اشاره:
در کلاسهائی که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی برای طلاب حوزه علمیه قم برقرار شده بود. شهید مظلوم حضرت آیه الله دکتر بهشتی درسهائی دربارۀ مالکیت در اسلام تدریس نمودند و پاسدار اسلام متن این درسها را که توسط دفتر تبلیغات فراهم شده بود در طی چند شماره تقدیم امت مسلمان مینماید. لازم بتذکر است که متن درسهای موجود تاکنون بچاپ نرسیده، گر چه از شهید مظلوم تحت همین عنوان آثار دیگری بچاپ رسیده است.
مالکیت در اسلام
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
بحث در مالکیت است، مقداری پیرامون اصل مالکیت صحبت میکنیم، و مقداری هم پیرامون مالکیت در اسلام. فهرست مطالبی که انشاءالله گفته میشود به این ترتیب است:
مالکیت: تعریف مالکیت، مال، ملک، ارزش مصرفی، منشاء مالکیت.
الف- مالکیت خدا و منشاء و حدود آن.
ب- مالکیت انسان و منشاء و حدود آن.
ج- انواع مالکیت
د- مالکیت فردی و انواع آن.
ه- مالکیت جمعی و انواع آن.
و- آثار مالکیت.
ز- حق تصرف.
ح- حق واگذاری.
ط- انتقال قهری.
تعریف مالکیت
مالکیت رابطه ایست اجتماعی- اعتباری و قراردادی میان اجتماع که بیانگر مشروعیت تصرف مالک در ملک خویش و جلوگیری تصرف دیگران در آن است. این مشروعیت در نظامهای مختلف اجتماعی متفاوت است. مالکیت یک امر عینی فیزیکی عبارت از این است که چیزی در جهان واقعیت داشته باشد، هر چند هیچ ذهنی و صاحب ذهنی در جهان نباشد، مثلاً اگر چنانچه هیچ موجودی در دنیا نباشد، این درخت کنار خیابان را درک کند، باز درخت واقعیت خارجی دارد.
و اما واقعیتهای اعتباری که عموم واقعیتهای اجتماعی را تشکیل میدهند عبارت از چیزهائی است که واقعیت آنها مشروط به وجود اعتبار کنندگان و صاحبان ذهن در جهان است.
مالکیت از این قسم دوم است، وجوب تکلیفی، نه وجودی- احکام تکلیفی یعنی واجب، حرام، مستحب، مباح و مکروه- اگر در جهان اشخاص صاحب ذهنی وجود نداشته باشند معنی ندارد چه (چیز) بر کسی واجب است؟ وجوبی تحقق پیدا نمیکند. احکام وضعی هم همینطور است که منتزع از یک سلسله احکام تکلیفی است و موضوع برای یک سلسله احکام تکلیفی. مثال:
آقا دست به این کتاب نزن، چرا؟ از صاحبش اجازه گرفته ای؟ این مال فلانی است. اینها در موقعی است که یک اعتبار اجتماعی وجود داشته باشد و الامعنی ندارد. پس مالکیت دارای یک واقعیت اعتباری است، و این امر اعتباری در زندگی اجتماعی بوجود میآید، و گرنه اگر تک انسانی در دنیا بود حتی زمینۀ فکر کردن به این مطالب نیز برایش پیدا نمیشد، چرا؟ برای اینکه این روابط مال وقتی است که انسانها در کنار هم زندگی میکنند و یک سلسله قرار دادها بین آنان بوجود میآید، و لازم نیست که این قرار دادها بین دو گروه بوجود بیاید، گاهی قرار و مدارها خودبخود بوجود میآید، مثلاً همین کتاب شما تازنده اید مال خود شماست و رابطۀ کتاب با شما فردی است، و اگر بشهادت رسیدید به ورثه میرسد و گروهی میشود.
خوب کار این رابطه چیست؟ و حرف حسابی کدام است؟ این رابطه میگوید مالک حق تصرفات گوناگون در این ملک دارد، و حق دارد بگوید دیگران در آن تصرف نکنند، و این مشروعیت امری است نسبی که در جوامع مختلف فرق میکند و نسبتش در زمانهای مختلف فرق میکند، حق تصرف در بعض جوامع برای مالک مثلاً آزاد و مطلق است و درجای دیگر محدود. و همینطور جلوگیری و اختیارات که از تصرف دیگران دارد، گاهی کم و گاهی مطلق است.
مالکیت خداوند
و اما مالکیت خدا برجهان هستی:
می گوئیم در خداوند مالکیت حقیقی است، و در انسانها ممکن است حقیقی باشد و ممکن است نباشد. در همین مالکیت خداوند، باز میبینیم امری اعتباری است، به یک معنی که تا ما انسانها و این رابطۀ مالکیتی که در زندگی آنهاست تحقق پیدا نکند، ذهن ما سراغ مالکیت خدا نمیرود، یعنی این اعتبار برای خودمان تحقق پیدا نمیکند. البته این بحث در این مقطع زمانی از بحثهای کم ثمر است.
مال وملک
مسئلۀ بعد «مال و ملک» است.
معنی ملک معلوم است: چیزی که انسان مالک اوست، ملک یعنی مملوک. و اما «مال» چیزی است که دارای ارزش مصرفی، مستقیم یا غیر مستقیم برای انسان باشد.
«ارزش مصرفی» یعنی اینکه بتواند یکی از خواستهای زندگی انسان را ارضاء کند مثلاً گندم سیب، گوشت، شیر، پوست، پنبه، پشم و چوب، اینها تمام مصرفی است، ولی گاهی معنی وسیع تری نیز دارد، مثلاً یک تابلوی زیبای نقاشی ارزش مصرفی دارد. کار یک معلم و پزشک و آرایشگر تمام اینها هرکدام به یک معنی ارزش مصرفی دارد. و در اینجا باید بحث شود کار حلال کدام و حرام کدام است و باید یک قید اضافه شود و آن اینکه اگر مثل هوا فراوان در دسترس همه باشد به او «مال» میگویند یا نه. مثل آب را مال میتوان گفت؟ و آیا شرط عدم فراوانی باید به او اضافه شود یا نه؟ اموال عمومی چه معنی دارد که میگویند دریاها از اموال عمومی است؟
از این بحث نیز بگذریم، زیرا بحث لفظی در اینجا ثمره ای ندارد و فقط بعنوان یادآوری گفتم. «مال» بچیزی میگویند که لااقل دارای ارزش مصرفی باشد، و ارزش مصرفی هم معنایش وسیعتر از آنست که ابتدا به ذهن انسان میرسد و جالب این است که مسئلۀ رابطۀ مال و ارزش مصرف در همین کتابهای فقهی که خوانده اید آمده است، البته کلمۀ ارزش نیست. بعنوان مثال از شرح لمعه میخوانیم و بعد قسمتی از مکاسب:
متاجر لمعه در شرایط مبیع میفرماید:
«یشترط کون المبیع مما یملک ای یقبل الملک شرعاً فلا یصح بیع الحر و ما لا نفع فیه غالباً کالحشرات»
می بینید بحث میشود از چیزی که غالباً سودی ندارد.
شیخ انصاری (ره) که از نظر قدرت تحلیل و سلامت اندیشه فقاهتی انصافاً یک چهرۀ ممتاز است در قرن پیش، ایشان مطلب را دقیق تر از این مطرح کرده است، میفرماید:
«القول فی شرائط العوضین یشترط فی کل منهما کونه متمولاً لأنّ البیع لغۀ مبادلۀ مال بمال و قداحترزوا بهذا الشرط عمالا ینتفع به منفعۀ مقصودۀ للعقلاء محللۀ فی الشرع لأن الأوّل لیس بمال عرفاً کالخنافس والدیدان فانّه یصح عرفاً سلب المصرف لها و نفی الفائدۀ عنها و الثانی لیس بمال شرعاً کالخمروالخنریر»
پس اگر شما در اقتصاد امروز مسئلۀ سودمندی ارزش مصرفی را میبینید بدانید که مسئله مخلوق جدید نیست، این یک تصور عرفی و عمومی است که حتی در کتابهای فقهی ما در بخش اقتصاد به ذهن فقهاء میآید و انرا مطرح میکنند. البته نمیخواهم بگویم آهنگ بحث در اینجا و آنجا یکی است، بلکه میخواهم بگویم اصل اندیشه وجود دارد، آنجا که میفرماید چیزی که مصرف ندارد مال نیست عرفاً در کرم و مورچه و شرعاً در مثل خوک و شراب.
و بعد در اینجا شیخ نکتۀ ظریفی را نقل میکند و آن اینکه آیا ملک و مال عام وخاص مطلقند، یا من و جهند. متساویانند و یا نه؟ اگر عام و خاصند چه صورت آنرا دارند، و بعد ایشان اثبات میکند که عام و خاص من و جهند، بروید و مطالعه کنید.
پس بعنوان نتیجه در تعریف مال میگوئیم: آنچه که منفعت محلله مقصوده داشته باشد «مال» است خواه فراوان باشد یا نه. و اگر در طلیعۀ بحث به ملک و مال و ارزش مصرفی پرداختیم بخاطر آن است که در ادامه بحث مورد نیاز است.
مالکیت خدا و منشأ و حدود آن
منطق فطرت برای پدید آورندۀ یک شیء حق تصرف در آنرا میپذیرد. براین اساس خدا مالک جهان شناخته میشود. زیرا او هستی بخش جهان است، و به عبارت دیگر مالکیت خدا بر سراسر عالم امری است منطبق با منطق فطری.
« • »
سوره یونس آیه ۶۸
گفته اند خدا بچه ای برای خود قرار داده، خدا پاک و والاست از این چرندیات او بی نیاز است، و هرچه در آسمانها و زمین است مال اوست، و شما هم دلیلی بر این حرفها ندارید و چیزهائی که نمیدانید دربارۀ خدا میگوئید.
در آیات قرآن «له» زیاد داریم، اما علت انتخاب این آیه به اعتبار قبلش بود. قالو اتخذالله ولدا- که مثل اینکه چیزی ندارد میخواهد پیدا کند و آنوقت جواب میدهد- هو الغنی- و برای بیان غنا میگوید- له ما فی السموات و ما فی الارض- یعنی آیه در زمینۀ مالکیت خدا برجهان است بمعنی اجتماعی در ذهن ما، و این بود که ما این آیه را انتخاب کردیم والا آیات دیگری نیز هست.
در قراردادهای اجتماعی، مالک باید سند داشته باشد، اما در مورد خداوند اینطور نیست مثلاً در مورد عبای شما دلیل بر مالکیت شما قاعدۀ- ید- است، و اگر در دادگاه ثابت شد که مال شما نیست از شما میگیرند. برای ساختن خانه اگر برای جواز ساختمان به شهرداری مراجعه کردید از شما سند میخواهد ولی برای مالکیت خدا سند لازم نیست، چون یک امر قرار دادی نیست، بلکه فطری است. اگر کسی خدا را قبول کرد مالکیت او را نیز قبول میکند- بیده الامر- اختیارها همه بدست اوست.
حدود مالکیت خداوند
مالکیت خداوند هیچ حدومرزی ندارد، چون همۀ موجودات وجودشان از خداست. مالکیت او نسبت به جهان، مالکیتی مطلق است بدون هیچ حدومرزی.
مالکیت انسان، و منشأ و حدود آن
در این مطلب بحثی نیست که مالکیت بشر در همۀ جهان پذیرفته شده است. در نظامهای مختلف اجتماعی، حتی نظامهای مارکسیستی و شوروی هم مردم را الان مالک لباس و ماشین و حتی خانه میدانند. در این بحث نیست که حتی در سوسیالیسم کامل هم مسئلۀ مالکیت انسان نسبت به اشیاء مطرح است، اینها هم مطالبی نیست که مطرح شود.
منشأ مالکیت انسان چیست
همانطوریکه گفتیم منطق فطرت برای پدید آورنده یک چیز حق تصرف در آنرا میپذیرد و او را مالک آن میشناسد و حق تصرف، خودبخود برای او پیدا میشود. و چون خلق نسبی میکند مالکیتش نسبی است. در اینکه انسان خلاقیت دارد تردیدی نیست، مثلاً پنبه ای که لباس میشود کار ریسنده و بافنده و دوزنده هر کدام خلاقیت است که اثر در آن کرده است، یعنی در آن ارزش مصرفی جدید میآفریند که قبلاً در پنبه نبود.
مثلاً اگر کتابهائی که برای بردن به حجره یا خانه خریده اید بخواهید با یک بسته پنبه ببندید نمیشود، چون میافتد. و اما اگر این پنبه را کسی در آن کار کرد و طناب شد بدرد کار شما میخورد و همان نخ و طناب برای آقایان عمامه میشود؟ اگر عمامه هم بشود قبا نمیشود. بنابراین بافنده ارزش مصرفی جدیدی در این میآفریند و اگر توی بازار بروید و بگوئید قبا، تازه شما را بسراغ دوزنده میفرستند و او کار دیگری انجام میدهد، پس اگر خلاقیت منشاء طبیعی برای اعتبار مالکیت است، هر کس این خلاقیت را داشته باشد مالکیت را هم دارد، و لذا گفته اند صاحب پیراهن و خیاط در لباس مادامی که مزد دوخت را نداده باشد شریکند، منتهی نمیتواند خیاط بدون اجازۀ مالک، آن را به بازار ببرد و بفروشد، چون تزاحم دارد ملک او با این.
بحث دیگر اینکه: آیا هر کاری منشاء مالکیت است:
در اینجا باید بگوئیم کار خلاق و مولد که ارزش مصرفی درست کند منشاء مالکیت است، نه هر کاری، مثلاً پاره کردن کاغذ که کار روی یک ماده طبیعی انجام میگیرد منشاء مالکیت نمیشود. وقتی شما خاک را تبدیل به خشت خام میکنید و خشتها را با گل ملات روی هم میچینید و طاق میزنید و یک کلبه میسازید، کار خلاق و مولد انجام داده اید، کلبه ای ساخته اید که بدرد سکونت میخورد. و گاهی این کار شما مولد و خلاق نیست، مثل اینکه این خانه را خراب کنید، این مولد نیست، مگر اینکه لازم باشد خراب کردن آن برای بنای جدید.
مالکیت انسان محدود است
مالکیت انسان که منشاء آن مولد بودن اوست محدود است، نه مطلق، زیرا انسان در هر کار تولیدی از مواد موجود در طبیعت استفاده میکند موادی که در خلق و تولیدات نقشی نداشته است، نسبت به آنها مالک نیست، مثلاً در همان خشت زنی شما نسبت به کارتان و شکلی که بخاک دادید مالک خشت شده اید، بعد که خشتها را روی هم چیدید و دیوار ساختید و کلبه ساختید مالک کلبه میشوید، ولی اصل خاک نتیجه تولید شما نیست از اینجهت ملک شما نیز نیست، و نتیجه در آنجائی ظاهر میشود که اگر باران کلبه را دوباره بصورت خاک درآورد، آیا بازملک خاکها است یا نه؟ – گفتیم که بحث فقهی مال بعد- بنابراین سازندۀ این خشت به یک اعتبار مالک و در حد معینی مالکیت او ثابت است.
در بیابان خدا ۱۰ من گندم میکارید، ۵/۶ ماه دیگر ۱۰۰ من تولید میشود، این ۱۰۰ من مال کیست؟ مال زراع است، اگر در زمین غصبی هم بکارد مال خود اوست، حالا آیا راستی مال خود اوست؟ اگر باران نمیآمد ۱۰ من گندمش هم از بین رفته آب باران هم شریک است، اگر نور آفتاب نبود و مواد گوناگون از هوا جذب نمیشد این آقا ۱۰۰ من گندم نداشت، پس اگر آفتاب نبود و هوا نبود و اگر و اگر…….
معلوم شد که این آقا سهم کوچکی دارد، ابر و باد و مه و خورشید در کارند تا این آقا با پاشیدن ۱۰ من گندم، ۱۰۰ من بدست بیاورد. در اینجا باید اضافه کنیم به آنچه که گذشت از ابروباد و مه و خورشید، تجربه ای که در کشت و کار از اجتماع آموخته و سهمی هم برای اجتماع. پس ما فهمیدیم که کار خلاق و مولد منشاء اعتبار مالکیت است تا یک حدودی است، و این حدود هم کمتر از آن چیزی است که اول به ذهنمان میآمد.
در تفکر سوسیالیستی در این محاسبه جلو میرود تا آنجا که میگویند اصلاً کار خلاق و مولد منشاء مالکیت او نیست، منشاء مالکیت جامعه است. میگوید اما آب و خاک و هوا و باران و زمین مال جامعه، و این کار هم (نتیجه) تجربۀ جامعه است، امنیت هم مال جامعه است. بنابراین آنچه خود تولید میکند ملک جامعه میشود، چون در حقیقت او نیست که تولید میکند، جامعه است. این یکی از زیربناهای اندیشۀ سوسیالیسم مالکیت اشتراکی و جمعی است. این تفکر آنها است، ولی تند میروند به این دلیل که نقش ویژۀ یک فرد انسان غیر قابل انکار است، ولو خیلی ضعیف، یک درصد و یا یک درهزار. فرد انسان نقش دارد.
انسان اولی که تجربۀ محصول بیشتر بدست آوردن را یافت، این خلاقیت مال اوست یا نه قطعاً مال اوست. جامعه خلاقیتش بستگی به فرد دارد. جامعه میتواند امکانات و ابزار خلاقیت را به فرد بدهد. خلاقیتها معمولاً مربوط به فرد یا چند فرد که مشترکاً کاری را انجام میدهند میباشد.