پانصد شاهد عادل! برای یک ماسون؟

ساده‌اندیشی است اگر کسی فکر کند که ماسون‌ها هر چند خود را مسلمان، مسیحی، یهودی و یا پیرو هر مسلک و مذهب دیگری بنامند، به دین و مسلکی اعتقاد دارند.

ماسون‌ها سرباز اردوگاه نظام سلطه‌ هستند و هر چند شناسنامه ایرانی، مصری، اروپایی یا آفریقایی داشته باشند، حتی به سرزمین مادری خود هم هیچ تعلق خاطری ندارند. آنها جماعتی برگزیده از میان نخبگان هنرمندان و یا صاحبان ثروت و قدرتند که در ازای به فراموشی سپردن دین و ملت و ملیت خود، تبدیل به چرخ دنده‌های ماشین نظام سلطه‌ای می‌شوند که بر کرسی‌های قدرت و ثروت و شهرت تکیه ‌زده‌اند و اگر به مسجد و کلیسا و کنیسه و یا هر معبد دیگری هم می‌روند و یا در برابر سرود ملی و پرچم کشورشان به احترام می‌ایستند، تنها از سر فریب و نیرنگ است.

در جهان‌بینی آنان، انسان، دفتری بی‌آغاز و بی‌فرجام است. نه مبدئی دارد و نه معادی و نوع بشر هیچ تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. فلسفه لذت در زندگی و ماندن چند روز بیشتر در چراگاه طبیعت، شعار و شیوه زندگی آنان است. از این رو زندگی آنان در دروغ و فریب و خیانت خلاصه می‌شود. از این رو تشکیلات «فراماسونری» تشکیلاتی نهان‌روش و نخبه‌گرا و هدف آن بهره‌کشی از ۹۹ درصد مردم به نفع خود است و لذا آنها پل‌ تهاجم سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی دشمن و کارشناس دلالی و باز کردن پای بیگانگان به سرزمین مادری و امضاکنندگان قراردادهای ننگین به نفع نظام سلطه هستند.

حکایت باز شدن پای این دین‌ستیزان وطن‌فروش به ایران به دوره قاجار باز می‌گردد که نظام سلطه که در آن مقطع مقرش در «لندن» بود، با بهره‌گیری از ضعف دولت قاجار و دولتمردان ضعیف‌النفس آن، زمینه‌ ضمیمه کردن ایران به نظام فرهنگی و سیاسی و شبکه جهانی مورد نظر خود را فراهم دید.

میرزا ملکم خان در سال ۱۲۷۷ هـ.ش، «فراموشخانه» را در تهران پایه‌ریزی و آشکارا شروع به یارگیری و اعطای عضویت به کسانی کرد که حاضر بودند به نام «تجدد» پا روی دین و ملیت خود بگذارند، غافل از اینکه ایران شیعه با مستعمرات بریتانیا تفاوت دارد و با واکنش تند علمای شیعه و مردم دیندار روبرو خواهد شد.

میرزا ملکم خان که به هیچ دین و آئینی معتقد نبود، در حرکتی فریبکارانه در مقابل مواضع مرجع بزرگ و بصیر تشیع، حاج ملاعلی کنی، نامه‌ای خطاب به علما و مردم نوشت و به مقدسات دینی و انبیا و اولیاء الهی سوگند خورد که فراموشخانه به‌قدر ذره‌ای با دین مخالفت ندارد و برای اثبات چنین ادعایی پای پانصد شاهد عادل را هم به میان کشید و نوشت:

«…به ذات پروردگار عالم قسم و به دینی که می‌پرستم و به حق جنب خاتم الانیباء و به حق ائمه اطهار و به حق کل انبیای عالم که مقصود اسرار ما به‌قدر ذره‌ای با شریعت اسلامی منافات ندارد، بلکه آنچه گفته و کرده‌ایم کلاً به جهت تقویت و مزید رونق اسلام بوده است و نیز قسم می‌خورم به جهت اثبات قول خود پانصد نفر مسلمان عادل را شاهد می‌آورم که در این مجمع اسرار به‌جز معقولیت و به‌جز دینداری و به‌جز دولت‌خواهی و به‌جز صلاح حال مسلمانان هیچ خیالی نبوده و نخواهد بود…»(۱)

بی‌شک با تورق تاریخ توحیدی انبیاء الهی و ائمه اطهار«ع» و ترفندهای جریان باطل در برابر حق نباید به‌سادگی از کنار ادعای این سامری و عمروعاص و اشعث زمان گذشت. و به میدان آوردن پانصد شاهد عادل!! برای این جماعت کار دشواری نبوده است و بی‌شک وقتی سخن از پانصد شاهد عادل به میان‌ می‌آید، یعنی سخن از مؤمنان ساده‌لوح و معتمدین و خیرین بازار و محلات و حتی معممین و مأمومین مساجد و حسینیه‌ها مدنظر اوست و نه منورالفکران و طباله‌های قهوه‌خانه‌نشین!!

تأکید میرزا ملکم‌خان بر واژگانی چون «معقولیت»؛ «دینداری» «دولت‌خواهی» و «صلاح» برای نسل کنونی تداعی‌کننده شعارها و محور مقاله‌های روزنامه‌هایی است که در چند دهه اخیر دین و نظام اسلامی را نشانه رفته‌اند. اما سخن از پانصد شاهد عادل برای نسل امروز سخن گفتن با چاه است و لب فروبستن.

نگاهی دوباره به کارنامه ‌جماعتی که از خرداد تا دی ماه ۱۳۸۸ فریب سوگندهای سبز و قرآن‌های بر نیزه رفته را خوردند، حکایت همان پانصد شاهد عادل!! میرزا ملکم‌خان است.

مرجع عظیم‌الشأن ملاعلی کنی نه فریب سوگند به ذات حق تعالی و ائمه اطهار«ع» را خورد و نه امضای پانصد شاهد عادل را به پشیزی گرفت و نه سخن گفتن از عقلانیت، دینداری، دولت‌داری و اصلاحات، ایشان را فریفت و بی‌درنگ دستور تخریب و به آتش کشیدن «فراموشخانه» را صادر کرد. علمای بصیر و آگاه به زمان و زمانه نیز از ایشان تبعیت کردند. محیط طباطبایی می‌گوید:

«…میرزا ملکم خان در سنه هزار و دویست و هفتاد و هفت در تهران فراموشخانه‌ای بنا کرده بود… تا اینکه علمای عظام متفقاً به مقام منع و تکفیر برآمدند و با هیئت و اجتماع مدرسه و فراموشخانه را خراب کردند و آتش زدند و با خاک یکسان کردند و اساس را برچیدند.»(۲)

از این تاریخ به بعد ماسون‌ها برای مقطعی، زندگی مخفی را شروع کردند و میرزا ملکم‌خان سازمان دیگری به نام «جامع آدمیت» را پی‌ریزی کرد. پس از چندی نیز «لژ بیداری» شکل گرفت، نقش افراد این سازمان و لژ بیداری در انحراف نهضت عدالتخانه و فجایع دوران مشروطیت چون به شهادت رساندن شیخ فضل‌الله و قراردادهای ننگین دوران ناصرالدین شاه تا دوران ذلت‌بار محمدرضا پهلوی از چشم تاریخ پنهان نیست.

اما در میان همه «ماسون»‌ها «تقی‌زاده» را می‌توان نماد این شبکه مخفی دانست که به نام غرب‌گرایی و تجدد بر آن شد با پاک کردن مرزهای جغرافیای مذهبی و ملی، ایران را به دامان نظام سلطه بیندازد و خیانت‌های او هرگز از حافظه‌ تاریخی ایران و تاریخ معاصر پاک نخواهند شد.

تقی زاده در سال ۱۳۲۷ هـ. ش نماینده مردم تبریز بود. در جلسه ۱۳۰ مجلس شورای ملی دوره پانزدهم، عباس اسکندری در جریان استیضاح و در باره نفوذ بریتانیا به وسیله فرقه فراماسونری، از افرادی چون حکیم‌الملک و تقی‌زاده نام برد. کتیرایی او را در فهرست اعضای «لژ بیداری» و جزو ۱۲۷ عضو این اثر در کنار نام محمدعلی فروغی و پیرنیا و…. می‌آورد و اسماعیل رائین نیز در ضمن نوشتن سرگذشت حسین‌علی خان نواب، او را جزو «لژ بیداری ایران» می‌خواند و حتی شماره پرونده او را در فهرست شماره ۲۵، کارتون ۵ بایگانی اثر آدرس داده است.(۳)

در حقه‌بازی، دروغ‌گویی و دورویی این طایفه‌ بی‌دین و وطن‌فروش که امروز نیز برخی دانسته و ندانسته شعارها و شیوه‌های آنان را در جنگ با دین و وطن به کار می‌بندند، همین‌ بس که این افراد در عین جدایی از جامعه دینی ایران، همواره خود را نماینده اکثریت جامعه می‌خوانند و با به کارگیری شیوه‌های وطن‌فروشانه و ارتباط پنهان و آشکار با بیگانگان، از خود چهره‌ای اخلاق‌مدار را به نمایش می‌گذراند. فردی مانند تقی‌زاده همانند اقران امروزی خود، نه تنها صراحتاً از تشکیل فراماسونری به‌عنوان تنها راه رسیدن به تجدد دم می‌زد، بلکه رذائل اخلاقی‌ای را که خود بدان مبتلا بود، به دیگران نسبت می‌داد. تقی‌زاده در شماره ۱۰ مجله یادگار صفحه ۵ در خصوص ضرورت تشکیل چنین جمعیتی می‌نویسد:

«… چهارم، تشکیل جمعیتی برای ترویج حیثیت و شرف و راستگویی و اجتناب از دروغ و دسیسه و نفاق و خودداری از مبالغه و اظهارات بی‌اساس و بی‌دقت و احتراز از مسامحه و پرهیز از غیبت و نمامی و مخصوصاً ترک مطلق تعارفات بی‌حقیقت دورویی (که از بدترین مفاسد اخلاقی این ملت است) چه در کلام و عمل و چه در کتابت.»

نسبت دادن این واژگان به ملت ایران و جامعه دینی از سوی جماعتی که نمّامی و جاسوسی برای بیگانگان، هم‌نشینی با کثیف‌ترین افراد و امضاکنندگان ننگین‌ترین قراردادها و…. را در پرونده خود دارند، برای نسل امروز که برخی از اظهارنظرهای به‌ظاهر عقلای قوم و اصلاح‌خواهان جامعه را در روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌بینند، آشناست.

بررسی نوشته‌های تقی‌زاده و دوستان ماسونش در روزنامه‌های آن روز، بیش از پیش پرده از ماهیت این افراد بر‌می‌دارد و سندی گویاست بر شناخت و بصیرت رهبر انقلاب که از تقی‌زاده‌های امروز سخن به میان می‌آورد. در یکی از روزنامه‌های عصر حاکمیت تقی‌زاده ماسون آمده است:

«هیچ دولتی نمی‌تواند دین و مذهب مخصوصی را بر رعایای خود تحمیل نماید. اگر چنین کند، خود را خراب خواهد کرد، پارلمان ما هم اگر بخواهد جزء اصلی دولت باشد، باید دین و مذهب را به کلی آزاد بگذارد مشروطه که یک شکل مخصوصی از مذهب را  با دولت خود لازم و ملزوم کرده و آنها را در هم آمیخته‌اند، دیر یا زود مجبور شده‌اند، مسائل دنیایی و سیاسی و مملکت‌داری را از امور دینی منفعل کنند، انگلیسی‌ها تقریباً سیصد سال پیش، خود را از مخمصه تلازم دین و سیاست فارغ کردند. ژاپنی‌ها هیچ‌وقت گرفتار این محذور نبودند. در فرانسه هم اکثر فتنه‌هایی که در تاریخ مشروطیت آنجا ملاحظه می‌شود، از بابت اتصال دین و دولت بوده است. در اطراف مملکت ایران همه‌جا اقوامی هستند که دین و مذهبشان با ایرانی‌ها تفاوت دارد. اگر ما بخواهیم با سعادت و مقتدر و معتبر باشیم، باید با همسایه‌هایمان دوست باشیم و از حیث سیاسی و تجارتی از همه بهره ببریم، حال آنکه اگر دولت به یک شکل از دین و مذهب مایل باشد و سایرین را طرف اعتنا قرار ندهد، از همه طرف مبتلا به مشکلات خواهیم شد و دست تمام همسایگان را به روی خودمان دراز خواهیم کرد. مدت‌هاست که دنیای متمدن ملتفت شده است که دین و اعتقاد یک امر شخصی و وجدانی است…»(۴)

سخن گفتن از شخصی بودن امر دین و محور قرار دادن مفاهیم و مؤلفه‌های میرزا ملکم‌خان در دوران مشروطیت، مقدمه‌ای برای کودتای فرهنگی فراماسونرها و به دنبال آن زمینه‌سازی برای کودتای نظامی رضاخانی بود که توسط عوامل نفوذی آنان در روزنامه‌های زنجیره‌ای آن زمان دنبال می‌شد. رویکردی که نسل امروز با نگاه کردن به روزنامه‌های زنجیره‌ای طیفی خاص و جریان به اصطلاح روشنفکری غرب‌گرا شاهد آن هستند؛ با این تفاوت که کارنامه ننگین عناصر فراماسونری آن‌زمان در دین‌ستیزی و وطن‌فروشی در لوای شعارهای فریبنده با تورق تاریخ معاصر ایران در جلوی دیدگان آنان است.

هشدار امامین انقلاب به مسئله نفوذ و تکرار مشروطیت و اشاره صریح رهبری معظم انقلاب به شخص «تقی‌زاده» و تقی‌زاده‌های امروز و طرح مسئله «نفوذ جریانی» دشمن، هر فردی را متوجه خاستگاه تقی‌زاده و پیامدهای اسفبار حضور وی در شبکه فراماسونری می‌سازد که دیروز با تابلو «فراموشخانه» و «جامع آدمیت» و «لژبیداری» خود را نشان می‌داد و امروز با ابزار نوین ارتباطات و تعاملات به اصطلاح فرهنگی و علمی شاهد آن هستیم. جماعتی که با تنفس در فضای «دین جهانی» و «جهان‌وطنی» یکسان سخن می‌گویند، همزمان به میدان می‌آیند، با هم سکوت می‌کنند، با هم فردی را برجسته و فرد دیگری را تضعیف و تخریب می‌کنند و به چرخ دنده‌هایی شبیه هستند که گویی «فراموشخانه»‌ای برپاست و از «میرزا ملکم‌خان» جدیدی دستور می‌گیرند.

همراهی و همدلی این جمع در داخل با بیگانگان و براندازان، به‌ویژه در فتنه‌ها و پروژه‌های براندازانه نرم و نیمه‌سخت، نشانه هم‌نفسی این جمع در فضای «لژهای» ناپیدایی است که به دنبال دین جهانی و جهان‌وطنی نظام سلطه هستند. جمعی بی‌شناسنامه و فاقد هویت دینی و ملی، هم‌سخن با بیگانگان، همراه با اغتشاشگران و پرکننده برنامه‌های رسانه‌های غربی و سوژه‌ساز براندازان. جمعی که شاید امروز قدرت فریب دادن چند شاهد عادل بی‌بصیرت در بین بازاریان و دانشگاهیان و حتی حوزویان را داشته باشند، ولی در برابر اکثریت مردم بصیر و نخبگان مؤمن چنان درمانده‌اند که به پریشان‌گویی افتاده‌اند و هر روز تنهاتر از دیروز شاهد فروپاشی تمدن غربی هستند که روزی آن را نسخه نجات ایران می‌دانستند.

 

پی‌نوشت:

۱٫فرامانوسری در ایران ص۱۷۴ به نقل از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، دفتر سوم ص ۲۹

۲٫مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تکخاله ص ۵، محمد محیط طباطبایی به نقل از نهضت امام خمینی دفتر سوم ص ۳۹

۳٫ر ک من تقی‌زاده هستم ج ۲ صص ۲۵۸ – ۲۵۹

۴٫فراز و فرود مشروطه، سید مصطفی تقوی صص ۲۰۵ و ۲۰۶ به نقلی از من تقی‌زاده هستم ج ۱ صص ۲۱۴-۲۱۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *