اسماعیل نساجی زواره
آغازین سخن
انقلاب مشروطه یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که وقوع آن، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی را برای کشور به ارمغان آورد. واکاویهای تاریخپژوهانه موید این حقیقت است که نقش اساسی در پیدایش این نهضت آزادیخواهانه و عدالتجویانه به عهده علمای مبارز دین بوده است و آنان با نفوذ روحانی و معنوی خویش توانستند خیزشی را علیه حکام خودکامه قاجار به وجود آورند که باعث تحول در اندیشه سیاسی شیعه گردید.
بزرگترین و مهمترین چهرههای روحانی این نهضت آیات عظام شیخ فضلالله نوری، آخوند محمدکاظم خراسانی، حاج شیخ عبدالله مازندرانی، سیدمحمد طباطبایی، سیدعبدالله بهبانی و میرزا محمدحسین نائینی هستند که هرکدام به شکل خاصی و با شیوههای گوناگون همچون حضور در صحنه، نوشتن کتاب و رساله با حکومت استبدادی به مخالفت پرداختند و خواهان حکومت مشروطه مبتنی بر آموزههای وحیانی و روایی بودند و نقش بهسزایی در پیروزی و تداوم این جنبش عظیم ایفا کردند. در این نوشتار با استناد به منابع تاریخی، به نقش علامه بزرگ حاج میرزا محمدحسین نائینی در این انقلاب مردمی میپردازیم.
از جلگه ولادت تا قله فقاهت
فقیه مبارز آیتالله حاج میرزا محمدحسین نائینی غروی از مجتهدان مشهور شیعه در دوره قاجار، در سال ۱۲۷۷ هـ.ق (۱۲۴۰ ش) در شهر نائین (از شهرستانهای استان اصفهان) دیده به جهان گشود. پدرش حاج میرزا عبدالرحیم و جدّش شیخ محمدسعید هر دو «شیخالاسلام» نائین بودند و از سوی حاکم وقت به این منصب نایل شدند.(۱)
این عالم جلیلالقدر، دروس مقدماتی را در زادگاه خویش فراگرفت و در سن ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شد و از محضر علمای طراز اول این شهر همچون حاج محمدابراهیم کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی، شیخ محمدتقی اصفهانی و جهانگیرخان قشقایی، دانش و معرفت را کسب کرد و علوم مختلف فقه، اصول، کلام و حکمت را فراگرفت.(۲)
در سال ۱۳۰۳ هـ ق از اصفهان راهی نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه حضرت علی«ع» به شهر سامرا رفت و از مکتب آیتالله میرزای شیرازی کسب فیض کرد و از مقرّبان این استاد گردید. آیتالله نائینی پس از وفات میرزای شیرازی (۱۳۱۲ هـ ق) تحقیقات و پژوهشهای خود را زیرنظر سید اسماعیل صدر در سامرا دنبال کرد و در سال ۱۳۱۴ هـ ق همراه ایشان به کربلا آمد و تا سال ۱۳۱۶ هـ ق در آنجا ماند، سپس به نجف اشرف برگشت و در درس آخوند ملامحمدکاظم خراسانی حاضر شد و دیری نپایید که از خواص آن عالم بزرگ گردید و سالها در کنار این مجتهد فرهیخته به فعالیت های علمی و سیاسی مشغول بود.(۳)
به گفته برخی از مورخان، ایشان پس از درگذشت آیات عظام آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی و سید محمدکاظم یزدی صاحب «عروه الوثقی» از مشهورترین مراجع تقلید و مبرزترین فقهای زمان خود گردید و به عنوان بزرگترین مجتهد وقت، مقام ریاست عامه را احراز کرد.
پس از به قدرت رسیدن ملک فیصل در عراق توسط انگلیسیها و اعلان انتخابات عمومی برای ایجاد مجلس مؤسسان، آیتالله نائینی همگام با علمای دیگر با آن مخالفت و شرکت در انتخابات را تحریم کرد. فیصل و حامیان خارجی او که برگزاری انتخابات را در چنین وضعی ناممکن میدیدند، به زور متوسل شدند و دو تن از علمای بزرگ یعنی شیخ محمد خالصیزاده و سید محمد صدر را از عراق به ایران تبعید کردند. آیتالله نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی به همراه تعدادی از علما به عنوان اعتراض به تبعید آنان به سوی ایران حرکت کردند و مورد استقبال علمای ایران و مردم قرار گرفتند.
آیتالله سید عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزه علمیه قم از علمای نجف، استقبال گرمی به عمل آورد، درس خود را تعطیل کرد و از شاگردانش خواست که در درس حاج میرزا محمدحسین نائینی شرکت کنند. اقامت علما در ایران نزدیک به یک سال به طول انجامید، آنگاه هیئتی از عراق به قم آمد و خواستار بازگشت علما شد.(۴)
پس از بازگشت علما به عراق، حاج میرزا محمدحسین نائینی بیشترین وقت خود را صرف تدریس و رسیدگی به مراجعات مردم در منصب مرجعیت کرد و سرانجام پس از هشتاد سال عمر با برکت در ۲۶ جمادیالاولی سال ۱۳۵۵ هـ ق دار فانی را وداع نمود و در صحن مطهر حضرت علی«ع» به خاک سپرده شد.(۵)
خیزش ریشهدار
ظهور نهضت مشروطه از دورههای مهم در تحول اندیشه سیاسی شیعه قلمداد میشود. شکلگیری این نهضت از یک سو در پاسخ به بحرانهای داخلی ایران و از سوی دیگر نتیجه گفتمان رو به رشدی بود که از جهان غرب وارد ایران شد و به دنبال خود، مخاطبان زیادی را حتی در میان علمای مذهبی پیدا کرد. این انقلاب در واقع کوششی بود برای برقراری یک نظام سیاسی مبتنی بر قانون که هم قدرت بیحد و حصر شاه را در ایران محدود میکرد و هم برای اولین بار به اهالی این مرز و بوم به عنوان شهروند، شخصیت حقوقی میبخشید. با تلاش و پیگیری بعضی از علمای بیدار، سلطنت استبدادی قاجار در تاریخ ۱۴ جمادیالثانی سال ۱۳۲۴ هـ ق (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ هـ ش) با امضای مظفرالدین شاه به نظام مشروطه تبدیل شد و با برگزاری انتخابات و تعیین نمایندگان در ۱۸ شعبان همان سال مجلس شورا افتتاح گردید و قانون اساسی که در ۵۱ اصل و ۷۱ متمم تدوین شده بود، در ۲۹ شعبان سال ۱۳۲۵ هـ ق به امضای محمدعلی شاه رسید.(۶)
بعد از صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شورا، بحثهای حقوقی، فکری و سیاسی مشروطه، علمای بزرگ را به تأمل و تفحص واداشت و اجتهادهای گوناگونی به منصه ظهور رسیدند.(۷) محمدعلی شاه که در آغاز وانمود میکرد با مشروطه موافق است، پس از ترور ساختگی و نافرجام خود، با پشتیبانی و تشویق روسیه بهانهای برای سرکوب مشروطهخواهان به دست آورد و با به توپ بستن مجلس و دستگیری شماری از آزادیخواهان و تبعید علما، تمام تلاش خود را در مبارزه با نهضت مشروطه به کار گرفت و در نتیجه با حمایت بیگانگان و غفلت بسیاری از مشروطهخواهان بار دیگر استبداد بر کشور حاکم شد. از آن پس درگیری داخلی افزایش یافت. محمدعلی شاه در مقابل مشروطه قرار گرفت و به بهانه حفظ دین بسیاری را به قتل رساند و مجلس تا سه ماه به دستور شاه تعطیل شد.(۸)
علمای دین در این خیزش نقش بنیادین و زیربنایی داشتند و توانستند با آگاهی و بیداری، نهضت را رهبری کنند. علمایی که در این جنبش حضور فعالانه داشتند به سه دسته تقسیم میشوند:
۱ـ دسته اول علمای مشروطهخواه که در واقع رهبری نهضت را به عهده داشتند و در رأس آنان شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری قرار داشت. او در مراحل اولیه نهضت، در برقراری قانون و ضرورت تشکیل عدالتخانه با مشروطه همراه بود، ولی پس از ورود افراد ناصالح به نهضت و با توجه به افراطگری برخی مطبوعات و همچنین اشتباهات مکرر مشروطهخواهان غربگرا، خواهان انجام اصلاحات اسلامی برای جلوگیری از غربی شدن مشروطه شد و اعتقاد داشت که چون مشروطه و آزادی در ایران سابقه نداشته و آمادگی تفسیر و برداشتهای غیردینی در مورد آن وجود دارد، لذا باید واژه «مشروعه» به لفظ «مشروطه» افزوده شود.(۹)
۲ـ دسته دوم علمایی چون آیات عظام سید محمدکاظم یزدی، سید اسماعیل صدر و شیخ الشریعه اصفهانی بودند که به ادامه مسیر درست مشروطه با تردید مینگریستند و آینده این انقلاب را تاریک و مبهم میدیدند. این مجتهدین ملاحظه کردند که با نفوذ جریانهای فرصتطلب غربگرا و وابسته به دولتهای استعماری، خیزش مشروطه مسیر انحرافی را میپیماید.(۱۰)
تمام نگرانی این دسته از علما آن بود که مبادا اندیشههای غیراسلامی و الحادی بر تار و پود مشروطه سیطره یابد؛ از این رو بسیاری از آنان در تهران و شهرستانها در باره این موضوع دلهره داشتند. سرانجام هم آنچه که این بیداردلان پیشبینی کرده بودند، رخ داد و لیبرالها و ملیگرایان وابسته به غرب، روحانیت را کنار زدند. وقتی روشنفکران متمم قانون اساسی را نوشتند، برخی از علما متوجه این ویروس خطرناک شدند. به همین دلیل شیخ فضلالله نوری کوشید تا نظارت مجتهدین را در آن بگنجاند.(۱۱)
۳ـ دسته سوم، علمای مشروطهخواه بودند. این گروه در بین مردم بیشترین نفوذ را داشتند و همواره از مشروطیت پشتیبانی میکردند و به سرنوشت آن در راه تحقق اهداف دینی خوشبین و امیدوار بودند. آنان از استبداد و حاکمیت سلاطین بیکفایت قاجار متنفر و خواهان اصلاحات سیاسی در جامعه بودند، اما این اصلاحات را به سبک غربی نمیخواستند. علمای بزرگی که در این دسته قرار میگیرند، عبارتند از: آیتالله آخوند محمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و همچنین آیتالله میرزا محمدحسین نائینی مشهور به «علامه نائینی» که در آن زمان با نوشتن کتاب مشهور «تنبیه الامه و تنزیه المله» تلاش کرد تا مفاهیم مشروطیت و آزادی را بهنحو مؤثری با مبانی دینی بررسی کند؛ به همین دلیل از ایشان به عنوان نظریهپرداز نجف در مشروطه نام برده میشود.(۱۲)
دفاع از مشروطه
آیتالله نائینی در کنار آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در رهبری انقلاب مشروطه، از اعتماد کامل مرحوم آخوند برخوردار بود؛ به طوری که متن تلگرافها و بیانیههای عمومی رهبران نهضت را پیرامون مشروطه انشا میکرد، همچنین از طرف استاد خود سخنگوی این جنبش بود و در اکثر محافل با مقامات بلندپایه به گفتوگو مینشست. او مردی آگاه به زمان و مسائل سیاسی بود؛ به گونهای که پس از اعلان مشروطیت در ایران، او را بزرگترین حامی این انقلاب شمردهاند.
وی پس از سقوط مشروطه و برپایی استبداد صغیر با نوشتن کتاب مزبور به یاری آخوند خراسانی برخاست(۱۳) و کوشید تا مشروطه را از دیدگاه شریعت اسلام مورد بررسی قرار دهد. او در این اثر گرانسنگ درباره حکومت اسلامی سخن گفته و آخوند خراسانی تقریظی بر آن نوشته و محتوایش را تأیید کرده است.(۱۴)
هیچ فقیه نامداری تا آن زمان چنین رساله مستقلی در باره حکومت اسلامی ننگاشته است. ایشان حکومت را به دو قسم خوب و بد تقسیم، حکومت خوب را حکومت اسلامی و حکومت بد را حکومت استبدادی قلمداد میکند. این کتاب به زبان عربی ترجمه و در مجله «العرفان» در شهر صیدا چاپ شده است.(۱۵) تألیف این اثر گرانمایه در شرایط دشوار آن روز در میان مسلمانان پشتوانهای نظری برای انقلاب مشروطه به شمار میآمد؛ لذا شخصیتی همچون شهید آیتالله مرتضی مطهری«ره» درباره جایگاه این کتاب مینویسد: «انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید علمی ـ اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچ کس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ میرزا محمدحسین نائینی، توأم با استدلالها و استشهادهای متقن از قرآن و نهجالبلاغه در کتاب ذیقیمت «تنبیه الامه و تنزیه المله» بیان نکرده است.»(۱۶)
این عالم جلیلالقدر در اثر قلمی خود بحثهای سیاسی و اصلاحطلبی را براساس قوانین اسلام پایهریزی و موضع خود را در نهضت مشروطه یک موضع مذهبی اعلام کرد. وی نگذاشت اندیشههای اسلامی در برابر اندیشه فیلسوفان غربی رنگ ببازند و از جلوهگری باز بمانند و ثابت کرد که اسلام کهنه نیست و برای هر زمان و مکانی میتواند طرحی نو و سخنانی راهگشا داشته باشد.
علامه نائینی عاقبتاندیش بود و آینده را در آیینه میدید. او بهخوبی دریافته بود که اگر به پا نخیزد و دست به کار نشود و مشروطه را با آموزهها و مبانی اسلام منطبق نسازد، عالمان دین به حاشیه رانده خواهند شد.(۱۷) همچنین مدعی بود که در دوران غیبت امام زمان«عج» تا زمانی که حکومت اصیل شرعی حاکم نیست، حکومت مشروطه بهترین راه چاره محسوب میشود.
استدلال وی این بود که در دوران غیبت، هر حکومتی غصبی است و تنها راه چاره جهت تخفیف ماهیت غصبی حکومت، اجرای حکومت مشروطه است. ایشان پیروی از مبانی و قوانین حکومت مشروطه را از ضروریات دین معرفی کرده و آن را مطابق با نص کتاب و سنت و سیره نبوی دانسته(۱۸) و بحثهای سیاسی و اصلاحطلبی خود را براساس احکام اسلام پایهریزی کرده است، بنابراین دیدگاه این عالم در باره حکومت در دو محور اسلامی قابل تعمق و امعاننظر است.
محور اول مبتنی بر اصلاحطلبی و دفع ظلم و محور دوم اجرای احکام اسلام از طریق پارلمان است. بنابراین نهضت مشروطه در بستر فرهنگ اسلامی و با هویت دینی به وقوع پیوست و رهروان این انقلاب آن را یک نهضت اسلامی قلمداد کردند تا آنگاه که خون مسموم فرهنگ بیگانه در آن تزریق شد و از مسیرش منحرف گردید.(۱۹)
مبارزه با استبداد
مرحوم نائینی در سیره سیاسی خود چهره زشت استبداد را این گونه تبیین میکند: «علل همه این گسیختگیها و زشتیهای خانمانبرانداز که تا کنون دامنگیر ایران شده و نیز غباری که بر چهره دین و مذهب نشسته، بیشک از حکومت استبدادی سرچشمه گرفته است.» وی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» استبداد را سخت زیر پتک انتقادهای خود میگیرد و سرچشمه همه نابسامانیها، عقبماندگیها و واپسگراییهای مسلمانان را حکومتهای استبدادی میداند و معتقد است که این نوع حکومت، مسلمانان را از مدنیت و دانش عقب راند.(۲۰)
ایشان زندگی در زیر سلطه استبدادگران را همسان با بردگی میداند و با استناد به آموزههای وحیانی و روایی چنین مینگارد که تمام امامان معصوم«ع» در سیره خود دستور دادهاند که مؤمنان باید خود را از یوغ بردگی آزاد سازند و قرآن کریم نیز بر این حقیقت مهر تأیید زده است.
این عالم ربانی در تفسیر آیه «… یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(۲۱) میگوید: «افراد با ایمان که نمایندگان خدا بر روی زمین هستند، نباید با هیچ حکمران مستبدی دست بیعت بدهند.» ایشان در طرد استبداد از مایههای اصیل اسلامی و فرهنگ تشیع سرمایهگذاری میکند و از عناصر فکری نو بهره نمیجوید؛ زیرا معتقد است فرهنگ اسلامی فرهنگی جاری و در هر زمان پاسخگوی نیازهای مردم است. همچنین حضور تمدن غرب را در کشورهای اسلامی یک خطر بزرگ میشمارد و خاطرنشان میسازد که اگر تمدن اسلامی در این کشورها زنده نشود، اساس مسلمانی نابود خواهد شد. وی نظر برخی از تجددگرایانی را که از عدالتطلبی و انساندوستی اروپاییان، بهویژه انگلستان سخن میگفتند، مورد انتقاد قرار داد.(۲۲)
کنارهگیری از نهضت مشروطه
با پایان یافتن دوره سیزده ماهه استبداد صغیر ـ از زمان به توپ بستن مجلس تا فرار محمدعلی شاه ـ مشروطهخواهان به رهبری دو فئودال، سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی، تهران را اشغال کردند.(۲۳) با فتح تهران در روز ۲۵ تیرماه سال ۱۲۸۸ ش/ جمادیالثانی ۱۳۲۷ هـ ق، اداره پایتخت به دست فاتحین متشکل از قوای بختیاری، گیلانی و ارمنی افتاد و خیابانهای این شهر عرصه تاخت و تاز آنان گردید و جسارت به مقام دیانت و روحانیت به اوج خود رسید.(۲۴)
بیتوجهی سران نهضت به استعمار و عناصر وابسته به آن سبب شد تا راه نفوذ دشمنان در بدنه انقلاب مشروطه باز شود. دخالت انگلیسیها در جنبش مشروطه و علاقمندی برخی از سیاستمداران انگلستان در حمایت از این خیزش سبب شد که انقلاب از مسیر اصلیاش منحرف شود و تبهکاران ضدمشروطه به کیفر نرسند، ولی شیخ فضلالله نوری محاکمه و به پای چوبه دار برده شود.(۲۵) شهادت شیخ فضلالله موجب بیم فراوانی در میان علما شد و بسیاری از مردم را نسبت به مشروطه و پشتیبانان آن بدبین کرد. از سوی دیگر چون طرفداران استبداد کرسیهای مجلس را پر کردند و دست بیگانگان در قضایا نمایان گردید و شهادت شیخ فضلالله نوری به دست یک نفر ارمنی لکه ننگی بر تاریخ مشروطه نهاد، عموم علمای طرفدار این نهضت متأثر و دلسرد شدند.(۲۶)
آیت الله نائینی که از حامیان جدی مشروطه بود، بعد از انحراف انقلاب مشروطه از مسیر اصلیاش، نه تنها از فعالیتهای مشروطهخواهی کنارهگیری کرد، بلکه حتی راضی نبود در حضورش نام مشروطه بر زبان آورده شود.(۲۷)
وی پس از آگاهی از اهداف پلید نواندیشان سکولار به ظاهر مشروطهخواه، آن چنان از مشروطهخواهی و حمایت از مشروطهخواهان دست برداشت که اگر میفهمید طلبهای افکار مشروطهخواهی دارد، به او شهریه نمیداد.(۲۸)
از مرحوم آیتالله مرعشی نجفی«ره» نقل شده است که استادش مرحوم آیتالله نائینی پس از رویدادهای مأیوسکننده در ایران در باره حمایت خود از مشروطه و نتیجه آن فرمود: «انگوری که انتظار و امید سرکه شدن آن بود، بیکباره شراب گردید.»(۲۹)
وی به این نتیجه رسید که باید هر چه زودتر نسخههای کتاب خود، «تنبیه الامه و تنزیه المله» را جمعآوری کند تا مبادا مطالب این اثر گرانسنگ مورد سوءاستفاده بدخواهان قرار گیرد؛ لذا برای تحقق این امر قرض و آن را صرف جمعآوری کتابش کرد. سرانجام هم دستور داد تمام نسخههای آن را به رودخانه دجله بیفکنند.(۳۰)
ختام سخن
آیتالله حاج میرزا محمدحسین نائینی پس از شهادت شیخ فضلالله نوری و کنارهگیری از نهضت مشروطه به درس و بحث پرداخت و به دلیل توانمندیهای علمی در زمینه فقه و اصول، طلاب زیادی را به محفل درس خود جذب کرد.
هنوز حادثه مشروطیت فراموش نشده بود که در سال ۱۹۱۴ م جنگ جهانی اول آغاز شد و قلمرو دولت عثمانی که با آلمان متحد شده بود، از جمله عراق مورد تهاجم قوای متفقین واقع شد و انگلیسیها وارد خاک عراق شدند و آنجا را اشغال کردند؛ از این رو، در عراق نهضت مردمی به رهبری مراجع شیعه علیه قوای اشغالگر انگلستان آغاز شد. ایشان که از نهضت مشروطه خاطرات تلخی در ذهن داشت، بر اساس یک رسالت دینی از مبارزه علیه اشغالگران و رسیدگی به امور مردم مسلمن غافل نبود و مانند سایر علما در سنگر مبارزه حاضر گردید.
نام میرزای نائینی به عنوان قهرمان مبارزه با استبداد و وابستگی در تاریخ معاصر میدرخشد، ولی مواضع وی در برابر استبداد و دیکتاتوری رضاخان سئوالبرانگیز است که خود میتواند موضوعی مستقل برای پژوهش در این زمینه باشد.
پینوشتها
۱ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۶، ص ۵۴.
۲ـ طبقات اعلام الشیعه، محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۵۹۳.
۳ـ تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان در دوره قاجاریه، عبدالرفیع حقیقت، ج ۳، ص ۱۴۷۸.
۴ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۲، ص ۳۴۷.
۵ـ تنبیه الامه و تنزیه المله، آیتالله میرزا محمدحسین نائینی، تصحیح و تحقیق، سیدجواد ورعی، ص ۱۸.
۶ـ سینای دانش، سیدمهدی مکی، ص ۸۶.
۷ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، ص ۲۸۰.
۸ـ مأخذ قبل، صص ۸۷ـ۸۶.
۹ـ مأخذ قبل، ص ۲۸۰.
۱۰ـ اندیشههای سیای و تاریخی نهضت بیدارگرایانه حاج نورالله اصفهانی، موسی نجفی، ص ۷۰.
۱۱ـ بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، رسول جعفریان، ص ۴۰.
۱۲ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۲۸۱.
۱۳ـ طبقات اعلام الشیعه، ج ۴، ص ۴۴.
۱۴ـ دایره المعارف بزرگ اسلامی، کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، ص ۱۵۱.
۱۵ـ تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان در دوره قاجاریه، ج ۳، ص ۱۴۷۹.
۱۶ـ نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، آیتالله مرتضی مطهری، ص ۴۲.
۱۷ـ روحانیت و مشروطه، جمعی از نویسندگان حوزه، ص ۲۱۷.
۱۸ـ قدرت سیاسی در اندیشه ایران، علیاصغر حقدار، ص ۱۷۱.
۱۹ـ تحریم تنباکو و مشروطیت، عباس فردویی، ص ۲۶۵.
۲۰ـ روحانیت و مشروطه، ص ۲۱۹.
۲۱ـ سوره نور، آیه ۵۰.
۲۲ـ تمایزات مشروطه خواهان مذهبی و غربگرا، محمدصادق مزینانی، صص ۲۶۸ و ۳۲۰.
۲۳ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملکزاده، ج ۳، ص ۱۱۴.
۲۴ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۲۸۵.
۲۵ـ بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص ۲۸۵.
۲۶ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج ۱، ص ۲۲۵.
۲۷ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حائری، ص ۳۳۵.
۲۸ـ علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرتمنش، ص ۴۰۷.
۲۹ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص ۴۰۷.
۳۰ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۳۳۵.
سوتیترها:
انقلاب مشروطه یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که وقوع آن، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی را برای کشور به ارمغان آورد. واکاویهای تاریخپژوهانه موید این حقیقت است که نقش اساسی در پیدایش این نهضت آزادیخواهانه و عدالتجویانه به عهده علمای مبارز دین بوده است.
۲٫
آیتالله نائینی در کنار آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در رهبری انقلاب مشروطه، از اعتماد کامل مرحوم آخوند برخوردار بود؛ به طوری که متن تلگرافها و بیانیههای عمومی رهبران نهضت را پیرامون مشروطه انشا میکرد، همچنین از طرف استاد خود سخنگوی این جنبش بود و در اکثر محافل با مقامات بلندپایه به گفتوگو مینشست.
۳٫
مرحوم نائینی در سیره سیاسی خود چهره زشت استبداد را این گونه تبیین میکند: «علل همه این گسیختگیها و زشتیهای خانمانبرانداز که تا کنون دامنگیر ایران شده و نیز غباری که بر چهره دین و مذهب نشسته، بیشک از حکومت استبدادی سرچشمه گرفته است.»