سرنوشت حاجاحمد کسمایی و دکتر حشمت
پس از تکیه زدن وثوقالدوله بر مسند رئیسالوزرایی، او که سخت مورد توجه انگلیسیها و سفارتشان در تهران بود، در اولین روز آغاز کار خود همراه با نیروهای انگلیسی با زرهپوشها به رشت حمله کرد و پس از درگیری با نیروهای نهضت جنگل، این شهر را به تصرف خود درآورد. انگلیسیها که همانند سایر کشورهای اروپایی در نگارش معاهدهنامهها و نقض آشکار و پنهان آن ید طولایی داشتند، این بار نیز در حرکتی تاکتیکی و منافقانه با جنگلیها معاهده عدم تعرض را امضا کردند و حاشیه امنی را برای مقاصد آینده خود فراهم ساختند. میرزا کوچک که وثوقالدوله را دستنشانده انگلیسیها میدانست، پیام صلحی را که سید محمد تدین مأمور ابلاغ آن بود، نپذیرفت.
به موازات این حرکت سیاسی و نظامی، وثوقالدوله با انگلیسیها قراردادی پنهانی را امضا کرد که در آن ارتش ایران زیر نظر انگلیسیها اداره شود. در پی افشای این قرارداد، برخی از وطنپرستان و آزادمردان لب به اعتراض گشودند و در مقابل آن ایستادگی کردند، اما برخی از مطبوعات تهران که توسط روشنفکران غربگرا و دینستیز اداره میشدند، به دفاع از آن به میدان آمدند و به بَزک کردنش پرداختند، انگلیسیها در مسیراجرایی کردن آن، دست و دلباز شدند و با پرداخت دو میلیون لیره، سازماندهی قشون متحدالشکل را پذیرفتند و در حرکتی تاکتیکی احمدشاه را مورد خطاب قرار دادند و توسط وثوقالدوله تضمین نامهای به شرح زیر برای سلطان احمدشاه فرستادند.
«با توجه به قراردادی که امروز نهم اوت ۱۹۱۹ میان دولتین ایران و انگلیس بسته شد، از جانب حکومت متبوع خود اجازه دارم به اطلاع عالیجناب برسانم که اعلیحضرت سلطان احمد شاه قاجار و جانشینان ایشان مادام که بر وفق سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کنند از حمایت دوستانه اعلیحضرت پادشاه انگلستان بهرهمند خواهند بود.»(۱)
نماینده دولت انگلستان در ایران به هنگام امضای قرارداد، یکصدوسی هزار لیره در اختیار وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله قرار داد. مبلغ مزبور پس از تسعیر بالغ بر چهارصد هزار تومان شد که نیمی نصیب وثوقالدوله و نیمی دیگر بین دو وزیر بالمناصفه تقسیم گردید.(۲)
پس از سرازیر شدن این رشوه وطنفروشی به جیب این سه وزیر و افتادن نبض ارتش ایران به دست بیگانگان، حال نوبت گام دوم انگلیسیها توسط عوامل داخلی و رسانهای خود بود و انگلیس و رئیسالوزرا، تبدیل به «اصلاحگر ادارات ایران » و «اعاده کننده نظم و امنیت شدند…
در نامه اعلامیهگونه کاپیتان ویکهم رئیس اداره سیاسی انگلیس، عناصر مخالف انگلیس و وثوقالدوله طغیانگر خوانده شدند. در بخشی از این نامه آمده است:
«… برای کارگزاران دولت انگلیس غیرممکن است که با رعایای ایران که عدم اطاعت و طغیان از آنها نسبت به دولت پادشاه مشاهده میشود حفظ دوستی خود را بنماید. دولت انگلیس در کوشش برای اصلاح ادارات ایران و اعاده نظم با دولت مشارالیها مشارکت دارد. بنابراین اگر شما در مسلک حالیه خودتان اصرار ورزید، نه فقط دوستی کارگزاران انگلیس را از دست خواهید داد، بلکه باید منتظر باشید که آنها برای ترتیب امور گیلان با دولت ایران همراهی نمایند. یک دفعه دیگر به شما نصیحت مشفقانه و تأکید میکنیم که با دولت ایران کنار بیایید و بدون تعویق از در اطاعت درآیید.»(۳)
پس از زیر پا گذاشته شدن معاهده عدم تعرض توسط انگلیسیها در مرکز به بهانه اصلاحگری و اعاده نظم و امنیت، حال نوبت به اداره سیاسی انگلیس در گیلان رسید تا انگلیس را «طالب استقرار امنیت و استحکام قوانین مملکت ایران و مایل به ترقی و تعالی آن» و مخالفان نظام استبدادی را «جاهل و نادان» بخواند، در بخشی از این نامه هم آمده است:
«…چون زمامداران دولت فخیمه انگلیس همیشه طالب استقرار امنیت و استحکام قوانین مملکت ایران و مایل به ترقی و تعالی آن میباشند، لذا تصمیم نمودهاند که در تصفیه امور گیلان با دولت همراهی نمایند. اینک به وسیله این اعلامیه به عموم لیدرهای و زمامداران «هیئت اتحاد اسلام» پیشنهاد میشود که قبل از غروب پنجشنبه دوم رجب مطابق ۱۳ برج حمل، کنسولگری دولت فخیمه را از تسلیم خود به دولت ایران و اعلیحضرت شاهنشاه مطلع سازند… به خاطر داشته باشید که اگر لیدرهای شما از روی جهالت و نادانی از تسلیم خود به اعلیحضرت همایونی و دولت علیه ایران امتناع ورزند، به همین ترتیب که این کلمات اخطاریه بر سر شما فرود میآیند، ممکن است که بمب و گلوله نیز بر سر شما ریخته شود…»(۴)
پس از این شعارهای فریبنده و امیدآفرینی کاذب در ایجاد امنیت و توسعه و ترقی، آن هم با حمایت یک دولت بیگانه استعمارگر از دولت وابسته وثوق، در بین برخی از نیروهای جنگلی نیز چنان تبی بالا گرفت که به گفته ابراهیم میرفخرایی تاریخنگار نهضت جنگل چنین زمزمهای به پا شد که:
«چرا حاجیاحمد و اعوانش تابع نظم و دیسیپلین نمیشوند و مایلند در شرایط عهد بوق بمانند؟ در حالی که دنیا رو به توسعه و تکامل است، جنگل هم باید خواه ناخواه از جبر تاریخ و ناموس تکامل پیروی کند.»(۵)
تسلیم شدن در برابر القائات و ضرورت همرنگی با نظام بینالملل! در کنار نامه فریبکارانه وثوقالدوله به حاجاحمد کسمایی، حاجاحمد خوشباور و نیروهایش را قبل از گرفتن هر گونه امتیازی مجبور به زمین نهادن اسلحههای خود کرد. با تسلیم حاجاحمد مغرور و قدرتطلب و منتظر به رسیدن به وعده دادن ایالات فومنات به او، انشعاب نخست در نهضت جنگل رخ داد و عملاً نظم نیروهای جنگل به هم ریخت. پس از این انشعاب، انشعاب دوم نیز در بین نیروهای جنگل خود را نشان داد. خستگی و یأس انقلابی به سراغ دکتر حشمت و نیروهای تحت امر او آمد. فخرایی این انشعاب را نیز چنین به تصویر میکشد:
«دکتر حشمت از این سفر دور و دراز که پایانی نداشت، خسته شد و بر اثر تأمینی که پشت کلامالله نوشته و برایش فرستادند به سرنوشتش نزدیک شد و با ۲۷۰ نفر از همراهانش که در میان آنها شیخ عبدالسلام عرب نیز دیده میشد تسلیم گردید.»(۶)
پس از این دو انشعاب، میرزا با معدود نیروهایش با سربلندی به راه خود را ادامه داد و از درگیر شدن با نیروهای انگلیسی که اینک زیر پرچم ایران به تعقیب او پرداخته بودند، به خاطر متهم نشدن به اسلحه کشیدن در برابر ایرانی و ایرانیت پرهیز کرد و به شهادت رسید و برای همیشه در تاریخ تشیع و ایران ماندگار شد؛ اما سرنوشت حاجاحمد پشیمان شده و دکتر حشمت از نفسافتاده به گونهای دیگر رقم خورد.
حاجاحمد کسمایی پس از بر زمین نهادن اسلحه نه تنها به ایالت فومنات نرسید، بلکه او را در دستشویی زندانی کردند و به جای آب، ادرار و به جای غذا ماهی شور خوراندند. او پس از تحمل رنجها در اواخر عمر نابینا شد و در کمال فقر و بدبختی درگذشت. دکتر حشمت نیز که اماننامهای را پشت قرآن امضا کرده بود، در قرقکار گلزار رشت به دار آویخته شد.
دولت انگلیس همان گونه که معاهده ترک مخاصمه با نهضت جنگل را زیر پا گذاشت به وعدههای خود در حمایت از «احمدشاه» هم که به نام او و زیر پرچم ایران مخالفین خود را قلع و قمع کرده بود، وفا و به او هم رحم نکرد و زمینه را برای به قدرت رساندن «رضاخان» مهیا ساخت.
اشاره رهبری معظم انقلاب به ریزش برخی از خواص در چند سال گذشته و تذکر دادن به برخی از آنان در مورد «پشیمان شدهها» و «از نفسافتادهها» بیانگر این واقعیت تاریخی است که قرار گرفتن اینگونه خواص در رأس مدیریت میتواند جمعی از نیروها را نیز به سازش و تسلیم بکشاند. همانگونه که «حاجاحمد کسمایی» و «دکتر حشمت» بخش عظیمی از نیروهای تحت امرشان را فدای روحیه خود کردند. اشاره رهبر معظم انقلاب به برخی از خواص که اگر میترسید به جای خود بترسید، نه به جای مردم، ریشه در همین تجربه تاریخی دارد. اگر آن روز «احمد شاه قاجار»، شجاعانه روی بند خفتبار تضمیننامه که نوشته بود: «مادام که بر وفق سیاست و صوابدید عمل شود مورد حمایت است» خط میکشید و دشمن را دشمن و غیر قابل اعتماد میدانست. اگر آن روز مطبوعات وطنفروش و غربگرای تهران به دفاع از قرارداد وثوقالدوله با انگلیسیها نمیپرداختند و از استقلال ارتش ایران سخن میگفتند. اگر آن روز رئیسالوزرای خائن به هنگام تقسیم رشوه انگلیسیها یک جو غیرت و غرور به خرج میدادند و سرنوشت ارتش ایران را با موجودیت خود و چند سکه معامله نمیکردند. اگر آن روز نمایندگان مجلس پنجم و ششم شورای ملی به جای بایکوت و برخورد با فریادهای دینمدارانه و استقلالطلبانه سیدحسن مدرسها در مقابل نمایندگان بیگانهپرستی چون سید محمد تدینها ایستادگی میکردند. اگر آن روز روحیه قدرتطلبی و عافیتخواهی، حاجاحمد کسمایی را به صف پشیمانشدهها نمیکشاند و شعار قانونمداری و توسعهگری دکتر حشمت از نفس نمیافتاد و لحظهای دیگر بر زانوهای خود تکیه و باور میکرد که قزاقها اساساً به قرآن اعتقاد ندارند، چه رسد به اینکه به امضای پشت آن عمل کنند، تاریخ به گونه دیگری رقم میخورد و نسل آینده به گونه دیگری از نام آنان یاد میکرد.
پینوشت:
۱٫ روزشمار تاریخ ایران، باقرعلی عاقلی، ج۱، ص۱۳۳٫
۲٫ همان.
۳٫ سردار جنگل، ابراهیم میرفخرایی، ص۱۶۶٫
۴٫ همان.
۵٫ همان، ص ۱۷۳٫
۶٫ همان، ص ۱۷۷٫
سوتیترها:
۱٫
اشاره رهبری معظم انقلاب به ریزش برخی از خواص در چند سال گذشته و تذکر دادن به برخی از آنان در مورد «پشیمان شدهها» و «از نفسافتادهها» بیانگر این واقعیت تاریخی است که قرار گرفتن اینگونه خواص در رأس مدیریت میتواند جمعی از نیروها را نیز به سازش و تسلیم بکشاند.
۲٫
همانگونه که «حاجاحمد کسمایی» و «دکتر حشمت» بخش عظیمی از نیروهای تحت امرشان را فدای روحیه خود کردند. اشاره رهبر معظم انقلاب به برخی از خواص که اگر میترسید به جای خود بترسید، نه به جای مردم، ریشه در همین تجربه تاریخی دارد.