اسماعیل نساجی زواره
پیشگام اسلام و تشیع
همچو سلمان در مسلمانی بکوش
ای مسلمان تا که سلمانت کنند
تا توانی در گلستان جهان
خار شو تا گل به دامانت کنند(۱)
سلمان فارسی اولین کسی است که از سرزمین ایران در زمان حیات حضرت محمد«ص» اسلام آورد. وی از یک طرف در ایمان به رسالت پیامبر«ص» پیشگام و از طرف دیگر آغازگر ارتباط تمدن ایرانی با تمدن اسلامی بود. حضور وی در مدینه و بهرهمندی پیوسته از دانش نبی مکرم اسلام«ص» و حضرت علی«ع» او را به اوج معنویت و فضیلت رسانید. آن بزرگوار با پذیرش اسلام و قرآن و پیروی از سیره پیامبر اعظم«ص» مفتخر گردید که «سلمان محمدی» شود.
سلمان با اینکه در یک خانواده مجوسی متولد شد و در محیط آتشپرستی رشد یافت، ولی هرگز در برابر آتش سر تعظیم فرود نیاورد و همیشه به خدای یکتا اعتقاد داشت.
روایات منقول مبیّن این حقیقتاند که این صحابی ایرانی قبل از پذیرش دین اسلام پیرو آیین یکتاپرستی بوده و برای حفظ جان خویش، دینش را کتمان میکرده است. رسول اکرم«ص» در این زمینه میفرمایند: «سلمان زرتشتی نبود، بلکه با تقیه، ایمان و یکتاپرستی خود را پنهان میکرد و اظهار شرک مینمود.»(۲)
حضرت علی«ع» در باره مقام معنوی و استقبال این صحابی بزرگ از دین اسلام میفرمایند: «پیشتازان اسلام از هر ملتی عبارتند از: من علیبن ابیطالب«ع» از میان عربها، سلمان فارسی از ایران، صحیب از سرزمین روم، بلال از حبشه و خباب بن ارت از سرزمین مصر.»(۳)
همچنین سلمان از پیشگامان تشیع و از اعضای اصلی هسته مرکزی این مذهب در مدینه بود و نقش بسیار مهمی را در تشیع ایرانیان ایفا کرد. مذهب تشیع در عصر رسالت حضرت محمد«ص» پایهریزی شد و در غدیر خم با انتصاب مولای متقیان حضرت علی«ع» توسط پیامبر اعظم«ص» رسماً اعلام گردید. روایات زیادی وجود دارند که رسول خدا«ص» در عصر خود مکرر از «شیعه» سخن به میان آوردهاند. هنگامی که آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ: »(۴) نازل شد، رسول الله «ص» به حضرت علی«ع» فرمودند: «منظور از « خَیرُ البَرِیَّه، برترین مخلوقات، تو و شیعیانت هستند.»(۵)
گفتار علمای بزرگ اهل تسنن و تشیع و تاریخنگاران این حقیقت را روشن میسازد که پیشگامان شیعه در عصر رسول اکرم«ص» عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار و در میان این چهار نفر نام زیبای سلمان در همه جا اول ذکر شده است.(۶)
همچنین ابن ابیالحدید معتزلی درباره سلمان مینویسد: «سلمان شیعه علی بود.»(۷)
وجود این شخصیت ممتاز شیعه در عصر رسالت و آغاز امامت، نشانه آشکاری بر حقانیت مذهب تشیع و تأسیس آن به دست مبارک پیامبر اعظم«ص» است؛ بنابراین مذهب شیعه پیش از ورود اسلام به ایران وجود داشته است.
فرزند اسلام
سلمان فارسی پذیرش دین اسلام را بهترین موهبت الهی میدانست. وی با اینکه ایرانی بود و میتوانست از پشتوانه تمدن ایران قبل از اسلام یاد کند، آیین اسلام ناب محمدی را برتر از هر چیز دیگری قرار داد و همواره خود را «فرزند اسلام» میخواند.
واکاویهای تاریخی نشان می دهند که فرصتطلبان نژادپرست با مطرح کردن این سئوال که فرزند چه کسی هستی؟ سعی میکردند شخصیت ممتاز این صحابی بزرگ را خرد کنند و چون پدر سلمان یک فرد مجوسی بود، بارها او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به وی زخمزبان زدند، اما سلمان برای پیشبرد آرمانهای متعالی خویش با عقاید آنان مقابله و این افکار باطل را نفی کرد.
ابن ابیالحدید در این باره مینویسد: « هنگامی که به او گفته میشد تو فرزند چه کسی هستی؟ جواب میداد من سلمان، فرزند اسلام و از فرزندان حضرت آدم«ع» هستم.»
امام محمدباقر«ع» میفرمایند: «سلمان فارسی با گروهی از قبیله قریش نشسته بود و هرکدام از حسب و نسب خویش سخن به میان میآوردند تا نوبت به سلمان رسید تا پدر خودر ا معرفی کند. عمربن خطاب سئوال کرد: ای سلمان! بگو بدانم تو کیستی؟ پدر تو کیست و حسب و نسبت چیست؟ سلمان پاسخ داد: نام من سلمان و پدرم بنده خداست. خداوند متعال به برکت ظهور اسلام و وجود حضرت محمد«ص» مرا هدایت و از قید بردگی و اسارت آزاد کرد. این حسب و نسب من است.
هنوز سخن سلمان به پایان نرسیده بود که پیامبر«ص» به آن گروه وارد شدند. سلمان از فرصت استفاده کرد و گفت: ای فرستاده خدا! امروز من به این جماعت قریش برخوردم و هرکدام به اصل و نسب خویش فخر و مباهات کردند. نظر شما چیست؟ پیامبر«ص» فوراً فرمودند: ای گروه قریش! این را بدانید که شرافت هر انسانی به تقوا و فضایل اخلاقی و اصالتش به عقل و اندیشه است. خداوند متعال در قرآن فرموده است: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و به صورت گروهها و ملتها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بهدرستی گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.(۹)
سپس سلمان را خطاب قرار دادند و فرمودند: بدان که هیچ کدام از اینها بر تو فضیلت و برتری ندارند و چون با تقوا و خداترس هستی، بر همه افضل و برتری.»(۱۰)
دانشمند ستوده
سلمان فارسی به خاطر بهرهمندی از فرهنگ و تمدن ایرانی و زندگی در میان عالمان اهل کتاب، بیش از هر کس دیگری با فرهنگ اقوام و ملل مختلف آشنا بود. او در کنار این اطلاعات گسترده، همواره به تأمل و تدبر در علوم و مسائل میپرداخت.
بر اساس متون تاریخی، سلمان از معدود کسانی بود که در عصر جاهلیت و حتی پیش از دیدار با نبی مکرم اسلام، با عقل خویش به اندیشه توحید که اوج تفکر بشری در عرصه خداشناسی است، رسید. وی با بهرهگیری از دانش بیکران رسول خدا«ص» و حضرت علی«ع» توانست قلههای علم و دانش را فتح کند؛ بهطوری که پیامبر«ص» در مقام او فرمودند: «سلمان دانشمندی است که درک نمیشود.»(۱۱)
نقل میشود که گروهی به محضر علی بن ابیطالب«ع» رسیدند و سئوالاتی را پیرامون اصحاب پیامبر«ص» مطرح کردند و از جایگاه و موقعیت سلمان فارسی پرسیدند. آن حضرت پاسخ دادند: «سلمان دانش اول و آخر را درک کرده است. او دریایی است که تمام نمیشود و از ما اهلبیت است.»(۱۲)
این دو حدیث نبوی و علوی دانش وسیع سلمان فارسی را تأیید میکنند. بدیهی است کسی که رسول خدا«ص» و خلیفهاش او را دانشمند بدانند و ابعاد دانش وی را تصدیق کنند، قطعاً عالمی ستوده و الگویی برای سایر دانشمندان است.
بر قله حکمت و فقاهت
سلمان دانشوری است که بهار زندگانی خویش را به سیر و سیاحت و تحقیق در اصول ادیان سپری کرد. او چندین سال از عمر خود را در ایران که مهد تمدن، فرهنگ و حکمت بود گذراند و در روم و شام که خاستگاه علوم فلسفی بود، تحقیقاتی را به عمل آورد. وقتی وارد سرزمین حجاز شد، با دانشمندان علوم مختلف تعامل برقرار و معارف زیادی را کسب کرد؛ لذا با ظهور اسلام در میان صحابه رسول خدا«ص» بسان ستارهای فروزان در آسمان حکمت و فقاهت درخشید.
طبق یک نقل تاریخی وقتی نبی مکرم اسلام«ص» میان یاران خود پیمان اخوت برقرار میکرد، میان سلمان فارسی و ابودرداء پیمان برادری برقرار فرمود.(۱۳) روزی بین ابودرداء و سلمان پیرامون یک مسئله فقهی بحثی به میان آمد و اختلاف نظر پیدا شد. پیامبر«ص» نظریه سلمان فارسی را عالمانهتر و عمیقتر دانستند و به ابودرداء فرمودند: «سلمان نسبت به شناخت احکام دین از تو داناتر و فقیهتر است.» (۱۴)
همچنین روزی در تفسیر آیه «… إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه…»(۱۵) میان عمربن خطاب و سلمان فارسی بحثی صورت گرفت. در این مباحثه قرآنی غیر از سلمان، طلحه بن عبدالله، زبیر بن عوام و کعب الاحبار نیز حضور داشتند. عمر از آنان پرسید: فرق بین پادشاه و خلیفه چیست؟ طلحه و زبیر از پاسخ به این سئوال قرآنی عاجز ماندند، اما سلمان پاسخ داد: خلیفه کسی است که در میان مردم به عدالت رفتار نماید؛ حقوق را بهطور مساوی تقسیم و براساس کتاب خدا حکومت و قضاوت کند.
کعبالاحبار گفت: گمان نمیکردم غیر از من کسی بتواند به این سئوال جواب صحیح و کامل بدهد، اما اکنون فهمیدم که وجود سلمان فارسی سرشار از علم و حکمت است.»(۱۶)
در سنگر جهاد
سلمان تا آخرین لحظات عمر خویش در تمام فرازها و نشیبهای مکتب حیاتبخش اسلام حضوری فعال و شجاعانه داشت و تا آخرین توان از حریم حق و کیان اسلام دفاع کرد. نخستین جنگی که او در آن شرکت داشت جنگ خندق بود که در سال پنجم هجری رخ داد. گروهی از یهودیان مدینه به مکه رفتند و با قبیله قریش که از دشمنان سرسخت پیامبر«ص» بودند پیمان نظامی بستند و بهتدریج قبیلههای بنیقریظه، بنینضیر، بنیاسد، بنی اشجع، بنیسلیم و… به آنان ملحق شدند و یک سپاه دههزار نفری را به فرماندهی ابوسفیان تشکیل دادند. هنگامی که رسول خدا«ص» از این خبر آگاه شدند، با یاران خود مشورت کردند که برای دفاع در مدینه بمانند یا از شهر خارج شوند و هر جا که با دشمن برخورد کردند، با آنها بجنگند؟
سلمان گفت: «ای فرستاده خدا! سپاه ما اندک است و در برابر سپاه دشمن توان مقابله را ندارد.» پیامبر«ص» فرمودند: «پس چه باید کرد؟» سلمان پاسخ داد: «باید در مسیری که دشمن حمله میکند خندق حفر کنیم تا مانع حمله آنان شویم. شیوه ما در ایران این گونه بود و در مواقعی که دشمن حمله میکرد خندق حفر میکردیم.»(۱۷)
آن حضرت این پیشنهاد را تأیید و اجرا کردند و برای دفاع و حفاظت از شهر، عبدالله بن مکتوم را جانشین خود قرار دادند و با ۳ هزار نیروی نظامی که با خود بیل و کلنگ داشتند، کوه سلح را پشت سر نهادند و پس از تقسیم کار مشغول کندن خندق شدند. هر ۱۰ نفر میبایست ۴۰ ذراع حفر کند. سلمان که مرد نیرومند و دلاوری بود توانست هر روز ۵ ذراع حفر کند.(۱۸)
پیامبر«ص» و یارانش حفر خندق را به اندازه ۵ کیلومتر به مدت شش روز به پایان رساندند.(۱۹) آنان هشت راهرو برای رفت و آمد افراد خودی قرار دادند و نگهبانانی را بر آنها گماشتند. وقتی نیروی دشمن با این موانع سخت رو به رو شد، سپاهیان فریاد زدند: «به خدا سوگند! این حیله و تدبیری است که هیچگاه عرب از کاربرد آن آگاهی نداشته است.» در نتیجه ابوسفیان و ارتش مشرک و منافق ده هزار نفری او به مدت پنج روز حیران و سرگردان بودند، اما روز پنجم عمربن عبدود شجاعترین فرمانده آنان با استفاده از فرصتی مناسب خود را به داخل محدوده پشت خندق و سپاه اسلام رساند و هماورد طلبید. در حالی که همه نفسها از بیم او به شماره افتاده بود، حضرت علی«ع» در برابر او ایستاد و وی را از پای درآورد. بدین مناسبت رسول خدا«ص» فرمودند: « ضَربَهُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَهِ الثّقلین ؛(۲۱) ضربه شمشیر علی«ع» [برای نابودی عروبن عبدود] از عبادت جن و انس برتر است.»
مشرکان پس از شکست در جنگ حنین در سال هشتم هجری وارد قلعه طائف شدند. این قلعه بسیار محکم بود و دیوارها و دروازههای بلندی داشت. مسلمانان مدتی برای فتح آن تلاش کردند، ولی به نتیجه نرسیدند. آنان به فکر ساختن منجنیق افتادند و برای ساخت آن از سلمان نظرخواهی کردند. این دستگاه با نظارت مستقیم سلمان ساخته شد و سپاه اسلام به وسیله آن به سوی دشمن سنگ پرتاب کرد و همین کار وحشت سختی در دل دشمن انداخت و سبب پیروزی مسلمانان و تسلیم دشمن گردید.(۲۲)
در سال نهم هجری جنگ تبوک رخ داد. نبیمکرم«ص» همراه سی هزار رزمنده مسلمان از مدینه به سوی تبوک (واقع در سرزمین شام) حرکت کردند. دشمن از حرکت قهرمانانه مسلمانان ترسید و عقبنشینی کرد و سپاه اسلام بدون درگیری به مدینه برگشت.
هنگام بازگشت جمعی از منافقان تصمیم گرفتند بر فراز عقبه (گردنه بلند بر سر راه پیامبر) در کمینگاه مخفی شوند و شتر رسول اکرم«ص» را رم بدهند تا حضرت از بالای گردنه سقوط کند و کشته شود. پیامبر«ص» به وسیله وحی الهی از این ماجرا آگاه شد. آن حضرت در پیشاپیش سپاه از گردنه بالا رفت و منافقان توطئه خود را اجرا کردند، ولی شتر پیامبر«ص» با کمال آرامش به راه خود ادامه داد و از دستاندازهای خطرناگ گردنه گذشت. عماریاسر به دستور رسولالله«ص» منافقان را تعقیب کرد؛ به طوری که در پرتگاه کوه سقوط کردند و شکست مفتضحانهای خوردند.(۲۳)
سلمان فارسی در این جنگ نقش فعالی داشت و در کنار شتر پیامبر«ص» بود. حذیفه بن یمان افسار شتر را گرفته بود و سلمان از عقب شتر را میراند. آن حضرت برای نگهبانی از شترش سلمان، حذیفه و عمار را از میان جمع برگزیدند و به آنان فرمودند: «با توکل به خدا حرکت کنید. وقتی از نقطه سخت گردنه عبور کردیم، اعلام کنید که مسلمانان به دنبال ما بیایند و به راه خود ادامه دهند.»
فتح مدائن
در سال شانزدهم هجری فرمانده سپاه اسلام سعدبن ابی وقاص با سپاه خویش از قادسیه راه مداین را در پیش گرفت، ولی میبایست برای فتح مداین از رودخانه دجله عبور کند. پس «بسمالله» گفت و در حالی که سلمان در کنار او حرکت میکرد با اسب وارد رودخانه شد. سایر نیروهای مسلمان هم در پی او در آب حرکت کردند. سعد که از ورود به نهر آب بیمناک بود، این آیه قرآن را تلاوت کرد: « ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیم؛(۲۵) اما سلمان فارسی چون جنگها و پیروزیهایی را دیده بود، وقتی که فهمید سعدبن ابیوقاص دچار ترس شده، با سخنان حکیمانهای او را این گونه دلداری داد: «اسلام دین جدیدی است و امت آن نیکوکار هستند. به خدا سوگند، دریاها برای مردمش رام شده، همان طور که خشکی برای آنان آسان و رام است. به خدایی که جان سلمان دراختیار اوست، افراد سپاه گروه گروه از آب دجله خارج میشوند، همان طور که گروه گروه به آن وارد شدند.»(۲۶)
سپاهیان اسلام رود دجله را پشت سر گذاشتند و به اولین شهر مدائن یعنی سلوکیه رسیدند. سلمان فارسی چون اهل ایران بود، در مقام رهبری ارتش اسلام مأمور شد تا با ایرانیان سخن بگوید و آنان را دوستانه به پذیرش اسلام دعوت کند؛ لذا در آن شهر خطاب به مردم ایران دعوت خود را این گونه آغاز کرد: «من اهل ایران هستم و شما را دوست دارم. میخواهم در حق شما لطفی کرده باشم. بدین جهت در سه نوبت شما را به پذیرش دین اسلام دعوت میکنم. اگر مسلمان شدید، برادران ما و در حقوق و تکالیف با ما مساوی خواهید بود و اگر در برابر اسلام تسلیم نشدید، باید جزیه بدهید، در غیر این صورت ما ناچاریم با شما بجنگیم.»(۲۷)
مردم سلوکیه به مدت سه روز دعوت سلمان را گوش دادند، اما زیر بار نرفتند. مسلمانان بهناچار با منجنیق به قلعه و حصار شهر حمله کردند و اهالی آن را شکست دادند. با سقوط شهر سلوکیه، لرزه در کاخ سفید مداین افتاد و یزدگرد، پسر شهریار پادشاه فارس از ترس به شهر حیره گریخت.(۲۸)
وقتی کاخ سفید به محاصره سپاه اسلام درآمد، باز سلمان دعوت و تبلیغ خود را شروع کرد. رزمندگانی که تحت فرماندهی سلمان بودند اعتراض کردند که چرا مشغول جنگ نمیشویم؟ سلمان گفت: «اجازه بدهید تا آنان را ابتدا به پذیرش دین اسلام دعوت کنیم؛ همان طور که رسول خدا«ص» این کار را انجام میدادند.» سعدبن ابیوقاص و سپاهیان اسلام بدون جنگ و خونریزی وارد مداین شدند و آن را فتح کردند.(۲۹)
پس از فتح مدائن در ماه صفر سال شانزدهم هجری، عمر ابتدا حذیفه بن یمان، یکی از یاران پیامبر«ص» و حضرت علی«ع» را به استانداری این سرزمین منصوب کرد، اما استانداری حذیفه مدت زیادی دوام نیافت؛ زیرا او از ارادتمندان به علیبن ابیطالب«ع» بود، به همین دلیل خلیفه او را از این منصب عزل کرد.
پس از عزل حذیفه، عمر با درنظر گرفتن مقام والای حکمت و فقاهت، ایمان راسخ، بصیرت، مدیریت شایسته و ایرانی بودن سلمان فارسی او را به استانداری مداین منصوب کرد. سلمان نیز پس از کسب اجازه از امیرمؤمنان«ع» و موافقت آن حضرت، این سمت را پذیرفت.(۳۰)
در کسوت پارسایی
یکی از فضایل برجسته سلمان، زهد و پارسایی او بود. او با اینکه در متن جامعه حضور داشت و در تمام عرصههای جهاد و سیاست حاضر و ناظر بود، اما از بهترین حالات پارسایی برخردار بود. هرگز اسیر زر و زور دنیا نشد و با گامهایی استوار در راه زهد اسلامی حرکت کرد.(۳۱)
نقل میشود وقتی که استانداری مداین را پذیرفت، حقوقش را به عنوان صدقه به مستمندان میبخشید و با حصیربافی امرار معاش میکرد و میگفت: «دوست ندارم جز از دسترنج خویش بخورم.»(۳۲)
این صحابی عارف خانه نداشت، بلکه سایه دیوارها و درختان را محل سکونت خود قرار میداد. روزی یکی از دوستداران سلمان به او گفت: اجازه بدهید خانهای برایتان بسازم تا در آن سکونت کنید. سلمان پاسخ داد: نیازی به آن ندارم. آن شخص چون به خصلتهای سلمان آشنا بود، گفت: برایتان خانهای میسازم که اگر در میان آن بایستید سرتان به سقف آن بخورد و اگر در آن پاهایتان را دراز کنید به دیوار برخورد کنند. سلمان ساختن چنین خانه سادهای را اجازه داد و آن شخص هم خانه را برای او ساخت.(۳۳)
عامربن عطیه میگوید: «دیدم سلمان از خوردن غذا به اندازه کافی اکراه دارد. وقتی علت را جویا شدم، گفت: بس است؛ زیرا از رسول خدا«ص» شنیدم که فرمود: «گرسنهترین مردم در روز قیامت کسانی هستند که در دنیا سیر میشوند. ای سلمان! دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»(۳۴)
دفاع از حریم امامت و ولایت
نبیمکرم اسلام«ص» پس از ۲۳ سال تلاش و تحمل سختیها به منظور تحکیم و تبیین تعالیم اسلام، سرانجام در بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجری در مدینه چشم از جهان فروبستند.(۳۵)
در ماجرای سقیفه بنیساعده فرصتطلبان و غاصبان حکومت، مسیر اسلام ناب محمدی را تغییر دادند و خلافت را از خاندان پیامبر ربودند، اما سلمان فارسی به دنبال اکثریت نرفت و بر اساس عهد خود با رسولالله«ص» فریاد حقطلبانه سر داد. هنگامی که ابوبکر به عنوان خلیفه اول انتخاب شد، سلمان اعتراض کرد. در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان«ع» برای ابوبکر، سایه به سایه علی«ع» حرکت و در هر فرصتی از آن حضرت دفاع میکرد و هرگز آن امام را تنها نگذاشت و فرمود: «ما با رسول خدا«ص» بیعت کردیم تا نسبت به امور مسلمانان خیرخواه و دلسوز باشیم و نیز امامت علیبن ابیطالب«ع» و دوستی و پیروی از او را تأیید میکنیم.»(۳۶)
به روایت امام محمدباقر«ع» سه روز پس از دفن پیامبر خدا«ص» سلمان خطابهای در فضای غمبار مدینه ایراد کرد و فرمود: «ای مردم! سخنان مرا گوش دهید، سپس در باره آن بیندیشید. من از زبان رسول خدا«ص» شنیدم که به علی«ع» فرمودند: ای علی! تو وصی و جانشین بر حق من هستی و تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی«ع» هستی. اما شما پس از ارتحال پیامبر«ص» سنت بنیاسرائیل را در پیش گرفتید و از راه حق به راه باطل گرویدید. به خدایی که جان سلمان دراختیار اوست، اگر ولایت علی«ع» را پذیرفته بودید، از تمام نعمتهای الهی برخوردار میشدید، اما افسوس که از ولایت آن امام شانه خالی کردید و به پیروی دیگری گردن نهادید. اکنون باید منتظر بلاها و گرفتاریها باشید. ولی من باز به عنوان وظیفه اعلام میکنم که به آلمحمد«ص» بپیوندید، زیرا آنان پیشوایان به سوی بهشت هستند و در روز قیامت همه مردم دست به دامان آنان میشوند. اگر میخواهید در هر دو جهان رستگار شوید، ولایت علیبن ابیطالب را از دل و جان بپذیرید و اگر قبول نکردید، فرمان رسول خدا«ص» را زیر پا نهادهاید. بدانید که من نظر خود را بیان کردم. در برابر فرمان پیامبر«ص» تسلیم هستم و از مولای بر حق خود اطاعت میکنم، زیرا امیرالمؤمنین«ع» وصی رسولالله«ص»، امام صادقان، شهیدان و صالحان است.»(۳۷)
روزی از او سئوال شد چرا این قدر امیرالمؤمنین«ع» را دوست داری؟ جواب داد: «از رسول خدا شنیدم که فرمودند: «هر کس علی«ع» را دوست بدارد مرا دوست دارد و هر کس نسبت به علی«ع» بغض و دشمنی روا دارد، نسبت به من دشمنی دارد.»(۳۸)
حضرت علیبن موسیالرضا«ع» در سیره خود، اساس دین اسلام را اینگونه معرفی میکنند: «واجب است که فرد مسلمان ولایت امیرمؤمنان«ع» را بپذیرد و معتقد به دوستی کسانی باشد که در جاده پیامبرشان گام برداشتند و از این جاده هیچگاه منحرف و منصرف نشدند مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری و…»(۳۹)
جمعی در خراسان به محضر امام رضا«ع» رسیدند و گفتند ما از شیعیان علی«ع» هستیم. علیبن موسیالرضا«ع» به آنان فرمودند: «شیعیان امیرمؤمنان«ع»، حسن، حسین، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمدبن ابیبکر بودند که در هیچ موردی با اوامر و دستورات امیرمؤمنان«ع» مخالفت نکردند.» در این حدیث نام سلمان از زبان امام رضا«ع» در کنار نام امام حسن و امام حسین«ع» و به عنوان سومین فرد از شیعیان ممتاز امام علی«ع» یاد شده است.
آری، یک ایرانی با گامهای استوار و اراده پولادین توانست آن چنان پلههای ایمان و مدارج معرفت را بپیماید که نام او در نخستین ردیف شیعیان حقیقی امام علی«ع» میدرخشد.
پینوشتها
۱ـ کلیات خزائن الاشعار، سیدعباس حسینی جوهری، ص ۲۸.
۲ـ الاختصاص، شیخ مفید، ص ۲۲.
۳ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۲، ص ۳۲۵.
۴ـ بینه، ۷.
۵ـ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ابوالقاسم حسکانی، ج ۲، ص ۳۵۷.
۶ـ زندگی پر افتخار سلمان فارسی، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۷۰.
۷ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید معتزلی، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۸، ص ۳۹.
۸ـ همان، ج ۱۸، ص ۳۴.
۹ـ نک: حجرات، ۱۳.
۱۰ـ بحارالانوار، ج ۲۲، صص ۳۸۲ـ۳۸۱.
۱۱ـ همان، ج ۲۲، ص ۳۴۸.
۱۲ـ همان، ج ۲۲، ص ۳۱۹.
۱۳ـ السیره النبویه، عبدالملک بن هشام حمیری، ج ۲، ص ۱۵۲.
۱۴ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۶۳.
۱۵ـ بقره، ۳۰.
۱۶ـ فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، شیخ خلیل کمرهای، ص ۱۹۵.
۱۷ـ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص ۳۸۰.
۱۸ـ السیره النبویه، ج ۳، ص ۲۳۱.
۱۹ـ مأخذ قبل، ص ۳۸۲.
۲۰ـ بحارالانوار، جچ ۲۰، ص ۲۲۴.
۲۱ـ دلائل الامامه، محمدبن جریر طبری، ج ۲، ص ۲۵۶.
۲۲ـ الکامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۶۶.
۲۳ـ زندگی پرافتخار سلمان فارسی، صص ۶۰ـ۵۹.
۲۴ـ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۳۱.
۲۵ـ یس، ۳۸.
۲۶ـ تاریخ الامم و الملوک، محمدبن جریر طبری، ج ۴، ص ۱۷۳.
۲۷ـ همان، ج ۴، ص ۱۷۳.
۲۸ـ فتوح البلدان، احمدبن یحیی بلاذری، ترجمه محمد توکل، ص ۳۷۵.
۲۹ـ مأخذ قبل، ج ۴، ص ۱۷۴.
۳۰ـ سلمان محمدی استاندار مدائن، احمد صادقی اردستانی، صص ۱۳۳ـ۱۳۲.
۳۱ـ زندگی پرافتخار سلمان فارسی، صص ۱۲۴ـ۱۲۳.
۳۲ـ شرح نهجالبلاغه، ج ۱۸، ص ۳۵.
۳۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۱.
۳۴ـ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقی هندی، ج ۱۳، ص ۱۸۳.
۳۵ـ مأخذ قبل، ج ۲۲، ص ۵۱۴.
۳۶ـ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سیدعلی خان مدنی شیرازی، ص ۲۱۳.
۳۷ـ الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۵۲.
۳۸ـ مناقب خوارزمی، ص ۳۰.
۳۹ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۲۶.
۴۰ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۰.
سوتیترها:
۱.
سلمان از پیشگامان تشیع و از اعضای اصلی هسته مرکزی این مذهب در مدینه بود و نقش بسیار مهمی را در تشیع ایرانیان ایفا کرد. مذهب تشیع در عصر رسالت حضرت محمد«ص» پایهریزی شد و در غدیر خم با انتصاب مولای متقیان حضرت علی«ع» توسط پیامبر اعظم«ص» رسماً اعلام گردید.
۲٫
در ماجرای سقیفه بنیساعده فرصتطلبان و غاصبان حکومت، مسیر اسلام ناب محمدی را تغییر دادند و خلافت را از خاندان پیامبر ربودند، اما سلمان فارسی به دنبال اکثریت نرفت و بر اساس عهد خود با رسولالله«ص» فریاد حقطلبانه سر داد. هنگامی که ابوبکر به عنوان خلیفه اول انتخاب شد، سلمان اعتراض کرد.
۳٫
در هنگام بیعت گرفتن از امیرمؤمنان«ع» برای ابوبکر، سایه به سایه علی«ع» حرکت و در هر فرصتی از آن حضرت دفاع میکرد و هرگز آن امام را تنها نگذاشت و فرمود: «ما با رسول خدا«ص» بیعت کردیم تا نسبت به امور مسلمانان خیرخواه و دلسوز باشیم و نیز امامت علیبن ابیطالب«ع» و دوستی و پیروی از او را تأیید میکنیم.»