زینب(س)؛ پیامبر عاشورا

 

حجت الاسلام والمسلمین محمد محمّدى اشتهاردى

 

به مناسبت ماه صفر ماه ابلاغ پیام شهیدان کربلا سرگذشت بانویى بزرگ و شکوهمند را پیش چشم مى‏آوریم که به راستى تکمیل کننده نهضت عاشورا و تبیین کننده ماهیّت آن نهضت بود، و در عین آن که بار سنگین فراق و اسارت را بر دوش مى‏کشید، در همه جا از فرصت استفاده کرد تا پیام و اهداف نهضت عظیم حسین(ع) را براى همه روشن کند، و به افشاگرىبر ضدّ ستمگران بپردازد، و به راستى شاعر در شأن او چقدر زیبا گفته:

“تا قلم لب بر مرکّب مى‏زند

بوسه بر جا پاى زینب مى‏زند

کربلا مى‏مُرد اگر زینب نبود

شیعه مى‏پژمرد اگر زینب نبود

اى زبان صدق و تصدیق و صفا

اوّلین بیمار چشمت مصطفى

عصمت زهرا عزیز مرتضى

در تو جارى رستخیز مرتضى

عصر عاشورا عَلَم در دست توست

کرسى و لوح و قلم در دست توست…”

حضرت زینب(س) چون قهرمانى وصف ناپذیر پس از عصر عاشورا کمر همّت بست تا در برابر انواع طوفان‏هاى شکننده حوادث، راست قامت باقى مانده، او این نهال نوپاى عاشورا را پرورش داد، آن را به کوفه و شام و مدینه و هر جاى دیگر که توانست با خود برد، و با هجرت‏ها و مجاهدات خستگى ناپذیرش به تربیت و رشد آن پرداخت.

بنابراین نهضت عاشورا ثمره مجاهدات امام حسین(ع) بود، و زینب پرورش دهنده این نهال، از این جهت که آن را بسیار عالى پرورانید، و بسیار جالب پیام‏هاى آن را به جهانیان ابلاغ فرمود:

شاید بر همین اساس بود که پیامبر(ص) ویژگى‏هاى زینب(س) را هم چون خدیجه کبرى(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زینب(س) را به پیامبر(ص) دادند، آن حضرت فرمود: “نوزاد را نزدم بیاورید”، وقتى که زینب(س) را به نزد او بردند، فرمود: “به حاضران و غایبان وصیت و سفارش مى‏کنم که احترام این دختر را پاس دارند، همانااین دختر شبیه حضرت خدیجه(س) است.”۱

در این تشبیه اسرارى عمیق نهفته است، و بیان کننده آن است که همان گونه که وجود پربرکت حضرت خدیجه(س) براى پیشرفت اسلام داراى آثار بسیار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادرى، اسلام را پرورش داد و همه امکانات خود را براى پیشرفت اسلام با کمال ایثار نثار کرد. زینب(س) نیز این گونه به جا پاى جدّه‏اش خدیجه(س) پا نهاد، و از اسلام حمایت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه‏اى عظیم براى نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در این راه نثار نمود.

زینب(س) شخصیّتى است که پیامبر(ص) صبر کرد که نامگذارى او از جانب خداوند بزرگ صورت گیرد، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: “خداوند به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: “نام این دختر را زینب بگذار، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشته‏ایم.”۲

واژه “زینب” از دو کلمه زَین و اَب، ترکیب یافته که به معناى زینت پدر است، این نام براى حضرت زینب(س) نشان دهنده آن است که روش و منش او، مایه زینت و سرافرازى پدرشحضرت على(ع) خواهد بود، در این مقایسه زیبا نیز به عظمت زینب(س) پى مى‏بریم، چرا که وجود پربرکت حضرت على(ع) یعنى یگانه حامى پیامبر(ص)، نخستین ایمان آورنده به اسلام و بزرگ‏ترین فداکار دین اسلام، در حدّى که گفتند: اسلام در آغاز به اخلاق پیامبر(ص) و شمشیر على(ع) و اموال انفاق شده خدیجه(س) پیشرفت نمود، بنابراین زینب(س) به قدرى به حضرت على(ع) نزدیک بود، که راهکارهاى زندگى‏اش، روش و منش امیرمؤمنان على(ع) را مى‏آراست، و موجب سرافرازى و سربلندى على(ع) بود.

 

عرفان زینب(س) در خردسالى

به گفته روان شناسان: “سه اصل در تکوین و تکامل شخصیت انسان، نقش اساسى دارد: ۱- وراثت ۲- تربیت ۳- محیط.”

این سه اصل به طور صحیح و کامل در پیدایش شخصیّت زینب(س) تأثیر داشت، همه ارزش‏ها را از پدر و مادرش على(ع) و فاطمه(س) به ارث برد، تحت نظر مستقیم این پدر و مادر نمونه پرورش یافت و در محیطى رشد کرد که کانون فضایل و صفا و صمیمیّت بود؛ در مدینه، در میان خاندان ممتاز نبوّت و شیفتگان مخلص این خاندان، بر همین اساس انوار درخشان انسانیّت و ارزش‏هاى والاى اسلامى و انسانى در وجود او شکوفا و بارور شد. بدین سبب، از همان خردسالى، به اصطلاح در یک شب، ره صد ساله را پیمود از این رو روایت شده، روزى حضرت على(ع) زینب را که در آن هنگام کودک خردسال بود در آغوش گرفت، در ضمن نوازش به زینب(س) فرمود: “بگو: دو”

زینب(س) سکوت کرد. على(ع) فرمود: دخترم چرا ساکت هستى؟ صحبت کن بگو: “دو”، زینب(س) با شیرین زبانى ویژه‏اى عرض کرد: “پدر عزیزم! زبانى که به گفتن “یک” حرکت و عادت نموده، چگونه کلمه دو بگوید؟” (منظور زینب(س) یکتایى خدا بود که تمام ذرّات وجودش به توحید الهى گواهى مى‏داد.)

حضرت على(ع) در پاسخ معنى‏دار زینب(س) خرسند شد، او را به سینه‏اش چسبانید و پیشانى‏اش را بوسید.

بار دیگر زینب(س) سؤالى مطرح کرد ، از پدر بزرگوارش پرسید: “پدر جان! آیا فرزندانت را دوست دارى؟” على(ع) فرمود: آرى، البته! چگونه شما را دوست نداشته باشم، با این که میوه دل من هستید؟”

زینب(س) (که متوجّه توحید افعالى خداوند بود) عرض کرد: پدر عزیزم! در دل دو دوست جمع نمى‏شود، دوستى خالص براى خدا است، لطف و مهربانى براى ما است.”۳

این بیان شیوا و پرمحتواى زینب(س) سخن حضرت على(ع) را توضیح داد، که دوستى ظاهرى همان مهربانى است، و دوستى حقیقى باید منحصر به خداى یکتا و بى‏همتا باشد. حضرت على(ع) با طرح این گونه سؤال‏ها، مقام ملکوتى زینب(س) را به دیگران معرّفى مى‏کرد. آرى بانویى که در کنار پنج تن آل عبا – علیهم السلام – رشد کرده، چرا چنین نباشد؟!

روزى میهمانى به خانه امیرمؤمنان على(ع) آمد، غذا در خانه نبود، حضرت على(ع) از فاطمه(س) پرسید: “آیا غذایى در خانه یافت مى‏شود؟” فاطمه(س) پاسخ داد: در خانه جز یک عدد نان نیست که آن را هم براى دخترم زینب(س) ذخیره کرده‏ام ]زینب(س) در این هنگام حدود پنج سال داشت [زینب(س) بیدار بود، سخن مادر را شنید و گفت: “نان مرا به میهمان بدهید، من صبر خواهم کرد.”۴

آرى از کودکى، آثار عظمت، صلابت و شکوه از چهره زینب(س) دیده مى‏شد، و همه چیز نشان مى‏داد که او در آینده بانویى بسیار ارجمند خواهد شد، به طورى که وجود با برکتش تجلى‏گاه جلوه‏هاى الهى خواهد گردید.

 

زینب (س) در آیینه عاشورا

در پیدایش و تکمیل نهضت و فرهنگ عاشورا، حضرت زینب(س) شریک امام حسین(ع) بود، که در مجموع مى‏توان گفت حضور و شرکتش در این نهضت عظیم، پس از امام حسین(ع) از همه بیش‏تر بود. او از مدینه تا مکّه و از آن جا تا سرزمین کربلا، و در ماجراى عاشورا، یار و یاور مخلص و پشتوانه نیرومند امام حسین(ع) بود، تا آن جا که دو نوجوانش محمّد و عون(ع) را در روز عاشورا فداى نهضت امام حسین(ع) کرد، وقتى امام حسین(ع) پیکر به خون تپیده این دو جوان را از میدان به کنار خیمه آورد، زینب(س) از خیمه بیرون نیامد، مبادا رنج امام حسین(ع) با دیدن زینب(س) افزون شود، ولى در مورد حضرت على اکبر(ع) از خیمه بیرون دوید و به استقبال جنازه پاره پاره او شتافت، و با برادرش همنوا گردید، و مطابق پاره‏اى از روایات، زینب(س) براى تسلّى خاطر امام حسین(ع) زودتر به بالین على اکبر(ع) رفت، هنگامى که امام حسین(ع) به قتل‏گاه رسید، نخست نگاهش به زینب(س) افتاد، و این تدبیر، در فرونشاندن شدّت ناراحتى امام حسین(ع) نقش به سزایى داشت.۵

“زن مگو مرد آفرین روزگار

زن مگو بنت الجلالاُخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبین

زن مگو دست خدا در آستین…”

زینب(س) پس از عاشورا سه موضوع حسّاس را بر عهده گرفت و به خوبى آن را اجرا کرد:

۱- سرپرستى از بازماندگان شهیدان؛

۲- حمایت و نگهبانى از امام وقت، حضرت امام سجّاد(ع)؛

۳- ابلاغ پیام شهیدان به مردم.

خطبه‏هاى او در کوفه،در مجلس ابن زیاد، و خطبه غرّاى او در شام در مجلس یزید، و گفتار آتشین و عمیق او در هر کوى و برزن آن چنان جامع و قاطع بود که هم‏چون صاعقه‏اى خرمن هستى ستمگران را مى‏سوزاند و تار و پود زندگى پوشالى آن‏ها را از هم مى‏گسست، و بسان نورى درخشان بود که فرهنگ عاشورا را نشان مى‏داد، و مردم را به سوى اهداف و ارزش‏هاى حاکم بر عاشورا جذب مى‏کرد.

او در روز یازدهم محرّم وقتى که کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسین(ع) آمد، آن بدن را با دستهایش اندکى بلند نمود و عرض کرد: “اِلهی تَقَبَّلْ مِنَّا هذَا الْقُرْبانَ؛۶ خدایا این قربانى را از ما بپذیر.”

و در روایتى دیگر آمده، عرض کرد: “اللهمّ تَقَبَّلْ مِنَّا هذَا قَلیلَ الْقُرْبانَ؛۷ خدایا! این قربانى اندک از ما بپذیر.”

این تعبیر نشان دهنده نهایت فروتنى و سپاسگزارى حضرت زینب(س) در پیشگاه خدا است، و در عین حال تیرى هم‏چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان اى دشمنان سنگ‏دل هرگز نپندارید که ما خوار شده‏ایم، بلکه ما سرافراز هستیم، چرا که براى خدا قربانى داده‏ایم.

بر همین اساس، در مجلس ابن زیاد هنگامى که او از روى شماتت به زینب(س) گفت: “دیدى که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟” زینب(س) در پاسخ فرمود: “ما رَأَیْتُ إلاّ جَمیلاً…؛ جز خوبى چیزى ندیدم، اینان افرادى بودند که خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از این رو داوطلبانه به آرامگاه‏هاى خود شتافتند، و به زودى خداوند بین آنان و تو جمع کند، تا تو را به محاکمه بکشند، اکنون بنگر در آن محاکمه چه کسى پیروز و چه کسى شکست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزایت بنشیند، اى پسر مرجانه.”۸

 

بخش هایى از خطبه حضرت زینب(س) در کوفه

حضرت زینب(س) در کوفه دو خطبه خواند، حذیم بن شریک اسدى مى‏گوید: “به زینب(س) نگاه کردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوى پوشیده و نجیبى را همانند او ندیده بودم که آن چنان شیوا، قاطع و شیرین سخن بگوید، گویى سخنانش از زبان حضرت على(ع) فرو مى‏بارید، به مردم اشاره کرد که ساکت باشید، با این اشاره نَفَس‏ها در سینه‏ها حبس شد، زنگ‏هایى که در گردن اسب‏ها و

استرها بود از حرکت باز ایستاد، آن گاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود به پیامبر(ص) و خاندانش شروع کرد.”

آن چنان خطبه زینب(س) مردم را تحت تأثیر قرار داد که صداى گریه و شیون آنها بلند شد، آنها در ماتم عمیق فرو رفتند، حیران و بهت زده، اظهار پشیمانى مى‏کردند که چرا به یارى امام حسین(ع) نشتافته‏اند.

در بخشى از این خطبه چنین مى‏خوانیم: “یا اَهْلَ الْخَتَلِ وَالْغَدَرِ وَالْخَذَلِ أَتَبْکُون؟… اِنَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ اَنْکاثَاً؛ اى نیرنگ‏بازان و بى‏وفایان و پراکندگان! آیا به حال ما گریه مى‏کنید؟… مَثَل شما مَثَل آن زنى است که به شدّت رشته‏هاى خود را پس از تابیدن باز مى‏کرد، شما نیز عهد شکنى کردید.”

و در فراز دیگر فرمود: “وَیْلَکُمْ یا اَهْلَ الْکُوفَهِ اَتَدْروُنَ اَىَّ کَبَدٍ لِرَسُولِ اللهِ فَرَیْتُمْ، وَ اَىَّ کَریمَهٍ لَهُ اَبْرَزْتُمْ…؟؛ اى مردم کوفه! واى بر شما، آیا مى‏دانید که چه جگرى از رسول خدا(ص) را بریدید؟ و چه افراد پوشیده از حجاب را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونى را از او ریختید؟ و چه احترامى را از او هتک کردید؟…. آیا براى شما شگفت‏آور است که آسمان براى این ماجرا خون ببارد؟ همانا شکنجه و عذاب جهان آخرت ننگین‏تر خواهد بود، و کسى شما را یارى نکند، و به مهلتى که به شما داده شده است بهره‏مند نخواهید شد…”

زینب(س) در قسمت آخر خطبه، براى مصائب جان‏سوز برادرش حسین(ع) اشعارى خواند و گریه کرد، در این حال به قدرى منقلب شد و پُراحساس مى‏گریست و سخن مى‏گفت که امام سجّاد(ع) او را این چنین تسلّى خاطر داد: “… وَ أَنْتِ بِحَمْدِاللّهِ عالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ، فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَهٍ…؛۹ تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و داناى خود ساخته هستى، بدان و تحمّل داشته باش که گریه و ناله، رفتگان را باز نمى‏گرداند.”

حضرت زینب(س) به سخن امام سجّاد احترام کرد و سکوت نمود.

 

گوشه‏هایى از خطبه زینب(س) در برابر یزید

در مجلس یزید، همه چیز در ظاهر به نفع یزید بود، امّا آن هنگام که زینب(س) خطبه خواند به راستى همه چیز را دگرگون کرد، و شام یزیدى را به شام غریبان تبدیل نمود، و هم چون صاعقه سوزان و رگبار شدید سرزنش بر همه زندگى ننگین یزید بود در این جا نظر شما را به چند بخش از آن خطبه جلب مى‏کنم:

“وَ کَیْفَ یُرْتَجى مُراقَبَهَ ابْنِ مَنْ لَفَظَ فُوهُ اَکْبادَ الاَزْکیاء، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماء الشُّهَداء؛ به راستى چگونه توقّع و امید دل‏سوزى از پسر آن کسى باشد که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان رویید.”

یزید قبل از این خطبه افتخار کرده بود که از فرزندان خُنْدُف است، که با سیزده واسطه به او مى‏رسید، و خُنْدُف در عصر خود به عنوان بانوى خیراندیش معروف بود، زینب(س) در این مورد با یزید مقابله به مثل کرد گویى به او فرمود: به جدّه سیزدهم خود مناز، بلکه به جدّه نزدیک خود “هند” مادر معاویه را بنگر که در جنگ اُحُد جگر حضرت حمزه را درآورد و به دهان کشید و به خون آشامى معروف بود، چرا راه دور مى‏روى؟!بقیه در صفحه ۳۵

“فَوَاللّهِ ما فَرِیتَ اِلاَّ جِلْدَکَ، وَ لا جَزَرْتَ اِلاَّ لَحْمَکَ…؛ سوگند به خدا جز پوست خود را ندریدى، و جز گوشت خود را نبریدى، و قطعاً با همین بارى که از ریختن خون خاندان رسالت، و هتک حرمت آنان بر دوش دارى، نزد رسول خدا(ص) وارد مى‏گردى، در آن هنگام که خداوند همه را جمع مى‏کند، و حقّ آنان را باز مى‏گیرد.”

“حَسْبُکَ بِاللّهِ حاکِمَاً، وَ بِمُحَمَّدٍ خَصِیماً، وَ بِجبْرَئیلَ ظَهِیراً، وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَکَ وَ مَکَّنَکَ رِکابَ الْمُسْلِمینَ، بِئْسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً؛ و همین عذاب تو را بس که در دادگاه خدا، خداوند حاکم و داور است، و محمّد(ص) از جانب ما مدّعى ما است، و جبرئیل پشتیبان ما مى‏باشد، و به همین زودى آن کس که تو را فریب داد و بر گُرده مردم سوار کرد (یعنى معاویه) خواهد فهمید که براى ستمگران عوض بدى خواهد بود.”

“وَ لَئِنْ جَرَتْ عَلَىَّ الدَّواهِىُ مُخاطَبَتَکَ، اِنّی لاَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ؛ اگرچه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولى ارزش تو از نظر من ناچیز است.”

“اَلا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ بِقَتْلِ حِزْبُ اللّهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقاء؛ آگاه باش که مایه تعجّب و بسى شگفتى است که افراد باشخصیت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شیطانى که بردگان آزاد شده هستند کشته مى‏شوند.”

“فَکِدْ کَیْدَکَ، وَاْسَع سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَواللّهِ لاتَمْحُوا ذِکْرَنا وَ لاتُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لاتُدْرِکُ اَمَدَنا…؛ هر نیرنگى خواهى بزن، و هر اقدامى که توانى بکن، و از هر کوششى دریغ منما، که سوگند به خدا نه مى‏توانى نام ما را محو کنى، و نه مى‏توانى وحى ما را خاموش کنى و به منتهاى مقام ما برسى، و هرگز نتوانى ننگ این ستم را از خود بزدایى، رأى تو سست، و شماره ایّام دولتت اندک است، و جمعیّت تو متلاشى و پراکنده شود، تا آن روز (قیامت) فرا رسد که منادى حق فریاد زند؛ آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد.”۱۰

خطبه حضرت زینب(س) به طور کلّى مجلس یزید، بلکه وضع شام را تغییر داد، و همه چیز را دگرگون ساخت، منطق قوى و نَفَس قدسى فوق العاده زینب(س) باعث شد که آن چنان رعب و وحشت در یزید و یزیدیان ایجاد گردید که یزید نتوانست شعله سخن را در ذهن زینب(س) خاموش سازد، چرا که مى‏دید مجلس و مجلسیان در چنبره کلام آتشین حضرت زینب(س) قرار گرفته است.

از آن پس، سیاست ظاهرى یزید عوض شد، او در ظاهر اظهار پشیمانى مى‏کرد، و گناه را به گردن ابن زیاد مى‏انداخت.۱۱

 

 

 

 

 

یزید دستور داد تا با نرمش و اخلاق نیک با اهل بیت امام حسین(ع) رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدینه باز گردانند، و هودج‏هاى شترها را با پارچه‏هاى پرزرق و برق آراسته کنند، زینب(س) که از هوشیارىو قاطعیّت و تدبیر بالایى برخوردار بود، دریافت که یزید مى‏خواهد با این گونه ظاهرسازى، خون شهیدان را لوث کند، بى‏درنگ با قاطعیّت فرمود: “هودج‏ها را سیاه‏پوش کنید تا مردم بدانند که ما در سوگ شهادت فرزند زهرا(س) به سر مى‏بریم.” این سخن شور و هیجان شدیدى در مردم ایجاد کرد.۱۲

 

پى نوشت ها:

۱ ) عباسقلى خان سپهر، الطّراز المُذَهَّب، ص۴۴، شیخ ذبیح الله محلاّتى، ریاحین الشّریعه، ج۳، ص۳۸٫

۲ ) همان.

۳ ) آیت الله جزائرى، الخصائص الزینبیّه، ص۳۰۹٫

۴ ) شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۴٫

۵ ) آیت الله جزائرى، الخصائص الزینبیّه، ص۳۵۱٫

۶ ) علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، مقتل الحسین، ص۳۷۹٫

۷ ) علامه بیرجندى، کبریت الاحمر، ص۳۷۶٫

۸ ) علامه طبرسى، اعلام الورى، ص۲۴۷، کامل ابن اثیر، ج۴، ص۸۲٫

۹ ) علامه طبرسى، احتجاج، ج۲، ص۳۱، محدّث قمى، نفس‏المهموم، ص۲۱۵ و ۲۱۷٫

۱۰ ) سید بن طاووس، لهوف، ص۲۱۵ تا ۲۱۷، علامه طبرسى، احتجاج، ج۲، ص۳۴ و ۳۵٫

۱۱ ) عباسقلى خان سپهر، الطّراز المُذَهَّب، ص۸۰ و ۸۱٫

۱۲ ) همان مدرک، ص۴۸۰٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *