گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

حجت‌الاسلام ‌والمسلمین محسن عباسی

پیشگام: لحظه‌ای درنگ (اهمیّت یادگیری و به کارگیری قواعد زندگی مشترک)

اهمیت خانواده

زیر سقف کبود این آسمان، نهادهای اجتماعی فراوانی وجود دارند. مدرسه، دانشگاه، بازار و…؛ امّا در این میان، نهادی که بیش از همه در پیشگاه خداوند محبوب است، نهاد خانواده است. از همین روست که ازدواج به عنوان تشکیل دهندۀ خانواده، محبوب‌ترین پیوند و طلاق به عنوان بر هم‌زنندۀ این نهاد، از مبغوض‌ترین حلال‌هاست.(۱) خداوند هر کسی را که گامی در جهت جدایی یا ایجاد مشکل در این نهاد بردارد، شایستۀ خشم و لعنت خویش در دنیا و آخرت و سخت‌ترین عذاب‌ها می‌داند.(۲)

تو را دوست دارم، چون خدا دوستت دارد. اگر می‌دانستم این اندازه محبوب خدایی، زودتر تشکیلت می‌دادم. حالا که تو را دارم، هم خوشحالم و هم دست و پایم می‌لرزد. خوشحالم که محبوب‌ترین را دارم. می‌لرزم از اینکه اگر روی صفحۀ سفید تو، لکّه‌ای از نادانی و غفلت من بیفتد، حسابم با خداست. عجب مدافع سرسختی داری خانواده! اگر کسی چپ نگاهت کند، نان سفرۀ زندگیش خشم الهی و آب کوزه‌های خانه‌اش، زهر چشمی است که خدا از او می‌گیرد. من دوستت دارم. نمی‌خواهم خم به ابروی تو بیاید. محبوب‌ها ناز، بسیار دارند. می‌دانم که حساسی؛ برای همین هم آمده‌ام یاد بگیرم نگهداشتن تو را. خدایا! نادانیم را به علم و غفلتم را به هشیاری بدل کن تا یار و نگهدار محبوب تو باشم.

حالا که خانواده تا این اندازه ارزشمند است، آیا نباید به قواعدی که بنیان خانواده را مستحکم می‌‌کند اهمیت ویژه داد؟ آیا آنچه در نزد خداوند محبوب است، در کنار هم بودن یک زن و مرد به عنوان زن و شوهر است؟ یا خانواده‌ای که با استفاده از تفاهم و همدلی، راه آفرینش را با آرامش هر چه بیشتر طی کند؟

از خودمان این سئوال را بپرسیم که آیا همان اندازه که خداوند به مسئلۀ خانواده اهمیت می‌دهد، ما هم اهمیت می‌دهیم؟

خانوادۀ خوب، فرزند صالح

برای اینکه با اهمیت یادگیری قواعد زندگی مشترک بیشتر آشنا شویم، از زاویه‌ای دیگر این مسئله را بررسی می‌کنیم.

حتماً شما هم قبول دارید اصلی‌ترین ثمرۀ زندگی مشترک فرزند است. ثمره‌ای که می‌تواند انسان را به سعادت برساند(۳) و زندگی را برای او تبدیل به بهشت کند.(۴) از آن سو فرزند بد، زندگی را برای انسان تبدیل به جهنم می‌کند و لکۀ ننگی برای پدر و مادر خویش می‌شود.(۵)

بسیاری از ما در دنیای امروز به دنبال پیدا کردن راهی هستیم که از طریق آن بتوانیم به بهترین و راحت‌ترین شیوه، فرزندان سالم و صالحی را تربیت کنیم.

باید پذیرفت تربیت موفق فرزند و فرزند موفق در گرو ایجاد فضایی صمیمی و جذاب در خانواده است. پدر و مادری که نتوانند محیطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندشان در آن احساس آرامش و خوشبختی کند، زمینۀ گرایش فرزند به محیط خارج از خانه را فراهم می‌کنند. فرزندی که از محیط خانواده، فراری است و به محیط بیرون علاقۀ بیشتری پیدا می‌کند؛ فرزندی که رابطۀ صمیمی را به جای اینکه با پدر و مادر تجربه کند با دوست خود برقرار می‌کند، فرزندی که درددل‌ها و مشکلات خود را در محیط رفاقت مطرح و از باز کردن سفرۀ دل خویش در نزد پدر و مادر پرهیز می‌کند؛ تربیت او هم به عهدۀ محیط خارج از خانه خواهد بود و پدر و مادر در این میانه کمترین نقش را ایفا می‌کنند و این یک زنگ خطر است.

فضای بیرون از خانه محیط امنی نیست. در وضعیت کنونی، محیط خارج از خانواده پُر از عواملی است که ممکن است فرزند ما را از هستی ساقط کنند. اگر کسی چشم بینایی برای دیدن عوامل ضد تربیتی در جامعه و گوش شنوایی برای شنیدن زنگ خطر داشته باشد، معنای تربیت شدن فرزند در محیط خارج از خانه را می‌فهمد و وقتی این زنگ خطر را شنید، تمام همّتش را به کار می‌بندد که محیط خانه را محیطی سرشار از صمیمیت و محبت کند.

اولین و مهم‌ترین عامل برای جذاب شدن محیط خانه، وجود یک ارتباط صمیمی و محبت‌آمیز میان پدر و مادر است. رابطه‌های تنش‌آلود و خشن میان پدر و مادر، بیش از فقر و تنگناهای اقتصادی بر روح فرزند اثر منفی می‌گذارد. فرزند در سنینی که نمی‌تواند مفهوم بسیاری از سختی‌ها مثل فقر را بفهمد، به‌راحتی فرق بین رابطۀ خوب و رابطۀ بد میان پدر و مادر را درک می‌کند. دعوای پدر و مادر حتی در سنین پایین هم بر روح و ذهن کودک اثر منفی می‌گذارد. فرزندانی که در خانواده‌های فقیر اما صمیمی زندگی می‌کنند، نسبت به فرزندانی که در خانواده‌های خشک و غیرصمیمی، اما با توان اقتصادی بالا زندگی می‌کنند، در برابر ناهنجاری‌های اجتماعی از مصونیت بیشتری برخوردارند. اتفاقاً پول در خانواده‌های پُرتنش، تبدیل به عاملی برای لغزش‌های راحت‌تر و بیشتر فرزند می‌شود.

پدرم! مادرم! این طور نگاهم نکنید. می‌دانم سر تا پایم مایۀ آزار شماست. سرِ افراشتۀ شما در میان مردم با کارهای من رو به زیر افکنده شده است. این عرق شرمی که بر پیشانی شماست، از خجالت آبم کرده است. باشد. همۀ تقصیرها به گردن من، اما برای یک بار هم که شده، از بالا به زندگیمان نگاه کنید و به این پرسش‌ها پاسخ دهید.

پدر! چرا وقتی به خانه‌ می‌آمدی، ابروانت در هم بود و سلام خشکت بیش از آنکه بخواهد روحی در کالبد خستۀ خانۀ ما بدمد، بوی مرگ را به خانه می‌آورد؟

مادر! چرا وقتی پدر به خانه می‌آمد، آهنگ جواب سلامت، خبر از آتشی در زیر خاکستر می‌داد؛  آن ‌قدر که زمین خانه را داغ می‌کرد؟ داغی زمین، تاب آوردن در خانه را برایم دشوار می‌کرد. وقتی بهانه‌ای برای بالا بردن صدایتان پیدا می‌شد، زمین داغ زیر پایم می‌لرزید. چند روز در هفته، نه، چند روز در ماه. اصلاً بگویید تا به حال چند روز به جای این زلزله‌ها در خانه‌مان هلهلۀ شادی بوده است؟ هلهله، پیشکش! خانه‌مان چند روز آرام بوده و تَهْ‌رنگ شادی روی رُخش نشسته؟ من از این خانه که بیرون می‌زدم، از داغی زمین خانه‌ و زلزله‌های پی در پی خبری نبود. دست نوازشی که دوست‌نماها بر سرم می‌کشیدند، به من آرامشی را می‌داد که در خانه به دنبالش بودم. باقی قصه، گفتن ندارد. باشد. همۀ تقصیرها به گردن من، اما از من که گذشت. به فکر خواهرم باشید.

این نکته قابل انکار نیست که هر چه میان پدر و مادر تنش  بیشتری وجود داشته باشد، احتمال ناخلف شدن فرزند هم بیشتر است. امّا چه کنیم که محیط خانه از خطر خشکی و آفت بگو مگوهای بی‌اندازه مصون باشد؟ شما با رعایت نکته‌هایی که در این نوشتار آمده می‌توانید بر صمیمیت رابطۀ خود با همسرتان بیفزایید تا زمینۀ جذابیت محیط خانواده را هر چه بیشتر فراهم کنید.

خوب بودن برای خانواده، معیار ارزشمندی در پیشگاه الهی

از بُعدی دیگر باز هم ضرورت یادگیری قواعد زندگی مشترک جلوۀ بیشتری می‌یابد. در فرهنگ دینی معیارهای مختلفی برای سنجش خوب و بد بودن انسان‌ها ارائه شده است. انسان با شناخت این معیارها می‌تواند میزان رشد و سقوط خود را در مسیر آفرینش تشخیص دهد. شیوۀ رفتار انسان در خانواده، از اصلی‌ترین معیارها برای سنجش رشد یا سقوط انسان است.

از نگاه دین، کسی که در زندگی مشترک، حقوق همسر خویش را ادا کند، از بهترین انسان‌ها و برعکس، هر که در رابطه با همسر خویش، اهل انجام وظیفه نباشد، از بدترین انسان‌ها محسوب می‌شود.(۶)

پیش خودم فکر می‌کردم شاید بهتر از من روی زمین  باشد؛ اما هر چه می‌گردم، دور و برم کسی بهتر از من نیست. خدا را شکر! نمازم سر جایش، همیشه در مسجد و به جماعت. با خودم می‌گفتم مگر می‌شود، من بهتر از آنهایی نباشم که نماز صبحشان را در خانه، آن هم وقتی می‌خوانند که خورشید خانم چند لحظه بعدش از پشت کوه‌ها به آنها سلام می‌دهد؟ ختم صلواتم به راه، روزه‌های مستحبیم را که نگو. مردم روزه‌های واجبشان را هم به‌زور می‌گیرند. دیگر بهتر از من کیست؟ کاش می‌دیدمش!

نمی‌دانم بگویم کاش نمی‌شنیدم یا اینکه بگویم خدا را شکر که شنیدم. هر چه بود، وقتی گوش‌هایم میزبان سخنت شدند، بنایی که از خودم ساخته بودم، یکجا روی سرم خراب شد. تو گفتی: «بهترین شما، بهترینند برای خانواده». فکر می‌کنم نگاه مهربان تو بود که یک لحظه مرا از خودم جدا کرد. به خودم نگاهی کردم. من مهربان بودم، اما برای اهل محل. خانواده‌ام سهمی از مهربانیم نداشتند. اگر چه مردم مرا به گذشت می‌شناختند، اما به خانه‌ که می‌رسیدم، با هزار بهانه از کنار گذشت می‌گذشتم و نگاهش نمی‌کردم. من خوب بلد بودم برای مردم نمایش تواضع را بازی کنم، اما خانواده‌ام حتی از تماشای این نمایش هم محروم بودند. روی گشاده‌ام وقتی به خانه‌ می‌رسید می‌دانست که باید عبوس شود. مثل آنکه دو زبان داشته باشم. در خانه را که باز می‌کردم، زبان نرمم، به استراحت می‌رفت و زبان طعنه‌آلود و نیشدارم کارش را شروع می‌کرد.

بگذار بیش از این خجالت نکشم. تو با سخنت، بساطی را که برای خودم پهن کرده بودم، به هم ریختی. حالا می‌فهمم که عمری با توهم بهترین بودن نفس کشیدم و حالا که تو چشمم را باز کردی، راه نفسم بسته شده.

اما من به همان نگاه مهربانت که چشم مرا به روی خودم باز کرد، امید دارم. تو کمکم می‌کنی. می‌دانم و مرا بهترین خواهی کرد. تردید ندارم. این دستی که به سوی تو دراز شده، دست نیاز است. ردش نکن.

ما در ابعاد گوناگونی از زندگی پذیرفته‌ایم که باید راه را از چاه تشخیص داد. قبول کرده‌ایم که بسیاری از کارها مهارت‌هایی را لازم دارند که بدون یادگیری آنها نمی‌توان موفقیت لازم را  کسب کرد. باور کرده‌ایم که برای یادگیری برخی از این‌ مهارت‌ها باید وقت ویژه صرف کرد، اما نمی‌دانم چرا بسیاری از ما هنوز به این باور نرسیده‌ایم که زندگی مشترک، از بزرگ‌ترین آزمون‌های زندگی هر انسانی است و موفقیت در این آزمون حیاتی، نیازمند یادگیری مهارت‌های خاص آن است.

برخی از جوانان از اختلاف می‌ترسند و وقتی در اوایل ازدواج با همسرشان دچار اختلاف می‌شوند، فکر می‌کنند زندگی به آخر رسیده است. از اختلاف نباید ترسید، زیرا اصل اختلاف امری طبیعی است که در بیشتر خانواده‌ها وجود دارد. وقتی دو انسان که هر کدام روحیه‌ خاصی دارند، در کنار هم زندگی می‌کنند، بسیاری از کارها و تصمیم‌هایشان به هم گره می‌خورد. در این میان طبیعی است که در چند مورد از این کارها و تصمیم‌ها نتوانند با هم کنار بیایند و اختلاف پیش بیاید. پس اصل اختلاف، طبیعی است و ترس ندارد. آنچه مایۀ نگرانی است نوع برخورد با اختلاف است. مشکل بیشتر زوج‌های جوان این است که قواعد زندگی مشترک را بلد نیستند و نمی‌دانند چگونه باید با این اختلاف‌ها برخورد کنند.

ما آمده‌ایم برای بالارفتن، نیامده‌ایم برای در جا زدن و خدا نکند لحظه‌های بودنمان، پله‌های پایین‌ رفتنمان باشد.

اختلاف، خنجری تیز است و اگر بهانه‌ای شود برای دیدن بندهایی که به پایمان بسته است، می‌شود این بند‌ها را برید و رو به آسمان پرواز کرد.

اما اگر اختلاف دست به دست غرور بدهد و همآغوش لجاجت شود،  خنجری می‌شود که کارش بریدن رشتۀ محبت میان من و توست.

حالا باید انتخاب کرد. از بندهای بسته به پایمان رها شویم و رو به آسمان برویم یا رشتۀ محبت را ببُریم و به دره سقوط کنیم؟ من دلم هوای آسمان دارد. گمانم تو هم به فکر پروازی.

برخی از مهارت‌ها ظرافت‌های مخصوص به خود را دارند و شبیه هنر هستند. اگر این ظرافت‌ها مراعات نشوند، خاصیت خود را از دست می‌دهند. زندگی مشترک علاوه بر اینکه نیازمند مهارت‌های مخصوص به خود است، ظرافت‌های ویژه‌ای هم دارد که حساسیت یادگیری این مهارت‌ها را دو صد چندان می‌کند.

نگاهی به آمار طلاق در جامعه ضرورت اهمیت دادن به یادگیری و به کار بستن قواعد زندگی مشترک را نشان می‌دهد. اگر چه آماری که در پی می‌آید، کام شما را تلخ خواهد کرد، اما این قسمت را با خبر کوتاهی به پایان می‌بریم که قصه‌ای بس طولانی در دل آن نهفته است، باشد که بهانه‌ای برای تفکر و دقت بیشتر باشد.

مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور گفت: «طی یازده ماهۀ سال جاری به‌طور متوسط ماهانه ۱۳ هزار و ۳۸۴ مورد، شبانه‌روز ۴۳۸ مورد و در هر ساعت ۱۸ واقعه طلاق ثبت شده است که این آمار نسبت به مدت مشابه آن در سال قبل ۸٫۲ درصد افزایش داشته است.»(۷)

 

گام اول: آمدنم بهر چه بود؟ (هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک)

یادمان باشد که به دنیا آمده‌ایم تا به هدف آفرینش خویش یعنی خدایی شدن برسیم. راه خدایی شدن هم بندگی است: «وَ ما خَلَقتُ الْجِنَّ وَ الآنسَ إِلّا لِیعبُدُونِ(۸) : و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بندگی کنند.»

زندگی مشترک بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. زنی که بخش قابل توجهی از روز و شبش را برای همسر و فرزندانش صرف می‌کند و مردی که قسمت زیادی از عمرش را برای خانواده می‌گذارد، اگر این مقدار از عمر را در مسیر بندگی قرار ندهد، از هدف آفرینش فاصلۀ زیادی گرفته است.

باید به خاطر خدا زندگی کرد،گذشت کرد، سکوت کرد، فریاد کشید، کار کرد، آشپزی کرد و… شاید کامل‌ترین تعبیر دربارۀ «زندگی به خاطر خدا»، تعبیر خود خداوند در قرآن باشد که به پیامبر اکرم«ص» فرمود: «قُل إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحیای وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین(۹) : بگو در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا و پروردگار جهانیان است».

اگر مقصد زندگی خدا شد، خوشحالی‌ها و ناراحتی‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌ها و بسیاری از مفاهیم کلیدی زندگی، تعریف جدیدی پیدا می‌کند. شکست یعنی دور شدن و فاصله گرفتن از مقصد که همان خداست، پیروزی یعنی نزدیک شدن و رسیدن به خدا. چه چیزی مرا خوشحال می‌کند؟ هر چیزی که مرا به خدا برساند. چه چیزی مرا آزرده خاطر می‌کند؟ هر چیزی که مرا از خدا دور کند.

حالا به این پرسش‌ها جواب دهید. اگر همسرم با عصبانیت با من برخورد کرد و من هم توانستم با حلم و بردباری پاسخش را بدهم، به هدف که همان خداست، نزدیک شده‌ام یا دور؟ حال که به او نزدیک شده‌ام، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر همسرم در حق من جفایی کرد، برای رسیدن به هدف باید او را ببخشم یا کینه‌اش را به دل بگیرم؟ اگر از خطای او گذشت کردم، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر در زندگیم مشکلی حل ناشدنی وجود داشت و یا حل شدنش به زمانی طولانی نیاز داشت و وظیفۀ من هم صبر بود، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر شوهر دستوری بر خلاف میل زن داد، اما از چیزهایی باشد که زن باید در آن امور تبعیت ‌کند، زن باید خوشحال باشد یا ناراحت؟ باید احساس شکست کند یا پیروزی؟

اگر و اگر … اگر هدف زندگی را فراموش نکنیم و برای همیشه به آن پایبند باشیم، در هر حالی و تحت هر شرایطی احساس خوشبختی خواهیم کرد.

اگر در این کتاب، هدف زندگی به عنوان اولین گام آمده، از آن روست که گام‌های دیگر، تنها با همین نگاه قابل اجرا هستند وگرنه با نگاه غیرخدایی، این گام‌ها قابل قبول و اجرا نیستند. این را هم ناگفته نگذاریم که بدون این نگاه، هیچ‌کس نمی‌تواند طعم شیرین زندگی را بچشد، چون معنا و مفهوم واقعی زندگی جز بندگی خدا چیز دیگری نیست. هر کسی که در مسیری جز بندگی خدا گام بردارد، به طور حتم جز به ناکجاآباد نخواهد رسید.(۱۰)

معنای حقیقی زندگی قرار گرفتن در مسیر اجابت دعوت خدا و عمل به دستورات اوست. خداوند متعال فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر ٍأَو أنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّه حَیاهً طَیِّبَهً: هر کسی از زن و مرد عمل نیکو را با ایمان به جای آورد، با حیات پاکیزه‌ای او را زنده خواهیم داشت.»(۱۱)

«یا أیها الّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبوا لله و لِلرَّسولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحییکُمْ: ای کسانی که ایمان آورده‌اید. خدا و پیامبرش را در زمانی که شما را به چیزی فرامی‌خوانند که شما را زنده می‌کند، اجابت کنید.»(۱۲)

زندگی بدون بندگی، شایستۀ نامی جز لهو و لعب نیست، خداوند فرمود: «اِعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاه الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَه وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأموالِ وَ الأولادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أعجَبَ الکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطاماً وَ فِی الآخِرَه عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغفِرَه مِنَ اللَّهِ وَ رِضوانٌ وَ مَا الحَیاه الدُّنیا إِلاَّ مَتاعُ الغُرُورِ: بدانید که زندگى دنیا در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [باران‏] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت‏] خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیاپرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.»(۱۳)

علاوه بر اینکه نباید هدف زندگی را فراموش کرد، نباید از یاد برد زمانی که برای رسیدن به این هدف دراختیار داریم بسیار محدود است، پس نباید وقت را تلف کرد.(۱۴) باید از روزها و لحظات این زندگی کوتاه برای رسیدن به هدف آفرینش، کمال استفاده را برد.

اگر تو مقصودم نباشی، هر روزم در این دنیا، یک دور پیچیدن پیله است در اطراف زندگی. این پیله، اما از جنس ابریشم نیست. از میله‌های آهنی داغ در کورۀ آرزوهای دور و دراز من است.

اگر تو در نظرم نباشی، هر لحظه‌ام در این عالم، یک پله سقوط است به عمق سیاه‌ چاهی که با کلنگ غفلت من، هر روز عمیق‌تر از دیروز می‌شود.

تو را که فراموش می‌کنم، با هر بار نفس کشیدنم از خودم هم بیگانه می‌شوم. من بدون تو، چه معنایی دارم؟ بی تو حضور من در این دنیا، بی‌معناترین اتفاق هستی است. تو وقتی در ثانیه‌های زندگی من حضور نداری، سال‌های زندگی من پوچ می‌شوند.

با تو که هستم، همۀ حادثه‌ها معنا دارند. پشت برگۀ هر حادثه‌ای، نقشۀ راه رسیدن به تو را کشیده‌اند. هر لحظۀ زندگی من یک حادثه است، پس من در هر لحظه نقشه‌ای دارم برای رسیدن به تو.

وقتی به تو فکر می‌کنم و دغدغه‌ام رسیدن به تو می‌شود، دیگر نقشه‌ای برای زندگی ندارم. تو برای من نقشه می‌کشی و من اجرا می‌کنم. همین بهتر است. بس است راه بُن‌بست را هزار بار رفتن و برگشتن.

تو اگر مقصد من باشی، وارد راه بی‌انتهایی خواهم شد که در قدم به قدم آن خودت حضور داری. دیگر شکست در زندگی من بی‌معناست. با تو بودن پیروزی محض است. معنابخش زندگی من! مرا قبول کن.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رسول خدا«ص» فرمود: «چیزی در نزد خداوند عزّوجلّ محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام به وسیلۀ ازدواج آباد گردد و چیزی هم در نزد خداوند عزّوجلّ مبغوض‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام به وسیلۀ جدایی؛ یعنی طلاق خراب شود»، (الکافی، ج ۵، ص ۳۲۸).

۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «هر کسی که کاری در جهت جدایی میان زن و شوهر انجام دهد، خشم خدا در دنیا و آخرت بر او خواهد بود و بر خداست که [در روز قیامت] هزار صخرۀ آتش بر او بیفکند. اگر هم در مسیر ایجاد فساد و [اختلاف] در میان آن‌ها گام بردارد؛ اما آن‌ها را از هم جدا نکند، باز هم در دایرۀ خشم الهی بوده و خداوند در دنیا و آخرت او را لعنت نموده و نگاه [رحمت خویش] به روی او را حرام می‌کند»، (ثواب الاعمال، ص۲۸۸).

۳ـ‌ رسول خدا«ص» فرمود: «فرزند صالح از سعادت انسان محسوب می‌شود»، (الکافی، ج ۶، ص ۳).

۴ـ رسول خدا«ص» فرمود: «فرزند صالح دسته گلی از گل‌های بهشت است»، (همان).

۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «فرزند ناشایست، شرافت را از بین می‌برد و نیاکان را بد نام می‌کند»، (مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۱۵).

۶ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که زنی داشته باشد که او را آزار دهد، خداوند نماز و کارهای نیک آن زن را نمی‌پذیرد تا وقتی که همسرش را کمک کند و رضایتش را جلب نماید. اگر این زن، تمام عمر روزه بگیرد و [به عبادت] بایستد و برده آزاد کند و اموالش را در راه خدا انفاق کند، [باز هم] اولین کسی خواهد بود که وارد آتش می‌شود». سپس حضرت در ادامه فرمود: «در صورتی که مرد هم آزاردهنده و ظالم باشد، بر او نیز چنین بار سنگین و عذابی هست»، (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۶۳). باز هم ایشان فرمود: «آگاه باشید که بهترین شما، بهترین برای خانواده‌تان است و من بهترین شما برای خانواده‌ام هستم»، (مکارم الاخلاق، ص۲۱۶).

۷ـ پایگاه خبری سلامت نیوز، ۱۲/۱۲/۱۳۹۳٫

۸ـ ذاریات، ۵۶٫‏

۹ـ انعام، ۱۶۲٫

۱۰ـ همین مضمون در دعای هر روز ماه رجب چه زیبا آمده: «خَابَ الوَافِدُونَ عَلَى غَیرِکَ وَ خَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ‏ إِلَّا لَکَ‏ وَ ضَاعَ المُلِمُّونَ إِلَّا بِکَ وَ أَجدَبَ المُنتَجِعُونَ إِلَّا مَنِ انتَجَعَ فَضلَکَ»کسی که بر غیر تو وارد شود، محروم است و آنکه به غیر تو رو کند، زیانکار است و هر که به درگاه غیر تو رود محتاج گشته و هر کس از غیرفضل و کرم تو درخواست کرد، بی‌برگ و نواست، (مصباح المتهجد، ص۳۶۹).

۱۱ـ نحل، ۹۷٫

۱۲ـ انفال، آیۀ۲۴٫

۱۳ـ حدید، ۲۰٫

۱۴ـ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «دنیا یک لحظه است؛ پس همین یک لحظه را برای طاعت قرار ده»، (بحارالانوار، ج۶۷، ص۶۸).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تربیت موفق فرزند و فرزند موفق در گرو ایجاد فضایی صمیمی و جذاب در خانواده است. پدر و مادری که نتوانند محیطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندشان در آن احساس آرامش و خوشبختی کند، زمینۀ گرایش فرزند به محیط خارج از خانه را فراهم می‌کنند.

 

۲

زندگی مشترک بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. زنی که بخش قابل توجهی از روز و شبش را برای همسر و فرزندانش صرف می‌کند و مردی که قسمت زیادی از عمرش را برای خانواده می‌گذارد، اگر این مقدار از عمر را در مسیر بندگی قرار ندهد، از هدف آفرینش فاصلۀ زیادی گرفته است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *