آینده جنگ کمک به جبهه ها
وضعیت کشاورزان گیلان و مازندران
امید بخش ترین شاگردان و رهروان امام امت
با تشکر از جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای احسانبخش نماینده امام در استان گیلان و امام جمعه رشت و عضو محترم مجلس خبرگان از اینکه وقتشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادند تقاضا می شود که به سئوالات ذیل برای آگاهی امت پاسدار اسلام جواب بفرمایند:
-نظر جنابعالی نسبت به شرایط کنونی جنگ و آینده آن چیست و استان گیلان در این جنگ سرنوشت ساز چه نقش داشته و تا کنون چه کمکهایی به جبهه جنگ نموده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله قال امیرالمؤمنین (ع) “سیرو الی اعداء الله و سیروا الی اعداء القرآن و سیرو الی اعداء النبی”.
ما در فرمایشات ائمه اطهار می بینیم هر وقتی که کیان اسلام و یا احکام قرآن یا سنت رسول خدا(ص) در معرض خطر و دستبرد قرار می گیرد، امیرالمؤمنین (ع) فرمان به حرکت و قیام داده و فرموده: سیروا الی اعداء الله و سیرو الی اعداء القرآن. این یک تکلیف الهی است که هروقت انسان احساس کند که اسلام و احکام اسلام در خطر است، باید فداکاری کند و قربانی بدهد.
آنچه که در گذشته در کشور ما پیاده نمی شد واقعیات اسلام بود. ما که در حوزه ای علمیه درس می خواندیم و از کتب فقهی و متون اهل بیت عصمت و طهارت برایمان درس می گفتند، وقتی به احکام اسلام و قصاص و حدود و دیات و حرب و جهاد اسلامی می رسیدیم یک پسوندی می زدند که مثلاً : اگر حاکم شرع مبسوط الید شد تکلیف شرعی این است !! یعنی به نظر فقهای ما تعلیق امر بر محال بوده است! از اینجا معلوم بوده است که بعد از پیغمبر خدا و ائمه اطهار حکومت در دست ناشایستگان و نالایقان و بدور از حریم اسلام و قرآن بوده است.
بعد از اینکه انقلاب اسلامی در ایران پیاده شد و وظیفه ای که قیام کنندگان داشتند و مخصوصاً رهبرانقلاب، آن کس که مردم را در خط انقلاب کشانده، و برای این کار سالها دربدری و آوارگی و زندان و مشقتها و اذیتها را بر خود همواره کرد، تمام این مشقتها برای این بود که بتواند احکام اسلام را پیاده کند و پیاده کردن احکام اسلام فداکاری دارد، رنج دارد خود پیغمبر (ص) در پیاده کردن احکام اسلام چه رنجها که کشیدند و شاید نگذاشتند روزی را آرام داشته باشد و تازه بعد از خلافت حقه امیرالمؤمنین (ع) در حدود ۵ سال حکومتش، جنگ جمل، چنگ صفین و چنگ نهروان رخ داد.
پس پیاده کردن احکام اسلام اینطور نیست که ما بگوئیم و بخواهیم احکام اسلام پیاده شود و در کمال آسایش و راحتی باشیم باید بها بدهیم، باید فدا بدهیم . در روز اول انقلاب ما این معنی را می دانستیم، اینجانب یادم هست ایامی را که در راهپیمایی ها و انقلاب بودیم، بعضی از همین گروهکها و منافقین چپی و راستی گیلان بما می گفتند شما امروز سردمدارید و پیشگامید و در جلوی راهپیمایی هستید و آخوندها جلو دارند اما بدانید اگر انقلاب پیروز بشود خود ما با مشت می کوبیم توی سر شما و نمی گذاریم آب خنگ به گلویتان فرو برود!! ببینید این ضد انقلاب داخلی که در کنار انقلاب ما بود این فکر را داشت. جهانخواران چطور؟ آنهایی که جهان را بین خودشان تقسیم کرده اند آیا می گذاشتند ما آب خنک به گلویمان فرو برود؟! بعد از انقلاب هر که آمد گفت من سهم خودم را می خواهم! گروهکهای منافق، گروهکهای فدائی، توده، کردستان وو … همه سهم خود را می خواستند و هر گروهی می خواست خط خودش را و سیاست خودش را حاکم کند. مثلاً لیبرالها و نهضتی ها و امثا اینها دیدند نه اینکه این رهبر از آنها خط نمی گیرد، بلکه آنها باید از او خط بگیرند وقتی که آن نخست وزیر بی اجازه رهبر انقلاب و مردم انقلابی می رود در الجزایر با برژنسکی ملاقات می کند، ملت و رهبر، آن نخست وزیر را پس گردنی می زنند از گردنه سیاست بیرون می کنند و اگر یک روزی می گفتند بازرگان صد در صد، الان او را با چشم نفرت نگاه می کنند که چرا چنین کرده است و لذا چهانخواران به این نتیجه رسیدند که باید مسائل ایذائی این انقلاب را در داخل فراهم کنند.
وقتی که از وسایل ایذایی داخل کشور دیدند که طرفی نمی بندند، گفتند که باید از خارج به او هجمه و حمله کرد. با توجه به اینکه مأموری هم داشتند در اینجا بنام بنی صدر و بعنوان اینکه فرماندهی کل قوا علی الظاهر بود، جنگ عراق را بر ما تحمیل کردند و بنی صدر، شهری پس از شهر دیگر را در اختیار آنها می گذاشت و عقب نشینی مظفرانه! می کرد و می گفت: ما دشمن را باید به داخل کشور راه بدهیم! تا آنجائیکه دشمن تا اندیمشک و ۱۲ کیلومتری اهواز آمد و تا آنجائیکه من در نقشه مطالعه کردم و کشور با کشورهای دیگر تطبیق کردم، دیدم به اندازه کشور شیلی از خاک کشور ما در دست عراقی افتاده بود و با توجه به آنهایی که در نظام جنگ واردند و تکنیک جنگی را می دانند ویا سیاست نظام مطالعاتی دارند کشوری که بتواند خاکی از کشوری را بدست بیاورد پس گرفتن آن خاک کاری است یا دشوار و یا از محالات است، چنانکه دیدیم که یک قطعه کوچکی را اسرائیلیها از فلسطینیها گرفتند و تا امروز نتوانسته اند پس بگیرند!
فکر می کنم با این مقدمه کوتاهی که عرض کردم اگر بخواهیم شاخصی بگذاریم قطعات گرفته شده را و بعد شهرهای پس گرفته را، این نمودار و شاخص بما می تواند نشان بدهد که ما در چه شرایطی از جنگ هستیم. در شرایطی هستیم که اختیار جنگ با ما است. همیشه حمله با ما است و هرگز دشمن نتوانسته است حمله کند و او هر وقت پاتک می زند، پاتکهایش موفق نبوده است چنانکه در گرفتن خرمشهر، در گرفتن اطراف بستان و اطراف غرب یا همین حاجی عمران و امثال ذلک که حدود ۵/۲ سال است یعنی بعد از رفتن بنی صدر لعنتی، اصلاً حرکت جنگی با ما است. این ما هستیم که هر وقت بخواهیم حمله می کنیم و هر وقت بخواهیم از حمله دست بر می داریم.
مرا عقیده بر این است که الان در پنتاگون می نشینند، درباره نظام ایران فکر می کنند که این چه نوع نظامی است در عالم پیدا شده است، زیرا تمام این سلاحهای مدرن که ساخته می شود از اتم و غیر اتم و موشکها و طیاره ها میراژها و فانتوم ها و تانکها و همه این ها که ساخته می شود برای ارعاب و وحشت و ترس از مرگ است ولی مردم ما با مرگ عجین شده اند، با صدای رسا می گویند: “مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی”
مجروحان ما وقتی به عیادتشان می رویم گریه می کنند که چرا شهید نشده اند، تانکهای تی ۷۲ و تی ۷۶ شوروی ها که آرپی جی هم در مورد آنها کاری نیست. با مشت می روند و الله اکبر گویان راننده را می فرستند پایین و خودشان پشتش می نشینند! اینها برای دنیا اعجاب آور است و شگفتی آور است که این چه نوع تاکتیک است! و لذا الان به نظر من جهان شرق و غرب درباره نظام ما در اندیشه است که تمام این تاکتیکها برای وحشت و رعب مردم است ولی رعب و وحشت را امام از دل مردم برداشت یکی اینکه خوف از مرگ و خوف از ابرقدرتها را از دل مردم ما برداشت و یکی دیگر عشق به شهادت را در ما ایجاد کرد.
بنابراین شرایط کنونی جنگ را می توانیم در یک جمله برای شما خلاصه بکنم که: موفقیت با ما است، و زبونی و خواری با صدام است. و لذا زبونیش را در قالب کلمات صلح و آشتی ظاهر می سازد و از طرفی نیز تمام دوستدارانش، طرفدارانش، اربابانش فرانسه، آمریکا، آلمان، همه کشورها می گویند چرا ایران صلح نمی کند؟! ما به عراق و طرفداران عراق آن حرفی را می زنیم که جبرئیل به فرعون گفت، وقتی که فرعون خود را در حصار دیوار نیل دید و آنها از هر طرف او را محاصره کردند گفت: “امنت برب موسی و هارون” به پرودگار موسی و هارون ایمان آوردم! جبرئیل با مشت در دهانش زد و گفت الان وقد عصیت من قبل. الان که صدام می بیند سپاهیان اسلام از آبادان تا ارومیه را محاصره کره اند و او آخرین لحظات زندگیش را می پیماید الان می گوید صلح! آنروزی که به بستان می رفت به زنان و دختران مظلوم ما تجاوز می کرد، آنروز که نخلستانهای ما را قطع می کرد، آنروز که هویزه ما را تراکتور می انداخت و ویران می کرد، آنروز کجا بودند این طرفدارانش که بگویند بیائید صلح کنید! نه، ما تا انتقام خون شهدایمان را از صدام نگیریم از جنگ دست برنمی داریم و اختیار جنگ با ما است.
ولی درباره دنباله سؤال شما من فکر می کنم جهان نسبت به پشتوانه جنگی ما باز متحیر است. زیرا در هرجا و در هر کشوری که جنگ می شود، در کشورهای جنگزده در جنگ آلمان و انگلیس و شوروی و آمریکا اگر تاریخ جنگ را بخوانید می بینید که مردم روزی کی دانه سیب زمینی داشتند، روزی با دو تا سیب زمینی زندگی می کردند، دنیا را فقر و فاقه گرفته بود و همه کشورها اینطور بود. الان همه کشورها دارند ما را می زنند و برای صدام آنچه که وسایل رفاهی است می دهند، با اینکه کمکهای مالی عربستان سعودی، شیوخ مرتجع و فرانسه پشت جبهه را نگه داشته اند، هم اسلحه می دهند، هم مواد غذایی می دهند هم نیروی کمکی می دهند، و با اینکه همه چیز می دهند، می گویند باز صدام حدود /۳۰ میلیارد دلار کسر بودجه دارد و تا خرخره گرفتار قرض کشورها است. ولی ما دست تعلق و گدایی و دریوزگی به هیچ کشوری از کشورها دراز نکردیم، و این ملت ایران جنگ را نگه داشته است.
روز عید از این شهر بعنوان عیدی حدود صد کامیون جنس به جبهه های جنگ فرستادند . این فقط مال رشت است، لاهیجان فرستاد، انزلی فرستاد، فومن فرستاد، صومعه سرا فرستاد، شهرها و بخش های دیگر فرستادند. همین هفته ای که گذشت بمجرد اینکه والفجر ۲ پیروز شد، خود من ۱۰ کامیون شاید پیش از صد میلیون تومان جنس برای عزیزمان که حاجی عمران را گرفتد، گفتم ببرید آنجا بگویید این چشم روشنی است. ستاد برگزاری نماز جمعه رشت بیش از ۵۰۰ میلیون تومان و شاید میلیاردها تومان دیکر از شهرها و استانهای دیگر فرستاده اند این مردم ما در پشت جبهه از جهت کمک مالی دریغ نفرمودند و از جهت کمک افرادی خدا می داند ما اینجا گاهی از اوقات با مشکلاتی درگیر هستیم که بچه ها را با زبان بتوانیم قانع بکنیم که حالا فعلاً نیاز به جبهه نداریم و نمی خواهیم! اینها خواهند جهان را به تنگ آورد و تنها راهی که من نظرم هست، ما در این جنگ یک راه و کانال پیدا کردیم به جهان و آن این است که جهان سوم را متوجه به حال خودمان کردیم، جهان سومی که عموماً مستعمره و مستضعف و اسیر چنگال ابرقدرتها هستند، ما با این کار، جهان سوم را الان متوجه ایران کردیم و اگر جهان سوم بیدار شوند – اگر چه حکام اغلب جهان سوم حکام و ابسته و مرتجح و خود فروخته اند انقلابمانرا چون آب روان به جهان سوم صادر خواهیم کرد.
-با توجه به شناخت و سوابق ممتدی که جنابعالی از حوزهای علمیه و شاگردان حضرت امام مدظله العالی دارید نظرتان را نسبت به امید بخش ترین شاگردان و رهروان امام امت برای اسلام و انقلاب، بیان فرمائید؟
من با حضرت امام از سال ۱۳۳۲ آشنا شدم و در محضر درس خارج امام استفاده می کردم. سجایای اخلاقی امام از روزهای اول آنقدر گیرا بود. کمتر کسی که با امام یک آشنایی مختصری پیدا می کرد و یا چند صباحی حلاوت و مزه گفتار شیرینشان را می دید محال بود که او را حاج آقا صدا نکند مانند همان کسی که پدر خودش را به چه ناز صدا می زند. درس حاج آقا دیگر برای ما مانند درس پدر خویش بود. اینطور محبوبیتی امام نزد شاگران داشت.
درس حضرت امام پربارتر از درس حضرت آیت الله بروجردی در اصول بود و بالاتر اینکه وقتی درس امام در صحنه حوزه علمیه آمد، درس ادبیات و علوم پایه مرحوم نائینی نیز تحت الشعاع قرار گرفت مخصوصاً وقتی که مطالب بکر امام درباره احکام عنوان می شد برای پیرمردها که بعضی ها درس نائینی دیده بودند عجیب بود.
یکی از پیرمردها می گفت: در آئیینه علم اصول هیچ کس مانند او نبوده، من بعضی از نظرات امام را به او می گفتم، می گفت: حیف! می گفتم چرا؟ می گفت: درس نائینی را خوب توجه نکره این اندازه مقلد بودند درباره نظرات مرحوم نائینی ولی امام با آنروح قوی، با آن ادب اسلامی که در احترام به بزرگان و اشخاص داشت، نظرات علمی خودش را بیان می داشت. و دیگر اینکه از خیلی تکلفاتی که سایر مراجع داشتند به خصوص رفت و آمد کردن، دست بوسی کردن، تعظیم و تکریم نمودن،در خانه را باز کردن، از این معنی برحذر بود و شاگرد هم که تربیت می کرد بنایش بر این بود که شاگرد اتکا به نفس داشته باشد.
در سال ۴۱ بعد از آنکه دفتر دارالتبلیغ شریعتمداری در قم باز شد، بعضی از آقایان که از قم به اینجا اعزام شده بودند تصمیم داشتند دارالتبلیغی پیاده کنند. من به خدمت امام در یخچال قاضی رفتم و حضرت امام در زیر کرسی تشریف داشتند من هم درخدمتشان در زیر کرسی نشستم و مطالب زیادی عرض کردم، از جمله مطالبی که یادم هست این جلمه است، از ایشان سؤال کردم: تکلیف شرعی من در مقابل دارالتبلیغ چیست ؟ آیا حمایت کنم یا ساکت بمانم یا اینکه مخالفت کنم؟ یک جواب آموزنده ای را به من داد فرمود:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است
این تفسیر از من است: یعنی این روبنائی است، یعنی از زیر دارند پایه و اساس قرآن را می زنند و شما مسئولیت حفظ اساس دارید و حفظ بنیاد دارید نه اینکه ریشه را بگذارید بخشکد و شاخ و برگها ارائه دهید!!
در هر صورت تربیت شدگان امام قلیل بودند بعضی از آنها پیراهن تقیه پوشیده بودند ولی بعضی توانستند خصوصیات اخلاقی و روند فکری امام را طابق النعل بالنعل با تفاوت مراتب فضلی، مقداری از امام بگیرند.
روح آقا منشی، روح بزرگواری، روح اخلاق اسلامی، روح تربیت صحیح، روح تدریس، روح انقلابی، روح زیربار ستم نرفتن، روح ترس و وحشت در دل از ابرقدتها نداشتن روح درک زمان واینکه اسلام یک آئین حکومت است نه تنها یک آئین فتوا، پیغمبر (ص) حکومت کند، قرآن را قانون حکومتی معرفی کند نه کتاب مقدس تشریفاتی بالاسری، نه برای خواندن در مقابر، این را کتاب عمل قرار دارد، سنن رسول و احکام رسول (ص) بخاطر تشریفات نیامده بود بلکه آمده بود که ابه اینها عمل بشود نه اینکه استنباط و استدلال را یک کسی ۵۰ سال اصل برائت، حجیت ظن، حجیت الفاظ و… بعد از یک عمر یادگرفتن بعد بروند در شهرها و روستاها بگویند بسم الله الرحمن الرحیم شک بین ۳ و ۴ این است، فتوا هم نقل بکنند، هرچه هم یاد گرفتند بعد از طی ده پانزده سال همه را فراموش کنند!!
این خصوصیتهای وجودی امام بود، معمولاً در هر باغی که گلی بروید شکوفاتر می شود و خوشبوتر و عطرش بهتر می شود و همچنین بعضی از شاگردان گل سرسبد می شوند.
شاگردان زیادی از امام در حوزه داشتیم و داریم ولی اگر بخواهیم نمونه ای را از امام پیدا بکنیم که بالاترین فیض را از امام گرفته باشد، بتواند آن نور که در امام هست و آن قدرت روح که در امام هست، آن جلوه که در امام هست، آن محبت که در امام هست آن شناخت که نسبت به شاگردانش در امام هست، آن رابطه که با روحانیت در امام هست، آن صلابت که در امام هست، آن نفوذ کلمه در امام هست، آن بینش سیاسی که در امام هست آن حدت و شدت که در امام هست، آن لطف و مهر که در امام هست، آن خشم و قهر که در امام هست، آن چه که می توانیم الان در امام پیدا بکنیم، آن فیضان، آن فوران، می توانیم جلوه ای ازآن را در وجود:
حضرت آیت الله العظمی منتظری پیدا بکنیم. اما آیت الله منتظری را نه امروز بعنوان یک آیت الله منتظری بدانیم، ما که از کوچکی پای درس و بحثش می رفتیم یک روح پدرانه و یک روح دوستانه و یک بینش عالمانه و یک خط سازنده داشته است و شناخت من با آقای منتظری از سال ۱۳۲۷ است و من در سال ۲۸-۲۷ پیش آقای منتظری لمعه خواندم پس شناختم درباره آیت الله منتظری مربوط به بعد از انقلاب نیست، از سال ۱۳۲۷ و ۲۸ که ما مدرسه حاجی بودیم ایشان هم در مدرسه رفت و آمد زیاد داشتند و خانه شان هم در همان کوچه بود. وقتی که اعلامیه شان پارسال در عربستان سعودی پخش می شود برای ملک فهد از هر بمب اتمی کشنده تر و خطرناکتر بوده است که مستقیم نشانه را می زند زیرا که دید سیاسی و جهانی دارد. برداشت حکومت ها و نحوه افکار حکومتها را تشخیص می دهد، در ملتها شناخت دارد، در خود جامعه امروز زندگی می کند، جامعه اش را می شناسد و با علما رابطه اش رابطه حسنه است.
در هر حال گلی که بوی امام برای ما داشته باشد آیت الله منتظری است.
-با توجه به شناخت عمیقی که جنابعالی از منطقه گیلان بعنوان یکی از مهمترین مراکز ارزی کشور دارید، مهمترین مشکلات روستایی، کشاورزی و اقتصادی این منطقه را همراه با راه حلهای آن در جهت رفع مشکلات و پیشرفت امور کشاورزی و اقتصادی و بهبود امور روستاها و رسیدن به خودکفایی کامل بیان بفرمائید؟
درباره امور کشاورزی من عقیده مخصوص بخودم دارم، و عقیده من این است که اگر برای ایران یک سفره گسترده ای را ما فرض کنیم، آن سفره گسترده گیلان و مازنداران است و اگر بخواهیم برای این دو استان در قرآن آیه ای پیدا بکنیم آیه ” ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَریَهً کانَت آمِنَهً مُطمَئِنَّهً یَاتیها رِزقُها رَغَدا مِن کُلِّ مَکانٍ” این دو استان است که یک شبر از خاکش را شما خالی نخواهید دید. در استانهای دیگر ما امکان دارد نعمتهای زیاد داشته باشیم، اما فلات و زمینهای لم یزرع و غیر بارور و غیر حاصلخیز هم کم داریم ولی یا دریا داریم حوض است پر از نعمت یا کوههای داریم، بهترین درختهای سرسبز یا جلگه داریم بهترین محصول برنج، چای، مرکبات، توتون، کنف، ابریشم، صیفی جات، مراتع و بهترین زمینها را ما داریم. من نمی گویم دولت در سیستان و بلوچستان سرمایه گذاری نکند، باید بکند اما در سیستان و بلوچستان سرمایه گذاری صد است درآمد ده، ولی در گیلان سرمایه گذاری ۱۰ است و بازدهی ۱۰۰٫ پس در اینجا دولت می تواند درباره امر کشاورزی آنقدر خودش را مشغول کند که نیاز به کشورهای دیگر برای برنج نداشته باشد. آماری که ما در گیلان داریم شاید بتوانیم حدود/۲۰۰ هزار هکتار زمین را زیر کشت ببریم و /۲۰۰ هزار هکتار زیر کشت برود /۵۰۰ هزار تن برنج می دهد و می تواند دولت این کار را بکند. پس باید دولت وسایل را فراهم کند و کشاورزان گیلانی را در امر انواع کشاورزی حمایت کند. خود دولت تشخیص می دهد هر هکتار زمین دو تن بیشتر برنج نمی دهد با قیمتی که دولت از ۱۴ تومان تا ۲۵ تومان قرار داده، اگر میانگین بگیریم می شود ۴۰ هزار تومان.
الان زمانی نیست که کشاورزی به حساب نرسد. وقتی یک کشاورز می رسد می بینند که توتون را هر یک کیلویش دولت ۳۵۰ تومان معامله می کند، هزار نخ سیگار می شود، اگر دربازار آزاد فروخته بشود ۳۵۰ تومان می شود ۳۰۰۰ تومان، دولت از دستش می خرد کیلوئی ۲۵ تومان. طبعا کشاورز بی رغبت می شود بجایش سعی می کند چیزی بکارد که درآمد بیشتری برایش داشته باشد، مرکبات می کارد، هندوانه می کارد، جنسی می کارد که کنارش استفاده بکند.
کاشتن چای هر کیلوئی ۵/۷ تومان خرج دارد، به حضرت عباس(ع) قسم که خرج دارد ( اینکه حضرت عباسی می گویم تحقیق کرده ام) ۵ یا ۵/۶ تومان چای را از او می خرد در نتیجه باغات جایشان را تبدیل به مزارع ،صنایع یا مرکبات می کنند . پس دولت اگر بخواهد برای گیلان در امر کشاورزی گام بردارد، می تواند از سفره خوبی برای ایران استفاده کند . ولی متأسفانه در این کار، گرجه فعالیت می شود ولی بنظر من فعالیت صد درصد موفق نیست.
بعنوان اینکه گیلان یک استان مرفه هست کمتر به استان توجه می شود، ما نمی گوئیم که استان مرفه نیست، اما استان مرفهی که بتواند استانهای دیگر را در رفاه ببرد چرا وسایل ضروری بیشتر در آن فراهم نشود. چرا باید دست دراز کنیم به سوی کشورهای دیگر تا برنج بیاوریم و در کشتیها بگذاریم و در کنار دریاها آن ها را پارک کنیم و هر روزی دهها هزار دلار فقط مزد و اجرت تأخیر تخلیه بدهیم و در ماه شاید صدها میلیون تومان بابت تأخیر بدهیم؟ آیا بهتر نیست این سرمایه ها را دریک استانی که بنظر دولت مرفه است سرمایه گذاری بکنیم. من چون مجله شما را چنین یافتم که از متن انقلاب برخاسته است و نوسندگانش عموماً انقلابی هستند و انقلابی اصیل هستند و انقلابی بعد از انقلاب نیستند، نویسندگان شما نویسندگانی هستند که سوز این انقلاب دارند، راه انقلاب را به مردم نشان می دهند،یک مجله ای است که واقعا دلش برای انقلاب می تپد، واقعا دلش می خواهد این انقلاب، جهانی بشود و واقعا دلش می خواهد که انقلاب هیچ جا کمبود نداشته باشد، من با شما درد دل می کنم: آیا سزاوار است که ما الان با این طریقی که دولت در امر برنج گذاشته است، کشاورزان را ناراحت کنیم؟ من بعنوان نماینده امام یک روحانی که با پای معلول به تمام قراء و قصبات یا خود و یا نمایندگان خود را می فرستم، به شما این را عرض می کنم: کشاورزان عموما از طریق برنج ناراضی هستند نه اینکه چرا برنج ما را ارزان می خرید بلکه می گویند چرا ما دخل و خرج نمی کنیم؟ کشاورز باید بتواند زندگی کند، حالت گریزو فرار برای او پیش نیاید، اگر در زمان طاغوت تمام وسایل رفاهی در مراکز استان ها بود است الان این وسایل رفاهی باید در میان روستاها پخش بشود.
اگر شما به مردم روستای مشهد، به مردم روستای کاشان بگوئید: به شما برنج نمی دهیم! می گویند چرا بما برنج نمی دهید؟ می گوئیم : بخاطر اینکه روستا باید خودکفا باشد!! این خنده آور است. روستای کاشان می گوید : من اصلاً کشت برنج نمی دانم چطور است، تو می گویی باید خود کفا بشویم!! یک پیشنهاد من این است که دولت سعی کند وسایل رفاهی را طوری فراهم کند که بتواند روستایی با قیمتی که دولت برای برنج می گذارد، دخل و خرج کند، اقلا بتواند بچه اش را به مدرسه ببرد، اقلا بتواند برای خانه خودش فرش و زندگی و لباسی تهیه کند. دیگر با لباس کهنه و با کفش کهنه، احساس حقارت در جامعه انقلاب اسلامی نکند! دولت تعدیلی کند بین دخل و خرج و وسایل رفاهی مردم نه اینکه صدها میلیون تومان خرج کرایه کشتی ها را برای تخلیه قند و شکر و آهن و وسایل لوازم مایحتاج بکند؟ دولتی که میلیاردها تومان سوبسید می دهد به مرفهین این جامعه و سوبسید را آنها استفاده می کنند، چه می شود اگر دولت به قیمتی که بتواند کشاورز خودش را راضی کند و برنج را با آن قیمت بخرد و به مردم ارزانتر بدهد و سوبسید حساب کند.