کدام قلم، ارج نهادنی است؟
وقتی آثار قلمی میتوانند هم سازنده باشد، هم مخرّب، نمیتوان دربست حامی قلم و مدافع صاحب قلم و آزادی قلم بود. باید به آثار و پیامدهای «قلمزنی» هم نگاه کرد.
ارج مینهیم به همه صاحبان قلم، که تولید علم میکنند.
آنان که دانشهای بشری و یافتههای علمی را ثبت میکنند و به آیندگان میسپارند. آنان که در مقام «مورخ»، حادثهنگار و تحلیلگر تاریخی، حوادث تاریخی را هم ثبت میکنند، هم درسها و عبرتهای تاریخ را باز میگویند و به کالبدشکافی وقایع میپردازند. آنان که روح ایمان و امید و هدفمندی و انگیزه را در جامعه میدمند. آنان که با شرح حالنگاری و معرفی چهرههای ماندگار، بزرگان علم و اخلاق و جهاد و اخلاص و تلاش و هنر، الگوها را به جامعه معرفی میکنند. آنان که با ورود به عمق مسائل و حوادث و کنار زدن پردهها و نقابها، بصیرتافزایی میکنند و نگاه جامعه را از سطحی بودن به «عمق»، از محدود بودن به «وسعت»، از غلط بودن به «صحیح» تغییر میدهند و گاهی «حق حیات» گردن مخاطبان خود دارند و دلها را زنده و اندیشهها را بارور میسازند.
بنابراین میتوان «اهل قلم» را به مثبتنگر یا منفیباف، بیدارگر یا تخدیرکننده، هدفدار یا کاسب و تاجر، امیدبخش یا یأسآفرین، انسانساز یا انسانسوز تقسیم کرد.
خروجی قلمها، معیار ارزشگذاری برای تولیدات قلمی و منشورات است. کسی که با نوشتههایش، خرافهگستری میکند. قابل ستایش نیست. قلمی که حاصل آن، یأسآفرینی، تحقیر هویت خودی، بزرگنمایی بیگانگان، ترویج فرهنگ غربی، تشکیک در باورهای قدسی، زیر سئوال بردن فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت است، حرمتی ندارد و پایگاه دشمن است.
آنان که با آثارشان، دشمن را شاد و دوستان را نگران و غمگین میکنند و بهانه به دست دشمنان و خوراک برای بوقهای دشمن فراهم میکنند، در زمین دشمن بازی میکنند، هر چند لباس دوست و خودی پوشیده باشند.
آثاری که ابتذال و بیهویتی و شیطانپرستی و بیاخلاقی و اباحهگری را ترویج میکنند، کارنامهای تاریک و شوم دارند و مایه ننگ قلم و روسیاهی مطبوعاتند.
مگر قلم مجاز است که به اسم اطلاعرسانی هر شایعه و خبر بیاساسی را بازنشر کند؟ مگر نویسنده حق دارد به نام شفافسازی، آبروی یک مؤمن را ببرد، اسرار افراد و نظام را فاش سازد، به شبهات دامن بزند و جو بیاعتمادی را پدید آورد؟
مرزهای قلمزنی کجاست؟ خط قرمز نویسنده چیست؟
آیا میتوان به بهانه تجلیل از چهرههای ادبی، کسانی را مطرح ساخت که عمری با تباهی و تیرگی زیستهاند و پیادهنظام «تهاجم فرهنگی» بودهاند و با شعر و رمان و نقد و نوشتههایشان با باورهای مردم و رهنمودهای دین و فرهنگ جامعه اسلامی جنگیدهاند؟
آیا چیزی به نام ارزش و ضدارزش وجود ندارد؟
اگر چنین است، پس قلمها و نویسندهها هم یا ارزشیاند، یا ضدارزشی، یا خنثی و بیخط و بیجهت.
قلم، سلاح دو دم است. تا دست چه کسی باشد و پشتوانه صاحب قلم چه فکر و اعتقادی باشد و محصول و خروجیاش چه باشد!
به قول مرحوم قیصر امینپور (در کتاب بی بال پریدن):
«بعضی کتابها بیمارند و هذیان میگویند،
بعضی کتابها پرحرفاند، ولی حرفی برای گفتن ندارند.
بعضی کتابها ساکت و آراماند، ولی یک عالم گفتنی دارند.
بعضی از کتابها فقیرند و بعضی گدایی میکنند…»
آیا باید از هر کسی که این سلاح دو دم را در دست میگیرد، حمایت کرد؟
نویسنده در جبهه ابوسفیان است یا محمد؟ به سود یزید مینویسد یا به حمایت از حسین(ع)؟ بیدارگر است یا به خواب میبرد؟ روحیه میدهد یا مأیوس میسازد؟ ذوالفقار حق است، یا نیزه وحشی در پهلوی حمزه سیدالشهدا؟
قلم، باید آزاد باشد تا بر ضد ستم و خفقان و جهل بنویسد، نه آزاد برای ترویج کفر و بیایمانی و دعوت به گناه و آلودگی و جادهسازی برای نفوذ و سلطه بیگانه!
حرمت قلم را پاس بداریم.
سوتیتر:
آیا میتوان به بهانه تجلیل از چهرههای ادبی، کسانی را مطرح ساخت که عمری با تباهی و تیرگی زیستهاند و پیادهنظام «تهاجم فرهنگی» بودهاند و با شعر و رمان و نقد و نوشتههایشان با باورهای مردم و رهنمودهای دین و فرهنگ جامعه اسلامی جنگیدهاند؟آیا چیزی به نام ارزش و ضدارزش وجود ندارد؟