مومنان و منافقان
((والذين جاوا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذين سبقونا بالايمان ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك روف رحيم.))(1)
(((هم چنين) كسانى كه بعد از آنها[ بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مى گويند: ((پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز, و در دل هايمان حسد و كينه اى نسبت به مومنان قرار مده! پروردگارا, تو مهربان و رحيمى!)).
قرآن كريم در سوره نسإ مى فرمايد: ((والله اعلم بايمانكم بعضكم من بعض))(2) شما ابعاض يك واقعيت هستيد, اگر ابعاض يك واقعيت شديد, هرچه كه براى خود مى طلبيد براى ديگرى هم بطلبيد.
مطلب ديگر اين است كه: تعبير ((اخوان)) به منزله تعليق حكم بر وصف است. چرا مومنين لاحق براى مومنين سابق طلب مغفرت مى كنند؟ به دو دليل: دليل اول اين كه آن ها سبق در ايمان آوردند و مايه تشويق متإخران شدند. دليل دوم اين است كه آنان ابعاض يك واقعيت اند, برادر يكديگرند, بيگانه نيستند, مثل اين كه انسان با يك دست مشكل دست ديگر را حل كند. پس اين دو تعبير به منزله دو نكته است براى طلب مغفرت كردن.
دشمنى با مومنان, باعث كفر و فسق است
اين قسمت از آيه كه: ((ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا)) دو نكته دارد: يكى آن كه يك وقت كسى دشمن مومن است چون او مومن است و اين با ايمان سازگار نيست; يعنى اگر كسى دشمن مومن بود از اين نظر كه او مومن است كينه نسبت به مومن به خاطر ايمانش , كفر است. لذا در سوره مباركه نسإ كه وارد شده ((و من يقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فيها))(3) گفته اند سرش اين است كه گرچه كشتن يك انسان معصيت كبيره است و مايه خلود نيست ولى اگر كسى مومنى را بكشد مخلد در نار است و چون تعليق حكم بر وصف, مشعر بر عليت است; يعنى مومنى را لايمانه بكشد اگر كسى مومنى را لايمانه بكشد كافر است و مخلد در نار. پس كينه مومن, لايمانه, كفر است و اگر لايمانه نباشد بلكه به انگيزه هاى ديگر باشد مثل اختلافات شخصى, همسايگى و خانوادگى و امثال آن, فسق است.
پس كينه مومن يا كفر است يا فسق است. لذا اينها عرض مى كنند: ((ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا)).
درباره كلمه ((بعد))
در آيه شريفه ((والذين جاوا من بعدهم)) كلمه ((بعد)) ممكن است فقط بعد زمانى باشد نه بعد رتبى, لذا از رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ رسيده است كه: ((نحن الاخرون السابقون)) ما دير آمديم و زودتر از همه هم هستيم, جلوتر از همه هستيم يعنى زمانا دير آمديم و رتبتا از همه جلو هستيم.
برادرى, منطق مومنان
خداوند از مومنين طورى ياد مى كند كه آن ها را خردمند و فرزانه و اولوا الالباب بشناسيم, چون مى كوشند تا داعيه اختلاف در بين آن ها پيدا نشود, زيرا داعيه اختلاف از همان اراده سوء است, اگر غل و كينه اى در بين افراد يك جامعه نباشد يقينا با هم متحد خواهند بود. از اين كه عرض كرده اند: ((ربنا لاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا)) يعنى نه تنها ما با جامعه خودمان متحد باشيم, با گذشتگان هم متحد شديم, كارى نكنيم كه آيندگان هم از ما برنجند و آن توفيق را بده كه يك سيره اى داشته باشيم كه آينده هم از ما خوشش بيايد, ما هم از گذشتگانمان خوشحال باشيم. ما با ساير مومنين نگرانى نداشته باشيم.
از نظر قرآن كريم اين طرز تفكر نشانه فرزانگى است, چون در همين سوره مباركه حشر آيه چهاردهم كه در پيش داريم مى فرمايد: ((تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لايعقلون))(4) شما اينها را خيال مى كنيد با هم هستند و متحدند و كنار هم هستند در حالى كه دل هايشان از هم جداست و سر اين كه بدن هاى آنان نزديك هم است و دل هايشان جداى از هم است اين است كه اين ها عاقل نيستند.
پس معلوم مى شود ممكن نيست دو تا مومن با هم اختلاف داشته باشند و هر دو عاقل باشند. از اين كه خدا مى فرمايد مومنين عرض مى كنند: ((لاتجعل فى قلوبنا غلا)) يعنى اينها اولوا الالبابند يعنى اهل عقل هستند, يعنى سيره اين ها اين است, نه اين كه فقط در دعا بگويند. اين كه كفار به رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ عرض كردند: حرفت را عوض كن نه اين كه يعنى اين كلمه را عوض كن بلكه مى گفتند منطقت را عوض كن. ما هم در تعبيرات ادبى و عرفى به يكديگر مى گوييم حرفت چيست؟ يعنى منطقت چيست؟ اين جا هم كه مى فرمايد: مومنان مى گويند ولاتجعل… يعنى منطق آن ها اين است نه اين كه فقط دعا بكنند و كارشان نحوه ديگرى باشد. قولا و فعلا سنت اين ها چه در قول و چه فعل اين است كه يك مومن كارى نمى كند كه مومن ديگر را برنجاند و مايه اختلاف فراهم كند. اگر كارى كرد معلوم مى شود عاقل نيست, چون برهانى كه در آيه چهاردهم همين سوره حشر است اين است كه فرمود: ((تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لايعقلون)) پس اگر كسى داعيه اتحاد داشت عاقل است, چرا؟ براى اين كه فرمود اگر كسى داعيه اختلاف داشت عاقل نيست. كه مومنين بايد به اين نكته حساس التفات بيشترى داشته باشند.
منطق منافقان
به دنبال اين آيه, جريان منافقين جامعه را هم بازگو مى كند و مى فرمايد:
((إلم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا))(5) كه معمولا در طرح مسائل اجتماعى است, براى اين كه كسى خيال نكند جامعه صدر اسلام همان سه گروه بودند كه پيرامون آن ها بحث شد, همان گونه كه در آيات سوره توبه همه اين اقوام به پنج گروه مشخص شده اند, در آيات سوره حشر هم همه اين اقوام مشخص هستند, يعنى مهاجرين, انصار, تابعين و منافقينى كه در جمع اين ها حضور داشتند. در سوره توبه بعد از اين كه جريان مهاجر و انصار و تابع را ذكر كرد فرمود: ((و من إهل المدينه مردوا على النفاق))(6) متمردين و منافقينى كه در درون مردم مدينه به سر مى بردند آن ها را هم يادآور شد. الان هم خطر اجتماعى اين گروه ناشناخته را ذكر مى كند و مى فرمايد: ((إلم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من إهل الكتاب)).
اين كلمه ((نافقوا)) بحثش در اول سوره بقره گذشت و گفتيم: به آن نقب ها و كانال هاى زيرزمينى كه موش ها احداث مى كنند كه از يك سوراخى وارد و از سوراخ ديگر خارج شوند ((نافقات)) مى گويند.
منافق, كانال كش است از يك طرف مثل موش وارد مى شود و از يك سوراخ ديگرى هم خارج مى شود. اين شخص هرگز سوراخ زيرزمينى نمى كند كه خود را دفن كند, اين سوراخش كانالى است طورى است كه از راه ديگر خارج مى شود لذا از طرف ديگر چون خارج مى شود مى گويند ((فسق)) يعنى ((خرج)), اين ها را مى گويند منافق, آن ها وارد مى شوند كه خارج بشوند نه اين كه وارد شوند تا بمانند. فرمود: اين منافقين به برادرانشان اين چنين مى گويند: ((إلم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من إهل الكتاب)). اين جا ((يقولون)) يعنى سيره آن ها اين است نه اين كه فقط حرف بزنند بلكه منطق حرفى, عملى و تقريرى آن ها همين است. آرى, منافقان هم برادر يك ديگرند, چون ((الكفر مله واحده)) همان طورى كه ((انما المومنون اخوه)), ((انما الكافرون هم اخوه)). لذا گاهى مى فرمايد: ((ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين))(7) گاهى مى فرمايد اين ها به شياطينشان برمى گردند ((يقولون لاخوانهم الذين كفروا)), منافقين يك اخوان داخلى دارند كه بعضى از آن ها برادر بعض ديگرند, يك اخوان خارجى دارند كه منافق با كافر برادرند. سرش اين است كه منافق مادامى كه حادثه اى پيش نيامده كفر درونى اش ظاهر نمى شود اما وقتى حادثه اى پيش آمد همين منافق ((هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان))(8) چون حالا بايد يك طرف را انتخاب بكند يا درون يا بيرون, چون درون اصل است گرايش به درون پيدا مى كند. در حال عادى و عدم خطر درونش كافر, بيرونش ايمان, كسى او را نمى شناسد. در روز خطر بايد يك راه را انتخاب كند لذا مى فرمايد: ((هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان)) كفر اين ها آن روز ظهور مى كند. همين منافقين به برادرانشان كه كافرند و اهل كتاب هستند يعنى يهود بنى نضير, يهود بنى قينقاع, يهود بنى قريظه و با آن ها كه پيمان داشتند مثلا با يهود بنى نضير اين چنين مى گفتند: ((لئن اخرجتم لنخرجن معكم))(9) اين ((لام)) توطئه قسم است يعنى والله, قسم ياد كردند كه اگر دولت اسلام بخواهد شما را تبعيد كند, ما هم با شما از جزيره العرب بيرون مىآييم, كه بيرون آمدن دسته جمعى يك اعتراض شديد به اسلام باشد و معلوم شود كه اين ها كسانى نيستند كه بتوان با آن ها زندگى كرد. دولت اسلام مى خواهد شما را تبعيد كند ولى وقتى با شما باشيم اين تبعيد رنگ هجرت مى گيرد: ((و لانطيع فيكم إحدا إبدا)) ما درباره شما حرف هيچ كسى را گوش نمى دهيم. هرچه هم به ما پيشنهاد بدهند كه بمانيم, نمى مانيم. ((و ان قوتلتم)), اگر شما طرف قتال قرار گرفتيد و مسلمين به مقاتله شما برخاستند, ((لننصرنكم)) ما هم به سود شما عليه دولت اسلام مى جنگيم. پس اگر خواستند شما را تبعيد كنند ما با حيله اين تبعيد را به صورت هجرت درمىآوريم, اگر خواستند با شما بجنگند ما شما را تإييد مى كنيم و شما را پيروز مى گردانيم. اين خلاصه حرف منافقين بود.
خبر غيبى قرآن درباره منافقان
خداى سبحان مى فرمايد: ((والله يشهد انهم لكاذبون)) خدا شهادت مى دهد كه اين ها دروغ مى گويند; يعنى در اين قصه دروغ مى گويند. ممكن است منافق در قصه و جريان ديگرى كافر را يارى كرده باشد, اما در اين جريان يهوديان بنى نضير و مانند آن خدا فرمود اين ها دروغ مى گويند. اين يكى از معجزات قرآن كريم است كه از غيب خبر داده است و قاطعانه فرمود اين ها دروغ گويند يعنى در همه اين دعواها كاذبند.
آن گاه اين اجمال را تفصيلا بيان كرد كه آيه بعدى به منزله شرح اين آيه است و بيان مى كند كه منافقين چرا كاذب اند؟ تفصيلش اين است: خداوند در اين سه جمله سه بار سوگند ياد مى كند:
1) ((لئن اخرجوا لايخرجون معهم)) اگر مثلا ما يهود بنى نضير را از اين جا اخراج و تبعيد نماييم منافقين هرگز حاضر نيستند از جزيره العرب يا از مدينه بيرون بروند و بخواهند كار سياسى انجام دهند و اين تبعيد را به صورت هجرت دربياورند.
2) ((و لئن قوتلوا)) اگر كار به تبعيد تمام نشد و دولت اسلام با آن ها به جنگ پرداخت و مورد حمله قرار گرفتند ((لاينصرونهم)) منافقين به اين يهوديانى كه مورد حمله واقع شده اند كمك نمى كنند.
3) ((و لئن نصروهم)) اگر هم اين ها را يارى كنند, خواه در مسئله تبعيد كه بخواهند بازى سياسى دربياورند و خواه در مسئله جنگ كه بخواهند كار نظامى انجام بدهند ((ليولن الادبار)) از ميدان جنگ رو بر مى گردانند. بر فرض كه در تمام مراحل ياد شده بخواهند يهوديان را يارى كنند, مطمئن باشند كه ((ثم لاينصرون)) اين لاينصرون هم به كفار برمى گردد هم به منافق. بر فرض هم منافقين بخواهند كمك سياسى يا نظامى كنند هرگز موفق به نصرت نخواهند شد و منصور نخواهند بود نه كفار و نه منافق. وقتى قهر الهى فرا برسد همه اين ها را ريشه كن مى كند.
در اين جا خداى سبحان چند مطلب را يكى پس از ديگرى ذكر كرد: اولا اخبار غيب كرد كه خودش يك معجزه است, بعدا با سوگند آن اخبار غيب اجمالى را مفصلا بيان كرد كه منافقين با آن ها همراهى نخواهند كرد. در قرآن كريم اين چنين آمده است كه خداوند نه تنها به موجودات عالم است بلكه به معدوم ها هم عالم است. از ذات مقدس امام هشتم ـ سلام الله عليه ـ سوال كردند: آيا خداوند به معدومات عالم است؟ فرمود: نه تنها به معدومات, عالم است بلكه به ممتنعات هم عالم است و نه تنها به ممتنعات عالم است بلكه به ممتنعات ـ بر فرض وجود آن ها ـ هم عالم است كه چه خواهد شد; يعنى فلان شىء ممتنع كه وجود ندارد اگر وجود مى داشت چه مى شد خدا به اين هم عالم است.
اين بيان امام هشتم ـ سلام الله عليه ـ با آيه قرآن كريم استدلال شده يعنى خود حضرت استدلال كرده به سوره مباركه انعام كه ((و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه))(10) فرمود اين ها كه الان در جهنم در زحمت قرار گرفته اند و مى گويند خدايا ما را برگردان, اين چنين نيست كه اگر ما اين ها را برگردانيم سودى به حالشان داشته باشد. حضرت به اين آيه استدلال كرده كه برگشت اين ها از جهنم به دنيا محال است چون در آن حال بساط دنيا برچيده شده و دنيايى نيست تا برگردند وقتى قيامت برپا مى شود كه كل آسمان ها و زمين وضعش برچيده بشود, وقتى اين نظام برچيده شد: ((يوم تبدل الارض غير الارض والسموات و برزوا لله الواحد القهار))(11) كل آسمان و زمين برچيده مى شود, اگر خورشيد است كه ((اذا الشمس كورت))(12) شد, اگر نجوم است كه ((و اذا النجوم انكدرت)) اگر زمين است كه تبديل شد, اگر سماوات است كه تغيير پيدا كرد. كل بساط دنيا عوض شد. دنيايى نيست تا اهل جهنم بخواهند برگردند, برگشت اهل جهنم از جهنم به دنيا محال است ولى بر فرض محال اگر اين محال واقع بشود و جهنمى هايى كه كفر براى آن ها ملكه شد از جهنم به دنيا برگردند باز هم همان كار سابق را ادامه مى دهند. و لذاست كه امام هشتم ـ سلام الله عليه ـ به اين جمله استدلال كرده و فرمود: ((لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه)).
هدايت عمومى و خصوصى
نمونه اين آيه, آيه 23 سوره انفال است كه فرمود: ((ولو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون)) خداى سبحان توفيق خاص را از بعضى ها گرفته است, آن توفيق عمومى به نام ((هدايت عام)) را نصيب همه كرده است به عنوان ((هدى للناس)) اما بعضى ها را از توفيق خاص محروم كرده براى اين كه اگر خدا توفيق خاص بدهد و ايمان در دل اين ها راه پيدا بكند با فشار و اصرار اين ايمان را از دل خود بيرون مىآورند: نظير: ((واتل عليهم نبإ الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها)),(13) نظير ((بصرت بما لم يبصروا به))(14) اين دو عالم اسرائيلى كه انسان كوچك معمولى كه نبودند, نه آن بلعم آدم كوچكى بود و نه سامرى. سامرى را گفته اند از آن بزرگان اهل معرفت بود, گفت چيزى را كه من ديدم ديگران نديدند, يك انسان عادى اين چنين نيست, بالاخره از او كارى ساخته بود كه از ديگران ساخته نبود. پس خدا اين توفيق و لطف را داد, آن ها با تمام فشار اين توفيق را از دل بيرون كردند. اين كه سامرى گفت: ((بصرت بما لم يبصروا)) يعنى چيز مخفى بود من فقط ديدم و ديگران نديدند, يعنى با همين چشم ظاهرى, اين كه هنر و مقامى نيست و از آن خاكى كه انسان با همين چشم ببيند كارى ساخته نيست كه گوساله را به حرف دربياورد, اين يك آدم غير عادى بود, چيزى مى دانست كه ديگران نمى دانستند و چيزى مى ديد كه ديگران نمى ديدند و چيزى مى فهميد كه ديگران نمى فهميدند منتهى چون ظرفيت نداشت در راه باطل صرف كرد اين: ((انى بصرت بما لم يبصروا)) از يك جايى حكايت مى كند.
در اين آيه سوره مباركه انفال هم مى فرمايد بعضى ها اين طور هستند ما توفيق را هم در خانه شان ببريم اين ها با فشار او را خارج مى كنند: ((لو علم الله فيهم خيرا لا سمعهم)) يعنى به گوش جان اين ها مى شنواند نه به گوش ظاهر چون به گوش ظاهر قبلا رسانده و فرموده بود: ((هدى للناس)) و قرآن به گوش ظاهرى به همه رسيده و آن ها را به طور عام دعوت كرده است و ديگر نيازى به شرط و جزا ندارد, اما درباره آن گوش جان است كه مى فرمايد اگر ما ايمان را وارد گوش جانشان بكنيم و با گوش دل هم بشنوند با دست دل او را بيرون مى كنند, چون: ((فى قلوبهم مرض)). ((ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون)) اول اعتراض مى كنند بعد اعراض. اين اعتراض ها زمنيه آن اعراض است يك وقت يك كسى سوال مى كند به عنوان اين كه سوال مفتاح علم است اين بسيار خوب است, اما گاهى اعتراض مى كند كه معاذالله زمينه اعراض باشد. ((لتولوا)), اول اعتراض مى كند ((و هم معرضون)) بعد رو برمى گردانند.
ناتوانى منافقين
بنابراين همه حالات اهل نفاق با اين بيان مشخص شد, پس كارى از منافقين چه در بعد سياسى و چه در بعد نظامى ساخته نيست اگر هم اهل كتاب را يارى كنند از ميدان جنگ برمى گردند: ((ثم لاينصرون)). منافقين در داخله اسلامى به همين نحوه عمل مى كردند. اين ها با ما تعهد بستند كه وارد جبهه بشوند چند قدم آمدند ديدند جنگ جدى است برگشتند.
در سوره مباركه احزاب وضع منافق را پرده بردارى كرد و فرمود: اينها وقتى سخن از غنائم بود حضور داشتند اما وقتى سخن از غرامت است برمى گردند. در اين سوره دو آيه است اين دو آيه مقابل يكديگر است يكى از اين دو آيه خيلى معروف است و مى فرمايد: ((من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا))(15) مومنان به عهدشان وفا كردند. در مقابل اين ها, گروه ديگرى هستند كه در همين سوره مباركه احزاب مشخص شده اند مى فرمايد: ((و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لايولون الادبار و كان عهد الله(16) مسئولا)) فرمود اينها قبلا به ما تعهد سپردند, با ما بيعت كردند كه در جنگ برنگردند, همين كه جنگ شد از بين راه برگشتند. در جريان جنگ احد سيصد و اندى كه يك سوم رزمندگان آن روز را تشكيل مى دادند از بين راه برگشتند. اين آيه, آيه نفاق است و در مقابل آن آيه است كه آيه ايمان است. اين مى گويد: ((من المومنين رجال)) مال شهداست در مقابلش آن آيه است كه مى گويد: ((و لقد كانوا عاهدوا الله)) اما برگشتند كه مال منافقين است.
بين مدينه تا معركه احد فاصله اى نبود, منافقين همين چند قدم را هم برگشتند. از هر دو گروه پرده برداشته شد. هم آن هايى كه طالب شهادت بودند و رفتند و به تعهد خود عمل كردند و هم كسانى كه برگشتند و به عهد خود با خدا عمل نكردند به اين ها گفتيم: ((قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت إو القتل و اذا لاتمتعون الا قليلا)) هر كجا برويد مرگ به سراغ مىآيد ولى آن ها خيانت كردند. پس اين ها افرادى بودند كه از اين طرف به مسلمين تعهد سپردند كه ما با شماييم و بين راه برگشتند, هم از آن طرف به كفار تعهد سپردند كه ما با شماييم و برمى گشتند و تازه اگر برنگردند و واقعا هم بخواهند اهل كتاب را يارى كنند كارى از اين ها ساخته نيست. نتيجه اين كه ((ثم لاينصرون)) اين اخبار قطعى است و منافقان منصور نخواهند بود.
ادامه دارد
پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) حشر (59) آيه . 2 ) نسإ (4) آيه25. 3 ) همان آيه 93. 4 ) حشر (59) آيه 14. 5 ) همان, آيه11. 6 ) توبه (9) آيه101. 7 ) اسرإ (17) آيه27. 8 ) آل عمران (3) آيه167. 9 ) حشر (59) آيه 11. 10 ) انعام (6) آيه 26. 11 ) ابراهيم (14) آيه 48. 12 ) كورت (81) آيه1. 13 ) اعراف (7) آيه175. 14 ) طه (20) آيه96. 5 ) احزاب (33) آيه23. 16 ) همان آيه15.