جزا، نفس عمل است – گفتاری منتشر نشده از مرحوم علامه حسن زاده آملی

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن سرگذشت ما را بیان می‌کند و می‌گوید که چه عوالمی را در پیش داریم و پاداشمان چگونه است.

در قرآن، خداوند به خود، ملائکه و جناب رسول الله(ص) درود و رحمت می‌فرستد و می‌فرماید ملائکه دم به دم به ما درود و رحمت می‌فرستند؟ چگونه؟

در عالم و همین جایی که هستیم به فارسی، به ترکی، به عربی و زبان‌های دیگر غوغایی است از حرف، منتهی من و شما نمی‌شنویم. پیچ رادیو را که باز کنی؛ می‌بینی چه غوغائی است و چقدر حرف و صوت و صدا در عالم هست و ما بی‌خبریم. در فلان جا چه صحبت‌هایی هست و ما نمی‌شنویم. این حرف‌ها در فضا هست، منتها باید پیچ رادیو را باز کنی تا بشنوی.

دار هستی هم دار غوغا و پر از رحمت و درود و سلام و صلوات و غفران است، منتها باید آن کلید را زد.

ملا هادی سبزواری چه خوش فرمود:

موسی‌ای نیست که دعوی انا الحق شنود

ور نه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست

از تمام شاخه‌های درخت‌ها و گیاه‌ها و رستنی‌ها، بانگ توحید بلند است.؛ منتهی باید کلیدش را زد و روشن بود. ما هنوز آن ‌طور نشده‌ایم که بشنویم. باید گوشمان را باز کنیم. متاسفانه پنبه‌ غفلت در گوشمان است. کر هستیم و نمی‌شنویم. قلب را آمادگی ندادیم و زنگارگونه است وگرنه دار هستی یکپارچه انی اناالله است.

منتها تا به آنجا برسیم که زمزمه‌ نظام هستی را بشنویم و دل را به او بدهیم؛ قدری راه است. باید عروج کنی. رسول الله(ص) عروج کردند و معراج داشتند. ایشان به راه افتادند. از زمین به سوی آسمان، از حضیض به سوی اوج، از بدن به سوی روح، از دنیا به سوی خدا، از خود به سوی خدا. همین که به راه افتادند، جناب جبرئیل به ایشان فرمان ایست داد. رسول الله(ص) فرمودند چرا بایستم؟ جبرئیل عرض کرد: خداوند دارد خودش را تسبیح می‌کند.

رسول الله(ص) ایستادند و دیدند که تمام ذرات هستی، بدون سرسوزنی استثنا، یکپارچه می‌گویند: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح. همه، زبان‌اند و از بطن و متن دار هستی برخاسته‌اند. سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح. باید راه افتاد. باید عروج کرد تا شنید.

سفر نکرده و راه نیفتاده که نمی‌شود شنید. درست است که حرفش را می‌زنیم، اما این حرف را باید، بنده و جنابعالی در خودمان پیاده کنیم. دانستن و دانا بودن حرفی است، دارا بودن حرف دیگری است. ممکن است که بنده بدانم در کجا گنجی، دفینه‌ای، نهفته است. دانستن کجا و دارایی کجا؟ دانایی، غیر از دارایی است. دانستن و گفتن و منبر آمدن و برای شما حکایت کردن؛ یک حرف است مثل دانستن مکان گنج. اما آنکه گنج را بیرون می‌آورد و تصرف می‌کند؛ حرف دیگری است. این، دارایی که اهمیت دارد. این حرف‌ها باید در من و شما پیاده شود.

راه که بیفتیم و یک مقدار عروج که داشته باشیم و بالا برویم، می‌بینیم که جهان پر از “سبوحٌ قدوس” است.

قرآن، سرگذشت انسان و شرح حال و سفرنامه‌ ماست. قرآن، تبیان کل شیئی است و مهم‌ترین شیئی، انسان است. قرآن، انسان کامل است. انسان کامل، قرآن ناطق است. خداوند به ما و شما مسلمانان توفیق بدهد. باید بکوشیم قرآن بشویم. باید قرآن در ما پیاده بشود. باید درجات قرآن بشویم. به آن اندازه‌ای که قرآن شدیم، به همان اندازه انسانیم. زیرا قرآن، انسان است. انسان، قرآن است. حقیقت انسان، قرآن است. حقیقت قرآن، انسان است. کشتی‌ها را ساختن و اقیانوس‌ها را پیمودن غیر از انسان بودن است. طیاره‌ها و هلیکوپترها و آپولوها را ساختن و در هوا پرواز کردن، غیر از انسان بودن است. به قول خواجه عبدالله انصاری، مرغابی هم روی دریا راه می‌رود. پشه هم در هوا پرواز می‌کند. مگس هم پرواز می‌کند. کلاغ و شب پره هم پرواز می‌کنند. اینها که انسان شدن نیست.

اگر بر آب روی خسی باشی؛ اگر در هوا پری مگسی باشی؛ دلی به دست آر تا کسی باشی.

کتاب وجود خود را بخوان. به سرّ خودت برس. اهل دل شو. صاحبدل باش. صاحبدل که شدی، کسی هستی.

مهم‌ترین صنعت، صنعت آدم‌سازی است. کشتی‌سازی و آپولوسازی مهم نیست. انسان‌سازی مهم است و انسان‌ساز فقط، سلسله‌ انبیاء و پیروانشان‌ هستند. انبیاء و اوتاد آنان و علما، برای انسان‌سازی‌ آمده‌اند. اگر عالمی را دیدید که گفتار و رفتارش در جهت انسان‌سازی نیست؛ آن عالم، خودش انسان و در مسیر انبیاء نیست.

ممکن است بپرسید که چرا این‌‌قدر این را می‌گویی و تأکید می‌کنی؟ آن‌قدر درد زیاد است که هر دم هم که بگوییم باز کم است. وقت، کم است. انسان‌های واقعی، شکارها می‌کنند؛ اما ما هنوز اسیر مطبخ و اصطبل هستیم.

حال ممکن است یکی بگوید این نیاز و میل به غذا را خدا داده، آن وقت شما می‌گویی نباشد؟ نخیر. ما نمی‌گوییم که اینها نباشند. شکم داشتن و دستگاه گوارش داشتن حرفی است؛ شکمباره بودن حرف دیگری است. شکمباره بودن نمی‌گذارد مزه‌ عشق و نهر عسل را بچشیم. برای اهل دل، نهرهای عسل مصفا مهیاست. شیرینی شوق لله و خواستن او و به سوی او پر گشودن و همه چیز را فدای او کردن است.

برای بنده پیش آمده که هر وقت خواسته‌ام در یک امر اخروی و سیر و سلوکی و دستوری و راجع به یک آیه قرآنی اقدام کنم؛ هزاران وسوسه و خیال پیش آمد تا بالاخره از ما گرفته شد. این‌وقت و ساعت، مشکل حاصل می‌شود. چه‌بسا پیش آمده که در امور دنیوی، وقت مضیّق‌ و کار مشکل بوده، اما کار را خیلی خوب پیش بردیم و گذراندیم؛ ولی نمی‌دانم چرا وقتی به سیر انسانی خودمان رسیدیم، وقت خیلی کوتاه بود؟

چه‌ موانع بی‌شماری در ما هست و به چه چیزهائی خو گرفته‌ایم که ملکه ما شده، در ما رسوخ کرده و اخلاق ما شده‌اند. اینها در ما عادت ثانویه شده و در ما ریشه دوانده، پایبندمان کرده و دست و پای ما را بسته‌اند. با دست بسته چه‌کار می‌شود کرد؟ با چشم بسته کجا را می‌توان دید؟ با گوش ‌بسته چه چیزی را می‌توان شنید؟ شکم پر که برای چیزی جا نمی‌گذارد.

ما شوق عشق نداریم. انسان باید آن مزه، محبت، عشق و شور قرب الی‌الله را ادراک کند و بچشد. باید کام را پیدا کرد. با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود.

در سوره ملک داریم که مردم کافر، بی‌خبرها، غافل‌ها، تکان نخورده‌ها، مادی‌ها، سر تا به پا آتش می‌شوند.

تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیظ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ(۱) وقتی اینها وارد آتش می‌شوند؛ ملائکه موکل آتش می‌پرسند: «أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ؟» شما آخوندی، ملایی، مبلّغی، بیم دهنده‌ای، رهبری، مرشدی نداشتید؟ چرا این‌طوری محشور شدید؟ چرا خودرو وکج و معوج بار آمدید؟ چرا جهنمی شدید؟ چرا ریخت انسانی ندارید؟ شما را که خداوند به احسن تقویم آفرید. چرا این‌طوری شدید؟ شما هیچ کسی را نداشتید که توسط او در مسیر و صراط مستقیم الهی و قرآن و انبیاء قرار بگیرید؟

قالوا: بلی. می‌گویند: داشتیم، اما تا به آنها می‌رسیدیم متلک می‌گفتیم. داشتیم، اما برای کشتنشان بمب کار می‌گذاشتیم. ترورشان می‌کردیم. با آنها دشمنی می‌کردیم. آن بیچاره‌های غافل نمی‌دانند و نمی‌فهمند که آن بمب‌ها را برای نابودی خودشان کار گذاشتند نه برای نابودی اهل‌الله.

در قرآن داریم که خزنه‌(۲) دوزخ نوزده تا هستند به عدد حروف بِسمِ‌‌اَللّهِ‌ اَلرَّحمنِ‌‌اَلرَّحِیم، ۱۹ حرف است. خزنه‌ آتش هم ۱۹ ملک‌اند. آتش به اینها آسیب نمی‌رساند؟ خیر.

انسان که ملک می‌شود، آتش و آب را مهار می‌کند، چون خلیفه‌الله و جانشین خدا شده است. اگر ما این معنا را در خود بپرورانیم که انسان باید خلیفه‌الله بشود، دیگر چیزی را فروگذار نمی‌کند. آتش، حضرت ابراهیم را نسوزاند، چون خلیفه‌الله بود. الله، سمیع، بصیر، قاهر و رحیم است. انسان هم صاحب همه این خصلت‌ها و خلیفه‌الله و صاحب تمام اسماءالله بی‌پایان الهی است.

بعد از صدر اسلام حضرت رسول الله(ص) و جناب سیدالشهدا(ع) و کربلا، این قیام و از خودگذشتگی شما نمونه است. ما خیلی چیزها راجع به غزوات رسول الله(ص) و امیرالمومنین(ع) در کتاب‌ها می‌خواندیم، اما الان به چشم می‌بینیم. مواظب باشیم. دشمن در کمین است. مشکلات بسیار در پیش داریم. باید همدرد و شریک باشیم. جنگ است و دشمن. این از خود گذشتگی‌ها باید باشند. نباید بخل ورزید.

مبادا بر سر سفره‌ خدا بخل بورزید. همان اندازه‌ای که او فرموده خرج کنید، نه بیشتر‌ نه کمتر.

دستتان شل نباشد که به سختی بیفتید. جناب رسول الله(ص) فرمود: اول عائله. اول واجب النفقه‌ خودت.

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی بهره نباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش(۳)

 

تو مهمان سفره‌ و عمل خودت هستی

یک بار در خانه‌‌مان را محکم ‌زدند. رفتم دم در. دیدم بنده خدایی آمده و در دستش پارچ آب و لیوان است. گفتیم اینها چیست؟ گفت: «یکی از بستگان دارد می‌میرد. این، آّب توبه است. به این بدمید که این شخص بخورد و با توبه بمیرد.» گفتم: «به این آب توبه نمی‌گویند. توبه آبی است که انسان را می‌شوید. نه اینکه برویم به خانه‌ آخوند که بدمد که آب، آب توبه شود و یکی دو قطره در دهانش بچکانند و بگویند پاک شد و داخل پاکان شد!»

به این آسانی‌ها که نیست. باید از حالا بیدار و متنبه و شستشو بشویم. این آب مادی، آبی است که بدن را شستشو می دهد. توبه، آبی است که روح و جان را شستشو می‌دهد.

أَلَم یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؟ شما کسی را نداشتید که از سرگذشت‌ و از ابدتان شما را بیم بدهد؟

جزا، عین عمل است. با عملی که دارید می‌کنید، برای خودتان جزا می‌آفرینید.

امام(ع) فرمود که ریشه دوزخ، دنیاست. جهنمی، مار و افعی، آتش، فشار قبر، ظلمات، حسرت و انتظار را از اینجا با خود می‌برد.

هرگاه بنده خدایی به تو روی آورد؛ کارش را راه بینداز و اگر برایت مقدور نیست؛ بگو معذورم بدارید و این کار از من ساخته نیست. نه این‌که مدام امروز و فردا کنی و بنده خدا را در انتظار بگذاری. این انتظار، تو را در آنجا به انتظار نگه می‌دارد. انتظار شکنجه روحیه بدی است که خودت به خودت می‌دهی. بندگان خدا را چرا در انتظار می‌گذاری؟

امام صادق(ع) فرمود: «اگر در خانه قولی به خردسالانتان دادید، به عهدتان وفا کنید. به بچه‌ها یاد ندهید که انسان می‌تواند حرفی بزند و عمل نکند. از ابتدا ببینید اگر نمی‌شود عمل کرد؛ قول ندهید. اگر قول دادید؛ بچه‌ها را در انتظار نگذارید. نسبت به زیر دستانتان از عهده‌ قولتان‌ برآیید.»

فرمود که ریشه‌ دوزخ، دنیاست. دنیا، از خدا غافل شدن است. ریشه‌ بهشت هم دنیاست.

خیلی از کارها را فکر می‌کنیم دنیوی است. مثلاً تمیز و نظیف بودن دنیوی است. نخیر. اینها دنیا نیست، آخرت است. حرام‌ها دنیاست. حرام‌ها ریشه دوزخ‌اند.

خداوند جمال و زیبایی محض و حسن مطلق و نیکویی صرف است و جمال را دوست دارد.

باید دهانت، دندانت، خانه‌ات، حیاط منزل‌ات، خیابان‌هایت، خوراکت تمیز باشند. آشغال‌خور و مانده‌خوار و کثیف‌خوار نباشید. انسان چرا لجن‌خوار و حرام‌خور باشد؟ حرام‌ بدترین و مردار است.

خدا ترشرویی و گرفتگی و کثیف بودن و چیزهایی را که باعث اشمئزاز و تنفر است دوست ندارد. چرا چهره و جبین‌ات باز و تمیز نباشد؟

اینها امور فطری و طبیعی هستند. خانه و زندگی و کسب و کار باید تمیز و پاک باشند. تمیزی شکُفتگی می‌آورد. فرمایش معصوم ‌است: «خداوند زیبایى و خود آرایى را دوست دارد و از بینوایى و بینوا نمایى نفرت دارد؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ هرگاه به بنده اى نعمتى عطا کند دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد : از چه طریق؟ فرمود: جامه تمیز بپوشد، بوى خوش به کار برد، جلو در منزلش را بروبد و حتى روشن کردن چراغ پیش از غروب آفتاب فقر را مى برد و روزى را زیاد مى‌کند.(۴)

حرام‌ها و بدگویی‌ها و هرز‌گی‌ها، دنیاست. دنیا، ریشه‌ جهنم است.

حضرت موسی کلیم‌الله عرض کرد: بارالها! من می‌خواهم خزانه‌ جزای اعمال و پاداش مردم را ببینم.

پرده برداشته شد و دید که لباس‌های مندرس، کفش‌های پاره، غذاهای ترش شده و مانده و زباله و آشغال‌ها را آنجا ریخته‌اند. به خدا عرض کرد: اینها چیست؟ خداوند فرمود: مردم همین‌ها را فرستادند برای خودشان. اینها جزای‌شان است.

آنجا دیگر نپرس که خدایا! این غذای ترش شده و متعفن و بدبو چیست؟ اینها را خودت فرستادی. تو مهمان سفره‌ و عمل خودت هستی.

إِنَّمَا‌هِیَ‌أَعمَالُکُمْ تُرَدُّ إِلَیکُم: این جزای عمل شماست که به سوی شما بازگشت داده می‌شود. عملی که در اینجا از آدم صادر شده، در آنجا او را می‌شناسد. یک ارتباط عجیبی است. شما در اینجا یک گاو شیرده داری و همسایه‌ات هم یک گاو شیرده دارد. غروب که این دو گاو از صحرا بر می‌گردند، هر گاوی وارد خانه‌ خودش می‌شود. اعمال ما این‌‌طوری هستند و ما را می‌شناسند. بالاخره تو را پیدا می‌کنند و با تو هستند. اینها الان هم از تو جدا نیستند. تو نفس عمل جزای خودی.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ملک، آیه‌ ۸٫

۲٫خزنه «جمع خازن» «به معنای «محافظ و نگاهبان» و از مادّه‌ «خزن» (بر وزن جزم) به معنای حفظ کردن چیزی است.

۳٫ابوسعید ابوالخیر رباعی ۳۶۷٫

  1. الأمالی‌للطوسیّ : ۲۷۵ / ۵۲۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *