امام سجاد – علیه‏السلام – و عبادت

حسین باقر

ترجمه محمد مهدى رضایى

 

در بررسى اساسى‏ترین مظاهر زندگى امام سجاد(ع) به مواردى چون: ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت به مال دنیا و خوشى‏هاى آن خواهیم رسید. ما از این مظاهر به “تعبد” و روى گردانى از دنیا، تعبیر مى‏کنیم.

“تعبد” در حیات پربرکت امام(ع) به‏گونه‏اى است که محتاج دلیل و نص تاریخى نیست. همین کافى است که بدانیم آن حضرت را “زین العابدین” و “سجاد” لقب دادند. در نظر علماى غیر شیعى، امام سجّاد(ع) عابدترین و زاهدترین فرد خود زمانه است که مانند خورشیدى بر تارک انسانیت مى‏درخشد و تاریخ او را در اعلا مرتبه مى‏ستاید.۱

براى معرفى عبادت امام(ع) به صورت زنده و شناساندن کیفیت و مقدار آن و بررسى حالاتى مانند ترس از خدا، زهد و موعظه که از لوازم عبادت امام بشمار مى‏آید، برخى از روایات را که متضمن این معنایند، یادآور مى‏شویم:

  1. ۱٫ از یکى از کنیزان امام(ع)، درباره عبادت آن جناب، سؤال کردند، او گفت: “آیا مختصر بگویم یا تفصیل بدهم” گفتند: “مختصر بگو” گفت: “هرگاه براى ایشان غذا مى‏بردم یا مى‏رفتم که رختخواب‏شان را پهن کنم، در حال نماز و عبادت مى‏دیدمشان. هر روز و شب هزار رکعت نماز مى‏خواند. پیشانى حضرت از زیادى سجده پینه بسته بود و مانند پوست زانوى شتر شده بود.”۲
  2. ۲٫ امام باقر – علیه‏السلام – عبادت پدر بزرگوارشان را چنین توصیف مى‏کند: “پدرم شب‏ها آن قدر نماز مى‏خواند که هنگام رفتن به رختخواب، از ناتوانى بر روى زمین خود را مى‏کشاند.”۳

روایاتى هم کیفیت عبادت امام – علیه‏السلام – را شرح داده‏اند:

گفته‏اند: امام(ع) در حال نماز، مانند چوب خشکى بى‏حرکت مى‏ایستاد، مگر این‏که باد لباس‏هاى ایشان را به حرکت درمى‏آورد. چون به نماز قامت مى‏بست، رنگ چهره‏اش متغیر مى‏شد و در حال سجده، آن قدر مى‏ماند که عرق از سر و روىِ مبارکش جارى مى‏شد. هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش مى‏پرید و این چنین خود را براى دیدار پروردگار آماده مى‏ساخت.۴

بعضى از دوست‏داران امام، با دیدن آن همه عبادت و سخت‏گیرى حضرت در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمى‏داشت و از امام تقاضا مى‏کردند که از عبادت خود کم کند و اندکى مراعات حال خود را بنماید. دخترش فاطمه، روزى به صحابى جلیل القدر، جابر بن عبدالله انصارى، گفت که هر طور شده امام(ع) را قانع سازد از عبادتش بکاهد، تا خداى ناکرده صدمه‏اى به ایشان نرسد و به مریضى گرفتار نیاید. زیرا او تنها فرزند به جا مانده حسین(ع) و تنها حجت خدا، بر روى زمین است.

کیفیت عبادت امام، اختیار از کف حاضران مى‏ربود و دل آن‏ها را مى‏سوزاند. آن‏ها مى‏گریستند و مى‏ترسیدند که ضعف و ناتوانى، که بى‏سابقه نبود، کار دستِ امام بدهد. مى‏گوید، روزى امام باقر(ع) نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتى عجیب مشاهده کرد. حالتى که کسى را یاراى رسیدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام(ع) از شدت شب زنده‏دارى زرد شده بود و چشمانش از گریه بسیار سرخ. در اثر سجده‏هاى طولانى، پیشانى مبارکش پینه بسته بود و بینى ایشان زخم شده بود و ساق پاها به کلى از کار افتاده بود. امام باقر(ع) گویند: وقتى پدرم را بدین حالت دیدم، نتوانستم تحمل کنم و گریستم.

همه کسانى که درباره امام سجاد(ع) کتابى نگاشته‏اند و این حالات را متعرض شده‏اند، کمتر به تفسیرى روشن و دقیق دراین‏باره دست زده‏اند. توضیح نداده‏اند که چرا در زندگى ائمه دیگر، عبادت را بدین صورت مشاهده نمى‏کنیم. البته این نویسندگان بى‏میل نیستند که عبادت را به‏گونه‏اى که در زندگى امام سجاد(ع) بروز یافته، دلیل برترى ایشان بدانند و کثرت تضرع و شب زنده‏دارى آن حضرت را، گواه عظمت مرتبه و امامت به شمار آرند.

بسنده کردن به این‏گونه تفاسیر نارس و عقیم، نشان از درک ناقصى دارد که با شأن و منزلت، و شخصیت امام(ع) سازگار نیست. عبادت را صرفاً یک فضیلت و ارزش قلمداد کردن، یعنى بررسى حیات و شخصیت ائمه – علیهم‏السلام – به صورتى غیر دقیق و غیر شیعى و رسیدن به فهمى نادرست و غیر واقعى.

اما معرفت شیعى که مبتنى بر اصول اعتقادى ماست، مجال گسترده‏ترى را براى بررسى نقش ائمه – علیهم‏السلام – و پى‏گیرى هدف‏هاى مشترک ایشان و بحث در وسایلى که براى رسیدن به این اهداف به کار گرفته‏اند، پیش روى ما مى‏گذارد.

این‏که چنین پدیده‏اى را بدین کیفیت در طول حیات ائمه پیش و بعد از امام سجاد(ع) نمى‏بینیم، ما را به این نتیجه مى‏رساند که عبادتِ آن گونه امام، حرکتى اصولى و وسیله‏اى کارآمد بود، تا در پرتو آن، اهداف بزرگى را که بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه امام حسن(ع) و نه امام صادق(ع) هیچ کدام، آن‏گونه که امام سجاد(ع) به عبادت مى‏پرداخت، نپرداختند، و حال آن‏که همه امامان – علیهم‏السلام – در رتبه و شأن، برابر و یکسان بوده‏اند.

کدام اوضاع و احوال، امام سجاد(ع) را به اتخاذِ چنین رویه‏اى مجبور مى‏ساخت و اهدافى که این رویه متضمن تحقق بخشیدن بدان‏ها بود، کدام است؟

براى این‏که خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر این پدیده همراهى کند و از ابعاد و مفاهیم و مضامینى که در آن پدیده هست، آگاهى یابد، ناچاریم که آن را از دیدگاه‏هاى مختلف بررسى کنیم و به همان نظرگاه معمول و واحد اکتفا نکنیم، زیرا به درک ناقص و نااستوار ما از جاى گاه حقیقى پدیده عبادت در حیات طیبه امام سجاد(ع) خواهد انجامید.

 

  1. بررسى حالت تعبّد همگام با مظاهر انسانى دیگر

تعبد، تنها جنبه قابل بررسى زندگى امام سجاد(ع) نیست. جنبه‏هاى ارزشمندى چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در کنار تعبد وجود داشتند. در بحث از زندگى امام(ع)، باید این جنبه‏ها را کنار هم گذارد و از زاویه‏اى واحد بدان‏ها نگریست. این روش، ما را به لمس زیبایى تناسب بین آن‏ها و درک ضرورت ارتباطشان با یکدیگر مى‏رساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تأثیرگذارى این پدیده‏ها را در فربهى و تکامل شخصیت، به ما ارزانى مى‏کند. آن وقت است که به چگونگى به کارگیرى این ابزار توسط امام(ع) و شیوه جمع کردن بین آن‏ها، – به عنوان یک صفت واحد – پى خواهیم برد.

در بررسى مشترک این پدیده‏ها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف، نقش هر یک از این پدیده‏ها در تحقق بخشیدن به هدف‏هاى جزیى مختص به خود، انکارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیى است که هدف عام و گسترده امام(ع) را شکل مى‏دهد و متبلور مى‏سازد.

 

  1. بررسى حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمانِ امام(ع)

اوضاع سیاسى زمان امام سجاد(ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع سیاسى روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت. امام(ع) فرزند یک انقلابى بود که بر ضد حکومت اموى قیام کرده بود و در راه تصحیح افکار انحرافى آن زمان، شهادت را برگزیده بود.

سرزمین‏هاى اسلامى، در زمان امام(ع)، خاصه در دوره اول امامت، در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنى مى‏سوخت. دولت اموى در حال نابودى و فروپاشى بود و دولت زبیرى در حال شکل‏گیرى و سامان یافتن. البته دوره دوّم امامت حضرت(ع) بهتر از دوره اول نبود. جامعه اسلامى در چنگال کابوس وحشتناک و خفه کننده، و ظلم فاجعه آفرینى گرفتار شده بود که عَلَم آن را عبدالملک و والیان قسى القلب او یعنى حجّاج، خالد قسرى و بشیر بن مروان بر دوش مى‏کشیدند. هم‏چنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعى بود که در پى فتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد؛ فتوحاتى که حکّام را، بى‏آن‏که به مخاطرات کشور گشایى و آمیخته شدن مسلمین با کفار بیندیشند، به غنائم و خوشى‏هاى فتح سرگرم مى‏کرد.

در آن دوران، هم‏چنین سردمدارانِ فکرى و شخصیت‏هاى دینى، پا به عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند؛ کارى که در دوران زندگى امام حسن و امام حسین – علیهما السلام – هیچ کسى جرأت انجام آن را نداشت.

در کنار همه این امور، اعمالِ تبلیغاتى امویان، ضد اهل بیت و بنى‏هاشم، هم‏چنین کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نورانى فرزندانِ رسول(ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود.

در این زمان بود که کار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموى با خریدن فحّاشان و اجیر کردن راویان دروغ‏گو، به نیرنگ‏بازى و دسیسه با مسلمانان پرداخت.

همه این امور بود که دست به دست هم داد و چهره واقعى دوران حیات امام(ع) را شکل بخشید، لذا در بررسى پدیده تعبد ناچاریم اسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم.

 

  1. بررسى پدیده تعبد، با توجه به نقش امام(ع) و عمل هر یک از ائمه – علیهم السلام – در هر مرحله

نقش و عملکرد امام سجاد(ع) نشان دهنده نوعى انعطاف در سیره و عمل ائمه(ع) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسى و مطالبه حکومت بود، اما دوره دوّم؛ یعنى دوره امام سجاد(ع) و بعد از او، دوره رهبرى فکرى و جدال بر محور این موضوع بود. حیات حضرت در ابتداى این دوره، ظهور یافت و طبیعتاً پدیده‏ها و تجلیات جدید و رفتار هم شأن آن را طلب مى‏کرد. رنگ و کیفیت این پدیده‏ها به فهم شیعه آن زمان، مقدار آگاهى و سطح فرهنگ آن‏ها و نوع ارتباطشان با هم بستگى داشت، چرا که شیعه، مجموعه‏اى بود از تمایلات عاطفى و جمعیتى که داراى اصول و مبانى است.

وظیفه ماست که به بررسى اهداف واقعى و برنامه‏هاى تبلیغى امام بپردازیم: اهدافى چون: پاسدارى از احکام اسلام و تبعیت امت از آن احکام، روشنگرى مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یک شخصیت نمونه و کامل. هم‏چنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان به امام علیه‏السلام براى به عهده گرفتن رهبرى و ادامه رهبرى، توجه داشته باشیم.

در این مجال به بررسى پدیده تعبد در زندگى امام زین‏العابدین علیه‏السلام مى‏پردازیم تا به تفسیرى درست و روشن از آن و انگیزه‏هایى که امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم.

 

عزلت امام و حالت تعبد

معروف است که امام سجاد(ع) به دور از کارهاى اجتماعى، اندیشه‏اى جز عبادت و روى گردانى از امور دنیا نداشته است. در این باره گفته‏اند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقکى از مو براى خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگار مى‏پرداخت.۵

در بعضى از روایات علت انزوا و روى گردانى امام(ع) از فعالیت‏هاى اجتماعى، فرمان و امر الهى و خط مشى غیبى، ذکر شده است. به امام صادق(ع) نسبت داده‏اند که فرمود: على بن حسین(ع) بعد از شهادت پدرش، مُهرِ چهارمِ وصیت فرود آمده از جانب خدا را گشود. در آن نوشته بود: “سکوت کن و خاموش بنشین.”۶

جاى آن است که بپرسیم: به کدامین علت و انگیزه، امام سجاد(ع) به انزوا روى آورد و براى چه خداوند او را به سکوت و خاموشى فرمان داد و این‏که در امور اجتماعى و عامه و رهبرى آن‏ها وارد نشود؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمى‏خوریم که امام را به گزینش چنین زندگى‏اى – آن هم در میان مردم – وادار کرد:

اوّل: اوضاع و احوال سیاسى؛

دوّم: شفاف شدن عملِ مرحله‏اى امام(ع).

منظور از وضع سیاسى، سیاستى است که در زمان حیات امام سجاد(ع) جریان داشت و دو دوره داشت:

دوره اول که با حکومت یزید آغاز شد و ستیزه جویى و سخت‏گیرى را به نمایش گذارد. این دوره نُه سال اضطراب و جنگ بین امویان و زبیرى‏ها را بر سرِ حکومت، در پى داشت و انقلاب‏هاى شیعى متعددى را در عراق شاهد بود. دوره دوّم هم بعد از سیطره عبدالملک بر حکومت و ظلم و ستم او، و به کار گماردن والیان قسى القلب و خونریز بر امت مسلمان شروع شد.

امام(ع) فرزند مرد انقلابى‏اى چون حسین(ع) بود. همین امر او را از رهبران بنى‏هاشم و در صف دشمنان شماره یک امویان و داعیه داران حکومت، قرار مى‏داد. علاوه بر این، شورش‏هاى شیعى که در گوشه و کنار به وقوع مى‏پیوست، امام را به رهبرى خویش فرا مى‏خواندند. همه این‏ها عرصه را بر امام(ع) تنگ مى‏کرد و از خطرهاى بسیارى که در کمین او بود، برحذر مى‏داشت.۷

اما شفاف شدن عملکرد مرحله‏اى امام(ع): انتقال از مرحله جنگ با دولت حاکم – که روش ائمه پیشین بود – به مرحله آتش‏بس و فرصت یابى براى نشر علم و تربیت شیعیان و بالابردن سطح فرهنگ آن‏ها و رسوخ دادن مفاهیم اندیشه امامت در ذهن و زبان‏ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسیار در شیوه عمل ائمه داشت. این انعطاف به یک شخصیت بزرگ و عمل عمیق و ریشه‏دار احتیاج داشت تا مرز بین آثار مرحله اول را به وجود آورد و لوازم و مقدمات فعالیتِ مرحله دوّم را سازمان دهد.

قصد امام(ع) از روى کار آوردن مرحله دوّم این بود که مردم و شیعیان نوع برخورد با ائمه خود را، که بدان خو کرده بودند، کنار بگذارند و آن‏گونه با ایشان برخورد کنند که برخاسته از یک فهم و شعور اصولى باشد و نه عاطفى صرف.

انزواى حضرت، همان عملکرد فاصل بین دو مرحله و مرز ممیز آن بود. مرحله دوّم از آن جا آغاز شد که با روى کار آمدنِ روش‏هاى نو و وسایل جدید، ته مانده‏هاى مرحله دوّم تمامى پذیرفت و راه براى ائمه بعدى باز و هموار گردید.

بنابراین، مى‏توان ادعا کرد که امام سجاد(ع) به تدریج، دامن خود را برچید و انزوا را به گوشه‏اى نهاد و بعد از به ثمر نشستن آن روش و تحقق یافتن هدف‏ها، آرام آرام به کارهاى اجتماعى و فعالیت‏هاى هدف‏مند در بین صفوف جامعه اسلامى، روى خوش نشان داد. پس خانه‏اى که امام(ره) در بیرون مدینه، براى عبادت خود ساخته بود، به دوره اول زندگى حضرت تعلق داشت؛ یعنى به زمانى که از کربلا به مدینه مراجعت فرمود. این‏که امام(ع) تمام عمر خود را در آن خانه به عبادتِ صِرف، پرداخته باشد سخنى ناصواب است. بى‏شک این کار، با توجه به این‏که امام،‌هادىِ مردم و حجّت خداوند است، از ایشان بعید و با هدفِ امامت ناسازگار مى‏نماید.

گرچه امام(ع) از انزواى خود کاست و تدریجاً آن را به کنارى نهاد، امّا هیچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را با فعالیت‏هاى اجتماعى آشتى نداد. او مانند انسانى زاهد و عابد، به دور از مسائل و مشغولیات دنیا، زندگى کرد و وقت خود را صرف موعظه مردم، رسیدگى به فقرا و برآوردن نیازهاى مردم، نمود. این‏که روش امام سجاد(ع) با دیگر ائمه(ع) سر از تناقض درآورد، غیر ممکن است. بنابراین بین دوره اول از زندگى امام و دوره دوّم فاصله‏اى که آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجود ندارد.

آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگیزه‏هاى خاص، امام(ع) را احاطه کرد و انزوا و نپرداختن به فعالیت‏هاى اجتماعى را پیش روى ایشان گذارد و طبیعى است که در چنین موقعیتى، شخص به آن‏چه محبوب و مرغوب اوست، روى مى‏آورد. امام(ع) نیز عبادت پروردگار و مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز و روزه مشغول داشت. این حالت امام(ع)، با وضع ظاهرى و روحى امام کاظم(ع) و ائمه دیگرى که به زندان مى‏افتادند شباهت کامل دارد. آن‏ها به پاس این فرصت ناب، خدا را شاکر بودند و از موقعیت فراهم آمده، نهایت سود معنوى را مى‏بردند.

 

رهبرى امام و حالت تعبد

جنبه روحى مردم عابد و زاهد را به دوگونه مى‏توان تفسیر نمود:

گونه اول، روى کردِ روحى صحیح و اسلامى، که مورد توجه اسلام و اولیاى الهى است. کسى که در عبادت خود چنین سمت و سویى دارد، نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامى و روح جهادگرى در راه خدا، در او آشکار و نمایان است و زندگى دنیایى بین خصلت‏هاى او جدایى نمى‏اندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد. هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن‏که میلِ همنشینى هنوز در آن شخص باقى است و این همه از اثر بشاشتِ یقین و ایمان و گریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است.

اما روى کرد دوّم که از آن به روى کرد روحىِ منحرف (صوفیانه) یاد مى‏کنیم آن‏که چنین جهت‏گیرى را برمى‏گزیند، در فهم اسلام و مفاهیم آن، و درک شریعت محمدى، به کژ راهه خواهد رفت. او گرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگر نیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهاى جاهلیت و ارزش‏هاى آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت ایمان و طهارت روح در آن‏ها اثرى نیست. این گروه از مدعیان، اسلام را در همین حدّ فهمیده‏اند و آن را کافى دانسته‏اند. پس زندگى را رها کرده به عبادت سرگرم شده‏اند. و این همان انحراف و صوفیانه عبادت کردن است.

جهت‏گیرى اول – که اسلام نیز به آن سفارش کرده – فاصلِ عملکرد ائمه(ع) و وجه تمایز آن‏ها از دیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعى و عامه است. به‏گونه‏اى که همنشینى با امام، انس و الفت را به دنبال دارد و علاوه بر مردم که جذب ایشان مى‏شوند مخالفان نیز نوعى میل و کشش به آن حضرت، احساس مى‏کنند. لُبِّ مطلب این‏که، زهد و عبادت امامان(ع) هیچ تأثیر سوء و ناگوارى براى مردم به بار نمى‏آورد.

هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صِنف اول از زاهدان و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل مى‏گیرد و بزرگشان مى‏دارد. چرا که این گروه، نمونه‏اى صد درصد اسلامى، از یقین استوار و ایمان پابرجایند. حتى کسانى که از مسلمانى و التزامات روحى و عملى آن بویى نبرده‏اند، به انسان عابد، به این اعتبار که او شخصیتى قدرت‏مند و میل و رغبتى دیگرگون نسبت به دنیاى مادى دارد، احترام عمیق مى‏گذارند و از او تجلیل مى‏کنند.

از آن جا که خداوند در ذاتِ بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبى‏ها را به ودیعت نهاده، هر انسانى، انسانِ زاهد و سالک الى‏اللّه را به دیده تکریم مى‏نگرد و از این احترام، به حبّ و تقرب و رابطه تعبیر مى‏کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمى‏سازد، ولى از رهگذر آن، با انسانِ متعبد، برخورد و سلوک مى‏کند.

این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافته‏ایم. اگر درباره یک انسان زاهد و عابد، مطالبى بشنویم که بوى بدگویى و ناسزا مى‏دهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالتِ روحى ما به سرعت تغییر مى‏کند، و ما چاره‏اى جز دفاع از آبروى آن انسان و تکذیبِ شنیده‏هاى خود نخواهیم داشت.

براى نمونه، از سرگذشت حضرت کاظم(ع) و زندانبان او حکایتى بشنویم. روزى که امام(ع) را به زندان بردند، زندان‏بانى برایشان گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت به امام(ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعى بلیغ مى‏کرد. روزها گذشت و زندان‏بان جز عبادت و نیک رفتارى امام(ع) چیزى مشاهده نکرد، دانست که آن‏چه درباره امام(ع) شنیده و نسبت‏هاى زشت و ناروایى که به ایشان داده‏اند، یک سره دروغ و بى‏اساس است. پس از کار خود کناره گرفت.

این اندک ثمره‏اى بود که بر زهد و عبادتِ بى‏پرده امام کاظم(ع) مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلى ایشان. پیش از او، امام سجاد(ع) عیناً، همین روش را درباره عبادت خود، پى گرفته بود. عبادت روشمند امام(ع) با آن شکل خاص، مردم را بر آن مى‏داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم دردى و هم فکرى کنند. امام(ع) این‏گونه، قلب بسیارى از مردم و شیعیان را صاحب شده بود.

حالت تعبد، به عنوان یک صفت بارز در امام، نظر مردم را جلب کرده بود و در نگاه آن‏ها امام شخصى بود، زاهد، روى گردان از متاع دنیا و لذات آن، که همّ خود را به عبادت و تضرع صرف مى‏کرد. در آن زمان، فرد دیگرى را نمى‏شد سراغ گرفت که مانند امام سجاد(ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را مى‏دانستند و احترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود مى‏گرفت و با گذشتِ روزها، ماه‏ها و سال‏ها، افزون هم مى‏شد. امام(ع) منحصر به فرد بود. مدام ذکر خدا مى‏گفت و پیوسته مى‏گریست. چنان از قیامت بیم داشت، گویى آن را پیش روى خود مى‏بیند.

سلوک عبادى حضرت، همواره با پدیده‏هاى دیگرى چون انفاق، دستگیرى از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستى با مردم، توأم بود. اهل مدینه، به فضل و برترى امام(ع) بر دیگران معترف بودند و او را بر بسیارى از اطرافیانش که گاه مانند او عمل مى‏کردند و از بزرگانِ بنى‏هاشم بودند، ترجیح مى‏دادند.

در روایت است که شخصى به سعید بن مسیب گفت: “با تقوى‏تر از فلانى ندیدم.”

سعید گفت: “آیا، تا به حال على بن حسین را دیده‏اى؟”

گفت: “نه.”

گفت: “کسى را ندیدم که از او پرهیزگارتر و عابدتر باشد.”۸

زُهری، همصدا با بزرگان عصر خود، گفته است: “در میان بنى‏هاشم، کسى را برتر از على بن حسین(ع) نیافتم.”۹ این سخن هم از اوست که: “کسى از اهل این خاندان را نمى‏شناسم که شایسته‏تر از على بن حسین(ع) باشد.”۱۰

“حرب صحاف” از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت: “کسى را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح رسیده باشد، تا این‏که به مدینه رفتم و با على بن حسین(ع) آشنا شدم. او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویى جهنم را تجربه کرده و چشیده است.”

خلاصه سخن این‏که تعبد، آنگونه که در زندگى امام(ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبرى و زعامت حضرت را پایدار ساخت و امامت و قدسى بودن او را، به همگان ثابت نمود.

ادامه دارد

 

پى نوشت‏ها:

*) این مقاله، ترجمه یک فصل از این کتاب است: الامام السجاد، (محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع فى الامه من خلال تشخیص المرحله و الاهداف والوسائل التى کان یعتمد علیها فى قیاده المسیره الاسلامیه المظفره)، حسین باقر، شماره ۹ از سلسله “کتاب قضایا الاسلامیه معاصره” حسین باقر از شاگردان شهید صدر مى‏باشد که درباره زندگانى امام سجاد(ع) فعالیت‏هاى فکرى و قلمى بسیار جالبى کرده است.

۱) شیخ عبدالحلیم، یکى از علماى الازهر، کتابى درباره امام سجاد(ع) نوشته که: (الامام زین العابدین، الرجل العابد الزاهد لاغیر) نام دارد.

۲) بحارالانوار، ج۴۶، باب ۵، ص ۶۷، ح۳۵٫

۳) همان، ص۹۹، ح ۸۷٫

۴) همان، ص۶۴ و ۶۵، ح۲۲ و ۲۳٫

۵) عبدالرزاق مقرم، الامام زین العابدین، ص ۴۲٫

۶) همان.

۷) عبدالهادى مختار در کتاب خود موسوم به “رساله الحقوق”، مى‏نویسد: امام زین العابدین(ع) در تمام مدتى که جنگ‏ها، فتنه‏ها و آشفتگى‏ها جریان داشت، یا در مسجد رسول خدا(ص) یا در حریم کعبه معتکف بود.

۸) کشف الغمه فى معرفه الائمه، ج۲، ص۸۰٫

۹) بحارالانوار، ج۴۶، باب۵، ص۶۷، ح۸۵٫

۱۰) همان.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *