طنین زنگ انقلاب در ۱۲ بهمن

 

وقتی حضرت امام در دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷، درست شش روز پس از بهانهجوییهای بختیار برای بستن فرودگاه مهرآباد به علت نقص فنی پا به میهن گذاشت، کمتر کسی تصور میکرد که تا پایان عمر رژیم پهلوی بیش از ده روز باقی نمانده است. ۱۲ بهمن روز مهم و سرنوشتسازی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میرود، چرا که در چنین روزی، نفسهای رژیمی تا بن دندان مسلح که به تعبیر حضرت امام «همه چیز ما را به باد داد، مملکت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد»، به شماره افتاد و با سخنرانی ایشان در بهشت زهرا با این مضمون که «من دولت تعیین میکنم…»، بارقههای امید و نظم جدید در همه جای ایران درخشید.
مدرسه «رفاه» نخستین میزبان بنیانگذار انقلاب اسلامی بعد از ۱۵ سال تبعید شد و پس از یک روز اقامت، مشکلات ناشی از هجوم خیل عظیم جمعیت مشتاقان به آن باعث شد که حضرت امام به مدرسهای در همان حوالی موسوم به مدرسه «علوی۲» منتقل شوند و تا دهم اسفندماه در آن مسکن گزینند.
نظام آموزشی جدید در ایران که در سال ۱۳۰۹ شمسی پایهریزی شد، جای مکتب خانهها را گرفت. پس از تأسیس «دارالفنون»، که نخستین دانشگاه ایرانی به سبک جدید است، کوششهایی در ایجاد مدرسههای عالی در زمینههای مختلف علوم و فنون به منصه ظهور رسید. از جمله این مدارس به ترتیب تاریخی میتوان به مدرسه «علومسیاسی»، مدرسه «فلاحت»، مدرسه «طب» و مدرسه «حقوق» اشاره کرد، که با ایجاد «دانشگاه تهران»، در آن ادغام شدند.
در تاریخ معاصر ایران، مدارس اسلامی با اهداف فرهنگی و تربیت اسلامی شکل گرفتند که سابقه آن به سالهای نزدیک به انقلاب مشروطیت برمیگردد.
علما در سالهای پیش از انقلاب مشروطه، به ویژه در شهرهایی بزرگ، از جمله در تهران، مدارسی را جهت آگاهیبخشی به تودهها راهاندازی کردند که از آن جمله میتوان به «دبستان اسلام» سیدمحمد طباطبایی اشاره کرد.
در دوره پهلوی نیز پس از شهریور ۱۳۲۰، برخی مدارس اسلامی به شیوه نوین از طرف اشخاصی چون شیخ عباسعلی اسلامی و آیتالله فومنی دایر گردید. تشکیل این مدارس در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و غلبه جو خفقان و استبداد، دوباره مورد توجه شخصیتها و گروههای مذهبی قرار گرفت، تا بدین ترتیب در فضایی که امکان فعالیت سیاسی وجود ندارد و از طرف دیگر فرهنگ دینی و اسلامی در آموزش نوین نادیده گرفته شده است، تربیت نسلی آشنا به فرهنگ اسلامی و آموزش دروس اسلامی در دستور کار قرار گیرد. «رفاه»، «علوی»، «دین و دانش» و «کمال»، مدارسی از این سنخ بودند.
مدارس جدید و آموزش به سبک نوین در ایرانِ عصر پهلوی، بر مبنای تعارض بین علم و دین و بر مبنای تحولات علمی در اروپا رشد و گسترش یافتند. مراد از تعارض علم و دین در تعبیر دقیقتر، تعارض درک انسان از طبیعت (معرفت علمی) و فهم او از دین (معرفت دینی) است. در قرن نوزدهم میلادی، تعارض بین علم و دین بروز کرد و منجر به شکلگیری نوعی سلطه و امپریالیسم علمی شد. به زعم علمگرایان جایی برای طرح مسایل دینی در عالم وجود ندارد. زمانی که «لاپلاس» کتاب خود را به «ناپلئون» تقدیم کرد، در پاسخ به این سؤال که چرا در کتابش نامی از خدا نبرده است؟ گفت: «دیگر نیازی ندیدم و توانستم همه چیز را تحلیل کنم.»
اگرچه امروزه نسبتهای مختلفی میان دین و علم از جمله دیدگاه تمایز، تکمیل و تأیید مطرح میشود، اما در ایران و در عصر مدارس به سبک جدید جنبه تعارض بین این دو به شدت بر جنبههای دیگر سایه انداخته و به چالش فکری مهمی تبدیل شده بود. به عبارت دیگر میتوان گفت دستاوردهای مادی علم، فضای تنگ و شرایط سختی را برای دینداران ایجاد کرده بود.
به نظر میرسد غلبه رویکرد تعارضی بین علم و دین در ایران، ناشی از مفروضات تاریخ غرب و آموزههای مسیحیت بود. به تعبیر شهیدمطهری علم در بستری شکوفا شد که ریشه در ایمانزدایی داشت. از قرن شانزدهم میلادی، با تجدید حیات فکری و اجتماعی مغرب زمین، علم و دانش بشری گسترش روزافزون یافت و از اقبال عمومی برخوردار شد؛ دین که در قرون وسطی حاکمیت مطلق داشت و بر همه ارکان زندگی و حیات اجتماعی حاکم بود، به انفعال و انزوا و عقبنشینی تن داد و به محدودهی نفوذ مذهبی خود، یعنی کلیسا بسنده کرد.
میتوان گفت که دین مسیحیت به خاطر آموزههای خاص خویش و همچنین مخالفت با علم، همچون طرح چرخش خورشید به دور زمین، نخستین جرقههای تعارض بین علم و دین را روشن کرد و همین انگاره را علمگرایان به سایر ادیان نیز تسری دادند. این در حالی است که اسلام و کتاب آسمانى قرآن، نه تنها از تحریف مصون مانده، بلکه عاری از عقاید خردستیز و علمگریز نیز میباشد. هدف این نوشتار پرداختن به ابعاد مختلف انتخاب مدرسه رفاه و علوی به عنوان نخستین پایگاه انقلاب اسلامی است.
همانطور که اشاره شد، مدارس اسلامی به طور اعم و مدرسه رفاه به طور اخص، مدارس غیردولتی به شمار میرفتند که از محل وجوهات شرعیه و سهم امام ساخته شده و راهاندازی آن توسط برخی از مهمترین شخصیتهای مؤثر در انقلاب، از جمله مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و مرحوم هاشمی رفسنجانی صورت گرفته بود و به صورت تعاون اداره میشد. این مدرسه از این حیث که مکانی دولتی نبوده و یا دراختیار شخص خاصی نبود و از طرف دیگر بسیاری از شخصیتهای مؤثر در انقلاب اسلامی در راهاندازی آن نقش داشتند، میتوانست نقش مهمی در پیشبرد اهداف انقلاب داشته باشد، علاوه بر این، این مدارس متعلق به شخص خاصی نبود تا احیاناً مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
همچنین این مدارس در خیابان «ایران» و نزدیک میدان بهارستان و در قلب تهران واقع شده بود و استقرار در چنین مکانی باعث میشد محل سکونت حضرت امام در مرکز تهران و در مرکز مبارزه با رژیم پهلوی باشد. به عبارت دیگر ضرورت مبارزه ایجاب میکرد که ایشان تا رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی به ثمر رسیدن انقلاب و پیروزی آن در کنار مردمی که مورد حمله و آماج دژخیمان رژیم پهلوی و در سختترین شرایط قرار داشتند، باشند. به همین دلیل حضرت امام، ابتدا به تهران سفر کرده و در دهم اسفندماه، یعنی ۱۸ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از مدرسه «علوی» به شهر قم رفتند.
علاوه بر این، انتخاب چنین مکانی با روحیات سادهزیستی حضرت امام سازگاری بیشتری داشت. ایشان قبل از ورود به تهران و در جریان تشکیل کمیته استقبال، همیشه بر این نکته تأکید داشتند که محل سکونتشان در محلات شمالی و مناطق مرفهنشین قرار نداشته باشد. درست به همین دلیل زمانی که به علت بیماری و به توصیه پزشکان در خانهای در دربند به طور موقت سکونت داشتند، بعد از انتقال به جماران گفتند: «حالا راحت شدم، چون در این چهار ماه مدام در عذاب بودم».
همچنین حضرت امام علاقهمند بود در جایی ساکن شوند که مردم بدون کمترین مشکلی با ایشان در ارتباط باشند و این ارتباط را دو طرفه میدانستند. در جریان انتقال از فرودگاه به بهشت زهرا خطاب به حاضران در ماشین بلیزر حامل ایشان، که قصد داشتند ایشان را سریعاً از ازدحام جمعیت به سمت بهشت زهرا انتقال دهند، ضمن توصیه به آرامش فرمودند: «من با این مردم کار دارم و این مردم هم با من کار دارند». تأکید امام بر ضرورت توجه به وعدههایی که به مردم داده بودند و رعایت حال آنها باعث شد تا علیرغم خستگی، به بهشت زهرا رفته و سخنرانی مشهور خود را ایراد کنند، این در حالی است که برخی از همراهان ایشان، از جمله احمد آقا از فرط خستگی از هوش رفتند.
عامل دیگر، به نظر میرسد حکایت از شجاعت بینظیر حضرت امام و عدم واهمه از توپ و تفنگ و سرنیزه رژیم دارد. شجاعت و اعتماد به نفس ایشان و عدم نگرانی از شکست، از اعتقاد قلبی او به الزامات حرکت در صراط مستقیم حکایت دارد که عمل به تکلیف، مهمترین رسالت انسانها به صورت فردی یا جمعی است. در شرایطی که سازمانهای نظامی، امنیتی و انتظامی رژیم پهلوی همچنان حاکم هستند، سکونت در یکی از شلوغترین مناطق تهران بیانگر اعتقادات فردی است که معتقد بود زندگى یعنى عقیده و مبارزه در راه آن. از نظر حضرت امام اگر نهضت، نهضت الهى باشد، ما شکست بخوریم باز پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم. براى اینکه ما براى خدا کار کردیم. وقتى براى خدا شد، این پیروزى است. در مسیر حضرت امام شکست معنایی ندارد.
در کنار عوامل فوق، سخنرانی ایشان در نخستین روز ورود به مدرسه علوی، نشانگر اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب اسلامی است. این مدارس در واقع نسخهای کوچک از وحدت دو بال مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی یعنی حوزه و دانشگاه بودند و درست به همین دلیل حضرت امامخمینی در نخستین سخنرانی خود در مدرسه علوی، بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی میداند. به نظر میرسد اهمیت این مدارس در دستیابی به چنین مهمی، بسیار قابل توجه است. این مدارس در سالهایی که جو خفقان بر فضای جامعه ایران حاکم بود، توانستند نقش مهمی در آموزش فرهنگ اسلامی در محیط غیراسلامی در بین دانشآموزان داشته و اثر روحی قابلتوجهی که به تعبیر حضرت امام عامل اصلی انقلاب است در بین دانشآموزان داشته باشند. مجموع این عوامل باعث شد این مدارس به عنوان اولین پایگاههای انقلاب اسلامی انتخاب شوند.

سوتیتر:
۱٫
سخنرانی حضرت امام در نخستین روز ورود به مدرسه «علوی»، نشانگر اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب اسلامی است. این مدارس در واقع نسخهای کوچک از وحدت دو بال مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی یعنی حوزه و دانشگاه بودند و درست به همین دلیل حضرت امامخمینی در نخستین سخنرانی خود در مدرسه علوی بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی میداند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *