فراز و نشیبهای حوزههای علمیه مثل سایر جریانهای فکری و اجتماعی در طول تاریخ وابسته به کنشها و واکنشهای فردی و جریانی است که از آن سر زده است. بدون شک در هر برش از زمان که این کنشها و واکنشها عینیتر و بر واقعیتهای اجتماعی منطبقتر بودهاند، جریان حوزه و روحانیت در صحنه اجتماعی و سیاسی، تأثیر گذارتر ظاهر شده است.
روحانیت اصیل در طول تاریخ در راه اعتلای کلمه حق و رساندن پیام دین به مردم بیشترین تلاش را کرده و پاکترین خونها از میان حوزههای علمیه به پای درخت شریعت ریخته شده است. از خون پاک شهید اول و ثانی تا جنازه بر دار شده شیخ فضلالله نوری و از شهادت شیخ شهید تا گردن زیر تیغ آیتالله نمر النمر، همگی در انتشار اسلام ناب در اقصی نقاط جهان مؤثر بودهاند و آنچه از مکتب تا به امروز باقی مانده، ثمره همین مجاهدتهاست.
این نوشتار به هیچوجه منکر آن همه جهاد در خون تپیده در طول تاریخ هزار ساله حوزههای شیعی و مجاهدتهای امروز روحانیت اصیل و حوزههای علمیه نیست و فقط به بیان چرایی نرسیدن حوزه به جایگاه مطلوب، آن هم در بهترین فرصت تاریخ برای حوزههای شیعی میپردازد و قصد رونمایی از زخم کهنهای را دارد که سالهاست حوزه علمیه را رنج میدهد.
امام راحل در منشور روحانیت قبل از انتقاد از روحانیت خودباخته و واپسگرا خدمات این مجاهدان را ارج نهاده، بقای شریعت را مرهون تلاش بزرگان حوزههای علمیه دانستهاند:
«تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن، اسلام و اهلبیت«ع» به خورد تودهها داده بودند.»
با وجود همه این تلاشها و مجاهدتها در هیچ برههای از تاریخ، امکان نقشآفرینی روحانیت به اندازه دوره پس از انقلاب نبوده است؛ دورهای که با شناخت دقیق امام راحل از ظرفیت نهفته فقه و جایگاه حقیقی روحانیت و حوزههای علمیه، زمینه و بستر مناسبی برای عینیتبخشی به اسلام ناب محمدی فراهم شد؛ اما به دلایلی که در ادامه به واکاوی آنها خواهیم پرداخت، از این ظرفیت عظیم و فرصت بیبدیل به وجود آمده، به صورت کامل استفاده نشد و آنچه انتظارش میرفت، هرگز اتفاق نیفتاد و حرکتهای اجتماعی و انقلابی موفق که از روحانیون در دوره بعد از انقلاب مشاهده شده، بیش از آن که صبغه سازمانی داشته باشد، حاصل دغدغههای فردی طلبههای دلسوزی بوده که فقط به امید وعده نصرت الهی و با دست خالی به میدان آمدند.
حوزه مطلوب امام این امکان را داشت که مستضعفان عالم را در مقابل کفر جهانی یکپارچه و بستر مناسبی را برای عدالت جهانی و حاکمیت معصوم بر زمین آماده کند؛ ولی عدم همراهی بعضی از متنفذین تأثیرگذار در رأس و بدنه حوزه، این فرصت را از حوزههای علمیه گرفت و مانع تحقق آن اتفاق جهانی شد.
از دیدگاه امام خمینی حوزه مطلوب حوزهای است که از فضای انتزاعی صرف خارج شده، به فضای عینیت و کارآمدی راه پیدا کند. حوزهای که فقه را در بستر جامعه تحقق ببخشد و تلاش کند تا نظامی اجتماعی بر اساس فقه، اخلاق و اعتقادات اسلامی شکل دهد تا انسان حقیقی در آن به فعلیت برسد. در این اندیشه، تشکیل حکومت مقدمهای برای انجام این مهم است.
امام خمینی در منشور روحانیت، به این نکته اشاره کردهاند:
«حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه علمی تمام فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم تا بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم. همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کنند و قدرت برخورد را در مسلمانان به وجود آورند.»
متأسفانه وجود تفکرات القایی در میان گروه تأثیرگذاری از حوزویان، سیر ممتد این اندیشه را در برهههای قابل توجهی قطع کرده و باعث شده قوه انسانسازی حوزههای علمیه به فعلیت نرسد و نهادی با ظرفیت اداره جهان به نهادی صرفاً علمی تبدیل شود که با فقه فردی صرف و عدم پرداختن به مسائل مهم اجتماعی، زمینۀ تضعیف بعد اجتماعی فقه و در مواردی انزوای اخلاق و اعتقادات را فراهم سازد.
علمیت
یکی از مؤلفههای حوزه کارآمد، علمیت کافی حوزویان و تسلط آنها بر منابع و اصول اجتهاد است. در حوزهای که از لحاظ علمی افول کند، ضریب خطا برای تصمیمگیری و جریانسازی بر مبنای علوم اسلامی بالا میرود. فهم غلط از دین نه تنها در روند جامعهسازی اسلامی تأثیری ندارد، بلکه باعث بدبینی اجتماعی به تمام نظام دینی و حوزههای علمیه خواهد شد. امام خمینی این دغدغه را در وصیتنامه سیاسی الهی خود منعکس کرده، مینویسند:
«لازم است علما و مدرسین محترم، نگذارند در درسهایی که مربوط به فقاهت است و حوزههای فقهی و اصولی از طریق مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است، منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن در کار تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد و البته در رشتههای دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام برنامههایی تهیه خواهند شد و باید رجالی در آن رشته تربیت شوند.»
شناخت فضای اجتماعی
حوزههای علمیه اگر بخواهند از حالت انتزاعی به حالت عملیاتی تغییر وضعیت دهند، لازمه اصلی آن، شناخت فضای اجتماعی و مشکلات جامعه است. تا زمانی که از طرف دین به جامعه نگاه شود و حوزههای علمیه حالت اعطا و افاضه داشته باشند، جامعه نیاز خود را در دین نخواهد یافت. باید به بستر جامعه رفت و با نیازسنجی و شناخت دردهای اجتماع دست در داروخانه دین برد و دوای جامعه را انتخاب کرد. به عبارت دیگر باید از بستر جامعه به سمت دین دست دراز کرد.
همین عدم شناخت گاهی باعث میشود که از منبری تا مرجع تقلید مواضعی بگیرند که جامعه را از درمان خود توسط این طبیبان ناامید کنند. به عنوان مثال زمانی که جامعه گرفتار دردهای بیشمار در حوزههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است و در روزگار طلاق ۲۵درصدی و ربای بانکی و در زمانه اعتیاد صنعتی و پایین آمدن سن فحشا و در دوران وادادگی در مقابل بیگانه و غارت اموال مسلمین و در برهه کشتار کودکان و زنان در نقاط مختلف دنیا، آنان بیکباره به یک مسئله فرعی میپردازند که از دید عامه مردم ناشی از ناآگاهی و عدم شناخت شرایط روز و مشکلات اساسی جامعه اسلامی است. برای اینکه بدانیم اینگونه اظهارنظرها چه ضربهای به جایگاه حوزههای علمیه میزند، کافی است سری به شبکههای اجتماعی بزنیم و واکنشهای اقشار مختلف را به این گونه اظهار نظرها را مشاهده کنیم. امام راحل در منشور روحانیت، ضربات جماعت ناآگاه و بدون درک را بسیار مهلک دانسته، مینویسند:
«ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، بهمراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.»
تحجر و واپسگرایی
مسئله دیگری که حوزههای علمیه را از مسیر کارآمدی خارج میکند، تحجر و واپسگرایی است. امام در منشور روحانیت، خون دلی را که از این جماعت خوردهاند، بیان و بهصراحت از آنها به عنوان افرادی احمق و دشمنان رسولالله«ص» یاد میکنند:
«خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسولالله«ص»
از گذشته تا کنون در میان حوزویان هستند کسانی که به علت ترس یا عدم بینش صحیح ترجیح میدهند بیش از آنکه در مورد حال و آینده بیندیشند و تحلیل کنند، به گذشته بیندیشند و به آن پایبند باشند. اینان را میتوان سلفیان شیعه نامید. طائفهای که جسمشان در حال است و اندیشهشان در گذشته. آنها ترجیح میدهند شمر و یزید مرده را لعنت کنند؛ ولی در مورد شمر و یزید زمانه صحبتی نکنند. آنها حتی روزگاری این شمرهای زمانه را سایه خدا و شیعه امیرالمؤمنین«ع» خطاب میکردند. همین واپسگرایی و تحجر به تعبیر امام راحل، احمقهایی درست کرده که فضیلت را در ازدیاد حماقت میدیدند. امام خمینی در منشور روحانیت اینگونه از آنان یاد کردهاند:
«حماقت روحانی در معاشرت با مردم، فضیلت شد. بهزعم بعضی از افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد، و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کسی که کج راه میرفت، متدینتر بود.»
این جماعت هر تحرکی را حتی در راستای فهم و اندیشه محکوم میدانستند و نه تنها در حوزه عمل، بلکه در دایره اندیشه نیز در مقابل هر تجددی قد علم میکردند و بیش از آنکه دغدغه دفع کفر و نفاق داشته باشند، به فکر تکفیر و تقبیح سایر مسلمین بودند. امام راحل از آن روزها چنین یاد میکنند:
«یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید. کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه میگفتم.»
در آن روزگار تلخ، بعضی از متنفذین در حوزهها در مقابل شاه و طاغوت سر تعظیم فرود میآوردند و در برابر بزرگان دین، گردنفرازی میکردند. امام راحل در بخشی از منشور روحانیت، این دوره را اینگونه تصویر کردهاند:
«در شروع مبارزات اسلامی، اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه، شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کسی قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگری نخورده است.»
برآورده نشدن نیازهای حکومت اسلامی و جامعه مسلمین نیز تا حدود زیادی به خاطر بقای این تفکر در بعضی از ارکان حوزههاست. ارکانی که برای تغییر نام یک خیابان تا صبح گریه میکنند؛ اما به هنگام زیر پا نهاده شدن احکام یقینی شریعت، ککشان هم نمیگزد.
سکولاریسم
مانع دیگری که بر سر راه حوزه مطلوب امام وجود دارد، تفکر سکولار موجود در بخشهایی از حوزههای علمیه است. سیاست در میان طائفهای از حوزویان واژه منفوری بوده و هست. اگر این مسئله را ریشهیابی کنیم، بهوضوح مشاهده میکنیم که این تفکر به حوزههای علمیه تزریق شده است و هیچ مبنای علمی و اندیشهای ندارد. جریان استعمار که از ورود حوزههای علمیه در مسائل روز میترسید، برای اینکه بتواند جامعه متحجران حوزوی را که متأسفانه قشر صاحب نفوذی هم بودند، به عدم دخالت در سیاست متقاعد کند، از در تقدس وارد شد. به همین منظور به جامعه دینی القاء شد که دین وادی مقدسی است و ورود آن به عرصه سیاست که وادی نقد و نقادی است، باعث شکسته شدن حرمت دین میشود.
برای اینکه جامعه مقدسمآب حاضر شود این استدلال را بپذیرد، باید نفرت خاصی از سیاست به وجود میآمد. در اینجا بود که واژهها و اسلوبهایی مثل «سیاست نجس» و یا «سیاست کثیف»، خلق و در دهانها گذاشته شد تا از این رهگذر به افکار متدینین ناآگاه چنین القا شود که حواستان باشد که دینتان آلوده به نجاست سیاست نشود و این دقیقاً لبه قیچی برش دین از سیاست بود که تا حدودی هم توانست جامعه مقدس متحجر و مقدسمآب و حتی بعضی از بزرگان را که تقدس را فقط در سلام و صلوات میدیدند، قانع کند.
از سوی دیگر با تقویت اندیشهای که برگرفته از فهم غلط از روایات اهلبیت«ع» بود، حکومتهای قبل از ظهور را یک کاسه کرده، چنین القا کردند که همه حکومتهای قبل از ظهور، طاغوت هستند. تفکری که مروجان آن تحت عنوان انجمن حجتیه شناخته شدند. اینجا دقیقاً همان جایی بود که فریادهای امام راحل بر سر روحانیت متحجر بلند شد و مقتدرانه فریاد زدند:
«والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کردهاند. سیاست مدرن از اسلام سرچشمه میگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی را انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم.»(۱)
دنیازدگی
دنیازدگی مانع دیگری در کارآمدی حوزههای علمیه و تشکیل حوزه مطلوب امام بوده و هست. امام خمینی حوزه اصیل را در میان عالمان زاهد جستجو میکنند:
«آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند.»(۲)
یکی از ضربههایی که روحانیت خورده، از طایفهای از روحانیون دنیازده بوده که به خاطر دنیای خود با سرمایهداران دست در یک کاسه گذاشتهاند و در مقابل نظام سرمایهسالار سر تعظیم فرود آورده و از حال اقشار مستضعف جامعه غافل شدهاند. امام خمینی که خود در همه ادوار زندگی زیّ ساده طلبگی را با هیچ کاخ ملوّنی عوض نکردند، در تصویر روحانیت اصیل مینویسند:
«علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران، پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کردهاند. این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی، با سرمایهداران در یک کاسه است. روحانیت متعهد به خون سرمایهداران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت.»
مردمگرایی و خدمت به مردم
خصوصیت دیگری که حوزههای علمیه را به کارآمدی نزدیک میکند، مردمی بودن و گرایش به ارتباطات اجتماعی است که متأسفانه پس از انقلاب از سوی برخی از روحانیون وارد شده به نهادها و ارگانهای دولتی کمرنگ شده است. آنچه باعث میشد که روحانیت بتواند در عرصههای اجتماعی تأثیرگذار باشد و جامعه را جهت دهد، علقه بین روحانیت و مردم بود که بر اثر معاشرتهای بیپیرایه صورت میگرفت. امام خمینی در منشور روحانیت به این هنر روحانیت اشاره کردهاند:
«در ترویج روحانیت و فقاهت، نه زور سرنیزه بوده است، نه سرمایه پولپرستان و ثروتمندان. بلکه هنر، صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند.»
ایشان در مقام شمارش خصوصیات روحانیت اصیل، میفرمایند:
«خصوصیات بزرگی چون قناعت، شجاعت، صبر، زهد، طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده، پایدار و محبوب ساخته است.»
امام راحل در پایان منشور روحانیت، حوزویان را به مشارکت در امور اجرایی کشور و خدمت به مردم دعوت میکنند و این کار را امری مقدس میدانند:
«نکته آخری که توجه به آن لازم است، این است که روحانیون و علما و طلاب باید کارهای قضایی و اجرایی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قائل بشوند که در حوزه ننشستهاند؛ بلکه برای اجرای حکم خدا راحتی حوزه را رها کرده، مشغول به کارهای حکومت اسلامی شدهاند.»
«ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بیسابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتری از این را نخواهیم داشت.»
در واقع حوزه مطلوب امام حوزهای کارآمد است که از موانعی مثل بیسوادی، عدم شناخت از شرایط روز، تحجر، تفکر سکولار و دنیازدگی برآمده از این دو، رها شده و برای خشنودی خدا به خدمت و ارشاد خلق مشغول است و در مقابل هیچ فسادی زبان به کام نمیگیرد.
پینوشت:
- صحیفه نور، ج۱، ص۲۷۰٫
- منشور روحانیت.
سوتیترها:
۱٫
در هیچ برههای از تاریخ، امکان نقشآفرینی روحانیت به اندازه دوره پس از انقلاب نبوده است؛ دورهای که با شناخت دقیق امام راحل از ظرفیت نهفته فقه و جایگاه حقیقی روحانیت و حوزههای علمیه، زمینه و بستر مناسبی برای عینیتبخشی به اسلام ناب محمدی فراهم شد؛ اما از این ظرفیت عظیم و فرصت بیبدیل به وجود آمده، به صورت کامل استفاده نشد و آنچه انتظارش میرفت، هرگز اتفاق نیفتاد.
۲٫
جریان استعمار که از ورود حوزههای علمیه در مسائل روز میترسید، برای اینکه بتواند جامعه متحجران حوزوی را که متأسفانه قشر صاحب نفوذی هم بودند، به عدم دخالت در سیاست متقاعد کند، از در تقدس وارد شد. به همین منظور به جامعه دینی القاء شد که دین وادی مقدسی است و ورود آن به عرصه سیاست که وادی نقد و نقادی است، باعث شکسته شدن حرمت دین میشود.
۳٫
حوزه مطلوب امام حوزهای کارآمد است که از موانعی مثل بیسوادی، عدم شناخت از شرایط روز، تحجر، تفکر سکولار و دنیازدگی برآمده از این دو، رها شده و برای خشنودی خدا به خدمت و ارشاد خلق مشغول است و در مقابل هیچ فسادی زبان به کام نمیگیرد.