مقدمه: در شمارۀ پیشین، و در ادامۀ مبحث «گامهای موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم چشمپوشی از خطا، بر اساس آیات و روایات و همچنین به چگونگی روحیه گذشت و… اشاره شد و اینک در ادامۀ «گام هجدهم»، به فوائد و اهمیت «زیستن در زمان حال» میپردازیم:
- در حسرت دیروز، امروز و فردایمان را خراب نکنیم
گاهی ما در حسرت گذشته، امروزمان را خراب میکنیم و گاهی در آرزوی آینده، از امروز هم غافل میشویم. اگر بدانیم که گذشتهها، گذشته و دیگر بر نمیگردد. اگر قبول کنیم که معلوم نیست آنچه ما در گذشته میخواستیم به صلاحمان بوده، این قدر حسرت گذشته را نمیخوریم و چوب آن را بر سرِ همسرمان نمیکوبیم. واقعاً شما میدانید اگر در آن مقطع به آنچه میخواستید، میرسیدید، به صلاحتان بود؟
گذشته را به تصویر کشیده و در برابرش نشستهای و زار میزنی. گذشته را تبدیل به آئینه کن و آن را در مقابلت بگذار و در لحظه لحظۀ راهی که امروز طی میکنی، به این آئینه نگاه کن تا نور عبرت، تو را از بیراهه رفتن نجات دهد.
اگر میخواهی گذشته را به تصویر بکِشی، مراقب باش که حداقل تصویرت واقعی باشد. مثلاً همینجا را نگاه کن. این جایی را که سیاه کشیدهای. کمی فکر کن ببین واقعاً سیاه است؟ اینجا اگر کمی خاکستری شود، تابلوی گذشتهات آن قدرها هم زشت نمیشود. تازه اگر کمی بیشتر فکر کنی، شاید سفیدی این خاکستری بر سیاه غلبه داشته باشد و حتی این احتمال هم وجود دارد که بشود اینجا را هم سفید کشید. حتی اگر میخواهی اینجا را سیاه هم بکِشی، نقطههای سفید را هم ببین. تو نگاهت را فقط به سیاهی تابلو دوختهای.
از اینها هم که بگذریم، گذشته گذشته؛ اما امروز هست. امروز را به سلیقه خودت و همان طور که دوست داری به تصویر بکش. کسانی که در حسرت دیروز، امروزشان را خراب میکنند، به یاد نمیآورند که امروز همان فردائی است که دیروز در انتظارش بودند.
توجه به دو آیهای که در زیر میآید، برای کسانی که به خدا اعتقاد دارند، آرامشبخش است:
«و عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛(۱) و بسا چیزى را خوش نمىدارید و آن براى شما خوب است، و بسا چیزى را دوست مىدارید و آن براى شما بد است، و خدا مىداند و شما نمىدانید.»
«فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛(۲) پس چه بسا چیزى را خوش نمىدارید و خدا در آن، مصلحت فراوان قرار مىدهد.»
من با خانواده و خویشانم، اختلاف عقیدتی بسیاری دارم و در برقراری روابطم با آنها موفق نبودهام. به گمانم دلیل عدم موفقیتم این است که همیشه گذشت کردهام و حتی اگر به من بدی کردهاند، نادیده گرفتهام. فکر میکنم آنها وقتی گذشتهای مرا دیدهاند، به این نتیجه رسیدهاند که میتوانند هر رفتاری که بخواهند، با من داشته باشند. الآن خیلی خسته شدهام. یک بار تصمیم گرفتم مقابله به مثل کنم؛ اما وقتی خواستم این تصمیم را عملی کنم، دیدم این روحیه در من نیست. الآن احساس میکنم کسی احترام مرا نگه نمیدارد. وقتی رفتار خودم را با اعتقادات دینی محک میزنم، میبینم گذشتهای من، مشکلی نداشتهاند. مثلاً اگر کمکی خواستهاند، دریغ نکرده و منتظر هم نشدهام که اعلام نیاز کنند تا من اقدام کنم و اگر مشکلاتی داشتهاند، برای رفع آن قدم برداشتهام؛ اما با توجه به دنیای امروز میبینم که باید حد و حدود تعیین میکردم. الان سه سال است که دیگر درِ خانهام را بستهام و با کسی ارتباط ندارم. نمیدانم چه باید کنم؟ همانی را که اسلام میگوید انجام بدهم یا آنچه را جامعهام میگوید؟
واقعاً باید به شما آفرین گفت که با تمام این نامرادیها، باز هم گذشت کردهاید و با وجود اینکه تصمیم گرفتهاید که مقابله به مثل کنید، تصمیم خود را عملی نکردهاید. قدر این روحیه را بدانید و شکر آن را در درگاه الهی به جا آورید. مطمئن باشید گذشتهای شما در نزد هر کسی بیارزش باشد، در نزد خدا، ارزش محفوظی دارد.
بارها گفتهایم و باز هم تکرار میکنیم که از نگاه دینی، عزت و احترام فقط همان است که خدا میدهد. عزت را در جایی غیر از درگاه الهی نمیتوان یافت.
در مسیر رسیدن به عزت واقعی، فقط نگران انجام وظیفه خود در پیشگاه الهی باشید. مطمئن باشید که عزتی را که مردم به انسان میدهند، قابل اعتماد نیست. آنها به همان راحتی که عزت میدهند، انسان را خوار و ذلیل میکنند.
کمی که فکر میکنم، میبینم عزت، همیشه همراه با ذلت است؛ یعنی هر کسی که بخواهد به تو عزتی بدهد، اول باید برایش ذلیل شوی تا به تو عزت بدهد. حالا دو راه داریم: یکی اینکه ذلیل مردم شویم تا عزیزمان کنند یا ذلیل خدا شویم تا عزتمان ببخشد.
داشتم بین این دو، یکی را انتخاب میکردم که دلم گفت: حواست باشد که مردم، تو را واقعاً ذلیل میکنند و در مقابلش عزت خیالی به تو میدهند؛ اما پیشانی ذلتی که برای خدا به خاک میمالی، عین عزیز شدن تو در زمین و آسمان است.
حالا فقط اندکی عقلت را به کار بینداز و یکی از این دو را انتخاب کن.
معلوم نیست احترام نگذاشتن آنها به شما به خاطر گذشتهایتان باشد. همان طور که در پرسش هم بدان اشاره کردهاید، شما با آنها اختلاف عقیده زیادی دارید. شاید آنها از اینکه به عقایدشان احترام نمیگذارید، عصبانی هستند؛ یعنی چه گذشت کنید و چه نکنید، آنها عصبانیت خود را از همراهی نکردن شما با عقایدشان، به این شکل نشان میدهند. پس تا وقتی که حقوق شخصی شما در بین است، در گذشت کردن تردید نکنید. اما اگر لازم شد که در وظایف دینی گذشت کنید، بههیچوجه برای رضایت دیگران، از وظایف دینیتان کوتاه نیایید.
با قطع ارتباط، مشکلی حل نمیشود. اگر در ارتباط با آنها به گناه آلوده نمیشوید، ارتباط خود را قطع نکنید. اگر هم به گناه آلوده میشوید، به اندازهای که قطع رَحِم محسوب نشود با آنها ارتباط داشته باشید. البته میزان شرعی برای برقراری ارتباط خود را از دفتر مرجع تقلیدتان بپرسید.
- گذشت تا چه اندازه؟
صحبتهای شما از قرآن است و ما هم تابع قرآن هستیم. من و شوهرم، تحصیلکرده هستیم. الآن ۴۲ سال است که ازدواج کردهایم. شما میگویید اگر احیاناً شوهری فحش داد، شما گذشت کنید. گذشت، اندازهای دارد. شوهر من، خیلی مؤمن است و چند بار مکه رفته و حاجی است؛ اما از زمانی که با او ازدواج کردهام، همیشه به اموات من فحش میدهد. مادرم میگفت: «تحمل کن و بسپار به خدا». من هم سپردم به خدا. ما از نظر مالی و محبتی، هیچ مشکلی نداریم؛ اما تا مسئلهای پیش میآید، فوری به اموات من فحش میدهد. من نمیدانم چه طور نماز و قرآن میخواند و به خدا معتقد است؟ ایشان، دو سه ساعت روی سجاده مینشیند و عبادت میکند و از خدا به جهت نعمتهایش تشکر میکند. من در برابر فحشهای او، تنها گفتهام که: «خدا جوابت را بدهد». انگار فحش دادن به اموات من به او آرامش میدهد. من تا به حال حتی یک بار هم جواب او را ندادهام. همیشه وقتی آتشش خاموش میشود، میگوید: «چرا تو به من جواب نمیدهی تا من هم به نوبه خود جوابی برای تو داشته باشم؟». من هم میگویم: «تو را به همان خدایی میسپارم که در مقابلش میایستی و نماز میخوانی.» بارها خواستهام از او جدا شوم؛ اما به آبروی خود و خانوادهام فکر کرده و منصرف شدهام.
- گذشت نکنیم، چه کنیم؟
اگر نخواهید در زندگی گذشت کنید، چه کار باید بکنید؟ ۴۲ سال از زندگی مشترک شما گذشته و حتماً فرزند و نوه و داماد و عروس دارید. طبق فرمودۀ خودتان هم مشکلی جز بددهنی همسرتان، آن هم در مواقعی که عصبانی میشود، ندارید. در مقابل گذشت کردن، مقابله به مثل است. اگر شما هم مانند همسرتان مقابله به مثل کنید، چه اتفاقی رخ میدهد؟
در معارف دینی، ناسزاگویی به دشمنان هم روا دانسته نشده است، چه رسد به دوستان و چه رسد به همسر. امیر مؤمنان علی(ع) وقتی شنید گروهی از یارانش به یاران معاویه ناسزا میگویند، آنها را از این کار منع کرد.(۳)
وقتی شما با همسرتان مقابله به مثل نمیکنید و او میگوید: «چرا جوابم را ندادهای؟»، به این معنا نیست که اگر جواب او را بدهید، او در این عادت زشت تجدید نظر میکند. همسرتان میداند که این کار، زشت است و اگر از شما میخواهد شما هم جوابش را بدهید، به جهت شکستی است که در خود احساس میکند. وقتی او دهانش را به ناسزا باز میکند؛ اما شما جوابش را نمیدهید، او در خود، احساس بدی میکند و به قولی وجدانْ درد میگیرد. جواب دادن شما، تنها وجدانْ دردِ او را کم میکند، نه این که چنین عادتی را از سر او بیندازد.
از نگاه دین، پاسخ ناسزا، خویشتنداری است. ما پیش از این با توصیهای که امام صادق(ع) به عنوان بصری کردند، نوع برخورد دینی با ناسزا را بیان کردیم.(۴)
- پیروز واقعی کیست؟
اگر گام اول را فراموش نکرده و در زندگی، خدا را هدف قرار داده باشید، به معنای حقیقی کلمه، باید در حال حاضر در زندگی خود، احساس پیروزی و شعف کنید. شما ۴۲ سال از همسرتان ناسزا شنیدهاید و حتی برای یک بار هم که شده، دهانتان را به ناسزا آلوده نکردهاید. این مسئله، توفیق بزرگ الهی است که باید به خاطر آن، خدای مهربان را شکر کنید.
وقتی موفقیت و شکست را درست معنا نکنی، شاید در عین موفقیت، عزای شکستت را بگیری و شاید هم در حالی که به درّه رسیدهای، از فتح قله، خوشحال باشی.
پس همان برخوردی را که تا امروز داشتهاید، ادامه دهید.
سپردن همسرتان به خدا هم کار درستی است؛ اما او را این گونه به خدا بسپارید. به خدا بگویید که به او کمک کند تا بتواند دست از این عادت زشت بردارد. همسرتان را به صفات خوبش ببخشید تا خدا هم در حسابرسی شما آسان بگیرد.
این که میگویید: «کسی که به حرف زشت زدن عادت کرد، دیگر نمیتواند دست از آن بردارد»، درست نیست. اگر انسان اراده کند و خداوند، توفیق دهد، انسان در هر سنی میتواند تغییر کند؛ اگر چه تغییر کردن در سنین بالا خیلی سخت است، اما نشدنی نیست.
- صبر و حلمِ فعال
گذشت و پاسخ ندادن به این معنا نیست که شما برای اصلاح همسرتان هیچ فعالیتی نداشته باشید.
شما ۴۲ سال با همسرتان زندگی کردهاید. در این مدت باید عواملی را که موجب عصبانی شدن و ناسزاگوییِ او میشود، شناخته باشید. یکی از بهترین کارها آن است که تا اندازهای که میتوانید تلاش کنید که شما ایجاد کننده این عوامل نباشید.
باز هم با بیش از چهار دهه زندگی با همسرتان، باید بدانید چه چیزهایی همسرتان را آرام میکند و موجب فروکش کردن عصبانیت او میشود. همین که آتش عصبانیت همسرتان شعله کشید، خیلی زود از عواملی استفاده کنید که آتش خشم او را فرو مینشانَد.
اگر بتوانید او را به یک مشاوره راضی کنید خیلی مفید است. اگر هم راضی به مشاوره نشد، خود شما به مشاور مراجعه کنید و با توضیح کامل روحیات و خلقیات همسرتان، نکات لازم برای مقابله با این صفت همسرتان را پیدا کنید.
۱۱٫آیا فحشهای او به اموات شما میرسد؟
در این که فحش دادن کار خوبی نیست، تردیدی نیست. در این هم که انسان با شنیدن فحشهایی که به امواتش داده میشود، حق ناراحت شدن دارد، باز هم حرفی نیست؛ اما گاهی این ناراحتی به اندازهای میشود که انسان، زندگی را تیره و تار میبیند. وقتی همسر شما به امواتتان فحش میدهد، چه اتفاقی میافتد؟ بهطور حتم، از این فحشها به اموات شما هیچ ضرری نمیرسد. از سوی دیگر، تردید نکنید که این کار، حق الناس است؛ یعنی نه تنها ضرری متوجه اموات شما نخواهد بود، بلکه آنها حقی بر عهدۀ همسر شما پیدا میکنند که در قیامت، باید پاسخگو باشد.
- شکر نعمت
این نکته را بارها گفتهام و باز هم میگوییم. مراقب باشید که وجود یک عیب هر چند بزرگ، شما را از خوبیهای همسرتان غافل نکند. شکر خوبیهای او را به جا بیاورید تا تحمل بدیهای او برایتان آسانتر شود. توجه به این خوبیها، علاوه بر اینکه شکر نعمت است، مانع آن میشود که شخصیت همسرتان، در ذهن شما بهقدری پایین بیاید که قابل تحمل نباشد.
پینوشت:
۱- سورۀ بقره: ، آیۀ۲۱۶٫
۲- سورۀ نساء: ، آیۀ۱۹٫
۳- نهج البلاغه، خطبۀ ۲۰۶٫
۴- در جلد دوم هم این روایت آمد که امام صادق(ع) به «عنوان بصری» در بارۀ حِلم، سه سفارش کردند:
[اول:] اگر کسی به تو گفت: «اگر یک کلمه بگویی، ده تا میشنوی»، به او بگو: «اگر ده کلمه بگویی، یکی هم نمیشنوی!» [دوم:] اگر کسی به تو نسبت ناروایی داد، به اوی بگو: «اگر در آنچه میگویی، صداقت داری، من از خدا میخواهم تا از من در گذرد؛ اما اگر دروغ میگویی، پس من از خدا میخواهم تا از تو در گذرد». [سوم:] اگر کسی تو را بیم داد که: «به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت»، تو به او مژده بده که: «من در بارۀ تو خیرخواه هستم و مراعات تو را میکنم». (بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۶)