سلبریتی فراری! – حجه‌الاسلام ‌والسلمین محمدباقر پورامینی

افرادی را که معمولاً در زمینه‌های هنر، سیاست و نظایر آن، در جامعه به معروفیت خاصی می‌رسند و با کمک گروه‌های نامورساز، سرشناس می‌شوند، در نقش جریان‌ساز، در پی هوادار و به‌شدت محرک جنجالند، در اصطلاح، «سلبریتی» می‏نامند.

هر چهره و ستاره‌ای، لزوماً سلبریتی نیست؛ اما زمینه تبدیل شدن به سلبریتی را دارد تا در خدمت زر و زور و تزویر، سوژه‌ای برای به چالش کشیدن شرایط اجتماعی و حتی سیاسی شود.

با این نگاه، می‏توان از چهره سرشناسی یاد کرد که یکی از سرآمدان هنر نظم و شعر حماسی جبهه حق به شمار می‏رفت؛ اما در لغزشی که قابل جبران بود، راهی دیار دشمن شد و در قامت یک سلبریتی فراری، به هجوگویی مردان الهی پرداخت.

*****

مقیس بن عمرو بن مالک، مشهور به «نجاشى»، از شعرای توانای صدر اسلام و یکی از اصحاب امیرمومنان«ع» بود که اشعار حماسی‏اش در میدان جنگ بسیار کارساز بود. او به فرمان امام در سروده‏هایش مردم را به جنگ ترغیب می‏کرد و به‌ویژه با حضور در پیکار صفین، اشعاری در رسوایی معاویه و یارانش سرود.

یکی از اشعار جالب وی، قصیده‌ای بود که هنگام حکمیت سرود و این شعر، گواه باور او به امامت و ولایت امیرالمؤمنین «ع» بود:

«این اندوه و مصیبت عظیم بر ما بس است که ما از فرمان امام خود (علی «ع») سرپیچی می‌کنیم و آن گروه [دشمنان ما] همگی از معاویه فرمان می‌برند. شامیان از این بابت بر ما برتری دارند و چون [ویژگی] آن را به رخ ما می‌کشند، جا دارد که چشم بگرید.»

نجاشى در روز اول ماه رمضان، بر ابوسمّال اسدى گذر کرد که در آستانه خانه‌اش نشسته بود. ابوسمال رو به نجاشی کرد و گفت: «آیا میل دارى کله‌ها و دنبه‌هایى بخورى که از اول شب در تنور بوده، حالا خوب پخته و بار آمده است؟» نجاشی با شگفتی پرسید: «روزه‌خواری در نخستین روز رمضان؟» ابوسمّال این پرسش را به سخره گرفت و گفت: «از آنچه که یقین نداریم، رهایمان کن!» نجاشی پرسید: «بعد از آن ‏چه؟» ابوسمّال برای به دام انداختن نجاشی گفت: «شرابى سرخ‌فام به تو می‌نوشانم که جان را خوش می‌سازد و در رگ‌ها جارى می‌شود؛ شهوت را می‌افزاید؛ غذا را هضم می‌کند و لکنت زبان را می‌برد.»

نجاشی در تور معصیت ابوسمال افتاد و آن‌گاه همراه او، ضمن روزه‌خواری آشکار، به میگساری پرداخت؛ به‌گونه‌ای که صدای نعره‌های آن دو، مسلمانان را به شگفتی انداخت.

خبر این حرمت‌شکنی و گناه اجتماعی، به امیرمومنان «ع» رسید و حضرت بی‌درنگ، دستور بازداشت حرمت‌شکنان را صادر کرد. ابوسمّال گریخت؛ اما نجاشی دستگیر و نزد امام آورده شد.

حکم الهی بدون ملاحظه  شهرت و پیشکسوتی او صادر شد: هشتاد ضربه تازیانه بابت میخواری، همراه با بیست تازیانه افزون‌تر.

نجاشی پرسید: «اى امیرمؤمنان! حد شراب را دانستم. این تازیانه‌های اضافی براى چیست؟» امام فرمود: «براى گستاخی‌ات بر خدا و روزه‌خواری‌ات در ماه رمضان.»

حکم الهی اجرا شد؛ اما این حکم، برای نجاشی، سخت گران آمد و جمعی از دوستان او، نزد امیرمومنان «ع» آمدند و زبان به شکوه گشودند: «ما می‏بینیم اهل معصیت و طاعت و اهل جدایی و وحدت، در دولت عدل، یکسان مجازات می‏شوند؛ آن‌گونه که با دوستمان رفتار شد. شما سینه‏مان را به خشم آوردی و تصمیم و کارمان را سست کردی!»

امیرمؤمنان ‏«ع» در پاسخ آنان فرمود: «به‌راستی این کار جز بر فروتنان گران است. آیا جز این است که مردی از مسلمانان، حرمت حرام الهی را شکسته است؟ ما بر او حدی را اجرا کرده‏ایم که کفاره گناهش شمرده می‏شود.                  همانا خداوند می‏فرماید: نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک‏تر است.»

بعد از این حکم و فرمایش حضرت، نجاشی، شبانه کوفه را ترک کرد و به معاویه پیوست. امویان نیز امکانات رسانه‌ای خویش را برای چهره فراری، فراهم ساختند تا در قامت یک شاعر مزدور، به مدیحه‌سرایی معاویه بپردازد و على «ع» را هجو گوید.

این حکایت، فرجام ستاره خوشنامی‌ است که به یک سلبریتی فراری تبدیل شد. نمونه‌های امروزی از این قبیل فراوانند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *