زمینهها، بسترها و چگونگی اجرای توطئه کشف حجاب توسط رضاخان
جرثومه جاهطلبی
رضاخان بهرغم ادعاهای بزرگ درباره فرهنگ و تمدن، قلدری محروم از سواد و قزاقی گمنام بود که با حمایت اجانب در رأس نظام سیاسی ایران قرار گرفت. وزیر مختار وقت دولت بریتانیا اعتراف میکند که رضاخان سربازی ماجراجو و کمسواد است و اصل و نسب و پرورش نازلی دارد.(۱) این نظامی بلندقامت و درشتهیکل چشمانی سرد و خشک داشت و اثری از شفقت، مهر و عاطفه انسانی در سیمایش پدیدار نبود. صورتش از جمودی که کمتر با تبسم و خوشرویی درهم میشکست، با خوی توحش و شرارت آمیخته و خودپسندی، بیرحمی و بیباکی و حق ناشناسی از ممیزات برجستهاش بود. هیچ کس قادر نبود حس غرور و جاهطلبی غیرمحدودش را کنترل کند. با وجود بیسوادی و کماطلاعی، حرص کمنظیری برای ثروتاندوزی و افزایش داراییهای منقول و غیرمنقول داشت.(۲)
رضاخان ظاهرگرایی دوزیست بود و مکنونات قلبی و اعتقادات درونی خویش را پنهان میساخت، به موازین اعتقادی و شرعی التزام عملی نداشت و اهل نماز و روزه و سایر عبادات نبود. مشروب مورد علاقهاش کنیاک بود. اگرچه با فرارسیدن ایام محرم و صفر، دستههای سینهزنی راه میانداخت، اما وقتی قدرت را به دست گرفت با این مراسم حماسهآفرین شیعه به مخالفت پرداخت و حتی چنین سنت بابرکتی را ممنوع کرد و کار را به جایی رساند که منکر معاد شد.
در دوران سربازی در قزاقخانه تظاهر به دینداری میکرد، اما رفته رفته از تعالیم حیاتبخش اسلام و مولود طبیعی آن یعنی تشیع بهشدت رویگردان شد و با صراحت گفت، «آیین اسلام آیین اعراب بادیهنشین است، نه دین ایرانیان.» میگفت، «مگر خداوند فقط زبان عربی را میفهمد که ما باید روزی پنج نوبت با او، به این زبان بیگانه تکلم کنیم. روزه گرفتن هم معنا ندارد، آدم وقتی گرسنه میشود باید غذا بخورد.»(۳)
در برخی از منابع آمده است موقعی که رضاخان فرماندهی پیاده آتریاد تهران را بر عهده داشت، از سوی دولت وقت مأمور سرکوبی نهضت جنگل شد، اما نیروهای قزاق شکست خوردند و در اردوگاه آقابابا در حوالی قزوین و بر سر راه منجیل مستقر شدند. در همان زمان انگلیسیها برای اجرای مقاصد خود و تمهید مقدمات کودتا با رضاخان وارد مذاکره شدند و وی را نامزد براندازی دولت کردند. رضاخان به این موضوع اعتراف کرده است.(۴)
ژنرال سر ادموند آیرونساید، از فرماندهان انگلیسی مستقر در ایران، در خاطرات خود مینویسد:
«در ایران تنها یک نفر را دیدم که قادر بود در رأس هرم قدرت ایران قرار گیرد و او رضاخان بود. مردی که عنان اختیار نیروهای قزاق را در اختیار داشت.»
آیرونساید در گزارشی به وزارت جنگ انگلستان در ۱۷ آذر ۱۲۹۹ نوشته بود:
«یک افسر ایرانی باید فرماندهی قزاقها را به دست بگیرد. این برنامه بسیاری از مشکلات را برطرف میکند. او رضاخان نام دارد. کسی که تمام انتظارات دولت انگلستان را برآورده میسازد.»(۵)
امام خمینی میگویند:
«رضاخان (که) خودش سرچشمه تمام مفاسد بود، در یک فوجی منصبی کوتاه داشت. لکن (انگلیسیها) دریافته بودند این اهل کار است، برای اینکه تشخیص داده بودند آدم قلدری است و میتواند هر کاری را انجام بدهد و هر کاری را که به او بگویند میکند. از اول انگلیسیهای جنایتکار و غیرصالح این آدم ناشایسته بیاصل را با اسلحه آوردند و بر مردم مسلط کردند.»(۶)
مقام معظم رهبری تصریح میکنند:
«کسی که در آن روز بزرگترین قدم را به نفع سلطه غرب و استعمار انگلیس بر ایران برداشت، رضاخان بود. این مرد قلدر، نادان و بیسواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد.»(۷)
از کودتا تا دیکتاتوری
با نقشه از قبل طراحی شده، قوای قزاق به فرماندهی رضاخان از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و با توجه به اینکه نیروهای ژاندارمری و دیگر محافظان تهران قبلاً از سوی انگلیسیها تطمیع شده بودند، مهاجمان بدون هیچ مقاومت جدیای در سوم اسفند ۱۲۹۹ شبانه وارد تهران شدند و مناطق حساس آن را اشغال کردند. اگرچه عوامل اجرایی این کودتا سیدضیاءالدین طباطبایی، روزنامهنگار و رضاخان بودند، اما طراحان اصلی، دستهای آشکار و پنهان حاکمیت دولت استعماری انگلستان بودند. آنان بدون اینکه رد پای آشکاری از خود به جا بگذارند، کودتا و چگونگی صعود رضاخان به سلطنت را مدیریت کردند.
حکومت کودتا با فتح ایران استقرار یافت و بلافاصله به دستور سیدضیاء عدهای از رجال نامدار از جمله شهید آیتالله مدرس که مخالف سیاستهای بریتانیا بودند، دستگیر و روانه زندان شوند. چند روز بعد از کودتا سیدضیا به دیدار احمدشاه قاجار رفت و رسماً کابینه خود را تشکیل داد، اما بعد از سه ماه از مسند قدرت کنار گذاشته شده با حمایت انگلستان از کشور خارج گردید.
جاهطلبیهای رضاخان که پلههای قدرت را یکی یکی میپیمود، از این پس ابری از خودکامگی و استبداد را در آسمان ایران به وجود آورد؛ دولتهای ناپایدار یکی پس از دیگری تشکیل شدند و سرانجام او موفق شد با استفاده از ارتش، اعمال زور و دستکاری در انتخابات، اکثریت مؤثری از حامیان خود را به مجلس شورای ملی گسیل دارد و از این طریق به نخستوزیری دست یابد.(۸)
رضاخان با افزایش اقتدار خود علاوه بر ریاست کابینه، وزارت جنگ را هم به عهده داشت. مجلس شورای ملی بعد از زمینهچینی و تبلیغات گسترده، در نهم آبان ۱۳۰۴ ماده واحدهای مبنی بر خلع سلسله قاجار و واگذاری نیابت موقت سلطنت به رضاخان را تصویب کرد. در آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان با اصلاح چهار اصل از اصول متمم قانون اساسی، سلطنت دائمی ایران را به رضاخان و فرزندان پسرش واگذار کرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ رضا خان به عنوان پادشاه ایران رسماً تاجگذاری کرد.(۹)
ظهور سلسله پهلوی با روی کار آمدن رضاخان از همان ابتدا در امتداد استقرار نظام سلطه جهانی و استعمار انگلستان شکل گرفت. حکومت رضاشاه خودکامه و استبدادی بود و با وجود اصل تفکیک قوا در قانون اساسی، دخالت او از آغاز سلطنتش در همه کارها و ارکان مملکت بهطور فزایندهای اعمال میشد. اکثر نمایندگان مجلس ششم فرمایشی بودند، قوای قضائیه و مجریه مستقل نبودند، دستگاههای دولتی و وزارتخانهها قدرت هیچگونه تصمیمگیری نداشتند و اکثراً به سبب شناختی که از روحیه رضاخان داشتند، حتی از اظهارنظر ساده هم اجتناب میکردند.(۱۰)
نخستوزیران انتصابی رضاشاه مسلوبالاراده بودند. در جلسات کابینه، رضاخان در صدر جلسه هیئت وزیران مینشست. طرح مورد بحث قبلاً توسط وزیر مربوطه به عرض شاه میرسید و او دستورات مورد نظرش را به این وزیر میداد و عین همان دستور به تأیید وزرای حاضر میرسید و نخستوزیر تنها تماشاگر بود.(۱۱)
آزادی مطبوعات از بین رفت و رضاخان بهتدریج فرمان تعطیلی بسیاری از روزنامهها و جراید را صادر کرد. او هیچ انتقادی را نسبت به شیوه حکومت خود برنمیتابید. فرخی یزدی مدیر روزنامه طوفان که از روش استبدادی رضاخان انتقاد میکرد، دستگیر شد و در ۱۳۱۸ شمسی بیرحمانه به قتل رسید.
رضاخان حتی درج هرگونه سخنی از رهبران اسلامی مبنی بر چگونگی کشورداری را تعرضی به حکومت خود تلقی میکرد. روزنامه سعادت به سال ۱۳۱۵ شمسی عبارتی را از حضرت علی(ع) درباره زمامداران نقل کرد و جریده مزبور توقیف و مدیرش محبوس شد. اگر کسی میخواست از شهری به ناحیه دیگری برود باید به کلانتری محل میرفت و در آنجا توضیح میداد که چرا به شهر دیگری میرود؟ چه مدت آنجا میماند و با چه کسی دیدار و ملاقات دارد؟ آنگاه برایش زمان تعیین میکردند.(۱۲)
رضاخان آشوبهای پراکنده را سرکوب کرد و راهزنان را از میان برداشت، اما خیلی زود به مردم فهماند که از آن پس فقط یک غارتگر در سراسر ایران وجود دارد که کسی جز خود او نیست. رضاخان حرص و طمع عجیبی برای تصاحب املاک مردم داشت و هر کسی را که مانع رسیدن او به این آرزویش بود، قلع و قمع میکرد. او تمام زمینهای مرغوب و حاصلخیز شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد و در اواخر حکومت خود به گواهی اسناد و مدارک یکی از بزرگترین زمینداران آن زمان بود، بهطوری که چهل و چهار هزار سند مالکیت داشت. بعضی از این اسناد گاه شامل چندین قریه و مزرعه میشدند.(۱۳) در مقالهای در یکی از جراید فرانسه آمده بود، «در ایران یک مخلوق جدید به دنیا آمده که خوراکش خاک است، بهنحوی که هر روز یک ده را میخورد.» این نوشته رضاشاه را بهشدت خشمگین کرد.(۱۴)
رضاخان ارتش منظمی را به وجود آورد، اما این تشکیلات ضمن تقویت اقتدار سیاسی وی، قیامهای مردمی را سرکوب میکرد و در مواقعی تأمین کننده اهداف نظامی انگلستان بود. از جمله اقدامات رضاخان احداث راهآهنی بود که بندر ترکمن را به بندر امام خمینی متصل میکرد. این برنامه که با تبلیغات فراوانی انجام شد، در واقع هدفی جز ایجاد راهی سراسری برای انتقال سریع قوای انگلیسی از جنوب به شمال نداشت. سرکوب عشایر کشور و اسکان اجباری آنان توسط رضاخان با هدف مهار نیروی رزمی کوچنشینان، توسعه شهرنشینی و فراهم آوردن شرایط بهتر برای فروش کالاهای وارداتی غربی بود.(۱۵)
توفان تهاجم علیه فرهنگ و سنتهای مذهبی
عمق و ریشههای استوار اعتقادات مذهبی در ایران و نیز اقتدار معنوی و نفوذ اجتماعی روحانیت و علمای شیعه در میان اقشار گوناگون، رضاخان را وادار میکرد برای رسیدن به قدرت، این واقعیتها را در نظر بگیرد و به ظاهرسازی مذهبی بپردازد. او حتی به زیارت عتبات عالیات میرفت؛ مدال مولای متقیان را به گردن میآویخت و در ایام محرم و صفر مجالس عزاداری برپا میکرد. او بارها به دیدار روحانیون شتافت و در حضور آن بزرگواران، خود را متدین، مدافع شریعت و پاسدار ارزشهای مذهبی معرفی کرد. این شیوه منافقانه توانست حمایت اقشاری از جامعه را جلب کند و بخش قابل توجهی از مردم تصور کردند او بهراستی مدافع اسلام و حامی تشیع است.
همین امر زمینههای موفقیت رضاخان در رسیدن به قدرت را فراهم آورد، اما زمانی که به سلطنت رسید، این شیوه را ترک گفت و به مبارزه با اسلام، سنتهای دینی و شعائر شیعه پرداخت، زیرا از نیروی ایمان و خیزشهای متکی بر اسلام و تشیع به رهبری روحانیت هراس داشت و میدانست که قیام تنباکو، جنبش مشروطه، قیام خیابانی و نهضت جنگل که از باورهای مردم منشأ گرفته بودند، چگونه منافع استبداد و استعمار را به خطر انداخته بودند.
بهعلاوه رضاخان مأمور نفوذ اقتصادی غرب و تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای اروپایی بود و میدانست در جامعهای که پایبند فرهنگ و سنتهای اسلامی باشد، نمیتواند به این هدف شوم خود برسد؛ لذا تصمیم گرفت با ارزشهای دینی و شعائر حماسهآفرین شیعی به مبارزه برخیزد و صراحتاً مذهب را منافی ترقی، تجدد و تمدن معرفی کرد.(۱۶)
تغییر و تحولاتی که در محتوا و ساختار نظام آموزشی ایجاد شدند، در این راستا صورت گرفتند که نتیجه طبیعی آن جدا کردن دانشآموزان از ارزشهای اسلامی، تقویت روحیه ملیگرایی افراطی، شاهدوستی، ترویج فرهنگ غربی، تقلید بیچون و چرا از شیوههای اروپایی، باستانستایی و حذف نفوذ حوزه و روحانیت از آموزش و پرورش بود. همچنین به منظور حاکمیت سکولاریسم، علما از مناصب قضایی، تعلیم و تربیت، امور فرهنگی و مذهبی خلع شدند، قدرت اقتصادی آنان با کنترل اوقاف از بین رفت و با اجرای قانون لباس متحدالشکل، به جامعه روحانیت آسیب زیادی وارد شد. با سختگیریهای افراطی در طلبه شدن، تخریب برخی مدارس و اشغال مراکز حوزوی، فعالیتهای علمی و آموزشی روحانیت کمرونق شد.(۱۷) همزمان با اجرای سیاستهای تجددگرایانه و تبلیغ کیش زردشتی و حمایت از فرقههای ضالهای چون بهائیت، احکام اسلامی در معرض تهاجم قرار گرفتند.
برخلاف نوشتههای دولتی درباره اصلاح خانواده، در این دوره قانون ازدواج و طلاق بر گرفتاریهای زنان و نابسامانیهای اخلاقی و اجتماعی افزود. به بهانه مبارزه با خرافات از برگزاری مراسم و شعائر مذهبی ممانعت به عمل آمد و حمله به نماز، روزه، منبر و محراب جزو سیاست دولت شدو برای مجالس سوگواریهای محرم، نماز جماعت، مراسم عید غدیر محدودیتهای جدّی ایجاد شدند.
در کنار این رفتارهای مذموم، کارگزاران رژیم پهلوی اول، در جهت ترویج منکرات و امور خلاف شرع کوشیدند. فروش مشروبات الکلی علنی شد. از فواحش و اعمال نامشروع جلوگیری به عمل نمیآمد و صاحب منصبان و مأموران، خود در این منکرات خود حضور داشتند. رمانهای مبتذل، اجرای نمایشها و اکران فیلمهای سینمایی در اشاعه فحشا و خلافهای شرعی مؤثر بودند. حمایت از دگراندیشان مذهبی و برخی از جریانهای انحرافی نیز سیاستهای مخرب فرهنگی رژیم را تقویت میکرد.(۱۸)
زمینهسازی برای کشف حجاب
رضاخان از هنگامی که به سلطنت رسید، میخواست به بهانه نوگرایی و تجددطلبی کشف حجاب بانوان را به اجرا درآورد، اما به دلیل پایبندی عمیق آحاد جامعه به حفظ سنتهای دینی و نفوذ روحانیت در میان اقشار مختلف و نیز عدم ارزیابی نهایی از چگونگی عملی ساختن تغییر لباس در ایران، این توطئه به تأخیر افتاد. به فرموده مقام معظم رهبری کارگزاران این نظام مستبد، بیحجابی و اختلاط زن و مرد را به ملت تحمیل کردند، ولی مردم به آسانی این پدیده را نپذیرفتند.(۱۹)
عواملی که بهتدریج تباهی را ترویج کردند عبارتند از:
- روشنفکران وابسته به غرب و نیز ارباب رسانه که مروّج فرهنگ وارداتی بودند، یکی از مهمترین عوامل عقبماندگی ایران را اصول حاکم بر مسایل حقوقی و فرهنگی جامعه میپنداشتند و در مطبوعات و اجتماعات و نشستهای خود به موضوع آزادی بانوان از قیوداتی که سنتهای مذهبی آنها را محدود میسازد، سخن میگفتند.
- تبلیغات شدید در راستای گرایش به ترقی و توسعه به سبک غربی با روی کار آمدن رضاخان صراحت بیشتری پیدا کردند و با حمایت دولت پهلوی گسترش یافتند. روزنامهها و جراید در مقالات و گزارشهای خود از تجددمآبی سخن میگفتند و چون از واکنش منفی مؤمنان و روحانیون در برابر این موضعگیریها هراس داشتند، منافقانه ادعا میکردند که گرایش به نوگرایی و تمدن مدرن در برابر دیانت مانعی را به وجود نمیآورد!
- مقایسه اوضاع فرهنگی اجتماعی ایران با کشورهای همسایه که در زمینه غربگرایی اقداماتی را انجام داده و تحت تأثیر تمدن وارداتی به تحولاتی دست یافته بودند!
- کانونهای جدیدالتأسیسی چون سالنهای تئاتر و سینما، کلوپها و مانند آنها روی طرز زندگی به سبک غربی تأکید میکردند.
- حکومت پهلوی برای تقویت این سیاستها، در اولین قدم نوع پوشش مردان را تغییر داد. رژیم پهلوی در واقع میخواست ابتدا از این رهگذر احساس هویت مذهبی، بومی و سنتی مردان را مخدوش سازد تا نوبت به بانوان برسد.(۲۰)
- در سالهای ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ شمسی، زنان دربار از استفاده از چادرنماز منع شدند و حتی همسر نخستوزیر وقت (مخبرالسلطنه هدایت) به دلیل عدم رعایت این مقررات و پوشیدن چادرنماز، مورد مذمت قرار گرفت و از حضور در دربار خودداری ورزید.(۲۱)
- در آغاز سال ۱۳۰۷ شمسی همسر و دختران رضاشاه به شکلی خلاف سنت اسلامی و با حجاب ناکافی در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم حاضر شدند و عملاً به حکم قرآنی حجاب، آن هم در مکانی مقدس و در جوار حوزه علمیه قم آشکارا توهین کردند. (۲۲)
۸٫حاکم وقت افغانستان، امانالله خان، هنگام مسافرت به اروپا، همراه با همسر و هیئت همراه، در سر راه خود، به ایران آمد. زنان همراه او در تمام میهمانیها با لباس اروپایی و بدون چادر و با توری نازک و بدننما بر سر شرکت کردند. آنان در بازگشت به افغانستان با لباس و کلاه اروپایی و بدون حجاب از شهرهای ایران عبور کردند.(۲۳)
- از این زمان به بعد حضور مختلط زنان و مردان دربار، اشراف، نظامیان و کارمندان عالیرتبه در مجالس گوناگون مرسوم شد. کلوپهایی که به رژیم تعلق داشتند از مراکز مهم این اختلاط بودند و بیحجابی را ترویج میکردند.
- رفته رفته زنان برخی از اقشار دیگر با مردان به رستورانها میرفتند و مجاز بودند بهطور مختلط به سالنهای تئاتر و سینما بروند و در این مکانها حجاب را کمتر مراعات میکردند.(۲۴)
- زنان پیرو اقلیتهای مذهبی همچون بانوان ارمنی و زرتشتی اجازه داشتند آزادانه لباس بپوشند و بیحجاب در انظار ظاهر شوند. مأموران رژیم در برابر اعتراض علما، از این وضع حمایت میکردند.(۲۵)
- با استقرار دیکتاتوری و افزایش اختناق، کاهش نفوذ روحانیت و سرکوبی مخالفان مذهبی، رژیم استبدادی با تبلیغات افزونتری کوشید جامعه ایران را برای کشف حجاب آماده سازد، مطبوعات وابسته به نظام طاغوتی نیز با این طرح همراه شدند و به تمسخر حجاب و استهزای زنان چادری پرداختند. با این حال زنانی که مایل به ترک حجاب نبودند، از اینکه بخواهند بدون چادر از خانه بیرون بروند، پروا میکردند.
- سفر رضاشاه به ترکیه در سال ۱۳۱۳شمسی روند کشف حجاب را تسریع کرد. مصطفی کمال آتاتورک که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، زمام امور ترکیه را به دست گرفته بود، برای تقلید از اروپا به تغییر لباس و کشف حجاب پرداخت. رضاشاه هم پس از اینکه این وضع را در ترکیه مشاهده کرد در بازگشت به ایران کوشید بیش از پیش آداب و رسوم غربی را در کشور رواج دهد و هرگونه مانع را برای عملی کردن این طرح از میان بردارد. مقدمات این کار فراهم شد و مجالس، جشنها و جلسات سخنرانی در تهران و شهرستانها برپا شدند و در آنها بر ضرورت کشف حجاب تأکید شد.(۲۶)
- علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت، طرحی را در این راستا اجرا کرد که از خطرناکترین برنامههای ستیز علیه سنت حجاب به شمار میآمد. این ایده توسط عدهای از مدیران و معلمان زن عملی شد و نسل جوان را در معرض تهدیدات مخربی قرار داد، از آغاز مهر ۱۳۱۴شمسی، دختران از بر سر کردن چادر در مدرسه منع شدند و مقرر شد همه روپوشهای یکسانی به تن کنند. برای دختران پیشاهنگ لباس مخصوصی تدارک دیده شد. در همین سال دخترانی که لباس اروپایی بر تن میکردند در صورتی که واجد شرایط علمی بودند در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات و علوم به تدریس مشغول میشدند. (۲۷)
- به موازات تبلیغات علیه حجاب در مطبوعات، مدارس و سایر مراکز آموزشی و هنری، طرح تغییر پوشش مردان برای دومین مرتبه مطرح شد و در اول فروردین ۱۳۱۴، شاه فرمان داد مردها کلاه فرنگی (لگنی) بر سر بگذارند و زنها چادر را ترک کنند. با وجود این و بهرغم آن همه تهدید از سوی رژیمی مخوف که حتی شخصیتهای بلندپایه نظام حکومتی را با اتهام واهی از میان بر میداشت، مردم مؤمن به دلیل تقید مذهبی و انس عمیق با سنتهای دینی در برابر اینگونه دستورالعملها مقاومت کردند و نسبت به تغییر پوشش واکنش منفی نشان دادند.(۲۸)
رسمیت یافتن بیحجابی
حضور میسیونهای مذهبی، تأسیس مدارس خارجی، بازگشت فرزندان خانوادههای اشرافی و خوانین از اروپا با اتمام تحصیلات و فکر تشبّه به غرب و نیز آنچه که بدان اشاره کردیم جامعه شهری را برای اجرای سیاست کشف حجاب آماده کرد. خواسته استعمار که عامل اصلی چنین سیاستهایی بود و برخی عوامل داخلی و تلاقی این عوامل با امیال نفسانی برخی کارگزاران بلندپایه چون تیمورتاش و همفکرانش به این روند سرعت بخشید.
از آن سو رضاخان مدعی بود که با سست شدن تقید مردم به موازین دینی و شرعی، آنان متمدن میشوند و کشور ایران مسیر ترقی و توسعه را خواهد پیمود، در حالی که میان پیشرفت فرهنگی و کشف حجاب هیچ رابطه منطقیای وجود ندارد. پیرو این تصور موهوم، رضاشاه به وزیر معارف، علیاصغر حکمت دستور داد که برای رفع حجاب زنان اقدام کند و این رسم کهنه را که بهزعم او منافی تمدن بود، از میان بردارد. حکمت هم پذیرفت و تأکید کرد که امر شاه را اطاعت میکند، زیرا به اعتقاد او هم یکی از علل عقب افتادگی کشور از قافله تمدن جهان، این بود که زنان خود را پوشیده نگه میداشتند.(۲۹)
بر اساس خاطرات گوناگون دستاندرکاران نظام ستمشاهی پهلوی اول، فرمایشی و تحمیلی بودن موضوع کشف حجاب روشن میشود. در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۱۴ به اشاره شاه و با دعوت علیاصغر حکمت عدهای از زنان فرهنگی مأمور شدند با حمایت دولت در کشف حجاب پیشقدم بشوند. آنان برای عملی کردن این حرکت وقیح جمعیتی تشکیل دادند که به کانون بانوان معروف شد. از آنجا که جامعه زنان در برابر این طرح مقاومت کردند و این کانون عملاً کاری را از پیش نبرد، با برنامهریزی وزیر معارف، مقرر شد که بهتدریج در مدارس مجالس جشن، سرور و خطابه توسط بانوان و دختران بیحجاب برگزار شوند. انتشار این خبر باعث واکنشهای اجتماعی از سوی مؤمنان و علما و روحانیون شد، با وجود این رضاشاه تصمیم گرفت کشف حجاب را رسمی کند. در ۱۷ دی ۱۳۱۴، در عمارت دانشسرای عالی تهران، مراسم جشن فارغالتحصیلان با حضور رضاخان برگزار شد. در این برنامه رؤسای مدارس، صاحب منصبان عالیرتبه، همسر و دختران شاه رسماً بدون حجاب ظاهر شدند و این روز به عنوان سالروز آزادی زن و کشف حجاب نامگذاری شد.(۳۰)
بعد از این ماجرا برخی از زنان معلومالحال به کافهها، کلوپها و کابارهها هجوم آوردند و در منظر افراد هوسران به پایکوبی و دستافشانی پرداختند. از آن سوی مأموران امنیتی در تهران و شهرستانها به دستور وزارت کشور مزاحم زنان عفیف و محجبه میشدند و آنان را با اجبار و عنف وادار به کشف حجاب و حتی چادر و روسری آنان را پاره میکردند.(۳۱)
در وسایل نقلیه عمومی زنان باحجاب را راه نمیدادند و پاسبانها از اهانت و کتک زدن به زنانی که چادر داشتند با نهایت بیپروایی و بیرحمی فروگذار نمیکردند. در برخی از نواحی کشور، زنان را تا داخل منزل تحت تعقیب قرار میدادند و محل سکونت آنان را بازرسی میکردند و اگر چادر یا پوششی مانند آن را میدیدند، از بین میبردند.(۳۲)
با وجود آنکه پلیس از زنان بیحجاب حمایت میکرد، افرادی که حجاب اسلامی را رعایت نمیکردند در محلات سنتی و نواحی بومی در معرض اهانت و حتی حمله با سنگ و چوب واقع میشدند، زیرا مردمان متدین و مقید، ترک حجاب را بزرگترین بیآبرویی تلقی میکردند. به همین دلیل خارج شدن آنان از خانه به حالت بیحجاب با هراس و خوف توأم بود.(۳۳)
جامعه مذهبی وقتی خود را در مقابل سوادآموزی به بهای برهنگی نوامیس خود دید، راه تحصیل و دانشاندوزی را بر فرزندان خود بست و عملاً بر رشد آموزشی کشور ضربه وارد شد. همچنین عدهای از مردم که ناگزیر به بیحجابی تن داده بودند، با سقوط رضاخان از آنچه با زور و تهدید بر آنان تحمیل شده بود روی برتافتند و به حجاب روی آوردند.(۳۴)
خیزش و مقاومتها در برابر کشف حجاب
نخستین اعتراض به کشف حجاب توسط مجاهد شهید آیتالله شیخ محمدتقی بافقی صورت گرفت. ماجرا از این قرار است که خانواده رضاخان در حالی که حجاب اسلامی را مراعات نکرده بودند در نوروز سال ۱۳۰۷ در غرفه بالای ایوان آیینه حرم کریمه اهل بیت(ع) در قم نشسته بودند. مرحوم بافقی که در مسجد بالاسر حرم مشغول عبادت، ذکر و دعا بود، وقتی از این وضع مطلع شد برآشفت و بر اساس غیرت دینی به آنان اخطار داد که یا خود را بپوشانند و یا آن مکان مقدس را ترک کنند. قرائن نشان میدهند که همسر و دختران رضاشاه با قصد قبلی و برای محک زدن اوضاع قم و عکسالعمل علمای حوزه درباره کشف حجاب این نقشه را پیاده کرده بودند.
رضاشاه وقتی با اعتراض یکی از علمای وارسته حوزه به خانوادهاش مواجه شد، به شدت عصبانی شد؛ شخصاً به قم آمد و رئیس شهربانی قم را مورد ضرب و شتم قرار داد که چرا در این باره کوتاهی کرده است. آنگاه دستور داد شیخ بافقی را حاضر کنند. وقتی چشم رضاخان به سیمای این روحانی زاهد افتاد، شروع به ناسزاگویی کرد؛ با مشت و لگد بر سر و صورتش کوبید و فرمان داد او را در زندان شهربانی تهران محبوس کنند.(۳۵)
مؤسس حوزه قم، آیتالله حائری با فراست و درایتی که داشت حس کرد در این جریان توطئهای نهفته است؛ به همین دلیل به منظور رعایت مصالح مهمتر در این باره از خود عکسالعملی نشان نداد. این شیوه موجب شد که رضاخان در اجرای نیرنگ خود که از میان بردن حوزه بود، ناکام بماند و کشتار خونینی که بعدها در مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد، در قم صورت نگیرد.