اشاره:
آیتالله شیخ نعمتالله لطفینیاسری، از اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم و از مبارزان و انقلابیون دوران نهضت و مدافعان اصل ولایتفقیه است که همواره همگام و همراه با امام و رهبری و نظام مقدس جمهوری اسلامی و در جرگه مروجان اسلام انقلابی در حوزه علمیه قم است. او که پدر بزرگوار شهید مدافع حرم شهید محمدمهدی لطفینیاسر است که در فروردین ۱۳۹۷ و در سن ۲۶ سالگی در سوریه و در حمله رژیم صهیونیستی در پایگاه هوایی T4 سوریه به شهادت رسید، پس از شهادت فرزندش با خطاب قرار دادن جامعه که به من تسلیت و تبریک نگویید و بگویید تبریک، تبریک، گوشهای دیگر از روحیه این خاندان دینی و انقلابی را به نمایش گذاشت.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم انقلابی قم، سخنان مهمی را ایراد فرمودند که یکی از آنها اشاره معظمله به نقشه دشمن برای غیر انقلابی کردن حوزه علمیه قم و شهر مقدس قم بود. نظر به اهمیت فرمایشات رهبر معظم انقلاب و حضور آیتالله لطفی در دوران نهضت و پس از آن در طی چهل سال تا به امروز در حوزه علمیه قم و آشنایی با لایههای آشکار و پنهان جریان سکولار و غیر انقلابی، گفتوگوی خود را با این عالم انقلابی روی هشدار رهبر معظم، متمرکز کردیم و پای سخنان ایشان در خصوص این موضوع نشستیم.
*اجازه میخواهم نخست از دیدار با رهبر معظم انقلاب بگویم که حضرتعالی همراه با مردم مؤمن و انقلابی قم به زیارت ایشان رفتید و حضرت آقا مثل همیشه بیانات مهم و کلیدی خود را در بین مردم بیان کردند. نوعاً سیره حضرت آقا این است که حرفهای کلیدی خود را در جمع مردم بیان میکنند. حضرت آقا اشارات مهمی داشتند، از جمله اینکه مادر و خاستگاه انقلاب، قم است و دستهای خائنی درصددند تا فضای انقلابی قم را عوض کنند. ایشان از بزرگان حوزه و مردم قم خواستند جلوی این حرکت و این فضاشکنی را بگیرند. لکن قبل از اینکه وارد این بحث بشویم بد نیست به دوران نهضت اشارهای داشته باشید. به تعبیر حضرت آقا، انقلاب امروز به رشد و بالندگی خودش رسیده است. حضرتعالی در دوران غربت و دوره شکلگیری نهضت به قم تشریف آوردید و جزو نخستین کسانی بودید که وارد نهضت شدید، میخواهیم نسل کنونی بدانند که امام و یاران و شاگردان آن شخصیت برجسته تاریخی چگونه فضای انقلابی را بر حوزه حاکم کردند؟ و کسانی که امروز به دنبال تغییر فضای انقلابی در حوزه هستند، آیا ریشه در همان تفکرات دارند یا اندیشهها و افکار نوپدید هم ورود پیدا کردهاند و برآنند که در یک حرکت هماهنگ به انقلابزدایی از حوزه علمیه قم بپردازند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین درس و بحثی که بنده در قم برای طلاب شروع کردم در سال ۴۳ در مدرسه آقای گلپایگانی و اولین طلبه من آقای سعیدی شاهرودی، نماینده ولیفقیه در سپاه و یکی دو نفر دیگر بودند. در آن زمان افکاری بر حوزه حاکم بود که بر حفظ وضعیت موجود اصرار داشت و توجه نداشت اسلام این نیست که یک دست در دست اسلام داشته باشی و دست دیگر در دست محمدرضا پهلوی باشد. طبق اسناد وقتی انقلاب در قم شروع شد، در سال ۵۶ فرح به اطرافیانش گفته بود، «به فلانی زنگ بزنید و بپرسید پس این پاکتها چی شد؟»
*منظورش چه بود؟
یعنی پاکتهای پولی که از سال ۴۲ رفته بود به قم، باید اثر میکرد!
فکر حاکم بر حوزه این بود که نباید انقلاب کرد. خیلیها حمل بر لاابالیگری میکردند که یعنی ولش کن. هر چه میخواهد بشود، ولی به نظر من علت اصلی، بیهمتی بود و اینکه همینجور راحت بنشینیم. دست ما را که میبوسند، هر خبری میخواهد، بشود. بیعفتی، بیعصمتی میخواهد بشود، بشود. هر چه بر سر رعیت میخواهد بیاید، بیاید. این را از فرمودههای حضرت امام میخواهم استفاده کنم که فرمودند:
«من از آن آخوندهایی نیستم که عبا را به سر بکشد و مسائل را نبیند. یا از آن آخوندهایی نیستم که بنشینم یک گوشه تسبیح بیندازم.»
این نشان میدهد که تسبیح انداختن و عبا به سر کشیدن و ندیدن، راحت است و دردسر ندارد. هر چه میخواهی تسبیح بینداز. در آن شرایط افکاری از گذشتگان بر حوزه حاکم بود که فعلاً با رضاخان کنار بیاییم تا حوزه را جمع نکند تا بعد ببینیم چه میشود. آن فرق میکند با زمانی که حضرت امام فریاد زد. حضرت امام اوضاع را مناسب دید که فریاد زد. طلبههای جوان با روحیههای جدید به حوزه آمده و تعداد طلاب زیاد شده بود. اینها غیر از طلبههای قبلی، و بسیار جوشان و خروشان بودند و لذا حضرت امام دیدند بهترین شرایط است که این نیروهای جدید را دریابند و دیگر مثل گذشتگان عمل نکنند.
حضرت امام تصمیم گرفتند انقلاب کنند. گام اول انقلاب منحصراً از امام است. اول کسی که فریاد کشید حضرت امام بود. ایشان دید که چه ظلمهایی دارد میشود. یادم هست گوسفنددارها، به خاطر بیآبی و نرسیدن علوفه و نبودن امکانات، گوسفندهایشان را خیلی پایینتر از قیمت واقعی در روستاها میفروختند. اگر اشتباه نکنم دانهای دو تومان، یعنی بیست ریال. در همان شرایطی که شاه به فکر جشنهای دو هزار و پانصد ساله بود.
بعضیها میگفتند شاه شیعه است و باید هوایش را داشته باشیم؛ ولی شاه نه شیعه بود، نه سنی. هیچی نبود. بیدین بود. پدرش هم طبق گفته بزرگان ما حتی یک روز هم به اسلام و امام حسین«ع» و دین ایمان نیاورد. گل مالیدن به سرش هم بازی و مقدمه بود برای اینکه به حکومت برسد. همان کاری که معاویه کرد. معاویه وقتی با امام حسن«ع» درگیر شد و لشکریان امام به ایشان خیانت کردند و آتشبس انجام شد؛ آمد به مدینه و گفت من کاری
به ایمان شماها ندارم. میخواهید نماز بخوانید، میخواهید نخوانید. میخواهید دین داشته باشید میخواهید نداشته باشید. من فقط میخواستم بر گرده شما سوار بشوم.
من همین تعبیر را در زندگی رضاشاه میبینم. اصلاً کاری نداشت به این کارها. این گل مالیدن به سر و حتی شرکت در بعضی جلسات عزا همه برای این بود که بر اوضاع مسلط بشود، والا رضاشاه نه دین داشت، نه ایمان، نه هیچی.
لذا وقتی حضرت امام به آیتالله حائری اول، که درود خدا بر او باد میفرماید، «چرا فریاد نمیزنید؟» آیتالله حائری میفرماید، «من از گاو میترسم برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد.» این خودش نشان میدهد آیتالله حائری بزرگ تشخیص داده بود که حوزه در خطر است و اگر کسی میگوید چرا ایشان انقلاب نکرد جوابش یک کلمه است. آن روز اساس حوزه را جمع میکردند، اما تشخیص حضرت امام این بود که دیگر این مردک دوم، قادر بر جمع کردن حوزه نیست این غیر از پدرش است.
*ما میبینیم حضرت امام تا زمانی که حضرت آیتالله بروجردی رضوانالله علیه زنده هستند، به احترام این مرجع بزرگ خیلی به این مسائل ورود پیدا نمیکنند؛ اما بعد از رحلت ایشان به صورت علنی و آشکار وارد میدان میشوند.
برداشت من با برداشت بعضی از آقایان فرق دارد. به نظر من آیتالله بروجردی حد وسط بین آیتالله حائری و حضرت امام بود. بعضی از آقایان میگویند مرحوم آیتالله بروجردی راه مرحوم آیتالله حائری را رفته است، ولی به نظر من این طور نیست. ایشان با بعضی انقلابیون در ارتباط بوده و صحبت بعضی از انقلابیون را میشنیده است. بله نرفته بالای منبر فریاد بزند، ولی مرحوم آیتالله بروجردی حد میانی بین آیت الله حائری و حضرت امام و علمای بعد از خودش بوده است.
*امام خمینی نقش مهمی در آمدن آیتالله بروجردی به حوزه قم داشتند.
بله! حضرت امام خودش از اولین کسانی بود که باعث و بانی شد که مرحوم آیتالله بروجردی عزیز از بروجرد تشریف بیاورد قم و این معلوم میشود که آیتالله بروجردی بزرگ، مورد قبول امام بود و حضرت امام افکار بلند ایشان را قبول داشت. حضرت امام در فکر این بود که مرحوم بروجردی یک کاری بکند کارستان که کرد و در ظرف پانزده سال، رهبری شیعه را از نجف به قم منتقل کرد. حضرت امام همین را میخواست که شرایط مرکزیت حوزه قم جور بشود و جا بیفتد تا بعد یک کاری بکنیم. آخر جنگیدن اسلحه میخواهد و امام آمد و در کنار انبار اسلحهای نشست که مرحوم بروجردی فراهم کرد. آن اسلحه چی بود؟ اینکه تمام توجهها به قم بود و حضرت امام بعونالله از این فرصت طلایی استفاده کرد. اینکه میگویند مرحوم آیتالله بروجردی مثل مرحوم آیتالله حائری بود، این طور نیست و من قطعاً این حرف را قبول ندارم. آیتالله بروجردی در بسیاری از کارها با مرحوم حائری فرق داشت. شاگرد ایشان هم نبود، بلکه شاگرد علمای نجف، از جمله مرحوم آخوند خراسانی بود. هنر مرحوم بروجردی تمرکز مرجعیت در قم در طی پانزده سال بود.
*وقتی آیتالله العظمی بروجردی از دنیا رفتند، برجستگی و امتیازات ویژه امام عیان شدند. آیا امام هم با ایشان تفاوت نداشت؟
مرحوم آیتالله بهاءالدینی نظرش این بود که حضرت امام از جنس ما نیست. خیلی از کسانی که میخواستند سری توی سرها دربیاورند دنبال این میگشتند مسجدی داشته باشند، اما حضرت امام در تمام عمر هرگز به فکر مسجدداری و صرفاً نماز جماعت برگزار کردن نبود. از روی نجف نباید قیاس کرد. در آنجا به ایشان التماس کردند که اینجا دو رکعت نماز بخوانید. لیکن در قم، چه در فیضیه چه در حرم یا مساجد معروف، اقامه جماعت نداشتند و این نمازها را حمل بر این میکردند که آدم میخواهد دو نفر را دنبال خودش راه بیندازد. من یادم نمیآید یک نفر گفته باشد من رساله مجانی از امام یا دفتر یا بیت امام گرفتم. نمیخواستند مرید بازی باشد. طلبهها همان موقع وقتی میرفتند تبلیغ به هر بیتی که وابسته بودند، ساک و چمدانشان را پر از رساله میکردند. امام میخواست این رسم را به هم بزند.
*حضرتعالی رساله امام را خودتان میخریدید و هدیه میدادید؟
بله ما میخریدیم و هدیه میدادیم و وقتی کتاب «ولایت فقیه» و «جهاد اکبر» و … آمد، برای رساله حضرت امام از بعضی از متدینین پول میگرفتیم، ولی اغلب مجانی میدادیم. گاهی بخشی از تبلیغ را به این صورت انجام میدادیم. قرارمان هم این بود که اگر پرسیدند رسالهای چیزی داری؟ بگوئیم رساله آیتالله موسوی در خانهام هست. به مردم این را میگفتیم. در ماه رمضان در مساجد بحث میکردیم و مرتباً میگفتیم آیتالله موسوی این جور گفتهاند. نمیگفتیم آقای خمینی. مسجدیها هم فهمیده بودند که باید چه بگویند. مأموران ساواک و ژاندارمها و پاسبانها میآمدند و میپرسیدند، «این آقا چه دارد میگوید؟» گفته میشد، «ایشان با آقای خمینی کار ندارد. رساله آیتالله موسوی را میگوید.» آن موقع کلمه موسوی در نام امام خمینی معروف نبود و به مأمورها گفته بودند دنبال اسم خمینی بگردید.
آن روزها با زحمت چند عکس از حضرت امام پیدا میکردیم و شبها به در حجرههای خودمان یا رفقا میچسباندیم. صبح که میشد متصدی مدرسه به خادم میگفت که آنها را جمع کند و فردا شب دوباره روز از نو روزی از نو.
به ما توصیه میکردند که آرام باشید و بگذارید حوزه آرام باشد. آن وقت گلدستههای حرم معصومه«س» و بام حضرت معصومه«س» یکی از جاهایی بود که طلبههای انقلابی میرفتند و از آن بالا اعلامیهها را پرت میکردند پائین. گاهی کل صحن پر از اعلامیه میشد. یادم است یکی از نوبتها در صحن بودیم که کارتی که دوست عزیز و مجاهد بزرگ آقای رحیمیان چاپ کرده بود، از بالای پشت بام حرم پخش شد، نزدیک نوروز بود. یک عکس بسیار زیبا از امام بود و در کنارش اوصاف امام: شجاعت رشادت، صداقت و… را ردیف کرده بود.
طلبههای انقلابی هیچ روزی از پا ننشستند. اگر یک روز حضرت امام به جهتی فتیله انقلاب را پایین میآورد، اینها هم پایین میآوردند. یک روز که بالا میبرد، اینها هم بالا میبردند. وقتی حضرت امام به ترکیه و بعد به نجف تبعید شدند، ما دائماً گوش به زنگ بودیم که ایشان چه میفرمایند. وقتی در بیانات حضرت امام شدت میدیدیم، ما هم شدت میدادیم و میدیدیم امام یک مقدار ملایمتر صحبت کرده، ما هم ملایم میشدیم.
در زمان حکومت نظامی یک روز میخواستم چند تا کارتن کتاب مثل جهاد اکبر و… را از قم خارج کنم، هر چه این در و آن در زدم دیدم نمیشود. کل خروجیهای شهر در اختیار نیروهای حکومت نظامی بود. عاقبت یک راه فرعی از باغهای فلکه بسیج به سمت جمکران پیدا کردم. در آن جاده فقط تراکتور میتوانست تردد کند، ولی من ماشین صفر کیلومتر نو را انداختم در آن سنگلاخها و بالاخره کارتن را به کاشان رساندم.
*در آن مقطع حضرت امام از جریان متحجر یاد کردند. ظاهراً بزرگترین خطر از نگاه حضرت امام این جریان بود، در مورد این جریان بفرمایید و آیا ریشههای آن در امروز هم قابلیت این را دارد که دوباره بدنه حوزه را در دست بگیرد؟
جریان متحجر فکرش کوچک است و میگوید یک روحانی حق ندارد جهانی فکر کند. روحانی باید فقط به خانه خودش فکر کند و به محل درسش و نهایتاً به محله و شهرش!. میگویند همانطور که علمای گذشته چند کیلو زغال و چند نان بین فقرا توزیع میکردند، در این روزگار هم باید آخوند این جوری باشد. میگوید ما حق نداریم راه امام حسین«ع» را برویم. میگویند ما باید بنشینیم در خانه و هیچ کاری به کار دنیا و مردم و مسلمانان و شرق و غرب و اینکه کجا غصب شده یا اشغال شده و مردمانش تحت ستم هستند و امثالهم نداشته باشیم. ما در خانه یک روضه سنّتی میگیریم و آقایی میرود بالای منبر و مدح و ثنایی میکند و کاری به، «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم» نداریم. مسئولیت ما نیست که به این بیندیشیم که اسلام انسان را مسئول خواسته، هم نسبت به خود و هم نسبت به نزدیکان و جامعه و کل بشریت. میگوید که ما کاری به گرفتاریهای مسلمانان فلسطین و لبنان و یمن نداریم. متاسفانه این فکر الان هم هست.
این آقایان در عین حال که از مواهب اسلام استفاده میکنند، میگویند خیلی، کاری به این کارها نداریم. بعضی از اینها در زمان جنگ از شهرهائی که موشک به آنها میرسید به مشهد نقل مکان کردند و جنگ که تمام شد، آمدند و ما را دعوت به سکوت و آرامش کردند و میکنند.
اینها چند سال قبل زمزمه جدایی روحانیت از حکومت را سر دادند. ما هم فوراً یک تشکل تشکیل دادیم به نام تشکل اساتید ولایی. این تشکل اساتید ولایی امروز حداقل هزار نیرو دارد، هوادار نه، بلکه کسانی که ثبت نام کرده و حاضرند امضا کنند. اینکه حضرت آقا فرمودند: اگر ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده.
*نظر حضرتعالی به عنوان پیشکسوت جهاد و شهادت درباره نوع مواجهه با جریان متحجر در حوزه چیست؟
جریان متحجر میگوید که حکومت در اسلام نیست، در حالی که حرکت امام حسین(ع) برای تشکیل حکومت است، تشکیل حکومت برای چی؟، برای برپاداری دین، برای اینکه دین را میخواهیم اجرا کنیم و کسی که قدرت ندارد، اجرای دین نمیتواند بکند. این آقایان باید توجه کنند در طول این هزار و خردهای سال یک رساله عملیه پیدا کنند که مجتهدی گفته باشد خداوند در زمان غیبت به تعطیل حدود راضی است. حضرت آیتالله خویی در کتاب منهاجش ولایت فقیه را میپذیرد. آن رجل آسمانی در زمان صدام میخواست حوزه را حفظ کند و میپذیرد که اسلام، خدا، امام زمان«عج» به تعطیل حدود و احکام راضی نیستند.
*امثال حضرتعالی شیب سلسله پهلوی به سمت قهقرا را چگونه رصد میکردید؟
جشن ۲۵۰۰ ساله، فسق و فجور و کثافتکاریها در خیابانهای شیراز و نمایش بیپرده مسائل جنسی و بیعفتی و مسائلی که در خطه شمال اتفاق میافتادند، مردم را خراب و فاسد کردند، و الا مردم ما نجیب هستند. آن موقع بود که امام دید دیگر مثل اینکه عمر حکومت شاه به سر رسیده و پیمانهاش پر شده و دیگر نمیشود بیش از این با او مدارا کرد، لذا شروع کرد به طرح بحث ولایتفقیه و فریاد زدن و دوباره برنامه سال ۴۲ را در نجف شروع کرد و بهتدریج جریان مبارزه را شدت بخشید و مردم هم همراهی کردند.
*ارزیابی شما از مقطع کنونی نظام جمهوری اسلامی و نوع حضور مردم چیست؟
راستش من بین خودم و خدا نمیدانستم آقا اینقدر طرفدار دارد تا شهادت پسرم پیش آمد. تا آن موقع نمیدانستم که آقا تا این اندازه محبوب دلهاست. من پنجاه شصت سال است که مدرس حوزه هستم و هرگز تا این اندازه مورد لطف و محبت مردم نبودهام. متوجه شدم که شهادت هنوز هم خیلی طرفدار دارد. به شهادت چه کسی این قدر پر و بال داد؟ حضرت آقا! ایشان روشن کرد که اگر میخواهید ذلیل نشوید، نکبت به زندگیتان نیفتد، زنها و دخترانتان در بازار به فروش نروند ـ همان بلائی که در سوریه و عراق به سر زنها آمد ـ باید جهاد و شهادت را زنده نگه دارید.
سردار سلیمانی، عبد صالح خداست و تملق احدی را نمیکند در تیر ماه در مشهد با اساتید بسیجی جلسهای داشتیم. ایشان وقتی صحبتش تمام شد، از مقابل جمعیت، آمد دست مرا ببوسد و من ناراحت شدم و دستم را بهشدت کشیدم و گفتم، «سردار! من باید دست شما را ببوسم. شما در بیرون مرزها پرچم اسلام هستی.» و ایشان را در آغوش گرفتم و پیشانیاشرا بوسیدم.
به هرحال من حدود پنجاه سال است که مدرس هستم و امروز مدرس نشدهام. بالغ نبودم که به قم آمدم و بلوغم در قم بوده است. چطور شده که الان همه اینگونه تواضع و فروتنی برای من به خرج میدهند؟ این به برکت رهبری و ارشادات حضرت آقاست.
*از فرزندتان شهید محمد مهدی هم نکتهای بفرمایید.
همینجا که حضرتعالی نشستهاید، سردار بزرگ اسلام، آقای حاجیزاده فرمانده هوا فضا نشسته بودند و فرمودند که محمدمهدی لطفی ۷۰۰ تا نیرو داشته. این همان رویشی است که حضرت آقا میفرمایند. اولین کسانی که برای ما هدیه آورد، یکی دو تن از علمای یمن بودند. اولین کسی که در باره شهید مهدی لطفینیاسر کلیپ ساخت، از یمن بود و ما مات ماندیم! قبل از سوریه و عراق در لبنان او را خیلی خوب میشناختند و در همان روزهای اولی که شهید شد عکسش را در خارج از مرزها در کنار قبر شهید مغنیه گذاشتند.
شهید دو دختر داشت و از خدا پسر میخواست. راهی مشهد شد و از امام هشتم این پسر را گرفت، من در مسجد امام، فرزند شش ماهه او را سر دست بلند کردم و عرض کردم این سندی است بر اینکه ما ایستادهایم. مهدی میگفت: «بابا! من یک پسر میخواهم که راه مرا ادامه بدهد.» همین برای دشمن کافی است.
*و سخن آخر؟
سئوالی که شما باید میپرسیدی و نپرسیدی این است که آیا الان جنگیدن راحتتر است یا آن روزها؟ آن روزها جبهه جنگ، محدود بود، اما امروز جبهه جنگ گسترده و پیچیده است. ما هم باید حواسمان جمع فرمایشات آقا باشد. به آقا عرض کردم ما تا آخر ایستادهایم و پای کار هستیم. والله العلی العظیم اگر همین الان رهبر معظم انقلاب اشاره کنند، من عازم همان جایی خواهم شد که پسرم شهید شد. عمری به امام حسین«ع» گفتیم، «کاش در کربلا بودیم.» حالا فرصتش فراهم شده است. از چه بترسیم؟
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
سوتیترها:
۱٫
جریان متحجر فکرش کوچک است و میگوید یک روحانی حق ندارد جهانی فکر کند. ما حق نداریم راه امام حسین«ع» را برویم. میگوید ما باید بنشینیم در خانه و هیچ کاری به کار دنیا و مردم و مسلمانان و شرق و غرب و اینکه کجا غصب یا اشغال شده و مردمانش تحت ستم هستند و امثالهم نداشته باشیم
۲٫
اینها چند سال قبل زمزمه جدایی روحانیت از حکومت را سر دادند. ما هم فوراً یک تشکل تشکیل دادیم به نام تشکل اساتید ولایی. این تشکل اساتید ولایی امروز حداقل هزار نیرو دارد، هوادار نه، بلکه کسانی که ثبت نام کرده و حاضرند امضا کنند. اینکه حضرت آقا فرمودند اگر ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده
۳٫
ما هم باید حواسمان جمع فرمایشات آقا باشد. به آقا عرض کردم ما تا آخر ایستادهایم و پای کار هستیم. والله العلی العظیم اگر همین الان رهبر معظم انقلاب اشاره کنند، من عازم همان جایی خواهم شد که پسرم شهید شد. عمری به امام حسین«ع» گفتیم، «کاش در کربلا بودیم.» حالا فرصتش فراهم شده است. از چه بترسیم؟