک شدت پیدا کرد تا آنکه به رهبری امام خمینی علیه این نظام ظالمانه برپا خاستند. از آنجا که محمدرضا پهلوی بین مردم پایگاهی نداشت، نه کارگزاران و نیروهای امنیتی و ارتش او و نه حتی قدرت‌های بزرگ هم نتوانستند مانع از سقوط او شوند. نظام شاهنشاهی به دلیل تباهی‌ها و تمایل به ناروایی‌ها و فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و جامعه مذهبی زمینه‌های اضمحلال خود را به وجود آورد و محورهای ذیل در فروپاشی آن دخالت داشتند:
۱- خوی فرعونی و طبع طغیان‌گری
با وجود اینکه محمدرضا پهلوی در برابر دولت‌های استکباری رفتاری ذلیلانه داشت، در مقابل جامعه‌ای که بر آن حکومت می‌کرد، سیاست‌های جابرانه و متکبرانه‌ای را اعمال می‌کرد. خوی بیمارگونه‌ای در او وجود داشت که به سبب آن صرفاً خود و اطرافیان متملّق خود را می‌دید و واقعیتی به نام ملت و جامعه‌ مسلمان را به حساب نمی‌آورد.
امام خمینی تصریح فرموده‌اند: «خودش را فرمانفرما و همه چیز ملت می‌دانست و برای دیگران ارزش قائل نبود. همین اسباب آن شد که به مردم خیانت کرد، زیرا در این خیال بود که کسی از او در برابر این همه خلاف بازخواست نمی‌کند. به نظرش نمی‌آمد که قدرت دیگری هم در برابر سرنیزه و مسلسل هست. این بیماری روحی اسباب این شد که او بر اساس همان زمینه‌ای که قدرتی غیر از خودش را نمی‌دید، مشغول به جنایات گردید. مادامی که حکومت، خودش را مسلط بر مردم، فرمانفرما و شاهنشاه می‌دانست ملت با او نبود.(۲۲)کاری نکرده بود که اقشاری از مردم را راضی نگه دارد، جز رده‌های بالای ارتش و قوای انتظامی، باقی را دیگر به هیچ می‌گرفت. ارتش، مردم، مسجد، روحانیت، دانشگاه و بازار، هیچ‌یک را به حساب نمی‌آورد.(۲۳)
«اصولاً حکومت سلطنتی نه تنها مطابق موازین اسلامی نیست، بلکه ناقض احکام این آیین است. از اهداف مهم حماسه حسینی جلوگیری از برقراری نظام پادشاهی بود و چون آن حضرت نمی‌خواست زیر بار حکومت جابرانه‌ای برود که از دیانت و فضیلت فاصله گرفته است، به شهادت رسید. حضرت امام حسین(ع) فرمودند: رسول اکرم(ص) می‌فرمایند هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم می‌شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت و خصومت در پیش می‌گیرد، ولی در مقابل چنین سلطان(جائری) با عمل و گفتار مخالفت نمی‌نماید، بر خداوند است که او را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل کند.(۲۴)در واقع چنین فرمانروایی شرک‌آمیز است و چون حاکمش طاغوت است، مسلمانان موظف‌اند آثار شرک را از جامعه دینی دور کنند اسلام از این رویه و شیوه کشورداری منزه است.(۲۵)
«رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: ملک‌الملوک یعنی شاهنشاه در نظر من منفورترین کلمات است. نسبت دادن شاهنشاه به انسان کار مذمومی است، چون سلطان حقیقی خداوند تبارک و تعالی است « وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْک »(۲۶) پروردگار متعال در سلطنت هیچ شریکی ندارد. به همین جهت انبیا از اول تا زمان رسول اکرم(ص) با فراعنه، قیاصره و شاهنشاهان مقابله کردند، ائمه هدی(ع) با آنان مبارزه کردند و در زندان آنان بودند. بعد از ائمه اطهار(ع) علمای بزرگ با پادشاهان و قدرت‌های جابر به ستیز برخاستند.(۲۷) سلاطین از اول خیانتکار بودند. ما با رژیم سلطنتی مخالفیم. اینها (پهلوی اول و دوم) از آغاز که روی کار آمدند، برخلاف قانون بودند. تا حالا هم هرچه کرده‌اند مغایر شرع مقدس، رضای خدا و رضای مردم عمل کرده‌اند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم طاغوتی غیر اسلامی بود.(۲۸) چنین شخصی که حکومتش مشروعیت نداشت، برنامه‌های ضداسلامی و معارض با فرهنگ و سنت‌های دینی را به اجرا گذاشت، آتشکده‌ها و دوگانه پرستی را تقویت کرد. تاریخ اسلام را عوض کرد و این خیانت‌ها بالاتر از کشتارهایی است که این رژیم به آن دست زد، زیرا تغییر تاریخ رسمی اسلام اهانت به حیثیت آیین محمدی و ملت مسلمان است.»(۲۹)
مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «در دوران رژیم منحوس پهلوی، خصمانه و با دلی پر از کینه داشتند با اسلام می‌جنگیدند تا آن را از صحنه‌ روزگار زایل کنند، چرا؟ چون اسلام با قدرت‌طلبی، سلطه‌گری، غارتگری، فساد، فحشاء و توطئه آنان علیه انسانیت مخالف بود. لازم می‌دانستند آزاد و بی‌مهار باشند و هر کاری که می‌خواهند بکنند، اما اسلام مانع بود و لازم می‌دانستند آن را از بین ببرند که انقلاب اسلامی مثل فجر نوری درخشید.»(۳۰)
۲- نفی باورهای بومی به منظور تأمین منافع اجانب
رژیم پهلوی با حمایت قدرت‌های بیگانه در رأس هرم قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و به کمک طرح‌های استعماری و نقشه‌های مستکبران به محو میراث فکری و جلوه‌های مذهبی و کنار زدن ارزش‌های الهی پرداخت و امت مسلمان را تحت سیطره بیگانگان درآورد. به علاوه این رژیم در تأمین منافع غربی‌ها کوشید و مأمور شد هدف‌های ابرقدرت‌ها را در سرزمینی مسلمان‌نشین عملی سازد. ابرقدرت‌ها بدان جهت او را تأیید می‌کردند و مورد پشتیبانی قرار می‌دادند که رژیم شاهنشاهی تمام سرمایه‌های عمومی، انفال، ذخائر فکری و فرهنگی ملت را به ثمن بخس در اختیارشان قرار می‌داد و ایران را برای آنان به صورت طعمه‌ای آماده درآورده بود.
امام خمینی فرمودند: «سلطنت شاه برخلاف میل ملت و از ناحیه اجانب برای تأمین منافع آنان بر ما تحمیل شده است و به همین جهت تمام برنامه‌های آن برخلاف مصالح مردم انجام شده که نتایج زیانبار آن در همه زمینه‌ها مشهود است. وزیر خارجه انگلستان گفت ایشان دارد منافع ما را حفظ می‌کند. ما چطور او را حفظ نکنیم؟ ما می‌دانیم که شاه از طرف آمریکا و انگلستان ماموریت دارد ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند و اسلام را عقب بزند.»(۳۱)
آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در اواخر حکومت شاه می‌گوید: «ایران در ذهن شاه بخشی از فرهنگ و تمدن غرب به شمار می‌رفت. از نظر او، ذوق، ابتکار و استعداد ایرانیان در زیر پرده‌ای از سلطه اسلام رو به خاموشی گرایید. منظورش از تمدن بزرگ ارتقای سطح زندگی مردم و توسعه علمی و آموزشی نبود، بلکه می‌خواست ایرانیان از شیوه زندگی سنتی اسلامی و پایبندی به آداب مذهبی زدوده شوند و به سوی تمدن اروپای غربی گام بردارند.»(۳۲)
محمدرضا پهلوی درباره اعمال نفوذ بیگانگان در مهم‌ترین رکن کشور یعنی مجلس شورای ملی سابق این‌گونه اعتراف کرده است: «بعد از رفتن پدرم، مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل، بخشی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر توسط سفارت روس انجام می‌گرفت. صبح مستشار دولت بریتانیا با یک فهرست انتخاباتی به سراغ عوامل ذی‌ربط می‌آمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با فهرست دیگری می‌آمد. در بیست سال از دوران سلطنتم با چنین مجالسی روبه‌رو بودم.»(۳۳)
او که خباثت و جنایت را از پدرش به ارث برده و خودش هم در خلاف و ترویج ناروایی پیشگام شده بود، ایران را در تمام عرصه‌ها به نام «تمدن بزرگ» عقب نگه داشت تا به ابرقدرت‌ها وابسته باشد. او در این راستا می‌خواست جلوه‌های اسلامی را به اسم اسلام محو کند، مفاخر این سرزمین را نابود سازد و به بهانه ملی‌گرایی و گرایش به ایران باستان و احیای نام و یاد پادشاهان قبل از اسلام، دوران پرافتخار ایران پس از گسترش اسلام در ایران را با آن کارنامه نورانی تحقیر کند و به سخره بگیرد و راه را برای غرب‌زدگی هموار کند.(۳۴)
۳- بذرهای ابتذال
از عوامل مهمی که موجب نفرت جامعه اسلامی ایران از خاندان پهلوی شد و نیروهای مؤمن و متدین را برای مبارزه با تشکیلات شاهنشاهی مصمم کرد، فحشا، فساد و رواج رذالت‌های اخلاقی در میان کارگزاران و وابستگان به دربار پهلوی بود. وقاحت این مسئله به قدری بود که حتی ابرقدرت‌ها هم بر مفاسد این رژیم صحه گذاشتند.(۳۵) یکی از نخست‌وزیران شاه گفته بود فساد در سطح بالای نظام سیاسی به‌قدری شیوع دارد که حتی از حریم حیا و شرم هم فراتر رفته است.(۳۶)
مدیریت جاسوسی و اداره تحقیقات سیاسی سفارت آمریکا در تهران گفته است: «خویشاوندان و مقربان شاه، دربار را به مرکز شهوترانی، تباهی، فساد و اعمال نفوذ تبدیل کرده‌اند. خواهر دوقلوی شاه به فساد شهرت دارد.»(۳۷)
تباهی دربار شاهنشاهی به‌حدی رسیده بود که اشرف(خواهر شاه) طی نامه‌ای به ارنست پرون (محرم اسرار شاه) نوشته بود: «برادرم دربار را به روسپی‌خانه تبدیل کرده است!»
در هنگام بازرسی از کاخ سعدآباد، در دفتر خصوصی محمدرضا پهلوی مدارکی از جمله تصاویر فراوانی از اعلیحضرت در حال انجام اعمال منافی عفت به دست آمد. تمام این عکس‌ها توقیف و به ستاد ارتش انتقال داده شد.(۳۸) از وقیح‌ترین مسایل دربار شاه که شخص پادشاه در آن مؤثر بود و قلم از بیانش شرم دارد، تشکیل باند همجنس‌خواهی بود. آوازه این خباثت به گوش درباریان او هم رسیده بود.(۳۹)
تفریح شاه و اسدالله علم شکار دختران اعم از ایرانی و اروپایی بود. این وظیفه جناب علم بود تا در مقام ریاست دربار برای گردش روزانه شاه، وسایل لازم را در حد رئیس روسپی‌خانه فراهم کند و در این باره البته از هیچ‌گونه کوششی فروگذار نمی‌کرد. او از این‌که برنامه‌های گسترده خود برای گذرانیدن وقت و بی‌وقت با دختران متعدد را بیان کند، هیچ شرمی نداشت. قرائن بسیار حاکی از آنند که هر جا علم عبارت «شاهنشاه به گردش تشریف برده‌اند» را به کار برده، کنایه از ین مفاسد و رذالت‌هاست.(۴۰)
وقتی شاه در شهوترانی افراط می‌کند، رئیس دربار توصیه می‌کند که این شیوه برای سلامتی او خوب نیست. در حالی که در عرف بین‌الملل رابطه یک سیاستمدار با روسپی‌ها سر و صدا ایجاد می‌کند، اسدالله علم با نهایت بی‌شرمی در یادداشت‌ها و خاطرات خود جزئیات اعمال منافی عفت شاه را گزارش می‌کند. وقتی میان محمدرضا پهلوی و علم سخن از شمس پهلوی به میان آمد که گاه با ده بیست سگ و گربه از این کشور به آن سرزمین می‌رفت، گفته شد که این کار او نوعی دیوانگی است. شاه گفت ما هم که این همه جنس مخالف عوض می‌کنیم آیا خودش نوعی جنون نیست؟(۴۱)
سقوط شاه در باتلاق فساد و مرداب فحشا نه تنها خاندان سلطنتی را گرفتار کرد، بلکه این رذالت‌ها در تمای ادارات، نهادها و سازمان‌ها همچون عفونتی فراگیر نفوذ کرد و جای سالمی را برجای نگذاشت. در حالی که انسان‌های شریف، لایق، شایسته پاک و خوشخو‌ در زندان‌های مخوف ساواک تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفته بودند، افراد فاسد، عیاش، غارتگر و نالایق در پست‌های حساس قرار گرفته و زمام امور جامعه‌ای مسلمان را در اختیار داشتند. در ایام نخست‌وزیری هویدا زنی فاسد و بهایی در رأس وزارت آموزش و پرورش قرار گرفته بود که هنگام وزارتش جنایت‌های زیادی صورت گرفت. تعلیم و تربیت نسل جوان با رذالت‌های اخلاقی توأم شده بود. اردوهای دانش‌آموزی مختلط و فجایع ننگین و شرم‌آور ناشی از آن در کارنامه سیاه این زن درج شده بود. مراکز فساد و فحشا، کاباره‌ها، کازینوها، میکده‌ها و دیگر کانون‌های گناه و خلاف چون تعفّنی که جان‌ها و دل‌ها را آلوده می‌کند، در مهم‌ترین کانون‌های شهری آزادانه مشغول فعالیت بودند و تعداد آنها از مساجد، اماکن و محافل مذهبی، کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی تربیتی افزون‌تر بود. رسانه‌ها و مطبوعات به آتش ملتهب فساد، فحشا و بی‌بندوباری دامن می‌زدند و با شیوه‌های گوناگون هنری و تبلیغی جوانان را به دور باطل ابتذال و لجن‌زارهای تباهی سوق می‌دادند و آنان را از دیانت و فضیلت بیگانه می‌کردند. رسوبات مفاسد فطرت‌ها را گرفتار و بیمار کرده بود. فضای تبلیغاتی آن‌چنان مسموم بود که اقشاری از نسل جوان تقید به فرائض دینی و موازین شرعی را برای خود ننگ و نشانه‌ای از ارتجاع و عقب‌افتادگی می‌پنداشتند. این برنامه‌های مبتذل به نام ترقی و توسعه فرهنگی صورت می‌گرفتند.(۴۲)
رواج فساد در حکومت پهلوی در کاهش و از میان رفتن اعتبار آن نزد مردم نقش مؤئری داشت. غرور شاه و خودبرتربینی او باعث شد متوجه نشود مفاسد اخلاقی آن هم در سطح بالای نظام سیاسی به لحاظ انعکاس منفی آن در میان اقشار مردم برای رژیم پهلوی مضر است و اگر ریشه‌کن نشود، بساط قدرتش را بر خواهد چید.
شاه نه تنها در این راستا اقدامی به عمل نیاورد، بلکه در هنگامه‌ای که انقلاب اسلامی اوج گرفته بود و روزبه‌روز از اقتداری افزون تر برخوردار می‌شد، فردی فاسد را به عنوان رئیس دولت خویش معرفی کرد که نه تنها وارث بی‌اعتباری و بحران مشروعیت حکومت پهلوی نزد مردم بود، بلکه به عنوان رئیس مجلس سنا از سال ۱۳۴۲ شمسی و مقاماتی چون ریاست بنیاد پهلوی مظهر فساد در دربار به شمار می‌آمد و نقش او در نزدیک بودن به شاه و شرکت در مفاسد و ابتذال‌های دربار بسیار پررنگ بود.(۴۳)
سولیوان سفیر آمریکا در ایران می‌نویسد: «از نظر علما، روحانیون و افراد مبارز، انتصاب شریف امامی به دلیل اتهام به فساد در مقام ریاست طولانی بر بنیاد پهلوی، بدترین انتخاب از جانب شاه بود. به علاوه او به عنوان مهره‌ای انگلیسی ریاست فراماسونرهای ایران را عهده‌دار بود. شریف امامی با این سابقه مخدوش وقتی ناکامی خود را در برخورد با نیروهای انقلابی دید، دست به حکومت نظامی زد و سرکوب و کشتار بی‌سابقه‌ای را در جمعه ۱۷ شهریور مرتکب شد.»(۴۴)
۴- تخفیف اسلام و تشیع و تقویت مذاهب منسوخ و فرقه‌های منحرف
محمدرضا پهلوی معارف اسلامی را به‌شدت تحقیر و تحفیف و مردم را نسبت به علمایی که مروج فضایل و مکارم بودند و نیز مؤمنان مقید به تعالیم اسلام و تشیع، بدبین می‌کرد. اگرچه او برای کشف حجاب و هتک عفاف بانوان از سر نیزه و ژاندارم‌ها کمک نگرفت، ولی از طریق تبلیغات وسیع، دامنه‌دار و سازمان‌یافته، این موضوع را اشاعه داد که پوشش زنان نشانه عقب‌ماندگی و کندی حرکات فردی جلوه می‌کرد و نیز عامل عقب افتادن جامعه و کشور است. پدیده چادر و پوشش کامل و رعایت آن توسط دانشجویان، دربار شاهنشاهی را دچار هراس کرده بود. اسدالله علم در بازگشت از شیراز به شاه می‌گوید: «دیروز در دانشگاه پهلوی عده‌ای دختر چادری را دیدم که مرا شگفت‌زده کرد. آن وقت‌ها که رئیس دانشگاه پهلوی شیراز بودم، دانشجویان چادری را مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌دادیم. به همین دلیل کمتر کسی راضی می‌شد حجاب را رعایت کند، زیرا دانشجویان دختر، آن را نوعی تحقیر برای خود تلقی می‌کردند.»
گسترش حجاب در مراکز آموزشی، شاه را مشوش می‌کند. علم می‌نویسد: «شاه فرمودند پریروز که به جنوب شهر، به محل فروشگاه‌های زنجیره‌‌ای رفته بودم، هزاران زن چادری را دیدم و این وضع، مرا ناراحت کرد.»(۴۵)
امام خمینی فرموده‌اند: «هدف اصلی دولت‌های استعمارگر محو قرآن، اسلام و علمای اسلام است و برای وصول به اهداف خود نغمه‌ای را به وسیله عمال خبیث خود آغاز کرده‌اند، چنان که نغمه سپاه دین را از حلقوم کثیف یکی از عمال و سرسپرده خود آغاز کرده‌اند؛ آن هم در شرایطی که دستگاه جبار هر روز ضربه‌های پیگیری به پیکر اسلام وارد می‌کند و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون ایران باز گذاشته است و بسیاری از علمای اعلام و خطبای عظام و ملت شریف ایران در زندان و تبعید به سر می‌برند و جوانان غیور تیرباران می‌شوند. اگر خدای نخواسته ایادی اجانب در این مقصد شوم و کمرشکن (سپاه دین) توفیق پیدا کنند، اولاً علمای اعلام، وعاظ و مرّوجین اسلام را کنار می‌زنند و ثانیاً اسلام و احکام اسلامی را نابود می‌نمایند.»(۴۶)
و نیز: «آزادی را در این می‌دیدند که زن‌ها با مردها در دریا شنا کنند و در مراکز فحشا با هم مجتمع باشند. اینها تربیت‌های اسلامی را از بین بردند. در زمان این پسر (محمدرضا پهلوی) شاید بیشتر معنویات از بین رفت. نگذاشتند مردم رشد فکری کنند. نگذاشتند فرهنگ ترقی کند.(۴۷) و رژیم خائن (پهلوی) جدیت کرد با همه جهات و همه قدرت، با تزکیه مبارزه کند و نگذارد جوان‌های ما صحیح بار آیند.(۴۸) آتشکده‌ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها که خیانت به اسلام و رسول اکرم«ص» است. این خبیث(محمدرضا شاه پهلوی) می‌خواست اسلام را از بین ببرد، اینها می‌خواستند ورق را برگردانند به همان زمان قبل از نبی اکرم«ص». زمان سلاطین گبر متعدی و آدمکش قهار. همه چیزشان شاهان باستان بوده است به نام پان ایرانیسم و شئون ایرانیت.»(۴۹)
رژیم مستبد پهلوی با احیای مذاهب منسوخ و فرقه‌های منحرف در قالب برگزاری جشن‌های مذهبی اقوام قبل از اسلام در کاخ سلطنتی و واگذاری مدیریت این برنامه‌های مستهجن به شهبانو با آن فسادهای آشکار و شراب‌های سفارشی وارداتی از فرانسه، آن هم در نیمه ماه مبارک رمضان می‌خواست بر پیکر اسلام و تشیع ضربه وارد کند. با توصیه شاه، رزمندگان حماسه‌آفرین صدر اسلام و فتوحات رهایی‌بخش آنان، در حد افراد طاغی و متجاوز تلقی و یا به دیو و دد تشبیه می‌شدند. بنا به اعتراف عمال رژیم پهلوی و اربابان خارجی آنها احیای نام پادشاهان سفاک قبل از اسلام، باستان‌گرایی، برگزاری جشن‌های دوهزار و پانصدساله در کنار قبر کوروش هخامنشی و سرانجام تبدیل تاریخ هجری به شاهنشاهی هدفی جز اسلام‌زدایی از جامعه ایرانی را تعقیب نمی‌کرد. انتخاب امثال عبدالکریم ایادی بهایی به عنوان پزشک ویژه دربار و انتصاب یک نفر یهودی صهیونیست در رأس سازمان رادیو و تلویزیون انگیزه‌ای جز این هدف شوم را در برنداشت.(۵۰)
در این دوران به دلیل مساعد گردیدن شرایط حضور پیروان فرقه‌ ضاله بهائیت در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی و اداری شاهد حضور گسترده‌ آنان در مناصب کلیدی و حساس رژیم پهلوی دوم هستیم. عناصری چون امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر در دورانی طولانی)، دکتر شاهقلی (وزیر بهداری)، هژبر یزدانی (سرمایه‌دار مورد حمایت رژیم)، حبیب‌الله ثابت پاسال (رئیس رادیو و تلویزیون)، پرویز ثابتی (معاون ساواک مخوف)، هوشنگ نهاوندی (رئیس دفتر فرح) و سپهبد اسدالله صنیعی، از جمله آنها هستند.(۵۱)
به‌رغم انزجار مسلمانان جهان و به‌خصوص امت مسلمان ایران از رژیم اشغالگر قدس و غاصبان سرزمین فلسطین و بیت‌المقدس، نظام شاهنشاهی پهلوی با این دولت جنایتکار و تروریست روابط حسنه‌ای برقرار کرده بود. رژیم ظالم، سفاک و خونریز اسرائیل غاصب بر تمام شئونات فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران سلطه پیدا کرده و ایران به صورت پایگاه نظامی این دولت خونخوار و وحشی درآمده بود. صهیونیست‌ها برای سرکوب حرکت‌های انقلابی و خیزش‌های اسلامی و شناسایی نیروهای مؤمن و مبارز با ساواک و نیروهای امنیتی ایران همکاری اطلاعاتی و عملیاتی داشتند و ساواکی‌ها را برای آشنایی با فنون مدرن شکنجه، آموزش می‌دادند.(۵۲)
روی کار آمدن مجدد محمد ساعد مراغه‌ای در مهر ۱۳۲۷ شمسی، با اعلام موجودیت دولت متجاوز و غاصب صهیونیستی در سرزمین غصب شده فلسطین همزمان بود. به همین مناسبت به دعوت آیت‌الله کاشانی و شهید نواب صفوی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از مردم مظلوم فلسطین برپا شد و متجاوز از پنج هزار نفر نیروی ایثارگر و فداکار برای اعزام به آن سرزمین و مقابله با غاصبان قدس شریف ثبت‌نام کردند. ولی در اوج التهابات منطقه‌ای و اعتراضات داخلی ناشی از این اشغالگری که با توطئه دولت انگلستان صورت گرفت، محمد ساعد مراغه‌ای با دریافت چهارصد هزار دلار رشوه، ضمن تعویض وزیر خارجه کابینه خود با موافقت شاه، در دی ۱۳۲۸ شمسی این دولت غاصب را به رسمیت شناخت.(۵۳)
اسدالله علم در یادداشت‌های خود بر این موضوع تصریح دارد که باید از صهیونیست‌ها برای پیشبرد امور استفاده کنیم و در جایی می‌گوید: «بودجه مرکز پژوهش‌های تبلیغاتی در آمریکا را که با اسرائیلی‌ها عمل می‌کنیم، تنظیم کردم. شاه، بودجه مرکز تبلیغات سری‌ای را که با اسرائیلی‌ها داریم، تصویب فرمودند.»
سفیر اسرائیل از علم دعوت می‌کند که به سرزمینی که آنان غصب کرده‌ و در آن دولت تشکیل داده‌اند سفر کند، اما او از این اقدام علنی در هراس است. سفیر می‌گوید: «مگر نخست‌وزیر ما به ایران نمی‌آید؟ تو را هم طوری می‌بریم که کسی نفهمد.»
از آنجا که موضع‌گیری‌های رژیم پهلوی درباره اسرائیل غاصب و فلسطین، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و خاورمیانه را ناراحت کرده بود، شاه در مصاحبه با روزنامه عکاظ چاپ عربستان، از شیعه به عنوان مسئله‌ای سیاسی یاد می‌کند. علم به او می‌گوید شما شاه کشوری هستید که اکثریت آن شیعه‌اند و شاه راضی می‌شود که این عبارت را بردارد، اما از اینکه بر شیعه به عنوان مذهبی از مذاهب اسلامی تأکید کند خودداری می‌ورزد. به اذعان اسدالله علم موشه‌دایان دوست بیست ساله شاه بود و اعتماد دربار پهلوی به رژیم اشغالگر قدس شریف هر روز تقویت می‌شد.(۵۴)
سرانجام سقوط ذلت‌بار
با عزل رضاشاه از قدرت، فرزند جوانش محمدرضا که آگاهی، توانایی و تجربه کافی برای اداره یک کشوری بزرگ را نداشت، بر اثر نیرنگ نخست‌وزیر رضاخان در واپسین روزهای سلطنت رضاشاه و بسترسازی متفقین، به سلطنت رسید، بعد از خروج نیروهای اشغالگر بیگانه از ایران، دولت‌هائی بی‌ثبات یکی پس از دیگری روی کار آمدند.
در سال ۱۳۲۸شمسی نماینده دولت انگلستان، نوبل گس(Sir Neville Archibald Gass ) بعد ار مذاکراتی با عباسعلی گلشائیان موفق شد قرارداد الحاقی سال ۱۳۱۲ شمسی را که در زمان رضاشاه منعقد و به قرارداد گس گلشائیان معروف شده بود، امضا کند، اما نمایندگان مجلس از تصویب آن خودداری کردند و سرانجام قانون ملی شدن صنعت نفت در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
در نهضت ملی شدن نفت آیت‌الله کاشانی(متوفی ۱۳۴۰ ش) نقش مؤثری داشت. در سی‌ام تیر ۱۳۳۱ شمسی قیام با شکوهی به رهبری ایشان برای مقابله با دولت قوام‌السلطنه صورت گرفت و دکتر محمد مصدق که استعفا داده بود دوباره روی کار آمد. ضعف ساختاری و بی‌کفایتی برخی از اعضای کابینه، رقابت‌ها و قدرت‌طلبی‌ها و ایجاد شکاف بین آیت‌الله کاشانی و دولت مصدق که با دسیسه‌ کانون‌های توطئه بیگانگان و عوامل داخلی شکل گرفت، مانع از آن گردید تا مردم و رهبران نهضت برای قطع دست استکبار با یکدیگر متحد شوند. در این حال ایالات متحده آمریکا و انگلستان بعد از مشاوره با یکدیگر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی را به فرماندهی فضل‌الله زاهدی برنامه‌ریزی کردند که به پیروزی رسید و زاهدی نخست‌وزیر شد و محمدرضا پهلوی که از ایران گریخته بود به کشور بازگشت.
بعد از این واقعه شوم آمریکائی‌ها تصمیم گرفتند ایران را به پایگاه اصلی قدرت خود در منطقه تبدیل کنند. از آن سو شاه که راه بقای خود را در کسب حمایت از آمریکا می‌دانست به کمک مستشاران آنها سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد. این سازمان با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و موساد (اسرائیل) تبدیل به یک تشکیلات خوفناک امنیتی و اطلاعاتی برای سرکوبی مخالفان و نیروهای مبارز شد. با رحلت آیت‌الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان در سال ۱۳۴۰ ش. شاه تصور کرد جانشین جدیدی برای امر مرجعیت وجود ندارد و لذا فرصت را برای مبارزه با موازین اسلامی و اصلاحات مورد نظر استکبار مناسب دید.
در تیر ۱۳۴۱ شمسی شاه با برکناری علی امینی، اسدالله علم را به نخست‌وزیری منصوب کرد. علم تصمیم گرفت لایحه اصلاح قانون انتخابات ایالتی و ولایتی را در غیاب مجلس شورای ملی که دوران فترت را می‌گذرانید، به تصویب هیئت دولت برساند و در آن شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید را حذف کرد، اما با مبارزات پیگیر امام خمینی و علمای طراز اول قم و حمایت مردم، وادار به عقب‌نشینی و اعلام الغای تصویب‌نامه مذکور شد.
این حرکت هماهنگ بین مردم و علما اولین پیروزی سیاسی ملت ایران به رهبری امام خمینی بود، در گام بعدی شاه خواست اصول ششگانه انقلاب سفید را به رفراندوم بگذارد. این حرکت نیز اعتراض علما و در رأس آنها امام خمینی را برانگیخت و پیرو دستگیری ایشان توسط عوامل رژیم پهلوی، قیام فراگیر پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ ش. که می‌توان آن را صبح صادق انقلاب اسلامی نامید، رقم خورد. پیرو مخالفت شدید امام با لایحه کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی که اسارت و حقارت را برای جامعه ایرانی به همراه داشت و به فرمایش امام عزت و عظمت ایران را از بین می‌برد، ایشان را در نیمه شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳ ش. دستگیر و به ترکیه تبعید کردند.
در مهر سال بعد امام به نجف اشرف تبعید شدند و در این دوران با مواضعی هوشمندانه و شجاعانه رهبری مبارزات مردم ایران علیه استبداد و نفوذ استکبار به عهده گرفتند. تا آنکه در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ش. اعتراض‌ها گسترش یافتند و به راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات وسیعی مبدل شدند و سرانجام رژیم سلطنتی که ایران را تا مرز یک کشور تحت سلطه آمریکا پیش برده بود، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی سقوط کرد. پیروزی انقلاب اسلامی رویداد بزرگی بود که حیرت جهانیان را برانگیخت.(۵۵)

پانوشت‌ها:
۱٫ فرهنگ و شبه فرهنگ، محمدعلی اسلامی، ص ۲۴ و ۲۵٫
۲٫ یادداشت‌های استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، ج ۶، ص۴۰۵ .
۳٫ نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، از نگارنده، ص ۲۵-۲۶٫
۴٫ یادداشت‌های شهید مطهری، ج ۶، ص ۴۰۸٫
۵٫ در جستجوی راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، ص ۴۵۹ و ج ۲۲، ص ۱۱۲ و ۱۲۰٫
۶٫ فرهنگ و تهاجم فرهنگی (برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، ص ۱۰۱- ۱۰۵٫
۷٫ از عدالت‌خانه تا مشروطه غربی، جواد سلیمانی، ص ۱۱-۱۲٫
۸٫ تاریخ معاصر ایران، گروهی از مؤلفان، ص ۴۴-۴۶ و نیز ص ۷۶- ۷۷٫
۹٫ ایران در دوران معاصر، نصرالله صالحی و دیگران، ص ۱۵۸- ۱۵۹٫
۱۰٫ ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار، سیروس غنی، ص ۲۷۶ و ۳۰۱٫
۱۱٫ علما و رژیم رضاخان، ص ۵۷ -۷۴ -۱۲۸ و۱۵۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، ص ۲۸-۳۵ .
۱۲٫ کشف اسرار، امام خمینی، ص ۲۱۴٫
۱۳٫ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۴۶۸٫
۱۴٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۰۹ – ۲۱۰٫
۱۵٫ روزنامه اطلاعات، ۲۷/۲/۱۳۵۸٫
۱۶٫ روزنامه کیهان، ۵ آبان ۱۳۶۰٫
۱۷٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۲۹٫
۱۸٫ فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص ۱۰۴ و ۱۱۱٫
۱۹٫ تاریخ ایران و جهان، سیروس غفاریان، ص ۱۹۳٫
۲۰٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۱۴٫
۲۱٫ از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، محمدعلی سفری، ص ۷۵ – ۷۶؛ تاریخ ایران و جهان، غلامعلی حداد عادل و دیگران، ص ۱۹۵٫
۲۲٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۹۲ – ۲۹۳٫
۲۳٫ همان، ص ۳۰۰٫
۲۴٫ مقتل خوارزمی، ج اول، ص ۲۳۴، انساب الاشراف بلاذری، ج ۳، ص ۱۷۱٫
۲۵٫ ولایت فقیه، امام خمینی، ص ۱۲، ۳۹ و ۵۵٫
۲۶٫ قسمتی از آیه دوم سوره فرقان.
۲۷٫ آوای انقلاب (برگزیده‌ای از سخنان امام خمینی)، ص ۸۵٫
۲۸٫ ندای حق، ص ۳۷۷ و نیز روزنامه جمهوری اسلامی ۲۵ مرداد ۱۳۶۰٫
۲۹٫ مأخوذ از ندای حق، ص ۳۴۷٫
۳۰٫ حدیث ولایت، ج ۹، ص ۹۳ – ۹۴٫
۳۱٫ ندای حق، ص ۲۷۲ و ۳۵۸٫
۳۲٫ غرور و سقوط، آنتونی پارسونز، ترجمه پاشا شریفی، ص ۳۵٫
۳۳٫ انقلاب سفید، محمدرضای معدوم، ص ۱۰۵٫
۳۴٫ مأخوذ از کتاب در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۸۰٫
۳۵٫ فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، ص ۱۵ – ۱۷٫
۳۶٫ خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ص ۲۲۲٫
۳۷٫ اسناد لانه جاسوسی، ج ۷، ص ۲۲ و ۴۷٫
۳۸٫ گذشته چراغ راه آینده است، ص ۶۷۸٫
۳۹٫ اهرم‌ها، فخر روحانی، ص ۳۴۶٫
۴۰٫ مقالات تاریخی، جعفریان، ج ۱۷، ص ۲۸۷٫
۴۱٫ یادداشت‌های علم، ج ۶، ص ۲۶۱، ۵۱۷، ۴۵۳، ۵۳۱٫
۴۲٫ تکرار تاریخ، هاشم‌زاده هریسی، ص ۱۲ – ۱۵٫
۴۳٫ بر بال بحران، علی امینی، ص ۵۳۷٫
۴۴٫ ویلیام سولیوان و سر آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ۱۵۲، آخرین روزهای دربار شاه، محمدرضا علم و دیگران، ص ۵۹ – ۶۰٫
۴۵٫ مقالات تاریخی، ج ۱۷، ص ۳۸۴، یادداشت‌های علم، ج ۱، ص ۶۴ و ۴۵۰٫
۴۶٫ خمینی و جنبش، ص ۶۳، در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۴۶٫
۴۷٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۶۸ – ۴۶۹٫
۴۸٫ همان مأخذ، ص ۴۷۱٫
۴۹٫ ندای حق، ص ۳۲۶٫
۵۰٫ غرور و سقوط، ص ۳۱؛ اهرم‌ها، ج اول، ص ۸۱٫
۵۱٫ بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانی، ص ۲۳۷ – ۲۴۶٫
۵۲٫ سیمای قدس مصلای پیامبران، از نگارنده، ص ۲۲۶ – ۲۳۷، فلسطین از دیدگاه امام خمینی (تبیان، دفتر چهارم)، ص ۳۱، صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۵۷٫
۵۳٫ ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سیدجلال الدین مدنی، ص ۲۴، ایران و مسئله فلسطین بر اساس اسناد وزارت امور خارجه، ص ۱۲۷ – ۱۲۹، تاریخ معاصر ایران، ولایتی و دیگران، ص ۸۹٫
۵۴٫ یادداشت‌های علم، ج ۶ ، ص ۳۹، ۵۹، ۸۲، ۱۲۱، ۵۱۷٫
۵۵٫ تاریخ معاصر ایران، ص ۸۸، ۹۱، ۹۴، ۹۸، ۱۰۷، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۳۹۳، نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۱۴۹ – ۱۵۰، زندگینامه سیاسی امام خمینی، رجبی، ص ۲۶۳، سپیده‌ای که از افق ایمان بردمید، ص ۴۵ – ۴۶٫

سوتیترها:
۱٫
دولت‌های سلطه‌گر کسی(رضاخان) را در رأس نطام سیاسی ایران قرار دادند که به قول خودشان کم‌سواد بود و به مجلس شورای ملی به دیده تحقیر می‌نگریست. در خلق و خوی او نقایصی وجود داشتند که به‌تدریج به آفت‌های مهلکی تبدیل شدند. او به هیچ وجه در فکر ترقی علمی و فرهنگی کشور نبود، بلکه تنها اطاعت بی چون و چرای افراد برایش اهمیت داشت. لذا هر سال که از سلطنت او می‌گذشت، دیکتاتوری و اختناق شدت بیشتری پیدا می‌کرد.

۲٫
امام خمینی می‌فرمایند: «آن وقتی که بنا شد رضاخان از ایران برود، دولت انگلستان اعلام کرد ما او را آوردیم و بعد از آنکه به ما خیانت کرد، او را بردیم. وقتی رضاخان می‌خواست برود، در آن وقتی که به دلیل هجوم متفقین همه چیز در معرض خطر بود، مردم شادی می‌کردند. من به این پسر نادانش گفتم کاری نکن که وقتی تو هم رفتی مردم شادی کنند و شنیدید و دیدید که برای رفتن او شادی مردم بیشتر هم بود و حق هم همین بود.»

۳٫
رضاخان با نابود کردن قوانین و موازین شرعی حاکم بر نظام قضایی و حقوقی ایران، حقوقدانانی را که غالباً در غرب تحصیل کرده بودند به جای علما و روحانیان گمارد. در نظام تعلیم و تربیت، دگرگونی‌هایی را به وجود آمد که نتیجه‌اش روحیه ملی‌گرایی افراطی، باستان‌گرایی، تجددطلبی، شاه‌دوستی و ادغام با فرهنگ بیگانه بود. به‌علاوه از روحانیون فاضل و فرزانه و خودساخته، در امور فرهنگی و آموزشی سلب نفوذ گردید. مدارس مختلط پسر و دختر تأسیس شدند و همزمان با توسعه کمّی مدارس دولتی، مدارس میسیونرهای مسیحی، بهائیان و برخی فرقه‌های دیگر گسترش پیدا کردند.

۴٫
رژیم پهلوی با حمایت قدرت‌های بیگانه در رأس هرم قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و به کمک طرح‌های استعماری و نقشه‌های مستکبران به محو میراث فکری و جلوه‌های مذهبی و کنار زدن ارزش‌های الهی پرداخت و امت مسلمان را تحت سیطره بیگانگان درآورد. به علاوه این رژیم در تأمین منافع غربی‌ها کوشید و مأمور شد هدف‌های ابرقدرت‌ها را در سرزمینی مسلمان‌نشین عملی سازد.

۵٫
بعد از این واقعه شوم(کودتای ۲۸ مرداد) آمریکائی‌ها تصمیم گرفتند ایران را به پایگاه اصلی قدرت خود در منطقه تبدیل کنند. از آن سو شاه که راه بقای خود را در کسب حمایت از آمریکا می‌دانست به کمک مستشاران آنها سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد. این سازمان با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و موساد (اسرائیل) تبدیل به یک تشکیلات خوفناک امنیتی و اطلاعاتی برای سرکوبی مخالفان و نیروهای مبارز شد.
۶٫
«رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: ملک‌الملوک یعنی شاهنشاه در نظر من منفورترین کلمات است. نسبت دادن شاهنشاه به انسان کار مذمومی است، چون سلطان حقیقی خداوند تبارک و تعالی است « وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْک »(۲۶) پروردگار متعال در سلطنت هیچ شریکی ندارد. به همین جهت انبیا از اول تا زمان رسول اکرم(ص) با فراعنه، قیاصره و شاهنشاهان مقابله کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *