حضرت آیتالله حسن زاده آملی
مقدمه
در شماره پیشین در این باب سخن گفته شد که نیات انسان به حساب میآیند و کسی که در پیشگاه ملکوت نیت گناه میکند، با اینکه از نظر شرع تنبیه نمیشود و فقط عمل است که مجازات در پی دارد، اما در پیشگاه الهی مسئول است. و نیز گفتیم انسان بدین سبب گناه میکند که جاهل است و در تاریکی نادانی و اگر بارقهای از نور حقیقت بر دل او بتابد، ماهیت پلید عمل زشت خود را میبیند و میگریزد.
اینک بحث را پی میگیریم.
بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند آنچه را که به شما داده، همه حق است و آنچه آفریده، همه حق است. او خوب آفرید، شما بد پیوند ندهید. قدر خود را خیلی بشناسید. دنیا شما را بهگونهای شکار میکند و منِ سالمند را طور دیگری. دنیا دستبردار نیست و باید هم دستبردار نباشد. حقیقت عالم که خلاف نمیآفریند. بنای خلقت شیطان این است که من و شما به کمال برسیم. اگر شیطان ما را به سوی باطل سوق ندهد و ما با او مخالفت نکنیم و به حرفهایاش گوش ندهیم که به مقاماتی نمیرسیم. او ما را به خلاف دعوت میکند و ما عقلمان را به کار میاندازیم و به فرمان عقلمان در راه هستیم، لذا به مقامات عالی میرسیم.
نمیدانم تا چه اندازه میتوانید برداشت داشته باشید، چون این دین خداست. دین خدا به فرموده بزرگان ما از پیامبر(ص) و ائمه(ع) گرفته است تا رجال ناموری که سر سفره آنها تربیت شدند و لقمه برداشتند، همه فرمودند دین خدا رمز است و طوری پیاده شده که هیچ کسی از سر این خوان بیلقمه و بیطعمه برنمیخیزد. هر کسی کنار فرمایشهای قرآن بیاید، چیزی عایدش میشود. منتهی تفاوت اشخاص در این باب بسیار است. صاحب قرآن فرمود آن کسی هم که فقط به خطوط قرآن نگاه میکند ثواب میبرد و همین نگاه کردن به خطوط قرآن هم ثواب دارد. وقتی کسی دارد قرآن میخواند و شما فقط گوش میکنید، گوش دادنتان ثواب است. میخوانید ثواب میبرید. حتی به معانی تحتاللفظی آن هم توجه دارید، ثواب میبرید و اگر انشاءالله در این دریای بیکران الهی غوطهور شدید و در محضر اَبر استادان نامور نشستید، به آن اندازهای که در این دریا شنا کردید، به همان اندازه بهره میبرید. تا همت شما چه باشد.
قرآن دریا بیکران است. وجود شما هم حد یقف ندارد. آنجایی که در کسب معارف مختلف به خود گفتید دیگر بس است، بدانید چوب دنیا را خورده و وسوسه دنیا شما را گرفتار کرده است. بدانید با رفیق بد همنشین شده، مقاله هرزه خوانده یا لقمه ناپاکی به دهان گذاشتهاید. انسان نمیگوید بس است. به من و شما فرمود: «إقرا وأرقَ»: بخوان و بالا برو. هر چه هم از این دریا بنوشید و از این سفره لقمه بردارید، بهجای اینکه گرسنگی و تشنگیتان کم شود، اشتهایتان بیشتر میشود.
اگر گفتید بسام است، سرتان کلاه رفته و شیطان چشم و گوش شما را تصرف کرده است، لذا زود خودتان را به طبیب و روحانی بزرگ و مردم زحمتکشیده شهرتان برسانید. پای منبر بنشینید. این مسجد و حسینیه را که کلاس اکابر شماست، قدر بدانید و از وجود علما و روحانیون و مردم زحمتکش شهرتان بهره ببرید. آنها خیر و سعادت شما را میخواهند. اگر به شما تشر هم زدند:
«عقل دشنامام دهد من راضیام
ز آن که فیضی بخشد از فیاضیام
نیست آن دشنام او بیفائده
نبود آن مهمانیاش بیمایده.
احمق ار حلوا نهد اندر لبام
من از آن حلوای او اندر تبام»(۱)
از دست هر کسی لقمه و طعمه نگیرید و نخورید. از دست هر کسی مقاله، مجله و کتاب نگیرید و نخوانید. اینها انسان را بیچاره میکند. حضرت علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان یک وقتی در باب شیخالرئیس، ما را نصیحتی فرمود که ایشان با خدایاش عهد بست که مطلب بیهوده و هرزه نخواند. اینها جز اینکه افکار انسان را مشوش کند فایدهای ندارد. به جای این مطالب آیهای از قرآن بخوانید و نزدیک عالم ربانی بنشینید:
«یک صبح به اخلاص بیا بر در دوست
گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن»(۲)
«دفتر حق است دل، به حق بنگارش
نیست روا پر نقوش باطله باشد»(۳)
دفتر دل را از حرفهای باطل پر نکنید. ما داریم شب و روز خود را برای ابد میسازیم. حواستان باشد دارید چگونه میسازید.
ما در پردههای ظلمت جهل هستیم و نمیبینیم. پرده کنار برود، آنگاه خواهیم دید با چه کسی محشوریم و چه کسی هستیم. نظام هستی یکسره چشم باز کرده است و ما را میبیند و ماییم که میوه شجره وجود هستیم. باغبان اگر امید ثمر نمیداشت، شجر نمیکاشت. ما ظاهر امر را میبینیم و میگوییم آن میوه اصل است، ولی اول درخت است و بعد میوه. از درخت بپرسید شما طفیل چه کسی هستی که اینگونه آبات میدهند و از تو مراقبت میکنند؟ ظاهر امر این است که باغبان آبیاری و مراقبت میکند، اما درخت اندکی که بیندیشد این همه را طفیل میوه است که اگر باغبان امید میوه نداشت، درخت را نمیکاشت و از آن مراقبت نمیکرد، لذا درخت مدیون میوه و امید باغبان است.
لذا وقتی به میوه شجره وجود، پیغمبر و آل پیغمبر(ص) میرسید، میبینید آنها کسانی هستند که « بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء» به بوی آنهاست که دیگران آفریده شدهاند و روزی داده میشوند، چون آنها میوه شجره وجود هستند:
«تو اصل وجود آمدی از نخست
دگر هرچه موجود شد فرع توست»(۴)
باغبان اگر امید میوه نداشت، درخت نمیکاشت.
«گر نبودی میل و امید ثمر
کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟
مصطفی ز این گفت که آدم و انبیا
خلف من باشند در زیر لوا
گر به صورت من ز آدم زادهام
من به معنی جدّ جد افتادهام
پس برای من بُده است سجده ملک
و از پی من رفت تا هفتم ملک»(۵)
این آن انسانهای کامل هستند تا برسد به شما بزرگواران که امت آنها هستید. همه برای شما آفریده شدهاند. این کتاب الله را کفران نعمت نکنید:
«دفتر حق است دل، به حق بنگارش
نیست روا پر نقوش باطله باشد»
چرا کتاب وجود آدمی با حرفهای باطل و هرزه و لقمههای حرام پر شود؟ چرا با حقایق و معارف پر نشود؟ نظام هستی یکپارچه حق است. مبادا حتی نیت خلاف کنید. عرض نمیکنم عمل خلاف، چون شأن شما اجلّ از آن است که به شما نصیحت کنم که عمل خلاف نکنید.
چه شده است ما را که این همه حرف میشنویم و به خود نمیآییم؟ از جانب او هیچ چیز نابایست و ناشایست آفریده نشد. حتی وجود شیطان که اگر او نباشد من و شما به کمال نمیرسیم. اگر وجود شیطان نباشد، بعثت انبیا و ارسال رسل، دین، تکامل انسان، بهشت و جهنم یعنی چه؟ همه اینها روی حساب هستند. شیطان ما را قلقلک میدهد و با او مخالفت میکنیم و میگوییم همه اقوال و افعال ما قربه الی الله است و به بهشت میرویم و برای طی این مسیر به انسان کامل و دستورات الهی نیازمندیم. چیزی لغو آفریده نشده است. این من و شما هستیم که باید حواسمان جمع باشد.
درازگوش و حماری داشت عر میکشید. آن عزیز را دیدم که اشک میریزد. مدتی گذشت تا به حرف بیاید و بگوید بیچارههایی که در این دنیا مهار نفس را نکشیدهاند، همین که از این نشئه رخت بربستند فریاد برمیآورند که «رَبِّ ارْجِعُونِ»، چون این دنیا آنها را به بازی میگیرد و به خودشان نمیرسند. بچه درد دارد، دلاش و سرش درد میکند و زبان ندارد که بگوید کجایاش درد دارد. مادر کف میزند، های و هوی میکند، تشت میزند و بچه خاموش میشود. درد از بین نرفته است و همین که مادر دست برمیدارد، باز بچه دادش بلند میشود.
الان مادر دنیا و مادر هوی و حواس آن قدر برای ما ساز مینوازد و سر و صدا میکند و کف میزند که به درد خودمان نمیرسیم، ولی همین که این مادر دنیا از ما دست برداشت، اولین حرفی که میزنیم به فرموده قرآن این است که «رَبِّ ارْجِعُونِ». خدایا! مرا برگردان. تا الان که مادر سر و صدا میکرد، بچه متوجه دردش نبود، ولی حالا که دست برداشته متوجه دردش شده است. حالا میگوید خدایا! مرا برگردان که خودم را درست بسازم.
این تازه ساحل زندگی است و او هنوز نمرده و بهکلی از دنیا منقطع نشده است. سیر معکوس که در نظام هستی راه ندارد. چرا حرف آفریدگارتان را گوش نمیدهید؟ اینها که حرف ما نیست. ما که حق نداریم از خودمان حرف بزنیم. بنده و جنابعالی باید حرف کتابِ انسانساز خود، قرآن را بشنویم.
سالگرد وفات حضرت فاطمهزهرا(س)، عصمتالکبری، امالائمه، قرآن ناطق، انسان صاحب عصمت است. ما که نمیتوانیم حقیقت ایشان را معرفی کنیم و خودمان را با این الفاظ آرامش میدهیم:
«نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام»(۵)
میگویند امام فخر رازی سنی بود. نمیدانم. عصر ایشان قرن پنجم هجری و زمان حنفیها بود که انسان باید با احتیاط زندگی کند، اما حرفهای عجیبی از ایشان داریم. شکرلله که به عبارتی از ابوالفضائل، حضرت شیخ بهایی برخوردم که گفته است اگر کسی در کتابها و عبارات فخر رازی فحص و جستجو کند، ایشان را متشیّع مییابد.
امام فخر رازی از بس که در تمام علوم انسان دلیر و متفکری بود و در همه امور از توحید و نبوت گرفته تا معاد، سئوال میکرد و تا به پاسخ مستدل و منطقی نمیرسید، دست برنمیداشت و پهلوان و وارد در بحث و اهل انقلت، ایراد، انتقاد و اعتراض بود، به او امامالمشکّکین میگفتند، اما همین مرد در باره عصمت فاطمهزهرا، صدیقه طاهره(س) ذرهای انقلت نیاورده است و بدون وسوسه و دغدغه، حضرت بیبی را عصمتاللهالکبری میداند. تفسیر کبیر فخر رازی را که در ده جلد چاپ شده است، باز کنید. اول سوره حمد در تفسیر «بسمالله الرحمن الرحیم» میگوید، من در نمازهایام «بسمالله الرحمن الرحیم» را به جَهر میخوانم و تنی چند از صحابه را اسم میبرد که آنها هم به جهر میخواندند. چرا؟ چون امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) به جهر میخواند. او در دنباله این تفسیر میگوید: «کسی که علی بن ابیطالب(ع) را سرمشق خود قرار دهد، در دنیا و آخرت سعادتمند است.»
بنیامیه دست به دست هم دادند که تمام آثار امام امیرالمؤمنین(ع) را از بین ببرند، حتی جهر به «بسم الله الرحمن الرحیم» را. بنیامیه چه کارها که نکردند. حدود ۲۰۰ سال در زمان بنیامیه در سراسر کشور اسلامی یک اسم علی را پیدا نمیکردید. کسی جرئت نداشت اسم فرزندش را علی بگذارد. ببینید چه کردند که بیبی فرمود: «علی جان! مرا شب دفن کن. نمیخواهم اینها در کنار جنازهام حاضر شوند» و هنوز هم قبرش در جوار پیغمبر(ص) مخفی است.
ائمه هدی و معصومین«ع» که با کسی بغض و عداوت نفسانی نداشتند. ببینید چه کردند که گفت: «یا علی! مرا شب دفن کن.» بچه بودم و مدرسه میرفتم. مرحوم پدرم میخواست مرا به مدرسه بفرستد. آن روزها که ماشین نبود و باید مسافتهای طولانی را پیاده میرفتید. سر راهمان امامزادههای مختلف را که میدیدم، از پدر میپرسیدم: «این آقا بالای آن کوه و پایین آن دره و در این مناطق دورافتاده چه میکرده که در اینجاها به شهادت رسیده است؟» و پدر پاسخ میداد: «میخواستند از غوغای زمانه و مردم دور باشند و به عبادت و ذکر بپردازند، لذا به اینجور جاها میآمدند.» و به این ترتیب موقتاً مرا قانع میکرد.
بعدها که مطالعهای در تاریخ کردم، دیدم یکی از خلفای بنیامیه ـ که ناماش یادم نیست ـ فرمان داد بنیهاشم نباید زنده بمانند. عدهای انتساب خود به بنیهاشم و سید بودن خود را انکار کردند، ولی آنهایی که سرشناس بودند و جای انکار نبود، گریختند و به جاهای مختلف پناه بردند، اما از آنجا که تحت تعقیب مردم دنیاپرست بودند، در کوهها، درهها و مناطق دورافتاده به چنگ آنها میافتادند و به شهادت میرسیدند و پراکندگی فراوان آنان در کشور ما از این جهت است.
جناب علامه حلّی بیان جالبی دارد و میفرماید: «اگر به عوام بگویید ملکه اجتهاد، بینوا چه میفهمد مطلب چیست. یک چیزی را دورادور میشنود و میفهمد.» اگر کسی بهجای نیش کلنگ با مژه چشماش زمین را بکند تا چاهی حفر کند و به آب برسد، آسانتر از اجتهاد است.
علامه حلّی در تمام علوم، حتی ریاضیات یگانه است. ایشان میگوید نسبت درک ما [مجتهدین و علما] به مقام عصمت همچون نسبت عوام است به درک قوه و ملکه اجتهاد. ما هم از مقام عصمت همین قدر و دورادور یک چیزی میفهمیم. آن کسی که صاحب عصمت است میداند عصمت چیست. علامه حلّی میفرماید من چه میفهمم که حضرت فاطمه(س) صاحب عصمت کیست. آن وقت شما از منِ بینوا چه توقع دارید بیبی را معرفی کنم؟
«در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام»
پینوشت:
- مولانا
- ابوسعید ابوالخیر
- حسن زاده آملی
- بوستان سعدی
- مولانا
سوتیتر:
۱٫
قرآن دریا بیکران است. وجود شما هم حد یقف ندارد. آنجایی که در کسب معارف مختلف به خود گفتید دیگر بس است، بدانید چوب دنیا را خورده و وسوسه دنیا شما را گرفتار کرده است. بدانید با رفیق بد همنشین شده، مقاله هرزه خوانده یا لقمه ناپاکی به دهان گذاشتهاید. انسان نمیگوید بس است. به من و شما فرمود: «إقرا وأرقَ»: بخوان و بالا برو.