اشاره: «سیمای مولی علی(ع) در قرآن» نام مجموعه مقالاتی پیرامون شخصیت والای امیرمؤمنان علی(ع) است که با الهام از زیارت امیرالمؤمنین در روز عید غدیر که از حضرت ابوالحسن ثالث امام هادی(ع) تدوین میشود. در مقالات پیشین بخشهایی از این زیارت مطرح شده و اینک بخش دیگر تقدیم میگردد.
«و اشهد انک ما اتقیت ضارعاً و لا امسکت عن حقک جازعاً و لا احجمت عن مجاهده غاصبیک ناکلاً و لااظهرت الرضی بخلاف ما یرضی الله مداهناً و لا وهنت لما اصابک فی سبیلالله ولا ضعفت و لا استکنت عن طلب حقک مراقباً معاذالله ان تکون کذلک بل اذ ظلمت احتسبت ربک و فوضت الیه امرک و ذکرتهم فما اذکروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم الله فیما تخوفوا؛ شهادت میدهم تقیهی تو از جهت ناتوانی نبود و خودداری تو از گرفتن حقت از روی ضعف نبود و دست برداشتن از جهاد با غاصبان حقت از جهت سستی نبود و هرگز برخلاف رضای خدا برای سازش با دشمن اظهار رضایت نکردی و هیچگاه مصیبتهایی که در راه خدا بر تو وارد کرد تو را سست و ضعیف نکرد و آرام گرفتن تو از طلب حقت هرگز از روی ترس نبوده و پناه بر خدا که تو چنین بوده باشی بلکه آن هنگام که به تو ظلم شد رضای پروردگارت را در نظر گرفتی و کارت را به خدا واگذاشتی و تو حق را یادآورشان شدی ولی متذکر نشدند و آنها را پند و اندرز دادی ولی پند نگرفتند و آنها را از خدا ترساندی ولی خداترس نشدند.
تقیهی هدفمند
«و اشهد انک ما اتقیت ضارعاً؛ شهادت میدهم تقیهی تو از روی ذلت و عجز نبوده است.»
در این فرازها حضرت امام هادی(ع) تحلیل درست از مواضع حضرت مولی علی(ع) را بیان فرموده و تحلیلهای نادرست را هم متذکر شده است. یک سئوال در سیره حضرت مولی علی(ع) این است که چرا مولی علی(ع) بیست و پنج سال از پیگیری حق خویش سکوت کرد؛ بدین معنی که با حاکمان درگیر نشد؟ اینجا دو پاسخ به نظر میآید: یک پاسخ غلط این است که این سکوت از موضع ضعف و ناتوانی بوده است! این پاسخ ناشی از بیمعرفتی به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی(ع) است. امام هادی(ع) این تحلیل را نادرست میداند و میفرماید این موضع از سر ضعف و ناتوانی نبوده است. «ضارع» از ریشهی «ضرع» به معنای ذلت(۱) و خضوع است. این علی(ع) همان است که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت مولی در نامه به معاویه مینویسد:
«… فانا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخاً یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی…؛ من ابوالحسن کشندهی جد تو (معاویه بن عتبه بن ربیعه) و برادرت (حنظله بن ابی سفیان) و دایی تو (ولید بن عتبه) در روز نبرد بدر میباشم که سر آنان را شکافتم. امروز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات میکنم.»(۲)
در برتری مولی علی(ع) از دیگران از آغاز تردیدی نبود. به هنگامی که در شورای شش نفره مولی را در کنار پنج نفر دیگر قرار دادند فرمود:
«… فمتی اعترض الریب فی مع الدّول منهم حتی صرت اُقرن الی هذه النظائر…؛ کدام زمان بود که در مقایسه من با نخستین آنان (ابوبکر) شک و تردید وجود داشته باشد تا چه رسد به اینکه مرا همسنگ امثال اینها قرار دهند.»(۳)
حتی رقبای مولی علی(ع) به صراحت شایستهتر بودن او را قول داشتند.
ابوبکر هنگامی که به خلافت رسید طبق نقل بسیاری از روایات به صراحت گفت: «ایها الناس فانی ولیت علیکم و لست بخیرکم؛ ای مردم من والی شما شدهام در حالی که بهترین شما نیستم.»(۴)
و در بعضی از روایات آمده است که او گفت: «اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم؛ مرا رها سازید من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست.»(۵)
«عمر» به هنگام انتخاب شورای شش نفری به علی گفت تو از همه شایستهتری اگر شوخطبع نبودی! سپس افزود: «اما والله لئن ولیتهم لتحملنّهم علی الحق الواضح و المحجه البیضاء؛ به خدا سوگند اگر زمام حکومت را تو در دست بگیری مردم را در مسیر حق واضح و راه روشن قرار خواهی داد.»(۶)
و خود هنگامی که مردم میخواستند با او بیعت کنند فرمود: «لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ همهی شما به خوبی میدانید من از هر کس به خلافت شایستهترم این همان علی است با همان بصیرت و با همان شجاعت!»(۷)
اما تحلیل درست از این سکوت همان است که در گذشته گفتیم تدبیر برای حفظ اسلام. اصولاً تقیه در سیره امامان همین معنا را دارد. تقیه روشی هدفمند برای پاسداری از اسلام است. در تفسیر تقیه گفته شده است «التقیه شر الاعتقاد و مکاتمه المخالفین؛ تقیه پوشاندن عقیده و کتمان در برابر مخالفین است.»(۸) از همین تفسیر به خوبی عنصر تدبیر را در تقیه میتوان یافت. آنچه در تقیه مهم است حفظ اساس دین است مؤمن همیشه در میدان حفظ دین است گاه با جهاد علنی گاه با تقیه لذا واژههایی که در جهاد به کار گرفته میشود در تقیه به کار گرفته شده است: امام صادق(ع) فرمود: «التقیه تُرسُ المؤمن، التقیه حرز المؤمن، التقیه جنه المؤمن؛ تقیه سپر مؤمن و وسیله نگهداری اوست.»(۹)
سپر، کلاهخود را انسان در میدان جهاد لازم دارد نه در بستر. در اینباره حرف گفتنی فراوان است.(۱۰) مقصود در اینجا این است که تقیه در سیره امامان هرگز از سر ذلت و ضعف نبوده است. در سیره امیر مؤمنان هم آنچه مطرح است انجام تکلیف و وظیفه است نه ذلت و ضعف و ناتوانی.
خودداری از برخورد با هدفی بالاتر
«و لا امسکت عن حقک جازعاً؛ خودداری از گرفتن حقت از سر بیصبری و حوصلهگی نبوده است.»
جازعاً از ریشه جزع نقیض صبر است.(۱۱) خودداری از گرفتن حق از دو جایگاه میتواند باشد:
اول: از جایگاه بیحوصلگی و نداشتن صبر، که این ضد ارزش است و در قاموس مؤمن نیست. مؤمن همانگونه که ظلم نمیکند ظلمپذیر هم نیست. امساک از حق از این جایگاه ضد ارزش است. منطق قرآن این است که «… لا تظلمون و لا تُظلمون…؛ نه ظلم کنید و نه به شما ظلم شود.»(۱۲)
و از حضرت مولی علی(ع) نقل شده: «من بالغ فی الخصومه اثم و من قصر فیها ظلم…؛ کسی که در دشمنی با مخالفان افراط کند به گناه آلوده میشود و کسی که در مقام خصومت و احقاق حق کوتاهی کند بر خود ستم کرده است. (زیرا حقش پایمال میشود)(۱۳)
دوم: خودداری از گرفتن حق برای دست یافتن به هدف والاتر. خودداری مولی علی(ع) از این نوع است و از حق خودداری کرد تا اسلام آسیب نبیند.
«… فامسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او هدماً. تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی هی متاع ایام قلائل…؛ من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته میخواهند دین محمد را نابود سازند پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنهای در آن ببینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سختتر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روز دنیاست…»(۱۴)
حضرت امام باقر(ع) فرمود: «…ان الناس لما صنعوا ما صنعوا اذ بایعوا ابابکر لم یمنع امیر المؤمنین من ان یدعوا الی نفسه الا نظراً للناس و تخوّفاً علیهم ان یرتدّوا عن الاسلام فیعبدوا الاوثان و لا یشهدوا ان لااله الا الله و انّ محمداً رسول الله(ص)؛ چون مردم چنان کردند که با ابوبکر بیعت کردند مصلحتاندیشی برای خود مردم بود که آنان را به سوی خود فرا نخواند او نگران ارتدادشان از اسلام و رو آوردن به بتپرستی و ترک شهادتین بود.» (۱۵)
نفی عقبنشینی داوطلبانه
«و لا احجمت عن مجاهده غاصبیک ناکلاً؛ و دست برداشتن از جهاد غاصبان حقت از جهت سستی نبود.»
«احجم عن الشیء کفّ عنه و تأخر» «احجام» از چیزی به معنای خودداری و تأخیر است.(۱۶) «ناکلاً» از ریشهی «نکول» به معنای امتناع است.(۱۷)
ممکن است کسانی این سخن را ساز کنند که این مولی علی(ع) بود که در سال یازدهم هجرت خلافت را پس زد وگرنه آنها آماده بودند که خلافت را به او بسپارند. این جمله پاسخ به این تحلیل غلط است که: عقبنشینی حضرت مولی علی(ع) از جهاد غاصبان حقش قطعاً این جهت را ندارد. اولاً آنها پیشنهاد نکردند ثانیاً اگر پیشنهاد میکردند مولی رد نمیکرد. لباس خلافت تنها بر قامت امیرالمؤمنین علی(ع) زیبنده بود. خود فرمود: «… ینحدر عنّی السیل و لا یرقی الیّ الطیر…؛ سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه به بلندای جایگاه من نتوانند پرواز کنند.» (۱۸)
پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که چرا پس از ۲۵ سال وقتی خلافت به حضرت مطرح شد حضرت امتناع ورزید و فرمود: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت…؛ مرا رها کنید و دیگری را بطلبید چرا که ما به استقبال چیزی میرویم که چهرهها و رنگهای گوناگون دارد و دلها بر آن استوار و عقلها بر آن ثابت نمیماند ابرهای تیره و تار افقها را پوشانده و راه مستقیم حق (در این فضای ظلمانی) ناشناخته است…» (۱۹)
در این متن حضرت مولی علی(ع) راز امتناعش را بیان میکند و آن، حاکمیت فضای نامناسب در عرصه حکومت، عادت برخی به رانتخواریهای ظالمانه، تحمل نکردن عدالت علی(ع) و دور ساختن تهمت جاهطلبی بود و تمام پیشبینیهای حضرت هم تحقق یافت و به گفته نویسنده مسیحی «جرج جرداق»: «قتل فی محراب عبادته لشده عدالته؛ در محراب عبادتش به جهت شدت عدالتش به شهادت رسید.»
سازش منفی هرگز
«ولااظهرت الرضا بخلاف ما یرضی الله مدهناً؛ هرگز برخلاف رضای خدا برای سازش با دشمن اظهار رضایت نکردی.»
«مداهنه» المساهله و المصانعه. مداهنه به معنای سهلانگاری و سازشکاری.
«سازش» بر دوگونه است یکی سازش مورد قبول و دیگری سازش نامقبول و غلط. سازش مورد قبول همان سازش مؤمنان با یکدیگر و کوتاه آمدن از مسائل شخصی این همان «رفق است و «مدارا»
از حضرت امام باقر(ع) و حضرت صادق(ع) نقل شده:
«ان الله رفیق یحب الرفق…؛ همانا خداوند نرمخو و مهربان است و نرمی را دوست دارد.»(۲۰)
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «ما جماعت انبیاء به مدارا کردن با مردم فرمان داریم همچنان که بر برپا داشتن فرائض مأموریم.»(۲۱)
گونهی دوم سازش، سازش نامقبول و منفی است. این سازش؛ سازش در اصول است. نه پیامبر اکرم(ص) و نه امیرمؤمنان علی(ع) این سازش را نداشتند. قرآن کریم پیامبر را از این سازش نهی کرده است. سوره کافرون سوره نهی از این سازش است:
بسم الله الرحمن الرحیم قل یا ایهاالکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد لکم دینکم ولی دین؛ به نام خداوند بخشنده مهربان بگو ای کافران آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم و نه شما آنچه را میپرستم میپرستید و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید (حال که چنین است) آئین شما برای خودتان و آئین من برای خودم.
خداوند نه تنها پیامبر را از سازش نهی میکند بلکه تحلیل میکند که این سازش هم به زیان دنیای تو و هم آخرتت هست.
«ولولا ان ثبتناک لقد کدتَّ ترکن الیهم شیئاً قلیلاً اذاً لاذقناک ضعف الحیاه و ضعف المماه ثم لاتجد لک علینا نصیرا؛ً و اگر ما تو را ثابتقدم نمیساختیم (مصون از انحراف نبودی) نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی اگر چنین میکردی ما در برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر مجازات آنها بعد از مرگ به تو میچشاندیم سپس در برابر ما یاوری برای خود نمییافتی.»(۲۲)
این آیه از آیات عصمت پیامبر است و قیاس استثنایی است اگر ما تو را ثابتقدم نمیساختیم نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی و لکن ما تو را ثابتقدم ساختیم به آنها تمایل پیدا نکردی.
شأن نزولهای مختلفی برای این آیه گفته شده است از جمله آنکه جمعی از نمایندگان قبیله ثقیف خدمت پیامبر آمده عرض کردند ما با تو بیعت میکنیم اما به شرط:
اول: موقع نماز برای رکوع و سجود خم نشویم.
دوم: بتهایمان را به دست خودمان نشکنیم خودت بشکن.
سوم: اجازه بده بت لات یک سال بماند.
پیامبر(ص) فرمود دینی که در آن رکوع و سجود نباشد به درد نمیخورد و اما شکستن بتهایتان، مایلید انجام دهید اگر مایل نیستید ما خودمان میشکنیم و اما عبادت «لات» من به شما چنین اجازهای را نمیدهم.(۲۳)
نه پیامبر سازش کرد و نه مولی علی(ع)
جناب ابن عباس دو پیشنهاد به عنوان مشورت به مولی علی(ع) عرضه کرد:
۱- در آغاز حکومت مولی علی(ع) معاویه را بر کار خود باقی بگذارد و سپس بعد از آرام شدن اوضاع وی را عزل کند.
۲- حکم فرمانداری بصره را به طلحه و ولایت کوفه برای زبیر بنویسد!
مولی در رابطه با پیشنهاد اولش فرمود: به خدا سوگند من چیزی جز شمشیر به او نخواهم داد…و ما کنت متخذ المضلین عضداً(۲۴) من هرگز گمراهان را به عنوان یار و یاور انتخاب نخواهم کرد.(۲۵)
و در رابطه با پیشنهاد دوم فرمود: «افسد دینی بدنیا غیری؛ دینم را به دنیای دیگران از بین نمیبرم.»(۲۶)
آنگاه ابن عباس فرمود: «لک ان تشیر علیّ و اری فان عصیتک فاطعنی؛ تو حق داری نظر مشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم بگیرم اما اگر با تو مخالفت کردم (و نظر تو را نپذیرفتم) باید از من اطاعت کنی.»(۲۷)
ابن عباس گفت این کار را خواهم کرد و البته مسلم است که شما نباید از من اطاعت کنید بلکه من باید از امامم اطاعت نمایم.(۲۸)
سستی هرگز
«ولا وهنت لما اصابک فی سبیلالله؛ و هیچگاه مصیبتهایی که در راه خدا بر تو وارد شد تو را سست و ضعیف نکرد.»
«وهنت» از ریشهی وهن است. «وهن» به معنای «ضعف»(۲۹) است چه ضعف جسمی همانند «…و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت…؛ ضعیفترین و سستترین خانهها خانهی عنکبوت است…»(۳۰)
«قال ربّ انی وهن العظم منّی…؛ زکریا گفت پروردگارا استخوانم سست (ضعیف) شده»(۳۱) و چه ضعف روحی همانند و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین؛ و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.(۳۲)
در این زیارت امام هادی(ع) خطاب به مولی علی(ع) میفرماید: «مصائبی که در راه خدا بر تو وارد شد تو را سست نکرد.»
نه سستی جسمی و نه سستی روحی. مصائب جسمی مولی جراحتهای فراوان حضرت مولی علی(ع) در میدانهای جنگ است. حضرت امام باقر(ع) فرمود: «امام علی(ع) در روز احد شصت زخم برداشت.»(۳۳)
نیز آمده است: «لقد اصابت علیاً یوم احد ست عشره ضربه تلزمه الارض فما کان یرفعه الا جبرئیل؛ بیگمان در جنگ احد شانزده ضربه به علی(ع) رسید که هر یک او را به خاک انداخت و جز جبرئیل او را بلند نمیکرد.»(۳۴)
این گویای سختی ضربتهایی که بر حضرت مولی علی(ع) وارد شده بوده است.
نه سستی جسمی به او دست داد نه سستی روحی در تمام اظهارات مولی علی(ع) یک کلمه که گویای اظهار ضعف مولی باشد نیست بلکه هرآنچه هست گویای قوت روحی حضرت است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «علی اشجع الناس قلباً؛ علی پردل و جرأتترین مردم است.»(۳۵)
علی یورشگر بیگریز جنگها بود «کرار غیر فرار» خود فرمود: «انی لم افرّ من الزحف قطّ و لم یبارزنی احدٌ الا سقیت الارض من دمه؛ من هرگز از میدان فرار نکردهام و هیچکس به میدان من نیامد مگر آنکه زمین را از خونش سیراب ساختهام.»(۳۶)
او رزمنده جنگها بود و خود عهدهدار جنگ بوده است.
امام باقر(ع) فرمود: «ان علیاً کان یباشر القتال بنفسه؛ امیرالمؤمنین خود شخصاً عهدهدار جنگ بود.»(۳۷)
و “حماسه“ در کلمات مولی موج میزند: «ان اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابیطالب بیده الالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله؛ به یقین بهترین مرگ شهادت (در راه خدا) است سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در دست اوست تحمل هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است از مرگ در بستر در غیر طاعت خدا.»(۳۸)
معنای این سخن این است که سختیها، جراحتها «وهنی» در مولی پدید نیاورده است.
ناتوانی در احقاق حق هرگز
«ولا ضعفت ولا استکنت عن طلب حقک مراقباً؛ ضعیف و ناتوان نشده در عرصهی گرفتن حقت تن به تسلیم ندادی برای آنکه به منافع دنیا برسی.»
مرحوم علامه مجلسی “مراقباً” را چنین معنا میکند: «ای منتظراً لحصول منفعه دنیویه»(۳۹)
این مواضعت برای به دست آوردن منافع دنیا نبود. یعنی گرچه از مواضعت برداشت ضعف و ناتوانی شد، گرچه برداشت تسلیم در برابر دشمن شد؛ لیکن تحلیل غیرواقعی آن است که تحلیلی مادی برای اینها گذاشت شود. این نادرست است. دنیاطلبی در قاموس امیرالمؤمنین علی(ع) معنا ندارد. چراکه دنیا در نظر مولی علی(ع) پستترین است: «…و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنزٍ؛…دنیای شما نزد من از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است.»(۴۰)
«والله لدنیاکم هذه العون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم؛ به خدا سوگند این دنیای شما در نظر من از استخوان خوکی که در دست جذامی باشد پستتر است.»(۴۱)
ابن ابی الحدید در شرح این کلمه میگوید: «به جانم سوگند که حضرت در این گفتارش صادق است و همیشه صدق و راستی پیشه او بود و کسی که در سیره و روش زندگی او در آن زمان که در مقام ولایت ظاهری بود و آن زمان که در کنار قرار داشت بنگرد صحت این کلام را در مییابد. (چرا که او در هر دو حالت در نهایت بیاعتنایی به دنیا بود)(۴۲)
کسی که با این منظر به دنیا مینگرد تحلیل دنیایی برای مواضعش گذاشتن نارواست.
فقط رضای خدا
«معاذالله ان تکون کذلک بل اذظلمت احتسبت ربک و فوضت الیه امرک؛ پناه بر خدا که تو چنین بوده باشی (دنیا را در مواضعت در نظر داشته باشی) بلکه آن هنگامی که به تو ظلم شد (تحمل کردی) فقط رضای او را در نظر گرفتی و کارت را به خدا واگذاشتی.»
تحلیل درست مواضع مولی علی(ع) این است که در تمامی موضعگیریهایش فقط خدا را در نظر داشت و بس.
«احتسبت ربک» یعنی خدا را در نظر گرفتی «یقال احتسب فلان عمله طلباً لوجه الله و ثوابه» وقتی کسی کارش را برای خدا انجام دهد این جمله در موردش به کار میرود.»(۴۳)
تلاشهای بیثمر
«و ذکرتهم فما ذکروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم الله فما تخوفوا؛ و تو حق را به ظالمان یادآور شدی ولی آنان متذکر نشدند. آنان را پند دادی ولی آنان پند نگرفتند، آنها را از خدا ترساندی ولی آنان خداترس نشدند.»
در این جمله سیمای دشمنان مولی علی(ع) را هم امام هادی(ع) نشان داده است. دشمنی آنها ناآگاهانه و جاهلانه نبوده است تذکر، موعظه، تخویف سه عنصر یادآوری از سوی مولی بود ولی آنچه البته به جایی نرسید فریاد بود!
«و جهدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً فانظر کیف کان عاقبه المفسدین؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند پس بنگر سرانجام تبهکاران (فرعونیان) چگونه بود.»(۴۴)
پاورقی:
۱- مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۰۷۷٫
۲- نهج البلاغه، نامهی ۱۰٫
۳- نهج البلاغه، خطبهی ۳٫
۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۰٫
۵- احقاق الحق، ج ۸، ص۲۴۰٫
۶- شرح معتزلی، ج ۶، ص ۱۸۶٫
۷- نهج البلاغه، خطبهی ۷۲٫
۸- تصحیح الاعتقاد، ص ۶۶٫
۹- وسایل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵؛ ابواب الامر بالمعروف، باب ۲۴، ح ۷ ، ص ۱۳ و ۲۲٫
۱۰- ر.ک به کتاب تقیه سپری برای مبارزهی عمیقتر.
۱۱- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۵۱٫
۱۲- بقره/۲۷۹٫
۱۳- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۲۹۸٫
۱۴- نهج البلاغه، نامهی ۶۲٫
۱۵- روضهی کافی، حدیث ۴۵۴٫
۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۳۶۸ «مؤسسه الثعبه».
۱۷- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۸۳۴ «مؤسسه الثعبه».
۱۸- نهج البلاغه، خطبهی ۳٫
۱۹- نهج البلاغه، خطبهی ۹۲٫
۲۰- اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۰٫
۲۱- امالی شیخ طوسی، ص ۵۲۱، حدیث ۱۱۵۰٫
۲۲- اسرا/ ۷۴-۷۵٫
۲۳- تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۲۳۳ و ۲۳۴٫
۲۴- کهف/ ۵۱٫
۲۵- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹٫ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵٫ شرح عبده، ص؟؟؟.
۲۶- ترجمه گویا و شرح فشرده بر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۵۴۷٫
۲۷- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۳۲۱٫
۲۸- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹، حوادث سال ۳۵، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵٫
۲۹- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۹۸۵ (وهن).
۳۰- عنکبوت/ ۴۱٫
۳۱- مریم/ ۳٫
۳۲- آل عمران/ ۱۳۹٫
۳۳- بحار، ج ۴۱، ص ۳، ح ۴٫
۳۴- اسد الغابه، ج ۴، ص ۹۳، شماره ۳۷۸۹٫
۳۵- مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵۱٫
۳۶- الخصال، ص ۵۸۰٫
۳۷- قرب الاسناد، ص ۲۷٫
۳۸- نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳٫
۳۹- بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۳۶۸، چاپ بیروت.
۴۰- نهج البلاغه، خطبه ۳٫
۴۱- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۲۳۶٫
۴۲- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۶۷٫
۴۳- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۴۰۰، «مؤسسه الثعبه».
۴۴- نمل/ آیه ۱۴٫