استاد سید محمد جواد مُهرى
آن چه از سخنان دُرربار و موضعگیرىهاى امامحسینعلیهالسلام در طول نهضت بر مىآید، این است که قیام امام براى تحقق امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى بوده و حضرت پیوسته بر این فریضه بسیار مهم که اصل و اساس تمام فرایض و واجبات است، در موارد و مواقع گوناگون، حتى در روز عاشورا، تأکید مىنماید.
علت این که امام حسین علیه السلام در دوران حکومت غاصبانه معاویه قیام نکرد با این که او نیز ستمگرى جنایتکار و تبهکارى فاسد و نالایق بود، بلکه اساس تمام زشتىها و خیانتها و انحرافها شخص معاویه است و یزید تمام بدیها و فسادها را از پدر پلیدش ارث برده، شاید این باشد که معاویه با آن همه خباثت، مردى زیرک و فریبکار بود و به صورت ظاهر، دین را بازیچه قرار نمىداد و تجاهر به فسق و تباهى نمىنمود، هرچند براى نابودى دین نقشهها مىکشید و با پیروان امیرالمؤمنین علیهالسلام بدترین رفتارها را مىنمود.
روزى که معاویه به هلاکت رسید و فرزند خلفش یزید لعنهاللهعلیه بر اریکه قدرت تکیه زد و مقام والاى خلافت اسلامى را با زور سرنیزه اشغال نمود، همان برنامه سیاه و ننگین پدرش را ادامه داد و همان دیکتاتورىها و ستمگرىها و حقکشىها را دنبال کرد، با این تفاوت که آشکارا با احکام اسلام بازى نمود و مرکز صدارت را مرکزى براى قماربازى، مىگسارى، انحرافات اخلاقى و تبهکارى قرار داد، و نه تنها خلافت را به بازى گرفت و پشت پا به احکام دین زد، بلکه اصل اسلام را به عنوان یک دین الهى منکر شد و رسالت پیامبر را زیر سؤال برد و بنىهاشم را حاکمانى سلطهجو معرفى کرد که چند صباحى آمدند و حکومت کردند و اینک نوبت به من رسیده که از حکومت و قدرت کام دل برگیرم، هرچه بادا باد و با اشعار معروفش وحى و نبوت و همه اصول اسلامى را علناً منکر شد و به مسخره گرفت.
لعبتهاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحىٌ نزل
این جا دیگر جاى درنگ براى یک مرد الهى که وارث انبیا و اولیا است و سبط پیامبر و امام به حق است، نمىباشد. باید به سرعت قیام کرد تا آن همه رنج و محنتهاى نیاى بزرگوارش، پدر و مادر و برادر پاک و مطهّرش از بین نرود.
این جا دیگر جاى استراحت و سکوت و شانه از زیر بار مسئولیت خالى کردن نیست. باید قیام کرد و از اسلام و قرآن دفاع نمود چه مردم یاریش کنند و چه غدر کرده و بیعتش را بشکنند.
امروز روزى است که یزید ستمکار، بنیان و شالوده دین را مىخواهد از بیخ و بن بر کند و خون پاک شهیدانى که در راه احقاق حق ریخته شده و اسلام را آبیارى نموده، پایمال نماید. و چه کسى سزاوارتر از حسین که در برابر این تبهکار ملحد بایستد و قرآن و اسلام را حفظ کند و مسلمانان را از انحراف و به بىراهه رفتن نگه دارد.
از این روى در پاسخ والى مدینه که از حضرتش خواسته بود با یزید بیعت نماید، چنین فرمود:
“أیها الأمیر! إنّا أهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه، بنا فتح اللّه و بنا یختم، و یزید رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحرّمه، معلن بالفسق، و مثلی لایبایع مثله ولکن تصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحقّ بالخلافه.”
ما اهل بیت پیامبر و کان رسالت هستیم. منزل ما فرودگاه فرشتگان است. خداوند از ما آغاز کرده و به ما ختم مىکند. و یزید مردى است مىخوار، قاتل نفس محترمه (بىگناهانى که خدا قتلشان را حرام دانسته)، تبهکار آشکار و شخصى مانند من هرگز با شخصى مانند او بیعت نمىکند، ولى به هر حال صبح بر ما و شما سر مىزند و به زودى مىبینید و مىبینیم چه کسى سزاوارتر به خلافت و جانشینى پیامبر است!
آرى! اگر حسین علیه السلام قیام نمىکرد و در برابر آن همه فساد و کژى، سکوت اختیار مىنمود، هرچند زندگى آرام و بىدغدغهاى داشت و شاید خیلى هم با عزت و احترام بود، ولى قطعاً سکوت او فرصتى زرّین به یزید و یزیدیان مىداد که نقشههاى شوم شیطانى خود را اجرا کنند و به آمال و آرزوى دیرینهشان برسند و از اسلام اثرى نماند چنان چه پیوسته پدرش معاویه آرزو مىکرد روزى برسد که صداى شهادتین از مأذنهها بلند نشود و نام مبارک رسول الله از زبانها و نوشتهها برداشته شود.
این جا است که قیام حسین، اسلام را دگر بار زنده کرد و لذا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید: “حسین منّی و أنا من حسین” – حسین از من است و من از حسینم. یعنى حسین ادامه دهنده راه وحى و زنده نگه دارنده اسلام و قرآن است.
چه خوش است سخن یار که در این زمینه مىفرماید:
“اگر عاشورا و فداکارى خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرساى نبىّ اکرم را طاغوتیان آن زمان به نابودى کشانده بودند. و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که مىخواستند قلم سرخ بر وحى و کتاب بکشند و یزید – یادگار عصر تاریک بت پرستى – که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحى، امید داشت اساس اسلام را برچیند و با صراحت و اعلام “لاخبر جاء و لا وحی نزل” بنیاد حکومت الهى را برکند، نمىدانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه مىآمد؟ لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایى بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگاه دارد و با خون شهیدانى چون فرزندان وحى احیا و پشتیبانى فرماید و از آسیب دهر نگه دارد، و حسین بن على آن عصاره نبوّت و یادگار ولایت را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فداى عقیده خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیارى فرماید و از وحى و رهآوردهاى آن پاسدارى نماید”. (پیام امام ۶۰ / ۳ / ۱۶)
اکنون امام حسین علیه السلام مىخواهد قیام کند. از کجا باید آغاز کرد؟ آیا کافى است که در مدینه بماند و در محدوده کوچکى علیه دستگاه ستمگر یزید تبلیغات کند یا اینکه جاى دیگرى برود که بیشتر مجال تبلیغ و فعالیت دارد.
آرى! امام حسین علیه السلام، مکه را براى تبلیغ و حرکت علیه یزید اختیار کرد. در آن جاست که مسلمانان از هر شهر و روستا جمع مىشوند، گردهم مىآیند و از مسایل اسلام با خبر مىشوند. امام حسین هم که هیچ وسیله تبلیغاتى جز سخن گفتن ندارد، پس بهتر است در آن جا به فعالیت بپردازد و جهان اسلام را در جریان امور قرار دهد.
و سرانجام شب یکشنبه دو روز مانده به آخر ماه رجب همراه با برادران، فرزندان و فرزندان برادر و اهلبیتش، مدینه را به قصد مکه ترک مىکند. هنگام حرکت این آیه را زمزمه مىکند: “فخرج منها خائفاً یترقب قال ربّ نجّنی من القوم الظالمین”.
روز سوم شعبان وارد مکه مىشود. در منزل عباس بن عبدالمطلب فرود مىآید، اهل مکه که از جریان مسافرت امام خبردار مىشوند به دیدن حضرت مىآیند.
مردم مکه آگاه مىشوند که حضرت به عنوان اعتراض از مدینه هجرت کرده و به مکه آمده است. اخبار به شام مرکز حکومت یزید مىرسد و به زودى تقریباً تمام مردم در جریان امر قرار مىگیرند.
شخصیتهاى کوفه که خبردار مىشوند حسین به مکه آمده است، گردهم مىآیند و تصمیم مىگیرند که حسین را دعوت کنند که به کوفه – مرکز حکومت پدرش امیر المؤمنین – بیاید و قدرت را به دست بگیرد و با دولت ستمگر نبرد نماید.
امام حسین علیه السلام براى آزمایش، حضرت مسلم پسر عمو و سفیر عزیزش را به کوفه مىفرستد. پنج روز از ماه شوال گذشته که مسلم وارد کوفه مىشود. اشراف و اعیان قوم از او پذیرایى کرده، با کمال احترام و تقدیر از او استقبال مىکنند یزید که سخت از اوضاع سرگردان شده و به وحشت افتاده است فوراً از عبیداللّه بن زیاد – که والیش در بصره بود – مىخواهد که بىدرنگ بصره را ترک و به کوفه وارد شود و با شدت، اوضاع را کنترل کند.
خلاصه از سویى مردم با مسلم بیعت مىکنند و از سویى دیگر، ابن زیاد مردم را به بیعت با یزید فرا مىخواند وتهدید مىکند که اگر کسى با مسلم کوچکترین رفت و آمد و مراودهاى داشته باشد، فوراً کشته مىشود. کوفیان مسلم را رها مىکنند و ابنزیاد پس از چند روز درگیرى مسلم را به طور فجیعى به شهادت مىرساند.
از آن سوى امام حسین علیه السلام هشت روز از ذیحجه گذشته آماده ترک مکه مىشود. حج خودرا مبدل به عمره مفرده مىکند زیرا نمىخواهد حرمت خانه خدا با ریختن خونش، شکسته شود.
قبل از خروج از مکه، در میان مردم خطبه اى مىخواند که در آن خطبه به مردم مىفهماند او براى خدا قیام کرده و از مرگ هیچ هراسى ندارد، و مىبیند که به زودى خون خود و یارانش در سرزمین کربلا ریخته مىشود ولى راهى جز قیام نمانده است، پس هر که مىخواهد در راه اهل بیت ، جانش را نثار کند و با خدا معامله نماید و در روز رستاخیز روى سفید باشد، با او همراه شود چرا که او صبح عازم سفر است. رضاى خدا در رضایت اهلبیت است. این گوى و این میدان، بسم اللّه.
حسین در میان راه از مکه تا کربلا، هرجا رسیده است، سخن از فساد دستگاه حاکم گفته و امر به معروف نموده و از منکر نهى فرموده و مردم را به حرکت و قیام علیه حکومت غاصب و ستمگر دعوت نموده است. او پیوسته فریاد مىزند: “من مرگ در راه خدا را سعادت و زندگى را همراه با ستمگران، بدبختى و شقاوت مىدانم.” و فلسفه قیام خود را چنین اعلام مىفرمود:
“اى مردم! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که حاکم ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمانش را شکسته و با سنّت رسول خدا به مخالفت برخاسته و در بین بندگان خدا با ظلم و حقکشى، حکومت مىکند و علیه او در رفتار و گفتار، در قول و عمل قیام نکند، بجاست که خداوند او را با همان ستمگر محشور نماید.
اى مردم! اینان دست از اطاعت پروردگار برداشتهاند و سر به فرمان شیطان نهادهاند و فساد و تباهى و ظلم را برملا کردهاند و حدود خدا را کنار زدهاند و بیتالمال مسلمین را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمودهاند…”
روز عاشورا نیز امام حسین خطبه خوانده و مردم را نصیحت کرده و از ریختن خونش برحذر داشته است و یزیدیان را براى همیشه رسوا و مفتضح ساخته است. در همان روز دو سخنرانى مهم ایراد کرده که در یکى از آنها انگیزه قیامش را علناً اعلام کرده و فرموده است:
“هان! این زنا زاده فرزند زنا زاده ما را بین دو امر مخیّر کرده، یا پذیرش ذلّت و یا کشته شدن و هیهات منّا الذّله؛ ممکن نیست ذلت و خوارى را براى خود برگزینیم، نه خدا براى ما مىخواهد نه رسولش و نه مؤمنین مىپذیرند و نه دامنهاى پاکى که ما را در آغوش خود بزرگ کرده است. ما هرگز نمىپذیریم که اطاعت پست مردان بىشخصیت را برتر از مرگ جوانمردانه بدانیم. من با همین خاندان خویش و با یاران اندکم قیام مىکنم و بر خدا توکل مىنمایم و از شهادت هیچ هراسى ندارم”.
پس آن چه مسلم است این است که حسین علیه السلام در تمام مدت قیام و نهضت جاودانهاش، دمى از تبلیغ و امر به معروف فروگذار نکرده و غرض اصلى قیامش اصلاح امور جامعه بوده است که خود مىفرماید:
“من نه بیهوده و نه ستمگرانه قیام کردم و خروج نمودم بلکه غرض و هدفم اصلاح در میان امت جدم است”. ولى گاهى این اصلاح محقق نمىشود جز با فدا شدن و خون خود را نثار کردن که حسین هرگز از این امر ابا ندارد و نه تنها از خون خود و یارانش مىگذرد که در راه اسلام حاضر است اهلبیتش را نیز فدا کند:
ترکت الخلق طرا فى هواکا
و أیتمت العیال لکى اراکا
و لو قطعتنى فى الحب اربا
لماحن الفؤاد الى سواکا
حسین که جز خدا را نمىبیند، همه چیز را در راه رضاى محبوب نثار مىکند، حتى به اسارت خاندان عصمت و طهارت تن در مىدهد تا روى محبوب را ببیند.
زینب نیز همان خط را دنبال کرد و با صبر و شکیبایى و تحمل آن همه رنج و محنت بار برادر را به مقصد رساند و در تمام احوال نه تنها صابر بود که شاکر نیز بود و همه را چون در راه خدا مىدید، جز زیبایى نمىدید. “ما رأیت الاّ جمیلاً”.
به این امید که شیعیان راه و روش خود را از او و برادرش فرا گیرند. فرارسیدن ایام عاشورا را به تمام حسینیان تسلیت مىگوییم.