(شرح حال شيخ آقا بزرگ تهرانى)
نياكان نيك نام
خاندان آقا بزرگ, در اصل از خطه سرسبز مازندران و گيلان بودند كه بعدها به
تهران كوچيدند و توانستند مردان نيك نامى را به تاريخ تشيع تحويل دهند. جد اعلاى
شيخ آقا بزرگ, حاج محسن تهرانى (در گذشته1250ق) است. سلسله نسب خانوادگى وى تا
آن جا كه خود در جايى نوشته چنين است: ((حاج محسن, فرزند حاج محمد تهرانى,
فرزند ملا على اكبر, پسر حاج باقر.)) حاج محسن بازرگانى با فرهنگ و تاجرى ديندار
بود, از اقدامات فرهنگى و اجتماعى او مى توان ساخت حمام عمومى و افتتاح چاپخانه
را نام برد.(1)
مادر شيخ پژوهشگران, زنى مومن و نيكوكردار بود كه از سادات علوى محسوب مى گشت
و با نام ((آسيه بيگم)) خوانده مى شد و دختر حاج اسدالله, مشهور به ((حاج سيد
عطار تهرانى)) بود.(2)
گفتنى است كه جلال آل احمد, نويسنده پرآوازه ايران, نيز از طرف مادر,
خويشاوندى نزديكى با شيخ آقا بزرگ داشت و شيخ آل قلم, دايى مادر جلال آل احمد
بود.(3)
ميلاد سبز
سال 1293 قمرى, ماه ربيع الاول و شب پنج شنبه بود. درست يازده روز از ماه ميلاد
و ربيع المولود مى گذشت و تنها يك هفته به سالگشت ميلاد بزرگ ترين مولود آفرينش
حضرت محمد مصطفى ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ مانده بود كه از لطف خدا, حاج
ملا على تهرانى, صاحب پسرى سالم و كامل شد.
او فرزندش را كه مولودى در ماه ميلاد بود, ((محمد محسن)) ناميد. حاج ملا على
مى خواست تا با اين نام, اسم جدش حاج محسن را زنده نگهدارد اما تقارن اين تولد
با ماه ربيع المولود بيشتر از هر چيز ديگرى برايش جالب و جذاب مى نمود و به همين
سبب كلمه مقدس محمد را پيشوند اسم جدش ساخت و فرزندش را محمد محسن ناميد.(4)
پس از سالها سال كه هر كس براى گرفتن شناسنامه براى خود, نام خانوادگى خاصى
برمى گزيد او ((منزوى)) را برگزيد و به اين ترتيب مولود ماه ميلاد در شناسنامه
((محمد محسن منزوى)) خوانده شد اما هيچ وقت به اين اسم و رسم ناميده نگشت و
مشهور نشد.(5)
اما از آن جا كه در ميان تهرانى ها از ديرباز عادت چنين بود كه پسرى را به نام
جد بزرگ خانواده و به اسم ((آقا بزرگ)) صدا كنند, محمدمحسن, آقا بزرگ خوانده
شد; با اين تفاوت كه آقا بزرگ خاندان محسنى به راستى ((آقايى بزرگ)) شد و با
همين نام شهره آفاق گشت.(6)
در گلشن قرآن
مولود پامنار از همان روزهاى نخستين حياتش با سرچشمه زلال نور و زندگى آشنا شد.
وى در حالى كه تنها چهار يا پنج بهار از آغاز سبز زندگى را پشت سر مى گذاشت دل
پاك و جان تشنه اش را هر روز با قرآن و آوازهاى آهنگين و روح نواز آن جلا مى داد.
او هر بامداد نزد بانويى كه در آموزش قرآن به كودكان شناخته شده بود, مى رفت و
همه روزه سرود سبز زندگى را با خواندن آيات الهى ترنم و تهجى مى كرد.(7)
پس از آن كه به هفت سالگى رسيد (1300ق) در محله اش پامنار به مكتب خانه آقا
سيد ضيإ رفت و پيش او قرآن و ((نصاب الصبيان)) را در لغت عربى و فارسى و…
خواند.(8)
روحانى ده ساله
فرزند حاج ملاعلى ابتدا علاقه چندانى به درس و مشق نداشت و بيشتر دوست داشت به
پيشه اجدادى خويش تجارت و بازرگانى بپردازد. او خود در اين باره مى نويسد:
((تا شش سال از عمر گذشت در خانه بازى مى كردم به ياد دارم كه دكانى درست كرده
اجناس بقالى و عطارى و ترازو با ساير لوازم دكان تهيه مى كردم…
شوق زيادى به درس خواندن نداشتم, مى خواستم كاسب شوم ولى مرحوم پدرم كسب را
نمى خواست چون خودش درس عربى نخوانده بود مى خواست كه من طلبه شوم. مرا چندى براى
امتحان به دكان بزازى برادرم مرحوم آقاى محمد ابراهيم در سر سه راه بازار
پامنار فرستاد. با محبت هاى برادرانه بلكه پدرانه او از زحمت رفتن به دكان عاجز
شدم و پس از مدتى استعفا دادم و به شوق درس افتادم.))(9)
پس از آن كه پدر شوق و ذوق فرزندش را در تحصيل علم و كمال افزون تر از پيش ديد
و استعداد او را در اين راه شكوفا يافت به اين فكر افتاد كه براى تشويق و ترغيب
او مجلسى را ترتيب دهد و پسرش را ملبس به لباس دانش و دين سازد و چنين كرد.
دوازده سال در حوزه تهران
شيخ آقا بزرگ تهرانى از سال 1303ق كه معمم شد, تا سال 1315ق در تهران سكونت
داشت. نخست مراحل مقدماتى را در مدرسه دانگى آغاز كرد و در مدرسه پامنار و سپس
در مدرسه فخريه (مروى) آن را پى گرفت. او در عرض اين دوازده سال توانست علوم و
فنون مختلفى چون ادبيات, منطق, تجويد قرآن, فقه, اصول, خط نسخ و نستعليق را ياد
گيرد. او در اين مدت به جز تحصيل و تكميل معلومات, كارها و اقدام هاى جالبى هم
داشته است كه از آن ميان استنساخ چندين نسخه از كتاب هاى معتبر و حايز اهميت است.
برخى از آن كتاب ها كه امروزه زينت بخش بعضى كتاب خانه ها و گنجينه هاست هر يك حاكى
از سليقه و خط زيباى او, و مهم تر از همه بيانگر تلاش و تكاپوى او, حتى در روزگار
نوجوانى و جوانى و نشان دهنده اين است كه شيخ از همان گام هاى نخست راهش را
انتخاب كرده بود و به كتاب و قلم, علاقه ويژه اى داشت, نويسندگى و احياى متون و
ميراث علمى و فرهنگى را وظيفه دينى و رسالت فرهنگى خويش مى دانست.(10)
زمانى كه در مدرسه دانگى مشغول تحصيل بود, در غياب پسر خاله اش حاج سيد محمد
تقى, پسر حاج سيد عزيز الله كه كتاب دار كتابخانه آن مدرسه بود, كتاب دارى مى كرد.
(11)
حديث هجرت
شيخ آقا بزرگ تا سال 1315ق در تهران بود و در آن مدت تنها براى چند سفر
زيارتى و تفريحى از تهران خارج شد. يكى از آن سفرها, سفر به مشهد مقدس بود كه
او و پدرش ـ در حالى كه در رفت و برگشت, همراه و هم قافله با شيخ فضل الله نورى
بودند ـ در سال 1311ق انجام دادند و ديگرى سفر به ايلكا (از روستاهاى نور در
مازندران) بود كه به دعوت شيخ جواد ايلكانى و به صلاحديد پدر صورت گرفت و سومى
سفر به كشور عراق, براى زيارت عتبات بود كه همراه برادرش كربلايى محمد ابراهيم و
در سال 1313ق آغاز شد. شيخ آقا بزرگ به هيچ وجه نمى خواست از اين سفر برگردد و
مصمم بود كه براى تحصيل علم در حوزه علميه نجف اشرف, در آن شهر بماند, اما
اصرار بيش از حد برادر و همراهان او را وادار به بازگشت ساخت; تا اين كه در سال
1315ق براى هميشه ايران را ترك كرد و راه نجف را در پيش گرفت. در آن سال در
حالى كه تنها 22 بهار از عمرش مى گذشت وارد عراق شد. نخست دل به ديار دلير مردان
تاريخ, كربلاى ثارالله برد تا در روز نيمه شعبان براى زيارت مخصوص امام حسين
ـعليه السلام ـ كه در اعمال آن روز (روز ميلاد امام مهدى((عج))) وارد شده است در
كربلا و در حريم حريت و حماسه هاى جاويد باشد. و با همت جستن از تربت پاك ((همت
آفرينان و حماسه گستران)) راه نجف را براى دانش اندوزى و كمال جويى در پيش گيرد.
پس از آن كه چند صباحى را در شهر كربلا, با زيارت و عبادت گذراند, روز
چهارشنبه 17 شعبان همان سال وارد نجف گشت تا در سايه سار آستان قدس علوى, از
چشمه هاى جارى علم و حكمت سيراب گردد.(12)
زيرپاى آبشاران
شيخ آقا بزرگ, استادان زيادى داشته است. خوشبختانه شيخ خود زندگانى آنان را
در جاى جاى آثارش به رشته تحرير كشيده و ياد و نامشان را زنده نگهداشته است شيخ
از محضر بيش از چهل فرزانه دانش هاى متداول آن روزگار را آموخته كه مهشورترين
آنها عبارتند از:
1ـ محدث نورى, صاحب مستدرك الوسائل (1254 ـ 1320ق)
2ـ شريعت اصفهانى, معروف به شيخ الشريعه (1266 ـ 1339ق).
3ـ آيه الله سيد محمدكاظم يزدى.
4ـ آيه الله شيخ محمد طاها نجف (1241 ـ 1323ق).
5ـ سيد مرتضى كشميرى (1268 ـ 1323ق).
6ـ حاج ميرزا حسين خليلى (1230 ـ 1326).
7ـ آخوند خراسانى (1255 ـ 1329ق).
8ـ آيه الله محمد تقى شيرازى (متوفى1338ق).
9ـ سيد احمد تهرانى كربلايى(متوفى1332ق).
10ـ شيخ محمد على چهاردهى رشتى(1252 ـ 1334ق).
11ـ شيخ آقا رضا تبريزى(1265 ـ(13) 1331ق).
12ـ شيخ احمد شيرازى, معروف به ((شانه ساز)).
13ـ شيخ حسن تويسركانى.
14ـ سيد آقا قزوينى.
15ـ شيخ عبدالله اصفهانى.
16ـ آيه الله حاج آقا رضا همدانى.
زير رواق روايت
علامه تهرانى اهميت بسيارى به روايت و نقل حديث مى داد و در كسب اجازه براى نقل
احاديث مى كوشيد. علما و فقهاى بسيارى براى او اجازه نامه روايتى نوشته يا از او
اجازه گرفته اند تا آن جا كه او پس از محدث نورى, سرشناس ترين شيخ روايت و به
اصطلاح علم درايه و حديث شناسى ((شيخ المشايخ)) خوانده مى شود. كسانى كه پير
پژوهشگران از آنان اجازه روايتى داشته است دو دسته اند گروهى از علماى شيعه و
گروهى از عالمان سنى.
شيخ آقا بزرگ از 23 تن از علماى شيعى اجازه نقل حديث دارد كه مشهورترين آنها
عبارتند از:
1ـ محدث نورى. وى كه به راستى ((قطب درخشان در دايره روايت و درايت در صد سال
اخير)) خوانده مى شود نخستين كسى است كه براى شيخ آقابزرگ در حالى كه او هنوز در
دوران جوانى بود, اجازه نقل حديث داده است.
2ـ آيه الله سيد حسن صدر كاظمى (م1354ق) نويسنده كتاب تإسيس الشيعه.
3ـ شيخ على كاشف الغطإ (م1350ق).(14)
4ـ ملا على نهاوندى, نويسنده كتاب تشريح الاصول.
5ـ شيخ محمد طاها نجف, آقا بزرگ تهرانى اجازه خويش را از اين شيخ ((هم سماع و
هم اجازه)) مى خواند چرا كه اين اجازه پس از حضور در درس رجال او, صادر شده است.
(15)
6ـ آخوند محمد كاظم خراسانى.
7ـ شيخ الشريعه اصفهانى (چنان كه پيداست بسيارى از اين بزرگان علاوه بر مشايخ
اجازتى شيخ, اساتيد وى هم در فقه و اصول و حديث بوده اند.)
8ـ علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى.
9ـ آقا سيد على شوشترى.
10ـ حاج شيخ عباس قمى.
11ـ سيد محمد على هبه الدين شهرستانى.
شيخ آقا بزرگ تهرانى علاوه بر علماى شيعه از علماى عامه هم موفق به كسب اجازه
شده است كه چند نفر زير نام برده مى شود:
1ـ شيخ محمد على ازهرى مكى, از علماى مالكى مذهب و رئيس مدرسان مسجدالحرام.
2ـ شيخ عبدالوهاب شافعى, امام جماعت مسجدالحرام.
3ـ شيخ ابراهيم بن احمد حمدى, از عالمان شهر مدينه.
4ـ شيخ عبدالقادر خطيب طرابلسى, مدرس حرم شريف.
5ـ شيخ عبدالرحمن عليش حنفى, از مدرسان دانشگاه الازهر و امام جماعت در مسجد
((رإس الحسين)) ـ عليه السلام ـ واقع در قاهره مصر.(16)
طبقه پس از شيخ
كسانى كه از شيخ آقا بزرگ تهرانى اجازه روايتى گرفته اند ((طبقه پس از شيخ))
خوانده مى شوند و در ميان آنان, نام بسيارى از فقها و مراجع تقليد, محدثان و
مورخان نامدار معاصر, روايتگران و مصلحان بيدار به چشم مى خورد و شمارش اسم آنان
افزون بر آن است كه در اين مجال بگنجد.
تا آن جا كه گفته مى شود:
((او استاد مطلق محدثان شيعه بود و بيش از دو هزار اجازه در روايت حديث از او
صادر شد… .))(17)
حال به عنوان نمونه تنها برخى از آن مشاهير بزرگان را نام مى بريم:
1ـ آيه الله حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى.
2ـ علامه شيخ عبدالحسين امينى تبريزى.
3ـ مصلح نامدار سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى.
4ـ آيه الله سيد عبدالهادى شيرازى.
5ـ علامه سيد هبه الدين شهرستانى.
6ـ شيخ محمد مهدى شرف الدين شوشترى.
7ـ شيخ محمد حسن مظفر, نويسنده اثر پربارى چون ((دلائل الصدق)).
8ـ سيد محمد على روضاتى اصفهانى.
9ـ آيه الله سيد محمد هادى ميلانى.
10ـ ميرزا حيدر قلى سردار كابلى.
11ـ آيه الله شيخ مرتضى حائرى يزدى.
12ـ ميرزا محمد على مدرس خيابانى, نويسنده ريحانه الادب.
13ـ سيد عبدالرزاق مقرم, نويسنده مقتل الحسين ـ عليه السلام ـ و ده ها اثر ديگر.
14ـ شيخ ذبيح الله محلاتى عسكرى, صاحب آثار پربارى چون ((تاريخ سامرإ)) و
((رياحين الشريعه)) و… .
15ـ مفسر كبير علامه سيد محمد حسين طباطبايى.
16ـ محقق رژف انديش, علامه شيخ محمد تقى شوشترى.
دو دوره دائره المعارف
آثار قلمى شيخ آقا بزرگ را تا هشتاد جلد مى توان شمرد, اما در ميان آن همه
آثار پربار دو اثر از همه پربارتر و جامع تراند. از درازاى طول و عرضشان چشم هر
بيننده اى به سياهى مى رود و شگفت زده از خود مى پرسد: آخر مگر يك انسان چقدر
مى تواند قدرت اراده و كار داشته باشد؟! و نام هر يك از آن دو كارستان خود
مى تواند نمايانگر وسعت و گستره فراخشان باشد. به اين ترتيب:
1ـ الذريعه الى تصانيف الشيعه, در 29 جلد, بيانگر فهرست تفصيلى آثار قلمى,
هنرى شيعه در طول تاريخ.
2ـ طبقات اعلام الشيعه, در حدود 20 جلد, دائره المعارف بزرگى است كه زندگى نامه
و جايگاه دانشمندان شيعه را در هزار و صد سال گذشته به دست مى دهد.
اكنون نخست به سراغ ((الذريعه)) مى رويم تا گلگشتى را در حاشيه هاى تماشايى آن
اثر بزرگ داشته باشيم.
غريو غيرت و نور
پيشترها حاجى خليفه دائره المعارفى را در كتاب شناسى مسلمانان ترتيب داده و آن
را با نام ((كشف الظنون)) منتشر ساخته بود. وى از سر تعصب مذهبى, بسيارى از
آثار شيعه را ناديده گرفته و هيچ نامى از آنها به ميان نياورده بود و گاه گاهى
هم اگر از كتاب هاى شيعه ياد مى كرد بسيار گذرا و همراه با تحقير و تحريف بود. به
همين علت يكى ديگر از مخالفان شيعه, از سر غرض ورزى و عناد نوشته بود:
((شيعه را آثار يا كتاب هايى نيست تا آيندگان آنها بتوانند در علوم مختلف از
آنها سود برند و آنها به ناچار طفيلى ديگران بوده و بر سر سفره ديگران مى نشينند
و…))(18)
جرجى زيدان (م1914م) نويسنده معروف مسيحى, جسارت و جفا را در اين اجحاف و حق
كشى از حد گذراند و پا را از همه فراتر نهاد و با غرض ورزى, در كتاب خود
((تاريخ آداب اللغه)) چنين نوشت:
((شيعه طايفه اى بود كوچك و آثار قابل اعتنايى نداشت و اكنون شيعه اى در دنيا
وجود ندارد.))!(19) اين جا بود كه غيور مردان بزرگى از انديشمندان معاصر شيعى
قيام كردند تا جواب دندان شكنى به آن ياوه سرايى ها دهند. آنان با غيرت دينى,
دست به خلق آثارى زدند كه هر يك چون آذرخشى در آسمان فرهنگ و ادب غريدند و
درخشيدند و آتش به خرمن خرافه بافان زدند. بهتر است بقيه اين حديث غيرت و قيام
را با قلم استاد محمد رضا حكيمى و به نقل از استاد عبدالرحيم محمد على روايت
كنيم, ايشان مى نويسند:
((اين شد كه شيخ آقا بزرگ و دو هم رديف و دوست علمى اش, سيد حسن صدر (م1354ق)
و شيخ محمد حسين كاشف الغطإ (م1373ق) هم پيمان شدند تا هر يك در باب معرفى
شيعه و فرهنگ غنى تشيع, كارى را به عهده گيرند و سخن اين نويسنده… مغرض را به
دهنش باز پس بكوبند. قرار شد علامه سيد حسن صدر درباره حركات علمى شيعه و نشان
دادن سهم آنان در تإسيس و تكميل علوم اسلامى تحقيق كند. ثمره كار او كتاب
((تإسيس الشيعه لعلوم الاسلام)) شد. اين كتاب به سال 1370ق, در 445 صفحه چاپ شد.
شيخ آقا بزرگ در چاپ آن نيز دخالت داشت. اما علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطا
قرار شد وى كتاب ((تاريخ آداب اللغه)) جرجى زيدان را نقد كند و اشتباهات وى را
باز گويد. وى اين كار را كرد و نقدى جامع و علمى بر هر چهار جلد كتاب زيدان
نوشت… اما شيخ آقا بزرگ ـ از ميان اين سه يار علمى ـ متعهد شد فهرستى براى
تإليفات شيعه بنويسد.))(20) و چنين بود كه كار بزرگ و جامعى با نام
((الذريعه)) در فرهنگ شيعه آغاز شد.
چشمه اى كه همچنان مى جوشد
كارى را كه محقق تهرانى با الذريعه شروع كرد پايان نداشت چرا كه هر روز
كتاب هاى تازه اى توسط دانشمندان و نويسندگان شيعى نوشته مى شد و انتشار مى يافت.
پير پژوهشگران تا خود زنده بود در تكميل آن مى كوشيد, پس از وفاتش نيز شاگردان و
همفكران او كار را دنبال كرده در تكميل آن سعى هاى فراوان كردند و مى كنند.
طبقات اعلام الشيعه
كار دوم كه در ميان آثار محقق چون الذريعه گسترده دامن و گرانبار است ((طبقات
اعلام الشيعه)) است. اگر گفته شود طبقات, بزرگترين كارى است كه تاكنون در علم
تراجم و زندگى نامه بزرگان شيعه صورت گرفته است مبالغه نخواهد بود. اين كار بزرگ
حاصل ديگرى از هشتاد سال پژوهش و كاوش محقق تهرانى است. پيشترها يكى از
نويسندگان معاصر در مورد وسعت اين دائره المعارف نوشته بود:
((اين كتاب نيز در حدود 30 تا 32 جلد است.))(21)
اين دائره المعارف را مى توان به آسمانى پر از آينه تشبيه كرد كه مراتب علم و
فرهنگ شيعه را در طول هزار و صد سال به خوبى مى نماياند.
محقق تهرانى در اين اثر پربار و ماندگار زندگانى علماى شيعه را از قرن چهارم
تا قرن چهاردهم به رشته تحرير كشيده است.
شاگردان پير پژوهش
1ـ استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى ـ قدس سره ـ استاد طباطبايى 25
سال ملازم شيخ آقا بزرگ بوده, پس از وفات شيخ نيز تا جان در بدن داشت در انتشار
نام و آثار او به سختى مى كوشيد و به او بسيار وفادار بود.
2ـ استاد سيد احمد حسينى اشكورى.
3ـ استاد سيد مرتضى نجومى.
4ـ سيد محمد حسن طالقانى (متولد 1350ق).
5ـ سيد محمد صادق بحرالعلوم.
6ـ مولانا رضا حسين خان رشيدى ترابى.
7ـ مولانا سيد صفدر حسين نقوى.
8ـ مولانا شيخ محمد حسين پاكستانى, نويسنده ((سعاده الدارين فى مقتل الحسين
عليه السلام)).
9ـ مولانا سيد محمد محسن نقوى.
10ـ شهيد محراب, سيد محمد على قاضى طباطبايى و…
تنديس تلاش و تحقيق
شيخ آقا بزرگ به حقيقت مردى خستگى ناپذير و نستوه بود. هميشه در تلاش و تكاپو
و شيفته كار و تحقيق بود. اگر مجموعه آثار ماندگارش يك جا گرد آورى و تحقيق شود
سر به صد جلد خواهد زد. او از همان نخستين روزهاى ايام جوانى دست به استنساخ
ده ها نسخه كمياب و كتاب معتبر زد و تا آخر عمرش كه قامتش از خميدگى حالت ركوع
دايم يافته بود باز سر در كتاب و دست در قلم داشت.
با اين همه كار و كوشش, خانه اى بىآلايش و بسيار ساده داشت و هميشه دور و برش
آكنده از اوراق و اسناد و دفاتر بود و كتاب ها چون ستارگان بى شمارى او را كه به
راستى ماه تابان در آسمان تحقيق و تإليف بود هميشه در حصار تماشايى خويش
داشتند. خانه ساده او پناه گاه پژوهش گران و مرجع محققان بود. در خانه و كتاب خانه
او پيوسته به روى محققان باز بود. چيزى كه شيخ به آن نمى انديشيد راحتى و رفاه
بود.
محقق تهرانى حتى فرصت شام خوردن را در شب ها نداشت و مى گفت: ((چهل سال است كه
شام نمى خورم.))(22)
از سيد محسن امين عاملى, نويسنده ((اعيان الشيعه)) نقل مى كنند كه گفت:
((براى تهيه اسناد اعيان الشيعه كه به شهرها سفر مى كردم, در كربلا به كتاب خانه
شيخ العراقين وارد شدم و از متصدى آن خواستم كه يك هفته كتاب خانه را در اختيار
من بگذارد. پذيرفت مشروط بر اين كه در اين هفته ميهمان او باشم. شبى به من اطلاع
داد امشب ميهمان ديگرى هم داريم و آن شيخ آقا بزرگ بود كه اسمش را شنيده بودم.
هنگامى كه او را زيارت كردم و بحثى ميان ما در گرفت فهميدم كه او تنها يك
فهرست نگار نيست بلكه اطلاعات فقهى و اصولى و فلسفى وسيعى نيز دارد, از اين رو
مسرور شدم, ساعت چهار و نيم شب بود كه خستگى بر من غالب شد و خوابيدم, از خواب
كه برخاستم ديدم شيخ آقا بزرگ نخوابيده و همچنان مشغول يادداشت بردارى است. از
او پرسيدم نمى خوابيد؟ فرمود: ((من هنوز نشاط دارم)) و نخوابيد. ما هفت روز و شب
در آن جا بوديم, ايشان استراحت منظمى نداشت و مى فرمود ما براى استراحت اين جا
نيامده ايم و من با وجود اين كه پركار بودم به ايشان غبطه مى خوردم.))(23)
در معراج روح و جان
محقق تهرانى با وجود آن همه كار طاقت فرسا, هيچ وقت از محراب مسجد و سنگر
سجاده غافل نبود. تا زمانى كه پا به آستانه هشتاد سالگى نگذاشته بود و خارهاى
پيرى هنوز در كوير كهن سالى پاهاى خسته اش را به سختى نمىآزرد سير و سلوك هفتگى
خود را كه سال ها بود شبهاى چهارشنبه ادامه داشت ترك نگفت. او هر شب چهارشنبه از
نجف تا ((مسجد سهله)) را پياده مى پيمود تا در آن مسجد مقدس (واقع در ده
كيلومترى نجف) آينه جان را با گلاب ديدگان صيقل دهد. گذشته از اين كه او با نماز
و دعا در مسجد سهله انس و الفتى ديرينه و دل انگيز داشت, روزى سه بار جماعتى از
خداخواهان و دل دادگان را در معراج نماز رهبرى مى كرد و در آن پروازهاى عاشقانه,
پيش نماز پرستوهاى عشق و عرفان بود. تا سال 1376ق, در مسجد شيخ طوسى نجف, نماز
جماعت را به پا مى داشت تا آن كه در آن سال در راه زيارت كربلا دچار تصادف شد و
آسيب ديد. از آن پس به علت دورى مسجد طوسى ديگر نتوانست امامت آن مسجد را ادامه
دهد و به ناچار ((مسجد آل طريحى)) را كه به خانه اش نزديك بود, برگزيد و تا
نزديكى هاى وفاتش امامت آن مسجد را به عهده داشت.(24)
در ميان خانواده
محقق تهرانى دوبار ازدواج كرد: نخستين شريك زندگانى او زنى بود به نام
((منصوره خانم)) دختر دانشور متقى شيخ على قزوينى (1333ق) كه از خاندانى
بافضيلت و اهل علم شمرده مى شد. پس از آن كه محقق به نجف اشرف هجرت كرد, 24 سال
از عمر را سپرى كرده بود كه با او زندگانى جديدى را آغاز كرد.(25) شيخ آقا بزرگ
چند جا از او ياد كرده(26) و او را با اوصافى چون نيكوكار, بزرگوار, باشرافت,
باوفا, خيرخواه و وارسته ستوده است.(27) اين بانوى باوفا در سال 1336ق درگذشت.
تنها پسر شيخ از اين زن هم كه جوانى به نام ((محمد باقر)) بود, در 1343ق, در
حالى كه هنوز تنها بيست بهاراز عمرش مى گذشت وفات يافت.
علاوه بر اين پسر دو دختر نيز به نام هاى مريم خانم و مرضيه خانم, از زن اول
شيخ به يادگار مانده بود و شيخ براى تكفل آن دو دختر ناچار به ازدواج دوم تن
داد.(28)
دومين شريك زندگانى شيخ آقا بزرگ, زنى به نام ((مريم خانم)) دختر دانشور دينى
سيد احمدزوارىدماوندى(1273ـ1338ق) بود, اين بانوى علويه كه خود از خاندان سيادت
و علم بود, در تاريخ 1336ق زندگانى تازه اى را با علامه تهرانى در شهر كاظمين
آغاز كرد.(29) او براى محقق تهرانى چهار پسر و دختر به دنيا آورد.
در آينه اخلاق
نستوه و پر تلاش كار مى كرد. هميشه به ياد خدا بود. در وفا به عهد حساس بود و
به توصيه او علامه شبسترى كتاب ((وفادار باشيد)) را نوشت.
تكريم ميهمان و احترام به سادات از صفات بارز او بود. از جاه و مقام و رياست
دنياگريزان و منزوى بود. نسبت به اهل بيت اطهار ـ عليهم السلام ـ ارادت ويژه اى
داشت. در ضمن آن تقريظ كه بر كتاب گرانسنگ الغدير نوشت آن را چنين ستود:
((من قاصرم از توصيف اين كتاب گرانبها و ستايش آن. الغدير بالاتر و بزرگتر از
آن است كه آن را توصيف كنند و ثنا گويند. من تنها كارى كه مى توانم كرد اين است
كه دعا كنم تا خداوند عمر مولف كتاب را طولانى كند و به او فرجام نيك بخشد. اين
است كه با خلوص دل از درگاه خداى متعال مسإلت مى كنم كه بقيه عمر مرا, بر عمر
شريف او بيفزايد تا او بتواند به همه آرمان خويش دست يابد…))(30)
انتقاد پذيرى و سعه صدر, يكى ديگر از صفات بارز او بود تا آن جا كه در برابر
انتقاد علامه كاشف الغطإ, از انتشار كتابش ((النقد اللطيف)) و ترجمه آن چشم
پوشى كرد و هيچ اندوهيگين نشد از استبداد رإى و خود محورى اجتناب مى كرد. از
اخبار روزگارش آگاه بود, خطوط سياسى عصرش را مى شناخت و در نهضت مشروطه در صف
مشروطه خواهان و از طرفداران آخوند خراسانى بود و در قيام ميرزا محمد تقى
شيرازى كه به استقلال عراق انجاميد شركت داشت. زمانى كه مدارس به سبك جديد, يكى
پس از ديگرى در شهرهاى مسلمان نشين تإسيس مى شد خرسندى خويش را اعلام داشت و
مردم را به شركت در اين كار خير و عمومى فرا خواند.(31)
خاموشى خورشيد
دوازدهم اسفند 1348ش بود و طرفى ديگر تقويم تاريخ روز جمعه 13 ذىالحجه
1398قمرى را نشان مى داد كه ساعت يك بعد از ظهر, قلب خورشيد پژوهش از تپش افتاد.
سيد جليلى از ارادتمندان شيخ و از علماى پارساى نجف ـ كه بعدها با نام شهيد
محراب آيه الله مدنى شهره آفاق شد ـ براى غسل و كفن پيكر پير پژوهشگران قيام
كرد.(32) عصر همان روز, ساعت 6 بعدازظهر, پيكر پاك شيخ را براى طواف بر مرقد
سالار شهيدان امام حسين ـ عليه السلام ـ و برادرش حضرت ابوالفضل العباس به كربلا
انتقال دادند.
پس از تشييع با ازدحام و احترام مردم كربلا پيكر پير پژوهش به نجف اشرف
برگردانده شد و آن شب را در دانشگاه بزرگ نجف, همچون نگينى در حلقه دانشوران و
دانشجويان دينى كه گرداگرد تابوت او را گرفته بودند, سحر كرد. فرداى آن روز
پيكر شيخ در ميان سيل خروشان مردم, روى دست ها بلند شد و در حالى كه همه دروس
حوزه تعطيل شده و علما و فوج طلاب و دانشجويان در پيشاپيش مردم حركت مى كردند از
جامعه النجف به سوى حرم مولاى متقيان امام على ـ عليه السلام ـ تشييع شد و پس از
آن كه در صحن شريف علوى, نماز ميت به امامت آيه الله سيد ابوالقاسم خويى خوانده
شد. شاگردان شيخ, پيكر استاد را به دور ضريح امام على ـ عليه السلام ـ طواف
دادند, سپس بنا به وصيت شيخ, به جايگاهى كه نخست قسمتى از خانه مسكونى خودش بود
و بعدها قسمتى از كتاب خانه موقوفه او شده بود حمل گرديد تا در آستانه كتاب خانه
عمومى خود دفن شود.
و چنين بود كه دانشورى نستوه از دانشوران بزرگ شيعى, پس از 96 سال عمر با عزت
و بركت كه بيشتر آن در كتاب خانه ها و با كتاب و قلم گذشته بود, در نهايت نيز در
ميان كتاب ها در كتاب خانه عمومى خود به خاك سپرده شد, آن روز غمبار, حتى مدارس
رسمى نجف هم براى نخستين بار, به خاطر تكريم مردى از مردان بزرگ دين و دانش,
تعطيل شد و شاعران و سخنوران در مجالس بسيارى كه تا چهلم درگذشت او در شهرهاى
مختلف عراق و… برگزار شد داد سخن دادند.(33)
حال از ميان صدها سخن و چكامه اى كه در تجليل از اقيانوس پژوهش, شيخ آقا بزرگ
تهرانى گفته يا سروده شده است به سخن دو دانشمند بزرگ, يكى از دانشمندان شيعى و
ديگرى از انديشمندان مسيحى و شرق شناس, بسنده مى كنيم.
استاد بزرگوار علامه سيد عبدالعزير طباطبايى يزدى ـ قدس سره ـ مى نويسد:
((شيخ مشايخ معاصر, بزرگ پژوهشگران و فهرست نگاران, حجت و دليل تاريخ, احياگر
آثار گذشتگان, نمونه ناب تقوا و صلاح, شيخ آقا بزرگ تهرانى ـ رحمه الله ـ است.
))(34)
استاد طباطبايى يزدى گاه گاهى كه از او ياد مى كرد با عناوينى چون ((شيخنا
المقدس)) و ((شيخنا العلامه))(35) نام مى برد و مى گفت:
((شيخ بزرگ ما مرحوم محقق تهرانى روح بزرگى داشت. 25 سال با او بودم اما براى
يك بار هم نديدم پشت سر كسى بدگويى يا غيبت كند…
.))(36)
استاد يوسف اسعد داغر, دانشمند و محقق مسيحى و مورخ پركار و صاحب آثار فراوان
از جمله ((مصادر الدراسه الادبيه)) مى نويسد:
((به خدا سوگند اگر براى شيعه, در قرن چهاردهم هجرى نمى بود جز امينى بزرگ و
الغديرش, و مرحوم سيد محسن امين و اعيان الشيعه اش, و علامه كبير شيخ آقا بزرگ و
الذريعه اش, در نظر خردمندان, همين مردان دين براى خدمت به علم و اجتماع و هدايت
افكار كافى بود…))(37)
پاورقي ها:پانوشت ها:
1 ) شيخ آقا بزرگ تهرانى, الذريعه الى تصانيف الشيعه, ج9, جزء اول, (قم,
موسسه اسماعيليان, بى تا) ص145. گفتنى است بنا به اسم اين بزرگوار, خاندان شيخ
آقا بزرگ, پيشترها با نام خانوادگى ((محسنى)) هم خوانده مى شدند.
2 ) عبدالرحيم محمد على, شيخ الباحثين, (چاپ اول: نجف, مطبعه النعمان, 1390ق,
ص14.
3 ) دائره المعارف تشيع, گروهى از پژوهشگران, ج1, زير مدخل ((آل احمد)) (چاپ
اول, تهران, بنياد طاهر), ص141.
4 ) شيخ آقا بزرگ تهرانى, طبقات اعلام الشيعه, (قم, موسسه مطبوعاتى
اسماعيليان) ج1, مقدمه.
5 ) شيخ الباحثين, ص16 ـ 18.
6 ) طبقات اعلام الشيعه, ج1, مقدمه.
7 ) تاريخ و فرهنگ معاصر, (فصلنامه) سال4, شماره 1 و 2, ص303, (بهار و
تابستان 1374ش), مقاله ((زندگانى من)) به قلم خود شيخ آقا بزرگ تهرانى.
8 ) همان.
9 ) همان, ص303و304.
10 ) طبقات اعلام الشيعه, ج1, مقدمه, دائره المعارف بزرگ اسلامى, ج;1 ص445, زير
مدخل آقا بزرگ تهرانى; الذريعه, ج20, مقدمه.
11 ) تاريخ و فرهنگ معاصر, شماره پيشين, ص305.
12 ) تاريخ و فرهنگ معاصر, شماره پيشين, ص305 , 308و 310.
13 ) شيخ آقا بزرگ, زندگانى اين بزرگواران را در آثار خود نوشته است. بنگريد
به : نقبإ, ج5, مدخل ((فتح الله)) نسخه خطى; مصفى المقال, ص;193 نقبإ البشر,
ج5, زير مدخل ((محمد كاظم)) نسخه خطى; نقبإ البشر.
14 ) الذريعه, ج20, مقدمه.
15 ) تاريخ و فرهنگ معاصر, سال 4, ش 1 و 2 , ص314.
16 ) الهادى سال 4, ش4, ص76, سال 1396 ق, شيخ الباحثين ص22.
17 ) الشيخ آغا بزرگ الطهرانى فقيد العلم والادب, احمد عبدالله هيتى, ص9,
بغداد, 1390ق.
18 ) الذريعه, ج1, مقدمه.
19 ) شيخ آقا بزرگ, ص23, به نقل از شيخ الباحثين, ص29.
20 ) شيخ آقا بزرگ, ص23 ـ 24, به نقل از شيخ الباحثين, ص29 ـ 30.
21 ) محمد رضا حكيمى, شيخ آقا بزرگ, ص25.
22 ) محمد رضا حكيمى, مير حامد حسين, (چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران,
1359ش) ص145.
23 ) مجله نور علم, ش38, ص54.
24 ) همان, ص;52 محمد رضا حكيمى, شيخ آقا بزرگ, ص 7 و 8 و…
25 ) شيخ الباحثين, ص;18 در مقدمه الذريعه, ج20, ص د, به جاى 24 سال, 27 سال
نوشته شده است.
26 ) نقبإ البشر, ج4, ص1614.
27 ) همان, ص1492.
28 ) الذريعه, ج20, مقدمه, ص د.
29 ) نقبإ البشر, ج1, ص94.
30 ) محمد رضا حكيمى, مير حامد حسين, ص145.
31 ) طبقات اعلام الشيعه, ج1, مقدمه; مجله مشكوه, ش32, ص;89 الذريعه, ج24,
ص;278 شيخ الباحثين, ص;45 مجله التوحيد, سال11, شماره 62, ص70.
32 ) نور علم, شماره 38, ص58.
33 ) شيخ الباحثين, ص72 ـ ;75 الشيخ آغا بزرگ الطهرانى فقيد العلم والادب,
(الحفل التإبينى لوفاه الامام الحجه), همه صفحه هاى اين كتاب را ملاحظه فرماييد
كه گزارشى است از كنفرانسى كه به مناسبت چهلم شيخ آقا بزرگ برگزار شد.
34 ) علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى, الغدير فى التراث الاسلامى,ص236.
35 ) همان, ص57و 101.
36 ) استاد, اين سخن را در ضمن مصاحبه اى كه با صدا و سيما داشت فرمود.
37 ) حساس ترين فراز تاريخ, ص139, به نقل از الغدير, مقدمه, ص ك.