اشاره:
در دهه هفتاد، همزمان با آغاز دوران به اصطلاح سازندگی بعد از جنگ و حرکت رو به رشد مصرفگرایی و دنیاطلبی و تجملگرایی در کشور، راقم این سطور جزوهای را تحت عنوان «محرمانه با مسئولین» به رشته تحریر درآورد که پس از تکثیر محدود، در اختیار مدیران مرتبط با نویسنده قرار گرفت.
در آن جزوه، ضمن نقد روند روبه گسترش گرایش برخی مدیران کشور به مظاهر دنیوی و تبیین تضاد این رویه با آموزههای مدیریت اسلامی و سنّت و سیرۀ پیشوایان الهی، درباره تبعات اقتصادی و اجتماعی و سرانجام این پدیده نامیمون هشدار داده شده بود. چراکه با غفلت دولتمردان و قانونگزاران وقت، نسبت به شاخصهای اسلام ناب و رهنمودهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری«مدظله»، رشد غدۀ سرطانیِ مادیگرایی و اشرافیگری در لایهای از مدیران، بخصوص در بخشهای اقتصادی، سرانجام رسوایی مترفان و غرق شدگان در مادیات، قابل پیشبینی بود.
اینک با گذشت حدود ۲۰ سال از تحریر مطلب فوقالاشاره، فقط چند عنوان کوتاه از آن جزوه که در آن ضمناً از نگاه آیات قرآن، سرنوشت تلخ امروزِ این انحراف اشاره شده بود، ارائه میگردد. باشد که با تمسک و بازگشت به آموزههای اسلام ناب و عمل به شاخصها و معیارهای سعادتبخشِ الهی، شاهد مدیرانی متناسب و شایستۀ نظام اسلامی باشیم. انشاءالله
محمدحسن رحیمیان
آفت دلبستگی به امور مادی
نظام حقوق و مزایای مدیران در وضعیت موجود به گونهای تنظیم شده است که هر چه سِمت مدیر، بالاتر باشد حقوق و مزایای بیشتری به او تعلق میگیرد. در بخشهای صنعتی و اقتصادی نیز بر همین منوال است با این تفاوت که در نظام اداری، ارقام حقوق، نسبتاً قانونمند است ولی مزایا و هزینههای نامرئی مدیران در اشکال و پوششهای گوناگون حد و مرزی ندارد!. اما در بخشهای اقتصادی و صنعتی، حقوق و مزایا چه در حالت رسمی و مرئیِ آن و چه در حالت غیررسمی و غیرمرئی، لجام گسیخته و بیحد و مرز است. آنچه ارقام را در این آشفته بازار تعیین میکند، مسابقه و مقایسه سوداگرانه و آزمندانهای است که در میدان دنیاخواهی و مادیگرایی برخی از مدیران برقرار شده است.
یک مدیر دولتی که خود را خادم میداند و قشری از اقشار جامعه را مخدوم خود میشمارد، به جای نهیب زدن به خود که مبادا وضع زندگی خادم از مخدومِ پابرهنۀ کوخنشین بالاتر باشد، با غفلت یا تغافل از این نگرش، در حسرت حقوق بالاتر فلان بخش اقتصادی میسوزد. مدیر بخش اقتصادی نیز نگاه حسرتآلودش به طرف فلان نهاد اقتصادی است که ریخت و پاش بیشتری برای مدیرانش دارد آن مدیران هم به همین ترتیب نسبت به فلان بخش اقتصادی دولتی، خود را مظلومتر و ایثارگر میپندارند و نهایتاً پرهزینهترین مدیران اقتصادی دولتی نیز خود را در قبال فلان مدیر و مالک بخش خصوصی مغبون میدانند!.
هر چند هنوز هم مدیران کارآمد و وارسته در نظام مقدس جمهوری اسلامی _که نمونه آنها شاید در هیچ کشوری وجود ندارد_ کم نیستند، اما روال سالهای گذشته به خصوص بعد از پایان جنگ تحمیلی، در جهت گسترش وضعیت فوق پیش رفته است و معلوم نیست ادامه این وضعیت به کجا خواهد انجامید؟ و از آنجا که مدیران نقش مهمی در ساختن و پرداختن یک جامعه ایفا میکنند در واقع باید گفت: معلوم نیست با ادامه این روند، سرانجام نظام جمهوری اسلامی به کجا کشیده خواهد شد؟!
البته، توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که اگر شیطان اعم از کوچک و بزرگ یا جنّ و انس آن بخواهد اسلام ناب محمدی(ص) را به اسلام آمریکایی و جمهوری اسلامی را به جمهوری ضداسلامی تبدیل کند، کار کلیدی خود را از کجا و چگونه آغاز میکند؟
شیطان معمولا با این توجیه که مدیر باید بدون کمترین دغدغه مادی بتواند وظایف مدیریتی خود را انجام دهد، شروع میکند. به جا اندختن اینکه مدیران و تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور حق دارند و باید در رفاه و تجملات زندگی کنند، در خانهها و کاخهای مجلل ساکن باشند و سوار اتومبیلهای لوکس شوند!. سِیری که سرانجامی جز بیخبری و جدایی ازمردم و خدا را در پی ندارد.
اما چگونه شیطان در این کار توفیق مییابد؟ داستان، همان داستان آدم و بهشت است. رؤیای پرواز به عالم فرشتگان و آرزوی جاودانه ماندن در «بهشت». جمهوری اسلامی با دست یازیدن به «شجره» خبیثه دنیاگرایی به رانده شدن از بهشت و «اهبطوا بعضکم لبعضِ عدوُّ(۱) فرود آیید در حالی که با یکدیگر دشمنید» میانجامد.
این سخن حق است که چسبیدن به زمین و دل بستن به زرق و برق دنیا، انسان را از پیمودن راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه باز میدارد:
«مالَکُم؟! اِذا قیلَ لَکُمُ انفِروا فِی سَبیلِاللهِ اثَا قَلتُم اِلَی الأرضِ اَرَضیتُم بِالحَیوه الدُّنیا مِنَ الآخِرَه فَما مَتاعُ الدُّنیا فِی الآخرهِ فَما مَتاعُ الحیوهِ الدُّنیا فِی الآخِرَهِ الا قلیل(۲) چرا هنگامی که به شما گفته میشود در راه خدا حرکت کنید، بر زمین سنگینی میکنید! – از زمین کنده نمیشوید – آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش داشتهاید با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست!»
آری، همواره انجام هر نوع تکلیف بر حسب شرایط زمان و مکان، جهاد فی سبیلالله است و حرکت در راه خدا و پرواز به عالم قرب الهی فقط با سبک بالی امکانپذیر است و سبکبالی نیز ملازم با سبکباری از وابستگیهای مادی است.
پیامبراکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
«یا علیّ نَجَی المُخَفّفوُنَ و هَلَکَ المُثَقَّلوُنَ؛(۳) ای علی سبکباران نجات یابند و سنگینباران هلاک شوند.»
و در همین راستا است که رسول مکرم(ص ) فرمود:
«ما مِن اَحَدٍ مِنَ الاَولینَ وَ الآخِرینَ اِلا وَ هُوَ یَتَمَنّی یَومَ القیامه انّهُ لَم یُعظَ مِنَ الدُّنیا اِلا قوُتاً؛(۴)در میان اولین و آخرین، هیچکس نیست مگر آنکه در روز قیامت آرزو میکند ایکاش جز قوتی از دنیا به او داده نشده بود!»
البته باید توجه داشت که دنیا در جای خود بد نیست و خداوند هیچچیز را باطل و عبَث نیافریده است.(۵)
بلکه سخن بر سرِ دلبستگی به دنیا در مقابل آخرت است والا دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است.(۶) آخرت در بستر دنیا شکل میگیرد و روح بر مرکب جسم به سوی کمال سیر میکند. کاملترین انسانها هم فاقد غرائز و نیازها و کششهای جسمانی مانند گرسنگی نیستند. در زمینه غرائز حیوانی نیز آنچه مذموم است، مقهور بودن در برابر آنهاست. به عنوان مثال شهوتپرستی عامل سقوط انسان است اما درست و به اندازه، به غریزۀ شهوت پاسخ دادن عامل بقای انسان است. در حالیکه روابط زن و مرد در خارج از محدودۀ شرع، گناه کبیره است در چهارچوب ازدواج شرعی، سنت پیامبر و عبادت است. همانگونه که کبریت و گاز در خانه و آشپزخانه اگر نادرست به کار گرفته شود خانه و صاحبخانه را آتش میزند ولی استفادۀ بجا از آن، گرمابخش خانه و وسیله زندگی و فراهم ساختن غذاست. آنچه مهم است چگونه به دست آوردن دنیا و چگونه استفاده کردن از آن است. در اینجا سخن از دلبستگی به دنیا و آنرا در عرض آخرت و در مقابل آن قرار دادن است. از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که:
«حُبَّ الدُّنیا اَصلُ کُلِّ مَعصیَه وَ اَوَّلُ کُلِّ ذَنبٍ؛(۷) دلبستگی به دنیا ریشۀ هر عصیان و آغاز هر گناه است.
همچنین از امیرالمؤمنین(ع) روایت است که:
«حُبُّ الدُّنیا رَأسُ الفِتَن وَ اصلُ المِحَن؛(۸) وابستگی به دنیا رأس فتنهها و ریشه محنتهاست.»
نمونههای بارز دلبستگی به دنیا که ممکن است هر یک از آنها یا همه آنها مانع در مقابل دلبستگی به خدا، رسول خدا و تلاش در راه خدا قرار گیرند. در این سخن آمده است:
«قُل اِن کانَ اَباءُکُم و اَبناءُکُم وَ اِخوانُکُم وَ اَزواجُکُم وَ عَشیرَتُکُم و اموالٌ اقتَرَفتُمُوها وَ تِجاره تَخشَونَ کسادَها وَ مساکِنَ تَرضَونَها اَحَبَّ اِلیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ وَ جَهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَصوُ حَتّی یَأتیَ اللهُ بِاَمرِهِ وَ اللهُ لایَهدِی القَومَ الفاسِقینَ؛(۹)بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طائفه شما و اموالی که به دست آوردهاید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانههایی که به آن دل خوش داشتهاید برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما فرود آورد و خدا جمعیت فاسقان را هدایت نمیکند.»
در این آیه در چهار محور اول، بستگان درجه اول که به نظر میرسد مشتمل بر مادر و دختر و خواهر نیز است مورد اشاره قرار گرفتهاند و در محور پنجم تحت عنوان «عشیره» به معنی طائفه و وابستگان را ذکر کرده است که شعاع آن تا قومیت و قبیلهگرایی و ملیگرایی امتداد مییابد. در محور ششم از اموال به دست آمده و جمعآوری شده سخن گفته و در محور هفتم به کار و پیشه و منبع درآمد و ترس از کساد و کاهش درآمد اشاره نموده و در نهایت محل سکونت و دلخوش داشتن به آن را آورده است.
محورهای مزبور موضوعاتی هستند که انسان به طور طبیعی به آنها دلبستگی دارد اما آنگاه که انسان مقهور دلبستگیِ لجام گسیخته به این امور شود و این دلبستگی در تقابل با دلبستگی به خدا و پیامبرش قرار گیرد و مانع تلاش، تحرک و مجاهده در مسیر حق گردد، در چنین وضعیتی انسان از پوشش هدایت الهی و صراط مستقیم بیرون میافتد.
– مدیرانی که با استفاده از موقعیت، ظرفیتها و امکانات حوزه مدیریتی خود منافع عمومی را – ولو به اندازه یک صاع گندم، یعنی مقدار کمکی که عقیل از امیرالمؤمنین(ع) برای فرزندان گرسنه خود درخواست کرد و پاسخ آتشین پیشوای متقین را دریافت کرد– قربانی روابط خانوادگی و قوم و قبیلهای خود کنند.
مدیری که به دنبال جمعآوری اموال و انباشتن ثروت و امکانات برای خود و وابستگانش باشد، مدیری که جایگاه مسئولیت و شغل خود را فرصتی برای کسب درآمد و حقوق و مزایای هر چه بیشتر میداند، مدیری که آرامش و دلخوشی خود را به خانههای مجلل و زندگیهای اشرافی میبیند، چگونه میتواند مدعی اطاعت از خدا و رسول خدا باشد و چگونه میتواند در مسیر حق قدم بردارد؟
آیا مدیران بیش از دیگران مخاطب این تهدید الهی در پایان آیه فوق نیستند که فرمود: «فَتربصوا حتّی یَاتیَ الله بِامرِهِ؛ منتظر باشید تا فرمان الهی فرا رسد.» محتوای این تهدید و فرمان الهی چیست؟ با مقایسه مضمون آیه اخیرالذکر: «قل ان کان آباءُکم…» با آیه: «ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتُم الی الارض اَرَضیتم بالحیوه الدنیا»(۱۱) که قبلاً مطرح کردیم وجه مشترکِ بین دو آیه، بازدارندگیِ چسبیدن و دلخوش کردن به زندگی دنیا در برابر حرکت و تلاش در راه خداست که در ادامه این آیه میفرماید:
«اِلا تَنفِروا یُعَذِّبُکُم عَذاباً الیماً وَ یَستَبدِل قوماً غَیرِکُم؛(۱۲) اگر بیدرنگ – در راه خدا و برای خدا– حرکت نکنید خداوند شما را مجازات و عذاب دردناکی میکند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار میدهد…»
پس نباید گمان شود این در همیشه روی همین پاشنه میچرخد و نعمت خدمت و مدیریت در نظام اسلامی با این ناسپاسی پایدار میماند بلکه طبق وعده الهی هم به عذاب شدید الهی گرفتار میشوید و هم این موقعیت را از دست میدهید و دیگران به جای شما خواهند نشست.
نباید فراموش کرد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه کسانی با اقتدار تمام بر همین مسندهای مدیریتی نشسته بودند و زمانی هیچکس تصور نمیکرد با آن ذلت، بروند و گروهی دیگر در جای آنان مستقر شوند.
آیا در معنی این آیه و سخن الهی اندیشیدهایم؟ که فرمود:
«وَ سَکَنتُم فی مَساکِنَ الذین ظَلَموا اَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن لَکُم ما فَعَلنا بِهِم و ضَرَبنا لَکُم الأمثالَ؛(۱۳) شما در منازل (و کاخهای) کسانی که بر خویشتن ستم کردند ساکن شدید و برای شما آشکار شد که چگونه با آنان رفتار کردیم و برای شما مثلها زدیم.(و باز هم بیدار نمیشوید)
آیا مدیران امروز در جایگاه مدیرانِ گذشته تکیه نزدهاند؟ آیا فراموش کردیم که خداوند بر سر مدیران رژیم ستمشاهی چه آورد؟! دلیل مثال زدنهای خداوند با تعبیر «لکم» برای «شما» چیست؟ آیا آنها هم انجام وظیفه و خدمت را قربانی تبعیضها، روابط شخصی وخانوادگی، پولپرستی و… نکردند؟ آیا گناه آنها بدتر است یا گناه ما؟ گناه آنها آبروی رژیم ستمشاهی را میبرد، اما گناه ما، آبروی چه کسی و چه نظامی را میبرد؟ آیا کارهای ناشایست و مادیگرایی برخی مدیران امروز، لکه ننگی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست؟ اگر چنین است گناه آنها کجا و گناه اینان کجا؟ و عذابی که خداوند بر آنها نازل کرد کجا؟ و عذابی که در انتظار مدیران متخلف در جمهوری اسلامی است کجا؟
دامنۀ استفاده از بیتالمال
در استفاده یا به عبارتی سوء استفاده از بیتالمال، معمولاً اگر محدودیتی اعمال میشود برای ضعفا و کارمندان فرودست است، اما مدیران به هر نسبت که در سطحی بالاتری باشند، دستشان در استفاده از بیتالمال بازتر میشود. یا مقررات به آنها اختیار بیشتری تفویض میکند و یا به دلیل قدرت آنان و مراقبت کمتر بر آنها امکان دسترسی و استفاده برای آنها فراهمتر است. شیطان نیز با مستعد دیدن زمینه، با انواع توجیهات وسوسه میکند که بهترین اتومبیلها باید در اختیار مدیر باشد. در مرحله بعدی برحسب موقعیت و به اشکال مختلف تدریجاً چند اتومبیل دیگر نیز مورد استفادۀ مستقیم و غیرمستقیم مدیر و حتی خانواده و بستگان او قرار میگیرد. بدین ترتیب با آنکه رفت و آمد در داخل شهر با یک اتومبیل چندمیلیون تومانی امکانپذیر است لیکن به خاطر آسایش بیشتر و احیاناً نمایش شخصیت و شأن مدیر در سایه تجمل و استفاده از اتومبیلهای خارجی گرانقیمت، هزینه چند برابر را بر بیتالمال تحمیل میکنند. البته مسأله به همینجا ختم نمیشود زیرا اثرگذاری مدیر ارشد و نقش الگوساز او در سازمان زیر مجموعۀ وی و حتی سایر سازمانها میتواند هزینه تحمیلی به بیتالمال را به صدها و هزارها برابر برساند.
برای نمونه، در یک سازمان که در حدود ۳۰۰ شعبه در کشور دارد، استفادۀ رئیس آن سازمان از پیکان به جای پاترول سبب شد به تعداد ادارات آن سازمان، استفاده از پاترول به پیکان تبدیل شود. با محاسبه تفاوت هزینهها مشخص شد این کار، فقط در یک سال چند صدمیلیون تومان صرفهجویی در بیتالمال را به همراه داشت. این در حالیاست که معمولاً با نگاه سطحی و تجاهل نسبت به دامنۀ تاثیرات و تبعات مادی-معنوی نوع خودرویی که رئیس یک سازمان سوار میشود، استفاده از خودروی گران قیمتتر را با توجیه افزایش کارآیی احتمالی رئیس سازمان، امری ضروری القاء میکنند.(توجه شود مطلب ۲۰ سال پیش نوشته شده)
برخی از رؤسا و مدیران هم به خاطر اینکه در استفاده تجملگرایانه و رفاهطلبانه از اتومبیلهای گرانقیمت، منفرد و انگشتنما نباشند، در جهت تعمیم و توسعه این روند در سطح جامعه و دیگر مدیران گام برمیدارند و احیاناً زمینه آنرا هم فراهم میکنند!، چه بسا یکی از دلائل گسترش چشمگیر استفاده از انواع اتومبیلهای لوکس خارجی بعد از جنگ در سازمانهای دولتی و در سطح جامعه همین نکته ظریف بوده است!
این وضعیت ناهنجار در استفادۀ بیش از اندازه از بیتالمال و سوار شدن بر خودروهای لوکس از سوی مدیران و مسئولان یک نظام طاغوتی و منفصل از مصالح مردم، دور از انتظار نیست اما در نظام مردمی و اسلامی که در آن مردم، مخدومان حکومت به شمار میروند و همه داعیهدار پیروی از پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هستیم، استفادۀ لجام گسیخته و روزافزون از اموال عمومی که متعلق به همین مردمی است که بسیاری از آنها با مشکلات معیشتی دست به گریبانند، به هیچوجه شایسته نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی مفصل بعد از آنکه با استناد به آیات قرآن، پیغمبر اکرم(ص) را به عنوان اُسوه و سرمشق برای همه معرفی میکند و میزان و ملاک محبوبیت هر مسلمانی را نزد خدا در اندازۀ پیروی عملی از آن حضرت بیان میفرماید از میان هزاران فضیلت پیغمبر اکرم(ص) به توصیف بهرهگیری آن حضرت از امور مادی پرداخته و میفرماید: «کانَ رسوُلاللهِ(ص)…یَرکَبُ الحِمارَ العاری وَ یَردِفُ خَلفَه؛(۱۴) بر الاغ برهنه (بدون پالان) سوار میشد – و فردی دیگری را نیز – پشت سر خود سوار میکرد.»
در آن روزگار، الاغ پایینترین رتبه مرکب بود و پایینتر از آن، مرکبی نبود در عینحال الاغ میتوانست پالان ساده یا نفیس داشته باشد ولی پیغمبراکرم(ص) سوار الاغ برهنه میشد.
حضرت امیر(ع) در ادامه میفرماید:
وَیَکُونُ السَّترُ عَلی بابِ بَیتِهِ فَتَکوُنُ فیهِ التِّصاویر، فَیَقوُلُ: یا فُلانَهَ-لِاحَدِ اَزواجِهِ- غَیِبیهِ عَنی فَاِنی اِذا نَظَرتُ اِلَیهِ ذَکَرتُ الدُّنیا وَزَخارِفُها؛(۱۵) بردرخانه پیامبر(ع) پردهای مصور آویزان بود آن حضرت همسرش را فراخواند و فرمود: این پرده را از پیش چشم من دورکن زیرا هنگامی که نگاهم به آن افتد به یاد دنیا و جاذبههای آن میافتم!»
روح بلند و آسمانی مرآت اتم و اسمالله الاعظم و اشرف کائنات کجا؟ و روح کوچک و حقیر و بیرمق ما کجا؟ پرده و پارچۀ ۱۴۰۰ سال پیش، آن هم درسرزمین حجاز کجا؟ و پردهها، پارچهها و مصنوعات تکنولوژی امروز کجا؟ خانۀ محقر و گِلین پیغمبرکجا؟ و خانههای مجلل با نماها، مصالح و وسایل مدرن روزگار ما کجا؟. الاغ برهنه کجا؟ اتومبیلهای دهها میلیونی و صدها میلیونی پرزرق و برق این دوره کجا؟ انزجار و تنفر پیامبر(ع) از دنیا و زخارف دنیا کجا؟ و دلبستگی و شیفتگی ما به مظاهر دنیا کجا؟
مضافاً اینکه آن پرده مربوط به زندگی اندرونی پیغمبر اکرم(ص) و از مال شخصی حضرتشان بوده نه از بیتالمال. اما غفلت از حقایق خلقت و اینکه باید در روز قیامت برای مصرف ذرهالمثقال از بیتالمال حجت قابل قبول در پیشگاه خداوند ارائه شود، انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی، آرام، آرام و قدم بهقدم در آغاز به تصرفات مشکوک و مشتبه در بیتالمال و در مراحل بعد به هزینه کردنهای خلاف قانون و شرع، آلوده میشود. این وضعیت آنچنان با مرور زمان عادی و طبیعی جلوه میکند که فرد علاوه بر آنکه احساس شرم و گناه را از دست میدهد بلکه این گناه را، شرط لازم و ضروتی اجتنابناپذیر برای حفظ شأن مدیریت به حساب میآورد!.
مصادیقی از زیادهروی در استفاده از بیتالمال
زیادهروی و تصرف غیرمجاز در بیتالمال، نه فقط در قلمرو امور شخصیِ مدیر که حتی در انجام ماموریتهای اداری، از نظر عقل و شرع غیر قابل قبول است. حضرت امیرالمومنین(ع) به ظریفترین و ریزترین مصادیق این موضوع پرداخته و خطاب به مسئولان میفرماید:
«ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا من فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار فان اموال المسلمین لا تحتمل الأضرار»(۱۶)
«قلمهایتان را نازک و سطرها را به هم نزدیک کنید، حرفهای زیادی را حذف و در آوردن معانی، صرفهجویی کنید و از زیادهروی بپرهیزید که زیان رساندن به اموال مسلمانان قابل تحمل نیست!»
پیشوای ما حضرت امیرالمؤمنین«ع» موارد صرفهجویی در مکاتبات اداری را در چهار عنوان بیان فرموده است:
۱ـ نازک کردن نوک قلم. اگر نوک قلم بیش از حد نیاز درشت باشد اولاً برای نویسنده وقتگیر است، ثانیاً مُرَکب و کاغذ بیشتری مصرف میشود.
۲ـ نزدیک کردن سطرها، فاصله زیاد بین سطور علاوه بر آنکه از زیبایی مکتوب میکاهد، موجب مصرف بیشتر کاغذ میشود.
۳ـ حذف حروف و کلمات غیرضروری (صرفهجویی، در الفاظ). آوردن حروف و کلماتی اضافی (لفّاظی کردن) مانند کلمات مترادف و القاب تشریفاتی علاوه بر آنکه وقت نویسنده و خواننده را در همان حد ولو در حد ثانیهها و دقیقهها تلف مینماید، موجب افزایش مصرف مُرکب و کاغذ میشود.
۴ـ میانهروی در آوردن معانی و مطالب. اکتفا نکردن به لُب مطلب مورد نظر و حاشیه رفتنهای خارج از موضوع نیز موجب تطویل نگارش و بالتّبع تضییع نابجای وقت، مرکب و کاغذ میشود.
بعد از آنکه حضرت ریزترین مصادیق زیادهروی در مصرف را بیان میکند تا به طریق اولی موارد درشت و کلان را مورد توجه قرار دهد، با یک فرمان قاطع بهطور کلی، مسئولان امر را از هرگونه زیادهروی در بیتالمال، برحذر میدارد و در نهایت دلیل آنرا با ارائه یک معیار کلی یعنی غیر قابل تحمل بودن اضرار به بیتالمال و زیان رساندن به اموال عمومی بیان میدارد.
آیا حدیث خاموش کردن چراغ بیتالمال و روایت آهن گداخته و داستان دستبند عاریه و دهها و صدها روایت دیگر در زمینه مراقبت از بیتالمال در زمان حاضر باید به فراموشی سپرده شود؟! آیا این احادیث نباید امروز بیش از هر زمان دیگر نصبالعین تمام مسئولان و کارگزاران نظامی باشد که میخواهد نسخه برابر با اصل حکومت اسلامی و نظام علوی باشد؟!
پینوشتها:
۱٫اعراف، آیه ۲۴٫
- ۲. توبه، آیه ۳۸٫
۳٫بحارالانوار، ج ۷۴، ص۵۲
- بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۴
- ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق (حجر، آیه ۸۵)
و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما باطلاً (ص، آیه ۲۷)
- عن ابن ابی یعفور قلت لابی عبدالله علیه السلام انا لنحب الدنیا فقال: تصنع بها ماذا؟ قلت اتزوج منها و احجّ و انفقُ علی عیالی و انیل اخوانی و اتصدّق، قالی لی: لیس هذا من الدنیا هذا من الاخره (بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۰۶)
- تنبیه الخواطر، ص ۳۶۲٫
- غررالحکم
- توبه، آیه ۳۴
- توبه، آیه ۲۴
۱۱٫توبه، آیه ۳۸٫
- توبه، آیه ۳۹٫
- ۱۳. ابراهیم، آیه ۴۵
- نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰٫
- همان
- مستدرک نهجالبلاغه، ص ۱۱۱، بحار، ج ۱۰۱/۲۷۵
سوتیترها:
۱٫
*دنیا در جای خود بد نیست ولی سخن بر سر دلبستگی به دنیا در مقابل آخرت است والا دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است. آنچه مهم است چگونه به دست آوردن دنیا و استفاده از آن است.
۲٫
*برخی از رؤسا و مدیران به خاطر اینکه در استفاده تجملگرایانه و رفاهطلبانه از اتومبیلهای گرانقیمت، منفرد و انگشتنما نباشند، در جهت تعمیم و توسعه این روند در سطح دیگر مدیران گام برمیدارند و احیاناً زمینه آنرا هم فراهم میکنند!
۳٫
* انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی، آرام، آرام و قدم بهقدم در آغاز به تصرفات مشکوک و مشتبه در بیتالمال و در مراحل بعد به هزینه کردنهای خلاف قانون و شرع آلوده میشود. این وضعیت آنچنان با مرور زمان عادی و طبیعی جلوه می کند که فرد علاوه بر آنکه احساس شرم و گناه را از دست میدهد بلکه این گناه را، شرط لازم و ضروتی اجتنابناپذیر برای حفظ شأن مدیریت به حساب میآورد!