آیتالله سیداحمد خاتمی
«در آستان امامان» سلسله مقالات امامشناسی شیعی است که براساس زیارت جامعه کبیره تقدیم میشود. در این مقاله به سه فراز از این زیارت میپردازیم:
مُحتَمِلٌ لِعِلمِکُم : بار دانش شما را پذیرندهام.
امامان«ع»کانون معارف ناب و حیاتی هستند و «علم نافع» در مکتب آنهاست. حضرت امام باقر«ع» به «سلمه بن کهیل» و «حکم بن عتیبه» دو تن از کسانی که خود را از چشمه فیاض علم امامان محروم کرده بودند، فرمود: « شَرِّقا وَ غَرِّبا لَن تَجِدا عِلما صَحِیحا الّا شَیئا یَخرُجُ مِن عِندِنا اهلِ البَیتِ؛(۱) اگر به شرق و غرب بروید، هرگز دانش درستی نخواهید یافت مگر همان چیزی که از ما خاندان صادر شود».
در روایتی دیگر حضرت فرمود: « ما، انّه لیس عند احد من النّاس حقّ و لا صواب، الا شیء اخذوه منّا اهل البیت؛(۲) آگاه باشید که نزد هیچیک از مردم مطلب حق و درستی نیست مگر اینکه برگرفته از آنچه که از ما گرفته است».
بنابراین، راه درست، نور گرفتن از این چراغهای فروزان هدایت است. هم حکمت علمی و هم حکمت عملی را باید از مکتب اهلبیت«ع» آموخت. حکمت تجلییافته در علوم آنان است.
حضرت مولی علی«ع» فرمود: «لو اقتبستم العلم من معدنه و شربتم الماء بعذوبته و ادخرتم الخبر من موضعه و اخذتم الطریق من واضحه و سلکتم من الحق نهجه لنهجت بکم السبل و بدت لکن الاعلام.(۳) اگر دانش را از معدن آن (اهلبیت«ع») فرا میگرفتید و آب را از سرچشمه زلالش مینوشیدید و خوبیها را از کانونش میاندوختید و راه روشن را در پیش میگرفتید و جاده حق را میپیمودید، بیگمان راهها بر شما آشکار و نشانهها برایتان هویدا میشدند.
در حدیث متواتر غدیر در روایت ابن جریر طبری (م ۳۱۰ ق) که آن را با اسناد فراوان نقل کرده، آمده است: « افهَمُوا مُحکَمَ القرآن، و لا تَتبِعُوا مُتَشابِهَه. و لَن یُفَسٍّرَ ذلکَ لَکُم، الاّ مَن انَا آخذٌ بیدِه، و شائلٌ بعَضُدِه؛(۴) آیات محکم قرآن را درست بفهمید و در پی آیات متشابه نروید و هرگز کسی این کتاب را بری شما تفسیر نخواهد کرد، مگر آن کس که من دست او را گرفته و بلند کردهام و به شما نشان میدهم.» (علیبن ابیطالب)»
و این منش همه علمای ماست، چه آنان که در علوم نقلی برجستهاند و چه آنان که در علوم عقلی برجستگی دارند. آنان چشمه زلال معرفت را وحی و معارف نورانی عترت میدانند.
صدارلمتألهین شیرازی میگوید: «ای دوست من! اصطلاحات علوم و فلسفه و کلام را دور بریز و به اصل مطلب بازگرد، یعنی تدبر در کلام خدا با قلبی پاک و نگاهی تابناک».(۵)
آقاعلی حکیم از فلاسفه میگوید: «آنچه ما در فلسفه بحث میکنیم ریسمانبازیهای ملایی است. عقاید و معارف باید مطابق ائمه معصومین«ع» (که بالطبع از اخبار به دست میآید) باشد.(۶) و (۷)
تسلیم در برابر دانش گسترده امامان
با این توضیح علم واقعی ـ چه آن علمی که راز و رمزش را بیابیم و چه نیابیم ـ را باید از مکتب اهلبیت«ع» آموخت و در برابر آن تسلیم بود، زیرا در این جهان هستی حقایق فراوانی وجود دارند که ما راز و رمز آنها را نمیدانیم. این مطلب در عرصه معارف هم یک واقعیت بیتردید است. «… وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً؛(۸) … و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است».
جناب «میثم تمار» میگوید: «در بازار بودم که اصبغ بن نباته آمد و گفت: وای بر تو! از امیرمؤمنان «ع» حدیث سخت و دشواری را شنیدم. به سرعت به سراغ مولی رفتم و روایت اصبغ را گفتم. مولی تبسمی کرد و فرمود: میثم! بنشین، آیا هر عالمی تحمل هر علمی را دارد؟ خداوند به ملائکه فرمود: « إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛(۹) من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم و تو را تقدیس میکنیم. پروردگار فرمود من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.»
آیا به راستی ملائکه تاب تحمل آن علم را داشتند؟ و یا موسی وقتی تورات بر او نازل شد بر این پندار بود که اعلم از او کسی نیست. خداوند به او خبر داد اعلم از تو هست (تا از این رهگذر پیامبرش را از عجب محفوظ نگه دارد) او از خدا خواست که اعلم را به او معرفی کند، خداوند رابطه او را با خضر برقرار کرد او کشتی را سوراخ کرد، موسی تحمل نکرد. نوجوان را کشت، باز موسی تاب تحمل نیافت. به سامان دادن دیوار پرداخت، باز موسی تحمل نکرد.(۱۰)
و دیگر آنکه پیامبر ما روز غدیر خم دست مولی علی«ع» را گرفت و فرمود: « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ؛ هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. دیدی جز آنان که خدا قدرت تحمل به آنان داد، تحمل نکردند. ولکن بشارت باد بر شما که شما اهل تحملید.(۱۱)
به این ترتیب معنای جمله « مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ; » روشن شد که هر مطلبی از شما نقل شود (و با سند اثبات گردد) آن را میپذیرم، هر چند عمق آن را نیابم. امام صادق«ع» فرمود: «إِنَّ حَدِیثَنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ، نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَهٌ »؛(۱۲) همانا حدیث ما دشوار و بسیار دشوار و سنگین است و آن را جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بندهای که خداوند دلش را باایمان آزموده و یا شهری نفوذناپذیر برنمیتابد. راوی معنای «مدینه حصینه» را از امام میپرسد، در پاسخ میفرماید «القلب المجتمع» یعنی دل پهناور و استوار.
قلب فراهم آمده یعنی دل دارای ظرفیت باطنی که ظرفیت کافی برای پذیرش علوم امامان را داشته باشد.
زائر عارف به حق اهلبیت«ع» خطاب به آنها میگوید شناخت من نسبت به مقام علمی شما به اندازهای است که باور دارم هر چه بگویید و هر چه انجام بدهید مبتنی بر علم و حکمت است، از این رو زبان به اعتراض نخواهم گشود، هر چند راز آن را ندانم.
پناهندگی به امامان
« مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُم: به پرده امان شما پناهنده شدهام».
واژه «محتجب» از ریشه حجاب و پوشش است میان دو چیز یا چند چیز مادی یا معنوی که از تماس و برخورد آنها جلوگیری میکند. پنهان شدن و پناه گرفتن در جایی نیز احتجاب است. «ذمه» پیمانی ویژه که باید پاس داشته شود و شکنندهاش سزاوار سرزنش سخت است. این واژه مفاهیمی مانند «امان» و «ضمان» و «حرمت» و حق را نیز میرساند.(۱۳)
بنابرآنچه گفته شد، معنای « مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُم» این است که من خود را در پناهگاه شما قرار دادهام. علامه مجلسی در شرح این عبارت آورده است: «مستتر عن المهالک بدخولی فی ذمتکم و امانکم؛(۱۴) با وارد شدن در پناه و امان شما خود را از افتادن در هلاکتگاهها میپوشانم.»
در این باور، امام وجود مطمئنی است که در پناه آن میتوان از انواع آسیبهای اعتقادی، اخلاقی و عملی رهایی یافت.
«امامت شیعی» با تفسیر بلندی که دارد بهراستی پناهگاه است. «پناهگاه» با مفهوم «خطر» ملازم است. بیشترین خطرهایی که سعادت انسان را تهدید میکنند، آسیبهای اعتقادی و اخلاقی هستند و اگر بهراستی در این پناهگاه سنگر گرفتیم از خطر مصون میمانیم. معنای سنگر گرفتن یعنی عملاً رهرو راهشان باشیم، این میشود سنگر گرفتن. شعار دادن و عکس دستور امامان عمل کردن، سنگر گرفتن در پناهگاه امامان نیست. امام صادق«ع» فرمود: « لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا؛(۱۵) شیعه ما نیست آن کس که با زبان با ما موافقت کند و در رفتار و کردارش با ما مخالفت کند.» به بیان دیگر، امامان پناهگاهند به شرط آنکه ما پناهنده واقعی و وفادار باشیم.
امام صادق«ع» فرمودند: «… نحن حرم الله الاکبر و نحن ذمه الله و نحن عهد الله فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهدالله و من خفرها فقد خفر ذمه الله و عهده؛(۱۶) … ما حرم بزرگ خدائیم (که خداوند حفظ حرمت ما را واجب ساخت) ما پناهدهنده از سوی خداییم و ما اهل پیمان گرفته شده خداییم، هر که به عهد ما وفا کند به عهد خدا وفا کرده و هر که عهد ما را بشکند، عهد و امان و پیمان خدا را شکسته است.»
ارتباط توحید و ولایت
به دیگر عبارت؛ همان گونه که «توحید» دژ استوار و پناهگاه محکم است، امام رضا «ع» در حدیث معروف سلسله الذهب فرمود: « کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فی حِصْنِی اَمَنَ مِنْ عَذَابِی؛(۱۷) کلمه توحید دژ محکم من است، هر کس که آن را بگوید در این دژ وارد شود و آن کس که چنین شد از عذابم در امان میماند.»
همان گونه ولایت امامان نیز دژ محکم خداوند است، ولایه علی بن ابیطالب حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فی حِصْنِی اَمَنَ مِنْ؛(۱۸) ولایت حضرت مولی علی«ع» دژ محکم من است، هر کس در این دژ وارد شود، از عذابم در امان است.
ولایت دیگر امامان هم در حقیقت ولایت مولی علی«ع» است و همان ویژگی را دارد.
امامان پناه آفریدههای خداوند
وجود امام حتی در عرصه تکوینی هم مایه امان آفریدههای خداوند است. امام باقر«ع» فرمودند: « لَو بَقیَتِ الأرضُ یَوماً بِلا أمامٍ منا لَساخَت بِأهلِها وَ لَعَذَبَهُمَ اللهُ بِأشَدِ عَذابِه ان الله جعل النجوم أمانا لأهل السماء و جعل أهل بیتی أمانا لأهل الأرض؛(۱۹) اگر زمین روزی بدون امامی از ما میماند، بهیقین با ساکنانش فرو میریخت و خداوند انسان را با شدیدترین عذابش مجازت میکرد، بیگمان خداوند تبارک و تعالی ما را حجت زمینش و مایه امان ساکنان زمین قرار داده است.»
ولایتپذیری آگاهانه
« مُعْتَرِفٌ بِکُمْ: معترف به شما هستم»
در این فراز زائر محضر امامان عرضه میدارد که این «ولایتپذیری» و «ولایتمداری» من از سر احساسات بیمبنا نیست، بلکه برخاسته از عمق جان من است و باور دارم که شما دارای مناقب والا هستید و در قله فضائل نشستهاید.
حضرت امام صادق«ع» فرمودند: « نحن الذین فرض الله طاعتنا لا یسع الناس الّا معرفتنا ولا یعذر الناس بجهالتنا من عرفنا کان مؤمنا و من انکرنا کان کافراً و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالاً حتی یرجع الی الهدی الذی افترض الله علیه من طاعتنا الواجبه؛(۲۰) ما کسانی هستیم که خداوند اطاعتمان را واجب ساخته، پس مردم راهی جز معرفت ما ندارند و هیچ بهانهای هم بر نشناختن ما از آنان پذیرفته نمیشود. هر که ما را بشناسد بیگمان مؤمن است و منکر، کافر و کسی که نه ما را بشناسد و نه انکار کند، در گمراهی به سر میبرد تا آنکه به هدایت الهی یعنی فرمانبرداری از ما رهنمون گردد».
پینوشتها
۱ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۲.
۲ـ امالی مفید، ص ۹۶.
۳ـ الکافی، ج ۸، ص ۳۲ حدیث.
۴ـ الغدیر، ج ۱، ۲۱۵.
۵ـ الواردات القلبیه، صص ۹۸ـ۹۷.
۶ـ بدایع الحکم، ص ۲۷۸.
۷ـ این دو سخن از کتاب «معاد جسمانی» صص ۳۱ـ۳۰ گرفته شده است.
۸ـ اسرا، ۸۵.
۹ـ بقره، ۳۰.
۱۰ـ کهف، ۸۲ـ۶۵.
۱۱ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۸۳، باب ۱۳، حدیث ۳۸.
۱۲ـ الخصال، ج ۱، ص ۲۰۸، حدیث ۲۷.
۱۳ـ ادب فنای مقربان، ج ۹، ص ۲۹۶.
۱۴ـ بحارالانوار، ج ۱۰۲، صص ۱۴۲ـ۱۴۱.
۱۵ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ۱۵۶.
۱۶ـ اصول کافی، ج ۱، ۲۲۱.
۱۷ـ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰۸.
۱۸ـ مناقب آل ابیطالب، ج ۳، ص ۱۰۱، عیون اخبار الرضا، ۲، ص ۱۳۵، احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۵۲۲.
۱۹ـ کمالالدین، ج ۱، ص ۲۰۴.
۲۰ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۸۷.
سوتیترها:
۱٫
علم واقعی ـ چه آن علمی که راز و رمزش را بیابیم و چه نیابیم ـ را باید از مکتب اهلبیت«ع» آموخت و در برابر آن تسلیم بود، زیرا در این جهان هستی حقایق فراوانی وجود دارند که ما راز و رمز آنها را نمیدانیم.