بانوى زنان بهشت
محمد
رضا مالك
اشاره
آن مطلع انوار هدايت و آن منبع اسرار ولايت، آن كوثر علم و
عفّت و آن گوهر حلم و حكمت، آن ميوه دل مصطفىصلى الله عليه وآله وسلم و آن شمع
محفل مرتضىعليه السلام، آن پاك آمده از پليدى و زشتى، فاطمهعليها السلام بانوى زنان
بهشتى!
آن كه مردان مرد به همت وى توسّل جويند تا طريق توصّل
پويند، آن دخترى كه بهر پدر وى، افلاك در وجود آمدهاند و ملايك در سجود، آن
بانويى كه شوهر وى از ملك برتر آمده و فلك او را فرمانبر، آن مادرى كه فرزندان وى
پيشروان طريقتند و پيشوايان شريعت.
× سبب نام گذارى
نام آن حضرت عليها السلام “فاطمه” بود و كنيت وى “ام الحسن”
و”ام الحسين” و “ام المحسن” و “ام ابيها” و اسمها و لقبهاى وى بسيار است از آن
جمله: بتول، سيّده، زهرا، حورا، مباركه، زكيّه، راضيه، مرضيه، محدّثه، صدّيقه،
نوريه، سماويه و….1
در روايات، علت ناميدن دخت گرامى پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم به “فاطمه” چنين آمده است: جعفر بن محمدعليه السلام فرمود: رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم از علىعليه السلام پرسيد: دانى كه چرا فاطمهعليها السلام، “فاطمه”
ناميده شده است!؟
اميرمؤمنانعليه السلام گفت: اى رسول خداصلى الله عليه
وآله وسلم!براى چه فاطمه ناميده شده ؟
فرمود: “لانّها فطمت هى و شيعتها من النار؛ زيرا
فاطمهعليها السلام و شيعيانش از آتش رها شدهاند!”
و جابر بن عبدالله انصارى نيز گويد: نبى مكرّمصلى الله
عليه وآله وسلم فرمود: “براستى كه دخترم فاطمه ناميده شده است، زيرا خداوند
فاطمهعليها السلام را از آتش رها كرد و شيعيان وى را نيز از آتش دوزخ آزاد ساخت.”
نقل است كه امام صادقعليه السلام از راوى پرسيد: آيا
مىدانى كه تفسير “فاطمه” چيست!؟
گفت: مرا آگاه كن، اى مولاى من!
فرمود: “فطمت من الشر؛ فاطمهعليها السلام از شر
جداست]شرّى دامن وى را نيالايد و جز خير در او نيست[.
و گفته شده است كه دختر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
فاطمهعليها السلام ناميده شده است “لانّها فطمت عن الطمث؛ چرا كه هرگز خون حيض
نديدهاست.”2
امام صادقعليه السلام در تفسير باطن آيه شريفه: “انّا
انزلناه فى ليلة القدر؛ براستى كه ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم.”
فرمود: منظور از “اليلة” فاطمه عليها السلام است و مقصود
از “القدر” خداست. پس هر آن كه فاطمهعليها السلام را به حقيقت بشناسد ليلةالقدر
را درك كرده است.
سپس فرمود: “انّما سمّيت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن
معرفتها؛ زهراعليها السلام را “فاطمه” نام شده است، چون كه خلايق از شناخت ذات وى
ناتوانند.”3
و سبب اين كه فاطمهعليها السلام را “مُحدَّثه” خواندهاند
اين است كه فرشتگان با وى سخن مىگفتند. از آن جمله هنگامى كه پيامبر خداصلى الله
عليه وآله وسلم رحلت فرمود، جبرئيلعليه السلام به خدمت حضرت زهراعليها السلام
شرفياب مىشد و وى را دلدارى مىداد و از حال پدر و جايگاه و مقام وى در بهشت، او
را آگاه مىساخت و حوادث آينده را به وى مىنمود و اميرالمؤمنينعليه السلام حاضر
بود و آنچه را او مىگفت مىنگاشت.
برخى از اصحاب و تابعين به اين امر گواهى دادهاند چنان كه
سليم گويد:
از محمد بن ابىبكر پرسيدم: آيا فرشتگان با غير پيامبران
هم سخن مىگويند!؟
محمد بن ابىبكر گفت: آرى مريم پيامبر نبود امّا با ملايك
گفت و گو مىكرد. مادر حضرت موسى نيز پيامبر نبود اما “محدَّثه” بود. ساره – همسر
حضرت ابراهيمعليه السلام – كه خود فرشتگان را ديد كه وى را به تولد اسحاقعليه
السلام و پس از او به يعقوبعليه السلام مژده دادند، در حالى كه نبىّ نبود.
فاطمهعليها السلام هم “محدَّثه” بود ليكن پيامبر نبود.4
ابوجعفرعليه السلام در توضيح معناى “محدَّثه” مىفرمايد: “رسول”
كسى است كه فرشته نزد وى آيد و با او سخن گويد و “نبى” كسى است كه فرشتگان در خواب
با او گفت و گو كنند. گاه نيز نبوت و رسالت در فردى تنها جمع مىگردد. امّا “محدَّث”
آن كسى است كه صداى فرشته را مىشنود اما او را نمىبيند.5
×
مقام زهرا عليها السلام
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در شناساندن مقام
فاطمهعليها السلام به مسلمانان و آگاه نمودن ايشان به جايگاه و مرتبت وى در نزد
پروردگار، كوششى بىدريغ داشت:
نافع گويد: “هشت ماهِ تمام رسول خداصلى الله عليه وآله
وسلم را بديدم كه چون به قصد نماز صبح بيرون مىشد، بر درگاه خانه فاطمهعليها
السلام مىايستاد و مىفرمود: سلام و رحمت و بركات پروردگار بر شما اهل بيت باد.
هنگام نماز است! سپس اين آيه را تلاوت مىفرمود: “انّما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً؛ جز اين نيست كه پروردگار اراده كرده است كه
پليدى و زشتى را از شما اهل بيت دور سازد و به حقيقت پاكتان گرداند.”6
ابوهريره گويد: “شنيدم كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم
فرمود: نخستين كس كه به بهشت درآيد فاطمهعليها السلام است!”7
و نقل است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بيرون آمد و
دست فاطمهعليها السلام را در دست داشت و فرمود: “هر كس كه اين را مىشناسد كه
مىشناسد و هر كه نمىشناسد ]بداند[ كه وى فاطمهعليها السلام دختر محمدصلى الله
عليه وآله وسلم است و او پاره تن و قلب من است كه بين پهلوهايم جاى گرفته است، هر
كس او را بيازارد مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است!”8
بهشت مشتاق زهراعليها السلام است و او اولين كسى است كه
وارد بهشت مىگردد، زيرا اين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است كه فرمود: “بهشت
در اشتياق چهار تن از زنان است؛ مريم دختر عمران، آسيه زن فرعون – كه وى در بهشت
همسر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است – خديجه دختر خويلد – كه همسر پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم است در دنيا و آخرت – و فاطمهعليها السلام دختر محمدصلى الله
عليه وآله وسلم.”9
از برخى از روايات ظاهر است در ميان اين چهار زن مقام
فاطمهعليها السلام از ديگران بيش است:
امام صادقعليه السلام را گفتند: “اين كه رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم فرمود: فاطمهعليها السلام سيده زنان بهشت است بدين معناست كه
فاطمهعليها السلام سيّده زنان زمان خود بوده است؟!”
امام صادقعليه السلام فرمود: “نه، آن كه مريم است! ]كه
سيّده زنان زمان خود بوده است[ بلكه فاطمهعليها السلام سيده زنان بهشت از اولين
تا آخرين است.”10
خشم فاطمهعليها السلام خشم خداست و اين امر بر عصمت
زهراعليها السلام گواه است و نشان از اين دارد كه فاطمهعليها السلام جز براى
خداى، خشم نگيرد و جز براى خداى راضى نشود:
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: “چون فاطمهعليها
السلام خشم گيرد خداى نيز خشمگين گردد و چون فاطمهعليها السلام راضى شود خداوند
هم راضى گردد!”
سندل ]صندل[ كه اين حديث را شنيده بود و مفاد آن را بعيد
مىشمرد، خدمت صادق آل محمدعليه السلام شرفياب گشت و عرض كرد: “ما اين حديث را
شنيدهايم وليكن آن را نپذيرفتهايم و آورنده آن را دروغگو خواندهايم!”.
امام صادقعليه السلام فرمود: “اى سندل! آيا شما در بين
آنچه روايت مىكنيد، روايتى نداريد كه بگويد خداوند به خاطر خشم بنده مؤمن خويش
خشم مىگيرد. و به خاطر رضايت وى راضى مىشود!؟”
سندل پاسخ داد: “آرى!”
فرمود: “پس چسان نپذيريد كه فاطمهعليها السلام كه بنده
مؤمن خداست، خداوند به سبب خشم او خشم گيرد و به سبب راضى شدن او راضى گردد!؟”
سندل گفت: “خدا آگاهتر است كه پيامبرى را در چه خاندانى
قرار دهد!”11
يكى از “حسين بن روح” پرسيد: “دختران رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم چند نفرند؟”
گفت: “چهار تن.”
پرسيد: “كداميك از ايشان را فضيلت بيشترى است؟”
گفت: “فاطمهعليها السلام!”
سؤال كرد: “از چه رو افضل است در حالى كه از ديگر دختران
پيامبر كوتاه عمرتر و مصاحبت وى با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اندكتر است!؟”
پاسخ داد: “به خاطر دو ويژگى كه خداى تعالى وى را عطا
فرموده است؛ يكى آن كه تنها وارث پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم بود و دوم
اين كه نسل رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از وى است و اين صفات را پروردگار به
فاطمهعليها السلام نداد مگر به اين سبب كه خلوص نيت وى بدانست.”12
×
علاقه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به زهراعليها السلام و فرزندانش
رواياتى كه نشان دهنده محبّت بىحدّ پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله وسلم به زهراعليها السلام و فرزندان وى مىباشد، بيرون از شمار است و
جالب اين جاست كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در هر فرصتى و با تعبيرات
گوناگونى عشق و علاقه خود را به فاطمهعليها السلام و اهل بيت گرامىاش، آشكار
ساخته است از آن جمله:
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اميرالمؤمنين را گفت: “براستى
كه فاطمهعليها السلام پاره تن و نور چشمان و ميوه دل من است! آنچه او را بيازارد
مرا مىآزارد و آنچه وى را خوشحال سازد مرا خوشحال مىكند و او نخستين كس از اهل
بيت من است كه به من مىپيوندند، پس از من با وى به نيكويى رفتار نما. امّا حسن و
حسينعليهما السلام آن دو پسران من و گلهاى خوشبوى من و آقاى جوانان بهشتند، پس
مىبايست كه همچون چشم و گوشت نزد تو گرامى باشند!”13
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در جايى ديگر با استعانت به
تشبيهى زيبا رابطه خويش با فاطمهعليها السلام و اهلبيت را بدين گونه نمايان
مىسازد: من درخت پاكى ]شجرطيبه[ هستم و فاطمهعليها السلام شاخههاى آن و
علىعليه السلام بارور كننده اين درخت و حسن و حسينعليهما السلام ميوههاى آن
هستند و شيعيان ما برگهاى درختند و اين درخت را اصل در بهشت عَدْن است و شاخهها و
ميوهها و برگهايش نيز در بهشتند.14
ابوهريره گويد: “رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پنج سجده
بگذاشت بدون آن كه ركوعى كند. چون سبب پرسيديم فرمود: جبرئيلعليه السلام نزد من
آمد و گفت: خداوند علىعليه السلام را دوست دارد! من سجده كردم! چون سر برداشتم
گفت: خدا حسنعليه السلام را دوست دارد! من به سجده رفتم و چون سر برگرفتم گفت خدا
حسينعليه السلام را دوست دارد! باز سجده نمودم و سر برداشتم گفت: خدا فاطمهعليها
السلام را دوست دارد! به سجده افتادم. سپس گفت: خداوند هر كه ايشان را دوست بدارد،
دوست مىدارد و باز سجده كردم.”15
به خاطر همين علاقه و احترام فوقالعاده پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم نسبت به زهراعليها السلام و فرزندان وى بود كه سالها بعد وقتى “عمربن
عبدالعزيز” از طرف خويشاوندانش مورد نكوهش قرار گرفت كه چرا به فرزندان
فاطمهعليها السلام احترام مىگذارد به همين احاديث استناد نمود.
گويند: سهل بن عبدالله نزد عمر بن عبدالعزيز آمد و گفت: “خويشان
تو مىگويند كه تو فرزندان فاطمهعليها السلام را بر آنان برترى دادهاى!”
عمر گفت: “من از راوى راستگويى از صحابه شنيدم كه نبىصلى
الله عليه وآله وسلم فرمود: فاطمهعليها السلام پاره تن من است آنچه او را راضى
كند، مرا راضى سازد، آنچه او را به خشم آورد، و مرا خشمگين كند. پس سوگند به خدا
كه من هر آينه سزاوارم كه رضايت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را به دست آورم و
رضايت او رضايت فاطمهعليها السلام است و رضايت فاطمهعليها السلام رضايت فرزندان
اوست!”16
×
خصائص زهرا عليها السلام
1 – عفاف
در خبر است كه زهراعليها السلام و علىعليه السلام رسول
خداصلى الله عليه وآله وسلم را به داورى خواندند تا كارهاى زندگى را بين آن دو
قسمت فرمايد و قضاوت رسولصلى الله عليه وآله وسلم چنين بود: فاطمهعليها السلام
آنچه را در اندرون خانه است به جاى آورد و علىعليه السلام كارهايى را كه بيرون
خانه است انجام دهد.
پس از آن فاطمهعليها السلام مىگفت: “كسى جز خداى نداند
كه من از اين امر تا چه اندازه شادمان شدم چرا كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم
با اين داورى مرا از زحمت معاشرت با مردان آسوده ساخت!”17
روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از فاطمهعليها
السلام پرسيد: “چه چيزى براى زن بهتر است!؟”
فاطمهعليها السلام گفت: “اين كه مردى را نبيند و مردى هم
او را نبيند!”
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم زهراعليها السلام را در
كنار گرفت و فرمود: “ذريّة بعضها من بعضٍ؛18 فرزندى كه جزوى از وى، جزوى از من
است.]پاره تن من است.[
پاكدامنى و عفت زهراعليها السلام چنان بود كه حتى از
برخورد با مرد نابينايى پرهيز داشت اميرمؤمنانعليه السلام در اين باره گويد: “نابينايى
رخصت طلبيد كه داخل سراى فاطمهعليها السلام شود فاطمهعليها السلام خويشتن را
بپوشاند.”
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پرسيد: “چرا خود را پنهان
كردى و حال آن كه او تو را نبيند!؟”
زهرا عليها السلام گفت: “گرچه او مرا نمىبيند اما من او
را مىبينم و او بوى مرا حسن مىكند.”
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: “گواهى مىدهم كه تو
پاره تن منى!”19
2- شباهت به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
فاطمهعليها السلام راستگوى و راست كردار و نرمخوى و نرم
دل بود و از جهت ظاهر و باطن به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شباهتى تمام
داشت.
عايشه گويد: “من كسى را نيافتم كه از فاطمهعليها السلام
راستگوتر باشد، مگر پدرش رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم!”
و نقل است كه بين فاطمهعليها السلام و عايشه كدورتى
افتاد. عايشه به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم گفت: “اى رسول خداصلى الله عليه
وآله وسلم از او بپرس زيرا فاطمهعليها السلام هيچ گاه دروغ نگويد!”20
زهراعليها السلام در هنگام راه رفتن، رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم را به ياد مىآورد زيرا از جهت رفتار و حركات شبيه پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم بود.
جابر گويد: “هيچ گاه فاطمهعليها السلام را نديدم كه راه
رود مگر اين كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را به خاطر آوردم]او نيز همچون
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هنگام راه رفتن [گاه به جانب چپ و گاه به جانب راست
متمايل مىشد.”21
ام سلمه مىگفت: “فاطمهعليها السلام دختر رسول خداصلى
الله عليه وآله وسلم شبيهترين مردم از جهت صورت و اندام و حركات به
پيامبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم بود.”22 فاطمهعليها السلام مانند پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم چهرهاى سپيد و درخشان داشت، و انس بن مالك گويد: “از مادرم
شمايل زهراعليها السلام را پرسيدم، گفت: او همچون ماه در شب بدر بود يا چون خورشيد
كه با ابر پوشيده شود و يا از ابر بيرون آمده باشد و بسى سپيد چهره بود.”23
3- دعا براى مؤمنان
فاطمهعليها السلام پيوسته در محراب عبادت بر پاى بود و به
نيايش خداى مشغول. امّا شگفت آن كه بيشتر دعاهايى كه مىكرد براى خود وى نبود بلكه
براى بندگان صالح خدا بود. امام حسنعليه السلام فرمايد: “مادرم فاطمهعليها
السلام را مىديدم كه تمامى شب را در محراب عبادت برپاى بود و پيوسته به ركوع و
سجود مىپرداخت تا اين كه صبح مىدميد و مىشنيدم كه زنان و مردان با ايمان را نام
مىبرد و براى ايشان دعا مىكرد اما جهت خود دعايى نمىكرد.”
به او گفتم: “اى مادر! چرا براى خود، مانند ديگران دعايى
نمىكنى!؟”
فرمود: “نخست همسايگان! سپس نوبت اهل خانه است ]الجار ثمّ
الدّار[.”24
زهرا هيچ گاه شهيدان راه حق را از ياد نمىبرد و روزهاى
دوشنبه صبحگاهان به زيارت قبور شهدا مىرفت از آن جمله قبر حضرت حمزه
سيدالشهداعليه السلام بود كه فاطمهعليها السلام بر سر مزار وى مىشد و بر حال او
رقّت مىآورد و مىگريست و جهت آمرزش وى دعا مىكرد.25
عبادت و پرهيزگارى زهراعليها السلام از همگان بيش بود حسن
بصرى گويد: “در ميان اين امت كسى نيست كه از فاطمهعليها السلام عابدتر بود آن
بانو آن قدر به نماز ايستاد تا پاهاى وى آماس كرد.”26 و بيشتر اين عبادتها براى
طلب بخشش مؤمنان، از خداى تعالى بود.
4- زهد فاطمه عليها السلام
ساده زيستى حضرت زهراعليها السلام به گونهاى بود كه گاه
مىشد رسول خدا كه خود اسوه زهد و دورى از زيورهاى دنيايى بود بر حال وى ترحّم
مىنمود. جابر بن عبدالله روايت مىكند كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم
فاطمهعليها السلام را ديد كه ردايى پوشيده، از جنس پارچهاى كه بر روى شتران
مىافكندند. و آسياب را با دست مىگرداند و فرزندش را شير مىدهد.
اشك از چشمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرو ريخت و
گفت:”دخترم! تلخى دنيا را پذيرا باش تا شيرينى آخرت را دريابى!”
فاطمهعليها السلام گفت: “اى رسول خداصلى الله عليه وآله
وسلم! خداوند را به سبب نعمتهايش سپاس مىگويم و به خاطر آنچه به ما عنايت فرموده
است شكر مىكنم.” و خداوند اين آيه را نازل فرمود: “ولسوف يعطيك ربّك فترضى؛ و به
زودى پروردگارت ]مقامها و نعماتى را[ به تو عطا فرمايد تا راضى شوى.”27
5- احترام به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم!
فاطمهعليها السلام مىفرمود: “هنگامى كه اين آيه شريفه
نازل گشت: “لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً”؛رسول خداصلى
الله عليه وآله وسلم را چنان كه ]و با القابى كه[ يكديگر را مىخوانيد نخوانيد.28
من ترسيدم از اين كه از آن پس رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را با خطاب “اى
پدر!” بخوانم و از آن به بعد مىگفتم: اى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم!”
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دو سه بارى نشنيده گرفت،
امّا سرانجام روى به من آورد و گفت: “اى فاطمهعليها السلام! آن آيه درباره تو و
خويشان و فرزندانت نازل نشده است، تو از منى و من از تواَم بلكه آن كه در مورد
جفاپيشگان و سختدلان قريش و اهل كبر و خودپسندى است از اين پس مرا با نام “پدر”
بخوان براستى كه اين كلمه قلب مرا زنده مىگرداند و پروردگار را خشنود مىسازد.”29
پىنوشتها:
1 ) على بن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب،
موسسه انتشارات علامه، قم، ج3، ص357.
2 )
همان، ص330 – 329.
3 )
علامه مجلسى، بحارالانوار، ج43، ص65 ح58.
4 ) حج
(22)، آيه52.
5 ) مناقب
آل ابىطالب، ج3، ص336 و سليم طبع جديد، ص187 0 186.
6 ) احزاب
(33) ، آيه33؛ بحارالانوار، ج43، ص53.
7 ) عوالم،
ج11، ص66، ح5 و مناقب آل ابىطالب، ص329.
8 ) بحارالانوار،
ج43، ص54.
9 ) همان،
ص53.
10 )
عوالم، ج11، ص50، ح13.
11 )
همان ص55، ح9 و مناقب آل ابىطالب، ج3، ص325.
12 )
بحارالانوار، ج43، ص37.
13 )
همان، ص24.
14 )
اعلام الورى، ص156.
15 )
مناقب آل ابىطالب، همان، ص336، و بحارالانوار، ج37، ص59، ح28.
16 )
مناقب، همان، ص332.
17 )
بحارالانوار، ج43، ص81، ح1.
18 )
مناقب همان، ص341.
19 )
بحارالانوار، ج43، ص91، ح16.
20 )
همان، ص84، ح7.
21 )
ابى الحسن ابى الفتح الاربلى، كشف الغمّه فى معرفة الائمه، مكتبة بنىهاشمى تبريز،
1381 ه.ق، ج1، ص363.
22 )
عوالم، ج11، ص22.
23 )
همان، ص21.
24 )
بحارالانوار، ج43، ص81.
25 )
همان، ص90، ح13.
26 )
همان، ص84.
27 )
والضحى (93)، آيه5؛ عوالم، ج11، ص136، ح6، زينة المجالس، ص270.
28 )
نور (24)، آيه 64.
29 )
مناقب، همان، ص320 و عوالم، ج11، ص40 و زينة المجالس ص264.