امروز یکی از کلمات پربسامد جهان غرب که از رسانههای فراگیرشان با صدای بلند فریاد زده میشود، “حقوق زن” است. زنان غربی در فیلمهای ساخته شده در دهکده هالیوود، به عنوان جذابترین، خوشحالترین و خوشبختترین زنان جهان معرفی میشوند که غرق در نعمت و لذت و آزادیاند و چیزی نمیتواند اراده آنان را محدود سازد. محوریت زنان در جهان مدرن تا بدانجاست که همه توجهات به آنان است و مردها برای دستیابی به آنان در حال رقابت با یکدیگرند.
اما ورای روایتهای ساختگی هالیوودی از زن در غرب، رجوع به آنچه در غرب جاری است، توصیف دیگری از زن را برای ما نمایان میسازد.
زن در غرب کهن
زن در تفکر غربی مسیحی با نوعی نقص خلق شده است. توماس آکونیاس عالم بزرگ مسیحیت کاتولیک رم با اشاره به داستان آفرینش در انجیل قاطعانه اظهار میکند که مرد «آغاز و انجام» زن است و زنان نوعی نقص و عدم توفیق دارند و بهکرات از او نقل شده است که: «زن انسانی است که بهطور ذاتی ناقص و ناموفق است. او با پیروی از ارسطو تولد دختر را ناشی از ضعف قدرت تولید مثل مرد دانسته و معتقد بود این ضعف موجب میشود که انسانی «ناقص» متولد شود. او زن را پایینتر از بردگان میدانست و بر این باور بود که زن باید طبق قانون طبیعت، مطیع و منقاد باشد. قوانینی در کتب مقدس مسیحیت و یهودیت وجود دارند که جایگاه دست چندمی زن در جامعه را نشان میدهند. مرد یهودی هر روز در دعای خود این گونه نجوا میکند: «خدا را شکر که زن آفریده نشدهام.» یا در موارد دیگری آمده است که جایگاه و مقام زن از شوهر پایینتر است و این مرد است که حق حکمرانی بر زن را دارد.
زن در غرب مدرن
با آغاز قرون جدید حیات غرب که با استعمارگری و غارت جهان کلید خورده است، بهظاهر وارد دوره جدیدی از مناسبتهای انسانی میشویم که در آن حقوق بشر در محوریت آن قرار دارد. اما نکته قابل تامل آن است که همان طور که انسانهای سرخپوست و سیاهپوست و زردپوست جهان، در دایره حقوق بشر غربی قرار نمیگیرند، زنان غربی نیز مصداق “بشر” نیستند که برای آنان حقوقی مساوی مردان تعریف شود.
بهعنوان نمونه؛ توجه به دیدگاههای “ژان ژاک روسو” متفکر شناخته شده عصر روشنگری در این زمینه قابل تامل است. روسو در دو کتاب «امیل» و «قرارداد اجتماعی»، زن را موجودی فاقد درک و عقل و نالایق برای تربیت کودک و تنها وسیلهای برای کسب التذاذ در مرد میبیند. او حتی معتقد نیست مرد بهتر از زن تربیت میکند، بلکه بر این باور است که بهطور کلی زن توانایی تربیت کودک را ندارد. روسو هر جا از جوانان سخن به میان میآورد تنها جنس مذکر را خطاب میکند و زنان را لایق و شایسته کار و اشتغال نمیبیند و در نهایت معتقد است خلقت زن تنها برای مقبول واقع شدن از سوی مرد است و زن آفریده شده که در خدمت مرد باشد. منع هر نوع آموزش روشنگرانه و فقط ارائه آموزشی که مطابق با «وظایف جنسی زن و التذاذ مرد» باشد، فلسفه کلی تعلیم و تربیتی بسیاری از فیلسوفهای غربی از است. این دیدگاه غالب، در دستگاه فکری آنان در دورههای زمانی متفاوت به اشکال مختلف دیده میشود.
حکیم انقلاب اسلامی در یکی از سخنان خود با اشاره به موضوع نگاه دست دوم به زن میفرمایند: «رام کردن زن سرکش»، یکی از همان نمایشنامههای ارزشی است. در این نمایشنامه، از دیدگاه شکسپیر، همه ارزش و اهمیت زن به این است که مطیع و برده مرد باشد. خانمها خوب است تعدادی از نمایشنامههای شکسپیر را اگر نخواندهاند، بخوانند تا ببینند که زن در چشم غربیها چیست! از دیدگاه آنها، مرد سرور زن است. در نمایشنامه اتللو، اتللو کیست؟ اتللو یک سیاهپوست بیاصل و نسب است و طرف مقابلش یک خانم اشرافی است به نام دزدمونا. زن، خانمی اشرافی و زیبا و مرد، یک سیاه گردنکلفت که در جنگ مهارت به خرج میدهد و سرباز خوبی است. بهمجردی که اتللوی سیاهپوست، شوهر دزدمونای اشرافی میشود، دیگر زن باید به او بگوید «سرور من». بعد هم مرد، این قدر حق دارد که زن را به دست خودش خفه کند؛ برای اینکه سوءظنی به او پیدا کرده است. توجه میکنید؟ حالا اینها را مقایسه کنید با اسلام. در اسلام این مسائل و این خبرها نیست. بله؛ در اسلام هم ازدواج یک دختر اشرافی زیبای با اصل و نسب را با یک پسر زشت بیاصل و نسب که همان داستان معروف «جویبر» است، داریم. اما این دختر، وقتی که به همسری جویبر در میآید، شوهر «سرور او» نمیشود. در «اتللو» بهمجردی که زن اشرافی به همسری سیاهپوست در میآید، مرد «سرور» زن محسوب میشود. این نگرش به زن را ملاحظه کنید! در آن دیدگاه، زن، همه ارزشش به این است که مرید و برده و مخلص و مطیع دربست شوهر باشد. اینها نشان دهنده نگرش غربیها نسبت به زن است و چقدر هم نگرش بدی است!» (۲۹/۱۰/۷۱)
زن و حق مالکیت
در کشورهای اروپایی تا اواسط قرن نوزدهم سایه قوانین قیومیت سنگینی میکرد، قوانین قیومیت زنان را از بهرهمندی از حقوقی نظیر مالکیت داراییها، دستمزدها و ثروت موروثی محروم میکرد و آن را در اختیار شوهر قرار میداد در حقیقت همه دارایی زن، ملک مرد میشد؛ زن محجور بود و با هیچ کس نمیتوانست قرارداد مالی منعقد کند. حتی در کشوری نظیر فرانسه تا حدود یک قرن پیش، زنان حق داشتن حسابهای بانکی را نداشتند و این حق در سال ۱۸۸۱ میلادی به زنان اعطا شد، و پنج سال بعد به زنان متأهل هم اجازه داده شد تا بدون اجازه شوهر حساب بانکی باز کنند. انگلیس تا سال ۱۹۷۵ چنین اجازهای به زنان نداد و ایالات متحده تا دهه ۱۹۶۰ زنان را از داشتن حساب بانکی محروم میساخت. طبق قانونی که در سال ۱۸۵۰ به تصویب مجلس ملی انگلستان رسید. زنان جزو شهروندان و اتباع کشور محسوب نمیشدند، آنها حتی از مالکیت بر تنپوشهای خود محروم بودند.
زن و حقوق سیاسی
یکی از مباحث مهم و پرماجرا در حوزه زنان، آزادی اجتماعی – سیاسی آنان بود که در غرب مدعی تا فرا رسیدن قرن بیستم تامین نشد. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، زنان از حقوق سیاسی مساوی با مردان و از حق رای دادن محروم بودند. در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا در جولای ۱۷۷۶، جمله معروف چندین بُعدی “همه انسانها همسان خلق شدهاند” درج شده است. در این اعلامیه که از سوی توماس جفرسون یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا نگاشته شده بود، هیچ اشارهای در مورد زنان نشده بود و زنان همچون بومیان آمریکایی و افراد رنگینپوست مجبور بودند که مدتهای طولانی برای حقوق بشری و مدنیشان در آمریکا انتظار بکشند.
در آمریکا نقش سه زن برای احقاق حقوق زنان حیاتی بود: “سوزان بیانتونی”، “لوکرتیا مات” و “الیزابت کیدی استنتون”، که زندگی خود را وقف جنبش زنان برای کسب حق قانونی رای در این کشور کردند. خانم آنتونی در سخنرانی در سال ۱۸۷۲، پس از بازداشت به اتهام رای دادن، گفت: «زنان از صندوق رأی که تنها وسیله تامین امنیت آنها در یک کشور جمهوری دموکراتیک است، محرومند. مطرح کردن نعمت آزادی آنها در این شرایط، به سخره گرفتن مطلق آنهاست.» زنان ایالات متحده آمریکا از دهه ۲۰ میلادی صاحب حق رأی شدند.
بهطورکلی اعطای این حق به زنان از اوایل قرن بیستم آغاز شده است. نیوزیلند اولین کشوری است که در سال ۱۸۹۱ میلادی به تمام زنان حق رأی داد. پس از آن نیز استرالیا در سال ۱۹۰۱ میلادی بلافاصله پس از استقلال از بریتانیا این حق را برای تمام زنان این سرزمین به رسمیت شناخت و به این ترتیب حق رأی زنان را که پیش از این تنها در ایالت استرالیای جنوبی تایید شده بود، به سراسر کشور گسترش داد. با این وجود، این حق تنها برای زنان سفیدپوست به رسمیت شناخته شد و نه زنان بومی.
در اروپا، فنلاند اولین کشوری بود که در سال ۱۹۰۶ میلادی برای انتخابات پارلمانی، حق رأی همگانی بدون محدودیتهای جنسی و اجتماعی و نژادی را به رسمیت شناخت و در چهارچوب این قانون، حق رأی زنان و حق انتخاب شدن آنها نیز تایید شد. یک سال پس از تصویب این قانون، در مجموع ۱۹ زن فنلاندی توانستند توسط رأیدهندگان انتخاب شوند. نروژ، دانمارک و روسیه نیز پس از فنلاند این حق را به زنان اعطا کردند.
در ۲۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی پارلمان بریتانیا قانونی را تصویب کرد که برای اولین بار به زنان این کشور اجازه میداد تا مانند مردان، نماینده پارلمان کشورشان شوند. تا آن زمان زنان بریتانیا تنها تحت شرایط ویژهای حق رأی داشتند؛ از جمله اینکه برخلاف مردان که از بیست سالگی از حق رأی دادن برخوردار بودند، زنان باید دستکم تا ۳۰ سالگی انتظار میکشیدند.
در شماری از کشورهای اروپایی نگران بودند که زنان در انتخابات رفتاری غیرقابل پیشبینی از خود بروز دهند و احزابی را انتخاب کنند که ساختبندی متعارف سیاسی و انحصار احزاب سنتی را برهم بریزد. دلایل و توجیهات متفاوتی هم برای این مسئله عنوان میشد. مثلاً در سرمقاله یک روزنامه مهم آلمان در سال ۱۹۰۹ آمده بود که محرومیت زنان از حق رأی به این برنمیگردد که زنان و مردان به لحاظ عقلی متفاوتند، بلکه از این ناشی میشود که زنان به سیاست علاقه ندارند و فاقد کمترین تجربه در زمینههای سیاسی و اجتماعی هستند. این سرمقاله نشانه این ضعف زنان را هم بیتوجهی آنان به مقالات سیاسی روزنامهها میدانست و به نظر کسانی اشاره داشت که چون زنان به سربازی نمیروند، به اندازه کافی در راه وطن فداکاری نمیکنند و نباید از حق رأی بهرهمند شوند. زیر فشار همین استدلال، موافقان حق رأی زنان میگفتند که برای زنان دوره خدمت اجباری در عرصههای اجتماعی به راه بیفتد.
وقتی که در ۱۹ ژانویه ۱۹۱۹ اولین انتخابات آلمان با شرکت همه مردان و زنان برگزار شد، ۸۲ درصد زنان دارای حق رأی به پای صندوقها آمدند. نوع انتخاب زنان نیز بهراستی هم توازن قوای متعارف در مجلس را تا حدود زیادی بر هم زد و احزاب دارای خاستگاه مذهبی، صاحب کرسیهای متعددی در مجلس شدند. یعنی این پدیده هر چند که باعث بالا رفتن خودآگاهی زنان شد و آموزش و برابری حقوقی آنها را بهبود داد، اما عملاً به سود احزاب عرفیتر و غیرمحافظهکار تمام شد، بهگونهای که محافظهکاران ضروری دیدند که برای کسب سهم بیشتری از آرای نیمی از جمعیت کشور به حقوق و خواستهای زنان در جامعه مدرن امروز توجه بیشتری بکنند و از دیدگاههای محافظهکارانه و مذهبی خود در این زمینه فاصله بگیرند.
بردگان جنسی در غرب
تبدیل شدن به ابزاری برای بهرهبرداری جنسی، یکی دیگر از سناریوهای سیاه نظام سرمایهداری بود که برای زن نوشته شد. شیءانگاری و سوءاستفاده از جاذبههای جنسی زنانه، زنان را در دنیای غرب به ابزاری برای جلب مشتری بیشتر در نظام سرمایهداری تبدیل و آنان را از محیط امن خانه و خانواده دور کرده تا بدترین تحقیرها علیه زنان شکل بگیرد.
رقابت جنسی میان زنان به همراه بازار سکس، برای انباشت دارائی و بازار کالا در حوزه پُرن تبدیل شد و معیارهای زیبائی اندک اندک از طبیعی به ساختگی یا زیبایی مد روز و مخصوص زنان دگرگون شد و بازرگانان زنان با یکدیگر برای به دست آوردن زیباترین آنها رقابت میکردند و زنان در شمار دارائیهای سکسی و کالایی قرار گرفتند.
نمایه بردهداری جهانی که در بنیاد “واک فری” سازمان حقوق بشری استرالیایی تهیه میشود، مدعی شده است که در جهان امروز، ۸/۴۵ میلیون در سراسر جهان قربانی بردهداری مدرن هستند. این نمایه ۱۶۷ کشور را بر اساس گستردگی بردهداری در آنها تقسیمبندی کرده است. در اینجا برده عبارت است از افرادی که مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و به دلیل وجود تهدید، خشونت، اجبار یا سوءاستفاده از قدرت، نمیتوانند دست از فعالیت جاری خود بکشند.
امروز در غرب محلههای ویژهای برای بهرهبرداری جنسی از زنان وچود دارند. محله “رد لایت” (چراغ سرخ) آمستردام، پایتخت هلند، یکی از این مناطق است. مراکز تفریحات جنسی فراوان در این محله با ویترینهای مزین به چراغهای سرخ، با قرار دادن روسپیها در ویترین و وادار کردن ایشان به انجام حرکات تحریککننده، به یکی از جاذبههای بسیار پررنگ آمستردام تبدیل شدهاند.این مراکز با حمایت دولت از سال ۲۰۰۰ بهصورت قانونی فعالیت میکنند و در حال ترویج بردهداری مدرن جنسی هستند. بیشتر قربانیان این بردهداری مدرن، زنان و دختران کم سن و سال هلندی هستند.
بر اساس گزارش یک مرکز تحقیقاتی چیزی بین ۵۰ تا ۹۰ درصد از روسپیهای هلند، در واقع بردههای جنسی و وادار به فعالیت در این عرصه هستند. همچنین با توجه به بالا بودن درآمد خودفروشی در این محله آمستردام، تعداد زیادی از دانشجویان دختر محصل در دیگر شهرهای هلند، در روزهای تعطیل به آمستردام عزیمت و از طریق عرضهکنندگان خدمات جنسی، اقدام به خودفروشی و روسپیگری میکنند.
در سال ۲۰۱۷ ناظر ملی قاچاق انسان و خشونت جنسی علیه کودکان در هلند گزارش کرد که سالانه بیش از ۶۰ هزار نفر در هلند قربانی قاچاق انسان میشوند. دوسوم از افرادی که قاچاق شدند، نزدیک به ۴۰ هزار نفر سالانه قربانی قاچاق بردگی جنسی و سوءاستفاده میشوند.
در معرض تجاوز
کلمه تجاوز در بحث زنان به این شکل تعریف میشود: «شرکت در یک رابطه جنسی خشونتآمیز و اجباری.» این رابطه جنسی معمولاً از سمت مردان علیه زنان انجام میشود. این رابطه جنسی اجباری فقط به یک خاطره بد محدود نمیشود و میتواند پیامدهای وحشتناکی برای ادامه زندگی قربانی داشته باشد، پیامدهای روانی که شاید هیچ وقت حل نشوند. “لورنس میلر”، روانکاو، در این باره میگوید: «هیچ برخورد جسمی دیگری بین انسانها چنین پتانسیل نامتنهایی برای به وجود آوردن خیر و شر ندارد.»
تخمین زده شده است که ۳۵ درصد زنان در طول زندگی خود بهنوعی با آزار و اذیت جنسی روبرو شدهاند. در بیشتر کشورها آمار درستی در مورد تجاوز جنسی وجود ندارد. در بیشتر کشورها کمتر از ۴۰ درصد زنان که با خشونت جنسی روبهرو میشوند درخواست کمک میکنند و کمتر از ۱۰ درصد این افراد این موضوع را به مقامات قضایی اطلاع میدهند.
“فدریکا موگرینی” نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی بهتازگی اعلام داشت که در مجموع قاره اروپا، از هر سه زن یک تن آنها مورد تجاوز فیزیکی و یا جنسی قرار میگیرد. موگرینی در چهارچوب روز ۲۵ نوامبر، روز مبارزه و اتحاد بینالمللی برای مقابله با خشونت علیه زنان، بیانیهای کتبی منتشر کرد. وی با تاکید بر اینکه خشونت علیه زنان در اصل، همه بشریت را مورد هدف قرار میدهد، ابراز داشت: «به این امر نباید در جهان و نه در اروپا اجازه بدهیم. و اما با داشتن همه ثبات و پیشرفتمان، در غلبه بر این معضل بسیار عقب ماندهایم.»
براساس آمار منتشره وزارت دادگستری آمریکا، از هر پنج دانشجوی دختر در دانشگاهها، یک نفر قربانی “تجاوز جنسی” میشود.
زندگی پر از خیانت
حاصل رواج بیبند و باری و بازیچه قرار گرفتن زن در نظام سرمایهداری، موجب شده تا بنیان خانواده با چالشهای جدی روبهرو و آمار “خیانت” روزافزون شود. آمار منتشر شده در این زمینه در غرب اسفناک است. به عنوان نمونه یورونیوز در سال ۲۰۱۹ به نقل از موسسه ایفوپ نوشت که ۳۷ درصد زنان متاهل قاره اروپا «حداقل یک بار» در زندگی با مردی غیر از شوهر خود رابطه نامشروع داشتهاند. در پیمایش ایفوپ، «جذابیت ظاهری» عامل اصلی در تمایل زنان اروپایی به خیانت بود. نظرسنجی اجتماعی عمومی آمریکا برآورد کرده که [در میان زوجهای خائن] مردان تقریباً ۲ برابر بیشتر نسبت به زنان با کسی غیر از همسرشان رابطه نامشروع داشتهاند.
نشریه انگلیسی «Mirror» در مورد آمار خیانت نوشت که یک نفر از هر پنج مرد متاهل اهل فنلاند با حداقل ۱۰ زن رابطه داشته است. این آمار هفت برابر بیشتر از آمار خیانت زنان در این کشور است. «Mirror» در ادامه نوشت که یک سوم ساکنان کپنهاگ پایتخت دانمارک به شریک زندگی خود خیانت کردهاند و در مجموع برآورد شده که نیمی از متاهلان دانمارکی رابطهای خارج از چهارچوب خانواده دارند. این آمار در مورد آلمان نیز صادق است.
زندگی نا امن و پرخشونت
رشد و رواج جنونوار سکس و فساد در غرب تا بدانجاست که امنیت زنان در این کشورها دیگر وجود ندارد و زندگی عادی را نیز برای آنان دشوار ساخته و خشونت علیه زنان روندی صعودی داشته است. بر اساس تحقیقات انجام شده در مؤسسه تامسون رویترز، در بین ۱۰ کشور، آمریکا از نظر ناامنی برای زنان آمریکا مقام نخست را دارد؛ رتبهای که حداقل در یک دهه بدون تغییر باقی مانده است. طبق گزارش «مرکز شمارش خودکشی» در انگلیس که اطلاعات مربوط به خشونت مردان علیه زنان را جمعآوری میکند، در ۱۰ سال منتهی به ۲۰۱۸، ۱۴۲۵ زن در انگلیس کشته شدهاند. این آمار به معنای آن است که تقریباً در هر سه روز یک زن در انگلیس به قتل رسیده است. بررسیها نشان میدهند ۵۷ درصد زنان مقتول، از سوی فردی آشنا به قتل رسیدهاند که در اغلب موارد قتل نامزد یا نامزد سابق آنها بوده است. این آمار در مورد مردانی که به قتل رسیدهاند ۳۹ درصد بوده است. در سایر کشورهای اروپایی هم زنان وضعیت بهتری ندارند.
زندگی زن در غرب روزبهروز بیش از گذشتهرو به زوال و نابودی میرود و زن به بازیچهای در اختیار اهواء نفسانی مردانی تبدیل شده که به زنان به مثابه کالا نگاه میکنند. البته این سلطهگری در پوستینی جذاب به اسم حقوق زن و قرار دادن آن در ویترین، رنگآمیزی شده است که امکان درک دقیق ترفند آن نیازمند رهایی از نفسانیت افسار گسیختهای است که ناشی از طغیان انسان غربی علیه خدای شارع شکل گرفته است و این جز به بازگشت به آموزههای انبیای الهی ممکن نخواهد بود.