درآمد:
مرحوم آیتالله سیدهاشم رسولی محلاتی از جمله معدود کسانی بود که با وجود آنکه حدود چهار دههاز یاران و ملازمان نزدیک حضرت امام خمینی(ره) و مورد وثوق کامل ایشان بود، هرگز از این ملازمت و دوستی دیرینه، برای خود امتیازی کسب نکرد و این دوستی و اعتماد را به بهترین وجه ممکن پاس داشت.
ایشان در کنار مسولیتهای اجرایی، با بهرهگیری حداکثری از لحظات عمر پر برکتش بیش از ۱۰۰ عنوان اثر در حوزه معارف اسلامی و تاریخ اسلام از خود برجا گذاشت.
آیتالله رسولی محلاتی بعد از رحلت حضرت امام خمینی«قدسسره» نیز تا آخر عمر خود، مسؤولیت دفتر وجوه شرعی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را بر عهده داشت.
ایشان طی سالهای طولانی با ارائه سلسله مقالات «تاریخ تحلیلی اسلام» با مجله پاسدار اسلام نیز همکاری داشت که مجموعه این مقالات بعدها در چند جلد چاپ شد و در برههای، به عنوان کتاب درسی دانشگاهها مورد استفاده قرار گرفت.
علاوه بر آن، ایشان در انتخاب استفتائات حضرت امام که در دهه شصت در پاسدار اسلام چاپ میشد همکاری داشت و خاطرات ایشان از حضرت امام خمینی نیز در گفتگو با مجله منتشر شد.
مجله «پاسدار اسلام» ضمن تسلیت رحلت آیتالله رسولی محلاتی، گزیدهای از گفتگوی مفصلی که در سال ۱۳۹۱ با آن عالم فرزانه انجام داده بود را تقدیم خوانندگان میکند:
*پس از رحلت حضرت امام و اتمام دوران شیرین حضور در خدمت امام، چگونه شد که جنابعالی در دفتر رهبر معظم انقلاب مسئولیت پذیرفتید؟
با مقام معظم رهبری هم سابقه طولانی قبل از انقلاب داشتیم. ایشان مدتی در قم درس میخواندند. اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰٫ آن موقعی که به قم میآمدند، ما خدمت ایشان میرسیدیم و رفاقت داشتیم. حتی یکبار پس از رهبریشان به من فرمودند: «یادت هست یک روز من به منزل شما در خیابان باجک، روبروی تلفنخانه آمدم و شما یک بغل کتاب به من دادی؟ در میان این کتابها یکی هم مناقب ابن شهرآشوب بود که من مدتها بود دنبالش میگشتم و پول نداشتم آن را بخرم و شما این کتاب را به من دادید!».
غرض این که ما از آن موقع با آقا رفیق بودیم. از جمله شبی که ریخته بودند در مدرسه فیضیه و طلبهها را میزدند، ما در مسجد اعظم نشسته بودیم که ببینیم چه خبر میشود. یادم هست در ایوان مسجد نشسته بودم، دیدم آقای خامنهای دارد قدم میزند. تا چشمش به من افتاد، گفت: «بلند شو برویم جایی بنشینیم و یک قدری صحبت کنیم.»
یا وقتی که آقا را به جیرفت تبعید کردند، نامهای به من نوشت که بسیار نامه جالبی است. آقا قبل از این که دستشان آسیب ببیند خط خیلی خوبی داشت. نامه مفصلی نوشته بودند که دوستان چطورند و سلام ما را به آنان برسانید و…
خانه ایشان در مشهد بتـدریج پاتوق انقلابیون شده بود و ما هم به منزل ایشان میرفتیم و چنین سابقهای هم داشتیم. در زمان ریاست جمهوریشان هم گاهی که در جماران به دیدن امام میآمدند، میفرمودند: «آن وقتها گاهی ما را دعوت میکردی؛ حالا ما را فراموش کردهای». میگفتم: «آقا! تشریف بیاورید منزل در امامزاده قاسم خدمت باشیم». اوایل انقلاب بود و من هنوز در امامزاده قاسم بودم. آقا یک روز همراه خانواده تشریف آوردند به منزل ما. اتفاقاً همان روزی بود که منافقین در میدان ۷ تیر تظاهرات کردند. آقا منزل ما بودند که رادیو را روشن کردیم و اخبار گفت که چه خبر شده و امام دستور داده بود که آنها را بگیرند. آقا فرمودند: «اینرا میگویند رهبر. ببینید چگونه رهبری میکند». یکبار هم آمدند جماران و فرمودند: «چطور به دیدن ما نمیآیی؟» گفتم: «شما هربار که مشهد تشریف میبرید، میآیم». فرمودند: «اتفاقاً من فردا میخواهم بروم مشهد و شما هم بیایید». یادم هست که باهم رفتیم مشهد و زیارت کردیم و برگشتیم.
بعد از رحلت امام هنوز چهلم امام نشده بود، یک روز غروب در مسجد فرشته نشسته بودم. آقای میرمحمدی که آنموقع رئیس دفتر آقا بود، زنگ زد و گفت: «آقا میخواهند با شما صحبت کنند». بعد آقا گوشی را گرفتند و فرمودند: «میخواهم شما را ببینم». گفتم: «هروقت بفرمایید در خدمتم». فرمودند: «هرچه زودتر بهتر». بعد آقای میرمحمدی گوشی را گرفت و گفت: «فردا صبح ساعت ۸ بیایید». گوشی را که زمین گذاشتم، حس کردم ایشان میخواهند کارهایی را به من محول کنند. واقعیت این بود که من دیگر از آن سر و صداها و کارها خسته شده و تصمیم گرفته بودم به کار نوشتن ادامه بدهم. با قرآن استخاره کردم که اگر فردا صبح رفتم و ایشان کاری به من پیشنهاد کرد، بپذیرم یا نه؟ استخاره کردم و این آیه آمد: «إِنَّمَا أُمِرتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ البَلدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ وَ أُمِرتُ أَن أَکُونَ مِنَ الْمُسلِمِینَ»(۱) خیلی آیه عجیبی بود! تصمیم گرفتم ایشان هرچه فرمودند تسلیم باشم.
فردا صبح رفتم خدمت ایشان در ساختمان ریاست جمهوری. سلام و احوالپرسی کردیم و کارهایی را به من واگذار کردند. فرمودند: «من پدر شما را میشناختم و به خود شما علاقه داشتم و حالا میخواهم کارهایی را به شما واگذار کنم. اگر بپذیرید خوشحال و ممنون میشوم و اگر هم نپذیرید، ناراحت نمیشوم. میل خودتان است، ولی علاقه دارم بپذیرید». گفتم: «راستش این است که دیروز که شما زنگ زدید، حدس زدم میخواهید کاری را به من واگذار کنید و استخاره کردم و این آیه آمد». ایشان جا خورد و فرمودند: «عجیب است. این دلالت بر عظمت شأن شما میکند». گفتم: «نخیر آقا! دلالت بر جلالت قدر شما میکند. به هر صورت طبق این آیه شریفه تسلیم هستم و هرچه شما بفرمایید اطاعت امر میکنم.»، ایشان فرمودند: «کار ائمه جمعه را میخواهم به شما واگذار کنم، همینطور کار وجوهات و مسائل شرعی را». گفتم: «بسیار خوب، ولی من یکی دو ملاحظه دارم. اولاً اینکه چون ما هنوز به بیت امام میرویم به حاج احمد آقا بگویید، تا در جریان باشد و بعداً از من گله نکند که بیخبر گذاشتم و رفتم. بعد هم میخواهم در کار خودم کاملاً مستقل باشم و فقط سر و کارم با شما باشد و کسی بالای سر من نباشد، چون به چنین چیزی عادت ندارم». در بیت امام هم تنها کسی که مستقل بود و سرو کارش تنها با شخص امام«ره» بود من بودم. ایشان فرمودند: «باشد، من به احمد آقا میگویم». احمد آقا پس فردای آن روز به من گفت: «آقای خامنهای به من گفتهاند و من هم موافقم». آقا ادامه دادند: «اما در مورد استقلال شما، من اختیار وجوهات و همه این مواردی را که گفتم در اختیار شما میگذارم، طوری که اگر خودم هم پول خواستم، میآیم و از شما میگیرم». مثل امام.
الان هم همینطور است. الان هم آقا گاهی کسی را میفرستند و میگویند این قدر پول بدهید یا گاهی که پیش ایشان میروم، میگویند فلانی این قدر چک یا وجوهات آورده و به خود من داده است و با من مشورت میکنند که چه کنیم.
غرض این که جریان رفتن من نزد ایشان به این شکل بود و ایشان همان ترتیبی را که قرارمان بود مراعات میفرمایند و حتی گاهی به آقای محمدی میگویند برو وجوهاتت را به فلانی بده.
البته مسئله ائمه جمعه و مسئولیت آن تا چند سال پیش برعهده من بود ولی بخاطر گسترده شدن کار ائمه جمعه و همچنین رسیدگی به امور وجوهات و مسائل شرعیه و کهولت سنی اینجانب، با اصرار و خواهشی که از آقا کردم، ایشان این مسئولیت را به آقای تقوی دادند و من هم به عنوان عضو شورای مرکزی در کنار آقایان دیگر هستم.
*شما تنها کسی هستید که بیشترین زمان را با امام و با مقام معظم رهبری از نزدیک در ارتباط بودهاید و هیچکس جز شما این ویژگی را ندارد. این وجهالجمعی که شما دارید، باعث میشود که خیلی خوب بتوانید وجوه تشابه شخصیت امام و مقام معظم رهبری در زمینههای مختلف را بیان بفرمائید.
یکی مسئله شجاعت ایشان است. واقعاً آقا هم همان شجاعت و صراحت امام را در مسائل الهی و اسلامی دارد، منتهی فرامین امام در آن مقطع به دلیل تفاوت شرایط اجتماعی و فرهنگی بُردی منحصر به فرد داشت. وگرنه قاطعیت و شجاعت ایشان مثل امام است.
اما مهمترین وجه تشابه ایشان مسئله زهد و سادهزیستی و احتیاط در تصرف بیتالمال و تقوا و پرهیزکاری مالی است. من چندان در جریان زندگی شخصی امام نبودم، ولی در جریان زندگی شخصی آقا بیشتر بودهام. ایشان به حدی در مسائل مالی و بیتالمال احتیاط میکند که موجب حیرت است. یکی دو نمونهاش را بیان میکنم. این برای خود من مسئله شده که اگر زهد و تقوای مالی این است که آقا رعایت میکند، پس حساب ما پاک است!
یک روز چند تا نامه برای امضا برده بودم، نمیدانم امور حسبیه بود یا احکام ائمه جمعه، یادم نیست. نامه را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار میگردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم رواننویسی آورده بود. آن قلم را دادم خدمتشان. ایشان با آن نوشت و فرمود: «رواننویس خوبی است». گفتم: «خدمتتان باشد». آقا پرسید: «مال خودتان است یا مال بیتالمال؟» گفتم: «مال دفتر شماست». فرمودند: «اگر مال خودت بود، قبول میکردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمیکنم» و قبول نکرد. من آن روز فکر کردم ایشان حتی در مورد خودکاری که مال دفتر خودش است، حاضر نیست آن را برای خودش بگیرد، راجع به امور دیگر که وضع معلوم است. این چیزی که میگویم تصنع و ریاکاری نبود. خودمان دو تایی نشسته بودیم و بیان این حرف هم خیلی برای آقا عادی بود. معلوم بود که طبیعتاً این طوری است.
یک بار به ایشان گفتم: «در دفتر شما که هستم، برای کارهای خودم هم تلفن میکنم و این کارها هیچ ربطی به دفتر و کار شما ندارند. وضعیت اینها چطور میشود؟» فرمودند: «شما از دفتر ما حقوق میگیرید؟» گفتم: «خیر»، فرمودند: «بسیار خوب باشد به حساب حقوقتان.»
همه اینها را خیلی طبیعی میگوید و هیچ تصنع و ریایی در کار نیست. بعد مکرراً دیدم دقت ایشان خیلی بیشتر از این حرفهاست. حتی شنیدم گاهی بچههایشان که برای درس و کلاسشان نیاز داشتند ورقههایی را فتوکپی کنند و از دستگاه فتوکپی دفتر استفاده میکردند، آقا فهمیده و فرموده بود: «این چه کاری است که میکنید؟ اگر هم فتوکپی گرفتید، پولش را همانجا کنار دستگاه بگذارید». متصدی دستگاه فتوکپی که میآمد میدید مقداری پول کنار دستگاه است. که پس از پیگیری فهمیده بود مربوط به فرزندان آقا و این کار دستور ایشان است.
از این موارد زیاد است. آدم متحیر میماند. اگر احتیاط و زهد و پرهیز این است، پس ما چه کار میکنیم!
*معاش ایشان از کجا تأمین میشود؟
خانهای از قدیم در خیابان ایران داشتند که آن را اجاره دادهاند و همچنین از محل بخشی از هدایا و نذوراتی که برای شخص ایشان میآورند.
غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی از پاسدارهای شخصی خودشان قرض میکنند. گاهی که نذورات را برایشان میبرم، میبینم که مثلاً صدا میزنند: «آقا رضا! بیا قرضت را پس بگیر». نذورات برای ایشان زیاد میآید.
فرزندان ایشان هم طلبه هستند و ایشان شهریهای که به بقیه میدهند، به آنها هم میدهند. یک بار احساس کردم یکی از این بچهها گرفتار است. برای آقا پیغام دادم که احساس میکنم بعضی از آقازادههای شما گاهی در سختی زندگی میکنند. گاهی پولهایی پیش من میآورند که وجوهات نیست و میشود به یک طلبه داد تا درس بخواند. اجازه بدهید گاهی از این پولها به آنها بدهم. فرموده بودند: «چنین کاری نکنید. لازم باشد خودم این کار را میکنم.»
گاهی به اتاق شخصی ایشان رفتهام. تنها فرش خانه ایشان یک قالی تبریزی معمولی نخنماست که پرز بعضی جاهای آن هم رفته است.
*ظاهراً آن هم جهیزیه خانم ایشان بوده است.
حاجخانم ما هم که با خانم ایشان رفت و آمد دارند، یک وقت میگفتند حتی چرخ گوشت خانه آقا هنوز از همان چرخگوشتهای دستی قدیمی است. من چیزهایی را میشنوم که میگویم اگر زهد و تقوا و احتیاط در بیتالمال این است، پس جای ما قعر جهنم است و اصلاً ما چه میگوییم؟ ایشان خودکاری را که مال دفتر خودش هست، قبول نمیکند و میگوید اگر مال خودت بود قبول میکردم، ولی مال بیتالمال را قبول نمیکنم و آنوقت ما اینطور بیحساب و کتاب و گَل و گشاد خرج میکنیم و باکی هم نداریم. اگر این طور باشد، پس جای ما ته جهنم است! مگر اینکه خدا با کرم و لطف و بزرگواریش با ما رفتار کند. کار خیلی مشکل است.
*از نظر عملی و نظری تا چهحد خط مشی مقام معظم رهبری را منطبق با امام و مکمل و مفسر خط امام
میدانید؟
این موضوع آنقدر روشن است که نیازی به اظهار نظر ما ندارد. روشن است که مقام معظم رهبری به معنی کامل کلمه دست پرورده امام هستند. هم گفتار و هم رفتار آقا کاملاً نشان میدهد که ایشان دقیقاً همان راه امام را ادامه میدهند. مبادی اعتقادی و نگرش و دریافت ایشان از اسلام ناب دقیقاً منطبق با امام «رضواناللهعلیه» است و همین اشتراک در خاستگاه اعتقادی است که گفتار و رفتار و مواضع این دو بزگوار را همسو و همگون کرده است.
ما که از نزدیک شاهد سبک زندگی شخصی حضرت امام از قبیل سادهزیستی، زهد، ورع و وارستگی از تعلقات دنیوی و… بودهایم، هیچکس را مثل مقام معظم رهبری، نزدیکتر به امام سراغ نداریم. در عرصه رهبری انقلاب هم که دوست و دشمن گواهی میدهند که از جهت ایستادگی در راه اسلام ناب و اجرای احکام الهی، محبت عمیق به مردم بالاخص خانواده شهدا و ایثارگران و همچنین صلابت، شجاعت و قاطعیت در برابر مستکبران و دشمنان اسلام، هیچ فاصلهای را بین امام و آقا نمیتوان پیدا کرد.
*بسیار سپاسگزاریم از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.
سلام علیکم. خیلی جالب و آموزنده بود. خداوند روح مرحوم رسولی رو قرین رحمت واسعه خودش قرار دهد.
خسته نباشید ممنون به خاطر این وبسایت مفید
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین
خسته نباشید ممنون به خاطر این مطلب کاربردی
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید.
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید