این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از زندگینامه مهدی فیروزی
مهدی فیروزی در سال ۱۳۳۵ در خانواده ای متدین در شیراز متولد شد، پس از گذراندن دوران دبستان و دبیرستان که با فعالیتهای مذهبی سیاسی آشکار و نهان همراه بود با پاسپورت جعلی به پاکستان و از آنجا به سوریه و لبنان میرود و با برادرانی از قبیل شهید محمد منتظری و شهید سید علی اندرزگو و استاد جلال الدین فارسی در رابطه قرار میگیرد و با ورود امام، به ایران بازگشت و در بنیان – گذاری شاخه حزب در شیراز کوشش کرد.
پس از تشکیل سپاه مسئول اطلاعات و تحقیقات و عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران شیراز شد. . او که همیشه با روحانیت در تماس بود علاقه خاصی به امام داشت و روی امید امام حضرت آیت الله منتظری تاکید فراوان داشت، شهید فیروزی که دارای همسر و یک فرزند بود در تاریخ ۲۸ شهریور ۶۰- بدست منافقین در شیراز ترور شد.
راهش مستدام
گوشه ای از زندگینامه شهید اکبر شرکت
برادر شهید اکبر شرکت در سال ۱۳۲۱- شمسی در شهر اصفهان چشم بدنیا گشود سه سالی بود که پدر خود را از دست داد و تحت کفالت مادرش پس از تحصیل دوران ابتدائی شغلی انتخاب کرد و بکار پرداخت. معشوق او اسلام بود. یاد ندارم شبی از خوف خدا راحت بخوابد و نماز شب و راز و نیازش با خالق ترک شود. در دل شب در برف و باران از دورترین نقاط(حدود یک فرسنگ) راه می پیمود تا نماز صبح را با جماعت بجای آورد و اصلا اذان و نماز جماعت را بر خود فرض می دانست دعای کمیلش و ندبه اش ترک نمی شد در انقلاب گوش بفرمان رهبر و همراه با مردم به مقتضای شغلش(کمک پزشک) به یاری مجروحین می شتافت. شهادت را بزرگترین آروز برای خود می دانست یادم هست چندی قبل در دعای ندبه از مردم می خواست که برای برآورده شدن آرزوی او دعا کنند، سرانجام با اصرار فراوان از طرف بسیج به کردستان اعزام گشت، پس از چهار ماه به اصفهان برای تجدید دیدار بازگشت و پس از دو ماه، داوطلبانه به جنوب اعزام شد مدتی در دارخوئن ماند هر چند که بعلت نیاز شدید از شرکت او در حمله جلوگییری شد، اما با اصرار و التماس فراوان تقاضا کرده بود که اورا از این فیض عظمی محروم نگردانند و سرانجام نامش جزء اولین شهدای فتح بستان ضبط گردید در حالیکه پنج فرزند که بزرگترین آنها ۱۵ سال و کوچکترینشان سه سال دارد برای ادامه رسالتش باقی گذاشت. روانش شاد. سید محمد مهدی خادمی
گوشه ای از وصیتنامه سرباز شهید حسن قربانی قمی
«بنام خداوند درهم کوبنده ستمگران»
اول هر سخن بنام الله است، او که یاری دهنده مستضعفان و پاسدار خون شهیدان است و هر کس که راه او را رفت به نظر من احتیاجی به وصیت ندارد، و از خدا می خواهم که مرا بر هوی و نفس خویش در زنده بودن غالب کند و اگر موفق نشدم به آن چیزی که آرزو دارم یعنی شهادت برسم، نه اینکه با بی احتیاطی جلو بروم و یا بطور عمد خود را بطرف دشمن ببرم، لااقل آنچه را که بتوانم تلاش کنم و این کار را میکنم و پس از رفتنم از این دیار تنها حرفم این است که بجای گریه بر قبرم، روحم را شاد کنند و روح من زمانی شاد می شود که شما از رهبرمان، روح- خدا پیروی کنید و من به خاطر هیچ کس و هیچ چیز به جبهه برای جنگ نیامده ام جز بخاطر اسلام و اسلام را در خمینی یافتم و حرف او حرف اسلام است و اسلام یعنی پیاده دشن قرآن و قرآن کلام خداست. پس شما باید سخن او را با جان و دل پذیرا باشید و مبادا روی خدای ناکرده چون مردم کوفه با او رفتار کنید. حسن قربانی قمی ۱۷/۱۱/۱۳۵۹
وصیت نامه شهید حبیب الله رهرو
بسم الله الرحمن الرحیم
مادر مهربان، من این وصیت نامه را قبل از اینکه به شهادت برسم نوشته ام و امیدوارم که با یک پیروزی کامل یا جزئی برای خدا و اسلام و قرآن جان بی ارزشم را به الله آفریننده خود تسلیم نمایم. امیدوارم که برای شما یک فرزند نیکو، صالح بوده باشم،از شما می خواهم پس از شهادتم هیچگونه گریه و زاری نکنید بلکه خوشحال باشید زیرا من پیروز شدم و به آرزوی خود رسیدم و امیدوارم برادرانم و دوستان من بعد از من بتوانند با پایداری، مرز و بوم این کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند.
مادرجان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه بر سر قبر من بیایی، آن لحظه به یاد کربلای حسین(ع) باش که در آن زمان با کافران و ستمگران برای پا برجا ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از زیر سلطۀ یزید جنایتکار جانی، چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی کردند.
مادر جان مگر علی اکبر و قاسم و فرزند شش ماه اش در عاشورا در کربلای امام حسین شهید نشدند؟ و مگر حضرت عباس دو دستش را از تن جدا نکردند؟ پس من که از آن بزرگوار بیشتر نیستم بلکه یک بندۀ گناهکار بیش نبودم و اگر سالها عبادت و گریه و زاری در مقابل خدا می کردم شاید نمی توانستم تمام گناهانم را جبران کنم ولی انسانی که به فیض شهادت می رسد تمام گناهانش پاک می شود.
من از شما می خواهم که اصلا نمازتان را فراموش نکنید.