این مصاحبه را مسئولان سینمایی هم بخوانند…

گفت وگوی پاسدار اسلام با جواد اردکانی، کارگردان فیلم «شور شیرین»

اشاره: فیلم سینمایی«شور شیرین» درباره بخشی از زندگی سردار شهید «محمود
کاوه»که در جشنواره فیلم فجر اخیر به نمایش درآمد با استقبال خوب مردم و جوانان و
سردی منتقدان نشریات روشنفکری مواجه شد. در این شماره پای صحبت‌های جواد اردکانی
نشستیم و درباره این فیلم و سیر ساخت آن و جزئیات دیگر آن گفتوگو کردیم. اما اظهارات
این فیلمساز متعهد درباره رفتار برخی مدیران سینمایی و فرهنگی کشور و نیز مشکلات
نرم افزاری و سخت افزاریی که بر سر راه ساختن فیلمهای مربوط به دوران جنگ و دفاع
مقدس وجود دارد،  برایمان قابل تامل بود.
اردکانی در این گفت وشنود، علی رغم اصرارهای ما، از صحبت درباره کمک‌های معنوی
شهدا برای ساخت دو فیلم اخیرش طفره رفت اما نتوانست از خاطره خواب همسر شهید برونسی
و پایداری‌اش برای ساخت فیلم «به کبودی یاس» بگذرد. توجه خوانندگان محترم را به
این مصاحبه یا در حقیقت گپ وگفت دو یار مؤمن سینما یعنی جواد اردکانی و علیرضا
سربخش جلب
مینماییم:

 

*از میان شهدا و سرداران بزرگی که در دفاع مقدس داشتیم، چه شد که شما متوجه
شهید محمود کاوه شدید و به شخصیت ایشان پرداختید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. صادقانه عرض می‌کنم که در مورد شهید برونسی و
شهید کاوه، انتخاب با من نبود. شهید برونسی را پس از جلسه‌ای که خدمت «آقا» بودیم، آقای
صفارهرندی ما را مأمور کردند.

*انتخاب آقا بود.

همین‌ طور است. هر اتفاق مبارکی هم که ان‌شاءالله در این حوزه بیفتد،
برکت نفس آقا و تذکر ایشان است. در همان دوره‌ای که ما داشتیم کارهای «به
کبودی یاس» را انجام می‌دادیم، دوستان در بنیاد شهید پیشنهاد شهید کاوه را دادند.
حتی یادم هست که در آنجا گفتم که ممکن است ساخت فیلم شهید کاوه کمی به تأخیر
بیفتد، ولی باز هم دوستان لطف کردند و این کار را به ما دادند و ما قرارداد نگارش «شورِ
شیرین» را با بنیاد شهید مشهد منعقد کردیم. من هم شاید به این دلیل که مشهدی بودم و
به خاطر لطفی که دوستان بنیاد داشتند، انتخاب شدم، والا فیلمسازان بهتر و تواناتر
در این عرصه زیاد بودند.

اما شهید کاوه برای مشهدی‌ها عموماً و برای نسل ما خصوصاً، چهره شناخته‌شده‌ای بود و هست. خود من یکی از صحنه‌هایی که یادم نمی‌رود، صحنه تشییع جنازه شهید
کاوه در مشهد است. آن موقع حیرت کرده بودم که چطور می‌شود که برای یک جوان 25 ساله که
حالا شهید شده، چنین تشییع جنازه باشکوهی انجام بشود، آن هم در دوره‌ای که آن همه شهید داشتیم و مثل
حالا نبود که چندین ماه بگذرد و یک شهید را تشییع کنیم. در آن دوره در تمام شهرهای
کشور، هفته‌ای دو روز تشییع شهدا داشتیم. تشییعی که برای شهید کاوه اتفاق
افتاد و جمعیتی که آمد و فضای شهر که شکل بسیار ویژه‌ای پیدا کرد، مرا بسیار تحت
تأثیر قرار داد.

قبل از آن، آشنایی من با شهید کاوه، همان فضای کردستان بود. برادر من که
روحانی بودند و بعداً مفقود شدند، در آن دوره به کردستان رفته بودند. ایشان در آن
دوره در فیضیه درس خارج می‌خواند و آدم فاضل و دنیادیده و پخته‌ای بود، با این همه موقعی که از
کردستان برگشت، بسیار شیفته محمود کاوه شده بود و همواره از او تعریف می‌کرد. از همان جا بود که محمود
کاوه برای من برجسته شد و زمانی که در بنیاد شهید، این موضوع را به من پیشنهاد
دادند، با اشتیاق بسیار زیاد پذیرفتم و این فرصت را توفیقی ‌دانستم. خدا را شکر می‌کنم که الحمدلله در حد توان و
وسعمان کاری انجام شد.

*به نظر میرسد که در فیلمنامه شهید کاوه به بلوغ تازه‌ای رسیدهاید و گیرایی، نقطه
اوج، فرود، عنصر هیجان و امثال اینها را بخوبی در آن رعایت کرده
اید. از فاصله آن
فیلم شهید تا این شهید چه اتفاقی افتاد
 که به این بلوغ در نگارش فیلمنامه و ساخت چنین فیلمی
رسیدید؟

به هر حال تجربه «به کبودی یاس» تجربه اول من در این نوع سینما بود. می‌دانید که شخصیت‌پردازی در سینمای ایران به
دلایل مختلف کار دشواری است. یکی از آن دلایل این است که ما ابزارهای شخصیت‌پردازی را به آسانی یک فیلمنامه‌نویس غربی در اختیار نداریم.
ملاحظاتی وجود دارند که باید هم باشند و جدی هم هستند. فیلم شخصیت‌محور هم اصولاً در سینمای ما
سابقه چندانی ندارد. بعد از انقلاب در باره میرزا کوچک‌ خان کارهایی انجام
شد. یکی هم فیلمی بود که در باره شهید اندرزگو ساخته شد و دیگر کار شخصیت‌محور نداشته‌ایم. کاری که در مورد یکی از
شخصیت‌های دفاع مقدس باشد، در سینما که اصلاً نداشته‌ایم، در تلویزیون، در سریال
سیمرغ یا چند سریال دیگر داشته‌ایم. به هر حال این تجربه اول بود و در واقع باید خیلی بسختی
راه را پیدا می‌کردیم، مضافاً اینکه وقتی به سراغ این شخصیت‌ها می‌روید، سوای ملاحظات عمومی شخصیت‌پردازی، ملاحظات بسیار ویژه‌تری هم وجود دارند که کار را
فوق‌العاده سخت می‌کنند.شور شیرین با تجربه «به کبودی یاس» که بسیار تجربه
ارزشمندی بود، انجام شد.

نکته دوم ظرفیت‌های اتفاقات کردستان به شکل اعم و ظرفیت‌های خود شخصیت شهید محمود کاوه
بالاخص، امکان مانور بیشتری نسبت به شخصیت شهید برونسی در «به کبودی یاس» می‌داد. باید به اینها حضور دو
همکار فیلمنامه‌نویس را هم در کنار خودم اضافه کنم: آقای
شاهمرادی‌زاده، هم سوابق بسیار خوبی در فیلمنامه‌نویسی و فیلمسازی دارند و هم با
محمود کاوه بچه ‌محل و آشنا بوده‌اند و او را از اوایل کودکی می‌شناختند. آقای شاهمرادی‌زاده خودشان 4-5 سال در کردستان
خدمت کرده بودند و آنجا را هم خوب می‌شناختند. دیگری هم آقامجید عیانفر که با اینکه حرفه‌ای سینما نبودند، ولی پیش از
ورود به کار ما، به عشق شهید کاوه یک سریال 50 قسمتی را طراحی کرده بودند، بنابراین
ذهنشان خیلی آماده بود، ضمن این‌ که آقای عیانفر از همرزمان دائم شهید کاوه در کردستان و
مسئول عملیات و اطلاعات تیپ ویژه شهدا و از بدو ورود کاوه به کردستان تا شهادت او
در کنارش بوده است. حضور این دو نفر کمک بسیار مؤثری در شکل گرفتن فیلمنامه بود.

* ما در جشنواره سال گذشته، درباره دفاع مقدس 6 فیلم داشتیم که هر کدام از
آنها از دریچه
‌‌ای به مقوله جنگ نگاه کرده بودند و میشد گفت برخی از
آنها سینمای سیاه دفاع مقدس بود، ولی این فیلم نمودِ خوبی داشت. شما فکر می
کنید ما اساساً در
تولید این نوع آثار به کجا می
رویم؟ 6 فیلم در این جشنواره در باره دفاع مقدس بود که 5
تای آنها مسئله
دار بودند، مثل خرس و ضدگلوله. من فکر میکنم در مسئله آثار
سینمایی دفاع مقدس انحرافی در حال به وجود آمدن است. نظر شما چیست؟

به نظرم می‌رسد که این انحراف در کلیت سینما اتفاق افتاده است. خطر
بزرگی که الان با آن مواجه هستیم و اگر در باره آن فکر و برایش چاره‌اندیشی نکنیم، چند سال که
بگذرد، دیگر کاری از دستمان برنمی‌آید، این است که متأسفانه جریان رسانه‌ای حاکم بر سینمای ایران دارد
مبانی را عوض می‌کند و ما همگی به‌قدری مشغول مصادیق هستیم که متوجه نمی‌شویم که مبانی چگونه دارد تغییر
می‌کند و بتدریج تبدیل به چه چیزی می‌شود. در برنامه هفت می‌بینید که سعی می‌کنند سینماـ‌ سرگرمی را جایگزین
سینماـ ‌رسانه کنند که این یک تغییر مبنایی بزرگ است، همچنان که
دروغ بزرگی هم هست. ما می‌دانیم که سال‌هاست در دنیا، حتی در سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌ها هم سینماـ ‌رسانه‌ دارد حرف اول را می‌زند و حتی در این نوع فیلم‌ها هم باز وجه سینماـ ‌رسانه است که کاربرد دارد، ولی
ما داریم سینمای خود را به سمت سرگرمی و هر چیز دیگری غیر از رسانه می‌بریم. متأسفانه مدیران فرهنگی
ما هم دارند این را قبول می‌کنند، یعنی در جلساتی هم که مدیران فرهنگی می‌گذارند، همان سفارش‌های  امثال برنامه هفت را به فیلمسازها می‌کنند، درحالی که این مدیران
متوجه نیستند اینها دارند چه چیزی را به آنها القا می‌کنند و اگر این گفتمان بر
تولیدات یک مجموعه غالب شود، خروجی آن چه خواهد بود.

یکی دیگر از مسائلی که الان برنامه هفت کلید زده این است که دارد بحث‌ آرمان‌ها و واقعیت‌ها را به‌گونه‌ای که خودش دلش می‌خواهد طرح می‌کند. در یکی از برنامه ها، آقای
جیرانی صراحتاً مطرح کرد که بالاخره وقتی به واقعیت‌ها می‌رسیم، باید از آرمان‌هایمان عدول کنیم. این معادله‌ را الان صریحاً به زبان آورده‌اند، ولی از خیلی وقت پیش کلید
زده بودند و اجرا می‌کردند، ولی متأسفانه مدیران فرهنگی ما هم مجری این ایده‌ها شده‌اند.

چگونه است که دوستان قبل از اینکه مدیر شوند از آرمان‌ها حرف می‌زنند، ولی بعد که مدیر و با
واقعیت‌ها روبه‌رو می‌شوند، می‌گویند که آن حرف‌ها را باید کنار گذاشت.

نکته مبنایی دیگری که در سینمای ما دارد اتفاق می‌افتد این است که یکمرتبه می‌آیند این مسئله را علنی می‌کنند که خوشبختانه سینمای ایران
به دلیل وجود ممیزی به یک بیان تصویری خاص خودش دست پیدا کرده و حالا دیگر فیلمساز
ایرانی یاد گرفته که بسیاری از مفاهیم را کاملاً هنری و تصویری کند و از این حرف‌های…

*به اصطلاح هنری…

و این دارد تبدیل به یک ارزش می‌شود. یا مثلاً در قالب‌ها و فرم‌های سینمایی، سال‌هاست که سینمای مینی‌مالیستی بشدت دارد در سینمای ما
پیگیری می‌شود. هیچ ‌کسی هم نمی‌آید فکر کند که اگر ما باید در سینمای خودمان به دنبال
آرمان‌ها و حفظ اصول باشیم، سینمای مینی‌مالیستی با ویژگی‌هایی که در ذات خودش دارد، نسبتی با سینمای
آرمانخواه و اصولگرا ندارد. اگر ما بنشینیم و بررسی کنیم، می‌بینیم چه به لحاظ عنصر قهرمان،
چه به لحاظ محتوا، چه به لحاظ پایان‌بندی، چه به لحاظ قصه، چه به لحاظ عنصر امید، اتفاقاً
سینمای مینی‌مالیستی دقیقاً نقطه مقابل سینمای آرمانگرای ماست و این در
ذات این سینماست، بی‌آنکه بخواهیم آن را به زمان یا جغرافیای خاصی منتسب کنیم.

این اتفاقات در سینمای ما افتاده و حالا جوری شده که فیلمساز دفاع مقدس ما هم
وقتی می‌خواهد فیلم بسازد، برای این ‌که او را متهم نکنند که فیلمت
دهه شصتی و شعاری است و ارزش هنری ندارد، خودش را ناگزیر می‌بیند که به دیدگاه آنها نزدیک کند
و این چیز خطرناکی است. چرا آقای «باشه آهنگر» 
به عنوان یک فیلمساز خوب ما باید به فیلم «ملکه» برسد؟ مشکل باشه آهنگر
نیست، بلکه اشکال از جریانی است که او و دیگران را به این دیدگاه می‌رساند و در نتیجه، ما به سینمای
دفاع مقدسی خواهیم رسید که فقط موضوعش دفاع مقدس است، ولی دیدگاه، آدم‌ها و تأثیرات و محتوایش ربطی به
دفاع مقدس و حتی به نیازهای روز جامعه هم ندارد. هجمه‌ای که در رسانه‌ها به «شور شیرین» صورت گرفت، به
چه دلیل بود؟ گفتند آقا چرا شعار دادی؟ چرا قهرمان‌پردازی کردی؟ چرا لحن حماسی
داشتی؟ اینها به‌ جای این ‌که به نقاط قوت کار تبدیل شوند، تبدیل به ایرادات فیلم شده‌اند!
 

من معتقدم اگر کلیت حرکت سینمای ما اصلاح نشود و اگر مدیران فرهنگی ما به بلوغ
نرسند، دیدگاه‌هایشان را از جای مناسبی که باید، اخذ نکنند و از رسانه‌ها و جریانات حاکم اخذ کنند،
باید منتظر روزهای خیلی بدتر و کارهای خیلی تلختر و سیاهتری باشیم. البته من
معتقدم شاید کم‌کاری و تعلل جاهایی مثل سپاه،  بنیاد شهید و… که هم می‌توانند تولید کنند و هم می‌توانند طبق اصول تولید کنند، در
اتفاقات کلی سینمای دفاع مقدس قابل کتمان نیست. اینها می‌توانند بیایند و حداقل نمونه‌سازی کنند و بگویند به این شکل
هم می‌شود فیلم ساخت. بعد هم با حمایت از این فیلم‌ها در پخش و اکران و نمایش
خانگی، این اتهام را از سر این سینما بردارند که مردم، دیگر این سینما را دوست
ندارند. این شده تهمتی که با آن پیش می‌آیند و مدیر فرهنگی ما را به این نقطه می‌رسانند که مگر تو نباید حافظ
بیت‌المال باشی؟ چرا باید «سیب و سلما» بسازی؟! چرا باید «کودک و فرشته» بسازی؟
چرا باید «شب واقعه» بسازی؟ فیلم‌های ارزشمند و خوبی که متأسفانه مورد هجمه واقع شدند.

*ما در شرایط تهدید از طرف غرب هستیم. اتفاقاً در این شرایط دمیدن روح حماسه
به جامعه و ترغیب جوانان برای حضور در میدان ، نیاز امروز جامعه ماست. در چنین فضا
و نیازی، می
بینیم که فیلمهای سیاه اکثریت
تولیدات فیلم
های دفاع مقدس ما را تشکیل میدهند. شما در این
باره چه فکر می‌کنید؟

نکته‌ای که شما به آن اشاره می‌کنید، یک نیاز جدی و واقعی و
فراتر از بحث سینماست. ما در فرمایش‌های حضرت امام و رهبر معظم انقلاب به‌کرات این را می‌بینیم که تا زمانی که روی اصول
خودمان بایستیم، منافع دشمنان ما به خطر می‌افتد و با ما دشمنی می‌کنند. امام حتی می‌گویند اگر روزی دیدید که آنها
با شما دشمنی نکردند، در کار خودتان شک کنید، پس تا زمانی که این معادله هست،
تهدید هم وجود دارد. در طول 33 سالی که از انقلاب ما می‌گذرد، کدام برهه را می‌توانیم پیدا کنیم که تهدید وجود
نداشته؟ این تهدید صرفاً تهدید نظامی هم نیست و شکل‌های مختلفی دارد. کشوری که
دائماً مورد تهدید است، قطعاً نیاز به روحیه دفاعی بالا دارد و یکی از وظایف رسانه‌ها و از جمله سینما این است که
دائماً روحیه دفاعی را در کشور زنده نگه دارند.

به تولیدات هالیوود از این زاویه نگاه کنید. کدام تولید هالیوودی آمده به
مخاطبش القا کند که دشمن هم یکی مثل ماست، او هم انسان است، ما هم انسانیم، اصلاً
ما چرا باید به دشمن شلیک کنیم؟ غلط است. اتفاقاً می‌آید و می‌گوید شما به خاطر این پرچم، به
خاطر این کشور، به خاطر امریکا اگر لازم شد باید اسلحه را بگذاری پشت سر برادرت و
او را هم بزنی. یعنی امریکا از برادر تو مهمتر است، از رئیس‌جمهور این کشور مهمتر است و هیچ
چیزی وجود ندارد که در کنار کشور قرار بگیرد و ما بگوییم این یکی و آن هم یکی.
خروجی فیلم هالیوودی این است که مخاطب آن فیلم دائماً آماده است که با دشمن امریکا
بجنگد و این را به عنوان یک اصل می‌پذیرد که باید با دشمن امریکا جنگید. در دوره جنگ سرد، دشمن
را یک‌ جور تعریف می‌کند، در دوره معاصر جور دیگری تعریفش می‌کند، ولی اصل دفاع از کشور و این
که باید با دشمن امریکا جنگید، خدشه‌ناپذیراست، ولی ما در سینمایمان می‌گوییم چرا حتی با دشمنی که به
ما تجاوز کرد، باید می‌جنگیدیم؟ می‌آییم «ملکه» را می‌سازیم و در لزوم جنگ با دشمن، مجرد از این‌ که اصلاً این دشمن
کیست، تردید ایجاد
می‌کنیم.

من تصور نمی‌کنم برای کشوری در موقعیت ما، تضعیف روحیه دفاعی و ایجاد سؤال
و تردید در مورد لزوم جنگ با دشمنان کشور به مصلحت باشد. من اصلاً اسلام و انقلاب
را  کنار می‌گذارم. این کار به هیچ‌وجه با وطن‌دوستی هم جور نیست. این کشور،
وطن ماست. آیا وظیفه داریم از این وطن دفاع کنیم یا نه؟

از آن طرف در قضیه جذب مخاطب، به عنوان نمونه، فیلم «شور شیرین» به مناسبت
جشنواره، در تهران و شهرستان‌ها بیش از 30 – 40 دفعه نمایش داده شد. چیزی که برای خود من
خیلی عجیب بود و انتظارش را نداشتم این بود که شاید در 95% نمایش‌های فیلم، تماشاگر در اواسط فیلم،
با قهرمان همراهی می‌کرد و در انتهای فیلم دست می‌زد و تشویقش می‌کرد. مجرد از این‌ که شور شیرین فیلم
خوب یا بدی است، این عکس‌العمل که در شهرستان‌ها خیلی قویتر و شدیدتر هم بود، نشان می‌دهد که تماشاگر سال 91 ما، هنوز
به قهرمان نیاز دارد و اگر شما به این تماشاگر، قهرمان و عمل قهرمانی نشان بدهی،
فضای حماسی به او نشان بدهی، نه‌تنها بدش نمی‌آید، بلکه خیلی هم استقبال می‌کند. درصد زیادی از آدم‌هایی که به من مراجعه و بابت
شور شیرین تشکر کرده‌اند، برخلاف انتظار، نوجوان‌ها بوده‌اند و خیلی از آنها تأکید
می‌کردند که آقا! شما را به خدا از این فیلم‌ها بسازید.

مجموعه مسائل به ما حکم می‌کند روحیه دفاعی را بالا ببریم. مردم ما هم به فضاهای حماسی
و به قهرمان و به سربلندی و شکوه علاقه‌مندند و از ذلت و خفت ، خوششان نمی‌آید

*در برج میلاد که معمولاً طیف روشنفکری و مطبوعات جمع میشوند، دیدم که وقتی
این فیلم پخش شد، به
رغم اینکه در تحلیلهایشان هم گفته باشند که شعاری است،
حتی یک نفر هم بلند نشد بیرون برود و به نظر من حتی برای آنها هم جذاب بود. به هر
حال اکران این فیلم کی خواهد بود؟

فکر می‌کنم در مهرماه.

*در فیلم شور شیرین فاصله سال 61 تا شهادت شهید کاوه در سال 65 را نداریم. آیا
در نظر داشتید که فیلم
های دیگری در باره مقاطع دیگر زندگی شهید بسازید یا برای یک
بار همین فیلم را در باره کاوه ساختید؟

مشکلی که در این نوع فیلم‌ها وجود دارد و ما در فیلم به کبودی یاس هم با آن مواجه
بودیم، این است که در زندگی این شخصیت‌ها مقاطع مختلفی وجود دارند.. مثلاً در مورد شهید کاوه، ما
باید یک مقطع را انتخاب می‌کردیم و لذا مقطع ورود کاوه به کردستان را انتخاب کردیم،
یعنی مقطعی که کاوه جوان، تازه دارد کاوه می‌شود. کاوه تازه بعد از سال 60
که ما او را در آنجا رها کرده‌ایم، تیپ ویژه را تشکیل می‌دهد، درگیر عملیات‌های بزرگ و بعد درگیر جنگ با
جبهه صدام می‌شود و در سال 65 هم به شهادت می‌رسد. کاوه در طی این چهار سال
رشد عجیب و غریبی می‌کند و شاید به تعبیری اصلاً قابل مقایسه با کاوه جوان سال
60 نباشد.

اینها مستلزم آن است که ما سریال کار کنیم. من با آقای ضرغامی صحبت کرده و گفته‌ام
که بهترین قالب برای نشان دادن این شخصیت‌ها، سریال است. هم به دلیل وسعت فرصتی که هست و
می‌شود مطالب بیشتری در مورد این شخصیت‌ها گفت و هم به دلیل این‌که یک سریال 30- 40 قسمتی خیلی
بهتر می‌تواند مخاطبش را جذب کند و حتی تبدیل به یک جریان بشود.
اشاره کردم که آقای عیانفر قبلاً یک سریال 50 قسمتی در باره شهید کاوه نوشته
بودند. الان سریال شهید شوشتری به شکل جدی مطرح است. به کبودی یاس را هم که ساخته
بودیم، آقای بخشی‌زاده مدیر شبکه 2 خیلی ابراز علاقه کردند که بیایید و سریال
برونسی را برای ما کار کنید که اینها در حد ابراز علاقه باقی ماند.

من واقعاً در ذهنم نبود که شور شیرین 2 و 3 را بسازم. فرصتی ایجاد شد و من هم
ترسیدم که اگر از این فرصت استفاده نکنم، سال بعد همین فرصت هم پیش نیاید. ، بنابراین
گفتیم در حدی که در توانم هست، شهید کاوه را معرفی مختصری کنم. آرزو می‌کنم دوستان دیگر و کسانی که
توانایی‌های بیشتری دارند، به میدان بیایند و فیلم‌های سینمایی یا سریال‌های دیگری در این موضوع کار
شود.

 

.

*سریال دارد با شبکه ساخته میشود؟

خیر،  ما یک فیلمنامه 200 دقیقه‌ای سینمایی مونتاژشده ـ‌ نه آب بسته شده‌ـ داشتیم که کاملاً با ریتم درست
کار شده بود. در مرحله مونتاژ، یک راه این بود که همان 200 دقیقه را فشرده کنیم که
دیدیم به لحاظ ریتم و ضرباهنگ آزاردهنده می‌شود و به لحاظ اطلاعات هم تماشاگر ممکن است
سردرگم و گیج شود. راه دوم این بود که آن قصه را کامل و به یک نسخه سریالی تبدیل
کنیم و در نسخه سینمایی، بخش‌هایی از قصه را بکلی بیرون بیاوریم. مثلاً در نسخه سریالی،
بخش‌های جنگ‌های شهری کاوه را هم داریم. در نسخه سریالی، کاملاً به شبکه
شهری ضدانقلاب در سقّز و جنگ شهری که نهایتاً به پاکسازی سقز منجر می‌شود، پرداخته شده و نیز به بعضی
از محورهای دیگری که در نسخه سینمایی، آنها را کامل درآورده و کنار گذاشته‌ایم. الان ما یک سریال 5 قسمتی
داریم که شامل این فیلم سینمایی است به اضافه بخش‌های دیگری که اصلاً در نسخه
سینمایی وارد نشده‌اند.

*فکر میکنید برای بهبود سینمای دفاع مقدس باید چه کارهایی را انجام
بدهیم تا به خواسته قلبی رهبر معظم انقلاب و امام برسیم؟ فکر می
کنید چه تدابیری
باید اندیشیده شود؟

مشکل بزرگ سینمای دفاع مقدس ما این است که ما یک مرکز قدرتمند نداریم که
بتواند همه بخش‌های درگیر موضوع را پای کار بیاورد. یعنی شما الان بخواهید
از فارابی حمایت بگیرید، باید یک راه را بروید، بخواهید از سپاه یا بنیاد شهید
حمایت بگیرید، باید راه‌های دیگری را بروید و همین‌ طور از هرجای دیگر
و هرکدام از اینها هم متر و معیارهای خودشان را دارند که متأسفانه در همین «شور
شیرین» باعث شد که ما بخشی از قصه را از دست بدهیم. این قسمت مربوط به نقش
هوانیروز در کردستان بود که متأسفانه به دلیل عدم همکاری ارتش نتوانستیم آن بخش را
فیلمبرداری کنیم. ما در قصه‌مان شهید صیاد را به اسم سرهنگ صیاد داشتیم، ارتش به ما
فشار آورد که اسمش را عوض کنید و ما مجبور شدیم آن را به سرهنگ شیرزاد تبدیل کنیم.
خلاصه ته قصه این شد که ما متأسفانه مجبور شدیم حتی واقعیت را تحریف کنیم.
فرماندهی ارتش می‌گفت شما دارید صیاد را برای کاوه هزینه می‌کنید و ما می‌گفتیم به حضرت عباس هزینه نمی‌کنیم. شهید صیاد در کردستان
بوده، ولی فعلاً توی این فیلم، شخصیت ما شهید کاوه است. اگر فیلم دیگری کار کنیم
که صیاد شخصیت اصلی باشد، آن وقت کاوه می‌شود شخصیت فرعی ما. این نوع نگاه‌ها کار را دشوار می‌کند.  

در مورد گرفتن امکانات، اگر آن مرکز قوی شکل نگیرد و ما به یک قرارگاه
قدرتمندی نرسیم که بتواند حوزه دفاع مقدس را هم به لحاظ نیازهای محتوایی و هم به
لحاظ نیازهای مادی تأمین کند، این سرگردانی همواره وجود خواهد داشت. آن مرکز هم
تصور می‌کنم فقط با عنایت خود حضرت آقا و توجه ایشان امکان شکلگیری
دارد، کما اینکه الان سپاه آمده در میدان فیلمسازی و دارد هزینه می‌کند، ولی سپاه در عرصه خودش جلو
می‌رود. ارتش گفته می‌خواهیم سریال صیاد را بسازیم. اینها جدا جدا کارهایی می‌کنند که خیلی هم ارزشمند و
مغتنم است و خیلی بهتر از کم‌کاری دوره قبل است، ولی تجمع انرژی‌ها و امکانات و هدایت متمرکز،
کار را بسیار بهتر پیش می‌برد. اگر چنین قرارگاه متمرکزی باشد، حتی می‌تواند به عنوان یک مرجع
بالادستی، در مرحله اکران هم از این فیلم‌ها حمایت کند. فرض کنید سپاه با پایگاه‌های بسیجش پای کار نمایش این
فیلم‌ها بیاید، آموزش و پرورش با مدارسش بیاید، بنیاد شهید با جمعیت تحت پوشش خود
بیاید. 10% جمعیت تحت پوشش هر حوزه‌ای هم بیایند و این فیلم‌ها را ببینند، این فیلم‌ها رکورددار فروش سینمای ایران
که هیچ، رکورددار سینمای آسیا می‌شوند، اما متأسفانه چون هدایت درستی روی مجموعه صورت نمی‌گیرد، هرکدام از اینها را باید
جداگانه بروید پیگیری کنید و آخر سر هم آن اتفاقی که باید، نمی‌افتد.

*در بحث نرمافزاری و محتوایی، چه نکات دیگری به نظرتان می‌رسد؟

مشکلی که ما الان در بخش نرم‌افزاری و محتوایی داریم و باید برایش فکر عاجلی بشود این
است که مستندات و مدارک مربوط به دفاع مقدس، ساماندهی نشده‌اند. مثلاً شما می‌خواهید ببینید راجع به حاج‌احمد متوسلیان چه تعداد خاطره
گفته شده، چه تعداد منبع مکتوب هست، چه تعداد منبع تصویری هست، اینها کجاها هستند
و ناگزیرید برای اینکه حاج‌احمد متوسلیان را پیدا کنید، خودتان بروید و همه این منابع
را زیر و رو کنید. اگر این منابع در مرکزی فهرست‌نویسی و طبقه‌بندی و یا نرم‌افزارشان تهیه شده بودند، شما براحتی
می‌زدید حاج‌احمد متوسلیان در لبنان و یکمرتبه کل اطلاعات آن مقطع را به
شما می‌داد و یا می‌زدید متوسلیان ـ همت و این اطلاعات را به شما می‌داد، یعنی به
شما کمک می‌کرد اطلاعات موجود، خاطرات گفته شده، عکس‌ها و فیلم‌هایی که این طرف و آن طرف، ولی
گم هستند، سرجمع و فهرست‌نویسی شده در اختیارتان باشد و آن وقت به‌جای این‌ که 6 ماه وقت
بگذارید و نهایتاً هم به یک‌سری اطلاعات ناقص برسید، یک ماه وقت می‌گذارید و به اطلاعات
کاملی هم می‌رسید که صحت آنها بالاست.

آفت دیگری که داریم که باز به همین دسته‌بندی نشدن اطلاعات برمی‌گردد، این است که متأسفانه راجع
به موضوعاتمان مطالعه تطبیقی صورت نمی‌گیرد، یعنی من برای این‌ که یک کتاب راجع به
شهید برونسی بنویسم، می‌روم و با یک عده از افراد گفت و گو و به آن گفت و گوها
اعتماد می‌کنم و بدون این‌که مطالعه تطبیقی کنم، آن خاطرات را در کتابم چاپ می‌کنم، بعد آن کتاب می‌شود مرجع برای ده تا کتاب بعد
از خود، درحالی که وقتی خود من وارد قصه شهید برونسی شدم، دیدم حدود 30 درصد آن
کتاب مرجع، اشکال دارد، یعنی چیزهای غلطی به شهید برونسی نسبت داده شده است. حالا
یا به این دلیل است که کسی که خاطره را گفته، حالا دیگر از ذهنش رفته یا بعضی‌ها فکر می‌کنند هرچه پیازداغش را زیادتر
کنند، به آن شهید خدمت کرده‌اند و در نتیجه قصه‌پردازی می‌کنند. آن بنده خدایی که خاطرات را جمع می‌کند، نمی‌رود این اطلاعات را با دو نفر
دیگر چک کند. مثلاً ما بخشی از قصه شهید برونسی را که مربوط به والفجر3 بود و
دیدیم در منابع جور در نمی‌آید، رفتیم و با شهید شوشتری چک کردیم و ایشان گفت من خودم
آنجا بوده‌ام و این جور که کتاب گفته نیست. واقعیت این است. این آفت
هم متأسفانه در منابع مکتوب ما هست و تا ما درگیر مطالعات تطبیقی نشویم، این اصلاح
صورت نمی‌گیرد و آن مطالعه تطبیقی هم اتفاق نمی‌افتد، مگر زمانی که جمع‌آوری اطلاعات و دسته‌بندی آنها اتفاق بیفتد و آن وقت
اگر مثلاً راجع به برونسی اطلاعات خواستید، همه منابع کنار هم قرار می‌گیرند و خود به ‌خود تطبیق داده می‌شود. دست‌کم این‌ که سؤال ایجاد می‌شود که کدام‌یک دارند درست می‌گویند و می‌روید دنبالش تا پیدایش کنید. من
فکر می‌کنم این کار راحتی است و هزینه زیادی هم نمی‌برد. کافی است مرکزی متولی این
کار بشود و کلیه اطلاعات مکتوب و تصویری و منابع دفاع مقدس اعم از شخصیت‌ها، عملیات‌ها یا جغرافیای دفاع مقدس را به
شکل کاربردی گردآوری کند.   

*برای مدیران فرهنگی ما در زمینه دفاع مقدس توصیهای ندارید؟

من از مدیران فرهنگی یک خواهش دارم و آن هم این است که یادشان نرود که اینها
مدیران فرهنگی نظام جمهوری اسلامی هستند. الان بدبختانه یک اتفاق مبنایی در جامعه
ما افتاده و آن هم این است که بسیاری از مدیران ما تصور می‌کنند اگر بخواهند مدیر فرهنگی
باشند، باید روشنفکر مسلمان باشند. بعد کم‌کم بین روشنفکر مسلمان یک خط می‌گذارند و می‌شود مسلمان – روشنفکر. وقتی می‌نشینند سر سجاده و می‌خواهند نماز بخوانند و می‌روند توی هیئت امام حسین«ع» می‌شوند مسلمان، ولی وقتی می‌آیند و پشت میز مدیریت می‌نشینند، می‌شوند روشنفکر. به حضرت عباس
بسیاری از مدیران فرهنگی ما از بسیاری از روشنفکران غیرمسلمان، روشنفکرتر شده‌اند. این از روش‌ها و تصمیم‌گیری‌هایشان پیداست، حتی از حرف
زدنشان هم معلوم است.

خواهش من این است که مدیران فرهنگی ما دائماً به خودشان بگویند که ما مدیران
فرهنگی نظام جمهوری اسلامی هستیم و واقعاً متوجه باشند که اگر بخواهند خط و خطوط
خودی را از جریان رسانه‌ای بگیرند، راه به ناکجاآباد خواهند برد، کما این ‌که متأسفانه بعضی از مدیران
فرهنگی ما به آن ناکجاآباد رسیده‌اند.

*در هنگام ساختن «شور شیرین» با چه مسائلی و مشکلاتی برخوردید؟ آیا کارتان راحت
پیش رفت؟

فیلم جنگی ساختن اصولاً نمی‌تواند بدون مسئله و مشکل  باشد و این شامل همه فیلم‌های جنگی می‌شود. ما هم در شور شیرین مشکلات
بسیار زیادی داشتیم، اما خوشبختانه خودم به این استنباط رسیدم و دوستانی هم که در
این دو فیلم با ما همکاری کردند، الحمدلله به این استنباط رسیدند که به‌رغم همه مشکلات، فیلم‌هایی که به قول بچه‌ها صاحب دارد، مشکلاتش هم در
جایی که باید حل شود، حل می‌شود، یعنی هم در «به کبودی یاس» هم در «شور شیرین»، بچه‌ها به این باور رسیده بودند که
حل می‌شود و همین به گروه آرامش می‌داد و واقعاً هم حل می‌شد و کار معطل نمی‌ماند.

اما این نباید توجیهی باشد برای اینکه ما هیچ تلاشی برای کم کردن مشکلات فیلم‌های دفاع مقدس نکنیم. واقعاً
بایستی بکوشیم مشکلات این حوزه را تا هر جا که می‌شود کم و مشوق‌های آن را زیاد کنیم و واقعاً
ته آن این‌ طور نشود که فقط فیلمسازهایی به سمت ساخت این نوع فیلم‌ها بروند که به تعبیر خودشان،
محترمانه‌اش «عاشق» باشند و غیرمحترمانه‌اش هم یک جور دیگر باشند! باید
فیلمسازی در حوزه دفاع مقدس به‌قدری روان بشود که خیلی از فیلمسازها به این سمت بیایند و
از ظرفیت‌ها و استعدادهای بیشتری در این عرصه استفاده کنیم.

در فیلم شور شیرین هم جدای از خطرات و مسائل نظامی و هوا و سرما و گرما که
عادی است، چیزی که خیلی آزارمان می‌داد، یک مشکل قدیمی است که کسی هم به فکرش نیست و آن اینکه ما
باید در فیلم‌هایمان از لوازم و مهمات جنگی استفاده کنیم، انفجارات را با
لوازم جنگی بزنیم. شما وقتی می‌خواهید از سلاح استفاده کنید، غیر از چند سلاح محدود مشقی، چیز
دیگری در اختیار ندارید. شما یا نباید به سمت تیربار بروید و یا اگر می‌روید باید شلیک کنید. این شلیک
هم شما را در زاویه‌بندی تصویر محدود می‌کند، چون دیگر نمی‌توانید از تیربار و هدفش OS بگیرید. در اجرا هم وقتی می‌خواستیم شلیک تیربار ضبط کنیم باید اکیپی
را می‌فرستادیم که مثلاً برود بالای تپه و ببیند که بچه‌ای، چوپانی عبور نکند که مثلاً چهار تا
شلیک تیربار ضبط کنیم، درحالی که در سینمای دنیا، مدل مشقی و نمایشی همه این سلاح‌ها
ساخته شده، پوکه‌اش را ساخته‌اند که می‌پرد بیرون، آتش دهانه مناسب را هم برای
کار نمایشی لازم به شما می‌دهد و در عین حال نه جنگی است و نه خطری دارد. ابزارهای
نظامی خیلی هم پرهزینه هستند، درحالی که اگر ماکت آنها را بسازیم، نه آن هزینه
تحمیل می‌شود، نه این خطرات و محدودیت‌ها به وجود می‌آیند، چون حتماً باید برویم و مثلاً تانک
را از یک مرکز نظامی بگیریم، چون در بیرون که نمی‌توانیم تانک تهیه کنیم، درحالی که آن
قرارگاهی که اشاره کردم، می‌تواند بخشی از کار خود را این قرار بدهد که ماکت نمایشی
ابزار و تجهیزات سینمای جنگ را بسازد. این کار، هم به کم شدن هزینه فیلم‌های جنگی کمک می‌کند و هم به بالا رفتن
امنیت کار می‌افزاید.

*شما در مورد دو شهید و سردار جنگ ما فیلم ساختهاید. در پایان اثر
دوم چه احساسی دارید؟ چون من خودم به شما رشک می
برم. میخواهم ببینم آیا
در حین ساخت، هدایت
هایی از سوی شهدا به شما شد؟

من اصلاً قصد ساخت فیلم جنگی نداشتم. یعنی تا قبل از آن جلسه‌ای که خدمت حضرت آقا بودیم، اصلاً و
ابداً چنین قصدی نداشتم و اگر به من می‌گفتند برای کارهای بعدی‌ات 10 تا اولویت بگو، حتی یکی هم فیلم
جنگی نبود. در واقع با فرمایش حضرت آقا و پیگیری آقای صفارهرندی به این راه هدایت
شدم. این را برای خودم سعادت و توفیقی می‌دانم که نمی‌دانم چرا نصیبم شد، ولی شد.

تجربه فیلم «به کبودی یاس» علی‌رغم سختی‌هایش به‌قدری برایم دلنشین بود و آن ‌قدر به من خوش گذشت که تصمیم گرفتم تا
زمانی که می‌توانم این مدل فیلم‌ها را کار کنم، کار دیگری نکنم. همسر من هم عمیقاً معتقد
است پولی که از طریق این فیلم‌ها به زندگی ما آمد، جور دیگری بود و برکت خاصی داشت. همیشه
هم به من می‌گوید از همین نوع کارها بکن و سراغ هیچ کار دیگری نرو.
البته کارهای قبلی من هم در باره انقلاب و نظام بودند و الحمدلله کار غیرارزشی
نبودند، ولی روی کار شهدا خیلی تکیه می‌کند.

یکی از دوستان همکار ما در شور شیرین، الان همکار آقای مجید مجیدی در فیلم
پیامبر«ص» هم هست، یک روز حرف جالبی زد که از یک آدم کاملاً حرفه‌ای سینما بسیار حیرت‌آور است. می‌گفت رفتم به مجیدی گفتم: «من قبل از کار
تو، سر کار یک شهید بودم و هر روز حس می‌کردم آن شهید در اطراف ما حضور دارد…» برایم بسیار جالب
بود که او در سر این کار به چنین حسی رسیده. این حسی بود که همه ما داشتیم. البته
حالات ویژه‌تری هم بر ما گذشت که از هنگام نوشتن فیلمنامه تا آخر فیلم
ادامه داشت که جای گفتنش نیست.

ولی واقعاً باور من این است که ساخت این‌جورفیلم‌ها چندان کوششی نیست. در مصاحبه‌ای هم که بعد از جشنواره فجر داشتم،
گفتم: «اگر شهدا صدایم نزنند، دیگر فیلم جنگی نمی‌سازم» و واقعاً هم نمی‌سازم. شهدا باید آدم را صدا بزنند. نمی‌دانم شهید بعدی صدا خواهد زد یا نه؟ اگر
صدا بزند که با کله به سمتش می‌روم، اگر هم صدا نزند که باید ببینم اشکال کجا بود که صدایم
نکرد.

* اگر خاطرهای در خصوص شهید کاوه و ساخت شور شیرین یا در باره شهید
برونسی دارید که درس و عبرت باشد، بیان بفرمایید.

خاطره که خیلی زیاد است. در باره فیلم «به کبودی یاس» خاطره‌ای را نقل می‌کنم که برایم بسیار امیدبخش بود. ما یک
روز در خانه شهید برونسی فیلمبرداری می‌کردیم. گفتیم حالا که داریم خانه شهید برونسی را می‌گیریم، همسر و خانواده شهید را هم دعوت
کنیم بیایند ببینند. همسر شهید با چند تن از فرزندانشان لطف کردند و آمدند. وقتی
خانه را دیدند و بچه‌هایی را که نقش فرزندان شهید را بازی می‌کردند، به مزاح گفتند: «فلانی! باز به من
نگویید این 7- 8 تا را جمع کن. من جمع کرده‌ام». گفتم: «نه حاج‌خانم! نمی‌گوییم». پسر شهید آمد و گفت: «به مادر بگو خوابش را برایت
تعریف کند». پرسیدم: «کدام خواب؟» جواب داد: «تو بگو، خودش تعریف می‌کند». در فرصتی در بین پلان‌ها گفتم: «حاج‌خانم! قضیه خواب چیست؟» ایشان گفتند: «ول
کنید، هیچی». خلاصه اصرار کردم و ایشان گفتند: «آن اوایل که شما آمدید سراغ ما، بعضی
از دوستان آمدند و آن‌ قدر راجع به شما به ما حرف زدند که من شک کردم که آیا باید
به شما اجازه این کار را بدهم؟ ندهم؟ همکاری بکنم؟ نکنم؟ خیلی شک کردم و این شک خیلی
مرا اذیت کرد. یک شب شهید برونسی آمد به خوابم. دیدم آمد توی خانه و من گفتم: یک
عده آمده‌اند و می‌گویند می‌خواهند فیلم تو را بسازند. چه کار کنم؟ شهید برونسی برگشت و
گفت: بگذار کارشان را بکنند. صبح که بیدار شدم، باز تردید داشتم که چه کنم. فردا
شب باز شهید برونسی آمد به خوابم. باز از او پرسیدم: چه کار کنم؟ گفت: من که به تو
گفتم بگذار کارشان را بکنند. بعد از آن خواب بود که دلم محکم شد».

واقعاً هم ایشان پای کار ما ایستادند. حتی عده‌ای از دوستان خود ما در مشهد به سراغ حاج‌خانم می‌رفتند که به‌زور یک کلمه از ایشان علیه
فیلم بیرون بکشند، ولی ایشان محکم پای فیلم ایستاد و حمایت کرد. می‌گفت: «به من گفته‌اند تو توی فیلم با
شهید اوقات تلخی هم می‌کنی. من هم گفته‌ام اگر مردی شما را با 8 تا بچه بگذارد و
برود جبهه، زیر فشار آن همه مسئولیت و اضطراب همیشه می‌خندید؟ خب واقعیت دارد.»
ایشان می‌گفت این قوت قلب حاصل همان خوابی بود که دیده بود.

از آن موقع بیشتر برای ما مسجّل و قطعی شد که این کار صاحب دارد و او پای کار
و در کنار ماست. خدا می‌داند که در صحنه‌های جنگی کار، هم در به کبودی یاس و هم در شور شیرین به لحظه‌ای سختی می‌رسیدیم که بر اساس دو دو تا چهار تای
حرفه‌ای باید کار را یک هفته تعطیل می‌کردیم، اما هم تیم یک جور عجیب و غریبی همراهی می‌کرد و می‌ایستاد که خود این خیلی عجیب بود و هم
مشکل حل می‌شد. اینها آن بخش‌هایی هستند که به آدم روحیه و امید و انگیزه می‌دهند. گاهی فکر می‌کنم اگر این فیلم‌ها بهانه‌ای بشوند که یک وقتی شهید کاوه بیاید و
بگوید او را هم بگذارید بیاید این طرف، خیلی خوب می‌شود و همین برایم بس است.

*اگر در پایان این مصاحبه صحبتی یا مطلبی دارید بفرمایید.

اولاً سپاسگزارم که این فرصت را برای من ایجاد کردید. برای من همین مصاحبه،
کلی توفیق و افتخار بود. با آقای سربخش صحبت کردن برایم فرصت مغتنمی بود.

بنده اهل تعارف و تملق نیستم. لطف حاج‌آقای رحیمیان هم مایه دلگرمی زیادی برای ما بود. امیدوارم
راه ادامه پیدا کند. الحمدلله الان فیلم‌هایی درباره شهید علم‌الهدی، شهید هاشمی، شهید چمران و شهدای
دیگر دارند ساخته می‌شوند.
آرزو می‌کنم همه دوستانی که دغدغه این کارها را دارند، به حمایت همه
این فیلم‌ها بروند و کمک کنند که این نوع فیلم‌ها هر روز بهتر ساخته شوند. «به کبودی
یاس» به تعبیری در سینما خط‌شکن بود. شور شیرین هم گام دوم بود. این نوع سینما باید
بتدریج به بلوغ برسد و باید این فرصت را بدهیم که 10- 15 فیلم از این قبیل ساخته شود
تا این نوع سینما به نقطه اوج خود نزدیک شود، هم جایگاهش را در مجموعه تولیدات
سینمایی باز کند و ما بتوانیم بتدریج گنجینه‌ای را برای آیندگان ایجاد کنیم و نسل‌های بعد از ما لااقل بتوانند با دیدن
هریک از این فیلم‌ها با بخشی از جنگ ما و یکی از آدم‌های دفاع مقدس به عنوان مستنداتی که به
نظر من برای حفظ فرهنگ و ارزش‌های دفاع مقدس در آینده به آنها نیاز داریم، آشنا بشوند.

  با تشکر از اینکه در این مصاحبه شرکت
کردید.

 

سوتیترها:

* صادقانه عرض ‌کنم که در مورد ساخت فیلم‌های
شهید برونسی و شهید کاوه، انتخاب با من نبود. شهید برونسی را پس از جلسه‌ای که خدمت «آقا» بودیم، آقای
صفارهرندی ما را مأمور کردند. اصولاً  هر
اتفاق مبارکی هم که ان‌شاءالله در این حوزه بیفتد، به برکت نفس آقا و تذکر ایشان
است.

 

* از صحنه‌هایی که یادم نمی‌رود، صحنه تشییع جنازه شهید کاوه در مشهد است.
حیرت کرده بودم که چطور می‌شود که برای یک جوان 25 ساله، چنین تشییع جنازه باشکوهی
انجام بشود، آن هم در دوره‌ای که آن همه شهید و هفته‌ای دو روز تشییع داشتیم، تشییعی
که برای شهید کاوه اتفاق افتاد و جمعیتی که آمد و فضای شهر که شکل بسیار ویژه‌ای پیدا کرد، مرا بسیار تحت
تأثیر قرار داد.

 

* ظرفیت‌های اتفاقات کردستان به شکل اعم و ظرفیت‌های خود شخصیت شهید کاوه
بالاخص، امکان مانور بیشتری نسبت به فیلم «به کبودی یاس» می‌داد. باید به اینها همکاری دو
فیلمنامه‌نویس را هم اضافه کنم بخصوص آقای شاهمرادی‌زاده، مرشد خودمان که سوابق بسیار
خوبی در فیلمنامه‌نویسی و فیلمسازی دارند و با محمود کاوه هم بچه ‌محل و آشنا بوده‌اند.

 

*متأسفانه جریان رسانه‌ای حاکم بر سینمای ایران دارد مبانی را عوض می‌کند و ما همگی به‌قدری مشغول مصادیق هستیم که
متوجه نمی‌شویم که مبانی چگونه دارد تغییر می‌کند و بتدریج تبدیل به چه چیزی
می‌شود. در برنامه هفت می‌بینید که سعی می‌کنند سینماـ‌ سرگرمی را جایگزین
سینماـ ‌رسانه کنند.

 

*یکی دیگر از مسائلی که برنامه هفت کلید زده این است که دارد بحث‌ آرمان‌ها و واقعیت‌ها را به‌گونه‌ دلخواه خودش طرح می‌کند. در این برنامه‌ای که آقای
ده‌نمکی حضور داشت، آقای جیرانی صراحتاً گفت وقتی به واقعیت‌ها می‌رسیم، باید از آرمان‌هایمان عدول کنیم! این معادله‌ را الان صریحاً به زبان آورده‌اند، ولی از خیلی وقت پیش کلید
زده بودند و اجرا می‌کردند.

 

* هجمه‌ای که در رسانه‌ها به «شور شیرین» صورت گرفت، به چه دلیل بود؟ گفتند آقا
چرا شعار دادی؟ چرا قهرمان‌پردازی کردی؟ چرا لحن حماسی داشتی؟ اینها به‌ جای این ‌که به نقاط قوت کار تبدیل شوند،
تبدیل به ایرادات فیلم شده‌اند!  

 

* البته من معتقدم شاید کم‌کاری و تعلل جاهایی مثل سپاه،  بنیاد شهید و… که هم می‌توانند طبق اصول تولید کنند، در
اتفاقات کلی سینمای دفاع مقدس قابل کتمان نیست. اینها می‌توانند بیایند و حداقل نمونه‌سازی کنند. بعد هم با حمایت از
این فیلم‌ها در پخش و اکران و نمایش خانگی، این اتهام را از سر این
سینما بردارند که مردم، دیگر سینمای دفاع مقدس را دوست ندارند.

 

* به آقای ضرغامی گفته‌ام که بهترین قالب برای نشان دادن این شخصیت‌ها، سریال است. هم به دلیل وسعت
فرصتی که هست و می‌شود مطالب بیشتری در مورد این شخصیت‌ها گفت و هم به دلیل این‌که یک سریال 30- 40 قسمتی خیلی
بهتر می‌تواند مخاطبش را جذب کند و حتی تبدیل به یک جریان بشود.
مدیر شبکه 2 خیلی ابراز علاقه کرد اما اینها در حد ابراز علاقه باقی ماند!

 

* در نسخه سریالی که 5 قسمت است، بخش‌های جنگ‌های شهری کاوه را هم داریم. در نسخه سریالی، کاملاً
به شبکه شهری ضدانقلاب در سقّز و جنگ شهری که نهایتاً به پاکسازی سقز منجر می‌شود، پرداخته شده و نیز به بعضی
از محورهای دیگری که در نسخه سینمایی، آنها را کامل درآورده و کنار گذاشته‌ایم.

 

* کشوری که دائماً مورد تهدید است، قطعاً نیاز به روحیه دفاعی بالا دارد و یکی
از وظایف رسانه‌ها و از جمله سینما این است که دائماً روحیه دفاعی را در
کشور زنده نگه دارند. این هم اصلاً مال کشور ما نیست. تولیدات هالیوود هم به
مخاطبش القا می‌کند که شما به خاطر این پرچم، به خاطر این کشور، به خاطر امریکا
اگر لازم شد باید اسلحه را بگذاری پشت سر برادرت و او را هم بزنی.

 

 

 

*پسر شهید برونسی آمد و گفت: «به مادر بگو خوابش را برایت
تعریف کند». پرسیدم: «کدام خواب؟» جواب داد: «تو بگو، خودش تعریف می‌کند». در فرصتی در بین پلان‌ها گفتم: «حاج‌خانم! قضیه خواب چیست؟» ایشان گفتند: «ول
کنید، هیچی». خلاصه اصرار کردم و ایشان خوابشان را تعریف کردند…