حضرت آیتالله مصباح یزدی
اشاره
یکی از مسائل مهم برای انتخاب شیوه صحیح در زندگی این است که مواظب باشیم در چالههای فتنهها و انحرافات نیفتیم. با عنایت به تذکرات مکرر مقام معظم رهبری و با توجه به خطبه پنجاهم نهجالبلاغه این بحث را پی میگیریم، ولی به عنوان مقدمه نکاتی را تذکر میدهیم.
فاعل قسری و فاعل اختیاری
کارهایی که از یک فاعل سر میزند، زمانی قسری یا جبری است که انسان در انجام آنها هیچ اختیاری از خود ندارد. در مقابل، کارهایی هستندکه اراده و اختیار فاعل در آن مؤثر است.
کارهای اختیاری و ارادی به موجود مکلف تعلق دارند. در این صورت گاهی فاعل به نتیجه و پیامد کارش آگاه است و اساساً آن کار را برای رسیدن به همان نتیجه انجام میدهد. روشن است که در این صورت تمام مسئولیت کار به عهده اوست. اگر نتیجه خوبی دارد، ثواب، برکات و فضائل خواهد داشت و اگر کاری است که برای رسیدن به هدف بدی انجام میگیرد، بسته بهشدت و ضعف کار و هدف و انگیزه فاعل، آثار بدش دامنگیرش خواهد شد تا جایی که گاهی انسان را مخلد در عذاب میکند: « وَاَنْ تُخَلِّدَ فیهَا الْمُعانِدینَ »(۱) نکته این است که چنین فردی اگر هزار بار دیگر هم زنده شود، دوباره همان کار را تکرار خواهد کرد: « وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ»(۲) خود را چنان ساخته که اگر تا ابد هم زندگی کند، باز همین کارها را خواهد کرد، از همین روی عذابش هم همیشگی خواهد بود.
اما گاهی در مقدمات ضعفهایی وجود دارد و نتایج کار چنان که باید و شاید برای فاعل روشن نیست. بدیهی است که فاعل هر اندازه به نتیجه بد کارش آگاه باشد، به همان اندازه مسئولیت خواهد داشت.
انتخاب شقاوت با چشم باز
آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار میکند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی میرسد که اینگونه میشوند. نمونه بارز آن ابلیس است.
در نهجالبلاغه است که ابلیس شش هزار سال قبل از حضرت آدم خدا را عبادت میکرد. امیرالمومنین میفرمایند: «وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه، لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَه»(۳) معلوم نیست این شش هزار سال از نوع سالهای دنیاست که ۳۶۵روز است یا سال آخرتی است که «اِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ»(۴) بعد از این ششهزار سال عبادت، خداوند متعال فرمود که باید در کنار ملائکه در مقابل آدم سجده کنی. به او برخورد و گفت: من به این آدم خاکی سجده کنم؟ من به خودت سجده و هر چه بخواهی عبادتات میکنم. خداوند فرمود: «إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِید»(۵) آن عبادتی که به دلخواه خود میکنی در واقع عبادت خودت هست. اگر مرا عبادت میکنی، کاری را بکن که من میگویم.» گفت: «نه این کار را نمیکنم :«أَنَاْ خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.»(۶) فرمود با این کار تا ابد طرد و در عذاب مخلد میشوی. گفت: من به آدم سجده نمیکنم و تا جائی هم که بتوانم همه آدمها را گمراه میکنم. در مقابل خدا، صریحاً لجبازی و فقط بندگان مخلَص را استثنا کرد، زیرا میدانست که دستش به آنها نمیرسد: «وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین»(۷)
قرآن میفرماید در بین آدمها کسانی هستند که حکم شیطان را دارند. انسان هم ممکن است کارش به جایی برسد که در مقابل خدا بایستد و بگوید تو گفتی، اما من نمیکنم. اینگونه افراد حسابشان روشن است.
در اینجا دیگر بحث فتنه و گمراه شدن و در چاله افتادن نیست. اگر چالهای هم هست آگاهانه رفتن و انتخاب کردن است. حساب افرادی که آگاهانه راه غلطی را انتخاب میکنند و حتی به این هم قانع نیستند که فقط خودشان به جهنم بروند، بلکه سعی میکنند تا جائی که میشود دیگران را هم با خود به جهنم ببرند، جداست.
ولی در فتنه سخن از کسانی است که گاهی کار خوب میکنند و گاهی بد. کسی سالیان سال راه خوبی را انتخاب کرده و کارهای خوبی را انجام داده است، ولی ناگهان برمیگردد. البته این تحول خلقالساعه نیست و حتماً از ابتدا ریگی به کفش چنین فردی بوده و کمکم سقوط کرده است. درباره شیطان هم خداوند میفرماید: «کان من الکافرین»(۸) از اول روح استکبار در دروناش بود که کارش را به اینجا کشید.
بستهشدن نطفه فتنه در هوای نفس
فتنه درجایی نیست که کسی آگاهانه پرچم مخالفت با خدا را بلند میکند. در زبان فارسی تعبیر گرفتار شدن به این معنا نزدیک است که این گرفتاری با ابهامهایی همراه است. در خطبه پنجاه نهجالبلاغه چگونگی وقوع این حالت بیان شده است. در تاریخ نمونههای روشنی وجود دارند که افرادی سالیان سال به راه صحیح رفتهاند، مردم به آنها اعتماد داشته و پشت سرشان نماز خوانده و برایشان شعار دادهاند، اما ناگهان تغییر کردهاند. تحلیل این تغییر رویکرد در این خطبه چنین آمده است: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ؛ فتنهها از هوای نفس آغاز میشوند. کسانی دلخواههایی دارند و این دلخواهها غلیان پیدا و عواملی نیز آنها را تقویت میکنند و کار به جایی میرسد که فرد در مقابل آنها کوتاه میآید و تسلیم میشود. اینگونه نیست که آنان ندانند که این کار غلط است و عواقب بدی دارد، اما خود را به تغافل میزنند. گاهی هم خیال میکنند کار خوبی میکنند. «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»(۹) زیانکارترین انسانها این افراد هستند که دل به دنیا بستهاند و به دنبال هوای نفس خود هستند. اینها تصور میکنند کار خوبی میکنند و خیلی عاقل، زرنگ و چیزفهم هستند و حتی دیگران را به حماقت و سادگی متهم میکنند.
نفس آدمیزاد موجود بسیار عجیبی است. گاهی انسان تصور میکند که دارد به اسلام خدمت میکند، اما در واقع به دنبال خدمت به شهرت، پول و مقام خود است: « بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ »(۱۰) انسان اگر بخواهد، میفهمد چه کاره است، ولی خودش را به نفهمی میزند. انسانهایی هستند که در مرحلهای از زندگی خیال میکنند کار خوبی میکنند، در صورتی که دنیاطلب هستند و زندگی آخرتشان را به زندگی چند روزه دنیا باختهاند، اینها در حقیقت مبتلا به فتنه هستند.
نقش تمایلات افسارگسیخته
انسان تمایلاتی دارد که برخی از آنها غیرخداپسندانهاند. در برخی از روایات آمده که شهوت در انبیا حتی بیش از دیگران است، ولی آنها مقاومتشان بیشتر است و شهوت خود را سرکوب میکنند و پا روی نفس میگذارند. حضرت رسول «ص»فرمودند: « “إِنَّ اللَّهَ أَعَانَنِی عَلَى شَیْطَانٍ حَتَّى أَسْلَمَ عَلَى یَدَی»(۱۱) نه اینکه من شیطان ندارم، من هم شیطان داشتم، ولی آن را تسلیم خود و مهار کردم. این گونه نیست که اولیای خدا به شهوات تمایل نداشته باشند. شاید تمایل آنها خیلی هم قویتر از دیگران هم باشد، اما برای خدا پای روی تمایلاتشان میگذارند.
سرّ اینکه اگر انسان ترقی کند، فرشتگان هم خادمش میشوند همین است. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»(۱۲) در هنگام مرگ، فرشتگان به مؤمنان میگویند: ما در دنیا دوست شما بودیم و کمکتان میکردیم، اما شما متوجه نبودید. در آخرت نیز خادم شما هستیم. چرا فرشتگان خادم میشوند؟ چون آدمیزاد میتوانست و میخواست گناه کند، اما پا روی نفساش گذاشت، اما فرشتگان تمایلی به گناه نداشتند. بنابراین میل به کاری که میتواند به رفتار گناهآلود منتهی شود، در همه انسانها هست، ولی بعضی مهار نفس را رها میکنند و به دنبال هر چه دلشان خواست میروند، در صورتی که میتوانستند خود را مهار کنند.
اما این گمراهی به کجا منتهی میشود؟ اگر در ادامه شرایطی پیش آمد که از رفتارشان پشیمان شدند، امید اصلاح هست، اما اگر ادامه دادند، دیگر هیچ قید و بندی برای خود نمیبینند و اگر هم زمانی گناهی را مرتکب نمیشوند، برای این است که نمیتوانند، وگرنه تا دستشان برسد گناه میکنند. کار چنین کسانی به جایی میرسد که خدای متعال میفرماید: بر دل اینها قفل میزنیم، چشمشان را از دیدن حق نابینا و گوششان را از شنیدن حق کر میکنیم. به پیغمبر هم میگوید خیلی انرژی صرف اینها نکن: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا.(۱۳) سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛(۱۴).
ابتدا به انسان گفتند اگر در گناه لجبازی کنی، کارت به جائی میکشد که منکر همه چیز میشوی: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ؛(۱۵). کمکم ایمان و اعتقادش را هم از دست میدهد و میگوید از کجا که قرآن، کتاب و کلام خدا باشد؟ کلام پیغمبر است. حالا گیریم که کلام خدا باشد، از کجا که خدا دروغ مصلحتآمیز نگفته باشد؟ این سخنان را سر کلاسهای دانشگاههای ما گفتهاند! برای چنین کسی دیگر چه میماند؟
گناه و به دنبال آن رفتن از یک نگاه، شوخی، مسخره کردن مؤمن، رسیدن به پست و مقام و… شروع میشود. اگر فرد خود را اصلاح نکند، کمکم ادامه پیدا میکند و دیگر نمیتواند جلوی خود را بگیرد. بنابراین باید در آغاز راه و تا وقتی که هنوز در مقابل هواهای نفس احساس عجز نکردهایم، خود را اصلاح کنیم؛ چون گاهی انسان به حدی میرسد که دیگر نمیتواند مقاومت کند.
نقش عناصر تهییج و تشکیک در فتنه
شیاطین آگاهانه راه شقاوت را انتخاب میکنند و افزون بر اینکه خود گمراه و جهنمی هستند، سعی میکنند دیگران را نیز گمراه کنند. آنها برای اینکه یک انسان معتدل معمولی را که کاملاً بر خود مسلط است و هنوز مغلوب هوای نفس نشده گمراه کنند، دو کار انجام میدهند. یکی اینکه سعی میکنند زمینهها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک کنند که نتواند خود را مهار کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر میگذارند و مثلاً میگویند آنچه که گناه بزرگی محسوب میکنی، گناه کوچکی است و آمرزیده میشود. میگویی گناه بودن این کار حدیث متواتر یا آیه قرآن دارد. میگویند اولاً ما احادیث جعلی زیاد داریم. ثانیاً معلوم نیست که قرآن هم کلام خدا باشد. آنچه پیغمبر دریافت کرد، علم شهودی بود و اصلاً مفاهیم و الفاظ در آن نبود. این الفاظ از خود پیامبر است، شاید اشتباه کرده باشد!
به همین دلیل است که یکی از قدمهای اساسی دشمنان دین، ایجاد شبهه در عصمت انبیا و اولیاست. بسیاری از روشنفکرنماها در بحثهایشان روی این مطلب خیلی مانور میدهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفتهاند حرام، واقعاً حرام باشد. وقتی میگویی صریح آیه قرآن است که میگوید هر کسی که این کار را بکند خالد در جهنم میشود، میگویند از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ میگویند خدا را قبول دارم و میدانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست. آن علم حضوری و شهود را اگر ما هم پیدا میکردیم، قبول میکردیم، اما پیامبر که آن را تفسیر میکند و به زبان میآورد، ممکن است اشتباه کرده باشد، پس حجت نیست.
بدعت و نوآوری در دین
وقتی اصل عصمت خدشهدار شد، هیچ یک از آیات قرآن قابل استناد نیستند. وقتی احتمال خطا در قرآن بود، دیگر از دین چه میماند؟ «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ» به دنبال هواهای نفسانی، احکام و قضایایی را ابداع میکنند و دیگر مقید نیستند که حتماً دلیل قطعی شرعی داشته باشد. با بهانههایی قانونی را جعل میکنند و به اسلام نسبت میدهند.
میگویند انسان آزاد آفریده شده است و باید هر کاری که دلاش میخواهد، بکند. به جوان میگویند تا جوان هستی لذت ببر، وقتی پیر شدی توبه میکنی! در مسایل دین میگویند این احکام مال ۱۴۰۰ سال پیش بوده که عربها اصلاً نه سوادی داشتند و نه فرهنگی. این آخوندها قدیمی و کهنهپرستاند. اینها حقوق بشر و مدرنیته سرشان نمیشود و در دوران ماقبل مدرنیته و قرون وسطی زندگی میکنند. حرام و حلال یعنی چه؟ باید حقوق شهروندی رعایت شود. این قدر نگویید اسلام اسلام. یک کمی ارزشهای انقلاب را تعدیل کنید. کسی نیست بگوید پس چرا انقلاب کردیم و یا چرا اصلاً اسلام آوردیم؟
«أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّه» اینها آرا، احکام و قوانینی را که عرضه میکنند، مخالف قرآن هستند، ولی آنها باکی ندارند، چون قول ندادهاند که حتماً موافق قرآن باشد. میگویند آنچه مهم است ارزشهای اجتماعی است. باید ببینیم مردم چه دوست دارند: «یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ ویتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله» ولایت یعنی اینکه دو یا چند نفر با هم رابطهای را برقرار کنند و با هم داد و ستد روحی داشته باشند. حضرت میفرمایند اینها ولایت کسانی را براساسی غیردین خدا میپذیرند: «یتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله». آنها اگر کسی را دوست دارند، به خاطر این نیست که طرفدار دین هستند، بلکه میگویند با هم تفاهم کردیم و توافق داریم و سلیقهمان یکی است. حال دین میخواهد موافق باشد یا مخالف!
این بحث را در آینده پی خواهیم گرفت.
پینوشت
۱ـ دعای کمیل، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص ۸۴۸٫
۲ـ انعام، ۲۸٫
۳ـ نهجالبلاغه، ص۲۸۷٫
۴ـ حج، ۴۷٫
۵ـ بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۴۱٫
۶ـ اعراف، ۱۲٫
۷ـ حجر، ۳۹-۴۰٫
۸ـ بقره، ۳۴٫
۹ـ کهف،۱۰۴و۱۰۳٫
۱۰ـ قیامت، ۱۴٫
۱۱ـ شرح أصول الکافی (صدرا)، ج۱، ص ۵۹۶٫
۱۲ـ فصلت، ۳۱٫
۱۳ـ نجم، ۲۹٫
۱۴ـ بقره، ۶٫
سوتیترها:
۱٫
آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار میکند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی میرسد که اینگونه میشوند. نمونه بارز آن ابلیس است.
۲٫
شیاطین برای منحرف کردن یک انسان معتدل معمولی دو کار انجام میدهند. یکی اینکه زمینهها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک میکنند تا نتواند خود را کنترل کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر میگذارند و مثلاً میگویند آنچه که شما گناه بزرگی محسوب میکنید، گناه کوچکی است و آمرزیده میشود.
۳٫
بسیاری از روشنفکرنماها در بحثهایشان روی این مطلب خیلی مانور میدهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفتهاند حرام، واقعاً حرام باشد. از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ میگویند خدا را قبول داریم و میدانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست.