حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور
نماینده مجلس شورای اسلامی
آنروزها در پاریس چه گذشت؟
در پاریس هم آزادی نبود!!
بیش از چند ساعت از ورود امام دام ظله به پاریس ـ محله «کشان» ـ نمی گذشت. نماز ظهر و عصر را خواندیم، کم کم آفتاب غروب کرد، برای ادای فریضه مغرب و عشاء آماده شدیم. عده ای از خبرنگاران و عکاسان آمده بودند تا با امام مصاحبه کنند و منتظر اجازۀ امام بودند، ولی امام آنانرا نپذیرفت.
فکر می کردیم از جو خفقان و استبداد به محیطی آزاد و کشوری دمکراسی وارد شده ایم و بر خلاف عراق خواهیم توانست فعالیتهای سیاسی اجتماعی را آزادانه دنبال کنیم و ندای مظلومیت ملت شریف ایران را بدنیا برسانیم.
با کمال تأسف و برخلاف انتظار و توقع، چند نفر از کاخ الیزه (کاخ ریاست جمهور) آمدند و تقاضای ملاقات داشتند و گفتند: حامل پیامی از طرف رئیس جمهور فرانسه هستیم و باید همین امشب پیام را به امام برسانیم.
امام مدظله آنانرا پذیرفتند، پس از ادای مراسم، اظهار داشتند: گر چه از ورود شما به پاریس خوشوقتیم ولی بهیچ وجه نمی توانیم بشما اجازه بدهیم مصاحبه کنید، پیام صادر نمائید و اطلاعیه بدهید و و…!
معلوم شد که این تنها ایران و عراق و کویت و و… نیست که اجازه فعالیت سیاسی نمی دهد و نمی تواند حضور امام را تحمل کند بلکه فرانسه هم دست کمی از آنان ندارد و گر چه امام را اخراج نمی کند لیکن در اولین ساعات ورود، از طرف کاخ الیزه آمده اند، اعلام کنند، شما آزاد نیستید و نمی توانید فعالیتهای سیاسی، اجتماعی داشته باشید!آمدن این افراد و اظهاراتشان چقدر شباهت داشت با آمدن چند نفر ازبغداد به نجف اشرف و اظهاراتشان…
ولی امام نیامده بود که ساکت بنشیند، حرف نزند و فعالیت نکند، او هجرت را برای رساندن فریاد مظلومیت ملت شریف ایران برگزیده است و برای همین هدف حاضراست فرودگاه بفرودگاه برود و بگفته ی جرائد خارجی:«چریک پیر بزمین نمی چسبد…»
امام دام ظله در جواب فرمود: پیامها و اعلامیه های من فارسی است و به ایران فرستاده می شود و در اینجا پخش نمی شود شما نترسید (چون آنان وحشت داشتند که حرکت و قیام امام و انتشاراعلامیه ها و پخش مصاحبه ها موجب بیداری و سرانجام قیام مردم فرانسه شود!) سرانجام رضایت دادند که امام فقط پیام بدهند و اعلامیه صادر نمایند و به ایران ارسال شود و از برگزاری مصاحبه خودداری نمایند. اولین پیام در تاریخ ۱۶/۷/۵۷ بمناسبت افتتاح مدارس به طلاب علوم دینی، محصلین ودانش آموزان و دانشجویان سراسر کشور و ملت شریف ایران صادر گردید.
کم کم مصاحبه با شخصیتها و خبرنگاران نیز شروع شد که اولین مصاحبه در تاریخ ۲۲/۷/۵۷ با خبرنگار فیگارو برگزار شد. آنگاه فعالیت های امام آنچنان اوج گرفت که کسی نتوانست مانع شود.
سرگذشتهای ویژه از زندگی امام
حجه الاسلام اسماعیل فردوسی پور(نماینده مجلس شورای اسلامی)
اولین روزهای ورود به پاریس «محله کشان» با حضور حجه الاسلام احمد آقا، بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی، مرحوم املائی و… جلسه ای تشکیل شد و پیرامون اداره و تنظیم امور مربوط به اقامت و ابعاد فعالیتهای دفتر امام دام ظله در پاریس، مشورت و تبادل نظر گردید.
و در پایان، کمیته ای بعنوان «کمیته تصمیم گیری» تشکیل شد و برای هر یک از ابعاد کار دفتر(محل اقامت، برنامه ی غذا، تنظیم ملاقات ها و مصاحبه ها، ترجمه تلفن و…) مسئولی مشخص گردید.
نخست کمیته، تصمیم گرفت اطلاعیه ای درباره هجرت امام دام ظله از نجف اشرف به کویت و سپس پاریس و علل و اسباب آن و شرح ماجرا نوشته و منتشر شود. نوشتن این موضوع را نظر به اینکه از اول همراه امام بودم و در جریان قرار داشتم به من واگذار گردید، لذا اطلاعیه ای نوشته شد. دربارۀ اینکه امضای اطلاعیه چه باشد؟(رئیس دفتر امام، کمیتۀ تصمیم گیری، دفتر مخصوص، همراهان امام، اطرافیان امام و یا به اسم یک نفر) اختلاف نظر وجود داشت.
متن اطلاعیه همراه امضاهای پیشنهادی توسط احمدآقا خدمت امام عرضه شد، امام پس از اظهار در متن و برخی اصلاحات فرمودند:«من یک آخوندم، یک طلبه هم کارهایم را انجام می دهد. نه کمیته بدنبالم بچسبانید، نه دفتر مخصوص و نه چیز دیگر.» دو روز از اقامت در پاریس می گذشت، امام مدظله العالی از وضع آپارتمان ناراحت بودند. آپارتمان در طبقه چهارم و بسیار کوچک بود. امام اصرار داشتند محل اقامت عوض شود. برادران به تکاپو افتادند تا محل مناسبی تهیه نمایند و گویا به نتیجه رسیدند. صبح روز دوم در خدمت امام بعنوان دیدن منزلی که در نظر گرفته بودند آپارتمان را ترک کردند.
از طرفی خبر ورود امام به پاریس همه جا منتشر شده بود،برادران و خواهران دانشجو و غیر دانشجو از سراسر اروپا به عزم زیارت و دیدار امام دام ظله رهسپار پاریس شده بودند.
روز دوم مانند روز اول، آپارتمان مملو از خواهران و برادران گردید و در حالیکه امام حضور نداشتند اکثر آنان از غیبت امام نگران و ناراحت شدند می پرسیدند: امام دام ظله کجایند؟ چرا نیستند؟ ما از راه دور آمده ایم. آیا امام هم مانند رهبران مسیحی نمی خواهند با مردم تماس بگیرند؟ چرا امام را از ما مخفی می کنید؟ چرا نمی گذارید امام و رهبرمانرا ببینیم؟! بعضی هم می گفتند: شنیده ایم کمیته ای بعنوان کمیته تصمیم گیری تشکیل شده و امام، مجری تصمیمات این کمیته است اگر بنا است بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی و… اطراف امام باشند و برای امام دام ظله تصمیم بگیرند، ما راضی نیستیم، ما نمی گذاریم. (هدف از تشکیل کمیته تصمیم گیری، تعیین مسئولیتها و مشخص نمودن وظائف و برقرار شدن نظم و ترتیب در کارهای مربوط بدفتر امام بود، که متأسفانه شایع کردند، کمیته ای بعنوان کمیته ی تصمیم گیری تشکیل شده است، این کمیته تصمیم می گیرد و امام دام ظله اجرا می کند!!)
هر چه برای برادران و خواهران محترم توضیح می دادم و می گفتم اینطور نیست، اشتباه می کنید، امام دام ظله در اختیار شما است، مخفی نشده، کسی نمی تواند امام را مخفی کند، امام مانند پدران روحانی و کشیشان مسیحی از مردم فاصله ندارد، کسی نمی تواند او را از مردم جدا کند و برایش تصمیم بگیرد… امام دام ظله العالی رهبری است که خود فکر می کند، تصمیم می گیرد وعمل می کند، حرف می زند قلم برمی دارد و با بهترین عبارت اعلامیه صادر می کند و پیام می دهد. امام کسی نیست که برایش بنویسند و او امضاء کند!! و این از افتخارات ما است که چنین رهبری داریم. امروز هم امام تشریف برده اند خانه و محل مناسبی برای ملاقات و دیدار آقایان تدارک ببینند وقتی مستقر شدند، برنامه ملاقات و دیدار، مرتب و منظم خواهد شد، شما نگران نباشید. امام اطرافی و حاجب ندارد که مانع ملاقات شما بشود. لیکن اغلب برادران که از راه دور آمده بودند ناراحت و عصبانی بودند و نمی توانستند بپذیرند که عدم حضور امام دام ظله یک امر عادی است. بالاخره قانع شدند مشروط براینکه فردا(روز سوم) در همان محل، امام را زیارت کنند، من هم قول دادم که فردا صبح در همان مکان با امام ملاقات داشته باشند بعدازظهر مرحوم املائی آمد و اظهار داشت خانه ای که برای امام دیده اند دور است و چون تلفن ندارد، بنا شده فعلاً این محل بخاطر تلفن بعنوان دفتر امام باقی بماند، شما برو من اینجا می مانم.
خیال می کردم آن خانه داخل پاریس است، سوار شدیم، ماشین حرکت کرد و از خیابانهای پاریس گذشت و وارد اتوبان شد و در فاصلۀ چهل کیلومتری به دهکده ی نوفل لوشاتو رسیدیم وارد باغی شدیم که ساختمانی کوچک مرکب از دو اطاق (یک اطاق نسبتاً بزرگ و یک اطاق کوچک) و یک پستو که بعداً محل دفتر و تلفن ـ و به اصطلاح خارجیان ـ اطاق فرمان شد، نماز جماعت در همان اطاق بزرگ و ملاقات ها در اطاق کوچک برگزار می شد. اطاق کوچک محل خواب و استراحت امام و اطاق بزرگ محل تجمع، سخنرانی و استراحت همراهان بود. وقتی وارد شدم، بنی صدر، قطب زاده، دکتر یزدی، و… نشسته بودند و صحبت می کردند. من گفتم اینجا بسیار دور است، رفت و آمد برای مردم و دانشجویان مشکل است، جواب دادند از اینجا بهتر جائی نداریم! جریان برخورد و اعتراض برادران دانشجو و قولی را که داده بودم گفتم، به من خندیدند، و چون امام را بدرستی نمی شناختند و از روحیات امام خبر نداشتنند و درک نمی کردند که تمام این هجرتها، سرگردانیها، نابسامانیها بخاطر همین دانشجویان سرگردان و مردم مستضعف است نه برای خوشگذرانی و خوش بودن لذا گفتند: امام از اینجا هیچ جا نمی روند!!.
محضر امام شرفیاب شدم و شرح ماجرا را بازگو کردم عرض کردم آقا: اینجا دور است، رفت و آمد مشکل است.
فرمود: جای خوبی است دور از غوغا و سروصدای شهر است فقط روزهای یکشنبه که تعطیل است، اینجا کمی شلوغ می شود، بقیه ایام هفته خلوت است و برای ما خوب است.
عرض کردم: من به برادران و خواهران قول داده ام که فردا در همان آپارتمان با آنان ملاقات داشته باشید.
فرمود: چون قول داده ای فردا می رویم ولی دیگر تکرار نشود.
شب فرارسید، شب سوم، نماز مغرب و عشا خوانده شد. آقایان همه رفتند و ما را تنها گذاشتند بعداً معلوم شد که توطئه ای بوده است که ما نتوانیم به شهر بیائیم و با برادران و خواهران ملاقات داشته باشیم! صبح پس از ادای فریضه، خوابیده بودیم چون فکر نمی کردیم با عدم حضور آقایان و نداشتن ماشین و راهنما بتوانیم بوعده ای که داده ایم عمل کنیم.
ولی ناگهان دیدیم امام دام ظله ما را صدا می زنند و می فرمایند:«مگر نگفتی به دانشجویان وعده داده ام؟ پاشید برویم.» بلند شدیم و آماده حرکت. «محمد آقا» یکی از برادران دانشجو و مسئول موقت اقامتگاه را صدا کردم: ماشین داری!
آری!
آماده باش به پاریس برویم.
ماشین آماده شد، همه سوار شدیم و عازم شهر پاریس.
همینکه از باغ خارج شدیم، افراد پلیس که مسئولیت حفاظت را بعهده داشتند از حرکت امام ممانعت کردند وگفتند: ما مسئول حفاظت اقامتگاه هستیم و افرادمان بقدر کافی نیست که هم بتوانیم از اقامتگاه حفاظت کنیم و هم همراه شما بیائیم، باید قبلاً بما اطلاع می دادید تا از پاریس افراد بخواهیم و چون قبلاً بما اطلاع ندادید، برگردید، تا کسب اطلاع کنیم. گفتیم: شما با امام حرکت کنید و به پاریس اطلاع دهید که یک اکیپ دیگر بیاید جایگزین شما شود و همین کار را هم کردند.
وقتی به «کشان» رسیدیم آپارتمان از برادران دانشجو و ایرانیان مملو بود، با ورود امام صدای تکبیر بلند شد. دانشجویان عزیز بی اختیار خود را در آغوش امام می انداختند و امام هم با آغوش باز از آنان استقبال کرد و عکسی که یکی از دانشجویان دست بگردن امام انداخته است و در کتب درسی ابتدائی هم بچاپ رسیده در این روز گرفته شد.
امام دام ظله نشستند و برای حضار سخنرانی کردند. ۱۷/۷/۵۷
«بسم الله الرحمن الرحیم: چنانکه بعضی ها گفتند مثل اینکه بعضی از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدری مؤاخذه و محاکمه می کردند که کسی در این امر دخالت داشته، در این معنا، اینطور نبوده است. مزاج من اولاً اقتضای اینکه بنشینم و اینجا باشم ندارد، این است که دیروز تصمیم گرفتم استراحت کنم. امروز که شنیدم آقایان اینجا تشریف می آورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلاً بین من و کسی واسطه باشد، ارتباط باشد، این خلاف ادب اسلام است من در اختیار همه آقایان هستم به مقداری که قدرت داشته باشم. بالاخره قدرت می خواهد، برای اینکه ماشاءالله شماها جوان هستید و انشاءالله وقتی به پیری رسیدید آنوقت می دانید که آن اقتضاهائی که در جوانان هست در پیر نیست، ما حالا دیگر نفس های آخر را می کشیم و امیدواریم که بتوانیم همه مان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین. خدمت کنیم به وطن خودمان… و این هم عرض کنم که من مزاجم اقتضای اینکه هر روزبیایم اینجا با این وصفی که الان هست نمی کند و من الان خسته شده ام و گفتم چاره ای ندارم که با آقایان صحبت بکنم من معذرت می خواهم که نمی توانم بیایم. اولاً این را عرض بکنم که من از اولی که داخل در این باغ شدم اجازه دخالت به کسی ندادم، به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمی دادم، خودم مستقل بودم در کارهایم، خودم هر کاری را می خواستم می کردم و هر کاری را نمی خواستم نمی کردم و بر اثر تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا آمده ام مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم یا کسی در کارهایم دخالت بکند و من هم از او تقلید بکنم!…»
پس از آن، جواب سؤالات خواهران و برادران را دادند و در این جلسه بود که یکی از خواهران پرسید: حجاب اسلامی چیست؟
امام فرمودند:«همینکه شما دارید حجاب اسلامی است».
و در این جلسه بود که امام اعلام فرمودند:«من سخنگو ندارم! کمیته ی تصمیم گیری و اطرافی هم ندارم!، بر اثر تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دهم… هر کسی می خواهد با من تماس بگیرد بدون واسطه می تواند منتهی قبلاً بوسیله یکی از این آقایان (اشاره به دو نفر از طلاب) وقت بگیرد» جلسه ی پربار و دیدار تاریخی برگزار شد و همه دانشجویان خوشحال و سرفراز شدند و تشکر کردند. لیکن در بین سخنرانی امام، آقای دکتر یزدی که گمان نمی کرد امام به شهر بیایند، به نوفل لوشاتو رفته بود و دیده بود امام نیستند، با عجله به پاریس آمد و با کمال عصبانیت به من گفت:«مگر با ژیسکا ردیستن (رئیس جمهور وقت فرانسه) قرار داشتی که امام را سر صبح به پاریس آوردی؟! گفتم: همین دانشجویان عزیزند که برای اسلام و امام فداکاری می کنند و برای امام ارزش دارند نه رئیس جمهور فرانسه.
حجه الاسلام احمد آقا هم به دکتر یزدی اعلام کرد که: امام فرمودند: من سخنگو ندارم. کمیته و رئیس دفتر و اطرافی هم ندارم.
هنگام ظهر، اذان گفته شد و امام اقامه نماز ظهر و عصر فرمودند و پس از ادای نماز، آپارتمان را ترک کردند و به نوفل لوشاتو بازگشتند.
و از آن تاریخ (۱۷/۷/۵۷) به بعد ملاقاتها، مصاحبه ها و مراسم کلاً در نوفل لوشاتو برگزار گردید.
امام و تجملات ظاهری
«نوفل لوشاتو» محل اقامت امام امت دهکده ی کوچکی است که تقریباً چهل کیلومتری شهر بزرگ پاریس قرار دارد، دهکده ای آرام و بی سروصدا، فقط روزهای تعطیل کمی شلوغ می شود زیرا جنبه ی ییلاقی دارد که ایام تعطیل ازآن استفاده می کنند. اقامت امام ـ رهبر کبیر انقلاب آیه الله العظمی امام خمینی ـ در این دهکده و رفت و آمد دانشجویان و شخصیتها از سراسر دنیا وضع عادی و آرام آنرا برهم زد. کم کم محل اقامت، کوچک و کوچکتر می شد، امام از تنگی جا ناراحت بودند بخصوص که بنا است اهل بیت از نجف اشرف به پاریس بیایند.
امام اجازه فرمودند منزلی وسیعتر و نزدیکتر اجاره شود، منازل متعددی دیده شد که هر کدام از جهتی مناسب نبود.
بالاخره یکی از برادران تصمیم گرفت که این مهمّ را انجام دهد و خانه ای مناسب تهیه کند، منزل تهیه شد. بعضی از بستگان امام هم دیدند و پسندیدند و به امام گزارش دادند، امام مبلغی بابت اجاره یک ماه فرستاد و اجازه دادند سند اجاره تنظیم شود. این کار را هم انجام داد و برای انتقال امام دست بکار شدند. برای اطمینان بیشتر با بعضی از برادران دانشجو از منزل دیدن کردیم، منزل کوچک بود اما ظاهراً زیبا و قشنگ می نمود و از کیفیّت خوبی برخوردار بود، من فکر کردم برای امام مناسب نیست، برادران دانشجو هم گفتند اینجا مناسب نیست، امام اگر این خانه را ببینند نخواهند آمد. بنا شد به امام اطلاع داده شود و وضع و کیفیت منزل گزارش گردد و گفته شود که ظاهر منزل، مناسب شما نیست بخصوص که دیوارهای آن مخملی است (کاغذهای دیواری مخملی بود) وقتی امام اطلاع پیدا کردند، فرمودند: من آنجا نمی روم… .