اشاره:
سخنان شيوا و دلنشين مقام معظم رهبرى در ديدار خيل كثير جوانان پرشور و انقلابى و مومن ايران اسلامى حاوى نكات دقيق و حساسى بود كه توجه ويژه و كامل به آنها وظيفه آحاد ملت هوشيار است.
به لحاظ اهميت اين بيانات بسيار مهم, گزيده اى از آن را تقديم مردم عزيز و بزرگوار مى نمائيم.
جوانى, يك پديده درخشان و يك فصل بى بديل و بى نظير از زندگى هر انسانى است. در هر كشورى كه به مسإله جوان و جوانان, آن چنان كه حق اين مطلب است, درست رسيدگى بشود, آن كشور در راه پيشرفت, موفقيتهاى بزرگى به دست خواهد آورد. اگر كشورى مثل كشور ما باشد ـ كه جمعيت جوان, يك جمعيت غالب و بزرگ و يك نسبت عظيم از جمعيت كل كشور را تشكيل مى دهد ـ اين قضيه اهميت بيشترى پيدا مى كند.
درباره مسووليتهايى كه نسبت به جوان وجود دارد, بايد بگويم كه جوانى ـ اين دوره مشعشع و درخشان ـ دوره اى است كه اگرچه چندان طولانى نيست, اما آثارش يك آثار ماندگار و طولانى در همه زندگى انسان است. جوانى از بلوغ آغاز مى شود. در اين جا مى خواهم از منظر جوانان به مسإله نگاه كنم, تا بزرگترها, پدر و مادرها و مسوولان, فضاى جوانى را كه خودشان هم يك روز در آن فضا بودند, به ياد بياورند.
جوانى در دوره جوانى ـ به خصوص در آغاز جوانى ـ تمايلات و انگيزه هايى دارد: اولا چون در حال تكوين هويت جديد خود است, مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته بشود, كه غالبا اين اتفاق نمى افتد و پدر و مادرها جوان را در هويت و شخصيت جديد او گويا به رسميت نمى شناسند. ثانيا جوان احساسات و انگيزه هايى دارد; رشد جسمانى و روحى دارد; به دنياى تازه اى قدم گذاشته است كه غالبا دوروبريها, خانواده, كسان, افراد در جامعه, از اين دنياى جديد بى خبر و بى اطلاع مى مانند, يا به آن بى اعتنايى مى كنند; لذا جوان احساس تنهايى و غربت مى كند. من مايلم اين چيزها را بزرگترها بشنوند و مورد توجه قرار بدهند و دوره جوانى خودشان را به ياد بياورند. ثالثا جوان در دوره جوانى ـ چه اوايل بلوغ و چه بعدها ـ با مجهولات زيادى روبه رو مى شود; مسائل جديدى براى او مطرح مى شود كه سوال انگيز است, در ذهن او شبهه ها و استفهامهايى به وجود مىآيد كه مايل است به اين شبهه ها و سوالها و استفهامها پاسخ داده بشود; كه در بسيارى از موارد, پاسخ بهنگام و دلنشين داده نمى شود لذا جوان احساس خلا و ابهام مى كند. رابعا جوان احساس مى كند در وجود او انرژيهاى متراكمى وجود دارد توانايى هايى را در خود احساس مى كند هم از لحاظ جسمانى و هم از لحاظ فكرى و ذهنى حقيقتا هم توانايى هايى كه در جوان هست مى تواند معجزه كند مى تواند كوهها را جابه جا كند; اما جوان احساس مى كند كه از اين نيروها و از اين انرژى متراكم و از اين توانايى هاى او بهره بردارى نمى شود, لذا احساس بيهودگى و اهمال مى كند. خامسا جوان براى اولين بار با دنياى بزرگى در دوره جوانى مواجه مى شود كه اين دنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاى زيادى نمى داند; بسيارى از حوادث زندگى براى او پيش مىآيد كه تكليف خودش را در مقابل آنها نمى داند; احساس مى كند كه احتياج به راهنمايى و كمك فكرى دارد; و از آنجا كه پدر و مادرها غالبا اشتغال دارند; به جوان نمى رسند و اين كمك فكرى به او داده نمى شود; مراكزى كه در اين زمينه مسوولند, غالبا در جاى لازم ودر نقطه نياز حضور ندارند; لذا اين كمك به او داده نمى شود و جوان احساس بى پناهى مى كند. اين احساسات در جوان ما به طور غالب وجود دارد; از يك طرف احساس تنهايى, از يك طرف احساس بى پناهى, از يك طرف احساس توانايى هاى فراوان و احساس اين كه از اين توانايى ها استفاده نمى شود.
وجود اين احساسات, مسووليتهايى را براى همه وجود مىآورد و همه مسووليت دارند; مخصوصا دولت, روحانيت, صدا و سيما, بسيج, سازمان ورزش كشور, نهادها و مراكز فرهنگى; اينها مسووليتهاى بزرگى در قبال نسل جوان دارند; به خصوص در كشورى مثل كشور ما كه نسل جوان از لحاظ كميت, متراكم و گسترده; از لحاظ روحيه, داراى روحيه ايمان; از لحاظ آمادگى, آماده كارهاى بزرگ; و از لحاظ استعداد, يك مجموعه بسيار بااستعداد.
اسلام درباره جوانان, نظرش دقيقا منطبق بر همان چيزى است كه امروز پيشنهاد و نياز ما از نسل جوان و براى نسل جوان است. پيامبر اكرم درباره جوانان توصيه كرده است; با جوانان انس گرفته است; از نيروى جوانان براى كارهاى بزرگ استفاده كرده است. امسال, سال اميرالمومنين على بن ابى طالب(ع) معين شده است. شما اميرالمومنين را فقط به عنوان يك چهره دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبينيد; درخشش اميرالمومنين در دوران جوانى, همان الگوى ماندگارى است كه همه جوانان مى توانند آن را سرمشق خودشان قرار بدهند. در دوره جوانى در مكه, يك عنصر فداكار, يك عنصر باهوش, يك جوان فعال, يك جوان پيشرو و پيشگام; در همه ميدانها مانعهاى بزرگ را از سر راه پيامبر برطرف مى كرد; در ميدان هاى خطر سينه سپر مى كرد و سخت ترين كارها را بر عهده مى گرفت; با فداكارى خود, امكان هجرت پيامبر را به مدينه فراهم كرد و بعد در دوران مدينه, فرمانده سپاه, فرمانده دسته هاى فعال, عالم, هوشمند, جوانمرد و بخشنده بود; در ميدان جنگ, سرباز شجاع و فرمانده پيشرو بود; در عرصه حكومت, يك فرد كارآمد بود; در زمينه مسائل اجتماعى هم يك جوان پيشرفته به تمام معنا بود. پيامبر اكرم در يكى از حساسترين لحظات عمر خود, مسووليت بزرگى را به يك جوان هجده ساله داد. پيامبر مى توانست يك نفر از اصحاب پنجاه ساله, شصت ساله و داراى سابقه جنگ و جبهه را بگذارد; اما يك جوان هجده ساله را گذاشت و او ((اسامه بن زيد)) بود. پيامبر از ايمان و از سابقه فرزند شهيد بودن او هم استفاده كرد. آن نقطه اى كه اسامه را فرستاد, همان نقطه اى بود كه پدر اسامه بن زيد ـ يعنى زيد بن حارثه ـ در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسيده بود. پيامبر فرماندهى اين سپاه بزرگ و گران را به اين جوان هجده ساله داد كه همه اصحاب بزرگ و پيرمرد و سرداران سابقه دار پيامبر در آن سپاه عضو بودند.
ما امروز در كشورمان اسامه بن زيدهاى زيادى داريم; جوانان زيادى داريم; دختران و پسران عظيم و جمعيت انبوهى از اين مجموعه ها داريم كه حاضرند در همه ميدانهاى فعال ـ در ميدان درس, در ميدان سياست, در ميدان فعاليتهاى اجتماعى, در ميدان مشاركتهاى گوناگون براى فقرزدايى, براى سازندگى, و در هر صحنه و عرصه اى كه براى آنها برنامه ريزى بشود و امكان داده بشود ـ شركت كنند; اين موقعيت بسيار مهمى براى اين كشور است. اين نسل , شبيه همان نسلى است كه توانست يكى از بزرگترين تجربه هاى اين كشور ـ يعنى تجربه جنگ تحميلى ـ را با قدرت و موفقيت به پايان ببرد.
عزيزان من! با امكاناتى كه اين كشور در حال حاضر از آن برخوردار است, نتيجه منطقى, يك آينده روشن, رضايت بخش و افتخارآميز است. جمعيت كشور, اكثرا جوانند. امروز در دنيا كشورهايى هستند كه به كمبود جوان دچارند; سطح سنى آنها بالاست و مجبورند نيروى جوان خودشان را از كشورهاى ديگر بياورند! كشور ما از لحاظ جمعيت جوان كشور, يكى از پرفرصت ترين كشورهاست. به بركت انقلاب, روحيه جوانان و روحيه عموم مردم, روحيه كار و ابتكار و خلاقيت است. قبل از انقلاب, به جوان و غير جوان فرصت ابتكار و خلاقيت داده نمى شد ـ نه در زمينه علمى, نه در زمينه صنعتى, و نه در زمينه ابتكارات گوناگون ـ و ابتكارات با بى اعتنايى مواجه مى شد; اما انقلاب نيروى استقلال و نيروى اتكا به نفس و اعتماد به خود را در جامعه ما زنده كرد; لذا اين روحيه هم يكى از فرصت هاى بزرگ است.
امروز واقعيت در كشور ما, يك واقعيت استثنايى است; لااقل در اين منطقه استثنايى است. مردم, دولتها و نمايندگان مجلس را با اراده و ميل و تشخيص خود انتخاب مى كنند و آنها را در معرض آزمايش مى گذارند; اگر از آنها راضى بودند, باز بار ديگر آنها را بر سر كار مىآورند, اگر نخواستند, بار ديگر به سراغ ديگرى مى روند; اين هم يك فرصت بسيار بزرگ است[ .فرصت ديگر] راهنمايى هاى اسلام و اصول و ارزشهاى اسلامى است كه امروز در كشور ما رسميت دارد. در بسيارى از مناطق دنيا ممكن است دمكراسى هم باشد, فعاليت اقتصادى هم باشد; اما چيزى به نام عدالت اجتماعى و رفع تبعيض مطرح نيست. اسلام كه قانون اساسى ما را تشكيل مى دهد و قوانين ما را هدايت مى كند, عدالت اجتماعى جزو بزرگترين توصيه هاى آن است. اگر مسوولانى در كشور براى عدالت اجتماعى, براى نفى فقر در جامعه, براى كم كردن شكاف ميان طبقات فقير و غنى كار نكنند, از چشم مردم خواهند افتاد; مردم آنها را به عنوان مسوولانى كه مورد علاقه و قبول آنها باشند, طبعا نمى پذيرند.
مردمى بودن حكومت هم يكى ديگر از ارزشهايى است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامى به اين مملكت هديه كرده است. مردمى بودن, چيزى بالاتر از انتخاب شدن به وسيله مردم است. بعضى ها ممكن است در يك نظام دمكراتيك, به شكل دمكراتيك هم انتخاب بشوند; اما با مردم رابطه اى نداشته باشند; اينها مردمى نيستند. در كشور اسلامى ما, مردمى بودن يك ارزش است: رئيس جمهور مردمى است; مسوولان مردمى اند و مى خواهند مردمى باشند; هر كسى كه بيشتر به مردم نزديك باشد, بيشتر احساسات مردم را درك كند, بيشتر با مردم احساس همدردى و ابراز همدردى كند, مردم به او علاقه بيشترى نشان مى دهند; اين هم يكى از امتيازات بزرگ وضع كنونى ماست.
كشورى با چنين جوانانى, با چنين استعدادى, با چنين انرژىاى, با چنين امكانات طبيعى و اقليمى اى, با آن زمينه هاى معرفتى و مكتبى, اگر مسوولانش درست كار كنند ـ كه مسوولان كشورمان تصميم هم دارند كه كار بكنند ـ بلاشك آينده اى كه در انتظار آنهاست, يك آينده بسيار درخشان است; اما تهديدهايى هم هست; اين تهديدها را بايد شناخت. اين كه من اصرار دارم در همه گفته ها و اظهارات ـ چه در خطاب به نسل جوان, چه در خطاب به عموم ملت ـ تهديدهاى متوجه به كشور و ملت و به خصوص نسل جوان را تذكر بدهم, به اين خاطر است كه اهميت اين تهديدها خيلى زياد است.
عزيزان من گاهى يك غفلت, يك بى توجهى, يك سستى, يك سهل انگارى, ممكن است يك محصول عظيم را از دست ملتى بگيرد; نبايد اجازه داد. ملت ما نشان داده, آنجايى كه جاى كار و حركت و تلاش است, اگر فرماندهان و مسوولان خوبى بالاى سر او باشند, خواهد توانست كارهاى بزرگ را به انجام برساند; بعد از اين هم خواهد توانست; مشروط بر اين كه تهديدها را بدانيم. اينجا ديگر خطاب من فقط به نسل غير جوان نيست; به خصوص به خود جوانان هم توجه مى دهم و مايلم به طور دقيق تهديدهايى كه وجود دارد, بشناسند و شما هم به سهم خودتان در مقابله با اين تهديدها كوشا باشيد.
تهديدهاى آينده درخشان ما دو نوعند: تهديدهاى خارجى, و تهديدهاى داخلى. من اول اين يك كلمه را بگويم كه اگر از داخل اين ملت دشمن داخلى نداشته باشد; نفوذى نداشته باشد; دو چهرگان در مسايل كشور تخريب نكنند; دشمن خارجى نمى تواند كار زيادى انجام بدهد.
اين كه شما مى بينيد بر روى بى اعتنايى ايران به امريكا اين همه فشار مىآيد ـ امريكايى ها از تمام وسايل استفاده مى كنند, براى اين كه اين چهره بى اعتنا و عبوسى را كه ملت ايران در مقابل امريكا گرفته, درهم بشكنند ـ براى اين است كه در اطراف دنيا همه زحمت خودشان را كشيده اند تا بتوانند سياسيون سالم را وادار به تملق و تواضع و تعظيم و تسليم بكنند. امريكاييها به روساى كشورهاى افريقايى و آسيايى و امريكاى لاتين اينطور تفهيم كرده اند كه براى زندگى كردن, هيچ چاره اى نيست, مگر تسليم شدن در مقابل امريكا و سياستهاى آن; خيلى از آنها هم اين را قبول كرده اند. يك كشور ويك ملت و يك دولت در دنيا هست كه زير اين بار نرفته, مى گويند ما كارى به كار امريكا نداريم; اما حاضر نيستيم تسليم زورگويى و فشار و تسليم تحميل سياستها و روابط امريكا بشويم; و آن كشور جمهورى اسلامى ايران است.
برخلاف اظهارات رياكارانه اى كه مسوولان امريكايى گاهى در مقام بيان يا خطابه اظهار مى كنند, بعضى وقتها از ملت ايران يك تعريف نيمه كاره, يا تعريفى از بخشى از مسوولان و نظام ايران بر زبان مىآورند ـ هدف آنها اين است كه بتوانند بر ايران سلطه سياسى و اقتصادى, و اگر بشود سلطه نظامى پيدا كنند. بازارهاى ايران مورد طمع آنهاست; منابع ايران مورد طمع آنهاست; از همه بالاتر, چون ملت و نظام انقلابى و اسلامى ايران توانسته است خيزش عظيمى را در دنياى اسلام به وجود آورد ـ يك بيدارى كه به آسانى نمى توانند آن را از بين ببرند ـ مى خواهند با قانع كردن و خاضع كردن ايران, اين خيزش جهانى را از بين ببرند; يعنى به دنيا اين طور بگويند كه اينهايى كه خودشان شروع كننده بودند, آمدند در مقابل امريكا اظهار تسليم و خضوع كردند! بنابراين, هدف, روابط سالم نيست. آنها در تبليغاتشان آن حرفها را مى زنند; عده اى هم متإسفانه در مطبوعات كشور و غيره, همان حرفها را تكرار مى كنند; كه گويا ارتباط با امريكا خواهد توانست همه مشكلات اقتصادى كشور را حل كند; اين دروغ و خلاف است.
بارها امريكايى ها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباط با كشورها, تإمين منافع دولت امريكاست! معناى اين حرف چيست؟ معنايش اين است كه از نظر امريكايى ها, منافع يك شهروند امريكايى, بر منافع يك شهروند ايرانى ـ هر كه باشد ـ ترجيح دارد; يك جوان امريكايى, بر جوان ايرانى ترجيح دارد; يك عنصر امريكايى ـ هر كه باشد ـ بر يك عنصر ايرانى و يا غير ايرانى ترجيح دارد; سياست امريكا در مسائل جهانى اش بر اين مبناست; هدف اصلى اين است. همين الان موسسات متعددى در خود امريكا ودر اروپا از طرف امريكايى ها دارند فعاليت مى كنند; براى فشار آوردن, چه بر روى دولت ايران, چه بر روى افكار عمومى ايران, چه بر روى فضاى ذهنى ايران.
متإسفانه بعضى از اينها توانسته اند از بعضى از اوضاع آشفته استفاده كنند; داخل ايران هم بيايند و با اين و آن تماس بگيرند! يكى از اينها وقت برگشت از ايران در آنجا گزارشى داده و گفته كه همه چيز در مورد ايران تمام شده است; ما فقط بايد سفيرمان را به ايران معرفى كنيم! شخصى شنيد, گفت خواب خوش ديديد, خير باشد! در اينجا به او چه گفتند كه او اين چنين برداشت كرده كه همه چيز تمام شده است؟! چه كسى با او حرف زده است؟! اينها چيزهايى است كه تهديدهاى داخلى را تشكيل مى دهد. عزيزان من! اگر ما در داخل متحد و منسجم باشيم, اگر مردم با دولت و مسوولانشان صميمى باشند و ارتباط داشته باشد, دشمن خارجى هيچ تإثير سويى نمى تواند بگذارد, و هيچ اقدامى نمى تواند بكند; اما متإسفانه در داخل, ايادى دشمن هستند. شما بدانيد جوانان عزيز! در هر جايى كه شما يك تظاهرات اسلامى يا انقلابى يا دينى از خودتان نشان مى دهيد ـ وقتى در مجالس دعا شركت مى كنيد, وقتى در مجامع اعتكاف شركت مى كنيد, وقتى در تظاهرات بيست و دوم بهمن شركت مى كنيد, وقتى در روز قدس شركت مى كنيد, وقتى مسوولان كشور مثل رئيس جمهور و ديگران را مورد احترام قرار مى دهيد ـ از هر حركت شما كه نشانه ديندارى و علاقمندى شما به انقلاب باشد, اين منافقين به خودشان مى لرزند و ناراحت مى شوند! اينها همان كسانى هستند كه با حرفهاى خود, با اظهارات خود, با موضع گيرىهاى خود, با تبليغات خود, احيانا با دخالت خود در بعضى از اغتشاش ها, دشمن خارجى را اميدوار مى كنند; دشمن خارجى خيال مى كند كه حالا بايد به سمت تصرف ايران, تسلط بر ملت ايران, درهم شكستن مقاومت انقلابى بيست و يك ساله ملت ايران بيايد; در واقع اينها مقصرند; اينها به دشمن روحيه مى دهند!
عزيزان من! هدف اصلى دشمنان ـ چه دشمنان خارجى, چه دشمنان دورو و منافق داخلى ـ عبارت است از نفى حكومت دينى و حكومت اسلام; اصل قضيه براى اينها اين است و به كمتر از اين هم راضى نيستند! اينها مى دانند تا وقتى كه قدرت در دست دين و احكام دينى است, تا وقتى كه مقررات مجلس شوراى اسلامى بايد طبق دين باشد, تا وقتى اين قانون اساسى هست ـ كه اين قانون اساسى منطبق بر دين است ـ اينها در اين كشور نمى توانند كارى بكنند. تا وقتى مسوولان كشور به مبانى دين و اسلام و فقاهت پاىبندند اينها كارى نمى توانند بكنند; مى خواهند اين پاىبندى را از بين ببرند; هدف اين است; مى خواهند همان تجربه اى كه در صدر اسلام به وجود آمد, دوباره تكرار كنند.
من به شما عرض بكنم كه امروز دشمن قادر نيست. امروز به بركت ملت هوشيارى مثل ملت ايران, به بركت افكار برانگيخته اى مثل افكار ملت ايران, به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ايران, نه امريكا و نه بزرگتر از امريكا ـ اگر در قدرتهاى مادى باشد ـ قادر نيستند حادثه اى مثل حادثه صلح امام حسن را بر دنياى اسلام تحميل كنند; اينجا اگر دشمن خيلى فشار بياورد, حادثه كربلا اتفاق خواهد افتاد.
من قلبا از بعضى از پديده هايى كه در كشور هست, رنج مى برم. من نمى خواهم آنچه را كه براى من رنجآور است, با افكار عمومى مطرح كنم; اما اين نكته كه آن روز گفتم داستان غم انگيزى است, حقيقتا همين طور است. بنده در دو سال قبل از اين در يكى از خطبه هاى نماز جمعه گفتم كه دستگاههاى استكبارى دنيا ـ و در رإس همه امريكا ـ از تبليغات براى ساقط كردن و ايجاد اغتشاش در كشورها استفاده مى كنند بعد به آن مراكز تبليغاتى خطاب كردم و گفتم: ولى بدانيد اين توطئه كه شما بخواهيد به وسيله راديوهاتان در ايران اسلامى, همان برنامه اى را كه در اروپاى شرقى و در بعضى از كشورهاى ديگر به وجود آورديد, به وجود بياوريد, اين نشدنى است; اين خيال خامى است. من حالا مى بينم متإسفانه همان دشمنى كه به وسيله تبليغات خود, همتش اين بود كه افكار عمومى يك كشور را به سمتى متوجه بكند, امروز به جاى راديوها آمده و در داخل كشور ما پايگاه زده است! بعضى از اين مطبوعاتى كه امروز هستند, پايگاههاى دشمن اند; همان كارى را مى كنند كه راديو و تلويزيون هاى بى.بى.سى و امريكا و رژيم صهيونيستى مى خواهند بكنند! من نه با آزادى مطبوعات مخالفم, نه با تنوع مطبوعات; اگر به جاى بيست تا روزنامه دويست تا روزنامه هم در اين كشور در بيايد, بنده خوشحال تر هم خواهم بود و از اين كه روزنامه هاى كشور زياد بشوند, هيچ احساس بدى ندارم. اگر مطبوعات آن طورى كه در قانون اساسى هست, مايه روشنگرى باشند, مصالح كشور را رعايت كنند, به نفع مردم قلم بزنند, به نفع دين قلم بزنند, اين مطبوعات هرچه بيشتر باشند, بهتر است; اما امروز مطبوعاتى پيدا مى شوند كه همه همتشان تشويش افكار عمومى و ايجاد اختلاف و ايجاد بدبينى در مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است!
ده تا, پانزده تا روزنامه, گويا از يك مركز هدايت مى شوند; تيترهاى شبيه به هم در قضاياى مختلف; قضاياى كوچك را بزرگ مى كنند, و تيترهايى مى زنند كه هر كس اين تيترها را نگاه مى كند, خيال مى كند كه همه چيز در كشور از دست رفته است!
اينها اميد را در جوانان مى ميرانند; روح اعتماد به مسوولان را در آحاد مردم كشور تضعيف مى كنند; نهادهاى اصلى كشور را مورد اهانت و توهين قرار مى دهند! من نمى دانم مدل اينها كجاست و كيست! مطبوعات غربى هم اينطور نيستند! اين يك نوع شارلاتانيزم مطبوعاتى است كه امروز بعضى از مطبوعات در پيش گرفته اند!
من مى دانم كه در بسيارى از اين مطبوعات آدمهاى خوب و مومنى مشغول كارند ـ چه كسانى كه قلم مى زنند, چه كسانى كه اداره مى كنند ـ اما در لابلاى همينها اثر انگشت عبدالله بن إبى ها را من مى بينم: تفرقه افكنى ها, اختلاف افكنى ها, تشنج آفرينى ها, تشويش افكار عمومى, نااميد كردنها, يإس پراكنى ها, چهره سازى عناصر وابسته و مريد دشمن, از نظر انداختن عناصر مفيد و مومن و مخلص و دلسوز! البته اين كارها به جايى هم نخواهد رسيد; خداى متعال رسوا مى كند.
من البته مايل نبودم با اين صراحت و تفصيل درباره بعضى از مطبوعات حرف بزنم; در واقع ناگزير شدم, من با مسوولان صحبت كردم, رئيس جمهور محترممان هم مثل من از اين مطبوعات ناراحت است.
من نمى دانم آيا كار با نصيحت پيش مى رود يا نه; بعيد مى دانم!
من به نظرم رسيد بعد از آن كه با مسوولان در ميان گذاشتم, و به رئيس جمهور گفتم, اين را به عنوان يك درد دل و شكوه ـ مثل پدرى كه با فرزندانش مطلبى را در ميان مى گذارد ـ با شما در ميان بگذارم.
البته من به شما عرض بكنم كه يكى از هدفهاى دشمن اين است كه با تحريك احساسات, در كشور ايجاد ناامنى بكند. من قويا توصيه مى كنم كه به خاطر احساسات و به خاطر طرفدارى از فلان كس, مبادا بر خلاف قانون هيچ اقدامى انجام بگيرد; من به هيچ وجه اجازه نمى دهم.
هدفهاى دشمن از اين كارها[ ايجاد اغتشاش] عبارت است از بى ايمان كردن, ايجاد گسست بين نسل كنونى و نسل گذشته, و كوچك كردن افتخارات بيست سال گذشته.
اين جنگ يكى از مفاخر تاريخ ايران است; آن وقت مىآيند جنگ و رزمندگان و شهدا و سپاه و ارتش و بسيج را زير سوال مى برند! اين گسست نسل كنونى از نسل گذشته و از افتخارات گذشته, اين جدا كردن مردم از مسوولان, اين جدا كردن مردم از عقايد دينى و باورهاى دينى, آيا جز از دشمن برمىآيد؟ اما مى بينيم كه فلان روزنامه هم اين كارها را مى كند! البته بعضى هم هستند كه واقعا دشمن نيستند ـ كه من مى دانم اينطور است ـ اما غافلند. اين, آن شكوه اى بود كه من خواستم به شما بكنم. شماها بدانيد, دستگاههاى مسوول هم بدانند كه اين يك خطر بزرگ است; اگر جلوى اين خطر را نگيرند, بدون شك دشمن يك قدم جلو خواهد آمد و روحيه جديدى پيدا خواهد كرد. البته جايى را كه دشمن هرگز نخواهد توانست از لحاظ معنوى و روحى تصرف بكند, آن عبارت است از جايى كه مردم هستند, و آن جايى كه اين خدمتگزار مردم در آن جا قرار دارد, پروردگارا! ملت ايران را پيروز كن; دشمنانش را منكوب و سركوب كن.