Monthly Archives: مارس 2017

15مارس/17

نگاهی به تاریخ سینمای ایران

پیشگفتار:

در ۲۳ قسمت قبل فیلم‌های ساخته شده و اکران گردیده تا اواسط سال ۶۷ بررسی و تحلیل گردید. همانطور که قبلاً هم بیان گردید، سال ۶۷ از سال‌های پرتولید فیلم محسوب می‌شود. جمع فیلم‌های ساخته شده در این سال ۵۴ عدد بود که تاکنون ۳۶ مورد از آنان مورد نقد قرار گرفته است. ژانر اجتماعی در این سال بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده بود.

 

الف) فیلم‌های اجتماعی و کمدی

۳۷ـ طپش، سناریست و کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، تهیه‌کننده: محمدعلی نجفی (معاون اسبق سینمایی). بازیگران: اکبر زنجانپور، اسماعیل محرابی، شیرین گلکار، فاطمه دادرس، محمدعلی نجفی، ناصر آقایی، ابراهیم آقاجانی.

فیلم روایتگر زندگی دو مرد با مشکلات روحی، روانی زیادی است که در برخورد تصادفی و آشنایی با هم نارسایی‌های فکری و رفتاری خود را بیشتر بروز می‌دهند، تا اینکه فرد سومی که دارای پختگی فکری و عملی قابل‌توجهی است سر راه آنان قرار گرفته و عدم تعادل آنها را عملاً نشان می‌دهد. به جز کارگردان و تهیه‌کننده، بقیه عوامل بازیگر معروف و حرفه‌ای نبودند.

۳۸ـ کارآگاه۲، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سناریست و کارگردان: بهروز غریب‌پور.

از آثار بدون بازیگر و قهرمان که با هدف طرح مسائل مبتلابه فرهنگی، تربیتی دانش‌آموزان ساخته شد، در دهه اول پیروزی انقلاب عمده تمرکز فعالیت‌های فرهنگی دستگاه‌ها بر ارائه شیوه‌های تربیتی و اخلاقی در حوزه‌های مختلف اجتماعی بود. کانون پرورش فکری، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، بخش فرهنگی بنیاد مستضعفان، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بنیاد سینمایی فارابی و ده‌ها نهاد دیگر در این زمینه فعال بودند که توانستند آثار ارزشمندی را متناسب با زمان و مکان خود عرضه نمایند. متأسفانه از اواخر دهه ۶۰ و به ویژه از اواسط دهه ۷۰ این فعالیت‌ها کمرنگ شد و عرضه هنر و نمایش با رویکرد اقتصادی و ضدفرهنگی به وادی بی‌تفاوتی و بعضاً ابتذال افتاد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

۳۹ـ گال، کارگردان: ابوالفضل جلیلی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: حسین معلومی، هوشنگ بهشتی، اصغر گل‌محمدی، مهدی اسدی، فاطمه تقوی، مرحوم حسین پناهی.

داستان فیلم به تخلفات کودکانه و نوجوانانه و بازداشت در ندامتگاه نوجوانان می‌پردازد. فضای ندامتگاه، آثار منفی جو ندامتگاه بر روحیه شکننده نوجوانان و در عین حال چاره‌ناپذیری حاکمیت‌ها از برخورد تأدیبی با نوجوانان بزهکار دستمایه کارگردان برای خلق یک اثر اجتماعی، تربیتی شده است. ابوالفضل جلیلی که ابتدا با کار در تلویزیون فعالیت هنری خود را آغاز کرده بود، بعدها به ساخت آثار سینمایی سیاه و مأیوس‌کننده عمدتاً مورد پذیرش جشنواره‌های غربی روی آورد ولی در سال‌های اخیر اندکی رویکرد تخریبی خود را تعدیل نمود.

۴۰ـ گرداب سکندر، کارگردان: امیر خوش‌خرام. محصول شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

فقر و تنگدستی و عواقب پرآسیب آنها دستمایه کارگردان و نویسنده برای تصویرگری از مردم بنادر جنوب کشور شده است. همت، تلاش و پشتکار ستودنی مردمان قانع سرانجام موجبات غلبه بر ناهمواری‌ها را فراهم می‌آورد.

همانطور که قبلاً هم بیان شد، تزریق روحیه تلاشگرانه و امیدوار از مبانی اساسی رشد و پیشرفت جوامع محسوب می‌شود که حاکمیت‌ها با توجه به فرهنگ ملی خود سعی در تبلیغ و ترویج آن در میان ملت خود دارند. از اواسط دهه ۷۰ به بعد جای اینگونه آثار و پیام‌ها در سینمای ایران خالی است و به نظر می‌رسد که فارغ از نهادهای حاکمیتی، حوزه سینما در این مورد مسئولیتی برای خود قائل نیست.

۴۱ـ نار و نی، کارگردان: سعید ابراهیمی‌فر. بازیگران: جهانگیر الماسی، رسول نجفیان، بیوک میرزایی، غزال علمی، حسین پناهی، علی‌اصغر مسیری، پری عسّاری.

یک داستان اجتماعی از یک عکاس که به فضای معمایی ورود می‌کند و با تلفیقی از کشف و جست‌وجوی ناخواسته و زندگی معمولی عکاس ادامه پیدا می‌کند. ویژگی این قبیل فیلم‌ها باورپذیر بودن آنها و همذات‌پنداری بینندگان با شخصیت‌هاست که چندان دور از دسترس نیستند.

۴۳ـ یاد و دیدار، کارگردان و فیلمنامه‌نویس: رجب محمدین. بازیگران: فردوس کاویانی، فاطمه معتمدآریا، محمدعلی جعفری، افشین شاه ابراهیمی، شهریار لطفی، عزت‌الله قمی و تعداد زیادی از بازیگران غیرمعروف و آماتور.

قصه شیرین و مشکلات طبقات فرودست و صفا و صمیمیت آنان و گذشت از منافع خود برای کمک به دیگران خمیرمایه داستان فیلم است که هر چند بار تکرار بشود رنگ کهنگی و ملال به خود نمی‌گیرد. دلیل آن هم قداست فاکتورهای اخلاقی است که فطرتاً محل توجه وجدان بشری است.

۴۴ـ هی جو، محصول: بنیاد سینمایی فارابی. کارگردان: منوچهر عسکری نسب. تهیه‌کننده: منوچهر محمدی، منوچهر عسکری‌نسب. فیلمنامه: بیژن بیرنگ. بازیگران: فتحعلی اویسی، سعید پورصمیمی، فرهنگ مهرپرور، کریستین یینی، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی)، حسین پناهی، جلال مقدم و مرحوم عزت‌الله مقبلی.

روایت آدم‌های خیال‌پردازی که در رؤیا زندگی می‌کنند و گمان دارند که از طرق غیرمتعارف می‌توانند موفقیت‌های خارق‌العاده به دست آورند. به ویژه اشخاصی که نگاهشان به بیرون از مرزهاست و به امکانات جامعه خود و توانایی‌های معقول و منطقی خویش بی‌توجه هستند. اینان رشد و پیشرفت استثنایی درصد کمی از ایرانیان مهاجر را ملاک قضاوت و استنتاج قرار می‌دهند و البته معمولاً پس از سال‌ها غربت و سختی و مرارت به بن‌بست می‌رسند و درمی‌یابند که بهره‌گیری از امکانات تعریف‌شده جامعه خود در مجموع عاقلانه‌تر و دست‌یافتنی‌تر است.

 

ب) فیلم‌های انقلابی، حادثه‌ای و میهنی

۴۵ـ محکومین، کارگردان: ناصر محمدی، عبدا… غیابی. بازیگران: عنایت بخشی، مرحوم رضا کرم رضایی، خسرو امیر صادقی، جمشید لایق، مرحوم نعمت‌ا… گرجی، مرحومه مهری ودادیان.

چند تن از افراد بلندپایه ساواک با توجه به فضای انقلابی سال ۵۷ و قطعیت سقوط رژیم پهلوی تصمیم می‌گیرند برای فرار از کشور چند نفر را گروگان بگیرند. از آنجا که همراهی گروه باطل با هم بر مبنای کفر و نفاق و گناه است بزودی دچار اختلاف و کشمکش درون گروهی گردیده و با هم درگیر می‌شوند بنحوی که چندتن از آنان بقتل می‌رسند و افراد باقیمانده نیز توسط نیروهای انقلابی دستگیر می‌گردند.

۴۶ـ شب حادثه، کارگردان و سناریست: سیروس الوند (براساس داستانی از فریدون جیرانی)، تهیه‌کنندگان: حسین فرح‌بخش، سیروس الوند، بیژن امکانیان. بازیگران: پرویز پورحسینی، بیژن امکانیان، گوهر خیراندیش، سوگند رحمانی.

روایت حادثه‌ای ناخواسته و زنده بودن اخلاق انسانی فاکتور ارزشمند فیلم است. پایبندی به اخلاق و وجدان بشری به عنوان عنصر فطری حیات جوامع در جای جای قصه تأثیرگذاری خود را نشان می‌دهد.

مانند سایر آثار سیروس الوند، فیلم متعلق به سینمای «بدنه» یا مردم‌پسند است. تهیه‌کنندگان و سناریست نیز در همین طبقه قابل تعریف هستند، هر چند در سال‌های بعد حسین فرح‌بخش یا فریدون جیرانی گاهاً با هدف فروش بیشتر و نگاه به گیشه به خطوط قرمز سینمای ایران بی‌توجهی نموده‌اند.

۴۷ـ عبور، محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. سناریست و کارگردان: کمال تبریزی. تهیه‌کنندگان: شبکه ۲ سیما و ابراهیم حاتمی‌کیا. بازیگران: محمد رحمانی، علی‌اکبر اورعی، محمدهادی قمیشی، زهرا زراعی.

تضاد و شکاف فرهنگی میان دو دوست دیرینه که به علت ویژگی‌های شغلی‌شان ایجاد شده دستمایه کمال تبریزی برای قصه‌پردازی در فضای دراماتیک اواخر دفاع مقدس شده است. این‌گونه فاصله‌ها در همه اعصار وجود داشته و البته به میزانی که انسان‌ها اهداف مهمی را گم نکنند اسباب تخریب و آسیب نیست و در مقوله ویژگی‌ها طبقه‌بندی می‌شود، اما در صورتی که اهداف مادی و دنیاطلبانه بر افکار و رفتارشان مسلط شود، تضادها به نحو مخربی خود را نشان می‌دهند.

کمال تبریزی و ابراهیم حاتمی‌کیا از سینماگران حوزه دفاع مقدس هستند که آثار ارزشمندی در سینما و تلویزیون از آنان بجا مانده هر چند امتیاز حاتمی‌کیا بسیار بالاتر از تبریزی است. کمال تبریزی علاوه بر فیلم‌ها و سریال‌های خوب دفاع مقدسی، بعضی آثار سخیف و فاقد ارزش هنری و گاهاً در تعارض با مبانی فرهنگی جامعه اسلامی نیز ساخته است که به جایگاه هنری و اخلاقی وی بیش از آنکه امتیاز بدهد، لطمه زده است. مانند فیلم‌های «همیشه پای یک زن در میان است» و «طبقه حساس» که کاش در کارنامه تبریزی وجود نداشت.

۴۸ـ کشتی آنجلیکا، کارگردان: محمدرضا بزرگ‌نیا. بازیگران: داریوش ارجمند، عزت‌الله انتظامی، مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش درخشان عمروعاص در سریال فاخر امام علی(ع))، پرویز پورحسینی، مجید مظفری، سوگند رحمانی، کتایون ریاحی، آتیلا پسیانی.

یک قصه حادثه‌ای، معمایی در بندر بوشهر در اواخر حکومت قاجار که انگلیسی‌ها سلطه گسترده‌ای بر بخش‌های جنوبی کشور به ویژه بنادر حاشیه خلیج‌فارس داشتند زیربنای ساخت فیلم بزرگ‌نیا را رقم زده است. فیلم علاوه بر فضای دراماتیک و جذاب برای تماشاگر، ظلم و ستم حکام قاجار و بیگانگان را توأمان به تصویر می‌کشد و فداکاری و ایثار مردم عادی را به خوبی به نمایش می‌گذارد. بزرگ‌نیا کارگردان کم‌کاری است که چندین اثر باارزش و مستحکم در فضای دریا ساخته است و چه خوب است که از تجربیات و استعداد او برای ساخت آثاری از این قبیل بهره بیشتری برده شود.

۴۹ـ گراند سینما، کارگردان: حسن هدایت. فیلمنامه از: حسن هدایت (با استفاده از کتاب تاریخ سینمای ایران نوشته جمال امید). بازیگران: اکبر عبدی، عزت‌الله انتظامی، مرحوم مرتضی احمدی، مرحوم منوچهر حامدی، قاسم سیف، حسین امیرفضلی، فخرالدین صدیق شریف، ملیحه ابراهیمی.

داستان طنزگونه ورود سینما به ایران و نمایش فیلم در آنهاست. صاحبان سینما که خارجی هستند یکی به روسیه و دیگری به انگلیس وابسته‌اند و با استفاده از جذابیت‌های نوظهور سینما و نمایش تلاش می‌کنند فرهنگ اربابان خود را بین مردم رواج دهند.

حسن هدایت سینماگر کم‌کاری است که آثار او نشان از استعداد و تبحر دارد. مجموعه «کارگاه علوی» که در دهه ۷۰ عصر جمعه‌ها از تلویزیون پخش می‌شد مورد استقبال وسیع مردم قرار گرفت. در دهه ۸۰ سری دوم سریال مذکور ساخته و پخش شد که مانند سری اول نتوانست نظر بینندگان را جلب کند. این امر نشان می‌دهد که سینماگران مانند سایر متخصصین باید پیوسته در حال آموزش، فراگیری و به روز نمودن اطلاعات خود باشند تا مطابق ذوق و سلیقه ارتقاء یافته مخاطبین بتوانند آثار قابل قبولی ارائه نمایند.

 

ج) کودک و نوجوان

۵۰ـ گلنار، محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. کارگردان: کامبوزیا پرتوی. بازیگران: شهلا ریاحی، فرشته صدر عرفانی، غزل بانکی، محرم بسیم، علیرضا رونقی، اکبر دودکار.

تشریح صفا و سادگی کودکان و سوءاستفاده عناصر قدرت از آنان با زبان و تمثیل حیوانات دستمایه سازندگان فیلم برای آموزش شده است. فیلم ترکیبی از عوامل زنده و حقیقی و عروسک است که موجب جلب توجه بچه‌ها می‌شود.

سابقه آموزش با قصه‌پردازی در دنیای حیوانات بسیار طولانی است و ادبیات داستانی ما مملو از این قبیل قصه‌هاست. کلیله و دمنه، منطق الطیر (عطار نیشابوری)، موش و گربه (عبید زاکانی) و در رأس آنها قرآن کریم با زبان حیوانات نکات باارزش و حکیمانه‌ای را مطرح نموده‌اند که ماندگارند.

۵۱ـ ماهی، محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. سناریست و کارگردان: کامبوزیا پرتوی. تهیه‌کننده: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: محبوبه بیات، غزل بانکی، عطاءالله زاهد، حسن شجاع، حسن نوری،‌ علیرضا مرادی.

رقابت‌های کودکانه بر مسائل ساده و جهت‌دهی اخلاقی و تربیتی مابین رقابت‌ها توسط خانواده بن‌مایه داستان این فیلم است. برخلاف تصور عمومی، ساخت فیلم‌های کودکان بسیار حساس‌تر و دشوارتر از فیلم‌های بزرگسالان است. به این دلیل که کودکان آسیب‌پذیرترند و لازم است نهایت توجه برای بیان مسائل آنان به عمل آید. بر همین اساس است که در همه کشورها حاکمیت ضوابط سختی برای ساخت فیلم‌های کودکان دارند و خطوط قرمز گسترده‌تری نسبت به بزرگسالان اعمال می‌شود.

۵۲ـ گل، محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. سناریست و کارگردان: رجب محمدین. بازیگران: مرضیه سعیدی، مرحومه مهری مهرنیا، حسن فرازمند، شروین نجفیان، امیر کلوری.

تنش‌ها و مشکلات فرزند یتیم و مادرش و روابط و مناسبات پرحاشیه طبقات فرودست شاکله قصه فیلم مذکور است و از آنجا که ترکیب یتیمی و فقر کار را بر کودک و خانواده‌اش دشوارتر می‌کند، پردازش داستان نیز جذابیت‌های دراماتیکی بیشتری را برای مخاطب فراهم می‌سازد. نکته حائز اهمیت آن است که فیلمساز از فضای عاطفی ایجاد شده بهره کافی برای ارسال پیام به کودک را ببرد و تنها به تحریک احساسات تماشاگر اکتفا ننماید.

۵۳ـ مشق شب، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. سناریست و کارگردان: مرحوم عباس کیارستمی. بازیگران: کادر آموزشی و دانش‌آموزان یک مدرسه.

مشکلات و حواشی مشق بچه‌ها در منزل و عدم اطلاع والدین از روش‌های جدید آموزشی یا گرفتاری‌های شغلی و روزمره آنان در این اثر مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. مرحوم کیارستمی در فیلم (خانه دوست کجاست) نیز به دنیای پاک و معصوم کودکان قدم گذاشته و اثری سالم عرضه کرده بود. همانطور که قبلاً هم ذکر گردید، چقدر خوب بود که امثال مرحوم کیارستمی در کنار سلامت و سادگی چنین آثاری تکیه بیشتر و روشنتری بر تربیت صحیح و معنوی کودکان می‌نمودند تا فیلم‌ها از حالت خنثی خارج می‌شد.

۵۴ـ لنگرگاه، کارگردان: کیومرث پوراحمد، سناریست و تدوینگر: کیومرث پوراحمد. بازیگران: جهانگیر الماسی، علیرضا خمسه، اسماعیل داورفر، محمد برسوزیان، فرهاد حمیدی، مهوش افشارپناه.

در این فیلم، معضل فرار نوجوانان از خانه مورد کنکاش قرار گرفته و تلاش خانواده برای بازگرداندن آنان در فضایی دراماتیک و پرکشش به خوبی نمایش داده شده است. همت کارگردان و دست‌اندرکاران فیلم زمانی کامل می‌شد که ریشه‌های فرار کودکان از منزل شکافته و در معرض دید و تحلیل بینندگان قرار گیرد تا جلوی تکرار موارد مشابه گرفته شود. فیلم بیشتر مانند یک دوربین عکاسی بی‌طرف روایت‌گر است.

۵۵ـ مهمان ناخوانده، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. کارگردان: نامعلوم.

این فیلم نیز با توسل به دنیای حیوانات و از زبان آنان قصه زشتی‌های رفتار انسان‌ها را به تصویر می‌کشد و تلاش دارد با زبان روز، کودکان را با پلیدی‌ها آشنا کند. در عین حال خوش قلبی و خیرخواهی برخی از آدمیان را نیز به تصویر می‌کشد. کانون پرورش فکری از این بابت حق ماندگاری بر گردن حوزه کودک و نوجوان کشور دارد.

۵۶ـ مدرسه‌ای که می‌رفتیم، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. کارگردان: داریوش مهرجویی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، محمود مهدوی، فرشید هسته‌ای، امرالله صابری، جمال‌الدین اشرف، قاسم سیف.

آزادی قلم و بیان و نقد تبعیض و بی‌عدالتی در جوامع انسانی به زبان کودک و نوجوان دستمایه مهرجویی برای ورود به یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های نظام‌های فرهنگی در همه اعصار در فضای ذهنی و عملکردی کودکان شده است. مانند سایر آثار کارگردان، معضلات اجتماعی اساسی‌ترین فاکتور پردازش قصه در میان انسان‌های معمولی توصیف گردیده است. مجموعاً دل‌مشغولی‌های کانون پرورش فکری و کارگردان قابل احترام و پذیرفتنی است.

(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، اثر جمال امید)

15مارس/17

نگاهی به حوادث اسفند ۶۱ و فروردین ۶۲

دو صفحه

 

بی‌پرده با تاریخ

 

انفجاری که سفارت آمریکا را با خاک یکسان کرد

اسفند ۱۳۶۱ و فروردین ۱۳۶۲ رویدادهای داخلی و خارجی متنوعی را در خود جای داده است، آغاز عملیات والفجریک در بعد داخلی که نتیجه موفقیت‌آمیزی نداشت تا انفجار سفارت آمریکا در بیروت که به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی آمریکایی منتهی شد از جمله این رویدادها است.

در ادامه به بررسی بخشی از حوادث و رویدادهای دو ماهه اسفند ۱۳۶۱ و فروردین ۱۳۶۲ می‌پردازیم.

 

آغاز عملیاتی که موفقیت‌آمیز نبود

سه ماه پس از انجام عملیات ناموفق والفجر مقدماتی، عملیات والفجر ۱ در منطقه شمال غربی فکه تا بلندی‌های حمرین طرح‌ریزی شد.

در ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه بیستم فروردین ماه ۱۳۶۲ با رمز یا الله – یا الله – یا الله حمله یگان‌های سپاه و ارتش به فرماندهی شهید علی صیاد شیرازی (فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش) آغاز شد.

از زمان عملیات ثامن الائمه که به شکست حصر آبادان انجامید، تا آغاز عملیات والفجریک همواره برای در هم کوبیدن خط دشمن و گرفتن فرصت عکس‌العمل از آنها از تاریکی شب و ساعات استراحت نیروهای آنان بهره گرفته می‌شد، اما در این عملیات روش هجوم، در پوشش آتش تهیه برای در هم کوبیدن دشمن برگزیده شد. بر این اساس عملیات با اجرای آتش انبوه توپخانه شروع شد. ۶۰ هزار گلوله توپ بر مواضع عراقی‌ها فروریخت و این امر تا آن زمان بی‌سابقه بود. دشمن نیز با ۱۰۰ گلوله توپ به استقبال توپ‌های ایرانی آمد.

موقعیت منطقه عملیاتی والفجر بیشتر تپه ماهور (تپه‌های کوتاه ) بوده و بلندی‌های مهم آن از ۱۸۰ متر تجاوز نمی‌کند و در منطقه جنوب شرقی کوه‌های حمرین قرار دارد. قرارگاه خاتم الانبیاء عملیات را از دو محور شمالی و جنوبی به فرماندهی قرارگاه کربلا در جناح راست و قرارگاه نجف در جناح چپ پیش می‌برد.

در این عملیات ۸ لشکر از سپاه و ۲ لشکر، ۳ تیپ و یک گردان از نیروی زمینی ارتش و به عبارتی ۳۰ گردان از ارتش و ۸۰ گردان از سپاه مشارکت داشتند.

هر دو جناح کار پیشروی را تا سحرگاه روز پس از آغاز عملیات و تا اعلام دستور توقف به خوبی انجام دادند. از صبح همان روز تا پایان ششمین روز عملیات، عراق بارها دست به پاتک زد و چندین مرتبه بلندی‌های منطقه در بین طرفین رد و بدل شد، اما نیروهای خودی توانستند اهداف به دست آمده را تثبیت کرده و حالت پدافند به خود بگیرند.

در پایان این عملیات تعداد ۶۷۵۰ تن از نیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند و ۹۸ دستگاه تانک و نفربر زرهی منهدم، ۵ فروند چرخبال ساقط و سه واحد ۵۵۰ نفری جیش الشعبی، سه گردان کماندویی و ۴ گردان مکانیزه آسیب دید.

همچنین بخشی از بلندی‌های حمرین، چندین روستا در حاشیه رودخانه دویرج و پاسگاه مرزی پیچ انگیزه آزاد شد که در مجموع ۱۵۰ کیلومتر وسعت را دربر می‌گرفت.

 

آتش به جای خون

در میان فضایی آکنده از تردید و عدم اجماع نظر، عملیات والفجر ۱ در ۲۰ فروردین ۱۳۶۲ آغاز شد. همانگونه که پیش‌بینی می‌شد، موانع انبوه دشمن و حضور وسیع آنها در منطقه، دستیابی به اهداف را دشوار ساخته بود. اما رزمندگان، این بار نیز با تمام قدرت به دشمن حمله کردند.

به طورکلی، وضعیت محورها متفاوت بود؛ بیشتر هدف‌ها تصرف نشده بود. در برخی محورها نیروها نتوانسته بودند عملیات رخنه و توسعه سرپل را عملی کنند و در بعضی محورها نیز موفقیت‌های محدودی به دست آمده بود.

در چنین شرایطی ماندن یگان‌ها در مناطق تصرف شده، امکان‌پذیر نبود. لذا، صبح روز عملیات، به تمام یگان‌های قرارگاه کربلا دستور عقب‌نشینی داده شد. گرچه نیروهای خودی حدود ۶۰ هزار گلوله بر سر دشمن ریختند (که در مقایسه با گذشته بی‌سابقه‌ترین حجم آتش در جنگ بود) اما در مقابل، دشمن نیز با ۴۰۰ قبضه توپ، جهنمی از آتش در منطقه به وجود آورد.

بدین ترتیب، این بار نیز موفقیت اندکی نصیب نیروهای خودی شد و شماری از نیروها که شهید یا مفقود شده بودند در منطقه تحت اختیار دشمن به جا ماندند.

در این میان، لشکر ۸ نجف کمترین مفقود را داشت. این یگان به دلیل تجربه قبلی به ویژه در عملیات والفجر مقدماتی، پس از دریافت دستور عقب‌نشینی، با اجرای مانور آتش تانک به خط دشمن، نیروهای خود را عقب کشید. همچنین فرماندهان این یگان در شب عملیات وقتی دریافتند که اوضاع نامساعد است، دستور حرکت به سمت چپ و راست خود را صادر نکردند و بدین ترتیب، از تلفات بیشتری جلوگیری شد. قرارگاه نجف نیز با وجود حفظ برخی مواضع از جمله در محور لشکر حضرت رسول«ص» (قرارگاه فرعی نجف ۲) وضعی مشابه قرارگاه کربلا داشت.

پس از مرحله اول عملیات با یک شب تأخیر، مرحله دوم عملیات نیز انجام شد با این امید که بعضی مواضع، تصرف و تثبیت شود، اما این اقدام نیز چاره‌ساز نشد. در این مرحله لشکر ۲۷ حضرت رسول«ص» ارتفاعات ۱۴۶ و ۱۴۳ را تصرف کرد، ولی تنها توانست تا ظهر ۲۴ فروردین ۱۳۶۲ آن را حفظ کند و با فشار نیروهای عراق، از مناطق تصرف شده عقب‌نشینی کرد.

 

ایران اسرای معلول و مجروح عراقی را به صورت یک‌جانبه آزاد کرد

به دنبال بازدید صلیب سرخ جهانی از اسرای مجروح و معلول عراقی، دولت جمهوری اسلامی ۲۳ فروردین ۱۳۶۲ اعلام کرد به صورت یک جانبه اسرای معلول را تحویل رژیم عراق خواهد داد.

۳۲ تن از اسیرانی که در عملیات مختلف اسیر شده و عضو یا اعضایی از بدن آنان آسیب دیده است پس از دیدار با مسئولین صلیب سرخ جهانی در یکی از مراکز استقرار اسرا طی گفت‌وگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی ضمن ابراز رضایت کامل از نحوه برخورد مسئولین کمپ‌های اسرا و نحوه مراقبت و مداوای آنان از این که احتمال می‌دادند رژیم بعث عراق همچون همیشه برخلاف ادعاهایش عمل کند و حاضر به قبول آنان نشود ابراز نگرانی کردند.

این اسرا پس از انتقال به پشت جبهه در بیمارستان تحت مداوا قرار گرفته و پس از آنکه بهبودی نسبی پیدا کرده‌اند، در آسایشگاه‌های ویژه‌ای در یکی از مراکز استقرار اسرای عراقی تحت‌نظر قرار گرفته‌اند و هنوز گروهی از اسرای مجروح و معلول در بیمارستان تحت نظر پزشک هستند.

در این راستا یکی از مسئولین اسرای عراقی در گفت‌وگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی اعلام کرد به محض اینکه عراق آمادگی خود را جهت قبول اسرا اعلام کند، آنان توسط صلیب سرخ جهانی به رژیم عراق تحویل خواهند شد.(۱)

 

اعلام آمادگی مسعود رجوی برای عزیمت به بغداد!

۲۵ اسفند ۱۳۶۱ اعلام شد مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین طی مصاحبه‌ای در پاریس اعلام کرده است که وی دعوت طارق میخائیل یوحنا عزیز وزیر خارجه عراق را برای دیدار از بغداد پذیرفته است. رجوی در این مصاحبه خواستار حمایت صدام از گروهک مجاهدین خلق شد.(۲)

مهلک‌ترین تصمیم کادر رهبری منافقین پناه بردن به دامان دشمن مردم ایران و انتخاب صدام به عنوان حامی خود بود که اثرگذارترین تصمیم گروهک تلقی می‌شود. منافقین با این تصمیم تیر خلاصی بر ماهیت وجودی خود زده و خود را در نقش مزدور یک کشور متخاصم مطرح و بدترین تصمیم علیه منافع ملی کشور متبوع خود را اتخاذ می‌کند.

نکته جالب توجه در این تصمیم، تغییر دشمن در دیدگاه و تلقی کادر رهبری گروهک منافقین می‌باشد. در تصمیم جدید گروهک نفاق، حکومت بعث عراق که زمانی در بیانیه‌های سازمان به عنوان متجاوز و دشمن مردم ایران تلقی می‌شد، به ناگاه به حامی و دوست سازمان مجاهدین تبدیل گردید، که ضمن فراموش نمودن سابقه جنایات رژیم بعث عراق علیه مردم ایران، همکاری با آن برای سرنگونی حکومت اسلامی ایران، استراتژی جدید سازمان محسوب می‌شود.

 

علل و انگیزه‌های همکاری منافقین با حکومت بعث عراق

کاهش چشمگیر فعالیت‌های منافقین در ماه‌های پایانی سال ۱۳۶۱ به گونه‌ای  بود که در حوادث مربوط به عملکرد سازمان در طول این دوره (۱ دی تا ۳۰ بهمن ۱۳۶۱)، ۴۲ عملیات گزارش شده است که بر اثر آن ۱۷ تن از مردم ایران به شهادت رسیدند که این تعداد در مقایسه با دوره‌های قبلی بسیار اندک بود.

از دیگر نکات مهم در عملکرد نیروهای گروهک نفاق این‌ بود که در طول این ۶۰ روز، از ۴۲ مورد اقدامات آنان تنها ۱۰ مورد آن در تهران اتفاق افتاد که ۳ مورد آن سرقت مسلحانه خودرو؛ ۳ مورد اقدام به بمب‌گذاری ناموفق؛ ۳ مورد درگیری با نیروهای دادستانی و سپاه یا تیراندازی به طرف آن‌ها و یک مورد آن نیز ترور بود.

البته در اواخر بهمن‌ماه سازمان اعلام کرد که مرحله‌ اول (بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی ایران) در تهران و شهرستان‌ها به پایان رسیده و مرحله‌ دوم استراتژی گروهک، یعنی ضربه زدن به سرانگشتان حکومت (افراد حزب‌اللهی و پاسداران) فرارسیده است، ولی ابتکار عمل نیروهای جمهوری اسلامی برای مقابله با اقدامات سازمان که از ماه‌های پیش شروع شده بود از یک سو و توصیه‌ گروهک به خروج نیروهای عملیاتی از شهرهای بزرگ و به ویژه تهران از سوی دیگر، توانی را برای اجرای این استراتژی برای منافقین باقی نگذاشته بود.

در این دوره همچنین روابط عمومی کمیته‌ انقلاب اسلامی نتایج اقدامات این نهاد را در طرح مالک و مستأجر که از اواخر شهریورماه سال ۱۳۶۱ شروع شده بود، اعلام کرد. دستگیری ۱۲۰ تن از افراد این سازمان با سابقه‌ فعالیت مسلحانه؛ کشف ۲۳ خانه تیمی و کشته شدن ۳۰ تن از افراد این سازمان از جمله مواردی است که این روابط عمومی اعلام کرده است. همچنین کشف طرح ترور بسیاری از وزیران، نمایندگان مجلس، مسئولان و کشف طرح حمله به نیروهای گشت سپاه نیز از جمله دستاوردهای فعالیت‌های کمیته‌های انقلاب در طرح مالک و مستأجر بیان شده است.

با توجه به محدودیت‌هایی که سازمان مجاهدین خلق در فعالیت‌های خود با آن مواجه شده بود، روی آوردن به مناطق کم‌خطرتر برای تداوم فعالیت‌ها از یک سو و گرایش ذاتی این سازمان برای همکاری با حزب دمکرات کردستان ایران و وسوسه‌ دست‌یابی به کمک‌های دولت عراق، زمینه‌های تشدید حضور نیروهای منافقین در مناطق کردنشین را فراهم کرد و بخش‌هایی از نیروهای باقی‌مانده‌ این گروهک به آن مناطق انتقال یافتند و در فاز جدید عملیات نظامی یعنی جنگ‌های پارتیزانی و کوهستانی وارد شدند و در برخی از عملیات‌هایی که حزب دمکرات علیه نیروهای خودی انجام می‌داد نیروهای این حزب را همراهی کردند.

 

سفیر عرفات ترور شد

صبح ۲۱ فروردین ۱۳۶۲ «عصام سرطاوی» عضو کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین که برای شرکت در کنگره بین‌المللی سوسیالیست به پرتغال رفته بود در جنوب این کشور به قتل رسید.

وی در هتل محل برگزاری نشست چهار روزه این کنگره توسط یک مرد مسلح ناشناس کشته شد، شیمون پرز رهبر حزب کارگر اسرائیل گفت از این حادثه عمیقاً تکان خورده است.

جنبش شورای انقلابی الفتح گروه ابونضال در اعلامیه‌ای که در بیروت انتشار داد تأکید کرد که توانسته است حکم اعدام عصام سرطاوی خائن و جنایتکار را به مرحله اجرا در آورد.

این اعلامیه سرطاوی را یک جاسوس موساد و سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و شخصی که ارزش‌ها و سنت‌های فلسطینی را زیرپا گذارده و خود را به امپریالیسم آمریکا و عمال غربی آن فروخته معرفی کرده است.

خبرگزاری فرانسه از دمشق در رابطه با این گروه گزارش داد «گروه ابونضال مستقیماً تحت نظارت سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی رژیم بعث عراق فعالیت می‌کند و در زمان‌های مختلف بسیاری از رهبران فلسطینی را ترور کرده است».(۳)

گفتنی است سرطاوی از طرفداران مذاکره با نیروهای چپ‌گرای یهودی نیز بود، به طوری که در فوریه ۱۹۸۲م ملاقاتی را میان سه تن از مقامات چپگرای اسرائیل با عرفات در تونس ترتیب داد. سرطاوی دوستان بسیاری در دول اروپایی داشت. از این‏رو در سال‏های آخر عمر، سفیر سیار عرفات در کشورهای اروپایی بود.

 

انفجار، سفارت آمریکا در بیروت را با خاک یکسان کرد

سفارت ۷ طبقه بتون آرمه آمریکا در بیروت عصر روز ۲۹ فروردین ۱۳۶۲ منفجر شد و ده‌ها تن در نتیجه انفجار بمب و ریزش ۵ طبقه از ۷ طبقه ساختمان سفارت آمریکا کشته شدند.

انفجار در ساعت ۱۴ و ۳۵ دقیقه پس از ورود یک اتومبیل حامل بمب به مدخل سفارت که مشرف به دریای مدیترانه است رخ داد و سپس محله‌های اطراف سفارت به محل ورود و خروج سریع آمبولانس‌هایی تبدیل شد که تا ساعت چهارونیم عصر، دو ساعت پس از وقوع انفجار ، ۱۰۰ مجروح را همراه با ۲۴ کشته از محوطه سفارت آمریکا به بیمارستان‌های بیروت منتقل می‌کردند.

روز ۱۶ بهمن ۱۳۶۱، ده هفته پیش از انفجار در سفارت آمریکا مرکز تحقیقات فلسطین در بیروت صحنه انفجار مشابهی بود که در جریان آن حداقل ۲۳ تن شهید و ۹۵ عابر زخمی شده بودند.(۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۲۳ فروردین ۱۳۶۲، صفحه ۳٫

۲ـ اطلاعات، ۲۵ اسفند ۱۳۶۱، صفحه ۱۶٫

۳ـ اطلاعات، ۲۲ فروردین ۱۳۶۲، صفحه ۱۶٫

۴ـ کیهان، ۳۰ فروردین ۱۳۶۲، صفحه ۲۰٫

 

15مارس/17

بلال حبشی مقرّب خورشید نبوت نبی‌اکرم«ص»

 

با اصحاب معصومین

حبشه خاستگاه نخستین مسلمان آفریقایی

حبشه سرزمینی کهن در شرق آفریقا می‌باشد و در گذشته‌های دور به قلمروی وسیع در شاخ آفریقا و ساحل غربی دریای سرخ اطلاق می‌گردید که کشورهای امروزی اتیوپی، سومالی، ارتیره و جیبوتی را دربرمی‌گرفت. این منطقه، تاریخی بسیار کهن دارد و یکی از قدیمی‌ترین زیستگاه‌های انسانی به شمار می‌رود. حبشه اولین سرزمین آفریقایی است که آئین مسیح در آن رسمیت یافت. در صدر اسلام نام این ناحیه از آفریقا یادآور مهاجرت اصحاب رسول اکرم«ص» به سرپرستی جعفر طیار فرزند ابوطالب می‌باشد. این هجرت در سال پنجم بعثت به فرمان حضرت محمد«ص» صورت گرفت و نجاشی مهاجران مذکور را علی‌رغم کارشکنی‌های مشرکان مکه، مورد توجه و حمایت خویش قرار داد.

مسلمانان به تدریج و بدون درگیری در خاک این منطقه نفوذ کردند تا آنکه در نیمه دوم قرن هفتم هجری، یکی از نقاط آن به نام «اوفات» به کانون نشر اسلام در حبشه تبدیل شد. اوج فتوحات فرمانروایان مسلمان در این قلمرو در سده دهم هجری به دست «احمدگران» صورت گرفت.

در قرون یازدهم و دوازدهم هجری، حبشه غالباً‌ گرفتار درگیری‌های داخلی بود و قدرت سیاسی، اغلب در اختیار حاکمان دو منطقه «اُمِهرا» و «تیگره» قرار گرفت. سرانجام در قرن سیزدهم هجری یکی از حاکمان این کشور آن را تحت لوای واحد درآورد. وی دشمن سرسخت مسلمانان بود. در این میان پس از درگیری بین بریتانیا و این پادشاه، او شکست خورد و بعد از جنگ خونین داخلی، «یوحنا» روی کار آمد که او هم به مسلمانان تعدی می‌کرد. علاوه بر بلال بن رباح، برخی اصحاب پیامبراکرم«ص» اهل این منطقه هستند. لقمان حکیم که حکمت‌هایش شهرت دارد و سوره‌ای از قرآن به نام اوست از این دیار برخاسته است. مادر امام جواد«ع» و نیز «ام ایمن» همسر زیدبن حارثه، حبشی هستند.(۱)

طلوع در تاریکی

در یکی از کوهستان‌های اطراف مکه قبیله‌ای با عنوان «بنی‌جمع» زندگی می‌کرد. آنان بت‌پرست بودند و از راه زراعت و گله‌داری روزگار می‌گذراندند. این طایفه ثروتمند، افرادی را اسیر خود نموده و به عنوان غلام و کنیز از آنان استفاده می‌نمودند. با وجود آنکه «بنی‌جمع» از خصال پسندیده و رفتار شایسته بهره‌ای نداشتند، ولی در میان خادمان آنان فردی به نام «رباح حبشی» وجود داشت که در بین اسیران خلق و خوی نیکوتری داشت. این غلام سرپرست اموال طایفه مذکور بود. هنگامی که سپاه فیل برای ویران ساختن خانه کعبه عازم مکه گردید، خواهرزاده ابرهه (فرمانده این لشکر) به منظور تفریح و شکار به اطراف مکه رفت و در آنجا با قبیله «بنی‌خَثعم» درگیر شدند و بانویی به اسارت این قبیله مکی درآمد که حمامه (جمامه) نام داشت. او را به «بنی‌جمع» بخشیدند. او در مدتی که بین افراد این عشیره عربی زندگی کرد، از اخلاق و رفتار شایسته «رباح» که سرپرست او به شمار می‌آمد خوشش آمد و سرانجام بزرگ این قبیله، وی را به عقد ازدواج «رباح» درآورد. این دو اسیر سال‌ها در کنار هم با محبت و عطوفت زندگی نمودند. محصول این پیوند نیکو، سه فرزند شامل دو پسر به نام‌های «بلال» و «خالد» و یک دختر به نام «عمره» بود. این کودکان هم مانند والدین خویش برده به حساب می‌آمدند.

چندین سال بعد، آنان ارباب خود را که «خلف» نام داشت از دست دادند. پسر بزرگ او «امیه» که جوانی مغرور و خشن بود جای پدر را گرفت، بنابراین بلال اگرچه اصالت حبشی داشت، در سرزمین حجاز متولد گردید و در همانجا نشو و نمو یافت. کنیه او را به ابوعبدالله و ابوعبدالکریم ذکر کرده‌اند. زمان تولدش روشن نمی‌باشد، ولی قرائنی مؤید آن است که او در سال سوم عام‌الفیل به دنیا آمده باشد. وی مقارن بعثت نبی‌ اکرم«ص» از بردگان «امیه بن خلف» بود. از آنجایی که بلال از پدر و مادری حبشی زاده شد، به زبان مادری که در آن دوران زبان رسمی اهالی حبشه بوده و اُمهری نام داشته تکلم می‌نموده است. او گاهی به این دیار هم سفر می‌کرده و یک بار وقتی از آن سرزمین بازگشت و به محضر پیامبراکرم«ص» رسید، آن حضرت را به این لسان ستود و حسان بن ثابت شاعر معروف آن عصر، آن را به زبان عربی ترجمه کرد که در این ستایش آمده بود: «هنگامی که در سرزمین ما (حبشه) نامی از شخصیت بزرگواری برده می‌شود، به شما که نمونه کامل این عظمت می‌باشید مثل می‌زنند.»(۲)

بلال در دوران کودکی مورد توجه پیامبر«ص»‌ و خانواده‌ او بوده است. او در خاطره‌ای نقل می‌نماید یک بار نبی‌اکرم«ص» از طبقی خرما که برایش آورده بودند نرم‌ترین و باحلاوت‌ترین آنها را با دستان مبارک خویش که گویی غایت لطفش را در حق من ابراز می‌دارد برداشته و به من داد،‌ بعد هم یکی برای خودش برداشت، سپس خدیجه کبری«س» شیر بز برایمان آورد که تازه دوشیده بودند و هنوز ولرم بود.

اولین‌بار نام خدیجه را زمانی شنیدم که مادر برده من لقمه نانی آغشته به عسل به دهانم گذاشت، فکر می‌کنم آن موقع پنج ساله بودم، او گفت این لقمه شهدآگین را خدیجه فرستاده است و از آن زمان نامش برایم شیرین بوده است. او بانویی مهربان و پرعاطفه و باسخاوت بود و فقیران را مورد نوازش قرار می‌داد.(۳)

بذرهای عزت و عظمت

بلال، جوانی لاغراندام، بلندقامت، و بسیار گندمگون (مایل به سیاهی) به نظر می‌رسید. محاسن او کم‌پشت می‌نمود. او اگرچه ظاهری دل‌آرا و قیافه‌ای گیرا نداشت و همچون بردگان حبشی دیگر از تمام مزایا و حقوق مسلّم انسانی محروم بود، ولی سرشتی پاک داشت و در میان خادمان قبیله «بنی‌جمع»، کانونی از خوبی‌ها و کرامت‌های اخلاقی به شمار می‌آمد.

اگرچه در نظر مشرکان و اشراف و اعیان، فردی حقیر و بی‌ارزش جلوه می‌نمود، اما از منظر خدا و رسولش جوانمردی باعزت و شرافت محسوب می‌گردید. او از همان روزهایی که خود را شناخت، سایه شوم اسارت را بر دل و ذهن خویش دید و خود را خانه‌زاد خاندان مشرک امیه‌بن خلف مشاهده کرد.

بلال که از سنین رشد و بالندگی از هوش و فراست ویژه‌ای برخوردار بود، از تیرگی محیط پیرامون خود نفرت داشت. و از وجود قوانین ظالمانه‌ای که بر آن فضای هراس‌آور حاکم بود، به شدت رنج می‌برد ولی چاره‌ای نداشت و می‌سوخت و می‌گداخت.

نزدیک سی بهار این‌گونه پژمرده و عاری از هرگونه طراوتی پشت سرنهاد. در این هنگامه شرک‌آلود، خورشید درخشان بعثت محمدی از افق وحی طلوع کرد و نسیم روح‌پروری در مزرعه وجود انسان‌های تشنه کمالات و مشتاق مکارم و فضایل عالی برانگیخت.

بلال‌بن رباح از تعالیم ملکوتی پیامبراکرم«ص» مطلع گردید و به شدت مشتاق فراگیری این معارف رهایی‌بخش گشت و تصمیم گرفت درباره دعوت نبی‌اکرم«ص» اندیشه نماید. او با شنیدن این ندای آسمانی به فکر فرورفت و تحولی ژرف در اعماق وجودش به وجود آمد. وقتی از میان افراد آن قبیله بیرون آمد، از معابر مکه به سرعت عبور کرد و خود را به مسجدالحرام رسانید، ناگهان مشاهده کرد حضرت محمد«ص» به همراه پسرعموی خود علی«ع» به نماز ایستاده‌اند. بلال آهی کشید، سراسر وجودش را شوق و ذوق فراگرفت. پیامبر و امیرمؤمنان«ع» بعد از اقامه نماز از جای خود برخاستند، اما بلال محو سیمای ملکوتی رسول اکرم«ص» گردیده بود. لحظاتی بعد جلوتر رفت و بر دستان مبارک خاتم رسولان الهی بوسه زد و با بر زبان جاری ساختن شهادتین، به آن حضرت ایمان آورد. نخستین کسی که دعوت نبی‌اکرم«ص» را لبیک گفت مولای متقیان بوده، به دنبال آن سلمان فارسی از ایران، صهیب از روم و بلال حبشی از آفریقا به آن حضرت گرویدند. او پرچم رهایی بخش سیاهان را به دوش کشید و فریاد آزادی آنان را سر داد.(۴)

ماجرای بلال، حکایت انسان سیاه‌پوستی است که از ظلمانی‌ترین شرایط به ملکوت پاک افلاک گام نهاد. انیس قلوب سیاهان گردید. مقرّب مصطفای پیامبران گشت و سیاهپوستان آمریکا نام او را به فرزندان خود می‌گذارند و برای مسلمانان آفریقا او تندیس وارستگی، مقاومت و تکیه‌گاهی مطمئن و توأم باعزت و شرافت به شمار می‌رود.

اسوه استقامت

در بدو اسلام،‌ افرادی که در شهر مکه اسلام را به عنوان آیین خود برمی‌گزیدند مورد شکنجه‌های شدیدی از سوی مشرکان واقع می‌شدند. آنهایی که اقوام و عشیره‌ای نداشتند و یا آن که برده و بنده بودند و جزو اقشار فرودست جامعه به شمار می‌آمدند، به طرز وحشیانه‌ای تحت فشار قرار می‌گرفتند تا از دین جدید دست بردارند.

امیه بن خلف وقتی از عزم راسخ و تزلزل‌ناپذیر بلال اطمینان حاصل کرد که نمی‌تواند با زبان خوش در عقیده‌اش تغییری به وجود آورد، تصمیم گرفت با شکنجه و عذاب او را به برگشت از راهی که پیموده است وادارد. سرانجام روزی کارگزارانش در معابر و بازار مکه ندا دردادند امروز روبه‌روی خانه امیه جمع بشوید و مجازات بلال را مشاهده کنید. عده‌ای در آن مکان اجتماع کردند، برخی متنفذین شهر هم در این مراسم حضور داشتند. در این میان در حالی که دست‌ها و پاهای بلال را بسته بودند آوردند، امیه از وی پرسید آیا حاضری با این وضعی که در پیش داری از ایمان خود نسبت به محمد امین دست برداری و از عذاب شدیدی که در انتظارت می‌باشد خلاص گردی؟ بلال بعد از درنگی کوتاه گفت: تو مرا از درد و رنج می‌ترسانی؟ زهی خیال باطل! یقین بدان که تحت شدیدترین زجرها، از زبان من جز گواهی به وحدانیت خداوند و رسالت محمد«ص» سخنی نخواهی شنید. امیه که از این پاسخ صریح غلام خود عصبانی گردیده بود، مشت خود را گره کرد و محکم بر سینه بلال کوبید و با خشم فریاد زد: پس مزه عذاب را بچش. آنگاه عمال امیه، بلال را برهنه نموده و او را با دست و پای بسته بر روی ریگ‌هایی که با آتش داغ کرده بودند گذاشتند. این شن‌های سوزان و گداخته، چنان پوست بدنش را می‌سوزانیدند که گاهی با قطعه‌ای از گوشت سیاه شده و سوخته بدنش جدا می‌گردید. بلال با وجود آنکه از شدت درد و رنج چون شخص مارگزیده بر خود می‌پیچید، به شدت مقاومت می‌کرد و حتی آه و ناله خود را بلند نمی‌نمود و با این وضعی که جان و سلامتی او را تهدید می‌نمود، ندای توحید سر می‌داد و در حالی که سوزش ریگ و شن تفتیده حتی به استخوان بدنش هم سرایت کرده بود، بر رسول اکرم«ص» درود می‌فرستاد. او کسی نبود که بر اثر این فشارها و زجرها از عقیده خویش دست بردارد. شدت سوزش زخم‌ها و خونریزی و عفونت جراحات، بلال را بیهوش کرد. امیه که از این استقامت بی‌سابقه بلال شگفت‌زده گردید، دستور داد وی را برای مداوا از آن محل ببرند تا برای انجام شکنجه‌های شدیدتری آماده شود. شکنجه‌های بعدی هم نتوانست بلال را از انتخاب آئین توحیدی بازدارد و او به ایستادگی و پایداری خود ادامه داد. گویا خدا می‌خواست او را برای سایر مسلمانان اسوه‌ای شایسته قرار دهد که اگر آدمی دل خود را به نور ایمان روشن کند، هرگز سیاهی پوست و بردگی مانع عظمت روحی و معنوی او نمی‌گردد.

بلال با تن عریان، روی آتش گذاشته می‌شد تا از دینی که برگزیده، برگردد و یا ذره‌ای از غبار باطل در زلال اعتقادش راه یابد، اما او امتناع می‌کرد. سنگ تفتیده‌ای که چون قطعه‌ای از آتش بود و چند نفر آن را به سختی حمل می‌کردند، بر روی سینه‌اش قرار می‌دادند و این شکنجه غیرانسانی آنقدر مرارت‌آور بود که حتی دل برخی جلادان را به ترحم وادار می‌کرد و حتی رضایت می‌دادند او را رها کنند به شرط آن که صرفاً با یک کلمه، بت آنان را به نیکی یاد کند، ولی او نمی‌پذیرفت و مکرر این سرود توحیدی را تکرار می‌کرد: احد احد.

در یکی از روزها که رسول اکرم«ص» از آن مسیر عبور می‌فرمود، بلال را زیر شکنجه و عذاب دید، این وضع آن حضرت را متألم ساخت و فرمود: اگر مالی داشتم او را از چنگال این دژخیمان رها می‌کردم. یکی از اصحاب پیامبر که تمایل شدید آن وجود مبارک را به خلاصی بلال احساس کرد، نزد عموی ایشان عباس‌بن مطلب آمد و به وی گفت خواسته برادرزاده‌ات را عملی ساز. او موافقت کرد و بلال را خرید و آزادش نمود. بدینگونه بلال از آن شکنجه‌های فرساینده و حتی کشنده رهایی یافت. پیامبر از این ماجرا شادمان گردید و آن روز برای مسلمانان عید بزرگی گردید.

برخی ادعا کرده‌اند خلیفه اول بلال را از آن وضع اسف‌بار نجات داد، اما علمای شیعه عقیده دارند بلال را رسول خدا«ص» آزاد کرد و از آن پس وی خادم و ملازم آن حضرت گردید.(۵)

محبوب حبیب خدا

بلال قهرمان بعد از بهبودی جراحات ناشی از شکنجه‌های مرگبار، تلاش وسیعی را برای ترویج اسلام آغاز کرد و هنگام حصر اقتصادی و سختی‌های شعب ابوطالب در کنار مسلمانان صدر اسلام قرار گرفت. آوازه پایداری بلال در سرزمین حجاز انتشار یافت و به او عزتی کم‌نظیر بخشیده بود. او تا زمان مهاجرت به یثرب (مدینه النبی) با حلاوت بیان، همواره به تبلیغ فرهنگ اسلام اهتمام ورزید.

بلال در سفر و حضر همراه پیامبر بود. جابربن عبدالله انصاری نقل نموده است: «در یکی از مسافرت‌ها که خاتم‌ انبیاء«ص» در خیمه‌ای از پوست حضور داشتند، چون وقت نماز فرارسید، بلال که آب وضوی حضرت را از خیمه مزبور بیرون آورد، مسلمانان حاضر هجوم آوردند تا از آن استفاده کنند، هر کس چیزی به دست می‌آورد صورت خود را با آن متبرک می‌ساخت.»(۶)

محبوبیت بلال نزد پیامبر به درجه‌ای رسید که مردم نزد وی می‌آمدند و از فضایل او سخن می‌گفتند و از این که مشمول خیر و برکت خدا و رسولش گردیده اظهار شادمانی می‌کردند، ولی بلال از این تعریف و تمجیدها مغرور نمی‌گردید و از تشخص‌طلبی نفرت داشت و جوانمردی باوقار و فروتن بود و به آنان می‌گفت من کسی نمی‌باشم، فردی حبشی هستم که در گذشته برده بودم.(۷)

بلال که هیچ‌گونه امتیازات ظاهری را نداشت، بر اثر برخورداری از ایمان راستین نزد رسول خدا«ص» نه تنها تکریم گردید، بلکه جزو افرادی قرار گرفت که به اقتضای زمان، مکان و موقعیت از آن وجود مقدس حراست و نگهبانی می‌نمودند. چهارده نفر از مقربان خاص حضرت محمد«ص» به شمار می‌آمدند که بلال یازدهمین آنان بود.وی بیت‌المال مسلمین را دراختیار داشت و اموالی که از خمس دارایی‌ها، غنایم جنگی و امور دیگر تحویل رسول اکرم«ص» داده می‌شد، دراختیار او قرار می‌گرفت. هر محتاج و محرومی که به پیامبر مراجعه می‌نمود، آن حضرت وی را به بلال ارجاع می‌داد تا وی برایشان طعام و لباس تهیه کند.

بلال وکیل مخارج پیامبر و مأمور خرید بیت آن حضرت هم بود و به همین دلیل به خانه آن سرور عالمیان رفت و آمد زیادی داشت و به خدمتگزاری به خاندان عترت نبی‌اکرم«ص» علاقه وافری نشان می‌داد.(۸)

اولین مؤذّن در تاریخ اسلام

در همان روزهای آغازی حضور پیامبر در مدینه، به منظور تحکیم رشته‌های پیوند و اتحاد و انسجام میان جامعه اسلامی، عقد اخوت توسط رسول اکرم«ص» میان مسلمانان منعقد گردید، بلال حبشی با ابوروحیه خثعمی پیمان برادری برقرار ساخت، اما اینکه برخی مؤلفان معاصر نوشته‌اند، با عبیده بن حارث بن عبدالمطلب یا ابوذرغفاری عقد اخوت بسته شد نباید درست باشد، زیرا این پیمان معمولاً بین مهاجران و انصار منعقد می‌گردید، بلال را در زمره اهل صفه نیز برشمرده‌اند.(۹)

در سال اول هجرت، دستور اذان از ناحیه خداوند متعال توسط پیک وحی، جبرئیل امین صادر گردید. در آن هنگام سر مبارک رسول اکرم«ص» بر روی دامن حضرت علی«ع» قرار گرفته و آن نبی مکرم در حال استراحت بود که فرشته وحی نازل گردید و عبارات اذان را در حالتی که پیامبر خواب بود به ایشان الهام نمود و آموزش داد. وقتی حضرت از خواب بیدار شد، از امیرمؤمنان«ع» خواست بلال را احضار کند و جملات اذان را به وی تعلیم دهد. مولای پرهیزگاران هم چنین کرد و بدین‌گونه بلال مؤذن رسمی رسول خدا«ص» گردید و بنابراین منشأ اذان‌گویی، کلام وحی و فرمان الهی است نه اینکه اذان براساس خواب عبدالله بن زید متداول گردیده باشد و با پیامبر بعد از مشورت با یارانش به این نظر رسیده باشد که موقع فرارسیدن وقت نماز، باید اذان گفته شود.(۱۰)

براساس روایات معتبر، پیامبر بعد از دریافت فرمان وحی که حضرت علی«ع» هم از آن باخبر گردید، موظف گشت این سرود فرحزای توحید را توسط بلال در میان مسلمانان منتشر سازد و بلال با فرا گرفتن این بانک ملکوتی از مولای متقیان، برای اولین‌بار اذان را در فضای شهر مدینه انتشار داد و آن را به گوش اهالی این دیار رسانید. باید به این نکته توجه داشت که گزینش این سیاه حبشی برای اذان‌گویی صرفاً بر اثر صدای رسا، آهنگ خوش و لحن خوب وی نبوده است و دلیل اصلی چنین انتخابی، محبوبیت او نزد پیامبر و فداکاری خالصانه‌ این مسلمان آفریقایی در راه احیای حق و حقیقت بود.

پیامبر اذان گفتن وی را بر اذان خوش‌صداترین افراد ترجیح داد و از همان وقت مقام و موقعیت و شهرت بلال در میان مسلمانان ارتقا یافت. یک بار مقارن با ماه مبارک رمضان، هنگام سحر، مردی بعد از اذان‌گوی عمروبن مکتوم که نابینا و از اصحاب رسول خدا«ص» بود، نزد خاتم انبیاء آمد و مشاهده کرد حضرت مشغول خوردن سحری است و آن جناب وی را به غذا خوردن دعوت نمود، وی عرض کرد مؤذن اذان گفته است، حضرت فرمود: اذان ابن‌مکتوب اعتباری ندارد، هنگامی که بلال اذان گفت از غذا خوردن در سحر امتناع کنید، متأسفانه عده‌ای عامدانه یا جاهلانه این موضوع را به صورت معکوس جلوه داده‌اند و درباره بلال غرض‌ورزی نموده‌اند.(۱۱)

بنابراین بلال علاوه بر صلاحیت اخلاقی، در وقت‌شناسی تبحر داشت و در آن روزگارانی که هنوز ساعت و وسایل زمان‌سنجی اختراع نگردیده بود، وقتی وی به آسمان و ستارگان می‌نگریست، وقت دقیق را تشخیص می‌داد. او در تمامی فصول سال، سحرگاهان به جانب مسجدالنبی می‌آمد و کنار دیوار می‌نشست، لحظاتی به آسمان شفاف و پرستاره مدینه می‌نگریست و به عظمت هستی اندیشه می‌نمود، چون سپیده صبح از کرانه خاور طلوع می‌کرد، قبل از آن که اذان بگوید از ژرفای دل با خدای خویش به راز و نیاز می‌پرداخت و می‌گفت: «پروردگارا تنها تو را سپاس می‌گویم و می‌ستایم و از تو کمک می‌خواهم، مرا در راه گسترش آیین پاک اسلام یاری فرما.»(۱۲)

او نه تنها با زبانش، بلکه با تمام وجود و اعضا و جوارحش اذان می‌گفت و کلمه توحید، هویت و ماهیت او را تشکیل می‌داد. وقتی اذان می‌گفت پیامبر مشتاق عبادت و پرستش خداوند می‌گردید و می‌فرمود: راحنی یا بلال، زود راحتم کن تا به نماز بایستم. او مؤذنی نبود که صرفاً اذان بگوید بلکه در عرصه جهاد و دفاع چون سلحشوری جان بر کف حضوری فعال داشت و در غزوات گوناگون از خود دلاوری‌های تحسین‌برانگیزی نشان داد.(۱۳)

وقتی فریاد فرحزای توحید از حلقوم بلال در فضای مدینه طنین‌انداز می‌گردید، روح مسلمانان را به پرواز درمی‌آورد و آنان را با شور و هیجانات فراوانی برای برپایی نمازجماعت به مسجد می‌کشانید تا به امامت رسول اکرم(ص) نماز را اقامه نمایند.(۱۴)

به هنگام فتح مکه، وقتی پیامبر و مسلمانان وارد مسجدالحرام گردیدند، بلال به فرمان پیامبر کلید کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت و درب آن را گشود. حضرت محمد«ص» به همراه علی«ع» به درون کعبه رفته مشغول درهم شکستن بت‌ها گردیدند. آنگاه رسول اکرم«ص» به بلال فرمود: برو بر بام کعبه و اذان بگو. رجال مشرک که خواری و حقارت خویش را با مشاهده در هم کوبیدن بت‌ها می‌دیدند، ناگهان مشاهده می‌نمایند که آن برده سیاه، نفی خدایان باطل آنان را اعلام می‌دارد. چون بلال به جای اشهد، اسهد می‌گفت، گروهی از منافقان و دشمنان، زبان به اعتراض گشودند و این وضع برای مسلمانان ناگوار گردید و درخواست‌شان این بود که دیگر بلال اذان نگوید. دل بلال شکست و محزون گردید. در این میان پیک وحی بر رسول خدا«ص» نازل گشت و عرض کرد: «خداوند می‌فرماید کسی جز بلال مأذون به اذان گفتن بر بام کعبه نمی‌باشد.»(۱۵)

از منظر قرآن و حدیث

مخالفان که یارای ایستادگی در برابر سپاه توحید را نداشتند، به گوشه‌ای خزیده و مدام به منفی‌گویی، شایعه‌پردازی و ایجاد مسایل حاشیه‌ای می‌پرداختند. غالب آنان این پرسش را مطرح می‌کردند که چرا اسلام به بردگان، سیاهان و مستمندانی چون بلال این‌گونه احترام می‌گذارد. سروش غیبی در پاسخ به آنان این آیه را به صورت پیامی درخشان برای همه انسان‌ها فرود آورد و پیامبر آن را در جمع مردم تلاوت فرمود:(۱۶) «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛(۱۷) ای مردم! شما را از مرد و زنی خلق کردم و شما را به صورت جماعات و قبیله‌هایی درآوردیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که گرامی‌ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.»

شگفت آنکه این آیه جاوید که در تمامی اعصار و قرون مصداق پیدا می‌کند، در شأن بلال حبشی نازل گردید.

دو تن از اشراف قبیله‌ «موضر» که به ظاهر اسلام آورده بودند تا از این راه شهرتی کسب کنند، آرزو داشتند در کنار پیامبر بنشینند تا مردم به برتری آنان پی ببرند، لکن وقتی وارد محفل نورانی و معنوی رسول اکرم«ص» گردیدند، بلال، صهیب، عمار، خُباب، و گروهی از فقرا را در آنجا دیدند و از این وضع احساس حقارت کردند، زیرا راضی نبودند با فرودستان و بردگان در یک جلسه بنشینند، به همین دلیل از خاتم رسولان خدا خواستند آنان را از پیرامون خویش دور کند! ناگهان آیه‌ای نازل گردید: «ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوه و العشی یریدون وجهه؛(۱۸) کسانی را که صبحگاهان و شامگاهان پروردگار خویش را می‌خوانند و خواستار خشنودی او هستند طرد مکن.» شعف و شادی بلال را فراگرفت و روانش آرامش یافت و چنان به پیامبر«ص» نزدیک شد که زانویش مماس زانو مبارک محبوبش قرار گرفت. پیامبر«ص» با همان یاران نشست. چون خواست بلال و امثال او را ترک نماید، این آیه فروفرستاده شد: «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالعداوه و العشی یریدون وجهه؛(۱۹) و همراه با کسانی که هر صبح و شام خدای خویش را می‌خوانند،‌ خشنودی او را خواستارند، خود را به صبر وادار، از آن پس هنگامی که پیامبر می‌خواست برخیزد، آنقدر صبر می‌نمود تا بلال و یارانش بلند شوند.(۲۰)

در روایات آمده است: «بلال نزد ائمه هدی، اهل‌بیت نبی‌اکرم«ص» و اصحاب پیامبر و امامان معصوم از پایگاهی رفیع برخوردار است. او از جمله اصحاب پیامبر و از سابقان در اسلام است و در دیوان منسوب به امیرمؤمنان در ابیاتی از بلال و اذان‌گویی او یاد شده است».(۲۱)

او به حضرت علی«ع» ارادت ویژه‌ای داشت و در این راه سختی‌ها و تلخ‌کامی‌های زیادی را تحمل کرد. در منابع اهل‌سنت و شیعه احادیثی از رسول اکرم«ص» نقل گردیده است که راوی آنها بلال است.(۲۲)

زمان رحلت بلال را سال‌های ۱۸، ۲۰ و ۲۱ هجری در شصت و اند سالگی به مرگ طبیعی یا بر اثر طاعون ذکر نموده‌اند. مرقدش را غالباً در دمشق، باب‌الصغیر یا ‌الکیسان و بعضی در داریا یا عمواس گفته‌اند.(۲۳)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دائره‌المعارف فارسی، ج اول، صص ۸۳۱ـ۸۳۰، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۰، صص ۷۹ـ۷۸، سرزمین اسلام، صص ۴۲۶ـ۴۲۵٫

۲ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۳، ص ۶۰۲، مجمع‌البحرین، ج اول، مستدرک سفینه البحار، ج اول، ص ۴۲۰٫

۳ـ بلال، بلال، هـ .آ، کرگ، ترجمه یعقوب ژند، صص ۳۲ و ۴۳٫

۴ـ تنقیح المقال، مامقانی، ص ۱۸۲، طبقان، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۵٫ اسدالغایه، ج اول، ص ۲۰۶، امت مسلمان، دیروز، امروز؛ از نگارنده، صص ۱۱ـ۱۰٫

۵ـ اسدالغایه، جلد اول، ص ۲۰۵، الاستهاب، ج اول، ص ۱۴۸، اعیان الشیعه، مجلد ثالث، ص ۶۰۳، سفینه البحار، ماده‌ی بلل.

۶ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۳۳٫

۷ـ طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۸٫

۸ـ اسدالغابه، ج اول، ص ۲۰۶، الاصابه، ج اول، ص ۱۶۵، حیاه الصحابه، ج ۲، ص ۱۳۳، الاوائل، ص ۲۲۷، حلیه الاولیاء، حافظ ابراهیم اصفهانی، ج اول، صص ۱۴۹ـ۱۴۷٫

۹ـ طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۴، المنتظم، ابن جوزی، ج ۳، صص ۷۲ و ۱۴۰٫ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۴۹٫

۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه شیخ حرّ عاملی، ج ۴، ابواب الاذان و الاقامه، ج ۴، صص ۶۱۳ـ۶۱۲٫

۱۱ـ همان مأخذ، ص ۶۱۲ و نیز بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۶۴٫

۱۲ـ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۵۶، سیمای فداکاران، شهید سیدمحمدکاظم دانش، ج ۲، ص ۳۴٫

۱۳ـ بلال سخنگوی نهضتی پیامبر، جوده السحار، ترجمه علی منتظمی، مقدمه، صص ۲۳ـ۲۲٫

۱۴ـ فروغ کافی، ج ۳، ص ۲۰۳، سفینه‌البحار، ج۱، ص ۱۰۵، سیمای تابناک بلال ص ۸۲٫

۱۵ـ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۱۳۶، قاموس الرجال، ج ۲، ص ۲۴۲، الاوائل، ص ۲۳۴٫

۱۶ـ تفسیر مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۱۳۶٫

۱۷ـ حجرات، ۱۳٫

۱۸ـ انعام، ۵۲٫

۱۹ـ کهف، ۲۸٫

۲۰ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر«ص»، صص ۵۵ـ۵۳٫

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۸، ص ۴۳، مستدرک سفینه البحار، ج اول، ص ۴۱۹٫

۲۲ـ‌ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۵۰٫

۲۴ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۵۰، اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۶۰۱٫

 

سوتیترها

 

۱٫

نخستین کسی که دعوت نبی‌اکرم«ص» را لبیک گفت مولای متقیان بوده، به دنبال آن سلمان فارسی از ایران، صهیب از روم و بلال حبشی از آفریقا به آن حضرت گرویدند.

 

 

۲٫

چهارده نفر از مقربان خاص حضرت محمد«ص» به شمار می‌آمدند که بلال یازدهمین آنان بود.وی بیت‌المال مسلمین را دراختیار داشت و اموالی که از خمس دارایی‌ها، غنایم جنگی و امور دیگر تحویل رسول اکرم«ص» داده می‌شد، دراختیار او قرار می‌گرفت. هر محتاج و محرومی که به پیامبر مراجعه می‌نمود، آن حضرت وی را به بلال ارجاع می‌داد تا وی برایشان طعام و لباس تهیه کند.

 

۳٫

در سال اول هجرت، دستور اذان از ناحیه خداوند متعال توسط پیک وحی، جبرئیل امین صادر گردید. پیامبر از امیرمؤمنان«ع» خواست بلال را احضار کند و جملات اذان را به وی تعلیم دهد.و بدین‌گونه بلال مؤذن رسمی رسول خدا«ص» گردید و بنابراین منشأ اذان‌گویی، کلام وحی و فرمان الهی است

 

 

15مارس/17

شادی، ضرورت زیستن

                                                                                                                     

 مقدمه:

در شماره قبل ضمن اشاره به تنوع نیازهای انسان و اهمیت «شادی» از منظر آموزه‌های دینی پرداختیم و اینک و در ادامه، به راهکارها و عوامل شادی‌آفرینی که می‌توانند بر سلامت روح و جسم انسان تاثیر مثبت داشته باشند، می‌پردازیم.

۱ ـ زیستن در زمان حال

 انسان‌های خیال‌پرداز دائماً در حسرت دیروز و نگران آینده و از امروز خود غافل‌اند. هر انسانی ـ حتی فقیرترین مردم ـ می‌تواند با تکیه بر استعدادها و امکانات موجود و مدد گرفتن از نیروی ایمان، در سخت‌ترین شرایط هم شاد باشد. بیشتر مردم به این دلیل شاد نیستند که در «زمان حال» زندگی نمی‌کنند و دائماً به «دیروز و فردا» می‌اندیشند.  زندگی همچون آب روان هر لحظه در گذر است. به قول حافظ:

«بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

که این اشارت ز جهان گذران ما را بس»

زندگی یک تحوّل دائمی و یگانه حقیقت محقق و مسلّم همین «امروز» است. چرا زیبایی‌های امروز را با تصور مشکلات آینده‌ای که در هاله‌ای از تردید، ابهام و تغییرات دائمی و غیرقابل پیش‌بینی پوشیده شده است، زشت و بدنما کنیم؟.(۱)

«سعدیا دی رفت و فردا هم ‌چنان موجود نیست

در میان این و آن، فرصت شمار امروز را»

امام علی (ع) فرمودند:

«نگرانی روزی را که نیامده بر امروز میفزا»(۲) و «قلبت را از اندوه گذشته آکنده مساز که تو را از آمادگی برای آینده باز می‌دارد»(۳) و «نگرانی‌های سال را بر نگرانی امروزت اضافه مکن، برای امروز، مشکلات خودش کافی است.»(۴)

شاید سئوال شود که آیا انسان نباید آینده‌نگر باشد و برای زندگی فردای خود برنامه‌ریزی کند؟ بدیهی است که برای این کار باید به گذشته و آینده نظر داشت. درست است که انسان باید از گذشته درس و آینده را در نظر بگیرد، اما عبرت‌آموزی و تجربه‌اندوزی و برنامه‌ریزی با حسرت و غم و اندوه گذشته و تشویش و نگرانی برای آینده فرق دارد.

«استنباط بسیاری از مردم از برنامه‌ریزی و تعیین هدف درست نیست. پیگیری اهداف، کار پسندیده‌ای است، به شرط آنکه گرفتار آن نشویم و این حقیقت را درک کنیم که هر گامی که در جهت به دست آوردن اهداف برمی‌داریم، بهایی برابر با خود هدف دارد. از زمان حال باید چنان استفاده کنیم که گویی پیشاپیش به آمال خود دست یافته‌ایم.(۵)

۲ـ مبارزه با نگرانی

شادی در واقع نبود غم و اندوه است. اگر انسان بتواند نگرانی‌ها و اندوه‌ها را از خود دور کند، شاد است. البته بعضی از غم‌ها لازمه زندگی بشرند و با انسان زاده شده‌اند، اما بسیاری از آنها ناشی از نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها هستند. این نگرانی‌ها خود منشأ مشکلات بسیار دیگری از جمله ناخوشی جسم و به وجود آمدن انواع بیماری‌ها می‌شوند.

«دیل کارنگی»، روان‌شناس آمریکایی می‌نویسد: «با آقای دکتر «گوبر» رئیس بیمارستان‌های راه‌آهن «سانتافیا» درباره تأثیرات نگرانی صحبت می‌کردیم، دکتر گفت: «هفتاد درصد از بیمارانی که به پزشکان مراجعه می‌کنند، اگر خود را از ترس و نگرانی آزاد سازند می‌توانند شخصاً خود را معالجه کنند.»(۶)

در کتاب «اختلالات عصبی معده» آمده است: «آنچه می‌خورید باعث زخم معده نمی‌شود، بلکه آنچه شما را می‌خورد (نگرانی) موجب پیدایش این زخم است.»(۷)

 ۳ـ پرهیز از گناه

لذت و خوشی همیشه در «انجام دادن» نیست، زمانی هم در «پرهیز کردن» است. گاهی اتفاق می‌افتد که با کارهایی که عادتاً  لذت‌بخش هستند، هیچ لذتی به انسان دست نمی‌دهند و حتی عذاب روانی و وجدانی هم می‌آورند، زیرا روح و وجدان، آماده لذت بردن نیستند. یک غذای لذیذ، رابطه جنسی و خانه بسیار زیبا، اگر حرام و نامشروع و غصبی باشند، برای انسان سالم و طبیعی تلخ و ناگوارند.

اساساً روح انسان به گونه‌ای است که گاهی از «پرهیز» و «ریاضت معقول» سرخوش می‌شود و به شادی و نشاطی می‌رسد که با هیچ‌یک از شادی‌های دیگر قابل مقایسه نیستند، به قول سعدی:

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس، لذت نخوانی

انسانی در زندگی واقعاً شاد است که از گناه پرهیز و حدود الهی را رعایت کند و اراده‌ای در جهت «پرهیز» در خود به وجود آورد. ارضای تمایلات به هرگونه و هر نحو شادی‌آور نیست، گاهی «پرهیز» از برآوردن آنها لذت‌بخش است.

۴ـ رضایت و تحمل

گاهی در زندگی مشکلاتی به وجود می‌آیند که حل آنها از توانِ آدمی بیرون است. این حوادث و مشکلات معمولاً مورد رضایت ما نیستند و با دید ظاهری مانع اهداف و امیال ما هستند. بیشتر ناخرسندی‌های ما در همین مواقع بروز می‌کنند، چون می‌خواهیم هر طور که شده بر مشکلات فوق طاقت خود فائق آییم و اسب آرزو را از میان آنها عبور دهیم، حال آنکه بهترین راه برای رفع این‌گونه رخدادها، کنار آمدن با آنهاست. درست است که انسان باید هدف و آرمان داشته باشد و برای تحقق آنها بکوشد و از موانع نترسد و به جنگ حادثه‌ها برود، اما باید دانست که گاهی راه مبارزه با یک حادثه، فقط کنار آمدن و تحمل آن است.

راضی بودن به رضای خدا و اعتقاد به قضا و قدر به انسان آرامش می‌بخشد و در سخت‌ترین حادثه‌ها مددکار آدمی می‌شود و حوادث چاره‌ناپذیر را قابل تحمل می‌کند.

امام صادق (ع) فرمودند: «نشاط و شادی در پرتو راضی بودن به رضای خدا و یقین به دست می‌آید و اندوه و غم، در شک و ناخشنودی به مقدرات الهی حاصل می‌شود.»(۸)

از امیرمؤمنان علی (ع) است که: «به رضای خدا خشنود باش تا شاد و راحت زندگی کنی.»(۹)

بودلی، خاور شناس و نویسنده سوییسی کتاب «محمد، پیامبر اسلام(ص) خصیصه راضی بودن به رضای خدا را عقیده برجسته‌ای در آرامش‌بخشی به مسلمانان و ایجاد روحیه سرور و شادی در آنان می‌داند.

آری، انسانی شاد است که حوادث چاره‌ناپذیر را تحمل می‌کند و در عین تلاش و فعالیت، به آنچه حضرت حق برای او می‌پسندد راضی است.

روزی حضرت موسی (ع) هنگام مناجات با خدا عرض کرد: «خدایا! محبوب‌ترین بنده‌ات را به من نشان بده.» خداوند به او وحی کرد: «ای موسی! به فلان روستا در کنار دریا برو. کسی را در آنجا خواهی یافت،.» موسی(ع) به آن روستا رفت و به جستجو پرداخت و او را یافت. مردی بود به‌شدت بیمار، ولی در همان حال خدا را شکر می‌کرد و تسبیح می‌گفت. موسی (ع) به جبرئیل گفت: «من تصور می‌کردم که آن مرد همواره به نماز و روزه اشتغال داشته باشد.» جبرئیل گفت: «این مرد در پیشگاه خدا محبوب‌تر و عابدتر از کسی است که همواره به نماز و روزه اشتغال دارد. اینک من فرمان می‌دهم که چشمانش کور گردد. ببین او در این هنگام چه می‌گوید.» جبرئیل اشاره به آن مرد کرد و چشم‌های او نابینا شد. در این هنگام موسی (ع) نه تنها بی‌تابی و اظهار ناراحتی‌ای از آن مرد ندید، بلکه متوجه شد که به خدا این‌گونه می‌گوید: «پروردگارا! مرا آن‌گونه که خواستی با دادن دو چشم بهر‌ه‌مند ساختی و اینک به خواست خودت آنها را از من گرفتی. ای بسیار نیکوبخش و ای بسیار عطاکننده.»

موسی(ع) گفت: «شنیدم که به خدا عرض می‌کردی: «ای بسیار نیکوبخش و ای بسیار عطاکننده. خداوند چه نیکی و عطایی به تو رسانده است؟» آن مرد گفت: «نیکی و عطای بسیار خداوند به من این است که در این روستا هیچ کس جز من نیست که خدا را عبادت کند.» موسی(ع) در حالی که شگفت‌زده شده بود، گفت: به‌راستی که این مرد که تا این حد به رضای الهی راضی است، عابدترین فرد دنیا است.»(۱۰)

۵ـ مسافرت

زندگی در یک مکان خاص، یکسانی و یکنواختی می‌آورد و باعث گرفتگی روحی و از دست رفتن شادی می‌شود. برای رهایی از چنین وضعیتی، مسافرت بهترین راه است. حتی اگر جایی که به آن سفر می‌کنیم چندان خوش آب و هوا نباشد، باز برای انسان فرح‌انگیز است، چون نفسِ تغییر محیط و هوا و جابه‌جایی انسان و به وجود آمدن تنوع، نشاط‌آور است.

مسافرت غیر از نشاط روحی، سلامت جسمانی را نیز به همراه دارد و باعث درمان بیماری‌ها هم می‌شود. موضوع تغییر آب و هوا از زمان قدیم بسیار معمول بوده است و بیمارانی را که ناراحتی و بیماری لاعلاج داشتند، بدین روش درمان می‌کردند. امروز هم مسافرت جزو برنامه‌های قطعی مردم و یکی از مهم‌ترین عوامل تندرستی محسوب می‌شود. از نظر پزشکی زندگی، کار و خوراکِ یکنواخت برای انسان ضرر دارد و اعضای بدن زودتر فرسوده و ناتوان می‌گردند. پس تغییر زندگی و تنوع باید جزو برنامه زندگی قرار گیرد.

در مسافرت به گردش و راه‌پیمایی بپردازید و بدانید که راه رفتن ساده خود جزو بهترین ورزش‌ها محسوب می‌شود، زیرا خون بهتر جریان پیدا می‌کند، غدد ترشحات داخلی و کلیه اعضا بهتر وظایف خود را انجام می‌دهند، سموم بدن دفع و انسان خرم و شاداب می‌شود،  اعصاب‌ تسکین می‌یابد و خواب‌ بهتر می‌شود و دیگر نیازی به داروی خواب‌آور و مسکن نیست.

یک مسافرت مطلوب، از صدها قرص و شربت مسکّن و ویتامین و آمپول‌های مقوی موثرتر است.»(۱۱) رسول اکرم (ص) فرمودند: «مسافرت کنید تا سالم بمانید.» و نیز : «سزاوار نیست انسان عاقل به مسافرت برود مگر برای سه منظور. یا برای تجارت و تحصیل درآمد و اصلاح معاش، یا برای رسیدن به کمالات معنوی و تعالی روح و ذخیره معاد و یا برای تفریح و تفرّج و جلب لذت‌های مباح.»(۱۲)

۶ـ کار

در دین و شرع به «کار» بسیار توصیه شده است، زیرا انسان هم معاش خود و دیگران را تأمین می‌کند و هم استعدادهای او با کار به فعلیت می‌رسند و جوهره وی صیقل می‌خورد. جنبه دیگر توصیه به کار، مفرح بودن آن است. از امام علی (ع) نقل است که «بزرگ‌ترین تفریح کار است». وقتی کار تفریح باشد، فرح‌انگیز و شادی‌بخش هم هست. البته کار وقتی مفرح است که مورد علاقه انسان باشد. ماکسیم گورکی می‌گوید: «کار که رضایت‌بخش باشد، زندگی شاد می‌شود.»    .

سرگرم شدن به کار می‌تواند نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها را از انسان دور و حتی بیماری‌های سخت را هم درمان کند. با دور شدن نگرانی و بیماری از حیطه زندگی، شادی به خانه باز می‌گردد. پس کار از این جهت هم شادی‌آفرین است

۷ـ ورزش

هرگاه جسم انسان با یک برنامه منظم و حرکات حساب شده ورزشی به حرکت افتد، فشار مشکلات و ناملایمات روحی از بین می‌رود و یا کمتر می‌شود و پس از آن  حالت نشاط و سرور به وجود می‌آید.

این نشاط و شادی عامل مهمی است که رفتارهای تحصیلی، شغلی، عبادی و خانوادگی انسان را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و آنها را در طول روز و یا هفته، بهتر و آسان‌تر پیش می‌برد. کسانی که با ورزش و تلاش بیگانه‌اند به خمودی و کسالت گرفتار می‌آیند. کسالت به فرمایش امام صادق (ع) «کلید هر کار ناشایسته است» و «به دین و دنیای انسان لطمه وارد می‌سازد».(۱۳)

زندگی ماشینی امروز انسان‌ها را از تلاش‌های طبیعی بازداشته و ماشین را به جای انسان به فعالیت واداشته است. در چنین شرایطی اگر تلاش‌های ورزشی نباشند، شادی از صحنه جامعه رخت برمی‌بندد. در تمدن جدید، گرچه تلاش‌های عضلانی بیکباره از بین نرفته‌اند، ولی خیلی کمتر از پیش شده‌اند و در بسیاری از موارد ماشین جای زندگی عادی را گرفته است. با حذف تلاش‌های عضلانی در زندگی روزانه، بدون آنکه خود متوجه باشیم، سیستم‌های عصبی خود را از تمرین‌هایی که برای حفظ تعادل محیط داخلی لازمند، محروم ساخته‌ایم.

می‌دانیم که عضلات به  هنگام کار، اکسیژن و قند زیاد مصرف و حرارت ایجاد می‌کنند و مقداری اسیدلاکتیک در خون می‌ریزند و برای تطابق با این تغییرات، بدن بایستی قلب و دستگاه تنفسی و کبد و لوزالمعده و کلیه و غدد مترشحه و سیستم عصبی مرکزی و سمپاتیک را به کار اندازد. امروزه ما عضلات بدن خود را فقط در برخی لحظات و بعضی از روزها به فعالیت وامی‌داریم و در غیر این موارد، بدن ما در حال خمود باقی می‌ماند.

فقدان نظم داخلی، سبب ترک تلاش ارادی می‌گردد و به افراط در آسایش و راحت‌طلبی در زندگی منجر می‌شود و در نتیجه اعمال تطابقی به حال خمود در می‌آیند و تلاش‌های دائمی عروق و اندام‌ها و دستگاه عصبی که معرّف مبارزه علیه گرسنگی و خرابی و خستگی و تغییرات جوّ است، ضایع می‌مانند. تلاش، شرط اصلی پروش بافت‌ها و روان است.»(۱۴)

۸ـ تبسم و خنده

هر کسی به اندازه حضورش در اجتماع و برخورد با انسان‌های گوناگون و نیز به مقدار دقتش در برخوردها، به اهمیت تبسم در ایجاد شادی و نشاط پی برده است. گرمی تبسم و لبخند، یخ‌های اندوه و کینه و کدورت را آب می‌کند و روابط انسان‌ها را تعادل می‌بخشد.

علاوه بر این، خنده عامل مهمی در درمان بیماری‌هاست. «نورمن کازینز» در کتاب «تشریح یک بیماری» اشاره می‌کند که چگونه برای از سرگیری یک زندگی طبیعی و سالم با بیماری فلج مبارزه کرده است، وی معتقد است که «خنده» داروی اصلی او بوده است، وی می‌نویسد: «توجه جدی او به زندگی باعث بدتر شدن بیماری‌اش شده بود و نتیجه گرفته است که از طریق خنده می‌توان وضعیت معکوس را به وجود آورد. وقتی که می‌خندیم همه چیز به نفع جسم و ذهن ما پیش می‌رود، آندروفینی که در مغز تخلیه می‌شود به ما احساس «پرواز طبیعی» می‌دهد و بازدهی سیستم تنفسی، درست مانند زمانی می‌شود که به ورزش دو پرداخته‌ایم.

حتی وقتی که انسان عمیقاً غمگین و ناراحت است، باید در برخورد با دیگران خود را شاد نشان دهد و تبسم نماید. امام علی (ع) در توصیف عارفان می‌فرمایند: «زاهدان در دنیا اگرچه بخندند، قلب‌شان می‌گرید و اگرچه شاد باشند، اندوهشان شدید است.»(۱۵)

انسان متبسم، دیگران را هم به تبسم وامی‌دارد و گره‌های کدورت را از پیشانی‌ها می‌زداید، همچنان که آدم عبوس و غمگین دیگران را اندوهگین می‌کند.

در آداب سخنوری هم گفته‌اند: «اگر می‌خواهید سخنان شما در دلها بنشیند، سخنرانی را با یک شوخی و خنده شروع کنید، زیرا این کار سبب می‌شود که فوراً رابطه‌ای بین شما و شنوندگان برقرار شود.»(۱۶)

اما در خندیدن باید شخصیت خود را نیز در نظر داشت و وقار و متانت را از کف نداد. خنده آنگاه مؤثر و درمان‌بخش است که به‌موقع باشد و به شخصیت فرد و دیگران لطمه وارد نیاورد. کسانی که سعی می‌کنند از طریق تمسخر دیگران با عیب‌جویی و سخنان رکیک، مجلسی را به خنده آورند، در واقع بیماری‌های فراوانی را رواج می‌دهند. خنده‌های بی‌مورد و قهقهه‌های پی در پی آدمی را از توانائی‌های دیگر خود غافل می‌کند و پرده سیاهی روی عوامل شادی‌افزای دیگران می‌اندازد.(۱۷)

۹ـ مزاح و شوخی

طبیعت انسان، مزاح را می‌پسندد و با آن شاد می‌شود. علت فرح‌انگیز بودن آن هم این است که برای مدتی تصویرهای پیاپی غمناک را قطع می‌کند و عناصر شادی‌بخش را در لایه‌های روان آدمی فرو می‌برد. در روایات اسلامی دو نوع دستور درباره شوخی هست. یکی توصیه و دیگری نهی.

درباره توصیه به شوخی این روایات را می‌توان نقل کرد: پیامبر (ص) فرمودند: «من هم مانند شما بشری هستم که قهراً شوخی و مزاح می‌کنم.»(۱۸) نیز: «من شوخی می‌کنم، ولی در گفتارم جز حق و راست نمی‌گویم.»(۱۹) حضرت علی (ع) فرمودند: «هرگاه یکی از اصحاب رسول خدا اندوهگین بود، رسول خدا با شوخی کردن او را شاد می‌کرد.»(۲۰) امام صادق (ع) فرمودند: «مؤمن، شوخ‌طبع و خوش‌مشرب است، ولی منافق، گرفته و خشم‌آلود.»(۲۱)

روایاتی در باره نهی از شوخی   

حضرت علی (ع) فرمودند: «مزاح را رها کن، زیرا بذر کینه‌توزی است».(۲۲) و نیز: «کسی که زیاد مزاح می‌کند، شکوه و وقارش کم می‌شود».(۲۳) یا «شوخی بسیار، آبرو را می‌برد و موجب کینه‌توزی و دشمنی می‌گردد.»(۲۴)

از این دو دسته روایات می‌توان نتیجه گرفت که مردم از شوخی‌هایی نهی شده‌اند که به وقار و متانت آنها آسیب می‌رساند و موجب کینه و کدورت می‌شود، وگرنه شوخی و مزاح معقول، امری طبیعی و ممدوح است که پیشوایان معصوم (ع) به آن توصیه کرده‌اند.

نمونه‌ای از شوخی‌های پیامبراکرم (ص)

روزی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) خرما می‌خوردند. پیامبر(ص) از روی مزاح هسته خرماهایی را که می‌خوردند، جلوی حضرت علی(ع) می‌گذاشتند. وقتی از خوردن خرما فارغ شدند، همه هسته‌ها جلوی علی(ع) جمع شده بود. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمودند: «یا علی! تو پرخور هستی.» علی(ع) هم به شوخی جواب دادند: «پرخور کسی است که خرما را با هسته‌اش می‌خورد.»(۲۵)

۱۰ـ بوی خوش

در روابط انسان‌ها با یکدیگر، بوی خوش عامل فرح‌انگیز مهمی است. متقابلاً بوی بد، ناامید کننده و باعث افسردگی است. انسان با استشمام بوی خوش، گویی با بهشت و آن سوی طبیعت پیوند می‌خورد. شاید به همین خاطر بنا به فرمایش امام صادق (ع): «رسول خدا (ص) برای بوی خوش بیشتر از خوراک، خرج می‌کرد.»(۲۶)

۱۱ـ پوشیدن لباس‌های روشن

رنگ‌ها عکس‌العمل‌های گوناگونی را در انسان برمی‌انگیزند. رنگ‌های روشن غیر از مسئله بهداشت و توجه به گرما و سرما، برای انسان شادی‌آفرین هستند، از این‌رو شرع، به پوشیدن لباس‌های روشن ـ خصوصاً سفیدـ توجه زیادی کرده است، پیامبر فرموده‌اند: «جامه سفید بپوشید که آن نیکوترین رنگ‌هاست.»(۲۷) گفته‌اند که بیشترین لباس‌های پیامبر(ص) سفید بوده است.(۲۸)

۱۲ـ خودآرایی

آراستگیِ ظاهریِ انسان عامل مهمی در جذب افراد به کردارهای پسندیده اوست. فرد مؤمنی که می‌خواهد دیگران را با عملش به ارزش‌های الهی فرا بخواند و بر مردم تاثیر مثبت بگذارد، باید در حد امکان ظاهر آراسته داشته باشد. روان‌شناسان اجتماعی این امر را عامل مؤثری در کارآیی پیام‌دهی می‌دانند. امام صادق(ع) فرموده‌اند: «خداوند متعال زیبایی و خودآرایی را دوست و ناداری و گدامنشی را مبغوض می‌دارد.» (۲۹)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دیل کارنگی، آیین زندگی، به نقل از: محمد جعفر امامی، بهترین راه غلبه بر نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها، ص.۸۳

۲ـ «لَا تَحْمِلْ هَمَ‏ یَوْمِکَ‏ الَّذِی‏ لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ.»

۳ـ «لَا تُشْعِرْ قَلْبَکَ‏ الْهَمَ‏ عَلَى مَا فَاتَ فَیَشْغَلَکَ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِمَا هُوَ آتٍ»

۴ـ «فَلَا تَحْمِلْ‏ هَمَ‏ سَنَتِکَ‏ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ وَ کَفَاکَ کُلَّ یَوْمٍ مَا هُو»

۵ـ وین دایر، عظمت خود را دریابید، ترجمه محمدرضا آل یاسین، ص ۶۴

۶ـ دیل کارنگی، آیین زندگی، به نقل از: محمد جعفر امامی، همان، ص ۳۴

۷ـ همان، ص ۳۵

۸ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۹۵

۹ـ همان

۱۰ـ دیل کارنگی، همان، صص ۳۲۹-۳۳۳

۱۱ـ شیخ عباس قمی، سفینه‌البحار، ج ۱، ص ۵۲۴-۵۲۵

۱۲ـ مجله تندرست، شماره ۶، سال ۲۲

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۲۶۷

۱۴ـ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۳

۱۵ـ دکتر الکسیس کار، راه و رسم زندگی، ص ۳۶

۱۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۳

۱۷ـ دکتر مایکل آیزانک، روان‌شناسی شادی، ص ۲۳

۱۸ـ امام علی (ع) در توصیف عارفان می‌فرماید: «وَ إِنْ‏ ضَحِکَ‏ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ؛ اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمی‌شود.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳)

۱۹ـ حسام‌الدین هندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۶۴۸

۲۰ـ محمدمهدی نراقی، جامع‌السعادات، ج ۲، ص ۳۰۱

۲۱ـ سنن النبی، ص ۶۰

۲۲ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۵۰

۲۳ـ غررالحکم

۲۴ـ همان

۲۵ـ زهرالربیع، ص ۷

۲۶ـ وسائل‌الشیعه، ج ۱، ص ۴۴۳

۲۷ـ وسائل‌الشیعه، ج ۳، ص ۳۵۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۱۸۵

۲۸ـ محدث قمی، منتهی الآمال، ص ۱۵ و ۵۸

۲۹ـ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۴۱، روایت ۵

 

سوتیترها

۱٫

زندگی همچون آب روان هر لحظه در گذر است. زندگی یک تحوّل دائمی و یگانه حقیقت محقق و مسلّم همین «امروز» است. چرا زیبایی‌های امروز را با تصور مشکلات آینده‌ای که در هاله‌ای از تردید، ابهام و تغییرات دائمی و غیرقابل پیش‌بینی پوشیده شده است، زشت و بدنما کنیم؟

۲٫

انسانی در زندگی واقعاً شاد است که از گناه پرهیز و حدود الهی را رعایت کند و اراده‌ای در جهت «پرهیز» در خود به وجود آورد. ارضای تمایلات به هرگونه و هر نحو، شادی‌آور نیست، گاهی «پرهیز» از برآوردن آنها لذت‌بخش است

 

15مارس/17

اعتکاف فصلی برای رویش

طلیعه سخن

اعتکاف، در فرهنگ دینى خصوصاً دین اسلام از جایگاه بس والا و عظیمى برخوردار است.

قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ إِذجَعَلْنَا البَیتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمناً وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلّى وَ عَهِدنا إِلى‏ إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ أَن طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَ العاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»؛(۱) «و [به خاطر بیاورید] هنگامى که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن براى مردم قرار دادیم، و [براى تجدید خاطره] از مقام ابراهیم عبادتگاهى براى خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و معتکفان و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان پاک و پاکیزه کنید.‌«

و در روایات نیز تعبیرات گران سنگ و با ارزشى از اعتکاف شده است که به نمونه‏اى اشاره مى‏شود:

در حدیث نبوى مى‏خوانیم: «اَلمُعتَکِفُ یعکِفُ الذُّنُوبَ وَ یجرى‏ لَهُ مِنَ الاَجرِ کَاَجرِ عامِلِ الحَسَناتِ کُلِّها»؛(۲) معتکف گناهان را متوقف نموده [و از بین مى‏برد] و اجرى بسان انجام‌دهنده تمام نیکی‌ها دریافت مى‏دارد.‌

با توجه به چنین جایگاهى که براى اعتکاف وجود دارد، شایسته است برنامه اعتکاف را به گونه‏اى طرح‌ریزى کنیم که بیش‏ترین و بهترین بهره‏ها را در آن ببریم.

فرصت مناسب‏

در منابع دینى توصیه شده است که اوقات زندگى و شبانه روز خویش را به سه قسمت تقسیم کنیم: بخشى براى کار و تلاش، بخشى براى استراحت و تفریح و بخشى نیز براى عبادات و بندگى خدا.(۳)

متأسفانه حرص و ولع بشر باعث شده که کار و تلاش براى دنیا و زندگى، تمام اوقات او را پر کند و نتواند آنچنان که باید و شاید با خدا و خویشتن خویش خلوت و گفت‌وگو داشته باشد.

اسلام براى غفلت‏زدایى و تقویت ارتباط انسان با خدا، علاوه بر عبادت‌هاى روزانه مانند نمازهاى یومیه، عبادت هفتگى همچون نماز جمعه، و نیز عبادت‌هاى فصلى و سالانه همچون حج و روزه ماه رمضان، عبادت‌هاى مستحبى خاصى را نیز درنظر گرفته است که از آن جمله مى‏توان به دعاهاى برخى ایام و اعتکاف اشاره کرد.

چنانچه در کلمات آیه زیر دقت شود، بهتر مى‏توان به جایگاه اعتکاف در مقوله ارتباط با حق تعالى پى‏برد.

«وَ عَهِدنَآ إِلَى‏ إِبرَ هِیمَ وَ إِسمَعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیتِىَ لِلطَّآئِفِینَ وَ العَکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ‌«،(۴) «ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: خانه مرا براى طواف‏کنندگان و معتکفان و رکوع‏کنندگان و سجده‏کنندگان پاک و پاکیزه کنید.‌«

در این آیه شریفه، اعتکاف در بین دو ارتباط قوى با خداوند متعال قرار گرفته است. آن دو عبارتند از: طواف، که از حیث ارتباط و قرب فیزیکى و جسمانى نسبت به نماد عبادت (کعبه) در بالاترین درجه قرار دارد و رکوع و سجود که از جهت قرب معنوى مصداق بارز و اعلاى تقرّب به شمار مى‏رود.

اعتکاف این فرصت را به انسان مى‏دهد که ارتباط‌هاى اساسى زندگى خویش را بازبینى و بازرسى نماید و به تقویت و تحکیم آن بپردازد.

مهم‏ترین ارتباطات معنوى انسان بر سه محور اصلى مى‏چرخد: اوّل؛ ارتباط انسان با خداى خویش به عنوان خالق هستى و معبود یگانه و منبع تمام قدرت‌ها، دوم؛ ارتباط انسان با خودش به عنوان اینکه مأمور است در سازندگى خود بکوشد و هیچ‏گاه از اوضاع نفسانى خویش غافل نباشد و سوم، ارتباط با امام زمان‌(علیه‌السلام) به عنوان قطب عالم امکان و مجراى فیض الهى.

اعتکاف و خلوت‌هاى آن فرصت بسیار مناسبى است براى تقویت و تحکیم ارتباطات سه‏گانه فوق و آنچه پیش رو دارید، گامى است در جهت تبیین هر چه بهتر این موضوع.

الف) رابطه  با خدا

«انسان» موجودى است سراسر فقر و به معناى دقیق‏تر، عین ربط و فقر است.(۵) به این جهت، اگر لحظه‏اى از سر منشأ هستى و قدرت جدا شود، به همان مقدار ضرر و زیان دیده است.

گرفتاری‌هاى زندگى و اشتغالات آن گاهى این ارتباط را به پایین‏ترین درجه مى‏رساند و در مقابل، خلوت‌هاى عبادى همچون اعتکاف، بهترین فرصتى است که به وسیله آنها مى‏توانیم این ارتباط را بازسازى و تقویت نماییم. براى رسیدن به این مرحله، برداشتن چند گام لازم است.

۱ـ انابه و برگشت

خلوت اعتکاف، فرصتى است که انسان پرونده اعمال گذشته خود را مرور نموده، از کردارهاى ناشایست خویش توبه و استغفار نماید. مهم‏ترین شرط توبه حالت ندامت و پشیمانى یا انقلاب روحى است که در انسان ایجاد مى‏شود.

براى ایجاد این حالت بهتر است دعاهایى را که درباره توبه از زبان امامان معصوم رسیده است مرور کنیم؛ دعاهایى مانند؛ مناجات تائبین امام سجاد‌(علیه‌السلام)، مناجات منظوم امیرمؤمنان على‌(علیه‌السلام) و برخى دعاهاى صحیفه سجّادیه که در این مجال از باب تبرک جستن به ادعیه معصومین‌(علیهم‌السلام) به فرازهایى از آنها اشاره مى‏کنیم:

در بخشى از مناجات منظوم امیرمؤمنان على‌(علیه‌السلام) مى‏خوانیم:

«اِلهِى لَئِن جَلَّت وَ جَمَّت خَطِیئَتِى‏

فَعَفْوُکَ عَن ذَنبِى اَجَلُّ وَ اَوسَعُ‏

اِلهِى لَئِن اَعطَیتُ نَفسِى سُؤلَها

فَها اَنَا فِى رَوضِ النَّدامَهِ اَرفَع‏

اِلهِى تَرى‏ حالِى وَفَقرِى وَفاقَتِى‏

وَ اَنتَ مُناجاتِى الخَفِیهَ تَسمَعُ؛(۶)

خدایا! اگر چه گناه من بزرگ و بسیار است، پس عفو تو از گناه من بزرگ‏تر و وسیع‏تر است.

خدایا! اگر من به خواسته‏هاى نفسم تن دادم، اکنون در باغ پشیمانى گشت و گذار دارم.

اى خدا! تو حال مرا ندارى و پریشانى مرا مى‏بینى؛ در حالى که مناجات پنهانى مرا مى‏شنوى.‌

بسیار جا دارد که این دعا در نماز شب‌هاى اعتکاف و امثال آن با حال و توجه خاص خوانده شود.

در بخشى از مناجات تائبین امام زین‌العابدین‌(علیه‌السلام) که اولین مناجات از مناجات پانزده‏گانه آن حضرت است، آمده است:

«اِلهِى اَلْبَسَتنِى الْخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتِى وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنکَ لِباسَ مَسکَنَتِى وَاَماتَ قَلبِى عَظِیمُ جَنایتِى فَاَحیهِ بِتَوبَهٍ مِنکَ…؛ خداى من! خطاها لباس مذلّت و خوارى بر تنم کرده و دورى از تو لباس بیچارگى بر من پوشانده و جنایت بزرگ من دلم را میرانده (و روحم را بى‏حال و بى‏صفا نموده). پس آن را با توبه‏اى از جانب خودت زنده گردان.‌«

در بخش میانى مناجات یادشده مى‏خوانیم:

«اِلهِى اِن کانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوبَهً فَاِنِّى وَعِزَّتِکَ مِنَ النَّادِمِینَ وَاِن کانَ الاِستِغفارُ مِنَ الخَطِیئَهِ حِطَّهً فَاِنِّى لَکَ مِنَ المُستَغفِرِینَ؛(۷) خدایا! اگر پشیمانى از گناه توبه است، به عزّتت سوگند که من از نادمان و پشیمانانم و اگر استغفار و آمرزش‏جویى از خطا گناهان را مى‏ریزد، من به حقیقت از استغفارکنندگان و آمرزش جویان توام.‌«

بدیهى است که خواندن این مناجات روح‏بخش در خلوت‌هاى اعتکاف با حال و شور و گریه، تحول بسیار عظیمى در روح و روان انسان ایجاد مى‏کند.(۸)

۲ـ تلاوت قرآن‏

گام دیگر براى تقویت ارتباط با خالق هستى، خواندن قرآن است. در واقع، در قرآن کریم این خداست که با بندگانش حرف مى‏زند. از این‏رو، لازم است که با قرآن بیش‏تر مأنوس شویم و با دقت و تفکر، هر روز مقدارى از آن را بخوانیم و اگر برایمان ممکن باشد، در ایام اعتکاف یک ختم قرآن داشته باشیم.

پیامبر اکرم‏(صلى‏الله‏علیه‏وآله) فرمود: «عَلَیکَ بِقِرائَهِ الْقُرْآنِ؛ فَاِنَّ قِرائَتَهُ کَفَّارَهٌ لِلذُّنُوبِ، وَسَترٌ فِى النَّارِ، وَاَمانٌ مِنَ العَذابِ؛ (۹) بر تو باد به خواندن قرآن! زیرا خواندن قرآن، پوشاننده گناهان، مانع آتش و امان از عذاب است.‌»

آن حضرت همچنین فرمود: «یا بُنَىَّ لا تَغفَل عَن قِراءَهِ القُرآنِ، فَاِنَّ القُرآنَ یحیى القَلبَ، وَینهى‏ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکَرِ وَالبَغىِ؛(۱۰) اى پسرم! از خواندن قرآن غفلت نکن؛ زیرا خواندن قرآن دل را زنده و از بدیها و منکرات و ستم باز مى‏دارد.‌»

این حدیث به خوبى بیانگر آن است که قرآن باعث زنده شدن دل و روح آدمى مى‏شود و زنده بودن قلب، یعنى تقویت ارتباط با خداى متعال.

۳ـ دعا و مناجات

دعاهاى فراوانى در منابع دینى ما موجود است که عرفان حقیقى در درون آنها نهفته و فهم مضامین بلند و ژرف آنها نیازمند فرصتى است تا انسان با حواس جمع و توجه کامل آنها را زمزمه کند و با خداى خویش حرف بزند و اعتکاف چنین فرصتى را فراهم مى‏کند. در دعاهاى ماه رجب، مناجات شعبانیه، دعاى مکارم الاخلاق، مناجات مسجد کوفه امیرمؤمنان على‌(علیه‌السلام) و دعاى ابوحمزه و دعاهاى دیگر، دریایى بیکران از معارف و حقایق موج مى‏زند.

 

ب) توجه خویشتن

انسان بر اثر اشتغالات زندگى و غفلت‌ها، همچنان که خدا را فراموش مى‏کند و ارتباط او با خدا رو به ضعف مى‏گذارد، خود را نیز فراموش مى‏کند و ارتباط وى با خویشتن خویش به سردى گراییده، منجر به نسیان از خود مى‏شود.

قرآن کریم سخت به مسئله «خودزیانى» و «خودفراموشى» توجه کرده و خطر آن را اعلام نموده است؛ آنجا که مى‏فرماید: «قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَضَلَّ عَنهُم مَّا کَانُوا یفتَرُونَ‌»؛(۱۱) «به ‏راستى آنها سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند از نظرشان گم مى‏شوند (نه راه بازگشتى دارند و نه شفیعانى).‌«

و در جاى دیگر فرمود: «قُل إِنَّ الخَسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم»؛(۱۲) «بگو زیاندیده و سرمایه باخته کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند.‌«

و یا در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَهُم أَنفُسَهُم»؛(۱۳) «خدا را فراموش کردند و خدا آنها را از یاد خودشان برد.‌«

استاد مطهرى‏(رحمه‌الله علیه) درباره خودزیانى و خودفراموشى مى‏گوید: «انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه مى‏کند و «ناخود» را «خود» مى‏پندارد. آنچه به خیال خود براى خود مى‏کند، در حقیقت براى ناخود مى‏کند و خود واقعى را متروک و مهجور و احیاناً منسوخ مى‏سازد؛ مثلاً آنجا که انسان واقعیت خود را همین «تن» مى‏پندارد و هرچه مى‏کند، براى تن و بدن مى‏کند، خود را گم کرده و فراموش کرده و ناخود را خود پنداشته است. به قول مولوى، مَثَلَش مَثَل کسى است که قطعه زمینى در نقطه‏اى دارد، زحمت مى‏کشد و مصالح و بنا و عمله مى‏برد آنجا را مى‏سازد و رنگ و روغن مى‏زند و به فرش‌ها و پرده‏ها مزین مى‏نماید؛ اما روزى که مى‏خواهد به آن خانه منتقل گردد، یک مرتبه متوجه مى‏شود که به‏ جاى قطعه زمین خود، یک قطعه زمین دیگر [را] که اصلاً به او مربوط نیست و متعلق به دیگرى است، ساخته و آباد کرده و مفروش و مزین نموده و قطعه زمین خودش خراب به کنارى افتاده است.

در زمین دیگران خانه مکن‏

کار «خود» کن کار «بیگانه» مکن‏

 

کیست بیگانه؟ «تن» خاکى تو

کز براى او است غمناکى تو

 

و در جاى دیگر مى‏گوید:

اى که در پیکار «خود» را باخته‏

دیگران را تو ز «خود» نشناخته‏

 

تو به هر صورت که آیى بیستى‏

که منم این، واللّه این تو نیستى‏

 

یک زمان تنها بمانى تو ز خلق

در غم و اندیشه مانى تا به حلق‏ (۱۴)

آرى خودیابى انسان تنها در خدایابى و خلوت‌هایى همچون اعتکاف و شب‌هاى قدر و امثال آن میسّر مى‏شود. چه بسیار آدم‌هایى که در این خلوتگاه، معدن وجود خویش را کشف کردند و با استخراج آن براى همیشه خود را بازیافتند و به حقیقت خویش، ارزش ابدى و غیرقابل تصوّرى دادند.

در مراسم عبادى اعتکاف، انسان همواره مى‏تواند به یاد خداوند باشد و یاد خدا مایه حیات قلب و روشنایى دل گردد. ذکر خدا مایه آرامش روح، عامل صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمى است، باعث بیدارى و آگاهى و هوشیارى است و در پرتو این همه، انسان حقیقت خود را باز مى‏یابد. امام على‌(علیه‌السلام) فرمود: «خداى متعال یاد خود را مایه صفا و جلاى دلها قرار داده است. با یاد خدا دلها پس از سنگینى، شنوا و پس از کورى، بینا و پس از سرکشى، نرم و ملایم مى‏گردد. همواره چنین بوده که در فاصله‏هاى زمانى مختلف خداوند بندگانى داشته که در اندیشه‏هایشان با آنان نجوا مى‏کند و در عقل‌هایشان با آنان سخن مى‏گوید.‌«(۱۵)

ج) ارتباط با امام زمان(‌علیه‌السلام)

امام هر زمان، قطب عالم هستى، مجراى فیض الهى و واسطه بین خلق و خالق است. در این زمان، قطب عالم امکان حضرت مهدى(‌علیه‌السلام) است و اگرچه آن عزیز در پشت پرده غیبت به سر مى‏برد، ولى ارتباط با او یک لحظه قطع نمى‏شود.

در قرآن کریم مى‏خوانیم: «یأَیهَا الَّذِینَ امَنُوا اصبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون»؛(۱۶) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! استقامت کنید و [در برابر دشمنان] پایدار باشید و از مرزهاى خود مراقبت کنید و خداترس باشید، شاید رستگار شوید.‌«

در مورد تفسیر این آیه از حضرت صادق(علیه‌السلام) نقل شده است که فرمود: «اِصبِرُوا عَلى‏ دِینِکُم وَصابِرُوا عَدُوّکُم وَرابِطُوا اِمامَکُم؛(۱۷) بر دین خود [و مصائب و مشکلات‏] صبر کنید و در برابر دشمنان استقامت ورزید و با امام خویش رابطه داشته باشید.‌» در برخى دیگر از احادیث چنین تعبیر شده است که: «وَرابِطُوا عَلَى الأَئِمَّهِ.‌»

به یقین، گناهان روزانه، غفلت‌هاى دائمى و دنیازدگی‌هاى ما باعث کمرنگى ارتباط با آن حضرت و یا آزردگى دل آن عزیز دلها مى‏شود. در واقع، باید خدمت آن حضرت عرضه داشت:

خوب مى‏دانم ز من رنجیده‏اى

چون همه اعمال زشتم دیده‏اى

 

گوئیا کردى رها قلاّده‏ام         

کز تو این گونه جدا افتاده‏ام

 

تا که از هجرت حکایت مى‏کنم‏

با تو من از تو شکایت مى‏کنم

اى سحاب فیض اى کوه کرم‏

دردمند و روسیاهم، مضطرم‏

 

یا ز راه لطف بر من کن نظر

تا جدا گردم ز هر درد و ضرر

 

یا دعا کن من بمیرم نازنین‏

تا نسوزانم دلت را بیش از این‏

زمزمه اشعار فوق و امثال آن در خلوت‌هاى اعتکاف، طوفانى برپا مى‏کند و اشکى از دیدگان جارى مى‏سازد که به‏خوبى مى‏تواند زمینه تقویت و تحکیم ارتباط انسان با امام زمان‌(علیه‌السلام) را فراهم نماید و در طوفان اشک‌ها چه زیبا است که براى تعجیل در فرج آن حضرت دعا نماییم، مخصوصاً در روز آخر اعتکاف و در ضمن دعاى «اُمّ داود»،(۱۸) معروف است وقتى مادرى براى آزادى فرزندش داود، از زندان منصور دوانیقى متوسل به حضرت صادق‌(علیه‌السلام) شد، آن حضرت دعاهایى را که به اعمال ‌ام داود معروف شده به او تعلیم داد و بعد از خواندن دعاها و به‏جا آوردن آن اعمال، فرزندش آزاد شد.

بایسته است که معتکفان یکى از حاجات مهم خویش را فرج حضرت مهدى‌(علیه‌السلام) قرار دهند.

پی‌نوشت‌

۱ـ  بقره، ۱۲۵٫

۲ـ کنز العمّال، متقى هندى، بیروت، مؤسسه الرساله، ج‏۸، ح ۲۴۰۱۲٫

۳ـ نهج‌البلاغه، محمد دشتى، ص ۷۲۴، حکمت ۳۹۰٫

۴ـ بقره، ۱۲۵٫

۵ـ أَنتُمُ الفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الغَنِىُّ الحَمِیدُ‌» فاطر، ۱۵٫

۶ـ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص ۲۱۶ – ۲۱۸٫

۷ـ همان، ص ۱۹۶، اوّلین مناجات از مناجات خمسه عشر.

۸ـ تذکر این نکته ضرورى است که واعظان محترم و مسئولان اعتکاف با برنامه‏هاى سخنرانى و گروهى، نباید همه اوقات معتکفان را پر کنند؛ بلکه لازم است که زمانى را براى خلوت‌هاى آنان نیز در نظر بگیرند.

۹ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، دارالکتب الاسلامیه، ج ۹۲، ص ۱۷، ح ۱۸؛ منتخب میزان الحکمه، محمدى رى‏شهرى، ص ۴۱۸٫

۱۰ـ منتخب میزان الحکمه، ص ۴۱۸؛ کنز العمال، متقى هندى، ح ۴۰۳۲٫

۱۱ـ اعراف، ۵۳٫

۱۲ـ زمر، ۱۵٫

۱۳ـ حشر، ۱۹٫

۱۴ـ سیرى در نهج‌البلاغه، مرتضى مطهرى، قم، صدرا، ص ۲۹۶٫

۱۵ـ اِنَّ اللَّهَ تَعالى‏ جَعَلَ الذِّکرَ جَلاءً لِلقُلُوبِ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَهِ؛ وَ تَبصُرُ بِهِ بَعدَ العَشوَهِ وَتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَهِ وَما بَرَحَ لِلَّهِ عَزَّت اَلائُهُ فِى البُرهَهِ بَعدَ البُرهَهِ وَفِى اَزمانِ الفَتَراتِ رِجالٌ ناجاهُم فِى فِکرِهِم وَکَلَّمَهُم فِى ذاتِ عُقُولِهِم.‌» (نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲)

۱۶ـ آل عمران، ۲۰۰٫

۱۷ـ المیزان فى تفسیر القرآن، علاّمه طباطبایى، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۲، ص ۱۴۱؛ تفسیر صافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج ۱، ص ۴۱۱ – ۴۱۲٫

۱۸ـ مفاتیح الجنان، اعمال روز نیمه رجب، ص ۲۳۹٫

 

 

سوتیترها

۱٫

متأسفانه حرص و ولع بشر باعث شده که کار و تلاش براى دنیا و زندگى، تمام اوقات او را پر کند و نتواند آنچنان که باید و شاید با خدا و خویشتن خویش خلوت و گفت‌وگو داشته باشد.

 

۲٫

مهم‏ترین ارتباطات معنوى انسان بر سه محور اصلى مى‏چرخد: اوّل؛ ارتباط انسان با خداى خویش به عنوان خالق هستى و معبود یگانه و منبع تمام قدرت‌ها، دوم؛ ارتباط انسان با خودش به عنوان اینکه مأمور است در سازندگى خود بکوشد و هیچ‏گاه از اوضاع نفسانى خویش غافل نباشد و سوم، ارتباط با امام زمان‌علیه‌السلام به عنوان قطب عالم امکان و مجراى فیض الهى.

 

۳٫

استاد مطهرى‏ درباره «خودزیانى» و «خودفراموشى» مى‏گوید: «انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه مى‏کند و «ناخود» را «خود» مى‏پندارد. آنچه به خیال خود براى خود مى‏کند، در حقیقت براى ناخود مى‏کند و خود واقعى را متروک و مهجور و احیاناً منسوخ مى‏سازد

 

 

 

15مارس/17

رابطه نیکوکاری با سعادتمندی

 

مقدمه:

یکی از مفاهیم ارزشمندی که مورد توجه تمام ادیان الهی؛ به‌ویژه مکتب حیات‌بخش اسلام قرار گرفته است، «احسان و نیکی» به همنوعان است. و به همین دلیل روز ۱۴ اسفند هر سال، «روز احسان و نیکوکاری» نامگذاری شده است.

این فضیلت اخلاقی و انسانی به جهت برانگیختن احساسات درونی و لذت‌های روحانی، امری شایسته و خداپسندانه است که فطرت انسان‌های کامل با آن عجین شده است. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «… اَحسِنُوا إنَّ اللهَ یُحِبُ المُحسنین ؛(۱) نیکی کنید زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «بر تو باد! احسان و نیکوکاری در حق دیگران؛ زیرا آن برترین و بهترین کشت و سودمندترین سرمایه است.» (۲)

احسان و نیکی به همنوعان یکی از نیازهای ضروری جوامع الهی است و رواج آن در میان مردم سبب پیدایش جامعه‌ای متعادل، بالنده و پویا می‌شود؛ لذا پیشوایان معصوم(ع) در سیره رفتاری و عملی خود این فضیلت انسانی را سرلوحه برنامه‌های زندگی خود قرار می‌دادند و در احادیث و روایات نورانی، رهنمودهای سازنده و مفیدی را به پویندگان راه امامت و ولایت ارائه می‌کردند.

در این نوشتار سعی شده است با الهام از سیره آن بزرگواران به تبیین مصادیق احسان و نیکوکاری بپردازیم.

*حمایت از محرومان

مسلمانان باید در پرتو احسان و نیکوکاری از لحاظ توزیع ثروت‌های عمومی و سایر خدمات در حد مساوی قرار گیرند. پیامبران الهی تلاش می‌کردند تا فقرا و محرومان جامعه علاوه بر رشد فکری، از محرومیت‌های مادی رها شوند و زندگی مناسب و در شأن خود داشته باشند. همچنین پیشوایان معصوم«ع» در سیره خود لازم می‌دیدند که با ترویج فرهنگ احسان با انواع فقر و محرومیت مبارزه کنند و این پدیده شوم را که نتیجه بی‌عدالتی و ظلم بود، ریشه‌کن نمایند.

حضرت علی«ع» از قول نبی‌مکرم اسلام«ص» می‌فرماید: «جامعه‌ای که در آن حق محرومان و ضعیفان ادا نشود، افرادش هیچ‌گاه روی سعادت و خوشبختی را نخواهند دید.»(۳)

مولای متقیان«ع» نیکی به اقشار محروم و درمانده جامعه را جزو برنامه‌های اصلاحی خویش قرار داده بودند. آن حضرت در عهدنامه خویش به مالک اشتر به وی مأموریت می‌دهند که اقشار ضعیف جامعه را از نعمت احسان و نیکوکاری محروم نسازد و نیازهای آنان را تأمین کند. همچنین علاوه بر فرمان‌هایی که به کارگزاران خویش در جهت تأمین اجتماعی محرومان جامعه می‌دهند، خود نیز عملاً به تأمین نیازهای این قشر اقدام می‌کنند و خود را «پدر یتیمان» معرفی می‌نمایند و همچون پدر با آنان رفتار می‌کنند.(۴)

دومین فروغ امامت حضرت امام حسن مجتبی«ع» در بذل و بخشش و نیکوکاری سرآمد روزگار خویش و آرام‌بخش دل‌های دردمند و نقطه امید درماندگان بودند. آن حضرت دو بار تمام دارایی خویش را در راه خدا دادند، سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کردند و نصف اموال‌شان را به مستمندان بخشیدند.(۵)

روزی عثمان کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیری از او کمک مالی خواست. عثمان پنج درهم به وی داد. مرد فقیر گفت: «مرا نزد کسی راهنمایی کن تا کمک بیشتری نماید. »عثمان به امام حسن«ع» و امام حسین«ع» اشاره کرد. وی پیش آنان رفت و درخواست کمک کرد. امام مجتبی«ع» فرمود: «درخواست کردن از دیگران جایز نیست، مگر در سه مورد: دیه‌ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است یا بدهی کمرشکنی داشته باشد که توان ادای آن را ندارد و یا فقیر و درمانده شود و دستش به جایی نرسد. کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقاً گرفتاری من یکی از همین سه چیز است. آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی دادند و به پیروی از ایشان امام حسین«ع» چهل و نه دینار به او عطا کردند. فقیر هنگام بازگشت از کنار عثمان عبور کرد. عثمان پرسید چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی، ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می‌خواهی؟ اما حسن‌بن علی«ع» در مورد مصرف پول از من سئوال کرد و آنگاه پنجاه دینار داد. عثمان گفت: این خاندان، کانون علم، حکمت و سرچشمه نیکی و احسان هستند. نظیر آنان را کجا می‌توان پیدا کرد؟!(۶)

*تأمین نیازهای مردم

گرفتاری‌ و نیازمندی‌ به سراغ هر انسانی می‌آید. در چنین مواقعی که فرد در جامعه دچار مشکل می‌شود و به یاری دیگران نیازمند است، انتظار دارد افراد توانا و توانمند قدمی در جهت حل مشکل او بردارند. اسلام نهایت تلاش خود را به خرج می‌دهد تا در تمام جامعه اسلامی حتی یک فقیر و نیازمند هم پیدا نشود، اما بدون شک در هر جامعه‌ای افراد از کار افتاده آبرومند، کودکان یتیم و بیمارانی وجود دارند که باید توسط بیت‌المال و نیز افراد متمکن با نهایت ادب و احترام تأمین شوند. توجه و اهتمام به امور معیشتی مردم جایگاه ویژه‌ای در سیره امامان معصوم«ع» دارد. در حدیثی آمده است که امام سجاد«ع» در شب‌های تاریک از خانه خارج می‌شدند و انبانی را که در آن کیسه‌های درهم و دینار بود، بر دوش خویش حمل می‌کردند و بر در خانه فقرا می‌بردند و به آنان می‌بخشیدند. زمانی که آن حضرت به شهادت رسیدند و آن عطایا قطع شد، مردم تازه متوجه شدند که آن همه احسان و بخشش از جانب امام سجاد«ع» بوده است.(۷)

«ابوهاشم جعفری» ـ یکی از اصحاب خاص امام حسن عسکری«ع» ـ می‌گوید: «از فقر و تنگدستی به امام حسن«ع» شکایت بردم. آن حضرت با تازیانه خود خطی بر روی زمین کشیدند و شمشی از طلا را که نزدیک به پانصد اشرفی بود از آن بیرون آوردند و فرمودند: ای اباهاشم! این را بگیر و ما را معذور دار!»(۸)

صفوان بن ساربان نقل می‌کند: «در محضر امام صادق«ع» بودم. مردی از اهالی مکه به نام «میمون» نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: کرایه راه سفرم تمام شده و نیاز به کرایه دارم. امام«ع» بی‌درنگ به من فرمودند: برخیز و به کار برادرت رسیدگی کن. برخاستم و به حل مشکلات او پرداختم. خداوند کمک کرد و نیاز او برطرف شد. در این هنگام به محضر امام صادق«ع» رسیدم. از من پرسیدند: در مورد نیاز و مشکل برادرت چه کردی؟ عرض کردم به یاری خدا مشکل او حل شد. حضرت فرمودند: آگاه باش که با احسان و نیکوکاری برادر دینی‌ات را یاری کنی. این کار در نزد من محبوب‌تر و بهتر از آن است که یک هفته خانه کعبه را طواف نمایی.

*مهرورزی

مهرورزی از زیباترین مصادیق احسان و نیکی است که نقش سازنده و مؤثری در گرایش انسان‌ها به سوی حق و عدالت ایفا می‌کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی‌تر و آتش کینه‌ها و اختلافات را خاموش می‌کند.

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «دل‌های انسان‌ها بیگانه و نامأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می‌گیرد.»(۱۰) نبی‌مکرم اسلام«ص» به عنوان کامل‌ترین اسوه راستین بشریت نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بودند. آن بزرگوار با به کارگیری محبت و احسان توانستند در طول ۲۳ سال دل‌های بسیاری را شیفته مکتب خویش کنند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نمایند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: « وَمَا أَرسَلْنَاکَ إِلَّا رَحمَهً لِّلْعَالَمِین؛(۱۱) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».

راز موفقیت پیامبر«ص» در مدیریت حکومتی، نیکی و عشق به مردم بود و اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت ایشان وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت‌فرسا را پیدا نمی‌کردند. احسان و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه‌توز را به دوستانی صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین«ع» به نقل از پدر بزرگوارشان حضرت علی«ع» چنین آمده است که: پیامبر«ص» در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‌رو و خندان بودند و هرگز بی‌رحم، پرخاشگر و اهل تملق نبودند. هیچ‌کس از احسان ایشان مأیوس نمی‌شد و هر کس به در خانه ایشان می‌آمد، نومید بازنمی‌گشت. گاه که فرد غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می‌گفت و درخواستی داشت، تحمل می‌کردند و به یاران‌شان می‌فرمودند: هر گاه کسی را دیدید که حاجتی دارد،‌ به او عطا کنید»،(۱۲)

و این چنین بود که پیامبر(ص) دل‌ها را کانون محبت خود ساختند و میلیون‌ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی دادند. در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجرت رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، صفیه دخت رحیّ بن اخطب و دانشمند سرشناس یهودی بود. بلال حبشی صفیه را همراه بانوی دیگری به مدینه آورد، ولی آنها را از کنار جنازه‌های بستگان‌شان عبور داد. آن دو بانو با دیدن این منظره‌ها بسیار ناراحت شدند و گریستند و صورت خود را خراش دادند. وقتی وارد مدینه شدند و به محضر پیامبر«ص» رسیدند، رسول خدا«ص» از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهره‌اش پرسیدند. صفیه ماجرا را گفت. آن حضرت فهمیدند که بلال حبشی در این مورد آئین مهر و محبت اسلامی را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار دادند و فرمودند: ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شده است که آن دو بانو را از کنار کشته‌شدگان‌شان حرکت دادی؟ چرا از مهربانی دریغ ورزیدی؟!(۱۳)

این‌گونه سرزنش‌ها بیانگر آن است که اسلام دین محبت است؛ به‌طوری که نباید در منطقه جنگی، بازماندگان کفار را از کنار جنازه کشته‌شدگان عبور داد. مهربانی‌های ایثارگرانه حضرت زهرا«س» و حضرت علی«ع» به محرومان، بینوایان، یتیمان و اسیران از مصادیق بارز احسان و نیکی به همنوعان است که در سیره عملی آنان می‌درخشد. ابن عباس می‌گوید: امام حسن و امام حسین «ع» بیمار شدند. پیامبر«ص» با جمعی از صحابه به عیادت‌شان آمدند. آن حضرت به علی«ع» گفتند: ای ابوالحسن! خوب بود برای شفای فرزندان نذری قرار می‌دادی. امام علی«ع» و فاطمه«س» نذر کردند که اگر فرزندان‌شان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. دیری نپایید که هر دو شفا یافتند، در حالی که علی و فاطمه از نظر مواد غذایی دست خالی بودند. علی«ع» سه من جو قرض کرد و فاطمه«س» یک سوم آن را آرد و سپس نان تهیه کرد. هنگام افطار سائلی بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان پیامبر«ص»، من فقیری از مسلمانان هستم، غذایی به من بدهید. آنان مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خویش را به او دادند و آن شب فقط آب نوشیدند.

روز دوم موقع افطار یتیمی به در خانه آمد و آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند و بار دیگر با آب افطار کردند. روز سوم، اسیری به هنگام غروب آفتاب به در خانه آنها آمد و باز هم سهم غذای خود را به او دادند. وقتی صبح شد پیامبر«ص» به خانه فاطمه«س» آمدند و دیدند که گرسنگی آنان را خیلی ضعیف و کم‌توان کرده است. رسول خدا«ص» عمل آنان را ستودند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و فرمود: «ای محمد! خداوند سوره انسان را در شأن و مقام اهل‌بیت تو نازل کرد.»(۱۴) سپس این آیه را برای پیامبر«ص» تلاوت کرد: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً ؛(۱۵) و غذای خود را با آن که به آن نیاز دارند به فرد مستمند، یتیم و اسیر می‌دهند.»

روزی امام حسین«ع» از راهی عبور می‌کردند. چند نفر فقیر را دیدند که حصیری کهنه روی خاک پهن کرده بود‌ند و نان خشک می‌خوردند. وقتی امام«ع» را دیدند، ایشان را برای خوردن نان به جمع خود دعوت کردند. آن حضرت با کمال محبت نزد آنان رفتند و کنارشان نشستند و از نان خشک خوردند، سپس این آیه را تلاوت کرد: « إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِین(۱۶) خداوند متکبران را دوست ندارد.»(۱۷)

*همدردی و همیاری

یکی از زیباترین خصلت‌های انسانی، همدردی و یاری دیگران است. انسان به حکم اجتماعی بودن، به تأمین آسایش و آرامش دیگران نیازمند است و همچنین نیازهایش او را در جهت تعاون و مشارکت با دیگران ترغیب می‌کند. در دین اسلام مشارکت و تعاون یکی از آموزه‌های اصلی است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى وَلا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوان: و در راه نیکوکاری و پرهیزکاری به یکدیگر کمک کنید و در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید.»(۱۸)

در سیره پیشوایان معصوم همدردی و یاری دیگران از مصادیق ستوده و خداپسندانه احساس و نیکوکاری است. نبی اکرم اسلام(ص) می‌فرمایند: «کسی که دو لباس دارد یکی را خود بپوشد و دیگری را به برادر دینی خویش بپوشاند.»(۱۹) امام صادق(ع) همدردی و مواسات با برادران دینی را وسیله تقرب به خداوند دانسته‌اند. آن حضرت می‌فرمایند: «با همدردی کردن با برادران‌تان خود را به خداوند نزدیک کنید.»(۲۰)

*برخورد گرم و صمیمی

برخورد گرم و صمیمی، نوعی احسان و نیکی به دیگران است که باعث نزدیک شدن دل‌ها و افزایش مهرورزی می‌شود. تحقیقات روان‌شناسی نشان داده‌اند که چه بسا افراد خاطی که با یک برخورد نیک و صمیمانه به اشتباه خود پی می‌برند و چه بسیارند انسان‌هایی که زمینه‌های تربیتی مثبتی داشته‌اند، اما با یک برخورد دلسردکننده از مسیر هدایت فاصله گرفته‌اند؛ زیرا انسان‌ها به‌خصوص نسل جوان روحیه لطیفی دارند و ذاتاً تشنه صفا و صمیمیت‌اند.

آموزه‌های دینی نشان می‌دهند که برخورد صمیمی و ارتباط عاطفی با دیگران در سیره پیشوایان معصوم(ع) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. امام علی(ع) می‌فرمایند: وقتی رسول خدا(ص) با کسی مصافحه می‌کردند، هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دست‌شان را از دست او جدا کنند تا اینکه‌ آن شخص دستش را برمی‌داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با ایشان صحبت می‌کرد، حضرت هیچ‌گاه سخن او را قطع نمی‌کردند و از او جدا نمی‌شدند تا آن شخص سخن خود را به پایان می‌برد و از پیامبر(ص) جدا می‌شد.(۲۱) اگر کسی از آن حضرت دعوت به عمل می‌آورد در مهمانی او شرکت می‌کردند و برایشان تفاوت نمی‌کرد که دعوت کننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هر چند اندک بود، می‌پذیرفتند. به چهره افراد خیره نمی‌شدند. اگر کسی از اشتباه خود عذر می‌خواست، رسول الله(ص) عذر او را می‌پذیرفتند. اگر کسی مریض می‌شد، به عیادت‌اش می‌رفتند.(۲۲)

*مدارا با مردم

یکی از سجایای اخلاقی که مایه دوام و ثبات جامعه است، مدارا با دیگران است. رفق و مدارا در سیره رفتاری و عملی پیشوایان معصوم(ع) فراوان به چشم می‌خورد. آنان در امر تبلیغ و اجرای فرامین الهی علاوه بر شخصیت دادن به مردم، آنان را محترم می‌شمردند؛ به گونه‌ای که با گفتار و کردار خویش بهترین آداب زندگی را به دیگران می‌آموختند و درشت‌خویی آنان را با صبر و حوصله تمام تحمل می‌کردند. پیامبر اسلام(ص) با مدارای خویش توفیق یافتند تا دین و دنیای مردم را اصلاح نمایند. مدارا سختی‌ها را آسان می‌کند و آدمی را در برخوردهای اجتماعی موفق می‌دارد؛ زیرا نیمی از روابط فرد و جامعه در گرو رفق و مداراست. امام کاظم(ع) فرمودند: «مدارا نیمی از زندگی است.»(۲۳)

وفق و مدارا از مهم‌ترین صفات الهی هستند. از همین رو پیشوایان معصوم(ع) این فضیلت اخلاقی را بالاترین حد داشتند. البته مدارای مورد بحث به معنای چشم‌پوشی از حق و زیر پا گذاشتن اصول و یا عبور از حدود معیارهای اساسی نیست، بلکه یک نوع روش در برخورد با دیگران است که خداوند بندگان ویژه خود را بر آن می‌ستاید و می‌فرماید: « وَعِبَادُ الرَّحمَنِ الَّذِینَ یَمشُونَ عَلَى الأَرضِ هَونًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا: و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین به آرامی راه می‌روند و چون افراد نادان ایشان را خطاب قرار دهند به ملایمت و مدارا پاسخ می‌دهند.»(۲۴)

نقل می‌شود که از قبیله بنی سعد فردی به حضور پیامبر(ص) رسید. وی انسانی درشت‌خوی بود و هنگام پرسش و صحبت با پیامبر(ص) چندین بار بی‌ادبی و گستاخی کرد. اما آن حضرت با حوصله و آرامش تمام سئوالات او را پاسخ دادند. این روش پیامبر(ص) نه تنها باعث مسلمان شدن آن فرد شد، بلکه تمام مردان و زنان قبیله بنی سعد مسلمان شدند.(۲۵)

*انفاق به مستمندان

مکتب حیات‌بخش اسلام برای دستگیری از محرومان جامعه راه‌کارهای زیادی را ارائه نموده است. یکی از این راهبردها انفاق به افراد فقیر است که طبق آموزه‌های دینی از درخشان‌ترین مصادیق احسان و نیکی قلمداد می‌شود. اسلام برای این فضیلت اخلاقی گستره وسیعی را قرار داده است؛ به‌طوری که برخی از انفاقات همچون خمس و زکات را واجب ساخته و بعضی دیگر همچون اطعام، تقدیم هدایا، وقف و صدقه را مستحب قرار داده است.

مسئله انفاق در آیات وحیانی مورد تأکید بسیار قرار گرفته است. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم فی سَبیلِ‌اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم؛ مثل کسانی که اموال خویش را در راه خدا انفاق می‌کنند همانند دانه‌ای است که هفتصد خوشه داده است و در هر خوشه صد دانه وجود دارد و خداوند برای هر کس که بخواهد دو برابر می‌کند و خداوند وسعت‌دهنده داناست.»(۲۶)

آنچه در فرایند انفاق دارای اهمیت است حفظ کرامت نیازمندان به هنگام بخشش و احسان به آنان است؛ یعنی این فضیلت خداپسندانه باید به گونه‌ای باشد که به بزرگواری و شرافت مستمندان لطمه‌ای وارد نسازد. در سیره رفتاری و عملی پیشوایان معصوم(ع) انفاق در راه خدا همراه با حفظ کرامت فقرا از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

«محمد بکری» می‌گوید: وارد مدینه شدم تا پولی به دست آورم و قرضم را ادا کنم، اما به مقصود نرسیدم. با خود گفتم بهتر است خدمت امام موسی کاظم(ع) بروم. آن حضرت به باغی که خارج از مدینه قرار داشت رفته بودند. نزد ایشان رفتم. امام علت آمدنم را جویا شدند. ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. حضرت به درون باغ رفتند و بلافاصله بیرون آمدند. غلام خود را مرخص کردند و سیصد دینار پول به من بخشیدند. پول را گرفتم و شاد و خندان برگشتم.(۲۷)

چنان که ملاحظه می‌شود امام(ع) برای حفظ کرامت محمد بکری هنگام اعطای پول به او، غلام خویش را مرخص کردند تا مبادا در حضور غلام، شخصیت و کرامت وی جریحه‌دار شود.

مطلب دیگری که باید در مقوله انفاق مورد توجه مسلمانان قرار گیرد، مقدم داشتن دیگران بر خویشتن است. با نزول آیات انفاق مسلمانان به‌قدری تحت تأثیر قرار گرفتند که برخی از آنان نفیس‌ترین و بهترین اموال خود را در راه خدا به فقرا و مستمندان دادند. مرحوم طبرسی در تفسیر محمع‌البیان نقل می‌کند: «امام علی(ع) لباس بسیار فاخر و نفیسی را خریدند و در راه خدا انفاق کردند و سپس فرمودند: از رسول خدا(ص) شنیدم که هر کس دیگران را بر خود مقدم بدارد، خداوند او را روز قیامت به سوی بهشت بر دیگران مقدم می‌دارد.».(۲۸) روایت شده است که مرد فقیری به محضر رسول خدا(ص) آمد و از شدت گرسنگی خود شکایت کرد. پیامبر(ص) دستور دادند تا از منزل برای او غذایی بیاورند، ولی در منزل غذایی نبود. آن حضرت در مسجد اعلام کردند چه کسی امشب این مرد را مهمان می‌کند؟ امیرالمؤمنین(ع) عرض کردند: من. آنگاه علی(ع) آن مستمند گرسنه را به خانه بردند و به فاطمه(س) فرمودند: آیا غذایی در خانه هست؟ فاطمه(س) جواب داد: ما فقط به اندازه خودمان و بچه‌ها غذا داریم، ولی امشب این میهمان را بر خود مقدم می‌داریم. حضرت فرمودند: ای دختر رسول خدا! چراغ را خاموش کن و کاری بکن تا بچه‌ها بخوابند. حضرت زهرا(س) چنین کردند و آن شب غذای خویش را به مهمان دادند و خودشان با بچه‌ها گرسنه خوابیدند. صبح علی(ع) به محضر نبی اکرم(ص) رفتند و ماجرا را بازگو کردند.(۲۹) در همان موقع این آیه در شأن ایثار و انفاق علی(ع) و افراد خانواده‌اش نازل گردید: « وَ یُؤثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِم وَلَو کَانَ بِهِم خَصَاصَه: آنان گرسنگان را بر خودشان مقدم می‌دارند، هر چند خودشان بسیار در سختی و نیاز باشند.»(۳۰)

شایان ذکر است که همه احسان و نیکوکاری و انفاق‌های کلان ائمه اطهار(ع) قطعاً از بیت‌المال مسلمین نبوده است، زیرا آن بزرگواران در مصرف بیت‌المال دقیق و عادلانه رفتار می‌کردند و حتی یک درهم از حریم عدالت و مساوات خارج نمی‌شدند. این انفاق‌ها و بخشش‌ها بیشتر از محصول باغ‌ها، نخلستان‌ها و مزارعی بود که با دسترنج خود احداث می‌کردند و گاهی نیز از هدایایی بود که دوستان و پیروان امامان(ع) به آنها می‌رساندند.

*ختام سخن

با الهام از سیره پیشوایان معصوم(ع) نتیجه می‌گیریم که احسان و نیکوکاری ویژه انسان‌هایی است که در مسیر هدایت قرار گرفته‌اند و رسیدن به کمال را از خداوند طلب می‌کنند و با دوری از خصلت‌های ناپسند سعی می‌کنند به یاری نیازمندان بشتابند و از توان و نیرویی که خداوند به آنان بخشیده است، در راستای تکامل فردی و اجتماعی خود و دیگران استفاده کنند؛ زیرا به این بینش رسیده‌اند که هر آنچه در اختیار آنهاست، به واسطه احسان و فضل خداوند متعال است و به شکرانه این نعمت بزرگ می‌کوشند تا نیازهای دیگران را به هر طریق ممکن برطرف سازند.

قرآن کریم به کسانی که با احسان و فضل خداوند ثروتمند شده‌اند، ولی بخل می‌ورزند هشدار می‌دهد و می‌فرماید:« وَلَا یَحسَبَنَّ الَّذِینَ یَبخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُم سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَومَ الْقِیَامَهِ ؛ کسانی که نسبت به آنچه خدا از فضل خودش به آنان داده، بخل می‌ورزند (و انفاق نمی‌کنند) گمان نکنند که این کار به سود آنان است، بلکه برای آنها شر است. به‌زودی در روز قیامت به آنچه به آن بخل ورزیدند همانند طوقی به گردن آنان آویخته می‌شود و می‌گویند: (این ثروت شماست که آن را در دنیا اندوخته بودید.)»(۳۱)

خوشبختانه به برکت انقلاب اسلامی و رهنمودهای گهربار و اندیشمندانه رهبر معظم انقلاب،  احسان و نیکوکاری هر ساله در کشور ما روبه گسترش است.

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره بقره، ۱۹۵.

۲ـ غررالحکم ودررالکلم، عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، ص ۳۸۳.

۳ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۵۳، ص ۵۸۴.

۴ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۱، ص ۴۰۶.

۵ـ تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۵.

۶ـ بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۳، ص ۳۳۳ـ۳۳۲.

۷ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۹.

۸ـ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۲۸.

۹ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۹۸.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۵۰، ص ۶۳۴.

۱۱ـ انبیاء، ۱۰۷.

۱۲ـ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۸۳.

۱۳ـ سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۰.

۱۴ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج ۲۵، ص ۳۴۴ـ۳۴۳.

۱۵ـ انسان، ۸۰.

۱۶ـ نحل، ۲۳.

۱۷ـ بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۴، ص ۱۸۹.

  1. سوره مائده، آیه ۲٫
  2. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ص ۵۳۴٫
  3. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۳٫
  4. همان، ج ۱۶، ص ۲۳۶٫
  5. همان، ص ۲۲۸ – ۲۲۷٫
  6. الارشاد، ج ۲، ص ۶۲٫
  7. سوره فرقان، آیه ۶۳٫
  8. طبقات الکبری، ابن سعد، ترجمه محمد مهدوی دامغانی، ج ۱، ص ۳۰۱٫
  9. سوره بقره، آیه ۲۶۱٫
  10. الارشاد، ج۲، ص ۲۳۲٫
  11. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۲، ص ۴۳۷٫
  12. تفسیر نورالثقلین، علی بن جمعه هویزی، ج ۵، ص ۲۸۶٫
  13. سوره حشر، آیه ۹٫
  14. سوره مائده، آیه ۱۸۰٫

 

سوتیترها:

۱٫

احسان و نیکی به همنوعان یکی از نیازهای ضروری جوامع الهی است و رواج آن در میان مردم سبب پیدایش جامعه‌ای متعادل، بالنده و پویا می‌شود؛ لذا پیشوایان معصوم(ع) در سیره رفتاری و عملی خود این فضیلت انسانی را سرلوحه برنامه‌های زندگی خود قرار می‌دادند و در احادیث و روایات نورانی، رهنمودهای سازنده و مفیدی را به پویندگان راه امامت و ولایت ارائه می‌کردند

 

۲٫

یکی از زیباترین خصلت‌های انسانی، همدردی و یاری دیگران است. انسان به حکم اجتماعی بودن، به تأمین آسایش و آرامش دیگران نیازمند است و همچنین نیازهایش او را در جهت تعاون و مشارکت با دیگران ترغیب می‌کند. در دین اسلام مشارکت و تعاون یکی از آموزه‌های اصلی است

 

  1. احسان و نیکوکاری و انفاق‌های کلان ائمه اطهار(ع) قطعاً از بیت‌المال مسلمین نبوده است، زیرا آن بزرگواران در مصرف بیت‌المال دقیق و عادلانه رفتار می‌کردند و حتی یک درهم از حریم عدالت و مساوات خارج نمی‌شدند. این انفاق‌ها و بخشش‌ها بیشتر از محصول باغ‌ها، نخلستان‌ها و مزارعی بود که با دسترنج خود احداث می‌کردند و گاهی نیز از هدایایی بود که دوستان و پیروان امامان(ع) به آنها می‌رساندند

 

 

15مارس/17

تاثیر آموزه‌های دینی در تقویت امید‌بخشی

مقدمه: در شماره پیشین به نحوه مواجهه اولیا و انبیا با مشکلات و راه‌های پرفروغ نگهداشتن چراغ امید توسط آنان پرداختیم. در این شماره به تأثیر «عبادات» و «توکل» در ایجاد و تقویت «امید» می‌پردازیم.

 نماز

نماز به عنوان یکی از فروع دین اسلام و از اعمال و عبادات، نقش بسیار مهمی در رفع بیماری‌های روانی دارد و نه تنها در اسلام بلکه در ادیان دیگر نیز با شکل‌های دیگری بوده است. علت درمانگر بودن نماز نیز همان ارتباط با خداست، زیرا نماز از عبادات است و در آن «‌قصد قربت» یعنی «به خاطر خدا» بودن عمل شرط است. نماز مصداقی از ذکر است. « وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی ؛(۱)  نماز را براى یاد من به پا دار.» و لذا کلیه مباحث «ذکر» و اثرات آن در اینجا مفید است.

در اینجا آیات و روایاتی که مستقلاً به نماز پرداخته‌اند مطرح می‌کنیم.

رسول خدا«ص» فرمودند: «ما مِنْ عَبداهتم بمواقیت الصلاه ومواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت واِنْقِطاعِ الهمُوم و اْلاحزان والنَجّاه مِن النّار؛(۲) هر بنده‌ای که به اوقات نماز اهمیت دهد، راحتی هنگام مرگ و از بین رفتن غم‌ها و اندوه‌ها و نجات از آتش جهنم برای او تضمین شده است.»

امام صادق«ع» فرمودند: «هنگامی که اندوهی از غم‌های دنیا بر یکی از شما وارد شد، وضو بگیرد، سپس داخل مسجد شود و دو رکعت نماز بگذارد. آیا نشنیده‌اید که خدا می‌فرماید: « وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ ؛(۳) از صبر و نماز کمک بگیرید.»

امام رضا«ع» فرمودند: « إِذَا حَزَنَکَ أَمْرٌ شَدِیدٌ فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ ؛(۴) هنگامی که امر شدیدی تو را غمگین کرد، دو رکعت نماز بخوان و در رکعت اول سوره حمد و آیت‌الکرسی و در رکعت دوم حمد و اناانزلنا بخوان.»

«دیل کارنگی» در کتاب معروف خود آیین زندگی نیز دعا را وسیله‌ای برای غلبه بر تشویش و نگرانی معرفی می‌کند و می‌نویسد: «امروز جدیدترین علم پزشکی یعنی روان‌پزشکی، همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد که پیامبران می‌دادند چرا؟ به علت اینکه پزشکان دریافته‌اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی تشویش، هیجان ‌و یأس را که موجب نیم بیشتری از ناخوشی‌های ماست، برطرف می‌سازد.»

امروز حتی پزشکان روان‌شناس نیز مبلغین متجدد دین شده‌اند و برای نجات از آتش جهنم همین دنیـا یعنـی زخم معده،  سکته، ا‌ختلالات عصبی، جنون و… گرویدن به دین را توصیه می‌کنند.

متأسفانه انسان فقط هنگامی که تمام درها به روی‌اش بسته و آخرین نیروی‌اش تمام می‌شود به این نکته توجه می‌کند، ولی چرا باید تا آن موقع صبر کرد؟ چرا هر روز تجدید قوا نکنیم تا با ارتباط با خدا و قرائت نماز به آرامش و ثبات برسیم.

«ویلیام جیمز» فیلسوف روان‌شناس آمریکایی می‌نویسد: «ایمان، بدون شک مؤثرترین درمان اضطراب است. ایمان نیرویی است که باید برای کمک به انسان در زندگی وجود داشته باشد. فقدان ایمان، زنگ خطری است که ناتوانی انسان را در برابر سختی‌های زندگی اعلام می‌دارد. میان ما و خدا رابطه‌ای ناگسستنی وجود دارد، پس اگر ما تسلیم او شویم، تمام آمال و آرزوهایمان تحقق خواهند یافت و همان‌ طور که امواج خروشان و غلتان نمی‌توانند آرامش ژرفای اقیانوس را برهم بزنند، دگرگونی‌های سطحی و موقت زندگی نیز نمی‌توانند آرامش درونی انسانی را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد به هم بزند، زیرا انسان متدین واقعی تسلیم اضطراب نمی‌شود و توازن شخصیت خویش را حفظ می‌کند و همواره آماده مقابله با مسائل ناخوشایندی است که احتمالاً روزگار برای‌اش پیش می‌آورد.(۵)

تسلیم و رضا

انسان در دوران زندگی اسباب و علت‌هایی را فراهم می‌کند و امیدوار است که کارهای او به نتیجه برسند، ولی با مشکلاتی رو به ‌رو می‌شود که گاه حل آنها از دست او خارج است یا به تنگناهایی برخورد می‌کند که به هیچ‌وجه خلاص شدن از آنها ممکن نیست. در این موقعیت‌ها، چگونه باید رفتار کند؟ آیا باید با یادآوری مشکل، همیشه غمگین و ناراحت و ناامید باشد و با اندیشه منفی، خود را بیمار کند؟

اسلام برای حل این مشکل یا پیشگیری از پدید آمدن آن، افراد را به تسلیم بودن در برابر امر خدا و رضایت از امر الهی توصیه می‌کند. «رضا» یعنی فرد باور داشته باشد که آنچه خداوند برای او مقرر کرده حکیمانه و برای او بهتر است و از آنچه در زندگی برای او پیش آمده، رضایت داشته باشد و آن را مکروه نشمارد.(۶)

 امام خمینی در تعریف رضا می‌فرمایند: «رضا عبارت است از خشنودی بنده از حق تعالی شأنه و اراده و مقدرات او.»(۷)

رضا و تسلیم می‌تواند سلامت روح و روان فرد را تأمین کند؛ بدین ترتیب که به هر چه که خداوند برای‌اش مقدر کرده راضی شود، خواه نعمت‌های الهی و اموال باشد یا سختی‌ها و گرفتاری‌ها.

در قرآن آمده است: «وَلوأنَّهُمْ رَضُواماآتا هُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ و قالُوا حَسْبُنا اللهُ سَیُؤتینا اللهُ مِن فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ اِنّا الی اللهِ راغِبُون؛(۸) (در حالى که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضى باشند و بگویند خداوند براى ما کافى است و به‌زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى‏بخشند و ما تنها رضاى او را مى‏طلبیم (براى آنها بهتر است).»

از این آیه استفاده می‌شود که مؤمنان باید به قسمت الهی و مال حلال راضی و شکرگزار پروردگار باشند،(۹) زیرا رضا به قسمت، سبب شادمانی است.

گاهی صلاح در این است که انسان از نظر مال دنیوی نیازمند باشد. اگر انسان به تقدیرات خدا راضی باشد؛ اولاً پاداش‌های الهی بزرگی خواهد داشت و ثانیاً چنانکه آیه مورد بحث می‌فرماید، چه بسا خدا بعداً به دست قدرت خود این نیاز را برطرف کند، ولی اگر از این تقدیرات رویگردان شود، اولاً با خواست خدا مخالفت کرده است و ثانیاً این امید را هم نخواهد داشت که شاید خدا بعداً او را بی‌نیاز کند.

 حدیث قدسی در این‌باره می‌فرماید: «و کسی که به قضا و قدر من خشنود نباشد و در مقابل بلای من شکیبایی نداشته باشد، باید پروردگاری غیر از من بجوید و باید از زمین و آسمان من خارج شود؛ پس برای انسان مناسب‌تر است که هر زمان به امید آینده بهتر و چشم امیدش به دست قدرت و مرحمت خدا و همواره به خدا و لطف بی‌پایانش (امیدوار) باشد.»(۱۰)

خداوند در وصف انسان‌های کمال یافته می‌فرماید: « یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً ؛(۱۱) تو اى روح آرام‏یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است».

در این آیه، نفوس مطمئنه به وصف راضیه و مرضیه توصیف شده‌اند؛ زیرا اطمینان و سکونت یافتن دل به پروردگار مستلزم آن است که از او راضی باشد و در برابر هر قضا و قدری که او برایش پیش می‌آورد، کمترین چون و چرایی نکند، حال آن قضا و قدر چه تکوینی ‌و چه حکمی باشد که خدا قرار داده است؛ پس هیچ رویدادی او را به خشم نمی‌آورد و هیچ معصیتی دل او را منحرف نمی‌کند.(۱۲)

او در مجرای تقدیرات، اراده خود را در مسیر خواست خدا قرار می‌دهد و به آنچه واقع شده است و می‌شود، هر چند برخلاف اراده و میل‌اش باشد، با کمال رضایت گردن می‌نهد و به رضای خاطر، خطرات را استقبال می‌کند و اوامر خداوند را به جان می‌پذیرد. عینکی که به چشم می‌گذارد عینک امید به آینده است.

خداوند متعال به پیامبر«ص» می‌فرماید که در جواب منافقان بگوید: « قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ… قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ ؛(۱۳) جز  آنچه خدا بر ما مقدر داشته، به ما نمی‌رسد… آیا برای ما، جز یکی از دو نیکی (پیروزی یا شهادت) را انتظار دارید؟»

افراد باایمان و خداپرست که به علم و حکمت و رحمت خدا ایمان دارند، مقدرات عالم را مطابق نظام احسن  مصلحت بندگان می‌دانند. انسان مؤمن تمام مقدرات عالم را زیبا می‌بیند و مفهوم شکست و ناامیدی و یأس از دل‌اش زدوده می‌شود.

این آیات، مؤمنان را در هر حال پیروز معرفی می‌کنند. یک راه به سوی شهادت می‌رود که اوج افتخار یک انسان باایمان است و راه دیگر پیروزی بر دشمن است.(۱۴)

اسلام به مسئله امید به آینده و مثبت‌اندیشی توجه بسیار کرده است. در دعای جوشن صغیر که به امام موسی بن جعفر«ع» منسوب است، آن حضرت از ابتدا تا انتهای دعا نعمت‌های خداوند را برمی‌شمرند و با دید مثبت به مسائل، شکر خداوند را به جای می‌آورند. خود را به نیت پاک و توجه نیکو عادت ده تا در تلاش و کوشش‌هایت موفق گردی. کسانی که امیدوارند و فکر مثبت دارند، خوشحال‌تر، زنده‌تر و فعال‌ترند. اینها ممکن است بسیار هم اشتباه کنند، ولی کارها را به سرانجام میرسانند، وقت خود را صرف چیزهایی که هرگز واقع نمی‌شوند، نمی‌کنند؛ پریشان و نگران و ناراحت و ناامید نمی‌شوند.

راه رضایت و امید به زندگی، فرار از واقعیت‌ها و روی آوردن به تخیلات و توهمات نیست. باید دنیا را آن گونه که هست، شناخت. نگرش انسان به دنیا باید نگرشی واقع‌بینانه و هماهنگ با واقعیت‌های آن باشد. بنابراین برای رسیدن به زندگی شاد و همراه با نشاط و امید لازم نیست واقعیت‌های گاه سخت و تلخ را انکار کنیم. با تفکر واقع‌گرایانه می‌توان به شادمانی و رضایت خاطر رسید. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «مَن عَرَفَ الدُّنیا، لَم یحزُن عَلی مَا أصَابَه؛(۱۵): کسی که دنیا را می‌شناسد، از آنچه برای او پیش می‌آید غمگین نمی‌شود.»

 در قضیه عاشورا سید الشهداء«ع» با وجود آن همه سختی‌ و دشواری‌ راضی به رضای الهی بود. برخی این گونه تصور می‌کنند که گویا امام حسین«ع» هیچ سختی و مشقتی را تجربه نکرده است. آنها تصور می‌کنند که درک مشقت و سختی یعنی نارضایتی! در حالی که بین این دو هیچ ملازمه‌ای نیست. امام حسین«ع» همانند هر انسان دیگری، درد و رنج مبارزه و ضربت شمشیر و نیزه را می‌چشد، اما ناراضی نیست. آن حضرت در عین حال که بر بلاها صبور است، به آنچه خدا مقدر می‌کند راضی است و هنگام خروج از مکه در خطبه‌ای خطاب به یاران خود می‌فرماید: «رَضااللهِ رضانا اهل البیتِ، نًصبِرُ علی بلائه؛(۱۶) رضایت خدا رضایت ما اهل بیت«ع» است و بر بلای او صبر می‌کنیم.»

افکار مـا معـرف شخصیت ماست و طرز تفکر ما عامل مجهولی است که سرنوشت ما را تعیین می‌کند. رضایت و امید به زندگی پیش از آنکه به عوامل خارجی مربوط باشد، متأثر از عوامل درونی و نیروی فکر و تخیل ماست.

ناپلئون با اینکه شهرت و قدرت و ثروت داشت، احساس آرامش نمی‌کرد و می‌گفت هرگز شش روز خوش در زندگی‌ نداشته‌ام، در صورتی که هلن کلر که از دو سالگی کور و کر و لال بود، از زندگی اظهار رضایت می‌کرد و می‌گفت که زندگی را بیش از آنچه تصور می‌کردم زیبا یافتم.(۱۷)

در دعاها، طلب مقام رضا و تسلیم زیاد آمده است، زیرا در سایه رضا و تسلیم، سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین می‌شود.

 توبه

یکی از مشکلات مهمی که بر سر راه مسائل تربیتی وجود دارد، احساس گناهکاری براثر اعمال بد پیشین است، به‌ویژه زمانی که این گناهان سنگین باشند، زیرا این فکر دائماً در نظر انسان مجسم می‌شود که اگر بخواهد مسیر خود را به سوی پاکی و تقوا تغییر دهد و به راه خدا باز گردد، چگونه می‌تواند خود را از مسئولیت سنگین گذشته برهاند و این فکر مانند کابوسی وحشتناک بر روح او سایه می‌افکند و چه بسا او را از تغییر برنامه زندگی و گرایش به پاکی باز می‌دارد و به او می‌گوید از توبه کردن چه سود. زنجیر اعمال گذشته همچون طوقی بر دست و پای توست و اصلاً تو رنگ گناه پیدا کرده‌ای، رنگی ثابت و تغییرناپذیر.

در فرهنگ اسلام این مشکل حل شده و توبه و انابه هرگاه با شرایط همراه باشد، وسیله قاطعی برای جدا شدن از گذشته، آغاز یک زندگی جدید و حتی تولد دو باره است.

در قرآن کریم می‌فرماید: « قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ؛(۱۸) بگو: ای بندگان من که در مورد خودتان زیاده‌روی کرده‌اید، از رحمت خدا ناامید نشوید، چون خدا همه گناهان را می‌آمرزد.»

پیامبر اکرم«ص» می‌فرمایند: التّائبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ «  (۱۹) کسی که از گناه توبه کند همانند کسی است که اصلاً گناهی نکرده است.»

فیض کاشانی در تعریف توبه از سه عنصر علم، ندامت و قصد یاد می‌کند که در مجموع سبب می‌شوند فرد به ترک گناهان و رذائل نفسانی در گذشته، حال و آینده نائل شود. او می‌نویسد: «توبه عملی است که به وسیله آن می‌توان قلب مرتکب به گناه را تبرئه و او را از بُعد و دوری حضرت پروردگار به قرب جناب کبریایی او دعوت کرد. به عبارت دیگر توبه عملی است که ممکن است به توسط آن همان هنگام دست از معاصی برداشت و عزم خود را جزم نمود که در آینده مرتکب نافرمانی نشود و تقصیرات پیش را تدارک نماید.»(۲۰)

آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکی در کتاب «رساله لقاء الله» در مورد عمق پذیرش نسبت به توابین می‌نویسد: «از حدیث نبوی«ص» نقل شده است که اگر کسی هفتاد پیغمبر را کشته باشد و توبه کند، توبه او قبول است.» حضرت حتی توبه قاتل حضرت حمزه سید الشهداء«ع» را با اینکه آن همه صدمه به قلب مبارک ایشان وارد آورده بود، قبول کردند.

یکی از روش‌های درمان روان انسان، توجه به ایجاد ارزش‌های الهی و غلبه بر ارزش‌های حیوانی است. در توبه، فرد به نفی بدی‌های خویش می‌پردازد تا معیارهای ارزشی خود را حفظ کند. توبه با پشیمانی و تأسف و نفی بدی‌های حیوانی شروع می‌شود و در ادامه، فرد تواب با پیش گرفتن طاعات و عبادات، ادای حقوق مردم و… از ابعاد حیوانی دور می‌شود و خود را به ارزش‌های الهی زینت می‌دهد.  با توجه به این مسئله، انسان مؤمن هیچ‌گاه گرفتار یأس و نومیدی نمی‌شود و خود را در تنگنا نمی‌بیند، بلکه با توبه به سوی خداوند باز می‌گردد، گذشته خود را جبران می‌کند، از لحاظ روحی در آسایش به سر می‌برد و به فضل و رحمت خداوند امیدوار است.

خداوند در سوره بقره می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ؛(۲۱) در حقیقت کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند، به رحمت خدا امیدوارند و خدا بسیار آمرزنده و مهروز است.»

این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر کسی عملی را قربه الی الله  انجام دهد و در عمل خطا کند، معذوراست و هیچ گناهی در صورت خطا گناه نیست.(۲۲) این آیه مؤمنان را به فضل و رحمت الهی امیدوار و از یأس و ناامیدی جلوگیری می‌کند.

 

  توکل به خدا

انسان در زندگی فردی و اجتماعی با مشکلات و گرفتاری‌های گوناگونی روبه‌روست. احتمال گرفتار شدن در حوادث طبیعی مانند سیل، زلزله و غیره و از سوی دیگر احتمال بروز حوادثی همچون جنگ، تجاوز و ستم و بی‌وفایی و خیانت اطرافیان وجود دارد. در زندگی فردی هم احتمال بروز بیماری‌ها، از دست دادن سرمایه، از دست دادن کار و عدم موفقیت در زندگی وجود دارد و اگر فرد نتواند این مشکلات را حل کند، دچار اضطراب و ناامیدی و یأس می‌شود و این اضطراب زمینه بروز اختلالات روانی را فراهم می‌کند، در حالی که یکی از نیازهای انسان که ارضای آن نقش مهمی در ایجاد سلامت روحی و روانی دارد، نیـاز بـه احساس ایمنی و امید به زندگی است که در سایه توکل به خداوند به دست می‌آید.

گوهر توکل را باید در اعتماد به خدا جستجو کرد. تا انسان به خدا اعتماد پیدا نکند، نمی‌تواند اداره امورش را به او وا گذارد و اگر هم در زبان بگوید که امور خود را به او واگذار کردم، دلش آرام نمی‌گیرد.

همچنین اگر فردی از قوانین علت و معلولی که خداوند در جهان قرار داده است اطلاع نداشته باشد و نداند که خواست و سنت خدا بر استفاده انسان از اراده خود و اسباب و علل شناخته شده استوار است، باز نمی‌تواند رفتار متوکلانه را تشخیص دهد و مصداق‌های آن را در زندگی خود پیدا کند.

رابطه ایمان به خدا و اعتماد به حضرت باریتعالی با توکل بسیار قوی است. خداوند متعال در آیات مختلف قرآن به این مسئله اشاره کرده است، از جمله در سوره مائده می‌فرماید: «وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُومِنُونَ ؛(۲۳) یعنی افراد با ایمان به خدا توکل می‌کنند.» و نیز می‌فرماید: « وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ؛(۲۴) اگر ایمان دارید به خدا توکل کنید.»

میزان ایمان افراد را با درجه توکل آنها به خدا می‌توان شناخت. هر اندازه درجه امید و ایمان افراد به خداوند و شناخت آنها از اسماء و صفات و آگاهی او از برنامه‌های خداوندی در جهان بیشتر شود، به همان اندازه توکل او نیز بیشتر خواهد شد. خداوند در قرآن در این باره می‌فرماید: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ؛(۲۵) مؤمنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دل‌هاشان چیره گردد و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود، ایمان‌شان افزون گردد و بر پروردگارشان توکل کنند.»

معنای توکل از دید روایات:

«سَألَ النبی «ص» عن جبرئیل ما التوکل علی الله عزوجل؟ فقال العلم بان المخلوق لایضر و لا ینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق، فاذا کان العبد کذالک لم یعمل لا حد سوی الله و لم یرج سوی الله و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احد سوی الله فهذا هو التوکل؛(۲۶) پیامبر«ص» از جبرئیل پرسید: توکل بر خداوند چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: فهمیدن این مطلب که مخلوقات نمی‌توانند به انسان ضرر یا نفعی برسانند، نمی‌توانند به انسان چیزی اعطا کنند و یا مانع رسیدن خیری به او شوند.  از این رو انسان از خلق و مردم مأیوس می‌شود و اگر چنین شد، برای غیر خدا کار نمی‌کند و به کسی غیر از خدا امید ندارد و از غیر خدا نمی‌ترسد و به احدی غیر خداوند طمع نمی‌کند و این است معنای توکل.

مرحوم نراقی توکل را چنین تعریف کرده است: «توکل عبارت است از اعتماد کردن و مطمئن بودن دل بنده در جمیع امور به خدا و حواله کردن همه کارهای خود به پروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه و تکیه‌ای و بر حول و قوه الهی تکیه نمودن».(۲۷)

منظور از توکل، اعتماد به خدا در انجام کارها و واگذاری امور به اوست، به طوری که فعالیت شخصی و تعادل روانی را افزایش دهد و از اضطراب نرسیدن به هدف باز دارد. می‌توان گفت کسی توکل دارد که با خدا رابطه‌ دارد و این ارتباط بر اساس اعتقادی است که انسان به قدرت، حکمت، رأفت و شفقت خداوند دارد.

این اعتقاد حالتی را در شخص به وجود می‌آورد که موجب می‌شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی ‌کند و خود را به او وابسته ببیند‌ و از این‌ رو آرامشی در دلش ایجاد می‌شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی‌شود و کارهایی را که مدیریت و برنامه‌ریزی آنها خارج از تدبیر اوست، به خدا واگذار می‌کند.

به عبارت بهتر، فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیرمادی، توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست و مشیت الهی می‌داند و ضمن نسبت دادن امور و اتفاقات جهان به خواست پروردگار، برای حصول نتیجه به او تکیه می‌کند و اطمینان دارد که خداوند او را در رسیدن به مقصد یاری خواهد کرد.

قرآن می‌فرماید: «وَمَن یَتَقُ الله یَجعل لَهُ مَخرَجاً و یَرزُقُهُ من حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَمَن یَتَوَکََّل علی الله فَهُوَ حَسبُهُ انَّ الله بالِغُ أمرِهِ قد جَعَلَ الله لِکُلِّ شی قَدراً؛(۲۸) و هر کس خود را از (عذاب) خدا حفظ کند، برایش محل خارج شدن از مشکلات را قرار می‌دهد و به او از جایی که گمان هم نمی‌برد روزی می‌دهد. و هر کس به خدا توکل کند، خدا او را کفایت می‌کند و  کارش را (به انجام) می‌رساند، که به یقین خدا برای هر چیزی اندازه‌ای را قرار داده است.»

شخص متقی می‌داند که هنگام گرفتار شدن در مشکلات، به جای افکار منفی، اضطراب، ترس، دلهره و به جای پیمودن راه‌های انحرافی، تنها باید وظیفه خود را انجام دهد و در نتیجه، در سخت‌ترین لحظات مأیوس نمی‌شود، زیرا به این آیه باور دارد که: «قل لَن یُصیِبنا اِلاّ ما کَتَبَ الله لَنا هُوَ مَولانا و عَلَی الله فَلیَتَوکّلِ المؤمِنُون»(۲۹) این آیه در پاسخ منافقان است. خداوند به پیامبر دستور می‌دهد به منافقان بگو که ولایت و اختیار امر ما با خداست، ما به او ایمان داریم و لازمه این ایمان آن است که به او توکل و امور خود را به او واگذار می‌کنیم. بنابراین اگرخداوند حسنه را روزی ما کرد، منت بر ما نهاده است و اگر مصیبتی را اختیار کرد، مشیت و اختیارش به آن تعلق گرفته و ملامت و سرزنشی بر ما نیست و خود ما نیز ناراحت و اندوهگین نمی‌شویم.

شخص متوکل به خداوند می‌داند که اگر در ظاهر، شخصی به او ضرری زد یا مانع رسیدن خیری به او شد و او نتوانست با آن فرد مقابله کند،  در واقع ممکن است این ممانعت به نفع او باشد، زیرا امور عالم به دست خداوند است و او جز خیر و خوبی برای بنده‌اش نمی‌خواهد. ممکن است امری در ظاهر خوب نباشد، ولی شخص متوکل باور دارد که تأثیر همه اسباب و علل عالم به اذن خداوند است، لذا کمتر نگران و ناامید می‌شود و با سپردن امور به خداوند آرامش می‌یابد.

قرآن می‌فرماید: «وَعَسی اَن تَکرَهُواشیئا وَ هُوَ خَیرٌ لکم وَ عَسی أن تُحِبُوا شیئاً و هُوَ شَرُّ لَکُم؛(۳۰) چه بسا از چیزی ناخشنودید و خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست ‌دارید و برای شما بد است.»

شخص متوکل از احساس درماندگی به دور است و همیشه امیدواری خود به آینده را فقط با توکل به خدا تضمین می‌کند. در توکل نیز فرد ناتوان با اتصال به کمک و مشیت خداوند، توانا و قوی و مطمئن می‌شود که با کمک گرفتن از او بر حوادث پیروز خواهد شد و پُشتش به پشتیبانی خداوند گرم است. شخص متوکل اگر شکست بخورد، چون معتقد است که خداوند می‌تواند اسباب موفقیت انسان‌ها را فراهم کند و مصالح آنها را بهتر از خود آنان می‌داند، می‌پذیرد که شکست ظاهری به صلاح و نفع اوست و از لحاظ روانی ضربه‌ نمی‌خورد و ناامید نمی‌شود.

رهبران الهی و مؤمنان واقعی در بحران‌ها دلی آرام دارند و مایه آرامش دیگران نیز هستند و به هنگام برخورد با دشمن (حتی زمانی که یک طرف دریا و طرف دیگر سپاه دشمن است) مأیوس نمی‌شوند و به خدا توکل می‌کنند.

نتیجه عدم توکل، یأس و ناامیدی و افسردگی در زندگی است، زیرا انسان اگر صرفاً به اسباب مادی توجه کند، در رویارویی با مشکلات به‌سادگی دست از عمل می‌کشد و ناامیدی او را از پا در می‌آورد، مانند قوم بنی‌اسرائیل در سرزمین فلسطین که بر خداوند توکل نکردند و ناامید شدند و خداوند نیز آنها را یاری نکرد و چهل سال سرگردان شدند. ولی فردی که به خداوند توکل دارد معتقد است فقدان شرایط مادی باعث عدم تحقق یک رویداد و یا مشکل داشتن نمی‌شود.

دنباله این مبحث را در شماره بعد پی می‌گیریم.

پی‌نوشت‌ها:

  1. طه، ۱۴
  2. امالی مفید، ص ۱۳۶، مجلس ۱۶
  3. مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۱۷
  4. بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۳۵۳، ح ۱۴
  5. دیل کارنگی، دع الفلق و ابد الحیاه: ترجمه عبدالمنعم الزیادی قاهره، ۱۹۵۶، ص ۲۸۲۸ نقل از طب روحانی عبدالکریم بی‌آزار شیرازی
  6. راغب اصفهانی، مفردات قرآن، ص ۲۰۲
  7. امام خمینی«ره»، شرح چهل حدیث، ص ۱۶۱
  8. توبه، ۵۹
  9. تفسیر کشف الحقایق، ج ۱، ص ۸۱۸
  10. تفسیر آسان، ج ۶، ص ۳۱۰
  11. فجر، ۲۸
  12. المیزان، ج،۲۰، ص ۴۷۸
  13. توبه، ۵۰،۵۱
  14. تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۴۴۲
  15. غررالحکم، ح ۲۲۵۸، عیون الحکم والمواعظ، ص ۴۳۵
  16. أعیان الشیعه، ج۱، ص ۵۹۳
  17. دیل کارنگی، آیین زندگی، ص ۱۱۴
  18. زمر، ۵۳
  19. کنزالعمال ، ح ۱۰۱۷۴
  20. محسن، فیض کاشانی، حقائق در اخلاق و سیر و سلوک، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ص۵۴۸
  21. بقره، ۲۱۸
  22. المیزان، ج ۲، ص ۱۹۹
  23. آل عمران، ۱۲۲
  24. مائده، ۲۳
  25. انفال، ۲
  26. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۰، ح ۴
  27. معراج السعاده، ص ۶۱۵
  28. طلاق، ۳
  29. توبه،۵۱٫
  30. بقره، ۲۱۶٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

گاهی صلاح در این است که انسان از نظر مال دنیوی نیازمند باشد. اگر انسان به تقدیرات خدا راضی باشد؛ اولاً پاداش‌های الهی بزرگی خواهد داشت و ثانیاً چنانکه آیه مورد بحث می‌فرماید، چه بسا خدا بعداً به دست قدرت خود این نیاز را برطرف کند، ولی اگر از این تقدیرات رویگردان شود، اولاً با خواست خدا مخالفت کرده است و ثانیاً این امید را هم نخواهد داشت که شاید خدا بعداً او را بی‌نیاز کند.

 

۲٫

توکل یعنی فهمیدن این مطلب که مخلوقات نمی‌توانند به انسان ضرر یا نفعی برسانند، نمی‌توانند به انسان چیزی اعطا کنند و یا مانع رسیدن خیری به او شوند.  از این رو انسان از خلق و مردم مأیوس می‌شود و اگر چنین شد، برای غیر خدا کار نمی‌کند و به کسی غیر از خدا امید ندارد و از غیر خدا نمی‌ترسد و به احدی غیر خداوند طمع نمی‌کند

 

۳٫

نتیجه عدم توکل، یأس و ناامیدی و افسردگی در زندگی است، زیرا انسان اگر صرفاً به اسباب مادی توجه کند، در رویارویی با مشکلات به‌سادگی دست از عمل می‌کشد و ناامیدی او را از پا در می‌آورد، ولی فردی که به خداوند توکل دارد معتقد است فقدان شرایط مادی باعث عدم تحقق یک رویداد و یا مشکل داشتن نمی‌شود.

 

 

 

15مارس/17

خانواده در سیرۀ حضرت فاطمه«س»

                                                                                   

اهمیت الگوپذیری

نیاز به الگو از نیازهای طبیعی بشر است و انسان را وا می‌دارد تا با در نظر داشتن الگوی مورد نظر، تلاشی هدفمند و آگاهانه را برای رسیدن به ویژگی‌های رفتاری و اخلاقیِ الگو در پیش گیرد. یکی از مهم‌ترین اصول موفقیت، انتخاب الگوی صحیح است.

قرآن کریم، رسول مکرم اسلام«ص» را الگو و  اسوه‌ای حسنه برای مسلمانان معرفی کرده است و  از آنجا که رسول خدا بارها در جمع مسلمین فرمودند: «فاطمه«س» پاره تن من است»، لذا وجود فاطمه از وجود رسول خدا«ص» جدا نیست و سیره ایشان را می‌توان جلوۀ دیگری از راه و سیره رسول خدا «ص» در همه زمینه‌ها  قلمداد کرد.

امام زمان «عج» وجود مقدس حضرت فاطمه«س» را اسوه نیکویی برای خویش دانسته و فرموده‌اند: «وَ فی اِبنَهِ رَسولِ الله لِی اُسوَهٌ حَسَنَهٌ»(۱)؛ همانا دختر رسول خدا «ص» برای من الگویی شایسته است.

و امام باقر «ع» در عظمت حضرت فاطمه «س» فرمودند: «اطاعت فاطمه «س» بر تمام بندگان الهی از جن و انس، پرندگان و حیوانات، پیامبران و ملائکه واجب است.»(۲)

زندگی پر برکت و در عین حال کوتاه حضرت فاطمه «س» درس‌های بسیار ارزشمندی در عرصۀ خدامحوری، خانواده، همسرداری، تربیت فرزندان و زهد و ساده‌زیستی برای زنان مسلمان دارد و می‌توان با تمسک به این ویژگی‌ها راه سعادت و خوشبختی را طی کرد.

بدیهی‌است که با پیشرفت‌‌ها و تحولات عصر حاضر و گسترش وسایل رفاهی و سطح زندگی‌، اسوه‌پذیری از آن حضرت به‌ویژه در زمینه زهد و ساده‌زیستی بسیار دشوار و بعضاً غیرممکن است. رهبر معظم انقلاب در تعبیری زیبا از زندگی امیر مومنان«ع»میفرمایند: «…برای ما نه قابل عمل است و نه حتی قابل درک. ما نمی‌توانیم آن‌گونه زندگی کنیم. پرتوی از آن عدالت و زهد را شاید بتوانیم داشته باشیم؛ امّا رنگ ما باید همان رنگ باشد؛ ولو کم‌رنگ. روش ما باید همان روش باشد؛ ولو رقیق. در جهت عکس او که نباید حرکت کنیم.»(۳)

در عین‌حال رفتارهایی هم در سیره حضرت فاطمه «س» وجود دارند که می‌توان عیناً اقتباس و تقلید کرد، مانند احترام به همسر و فرزندان و یا نداشتن تقاضای نامقدور از همسر و مهرورزی به خانواده. امروزه با بالا رفتن آمار درگیری‌های خانوادگی و طلاق، ارزش این موارد بیش از بیش روشن و نمایان است.

خدا محوری فاطمه(س)

ارزشمند‌ترین باور دینی، ایمان قلبی به خدای یکتاست. اعتقاد به توحید و خدامحوری موجب هدفمندی و معنی‌دار بودن نگرش انسان به زندگی می‌شود و رفتارهای او را در جهت تسلیم و رضای خداوند سوق می‌دهد. هر فردی به اندازه معرفت و بندگی خود در برابر خداوند، رفتارش را جهت‌دهی می‌کند و سامان می‌دهد. فاطمه«س» خدامحوری را به صورت تمام و کمال اجرا می‌کرد و همواره جلب رضایت خداوند را بر خواسته خود مقدم ‌می‌شمرد و مکرر در دعاهای روزانه خود می‌فرمود:« اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِما تُحِبُّ وَ تَرْضی(۴): آنچه دوست می‌داری به ما عطا بفرما». ایشان این اصل مهم را محور همۀ امور زندگی خود قرار داده بود و در اوج علاقه به همسر و فرزندان، همچنان جلب محبت و رضای خدا را می‌طلبید و در مناجاتش می‌گفت: «یا رَب لَیستَ مِن اَحَد غَیرَک تُئلِج بِها صَدری و تُسَرِّبُها نَفسی و تُقَرِبُها عَینی(۵): خداوندا، احدی به جز تو سینه‌ام را خنک و نفسم را مسرور نمی‌کند و هیچ کسی جز تو چشم مرا روشنی نمی‌دهد.»

ازدواج فاطمه(س)

زمانی که حضرت فاطمه «س» به سن ازدواج رسید، افراد مختلفی از بزرگان عرب برای خواستگاری آن‌حضرت نزد رسول خدا «ص» آمدند، ولی پیامبر اکرم«ص» صراحتاً به همۀ آنان جواب منفی داد. اما زمانی که حضرت علی «ع» در عین تهیدستی و در حالی که از مال دنیا چیزی نداشت به خواستگاری حضرت فاطمه نزد رسول خدا رفت، ایشان فرمودند : «لو لا أنّ الله خلق فاطمه لعلی ما کان لها علی وجه الأرض کفو(۶)؛ اگر این نبود که خداوند علی «ع» را برای فاطمه آفریده است، در روی زمین کفو و همتایی برای او پیدا نمی‌شد.»

و آن‌هنگام  که پیامبر«ص»، خواستگاری حضرت علی «ع» را  با دختر خویش در میان گذاشت، آن حضرت سر به زیر افکند و سکوت کرد، رسول خدا نص» دریافت که فاطمه «س» با این ازدواج موافق است. در روایات آمده است که فاطمه «س» رضایت خود ر این گونه اعلام فرمود: « رَضیتُ بِما رَضِی اللهُ لی وَ رَسُولُهُ (۷)؛ من به آنچه که خدا و رسول‌اش راضی و خشودند راضی هستم.»

 

صبوری و ایثار

پس از انتشار خبر موافقت حضرت فاطمه«س» با حضرت علی «ع» که از مال دنیا چیزی نداشت، زنان قریش آن حضرت را مورد شماتت و طعنه قرار دادند، ولی فاطمه «ص» هرگز خم به ابرو نیاورد و تنها سر به آسمان بلند کرد و فرمود: « رَضیتُ بِما رَضِی اللهُ لی وَ رَسُولُهُ: راضی شدم به آنچه خدا و رسول خدا «ص» به آن راضی شدند.» برای فاطمه«س»در حسن معاشرت با همسری چون حضرت علی«ع» نیز جلب رضایت خدای رحمان مقدم بود. روزی که علی«ع» از وی پرسید که چرا از رنج گرسنگی و بی غذا ماندن خانه وی را خبردار نکرده است، فاطمه«س» در پاسخ فرمود: «یا أباالحَسَنِ! إنّی لأَستَحیی مِن إلهی أن اُکَلِّفَ نَفسَکَ مالاتَقدِرُ عَلَیه (۸): ای اباالحسن! من از خدای خود شرم می‌کنم که به تو تکلیفی کنم که قادر به انجام آن نباشی.»

در روایات است که فاطمه «س» زمانی به ازدواج با امام علی «ع» پاسخ مثبت داد که علی «ع» هیچ سرمایه‌ای نداشت و تنها دارایی آن حضرت یک زره بود که آن‌ هم صرف تهیه وسایل ضروری زندگی مشترکشان شد که عبارت بود از: حصیر، لیوان، گلیم، کوزه، آسیاب دستی، مشک، پوست گوسند، پرده و…(۹)

سیرۀ همسرداری

برقراری روابط محبت‌آمیز میان زوجین و عشق و محبت توأم با احترام به همسر، نقش مهمی در استحکام خانواده و حسن رابطه و سازگاری زن و شوهر دارد. پیامبر اکرم «ص» فرموده‌اند: «وقتی مرد به زن خود با محبت می‌نگرد و زن نیز به او با مهر نگرد، خداوند به دیده رحمت به آنها نگاه می‌کند.»(۱۰)

زندگی مشترک فاطمه «س» با علی «ع» سرشار از عبارات و کلمات محبت‌آمیز است. حضرت علی «ع» فرموده‌اند: « أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب(۱۱) خطاب‌هایتان را زیبا کنید تا پاسخ زیبا بشنوید.» حضرت فاطمه«س» در مقام اظهار محبت و علاقه به همسرش علی«ع» می‌فرمود: « یا اباالحسن! رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ و نَفسی لِنَفسِکَ (۱۲): علی‌جان! روح من فدای روح تو و جان من سپر بلاهای جان تو.» گاهی او را با کنیۀ اباالحسن و گاه او را یابن عمّ و ‌پسرعمو خطاب می‌کرد. خانه ساده و محقر فاطمه«س» محل انس و آرامش علی «ع» بود و حضرت علی «ع» می‌فرمود: «وَلقد کنتُ أنظُر إلیها فَتَنْکََشِفُ عنیّ الهمومَ والأحزان(۱۳) هرگاه به چهرۀ فاطمه«س» می‌نگریستم تمام غم و اندوهم برطرف می‌شد.»

سرمشق فاطمه«س» در زندگی مشترک این کلام رسول خدا «ص» بود: «هر زنی با شوهر خود مدارا نکند و او را به چیزی بکشاند که قدرت و توان آن را ندارد، هیچ کار نیکی از او قبول نخواهد شد و در حالی خدا را ملاقات خواهد کرد که خداوند بر او خشمناک است.»(۱۴) و حضرت علی«ع» نیز فرموده‌اند: «سوگند به خدا، من زهرا «س» را تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد، خشمگین نساختم و در هیچ‌کاری موجب ناخشنودی او نشدم. او نیز هیچ‌گاه مرا خشمگین نکرد و عملی از او سر نزد که باعث ناخشنودی من شود.»(۱۵). تقسم کار در منزل نیز از دیگر ویژگی‌های زندگی مشترک آن بزرگواران بود. در روضه الکافی به نقل از امام صادق «ع» آمده است: «علی «ع» آب و هیزم می‌آورد و فاطمه«س» آرد می‌کرد و خمیر می‌ساخت، نان می‌پخت و لباس‌ها را وصله می‌زد.» و امام علی «ع» فرموده‌اند: «فاطمه به‌قدری با آسیاب دستی آرد کرد و آن ‌قدر خانه‌روبی کرد و برای پخت و پز آتش زیر دیگ نهاد که دستهایش زخم شدند و در این امور زحمت و رنج بسیار به او می‌رسید.»(۱۶)

حضرت فاطمه«س» حتی الامکان از ظاهر شدن در انظار عمومی دوری می‌کرد، اما این بدین معنا نبود که در مواقع حساس و ضرورت نیز خانه‌نشینی کند. ابن ابی‌الحدید از واقدی نقل می‌کند که پس از جنگ احد فاطمه «س» با گروهی از زنان مدینه خارج به احد رفت و چون چهره مجروح پدر را دید، او را در آغوش گرفت و خون از صورت مبارکش پاک کرد. سپس آبی فراهم کرد و  صورت رسول خدا «ص» را شست.  امام علی «ع» نقل می‌کند: «در جریان حفر خندق، فاطمه«س» با تکه نانی نزد پیامبر «ص» آمد و گفت: «برای حسن و حسین نان پخته بودم و این تکه را هم برای شما آورده‌ام.»

فرزند‌داری

در کنار همسرداری، پرورش روحی و جسمی کودک از مهم ترین وظایف زن در خانواده است. از دیدگاه اسلام فرزند عطیه و موهبتی الهی و پاره تن والدین و گلی از گل های بهشت و باعث برکت و رحمت(۱۷) است. پس تربیت و پرورش فرزند و ساختن روح و شخصیت او از وظایف و مسئولیت‌های بزرگ والدین است. نقش سازندۀ مادر در تعیین سرنوشت کودک بسیار درخور توجه و امعان نظر است تا آنجا که نقطه آغازین سعادت و شقاوت انسان‌ها را دامان مادر و محیطی که مادر مهم‌ترین رکن آن است، می‌دانند. در روضه‌الکافی به نقل از پیامبر اکرم «ص» آمده: «السَّعِیدُ مَن سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ الشَّقِیُّ مَن شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّه: سعادت و شقاوت انسان در شکم مادرش تعیین می‌شود.»

حضرت زهرا«س» از همان آغاز کودکی فرزندانشان، عبادت خدای تعالی را در روح و روان ایشان تثبیت و آنان را برای کسب معارف تشویق می‌کردند. به عنوان نمونه به فرزندشان امام حسن «ع» که هفت ساله بودند، می‌فرمودند: «به مسجد برو، آنچه را از پیامبر شنیدی فراگیر و برای من بازگو کن.». دانشمندان علوم تربیتی معتقدند کودکان در هر سنی به محبت و اظهار علاقه نیازمندند. حضرت «س» در روابط کلامی و محبت‌آمیز خود با خطاب مهربانانه فرزندانش را ««یا قرّه عینی» نور چشمم و «ثمره فؤادی» میوه دلم، صدا می‌کردند. همچنین به سفارش پیامبر«ص» بچه‌ها را دسته گل می‌دانستند.(۱۸) حضرت زهرا «س» رسیدگی و محبت به فرزندانشان را بر هر کار دیگری مقدم می‌داشتند و معتقد بودند نگهداری و پرورش فرزند، به هر کار دیگری سزاوارتر است. سلمان فارسی می‌گوید: «روزی حضرت «س» را دیدم که مشغول آسیا کردن غله است. فرزندش حسین «ع» گریه و بی‌تابی می‌کرد. عرض کردم: برای کمک به شما، غله را آسیا یا بچه را آرام کنم؟ حضرت فرمودند: من به آرام کردن فرزند اولی هستم. شما آسیاب را بچرخانید.»(۱۹)

پرورش روحیه نوع‌دوستی از دیگر روش‌های تربیتی فاطمه «س» در کودکان بود. روایت است که فرزندان فاطمه «س» همواره شاهد آن بودند که مادرشان به مردم کمک می‌کند و خود گرسنه می‌ماند و به قیمت گرسنگی خود دیگران را سیر می‌کند.»(۲۰) در خاتمه حدیثی جامع از آن حضرت تقدیم می‌گردد: «مَن أصعَدَ الی‌اللهِ خالِصَ عبادَتهِ اهبطَ‌اللهُ لَهُ افضَلَ مصلَحَهِ(۲۱)هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای پروردگار خویش انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکاتش را برای او تقدیر  و نازل می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫عوالم، ج ۱۱، ص ۱۹۰

  1. بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۸
  2. بیانات در جمع کارگزاران نظام. ۱۷/۱۰/۷۱

۴- مسند فاطمه الزهرا(س)، ص ۲۲۷، حسین شیخ الاسلامی

۵- صحیفه الزهرا(س)، ص ۴۹٫ محمد جواد قیومی

۶- بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۹۷

۷- ملحقات الحاق الحق، ج ۲۳، ص ۴۷۷ ، نهج الحیاه، ص ۲۹

۸- بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۰۳

۹- فرهنگ فاطمیه، ص ۱۳۷ و ۱۳۸ مهدی نیلی‌پور

۱۰- نهج الفصاحه، حدیث ۶۲۱

۱۱- غررالحکم، ص ۴۳۵

۱۲- کوکب الدری، ج ۱، ص ۱۹۶ حائری مازندرانی، مهدی

۱۳- بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴

۱۴- بحارالأنوار، ج ۱۰۰، ص ۲۴۴

۱۵-مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۳۴

۱۶- بحار الانوار، جلد ۴۳، صفحه ۲۳

۱۷- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۱۲

۱۸- بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۸۱

۱۹- الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س) سیدمحمد حسینی شاهرودی

۲۰- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۳۴

۲۱- بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۲۴۹

سوتیتر:

۱٫

پرورش روحیه نوع‌دوستی از دیگر روش‌های تربیتی فاطمه «س» در کودکان بود. روایت است که فرزندان فاطمه «س» همواره شاهد آن بودند که مادرشان به مردم کمک می‌کند و خود گرسنه می‌ماند و به قیمت گرسنگی خود دیگران را سیر می‌کند.»

 

15مارس/17

منظومه اهل دل

شعر میلاد حضرت زهرا«س»

یاس عصمت

چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت

در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت

احمد ازو، ‌پیام جهان‌آفرین گرفت

یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت

شکر خدا، که گلبن احمد به گُل نشست

ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست

روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت

در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت

بهر خدیجه، مژده‌ رب جلیل داشت

صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت

بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت

بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت

گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد

شام تو را، جنیبه‌کش آفتاب کرد

نامی برای دختر تو انتخاب کرد

و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد

ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش

تا بی‌وضو کسی نبَرد نام اطهرش

ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت

سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت

مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت

کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت

تو عصمت خدا و بهشت محمدی

تو مفتخر به ام‌ابیهای احمدی

ما شاعران به قافیه پرداختیم و بس!

عمری به وَجهِ تسمیه پرداختیم و بس

از متن، هی به حاشیه پرداختیم و بس

از تو فقط به مرثیه پرداختیم و بس

باید اگر معارف ناب تو زنده کرد

کی می‌توان به فاطمه گفتن بسنده کرد

ما بهره‌ای ز فیض تو اغلب نداشتیم

انگار جز فدک ز تو مطلب نداشتیم

آگاهی از معارف مذهب نداشتیم

کاری به کار عزّت مکتب نداشتیم

ترسم از آن که کار، برادر! بَتَر شود

وز این که هست، فاطمه مظلوم‌تر شود

اینک که هست امت اسلام در خطر

بحرین در محاصره و شام در خطر

بیت‌الحرام باز از اصنام در خطر

حج و منا و مشعر و احرام در خطر

چشم امید شیعه به بیداری شماست

زهرا در انتظار وفاداری شماست

روزی که یاس فاطمه تکثیر می‌شود

اسلام در زمانه فراگیر می‌شود

عالم پر از شمامه تکبیر می‌شود

دنیایی از مکاشفه تصویر می‌شود

آید ندا که کعبه مقصود می‌رسد

از گرد راه، مهدی موعود می‌رسد

«محمدعلی مجاهدی»

 

شعر بهاریه

بهار آمد

آمد بهار تا گل و ریحان بیاورد

تا دل برد ز آدمی و جان بیاورد

صدها نهال شیفته را آفتاب حُسن

چون کودکان به ‌صف به دبستان بیاورد

خط امان مرغ فراری است، برگ گُل

تا باز رو به شانه سلطان بیاورد

در بارعام عید، چنین ملت بهار

از غنچه، خنچه‌های فراوان بیاورد

با ریزه‌ریزه‌های شکوفه، درخت شاد

با خویش، یاد برف زمستان بیاورد

صدها دهان به خنده گشوده است بوستان

یلدای گریه را که به پایان بیاورد

هر شاخه، برگ و بار فراوان بیاورد

این شاخه این بیاورد، آن آن بیاورد

باد بهار، گوش هزار ابر خیره را

در چارسو کشیده که باران بیاورد

آری قیامت است، ولی خود بهانه‌ای است

یا فرصتی که آدمی ایمان بیاورد

برگ بهار نامه اعمال شاخه است

آن‌سان که غنچه را لب خندان بیاورد

فوج درخت‌زار، نماز جماعتی است

تا اقتدا به حضرت باران بیاورد

در پایبوس حضرت خورشید خاوران

ایمان به سرنوشت گیاهان بیاورد

کو دیده‌ای که فهم کند آیه‌های یار

آمد بهار کاین‌همه قرآن بیاورد

از خطبه غیور منا، عطر سیب را

تا باغ‌های خرم لبنان بیاورد

پرونده هزار و یکی برگ مرده را

زیر بغل گرفته، شتابان بیاورد

هر برگ‌ تازه، ‌پیرهنی دیگر از عزیز

بر کلبه‌های خسته احزان بیاورد

با هر بغل شکوفه، چو شیخی درخت پیر

صدها چراغ را به شبستان بیاورد

غوغای لاله صحبت لب‌های تشنه را

تا بیخ گوش چشمه جوشان بیاورد

می‌ترسم از ترددِ در باغ، بی‌وضو

نسیان عجیب نیست که عصیان بیاورد

گاهی چو نامه، برگ گلی در عبور باد

پیغام‌ها ز عمر شتابان بیاورد

گاهی پرنده، واژه داغی است در هوا

ایهام‌های مشکل و آسان بیاورد

این جامیِ شکسته به زندان ری خوش است

گر باد، خاک جام به زندان بیاورد

با مشتی از غبار ز سامان اهل جام

بر این خمار شیفته، سامان بیاورد

تصدیع دوستان ندهد شاعر غریب

حتی بدان‌که نامی از ایشان بیاورد

بر آهوی قصیده، امید ضمانت است

بادی که نکهتی ز خراسان بیاورد

شاید که در شکار تو، ببر بیان من

این شعر را گرفته به دندان بیاورد

«علی‌محمد مؤدب»

 

 

آیات فروردین

ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین

سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین»

 

لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح

پیشانی‌ات سرمشق سبز سوره یاسین

 

ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»

ای بی تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگین

 

ای وعده‌ی حتمی! بگو کی می‌رسی از راه

کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟

 

رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی

صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟

«مریم سقلاطونی»

 

شعر میلاد حضرت امیر«ع»

مقدم مولود کعبه

«سه روز» بود، که در مکّه بی‌قراری بود

نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود

«سه روز» صبح شد و سایبان «حِجر و حَجَر»

سحاب رحمت و ابرِ امیدواری بود

به احترام شکوفایی گل توحید

«سه روز» کار حرم عشق و رازداری بود

زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»

در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود

پس از «سه روز» از آن روی ماه پرده گرفت

حرم که محرم اسرار کردگاری بود

صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابید

شمیم آینه از «مُستَجار» جاری بود

زمین به مقدم مولود کعبه، می‌نازید

هوا هوای بهشتی، زمین بهاری بود

فرشتگان خدا، در مقام ابراهیم

سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود

سحر به زمزم توحید، آبرو بخشید

علی، که زمزمه‌ی چشمه در حصاری بود

قسم به وحی و نبوّت که در کنار نبی

علی تمام وجودش، وفاو یاری بود

نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری

علی که جلوه‌ی آیات جان نثاری بود

چگونه نخل عدالت نمی‌نشست به بار

که اشک چشم علی گرم آبیاری بود

امیر ظلم ستیز، افسر یتیم نواز!

یگانه آینه‌ی عدل و استواری بود

همین نه «مکّه» از او عطر ارغوانی یافت

«مدینه» از نَفَس او بنفشه‌کاری بود

علی، تجسّم اخلاص بود و صبر بود و امید

علی، تبلور ایمان و پایداری بود

علی، به واژه‌ی آزادگی تقدّس داد

علی، تجلّی ایثار و بردباری بود

جهان کوچک ما حیف درنیافت که او

پر از کرامت فضل و بزرگواری بود

قسم به کعبه که سجّاده‌ی گل‌افشانش

زِ خون جبهه‌ی او باغ رستگاری بود

خدا کند بنویسند روی دامن یاس

«شفق» به گلشن او خارِ افتخاری بود

«محمدجواد غفورزاده»

 

 

لبخند رضا

می‌نویسم سر خط نام خداوند رضا

شعر! امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو در آل نبی با برکت‌تر چه کسی ست؟

آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد

«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»

آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟

یا که از چهره‌ی این طفل نقاب افتاده؟

آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت

روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت

عدد سائل این خانه زیاد است امروز

شعر وارد شده از باب جواد است امروز

باز با لطف رضا کار من آسان شده است

کاظمین دلم امروز خراسان شده است

دوست دارم که بگردم حرم مولا را

بوسه‌باران کنم از یاد تو پایین پا را

بنویسید که تقویم بهاری بشود

روز او روز پسر نامگذاری بشود

خالق از دفتر توحید جناس آورده

جهل این قوم چرا چهره‌شناس آورده؟

شک ندارم که از این حیله‌ی ابترمانده

رو سپیدی‌ست که بر چهره‌ی کوثر مانده

به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد

گر چه یعقوب شده، مژده‌ی یوسف دارد

این جوان کیست که معنای قیامت شده است

سند محکم اثبات امامت شده است

گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است

با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است

این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد

بنویسید رضا هم علی‌اکبر دارد

اهل‌بیت آینه‌ی بی‌مَثَل قرآنند

این جوان کیست که از خطبه‌ی او حیرانند؟

نسل در نسل، شما مایه‌ی ایمان منید

من نفس می‌کشم از اینکه شما جان منید…

آخر شعر من از قلب هدف می‌گذرد

کاظمین تو هم از راه نجف می‌گذرد

تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست

چون که بی‌نام علی ماه رجب کامل نیست

یا علی یا اسدالله عنان دست تو است

جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است

«مجید تال»

 

 

امام باقر«ع» ـ مدح

کهکشان حکمت

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من

پنجمین خورشید تا گل کرد در شب‌های من

آیه‌ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان

روشنی پاشید بر آیینه‌ی سیمای من

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق

جلوه‌گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین

حضرت حق گفت: «او نوری‌ست با امضای من»

وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست

سیب شیرینی‌ست او از شاخه‌ی طوبای من

قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت‌ست

باقر نور است، بشنو از لبش آوای من

فصل لبخند گل پنــجم، امام باقرست

پنجمین خورشید ، زد لبخــند بر دنیای من

تشنه یک جلوه از خورشید سیمای توأم

ای طلوع پنجمین ! ای حجّت فردای من

«رضا اسماعیلی»

15مارس/17

سیاست تا دیانت

 

مختلط و قانونی 

اگر در فیلمی مشاهده کنید تعدادی آقا و خانم جوان با لباس درون یک استخر مشغول شنا و شوخی و شیطنت‌اند حدس می‌زنید که این اتفاق در کجای دنیا رخ داده و می‌دهد؟

۱- خارجه

۲- آن طرف‌تر از خارج

۳- دفتر مرکزی حزب عدالت و توسعه در استانبول

۴- باشگاه ورزشی داعش

با عرض معذرت همه گزینه‌های فوق غلط است و شما باید کمی دانش ایران‌شناسی خودتان را افزایش بدهید، چون این حادثه در همین ایران خودمان و در پایتخت ام‌القرای جهان اسلام یعنی تهران، آن هم در مرکز آموزش هواپیمایی ماهان رخ داده و این شرکت با افتخار تمام فیلم آن را هم در پروازهایش نشان می‌دهد تا خلایق بدانند که مدیران این شرکت چقدر متساهل و  «ریلکس» هستند و «باز» فکر و عمل می‌کنند!

تبصره ۱:

از آنجا که پاسخ روابط عمومی این شرکت را از حفیظ هستیم، پیشاپیش آن را وفق قانون مطبوعات درج می‌نماییم!

پاسخ روابط عمومی شرکت فوق‌الذکر در آینده:

اولاً که مطلب فوق کذب محض است،

ثانیاً هواپیمایی ماهان اصلاً مهماندار ندارد که بخواهد آموزش بدهد،

ثالثاً به فرض هم که داشته باشد و آن‌ها به صورت مختلط در استخر، شنا به صورت دسته‌جمعی در مواقع اضطراری را آموزش ببینند! این مطلب چه ربطی به مطبوعات و جراید دارد؟ مگر مملکت صاحب ندارد؟ وقتی وزیر راه و شهرسازی و سازمان هواپیمایی کشوری در این خصوص ساکت‌اند چه معنی دارد یک نویسنده یک لاقبا بخواهد در این امور دخالت کرده و اظهار لحیه کند؟

رابعاً این شرکت حق شکایت از آن نویسنده را بابت تشویش اذهان عمومی و اشاعه کذب و تضعیف دولت یازدهم و سیاه‌نمایی و تخریب یک شرکت هواپیمایی مفتخر به استانداردهای خارجی برای خود محفوظ می‌دارد!

تبصره ۲:

واقعاً امکان ندارد مهمانداران این شرکت (و شاید سایر شرکت‌های هواپیمایی ایرانی) با رعایت اخلاق و احکام اسلامی آموزش ببینند؟ یعنی اگر مهمان‌داران ماهان به صورت مختلط داخل یک استخر قرار نگیرند و ساعت‌ها آب‌نوردی نکنند جواز شرکت مذکور باطل می‌شود و مسافران آن در دریا غرق خواهند شد؟

 

چی ذیل چی؟

یک عزیزی که رئیس قوه مجریه هم هست در کمال هوشیاری و در فضایی جدی فرموده‌اند: انقلاب اسلامی در ذیل ایران و اسلام و اخلاق و وحدت ملی تعریف می‌شود!

از آن‌جا که گوینده فردی حقوق‌دان و مجتهد است لذا دقیقاً متوجه عبارات بوده و می‌دانسته‌اند که مفهوم و منطوق این عبارت یعنی این‌که:‌

۱- اسلام و اخلاق دو چیز جدا از هم هستند! و انسان علاوه بر ایمان به اسلام باید اخلاق هم داشته باشد و می‌شود جایی اسلام باشد و اخلاق نباشد!

۲- انقلابی که فکر می‌کردیم اسلامی است پدیده‌ای ایرانی و ملی است نه اسلامی و جهانی!

۳- ایران و وحدت ملی از انقلاب اسلامی مهم‌ترند (چون انقلاب اسلامی در ذیل این دوتاست نه برعکس)!

۴- مؤمنان به انقلاب اسلامی در لبنان و یمن و فلسطین و… بروند پی کارشان! چون نه در چهارچوب ایران جا می‌شوند و نه در چهارچوب وحدت ملی!

روزگاری یکی از بزرگان نهضت آزادی تصریح کرده بود: «تفاوت ما با آیت‌الله خمینی در این است که او ایران را برای اسلام می‌خواهد و ما اسلام را برای ایران.»

 

اهداف انقلاب

روزنامه دولتی ایران: باید اعتراف کنیم که هدف از انقلاب رسیدن به عدالت اجتماعی، آزادی و استقلال ژئوپلیتیکی بوده و هست و همه ضرباتی که از بیرون کشور را هدف گرفته در پی از بین بردن این اهداف بوده‌اند. (۲۰/۱۱/۹۵)

ما هم باید اعتراف کنیم که تا الآن خیال می‌کردیم مردم برای «اسلام» انقلاب کرده‌اند و هدف از انقلاب یاری دین خدا و انجام تکلیف شرعی بوده است!

مردم مسلمان و انقلابی هم باید اعتراف کنند که سخت در اشتباه بوده‌اند که برای «اسلام» فداکاری کرده و جوان‌های‌شان را داده و در برابر همه سختی‌ها صبر کرده‌اند! چون اصل مطلب همان استقلال ژئوپلیتیکی است و آزادی و عدالت اجتماعی!

پرسش محوری: معنی آزادی را می‌دانیم (آزادی همان است که وقتی به بی‌حجاب‌ها می‌گوییم چرا در مملکت اسلامی حجابت را رعایت نمی‌کنی می‌گویند انقلاب کردیم آزاد باشیم!) معنی عدالت اجتماعی را هم اخیراً شیرفهم شده‌ایم (عدالت اجتماعی هم دقیقاً یعنی این‌که یک وزیر محترم و صبیه مکرمه‌اش مجموعاً حدود سه هزار میلیارد تومان ثروت رسمی و آشکار و قانونی داشته باشند آن هم در حالی که چهل درصد جامعه زیر خط فقر هستند! یا این‌که وزیر… در ویلایی چند هزارمتری و با ارزش ۱۹ -۲۰ میلیارد تومانی زندگی کند آن هم در حالی که صدها هزار نفر از مردم این مملکت آرزوی زندگی در یک اتاق سه در چهار را به گور برده و می‌برند!) اما هر چه فکر کردیم معنی این استقلال ژئوپلیتیکی را نفهمیدیم! احتمالاً معنایش این باشد که استخراج و اکتشاف و تولید و پالایش نفت و گاز را به مدت ۲۵ سال به شرکت‌های انگلیسی واگذار کنیم و اداره بندر چابهار را هم به هندی‌ها سپرده و خودمان هم با قطارهایی سفر کنیم که پذیرایی‌اش را به شرکت‌های اتریشی سپرده‌اند و آن وقت به دستور فرنگی‌ها غنی‌سازی هسته‌ای را متوقف و درون راکتور اراک بتن بریزیم!

 

اقتصاد پسا برجامی

۱- رئیس اتحادیه میوه و تره‌بار: قیمت میوه‌های فصل تا سی درصد گران شده است. مثلاً قیمت رسمی پرتقال جنوب به کیلویی ۶۵۰۰ تومان یا قیمت نارنگی بندرعباس به کیلویی ۱۶ هزار تومان افزایش پیدا کرده است! (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۲- رئیس انجمن تولیدکنندگان مرغ: قیمت مرغ تا کیلویی ۷۵۰۰ تومان افزایش پیدا کرده و یکی از دلایل آن افزایش یک‌باره قیمت جوجه یک روزه از هر قطعه ۱۵۰۰ تومان به ۲۶۰۰ تومان بوده است. (جام جم ۲۷/۱۱/۹۵)

۳- نایب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس: مصوبه جدید هیأت دولت قاچاق را آسان می‌کند.  (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۴- عضو کمیسیون آموزش مجلس: در حالی که به انتهای سال تحصیلی نزدیک شده‌ایم بودجه سرانه مدارس هنوز پرداخت نشده تا آن‌جا که مدیران بسیاری از مدارس شبانه‌روزی در مناطق محروم به علت نبود بودجه، قادر به تأمین حداقل غذای لازم برای دانش‌آموزان نیستند و با کمک افراد خیر و قرض از فروشندگان مواد غذایی، قوت لایموتی را به دانش‌آموزان می‌رسانند (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۵-  رئیس اتحادیه تولید و صادرات پوشاک: ۹۹درصد از پوشاک خارجی موجود در کشور قاچاق است.(کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۶- مدیر عامل بانک صنعت و معدن: استفاده از دلار در معاملات خارجی سخت شده و تقریباً وجود ندارد. (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۷- رئیس انجمن انبوه‌سازان مسکن: رکود بخش مسکن وارد چهارمین سال خود شده و سیاست‌های دولت در چهار سال گذشته عامل این رکورد است. (اعتماد، بهمن ماه ۹۵)

۸- از ابتدای سال ۹۴ تا انتهای سال۹۵ فقط در استان خوزستان حدود ۲۳۰ واحد مرغ‌داری تعطیل شده است. از جمله علل این مسأله عدم حمایت دولت از این صنعت بوده است. (ایلنا ۲۵/۱۱/۹۵)

حاشیه: تازه این‌ها چغاله بادام برجام است و به قول ریاست محترم جمهور هنوز مانده تا ملت توفیق زیارت سیب و گلابی برجام را پیدا کند!

بیت: آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد

«برجام» به جز سوختنش نیست سزاوار!

 

دقیقه‌ای چند؟

تیم فوتبال پرسپولیس که قسمت عمده بودجه آن را دولت تأمین می‌کند در فصل جاری دو بازیکن اکراینی استخدام کرده و مجموعاً یک میلیارد و هفتصد و چهل میلیون تومان به آن‌ها پول داده در حالی که این دو روی هم فقط پنج ساعت و ۱۱دقیقه در این تیم بازی کرده‌اند و هر دقیقه حضور آن‌ها در این تیم یازده و نیم میلیون تومان برای بیت‌المال هزینه برداشته است (جام جم ۲۷/۱۱/۹۵)

الف) چه کسی می‌گوید دولت کسر بودجه دارد؟ ماشاءالله آن‌قدر داریم که دقیقه‌ای یازده میلیون تومان برای حضور دو فوتبالیست اکراینی پول می‌دهیم! این هم از گشایش‌های برجام است!

ب) خدا پدر وزیر محترم صنایع را بیامرزد که فرمود ما باید همان‌طوری که در فوتبال از مربی و بازیکن خارجی استفاده می‌کنیم در صنعت هم از مدیر خارجی استفاده کنیم!

(با احتساب هزینه بازیکن اکراینی، محاسبه کنید اگر وزیر صنایع، از اکراین وارد کنیم مدیریت ایشان دقیقه‌ای چند پای ملت آب می‌خورد؟)

ج) حالا که غریبه‌ای در میان نیست کدام شخصیت مملکتی یا رجل سیاسی یا کدام جراح زبردست، یا مهندس و مخترع ماهر یا کدام هنرمند ایرانی بابت هر دقیقه کار و فعالیت، میلیون‌ها تومان دریافتی دارد که حالا به بازیکنان بی‌خاصیت اکراینی (که حتی یک پاس گل هم نداده‌اند!) چنین مبالغی پرداخت می‌شود؟ خدا وکیلی نباید به مدیران تیم پرسپولیس برای چنین بذل و بخششی آن هم از کیسه بیت‌المال مسلمین، سیمرغ بلورین «حاتم طایی» تقدیم کرد؟

د) مسئولان وزارت ورزش و باشگاه پرسپولیس می‌دانند مجموع دریافتی ده خانواده تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد در طول عمر کمتر از مبلغی است که این دو بازیکن اکراینی بابت پنج ساعت و یازده دقیقه شوت زدن و دویدن از جیب همین خانواده‌ها دریافت کرده‌اند؟

ه) آیا کسی هست بابت این بیگانه‌پرستی آشکار و کاپیتولاسیون واقعی خجالت بکشد یا حیا کند؟

 

15مارس/17

رسانه ملی به نام انقلاب و به کام انفعال

۱– از جمله پرسش‌های مهم مومنان به انقلاب و نظام اسلامی در این ایام این است که انبوه اقشار خاکستری جامعه (که در ایام انتخابات مشخص نیست به کدامین سو گام بر می‌دارند و بارها با حرکت به سمت و سوی گزینه‌های غلط، حرکت نظام و انقلاب را با تعلل و توقف مواجه کرده‌اند) از کجا آمده‌اند و در کدام نظام تربیتی رشد پیدا کرده‌اند؟ آیا آموزش و پرورش(که فقط به دنبال افزایش محفوظات دانش‌آموزان است و لاغیر) فرزندان این ملت را به این توده منفعل و ظاهربین تبدیل کرده است؟ آیا ماهواره‌ها و فضای مجازی متهم این قضیه‌اند‌؟ (در حالی که فضای مجازی چندسالی است که در کشور شیوع پیدا کرده و استفاده فراگیر از شبکه‌های ماهواره‌ای نیز به همین سال‌های اخیر باز می‌گردد) آیا سینما و تئاتر و موسیقی و کنسرت‌ها چنین نسل غیر انقلابی و بی‌اراده‌ای را تربیت کرده و به جامعه اسلامی_ انقلابیِ ما تحویل داده است؟ نسلی که همّ و غم اساسی‌اش لذت است و زندگی راحت در این دنیا و حداکثر نگرش انقلابی و حماسی‌اش در دفاع از وطن (آن هم در حد تجلیل زبانی و زمانی از شهدا و سربازان و مدافعان وطن) خلاصه می‌شود که این مقوله را هم بنابر محاسبه انجام می‌دهد! (آن هم با این استدلال که اگر نبودند و نباشند کسانی که از ایران دفاع کرده و می‌کنند ما زندگی راحتی نداشته و نخواهیم داشت‌، پس از آنها متشکریم و به روان‌شان درود می‌فرستیم!!) نسلی که جهاد در راه خدا و عقیده برایش مفهوم نیست و به بی‌خاصیتی و غیر سیاسی بودن افتخار می‌کند و دلیلی برای مبارزه با آمریکا و استکبار نمی‌بیند و مرگ بر آمریکا را “در افتادن با شاخ گاو” می‌داند و برایش چرخش چرخ زندگی (آن‌هم در طلب خودروهای شاسی بلند و خانه‌های مجلل ویلایی و سفرهای تفریحی به چهار گوشه دنیا و خرید دائمی از «بِرندهای» برتر جهانی) بسیار مهم‌تر از «گردش سانترفیوژها»ست! نسلی که استقلال را به عنوان یک تیم فوتبال و با رنگ آبی می‌شناسد و نمی‌داند و نمی‌خواهد بداند که نسبت استقلال با دین و آزادگی و مقابله با استکبار چیست؟! نسلی که به‌سادگی پیاده‌نظام دشمن و ابزار دست نفوذی‌های قدرت‌طلب آن شده و می‌شود و در بسیاری از مواقع توانسته (و باز هم می‌تواند) با حضور در پای صندوق‌های رأی جهت‌گیری انقلاب و نظام را به سمت و سوی سازش و تسلیم منحرف کند!. به‌راستی این نسل که بسیاری از آنها در خانواده‌های انقلابی متولد شده‌اند پای درس کدام مربی چنین تربیت و نگرش و بینشی پیدا کرده‌اند ؟

۲– بدون تردید صدا و سیمای جمهوری اسلامی را باید از جمله علل اصلی شکل‌گیری و تربیت چنین نسلی دانست! چرا که در سال‌های پس از انقلاب دیگر کمتر خانه‌ای را می‌توان یافت که رادیو و تلویزیون در آن نباشد و این دو رسانه (خصوصأ تلویزیون) حداقل ۴-۵ ساعت در هر خانه روشن است و ذهن و دل مخاطب را در اختیار دارد. تأثیر سیما (تلویزیون) بر ذهن مخاطب با هیچ رسانه دیگری قابل مقایسه نیست. کدام معلم یا استادی را که می‌توان یافت که مخاطبان او ساعت‌ها بدون پلک زدن در برابرش نشسته باشند و این حالت به صورت یک عادت روزانه درآمده باشد؟ سیما، این فرصت استثنایی را در اختیار دارد که در طول شبانه روز ساعت‌های متمادی، اکثریت (یا همه) اعضای خانواده را مقابل خود بنشاند و ساعت‌ها ذهن آنان را در اختیار بگیرد و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ارزش‌ها، نگرش‌ها، رفتارها و تفکرات را به مخاطب خود القا کند! آن‌هم در حالی که اکثریت خانواده‌های ایرانی سال به سال به تماشای تئاتر نمی‌روند و شاید هر چند ماه یک بار سری به سینما بزنند! حتی میزان وقتی را که متدینین به تماشای برنامه‌های سیما اختصاص می‌دهند بسیار بیشتر از اوقاتی است که پای منبر و در هیأت‌ها و مجالس وعظ می‌گذرانند! حتی در روزگار فعلی که شبکه‌های ماهواره‌ایِ بیگانه و فضای مجازی به رقیب جدی سیمای جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند هم  نمی‌توان منبع پیام و رسانه‌ای را در کشور یافت که بیشتر از صدا و سیما مخاطب داشته باشد! قدرت و توان رسانه ملی به حدی است که در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام در مقام تحدی، از حکومت طاغوت خواسته بودند که اگر جرات دارد در هفته ساعتی از پخش برنامه‌های رادیویی را در اختیار روحانیت و حوزه‌های علمیه قرار دهد تا متوجه شود نتیجه آن سرنگونی حکومت طاغوت خواهد بود!. و ایشان با همین نگرش دقیق و اطلاع از میزان توانمندی صدا و سیما در شکل‌دهی به ذهن و باور مخاطبین و جامعه، آن‌را دانشگاهی عمومی توصیف کردند! و مشکل از اینجا شروع می‌شود که در تمام سال‌های پس از پیروزی انقلاب تا همین امروز، صدا و سیما، انقلابی عمل نکرده و اهتمامی به ترویج تفکر انقلابی نداشته است!. ارزش‌ها و هنجارها و رفتارهای انقلابی، محور برنامه‌های شبکه‌های مختلف صدا و سیما نبوده و عموم برنامه‌سازان و مدیران سازمان صدا و سیما هم افرادی منفعل و غیر انقلابی بوده‌اند و نتیجه آن شده که حجم اصلی برنامه‌ها (‌به ویژه برنامه‌های پر مخاطب مانند مجموعه‌های نمایشی و فیلم‌ها و موسیقی‌ها و برنامه‌های کودک و …) تفکر و  زندگی و ارزش‌های غیر انقلابی و غیر دینی را به مخاطبین القا کرده است.! برای اثبات این مدعا کافی است مدیران سازمان (در طول سال‌های گذشته تا کنون) به این سوالات پاسخ دهند که در سی و هشت سال گذشته چند مجموعه نمایشی، یا حتی فیلم یا برنامه پر مخاطب و جذاب با موضوع استکبارستیزی و لزوم آن تولید و پخش شده است؟! چه میزان از برنامه‌های پر بیننده سازمان به ترویج تفکر اسلام انقلابی و به تعبیر حضرت امام (اسلام ناب) اختصاص یافته است؟ در طول بیست سال گذشته محتوا و مضمون غالب موسیقی‌های تولید و پخش شده در صدا و سیما چه بوده است؟ آیا اغلب این موسیقی‌ها محتوایی عشقی (آن هم عشق‌های زمینی) و قالبی مناسبِ مجالس لهو و لعب نداشته‌اند؟ آیا مردم روزانه یک موسیقی یا سرود جذاب ضد آمریکایی یا ضد صهیونیستی از صدا و سیما شنیده‌اند؟ آیا اهتمام صدا و سیما تولید چنین موسیقی‌ها و سرود‌هایی بوده است؟ اگر بوده، پس مدیران گذشته تا حال سیما می‌توانند آمار و مشخصات آن را بدهند تا عمق فاجعه معلوم شود! در میان چندهزار موسیقی و سرود تولید شده در سال‌های پس از جنگ تحمیلی تا کنون تعداد سرودهای انقلابی تولید شده در سازمان صدا و سیما به عدد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد! و اگر نبود ایامی مانند دهه فجر یا روز قدس (که در این ایام، سرودهای تولید شده در اوایل انقلاب اسلامی جهت تجدید خاطرات پخش می شود) دیگر فاتحه تولید و پخش چنین موسیقی‌ها و سرودهایی خوانده شده بود و کافی‌است بدانیم که حتی واژه سرود در سال‌های اخیر در ادبیات مجریان و مدیران سازمان جای خود را به واژه “ترانه” داده و مجریان و هنرمندان و مدیران سازمان به صراحت از واژه “ترانه” استفاده می‌کنند که خود نمایانگر محتوای این موسیقی هاست! و شاید دلیل محکم‌تر بر انقلابی نبودن سازمان صدا و سیما در این عرصه آن باشد که علیرغم تولید سرودهای انقلابی و ارزشی در چند سال اخیر توسط نهادها و موسساتی غیر از صدا و سیما، شاهد پخش این سرودهای انقلابی از صدا و سیما نیستیم و صرفاً در روزهایی منتهی به ۲۲ بهمن یا روز قدس و جهت دعوت مردم به راهپیمایی و به صورت محدود تعدادی از این تولیدات هنر انقلابی، اجازه پخش از صدا و سیما را پیدا می‌کنند!

۳– اگر موضوع و محتوای مجموعه‌های نمایشی و فیلم‌هایی که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی اسلامی در شبکه‌های مختلف سیما تولید و پخش شده را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد مقولاتی مانند تجمل‌گرایی، تمایل به مهاجرت به خارج از کشور، اسراف و تبذیر، لذت‌طلبی و دم غنیمت شمُری، رفاه‌طلبی و … مهمترین مولفه‌هایی ارائه شده از سوی “سیما” به مخاطبان عموماً نوجوان و جوان و خانواده‌ها بوده است! دعوت مدام به شادی (به هر قیمت و به هر بهانه و با هر روش، حتی پخش ابتذال با عنوان طنز!) و داشتن “لحظات خوش” ترجیع‌بند برنامه‌های صدا و سیماست. حال آن‌که دعوت به آگاهی، فهم و تفکر، جایی در برنامه‌های این سازمان نداشته و ندارد! کافی است در این رابطه گلایه رهبر معظم انقلاب از مدیران صدا و سیما را یادآوری کنیم که فرمودند: “آن قدر که خوراکی ها و تنقلات زیان‌بار در برنامه‌های صدا و سیما تبلیغ و معرفی شده کتاب و کتاب خوانی ترویج نشده است!” در طول این سال‌ها بهانه اصلی انفعال مدیران صدا و سیما تلاش برای جذب مخاطب و رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای بوده است. حال آن‌که ترفند اصلی برنامه‌سازان و مدیران صدا و سیما برای رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای، تقلید از برنامه‌های همان شبکه‌های ماهواره‌ای و پا گذاشتن جای پای همان شبکه‌های خارجی است! تا آن‌جا که اگر برنا مه‌ای در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش شده و مورد توجه قرار گیرد، در کمتر از چند ماه شاهد پخش “تقلید ناقص” آن از شبکه‌های سیمای جمهوری اسلامی خواهیم بود! .

۴– ممکن است برخی اشکال کنند که صدا و سیما زیر نظر رهبر انقلاب اداره می‌شود و مگر امکان دارد که مدیران آن غیر انقلابی عمل کنند؟ جالب است این شبهه بارها توسط رهبر انقلاب و به صراحت پاسخ داده شده که انتصاب رئیس سازمان صدا و سیما توسط رهبر انقلاب به معنای اداره این سازمان بر اساس منویات و نظریات ایشان نبوده و نیست و مثلاً با وجود تأکید صریح رهبر انقلاب بر عدم الگو‌سازی از بازیگران و هنرمندان غیر انقلابی و غیر ارزشی، تبدیل چنین به افرادی به میهمانان ثابت برنامه‌های سازمان (خصوصاً برنامه‌های پربیننده و پر مخاطب) از افتخارات مدیران صدا و سیما و برنامه‌سازان آن بوده و هست! دعوت به رفاه‌طلبی و لذت‌جویی در قالب تولید و پخش انبوه برنامه‌های آشپزی، مانور تجمّل در اکثریت برنامه‌های نمایشی “سیما”، خالی بودن این برنامه‌ها از حداقل‌های تفکر انقلابی، نکته‌ای نیست که از چشمان تیزبین مخاطبان مخفی مانده باشد و به همین دلیل عمده مخاطبان، این الگوها را به عنوان الگوهای ارائه شده و مورد تایید نظام فرض می‌کنند (چرا که در رسانۀ رسمی نظام به نمایش در آمده و مورد توجه قرار گرفته است!) و آن را مبنای زندگی و عمل خود قرار می‌دهند! انصافاً در کدام برنامه جذاب سازمان دلایل لزوم مبارزه با آمریکا و صهیونیسم به مردم آموزش داده شده است؟ در کدام مجموعه پرمخاطب نمایشی ظلم ستیزی به عنوان یک ارزش معرفی شده است؟ کدام برنامه یا سرود تولید و پخش شده از صدا و سیما مخاطب را به یاری مظلوم تشویق کرده و می‌کند؟ سهم جهاد و تفکر جهادی از برنامه‌های صدا و سیما مردم را قانع کرده که آمریکا، “شیطان بزرگ” و رژیم صهیونیستی، “غده سرطانی” است؟ کدام برنامه مردم را به خودکفایی و تلاش برای تولید دعوت کرده است؟ کدام برنامه سازمان صدا و سیما این باور حضرت امام را به مردم منتقل کرده که رفاه‌طلبی با انقلاب و انقلابی زیستن سازگار نیست؟ و چند بار شاهد ترویج تفکر “نبرد دا ئمی بین فقر و غنا” و “جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی‌شناسد” از صدا و سیما بوده‌ایم؟

۵– البته حساب معدود آثار ارزشمند و منطبق با تفکر انقلاب اسلامی که به همت معدود برنامه‌سازان و هنرمندان متفکر و مومن به اندیشه انقلاب اسلامی ساخته و به نمایش درآمده(مانند مجموعه مختارنامه) را باید از روند جاری حاکم بر سازمان صدا و سیما جدا کرد چرا که اکثریت برنامه‌های تولید و پخش شده از شبکه‌های مختلف صدا و سیما بر همان مدار انفعال و گریز از روحیه انقلابی منطبق بوده است! باید از مدیران گذشته و حال سازمان پرسید چرا تا کنون سازمان صدا و سیما در خصوص علل تهاجم رژیم بعث صدام به جمهوری اسلامی و نقش جهان استکبار در حمایت همه‌جانبه از صدام روشنگری نکرده است؟ و اگر این روشنگری رخ داده بود باز هم در جامعه شاهد ابهام در خصوص چرایی و لزوم استکبار ستیزی بودیم؟ اگر صدا و سیما حقایق تاریخ ایران و تاریخ انقلاب اسلامی را به دقت و به صورت کامل و جامع و هنرمندانه به جامعه منتقل کرده بود دیگر مجالی برای ترویج شبهه در خصوص انقلاب و حوادث آن باقی می‌ماند؟ هنگامی که پخش مستندی نه چندان قوی  در دفاع از خاندان پهلوی در یک شبکه ماهواره‌ای ده‌ها شُبهه جدی درباره نهضت اسلامی و چرایی سرنگونی سلسله پهلوی در اذهان جامعه ایجاد می‌کند و یا هر از چندگاه و بواسطه فعالیت منافقین در فضای مجازی، شبهه تکراری”قتل‌عام ظالمانه صدها مجاهد خلق در سال ۱۳۶۷در زندان‌های جمهوری اسلامی” در جامعه منتشر می‌شود و ذهن نسل جوان را نسبت به حقانیت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خدشه‌دار می‌کند چه دستگاهی جز صدا و سیما را می‌توان مقصر دانست؟ مگر رسانۀ ملی در این‌خصوص چه میزان اطلاع‌رسانی هنرمندانه انجام داده که توقع داشته باشیم چنین شبهاتی در جامعه نفوذ نکند؟ و مگر غیر از این است که در نبود اطلاعات دقیق از تاریخ انقلاب و ایران است که چنین شبهاتی در جامعه گسترش پیدا می‌کند؟ آیا مدیران رسانۀ ملی می‌توانند حتی از یک مورد کار نمایشی درباره تحولات سوریه و لزوم حضور جمهوری اسلامی در این تحولات که در رسانه ملی تولید و پخش شده باشد نام ببرند؟ آیا می‌توان پذیرفت که مردم مسلمان ایران در طول پنج سال بحران سوریه، صدها شهید تقدیم اسلام کرده باشند و سیمای جمهوری اسلامی از ساخت حتی یک فیلم داستانی در این مورد عاجز مانده است؟ به راستی مشکل در کجاست؟ آیا می‌توان پذیرفت که علت این خلاء وحشتناک، نبود بودجه و اعتبار کافی است؟ حال آن‌که در همین مدت ده‌ها اثر نمایشی با موضوع عشق‌های دو و چند ضلعی در شبکه‌های مختلف سیما ساخته شده و به نمایش درآمده است! حقیقت آن است که اگر مدیریت سازمان از حداقل تفکر انقلابی برخوردار بود تاکنون شاهد تولید و نمایش چندین اثر نمایشی در خصوص چرایی حضور مدافعان حرم در سوریه می‌بودیم و تلخ‌تر، آن‌که مدیران سازمان حتی از پخش آثار داستانی که توسط جوانان مومن و انقلابی درباره بحران سوریه ساخته شده نیز خودداری کرده‌اند!، و همین ماجرا در باره حوادث سال ۸۸ نیز صادق است و دقیقاً به همین دلیل است که عوامل فتنه هنوز امکان مظلوم‌نمایی در جامعه را از دست نداده‌اند. چرا که در صورت اطلاع‌رسانی دقیق و هنرمندانه توسط رسانه ملی در این خصوص، نفرت عمومی علیه این جریان برانگیخته می‌شد و نصیب عوامل این فتنه جز رسوایی و طرد از صحنه جامعه نبود.

۶- حاکمیت روحیه کارمندی و مصلحت‌اندیشیِ افراطی و تلاش برای رعایت مطالبات جناح‌های سیاسی و خصوصاً جناح حاکم بر دولت (به بهانه نیاز به بودجه) باعث شده تا رسانه ملی و مدیران آن انفعال را بر انقلابی بودن ترجیح داده و فضا و روح حاکم بر غالب برنامه‌های صدا و سیما را  انفعال و تفکر غیر انقلابی تشکیل دهد. این انفعال نه تنها موجب محرومیت بخش عظیمی از جامعه، از آشنایی با تفکر انقلاب اسلامی شده، بلکه منجر به عقب ماندن رسانه ملی از رقبایی مانند شبکه‌های معاند ماهواره‌ای نیز شده است. حال آن‌که بسیاری از این شبکه‌ها با امکانات و نفراتی بسیار کمتر از رسانه ملی مشغول به فعالیت‌اند و اعتقاد والتزام مدیران و برنامه‌سازان این شبکه‌ها به تفکرات ضدانقلابی و باطل خویش، عامل اصلی موفقیت آنان در ترویج تفکر باطلشان در جامعه ایران بوده است! مدیران رسانه ملی یا نبرد جدی میان انقلاب اسلامی و جهان استکبار را باور ندارند و یا برای این نبرد ارزشی قائل نیستند چرا که هیچ نشانی از جدی گرفتن این نبرد در برنامه‌های صدا و سیما به چشم نمی‌خورد! و در کمال تاسف این بی‌تفاوتی و انفعال و سستی به مخاطبان این رسانه نیز منتقل شده و می‌شود. (که نتیجه این امر را در شکل‌گیری انبوهی از قشر خاکستری و بی‌تفاوت و منفعل در فضای جامعه شاهدیم) و طبیعی و بدیهی است که ادامۀ این وضعیت چگونه به انزوای تفکر انقلابی در ایران اسلامی خواهد انجامید.

۷– اگر بناست که پرچم مبارزه تاریخی حق علیه باطل بر دوش ملت مسلمان ایران باقی بماند، رسانه ملی باید جلودار و مدعی اصلی این پرچم‌داری باشد و روح وتفکر انقلاب را به کالبد جامعه ایرانی بدمد و این مهم ممکن نخواهد بود مگر به حاکمیت تفکر انقلاب اسلامی بر رسانه ملی و حذف مدیران و مدیریت منفعل غیر انقلابی از راس و بدنه سازمان. و درنگ در این امر معنایی جز پذیرش غلبه انفعال بر جامعه ایران اسلامی و تسلیم در برابر جهان استکبار نخواهد داشت.

 

سوتیتر:

۱٫

سیما، این فرصت استثنایی را در اختیار دارد که در طول شبانه روز ساعت‌های متمادی، اکثریت (یا همه) اعضای خانواده را مقابل خود بنشاند و ساعت‌ها ذهن آنان را در اختیار بگیرد و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ارزش‌ها، نگرش‌ها، رفتارها و تفکرات را به مخاطب خود القا کند

۲٫

اگر بناست که پرچم مبارزه تاریخی حق علیه باطل بر دوش ملت مسلمان ایران باقی بماند، رسانه ملی باید جلودار و مدعی اصلی این پرچم‌داری باشد و روح وتفکر انقلاب را به کالبد جامعه ایرانی بدمد و این مهم ممکن نخواهد بود مگر به حاکمیت تفکر انقلاب اسلامی بر رسانه ملی

15مارس/17

از میان خبرها ….. از میان خبرها

 

*استعفای کشیش ملکه انگلیس در اعتراض به قرائت قرآن در کلیسا

یکی از کشیش‌های ملکه انگلیس که در کلیسای گلاسکوی اسکاتلند مسئولیت داشت، به دلیل قرائت آیاتی از قرآن در کلیسا، از منصب خود کناره‌گیری کرد. به نوشته روزنامه ایندیپندنت، این کشیش از طریق وبلاگ شخصی خود اعلام کرد، سِمَت خود را ترک می‌کند و منتقد قرائت قرآن در مراسم کلیسا است. در کریسمس که مصادف با روز میلاد حضرت مسیح «علیه السلام» است، طی مراسمی در کلیسای گلاسکو یک دانشجو آیاتی از قرآن را که درباره این پیامبر الهی است، قرائت کرده بود، اما گاوین رشندن، کشیش ملکه به آن معترض شد. رشندن که یکی از ۳۴ کشیش ملکه است،  ۹ سال در این سمت بود و قرائت آیات قرآن در کلیسا را توهینی جدی تلقی کرد. اما کلوین هولدورث کشیش کلیسای سنت مری می‌گوید بارها این اتفاق در کلیسای او افتاده و آیات قرآن در جلسات کلیسا قرائت شده است و این امر موجب تعمیق دوستی و فهم بیشتر از مشترکات میان مسیحیان و مسلمانان است. اما اشندن به رادیو بی‌بی‌سی گفت با وجود آنکه این اقدام به منظور ارتباط و دوستی و ارتقا دانش میان مردم است، در جای بد و موقعیت بدی قرائت شد. این کشیش متعصب ملکه در وبلاگ شخصی خود نوشته بود از آنجایی که مسئولیتش صحبت کردن به نمایندگی از دین است و به دنبال محبوبیت عامه نیست، بنابراین از سمت خود کناره‌گیری می‌کند.

 

*یارانه، ابزار سیاسی دولت جمهوری آذربایجان

علی اوسط علی‌اف، رئیس سازمان مهاجرت جمهوری آذربایجان و کارشناس مسایل مهاجران این کشور در آلمان گفت تعریف «آذربایجانی‌های ساکن خارج» در قانون «سیاست دولت درباره آذربایجانی‌های ساکن خارج»، آذری‌های همه کشورها را مشمول قانون دریافت «یارانه» دولت جمهوری آذربایجان می‌کند. در فرمان الهام علی‌اف، رئیس‌جمهوری آذربایجان درباره تغییرات در قانون «سیاست دولت درباره آذربایجانی‌های ساکن خارج» آمده است که آذربایجانی‌های ساکن خارج نیز یارانه دولتی دریافت خواهند کرد. علی اوسط علی‌اف گفت: «در ماده یک این قانون، مفهوم «آذربایجانی‌های ساکن خارج» توضیح داده شده و آمده است که این مفهوم در حال حاضر شامل کسانی که شهروند شوروی و جمهوری آذربایجان بوده‌اند و نیز فرزندان آنها می‌شود. همین ماده در عین حال تأکید می‌کند که هر شخصی که از نظر قومی، زبانی، فرهنگی و سنت‌های تاریخی، خود را آذربایجانی محسوب می‌کند، «آذربایجانی ساکن خارج» به حساب می‌آید. یعنی، این قانون، ۳۰ میلیون آذربایجانی ساکن در ایران، روسیه، گرجستان، عراق، ترکیه و نیز سایر کشورهای دنیا را شامل می‌شود. جمهوری آذربایجان حدود نه و نیم میلیون نفر جمعیت دارد.

 

 

*الجزایر از فرانسه به دلیل انجام آزمایش‌های هسته‌ای شکایت می‌کند

انجمن حقوق بشر الجزایر اعلام کرد که علیه فرانسه به دلیل خسارت‌های ناشی از آزمایش‌های هسته‌ای این کشور که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ در خاک الجزایر انجام داده شکایت می‌کند. به گزارش پایگاه خبری الیوم السابع، انجمن دفاع از حقوق بشر الجزایر در آستانه پنجاه و هفتمین سال آزمایش‌های هسته‌ای فرانسه در جنوب صحرای الجزایر، در بیانیه ای از سازمان‌های بین‌المللی و ملی خواست که به دلیل آزمایش‌های هسته‌ای پاریس که منجر به کشته شدن هزاران نفر از مردم الجزایر شد، اقامه دعوی کنند. این نهاد حقوق بشری تأکید کرد که پاریس باید جنایت‌هایی که در دوران استعمار خود با انجام آزمایش‌های هسته‌ای به همراه اسرائیل علیه مردم الجزایر انجام داده را به رسمیت بشناسد و خسارت‌های مادی و معنوی آن را جبران کند. فرانسه بین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۶ میلادی ۱۷ آزمایش هسته‌ای در جنوب صحرای الجزایر انجام داد که منجر به کشته شدن حدود ۴۲ هزار نفر و آسیب دیدن هزاران نفر دیگر از تشعشعات هسته‌ای این آزمایش‌ها شد و خسارت‌های زیادی به محیط زیست این کشور وارد کرد.

 

*یک سوم مردم بریتانیا زیر خط فقر

به نوشته بی‌بی‌سی، بر اساس تحقیقات بنیاد جوزف رون‌تری، در سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ حدود ۱۹ میلیون نفر

از مردم بریتانیا با درآمدی کمتر از حداقل درآمد استاندارد روزگار گذرانده‌اند. دلیل این مسأله افزایش هزینه‌های زندگی و ثابت ماندن درآمدهای مردم بود، در حالی که دولت بریتانیا قول رسیدگی به این مساله را می‌داد. از این ۱۹ میلیون نفر که حدود ۳۰ درصد جمیت بریتانیا را تشکیل می‌دهند، ۶ میلیون کودک هستند که ۴۵ درصد از جمعیت کل کودکان بریتانیا را تشکیل می‌دهند. همچنین براساس نتایج این تحقیقات بیش از ۱۴ درصد از جمعیت بازنشستگان بریتانیا زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

 

*حرکت‌های خزنده عقیدتی و اقتصادی سعودی‌ها در جنوب شرق آسیا

عربستان سعودی به آهستگی و بی سر و صدا مشغول اشاعه نسخه خود از اسلام در اندونزی است. از سال ۱۹۸۰ میلادی عربستان سعودی، از تحصیل و آموزش به منظور اشاعه بی‌سر و صدای وهابی‌گری در پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان جهان استفاده می‌کند. موسسه مطالعات اسلامی و عربی در جاکارتا که موسس آن دولت عربستان است، تفکرات وهابیت(نسخه‌ای انحرافی از اسلام که ابن‌تیمیه آن را پایه‌گذاری کرد) را آموزش و گسترش می‌دهد. اکنون فارغ التحصیلان سعودی در سطح جامعه ‌اندونزی قابل مشاهده هستند. برخی از ایشان مُبلغ یا مدرسان دینی شده‌اند که وهابیت را در سرتاسر مجمع‌الجزایر اندونزی اشاعه می‌دهند. تمرکز و محور دیپلماسی آموزشی عربستان سعودی رایزنی مذهبی این کشور است. اداره‌ای که وابسته به سفارت عربستان سعودی در جاکارتا است، به دانشجویان برای تحصیل در عربستان بورسیه‌های تحصیلی اعطا می‌کند. این اداره دستمزد مبلغین برجسته سلفی را پرداخت کرده و مدرسین زبان عربی را برای توسعه مدارس در سرتاسر اندونزی حمایت می‌کند. جدای از این رایزنی نیز چندین دانشگاه سعودی بصورت مستقیم به دانشجویان بورسیه تحصیلی اعطا می‌کنند. «دادی درمادی» پژوهشگر در اندونزی معتقد است که یکی از دلایلی که دولت اندونزی تمایلی به ایجاد مانع بر سر راه توسعه فرهنگی سعودی ندارد، مساله سهمیه حج سالیانه‌اش است. این محقق می‌گوید امسال ۱۰۰۰۰ سهمیه اضافی حج به اندونزی اختصاص داده شده است. در اندونزی ۲۰۳ میلیون مسلمان زندگی می‌کنند.

از طرفی به تازگی شرکت آرامکوی عربستان سعودی، پنجاه‌درصد از سهام طرح توسعه تکمیلی پالایش و پتروشیمی «رابد» را از شرکت تروناس مالزی خریداری کرده است.

پایگاه اینترنتی روزنامه الحیات چاپ لندن نوشت: «خالد الفالح» وزیر انرژی، صنایع و منابع معدنی عربستان سعودی تاکید کرد «شرکت سعودی آرامکو توانسته است سهم پنجاه درصدی طرح توسعه تکمیلی پالایش و پتروشیمی رابد را از شرکت ملی پتروناس مالزی خریداری کند که این امر، از آغاز دوره‌ای جدید در بازارهای شرق آسیا حکایت دارد». امضای این توافقنامه همزمان با سفر رسمی پادشاه عربستان به مالزی صورت گرفته است. «الفالح» این توافقنامه را «بسیار مهم و در جهت درستِ توسعه فعالیت‌های شرکت سعودی آرامکو در بازارهای جهانی به ویژه در بازارهای خاور دور دانست». بر اساس این توافق، آرامکو بیشتر نیاز این طرح به نفت را تامین می‌کند، در حالی که پتروناس مسئول تامین گاز طبیعی، انرژی و دیگر خدمات است.

 

 

*احداث دومین پایگاه نظامی امارات در شاخ آفریقا، شکایت سومالی از امارات

مجلس سومالی‌لند طرح احداث یک پایگاه نظامی امارات عربی متحده را به تصویب رساند. سومالی‌لند در منطقه شاخ آفریقا در سال ۱۹۹۱ از سومالی اعلام استقلال کرد، اما جامعه بین‌المللی آن را به ‌عنوان یک کشور مستقل به رسمیت نمی‌شناسد. ابوظبی هم‌اکنون یک پایگاه نظامی در بندر عصب در اریتره دارد و از این پایگاه برای حملات هوایی به یمن، در چارچوب ائتلاف نظامی تحت امر عربستان سعودی استفاده می‌کند. با توجه به اینکه امارات در خاک خود پایگاه‌های خارجی به ویژه آمریکایی را جای داده است، به نظر می‌رسد طرح این کشور برای احداث پایگاه‌های نظامی در دیگر مناطق، تلاشی برای فراهم آوردن زمینه  تسلط بیگانگان بر اطراف باب‌المندب باشد. سومالی‌لند و امارات عربی متحده سال گذشته قراردادی به ارزش ۴۴۲ میلیون دلاری برای توسعه بندر بربره امضا کردند. منطقه شاخ آفریقا، متشکل از کشورهای اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی است. احاطه بر دریای سرخ و تنگه باب‌المندب به عنوان گلوگاه ارتباطی اقیانوس هند به دریای مدیترانه و قاره اروپا و همچنین دسترسی به دروازه ورودی آسیا و خاورمیانه، شاخ آفریقا را به یکی از مهم‌ترین مناطق راهبردی جهان مبدل کرده است. دولت سومالی توافق بین امارات عربی متحده و جمهوری خودمختار سومالی‌لند برای ساخت پایگاه نظامی را غیرقابل ‌قبول دانست و اعلام کرد از امارات شکایت می‌کند.

 

*ایران هفتمین قدرت بزرگ جهان

پایگاه «امریکن اینترست» در گزارشی تحت عنوان هشت قدرت بزرگ ۲۰۱۷، به کشورهای دارای قدرت اشاره کرد. در این گزارش ایران در میان هشت قدرت سال ۲۰۱۷ به چشم می‌خورد و حتی در رده بالاتر از رژیم صهیونیستی متحد نخست آمریکا آورده شده است. آمریکا، چین و ژاپن در رده‌های اول تا سوم این لیست قرار گرفته‌اند و روسیه، آلمان و هند رده چهارم تا ششم را تشکیل می‌دهند و ایران بعد از این کشورها در رده هفتم قدرت سال ۲۰۱۷ قرار دارد. بخشی از این گزارش به ایران به عنوان یکی از هشت قدرت جهان اشاره شده است و در توضیح آن آمده است، جنگ‌های نیابتی بین عربستان سعودی ایران در سال ۲۰۱۶ همچنان ادامه داشت و با ورود به سال جدید میلادی، ایران در مقایسه با عربستان پیشتاز است و گرچه عربستان همچنان یک قدرت نیرومند به حساب می‌آید، اما در ۱۲ سال گذشته، ایران گوی سبقت را از عربستان گرفته است. در این گزارش به قدرت ایران در کشورهای منطقه و همچنین برجام و باز شدن بازار ایران اشاره شده است. امریکن اینترست، رژیم صهیونیستی را در این فهرست بعد از ایران قرار داده و نوشته است که تلاویو با هدف تأثیرگذاری بیشتر بر روی امور جهانی، در حال افزایش قدرت خود است و همچنان قدرت دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی خود را افزایش داده و همچنان تلاش می‌کند تا خود را وارد قلب سیاست‌های منطقه‌ای کند.

 

*اذعان نیروی دریایی امریکا به قدرت نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران

گزارش ۴۲ صفحه‌ای سال ۲۰۱۷ اداره اطلاعات نیروی دریایی آمریکا درباره نیروهای دریایی ایران با عنوان «داستان دو نیروی دریایی» منتشر شد. در این گزارش آمده است: «در سال ۲۰۰۹ میلادی زمانی که برای نخستین‌بار این گزارش را منتشر کردیم، نیروهای دریایی دوگانه ایران (سپاه و ارتش) فقط چند‌سالی بود که سازماندهی اساسی مجدد را آغاز کرده بودند. ایران در راهبردهای دفاعی خود، اهمیت فزاینده دریا و محیط آبی را درک کرده است و نیروهایی دریایی خود را به گونه‌ای شکل داده که منافع تهران را در همین راستا تأمین کند. نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر دکترین نبرد نامتقارن برای تضمین امنیت ملی ایران در مقابل حضور بیگانگان و همسایگان منطقه‌ای در خلیج فارس، تأکید دارد. نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که رهبر ایران از آن با عنوان نیرویی راهبردی یاد کرده است، بر دیپلماسی دریایی و حضور در خط مقدم تأکید دارد. حوزه مأموریت این نیرو نیز شامل دریای خزر، دریای عمان و عملیات‌های خارج از محدوده می‌شود. هر دو نیروی دریایی، ارزش قابل توجهی دارند و از موقعیت خوبی برای اعمال نفوذ و اثرگذاری در تنگه هرمز، گذرگاه حیاتی برای ورود منابع و تجارت بین‌المللی، برخوردارند.

 

*صادرات گاز سرزمینهای اشغالی به اردن

رژیم صهیونیستی از ابتدای سال جاری میلادی صادرات گاز از یک میدان برون ساحلی را به اردن آغاز کرده است. این نخستین صادرات گاز طبیعی رژیم صهیونیستی است. شرکت‌های اردنی «البوتاس العربیه» و «برومین الاردن» در سال ۲۰۱۴ قراردادی برای واردات دو میلیارد متر مکعب گاز از میدان تامار در فلسطین اشغالی برای ۱۵ سال امضا کردند. در آن‌زمان، گزارش‌ها، حاکی از آن بود که ارزش این قرارداد ۷۷۱ میلیون دلار است.

در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۶، یک قرارداد بزرگتر به ارزش حدود ۱۰ میلیارد دلار برای صادرات گاز از میدان برون ساحلی لویاتان به اردن امضا شد که انتظار می‌رود صادرات از این میدان در سال ۲۰۱۹ آغاز شود.

اردن یکی از دو کشور عربی است که با رژیم غاصب صهیونیستی در سال ۱۹۹۴ توافق صلح امضا کرده است.  ولی این توافق در بین اردنی‌ها، که تقریباً نیمی از آنها اصالت فلسطینی دارند، محبوبیتی ندارد.

فلسطین اشغالی منابع طبیعی چندانی در طول تاریخ نداشته ولی در سال‌های اخیر یک رشته میادین گازی برون ساحلی کشف کرده است.

 

15مارس/17

انقلاب بحرین؛ انقلاب فراموش شده منطقه

 

مردم بحرین در سال ۲۰۱۱ پس از پیروزی انقلاب‌های تونس و مصر، انقلابی را در کشورشان بر ضد رژیم آل‌خلیفه شروع کردند که این انقلاب در ادامه به انقلاب ۱۴ فوریه معروف شد و هنوز هم انقلاب مردم بحرین ادامه دارد.

انقلاب بحرین با وجود مسالمت‌آمیز بودن توسط بسیاری از رسانه‌ها و کشورهای جهان بایکوت شد، اما با وجود این، مردم بحرین به تظاهرات‌ها و تجمعات خود علیه رژیم آل‌خلیفه ادامه دادند و انقلاب خود را طی شش سال اخیر مسالمت‌آمیز نگاه داشتند.

در این مقاله به بررسی تاریخچه انقلاب بحرین، ویژگی‌ها و آینده آن می‌پردازیم:

 

بحرین جزیره‌ای در خلیج فارس

بحرین یکی از کشورهایی است که مردمانش از گذشته‌های دور شیعه بودند و سابقه تشیع در این کشور به صدر اسلام برمی‌گردد. بحرین در طول تاریخ یکی از مناطق اصلی زندگی شیعیان در جهان بوده و برخی از علمای شیعه در قرن‌های مختلف اهل بحرین بودند.

بحرین کشوری جزیره‌ای در ساحل شرقی خلیج فارس و پایتخت آن منامه است. مساحت این کشور ۹۳۷ کیلومتر مربع و جمعیت آن بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزارنفر است که ۶۶۶ هزار نفر خارجی هستند. بحرین به نسبت کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس اقتصاد متنوع‌تری دارد. این کشور علاوه بر تولید نفت، در صنایعی چون آلومینیوم و نیز بانکداری سرمایه‌گذاری کرده است و از این بخش‌ها درآمد زیادی دارد.

بحرین نیروی نظامی کوچک مجهزی به نام نیروی دفاع  ازبحرین دارد که تعداد نیروهایش به ۱۳ هزار نفر می‌رسد. این نیرو تجهیزات نظامی پیشرفته‌ای همچون جنگنده اف ۱۶ دارد. همچنین شش هزار نظامی آمریکایی در قالب ناوگان پنجم نیروی دریایی ارتش آمریکا در بحرین حضور دارند.

 

سیستم پادشاهی بحرین

حمدبن عیسی آل‌خلیفه از سال ۱۹۹۹ میلادی تا کنون پادشاه بحرین است. او در ابتدای دوره پادشاهی خود شعار اصلاحات سر داد و اقداماتی همچون بازگشایی دوباره مجلس نمایندگان بحرین، آزاد کردن زندانیان سیاسی و اجازه بازگشت افراد سیاسی تبعید شده به بحرین را انجام داد؛ اما پس از تثبیت قدرت خود، شیوه استبدادگرایانه‌ای در بحرین را در پیش گرفت و حق و حقوق مردم این کشور را از آنها سلب کرد. اکنون از اصلاحات ملک حمد در بحرین تنها یک سری موارد ظاهری باقی مانده و حکومت بحرین طی سال‌های اخیر کارنامه حقوق بشری سیاهی داشته است.

بحرین نخست‌وزیری به نام خلیفه بن سلمان بن حمد آل‌خلیفه دارد که از سال ۱۹۷۱ تا کنون در این سمت  است، او حدود ۴۶ سال سابقه نخست‌وزیری بحرین را دارد و هنوز هم این منصب را به شخص دیگری واگذار نمی‌کند. برکناری خلیفه بن سلمان از پست نخست‌وزیری بحرین یکی از خواسته‌های اصلی مردم این کشور طی سال‌های اخیر بوده، ولی پادشاه بحرین هیچ توجهی به این خواسته نکرده و خلیفه بن سلمان در سن ۸۱ سالگی هنوز نخست‌وزیر بحرین است.

 

بحرین کربلای خلیج فارس  

پیروزی انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیار زیادی روی بحرین گذاشت و مردم این کشور از انقلاب ایران حمایت کردند، اقدامی که آن زمان خشم رژیم آل‌خلیفه را به دنبال داشت. نام و عکس امام خمینی«ره» و مقام معظم رهبری را می‌توان در داخل بسیاری از خانه‌ها، مساجد و حسینیه‌های بحرین یافت.

شیعیان بحرین حدود ۷۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، اما قدرت در بحرین در دست خاندان سنی مذهب آل‌خلیفه است. در گذشته درصد شیعیان بحرین بیش از درصد کنونی آنها بود، اما رژیم آل‌خلیفه طی چند دهه اخیر با دادن تابعیت به اتباع خارجی سنی مذهب و اخراج شیعیان از بحرین، درصد شیعیان این کشور را کاهش داده است و این روندی است که رژیم آل‌خلیفه هنوز هم ادامه می‌دهد.

یکی از ویژگی‌های شیعیان بحرین تقید زیاد آنها به برگزاری مراسم‌ عزاداری حسینی و شرکت در آنهاست. تعداد بسیار زیادی حسینیه در بحرین است و این کشور به این دلیل به کربلای خلیج فارس معروف شده است.

 

شیعیان؛ قربانیان تبعیض در بحرین

شیعیان بحرین از بسیاری از حقوق خود محروم‌اند و نمی‌توانند وارد پست‌های مدیریتی بشوند و ورود آنها به نهادهای نظامی همچون ارتش کار غیرممکنی است.

خاندان آل‌خلیفه به بحرین همچون ملک شخصی خود نگاه می‌کنند و در حالی که بسیاری از مردم بحرین از داشتن خانه شخصی محروم هستند، سند بسیاری از زمین‌های این کشور به نام اعضای خاندان آل‌خلیفه به‌خصوص پادشاه بحرین خورده است.

شیعیان بحرین با وجود آنکه اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، اما به لحاظ اقتصادی جزو اقشار سطح پایین بحرین به شمار می‌روند. فقر مسئله شایعی در میان شیعیان بحرین است و بیشتر آنها در روستاهای این کشور زندگی می‌کنند.

بسیاری از شیعیان بحرین از حداقل امکانات هم برای زندگی و اشتغال برخوردار نیستند، اما رژیم آل‌خلیفه اتباع خارجی سنی مذهب را از کشورهای دیگر به‌خصوص عربستان و پاکستان به بحرین می‌آورد و با دادن تابعیت بحرینی به این اتباع خارجی سعی می‌کند بافت جمعیتی بحرین را از لحاظ مذهبی تغییر بدهد و شیعیان این کشور را به یک اقلیت تبدیل کند.

رژیم آل‌خلیفه به اتباع خارجی علاوه بر دادن تابعیت، شغل، حقوق، خانه و امکانات زندگی می‌دهد و از این افراد در نهادهای مختلف این کشور به‌خصوص نهادهای نظامی و امنیتی استفاده می‌کند. این در حالی است که شیعیان بحرین برای رسیدن به یک واحد مسکونی در این کشور سال‌ها باید انتظار بکشند.

یکی از اقدامات ضد شیعی رژیم آل‌خلیفه سلب تابعیت بحرینی از شیعیان این کشور است. در این راستا تا کنون صدها شیعه بحرینی از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم عالم برجسته این کشور از سوی رژیم آل‌خلیفه به بهانه‌های واهی سلب تابعیت شده‌اند.

 

جنگ آل‌خلیفه با مذهب تشیع در بحرین

رژیم آل‌خلیفه با نمادهای شیعی هم در بحرین مبارزه می‌کند. عوامل این رژیم طی سال‌های اخیر بارها به مراسم‌ و تجمعات عزاداری در بحرین حمله کرده‌ و علاوه بر پاره کردن تبلیغات این مراسم، پرچم‌های مذهبی را به زمین زده‌ و خشم شیعیان بحرین را برانگیخته‌اند.

یکی از اقدامات انتقام‌جویانه رژیم آل‌خلیفه پس از شروع انقلاب ۱۴ فوریه بحرین، ویران کردن مساجد شیعی در بحرین بود. عوامل این رژیم در این راستا ده‌ها مسجد شیعی را در مناطق بحرین که قدمت برخی از آنها به ده‌ها سال می‌رسید، ویران کردند. رژیم آل‌خلیفه اجازه بازسازی دوباره این مساجد را به شیعیان بحرین نداد.

همچنین رژیم آل‌خلیفه از چند ماه پیش جلوی برگزاری مراسم نماز جمعه شیعیان را در بحرین گرفته است. طی این مدت، عوامل این رژیم در روزهای جمعه مانع از ورود نمازگزاران و امام جمعه به شهرک دراز شده‌اند تا نماز جمعه شیعیان بحرین در مسجد امام صادق«ع» این شهرک برگزار نشود.

 

آغاز انقلاب در بحرین

انقلاب ۱۴ فوریه سال ۲۰۱۱ مردم بحرین، اولین انقلاب آنها نبود. از بیش از دو قرن پیش که خاندان آل‌خلیفه به بحرین آمد و این کشور را اشغال کرد، مردم بحرین به صورت مستمر بر ضد این خاندان قیام کرده‌اند. طی ۵۰ سال اخیر هم هر ده سال یک بار مردم بحرین حرکت اعتراضی بزرگی را بر ضد رژیم آل‌خلیفه به راه انداخته‌اند.

مردم بحرین در روز ۱۴ فوریه سال ۲۰۱۱ تحصن خود را در میدان لولو در اعتراض به رژیم آل‌خلیفه آغاز کردند و از این رژیم خواستند که خواسته‌های برحقشان را برآورده کند. مردم بحرین در ابتدا خواستار سرنگونی رژیم آل‌خلیفه نبودند، اما این رژیم در پاسخ به تحصن مردم بحرین شیوه استفاده از قدرت نظامی را در پیش گرفت و با استفاده از نیروهای نظامی، تحصن مردم را پایان داد و میدان لولو را به عنوان نماد انقلاب بحرین از بین برد.

از بین بردن میدان لولو، پایان انقلاب بحرین نبود، بلکه مردم این کشور پس از این اتفاق به تظاهرات‌ خود در مناطق مختلف بحرین ادامه دادند و خواستار سرنگونی رژیم آل‌خلیفه شدند. قشرهای مختلف مردم بحرین از زنان و کودکان گرفته تا پزشکان و معلمان و علما در اعتراضات مردمی بحرین ضد رژیم آل‌خلیفه شرکت کردند.

 

ویژگی‌های انقلاب بحرین

یکی از ویژگی‌های انقلاب بحرین پیشرو بودن روحانیون در این انقلاب است. رهبری معنوی انقلاب بحرین را آیت‌الله عیسی قاسم برعهده دارد و قشرهای مختلف مردم این کشور بر این رهبری تأکید دارند.

تنها شیعیان در انقلاب بحرین حضور نداشتند، بلکه اهل سنت این کشور هم در انقلاب شرکت کردند، چون شعارهای انقلاب بحرین همچون آزادی، عدالت و رفع تبعیض تنها به شیعیان تعلق نداشت و خواسته تمام مردم بحرین بود.

از جمله مهم‌ترین چهره‌های سنی انقلاب بحرین می‌توان به ابراهیم شریف دبیرکل جمعیت وعد اشاره کرد که در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵ به جرم اعتراض به رژیم آل‌خلیفه بازداشت شد. این چهره سنی انقلابی بحرین پس از شروع انقلاب این کشور تا کنون بیش از چهار سال در زندان‌های رژیم آل‌خلیفه محبوس بوده است.

طی سال‌های اخیر هیچ‌گاه تظاهرات مردم بحرین قطع نشده و به صورت مستمر در مناطق مختلف بحرین در اعتراض به رژیم آل‌خلیفه برگزار ‌شده است. عوامل این رژیم همیشه با گاز اشک‌آور و گلوله‌های پلاستیکی و حتی گلوله‌های جنگی به تظاهرات‌ه مسالمت‌آمیز مردم بحرین حمله می‌کنند.

با وجود آنکه مجلس بحرین قدرت چندانی ندارد، اما رژیم آل‌خلیفه پیش از شروع انقلاب بحرین همیشه به گونه‌ای این انتخابات را برگزار می‌کرد که شیعیان این کشور نتوانند اکثریت مجلس را به دست بگیرند. رژیم آل‌خلیفه در این راستا در تقسیم‌بندی کرسی‌های مجلس بحرین اکثر کرسی‌ها را به مناطق سنی‌نشین این کشور اختصاص می‌دهد.

پس از شروع انقلاب بحرین نماینده‌های جمعیت اسلامی الوفاق در مجلس این کشور در اعتراض به جنایت‌های رژیم آل‌خلیفه استعفا دادند. پس از آن هم تا کنون مردم بحرین و گروه‌های سیاسی اصلی این کشور از جمله جمعیت الوفاق انتخابات‌های مجلس بحرین را تحریم کردند و مجلس این کشور به یک مجلس فرمایشی و نه مردمی تبدیل شد.

 

 نقش آل‌سعود در سرکوب مردم بحرین

بحرین از طریق یک پل به عربستان وصل است و مردم شیعه مناطق شرقی عربستان با مردم بحرین ارتباط زیادی دارند، به همین دلیل آغاز اعتراضات مردم بحرین به شروع اعتراضات مردم شیعه عربستان هم منجر شد و طی سال‌های اخیر بارها شاهد شکل‌گیری تظاهرات‌هایی در مناطق شرقی عربستان بر ضد آل‌سعود هم بوده‌ایم.

یکی از ویژگی‌های انقلاب بحرین این است که رژیم آل‌خلیفه به صورت رسمی برای سرکوب آن دست به دامان نیروهای خارجی شد. پس از شروع انقلاب ۱۴ فوریه بحرین نیروهای نظامی و امنیتی کشورهایی چون عربستان، امارات و اردن به شکل علنی در بحرین حضور یافتند و به رژیم آل‌خلیفه برای سرکوب مردم بحرین کمک کردند.

آل سعود طی سال‌های اخیر به حاکمان اصلی بحرین تبدیل شده و این کشور را یکی از استان‌های عربستان قلمداد می‌کنند. آل‌خلیفه که بقای حکومت خود را مدیون حمایت آل سعود می‌داند، همچون یک خادم به دستورات آل سعود در بحرین عمل می‌کند.

دخالت مستقیم رژیم آل سعود در بحرین برای این بود که شیعیان بحرین قدرت را در این کشور در دست نگیرند. رژیم سعودی اعتقاد دارد که قدرت گرفتن شیعیان بحرین به بروز اعتراضات گسترده در مناطق شیعه‌نشین عربستان منجر می‌شود، اتفاقی که حاکمیت آل سعود را در منطقه شیعه‌نشین الشرقیه عربستان که یک منطقه نفت‌خیز است، به خطر می‌اندازد.

 

اقدامات آل‌خلیفه برای توقف انقلاب بحرین

رژیم آل‌خلیفه طی سال‌های اخیر برای توقف حرکت انقلاب مردم بحرین دست به هر کاری زده، اما فایده‌ای نداشته و انقلاب مردمی ادامه پیدا کرده است. رژیم بحرین انقلابیون را بازداشت و آنها را شکنجه و از کارهایشان اخراج کرده، اما این اقدامات فایده‌ نداشته و انقلابیون بحرین به مبارزه خود با رژیم آل‌خلیفه ادامه داده‌اند.

از ابتدای انقلاب بحرین تا کنون بیش از صد شهروند این کشور به دست رژیم آل‌خلیفه به شهادت رسیده‌اند. شهادت این افراد به شیوه‌های مختلفی همچون اعدام، تیراندازی با گلوله جنگی، استفاده از گازهای سمی، زیرگرفتن توسط خودروهای نظامی و شکنجه در زندان بوده است. در میان شهدای انقلاب بحرین از مرد و زن گرفته تا پیر و جوان و حتی کودک شیرخوار هم دیده می‌شود.

رژیم آل‌خلیفه طی سال‌های اخیر بسیاری از رهبران سیاسی بحرین و هزاران تن از جوانان انقلابی این کشور را به زندان انداخته که بیشتر آنها هنوز هم در زندان هستند، به عنوان مثال از زندانیان سرشناس سیاسی در بحرین می‌توان از شیخ علی سلمان نام برد که دبیرکل جمعیت اسلامی الوفاق است و از دی سال ۹۳ تا کنون در زندان به سر می‌برد.

در میان زندانیان سیاسی بحرین قشرهای مختلف این کشور از قبیل علما، معلمین، پرستاران، پزشکان و پدران شهدا حضور دارند. این افراد تنها به دلیل مخالفت با رژیم آل‌خلیفه به زندان‌های طولانی‌مدت حتی تا ده‌ها سال محکوم شده‌اند. در میان زندانیان سیاسی بحرین زنان، دختران، کودکان و نوجوانان هم دیده می‌شوند.

شکنجه در زندان از شیوه‌های سرکوب‌گرایانه رژیم آل‌خلیفه برای مقابله با انقلابیون بحرینی و از پای درآوردن آنهاست. عوامل این رژیم از هر شیوه‌ای برای شکنجه انقلابیون بحرینی و از جمله زنان انقلابی این کشور استفاده می‌کنند. شکنجه‌ در زندان‌های بحرین به‌حدی سخت و گسترده است که بارها شهروندان بحرینی بر اثر شدت شکنجه‌ها به شهادت رسیده‌اند. با وجود اینکه نهادهای حقوق بشری بارها از رژیم آل‌خلیفه خواسته‌اند که شکنجه را در زندان‌های بحرین متوقف کند، اما باز هم شکنجه در این زندان‌ها ادامه دارد.

همچنین آل‌خلیفه در راستای راهبرد سرکوب در بحرین، بزرگ‌ترین تشکل سیاسی این کشور به نام جمعیت اسلامی الوفاق را به بهانه‌های واهی منحل و اموال آن را مصادره کرده است. این در حالی بود که جمعیت الوفاق به دبیرکلی شیخ علی سلمان تنها خواستار ایجاد اصلاحات در رژیم آل‌خلیفه بود و شعار سرنگونی این رژیم را نمی‌داد.

 

حمایت غرب از رژیم دیکتاتور آل‌خلیفه

کشورهای غربی با وجود اینکه ادعای حمایت از حقوق بشر را دارند، از رژیم آل‌خلیفه پشتیبانی می‌کنند. کشورهای آمریکا و انگلیس در بحرین پایگاه نظامی دائمی دارند و به صورت مستمر به رژیم آل‌خلیفه سلاح‌های پیشرفته می‌فروشند.رژیم آل‌خلیفه روابط آشکاری با رژیم صهیونیستی دارد و صهیونیست‌ها به صورت علنی و مستمر به بحرین سفر می‌کنند. سفر صهیونیست‌ها به بحرین با وجود مخالفت شدید مردم این کشور ادامه دارد

یکی از راهبردهای رژیم آل‌خلیفه برای مقابله با انقلاب مردم بحرین این است که این انقلاب را مرتبط با خارج نشان بدهد و بگوید که اعتراضات بحرین از خارج هدایت می‌شود. راهبردی که چندان موفقیت‌آمیز نبوده، چون مردم بحرین اعتراضات خود به رژیم آل‌خلیفه را بدون دخالت خارجی شروع کردند و به این اعتراضات ادامه دادند.

رژیم آل‌خلیفه طی سال‌های اخیر هزینه‌های سنگینی را برای بهتر کردن چهره خود در غرب صرف کرده است. در مقابل، فعالان انقلابی بحرینی در خارج از این کشور با افشای اقدامات ضد حقوق بشری رژیم آل‌خلیفه در جهان، تلاش و نقشه این رژیم برای بهتر کردن چهره‌اش در دنیا را خنثی کرده‌اند.

 

سلب تابعیت از رهبر معنوی انقلاب بحرین

یکی از اقدامات رژیم آل‌خلیفه در راستای مبارزه با شیعیان بحرین، سلب تابعیت آیت‌الله شیخ عیسی قاسم عالم برجسته بحرینی و نماینده مراجع عظام تقلید در سال ۹۵  بود. این اقدام در حالی صورت گرفت که اجداد شیخ عیسی قاسم هم در بحرین ساکن بودند و او یک شخصیت بحرینی‌الاصل است، اما رژیم آل‌خلیفه به بهانه‌های واهی تابعیت بحرینی را از این عالم برجسته سلب کرد.

این رژیم همچنین پرونده‌ای را برای آیت‌الله عیسی قاسم به اتهام دریافت غیرقانونی! خمس از مردم و پول‌شویی باز کرد و این پرونده را برای رسیدگی به دادگاه فرستاد. این در حالی است که فریضه خمس و پرداخت آن به مراجع تقلید یا نمایندگان آنها یک واجب شرعی است و محاکمه آیت‌الله عیسی قاسم به اتهام دریافت خمس، اعتراض مراجع تقلید جهان تشیع را به دنبال داشت.

آیت‌الله عیسی قاسم دادگاه رژیم آل‌خلیفه را به رسمیت نشناخت و در آن حاضر نشد. این عالم برجسته همچنین اجازه نداد که کسی به وکالت از او در این دادگاه حضور پیدا کند. دادگاه آیت‌الله عیسی قاسم هنوز هم ادامه دارد.

اقدام رژیم آل‌خلیفه در سلب تابعیت بحرینی آیت‌الله عیسی قاسم و محاکمه غیابی او در حالی صورت گرفت که این عالم برجسته تا کنون انقلاب بحرین را مسالمت‌آمیز نگاه داشته است. آیت‌الله عیسی قاسم همیشه مردم بحرین را به اعتراض مسالمت‌آمیز توصیه کرده است و به همین دلیل مردم در برابر سرکوب رژیم آل‌خلیفه دست به خشونت نزدند.

 

حمایت مردم بحرین از آیت‌الله عیسی قاسم

سلب تابعیت آیت‌الله عیسی قاسم به جای اینکه شعله انقلاب را در بحرین خاموش کند، دوباره این انقلاب را شعله‌ور کرد. سلب تابعیت بحرینی آیت‌الله عیسی قاسم و احتمال بازداشت و اخراج این عالم برجسته از بحرین موجب آغاز یک تحصن بزرگ در نزدیکی منزل آیت‌الله عیسی قاسم در شهرک الدراز شد، این تحصن از ابتدای تیر سال ۹۵ تا کنون ادامه دارد.

رژیم آل‌خلیفه برای پایان دادن به تحصن مردم بحرین در شهرک دراز، این شهرک را محاصره و رفت و آمد مردم به منطقه دراز را محدود کرد. همچنین شرکت‌کنندگان در تحصن شهرک دراز توسط عوامل رژیم آل‌خلیفه بازداشت شدند و به زندان افتادند، با این همه تحصن شهرک دراز بحرین برای حمایت از آیت‌الله عیسی قاسم همچنان ادامه دارد.

همچنین از ابتدای شروع تحصن شهرک دراز بحرین تا کنون عوامل رژیم آل‌خلیفه بارها با تجهیزات نظامی و خودروهای زره‌پوش به این شهرک حمله کرده‌اند تا آیت‌الله عیسی قاسم را بازداشت کنند، اما مردم بحرین با دست خالی در برابر عوامل رژیم آل‌خلیفه ایستاده و مانع از پیشروی آنها در شهرک دراز و رسیدن به خانه آیت‌الله عیسی قاسم شده‌اند.

انقلابیون بحرین به رژیم آل‌خلیفه هشدار داده‌اند که دستگیری آیت‌الله عیسی قاسم و اخراج این عالم برجسته از بحرین موجب می‌شود که مردم این کشور در ادامه حرکت خود به سراغ همه ابزارها برای مقابله با رژیم آل‌خلیفه بروند و بحرین وارد مرحله جدیدی از درگیری میان مردم این کشور و رژیم آل‌خلیفه شود که دیگر خط قرمزی در آن وجود ندارد.

 

اعدام جوانان انقلابی بحرین توسط رژیم آل‌خلیفه

از اقدامات اخیر رژیم آل‌خلیفه می‌توان به اعدام سه جوان انقلابی بحرین در دی ماه سال ۹۵ به اتهام به قتل رساندن نظامیان اماراتی در این کشور اشاره کرد. این اعدام‌ها طی دو دهه اخیر در بحرین بی‌سابقه بوده و اعتراض قشرهای مختلف بحرین به خصوص علما را به دنبال داشته است.

عوامل رژیم آل‌خلیفه همچنین در بهمن سال ۹۵  سه جوان انقلابی بحرینی دیگر را در آب‌های خلیج فارس به شهادت رساندند. مردم بحرین پس از این اقدام رژیم آل‌خلیفه، با برگزاری تظاهرات در مناطق مختلف این کشور اعتراض خود را به قتل این جوانان انقلابی نشان دادند.

 

آینده انقلاب بحرین

رژیم آل‌خلیفه برای حل معضلات در بحرین تلاش نمی‌کند، بلکه تنها قصد دارد با سرکوب، مردم این کشور را تسلیم کند. این در حالی است که افراد دلسوز بارها به رژیم آل‌خلیفه پیشنهاد داده‌اند برای حل بحران بحرین، شیوه مذاکره سیاسی را با انقلابیون را در پیش بگیرد، اما این رژیم به این نصیحت‌ها توجهی نمی‌کند.

اعتراضات مردم بحرین در آینده هم ادامه خواهد داشت. مردم این کشور تا گرفتن حق و حقوق خود از پای نمی‌نشینند. اگر رژیم آل‌خلیفه به آیت‌الله عیسی قاسم تعدی کند، این احتمال وجود دارد که اعتراضات در بحرین رنگ خون هم به خود بگیرد. این عالم برجسته تا کنون اعتراضات مردمی را در بحرین مسالمت‌آمیز نگاه داشته است.

تا زمانی که رژیم آل‌خلیفه به تبعیض علیه اقشار مردم بحرین به‌خصوص شیعیان این کشور پایان ندهد، حرکت اعتراضی در بحرین ادامه دارد، حتی اگر اعتراضات به صورت موقت متوقف شوند، به دلیل ادامه تبعیض‌ها توسط رژیم آل‌خلیفه، اعتراضات مردمی در بحرین دوباره از سرگرفته می‌شوند.

 

سوتیترها:

۱٫

انقلاب بحرین با وجود مسالمت‌آمیز بودن توسط بسیاری از رسانه‌ها و کشورهای جهان بایکوت شد، اما با وجود این، مردم بحرین به تظاهرات‌ها و تجمعات خود علیه رژیم آل‌خلیفه ادامه دادند و انقلاب خود را طی شش سال اخیر مسالمت‌آمیز نگاه داشتند.

 

۲٫

 

بحرین یکی از کشورهایی است که مردمانش از گذشته‌های دور شیعه بودند و سابقه تشیع در این کشور به صدر اسلام برمی‌گردد. بحرین در طول تاریخ یکی از مناطق اصلی زندگی شیعیان در جهان بوده و برخی از علمای شیعه در قرن‌های مختلف اهل بحرین بودند.

 

۳٫

رژیم آل‌خلیفه به اتباع خارجی علاوه بر دادن تابعیت، شغل، حقوق، خانه و امکانات زندگی می‌دهد و از این افراد در نهادهای مختلف این کشور به‌خصوص نهادهای نظامی و امنیتی استفاده می‌کند. این در حالی است که شیعیان بحرین برای رسیدن به یک واحد مسکونی در این کشور سال‌ها باید انتظار بکشند.

 

۴٫

 

یکی از اقدامات ضد شیعی رژیم آل‌خلیفه سلب تابعیت بحرینی از شیعیان این کشور است. در این راستا تا کنون صدها شیعه بحرینی از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم عالم برجسته این کشور از سوی رژیم آل‌خلیفه به بهانه‌های واهی سلب تابعیت شده‌اند.

 

 

 

 

15مارس/17

دیپلماسی دیجیتال، ابزار نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه

 

مقدمه

رژیم صهیونیستی به دلیل قرار گرفتن در میان کشورهای مسلمان و غصب سرزمین‌های اسلامی، همواره مورد نفرت مسلمانان جهان و مردم بی‌دفاع فلسطین بوده است. این امر باعث شده که رژیم صهیونیستی متوجه این امر باشد که امضای معاهده‌های صلح با سردمداران خائن و حمایت از آن‌ها برای سرکوب مردمشان، نخواهد توانست امنیت این رژیم را تأمین کند و نفوذ در میان مردم منطقه به خصوص جوانان و آینده‌سازان جهان اسلام و ایجاد علاقمندی به این رژیم از طریق ساختن چهره‌ای آزادیخواه متمدن و جذاب  میان آن‌ها تنها راه حقیقی تأمین امنیت این رژیم است.

 

دیپلماسی دیجیتال

همه‌گیر شدن استفاده از گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی در میان مردم جهان و افزایش خیره‌کننده تعداد کاربران اینترنت در سطح جهان، فرصت‌های زیادی را برای تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کشورهای مختلف برای پیشبرد منافع و برنامه‌هایشان فراهم نموده است که یکی از آن‌ها دیپلماسی دیجیتال می‌باشد. شایع‌ترین تعریف دیپلماسی دیجیتال، استفاده از اینترنت و دیگر ابزار‌های ارتباط جمعی برای کمک به رسیدن به اهداف سیاست خارجی می‌باشد.(۱) دیپلماسی دیجیتال به دولت‌ها این امکان را می‌دهد که بدون دخالت دولت‌ها با شهروندان عادی، رهبران تأثیرگذار جامعه و نخبگان ارتباط داشته باشند و از این طریق دیدگاه خود را در راستای تأمین منافع‌شان به این گروه‌ها عرضه کنند. ایالات متحده در سال ۲۰۰۲ اولین کشوری بود که دست به ایجاد اداره‌ای برای دیپلماسی دیجیتال نمود.(۲) رژیم صهیونیستی نیز با استفاده از این ظرفیت مهم، در راستای نیل به اهداف استعماری خود، آن را در دستور کار قرار داده است. به گونه‌ای که هم‌اکنون ادعا دارد که در رتبه هشتم جهانی در زمینه دیپلماسی دیجیتال قرار دارد. امری که به دلیل عدم اعلام از سوی منابع بی‌طرف، امکان راستی‌آزمایی آن وجود ندارد.(۳)

 

اهداف رژیم صهیونیستی از توجه به دیپلماسی دیجیتال

دستگاه‌های مختلف رژیم صهیونیستی تاکنون تلاش کرده‌اند که با استفاده از ابزار اینترنت در میان فلسطینی‌ها و جوانان جهان اسلام نفوذ کنند. نفوذ در میان فلسطینیان از جانب ارگان‌های زیرمجموعه ارتش رژیم صهیونیستی و نفوذ در میان مردم منطقه معمولاً زیر نظر وزارت خارجه این رژیم صورت می‌گیرد. برخی اهداف این رژیم از دیپلماسی دیجیتال را می‌توان به شرح زیر بیان کرد:

۱ـ نشان دادن چهره‌ای متمدن از رژیم صهیونیستی و ارتش آن و وانمود کردن این رژیم به کمک به مردم فلسطین و تلاش برای تسهیل زندگی آن‌ها با هدف کسب وجهه بین‌المللی.

۲ـ تلاش برای ارتباط مستقیم با مردم و جوانان منطقه به خصوص فلسطینیان تحت محاصره، از طریق اعطای برخی تسهیلات به آن‌ها با هدف تضعیف رهبران فلسطینی.

۳ـ حمله به مقاومت مردم فلسطین و تلاش برای پیوند دادن آن با تروریسم داعشی.

۴ـ از بین بردن قبح ارتباط با رژیم اشغالگر قدس.

۵ـ شناخت منطقه از طریق کامنت‌ها و همچنین کسب اطلاعات خصوصی کاربران و استخدام جاسوس از طریق شبکه‌های مجازی.(۴)

 

فعالیت‌های رژیم صهیونیستی در زمینه دیپلماسی دیجیتال

رژیم صهیونیستی فعالیت‌های گسترده‌ای را در زمینه نفوذ به جهان اسلام از طریق اینترنت انجام داده است که در زیر به برخی از آن‌ها خواهیم پرداخت:

موقع المنسق: این تارنما، حساب فیسبوک و تویتر متعلق به اداره هماهنگی عملیات حکومت رژیم صهیونیستی برای مناطق فلسطینی است که زیر نظر وزارت جنگ رژیم صهیونیستی اداره می‌شود.(۵) این صفحه اینترنت و صفحه رسمی هماهنگ‌کننده ارشد با دارا بودن بیش از هزاران کاربر عمدتاً فلسطینی، سعی دارد با ارائه تسهیلاتی از جمله صدور اجازه سفر، درمان و یا اشتغال در فلسطین اشغالی، بدون توجه به محدودیت‌هایی که اساساً خود برای مردم فلسطین ایجاد نموده است برای خود وجهه‌ای مثبت در میان فلسطینیان ایجاد کند.(۶) طراحی این صفحه نشان می‌دهد که در آن از متخصصان حوزه‌های مختلف رسانه‌ای آن را اداره می‌کند. این صفحه همچنین با انتشار اخباری از جمله خبر مداوای پیرمردی فلسطینی که عقرب او را نیش زده بود تلاش دارد خود را در میان مردم فلسطینی و جامعه جهانی به عنوان طرفدار حقوق بشر جلوه دهد. فساد موجود در دستگاه تشکیلات خودگردان فلسطینی و نیاز مبرم مردم عادی به خدمات این سایت که بسیار سریع‌تر و ارزان‌تر از کانال تشکیلات خودگردان صورت می‌گیرد باعث شده است که این تارنما و صفحه فیسبوک آن طرفداران زیادی داشته باشد. با این وجود این صفحه از نظر امنیتی زمینه جاسوسی از فلسطینیان و استخدام جاسوس را فراهم می‌کند.(۷)

موقع المصدر: این تارنما اصلی‌ترین تارنمای دیپلماسی دیجیتال رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود که توسط تعدادی از جوان صهیونیست و تحت‌نظر وزارت خارجه این رژیم اداره می‌شود. این تارنما که زیر نظر مستقیم بخش دیپلماسی دیجیتال وزارت خارجه این رژیم اداره می‌شود و وظیفه رساندن پیام‌های رژیم صهیونیستی به جوانان منطقه را دارد.(۸) این وب‌سایت با انتشار طیف متعددی از اخبار فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی و اخبار اقلیت فلسطینی دارای شناسنامه از رژیم صهیونیستی، تلاش دارد چهره‌ای انسانی، پیشرفته و دموکرات و عامه‌پسند را از این رژیم را در میان جوانان منطقه نشان دهد.(۹)

علاوه بر این، فیسبوک یکی از عرصه‌های مهم نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه محسوب می‌شود. صفحه فیسبوک وزارت خارجه رژیم صهیونیستی که زیر نظر بخش دیپلماسی دیجیتال اداره می‌شود بیش از ۹۷۰ هزار دنبال کننده دارد که اکثر آن‌ها بین ۱۸ تا ۲۴ سال سن دارند و بیشتر آن‌ها از اهالی مصر هستند. علاوه بر این وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با تأسیس صفحه ای موسوم به اسرائیل به فارسی تلاش دارد بر مردم ایران تأثیر گذارد. این صفحه بیش از ۱۸۰ هزار دنبال‌کننده دارد. با وجود این احتمال می‌رود که بسیاری از دنبال‌کنندگان این صفحات حساب‌های کاربری جعلی باشند که از جانب صهیونیست‌ها برای گذاشتن کامنت‌های جعلی و با هدف از بین بردن قبح ارتباط با رژیم صهیونیستی و نشان دادن محبوبیت جعلی تأسیس شده باشند.(۱۰)

 

نتیجه‌گیری

گسترش شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی فرصت‌ها و تهدیدات جدیدی را برای کشور‌های مختلف از جمله کشور ما به وجود آورده است که یکی از مهم‌ترین آن‌ها تلاش کشور‌های بیگانه برای مرتبط شدن با مردم کشور، از طرق مشکوک و غیررسمی می‌باشد. از این رو لازم است با رصد فعالیت‌های بخش‌های مربوط به دیپلماسی دیجیتال و تلاش برای خنثی‌سازی تهدیدات آن‌ها راه را بر تأثیرگذاری و نفوذ بیگانگان بر امنیت کشورهای اسلامی از جمله کشورمان سد کنیم.

پی‌نوشت‌ها

۱- https://web.archive.org/web/20120322074924/https://www.lowyinstitute.org/Publication.asp?pid=1432

۲- https://www.washingtonpost.com/politics/advancing-us-foreign-policy-through-ediplomacy/2012/07/01/gJQAdOedGW_story.html

۳ـ روزنامه الوفاق،۷ سپتامبر ۲۰۱۶:http://www.al-vefagh.com/News/164722.html

۴- http://www.almajd.ps/?ac=showdetail&did=8234

۵ـ تارنمای المنسق، درباره ما( به زبان عربی): http://www.cogat.mod.gov.il/ar/about/Pages/default.aspx

۶ـ عدنان ابو عامر، صفحه المنسّق الإسرائیلیّ… تجاوز الإنسانیّ إلى السیاسیّ والأمنیّ، پایگاه تحلیلی المانیتور، ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/contents/articles/originals/2016/11/palestinian-authority-role-israel-coordinator-facebook.html

۷ـ همان

۸ـ فهمی هویدی، اختراق مسکوت علیه، روزنامه الشروق، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶:

http://www.shorouknews.com/columns/view.aspx?cdate=21122016&id=b50de673-c34d-40ed-8e4a-bbfc279edded

۹ـ تارنمای المصدر: http://www.al-masdar.net/

۱۰ـ عدنان ابو عامر، صفحه المنسّق الإسرائیلیّ… تجاوز الإنسانیّ إلى السیاسیّ والأمنیّ، پایگاه تحلیلی المانیتور، ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/contents/articles/originals/2016/11/palestinian-authority-role-israel-coordinator-facebook.html

 

منابع

ـ روزنامه الوفاق،۷ سپتامبر ۲۰۱۶:  http://www.al-vefagh.com/News/164722.html

ـ تارنمای المنسق، درباره ما( به زبان عربی):

http://www.cogat.mod.gov.il/ar/about/Pages/default.aspx

ـ عدنان ابو عامر، صفحه المنسّق الإسرائیلیّ… تجاوز الإنسانیّ إلى السیاسیّ والأمنیّ، پایگاه تحلیلی المانیتور، ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/contents/articles/originals/2016/11/palestinian-authority-role-israel-coordinator-facebook.html

ـ همان

ـ فهمی هویدی، اختراق مسکوت علیه، روزنامه الشروق، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶:

http://www.shorouknews.com/columns/view.aspx?cdate=21122016&id=b50de673-c34d-40ed-8e4a-bbfc279edded

ـ تارنمای المصدر:  http://www.al-masdar.net/

………………………………………………….

 

سوتیترها

۱٫

همه‌گیر شدن استفاده از گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی در میان مردم جهان، فرصت‌های زیادی را برای تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کشورهای مختلف برای پیشبرد منافع و برنامه‌هایشان فراهم نموده است که یکی از آن‌ها دیپلماسی دیجیتال می‌باشد.

۲٫

دیپلماسی دیجیتال به دولت‌ها این امکان را می‌دهد که بدون دخالت دولت‌ها با شهروندان عادی، رهبران تأثیرگذار جامعه و نخبگان ارتباط داشته باشند و از این طریق دیدگاه خود را در راستای تأمین منافع‌شان به این گروه‌ها عرضه کنند

15مارس/17

سلطه فکری صهیونیسم بر آمریکا چگونه شکل گرفته؟

پاسخ به شبهات تاریخی

با وجود آنکه یهودیان آمریکا براساس آمار سال ۱۹۸۰ حدود ۶/۲ درصد جمعیت آمریکا را تشکیل مى‏دهند که شش میلیون بیشتر نمى‏باشد، اما همواره از روش «ترور اندیشه» براى دستیابى به اهداف خود بهره‌بردارى مى‏کنند. تأثیر رسانه‏هاى آمریکا در برنامه‌ریزى فکرى و فرهنگى زندگى روزمره شهروندان به ابزار مختلف آن از قبیل تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها، مجلات، ‏کتاب‌ها و… محدود نمی‌شود بلکه تصاویر مشخص و تعیین شده ‏از جهان را در اذهان آنها به وجود می‌آورد و با اضافه نمودن قالب‌هاى از پیش تعیین شده، به آنها می‏گوید که چگونه به آنچه در اختیارشان قرار گرفته است فکر کنند.

اگر این تصاویر، قالب‌هاى از پیش تعیین شده و برنامه‏ریزی‌ها عادلانه و واقع‌گرایانه بود مسأله‏اى نبود اما اربابان رسانه‏ها اخبار را کم و زیاد کرده و حتى بسیارى از اخبار و حقایق را به خصوص زمانى که به زیان منافع خودشان باشد پنهان کرده و منتشر نمی‌کنند، آنها اخبار را آن طور که خود می‌خواهند در اختیار خواننده و شنونده قرار می‌دهند نه آن‌گونه که واقعاً هست.

اربابان رسانه‏ها و نویسندگان، کارگردانان، خبرنگاران، گویندگان و تحلیلگران و گزارشگران به دقت و مهارت می‌دانند که چه خبرى را می‌خواهند پخش کنند و اینکه کدام قسمت‏ها باید مورد تأکید یا اهمال قرار گیرند، کدام عکس‌ها یا عبارات باید انتخاب گردند. حتى لحن صدا به هنگام پخش فلان خبر مورد اهمیت فراوان قرار می‌گیرد و تمامى این مسائل به طور کاملاً علمى بررسى می‌شود.

به همین لحاظ بسیارى از مدیران و گویندگان معروف و محبوب تلویزیون از یهودیان متعصب انتخاب می‌شوند، تعدادى از خبرنگاران و سردبیران روزنامه‏ها و تحلیل‌گران نیز از آنها هستند. ۲۶ درصد از خبرنگاران، تحلیل‌گران و مسئولان محافل آشکار و غیرآشکار در آمریکا را تشکیل می‌دهند و ۸۰ درصد دستگاه‌هاى ارتباط جمعى آمریکا شامل شبکه‏هاى عمده تلویزیونى و همچنین روزنامه‏هاى اصلى و پر تیراژ این کشور تحت تسلط صهیونیست‌هاست.(۱)

خباثتى که در شیوه سیطره فکرى صهیونیسم بر آمریکا وجود دارد تنها به حاکمیت اربابان رسانه‏ها بر اذهان آمریکائیان محدود نمی‌شود بلکه آنان با همیارى گروه‌هاى فشار (لابى یهود) با وادار نمودن مسئولان و کارمندان وزارتخانه‏ها و نیز اعضاى کنگره و هیأت حاکمه آمریکا به پایبندى به اصول صهیونیسم و حدود پنهانى که بر ایشان ترسیم شده است نظریات و آراء این افراد را تحت کنترل خود در می‌آورند. آنها هر نماینده یا سناتورى که علاقه‌مندى خود را به دانستن هر مطلبى درباره خاورمیانه ابراز دارد بلافاصله سیلى از اوراق حاوى اطلاعات مورد نظر وى را به سوى او سرازیر می‏کنند یکى از محافل صهیونیستى و گروه‌هاى فشارى که در آمریکا در سیستم نشر و توزیع رایگان اطلاعات دست طولانى دارد آیپاک است.

این گروه همان طور که «چارلز ماتیاس»  (Chreles Mathias)سناتور سابق مریلند از حزب دموکرات می‌گوید: «هرگاه که موضوع مهمى در رابطه با اسرائیل در کنگره مطرح می‌شود ـ آیپاک ـ بدون معطلى وبه شکلى پایان‌ناپذیر اطلاعات، سوابق و مستندات لازم را تدارک دیده و براى تمام اعضاى کنگره ارسال می‌دارد. البته همه این کارها با مکالمات تلفنى متعدد و ملاقات‌هاى شخصى تکمیل می‌شود. علاوه بر اینها، با مشاهده کوچک‌ترین نشانه‏اى از تردید با مخالف در یک نماینده یا سناتور معمولاً ارسال نامه‏ها و تلگراف‌ها و یا مکالمات تلفنى و ملاقات‌هاى خصوصى از سوى اعضاى متنفذ را در پى خواهد داشت».(۲)

البته اطلاعاتى را که «آیپاک» به عنوان خوراک فکرى در اختیار اعضاى کنگره و مسئولان آمریکا گذاشته مى‏شود عمدتاً دربرگیرنده نقطه‌نظرهاى رژیم صهیونیستى است به گونه‏اى که هیچ‌یک از خوانندگان گزارش‌ها و خبرنامه‏هاى «آیپاک» نمی‌توانند این واقعیت را که هدف عمده این‌گونه نشریات ارتقاء وپیشبرد منافع اسرائیل است نادیده بگیرند. «آیپاک» همچنین برطبع و نشر خبرنامه هفتگى «گزارش خاور نزدیک» نظارت دارد. این نشریه براى حدود شصت هزار نفر از جمله مقامات عالی‌رتبه دولتى، اعضاى کنگره، مراکز علمى و تحقیقاتى و بسیارى از نمایندگان رسانه ‏گروهى ارسال می‌شود.

اگرچه این نشریه از نظر حقوقى به «آیپاک» وابستگى ندارد ولى مؤسس آن «سى کنِن» (sy  kenen) یکى از بنیانگذاران آیپاک است و کاملاً در خط سیاسى اسرائیل حرکت می‌کند. این خبرنامه به طور مرتب حکایاتى را به عنوان نمونه‌هایى از چگونگى رأى دادن اعضاى قوه مقننه به چاپ می‌رساند و به این ترتیب به نمایندگان کنگره یادآورى می‏کند که وضع قانون جدید بر اسرائیل تأثیر می‌گذارد و آراء آنها همواره مورد توجه خواهد بود.(۳)

هنگامى که انبوه بمباران خوراک‌هاى فکرى، از سوى رسانه‏هاى جمعى آمریکا- به ویژه خبرگزاری‌ها و مطبوعات و رادیو و تلویزیون- بر روى افکار و اندیشه مردم آمریکا و دیگر ملل جهان ریخته مى‏شود، آیپاک در کنار این‌گونه فعالیت گروه‌هاى فشار صهیونیستى قرار می‌گیرد. آن‌موقع میزان تأثیر سلطه پنهانى صهیونیسم بر فرهنگ، سیاست و افکار ملت‌ها مشخص می‌شود. هرچند که ممکن است کسى بگوید که هیچ کشورى در جهان مانند آمریکا پیدا نمی‌شود که از خبرگزاری‌هاى متعدد برخوردار باشد و یا ممکن است بگویند آمریکا کشور آزادى بیان و آزادى رسانه‏هاست، زیرا شنونده‏اى که به صحت و واقعیت اخبار یک ایستگاه شک دارد می‌تواند به ایستگاه‌هاى دیگر گوش کند و یا دیگر منابع خبرى را مطالعه کند.

در پاسخ به این گونه افراد باید گفت که آزادى رسانه‏ها در آمریکا به معنى آزادى اربابان رسانه‌هاست نه آزادى شنوندگان. تقریباً تمامى رسانه‏ها به ‏طور مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار همین اربابان است و تعدد خبرگزاری‌ها نیز توهمى است که هدف از آن تکمیل فرایند سیطره فکرى است. منابع خبرى متعدد است، اما نتیجه یکى است.

اربابانى که چنین قدرت عظیمى را در اختیار دارند چه کسانى هستند و نام مؤسسه‌هایى که این افراد بر آنها حاکمیت دارند چیست و از این رهگذر چه چیزى عاید دیگر ملل می‌شود. تصورى که از اعراب و اسرائیلی‌ها در ذهن شهروندان آمریکایى نقش می‌بندد چگونه شکل می‌گیرد؟ براى پاسخ به این سؤال باید به فعالیت‌هاى رسانه‏ها و سازمان‌هاى صهیونیستى در ارتباط با دوره‏هاى مختلف شهروندان این کشور اشاره کرد.

 

۱ـ دوره کودکى و نوجوانى

رسانه‏هاى آمریکا اجراى شیوه سیطره فکرى بر شهروند آمریکایى را از آغازین روزهاى زندگى وى شروع کرده و تا زمانى که به بالاترین درجات رشد اجتماعى مى‏رسد آن را ادامه می‌دهند. در این صورت کودک در دوران قبل از آمادگى، کارتون‌هایى را مشاهده مى‏کند که شخصیت‌هایى را در قالب قهرمانان فیلم و افراد منفى به نمایش می‌گذارد، کودک فرایند تمیز بین خوب و بد را آغاز می‌کند. به محض اینکه آموزش خواندن در آمادگى و دوره ابتدائى آغاز می‌شود برخى از کتاب‌هاى کودکان افرادى را مانند آنچه که در تلویزیون دیده است به تصویر می‌کشند.

حتى در آموزش حروف الفبا درست کردن کلمات از آنها نیز به تخریب چهره مسلمانان به ویژه اعراب همت گماشته می‌شود، در نتیجه اعراب را به عنوان افرادى طمّاع به آمریکائیان معرفى می‌کنند، معنى این کلمه در انگلیسى Greedy است.(۴) صهیونیست‌ها براى تکمیل چهره یک انسان عرب در ذهن این کودکان، جنبه دیگرى را که همان «تروریسم» است به شخصیت وى اضافه کرده‌اند.

 

۲ـ محیط دانشگاه

به محض فارغ‌التحصیل شدن دانش‌آموز از دبیرستان (که در این حال به اندازه زمانى که در مدرسه گذرانده است به تماشاى تلویزیون نیز پرداخته است) و شروع تحصیلات دانشگاهى، شستشوى مغزى وى به طرزى پیشرفته و از طریق اجراى شیوه سیطره فکرى توسط اربابان رسانه‏ها و گروه‌هاى فشار صهیونیستى آغاز می‌شود.

سازمان‌هاى یهودى و گروه‌هاى فشار صهیونیستى از مدت‌ها قبل توجه خود را به محیط‏هاى فرهنگى و دانشگاهى معطوف کرده‏اند. آنها براى دانشجویان یهودى برنامه‏هاى متنوعى در زمینه‏هاى مذهبى، فرهنگى، اجتماعى و مشورتى تهیه و تدارک می‌بیند که دوره‏هاى عبرى و تشکیل سخنرانى و کنفرانس درباره صهیونیسم و دیدار از اسرائیل بخشى از آن است.

یکى از روش‌هایى که صهیونیست‌ها براى دسترسى به اهداف خود استفاده می‌کنند انتشار و توزیع خبرنامه در سراسر دانشگاه‌هاست.(۵) از دیگر شیوه‏هاى صهیونیست‌ها در این خصوص ارائه تحلیل سیاسى و ایجاد دوره‏هاى آموزشى و تشکیل جنبش‌هاى سیاسى براى دانشجویان طرفدار اسرائیل است.(۶)

علاوه بر فعالیت‏هاى فوق‌الذکر که سعى می‌شود در محافل دانشجویى و دانشگاه‌ها چهره مثبتى از اسرائیل ارائه شود. صهیونیست‌ها تلاش می‌کنند تا علیه افراد، سازمان‌ها و مجامع آکادمى که نسبت به رژیم صهیونیستى نظر منفى دارند استراتژى و برنامه خاصى تهیه و اجرا گردد. صهیونیست‌ها همچنین براى توسعه کادرهاى سیاسى سازمان‌هاى خود برنامه ‏مفصلى در صدها دانشگاه آمریکا دارد. هدف از این برنامه که هزاران دانشجوى یهودى و غیریهودى طرفدار صهیونیست را زیر پوشش دارد، جذب دانشجویان و مردان آینده آمریکا است که در واقع از رأی‌دهندگان نیز محسوب می‌شوند.

 

۳ـ جامعه

با گسترش آگاهى‏هاى فکرى شهروند آمریکایى شیوه سیطره فکرى نیز پیشرفت کرده و از شیوه‏هاى جدیدتر به خصوص در امور حساس سیاسى استفاده می‌شود. پس از آنکه چهره به اصطلاح پاک و دموکرات اسرائیلیان و چهره و شخصیت به اصطلاح وحشى و عقب مانده اعراب از کودکى تا زمان فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه در ذهن فرد به تصویر کشیده شد اکنون به وى مى‏گویند همانطور که استقلال آمریکا با مبارزات تلخ و ناگوار به دست آمد، اسرائیل نیز باید از سوى آمریکا مورد حمایت قرار گیرد.

در این راستا مطبوعات با مشارکت با رادیو و تلویزیون فعالیت کرده و افکار تازه‏اى را در اختیار مخاطبان خود قرار می‏دهند. رسانه‏ها تنها به تزویر حقایق نمی‌پردازند بلکه تصاویر و الفاظى شبیه آنچه که یهودیان مورد استفاده قرار می‌دهند، ارائه می‌کنند. شبکه‏هاى دینى نیز با ایجاد قداست خاصى از اسرائیل در اذهان میلیون‌ها مسیحى و تخریب چهره مخالفان آن نقش برجسته‏اى را در این زمینه ایفا می‌کنند.(۷)

صهیونیست‌ها، آمریکائیان ـ به ویژه چهره‏هاى سیاسى و فرهنگى که مواضع انتقادآمیز و حتى خنثى نسبت به اسرائیل دارند ـ را آنقدر تحت فشار قرار می‌دهند تا مطمئن شوند که دیگر چنین کارى از سوى آنها تکرار نمی‌شود. آنها حتى با انتشار هر مطلبى که با افکار و ایده‌هایشان مغایرت داشته باشد، مخالفت نموده و جلو انتشار، چاپ و توزیع آن را می‌گیرند. به عبارتى کتاب‌هایى که مورد پسندشان نباشد، بلافاصله از بازارهاى کتاب جمع‌آورى می‌کنند؛ مانند کتاب «سرنوشت یهود» نوشته خانم «رابرت اشتراوس فورلیخت» یهودى.(۸)

 

۴ـ محافل فکرى

صهیونیست‌ها و نیروهاى طرفدار رژیم صهیونیستی در آمریکا به منظور تعمیم سلطه فکرى خویش بر آمریکا تلاش کرده‏اند تا محافل و مؤسسه‏هاى فکرى مختلفى در آمریکا ایجاد کرده و یا در محافل فکرى این کشور نفوذ کنند. این نیروها نقش مهمى در شکل‌دهى به بحث‏هاى عمومى و همچنین سیاست عملى دارند و نفوذ زیادى دارند. امروزه نفوذ گروه‌هاى یهودى بر محافل فکرى در مقایسه با گذشته بسیار گسترده‏تر است.(۹)

سخن پایانى

نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر مواردى که نام برده شد، در مجموع منجر به کنترل افکارعمومى آمریکا و سلطه پنهانى صهیونیسم بر این کشور شده است. در این میان، تبلیغات وسیله‏اى مهم و اساسى است که صهیونیسم براى رسیدن به اهداف خود از آن استفاده می‌کند. صهیونیست‌ها از این طریق توانستند افکارعمومى آمریکا را کنترل کرده و دراختیار خود بگیرند.

این گفته «اباهیل سیلور» صهیونیست تا حدود زیادى زوایاى پنهان عملیات کنترل افکارعمومى جهان توسط صهیونیسم جهانى را روشن می‌سازد: «ما باید کارهاى خود را بر گسترده‌ترین احساسات افکارعمومى بنا کنیم، زیرا موافقت افکارعمومى است که در نهایت امر موضع دولت‌ها و اعمال آنها در جامعه دموکرات را تعیین مى‏کند. آینده جنبش صهیونیسم و سرنوشت آن را به دست افراد هرچقدر که دوست و بزرگوار باشند ندهید. شما باید به ملل جهان پناه ببرید و با تمام مردم آمریکا سخن بگویید و در هرجا دوستی‌هایى را بنا نهید. شما باید در چارچوب نفوذ خود، در میان دوستان و محیط اطرافتان فعالانه به تبلیغ و دعوت بپردازید. این چیزى است که آنها را به هنگام حل مسأله فلسطین براى ما و با ما نگاه خواهد داشت.»(۱۰)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هویدى، فهمى: «هضم یهودیان در جامعه آمریکا»، روزنامه اطلاعات، ۱۴/۶/۱۳۷۵،ص ۱۲٫

۲- Chares Mcc. Mathias, Jr., “Ethnic Groups and Foreign Policy”, Foreigh Affairs, Summer 1981 .

۳ـ فیندلى، پل: چه کسى جرأ‏ت سخن گفتن دارد، بى جا، ۱۹۸۵، ص ۱۰۷٫

۴ـ العریضى، یحیى: مجله المعرفه، شماره ۲۷۲، ص ۱۵٫

۵ـ فیندلى، پل: چه کسى جرأ‏ت سخن گفتن دارد، بى جا، ۱۹۸۵، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸٫

۶ـ اسماعیل بیگى، افشین: «نقش آمریکا و سازمان‌هاى یهودى در تحقق اهداف سیاسى اسرائیل»، دیدگاه‌ها و تحلیل‏ها، دفتر مطالعات سیاسى بین‏المللى، شماره ۹۱، ص ۲۵٫

۷ـ العریضى، یحیى: مجله المعرفه، شماره ۲۷۲٫

۸- Gregory D.Slabodkin, “The Secret Section in Israel’s U.S Lobby That Stifles American Debate” Washington Repoet on Middle East Affairs, July 1992.

۹- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf

۱۰ـ ریتشارد ستیفنس: الصهیونیه الامیرکیه و سیاسه آمریکا الخارجیه، ترجمه جرج واکیم، بیروت، ۱۹۷۶، ص ۶۵٫

 

سوتیتر:

۱٫

خباثتى که در شیوه سیطره فکرى صهیونیسم بر آمریکا وجود دارد تنها به حاکمیت اربابان رسانه‏ها بر اذهان آمریکائیان محدود نمی‌شود بلکه آنان با همیارى گروه‌هاى فشار (لابى یهود) با وادار نمودن مسئولان و کارمندان وزارتخانه‏ها و نیز اعضاى کنگره و هیأت حاکمه آمریکا به پایبندى به اصول صهیونیسم و حدود پنهانى که بر ایشان ترسیم شده است نظریات و آراء این افراد را تحت کنترل خود در می‌آورند

۲٫

گفته «اباهیل سیلور» صهیونیست تا حدود زیادى زوایاى پنهان عملیات کنترل افکارعمومى جهان توسط صهیونیسم جهانى را روشن می‌سازد: «ما باید کارهاى خود را بر گسترده‌ترین احساسات افکارعمومى بنا کنیم، زیرا موافقت افکارعمومى است که در نهایت امر موضع دولت‌ها و اعمال آنها در جامعه دموکرات را تعیین مى‏کند. آینده جنبش صهیونیسم و سرنوشت آن را به دست افراد هرچقدر که دوست و بزرگوار باشند ندهید

15مارس/17

پیروزی ترامپ و ذوق‌زدگی خانواده احزاب دست راستی در غرب

آمارها حکایت از رشد روزافزون پدیده راست جدید یا افراطی در غرب دارد که از آن با تعابیری چون فاشیسم جدید، راست رادیکال و راست پوپولیست یاد می‌شود. راست جدید همچون اسلاف خویش در سال‌های بین جنگ جهانی اول و دوم به اقدامات خشونت‌آمیزی چون آتش‌زدن اماکن و پناهگاه‌های مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین‌پوستان، ضرب و شتم مهاجران، ارسال پیام‌ها و کامنت‌های تهدیدآمیز، شعارنویسی و هتک حرمت به اماکن مذهبی به‌ویژه مسلمانان دست می‌زنند.

با وجود این نه تنها این اقدامات بازتاب رسانه‌ای چندانی پیدا نمی‌کنند، بلکه در سایه فراروایت «مقابله با تروریسم» بسیاری از اقدامات خشونت‌بار به مهاجران و به‌ویژه مسلمانان نسبت داده می‌شوند. برای مثال در ایالات متحده بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۵ میزان ۹۴ درصد از کل حملات خشونت‌بار توسط افراد غیرمسلمان صورت گرفته‌اند. همچنین در سال ۲۰۱۳ تعداد ۱۵۲ مورد حمله تروریستی در خاک اروپا روی دادند که از میان آنها تنها دو مورد انگیزه مذهبی داشتند و بقیه با انگیزه‌های ناسیونالیستی و ملی و جدایی‌طلبانه صورت گرفتند که معمولاً اخبار آنها کمتر منعکس می‌شوند.

در مقام مقایسه، بازتاب اقدامات خشونت‌بار این سازمان‌ها و حملات تروریستی که عده‌ای به نام اسلام در غرب انجام می‌دهند، رویه‌های دوگانه و متفاوتی وجود دارند و عموماً کلیشه‌های رایج و غالب، تمام اقدامات خشونت­بار را به «غیرغربی‌ها» به =‌ویژه مسلمانان نسبت می‌دهند. انتساب حرکات تروریستی به اسلام در حالی است که موج گسترده‌ای از خشونت گروه‌های راست جدید به‌ویژه بعد از ۱۱ سپتامبر علیه مسلمانان ساکن در این کشورها صورت می­گیرد. با وجود این آثار پژوهشی قابل اعتنائی درباره ایدئولوژی و بنیان‌های فکری جریان راست افراطی ارائه نشده‌اند. با توجه به اینکه قربانیان فعالیت‌های خشونت‌بار راست افراطی را معمولاً اقلیت‌ها و مسلمانانی تشکیل می‌دهند که در مناطق حاشیه و مهاجرنشین سکونت دارند، اخبار قتل آنان انعکاس چندانی پیدا نمی‌کنند و یا در ردیف اعمال تروریستی قرار نمی‌گیرند.

افراط‌گرایی در شکل راست و چپ در غرب پدیده‌ای جدید و مربوط به سال‌های اخیر نیست. همان طور که فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، پایان و مرگ ایدئولوژی چپ و افراط‌گرایی جناح چپی نبود، شکست نازیسم و فاشیسم نیز به معنای غروب و افول گرایش‌های افراط‌گرایی راست نیست. بعد از جنگ جهانی دوم و خودکشی هیتلر و کشته شدن موسولینی چنین به نظر می­رسید که غرب خسته از فاشیسم، آن را به موزه تاریخ سپرده است، در حالی که جریان‌های فاشیستی و راست جدید بعد از جنگ دوم جهانی به فعالیت مخفی و زیرزمینی خود ادامه دادند و در سال‌های اخیر در اکثر کشورهای غربی به پدیده‌ای رو به رشد تبدیل شده‌اند.

امروزه شاهد خشونت گروه‌های راست افراطی در شرق، مرکز و اروپای غربی و همچنین امریکای شمالی علیه اقلیت‌های قومی، مذهبی، مهاجرین و غیرسفیدپوستان هستیم. اقدامات جریان­های راست‌افراطی در غرب یادآور سال‌های بین دو جنگ جهانی اول و دوم است که اقدامات خشونت­بار و تحریک­آمیزی نسبت به اقلیت‌ها صورت می‌گرفتند. می‌توان گفت از اواسط دهه ۱۹۹۰ کشورهای اروپای غربی شاهد بازخیزی موج گسترده  راست جدید بودند که با روندهایی از اعتراض و کمپین‌های سیاسی‌ای که دست به اقدامات خاص و خشونت‌باری نیز می‌زدند، آغاز شد.

تعبیر «خانواده احزاب» راست افراطی که نوعی طبقه‌بندی از احزاب در کشورهای مختلف بر اساس ایدئولوژی است، فراگیرشدن این پدیده را در غرب نشان می‌دهد. بعد از جنگ جهانی دوم و مرگ مقطعی نازیسم و فاشیسم، گرایش‌های راست افراطی در اروپا سه موج دیگر را پشت سرگذاشتند و اینک اروپا شاهد تحرکات نیرومندترین و به تعبیری موفق‌ترین آنها پس از جنگ جهانی دوم است. از فهرست بلندبالای احزاب راست افراطی در موج سوم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

جبهه ملی در فرانسه به رهبری ژان ماری لوپن که در مرامنامه آن با مهاجرت غیرسفیدپوستان مخالفت شده است، در انتخابات دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ توانست آرای زیادی را به دست بیاورد. در ایتالیا در ۱۹۹۴ جنبش اجتماعی ایتالیای سوسیال (ام. اس. ای) به رهبری جیانو فرانکو فینی با تبدیل این جنبش به اتحاد ملی، گذشته فاشیستی خود را به خاک سپرد و یک برنامه پسا‌فاشیستی را رسماً پذیرا شد. گروه‌های ملی‌گرا و افراطی در آلمان نظیر حزب جمهوری‌خواه در سال ۱۹۹۰ از حمایت فزاینده‌ای برخوردار شدند. در بریتانیای کبیر در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ «نونژادپرستی» جبهه ملی که با مهاجرت غیرسفیدپوستان مخالفت می‌کرد، توسط حزب ملی بریتانیا تجدید حیات یافت. پس از فروپاشی حکومت کمونیستی شوروی گروه‌هایی نظیر پامیات سر برآوردند و بعدها حزب لیبرال دموکرات توانست با گرایش‌هائی مشابه آرای انتخاباتی زیادی را کسب کند.

گسترش رسانه‌های مجازی و شبکه‌های اجتماعی و اینترنت بر فعالیت احزاب، گروه‌ها و جریان‌های راست افراطی تأثیر زیادی گذاشته است. قابلیت‌های اینترنت در سطح ملی و بین‌المللی، ابزار قدرتمندی برای گروه‌های راست افراطی محسوب می‌شود. شبکه‌های نامحدود و بی مرز وب، فرصت‌های زیادی را دراختیار این گروه‌ها قرار می‌دهد تا در فضای خاکستری و مبهم، فعالیت‌های قانونی و غیرقانونی و جنب و جوش گسترده‌ای را از خود نشان دهند و از طرف دیگر مسئله کنترل آنها مشکل باشد.

در گرماگرم رقابت‌های درون حزبی ریاست‌جمهوری امریکا، مؤسس حزب راست افراطی جبهه ملی فرانسه «ژان ماری لوپن» در توئیتر خود نوشت: «اگر من امریکایی بودم به دونالد ترامپ رأی می‌دادم». ترامپ یکی از نامزدهای درون حزبی جمهوری‌خواهان در انتخابات امریکا به عقاید گروه‌های راست افراطی در این کشور نزدیک است. اقبال به برنامه‌های او نشانه خیزش یک جریان راست افراطی است که درست به همان شکلی که «آدولف هیتلر» با رأی قانونی رایشتاگ (مجلس آلمان) صدراعظم آلمان شد، در یک روند انتخاباتی و دموکراتیک در حال پیشروی است. هیتلر در ابتدای امر فقط ۱۴ کرسی را در پارلمان به دست آورد، ولی به‌سرعت بر تعداد کرسی‌ها افزوده شد و به اکثریت مطلق دست یافت.

پیروزی ترامپ در امریکا موجی از شادی و امیدواری را در میان احزاب راست افراطی پدید آورد. مارین لوپن رهبر جبهه ملی فرانسه آن را دومین گام موفق در  اقبال به این احزاب در غرب معرفی کرد. لوپن گفت: «اولین عاملی که تغییر را در نظم حاکم بر اروپا جرقه زد، رأی مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا و دومین جرقه، انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهوری امریکا بود… ما شاهد پایان یک جهان و تولید جهان دیگری هستیم و اروپا در سال ۲۰۱۷ بیدار خواهد شد. سال ۲۰۱۶ سال خیزش آنگلوساکسون‌ها بود و اطمینان دارم که سال ۲۰۱۷ سال به پاخاستن مردم قاره اروپا خواهد بود».

گیرت ویلدرس، نماینده پارلمان هلند و رهبر «حزب آزادی» که از احزاب راستگرای افراطی به شمار می‌رود، در این زمینه می‌گوید: «ما اکنون شاهد یک «بهار میهن‌پرستانه» در اروپا و همچنین امریکا هستیم. مردم ما هم نگرانی‌هایی مشابه مردم امریکا دارند».

نایجل فاراژ رهبر حزب ضداروپایی و ضد مهاجر استقلال بریتانیا (یوکیپ) طبق انتظار به عنوان اولین شخصیت سیاسی انگلیس به ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیس‌جمهوری امریکا تبریک گفت و عنوان کرد که نتایج این انتخابات بزرگ‌تر از برزیت (Brexit) ـ رأی مثبت انگلیسی‌ها به خروج انگلیس از اتحادیه اروپا در ماه ژوئن۲۰۱۶ ـ بوده است.

رهبران احزاب دست‌راستی اسرائیل که هم‌پیمان با دولت بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر هستند، معتقدند که دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ «بهترین فرصت برای اسرائیل برای باطل کردن اندیشه تشکیل کشور فلسطینی» خواهد بود.

از دیدگاه احزاب دست‌راستی در غرب و همچنین اسرائیل، دو تحول فوق یعنی برکزیت و انتخاب ترامپ، مجموعه‌ای از اتفاقات دومینوواری را در پی خواهند داشت که به‌تدریج سراسر اروپا را فراخواهند گرفت و احزاب راست افراطی را از حالت جنبش‌ها و احزاب حاشیه‌ای به متن تحولات سیاسی خواهند کشاند. به همین دلیل لوپن پس از پیروزی ترامپ گفت: «هیچ چیز غیرقابل تغییر نیست… امروز ایالات متحده، فردا فرانسه.» فراکسیون ENF پارلمان اروپا که از نمایندگان احزاب راستگرا تشکیل شده، مبتکر برگزاری کنگره کوبلنس پس از انتخاب ترامپ بود که بخشی از شور و شعف احزاب راست را  بعد از پیروزی ترامپ به نمایش گذاشت. رهبران احزاب راست اروپا در کنگره کوبلنس تصریح کردند که حضور ترامپ در کاخ سفید شانس آنها را برای پیروزی انتخاباتی در فرانسه، آلمان، هلند و ایتالیا بالا برده است. «فراوکه پتری» رئیس حزب آلترناتیو برای آلمان نیز این نشست را آغاز مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۷ دانست.

به‌طور کلی می‌توان سیاست‌های عوام‌فریبانه این احزاب را مهم‌ترین و تأثیرگذارترین ابزار در جذب توده‌ها دانست که نمونه آن در انتخابات امریکا مشاهده شد. دیگر  سیاست‌های کلیدی احزاب  راستگرا را می‌توان اتخاذ سیاست ناسیونالیستی ضد تجارت برای ممانعت از نفوذ روزافزون قدرت‌های نوپای اقتصادی و سیاست‌های ضدمهاجرت به دلایل مختلفی همچون حفظ خلوص نژادی و جلوگیری از بحران‌های داخلی از جمله در حوزه اقتصادی دانست. در حوزه اروپا، شاهد مخالفت روزافزون و شدید احزاب راست‌گرا با اتحادیه اروپا هستیم، زیرا آنها این اتحادیه را نسبت به  نگرانی‌های آنان درباره آزادی تردد نیروی کار و همچنین مهاجران بی‌تفاوت می‌دانند.

اسلام‌ستیزی تحت عنوان کلیشه‌سازی متداول یعنی مترادف دانستن ترور با اسلام و مسلمانان، ملی‌گرایی افراطی، مخالفت شدید با چند فرهنگی شدن و همچنین جهانی شدن از دیگر مشخصه‌های احزاب راست افراطی است. از طرف دیگر در مخالفت با روندهای همگرایانه اتحادیه اروپا شاهد نوعی تمایل به بازگشت به دولت ـ ملت و احیای ملی‌گرایی افراطی مشاهده می‌شود که اتفاقات بین دو جنگ جهانی را به ذهن متبادر می‌سازد.

تمایل احزاب دست راستی افراطی به دولت‌های اقتدارگرا و همچنین مخالفت روسیه با سیاست‌های امریکا در اروپا و حمایت از نهادهای اروپایی موجب نزدیکی این احزاب به روسیه شده و حمایت‌های علنی روسیه از این احزاب را نیز به دنبال داشته است. برای مثال در حالی که بانک‌های فرانسوی از دادن وام به جبهه ملی فرانسه خودداری کرده بودند، یک بانک روسی در ماه گذشته ۱۱ میلیون دلار به آنها وام داد. برای لوپن و حزبش نیز ایستادگی پوتین در مقابل ایالات متحده امر خوشایندی است. پوتین حتی از شماری از رهبران احزاب راست افراطی اروپا دعوت به عمل آورده بود تا بر امر همه‌پرسی جدایی‌طلبان مورد حمایت خود در کریمه نظارت کنند. پیروزی ترامپ زمزمه‌های بهبود روابط دو کشور روسیه و ایالات متحده امریکا را نیز به دنبال داشته است و شاید این مسئله نیز گام دیگری از نگاه احزاب راست افراطی برای موفقیت و پیشبرد برنامه‌های خود تلقی شود.

 

سوتیترها:

۱٫

آمارها حکایت از رشد روزافزون پدیده راست جدید یا افراطی در غرب دارد که از آن با تعابیری چون فاشیسم جدید، راست رادیکال و راست پوپولیست یاد می‌شود. راست جدید همچون اسلاف خویش به اقدامات خشونت‌آمیزی چون آتش‌زدن اماکن و پناهگاه‌های مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین‌پوستان، ضرب و شتم مهاجران، و هتک حرمت به اماکن مذهبی به‌ویژه مسلمانان دست می‌زنند

 

۲٫

اسلام‌ستیزی تحت عنوان کلیشه‌سازی متداول یعنی مترادف دانستن ترور با اسلام و مسلمانان، ملی‌گرایی افراطی، مخالفت شدید با چند فرهنگی شدن و همچنین جهانی شدن از دیگر مشخصه‌های احزاب راست افراطی است

 

15مارس/17

نگاهی به مهم‌ترین تحولات سیاسی سال ۹۵

 

سالی که گذشت سال پیروزی جبهه مقاومت و شکست دشمنان انقلاب اسلامی بود

 

درآمد:

سال ۹۵ مصادف بود با  وقوع تحولات و رویدادهای فراوان در عرصه بین‌المللی و بویژه در منطقه خاورمیانه بود لذا با توجه به قرار گرفتن در آستانه سال جدید، و بمنظور تجزیه و تحلیل و مرور حوادث مهم این سال، علی‌الخصوص، پیروری‌ها و تحولات صورت گرفته حول محور مقاومت، موجب شد که مجدداً به سراغ جناب آقای دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد منطقه خاورمیانه رفته و نظر ایشان را در رابطه با مسائل یاد شده جویا شویم. با تشکر و سپاس فراوان از ایشان، ماحاصل این گفت‌و گو، تقدیم خوانندگان عزیز می‌گردد.

* به عنوان اولین سئوال، نظرتان در خصوص مهم‌ترین تحولات سال ۹۵ در منطقه خاورمیانه به ویژه «جبهه مقاومت» و نسبت آن در عرصه جهانی را بیان بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم، سال ۱۳۹۵ سال پرماجرایی در عرصه «مقاومت» بود و در یک جمع‌بندی کلی باید گفت که پیروزی‌های بزرگی خدای متعال نصیب جبهه مقاومت کرد و متقابلاً شکست‌های سنگینی متوجه دشمنان انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت کرد.

*آقای دکتر اگر موافق باشید در ابتدا از پرونده سوریه شروع کنیم.

بله اگر خواسته باشیم یک فهرستی از این قضایا نشان بدهیم باید گفت در سال ۹۵ موضوع دو اتفاق بسیار مهم در سوریه رخ داد: یکی «آزادی حلب» که با توجه به موقعیت استراتژیک و بی‌بدیل حلب در جغرافیای سوریه و در سرنوشت سوریه، این پیروزی بزرگ طی عملیات نصر ۲ اتفاق افتاد و بعد هم زنجیره‌ای از عملیات‌های کوچک و بزرگ عملیات نصر را تکمیل کردند، به یک پیروزی اساسی و تعیین‌کننده در سوریه رسیدند. در این ماجرا نیروهای مختلفی نقش داشتند. ارتش سوریه و گروه دفاع و تأمین که در واقع «بسیج سوریه» است و نیروهای «زینبیون» که از شیعیان پاکستان هستند و نیروهای «فاطمیون» که از شیعیان افغانستان و نیروهای دیگر در مجموع  »سرابی‌ها» و گردان‌های مقاومت که با ملیت‌های مختلف تشکیل شده و درنهایت نیروهای ایرانی تحت اشراف و فرماندهی نیروهای ایران و هم با پشتیبانی هوایی نیروهای هوایی روسیه اتفاق افتاد، این یک وضعیت اساسی بود در پرونده سوریه. اتفاق دوم در پرونده سوریه در سال ۹۵ اعتراف دولت سوریه بود که در واقع تا پیش از این مبنا بر انکار بود و سال ۹۵ مبنای انکار تبدیل به مبنای اعتراف شد.

*لطفا بفرمایید این اعتراف در چه زمینه‌ای صورت پذیرفت؟

در سال ۹۵ ما شاهد روی آوردن بخشی از معارضین مسلح که در حدود ۱۴ گروه مسلح سوری بودند به گفت‌وگو و توافق با دولت پرداختند. تا پیش از این، گفت‌وگوی دولت با معارضین غیرمسلح، معارضه سیاسی صورت می‌گرفت، اگرچه آن معارضه سیاسی نقشی در بحران سوریه نداشت و عملاً مذاکره با این‌ها فایده زیادی در بر نداشت، اما مذاکره با گروه‌های مسلح از آنجایی که به معنای اعتراف مسلحین به مشروعیت دولت در دمشق بود اهمیت داشت. از طرف دیگر ما شاهد مشارکت ترکیه در گفت‌وگوهای صلح بودیم که یک طرفش دولت سوریه بود و همین‌طور اساساً شکل‌گیری یک فرایند درون منطقه‌ای با محوریت ایران روسیه و ترکیه برای مدیریت پرونده سیاسی سوریه که آمریکایی‌ها هم به شکل نمادین به آن پیوستند و دبیرکل سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید گذاشت، که این مهم عملاً یک سازوکار درون منطقه‌ای بود که مهر بین‌المللی هم به این خورد. در اینجا هم مبنا اعتراف دولت دمشق بود و موضع انکار جای خودش را به موضع اعتراف و قبول داد. این اتفاق ویژه‌ای در پرونده سوریه بود. نکته مهم این قضیه آن است که متقابلاً ما شاهد تشتت بین گروه‌های معارض داخلی و حامیان تروریسم حامیان خارجی تروریسم در سوریه بودیم. در سال ۹۵  لااقل دوهزار تروریست به دست یکدیگر کشته شدند که این از آثار مذاکرات سیاسی بود و باعث ایجاد شکاف بین آنها و به درگیری بین معارضین مسلح منجر شد. شما می‌بینید که بخش‌های زیادی از احرارالشام به دست گروه‌های معارض شرکت‌کننده در مذاکرات آستانه کشته شدند و بعضی از عوامل مسلحین شرکت‌کننده در آستانه هم به وسیله گروه‌هایی نظیر جبهه النصره، احرارالشام و دیگران کشته شدند. این یک مطلب در پرونده سوریه است که جمع‌بندی ما از سوریه در سال ۹۵ را شکل می‌دهد.

*آقای زارعی! اگر موافق هستید به پرونده عراق بپردازید.

اتفاق مهمی که در سال ۹۵ در عراق افتاد و در واقع باید گفت سال ۹۵ سال تعیین تکلیف پرونده تروریسم در عراق بود. عملیات‌هایی که در این سال در استان‌های صلاح‌الدین، الانبار و نینوا به وقوع پیوست عملاً تا حد زیادی پرونده داعش را به عنوان یک جریان حاکم در بخش مهمی از عراق را بست. مخصوصاً در هفته‌های پایانی سال ۹۵ شاهد از هم گسیختن وضعیت داعش در استان نینوا و به طور خاص در شهر موصل بودیم. داعش در سال ۹۵ مقر حکومت و حاکمیت سرزمینی خودش را در عراق از دست داد و براساس توصیه‌ای که ابوبکر البغدادی به نیروهای باقی مانده‌اش در عراق داشت گفت باید شما به گروه‌های کوچک و پراکنده تقسیم شوید و منتظر عملیات بمانید. خود همین مسئله نشان دهنده این است که خود ابوبکر البغدادی هم اعتراف می‌کند که شکست سنگینی خورده و ناچار است تن به پراکندگی نیروهایش بدهد. پراکندگی نیروهای داعش اگرچه به معنای پایان عملیات‌های داعش نیست، اما در عین‌حال به معنای پایان سازمانی است که با هدف تسخیر سرزمین و توسعه سرزمین به وجود آمده و حالا ناچار است تسخیر سرزمین را به ضربه زدن به حریف تبدیل کند و عملاً از اینکه به عنوان یک قطب و قدرت در عراق شناخته شود محروم باشد. اتفاق دومی هم که در سال ۹۵ در عراق افتاد که بسیار هم مهم بود، کنار رفتن پروژه تشکیل دولت مستقلی به نام کردستان بود. مسعود بارزانی تحت‌تأثیر شکست‌های درون کردی که نتوانسته بود اکثریت نسبی را در پارلمان حفظ کند در انتخابات، برای جبران کسری مشروعیت و محبوبیت، تصمیم گرفت پروژه‌ای به نام تشکیل دولت مستقل کردستان را دنبال نماید. بر این اساس وارد مذاکرات و گفت‌وگوهایی با آمریکایی‌ها، کرد‌ها و بعضی‌های دیگر شد و تلاش کرد که از طریق تهییج کردها به این مسئله در کوتاه‌مدت یا در درازمدت جامه عمل بپوشاند البته این موضوع می‌توانست سرآغاز یک فتنه منطقه‌ای باشد و درگیری‌هایی را پدید بیاورد. بالاخره اعلام استقلال کردستانِ عراق سبب درگیری‌هایی در داخل عراق می‌شد. شیعه و سنی عراقی مخالف این مسئله بودند، چون تجزیه سرزمین‌شان را اصلاً قبول نداشتند.

از طرف دیگر این موضوع در بخش کردها می‌توانست منجر به درگیری درون کردی شود. بالاخره کردهای ترکیه که در شمال عراق نفوذ دارند این‌ها زیربار محوریت بارزانی نمی‌رفتند. همین الآن هم بین این‌ها درگیری‌هایی وجود دارد، این درگیری‌ها  اگر تشدید می‌شد درگیری‌هایی که بین ترکیه و کردها وجود دارد نیز تشدید می‌شد. این یک فتنه بزرگ منطقه‌ای را می‌توانست پدید بیاورد که خوشبختانه این موضوع با ناکامی مواجه شد و درنهایت خود بارزانی و حزب دموکرات عراق اعلام کرد که به کار با عراق می‌اندیشد و بر همین اساس هم بارزانی سفری به بغداد داشت و در بغداد به عنوان جزئی از عراق وارد بحث و گفت‌وگو با مقامات عراقی شد. ترکیه هم بعد از سفر بارزانی به آنکارا اعلام کرد که دولت مستقل کردی را در عراق به رسمیت نمی‌شناسد و به دولتی در عراق که حاکمیت مطلق بر سرزمین این کشور باشد معتقد است.

 

*آقای دکتر لطفاً اشاره‌ای هم به مسائل لبنان داشته باشید.

در سال ۹۵ یک اتفاق اساسی هم در لبنان افتاد و آن هم این بود که بعد از ۳۶ ماه که لبنان فاقد رئیس‌جمهور بود با توافق داخلی، رئیس جمهوری که کاندیدای حزب‌الله لبنان بود ـ یعنی آقای میشل عون ـ به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد و لذا وضعیت گذار در لبنان و در دولت آقای «تمام سلام» به یک وضعیت دائمی که دولت آقای سعد حریری بود تبدیل شد و لبنان یک سامان جدید سیاسی پیدا کرد. بر همین اساس هم ما شاهد تحرک سیاسی لبنان در پرونده‌های منطقه‌ای طی ماه‌های آخر سال ۹۵ بودیم. در تحول لبنان آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که آقای میشل عون، رسماً حزب‌الله را به عنوان بخشی از ساختار رسمی جامعه و دولت لبنان اعلام کرد که حق دارد اسلحه داشته باشد و از لبنان در برابر هر نوع تهاجمی دفاع کند. این در حالی بود که در گذشته فشار بسیار سنگینی بر حزب‌الله و بر دولت لبنان وارد می‌شد. برای اینکه حزب‌الله را از یک گروه سیاسی، نظامی، فرهنگی به یک گروه صرفاً سیاسی فرهنگی تبدیل کند. نتیجه این اقدام مهم، نارضایتی سعودی‌ها و تقلیل روابط سعودی و لبنان، و تبدیل سفیر به کاردار در بیروت، نشان دهنده نارضایتی سعودی‌ها بود و این تحول برعکس آنچه که بعضی از مطبوعات عربی شایع کردند که با توافق ایران و عربستان، انتخاب رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر صورت گرفته است، این ماجرا بیان‌کننده آن است که سعودی‌ها طرف ناراضی این تحول لبنان هستند و بنابراین برملا می‌کند که هیچ گفت‌وگویی درباره لبنان بین ایران و عربستان اتفاق نیفتاده است.

* اوضاع و تحولات یمن چطور؟ لطفاً در این رابطه هم نکاتی بفرمایید.

در پرونده یمن هم در سال ۹۵ ما شاهد اتفاقات مهم بودیم. یک اتفاق این بود که تلاش‌های بسیار گسترده سعودی و کشورها و نیروهای حامی سعودی برای تصرف پایتخت و تضعیف موقعیت امنیتی و اجتماعی انصارالله به نتیجه نرسید. البته براساس آمارهای رسمی، سعودی‌ها در طول این یک سال، نزدیک دوهزار پرواز بر فراز یمن داشتند و میلیون‌ها گلوله کوچک و بزرگ به سمت یمن شلیک کردند. اما درنهایت پایتخت و مراکز یمنی از دسترس و دستبرد آن‌ها خارج شد و انصارالله به تسلط خودش بر شهرها ادامه داد. در یمن در عین‌حال در طرف مقاومت نیز دو اتفاق مهم دیگری افتاد؛ یک اتفاق این بود که انصارالله موشک‌های متعددی و مؤثری را به سمت پایتخت عربستان و شهرهای همجوار با یمن و به سمت ناوها ، هواپیماها و نفرات سعودی شلیک کرد که بر اثر آن با فرود موشک به نزدیک بیست کیلومتری ریاض و پرواز موشکی در اندازه دوهزار کیلومتر نشان داد که انصارالله از چه قدرتی برخوردار است و ریاض با چه تهدیدی مواجه است. علاوه بر این آسیبی که در سال ۹۵ به دست کم سه ناو در آب‌های خلیج عدن و آب‌های نزدیک باب‌المندب وارد شد که یکی از آن‌ها متعلق به آمریکا بود، دیگری متعلق به امارات بود و سومین ناو متعلق به عربستان بود. همچنین سقوط دست‌کم یک هواپیمای نظامی پیشرفته و چند فروند هلیکوپترهای آپاچی و انهدام حدوداً پانزده پایگاه نظامی سعودی در مناطق هم جوار با یمن و کشته شدن بیش از پانصد نفر از نیروهای آمریکای، سعودی، اماراتی، سودانی و بقیه ملت‌هایی که عربستان را کمک می‌کردند، این در واقع یک اتفاق مهم و اساسی در پرونده یمن بود.

اتفاق مهم دیگری که در یمن رخ داده، اعلام دولت از سوی انصارالله بود که تا پیش از این وجود نداشت و در سال ۹۵ بعد از مذاکرات مفصل داخلی، انصارالله دولتی را با مشارکت بعضی از گروه‌های یمنی اعلام کرد که در حال حاضر این دولت فعالیت می‌کنند. اگر چه درخواستی برای به رسمیت شناخته شدن ارائه نکرده‌اند، در عین حال مراودات بسیاری از دولت‌های بزرگ و کوچک از جمله چین، روسیه و  ایران و بعضی دولت‌های عربی نظیر عمان و عراق و لبنان و الجزایر با این‌ها برقرار است.

 

* آقای دکتر! از اوضاع و تحولات بحرین چه خبر؟.

در بحرین نیز رژیم آل‌خلیفه تلاش گسترده‌ای کرده تا انقلاب بحرین را به نقطه پایان برساند. لذا از طریق هدف‌گیری رهبران و سران جنبش که اقدام علیه آیت‌الله «شیخ عیسی قاسم» رهبر برجسته شیعیان بحرینی در این راستا قابل ارزیابی است. این مسئله موجب برپایی جنبشی ۹ ماهه در دفاع از شیخ عیسی قاسم از سوی مردم بحرین شد و موضوع دیگری که در بحرین اتفاق افتاده این بوده که پیش از این دولت بحرین اطمینان داشت که امکان انتقال انقلاب بحرین از لحاظ سیاسی به امنیتی ـ نظامی وجود ندارد و چنین توان جوشش انقلابی در داخل بحرین موجود نیست، اما اتفاق مهمی که در بهمن ماه امسال افتاد، حملۀ یک گروه شبه‌نظامی معارض دولت بحرین به یک زندان بود که منجر به آزادی ۱۰ نفر از زندانیانی که محکوم به اعدام بودند شد. این مسئله در شرایطی اتفاق افتاده که نیروهای امنیتی و چشم‌های الکترونیکی، تمامی نقطه به نقطه منامه و به خصوص آن منطقه‌ای که زندان در آن قرار دارد را تحت کنترل داشته‌اند. موفقیت عملیات آزادسازی زندانیان و به تعبیر درست‌تر آزادی اسرا از زندان بحرین نشان داد که معارضین بحرینی توان تسلیح و تبدیل شدن به یک گروه شبه نظامی را دارند و اگر تاکنون از آن اجتناب می‌کرده‌اند به دلیل ناتوانی نبوده است بلکه براساس یک استراتژی بوده که انقلاب را از وجهه سلمی به غیرسلمی تبدیل نکند.

 

*در موردحوزه جهانی، خصوصاً وضعیت آمریکا نظر شما چیست؟

در حوزه کلان هم در سالی که گذشت، شاهد شکست اوباما و حزب دموکرات آمریکا در روند سیاسی بودیم که نماد شکست اوباما در واقع اعلام تغییر سیاست‌های داخلی و خارجی اوباما از سوی دونالد ترامپ بود که این مسئله باید فراتر از شکست یک حزب در انتخابات محسوب شود، چرا که شکست یک حزب در انتخابات یک وجه آن صرفاً مبارزات انتخاباتی است که البته این به معنای تغییر بنیان‌های سیاست در درون کشور نیست، اما وقتی که کسی رئیس‌جمهور می‌شود و کل سیاست‌ها و تصمیمات رئیس‌جمهور قبل را زیر سؤال می‌برد و به شدت با آن‌ها مخالفت می‌کند و بعضی از مهم‌ترین تصمیمات را از جمله «پیمان نفتا» را که در سال ۱۳۶۷ بین آمریکا و مکزیک و کانادا امضا شده ـ که پیشنهاددهنده هم رئیس‌جمهور وقت آمریکا بود ـ به هم می‌زند، این‌ها نشان‌دهنده شکست سیاست‌های اوباما است. مضافاً آنکه شکست حزبی در انتخابات که با شکست هیلاری کلینتون ـ که تمام مراکز قدرت آمریکا ریاست جمهوری او را قطعی می‌دانستند ـ تکمیل می‌شود، اینها همه نماد شکست حزب دموکرات در آمریکا است. در مجموع باید سال ۹۵ را سال شکست دشمنان انقلاب اسلامی و موفقیت‌های بزرگ جبهه مقاومت دانست. در بحث مسائل آمریکا، یک جمله تکمیل بکنم چون ارتباطش با بحث‌های قبلی بیان نشد. ارتباط شکست باراک اوباما و شکست حزب دموکرات برای ملت ما و برای جبهه مقاومت از این جهت مهم و حائز اهمیت است که بیشترین تلاش اوباما در دوره ریاست‌جمهوری‌اش که بخشی از بار آن بر دوش هیلاری کلینتون به عنوان وزیرخارجه بود، مهار ایران و از بین بردن قدرت نفوذ جمهوری اسلامی و پایان دادن به اعتبار ایران و اعتبار مقاومت بود. شما می‌دانید که در سال ۹۵ آمریکایی‌ها، حزب‌الله را در لیست تروریستی قرار دادند. آمریکایی‌ها روی تحریم سپاه پاسداران و فرماندهان سپاه تمرکز ویژه‌ای داشتند. روی ممنوعیت توسعه تسلیحاتی ایران تمرکز خاصی داشتند، لذا شکست اوباما و سیاست‌های داخلی و خارجی اوباما، به معنای شکست در مواجهه با ایران هم محسوب می‌شود. از این جهت ما شکست اوباما را یک دستاورد برای جبهه مقاومت ارزیابی می‌کنیم. بدون اینکه پیروزی ترامپ را یک موقعیت تلقی بکنیم، این، فکر می‌کنم یک جمع‌بندی بود.

* نظر جنابعالی در مورد چشم‌انداز آینده ایران و دولت فعلی آمریکا و ترامپ، با توجه به موضع‌گیری‌هایی که در طول مدت کوتاه آغاز دولت او و همچنین نظرات و رفتارهای جنجالی که ترامپ در جهان ایجاد کرد، در مناسباتی که با اروپا و حتی با مکزیک داشت، اساساً آینده ایران و دولت جدید آمریکا در سال‌های آتی و به خصوص در سال ۹۶ به چه شکل می‌بینید؟

گمان من این است که سیاست‌های ترامپ از یک استمرار و منطق معینی پیروی نکند. یعنی ترامپ یک شخصیتی است که هیجانی است و در عین حال تحت فشار نیروهای مختلف است. همچنین او تحت فشار ناپختگی‌هایی و ناکارآزمودگی‌هایی که خودش در عرصه سیاست دارد. لذا من فکر می‌کنم دوره ترامپ دوره سیاست‌های متناقض نامدت و نامعین در عرصه سیاست خارجی و عجله‌ای است. بر همین اساس هم به نظر من نمی‌شود روی هیچ نوع وضعیت معینی درباره آمریکایی‌ها در دوره ترامپ تمرکز داشت. این مسئله چند نتیجه را در پی خواهد داشت، نتیجه اول این است که هیچ کسی به ترامپ اعتماد نخواهد داشت و لذا ترامپ برخلاف کلینتون، از پشتوانه خارجی و بین‌المللی برای پیگیری سیاست‌های خودش برخوردار نخواهد بود. به عبارتی دوره ترامپ دوره استفاده از «ناتو» نیست. دوره استفاده از متحدین اروپایی نیست، ضمن آنکه دوره شکل دادن به پیمان‌های بین‌المللی علیه معارضین آمریکا در سطح بین‌المللی هم نیست، بلکه دوره انفراد آمریکا و سیاست‌های انفرادی و کوتاه‌مدت آمریکا در عرصه‌های مختلف است.

*یعنی ما به سمت منزوی شدن آمریکا با دولت ترامپ پیش می‌رویم؟

به نظر من دوره ترامپ دوره انزوای آمریکا در عرصه خارجی است. من یک مقاله‌ای را نوشته‌ام با  عنوان «تحلیل پدیده ترامپ» که قابل استخراج از اینترنت است. در آنجا سعی کردم روانشناسی ترامپ را نشان بدهم که در آنجا مفصل توضیح داده‌ام.

* در مورد موضع‌گیری جمهوری اسلامی ایران و به خصوص دستگاه دیپلماسی ما در قبال زیاده‌خواهی‌های عربستان، همچنین ارتباط علنی سعودی‌ها  با رژیم صهیونیستی نظر خودتان را بیان بفرمایید.

اولاً باید بدانیم که چیزی که از سمت عربستان علیه ایران و علیه جبهه مقاومت مشاهده می‌کنیم این‌ها یک ابتکار عمل، یک ابراز توانمندی و یک نوع به اصطلاح یک نوع اقدام تضعیف‌کننده علیه ایران و جبهه مقاومت است یا نه؟ اول این را باید معلوم بکنیم. همه می‌دانیم که عربستان سعودی کشوری است که به لحاظ مختصات انسانی، مختصات نظامی امنیتی، مختصات سیاسی، مختصات استراتژیک، مختصات رهبری و مختصات فرهنگی به هیچ وجه با مختصات ایران قابل مقایسه نیست. بنابراین ما نمی‌توانیم یک چنین عربستانی را با کشوری نظیر ایران در یک وضعیت ابتکار ببینیم. یعنی بگوییم که خصومت عربستان علیه ایران یک ابتکار سعودی است برای غلبه بر جمهوری اسلامی. من فکر می‌کنم این‌ها از هراس سعودی برمی‌خیزد، مثل آن فردی که در تاریکی در شب تاریکی در جاده عبور می‌کند، اطرافش نخلستان‌هایی هستند و این فرد از ترس شروع به آواز خواندن می‌کند برای این که بر ترس خودش غلبه بکند آواز می‌خواند، برای این که بگوید من نمی‌ترسم من شجاع هستم! در حالی که اصل موضوع از ترس او برمی‌خیزد. من فکر می‌کنم که سعودی‌ها دچار ترس شدیدی شدند. طی چند سال گذشته این ترس از دو جهت ناشی شده است؛ یک جهت آن این است که روند اوضاع را با نگاه و وضعیت منطقه به ضرر خودشان و به سود ایران ارزیابی می‌کنند و معتقد هستند این روند به زودی عربستان را دچار بحران می‌کند، ضمن آنکه دامنه‌های شکل‌دهی به حکومت‌های دموکراتیک که مدیریتش را ایران انجام می‌دهد به عربستان می‌رسد و به زودی ما در درون عربستان با جمعیت‌های بزرگی مواجه خواهیم شد که تحت‌تأثیر ایران، خواهان جامعه و دولتی دموکراتیک هستند و در آن صورت پادشاهی و ادامه نظام پادشاهی معنا و مفهومی ندارد، کما این که ادامه سیطره وهابی‌ها بر حکومت و مردم عربستان هم بی‌معنا می‌شود. این یک جنبه ترس آن‌هاست. یک جنبه دیگر و مهم، ترس آن‌ها این است که احساس می‌کنند دوران ابرقدرتی آمریکا به پایان رسیده است و از آن جایی که عربستان تمام تخم‌مرغ‌هایش را بالاجبار در درون سبد آمریکا گذاشته بود هر نوع فطور و سستی در سیطره آمریکا بر جهان، به نوعی به فطور در سیستم سعودی منجر می‌شود و این‌ها از این لحاظ معتقد هستند. این فقط آمریکا نیست که دارد صحنه جهانی را ترک می‌کند، بلکه جبهه آمریکا که عربستان یکی از اضلاع شناخته شده آن در منطقه ماست، صحنه را خالی می‌کند و این دست و پا زدن برای تشکیل یک جبهه‌ای حول محور عربستان با صرف پول‌های خیلی زیاد، تلاش برای جذب کشورهایی در این چارچوب، همه برای این است که یک جبهه فرو می‌ریزد و عربستان به شدت نگران است و دارد تلاش می‌کند به آن جبهه سامان دهد.

من فکر می‌کنم اقدامات عربستان یک اقدامات صرفاً تدافعی است و با همه شرارت‌هایی که در این ماجراها مشاهده می‌کنیم به نظر نمی‌آید که یک تهدید واقعی علیه ما از سوی عربستان شکل گیرد. به همین دلیل هم من سیاست کنونی جمهوری اسلامی را در بحث عربستان می‌پسندم. لازم نیست ما هزینه‌ای بپردازیم بابت عربده‌هایی که  سعودی‌ها می‌کشند. سیاست ما بایستی عمدتاً خویشتندارانه باشد و این را بدانیم که به میزانی که ما در مواجهه با سعودی‌ها خویشتنداری به این معنا نشان می‌دهیم که به ‌های آن‌ها با هوی پاسخ نمی‌دهیم بر اقتدارمان افزودیم و موقعیت‌مان بیشتر تثبیت می‌شود. شرایط خوب برای سعودی این است که با هر حرف او با هر اقدام او ما هم بیاییم و حرفی بزنیم و اقدامی را انجام بدهیم که در این صورت سعودی‌ها بتوانند به طور واقعی به تصویر بکشند که یک جبهه‌ای در جهان اسلام علیه جبهه‌ای دیگر در جهان اسلام فعال است و کسانی که شیعه را دوست ندارند و سیطره شیعه را دوست ندارند که این هم خودش یک إغوا است بیایند و حول محور ما جمع شوند. ما نباید به شکل‌گیری چنین چیزی کمک بکنیم، بلکه در این جا آنچه که حائز اهمیت است این است که ما می‌گوییم چنین جبهه‌ای در جهان اسلام وجود خارجی ندارد، جبهه‌ای که وجود دارد جبهه مقاومت در برابر توطئه‌های آمریکا و غرب و در مقابل توطئه تفرقه جهان اسلام است که در نقطه مقابلش آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و عوامل این‌ها قرار دارند. جبهه، جبهه اسلام علیه اسلام نیست، جبهه اسلام علیه کفر است.

*نکته‌ای در مصاحبه قبلی در خصوص نقش روسیه در سوریه فرمودید که سؤالات فراوانی برای خوانندگان محترم به وجود آمد، از جمله اینکه الآن نقشی را که روسیه در سوریه ایفا کرده، آیا واقعاً منجر به این نشده که ایران از آن جایگاهی که در سوریه ترسیم کرده بود فاصله گرفته است؟!

اولاً روسیه یک طرف خارج از جبهه مقاومت است که به دعوت جبهه مقاومت و با مدیریت جبهه مقاومت آمده در پرونده امنیتی نظامی سوریه ایفای نقش می‌کند با آن اهداف. این تعریف اصلی قضیه است. سؤال این است که آیا امروز روسیه از این چارچوب خارج شده و ما با یک روسیه جدید مواجه هستیم و یک معادله جدیدی در سوریه در رابطه با حضور روسیه به وجود آمده یا نه؟

 

*منظورم نگرانی از اتفاقاتی است که ممکن است بین روسیه و آمریکا شکل بگیرد

بله، سؤال این است که آیا معادله جدیدی شکل گرفته یا همان معادله جدید است. روس‌ها در پرونده سوریه به دلیل منافعی که داشتند مشارکت کردند و متعهد شدند و این طبیعی است که هر کشوری در پرونده‌ای مشارکت بکند که آن پرونده برای او منافعی داشته باشد. اعم از این که این منافع به شکل «افزایش» سرمایه باشد یا به شکل «حفظ» سرمایه باشد؛ یعنی گاهی وقت‌ها کشوری در یک منازعه‌ای شرکت می‌کند برای این که بعد از منازعه از مواهب مادی آن استفاده بکند. بازار آن جا را به دست بگیرد، نفت آن جا را به دست بگیرد، گاهی وقت‌ها یک چنین وضعیتی است. گاهی وقت‌ها هم کشوری در یک پرونده‌ای شرکت می‌کند با هدف حفظ سرمایه؛ یعنی یک سرمایه‌ای دارد، این سرمایه از طرف کسانی در خارج تهدید می‌شود از بیم این که آن‌ها قدرت بگیرند و بیایند لطمه بزنند به این سرمایه با هدف تضعیف آن‌ها وارد عملیات می‌شوند منافع مادی برای خودش تعریف نکرده منافعش در حفظ سرمایه‌اش نهفته است. روس‌ها حضورشان در پرونده سوریه عمدتاً از نوع دوم است، حفظ سرمایه.

*الآن هم در همان راستا هستند؟

بله در همان راستا هستند. روس‌ها از ماجرایی به نام تروریسم در مرزهایشان به شدت نگران هستند، بنابراین نه تهدید تغییر کرده برای روسیه و نه عوامل تهدید تغییر کرده است. همان تهدید است و همان عوامل تهدید‌کننده است. بنابراین یک نکته است که اگر کسی بگوید روس‌ها دنبال منافع هستند می‌گوییم بله، کما این که هر کشور دیگری برای حضور در پرونده دنبال منافع خودش است. همچنان که جمهوری اسلامی با مشارکت در پرونده سوریه دنبال منافع خودش است. اما در ایران معمولاً این کلمه وقتی به روسیه می‌رسد تکرار می‌شود. هم به دلیل این است، هم به نظرم یک جریان «آنگلوفیل» که نمی‌خواهند ایران از آن جبهه غربی خارج شود و با شرق پیوند بخورد، دائماً در ایران روی غیرقابل اعتماد بودن روس‌ها تبلیغ می‌کنند!

* منظور از آنگلوفیل چه کسانی هستند؟

تعبیر حضرت امام«ره» از این واژه «غرب‌زدگان» بود. کلمه غرب‌زده را به کار می‌بردند. در ایران هم این کلمه راحت‌تر فهمیده می‌شود. اینها در ایران که بخشی‌شان هم در حاکمیت هستند، مثلاً در ساختار وزارت خارجه ما روی همکاری ایران و روسیه نوعاً حساسیت است؛ یعنی ما برای ایجاد پیمان همکاری با فرانسه احتیاج به دلیل نداریم، مدرک نمی خواهیم، آنجا بحث حسن نیت و بحث عملکرد فرانسه در پرونده توتال و این‌ها اصلاً مطرح نیست، ولی به روسیه که می‌رسد حتماً باید دلایل قوی و محکم و محکمه‌پسندی عنوان بکنیم که می‌خواهیم با روس‌ها وارد یک گفت‌وگو شویم! این یکی از دلایل بحث بدبینی است. البته ما از روس‌ها نه روس آقای پوتین نه حتی روس اتحاد جماهیر شوروی، از روس قبل از اتحاد جماهیر شوروی یعنی روس تزارها ، آنجا ما ضربه خوردیم. این ماجرا برمی‌گردد به سال‌هایی که فتحعلی شاه قاجار با روس‌ها جنگیده و با عهدنامه ترکمن‌چای و گلستان بخش‌هایی از خاک ایران جدا شده که آن وقایع آن می‌آید پمپاژ می‌شود در وضع امروز سیاسی بین ایران و روسیه و دائم هم سوال ایجاد می‌کند.

 

*یعنی ابعاد روانی‌اش خیلی بیشتر شده تا مسائل واقعی‌اش؟!

بله، این در حالی است که روس‌ها در دوره پوتین برای این که با ایران به یک وضعیت مشترک برسند و به دلیل این که در بسیاری از موضوعات هم نظری بین ایران و روسیه وجود دارد و یک همکاری استراتژیکی بین ایران و روسیه شکل بگیرد، تمایل نشان دادند و ما هم واقعاً این تمایل را صادقانه دیدیم، ولی این‌ها دیده نمی‌شود.

اقدامات صادقانه روس‌ها در دوره پوتین با ایران دیده نمی‌شود. فلش‌های تاریخی دائماً برجسته می‌شود، در حالی که ما در مواجهه با فرانسه و آمریکا و انگلیس هم فلش‌های سابق را داریم؛ یعنی انگلیسی‌ها کمتر از روس‌ها که خیانت نکردند به ایران. افغانستان با توطئه انگلیسی‌ها از ایران جدا شده، بسیاری از اتفاقاتی که افتاده در بحث سرزمینی ایران حتی در همان دوره قاجار هم خیانتی که در عرصه‌های سرزمینی انگلیسی‌ها به ما کردند، کم از آن روز‌ها نبوده، فلش‌های امروزی هم درباره این کشور وجود دارد، اما من این را کلی عرض کردم که بگویم یک نوعی تبلیغات که من اسمش را می‌گذارم «تبلیغات اضافی» درباره رابطه ایران و روسیه وجود دارد. در پرونده سوریه واقع مطلب این است که ما با روس‌ها توافقات مشخص و معین داریم

*به صورت مکتوب؟

بله مکتوب داریم. توافق داریم و براساس این توافقات مکتوب سازوکار مشترک داریم. در سوریه اتاق عملیات مشترک داریم، فرماندهی معین داریم. همین چند وقت پیش در همین سال ۹۵ اختلافی نظامی بین ایران و روسیه در سوریه به وجود آمد، اختلاف عملکردی بود. مخصوصاً در همین پرونده «تدمر» که دست روس‌ها بود، داعشی‌ها آمدند و آنجا را باز گرفتند. دست ما نبود، به عبارتی داعش تدمر را از روسیه گرفت نه از ایران،

این اتفاقی که اخیر افتاد و بعد از عملیات نصر و بعد از آزادی حلب، تدمر آزاد شد، در واقع  در تقسیماتی که ما با هم داشتیم در واقع حفظ تدمر برعهده روس‌ها بود و روس‌ها در این زمینه کوتاهی کردند و داعشی‌ها با دوهزار نیرو آمدند و تدمر را گرفتند. بعد از این ماجرا یک گفت‌وگویی بین ایران و روسیه انجام شد مبنی بر تغییر فرماندهان روسی در سوریه و این درخواست ایران از طرف روس‌ها فوراً مورد پذیرش و عمل قرار گرفت. این را در نظر داشته باشید. این خیلی مهم است که شما از آقای پوتین بخواهید این فرمانده لایق نیست این را عوض کن، این را بردار، یکی دیگر را بیاور و او بپذیرد. این در دنیا اتفاق نمی افتد. این درخواست از سوی ایران مطرح شد و روس‌ها پذیرفتند فرماندهانشان را تغییر دادند و این فرماندهان در چارچوب همکاری مشترک کار می‌کنند، اما آیا این به این معناست که روس‌ها به اصطلاح در پرونده سوریه به هیچ راه دیگری نمی‌اندیشند؟ بله، روس‌ها گمان‌شان این است که اگر ترکیه را در پرونده سوریه را با دادن امتیازاتی با خودشان همراه بکنند، می‌توانند پرونده امنیتی سوریه را زودتر ببندند. این نگاه روس‌هاست به خاطر این هم با ترکیه وارد گفت‌وگو و توافق شدند. الآن شهر «الباب» که افتاده دست ترک‌ها، بعد از ماه‌ها که ارتش ترکیه تلاش کرد و به نتیجه نرسید این به واسطه گفت‌وگوهای بین روسیه و ترکیه اتفاق افتاد.

ما معتقد هستیم که به میزانی که ترکیه در پرونده سوریه فعال‌تر می‌شود، مشکلات سوریه افزایش پیدا می‌کند. این نگاه ایران است. این جا ما اختلاف داریم با همدیگر، ولی روسیه می‌گوید که من ترکیه را می‌آورم با خودم همراه می‌کنم، مسئله را تمام می‌کنم، طبیعتاً یک امتیازی هم باید به ترکیه بدهم، امتیاز هم این است که از اعزاز تا الباب در سیطره ترکیه باشد، یک عمق چهل و پنج کیلومتری. ما این را قبول نداریم. به هرحال در اینکه آیا ممکن است روسیه در پرونده سوریه در اصول پرونده خیانت بکند، ما چنین باوری نداریم. فکر نمی‌کنیم روسیه و پوتین به دنبال خیانت باشند.

*از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم

 

سوتیترها

۱٫

سال ۱۳۹۵ سال پرماجرایی در عرصه «مقاومت» بود و در یک جمع‌بندی کلی باید گفت که پیروزی‌های بزرگی خدای متعال نصیب جبهه مقاومت کرد و متقابلاً شکست‌های سنگینی متوجه دشمنان انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت کرد

۲٫

در سوریه مذاکره با گروه‌های مسلح از آنجایی که به معنای اعتراف مسلحین به مشروعیت دولت در دمشق بود اهمیت داشت. و اساساً شکل‌گیری یک فرایند درون منطقه‌ای با محوریت ایران روسیه و ترکیه برای مدیریت پرونده سیاسی سوریه که آمریکایی‌ها هم به شکل نمادین به آن پیوستند و دبیرکل سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید گذاشت، که این مهم عملاً یک سازوکار درون منطقه‌ای بود که مهر بین‌المللی هم به این خورد.

۳٫

در تحول لبنان آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که آقای میشل عون، رسماً حزب‌الله را به عنوان بخشی از ساختار رسمی جامعه و دولت لبنان اعلام کرد که حق دارد اسلحه داشته باشد و از لبنان در برابر هر نوع تهاجمی دفاع کند، این در حالی بود که در گذشته فشار بسیار سنگینی بر حزب‌الله و بر دولت لبنان وارد می‌شد.

 

۴٫

سال ۹۵ سال تعیین تکلیف پرونده تروریسم در عراق بود. عملیات‌هایی که در این سال به وقوع پیوست حد زیادی پرونده داعش را به عنوان یک جریان حاکم در بخش مهمی از عراق را بست. همچنین کنار رفتن پروژه تشکیل دولت مستقلی به نام کردستان بود که مسعود بارزانی تحت‌تأثیر شکست‌های درون کردی یک فتنه بزرگ منطقه‌ای را می‌توانست پدید بیاورد که خوشبختانه این موضوع با ناکامی مواجه شد

 

۴٫

در پرونده یمن تلاش‌های بسیار گسترده سعودی و کشورها و نیروهای حامی سعودی برای تصرف پایتخت و تضعیف موقعیت امنیتی و اجتماعی انصارالله به نتیجه نرسید. اتفاق مهم دیگری که در یمن رخ داد، اعلام دولت از سوی انصارالله بود که تا پیش از این وجود نداشت.

۵٫

در بحث مسائل آمریکا، ارتباط شکست اوباما و شکست حزب دموکرات برای ملت ما و برای جبهه مقاومت از این جهت مهم و حائز اهمیت است که بیشترین تلاش اوباما در دوره ریاست‌جمهوری‌اش که بخشی از بار آن بر دوش هیلاری کلینتون به عنوان وزیرخارجه بود، مهار ایران و از بین بردن قدرت نفوذ جمهوری اسلامی و پایان دادن به اعتبار ایران و اعتبار مقاومت بود

 

۶٫

ترامپ یک شخصیتی هیجانی است و در عین حال تحت فشار نیروهای مختلف است. همچنین او تحت فشار ناپختگی‌هایی و ناکارآزمودگی‌هایی که خودش در عرصه سیاست دارد، لذا من فکر می‌کنم دوره ترامپ دوره سیاست‌های متناقض نامدت و نامعین در عرصه سیاست خارجی و عجله‌ای است

 

۷٫

روسیه یک طرف خارج از جبهه مقاومت است که به دعوت جبهه مقاومت و با مدیریت جبهه مقاومت آمده در پرونده امنیتی نظامی سوریه ایفای نقش می‌کند، اما یک جریان «آنگلوفیل» که نمی‌خواهند ایران از آن جبهه غربی خارج شود و با شرق پیوند بخورد، دائماً در ایران روی غیرقابل اعتماد بودن روس‌ها تبلیغ می‌کنند. در اینکه آیا ممکن است روسیه در پرونده سوریه در اصول پرونده خیانت بکند ما چنین باوری نداریم. فکر نمی‌کنیم روسیه و پوتین به دنبال خیانت باشند.

 

15مارس/17

نظر به جایگاه تاریخی که در آن به‌سر می‌بریم

مقدمه

آن‌چه سعی شده در این مقاله مدّ نظرِ قرار گیرد، نظر به نحوه‌ای از حضور تاریخی است که در آن قرار داریم، توجه به سیر تفکری است که قبل از ۱۵ خردادِ سال ۱۳۴۲ در بستر جریانی قرار گرفت که نه‌تنها در نگهبانی از دینداریِ خود مصمم است، بلکه با ظهورِ رخداد ۱۵ خرداد در صدد است تا طریقتِ دین در مناسبات اجتماعی ظهور یابد. بحث از تولد انسانی است که با پیروزی انقلاب اسلامی به صحنه آمد و متوجه است انقلاب اسلامی نحوه‌ای از وَحیِ تکوینی است بر قلب مردم و از این جهت نباید انقلاب اسلامی را در آینه‌ی محدود نظام اجرایی یعنی دولت‌ها نگاه کرد و از حضور تاریخی آن که به مرور خود را ظهور می‌دهد، غافل شد. نظر به احساسی است که ما باید در تاریخ خود پیدا کنیم و این چیزی است بالاتر از اطلاعات تاریخی و آگاهی به زمانه، بلکه بحث از بصیرتی است که هرکس باید نسبت به زمانه‌ای که در آن قرار گرفته است بدست آورد و در افق آن بصیرت، خود را در آینده‌ای خاص احساس کند، به همان معنایی که در «خودآگاهیِ تاریخی» مورد بحث قرار می‌گیرد. تا روشن شود با ظهور انقلاب اسلامی در تاریخ جهان اسلام و بخصوص در تاریخ مردم ایران، هرگز چشمِ مردم از آن برداشته نمی‌شود و با وجود عادت دویست‌ساله به فرهنگ غربی، از انقلاب اسلامی چشم بر نمی‌دارند. شواهدی تاریخی در این رابطه ذکر خواهد شد تا متوجه واقعیت مهمی باشیم که در زمانه‌ی ما رخ‌داده است. در چند سطر آخر نکته مهمی با خوانندگان در میان گذاشته شده که چگونه وقتی انسان خود را در مقابل حقیقتی پایدار احساس کرد، متعالی‌ترین حالت زندگی خود را می‌چشد و این که چگونه بدون نادیده‌گرفتن عقل تکنیکی و آن عقلی که برای بشر به صحنه آورده، با عهد قدسی خود تاریخ خود را بسازیم و این البته با تجدید نظر در تعریفی است که فرهنگ غربی نسبت به تعریف انسان ایجاد کرده است، تا در این بازخوانی انسانی به میان آید که نه در هوای زندگی ابدی ، ‌از زندگی زمینی بریده باشد و نه زندگی زمینیِ او بریده از حیات ابدی او گردد و این معنای چگونگی حضور ما در این تاریخ است. پس بحث بر سر انسانی است که وسعتی بیشتر از آن وسعتی دارد که فرهنگ مدرن برای انسان تعریف کرد و پس از سال‌ها حقیقتاً انسان‌ها متوجه چنین وسعتی شده‌اند و تنها به سخنانی گوش می‌سپارند که آن‌ها را متذکر وسعت حقیقی‌شان بگرداند و این مسئولیت بزرگ ما است که در این امر کوتاهی نکنیم و زبانی مناسب چنین تذکری را به میان آوریم تا مردم رسالت مهمی را که در این امر به عهده دارند فراموش نکنند و گرفتار همان غفلتی نشوند که حقوق‌بگیران نجومی دچار شدند و از معنابخش‌ترین زندگی که شهدا در مقابل ما گشودند محروم گردند. صحبت از بازگشت خدا به تاریخ است و این واقع‌بینانه‌ترین نگاهی است که باید از آن غفلت نکرد تا از آن‌چه به ما بخشیده شده است بهره‌ی لازم را ببریم.

۱ـ سعی بنده آن است راهی در مقابل خوانندگان گشوده شود تا نه‌تنها از رنج بی‌تاریخی رها شوند، بلکه زمینه‌ای برای تفکر در زمانه، برای خوانندگان عزیز فراهم گردد و به کسی اشاره شود که به جایگاه تاریخی خود آگاه است که عنوان اصلی این سخن است.

با پیروزی انقلاب اسلامی مولودی با هویتی خاص متولد شد، آری واقعاً از رَحِمِ تاریک تاریخ گذشته پای در دنیای روشنِ جدیدی گذاشتیم ـ چیزی که نسل ما شدیداً در طلب آن بود ـ و در واقع خودمان را پیدا کردیم. ما حقیقتاً با انقلاب اسلامی متولد شدیم و نسبت به انقلاب اسلامی، حسی قدسی پیدا کردیم. هیچ‌وقت نباید انقلاب اسلامی را به‌عنوان پدیده‌ای صرفاً سیاسی نگاه کرد، زیرا یک حقیقت غیبی است که به تاریخ ما آمده است.

انقلاب اسلامی یک حقیقت قدسی از جنس غدیر است و هر اندازه با آن انقلاب مأنوس باشیم راه ما به سمت حضرت حق گشوده‌تر خواهد شد، ولی نظام اسلامی که عبارت است از سه قوا و بخصوص نظام اجرایی که عبارت است از دولت، نسبت‌اش با آمدن دولت‌های متفاوت با انقلاب کم و زیاد هم می‌شود.

باید متوجه باشیم آن چیزی که به نام انقلاب اسلامی شروع کردیم بسیار بالاتر از آن چیزی است که در حال حاضر بخواهیم فعلیت آن را در اجرا ببینیم. ما باید نظام اسلامی  را از خطر سکولاریسم حفظ کنیم، اما ذات کارهای اجرایی، ذاتی است که به جهت درگیر بودن با امور اقتصادیِ مردم خیلی نمی‌تواند از ارزش‌های معنوی به نحو شایسته پاسداری کند.

باید دانست که عرصه‌ اجرا ما را محدود و محصور به امور روزمرّه می‌کند، ولی انقلاب اسلامی یک آرمان است. حال اگر متوجه باشیم انقلاب اسلامی یک آرمان بلند است و معنی کامل و واقعی ما در این تاریخ می‌باشد، باید انقلاب اسلامی را در صفحه تاریخ دوران خود ببینیم و هویت آن را در عرصه‌ای که به میدان آمده است شناسایی کنیم، البته نه در معنای انتزاعی و مفهومی. این مشکلی است که ما امروز داریم.

وظیفه‌ای که باید از نظر فکری و فرهنگی احساس کنیم این است که تلاش شود زبانِ ارائه و اظهار و نمایش انقلاب، در تاریخی که در آن هستیم، باشد.

 

تفاوت نگاه ذهنی و احساس حضور تاریخی

۲ـ باید به انقلاب اسلامی به عنوان یک واقعیت تاریخی بنگریم و وجود آن را در این عالم احساس کنیم نه آن که در مفهوم آن متوقف شویم. گاهی شما با قرآن طوری ارتباط پیدا می‌کنید که با آیه‌ای به شعف می‌آیید و با آیه‌ای گریه می‌کنید، قرآن از شما می‌خواهد که به‌عنوان یک حقیقت، حضور آن را در متن تاریخ خود احساس کنید.

ملاحظه کنید که در حال حاضر در پیروزی جبهه‌ مقاومت در حلب، ما «خود»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان را در آن‌جا حاضر می‌بینیم. همان «خود»ی که متعلق به «انقلاب اسلامی» است و یا در یمن هر تیری که رزمندگان می‌خورند و یا هر موشکی که می‌زنند ما خود را حاضر در آن صحنه‌ها و در این تاریخ احساس می‌کنیم. این غیر از آن است که به عنوان یک ناظرِ دلسوز ماجراهایی که در آن‌جا می‌گذرد را نگاه کنیم و اگر بشود کمک‌شان کنیم. ما این حالت دوم را انقلاب اسلامی نمی‌دانیم. انقلاب اسلامی یک حضور تاریخی است به همین معنا که اشاره کردم و این نوع حضور، زبان و تفکر خاص خود را می‌خواهد تا بتوانیم محل اظهار و نمایش انقلاب اسلامی شویم.

زبان مفهومی یا زبان انتزاعی از ترسیم این پدیده ناتوان است و صرفاً می‌تواند از آن گزارشی ارائه کند، اما قرآن برای نشان دادن حضور اسلام در تاریخی که با اسلام شروع شد به پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(الغاشیه/۲۱) آیا این تذکر یک تذکر مفهومی و اخلاقی است یا تذکری است از جنس آن که فرمود: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ» بگو بروید صحنه زمین را در نگاهِ تاریخی نظاره کنید تا عاقبت منکرانِ وَحی و نبوت را ببینید و بعد نسبت خود را با این دین معلوم کنید. در این آیه دعوت به یک نوع حضور تاریخی است در آینه‌ تاریخ، و این جایگاه حق و باطل را به نحو حضوری و وجودی احساس‌کردن است. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه‌تعالی» تلاش می کنند چیزی را در این تاریخ نشان ‌دهند که دیدنی است. تلاش می‌کنند بگویند این‌طور نیست که فکر کنیم خدا با ما نیست و گمان کنیم با تبلیغات و دروغ‌پراکنی‌های رسانه‌های دنیا، حضور ما به حاشیه می‌رود. تعبیر چندین و چندباره‌ ایشان است که می‌فرمایند: «یقیناً آینده از آن ماست». این مهم ریشه در بصیرت تاریخی دارد، و البته یک نصیحت عادی نیست. این نگاهی است که ما را به تاریخی که در حال طلوع است متذکر می‌کند. این غیر از آگاهی‌ دادن است، ایشان ما را متذکر حضورِ تاریخ‌مان می‌کنند.(۱)

تذکر غیر از آگاهی‌دادن است. چطور من به شما متذکر می‌شوم نوری بین من و شما وجود دارد؟ نمی‌توانم بگویم ببینید، چون می‌پرسید کجاست اما متذکر شدن یعنی خودتان حس می‌کنید چنین پدیده‌ای وجود دارد.

معنابخشی به انسان در این تاریخ

دوران حاضر، عصر نجات‌یافتن از توهمات فرهنگ مدرن و نظرکردن به حقیقت است و انقلاب اسلامی می‌خواهد این حقیقت را وارد عرصه‌ تاریخ کند. انقلاب اسلامی اتفاق افتاد تا نظامی شکل بگیرد که  در راستای آن بتوانیم موانع کمال انسان را برطرف کنیم، از طرفی نظام اجرایی ما در زمین مسموم مدرنیته شکل گرفته است. بنده به عنوان یک چشم‌انداز، بابی را باز می‌کنم تا در این مورد تفکر کنیم.

حتماً عنایت دارید که انسان‌ها برای عبور از تمدنی به تمدن دیگر، نمی‌توانند عهد قبلی را به این راحتی از دست دهند. اولاً: سال‌ها خود را با آن تعاریف شکل داده‌اند. ثانیاً: هنوز تعاریفِ مناسبِ ابعاد پنهان عهد قدسی ما مجال ظهور نیافته است؛ عهدی که متذکر نقدها و ضعف‌های عهد لائیک گذشته است.

اگر تذکر تاریخیِ انقلاب اسلامی در غوغایی که فرهنگ مدرنیته ایجاد کرده است به درستی ظهور کند و انسان‌ها را متذکر عهد اصیل خود بنماید، جهت‌گیری تاریخ تغییر می‌کند. اگر فرهنگ مدرنیته جهت نفی آنچه در پیش است همه قدرت خود را هم جمع بکند، عهد جدیدی که بشر با عالم قدس و معنویت بسته، بالاخره جای خود را باز می‌کند و تاریخ گواه این مطلب است. مگر چهارصد سال نظام امپراطور رُم نخواست جلوی پیام توحیدی حضرت عیسی«علیه‌السلام» را بگیرد؟ آیا موفق شدند؟ مدرنیته متذکر نفس امّاره است. «مارکس» متذکر عهدی که بیرون از مدرنیته باشد نیست، بنابراین ما هیچ‌وقت انتظار نداشتیم وعده‌های مارکس یا لنین عملی شود و باقی بماند. ولی چرا عهد غدیر با آن همه موانع و جعل حدیث، ماندنی است؟ با نگاه هستی‌شناسانه‌ تاریخی و به دور از جبهه‌بندی‌های بین شیعه و سنی به این نتیجه می‌رسیم که امویان هر کاری از دست‌شان بر می‌آمد کردند تا به هر قیمتی که شده غدیر را نفی کنند، ولی به جهت اصالت توحیدی که در متن رخداد غدیر بود، غدیر حذف نشد و پیام‌اش هر روز ظهور شفاف‌تری پیدا می‌کند.

با همه موانعی که ابوسفیان و امویان در مقابل پیام الهی حضرت محمد«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» ایجاد کردند، تاریخی با نام اسلام شروع شد. هر چند به قول دکتر شریعتی تا دیروز ابوسفیان آن سوی خندق بود و از امروز به نام اسلام در این سوی خندق قرار می‌گیرد بدون آن که هویت خود را عوض کند. ولی چرا شیعه متوجه است حضرت علی«علیه‌السلام» چیز دیگری است؟ حضرت علی«علیه‌السلام» یعنی همان اسلامی که شروع شده است و این چیزی نیست که کسی نداند. خلیفه می‌گوید صلاح نیست علی«علیه‌السلام» حکومت را به دست بگیرد زیرا جوان است و شوخ، اما هیچ‌کس منکر نمی‌شود ادامه دیانتی که سخن از حقیقت می‌گوید، با سقیفه به جریان نمی‌افتد.(۲)

هوشیاری شیعه در کشف حضرت علی«علیه‌السلام»

۳ـ این‌جا بحث بسیار حساس می‌شود از آن جهت که ما باید فکر کنیم آیا از حضرت علی«علیه‌السلام» باید دست بکشیم چون او مافوق طلب روزمرّه‌ مردم است؟ شیعه این کار را نکرد هر چند این انتخاب و آن پافشاری برای شیعه هزینه‌هایی به همراه داشت. و بعد هم که علی«علیه‌السلام» به صحنه حکومت آمد بعضی از بهترین یاران آن حضرت هم او را آن‌طور که شایسته جایگاه قدسیِ‌شان بود نمی‌دیدند. مالک اشتر با همه خوبی‌هایش به حضرت علی«علیه‌السلام» اصرار می‌کند که ابوموسی اشعری را در کوفه نگهدارد. مالک به حضرت نمی‌گوید هرچه شما بگویید، می‌گوید «صلاح این است که ابوموسی به عنوان حاکم کوفه بماند»؛ مالک با آن‌همه صفات خوبی که دارد هنوز به آن باورِ ناب نرسیده که مقدم بر امامش سخنی نداشته باشد. نمی‌خواهم وارد بحث‌های جزئی بشوم همین اندازه خواستم روشن شود چگونه تاریخی که با اسلام شروع شد بدون مانع نبوده است.

شیعه دید اگرچه علی«علیه‌السلام» مافوق طلب روزمرَه مردم است ولی اصیل است و در این رابطه به انتخاب سختی دست زد. زهرای مرضیه«علیهاالسلام» وقتی پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» رحلت کرد، خیلی مضطرب‌اند چون بهتر از من و شما شرایط تاریخی را می‌دانند. گریه حضرت زهرا«علیهاالسلام» برای این است که متوجه‌اند حقیقتی که با اسلام در این تاریخ طلوع کرده می‌رود که به غروب بگراید؛ گریه آن حضرت در راستای غم «هجران حقیقت» است. این گریه فرق می‌کند با گریه‌ای که به جهت یک مصیبت عادی برای کسی پیش می‌آید. زهرای مرضیه«علیهاالسلام» اشک می‌ریزند چون می‌دانند بعد از رحلت رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» غروبی در راه است. پیامبر خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» نکته‌ای را به ایشان متذکر شدند که خیلی مهم است، فرمودند: «وَمِنّا وَاللهِ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ مَهْدِیُّ هذِه الْأُمَّهِ الَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی مِنْکَبِ الْحُسَیْن‌علیه السلام، فَقالَ مِنْ هذا ثَلاثاً».(۳) قسم به خدایی که جز او خدایی نیست! مهدی این امّت از ماست، همان‌ کسی‌که عیسی بن مریم، پشت سرش به نماز می‌ایستد. سپس به شانه حسین«علیه‌السلام» زد و سه بار فرمود :از فرزندان او است…. حضرت زهرا«علیهاالسلام» خیلی خوب توانستند این خبر را درک کنند و نسبت به آینده‌ اسلام امیدوار شدند. یعنی حتی اگر خط ادامه اسلام توسط انسان‌های معصوم به حاشیه رود اما از بین نخواهد رفت و این به جهت روح توحیدی اسلام ناب است. هیچ‌گاه خلیفه اول و دوم و سوم باور نمی‌کردند امویان بعدها از طریق معاویه حاکمیت جامعه‌ اسلامی را در دست بگیرند. تعبیر خلیفه دوم درباره‌ معاویه این است که او کِسرای عرب است.(۴) یعنی می‌خواهد شاهنشاهی در کشور اسلامی راه اندازد، همین هم شد. خصوصیت شیعه این است که در این غوغاها رگه‌های اصیلی را که با جان انسان ارتباط دارند می‌بیند و حقیقتاً اگر سخن اصیلی در هر تاریخی – حتی در تاریخ حاکمیت استکبار- گفته ‌شود، آن سخن جای خود را در تاریخ باز خواهد کرد هر چند حاکمیت‌های ظالم در مقابل آن صف‌آرایی کنند.

امپراطوری روم ۴۰۰ سال در مقابل اندیشه‌ حضرت عیسی«علیه‌السلام» و مسیحیان مقاومت کرد. از زمانی که حضرت عیسی«علیه‌السلام» دعوت خود را آغاز کردند تا وقتی که اروپا مسیحی شد، ۴۰۰ سال طول کشید و چقدر در این مدت عیسوی کشته شد – ولی سخن توحیدی حضرت عیسی«علیه‌السلام» آن‌قدر اصیل است که حتی خود قیصر مجبور به پذیرش مسیحت می‌شود- اگر امروز مسیحیت از هویت خود عدول کرده این مربوط به ذات مسیحیت نیست.

انقلاب اسلامی در ذات خود صدای توحیدی این تاریخ است و سخنان مقام معظم رهبری نیز در خطبه‌ا‌ی که در مورد انقلاب مصر به زبان عربی خطاب به آن‌هایی که در میدان التحریر بودند،ایراد فرمودند، شاهد است بر این موضوع که ما می‌خواهیم حکم خدا به وسعت انسانی آن اجرا شود نه به اندازه‌ای که شیعه مطرح می‌کند، ما نمی‌گوییم کشورهای اسلامی با تئوری ولایت فقیه، خود را اداره کنند بلکه می‌گوییم دو چیز را فراموش نکنید؛ یکی این‌که نظام استکباری زندگی جهان اسلام را مختل کرده است و دوم این که برای نجات خود به اسلام برگردید، به این معنا که اسلام حاکم باشد- به همان اندازه‌ای که الأزهر از اسلام بهره دارد. همین که دست الأزهر باز باشد برای ما رضایت‌بخش است- همین آقای احمد طیب رئیس الأزهر بیاید در جهان اهل سنت میدان‌دار شود کافی است تا اسلام به میدان ‌آید و مسلّم میدان برای استکبار تنگ می‌شود.

عبور از عهد غربیِ دویست‌ساله

۴ـ ما یک حضور تاریخی در راستای عبور از سکولاریته داریم که با انقلاب اسلامی شروع شد ولی در اجرا چه شخصی و چه دولتی باید به میدان بیاید کار ساده‌ای نیست. عهد تاریخی ما هنوز از عهد غربی منقطع نیست. هیچ وقت نباید انتظار داشت هر دولتی با هر شعاری بتواند در امور اجرائی کاملا موفق باشد. اگر بخواهیم تاریخ را بازخوانی کنیم دو چیز را باید در نظر گرفت. یکی وجود آرمان‌هایی که با انقلاب اسلامی در مقابل ما قرار گرفته و دیگر وجود تنگناهایی که در اجراء داریم. عمده آن است که باید مدیران شجاعی در میدان باشند تا وجود تنگناها، آن‌ها را مرعوب نکند و آرمان‌ها به حاشیه نرود و یا فراموش نشود.

همین آموزش و پرورشی که در حال حاضر با آن روبه‌روهستیم در ابتدای انقلاب با وزارت شهید رجایی اداره می‌شد ولی به جهت تنگناهای تاریخی که داشتیم تحول چندانی در آن پیش نیامد. زیرا نتوانستیم بیرون از عهد غربی آن را اداره کنیم. این‌جاست که بایدمراقب باشیم اگر ۴۰ سال است ما هنوز از عهد غربیِ دویست ساله خود درنیامده‌ایم، انتظار نداشته باشید به این زودی‌ها با آرمان‌های خود روبه‌رو شویم. دو نکته در این رابطه باید مدّ نظر باشد تا امید به ادامه‌ راه از بین نرود؛ یکی آن‌که بدانیم هرگز عهد غربی بر عهدی که ما با حقیقت بسته‌ایم غلبه نخواهد کرد، زیرا موضوعی که در میان است موضوع تقابل توحید با استکبار است. دوم این‌که ما در این مصاف نابرابر باید جای خود را درست تعیین کنیم، جای خود را نباید در سقیفه تعیین کنیم، جای ما در جویبار زلالی است که با غدیر شروع شده و همچنان تاریخ را درمی‌نوردد و گسترش می‌ دهد، هرچند استکبار با ظاهری جذاب و اُبهتی مرعوب‌کننده در میدان باشد.

یک روز سربداران با حضور در مسیر غدیر به صحنه می‌آیند و به یک معنا شیعه میدان می‌گیرد – هرچند ضعف‌هایی در میان بود- و در شرایطی صفویه ظهور می‌کند و کشورِ شیعه شکل می‌گیرد، اگرچه به ضعف‌هایی منجر شد که کار به ظهور سلسله‌ قاجار بکشد ولی شیعه دوباره به صورت مشروطه میدان می‌گیرد. هرچند رضاخان می‌آید و کار مشروطه به شکوفایی لازم منجر نمی‌شود ولی متوقف هم نمی‌شود تا انقلاب اسلامی ظهور کرد. در صفویه شاه است که به شیخ بهایی اجازه می‌دهد  شیخ‌الاسلام باشد ولی در حال حاضر ولیّ فقیه است که رأی مردم را به مدیر اجرایی تنفیذ می‌کند. ما همیشه حضور تاریخی خود را داشته‌ایم شیعه به عنوان حکومتِ مردمی همیشه حکومت در حکومت بوده است.

ما در این مقطع از تاریخ خود می‌توانیم در راستای اهداف خود، خود را معنا کنیم ولی این انتظار را نداریم که با وجود عهد غربیِ ۲۰۰ ساله از فردا عوض شویم. می‌توانیم شدیداً امیدوار باشیم به شرطی که مختصات میدان کار خود را بدانیم. شدیداً امیدواریم زیرا ظهور توحید در تاریخی که تاریخ استکبار و تاریخِ بسته‌شدن راه آسمان معنویت بوده است، یک گشودگی است و این روزنه هیچ‌گاه در تاریخ بسته نشده است. گاهی با غلبه‌ فرهنگ غربی در خفا می‌رود و ما باید یاد بگیریم در خفا چه باید بکنیم.

شیعه در زمان زندانی بودن حضرت امام کاظم«علیه‌السلام» به خفا رفت اما در همان زمان هم آنچنان حاضر بود که پسر هارون‌الرشید، یعنی همان کسی که امام کاظم«علیه‌السلام» را زندانی کرد،‌ به نام مأمون عباسی فرزند امام کاظم یعنی امام رضا«علیهم‌السلام» را ولیعهد خود کرد، زیرا شیعه در هنگام خفا می‌داند با مبارزه‌ منفی چگونه کار را جلو ببرد، ولی دشمنان شیعه گمان می‌کنند با غلبه نظامی بر شیعه، شیعه را معدوم می‌کنند. ما در حال حاضر آن نوع مبارزه منفی را با شکل‌گرفتن پیروزی انقلاب اسلامی نداریم، دولت و قوه‌ قضائیه و قوه‌ مقننه بیرون از انقلاب اسلامی نیستند ولی این‌ به آن معنا نیست که ما از عهد غربی خود آزاد شده‌ایم، می‌بینید مردم بعضاً نماینده‌ای را انتخاب می‌کنند که با وعده‌هایی که می‌دهد جواب عهد غربی‌ مردم را مدنظرشان می‌آورد و مردم هم به او رأی می‌دهند ولی اگر همین نماینده بخواهد عهد الهی مردم را که با انقلاب اسلامی در آن وارد شده‌اند زیرپا بگذارد، به او پشت می‌کنند همان‌طور که به دولت اصلاحات – به جهت شعارهای عبور از انقلاب اسلامی- پشت کردند.

متعالی‌ترین حالت

۵ـ مردم در ابتدای دولت اصلاحات به این امید به آقای خاتمی رأی دادند که هم عهد غربی‌شان را رعایت کند و هم حقیقت انقلاب اسلامی را حفظ نماید، به گمان این که جمع این دو ممکن است. ولی یکباره متوجه شدند نظامی شکل گرفت که از مجلس گرفته تا رسانه‌ها و دولت همه درصددند ما را از حقیقتِ عهد قدسی‌مان بیرون ‌کنند و چون آقای احمدی‌نژاد دقیقاً شعارهایی را داد که با عهد قدسی مردم همخوانی داشت به ایشان رجوع شد.

همه آن‌چه عرض شد برای توجه به این نکته است که اگر عهد غربیِ ۲۰۰ساله، ما را به نوعی  به خود آغشته کرده است و در عقل و قلب ما تصرف کرده، به این معنا نیست که ادامه‌ ما با عهد غربی خواهد بود. ما در حال حاضر و در این تاریخ با همه این حرف‌ها با عهد شیعیِ انقلاب اسلامی آغاز شده‌ایم و اگر هم بعضاً در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به کسانی که به نحوی متذکر عهد غربی سال‌های گذشته ما هستند رأی می‌دهیم با این همه با حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده بنا نداریم به اردوگاه ۲۰۰ سال قبل بازگردیم، این چیزی است که ما تحت عنوان حضور تاریخیِ ملت ایران ذیل انقلاب اسلامی می‌شناسیم.

انقلاب اسلامی سایه‌ای است که عموم مردمِ ما خود را در زیر آن معنا می‌کنند و جلو می‌روند. دولتی‌هایی هم که می‌آیند و می‌روند با همه تفاوت‌هایی که دارند می‌خواهند نظام اجرایی کشور را آرام‌آرام از عهد غربی به عهد قدسی سوق دهند و از این جهت همه‌ ما در آن جاده هستیم، هرچند دائماً باید خود را نسبت به اهداف اصلی بازخوانی کنیم و این کار زمان می‌برد. برخی مواقع به جهت آن عهد غربی که هنوز در ما هست، به ‌جای این‌که دو قدم جلو بیاییم دو قدم عقب می‌رویم، درست مثل سلوک فردی که گاهی انسان در فضای معنویِ خود تحت‌تأثیر عادت قبلی قرار می‌گیرد ولی دوباره خود را بازمی‌یابد، زیرا چه در امور فردی و چه امور اجتماعی، از آن زمان که انسان خود را در حضور حقیقتِ پایداری احساس کرد که در این تاریخ، توحید انقلاب اسلامی است، از آن زمان می‌تواند در معرض آنچه در آینده هست قرار گیرد و این متعالی‌ترین حالتی است که مردم ما چشیده‌اند.همچنانکه رهبر انقلاب در صحبتی که با مردم آذربایجان در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۷داشتند این‌طور متذکر آن شدند که:

«برادران عزیز، خواهران عزیز، جوانان آذربایجانی، ای شجاعان میدان‌های سخت که امتحان خودتان را داده‌اید! من به شما عرض می‌کنم: بدانید که اگر ما با همین سَبک حرکت و به تعبیر رایج با همین فرمان جلو برویم، قطعاً پیروزی متعلّق به ملّت ایران است. همه فکر کنند، همه تلاش کنند، همه همّت بگمارند، همه آینده را در نظر بگیرند، همه آرمان‌ها را جلوی چشمشان نگه دارند و به سمت آن آرمان‌ها حرکت بکنند. همه، این امید مقدّس را در دلهایشان گرم نگه دارند. خدا را شکر می‌کنیم که شعله‌ امید را در دلهای ما زنده نگه داشت که یک لحظه نسبت به آینده‌ کشور ناامید نشدیم و بحمدالله آنچه را امید داشتیم، به بهتر از آن و بیشتر از آن رسیدیم؛ امّا این همه آرزوهای ما نیست، همه خواسته‌های ما نیست؛ همه خواسته‌های خدا هم از ما نیست. ما یک قدمِ کوتاهی حرکت کردیم؛ باید گا‌م‌های بلندتری برداریم و برویم و به آنچه نظام اسلامی وعده داده است که ایجاد یک جامعه‌ اسلامی عادلانه‌ی پیشروِ مقتدرِ باعزّت و باقدرت است ان‌شاءالله برسیم و مطمئنّاً هم به آن خواهیم رسید؛ ان‌شاءالله و باذن الله تعالی.».

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مقام معظم رهبری در دیدار با بسیجیان در تاریخ ۰۳/۹/۱۳۹۵ فرمودند: در تعقیبی که فرعونیان داشتند، بنی‌اسرائیل که با موسی بودند، خوفشان برداشت، گفتند که یا موسی! الان به ما می‌رسند؛ «مُدرَکون» یعنی الان آن‌ها می‌رسند، ما را می‌گیرند و قتل‌عام می‌کنند. موسی چه جواب داد؟ حضرت موسی در جواب گفت: «قالَ کَلاّ»، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ «اِنَّ مَعِیَ رَبّی»؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ «کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین». ببینید! معیّت الهی این‌قدر اهمیت دارد. این‌که می‌گویند: «اِنَّ ﷲَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنون»، این معیّت را باید قدر دانست. اگر من و شما بتوانیم این معیّت الهی را حفظ کنیم، بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که خدا با او است، بر آن‌ها غلبه خواهد کرد… جمهوری اسلامی با اتّکاء به قدرت الهی و با باورکردن قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد. اگر کسی به تقلید از روحیّه‌های ضعیف بنی‌اسرائیل می‌گوید که «اِنّا لَمُدرَکون» – حالا به ما می‌رسند و پدر ما را در می‌آورند- ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض می‌کنیم که: «کَلاّ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین»

 

۲ـ بنا به نقل ابن‏اسحاق، عامه مهاجران و تمام انصار هیچ تردیدى نداشتند که پس از رحلت پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله»، على«علیه‌السلام» صاحب امر خواهد بود. «به الموفقیات، ص ۵۸۰، شرح ابن‏الحدید، ج ۲، ص ۲۷۳ رجوع شود.» و به همین جهت در تاریخ هست که اباذر پس از حذف على«علیه‌السلام» از حاکمیت جامعه، مى‏گفت: اى امتى که پس از رسول‏خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» متحیر مانده‏اید، اگر کسى را که خدا مقدم داشته، مقدم مى‏داشتید و کسى را که خدا مؤخر داشته، مؤخر مى‏داشتید و ولایت و وراثت را در اهل‏بیت پیامبرتان مى‏نهادید، از همه‌ نعمت‏ها از هر سو بهره‏مند مى‏شدید. (به «نثرالدر»، ج ۵، ص ۷۷- و به «تاریخ یعقوبى» ج ۲، ص ۱۷۱، نقل از کتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت»، ص ۱۴۹ از رسول جعفریان.» رجوع شود)

۳ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۶

۴ـ خلیفه‌ی دوم هنگام سفر به شام معاویه را کِسرای عرب نامید (الاستیعاب، ج ‏۳، ص ۱۴۱۷)

…………………………………………………………………………

سوتیترها

۱٫

با پیروزی انقلاب اسلامی مولودی با هویتی خاص متولد شد. ما حقیقتاً با انقلاب اسلامی متولد شدیم و نسبت به انقلاب اسلامی، حسی قدسی پیدا کردیم. هیچ‌وقت نباید انقلاب اسلامی را به‌عنوان پدیده‌ای صرفاً سیاسی نگاه کرد، زیرا یک حقیقت غیبی است که به تاریخ ما آمده است

۲٫

انقلاب اسلامی یک حقیقت قدسی از جنس غدیر است و هر اندازه با آن انقلاب مأنوس باشیم راه ما به سمت حضرت حق گشوده‌تر خواهد شد، ولی نظام اسلامی که عبارت است از سه قوا و بخصوص نظام اجرایی که عبارت است از دولت، نسبت‌اش با آمدن دولت‌های متفاوت با انقلاب کم و زیاد هم می‌شود

 

۳٫

باید متوجه باشیم آن چیزی که به نام انقلاب اسلامی شروع کردیم بسیار بالاتر از آن چیزی است که در حال حاضر بخواهیم فعلیت آن را در اجرا ببینیم. ما باید نظام اسلامی  را از خطر سکولاریسم حفظ کنیم

15مارس/17

ناگفته‌هایی از ویژگی‌های مرحوم حاج‌ سیداحمد خمینی(ره)

 

همیشه می‌گفت من مثل یک سرباز در خدمت مقام معظم رهبری هستم

اشاره:

مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در سپهر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی از ستارههای درخشانی بود که یاد و نام او همواره ماندگار خواهد ماند. ایشان علاوه بر افتخار فرزندی امام خمینی(ره) که البته هیچ‌گاه از این انتساب، جامه‌ای برای خود ندوخت، و ویژگیهای ارزشمندی را در ابعاد هویتی و معنوی از امام آموخته  یا به ارث برده بود. وارستگی حاج احمد آقا از تعلقات مادی و عدم دلبستگی به دنیا و زخارف دنیا چنان بود که همچون امام به‌رغم دسترسی به  همه امکانات در حالی از دنیا رفت که هیچ اندوختهای از آنهمه در نامه اعمالش ثبت نگردید و هرگز برای خود، شانی جز سربازی اسلام و ولایت قائل نبود. هرچند ویژگی‌های برجسته مرحوم حاج سید احمد خمینی برای عموم تا حدی مشهود بود اما برخی دوستان و معاشران نزدیک آن بزرگوار، نکات ناگفته‌ای از زوایای کمتر شناخته شدۀ زندگی و سیره یادگار امام را در سینه دارند.

جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید محمد سجادی که از جمله شاگردان امام خمینی و حاج آقا مصطفی خمینی در نجف بشمار می‌رود، یکی از دوستان صمیمی مرحوم حاج سید احمد خمینی بود که از دوران حضور در نجف اشرف تا سال‌های آخر حیات یادگار امام در بیابان‌های کوشک نصرت (منطقهای بین تهران و قم) با ایشان معاشرت داشته است.

حجت‌الاسلام والمسلین سجادی در آستانه بیست و دومین سالگرد رحلت حاج سید احمد خمینی(ره)، در گفتگو با “پاسدار اسلام” به نکاتی از سالهای پایانی عمر با برکت یادگار امام اشاره کرده است.

*مرحوم حاج سید احمدخمینی فرزند برومند حضرت امام(ره)، برای مردم ایران به عنوان یک یار صدیق و همیشگی امام شناخته می‌شود. حقیقتا خدمات ارزشمند ایشان به امام و انقلاب بر کسی پوشیده نیست. اما برخی ابعاد شخصیتی خاص ایشان کمتر بیان شده است. برای خوانندگان «پاسداراسلام» از ویژگیهای خاص ایشان بفرمایید.

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. خداوند امام عزیز را رحمت کند. خداوند متعال به ایشان مواهب زیادی عطا کرده بود. از جمله این نعمت‌ها، فرزندان خوب بود که یکی از آنها علامه حاج‌آقا مصطفی خمینی(ره) بودند و دیگری مرحوم حاج احمد آقا. در این دنیا بعضی از علما از این جهت بی‌بهره بوده‌اند و گاهی هم فرزندان مناسبی نداشته‌اند. شهید حاج‌آقا مصطفی، مجموعه‌ای بود از فضائل. و بعد از تبعید امام، ایشان هم به ترکیه  تبعید و به امام  ملحق شدند. ایشان می‌گفت: اولین سوالی را که امام از او کردند، این بود که آیا تو از اینها تقاضا کردی و آمدی؟ گفتم نه مرا دستگیر کردند. گفتند: الان خوب شد! خلاصه ایشان خدمت بزرگی در آن تبعید و در نجف از جهات مختلف به امام کردند، تا اینکه ایشان در نجف به شهادت رسیدند و آن مصیبت بزرگ بر امام وارد شد. در مورد حاج‌احمد آقا هم باید بگویم که ایشان تمام عمر و وقتش را وقف امام کرده بود و خالصانه در خدمت پدر بود. چه در سفر چه در حضر و چه در جماران. خیلی خیلی برای حفظ و حراست امام زحمت کشید. امام هم علاقه خاصی و هم اطمینان به ایشان داشتند و او را به صداقت قبول داشتند. ولی بزرگترین امتحانی که برای ایشان پیش آمد پس از رحلت جانگداز امام و انتخاب حضرت آیه‌الله‌العظمی خامنه‌ای به رهبری بود. آن مرحله، امتحان بزرگی بود. یک جریانی پیش آمده و ممکن است شیاطینی انسان را وسوسه کنند و حرف‌هایی بزنند ولی ایشان به ضِرس قاطع از روز اول تا وقتی که از دنیا رفت، می‌گفت: باید از خط و راه امام و این ولایت فقیه که امام برای ما ترسیم کرده حمایت ‌کنیم. اگر سخنرانی‌های ایشان را ببینید، به وفور مشاهده می‌کنید که ایشان اعلام حمایت و دفاع می‌کند و از روز اول هم ایشان به مقام معظم رهبری ‌گفت: من مثل یک سرباز ‌همان‌گونه که در خدمت امام بودم در خدمت شما نیز هستم.

* تایید فرمایش جنابعالی فیلمی است که از ایشان در تلویزیون در اولین دیدار با رهبرانقلاب پس از انتخاب خبرگان پخش شد، خضوع و سخنان ایشان، عجیب دلنشین است.

بله همین‌طور بود. بویژه وقتی این‌را هم بدانیم که اینها همه در حالی بود که فشارهای زیادی از سوی افراد و نواحی مختلف به ایشان وارد می شد که چرا ایشان این‌گونه عمل می‌کند و ایشان را ملامت می‌کردند و… ولی الحمدلله ایشان مقاومت کرد و پای موضع خود تا آخر ایستاد. و واقعاً کار بزرگی بود. گاهی وقت‌ها برای هر آدمی در جا و مقام خودش امتحاناتی پیش می‌آید. و ایشان این امتحان را خیلی خوب  پشت سر گذاشت.

ایشان این اواخر عمر بابرکتش یک حالت انقطاعی پیدا کرده بود از دنیا و… دیگر علاقه‌ای نداشت به این حرف‌ها گوش بدهد. و بیشتر در منطقه کوشک نصرت [منطقه بیابانی میان تهران و قم] در خارج از شهر بسر می‌برد. بنده بودم و مرحوم آقا شیخ فضل‌الله و آقای سیدعماد اشکوری. سه نفری آنجا بودیم با حاج آقا طباطبایی که یک منزل بنا کرده بودند. یک منزل مختصری که دو سه‌ اتاق داشت. اکثر شب‌ها آنجا بودیم. گاهی هم می‌رفتیم حرم.

حاج احمد آقا می‌گفت: دو تا کار برای خدا انجام دادم. یکی این بود که وجوهات شرعی زیادی که از امام باقی مانده بود را  فوراً به شورای مدیریت حوزه علمیه قم تحویل داد. عده‌ای آمده بودند و می‌گفتند که بگذار با این پول کاری انجام دهیم و شهریه را ادامه دهیم و… ایشان گفته بود این کارها به من ربطی ندارد. امام وصیت کرده است و من به وصیت ایشان عمل می‌کنم. این یک امتحان است. هر که از پول بگذرد از پل بگذرد.

این پیشنهاد افراد، قابل توجیه هم بود، می‌توانستند مثلاً از آیت‌الله گلپایگانی یا سایر مراجع اجازه بگیرند، اما ایشان به وصیت امام عمل کرد و پرونده دفتر امام پاک بسته شد. این امر، صداقت و امانت ایشان را نشان می‌دهد و الگویی است برای بیوت و فرزندان علما. این مساله کمتر گفته می‌شود ولی خیلی مهم است. یکی از نمایندگان حضرت موسی‌بن جعفر (علیه‌السلام) که به بطائنی معروف است، مبلغ زیادی سهم امام پیش او بود. وقتی حضرت شهید شدند او باید این پول را به امام رضا(علیه‌السلام) تحویل می‌داد، اما همین که دید این پول زیادی است منکر امامت بعدی شد و گفت تعداد امامان هفت تن هستند! با اینکه او راوی بود و خیلی از روایات از او نقل ‌شده.

اما کار دومی که ایشان می‌گفت، حمایت تمام و کمال از مقام معظم رهبری بود. ایشان می‌گفت گاهی عده‌ای هشت ساعت می‌آمدند و مرا محاصره می‌کردند تا مرا از عقیده‌ام منصرف و با خود همراه کنند ولی من می‌آمدم حسینیه جماران و درست بر عکس خواسته آنها سخنرانی می کردم.

یک بار در کوشک به من می‌گفت: «آقای سجادی! بعد از قرن‌ها یک امامی پیدا شد و مردمی دور او جمع شدند و اساسی را بر پایه خدا و پیغمبر«ص» و ولایت بناگذاشت و تشیع عظمتی پیدا کرد. اگر من خدای ناکرده حرف باطلی بزنم و خللی در این حرکت ایجاد شود، ایران می‌شود افغانستان [افغانستان آن زمان اوضاع بسیار نابسامانی داشت]. این را نه عقل اجازه می‌دهد، نه دین. ما این بنائی را که امام ساخته است، باید محکم نگه داریم. نباید به اغراض شخصی فکر کنیم.»

با وجود فشارها و تحریکات خارجی عده‌ای، مقاومت در این راه این واقعاً از خود گذشتگی می‌خواست. شاید اینکه ایشان آمد به کوشک و بیشتر آنجا زندگی می‌کرد به خاطر فرار از این افراد بود. خدا رحمت کند آقا شیخ فضل‌الله را. حاج احمدآقا خیلی به ایشان علاقه داشت. انسان با حال و اهل دعا‌یی بود. در آنجا (شب‌ها) عقرب زیاد بود. آشیخ فضل‌الله می‌گفت: «ببین! سر این سید چه آورده‌اند که به این عقرب‌ها پناه آورده است…»

بعضی از افراد برای دیدار حاج احمد آقا به کوشک می‌آمدند ولی ایشان آنها را به حضور نمی‌پذیرفت و باعصبانیت می‌گفت حق ندارند بیایند اینجا. رسماً برخورد می‌کرد و می‌گفت کاری به ما کاری نداشته باشند.

حمایت ایشان از رهبری نیز الگویی است برای بازماندگان و پیروان امام که این راه را ادامه بدهند، از اتحاد و عظمتی که پیدا شده پشتیبانی و از مظهر ولایت فقیه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیروی کنند و «فَتَمَسَّکوا بِه» باشند.

در کتاب مهج‌الدعوات روایت عجیبی در باب آخرالزمان هست که می‌گوید:  «سیبدوا لکم علم فتمسکوا به» علَمی برای شما به پا می‌شود. آن علَم را در آخرالزمان محکم بچسبید.

امروز علمدار مقام معظم رهبری هستند. انسان باید از احوالات شخصیه و هواهای نفسانی بگذرد و به اصول مذهب و اسلام بچسبد. این هم برای دنیای انسان خوب است، هم برای قبرش و هم برای آخرتش که: «واِعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّه »(۱). بحمدالله سید احمد‌آقا از این دو امتحان بزرگ با سرافرازی بیرون آمد.

*آیا خانواده‌شان هم به آنجا می‌آمدند؟

بله گاهی اوقات مادرشان می‌آمدند و گاهی هم خانواده.

*در زمانی که با ایشان همراه بودید، آیا سفری هم با یکدیگر داشتید؟

بله چندبار با هم به قم و جمکران رفتیم و همچنین به امامزاده علیرضا(علیه‌السلام).

*در باره  ابعاد شخصیتی خاص ایشان اگر نکته‌ ناگفته‌ای باقی مانده است، بفرمایید.

واقعاً در این زمان پراز مخاطره و دشمنان تا بن دندان مسلح، همه افراد‌، علما و فرزندان آنها، باید امثال حاج سید احمد آقا را الگو قرار بدهند و به مسائل شخصی فکر نکنند. به مصالح امت، اسلام و تشیّع بیاندیشند. ایشان الگوی عملی است که ما خودمان را فدای اسلام و مذهب کنیم و خدای ناکرده مصالح مذهب را فدای خود نکنیم.

امام خمینی(ره) مسیری را برای عظمت اسلام و مسلمین ترسیم و تأسیس کردند. الحق‌و الانصاف ادامه این راه، به این سادگی نیست. شما ببینید کشور چه بحران‌های وحشتناکی را بعد از رحلت امام از سر گذرانده است. بحران‌های داخلی، خارجی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و… کسی این پرچم را نگه ‌داشته، این یک معجزه است و یک قدرت روحی، شجاعت، حکمت، درایت و قاطعیت می‌خواهد که الحمد‌لله ما در طول این سالها، همه این ویژگی ها را از حضرت آیت الله خامنه ای دیده ایم. مسیر صعب‌العبوری  و هر سال با انواع فتنه ها را پشت سر گذاشتیم و اگر نبود رهبری و شجاعت و قاطعیت و حکمت ایشان همه چیز به هم می ریخت. و این نعمت است و باید این نعمت را که خداوند متعال به ما تفضّل کرده است قدر بدانیم و هم دعا کنیم و هم حمایت کنیم و هم کاری نکنیم که خدای ناکرده خللی به این امر وارد شود تا ان شاءلله این پرچم به دست صاحبش، امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) برسد.

کوشش تمام دنیای غرب با تمام رسانه‌ها و ابزاری که دارند این ‌است که این نظام را به هم بزند. چندین هزار رسانه دارند علیه ما فعالیت می‌کنند. خداوند متعال در آیه‌ای از قرآن کریم می‌فرماید «وَإِن کَانَ مَکرُهُم لِتَزُولَ مِنهُ الْجِبَال»(۲) مکر اینها کوه را جابه‌جا، اذهان مردم را مشوش و آنان را بی‌دین می‌کند. اینها سیاه‌نمایی و مردم را ناامید می‌کنند.

ولی به‌هر حال مدیریت مقام معظم رهبری مدیریت قویِ الهی، با پشتوانه امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) است. بسیاری از حوادث پیش می‌آیند و توسط ایشان حل و فصل می‌شوند که ما خبر نمی‌شویم. امیدواریم خداوند توفیقات و عزت و عظمت ایشان را بیشتر کند که عزت و عظمت شیعه و اسلام و مسلمین را به دنبال دارد.

*خیلی متشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید.

 

پی‌نوشت:

۱- آل عمران آیه ۱۰۳

۲- سوره ابراهیم آیه ۴۶

سوتیتر:

  1. کار دومی که ایشان می‌گفت، حمایت تمام و کمال از مقام معظم رهبری بود. ایشان می‌گفت گاهی عده‌ای ۷-۸ ساعت می‌آمدند و مرا محاصره می‌کردند تا مرا از عقیده ام منصرف و با خود همراه کنند ولی من می‌آمدم حسینیه جماران و درست بر عکس خواسته آنها سخنرانی می کردم.

 

  1. فشارهای زیادی از سوی افراد مختلف به ایشان وارد می شد که چرا ایشان این‌گونه عمل می‌کند. ولی الحمدلله ایشان مقاومت کرد و پای موضع خود تا آخر ایستاد… ایشان این اواخر عمر بابرکتش یک حالت انقطاعی پیدا کرده بود از دنیا و دیگر علاقه‌ای نداشت به این حرف‌ها گوش بدهد و بیشتر در منطقه کوشک در خارج از شهر بسر می برد.

 

  1. مدیریت مقام معظم رهبری مدیریتی قوی و الهی با پشتوانه امام زمان «عج» است. بسیاری از حوادث پیش می‌آیند و توسط ایشان حل و فصل می‌شوند که ما خبر نمی‌شویم. امیدواریم خداوند توفیقات و عزت و عظمت ایشان را بیشتر کند که عزت و عظمت اسلام و مسلمین را به دنبال دارد .

 

 

15مارس/17

فاطمه(س) الگوی جاودانه تاریخ

 

زندگی نورانی فاطمه زهرا(س) الگوی کامل مسلمانان است. در این نوشتار سعی شده است با نگرشى جامع به سیره ایشان، راه رستگاری در دنیا و آخرت را بازنمائی و ویژگی‌های برجسته این حیات طیبه را مرور کنیم.

۱ـ معنویت در خانه فاطمه«س»

خانه فاطمه«س» بسیار ساده و روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر«ص» هرگز بدون اجازه وارد این خانه نمی‏شد. صبح و شام به آنجا می‏رفت و پس از کوبیدن در با صدای بلند بر اهلش سلام می‏داد.

فاطمه زهرا «س» عاشق عبادت بود. روزى رسول خدا«ص» به ایشان فرمود: «دخترم از خدا چیزى بخواه که جبرئیل از جانب خدا وعده اجابت داده است»، فاطمه«س» عرض کرد: «حاجتى جز توفیق در بندگى خدا ندارم. آرزویم این است ناظر جمال او باشم و به وجه کریمش نظاره کنم».(۱)

به اعتراف بیشتر مفسرین بزرگ اهل سنت هنگامى که آیه شریفه: «فى بیوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ و یُذکَرَ فیها اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بالْغُدُوِّ والآصالِ؛ در خانه‏هایى (مانند معابد، مساجد و منازل انبیا و اولیا) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن، ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند»(۲)، بر پیامبر«ص» نازل شد، حضرت«ص» این آیه شریفه را در مسجد قرائت کرد. ابوبکر برخاست و در حالی ‌که به خانه حضرت علی و فاطمه زهرا (ع) اشاره می‌کرد، گفت: آیا این خانه از همان خانه‌هاست؟ حضرت در جواب ابوبکر فرمود: بلی و بلکه از برترین آنهاست».(۳)

 

۲ـ وجود فاطمه«س»، لبریز از یقین و ایمان

پیامبر «ص» فرمود : «همانا خداوند متعال قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان و یقین پر کرده است».(۴) در واقع وجود پر برکت حضرت فاطمه«س» به بالاترین حد ایمان که یقین است رسید. امام علی«ع» می­فرماید: «نهایت ایمان «یقین» است».(۵) یقین آن چیزی است که بالاتر از آن در دنیا نیست، ازاین­رو بی‌جهت نیست که آن بانوی بزرگوار بر «آسیه و حضرت مریم و حضرت خدیجه» برتری داده شد.(۶)

 

۳ـ محراب عبادت حضرت فاطمه«س»  

پیامبر اکرم«ص» درباره عبادت حضرت فاطمه«س» ­فرمودند: «هنگامى که او در محراب عبادت مى‏ایستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبین بر او سلام گفته و همان ندایى را که به مریم مى‏گفتند، به فاطمه«س» مى‏گویند: «ای فاطمه«س»، خدا تو را برگزید و معصوم و طاهر مطلق قرار داد و بر همه زنان جهانیان برتری بخشید و تو را نسبت به همه آنها برگزید».(۷)

تجلّی عرفان و عبادت فاطمه«س» آن‌گونه است که پیامبر«ص» در شأن او چنین فرمودند: «هر زمان که فاطمه در محراب عبادت در محضر پروردگارش جلّ جلاله می­ایستاد، نورش بر فرشتگان آسمان می‌درخشید، همان‌ طور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد. خدای عزّ و جل به ملائکه­اش میگوید: ای ملائکه من، نگاه کنید به کنیز و بنده‌ من فاطمه«س» که سرور کنیزان و بنده‌های من است. ببینید چگونه در پیشگاه من به عبادت ایستاده و در محراب عبادت، تمام ارکان وجودش از خوف من دارد می‌لرزد و با همه‌ قلبش به عبادت من روی آورده ‌است».(۸)

 از امام صادق«ع» سئوال ‏شد که چرا فاطمه«س» را «زهرا» نام ‏نهادند؟ فرمود: «برای این که فاطمه«س» وقتى در محراب عبادت مى‏ایستاد نورش براى اهل آسمان، همان درخشندگى را داشت که نور ستارگان براى اهل زمین».(۹)

او در نیایش خویش به درگاه الهی عرضه می­داشت: «اللّهمّ ذلّل نفسی، و الهمنی طاعتک، و العمل بما یرضیک، و التّجنّب لما سخطک، یا ارحم الرّاحمین؛ خداوندا! وجودم را در نظرم خوار گردان [که از بلندپروازی سر در نیاورد و شأن خودت را در جانم بزرگ گردان] راه و رسم بندگی و اطاعت را به من بیاموز، به اعمالی موفقم گردان که تو را خشنود سازد و از آنچه موجب خشم توست مرا بازدار. ای مهربان‌ترین مهربانان!».(۱۰)

حَسن بَصرى (زاهد معروف) مى‏گوید: «در بین این مردم کسی عابدتر از فاطمه نیست، آنقدر در نماز می‌ایستاد که قدم‌هایش ورم می‌کرد».(۱۱)

 

۴ـ فاطمه«س» و موائد آسمانى

حضرت فاطمه«س» به نماز علاقه فراوانى داشت و هرگاه حاجتى داشت، به نماز متوسّل مى‏شد. سه روز بود که در خانه على«ع» و فاطمه«س» غذا یافت نمى‏شد و آنان این مدت را بدون غذا سپرى کردند. على«ع» وارد منزل شد در حالى که رسول خدا«ص» نشسته و فاطمه«س» نماز مى‏خواند و بین این دو نفر ظرفى سرپوشیده بود. وقتى فاطمه«س» از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت، اما ظرف مملو از نان و گوشت بود. على«ع» فرمود: اى فاطمه! این از کجا برایت رسیده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر که بخواهد روزى مى‏دهد.(۱۲)

 

۵ـ فاطمه«س» و خوف از قیامت

قرآن کریم در توصیف قیامت مى­فرماید: «هُوَ ثَقُلَت فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأتِیکُم إِلاَّ بَغتَهً؛ یعنی فرارسیدن قیامت در (بر اهل) آسمان‌ها و زمین، سنگین و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر بیکباره و ناگاه و بدون آنکه شما را خبر دهد.

هنگامى که آیه شریفه: «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعین لها سبعهُ ابوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسومٌ»(۱۳) بر پیامبر«ص» نازل شد، آن حضرت به شدت گریست. یاران پیامبر»ص» فردى را به خانه فاطمه«س» فرستادند تا وى را از گریه شدید پیامبر«ص» باخبر سازد. فاطمه«س» با عجله خود را به مسجد رساند.. پیامبر«ص» آنچه را که جبرئیل بر او نازل کرده بود، تلاوت کرد. فاطمه«س» بر خود لرزید و  ‏فرمود: «اَلوَیلُ وِ ثُمَّ الوَیلُ لِمَن دَخَلَ فِى‏النّار؛ پس واى بر کسى که وارد دوزخ شود!»(۱۴)

آن حضرت«س» خوف از قیامت و ایمان به روز رستاخیز را به عنوان یک اصل سازنده و بازدارنده می‌شناسد. از این­ رو به بانیان مکتب غصب و کودتاگران سقیفه هشدار می­دهد و در خطبه غرّای فدکیه می‌فرماید: «…حال که چنین است، زمام شتر خلافت ارزانی­ات و بر آن سوار شو؛ ولی آگاه باش روز برپایی میزان حق و رستاخیز بزرگ، تو را دیدار و بازخواست می­کند. آن روز، چه روز مهمی است! وعده‌گاه قیامت و داور خدا و خواهان محمّد«ص»، در آن هنگامه گمراهان زیان خواهند دید. آن روز دیگر «پشیمانی» سودی نخواهد داشت؛ زیرا به فرموده قرآن؛(۱۵) «برای هر چیزی زمانی معین است و به‌زودی خواهد دانست که چه کسی به عذابی که خوارش می­سازد، گرفتار می­آید و یا عذاب جاوید بر سر او فرود می­آید».(۱۶)

 

۶ـ اُنس فاطمه«س» با قرآن

زندگی فاطمه زهرا«س»، ترجمانی از «تربیت وحیانی» و قلب مبارکش مرکز نزول قرآن بود. وی تمام مقررات، احکام، دعاها و حکمت‌ها را از پدر گرانمایه‌اش فراگرفت. خطبه آتشین او در آن شرایط سخت و شکننده، نشان‌دهنده دریای بی‌کران علم اوست. آن حضرت در فرازی از نخستین خطبه­ای که پس از رحلت پیامبر«ص» در دفاع از فدک و ولایت امام علی«ع» در مسجد پیامبر خواند چنین فرمود: «‌خدای را در بین شما عهد و پیمانی است که پیش از این به شما گفته شد و یادگاری است که برای شما بر جای مانده است. کتاب خدا کتابی است که راهنمایی­هایش آشکار و آیه‌هایش قابل فهم است.»(۱۷)

فاطمه زهرا«س» بسیار با قرآن مأنوس بود و گفته‏هاى یاران و اصحاب رسول خدا«ص» مؤیّد این سیره و شیوه آن بانوى باعظمت است.(۱۸)  ایشان درباره علاقه و انس خود به قرآن چنین می­فرماید: «از دنیای شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا«ص» و انفاق در راه خدا.»(۱۹)

آن حضرت با بیان فضایل تلاوت قرآن، مردم را به قرائت کتاب خدا دعوت می‌کرد و می‌فرمود: تلاوت‌کننده سوره‌های حدید، واقعه و الرحمن، در آسمان و زمین اهل بهشت خوانده می‌شود.(۲۰)

انس حضرت فاطمه«س» با قرآن چنان بود که در آخرین لحظات عمر پر برکت خود به امام علی«ع» وصیت کرد: «بر بالینم روبه­روی من بنشین و فراوان قرآن تلاوت کن؛ زیرا در پس مرگ در آن هنگام که میت را در قبر می­گذارند زمانی است که نیازمند انس با قرآن است، آن چنان که زندگان نیز چنین انسی دارند.»(۲۱)

فاطمه«س» که در خانه نبوّت و مرکز نزول وحی پرورش یافت، از جوانی با کلام وحی آشنا و مأنوس شد و سپس همراه با علی«ع» این گنجینه عظیم را به فرزندان مطهرش هدیه کرد. انس و الفت مستمر حضرت فاطمه«س» موجب گردید که حتی «فضّه» خادمه آن حضرت نیز چنان با قرآن مأنوس گردد که در سال­های آخر عمر خود جز با آیات قرآن سخن نمی­گفت.(۲۲)

 

۷ـ دعا براى دیگران

فاطمه«س» در دعا نیز همگان را بر خود مقدم مى‏داشت. امام حسن «ع» مى‏فرماید: «مادرم فاطمه«س» را در شب جمعه‏اى دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مردان و زنان با ایمان را نام مى‏بُرد و بسیار براى آنان دعا مى‏کرد؛ اما ندیدم حتّى یک بار براى خود دعا کند. گفتم: مادر! چرا براى خودت دعا نمى‏کنى و از خدا چیزى نمى‏خواهى؟ مادر فرمود: «یا بُنىَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسایه سپس اهل خانه..»(۲۳)

 

۸ـ احترام فاطمه«س» به پیامبر اسلام«ص»

هنگامى که آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً».(۲۴) بر پیامبر«ص» نازل شد؛ حضرت فاطمه«س» پدر را «رسول اللّه» خطاب کرد. امام حسین«ع» از فاطمه زهرا«س» نقل مى‏کند که

از روزى که این آیه بر پیامبر«ص» نازل شد، هیبت آن حضرت مانع شد که او را «پدر» خطاب کنم، از این رو مى‏گفتم: یا رسول اللّه. چون پیامبر چنین دید، فرمود: «دخترم! این آیه درباره تو و اهل بیت تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من هستى و من از تو. تو مرا پدر خطاب کن.  پدر گفتن تو براى آرامش قلب من بهتر و به خشنودى خداوند نزدیک‏تر است.».(۲۵)

«ادب» نمودار شخصیت انسان و بزرگ‏ترین سرمایه است. على«ع» فرمود: «گران بهاتر از ادب نیست.»(۲۶)

 

۹ـ فاطمه«س» و تحمّل مصائب

در روزهاى نخست شکل‏گیرى حکومت اسلامى در مدینه، مسلمانان با مشکلات بسیارى مواجه بودند. بسیارى از مهاجران و انصار با تنگدستى روزگار مى‏گذراندند. اَنَس مى‏گوید: روزى فاطمه«س» خدمت پدر آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه! من و پسرعمویم زیراندازى جز یک پوست گوسفند نداریم. شب‏ها خودمان از آن استفاده مى‏کنیم و روزها علف شترمان را روى آن پهن مى‏نماییم. پیامبر«ص» فرمود: دخترم! صبر کن؛ زیرا موسى بن عمران تا ده سال از روزهاى زندگى خود را سپرى کرد، در حالى که چیزى جز یک عباى قطوانیه نداشت.(۲۷)

فاطمه«س» هنگام سختى‏ها مى‏فرمود: «یا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمت‏هایش ستایش مى‏کنم و بر نعمت‏هاى ظاهرى‏اش شکرگزارم.»(۲۸)

 

۱۰ـ عفاف و پاکدامنی

امام علی«ع» فرمودند: «روزى با گروهى از اصحاب، خدمت رسول خدا«ص» بودیم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چیست؟ هیچ کس نتوانست پاسخ صحیحى بدهد، وقتى که اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سئوال رسول خدا«ص» را به فاطمه«س» گفتم. فرمود: من جوابش را مى‏دانم: «صلاح زن در آن است که مردان بیگانه را نبیند و مردان بیگانه هم او را نبینند.» هنگامى که خدمت رسول خدا«ص» رسیدم، عرض کردم: فاطمه«س» در پاسخ سئوال شما چنین فرموده است. پیامبر«ص» سخنِ پخته و منطقى حضرت فاطمه«س» را پسندید و فرمود: «فاطمه«س» پاره تن من است.»(۲۹)

زهرای اطهر«س» در یکی از روزهای پایانی عمر مبارکش ضمن گفت‌وگو با اسماء به وی فرمود: «آیا می‌توانی برایم مرکبی فراهم آوری که پس از اینکه جهان را بدرود گفتم، بدن مرا بپوشاند؟» اسماء گفت: «در سرزمین حبشه برای حمل جنازه‏ها تابوتی درست می‏کنند که بدن میّت را کاملاً می‏پوشاند.» حضرت زهرا«س» با خشنودی و خوشحالی فرمود: «ای اسماء! برای من تابوتی درست کن و بعد از وفات مرا با آن بپوشان.»(۳۰)

۱۱ـ ایثارگری فاطمه«س»

ایثار یعنی بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگران بخشیدن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن.(۳۱) نمونه بارز احسان و ایثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسى» به زن فقیر آن هم در شب عروسى‏است. زهراى اطهر با لباس معمولى به خانه شوهر رفت.(۳۲)

۱۲ـ ولایتمداری فاطمه«س»

فاطمه«س» در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى، از هیچ کوششى فروگذار نکرد و عنایت ویژه‏اى به مسئله دفاع از امامت و ولایت امام على«ع» داشت. «ابن قتیبه دینوری» از نویسندگان و مورخین اهل سنت در کتاب «الامامه و السیاسه» می­نویسد:

«فاطمه«س» شب‏ها به همراه على«ع» سوار مرکب به مجالس مهاجرین و انصار مدینه مى­رفت و آنها را به یارى شوهر خود فرامى­خواند و از آنها کمک‌ مى­خواست، ولى آنان در پاسخ فاطمه«س» می‌گفتند: اى دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد (یعنى ابوبکر) پایان پذیرفته و اگر شوهر و پسر عمّ تو پیش از ابوبکر به نزد ما آمده بود، ما کسى را بر او ترجیح نمى­دادیم و با او بیعت مى­کردیم!على بن ابی‌طالب«ع» که این گفتار را مى­شنید، به آنها مى­فرمود: آیا جایز بود که من جنازه پیامبر«ص» را در خانه­اش روى زمین بگذارم و دفن نکنم و براى منازعه بر سر خلافت بیرون آیم؟ سخن که به اینجا مى­رسید، فاطمه«س» مى­فرمود: ابوالحسن، کارى را که شایسته بود انجام داد و آنها نیز کارى کردند که مورد بازخواست خداى تعالى قرار خواهند گرفت».(۳۳)

حضرت فاطمه«س» تا آخرین لحظه برای دفاع از امامت و ولایت حضرت امیرمؤمنان پای فشرد. در بخشی از وصیّت‌نامه آن حضرت می­خوانیم: «افرادی که عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علی«ع» شکستند و در حقّ من ظلم کردند و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدک پاره کردند و آنهایی که نسبت به خدا و رسولش تذکّر و هشدار می‌دادم که در مورد ما (اهل‌بیت) ظلم روا مدارید! و حق مسلّمی را که خدا برای ما قرار داده است، غصب نکنید! در تاریکی شب جواب مساعد می‌دادند (که شما را یاری می کنیم) و در روز روشن دست از یاری ما بر می‌داشتند، (نیز) حق ندارند بر من نماز گزارند. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‏ها آرام گرفته و دیده‏ها به خواب فرو رفته باشند».(۳۴)

علی بن ابوحمزه می­گوید: از امام صادق«ع» پرسیدم: «چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟» فرمود: «فاطمه سلام الله علیه وصیت کرده بود تا در شب وی را دفن کنند تا آن دو مرد بر او نماز نخوانند».(۳۵)

مرحوم صاحب «مدارک» می‌گوید: «علّت مخفی بودن محلّ دفن فاطمه«س» آن‌گونه که مخالف و موافق نقل کرده‌اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان«ع» سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیّت کرده‌ و از ارث پدرش محروم کرده بودند، بر وی نماز نخوانند».(۳۶)

آن حضرت درباره نقش عظمت و شأن خلافت و امامت بر حقّ فرمود: «به خدا سوگند، اگر حقّ ـ یعنی خلافت و امامت ـ را به اهلش سپرده بودند و از عترت و اهل بیت پیامبر«ص» پیروی و متابعت کرده بودند حتّی دو نفر هم با یکدیگر درباره خدا ـ و دین ـ اختلاف نمی­کردند و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یکی پس از دیگری منتقل می­گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد«عج» می گردید که او نهمین فرزند از حسین«ع» است».(۳۷)

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سیدبن طاووس، علی بن موسی، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم، بوستان کتاب، ۱۴۰۶ق، ص۱۸۷٫

۲ـ نور، ۳۶٫

۳ـ الدرّالمنثور، بیروت، نشر دار الفکر، ۱۹۹۳ م، ج۶، ص۲۰۳؛  آلوسی بغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت، نشر دارإحیاء

۴ـ بحارالانوار، ج۴٣، ص٢٩، ح٣۴.

۵ـ غرر الحکم و در الکلم، عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، ص۸۲۰، ح۱۴۶٫

۶ـ ر.ک: بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹، ح۳۱۵ .

۷ـ اَمالى صدوق، ص۴۳۷٫

۸ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۷۲٫

۹ـ بحارالانوار، ج‏۴۳، ص‏۱۲٫

۱۰ـ بحارالانوار، ج۹۲،  ص۴۰۶، ح۳۶٫

۱۱ـ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب«ع»، ج۳، ص۳۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۴٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج۴۲، ص۳۱٫

۱۳ـ حجر، ۴۴٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج٨، ص ٣٠٣ و ج۴٣، ص ٨٨؛ ریاحین الشریعه، ج١، ص١۴٨.

۱۵ـ انعام، ۷۶؛ زمر، ۳۹ و ۴۰٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج۲۹، ص۲۲۷٫

۱۷ـ عبدالله بحرانی، عوالم العلوم، مسند سیده فاطمه، ج۱، ص۱۰۷، تحقیق محمدباقر ابطحی.

۱۸ـ محمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب آل‌ابیطالب، دارالأضواء، بیروت، ۱۴۰۵ هـ .ق، ج۳، ص۳۳۸.

۱۹ـ نهج الحیاه، محمد دشتی، مؤسسه تحقیقات امیرالمؤمنین۷، قم، ۱۳۷۳، ص۲۷۱٫

۲۰ـ کنزالعمال، ج۱، ص۵۸۲٫

۲۱ـ بحارالانوار، ج۷۹، ص۲۷؛ مسند فاطمه، مهدی جعفری، مرکز تحقیقاتی جلیل، تهران، ۱۳۷۳، ص۴۴۰٫

۲۲ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۶٫

۲۳ـ بحارلانوار، ج۴۳، ص۸۲، ح۳؛ علل الشرایع، ص ۲۱۵٫

۲۴ـ نور، ۶۳٫

۲۵ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۹۳٫

۲۶ـ خوانسارى، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم آمدى، ج‏۶، ص‏۳۵۳٫

۲۷ـ احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۰۰٫

۲۸ـ سفینه‏البحار، ج۱، ص۵۷۱٫

۲۹ـ بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص۵۴؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۶۷، ح۲۴٫

۳۰ـ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۴۶۹؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۹٫

۳۱ـ فرهنگ عمید، ذیل واژه «ایثار».

۳۲ـ با اقتباس‏ از الوقایع‏والحوادث، باقر ملبوبى، قم، انتشارات دارالعلم، ج۴، ص۱۸۶٫

۳۳ـ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۲٫

۳۴ـ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، قم، انتشارات هادی، چاپ اول، ۱۴۰۵هـ.ق، ص۷۰۲؛ علل الشرائع، صدوق، بیروت دارالبلاغه، ج۱، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۹٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۷؛ علل الشرایع صدوق، نجف اشرف، منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶م.

۳۶ـ موسوی العاملی، سید محمّدبن علی (متوفای۱۰۰۹هـ)، مدارک الأحکام فی شرح شرائع الاسلام، نشر و تحقیق مؤسسه آل‌البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۰هـ.ق؛ ج۸، ص۲۷۹.

۳۷ـ همان، ج۳۶، ص۳۵۲، ح۲۲۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خانه فاطمه«س» بسیار ساده و روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر«ص» هرگز بدون اجازه وارد این خانه نمی‏شد. صبح و شام به آنجا می‏رفت و پس از کوبیدن در با صدای بلند بر اهلش سلام می‏داد

 

۲٫

زندگی فاطمه زهرا«س»، ترجمانی از «تربیت وحیانی» و قلب مبارکش مرکز نزول قرآن بود. وی تمام مقررات، احکام، دعاها و حکمت‌ها را از پدر گرانمایه‌اش فراگرفت. خطبه آتشین فدک در آن شرایط سخت و شکننده، نشان‌دهنده دریای بی‌کران علم اوست

 

15مارس/17

منشور مدیریت علوی، درسنامه مدیران(۶)

موضوع این گفتار، منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر است که جامع‌ترین سند مدیریتی ـ سیاسی اسلامی در جهان می‌باشد. در شماره پیشین بخش‌هایی از این منشور حکومتی را داریم و اینک به بخش دیگر ای منشور مبارک می‌نگریم.

«واشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق…».

»ای مالک! قلب خویش را با مهر و محبت و لطف نسبت به رعیت سرشار گردان و برای آنان درنده‌ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری، زیرا آنان دو گروهند، یا برادر دینی توأند یا انسان‌هایی همانند تو که از آنها خطا و لغزش سر می‌زند و دستخوش انحراف می‌شوند و به عمد یا خطا دست‌شان به گناه آلوده می‌گردد. بنابراین از عفو و گذشت خویش آنان را بهره‌مند ساز، زیرا تو مافوق آنهایی و امام تو مافوق‌ تو و خداوند مافوق امام تو است. او کار مردم را به تو سپرد و بدین وسیله تو را به آزمون نهاده است. با خدا اعلام جنگ مکن که از انتقام او نتوانی گریخت و از عفو و رحمت او بی‌نیاز نخواهی بود.»

در این فراز که بخشی از متن و بخشی از ترجمه آن را ملاحظه کردیم، امام چند نکته اخلاقی و مدیریتی را به حاکم اسلامی توصیه فرموده که به توضیحی از آن می‌نگریم:

۱ـ رابطه دولت و ملت باید براساس مهر و محبت باشد نه از نوع رابطه ظالم و مظلوم. قدرت و سطوت نباید دولت را از رابطه عاطفی و احساسی و انسانی یا مردم غافل سازد که در نتیجه پیوند عاطفی دولت و ملت گسسته شده و پایگاه مردمی دولت متزلزل گردد و خشم خداوند را در پی دارد، زیرا ظلم به ملت جنگ با خداست، جنگی بدفرجام!

اگر دولت پایگاه مردمی داشت، پایدار و استوار می‌ماند، در حالی که نداشتن پایگاه مردمی دولت را در فراز و فرود حوادث تنها رها کرده و زمینه زوال ملک و ملت را فراهم می‌آورد. انحطاط دولت‌ها و تمدن‌ها از آنجا آغاز شد که غرور قدرت و سطوت، زمامداران را فریفته و با مردم رفتار برده‌داران را می‌کرده‌اند. همان تعبیری که حضرت فرموده است: رابطه گرگ و گوسفند، یعنی حکومت جنگل که با حاکمیت عدل و داد همخوانی ندارد.

حکومت اسلامی به ملت متکی است. ملت نیز طبقاتی دارند. هر چند رابطه دولت با کلیه طبقات می‌بایست براساس عطوفت و عدل باشد، اما در این میان اقشار محروم و توده‌های مردم ویژگی خاص دارند و به حمایت بیشتر نیازمندند. اینها مردمی هستند که درآمد، تلاشگر و صادق، و با این همه، بدون اینکه از نظام طلبکاری کنند، پای اصول و اهداف نظام اسلامی ایستاده‌اند. اینها هستند که سرباز می‌دهند داوطلبانه به میدان خطر می‌آیند، شهید می‌دهند، بر سر دشمن فریاد می‌کشند، در راهپیمایی‌های ملی و ضداستکباری شرکت می‌کنند، در جمعه و جماعات و انتخابات خالصانه حضور دارند، بی‌نام و نشانند و اخلاص و صداقت از آنان ستودنی است،همچنانکه استقامت ملت و شهدای جنگی تحمیلی را دیدیم و هم اینک می‌بینیم. شهدای آتش‌نشان را در حادثه پلاسکو دیدیم که در میان آتش و خون جان باختند و قطعه قطعه شدند و شکوه بدرقه این شهیدان را با حضور میلیونی مردم قدرشناس مشاهده کردیم که هر بیننده را به تحسین و خضوع می‌کشاند.

این شور و احساس ستودنی را در کجای دنیا می‌توان دید جز در خیابان‌ها و شهر و روستای ایران اسلامی، اینها هستند که دل دشمن را خالی می‌کنند که فکر تجاوز در سر نپرورد. با این حال اینها درس است برای مسئولین امر که مردم را دست‌کم نگیرند، به درد و رنج این مردم بیشتر بیندیشند و خدمت به این مردم را وظیفه شرعی و ملی خود بدانند.

 

حقوق بشر در فرهنگ علوی

نکته دیگر، کلام امام علی«ع» این است که به مالک اشتر خاطرنشان می‌سازد عموم مردم و به عبارت دیگر ملت را بدون گرایش خاص، می‌بایست از رحمت و رأفت بهره‌مند سازد. در نظام اسلامی حتی غیرمسلمان، از هر مذهب و ملتی باشند از ظلم و ستم حکومت در امان‌اند، آنجا که می‌فرماید مردم دو صنف‌اند، یا مسلمانند و برادر دینی تو یا انسانی هستند همانند تو که از حقوق انسانی و رأفت اسلامی باید بهره‌مند باشند.

این سخن امام در باب حقوق بشر در روزگاری گفته شده که حاکمان در دو بخش جهان خواب آن را ندیده و نظام ظالم و مظلوم حکم می‌راند و در درون جامعه اسلامی نیز برخی حاکمان مستبد عدالت و انسانیت را به قربانگاه ذبح می‌کردند و اسلام را بد نام نمودند.

و هم‌اکنون که عربده‌های حقوق بشری غربی گوش جهان را پر کرده است و می‌بینیم که نظام ستم‌بار‌گی و برده‌داری و نژادپرستی لکه ننگی است بر تمدن کنونی و می‌بینیم که سیاه‌پوستان زیر چکمه سفیدپوستان در آمریکا به مسلخ کشیده می‌شوند و مردم مظلوم فلسطین بیش از شصت سال است که زیر شکنجه صهیونیست‌های غاصب خرد می‌شوند و صدای حقوق بشر از جایی به گوش نمی‌رسد و همین قدرت‌های سلطه‌گر سیل تسلیحات و حمایت خود را از آدمکشان و تروریست‌ها روانه کرده‌اند.

در عصر امام علی«ع» هنگامی که لشکر معاویه به شهر انبار عراق هجوم آورده و زیور از زنان مسلمان و غیرمسلمان ربودند و امام عدالت و تقوا خبر آن را شنید، خطبه شورانگیزی را ایراد فرموده و جنایت سپاه اموی را محکوم می‌کند و می‌فرماید: «اگر مرد مسلمان از این غصه بمیرد ملامتی بر او نیست» و اینک می‌بینیم که مزدوران صهیونیسم و امپریالیسم و ارتجاع سعودی و عربی و دین‌فروشان حرمین، در کنار کعبه و مدینه منوره به کشتار مسلمین و آتش زدن آنها و اسارت بردن نوامیس مردم مسلمان فتوا می‌دهند و جریان سلفی تکفیری را سامان می‌دهند و از هیچ کجای جهان فریادی به نام حقوق بشر به گوش نمی‌رسد.

در این اوضاع و احوال، طرح حقوق بشر اسلامی با تکیه بر فرهنگ مبارک علوی رسالت دانشمندان و نخبگان است که به جهانیان بفهمانند حقوق بشر را در کجا باید جست‌وجو کرد. این است که امام راحل بنیانگذار جمهوری اسلامی فرمود: «جهان تشنه اسلام ناب محمدی«ص» است» و ما ببینیم به این تشنگی چه پاسخی دادیم؟

 

آفات قدرت

نکته دیگر این بخش از نامه امام علی«ع» اینکه حکومت و زمامداری به هر عنوان و با هر صبغه‌ای، امانت الهی است و برای احدی ماندگار نمی‌ماند. بالاتر از هر قدرتمندی، قدرت قاهره الهی است و حکومت ما در برابر خداوند قهار باید پاسخگو باشد. اگر زیردستان نتوانند از زبردستان مؤاخذه کنند، دلیل بر آن نیست که قدرتمندان هر چه می‌خواهند بکنند، زیرا انتقام واقعی از آن خدا است و اگر قدرتمندان به این باور برسند، در جامعه انسانی، زورمندی و استبداد جایگاهی نخواهد داشت.

همه تجاوزکاری‌ها، تعدیات، غرورها و سرمستی‌ها از مطلق‌گری انسان است که فکر می‌کند او محور است و نه چیز دیگر، و این در حالی است که می‌بیند هیچ قدرتی در این جهان پایدار نیست و ریاست برای کسی باقی نمانده و نمی‌ماند و همگان باید راه زوال و نیستی را طی کنند. اما درک این واقعیت و تمکین عملی از این حقیقت ویژه کسانی است که دل به نور ایمان روشن ساخته و از تیرگی غرور و غفلت رهیده‌اند و این را در عمل باید آزمود نه ادعا.

همانگونه که حکومت امانت است، بندگان خدا امانت‌اند، اموال و امکانات عمومی و بودجه و اعتبارات امانت است و کارگزاران باید به این امانت‌ها خیانت نکنند و مجال خیانت ندهند و با وسواس و دغدغه به اموال عمومی و حقوق ملت بنگرند. دولت‌ها نباید فکر کنند مالک اموال عمومی‌اند و می‌توانند با لجام‌گسیختگی در اموال ملت عمل کنند.

یکی از مواردی که امیرالمؤمنین«ع» در توصیه‌ها و نامه‌های خود به مأموران حکومت و کارگزاران ایالات و ولایات خاطرنشان ساخته‌اند، امانت‌داری در بیت‌المال و حقوق عامه مسلمین است. در یکی از این نامه‌ها چنین آمده است: «برای تو در این اموال و صدقات سهم مشخص و حق معین است و شریکانی از مستمندان و بینوایان هستند و ما حق تو را می‌دهیم تو نیز باید حق آنان را بدهی و اگر چنین نکنی، فردای قیامت بیشترین دشمنان را خواهی داشت و بدا به حال کسی که خصم و شاکی او در پیشگاه خداوند، فقرا و مساکین و سائلان و محرومان و قرض‌داران و در راه‌ماندگان باشند و کسی که به امانت بی‌توجهی کند و دست به خیانت آلاید و دین خود و جان خویش را از آن منزه نسازد، خود را به ذلت و حقارت در دنیا و آخرت افکنده و در آخرت به ذلت و خواری بیشتری گرفتار ساخته است. بزرگترین خیانت، خیانت به امت و رسواترین تقلب و نیرنگ، غش و دغل با امامان است» (نهج‌البلاغه، ۲۶) «و ان اعظم الخیانه خیانه الامه و افضع الغش غش الائمه» براساس این بیان، خسارت خیانت به حقوق ملت، تنها به مسائل مادی و اقتصادی محدود نمی‌شود، بلکه به حیثیت دین و شأن ولی مسلمین نیز لطمه می‌زند. خیانت به بیت‌المال و حیف و میل بودجه کشور اعتبار نظام را مخدوش می‌سازد، زیرا عملکرد عمال حکومت به حساب حکومت نوشته می‌شود، به ویژه آنکه نظام اسلامی مطرح باشد که خیانت به حقوق ملت از سوی عوامل حکومت نظام اسلامی را خدشه‌دار می‌کند. بسیاری از مردم نمی‌توانند عملکرد و عوامل حکومت را از اصل حکومت تفکیک کنند و بسیاری از دست‌اندرکاران تبلیغ علیه نظام اسلامی با تبلیغات مسموم، اصل نظام را هدف قرار می‌دهند تا عقائد جوانان و ساده‌دلان را تخریب کنند و مثلاً چنین القا می‌کنند اگر نظام اسلامی این است و سردمداران به اصول نظام اینگونه بی‌تفاوت‌اند پس اسلام راستین را از کجا بشناسیم؟!

اینجاست که عقائد ساده‌دلان با عملکرد بد افراد غیرمتعهد، در درون نظام آسیب می‌بیند به ویژه آنکه رسانه‌های بیگانه هم جنگ روانی گسترده‌ای را سامان داده و اصل نظام و عدل اسلامی را بمباران تبلیغاتی می‌کنند که نمونه آن را در حقوق‌های نجومی ‌دیدیم و متأسفانه آنانکه پست‌های کلیدی را در دست دارند از این ماجرا غافل‌اند و سر در لاک خود فرو برده و این و آن را متهم می‌کنند بدون اینکه به حل مشکل بیندیشند و خائن به بیت‌المال را تسلیم عدالت کنند و خائنان را به دست مجازات بسپارند تا همه بدانند عدالت اسلامی با کسی تعارف ندارد.

همانگونه که امام حق و عدل، امیرمؤمنان آموخت و با برخورد قاطع دست طمع‌کاران را از بیت‌المال مسلمین قطع کرد تا سیره علوی اسوه باشد برای آنکه پس از سالیان پا به عرصه حکومت می‌نهد و دعوی سیاست علوی را دارند، اما در عمل به گونه دیگر عمل می‌کنند.

 

 

سوتیترها

۱٫

در نظام اسلامی حتی غیرمسلمان، از هر مذهب و ملتی باشند از ظلم و ستم حکومت در امان‌اند، آنجا که امیرالمومنین می‌فرماید: مردم دو صنف‌اند، یا مسلمانند و برادر دینی تو یا انسانی هستند همانند تو که از حقوق انسانی و رأفت اسلامی باید بهره‌مند باشند.

 

۲٫

خیانت به بیت‌المال و حیف و میل بودجه کشور اعتبار نظام را مخدوش می‌سازد، زیرا عملکرد عمال حکومت به حساب حکومت نوشته می‌شود، به ویژه آنکه نظام اسلامی مطرح باشد که خیانت به حقوق ملت از سوی عوامل حکومت نظام اسلامی را خدشه‌دار می‌کند

15مارس/17

دفاع از رهبر انقلاب بر همه لازم است

 

 

 

 

درآمد:

حضرت آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی از مراجع عظام تقلید و از جمله فقهای آگاه به زمان است که حقیقتاً امروز در صف اول دفاع از اسلام و تشیع و نظام اسلامی ایستاده‌اند.

آنچه از سخنرانی‌های عمومی و مجالس علمی و اخلاقی معظم له در گذشته و حال و نیز از مقالات سیاسی و اجتماعی ایشان در جراید (که از قبل از انقلاب اسلامی تا چند سال پیش ادامه داشت) برمی‌آید این است که ایشان همواره در زمینه‌های مختلف علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دوشادوش مقتضیات زمان، حرکت کرده‌اند.

حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در گفت‌وگو با «پاسدار اسلام» ضمن اشاره‌ای گذرا به سوابق مبارزاتی خود در نهضت امام خمینی(ره)، بر ضرورت تبیین برکات و دستاوردهای انقلاب اسلامی و همچنین حفظ و صیانت از میراث امام تاکید کرده‌اند. ضمن تشکر از معظم‌له که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادند، در ادامه، این گفتگو تقدیم می‌گردد.

 

*از اینکه توفیق دیدار حضرتعالی حاصل شد از محضرتان صمیمانه تشکر می‌کنیم. همانطور که مستحضرید اکنون وارد سی‌ونهمین سال پیروزی انقلاب اسلامی شده‌ایم و امروز با نسلی روبه‌رو هستیم که نه دوران پیروزی انقلاب را درک کرده‌اند و نه دوران نهضت را از آغاز تا پیروزی، حتی برخی از افراد نسل‌های پیشین هم، خیلی از وقایع آن ایام را فراموش کرده‌اند، لذا مشتاقیم که از لسان حضرتعالی مروری بر دوران نهضت داشته باشیم و شمه‌ای از تبعید و زندانی شدنتان بشنویم.

بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله الاطهار، من هم از شما تشکر می‌کنم و امیدوارم که ان‌شاءالله موفق و مؤید باشید. واقع مسئله این است که کسانی که می‌خواهند ارزش اسلام را بدانند باید تاریخ دوران جاهلیت عرب را بدانند تا ببینند وقتی اسلام آمد چه تغییری در جاهلیت عرب حاصل شد. در مورد انقلاب اسلامی هم همین نکته صادق است. کسانی که بخواهند ارزش این انقلاب را با تمام وجود لمس کنند، باید دوران تاریخ قبل از انقلاب را بدانند که چه خبر بود تا بتوانند مقایسه کنند و ارزش انقلاب معلوم شود. به همین دلیل من معتقدم باید نسل امروز را به مسائلی که قبل از انقلاب بوده است واقف ساخت. اگرچه حالا دارند به وسیله بعضی فیلم‌ها، آن وقایع را نشان می‌دهند، ولی باید در کتب تاریخ مدارس و دانشگاه‌ها اوضاع قبل از انقلاب را تبیین کنند تا معلوم شود واقعاً این انقلاب چه تحولی ایجاد کرده است. انقلاب اسلامی در ایران همه چیز را دگرگون ساخت. حقیقتاً اوضاع منطقه را تغییر داد. به یک معنا این انقلاب در کل عالم اثر گذاشت و الان نیز آثارش را در کشورهای دیگر هم کم وبیش می‌بینیم که روز به روز هم توسعه بیشتری پیدا می‌کند. لذا اصل انقلاب سبب شده که استقلال به معنی واقعی پیدا کنیم. ما قبل از انقلاب استقلال سیاسی نداشتیم، همه آگاهان می‌دانند، وکلای مجلس ما آن‌وقت با مشورت با سفارت‌خانه‌ها انتخاب می‌شدند، باید قبلاً توافق می‌کردند که چه کسانی وکیل باشند، یعنی حتی مجلس شورای ما هم به اذن سفارت‌خانه‌های خارجی بود.

در ارتش ما ده‌ها هزار درجه‌دار آمریکایی وجود داشتند که ارتش ما زیرنظر آنها اداره می‌شد. مجلس ما زیرنظر آنها بود. نفت ما زیرنظر آنها بود. همه چیز زیرنظر آنها بود. اما حالا استقلال کاملی پیدا کردیم، نه تنها زیرنظر آنها نیستیم، بلکه در برابر آنها ایستاده‌ایم و حق‌مان را می‌خواهیم از چنگال آنها بگیریم. ببینید چقدر فرق است بین آن زمان و این زمان. با آن آثار جمعی که انقلاب داشته است که اگر آنها را تک تک بشماریم بی‌حد و حصر است مثل بسیج و… در زمان مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی در حوزۀ علمیه قم چهار هزار نفر طلبه بودند. حالا پنجاه، شصت هزار  طلبه. حوزه‌های شهرستان‌ها خیلی ضعیف بود، حوزه خواهران که اصلاً نداشتیم. حالا ببینید چقدر حوزه‌های خواهران تأسیس شده است. باید بدانیم که متن انقلاب یک چیز است و حواشی آن چیز دیگری است. به هر حال این‌ها مسائلی است که باید محققین بنویسند و در کتب درسی آن را بازگو و تبیین کنند.

اما در مورد خودم، بنده را در پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ به زندان شهربانی بردند. من چهل روز در زندان شهربانی بودم. پنجاه و سه نفر از علما، خطاب، بزرگان، ائمه جماعات مساجد معروف تهران، در آن فضای محدود کوچک بودند و برنامه‌هایی داشتند و داستان‌های زیادی بود.

بعد از چهل و پنج روز آزاد شدم.  تصمیم گرفتم بروم شیراز و بستگانم را ببینم. وقتی با اتوبوس به دروازه شیراز رسیدم، مأمور ساواک آمد بالا، گفت این آقا با اثاثش پیاده شود. من پیاده شدم. اثاث مرا گشت، لای یکی از دفاتر یک اعلامیه بود. اعلامیه را خود من نوشته بودم، ولی نه به امضای خودم. یک اعلامیه داغ بود که منتشر کرده بودم، منتها یک نسخه‌اش نزد من مانده بود ولی امضا و نشانی هم نداشت. به هر حال دوباره مرا به زندان بردند. تنها جایی که محاکمه برای من تشکیل داده شد آنجا بود. بعد از مدتی با وثیقه آزادم کردند و بعد محاکمه کردند. در محاکمه گفتیم یک اعلامیه‌ای به دستمان رسیده، آیا شما مرا در حین پخش دیدید؟ ‌یک بسته اعلامیه گرفتید یا فقط یک اعلامیه لای دفاتر من بود؟ این مشمول هیچ قانونی نیست.

بالاخره دیدند دست‌شان به جایی نمی‌رسد و حکم به تبرئه دادند! در مورد همین اعلامیه وقتی در زندان شهربانی بودم، من را با آن طرفی که اعلامیه را از من گرفته بود روبه‌رو کردند و با آنکه خیلی سین جیم کردند، بالاخره آنجا هم نتوانستند چیزی را اثبات کنند. این قضیه در سال ۴۲ بود.

سومین بار سال پنجاه و شش در آستانه پیروزی انقلاب بود، که طلاب حوزه علمیه بعد از جریان انتشار مقاله توهین‌آمیز به امام خمینی(ره) در روزنامه اطلاعات، دسته‌جمعی به خانه مدرسین می‌رفتند. خواستند بیایند خانه ما. من گفتم که خانه ما جا ندارد و برویم مدرسه امیرالمؤمنین(ع) و به مدرسه امیرالمؤمنین آمدیم، طلاب هم آمدند. من یک سخنرانی داغ کردم و در ضمن آن، گفتم که اگر بناست ما زنده بمانیم، همه باید زنده بمانیم، اگر بناست بمیریم، همه باید بمیریم. فردا آمدند مرا با خود بردند و بعد از آن، تبعید پیش آمد. حدود بیست نفر تبعید شدند. من به یکی از دورافتاده‌ترین نقاط کشور یعنی چابهار تبعید شدم که تا آنجا دو شبانه‌روز در راه بودیم.

 

*آقای پسندیده [برادر ارشد حضرت امام] هم با حضرتعالی در آنجا تبعید بودند؟

آقای پسندیده در انارک بودند. من سه تبعیدگاه داشتم. یکی چابهار بود. وقتی در آنجا فعال شدم، گفتند صلاح نیست اینجا بماند و مرا به مهاباد بردند. باز در آنجا با اهل سنت مأنوس و فعال شدیم، گفتند او را به انارک نائین ببرید. انارک نائین که آمدم آقای پسندیده و آقای خسروشاهی و عده‌ای دیگر هم در آنجا بودند. این البته آخرین روزهای قبل از انقلاب بود.

من در این مدت مقاله‌های زیادی درباره انقلاب در روزنامه‌ها نوشتم، خیلی سخنرانی کردم. بارها ساواک من را دستگیر کرد. ساواک قم، ساواک تهران، شهربانی.

یک بار هم در قم زندان رفتم منتها زندان کوتاهی بود. خاطرم هست یکبار که من در منزل بودم از طرف شهربانی آمدند که ما را ببرند. من در را باز نکردم. پاسبانی فرستادند از دیوار بالا رفت که درب را باز کند، وقتی از دیوار بالا رفت -اینجا جالب شد- پسر کوچکم گفت چه کسی را می‌خواهید، اگر بابام را می‌خواهید اینجاست!! و من ناچار، در را باز کردم و بیرون آمدم که برای دستگیری من داخل خانه نیایند. آقای سبحانی – آیت‌الله-  آنجا بود گفتند شما بروید من مواظب هستم و مشکلات خانواده را حل می‌کنم. ما را بازهم به زندان شهربانی بردند، منتها خیلی طولانی نشد و آزاد شدیم.

یک‌‌بار هم من را بردند پیش ثابتی در ساواک تهران که می‌گفتند مرد شماره دو ساواک است، شنیده‌ام در اسرائیل است. شاید هم یهودی بود. یک‌بار هم پیش سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران. خیلی تشکیلات عجیبی داشت. آن کسی که ما را به اتاق انتظار برد، گفت چراغی که بالای اتاق ایشان هست تا قرمز است من نمی‌توانم صحبت کنم تا چراغ سبز شود. چراغ که سبز شد، گفتند فلان کس است و من را پیش مولوی بردند. مولوی گفت: «آقای مکارم، شما مرد دینداری هستید، من هم دیانتم از شما کمتر نیست. من درویشِ مولا هستم! ولی برای حفظ شاه اگر لازم باشد، یک میلیون نفر را هم میکشم!»

از آن طرف مرید مولا بود و از این طرف هم کشتار مردم برایش مانعی نداشت! یک‌بار هم من را به ساواک بازار تهران بردند. چون در مسجد ارگ که نزدیک بازار است منبر می‌رفتم. واقعاً این‌ها داستان‌هایی دارد که همه‌اش عبرت‌آموز است… به هر حال خداوند نعمت بزرگی به ما داده است، اگر مقایسه کنیم با قبل از انقلاب، می‌فهمیم چقدر تفاوت وجود دارد. باید این نعمت را حفظ کنیم. این جمله را هم اضافه کنم که انقلاب به وسیله دین و اسلام و قرآن و روحانیت پیروز شد، بنابراین باید روحانیت حفظ شود تا انقلاب حفظ شود.

 

*  از سابقه آشنایی تان با حضرت امام(ره) هم خاطره ای بفرمایید.

من خاطرات بسیاری از امام دارم، ولی خاطره‌ای را برایتان عرض می‌کنم. روزی  رفتم خدمت امام. گفتم در سفری که به منطقه مرز ایران و شوروی رفته بودیم سؤال کردم آیا این شهر روحانی دارد؟ گفتند نه. گفتم یک شهری که اینقدر آسیب‌پذیر هست و تلویزیون روسیه را می‌گیرد (قبل از فروپاشی شوروی) پس چرا روحانی ندارد؟ خدمت امام گفتم آقا من رفتم آنجا، وضع خیلی بد است، من حاضرم شش ماه به آنجا بروم، شش ماه هم یکی دیگر از مدرسین حوزه علمیه برود. ایشان گفتند کار خوبی است، ما تصمیم گرفتیم و مقدمات را آماده کردیم. بعد فرمودند نه شما نروید. شما قم بمانید قم را نگه دارید، دیگران بروند.

 

*از سابقه آشنایی‌تان با رهبر معظم انقلاب هم بفرمایید.

من اولین‌بار در مشهد با ایشان آشنا شدم. ایشان آن وقت ساکن مشهد بودند.

*چه سالی؟

خیلی قبل از انقلاب بود که ایشان را دیدم. در مدرسه آشنا شدم. دیدم خیلی خوش‌بیان و خوش‌تحلیل هستند. هنگامی که ایشان برای رهبری انتخاب شدند، من از کسانی بودم که واقعاً این انتخاب را انتخاب بجایی دیدم و حمایت کردم و همیشه وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت کنم.

برای اینکه ایشان را فرد اصلحی برای مسئله رهبری می‌دانم. تجربه هم نشان داده که در مشکلات و بزنگاه‌ها تصمیمات ایشان راه‌گشاست و علاقه ایشان به انقلاب و حفظ مظاهر اسلامی واقعاً مهم است.

بعضی‌ها انقلابی هستند، ولی می‌گویند مظاهر اسلامی را فدای انقلاب کنیم، نه، ایشان هم انقلاب را حفظ می‌کنند هم مسائل اسلامی را، هم به مسائل حوزوی اهمیت می‌دهند. من وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت و پشتیبانی کنم و تا به حال هم عملاً  این‌را نشان داده‌ام. من عرض کردم فردی را اصلح از ایشان برای این جایگاه نمی‌بینم و بنابراین، لازم است همه برای حفظ اسلام و انقلاب و کشور، ایشان را تأیید کنند. تجربه هم نشان داده که واقعاً ایشان مرد میدان هستند.

ایشان از نظر علمی، فقهی و از نظر اطلاعات مختلف هم صلاحیت دارند.

الحمدلله هم اطلاعات به روز خوبی دارند، هم اطلاعات علمی حوزوی.

 

*رهبر معظم انقلاب در سالیان اخیر مطالبات زیادی را اعم از مسائل فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی، مسئله نفوذ، مسئله مبارزه با فساد اقتصادی، اداری و مسئله اقتصاد مقاومتی و… مطرح کرده‌اند. اما علی‌رغم پیگیری‌‌های ایشان، بسیاری از این مطالبات همچنان بر زمین مانده است. توصیه حضرتعالی اولاً به مسئولین و ثانیاً به روحانیت و حوزه‌های علمیه برای پیگیری این مسائل چیست؟

اموری که ایشان بر آن اقدام کرده‌اند و حساسیت نشان می‌دهند، از ریشه‌دارترین مسائل است. یکی از آنها همین مسئله فضای مجازی است که یک بلا شده است.

برخلاف آنچه برخی مسئولین می‌گویند که پنج یا هفت درصدش فاسد است، به نظر من فسادش بیشتر از این ارقام است. من با مسئولین قضایی که صحبت کردم می‌گویند: بسیاری از پرونده‌ها مرتبط با فضای مجازی است. ما یک گروهی تشکیل دادیم و فضای مجازی را دنبال می‌کنیم. با مسئولین هم صحبت کرده‌ام، راه‌حل‌هایی هم پیدا شده است. منتها بعضی از مسئولین دل نمی‌سوزانند یا نمی‌دانند چقدر این حوزه مخرب است و متأسفانه نسبت به آن حساسیتی ندارند. به هر حال از کسانی که خیلی به این قضیه دل می‌سوزاند، رهبر انقلاب است، من در مورد فضای مجازی هم با ایشان صحبت کرده‌ام، واقعاً ایشان خیلی جدی است و همچنین نسبت به مسائل مربوط به نفوذی‌ها. چه کسی است که نداند دشمنان با تمام قوا سعی دارند نفوذی‌ها را در همه جا وارد کنند. واقعاً این مسئله سرنوشت‌ساز است.

مسائل اقتصادی و اقتصاد مقاومتی نیز همینطور، ما در شرایطی قرار داریم که اگر این کارها دنبال نشود، ضربه به اصل انقلاب خواهد زد. امیدوارم دولتی‌ها هم در این مسائل به طور جدی ورود پیدا کنند و بتوانند کشور را نسبت به آفات این مسائل بیمه کنند. من معتقد هستم حوزه‌های علمیه مسئولیت سنگینی دارند، علمای شهرستان‌ها مسئولیت سنگینی دارند، علاقه‌مندان به انقلاب مسئولیت سنگینی دارند، باید جلوی این آفات را گرفت تا از مسیر انقلاب انحراف حاصل نشود.

بعضی‌ها شعار می‌دهند ما باید با آمریکایی‌ها کنار بیاییم. این جریان برجام نشان می‌دهد که چقدر آمریکایی‌ها غیرقابل اعتماد هستند. اگر سابقاً بعضی‌ها باور نمی‌کردند حالا بیایند و ببینند. این کسی که تازه آمده می‌گوید من برجام را پاره می‌کنم. مگر شما به ظاهرترین قوانین معتقد نیستید؟ هر دولتی که می‌آید نمی‌تواند مصوبات و تعهدات دولت پیش را  به هم بزند. اگر هر کسی که سر کار می‌آید تمام آن معاهدات و قراردادها را پاره کند، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

می‌خواهم عرض کنم اینها واقعاً نه تابع قوانین بین‌الملل هستند نه تابع قوانین عرف جامعه انسانی امروز، می‌گویند ما تابع منافع‌مان هستیم. ما باید روی پای خودمان بایستیم و بتوانیم ان‌شاءالله با اتحاد، مشکلات‌مان را حل کنیم. و صلی‌الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

 

 

سوتیترها:

  1. کسانی که می‌خواهند ارزش اسلام را بدانند باید تاریخ دوران جاهلیت عرب را بدانند. در مورد انقلاب اسلامی هم همین نکته صادق است. کسانی که بخواهند ارزش این انقلاب را با تمام وجود لمس کنند، باید دوران تاریخ قبل از انقلاب را بدانند که چه خبر بود تا بتوانند مقایسه کنند و ارزش انقلاب معلوم شود.

۲٫من وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان [حضرت آیت‌الله خامنه‌ای] حمایت و پشتیبانی کنم و تا به حال هم عملاً این را نشان داده‌ام، من عرض کردم فردی را اصلح از ایشان برای این جایگاه نمی‌بینم و بنابراین، لازم است همه برای حفظ اسلام و انقلاب و کشور، ایشان را تأیید کنند.

 

  1. مسئله فضای مجازی یک بلا شده است. برخلاف آنچه برخی مسئولین می‌گویند که پنج یا هفت درصدش فاسد است، به نظر من فسادش بیشتر از این ارقام است… منتها بعضی از مسئولین دل نمی‌سوزانند یا نمی‌دانند چقدر این حوزه مخرب است و متأسفانه نسبت به آن حساسیتی ندارند.

۴٫این جریان برجام نشان می‌دهد که چقدر آمریکایی‌ها غیرقابل اعتمادند. اگر سابقاً بعضی‌ها باور نمی‌کردند حالا بیایند و ببینند…اینها تابع هیچ قانونی نیستند، می‌گویند ما تابع منافع‌مان هستیم.

 

15مارس/17

تسلیم در برابر امامان

در آستان امامان

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

 

«در آستان امامان» نام مجموعه‌ مقالاتی پیرامون منزلت والای امامان سلام‌الله علیهم اجمعین در شعاع زیارت جامعه کبیره است. در این مقاله نیز فرازهایی از این زیارت مطرح و پیرامون آن به بحث می‌نشینیم.

امامان یک مجموعه

«و اولکم و آخرکم؛ ایمان به اولین امام و آخرین امام دارم.» معنای این سخن این است که امامان یک مجموعه به هم پیوسته‌اند.

بعبارتی یعنی ایمان به دوازده امام دارم و چهار امامی، شش امامی، هفت امامی نیستم.

متأسفانه هوی و هوس‌ها این تفرقه را به وجود آورد. گاه هوی و هوس پیروان و گاه هوس سران انحراف این مجموعه عزت‌آفرین  را متفرق ساخت و جمعی را به وادی ضلالت و گمراهی کشید.

زائر در این فراز می‌گوید من باوردار همه امامان هستم. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است:

«انا سید الاولین و الاخرین و انت یا علی سید الخلائق بعدی اولنا کاخرنا و آخرنا کاولنا؛ من سرور اولین و آخرین هستم و تو ای علی سرور و سالار خلائق پس از من هستی. اولین ما مانند آخرین ما و آخرین ما مانند اولین ماست.»(۱)

در روایت دیگر از حضرت رسیده است که:

«من انکر واحداً من الاوصیاء فقد انکر الاموات؛ کسی که یکی از امامان زنده را انکار کند در واقع پیشوایانی را که از دنیا رفته‌اند را انکار کرده است.»(۲)

امامان صاحب اختیار

«و مفوض فی ذلک کله الیکم؛ در تمام اموری که گذشت کارها را به شما وا می‌گذارم.»

در حقیقت این نهایت ابراز ارادت به ساحت مقدس امامان است. هر چه را شما برایم از خدا بخواهید تسلیم آنم و به عبارت گویا، شما به اذن خداوند صاحب اختیار من هستید.

در روایتی از حضرت امام صادق(ع) می‌خوانیم که حضرت فرمود:

«من سره ان یستکمل الایمان کله فلیقل القول منّی فی جمیع الاشیاء قول ان محمد فیما السروا و اعلنوا و فیما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی؛ هر کس از این شاد است که همه درجات ایمان را کامل کند باید بگوید سخن من درباره همه چیز سخن آل محمد صلی الله علیهم اجمعین است در آنچه نهان دارند و در آنچه آشکار سازند و در آنچه از آنان به من برسد و در آنچه به من نرسد.»(۳)

تسلیم در برابر امامان

«و مسلّم فیه معکم و قلبی لکم مسلّم و رأیی لکم متبع و نصرتی لکم معدّه؛ در این امور تسلیم شما هستم و دلم به فرمان شماست و نظرم تابع نظر شما و یاری‌ام برای شما آمده است…»

نگاه شیعه در عرصه رهبری معصومان آن است که این انوار تابناک هر آنچه دستور می‌دهند «محبت شرعی» است. خطا، اشتباه در این دستورات راه ندارد. بر این اساس باید در برابر اوامر آن‌ها تسلیم محض بود. حتی در درون جان نیز اعتراضی نباید داشت.

«فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیها شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما؛ به پروردگارت سوگند که آن‌ها مؤمن نخواهند بود مگر این‌که در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»(۴)

این آیه ایمان را گره خورده با «تسلیم» در برابر پیامبر به عنوان رهبری معصوم است. معنای این سخن این است: «رهبری معصومان تنها رهبری سیاسی نیست بلکه این رهبری از جنس رهبری الهی است که جزئی از آن رهبری سیاسی است».

با این نگاه همانگونه که پیامبر(ص) «و ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی؛ از هوی و هوس سخن نمی‌گوید آنچه می‌گوید دستور خداست.»(۵) امامان معصوم هم آنچه حکم می‌کنند دستور خداست. نه تنها در عمل باید مطیع بود که لازمه ایمان و تسلیم است قلباً هم باید آن را باور داشت.

حضرت امام صادق(ع) فرمود:

«لو أن قوما عبدوا الله وحده لا شریک له و أقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان، ثم قالوا لشی ء صنعه الله تعالی أو صنعه النبی صلی الله علیه و آله و سلم: ألاصنع خلاف الذی صنع، أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین. ثم تلا هذه الآیه: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» ثم قال ابوعبدالله علیه السلام. و علیکم بالتسلیم ؛ اگر قومی خدای یگانه بی شریک را عبادت کنند و نماز به پا دارند و زکات بپردازند و حج خانه خدا را بگذارند و ماه رمضان روزه بگیرند، سپس درباره چیزی که خدا و رسول خدا انجام داده بگویند چرا خلاف این انجام نداد؟ یا این اعتراض را در دل خود بیابند قطعاً به این خاطر مشرک خواهد بود. (اگر واقعا اعتراض قلبی به حکم خدا و رسول خدا داشته باشد مشرک واقعی است و اگر قبول آن حکم بر او سنگین باشد اما آن را رد نکند مشرک است به معنای کسی که توحید کامل ندارد.) سپس این آیه را «فلا و لا ربک الآیه» تلاوت فرمود سپس فرمود بر شما باد به تسلیم.»(۶)

ابعاد تسلیم

تسلیم بودن در برابر معصومان ابعادی دارد:

۱- تسلیم قلبی، همان که در این زیارت آمده «و قلبی لکم مسلّم» که از آن سخن گفته شد.

۲- تسلیم در رأی، رأی آنان را صائب دیدن چه رأی آنان به نفع ما باشد یا به ضرر. گاه کسانی اگر رأی را به نفع خود دیدند تسلیم‌اند و اگر به زیان خود دیدند تسلیم‌ناپذیرند. اینان «ولایتمدار نیستند»، «خودمدارند». در شأن نزول آیه فوق آمده است که:

«زبیر بن عوام که از مهاجران بود با یکی از انصار (مسلمانان مدینه) بر سر آبیاری نخلستان‌های خود که در کنار هم قرار داشتند اختلافی پیدا کرده بودند. هر دو برای حل اختلاف خدمت پیامبر رسیدند. در آنجا که باغستان «زبیر» در قسمت بالای نهر و باغستان انصاری در قسمت پایین نهر قرار داشت پیامبر به «زبیر» دستور دارد اول او باغ‌هایش را آبیاری کند و بعد مسلمان انصاری (و این مطابق همان سنتی بود که در باغ‌های مجاور هم جریان داشت) اما مرد انصاری به ظاهر مسلمان از داوری عادلانه پیامبر ناراحت شده گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر عمه‌زاده توست؟ پیامبر از این سخن بسیار ناراحت شد به حدی که رنگ رخسار او دگرگون گردید در این موقع آیه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.(۷)

در این زیارت زائر می‌گوید من رأیی جز رأی شما ندارم این معنای تسلیم است با این باور زائر در حقیقت اجتهاد مقابل نص را محکوم می‌کند و می‌گوید من این راه نادرست را ندارم. این منش که کسی بگوید پیامبر چنین فرموده و معصوم چنان، اما من چنین می‌گویم!! این روش مؤمنان نیست. «و رأیی لکم متبع» محکوم کردن این روش است که متأسفانه در تاریخ اسلام نمونه‌های فراوان از این دست منش‌های نادرست بودیم. مرحوم علامه شرف الدین در کتاب «النص و الاجتهاد» صد نمونه از این اجتهادها را در برابر نص آورده است.

۳- تسلیم عملی

تسلیم عملی بعد دیگر تسلیم است. اگر تکلیفی را معصوم متوجه کسی نمود، تسلیم آن است که بی‌چون و چرا آن تکلیف آورده شود چه سخت باشد چه راحت، چه باذوق و سلیقه‌اش همراه باشد چه همراه نباشد.

در تاریخ آمده است که پیامبر اکرم در ماه رمضان سال هشتم هجرت عازم فتح مکه شد. وقتی آن حضرت کمی از مدینه فاصله گرفت در نقطه‌ای به نام «کدید» آبی خواست و روزه خود را افطار نمود و به همه دستور داد که «افطار» کنند. گروه زیادی افطار کردند ولی عده کمی تصور کردند که اگر روزه بگیرند و با دهان روزه جهاد نمایند پاداش آن‌ها افزون‌تر خواهد بود از این نظر از شکستن روزه خودداری نمودند.

معنای این کار تسلیم نبودن در برابر پیامبر است. پیامبر اکرم از تسلیم‌ناپذیری این گروه ناراحت شده و این افراد «خودمحور» را گناهکار و سرکش نامید.(۸)

این تسلیم عملی در برابر پیامبر جلوه ایمان است در حالی که این افراد ساده‌لوح به این نکته توجه نکردند همان پیامبری که دستور روزه را داده امر به افطار آن را می‌دهد پس چرا تسلیم ناپذیری؟!

الگوهای تسلیم در برابر امامت

جلوه برجسته تسلیم در برابر امامان فداکاری یاران سیدالشهداء(ع) هستند. این گل‌های معطر ایثار و فداکاری با آنکه به صورت قطعی می‌دانستند پایان این راه شهادت است اما با آغوش باز و عاشقانه از آن استقبال کردند به هنگامی که سیدالشهداء اذن خروج از کربلا و نجات جان خویش را داد عاشقانه «حماسه تسلیم» را آفریدند.

سعید بن عبدالله حنفی گفت: « لا والله یابن رسول الله لا نخلیک ابدا حتی یعلم الله انا قد حفظنا فیک وصیه رسول محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ولو علمت انی اقتل فیک ثم احیی ثم اخرج حیا ثم اذری یفعل ذلک بی سبعین مره ما فارقتک حتی القی حجمامی دونک و کیف لا افعل ذلک و انما هی قتله واحده ثم انال الکرامه التی لا انقضاء لها ابدا؛ به خدا قسم ای پسر پیامبر خدا ما تو را تنها نمی‌گذاریم تا خدا گواه باشد که ما وصیت پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله را در باره تو حفظ کردیم و اگر بدانم که در این راه کشته می‌شوم و سپس زنده می‌گردم و پس از آن زنده زنده سوزانده شوم و خاکسترم را بر باد دهند و بدانم هفتاد مرتبه چنین می‌شود از تو دور نمی‌شوم تا قبل از تو مرگ خویش را ببینم. چگونه در راه تو جانبازی نکنم، درحالی که این بیش از یک بار کشته شدن نیست و بعد از آن به عزت و سعادت جاودانی خواهم رسید.»

«و الله یابن رسول الله لوددت انّی قتلت ثم نشرت الف مره و ان الله تعالی قد دفع القتل عنک و عن هولاء الفتیه من اخوانک و ولدک و اهل بیتک؛ به خدا سوگند ای پسر پیغمبر خدا دوست داشتم هزار بار کشته و باز زنده شوم و خداوند تو و برادران و اهل بیت تو را زنده نگه دارد.»(۹)

اینها جلوه‌های برجسته ایثار و تسلیم است بی‌تردید سالار شهیدان این تسلیم را یک ارزش والا دید و مدال «وفادارترین» را به این شهیدان داد.

تسلیم عملی یعنی مطیع بودن حتی در سخت‌ترین عرصه‌ها. اینان یار صدیق و وفادار و اعتمادکردنی هستند. در روایتی آمده که «سهل خراسانی» به حضرت امام صادق(ع) گفت چرا برای گرفتن حق خود قیام نمی‌کنی در حالی که صدهزار رزمنده داری؟ امام علیه السلام دستور داد تنور را روشن کنند. تنور که روشن شد امام به سهل خراسانی فرمود برخیز و داخل تنور بنشین!! او گفت آقای من مرا به آتش مجازات مکن، بگذر از من خداوند از شما بگذرد. امام صادق فرمود گذشتم، در این حال هارون مکّی وارد شد و کفشش در دستش بود امام صادق(ع) به او فرمود کفش‌هایت را بینداز و داخل تنور بنشین! او چنین کرد امام مشغول صحبت از خراسان شد و آنچنان مطلع بود از اوضاع آن دیار که گویا خود در خراسان بوده و شاهد وقایع آن بوده است. سپس فرمود خراسانی! برخیز و داخل تنور را ببین. خراسانی به مشاهده تنور پرداخت دید هارون مکی چهارزانو در آتش نشسته! امام فرمود در خراسان چند شیعه تنوری این چنین داریم؟ او گفت به خدا قسم حتی یک نفر شیعه این چنینی در خراسان ندارید! امام(ع) فرمود ما تا وقتی که (حداقل) پنج نفر شیعه این چنین نداشته باشیم قیام نمی‌کنیم ما زمان قیام را می‌دانیم. این جلوه برجسته تسلیم است.

یاری امامان

اینک سخن این است که یاری امامان چگونه است؟ و تفسیر «نصرتی لکم معدّه» چیست؟ پرواضح است که امامان هیچ نیاز شخصی به یاری ندارند. همانگونه که خداوند که این همه دعوت به یاری‌اش می‌کند نیاز به یاری ندارد. «و غنی علی اطلاق» قادر علی الاطلاق است.

یاری امامان، یاری مکتب آنان با گفتار و رفتار است. یاری امامان آن است که به گونه‌ای عمل کنیم که مایه زینت آنان باشیم، یاری امامان به آن آراستگی به فضائل اخلاقی است. حضرت امیرمؤمنان علی(ع) فرمود شما نمی‌توانید ساده‌زیستی مرا داشته باشید «و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد؛ لیکن مرا با پرهیز از گناه و تلاش برای دین عفاف و پیمودن راه درست یاری دهید.»(۱۱)

«ورع» تقوا در سطح عالی است. «اجتهاد» تلاش و کوشش برای دین و دغدغه آن است. «عفت» خویشتن‌داری در برابر شهوات مختلف «سداد» انتخاب راه صحیح و پرهیز از بیراهه‌هاست. «نصرتی لکم معدّه» یعنی تلاش در عرصه فضائل.

حضرت امام باقر(ع) فرمود: «اعینونا بالورع فانه من لقی الله عزوجل منکم بالورع کان له عندالله فرجا…؛ ما را با ورع یاری کنید زیرا هر کس از شما خدای عزوجل را با ورع ملاقات کند برای او نزد خدا گشایشی باشد.»(۱۲)

و البته نباید از نظر دور داشت که این یک جلوه نصرت امامان است ولی «نصره» مصدر مضاف است از آن عموم استفاده می‌شود و شامل هر گونه آمادگی برای ظهور و در خدمت آنان قرار گرفتن می‌گردد.

در روایتی از حضرت امام صادق(ع) رسیده است:

«لیعدن احدکم لخروج القائم ولو سهما، فان الله اذا علم ذلک من نیته رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه و یکون من اعوانه و انصاره؛» «باید هر یک از شما برای خروج حضرت امام زمان آماده باشد هر چند با تهیه یک تبر! چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی خود را آماده می‌کند امید می‌رود خداوند عمر او را دراز کند تا ظهور حضرت را درک کرده و از یاوران مهدی باشد.»

مقصود آمادگی مدام برای ظهور حضرت است این هم جلوه‌ای از جلوه‌های نصرت اوست.

 

آرزوهای فراتر

«حتی یحیی‌الله تعالی دینه بکم و یردکم فی ایّامه و یظهرکم لعدله و یمکنکم فی ارضه؛ تا خداوند متعال دینش را به شما زنده کند و شما را در دوران خود برگرداند و برای گسترش عدالتش شما را توانا نماید و در روی زمینش پا بر جایتان کند.»

در این فراز زائر، آرزوهای خود را بیان می‌کند:

۱- آرزوی احیای دین به رهبری امامان علیهم السلام. او(امام زمان«ع») دین غریب، دین تحریف شده، دین اسیر هوسبازان که به نام دین‌ عرضه می‌کنند، این دین را زنده می‌کند.

دینی که به تعبیر حضرت مولی علی(ع) پوستین واژگون به آن پوشانده‌اند «و لبس الاسلام لبس الفروِ مقلوباً؛ و اسلام پوستین واژگونه پوشد.»(۱۴) نیز فرمود:

«ایهاالناس سیأتی علیکم زمان یکفاء فیه الاسلام کما یکفاء الاناء بما فیه؛ ای مردم به زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن نهی می‌کنند همچون ظرفی که واژگونش کنند و آن را از آنچه درون دارد تهی سازد.»(۱۵)

آری او خواهد آمد و دین را زنده خواهد کرد.

حضرت علی(ع) فرمود:

«و یحیی میت الکتاب و السنه؛ مهدی کتاب و سنت مرده و از میان رفته را زنده می‌کند.»(۱۶)

نیز فرمود: «یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرای علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرای؛ هواپرستی را به خداپرستی بازگرداند پس از آنکه خداپرستی را به هواپرستی بازگردانده باشد، رأی‌ها را به قرآن بازگرداند پس از آنکه قرآن را به رأی‌های خود بازگردانده باشند.»(۱۷)

آری در عصر ظهور دین حرف اول را در جهان می‌زند.

«لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»(۱۸)

۲- آرزوی حاکمیت امامان در عصر رجعت

«ویردکم فی ایامه»

از مصادیق بارز «ایام الله» دوره حاکمیت امامان است در عصر رجعت تحقق خواهد یافت.

۳- عصر حاکمیت عدل

عصر ظهور عصر حاکمیت عدل و قسط است. روایات در این عرصه آن‌قدر فراوان است که اگر نگوییم تواتر لفظی حداقل تواتر معنوی دارند.

۴- اقتدار امامان

عصر ظهور هم عصر اقتدار دین در عرصه رشد و هدایت انسان‌هاست.

«و لیمکنن لهم دینهم الّذی ارتضی لهم…؛ … و دین و آئینی را که برای آن‌ها پسندیده به طور ریشه‌دارد و پابرجا در صفحه زمین مستقر سازد.»(۱۹)

و هم عرصه اقتدار امام علیهم السلام جهت هدایت آن‌ها به زندگی برتر و آرمانی «و یمکنکم فی ارضه»

اینها آرمان‌ها و آرزوهای زائر است آرمان‌هایی که بی‌تردید تحقق خواهد یافت ان شاءالله.

روزی که بشر عصاره شر گردد

دین و هدف و شرافتش زر گردد

از بحر نجات خلق آید مهدی(عج)

از یُمن وجود او ورق برگردد

پی‌نوشت‌ها

  1. بحارالانوار، ج ۲۵، ص۳۶۰٫
  2. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۷۳٫
  3. اصول کافی، ج ، ص ، باب التسلیم.
  4. نساء/ ۶۵٫
  5. نجم/
  6. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۹۰ و ج ۲، ص ۲۹۸٫
  7. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۵۷۸ از: بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۹٫
  8. فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۳۲۰؛ سیره حلبی، ج ۳، ص ۹۰٫
  9. اللهوف علی قتلی الطفوف.
  10. سفینه البحار، ج ۴، ص۸۲۷ از المناقب، ج ۴، ص ۲۳۷؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۵۹۵، بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳٫
  11. نهج البلاغه، نامه ۴۵٫
  12. اصول کافی، باب الورع حدیث ۱۲٫
  13. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۸٫

۱۴ و ۱۵٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳٫

۱۶ و ۱۷٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸٫

  1. توبه/ ۳۳٫
  2. نور/ ۵۵٫

……………………………………………

سوتیترها

۱٫

نگاه شیعه در عرصه رهبری معصومان آن است که این انوار تابناک هر آنچه دستور می‌دهند «محبت شرعی» است. خطا، اشتباه در این دستورات راه ندارد. بر این اساس باید در برابر اوامر آن‌ها تسلیم محض بود.

 

۲٫

تسلیم بودن در برابر معصومان شامل:تسلیم قلبی و تسلیم در رأی است. اگر رأی را به نفع خود دیدند تسلیم‌اند و اگر به زیان خود دیدند تسلیم‌ناپذیرند. اینان «ولایتمدار نیستند»، «خودمدارند».

15مارس/17

مهمترین مانع مؤدب شدن به آداب الهی

                                                                                                                                                           

 

نگاه عاشقانه به دنیا ممنوع

توجه به دنیا مهمترین مانع مؤدب شدن به آداب الهی است. در آیات قرآن آیه‏ای وجود دارد که وقتی بر پیغمبر‌اکرم(ص) نازل شد، آن حضرت شخصی را بین مسلمین فرستاد تا ندا دهد اگر کسی خود را به ادب الهی مؤدب نسازد، با دلی پر حسرت از دنیا خواهد رفت.(۱) از این روایت معلوم می‎شود که این آیه و مفاد آن، در بحث مؤدب شدن انسان به ادب الهی، جنبه زیربنایی دارد. خداوند در سوره ‌مبارکه طه می‏فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَ‏ عَینَیکَ‏ إِلى‏ ما مَتَّعنا بِهِ أَزواجاً مِنهُم زَهرَهِ الْحَیاهِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فیهِ وَ رِزقُ رَبِّکَ خَیرٌ وَ أَبقى وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى.»(۲) ابتدای آیه خطاب به خود پیغمبر است. برای اینکه اهمیت مطلب روشن شود، از شما یک سؤال می‎پرسم؛ آیا خداوند پیغمبر را بیشتر دوست داشته است یا ما را؟ آیا رشتۀ ولای بین پیغمبر و خدا محکم‏تر، قوی‏تر و شدیدتر بوده است یا غیر او؟ این‏ها به‏هیچ‏وجه با یکدیگر قابل قیاس نیستند؛ چون پیغمبر را حتی با دیگر انبیای الهی هم نمی‏توان قیاس کرد؛ «حبیب‎الله» یعنی او محبوب خدا است و محبوب مطلق رب‌العالمین است. حال ببینید که خدا به حبیبش چه می‏گوید؛ او می‏فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ»؛ نگاه پیوسته و طولانی نکن! مدّ یعنی کشیدگی؛ لذا آیه می‏فرماید که نگاهت را طولانی نکن! مگر انسان نگاه کوتاه و طولانی دارد؟ بله؛ اگر انسان یک شیء را ببیند که برایش جالب نیست، نگاهش را ادامه نمی‎دهد، اما اگر آن شیء نظرش را جلب کند و جالب به‏نظر برسد، آن را بیشتر نگاه می‏کند، دیگر چشم از آن برنمی‏دارد و نگاهش طولانی می‏شود. این نوع نگاه گویای آن است که شخص، مفتون و شیفته آن شیء شده است. چون تا زمانی که مفتون آن نشده و چشمش را نگرفته است، به آن خیره نشده و نگاهش را کوتاه خواهد کرد.

حالا پیغمبر باید به چه چیزی خیره نشود و نگاهش را کوتاه کند؟ «وَ لا تَمُدَّنَ عَینَیکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاه الدُّنْیا؛ به چیزهایی که ما به ‏وسیله آن‏ها گرو‏هی از مردم را متنعم ساخته‏ایم، نگاه طولانی نکن! چرا که این تنعمات مادی، همان مظاهر مادی است که در دست دنیاداران قرار دارد.»(۳) قرآن نمی‏فرماید: به این‏ها نگاه نکن، بلکه می‏گوید: نگاهت را به این چیزها، طولانی نکن! پس نهی نسبت به مدّ و کشش نگاه است، نه خود نگاه. قرآن می‏فرماید: به این‌ها چشم ندوز! مفتون این‏ها نشو! مواظب باش تا این مظاهر دنیوی یک‏وقت دلت را نبرد! چیزهایی که دنیاداران در دست دارند دلربا است؛ تو خودت کاری نکن که این چیزها دلت را ببرد! چون دل تو برای من است.

اقتضای دوستی این است که دل به دل راه پیدا می‏کند و رابطۀ محبتی برقرار می‏شود. ما خودمان هم در مسائل مختلف به فرزندانمان تذکر می‏دهیم و بر همین اساس می‏گوییم: فلانی آدم درستی نیست؛ یک‏وقت نکند با او رفت و آمد داشته باشی؛ چون می‏دانیم که صِرف رابطه داشتن با آن فرد، ایجاد علاقه کرده و در‌نهایت رشته محبت و علقه بین پدر و پسر را از بین می‏برد؛ یعنی تأدیب فرزند دیگر اثر نداشته و پدر تربیت فرزندش را رها می‏کند.

 

تطبیق بحث با روایات

ما روایات زیادی راجع ‏به این موضوع داریم. امام علی«ع» فرمودند:‌ «مَن‏‌قَصَّرَ نَظَرَهُ‏ عَلى أَبنَاءِ الدُّنیا عَمِی عَن سَبِیلِ الهُدى»؛(۴) کسی‌که نگاهش فقط به ابنای دنیا یعنی همان دنیاداران باشد، نسبت به راه هدایت کور می‏شود. این نتیجه برای کسی است که نگاه طولانی به دنیاداران داشته باشد.

حضرت در جایی دیگر راجع ‏به خود دنیا این‏طور تعبیر می‏کنند و می‏فرمایند:‌ «اُنْظُر إِلَى‏ الدُّنیا نَظَرَ الزَّاهِدِ الْمُفَارِقِ؛ به دنیا نگاه کن، اما دیدِ بی‏رغبت نسبت به آن داشته باش»، «وَ لَا تَنظُر إِلَیهَا نَظَرَ الْعَاشِقِ الْوَامِقِ؛(۵) و به دنیا آن‏قدر عاشقانه نگاه نکن که دلت را ببرد.»

در روایت دیگری آمده است: ‌«مَن عَظُمَتِ‏ الدُّنیا فِی عَینِهِ وَ کَبُرَ مَوقِعُهَا فِی قَلبِهِ»؛ اگر دنیا و جایگاه آن در چشم و دل کسی بزرگ جلوه کند، «آثَرَهَا عَلى اللَّهِ»؛(۶) او دنیا را بر خدا مقدم خواهد داشت.

بنابراین بزرگترین مانع برای مؤدب شدن به آداب الهی این است که انسان در پی مظاهر دنیا دلش را از کف بدهد و فریفته مظاهر مادی شود؛ لذا خدای متعال نیز خطاب به حبیب خود این‏طور امر می‏کند که به دنیای دنیاداران نظر طولانی و پیوسته نکن؛ چرا که توجه و نگاه به دنیا، دلبری می‏کند و دیگر نمی‏گذارد تو مؤدب شوی.

 مهمترین اثر ادب الهی در حیات انسان

آرامش و آسانی در هنگام جان دادن به جای سختی و حسرت

اما مطلب دوم این است که بالاترین اثر ادب الهی چیست؟ مهم‌ترین اثر ادب الهی، آسانی و آرامش داشتن هنگام رفتن از دنیا و ورود به نشئه دیگر است، در مقابل، کسانی که مؤدب به آداب الهی نیستند، با سختی و حسرت از این مرز عبور خواهند کرد. دلیل این تفاوت، اختلاف حالات انسان‏ها است. گاهی انسان را به جایی می‏برند و او هم به محل اقامت جدیدش نظر می‏کند و منتظر رفتن و رسیدن است. گاهی هم او را می‏کِشند و او مدام رویش را برمی‏گرداند و به پشت سر نگاه می‏کند؛ چون دلش اینجا است و دوست ندارد از محبوبش جدا شود. مرگ هم برای کسانی که مؤدب به ادب الهی هستند مثل این است که در یک جاده مستقیم بدون اینکه به پشت سر خود کاری داشته باشند، با نگاه به جلو، سریع، راحت و آرام حرکت می‏کنند، اما وقتی افراد بی‌ادب را به‏سمت خدا می‏کِشند و می‏برند، رویشان به پشت سرشان یعنی دنیا است.

 

«جان دادن» بهجای «جان کندن»

حالا به‏ سراغ روایت برویم. امام‌هشتم«ع» می‏فرماید: ‌«أَنَّ جَبرَئِیلَ هَبَطَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ‎ فَقَالَ إِنَ‏ اللَّهَ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَقْرَأُ عَلَیکَ‏ السَّلَامَ وَ یَقُولُ ‌لَکَ»؛ جبرئیل خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: خداوند به تو سلام می‏رساند و می‎فرماید:‌ «اِقرَأْ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ»؛ بگو: بسم الله الرّحمن الرّحیم وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ. امام‌رضا«ع» می‏فرماید: وقتی که این آیه بر پیغمبر‌اکرم نازل شد، «فَأَمَرَ النَّبِیُّ مُنَادِیاً یُنَادِی»؛ پیغمبر به شخصی امر کرد که در میان مسلمین برود و بلند بگوید: «مَن لَم یتَأَدَّب بِأَدَبِ اللَّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلى الدُّنیا حَسَرَاتٍ»؛(۷) هرکس خود را به آداب الهی مؤدب نکند، با حسرت از دنیا می‏رود، جانش را نمی‏گیرند بلکه جانش با حسرت و اندوه کنده می‏شود! این معنای «تَقَطَّعَت نَفْسُهُ عَلى الدُّنْیا حَسَرَات» است.

حسرت حالت افسوسی است که انسان نسبت به گذشته و آنچه از دست داده پیدا می‏کند؛ کسی که چشمش در دنیا مانده و راهی آخرت شده است، با دلی پر از حسرت به‌ سمت آخرت برده می‏شود. دلِ پُر حسرتش را از دنیا می‏کَنند و او را راهی آخرت می‏کنند؛ درست مثل اینکه بخواهند طفلی را از مادرش جدا کنند.

گویا الآن رابطه میان روایت با آیه معلوم شد که و اینکه چرا قرآن می‏فرماید به نعمت‏های در دست دنیاداران چشم ندوز؛ و از طرف دیگر پیغمبر فرمود: در میان مردم فریاد بزنید کسی که به آداب الهی مؤدب نباشد، سخت جان می‏دهد. انسان نباید دنیا را برای خود مانند مادر خویش قرار دهد و به او دلبسته شود؛ باید از دنیا بهره گرفت، اما بین خود و آن هیچ علقه‏ای برقرار نکرد! از جملۀ «مَن لَم یتَأَدَّبْ بِأَدَبِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلى الدُّنْیا حَسَرَات»، پیدا است که «وَ‌لا‌تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنهُم» یکی از آداب الهی است و باید رعایت شود. این ادب، اساسی‏ترین ادب ‌الهی و برطرف‏کننده مانع اصلی تأدب به آداب الهی است. خدا با این آیه پیغمبر خویش را ادب کرد و پیغمبر نیز تأدیب خدا را به گوش همگان رساند. این ادب زیربنای تأدیب جمیع ابعاد وجودی انسان به‏حساب می‏آید.

 

«صبر» مهمترین لازمه تحقق ادب الهی

«ادب الهی» رنج و سختی دارد

اما مطلب سوم که از همین آیه برداشت می‏شود، این است که در ادب نوعی سختی، رنج و فشار وجود دارد. ما گفتیم که ادب یعنی روش رفتاری. روش رفتاری به‏ معنای ملکه است و هر موجودی از نظر علمی، روش خاصی برای رفتار خود دارد. انسان‌ها نیز متناسب با هر کدام از ابعاد وجودی خود مانند عقل، نفس، قلب و… روش رفتاری مخصوص به‏ خود دارند. رفتار نیز همان عملی است که با تکرار آن «ملکه» و روش حاصل می‏شود؛ لذا اگر کسی بخواهد برای هرکدام از ابعاد وجودی خود روش رفتاری ایجاد کند، باید متناسب با آن دستورالعملی را به ‏کار گیرد و آن را به ‌قدری تکرار کند، تا بالاخره در وجودش به‏ صورت یک روش و ملکه دربیاید. در اینجا «تکرار عمل» پیش از پیدایش ملکه، همراه با نوعی مشقت و سختی است؛ یعنی برای انسان سخت است که طبق دستوری عمل کند که مطابق با روش رفتاری او نیست؛ چون او دلش می‏خواهد طور دیگری عمل کند و اقتضای او چیز دیگری است، ولی باید خود را با دستورات دیگری مطابقت دهد. به‏ عنوان مثال شهوت، قوه‏ای است که به ‏طور گسترده فعالیت می‏کند. اگر کسی بخواهد به این بُعد نفسانی، روش رفتاری بدهد، باید با دستورالعمل‏ها و قوانین‌الهی جلوی آن را بگیرد که در چارچوب مشخصی عمل نماید. این کار مستلزم رنج، فشار و مشقت است.

 

مؤدب شدن بدون صبر محال است

این دستورات باید به‏ صورت مکرر انجام گیرد تا نفس مؤدب شود. به ‏همین‏ خاطر برای مؤدب شدن، بیش از هر چیزی به صبر نیاز داریم. چون بدون فضیلت انسانی صبر در برابر سختی و مرارتِ تبعیت از دستورات الهی، مؤدب شدن به آداب الهی ممکن نیست. یکی از وجوه معنایی روایت نورانی «البَلاءُ لِلوِلاءِ»(۸) این است که اهل ولا همیشه تحت فشار قرار دارند تا لحظه ‏به ‏لحظه مؤدب شوند و دوستی و ولایشان با خدای متعال بیشتر شود. اگر کسی نتواند این فشارها را تحمل کند هیچ‏گاه مؤدب نخواهد شد و از زمره اهل ولایت‏الله خارج می‏گردد. لازمۀ سلوک در این مسیر صبر کردن است.

 

نیاز مؤدب و مؤدب به صبر

نکته مهم و اساسی این است که هم کسی که می‏خواهد تأدیب شود باید اهل صبر باشد و مرارت اطاعت و مخالفت با خواسته‏های بی‏قید و بند خویش را بپذیرد و هم کسی که می‏خواهد او را ادب کند باید صبر داشته باشد و بر سرپیچی‏های شخصی که تحت تربیت و تأدیب او قرار گرفته صبر نماید؛ چون ایجاد روش رفتاری، یک امر دفعی نیست، بلکه به ‌تدریج حاصل می‏شود و نیاز به صبر دارد. از همین‏جا روشن می‏شود که محوری‏ترین فضیلت در باب ادب، چه ادب کردن و چه ادب شدن، صبر است. حال اگر مؤدَب و مؤدِب یکی باشد، میزان صبر باید دوچندان باشد؛ یعنی کسی که می‏خواهد خود را ادب کند و روش رفتاری الهی پیدا کند باید خیلی صبور باشد تا از بی‏ادبی‏های خود خسته نشود و مسیر را تا پایان ادامه دهد. از طرف دیگر ما علاوه بر تأدیب خود، وظیفه دیگری هم داریم، هم باید خودمان را با دستورات الهی تأدیب کنیم و هم باید به تأدیب نفوسی که در محیط اطراف ما هستند بپردازیم. این کار مگر بدون صبر شدنی است؟!

 

لزوم صبر بر بیادبی دیگران در قرآن

در ذیل این آیه شریفه که به بزرگترین مانع ادب اشاره شده، آمده است: «وَ أْمُرأَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها؛» اهل و خانواده‏ات را به نماز امر کن و بر این کار صبر داشته باش! این آیه به‏ عنوان یگانه آیه‎ای که نقش ادب الهی را مطرح می‏فرماید، بعد از بیان مانع اصلی ادب، در اولین گام مؤدب شدن به مسأله صبر اشاره می‏کند و محوریت این مسأله را روشن می‏سازد و هم به چشم ندوختن به‌ متاع دنیا و هم به مسائل رفتاری و عملی اشاره می‏کند و اینکه یک مسأله اخلاقی است و جنبۀ قلبی دارد. جنبۀ عملی‌اش این است که چشم‏پوشی کند و به تنعمات مادی خیره نشود و جنبه ‌اخلاقی‌اش هم این است که انسان باید صبر داشته باشد تا با صبر کردن بتواند خود را مؤدب نماید و جنبه قلبی‌اش هم این است که انسان به مادیات دل نبندد و به غیرخدا میل پیدا نکند.

 

«بیصبری و بیتابی» یعنیاعتراض به تأدیب خدا

حتی مؤمنی که نعوذبالله مرتکب خطا شده و از خدا خواسته که او را ادب کند، نباید در برابر گوشمالی او بی‏قراری کند. اگر بی‏قراری کند، دیگر ادب نخواهد شد؛ چون خدا دارد او را ادب می‏کند و اگر بی‏تابی او به‏ معنی اعتراض به تأدیب الهی باشد، خیلی زشت خواهد بود؛ لذا اگر دیدید که خداوند چوبی به شما زد، زود بگویید:‌ «اَلْحَمْدُلِلّهِ»؛ «شُکْراً لِلّهِ»! از آن به‌ بعد هم چشم‏هایتان را باز کنید و مراقب باشید که دیگر خطایی نکنید که خدا با تنبیه بخواهد تأدیب‌تان کند! تحمل‌تان را بالا ببرید تا بیشتر بتوانید از عنایت و لطف الهی بهره‌مند شوید.

حتی کسانی که در مراحل بالای ایمان قرار دارند نیز محتاج به صبر هستند. پیغمبر‌اکرم«ص» چقدر در راه انجام وظیفه‏اش برای خدا زجر کشید؟ انبیا و اولیای الهی چقدر زجر کشیدند؟ همۀ این زجرها و صبرها برای چه بود؟ برای اینکه رشته محبت‌شان محکم‏تر شود و به خدا بیشتر نزدیک شوند.(۹) این‎ها اهل ولا بودند و با خداوند رشته دوستی داشتند و برای همین مورد بلای الهی قرار می‌گرفتند.

 

نقش احکام الهی در مؤدب شدن انسان

مطلب چهارم این است که جمیع احکام شرعی در مؤدب شدن ما نقش اساسی دارند؛ لذا از همه این‏ها به «آداب» تعبیر می‏کنیم. واجب، حرام، مستحب و مکروه همه و همه دستوراتی است که از ناحیه خداوند آمده است تا به ما روش رفتاری دهد و ما را مؤدب کند. ما نیز تنها با إتیان به واجبات و ترک محرمات و انجام مستحبات و ترک مکروهات می‏توانیم به آداب الهی مؤدب شویم.

 

شاخصترین عمل از آداب الهی

در بین همه این اعمال، نافله و تطوع(عمل غیر فریضه) نقش به ‏سزایی در تأدیب ‌الهی انسان دارد. آیه شریفه مورد بحث ما نیز ابتدا بحث نماز را مطرح می‎کند و می‏فرماید: وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها؛ ای پیغمبر! تو که خودت مؤدب به آداب الهی هستی و می‏دانی چه کار باید انجام دهی، به خانواده‏ات امر کن که نماز بخوانند و بر این کار صبر داشته باش! ادب کردن، صبر می‎خواهد؛ پس پیغمبر باید نسبت به خاندان خود صبر کند، تا آن‎ها نسبت به این عمل روش رفتاری پیدا کنند؛ نقطه آغاز هم نماز و تطوع است که شامل فرائض و نوافل می‏شود.

 

«تأدیب ویژۀ خدا» یکی از افتخارات اهلبیت(علیهم السلام)

در ذیل این آیه، روایات متعددی وجود دارد. مثلاً امام‌ هشتم«ع» در روایتی فرمود:‌ «خَصَّنَا اللَّهُ‏ بِهَذِهِ الْخُصُوصِیَهِ»؛ خداوند ما را به این ویژگی مخصوص کرده است: ‌«إِذْ أَمَرَنَا مَعَ الْأُمَّهِ بِإِقَامَهِ الصَّلَاهِ ثُمَّ خَصَّنَا مِنْ دُونِ الْأُمَّهِ»؛ خداوند یک‏بار ما را در کنار امت به نماز امر نمود و یک‏بار هم به ‏طور خصوصی به نماز امر فرمود. آنجا که آیه نازل شد: وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ؛(۱۰) اهل‌بیت هم داخل در آیه بودند که به نماز امر شدند؛ چون آنان سرآمد مؤمنین هستند و در جای دیگر که فرمود: وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ؛ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به‏صورت خصوصی به نماز امر شدند. این از افتخارات اهل‌بیت است که خداوند در قرآن ایشان را دوبار به نماز امر کرده است.

اقدام روزانه پیغمبر برای تأدیب اهلبیت خویش

در ادامه روایت دارد که حضرت فرمود: ‌«فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَجِی‏ءُ عَلى بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ بَعدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیهِ تِسعَهَ أَشهُرٍ کُلَّ یومٍ عِندَ حُضُورِ کُلِّ صَلَاهٍ خَمسَ مَرَّاتٍ»؛ بعد از آنکه این آیه نازل شد، پیغمبر‌اکرم به مدت نُه ماه روزی پنج مرتبه در اوقات نماز به خانه علی و فاطمه می‏آمد، «فَیقُولُ الصَّلَاهَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ»؛ و می‏فرمود: نماز؛ نماز؛ رحمت خدا بر شما باد! «وَ مَا أَکرَمَ اللَّهُ أَحَداً مِن ذَرَارِیِّ الْأَنْبِیَاءِ بِمِثلِ هَذِهِ الْکَرَامَهِ الَّتِی أَکرَمَنَا بِهَا وَ خَصَّنَا مِن دُونِ جَمِیعِ أَهلِ‌بَیتِهِم»؛(۱۱) خداوند خاندان هیچ پیامبری را مانند ما اهل‌بیت کرامت و بزرگواری نبخشید.

در تفسیر علی‎بن‏ابراهیم قمی در ذیل این روایت آمده است که می‏گوید:‌«فَلَمْ‏ یزَلْ‏ یَفْعَلُ‏ ذَلِکَ‏ کُلَ‏ یوْمٍ‏ إِذَا شَهِدَ الْمَدِینَهَ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْیا»؛(۱۲) این آیه در مکه نازل شد، ولی این کار پیغمبر تا زمانی که حضرت در مدینه از دنیا رفت هم ادامه داشت.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ما در ادامه این روایت را کامل می‌خوانیم و بررسی می‌کنیم. بحار‌الأنوار، ج۶۸، ص۳۴۸٫

۲ـ طه، ۱۳۱ و ۱۳۲٫

۳ـ «أَزْواجاً» در آیه یعنی بخشی از مردم که این بخش از مردم همان دنیاداران هستند.

۴ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۳۷٫

۵ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۴۰٫

۶ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۳۸٫

۷ـ بحار‌الأنوار، ج‏۶۸، ص۳۴۸٫

۸ـ شرح مصباح الشریعه.

۹ـ البته دلیل بلایایی که خداوند بر سر اولیای خود می‌آورد چیز دیگری است که جای بحثش اینجا نیست. بلای آن‌ها هدیه و موهبت الهی است و ربطی به تأدیب و ارتقای درجه آن‌ها ندارد. این بحث جدایی است.

۱۰ـ بقره، ۴۳٫

۱۱ـ بحار‌الأنوار، ج۷۹، ص۱۹۶٫

۱۲ـ تفسیر قمی، ج۲، ص۶۷٫

 

 

 

سوتیترها

۱٫

بزرگترین مانع برای مؤدب شدن به آداب الهی این است که انسان در پی مظاهر دنیا دلش را از کف بدهد و فریفته مظاهر مادی شود؛ لذا خدای متعال نیز خطاب به حبیب خود این‏طور امر می‏کند که به دنیای دنیاداران نظر طولانی و پیوسته نکن

 

۲٫

اگر کسی بخواهد برای هرکدام از ابعاد وجودی خود روش رفتاری ایجاد کند، باید آن را به ‌قدری تکرار کند، تا بالاخره در وجودش به‏ صورت یک روش و ملکه دربیاید. «تکرار عمل» پیش از پیدایش ملکه، همراه با نوعی مشقت و سختی است؛ یعنی برای انسان سخت است که طبق دستوری عمل کند که مطابق با روش رفتاری او نیست

 

15مارس/17

بهار جلوه جمال خدا

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

سال جدید یعنی زمین یک بار به دور خورشید گشت و در حقیقت عمر زمین زیاد شد.
اگر گفتند ما وارد سال ۱۳۹۶ شدیم یعنی به حساب هجری شمسی ۱۳۹۶ بار است که زمین به دور خورشید گشته است.
اگر کسی ۵۰ سال قبل به دنیا آمد، با گردش زمین به دور خورشید، ۵۰ بار او ۵۰ سال نمی‌شود.
سرنشین این زمین تا خودش حرکت نکند، بالنده نیست.
این بچه‌ای که حالا ۵۰ ساله شده است، تا ۵۰ مطلب نفهمد، ۵۰ قدم بر ندارد و ۵۰ تا جهت‌گیری نکند و به دور شمس ولایت نگردد، ۵۰ ساله نمی‌شود، بلکه عمر زمین را به حساب عمر خود می‌گذارد.
پس باید حساب کنیم که ما بزرگ شدیم یا زمین بزرگ شد؟
زمین به دور خورشید گشت و عمرش زیاد شد و ما اگر به دور «وَالشَّمسِ وَضُحَاهَا»(۱) گشتیم عمرمان اضافه می‌شود.
ما اگر ۵۰ مطلب را فهمیدیم، می‌شویم مرد ۵۰ ساله وگرنه کودکی هستیم که علامت پیری در او پیدا شده است.
بنابراین ما باید خودمان سال عید داشته باشیم. اینکه در تعبیرات دینی گفتند هر روزی که گناه نکنید عید است، ناظر به این نگاه است، وگر نه دلیل ندارد که اگر زمین بگردد، عمر سرنشین زیاد ‌شود، بلکه عمر زمین زیاد می‌شود.
ما باید همیشه مراقب باشیم که آیا ما حرکت کردیم یا زمین حرکت کرد. باید مواظب باشیم و به حساب خود رسیدگی کنیم.

جلوه جمال خدا در بهار
ذات اقدس الهی در دنیا در بهار به صورت جمیل جلوه می‌کند و در قیامت در بهشت به عنوان جمیل تجلی دارد. اصل خلقت برابر بیان نورانی امیرالمؤمنین«ع» تجلی الهی است.
حضرت علی(ع)در نهج البلاغه فرمود: «اَلْحَمدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» این تجلی با جمال الهی که آمیخته شد، در دنیا می‌شود بهار و در آخرت می‌شود بهشت.
بهار، جمال صوری و ظاهری است و بیانگر جمال ملکوتی خدای سبحان است. خدا در ملکوت جمالی دارد به عنوان علم، رحمت، رأفت و مانند آن.
انسان در بهار باید بهشت همراه خود ببرد و بهشتی بشود.
آدمی برای اینکه با نشاط و خرمی به سر ببرد و هویت خود را بهشت کند، باید از کوثر مدد بگیرد.
بهار از باران مدد می‌گیرد و سرسبز و خرم می‌شود، ولی انسان از کوثر مدد می‌گیرد.
کوثر که جمال الهی را به همراه دارد، همان معرفت و محبت خداست.
تا ما در درونمان بهشت نسازیم، هرگز از نشاط و بهار بهره‌ نخواهیم برد.
بهار دنیا و بهشت آخرت وقتی به حال انسان نافع‌اند که مظهر جمال الهی باشند.
انسان وقتی مظهر جمال الهی می‌شود که اهل حکمت باشد.
وجود مبارک پیغمبر«ص» در آن احادیث نورانی که فرمود: «أنا مَدینَه العِلم وَ اَنتَ یا علی بابُها» سخن نورانی دیگری هم دارد که: «أنا مَدینَه الحِکمَه و هی الجَنه و انتَ یا علی بابُها» من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و تو یا علی در این حکمتی،
بنابراین بهشت ظاهری که «جَنّات تَجری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهَار»(۲) است و بهار صوری که خرمی نظام آفرینش او را همراهی می‌کند، محصول یک بهشت ملکوتی‌اند و بهار ملکوتی آنها تحصیلی است که ما باید فراهم کنیم. اگر اهل حکمت و معرفت و محبت بودیم، در درون ما بهشت و خرمی حضور دارد، زیرا حکمت و معرفت بهشت‌اند.
کلام امام رضا «ع» در بهار تجلی بیشتری دارد: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُم إِحیَاءً لِقُلُوبِکُم وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا»: به دیدار یکدیگر بروید و در این دیدارها معارف دینی، اخلاق اسلامی، حقوق مشترک، حقوق فرزند و پدر و مادر و همسایه و دولت و ملت و مجاوران داخل و خارج را مطرح کنید تا جامعه، جامعه عقل و عاطفه باشد و عطوفتش در کنار معرفت و معرفتش سایه‌افکن مهربانی و عطوفت گردد.
امام رضا«ع» فرمودند: « تَزَاوَرُوا » به زیارت یکدیگر بروید. «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُم إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُم وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا» و وقتی به دیدار یکدیگر رفتید، همه وقتتان را به گفتن و خندیدن و خنداندن صرف نکنید.
گفتن و خندیدن و خنداندن در حدی ضروری است که خستگی را رفع کند، اما عمر صرفاً برای آن نیست. آنحضرت فرمود: قسمت مهم محفل دید و بازدیدتان ذکر سخنان اهل بیت«ع» باشد.
امام رضا«ع» که می‌فرمایند: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُم إِحیَاءً لِقُلُوبِکُم وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا» سپس می‌فرمایند: «و أحادِیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکُم عَلى بَعض» یعنی سخنان نورانی اهل بیت«ع» در شما عاطفه ایجاد می‌کند، وحدت می‌آفریند، شما را متحد می‌کند، کینه‌ها را برمی‌دارد و این‌گونه شد و اختلافات رخت بربستند، بهشت موعود را موجود کرده‌اید.
انسان‌های بهشتی بی‌کینه زندگی می‌کنند.
در بهشت هیچ نزاع و اختلاف قرائن و برداشت و تشتتی راه ندارد: «وَنَزَعْنا مَا فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ»(۳) . هیچ خیانت، کینه‌ و بغضی در دل‌های مردان بهشتی نیست.
مؤمنان الهی از ذات اقدس الهی چنین خلق و خویی را می‌طلبند: «لاتَجعَل فی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا»(۴). خدایا کینه هیچ برادر مسلمانی را در دل ما قرار نده.
این دعای مردان مؤمن در دنیا در حقیقت بهشت موعود برای آنهاست و صفتی که خدای سبحان در اوصاف بهشتیان ذکر کرد.
امام رضا«ع» فرمودند محفل دید و بازدید شما این اختلاف‌ها را برمی‌دارد، زیرا احادیث ما و سخنان ما در آن محافل مطرح می‌شوند. سخنان ما در شما عاطفه ایجاد می‌کنند و مهربانی می‌آفرینند. وقتی عاطفه آمد، کینه‌ رخت برمی‌بندد. جامعه را عاطفه اداره می‌کند.
الان این برج‌های بزرگی که می‌سازند، گرچه بخش وسیعی از آنها آهن و سیمان و سنگ است، اما آنچه که سنگ‌ها را به هم مرتبط می‌کند ملاط نرم است که اگر نباشد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.
عاطفه، ملاط نرمی است که اعضای یک خانواده، خانواده‌های یک محله، افراد یک شهر و اهالی شهرها در یک کشور را به هم مرتبط و وحدت محلی و منطقه‌ای و بین‌المللی را تأمین می‌کند.
بنابراین از یک نظر بهار می‌تواند برای ما بهشت بیاورد و بهشت می‌تواند به صورت بهار تجلی کند.
همه اینها جلوه‌های جمالی الهی‌اند. اگر جامعه‌ای مظهر جمال الهی شد، هم از بهار بهره کافی می‌برد، هم بهشت می‌شود و بهشت می‌سازد.

بهره‌برداری عاقلان از بهار
در هنگام تحویل سال و فرارسیدن عید نوروز، کسانی که حکیمانه زندگی می‌کنند، بهره کامل و کافی از زندگی می‌برند. یعنی هم لذت‌های جسمانی و هم لذت‌های بدنی می‌برند، هم لذت‌های روحانی و لذت‌های عقلی.
در روایت آمده است: «إذا رَأیتُم الرَبیع فَأکثَرواذکُر النُشور»: در بهار به یاد معاد باشید.
در بهار دو کار در عالم طبیعت و ماده انجام می‌گیرد. اگر کسی نداند چه کسی این کارها را انجام می‌دهد، فقط حیات گیاهی دارد و از خوردن و پوشیدن لباس نو در حد یک گیاه لذت می‌برد. این بهره غافلان است، اما اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» که از حقیقت عالم آگاهند، فرمودند عاقلانه زندگی کنید نه غافلانه. از هوای لطیف، سبزه و آب و هوا و محیط سالم لذت ببرید، اما با دیدن بهار به یاد معاد باشید.
قرآن کریم بعد از مسئله توحید، بیش از هر چیزی ما را با معاد آشنا می‌کند، زیرا معاد سازنده است.
اعتقاد به خدای واجب‌الوجود و خالق و مدیر عامل کل جهان و رب ‌الارباب در مشرکان حجاز هم بود. این اعتقاد فقط ثمره علمی دارد و مشکلی را حل نمی‌کند. این ربوبیت جزئی چیست. ولی مشرکین این حقیقت را که انسان باید تحت تدبیر خداوند باشد و به قانون او گوش بدهد، قبول نداشتند.
معاد به چه معناست؟ آیا انسان وقتی که مرد، می‌پوسد یا از پوست به در می‌آید؟
مشرکان می‌گفتند: «إِن ِهیَإ ِلاّحَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ و َنَحیَا». بعد از مرگ خبری نیست.
قرآن کریم در بسیاری از آیات مطرح می‌کند که مرگ پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است. مرگ نابودی نیست، هجرت است.
امیرالمومنین«ع» فرمودند: «إنَّمَا تَنتَقِلُونَ مِن دَارٍ إلَی‌ دَار». اگر برای ما روشن شد که مرگ پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است و هجرت و میلاد جدید و وارد مرحله دیگری شدن، می‌داند که باید برای آن مرحله چیزی را تهیه کند که در آنجا کارآیی داشته باشد.
در بهار دو اتفاق اساسی می‌افتد.
یکی اینکه خوابیده‌ها بیدار می‌شوند و دیگر اینکه مرده‌ها زنده می‌شوند.
قرآن کریم فرمود: «یَتَوَفّاکُم بِاللَّیلِ وَ یَعلَمُ مَا جَرَحتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبعَثُکُم»(۵): اینکه انسان هر شب می‌خوابد، نمادی از مرگ است، چون «اَلنُومُ اَخِ الموت». در خواب، روح، بخش مهم تعلّقش را از بدن کم می‌کند و بدن را در حد حیات گیاهی نگاه می‌دارد.
تعبیر قرآن کریم درباره خواب توفی است. انسان خوابیده، متوفی است، کما اینکه انسان مرده هم متوفی است، منتهی آنجا تعلّق بین نفس و بدن به‌کلی قطع می‌شود و در اینجا قسمت مهمش و فقط در حدّ تعلّق گیاهی می‌ماند، لذا تعبیر وفات درباره موت هم هست: «اللّهُ یتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِهَا وَ الَّتی لَم تَمُت فی مَنامِهَا»(۶). او متوفی است و ما در خواب متوفاییم:
«هُوَالَّذی تَوَفّاکُم بِاللَّیلِ وَیَعلَمُ مَا جَرَحتُم بِالنَّهَار». ما هر شب متوفا و بعد بیدار می‌شویم.
پس خوابیدن و بیدار شدن نمادی از معاد است. در بهار تمام درخت‌هایی که به خواب رفته‌اند، بیدار می‌شوند.
خدای سبحان باران را نازل و زمین مرده را زنده می‌کند: «یُحیِی الْأَرضَ بَعدَ مَوتِهَا»(۷).
پس در بهار خوابیده‌ها و مرده‌‌ها زنده می‌شوند. کسی که حکیمانه به بهار نگاه می‌کند، هم مطلب جدیدی را می‌فهمد، هم لذت علمی می‌برد، هم برهان اقامه می‌کند، هم جانش تغذیه می‌شود و هم بدنش از هوای تازه و گلها و بهار و نسیم لذت می‌برد.
بنابراین آدم عاقل دو لذت از بهار می‌برد و آدم غافل یک لذت.
اصرار کتاب و سنت این است که هرگز به کم قناعت نکنید.
لذتی که انسان از مطلب عمیق می‌برد بیش از خوردن یک غذای لذیذ است. لذا فرمودند وقتی بهار شد به فکر باشید که بیدار بشوید و اگر خدای ناکرده، مرگ روحی دامنگیر کسی شد، خود را با آیات الهی زنده کنید.
در بیانات نورانی حضرت امیر«ع» در نهج البلاغه آمده است که بعضی‌ها مرده متحرک‌اند «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنسَانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حَیَوَان ٍوَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحیَاءِ» حضرت فرمود اینها صورتاً زنده‌اند، ولی جان و قلب و فکرشان مرده است.
اگر کسی با معارف الهی آشنا شد، زنده می‌شود و وقتی زنده شد، از حیات لذت می‌برد. بنابراین در بهار اگر انسان به یاد معاد بیفتد، هم لذت عاقلانه می‌برد و هم لذت حسی.
درخواست تحول در سال جدید
آدمی در طلیعه سال جدید از ذات اقدس الهی درخواست تحول می‌کند، چون سال که نو می‌شود معنایش آن است که باید حرکت کنیم.
حضرت امیر«ع» می‌فرمایند: « ما مِن حَرَکَهٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فیها إلى مَعرِفَهٍ ». هیچ حرکتی نیست مگر اینکه باید در کنار معرفت سامان بپذیرد. انسان باید مبداء و مقصد وچگونگی طی این فاصله را بداند.
خیلی‌ها زندگیشان‌ گیاهی است؛ یعنی خوب تغذیه می‌کنند، خوب لباس می‌پوشند، خرامان خرامان حرکت می‌کنند؛ درست مثل یک درخت که خوب تغذیه می‌کند، خوب سبز می‌شود و رشد می‌کند و بعد پژمرده می‌شود. اما هیچ درختی ترقی نمی‌کند، چون اصل و ریشه‌اش در لجن است. اینکه بیرون آمده فرع اوست. بعضی‌ها در لجن‌زار زندگی می‌کنند. برجی ساخته، ولی این اصل او نیست.
امام صادق«ع» می‌فرمایند: «اَصلُ المَرءِ لُبُّه» ریشه هر کسی عقل اوست که در گِل است.
سال نو داشتن یعنی حرکت کردن، نه اینکه ببینیم زمین سال نو دارد، آن وقت سال نو زمین را از او مصادره کنیم.
عمر ما باید به اندازه حرکتمان افزایش پیدا کند. اگر خوابیم، بیدار بشویم. اگر بخشی از اندیشه‌های ما مرده است، آن را احیا و دیگران را هم بیدار کنیم.
قرآن فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنظُر نَفسٌ مَا قَدَّمَت لِغَدٍ(۸): هر کسی باید اهل حساب باشد و ببیند برای فردای خود چه چیزی را فراهم کرده است. ما داریم روزانه بهترین سرمایه را که عمر ماست صرف می‌کنیم. اگر چیزی در برابر این سرمایه گرفتیم و روی خاک گذاشتیم، می‌شود خسارت، ولی اگر چیزی گرفتیم و جانمان را شکوفا کردیم می‌شود سود.
بعضی‌ها هستند که تجارتشان بایر نیست، یعنی ادب، علم یا معرفتی فراهم کرده‌اند که با آنهاست، پس خسارت ندیده‌اند.
اگر در فروردین، زمین یک دور به دور خورشید گشته است، ما هم شمس حقیقت و ولایتی داریم.
قرآن و عترت شمس ما هستند که: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا(۹)وَالقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا(۹) بر مصادیقی تطبیق‌شده‌اند. گفته‌اند که وجود مبارک پیغمبر«ص» و حضرت امیر«ع» مصادیق شمس و قمر حقیقی‌اند. بنابراین ما هم آفتاب و ماهی داریم و باید دور اینها بگردیم تا عمرمان زیاد شود وگرنه همین خواهیم بود که هستیم و تا آخر هم همین درد و رنج را داریم.

تفهیم آسان معاد با استفاده از تشبیه آن به بهار و طبیعت
خدا در بهار چگونه مرده را زنده می‌کند؟!. هر سال می‌بینیم که مرده‌ها زنده می‌شوند.
درختان در زمستان خواب‌اند و بیدار می‌شوند. این خاک مرده بود که زنده شد: «یُحیِی الْأَرضَ بَعدَ مَوتِهَا» فرمود این را می‌بینیم، پس می‌شود مرده را زنده کرد.
«کَذلِکَ تُخرَجُونَ»(۱۰) هم برای حکیم قابل درک است هم برای یک فرد عادی، اما «قُل یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُم»(۱۱) را هر کسی درک نمی‌کند و متوجه نمی‌شود که بین وفات و فوت فرق است. من و شما متوفّاییم، اما ما دو متوفّای دیگر هم داریم. عزرائیل «س» متوفّی است، زیرمجموعه او متوفّی است: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا)»(۱۲) ؛ «یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُم». این را عوام نمی‌فهمند، اما این را که بالاخره «کَذلِکَ تُخْرَجُونَ» کاملاً می‌توانند بفهمند.

تبیین مراحل مرگ و زندگی در موجودات
قبل از اینکه بهار شود و درختان بیدار شوند، خاک مرده بود، ولی هر حیاتی ضرورتاً مسبوق به موت یا هر موتی الزاماً مسبوق به حیات نیست:
میفرماید: «کُنتُم أَمواتاً فَأَحیَاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم ثُمَّ یُحیِیکُم»(۱۳). شما قبلاً مرده بودید اگر کسی روی سقف این نظام، یعنی به آسمان برود، کاملاً می‌فهمد که: «کُنتُم أَمواتاً فَأَحیَاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم». این خاک‌ مزارع و مراتع کم‌کم در اثر جذب این گیاهان غذا شدند.
این غذاها به بازارآمدند. نیاکان ما از این غذاها استفاده کردند و شد نطفه و این نطفه شد هفت میلیارد بشر روی زمین. بعد از مدتی هم اینها خاک می‌شوند و می‌پوسند و بعد می‌شوند مزارع و مراتع.
چند سالی آرامستان است و بعد از مدتی می‌شود خیابان و امثالهم. در همین محدوده اول سه‌راه بازار تا حرم حضرت معصومه«س» در ۵۷ سال قبل هیچ خبری نبود.
مرحوم آقای بروجردی«ره» اجازه نمی‌داد و می‌گفت اینجا قبور مسلمین است، ولی الان کلاً مرکز تجاری شده است.
بسیاری از علما و بزرگان و رجال مذهب در همین خیابان حضرتیه دفن‌اند. آن وقت‌ها از جلوی بازار تا حرم مطهر، قبرستان بود.
غرض این است که: «کُنتُم أَمواتاً فَأَحیَاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم ثُمَّ یُحیِیکُم»: هر حیاتی مسبوق به موت و هر موتی هم مسبوق به حیات نیست.

روایتی در استفاده از بهار
از پیامبر اکرم(ص) نقل است که فرمودند: « إذا رأیتم الربیع فأکثروا ذکر النشور»(۱۴). وقتی بهار می‌آید به فکر معاد باشید.
این نصیحتی که رسول خدا(ص) فرمودند، تقریباً تفسیر بخشی از آیات قرآن کریم است.
خداوند در قرآن کریم وقتی جریان بهار را ذکر می‌کند می‌فرماید: «کَذلِکَ النُّشُور»
یعنی همان ‌طور که خدا هر سال مرده‌ها را زنده می‌کند، شما را هم بعد از مرگ زنده می‌کند. اینکه فرمود مگر نمی‌بینید که باران می‌بارد و زمین شکوفا می‌شود: «یُحییِ اْلأَرضَ بَعدَ مَوتِها» و «کَذلِکَ النُّشُورُ»، یعنی خدا مرده را زنده می‌کند.
نه اینکه خوابیده را بیدار می‌کند.
در زمستان برخی از درخت‌ها بیدارند، ولی رشد ندارند. در میان درختان، آنکه بیدارتر است مثل درخت مرکبات، از سرما آسیب بیشتری می‌بیند تا مثلاً درخت کاج. آنکه خواب است که آسیب نمی‌بیند.
وقتی بهار می‌آید، آنهایی که بیدارند بیدارتر می‌شوند. آنهائی که خوابند بیدار می‌شوند و آنهائی که مرده‌اند، زنده می‌شوند.
سخن این نیست که بهار که آمد خداوند درخت‌های خوابیده را بیدار می‌کند.
بلکه سخن از احیاست: «مِنها خَلَقناکُم وَ فیها نُعیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَهً أُخری»(۱۵). «ما شما را اززمین آفریدیم و بدان باز می‌گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می‌آوریم»
انسان را هم همین‌‌طور زنده می‌کند. دیگر نگویید چگونه مرده زنده می‌شود. هر سال می‌بینید که خدا چگونه زمین وگیاهان را میمیراند و زنده می‌کند.
پی‌نوشت‌ها:
۱-بروج / ۱
۲-اعراف / ۴۳
۳-حشر / ۵۹
۴- انعام / ۶۰
۵- زمر / ۴۲
۶- حدید / ۱۷
۷- حشر / ۱۸
۸- شمس / ۱
۹- شمس / ۲
۱۰- روم / ۱۹
۱۱- سجده / ۱۱
۱۲- انعام / ۶۱
۱۳- بقره / ۲۸
۱۴- مفاتیح الغیب،از فخرالدین رازی ،جلد ‏۱۷، ص: ۱۹۴
۱۵- طه / ۵۵

سوتیترها:
۱٫

سخن این نیست که بهار که آمد خداوند درخت‌های خوابیده را بیدار می‌کند، بلکه سخن از احیاست: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْری». انسان را هم همین‌‌طور زنده می‌کند. دیگر نگویید چگونه مرده زنده می‌شود. هر سال می‌بینید که خدا چگونه زمین وگیاهان را زنذه می‌کند.

۲٫
آدمی برای اینکه با نشاط و خرمی به سر ببرد و هویت خود را بهشت کند، باید از کوثر مدد بگیرد. بهار از باران مدد می‌گیرد و سرسبز و خرم می‌شود، ولی انسان از کوثر مدد می‌گیرد. کوثر که جمال الهی را به همراه دارد، همان معرفت و محبت خداست.

۳٫
کسی که حکیمانه به بهار نگاه می‌کند، هم مطلب جدیدی را می‌فهمد، هم لذت علمی می‌برد، هم برهان اقامه می‌کند، هم جانش تغذیه می‌شود و هم بدنش از هوای تازه و گلها و بهار و نسیم لذت می‌برد. بنابراین آدم عاقل دو لذت از بهار می‌برد و آدم غافل یک لذت.

14مارس/17

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث دی و بهمن ۱۳۶۱

ناکام ماندن ترور آیت‌الله واعظ طبسی و دیدار مسعود رجوی سرکرده گروهک تروریستی منافقین با طارق عزیز معاون صدام در پاریس را به تعبیری می‌توان مهم‌ترین رویداد دی و بهمن ۱۳۶۱ دانست، در این دو ماه حمایت قدرت‌ها از رژیم صدام حالت جدی و علنی‌تری به خود گرفت تا جایی که مطبوعات از وام ۵۰۰ میلیون دلاری آمریکا به رژیم بعث عراق خبر دادند.
دستور امام خمینی مبنی بر انحلال واحدهای گزینش و جمع‌‌آوری کتب مربوط به آن، پیگیری لوایح و طرح‌های مربوط به تأسیس وزارت اطلاعات، افتتاح دانشگاه امام صادق، برگزاری اولین جشنواره فیلم فجر و همچنین آغاز عملیات والفجر مقدماتی از دیگر خبرهای دی و بهمن ۱۳۶۱ می‌باشد که در این مختصر به آن پرداخته‌ایم.

ترور آیت‌الله واعظ طبسی ناکام ماند
۲۹ بهمن ۱۳۶۱ منافقین قصد داشتند آیت‌الله واعظ طبسی تولیت آستان قدس‌رضوی و نماینده امام در خراسان را ترور کرده و به شهادت برسانند.
بر اساس گزارش جرائدِ روز شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۶۱، منافقین از طریق لخت کردن سیم‌های برق پروژکتور فیلم‌برداری صدا و سیمای جمهوری اسلامی مرکز مشهد، قصد استفاده از جریان برق برای انجام مقاصد شوم خود را داشتند که به موقع توطئه آن‌ها خنثی شد و یکی از منافقین به هلاکت رسید و دیگری دستگیر شد.
این گزارش می‌افزاید «بین فاصله خطبه‌های اول و دوم نماز جمعه امروز مشهد دو تن از منافقین به نام‌های بابایی و میرنژاد قصد ترور آیت‌الله واعظ طبسی نماینده امام و تولیت آستان‌قدس رضوی را داشتند که خوشبختانه قبل از انجام این عمل، یکی از آنان به وسیله پاسداران حاضر، از پای درآمد و منافق دیگر نیز دستگیر شد.»
به دنبال این ترور امام خمینی(ره) در پیامی خطاب به آیت‌الله واعظ طبسی تاکید کردند: خداوند تعالی را شکر که توطئه جنایتکارانه منحرفان از اسلام، درباره جنابعالی خنثی شد و خداوند را سپاس که هر روز این جنایتکاران ورق سیاهی بر اوراق جنایت خود می‌افزایند. و اکنون که به خواست خدای‌تعالی دستشان از هر جا کوتاه و هر گروهی از آنان گروه دیگر را لعن می‌کند و از رسیدن به آنچه در خیال خود به آرزوی آن بوده‌اند مأیوس شده‌اند، چاره‌ای جز خرابکاری برای اظهار وجود ندارند که آن هم برایشان جز رسوایی در پی ندارد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت جنابعالی و سایر متعهدان به اسلام و خدمتگزاران به جمهوری اسلامی را خواستارم.( صحیفه امام، جلد ۱۷، صفحه ۳۳۸)

شادی مردم سوریه از پیروزی ایران در جبهه‌ها
به دنبال عملیات پیروزمندانه والفجر علیه دشمن بعثی، تلویزیون سوریه در برنامه خبری خود بیانیه‌های نظامی ارتش و سپاه را همراه با اظهارات هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی پخش کرد.
مطبوعات سوریه نیز ضمن درج بیانیه‌های نظامی، سخنان رئیس جمهوری کشورمان در ملاقات با وزیر دفاع را در صفحات اول خود به چاپ رساندند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی در دمشق نیز گزارش داد مردم مستضعف و طرفداران جمهوری اسلامی ایران در سوریه که بی‌صبرانه منتظر شنیدن آخرین نتیجه حملات دیروز سپاه اسلام بودند، دیروز هنگام دیدار با یکدیگر به مناسبت پیروزی‌های قوای اسلام تبریک می‌گفتند.
روزنامه سوری «البعث» در سرمقاله خود با تاکید بر این که برنامه‌هایی به رهبری پنتاگون و با شرکت برخی از اعراب برای به انفجار کشاندن منطقه در دست اقدام است نوشت: از جمله این اهداف شومِ عربی جلوه دادن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.
«البعث» در ادامۀ مقاله خود افزوده است: رژیم‌های بغداد و امّان که امروز مدعی تجدید روابط با رژیم حاکم بر مصر هستند هیچ‌گاه روابط خود را با این کشور قطع نکرده بودند.
در این مقاله همچنین خاطرنشان شده است: اعمال فشار بیشتر بر لبنان برای قبول نقشه‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی، سرپوش گذاشتن بر مسئله فلسطین از طریق پیوستن شاه‌حسین به پیمان کمپ دیوید و محاصره سوریه برای از پای در آوردن آن به عنوان آخرین جبهه مقاومت عربی در برابر دشمن از جمله اهداف دیگری است که آمریکا، رژیم صهیونیستی و اعراب مرتجع منطقه با توطئه‌های جاری خود قصد تحقق بخشیدن به آن‌ها را دارند.

دیدار معاون صدام با مسعود رجوی در فرانسه!
در ادامه روابط تنگاتنگ رژیم بعث عراق و گروهک منافقین، معاون صدام با مسعود رجوی در پاریس ملاقات کرد. طارق عزیز در پایان این ملاقات ۴ ساعته اظهار داشت: خوشوقت خواهم شد دوست عزیزم مسعود رجوی را در جایگاه ریاست جمهوری ایران ببینم! ابوالحسن بنی‌صدر در این اقامتگاه ساکن بود.
روزنامه اطلاعات در شماره ۲۰ دی ۱۳۶۱ به نقل از خبرگزاری فرانسه از پاریس گزارش داد: طارق عزیز معاون اول نخست‌وزیر عراق و مسعود رجوی رئیس گروهک نفاق دیروز به مدت چهار ساعت در اقامتگاه رجوی در پاریس پیرامون جنگ بین دو کشور ایران و عراق به گفت‌وگو نشستند.
در اعلامیه مشترکی که در پایان این مذاکرات انتشار یافته آمده است که طارق عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با درنظر گرفتن استقلال، تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملت‌های ایران و عراق و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر به مسعود رجوی ابراز داشته است!
طارق عزیز مسعود رجوی را به عراق دعوت کرده و رئیس منافقین وعده داده است که دعوت عراق را مورد بررسی قرار دهد. طارق عزیز همچنین گفت: خوشوقت خواهم شد که دوست عزیزم مسعود رجوی را در مقام نخست وزیری یا ریاست‌جمهوری ایران ببینم با این حال ما نمی‌خواهیم در امور داخلی ایران مداخله کنیم! گفتنی است طارق عزیز و مسعود رجوی تأکید کردند که عراق هیچ‌گونه کمک مادی به مجاهدین خلق نمی‌کند.

وام ۵۰۰ میلیون دلاری بانک‌های آمریکایی به صدام
در ۱۹ دی ۱۳۶۱ همچنین اعلام شد علاوه بر تحویل ۹۰ فروند بالگرد نظامی از سوی دولت ریگان به رژیم بعثی صدام در این ماه بانک‌های آمریکایی با توجه به تضمین و پشتیبانی رژیم سعودی از عراق ۵۰۰ میلیون دلار به دولت صدام وام دادند.
از سوی دیگر برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس‌جمهور سابق آمریکا ضمن حمایت و استقبال از کمک‌های نظامی اقتصادی آمریکا برای جلوگیری از سقوط صدام گفته است: آمریکا و صدام از منافع مشترکی محافظت می‌کنند.
الدعوه کرونیکل با اشاره به این اظهارنظر برژینسکی اضافه کرده است: منافع مشترکی که آمریکا و متحدان آمریکا را بیش از هر زمان دیگر به صدام علاقمند کرده است وحشت از اسلام و توسعه انقلاب اسلامی در خاورمیانه است.

حسن باقری به شهادت رسید
در روز ۹ بهمن ۱۳۶۱ حسن باقری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران و مجید بقایی فرمانده قوای اول کربلا بر اثر گلوله‌باران مناطق عملیاتی فکه به شهادت رسیدند. باقری از بنیانگذاران اطلاعات و عملیات سپاه بود.
شهید باقری پس از عملیات رمضان در شهریور ماه ۱۳۶۱ که مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود: هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم.
چند ماه پس از این سخنان در نهم بهمن ماه ۱۳۶۱ در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار امام خمینی«ره» شتافته بودند، او برای شناسایی و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیده‌بانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، وزوائی و… به لقاءالله شتافت.
شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهه‌های جنگ تنها یک بار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان«عج» نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.

آغاز عملیات والفجر مقدماتی
۱۸ بهمن ۱۳۶۱ عملیات والفجر در جبهه جنوب آغاز شد. این عملیات با توجه به نتایج به دست آمده بعدها به عملیات والفجر مقدماتی تغییر نام داد.
در حالی که عدم موفقیت در عملیات رمضان، دورنمای پیشروی در شرق بصره را دور از دسترس نشان می‌داد، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمین‌های تخت استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق ـ که به عنوان تهدید هم‌زمان علیه دو شهر بصره و بغداد محسوب می‌شد ـ را امکان‌پذیر کرده بود.
اولین هدف تصرف پل غزیله بود و چنانچه این مرحله از عملیات با موفقیت انجام می‌شد، تصرف شهر العماره به عنوان دومین هدف در دستور کار قرار می‌گرفت. منطقه عملیاتی از شمال به میشداغ و برقازه از جنوب به هورالهویزه از شرق به چزابه و شهر بستان و از غرب به شهر العماره عراق و رودخانه دجله منتهی می‌شد.
در طراحی عملیات مقرر شد قوای دو قرارگاه کربلا و نجف به طرف العماره تک نمایند. در مرحله اول، قوای قرارگاه نجف در محور طاووسیه تا رشیده، حد فاصل خط تا کانال‌های آخر را تصرف کرده و در مرحله دوم و در ادامه تک، جناح راست تا حاشیه جنوبی دویرج (پشت جاده آسفالت فکه و در غرب بزرگراه و سرپل حلفائیه) را تصرف کنند. نیروهای قرارگاه کربلا نیز می‌بایست با استفاده از معابر وصولی جای پای تصرف شده توسط قرارگاه نجف را تا چزابه ادامه داده و در پشت کانال پدافند نمایند. در مرحله دوم منطقه شرق غزیله و شمال هورالهویزه پاکسازی شده و سرپل غزیله تأمین گردد. هم‌چنین با احداث خاکریز، جناح قوای کربلا می‌بایست تأمین شود تا چنانچه مأموریت قوای نجف در رسیدن به جاده با مشکل مواجه شد، جناح قوای کربلا از تعرض و آسیب دشمن مصون بماند.
در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ پس از اعلام رمز مبارک یاالله، یاالله، یاالله عملیات از پنج محور شمال و جنوب رشیده، صفریه و ارتفاعات چرمر و خاک آغاز شد و نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور پاکسازی میادین مین و شکستن خطوط دفاعی دشمن و رخنه در این خطوط پیشروی کردند.
وسعت و عمق موانع و استحکامات دشمن و وجود کانال‌های متعدد که دشمن برای ایجاد آن‌ها تلاش بسیاری متحمل شده بود، سرعت لازم را از نیروها گرفت. در نتیجه، اگر چه خط اول دشمن شکسته شده بود، ولی به دلیل عدم پاکسازی منطقه ـ در حالی که تاریکی شب رو به پایان بود ـ طبیعی به نظر می‌رسید که امکان استقرار کامل وجود نداشته باشد.
در واقع تاریکی مطلق شب، عدم الحاق نیروها و پاکسازی منطقه، عمق و وسعت زیاد میادین مین، اطلاع قبلی دشمن نسبت به وقوع عملیات، عوامل بازدارنده‌ای بودند که به عدم تأمین کامل اهداف انجامید.

صدور دستور انحلال واحدهای گزینش از سوی امام
۱۵ دی ۱۳۶۱ امام خمینی خطاب به ستاد پیگیری تخلفات قضایی و اداری دستور انحلال واحدهای گزینش و جمع‌آوری کتب مربوط به آن را صادر کردند: «نباید در احوال مردم تجسس شود و سؤالاتی که مطرح می‌شوند باید در مورد احکام عمومی باشند نه مطالب بسیار خاص که علما هم از پاسخگویی به آن عاجزند». امام خمینی سپس دستور تشکیل هیئت‌های جدید را با معیارهای متفاوت صادر فرمودند.
در بخشی از این پیام آمده است: اخیراً چند کتاب به عنوان سؤالات دینی و ایدئولوژی اسلامی را ملاحظه نمودم و بسیار متأسف شدم از آنچه در این کتاب‌ها و جزواتی از این قبیل به اسم اسلام، این دین انسان‌ساز الهی، برای گزینش عمومی مطرح شده است و آن‌ها را میزان رد و قبولی افراد قرار داده‌اند. این نوشته‌ها که مشحون از سؤالات غیر مربوط به اسلام و دیانت و احیاناً مستهجن و أسف‌آور است از آنجا که به اسم دیانت اسلام منتشر شده است، از کتب و جزوات انحرافی است که برای حیثیت اسلام و جمهوری اسلامی مضر است، و به وزیر ارشاد توصیه نمودم که امثال این کتب را در اسرع وقت جمع‌آوری و فروش و خرید و نشر آنها را ممنوع شرعی اعلام نمایند.
ایشان افزودند: ستاد موظف است در اسرع وقت دستور دهد تا هیئت‌هایی به جای هیئت‌های منحله، از افراد صالح و متعهد و عاقل و صاحب اخلاق کریمه و فاضل و متوجه به مسائل روز تعیین تا درگزینش افراد صالح، بدون ملاحظه روابط اقدام نمایند و گزینش زیرنظر آنها انجام گیرد و دقت شود تا این افراد، تنگ‌نظر و تندخو و نیز مسامحه‌کار و سهل‌انگار نباشند.
رهبر انقلاب ادامه دادند: چنانچه قبلاً تذکر دادهام میزان درگزینش، حال فعلی افراد است، مگر آنکه از گروهک‌ها و مفسدین باشند، یا حال فعلی آنها مفسده‌جویی و اخلالگری باشد و اما کسانی که در رژیم سابق به واسطه جو حاکم یا الزام رژیم ستمگر مرتکب بعضی نارواها شدهاند، ولی فعلاً به حال عادی و اخلاق صحیح برگشته‌اند، تندروی‌های جاهلانه درحق آنها نشود که این ظلم است و مخالف دستور اسلام و باید ممنوع اعلام شود.

14مارس/17

تاریخ سینمای ایران

پیشگفتار
در ۲۲ قسمت گذشته فیلم‌های به نمایش درآمده و ساخته شده تا نیمه‌های سال ۶۷ مورد نقد و تحلیل مختصر قرار گرفت. سال ۶۷ از سال‌های پررونق سینمای ایران محسوب می‌شود. جمع فیلم‌های ساخته شده در این سال ۵۴ عدد بود که برخی از آنان آثار قابل‌توجهی بودند. فیلم‌های اجتماعی در این سال از نظر تعداد، بیشتر از بقیه ژانرها بودند.
الف) فیلم‌های اجتماعی، کمدی
۲۷ـدوران سربی، کارگردان: خسرو معصومی. فیلمنامه: عباس معروفی، خسرو معصومی. بازیگران: حسین محجوب، سیامک اطلسی، مهرانه مهین‌ترابی، سیروس گرجستانی، ملیحه نظری، نیما جوان، عطاءالله زاهد.
مشکلات و تنگناهای مادی طبقه ضعیف روستایی و ماجراهای تو در تو به سان کلاف سردرگم و در عین حال ایثار برای اعضاء خانواده، دستمایه قصه فیلم مذکور است. داستان کشش کافی و جذابیت‌های لازم برای ایجاد فضای دراماتیک و تحت‌تأثیر قرار دادن بیننده را دارد و چه خوب است که از این ظرفیت‌ها برای آموزش‌های غیرمستقیم اجتماعی بهره‌گیری شود که متأسفانه نمی‌شود و قصه در سطح تحریک احساسات باقی می‌ماند و به منطق اخلاقی تعاملات اجتماعی، فرهنگی رسوخ نمی‌کند.
۲۸ـروز باشکوه، کارگردان: کیانوش عیاری. فیلمنامه: ابوالحسن داودی، داریوش مؤدبیان، فرید مصطفوی. محصول: هدایت فیلم. بازیگران: علیرضا خمسه، جمشید هاشم‌پور، علی نصیریان، ولی‌الله شیراندامی، گوهر خیراندیش، روح‌الله مفیدی، روح‌انگیز مهتدی، آزیتا عظیمی، مهری مهرنیا.
داستان بازدید یکی از درباریان پهلوی از شهری کوچک و فراهم آوردن لوازم بازدید و آرایش فضای اجتماعی برای حفظ ظاهر و همزمانی این برنامه با ورود جوان ورزشکار و برنده مدال طلا و سوءاستفاده مسئولین شهر از همزمانی این دو حادثه و پیشنهاد بهره‌گیری سیاسیون از محبوبیت ورزشکار که قهراً مورد استقبال عامه مردم قرار می‌گیرد. برای تلفیق این دو برنامه دستمایه فیلمنامه‌نویس برای خلق طنزی مردم‌پسند شده است.
کیانوش عیاری کارگردان مستعدی است که فیلم‌ها و سریال‌های قابل قبولی (مانند روزگار قریب) در کارنامه کاری‌اش وجود دارد، البته وی گاهاً به مواردی نیز پرداخته است که به نام مسائل غیر هنری (نظیر آسیب‌های اجتماعی) اسباب سیاه‌نمایی و تاریک‌انگاری را فراهم آورده است، مانند فیلم (خانه پدری) که فرسنگ‌ها با واقعیت‌های میدانی جامعه ایرانی فاصله دارد. از هنرمندان بی‌حاشیه انتظار می‌رود که مسائل کلان جامعه و کشور را به دعواهای حزبی و سیاسی گروه‌ها مُرَجّح بدانند و از ساخت آثاری که بیشتر محل توجه جشنواره‌های ضدایرانی است پرهیز نمایند.
۲۹ـ زرد قناری، کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد. فیلمنامه: رخشان بنی‌اعتماد، فرید مصطفوی، بهمن زرّین‌پور. بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه (همسر مهدی هاشمی و دختر حسینقلی مستعان نویسنده داستان‌های عشقی قبل از انقلاب).
این فیلم بازگوکننده مشکلات مهاجرت روستائیان و طبقات ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه به مراکز بزرگ به ویژه تهران است. فیلم به خوبی و در فضایی دراماتیک توانسته است رنج و تعب این طبقات را در کلان‌شهر بی‌هویت تهران به تصویر بکشد و بیننده را در تمامی لحظات فیلم به همذات‌پنداری عاطفی با خانواده‌های درگیر مقوله مهاجرت و آشفتگی‌های تبعی و بی‌پایان آنان دعوت نماید، اما افسوس و صد افسوس که قصه در همین سطح باقی می‌ماند و از فضای جذاب داستان برای تشریح علل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی معضل استفاده نمی‌شود. در واقع فیلمنامه‌نویس و کارگردان به جای آنکه ریشه‌های این ناهنجاری‌ها را که سیستم تمدنی لیبرالیسم غرب است به چالش و نقد بکشند و تأثیرگذاری عمیق‌تری بر تماشاچی صورت دهند، با تحریک عواطف و احساسات بینندگان، ماجرا را به پایان می‌برند و به آنان نشانی واقعی عوامل موجد ناهنجاری‌های دهه ۷۰ را که به دلیل پیاده‌سازی تئوری‌های اقتصادی نئولیبرالیسم دولت سازندگی فراهم آمده است، ارائه نمی‌کنند. این غفلت، پاشنه آشیل این قبیل آثار است. درست برعکس آثار غربی که ماجرا را تمام و کمال به پیش می‌برند و در لحظات پایانی فیلم، تکلیف تماشاگر را روشن می‌کنند و او را در خلأ یأس و انفعال رها نمی‌سازند. به عنوان نمونه، فیلم (دزد دوچرخه) اثر (ویتوریو دیسکیا) که به مسائل اجتماعی، اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم در ایتالیا می‌پردازد، در جای جای فیلم آدرس علل نابسامانی‌های اجتماعی را ارائه می‌دهد. همان چیزی که فیلم (زرد قناری) از آن محروم است. متأسفانه افرادی مانند رخشان بین‌اعتماد، تهمینه میلانی و ابوالحسن داودی ظاهراً به دلیل حوادث و ماجراهای درگیری گروهک‌های چپ دانشجویی سال‌های اول انقلاب، هیچ‌گاه نتوانستند ذهن خود از بند عاطفی آنان رها سازند و دنیای هنری را فارغ از اصطکاک‌ها مدیریت کنند. بی‌شک اگر چنین می‌کردند، کیفیت کار و اثارشان به مراتب ارتقاء می‌یافت. به نظر می‌رسد که هنرمندانی نظیر داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی نیز در آغاز جوانی مشکلات مشابهی را تجربه کرده باشند، اما با تدبیر بهتری دنیای هنر و سینما را با همه مؤلفه‌هایش به در جا زدن در فضای اولیه ترجیح دادند و به همین علت به طور نسبی به موفقیت هنری پایدارتری دست یافتند. البته هنوز هم دیر نشده است. نمونه خارجی این مثال نیز کارگردانانی نظیر (مارتین اسکورسیزی)، (دیوید لین) و (اینگمار برگمن) هستند.
۳۰ـ سفر عشق، کارگردان: ابوالحسن داودی. فیلمنامه: ابوالحسن داودی. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: داریوش ارجمند، گلچهره سجادیه، جمیله شیخی، پرویز پورحسینی، ایرج طهماسب، رضا بابک.
داستان زندگی عاطفی و معمولی یک زوج جوان و درگیر با مسائل و مشکلات روزمره خانواده‌های متعارف به تصویر کشیده شده است. ویژگی جذاب فیلم، پرداختن به جزئیات زندگی مردم کوچه و بازار است که موجب همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌های فیلم شده است. ابوالحسن داودی به تدریج و در طول زمان آثار بهتری را ارائه نموده است و البته همانطور که بالا اشاره شد، اگر تمرکز ذهنی و خلاقیت هنری خود را بر خلق آثار بهتر قرار می‌داد و از حواشی سیاسی نیمه تاریک پرهیز می‌کرد، قطعاً موفقیت‌های بیشتری کسب می‌نمود.
۳۱ـ سال‌های خاکستری، ‌کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. تهیه‌کنندگان: سیدغلامرضا موسوی (رئیس فعلی تهیه‌کنندگان سینما) و شرکاء. بازیگران: علی نصیریان، حبیب اسماعیلی، مرحوم فیروز بهجت محمدی (بازیگر نقش ماندگار طغای در سریال سربداران)، پروانه معصومی، افسر اسدی، مارال جیرانی، رضا بنفشه‌خواه.
مهدی صباغ‌زاده کارگردان فیلم که به همراه هوشنگ یونسی فیلمنامه اثر را نیز نوشته‌اند، عمدتاً به تولید آثار سرگرم‌کننده با گوشه چشمی به مسائل روز جامعه پرداخته‌اند. این داستان به مشکلات طبقات فرهنگی و اقتصادی اقشار فرودست و تصمیمات نه چندان خردمندانه آنان پرداخته است.
سیدغلامرضا موسوی که کار خود را از مؤسسه کیهان در سال‌های اول انقلاب آغاز نمود، بعدها به سینما راه یافت و در نقش تهیه‌کننده آثاری مانند (قرمز) به کارگردانی فریدون جیرانی را روانه پرده سینماها کرد. امید می‌رود که فعالان حوزه هنر و به ویژه سینما در کنار ساخت آثار مبتنی بر فروش بیشتر (ولو بعضاً با وجود نقش تخریبی فرهنگی) رسالت اجتماعی خود را از یاد نبرند و تلفیق اقتصاد، هنر و اخلاق را بر درآمد و شهرت صرف ارجح بدانند. در آن صورت است که آثارشان ماندگارتر خواهد شد و بر فراز زمان در قلب‌ها خواهد نشست.
۳۲ـ شاخه‌های بید، کارگردان: امرا… احمدجو. فیلمنامه: امرالهض احمدجو. بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، جمشید مشایخی، گوهر خیر اندیش، رضا رویگری، پردیس افکاری (که اخیراً به شبکه سخیف جِم در ترکیه پیوست)، مرحوم عزت‌الله مقبلی، محمد فیلی (بازیگر نقش ماندگار شمر در سریال مختارنامه) و منوچهر آذری.
تلاش روستائیان زحمت‌کش و متقابلاً ظلم و جور خوانین دستمایه داستان احمدجو برای ارائه اثری قابل‌قبول شده است. امرالله احمدجو در اوایل دهه ۶۰ با مأمور شدن به صدا و سیما برای گذراندن دوران سربازی، فعالیت حرفه‌ای هنر خود را آغاز کرد و با ساخت (روزی روزگاری) با شرکت مرحوم خسرو شکیبایی، محمود پاک‌نیت، محمد فیلی، ژاله علو بهترین اثر هنری خود را خلق کرد. احمدجو در سال‌های بعد نیز سریال‌های تاریخی و قبایلی دیگری ساخت که هیچ‌کدام کیفیت و جذابیت و استحکام هنری (روزی روزگاری) را نداشتند. البته این امر در سینمای جهان هم مسبوق به سابقه است. مثلاً (کارل تئودر درایر) دانمارکی کارگردان و (رنه فالکونتی) ایتالیایی بازیگر فیلم (ژاندارک) که فقط همان یک اثر را در کارنامه هنری خود دارند از نظر بسیاری از صاحب‌نظران به عنوان بهترین کارگردان و بهترین بازیگر تاریخ سینما شناخته می‌شوند.
۳۳ـ صخره سبز، کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس: عباس ناصری. بازیگران: حسین خانی بیک، محمدعلی عبداللهی، رضا آقاربی، صغری اجلی، عباس ناصری.
این فیلم تلفیقی از ژانر حادثه‌ای و اجتماعی به نظر می‌رسد. آلوده شدن منبع آب منطقه‌ای در قسمت غربی کشور و اعزام مأمور ویژه تحقیق برای پیدا کردن عوامل احتمالی ستون پنجم دشمن و سرانجام تبرئه مظنون شماره ۱ برخلاف تصور اولیه کشش داستانی فیلم را پیش می‌برد. همانطور که ملاحظه می‌شود تقریباً همه عوامل دست‌اندرکار فیلم ناشناس و غیرحرفه‌ای هستند.
۳۴ـ طوبی، کارگردان: فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده: خسرو ملکان. فیلمبردار: فرج حیدری. تدوین: کامران قدکچیان. بازیگران: ایرج راد، پروانه معصومی، افسانه بایگان، اکبر دودکار، یلدا نعمت‌اللهی، مهدی صباغی.
زنی به نام (طوبی) پس از طی ۶ سال زندان آزاد شده و سراغ همسر و فرزندش می‌رود. همسر به او می‌گوید که فرزندشان چند سال پیش مرده است، در حالی که دروغ می‌گوید و بچه را به خانواده‌ای فاقد فرزند فروخته است. طوبی با تلاش زیاد خانواده را پیدا می‌کند تا فرزند را پس بگیرد، اما متوجه می‌شود که بچه زندگی آبرومند و خوبی دارد و چون می‌داند که خودش امکان فراهم آوردن آن شرایط را برای فرزند ندارد، عاطفه مادری را با آسودگی کودک تعویض می‌کند و تنها روانه زادگاه خود می‌شود.
قصه‌هایی با این مضمون در سینمای خارج از کشور و نیز کشور خودمان هم وجود دارند. نمونه داخلی آن فیلم (کیمیا) ساخته احمد رضا درویش، با بازی خسرو شکیبایی، بیتا فرهی و رضا کیانیان است که داستان گم شدن دختربچه‌ای در جریان بمباران و اشغال خرمشهر توسط رژیم بعثی عراق را روایت می‌کند. دختربچه توسط زن و شوهر پزشکی پرورش یافته و سال‌ها بعد از جنگ که پدر بچه (شکیبایی) درصدد یافتن او برمی‌آید، آنها را در مشهد می‌یابد. پایان کیمیا نیز نظیر طوبی و گذشت پدر از بچه در رفاه به دلیل عدم تمکن مالی و نیز وابستگی شدید عاطفی نامادری (بیتا فرهی) و دختر به یکدیگر است.
۳۵ـ عروسی خوبان، کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تدوینگر: محسن مخملباف. فیلمبردار: علیرضا زرّین‌دست. بازیگران: رؤیا نونهالی، محمود بی‌غم، ابراهیم آبادی، عصمت مخملباف، حسین مسلمی، اصغر مشکینی، آمنه خلدبرین، گیتی اهتمامی.
داستان فیلم بر مبنای تعارضات اجتماعی اواخر جنگ و مشکلات ناشی از ظهور طبقه‌ای بی‌خیال و مرفه در کنار رزمندگان و ایثارگران طبقه متوسط و پایین و خانواده‌های آنان شکل گرفته است. رزمنده‌ای که به دلیل موج انفجار در جبهه وضع روحی مناسبی ندارد به توصیه پزشکان تصمیم می‌گیرد زودتر با نامزد خود ازدواج نماید. پدر نامزد، مرد محتکر و حریصی است که دوست دارد دامادی پولدار داشته باشد و به ازدواج دخترش با رزمنده جبهه راضی نیست، اما به دلیل علائق دو جوان ناگزیر از مداراست. در مراسم ازدواج، رزمنده اوضاع روحی‌اش به هم می‌ریزد و از حالت طبیعی خارج می‌شود و مراسم عروسی به هم می‌خورد. رزمنده پس از اینکه احوالش مناسب می‌شود، با خود می‌اندیشد که جای او فقط در جبهه است و از عروسی منصرف می‌شود.
همانطور که ملاحظه می‌شود، قصه فیلم به نحو افراط‌آمیزی ضددنیا و زیبایی‌های دنیاست. اسلام دین اکمل است و دین و دنیا در آن پیوندی ناگسستنی دارند. به همان میزان که جبهه و اخلاص رزمندگان و ایثارگری آنان قیمت دارد و اجر الهی را سبب می‌شود، ازدواج و بهره‌گیری از نعمت‌های مشروع هم توصیه و تأکید شده است. نگرش افراطی امثال مخملباف به ترک دنیا، سرانجام خوبی برای آنان نداشت. اینان در جبهه‌ای شبیه خوارج پیش رفتند و به دلیل افراط و تفریط به سرعت به بن‌بست رسیدند.
در ادیان دیگر نظیر مسیحیت نیز رهبانیت و ترک دنیا و لذات مشروع آن، به تجرد و نفی ازدواج اقشاری از مسیحیان کاتولیک منجر گشت که عواقب منفی زیادی برای خود و اطرافیان و نیز وهن دینشان را به دنبال داشت. این قشر در طول تاریخ در کنار تمامی اولیاء و انبیاء و از جمله در صدر اسلام وجود داشته‌اند که محصول عدم درک صحیح مقتضیات زمان و تحلیل ابتر از وقایع اتفاقیه و در یک کلام نخوت و عدم تبعیت از پیشوایان صالح الهی است. مدلی دیگر از این قبیله، مرتاضان هستند که در طول شبانه‌روز فقط با یک دانه بادام تغذیه می‌کنند.
مخملباف به تدریج از انقلاب و ارزش‌های الهی آن فاصله گرفت و چون به گفته خود ایده‌آل‌های حکومت اسلامی را در صحنه میدانی مشاهده نکرد، راه تفریط و معارضه فرهنگی را در پیش گرفت و هم‌اکنون نظیر اسلاف خوارج خود، به ستایش رژیم جنایتکار اسرائیل، تأیید بهائیت و نمایش سکس و شهوت حیوانی در آثار خود رسیده است.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
با خلائق می‌رود تا نفخ صور
۳۶ـ سلام سرزمین من، کارگردان و فیلمنامه‌نویس: اکبر خامین. بازیگران: شهلا میربختیار، غلامرضا گرشاسبی، جمشید شاه‌محمدی، مهرناز فاطمی، محمدرضا قومی، رضا طاهری.
بازگشت نیروهای متخصص به کشور و عزم خدمت به مردم فقیر روستایی با هدف تشویق جوانان تحصیلکرده خارج از کشور بدون چشمداشت زیاد، خمیرمایه قصه فیلم است. همانگونه که می‌دانیم مسأله مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها پدیده‌ای جهانی است که همه کشورها به آن مبتلا هستند. حتی مطابق آمار سازمان ملل، مهاجرت از کشورهای درجه یک و مرفه اروپایی هم وجود دارد. البته بسته به میزان نخبه بودن و جذابیت، مقصد متفاوت است. کشورهای مختلف حسب امکانات و شرایط خود تلاش کرده‌اند حتی‌المقدور جذابیت‌های مادی و غیرمادی لازم را برای عدم مهاجرت این قبیل نیروها فراهم آورند که البته توفیق کاملی در این زمینه وجود ندارد. خلاصه کلام آنکه عشق و علاقه به فرهنگ و دین و خانواده و مردم نیازمند و پیشرفت مملکت در کنار جاذبه‌های مادی و رفاهی به عنوان فاکتورهای غیرقابل حذف در همه برنامه‌ها و دولت‌ها همواره مطمع‌نظر بوده است. البته باید عنایت داشت که این عوامل،‌مسئولیت حکومت‌ها را در طراحی‌ها و برنامه‌ریزی‌های جامع برای بهبود شاخص‌های کلان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به عنوان پیش‌زمینه نگهداشت نیروهای نخبه در کشورهای مبدأ را نفی نمی‌کند. به هر حال باید توجه داشت که اکثریت آدم‌ها برای هر کاری محاسبه سود و زیان توانایی‌ها و داشته‌های خود را در اولویت قرار می‌دهند و در یک سیستم عرضه و تقاضایی تصمیم می‌گیرند.
(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید)

14مارس/17

عوامل و اسباب طغیان شهوت

 

مقدمه:
در شماره قبل به موضوع انواع شهوات پرداختیم و به برخی از آیات و روایات در باب مذمت این صفت رذیله اشاره شد. اینک و در ادامه به عوامل و اسباب طغیان شهوت می پردازیم.
ضعف ایمان
اگر ایمان ضعیف و توجه به مبدأ و معاد کم گردد، زمینه طغیان شهوات فراهم می‌شود و بالعکس با تقویت ایمان و شاهد و ناظر دانستن خداوند، شهوت کنترل خواهد شد. چنان که قرآن کریم در جریان حضرت یوسف (علیه السلام) تأکید می‌کند علت این که آن حضرت توانست شهوت خود را کنترل کند، ایمان قوی او بود، از این رو وقتی زلیخا در را بست و از او کام خواست فرمود: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمى‏شوند» و در حقیقت [آن زن‏] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‏کرد. چنین [کردیم‏] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود.(۱)
در روایتی از حضرت علی«ع» نیز به این نکته اشاره شده است که کسی که مشتاق به بهشت (و معتقد به آن) باشد، از شهوات چشم می‌پوشد.(۲)
به فرموده قرآن، ممکن است آدمی برای بهره‌گیری بدون قید و شرط از شهوات، به انکار قیامت روی آورد: «بَلْ یُرِیدُ الْانسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ* یَسَْلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ»(۳)،(۴).

بی‌اعتنایی به شخصیت انسانی
علی«ع» فرمود: «من کرّمت علیه نفسُه، ‌هانت علیه شهواته؛(۵) کسی که کرامت و ارزش خود را بشناسد، شهوات برایش پست و ناچیز می‌شوند.»
براساس برخی از روایات اسلامی، خداوند فرشتگان را از عقل بدون شهوت و حیوانات را از شهوت بدون عقل آفریده است و آدمی از عقل و شهوت ترکیب شده است. پس اگر عقل آدمی بر شهوتش غالب شود، او از فرشتگان برتر خواهد بود و کسی که شهوتش بر عقلش فائق آید، از حیوانات نیز پست‌تر خواهد بود.(۶)

بی‌توجهی به عبادات
خداوند پس از یادکرد از برخی پیامبران و پیروان آنها می‌فرماید: «فخََلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّبَعُواْ الشهََّوَاتِ ..؛(۷) اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند.»
در آیه فوق، بعد از مسئله ضایع کردن نماز، سخن از پیروی «شهوات‏» و به دنبال آن، گمراهی به میان آمده است. این تعبیر حساب‌شده اشاره به آن است که نماز عامل مهمی برای شکستن «شهوات‏» و خودکامگی‏ها و هواپرستی‌‏هاست؛(۸) همان‌طور که در آیه ۴۵ سوره عنکبوت آمده: «…ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر». همچنین می‌توان از آیه برداشت کرد که نماز، سدى است میان انسان و شهوت‏ها و اگر این سد شکسته شود، پیروى از شهوت‏ها براى انسان آسان مى‏شود و کسى که از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پیوند مى‏خورد. شاید دلیل این که از میان تمام عبادات، بر نماز تأکید شده این باشد که نماز سدى است در میان انسان و گناهان، هنگامى که این سد شکسته شد، غوطه‏ور شدن در شهوات نتیجه قطعى آن است.

گناه‌کاری
گناه آثار فراوانی دارد و یکی از آنها این است که شخص گناه‌کار در باتلاق شهوات فرو می‌رود و هرچه پیش می‌رود، بیشتر غرق می‌شود. خداوند درباره قوم لوط می‌فرماید: وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ…؛(۹) و قوم او به سویش شتابان آمدند، (تا به آن مهمانان دست درازى کنند)، و پیش از آن نیز این کارهاى زشت را انجام مى‏دادند. دقت در جمله «وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ» در آیه فوق نشان می‌دهد که با انجام هر گناه، زمینه براى گناهان بعدى فراهم مى‏شود.(۱۰)

غفلت و بی‌خبری
غفلت و بی‌خبری از پیامدهای شهوت‌پرستی، عامل دیگر آلودگی به این رذیله اخلاقی است؛ قرآن کریم پس از بیان سرگذشت عبرت آموز قوم لوط می‌فرماید: لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ.(۱۱) که «سکرت» به معناى
« غفلت » و مقصود از آیه این است که آنها در غفلت خودشان سرگردان بودند و نمی‌توانستند راه رشد را بیابند و شهوترانى چشم قوم لوط را کور کرده بود، از این رو خداوند به جان پیامبرش سوگند یاد مى‏کند که این گروه در مستى خود سرگردان و حیرانند، آن چنان که روشن‌ترین جاده نجات را نمى‏بینند.(۱۲)

معاشرت‌های نامناسب و محیط‌های آلوده
معاشرت‌های نامناسب، دوستان ناباب، محیط‌های آلوده و فساد وسائل ارتباط جمعی یکی از عوامل دیگر آلودگی به شهوت‌پرستی است. اغلب انسان‌های ناباب، دوستان خود را به گناه سوق داده و آنها را غرق گناه می‌سازند و راه‌های مختلف ارتکاب گناه را به آنها می‌آموزند، به گونه‌ای که می‌توان گفت رایج‌ترین اسباب آلودگی به شهوت‌پرستی، معاشرت با انسان‌های گناهکار و آلوده است.
قرآن کریم نیز به این نکته مهم اشاره کرده است آنها که غرق گناه و شهوتند مى‏خواهند دیگران را نیز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه کنند، در حالى که خداوند مى‏خواهد مردم با ترک شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرین سعادت و خوشبختى شوند: «وَاللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیماً.»(۱۳)
به گفته مفسران بزرگ، منظور از «میل عظیم‏» هتک حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است، بعضى نیز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن ـ که در آیات قبل از آن نهى شده است ـ تفسیر کرده‏اند که در واقع یکى از مصادیق مفهوم بالاست.(۱۴)
قرآن مجید نیز درباره بعضی از دوزخیان می‌گوید: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنىِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا* یَاوَیْلَتىَ‏ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ وَ کَانَ الشَّیْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا(۱۵) و (به یادآور) روزى را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گوید: «اى کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم! اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است.»(۱۶)

آثار و نتایج پیروی شهوات
پیامدهای دنیوی
شهوت‌پرستی از گناهانی است که پیامدهای آن به آخرت منحصر نبوده و در دنیا نیز دامن آلودگان را می‌گیرد. در قرآن کریم نیز به برخی از این آثار اشاره شده است. از جمله:

قطع نسل بشریت
یکی از مصادیق شهوت‌پرستی، لواط است که یکی از پیامدهای دنیوی آن، قطع نسل بشریت است . قرآن کریم خطاب حضرت لوط به قومش را اینگونه بیان می‌کند: «أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی‏ نادیکُمُ الْمُنْکَرَ»(۱۷)؛ آیا شما به سراغ مردان مى‏روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهید؟!» برای «قطع سبیل» چند تفسیر شده است که یکی از مشهورترین تفاسیرش این است که آنان با لواط، تداوم نسل انسان‌ها را قطع می‌کردند.

سقوط اجتماعی
یکی دیگر از آثار و پیامدهای شوم شهوت‌پرستی در دنیا، آبروریزی و از بین رفتن جایگاه اجتماعی و آبروی افراد است. نمونه عینی از افرادی که به این سرنوشت دچار شده و به خاطر پیروی از شهوات، آبروی دنیوی خود را نیز از دست دادند، «برصیصای عابد» است. نام و سرگذشت برصیصا در قرآن نیامده است، اما همه مفسران شیعه‏ و سنى(۱۸) هرچند با دیدگاه متفاوت، در ارتباط با آیه ۱۶ سوره حشر داستان او را آورده‏اند. قرآن کریم در آیه یاد شده داستان منافقان را همانند داستان شیطان می‌داند که به انسان گفت کافر شو تا مشکلات تو را حل کنم، اما هنگامى که کافر شد گفت من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم: «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِین».
بسیاری از مفسران معتقدند مقصود از «انسان» که در آیه فوق آمده، برصیصا یکی از مصادیق مهم آیه است. او راهبى از بنى‏اسرائیل بود که روزگارى دراز در صومعه‏اى دور از مردم، زاهدانه به عبادت خدا پرداخته بود. شیطان که به طور مداوم در پى فریب او بود سرانجام با وسوسه‏هاى خود، وى را بر آن مى‏دارد تا با زنى درآمیزد و سپس از ترس رسوایى، او را کشته، مدفون سازد. راز این رسوایى که آشکار مى‏شود، برصیصا را به صلیب مى‏کشند. در این هنگام، شیطان در آخرین مرحله از اغواگری‌هایش، در برابر دیدگان او ظاهر شده از نقش اصلى خود در رقم خوردن چنین سرنوشتى براى برصیصا و نیز رهاسازى او در صورت سجده بر وى خبر مى‏دهد. برصیصا ناامید از همه جا و با سجده‏اى به اشارت، کافر شده و شیطان بدون هیچ کمکى، از وى بیزارى جسته، در کام مرگ رهایش مى‏سازد.(۱۹)
نمونه دیگر از افرادی که به خاطر پیروی از شهوات، مقام اجتماعی خودشان را از دست دادند،«سامری» است. وی در پی دستیابی به شهوت مقامی، با ساختن گوساله سعی در گمراه کردن مردم کرد، ولی سر انجامش این شد که موقعیت اجتماعی خود را به کلی از دست داد. قرآن کریم درباره سرنوشت وی گوید: قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لامِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوعِداً لَن تُخلَفَهُ…؛(۲۰) (موسى) گفت برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویى با من تماس نگیر! و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلّف نخواهد شد…!».
مساس‏ به معناى لمس کردن و تماس بدنى است‏ که درباره عذاب سامرى در این آیه آمده است. خداوند انس و الفت انسانى را از او دور ساخت و وهم و توحش را جایگزین آن کرد، به طورى که از تماس با انسان‌ها دورى مى‏گزید.(۲۱) برخی دیگر از مفسران گفته‏اند که جمله «لامِساسَ» اشاره به یکى از قوانین جزائى شریعت موسى«ع» است که درباره بعضى افراد که گناه سنگینى داشتند صادر مى‏شد، آن فرد به منزله موجودى که از نظر پلید و نجس و ناپاک بود درمى‏آمد، احدى با او تماس نمى‏گرفت و او هم حق نداشت با کسى تماس بگیرد(۲۲) و حضرت موسی«ع» همگان را از معاشرت با او باز داشت.(۲۳) هرکدام از تفاسیر یاد شده که انتخاب شود، در نتیجه تفاوتی نمی‌کند، زیرا به هر روی، شهوت‌طلبی سامری باعث انزوای اجتماعی و از دست دادن جایگاه وی شد.

انحطاط جامعه
یکی دیگر از پیامدهای پیروى از شهوات، انحراف و انحطاط جامعه است. خداوند از آیه نوزدهم تا بیست و پنجم سوره نساء چند حکم از احکام الهی را بیان می‌کند و در آیه۲۶ و۲۷ حکمت تشریعات یاد شده را بیان می‌کند. در آیه ۲۷ می‌فرماید: «وَاللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً.»(۲۴)
این آیات به افرادى که در عصر و زمان ما نیز به قوانین مذهبى مخصوصاً در زمینه مسائل جنسى ایراد مى‏کنند، پاسخ مى‏گوید، که این آزادی‌هاى بى‏قید و شرط و فرو رفتن در گرداب شهوات، سرابى بیش نیست و نتیجه آن انحراف عظیم از مسیر خوشبختى و تکامل انسانى و گرفتار شدن در بیراهه‏ها و پرتگاه‌ها است که نمونه‏هاى زیادى از آن را با چشم خودمان به شکل متلاشى شدن خانواده‏ها، انواع جنایات جنسى، فرزندان نامشروع جنایت‌پیشه و انواع بیماری‌هاى آمیزشى و ناراحتى‏هاى روانى مشاهده مى‏کنیم.(۲۵)

جهل و بی خردی
پیروى از شهوات موجب جهالت آدمى و قرار گرفتن او در زمره بى‏خردان خواهد شد. قرآن کریم به نقل از حضرت یوسف می‌فرماید: «پروردگارا! زندان نزد من از آنچه اینها مرا به سوى آن مى‏خوانند، محبوب‌تر است و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»(۲۶) در این آیه، نتیجه پیروی از شهوات، قرار گرفتن شخص از زمره جاهلان بیان شده است. ممکن است مقصود از جهالت در آیه فوق، سفاهت و بی‌خردی باشد، زیرا شهوترانی نشانه بی‌خردی است و ممکن است استحقاق مذمت برای نادانی باشد، زیرا کسی که نتایج و پیامدهای بد کاری را می‌داند و در عین حال مرتکب آن می‌شود، همانند کسی که نتایج را نمی‌داند است و کسی که از علمش سود نمی‌برد، چون نادانان است، چنانکه ممکن است مقصود از جهل، ظلم به نفس باشد و شاید منظور حضرت یوسف این بوده که علت امساک یوسف، علمی بود که خداوند به او عنایت فرموده بود و اگر خداوند افاضه خودش را از او قطع می‌کرد، همانند مردم جاهل مى‏شد و در مهلکه عشق و هوسبازى قرار مى‏گرفت.(۲۷)
حضرت لوط«ع» نیز شهوت‌پرستان قوم خود را نکوهش کرده و کار آنان را جاهلانه می‌داند: «أإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛(۲۸) آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید؟! شما قومى نادانید!»
جهل در این آیه شریفه می‌تواند به معنای نداشتن دانش، سفاهت،باشد (۲۹) و به عاقبت این کار زشت و نادانی مستمر و موعظه‌ناپذیری باشد.(۳۰)

عذاب دنیوی
یکی دیگر از پیامدهای دنیوی شهوترانی، عذاب‌هایی است که در مواردی بر شهوترانان نازل می‌شود. نمونه‌ای از این عذاب‌ها را می‌توان درباره قوم لوط ملاحظه کرد که در پى شهوترانى و هم‏جنس‏گرایى، بارانی از سنگ بر سر آنان فرود آمد: «وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ‏ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ… وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهٌ الْمُجْرِمِینَ.»(۳۱) به عذاب یاد شده در آیات دیگری از قرآن کریم نیز اشاره شده است.(۳۲)

پیامد اخروی
مهمترین پیامد شهوترانی، عذاب الهی است که قرآن می‌فرماید:
خداوند پس از یاد کرد از برخی پیامبران و پیروان آنها می‌فرماید: «فخََلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّبَعُواْ الشهََّوَاتِ …؛(۳۳) اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند.»
از ابن مسعود در تفسیر«فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»(۳۴) گوید غى نهر یا منطقه‌ای عمیق و متعفن در جهنم است و افرادی که از شهوات پیروی می‌کنند در آن افکنده می‌شوند.(۳۵) ‏ تفاسیر دیگری که از غی شده عبارت است از: شَّر، گمراهی و نومیدی.(۳۶)
یکی دیگر از پیامدهای اخروی شهوت‌پرستی، دوری از خداوند و از دست دادن مقام قرب الهی است؛ به عنوان نمونه قرآن کریم در آیات ۱۷۵ تا ۱۷۸ سوره مبارکه اعراف از پیامبر اعظم«ص» می‌خواهد سرگذشت کسی را بیان کند که آیات الهی به او داده شد، ولى او خود را از آن تهی ساخت و شیطان به او دست یافت و از گمراهان شد، شخصی که به پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى کرد. به فرموده قرآن کریم، چنین شخصی همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همین کار را مى‏کند (گویى آن چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمى‏شود).
به عقیده مفسران، شخص یاد شده دانشمندی به نام بلعم باعورا بود که به خاطر دنیاپرستی و شهوت‌طلبی سقوط کرد، زیرا کسى که برده هوا و هوس خویش است فرجامى جز گمراهى ندارد؛ چه مانند بلعم از آیات الهى برخوردار یا از آن بى‏بهره باشد، زیرا وابستگى‏ شدید به دنیا و خواهش‌هاى نفسانى، رویگردان شدن از راه خدا را به یک ویژگى رفتارى ثابت براى او تبدیل مى‏کند.(۳۷)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ یوسف، ۲۴-۲۳٫
۲ـ بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۶۵، ص۳۵۱٫
۳ـ قیامت، ۵ـ۶.
۴ـ مکارم، اخلاق….، ص۲۹۷٫
۵ـ نهج البلاغه، ص ۵۵۵٫
۶ـ مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص ۲۵۱٫
۷ـ مریم، ۵۹٫
۸ـ اخلاق در قرآن، آیت‌الله مکارم، ص ۲۸۱٫
۹ـ هود، ۷۸٫
۱۰ـ تفسیر نور، ج‏۵، ص ۳۶۰٫
۱۱ـ حجر،۷۱ و ۷۲٫
۱۲ـ تفسیر نمونه، ج‏۱۱، ص ۱۱۷٫
۱۳ـ نساء، ۲۷٫
۱۴ـ اخلاق در قرآن مکارم، ص ۲۸۳٫
۱۵ـ فرقان، ۲۷-۲۹٫
۱۶ـ اخلاق در قرآن مکارم، ص ۲۸۳٫
۱۷ـ عنکبوت، ۲۹٫
۱۸ـ جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۶۳- ۶۵؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۸، ص ۲۵، تفسیر ابن‏کثیر، ج ۴، ص ۳۶۴٫
۱۹ـ همان، مجمع‏البیان، ج ۹، ص ۳۹۷٫
۲۰ـ طه، ۹۷٫
۲۱ـ التحریر والتنویر، ج ۱۶، ص ۱۷۵٫
۲۲ـ تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص ۲۸۷، فی ظلال القرآن، ج‏۴، ص ۲۳۴۹٫
۲۳ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۷، ص ۴۷٫
۲۴ـ نساء، ۲۷٫
۲۵ـ تفسیر نمونه، ج‏۳، ص ۳۵۴٫
۲۶ـ یوسف، ۳۳٫
۲۷ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۱ ۱۲۹٫
۲۸ـ نمل، ۵۵٫
۲۹ـ فی ظلال القرآن، ج‏۵، ص ۲۶۴۷٫
۳۰ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۵، ص ۳۷۶٫
۳۱ـ اعراف، ۸۰ و ۸۱ و ۸۴٫٫
۳۲ـ رک: ذاریات ۳۲- ۳۴، نمل ۵۴ و ۵۵ و ۵۸، شعراء ۱۶۱ و ۱۶۵ و ۱۶۶ و ۱۷۳، هود ۷۸ و ۸۲ و ۸۳٫
۳۳ـ مریم، ۵۹٫
۳۴ـ همان.
۳۵ـ همان.
۳۶ـ فتح القدیر، ج‏۳، ص ۴۰۱٫
۳۷ـ ر.ک: المیزان، ج ۸، ص ۳۳۳٫

سوتیترها
۱٫
اگر ایمان ضعیف و توجه به مبدأ و معاد کم گردد، زمینه طغیان شهوات فراهم می‌شود و بالعکس با تقویت ایمان و شاهد و ناظر دانستن خداوند، شهوت کنترل خواهد شد.
۲٫
براساس برخی از روایات اسلامی، خداوند فرشتگان را از عقل بدون شهوت و حیوانات را از شهوت بدون عقل آفریده است و آدمی از عقل و شهوت ترکیب شده است. پس اگر عقل آدمی بر شهوتش غالب شود، او از فرشتگان برتر خواهد بود و کسی که شهوتش بر عقلش فائق آید، از حیوانات نیز پست‌تر خواهد بود.

۳٫
از آثار و پیامدهای شوم شهوت‌پرستی در دنیا، آبروریزی و از بین رفتن جایگاه اجتماعی و آبروی افراد است. نمونه عینی از افرادی که به این سرنوشت دچار شده و به خاطر پیروی از شهوات، آبروی دنیوی خود را نیز از دست دادند، «برصیصای عابد» است.

14مارس/17

اهمیت و جایگاه شادی در تعالیم دینی

 

اسلام، دین کامل و جامعی است. از همینرو به نیازها و رفتارهای انسان، از منظر بالایی نگریسته و برای رشد و تکامل او «بایدها» و «نبایدهایی» وضع کرده است. تردیدی در این نیست که این نیازها و قانونهای جهتدهنده آن، متنوع و گوناگون است؛ به طوری که ریاضت و راحتی، دشواری و آسانی و حزن و شادی همآغوش هماند. اگر به روزه و امساک فرمان داده شده، پس از یک ماه ریاضت روحی و جسمی، عید و شادمانی آن هم در نظر گرفته شده است. اگر سختی و تنگنایی وجود دارد، راحتی و گشایش هم قرار دادهاند. اگر مجلس عزاداری و حزن ائمه معصومین است، به برپایی مجلس شادی و جشن میلاد آن بزرگواران نیز توصیه شده؛ یعنی مصداق همان حدیث که امیرمؤمنان علی فرمودند: یَفْرَحُونَ بِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ‏ لِحُزْنِنَا.۱ «شیعیان ما، در شادی ما شادند و در اندوه ما، محزون»
این تنوع نیازها در رفتارهای علمی شرعمداران واقعی و روحانیان جامعنگر نیز به خوبی هویداست. آنان در حالی که مأنوس با ذکر خدا و غرق در دعا و مناجاتاند یا در مصائب اهلبیت غمگیناند، ظاهری آراسته و زیبا دارند. لباسهای سپید و روشن و کفشهای زرد و سفید میپوشند. بوی خوش استعمال میکنند و به سلامت جسم و بهداشت اهمیت میدهند. از همه مهمتر، به عوامل معنوی شادیآفرین همچون زهد و بیتوجهی به ظواهر دنیا، خدمت به خلق و پرهیز از گناه بسیار اهمیت میدهند. در روزگار ما، امام خمینی تجسّم واقعی چنین شادیهای عقلایی بود. در این مجال تلاش خواهیم کرد که ابتدا، تعریفی از شادی به دست آوریم و سپس عوامل شادیآفرین را از نگاه «دین» بررسی کنیم.

انسان و «غم» و «شادی»
«شادی»، یکی از نیازهای اساسی انسان و لازمه زندگی اوست. اساساً خلقت هستی و انسان به گونهای است که خودبهخود، شادیهایی را برای آدمی فراهم میآورد؛ بهار طربانگیز، آبشارهای زیبا، گلهای رنگارنگ، صحنه طلوع خورشید، صبح دلانگیز، پرندگان زیبای غزلخوان، باران لطیف، رویش گیاهان، رنگهای متنوع طبیعی، ازدواج و زناشویی، محبّت و مهربانی و بسیاری دیگر از پدیدههای جهان، برای انسان شادیآور و سرورآفرین است.
همچنان که «غم و اندوه» نیز جزو زندگی انسان و همزادِ اوست، در طبیعت و هستی، سنتهایی جاری است که هر یک میتواند اندوهساز و ماتمانگیز باشد؛ مشاهده فصل خزان و برگریزان، یخبستن رودخانهها، فشردگی کوهها و تپّهها، غروب خورشید، پژمرده شدن گلها، بیماری و مرگ، تنگدستی، ظلم و بیداد و حوادث دیگری از این قبیل، میتواند خیمه ماتم را در دل آدمی برپا کند.
آری، انسان با این دو واقعیت روبهرو است و سکّه زندگیاش دو رو دارد، گاهی «غم» و زمانی «شادی». آنان که به دنبال شادی همیشگی و مطلق هستند، در واقع به دنبال عَنقایی دستنایافتنیاند. اساساً رشد و کمال آدمی با جستوجوی شادی مطلق، میّسر نیست، غم هم برای ما ضروری است و فرآیند تکامل را تسریع میکند. سالکانی که در مسیر سلوک الهی گام نهادهاند، به نقش مهم «غم» در حیات معنوی انسان بهتر پیبردهاند. چرا که در غمها، بیماریها، تبها و مشکلات است که به خدا نزدیکتر میشوند، تا جایی که گاهی دستشان به سقف ملکوت میرسد و رمز و رازها و زیر و بمهای هستی را میآموزند و صدای پرندگان را بهتر و زیباتر میشنوند و حجم جاذبههای گل و قطر نارنج، برایشان چند برابر میگردد و شعاع فانوس، نه تنها کمسو به نظر نمیآید، که فزونتر میشود:
دیدهام گاهی در تب، ماه میآید پایین
میرسد دست به سقف ملکوت
دیدهام سُهره بهتر میخواند
گاه، زخمی که به پا داشتهام
زیر و بمهای زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است
و فزونتر شده است، قطر نارنج، شعاع فانوس۲
شکی نیست که این غمهای کمالآفرین را پروردگار هستی در زمان و موقعیت مناسب بر سر زندگی انسان سبز میکند و آدمی را با آنها به رویش میرساند. از همین روست که «حافظ» با درک ارمغان غم، عاشقانه سروده است که: «زیر شمشیر غماش رقصکنان باید رفت».
گاهی جرعههای غم که در کام سالک ریخته میشود، به مثابه داروی شفابخشی است که بیماریهای غرور، تکبر، سرمستی و غفلت را درمان میبخشد و چکشی است که قلب را صیقل میزند و چراغی است که شبستان دل را نورباران میکند. از رهگذر همین غمها است که عارف به سرور و نشاطی دست مییابد که با هیچ یک از شادیهای دیگر قابل مقایسه نیست و حتی به مرحلهای میرسد که غم و شادی نزد او یکسان است.
غم و شادی بَرِ عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی او کین غم از اوست
ولی با وجود این، از میان غم و شادی، همه در جستوجوی شادیاند و از غم میگریزند. هیچ انسان متعادلی گرد غم به خانه کسی نمیریزد و تخم ناخوشی در سرزمین تندرستی نمیپاشد و تیغ بیداد بر پیکر جامعه نمیکشد. درست است آنان که ظرفیت وجودی بیشتری دارند از غم استقبال میکنند و با رفعت روحی خویش آن را به عامل کمال تبدیل میکنند، ولی هیچگاه برای خود و دیگری آرزوی ماتم نمیکنند و در تیغستان اندوه، خیمه نمیزنند. تفاوت رهیافتگان وادی سلوک با مردمان معمولی در این است که آنان فقط با غم کنار میآیند و در برابر آن، چهره درهم نمیکشند و تبسّم خویش را از هستی برنمیگیرند؛ غم آنان در واقع، اندوه فراق است و به خاطر بینشهای عمیقشان، با اندوههای معمولی متفاوت است. البته برای رسیدن به چنین مرتبتی «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید».
پس هر چند که غم لازمه زندگی بشر است، همه به دنبال شادیاند. غمها خود به خود میبارند و بسیاری از آنها هم از آسمان توزیع میشود، تا با ضربه آنها به رشد برسیم، اما شادی را باید ایجاد کنیم. هیچ انسانی مأمور به ایجاد غم برای خود و یا دیگری نیست، ولی برای شادی چرا. تلاش همه نیکاندیشان و پاکضمیران آن است که خندهای بر لبها بنشانند و دلهایی را شاد کنند و ابرهای اندوه را از کلبههای ماتمزده برانند.

اسلام و شادی
در دستورهای آسمانی اسلام، نکتههای ارزشمندی در خصوص ایجاد شادی و نشاط آمده است. این شادیها، گاهی برای خود آدمی است و زمانی برای دیگران. آن همه ثواب که برای تبسّم به روی دیگران ذکر شده و سفارشهایی که برای پوشیدن لباسهای شاد و روشن، بوی خوش، نظافت و نظم و پاکیزگی، مسافرت و تفریح، حضور در طبیعت و نگریستن به سبزه و آب، مهربانی و محبت، زدودن کینه و حسد، شوخی و مزاح و خلاصه ادخال سرور در قلب مردم شده است، همه برای ایجاد فضای شادی و راندن غم و اندوه و در نتیجه تجدید قوا برای ادامه حرکت تکاملی است. سرگرمیها و بازیهای گوناگونی هم که انسان بدانها میپردازد به منزله وسایلی برای رهایی و آزاد کردن عواطف فشرده و محبوس و فرار از ناملایمات زندگی است.
سرگرمیهای لذتبخش و هدفدار در کلام امام رضا اینگونه توصیف شده است: «اجْعَلُوا لِأَنْفُسِکُمْ حَظّاً مِنَ‏ الدُّنْیَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِی مِنَ الْحَلَالِ وَ مَا لَا یَثْلِمُ الْمُرُوَّهَ وَ مَا لَا سَرَفَ فِیهِ وَ اسْتَعِینُوا بِذَلِکَ عَلَى أُمُورِ الدِّینِ؛۳ از لذایذ دنیوی نصیبی برای کامیابی خویش قرار دهید و خواهشهای دل را از راههای مشروع برآورید. مراقبت کنید که در این کار به مردانگی و شرافت شما آسیب نرسد و دچار اسراف و تندروی نشوید. تفریح و سرگرمیهای لذتبخش شما را در اداره زندگی یاری میکند و با کمک آن بهتر به امور دنیای خویش موفق خواهید شد.»
در تقسیمبندی اوقات و نظم روزانهای که پیشوایان معصوم توصیه کردهاند، «مسرت» و «شادی» جایگاه ویژهای دارد. چنان که باز حضرت رضا میفرماید: «وَ اجْتَهِدُوا أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ: سَاعَهً لِلَّهِ لِمُنَاجَاتِهِ‏ وَ سَاعَهً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَهً لِمُعَاشَرَهِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ وَ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَهً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ وَ بِهَذِهِ السَّاعَهِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَاتِ؛۴ کوشش کنید اوقات روز شما چهار ساعت باشد، ساعتی برای عبادت و خلوت با خدا، ساعتی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیبهایتان واقف میسازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و ساعتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از مسرّت و شادیِ ساعات تفریح، نیروی انجام وظایف وقتهای دیگر را تأمین کنید.»
نکتهی قابل تأمل در سخن فوق آن است که انسان با شادی و مسرّت، توان انجام کارهای دیگر خود را مییابد.

«شادی» چیست؟
روان انسان در مقابل عوامل بیرونی و درونی، واکنشهای مختلفی از قبیل شادی و خوشحالی، خشم، تنفّر ترس و اندوه از خود نشان میدهد که به آنها «هیجان» میگویند. این هیجانها بسته به عوامل پدیدآورنده و نیز دیدگاهها و اندیشههای انسان، گاه مثبتاند و گاه منفی. یکی از این جنبههای هیجان «شادی» است، که با واژههایی چون سرور، نشاط، وجد، سرخوشی، مسرّت، خوشی و خوشحالی هممعناست.
از آنجا که این بعد برجستهی هیجان، مربوط به روان انسان است، به دست دادن تعریف دقیقتر آن نیز در حوزه دانش روانشناسی است. اما با تأسف، در این علم نیز موضوع شادی چندان مورد توجه قرار نگرفته است، چنان که «هنری موری» میگوید: «یکی از غریبترین نشانههای مشخص عصر ما – که کمتر قابل تفسیر است – غفلت روانشناسان از موضوع «شادی» است؛ یعنی همان حالت درونی که افلاطون و ارسطو و تقریباً تمامی متفکران برجسته گذشته آن را بهترین متاعی دانستهاند که از راه فعالیت، قابل حصول است.»۵
با وجود این، برخی تعریفهای پراکنده از این هیجان شده است؛ مثلاً گفتهاند «شادی»، احساس مثبتی است که از حس ارضاء و پیروزی به دست میآید.۶
«شادی»، عبارت است از مجموع لذتها، منهای دردها.۷
«شادی»، ترکیبی از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفی پایین است.۸
به طور خلاصه میتوان گفت هر انسانی، مطابق جهانبینی و اندیشههای خود، اگر به چیزهای مورد علاقهاش برسد، در خود حالتی احساس میکند که «شادی» نام دارد.

ضرورت شادی
«شادی» برای انسان یک ضرورت است که با آن زندگی معنا پیدا میکند و عواطف منفی مانند ناکامی و ناامیدی و ترس و نگرانی، بیاثر میشود. در پرتو «شادی» است که انسان میتواند خویش را بسازد و قلههای سلوک را چالاکانه بپیماید و در اجتماع نقش سازنده خود را در زمینههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایفا کند. ارسطو گفته است: «شادی بهترین چیزهاست و آنقدر اهمیت دارد که سایر چیزها برای کسب آن هستند.»۹
اهمیت «شادی» تا به آن حد است که میتواند بیماریهای صعبالعلاج جسمی را درمان کند. یک جرّاح معروف، طی مقالهای نوشت: «شادی نه تنها جلوی بسیاری از بیماریهای ناشی از ناملایمات را – که در قرن حاضر زیاد شده است میگیرد – بلکه حتی قادر است جلوی رشد و نمو بیماری سرطان را – که در کمین است – نیز بگیرد.»۱۰
ضرورت «شادی» در برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی دولتها نیز خود را نشان میدهد. اگر دولتها به بالا بردن سطح شادی در جامعه توجه کنند، در اجرای برنامههای خود نیز موفقترند.
برطرف کردن غم و اندوه و به وجودآوردن روحیه شادی برای خانواده و جامعه، از جنبه دیگری هم ضرورت مییابد و آن این که غم و شادی انسان فقط مربوط به خودش نیست، بلکه با شاد یا غمگین شدن یک نفر، تمامی جامعه تأثیر میپذیرد. یعنی غم یا شادی، فردی نیست و در یک جا باقی نمیماند و به همه افراد سرایت میکند.
«روپرت شلدریک۱۱»؛ زیستشناسی مشهور، در کتاب «علم جدید حیات»، فلسفه جدیدی را پیش میکشد که ثابت میکند نحوه تفکر ما، نه تنها بر اوضاع و احوال خود ما که بر همه اذهان انسان در سراسر جهان تأثیر میگذارد. وی که برای اثبات نظریهاش از شواهد علمی و تجربههای بسیاری کمک گرفته، معتقد است حافظه و شعور انسان تنها در مغزش ذخیره نمیشود، بلکه چیزی به نام «شعور جمعی۱۲» نیز وجود دارد.
اساس فلسفه «روپرت شلدریک» بر این پایه استوار است که تمام موجوداتی که در یک رده و گونه خاص قرار دارند، توسط یک حوزه «مورفوژنتیکی» که بسیار شبیه یک حوزه مغناطیسی است احاطه شدهاند و به نحوی با یکدیگر در ارتباطاند.
«کن کایز۱۳» در کتابی تحت عنوان «صد میمون۱۴» بر اساس این فلسفه، تجربه شگفتانگیز زیر را نقل میکند:
«در جزیرهای دورافتاده در ژاپن، تعدادی میمون از گونه خاصی را رها کردند و مقداری هم سیبزمینی در گوشهای از ساحل قرار دادند و آن را با خاک آلودند. سپس منتظر شدند تا ببینند این جانوران چه واکنشی نشان خواهند داد. در ابتدا چون غذاهای دیگری در اختیار میمونها بود، هیچ یک توجهی به این سیبزمینیها نشان ندادند. تا این که روزی یکی از آنها به سیبزمینیها نزدیک شد و پس از آن که آن را با شیوهای خاص شست، با روش مخصوص شروع به خوردن آن کرد. پس از مدتی، هنگامی که تعداد قابل ملاحظهای از آنها(حدود ۱۰۰میمون) راه این کار را یاد گرفتند، مشاهده شد که در جزیرهای حدود ۳۰۰ مایل دورتر، میمونهایی که از همانگونه بودند، با این که هیچگونه تماس ظاهری با گروه اول نداشتند، به طرف سیب زمینیها، که تا آن زمان به آنها بیاعتنا بودند رفتند و به همان شیوه مشغول تناول شدند.
به این ترتیب، اگر قرار باشد اعضای گونه خاصی از حیوانات با هم به طریقی در ارتباط باشند، مسلّماً انسانها هم به وسیله همین نیرو با هم در ارتباطاند. با این منطق، اگر گره بر ابروان آورید و افکار سیاه و مسموم به ذهن خود راه دهید، تنها خود را نیازردهاید، بلکه شخصی را در آن طرف دنیا نیز پریشان کردهاید.»۱۵

عوامل شادیآفرین
چه چیزهایی انسان را شاد میکند؟ عوامل شادیآفرین کدامند؟
برخی در پاسخ به این سؤال، میگویند که نباید عوامل شادیآفرین را مشخص کرد، چون «اگر به شادی بیاندیشی، در واقع شادی را از بین بردهای». معنای این سخن آن است که نباید مستقیماً در جستوجوی شادی بود و عواملی را مشخص کرد و دستورالعملهایی را صادر نمود، چون شادی باید خودبهخود و در ضمن فعالیّت روزمره زندگی و به طور طبیعی به دست آید.
حال آن که چنین نیست، چون اگر انسان برای هر کاری و ایجاد هر حالتی، آگاهی نسبی داشته باشد، مسلطتر و مؤثرتر میتواند کارها را انجام دهد. چطور ما برای آماده کردن یک ساختمان به همه عوامل میاندیشیم و راههای مختلف را در نظر میگیریم، اما به چگونگی کسب شادی فکر نکنیم. کسانی که به دنبال راههای کسب شادیاند، بیش از دیگران، فرصت دستیابی به آن را پیدا میکنند.
پاسخی هم که اکثر مردم میدهند این است که ثروت، شهرت و قدرت شادیآور است. تأکید عمده آنان بر این است که «پول و ثروت» بیش از عوامل دیگر، شادیافزاست.
اما به تجربه ثابت شده که ثروت به تنهایی شادی و خوشبختی نمیآورد. دکتر «دیوید مایزر» در کتاب خود به نام «در جستوجوی شادی، چه کسی شاد است و چرا؟» کلیه مقالههای تحقیقیای را که در آمریکا، کانادا، کشورهای اروپای غربی و برخی دیگر از کشورها درباره «شادی» به چاپ رسیده است به طور جامع بررسی میکند. وی از این بررسیهای خود نتیجه میگیرد که: «رابطهای بین ثروت و شادی وجود ندارد و آرامش و شادی را نمیتوان با پول خرید.»
وی همچنین نتیجه میگیرد که سن، جنسیت، موقعیت اجتماعی، محل زندگی، نژاد و سطح تحصیلات کمک مؤثری به شادی انسان نمیکند. او از افرادی که با آنان مصاحبه شده گفتههای متعددی نقل میکند، نظیر «ترجیح میدهم تمام ثروت خانوادگیام را با خانهای پر از محبّت عوض کنم» یا «پول به هر اندازه که باشد، نمیتواند تأثر و غمی که از ناراحتی فرزندانم برایم به وجود آمده برطرف کند.»(۱۶)

ثروت و شادی
پژوهش در مورد اشخاصی که «یک شبه» ثروتمند شدهاند، گویای آن است که پول نمیتواند موجب شادی شود.
«فیلیپ بریکمن» و همکارانش از دانشگاه شمال غرب ایالات متحده، به بررسی تأثیر ثروت ناگهانی بر شادی پرداختند. آنها برندگان جایزه لاتاری ایالت «ایلینویز» را که تقریباً همگیشان حداقل صد هزار دلار برده بودند برگزیدند. آنها برخی از تغییرات زندگی خود مانند امنیت مالی و اوقات بسیار زیاد را مورد اشاره قرار دادند، با وجود این، تنها ۲۳ درصد از آنان تصور میکردند که کلاً سبک زندگیشان تغییر کرده است.
سپس از برندگان «لاتاری» در مورد سطح شادی آنها در سه مرحله مختلف از زندگی سؤال شد. پیش از بردن، پس از بردن، دو سال پس از آن. آنان پس از بردن جایزه بزرگ، در مقایسه با قبل از آن، احساس شادی بیشتر نکردند، تا دو سال بعد نیز انتظار شادی افزونتر نداشتند. علاوه بر این، پول بسیار زیاد نتوانسته بود آنها را شادتر کند.

سلامتی و شادی
برخی پس از پول، سلامتی را عامل مهم شادی میدانند، درست است که سلامتی جسم در شادی انسان مؤثر است، اما انسان استعدادها و تواناییهایی دارد که میتواند در حالت نقص عضو و معلولیت هم خود را شاد نگه دارد و شرایط سخت را برای خود آسان کند. اساساً انسان میتواند خود را با شرایط دشوار وفق دهد. یک ضربالمثل عربی میگوید: «اگر انسان را در دریا بیندازی، ماهی خواهد شد.»
به دست آوردن شادی در اینگونه حالتها بستگی به باطن و ضمیر انسان دارد. انسان اگر در باطن، شاد و سرخوش باشد، در ناگوارترین شرایط هم شادمانی خود را حفظ میکند، اما اگر در درون، غمگین و افسرده باشد، شادترین موقعیتها هم تغییری در روحیهاش به وجود نمیآورد.
«وین دایر» مینویسد: «چندی است که کتابهای خود را برای افراد با نفوذ سراسر جهان ارسال میکنم. همین هفته گذشته چهارهزار جلد از آخرین کتابم را امضا کردم و با هزینه خودم برای سیاستمداران، پزشکان و مسئولین آموزشی بسیاری از کشورها ارسال داشتم. یکی از افرادی که این کتاب را دریافت کرد، «کنکایز»؛ نویسنده کتابهای «راهی به سوی هوشیاری برتر»، «روابط انسان آگاه» و «صد میمون» بود. او آدمی بسیاری نیکسیرت و خوشقلب و پارسا است. پس از دریافت کتاب، نامهای برایم ارسال داشت و ضمن تشکر، اظهار تمایل کرد که در فرصتی یکدیگر را ملاقات کنیم. سرانجام روزی به دیدنش رفتم. توصیف ظاهری این مرد، کار بسیار مشکلی است. او فلج کامل است، میگفت: در سال ۱۹۴۶ که در شهر «میامی» سکونت داشته، ناگهان سوزش شدیدی در پشت خود احساس میکند تا به حدی که گویی کسی روی ستون فقراتش بنزین ریخته و آن را به آتش کشیده است. از آن زمان به بعد فلج شده و روی صندلی چرخداری زندگی میکند؛ چندان که برای خوردن هر لقمه غذا نیازمند است شخصی ناحیه گردنش را ماساژ دهد؛ با وجود این، یک لحظه لبخند از لب برنمیدارد؛ لبخندی که از یک شادمانی خالص، واقعی، زیبا و متبرّک درونی حکایت میکند.
جالب توجه آن که او در حالی که فاقد نیمی از بدن است، در کتابهایش از سلامتی و بهداشت سخن میگوید.»۱۷
ریچارد شولز۱۸ و سوزان دکر۱۹ اقدام به بررسی اثرات درازمدت ناتوانی جسمانی نمودند. آنها به بررسی سطوح شادی افرادی که ۲۰ سال از ابتلای آنها به فلج دست و پا و فلج کامل میگذشت پرداختند و به این نتیجه رسیدند که: «این اشخاص در مقایسه با جمعیت کلی، عاطفه مثبت نسبتاً کمتری را گزارش دادهاند، اما عاطفه منفی آنها زیاد نشده بود، در نتیجه سطح متوسط رفاه یا رضایت آنها از زندگی فقط کمی پایینتر از جمعیت کلی بود. در واقع، افراد دچار نقص عضو جسمانی، که از حمایت اجتماعی خوبی از سوی خانواده و دوستان برخوردار بودند، به همان اندازه افراد عادی شاد بودند.
افراد مبتلا به فلج دست و پا و فلج کامل، حتی از فلج بودن خود منافعی هم میبرند، بسیاری از آنان میگفتند که مغز مهمتر از نیروی عضلانی است و سانحه باعث رشد شخصیتی آنان، افزایش صبر، تحمل و ارتقای خودآگاهیشان شده است.
میزان شادی و خشنودی نابینایان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. به طورکلی بینایی مهمترین حس است، زیرا آن را تقریباً در مورد تمامی فعالیتهای کاری و در اوقات فراغتمان مورد استفاده قرار میدهیم. بدون بینایی، حتی فعالیتهای سادهای چون قدم زدن در خیابان یا خواندن کتاب، سخت و دشوار میشود، اما با وجود موانع فراوانی که نابینایی به همراه دارد، معمولاً نابینایان به اندازه افراد بینا شادند.»۲۰
پس میتوان نتیجه گرفت که: «اشخاص دچار نقص جسمانی، معمولاً ظرف چهار ماه نخست پس از نقص عضوشان نسبتاً غمگیناند، اما نکته جالب توجه این است که سطح شادی آنها نهایتاً به سطح تقریباً به هنجار بازمیگردد. زیرا شادی به اختلاف بین آنچه برای شما روی میدهد و آنچه انتظار وقوعش را دارید بستگی دارد. پس از ابتلا به نقص عضو جسمانی یک دوره سازگاری وجود دارد که در طی آن، انتظارات تدریجاً تغییر میکند، از آن پس، اشخاص دچار نقص جسمانی تقریباً به اندازه اشخاص سالم شادند.»۲۱

شخصیت و شادی
بعضی از روانشناسان، شخصیت و وراثت را عامل اساسی در شادی دانستهاند. آنان معتقدند شخصیت افراد بیش از عوامل دیگر در تعیین سطح شادیشان اهمیت دارد. برخی مردم به خاطر منش و شخصیت خود، رویدادهای زندگی را مثبت و خوشبینانه تفسیر میکنند، در حالی که عدهای دیگر در واکنشهای خود به رویدادها ذاتاً منفی و بدبینانه عمل میکنند. «اد دینر»؛ روانشناس آمریکایی میگوید: «اشخاص به این دلیل از لذتها خشنود میگردند که شاد هستند و نه برعکس.»
این روانشناسان، افراد انسانی را از لحاظ شخصیت به چهار دسته تقسیم کردهاند: ۱٫ برونگرای روان رنجور ۲٫ برونگرای باثبات ۳٫ درونگرای روان رنجور ۴٫ درونگرای باثبات. با توصیف ویژگیهای این چهار نوع شخصیت به این نتیجه رسیدهاند که فقط برونگراهای با ثبات، شادی را به خوبی احساس میکنند. از آنجا که شادی ترکیبی از عاطفهی مثبت بالا و عاطفه منفی پایین است، افراد برونگرای باثبات (یا به قول جالینوس، دموی مزاجها) که دارای «ژن شادی» هستند، برونگرایی آنها موجب عاطفهی مثبت بسیار زیادی میشود و ثبات یا روانرنجوری اندک، موجب مصون ماندن آنان از عاطفه منفی و فراز و نشیبهای بخت و اقبال میشود.
اما درونگراهای باثبات (بلغمی مزاجها) عاطفه منفی اندکی را تجربه میکنند. زیرا باثبات یا غیر روان رنجورند و در عین حال به خاطر درونگرا بودنشان، ندرتاً عاطفه مثبت خیلی زیادی را تجربه میکنند. بنابراین، درونگراهای باثبات به ندرت «شدیداً غمگین» یا «بسیار خوشحال» میشوند.
برونگراهای روانرنجور (صفراوی مزاجها) در یک دنیای هیجانی پرپیچ و خم زندگی میکنند. آنها دستخوش نوسانهای هیجانی میباشند، اما خلق آنها در سطح متوسط قرار دارد.
درونگراهای روانرنجور (سوداوی مزاجها) کسانی هستند که درونگراییشان آنها را از لذت باز میدارد و روانرنجوریشان آنها را مستعد اضطراب و عاطفه منفی میکند.
خلاصه اینکه افراد روانرنجور، چه برونگرا و چه درونگرا، طبیعتاً نگران هستند و بنابراین، صرفنظر از آن چه در زندگی آنها به وقوع میپیوندد، مستعد عاطفه منفی میباشند، در حالی که عدهای دیگر با بیشتر تحولات زندگیشان به آرامی و بدون هیچگونه ترسی مقابله میکنند.۲۲
درست است که شخصیت و وراثت در میزان شادی مؤثر است، اما نمیتوان آن را تنها عامل دانست. در وجود آدمی مجموعهای از عوالم از جمله محیط، تغذیه، وراثت و شخصیت مؤثرند و انسان به دلیل قوه انتخاب و اختیاری که دارد میتواند بر هر یک از این عوامل فایق آید و اگر بخواهد تغییر دهد.
پس «شادی»، منحصر به افراد دارای «ژن شادی» نیست، دیگران هم با هرگونه ژن شخصیتی که دارند، میتوانند بر اندوه و ماتم چیره گردند و شادی را در آغوش بگیرند.
پینوشتها
۱. تحف العقول، ص ۱۲۳٫
۲. سهراب سپهری، هشت کتاب، صدای پای آب.
۳. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۲۱، روایت سوم.
۴. همان، ج ۷۵، ص ۳۲۱، روایت سوم.
۵. روبرت پلاچیک، هیجانها، حقایق، نظریهها و یک مدل جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، ص ۱۸۷٫
۶. ر.ک: جان مارشال ریو، انگیزش و هیجان، ترجمه یحیی سید محمدی، ص ۳۶۷٫
۷. ر.ک: دکتر مایکل آیزنک، روانشناسی شادی، ترجمه خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، ص ۴۲ و ۱۷۲٫
۸. همان.
۹. دکتر مایکل آیزنک، همان، ص ۱۲٫
۱۰. دکتر ایرجپور باقر، روان درمانی برای همه، ص ۵۲۴٫
۱۱٫ Rupert scheldrake.
۱۲٫ collective consciousness.
۱۳٫ Ken keyes.
۱۴٫ ۱۰۰ monkeys.
۱۵. به نقل از: وین دایر، عظمت خود را دریابید، ترجمه محمدرضا آلیاسین، ص ۱۰٫
۱۶. دکتر مهدی بهادری نژاد، شادی و زندگی، ص ۲۶٫
۱۷. وین دایر، همان، ص ۴۶٫
۱۸٫ Ricjhard schuls.
۱۹٫ Susan deker.
۲۰. دکتر مایکل آیزنک، همان، ص ۱۵۸-۱۵۹٫
۲۱. همان، ص ۲۱۴٫
۲۲. ر.ک: دکتر مایکل آیزنک، همان، ص ۳۶-۵۳٫

14مارس/17

نگاهی گذرا به فضائل زیارت حضرت فاطمه معصومه«س»

زیارت در اسلام، امری شایسته و مستحب و مورد سفارش است، به ویژه اگر مراد از قبور، مزار اولیای الهی یا فرزندان گرام آنان باشد. همه فِرَق و مذاهب اسلامی، به جز یک فرقه از حنبلی¬های متأخر به نام «وهابیت»، بر مشروعیت زیارت اتفاق‌نظر دارند. در مذهب شیعه بیش از همه، در باب زیارت و اهمیت آن سفارش شده است. در مذهب تشیع، زیارت معصومان«ع» و فرزندان گرامی آنان بعد از فقدان شان، مساوی با زیارت‌شان در حال حیات معرفی شده است. بنابراین، واژه «زیارت» واژه¬ای مقدس و آشنای در قاموس تشیع است؛ از جمله آداب و برنامه¬هایی که در شریعت اسلام به آن بسیار سفارش شده، رفتن به زیارت تربت پاک و مشاهد شریفه اهل¬بیت«ع» و فرزندان بزرگوار آنهاست. حضرات ائمه اطهار«ع» در روایات و احادیث، پیروان خود را بر این امر مهم تشویق و تحریص نموده‌اند و اجر و پاداش فراوانی برای آن بیان کرده¬اند. حضرت معصومه«س» در میان امامزادگان، از امامزادگان نادری است که برایش زیارتنامه مخصوص از جانب امام معصوم«ع» نقل شده است و به مقام شامخ آن حضرت اشاره شده است. مزار با صفای کریمه اهل¬بیت«س» سبب می¬شود که زائر حرم خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند و حضرت معصومه«س» را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. در این نوشتار مختصر، به گوشه¬هایی از فضایل زیارت آن بانوی باکرامت از منظر حضرات معصومین علیهم السلام اشاره می¬کنیم.

فضیلت زیارت در روایات اهل‌بیت«ع»
در منابع روایی از رسول اکرم«ص» شده است که فرمودند: «مَن جَائَنِی زَائِراً لَا تَحمِلُهُ حَاجَهٌ إِلَّا زِیَارَتِی، کَانَ حَقّاً عَلیَّ أَن أَکُونَ لَهُ شَفِیعاً یَوم الْقِیامه؛ هر کس به زیارت من بیاید و انگیزه¬ای جز زیارتم نداشته باشد، بر من لازم است که شفیع او در روز قیامت باشم.»(۱) علامه امینی«ره»، این حدیث را از شانزده تن از محدثان و حفاظ اهل¬سنت نقل کرده است. همچنین آورده است: چهل‌ویک نفر از بزرگان آنان از عبدالله بن عمر نقل کرده¬اند که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفَاعَتِی؛ هر کس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من بر او واجب می¬شود.»(۲) این حدیث را دارقطنى، بیهقى، جلال الدین سیوطى و متقى هندى در کنزالعمال و دیگران روایت کرده¬اند.(۳)
علامه امینی«ره»، افزون بر این دو روایت، بیست روایت دیگر نیز در این باره از منابع اهل¬سنت نقل کرده است.
همچنین در روایتی دیگر پیامبر اکرم«ص» به امام علی«ع» می¬فرمایند: «ای علی، هر کس مرا یا تو و فرزندانت را در زمان حیات یا پس از مرگ زیارت کند، من ضمانت می¬کنم که او را از سختی¬ها و شداید روز قیامت نجات دهم، تا آن که او را مانند درجه خودم می¬گردانم.»(۴)
اسحاق بن عمار از امام صادق«ع» روایت می¬کند که آن حضرت فرمودند:««به مدینه بروید و بر پیامبر اکرم«ص» سلام بدهید، هر چند که سلام و درود از راه دور نیز به آن حضرت می¬رسد.»(۵)
گرچه زیارت از راه دور نیز مورد قبول و توصیه است، اما این حدیث مبین آن است که حضور زائر در کنار زیارت شونده و قبر وی خصوصیتی دارد، بنابراین مورد توصیه و سفارش قرار گرفته است. از جمله این خصوصیت‌ها عبارت است از:
۱ـ بهره¬مند شدن از فضای معنوی حرم¬های شریف ـ که محل رفت و آمد فرشتگان، ارواح انبیا و اولیا و محل تردد و تعلق ویژه روح بلند آن صاحب حرم است ـ و دعا کردن در مظان استجابت دعا.
۲ـ گسترش فرهنگ توحیدی و ولایت اهلبیت عصمت و طهارت«ع» در بین راه¬ها و شهرهای مسیر مشاهد مشرفه .
۳ـ نشانه صداقت زائر در دوستی و علاقه زیارت شونده.
۴ـ ارتباط ملت‌ها و ملیت‌های مختلف و آگاهی از مشکلات و امکانات یکدیگر.
۵ـ عمل به توصیه کلی قرآن کریم بر سیر در اقطار زمین و تماشای فرجام مجرمان: «قُل سِیرُواْ فِی الاَْرضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَـقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ.»(۶)
۶ـ وفاداری به رهبر و مقتدا و تعهد به پیمانی که با اوبسته است. چنان که امام رضا«ع» می¬فرمایند: «برای هر امامی در هر زمانی، نسبت به مأمومین و شیعیانش، عهد و پیمانی است و اگر کسی بخواهد به عهدش خوب و تمام وفا کند باید به زیارت قبورشان مشرف شود. اگر کسی با اشتیاق به زیارت رفت و در این رغبت صادق بود، امامان معصوم در روز قیامت شفیع آنان خواهند بود».(۷) بنابراین، شیعیان نسبت به هریک از امامان معصوم«ع» پیمان و تعهدی دارند که کمال وفای به آن عهد، در زیارت مشتاقانه و عارفانه قبور آن وجودهای نورانی«ع» است.
افزون بر آن آنچه گفت شد، حرم‌های شریف امامان معصوم«ع» و فرزندان گرامی آنان در طول تاریخ مراکز علم، تبلیغ و ترویج دین، مبدأ قیام‌ها و نهضت‌ها، محل پیمان بستن و هم قسم شدن برای انقلاب‌های رهایی¬بخش، و… بوده است. این برکات، جملگی از طریق رفت و آمد و مراوده زائران با اماکن مقدسه ناشی می¬شود.

فضیلت زیارت از منظر فریقین
فقهای عظام شیعه نیز بر این باورند که با ادله اربعه، یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع، می¬توان رجحان و فضیلت داشتن زیارت قبور صلحا، ابرار، متقیان و نیکان را نیز اثبات کرد، تا چه رسد به زیارت انبیا و اوصیای معصوم«ع» و علمای بزرگ.(۸)
فقیه نامدار امامیه در جواهرکلام خود هنگام شرح کلام محقق حلی«ره»، استحباب زیارت صدیقه کبری، فاطمه زهرا«س» و امیرمؤمنان، علی«ع» و فرزندان معصوم آن دو بزرگوار را مورد کاوش و بررسی قرار داده است.(۹)
موضوع زیارت قبر رسول اکرم و ائمه گرامی«ع» اختصاص به مذهب شیعه ندارد و تنها در منابع روایی شیعی از آن سخن به میان نیامده است؛ بلکه این موضوع در بسیاری از منابع و مآخذ اهل¬سنت نیز مطرح شده و روایات متعددی با تعابیر مختلف از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که فرموده است: «فَمَن زَارَنِی بَعدَ وَفَاتِی فَکَأَنَّمَا زَارَنِی فِی حَیَاتِی؛ هر کس بعد از وفات من، قبر مرا زیارت کند، همانند کسی است که در زمان حیات مرا زیارت نموده است.»(۱۰) و نیز می¬فرماید: «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفَاعَتِی؛ هر کس به زیارت قبر من آید، شفاعتم بر او واجب می¬شود».(۱۱)
یکی از شخصیت‌های معروف اهل¬سنت است، در ضمن بیان وظایف زائرین مدینه منوره می¬گوید: «مستحب است که زائرین پس از زیارت قبر رسول خدا«ص» در بقیع حضور به هم رسانند و قبور پیشوایان دینی و صحابه را که در آنجا مدفون هستند، زیارت کنند».(۱۲)
مرحوم علامه امینی احادیث مربوط به زیارت قبر رسول اکرم«ص» را در کتاب گرانقدر «الغدیر» از منابع متعدد اهل¬سنت نقل نموده است: حدیث «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفَاعَتِی»، را از ۴۱ کتاب و حدیث «مَن حَجَّ فَزارَ قَبری بَعدَ وَفاتی کانَ کَمَن زارَنی فی حَیاتی» را از ۲۵ مأخذ از مآخذ اهل¬سنت آورده است. تا آنجا که ۲۲ روایت با تعابیر مختلف در این باره از منابع متعدد اهل¬سنت، ذکر نموده است.
پس از ذکر احادیث یاد شده، مطالبی از ۴۱ نفر از شخصیت‌ها و علمای بزرگ اهل¬سنت، درباره فضیلت و پاداش زیارت قبر حضرت رسول اکرم«ص» نقل کرده است.
آنگاه به آداب زیارت از دیدگاه علمای اهل¬سنت پرداخته و در پایان کیفیت زیارت قبر رسول اکرم و ائمه بقیع«ع» و شهدای احد و دیگر افراد و همچنین توسل و استشفاع و تبرک به قبر مطهر رسول اکرم«ص» را از منابع و مآخذ آنان نقل نموده است.
با توجه به مطالب یادشده، به روشنی درمی¬یابیم که مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر جواز، بلکه استحباب زیارت قبور اولیای الهی اجماع داشته¬اند، اما از ناحیه «ابن تیمیه» ممنوع شد. وی اولین کسی است که از این مسئله جلوگیری کرده و به شدت با آن مقابله نمود. بعد از او شاگردانش، افکار و نظریه‌های او را دنبال کرده و تا زمان «محمد بن عبدالوهاب»(۱۳) و دیگر وهابیون بر این اعتقاد سخیف خود باقی¬اند. البته نکته شایان توجه این است که وهابیان و در صدر آنها ابن تیمیه، زیارت هر قبری را حرام می‌دانند؛ اعم از زیارت قبور اهل بیت«ع» و دیگران و در خصوص نظرات خود درباره حرمت زیارت قبور به طور عموم، بسیار پافشاری می¬کنند و زیارت را امری شرک¬آمیز و زائر را مشرک می¬دانند.

فضیلت زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» به روایت حضرات معصومین«ع»
در روایات اسلامی از قول حضرات معصومین«ع» بر زیارت حضرت معصومه«س» تصریح شده است و در روایتی زائر آن حضرت را در صورت معرفت حق او، سزاوار بهشت می‏داند.
پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « آن کس که مرا یا یکی از فرزندانم را زیارت کند، روز قیامت او را دیدار خواهم کرد و از ترس و وحشت آن روز، نجاتش خواهم داد».(۱۴)

زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» از نگاه امام صادق«ع»
گروهی از اهالی «ری» محضر امام صادق«ع» شرفیاب شدند. حضرت فرمود: آفرین بر «برادران قمی ما». گفتند: ما اهل ری هستیم (نه اهل قم). حضرت سخن خویش را تکرار فرمود و آنان چندین بار گفتند که ما اهل قم نیستیم و حضرت هم چندین بار فرمود که ای برادران قمی ما خوش آمدید.
سپس حضرت فرمودند: «خدا را حرمى است که مکه است و رسول خدا را حرمی که مدینه است و امیرالمؤمنین را حرمى که کوفه است و ما را هم حرمى که شهر قم است. به زودی دخترى از فرزندانم به نام «فاطمه» در آنجا به خاک سپرده می¬شود؛ هر کس قبر او را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى¬شود. این سخن را ـ به گفته راوى ـ امام صادق«ع» در زمانى فرمود که هنوز امام موسی کاظم«ع»، پدر حضرت فاطمه معصومه«س» به دنیا نیامده بود».(۱۵) در خبر دیگری آمده است: «اِنَّ زیارتها تعادل الجنّه؛ زیارت او همسنگ بهشت است».(۱۶)

زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» از نگاه امام رضا«ع»
علّامه مجلسی«ره» از امام رضا«ع» روایت می¬کند که خطاب به سعدبن سعد اشعری فرمود: «اى سعد! ما پیش شما (مردم قم) قبرى داریم، گفتم: فداى شما شوم، منظور شما قبر فاطمه معصومه دختر امام هفتم علیهماالسلام است؟ فرمود: بله، کسى که با شناخت حق او، او را زیارت کند بهشت براى اوست، بعد فرمود: وقتى براى زیارت آمدى در بالاسرش رو به قبله بایست، ۳۴ بار اللّه اکبر، ۳۳ بار سبحان اللّه و ۳۳ بار الحمدللّه بگو و بعد بگو: السلام علی آدم صفوه اللّه….. تا پایان زیارت شریفه».(۱۷) بنابراین حدیث، درمی‌یابیم زیارتنامه حضرت معصومه«س» از امام رضا«ع» است و در میان بانوان اهل¬بیت بعد از حضرت فاطمه زهرا«س»، تنها بانوی مجلّله¬ای که زیارت مأثور دارد حضرت فاطمه معصومه«س» است.
امام رضا«ع» درباره زیارت حضرت معصومه«س» فرمودند: «مَن زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّهُ؛ کسی که «فاطمه معصومه» را زیارت کند، درحالی که «معرفت» به حق او داشته باشد، سزاوار بهشت است».(۱۸) بدیهی است که اگر زائر مسلمان، معرفت به فضایل و کمالات نفسانی و راه و رسم زندگی این بندگان شایسته خدا داشته باشد، می¬تواند از زیارت مرقد شریف آنان توشه¬ای برگیرد و روح و جان خود را با آن ارواح قدسی هماهنگ نماید و با مکتب و مرام الهی آنها آشنا گردد.
مراد از واژه «عارفاً بحقّها»، در کلام امام رضا«ع» درباره زیارت خواهر گرامی¬اش، بیانگر مقام والای حضرت فاطمه معصومه«س» است. از جمله شرایط تکمیل و پذیرش زیارت، شناخت حقیقی و واقعی نسبت به صاحب قبر است؛ زیرا ارزشی که عرض ادب و احترام با شناخت کامل نسبت به کسی یا چیزی دارد، ادب و احترام از روی گمان و تخیل نخواهد داشت، چنان که خداوند در قرآن کریم می¬فرماید: «وَ اِنَّ الظَّنِّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شَیئاً؛ و ظن و گمان، در فهم حق و حقیقت هیچ سودی ندارد».(۱۹)
شناخت کامل و محبت نسبت به پیامبر اکرم«ص» و اهل¬بیت پاک و مطهرش«ع» که هم سنگ و هم طراز با قرآن کریم هستند، شفاعت آنان و عاقبت به خیری را در پی دارد. پیامبر اسلام«ص» می¬فرماید: «دوستی و محبت ما اهل¬بیت را پیشه کنید؛ زیرا کسی که خدا را با محبت ما اهل‌بیت ملاقات کند، با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد؛ سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هیچ کس از عملش سودی نمی¬برد مگر با شناخت کامل نسبت به حقوق ما».(۲۰)
لقب «معصومه» را امام رضا«ع» به خواهر خود عطا فرمود: آن حضرت در روایتى فرمود: «مَن زَارَ الْمَعصُومَهَ بِقُم کَمَن زَارَنى؛ هرکس حضرت معصومه«س» را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است». این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ امینی، شیخ عبدالحسین، الغدیر، چاپ تهران، ص۹۷٫
۲ـ همان، ص۹۳٫
۳ـ سنن دارقطنى، ج۲، ص۲۴۴، ح۲۶۶۹؛ السنن الکبرى، بیهقى، ج۵، ص۲۴۵؛ تفسیر الدر المنثور، ج۱، ص۲۳۷؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۶۵۱، ح۴۲۵۸۳٫
۴ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۹ق، ج۱۴، کتاب الحج، ابواب المزار، باب۴، ص۳۲۸، ح۱۶٫
۵ـ همان، ج۱۴، کتاب الحج، ابواب المزار، باب۴، ص۳۳۸، ح۱۴٫
۶ـ نمل، ۶۹٫
۷ـ الکافی، ج۴، ص۵۶۷؛ بحارالانوار، ج‏۱۰۰، ص‏۱۱۶؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۷٫
۸ـ عبدالاعلی الموسوی السبزواری، مهذب الاحکام فی بیان حلال والحرام، قم، دار التفسیر، ج۱۵، ص۳۳٫
۹ـ ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۸۵ ـ ۱۰۰٫
۱۰ـ سنن الدار قطنی، ج ۲، باب المواقیت، ص ۲۷۸، ش ۱۹۲.
۱۱ـ همان، ش ۱۹۴.
۱۲ـ احیاء علوم الدین، محمد غزالی، بیروت، دارالمعرفه، ج ۱، ص ۲۷۱.
۱۳ـ نخستین کسی که مذهب وهابی را پدید آورد و در راه ترویج آن به شدت کوشش کرد، و مسلک وهابی منسوب به اوست.
۱۴ـ کامل الزیارات، ص ۱۱.
۱۵ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدُرَر اخبارالائمّه الاطهار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، الطبقه الثالثه المصّححه، ۱۴۰۳ هـ.ق./ ۱۹۸۳ م، بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۱۶، باب ۳۶ الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها.
۱۶ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص ۲۱۹.
۱۷ـ همان، ج۱۰۲، ص۲۶۶٫
۱۸ـ همان، ج۱۰۲، ص۲۶۶٫
۱۹ـ نجم، ۲۸٫
۲۰ـ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، قم، ایران. ج۱، ص۶۱

سوتیتر
۱٫
همه فِرَق و مذاهب اسلامی، به جز یک فرقه از حنبلی¬های متأخر به نام «وهابیت»، بر مشروعیت زیارت اتفاق‌نظر دارند. در مذهب تشیع نیز، زیارت معصومان«ع» و فرزندان گرامی آنان بعد از فقدان شان، مساوی با زیارت‌شان در حال حیات معرفی شده است.

14مارس/17

کمالات حضرت زینب«س»

 

صبح ازل طلیعه ایام زینب است
پاینده تا به شام ابد نام زینب است
در راه دین لباس شهامت چو دوختند
زیبنده آن لباس بر اندام زینب است
القاب حضرت زینب (س)
نام و القاب انسان‌ها تا حدودی بیانگر شخصیت آنان است؛ اما نام زینب کبری علیها‌السلام و القاب او، چون با توجه به فضایل او نهاده شده، آیینه تمام نمای شخصیت اوست. نام زینب منتخب الهی است. در اصل همان «زین» «اب» است به معنای زینت پدرش، و اما القاب او که در طول عمرش با توجه به وقایعِ پیش آمده انتخاب شده، از این قرار است:
۱٫ فَهِمهٌ غَیرُ مُفَهَّمهٍ؛ فهمیده‌ای بدون آموزگار.
۲٫ عالِمهٌ غَیرُ مُعَلَّمهٍ؛ دانای بدون معلم، این دو لقب از زبان حضرت سجاد علیه‌السلام بیان شده است.(۱)
۳٫ عَقیلَهُ النّساءِ؛ بانوی خردمند در میان زنان.
۴٫ عَقیلَهُ بنی‌هاشم؛ بانوی خردمند در میان بنی‌هاشم.
۵٫ سَیدَهُ الْعَقائِلِ؛ بانوی بانوان خردمند.
۶٫ نائِبَهُ الزَّهراء؛ جانشین و نماینده حضرت زهرا علیهاالسلام.
۷٫ سُلالَهُ الْوِلایهِ؛ عصاره ولایت.
۸٫ صِدیقَهُ الصُّغْری؛ راستگوی کوچک.
۹٫ اَلْمُوَثَّقَهُ؛ بانوی مورد اطمینان.
۱۰٫ اَلْفاضِلَهُ؛ بانوی بافضیلت.
۱۱٫ بَطَلَهُ کَرْبَلا؛ قهرمان کربلا.
۱۲٫ عَظیمَهٌ بَلْواها؛ بانویی که امتحانش بزرگ بود.
۱۳٫ اَلْباکِیهُ؛ بانوی گریان.
۱۴٫ اَمینَهُ اللَّه؛ امانت‌دار الهی.
۱۵٫ آیهٌ مِنْ آیاتِ اللَّهِ؛ نشانی از نشانه‌های خداوند.
۱۶٫ مَظْلُومهٌ وَحیدهٌ؛ ستمدیده تنها.
۱۷٫ بابُ حِطَّهِ الخَطایا؛ دروازه آمرزش گناهان.
۱۸٫ قُرَّهُ عَینِ الْمُرْتَضی؛ نور چشم مرتضی (علی علیه‌السلام).
۱۹٫ اَلْکامِلَه؛ بانوی کامل.
۲۰٫ قَرینَهُ النَّوایب؛ همدم ناگواری‌ها.
۲۱٫ رَبیبَهُ الْفَضْلِ؛ پرورش‌یافته خاندان فضیلت.(۲)

ارزش‌های زینب سلام‌الله علیه
۱ـ کمالات متعدد
او بانویی بلند قامت، نیکو چهره و عالی مقام بود. حضرت در وقار و شخصیت همچون جده‌اش خدیجه سلام‌الله علیه، در حیاء و عفت مانند مادرش فاطمه سلام‌الله علیه، در شیوایی و رسایی بیان، چون پدرش علی علیه‌السلام، در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن علیه‌السلام و در شجاعت و قوت قلب مانند برادرش حسین علیه‌السلام بود.(۳)
۲ـ تربیت شده بیت وحی
زینب سلام‌الله علیها دختر امیرمؤمنان علیه‌السلام همه جا ثمره خیر، برکت، نشاط، ایمان و حقیقت بود. آنحضرت، زمانی که با عبدالله بن جعفر ازدواج کرد، کانون زندگی را چنان گرم و باطراوت نگاه می‌داشت که دیگران از چنین زندگی‌ای الگو می‌گرفتند.
زینب سلام‌الله علیها در زندگی شخصی خود وظایفش را به خوبی می‌دانست و انجام می‌داد. آنجا که او می‌بایست حق همسری را ادا کند، به بهترین وجه ادا می‌کرد و آنجا هم که باید وظایف مادری‌اش را به کار گیرد، بهترین مادر بود. پایه‌های زندگی زینب سلام‌الله علیها را ایمان، احترام به همسر، مشورت، رسیدگی به فرزندان، آزادی بیان، حتی برای کنیزان خانه تشکیل می‌داد. روح زندگی در خانه زینب در جریان بود و تمام اعضای خانواده از یکدیگر راضی و خشنود بودند؛ چرا که خداوند از چنین خانواده‌ای خشنود و خرسند بود.(۴)
زینب سلام‌الله علیها که تربیت شده خاندان وحی بود از اخلاق محمدی و کردار حیدری و صبر و شکیبایی فاطمی درس‌ها گرفت و بدان عمل کرد. ایشان به کوچک و بزرگ احترام می‌گذاشت و هیچ‌گاه چهره ترش نمی‌کرد. همیشه در سلام کردن [به بانوان و محرمان] پیش‌دستی می‌کرد و در مقابل مهمان از جا برمی‌خاست و مقام او را ارج می‌نهاد. با اینکه عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب از بزرگان و ثروتمندان مدینه بود و در خانه، کنیز و غلام و… داشت؛ اما زینب سلام‌الله علیها در کارهای خانه آنان را یاری می‌داد و جویای احوال‌شان می‌شد تا اگر مشکلی دارند، آن را برطرف سازد.(۵)
۳ـ صبر و استقامت
اندیشمند گرانمایه مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی درباره حضرت زینب سلام‌الله علیها می‌نویسد:
«چهره‌ام را به جهت قبله خلایق متوجه ساختم، به سوی همان بانویی که مکه به وجود او فضیلت یافت؛ همان بانویی که نقطه مرکزی دایره جهان در دو قوس صعودی و نزولی است، بانویی که در قوس نزولی کعبه مصایب و حوادث تلخ و در قوس صعودی، قبله همه خلایق است. در عوالم ملکوت اعلاء‌ام‌الکتاب است و در صحنه‌های بلا و رنج، مادر مصیبت‌هاست. پروریده مخزن قداست و طهارت در وقار و عفاف و شرم است. مثال او (زینب سلام‌الله علیه) همچون گنج پنهان به وسیله پوشش و حیا و عفت است.
او در بلند همتی و استقامت در برابر دشواری‌های ناگوار همراز و همنوا و همطراز پدرش علی علیه‌السلام است. صبر او (زینب سلام‌الله علیه) در برابر مصایب شکننده، آن چنان در حد بالایی است که از عجایب و شگفتی‌ها می‌باشد؛ بلکه جای آن دارد که به معجزه‌ها بپیوندد؛ زیرا دیگران از چنان استقامتی عاجز هستند. چرا که زینب سلام‌الله علیها عصاره و گُل سر سبد مقام ولایت عظما است، همان ولایتی که وسعت و عمق آن بی‌نهایت است.»(۶)
۴ـ حسب و نسب
او جلوه‌ای از رفتار نبوی و علوی بود، هر چند برخی افراد بیش از این را ادعا دارند. محمد غالب شافعی (محقق و نویسنده مصری) درباره حضرت زینب چنین آورده است: «یکی از بزرگ‌ترین زنان اهل بیت سلام‌الله علیها از نظر حَسَب و نَسب و از بهترین بانوان طاهر، که دارای روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای مقام رسالت و ولایت بوده، حضرت زینب دختر علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام است که به نحو کامل تربیت شده ؛ به حدی که در فصاحت و بلاغت، یکی از آیات بزرگ الهی گردید و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنی‌هاشم و بلکه در جهان عرب مشهور شد. و در خود جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت، جمع کرده بود. آنچه همگی داشتند، او به تنهایی داشت. شب‌ها در حال عبادت و روزها را روزه و به تقوا و پرهیزکاری معروف بود.(۷)
۵ـ اوج عظمت
زینب سلام‌الله علیها مانند همه بانوان، طبیعتی عاطفی داشت و در جریان کربلا اسیر شد و صدمه دید؛ اما مانند کوهی استوار برجای ماند و با مقاومت، در برابر مخوف‌ترین جباران و خون‌آشام‌ترین طاغوت‌های زمان ایستاد. او هیچ‌گاه مغلوب نشد و شکست نخورد و به هیچ وجه با عجز و ناله و ناامیدی ادامه نداد.
در تمام مراحل اسارت، تضرع و التماس از وی دیده نشد و حتی به بهانه کتک خوردن خود، بازماندگان و کودکان اسیر، بر روی هدفش معامله نکرد. آری، عظمت روحی زینب سلام‌الله علیها فوق‌العاده بود. او مجسمه شجاعت، شهامت و سربلندی است. سخنان و اعمالش همگی حکایت از روح بلند و قدرت پایداری او دارند و این مایه حیرت مورخان و وقایع‌نگاران شده است که یک زن تا چه حد می‌تواند اوج بگیرد و بر قله‌های عظمت صعود کند.(۸)

زینب سلام‌الله علیها و عبادت
حضرت زینب سلام‌الله علیها همچون مادرش فاطمه سلام‌الله علیها نمازش را اول وقت به جا می‌آورد و در انجام آن بسیار دقت داشت. هنگام نماز، کارها را رها کرده به نماز می‌پرداخت. آنحضرت چنان غرق در نماز و عبادت می‌شد که گویا در این دنیا نیست و محو معبود یکتا می‌گشت.(۹)
نمازهای شب حضرتش در طول زندگی؛ به ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که امام حسین علیه‌السلام در آخرین وداعش از او خواست که در نماز شبش او را فراموش نکند!(۱۰)

زینب سلام‌الله علیها و ولایت معنوی
حضرت زینب سلام‌الله علیها به مقامی رسید که با شواهد تاریخی می‌توان گفت به نوعی از مقام عصمت دست یافت. از او خطا و گناهی مشاهده نشد و در تمام ابعاد زندگی بر محور تقوای الهی حرکت نمود. زهد، تقوا و پیروی محض او از خدا، رسول خداصلی‌الله علیه وآله و امام زمانش او را به مقامی رساند که امام حسین علیه‌السلام در لحظه‌های آخر حیاتش او را به دلیل بیماری امام سجاد علیه‌السلام، نایب خاص خود قرار داد و کارها را به خواهرش واگذار کرد. این حرکت امام، بیانگر مقام والای زینب سلام‌الله علیها و برخورداری او از ولایت توکیلی است.(۱۱)
شاهد دیگر بر مقام ملکوتی حضرت زینب سلام‌الله علیها این است که آن بانو گاهی امام سجاد علیه‌السلام را به اموری که او را از گزند خطر حفظ کند سفارش می‌کرد و همین‌طور در کارها مورد مشورت امام سجاد علیه‌السلام بود.زمانی که یزید اظهار پشیمانی کرد و به امام سجاد گفت:‌ ای علی بن الحسین! هر حاجتی داری بیان کن، حضرت فرمود: نیازی به تو ندارم، در ضمن در هر موردی باید با عمه‌ام زینب سخن بگویم (و مشورت کنم) چرا که او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.(۱۲)
از نشانه‌های دیگر برخورداری زینب از ولایت معنوی این است که آن بانو «مُسْتَجابُ الدَّعوه» بود. چه بسیار مردم گرفتار و دردمند که نزد زینب سلام‌الله علیها می‌آمدند، و از وی برای اجابت دعایشان درخواست دعا می‌کردند.
شخصی از «آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی» خواست جملاتی به عنوان تبرک برای دیگران نقل نماید، سید فرمود:
«به مردم بگو هر زمان حاجتمند شدند خدای متعال را به عظمت زینب قسم دهند؛ تا خداوند حاجت‌شان را برآورد؛ زیرا زینب سلام‌الله نزد خداوند بسیار آبرومند است.»
و از امام زمان علیه‌السلام نقل شده که فرمود: «در گرفتاری‌ها واسطه‌ای آبرومند چون عمه‌ام زینب سلام‌الله علیها به درگاه خداوند معرفی کنید، تا خدای متعال رنج شما را برطرف سازد.»(۱۳)
از نشانه‌های ولایت معنوی و تکوینی، زینب سلام‌الله علیها است؛ وقتی در کوفه خواست خطبه بخواند اشاره کرد به جمعیت، نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد و زنگ‌های کاروان آرام گرفتند.(۱۴) علامه دربندی درباره خطبه زینب سلام‌الله علیه می‌نویسد: هر کس در خطبه حضرت زینب سلام‌الله علیها در مجلس یزید و احتجاج آن حضرت و نفحات انفاس قدسیه و شیوایی فصاحت کلمات شریف او بنگرد، خواهد دانست که علم و معرفت زینب سلام‌الله علیها از نوع کلمات و معارف اکتسابی نبود؛ زیرا صدور چنان خطبه‌های بدون مقدمه و به طور ناگهانی جز از کسی که صاحب عصمت یا همطراز آن است، ممکن نیست. روح نورانی و قدسی فوق‌العاده زینب سلام‌الله علیها موجب شد که مجلس در قبضه او قرار گرفت. کفر و خباثت باطن یزید آشکار شد؛ به طوری که یزید نتوانست سخن را در دهان آن بانوی عُظما بشکند، تا خود و حاضران، زشتی‌ها و پلیدی‌های پدر و اجدادش را از زبان زینب سلام‌الله علیها نشنوند، چنین اقتدار و قهاریت از مردم عادی ساخته نیست، بلکه از ویژگی‌های صاحبان ولایت مطلقه خواهد بود.(۱۵)
پی‌نوشت‌ها
۱ـ منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی، علمیه اسلامیه، ج ۱، ص ۲۹۸٫
۲ـ رسالتی از خون و پیام، ص ۳۱، خصایص زینب، همان، ص ۵۲٫
۳ـ الخصایص الزینبیه، سید نورالدین جزایری، ص ۱۶۰ و زینب فروغ تابان کوثر، محمدی اشتهاردی، انتشارات برهان، ص ۲۲ـ۲۰.
۴ـ زندگانی حضرت زینب (رسالتی از خون و پیام)، دکتر علی قائمی، ص ۴۵ و ۴۶٫
۵ـ همان، ۱۶ و ۱۷ ـ ۳۱٫
۶ـ آیت‌الله غروی اصفهانی، دیوان عربی، به نقل از فروغ تابان کوثر، ص ۶۶ـ۶۴ و حضرت زینب، امیرحسین علیقلی، ص ۴۰٫
۷ـ زندگی حضرت زینب، همان، ص ۳۳ و ۳۴ و فضایل و کرامات حضرت زینب سلام‌الله علیه، عباس عزیزی، ص ۵۳٫
۸ـ حضرت زینب کبری سلام‌الله علیه، همان، ص ۱۷۵٫
۹ـ داستان‌هایی از زندگانی حضرت زینب سلام‌الله علیه، ص ۲۱ـ۱۷.
۱۰ـ تفصیل نمازهای شب آن بانو در شماره‌های پیشین مجله، از شماره ۳۳ آمده است.
۱۱ـ زندگانی حضرت زینب سلام‌الله علیه، دستغیب شیرازی، ص ۲۶ـ۲۴ و فروغ تابان کوثر، ۹۱ـ۹۰.
۱۲ـ الخصائص الزینبیه، ص ۲۹۴٫
۱۳ـ الوقایع و الحوادث، ج ۱، ص ۱۲۳ و سوگنامه حضرت زینب، علی‌رضا رجالی، انتشارات نبوغ، ص ۹۲ و ۹۳٫
۱۴ـ لهوف، ص ۱۹۲٫
۱۵ـ اسرار الشهاده، به نقل از الطراز المذهب، ص ۸۰، و سیره عملی حضرت زینب، ص ۶۴٫

سوتیترها:
۱٫
آن حضرت در حیاء و عفت مانند مادرش فاطمه سلام‌الله علیه، در شیوایی و رسایی بیان، چون پدرش علی علیه‌السلام، در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن علیه‌السلام و در شجاعت و قوت قلب مانند برادرش حسین علیه‌السلام بود.
۲٫
در ابعاد معنوی او همین بس که نمازهای شب حضرتش در طول زندگی؛ به ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که امام حسین علیه‌السلام در آخرین وداعش از او خواست که در نماز شبش او را فراموش نکند!

14مارس/17

شیوه‌های روانشناسانه امیدبخشی

چگونه می‌توان به طور سنجیده امید را پرورش داد؟
باید توجه کرد امید نظمی ذهنی است که می‌توان آن را به کار بست. باید دانست امید، مهارتی است که باید آن را پرورش دهیم. آگاهانه روی آن کار کنیم تا امیدواری، بخش فعالی از روند فکری روزانه‌مان شود. اساساً امید، عمل تمرکز ذهنی است. روح مثبت وقتی ایجاد امید می‌کند که توجه‌مان را به سمت موارد زیر هدایت کنیم:
ـ به کارهایی که می‌توانیم انجام دهیم تا کارهایی که نمی‌توانیم.
ـ به کارهایی که می‌توانیم کنترل کنیم تا کارهایی که نمی‌توانیم.
ـ به چگونگی به کار گرفتن قدرت و منابع خودمان به بهترین وجه به جنبه‌های مثبت زندگی، مانند موارد مؤثر آن، به امکانات تا محدودیت‌ها.

هنر امیدوار بودن
آدمى موجودى شگفت است؛ هنگام راحتى و آسایش، سرمست و مغرور مى‏شود و به‏گاه سختى و مشکل، ناامید و زمین‌گیر، نه این درست است و نه آن. تنبلى، عافیت‏طلبى و سختى‏گریزى، عوامل پیدایش چنین وضعیتى‏اند و البته وضعیتى است طبیعى که باید آن را اصلاح کرد. طبع مادى بشر به چنین حالتى گرایش دارد؛ ولى باید آن را تربیت نمود و به وضعیت مطلوب رساند و این کارى است شدنى. «هنر زندگى» در این مواقع است که آشکار مى‏گردد.
حضرت ایوب علی نبینا و آله و علیه السلام، شخصى توانگر و ثروتمند بود؛ ولى یکباره همه دارایى‏اش را از دست داد و به فقر و بیمارى مبتلا گشت و حتى جایگاه اجتماعى‏اش را نیز از دست داد؛ اما وى نه به هنگام سلامتى و دارایى، مغرور بود و نه به وقت سختى و تنگدستى، ناامید و ناتوان.
حضرت نوح(ع) در مدت ۹۵۰ سال که مردم را دعوت مى‏کرد، فقط تعداد اندکی به او گرویدند و بقیه به شدت، وى را اذیت نمودند؛ اما هرگز ناامید و ناتوان نگشت.
حضرت موسى(ع) با آن همه آزار و اذیتى که از فرعون و حتى از قوم خود دید، لحظه‏اى ناامید و زمین‌گیر نشد.
و برتر از همه، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که بیشترین سختى را در طول تاریخ نبوت و رسالت کشید، هرگز ناامید نشد و دست از تلاش برنداشت تا اینکه سرانجام پیروز گشت. راه‌های زیر می‌تواند ما را در امیدوار شدن و امیدوار ماندن کمک کند.

دنیا را بهتر بشناسیم
بهتر است نظر خود را نسبت به دنیا بازنگرى کنیم. دنیا را آن‏گونه که هست باید شناخت. ما چه تصور و چه انتظارى از دنیا داریم؟ آیا تصورات و انتظارات ما از دنیا مطابق واقع است؟ دنیا دو روز است، روزى در سختى و رنج و دیگر روز، در راحتى و آسایش. اگر دنیا روى خوش به ما نشان داد، سرمست و مغرور نشویم و اگر به سختى دنیا دچار شدیم، تحمل کنیم و ناامیدى به خود راه ندهیم. گمان نکنیم دنیا براى راحتى است، دنیا آمیخته با رنج و سختى است‏ و چه بسا براى اهل ایمان همانند زندان باشد؛ این واقعیت دنیاست.
حال اگر تصور و انتظار ما از دنیا چیز دیگرى باشد، قطعاً در رنج و عذاب خواهیم بود. بهتر است دنیا را بهتر بشناسیم و آن را آن‏گونه که هست بپذیریم. اگر کسى حقیقت دنیا را دریابد، به خاطر سختى‏هاى آن محزون و غمگین نمى‏شود. در این صورت، جایى براى ناامیدى باقى نمى‏ماند. روزى کسى با حالى زار و غمگین خدمت امام صادق(ع) رسید و از تنگناى زندگى خود شکایت کرد. حضرت، زندان کوفه را به‏ یاد وى آورده و سپس فرمودند دنیا زندان مؤمن است. حضرت با ترسیم چهره دنیا براى وى، بار غم وى را کاستند و بن‏بست ناامیدى وى را شکستند.(۱)

به آینده بیندیشیم
هرگز تصور نکنیم مشکلى که هم اکنون گریبانگیر ماست، تا ابد همراهمان خواهد ماند. بدانیم سختى، پایدار نبوده و پایان‏پذیر است. بدانیم سختى‏ها هرگز در خانه زندگى ما «ساکن» نخواهند شد. اگر سختى و گرفتارى وارد زندگى ما شود، به دنبال آن و از همان راه، راحتى وارد شده و آن را خارج مى‏کند. خداوند متعال، خود به حضرت موسى(ع) فرموده است: «من رحمانم؛ رحمان همه زمان‏ها که… پس از شدت و سختى، راحتى و آسایش مى‏آورم».(۲)
به همین جهت رسول خدا(ص) به «فضل ‌بن عباس» که هدیه‏اى براى ایشان آورده بود، فرمودند: «بدان که یارى خداوند، همراه صبر است و گشایش در کارها، همراه گرفتارى است و راحتى، همراه سختى».(۳) پس مطمئن باشید سختىِ دنیا پایان‏پذیر است. فکر سختى دنیا را به‏خاطر راحتى آینده از ذهن خود خارج سازید. چشم انتظار لحظه‏هاى روشن و سبز باشید. داشتن تصویر روشنى از آینده و برخوردارى از روحیه انتظار، چراغ امیدتان را روشن نگه داشته و نخواهد گذاشت ناامیدى، شما را تهدید کند. داشتن حالت انتظار، خود، گشایش و فرج است.(۴) کسى که حالت انتظار نداشته باشد، آینده را تاریک و همه راه‏ها را بسته مى‏بیند و این خود، رنج وى را چند برابر مى‏کند؛ اما اگر کسى به حالت انتظار، دست یابد، بن‏بست یأس را شکسته و به آینده امیدوار خواهد بود. پس سعى کنیم به آینده بیندیشیم و حالت انتظار را در خود تقویت نماییم.

سختى بیشتر، امید بیشتر
هرگاه سختى‏ها افزایش یافتند، شما بیش از همیشه امیدوار باشید؛ زیرا وقتى شدت سختى‏ها به نهایت برسد و حلقه‏هاى بلا و گرفتارى تنگ‏تر شود، گشایش و راحتى فرامى‏رسد.(۵) سختى‏ها سیر صعودى دارند؛ آرام شروع مى‏شوند و سپس شدت مى‏یابند و پس از آن به پایان رسیده و دوران فرج فرامى‏رسد.
آنگاه که همه راه‏ها بسته شوند، نشانه‏هاى فرج، آشکار مى‏شود.(۶) بدانید هر چه فشارها افزایش یابند، در حقیقت، شما به پایان دوره سختى نزدیک شده‏اید. پس نه‏ تنها سختى مایه امید است، افزایش آن نیز مایه امید بیشتر است. به همین جهت است که هرگاه فشارها بر رسول خدا(ص) بیشتر مى‏شد، ایشان امیدوارتر مى‏شدند. سخت‏ترین دوران براى آن‏ حضرت، جنگ احزاب بود؛ اما در همین جنگ، ایشان نوید پیروزى مسلمانان بر امپراتورى‏هاى فارس و روم را دادند(۷) و جالب اینجاست که برخى منافقین مى‏گفتند: «او ما را مسخره کرده است. ما جرأت نداریم چند قدم از سپاه فاصله بگیریم، آنگاه او وعده فتح ایران و روم را مى‏دهد!» این سخنان، ناشى از ناآگاهى و بى‏ایمانى است. شدت گرفتن سختى‏ها نشانه نزدیک شدن شما به پایان دوران محنت است.
روزگارى خانمى خدمت امام صادق(ع) رسید و با ناراحتى گفت: «فرزندم به سفر رفته و علاقه شدیدى به وى دارم و تاکنون برنگشته است». حضرت، وى را به صبر فراخواندند. مادر نیز کمى آرام گرفت و رفت. چندى بعد، دوباره بازگشت و بار دیگر، حضرت وى را به صبر فراخواندند. بار سوم که بازگشت، به شدت اظهار ناراحتى کرد و گفت: «مرا به صبر فرامى‏خوانید؛ در حالى‏که طاقتم طاق شده است!»
حضرت به وى فرمودند: «به منزل برو! فرزندت آمده است». وى پس از اینکه به خانه رفت و فرزند خود را دید، خدمت حضرت بازگشت و پرسید: «از کجا دانستید فرزندم بازگشته است؟» حضرت به وى فرمودند: «وقتى گفتى صبرم تمام شده است، فهمیدم فرزندت آمده است؛ زیرا وقتى صبر انسان تمام شود، فرج فرارسیده است».(۸) شدت گرفتن سختى‏ها به معناى پایان یافتن رنج و دشوارى است. پس باید بیش از همیشه امیدوار بود.

اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ
یکی از راه‌های درمان ناامیدی، اعتقاد به جهانی ماندگار، نامحدود و حالات و منازل پس از مرگ است. انسان غرایز و خواسته‌هایی دارد که رسیدن به همه آنها در دنیا مقدور نیست،‌ برای مثال، به دنبال آسایش مطلق، امنیت مطلق و آرامش مطلق است و دستیابی به این‌ها در دنیا به طور مطلق امکان ندارد و این باعث احساس محرومیت و یأس در انسان می‌گردد.
از سوی دیگر، زندگی با مشکلات و مصیبت‌ها و گرفتاری‌هایی روبه‌روست که رهایی از آن‌ها ممکن نیست و یادآوری ظلم و ستم برای انسان، دردناک و فشارزاست، زیرا قدرتی برای مبارزه با آن‌ها ندارد. همچنین مواجهه با فقدان عزیزان مانند پدر و مادر و فرزند و دیگرانی که به نوعی با شخص ارتباط دارند، می‌تواند بهداشت روانی افراد را به مخاطره افکند، همین‌طور یادآوری مرگ و ترس از مرگ نیز خود عاملی برای تنیدگی و فشار است.
اگر انسان برای مشکلات فوق راه‌حل مناسب نداشته باشد، در زندگی دچار سرخوردگی می‌شود که گاه دست به خودکشی می‌زند، به همین جهت یکی از مشکلات کاهش معنویت، آمار بالای خودکشی و بیماری‌های روانی است. یکی از اعتقاداتی که می‌تواند مشکلات فوق را حل کند، اعتقاد به معاد است. شخص معتقد به معاد عقیده دارد زندگی به این جهان ماده خلاصه نمی‌شود بلکه انسان، پس از مرگ، زندگی دیگری در پیش دارد و در آنجا به بسیاری از خواسته‌ها و آرزوهای خود دست می‌یابد.
«وَاِنَّ الدْارَ الآخَرهَ لَهِیَ الحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمُونَ»(۹) قرآن می‌فرماید: «در آخرت، زندگانی جاوید و سعادت ابدی است.» در آنجا آسایش، ‌آرامش و امنیت مطلق وجود دارد. در آنجا افراد دیگر احساس کمبود و محرومیت نمی‌کنند: «وَفیها ما تَشْتَهِیهِ الأَنْفُسُ وَ تْلُذُّ الأعْیُنُ؛(۱۰) در آن بهشت، آنچه دل‌ها می‌خواهد و چشم‌ها از آن لذت می‌برد، موجود است.»
در آنجا هیچ‌گونه کمبودی احساس نمی‌شود و اگر انسان در این دنیا احساس محرومیتی دارد، با یادآوری نعمت‌های عالم آخرت برطرف می‌گردد و شخص مؤمن امیدوار است در آن جهان از نعمت‌های الهی برخوردار شود.(۱۱)

نقش معاد در برطرف کردن فشارهای روانی
شخص مسلمان باور دارد عالم آخرت روز حساب و جزاست؛ در آن روز به اعمال افراد رسیدگی می‌شود و به تعبیر روایات روز «نقاش الحساب» است، هر کس حق او پایمال شده است و هرگونه ستمی که به او شده و در دنیا نتوانسته با آن مقابله کند، در روز قیامت حق خود را بازستاند و این خود می‌تواند آرامش خاطر شخص را فراهم کند، زیرا این حق از دست رفته او در روز قیامت که بیشتر به آن احتیاج دارد، به او داده می‌شود و حق خود را از ظالم پس می‌گیرد، برای مثال؛ بچه یتیمی که اموال او را کسی ظالمانه غصب کرد و آن را خورد، وقتی بزرگ شد و متوجه شد، ولی دلیلی ندارد و نمی‌تواند مال خود را پس بگیرد، این شخص می‌تواند دو گونه برخورد داشته باشد.
۱ـ همیشه حقوق خود را به یاد آورد و ناراحت شود که نمی‌تواند مال را پس بگیرد، از این‌رو خشمگین گردد و در نتیجه دچار افسردگی و یأس از زندگی و احتمالاً بیمار شود.
۲ـ بعد از اینکه تمام تلاش خود را کرد ولی به نتیجه نرسید، به جای نگرانی و بیمار شدن با خود بیندیشد که این مال و اموال امانتی است از طرف خداوند که نزد ماست و اگر این شخص مال مرا تصرف کرده است، گرچه من چند روزی در این دنیا سختی می‌کشم، ولی در روز قیامت خداوند حق مرا از ظالم بازمی‌ستاند و در آنجا بهتر از این مال را به من می‌دهد و این شخص ظالم را به سزای اعمال خود می‌رساند، چنان که خداوند می‌فرماید: «اِنَّ الذین یَأکَلَونَ أمْوالَ اْلیَتامی ظُلْماً اِنما یاکُلُونَ فی بُطوُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَونَ سَعیراً؛(۱۲) کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، (در حقیقت) تنها آتش مى‏خورند و به زودى در شعله‏هاى آتش (دوزخ) مى‏سوزند.»
قرآن می‌فرماید: آن‌ها که مال یتیم را می‌خورند، گرچه چهره ظاهری عملشان بهره‌گیری از غذا‌های لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعی این غذاها آتش ‌سوزان است و همین چهره است که در قیامت آشکار می‌شود.
شخصی که به او ظلم شد و برای مثال، یتیمی که مال او خورده شده است، وقتی به آیات و روایات مربوط می‌اندیشد و درمی‌یابد در روز قیامت حق او استیفا می‌شود و ظالم به سزای خود می‌رسد به زندگی امیدوار شده و آرامش خاطر پیدا می‌کند.

الگوبرداری از پیامبران و ائمه و اولیای خدا
اسلام از طریق ارائه دادن اُسوه‌هایی مناسب به راهنمایی افراد در برخورد با مسائل زندگی می‌پردازد. افراد الگوگیر از پیامبران و امامان، در مقابله با فشارهای روانی موفق‌تر خواهند بود. الگوهایی که اسلام معرفی می‌نماید، هر کدام در شرایط خاصی قرار داشتند و مشکلات و سختی‌های فراوانی را متحمل شده‌اند که هر کدام از آن‌ها به تنهایی می‌توانست شخص را بیمار نماید، ولی با برخورد صحیح با مشکلات، با کمال آرامش با مشکلات دست و پنجه نرم کرده‌اند، بدون اینکه گرفتار هرگونه نابهنجاری رفتاری یا اختلال روانی و ناامیدی و افسردگی شوند.

درس‌هایی از زندگی حضرت ایوب(ع) در امیدوار زیستن
«وَ اْیوّبَ اِذ نادَی رَبّهُ انَی مَسّی الضُّرُّ وَأنتَ أرْحَمُ الّراحمین(۱۳)؛ ایّوب را (به یادآور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت) «بدحالى و مشکلات به من روى آورده و تو مهربان‌ترین مهربانانى».
حضرت ایوب(ع) اُسوه صبر و استقامت است و به افراد، مقاومت در برابر مشکلات و ناراحتی‌های زندگی را می‌آموزد و به پایمردی و دوری از ناامیدی دعوت می‌کند. در این سوره گوشه‌ای از زندگی پیامبر خدا(ص) مطرح و حضرت رسول الله اعظم، موظف شدند سرگذشت او را به یاد آورند و برای مسلمانان بازگو کنند تا از مشکلات طاقت‌فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خداوند مأیوس نشوند.
امام صادق(ع) درباره علت ابتلائات ایوب فرموده اند: به خاطر کفران نعمت‌ها گرفتار آن مصیبت‌های بزرگ نشد، بلکه به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت اگر ایوب را شاکر می‌بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده‌ای، بی‌تردید اگر این نعمت‌ها از او گرفته شود، او هرگز بنده شکرگزاری نخواهد بود. خداوند برای اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد و او را الگویی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام رنج شاکر و صابر باشند، به شیطان اجازه داد بر دنیای او مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندان و همچنین فرزندان او از میان بروند. پس آفت‌ها و بلا‌ها در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد، بلکه برآن افزوده گشت! شیطان از خدا خواست این بار بر بدن ایوب مسلط گردد و آن‌چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود پیچیده و اسیر و زندانی بستر گردد. ‌این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست.
ایوب در مشکلات، از سرزنش دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته صبر را از کف نداد و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و چون از عهده امتحانات الهی به خوبی برآمد، خداوند درهای رحمتش را بار دیگر به روی این بنده صابر و شکیبا گشود و نعمت‌های از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از پیش از آن را به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیکِ صبر و شکیبایی را دریابند.(۱۴)
اگر انسان اولیای دین را الگوی خود قرار دهد، با اندک مشکلی احساس یأس و ناامیدی نمی‌کند.

ابراهیم(ع) و پیروانش؛ الگویی نیکو برای امیدواران به خدا و سرای آخرت
«براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید! ـ جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش آزر] گفت (و وعده داد) براى تو آمرزش طلب مى‏کنم و در عین حال در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم(و اختیارى ندارم)! ـ پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم و همه فرجام‌ها به سوى تُست‏.»(۱۵)
«(آرى!) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه(و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است!» (۱۶)

امیدواری موسی(ع) به نابودی فرعونیان و حاکمیت بنی‌اسرائیل
«موسى به قوم خود گفت از خدا یارى جویید و استقامت پیشه کنید که زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد واگذار مى‏کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است! گفتند پیش از آنکه به سوى ما بیایى آزار دیدیم، (هم‌اکنون) پس از آمدنت نیز آزار مى‏بینیم! (کى این آزارها سر خواهد آمد؟) گفت امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین (آنها) سازد و بنگرد چگونه عمل مى‏کنید!» (۱۷)

حضرت یوسف(ع)
در داستان حضرت یوسف(ع) امیدواری نسبت به زندگی و رستگاری موج می‌زند، حضرت یوسف به دلیل صبر در مقابل آزار برادران، افتادن در چاه،‌ زندانی شدن و عفو و گذشتن نسبت به برادران خود هنگامی که به قدرت رسید، می‌تواند الگوی مناسبی باشد.
یوسف(ع) در برخورد با برادران می‌فرمود: «روزی که به شما با آن بازوان قوی و قدرت فوق‌العاده جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم، با خود گفتم کسی که این همه یاور نیرومند دارد، چه غمی از حوادث خواهد داشت؟ آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم، اکنون در چنگال شما گرفتار و از شما به شما پناه می‌برم و به من پناه نمی‌دهید، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا این درس را بیاموزم که به غیر او؛ حتی برادران تکیه نکنم.(۱۸)

حضرت یعقوب(ع)
حضرت یعقوب(ع) در برابر فراق فرزند صبر پیشه کرد.
شکیبایی در برابر حوادث سخت و توفان‌های سنگین نشانه بالا بودن ظرفیت‌های فرد است، ظرفیتی که حوادث بزرگ را در خود جای می‌دهد و لرزان نمی‌گردد.
یک نسیم ملایم می‌تواند آب استخر کوچکی را به حرکت درآورد، ولی اقیانوس‌های عظیم، بزرگترین توفان‌ها را نیز در خود می‌پذیرند و آرامش آن‌ها بر هم نمی‌خورد. گاه انسان در ظاهر شکیبایی می‌کند، ولی چهره این شکیبایی را با سخنان نادرست که نشانه ناسپاسی و عدم تحمل حادثه‌هاست، زشت و بدنما می‌سازد، اما افراد باایمان و پرظرفیت کسانی هستند که در این‌گونه حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمی‌شود و سخنی که نشان‌دهنده ناسپاسی و کفران و بی‌تابی و جزع باشد، بر زبان جاری نمی‌سازند، صبر آنها صبر زیبا و «صبر جمیل» است.
یکی از عواملی که باعث یأس و ناامیدی افراد می‌شود، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق دنیاست، در حالی که تأسی به زندگی دنیوی اولیای دین می‌تواند این دنیاپرستی و شیفتگی در مقابل دنیا را از بین ببرد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمایند: «دنیا کم هذه اهون عندی من ورقه فی فم جراده تقمضها؛(۱۹) دنیای شما در نظر من بی‌ارزش‌تر از برگ درختی است در دهان ملخی که آن را می‌جود.»

رسول اکرم(ص) الگویی شایسته و مناسب برای امیدواران به خدا و عالم آخرت
خدای متعال که خالق انسان‌هاست و صلاح و فساد آنها را فقط او تشخیص می‌دهد، برای انسان‌ها الگوهایی را تعیین کرده است و آن‌ها را به پیروی از این الگوها تشویق می‌کند: «لقد کان لَکُمْ فی رَسُولِ اللهِ اُسوهٌ حَسَنَه ٍلِمَن کان یَرْجو اللهَ وَالیَومْ الآخر و ذکر الله کثیراً؛(۲۰) مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند».
قرآن مجید از «مؤمنان راستین» و روحیه عالى و پایمردى و استقامت و سایر ویژگی‌هاى آنان در جهاد احزاب سخن مى‏گوید و مقدمه این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مى‏کند.
بهترین الگو براى شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگى، شخص پیامبر اعظم(ص) است. روحیات عالى او، استقامت و شکیبایى او، هوشیارى و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختی‌ها و مشکلات، هرکدام مى‏تواند الگو و سرمشقى براى همه مسلمین باشد.
این ناخداى بزرگ، هنگامى که سفینه‏اش گرفتار سخت‏ترین توفان‌ها مى‏شود، کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى‏دهد. او هم ناخداست، هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است، و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
همراه دیگر مؤمنان کلنگ به دست مى‏گیرد، خندق مى‏کند، خاک را با بیل جمع‌آورى کرده و با ظرف از خندق بیرون مى‏برد. براى حفظ روحیه و خونسردى یارانش با آنها مزاح مى‏کند و براى گرم کردن دل و جان‌شان، آنها را به خواندن اشعار حماسى تشویق مى‏نماید. مرتباً آنان را به یاد خدا مى‏اندازد و به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید مى‏دهد، از توطئه منافقان برحذر مى‏دارد و هوشیارى لازم را به آنها مى‏دهد. از آرایش جنگى صحیح و انتخاب بهترین روش‌هاى نظامى لحظه‏اى غافل نمى‏ماند و در عین حال از راه‌هاى مختلف براى ایجاد شکاف در میان صفوف دشمن از پاى نمى‏نشیند. آرى! او بهترین مقتدا و اسوه مؤمنان در این میدان و در همه میدان‌هاست.(۲۱)
می‌توان زندگانی پیامبر(ص) را برای کسی که از فقدان پدر یا مادر و یا هر دو رنج می‌برد، یادآور شد تا ایشان را اُسوه قرار دهد.
هنگامی که پیامبر(ص) به تبلیغ دین اسلام مأمور شد و در این ابلاغ، دشمن انواع سختی‌ها و شکنجه‌ها و گرفتاری‌ها را برای ایشان ایجاد کرد، او از تمام مشکلات استقبال کرد و وظیفه خود را به بهترین نحو به انجام رساند. سه سال محاصره اقتصادی در شعب ابی‌طالب و ترس از حمله مشرکان و جز این‌ها، نتوانست حضرت را تحت‌ تأثیر قرار دهد، زیرا پیامبر(ص) با شناخت صحیحی که از خداوند متعال داشت، با تفسیر صحیح از این مشکلات و توکل بر خداوند به راه خود ادامه می‌داد.
در طول اقامت ده ساله پیامبر(ص) در شهر مدینه مشکلات متعددی برای آن حضرت به وجود آمد که پیامبر(ص) با همه آنها مقابله کردند؛ بدون اینکه در روح و روان حضرت تأثیری بگذارد. ائمه معصومین(ع) نیز هر یک گرفتار مشکلات فراوانی بودند که با روش صحیح با آن‌ها مقابله می‌کردند.
حتی امام حسین(ع) در روز عاشورا با آن همه سختی که دیده بودند، فرمودند: «هون علی انّه بعین الله، هون علی مانزل بی انه بعین الله؛(۲۲) این مصیبت‌ها برای من آسان است، زیرا در مرئا و منظر خداوند است».
پیامبر(ص) نیز یک انسان بود و مخالفت‌های سرسختانه دشمنان کینه‌توز، خواه‌ناخواه در قلب او تأثیر می‌گذاشت، از این رو، خداوند برای این‌که کمترین گرد و غبار و نومیدی و یأس بر قلب پیامبر(ص) ننشیند و اراده آهنینش از این مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها به ضعف نگراید، داستان‌های انبیا ‌و مشکلات کار آن‌ها و مقاومت‌شان را در برابر اقوام لجوج و پیروزی آن‌ها را یکی پس از دیگری شرح می‌دهد تا قلب پیامبر و همچنین مؤمنانی که دوشادوش ایشان در این پیکار بزرگ شرکت دارند، هر روز قوی‌تر از قبل باشد.(۲۳) «نقل این داستان‌ها قلب پیامبر را آرامش و سکون می‌بخشد و اضطراب را از دل او بر می‌کند».(۲۴)

دعا
دعا نیز به عنوان نوعی رابطه انسان با خدا خاصیت درمانی بسیار بالایی در درمان یأس و ناامیدی دارد. توسل به دعا که سمبلی از پیوند جهان ماده و معنا می‌باشد، خود به عنوان یکی از اسباب مطرح شده است و شرایط قبل را بدل به شرایط جدید می‌نماید و در این روند، انسانی را که به بیماری گرفتار آمده است، نجات می‌دهد و با سوزاندن ریشه رذایل نفسانی، آدمی را از تباهی و تبهکاری خارج می‌نماید.
استفاده از دعا در درمان بیماری‌های روانی به خصوص یأس و ناامیدی تحت عنوان «دین درمانی» به دو شیوه است:
الف) دعا کردن و در دعا رفع گرفتاری و یأس را از خداوند خواستن.
ب) نفس دعا و در آن مشکلات روحی و روانی خود را با خدا در میان گذاشتن که بهتر است آن را «مناجات» بنامیم و خاصیتی بس ارزشمند در پالایش روح دارد و روشی را که روانشناسان امروز برای گشودن عقده‌های روانی و تخلیه افسردگی‌های روحی توصیه می‌کنند که بیمار برای پزشک از مشکلات خود صحبت کند تا آرامش یابد، در اسلام این روش در مناجات با خدا توصیه شده است.
امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: «سه چیز است که با آنها ضرری نمی‌رسد: دعا هنگام اندوه و سختی‌ها و استغفار از گناه و شکر هنگام نعمت».(۲۵)
و آثار دیگر درمانی «دعا» که بر خود دعا و ندا و مناجات و رابطه با خدا مترتب می‌شود.
امام صادق(ع): «علیک بالدّعا، فانه شفاء ‌من کُلِّ الداء؛(۲۶) بر شما باد به دعا، به درستی که آن درمان هر دردی است».
در آیات قرآن از این خاصیت دعا زیاد صحبت شده است و در بیان سرگذشت بعضی پیامبران در حالی که به گرفتاری‌ها و اندوه‌ها مبتلا شده بودند، چون خدا را فریاد می‌کردند، خدا آنها را نجات می‌داد.
وقتی حضرت یونس(ع) خشمگین از شهر رفت و پس از پی بردن به اشتباه خود در دل تاریکی‌ها ندا در داد که معبودی جز تو نیست، منزهی تو، به راستی که من از ستمکاران بودم، خداوند در جواب می‌فرماید: «فاسْتَجبنا لَهُ و َنَجَّیناهُ مِنَ الغَمّ وکذلک نُنجی المومنین».(۲۷)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ کافى، ج ۲، ص ۲۵۰٫
۲ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۳۵٫
۳ـ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۲٫
۴ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۲، ح ۴؛ غررالحکم، ح ۴۵۷۸٫
۵ـ نهج‏البلاغه، کلمه قصار ۳۵۱٫
۶ـ غررالحکم، ح ۶۲۰۰٫
۷ـ سبل الهدى و الرشاد، ج ۴، ص ۳۷۳٫
۸ـ ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۵۰٫
۹ـ عنکبوت، ۶۴٫
۱۰ـ زخرف، ۷۱٫
۱۱ـ تفسیر اطیب البیان،‌ ج ۱، ص ۳۵۱٫
۱۲ـ نساء، ۱۰٫
۱۳ـ انبیاء، ۸۳٫
۱۴ـ تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۲۹۵٫
۱۵ـ ممتحنه، ۴٫
۱۶ـ ممتحنه، ۶٫
۱۷ـ اعراف، ۱۲۸ و۱۲۹٫
۱۸ـ تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۳۴۲٫
۱۹ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
۲۰ـ احزاب، ۲۱٫
۲۱ـ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۴۲٫
۲۲ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫
۲۳ـ تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۲۸۴٫
۲۴ـ تفسیر المیزان، ج ۱۱، ص ۷۵٫
۲۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۹۵٫
۲۶ـ همان، ج ۲، ص ۴۷۹، ح۱٫
۲۷ـ انبیاء، ۷۶٫

سوتیتر:
۱٫
*بهتر است دنیا را بهتر بشناسیم و آن را آن‏گونه که هست بپذیریم. اگر کسى حقیقت دنیا را دریابد، به خاطر سختى‏هاى آن محزون و غمگین نمى‏شود. در این صورت، جایى براى ناامیدى باقى نمى‏ماند.

۲٫
*پیامبر اعظم(ص) همراه دیگر مؤمنان کلنگ به دست مى‏گیرد، خندق مى‏کند، خاک را با بیل جمع‌آورى کرده و با ظرف از خندق بیرون مى‏برد. و براى گرم کردن دل و جان‌شان، آنها را به خواندن اشعار حماسى تشویق مى‏نماید. مرتباً آنان را به یاد خدا مى‏اندازد و به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید مى‏دهد

۳٫
*دعا به عنوان نوعی رابطه انسان با خدا خاصیت درمانی بسیار بالایی در درمان یأس و ناامیدی دارد. توسل به دعا که سمبلی از پیوند جهان ماده و معنا می‌باشد، خود به عنوان یکی از اسباب مطرح شده است و شرایط قبل را بدل به شرایط جدید می‌نماید و در این روند، انسانی را که به بیماری گرفتار آمده است، نجات می‌دهد

14مارس/17

گامهای موفقیت در زندگی مشترک/ گام هشتم

تاکنون هفت گام از گامهای زندگی مشترک را با هم پیمودهایم. گامهایی که در شمارههای گذشته تقدیم شما شد، در حوزهی شناختهای لازم در زندگی مشترک بود. از این شماره، به سراغ گامهایی خواهیم رفت که در حوزهی بایدهای لازم در زندگی مشترک میباشد. اولین گام در این حوزه به موضوع مهم «خوشاخلاقی» اختصاص دارد. قبل از هر چیز، تذکر این نکته را لازم میدانیم که ما در این گام، توقفی نسبتاً طولانی خواهیم داشت. دلیل این توقف طولانی، اهمیت ویژه این گام و نقش آن در ابعاد مختلف زندگی است. در تمام گامها، مطالعه پاورقیها لازم است؛ امّا در این گام، اهمیت ویژهای یافته است. از همین رو، حتماً مطالب متن را به همراه پاورقیها مطالعه کنید.
همهی گلها به گل لبخند تو غبطه میخورند؛ زیرا غنچهی لبخند تو وقتی وا میشود، دلهای گرفته را وا میکند. خوشخُلقی، سرمایه بیهزینهای است که با بودنش زندگی، آرام و گوارا۱ و در نبودش زندگی، پُر از تنش و تلخی است.۲ احساس رضایت از زندگی، وابستگی بسیاری به خوشاخلاقی زن و شوهر دارد.۳ با وجود اخلاق خوش، اُنس زن و شوهر، هر روز بیش از پیش خواهد بود.۴ یکی از نشانههای خانوادهای که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته، همین خوشاخلاقی است.۵
دربارهی قدر و قیمت خوشاخلاقی، همین بس که ملاک سنجشِ ایمان است. اگر میخواهید بدانید که چه اندازه در مسیر آفرینش خویش پیش رفته، به هدف خلقت نزدیک شدهاید، باید سنگ محکی داشته باشید. یکی از اصلیترین ملاکها برای ارزیابی کمال و نقص ایمان، خوشاخلاقی است.۶ مؤمن، ملایم است و البته اولین عرصه بروز ملایمت و خوشاخلاقی او نیز محیط خانه است.۷ اگر به نامه عمل مؤمن نگاه کنید، اولین چیزی که مشاهده خواهید کرد، خوشاخلاقی اوست.۸
به قدری این صفت در دینداری انسان نقش مؤثری دارد که آن را نصف دین برشمردهاند.۹ انسان خوشاخلاق در ارج و مرتبت، مانند کسی است که روزها را روزه بدارد و شبها را به عبادت بگذراند.۱۰ کسی که با عوامل خلاف میل خود مبارزه کرده، اجازه نمیدهد این عوامل او را عصبانی کنند، مانند کسی است که شمشیر به دست گرفته و روز و شب با دشمنان خدا میجنگد؛۱۱ اما وای بر بداخلاق که خود را از خیر دنیا و آخرت محروم کرده است!۱۲
خدایا! میخواهم اعتراف کنم تا امروز هر وقت خواستم ایمانم را وزن کنم، آب به خوبیهایم بستم تا سنگین شود و بدیهایم را ندیدم تا نخواهم روی کفهی دیگر بگذارم. اگر هم دیدم، گذاشتم رو به روی آفتاب خوشگمانی که به خودم داشتم تا خوب بخشکد و وزنش کم شود. برای همین است که هر وقت ایمانم را وزن کردم، از خودم راضی بودم. تا همین امروز، من بداخلاقی را بد نمیدیدم که بخواهم آن را در کفهی بدیها بگذارم، خوشاخلاقی را هم چندان بزرگ نمیدیدم که نبودنش روی کفهی خوبیها، بخواهد نقصی در ایمانم ایجاد کند؛ اما امروز فهمیدم میشود نمازخوان بود؛ اما به جرم بداخلاقی جهنمی شد. حالا که ترازوی اعمالم را میبینم، وحشت وجودم را فرا میگیرد.
زندگی در صورتی میتواند روی موفقیت را ببیند که عاقلانه مدیریت شود. مدیریت عاقلانه، نیازمند مدیر عاقل است. اگر میخواهیم میزان عقل خود را محک بزنیم، باز هم یکی از معیارهای اصلی، خوشاخلاقی است.۱۳
اگر خوشاخلاقی، محک بهرهی ما از عقل باشد، چهقدر حساب و کتابهایمان به هم میریزد! بهرهی انسانها از پاداش الهی هم به اندازهی عقل آنهاست.۱۴ حالا باید فهمید چرا بداخلاقها، از عباداتشان سودی نمیبرند. با این حساب، از امروز من باید به میزانی که بداخلاقی میکنم، احساس کنم که از عقلم کم شده است. اگر این احساس را نداشته باشم، شاید دوباره باید عقل را معنا کنم.
خوشاخلاقی، از جنس اخلاق بهشتیان است که با وجود آن، زندگی بدون مبالغه، بوی بهشت میگیرد. از آن سو، بداخلاقی از جنس اخلاق جهنّمیان است که با آن، زندگی پُر از آتش اختلاف میشود. شاید از همین روست که خوشاخلاق را بهشتی و بداخلاق را جهنمی گفتهاند.۱۵
اگر من و تو خوشاخلاق باشیم، خانهمان میشود بهشت. هیچیک از بهشتیان، از بهشت خسته نمیشود. این که خانه ما را خسته میکند، از آن روست که با اخلاق من و تو، خانهمان شده جهنم. جهنمیها، لحظهشماری میکنند برای فرار از جهنم.
خوشاخلاقی، فقط زندگی دنیایی ما را سامان نمیدهد؛ بلکه موجب آمرزش گناهان و ورود به بهشت است.۱۶ در روز قیامت، نزدیکترین انسانها به رسول خدا کسی است که از دیگران خوشاخلاقتر بوده و برای خانوادهاش بهترین باشد.۱۷ در آن روز خداوند از عذاب انسان خوشاخلاق میگذرد.۱۸
چرا فکر میکنیم آبادی خانه به قشنگی در و دیوار و فراهم بودن امکانات مادی آن است؟ خانه با زیبایی اخلاق اهالی آن آباد میشود.۱۹ شما خانهای را در بهترین نقطهی شهر تصور کنید که خیلی بزرگ و زیباست و همهی امکانات رفاهی هم در آن قرار دارد. سفرهای که در این خانه پهن میشود، پُر از غذاهای رنگارنگ است؛ ولی افراد آن با هم مهربان و خوشاخلاق نیستند. با بهانه پیش پا افتادهای با هم دعوا میکنند و سگرمههای اعضای خانه، همیشه در هم است. کوچکترین حرکت خلاف میلی در این خانه منجر به داد و فریاد میشود. آیا زیبایی، بزرگی و امکانات این خانه میتواند محیط آن را برای اهالیاش قابل تحمل کند؟ حالا خانهای را در پایین شهر تصور کنید که خیلی کوچک است و دارای کمترین امکانات است. سفره این خانه بسیار ساده و گاهی هم تنها عضو سفره، نان خالی است؛ اما اهالی این خانه با هم مهربان و خوشاخلاق هستند. نگاه اعضای این خانه به یکدیگر همیشه پر از محبت بوده، دعوا و عصبانیت در فرهنگ زندگیشان بیمعناست. آیا تنگنای اقتصادی میتواند احساس خوش با هم بودن را از این خانه بگیرد؟ در چنین خانهای اگر اختلافی رُخ دهد و کینهای ایجاد شود، به راحتی با همین اخلاق خوش از بین میرود.۲۰
خدای مهربان من!
میدانم که خانواده در نزد تو محبوبترین بنیانی است که زیر سقف کبود آسمانت بنا شده و میدانم که بهترینها پیش تو، بهترینها برای خانواده هستند.
معبود بیهمتا!
خانههای ما اگر چه روی زمین است؛ اما پنجرهی تک تک خانههای زمینی را میتوان رو به آسمان لطف تو باز کرد.
ای نگاه لطفت بهانهی زندگی من!
میخواهم میان خانهام تا آسمان راهی را با رمز مهربانی باز کنم. کمکم کن که مهربانترین باشم برای خانوادهام، تا بهترین باشم در نزد تو. آمین!
ما سخت در اشتباهیم که فکر میکنیم احساس خوشبختی را میتوان با پول و مادیات به همسر منتقل کرد. بهترین راه انتقال این احساس به همسر، «خوشاخلاقی» است. پس کسانی که ثروت آنچنانی ندارند تا با آن برای همسرشان امکانات رفاهی فراهم کنند، ناراحت نباشند. اخلاق خوش، خود ثروت بزرگی است.۲۱ البته خداوند رزق کسانی را که اخلاق خوشی دارند، فزونی میبخشد۲۲ و روزی را بر بداخلاقان، تنگ میکند.۲۳
– این که میگویند از این جا رانده و از آن جا مانده، منم که شب و روز دویدم تا تو احساس کنی خوشبختترینی؛ اما حالا که دنیا را به پایت ریختهام، از بدبختی حرف میزنی و در فراق خوشبختی مینالی. من فکر میکردم وقتی روی سرت پول بریزم، مثل آن است که باران خوشبختی بر تو ببارد. روی سرت پول ریختم؛ اما خبری از حس خوشبختی نشد.
– من بارها به تو گفتم که نمیخواهم شب و روزت را وقف مادیات کنی، گوش ندادی. گفتم: روی گشاده و زبان نرم و لب خندانت برای من از کیسه کیسه سیم و زر بیشتر میارزد، به خرجت نرفت. گفتم: نان خالی و اخلاق خوش بیشتر به دل آدم مینشیند تا سفرهی پُر زرق همراه با برق و اخلاقِ بد، اما باور نکردی.
– حالا چه کار کنم؟
– خانهمان را بهشت کن و مرا از جهنم اخلاق بدت نجات بده.
اگر میخواهیم همسرمان را رفیق راه خود کنیم، باید پیش از آن با اخلاق خوش همراه شویم. بدون اخلاقِ خوش، که بهترین همراه است۲۴ نمیتوان دیگران را با خود همراه کرد؛ چرا که خانواده از آدم بداخلاق بیزار و فراری است۲۵ و حاضر نیستند با او رابطهی دوستانه برقرار کنند.۲۶ دوستان انسان بداخلاق هم به دشمنان او تبدیل میشوند.۲۷ این فقط اطرافیان انسان بداخلاق نیستند که از او فراریاند؛ بلکه خود او هم از خودش در تنگنا بوده۲۸ زندگیاش همیشه در حزن و اندوه است.۲۹
خدا هم رابطه خوبی با انسان بداخلاق ندارد. عبادتهای انسان بداخلاق هر اندازه هم که فراوان باشد، مورد رضای خداوند نخواهد بود.۳۰

نشانههای اخلاق خوش
خوشاخلاقی سه نشانهی مهم دارد؛۳۱ اولین نشانه در «رفتار» است. انسان خوشاخلاق با دیگران متواضعانه برخورد میکند. دومین نشانه در «گفتار» است. خوشاخلاق به هنگام سخن گفتن، لحن کلام و واژهها را به گونهای انتخاب میکند که سخن گفتناش برای دیگران گوارا باشد؛ نه این که با نیش و کنایه سخن بگوید یا این که در کلاماش از واژههای زشت استفاده کند. باز بودن چهره و «خوشرویی» در هنگام مواجهه با دیگران، سومین نشانه خوشاخلاقی است. حرکات چهره از نظر روانی تأثیر قابل توجهی روی انسان میگذارد. چهره زیبا اما عبوس و گرفته، چندان جذابیتی ندارد؛ اما چهره باز و گشاده هر چند که از زیبایی بهره چندانی نداشته باشد، برای همسر آرامشبخش و جذاب بوده،۳۲ موجب جلب محبت است؛۳۳ زیرا خوشاخلاقی، زیبایی بینظیری دارد و بداخلاقی، بسیار زشت و زننده است.۳۴ چهقدر خوب است که چهرهمان در هنگام مواجهه با همسر و فرزندان، مهمانی به نام لبخند داشته باشد۳۵ تا برای دل خانواده ارمغانی به نام آرامش داشته باشیم.۳۶
خلاصه، ملایم و نرمخو و آسانگیر باشیم تا اهلخانه از برخورد با ما همیشه خوشحال باشند. چنین حالتی نشانهی «توحید» است. خشن و تندخو و بداخلاق نباشیم تا دیگران از ما فراری نباشند که چنین حالتی از نشانههای «کفر» است.۳۷

چگونه با عصبانیت، مبارزه کنیم؟
چرا ما نمیتوانیم از مسائلی که خلاف میلمان است، به راحتی بگذریم؟ چرا با کوچکترین اتفاقی که انتظارش را نداریم، از جا کنده میشویم و زمین و زمان را به هم میدوزیم؟
گاهی اوقات یک اختلاف بزرگ از شوری یک غذا شروع میشود. غذا شور شده، مرد عصبانی میشود، زن ناراحت میشود و بذر اختلاف کاشته میشود.
گاهی اختلاف از ریختن یک پارچ آب شروع میشود. مهمان سر سفره نشسته، خانم میخواهد دیس برنج را در وسط سفره جای دهد، پارچ آب واژگون میشود، مرد عصبانی میشود و بذر اختلاف کاشته میشود.
گاهی اختلاف از یک بدقولی شروع میشود. مرد قول داده عصر بیرون میرویم، عصر میشود، حالش را ندارد که به بیرون برود، زن عصبانی میشود و بذر اختلاف کاشته میشود.
گاهی اختلاف، … .
چه قدر خوب بود که میتوانستیم در برابر مسائلی که در زندگی اتفاق میافتد و مطابق میل ما نیست، به راحتی مقاومت کنیم و کنترل خود را از دست ندهیم. برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش، به نکات اساسی زیر توجه کنیم:
۱٫ نگاه معنوی به بردباری و فرو خوردن خشم
یادمان باشد که یکی از اولین گامهای موفقیت در زندگی مشترک، مشخص کردن هدف زندگی است. در آنجا گفتیم که اگر هدفمان در زندگی «خدا» باشد، از هر چیزی که ما را به خدا میرساند استقبال میکنیم. یکی از عوامل بسیار مؤثر برای رسیدن به هدف آفرینش، بردباری و فرو خوردن خشم است.۳۸ با این نگاه، ایجاد زمینهی خشم برای انسان فرصتی برای رشد و حتی نشانهی محبت خدا به ماست که چنین فرصت رشدی را برای ما فراهم کرده است.۳۹ چقدر انگیزهبخش است اگر بدانیم خداوند کسانی را که خشم خود را فرو میخورند دوست دارد.۴۰ اگر فراموش نکنیم تا چه اندازه ما با کارهای زشتمان خداوند را به خشم آوردهایم؛ ولی او حلم ورزیده و ما را بخشیده است، انگیزهی بیشتری برای مبارزه با خشم مییابیم.۴۱
پیش از این، تأکید کردیم که در مسیر یک زندگی موفق، تا چه اندازه نیازمند چشیدن طعم معنویت هستیم. خداوند به سبب فرو خوردن خشم، ایمانی به انسان عطا میکند که طعم آن را در کام دل احساس خواهد کرد.۴۲ درست است که مبارزه با خشم به ویژه در ابتدا کار آسانی نیست؛ اما اگر بدانیم خداوند در برابر آن اجر شهید را به انسان میدهد، دیگر به راحتی از کنار این پاداش نخواهیم گذشت.۴۳
کاش میفهمیدم میزان پاداشی که تو برای اعمالم تعیین میکنی، نشانهای میان تو و بندگان توست، برای آن که بدانند برای رسیدن به تو چه کار باید کرد؟ اگر این را میفهمیدم، این اندازه اختیار تدبیرم را به دست میلم نمیدادم. تدبیر که به دست میلم افتاد، هر چه را دوست داشت، شنید و هر سخنی را که نمیخواست، نشنید. مرا ببخش! گاهی هم فکر کردم تو هم مثل ما اهل مبالغهای که این قدر برای برخی از اعمالی که من اهلش نبودم، پاداش گذاشتهای. اما حالا که میبینم اهل و عیالم از من خستهاند و خودم هم از خودم فراریام و وقتی میبینم تو هم دوستم نداری، تازه میفهمم که شنیدنهای گزینشی، چه بلایی بر سرم آورده. فاصلهام از تو به اندازهی دلهایی که با تیغ اخلاقم آزرده شدهاند، افزایش یافته. خُلق تنگم از یک سو و دوریام از تو از سویی، زندگی را برایم کرده قفس. دیگر تدبیر زندگی را از دست میلم گرفتهام تا از پشت میلههای این قفس تنگ، رها شوم. کمکم کن که بی تو، توانی ندارم.

پینوشتها
۱٫ امام صادق فرمود: «زندگیای گواراتر از اخلاق خوش نیست» (الکافی، ج۸، ص۲۴۴).
۲ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «انسان بداخلاق بسیار خطا میکند و زندگیاش تلخ میشود» (عیون الحکم و المواعظ، ص۵۰).
۳ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «راضیترین مردمان کسی است که اخلاقش خرسندکننده باشد» (همان، ص۱۲۰).
۴ـ رسول خدا فرمود: «حُسنِ خلق، رشتهی دوستی را استوار میکند» (تحف العقول، ص۴۵). امیرمؤمنان علی نیز فرمود: «کسی که اخلاق خوشی داشته باشد، دوستدارانش افزایش مییابند و دلها با او اُنس و الفت میگیرند» (غررالحکم و درر الکلم، ص۶۶۳).
۵ـ رسول خدا فرمود: «آن گاه که خداوند خیر خانوادهای را بخواهد، سازگاری در زندگی و خوشاخلاقی را روزیِ آنان میکند» (بحارالأنوار، ج۶۸، ص۳۹۴).
۶ـ امام باقر فرمود: «کاملترینِ مؤمنان از نظر ایمان، خوشاخلاقترین آنهاست» ( الکافی، ج۲، ص۹۹).
۷ـ رسول خدا فرمود: «نیکوترینِ مردم از نظر ایمان خوشاخلاقترین آنها و مهربانترینشان نسبت به خانواده خویش است و من، مهربانترینِ شما نسبت به خانوادهام هستم» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵۳).
۸ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «سرلوحه کتاب مؤمن، خوشاخلاقی است» (تحف العقول، ص۲۰۰).
۹ـ رسول خدا فرمود: «خوشاخلاقی نیمی از دین است» ( الخصال، ج۱، ص۳۰).
۱۰ـ رسول خدا فرمود: «اجر انسان خوشاخلاق مانند کسی است که روز را روزه بدارد و شب را به عبادت بایستد» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۰).
۱۱ـ امام صادق فرمود: «خداوند متعال به انسان خوشاخلاق پاداشی میدهد مانند پاداش کسی که شب و روز را در راه خدا میجنگد» (همان، ص۱۰۱).
۱۲ـ رسول خدا فرمود: «جبرئیل از جانب خداوند عالمیان بر من نازل شد و چنین پیغام آورد: «ای محمّد! بر تو باد خوشاخلاقی که بداخلاقی، خیر دنیا و آخرت را با خود میبَرَد». سپس فرمود: «آگاه باشید که شبیهترینِ شما به من کسی است که اخلاقش بیش از همه مانند من باشد» (الأمالی، صدوق، ص۲۷۰).
۱۳ـ امام صادق فرمود: «کاملترینِ مردم از نظر عقل خوشاخلاقترین آنهاست»( الکافی، ج۱، ص۲۳).
۱۴ـ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۱۲٫
۱۵ـ امام رضا از قول پدران بزرگوارش از رسول خدا نقل کرده که فرمود: «بر شما باد اخلاقِ خوش که خوشاخلاق حتماً وارد بهشت میشود و بر شما باد که از بداخلاقی پرهیز کنید که بداخلاق حتماً وارد جهنم میشود» (عیون أخبار الرضا«ع»، ج۲، ص۳۱).
۱۶ـ امام صادق فرمود: «اخلاق نیکو گناهان را از بین میبرد؛ مانند خورشید که برف را آب میکند» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۰).
۱۷ـ رسول خدا فرمود: «در روز قیامت نزدیکترین جایگاه را نسبت به من کسی از شما دارد که خوشاخلاقتر و برای خانوادهاش بهتر باشد» (عیون أخبار الرضا«ع»، ج۲، ص۳۸).
۱۸ـ امام موسی کاظم فرمود: «خداوند خلقت و اخلاق کسی را نیکو نمیکند؛ مگر از این که در روز قیامت گوشت او را خوراکِ آتش سازد، حیا میکند» (ثواب الأعمال، ص۱۸۱).
۱۹ـ امام صادق فرمود: «نیکی و خوشاخلاقی خانهها را آباد و عمرها را طولانی میکند» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۰).
۲۰ـ از امام کاظم نقل شده که رسول خدا فرمود: «خوشرویی، موجب از بین رفتن کینههاست» (همان، ص۱۰۴).
۲۱ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «شما نمیتوانید با اموالتان در زندگی مردم گشایش ایجاد کنید، پس با گشادهرویی و نیک برخورد کردن، این کار را انجام دهید که من از رسول خداشنیدم که فرمود: «شما نمیتوانید با اموالتان در زندگی مردم گشایش ایجاد کنید، پس با اخلاقتان این کار را انجام دهید» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۶۱).
۲۲ـ امام صادق فرمود: «خوشاخلاقی روزی را افزون میکند» (مشکاه الأنوار، ص۲۲۱).
۲۳ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «هر که اخلاقش بد باشد، روزیاش تنگ میشود» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۳۱).
۲۴ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «خوشاخلاقی، بهترین همراه است» (عیون اخبار الرضا«ع»، ج۱، ص۳۸).
۲۵ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «کسی که بداخلاق است، خانوادهاش از او بیزار و دلتنگ میشوند» ( الکافی، ج۸، ص۲۳).
۲۶ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «کسی که اخلاقش بد باشد، از پیدا کردن دوست و رفیق درمیماند» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۷).
۲۷ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «کسی که اخلاقش بد شد، همراهان و دوستانش به دشمنان او تبدیل میشوند» (همان، ص۶۳۷).
۲۸ـ امام صادق فرمود: «کسی که اخلاقش بد باشد، خودش را عذاب میدهد» ( الکافی، ج۲، ص۳۲۱).
۲۹ـ کسی از امیر مؤمنان علی پرسید: «اندوه چه کسی پایدارتر است؟»، امام فرمود: «کسی که از همه بداخلاقتر است» (جامع الأخبار، ص۱۰۷).
۳۰ـ به رسول خدا گفته شد: «فلان زن روزها را روزه میگیرد و شبها را به عبادت میگذرانَد؛ اما بداخلاق است و همسایگانش را با زبان آزار میدهد»، در جواب فرمود: «خیری در او نیست، او اهل آتش است» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۳۹۴).
۳۱ـ کسی از امام صادق پرسید: حد حُسن خُلق چیست؟ امام فرمود: «فروتنی کنی، سخنت را [برای دیگران] گوارا کنی و با برادرت به خوشرویی برخورد کنی» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۳).
۳۲ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «زیبایی مرد در بردباریِ اوست» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۳۶).
۳۳ـ امام صادق یا امام باقر فرمودند: «انجام کارهای نیک [در حق دیگران] و خوشرویی مایه جلب محبت است» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۳).
۳۴ـ رسول خدا فرمود: «اگر حُسنِ خُلق، آفریدهای بود، معلوم میشد موجودی نیکوتر از آن نیست. اگر بداخلاقی آفریدهای بود، معلوم میشد که زشتتر از آن، موجودی نیست» (الزهد، ص۲۶).
۳۵ـ هنگامی که رسول خدا سخن میگفت، در حین سخن گفتن لبخند به لب داشت (بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۹۸).
۳۶ـ «هر کس که از خانواده امام به دیدار ایشان میرفت، احساس میکرد که آقا خیلی دوستش دارد. همه ما این احساس را داشتیم که امام بیشتر از همه به ما علاقه دارد… . من هنوز یادم نمیآید که به اتاق امام وارد شده باشم و ایشان لبخند نزده باشد» (برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۹، به نقل از یکی از نوههای امام در مصاحبه با روزنامه کیهان، ۱۲ تیرماه ۱۳۶۸). «امام سختشان بود که خانم در زمستان به مسافرت بروند و از روزی که خانم به مسافرت می‏رفتند، اخمهای امام در هم بود تا خانم برگردد. امام در موقع ورود خانم به منزل میخندیدند و این یکی از راههای ابراز علاقه امام به خانم بود» (همان، ص۶۷).
۳۷ـ رسول خدا فرمود: «مؤمن، ملایم و نرمخو و آسانگیر و دارای اخلاق نیکویی است؛ اما کافر، خشن و تندخو و دارای اخلاق بدی است» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵۹).
۳۸ـ امام سجاد فرمود: «از محبوبترین راههایی که به سوی خداوند عزوجل میرود دو جرعه است: جرعه خشمی که با بردباری و جرعه مصیبتی که با شکیبایی فروخوری» ( الکافی، ج۲، ص۱۱۰).
۳۹ـ امام صادق فرمود: «خشم چه نیکو جرعهای برای کسی است که بر آن صبر کند که پاداش بزرگ در برابر بلای بزرگ است. خداوند هر گروهی را که دوست بدارد، مبتلایشان میکند» (همان، ص۱۰۹).
۴۰ـ امام صادق فرمود: «هیچ بندهای نیست که خشم خود را فرو میخورَد؛ مگر آنکه خداوند عزوجل در دنیا و آخرت عزت او را افزون میکند؛ چرا که خداوند عزوجل فرمود: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛ همانان که… خشم خود را فرو مى‏بَرَند و از مردم در مى‏گذرند، و خداوند، نیکوکاران را دوست دارد» (سوره آلعمران: ۳، آیهی۱۳۴). خداوند، این جایگاه را در عوضِ فرو خوردن خشم، عطا کرده است» (همان، ص۱۱۰).
۴۱ـ رسول خدا در سفارش خود به امیر مؤمنان علی فرمود: «ای علی! خشمگین مشو، هرگاه به خشم آمدی بنشین و درباره قدرتی که پروردگار بر بندگانش دارد و گذشتی که از آنها میکند، اندیشه کن. هر گاه به تو گفته شد: «از خدا بترس»، خشمت را به دور افکن و به گذشت و بردباری خویش، بازگرد» (بحار الأنوار، ج۷۴، ص۶۷).
۴۲ـ رسول خدا در سفارش خود به امیر مؤمنان علی فرمود: «ای علی! تو را به امری سفارش میکنم که باید آن را حفظ کنی. اگر آنچه را میگویم حفظ کنی، همیشه در خیر خواهی بود. هر کس خشم خود را فرو خورد در حالی که میتواند آن را ابراز کند، خداوند در پی آن، امنیت و ایمانی در دلش ایجاد خواهد کرد که طعم آن را احساس میکند»(مکارم الأخلاق، ص۴۳۳).
۴۳ـ رسول خدا فرمود: «کسی که خشم خود را فرو خورده بردباری میورزد، در حالی که میتواند آن را اِعمال کند، خداوند پاداش شهید را به او عطا میکند» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۵).

14مارس/17

سیاست تا دیانت

براندازی ما و کودتای آنها
چند ماه پیش کودتایی به وسعت یک شب در ترکیه روی داد، اما عوارض آن چند ماه است که در ترکیه جاری است. دستگیری حدود ۲۰ هزار نفر، اخراج بیش از ۵۰ هزار نفر از کارمندان دولت (از قضات عالی‌رتبه و امرای ارتش تا معلمان عادی و…) و تلاش دولت برای اجرای حکم اعدام درباره بانیان این کودتا گوشه‌ای از پیامدهای این کودتاست! درست و غلطش به ما مربوط نیست ولی چند سال پیش در همین مملکت خودمان عزیزانی زحمت کشیده و با هماهنگی با سفارتخانه‌های انگلستان و فرانسه و پشتیبانی آمریکا و منافقین و بهائیان و سلطنت‌طلب‌ها و صهیونیست‌ها، بیش از هفت ماه مملکت را در حالت بحران قرار داده و با شعار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی هر آنچه خواستند و توانستند، کردند! از کشتن و زخمی کردن مردم و مدافعان نظام و نظم و امنیت گرفته تا آتش زدن اموال عمومی و خصوصی تا حضور مختلط و مخلوط دختران و پسران شنگول به همراه بطری‌های آب معدنی و کفش‌های کتانی در صفوف به هم فشرده نماز جمعه روز قدس در تهران و حمایت از آمریکا در راهپیمایی روز ملی با استکبار جهانی (۱۳ آبان) و سوزاندن تصویر حضرت امام در روز ۱۶ آذر و… اما این که چند نفر در طول این هفت ماه بازداشت شده یا از کار اخراج شدند نکته‌ای است که باید از بانیان این معرکه هفت ماهه پرسید!
* راستی اگر قرار بود در ایران هم مانند ترکیه بگیر و ببند راه بیفتد، بازداشت و اخراج، دامن و گریبان چند نفر را می‌گرفت؟ وقتی یک شب کودتا بیش از هفتاد هزار زندانی و اخراجی به جا می‌گذارد، هفت ماه کودتا چقدر باید برای بانیان آن آب بخورد؟
نکته اخلاقی: ایران و ترکیه را هیچ‌گاه نباید با هم مقایسه کرد! چون آنجا دموکراسی حاکم است و اینجا حکومت دینی! آنجا به اروپا نزدیک است و اینجا می‌خواهد به دیانت و شریعت نزدیک باشد!

منشور اعتدالی حقوق شهروندی
مردم ایران از هر نژاد و قوم و دین و آیین که باشند حق دارند که:
الف) از برجام لذت ببرند.
ب) از سیب و گلابی باغ برجام (البته با رعایت نوبت و سهمیه‌بندی) بهره‌مند شوند.
ج) از برجام انتقاد کنند و بعدش به جهنم بروند.
د) با وزیر امورخارجه آمریکا قدم بزنند.
هـ) با کدخدا ببندند و به او اعتماد کنند.
و) از دولت یازدهم و اقداماتش در بهبود وضع اقتصاد و کاهش تورم و رشد اقتصادی صمیمانه تشکر کنند.
ز) از فجایع دولت قبل مطلع شوند.
ح) پس از ورشکستگی یا تعطیلی کارخانه‌ها و شرکت‌های تولیدی، از بیکاری لذت ببرند.
ط) عکس هواپیماهایی که قرار بود پس از برجام خریداری شود را تماشا کرده و حالش را ببرند.
ی) برای ایمن ماندن از سوانح ریلی و قطاری، قید مسافرت با قطار را بزنند.
ک) حقوق شهروندی را به صورت پیامکی و کاملأ رایگان دریافت کرده و هر جور که دلشان خواست خرج کنند!

مقصرین سانحه
کمیته تحقیق و بررسی سانحه تصادف قطار در سمنان، پس از بحث و بررسی فراوان، مقصرین اصلی این سانحه را به شرح زیر معرفی کرد:
۱ـ دولت قبل (نیازی به دلیل ندارد!)
۲ـ دلواپسان (که با دلواپسی و نقد برجام، حواس راننده قطار و سوزنبان و مدیر راه‌آهن و مقام عالی وزارت راه و دستگاه الکترونیک و تمام خودکار خارجی کنترل حرکت قطار‌ها را یک جا پرت کردند)
۳ـ منتقدین دولت تدبیر و امید (که با نادیده گرفتن زحمات و خدمات دولت، ترمز قطارها را هم دچار بی‌انگیزگی کردند)
۴ـ مسافرین محترمی که به صورتی افراطی و خارج از اصول اولیه اعتدال، سوار قطار شده و این وسیله را برای سفر انتخاب کردند (اگر صبر می‌کردند تا هواپیماهای خریداری شده از آمریکا و اروپا وارد کشور شود و آن وقت مسافرت کنند، اصولأ چنین سانحه‌ای پیش نمی‌آمد)
۵ـ باز هم دولت قبل! (برای یادآوری نقش این دولت در همه نواقص و خطاها و بلایای طبیعی و مصنوعی)
۶ـ آقای سوزنبان که به جای مراقبت از سوزن مربوطه، برای دریافت یارانه به اولین شعبه بانک مراجعه کرده بود.
۷ـ قطارهای تصادف کرده که مشخص شد برای برخورد با هم و بردن آبروی دولت از دلواپسان پول دریافت کرده‌اند.

سؤالات میلیاردی، جواب‌های…
* رئیس‌جمهور: در پرونده‌های مهم که میلیاردها اموال عمومی مردم در آنها حیف ومیل شده باید به سؤالات مردم پاسخ داده شود. (روزنامه دولتی ایران، ۹/۱۰/۹۵)
* رئیس‌جمهور در مجلس: در صندوق ذخیره فرهنگیان اختلاس نشده که بعضی‌ها شلوغ می‌کنند! یک مقدار وامی به بعضی‌ها داده شده که هنوز عودت داده نشده است! (روز معرفی سه وزیر جدید به مجلس)
براساس فرمایشات فوق می‌توان به سؤالات مردم در خصوص پرونده‌های میلیاردی به شیوه زیر پاسخ داد:
سؤال ۱ـ میزان واقعی اختلاس در صندوق ذخیره فرهنگیان چقدر بوده و چه کسانی اموال فرهنگیان را غارت کرده‌اند؟
جواب: اولاً همان‌گونه که قبلاً اشاره شد، اختلاس نبوده و اعطای وام بوده، ثانیاً مبلغی نبوده که ارزش گفتن داشته باشد، ثالثاً چند نفر محتاج و آبرومند و عیالوار بوده‌اند که فعلاً امکان پس دادن وامشان را ندارند و اخلاقاً و شرعاً نمی‌توان به آنها برای پس دادن وام‌هایی که گرفته‌اند فشار آورد!
سؤال ۲ـ نقش ح.‌ف در ماجرای غارت صندوق ذخیره فرهنگیان چه بوده است؟
جواب: اولأ که ایشان را نمی‌شناسیم، ثانیاً بعید نیست که واسطه خیر بوده و دلش به حال افرادی آبرومند و محتاج سوخته و آنها را برای دریافت وام به صندوق ذخیره فرهنگیان معرفی کرده است.
سؤال ۳ـ آیا دیواری کوتاه‌تر از دیوار فرهنگیان پیدا نشده که این عده از آن بالا رفته و اموال معلمان مظلوم را غارت کرده‌اند؟
جواب: علی‌القاعده دیوار فرهنگیان جزو کوتاه‌ترین دیوارهای موجود است و دقیقاً به همین دلیل فرد خیر مذکور در سؤال قبل، از میان همه مراکز موجود، صندوق ذخیره فرهنگیان را برای اعطای وام به آدم‌های آبرومند و عیالوار فوق‌الذکر زیر فشار گذاشته است.
سؤال ۴ـ آیا می‌توان به بازگشت پول‌های غارت‌شده صندوق فرهنگیان و مجازات غارتگران امیدوار باشیم؟
جواب: البته دولت ما دولت تدبیر و امید است و شما حتماً باید در همه موارد امیدوار باشید اما در این سؤال باید یادآوری شود، آنهایی که از صندوق فرهنگیان وام گرفته و پس نداده‌اند آدم‌هایی محتاج و آبرومندی‌اند که اگر داشتند وام نمی‌گرفتند! فلذا از کجا بیاورند که پس بدهند؟ المفلس فی امان‌الله!
سؤال ۵ـ در این صورت فرهنگیان چه گِلی به سرشان بگیرند؟
جواب: از آنجایی که فرهنگیان بسیار عزیز و محترمند و روی سر ما جای دارند، لذا می‌توانند در کمال آزادی از انواع متنوع خاک و گِلی که پس از برجام و لغو کلیه تحریم‌ها به کشور وارد کرده‌ایم استفاده کنند!

رفتار پر خطر
* پنج میلیون دانش‌آموز برای گریز از رفتار پرخطر جنسی آموزش می‌بینند.(ایران، ۲/۱۰/۹۵)
* منظور از رفتار پرخطر جنسی چیست؟ مگر رفتار کم‌خطر جنسی هم داریم؟
** براساس تعریف دولت خدمتگزار رفتارهای جنسی را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) رفتارهای بی‌خطر جنسی: مقصود همان دوستی عادی و رایج دخترها و پسرهای دانش‌آموز است!
ب) رفتارهای کم‌خطر جنسی: شرکت دانش‌آموزان در میهمانی‌ها و پارتی‌های مختلط، نمونه‌ای از این رفتارها محسوب می‌شود.
ج) رفتارهای جنسی با خطر متوسط: معانقه، تقبیل و… میان دانش‌آموزان دختر و پسر از جمله مصادیق چنین رفتارهایی‌اند.
د) رفتارهای جنسی پرخطر: با توجه به این که ممکن است خانواده‌ها به این متن دست پیدا کنند لذا از شرح این قسمت معذوریم! فقط همین قدر بدانید که در این قسمت دانش‌آموزان دختر و پسر مرتکب رفتارهایی می‌شوند که حتی دولت اعتدال را هم دلواپس و نگران کرده و عزای این بخش آن‌قدر سوزناک شده که مرده‌شور را هم به گریه انداخته است!
از منظر مکتب اعتدال، رفتارهای با خطر متوسط بلامانع است (چون در این رفتارها اعتدال و حدوسط رعایت می‌شود) و تنها رفتارهای افراطی و تندروانه جنسی باید مهار و کنترل شود! رفتارهای بی‌خطر و کم‌خطر هم که ارزش وقت گذاشتن و نگرانی ندارد!

حسن و بابک
* رئیس قوه‌قضائیه: بابک زنجانی خبر داده که میلیاردها تومان به ستاد انتخاباتی حسن روحانی کمک کرده است! (جراید، ۱۵/۱۰/۹۵)
* رئیس‌جمهور: مردم می‌خواهند بدانند که پول‌هایی که بابک زنجانی برده، کجاست؟ (ایران ۹/۱۰/۹۵)
۱ـ اگر ریاست قوه قضائیه این خبر را زودتر از ۹ دی ماه اعلام می‌کردند، باز هم برای رئیس‌جمهور در خصوص بابک و این که پول‌ها را کجا برده سؤالی باقی می‌ماند؟
۲ـ شاید هم رئیس‌جمهور کنجکاو شده‌اند بدانند غیر از ستاد خودشان کجاها از پول‌های بابک بهره برده‌اند!
۳ـ بیچاره بابک که هم چوب را خورده و هم پیاز را! هم به ستاد روحانی کمک کرده و هم بیشترین فحش را از دولت روحانی خورده!
۴ـ خودمانیم «حسن» چه ربطی به «بابک» دارد؟ و «بابک» را با «حسن» چه کار است؟ اصولاً «بابک» با «حسن» جور نمی‌آید! بابک معمولاً با کامبیز و ساسان و افشین سازگار است نه با «حسن»!

14مارس/17

از میان خبرها

*چرا فضای مجازی از تحریم‌‌های ضد ایرانی مستثنا شد؟!
با توجه به پیشرفت فناوری و توسعه فضاهای مجازی و سایبری، ارتقای سواد رسانه‌ای جامعه یکی از ضرورت‌های کنونی کشور است. نتایج یک پژوهش دانشگاهی نشان می‌دهد در حال حاضر حدود ۱۰۰ میلیون سیم کارت در کشور ثبت شده که بالای ۷۰ میلیون آنها فعال است. ولی از نظر فرهنگی افراد جامعه آموزش لازم در خصوص آسیب‌های اجتماعی و فرهنگیِ ناشی از استفاده از تلفن همراه را فرا نگرفته است. ۲۵ میلیون ایرانی در تلگرام عضو هستند و هر زن ایرانی در طول روز بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ پیام از طریق شبکه‌های اجتماعی در تلفن همراه دریافت می‌کند و این به معنای بمباران اطلاعات است که این حجم اطلاعات قدرت پردازش و تحلیل را از مخاطب می‌گیرد و تنها راهکار آن داشتن سواد رسانه‌ای است. از سال ۱۳۸۲ تحریم ایران در زمینه تلفن‌های همراه و فناوری آن توسط آمریکا برداشته شد و هیچ تحریمی در این خصوص وجود ندارد و ورود ویندوز و دیگر نرم‌افزارها به ایران، بدون هیچ مانعی انجام می‌شود که این‌ها یکی از اهداف دشمن در نفوذ به اذهان و جوامع خصوصی مردم است، لذا مردم باید بدانند چه اطلاعاتی در شبکه‌های اجتماعی مبادله می‌کنند تا مورد سوء‌استفاده قرار نگیرند. طبق تحقیق دیگری که در سال ۲۰۱۳ در آمریکا انجام شده، ۳۸ درصد کودکان زیر ۲ سال از یارانه‌های لوحی یا تلفن همراه استفاده می‌کنند که با این روند تا سن ۱۰ سالگی ۸۰ درصد آنها موبایل به دست خواهند بود. بلوغ زودرس، تجاوز ذهنی، مشکل اخلاقی و جنسی و به خطرافتادن سلامت فرد، از مضرات چت کردن و ارتباط‌گیری در شبکه‌های اجتماعی است. شبکه‌های اجتماعی به دلیل جذابیت، کارایی، مقرون به صرفه بودن، دوست‌یابی، ارتباط آسان و استفاده آسان، مزیت‌هایی دارند که باید در این خصوص هوشیار بود زیرا در مرحله اول این رسانه است که به واسطۀ استفاده از فیلم و عکس، نظر و انتقاد به انسان قدرت می‌دهد. این تحقیق نشان می‌دهد با هر لایک در شبکه‌های اجتماعی شخصیت فرد شناسایی می‌شود. در تحقیقی که از سوی آمریکا انجام شده مشخص گردید، با بررسی هر ۱۰ لایک از یک نفر، اطلاعاتی بهتر از همسایه به دست می‌آید، با بررسی هر ۷۰ لایک، شخصیت و رفتار فرد بهتر از والدینش تشخیص داده می‌شود و با بررسی هر ۱۵۰ لایکِ هر فرد، به شخصیت و رفتار فرد بهتر از همسرش پی برده می‌شود.

*آیا تونس، سومالی خواهد شد؟
نیروهای امنیتی تونس از دولت خواستند «اقدامات فوق‌العاده» برای مقابله با بازگشت ستیزه‌جویانی که برای گروه‌های تروریستی در خارج می‌جنگند، اتخاذ کند. آنها می‌گویند با توجه به اینکه شمار زیادی از اتباع تونس اکنون در صفوف گروه‌های تروریستی چون داعش در سوریه، عراق و لیبی می‌جنگند، بازگشت آنها برای امنیت کشور مشکل‌ساز خواهد بود. به همین علت نیروهای امنیت داخلی تونس از دولت خواسته‌اند با اجرای تدابیری از جمله سلب تابعیت تونسی‌های تروریست، مانع ورود آنها به کشور شود. اتحادیه ملی نیروهای امنیت داخلی تونس در گزارشی هشدار داده بازگشت این جنگجویان می‌تواند کشور را به سمت «تبدیل شدن به سومالی دوم» سوق دهد. سومالی تحت خشونت‌های گروه تروریستی تکفیری بوکوحرام یکی از ناامن‌ترین کشورهای آفریقایی است.
در این گزارش آمده است این تروریست‌ها انواع آموزش‌های نظامی را دیده‌اند و کار با هر نوع سلاح جنگی پیچیده‌ای را می‌دانند و ممکن است به هسته‌های خفته کشور بپیوندند در نتیجه پذیرش آنها در کشور، به مثابه کمک کردن به گسترش حلقه تروریسم است.
بر اساس گزارشی که یک کارگروه سازمان ملل متحد منتشر کرده بیش از ۵۰۰۰ نفر از شهروندان تونسی به گروه‌های تروریستی در خارج از کشور پیوسته‌اند. صدها نفر از مردم تونس مقابل پارلمان تونس تظاهرات و گردهمایی اعتراض‌آمیز برگزار کردند. آنها مخالفت خود را با آزاد شدن و توبه تروریست‌هایی که به کشور باز می‌گردند اعلام کردند.
وزیر کشور تونس اعلام کرد تاکنون ۸۰۰ افراطی تونسی به کشور بازگشته‌اند و مقامات امنیتی و قضایی کشور اطلاعات لازم را درباره این افراد دراختیار دارند. موضوع بازگشت و ضرورت برخورد کردن یا نکردن با این عناصر افراطی بعد از سخنان باجی قائد السبسی رئیس‌جمهور تونس در پاریس شکل جدی به خود گرفت. السبسی گفته بود «بسیاری از تونسی‌هایی که در صفوف داعش و دیگر گروه‌های تروریستی جنگیده‌اند می‌خواهند به کشور بازگردند و ما نیز نمی‌توانیم مانع بازگشت آنها به کشور شویم، اما باید هوشیاری بیشتری در این خصوص داشته باشیم و آنها را تحت‌نظر گیریم.» رئیس‌جمهور تونس تأکید کرده بود: «ما آنها را زندانی نخواهیم کرد، زیرا اگر بخواهیم این کار را انجام دهیم به اندازه کافی رندان نخواهیم داشت».

*فشار عربستان به مصر در سرچشمه‌های نیل
بعد از آنکه مصر در موضوع سوریه موضعش را از عربستان جدا کرد، ریاض همه اهرم‌هایش را برای فشار بر سرزمین اهرام روی میز گذاشت. در سال‌های اخیر، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های اصلی مقامات مصری، ساخت سد النهضه در اتیوپی بوده که با اتمام احتمالی آن در سال ۲۰۱۷ میلادی، سبب کاهش شدید آب ورودی نیل به مصر خواهد بود. رود نیل، به عنوان طولانی‌ترین رود جاری در جهان، از اتیوپی سرچشمه گرفته و پس از گذر از سودان و مصر به دریای مدیترانه می‌ریزد، ضمن آنکه کشورهای دیگری هم از زهکشی‌های این رود بهره می‌گیرند.
نگرانی‌های مقامات قاهره از زمانی بیش از پیش شده است که در پی شکر آب شدن روابط میان مصر و عربستان، چراغ سبز مسئولان سعودی و دیگر شیخ‌نشین‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس به اتیوپی برای تسریع روند ساخت سد النهضه فزونی یافته است. به تازگی یک هیأت سعودی و قطری با سفر به اتیوپی، از پروژه سد النهضه بازدید کردند؛ امری که از منظر مقامات مصری جزئی از خط قرمزهاست.
حمد الخطیب، مشاور عالی پادشاه عربستان، سفری رسمی به آدیس آبابا پایتخت اتیوپی داشته که همین امر سبب خشم زایدالوصف مقامات مصری شده است. عبدالرحمان الفضلی، وزیر کشاورزی عربستان سعودی نیز پیش از این از سد جنجالی النهضه اتیوپی بازدید کرد. روزنامه مصری الیوم نوشت که اتیوپی هم اکنون به کعبه آمال سعودی‌ها و شیخ‌نشینان خلیج فارس تبدیل شده است، چون آنها دریافته‌اند که بدین وسیله می‌توانند از پشت به مصر خنجر بزنند و با قطع شریان حیاتی مصر و فقیر ساختن این کشور، قاهره را به کرنش وادار کنند.

*رتبه پایین انسجام انتخاباتی در آمریکا
نتایج یک نظرسنجی از دانشمندان علوم سیاسی در آمریکا نشان می‌دهد که انسجام نظام انتخاباتی در این کشور با فاصله زیادی بسیار عقب‌تر از سایر کشورهای غربی قرار دارد.
پایگاه اینترنتی هیل، یافته‌های یک پروژه تحقیقاتی که با مشارکت ۷۰۰ دانشمند علوم سیاسی آمریکایی و با همکاری دانشگاه‌های‌ هاروارد و سیدنی استرالیا صورت گرفته، نشان می‌دهد که نظام انتخاباتی در آمریکا به لحاظ انسجام، بسیار عقب‌تر از سایر دموکراسی‌های غربی است و در سطح کشورهای آرژانتین، مغولستان و رواندا قرار دارد.
در این تحقیق، از دانشمندان علوم سیاسی در آمریکا خواسته شده است که برداشت خود را از میزان انسجام نظام انتخاباتی در ایالت‌های مختلف آمریکا بیان کنند. همچنین از آنها خواسته شده است تا دیدگاه خود را درباره عملکرد مقامات ایالتی در همه زمینه‌ها، از قوانین انتخاباتی گرفته تا فرایند برگزاری انتخابات، محدودیت‌های منطقه‌ای برای انتخابات، ثبت‌نام رأی‌دهندگان و قوانین مالی مربوط به مبارزات انتخاباتی بیان کنند.
یافته‌های این بررسی نشان می‌دهد که برخلاف بسیاری از دیگر دموکراسی‌های غربی، نبود انسجام گسترده‌ای در نظام انتخاباتی بین ایالت‌های مختلف آمریکا که دارای اختیارات قانونی در اجرای انتخابات، ترسیم خطوط کلی مربوط به انتخابات در منطقه خود و تنظیم قوانین حاکم بر دسترسی رأی‌دهندگان هستند، وجود دارد. این بررسی نشان می‌دهد که در بین ایالت‌های مختلف آمریکا، ایالت ورمونت دارای بهترین نظام انتخاباتی و آریزونا و ویسکانسین دارای بدترین آن هستند. نظام انتخاباتی در آمریکا از ۱۰۰ امتیاز تنها ۶۴ امتیاز به خود اختصاص داده است.
در سطح جهانی، یافته‌های این پروژه تحقیقاتی حاکی است که دانمارک و فنلاند دارای قوی‌ترین نظام انتخاباتی در جهان هستند و پایین‌ترین رتبه‌ها در زمینه انسجام نظام انتخاباتی نیز به کشورهای اتیوپی، بوروندی و گینه استوایی اختصاص یافته است.

*منشأ پرورش تروریسم در مالزی کجاست؟
دانشگاه المدینه عربستان در مالزی با اتهام تروریست‌پروری با احتمال تعطیلی مواجه شد. انجمن پیشکسوتان حزب مالایی تباران متحد (آمنو) تعطیلی شعبه دانشگاه بین‌المللی المدینه عربستان سعودی در ایالت سلانگور به دلیل فراهم کردن بستر پرورش تروریست‌ها در این کشور را خواستار شد. پس از اینکه دو دانشجوی دانشگاه بین‌المللی المدینه با اتهام فعالیت‌های تروریستی مرتبط با داعش بازداشت شدند، مقامات رسمی آموزشی مالزی با مدیریت این دانشگاه در مورد برنامه‌های درسی بحث کردند. شعبه دانشگاه المدینه عربستان در شهر شاه عالم ایالت سلانگور در حال حاضر یک هزار و ۲۸۰ دانشجو از ۴۳ کشور دارد که بیشتر آنها از نیجریه، اندونزی و بنگلادش برای ادامه تحصیل به مالزی سفر کرده‌اند.
مصطفی یعقوب دبیرکل اتحادیه پیشکسوتان حزب مالایی‌تباران متحد مالزی می‌گوید این دستگیری‌ها اثبات می‌کند که دانشگاه بین‌المللی المدینه آشیانه خطرناک نمایندگان داعش است. این مقام پیشکسوت حزب مالایی‌تباران متحد از وزارت آموزش عالی مالزی، سازمان اسلامی سلانگور و همچنین سلطان این ایالت خواست با لغو مجوز این دانشگاه و ممانعت از فعالیت آن در مالزی، در مقابله با آن اقدامی جدی کنند. مصطفی یعقوب هشدار داد قبل از اینکه دیر شود باید کاری کرد تا آنچه در عراق، سوریه و یمن رخ می‌دهد در مالزی اتفاق نیفتد. چندی است در مالزی شیعه‌ستیزی گسترش یافته به طوری که اقلیت اندک شیعیان در مالزی و نیز مسلمانان شیعه که به این کشور سفر می‌کنند حتی در اظهارات برخی مسئولان مالزی با فشار روبه‌رو هستند.

* سکوت شرم‌آور در قبال جنایات میانمار
موج خشونت‌های دلخراش ارتش و بودائیان میانمار علیه مسلمانان روهینگیا در استان راخین در هفته‌های اخیر شدت یافته است. سازمان ملل اعلام کرده بیش از ۳۰ هزار نفر بر اثر این خشونت‌ها آواره شده‌اند که نیمی از آنها در یک دوره دو روزه و زمانی بوده است که ارتش میانمار بالگردهای ارتش را به این منطقه اعزام کرد و بر اثر آن ده‌ها نفر نیز کشته شدند. تصاویر ماهواره‌ای منتشر شده سازمان دیده‌بان حقوق بشر نیز نشان می‌دهد بیش از دوهزار خانه در روستاهای مسلمان‌نشین در غرب میانمار ویران شده است. این تصاویر همچنین نمایانگر این است که اخیراً بیش از هشتصد خانه در پنج روستا در ایالت راخین ویران شده است. این روستاها در محاصره ارتش میانمار است. شمار خانه‌هایی که در چند هفته اخیر ویران شده است به دوهزار و دویست خانه می‌رسد. نیروهای دولتی به روستاهای مسلمان‌نشین حمله می‌کنند، مردان را می‌کشند، خانه‌ها را به آتش می‌کشند و به زنان مسلمان تجاوز می‌کنند. عملیات نظامی در ایالت راخین در غرب میانمار باعث شده است ۲۷ هزار مسلمان روهینگیا به بنگلادش بگریزند و افرادی که جان سالم به در برده‌اند، گزارش‌های وحشتناکی درباره قتل‌عام، تجاوز گروهی و شکنجه به دست نیروهای دولتی را روایت می‌کنند.
براساس اعلام سازمان ملل مسلمانان روهینگیا یکی از بزرگترین اقلیت‌های قربانی آزار و اذیت در سراسر جهان هستند، با این حال این سازمان و یا سایر مجامع بین‌المللی تا به حال هیچ اقدام و گام عملی برای توقف جنایات علیه بشریت و نسل‌کشی دولت میانمار علیه مسلمانان برداشته نشده است.
خبرگزاری آناتولی به نقل از شاهدان عینی در استان آراکان میانمار نوشت نیروهای ارتش میانمار شمار زیادی از زنان مسلمان را در روستاهایی که به آنها حمله کرده هدف تجاوز قرار داده‌اند و تعدادی از آنها را نیز کشته‌اند. عبدالخالد عبدالله که یک معلم است و از شاهدان اصلی این حوادث است گفت ارتش خانه‌های مردم و مدرسه‌ای که من در آن کار می‌کردم را تخریب و سپس به ۲۵۰ زن و دختر تجاوز کرد و ۵۰ نفر از آنها را نیز کشت.
وی تصریح کرد نظامیان ارتش همچنین یک خانواده را در خانه خودشان حبس کردند و سپس خانه آنها را آتش زدند و برخی جوانان و کودکان را نیز به داخل این آتش انداختند. همچنین نظامیان به همراه بودایی‌های تندرو وارد یک مسجد شدند و قرآن کریم را آتش زدند.
عبدالله تأکید کرد نظامیان ارتش میانمار زیورآلات، جواهرات و طلاهای زنان روستا را سرقت و سپس آنها را عریان و مجبور کردند در خیابان‌ها حرکت کنند. در گزارش ۵۶ صفحه‌ای دیده‌بان حقوق بشر درباره درگیری‌های اخیر میانمار آمده است: نیروهای امنیتی میانمار از مسلمانان مقابل بودائیان محافظت نمی‌کنند و در عوض، سربازان و نظامیان میانمار به جای حفاظت از زنان، بر روی آنها آتش گشوده و به آنها تجاوز می‌کنند.
برآوردها نشان می‌دهد حدود چهار درصد جمعیت میانمار یعنی چهارمیلیون مسلمان در این کشور زندگی می‌کنند. دولت مورد حمایت غرب در این کشور، سیاست کوچ اجباری مسلمانان این کشور را در پیش گرفته و به موجب قانونی که دولت میانمار سال ۱۹۸۲ تصویب کرد از دادن حق کامل شهروندی به صدها هزار مسلمان این کشور نیز خودداری می‌کند.
تاریخ گسترش اسلام در میانمار به قرن اول هجری برمی‌گردد. بعد از ظهور اسلام و گرایش اعراب و ایرانیان به اسلام، دریانوردان عرب و ایرانی و بازرگانان مسلمان از مسیرهای زمینی که از منطقه غربی میانمار و ایالت آراکان این کشور می‌گذشت، به مناطق غربی چین سفر می‌کردند و بسیاری از این افراد در منطقه حاصل‌خیز و مستعد ساحلی آراکان ساکن شده و اولین مناطق تجمع مسلمانان را ایجاد کردند.
بودائیان میانمار در طول استقلال این کشور، همواره نگاه مشکوکی به مسلمانان داشته‌اند. در سال ۱۹۷۴ میلادی، رژیم نظامی میانمار قانون اساسی جدیدی را وضع کرد و براساس آن، اسم میانمار به جمهوری سوسیالیستی اتحادیه میانمار تغییر کرد و بعد از این تغییر، عملاً مسلمانان به عنوان ساکنان بیگانه و غیرقانونی معرفی شدند و تمامی اموال و داریی‌های آنان توقیف و از شغل‌های دولتی برکنار شدند و حق شهروندی آنها نیز توسط رژیم نظامی میانمار سلب شد.

*سردرگمی اسرائیل در مقابل حزب‌الله
ارتقاء مهارت و کارآزمودگی حزب‌الله لبنان در نبردهای سوریه، اسرائیل را نگران کرده است. عاموس هرئیل کارشناس مسائل نظامی در روزنامه‌ هاآرتص اسرائیل نوشت؛ با توجه به حضور نیروهای حزب‌الله در سوریه در چند سال اخیر، این نیروها مهارت‌ها و تجارب جنگی بزرگی را به دست آورده‌اند و روش‌های هجومی آنها تحت‌تأثیر فعالیت مشترک با ایران وروسیه ارتقا یافته است.
هرئیل معتقد است بعد از حل مناقشه سوریه و بازگشت بیشتر نیروهای حزب‌الله به لبنان، این نیروها در تلاش برای تخریب زیرساخت‌های اسرائیل برمی‌آیند. این کارشناس نظامی می‌گوید زرادخانه موشکی عظیم و آمادگی نیروهای کوماندوی «رضوان» این توان را به حزب‌الله می‌دهد.
هرئیل تاکید کرده، ارتش اسرائیل، حزب‌الله را بیش از اینکه یک سازمان تروریستی بداند، به چشم یک ارتش می‌نگرد. این کارشناس اسرائیلی با اشاره به اینکه توسعه توانمندی حزب‌الله اکنون در نهاد امنیتی اسرائیل به بحث گذاشته شده است، گفت؛ در این میان، اهرم‌های قدرت ارتش اسرائیل به عنوان یک عامل قابل بحث عنوان شده است. هرئیل در توضیح این مطلب تصریح کرد، ارتش اسرائیل با تمرکز بر نیروی هوایی از عملیات زمینی غافل شد، اما در دو سال اخیر در منشور راهبرد ارتش اسرائیل برای سال ۲۰۱۵ تغییر آشکاری رخ داد، به این معنی که گادی ایزنکوت رئیس ستاد ارتش، بر لزوم استفاده از مانور زمینی به عنوان عنصر ضروری در شکست دادن دشمنان اسرائیل تاکید کرد.
هرئیل با اشاره به اظهارات گرشون هکوهن، فرمانده سابق منطقه شمالی ارتش اسرائیل تحت عنوان «بحران نیروی زمینی» گفت: هکوهن مدعی شد که حزب‌الله و حماس سامانه‌ای نظامی ایجاد کرده‌اند که در برابر تهدید ارتش اسرائیل به میزان زیادی مصونیت کسب کرده است. این کارشناس نظامی اسرائیلی همچنین با یادآوری سردرگمی ارتش اسرائیل به ویژه در بخش نیروی زمینی گفت، استفاده از موشک‌های با برد متوسط، موجب افزایش توان رزمی و هجومی نیروهای ارتش خواهد شد و علاوه بر این، مشکلات ناشی از حملات موشکی احتمالی حزب‌الله به پایگاه‌های نیروی هوایی را کاهش خواهد داد و این چیزی است که برای اولین‌بار از سوی سرلشکر یسرائیل طل و موشه ارنز وزیر پیشین جنگ در ابتدای دهه نود مطرح شد.

*پیمان پاریس، منفذی برای اسرار ایران
بسیج دانشجویی ۵ دانشگاه بزرگ تهران از شورای نگهبان خواستند از تصویب نهایی پیوستن ایران به پیمان پاریس خودداری کند. با توجه به اهمیت پیمان پاریس و نقش اساسی و زیرساختی آن بر اقتصاد ایران، بسیج دانشگاه‌های صنعتی شریف، امیرکبیر، علم و صنعت، علامه طباطبایی و شهید بهشتی تبعات مثبت و منفی آن را در پژوهشی بررسی کرده و نتیجه گرفته است این پیمان مغایرت‌های صریحی با قانون اساسی، سیاست‌های کلی نظام و همچنین تبعات خطرناک سیاسی، امنیتی، اقتصادی دارد.
ایران در این پیمان متعهد شده است سالانه بین ۴ تا ۱۲ درصد از انتشار گاز دی‌اکسید کربن خودداری کند. در عمل، این تعهد به معنای کاهش تولید و استفاده از منابع فسیلی است و محدود شدن استفاده از منابع نفت و گاز کشور است. در واقع به ‌موجب این پیمان، سازمان‌های بین‌المللی بر کاهش تولید نفت و محصولات مرتبط با آن نظارت‌های حقوقی انجام خواهند داد؛ که این مورد تناقض آشکاری با اصل ۱۵۲ قانون اساسی مبنی بر «هرگونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است» دارد.
دولت در این پیمان تعهد کرده است که به ‌منظور ایجاد شفافیت و اعتمادسازی و ایجاد ابزارهای نظارتی برای اجلاس تغییرات آب و هوایی، مصرف سوخت همه صنایع کشور را به تفکیک کارخانه در اختیار کمیته‌های مربوطه قرار دهد.
بر اساس این پژوهش به‌ موجب این پیمان، جمهوری اسلامی ایران مجبور خواهد شد، سرعت توسعه صنایع نفت و گاز و بسیاری از صنایع زیرساختی مرتبط مانند صنایع پالایشگاهی، پتروشیمی را کند سازد که این مسئله برخلاف بند ۱۳ سیاست‌های اقتصاد مقاومتی مبنی بر «افزایش صادرات گاز، برق، پتروشیمی و فراورده‌های نفتی» است.
این توافق دارای موارد مبهم و مشکوک بسیاری است، به ‌طوری‌که تعیین جزئیات ۱۲ مورد از اصلی‌ترین سازوکارهای اجرایی این توافق به بعد از امضای توافق موکول شده است که می‌تواند تبعات سیاسی، اقتصادی، امنیتی قابل‌توجهی برای کشور داشته باشد.
پیمان پاریس به ‌مانند برجام، تحت قاعده «پذیرش کامل همه بندهای پیمان یا عدم پذیرش همه بندها» یا همان اصطلاح «همه یا هیچ» تنظیم شده است، یکی از اصلی‌ترین مشکلات این توافق مغایرت اصل «همه یا هیچ» با اصل ۱۳۹ قانون اساسی است. این اصل بیان می‌کند «صلح دعاوی راجع به اموال عمومی و دولتی در مواردی که طرف دعوی خارجی باشد و در موارد مهم داخلی باید به تصویب مجلس نیز برسد. موارد مهم را قانون تعیین می‌کند» در حالی ‌که در توافق پاریس داوری‌های بین‌المللی مشروط به تأیید مجلس کشورها نیست.

14مارس/17

شتابان به سوی سکولاریسم!

۱ـ سکولاریسم در معنای دقیق و روان عبارت است از: «حاکمیت ارزش‌ها و قواعد غیردینی بر جامعه‌ای که دین در آن محترم اما محدود به حوزه شخصی است!» به بیان دیگر اگر در جامعه‌ای دین محدود به مناسک و باورهای شخصی شود و در سطح جامعه و امور اجتماعی، سیاسی و… تمایلات و رأی و نظر افراد (به جای نظر شرع و دین) حاکمیت یابد، آن جامعه سکولار شده است، هر چند دین در آن جامعه محترم شمرده شود و حتی جامعه از دین بهره‌های معنوی و روحی ببرد. بهترین مثال برای چنین جامعه‌ای آمریکاست! اکثریت مردم آمریکا در کلیسایی عضویت دارند و عمومأ یکشنبه‌ها به کلیسا می‌روند و آرامش روحی را در پناه معنویت کلیسا و کمک به امور خیریه و… جستجو می‌کنند، اما در آن دیار، دین محدود به همین حدود است و آنچه بر جامعه آمریکا حکم می‌راند، خواست انسان‌هاست (و نه احکام خداوند!) و البته در این جامعه، دین مقدس و محترم است، اما در محدوده شخصی و کسی توقع ندارد که جامعه براساس کتاب مقدس اداره شود.
۲ـ یگانگی دین و سیاست و اولویت و تقدم دین بر سایر مدعیان اداره جامعه، از اصول انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است و به تعبیر حضرت امام«ره» فلسفه انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی، اداره جامعه براساس احکام الهی است و این دقیقأ نقطه مقابل سکولاریسم است و دقیقأ به همین دلیل است که بسیاری از اندیشمندان مغرب زمین از جمله آنتونی گیدنز (از چهره‌های شاخص جامعه‌شناسی معاصر) و الوین تافلر (نظریه‌پرداز رسانه) انقلاب اسلامی را نقطه آغاز شکست سکولاریسم در جهان امروز توصیف کرده‌اند.
۳ـ جهان امروز جهان سکولاریسم است و آنچه بر همه جای جهان سیطره پیدا کرده، تفکر محوریت انسان و حق تسلط او بر جهان است و طبیعی است که در چنین جهانی، دین و احکام الهی جایگاهی جز حاشیه (آن هم در حد یک امر شخصی و آرامش‌بخش) پیدا نخواهد کرد و به همین دلیل است که حتی در کشورهای مسلمان‌نشین (که بنا به غلط مصطلح، آنها را اسلامی می‌نامیم) احکام اسلامی به عنوان قانون اجرا نمی‌شود و حتی در کشورهایی مانند عراق (که اکثریت مردم آن مسلمان و اهل شریعت‌اند) حجاب امری شخصی است و فروش مشروبات الکلی بنا به قانون آزاد است و براساس قانون، افراد را نمی‌توان به دلیل شرب خمر یا بی‌حجابی مؤاخذه و مجازات کرد! (و آنانی که به شهرهای مختلف عربستان سفر کرده‌اند هم می‌دانند که با وجود تمام ادعاها در این کشور، رعایت حجاب الزامی نیست و می‌توان زنان بی‌حجاب را در شهرهایی مانند طائف، ریاض و… مشاهده کرد.) در چنین جهانی، جمهوری اسلامی ایران یگانه کشوری است که با هدف اجرای احکام الهی و سیطره شریعت و دیانت بر جامعه و تطبیق جامعه با دین تأسیس شده و قانون اساسی آن نیز بر همین مبنا تنظیم شده و همین امر مبنای بسیاری از عداوت‌های بین‌المللی با نظام اسلامی ایران بوده و خواهد بود. در حقیقت بسیاری از هزینه‌هایی که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون بر کشور ما تحمیل شده به همین جهت بوده و اگر نظام ما اصراری بر اجرای شریعت و حاکمیت دین بر جامعه نداشت، بسیاری از دشمنی‌ها علیه جمهوری اسلامی شکل نمی‌گرفت و نیاز به یادآوری نیست که این مهم (پذیرش سیطره دین بر جامعه) انتخاب مردم مسلمان ایران بوده و بر مبنای ایمان و اعتقاد آنان رخ داده و هزینه‌های آن (اعم از جنگ و تحریم و…) را با روی گشاده پذیرفته‌اند. در چنین شرایطی اگر مواردی از بی‌اعتنایی به احکام شریعت و قواعد دینی در سطح جامعه و حتی عرصه تحت نظارت حاکمیت مشاهده شود چه باید گفت؟ آیا منطقی است که کشور و ملت مسلمان ایران دشمنی‌های جهان سکولار را به دلیل تصمیم به اجرای شریعت در جامعه تحمل کند، اما در عمل شاهد اجرای شریعت در جامعه نباشد؟ آن هم در حوزه‌های تحت تسلط حکومت اسلامی؟؟
۴ـ مدت‌هاست که شاهد استفاده ابزاری از زنان و دختران در پیام‌های بازرگانی سیمای جمهوری اسلامی هستیم! آن هم در حالی که قوانین و آئین‌نامه‌های موجود (حتی آئین‌نامه داخلی صدا و سیما در حوزه آگهی‌ها) استفاده ابزاری از زنان و کودکان را در پیام‌های بازرگانی ممنوع کرده، اما این امر زشت، غیراخلاقی و غیرشرعی مدتهاست که در سیمای جمهوری اسلامی شیوع یافته و به امر عادی و عرفی بدل شده و از آنجا که این رویداد به صورتی گام به گام و تدریجی صورت گرفته، توجه چندانی را به خود جلب نکرده است! دقت و تأمل کوتاهی در آگهی‌های پخش شده از سیما ثابت می‌کند که در اکثریت این پیام‌های بازرگانی، حضور زنان و دختران جوان با پوشش و آرایش‌های جذاب و خاص (که مصداق بارز تبرج محسوب می‌شود) بسیار پررنگ و محوری است و از تبلیغ در و پنجره گرفته تا آگهی مواد خوراکی و پوشاک و… را شامل می‌شود! توسل به جاذبه‌های جنسی زنان برای فروش کالا و خدمات یکی از قدیمی‌ترین مصادیق استفاده ابزاری از جنس زن و قربانی کردن اخلاق و عفت عمومی در پای سرمایه‌داری و سودپرستی است. این پدیده یکی از نمادهای شاخص تمدن غرب است و رواج آن در رسانه ملی تنها نظام دینی جهان به معنای تسلیم شدن در برابر این نماد تمدن غرب و کنار گذاشتن تبعیت از دین در این عرصه مهم فرهنگی است. متأسفانه عادی شدن این فاجعه و تخلف فرهنگی در سیمای جمهوری اسلامی باعث شده تا فضاهای تبلیغاتی شهری و نشریات نیز در استفاده ابزاری و جنسی از زن برای تبلیغات تجاری، دوشادوش رسانه ملی وارد عمل شده و در زدن چوب حراج به عفت عمومی با هم به رقابت برخیزند. در همین مسیر باید به رواج تبرّج در میان اغلب مجریان و بازیگران مؤنث سیما اشاره کرد. این روند که از دو دهه پیش آغاز شده بود، در این روزها به اتفاقی روزمره و عادی در فضای رسانه ملی تبدیل شده تا جایی که دیگر به چشم هیچ‌کس نمی‌آید (نه متولیان صدا و سیما و نه عمده مخاطبان سیما!) و برای فهم میزان این فاجعه، تنها راه ممکن مقایسه پوشش و آرایش مجریان و بازیگران مؤنث در برنامه‌های دهه‌های شصت و هفتاد سیما با وضعیت پوشش وآرایش فعلی اکثریت مجریان و بازیگران سیمای جمهوری اسلامی است. در این میان نحوه نگرش عموم جامعه به صدا و سیما نیز مزید بر علت است چرا که در نظر این عده، برنامه‌های سیما و هنجارهای حاکم بر آن اسلامی و مورد تأیید نظام است و عملاً به مثابه شاخص و ملاک مورد استناد اکثریت فوق‌الذکر قرار می‌گیرد و عملاً سکولاریسم جاری در این بخش برنامه‌های سیما به جامعه و به خصوص نسل جوان سرایت می‌کند. از آنجا که پوشش و آرایش اغلب مجریان و بازیگران زن سیمای جمهوری اسلامی مصداق تبرّج به شمار می‌آید، لذا نباید از اطلاق مفهوم سکولار به فضای حاکم به این عرصه برآشفت، چرا که هیچ نگرش فقهی شاخصی، تبرّج موجود در برنامه‌های سیما را تأیید نخواهد کرد، در حالی که این سبک پوشش و آرایش براساس عرف موجود در جامعه امری مورد پذیرش و مقبول است و سکولاریسم چیزی جز اولویت دادن به نظر عرف (و کنار گذاشتن نظر شرع) نیست. لازم به ذکر است که این روند به دلیل تدریجی و گام به گام بودن، به چشم نیامده و حتی در منظر بسیاری عادی و طبیعی جلوه کرده و مخالفت خاصی را برنیانگیخته است.
۵ـ متأسفانه باید پذیرفت روند سکولار شدن در عرصه سینما و تئاتر و موسیقی بسیار شدیدتر و سریع‌تر از برنامه‌های رسانه ملی رخ داده تا آنجا که با حمایت و پشتیبانی وزارت ارشاد فیلم‌هایی مانند «پنجاه کیلو آلبالو» و «سلام بمبئی» مجوز ساخت و اکران پیدا کرده‌اند (و فضای غالب سینمای ایران به سمت و سوی تولید و اکران چنین آثاری سوق یافته است). بررسی رخنه‌گاه‌های سکولاریسم در نظام جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که در دو دهه اخیر، جمعی از معتقدان به این تفکر، بانفوذ به بدنه مدیریتی نظام و با راهبرد حرکت آهسته و پیوسته و بدون جلب توجه حامیان نظام اسلامی، بخش‌های فرهنگی نظام را به آفت سکولاریسم آلوده‌اند و با کاهش حساسیت‌های مؤمنان به اسلام و نظام حرکت خود برای خالی کردن نظام اسلامی از درون و تبدیل آن به یک پوسته ظاهری و خالی را آغاز کرده و به موفقیت‌هایی نیز رسیده‌اند و اگر وفاداران به نظام و انقلاب امروز را برای نجات اسلام و نظام از شرّ این آفت مخرب غنیمت نشمرند، به احتمال بسیار، دیگر فردایی در کار نخواهد بود!
سوتیتر:
۱٫
مدتهاست که شاهد استفاده ابزاری از زنان و دختران در پیام‌های بازرگانی سیمای جمهوری اسلامی هستیم! آن هم در حالی که قوانین و آئین‌نامه‌های موجود (حتی آئین‌نامه داخلی صدا و سیما در حوزه آگهی‌ها) استفاده ابزاری از زنان و کودکان را در پیام‌های بازرگانی ممنوع کرده، اما این امر زشت، غیراخلاقی و غیرشرعی مدت‌هاست که در سیمای جمهوری اسلامی شیوع یافته و به امر عادی و عرفی بدل شده

14مارس/17

انتقال مالکیت جزایر «تیران» و «صنافیر» از نگاه رژیم صهیونیستی

 

در ماه آوریل سال ۲۰۱۶ میلادی، به دنبال سفر پنج روزه پادشاه عربستانسعودی؛ سلمانبنعبدالعزیز به مصر، موافقتنامههای متنوعی در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امضا شد که از جملهی آنها میتوان به ۳۶ موافقتنامه و یادداشت تفاهم به ارزش بیش از ۲۲ میلیارد دلار و همچنین ایجاد پلی میان مصر و عربستان به ارزش ۱۶ میلیارد دلار اشاره کرد.۱ یکی از بحثبرانگیزترین موافقتنامههای امضا شده میان عربستان و مصر در این سفر، موافقتنامه ترسیم مرزهای دریایی میان دو کشور در دریای سرخ بود که به موجب آن دو جزیره استراتژیک «تیران» و «صنافیر» در محدوده آبهای سرزمینی عربستانسعودی واقع میشوند و در نتیجه مالکیت آنها به عربستانسعودی منتقل خواهد شد.۲ این موافقتنامه از جانب بسیاری از مردم و سیاستمداران مصری فروش خاک مصر به عربستانسعودی در ازای مشتی دلار تلقی شد، بنابراین با مخالفتهای بسیاری روبهرو گشت. با وجود مخالفتهای گسترده مردمی و احکام قضایی صادره بر ضد انتقال مالکیت این دو جزیره، به نظر میرسد که دولت مصر بر آن است که این دو جزیره را به عربستان تحویل دهد. اهمیت استراتژیک این دو جزیره به دلیل قرار گرفتن آنها در دهانه «خلیجعقبه» و اشراف به «تنگه تیران» است که راه رسیدن به بنادر «عقبهاردنی» و «ایلات» در فلسطین اشغالی به حساب میآید و باعث افزایش اهمیت این موافقتنامه میشود.

اهمیت جزایر «تیران» و «صنافیر»
جزایر «تیران» و «صنافیر» در جنوب خلیج عقبه و در مجاورت تنگه تیران واقع شدهاند. خلیج عقبه میان مصر، عربستانسعودی، اردن و رژیم صهیونیستی قرار دارد. این خلیج، تنها نقطه اتصال کشور اردن به آبهای آزاد و تنها راه دسترسی رژیمصهیونیستی به دریای سرخ محسوب میگردد که میتواند با استفاده از آن، بدون عبور از کانال سوئز به قارههای آفریقا و آسیا دسترسی داشته باشد و حق استفاده از این تنگه همواره یکی از دلایل اصلی نزاع میان مصر و رژیم صهیونیستی بوده است. تنگه تیران تنها راه اتصال خلیج عقبه به دریای سرخ محسوب میگردد. این تنگه استراتژیک در مجموعهای از صخرههای مرجانی است و به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده است: قسمت شرقی که ما بین جزیره تیران و ساحل عربستانسعودی قرار دارد و عمق آن در حدود ۱۶ متر بوده و برای کشتیرانی مناسب نیست و قسمت غربی، حدفاصل جزیره تیران و ساحل مصر که به وسیله صخرههای مرجانی به دو بخش تقسیم میشود. بخش نزدیک به جزیره تیران که عمقی در حدود ۸۷ متر دارد و «گرافیتون» نامیده میشود و کشتیرانی در آن مشکل است و بخش نزدیک به ساحل مصر که «اینترپرایز» نامیده میشود و ۲۹۰ متر عمق دارد. بیشترین عرض بخش «اینترپرایز»، ۱۱۹۰ متر است که فقط ۵۰۰ متر آن برای کشتیرانی مناسب است.۳ حاکمیت بر جزایر «تیران» و «صنافیر» به مصر این امکان را داد که در دوران جنگ، از طریق این جزایر بر کشتیرانی بر خلیج عقبه نظارت داشته باشد.

رژیم صهیونیستی و دو جزیره «تیران» و «صنافیر»
قضیه آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه و تنگه ایلات در ابتدای تأسیس رژیم صهیونیستی مطرح گردید. پس از اعلام آتشبس در پی جنگ اول اعراب و رژیم صهیونیستی، نیروهای صهیونیست با حمله به روستای «امالرشراش» این منطقه را تسخیر کرده و با ایجاد یک نوار ساحلی شش کیلومتری بر روی دریای سرخ، بندر ایلات را در این ناحیه تأسیس نمودند. در همین راستا نیروهای مصری در سال ۱۹۵۰ برای ایجاد محدودیت بر کشتیرانی رژیم صهیونیستی در این منطقه، حاکمیت خود را بر دو جزیره «تیران» و «صنافیر» با هماهنگی عربستانسعودی اعمال کردند.۴ این امر از آنجایی صورت گرفت که عربستانسعودی تمایل نداشت با داشتن مرز مشترک با رژیم صهیونیستی، در منازعات نظامی میان کشوهای عربی و این رژیم مشارکت داشته باشد. رژیم صهیونیستی که بندر ایلات را برای دور زدن کانال سوئز و تجارت مستقیم با قاره آسیا و آفریقا حیاتی میدانست، خواستار به رسمیت شناخته شدن تنگه تیران به عنوان آبراهی بینالمللی و در نتیجه کسب حق عبور و مرور امن در منطقه بود و به همین دلیل رژیم صهیونیستی این دو جزیره را دو بار در سال ۱۹۵۶ در پی جنگ کانال سوئز و در سال ۱۹۶۷ در پی جنگ شش روزه به تصرف خود درآورد. این امر سبب شد که سازمان ملل متحد دستیابی به راهحلی برای تأمین آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه و تنگه تیران را یکی از ضمانتهای اصلی صلح در منطقه قلمداد کند.۵ مصر پس از امضای معاهده صلح «کمپدیوید»، خلیج عقبه و تنگه تیران را به عنوان آبراههایی بینالمللی به رسمیت شناخت. دو جزیره «تیران» و «صنافیر» به مصر بازگردانده شدند و در منطقه C قرار گرفتند که بر اساس آن، ارتش مصر حق حضور در این منطقه را ندارد.

موضع رژیم صهیونیستی در قبال انتقال حاکمیت جزایر به عربستانسعودی
بدون شک رژیم صهیونیستی پس از به دست آوردن حق عبور و مرور آزادانه در خلیج عقبه در پی معاهده صلح «کمپدیوید»، از هرگونه تلاشی برای حفظ وضع موجود دریغ نخواهد کرد و موضع این رژیم در قبال امضای موافقتنامه ترسیم مرز میان مصر و عربستانسعودی نشاندهنده این است که این رژیم با وجود احتیاط در ابراز موضع، این معاهده را مخالف امنیت ملی خود ارزیابی نمیکند. بر همین اساس چند مسأله ضروری در موضع رژیم صهیونیستی پس از امضای موافقتنامه مشاهده میگردد:
۱٫ گزارش رسانههای صهیونیست، مبنی بر اطلاع رژیم صهیونیستی از مفاد این موافقتنامه، دو هفته پیش از سفر ملک سلمان به قاهره.
۲٫ اعلام این مسئله که عربستانسعودی در ضمانتنامهای مکتوب به رژیم صهیونیستی تعهد کرده است که به تعهدات مصر در قرارداد «کمپدیوید» پایبند بماند و بر این اساس حضور نیروهای چند ملیتی در منطقه ادامه مییابد و عربستان از این دو جزیره برای اهداف نظامی استفاده نخواهد کرد. با وجود تکذیب همکاری میان عربستانسعودی و رژیم صهیونیستی، عادل الجبیر؛ وزیر امورخارجه عربستان اعلام کرد که کشور متبوعش، تمامی تعهدات جانب مصری در زمینه جزایر را محترم خواهد شمرد.(۶)
سه: نگرانیهای رژیم صهیونیستی از تغییر موضع عربستانسعودی نسبت به این رژیم که منجر به درخواست برای وارد کردن عربستانسعودی به معاهده «کمپدیوید» و یا ارتباط مستقیم با عربستانسعودی شده است. همچنین رژیم صهیونیستی، از اثرات احتمالی ایجاد پل میان مصر و عربستانسعودی بر بندر ایلات بیم دارد و تلاش دارد به گونهای در منافع احتمالی این پل سهیم شود.۷

گسترش روابط رژیمصهیونیستی و عربستانسعودی
با دنبال کردن سیر حوادث و مواضع طرفهای ذینفع در زمینه انتقال جزایر، به نظر میرسد که این موافقتنامه با اطلاع و موافقت رژیم صهیونیستی و ایالات متحده صورت گرفته است و عربستانسعودی ضمانتهای لازم برای تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و امنیت آبهای دریایی این رژیم را تضمین کرده است. همچنین انتقال مالکیت این جزایر به رژیم صهیونیستی، باعث خواهد شد که تنگه تیران تبدیل به تنگهای بینالمللی گردد و هرگونه تجدیدنظر در معاهده «کمپدیوید» و یا لغو احتمالی آن از جانب مصر در آینده به وضع قانونی این تنگه خللی وارد نکند. انتقال حاکمیت این دو جزیره به عربستانسعودی نشاندهنده این است که رژیم صهیونیستی به عربستانسعودی به عنوان یک دشمن نگاه نمیکند و امیدوار است که به بهانه لزوم هماهنگی امنیتی در زمینه این جزایر، روابط خود را با عربستانسعودی توسعه دهد و آن را زمینهساز گسترش روابط در زمینههایی مانند مقابله با جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت قرار دهد.

پینوشت
۱. حصیله زیاره العاهل السعودی «التاریخیه» لمصر.. بالأرقام، سکای نیوز العربیه، ۱۰ أبریل ۲۰۱۶: https://goo.gl/b4ssuy
۲. نص الاتفاقیه حول تبعیه تیران وصنافیر للسعودیه، العربیه نت، ۱۳ مایو ۲۰۱۶: http://ara.tv/26h29
۳. کرم ناصر اسماعیل أحمد، شبه جزیره سیناء: دراسه فی الجغرافیا السیاسیه، رساله ماجستیر، قسم الجغرافیا، کلیه الآداب، الجامعه الإسلامیه فی غزه، إشراف الدکتور کامل سالم ابوضاهر، ۲۰۱۳، غزه، فلسطین، صفحه ۲۲٫
۴. د. هبه جمالالدین، الرؤیه الإسرائیلیه لنقل سیاده جزیرتی تیران وصنافیر، المرکز العربی للبحوث و دراسه السیاسات، ۴ أغسطس ۲۰۱۶: http://www.acrseg.org/40325
۵٫ United Nations Security Council Resolution 242, UN Official Website: http://www.un.org/ga/search/view_doc.asp?symbol=S/RES/242(1967)
۶. مصیر السفن الإسرائیلیه بعد انتقال تیران وصنافیر إلى السیاده السعودیه، هافینغتون بوست عربی، ۱۴ أبریل ۲۰۱۶:
http://www.huffpostarabi.com/2016/04/14/story_n_9693104.html
۷. د. هبه جمالالدین، الرؤیه الإسرائیلیه لنقل سیاده جزیرتی تیران وصنافیر، المرکز العربی للبحوث و دراسه السیاسات، ۴ أغسطس ۲۰۱۶: http://www.acrseg.org/40325

منابع
United Nations Security Council Resolution 242, UN Official Website:
http://www.un.org/ga/search/view_doc.asp?symbol=S/RES/242(1967(
ـ حصیله زیاره العاهل السعودی «التاریخیه» لمصر.. بالأرقام، سکای نیوز العربیه، ۱۰ أبریل ۲۰۱۶: https://goo.gl/b4ssuy
ـ د. هبه جمالالدین، الرؤیه الإسرائیلیه لنقل سیاده جزیرتی تیران وصنافیر، المرکز العربی للبحوث و دراسه السیاسات، ۴ أغسطس ۲۰۱۶: http://www.acrseg.org/40325
ـ کرم ناصر اسماعیل أحمد، شبه جزیره سیناء: دراسه فی الجغرافیا السیاسیه، رساله ماجستیر، قسم الجغرافیا، کلیه الآداب، الجامعه الإسلامیه فی غزه، إشراف الدکتور کامل سالم ابوضاهر، ۲۰۱۳، غزه، فلسطین.
ـ نص الاتفاقیه حول تبعیه تیران وصنافیر للسعودیه، العربیه نت، ۱۳ مایو ۲۰۱۶: http://ara.tv/26h29
ـ مصیر السفن الإسرائیلیه بعد انتقال تیران وصنافیر إلى السیاده السعودیه، هافینغتون بوست عربی، ۱۴ أبریل ۲۰۱۶:
http://www.huffpostarabi.com/2016/04/14/story_n_9693104.html

14مارس/17

آزادسازی «حلب» نقطه عطف جنگ سوریه

 

فتح «حلب» برای سوریها، بیشباهت به فتح خرمشهر برای ما نیست و قطعاً این حماسه، شرایط جنگ سوریه را به کلی تغییر خواهد داد. اهمیت «حلب» در این است که این شهر دومین شهر کشور سوریه است که چهار میلیون جمعیت دارد و بزرگترین شهر اقتصادی این کشور به شمار میرود. عمده صنایع سوریه به ویژه صنایع ریسندگی و بافندگی نیز در شهر«حلب» واقع است و این شهر از لحاظ فرهنگی نیز جایگاه ویژهای در سوریه دارد. قدمت آن به چندهزار سال برمیگردد و برخی از محلههایش از چند قرن پیش به طور کامل دست نخورده باقی مانده است. مقبره حضرت زکریا، مقام امام حسین در مسجد «النقطه» و مزار صاحب مکتب اشراق؛ علامه سهروردی در این شهر قرار دارد که خود نشاندهندهی قدمت بالای آن است. در این شهر خانههای سنگی چند صد ساله با سبک معماری اموی، به ویژه در محلههای «صلاحالدین»، «سکریه» و «حمدانیه» در کوچههای تنگ و باریک به چشم میخورد. شایان ذکر است که این شهر و «موصل»، زمانی پایتخت دولت شیعه مذهب حمدانی بوده است که قلعه آنها یکی از ماندگارترین آثار باستانی شهر به شمار میرود. همچنین جامعه «حلب»، جامعهای کاملاً فرهنگی است که درصد جمعیت نخبگان علمی و ادبی در آن بسیار بالاست.
میتوان گفت که همین ویژگیها بود که این شهر را در معرض آن توطئه عظیم قرار داد و گروههای تکفیری، چهار سال پیش با اشغال آن اهداف بسیاری را دنبال کردند که سقف آن سرنگونی نظام «بشار اسد» و کف آن، تجزیه کشور سوریه و ایجاد یک دولت مستقل با مرکزیت «حلب» بود. این در حالی است که آزادسازی «حلب» تحقق همه این اهداف را ناممکن ساخت و اکنون گروههای تکفیری درگیر بحران هویت شدهاند و با شهرهای تحت سلطه آنان، یعنی «ادلب» و «رقه» که بافت روستایی دارد، نمیتوانند پروژه سیاسی خود را دنبال کنند.
شکی نیست که آزادسازی «حلب»، بزرگترین جنگ شهری در طول بحران شش ساله سوریه است که در آن این ارتش سوریه و همپیماناناش بودند که پیروزمندانه از این کارزار بیرون آمدند. نقشه محاصره تروریستها در شرق «حلب» پس از نبرد بزرگ «کاستلو» در شمال شرقی این شهر و «جاموسه» در جنوب غربی آن تحقق یافت و علیرغم تعداد بالای تروریستها در قسمت شرقی و انبار کردن امکانات نظامی زیاد در این شهر، باز تروریستها بودند که طعم شکست را چشیدند. این در حالی بود که تلاش تروریستهای تکفیری بیرون، برای شکست محاصره امکانپذیر نشد و نهایتا راهی جز توافق با دولت سوریه برای خروج از این منطقه پیدا نکردند. خروج نزدیک به چهل هزار نفر مسلح با خانوادهای خود از «حلب» شرقی و یافتن دهها انبار سلاحهای گوناگون نشان داد که این گروه به علت کمی نیروی انسانی و یا کمبود مواد غذایی و یا پایان یافتن مهمات، حاضر به خروج از این شهر نشدند، بلکه به علت نقشههای بدیع نظامی بود که راهی جز خروج نیافتند.
این پیروزی بزرگ، معادله سوریه را در داخل و خارج کشور به طور کلی دگرگون ساخت. همزمان با عملیات آزادسازی «حلب» و پس از آن، ناامیدی بر مخالفان سوری مستولی شد و بسیاری از افراد مسلح با استفاده از عفو عمومی «بشار اسد»؛ رئیسجمهور سوریه، خود را به دولت تسلیم کرده و با تحویل دادن سلاح خود به دولت، به زندگی عادی بازگشتند. شهرهای مهمی همچون «التل»، «کناکر»، «معظمیه»، «قدسیا»، «صنمین»، «درعا» و دهها شهر دیگر، بدون درگیری به آغوش حاکمیت بازگشت و اگر آزادسازی «حلب» نبود، چنین اتفاق مهمی صورت نمیپذیرفت.
در بُعد خارجی نیز، پیشنهاد آتشبس از طرف روسیه و برگزاری اجلاس «آستانه» در قزاقستان در ۲۰ ژانویه، برای گفتوگوی سوری – سوری میان دولت سوریه و مخالفان، نتیجه طبیعی پیروزی «حلب» است. دولت سوریه پس از آزادسازی این شهر نشان داد که توان آزادسازی هر نقطهای از سوریه را دارد و مخالفان در صورت ادامه جنگ، بازنده خواهند بود. به عبارت دیگر، دولت سوریه از موضع قدرت و نه ضعف، اصل مذاکره را مطرح کرد و آزادسازی «حلب»، سختترین جنگ بود و پیروزی دولت سوریه در این نبرد، توان عملیاتی دولت سوریه و همپیمانان او را برای همگان نمایان ساخت. در این میان مخالفان، یا نباید با ورود به فرآیند گفتوگوی سیاسی دست خالی بروند و در آینده سوریه حضور یابند و یا با ادامه درگیری نظامی، خودکشی سیاسی کنند و کاملاً از صحنه حذف شوند.
جابهجایی سیاسی ترکیه نیز در این فرآیند و در معادله سوریه از اهمیت بالایی برخوردار است. همه میدانند که ترکیه از آغاز بحران، با حمایت از همه تروریستها و با انتقال آنها به شمال سوریه و تدارک دادن آنها، تصور کرد که سرنگونی «بشار اسد» به سرعت ممکن خواهد بود و دولت دستنشانده خود را در نهایت در دمشق حاکم خواهد کرد و آرزوهای عثمانیگری جدیدش تعبیر خواهد شد. اما ایستادگی و مقاومت بینظیر دولت و ملت سوریه در برابر این توطئه جهانی، نه تنها نقشههای این کشور را برهم زد، بلکه زمامداران حزب «عدالت و توسعه» آنکارا را نیز وادار ساخت تا بسیاری از همپیمانهای خود را تغییر دهند.
کودتای ناکام نظامی در ترکیه – که «رجب طیب اردوغان» معتقد است ایالات متحده امریکا پشت سر آن قرار داشت – و اولویت یافتن موضوع کردهای سوریه برای ترکیه و درنهایت آزادسازی شهر «حلب» توسط ارتش سوریه، دولتمردان ترکیه را وادار به تغییر بسیاری از سیاستهای خود ساخت. ترکیه معتقد است که ایالات متحده با حمایت از کردهای سوریه، عملاً امنیت ملی ترکیه را تهدید میکند. در توافق اخیر وزرای خارجه ایران، ترکیه و روسیه در مسکو، دولت ترکیه تضمینهایی درباره کردها از ایران، روسیه و سوریه گرفت و در مقابل تضمینهایی درباره قطع ارتباط با جبهه «النصره» به ایران وروسیه داد. این در حالی است که این توافق، تحول بسیار مهمی به شمار میرود، چرا که ترکیه از موضعهای خود در حمایت از گروههای تکفیری خارج خواهد شد و در کنار ایران و روسیه در جنگ بر ضد تروریسم تکفیری مشارکت فعالانه خواهد داشت. اظهارات «بنعلییلدرم»؛ نخستوزیر ترکیه در اینباره که امنیت ملی کشورش با تأمین امنیت در سوریه و عراق ارتباط دارد وجدا از آنها نیست یک تحول بزرگی به شمار میرود. قبلاً ترکیه تخریب امنیت سوریه و عراق را در جهت امنیت ملیاش میدانست و این موضع جدید آنکارا، تحول بزرگی در منطقه قلمداد میشود.
در جمعبندی میتوان گفت که پیروزی «حلب»، زمینهی بسیاری از تحولات را فراهم ساخته و اکنون حل بحران سوریه، به جدیت و راستگویی دولت ترکیه و پایبندیاش به توافقات با ایران و روسیه ارتباط پیدا می‌کند. هرچه ترکیه سریعتر به توافق عمل کند، امنیت ترکیه و امنیت منطقهای زودتر تحقق خواهد یافت و اگر ترکیه این بار نیز خلف وعده کند، راهی جز یکسرهسازی نظامی باقی نخواهد ماند.

14مارس/17

پاسخ به شبهات

حکومت آمریکا، حکومتى غیرمتمرکز است، لذا راه‌هاى زیادى براى نفوذ در آن وجود دارد و گروه‌هاى ذینفع مى‏توانند به طرق مختلف، سیاست‌هاى مورد نظر خویش را شکل دهند. قدرت لابى‏هاى رژیم صهیونیستی نیز از توان بالاى لابی‌گرى آنها نشأت مى‏گیرد. مبناى عمل آنها شبیه تمام گروه‌هاى فشار دیگر است، اما آنچه لابى صهیونیستى را از دیگر گروه‌هاى فشار متمایز مى‏کند، قدرت تأثیرگذارى آنان است.
فعالیت‌هاى تبلیغاتى، اقتصادى و مالى یهودیان و گروه‌هاى فشار صهیونیستى در آمریکا به طور مشترک بر جهت‌گیرى سیاست این کشور و در نتیجه از ابعاد مختلفى بر تصمیم‌گیری‌هاى سیاسى داخلى و خارجى تأثیر می‌گذارد. این تأثیرگذارى از اواسط قرن بیستم به نحو چشمگیرى افزایش یافت به گونه‏اى که «از اواسط قرن بیستم، اسرائیل به نحو فزاینده‏اى اصل و اساس هویت احساسى یهودیان قرار گرفت و این طرز تفکر در میان اکثر یهودیان آمریکایى اعم از ارتدکس یا لیبرال یا ثروتمند یا فقیر، عضو حزب دموکرات یا جمهوری‌خواه جا افتاده و پذیرفته شده است.»(۱)
برخى از مصادیق سلطه سیاسی صهیونیسم بر آمریکا عبارتند از:
۱ـ انتخابات
على‏رغم جمعیت کم یهودیان (حدود ۶/۲ درصد جمعیت آمریکا) آنان کمک‏هاى فراوانى به دو حزب اصلى آمریکا اعطا مى‏کنند، زیرا انتخابات کنگره و ریاست جمهورى آمریکا با حضور دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات انجام می‌گیرد. صهیونیست‌ها براى کنترل و هدایت سیاست این دو حزب، با اعطاى کمک‌هاى مالى ـ تبلیغاتى، آنها را به سیطره خود درآورده‏اند. بنابراین قدرتى که از نفوذ رأی‌دهندگان یهودى در آمریکا حاصل می‌شود در انتخابات ریاست جمهورى و کنگره این کشور متجلّى است. به علاوه «رأی‌دهندگان یهودى تاثیر زیادى بر انتخابات ایالاتى نظیر کالیفرنیا، فلوریدا، نیویورک و پنسیلوانیا دارند.»(۲)
اعطاى کمک‌هاى مالى و تبلیغاتى به نامزدهاى انتخاباتى به ویژه انتخابات ریاست جمهورى آمریکا به قدرى در این کشور عادى و طبیعى شده که حتى رؤساى جمهور منتخب به صراحت پیروزى خود را مدیون کمک‌هاى مالى صهیونیست‌ها می‌‏دانند.
افزون بر کمک‌هاى مالى گروه‌هاى فشار صهیونیستى به نامزدهاى انتخاباتى آمریکا، گاهى از این ابزار مالى، گروه‌هاى یهودى براى تقلب در انتخابات نیز استفاده کرده‏اند، به گونه‏اى که «پول و دارایى به یکى از عوامل هرج و مرج و تقلب در انتخابات آمریکا تبدیل شده است.»(۳)
معمولاً با نزدیک شدن به زمان انتخابات، فعالیت‏هاى وسیعى از سوى سازمان‌هاى یهودى و گروه‌هاى فشار صهیونیستى براى خرید آراء انتخاب‌کنندگان هرچند به قیمت زیاد صورت می‌گیرد. این کارها براى این است که پیروزى شخص مورد نظر در انتخابات داخلى (ایالت‌ها) و عمومى ریاست جمهورى تضمین شود. به همین دلیل مشاهده می‌کنیم که بیشتر رؤساى جمهور آمریکا در جهت خدمت به مسائل یهودیان گام بر می‌دارند و مطیع اوامر لابى صهیونیسم می‌گردند که «براساس جهت دهی‌هاى سازمان‌هاى فراماسونرى صهیونیستى، خواسته خود را بر قدرت اجرایى آمریکا تحمیل مى کنند.»(۴)
۲ ـ کنگره
یکى از راهکارهاى تاثیرگذارى صهیونیست‌ها و لابى‏ها در آمریکا، نفوذ در کنگره است، جایى که رئیس‌جمهور آمریکا قبل از اجراى هر برنامه سیاسى، اقتصادى یا نظامى باید به آنجا مراجعه نماید تا برنامه‌اش مورد بحث و بررسى قرار گیرد، به همین دلیل یکى از ستون‌هاى تأثیر لابى صهیونیست بر سیاست‏ها و برنامه‏ها و راهبردهاى آمریکا، تأثیر نفوذشان بر کنگره است به طورى که رژیم صهیونیستى در برابر تمامى انتقادها از هرگونه مصونیت بهره می‌برد. با توجه به این شرایط لابى اسرائیل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى سعى مى‏کنند تعداد بیشترى از اعضاى کنگره را از طریق مختلف به سوى خود جلب کنند، یکى از این راه‌ها همان حمایت تبلیغاتى و خرید آراء انتخاب‌کنندگان است.
علاوه بر آن، تعداد زیادى از اعضاى این مجلس را وارد سازمان‌هاى صهیونیستى مانند: «فراموسونرى»، باشگاه‌هاى «لیونز»، «ب ناى ب ریث» مى‏کنند تا از طریق حضور آنها در این محافل و روابط مشخص با اعضا، آنها را در کنار موضع‌گیری‌هاى صهیونیسم قرار دهند.
براى اینکه میزان و عمق این تأثیر نفوذ صهیونیست‌ها را در کنگره آمریکا ارزیابى کنیم کافى است بدانیم که برخى از اعضاى کنگره که از مسیحیان صهیونیست هستند حتى اولویت اول سیاست خارجى آمریکا را حمایت از رژیم صهیونیستی مى‏دانند. «دیک آرمى» یکى از مسیحیان صهیونیست شده در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت: «براى من اولویت اول در سیاست خارجى حمایت از اسرائیل است.»(۵)
این تأثیر و نفوذ صهیونیست‌ها در کنگره آمریکا به طور تصادفى به دست نیامده است بلکه در اثر برنامه‌ریزى بود که صهیونیست‌ها پس از تشکیل رژیم صهیونیستى به ویژه از اوایل دهه پنجاه داشته‌اند.
یکى از راه‌هاى دیگر براى نفوذ و سیطره لابى صهیونیست بر کنگره آمریکا، استفاده از کارمندان طرفدار رژیم صهیونیستی در اداره کنگره است.
۳ ـ هیأت حاکمه
در کشور آمریکا از ابتداى استقلال تاکنون، دو حزب دموکرات و حزب جمهوری‌خواه در آمریکا فعالیت مى‏کنند و هرکدام توانسته در دوره یا دوره‌هایى زمام امور اجرایى و قدرت سیاسى را در این کشور به دست گیرد. لذا صهیونیست‌ها براى اینکه همیشه بتواند بر آمریکا حکومت داشته باشند و یا حداقل نقش عمده و به سزایى در سیاست‌هاى خارجى و جهانى آمریکا ایفا کنند، همواره با اعطاى کمک‌هاى مالى ـ تبلیغاتى به این دو حزب تا حدود زیادى توانسته‏اند آنها را به سیطره خود درآورند.
در این راستا لابى یهود و گروه‌هاى فشار صهیونیستى نقش مهمى را در وارد کردن حکومت‌هاى آمریکا نسبت به حمایت از طرح صهیونیسم در کلیه مراحل و زمان‌ها ایفا نموده‏اند.(۶)
سابقه حضور یهودیان در دولت‏هاى گوناگون به اوایل قرن ۱۹ و بیشتر در نهادهایى مانند وزارت امور خارجه برمى‏گردد، زیرا حساسیت کمترى نسبت به آن از طرف اکثریت و سایر اقلیت‏هاى موجود در جامعه آمریکا وجود داشت.(۷)
در سال‌هاى جنگ جهانى اول، یک گروه فشار قوى یهودى در کاخ سفید به وجود آمد که به قدرتمندترین دستگاه فرعى آمریکا تبدیل شد. این گروه در تدوین نامه دوم مارس ۱۹۱۹ ویلسون رئیس‌جمهور وقت آمریکا به دولت انگلستان مبنى بر حمایت از تأسیس یک کشور مشترک‌المنافع یهودى در فلسطین بسیار مؤثر بود.(۸) پس از جنگ جهانى دوم، نفوذ و نقش صهیونیست‌ها در آمریکا خیلى گسترش یافت تا جایى که بسیارى از رؤساى جمهور این کشور را مغلوب خود ساخته و به زیر سلطه خود درآوردند.
آنچه به طور مشخص مى‏توان درباره تاثیرپذیرى دستگاه هیأت حاکمه آمریکا از محافل فشار صهیونیستى گفت این است که مقامات آمریکایى همواره سیاست کشور را در همان مسیر و خواست صهیونیست‌ها هدایت کرده‏اند که گاه به زیان مردم آمریکا نیز تمام شده است، چرا که مخالفت و یا اعتراض به خواست‌هاى صهیونیست‌ها، عواقب ناگوارى را براى آنها به بار خواهد آورد، به همین لحاظ آنها (دموکرات و جمهوری‌خواه) حاضرند به دلیل مشکلات مالى اقتصادى در هزینه‏هاى مربوط به بهداشت عمومى، آموزش و کمک‌هاى اجتماعى که در بودجه سراسرى در نظر گرفته شده تجدیدنظر کنند و احتمالاً آن را کاهش دهند، ولى هیچ‌گاه جرأت نمی‌کنند کم کردن کمک‌هاى خارجى به رژیم صهیونیستى را مطرح کنند.
۴ ـ سیاست خارجى آمریکا
روژه گارودى در کتاب خود «آمریکا پیشتاز انحطاط» به نقل از نوشته «جان گالتونگ» (Johan Gultung) نوشته که سیاست خارجى آمریکا متأثر از آموزه‏هاى توراتى و مبتنى بر «قوم برگزیده» است.(۹) قوم برگزیده بودن به قدرى برای رهبران آمریکا مسلم است که اعتقاد به اینکه مردم ایالات متحده بیش از هر ملت دیگرى به خدا نزدیک هستند در شعار چاپ شده روى هر دلار بیان مى‏شود: «In God we trust» (ما به خدا اعتماد داریم).
هیچ نهاد مافوق ملى نمى‏تواند برتر از ایالات متحده باشد. این امر در مورد سازمان ملل متحد نیز مصداق مى‏یابد، مگر اینکه این سازمان وسیله‏اى باشد براى اعمال نفوذ نیکوکارانه ایالات متحده بر سراسر جهان. در سازمان ملل متحد، ایالات متحده قله را اشغال کرده است و دور تا دورش را آنهایى گرفته‏اند که مرکز جهان را پدید مى‏آورند: متحدانى که از سه ویژگى، حداقل داراى دو ویژگى باشند:
ـ اقتصاد بازار آزاد
ـ ایمان به خداى یهودى ـ مسیحى
ـ انتخابات آزاد.
یهودیان آمریکا از این دیدگاه الهیات رهبران موعودگراى یهودى مسلک ایالات متحده آمریکا به خوبى استفاده کرده و با استفاده از امکانات مالى و رسانه‏اى و سازمان‌ها و محافل صهیونیستى و بازوهاى فعال آنها، به قرار دادن صهیونیست‌ها و نخبگان یهودى آمریکا در پست‏هاى مهم و کلیدى سیاست خارجى کاخ سفید و دولت آمریکا اهمیت خاصى داده‏اند، به گونه‌ای که روزبه روز بر نفوذ و تأثیرگذارى یهودیان بر سیاست خارجى آمریکا افزوده شده است. البته این نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر دستگاه سیاسى این کشور عمدتاً در ارتباط با منطقه خاورمیانه به ویژه در حمایت از رژیم اشغالگر قدس از نمود بیشترى برخوردار بوده و در راستاى منافع استراتژى مشترک آمریکایى ـ اسرائیلى و توسعه‌طلبی‌هاى آن رژیم قرار داشته است. به ویژه از زمان جنگ شش روزه رژیم صهیونیستی و اعراب از سال ۱۹۶۷، سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره حفظ روابط مستحکم با رژیم صهیونیستى و حمایت از آن بوده است.
در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا به قدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیم‌هاى این دو کشور توسط آمریکا شدند.

سخن پایانى
محافل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى براى رسیدن به اهداف و برنامه خود و تضمین جهت‌گیری‌هاى صهیونیسم و به دست آوردن یاران جدید از میان مسئولان آمریکایى شیوه پلیدى را در پیش گرفته‏اند. آنها با تجسس در زندگى خصوصى این افراد و تعقیب آنها در مسافرت‌ها، شب‌نشینى‏ها، زندگى شخصى و روابط مشکوک و انحرافى افراد را به تصویر می‌کشند و آنها را در پرونده ویژه‌اى نگهدارى می‌کنند.
در صورتى که شخص مورد نظر از مسیر تعیین شده براى وى در بورس سیاست آمریکا منحرف شود، تهدید وى با استفاده از این پرونده‏ها آغاز مى‏شود و در صورتى که به درخواست‌ها و اخاذى آنها پاسخ ندهد، اطلاعات و تصاویر موجود با استفاده از رسانه‏هاى صهیونیستى در میان مردم آمریکا توزیع و منتشر می‌شود و در نتیجه آن زندگى سیاسى و اجتماعى وى خدشه‌دار می‌شود. ماجراى «واترگیت» و نتایجى که براى «نیکسون» رئیس‌جمهور وقت آمریکا به بار آورد فقط یک نمونه از این موارد است.
نوع دیگر نفوذ و فشار صهیونیست‌ها، استفاده از زن مى‏باشد. تحقیقى که «ارنست تسوندل» پژوهشگر آلمانى در مورد «انحرافات اخلاقى رؤساى جمهور آمریکا» انجام داده است، نشان مى‏دهد که عمده رؤساى جمهور آمریکا یا داراى همسر صهیونیست بوده‏اند و یا دل در گرو دخترى صهیونیستى و یهودى داشته‏اند و دوران ریاست جمهورى خود را با رسوایى گذرانده‏اند، به طورى که فشار این لابى اندرونى موجب صدور و انجام فرامینى بر خلاف خواسته‏هاى رؤساى جمهور آمریکا و به نفع صهیونیست‌ها شده است. نمونه اخیر آن را مى‏توان در ماجراى «مونیکالوینسکى» یکى از کارکنان زن کاخ سفید و معشوقه یهودى کلینتون دنبال نمود.(۱۰)
در این زمینه همچنین مى‏توان از ماجراى سناتور سابق «چارلز پرسى» یاد کرد. وى در دهه ۱۹۸۰ عضو کمیته روابط خارجى سناى آمریکا بود و از سوى گروه‌هاى یهودى آمریکا به دلیل تلاش در راه اهداف آنها جایزه گرفت، اما زمانى که در مورد نقش رژیم صهیونیستى در کرانه غربى سؤالاتى را مطرح کرد، طرفدارى گروه‌هاى صهیونیستى و لابى یهود از وى قطع شد و عنوان بزرگترین دشمن رژیم صهیونیستى لقب گرفت و سرانجام به دنبال کمک‌هاى فراوان محافل فشار صهیونیستى به رقیب وى در انتخابات سال ۱۹۸۴ شکست خورد و از دور انتخابات خارج شد.
نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر مواردى که نام برده شد در مجموع منجر به سلطه سیاسی پنهانى صهیونیسم بر این کشور می‌گردد. هنگامى میزان و عمق تأثیر این سلطه مشخص می‌شود که بدانیم سلطه‌گرى پنهان صهیونیست‌ها توسط عده‏اى انجام مى‏شود که در مجموع چیزى کمتر از سه درصد کل جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند. طبق آمارهاى موجود «نسبت یهودیان آمریکا از۲/۶ درصد کل جمعیت فراتر نمی‌رود.
به عبارت دیگر آنها اقلیتى هستند که شاید نسبت هر اقلیت دیگرى بسیار بیشتر از آنها باشد، اقلیتى که مجله «فوریس» آمریکا به آن تأکید کرده است. در چنین حالتى معمایى را در پیش روى خود می‌بینیم که پى بردن به جزئیات آن کار دشوارى نیست، در این مجله تصریح شده است:
«تعداد میلیونرهاى یهودى، حدود ۲۰ درصد از میلیونرهاى موجود در آمریکا را تشکیل می‌دهد. بر همین اساس روزنامه نیویورک تایمز اظهار می‌دارد که لابى صهیونیستى ۴۰ ـ ۴۵ سناتور و ۲۰۰ نماینده از ۴۳۵ نماینده را دراختیار خود دارد.»(۱۱)
بدین طریق سازمان‌هاى اقتصادى، سیاسى و تبلیغاتى صهیونیستى قادر هستند جریان تحولات سیاسى داخلى و خارجى آمریکا و از رهگذر آن تصمیم‌هاى سیاسى مراکز حساسى چون کنگره، کاخ سفید و دیگر مؤسسه‏هاى رسمى این کشور را تحت‌تأثیر قرار دهند و بر اوضاع سیاسى، اقتصادى و اجتماعى مسلط شده و مراکز مهم دولت و مؤسسه‏ها و شرکت‌ها و گروه‌ها و مشاغل آزاد را در دست خود بگیرند.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ اوبرین، لى: سازمان‌هاى یهودیان آمریکا و اسرائیل، ع. ناصرى، مؤسسه تحقیقاتى و انتشاراتى نور، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۱۳٫
۲ـ بولتن رویداد و گزارش صهیونیسم، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۶/۲/۱۳۸۵، شماره ۱۱۵، ص ۲۸٫
۳ـ مجله نداء القدس، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۴۴٫
۴ـ روماس، لوسیان: العار الصهیونى، ترجمه عربى احمد رضا، قاهره، ۱۹۷۲، ص ۸۹٫
۵ـ مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیت‏ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۳۲٫ .
۶ـ مؤسسه مطالعات فلسطین: سیاست و حکومت رژیم صهیونیستى، مرکز مطالعات و تحقیقات اندیشه‏سازان نور، تهران، ۱۳۷۷، ص ۴٫
۷ـ یهودیان و ساختار انتخاباتى آمریکا، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۱۰/۱۲/۲۰۰۳٫
۸ـ مؤسسه مطالعات فلسطین، پیشین.
۹ـ روژه گارودى، آمریکا پیشنتاز انحطاط، قاسم صفوى تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶ ص ۲۵۴ ـ ۲۵۱٫
۱۰ـ روزنامه جمهورى اسلامى، «نگاهى به انحرافات اخلاقى رؤساى جمهور آمریکا»، ۱۷/۶/۱۳۷۷، ص ۱۱٫
۱۱ـ العریضى، یحیى: من یحکم امریکا فعلاً، دارالرشید، بیروت، ۱۹۹۹، ص ۷۵٫

سوتیتر:
۱٫
یکى از راهکارهاى تاثیرگذارى صهیونیست‌ها و لابى‏ها در آمریکا، نفوذ در کنگره است، جایى که رئیس‌جمهور آمریکا قبل از اجراى هر برنامه سیاسى، اقتصادى یا نظامى باید به آنجا مراجعه نماید، به همین دلیل یکى از ستون‌هاى تأثیر لابى صهیونیست بر سیاست‏ها و برنامه‏ها و راهبردهاى آمریکا، تأثیر نفوذشان بر کنگره است

14مارس/17

شکست رؤیاهای اردوغان در سوریه

شش سال پیش زمانی که ناآرامی‌ها در سوریه تازه شروع شده بود، مواضع مسئولان ترکیه تعجب همه را برانگیخت، اردوغان در حالی که روابط گرمی را با بشار اسد داشت، با شروع ناآرامی‌ها در سوریه از گروه‌های تروریستی حمایت کرد و از آرزوی خود برای خواندن نماز در مسجد اموی شهر دمشق پس از برکناری بشار اسد از قدرت سخن گفت.
اما پس از گذشت شش سال از شروع ناآرامی‌ها در سوریه نه تنها آرزوی اردوغان تحقق نیافت و بشار اسد از قدرت کنار نگرفت، بلکه دخالت ترکیه در سوریه تبعات منفی بسیاری را برای این کشور به بار آورد و ترکیه به یکی از کشورهای ناامن منطقه تبدیل شد که گردشگران امروز از آن فراری هستند، در واقع می‌توان گفت که سیاست‌های ترکیه در قبال سوریه به صورت کامل شکست خورد.
ترکیه یکی از کشورهایی است که در به وجود آمدن ناآرامی‌ها در سوریه و ادامه آن نقش تاثیرگذاری را ایفا کرد. نقش ترکیه در سوریه یک نقش مخرب و خانمان‌برانداز بود، در این مقاله به بررسی دخالت دولت ترکیه در سوریه و نقش آن در ناآرامی‌های این کشور و تبعات این دخالت می‌پردازیم:

سوریه؛ مستعمره دیروز عثمانی
برای ریشه‌یابی مواضع مسئولان ترکیه در قبال ناآرامی‌ها در سوربه در ابتدا باید به سراغ بازخوانی تاریخ روابط بین این دو کشور پرداخت. ترکیه در زمان امپراطوری عثمانی یک سابقه استعماری طولانی در سوریه داشت، اردوغان هم همیشه به سوریه به چشم یک منطقه نفوذ و حیاط خلوت برای دولت ترکیه نگاه می‌کرد.
ترکیه در حالی در توطئه علیه سوریه شرکت کرد که پیش از ناآرامی‌های سوریه روابط خوبی سیاسی و اقتصادی با این کشور داشت. بشار اسد بازار سوریه را بر روی کالاهای ترکیه باز کرد و سوریه پیش از ناآرامی‌ها به عنوان دروازه ورود ترکیه به جهان عرب شناخته می‌شد.
دلیل موضع‌گیری عجیب ترکیه در قبال ناآرامی‌ها در سوریه را باید در رؤیای اردوغان برای تجدید خلافت عثمانی در جهان دنبال کرد. او سعی کرد که برای تحقق این رؤیا در کشورهایی که سابقاً تحت سیطره امپراطوری عثمانی بودند، نفوذ ترکیه را گسترش دهد. دخالت ترکیه در سوریه هم در راستای تلاش اردوغان برای تجدید امپراطوری عثمانی بود. اردوغان رسیدن به هدف تجدید خلافت عثمانی را در همه برنامه‌ها و سیاست‌های داخلی و خارجی خود دنبال می‌کند.

حمایت ترکیه از تروریسم در سوریه
مسئولان ترکیه در ابتدای ناآرامی‌های سوریه تصور می‌کردند که حکومت سوریه به سادگی و به سرعت سقوط می‌کند. دولت ترکیه در ابتدا برای ساقط کردن حکومت بشار اسد در دو محور فعالیت کرد، اول اینکه گروه‌های تروریستی را در سوریه تأسیس و تجهیز کرد، سپس هم اجازه ورود تروریست‌های خارجی از خاک ترکیه به سوریه را داد.
ترکیه از همان ابتدای ناآرامی‌ها در سوریه، سیاست حمایت همه‌جانبه از گروه‌های تروریستی را در پیش گرفت. این حمایت در ابعاد مختلف سیاسی، مالی، تسلیحاتی، پشتیبانی و رسانه‌ای بود. عملاً شهر استانبول ترکیه طی سال‌های اخیر به اتاق عملیات گروه‌های تروریستی فعال در سوریه و حامیان منطقه‌ای آن تبدیل شد.
پیشروی گروه‌های تروریستی در سوریه با حمایت کامل ترکیه اتفاق افتاد و این گروه‌ها با بهره‌گیری از همین حمایت توانستند بخش‌های وسیعی از استان‌های ادلب و حلب را اشغال کنند، استانی‌هایی که با ترکیه هم مرز بودند. اگر همین امروز هم ترکیه حمایت خودش را از گروه‌های تروریستی در سوریه قطع کند، این گروه‌ها بدون حمایت ترکیه چند ماهی بیشتر دوام نمی‌آورند.

ترکیه؛ معبر تروریست‌ها به سوریه
خطرناک‌ترین سیاست اردوغان طی بحران سوریه، اجازه دادن به تروریست‌های خارجی برای ورود به خاک سوریه از طریق ترکیه و جنگیدن علیه حکومت بشار اسد بود. از ابتدای جنگ در سوریه، ده‌ها هزار تروریست خارجی از پنج قاره جهان از طریق خاک ترکیه وارد سوریه شدند تا به اقدامات تروریستی در این کشور بپردازند. در میان این تروریست‌های خارجی، اعضای شاخص القاعده هم بودند که بدون هیچ مشکلی وارد ترکیه شدند و بدون هیچ ممانعتی از سوی نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه هم این افراد از طریق این کشور وارد خاک سوریه شدند.
شهرهای ترکیه به خصوص استانبول طی سال‌های اخیر مرکز تروریسم جهانی شده است. تروریست‌هایی از پنج قاره جهان در این شهرها حضور داشتند و دارند. هیچ گروه تروریستی تکفیری در جهان وجود ندارد که اعضایش طی سال‌های اخیر به ترکیه سفر نکرده باشند. این مسئله موجب شده که نگاه کشورهای جهان هم به ترکیه تغییر پیدا کند و بسیاری این کشور را به چشم صادرکننده تروریسم به جهان ببینند.
با وجود در دسترس بودن مدارک زیادی که حمایت ترکیه از جریان تروریسم در سوریه را ثابت می‌کند و نیز انتشار تصاویر و گزارش‌های بسیاری توسط خبرنگاران رسانه‌های جهان از این حمایت، اما دولت ترکیه نه تنها حمایت خودش را از تروریسم در سوریه منکر شده، بلکه حتی خودش را خط اول مبارزه با داعش در منطقه از جمله کشور سوریه معرفی کرده است.
در این راستا تعدادی از مقام‌های پلیس و دادگستری ترکیه و نیز جمعی از خبرنگاران این کشور که درخصوص ابعاد حمایت ترکیه از جریان تروریسم در سوریه تحقیق و این مسئله را افشا کردند، توسط نیروهای امنیتی ترکیه بازداشت شدند، برخی از آنها علاوه بر بیکار شدن، به زندان افتادند.
یکی از گروه‌های تروریستی مورد حمایت ترکیه، جنبش اسلامی ترکستان شرقی است که جمعی از اتباع کشور چین این گروه را تشکیل دادند. طی سال‌های اخیر تعدادی از اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی در داخل پادگان‌های نظامی در ترکیه آموزش نظامی دیدند و پس از تجهیز به سلاح‌های مختلف با کمک ترکیه وارد خاک سوریه شدند تا با ارتش این کشور بجنگند. تاکنون صدها تن از اعضای گروه تکفیری جنبش اسلامی ترکستان شرقی در مناطق مختلف سوریه به دست نیروهای ارتش این کشور به هلاکت رسیدند.
ترکیه همچنین در راستای دخالت در سوریه نگاه ویژه‌ای را به ترکمن‌های این کشور داشت. ترکمن‌های سوریه جمعیتی در حد چند صدهزار نفر دارند و دولت ترکیه سعی کرد که با برانگیختن احساسات ناسیونالیستی در این قشر از مردم سوریه آنها را بر ضد حکومت کشورشان بشوراند. گروه‌های تروریستی فعال در میان ترکمان‌های سوریه از حمایت ویژه دولت ترکیه برخوردار هستند و این دولت به صورت ویژه به این گروه‌ها توجه دارد.

سربازگیری گروه‌های تکفیری در ترکیه
دخالت ترکیه در سوریه مجال را برای گروه‌های تکفیری جهت سربازگیری از میان اتباع ترکیه فراهم کرده است. طی سال‌های اخیر هزاران تن از اتباع ترکیه به گروه‌های تروریستی در سوریه به خصوص داعش و جبهه النصره پیوستند و تاکنون صدها تن از این تروریست‌های ترکیه‌ای در نبرد با نیروهای ارتش سوریه به هلاکت رسیدند.
نیروگیری گروه‌های تروریستی از اتباع ترکیه بدون ایجاد هیچ ممانعتی از دولت این کشور، این گروه‌ها را در داخل ترکیه ریشه‌دار کرده است، همین مسئله باعث می‌شود که فعالیت این گروه‌ها در ترکیه حتی در صورت تغییر سیاست اردوغان در قبال سوریه تا سال‌ها ادامه داشته باشد، چون این گروه‌های تکفیری توانستند که در داخل ترکیه ریشه بدوانند و نیرو جذب کنند و ساختار تشکیل بدهند.

تقویت جریان وهابیت در ترکیه
دخالت ترکیه در سوریه موجب قدرتمند شدن جریان وهابیت در ترکیه شد و این جریان مجال فعالیت بیشتری در این کشور پیدا کرد. فعالیت جریان وهابیت در ترکیه موجب پیوستن هزاران نفر از اتباع این کشور به گروه‌های تکفیری در سوریه شدند.
از آن سو هم قدرتمندتر شدن جریان وهابیت در ترکیه فضای زندگی عادی و فعالیت‌های اجتماعی و مذهبی برای شیعیان و علویان این کشور را محدودتر کرد. شیعیان و علویان ترکیه با وجود اینکه جمعیت زیادی از این کشور را تشکیل می‌دهند، اما از زمان شروع ناآرامی‌ها در سوریه، فشار دستگاه امنیتی ترکیه و جریان وهابیت در این کشور بر این قشر از مردم ترکیه افزایش پیدا کرده است.

ناآرامی؛ ارمغان دخالت ترکیه در سوریه
ترکیه پس از دخالت در سوریه دیگر رنگ آرامش را به خود ندیده و جنگ سوریه امنیت ترکیه را هم به خطر انداخته است. کمتر روزی می‌گذرد که خبری از بمب‌گذاری یا تیراندازی در این کشور از طریق رسانه‌ها مخابره نشود. در طول یک سال اخیر بیش از ۱۰ انفجار انتحاری در ترکیه اتفاق افتاد که مقامات امنیتی این کشور مسئولیت این انفجارها را به گردن پ.ک.ک و داعش انداخته‌اند.
دخالت ترکیه در ناآرامی‌های سوریه موجب شد که ناآرامی به ترکیه هم کشیده شود، این ناآرامی‌ها ضربه سنگینی را به بخش گردشگری ترکیه زد. در انفجارها و اقدامات تروریستی که طی ماه‌های اخیر در شهر استانبول رخ داد، همیشه گردشگران خارجی جزو قربانیان اصلی بودند، اتفاقی که موجب شد که گردشگران خارجی از سفر به ترکیه خودداری کنند و آمار سفر گردشگران خارجی به این کشور به شدت کاهش پیدا کند.
بخش گردشگری ترکیه یکی از بخش‌های اصلی اقتصاد این کشور به شمار می‌رفت، اما ادامه ناآرامی‌ها در ترکیه ضربه سنگینی را به بخش گردشگری این کشور زد. با کاهش گردشگران خارجی در ترکیه به دلیل ناآرامی‌ها در این کشور، بسیاری از فعالان بخش گردشگری ترکیه ورشکست شدند و تعداد زیادی از تأسیسات گردشگری در این کشور تعطیل شد.
بخش گردشگری ترکیه یکی از منابع اصلی کسب درآمدهای ارزی این کشور است. رکود در این بخش، کاهش درآمدهای ارزی ترکیه را به دنبال داشت و افراد زیادی در این کشور به دلیل رکود در بخش گردشگری ترکیه بیکار شدند.

کاهش شدید ارزش پول ترکیه
جنگ سوریه تبعات اقتصادی زیادی را برای ترکیه به دنبال داشت، ناآرامی‌ها در سوریه موجب مهاجرت میلیون‌ها نفر از این کشور به ترکیه شد، مهاجرت میلیون‌ها آواره سوری به ترکیه هزینه‌های اقتصادی سنگین را برای این کشور در پی داشت.
بحران‌های اقتصادی که ترکیه به دلیل دخالت در سوریه به آن گرفتار شد، موجب شد که ارزش پول این کشور کاهش زیادی پیدا کند و قدرت خرید مردم این کشور کم شود. آوارگان سوری حاضر هستند در ترکیه با حقوق بسیار کمی کار کنند و همین مسئله فرصت‌های شغلی زیادی را در این کشور از شهروندان خود ترکیه گرفت و مشکلات اقتصادی آنها را افزایش داد. در نهایت بروز مشکلات اقتصادی در ترکیه پس از دخالت این کشور در سوریه، اعتراضات مردمی را در ترکیه به دنبال داشت.
یکی از تبعات دخالت ترکیه در سوریه این بود که این کشور به معبری برای مهاجرت غیرقانونی به اروپا تبدیل شد. طی سال‌های اخیر صدها هزار نفر از آوارگان سوری، عراقی و افغانستانی از طریق خاک ترکیه به صورت غیرقانونی به اروپا مهاجرت کردند، مسئله‌ای که رابطه ترکیه با کشورهای اروپایی را دچار چالش جدی کرد.

چالش اردوغان با همسایگان ترکیه
دخالت نظامی ترکیه در سوریه، رابطه این کشور با کشورهای منطقه به خصوص کشورهای همسایه‌اش را خراب کرد. ترکیه پیش از ناآرامی‌های سوریه سعی کرده بود که تنش‌های خودش را با کشورهای مجاورش به صفر برساند، اما پس از دخالت ترکیه در سوریه این تنش‌ها نه تنها کاهش پیدا نکرد بلکه به حد دشمنی هم رسید، حتی روابط بین ترکیه با کشورهایی همچون روسیه و عراق به آستانه درگیری نظامی هم کشیده شد.
یکی از خطرناک‌ترین مقاطع جنگ سوریه زمانی بود که ترکیه در آذر سال ۹۴ یک جنگنده ارتش روسیه را در مناطق مرزی استان لاذقیه سوریه ساقط کرد. ارتش ترکیه مدعی شد که جنگنده روسی را به دلیل وارد شدن به آسمان کشورش سرنگون کرده است، این در حالی بود که این جنگنده در مناطق مرزی سوریه پرواز می‌کرد. در پی این رویداد، روابط ترکیه و روسیه بحرانی شد و تا آستانه قطع روابط هم پیش رفت، اما در نهایت دولت ترکیه به خاطر این حادثه از روسیه عذرخواهی رسمی کرد و روابط این دو کشور تا حدودی عادی شد.
یک رویداد دیگر در روابط ترکیه با روسیه زمانی بود که در آذرماه امسال سفیر روسیه در ترکیه توسط یک افسر پلیس این کشور در هنگام بازدید از یک نمایشگاه هنری در شهر آنکارا ترور و کشته شد، گرچه که دولت ترکیه سعی کرد که این قضیه را یک عملیات فردی تروریستی جلوه بدهد، اما به هر حال حمایت دولت ترکیه از تروریسم در سوریه تبعاتی همچون ظهور چنین تروریست‌هایی را در ترکیه به دنبال داشت.

نگرانی ترکیه از تشکیل دولت کردستان سوریه
ناآرامی‌ها در سوریه موجب شد که کنترل مناطق کردنشین این کشور از دست دولت سوریه خارج شود و به دست گروه‌های شبه نظامی کرد بیافتد. اکنون قوی‌ترین گروه در مناطق کردنشین سوریه، حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه است که به عنوان شاخه سوری گروه تروریستی پ.ک.ک شناخته می‌شود.
مناطق کردنشین سوریه طی سال‌های اخیر حالت خودمختاری به خود گرفته است و شبه‌نظامیان کرد در این مناطق، دولت و نیروهای نظامی مجزا از دولت سوریه تشکیل دادند. بسیاری از مناطق کردنشین سوریه در مجاورت مرزهای ترکیه قرار دارد و استقلال کردستان سوریه یک کابوس بزرگ برای ترکیه به شمار می‌رود.

جنگ خیابانی در شهرهای کردنشین ترکیه
خودمختار شدن کردستان سوریه و تشکیل گروه‌های شبه‌نظامی در این منطقه، گسترش فعالیت گروه تروریستی پ.ک.ک در ترکیه را به دنبال داشت. هدف گروه پ.ک.ک استقلال مناطق کردنشین ترکیه است و این گروه از سه دهه پیش تاکنون با دولت ترکیه در جنگ است. نبرد پ.ک.ک با دولت ترکیه تا به امروز ده‌ها هزار کشته از دو طرف برجای گذاشته است.
پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه، فعالیت‌های مسلحانه گروه پ.ک.ک که برای مدتی متوقف شده بود، دوباره آغاز و حتی دامنه این فعالیت‌ها از دامنه کوهستان‌های مرزی به عمق شهرهای کردنشین ترکیه هم کشیده شد و این شهرها طی سال‌های اخیر شاهد درگیری مستقیم تروریست‌های پ.ک.ک با نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه بودند.
جنگ خیابانی در شهرها و روستاهای کردنشین ترکیه که ماه‌ها به طول کشید، ویرانی بخشی از این مناطق را به دنبال داشت و تعداد زیادی از مردم کرد ترکیه به دلیل این درگیری‌ها آواره شدند. برخی از شهرهای کردنشین ترکیه طی سال‌های اخیر، شکل شهرهای جنگ‌زده را به خود گرفت.
ادامه فعالیت گروه‌های شبه‌نظامی کرد در سوریه و تقویت احتمال تشکیل دولت مستقل کردستان سوریه، گسترش ناآرامی‌ها در ترکیه را به دنبال دارد، چون در آن صورت تروریست‌های پ.ک.ک با تشکیل دولت کردستان سوریه امیدوار می‌شوند که بتوانند دولت کردستان ترکیه را هم تشکیل بدهند و این خودش انگیزه‌ای برای ادامه مبارزه آنها با دولت ترکیه خواهد بود.
طی سال‌های اخیر یکی از موارد اختلافی ترکیه با کشورهای غربی در زمینه بحران سوریه حمایت این کشورها از گروه‌های شبه‌نظامی کرد سوریه بود. ترکیه مخالف حمایت از این گروه‌ها بود و قدرتمند شدن این گروه‌ها را تهدیدی برای امنیت ملی خود می‌دانست، اما غربی‌ها با وجود مخالفت ترکیه به حمایت سیاسی، مالی و تسلیحاتی از گروه‌های کرد ادامه دادند.

ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه
نیروهای نظامی ترکیه طی ماه‌های اخیر به صورت مستقیم در جنگ سوریه دخالت کردند. ارتش ترکیه از چند ماه پیش به بهانه مبارزه با داعش در قالب عملیاتی به نام سپر فرات وارد خاک سوریه شد، اما در واقع هدف اصلی ترکیه از این عملیات نظامی، باز کردن راه برای پیشروی گروه‌های تروریستی مورد حمایت خودش در استان حلب در شمال سوریه بود.
دولت ترکیه تصور می‌کرد که نیروهای نظامی‌اش بدون دادن هزینه انسانی و تجهیزاتی می‌توانند به راحتی در داخل خاک سوریه پیشروی کنند، اما این اتفاق نیفتاد و دخالت نظامی مستقیم ترکیه در خاک سوریه تلفات سنگینی را برای این کشور به دنبال داشت.
طی ماه‌های اخیر ده‌ها تن از سربازان ارتش ترکیه در عملیات نظامی در خاک سوریه به دست داعش کشته و صدها تن دیگر از این سربازان هم مجروح شدند. تلفات نظامی ارتش ترکیه در داخل خاک سوریه هم ادامه دارد و روز به روز اخبار جدیدی از کشته شدن سربازان ترکیه در خاک سوریه در رسانه‌ها مخابره می‌شود.
علاوه بر این داعش توانست که تعداد زیادی از خودروهای نظامی ارتش ترکیه همچون تانک‌ها را در داخل خاک سوریه منهدم کند و تعدادی از این خودروها را هم به غنیمت گرفت. حتی این گروه ترویستی توانست که دو سرباز ارتش ترکیه را اسیر کند و پس از مدتی هم تصاویر اعدام فجیع این سربازان از سوی داعش در رسانه‌های جهان منتشر شد.
نیروی زمینی ارتش ترکیه در حالی این تلفات سنگین را در یک عملیات نظامی در خاک سوریه داد که از پشتیبانی کامل نیروی هوایی این کشور برخوردار بود. این عملیات نظامی ادامه دارد و احتمال افزایش آمار تلفات نظامی ترکیه در داخل خاک سوریه زیاد است.

شکست سیاست‌های اردوغان در سوریه
غربی‌ها هم طی سال‌های اخیر، چندان با دولت ترکیه در اجرای سیاست‌هایش در سوریه همراهی نکردند و پشت این کشور را در سوریه خالی کردند. اصراری که اردوغان برای برکنار کردن بشار اسد از قدرت در سوریه دارد، در میان سران کشورهای غربی وجود ندارد، چون آنها می‌دانند که در صورت سقوط حکومت سوریه، گروه‌های تروریستی تکفیری جای این حکومت را می‌گیرند و این مسئله به هیچ‌وجه به صلاح امنیت جهان نیست.
یکی از نشانه‌های شکست سیاست اردوغان در قبال سوریه، آزادسازی شهر حلب به دست ارتش سوریه بود، با وجود تمام اقداماتی که اردوغان برای نجات تروریست‌ها در حلب انجام داد، اما ارتش سوریه این شهر مهم و استراتژیک را به صورت کامل از دست گروه‌های تروریستی آزاد کرد.
دولت ترکیه اخیراً تغییراتی را در سیاست خارجی خود داشته و سعی کرده است که با گسترش روابط خودش با روسیه به دستاورد چشمگیری در سوریه برسد، البته بازهم به نظر نمی‌رسد که اردوغان از این راه هم بتواند به موفقیت قابل ذکری دست پیدا کند.

تبعات ادامه دخالت ترکیه در سوریه
دولت ترکیه به هر حال باید دست از دخالت در سوریه بردارد و رویه خودش را در قبال این کشور تغییر بدهد. تجربه چندین سال جنگ در سوریه نشان داده است که امکان سرنگون کردن دولت این کشور از طریق عملیات نظامی و حمایت از گروه‌های تروریستی وجود ندارد، به همین دلیل دولت ترکیه باید شیوه تعامل با دولت سوریه را در پیش بگیرد.
ادامه دخالت ترکیه در سوریه استمرار ناآرامی‌ها در این کشور و نیز گسترش آن را به دنبال دارد. همچنین با ادامه این دخالت، اقتصاد ترکیه و بخش گردشگری، بحران‌شان ادامه پیدا خواهد کرد. راه نجات ترکیه از بحران‌های اقتصادی و امنیتی، دست کشیدن دولت این کشور از دخالت در سوریه است.
البته به نظر نمی‌رسد که ترکیه حاضر باشد تغییر اساسی را در سیاست‌های خود در قبال سوریه بدهد، چون اردوغان تمام اعتبار سیاسی خودش را در راه کمک به گروه‌های تروریستی در سوریه گذاشته است. او تغییر اساسی در سیاست‌های ترکیه را به منزله پذیرش اشتباه بودن روش خود طی سال‌های گذشته می‌داند و به همین دلیل از این کار دوری خواهد کرد.
سناریوی متحمل برای آینده این است که ناآرامی‌ها در ترکیه افزایش پیدا کند و بخش گردشگری این کشور باز هم شاهد کاهش تعداد گردشگران خارجی باشد، از آن سو هم تلفات ارتش ترکیه در داخل سوریه ادامه پیدا خواهد کرد و حتی اگر این ارتش پیشروی قابل توجهی داشته باشد، به قیمت دادن تلفات انسانی خواهد بود. ارتش سوریه هم احتمالاً در آینده، مناطق بیشتری را در استان‌های حلب و شاید ادلب از دست تروریست‌ها آزاد کند.

14مارس/17

منظومه اهل دل

آینه‌ زهرایی
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول

پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول

پای مدح تو به عالم همه حیران هستیم
در مقامات تو سرگشته و ماتند عقول

حتم دارم به دلش نام شما را هم برد
توبه‌ی آدم اگر پیش خدا گشت قبول

مظهر نام حسین است به عالم نامت
«یا حسین» از دم ِ «یازینب» ما کرد حلول

کار و بارش شده بیچارگی و در به دری
هرکسی که زگدایی درت کرد عدول

بی توسل به شما روز و شبم هست خزان
می‌شود رزق، در عالم به نگاه تو نزول

زینت اهل سما، زینت مادر، زینب
زینِ اب، زینِ نبی، زینِ برادر، زینب
شیعیان در دلشان حب تو دارند همه
خانواده، پدر و مادر و فرزند همه

از درِ خانه تو فیض رسیده است به ما
با نگاه تو شدیم عبد خداوند همه

هرکجا کار گره خورد خدا را دادیم…
…به نخ چادر مشکی تو سوگند همه

کوری چشم حسودان به زمین چرخاندند
دور تو، دور سر فاطمه اسپند، همه

خمسه طیبه با دیدن رویت امشب
در میان دلشان آب شده قند، همه

زینت حیدری و آینه زهرایی
آمده برلب عشاق تو لبخند، همه

در دفاع از حرمت نام تو را حک کردیم
روی هر چفیه و پیراهن و سربند، همه

شهدای حرمت شیعه ناب علی‌اند
دشمنان حرمت نطفه حرام‌اند همه

جان ارباب نگاهی تو بر این نوکر کن
این گدا را به دفاع از حرمت پرپر کن
«مهدی علی قاسمی»

منظومه انقلاب
او آمد و در کویر، باران گل کرد
در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد

او آمد و ریشۀ زمستان خشکید
گلعطر خجستــۀ بهــــاران گل کرد

او آمد و با گرسنگان خلوت کرد
در شهر، امید و عشق را قسمت کرد

از منبر خاک، مهربان، بالا رفت
با لهجه پا برهنه‌ها صحبت کرد

او آمد و ما برادری را دیدیم
در عالم خاک، سروری را دیدیم

او آمد و سیب عشق را قسمت کرد
در سایه دیـن، برابری را دیدیم

او آمد و زندگی پر از شادی شد
ویرانه دل، دوباره آبادی شد

او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد
ای دل‌شدگان! بهار آزادی شد
آن مرد، ز داغ و درد مردم می‌گفت
از خانۀ لخت و سرد مردم می‌گفت

او آمده بود تا ورق برگردد
بی‌واهمه از نبرد مردم می‌گفت

او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم
پایان شب سیاه را فهمیدیم

او آمد و زیر سایه دستانش
ما معنی سرپناه را فهمیدیم

او آمد و حال آسمان بهتر شد
خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد

از بند گسست، حضرت آزادی
دوران حکومت ستم، آخـر شد

او آمد و کوچه و خیابان شد سبز
امید شکفت و عشق و ایمــان شد سبز

او آمد و از وطن فراری شد دیو
در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز

او آمد و چشم آسمان را وا کرد
در فصل قفس، پرنده را افشا کرد
آموخت به ما پرندگی را با شوق
صیاد قـفس اراده را رسوا کرد

مردی ز تبار بوذر و سلمان بود
بر روی لبش تبسم ایمان بود

در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت
آمیزه‌ای از فرشته و انسان بود

بر روی لبش، تبسمی زیبا بود
درهای دلش به روی مردم وا بود

از نام و نشان او اگر می‌پرسی؟
او، روح خدا، امام خوبـی‌ها بود

بر روی لبش، سلام آزادی بود
در سینه او، پیام آزادی بود

او آمد و واژۀ قفس را خط زد
او روح خدا، امام آزادی بود

من آمده‌ام امید را بنویسم
صبحی که ز ره رسید را بنویسم

من آمده‌ام به خط عزت نامِ
این ملت رو سپید را بنویسم
برخیز که نور ناب را بنویسیم
آیینه‌ترین کتاب را بنویسیم

برخیـز به خط روشن آزادی
منظومه انقلاب را بنویسیم

ما امت «لااله‌الاالله» ایم
با قافله مُوحدان همراهیم

هم قبله و هـم قبیله ابراهیم
هم سلسله امام روح‌اللهیم

ای دل‌شدگان! مُرید وحدت باشید
در چشم وطن، امید وحدت باشید

وقتی ز نفاق، باب وحدت بسته‌ست
چون روح خدا، کلید وحدت باشید
«رضا اسماعیلی»

بیا تا برویم…
همسفر وقت قیام است، بیا تا برویم
کاروان راهی شام است، بیا تا برویم

نسل آنان که زد آتش خیَم زینب را
حال تهدید نموده حرم زینب را
بین کفن‌پوش سپاه عجم زینب را
نصب کن در حرم دل علم زینب را
عمه جانِ نُه امام است، بیا تا برویم

عاشقم، شیوه عاشق به مَصاف آمدن است
اوج غیرت دل پر موج به دریا زدن است
کربلایی شدن امروز دمشقی شدن است
یُمن خوش در یَمَن و عدن، خلیج عَدَن است
جان پی اخذ مرام است، بیا تا برویم

شهدایی که در این رَه به خدا پیوستند
همگی گوش به فرمان ولایت هستند
هرچه عُمّال ستم خوار و ذلیل و پستند
عاشقان علوی از می عرفان مستند
صحبت از ساقی و جام است، بیا تا برویم

حال ای شیعه آزاده بگو یا زهرا
بتو این فاطمه دم داده بگو یا زهرا
داعشی از نفس افتاده بگو یا زهرا
گفتی آماده‌ام آماده بگو یا زهرا
فاطمه امّ کِرام است، بیا تا برویم

نروی گر تو بر آنجا دم بحران آید
دل به دریا نزنی، موج خروشان آید
خصم نامرد ز سوریه به ایران آید
موقعیت چو شناسی به تنت جان آید
از ملک بر تو سلام است، بیا تا برویم

سوزد این منطقه از آتش شیطان عنود
فتنه‌ها زیر سر آل‌سعود است و یهود
ظلم بگذشته برادر دگر از حد و حدود
هرکه خاموش نشیند «عدمش به ز وجود»
ننگ و تسلیم حرام است، بیا تا برویم

متّحد باش در این خانه بگو یا حیدر
حذر از فتنه بیگانه بگو یا حیدر
سنی و شیعه ذلیلانه بگو یا حیدر
او بُوَد شمع و تو پروانه بگو یا حیدر
مرتضی شاه اَنام است، بیا تا برویم

ساده‌اندیش مشو، کین عمل از تو عجب است
هان مگو جنگ سر خاک دمشق و حلب است
جنگ، مابینِ تبهکار و شهادت‌طلب است
عون مظلوم شدن شرط وفا و ادب است
ظلم این قوم مدام است، بیا تا برویم

بشناس ای دل من لشکر سفیانی را
ضربه زن داعشیان عربستانی را
کن دعا صولت سردار سلیمانی را
که به تصویر کشد غیرت ایرانی را
تیغ بیرون ز نیام است، بیا تا برویم

شده ای دل دم ایثار، بگو یا زینب
قدمی یکدله بردار بگو یا زینب
تا شوی بر شهدا یار بگو یا زینب
جان عباس علمدار بگو یا زینب
او نگهبان خیام است، بیا تا برویم

جبهه عشق، کنون مرد خطر می‌خواهد
یا حسین گفتن مردانه جگر می‌خواهد
سرور بی سر ما دادن سر می‌خواهد
پا نهادن به ره عشق هنر می‌خواهد
در کمین قوم ظلام است، بیا تا برویم

پیرو حضرت عباس بگو یا عباس
صاحب نعمت احساس بگو یا عباس
طالب فرصت حساس بگو یا عباس
قدر این نابغه بشناس بگو یا عباس
عطر سقّا به مشام است، بیا تا برویم

حَرب خسته نکند مؤمن محرابی را
نرساند به حرم قافله اعرابی را
سعی کن گم نکنی خط جهت‌یابی را
خیز و از جای بکن ریشه وهابی را
عمر این فرقه تمام است، بیا تا برویم

درد، دردِ همگانی است بگو یا مهدی
روز امدادرسانی است بگو یا مهدی
دل سرای نگرانی است بگو یا مهدی
مهدی ارباب جهانی است بگو یا مهدی
یار فرمانده عام است، بیا تا برویم
«ولی‌الله کلامی زنجانی»

14مارس/17

انقلاب اسلامی بارقه الهی

سپیدهای که از افق اسلام سر زد
در آن هنگامی که تباهی، تیرگی و ستم، هویت و عزت انسانهای طالب حقیقت و مشتاق حکمت را در مخاطره و تهدید قرار داده بود و بر اثر تبانی جرثومههای ظلم و بیداد و عوامل استکبار، محرومان و مظلومان بیپناه در هالهای از آشفتگی قرار گرفته و از تمامی مواهب واقعی و به حق محروم بودند، ناگهان سپیدهای سر زد و سراج منیر محمدی و مصباح حیاتبخش حسینی در سیمای پرصلابت امام خمینی تابیدن گرفت و بارقهی نور، امید و رویش، سرزمین ایران را منور ساخت.
دلیل اینکه امت مسلمان بعد از قرون متوالی، تحمل سرمای استخوانسوز ستم، بهار رویش، استقلال، هویت و اصالت را نظارهگر شدند، این است که این انقلاب صبغهای اسلامی و رنگی ایمانی دارد و در واقع این نور توحید است که آثار و برکات شگفتآورش تجلی یافته است.
عالم در جهانبینی الهی و اسلامی، پرتوی از وجود بیپایان باریتعالی است و هدف از ارسال پیامبران الهی و نزول کتب آسمانی این بود تا بشریت را به شناخت خدای هستیبخش، عبودیت و تسلیم گردیدن در برابر او فراخوانند و زنجیر عبودیت و تسلیم در برابر غیر خدا را از هم بگسلند: «و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدو الله واجتنبوا الطاغوت؛۱ همانا بین هر امتی پیامبری برانگیختم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری جویید.»
حضرت علی هدف بعثت نبیاکرم را چنین بیان فرمودهاند: «فان الله تعالی بعث محمداً بالحق لیخرج عباده من عباده عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهده و من طاعه عباده الی طاعته و من ولایت عباده الی ولایته.»۲ در این کلام گهربار، چهار رکن «بندگی»، «تعهد»، «پیروی» و «ولایت» دیده میشود که در نظامهای ظالمانه و تشکیلات طاغوتی این اصول استوار، رنگ شرک و کفر دارند. آحاد جامعه، بنده جبّاران و زورگویان میشوند و هرگونه میثاق و پیمانی به منظور تحکیم سلطهگری دستگاه ستم صورت میگیرد. طاغوت ضمن اینکه خود از مستکبران و قطبهای شرک و کفر پیروی میکند، ملت خویش را نیز به اسارت درمیآورد و شبح ذلّت را بر جامعه حاکم میسازد.
انقلاب اسلامی ایران حرکتی اصیل، سترگ و تحولآفرین میباشد که فروزندگی آن، ریشه در ارزشهای الهی و دینی دارد و به همین دلیل هیچ طوفان و خدعهای قادر نخواهد بود که این فروغ فروزان را خاموش نماید. بدون تردید این نهضت دینی به عنوان مهمترین و بزرگترین رویداد تاریخ معاصر، تبلور خشم مقدس و خروش انسانهایی مؤمن و متدین بر علیه دستگاه استبدادی است که دستنشانده ابرقدرتها بود. حرکتی که به منظور احیای عظمت اسلامی، استقلال راستین و عزت جامعه اسلامی به وقوع پیوست و با فداکاری و ایثار امّتی متحده و به برکت خون هزاران شهید جان برکف و رهبری مدبّرانه و خردمندانه امام خمینی بر دشمنان داخلی و خارجی غلبه یافت و به رغم تمامی تنگناها، فشارها، آسیبها، آفتها و بازدارندگیهای مخرب، به رشد، بالندگی و شکوفایی خود ادامه داد.۳

ثمرهای ثمین
برخلاف روند انقلابها و جنبشهایی که نیروی محرکهای به نام «مذهب» ندارند و براساس اهدافی چون حاکمیت نژادی، سلطه سیاسی و نظامی حرکت میکنند، انقلاب اسلامی قیامی برای خدا، کسب رضایت حق تعالی، ادای تکلیف، و قطع ایادی متجاوز به حریم اسلام و مسلمین بود. امام خمینی در لحظاتی سرنوشتساز و مواقعی حساس، مکرر این آیه را تلاوت مینمودند: «قُل إنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَه أَن تَقُومُوا لِلّهِ…؛۴ بگو من تنها یک موعظه برایتان دارم و آن قیام برای خداست.» خیزشی که نه تنها شخصیت اصیل و راستین آدمی را احیا مینماید و او را به سوی مقصدی عالی سوق میدهد و همراه با اجر معنوی و پاداش اخروی است، راه دستیابی به توسعه همهجانبه و عادلانه کشور و عزت و سربلندی در سطح بینالمللی نیز خواهد بود و کسانی را که با چنین نیتی قیام کنند، وعده خداوند درباره آنان صادق خواهد بود: «… أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون»۵
قیامی اینگونه اگر به پیروزی بینجامد و یا به دلیل موانعی، گرفتاریهایی دربرداشته باشد و شهادت به همراه آورد، باز هم پیروزی است. قرآن کریم میفرماید: «قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَیَینِ وَ نَحنُ نَتَرَبَّصُ بِکُم أَن یُصیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِن عِندِهِ أَو بِأَیدینا»۶
جامعه اسلامی ایران، پیرو اطاعت از رهبری برای مبارزه با دستگاه استبداد، ضربات شدیدی را از دشمن دید و توطئهها، ترورها و نیرنگهای گوناگونی برای در هم کوبیدن این حرکت مقدس به اجرا درآمد، اما هرگز مأیوس و خسته نشد و این مسیر نورانی را ادامه داد.
امام خمینی از مردم خواست با سلاح توحید که همان شعار «اللهاکبر» است به میدان بیایند و اگر به چنین قدرت مطلقی تکیه کنند، مطمئن باشند بزرگترین حامی را خواهند داشت و این ویژگی چنان اقتدار و صلابت معنوی به وجود میآورد که آنان را بر تمامی ابرقدرتها غالب خواهد ساخت: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛(۷) اگر خداوند شما را یاری کند، هیچکس نمیتواند بر شما غلبه یابد و اگر شما را خوار دارد، چه کسی از آن پس یاریتان مینماید؟ پس مؤمنان باید بر خدا توکل کنند.»

کیمیای ایمان امت مسلمان
انسان مؤمن خود را در برابر جامعه متعهد و مسئول میداند، از این رو، بیعدالتی و نابرابریهای اجتماع را برنمیتابد، در مقابل ستم قیام میکند، به ستمگر و فاسد و کسی که اموال عمومی و انفال را در راه منافع خود و اطرافیان حیف و میل میکند و اسراف و تبذیر مینماید، مجال این خلافها را نمیدهد. همین ایمان مذهبی و باور درونی است که دلها را به هم نزدیک میسازد، اعتماد را میان افراد برقرار میکند، به ارزشهای اخلاقی اعتبار بخشیده، تمامی اعضای جامعه را مانند پیکری واحد به یکدیگر پیوند میدهد و شجاعت و شهامتی وصفناپذیر در آنان ایجاد مینماید.۸ چنین مشخصاتی در جریان شکلگیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی کاملاً قابل مشاهده بود. امام خمینی فرمودهاند: «… پیروزی بزرگ این است که انسان در [نبرد با] نفس خودش پیروز باشد و بر شیطان خودش غلبه کند و شماها بحمدالله اینطور که جانفشانی در راه خدا میکنید، غلبه کردید بر شیطان خودتان…».۹
این قدرت ایمان ضمن اینکه ارادهها را تقویت کرد و آنان را برای مبارزه با ستم مصمم نمود، در میان مردم تحول روحی و نوعی دگرگونی معنوی و اخلاقی به وجود آورد. امام خمینی میفرماید: «آنها [دشمنان] فکر نکردند، تأمل نکردند که شاه خائن سابق [ایران] دارای همه قوا بود و همه قدرتها با او بودند و [از وی] پشتیبانی میکردند. [اما] همین ملت غیور ایران، با قدرت ایمان، او را به جهنم فرستادند».۱۰
«این یک تحول روحی بود که به خواست خدا در ملت بیدار شده بود و رمز پیروزی ملت ما این معنا بود که به خاطر اسلام فریاد میکردند، همگی گفتند ما این سلسله فاسد را نمیخواهیم، این یک امر الهی بود و خدا خواست این کار بشود».۱۱
امام خمینی تأکید نمودهاند: «مردم مبارز ایران با دست خالی ولی با نیروی ایمان، دولت آمریکای جنایتکار را به زانو درآورد و شاه مخلوع را بیرون کرد و به امید خدا تا قطع تمام وابستگیها به مبارزاتش ادامه خواهد داد».۱۲
آن عامل نیرومندی که دلهای مردم را به این نهضت و رهبری آن متصل ساخت و آن نیروی عظیمی که امت مسلمان را همچون اقیانوسی موّاج در تمام مراحل انقلاب اسلامی در برابر چشم جهانیان قرار داد، همین ایمان و اعتقاد به خداوند، قرآن و اسلام بود. مقام معظم رهبری فرمودهاند: «اگر ایمان مردم به اسلام نبود، انقلاب به پیروزی نمیرسید. اگر امام عزیزمان در دلهای یکایک مردم (چه در ایران و چه در جهان) نفوذ عمیق داشت و سخن و رفتار او برای مردم مسلمان داخل و خارج کشور درس بود، به این خاطر است که مردم به خدا و اسلام ایمان داشتند. استکبار هم فهمیده است که این ملت به برکت ایمان متحد شد و رهبر خود را انتخاب کرد. از قدرتهای بزرگ دنیا نترسید. آنها متوجه شدند که همه موفقیتها و پیشرفتهای ما، به برکت ایمان به دست آمده است، لذا با ایمان و اسلام ما دشمن شدهاند، اما همانطور که خدای متعال در قرآن وعده فرموده [است] تا وقتی ایمان عمیق اسلامی با مردم همراه است، هیچ خطری ملت و انقلاب را تهدید نمیکند و هیچ قدرتی نمیتواند کمترین آسیبی به جمهوری اسلامی و انقلاب شکوهمند ایران وارد آورد».۱۳
امام خمینی تصریح نمودهاند: «ایمان مردم سبب این معنا شد که [مردم] با هم فریاد کنند و جلو بروند. آن معنایی که شماها را پیروز کرد و آنها را شکست داد این بود که آنان ستمگر بودند و شما که مظلوم بودید کمکم عقدههایی پیدا شد و بعد هم توجه به اسلام پیدا شد و همه با هم با توجه به اسلام جلو رفتید، و در عین حالی که وسایل نداشتید، بر اینهایی که همه وسایل را داشتند، پیروز شدید».۱۴

طلوعی تابناک از افق حماسه و ایثار
بدیهی است انسانی که به برکت ایمان و تقوا اندرون را از امیال گوناگون تزکیه نموده و دل را به نور الهی صفا داده است، به آن درجهای از وارستگی رسیده که از بذل مال و جان، در راه هدفی عالی و مقصدی پاک ابایی ندارد و ملتی که شهادت را عزت ابدی و حیاتی جاودانه تلقی میکند و آن را نوری عظیم میداند و این موضوع را باور کرده است که پیوستن به صف مبارزان برای خداست، دیگر از کشته شدن خوف ندارد. او به این درجه از یقین رسیده است که فداکاری در این راه و رسیدن به مقام شهادت، خود یک پیروزی بزرگ و سرافرازی و تحصیل شرافت در گروی ایثار و از خودگذشتگی است. روحیه «شهادتطلبی» باعث میشود که انسان از هیچ قدرت و توطئهای هراس به دل راه ندهد و مصمّم و باصلابت پیش برود. امام خمینی فرمودهاند: «ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی هراس ندارد. هراس، آن دارد که شهادت مکتب او نیست».۱۵
فرهنگ شهادت برای کسانی قابل فهم است که خدا را ناظر اعمال و شاهد رفتار خویش دیده و به پیروی از پیامبر و ائمه هدی میخواهند جاودانه تاریخ باشند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی تأکید نموده است؛ خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست. خون طاهر آنان به حکومت طاغوتی یزید خاتمه داد. خون پاک اینان [طومار] سلطنت طاغوتی را به هم پیچید. شهادت ارثی است که از اولیاء به ما میرسد. این خون سیدالشهدا است که خونهای ملتهای اسلامی را به جوش میآورد و این دستههای عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان میآورد و برای اسلام و حفظ مقاصد اسلامی مهیا میکند.۱۶
به فرمایش مقام معظم رهبری، متاع جان به دوگونه از دست انسانها میرود، یکی اینکه آن را مفقود نمایی و دیگر اینکه آن را بفروشیم. آنها که در راه خدا کشته میشوند جان خود را فروخته و در عوض جنّت و رضوان الهی را دریافت کردهاند، که بالاترین دستاورد است و امتیاز مهمی است. شهادت در واقع برترین پاداش و مزد کسی است که در راه خدا تلاش میکند و از راحتی و آسایش معمولی و امکانات مادی و رفاهی فناپذیر صرفنظر میکند تا ارزشها احیا گردد و یا دین الهی حفظ گردد و راه فضیلت و معنویت رونق گیرد. این شهدا بودند که باعث شدند اسلام و انقلاب اسلامی از نگاه شیاطین و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند. آنان دریافتهاند که روحیه ایثارگری و فداکاری، کاخهای ابرقدرتها و اعوان و انصار آنان را به لرزه درآورده است.۱۷
اصولاً از پشتوانههای مهم پیروزی نهضت اسلامی، توجه به جانفشانیهای حضرت اباعبدالله الحسین و یاران خالص او میباشد و روح این خیزش و جهتگیریهای اساسی آن، مشعل عاشوراست. در همان روزهای آغازین این حرکت، نهضت خونین پانزده خرداد ۱۳۴۲ هـ.ش به محرم سال ۱۳۸۳ هـ.ق گره خورد و محافل و مجالس حسینی، روضهخوانیها و هیأتهای سینهزنی به کانونهایی برای بیان مسائل این قیام تبدیل گردید. در روزهای اوجگیری این انقلاب، یعنی محرم سال ۱۳۹۸ هـ.ق که با پاییز ۱۳۵۷ هـ.ش مقارن بود، امام خمینی فرمودند که ماه محرم تعظیم گردد و مردم اینگونه مجالس را با شور و هیجان برپا کنند. آن رهبر بزرگ، این ایام را ماه پیروزی خون بر شمشیر دانست و مجدداً همان حماسه عظیم و فراگیر امت مسلمان شکل گرفت و حرکتی که روح و جهت حسینی داشت، با ذکر مصائب حماسهآفرینان کربلا گره خورد و سرانجام پیروزی را در آغوش گرفت. این برنامهها در مقام عمل بود، اما از نظر روح و محتوای قیام عاشورا، این پیوند به وضوح دیده میشود، زیرا حرکت حضرت امام حسین برای اقامه عدل و مبارزه با ظلم و جفا و فساد بود. از فرمودههای آن بزرگوار به خوبی برمیآید که میخواستند جامعه را از وضع اسفباری که داشت اصلاح کنند. امر به معروف و نهی از منکر نمایند و با حاکمی ستمگر که حرام خداوند را حلال کرده و با سنت رسول اکرم به مخالفت برخاسته، به مبارزه برخیزند.۱۸ امام خمینی نیز در نهضت اسلامی ایران همین اهداف را تعقیب میکرد و درصدد بود بنیان ظلم و جور و طغیان را بر هم زند و حرکت انبیاء و اولیاء را برای اقامه قسط و نظامی اسلامی و حاکمیت شریعت، ادامه دهد.۱۹

وحدت، رمز اقتدار
تردیدی نیست که اتحاد و انسجام آحاد جامعه اسلامی، اقتدار و نیرویی فوقالعاده به وجود میآورد که میتواند تمامی موانع را از سر راه خود بردارد و قلّه عزت و عظمت را فتح کند. اما در صورتی این وحدت و همدلی محقق میگردد که انسانها براساس انگیزههایی ایمانی و قرآنی، قلوب خویش را به هم نزدیک کنند و نیز هدفی مقدّس و متعالی را که فراتر از مقاصد شخصی است، پیبگیرند.
امام خمینی فرمودهاند: «شما دیدید و ما هم شاهد بودیم که وحدت کلمه یک ملت شجاع، با اعتماد به اسلام و خدای تعالی موجب غلبه بر غولهای بینالملل شد و دست همه استعمارگران را قطع نمود. آن چیزی که ما را در این نهضت پیش برد، دو مطلب است که یکی از آن دو اساس بود و دیگری به واسطه آن اساس، تحقّق یافت. آنچه اساس بود، این بود که مردم به عنوان اسلام، ایمان و عقیده وارد این میدان شدند و چون اسلام و ایمان بود، قشرها با هم متحد شدند. چون رمز حقیقی و وحدت جهت و مسیر به وجود آمد، آن مطلبی که همه محال میدانستند در ایران تحقق پیدا کرد. رمز این بود که همه با هم بودند و همه با هم فریاد میزدند که ما این رژیم فاسد را نمیخواهیم، ما جمهوری اسلامی میخواهیم و این اسباب تحقق آن مطلبی شد که دنیا آن را غیرممکن میدانست. البته این روی حساب ما دیگری است، ولی ملت ایران روی حساب معنویت و توجه به خدای تبارک و تعالی و ایمان پیش برده و این قدرتهای شیطانی را که پشتیبان او [رژیم پهلوی] بودند شکست داد. اجانب لمس کردند که یک کشوری، اگر همه اقشارش با هم متحد شوند، هیچ قدرتی نمیتواند در برابرشان بایستد و به آنان خیانت کند… وقتی نیروی اسلامی بود، تمامی قشرها به هم متصل شدند و همه با هم این سد بزرگ را شکستند. این وحدت کلمه، این قدرت ایمان، توجه به اسلام شما را به پیروزی تا اینجا رسانید، از این به بعد هم با همین قدرت پیش بروید».۲۰

هدایت اقیانوسی خروشان
رهبری این نهضت اسلامی و حرکت مذهبی را شخصیتی برعهده گرفت که بعد از انبیاء و اولیای الهی با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نمیباشد. به فرمایش مقام معظم رهبری، او ودیعه خداوند در دست ما و نشانه عظمت الهی بود. وقتی انسان او را میدید، عظمت بزرگان دین را باور میکرد.۲۱
اگرچه مردم با اراده پولادین و با تکیه بر ایمان یکپارچه و متحد به میدان مبارزه برای استبداد و استکبار حاضر گردیدند، ولی بالاتر از این اقیانوس خروشان، این امام خمینی بود که توانست چنین عظمتی را به وجود آورد. ایجاد تحول در یک ملت به عنوان انسانهایی فداکار، مقاوم و شجاع، جز با دست توانای عالمی ربّانی، فقیهی وارسته و فرزانه و عارفی سیاستمدار که با تزکیه درون، عبادت، ذکر و دعا، روح وارسته خویش را به عالم قدس و ملکوت متصل ساخته و به منبع قدرت لایزال الهی متکی گردیده، امکانپذیر نبود.
مقام معظم رهبری اینگونه گوهرافشانی نمودهاند: «شخصیت امام تا حد بسیار زیادی به اهمیت و عظمت آرمانهای او مربوط میشد. همت بلند و ایمان و توکل و خستگیناپذیری و استعدادهای فراوان و تواناییهای اعجابانگیزی که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار افتاد و در سمت هدفهای موردنظرش پیش میرفت و ناگهان همه میدیدند که آن هدفها محقق شدهاند. نقطه اساسی کار او این بود که در اراده الهی و تکلیف شرعی محو میشد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف مطرح نبود. واقعاً او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوهها میمانست و عمل صالحش با خستگیناپذیری توأم بود. ما باید راه او را ادامه دهیم، آن چیزی که از امام برای ما قابل تقلید است، هدفهای او و حرکت به سوی آن هدفهاست.»۲۲
و در جای دیگر تصریح نمودهاند: «وقتی مردم به برکت راهنماییهای آن رهبر بزرگ، از گرایش و سرسپردگیهای مادی بیرون آمدند و به سمت خدا حرکت کردند و راه او را بر راه زندگی راحت ترجیح دادند، توانستند انقلاب را به پیروزی برسانند. عامل موفقیت رهبر عظیمالشأن ما این بود که توانست اقیانوس عظیمی را اینطور به حرکت درآورد و میلیونها انسان را خدایی کند و راه اسلام را راه زندگی قرار دهد و اسلامی را که همه قدرتهای دنیا علیه آن بسیج شده بودند، عزیز کند و معنویت و ارزشهای منزوی شده معنوی را دوباره احیا کند.»۲۳
امام خمینی از سلاله پاک رسول خدا«ص» بود که در بوستان قرآن و عترت چنان شکفت که عطر وجودش عالم را معطر ساخت. این شاگرد شایسته مکتب ائمه اطهار که به حق درس ایمان و اخلاص را در بالاترین حد فراگرفت، خود مربی عالیقدر جهانیان گردید. او که روح خدا بود، در کالبد بدون جان آدمیان، روح خدایی دمید. کلامش تبلور حقانیت اسلام بود و نگاهش بر قلبهای منجمد، گرمای ایمان میبخشید.(۲۴)
او که از دهههای قبل با بیان و بنان کارنامه سیاه و حرکتهای وقیحانه رژیم دستنشانده پهلوی اول را افشا مینمود، به هنگام روی کار آمدن پهلوی دوم (محمدرضاشاه پهلوی) که فساد، ابتذال، جنایت، خیانت و اختناق به اوج خود رسیده بود، باصلابت ویژه و عزمی راسخ و ارادهای مصمم، اما تنها و در تنگناهای فرساینده، به نبرد با نظام طاغوتی پرداخت و این تشکیلات استبدادی را غیرقانونی، وابسته به اجانب، دستنشانده ابرقدرتهای استعمارگر شرق و غرب و حامی رژیم سفّاک و تروریست صهیونیستی معرفی کرد و جامعه اسلامی را به مبارزهای جدی و خیزشی فراگیر علیه آن جرثومههای تباهی فراخواند تا آنکه تلاشهای مبارزاتی به گونهای همهجانبه و گسترده در ابعاد گوناگون، این رژیم سفاک را به هراس وادار کرد و ناگزیر نیروهای انقلابی اعم از روحانیان، دانشگاهیان، کارگران و بازاریان و سایر اقشار مبارز را دستگیر و راهی سیاهچالهای مخوف نمودند.
آنان گرچه در زندان، شکنجههای وحشیانه عوامل ساواک را تحمل کردند و برخی نیز به فیض شهادت نایل آمدند، ولی دست از مقاومت و پایداری برنداشتند و از رهنمودهای امام خمینی با جان و دل پیروی کردند. در واقع نیروهای مبارز به برکت تعالیم رهبر نهضت، از بصیرت و بینش سیاسی بالایی برخوردار گردیدند و باران بیداری ایشان را به صحنههای نبرد با اهریمنان مستبد کشانید و سرانجام به دنبال تظاهرات گسترده، اعتصابات وسیع توأم با فریادهای اللهاکبر، رژیم منحوس پهلوی در باتلاق منکرات خود فرو رفت. حرکت امام خمینی صرفاً صبغهای سیاسی نداشت، بلکه او به عنوان زعیم شیعیان، به لحاظ شرعی و اعتقادی احساس تکلیف کرد و در میدان عمل، رسالت عالم و مسئولیت فقیه و نقش نهاد مرجعیت را در سرنوشت جامعه اسلامی به اثبات رسانید.۲۵

همراهی عنایت الهی با اراده ملت
امتی مسلمان، یکپارچه و متحد و با قطع امید از همه قدرتهای بیگانه با تکیه به ایمان و باورهای مذهبی تحت رهبری شخصیتی وارسته، پرهیزگار و پارسا، تمام خطرها را به جان خرید و برای درهم کوبیدن بساط نظامی ظالم و فاسد مصمم گردید، چون انگیزههای مردم و رهبری صادقانه بود و هدفی مقدس داشتند. از نصرت الهی و تأییدات خداوند متعال برخوردار شدند و این نکته اصلی قرآنی است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم؛۲۶ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر خدا را یاری کنید، او شما را امداد مینماید و قدمهایتان را استوار میسازد.»
امام خمینی در اینباره نکته ارزشمندی را یادآور گردیدهاند: «در قضیه پیروزی ملت بر رژیم منحط سابق، تصور این معنا که ملتی که هیچ چیز در دستش نیست [در حالی که] آن رژیم همه چیز دارد، چگونه پیروزی میشود، مشکل بود. لکن وقتی ملت بنا گذاشت که کاری بکند و در میدان وارد بشود، به آخر رسید و کاری کرد که ما نمیتوانیم درست حجمش را توجه کنیم و هر قدمی که ما و شما برداشتیم، خداوند به یک قدم دیگر ما را هدایت فرمود. چراغ را خود خدای تبارک و تعالی جلو گرفته و تاریکیها را روشن کرد و هیچ وقت نگذاشت ملت سست شود، این برای آن بود که ملت راهش را پیدا کرد و به صراط مستقیم رسید.»۲۷
امام عقیده دارد انقلاب اسلامی کاری الهی بود: «این کار بشری نبود، خدایی بود. بشر نمیتواند یک اجتماع را چنین به حرکت درآورد که با دست خالی یک سلطنت ۲۵۰۰ ساله را واژگون کند. چون خدای بزرگ پشتیبان این ملت بود کار به سامان رسید و انقلاب پیروز شد.»۲۸
«خداوند یک قدرتی به همه ما داد که بیاییم در خیابان و فریاد بزنیم این رژیم را نمیخواهیم. این قدرتی بود که خدا به شما داد و باید از خدا تشکر کنیم.»۲۹
«این پیروزی که برای ملت ما حاصل شد یک عنایت الهی بود، یک عنایت بزرگی که متحول کرد روحیه ملت را به روحیه اسلامی در صدر اسلام و این قدرت ایمان و اعتقاد به اسلام بود که این پیشرفت را نصیب ما کرد.»۳۰
مقام معظم رهبری نیز فرمودهاند: «برای انجام کارهای عظیم فقط باید به کمک و نصرت الهی و ایمان عامه مردم تکیه کرد. پول، سلاح مدرن و قدرت مادی و سیاسیکاری، تکیهگاه مطمئنی برای انجام کارها نیستند. خداوند متعال به رسول گرامی خود فرمود: …هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ۳۱ یعنی همین دو تکیهگاه، نصرت الهی و کمک مؤمنان تو را پیش برد، برای همین است که ما اعتقاد داریم وقتی قدرتهای مادی با حق سینه به سینه شوند، پوشالی و توخالی هستند.»۳۲
معظم له در جای دیگری میفرمایند: «چون ما برای اسلام کار میکنیم، خدای متعال هم نصرتش را بر ما نازل کرد، چون قلب آن رهبر عزیز منور به نور ایمان بود، خدا به او قدرت و قوتی بخشید تا بتواند بزرگترین کارهای روزگار را انجام دهد.»۳۳

آفاتی که این نعمت بزرگ را تهدید مینماید
انقلاب اسلامی در مسیر رسیدن به هدفهای عالی و مقدس خود، با آفتها و موانع زیادی مواجه میباشد. به طورکلی همان عواملی که موجب پیروزی این حرکت سترگ گردید، اگر به دلایلی تضعیف، تحریف و یا کمرنگ گردند، قطعاً این ستاره که بر بام ایران در حال پرتوافشانی است با مخاطرات و آسیبهای جدی روبهرو میشود. این روند نویدبخش و نورانی برای دشمنان داخلی و خارجی و ایادی استکبار و ارتجاع و نیز رژیم صهیونیستی قابل تحمل نیست و آنان با نیرنگهای مختلف، آن را آماج یورشهای خود قرار میدهند و فعالتر از قبل به مقابله با آن میپردازند. هدف شوم و شرارتبارشان این است که از صدور انقلاب و انتشار برکاتش در دیگر نقاط گیتی جلوگیری کنند و آن را از درون آسیبپذیر سازند.
آفاتی که تهدیدکننده انقلاب و نظام اسلامیاند عبارتند از:
۱٫ بیتوجهی به ارزشهای دینی و اخلاقی، آموزهها و رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری.
۲٫ از بین بردن «امید» در میان آحاد مردم و ترویج افکار مأیوسانه در میان آنان
۳٫ خودخواهی، امیال نفسانی و غلبه نفس اماره بر دستاندرکاران نظام اسلامی
۴٫ رفاهزدگی، تکاثرطلبی، دنیاگرایی، اسراف و تبذیر و اتلاف سرمایههای عمومی
۵٫ رخنه افراد منحرف، فتنهگر و فرصتطلب به درون تشکیلات جمهوری اسلامی
۶٫ ایجاد تفرقه بین اقشار گوناگون و اختلافافکنی در میان مذاهب اسلامی
۷ـ عدم استفاده از ظرفیتهای فکری، معنوی و طبیعی برای توسعه همه جانبۀ کشور
۸ـ نفوذ اندیشهها و نقشههای اجانب در دستگاههای پژوهشی، آموزشی، تربیتی و فرهنگی
۹ـ بیتوجهی به حقوق مسلم مردم در تمامی عرصهها و به بوته فراموشی سپردن عدالت اجتماعی، آزادیهای برحق و مشروع قشرهای گوناگون.
۱۰ـ شکاف اقتصادی و مفاسد اجتماعی و فاصله گرفتن از اقشار محروم جامعه.

پینوشتها
۱٫ نحل، ۳۶٫
۲٫ نهجالبلاغه، فرازی از خطبه ۱۴۷٫
۳٫ باران بیداری، صص ۳۰۷-۳۰۶٫
۴٫ سبا، ۴۶٫
۵٫ انبیاء، ۱۰۵٫
۶٫ توبه، ۵۲٫
۷٫ آلعمران، ۱۶۰٫
۸٫ انسان و ایمان، شهید مطهری، صص ۲۸-۲۷٫
۹٫ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر ۲۲، ص ۲۶۰٫
۱۰٫ همان مأخذ، دفتر نهم، ص ۲۰۵٫
۱۱٫ رهنمودهای امام خمینی، ص ۱۹۴٫
۱۲٫ مصاحبه امام خمینی با مجله تایم، کیهان، ۱۵ دیماه ۱۳۵۸٫
۱۳٫ حدیث ولایت، ج اول، صص ۲۳۳-۲۳۲٫
۱۴٫ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر نهم، ص ۱۹۱٫
۱۵٫ همان مأخذ، دفتر چهارم، ص ۴۲٫
۱۶٫ منبع قبل، صص ۳۶-۳۲٫
۱۷٫ بنگرید به حدیث ولایت، ج دوم، صص ۶۹-۶۸٫
۱۸٫ نک: بحارالانوار، ج ۴۴، صص ۳۲۹ و ۳۸۲٫
۱۹٫ برگرفتهای از بیانات مقام معظم رهبری، حدیث ولایت، ج ۲، ص ۶٫
۲۰٫ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر نهم، صص ۱۸۲، ۱۸۴، ۱۸۶ و ۱۹۰٫
۲۱٫ حدیث ولایت، ج اول، ص ۷٫
۲۲٫ همان مأخذ، ص ۵٫
۲۳٫ مأخذ قبل، صص ۱۴۹-۱۴۸٫
۲۴٫ فرازهای فروزان، صص ۱۵-۱۴٫
۲۵٫ نگرشی بر بعد معنوی انقلاب، محمدتقی رهبر، صص ۲۵-۲۴٫
۲۶٫ محمد، ۷٫
۲۷٫ در جستوجوی راه از کلام امام، ج ۹، ص ۲۱۵٫
۲۸٫ همان مأخذ، ص ۱۸۰٫
۲۹٫ منبع پیشین، ص ۱۸۷٫
۳۰٫ همان مدرک، ص ۱۹۳٫
۳۱٫ انفال، ۶۳٫
۳۲٫ حدیث ولایت، ج اول، صص ۱۶۶-۱۶۵٫
۳۳٫ همان مأخذ، صص ۲۳۳-۲۳۲٫

سوتیترها:
۱٫
آن عامل نیرومندی که دلهای مردم را به این نهضت و رهبری آن متصل ساخت و آن نیروی عظیمی که امت مسلمان را همچون اقیانوسی مواج در تمام مراحل انقلاب اسلامی در برابر چشم جهانیان قرار داد همین ایمان و اعتقاد آنان به خداوند، قرآن و اسلام بود

۲٫
برعکس انقلابها و جنبشهایی که نیروی محرکهای به نام مذهب ندارند و براساس اهدافی چون حاکمیت نژادی، سلطه سیاسی و نظامی حرکت میکنند، انقلاب اسلامی قیامی برای خدا، کسب رضایت حق تعالی، ادای تکلیف، و قطع ایادی متجاوز به حریم اسلام و مسلمین بود

14مارس/17

طنین زنگ انقلاب در ۱۲ بهمن

 

وقتی حضرت امام در دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷، درست شش روز پس از بهانهجوییهای بختیار برای بستن فرودگاه مهرآباد به علت نقص فنی پا به میهن گذاشت، کمتر کسی تصور میکرد که تا پایان عمر رژیم پهلوی بیش از ده روز باقی نمانده است. ۱۲ بهمن روز مهم و سرنوشتسازی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میرود، چرا که در چنین روزی، نفسهای رژیمی تا بن دندان مسلح که به تعبیر حضرت امام «همه چیز ما را به باد داد، مملکت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد»، به شماره افتاد و با سخنرانی ایشان در بهشت زهرا با این مضمون که «من دولت تعیین میکنم…»، بارقههای امید و نظم جدید در همه جای ایران درخشید.
مدرسه «رفاه» نخستین میزبان بنیانگذار انقلاب اسلامی بعد از ۱۵ سال تبعید شد و پس از یک روز اقامت، مشکلات ناشی از هجوم خیل عظیم جمعیت مشتاقان به آن باعث شد که حضرت امام به مدرسهای در همان حوالی موسوم به مدرسه «علوی۲» منتقل شوند و تا دهم اسفندماه در آن مسکن گزینند.
نظام آموزشی جدید در ایران که در سال ۱۳۰۹ شمسی پایهریزی شد، جای مکتب خانهها را گرفت. پس از تأسیس «دارالفنون»، که نخستین دانشگاه ایرانی به سبک جدید است، کوششهایی در ایجاد مدرسههای عالی در زمینههای مختلف علوم و فنون به منصه ظهور رسید. از جمله این مدارس به ترتیب تاریخی میتوان به مدرسه «علومسیاسی»، مدرسه «فلاحت»، مدرسه «طب» و مدرسه «حقوق» اشاره کرد، که با ایجاد «دانشگاه تهران»، در آن ادغام شدند.
در تاریخ معاصر ایران، مدارس اسلامی با اهداف فرهنگی و تربیت اسلامی شکل گرفتند که سابقه آن به سالهای نزدیک به انقلاب مشروطیت برمیگردد.
علما در سالهای پیش از انقلاب مشروطه، به ویژه در شهرهایی بزرگ، از جمله در تهران، مدارسی را جهت آگاهیبخشی به تودهها راهاندازی کردند که از آن جمله میتوان به «دبستان اسلام» سیدمحمد طباطبایی اشاره کرد.
در دوره پهلوی نیز پس از شهریور ۱۳۲۰، برخی مدارس اسلامی به شیوه نوین از طرف اشخاصی چون شیخ عباسعلی اسلامی و آیتالله فومنی دایر گردید. تشکیل این مدارس در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و غلبه جو خفقان و استبداد، دوباره مورد توجه شخصیتها و گروههای مذهبی قرار گرفت، تا بدین ترتیب در فضایی که امکان فعالیت سیاسی وجود ندارد و از طرف دیگر فرهنگ دینی و اسلامی در آموزش نوین نادیده گرفته شده است، تربیت نسلی آشنا به فرهنگ اسلامی و آموزش دروس اسلامی در دستور کار قرار گیرد. «رفاه»، «علوی»، «دین و دانش» و «کمال»، مدارسی از این سنخ بودند.
مدارس جدید و آموزش به سبک نوین در ایرانِ عصر پهلوی، بر مبنای تعارض بین علم و دین و بر مبنای تحولات علمی در اروپا رشد و گسترش یافتند. مراد از تعارض علم و دین در تعبیر دقیقتر، تعارض درک انسان از طبیعت (معرفت علمی) و فهم او از دین (معرفت دینی) است. در قرن نوزدهم میلادی، تعارض بین علم و دین بروز کرد و منجر به شکلگیری نوعی سلطه و امپریالیسم علمی شد. به زعم علمگرایان جایی برای طرح مسایل دینی در عالم وجود ندارد. زمانی که «لاپلاس» کتاب خود را به «ناپلئون» تقدیم کرد، در پاسخ به این سؤال که چرا در کتابش نامی از خدا نبرده است؟ گفت: «دیگر نیازی ندیدم و توانستم همه چیز را تحلیل کنم.»
اگرچه امروزه نسبتهای مختلفی میان دین و علم از جمله دیدگاه تمایز، تکمیل و تأیید مطرح میشود، اما در ایران و در عصر مدارس به سبک جدید جنبه تعارض بین این دو به شدت بر جنبههای دیگر سایه انداخته و به چالش فکری مهمی تبدیل شده بود. به عبارت دیگر میتوان گفت دستاوردهای مادی علم، فضای تنگ و شرایط سختی را برای دینداران ایجاد کرده بود.
به نظر میرسد غلبه رویکرد تعارضی بین علم و دین در ایران، ناشی از مفروضات تاریخ غرب و آموزههای مسیحیت بود. به تعبیر شهیدمطهری علم در بستری شکوفا شد که ریشه در ایمانزدایی داشت. از قرن شانزدهم میلادی، با تجدید حیات فکری و اجتماعی مغرب زمین، علم و دانش بشری گسترش روزافزون یافت و از اقبال عمومی برخوردار شد؛ دین که در قرون وسطی حاکمیت مطلق داشت و بر همه ارکان زندگی و حیات اجتماعی حاکم بود، به انفعال و انزوا و عقبنشینی تن داد و به محدودهی نفوذ مذهبی خود، یعنی کلیسا بسنده کرد.
میتوان گفت که دین مسیحیت به خاطر آموزههای خاص خویش و همچنین مخالفت با علم، همچون طرح چرخش خورشید به دور زمین، نخستین جرقههای تعارض بین علم و دین را روشن کرد و همین انگاره را علمگرایان به سایر ادیان نیز تسری دادند. این در حالی است که اسلام و کتاب آسمانى قرآن، نه تنها از تحریف مصون مانده، بلکه عاری از عقاید خردستیز و علمگریز نیز میباشد. هدف این نوشتار پرداختن به ابعاد مختلف انتخاب مدرسه رفاه و علوی به عنوان نخستین پایگاه انقلاب اسلامی است.
همانطور که اشاره شد، مدارس اسلامی به طور اعم و مدرسه رفاه به طور اخص، مدارس غیردولتی به شمار میرفتند که از محل وجوهات شرعیه و سهم امام ساخته شده و راهاندازی آن توسط برخی از مهمترین شخصیتهای مؤثر در انقلاب، از جمله مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و مرحوم هاشمی رفسنجانی صورت گرفته بود و به صورت تعاون اداره میشد. این مدرسه از این حیث که مکانی دولتی نبوده و یا دراختیار شخص خاصی نبود و از طرف دیگر بسیاری از شخصیتهای مؤثر در انقلاب اسلامی در راهاندازی آن نقش داشتند، میتوانست نقش مهمی در پیشبرد اهداف انقلاب داشته باشد، علاوه بر این، این مدارس متعلق به شخص خاصی نبود تا احیاناً مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
همچنین این مدارس در خیابان «ایران» و نزدیک میدان بهارستان و در قلب تهران واقع شده بود و استقرار در چنین مکانی باعث میشد محل سکونت حضرت امام در مرکز تهران و در مرکز مبارزه با رژیم پهلوی باشد. به عبارت دیگر ضرورت مبارزه ایجاب میکرد که ایشان تا رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی به ثمر رسیدن انقلاب و پیروزی آن در کنار مردمی که مورد حمله و آماج دژخیمان رژیم پهلوی و در سختترین شرایط قرار داشتند، باشند. به همین دلیل حضرت امام، ابتدا به تهران سفر کرده و در دهم اسفندماه، یعنی ۱۸ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از مدرسه «علوی» به شهر قم رفتند.
علاوه بر این، انتخاب چنین مکانی با روحیات سادهزیستی حضرت امام سازگاری بیشتری داشت. ایشان قبل از ورود به تهران و در جریان تشکیل کمیته استقبال، همیشه بر این نکته تأکید داشتند که محل سکونتشان در محلات شمالی و مناطق مرفهنشین قرار نداشته باشد. درست به همین دلیل زمانی که به علت بیماری و به توصیه پزشکان در خانهای در دربند به طور موقت سکونت داشتند، بعد از انتقال به جماران گفتند: «حالا راحت شدم، چون در این چهار ماه مدام در عذاب بودم».
همچنین حضرت امام علاقهمند بود در جایی ساکن شوند که مردم بدون کمترین مشکلی با ایشان در ارتباط باشند و این ارتباط را دو طرفه میدانستند. در جریان انتقال از فرودگاه به بهشت زهرا خطاب به حاضران در ماشین بلیزر حامل ایشان، که قصد داشتند ایشان را سریعاً از ازدحام جمعیت به سمت بهشت زهرا انتقال دهند، ضمن توصیه به آرامش فرمودند: «من با این مردم کار دارم و این مردم هم با من کار دارند». تأکید امام بر ضرورت توجه به وعدههایی که به مردم داده بودند و رعایت حال آنها باعث شد تا علیرغم خستگی، به بهشت زهرا رفته و سخنرانی مشهور خود را ایراد کنند، این در حالی است که برخی از همراهان ایشان، از جمله احمد آقا از فرط خستگی از هوش رفتند.
عامل دیگر، به نظر میرسد حکایت از شجاعت بینظیر حضرت امام و عدم واهمه از توپ و تفنگ و سرنیزه رژیم دارد. شجاعت و اعتماد به نفس ایشان و عدم نگرانی از شکست، از اعتقاد قلبی او به الزامات حرکت در صراط مستقیم حکایت دارد که عمل به تکلیف، مهمترین رسالت انسانها به صورت فردی یا جمعی است. در شرایطی که سازمانهای نظامی، امنیتی و انتظامی رژیم پهلوی همچنان حاکم هستند، سکونت در یکی از شلوغترین مناطق تهران بیانگر اعتقادات فردی است که معتقد بود زندگى یعنى عقیده و مبارزه در راه آن. از نظر حضرت امام اگر نهضت، نهضت الهى باشد، ما شکست بخوریم باز پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم. براى اینکه ما براى خدا کار کردیم. وقتى براى خدا شد، این پیروزى است. در مسیر حضرت امام شکست معنایی ندارد.
در کنار عوامل فوق، سخنرانی ایشان در نخستین روز ورود به مدرسه علوی، نشانگر اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب اسلامی است. این مدارس در واقع نسخهای کوچک از وحدت دو بال مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی یعنی حوزه و دانشگاه بودند و درست به همین دلیل حضرت امامخمینی در نخستین سخنرانی خود در مدرسه علوی، بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی میداند. به نظر میرسد اهمیت این مدارس در دستیابی به چنین مهمی، بسیار قابل توجه است. این مدارس در سالهایی که جو خفقان بر فضای جامعه ایران حاکم بود، توانستند نقش مهمی در آموزش فرهنگ اسلامی در محیط غیراسلامی در بین دانشآموزان داشته و اثر روحی قابلتوجهی که به تعبیر حضرت امام عامل اصلی انقلاب است در بین دانشآموزان داشته باشند. مجموع این عوامل باعث شد این مدارس به عنوان اولین پایگاههای انقلاب اسلامی انتخاب شوند.

سوتیتر:
۱٫
سخنرانی حضرت امام در نخستین روز ورود به مدرسه «علوی»، نشانگر اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب اسلامی است. این مدارس در واقع نسخهای کوچک از وحدت دو بال مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی یعنی حوزه و دانشگاه بودند و درست به همین دلیل حضرت امامخمینی در نخستین سخنرانی خود در مدرسه علوی بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی میداند

14مارس/17

امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و مبارک‌ترین نگاه در دنیای معاصر

حضور در تاریخ زمانه
با فرض بر این‌که همه معتقدیم انقلاب اسلامی تاریخ ملت ما را شکل داده، این سؤال مطرح است «چه کنیم که ما بیرون از تاریخ خودمان به‌سر نبریم؟»
این‌که اهل نظر امروز می‌فرمایند چه بخواهیم و چه نخواهیم با انقلاب اسلامی یک تاریخ جدیدی در جهان شروع شده است. چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و باز در تاریخ زمانه‌ خود زندگی کرد. دکتر طاها حسین مورخ مشهور مصری در رابطه با بیعت حضرت علی «علیه‌السلام» با حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌گوید: هیچ‌کس باور نمی‌کرد آن روزی که دست‌های کوچک آن جوانِ ۱۰، ۱۱ ساله در دست آن مرد چهل ساله قرار گرفت، تاریخ جدیدی بر روی زمین گشوده شود. به ظاهر ممکن است در آن زمان بیعت مولی الموحدین «علیه‌السلام» با پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در کنار حادثه‌هایی که خود را بسیار بزرگ‌تر می‌نمایاندند، حادثه کوچکی به نظر آید، ولی اگر کسی ماوراء ظاهرِ حادثه‌ها به جایگاه تاریخی هر حادثه‌ای نظر کند، به ‌خوبی می‌فهمد کدام حادثه برخلاف ظاهر، بی‌تاریخ است و کدام حادثه کوچک بر خلاف ظاهرش، تاریخ دارد و آینده بشر را تغذیه می‌کند.
برکتی که در نظر به شخصیت حضرت روح الله«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» پیش می‌آید این است که متوجه شویم دنیای ظلمانی با آن‌ همه تلاش برای بزرگ ‌‌نشان ‌دادن خودش، در مقابل حقیقتی که بی‌سر و صدا از طریق انقلاب اسلامی طلوع کرده، یک موج بی‌تاریخ است و هرکس زندگی خود را به آن گره زند گرفتار بی‌تاریخی می‌شود. ماورای شلوغی‌های دنیای مدرن، تاریخ جدیدی شروع شده تا حیات بشر را به معنویتی بسیار متعالی‌تر از معنویتی‌که بشر امروز می‌شناسد برساند و نادیده ‌گرفتن آن توسط دنیای مدرن، چیزی از حیات فعال آن نمی‌کاهد، بلکه کسانی که در مقابل انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چشم بر هم گذاشته‌اند، گرفتار بی‌آیندگی می‌شوند.
تلاش بنده در این است که عزیزان متوجه شوند در کجای تاریخ قرار دارند و ماورای حادثه‌های به ظاهر چشم‌پرکن، در لایه‌های زیرین جامعه‌ جهانی چه می‌گذرد؟ کلیدهای خوبی برای فهم این موضوع در میان است که اولاً بفهمیم چرا فرهنگ غرب محکوم به بی‌تاریخی است و ثانیاً چرا با انقلاب اسلامی تاریخی اصیل شروع شده است. تمام عرض بنده تبیین این دو نکته است تا نسل جوان ما از یک طرف گرفتار بی‌تاریخی و بی‌آیندگی نشود و از طرف دیگر بتواند در تاریخی اصیل حاضر گردد و خود را در تمام ابعاد انسانی‌اش شکوفا سازد. همین‌قدر می‌توان گفت اگر در شرایط تاریخی حساسی قرار نداریم و انقلاب اسلامی به زعم فرهنگ غربی چیزی نیست، چرا همه‌ فکر و ذکر جهان استکبار تلاشی است برای شکست‌ دادن انقلاب اسلامی؟
تحقیقات نشان می‌دهد به کار بردن کلمه ایران در محاورات جهانی در حدّ غیرقابل تصوری زیاد شده و گویا ایران مسئله جهان است. اگر ما چیز قابل ذکری نیستیم چرا جهان استکباری نسبت به ایران این اندازه پریشان‌ حال است؟ در دنیا چه خبر شده است که جهان استکباری احساس می‌کند رشد ایران ـ حتی در فناوری‌های عادی ـ مساوی است با شکسته‌ شدن شیشه عمر استکبار؟ این یک تحقیق میدانی است که در کنار نگاه دقیق به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی می‌توان به آن توجه داشت تا برای عزیزان روشن شود افقی که نور حضرت روح الله خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل ما ایجاد کرده همه آینده‌ی ما و جهان را معنای دیگری می‌بخشد و در این رابطه باز بنده سؤال اول خود را مطرح می‌کنم که «چه کنیم تا ما بیرون از تاریخ‌مان به سر نبریم؟»
با توجه به آنچه عرض کردم می‌خواهم تأکید کنم عزیزان متوجه باشند، تاریخ ما با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تاریخ جدیدی شده، تاریخی که گذشته زندگی ما با انبیاء را به آینده‌ رجوع به وجود مقدس حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» متصل می‌کند، آینده‌ای که حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» در آن ظهور دارد.

حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» و امیدواری بیشتر آن حضرت
حضور در آینده‌ای که حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» در آن ظهور دارد آنچنان مهم است که اگر هفته‌ها بر روی آن بحث کنیم ضرر نکرده‌ایم، زیرا هویت اصلی ما در همین رابطه معنای صحیح خود را ظاهر می‌کند، هویتی که از یک طرف به انبیاء الهی متصل است و ماورای فرهنگ مدرنیته و نفی تاریخی معنویت، به انبیاء و تاریخ قدسی گذشته‌ بشر برگشت دارد و از طرف دیگر آنچنان مسیر حرکت به سوی آینده در آن درست انتخاب شده که بدون شک این مسیر به ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» ختم می‌شود و ایشان را امیدوار به ظهور می‌کند و غم غیبت آن حضرت را می‌کاهد. این نگاه، نگاهی است که هرگز جریان روشنفکری نمی‌تواند درک کند و معتقد است ما به جهت تحقیری که از طریق فرهنگ غرب شده‌ایم، انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را طرح کرده‌ایم و بر علوم انسانی اسلامی تأکید داریم.
حقیقت این است که بنده حیف می‌دانم از چیزی غفلت شود که می‌تواند ما را ماورای شلوغی‌های دنیای ظلمانی، در صفای نورانی زندگی با انبیاء، به آینده‌ای درخشان وصل کند، حیف است با بودن چنین شرایطی باز جوانان ما بازی آرمان‌های خیالی دنیای مدرن را بخورند. بنده مطمئن هستم اگر مردم ما در حال حاضر در افقی که امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» از طریق انقلاب اسلامی جلویشان گشوده، زندگی کردند دیگر برایشان مهم نیست که دنیای استکبار زودتر منقرض شود یا دیرتر، زیرا مردمِ ما با نظر به انقلاب اسلامی و سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، زندگی دیگری را شناخته‌اند، زندگی فعالِ تاریخ‌ساز که در آن زندگی، نظام آینده‌ خود را خودشان طراحی می‌کنند و از مزاحمت‌های دنیای استکبار هراسی نخواهند داشت. همه‌ امید دنیای استکبار آن است که ما متوجه گوهر انقلاب اسلامی و نقش تمدن‌سازی آن نشویم و این همه تبلیغات برای زشت جلوه دادن نظامی است که انقلاب اسلامی آن را پایه‌ریزی کرده و همه تحریم‌ها برای مانع‌تراشی در مقابل نظامی است که بیرون از اردوگاه غرب، تلاش دارد به نظامی دست یابد که در عین زندگی در زمین، از ملکوت منقطع نباشد و سعی دارد در کنار سفره زمینی، از سفره‌های گسترده‌ ملکوتی نیز مردم را برخوردار کند.

آن‌چه را باید پشت سر گذاشت
برای حضور در چنین تاریخی لازم است مراحلی را که باید پشت سر بگذاریم، بشناسیم. درست است از طریق انقلاب اسلامی روشن شده تاریخی جدید شروع شده ولی معلوم نیست همه ‌ما در این تاریخ حاضر باشیم، زیرا حضور در تاریخ جدید یک نوع ارتباطِ روحی با آن را می‌طلبد. بعضی‌ها می‌گفتند این انقلاب هم کار انگلیسی‌ها است! چون استکبار بلایی بر سر آن‌‌ها آورده بود که نمی‌توانستند ماوراء معادلاتی که استکبار مدیریت می‌کند، معادلات دیگری را بپذیرند. متأسفانه هنوز هم ذهن‌ها به کلی از این رسوبات پاک نشده به طوری که هر اندازه رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله» تأکید می‌کنند، آمریکا دیگر آن آمریکایی نیست که بعد از جنگ جهانی دوم ظهور کرد و شما ناتوانی‌هایش را در افغانستان و عراق و سوریه می‌توانید ببینید و متوجه شوید شرایط جدیدی واقع شده؛ با این‌همه نمی‌توانند در شرایط جدید ناتوانی‌های آمریکا را بفهمند. این نشان می‌دهد بعضی‌ها با این‌که در این زمان زندگی می‌کنند ولی در تاریخ جدید حاضر نیستند و عرض بنده آن است که ما برای حضور در تاریخ جدید باید مراحلی را پشت سر بگذاریم و چیزهایی را بدانیم که عبارتند از:
الف) شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه»
بنده روی این نکته تأکید دارم که ما برای ارزیابیِ درست حادثه‌های تاریخی باید جایگاه تاریخی حادثه‌ها را بشناسیم و تأسف می‌خورم که چرا بعضی‌ها به جای این‌که جایگاه تاریخی افراد و جریان‌ها را بشناسند، به حاشیه‌های آن‌ها می‌پردازند – چه حاشیه‌های مثبت و چه حاشیه‌های منفی – این موجب می‌شود تا ما آن حادثه را درست نبینیم و قضاوت‌های ما در رابطه با آن حادثه غیرواقعی گردد. حضرت امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: در هر قرن انسان‌های متعادل و عدولی هستند که این دین را حمل نموده و هرگونه تأویلِ اهل باطل و تحریف افراطیون و ادعاهای جاهلین را از آن دور می‌گردانند، همان‌طور که کوره‌ی آهنگران پلیدی و چرکی آهن را‏ پاک می‌کند.(۱) با توجه به جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» می‌فهمیم که ایشان در زمره آن عدولی است که مأمور حفظ دین از انحرافاتی ‌است که برای دین پیش آمده است. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» این‌چنین حضوری برای تاریخ ما دارند تا دین اسلام که داشت ذیل رنسانسِ غربی گرفتار یک روح فراماسونی می‌شد و ارزش‌های غربی بر آن تحمیل می‌گشت، تجدید حیات کند و اعلام کنند اسلام به خودی خود می‌تواند یک تمدن باشد و حضرت امام از این طریق به مقابله با تمدن غربی پرداختند و ثابت کردند می‌توان در مقابل تمدنی ایستاد که سابقه‌ چهار صد ساله‌ تمدنی دارد و با مقاومت بر اصول انقلاب، از سخت‌ترین نقشه‌های براندازی که دشمن غربی برای آن کشیده عبور کرد. معلوم است که این عبور، کارِ ساده‌ای نیست و دنیای استکبار به شکل‌های گوناگون ما را با چالش روبه‌رو می‌کند و چون اساس انقلاب اسلامی برای عبور از تمدن غربی و رجوع به دیانت و شریعت است و با انواع حیله‌ها و ماهواره‌ها این اساس را نشانه رفته و بعضی‌ها را نیز تحت‌تأثیر قرار داده، تأسف از این است که روشنفکر ما با نادیده‌گرفتن آن‌چه در حال وقوع است، ادعا می‌کند سکولاریسمِ ایجادشده بعد از انقلاب، نسبت به دوران پهلوی با شدت بیشتری است.

راز ادامه حیات انقلاب اسلامی
حقیقت این است که دنیای غرب با همه توانایی‌هایش نتوانست انقلاب اسلامی را حذف کند. خواستند با حمله صدام به ایران کار را یکسره کنند. باور نمی‌کردند انقلابی که بیرون از اردوگاه فرهنگ غربی شروع شده، بتواند در مقابل این ‌همه توطئه مقاومت کند، با این‌که فرهنگ غربی همواره نشان داده ساز و کارهایی دارد که هر حرکتی را در خودش هضم می‌کند، – حتی با سکولاریزه ‌کردن دین، دین را نیز در خود هضم می‌نماید- ولی حالا با انقلابی روبه‌رو شده ‌که بیرون از اردوگاه غرب، اعلان حضور کرده است و همچنان ادامه‌ حیات می‌دهد. از این جهت می توان گفت این انقلاب، صورت وعده‌ی رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است برای برگرداندن اسلام در مسیر اصلی‌اش و برای فهم آن نیاز است تا جایگاه آن را براساس روایتی که عرض شد تبیین کنیم. پشتوانه‌ سخنانم – با توجه به شواهدی که هست- همان روایت است که پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: در هر قرنی از این امت کسی می‌آید و دین را از افراط‌ها و تفریط‌ها و جهالت‌ها و تأویل‌ها نجات می‌دهد و در روایت دیگری حضرت امام رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ‌الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ؛(۲) وقتی که خدا امور بندگانش را در اختیار کسی قرار داد، شرح صدر به آن بنده می‌دهد پس او در جواب‌گویی به نیازها و ارائه‌ی راه‌کارهای صحیح در نمی‌ماند و شما در شخصیت او و اعمال او غیر از صواب و کارهای مطابق واقع نمی‌یابید.»
بهترین دلیل بر تطبیق چنین شخصیتی با شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» این‌که طرح حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» به عنوان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در طول این مدت هر چه جلو رفته بیشتر حقانیت خود را نشان داده و توانسته است بدون هرگونه افراط و تفریطی، از موانعی که دشمن در طول این سال‌ها برایش طراحی کرده، عبور کند، این نشان می‌دهد حقیقت انقلاب اسلامی به عنوان عطیه‌ای الهی بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اشراق شده است، زیرا وقتی یک طرح اشراقی بود و حکم عطیه‌ الهی را داشت، تمام جوانبِ ادامه خود را با خود دارد و همه جوانب در آن در نظر گرفته شده تا اسلام از طریق آن در این زمان بتواند به سیر خود ادامه بدهد و به ظهور وجود مقدس حضرت صاحب الزمان«عج‌الله تعالی فرجه شریف» ختم شود.
علاوه بر این‌که شخصیت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» حکایت از آن دارد که ایشان به عنوان عارفی واصل، با شعوری اشراقی عمل می‌کردند، همین که انقلاب اسلامی از قبل برای عبور از موانع، راهکارهایی در خود دارد دلیل بر اشراقی ‌بودن آن است و معلوم است تمام جوانب روح زمانه را می‌شناسد و مطابق آن طرح‌ریزی شده و جلو می‌رود و در انجام بهترین موضع‌گیری‌ها سر بلند بیرون می‌آید. حتماً می‌دانید که «بوشِ پسر» رئیس‌جمهور آمریکا نقشه‌ خطرناکی برای ما کشیده بود تحت عنوان این‌که انقلاب اسلامی مردمی نیست و دارای حاکمیت دوگانه است و نهاد رهبری منتخب مردم نمی‌باشد و دولت آمریکا به کمک دوستانش در داخل موظف‌اند مردم ایران را از دست این نظام که بر مردم تحمیل شده نجات دهند، نقشه‌ای را که بعداً برای سوریه کشیدند ابتدا خواستند برای ما بکشند. با پیش‌بینی‌هایی که حضرت امام کرده بودند و تأکید داشتند برای پذیرفتن نظام جمهوری اسلامی رفراندم شود و بعد هم تأکید کردند قانون اساسی به رأی گذاشته شود و اعضاء مجلس خبرگان نیز منتخب مردم باشند و نه منتخب مراجع، این نقشه‌ها را پیشاپیش خنثی کردند به طوری که آنقدر طرح بوش بی‌منطق جلوه کرد که حتی طرفداران خودشان نتوانستند روی آن تأکید کنند. چون نور انقلاب اسلامی بر قلب حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اشراق شده بود تا این اندازه جوانبِ آینده‌ خود را نیز در نظر داشت، این به این جهت است که انقلاب اسلامی از منبعی ماورای محدودیت زمان، بر قلب بنیانگذار آن اشراق شده بود و امثال بوش این‌ها را نمی‌فهمند و نمی‌توانند تطبیق کنند که چگونه می‌شود یک انقلاب در عین مذهبی ‌بودن، مردمی باشد و همه نهادهای آن براساس رأی مردم شکل گرفته باشد.
در راستای خطای در تطبیق، نظام غربی فکر کرد حالا که می‌تواند بسیاری از نظام‌ها را به غیر مردمی ‌بودن متهم کند و به اسم دفاع از مردم در آن‌ها دخالت نماید و هر کاری می‌خواهد انجام دهد، در نظام جمهوری اسلامی هم می‌توانند همین کار را بکنند. ملاحظه بفرمایید حضرت امام چه موقع اصرار داشتند باید همه‌ چیز با انتخابات شکل گیرد. با این‌که در آن زمان شرایط طوری بود که هر چه را حضرت امام می‌فرمودند مردم می‌پذیرفتند و در شرایطی از قداست بودند که هرچه می‌فرمودند همان قانون می‌شد، ولی اصرار داشتند حتی انتخاب اعضاء مجلس خبرگان با انتخابات انجام گیرد تا حاکمیت رهبر معظم انقلاب نیز از نظام انتخابات بیرون نباشد، چون قلب ایشان آگاه بود ۲۰ سال بعد چنین نقشه‌ای برای ما می‌کشند.
به دلایل فوق عرض می‌کنم ما وظیفه داریم به جایگاه تاریخی حضرت امام نظر کنیم و بفهمیم از دید روایات، ایشان چه جایگاهی دارند. در همین راستا عرض می‌کنم نباید تصور کنیم حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تنها یک دانشمند اسلامی است – هرچند که دانشمند اسلامی است- بلکه معتقدم یک قلب نورانی است که آمده است تا تاریخ ما را جلو ببرد و به اهداف متعالی آن نزدیک کند، زیرا تاریخ را نمی‌توان با کتاب و درس و فلسفه جلو برد، باید شخصی که ذیل امام معصوم است ظهور کند و مبادی نظری و عملی مطلوب را به ملت برگرداند که این از بحث‌های اساسی کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه»» است و بنده در این‌جا از آن می‌گذرم. پس اولین نکته عرض بنده آن است که برای شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام لازم است به نکاتی توجه کنیم که از جمله‌ آن نکات روایاتی است که ملاحظه فرمودید.

شناخت تنگناهای تاریخی
ب) نکته بعدی برای حضور در تاریخ جدید، شناخت تنگناهای تاریخی است.
ما تا بیماری خود را درست تشخیص ندهیم نمی‌دانیم به کدام طبیب باید رجوع کنیم. وظیفه داریم از همدیگر بپرسیم چرا ما نمی‌توانیم درست فکر کنیم و چرا به درست فکر نکردن خود آگاهی نداریم؟ در این مورد هیچ فرقی نمی‌کند که مخالف بنده درست فکر نکند یا موافق بنده. مشکل بی‌فکری است که به عنوان یک تنگنای تاریخی با آن روبرو هستیم و لازم است کاری کنیم تا امکان فکر کردن به جامعه برگردد، در آن صورت اگر اختلافی هم در میان باشد آن طور نیست که نتوانیم همدیگر را درک کنیم. دو مجتهد ممکن است در یک موضوع دو نظر داشته باشند، اما هر کدام می‌فهمند مبنای دیگری چیست و چرا او بر آن نظر تأکید دارد، علت‌ این‌که آن دو مجتهد می‌توانند همدیگر را درک کنند آن است که محور ارتباط‌شان در آن موضوع، فکر و تفقه است و به همین جهت هم کاملاً برای همدیگر احترام قائل‌اند، اساس این نوع برخورد به جهت آن است که نسبت به نظر همدیگر فکر می‌کنند و در همین رابطه در عین اختلاف نظر، همدیگر را می‌فهمند.
همه چیز حکایت از آن دارد که جامعه‌ ما در حال حاضر گرفتار نوعی بی‌فکری است و اگر خواستیم از این معضل و از این تنگنا نجات پیدا کنیم و قدرت فکرکردن را به جامعه برگردانیم باید در این مورد به راهکار اساسی دست زد. همیشه قدرت فکرکردن با رجوع به سیره و عمل شخصیت‌های قدسی به ‌دست می‌آید و نه با کتاب و درس و مدرسه، هر چند در کنار شخصیت‌های قدسی، کتاب و درس و مدرسه لازم است، ولی اگر به آن‌ها دل بستیم از بی‌فکری نجات پیدا نمی‌کنیم، همان معلومات و محفوظات، حجاب تفکر می‌شود. خودتان هم تجربه کرده‌اید چگونه حلقه‌های علمی در علوم انسانی اگر مثل روش مراجعِ ما به سیره انسان‌های قدسی نظر نداشته باشند، هیچ‌کدام همدیگر را نمی‌فهمند. انسان‌ها نیاز دارند دل خود را متوجه شخصیت‌هایی بکنند که سیره و سخن‌شان ریشه در حقیقت داشته باشد تا بر آن مبنا فکر کنند و عمل نمایند و در همین رابطه در زیارت جامعه‌ کبیره خطاب به وجود مقدس اولیاء معصوم اظهار می‌دارید «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» آنچه را شما حق می‌دانید من حق می‌دانم و آنچه را شما در سیره و عمل و سخن خود باطل می‌دانید من باطل می‌دانم. می‌رسید به این که اوج فکر کردن تنها در نظر به سیره‌ آن‌ها شکل می‌گیرد و لذا سعی می‌کنید آن شخصیت‌ها را مدنظر قرار دهید و تحت‌تأثیر شخصیت آن‌ها فکر ‌کنید و عمل نمایید و در نتیجه سیره‌ امام را ملاک تفکر نسبت به همدیگر می‌یابید. حضرت عیسی«علیه‌السلام» که مأمورند بنی‌اسرائیل را از بی‌فکری نجات دهند خطاب به آن‌ها می‌فرمایند: «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِیعُونِ؛(۳) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید.» یعنی در کنار رعایت تقوای الهی، برای عبور از تنگناهای تاریخی که بدان گرفتار بودند، اطاعت از آن حضرت نیز شرط لازم است.
از آن‌جایی که تفکر چیزی بالاتر از علم به مفاهیم است برای رهایی از معضل بی‌فکری، رجوع به شخصیتی که خودش معصوم باشد و یا ذیل امام معصوم قرار داشته باشد، لازم است و بدون رجوع به چنین شخصی تفکر به سراغ ما نمی‌آید و در نتیجه نمی‌توانیم حرف همدیگر را بفهمیم و تفاهم کنیم. برای طلوعِ فکر و برای شروعِ تفاهم نسبت به همدیگر، باید یک شخصیت قدسی در میان باشد و همه بپذیریم در علم و عمل به او رجوع داشته باشیم تا بتوانیم نسبت به همدیگر فکر کنیم و به تفاهم برسیم.
ما در نظر به شخصیت‌های قدسی نظر و عمل را از همدیگر جدا نمی‌بینیم و از آن‌جایی که تفکر در عمل به ظهور و فعلیت حقیقی خود می‌رسد، در نظر به شخصیت‌های قدسی که نظر به سیره و عمل آن‌ها مدنظر قرار می‌گیرد، تفکر ظهور می‌کند.

راه رجوع به تفکر و تفاهم
ریشه عدم تفاهم، غفلت از وحدت قدسی است، زیرا با رجوع به انسانی قدسی، آن وحدت طلوع می‌کند. با روشن شدن این نکته است که نسبت به تحقق وحدت قدسی تلاش بیشتری از خود نشان می‌دهیم، به طور مسلّم وحدت قدسی تنها ذیل وجود مقدس حضرت «الله» که اَحدِ مطلق است محقق می‌شود و خداوند در این رابطه به پیامبر خود می‌فرماید: «وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛(۴) خداوند بود که بین قلب‌های مسلمانان اُلفت ایجاد کرد و اگر تو هر آنچه ثروت در زمین بود را خرج می‌کردی نمی‌توانستی بین قلوب آن‌ها الفت ایجاد کنی و لکن خداوند چنین کرد زیرا او عزیز و حکیم است.» وقتی شما در زیارت جامعه خطاب به امامان می‌گویید هرچه شما حق می‌دانید من حق می‌دانم، عملاً نظر به آن وحدت قدسی دارید که خداوند از طریق امامانی معصوم محقق می‌کند و از آنجایی که امام معصوم مقام کامل و فعلیت یافته هر انسانی است، هرکس مقام کامل خود را در او می‌یابد و او را منشأ تفکر و عمل خود قرار می‌دهد.
شما با رجوع به امام معصوم به خودِ برترتان رجوع کرده‌اید و به همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند به اهل البیت محبت داشته باشید تا تمام وجود خود را غرق وجود امام معصوم کنید، زیرا وقتی مُحبّ به جایی رسید که محبوبش امام معصوم شد و یک نحوه اتحادی بین مُحبّ و محبوب به ‌وجود آمد، با هرکس که محبوبش امام معصوم است به نحو فوق‌العاده‌ای احساس یگانگی و اتحاد می‌کند. با توجه به این امر عرض می‌کنم اگر سیره شخصیت‌های قدسی، مبادی تفکر ما بشوند سعی می‌کنیم همدیگر را درک کنیم و در چنین فضایی تفکر شروع می‌شود و تفاهم ظاهر می‌گردد و امکان تحققِ وحدتی که ما نیاز داریم تا جامعه دینی شکل بگیرد، فراهم می‌شود. در چنین شرایطی شخصیت هرکس انعکاس شخصیت دیگری است و قاعده‌ «المؤمنُ مرآتُ الْمؤمن» صورت فعلیت به خود می‌گیرد. علاوه بر این‌که حقیقت در «وجود» نهفته است و ذاتِ «وجود» عین یگانگی است، پس با یافتن راهی که منجر به وحدت شود عملاً حضرت حق که عین وجود است رُخ می‌نمایاند.
وقتی ما با تمام وجود متوجه ضعف‌های تاریخی خود شدیم و فهمیدیم این ضعف‌ها چیزهایی نیست که با چند کلمه نصیحت قابل حذف باشد و به فکر چاره‌ای اساسی افتادیم، حالا می‌توانیم به این موضوع فکر کنیم که خداوند حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را مبادی تفکر جامعه‌ دینی ما قرار داده تا ما را به تفاهم و وحدتِ لازم برساند.
بنده هم مثل شما نگرانم که چرا از سرمایه‌های بزرگ خود استفاده نمی‌کنیم. وقتی ذیل انقلاب اسلامی به‌ خوبی می‌توان افرادی را که حضرت امام و انقلاب و رهبری را قبول دارند، به تفاهم رساند، حیف نیست که بر شخصیت حضرت امام تأکید نمی‌کنیم تا ذیل شخصیت ایشان سخن همدیگر را بفهمیم و به تفاهم لازم برسیم و شخصیت او را مبادی تفکر خود قرار دهیم؟
حال با توجه به آنچه گذشت، اگر به موضوع عنصر تفاهم فکر کردید و اگر واقعاً تلاش کردید با جنبه‌ ملکوتی خود، ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام قرار گیرید، اگر با هم دعوا هم بکنید، دعواهایتان از عسل شیرین‌تر خواهد بود و در آن دعواها صورت «اختلافُ اُمَّتی رَحْمه» ظاهر می‌شود. علامه محمدتقی جعفری«رحمه‌الله‌علیه» می‌فرمودند: اگر بتوانیم همدیگر را درک کنیم، دو به اضافه‌ دو، شش هم می‌شود ـ و از خطای همدیگر اغماض می‌کنیم ـ ولی اگر همدیگر را درک نکنیم، دو به اضافه دو چهار هم نمی‌شود ـ و حتی در این مورد هم که مسئله به ‌خوبی روشن است با همدیگر جدال می‌کنیم ـ این به جهت آن است که انسان‌ها وسعت دارند و می‌توانند لایه‌های پنهان مخاطب خود را درک کنند و در ظاهرِ حرکات و گفتار آن‌ها متوقف نشوند.
وقتی جامعه ما تصمیم بگیرد به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رجوعِ قدسی کند و ارتباطِ بین خود و دیگران را از این طریق به یک ارتباط معنوی بدل سازد، می‌تواند به آن تفاهمی که نیاز دارد و لازمه عبور از ظلمات و تنگناهای تاریخی گذشته است، دست یابد. همه ما آن نوع تفاهمِ معنوی را که ذیل شخصیت امام در بین فرزندان انقلاب، در دفاع مقدس هشت ساله پدید آمد تجربه کرده‌ایم و دیدید چگونه از سخت‌ترین موانع عبور کردیم و برای همیشه تهدیدهای نظامی دنیای استکباری را پشت سر گذاشتیم، آن هم تهدیدهای نظامی که عموماً عامل توقف ملت‌ها برای رسیدن به اهداف متعالی می‌باشد. اگر ۴۰ سال پیش به ما خبر می‌دادند آمریکا و یا انگلستان و یا حتی هلند می‌خواهد به ما حمله کند، تعادل خود را از دست می‌دادیم و تا آنجا که ممکن بود در مقابل خواسته‌های آن‌ها کوتاه بیاییم. اگر چهل سال پیش فقط ما را تهدید می‌کردند، اکثر ما شب‌ها در خانه‌های خودمان خوابمان نمی‌برد، ولی تمام جهان استکبار در پوشش حمله‌ نظامی صدام به ما حمله کرد و ملت ما ذیل شخصیت حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از خود دفاع کرد و برای همیشه از این تنگنای تاریخی عبور نمود، به طوری که امروز اگر به ما خبر بدهند تمام اروپا و آمریکا می‌خواهند به شما حمله کنند و یا نقشه‌ حمله به ما روی میز آن‌ها است، عین خیالمان نیست. در زمان «بوشِ پسر» یکی از روزنامه‌های آمریکایی نوشته بود آقای بوش دائم ایران را تهدید به حمله‌ نظامی می‌کند ولی مردم ایران در عید نوروز در حال دید و بازدید و خنده و شوخی هستند و آن تهدیدها را به چیزی نمی‌گیرند. این یک مثال بود برای تصور چگونگی «عبور یک ملت از یکی از تنگناهای تاریخی‌اش»، تنگنایی که اگر زمانی یک کشور عادی اروپایی هم ما را تهدید می‌کرد ما رنگ‌مان را می‌باختیم.
وقتی دشمن متوجه ‌شود تهدید او کار به جایی نمی‌برد، می‌فهمد عمل به تهدیدِ بیشتر موجب رسوایی او خواهد بود و از برخورد نظامی مأیوس می‌شود و ما می‌توانیم تاریخ خود را در رسیدن به اهداف متعالی که در پیش داریم جلو ببریم. حالا اگر در سایر امور ـ به‌خصوص در امور فرهنگی ـ بتوانیم دشمن را مأیوس کنیم وظیفه‌ خود را در عبور از تنگناهای تاریخی که استکبار بر ما تحمیل کرده است به انجام رسانده‌ایم و به آن وحدت قدسی که اساس ادامه حیات ماست، دست یافته‌ایم. بنده به شدت امیدوارم با نظر به شخصیت اشراقی حضرت امام بتوانیم از مهم‌ترین تنگناهای تاریخی که در اثر عدم تفکر ایجاد شده و منجر به عدم تفاهم و عدم وحدت گشته، عبور کنیم.

واقعی‌ترین نگاه
از جمله موضوعاتی که کمک می‌کند تا جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را بشناسیم و بسیار هم مهم است، شناخت روح فرهنگ غرب است.
باید بدانیم امروزه غرب‌شناسی واقعی که منجر به عبور از غرب می‌شود فقط در مکتب امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» قرار دارد و این را از زبان کسی دارید می‌شنوید که نه تنها جایگاه تاریخی غرب را می‌شناسد، از اکثر جریان‌هایی که مدعی غرب‌شناسی هستند و در این کار عقیم مانده‌اند، اطلاع دارد. بنده در عین آن‌که نگاه هایدگر را در نقد غرب و نقد متافیزیک مفید می‌دانم و معتقدم می‌توان در شناخت روح غرب و وجه نیهیلیسم آن از تفکر هایدگر استفاده کرد و همیشه به رفقای مذهبی خود توصیه می‌کنم از فهم نگاه هایدگر غفلت نکنند؛ با این ‌همه معتقدم نقد غرب در این زمان باید در فضای مکتب حضرت امام روح اللّه«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» انجام گیرد مثل کاری که مرحوم دکتر فردید کرد، وگرنه آن نوع نقد غرب به خودی خود حجابی خواهد شد تا حقیقت را که امروز در انقلاب اسلامی ظهور کرده است نبینیم، در آن حد که انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته گمان کنیم که این نهایت فلک‌زدگی است، زیرا متوجه ظهور تاریخی جدید از طریق انقلاب اسلامی نشده و شدیداً در موضوعات نقد غرب انتزاعی فکر می‌کند.
تضادی اساسی بین مکتب زنده‌ تشیع با فرهنگ غربی نمایان است. از یک جهت می‌دانیم فرهنگ تشیع به نور اهل البیت نظر به حقایق دارد و به جنبه‌های وجودی دستورات دین می‌نگرد که مبانی فلسفی آن دستورات در مکتب صدرایی، تحت عنوان «اصالت وجود و تشکیکی ‌بودن آن» تدوین شده و از جهت دیگر فرهنگ غربی، فرهنگی است که همه ‌چیز را به سوبژه تبدیل می‌کند و اصالت را به ذهن می‌دهد و پیرو اندیشه‌ دکارت، ذات انسان منبع حقیقت می‌شود و حقیقت به درون انسان برگشت پیدا می‌کند و همه‌ چیز از ذهن انسان نشأت می‌گیرد و معنادهی و صورت‌دهی به همه چیز کار ذهن می‌گردد. در آن فرهنگ اشیاء به آن صورتی هستند که توسط ذهن معنا پیدا می‌کنند. حال در شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل سوبژکتیویته، نظر به حقیقت و اصالت ‌دادن به «وجود» قرار گرفته‌ و این واقعی‌ترین نگاهی است که ذیل شخصیت امام می‌توان به آن دست یافت. از یک طرف تشیع را با تأکید بر اصالت وجود به معنای صدرایی آن درک نموده و از طرف دیگر غرب را با تأکید بر سوبژکتیویته بودن آن فهمیده است، بدون آن‌که با این اصطلاحات سر و کار داشته باشد و اقدامی در جهت شناخت فرهنگ غربی به معنای مصطلح امروز مدنظرشان باشد.
با توجه به مکتب حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» سوبژکتیویته به‌خوبی معنای تاریخی خود را پیدا می‌کند و معلوم می‌شود این یک واژه ساده نیست، یک فرهنگ است و ذیل آن تمدنی پیدا شده که می‌خواهد آنچه را در ذهن دارد به عالم و آدم تحمیل کند، بدون آن‌که دغدغه‌ حقیقت‌یابی داشته باشد و بدون آن‌که حریمی برای حقیقت قائل باشد.(۵) تلاش در مکتب صدرایی آن است تمدنی شکل بگیرد که رجوع آن به «وجود» باشد و نه به ذهنیت‌های انسانی. تأکید حضرت امام در آثار علمی‌شان آن است که نظر و اندیشه ملت را به «وجود» معطوف دارند، به وجودی که عین خارجیت است و کاملاً مقابل سوبژکتیویته و فرهنگ غربی خواهد بود و در راستای نظر به وجود می‌توانیم به مقام وجودی امام معصوم یعنی حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» نظر کنیم که مقام «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» است و به زیباترین شکل مقام مولای خود، حضرت صاحب الزمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» را مدنظر خود قرار دهیم و به آن بصیرت تاریخی نائل شویم که در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» مورد بحث قرار گرفت و سعی شد در آن کتاب نگاه حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که حقیقتاً بهترین نگاه است، برای بهترین عمل تبیین شود و اتحاد بین اندیشه و عمل به تاریخ ما برگردد.

نظر به خداوند، بدون حجاب
غرب‌شناسی ذیل نگاه حضرت امام، موجب می‌شود تا با عبور از غرب، جهت اصلی تاریخ خود را مدنظر قرار دهیم و با نگاهِ وجودی که اصالت وجود به ما می‌دهد از آثار سوبژکتیویته یعنی نومینالیسم و نیهیلیسم آزاد شویم. همه‌ عرایضم بر این مبنا، متوجه هدف اصلی انقلاب اسلامی است و می‌دانیم ذات این انقلاب رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» دارد و در راستای رجوع به امام معصوم با خدای وجودی مأنوس می‌شویم و به حضور او در می‌آییم، همان نوع حضوری که حضرت باقر«علیه‌السلام» در باره‌اش می‌فرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه‏؛(۶) هرکس مایل است‌ بین او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببیند و خداوند نیز او را مشاهده کند باید آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بیزار باشد و پیرو امامی از این خانواده گردد. اگر چنین بود او خدا را مى‏بیند و خدا نیز او را مى‏بیند.»
برای هر چه بیشتر کاربردی‌ شدنِ رجوع به حق باید پس از نظر به وجود، به مظهر کمالیِ وجود یعنی اسماء الهی نظر کرد و اسماء الهی را در مظاهر کاملی که همان سیره‌ اهل البیت باشد به تماشا نشست و در همین رابطه از معرفت نفس شروع می‌کنیم. این است مسیر کسب آن معنویتی که نیاز داریم و انصافاً در ذیل نور وجود مقدس مولایمان حضرت صاحب الزمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» می‌توانیم به آن دست یابیم، زیرا وقتی جامعه‌ ذیل وجود مقدس امامی قرار گرفت که به جهت مقام عصمت، محبوب جان‌های مؤمنین است، یک نحوه اتحاد با خود را به مؤمنین ارزانی می‌دارد تا همدیگر را در پرتو شخصیت آن امام بنگرند. ما معتقدیم در دل چنین دستگاهی می‌توان متوجه جایگاه حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شد و در ذیل نور امام معصوم، مؤمنینِ به انقلاب چنین نسبتی را با امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» برقرار می‌کنند تا بتوانند در پرتو شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» همدیگر را درک کنند. ملاحظه فرمودید که شهدا چگونه در این راه قدم گذاشتند، سرداران دفاع مقدس در آن فضا، در ذیل مکتب و شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» داشتند و در پرتو چنین حضوری صحنه‌هایی آفریدند که تحقق آن صحنه‌ها در حالت عادی، نزدیک به محال بود.
نمودی از زندگی ذیل مکتب و شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در عین رجوع به وجود مقدس حضرت صاحب الزمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» را شما در جبهه‌ها دیدید و همه موظف هستیم نگذاریم این حقیقت که در تاریخ ما طلوع کرد به حاشیه برود. شاید مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» چفیه‌ بسیجی‌ها را از دوش خود برنمی‌دارند تا آن عهد قدسی نورانی که در جبهه‌های دفاع مقدس ظهور کرد در صحنه بماند و به حاشیه نرود.
وقتی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» هدف انقلاب را رجوع به وجود مقدس حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» می‌دانند که مظهر اسماء حسنای خداوند است و خداوند را در منظر ما قرار می‌دهند و حضرت باقر«علیه‌السلام» بر آن تأکید دارند، آیا برای اُنس با خدا راه دیگری داریم؟ ملاحظه کنید حضرت باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: اگر می‌خواهید خدا را بدون حجاب ببینید و خدا هم شما را ببیند، باید محبت آل محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را در خودتان شکل دهید. از این روایت استفاده می‌شود که رجوعِ به خدا بدون حجاب، فقط از طریق حب اهل‌البیت ممکن است و ما این ورود را در مکتب حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌توانیم پیدا کنیم و به آن برسیم. همه‌ عرض بنده آن است که اگر جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، تمام این مراحل را طی می‌کنیم و به آن نتیجه اساسی که رجوع الی الله است نایل می‌شویم.
اگر توانستیم جایگاه تاریخی حضرت امام را بشناسیم دیگر این حرف‌ها که فردا چه می‌شود و نکند دنیای استکبار انقلاب اسلامی را از تاریخ حذف کند، کنار می‌رود و دغدغه‌ ما آن خواهد بود که کاری کنیم تا در بیرون از تاریخ خود به‌ سر نبریم. در این صورت آنچنان با تمام عزم در حیات نوری خود قرار می‌گیرید و زندگی با انبیاء الهی را به زندگی با حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» متصل می‌کنید که جایی برای گسستگی تاریخی که مدرنیته ملت‌ها را گرفتار آن کرده، باقی نمی‌ماند و حیف است که از چنین زندگی محروم باشیم و در چنین حیاتی قرار نگیریم و گرفتار حادثه‌های جزئی و روزمرّگی‌ها باشیم.
شرایطی به‌وجود آمده تا در حیاتی وارد شویم که بتوانیم خود و بشریت را نجات دهیم و این مبارک‌ترین نگاهی است که امروز حضرت روح الله در مقابل ما گشوده است.
پی‌نوشت‌ها
۱ـ بحارالأنوار، ج ‏۲، ص ۹۳٫
۲ـ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۲، ص ۴۳۶٫
۳ـ آل عمران، ۵۰٫
۴ـ انفال، ۶۳٫
۵ـ هیدگر معتقد است پرسش از متافیزیک تهدید آینده غرب است. وقتی اشکال اساسی سوبژکتیویته در این پرسش برملا شود، از آن به بعد قوام انسان به هستی و «وجود» شروع می‌شود.
۶ـ بحارالأنوار، ج‏۲۳، ص ۸۱٫

14مارس/17

مروری بر پدیدۀ «انقلاب اسلامی»

درآمد:
دکتر سعید جلیلی دانش آموخته دکترای علوم سیاسی و همچنین مدرس علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق(ع) است. وی از سال ۱۳۸۶ تا شهریور ۱۳۹۲ سمت دبیر شورای امنیت ملی و رئیس گروه مذاکره‌‌ کننده هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران با کشورهای۱+۵ را عهده‌دار بود و هم‌اکنون نیز به عنوان نماینده رهبر معظم انقلاب در شورای امنیت ملی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای راهبردی روابط خارجی در حال خدمت است.
دکتر جلیلی که دوران دفاع مقدس نیز به افتخار جانبازی نائل آمده است، در کنار دانش و تخصص، از تعهد و روحیه انقلابی و ساده‌زیستی بارزی برخوردار است؛ خصوصیاتی که وی را به یکی از مصادیق رویش‌های ارزشمند انقلاب اسلامی در عرصه دیپلماسی و سیاست‌ورزی تبدیل کرده است.
آنچه در ادامه می‌خوانید مصاحبه‌ای است که مجله «پاسدار اسلام» در آستانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با ایشان انجام داده است.

* با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله “پاسدار اسلام” دادید اجازه بفرمایید به عنوان اولین سؤال از ماهیت انقلاب اسلامی به عنوان یک پدیده فوق تصور در قرن بیستم شروع کنیم. چرا که پدیده انقلاب اسلامی تاکنون بارها مورد توجه اندیشمندان مختلف قرار گرفته و در این میان بسیاری از نظریه‌پردازان و پژوهشگران سیاسی و اجتماعی بر یک نکته مهم اتفاق نظر دارند و آن اینکه ذات انقلاب اسلامی، با دیگر انقلاب‌های جهان متفاوت بوده است. با این تفاسیر شما به عنوان کسی که در طی ۴ دهه پس از انقلاب اسلامی، هم تجربیات مدیریتی مختلفی را تجربه کرده‌اید و هم در عرصه دانشگاهی و اندیشه سیاسی، مطالعات و پژوهش‌های مختلفی داشته‌اید، ارزیابی‌تان از پدیده انقلاب اسلامی چیست؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. همواره کسانی که پدیده انقلاب اسلامی را تحلیل کرده‌اند بیان می‌کردند که این انقلاب در مقایسه با سایر انقلاب‌ها در جهان متفاوت بوده است اما آنچه امروز برای همان تحلیل‌گرها اهمیت بیشتری دارد این است که این تفاوت تنها محصور به یک تفاوت در مبنای نظری نبوده است، بلکه بعد از ۳۸ سال، یک تجربه عینی از انقلاب اسلامی نیز وجود دارد که بسیار مهم و اعجاب‌آور است. یعنی اگر در واقع ابتدای انقلاب یک تفاوت‌های نظری بین انقلاب اسلامی ایران و سایر انقلاب‌ها می‌دیدند، امروز یک سوال اساسی برایشان مطرح است و آن سوال این است که چرا انقلاب اسلامی توانست موفق شود؟ چگونه توانست این اندیشه را محقق کند؟ و چگونه توانست این اندیشه را موفق و حتی آن را تکثیر کند؟
امروز علاوه بر تحلیل‌های مبتنی بر مبانی نظری انقلاب اسلامی، این سئوال برای آنها مطرح است که چرا انقلاب در این ۴ دهه علیرغم همۀ تحریم‌ها و بدترین نوع فشارها مانند جنگ سخت تا نازل‌ترین رفتارها اعم از فشارهای سیاسی و رسانه‌ای و … علیه مردم، انقلاب اسلامی توانسته موفق شود؟
امروز یک پدیده واقعی و درخت تنومندی وجود دارد که نزدیک به ۴۰ سال، دارد خودش را نشان می‌دهد. این دیگر یک پدیده نظری نیست. نهال انقلاب شجره طیبه‌ای است که به مثابه یک درخت تنومند روز به روز میوه می‌دهد. شجره طیبه‌ای که «اَصلُها ثابِتٌ وَ فرعُها فِی السَّماء. تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها؛ ریشۀ آن (در زمین) ثابت و شاخۀ آن در آسمان است، هر زمان میوۀ خود را به اذن پروردگارش می‌دهد»(۱)
لذا آنها امروز نه به لحاظ نظری بلکه در عمل دیده‌اند انقلاب اسلامی یک جنس متفاوت است، شجره طیبه‌ای است که هنوز تازه اول شکوفایی آن است و جنس آن مثلاً مانند اندیشه مارکسیسم نیست که شجره خبیثه‌ای باشد که: «وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَه کَشَجَرَهٍ خَبِیثَه اجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار؛(۲) (همچنین) «کلمۀ خبیث» (و سخن آلوده) را به درخت نا پاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد»
لذا شاید یک دلیلی که دشمنان تمام قوای خودشان را برای مقابله با انقلاب اسلامی بسیج می‌کنند و علیرغم همه اختلافشان با هم، در این مورد با هم وحدت دارند، نگرانی از پدیده‌ای است که نوید ظهور یک تمدن جدید را می‌دهد، تمدنی که با آنچه در یکی دو قرن اخیر بوده بسیار متفاوت است.
*با این اوصاف و با گذشت ۳۸ سال از انقلاب اسلامی، به نظر شما فاصله ما تا وضع آرمانی و مطلوب کجاست؟
امروز انقلاب اسلامی در عمل واقعیاتی را به جهان نشان داده که این واقعیات از یک طرف موجب اعجاب و تحسین دوستان انقلاب و از سوی دیگر موجب خشم و غضب دشمنان و استکبار شده است؛ « یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّار(۳)؛ بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد».
این موضوع امروز فقط یک ادعا نیست بلکه اظهارات رسمی دشمنان انقلاب، گویای این واقعیت هست.
حالا باید توجه داشت چه چیزی این موفقیت‌ها را رقم زده است؟ اگر انقلاب اسلامی موفقیت‌هایی داشته که باعث خوشحالی دوستان و خشم دشمنان شده، علتش چه بوده است؟ علت در همان مبنای متفاوت انقلاب اسلامی است. مبنای انقلاب اسلامی اجابت دعوت خدا و پیامبر به سوی خدا بوده و وعده و قاعدۀ قرآن هم این است که اگر ملتی این وعده را اجابت کند، یک حیات جدید می‌گیرد، «استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحیِیکُم…؛(۴) دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند…».
لذا ملت ما علاوه بر مسائل نظری در عمل هم این را تجربه کرده که هرگاه در مسیر انقلاب اسلامی و اجابت این دعوت حرکت کرده است، موفقیت‌های بزرگ رقم خورده و هرجا برعکس عمل شده، ناکامی‌های مختلف به وجود آمده است.
پس زمانی می‌توان به وضع مطلوب رسید که اصالت حرکت انقلاب اسلامی در اجابت دعوت خدا و رسولش (ص) ادامه داشته باشد و این این دو رکن اصلی دارد؛ همان چیزی که امام خمینی(ره) به عنوان ثمره انقلاب آن را «جمهوری اسلامی» نامید؛ «اسلامیت» و «جمهوریت» که هر دو مبنای دینی دارد.

*مبنای دینی جمهوریت نظام چیست؟ آیا این مساله ناشی از «اضطرار» و یا آنطور که برخی معتقدند یک مفهوم عاریتی نشات گرفته از اندیشه سکولار و غربی نبوده است؟
اولاًباید دانست که جمهوریت در نظام اسلامی تنها یک «شکل حکومتی» نیست بلکه یک «حقیقت» است. به همین خاطر به فهم جمهوریت بر مبنای اندیشه اسلام ناب نیاز داریم. جمهوری در نگاه امام (ره) یک تعارف نبود بلکه یک مبنای عمیق دینی داشت و درواقع جمهوریت در کنار اسلامیت، یک نمونه متعالی از حکومت‌داری را نشان می‌دهد. جمهوری اسلامی یعنی انتخاب اسلام توسط مردم.
رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۹۳ فرمودند: «افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردم‌سالارى و تکیه‌ به آراء مردم، جزو دین نمی‌بود و از شریعت اسلامى استفاده نمی‌شد، امام هیچ تقیّدى نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان می‌کرد. این جزو دین است، لذا شریعت اسلامى چهارچوب است؛ در همه‌ قانونگذارى‌ها و اجراها و عزل‌ونصب‌ها و رفتارهاى عمومى که تابع این نظم سیاسى و مدنى است، باید شریعت اسلامى رعایت بشود. و گردش کار در این نظام به‌وسیلۀ مردم‌سالارى است؛ یعنى آحاد مردم نمایندۀ مجلس را انتخاب می‌کنند، رئیس‌جمهور را انتخاب میکنند، وزرا را با واسطه انتخاب می‌کنند، خبرگان را انتخاب می‌کنند، رهبرى را با واسطه انتخاب می‌کنند؛ کار، دست مردم است؛ این، پایۀ اصلى حرکت امام بزرگوار است… بنابراین امام بزرگوارِ ما شریعت اسلامى را که روح جمهورى اسلامى است، مورد تکیه قرار داده است؛ مردم‌سالارى دینى را هم که یک وسیله و ابزار است که آن هم متخَذ از شریعت است، مورد تکیه قرار داده.»
این موضوع در اندیشه دینی ریشه دارد زیرا بر اساس آیات قرآن کریم هدف از خلقت انسان، آزمایش انسان است و آزمایش انسان دو شرط لازم دارد، یعنی مثل هر امتحانی دو مولفه دارد که یکی اختیار است و دومی تکلیف. اگر این دو مولفه از هر امتحانی برداشته شود اصلاً آن امتحان بی‌معنا می‌شود. در اندیشه اسلامی انسان برای انتخاب مسیر صحیح یا غلط مختار است. مختار است مسیری را انتخاب کند که انبیاء الهی آن را به انسان‌ها نشان دادند یا برعکس. لذا اگر مردمی مسیر درست را انتخاب کنند آن مسیر صحیح امکان «تحقق» پیدا می‌کند و اگر این انتخاب صورت نگیرد، ممکن است مسیر صحیح مهجور واقع شود.
همان طور که میدانیم امام خمینی(ره) در وصیت‌نامه خود تصریح می‌کنند: «من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی (صلوات‌الله و سلامه علیهما) می‌باشند.» این مطلب برای این است که مردم ایران چنین انتخابی انجام دادند. امام(ره) که خود را شاگرد کوچک مکتب انبیاء می‌دانستند. اما چرا در زمان ائمه معصومین علیه‌السلام امکان تشکیل حکومت اسلامی فراهم نشد؟ چرا در ۵ سال حکومت حضرت علی علیه‌السلام این حکومت امکان تداوم نداشت؟ چرا در زمان امام حسن علیه‌السلام بیش از ۶ ماه تداوم پیدا نکرد؟ چرا در زمان سایر ائمه علیهم ‌السلام چنین حکومتی نتوانست محقق شود؟ قطعاً هر یک از امامان معصوم ما اسوه و قله‌های این مسیر متعالی بودند اما چرا در زمان امام خمینی(ره) که خود را خاک پای ائمه علیهم‌السلام می‌دانست این اتفاق محقق شد؟ تفاوتش در همان گواهی است که امام خمینی(ره) می‌دهد که در این زمان «مردم» مسیر هدایت دینی را «انتخاب» کردند، زیرا تا مردم انتخاب نکنند حتی زمانی که قله‌های هدایت هم وجود داشته باشند، چنین چیزی تحقق نخواهد یافت.
*آیا این جمهوریت فقط دربعد سیاسی خلاصه می‌شود؟
خیر. برای تحقق اندیشه اسلام ناب در صحنه سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ باید مردم مشارکت داشته باشند و هنر انقلاب اسلامی این بود که نشان داد چگونه «جمهور» می‌تواند اندیشه «اسلام» را با موفقیت محقق کند. اصل پیروزی انقلاب اسلامی حاصل حضور موفق مردم در عرصه «سیاست» بود. دفاع مقدس، نماد مهمی از تجلی موفق جمهوریت در نظام اسلامی در عرصه دفاع بود و نشان داد اگر بر مبنای دین بر قدرت مردم اعتماد شود پیروزی‌ها و موفقیت‌های بزرگ رقم می‌خورد و حقیقت فرمایش حضرت علی علیه‌السلام مبنی بر اینکه «عِمَادُ اَلدِّینِ العامه من‌الامه؛ پایه دین، توده مردمند» روشن می‌شود. امام خمینی (ره) این را باور داشت. لذا تلاش دشمن برای زاویه گرفتن مردم از نظام اسلامی به این خاطر است و دشمنان می‌دانند منبع قدرت جمهوری اسلامی و اسلامیت نظام، پیشتیبانی مردمی خداباور و مومن است. راه‌اندازی بیش از ۲۲۰ شبکه تلوزیونی ماهواره‌ای برای این است که بین باور مردم و باورهای انقلاب اسلامی فاصله بیفتد.
لذا این جمهوریت، تنها در عرصه سیاسی و دفاعی نیست. در عرصه اقتصاد نیز باید تجلی پیدا کند. اگر مثل دفاع مقدس بسترهای حضور مردم در اقتصاد نیز برمبنای تفکر دینی فراهم شود همان موفقیت‌های بزرگ در اقتصاد نیز رقم خواهد خورد. آنچه در صحنه مقابله با دشمنی‌های اقتصادی نیز می‌تواند ما را پیروز کند اتکا به مردم است، چنان که امیرالمومنین در نامه به مالک اشتر می‌فرمایند: «عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسلِمِینَ وَ الْعُدَّهُ لِلأَعدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الأُمَّهِ»(۵) ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروى دفاعى در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند»
از سوی دیگر باید توجه کنیم چه چیزی جمهوریت را در نظام اسلامی تقویت می‌کند؟ پیوند وثیق مردم با نظام اسلامی و اعتماد آنها به کارگزاران نظام. و این مهم وقتی تحقق خواهد پذیرفت که بین تلقی صحیح مردم از آرمان‌ها و اندیشه انقلاب اسلامی و رفتار و عملکرد کارگزارن آن فاصله نباشد. هر رفتاری که موجب دوگانگی در قول و عمل شود انقلاب اسلامی را تضعیف می‌کند؛ «کَبُرَ مَقتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفعَلُون؛(۶) نزد خدا بسیار مورد خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید».
از برکات جمهوریت نظام آن است که کارگزاران نظام خود را ملزم می‌بینند مردم را به گفتمان انقلاب اسلامی نزدیک کنند و این با دستور و بخشنامه صورت نمی‌گیرد بلکه افکار عمومی باید اقناع شود. اقناع نیاز به منطق صحیح، حرف درست و تطابق قول و فعل دارد.
از مزایای جمهوریت و انتخابات متعدد در نظام اسلامی آن است که افراد باید گفتار و رفتار قابل دفاع داشته باشند. اگر کسی مدعی حرف و گفتمان حقی است باید بتواند از آن حق دفاع کند و باید برای اقناع افکار عمومی نسبت به آن حقیقت تلاش کند. کسی نمی‌تواند به بهانه اینکه موضوعی حق است خود را از اقناع افکار عمومی نسبت به این حقیقت معاف کند!.
یعنی باید علاوه بر جنبه ثبوتی حقایق، برای اثبات آنها نیز روشنگری و تلاش کند. تلاش برای اثبات حقایق و اقناع افکار عمومی همان فعالیت گفتمانی است که موجب رشد و تعالی جامعه خواهد شد. جمهوریت نظام و انتخابات متعدد موجب جدی شدن و جدی گرفتن این تلاش می‌شود. گفتمان غالب یعنی باور مردم! یعنی هر قدر باور مردم به حقیقت نزدیک‌تر شود به همان میزان انتخاب آنها هم صحیح‌تر خواهد بود! کسانی که دغدغه انتخابات را دارند باید در جهت نزدیک‌تر شدن باور مردم به حقیقت تلاش کنند. این تلاش مستمر و همیشگی است و به ایام انتخابات محدود نمی‌شود و با چند رفتار شکلی و صوری هم محقق نمی‌شود و با یک شکست یا پیروزی هم این فعالیت متوقف نمی‌شود. اگر کسی با نگاه دفاع از یک حقیقت در انتخابات فعالیت می‌کند اگر پیروز نشد یعنی در اقناع افکار عمومی نسبت به آن حقیقت موفق نبوده است و اگر پیروز شد باید تلاش واقعی برای تحقق و عینی نمودن آن حقیقت را شروع نماید. در جمهوری اسلامی با هر انتخابات باید نظام و مردم یک گام به حقیقت نزدیک‌تر شوند.
بدون شک مردمی که به انقلاب اسلامی باور دارند نمی‌توانند تبعیض و فساد را در جمهوری اسلامی بپذیرند و اگر سازو کارهای اداری و اجرایی ما در عرصه‌های مختلف مثل بانک، صنعت و … دچار آسیب‌هایی چون فساد و تبعیض شود، پشتوانه مردمی مسئولین تضعیف خواهد شد.
تجربه مردم از تفکر انقلابی در دفاع مقدس از یک سو ایثار و از خود گذشتگی و از سوی دیگر موفقیت و کارآمدی بوده است. چنانکه هرجا شاهد فساد و ناکارآمدی هستیم فقدان تفکر و رفتار دینی و انقلابی مشاهده می‌شود، ولو اینکه اسامی مختلف روی آن باشد. تفکر دینی و انقلابی هیچ‌گاه نه تنها فساد و فقر و تبعیض را برنمی‌تابد بلکه با آن به شدت مقابله می‌کند.

*چگونه می‌توان نسل جدید را نسبت به این رویکرد اقناع کرد؟
مردم باید در زندگی و مسایل واقعی که با آن درگیر هستند امتداد اندیشه دینی و تفکر انقلاب اسلامی را احساس کنند. آنچه امروز برای مردم ایجاد شبهه می‌کند، صرفاً شبهات فلسفی نیست. انتظار مردم این است که تمایزات اندیشه اسلامی و تفکر انقلابی را در رفتارهای سیاسی، اداری و اقتصادی به عیان ببینند. مردم انتظار دارند حاملان اندیشه انقلابی، بگویند در این اندیشه مثلاً تعاملات ادارات و بانک‌ها با مردم چطور خواهد بود؟ شفافیت و مبارزه با فساد و تبعیض چگونه ظهور و بروز پیدا خواهد کرد؟ اندیشه دینی و تفکر انقلابی برای رفع بیکاری چه راه حلی دارد؟ دراین اندیشه آسیب‌های اجتماعی چگونه برطرف و یا به حداقل می‌رسد؟
بالاخره در هر دوره‌ای، هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف وجود دارد. در دوره‌هایی نقاط قوت بیشتر و در دوره‌هایی کمتر بوده و فارغ از نگاه‌های خاص جناحی باید دید وقتی نقاط قوتی در کشور بروز داشته این نقاط قوت حاصل چه نگاهی بوده است؟ و اگر در همان دوره که نقاط قوی هم بوده، نقاط ضعف وجود داشته این نقاط حاصل چه تفکری بوده است؟ ادعای ما این است که در هر دوره‌ای نقاط ضعف حاصل دوری از تفکر انقلابی و اندیشه دینی بوده است زیرا هیچ‌گاه اندیشه دینی نمی‌تواند با فساد و تبعیض و اختلاس همراهی داشته باشد و برعکس هرجا موفقیتی بوده، همانجایی بوده که افرادی بر مبنای اندیشه دینی و تفکر انقلابی عمل کرده‌اند. مثلاً چه کسانی توانستند در اوج تحریم‌ها و فشارها، کشور را به توانایی غنی‌سازی ۲۰% برسانند؟ امثال شهید شهریاری! فیزیک‌دان نماز شب خوانی که با توکل بر خدا و رفتار انقلابی توانست چنین موفقیتی را برای کشور به ارمغان بیاورد.

*نیروهای معتقد به جریان انقلاب اسلامی چگونه می‌توانند نسبت به یکدیگر هم افزا شوند؟
مهم این است که شاخص‌های صحیحی داشته باشیم و مردم و نظام مجموعاً از این شاخص‌ها مراقبت کنند. یک معنای جمهوریت در جمهوری اسلامی این است که همان کارهای ویژه‌ای که برای دولت وجود دارد طبیعتاً مسئولیت‌هایی را متوجه مردم می‌کند. یعنی اگر گفته می‌شود: «قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ؛(۷) بگو، پرورگارم به عدل دستورداده است» در کنارش صحبت از «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ»(۸) می‌شود. یعنی قسط زمانی در جامعه شکل می‌گیرد که دولت و مردم با هم آن را بخواهند. انتخاب اسلام فقط انتخاب یک شکل حکومتی نیست بلکه انتخاب تک تک آرمان‌ها و حقایق در اسلام است. یعنی مردمی که اسلام را انتخاب می‌کنند باید به همان نسبت قسط و عدالت را هم انتخاب کنند و آماده هزینه دادن برای تحقق آن باشند. همچنان که اگر گفته میشود اقامه نماز یک وظیفه همگانی است؛ «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه»(۹) اقامه نماز صرفاً وظیفه حکومت نیست بلکه وظیفه آحاد جامعه اسلامی هم هست. لذا بر مبنای این شاخص‌هاست که در هر دوره‌ای با هر مختصاتی وظیفه دولت و ملت رصد و تلاش برای تحقق این شاخص‌هاست.
این ارزش‌ها و مبانی، شاخص رفتارهای سیاسی در هر دوره‌ای است و به همین خاطر رفتار سیاسی در نگاه انقلاب اسلامی تفاوت ماهوی با رفتار قبیلگی دارد. این صراحت قرآن است که نباید مناسبت‌های فامیلی و قومی و جناحی و اقتصادی و مالی و … بر شاخص‌های اصلی غلبه داشته باشد: «قُل إِن کَانَ آبَاؤُکُم وَأَبنَاؤُکُم وَإِخوَانُکُم وَأَزْوَاجُکُم وَعَشِیرَتُکُم وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛(۱۰) بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!».
هم‌افزایی نیروهای انقلاب یک امر مطلوب و بلکه ضروری است. انقلاب برای رسیدن به اهداف بلند خود با شتاب شایسته نیاز به هم‌افزایی این نیروها دارد و آنچه در شکل حقیقی می‌تواند موجب هم‌افزایی نیروهای انقلاب شود ارزش‌های انقلاب اسلامی است که شاخص آن هم «ولایت فقیه» است. این ارزش‌ها عبارتند از: تعالی فرهنگی، عدالتخواهی، استکبار ستیزی، ساده‌زیستی، مبارزه با فقر، فساد و تبعیض، دوری از اشرافی‌گری، توجه به محرومین و آسیب‌های اجتماعی.
*از بذل عنایت شما تشکر می کنیم.
پی‌نوشت:
۱٫ سوره ابراهیم آیه ۲۴
۲٫ سوره ابراهیم آیه ۲۶
۳٫ سوره فتح آیه ۲۹
۴٫ سوره انفال آیه ۲۴
۵٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۳۵٫
۶٫ سوره صف آیه ۳
۷٫ سوره اعراف آیه ۲۹
۸٫ سوره حدید آیه ۲۵
۹٫ سوره حج آیه ۴۱
۱۰٫ سوره توبه آیه ۲۴

سوتیتـــر:
۱٫
یک دلیلی که دشمنان تمام قوای خودشان را برای مقابله با انقلاب اسلامی بسیج می‌کنند و علیرغم همه اختلافشان با هم، در این مورد با هم وحدت دارند، نگرانی از پدیده‌ای است که نوید ظهور یک تمدن جدید را می‌دهد، تمدنی که با آنچه در یکی دو قرن اخیر بوده بسیار متفاوت است.

۲٫
قطعاً هر یک از امامان معصوم ما اسوه و قله‌های این مسیر متعالی بودند اما چرا در زمان امام خمینی(ره) که خود را خاک پای ائمه علیه‌السلام می‌دانست این اتفاق محقق شد؟ تفاوتش در همان گواهی است که امام خمینی(ره) می‌دهد که در این زمان «مردم» مسیر هدایت دینی را «انتخاب» کردند، زیرا تا مردم انتخاب نکنند حتی زمانی که قله‌های هدایت هم وجود داشته باشند، چنین چیزی تحقق نخواهد یافت.

۳٫
هیچ‌گاه اندیشه دینی نمی‌تواند با فساد و تبعیض و اختلاس همراهی داشته باشد و برعکس هرجا موفقیتی بوده، همانجایی بوده که افرادی بر مبنای اندیشه دینی و تفکر انقلابی عمل کرده‌اند. مثلاً چه کسانی توانستند در اوج تحریم‌ها و فشارها، کشور را به توانایی غنی‌سازی ۲۰% برسانند؟ امثال شهید شهریاری! فیزیکدان نماز شب خوانی که با توکل بر خدا و رفتار انقلابی توانست چنین موفقیتی را برای کشور به ارمغان بیاورد.

14مارس/17

منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران

موضوع مقاله، نامه مدیریتی سیاسی امیرمؤمنان علیهم‌السلام به مالک اشتر بود که به فرازهایی از آن در شماره‌های قبل اشاره شد و اینک ادامه بحث را پی‌می‌گیریم: حضرت خطاب به مالک می‌فرماید: «فاملک هواک، وشح بنفسک عما لا یحل لک، فإن الشح بالنفس الانصاف منها فیما أحبت أو کرهت. وأشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم واللطف بهم، ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم، فإنهم صنفان إما أخ لک فی الدین وإما نظیر لک فی الخلق»؛(۱) زمام هوای نفس را به دست گیر و نسبت به آن بخیل باش، زیرا بخل ورزیدن به نفس در آنچه دوست دارد یا نفرت دارد، انصاف دادن به آن است و قلب خویش را با رحمت و محبت و لطف نسبت به رعیت پوشش بده و برای آنان درنده‌ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری، زیرا آنان دو صنف‌اند یا برادر دینی تواند یا انسانی مانند تو که از آنان لغزش‌ها سر می‌زند و به خطاهایی رومی‌آورند و به عمد یا سهو گناهی مرتکب می‌شوند، پس از عفو و گذشت خود به آنان ارزانی دار، مانند آنچه انتظار داری خداوند از عفو و گذشت خود تو را بهره‌مند گرداند، زیرا تو مقام مافوق آنهایی و ولی امر مافوق تو و خداوند برتر از مافوق آنکه تو را بر آنان حکومت داده است.»

تملک نفس و خودمدیریتی
نخستین توصیه امام علی«ع» به مالک اشتر در این فراز از منشور، تسلط به نفس و کنترل خواسته‌ها و تمایلات نفسانی به انحاء مختلف است. هر چند همه انسان‌ها به تملک نفس و خویشتن‌داری نیاز دارند و کمال نهایی انسان بدون آن ناممکن است و نفس و خواسته‌های آن را نمی‌توان بی‌مهار رها کرد و دشمن‌ترین دشمنان انسان نفس اماره اوست، همانگونه که در روایت است: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» اما برای زمامداران و مدیران نقش تعیین‌کننده‌تری خواهد داشت. هوای نفس گاهی به صورت معبود آدمی درآمده و نوعی شرک خفی را باعث می‌شود.
به بیان قرآن کریم: « أفرأیت من اتخذ إلهه هواه وأضله‌الله على علم ؛(۲) آیا دیدی آن کس را که هوای نفس را خدای خود گرفت و خداوند با داشتن علم او را گمراه ساخت.»
این آیه و دیگر آیات و روایات تکان‌دهنده آدمی را باید بلرزاند و از خود بپرسد آیا من مصداق این آیه نیستم؟! و از خداوند استمداد طلبید که او را در برابر تهاجم تمایلات نفسانی مدد فرماید.
قابل ذکر اینکه هوای نفس چهره‌های گوناگون دارد و با تنوع خواسته‌ها و جایگاه انسان‌ها متفاوت است. برای برخی تمایلات شهوانی، برای برخی مال و منال، برخی جاه و مقام و برای برخی شهرت و نام و عنوان، و انسان‌ها به تناسب شرایط در هریک از این عرصه‌ها به آزمون نهاده می‌شوند.
در روایت است: «آخرین چیزی که از قلب مؤمن خارج می‌شود، حب جاه و مقام است». در نامه امام«ع» به مالک اشتر به عنوان کارگزار در خطه مصر دیدیم که حضرت یار وفادار خود را که اعتماد کامل هم به او دارد به تملک نفس و تسلط بر خواسته‌ها سفارش می‌کند.
این سفارش تنها به مالک اشتر نیست، بلکه به همه کسانی است که دستشان به قدرت و مقام و منصب می‌رسد که مراقب باشند در دام خطرناک نفس گرفتار نشوند و دانسته و ندانسته حب ریاست و جاه و مقام آنان را نفریبد، چرا که دنیا با همه جلوه‌های فریبنده‌اش سرابی بیش نیست و آنچه ماندنی است، کاری است که برای خدا و خدمت به خلق انجام شود.
سیره امیرمؤمنان«ع» برای کارگزاران باید الگو باشد و لحظه‌ای از آن غفلت نکنند. به عنوان نمونه، عبدالله‌بن عباس می گوید: «در ذی‌قار خدمت امیرالمؤمنین«ع» رسیدم و دیدم حضرت نعلین خود را وصله می‌زند. امام رو به من کرد و فرمود این نعلین چقدر ارزش دارد؟ گفتم هیچ ارزشی ندارد. حضرت فرمود: «والله لهی احبّ الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا؛» به خدا این کفش کهنه نزد من بهتر از حکومت بر شماست، مگر آنکه حقی را به پا دارم یا از باطل جلوگیری کنم.»
این منطق امام عدل و فضیلت علی علیه‌السلام است و آنان که دعوی پیروی آن حضرت را دارند، باید این سخن امام را الگو سازند و به جاه و جلال ریاست و حکومت دل نسپارند و تمام همّ خود را به دفاع از حق و جلوگیری از باطل مصروف دارند و آنگاه شاهد ثمرات ارزشمند آن باشند و این را در عمل نشان دهند نه گفتار. آیا مدعیان پیروی از آن حضرت با لجام‌گسیختگی‌ها، رفاه‌طلبی‌ها، تجمل‌گرایی، ویژه‌خواری و بی‌عدالتی و غارت بیت‌المال و سفرهای پرخرج و حقوق‌های کلان برخورد می‌کنند؟! آیا مدعیان پیروی امام، حاضرند ریاست را به افراد صالح و خادمان شایسته‌تر از خود بسپارند و یا گرایش‌های جناحی را بر شایسته‌سالاری ترجیح می‌دهند؟ این مشکلاتی است که پیش روی ما قرار دارد و ریشه آن نفس اماره است.
استدعای نگارنده از مسئولین محترم در هر رده‌ای، این است که نهج‌البلاغه را گاهی پیش روی خود بگشایند و نگاهی گذرا به نامه‌های امیرالمؤمنین«ع» به کارگزارانش بیفکنند و ملاحظه کند راه و رسم مدیریت در رابطه با آنچه به حقوق اجتماعی و مسأله بیت‌المال و دغدغه حساب و کتاب الهی است، چیست؟ و اگر این کتاب الگو و درسنامه ما بود، آیا وضع ما بهتر از این نبود؟! به نظر نگارنده از کارهای ضروری و تشکیلات دولتی، آموزش مدیریت علوی در ادارات و سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها و نهادهای دیگر است که «مؤسسه نهج‌البلاغه» در دستور کار خود دارد و به انتظار پاسخی از سوی دستگاه‌های کشور است.
اکنون از میان این نامه‌ها که حضرت امیر«ع» به کارگزارانش داشته مواردی را بنگریم: «اما بعد فانّ الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرا من العدل…»(۴) زمامدار اگر دنبال هوا و هوس‌های پی‌درپی خویش باشد، او را از عدالت بازمی‌دارد. بنابراین امور مردم بر محور حق باید در نظرت یکسان باشد، چرا که جور و ستم هیچ‌گاه جایگزین عدالت نخواهد شد، پس از آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران مپسند و نفس خویش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به امید پاداش و بیم کیفر و مجازات به خضوع و تسلیم وادار و بدان که دنیا سرای آزمایش است که هر کس ساعتی دست از کار بکشد، همین ساعت سبب پشیمانی او در قیامت خواهد شد و بدان که هیچ چیز تو را از حق بی‌نیاز نخواهد کرد و از جمله حقوقی که که بر تو واجب شده، کنترل هوس‌های خویش، مراقبت از رعیت با تلاش خدمت‌رسانی به آنهاست.
امام علی«ع» در نامه دیگری به یکی از کارگزاران خود (مصقله بن هبیره شیبانی) می‌نویسد: «درباره تو به من خبر رسیده که اگر درست باشد خدای خود را خشمگین کرده‌ای و از فرمان امام خود سرپیچی نموده‌ای. گزارش شده که تو غنائم و اموال مسلمین را که به وسیله اسلحه و اسب‌های آنان به دست آمده و خون‌هایشان به پای آن ریخته شده، در بین افرادی از بادیه‌نشینان قبیله‌ات که خود برگزیده‌ای تقسیم کرده‌ای. سوگند به کسی که دانه را در دل خاک شکافته و روح انسانی را آفریده، اگر این گزارش درست باشد تو در نظر من خوار خواهی بود و ارزش و مقدارت را از دست داده‌ای. پس حق پروردگارت را سبک نشمار. دنیایت را با نابودی دینت آباد مکن که زیانکارترین افراد خواهی بود. آگاه باش حق مسلمانی که نزد من یا نزد تو هستند یکسان است و با نظر من باید به عدالت تقسیم شود.»(۵)
از این نامه‌ها و توصیه‌ها و فرمان‌ها در نهج‌البلاغه فراوان است. به نامه فوق بار دیگر بنگریم: «اموالی که با جهاد و خون‌های جنگاوران فراهم آمده، متعلق به همه مسلمین است.»
و ما نیز اگر باور داریم که بیت‌المال دسترنج آحاد مردم به ویژه جهادگران و زحمتکشان است و اصولاً نظام اسلامی و عزت و کرامت کشور و ملت ثمره فداکاری شهدای عزیز ماست که هم اکنون آخرین کاروان‌های مقاومت آنان در خارج کشور با کفار و منافقان و استکبار جهانی و صهیونیسم و تکفیری‌ها و ارتجاع منطقه می‌جنگند و آنها افتخار نظام‌اند، نه سایه‌نشینان اشرافی که بیت‌المال را به اسم حقوق و مزایا غارت می‌کنند. اگر اینها را باور داریم، پس چرا در اجرای عدالت سهل‌انگاری می‌کنیم و برچسب تخلف بر جبین غارتگران نمی‌زنیم؟! تا جوانان این کشور به عدالت نظام اسلامی امیدوار شوند و تردید از دل آنان زدوده نشود! از این سؤالات فراوان است که پاسخ می‌طلبد.

امام و انسان‌دوستی
در ادامه نامه به مالک اشتر می‌خوانیم: «قلب خود را از مهر و محبت و لطف نسبت به رعیت لبریز کن و نسبت به مردم همچون درنده خونخوار مباش که این مردم یا برادر دینی تواند یا انسانی مانند تو…».
عمق انسان‌دوستی و حقوق بشر را در این سخن امام می‌توان دید. امام علی«ع» نظیر این بیان را فراوان دارد و نهج‌البلاغه پیش روی ماست. این پیام برای بشریت است و جای‌جای جهان مخاطب بسیار دارد و به ویژه در ملت‌های تحت سلطه و مستضعف. احترام به انسان و حقوق عادلانه او را از علی«ع» باید آموخت و به جهان معرفی کرد. حقوق بشر فراتر از دین و ایمان را در کجای عالم می‌توان دید آنگونه که امام ما مدافع آن است. در عصری قرار داریم که متجاوزین به حقوق بشر جهان را به آشوب و کشتار و ترور و غارت آلوده کرده‌اند و مع‌‌الاسف برخی مدعیان مسلمانی پشت نقاب اسلام ابزار اجرای سیاست‌های شوم استکباری ـ صهیونیستی شده، مردم بی‌گناه را سر می‌برند و حمام خون راه می‌اندازند و حاکمان پلید حرمین و مفتیان بی‌دین به نام اسلام از کنار کعبه و قبله مسلمانان فتوای کشتار و ترور مسلمان‌ها و به اسارت گرفتن زنان و کودکان را می‌دهند! که این روزها شاهد صحنه‌های دلخراش این قساوت و شقاوت هستیم.
اینجاست که بر مسلمانان است با این رژیم‌های فاسد و غاصبان متجاوز برخورد کنند و حداقل روابط سیاسی خود را با آنان قطع کنند و آنان را منزوی سازند و به حکم قرآن کریم برای نابودی فتنه و فتنه‌گران دست به دست هم بدهند «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله»(۶) این حکم صریح قرآن است که با فتنه‌گران بجنگید تا فتنه از میان برداشته شود و دین در انحصار خدا درآید.
اگر دین آنگونه که قرآن کریم و سیره نبوی و خط‌مشی علوی نشان داده به جهان معرفی می‌شد، آغوش همگان برای پذیرش اسلام گشوده بود.
اسلام آئین حق و عدالت، رأفت و رحمت، انساندوستی و منطق و حکمت است که دشمنان اسلام این روزها چهره خشونت و استبداد و توحش به آن داده‌اند تا از گرایش مردم به این آئین رحمت و رأفت جلوگیری کنند و برخی دولت‌های بنام اسلامی را به خدمت گرفته و مفتیان دین‌فروش را خریده‌اند. این است که وظیفه همگان به ویژه اندیشمندان، نخبگان، علما، نویسندگان، مقام‌های سیاسی و سفارتخانه‌ها، رسانه‌ها و هر که به تریبونی دست دارد، این است که فرهنگ ناب اسلامی را آنگونه که هست به مردم عالم به ویژه بیگانگان در کشورهای دیگر معرفی کنند. امام راحل(ره) فرمود: «اسلام تشنه اسلام ناب محمدی(ص) است» و اسلام ناب را باید معرفی کرد، اما چه مقدار به این وظیفه جامه عمل پوشاندیم جای سؤال است. در هر حال این وظیفه همچنان پیش روی ما است و ایران اسلامی می‌بایست طلایه‌دار این حرکت باشد.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.
۲ـ جاثیه، ۲۳.
۳ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۳.
۴ـ ترجمه ۵۹.
۵ـ نامه ۴۳ نهج البلاغه.
۶ـ بقره، ۱۹۳.

سو تیتر

۱٫
نامه مدیریتی- سیاسی امیرمؤمنان علیه‌السلام به مالک اشتر دارای زوایای بسیار ارزشمندی است که به واقع باید آن را درس نامه مدیریتی نامید. این نامه که کلمه به کلمه آن سرشار از توصیه های راهگشا در عرصه مدیریت است برای همگان بخصوص برای مدیران نظام اسلامی در تمام عرصه ها کاربردی و راهبردی است

14مارس/17

در آستان امامان علیهم‌السلام-شرحی بر زیارت «جامعه کبیره»

«در آستان امامان» عنوان مجموعه مقالات در جهت شناخت امامان معصوم علیهم‌السلام با الهام از «زیارت جامعه کبیره» است. در این مقاله نیز همانند مقالات گذشته به شرح فرازهایی از این زیارت بلند می‌پردازیم.
«مؤمن بسرّکم و علانیتکم و شاهدکم و غائبکم و اولکم و آخرکم؛ ایمان به نهان شما و آشکار شما و ظاهر شما و غایب شما و نخستین شما و آخرین شما دارم.»
در این جملات به ۵ ویژگی از ویژگی‌های امامان علیهم السلام اشاره شده است.
۱ـ اسرار امامان
«سرّ» به معنای امر پوشیده است.(۱) امامان علیهم‌السلام در عرصه‌های مختلف معارفی، سیاسی، اجتماعی و… رازها داشتند که هر کس را شایسته این رازها نمی‌دیدند. برخی از خواص را شایسته تحمل این امر می‌دانستند، این رازها را به آنها می‌گفتند. آنچنان که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها و حضرات امامان معصوم رازدار خداوند بودند. در روایتی آمده است که حضرت امام باقر علیه‌السلام فرمود: «انّ رسول اللّه«ص« دعا علیّاً فى المرض الّذى توفى فیه فقال یا على ادن منّى حتى اسرّ الیک ما اسرّ اللّه الىّ و ائتمنک على ما ائتمنى اللّه علیه ففعل ذلک رسول الله«ص» بعلىّ و فعله علىّ بالحسن و فعله الحسن بالحسین و فعله الحسین بابى و فعله ابى بى صلوات اللّه علیهم اجمعین(۲) حضرت نبی اکرم «ص» در حال بیماری که با آن از دنیا رفتند، مولی علی«ع» را خواستند و فرمودند نزدیک من شو تا رازی که خداوند با من در میان گذاشته با تو بگویم، همانگونه که خداوند مرا امین رازش دیده، من هم شما را امین این راز می‌دانم. این راز را به حضرت سپرد، همین رفتار را حضرت مولی علی«ع» با امام حسن«ع» داشت و همین را امام حسن«ع» با امام حسین«ع» و همین رفتار را امام حسین «ع» با پدرم امام سجاد«ع» و همین را پدرم با من داشت که سلام و درود خداوند بر آنان باد.»
امامان سلام‌الله علیهم اجمعین در عرصه القا و معارف، ظرفیت‌ها را درنظر می‌گرفتند. به تعبیر حضرت مولی علی«ع» «ان هذه القلوب اوعیه»(۳) این قلب‌ها ظرف‌های معارف است. برخی ظرفیت بیشتر دارند، بهره بیشتری از اهل‌بیت«ع» می‌گرفتند، به عنوان نمونه، از دو شخصیت بزرگ یاد می‌کنم: یکم سلمان فارسی بزرگی که با رهروی صادقانه‌اش در مسیر پیامبر«ص» خودی اهل‌بیت شد «سلمان منا اهل البیت».(۴)
بزرگی که بعد از پیامبر آنی از مولی علی«ع» جدا نشد و مدام از «خلافت حق» و «حق خلافت» گفت.(۵)
به او از این اسرار فراوان داده شد تا جایی که حضرت امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «عَلِم العلم الاوّل و العلم الاخر و قرء الکتاب الاول و قرأ الکتاب الاخر و کان بحراً لا ینزف؛(۶) او علم اولین و آخرین را می‌دانست، اولین کتاب انبیاء تا آخرین آنها را خوانده بود. او دریای ناپیدای کرانه بود.»
ظرفیت او آنچنان است که حتی ابوذر هم که آیتی از عظمت است، ظرفیت سلمان را نداشت.(۷)
دوم: جناب میثم تمار. از اصحاب برجسته امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام است. اسرار ویژه‌ای از علوم به او داده شده بود. به عنوان نمونه: امیرمؤمنان هم از شهادت او خبر داده بود، هم کیفیت شهادت و سختی‌هایی که در این مسیر متحمل می‌گردد. او به هنگام شهادت، نزد جلادان این را ابراز کرد که سالیان پیش مولی از این شهادتم خبر داده بود.(۸)

ابعاد اسرار امامان
لازم به ذکر است که اسرار امامان گسترده است هم در بعد معارفی است و هم در بعد پیشگویی حوادث آینده، هم در عرصه‌های سیاسی.
زائر می‌گوید اسرار امامان را هم باور دارم. این خود ادب ویژه است که تا مطلب بلندی که از امامان شنیدیم و در حد درک ما نبود انکار نکنیم.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن‌شناس نه‌ای جان من، خطا اینجاست
پیام این سخن این است که زائر می‌گوید منم باوردار مطلق در برابر رهنمودهای معصومین هستم. این سخن را نه تنها بر زبان جاری می‌کنم، بلکه از اعماق جان خود آن را باور دارم.
در روایی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است: «من سرّه ان یستکمل الایمان کلّه فلیقل القول منی فی جمیع الاشیاء قول آل محمد فیما اسرّوا و ما اعلنوا و فیما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی؛(۹) هر کس دوست دارد که ایمان کامل داشته باشد بگوید در همه امور پنهان و آشکار آنچه از آنان که به من رسیده و آنچه به من نرسیده رأی من رأی خاندان محمد«ص» است.»

۲ـ ‌معارف عمومی و علنی امامان
امامان علیهم‌السلام هم اسرار دارند هم معارف عمومی و علنی. اسرار از آنِ خواص است، اما معارف عمومی و علنی امامان علیهم‌السلام در حد فهم همگان است. البته در عرضه این معارف هم امامان شرایط زمانی مکانی را درنظر می‌گرفتند. هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!
معارف عمومی اهل‌بیت علیهم‌السلام را باید از معارفی جست که برای مردم سخن می‌گفتند. در این عرصه موظف بودند به گونه‌ای سخن بگویند که مردم بفهمند. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است: « ما کلم رسول الله صلی الله علیه وآله العباد بکنه عقله قط؛ هرگز رسول خدا از عمق خرد خود با مردم سخن نگفت.»
نیز فرمود که پیامبر صلی‌الله و آله فرمود: « إنَّا مَعاشِر الانبِیآءِ أُمِرنا أَن نُکَلِّم النَّاس عَلی‌ قَدر عُقولِهِم؛(۱۰) ما گروه پیامبران دستور داریم که با مردم در خور عقلشان سخن بگوییم.»
معارف ویژه اهل‌بیت علیهم‌السلام را باید از دعاهای آنها جست، چون در این عرصه مخاطب آنها خداوند است. بر این اساس است که به دعاهای امامان «قرآن صاعد» گفته می‌شود، چون معارف بلند الهی از این رهگذر بیان شده است.

۳ـ‌ امامان حاضر
حدود ۲۵۰ سال دوره حضور امامان در جامعه است. مقام معظم رهبری مدظله در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» این زندگی را همانند زندگی یک انسانی دیده‌اند که فراز و نشیب و شرایط مختلف داشته راهبرد یکی بوده، روش‌ها و تاکتیک‌ها مختلف. امامان در طول این دو قرن و نیم حضور با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر خود نگذاشتند که «نورافکن پرفروغ دین» کمترین آسیبی ببیند، اگر تلاش آنها نبود، امروز چیزی جز خرافات از دین باقی نمانده بود، در عرصه اعتقادات، در عرصه اخلاق، در عرصه تفسیر قرآن، در عرصه فقه و… . آنان هم کیان اعتقادی معارفی دین را هم کیان سیاسی دین را پاسداری کردند. گاه با به دست گرفتن حکومت، گاه با نرمش قهرمانانه، گاه با قیام جاودانه، گاه با زبان دعا، گاه با به راه انداختن حرکت عظیم فرهنگی و… لذا زائر در این فراز اعتراف به این امامان حاضر و نقش عظیم آنان می‌کند.

۴ـ امام غائب
از مسلّمات معارف الهی در عرصه مهدویت، غیبت صغری و غیبت کبری حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه است.

غیبت صغری
در مورد آغاز غیبت صغری میان علما سه نظر وجود دارد:
۱ـ گروهی مانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت حضرت مهدی به شمار آورده‌اند،(۱۱) زیرا از همان سال‌های آغازین ولادت، آن حضرت غیبت نسبی داشتند و شماری اندک از یاران وی را مشاهده کردند. بنابراین نظر، دوره غیبت صغری تقریباً ۷۴ سال می‌شود؛ یعنی از آغاز ولادت تا پایان سفارت آخرین سفیر آنحضرت.
۲ـ برخی برآنند که غیبت صغری از سال ۲۶۰ هجری قمری یعنی سال درگذشت امام حسن عسکری«ع» آغاز شد.
۳ـ ‌گروهی آغاز غیبت امام را از زمانی می‌دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا هجوم آوردند تا حضرت را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام در سرداب و همان جا از دیده‌ها پنهان شد.(۱۲)
دوره غیبت صغری دوره آمادگی شیعیان و انس آنان به جدایی از امام زمان نام گرفت. دوره غیبت صغری، غیبت همه‌جانبه نبود. در این دوره سفیرانی رابط بین امام و مردم بودند و مردم از طریق آنان پرسش‌های دینی و دنیایی خود را از آن حضرت دریافت می‌کردند.

نواب خاص حضرت ولی‌عصر(عج)
این سفیران عبارتند از:
۱ـ عثمان بن سعید عمری؛ او این منصب را در دوره امام هادی«ع» و امام عسکری«ع» نیز به عهده داشت و نهاد وکالت را رهبری کرد. برخی او را از نوادگان عمار یاسر دانسته‌اند.(۱۳) وی برای مخفی نگه داشتن ارتباط خود با امامان، شغل پوششی روغن‌فروشی را برای خود برگزید. امام هادی«ع» و امام عسکری«ع» مدال افتخار «هذا ابوعمرو الثقه الامین»(۱۴) این ابوعمرو که مورد اعتماد و امین است به او دادند. اسناد نیابت عثمان بن سعید از حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه عبارتند از: ۱ـ اجماع شیعه امامیه؛ ۲ـ روایات فراوان؛ ۳ـ وثاقت عثمان بن سعید؛ ۴ـ کراماتی که از او صادر شد؛ ۵ـ صدور توقیعات به خط ناحیه مقدسه؛ ۶ـ وجوب اعلام امام در صورت عدم صحت ادعای عثمان بن سعید.(۱۵)
او در سال ۲۶۵ یا ۲۶۶ از دنیا رفت. مزار او در غرب بغداد و در کنار خیابان سیدان بوده است. این مکان در زمان شیخ طوسی نیز پابرجا بوده است و اکنون نیز محل مشهوری است.
۲ـ‌ محمدبن عثمان بن سعید فرزند نائب اول او، وکیل امام عسکری«ع» و امام مهدی«عج» بود. او نزدیک پنجاه سال وکالت آن دو امام را به عهده داشت که چهل سال وکالت حضرت ولی‌عصر«عج» بود. او همانند پدر خویش منزلتی خاص و ویژه نزد امامان داشت. او نیز مانند پدر بزرگوارش مدال «توثیق» از امام عسکری«ع» و امام مهدی را گرفته است.(۱۶) شیخ طوسی درباره او می‌گوید:‌ شیعیان بر عدالت و امانتداری او اتفاق‌نظر داشتند، زیرا او در زمان حیات پدرش به امانتداری و عدالت و لزوم مراجعه به وی در روزگار امام حسن«ع» و نیز پس از حیات ایشان تصریح شده بود. در عدالتش اختلاف و در امانتداری‌اش شکی نبود و شیعه کسی را جز او در این امر نمی‌شناخت و به کسی جز وی مراجعه نمی‌کرد.»(۱۷)
او در اواخر حیات خویش قبر خود را آماده کرده بود و همه روزه در قبر خویش آیاتی از قرآن را تلاوت می‌کرد.(۱۸) او پایان جماد‌ی‌الاول سال ۳۰۴ یا ۳۰۵ درگذشت و در کنار مادرش در باب‌الکوفه بغداد به خاک سپرده شد. مزار وی هم‌اکنون نیز در بغداد مشهور به شارع خلبخی است.
۳ـ حسین بن روح نوبختی؛ سومین نائب خاص امام مهدی«عج» است. در حدود سال ۳۰۵ به این سمت منصوب گردید. او در دوره نیابت محمدبن عثمان، یکی از دستیاران ویژه‌اش بود. محمدبن عثمان در سال‌های پایانی عمرش برخی از امور مالی را به او واگذار کرده بود و در پایان عمرش حسین‌بن روح را چنین معرفی کرد:
همین ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی جانشین من و سفیر میان شما و صاحب الدمر و وکیل او خواهد بود. او مورد اعتماد و امین است، پس در کارهایتان به او مراجعه و در امور مهم‌تان به او تکیه کنید که من به این فرمان یافته‌ام و آن را رساندم.(۱۹) حضرت امام مهدی«عج» او را چنین می‌ستاید:
«او را می‌شناسیم، خداوند نیکی و رضوانش را به او بنمایاند و توفیق و سعادت را نصیبش سازد. ما از نامه‌اش آگاه شدیم و او در آنچه متصدی آن است مورد اعتماد ماست. او نزد ما منزلت و جایگاهی دارد که خشنودش می‌کند. خداوند بر احسان کردن به او بیفزاید.»(۲۰)
او در کتاب‌های کلامی و رجالی بسیار ستایش شده است، حتی منابع اهل‌سنت به جلالت و بزرگی او اذعان دارند. حسین بن روح به تصریح موافقان و مخالفان از مهم‌ترین و عاقل‌ترین افراد دوره خویش بود و در میان مردم و حتی دربار خلافت عزت و احترام ویژه داشت.(۲۱)
او پس از ۲۱ سال نیابت خاص امام مهدی«عج» در شعبان سال ۳۲۶ رحلت کرد و در مقبره نوبختیان به خاک سپرده شد.(۲۲)
۴ـ علی بن محمد سمری؛ آخرین نائب امام مهدی«عج» است که توسط حسین بن روح از طرف حضرت امام مهدی«عج» به این سمت منصوب شد.(۲۳) او از دستیاران ارشد حسین بن روح بوده است.
از پیشینه زندگی وی و حوادث دوران نیابتش آگاهی چندانی در دست نیست. شش روز قبل از وفات او توقیع نامه مقدسه صادر شد و از مرگ او پس از شش روز خبر داد. در این توقیع تصریح شده است که بعد از علی بن محمد نایب خاصی نخواهد بود(۲۴) و دوران غیبت کبری آغاز خواهد شد. او پس از سه سال نیابت در پانزدهم شعبان ۳۲۹ قمری درگذشت و در بغداد و در نزدیکی مسجد بُراثا به خاک سپرده شد.(۲۵)

دوران غیبت کبری
با وفات آخرین سفیر جناب علی بن محمد سمری، دوران غیبت کبری آغاز شد. در رابطه با راز غیبت کبری، این نکات در روایات آمده است:
الف) رازی است که پس از ظهور آشکار می‌شود.
ب) تا همه حکومت‌‌ها آزموده شوند.
ج) آزمون مردم.
د) تا بیعتی بر گردنش نباشد.
هـ) اگر ظاهر شود کشته می‌شود، او امید همه خوبان است.
و) این سنت در پیامبران الهی هم بوده است.(۲۶)
می‌توان گفت از حکمت‌های غیبت حضرت، فراهم نبودن زمینه سیاسی و اجتماعی برای جهانی شدن اسلام است و این حکمت، تنها هنگام ظهور او برای عموم مردم قابل فهم است. حضرت امام صادق«ع» در تبیین حکمت غیبت می‌فرماید: «ان وجه الحکمه فی ذلک لاینکشف الا بعد ظهوره کما لاینکشف لما اتاه الخضر من خرق السفینه و قتل الغلام و اقامه الجدار لموسی الّا وقت افتراقها؛(۲۷) حکمت این کار جز پس از ظهورش آشکار نمی‌شود، همانگونه که حکمت سوراخ کردن کشتی و کشتن جوان و بنا کردن دیوار از سوی خضر برای موسی تا هنگام جدایی‌شان آشکار نشد.»
می‌توان گفت بسیاری از آنچه در تبیین حکمت غیبت حضرت برمی‌گردد، به این حکمت بازمی‌گردد.
مسئله غیبت حضرت ولی‌عصر«عج» را پیامبر گرامی و دیگر امامان معصوم پیشگویی کرده بودند:
روایت از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله ….تاروایت از امام عسکری«ع»(۲۸)
در این روایات هم از غیبت صغرای حضرت گفته شده و هم از غیبت کبرای حضرت و هم از واکنش مردم در عصر غیبت کبری.
بحث غیبت حضرت ولی عصر«عج» بحثی مبسوط است. در اینجا ما فقط درصدد تبیین اصل غیبت حضرت بودیم نه ابعاد آن.
زائر در اینجا می‌گوید هم باوردار امامان حاضرم و هم باوردار امام غائبم.
پی‌نوشت‌ها
۱ـ السرّ ما اخفیت، لسان العرب، ج ۴، ۳۵۶٫
۲ـ بصائرالدرجات، ص ۲۷۷، باب ۳، حدیث ۱٫
۳ـ‌ نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۱۴۷٫
۴ـ‌ تاریخ دمشق، ج ۲۱، ۴۰۸٫
۵ـ خصال شیخ صدوق، ص ۴۶۳، حدیث ۴٫
۶ـ‌ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۵۴۱٫
۷ـ بحارالانوار، ج ۲۲، صص ۳۷ و ۳۸۴، سفینه البحار، ج ۴، صص ۲۴۵ـ۲۴۴٫
۸ـ الارشاد شیخ مفید، ج ۱، ص ۳۲۳٫
۹ـ الکافی، ج ۱، ۳۹۱٫
۱۰ـ اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، ح ۱۵٫
۱۱ـ الارشاد شیخ مفید، ج ۱، ص ۳۴۰٫
۱۲ـ چشم به راه مهدی«عج»، ص ۳۳۸٫
۱۳ـ الذریقه، ج ۱، ص ۳۱۸ و ج۲، ص ۱۰۶٫
۱۴ـ الغیبه شیخ طوسی، ص ۳۵۴، ح ۳۱۵٫ الکافی ج ۱، ص ۳۳۰٫
۱۵ـ دانشنامه امام مهدی، ج ۳، صص ۳۱۷ـ۳۱۲٫
۱۶ـ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۰، الغیبه شیخ طوسی، ص ۲۴۳٫
۱۷ـ همان، ج ۵/۵۸٫
۱۸ـ الغیبه طوسی، ص ۳۴۷، ح ۶۲۶٫
۱۹ـ الغیبه شیخ طوسی، صص ۳۷۰ـ۳۶۹٫
۲۰ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۵۶٫
۲۱ـ‌ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، صص ۲۲۴ـ۲۲۲٫
۲۲ـ‌ الغیبه شیخ طوسی، ص ۳۹۵، ح ۶۵۵٫
۲۳ـ همان، ص ۶۵۶٫
۲۴ـ همان، ص ۶۵۷٫
۲۵ـ برای تحقیق مبسوط در این زمینه ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، صص ۳۹۹ـ۳۰۸٫
۲۶ـ برای یافت این متون ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۳، صص ۱۷۰ـ۱۴۶٫
۲۷ـ علل الشرائع، ص ۲۴۵، ح ۸٫
۲۸ـ ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۳، صص ۱۲۲ـ۹۸٫

14مارس/17

از خودتان حساب بکشید

دین خدا اسلام است؛ «انّ الدّینَ عِندَالله الاسلام» و همه انبیاء دینشان، دین خدا و یکی است و یک دین واحد آوردهاند. خدایشان یکی، مسیرشان یکی و هدفشان یکی است. هر چند که فرمود: «تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضَهُم علی بَعض؛۱ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم».
اسلام، گردن نهادن است، تسلیم شدن و اطاعت نمودن است؛ بندگی کردن است. چون شخص متکبّر، گردنکش و طاغی به جایی نمیرسد. هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است. بندگی میخواهد آن جانی که باید سبز شود. باید بذرهای معارف را بگیرد تا خرّم شود. دل شکسته میخواهد. «اَنا عِندَ مُنکَسِرَهِ قُلوبُهُم»۲ خداوند سبحان میهمان قلب شکسته است. اینچنین دلی میخواهد. با دل دنیازده، بوالهوس، خودکام و خودخواه، هیچکس به جایی نمیرسد. یک درندهای میشود؛ یک بهیمهای میشود؛ یک سَبُعی میشود. انسان نمیشود، حالا در هر لباس که باشد، باشد. در هر کاخ و کوخ باشد یا به هر منصب و مقام باشد، باشد. مرد باشد، زن باشد، اینها انسان را کمال نمیدهد. کمال یافتن، آن «بندگیکردن» است. آن به ادب اسلامی، به آداب دین خدا در آمدن است و حلقه بندگی به گوش کشیدن. با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود. باید چشید. به گفتن نمیشود.
اگر به گفتن بود، بنده الان باید مثل ملائکه مقرّبین اولی اَجنِحَه باشم، صاحب آن بالهای قوای ملکوتی عالم. چقدر حرف میزنم. شما تا چشم باز کردید بنده را دیدید که این حرفها را میزنم. به گفتن نیست. باید راه افتاد و چشید. باید برنامه را در خود پیاده کرد.
ادب اسلامی که دین خداست، قرآن است که باید در متن زندگی ما پیاده شود. قرآن به سر بگذارید، کسی مانعتان نیست، اما عمده، قرآن به دل کردن است نه به سر. نمیگویم قرآن به سَر غلط است، عمده قرآن به دل باید باشد. آیات قرآنی در جان بنشیند. «إقرأ وَ ارقَ»؛ «بخوان و بالا برو» و قرائتهای تکوینی آیات الهی و ارتقا و اعتلای مدارج نفسانی ملکوتی برای انسان، آن باید بشود.
آن به هوس راست نیاید، به تمنّا نشود
کاندرین راه، بسی خون جگر باید خورد
اسلام تسلیم شدن است و یکی از معانیاش سالم بودن است، سلامت نفس داشتن است، سلامت کار داشتن است، کسب و کار سالم داشتن است، قول و فعل سالم داشتن است، معاشرت و مجالست سالم داشتن است، با بندگان خدا به سلامت زیست کردن است. اینها که به حقیقت جمع شود، میشود «اسلام» و شخص میشود «مُسلم». تا من در پی ایذای شما و شما در پی اضرار من هستید، نه به آن معنا من مُسلمام و نه جنابعالی. آن اسلامی را که حقیقت دار هستی میخواهد. البته روی ظواهر امر حسابی است. مسلمان هست، عرقش پاک است، ذریهاش پاک است و دیگر احکام ظاهری به جاست، نمیگوییم نه. ولکن آن مقام شامخی را که از ما میخواهند، آن به کمال انسانی رسیدن، غیر از این حرفهای ظاهری است و این ساحلپیمایی است. آن، خوب است. آن، اصل است و ما از آن دوریم. و رسیدن به آن مقام دشوار است. همّت میخواهد و انبیاء برای آن مقام ما را خواستند و به ما فرمودند که ما را ببینید و بالا بیایید؛ «قُل تَعالَوا».
چند جای قرآن میخوانید: «تَعالَوا؟»؛ بالا بیایید. آنها خودشان در قلّه معارف ملکوتی قرار گرفتند، من را میبینند که در لجن طبیعت و هوا و هوس نفسانی افتادهام. به من میگوید تو در این حضیض نکبت چه میکنی؟ اینجا که تو میلولی، در این هوا و هوسها که تو هستی، اگر یک ولیّ کاملی پیدا بشود و در شما تصرّف کند، تو را در این اوضاع و احوالت به تو نشان بدهد، خودت را میبینی در میان این هوا و هوسها و آلودگیها. مثل این که یک کِرم توی قاذورات دارد میلولد.
با این قلممان، با این دهانمان، با این کسب و کارمان، با این بدگوییهایمان، با این کینهتوزیهایمان و با دیگر رفتار و گفتار و پلیدیهای جور واجورمان. اینها دین خدا نیست. دین خدا اسلام است و اسلام سلامت است. اینها همه مَرَض است، اینها سلامت نیست. در خطبه ۱۵۲ نهجالبلاغه، آن خطبهای که آغازش این است «الحمدلله الدّالِ عَلی وُجودِه بِخَلقِه»، در این خطبه جناب امیرالمؤمنین اسلام را که دارد معرفی میکند و فرمایشی که درباره اسلام دارد، این است: «اِنّاللهَ تَعالی خَصَّکُم بِالاِسلامِ وَ استَخلَصَکُم لَه وَ ذلک لِانَّه اسمُ سَلامهٍ وَ جَماعُ کَرامهٍ. اِصطَفَی اللهُ تعالی مَنهَجَهُ و بَیَّنَ حُجَجَهُ مِن ظاهِرِ عِلمٍ وَ باطِنِ حُکمٍ. لاتَفنی غَرائِبُهُ و لاتَنقَضی عَجائِبُهُ. فیهِ مَرابیعُ النِّعَم وَ مَصابیحُ الظُّلَم. لاتُفتَحُ الخَیراتُ اِلّا بِمَفاتِحِه وَ لاتُکشَفُ الظُّلُماتُ الّا بِمَصابیحِه. قَد اَحمی حِماه وَ اَرعی مَرعاهُ. فیهِ شِفاءُ المُشتَفی وَ کِفایَهُ المُکتَفی.»؛ اسلام را برای شما اختصاص داد و شما را برای اسلام. اسلام برای بشر است. بشر برای اسلام است. همانطور که آب برای تشنه است و تشنه برای آب است. دین خدا برای شماست و شما برای دین خدا. برای چیز دیگر نیستید. برای هر چیز دیگری بوده باشید، خودتان را ارزان فروختهاید. خودتان را مفت از دست دادهاید. ما فقط باید برای دین خدا بوده باشیم. همانطوری که دین خدا، فقط برای ماست. نمیشود که این دین را به چهارپایان عرضه بدارید. به حیوانات که نمیشود، به خزندگان که نمیشود، به ماهیهای دریا که نمیشود. دین خدا اختصاص دارد به انسان. آنها لیاقت این را ندارند که چنین گوهر گرانبها به ایشان ارائه بشود، قابلیت آن را ندارند. این بار را نمیتوانند بکشند. این را باید جان انسانی بپذیرد. «وَ یَزرَعوها فی قُلوبِ اَشباهِهِم»۳ که آن حضرت به شاگرد کاملش؛ «کمیل» فرمود: بذرهای معارف خودش مزرعه دارد، خودش مِلک دارد. مِلکش جان انسان است. چارپایان را چه رسد به این معارف؟ سِباع را چه رسد به این بذرها؟ دین فقط برای شماست. هیچکس در خور چنین سفره نیست. این سفره برای یک عده خاصی گسترده شد و آن هم جناب انسان است و شما را هم برای هیچ چیزی نیافریدیم مگر برای همین دین، مگر برای اسلام. اسلام شما را به سعادت میرساند و شما آنگاه انسانید و در مسیر انسانید که در راه تکامل انسانی و نفسانی خودتان بوده باشید وگرنه خورنده و چرنده و چه و چه فراوان. اسلام برای شماست و شما برای اسلام و میدانید که اسلام چیست؟ «وَ ذلک لِاَنَّه اسمُ سَلامَهٍ»؛ اسلام اسمی است برای سلامت. اسلام درستی است، سالم بودن است، چه در حضور مردم و چه در غیاب مردم. اگر دهان ناسالم دارید، مُسلم به آن معنا نیستید، در راه تکامل انسانی نیستید. هیچوقت دیدهاید که مردم متعهد و بیدار و اسلامی، مردمی که در مسیر تکاملاند، در طریق انبیا هستند، آنهایی که هدف و غرضشان، سرمشقشان، سفرای الهیاند، هیچوقت دیدهاید که اینها قلم فحاشی، دهان فحاشی داشته باشند؟ مردم بدگو باشند؟ نیستند.
ائمه ما، پیشوایان ما، انسانهای کامل، امیرالمؤمنین علی در نهجالبلاغه فرمود: «نعوذ بالله من سباط العقل؛ پناه میبریم بر خدا از این که عقل در بستر غفلت خوابیده باشد.» عقل که خوابیده باشد، این حرفها و این کارها و ما به این فرزندان اجتماعمان، به این جوانهایمان، به این نونهالانمان، خردسالانمان میگوییم همانطور که عقل میگوید و دین میگوید و طبیعت دار هستی میگوید و حقیقت عالم میفرماید «وَ یَزرَعوها فی قُلوبِ اَشباحِهِم»، بیایید تا این بذرهای معارف را در جانهای شما بیافشانیم. بذرهای معارف از دیگران است. امیرالمؤمنین ما را برزگر معرفی فرمود. به ما فرمود که شما کشاورزید. خب ما زمین میخواهیم، جناب امیرالمؤمنین. ما، کشاورز زمین میخواهیم. زمین شما جانهای این مردم است، دلهای این مردم است، سینههای این مردم است. بذر بیفشانید. مستعدّین هستند، تشنگان هستند. دانه بریزید میآیند جمع میشوند. اسلام، «لِاَنَّهُ اسمُ سَلامَه وَ جَماعُ کَرامَهٍ». اسلام یعنی سلامت، یعنی درستی، یعنی نیکویی، یعنی خوبی. جان، سالم. روح، سالم. نفس، سالم. کسب، سالم. نیّت، سالم. تمام حالاتشان، سالم. چنین فردی امینالله است. چنین فردی حضور دارد. چنین فردی در حیات محض است، در علم محض است. «فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر» است. گرفتار این و آن نیست. حضور و غیاب این و آن برای او اثری ندارد، تأثیری ندارد. یکپارچه حضور است. حیات محض است، علم محض است، اشراق صرف است. این چنین کسی که فهمید کجایی است و متاع جانش را یافت که چه گوهری است.
آن کس که به کوی آشنایی است
داند که متاع ما کجایی است
این چنین کسی حضور دارد در نزد خدای عالمیان. آنی که «دانٍ فی عُلُوِّه وَ عالٍ فی دُنُوِّه». پیش اوست و انشاءالله ما را این حقیقت لگام زده دارد که «المؤمنُ مُلجَم». همانطوری که جناب امیرالمؤمنین فرمود، این شیطنتها که معاویه دارد، این مکرها و حیلهها که معاویه دارد، اگر بخواهم من «علی» اعمال کنم، من بلدم. بهتر از او بلدم، اما عقل، دین، انسانیت، نمیگذارد. بدگویی و فحاشی که تحصیل نمیخواهد، مدرسه نمیخواهد که. این را هر بیسر و پایی دهان باز میکند، میگوید. حرف حق زدن، خون دل میخواهد. بدگویی چرا؟ اسلام، «اسمُ سلامهٍ وَ جَماعُ کَرامهٍ». تمام بزرگواریها و خوبیها، همه در او جمع است. این پنبه غفلت را از گوشَت به در آور که از اسلام بگذری، پناه ببری به جایی، به دستوری، به کسی که خیر بهتر به تو برساند، از این بگذر. این خیالی است ناصواب، بیاساس.
آن قلمی که تو را آفرید، یعنی آن قلمی که عالم آفرید، این دین را، این کتاب را برای شما تألیف کرد، تصنیف کرد، نوشت. که تمام مردم، ادبای خیلی زبده، سیاسیون خیلی والامقام، اهل قلم خیلی کار کشته، حقوقدانان خیلی پخته و همچنین در تمام حِرَف و مناصب و مقامات را جمع کنی، همه پشت به پشت هم و دست به دست هم، تمام این فکرها را یکجا کنید، معجون کنید، که از عصاره آن چنین کتابی نوشته بشود، محال است و نشدنی است. «قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنس وَ الجنّ علی اَن یَاتوا بِمِثلِ هذا القرآن لایاتونَ بِمِثلِه وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً»؛۴ پشت به پشت هم بدهند نمیتوانند، نمیشود. بله کتاب، منهجاش را خدا برگزید و حججاش را او بیان کرد. این کتابی که سر تا پا سلامت است. آیاتش، ظواهرش، بطونش، همه سلامت است. و انسان مسلم هم سالم است تمام حالاتش، کسب و کار غلط و ناسالم ندارد. حرف خلاف ادب ندارد و باید حرفها به ادب باشد، به سلامت باشد. دهان باید آلوده نباشد.
آیاتاش، خزایناند. آیاتاش، صندوق هستند. آیاتاش، کلیدند. مفاتح دارد. مفاتح بخوانید. مفاتیح مفتاح است و کلید. آیاتاش، مَفاتحاند، صندوقهای اسرارند. آیاتاش، مفاتیحاند، کلیدها هستند. باید به این کلیدها، به این مَفتَح و صندوقها، به اسرار الهی، به مقامات انسانی برسیم. غرض فرمود «لِاَنَّهُ اسمُ سلامه وَ جَماعُ کرامه»، که تمام خوبیها در او جمع است.
تمام موجودات حدّ مشخص و معینی دارند، مقام معلوم دارند. اما انسان را مقام معلوم نیست، حدّ مشخص برای او نیست. یعنی یک جایی بایستد انسان در مسیر تکاملیاش، که به آن آخرین نقطه نهاییاش، خیال کند دیگر پایان پذیرفت، این حرف راه ندارد. مقامات انسان، پایانپذیر نیست. تخمی است، حبّهای است، دانهای است، نطفهای است که شجره طوبایی میشود و شرق و غربِ دار هستی را میگیرد. «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فی السَّماء».۵ «ریشه آن در زمین ثابت و شاخه آن در آسمان است» او را مقام معلوم نیست. باید او را پروراند تا به بار بنشیند. آقا، خانم، برادر و خواهر، برای شما مقام معلوم و حدّ معینی که در آن حدّ بایستید، نیست. ما خیلی خودمان را ارزان فروختیم. خیلی از خودمان بیخبریم و مفت خودمان را از دست دادیم.
بنده الان با خودم دعوا دارم که خودم را مفت از دست دادم و روزگار را گذراندم و به جایی نرسیدم و حالا نه این که محال باشد، دشوار است، خیلی دشوار است. مزاج، جواب میکند. بدن، جواب میکند. تن نمیکشد، نمیخواهد. بله اینها هم فکر است، دارم خودم را گول میزنم. عشق نیست. شوق نیست. لذّت را نچشیدیم وگرنه تا آن لب گور هم باشد، اگر انسان عاشق است و چشیده، تا آن لب گور هم بوده باشد میگوید:
مرا تا جان بود در تن بکوشم
مگر از جام او یک جرعه نوشم۶
حرفها میزنیم دیگر. حرف زدن خیلی آسان است، مالیات هم که ندارد. آدم هی میگوید، اما به مرحله عمل قدم نهادن برای بنده دشوار است، برای اهلاش دشوار نیست. شما را مقام معلوم و حدّ معین نیست. سرمایهای خداوند به شما داده، گوهری به شما داده که هیچ موجود این سرمایه را ندارد، این گوهر گرانبها را ندارد و هر چه او را بپرورانی و آب حیات به او بدهی و بذر معارف به او بدهی، قویتر، شدیدتر، روشنتر، شکفتهتر، پر اثرتر میشود و تشنهتر. اشتهایش هم بیشتر. گرسنگیاش هم بیشتر. منتها باید پروراند. باید قرآن در متن زندگی ما پیاده شود و این همه حرفها که میشنوید و این همه وقایع که درباره انبیاء شنیدهاید، این همه خونها که به ناحق ریخته شده و این همه شهدا که در پیشگاه حقیقت عالم تقدیم کردهایم، این همه آسیبها که دیدهایم و هنوز هم در انقلاب هستید و همیشه انسان در انقلاب و در قیام هست و باید مواظب باشد. دشمن هیچ وقت دست برنمیدارد. انسان بیدار همیشه در مرصاد و در کمینگاه هست، مواظباش است، اینها همه برای این است که تا نفوس مستعدّه به کمال مطلوب و مقدّرشان برسند که اصل آن است.
جناب امیرالمؤمنین در خطبه ۸۸ نهجالبلاغه به ما نصیحتی میفرماید که خودتان را بِکشید. خودتان را وزن کنید، ببینید که وزنتان چقدر است. چکار کنیم؟ با چه ترازو؟ با چه میزانی خودمان را وزن کنیم؟ «زِنوا اَنفُسَکُم مِن قَبلِ اَن توزَنوا».۷ بسنجید خودتان را پیش از آنی که شما را بسنجند. الان خودتان را وزن کنید که ببینید سنگینیتان چقدر است؟ چه جور خودمان را بسنجیم؟ با این ترازوهای زنبیلی؟ نخیر اینها برای کدو و شلغم و کلم و برای کاه و جو و اینهاست. با اینها که انسان را نمیشود سنجید. «زِنوا اَنفُسَکُم». آن گوهر اسلامی و انسانی و قربتان را، مقام روحانیتان را وزن کنید. سرّتان را ببینید که سنگینیتان چقدر است. با چه ترازو؟ ائمه فرمودند، امام صادق فرمود، قرآن کریم فرمود: «نَحنُ مَوازینُ القِسط». میزانهای عدل الهی ماییم. ترازوی عدل الهی، امیرالمؤمنین علی است. «هُمُ الانبیاء و الاولیاء». ترازو هستند. باید با این ترازو سنجید. چه جوری بسنجیم؟ ببینید خودتان را، رفتارتان، گفتارتان، نیّاتتان، ظاهرتان، باطنتان، خانهتان، درونتان، بیرونتان… با این میزانهای عدل الهی که انسان محضاند، که انسان صِرفاند، که اسلام خالصاند، که عین ادباند، وفق میدهد یا نه؟ چقدر با این ترازوها قرب دارید؟ نزدیکید؟ به همان اندازه وزن دارید. ما در این ادب اسلامی که عنوان کردهایم این معنا را میخواهیم و اسلام آمده ما را به آداب انبیاء و سفرایش، به آداب قرآنی، به آداب الهی، «تَأَدَّبوا بِآدابِالله». به آداب الهی ما را مؤدب کنند و از خدا خواهیم توفیق ادب. آقا ملّای رومی میفرماید:
از خدا خواهیم توفیق ادب
بیادب محروم ماند از لطف ربّ
شخصی که به آداب الهی متعبّد نباشد، در مسیر نباشد، محروم ماند از لطف ربّ. سرسبز و خرّم نمیشود. او یک هیکلی را میگرداند. یک انبان شکمی را، یک دستگاه گوارشی را پر میکند، خالی میکند و یک بهیمهای است و در وقتاش هم که میبینی بهیمهای است که سَبُع هم میشود. بهیمه کارش، همّش به خوردن است. همین نهجالبلاغه که میخوانید در یکی از خطبهها حضرت میفرماید که همّ بهیمه به خوردن است. او اصلاً معبودش، مسجودش، معشوقش شکمش است. همّش این است. سَبُع، درنده است. سِباع درندگاناند. آنها همّشان درندگی است. یک گرگ میبینی میافتد مثلاً در یک گلّه. هزار رأس گوسفند باشد. اگر این گوسفند مواظب و مراقب نداشته باشد، گرگ میافتد به جان این هزار رأس گوسفند. اگر یکی را بدرد و بخورد و سیر بشود و بگوید الحمدلله راهش را بگیرد و برود خب کاری است، اما اینطور نیست. او میخواهد که یک یک این گوسفندها را بگیرد و خفه بکند و بکشد. سَبُع است، درنده است و اگر انسانی درنده شد از هر سَبُع بدتر است. انسان درنده بشود، عجیب میشود. بد بشود، خیلی بد میشود اگر به سوی حیوانیّت بیاید، یک حیوان درنده بیشاخ و دمی هست که از هر شاخدار و دمدار آسیباش بیشتر است و از آن طرف، اگر به سوی فرشتهخویی برود، تاج «لَقَد کَرَّمنا بَنی آدم» بر سرش گذاشته میشود و از ملائکه مقرّبین هم جلو میزند.
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل۸
به چنین مقامی میرسد. خودتان را بسنجید، وزن کنید ببینید آن انسانهای کامل چقدر شما را قبول دارند؟ به همان اندازه انسانید. پیش از آنی که بیاید روزی که شما را وزن کنند، الان سعی کنید. به فکر فردا، به انتظار فردا نباشید.
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم۹
الان کجایی هستیم؟ الان مگر خدا نیست؟ الان مگر اسماء و صفات او نیست؟ الان مگر تجلّیات او نیست؟ الان مگر یکپارچه خدا نیست که دارد خدایی میکند؟ باید بیدار شد. باید آدم بفهمد که کجایی است؟ چطور حضرت امیرالمؤمنین میفرماید «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»۱۰؛ اگر پردههای مادی هم از معارف غیبی برداشته شود، یقین و ایمان کامل من افزون نگردد. آنهایی که برای شما پرده هست و حجاب است، برداشته شود برای من یقینی پیش نمیآید. برای من و شما چرا. وقتی آنجایی شدیم، سر مرگ قرار گرفتیم. عجب این است؟ این است که این همه آیات، انبیاء، سفرای الهی، خطبا، علما، پیشوایان ما گفتند این است؟ برای ما آنجا حجاب برداشته میشود یک مقدار آگاهی ما بیشتر میشود، اما آقا میفرماید که برای من حجاب نیست. این جا و آن جا برای من نیست. دنیا و آخرت برای من نیست. دنیایش هم آخرت است، آخرتاش هم دنیاست. به این معنا که او اشراف دارد به عوالم ملک و ملکوت، به این معنا که جهان یکپارچه به منزله اعضا و جوارح آن نفس مؤیّد به روح قدسی است و به ما هم فرمودند که ما را ببینید و به سوی ما بیایید. اگر نشدنی و محال بود، ما را دعوت به مقام خودشان نمیکردند. آنها گزافگو نیستند، یاوهگو نیستند. که ما را ببینید و به سوی ما بیایید. اگر این راه برای ما محال بود، چنین ما را دعوت نمیفرمودند. خب ما که هیچی قدم برنداشتیم، هیچی پیش نرفتیم که. آنها خیلی در آن مقام بلند انسانی قرار گرفتهاند. «یَنحَدِرُ عَنّی السّیل وَ لایَرقی اِلیَّ الطَّیر». ما که هیچ راه نپیمودیم و هیچ پیش نرفتیم.
مبادا یک وقت بگوییم، پیش بیاید:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
تو ای فرزند من، آقا و خانم، برادر من، خواهر من، هر اندازه میتوانید، به فکر خودتان باشید. هر اندازه میتوانید، کشیک نفس بکشید. هر اندازه میتوانید حریم دلتان را مواظب باشید، سعی کنید، سعی کنید نیّت گناه هم نکنید. نیّت بد هم نکنید. نمیگویم که فعل بد، قول بد، رفتار بد، عرض میکنم جان را بدهید به دست جانان و دل را بدهید به دست دلبر و روح را بدهید به دست صاحب روح و خودتان را بسپارید به دست او. همیشه در حضور باشید و بگذارید دلتان داغ بشود. بگذارید سرّتان آگاه شود. بگذارید انسان بوده باشید. ولو که نسبت به شما حرفهایی میزنند، بزنند. نهجالبلاغه؛ همین گلشن الهی، همین روضه رضوان، همین نور الهی، در یکی از خطبههایش اوصاف متّقین را بیان میفرماید که این چنین مردم، مردمی هستند که دنیازدهها اینها را که نگاه میکنند میگویند اینها دیوانهاند. امیرالمونین میفرماید بله اینها دیوانهاند. اما دیوانه دنیا نیستند، دیوانه مولا هستند. اگر چنین همّتی کنید، چنین ریاضتی بکشید، به این ادب متأدّب بشوید، او را بخواهید، همّت بلند داشته باشید. دنیا شکارتان نمیکند. ما از دنیا یک زندگی ظاهری میخواهیم و دلخوش کردیم به یک مقدار. سنگ و گل روی هم چیدیم، خانهمان. یک مقدار نخ و پشم هم فراهم کردیم، فرشمان. اینها را نمیگویم نه. اینها همه ماندنی است. هیچی هم با خود نمیبرید. همه به جای خود هست. این خانهتان، فرشتان، زندگیتان، اینها همه اینجا تشریف دارند.
این همان چشمه خورشید جهان افروز است
که همی تاخت بر آرامگه عاد و ثمود۱۱
آنی که تویی، آن را دریاب، آن را حفظ کن. او را باید طلب کرد. بقیه گذشتنی است، ناپایدارند. «وَ ما عِندَکُم یَنفَد وَ ما عِندَ اللهِ باقٍ». آنجاییها باقی و برقرارند.
پیش از آنی که یوم وزن کردن جانها برسد، الان خودتان را به ترازوهای عدل الهی وفق بدهید، ببینید چقدر وزن دارید؟ روح شما چقدر است؟ انسانیت شما تا چه پایه است؟ «وَ حاسِبوا مِن قَبلِ اَن تُحاسَبوا». پیش از آنی که شما را به حساب بکشند، الان شما خودتان را به حساب بکشید. خودتان را گول نزنید. ما خودمان را گول نزنیم. گوینده جناب امیرالمؤمنین است. بنده هم که الان دارم عرض میکنم من هم شنوندهام، من هم مخاطبم. مثل جنابعالی مستمعام. خودتان را به حساب، به محاسبه، کلاهتان را قاضی کنید. چکارهاید؟ محاسبه داشته باشید. مردمی که در راهاند و بیدارند و در کارند، برنامهای دارند. یکی از برنامههایشان این است که شب و روز را، یک وقت را انتخاب میکنند، از خودشان حساب میکشند. خیلی کار خوبی است. این حساب کشیدن، آدم را داغ میکند. آدم را بیدار میکند. بنشیند، یک وقت قرار بدهد در آن وقت. برنامه میخواهد دیگر. میخواهد به راه بیفتد. میخواهد قیچی کند هوا و هوس را. میخواهد بگوید خدایا آمدم. به امید تو آمدم. وقتی میخواهد بگوید آمدم، به سرسری نمیشود که. یک وقت از شبانهروز را اختصاص میدهند برای محاسبه خودشان. بالاخره شب و روز یک وقتی که مطابق کار خودتان میتوانید پنج دقیقه، ده دقیقه، کمتر، بیشتر، تا استعداد چقدر باشد، تا بینش و فهم و درایت چه باشد، تا خواسته چه اندازه، خواهنده کی باشد. وقتی را به محاسبه مینشینند. چکار میکنند؟ کلاهشان را قاضی میکنند. که چکارهاند؟!.
از خواب شیرینتان هم که برخاستید، بگویید: «الحمدلله الّذی احیانی بعد ما اماتنی»؛ حمد خدایی که مرا زنده گردانید بعد از آن که مرا میراند. خب خوب است. چون حضرت امام زین العابدین همچو که چشم از خواب باز میکرد، میفرمود: «الحمد لله الّذی احیانی بعد ما اماتنی». حمد خدای را که مرا زنده گردانید پس از آن که مرا میراند. آن خواب مردن بود، «النوم اخ الموت». حالا که بیدار شده، احیاست.

پینوشت
۱. بقره ۲۵۳٫
۲. منیهُ المری، ص ۱۲۳٫
۳. نهج البلاغه، ح ۱۴۷٫
۴٫ اسرا، ۸۸٫
۵٫ ابراهیم ۲۴٫
۶٫ مولوی.
۷٫ نهجالبلاغه، خطبه ۹۰٫
۸٫ عطار.
۹٫ حافظ.
۱۰٫ بحار، ج ۶۹، ص ۲۰۹٫
۱۱٫ سعدی.

14مارس/17

ادب الـهی

در معرض مستقیم تأدیب الهی
گفته شد که اهل معرفت ادب را به سه درجه تقسیم می‏کنند؛ درجۀ اول این است که انسان موازنۀ بین خوف و رجا را حفظ کند و سعی کند که خوف او به یأس و رجای او به أمن و سرورش به جرأت بر مولا تبدیل نشود. درجۀ دوم این است که از مقام خوف به مقام قبض، از رجا به بسط و از سرور به مقام مشاهده نائل شود، امّا درجۀ سوم ادب این است که انسان وقتی در معرض ادب الهی قرار گرفت، حقیقت ادب را شناسایی کند و خود را از ادب غیرالهی بینیاز ببیند، یعنی پس از شناخت آداب الهی و تأدیب در مأدبۀ خدا، چشمی به ‏سوی غیر نداشته باشد و همین ادب را برای خویش کافی بداند.

شناسایی ادب الهی و عمل بر طبق آن
در گذشته راجع ‏به درجۀ دوم ادب گفتیم که وقتی انسان در مسیر معنوی، خود را تا جایی که می‏تواند و در اختیار او است جلو ببرد، از آنجا به بعد، خداوند اختیار قلب و روح او را به‏ دست می‏گیرد و قبض و بسطش در دست خدا است. قبض و بسط، ادبی است که از ناحیۀ خداوند صورت می‏گیرد تا او روش رفتاری الهی و صحیحی داشته باشد. بعد از آنکه بنده دلش را در معرض قبض و بسط الهی دید و دانست که شادی و غمی که در درون دارد از ناحیۀ خدا است، حقیقت ادب را شناسایی کرده است. علم و التفات به اینکه همۀ این‏ها از طرف خدا است، شناسایی آداب الهی است. آیا کسی جز به ‏وجود آورندۀ انسان که تمام سازمان وجودی او در ید قدرت او است، می‎تواند برای جمیع ابعاد وجودیِ انسان روش رفتاریِ صحیح ارائه دهد؟! حقیقت ادب این است که انسان تحت تأدیب کسی باشد که او را به ‏وجود آورده است.
حال او باید طبق ادبی که خدا برایش خواسته و قبض و بسطی که دارد، رفتار متناسب داشته باشد و از این ادب پیروی کند. این شناسایی آداب الهی و جلوداری آن‏ها نسبت به جمیع افعال انسان، بالاترین درجۀ ادب است. انسان باید ابتدا با عمل به دستورات خالق، سیر معنوی خویش را آغاز کند، سپس بعد از پشت سر گذاشتن مقداری از این مسیر، حق تعالی با عنایت خاص خود جوهرۀ وجود او را که محرک اصلی وی به ‏شمار می‏آید، در دست قدرت خویش گرفته و گوهر گرانبهای قلب او را در معرض ادب خود قرار دهد. اینجاست که بنده باید آداب الهی را شناسایی کرده و بر اساس آن رفتار نماید. تأدیب‏کنندۀ حقیقی انسان، خدا است و ادب خدا، حقیقت ادب است.

آثار درجۀ سوم ادب الهی
۱ـ رهایی از رنج و تعب آداب شرعی
کسی که ادب خدا را نسبت به خود شناسایی کند، به حقیقت ادب رسیده است و اگر کسی به حقیقت ادب معرفت پیدا کند، خود را از ادب غیرخدا بی‏نیاز می‏بیند و دیگر در تطبیق خود با ادب الهی و مرزشناسی رفتاری، احساس هیچ رنج و تعبی نمی‏کند؛ یعنی انجام اعمال واجب و ترک افعال حرام، دیگر برای او هیچ سختی و رنجی نخواهد داشت. این حالت، مقام عصمت است که مخصوص اولیای خدا است. پس با ادب قلب است که انسان به آنچه که انبیا و اولیا رسیدند، خواهد رسید.

۲ـ رسیدن به عصمت نسبی
درست است که عصمت مطلق یعنی مصونیت نسبت به همۀ خطاها تنها مربوط به انبیا و اولیای خدا است، ولی عصمت نِسبی، یعنی مصونیت نسبت به برخی از امور، قابل اکتساب است و می‏تواند به غیر از انبیا و اولیا هم اختصاص پیدا کند. اینکه می‏بینید شخصی خیلی آسان از یک عمل حرام چشم‏پوشی می‏کند و بهسمتش نمی‏رود و یا بدون هیچ فشاری، یک عمل واجبی را انجام می‏دهد، به‏ خاطر همین عصمت نسبی است که او نسبت به آن کارها پیدا کرده است. چنین شخصی در ارتباط با این حد و مرز الهی، مؤدب شده است. ما به این می‏گوییم: «عصمتنسبی». همۀ ما این قدرت را داریم که به عصمت نسبی دست پیدا کنیم و به کیفیت و کمّیت آن بیفزاییم. این همان عصمت نسبی است.(۱)

۳ـ فنای در مؤدِّب
لذا هنگامی‏ که انسان حقیقت ادب و مؤدب حقیقی را شناسایی کرد، احساس می‎کند جز آداب الهی و احکام ‏الله به هیچ ادب دیگری احتیاج ندارد. خود را از آنچه غیرخدا می‏گوید مستغنی می‏بیند؛ چه از نظر اعمال خارجی و چه از نظر اعمال درونی و قلبی، چه از نظر خوف، چه رجا، چه حزن و چه سرور؛ و هیچ‏گاه نیز در رعایت این آداب الهی، احساس ناراحتی، رنج و مشقّت نمی‏کند. این بدان معنا است که شخص مؤمن، به‏ نوعی در مؤدِّب حقیقی خویش فانی شده است؛ یعنی انسان وقتی خود را نبیند، ادب خود و دیگران را هم نمی‏بیند و وقتی ادب دیگران را نیز نبیند، دیگر از رنج و مشقّت در رعایت آداب الهی نیز خبری نخواهد بود. اینجا او و ادب او و همۀ هستی او، فانی در خدا است.

۴ـ رسیدن به مقام شهود ربّ
بنابراین انسان در ابتدا اعضا و جوارحش را ادب می‏کند، یا به تعبیر دیگر حدود الهی را در اعمال خارجی خود رعایت می‏کند و بعد از انجام واجبات و ترک محرّمات، به ‏سراغ درون رفته و به برقراری موازنۀ بین خوف و رجا می‏پردازد. زمانی که این مراحل را پشت سر گذاشت، به جایی می‎رسد که دیگر رشتۀ تربیت از دست او خارج شده و ‏به ‏دست خدا می‏افتد. در اینجا است که به قبض و بسط الهی و به مقام شهود دست پیدا می‏کند و در نهایت به جایی می‏رسد که همۀ مسائل برای او حل می‏شود.(۲)

کیفیت تأدیب الهی در مورد بی‏ادبان
تأدیب افراد بیادب، اقتضای لطف الهی است
حال ممکن است برخی از مؤمنین متوسط، خود را از نظر عملی مؤدب نکرده و در رفتار خود از مرزهای الهی محافظت نکنند. این افراد کسانی هستند که حدود الهی را می‏شناسند ولی روش رفتاری الهی ندارند. این گروه مصداق آیۀ «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ‏ فَقَدْ ظَلَمَنَفْسَه»(۳) خواهند بود. امّا بحث دقیقی که در اینجا مطرح می‏شود این است که آیا خداوند چنین اشخاص بی‏ادبی را رها می‏کند یا نه؟ یعنی آیا خداوند تنها کسانی را مؤدب می‏کند که ابتدا اعمال ظاهری خود را با دستورات الهی تطبیق داده و سپس در درون خود، بین خوف و رجا موازنه ایجاد می‏کنند یا دیگر مؤمنانی که بی‏ادب هستند را نیز تحت تأدیب خاص خود قرار می‏دهد؟
در جواب باید گفت: لطف، عنایت، رحمت و کرم حق اقتضا ندارد که افراد خداشناسی که در وادی توحید قرار گرفته و در زمرۀ مؤمنین هستند را طرد کرده و ادب نکند. خدا آن‏ها را نیز ادب می‎کند. امّا نکته‏ای که مطرح است، این است که نوع تأدیب این گروه از مؤمنین با اولیای خدا و دیگر مؤمنانی که از دستورات خدا سرپیچی نکرده‏اند، تفاوت دارد. خدا هر دو گروه را تأدیب می‏کند؛ امّا با روش‏هایی متفاوت.

بلا و عقوبت، روشی برای تأدیب افراد بی‌ادب
برای توضیح مسأله باید بگویم که ما دو گونه ادب الهی داریم؛ یک بخش از آن مربوط به مؤمنینی است که خود را مؤدّب کرده‏اند و بخش دیگر مربوط به مؤمنانی است که بی‏ادب هستند و حدود الهی را در عمل حفاظت نمی‏کنند. روش تأدیب خداوند برای تنبه و بیدار ساختن افراد بی‏ادب این است که آن‏ها را مبتلا به بلا می‏کند تا ادب شوند.(۴) علی«ع» می‏فرماید: «إِنَ‏ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ‏ أَدَبٌ»؛(۵) بلا برای ظالم، ادب است. اولاً منظور از ظالم کسانی هستند که حدود الهی را رعایت نمی‏کنند، نه ظالم اصطلاحی که مال مردم را به ‏ظلم می‏خورد و به حقوق آنان تجاوز می‏کند؛ هرچند که این گروه هم ظالمند.(۶) ثانیاً برخی از ظالمین در زمرۀ مؤمنین هستند و برخی از آنان هم از دایره ایمان خارجند؛(۷) لذا ایمان در این روایت خصوصیتی ندارد. ثالثاً خداوند، کسانی که ظالم به نفس هستند و مرزهای الهی را رعایت نمی‏کنند را نیز ادب می‎کند؛ و رابعاً اینکه ادب این گروه، ابتلای به بلا است.
در روایتی از امامحسین«ع» آمده است که حضرت در دعایی به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَ‏ لَا تَسْتَدْرِجْنِی‏ بِالْإِحْسَانِ‏»؛(۸) خدایا مرا به سبب احسانت در وادی استدراج قرار مده! استدراج به آن معنا است که شخصی مکرّراً گناه کند و خدا هم مکرّراً او را از نعمت‏های خود بهره‏مند سازد و او استغفار و توبه را فراموش کند. اگر نعوذبالله، خدا با کسی چنین برخوردی کند، آن شخص هیچ‎گاه متنبه نخواهد شد؛ لذا خدا گاهی از اوقات، برای تنبه افراد، آن‏ها را عقوبت می‏کند؛ بنابراین یکی از شیوه‏های مؤدب ساختن افراد بی‏ادب، عقوبت کردن است. حضرت در عبارت بعدی می‏فرماید: «وَ لَا تُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاءِ»؛(۹) خدایا مرا با بلا ادب نکن! چقدر این جمله زیبا است! حضرت می‏فرماید: خدایا! نه کاری کن که همیشه در خواب غفلت بمانم و بیدار نشوم؛ و نه به‏ گونه‏ای رفتار کن که مرا با عقوبت بیدار کنی! چون من تحمل عقوبت تو را ندارم.

نمونهای از بلایای الهی
امام حسن عسکری«ع» در روایت مفصلی می‏فرمایند: «فَرُبَّمَا کَانَتِ الْغِیَرُ نَوْعاً مِنْ‏ أَدَبِ‏ اللَّه تَعَالی»؛(۱۰) چه ‏بسا یک‏دسته از زیر و رو شدن‏ها و اتّفاقاتی که انسان توقع آن‏ها را در زندگی ندارد، نوعی از ادب الهی باشد. شما هم تصدیق می‏کنید که گاهی انسان در زندگی خود می‏بیند که تا یکی از مشکلاتش حل می‏شود، بلافاصله مشکل دیگری به ‏سراغش می‏آید و این رَوند ادامه دارد. هر قدر تلاش می‏کند بهجایی نمی‏رسد، بلکه گرفتاری‏ها و مشکلات هم روز به روز زندگی‏اش را تحت‏الشعاع قرار می‏دهد. این وضعیت‏ها نوعی از ادب الهی است که برای برخی از مؤمنین متوسط صورت می‏پذیرد. خداوند می‏خواهد مؤمنین گنهکار را نیز ادب کند.

ریشه و انواع عقوبت و بلایای تأدیبی
۱ـ ابتلائات و عقوبتهای مادی
بسیاری از بلایایی که برای مؤمنین ایجاد می‏شود در اثر گناه است. گاهی این‏طور تعبیر میشود که یک‏سنخ از گرفتاری‎ها و ابتلائات ما بر اثر گناه، خلافکاری و تجاوز از مرزهای الهی به ‏وجود می‏آید. این‏ها تعارف ندارد، چون بحث حدود و احکام‏ الله مطرح است. اگر ما که مدعی ایمان هستیم و رابطۀ ضعیفی با خدا داریم، به ‏اصلاح و ادب خود قیام نکنیم، رحمت الهی اقتضا دارد که ما را به این زودی رها نکند و با عقوبت تأدیب‌مان نماید. خدا می‏خواهد ما که با او پیوند درونی داریم، بالاخره باادب شویم و مدارج ادب الهی را پشت سر گذاشته و در آخر به او برسیم؛ لذا از سر لطف و رحمتش ما را رها نمیکند و اگر ما خودمان را ادب نکنیم، او ما را با عقوبت ادب خواهد کرد.
عقوبت دنیوی برای مؤمن و بر اثر گناهان او به ‏وجود می‏آید که نوعی ادب کردن از ناحیۀ خدا است. این همان قسم از عقوبتی است که زینالعابدین«ع» در دعای أبوحمزه ‏ثمالی می‏فرماید: «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی‏ بِعُقُوبَتِکَ»؛(۱۱) خدایا! مرا با عقوبتت ادب نکن! این عقوبت، مخصوص دنیا است. ادب کردن به ‏وسیلۀ بلا، بسیار تلخ و ناگوار است و ما تحمل تلخی بلا و عقوبت الهی را نداریم.

۲ـ عقوبتهای اجتماعی
مواردی که تا اینجا به آن اشاره شد، جنبۀ شخصی داشته و به زندگی فردی اشخاص مربوط می‏شود، ولی روایات ما این بحث را در مورد مسائل اجتماعی نیز مطرح می‏کنند. ما در روایات داریم که اگر در اجتماعی گناهکاری دیده شود و دیگران به او تذکر ندهند، خداوند اجتماع آنان را با بلای خود ادب خواهد کرد. در تاریخ انبیا و اولیا و امت‏ها چنین مسأله‏ای بسیار مشهود است. امام صادق«ع» در روایتی می‏فرمایند: «أَیُّمَا نَاشٍ نَشَأَ فی قَوْمٍ ثُمَ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلى مَعْصِیه»؛ اگر کودکی در بین گروهی باشد، اما به‏ خاطر گناهانش به او تذکری داده نشود تا مؤدب شود، «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ فیهِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَرْزَاقِهِم»؛(۱۲) اولین چیزی که خدا به‏ وسیلۀ آن ایشان را ادب می‏کند، این است که از روزیشان کم خواهد کرد.
همۀ این‏ها اسبابی است که خدا برای ادب کردن بندگان استفاده می‎کند تا به ‏وسیله این اسباب متذکر شوند. البته انسان نباید خود را در معرض این نوع از ادب الهی قرار دهد؛ چون حرف زدن راجع ‏به عقوبت الهی بسیار آسان است، ولی چشیدن و رویارویی با آن بسیار مشکل.

معنای روایت: «البلاءُ لِلوِلاءِ»
شاید این حرف را شنیده باشید که «البَلاءُ لِلوِلاءِ»؛(۱۳) این حرف درست است، ولی حساب این بلا با بلایی که بر مؤمنین متوسط نازل می‏شود جدا است. بلا برای انبیا درجه و برای اولیا کرامت است:(۱۴)
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش می‎دهند
برای انبیا و اولیا هم بلا نازل می‏شود ولی بلای آن‏ها درجه و کرامت است و بلای ما عقوبت.(۱۵)
حال اگر بخواهیم به وجه مشترک بلای کمّلین با بلای متوسّطین از مؤمنین اشاره کنیم، باید بگوییم هر کس در هر درجه‏ای از ایمان، اگر سرنخی با خدای خود داشته باشد، خداوند او را رها نخواهد کرد و مبتلایش خواهد ساخت. «البَلاءُ لِلوِلاءِ»، معنایش این است که ولایت با خدا است و هر کس با او رشتۀ ارتباطی دارد، رها نمی‏شود و دچار بلایای الهی می‏گردد. نعوذ بالله، اگر دستت به گناه آلوده شود، خدا تو را متنبه می‏سازد؛ پس وقتی گفتی بلی، باید آمادگی برخورد با بلا را هم داشته باشی! بلی گفتن، یعنی اهل ولا شدن. خدا کسانی که با ولای او رابطه‏ای دارند را دوست دارد، لذا اگر آن‏ها گرفتار آلودگی و گناه شوند، خدا با تازیانۀ بلا ایشان را ادب می‏کند تا از دایره ولایه ‏الله بیرون نروند. خدا بلا نازل می‏کند چون می‏خواهد تو را اصلاح کند. این رحمت خداوند است که از غضب او پیشی گرفته است.(۱۶) این عقوبت به ولای تو با خدا ارتباط دارد، چون رابطه‎ات با او ضعیف بوده، می‎خواهد تو را ادب کند تا پیوندت محکم شود.
امّا بلایی که منشأ آن گناه است، بسیار تلخ است. دور شدنی که در واقع رانده شدن است، عقوبت خیلی تلخی است و امکان دارد به‏ خاطر گناه گریبان‏گیر انسان شود.(۱۷) لذا نباید انسان بگذارد کار به جایی برسد که خداوند چشم او را با عقوبت باز کند! بلای ما از سر بدبختی است؛ نه از سر نزدیک شدن به قُرب الهی و اهل ولا بودن!

حد و مرز عقوبتهای الهی
امّا آیا این عقوبت کردن حدی دارد یا نه؟ عقوبتی که جنبۀ ادب کردن دارد تا موقعی است که در انسان زمینۀ اصلاح وجود داشته باشد. اگر خداوند یکی پس از دیگری انسان را گرفتار عقوبت‏های خویش سازد، ولی او متنبه نشود و چشم باز نکند، معنایش این است که دیگر قابل اصلاح نیست. در اینجا است که رشتۀ ولای بین او و خدا قطع شده و خداوند نیز او را رها می‏کند.
اگر رشتۀ ولا قطع شود، برای انسان گشایش ایجاد خواهد شد و به ‏اصطلاح به هرچه دست بزند، طلا می‏شود! آن‏گاه نفس خبیث شروع می‏کند به توجیه کردن و می‏گوید چون برای ما گشایش ایجاد شده، معلوم می‎شود که خدا خیلی به ما علاقه دارد! در حالی‏که این‏طور نیست و خداوند او را رها کرده است. این گشایش نیست، بلکه دور شدن تدریجی است. اگر چشمت را باز نکنی، خداوند تو را به ‏تدریج دور می‏کند. حسین«ع» فرمود: «اللَّهُمَ‏ لَا تَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ»؛ از این سخن امامحسین«ع» معلوم می‏شود که نعمتی که باعث فراموشی توبه شود، اصلاً مطلوب نیست.
علی«ع» می‏فرماید: «مَنْ‏ لَمْ‏ یَصْلُحْ‏ عَلى أَدَبِ اللَّهِ لَمْ یَصْلُحْ عَلى أَدَبِ نَفْسِهِ»؛(۱۸) کسی که با ادب خدا اصلاح نشود، چگونه می‎تواند خویش را ادب کند؟! یعنی کسی که با تنبّهات الهی چشم باز نکرده و نفس خود را نشناخته است، ممکن نیست که بتواند خود را اصلاح کند.
ادب وقتی به ‏صورت عقوبت درآید، آخرین مرحله است و اگر این مرحله نیز کارگر نباشد و انسان را متنبه نکند، بساط غضب الهی از رحمتش پیش می‏افتد و کاغذ سرنوشت برمی‏گردد.

رفع بلا و عقوبات الهی با توبه و استغفار
لذا کسی که معتقد به خدا است و نوعی دلبستگی به خدا دارد، نباید خود را در معرض این نوع از ادب الهی قرار دهد؛ یعنی اگر خطایی کرد، بعد از خطا واقعاً پشیمان شود و واقعاً از خدا عذرخواهی کند. خدا کسی را که مرتکب خطایی شده و از خطای خود غفلت کرده و از مولایش پوزش نطلبیده یا حدود الهی را فراموش کرده و در چشمش آن‏ها را بی‏ارزش و کوچک شمرده است، با بلای الهی ادب خواهد کرد، اما اگر پس از ارتکاب خطا عذرخواهی کند، در معرض بلا و عقوبت قرار نخواهد گرفت. پس بلا و عقوبت برای کسانی است که اهلغفلت باشند.

در بلایا به دنبال رفع اسباب مادی نباشید!
انسان اگر مرزشکنی کرد، باید فوراً توبه و استغفار کند. نباید اجازه دهد که کار به عقوبت برسد؛ لذا هر وقت دیدید که مبتلا شده‏اید، ببینید چه کار خلافی انجام داده‏اید و یا چه تکلیفی را ترک کرده‏اید؟ مؤمن باید به این فکر کند که من چه کار کردم که این گره به کارم افتاد؟ اگر می‎خواهید گره کارهایتان را باز کنید، بررسی کنید که با حلّال مشکلات چه‏کار کرده‏اید؟ او می‎خواهد شما را از خواب غفلت بیدار کند و برای همین مبتلایتان کرده است! به‏جای اینکه برای پیدا کردن منشأ مشکلات خود به‏ سراغ اسباب مادی بروید، بررسی کنید که شاید مسبّب‏الاسباب می‏خواهد شما را ادب کند. خودتان سریع به‏ سوی او برگردید و ریشۀ مشکلات‌تان را با توبه و استغفار حل کنید! نگذار کار به جایی برسد که خدا شما را در معرض استدراج قرار دهد؛ یعنی رشتۀ ولایتش را کم‏کم قطع کند و دیگر کاری به‏کارتان نداشته باشد. قربان آن خدایی بروم که وقتی خطا می‏کنم، در همین دنیا پس‏گردنی می‏زند و عقوبتش را به آخرت نمی‏اندازد!
امامسجّاد می‏فرمود: «إِلَهِی‏ لَا تُؤَدِّبْنِی‏ بِعُقُوبَتِکَ»(۱۹) چون او بی‏ادبی نکرده است که عقوبت شود؛ ولی ما باید بگوییم: «إِلَهِی‏ لَا تُؤَدِّبْنِی‏ بِعُقُوبَتِکَ فِی الآخِرَهِ»؛ چون چوب خوردن در این دنیا برای ما نعمت است. ما اگر اینجا ادب نشویم و کارمان به عقوبت آخرت برسد، دیگر راهی برای نجات نخواهیم داشت.

انواع بلایای مخصوص اهل ولا
درجهمند بودن تأدیب الهی نسبت به افراد گوناگون
اینکه می‏گوییم «هر کس اهل ولا باشد، اهل بلا است»، معنای گسترده‏ای دارد و شامل تمام اهل ولا می‏شود؛ یعنی معنایش این است که هر کس سررشته‏ای از ولای پروردگار یعنی محبّت قلبی و ایمان به خدای متعال داشته باشد، ولو اینکه محبّت و ایمانش خیلی ظریف و کوچک باشد، باید بداند که خداوند او را با انواع بلایا تأدیب خواهد کرد. درست است که همۀ اهل ایمان بلا می‏بینند، اما برای بسیاری از آن‏ها به‏ جهت تأدیب است و نحوه و شکل ادب کردن آن‏ها نیز با یکدیگر فرق دارد. تنها عده محدودی هستند که بلایشان به ‏جهت تأدیب نیست که این مطلب خارج از بحث ما است.
شما نگاه کنید که پدر و فرزند چطور با یکدیگر رابطۀ عاطفی و محبّتی دارند. تا زمانی که این رابطه برقرار است، پدر برای پرورش و تأدیب فرزند خویش تلاش می‏کند؛ امّا شیوۀ ادب کردن او، نسبت به تک‏تک فرزندان و حالات آن‏ها متفاوت است. اگر نعوذ بالله، عمل خلافی از فرزند سر بزند، پدر برای تأدیب او از شیوه عقوبت استفاده می‏کند که نوع آن نیز برای هر فرزندی متفاوت است. همچنین پدر برای اینکه می‏خواهد فرزند را در حوادث روزگار آبدیده کند، با آنکه او مطیع بوده و مرتکب کار خلافی نشده است، وی را در شرایط سختی قرار می‏دهد تا برای مقابله با فشارهای زندگی، تأدیب شود. هرکدام از این‎ها نوعی از شیوه‏های تأدیب به‏ شمار می‏روند که منشأ همۀ آن‏ها همان رشتۀ محبتی است که بین پدر و فرزند وجود دارد.
چه زمانی کار تأدیبی متوقّف می‏شود؟! هنگامی که رابطۀ محبتی قطع شود و هیچ دلسوزی برای تأدیب وجود نداشته باشد. مثلاً وقتی دو نفر هیچ رابطه و تعلقی نسبت به هم نداشته باشند، نسبت به تأدیب یکدیگر بی‏تفاوت هستند؛ لذا اگر رشتۀ محبت میان پدر و فرزند هم از بین برود، یعنی پدر احساس کند که تلاش برای تأدیب فرزندش فایده ندارد و او دیگر قابلیت تأدّب ندارد، کاملاً نسبت به فرزندش بی‎تفاوت شده و او را رها می‏کند؛ از تأدیب او دست می‏کشد و دیگر کاری به کارش ندارد. اینجا است که آن رشتۀ محبّتی که باعث تأدیب فرزند بود، قطع می‏شود و پدر دیگر نسبت به فرزندش دلسوزی ندارد.
تا وقتی ولایت و محبت الهی هست، بلا هم هست!
تأدیب الهی هم همین‏طور است؛ هرچند که محبت خداوند نسبت به عبد، با محبت پدر نسبت به فرزند، به ‏هیچ‏وجه قابلقیاس نیست؛ اما تا زمانی‏که این رشته محبت بین عبد و رب برقرار است، تأدیب الهی هم نسبت به عبد جاری خواهد بود و اگر کسی از مؤمنینِ متوسط، نعوذبالله دستش به‏سوی گناه و خطا برود، خدا او را مبتلا می‎کند تا تأدیب شود. «البَلاءُ لِلوِلاءِ»؛(۲۰) این بلا برای ادب شدن است. اما اگر این رشتۀ محبت قطع شود و دلسوزی دیگر فایده‏ای نداشته باشد، خدا دیگر بنده‏اش را به‏ حال خود واگذار می‏کند.
گاهی اوقات پیش می‏آید که بنده با آنکه خلافی نکرده و کاملاً مطیع است و حتی خودش قیام به تأدیب نفس خود کرده، باز هم مشمول بلا می‏شود. این ابتلا برای آن است که خداوند می‏خواهد این افراد را بیشتر و بهتر تأدیب کند؛ لذا آن‏ها را در قبض و فشار قرار می‏دهد. این هم یکی از مراتب عبارت نورانی «البَلاءُ لِلوِلاءِ» و یکی از انواع تأدیب الهی است؛ چرا که خداوند با این روش می‏خواهد بنده‏اش را آبدیده کند.

هر درجهای از ولا، اقتضای بلا دارد
بنابراین تأدیب الهی انواعی دارد که به اندازۀ تمام درجات ایمان است؛ یعنی به ‏تعداد درجات ایمان، روش‏های تأدیبی وجود دارد که از طرف خدای متعال در مورد بندگان مؤمنش به‏ کار گرفته می‏شود. هرکس که ولا یا رابطۀ دوستی با خدا دارد، باید آمادۀ بلا باشد. رابطۀ دوستی با رب، اقتضا می‎کند که خدا بنده‏اش را رها نسازد و همیشه درصدد تأدیب وی باشد، امّا اگر این رابطۀ دوستی با خدا از ناحیۀ عبد قطع شود، خداوند او را به حال خود واگذار می‎کند تا در هر وادی که هست هلاک شود. این، متن روایات ماست.(۲۱)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ بعید می‎دانم کسی از مؤمنین متوسط باشد که بگوید: من نمی‎توانم خود را نسبت به هیچ گناهی حفظ کنم! یا بگوید: هر واجبی که می‎خواهم انجام دهم، برای من فشار و سختی دارد! این خیلی بعید است؛ البتّه عقلاً و عادتاً مانعی ندارد؛ امّا بعید به ذهن میرسد که کسی اهل ایمان باشد، ولی اینطور باشد. آنچه عموماً دیده میشود، عکس این قضیه است؛ یعنی امکان دارد شخصی بگوید: من از ارتکاب معاصی و ترک واجبات احساس ناراحتی میکنم، این همان عصمت نسبی است.
۲ـ این سیری است که در معارف اسلامی ما وجود دارد، اگر کسی این مراحل را طی کند به این مرتبه خواهد رسید، ولی متأسفانه ما در مرحلۀ اول گرفتار شدهایم و به همین خاطر پیشرفتی در درون خود احساس نمیکنیم. همۀ بدبختی ما به خاطر خودیتهای ما است!
۳ـ طلاق، ۱٫
۴ـ من در گذشته بحثی راجع‏ به آزمایشهای الهی مطرح کردم و این معنا را در آنجا گفتم (حضرت استاد، بحث آزمایش الهی را در سال۱۳۶۸هـ.ش طی ۵۷ جلسه، سال۱۳۷۸ طی ۱۳ جلسه و سال ۱۳۸۵هـش طی ۲۱ جلسه به ‏طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‏اند که به صورت مجزا منتشر خواهد شد).
۵ـ بحارالأنوار ، ج‏ ۶۴، ص ۱۹۶٫
۶ـ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ‏ فَقَدْ ظَلَمَنَفْسَه؛ (طلاق، ۱).
۷ـ در اصطلاح منطق میگوییم: رابطۀ ایمان و ظلم، عموم و خصوص منوجه است.
۸ـ بحارالأنوار ، ج‏ ۷۵، ص ۱۲۷٫
۹ـ بحارالأنوار ، ج‏۷۵، ص۱۲۷٫
۱۰ـ بحارالأنوار ، ج۷۵، ص۳۷۰٫
۱۱ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫
۱۲ـ بحارالأنوار ، ج ۹۷، ص ۷۸٫
۱۳ـ شرح مصباح الشریعه، ص۳۵۳٫
۱۴ـ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَه»، بحارالانوار، ج۶۴، ص۲۳۵٫
۱۵ـ ما چند نوع بلا داریم، یکدسته از بلایا برای اولیای خدا است و یکدسته برای غیر اولیای خدا که یک بخش از آنها مدعیان ایمان هستند. عقوبت هم بر دو قسم است؛ عقوبت دنیوی و عقوبت اخروی که من فقط به یکی از آنها اشاره کردم. (حضرت استاد، بحث آزمایش الهی را در سال۱۳۶۸هـ ش طی ۵۷ جلسه، سال۱۳۷۸ طی ۱۳ جلسه و سال ۱۳۸۵هـ.ش طی ۲۱ جلسه به ‏طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‏اند که بهصورت مجزا منتشر خواهد شد)
۱۶ـ «یَا مَنْ‏ سَبَقَتْ‏ رَحْمَتُهُ‏ غَضَبَهُ»، بحارالأنوار ، ج ‏۹۱، ص ۲۲۸٫
۱۷ـ اما بلا برای اولیای خدا عقوبت نیست، بلکه این یک نوع ناز و کرشمه است. آن بحث‎ها جدا است. محبوب‌شان برای آن‏ها ناز می‎کند و این‎ها ناز او را می‎بینند و می‎گویند که قربانت بروم و به خودشان می‎پیچند؛ این یک نوع معاشقه است.
۱۸ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۲۴۸٫
۱۹ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫٫
۲۰ـ شرح مصباح الشریعه، ص ۳۵۳٫
۲۱ـ «قال رسول اللَّه‏: « قال اللَّه: أَیُّمَا عَبْدٍ أَطاعَنی لَمْ أَکِلْهُ إلى غیری، و أَیُّمَا عَبْدٍ عَصانی وَکَلْتُهُ إِلى نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ اُبالِ بِأیِّ‏ وادٍ هَلَکَ‏».پیغمبر فرمود که خدا فرموده است: هر بندهای که مرا اطاعت کند، او را به غیر خودم واگذار نمیکنم؛ و هر بندهای که از فرمانم سرپیچی نماید، او را بهخودش واگذار میکنم و هیچ باکی ندارم که در کدام وادی هلاک میشود. (جواهر السّنیه، ص۲۹۱)

سوتیترها
۱٫
انسان باید ابتدا با عمل به دستورات خالق، سیر معنوی خویش را آغاز کند، سپس بعد از پشت سر گذاشتن مقداری از این مسیر، حق تعالی با عنایت خاص خود جوهرۀ وجود او را که محرک اصلی وی به ‏شمار می‏آید، در دست قدرت خویش گرفته و گوهر گرانبهای قلب او را در معرض ادب خود قرار دهد

۲٫
بلایی که منشأ آن گناه است، بسیار تلخ است. دور شدنی که در واقع رانده شدن است، عقوبت خیلی تلخی است و امکان دارد به‏ خاطر گناه گریبان‏گیر انسان شود. لذا نباید انسان بگذارد کار به جایی برسد که خداوند چشم او را با عقوبت باز کند! بلای ما از سر بدبختی است؛ نه از سر نزدیک شدن به قُرب الهی و اهل ولا بودن!

۳٫
انسان اگر مرزشکنی کرد، باید فوراً توبه و استغفار کند. نباید اجازه دهد که کار به عقوبت برسد؛ لذا هر وقت دیدید که مبتلا شده‏اید، ببینید چه کار خلافی انجام داده‏اید و یا چه تکلیفی را ترک کرده‏اید؟ مؤمن باید به این فکر کند که من چه کار کردم که این گره به کارم افتاد؟ اگر می‎خواهید گره کارهایتان را باز کنید، بررسی کنید که با حلّال مشکلات چه‏کار کرده‏اید؟