ماه رمضان شاهد دردناکترین فاجعه تاریخ است. در پگاه نوزدهمین روز این ماه، عظمیترین انسان تاریخ پس از حضرت رسول ص هنگام نماز، با لب روزه، در مسجد بزرگ کوفه، به دست پلیدترین و شقاوتمندترین کسی که به صورت انسان بود، به شهادت رسید، و با نفسی مطمئن و قلبی آرام در هنگام ضربه خوردن فرمود: به پروردگار کعبه، رستگار شدم.
اینک به یاد این روز، خواستیم مطلبی بنویسیم ولی چه بنویسیم؟ و چه می توان نوشت؟ شخصیتی که دشمنانش از فرط دشمنی و دوستانش از شدت ترس و وحشت، مناقب و فضائلش را پشت پرده نگهداشته و اظهار نکردند ولی می بینیم گیتی پر است از فضایل آن حضرت. شخصیتی که به حق می توان گفت: مادر گیتی همچو او فرزند نزاد، یگانه ای که شرق و غرب همتائی برای وی سراغ ندارد، عظمیی که عظیمان تاریخ در برابر عظمت و شکوهش سر به زیرند، و خلاصه انسان کاملی که جز خدا و پیامبرش او را نشناخت و جز او و پیامبر، خدا را نشناخت و جز خدا و او، پیامبر را نشناخت، اگر چکامه ای به بلندی کوه ها و مرکبی به اندازه اقیانوس ها فراهم آید و تمام خلایق قلم به دست بخواهند در این باره چیزی بنویسند، به خدا قسم از پی شمارش فضایل علی ع برنیایند. همان بهتر که ببینیم پیامبر اکرم ص درباره جانشین خود چه می فرماید:
صدها حدیث متواتر از حضرت رسول ص در ستایش برادرش و جانشینش و عزیزترین عزیزانش از شیعه و سنی نقل شده که هزاران کتاب، آن ها را در بر دارد. اکنون به یک حدیث شریف بسنده می کنیم: حضرت رسول (ص) می فرماید:
«علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار».
علی با حق است و حق با علی است، با او می چرخد هر کجا که باشد.
این حدیث، یکی از بهترین و جالبترین احادیثی است که در ستایش امیرالمؤمنین، از حضرت رسول ص نقل شده است، و می توان آن را یکی از ویژگی های حضرت امیر دانست.
علی با حق است و حق با علی، هر جا علی باشد، حق گرد وجود مبارکش می چرخد، یعنی علی نقطه مرکزی، حق و حقیقت، و تمام فضایل انسانی دور این نقطه مرکزی می چرخند. هر جا علی باشد، عدالت و سخاوت و یاری مستضعفین و شدت با مستکبرین و یتیم نوازی و بیوه نوازی و دست بیچارگان گرفتن و مستمندان را دریافتن و خلاصه تمام فضایل انسانی موجود است.
علی (ع) از زبان خودش
اکنون ببینیم علی (ع) چگونه خود را توصیف می کند، زیرا هر چه ما بگوئیم ارزشی ندارد، همان به که علی را از زبان خودش بشناسیم:
– نخستین مسلمان
«اللهم انی اول من أناب و سمع و اجاب. لم یسبقنی الا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالصلاه». (خطبه ۱۳۱)
خدایا! ( تو می دانی) من نخستین کسی بودم که حق را دریافتم، آن را شنیدم و پذیرفتم. هیچ کس جز پیامبر خدا (ص) در نماز بر من سبقت نگرفت.
– همسانی با مستمندان و بیچارگان
«… هیهات أن یبلغنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه ـ و لعل بالحجاز و الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع ـ او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری …. أ أقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیر المؤمنین و لا أشارکهم فی مکاره الدهر، أو أکون أسوه لهم فی جشوبه العیش! فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها…»
(نامه ۴۵ نهج البلاغه)
هیهات که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص و آزا مرا به برگزیدن غذاها وادارد ـ در صورتی که ممکن است در حجاز یا یمامه (از شهرهای یمن) کسی باشد که طمعی در یک قرص نان نداشته هیچگاه سیر نشده است یا اینکه با شکم پر بخوابم و کنار من شکم هائی گرسنه و جگرهائی (از تشنگی) سوزان باشد… آیا قناعت کنم به اینکه گفته شود: این امیر المؤمنین است! و در سختی های روزگار با آنان شریک نباشم و الگوئی برای آنان در تلخکامی سخت زندگانی کردن نباشم؟ آری! من آفریده نشدم که غذاهای خوب، مرا ( از یاد آنان) غافل کند همانند حیوان بسته ای که اندیشه ای جز علفش ندارد.
– بالاترین درجه زهد و پارسائی :
الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه … فوالله ما کنزت من دنیاکم تبراً و لا ادّخرت من غنائمها وفراً و لا اعدت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا. (نامه ۴۵)
هان! امام شما از دنیای خود به دو پیراهن کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرد… به خدا سوگند از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمت های آن مال بسیاری ذخیره نکردم و برای پیراهن کهنه ای که دارم، پیراهن دیگر تهیه نکردم و از زمین این دنیا به اندازه یک وجب به دست نیاوردم.
– کوشاترین منادی وحدت:
«لیس رجل ـ فاعلم ـ احرص علی جماعه امه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الفتها منی، أبتغی بذلک حسن الثواب و کرم المآب. (نامه ۷۸)
بدان که هیچ مردی برای وحدت امت محمد ص و یگانگی آنان کوشاتر از من نیست. من با این کار خواهان پاداشی نیک و بازگشتی خوب می باشم.
– یار مظلومان و دشمن ستمگران:
«و ایم الله لا نصفن المظلوم من ظالمه و لأقودن الظالم بخزامته، حتی أورده منهل الحق و ان کان کارهاً». (خطبه ۱۳۶)
به خدا سوگند، حق ستمدیده را از ستمگر می ستانم و ستمکار را با حلقه بینیش آن چنان (خوار و ذلیل) می کشم تا اینکه او را به منبع حق وارد سازم گر چه او را خوشایند نباشد.
– تربیت شده دست پیامبر:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله ص بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه. وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه. و کان یمضع الشیء ثم یلقمنیه و ما وجد لی کذبه فی قول خطله فی فعل». (خطبه ۱۹۲)
و همانا شما قدر و منزلت مرا از رسول خدا با خویشاوندی نزدیک و تقدیر و احترام مخصوص دانستید. او مرا در کنار خود تربیت کرد هنگامی که کودک بودم همواره مرا به سینه اش می چسبانید و در بسترش در آغوش می گرفت و مرا نوازش می کرد و مرا وا می داشت که بوی خوش او را استشمام کنم. او خوراکی را می جوید و در دهانم می گذاشت و هیچگاه دروغی در گفتار و اشتباهی در کردار از من نیافت.
– یار همیشگی قرآن
«… و ان الکتاب لمعی ما فارقته مذ صحبته» (خطبه ۱۲۲)
«… همواره قرآن با من بوده است و از آن زمان که دوستی با آن گزیده ام (و با آن همراه بوده ام) هیچگاه از آن جدا نگشته ام.
– محبوب مؤمنان و مبغوض منافقان:
«لو صربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی أن یبغضنی ما أبغضنی و لو صبت الدنیا بجماتها علی المنافق ان یحبنی ما احبنی. و ذلک أنه قضی فانقضی علی لسان النبی الامی ص أنه قال: یا علی، لایبغضک مؤمن و لا یحبک منافق». (حکمت ۴۵)
اگر شمشیرم را بر بینی مؤمنی فرود آورم که با من دشمنی ورزد، دشمنی نخواهد کرد و اگر آن چه در دنیا هست بر سر منافقی بریزم (به او بدهم) که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت زیرا (حکم الهی) چنین بوده و بر زبان پیامبر (ص) جاری شده است که فرمود: یا علی! هیچ مؤمنی با تو دشمن نشود و هیچ منافقی دوستت ندارد.
– شهامت
«و الذی نفس ابن ابی طالب بیده، لألف ضربه بالسیف أهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله». (خطبه ۱۲۳)
به حق آن کس که جان فرزند ابوطالب به دست او است، همانا هزار ضربت با شمشیر برای من آسان تر است از مرگی که بر رختخواب باشد و اطاعت خدا در آن نباشد.
– پیکار بر با تمام دشمنان:
الا وقد امرنی الله بقتال اهل البغی و النکث و الفساد فی الارض، فأما الناکثون فقد قاتلت، و أما القاسطون فقد جاهدت، و اما المارقه فقد دوخت و اما شیطان الردهه فقد کفیته بصعقه سمعت لها وجبه قلبه و رجه صدره…» (خطبه ۱۹۲)
خداوند مرا به جنگ و کارزار با ستمگران و پیمان شکنان و مفسدین در زمین امر کرد: اما ناکثین و پیمان شکنان (اصحاب جمل) با آن ها جنگیدم و اما قاسطین و آنان که دست از حق برداشتند (اهل شام) با آن ها جهاد و پیکار کردم، و اما مارقین و آنان که از دین بیرون رفتند (خوارج) آن ها را ضعیف و خوار و زبون ساختم و اما شیطان ردهه (از رؤسای خوارج) همان بس که (در اثر فریاد من) چنان هول و وحشت سراسر وجودش را فراگرفت که صدای تپش قلب و لرزش سینه اش به گوشم رسید.
– شجاعت بی نظیر:
«و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها». (نامه ۴۵)
به خدا سوگند، اگر تمام مردم عرب در جنگ با من، متحد و همراه شوند، از آنان رو برنگردانم و اگر فرصتی به دست آید و دستم به گردن های آنان برسد، به سویشان بشتابم (و همه را در راه خدا گردن بزنم).
– تنفر از ستایش:
«… و قد کرهت أن یکون جال فی ظنکم أنی أحب الاطراء و استماع الثناء، و لست بحمد الله کذلک، و لو کنت أحب أن یقال ذلک لترکته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو أحقّ من العظمه و الکبریاء».
(خطبه ۲۱۶)
مرا خوش نیاید که به گمانتان چنین راه یابد که من ستودن و شنیدن ستایش را دوست دارم، سپاس خدای را که چنین نیستم، و اگر خوشم می آمد که مرا ستایش کنید، همانا از جهت خاکساری و فروتنی در برابر خداوند سبحان، آن را رها کردم زیرا به بزرگواری و عظمت و جلال سزاوارتر است.