حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
مقام و منصب امتحان الهی:
مقام و ریاست برای افراد گاهی امتحانی است از طرف خدواند زیرا ریاستها معمولاً همان مقامی است که قبلا در دست دیگران بوده و از آنها سلب شده است. سنت خداوند بر این است که عده ای را بر اثر کارهای زشتی که دارند نابود می کند و عده دیگری ار جانشین آنها می سازد و ناظر بر کارهای آنها است تا آنها چگونه عمل کنند. خداوند در قرآن مجید می فرماید:
• (سوره اعراف آیه ۱۲۷-۱۲۸)
بر حسب مستفاد از داستان موسی و فرعون در قرآن مجید و آیات یاد شده، مدتها بنی اسرائیل اسیر دست قبطیان و فرعون بودند تا اینکه حضرت موسی از طرف خداوند مامور نجات آنها شد.
موسی (ع) آنها را به مبارزه در جهت رهائی از چنگال دشمن دعوت می کند و به آنها نوید پیروز ی می دهد و می گوید: «ازخدا کمک بخواهید و صبر و استقامت داشته باشید، زمین از آن خداوند است که به میراث به هر کدام از بندگان خود که بخواهد عطا می کند و عاقبت نیک برای متقین است».
قوم موسی اظهار نمودند که ما قبل از آمدن تو مورد شکنجه بودیم و بعد از آمدنت نیز همچنان در اذیت وشکنجه هستیم (پس چه روزی وعده خدا تحقق پیدا می کند و ما از این شکنجه آزاد می شویم؟)
حضرت موسی (ع) گفت: «امید است پروردگار دشمن شما را به هلاکت برساند و شما را جانشین آنها قرار دهد تا ببیند چگونه عمل می کنید.»
رژیم طاغوت در کشور ما –ایران- با همه قدرت و عظمتی که داشت سرنگون شد و آنچه برای مردم باور نکردنی بود به وقوع پیوست و اکنون زمامداران فعلی، جانشین آنها هستند و کارها در دست آنها قرار گرفته و خداوند ناظر بر کارهای آنان است تا چگونه عمل کنند و چگونه حق این امانت را ادا نمایند.
آری زمامداری در اسلام امانت است.
علی «ع» به اشعث بن قیس عامل ایشان در آذر بایجان می نویسد: عمل تو برای تو طعمه خوراک نیست، بلکه این کار بر گردن تو امانت است. «و انّ عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک مانه» (نهج البلاغه نامه ۵)
و در ضمن نامه ای که به یکی دیگر از عمال خود نوشته می فرماید: درباره کار تو به من گزارشی رسیده که ا گر آن کار را انجام داده باشی پروردگار خود را به غضب آورده ای و امام خود را نافرمانی کرده ای و امانت خود را کوچک شمرده و آن را تباه نموده ای.
«فقد بلغی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک» (نهج البلاغه نامه ۴۰)
و در موارد دیگر نیز از زمامداری اسلام به امانت تعبیر شده است که ذکر همه آنها لازم نمی باشد.
ویژگیهای زمامدار در اسلام
بطوری که از مدارک اسلامی و شیوه زندگی رهبران اسلام استفاده می شود، زمامدار در حکومت اسلامی باید دارای ویژگیهائی باشد که پاره ای از آنها را ذیلاً تذکر می دهیم:
ویژگی اول: کوشش برای یاری دین:
در رابطه با حفظ این امانت بزرگ الهی، مهمترین وظیف زمامداران اسلامی، یاری دین خدا و رعایت حدود الهی است. امام علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر می فرماید:
«و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه فانه جل اسمه قد تکفل من نصره و اعزاز من أعزَّه»
مالک وظیفه دارد با دست و زبان و دل خدا را یاری نماید که خداوند تبارک و تعالی عهده دار شده که یاری دهنده خود را یاری کند و هر که عزت او را حفظ کند عزیز بدارد.
بالاترین عمل برای زمامدار که موجب عزت و سربلندی و دوام دولت او است یاری دین خدا و حفظ حریم الهی است. برحسب فرموده امام «ع» کسی که یارو حق باشد از پشتیبانی و یاری خداوند برخوردار است و هر کس خدا یار او باشد هیچ قدرتی نمی تواند به او آسیبی برساند.
ویژگی دوم – انجام واجبات و رعایت مستحبات
زمامدار اسلامی که سرپرستی مسلمانان را برعهده دارد و باید دین خدا را یاری کند (علاوه بر اینکه باید در آباد نمودن منطقه تحت فرمان خود بکوشد و به امور سیاسی مردم رسیدگی کند) موظف است مردم را به صلاح و انجام فرمان خدا دعوت نماید. علی «ع» در ضمن بیان شرح وظایف مالک اشتر می فرماید: «و استصلاح اهلها و عماره بلادها»
علی «ع» به مالک اشتر فرمان می دهد که به اصلاح اهل مصر بپردازد (و کار آنها را سر و سامان بدهد، آنها را به دین خدا و تکالیف شرعیه و اخلاق اسلامی آشنا نماید و به عمل وادار کند) و شهر های آن را آباد نماید. بنابراین، خود والی قبل از دیگران باید به صلاح آراسته و از عیوب و خلاف تقوی پیراسته باشد و به واجبات خدا اهمیت دهد و حتی المقدور مستحبات را نیز رعایت نماید.
امام «ع» می فرماید: «أمر بتقوی الله و ایثار طاعته و اتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه و سنته» به مالک اشتر فرمان می دهد که از خدا پروا داشته باشد و اطاعت او را برگزیند و آنچه را خداوند به عنوان واجبات و مستحبات در کتاب خود امر نموده پیروی کند (و آنها را مورد عمل قرار دهد).
و نیز در همان عهد نامه به مالک می فرماید: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام و ان کانت کلها لله اذا صلحت فیها النیه و سلمت منها الرعیه، ولیکن فی خاصه ما تخلص لله به دینک اقامه فرائضه التی هی له خاصه فاعط الله من بدنک فی لیلک و نهارک و وفَّ ما تقربت به الی الله من ذلک کاملاً غیر مثلوم و لا منقوص بالغاً من بدنک ما بلغ».
بهترین و پاکترین اوقات خود را برای کارهائی که بین خود و خدا داری قرار بده (یعنی از بهترین وقتها برای عبادت و راز و نیاز با خدا استفاده کن اگر چه همه وقتها (و کارهای تو که خدمتگزار اسلام هستی) برای خداست، در صورتی که نیتت خالص و برای خدا باشد و (در سایه حکومتت) زیر دستان در آسایش باشند و باید در بهترین وقت مخصوصی که آنرا برای خدا و امر دینت مقرر میداری، واجباتی را انجام دهی که مخصوص خدا است. در شبانه روز (چیزی) از بدنت را به (راه) خدا بده (یعنی آنچنان رنج عبادت را تحمل نما که در شبانه روز از بدنت کاهیده شود) و از عبادات شبانه روزی کاری را که (از بدنت میکاهد) و بوسیله آن به درگاه خدا مقرب میگردی بطور کامل و بدون عیب و نقص انجام بده از بدنت هر چه میکاهد بکاهد (و هر چه بدنت می خواهد فرسوده گردد).
ویژگی سوم- تقوی و پرهیزکاری:
یکی از چیزهائی که وجود آن در زمامداران ضرورت بیشتر دارد تقوی و پرهیزکاری است زیرا زمامدار معمولاً صاحب قدرت است و بیشتر کارهائی را که بخواهد، می تواند انجام دهد. اگر صاحب تقوی نباشد و برای انجام کارهای خلاف، رادع و مانع الهی نداشته باشد چه بسا نفس اماره، او را به فساد بکشاند آنگاه افساد او بیش از اصلاح او باشد. و اگر زمامدار، فاسد باشد دیگران نیز به فساد نزدیک می شوند. جمله معروف «الناس علی دین ملوکهم» که می گوید: مردم بر دین پادشاهان خود هستند همین مطلب را در نظر دارد. لذا امام (ع) اولین فرمانی که به مالک اشتر داده این است که او را به تقوی امر نموده است.
تقوی یک حالت خود نگهداری و یک ملکه نفسانی است که در افراد متقی موجود است و سپری است که متقی را در برابر هجوم فکرهای شیطانی حفظ می کند و هر اندازه قدرت انسان بیشتر باشد و دسترسی او به گناه و معصیت زیاد تر باشد تقوی باید در او بیشتر و محکمتر باشد. زمامدار باید سپر محکمی از تقوی داشته باشد تا مغرور قدرت و منصب نگردد و به گناه آلوده نشود و بتواند بر نفس اماره خویش حکومت کند و آن را در شهوت ها سرکوب نماید.
امام (ع) به مالک اشتر فرمان می دهد که نفس خود را از سرکشی ها باز دارد و آنرا در شهوات بشکند زیرا نفس، انسان را به بدی امر می کند مگر اینکه خدا رحم نماید: «امره ان یکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا مارحم اله»
ویژگی چهارم –خودداری از غرور و خود پسندی:
ریاست نباید باعث گردد که زمامدار خود را از مردم دور نگه دارد و حالت نفسانی او دگرگون گردد و قدرتی که به دست او آمده نباید او را به خود پسندی و گردن فرازی بکشاند بلکه شایسته است که زمامدار پس از قدرت، به بندگان خدا نزدیکتر شود و به برادران خود توجه بیشتر نماید.
امام علی «ع» در نامه ای که به مرزداران خود نوشته است، می فرماید:
برای زمامدار سزاوار است فضل و عطائی که به آن دست یافته و قدرتی را که به آن رسیده حال او را نسبت به زیر دستان تغییر ندهد بلکه سزاوار این است که آنچه را خداوند از نعمت های خود نصیب او نموده او را به بندگان خدا نزدیکتر کند و مهربانی و توجه او را نسبت به برادران خود زیادتر نماید: «فانَّ حقاً علی الوالی ان لا یغیّره علی رعیته فضل ناله و لا طول خصَّ به وان یزیده ما قسم الله له من ننعمه دنواً من عباده و عطفاً علی اخوانه» (نهج البلاغه نامه ۵۰)
و نباید زمامدار با غرور ریاست به دیگران بزرگی بفروشد و به فرمان خدا گردن ننهد که این کار باعث خواری و زمین خوردن او خواهد بود. علی «ع» به مالک اشتر می فرماید: بترس از اینکه در عظمت با خداوند خود را برابر کنی و در جلال و جبروت خود را مانند او قرار دهی که خداوند هر گردن کشی را ذلیل می کند و هر متکبری را خوار می سازد «ایاک و مساماه الله فی عظمته و التشبه فی جبروته فانَّ الله یُذل کل جبار و یهین کل مختال»
راه علاج کبر و دوری از غرور:
الف: توجه به عظمت خداوند:
اگر زمامدار گرفتار غرور ریاست شد باید با توجه نمودن به قدرت خداوند و ضعف و کوچکی خود، نفس اماره را رام سازد و او را از غرور باز دارد. علی «ع» می فرماید: هرگز مگو که من (از طرف دولت) مأمور و امیر مردم هستم و باید آنچه را امر می کنم اظاعت شود که این چنین بودن باعث تاریکی دل و خرابی روان و سستی دین است و انسان را به تغییر نعمت و زوال دولت نزدیک می کند و اگر بواسطه سلطه و قدرتی که داری احساس ابهت کردی و به خیالت رسید که عظمت و قدرتی داری (و می توانی با قدرت خود هر کاری بخواهی انجام دهی) نگاه کن به قدرت خداوند که فوق قدرت تو است (و بدان که) خداوند بر آنچه تو نسبت به خویش قادر نیستی قادر است. (توجه به قدرت خداوند) از سرکشی تو می کاهد و تو را از تند روی باز میدارد و عقل دور گشته ات را به تو باز می گرداند.
«و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیلهً فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفی الیک بما عزب عنک من عقلک»
ب: جلوگیری از تعریفها و ثناگوئی ها:
یکی از چیزهائی که زمامداران را گرفتار خوپسندی و غرور می کند، تمجید ها و ثناگوئی های زیاده از حد است. زیاده روی در ثنا گوئی غالباً بوسیله افراد متملق و چاپلوس و فرصت طلب انجام می شود و کمترین ضرر آن این است که زمامدار گمان می کند همه کارهای او صحیح و خدا پسند است، و از عیب های خود غافل می گردد و این بزرگترین عامل است که او را در نظر مردم کوچک می کند و ملت از او دلسرد می گردند و فرصت طلبان از موقعیت به نفع خود استفاده می کنند و اوضاع قلمرو حکومت او را دگرگون می کنند و منطقه را به فساد می کشانند و یک روزی زمامدار متوجه می گردد که کار از کار گذشته باشد.
علی «ع» پس از اینکه بهترین افراد رابرای وزارت و مشاورت به مالک اشتر معرفی می کند، میفرماید: «باید برگزیده ترین آنها درنزد تو وزیری باشد که بیشتر از دیگران حق را با همه تلخی های آن برای تو بگوید و تو را در کارهای (نامشروع) که خداوند برای دوستان خود نمی پسندد کمتر کمک نماید اگر چه (حق گوئی و کمک نکردن او) با هوای نفس تو سازگار نباشد و موجب آزردگی تو گردد. و خود را به پارسایان و اهل راستی و درستی نزدیک کن (آنها را مشاور و یار نزدیک خود قرار بده) و به آنها بیاموز و آنها را عادت بده که در مدح و ستایش تو زیاده روی نکنند و تو را به خاطر اینکه کار باطل و نادرستی را انجام نداده ای خرسند نسازند زیرا زیاده روی و اصرار در ستایش برای انسان خودپسندی به بار می آورد و انسان را به سرکشی و کبر نزدیک می کند» و «ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک و اقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه واقعاً ذلک من هواک حیث وقع والصق باهل الورع و الصدق ثم رضهم علی ان لا یطروک و لا یبجحوک بباطل لم تفعله فان کثره الاطراء تحدث الزهو و تدنی من العزه»
و در جای دیگر از همین عهد نامه می فرماید: (ای مالک) از خود پسندی بدور باش و هر چیزی که تورا به خودپسندی وا دارد تکیه مکن (یعنی همیشه کارهای خوب و صفات خوب خود را در نظر نیاور که موجب خودپسندی شود بپرهیز) از اینکه ستایش بیش از حد را دوست داشته باشی که خود پسندی و دوستی ستایش ها بهترین فرصت است برای شیطان که اعمال نیک نیکوکاران را نابود سازد (زیرا یکی از چیزهائی که اعمال نیک بندگان خدا را از بین می برد و آنها را از معنویت دور می سازد، عجب و خود پسندی است)
«و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجیک منها و حبّ الاطراء فان ذلک من اوثق فرض الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین» امام علیه السلام در ضمن یکی از سخنرانیهای خود حقوقی را که زمامدار اسلامی بر عهده مردم دارد بر می شمرد. در این حال مردی از یاران او در ضمن یک سخن طولانی که مراتب اطاعت خود را اظهار می نمود، آن حضرت را بسیار ستایش کرد. حضرت در جواب آن مرد فرمود: سزاوار است برای کسی که جلال خداوند در نظر او عظمت یافته (و خدا را به بزرگی شناخته) ما سوای خدا را هر چه هست کوچک بشمارد… و از پست ترین حالات زمامداران در نظر مردمان صالح این است که آنها گمان کنند که زمامداران، فخر و خود ستائی را دوست دارند و کار آنها را بر کبر و خود خواهی حمل نمایند برای من ناپسند و ناگوار است که در گمان شما چنین باشد که من کثرت ستایش را دوست دارم و از شنیدن ثناگوئی ها خوشنود می گردم و من بحمد الله چنین نیستم… به مانند اینکه با گردنکشان (برای خوش آیند آنها) سخن می گویند با من سخن نگوئید… و گمان مبرید سخن حقی که برای من بگوئید بر من گران بیاید… از گفتن حق (در حضور من) خودداری نکنید (نقص ها را بگوئید و مرا در انجام کارها یاری دهید).
« ان من حق من عظم جلال الله فی نفسه و جل موضعه من قلبه ان یصفر عنده –لعظم ذلک- کل ماسواه… و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء و استماع اثناء و لست بحمدالله کذلک… فلا تکلمونی بما تکلم به الجباره… و لا تظنوا بی استثقالاً فی حق فیل لی… فلا تکفوا عن مقالهٍ بحق او مشوره بعدل» (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۲۱۶)
ویژگی پنجم –زندگی ساده و دور از تشریفات:
زمامدار باید با مردم رابطه برادرانه داشته باشد و با یک زندگی ساده و دور از تشریفات در بین مردم زیست نماید. در مقالات مربوط به انتخابات،نظر اسلام را درباره زندگی زمامداران مشروحاً نگاشته ایم، در اینجا آنرا تکرار نمی کنیم. امیدواریم خوانندگان عزیز مطالعه فرموده باشند. فقط یکی از مطالب آنرا به جهت اهمیت موضوع به عنوان یادآوری تکرار می نمائیم و آن این است:
حرکت و رفتار علی «ع»:
علی «ع» هرگز حاضر نمی شد با اسکورت حرکت کند و هر جا که می رود عده ای را به راه بیندازد و حتی حاضر نبود هنگام راه رفتن او جلوتر از دیگران باشد و مردم بعنوان احترام پشت سر او حرکت نمایند. امام «ع» پس از مراجعت از جنگ صفین وارد کوفه شد در حالیکه حضرت سواره به راه خود ادامه می داد با مردی به نام حرب بن شرحبیل که از سرشناسان قوم و قبیله خودبرخورد نمود او بعنوان احترام پیاده پشت سر امام «ع» به راه افتاد. امام «ع» فرمود: برگرد زیرا پیاده راه رفتن شخصی مانند تو (که مورد احترام قبیله خود هستی) همراه با فردی مثل من (که سواره می باشم) برای مؤمن موجب ذلت و برای والی موجب فتنه است (یعنی اینگونه اعمال که برای مومن یک نوع اظهار کوچکی محسوب می گردد ممکن است باعث گردد که زمامدار در خود احساس کبر و خود پسندی نماید.»
«ارجع فان مشی مثلک مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمؤمن» (نهج البلاغه- حکمت ۳۲۲).
و در حکمت ۳۷ از نهج البلاغه آمده است که امام «ع» در مسیر خود به طرف شام به محلی بنام انبار رسیدند، سران و کدخدایان آن محل که آن حضرت را دیدند از مرکب های خود پیاده شدند و جلوی روی آن حضرت با سرعت و پایکوبی به طرز مخصوصی به حرکت در آمدند. امام فرمود: این چه کاری است که شما انجام می دهید؟ گفتند: این عمل رسم و اخلاقی است از ما که بدین وسیله به امیران خود تعظیم می نمائیم (و نسبت به آنها ادای احترام می کنیم). امام «ع» فرمود: به خدا سوگند: از این عمل نفعی نمی برید ولی شما با این کار در دنیا به خودتان زحمت می دهید و در آخرت گرفتار شقاوت و کیفر آن می گردید و چقدر زیانبار است زحمتی که به دنبال آن عقاب آخرت باشد و چقدر پر سود است آن راحتی که ایمنی از آتش با آن همراه باشد.
«و قال علیه السلام وقد لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه فقال (ع): ما هذا الذی صنعموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امرائنا فقال: و الله ما ینفع بهذا امرائکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم و ما اخسر المشقه ورائها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار« (نهج البلاغه صبحی الصالح ص ۴۷۵)
ادامه دارد