همسایگی سوریه با لبنان و فلسطین اشغالی و نیز اشغال منطقه جولان سوریه توسط رژیم صهیونیستی از عواملی است که این کشور را در خط مقاومت قرار میدهد. مشخصاً از زمان حکومت حافظ اسد، نظام سوریه در خط مقاومت و در تقابل با رژیم صهیونیستی در منطقه قرار داشته است. در واقع اختلاف بر سر بلندیهای جولان و اشغال آن توسط صهیونیستها، دلیل اصلی مخالفت سوریه با موجودیت رژیم صهیونیستی است. بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در طول سه دهه گذشته، سوریه در تقابل راهبردی با رژیم صهیونیستی قرار گرفته و اتحاد با جمهوری اسلامی ایران در منطقه این ضدیت را بیش از پیش افزایش داده است. این ضدیت باعث شد تا پس از اشغال عراق توسط آمریکا و سرنگونی رژیم بعثی این کشور در سال ۲۰۰۳ میلادی، رژیم صهیونیستی سوریه را مورد هدف قرار دهد. به همین منظور در تابستان ۲۰۰۶ جنگ ۳۳ روزه را علیه حزب الله لبنان به راه انداخت، اما موفق نشد.
واقعیت این است که موج بیداری اسلامی در منطقه تهدیدی برای رژیم صهونیستی محسوب میشود؛ زیرا دیگر نمیتواند با اتکا به حاکمان غیرمردمی به فریب افکار عمومی ملتهای مسلمانان بپردازد. سرایت این تحولات به منطقه نوعی بازگشت و خودآگاهی محسوب میشد که بازنده آن رژیم صهیونیستی و متحدان آن در منطقه بودند. از طرف دیگر، شهرکسازیهای صهیونیستها در بلندیهای جولان و حضور حدود ۲۰ هزار دروزی و چهار هزار علوی در این منطقه و اسکان یهودیها به چالشی اساسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
از سوی دیگر در پی تحولات بیداری اسلامی در منطقه، از دسامبر ۲۰۱۰، بهویژه با آغاز سال میلادی ۲۰۱۱ که حکومتهای تونس، مصر و لیبی یکی پس از دیگری به فاصله شش ماه سقوط کردند، نفوذ اسلام در منطقه، زنگ خطر سقوط رژیمهای مرتجع عربی منطقه را به صدا در آورد و منافع رژیم صهیونیستی و رژیمهای محافظهکار و سازشکاری چون عربستان سعودی و اردن به خطر افتادند. صدای زنگ خطر زمانی برای آنان بلند شد که رژیم صهیونیستی، عربستان و اردن، از این تحولات بهشدت متوحش شدند و به فکر چاره افتادند تا از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه کم کنند.
«جرج فریدمن» که در آن زمان از منظر محیطی، فضای امنیتی را بررسی کرد معتقد بود که در شرایط فعلی وپس از سرنگونی رژیمهای عربی، اسراییل وارد سومین محیط استراتژیک خود شده است. به این معنا که رژیم صهیونیستی از محیط استراتژیک اول (تهدید دائمی جنگ دولت با دولت از زمان پیدایش این رژیم تا صلح با مصر) و دوم (حول موضوعات فلسطین، لبنان، سوریه و اسلامگرایی اهل سنت) خود عبور کرده و وارد محیط استراتژیک سومی شده که ایران به عنوان قدرتی منطقهای در حال ظهور است.(۱)
از اینرو برخی معتقدند که طرح و مدل فتنه سال ۱۳۸۸ نیز برای براندازی حکومت بشار اسد، سناریوی مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی وعربستان سعودی بود. فشار سه جانبه آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی برای براندازی حکومت اسد در سوریه با توجه به موضوعات زیر اجرا شد.
- موضوع حقوق بشر و تحریک اقلیتهای کُرد و ترک و اعراب سنی مذهب که عمدتاً در شهر حمص، حلب و شهرهای جنوبی زندگی میکنند. در این راستا رژیم صهیونیستی با راهاندازی جنگ روانی تلاش کرد تا وضعیت سوریه را سیاهنمایی کند.
- حضور سلفیها و القاعده در شهرهای مرزی و مسلح کردن اشرار و تروریستها تا به اسم نیروهای مردمی دست به خرابکاری و عملیات تروریستی بزنند. مأموریت حمایت معنوی و مالی این گروه را عربستان سعودی بر عهده گرفت.
- فشارهای بینالمللی و منطقهای از طریق اتحادیه عرب و شورای امنیت سازمان ملل به منظور تصویب قطعنامهای علیه سوریه در شورای امنیت. این مأموریت را نیز آمریکا و متحدان آن در اروپا یعنی انگلیس و فرانسه بر عهده گرفتند.
بنابراین، سوریه گرفتار یک توطئه گروهی شد. رژیم صهیونیستی در این بحران بیشترین نفع را برد و دیگر کشورها بستری برای رسیدن این رژیم به اهدافش یعنی بقای موجودیتش شدند. هدف عربستان سعودی تحدید قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه است که با اهداف رژیم صهیونیستی همسویی دارد. آمریکا، انگلیس و فرانسه از گذشته حامی و پشتیبان این رژیم بودهاند. بنابر این رژیم صهیونیستی از این بحران و جا به جائی قدرت بیشترین نفع را میبرد.(۲)
الف. مواضع رژیم صهیونیستی در قبال بحران سوریه
مواضع و نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه را باید در عملکرد بازیگران مداخلهگر منطقهای دنبال کرد. رژیم صهیونیستی و بازیگران بینالمللی یک مجموعه را تشکیل میدهند و با هماهنگی گروهی، یک هدف و برنامه را دنبال میکنند، لکن دنبالهروی مداخلهگران غربی از صهیونیسم بینالملل و حمایت از رژیم صهیونیستی و اجرای برنامههای این رژیم در سوریه نکته بسیار مهم و قابل تأملی است.
پس از آغاز ناآرامیهای سوریه، هر چند مراکز پژوهشی و مؤسسات متعدد اسرائیل تحولات این کشور را دنبال میکردند، اما مقامات این کشور با احتیاط درباره تحولات سوریه اظهارنظر میکردند. آنها در ابتدا در موردتحولات سوریه بهشدت نگران بودند و احتمال میدادند که این بحران به جایی برسد که زمزمه آزادسازی بلندیهای جولان و بازگرداندن آن به ملت سوریه به اولویت اقدامات سیاسی مقامات سوریه تبدیل شود.(۳)
البته نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۱ و پیش از آغاز ناآرامیها در سوریه، با میانجیگری آمریکا،با بشار اسد رئیس جمهوری این کشور گفت وگوهایی را انجام داده بود. «دنیس راس» و «فرد هاف» نمایندگان آمریکا اعلام کرده بودند که نتانیاهو در خصوص گفتوگو بر سر عقبنشینی از بلندیهای جولان در ازای صلح با سوریه و پایان اتحاد میان سوریه، ایران و حزب الله لبنان موافقت کرده است.(۴)
اما با گسترش حمایتهای منطقهای و بینالمللی از معارضان سوریه و اطمینان خاطر از سوی گروههای مخالف مبنی بر اینکه در صورت پیروزی، با اسرائیل به تقابل نخواهند پرداخت، بهتدریج موضعگیریهای رژیم صهیونیستی علنی شدند.(۵) بهویژه پس از اینکه «شورای ملی سوریه» که خود را نماینده معارضان قلمداد میکرد و در استانبول پایهگذاری شد، سیاست خارجی خود را اعلام کرد و مشخص شد که مطابق و همگرا با خواستههای صهیونیستها و رژیمهای عربی سازشکار است، مقامات رژیم صهیونیستی کاملاً و علناً از معارضان سوری و سرنگونی نظام بشار اسد حمایت کردند.
ب. نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه
رژیم صهیونیستی از ابتدای شروع ناآرامیهای داخلی سوریه، بحران این کشور را به نفع خود میدانست. برای اثبات این مدعا میتوان به اظهارات «الون لیئل»، سفیر پیشین رژیم صهیونیستی در ترکیه استناد کرد. به عقیده او با یک سوریه بیثبات یا تحت کنترل یک حکومت «نامشروع»، بشار اسد قادر نخواهد بود که بلندیهای اشغال شده جولان را که از نظر نظامی، کشاورزی و گردشگری برای اسرائیلیها اهمیت زیادی دارد، در آینده از اسرائیل پس بگیرد.
«شائول موفاز، معاون نخستوزیر رژیم صهیونیستی، وقایع سوریه را «نسلکشی» توصیف کرد و خواهان اقدام نظامی بینالمللی علیه بشار اسد شد. این در حالی بود که به گفته منتقدان، رژیم صهیونیستی پیشتر سیاست «سکوت استراتژیک» را در قبال وقایع سوریه در پیش گرفته بود و «الون لیئل» نیز تأکید کرده بود که، «به نظر من تا سه چهار ماه پیش این نظر درست بود. اسرائیل فکر میکرد که درگیریها در سوریه به نفع اسرائیل است، زیرا اگر بشار اسد بر سر قدرت بماند سوریه دیگر نخواهد توانست بلندیهای جولان را از ما پس بگیرد؛ اما عمق فاجعه در سوریه، این محاسبات را تغییر داده است.»
او میافزاید: «به علاوه اگر بشار اسد قدرت را حفظ کند حاکم واقعی سوریه ایران خواهد بود نه او. اسد به خاطر انزوای شدید بینالمللی نخواهد توانست بدون واگذاری سوریه به ایران به حکومت ادامه دهد. اسرائیل متوجه است که حضور ایران در بلندیهای جولان وضع بسیار بدی خواهد بود. به همین خاطر است که دولت اسرائیل به این نتیجه رسیده است که بشار اسد باید کنار گذاشته شود.»(۶)
«ایهود باراک» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی نیز در مصاحبهای در وین اعلام کرد: «سقوط بشار اسد برای منطقه خاورمیانه نعمتی است.»
«افرائیم هالووی» رئیس سابق سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) نیز بقای نظام سوریه را بزرگترین شکست راهبردی اسرائیل از زمان تأسیس آن اعلام کرد. وی در مقالهای در روزنامه اسرائیلی «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «اگر کوفی عنان در گامهایش موفق و صلح و ثبات در داخل سوریه برقرار شود و کشورهایی چون روسیه، چین، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و ترکیه نیز با اجرای طرح کوفی عنان موافقت کنند، در آن صورت ما شاهد دشوارترین شکست راهبردی برای اسرائیل در خاورمیانه از هنگام تشکیل آن خواهیم بود.»(۷)
به گزارش بلومبرگ، «مایکل اورن» سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا گفته است، « حتی اگر القاعده و گروههای تندرو روی کار بیایند، ترجیح میدهم حکومت بشار اسد سرنگون شود. سقوط حکومت سوریه موهبتی برای اسرائیل خواهد بود، حتی اگر با سرنگونی وی، گروههای تندرو تلاش کنند خلاء قدرت را پر کنند.»
اظهارات مایکل اورن در زمانی مطرح شد که مقامات رژیم صهیونیستی، در بحران سوریه تظاهر به بیطرفی و القای نگرانی نسبت به تحرکات گروههای مسلح وابسته به القاعده میکردند.
وی با اشاره به احتمال تلاش نیروهای تندرو برای کسب قدرت پس از سرنگونی حکومت سوریه، اظهار داشت، «ما معتقدیم هرگونه وضعیتی بهتر از اوضاع کنونی است که رژیم سوریه با ایران و گروه حزبالله لبنان ائتلاف راهبردی دارد.»(۸)
از این رو رژیم صهیونیستی به همراه رژیمهای عربی و سازشکار و همسو با نظام سلطه، از آغاز بحران سوریه در سطوح مختلف و از راههای گوناگون تلاش کرد تا بشار اسد از «مواضع اصولی خود در قبال فلسطین و جبهه مقاومت اسلامی در قبال رژیم صهیونیستی عدول کند؛ از جبهه مقاومت خارج و وارد چرخه و روند سازشکاری شود و دست از حمایت از قضیه فلسطین و ملت مظلوم آن بردارد.»(۹)
رژیم صهیونیستی از بهار سال ۲۰۱۱ میلادیتلاش کرد برای تقویت شهرکسازی صهیونیستی در بلندیهای اشغالی جولان از تحولات بحران سوریه استفاده کند و الحاق جولان به اسرائیل را رسمیت دهد.
البته ابتدا با آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ میلادی، بلندیهای جولان بیش از پیش در معرض توجه قرار گرفت و رژیم صهیونیستی که پیش از این، نوعی امنیت نسبی را در این بلندیها احساس میکرد، با شروع درگیریها در سوریه سعی کرد با پاسخ فوری و قاطع هرگونه تهدید امنیتی را در این ناحیه از بین ببرد تا مبادا جبهه جولان به یکی از جبهههای جدید علیه این رژیم تبدیل شود.
پس از آن تلاشهای رژیم صهیونیستی برای انضمام رسمی این بلندیها به خاک تحت اشغال خود افزایش یافت. این تلاش با چند هدف انجام شد. با بحران سوریه امکان ایجاد یک جبهه جدید از سوی مقاومت علیه اسرائیل در بلندیهای جولان افزایش یافت و واکنش جدی رژیم صهیونیستی به هرگونه اقدام از سوی جبهه مقاومت در این منطقه بهخوبی نشان میدهد که این رژیم چقدر از مانور مقاومت در جولان احساس ناامنی کرده است.
نکته دیگری که باعث شد رژیم صهیونیستی در منطقه جولان عمیقاً احساس نگرانی کند، حضور تکفیریها در نزدیکی این منطقه بود. اسرائیل اگرچه از حضور تکفیریها در بلندیهای جولان واهمه داشت، اما واهمه بیشتر این رژیم از حضور و نفوذ جبهه مقاومت در این منطقه بود. از این رو راهبرد به رسمیت شناساندن الحاق جولان به اسرائیل را در پیش گرفت.
در این راستا نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با رئیس جمهور آمریکا تلویحاً از منافع تجزیه سوریه برای اسرائیل از جمله امکان الحاق بلندیهای جولان سخن گفت. وی طی دیدار (۱۸ آبان ۱۳۹۴) خود با باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا اشاره کرد که مایل است موضع واشنگتن در خصوص تصمیم اسرائیل مبنی بر الحاق بلندیهای جولان را بشنود؛ اقدامی که هرگز از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته نشد. روزنامه اسراییلی «هاآرتص» با انتشار این خبر به نقل از منابع آگاه اعلام کرد، «در این دیدار نتانیاهو خطاب به اوباما گفت، «هر گونه توافق صلح در سوریه باید منافع اسرائیل را نیز مد نظر قرار دهد. من از تلاشهای صلح در منطقه نا امید و دلسرد نشدهام و هنوز به یافتن راهی برای پایان دادن به درگیریها میان اسرائیل و فلسطین امیدوارم.»
این موضع و اشارات کلی و ضمنی نخستوزیر رژیم صهیونیستی در مورد بلندیهای جولان نتیجه ایدههای سیاسی برخی چهرههای دست راستی رژیم صهیونیستی طی بحران سوریه است که استدلال میکنند حالا که سوریه درگیر جنگ داخلی است و داعش و گروههای وابسته به القاعده بخشهای گستردهای از این کشور را تحت کنترل خود دارند، شرایطی فراهم آمده که ایجاب میکند اشغال بلندیهای جولان در سال ۱۹۶۷ و ضمیمه ساختن آن به اسرائیل در سال ۱۹۸۱ از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته شود.
اما به رسمیت شناخته شدن اشغال جولان توسط رژیم صهیونیستی با عدم پذیرش این مسئله از سوی اصلیترین متحدان این رژیم مواجه شد. گزارشها حاکی از آنند که دولت آمریکا با درخواست نتانیاهو برای به رسمیت شناختن الحاق بلندیهای جولان به سرزمینهای اشغالی مخالفت کرده است. واشنگتن میگوید این اقدام موجب تضعیف سیاست آمریکا در سوریه و لطمه زدن به رابطه با مخالفان سوری میشود. در این راستا یک مقام بلندپایه دولت آمریکا اظهار داشت، «روز دوشنبه (۱۸ آبان۱۳۹۴) نخستوزیر اسرائیل در دیدار با باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد درباره امکان به رسمیت شناختن الحاق بلندیهای جولان با یکدیگر گفتوگو کنند، اما اوباما این پیشنهاد را رد کرد.»(۱۰)
پینوشتها:
۱ فریدمن، جرج، محیط جدید استرتژیک اسراییل، ترجمه محمد رضا نوروزپور، سایت خبری تحلیلی خبر آنلاین، اردیبهشت۱۳۹۱
۲ گیوهچی، ناصر،رژیم صهیونیستی در سوریه، فصلنامه پیام انقلاب،شماره ۵۷، فروردین۱۳۹۱
- استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴
۲۰۱۴ Shafaqna.com All Rights Reserved 4.
- قاسمیان، روح الله، کنکاشی در تحولات سوریه؛ ریشهها، بازیگران و پیامدها،(تهران: بیجا، تابستان۱۳۹۲)، ص ۱۴۹
- کیهان ۱۶/۱/۹۰ ۱۳،ص ۱۴
- کیهان ۲۷/۹/۹۱ ۱۳،ص۲
Rabinovich,Brookings,20128.
- شبکه پرس تی وی، ۲۱/۸/۱۳۹۴
۱۰٫ استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴