خودشیفتگی و شأنیت قائل شدن برای خود، یکی از لغزشگاههای مدیران است که مفاسد بسیاری در عرصه فردی و اجتماعی به دنبال دارد. روحیهای که ریشه در عدم تهذیب و دنیاگرایی دارد، میتواند انقلاب را با چالشی بزرگ روبهرو سازد.
از نمونههای بارز این روحیه، ویژهخواری و تخصیص حقوق و مزایا در تقسیم اعتبارات و تنظیم حقوق و مزایای مدیران است که هرچه سمت مدیر بالاتر باشد، حقوق و مزایای بیشتری به او تعلق میگیرد. این شیوه مخرب از دیرباز در وزارتخانهها و ادارات و مؤسسات مرسوم بود و متأسفانه به نهادهای دینی و انقلابی نیز سرایت کرد. در بخشهای صنعتی و اقتصادی نیز اوضاع بر همین منوال است، با این تفاوت که در نظام اداری ارقام حقوق، نسبتاً قانونمند است، ولی مزایا و هزینههای نامرئی مدیران در اشکال و پوششهای گوناگون حدومرزی ندارد، پوششهایی که رصد آنان بسیار دشوار و در صورت اثبات مشمول تبصرهها و قوانین دیگری میشود که راه را همواره برای بهرهمندی مدیران از آن باز میگذارد.
این وضعیت در بخشهای اقتصادی و صنعتی حقوق و مزایا هر دو با هم چه در حالت رسمی و مرئی آن و چه در حالت غیررسمی و غیرمرئی به صورتی لجام گسیخته و بی حد و مرز به چشم میخورد. آنچه ارقام را در این آشفتهبازار تعیین میکند مسابقه و چشم و همچشمی سوداگرانه و آزمندانهای است که در فضای دنیاخواهی و مادیگرایی برخی از مدیران برقرار شده و مدیران را به طبقهای نوظهور در جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. این سبک زندگی، آنان و خانوادههایشان را از قشر مستضعف جامعه و صاحبان اصلی انقلاب جدا کرده است. متأسفانه در این مسابقه بیپایان گاهی دیده میشود که یک مدیر دولتی که خود را خادم میداند و قشری از اقشار جامعه را مخدوم خود میشمارد، به جای نهیب زدن به خود که مبادا وضع زندگی خادم از مخدوم پابرهنه کوخنشین بالاتر باشد، با غفلت یا تغافل از این نگرش، در حسرت حقوق بالاتر فلان بخش اقتصادی میسوزد و به جای شادمانی از حضور در معادلهای که طرف معامله او خداوند و نگاه و عنایت ویژه امام و شهدا و قرار داشتن در دل مؤمنان و مستضعفان است به دنبال پیدا کردن جایگاه در معادلهای است که در عالم ماده خلاصه شده است. مدیر این بخش اقتصادی نیز نگاه حسرتآلودش به نهاد اقتصادیای است که مدیرانش امکان و فرصت ریخت و پاش بیشتری دارند. این مسابقه و حسرت از مدیران بخش غیراقتصادی به بخش اقتصادی سرایت میکند و مدیران اقتصادی دولتی نیز خود را در مقایسه با فلان مدیر و مالک بخش خصوصی مغبون میدانند! مسابقه مصرف و دنیاگرائی به مدیران منحصر نمیشود و اعضای خانواده و خویشاوندان آنان نیز به واسطه مراوده و رفت و آمد با دنیاطلبان، مسابقه سنگینتری را آغاز میکنند و مدیر را در منگنه قرار میدهند و بر شتاب این رقابت سیریناپذیر میافزایند.
هرچند هنوز هم مدیران وارسته در نظام مقدس جمهوری اسلامی که نمونه آنها شاید در هیچ کشوری وجود نداشته باشد کم نیستند، اما روال سالهای گذشته بهخصوص بعد از پایان جنگ و ظهور تکنوکراتها و آغاز مسابقه اشرافیگری زیر نامهای گوناگون که به شکاف طبقاتی در جامعه انجامید، به گسترش وضعیت فوق دامن زد و معلوم نیست ادامه این وضعیت به کجا خواهد انجامید. وضعیتی که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان خطری جدی برای انقلاب یاد کردند و دلسردی و جدائی حامیان اصلی انقلاب یکی از تبعات آن است.
آنجا که مدیران نقش اول را در ساختن و پرداختن یک جامعه ایفا میکنند، معلوم نیست سرانجام نظام جمهوری اسلامی با این مدیران و رویکرد دنیاگرایانه آنان که اغلب پستهای مدیریتی را بین خود و دوستانشان در دولتهای گوناگون دست به دست میکنند به کجا میانجامد؟ اگر شیاطین انس و جن و بزرگ و کوچک بخواهند اسلام ناب محمدی(ص) را به اسلام آمریکایی و جمهوری اسلامی را به جمهوری ضداسلامی تبدیل کنند، از کجا بهتر از رویکرد دنیاگرایانه میتوانند ضربه بزنند و آغاز کنند؟ رویکردی که مادر همه مفاسد است و نقطه مقابل انقلابیگری.
آیا تشبه به سرمایهسالارانی که امام خمینی از آنها به زالوصفتان یاد کردند و توصیه به تقسیم سازان و تصمیمگیران نظام که باید سواره باشند ـ آن هم سوار بر اتومبیلهای لوکس ـ تا خبر از مردم پیاده نداشته باشند؛ باید سیر باشند ـ آن هم با استفاده از بهترین غذاها و میوهها ـ تا خبر از مردم گرسنه نداشته باشند، آیا توصیهای غیر از توصیه نفس انسان و دنبالهروی از خط و راه شیطان است؟ اینکه مدیران از رفاه و تجملات برخوردار باشند و برخی از مردم حتی قدرت خرید چادر برای دخترانشان را نداشته باشند. اینکه مدیران در کاخهای مجلل و خانههای مرفه زندگی کنند، ولی بیشترین درآمد مردم عادی صرف پرداخت قسط و اجاره خانه و به واسطه این پرداختهای سنگین، خود و فرزندانشان دچار سوءتغذیه شوند؛ آیا این فاصله و گسست که به فاصله مردم از نظام و انقلاب میانجامد، چیزی جز وسوسههای شیطانی است؟
اما چگونه شیطان در این کار توفیق مییابد؟ داستان همان داستان حضرت آدم(ع) و بهشت است و فریبهای شیطان نیز همان که قرآن برای ما بازگو کرده است. داستان فریب شیطان و ترغیب و تشویق حضرت آدم(ع) به خوردن میوه ممنوعه است و هبوط از بهشت؛ داستان هبوط انقلابیون از آرمانها و بهشت جمهوری اسلامی به دنیای طبقاتی زرسالاران نظام سلطه به واسطه دنیاگرایی مدیران و دست یازیدن به شجره خبیثه دنیاگرایی به رانده شدن از بهشت و «اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُو ؛(۱) فرود آیید در حالی که با یکدیگر دشمنید.»
این سخن حق است که چسبیدن به زمین و دلبستن به زندگی دنیا و عوالم مادی، انسان را از تحرک در راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه بازمیدارد « مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَهِ إِلا قَلِیل ؛(۲) چرا هنگامی که به شما گفته میشود در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینی میکنید و از زمین کنده نمیشوید؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش داشتهاید؛ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.»
خداوند در این آیه شریفه رابطه دلبستگی به دنیا و چسبیدن به مظاهر دنیوی و سنگین شدن به واسطه دنیاگرایی را نقطه مقابل هرگونه حرکت جهادی در راه خدا برمیشمارد، نوعی سبک زندگی که امام راحل بر اساس آموزههای قرآنی بارها و بارها با ادبیاتهای گوناگون مسئولان و مدیران را از ورود به آن و دلبستگی بدان برحذر داشتند.
از یاد نبریم که امام خمینی انقلاب اسلامی را امتداد حرکت شهدای کربلا خواندند. یکی از ویژگیهای شهدای کربلا سبکبالی آنان بود. و باز از یاد نبریم که انجام هر نوع تکلیفی برحسب شرایط زمان و مکان، جهاد فی سبیلالله است و حرکت در راه خدا و پرواز به عالم قرب الهی فقط با سبکبالی امکانپذیر است و سبکبالی چیزی جز گسستن از بندهای وابستگیهای مادی نیست.
آنچه موجب پیشبرد نهضت و تحمل هجرتها و تبعیدها و زندانها و شکنجهها شد، سبکبالی یاران امام بود و باز آنچه در طول چهل سال گذشته انقلاب را به روزهای جشن پیروزی چهل سالگی رساند، سبکبالی یاران واقعی امام و رهبری بوده است و تداوم انقلاب نیز بستگی به همین سبکبالی دارد.
شأنیت قائل شدن برای خود و ویژه دانستن مدیران از بقیه مردم و ویژهخواری و قرار دادن حقوق و مزایای بیشتر برای خود، نه با روح اسلام و آموزههای معصومین«ع» سنخیت دارد ونه با انقلاب و سیره امام و رهبری و شهدای عظیمالشأن انقلاب. همانگونه که سبکبالی موجب رستگاری انسان و سنگینی بار موجب هلاکت اوست؛ نجات و هلاکت انقلابی هم که با دین و دینداران گره خورده است به سبکی و سنگینی مدیران گره خورده است.
پیامیر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«یا علی نَجیَ المَخفون وَ هَلَک المُثقِلون؛(۳) ای علی سبکباران نجات یابند و سنگینباران هلاک شوند.»
پینوشت:
۱- اعراف / ۲۴٫
۲- توبه / ۳۸٫
۳- بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۲٫