قسمت سیزدهم
داوطلبی برای قضاوت
حجت الاسلام و المسلمین محمد ری شهری
یکی از مسائلی که در رابطه با شناخت سیستم قضائی اسلام باید مورد بررسی قرار گیرد، مسأله «داوطلبی برای قضاوت از دیدگاه اسلام» است، که آیا داوطلب شدن برای پست قضاوت و تحصیل در رشته قضائی، کار خوبی است، و یا اینکه کار خوبی نیست؟
بی شک این مساله را مانند بسیاری از مسائل دیگر، مطلق نمی توان مطرح کرد و به آن پاسخ داد، نمی توان گفت داوطلبی برای قضاوت بطور مطلق از دیدگاه اسلام خوبست، و نمی توان گفت بطور مطلق خوب نیست، بلکه باید دید داوطلبی قضاوت برای چه کسی؟ و در چه شرایطی است؟
داوطلب قضاوت ممکن است واجد شرایط قضاء باشد، و ممکن است فاقد شرایط قضا باشد، و در صورتی که واجد شرایط است، ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و یا داوطلب قضاء وجود دارد، و ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و داوطلب قضا وجود ندارد؟
در هر یک از موارد فوق، اسلام نظریه خاصی در رابطه با داوطلبی قضاوت دارد، بنابراین ما باید مساله داوطلبی برای قضاوت را تحت سه عنوان مورد بررسی قرار دهیم:
۱-داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
۲- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز .
۳- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز.
الف: داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
از دیدگاه اسلام برای کسی که واجد شرایط قضاء نیست داوطلبی قضاوت ممنوع است.
به سخن دیگر کسی که خود را واجد شرایط قضاء نمی داند اگر داوطلب قضاوت شود، نه تنها کار خوبی نکرده بلکه مرتکب فعل حرامی نیز شده است، زیرا در حقیقت داوطلب غصب جایگاه پیامبر و امام گردیده، و خود را به دروغ شایسته نمایندگی خدا مطرح نموده است.
امام خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران در کتاب تحریر الوسیله می فرماید:
«بحرمُ القضاء بَینَ النّاسِ وَ لَو فی الاشیاء اِلحقیره إذَا لم یکن من اهله»
یعنی: «وقتی کسی شایستگی برای قضاوت ندارد، داوری میان مردم هر چند در رابطه با امور کوچک و جزئی بر او حرام است».
بنابراین کسی که می خواهد داوطلب قضاوت شود باید خود را جامع شرایط قضاء وشایسته قضاوت بداند.
یعنی کسی باید داوطلب قضاوت شود که از نظر علمی شایسته باشد، و از طریق اجتهاد و یا تقلید بگونه ای که در مقاله های گذشته مطرح شد، بتواند احکام الهی را بداند، و نیز واجد ملکه عدالت و سایر ویژگیهائی باشد که از دیدگاه اسلام برای قاضی ضروری است.
و اگر کسی خود را واجد شرایط نمی داند، ولی مردم یا مسئولین کشور او را شایسته قضاوت می دانند، برای او تصدی پست قضاء جایز نیست.
مرحوم سید بن طاووس در کتاب کشف المحجه در این رابطه سخنی دارد بسیار جالب و آموزنده، متن ترجمه سخن او چنین است:
«…بعضی دیگر به من اشاره کردند که متصدی امر قضاوت گردم، و بر عادت فقها و علماء گذشته به اصلاح امور متحاکمین بپردازم.
به آنان جواب دادم که: من عقل خود را یافته ام که از هر جهت در مقام اصلاح من است، و از من می خواهد که خود را کاملا اصلاح نمایم، و بر عکس نفس و هوا و هوس من، و شیطان، هلاکت مرا خواستارند به اینکه به امور دنیا مشغول شده و از امور آخرت باز مانم.
و من خواستم در میان این دو خصم به عدل و انصاف حکومت و قضاوت نمایم، و حق را به جانب عقل داده و آنها را با وی موافق و متحد نمایم، لکن آن ها با من موافقت ننموده و از حکم من سرپیچی کردند و لسان حال عقل گویا است که جایز نیست برای من که از آنها در جهالت و هلاکت خود متابعت و پیروی نمایم. و در این مدت طولانی نتوانستم میان این دو خصم داوری کنم یا آنها را صلح و آشتی دهم که نزاع و مخالفت از میان برداشته شود، موجب روشنی چشم گردد.
پس کسی که خود را شناخته است که در تمام این مدت از یک حکومت و قضاوت عاجز است چگونه تواند در حکومت و قضاوتهای بسیار که به حساب و شمار نیاید دخالت نماید؟
پس باید کسی را که عقل و نفس و هوای او متفق شده و بر شیطان غالب آمده، و متفقاً در مقام طلب طاعت و رضای خداوند بر آمده اند، و از مهماتی که بر او واجب است فارغ است در نظر بگیرید نزد او محاکمه نمائید، که چنین شخصی با این نیرو بر حکم کردن میان مردم قادر، و بر فصل خصومات توانا است»
هر چند شایستگی سید بن طاووس قابل تردید نیست و آنچه از ایشان نقل شد بنظر می رسد که مانند سایر عذرهای او در رابطه با سایر پُست هائی که از سوی زمامداران جائر به او پیشنهاد گردیده، باشد. ولی آنچه فرموده صحیح است، و کسی که در مقام تعارض عقل و شهوت نتواند حق را به عقل دهد و در مورد خود، به حق قضاوت کند، شایستگی قضاء و داوری میان مردم را ندارد.
و اگر قاضی توانست در رابطه خود درست قضاوت کند و حکم او در مورد خود نافذ بود شایستگی قضاوت میان مردم را احراز کرده است وبگفته امام علی علیه السلام:
إذ نفذ حکمک فی نفسک تداعت الا نفس الی عدلک
یعنی وقتی که حکم و داوری تو در رابطه با خودت نافذ و مؤثر باشد، مردم به عدالت تو امیدوار می شوند و داوری ترا به عنوان داوری عدالت می پذیرند.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز:
آنچه تا کنون عرض کردیم در رابطه با داوطلب شدن کسانی بود که واجد شرایط قضاء نیستند که شخص شد این داوطلبی نه تنها کار خوبی نیست بلکه از دیدگاه اسلام تحریم شده است، و اما داوطلب شدن کسانی که واجد شرایط قضا هستند ولی دستگاه قضائی کشور نیازی به وجود آنها ندارد؟
آنچه از مجموع روایات در این رابطه به دست می آید این است که با توجه به سنگینی مسئولیت قضاوت، و با توجه به اینکه داوطلب شدن برای کاری که به اندازه کافی، داوطلب دارد معمولا با انگیزه نفسانی همراه است، بهتر است که انسان دنبال کار دیگری برود، و داوطلب قضاوت نشود.
در رابطه با سنگینی مسئولیت قضاوت از پیامبر اسلام «صلی الله و علیه و آله» نقل شده است که:
یوتی بالقاضی العدل یوم القیامه فیلقی من شده الحساب ما یتمنّی انّه لم یفض بین اثنین فی تمره
یعنی روز قیامت قاضی عادل احضار می شود، و آنقدر در حساب سختی می بیند که آرزو می کند کاش میان دو نفر حتی در رابطه با دانه ای از خرما قضاوت نکرده بود
امام خمینی در کتاب تحریر در این رابطه می فرمایند:
و الا ولی ترکه مع وجود من به الکفایه لما فیه من الخطر و التهمه
یعنی بهتر، ترک تصدی قضاوت است، در صورتی که به اندازه کافی قاضی وجود داشته باشد چون قضاوت، هم خطرناک است و هم انسان را مورد تهمت قرار می دهد.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز:
اینگونه داوطلبیها بر دو نوعند:
نوع اول: داوطلبیهائی که در رابطه با تأمین اغراض مادی و رسیدن به خواسته های نفسانی، و برای اینکه زندگی خود را تامین کنند یا اینکه برای خود موقعیت و مقامی دست و پا نمایند، داوطلب قضاوت شده اند.
نوع دوم: داوطلبهائی که برای خدا و به منظور انجام تکلیف شرعی داوطلب قضاوت هستند.
دسته اول یعنی داوطلبهائی که انگیزه الهی ندارند، در حقیقت داوطلب آتش دوزخند چه دستگاه قضائی به وجود آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد.
در احادیث بسیاری از پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله» نقل شده است که کسی که داوطلب قضاوت شود، خداوند او را به خود واگذار می نماید، که برای نمونه متن یک حدیث را اینجا می آوریم:
سیستم قضائی اسلام
من ابتغی القضاء و سَاَلَ فیهِ الشُفَعاء و کِلَّ الی نفسه
یعنی کسی که داوطلب قضاوت شود و برای رسیدن به این پست و مقام، دنبال واسطه و پارتی برود، خداوند او را به خود واگذار می نماید!
حال شما تصور کنید که قاضی بیچاره لب پرتگاه دوزخ است که «القاضی علی شفیر النار» و خدا هم دست او را نمی گیرد و او را بخود واگذار نموده است، آیا می تواند در دوزخ نیفتد؟!
ولی قطعاً منظور از داوطلبهایی که طبق این حدیث و احادیث نظیر آن مورد عنایت الهی نیستند و خداوند آنها را بخود واگذار می نماید، کسانی هستند که انگیزه ای الهی در داوطلبی قضاوت ندارند، نظیر قاضی بیضاوی نویسنده تفسیر انوار التنزیل معروف به تفسیر بیضاوی.
یکی از داوطلبان دوزخ!
نقل شده وقتی که قاضی بیضاوی تفسیر انوار التنزیل را بپایان رسانید یک نسخه از آنرا نزد شاه فرستاد، شاه از این کتاب خوشش آمد و به او پیغام داد که در برابر این کار از او چیزی بخواهد.
قاضی بیضاوی در پاسخ گفت قضاوت بیضاء را می خواهم تا در میان مردم وطن خود موقعیتی را احراز کنم چون آنها با دیده تحقیر به من نگاه می کردند.
گفته شده که قاضی بیضاوی برای دست یابی به منصب قضاء یکی از عرفای زمان خود بنام خواجه محمد کنجائی را که شاه از مریدان او بود پارتی و واسطه قرار داده بود.
شاه شبهای جمعه بدیدار خواجه می رفت، در یکی از این دیدارها خواجه به شاه گفت از حضرت شاه می خواهم که امشب یک قطعه از قطعات دوزخ را به شخصی که از جناب تو انتظار آن را دارد بدهی!
شاه نفهمید که خواجه چه می گوید، و از او توضیح خواست!
خواجه گفت که فلانی –یعنی قاضی بیضاوی- از تو می خواهد که منشور قاضی فارس را به او عنایت داری!
شاه قبول کرد و او را به قضاوت فارس منصوب نمود.
هر چند این خواجه عارف هم بر اساس این نقل چیزی بهتر از آن قاضی بیضا نبود، او قاضی شاه بوده و این عارف شاه، نه او برای خدا قضاوت می کرده و نه این خدا را می شناخته و گرنه برای فردی مانند قاضی بیضاوی و از کسی مانند شاه، چنین تقاضائی نمی کرد، ولی سخنی که گفته، حرف درستی است. «خَذِ الحِکمَه, ولو من افواه المنافقین» حکمت را هر چند از دهان منافق بیرون آید باید گرفت، خواجه درست گفت که داوطلب قضاوت، داوطلب قطعه ای از دوزخ است اگر انگیزه الهی نداشته باشد.
و هم اکنون در جمهوری اسلامی اگر کسانی یافت شوند که با انگیزه های غیر الهی داوطلب قضاوت شده اند و یا اینکه متصدی امر قضاوت گردیده اند باید بدانند که داوطلب قطعه ای از قطعات دوزخند، چه دستگاه قضائی کشور به آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد، آنها باید بروند ابتدا خود را تهذیب و نیت خود را تصحیح کنند و پس از آن به فکر تامین کادر قضائی کشور افتند، که اگر انگیزه الهی نداشته باشند خیلی بیشتر از آنچه می توانند خدمت کنند به حیثیت اسلام و جمهوری اسلامی ضربه خواهند زد.
خداوند به همه ما توفیق عنایت کند که با نیت خالص و با انگیزه ای پاک و خدائی خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران باشیم.
انشاء الله در قسمت چهاردهم از این سلسله مقاله که آخرین قسمت از مباحثی است که تحت عنوان «فرازهائی از سیستم قضائی اسلام» مطرح شد، در رابطه با داوطلبی قضاء یا انگیزه الهی بطور مشروح بحث خواهیم کرد.
ادامه دارد