حجتالاسلام و المسلمین جواد محدثی
زندگیهای امروزی در معرض خطرها و هجومهای فراوانی است.
بیشتر این تهاجمها نیز از «مرز اخلاق و فرهنگ» است.
ما بیش از هر چیز نیازمند «چراغ ایمان»، «عصای پروا»، «سپر خودسازی»و «چشمهای آگاه و عبرتبین» هستیم تا بتوانیم از پیچ و خمهای راههای زندگی به سلامت بگذریم و در کام بدبختی و دام فساد و گناه گرفتار نشویم.
دستورهای کارآمد قرآن و سیره انسانساز عترت، چراغ راهمان است و آینه زلالی است که بسیاری از حقیقتها را میتوان در آنها دید و با «بصیرت»، از افقهای غبارآلود و هولانگیز گذشت.
درست است که در جامعه و نظام، مراکز ارشاد و هدایت و سازمانهای عریض و طویل فرهنگی وجود دارد،
درست است که دلسوزانی تلاش شبانهروزی برای رشد و تعالی جامعه دارند و کم نیستند،
درست است که زمینههای پاک زیستن و امکانات تزکیه و تهذیب فراهم است،
اما بیش از اینها، جاذبههای گناه، وسوسهانگیزان و دامهای اغواگر و آنتنهای فریب و فیلمهای دجّالگونه و سایتهای شیطانی وجود دارد که همه به «فراموشی خدا» فرامیخوانند و در نتیجه انسانها را به «خودفراموشی» میکشانند.
انسان، در هر لحظه و موقعیت بر سر دو راهی «فسق» و «فلاح» ایستاده است و انتخاب میکند، گاهی هم دچار تردید میشود و درنهایت به «انتخاب بد» گرفتار میگردد.
اینجاست که باید با چشم بصیر و عزم استوار، افق دوردست را درنظر داشت و «بِهگزینی» کرد، وگرنه دستاورد غفلت و سادهاندیشی، «ندامت» است.
اگر پاکدامنی را گوهری ارزنده بدانیم، با هزاران چشم باید مراقب باشیم تا ربوده نشود.
اگر رشته مروارید را در کمد و صندوق نگذارند و درِ آن را نبندند، گم میشود.
صاحبان گنج و گوهر، جواهرات خود را در معرض نگاه و دستیابی رهگذران نمیگذارند تا بدرخشد و جلوه کند و چشم و دل برباید، بلکه یک سیستم حفاظتی و ایمنی اجرا میکنند، تا مبادا جواهراتشان به غارت رود.
اگر باغبانی، سرمایه و محصول عمرش را که در «محصول باغ» خلاصه میشود محافظت نکند، دزدان بسیاری هستند که از دیوار و پرچین باغش عبور کنند و آن محصول را بدزدند و اگر برای باغش حریم و حصار و حفاظ قرار دهند، کسی او را بر این حدّ و حریم گذاشتن سرزنش نمیکند، بلکه مورد تحسین عقلا قرار میگیرد.
کیست که به اسم آزادی، دیوار خانه خود را بردارد و شبها در حیاطش را باز بگذارد؟
هر چیز که قیمتیتر باشد، درصد حفاظت و مراقبت از آن بیشتر میشود، چون بیم ربایش و خوف غارت آن بیشتر است. وقتی شما در خانه خود را میبندید، یا پشت پنجره اتاقتان پرده و توری میآویزید، یا به کمد نفایس خود قفل میزنید، خانه و آرامشگاه و گنجینه خود را از ورود بیگانه و نگاههای مزاحم و وسوسه سرقت سارقان مصون ساختهاید و این مصونیت است نه محدودیت (به تعبیر شهید مطهری) و روشی خردمندانه است.
حجاب یک انتخاب آگاهانه است.
آنان که حجاب را برمیگزینند، میخواهند «گوهر عفاف» خود را از تاراج، مصون نگه دارند. این کار را با اختیار و انگیزه انجام میدهند و بر گزینش خود هم میبالند، چون راهی که میپویند، به ایمنی خودشان و سرمایهشان منتهی میشود.
دختران و بانوان فهیم و فرزانه را کسی به زور در حجاب نگه نمیدارد، بلکه خودشان بااختیار حجاب را برای محفوظ ماندن عفاف و شخصیت و حرمت خویش از نگاههای هوسآلود و نیتهای آلوده، به عنوان حصار و دژی ایمن برمیگزینند. این حجاب آگاهانه و انتخابی، نشان شخصیت یک خانم است که دوست ندارد ملعبه این و آن قرار گیرد و چشمهای شهوتآلود از چهره و اندام و روی و موی او کامجویی کند و ارضا شوند.
عفاف، هم گوهری درونی است، هم جلوهای برونی دارد و این جلوه برونی ریشه در آن باطن دارد. اینکه میگویند «دل باید پاک باشد»، بهانهای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است، وگرنه از دل پاک هم نباید جز «نگاه پاک، رفتار پاک و ظاهر پاک» برخیزد.
ظاهر، آینه باطن است.
حجاب بیرونی، نشان و نمای طهارت و عفاف درونی است.
عفاف، همان رایحه دلانگیز عطر یاس را دارد، نجیب است و دوستداشتنی، حیف است در مزبله نگاههای شیطانی رها شود.
زن به جهت عصمت و کرامتی که دارد، میراثدار حضرت مریم و حضرت زهرا«س» است، نباید بازیچه هوس شود و به ویروس گناه آلوده گردد.
گوهر عفاف و پاکدامنی کمارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل نفیس خانه نیست!!
دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند و در کمین نشستهاند.
حیف است که دختران ما خود را حراج کنند و در بازار سودا گران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند بفروشند.
سادگی و خامی است که کسی خود را بیاراید و در معرض دید و تماشای نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار دهد و به دلبری و طنازی بپردازد و خیال کند همیشه در این بازی برنده است.
بیماردلان و رهزنان عفاف، زیرکتر و مکّارتر از اویند. نقش خود را ماهرانه اجرا میکنند. دختران را به وسوسه میاندازند و بُرج عاج و خوشبختی رؤیایی نشان میدهند، اما پس از آنکه گل عصمتش را چیدند و زیبایی و کرامتش را از بین بردند، او را دور میاندازند و یا زیر پای خود له میکنند.
شاهد؟ گزارشهای هر روزه مطبوعات و پروندهها و شکایتها و فرارها و…
آن که «ایمان» را به لقمهای نان میفروشد،
آن که «یوسف زیبایی» را با چند سکّۀ قلب، عوض میکند،
آن که «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه میبَرد و به تماشا میگذارد،
روزی هم «پشت دیوار ندامت» مینشیند و اشک حسرت میریزد و از تاراج باغ گریه میکند و در آتش بیپرواییهای خام و جسارتهای ناپخته خویش میسوزد.
چرا برخی، «شرط احتیاط» را از دست میدهند؟!
چرا بعضی، عَمداً خویش را در برابر ترکشهای نگاهها قرار میدهند؟!
آیا این همه ترکشخوردهها و مصدومین حادثه خامی و ارتباطهای نسنجیده، کافی نیست؟
پس چگونه و از چه چیز باید عبرت گرفت؟
پاک زیستن هنر است و پاکان هنرمندان بزرگاند.
سوتیتر:
- اینکه میگویند «دل باید پاک باشد»، بهانهای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است، وگرنه از دل پاک هم نباید جز «نگاه پاک، رفتار پاک و ظاهر پاک» برخیزد.