حسین طاهرى وحدتى
چکیده
پدید آمدن حادثه عظماى عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، نزدیکان، یاران و در ادامه اسارت اهل بیت آن حضرت، برآیند زمینهها و عوامل متعددى بود. فهم درست این اتفاق بزرگ در تاریخ اسلامى، بسته به این است که همه آنها مورد بازشناسى دقیق جامعه شناختى و فکرى قرار گیرد. این موضوع خود بحث مفصل و دامنه دارى است و مقالات علمى و تاریخى فراوانى هم درباره آن نگاشته شده است. اما در نوشتار کوتاه پیش رو، این مسئله مطرح مىشود که قیام امام و عاشورا، تجلّى تمام نماى حقیقت دین بود که خود به خود چند پرسش را به دنبال خواهد داشت ۱٫ توصیف این تجلى چگونه است؟ ۲٫ این تجلى حقیقت براى جامعه مسلمانان چه پیامى داشت؟ ۳٫ آسیبهایى که ممکن است آن را از تأثیرگذارى در متن زندگى مسلمانان باز دارد، کدام است؟
اگر ما این سه پرسش را درست مورد تحلیل قرار دهیم، مىتوانیم با این واقعه بزرگ، تعامل سازنده و منطقى برقرار کنیم و از متن آن، پاسخهاى فراوانى در رویارویى با مسائل مختلف زندگى، بیرون بیاوریم. با این فرض به عاشورا به عنوان یک روش و مکتب هم براى فهم دین و هم براى فهم زندگى، نگاه مىکنیم و در فرایند تحولات و واقعیات انکارناپذیر، از این مکتب درس بهتر زیستن را مىآموزیم.
توصیف تجلّى حقیقت دین در عاشورا و قیامحسینى
رویارویى امام حسین(ع) با یزید در آن روزگار، مواجهه حقیقت دین با تظاهرگرایى به دین بود، البته رفتار یزید به عنوان خلیفه مسلمانان، کار را از این مؤلّفه فراتر برده بود و در عمل نشان داد غرض او از تحمیل بیعت بر امام حسین(ع)، به بند کشیدن امامت دینى و نابود کردن اصل دین است، کوتاه آمدن امام حسین(ع) در برابر شرایط و اوضاع اجتماعى جامعه مسلمانان، حتماً به پیروزى مطلق تفکّر اموى منجر مىشد. این را تنها امام مىدانست و اندکى از پیروان وفادار و هوشمند ایشان. چرا که یزید حسب گزارشات معتبر تاریخى فسق خود را آشکار کرده بود.۱
در روزگارى که بسیارى از سرشناسان و چهرههاى شاخص دینى، تحت تأثیر رفتار استبدادى و ظالمانه یزید، در برابر اتفاقات و اعمال معارض با مکتب رسول اللّه سکوت پیشه کردهاند و حتى امام را نیز به آرامش دعوت مىکنند۲ چه چیزى مىتوانست سد بحران به وجود آمده را بشکند و دین را از چنگال اهریمن بد خود رهایى بخشد. به ظاهر همه نماز به جا مىآوردند، روزه مىگرفتند، حج برگزار مىکردند، اما چگونه است که همه اعمال عبادى از خاصیت تأثیرگذارى و کارآمدى، تهى شده است؟ چرا مسلمانان پیامبرشناس این گونه نسبت به جریانات و رخدادهاى اجتماعى و سیاسى اطراف خودشان بى تفاوت نشان مىدهند. مگر آنان امام على(ع) را فراموش کردهاند؟ مگر سوابق افراد و طوایف را نمىدانند، آیا توصیهها و سفارشات شخص رسول اللّه(ص) را درباره عترت و قرآن نشنیدهاند؟ پاسخ این قبیل پرسشها روشن است. اما نکته مهم این است که الآن دین اسلام با یک چالش و بحران ویران کننده درگیر شده و جامعه مسلمانان نیاز به یک شوک تکان دهنده دارد. اى چه بسا اگر امام مىخواست دست به یک عمل و حرکت صرفاً اخلاقى و فرهنگى بزند، در شناساندن ابتلاء امت اسلامى به پدیده و تفکرى که یزید نماد اصلى آن شده بود، موفق بیرون نمىآمد، پس براى خروج دین از این مشکل بزرگ، تنها راه اولاً نپذیرفتن رسمیت نظام حکومت یزید است و ثانیاً پرداخت بهاء احتمالى این اعتراض سرنوشت ساز و تبیین کننده حقیقت دین.
نماد تجلّى حقیقت دین
امام حسین(ع) با طرح مبانى صحیح یک نظام الهى مبتنى بر فرمانروایى امام عادل و محکوم نمودن رفتارهاى ناعادلانه امام جائر، در مرحله نخست تئورى منطقى دین اسلام را براى اذهان عمومى و کسانى که خود را مخاطب ایشان مىدانستند، از قول رسول خدا(ص) بیان کرد که: هر کس حاکم ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مىکند و او سکوت پیشه گیرد و در برابر آن واکنش نشان ندهد، جا دارد خداوند این فرد را در جایگاه آن حاکم قرار دهد.۳(کنایه از آتش دوزخ).
این کلام امام نمادى از منشور اعتقادى و نگره فکرى امامت اسلامى بود. گرچه تسلّط سیاسى، فرهنگى امویان، مانع از آن شده بود این پیامها به بدنه جامعه مسلمانان رسوخ کند و همین عامل جهل و بى خبرى مردم بود که زمینه را براى جسارتها و سختگیرى امویان نسبت به امامت اسلامى، فراهم مىساخت، با این همه امام تا جایى که فرصت به او اجازه مىداد، تصویر حقیقت دین را آشکار مىساخت. این که امام در باب فلسفه حرکت خود، اصلاح امت و احیاء سیره رسول اللّه(ص) را مطرح مىکند.۴
یعنى اى مردم بدانید مشکل امت اسلامى در این روزگار، دور شدن از سنت پیامبر(ص) است. کسى مثل یزید که رسوایى او در معارضه آشکار با دیانت محمّدى، براى همه معلوم شده بود، بر مسند خلافت تکیه زده و همه چشمهاى داخل و خارج هم به او دوخته شده و همه اتفاقات جامعه مسلمانان را زیر نظر دارند.
از دیدگاه امامت ذرّهاى درنگ و کوتاه آمدن جایز نیست ممکن است به زودى همه زحمات نبى اکرم(ص) در معرض نابودى قرار گیرد، به ویژه آن که خصلتها و انگارههاى جاهلیت عرب و اشرافیگرى در لایه پنهان جامعه مسلمانان هنوز از بین نرفته است، لذا امام رسماً اعلام مىکند با وجود چنین اوضاعى باید بر اسلام بدرود خداحافظى گفت.۵ این در واقع یک هشدار بزرگ بود به همه افراد، گروهها و قبیلهها، یاران و نزدیکان و حتى مىتوان گفت یک پیام بود براى همه دورانهاى تاریخى و این گونه شد که در هر دورهاى از ادوار تاریخى قیام ابا عبداللّه الحسین(ع) الهام بخش مبارزات اسلام خواهان شد.
همه آنچه که در آغاز حرکت امام تا پایان آن یعنى شهادت، اتفاق افتاد، تفسیر درست دین بود. البته بسیارى از جزئیات سیره امام ممکن است گزارش نشده باشد، اما آنچه به ما رسیده کفایت مىکند تا با درس آموزى از آن، راه و روش خود را اصلاح کنیم و از قیام ابا عبداللّه بیش از چیزى که امروز در مناسبات آن مورد بهره برادرى قرار مىگیرد، در معرض بازخوانى و بازفهمى واقع شود. این همان تعامل ضرورى و منطقى است که بر اهل فن و پژوهش پوشیده نیست و مىبایست به تدریج این گونه نگاه واقع بینانه نسبت به رخدادهاى تاریخى الگو، در اسلام در سطح جامعه رواج پیدا کند تا در یک پروسه و فرآیند زمانى، وجه واقع گرایى در مقوله دینشناسى بر ظاهرگرایى غلبه کند و حداقل جامعه ایرانى از این رنج کهنه ماندن در سطح دین، رهایى پیدا کند.
مىتوانیم از طریق مطالعه، معرفت خودمان را درباره زندگى هر یک از امامان افزایش دهیم تا رابطهمان با آن بزرگواران از استحکام بیشترى برخوردار باشد و شناخت امام حسین(ع) به لحاظ موقعیت خاص تاریخى ایشان مىبایست دقیقتر صورت گیرد.
آغاز انحراف
آنچه در عاشوراى سال ۶۱ هجرى در صحراى کربلا اتفاق افتاد، حاصل فرآیند بیست و اندى سال موضع امام حسین(ع) در برابر جریانات فکرى و سیاسى خلافت اسلامى بود. امام حسین(ع) خود امام و فرزند امام بود. همه حوادث و فراز و نشیبهاى جامعه اسلامى را زیر نظر داشت. علم و هوشمندى آن حضرت موجب شده بود قدرت حاکم بر سرزمینهاى اسلامى هیچ گاه از انتقادات صریح و قاطع امام چه در دوران امامت و چه در دوران هم کنارى با برادر بزرگوارش امام حسن(ع) در امان نماند. متقابلاً جبهه رویارویى آن امام همام هم با مطالعه جوانب گوناگون و با بهره مندى از قدرت سلاح و سرمایه، تلاش مىکرد هرچه بیشتر عرصه را بر امام تنگ نماید.
بخش اعظم و اکثر مدت امامت امام حسین(ع) در دوران تسلّط و قدرت معاویه سپرى شد که مدت ده سال از آن در امامت امام حسن(ع) و در کنار برادر به روشنگرى جامعه مسلمانان مىپرداخت و ده سال دوم را با امامت رسمى در رویارویى با قدرت شیطانى معاویه سپرى کرد زمینهها و رگههاى حادثه عاشورا را مىتوان از یک منظر در همین دوران مورد مداقه و تحلیل قرار داد.
حسب اظهار یکى از نویسندگان با توجه به زیر فشار بودن بنىهاشم و شیعیان و با وجود امام حسن(ع) تا سال ۵۰ هجرى، گزارشى از رابطه امام حسین(ع) با معاویه در منابع موجود نیست، لیکن پس از شهادت آن حضرت (امام حسن(ع)) و به ویژه پس از شهادت حجر به سال ۵۲ هجرى فعالیت سیاسى امام با دعوت مردم کوفه از آن حضرت مبنى بر قیام علیه معاویه و خلع او آغاز مىگردد۶ با پذیرش این فرضیه، مقدمات حادثه بزرگ عاشورا را در همین فرآیند زمانى مىتوان جست و جو کرد. نویسنده در بخش دیگرى از مقاله تحقیقى و علمى خود، برخوردهاى امام حسین(ع) و معاویه را به سه بخش تقسیم مىکند:
- برخوردهاى شخصى امام حسین(ع) با معاویه که صرفاً به ملاقاتهاى امام با معاویه که معمولاً در سفرحج در مکه و مدینه صورت مىگرفت و گفت و گوهاى معمولى میان آنان رد و بدل مىشده است.
- برخوردهاى سیاسى امام و معاویه که آن حضرت از دو وجه خلافت معاویه را به چالش مىکشید. الف: آن که بنا به نظر پیامبر(ص) خلافت بر معاویه حرام است. ب: این که معاویه در یک موقعیت بحرانى طبق عهدنامهاى به حکومت جهان اسلام رسیده بود و با زیر پا گذاشتن مفاد آن در واقع خلافت را غصب کرده بود.
- موضع امام حسین(ع) در برابر ولیعهدى یزید، این مسئله رویارویى امام با معاویه را در مرحله حادترى قرار مىداد و آن حضرت به صورت علنى در برابر او ایستاد.۷
اما فشارها و سختگیرىهاى معاویه هرگز کارساز واقع نشد، بلکه روز به روز به مقاومت و پایدارى امام در مواجهه با این انحراف تازه و خطر جدى براى دین اسلام، افزوده مىشد تا این که فرجام کار معاویه فرا رسید و او که مىدانست یزید ظرفیت و توانایى این مقاومت را ندارد، در واپسین روزهاى زندگى، وى را به مدارا با امام توصیه مىکرد، اما این مقوله یزید را متنبه نکرد و پس از مرگ پدر، نقطه ثقل فشار سیاسى را متوجه امام نمود و اینک آن حضرت پس از تحمّل همه انحرافات و گژىهاى دوره قدرت معاویه، طرح حرکت و مبارزهاى سرنوشت ساز و ویران کننده بنیان سلطه اموى را به اجرا درآورد و رسماً اعلام کرد براى حفظ دین جدم و حقیقت اسلام، با یزید بیعت نخواهم کرد و این ذلّت را نمىپذیرم.
امام در خطبهاى تاریخى و بلیغ در دوم محرم سال ۶۱ و در صحراى کربلا، در واقع رنجنامهاى را بر صفحه دل یاران خود مىنگارد تا پیامى باشد جاودانه براى کسانى که درآمد و رفت تاریخى، به دنبال حقیقت مىگردند.
… اما بعد (از حمد و صلوات) از کار (بیعت یا کشتنم) آنچه مىبینید پیش آمد. واقعاً دنیا دگرگون شده و چهره زشتى یافته، نیکى اش روى برگردانده و رفته و از آن همه خوبى جز اندکى همانند نیم ته مانده ظرف آب – یا زندگى ذلّت بار باقى نمانده؛ چون زندگانى ستور در چراگاه کم علف و ناگوار. آیا به حق نمىنگرید که به آن عمل نمىشود و به باطل نگاه نمىکنید که از آن جلوگیرى نمىشود؟ در چنین وضعى مؤمن باید به دیدار خداوند رغبت داشته باشد؛ بنابراین من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و دلتنگى نمىبینم.
امام در ادامه از سردرد به تظاهر دینى مردم اشاره مىکند و این که: مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهایشان هست (لقله زیانى است نه از ته دل) آن را نگه مىدارند و دیندار هستند تا براى زندگى شان سود داشته باشد؛ اما وقتى که با (پیشامدهاى دشوار) در بوته آزمایش قرار گرفتند، دین داران کم مىشوند.۸
جهاد براى احیاء و بقاء حقیقت دین
جهاد امام حسین(ع) براى احیاى دین بود. امام در خطبه یاد شده از تغییرات فرهنگى اجتماعى سخن مىگوید که در فاصله اندکى پس از رحلت رسول(ص)، اتفاق افتاده بود، تبدیل چهره زیباى جامعه مدنى پیامبر(ص) به چهره زشت اموى، تسلّط قدرت حاوى ارزشهاى جاهلیت عربى و فرصتطلبىهاى عناصر زخم خورده از حاکمیت اسلام، همه از جمله عواملى است که امام را براى آماده شدن خلق یک اتفاق بزرگ یعنى عاشورا آماده مىسازد. این جهاد مانند جهاد صدر اسلام براى تثبیت و تأسیس حکومت دینى نبود، بلکه براى احیاى دین بود. تحمّل این همه مصیبت، اسارت، اهانت براى این بود که مردم خفته و خواب آلوده به هوشیارى و بازیابى هویت دینى عصر رسول اللّه(ص) برگردند امام براى عینیت یافتن این پروسه احیاء دینى چنان قاطع و جازم بود، بدون ذرّهاى تردید، همچنان گامها را محکم و با صلابت برداشت و در مواجهه با توصیهها و دعوتهاى به آرامش، یا به سکوت مىگذراند و با براى روشن سازى اذهان و رفع برداشتهاى غلط، اعلام مىکرد: من از سر طغیان و تکبّر یا فساد و ستمگرى از مدینه خارج نمىشوم؛ بلکه فقط براى اصلاحطلبى در آمّت جدم بیرون مىروم.۹ نکتهاى که گاهى به ذهن نگارنده مىرسد و شاید قابل تأمّل باشد این که امام حسین(ع) به هنگام قرار گرفتن در برابر پیشنهاد یزید و به عبارت درستتر در برابر تحمیل بیعت، به مقابله برمىخیزد، اما مردم را به صورت مستقیم به مقاومت نمىخواند؛ فقط به تنویر افکار مىپردازد و چهره ناشایسته رفتار یزید را به تصویر مىکشد؛ گویا فرصتى براى اندیشیدن جامعه آن روز فراهم مىآورد کهاى آدمها چگونه مىتوان پذیرفت در فاصلهاى نه چندان دور با عصر نبوت، این همه نفاق، بدعت و ظاهرگرایى در دین پایدار شود. پس امام خود به تنهایى جور همه انحرافات را مىکشد تا شاید فطرت خفته مردم بیدار شود و سرزمین اسلامى غفلت زده، دوباره با حقیقت دین آشتى نماید.
بعد از عاشورا، حقیقتها و تحریفها
از پس آن روزى که این حادثه بزرگ رقم خورد، بسیارى از احساسات تحریک شد، حس کنجکاوى روایتگران تاریخ برانگیخته شد؛ رسوایى حاکمان اموى بر عرش اعلى رسید و در درازاى زمان هر کسى به گونهاى با این پدیده سترگ ارتباط برقرار کرد؛ عالمان، مورخان، شاعران، هنرمندان، پادشاهان، حاکمان و… اندیشه و احساس خودشان را در لابلاى اوراق دفتر، به ثبت رساندند و تاریخ نظاره گر برخورد مردمان این عصر با بزرگرتین و عبرت انگیزترین واقعه اسلام است.
گرچه پارهاى از گزارشگران تاریخ وابسته به طبقهاى از تفکّر معارض با منطق درست تشیّع بلکه اسلام راستین، در مقطعى از تاریخ مغرضانه و یا حداقل ناآگاهانه در مقام توجیه عاشورا و جنایتگران آن برآمدهاند.۱۰ اما این اندکها هرگز نتوانستند از تأثیرگذارى آن بکاهند. عاشورا همچنان عاشورا و کربلا همچنان کربلا باقى مانده است.
خطر را باید در جاى دیگر احساس کرد. ار درون تهدید بیشترى متوجه عاشورا و به طور کلى هر مقوله دینى، مىشود؛ آن گاه که در عرصه ابلاغ رسانى دین، فرصت بازگو کردن گزارههاى تاریخى دینى براى غیر کارشناسان، فراهم مىشود و چه بسا از فرآیند آن موقعیت اجتماعى و اقتصادى هم پیدا مىکنند، دیگر نیازى به دشمن بیرونى نیست. یکى از مناقشاتى که علماء مبارز در پیش از پیروزى انقلاب اسلامى درباره دسته جات عزادارى مطرح مىکردند، همین بود که این تحریکات فاقد روح معرفت شناسانه است. به تعبیر یکى از نویسندگان، افسوس که شیعه بیشتر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید.۱۱
چگونه است که این همه پژوهش و مقالات تحقیقى درباره عاشورا نگاشته مىشود، همایشهاى متعددى هر ساله برگزار مىگردد، فریاد درون محققان و کارشناسان بر صفحه کاغذ و رایانه بازتاب مىیابد، اما کمتر شاهد تأثیرگذارى آنها هستیم. چگونه مىتوان به تولید یک فرهنگ عاشورایى برسیم؟ و اصولاً براى تعمیم و مناسبتهاى دینى چه کردهایم؟ این همه مناسبت دینى در فرهنگ ما وجود دارد؛ اما کمتر تعامل و ارتباط میان آنها برقرار کردهایم و هر یک را به صورت مجرد و جداگانه شناختیم و شناساندهایم، طبیعى است این گسستگى میان آنها براى مجموعه دین آفت زا خواهد بود.
فرضاً ما هیچ ارتباطى میان حادثه عاشورا و حرکت امام رضا(ع) و جریان ولایتعهدى آن حضرت برقرار نکردهایم، میان حرکت فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با صلح امام حسن(ع) همین طور؛ در حالى که بر اساس عقیدهها همه این بزرگواران مأمور به ابلاغ یک پیام بودند؛ یعنى توحید و نفى هرچه غیر است از مقام اولوهیت، همان پیامى که رسول اللّه(ص) آورنده آن بود. این گونه نگاه به کلیت دین، زمینه ساز بستر مناسبى براى آموزههاى آن است. همه حرکات و رفتارهاى مسلمانان را هدفمند و روشمند مىسازد و در نتیجه شکل درست مفاهیم و مقولههاى دینى نمود پیدا مىکند و فراتر از آن مىتوان ابعاد سازنده این نهضت و دیگر وقایع مهم اسلامى را در چرخه فرهنگ جهانى وارد کرد. یکى از پژوهشگران در تبیین انسانى و جهانى از نهضت عاشورا ضمن اشاره به این که عاشورا در زمانه خود یک رویداد داخلى بود، مىگوید: ولى با گذشت زمان به ویژه پیدایش تمدن غرب حاشیهاى شدن کل سرزمینهاى اسلامى، نهضت عاشورا، عملاً تبدیل به نهضتى مربوط به یک مردم بومى که در رابطه با اعتقاد خاصى هستند، شد. امروزه اگر دوباره بخواهیم به نهضت عاشورا بپردازیم، نیاز به این است تا جداى از آن استعمال و کاربرد داخلیش، عناصرى را از نهضت استنباط و استخراج کنیم که بتواند وارد تبادل و تعاطى با جریانها و محورهاى اندیشه تفکّر غرب و اصولاً کل اندیشه بشرى شود.۱۲
چه باید کرد؟
این پرسش در مواجهه با هر چالش و مشکلى مطرح مىشود؛ مهم آن است بتوان بهترین راه حل را براى آن مشکل پیدا کرد. هرگز نمىتوان احساس را از حادثه عاشورا حذف کرد. مصیبت آن قدر بزرگ بود که تا روز ابدیت ریزش اشک بر آن ماتم عظمى سزاست؛ اما مگر ماهیت و هویت عاشورا همین است؟ مگر مىتوان در احساسات متوقف شد و به عمق نرسید؟ امام حسین(ع) اگر مىخواست خود متأثر از احساسات باشد، باید با ناله و فغان زنان و کودکان، در آن هولناک واقعه ورود پیدا نمىکرد، پس چه شد که امام در مواجهه با آن همه احساس و عاطفه و حالتهاى غمگنانهاى اهل بیت خود، استوار پا به میدان جنگ نهاد و اندک تردیدى در راهى که برگزیده بود، وجود آن حضرت را فرا نگرفت. امام همه آنچه را که از مصیبتها و بلاها اتفاق افتاد، تحمّل کرد تا انسانیت انسان از زندان شهوت و ذلّت رهایى یابد. امام آگاهانه به استقبال همه سنّتهاى الهى مىرفت و هیچ گاه در انتظار معجزهاى براى نابودى جهل و ظلمت، نابرابرى و ستم و برپایى عدل و آزادى نبود. این روش و منش که از آن همه امامان(ع) بود، تصویرى از یک زندگى درست فراروى ما قرار مىدهد و این همان حقیقت عاشورا است. پس هر آنچه ما را از این حقیقت دور کند، یک تحریف و انحراف تلقى مىشود و نهضت عاشورا بیش از هر واقعه و اتفاقى در معرض برداشتهاى غیر درست از آن بوده است. بخشى از این مسئله طبیعى مىنماید، اما حسب آنچه اسلام شناسان بزرگ بر روى آن تأمّل کردهاند، مقولههاى زیادى به متن نهضت عاشورا اضافه شده که با ماهیت و پیام آن سازگارى و تعامل ندارد.
به تعبیر استاد مسلّم اسلامشناسى، شهید مرتضى مطهرى، تاریخچه با عظمت کربلا به دست ما افتاده است، هم دچار تحریف لفظى و هم دچار تحریف معنوى شده است، یعنى ما از خودمان ساز و برگهایى بر پیکره این تاریخ ساختهایم که چهره با عظمت و نورانى آن را تاریک و ظلمانى و قیافه زیباى آن را زشت کردهایم.۱۳
بر اساس آنچه استاد شهید ما در این جملات بیان کرده، ما باید با حقیقت عاشورا خیلى فاصله داشته باشیم، به خاطر همین است که این حادثه بزرگ کمتر در زندگانى عمومى و خصوصى جامعه تأثیر گذار بوده است. مىتوان گفت آنچه استاد درباب تحریف عاشورا در سالهاى ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد، مطرح کرده، سند روشن بینى و واقع نگرى آن فرزانه است؛ کسى که خود در عزاى اباعبداللّه چنان مىنگریست که گویا یک فرد عادى است نه یک فیلسوف بزرگ. این جامعیت استاد، امروز باید براى همه الگو قرار گیرد. شهامت استاد در طرح تحریفات عاشورا ستودنى است؛ گرچه متأسفانه دیدگاههاى ایشان بعد از سه دهه عمر انقلاب اسلامى، چندان کاربردى نشده و شاید هم بتوان ادعا کرد، اضافه بر تحریفاتى که ایشان در اثر گرانسنگ خود (حماسه حسینى) در آن روزگار بازگو کرده، موارد فراوانى به آن افزوده شده است.
نگارنده تأکید مىکند بازخوانى نکتهها و اندیشههاى استاد مطهرى در باب فهم کردن حقیقت عاشورا، یک امر ضرورى و حتمى است و جا دارد حتى مطالب ایشان به صورت واحدهاى درسى و در آموزشگاهها و دانشگاهها تدوین شود. اگر ما مؤمن به خط امام و وفادار به رهبرى مقام معظم ولایت حضرت آیتاللّهالعظمى خامنهاى هستیم، باید در این مسئله کمى جدىتر برخورد کنیم. عاشورا براى جامعه اسلامى یک مقوله تمام نشدنى است. در رگ و پوست و گوشت این مردم ریشه دوانده پس سزاوار مىنماید با خرافهها و رنگ و لعابهاى پوچ، آن را ناکارآمد نکنیم.
سخنان استاد شهید مطهرى در باب تحریفات عاشورا در واقع رنجنامه ایشان در دور افتادن مردم از حقیقت عاشورا است، جا دارد در سطور پایانى این مقال، نکاتى چند از آن را با هم مرور نماییم:
۱٫٫٫اگر کوچکترین دخل و تصرّفى از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف مىکند و به جاى اینکه ما از این حادثه استفاده بکنیم، قطعاً ضرر خواهیم کرد.۱۴
۲٫٫٫اگر بخواهیم روضههاى دروغى را که مىخوانند جمع آورى کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحهاى بشود.۱۵
۳٫٫٫چیزى که بیشتر دل انسان را به درد مىآورد، این است که اتفاقاً در میان وقایع تاریخى کمتر واقعهاى است که از نظر نقلهاى معتبر به اندازه حادثه کربلا غنى باشد.۱۶
در خاتمه یادآور مىشود براى آسیب زدایى از حقیقت عاشوراى حسینى و طرح درست آن، باید خاستگاه خرافهها و تحریفات را شناخت و اصلاح کرد و بدیهى است اگر در این حرکت تعقل ورزیده شود و آنها که مىتوانند مؤثر واقع شوند به وظیفه خود عمل نکنند، حتماً در نزد خداوند مسؤول هستند. عوامل گوناگونى در اشاعه خرافات نقشدارند، همچنانکه در زدودن آن نیز مىتوانند تأثیرگذار باشند. از جمله: منابع مکتوب، رسانههاى عمومى که مهمترین آن رسانه صدا و تصویر است. پژوهشگران که مىتوانند پشتوانه پژوهشى در ارائه درست چهره عاشورا داشته باشند، شاعران با سرودن اشعار، مداحان با خواندن و توصیف واقعیت اتفاقات عاشورا، سخنرانان با تبیین منطقى حرکت امام حسین(ع) درباره منابع مکتوب، یکى از پژوهشگران کتاب شناس اینگونه اظهار مىدارد: خرافه آمیزترین کتابى که درباره امام حسین(ع) نوشته شده، اکسیر العباده فىاسرار الشهاده معروف به اسرار الشهاده فاضل دربندى است.۱۷
استاد شهید هم درباره این کتاب مىگوید: واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار مىکند که به اسلام بگرید.۱۸
آخرین کلام اینکه چون بیشتر اتفاقات خرافى و تحریفى در هیأتهاى مذهبى رخ مىدهد، پیشنهاد مىگردد با توجه به ضرورتها و اولویتهاى برآمده از مسئله، جا دارد اولیاء امور و دست اندرکاران، اقدام به تأسیس یک هیأت مذهبى نمونه بنمایند که در آن همه مؤلّفهها و ضوابط یک عزادارى درست، رعایت شود؛ یعنىالگوسازى که در جامعهشناسى، امرى پذیرفته شده محسوبمىشود.
پىنوشتها:
۱٫مسعودى در التبنیه و الاشراف، ص ۲۶۴٫ درباره یزید این گونه تعبیر مىکند: و یجاهر بالمعصیه، یعنى آشکارا گناه مىکرد.
- علامه عسکرى، معالم المدرستین، ص ۵۱٫
- تحف العقول، ص ۵۰۵٫
- علامه عسکرى، معالم المدرستین، ج ۳، ص ۵۰٫
- لهوف، فارسى، ص ۴۱٫
- اصغر فروغى ابرى، نشریه دانشکده الهیات مشهد، ص ۱۳٫
- همان.
- محمد رکنى یزدى، نشریه مشکوه، ش ۷۶ و ۷۷، ص ۱۰٫
- سخنان امام حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص ۳۲٫
- جهت اطلاع بیشتر بنگرید به مقاله تحقیقى آقاى اصغر قائدان، نشریه مشکوه، شماره ۷۶ و ۱۳۸۱ ۷۷٫
- حکیمى، محمد رضا، نشریه حضور، پاییز ۷۴، ش ۱۳٫
- اندیشه عاشورا(مجموعه مصاحبهها)، دفتر دهم، ص ۱۸۸٫
- شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱، ص ۵۶٫
- همان.
- همان.
- همان.
- محمد اسفندیارى، کتابشناسى تاریخى امام حسین(ع)، ص ۳۲٫
- مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱،ص ۴۶٫