Monthly Archives: آگوست 2017

31آگوست/17

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث تیر و مرداد ۱۳۶۲

از تشدید همکاری فرانسه با صدام علیه ایران اسلامی

تا عملیات‌های موفق

 

در تیر و مرداد ۱۳۶۲ همکاری رژیم فرانسه با صدام علیه ایران اسلامی تشدید شد. در این روزها رزمندگان اسلام در جبهه‌ها درگیر عملیات‌های موفقی بودند که نشان از شکست رژیم بعث عراق داشت. ربوده شدن یک هواپیما در مسیر شیراز تهران و عزیمت آن به پاریس نیز نشان از همکاری فرانسه با ضدانقلاب داشت.

رویدادهای تیر و مرداد ۱۳۶۲ را به نقل از جرائد این روزها مرور می‌کنیم:

 

انتصاب اعضای جدید شورای نگهبان از سوی امام خمینی«ره»

در روز ۱۱ تیر ۱۳۶۲ در پی انقضای مدت عضویت سه تن از فقهای شورای نگهبان قانون اساسی آیات مهدوی کنی، ربانی املشی و رضوانی که به قید قرعه ازشورای نگهبان خارج شدند، طی احکام جداگانه‌ای از سوی امام خمینی«ره» رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی آیات شیخ محمد محمدی گیلانی، امامی کاشانی و محمد مؤمن به عنوان اعضای جدید شورای نگهبان منصوب شدند.

 

حمایت از سوریه وظیفه تمام کشورهای اسلامی

آیت‌الله خامنه‌ای در مصاحبه با صوت الخلیج کویت که در جرائد یک تیر ۱۳۶۲ منتشر شد اعلام کردند «ایران هرگز نقش ژاندارم منطقه را ایفا نخواهد کرد». آیت‌الله خامنه‌اى رئیس شوراى عالى دفاع و رئیس‌جمهور کشورمان در یک مصاحبه اختصاصى با خبرنگار مجله صوت الخلیج، چاپ کویت نظرات خویش را در زمینه هدف سفر وزراى خارجه کویت و امارات به ایران، روابط ایران با کشورهاى خلیج فارس، توطئه‌هاى حزب توده، رویارویى با توطئه‌هاى آمریکا در لبنان، ایستادگى ایران در مقابل تجاوز به سوریه از سوى صهیونیست‌ها و تسلیح رژیم عراق توسط قدرت‌هاى سلطه‌گر جهانى تشریح کردند.

رئیس‌جمهور وقت کشورمان در بخشی از این گفت‌وگو در زمینه برخی از مشکلات در روابط میان ایران و کشورهای همسایه نیز گفتند: «به عقیده ما قدرت‌هاى بزرگ و در رأس آنها آمریکا، سعى می‌کنند از متحد شدن کشورهاى اسلامى، به‌ویژه کشورهاى این منطقه حساس از جهان جلوگیرى کندو لذا به نظر ما علت اصلى حالت تشنج در روابط بین ایران و همسایه‌هاى آن همین قدرت‌ها هستند، وگرنه چه دلیلى براى وخامت روابط بین کشورهاى منطقه که همگى در آسایش و حالت رفاه به سر مى‌برند مى‌توان ذکر کرد؟»

ایشان افزودند: «ما همیشه بر این باور هستیم که چنانچه دلایل و عوامل داخلى وجود نداشته باشند، باید به جستجوى علل و انگیزه‌هاى خارجى بپردازیم و از همین جا نقش تبلیغات و توطئه‌هاى آمریکایی که از همان اوایل پیروزى انقلاب اسلامى ایران اقدام به برانگیختن نگرانى‌ها از ایران کرد، روشن مى‌شود.»

اکثر آنچه درباره حزب توده گفته می‌شود صحت ندارد

ایشان در پاسخ به سئوالی درباره تلاش حزب توده برای کودتا با کمک قدرت‌های خارجی نیز اظهار داشتند: «در این باره مطالب زیادى گفته شده است که اغلب آنها صحت ندارند. از جمله این مطالب غیرواقعى که درباره تدارک کودتاى نظامى و ربط دادن آن به طرف‌هاى خارجى اظهار شده است.»

رئیس‌جمهور وقت کشورمان ادامه دادند: «آنچه درست است این است که تدارک براى انجام یک سلسله عملیات تخریبى صورت مى‌گرفته و علاوه بر آن، حزب توده براى یک کشور بیگانه جاسوسى مى‌کرده است و این حقیقت را خود سران حزب توده هم در اظهاراتشان که از طریق تلویزیون پخش شد اعتراف کرده‌اند. از سوی دیگر، برخى انتظار عکس‌العمل‌هاى افراطى در قبال طرف‌هاى خارجى ذی‌ربط با رهبرى حزب توده داشتند، ولى ما در پى آن بودیم که اقدامات لازم و مناسب با ابعاد این قضیه اتخاذ کنیم که تقاضاى ایران مبنى بر خروج تعدادى از دیپلمات‌هاى روسى از خاک ایران در رابطه با همین مسئله بوده است و در صورتى که مسائل جدیدى در این زمینه کشف شود، ما نیز اقدامات مناسب با آن را خواهیم کرد.»

آیت‌الله خامنه‌ای در مورد توطئه‌های آمریکا در لبنان نیز اظهار داشتند: «جمهورى اسلامى ایران به‌طور صریح و قاطع نقشه‌ای را که آمریکا در مورد لبنان برنامه‌ریزى کرد شدیداً محکوم نمود و موضع خویش را به‌طور رسمى اعلام کرد. سیاست‌هاى رژیم صهیونیستى که به‌طور مستقیم توسط آمریکا پشتیبانى مى‌شود، منطقه را به تشنج کشاند. از پیامدهاى این سیاست این است که هم اکنون سوریه با خطر تجاوز صهیونیست‌ها روبروست. به عقیده ما این وظیفه تمام کشورهاى اسلامى است که از موضع سوریه حمایت کنند، همان ‌طور که ما به نوبه خود با این وضع مقابله کردیم. در این زمینه من پیامى براى برادر حافظ اسد فرستادم که در آن اعلام داشتم که ما در کنار برادران سورى در مقابله با تجاوزات صهیونیستى خواهیم ایستاد.»

ایشان تصریح کردند: «ما در صورت تقاضا تمام امکانات موجودمان را در اختیار برادران سورى خواهیم گذاشت.»

ایشان درباره سلاح‌های جدید دریافتی رژیم عراق نیز اظهار داشتند: «سلاح‌هایى که عراق تا کنون دریافت کرده، بیشترین مقدارى بوده است که ابرقدرت‌ها مى‌توانستند عراق را با آنها مجهز کنند، با این وجود این عراق نتوانسته در این زمینه کارى انجام دهد، کما اینکه خطر جنگنده‌هاى میراژ ۲۰۰۰ کمتر از خطر موشک‌هاى اگزوست نیست و ما اطلاع داریم که عراق در حال حاضر در جنگ از جنگنده‌هاى آمریکایی مستقر در مصر و در جاهاى دیگر نیز استفاده مى‌کند. گفته مى‌شود خلبانان مصرى خود عهده‌دار آموزش خلبانان عراقى بر روى جنگنده‌هاى امریکایى هستند.(۱)

 

هواپیماربایانی که مسافران ایرانی را به پاریس بردند!

در روز ۱۵ تیر ماه ۱۳۶۲ یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ مسیر شیراز تهران با ۳۹۰ مسافر از آسمان شیراز ربوده و به کویت و پس از تأمین سوخت از آنجا به پاریس برده شد. این هواپیما سه روز بعد به تهران بازگشت.

براساس گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی هواپیمای مسافربری ۷۴۷ هواپیمایی جمهوری اسلامی که با ۳۹۰ مسافر و خدمه توسط چند فرد مسلح از آسمان شیراز ـ تهران ربوده و به کویت برده شده بود، پس از آزاد شدن ۱۸۷ تن از مسافرینش با تهدیدات ربایندگان فرودگاه کویت را به مقصد پاریس ترک کرد.

این گزارش می‌افزاید علی شمس اردکانی سفیر ایران در کویت در فرودگاه حاضر و موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران را مبنی بر بستن باند فرودگاه در جلوگیری از پرواز هواپیما به مقامات کویتی ابلاغ کرد، ولی مقامات کویتی پس از آنکه سوخت مورد نیاز را تأمین کردند، به هواپیماربایان اجازه ترک کویت را دادند. سفیر وقت ایران در کویت در این باره گفت: «همکاری مقامات کویتی با هواپیماربایان تروریست کاملاً برای ما مشهود بود، به‌طوری که آنها حتی نیم ساعت پس از پرواز خروج آن را به ما اعلام کردند.»

حضور منافقین در فرانسه احتمال نقش این گروهک ضد انقلاب و همچنین همکاری فرانسه با آدم‌ربایان را تقویت می‌کند، دو سال پیش از این رویداد ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور معزول و مسعود رجوی سرکرده منافقین نیز توسط یک هواپیما از ایران متواری شدند و به فرانسه رفتند.

علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه ۱۵ تیر ۱۳۶۲ در گفت‌وگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی درباره کرایه ۵ هواپیمای سوپر اتاندارد(Super Étendard) از سوی فرانسه به رژیم صدام  نیز گفت: «کمک‌های نظامی فراوان دولت به اصطلاح سوسیالیست فرانسه به عراق بیانگر عمق وابستگی حیات دو رژیم به یکدیگر است.».

وی افزود: «دولت میتران که تا کنون جز تورم، بیکاری و ایجاد نارضایتی دستاورد دیگری برای مردم فرانسه نداشته است، با این کمک‌ها و حمایت‌های اقتصادی سیاسی و نظامی شرایط بسیار سخت‌تری را برای مردم فرانسه ایجاد خواهد کرد، ضمن اینکه تحویل این هواپیماها هم دردی را از رژیم صدام دوا نخواهد کرد. باید دانست چیزی که باعث حفظ حکومت‌ها می‌شود رضایت و حمایت مردم از آنها است و نه سلاح و تجهیزات نظامی.»

یک روز پیش از این نیز محمد شریعتی نماینده وقت سمیرم و دهاقان و عضو کمیسیون امور خارجه مجلس در نطق پیش از دستور خود در جلسه علنی مجلس گفت: «مسئله‌ای که این روزها مطرح است کمک فرانسه به عراق است. سلاح‌های مدرن نیروهای مسلح فرانسه دراختیار ارتش صدام گذاشته شده است و این خود نوعی اعلان جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران است.»

وی تأکید کرد: «ما از دولت می‌خواهیم که به عنوان عکس‌العمل کارهای اخیر پاریس روابط اقتصادی ما را با فرانسه که طبق گزارش‌ها رو به افزایش است قطع کند و برای کنترل آن کمیته‌ای را تشکیل دهد.»

 

شکست صدام شکست فرانسه محسوب می‌شود!

روزنامه فرانسوی لوکوتیدین ۵ تیر ۱۳۶۲ با اشاره به پاسخ کلود شسون وزیر وقت روابط خارجی فرانسه به سئوال خبرنگاران در باره تعداد جنگنده‌های فرانسوی سوپر اتاندارد که بایستی به عراق اجاره داده شوند نوشت: «وی در پاسخ به این سئوال تنها اظهار داشت که من مسئول این حسابرسی نیستم.»

این روزنامه ادامه می‌دهد: «یا آقای شسون حقیقت را نمی‌گوید و او مسئول این حسابرسی هست و یا او در کابینه‌ای وزارت می‌کند که کاملاً غیرمسئول و نامربوط است که این البته چیزی است که ما به آن معتقدیم.»

این روزنامه سپس طی مقاله‌ای اقدامات دولت فرانسه در قبال رژیم صدام را شدیداً مورد انتقاد قرار داد و نوشت: «تصمیم دولت فرانسه مبنی بر قرض دادن پنج هواپیمای سوپر اتاندارد به بغداد حاکی از دستپاچگی پاریس از شکست هم‌پیمان خود در نتیجه شکست مالی خود است.»

لکوتیدین در ادامه افزود: «میتران رئیس‌جمهور فرانسه مجبور شده است در محافل خصوصی اعتراف کند که شکست صدام در مقابل ایران به منزله شکست فرانسه است.»

روزنامه فرانسوی لوموند نیز در آن ایام در یک افشاگری مهم نوشت: «سرانجام پس از ماه‌ها بحث و گفت‌وگو و مذاکرات پشت پرده و رفت و آمدهای متعدد بین پاریس و بغداد، فرانسه موافقت خود را در زمینه تحویل پنج فروند هواپیمای سوپر اتاندارد به رژیم بعث عراق اعلام داشت.»

در روز اول تیر ۱۳۶۲ جرائد به نقل از خبرگزاری فرانسه گزارش دادند که ۱۶ خلبان و تکنسین عراقی برای آموزش بر روی هواپیماهای سوپر اتاندارد به‌طور محرمانه وارد فرانسه شدند. در همین حال یک هفته‌نامه فرانسوی فاش کرد که کنسرسیوم مشترک فرانسه و آلمان به‌زودی ارتش صدام را به موشک‌های زمین به هوا مجهز می‌کند.

 

آغاز به کار اولین مجلس خبرگان رهبری با پیام امام خمینی«ره»

در ۲۳ تیر ۱۳۶۲ اولین مجلس خبرگان رهبری با پیام امام خمینی آغاز به کار کرد. آیت‌الله مشکینی در مراسم افتتاحیه مجلس خبرگان با ۴۵ رأی به ریاست این مجلس و آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی با ۳۸ رأی نائب رئیس مجلس خبرگان شدند. تعداد حاضرین در این جلسه ۶۴ نفر بود.

در بخشی از پیام امام خمینی به اولین مجلس خبرگان آمده بود: اکنون شما ‌ای فقهای شورای خُبرگان و ‌ای برگزیدگان ملت ستمدیده در طول تاریخ شاهنشاهی و ستمشاهی! مسئولیتی را قبول فرمودید که در رأس همۀ مسئولیت‏هاست و آغاز به کاری کردید که سرنوشت اسلام و ملت رنجدیده و شهید داده و داغدیده گرو آن است. تاریخ و نسل‏های آینده دربارۀ شما قضاوت خواهند کرد، و اولیاء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما هستند. کوچک‌ترین سهل‌انگاری و مسامحه و اِعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعیت از هواهای نفسانی که ممکن است این عمل شریف الهی را به انحراف کشاند، بزرگ‌ترین فاجعۀ تاریخ را به وجود خواهد آورد.

«شما که خود را پیروان اصحاب وحی و اولیاء عظیم‌الشأن می‏دانید و بحمداللّه‏ هستید، خود را جزو خدمتگزاران به ملت‏های ستمدیده بدانید و باید بدانید که تبهکاران و جنایت‌پیشگان بیش از هرکسی چشم طمع به شما دوخته‏اند و با اشخاص منحرفِ نفوذی در بیوت شما، با چهره‏های صددرصد اسلامی‏ و انقلابی، ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف بکشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی‏سیلی بزنند. اللّه‏، اللّه‏، در انتخاب اصحاب خود. اللّه‏، اللّه‏، در تعجیل تصمیم‏گیری، خصوصاً در امور مهمه و باید بدانید و می‏دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است.»(۲)

 

انجام عملیات والفجر ۲ در غرب پیرانشهر

در ۲۹ تیر ۱۳۶۲ انجام عملیات والفجر ۲ در غرب پیرانشهر به آزادسازی ۳۰ کیلومتر مربع از منطقه حاج عمران منجر شد. عراق در پی شکست در این عملیات برای اولین بار و به صورت محدود از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد.

پس از عملیات والفجر مقدماتی، دشمن با کمک استکبار جهانی تبلیغات وسیعی را به راه انداخت و ادعا ‌کرد که ایران دیگر نخواهد توانست حمله‌ای مؤثر در جبهه‌ها انجام دهد. شرایط جنگ به‌نحوی مطرح شد که به نظر می‌رسید با افزایش توانایی‌های نظامی دشمن، بدون تغییرات اساسی در شیوه نبرد، ادامه جنگ مشکل خواهد بود. از این رو تا رسیدن به آن نقطه مطلوب لازم بود تا از رکود جبهه در زمان طولانی جلوگیری شود. بدین ترتیب پس از بحث و بررسی مقرر شد عملیات والفجر ۲، ۳ و ۴ انجام شوند.

مهم‌ترین مسئله‌ای که در این عملیات‌ها مورد نظر بود، به کارگیری نیروی اندک، دادن تلفات کم و جلوگیری از وارد شدن ضربه اساسی به توان یگان‌ها و تضمین موفقیت عملیات‌ها بود.

آنچه که بر اهمیت منطقه و ضرورت تصرف آن می‌افزود، تبعات بعدی آن بود که قسمتی از آن چنین است:

۱ـ تسلط بر تردد ضدانقلاب و کنترل آن،

۲ـ ایجاد تسهیلات و پشتیبانی لازم از اکراد مسلمان و مبارز عراقی،

۳ـ فراهم‌سازی امکان گسترش عملیات نامنظم در خاک عراق،

۴ـ حفظ پیرانشهر از هرگونه تهاجم و تجاوز عراقی،

۵ـ زمینه‌سازی نزدیکی بیشتر به شهر و تأسیسات نفتی کرکوک.

به این ترتیب عملیات والفجر ۲ در ساعت یک بامداد روز ۲۹ تیر ۱۳۶۲ با رمز «یاالله» و در حالی آغاز شد که قسمتی از نیروهای خودی ۲۴ ساعت قبل از آغاز تک به منظور دور زدن دشمن از خط عزیمت خود حرکت و پس از دو ساعت راه‌پیمایی موفق شدند خود را به مناطق تعیین شده برسانند و آماده شروع عملیات بشوند. به‌رغم اینکه نیروها پس از دو ساعت تأخیر در تمام محورها با دشمن درگیر شدند، ولی پیشروی قابل توجهی صورت گرفت.

پس از تأمین اهداف اولیه، نیروهای ایران برای تسخیر پادگان معروف حاج عمران پیشروی به سمت آن را آغاز ‌کردند و لحظه به لحظه این هدف اصلی در معرض سقوط قرار گرفت. پس از محاصره پادگان استراتژیک حاج عمران و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره سرانجام در ساعت ۹ شب، این دژ نفوذناپذیر به تصرف و تسخیر کامل درآمد.

پس از این عملیات منطقه دربند هم به‌طور نسبی تحت کنترل و در تیررس رزمندگان قرار گرفت و فعالیت تدارکاتی عراق به‌شدت دچار اختلال ‌شد. در مرحله دوم والفجر ۲ در ارتفاعات «گردمند» در ۱۹ کیلومتری مرز و ۱۴ کیلومتری پادگان حاج عمران آزاد و به نام «حمزه سیدالشهداء» نام گذاری شد. ارتفاعات اطراف هم آزاد شدند و «شهید صدر» نام گرفتند..

قابل ذکر است که به لحاظ اهمیت منطقه، صدام در شهر دیانا حضور پیدا کرد و از آنجا به تشویق و ارعاب و تهدید نیروهای شکست خورده عراقی پرداخت. همچنین بنا به اظهارات اسرا، فرمانده تیپ ۹۱ پیاده از اهالی کردستان عراق به دستور صدام در شهر دیانا اعدام شد.

پایان والفجر ۲ برای رژیم بعث به جز ۴ هزار کشته و زخمی و ۲۰۰ اسیر، آزادی مناطقی چون پاسگاه مرزی تمرچین عراق، پادگان حاج عمران، گمرک مرزی، سلسله ارتفاعات «کلو»، ارتفاعات گردمند، سرسول، آزادی، سلمان، شیوه کارتا، «بردزرد»، روستاهای رایات، شیوش، ممی خلان، خوارو، میوتان بالا و پایین را برای نیروهای ایرانی به ارمغان آورد.

گفتنی است که در ۷ مرداد همین سال عملیات والفجر ۳ در منطقه مهران آغاز شد. با اجرای این عملیات دشت مهران و جاده مهران دهلران از تصرف عراق آزاد و ارتباط جبهه میانی و جنوبی برقرار گردید.

به دنبال این پیروزی‌ها بود که جنگنده‌های عراقی مناطق مسکونی گیلان غرب را در ۱۹ مرداد ۱۳۶۲ بمباران و تعدادی از هموطنان غیر نظامی ما را به شهادت رساندند و یا مجروح کردند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۱ تیر ۱۳۶۲، صفحه ۲٫

۲ـ اطلاعات، ۲۳ تیر ۱۳۶۲، صفحه ۱٫

 

 

 

31آگوست/17

تاریخ سینـمای ایران

قسمت ۲۶

 

پیشگفتار

در قسمت ۲۵ تعدادی از فیلم‌های «دفاع مقدس و مرتبط با انقلاب اسلامی» معرفی و تحلیل گردیدند. در این قسمت بقیه آن ژانر و سپس سایر ژانرها معرفی و بررسی می‌گردند. یادآوری می‌گردد که سال ۶۸ فرصت بسیار مناسبی برای ریل‌گذاری هدفمند و تولید محصولات سینمائی متناسب با پایان دفاع مقدس بود که سوگمندانه به آن توجه جدی مبذول نگردید و مانند یک لکوموتیو فاقد ترمز به حرکت خود ادامه داد.

الف) بقیه فیلم‌های دفاع مقدس و مرتبط با انقلاب اسلامی در سال ۶۸

۱۱ـ شب دهم ـ محصول: مرکز گسترش سینمای تجربی. کارگردان: جمال شورجه. تهیه‌کنندگان: جمال شورجه، رحیم رحیمی‌پور و حسین شریفی. سناریست: جمال شورجه، رحیم رحیمی‌پور. بازیگران: جهان‌بخش سلطانی، ملیحه نیکجومند، ولی‌الله شیراندامی، محمدرضا شعبانی، مهرداد ضیائی، نسرین خدادوست مقدم.

داستان فیلم به زندگی آدم‌های معمولی قبل از انقلاب می‌پردازد که بعد از پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی با ایجاد فرصت مناسب به دلیل گرایشات پاک به مراسم مذهبی، جذب جبهه می‌شوند. این انسان‌ها شاید در ابتدا، ورود پرشور به صحنه‌های دفاع غیرتمندانه از کشور و نظام نداشتند، اما به علت خلوص نیت به فضای ایجادشده پاسخ مثبت دادند.

جمال شورجه از سینماگران ارزشمند و متعهدی است که تاکنون در مسیر درست انقلاب و اسلام گام برداشته و در مقاطع مختلف دچار تزلزل و منفعت‌طلبی شخصی و پشت پا زدن به ارزش‌های اخلاقی و اسلامی نظام نشده است.

در کارنامه وی فیلم‌ها و سریال‌های فاخری وجود دارند که معروفترین آنها «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر» هستند که در سمت مشاور و کمک کارگردان همپای مرحوم فرج‌الله سلحشور بود.

۱۲ـ شما فرشته‌اید (نام دوم مهاجر پیر) ـ کارگردان و سناریست: محمدعلی میاندار (فیلمنامه اولیه از احمد مورانی). بازیگران: داریوش بابائیان، پری کربلائی، حسن اکلیلی، منصور فرنیا.

قصه فیلم روایتگر عشق و علاقه مهاجرین جنگ تحمیلی و برگشت آنان به زادگاهشان پس از پایان جنگ است. نمایش جدیت و شور و شوق جنگ‌زدگان برای ساختن مجدد تخریب‌های ارتش صدام ستودنی است.

۱۳ـ غفلت ـ کارگردان و سناریست: کامران ملکی. محصول: سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: احمد مهدوی، حسین فیاض، اکبر جلالی.

نگاه فیلم به حفاظت از اطلاعات واحدهای رزمی و آسیب‌های ناشی از بی‌توجهی به نقاط ضعف نیروهای خودی و سوءاستفاده مزدوران و جاسوسان دشمن است که موجب وارد آمدن خسارت‌های مادی و شهادت تعدادی از رزمندگان ما می‌شود، هر چند با دلاوری همرزمان آنان در هوانیروز جبران می‌گردد.

همانطور که ملاحظه می‌شود، فیلم بازیگر معروف ندارد، بنابراین اقبال عمومی به آن نیز کم خواهد بود. به نظر می‌رسد در صورتی که نیروهای مسلح قصد ساختن فیلم‌های حماسی برای اکران عمومی داشته باشند، ضروری است الزامات حرفه‌ای سینما را برای جذب مخاطب عام مدنظر قرار دهند. درغیر این صورت فیلم‌ها برای اکران در مراکز نظامی و مخاطب خاص مناسب خواهد بود. البته باید توجه داشته باشیم که با توسعه وسائل ارتباط جمعی و فضای مجازی، سلیقه مخاطب نیز دگرگون شده و جلب رضایت او در فضای رقابتی سنگین بسیار دشوارتر گردیده است.

۱۴ـ مهاجر ـ محصول: حوزه هنری. کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا. سناریست: ابراهیم حاتمی‌کیا. بازیگران: علیرضا حاتمی، ابراهیم اصغرزاده، اصغر تقی‌زاده، منوچهر حاجی علی اکبری، حمیدرضا چارکچیان، حسن کریمی.

داستان فیلم به مسأله شناسایی جبهه دشمن متجاوز بعثی توسط پرنده‌های بدون سرنشین می‌پردازد. نکته اساسی روش فداکارانه بسیجیان حاضر در عملیات است. در طول زمان ابزارها تکامل می‌یابند و گاهاً بکلی دگرگون می‌شوند، اما عنصر انسانی و جوهره حیات آدمی خمیرمایه تحولات در همه حوزه‌هاست. حاتمی‌کیا در فیلم مهاجر به خوبی منزلت ایثارگری رزمندگان را به تصویر کشیده است. با اینکه ۲۸ سال از ساخت فیلم می‌گذرد، اما نمایش مکرر آن از صدا و سیما و جشنواره‌های مختلف نشان داده است که همچنان مضمون جذاب و پذیرفتنی برای مخاطب عام دارد. این ویژگی علاوه بر مضمون اخلاقی و ایثارگرانه مدیون تسلط حاتمی‌کیا بر مدیوم نمایش و قصه در سینما است. وی تا الان نشان داده که علی‌رغم دشواری‌های فراوان می‌توان هم به ارزش‌ها پایبند ماند و هم خلاقیت و نوآوری را استمرار بخشید مشروط بر اینکه عشق به کار مشوق اصلی باشد و انگیزه‌های اقتصادی و مادی حرف اول و آخر نباشد.

۱۵- الماس بنفش – کارگردان، سناریست و تهیه کننده: رحیم رحیمی‌پور. بازیگران: جهانبخش سلطانی، هادی قمیشی، جواد هاشمی، امیرحسین شریفی.

داستان فیلم، مربوط به عملیات چریکی سه گروه از رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است. فرمانده یکی از این گروه‌ها، حاج حسین خرازی فرمانده فداکار لشکر امام حسین(ع) اصفهان در سال‌های بعدی دفاع مقدس است. فیلم ویژگی خاصی ندارد و در سلسله آثار دفاع مقدس طبقه‌بندی می‌شود.

 

ب) فیلم‌های اجتماعی

۱۶ـ آب را گل نکنید ـ محصول مشترک مرکز گسترش سینمای تجربی و مؤسسه امور سینمائی بنیاد مستضعفان تهران. کارگردان: ‌شهریار بحرانی. سناریست: انسیه شاه‌حسینی (هم‌اکنون کارگردان). تدوین: بهروز افخمی (هم‌اکنون کارگردان و مجری برنامه سینمائی هفت). بازیگران: بهروز رضوی(صداپیشه مشهور)، رؤیا نونهالی، آمنه خلدبرین، اسماعیل سلطانیان، زهره سرمدی.

قصه یک خانم معلم نهضت سوادآموزی در فیلم روایت می‌شود که با فداکاری عجیب نه تنها امر تدریس کودکان و بیسوادان روستائی در خراسان را برعهده دارد،‌ بلکه به تمام مشکلات و تنگناهای روزمره آنان نیز رسیدگی می‌کند. طبعاً وظیفه قانونی معلم مطابق شرح شغل بسیار کمتر از اینهاست و تصویرگری معلمی که شبانه‌روز مشغول گره‌‌گشائی از گرفتاری‌های مردم است، شیرین و دلنشین است ولی مطلب مهمتر جنبه آموزشی و ترغیب مردم به ایثار و خدمت خالصانه به بندگان خداست. همان چیزی که عامل اصلی پیروزی ملت ما در جنگ تحمیلی بر دشمنان بود. متأسفانه تفکری غلط یا خائنانه که احتمال القا آن از سوی استکبار اما بیان آن از زبان برخی از گروه‌های داخلی نظام به صورت گسترده پس از پایان جنگ آغاز گردید، دمیدن مدام در مطالبات شخصی و به فراموشی سپردن رویه فداکارانه اجتماعی بود. بر همین اساس در سال‌های بعد فیلم‌هائی از این نوع کمتر ساخته شدند، در حالی که فضای سازندگی نیازمند تلاش پرحجم و ایثارگرانه بیشتری می‌باشد. نتیجه این نگرش معضلات پیچیده کنونی در حوزه‌های متعدد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. زمانی که آتش درخواست‌های فردی زبانه بکشد و همگان به جای گذشت به نفع دیگران پیوسته به دنبال منفعت شخصی باشند، تعادل اجتماعی از دست می‌رود. سینما در این شرائط نمی‌تواند نقش مؤثری برای هدایت فرهنگ عمومی در راستای گذشت و فداکاری داشته باشد. شهریار بحرانی بعد از این فیلم هم آثار ارزشمندی در سینما و تلویزیون پدید آورد، هر چند سینماگر کم‌کاری است.

۱۷ـ بازی تمام شد ـ کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. تهیه‌کننده: سیدغلامرضا موسوی و شرکاء. سناریست: مسعود میمی و همایون اسعدیان (هم‌اکنون کارگردان).

قصه فیلم به زندگی جوانی می‌پردازد که پس از عدم توفیق در کنکور در چاپخانه پدرزنش مشغول به کار می‌شود، اما همچنان به دنبال استقلال است. سرانجام با کمک دوستش کاری پیدا می‌کند غافل از اینکه ناخواسته در یک روابط و بازی آلوده وارد شده است. ماجرا ادامه می‌یابد تا سرانجام مرگ غافلگیرانه دوستش موجب تنبه او می‌شود.

۱۸ـ بچه‌های طلاق ـ کارگردان: تهمینه میلانی. سناریست: تهمینه میلانی، تدوین: مرحوم سیف‌الله داد (که بعداً کارگردان ورزیده شد و در دولت اصلاحات معاونت سینمائی ارشاد را عهده‌دار بود. متأسفانه زمان مدیریت او دوران آشفتگی و حرمت‌شکنی تعدادی از سینماگران محسوب می‌شود).

داستان فرزندان طلاق و آسیب‌های اجتماعی موضوع این فیلم است. تهمینه میلانی در سال‌های بعد هم به ادعای خود دغدغه‌های اجتماعی و خانوادگی طبقه متوسط را در آثارش دنبال نمود. هر چند برخی از آثار وی فضای تلخ و تاریکی را از جامعه به نمایش می‌گذارد که از دید منتقدین، غیرواقعی و آگراندیسمان شده است. میلانی عمدتاً موضوع ستم به زنان را به صورت اغراق‌شده به تصویر می‌کشد، به نحوی که از دید منتقدین در عداد نگاه فمینیستی طبقه‌بندی می‌شود و از واقعیت‌ها دور می‌ماند.

۱۹ـ پول خارجی ـ کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد. محصول: هدایت فیلم. بازیگران: علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، مهتاج نجومی، رسول نجفیان، مرحوم جهانگیر فروهر.

یک کارمند معمولی و دون‌پایه که مشکلات زیادی در زندگی دارد و تصادفاً صاحب ۵۰ هزار دلار پول می‌شود. ابتدا دست و پای خود را گم می‌کند، ولی پس از تسلط بر خود تصمیم می‌گیرد بدون مشورت با نزدیکان پول‌ها را در بازار آزاد بفروشد و مشکلات خود را حل کند. این امر، وی را به دنیای ارزفروشان وارد می‌کند که تجربه جدیدی در زندگی کاری او فراهم می‌آورد.

رخشان بنی‌اعتماد در دنیای حرفه‌ای خود، کنکاش در زندگی طبقه ضعیف جامعه را محور فیلمسازی خود قرار داده و از این نظر موفق بوده است. فیلم سینمائی «زرد قناری» که بعداً به آن خواهیم پرداخت پرمخاطب‌ترین ساخته وی محسوب می‌شود. همسر وی جمشید کوثری به عنوان تهیه‌کننده آثارش معمولاً با او همکاری دارد. دخترش «باران کوثری» نیز به عنوان بازیگر سینما و تلویزیون خانواده هنری وی را تکمیل کرده است. متأسفانه بنی‌اعتماد در سال‌های بعد از زاویه بسیار تلخ و آزاردهنده شروع به ساخت فیلم نمود که موجب شد مخاطبین معمولی خود را از دست بدهد. برخی از گروه‌های سیاسی مزورانه درصدد هدایت آرام وی به موضع‌گیری‌های غیرهنری و آشفته برآمدند که موجب لطمه شدید به توانائی‌های حرفه‌ای و از دست دادن مخاطب بدنه آثار وی گردید.

انسان‌های مشهور باید بدانند که شهرت نفوذ کلام می‌آورد، اما تخصص در غیر حرفه خود، برای آنان خلق نمی‌کند. بنابراین همانطور که اظهارنظر فلاسفه بزرگ تاریخ بشر در غیر حوزه مهارتشان اسباب خنده و مضحکه تاریخ شده است، ورود و دخالت سینماگران در غیر حرفه خود به شدت به اعتبار اجتماعی و حتی سینمائی آنان آسیب خواهد زد.

۲۰ـ تماس ـ سناریست و کارگردان: خسرو ملکان. تدوینگر: کامران قدکچیان (هم‌اکنون کارگردان). بازیگران: حسین شعاعی، احمد قدکچیان، پروانه معصومی، نسرین صحت‌بخش.

قصه فیلم بر محور تماس تلفنی یک مزاحم و خبر دروغ تصادف فرزند می‌چرخد. حوادث تو در تو که به دنبال این خبر کذب به وجود می‌آید، فاجعه‌بار بودن یک خبر دروغ را که شاید برخی آن را تفنن و مزاح تلقی کنند اثبات می‌کند.

خسرو ملکان سینماگری اصطلاحاً متعلق به «مخاطب بدنه» است که اقشار متوسط ضعیف جامعه را هدف‌گیری می‌کند و از این نظر موفق بوده است. چه خوب است که غیر از سرگرمی، هدایت اخلاقی جامعه هدف نیز در این قبیل آثار مدنظر قرار گیرد.

۲۱ـ جستجوگر ـ کارگردان: محمد متوسلانی. فیلمنامه: محمد متوسلانی، اسماعیل خلج، میهن بهرامی. فیلمبردار: مازیار پرتو. موسیقی متن: فرهاد فخرالدینی. بازیگران: داریوش ارجمند، امین تارخ،‌ محمدعلی کشاورز، بهروز رضوی، فاطمه نوری، اسماعیل خلج.

داستان فیلم در فضائی میان تخیل و واقعیت سیر می‌کند. کارگردان با گردآوری مجموعه‌ای حرفه‌ای از سازندگان، نویسندگان، موسیقی‌دانان و بازیگران کاردان و عرضه فیلمی خوش‌ساخت برای مخاطب عام توانائی‌های هنری خویش را به نمایش گذاشته است. ماهیگیر ضعیفی که برای درآمد بیشتر دریا را رها کرده و به وادی سفر پای گذاشته تا تخیلات خویش را عملیاتی کند، اما دچار گرفتاری‌های عجیب  غیر قابل پیش‌بینی می‌شود.

محمد متوسلانی بازیگر فیلم‌های کمدی قبل از انقلاب به همراه مرحوم گرشاسب رئوفی (معروف به گرشا) و محمد سپهرنیا (هم‌اکنون در سن بالا ساکن خارج از کشور) است که پس از انقلاب به کارگردانی روی آورد. او فیلم‌هائی مانند (کفش‌های میرزا نوروز) با بازی خوب علی نصیریان عرضه نمود که موجب جلب نظر مخاطب عام گردید. وی ضمن کارگردانی و کمک به دیگر کارگردانان در سال‌های اخیر به ایفای نقش در برخی سریال‌ها هم پرداخته است.

آثار وی عمدتاً بر محور جذابیت عمومی ساخته شده‌اند و در آنها عنصر پیام و آموزش کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

۲۲ـ تمام وسوسه‌های زمین ـ محصول: جهاد دانشگاهی. کارگردان و سناریست: حمید سمندریان. بازیگران: رضا کیانیان، مرحومه هما روستا (همسر مرحوم حمید سمندریان)، جمال اجلالی، مرحوم احمد آقالو (بازیگر نقش کاتب در سریال سلطان و شبان ساخته داریوش فرهنگ)،‌شهین نجف‌زاده، بهادر ابراهیمی.

سمندریان در این فیلم به کار پزشکان و خوب و بد زندگی حرفه‌ای آنان پرداخته است. نمایش گذشت و ایثار پزشک شهر برای خدمت‌دهی به اهالی و وسوسه تدریجی او برای فراهم آوردن زندگی مجلل و حوادث تلخ این تغییر رویه، مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. تسلط سمندریان به مدیوم سینما موجب ساخت فیلمی پرکشش برای تماشاگران معمولی و خانواده‌ها شده است. تماشاگر غیر از کنجکاوی پیگیری قصه، پیام‌های کمرنگی از ارزش ایثار و خدمت به مردم نیز دریافت می‌کند. لازم به توضیح است که بسیاری از سینماگران اعتقاد دارند وظیفه سینما انتقال پیام نیست، بلکه صرفاً سرگرمی است. این نگاه آشکارا با انبوه فیلم‌های مشهور هالیوودی در تضاد است.

۲۳ـ دخترم سحر ـ کارگردان: مجید قاری‌زاده. تهیه‌کننده: مجید قاری‌زاده، غلامرضا موسوی و شرکاء. تدوین: حسن حسندوست. بازیگران: رضا رویگری، مهشید افشارزاده، مرحوم نعمت‌الله گرجی، سارا مهین‌ترابی، مهری ودادیان، محمد شیری.

داستان معالجه فرزند معلول و هزینه‌های سنگین آن برای یک خانواده متوسط پائین شهری دستمایه کارگردان برای ساخت فیلمی قصه محور شده است. فراز و فرودهای جاذب، تعلیق‌های قابل قبول و قصه‌پردازی خانواده‌محور، مخاطب را مشتاق پیگیری سرانجام شخصیت‌ها به ویژه فرزند معلول می‌نماید. رضا رویگری خواننده سرود مشهور «ایران، ایران، ایران، رگبار مسلسلها» در ابتدای پیروزی انقلاب است که بعداً بازیگر پرکاری شد. او اخیراً دچار بیماری شده است. از پروردگار متعال شفای عاجل او را خواهانیم. مهشید افشارزاده هم اخیراً به جرگه کارگردانان پیوسته و اولین اثر خود را روانه اکران نموده است.

(مأخذ: انتشارات وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید.)

31آگوست/17

مولفه‌های رونق کسب و کار از منظر قرآن و احادیث

 

کسب و کار و تولید مؤلفه‌هایی دارد که مهم‌ترین و برکت‌خیز‌ترین‌ آنها اخلاقی و معنوی است. در اینجا مهم‌ترین آنها را بررسی می‌کنیم.

۱ـ آغاز کار با نام خدا

اسلام خواسته است که انسان کارهای خود را با نام خدا و برای انجام مقاصد بزرگ و عالی شروع کند. آغاز کار با نام خدا ارزش تلقی می‌شود و به کارها رنگ و بوی دیگری می‌بخشد. در همین راستا خداوند از انسان‌ها می‌خواهد تا همواره در تمام کارها متوجه او باشند. هر کاری که با نام خدا شروع نشود ابتر و ناقص است.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «کُلُّ أَمرٍ ذِی بَالٍ لَا یُذکَرُ بِسمِ اللَّهِ فِیهِ فَهُوَ أَبتَر؛(۱) هر کار مهمی که در آن «بسم الله» ذکر نشود، بی‌فرجام است.»

آنچه از روایات به دست می‌آید این است که امامان معصوم«ع» هیچ کاری را بدون «بسم الله» آغاز نمی‌کردند و تأکید می‌کردند که بسم‌الله آشکار و بلند گفته شود. امام حسن عسکری«ع» یکی از نشانه‌های مؤمن را «جهر بسم الله» برشمردند.

خداوند نیز آغاز بعثت پیامبر اکرم«ص» را با «بسم الله» شروع کرد، آنجا که می‌فرماید: «اقرَأ بِاسمِ رَبِّک‏؛(۲) بخوان به نام پروردگارت.» آغاز هر سوره‌ای هم با «بسم الله» است و این تعلیم عملی برای همه است.

حضرت نوح«ع» در آن طوفان سخت و عجیب و سهمگین در هنگام سوار شدن بر کشتی و حرکت روی امواج دستور داد «بسم الله» بگویند.«وَ قالَ ارکَبُوا فیها بِسمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرساها؛(۳) نوح گفت: به نام خدا، برکشتی سوار شوید در هنگام حرکت و توقفش.»

همچنین حضرت سلیمان نامه‌اش را به ملکه سبا با «بسم الله» آغاز کرد و نوشت: «إِنَّهُ مِن سُلَیمانَ وَ إِنَّهُ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ؛(۴) این نامه از سلیمان است و چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان.»

در روایات آمده به فرزندانتان «بسم‌الله گفتن» را در هر کاری تعلیم بدهید. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «أَنَّهُ إِذَا قَالَ المُعَلِّمُ لِلصَّبِیِّ قُل بِسمِ‌اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ فَقَالَ الصَّبِیُّ بِسمِ‌اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ کَتَبَ اللَّهُ بَرَاءَهً لِلصَّبِیِّ وَ بَرَاءَهً لِأَبَوَیهِ وَ بَرَاءَهً لِلْمُعَلِّم‏؛(۵) پس هرگاه معلم به کودک بگوید بگو بِسمِ‌اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ و کودک بگوید بِسمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ؛ خداوند برای این کودک و پدر و مادرش و معلم او برائت از آتش خواهد نوشت.»

پس، آغاز کار به نام خدا یک ارزش و یک فضیلت است که آثار فراوانی به دنبال دارد. در تصمیم بر انجام کاری گفتن «ان شاء الله» هم یک فضیلت است. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَی‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا* إِلاَّ أَن یَشاءَ اللَّه؛(۶) و هرگز در مورد کاری نگو من فردا آن را انجام می‌دهم، مگر این­که خدا بخواهد.» یعنی اراده و مشیت الهی، پیش از اراده و مشیت هر کسی است.

۲ـ نیت خیر

از مهم ترین آداب کار و تولید و تجارت، داشتن انگیزه و نیّت خیر است. امام علی«ع» فرمودند: «صلاح العمل بصلاح النیه؛(۷) شایستگی رفتار به شایستگی انگیزه است.»

کسی که با انگیزه خیررسانی وارد کسب و کار می‌شود، به دنبال این است که گره‌ای باز کند و مشکلی را حل کند و اگر انگیزه صحیحی برای کسب خود نداشته باشد، به دنبال فریب دیگران است تا بتواند بیشترین سود را به دست آورد و در فکر خدمت رسانی نیست. اگر انگیزه و هدف از کسب خدمت خالصانه و گره‌گشایی باشد، خداوند توجه ویژه به کسب او می‌کند.

۳ـ توکل

مهم‌ترین سرمایه کسب و کار، توکل به خداوند است. در واژه توکل مفاهیمی چون اعتماد کردن و مطمئن بودن بنده به خدایی است که رزاق، توانا(۸)، مهربان(۹) و آگاه(۱۰) است. توکل به معنای اعتماد کردن به خدا و او را ولیّ و وکیل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشکلات و انبوه موانع نهراسیدن است.

توکل باور داشتن این مطلب است که فقط خداوند است که رزق و روزی را می‌دهد و به دیگران نمی‌توان امید داشت. قرآن در آیاتی چند می‌فرماید: «وَ عَلَى اللَّهِ فَلیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ؛(۱۱) مؤمنان فقط باید به خداوند توکل کنند.»

توکل نوعی رابطه فرد با خداست که شخص با توجه به اعتقادی که به قدرت علم، رأفت و رزاقیت خداوند دارد، در تمام حرکات و سکنات حضور خدا را در نظر گرفته و از او استمداد می‌جوید، فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیرمادی همچون دعا و نماز و… توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست خدا می‌داند و به او تکیه می‌کند.

گفت پیغمبر به آواز بلند

با توکل زانوی اُشتر ببند

رمز الکاسب حبیب الله شنو

از توکل در سبب کاهل مشو(۱۲)

کسی که به خداوند توکل دارد، از اضطراب به دور است. او در خود احساس ضعف و ناتوانی نمی‌کند، خود را تنها نمی‌بیند و در سایه توکل، یاری خدا را به دست می‌آورد. از بسیاری از بیماری‌های روحی همچون حرص و حسد در امان می‌ماند و از رزق و روزی خود نگران نیست، زیرا خداوند از جایی که او گمان نمی‌برد نیازهایش را برطرف می‌سازد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُه؛(۱۳) هر کس به خداوند اعتماد کند او برایش کافی است.»

پیامبر«ص» فرمودند: «مَن تَوَکَّل عَلَی‌اللهِ کَفاهُ مَونَتَه و رَزَقَهُ مِن حَیث لا یَحتَسِب؛(۱۴) کسی که به خداوند توکل کند خداوند خرجی و روزی او را از جایی که گمان نمی‌برد تأمین می‌کند.»

۴ـ خواندن نماز در اول وقت

مستحب است انسان در اول وقت نماز، کسب را رها کرده و به نماز برود.(۱۵) حسین بن یسار از امام کاظم«ع» درباره آیه «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِم تِجَارَهٌ وَ لَا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللَّه»(۱۶)‏ نقل نموده که حضرت فرمودند: آنان کسبه‌ای هستند که تجارتشان باعث غفلت از یاد خدا نمی‌شود، هر گاه وقت نماز می‌رسد نماز را به جای می‌آورند.(۱۷)

و در روایت دیگر حضرت رضا«ع» می‌فرماید: «إِذَا کُنتَ فِی تِجَارَتِکَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاهُ فَلَا یَشغَلکَ عَنهَا مَتجَرُکَ فَإِنَّ اللَّهَ وَصَفَ قَوماً وَ مَدَحَهُم فَقَالَ رِجالٌ لا تُلْهِیهِم تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ کَانَ هَؤُلَاءِ الْقَومُ یَتَّجِرُونَ فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاهُ تَرَکُوا تِجَارَتَهُم وَ قَامُوا إِلَى صَلَاتِهِم وَ کَانُوا أَعظَمَ أَجراً مِمَّن لَا یَتَحَرَّفُ وَ یُصَلِّی؛(۱۸) هرگاه مشغول داد و ستد بودی و وقت نماز شد، آن را رها کن و به نماز حاضر شو و هیچ‌گاه تجارت تو را مشغول نسازد، زیرا خداوند دسته‌ای را ستایش نموده و می‌فرماید مردانی که تجارت و خرید و فروش، آنها را از یاد خدا غافل نمی‌سازد، اینها کسانی بودند که تجارت می‌کردند ولی هنگامی که نماز بر پا می‌شد در مسجد حاضر می‌شدند و کار خود را رها می‌نمودند. ثواب و جزای این گونه اشخاص بیشتر از کسانی است که فقط به عبادت و نماز می‌پردازند.»

۵ـ صداقت و راستی

یکی از اصول و فضیلت‌های مهم اخلاقی، صداقت است. اهمیت صداقت و راستی در گفتار و رفتار نزد خداوند متعال به‌قدری است که خداوند از همه پیامبران به صداقت و راستی پیمان گرفت و آنان را قبل از بعثت به این صفت امتحان کرد.

صداقت و راستی و دوری از حقه و نیرنگ، تقلب، دروغ، فریب کاری و… در تمام زمینه‌ها امری لازم و ضروری است؛ لیکن صداقت در معامله، بسیار مورد تأکید است.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِأَهلِ بَیتٍ خَیراً رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِی المَعِیشَهِ وَ حُسنَ الْخُلُقِ؛(۱۹) هرگاه خداوند اراده کند خیر و موفقیتی را برای خانواده‌ای فراهم کند، سازگاری در زندگی و حسن خلق را روزی آنها می‌کند.»

در حدیث دیگری پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «یَا مَعشَرَ التُّجَّارِ أَنْتُم فُجَّارٌ إِلَّا مَنِ اتَّقَى وَ بَرَّ وَ صَدَق؛‏(۲۰) ای گروه تاجران! همه شما به دلیل رعایت نکردن مسائل اخلاقی فاجر هستید، مگر کسانی که در معاملات از خدا بترسند و نیکی کنند و صداقت و راستی در معامله داشته باشند.»

در روایت دیگر یکی از اصحاب به نام «عبدالرحمن انصاری» از پیامبر سؤال کرد: چرا تاجران فاجرند؟ حضرت فرمودند: «برای این که در معامله دروغ می‌گویند، قسم می‌خورند و تقلب و نیرنگ به کار می‌برند.»(۲۱)

در روایت دیگری پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الْبَیِّعَانِ بِالْخِیَارِ مَا لَم یَفتَرِقَا فَإِن صَدَقَا وَ بَیَّنَا بُورِکَ لَهُمَا فِی بَیعِهِمَا وَ إِن کَتَمَا وَ کَذَبَا مُحِقَ بَرَکَهُ بَیعِهِمَا؛(۲۲) فروشنده و مشتری هرکدام حق خیار و فسخ معامله را دارند تا زمانی که متفرق نشدند (خیار مجلس)؛ آن­گاه حضرت فرمودند: اگر خریدار و فروشنده در معامله صداقت داشته باشند، خداوند به معامله آنها‌ برکت می‌دهد، اما اگر عیب را کتمان کنند و دروغ بگویند، برکت از آنها برداشته می‌شود.»

در حدیث دیگری پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «إِیَّاکُم وَ الکَذِبَ فَإِنَّ الکَذِبَ یَهدِی إِلَى الفُجُورِ وَ الفُجُورَ یَهدِی إِلَى النَّارِ؛(۲۳) از دروغ بپرهیزید؛ همانا دروغ انسان را به بدی و فجور سوق می‌دهد و بدی و فجور هم انسان را به آتش جهنم می‌برد.»

احمد بن محمد یحیی می‌گوید یکی از یاران امام صادق«ع» می‌خواست به کار و تجارت و معاملات بپردازد، گفت قبل از آن باید خدمت امام صادق برسم و با آن حضرت مشورت کنم و آن حضرت در حق من دعا کند. می‌گوید نزد امام رفتم و جریان را گفتم، حضرت فرمودند: «عَلَیکَ بِصِدقِ اللِّسَانِ فِی حَدِیثِکَ وَ لَا تَکتُم عَیبا…؛(۲۴) بر تو باد به صداقت و درستی در معامله، مبادا عیبی را کتمان کنی و به مشتری ضرر بزنی.»

 

۶ـ انصاف

در انصاف نکته‌ای نهفته است که در عدل و عدالت لحاظ نشده است. در انصاف، انسان خود را به جای دیگران قرار می‌دهد، سپس نظر می‌کند که در آن جایگاه دوست دارد با آن چگونه رفتار کنند و همان را برای دیگران می‌پسندد. اگر دوست دارد که با او همکاری کنند، هم انصاف به خرج می‌دهد و با دیگران همکاری می‌کند و اگر دوست دارد که او را ببخشایند او هم دیگران را می‌بخشد.»

انصاف نوعی منش اجتماعی است که از صفات برجسته اهل ایمان به شمار می‌آید. انصاف آن است که انسان حق دیگران را رعایت کند؛ همان‌گونه که برای خود آن حق را لازم می‌داند. امام علی«ع» می‌فرماید:

«أَلَا إِنَّهُ مَن یُنصِفِ النَّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّا؛(۲۵) آگاه باشید هر که به مردم حق مساوی نسبت به خودش قائل شود چیزی جز عزت برای خود اضافه نکرده است.»

همچنین فرمودند: «فَأَحبِب لِغَیرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفسِک‏؛(۲۶) پس دوست بدار برای دیگری آنچه را که برای خود دوست داری.»

شخصی خدمت پیامبر«ص» رسید و عرض کرد عملی را به من یاد بده که به وسیله آن به بهشت بروم؛ حضرت فرمودند: «آنچه دوست داری مردم برای تو انجام دهند، تو نیز برای آنان انجام بده و آنچه دوست نداری نسبت به تو انجام شود، تو نیز نسبت به دیگران انجام مده.»(۲۷)

امام علی«ع» فرمودند: «إِنَّ أَفضَلَ الْإِیمَانِ إِنصَافُ الرَّجُلِ مِن نَفسِه‏؛(۲۸) برترین ایمان آن است که انسان از ناحیه خود انصاف را رعایت کند.»

۷ـ پرهیز از سوگند و ستایش کالا

هنگام خرید و فروش، قسم خوردن به منظور قانع کردن طرف مقابل شایسته نیست. اساساً عظمت خدای متعال و سایر مقدسات دینی به حدی است که برای مسائل کم‌ارزش مادی نباید به آنها سوگند خورد. شریعت اسلام برای موارد خاصی اجازه قسم خوردن به نام خدا را داده است.(۲۹)

قرآن کریم می‌فرماید: «وَلا تَجعَلُوا اللَّهَ عُرضَهً لِأَیمانِکُم؛(۳۰) خداوند را در معرض قسم‌های خود قرار ندهید.»

بنابراین سوگند خوردن در امور مادی و به‌خصوص هنگام خرید و فروش برای پایین یا بالا بردن قیمت جنس و کالا امری مذموم و ناپسند است.

پیامبر اکرم«ص» در این خصوص می‌فرماید: «مَن بَاعَ وَ اشتَرَى فَلیَحفَظ خَمسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا یَشتَرِیَنَّ وَ لَا یَبِیعَنَّ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ کِتمَانَ الْعَیبِ وَ الْحَمدَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشتَرَى؛(۳۱) کسی که می‌خواهد خرید و فروش کند باید خود را از پنج خصلت حفظ کند وگرنه به هیچ‌وجه نباید خرید و فروش کند: رباخواری، سوگند خوردن، پوشانیدن عیب کالا، ستایش کالا در هنگام فروش، مذمت کالا در هنگام خرید.»

«مَن أنظرَ مُعسرا کانَ لَهُ علی الله فی کُلّ یومٍ صَدَقهٌ بمثلِ مالَهُ علیه؛(۳۲) کسی که به تنگدست مهلت دهد (برای پرداخت بدهی) خداوند به اندازه مالش برای او صدقه قرار می‌دهد.»

۸ـ بیان عیوب

پیامبر اکرم«ص» در بازار به مردی برخورد که گندم می‌فروخت، ظاهر آن مورد پسند حضرت قرار گرفت، اما وقتی دست خود را داخل آن کرد، رطوبتی حس نمود. سپس فرمودند: «ای مرد این چیست؟ فروشنده عرض کرد رطوبت از آسمان است. (یعنی باران بر آن باریده است) حضرت فرمودند: چرا آن را روی بقیه نگذاشته‌ای که مردم ببینند، کسی که در معامله فریبکاری کند از ما نیست.»(۳۳)

پیامبر فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است و جایز نیست به برادر مؤمن چیز معیوبی را بفروشد مگر آن­که به او اعلام نماید.»(۳۴)

۹ـ خوش‌خلقی

خوش خلقی از دین است و رزق و روزی را زیاد می‌کند. امام صادق«ع» فرمودند: «حُسنُ الْخُلُقِ یَزِیدُ فِی الرِّزق؛‏(۳۵) حسن خلق، رزق و روزی را زیاد می‌کند.»

۱۰ـ تعاون و همکاری اقتصادی

یکی از اصول اخلاقی اقتصادی، تعاون و همکاری است؛ هر چند اصل تعاون یکی از دستورهای مهم اسلامی است که در سراسر مسائل اجتماعی، حقوقی، اخلاقی و سیاسی جریان دارد. خداوند فرموده است: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الإِثمِ وَ الْعُدوان‏؛(۳۶) همواره در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون و همکاری کنید و هرگز در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید.»

لیکن همکاری و تعاون در امور اقتصادی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. شاید بتوان گفت تعاون و همکاری اقتصادی ریشه و اساس تمام انواع تعاون است.

از اهداف والای دین مبین اسلام، برقراری عدالت و زدودن محرومیت از چهره جامعه و کمک به افراد نیازمند و محتاج است. از سوی دیگر در آموزه‌های دینی همواره بر کار و تلاش، داشتن استقلال مالی، بی‌نیازی و عزت نفس تأکید شده است. یقیناً سستی و تنبلی و بدون تلاش و کوشش به دسترنج دیگران وابسته بودن، امری ناپسند و نکوهیده است؛ اما با وجود همه این مطالب، افرادی در جامعه هستند که به دلایل مختلف مانند ورشکستگی، عدم توانایی کار، بیماری، حادثه و… نیازمند به تعاون و همکاری می‌باشند و باید به آنان کمک کرد تا به فعالیت اقتصادی بپردازند و آبرومندانه به زندگی خود ادامه دهند.

تعاون و همکاری اقتصادی در قالب وام و قرض، انفاق و بخشش، احسان و نیکوکاری، کمک بلاعوض و یا کمک‌های فکری و عملی صورت می‌گیرد که همه این‌ها مورد توجه و دستور اسلام است. احادیث و روایات در این زمینه در حد تواتر است از جمله:

امام صادق«ع» فرمودند: «خداوند این اموالی که افزون بر نیاز شماست، به شما داده تا بدان وسیله به خداوند تقرّب جویید و به اموری که خداوند دستور داده بپردازید؛ نه به این که آن را کنز و روی هم انباشته نمایید.» (۳۷) در تاریخ آمده؛ مردی بدهکار و ورشکسته بود، وارد مدینه شد و پرسید چه کسی در این شهر بخشنده‌ترین مردم است؟ او را به حسین بن علی«ع» راهنمایی نمودند. وی وارد مسجد شد و آن حضرت مشغول نماز بود. مقابلش ایستاد و اشعاری بدین مضمون خواند: کسی که امیدش به تو باشد و حلقه در خانه تو را بزند ناامید نمی‌شود؛ تو بخشنده و مورد اعتمادی، پدرت قاتل تبهکاران بود و اگر خوبی خاندان شما نبود، عذاب جهنم ما را فرا می‌گرفت.

امام حسین«ع» پس از سلام نماز، به غلامشان فرمودند: «آیا از مال حجاز چیزی مانده؟» غلام گفت: «آری چهار هزار دینار موجود است.» حضرت فرمودند: «آن را بیاور، به کسی که سزاوارتر از ماست. بپردازیم.» آن دینار‌ها را به آن مرد دادند و فرمودند: «اگر وسعت داشتیم بیشتر از این به شما می‌دادیم.» این شخص دینار را گرفت و شروع به گریه کرد؛ امام فرمودند: «گریه تو برای کمی عطاست؟» گفت: «نه، گریه من برای سخاوت شما و در فکرم چگونه جود و سخاوت و شخصیت با عظمت شما را خاک از بین می‌برد و در دل خود پنهان می‌کند.»(۳۸)

این نمونه اندکی از تعاون و همکاری پیامبر و ائمه اطهار است که نشانه روحیه والای تعاون و همکاری اقتصادی در مکتب اسلام و پیشوایان بزرگ آن به مردم می‌باشد.

۱۱ـ قرض الحسنه

خداوند در قرآن می‌فرماید: «مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللَّهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجرٌ کَریمٌ؛(۳۹) کیست که به خدا قرض نیکو دهد تا خداوند آن را چندین برابر کرده و پاداشی عظیم به او عنایت کند.»

همچنین می‌فرماید: «وَ إِن کانَ ذُو عُسرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیسَرَه؛(۴۰) هنگامی که از کسی طلبکار هستید، اگر تنگدست بود به او مهلت دهید تا توانگر شود.»

امام صادق«ع» فرمودند: «هر مؤمنی که به مؤمن دیگری قرض بدهد، در حالی که برای رضای خدا باشد، برای او اجر صدقه حساب می‌شود تا مالش به وی باز گردد.»(۴۱)

۱۲ـ انفاق

یکی از مشکلات بزرگ اجتماعی که همواره جامعه ما دچار آن بوده و هم‌ اکنون نیز با آن مواجه است، مشکل فاصله طبقاتی است؛ به این معنا که فقر و بیچارگی در یک طرف و تراکم ثروت در طرف دیگر قرار دارد. عده‌ای آن قدر ثروت می‌اندوزند که حساب اموالشان ندارند و عده­ای از تهیدستی رنج می‌برند؛ به‌طوری که قوت لایموت خود را نمی‌توانند فراهم کنند. بدیهی است جامعه‌ای که قسمتی از آن را ثروت و غنی و بخش اعظم آن را فقر فراگرفته باشد، قابل دوام نیست و هرگز به سعادت واقعی نمی‌رسد.

هنگامی که می‌بینیم قرآن انفاق را بیش از هفتاد مرتبه مطرح کرده است، معلوم می‌شود که یکی از اهداف اسلام از بین بردن فاصله طبقاتی است.

امام علی«ع» فرمودند: «فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مَنَعَ غَنِیٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُم عَن ذَلِک؛(۴۲) هیچ فقیری گرسنه و محتاج نمی‌شود، مگر آنکه ثروتمندان از عمل به وظایف خودداری ‌کنند و مانع استفاده آنها‌ از مواهب خلقت و نعمت‌های خداوند ‌شوند و خداوند آنان را در این مورد تحت مؤاخذه و بازپرسی قرار خواهد داد.»

امام صادق«ع» فرمودند: «چیزی از صدقه دادن به مؤمن نزد شیطان سنگین‌تر نیست، زیرا پیش از آنکه به دست بنده خدا برسد، به دست خدا می‌رسد.»

در روایتی آمده است که خداوند می‌فرماید: «هیچ چیزی نیست مگر آن که من فرشته‌ای را برای گرفتن آن مأمور کرده‌ام؛ مگر صدقه که خودم آن را دریافت می‌کنم.»(۴۳)

روزی امام زین‌العابدین«ع» بعد از آنکه به مسکینی کمک کردند، دست خود را بوسیدند. به ایشان عرض شد مسئله چه بود؟ فرمودند: اگر صدقه برای خدا باشد، قبل از آنکه دست ما به دست بنده خدا برسد، به دست خدای تعالی می‌رسد. (بنابراین در وقت دادن انفاق و صدقات، رعایت ادب و احترام را داشته باشیم).(۴۴)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۷ ، ص ۱۷۰‏.

۲ـ علق، ۱٫‏

۳ـ هود، ۴۱‏.

۴ـ نمل، ۳۰٫

۵ـ وسائل الشیعه، ج۶،‌ ص۱۶۹٫

۶ـ کهف، ۲۳ و ۲۴‏.

۷ـ غررالحکم، ص ۹۳٫

۸ـ آل‌عمران، ۱۶۰‏.

۹ـ ملک، ۲۹‏.

۱۰ـ اعراف، ۸۹  و هود، ۱۲۳‏.

۱۱ـ تغابن، ۱۳؛ ابراهیم ۱۱ و مائده، ۲۳‏.

۱۲ـ مثنوی، دفتر اول، ص ۴۴‏.

۱۳ـ طلاق، ۳٫

۱۴ـ میزان الحکمه، ح ۲۲۵۶۷‏.

۱۵ـ وسائل‌الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۹۶‏.

۱۶ـ نور، ۳۷٫

۱۷ـ کافی، ج ۵ ، ص ۱۵۴٫

۱۸ـ مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۶۴٫

۱۹ـ همان، ج ۱۳، ص ۵۱‏.

۲۰ـ مستدرک الوسائل، ص ۲۴۹٫

۲۱ـ النصوص الاقتصادیه، ج ۲، ص ۴۹۸‏.

۲۲ـ کافی، ج ۵، ص ۱۷۰‏.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۶۳‏.

۲۴ـ وسائل الشیعه، ج ۷ ، ص ۳۸۵‏.

۲۵ـ کافی، ج ۲، ص۱۴۴٫

۲۶ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۱، قسمت ۵۵‏.

۲۷ـ علمنی عملا ادخل به الجنه فقال ما احببت ان یأتیه الناس الیک فأته الیهم و ما کرهت ان یأتیه الناس الیک فلا تأته الیهم (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۸۷، باب ۳۵، ح ۲۰۵۳۶‏).

۲۸ـ غررالحکم، ص ۸۸‏.

۲۹ـ همچون مواردی که به حفظ جان، ناموس، مال و آبروی افراد بستگی دارد و راهی جز قسم خوردن نباشد.

۳۰ـ بقره، ۲۴۴٫

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۱۰۳، باب ۱۹‏.

۳۲ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۳۶۸٫

۳۳ـ میزان الحکمه، مترجم، ج ۸، ص ۴۳۴‏.

۳۴ـ کنزالعمال، ج ۴، ص ۵۹٫

۳۵ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۴۵‏.

۳۶ـ مائده، ۲٫

۳۷ـ کافی، ج ۴، ص ۳۲٫

۳۸ـ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۳۷٫

۳۹ـ حدید، آیه ۱۱٫

۴۰ـ بقره، آیه ۲۸٫

۴۱ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۴۵٫

۴۲ـ نهج‌البلاغه، از کلمات قصار ح ۳۲۰٫

۴۳ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۲۸۳٫

۴۴ـ همان، ص ۳۰۳٫

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از اصول و فضیلت‌های مهم اخلاقی، صداقت است. اهمیت صداقت و راستی در گفتار و رفتار نزد خداوند متعال به‌قدری است که خداوند از همه پیامبران به صداقت و راستی پیمان گرفت و آنان را قبل از بعثت به این صفت امتحان کرد.صداقت و راستی و دوری از حقه و نیرنگ، تقلب، دروغ، فریب کاری و… در تمام زمینه‌ها امری لازم و ضروری است؛ لیکن صداقت در معامله، بسیار مورد تأکید است.

 

۲٫

کسی که به خداوند توکل دارد، از اضطراب به دور است. او در خود احساس ضعف و ناتوانی نمی‌کند، خود را تنها نمی‌بیند و در سایه توکل، یاری خدا را به دست می‌آورد. از بسیاری از بیماری‌های روحی همچون حرص و حسد در امان می‌ماند و از رزق و روزی خود نگران نیست، زیرا خداوند از جایی که او گمان نمی‌برد نیازهایش را برطرف می‌سازد

 

 

31آگوست/17

خوش‌خُلقی را محور زندگی بدانیم

گام هشتم از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه: گام‌هایی که در شماره‌های گذشته تقدیم شما شد،‌ در حوزۀ شناخت‌های لازم در زندگی مشترک بود. در این شماره و در ادامه «گام هشتم» به سراغ گام‌هایی رفتیم که به باید‌های لازم در زندگی مشترک، یعنی موضوع مهم خوش‌اخلاقی اختصاص دارد.

در همین راستا و در شماره قبل به هفت مورد از موارد ضروری برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش، از جمله: فراموش نکردن معاد، نتایج دنیاییِ فرو خوردن خشم، تفکر درباره زشتی خشم و… اشاره شد و اینک به نکات اساسی دیگر می‌پردازیم:

(و نکته ضروری اینکه مطالعه پاورقی‌ها لازم است، لذا حتماً مطالب متن را به همراه پاورقی‌ها مطالعه بفرمایید.)

 

۸ـ یاد خدا

یاد خدا در هنگام غضب، بهترین عامل فرو نشستن آن است.(۱) مقصود ما از یاد خدا آن است که خدا را در دل یاد کنیم و برای جلب رضای او، خشم خود را فرو خوریم.  علاوه بر این، در معارف دینی اذکار خاصی برای فرونشاندن خشم بیان شده‌اند که به برخی اشاره می‌کنیم:

الف) گفتن «أَعُوذُ بِاللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیمِ»؛(۲)

ب) فرستادن صلوات و گفتن: «یُذْهِب غَیظَ قُلُوبِهِمْ،(۳)‏ اللَّهُمَّ اغْفِر ذَنْبِی وَ أَذهِب غَیظَ قَلْبِی وَ أَجِرنِی مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَ لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیم‏»؛(۴)

ج) گفتن «اللَّهُمَّ أَذهِب عَنِّی غَیظَ قَلْبِی وَ اغفِر لِی ذَنْبِی وَ أَجِرنِی مِن مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ أَسْئَلُکَ بِرِضَاکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِن سَخَطِکَ أَسئَلُکَ جَنَّتَکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِن نَارِکَ أَسئَلُکَ الْخَیرَ کلَّهُ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّرِّ کلِّهِ. اللَّهُمَّ ثَبِّتنِی عَلَى الْهُدَى وَ الصَّوَابِ وَ اجعَلْنِی رَاضِیاً مَرضِیاً غَیرَ ضَالٍّ وَ لَا مُضِلٍّ»؛(۵)

د) بسیار صلوات فرستادن؛(۶)

هـ) گفتن «لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِاللهِ الْعَلیِّ العَظیمِ».(۷)

۹ـ سکوت

سعی کنیم تا چند دقیقه پس از عصبانیت حرف نزنیم و سکوت اختیار کنیم.(۸) به هیچ‌وجه تلاش نکنید که در هنگام عصبانیت با طرف مقابلتان بحث کنید؛ زیرا در هنگام خشم، نوع فهم و منطق شما و دلایلی که شما را قانع می‌کند، با حالت عادی متفاوت است، پس بحث در هنگام خشم فایده‌ای ندارد.(۹)

گاهی دهان که باز می‌شود، دروازۀ عقل، بسته می‌شود. ساکت باشی و عاقل بمانی، بهتر از آن است که سخن بگویی و دیوانه شوی. سکوت با عقل که همراه می‌شود، زبان گویاتری دارد از واژه‌هایی که همراه جنون‌اند.

 

۱۰ـ تغییر حالت

تغییر حالت در غلبه بر خشم به ما کمک می‌کند. مثلاً اگر نشسته‌ایم به پا خیزیم و اگر ایستاده‌ایم بنشینیم تا آتش غضبمان هم فرو نشیند.(۱۰)

 

۱۱ـ لمس کردن

اگر کسی که ما را عصبانی کرده از محارم است، دستمان را روی شانه‌اش بگذاریم.(۱۱)

 

۱۲ـ آب به صورت زدن

عصبانیت از جنس آتش است.(۱۲) این آتش در ظاهر و جسم انسان خیلی زود اثر می‌کند، به گونه‌ای که در عصبانیت‌های شدید، چهرۀ انسان برافروخته می‌شود، چشمان انسان را خون می‌گیرد و رگ‌های گردن متورم می‌شوند. نباید فراموش کرد کسی که در این آتش می‌دَمَد شیطان است.(۱۳) آب، آتش ظاهری را خاموش می‌کند. اگر دنبال آب معنوی هستیم تا این آتش معنوی را خاموش کنیم، وضو بگیریم. البته اگر حال وضو گرفتن نداریم، مُشتی آب به صورت زدن هم بی‌‌فایده نیست.(۱۴)

۱۳ـ حِلم، بزرگ‌ترین یاور

بدانید که فرشتگان الهی(۱۵) و مردم(۱۶) هم یاور انسان بردبار هستند و به او احترام ویژه می‌گذارند.(۱۷) پس خود حِلم، بزرگ‌ترین یاور انسان در زندگی است.(۱۸) گاهی شیطان وسوسه می‌کند که اگر در مقابل کارهای دیگران کوتاه بیایی، اقتدار و عزتت از بین می‌رود، غافل از اینکه بردباری ورزیدن، خود مایه عزت است.(۱۹) در بسیاری از موارد، حِلم موجب می‌شود کسی که ما را عصبانی کرده کوتاه بیاید و با ما مدارا کند.(۲۰)

شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگری به مدینه آمد. چشمش به مردی افتاد که در کناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: حسین بن علی‌بن ابی‌طالب است. سوابق تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود موجب شد که خشمش به جوش آید و قربهً الی الله آنچه می‌تواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی«ع» کند.

همین که هر چه دلش خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین«ع» بی آنکه بر او خشم بگیرند و اظهار ناراحتی کنند، نگاهی پُر از مهر و عطوفت به او کردند و پس از آن که چند آیه از قرآن ـ مبنی بر حُسنِ خُلق و عفو و اغماض ـ قرائت کردند، به او فرمودند: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم». آن گاه از او پرسیدند: «آیا از اهل شامی؟». جواب داد: «آری» فرمودند: «من با این خُلق و خو سابقه دارم و سرچشمه آن را می‌دانم». پس از آن فرمودند: «تو در شهر ما غریبی. اگر احتیاجی داری، حاضریم به تو کمک کنیم. حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم».

مرد شامی که منتظر بود با واکنش شدیدی مواجه شود و هرگز گمان نمی‌کرد با چنین گذشت و اغماضی روبه‌رو شود، چنان منقلب شد که گفت: «آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته می‌شد و من به زمین فرو می‌رفتم و این‌چنین نشناخته و نسنجیده، گستاخی نمی‌کردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین، کسی از حسین و پدرش مبغوض‌تر نبودند و از آن ساعت، برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبو‌ب‌تر نیستند.»(۲۱)

بردبار کسی است که وقتی کار خلاف میل خود را می‌بیند، از جا کَنده و در درون او غوغا به پا نمی‌شود.(۲۲) به همین دلیل هم در ظاهر خندان است، به‌نرمی با طرف مقابل خود برخورد می‌کند، فریاد نمی‌کشد و… ما اگر مانند انسان حلیم نیستیم که در درونمان غوغا به پا نشود، باید در ظاهر، مانند انسان حلیم برخورد کنیم. به این کار «تَحَلُّم» می‌گویند. این نوع برخورد، آرام آرام انسان را در درون هم حلیم می‌کند.(۲۳)

 

۱۴ـ حالت انتظار

یکی از بهترین و مؤثرترین کارها برای جلوگیری از عصبانیت، داشتن «حالت انتظار» است. حالت انتظار یعنی اینکه من قبل از آنکه مسئله‌ای پیش بیاید که باعث عصبانی شدنم بشود، پیشِ خود فکر کنم که اگر این مسئله پیش آمد، باید چگونه برخورد کنم. یعنی خودم را برای رویارویی با عصبانیت آماده کنم.(۲۴)

ما با شناختی که از خود و زندگیمان‌ داریم، معمولاً می‌دانیم که چه مسائلی ما را عصبانی می‌کنند. اگر انسان حالت انتظار را در خود تقویت کند، در هنگام عصبانیت با آمادگی بهتری به مبارزه با خود می‌پردازد.

انسان باید در حالت انتظار فکر کند که چه چیزهایی ارزش عصبانیت دارند؟ بعضی از چیزها آن قدرها ارزش ندارند که آدم خم به ابروی خود بیاورد، چه رسد به اینکه عصبانی بشود و با همسرش دعوا کند.

به این مثال توجه کنید:

شب است و همه جا خاموش، من از کوچه‌مان عبور می‌کنم. صدای جیرجیرک‌ها در کوچه پیچیده. گاهی صدای زوزۀ سگ هم می‌آید. چراغ‌های کوچه همه خاموشند. یک خرابه در کوچه ‌ما هست. به آن نزدیک می‌شوم. در خیالات خودم غرقم. به خرابه می‌رسم. ناگهان صدای فریادی می‌آید. مو به بدنم سیخ می‌شود. دستم را روی قلبم می‌گذارم ت ببینم می‌زند یا ایستاده است. خیلی ترسید‌ه‌ام. کمی بعد می‌بینم که دوستم از خرابه بیرون میآ‌ید و با صدای بلند می‌خندد.

چرا این قدر ترسیدم؟ چون انتظار برخورد با این صحنه را نداشتم.

حالا اگر مثال این‌گونه تغییر کند:

من به خرابه نزدیک می‌شوم. در این فکرم که اگر یکی از دوستانم در این خرابه منتظر آمدن من بود که مرا بترساند، چه کنم؟ اگر فریاد کشید، چه کنم؟ اگر ناگهان در مقابلم ظاهر شد، چه واکنشی نشان بدهم؟ در این فکر هستم که دوستم فریاد می‌کشد و ناگهان در مقابلم ظاهر می‌شود. من هم انگار نه انگار که کسی فریادی کشیده و مرا ترسانده، سلام می‌دهم و او از برخورد آرام من تعجب می‌کند.

یکی از دلایل از دست دادن کنترل در هنگام عصبانیت این است که ما خود را از قبل آماده نکرده‌ایم. آدم عصبانی مثل آدم مست است، وقتی عصبانی می‌شود، اولین قوها‌‌ی که در او از کار می‌افتد، عقل اوست. وقتی با عامل عصبانیت روبه‌رو می‌شود و از قبل هم انتظار آن را نداشته ـ و اگر انتظارش را هم داشته، برنامه‌ای برای برخورد با آن آماده نکرده ـ ، تدبیر از دست عقلش خارج می‌شد و به دست نفسش می‌افتد و وای به حال کسی که مدیریت وجودش به دست نفس او باشد!

 

۱۵ـ محاکمۀ خویش

یکی دیگر از عوامل مهم برای ایجاد مبارزه با عصبانیت، «حالت محاکمه» است؛ یعنی بعد از اینکه انسان عصبانی شد، خود را محاکمه کند که چرا عصبانی شدم؟ عصبانیتم چه سودی بخشید؟ این مسئله چه اندازه مهم بود که مرا این قدر عصبانی کرد؟ گاهی در این محاکمه‌ها، انسان از خود خجالت می‌کشد. مثلاً از کسی که برای ریختن یک لیوان آب با همسرش دعوا می‌کند، باید پرسید که آیا ریختن یک لیوان آب و خیس شدن فرش یا سفره، این اندازه اهمیت دارد که انسان با همسرش دعوا کند؟

این همان محاسبه‌ای است که در معارف دینی نسبت به آن تأکید فراوانی شده است.(۲۵) یکی از ثمرات اصلی این محاسبه، رهایی از سستی در امور اخلاقی است. پس از این که خود را به جهت عصبانیت بی‌مورد محاکمه کردیم، انگیزه بیشتری برای مبارزه با عصبانیت پیدا می‌کنیم.(۲۶) اگر محاسبه دقیق باشد، انسان عیبِ کار خود را می‌یابد و درصدد جبران برمی‌آید.(۲۷)

 

۱۶ـ پوزش خواستن

وقتی انسان بی‌جهت عصبانی می‌شود، باید برای تنبیه خود و جبران حالت بدی که میان او و همسرش ایجاد شده، خیلی زود معذرت‌خواهی کند.(۲۸) این عمل علاوه بر آنکه انسان را ادب می‌کند تا بعد از این ‌سریع و بی‌جهت عصبانی نشود،(۲۹) خطر تشدید اختلاف را هم از بین می‌برد. البته طرف مقابل هم باید از خطای همسرش به‌راحتی گذشت کند. این کار موجب نزدیک شدن دل‌ها به هم می‌شود.(۳۰) ‌

 

۱۷ـ عبرت گرفتن

تا به حال چند بار خشمگین شده‌، خشم خود را ابراز کرده و پشیمان شده‌ایم؟ تا به حال چند بار در هنگام خشم سخنی گفته‌ایم که پس از آن، از یادآوری آن خجالت کشیده‌‌ایم؟ تا به حال با چند نفر خشمگینانه برخورد کرده‌ایم و پس از آنکه به اشتباه خود پی برده‌ایم، روی عذرخواهی نداشته‌‌ایم؟(۳۱)

عبرت‌ گرفتن، عبادت است،(۳۲) انسان را از تکرار اشتباهات می‌ترساند.(۳۳) به همین دلیل هم لغزش‌ها(۳۴) و اشتباهات(۳۵) انسان عبرت‌گیرنده کم می‌شود. بعید نیست که با عبرت‌گیری، انسان بتواند در برابر خشم بی‌جا مصونیت یابد.(۳۶)

 

۱۸ـ تغذیۀ مناسب

نوع غذایی که انسان در طول روز استفاده می‌کند، در اخلاق او به‌شدت مؤثر است. مثلاً نخوردن طولانی‌مدت گوشت، انسان را بداخلاق می‌کند(۳۷) از سوی دیگر استفاده از کشمش(۳۸) یا روغن زیتون(۳۹) در آرامش روانی و خوش‌اخلاقی انسان تأثیر ویژه‌ای دارد.(۴۰)

 

۱۹ـ تنظیم خواب

تنظیم ساعت خواب تأثیر فراوانی بر آرامش اعصاب دارد. خداوند، خواب را مایۀ آرامش انسان قرار داده است.(۴۱) کسانی که خواب منظمی ندارند، معمولاً در مهار خشم خود ناتوانند؛ زیرا کم‌خوابی، اعصاب انسان را ضعیف می‌کند و تحمل انسان را در برابر مسائلی که خلاف میل اوست پایین می‌آورد.

 

۲۰ـ دانایی

دانستن، کلید بردباری است. اگر آنچه را که در این گام گفتیم بدانیم، ما را در مسیر حلم‌ورزی یاری می‌کند.(۴۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ خدای مهربان به داوود«ع» وحی نمود: «هر گاه بنده من در هنگام عصبانیت مرا یاد کند، روز قیامت در میان همۀ خلق خود، او را یاد کرده، او را به همراه کسانی که نابودشان می‌‌کنم، نابود نمی‌گردانم» (بحارالأنوار، ج۷۰، ص۲۶۶).

۲ـ امام صادق«ع» فرمود: «اگر کسی از شما به هنگام عصبانیت بگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم»، خشم او از بین می‌رود» (همان، ج۹۲، ص۳۳۹).

۳ـ توبه، ۱۵٫

۴ـ «و خشم، دلِ آنان را ببَرَد. خدایا! گناه مرا ببخش و خشم دلم را ببر و از شیطان رانده شده پناهم ده که قوت و قدرتی جز به یاری خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست» (مکارم‌الأخلاق، ص۳۵۰).

۵ـ «خدایا! خشم دلم را از من بزُدا و گناهم را ببخش و از فتنه‌های گمراه‌کننده پناهم ده. من از تو خشنودی تو را می‌خواهم و از خشم تو به تو پناه می‌‌بَرَم. از تو بهشتت را تقاضا دارم و از آتش [قهر] تو به تو پناه می‌برم. از تو‌ تمام خیر را می‌خواهم و از تمام شر به تو پناه می‌برم. خدایا! مرا در هدایت و راه صحیح، ثابت‌قدم بدار. مرا راضی و مورد رضایت قرار ده،  نه گمراه و گمراه‌کننده» (همان‌جا).

۶ـ از آیت‌الله العظمی بهجت«ره» پرسیده شده؛ برای درمان عصبانیت چه کنیم؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «با عقیده کامل، بسیار صلوات فرستادن» (به سوی محبوب، ص۷۰).

۷ـ ابلیس به موسی«ع» گفت: «از غضب دوری کن و آن گاه که خشمگین شدی، بگو: ”لا حَولَ و لَا قُوّه إلّا بِالله العلیّ العظیم“ که خشمت آرام می‌شود» (مستدرک الوسا‌ئل، ج۱۲، ص۱۵). نکته: غیر از این مورد، در روایات دیگری هم وارد شده که ابلیس به کسی موعظه کرده است.

۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «وقتی کسی از شما عصبانی شد، باید سکوت اختیار کند» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۰۴). امیر مؤمنان علی«ع» نیز فرمود: «خشم را با سکوت درمان کنید» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۵۰).

۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «شدت خشم، نحوه سخن گفتن را تغییر داده، ریشه برهان و دلیل را قطع می‌کند و فهم را از هم می‌گسلد» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۸).

۱۰ـ در نزد امام باقر«ع» سخن از خشم پیش آمد. امام«ع» فرمود: «همانا کسی غضبناک می‌شود و هیچ‌گاه راضی نمی‌شود و به همین دلیل هم وارد آتش [دوزخ] می‌شود. هر کس که خشمگین شد و ایستاده بود، بنشیند که این کار موجب می‌شود وسوسه شیطان از او دور شود و اگر نشسته است، به پا خیزد» (الأمالی، صدوق، ص۳۴۰۰).

ابوذر در کنار حوضی ایستاده بود و شترش را آب می‌داد، کسی ایجاد مزاحمت کرد و حوض را شکست. در این هنگام، ابوذر نشست و پس از اندکی دراز کشید. از او دلیل کارش را پرسیدند، گفت: «رسول خدا«ص» به ما دستور فرمود که وقتی کسی عصبانی شد و ایستاده بود، بنشیند. اگر خشمش فرو نشست که هیچ، وگر نه دراز بکشد» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۲۲۰). این که در روایت اول آمده: «کسی که غضبناک می‌شود و هیچ‌گاه راضی نمی‌شود، به همین دلیل هم وارد آتش می‌شود»، شاید از این رو باشد که خشم، انسان را به کارهایی مانند قتل و جرح می‌کشانَد که عِقاب آن، آتش است.

۱۱ـ امام باقر«ع» فرمود: «اگر کسی بر نزدیکان نسبی خویش خشم گرفت، به پا خیزد و به او نزدیک شود و دست بر بدن او بگذارد؛ چرا که وقتی کسی دست بر خویشِ نسبی خود می‌‌‌گذارد، آرام می‌شود» (الأمالی، صدوق، ص۴۲۰).

۱۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، آتش دل‌‌هاست» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۱).

۱۳ـ امام باقر«ع» فرمود: «همانا این غضب، آتش برافروخته‌ای از جانب شیطان است که در دل فرزند آدم برافروخته می‌شود. هر گاه کسی از شما خشمگین می‌شود، چشمانش سرخ می‌گردد و رگ‌های گردنش باد می‌کند و شیطان به درون او راه می‌یابد. وقتی کسی از شما از این حالت بر خود ترسید، بنشیند؛ چرا که در این هنگام وسوسۀ شیطان از او رخت بر می‌بندد» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۴).

۱۴ـ رسول خدا«ص» فرمود: «وقتی کسی از شما را خشم گرفت، وضو بگیرد و خود را بشوید که غضب از جنس آتش است» (بحار الأنوار، ج۷۰، ص۲۷۲). ایشان در روایت دیگری فرمود: «غضب از شیطان و شیطان از آتش آفریده شده است. آتش را با آب خاموش می‌کنند. پس اگر کسی از شما عصبانی شد، وضو بگیرد» (همان‌جا).

۱۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «وقتی میان دو نفر نزاعی درمی‌گیرد، دو فرشته پایین می‌آیند و به کسی که از میان این دو نفر نابخرد است، می‌گویند: ”گفتی و گفتی و خودت به آنچه گفتی شایسته‌‌ای، به آنچه هم که گفتی، جزا داده خواهی شد“. به کسی هم که از میان این دو حلم ورزیده می‌گویند: ”صبر کردی و حلم ورزیدی، خداوند تو را ببخشاید اگر صبر و حِلم را به انتها برسانی“». امام«ع» در ادامه فرمود: «اگر انسان حلیم پاسخ انسان سفیه را بدهد، آن دو فرشته بالا می‌روند» ( الکافی، ج۲، ص۱۱۲).

۱۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اولین چیزی که در عوض حلم به انسان حلیم داده می‌شود، این است که مردم در برابر انسان جاهل، یاور او می‌شوند» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۵).

۱۷ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «حلم بورز تا مورد اکرام، واقع شوی» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۳۰).

۱۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری و تحمل را بیش از مردان شجاع، یاورِ خود یافتم» (عیون الحکم و المواعظ، ص۵۰۶).

۱۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عزتی بالاتر از حِلم نیست» ( الکافی، ج۸، ص۱۹).

۲۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «ثمره حِلم مداراست» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۲۹).

۲۱ـ داستان راستان، ج ۱، ص ۲۸، با اندکی تغییر (به نقل از : نفثه الصدور، ص۴).

۲۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «حلیم کسی است که بارِ حلم‌ورزی برای او سخت نباشد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷).

۲۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اگر بردبار نیستی، در ظاهر همانند بردباران عمل کن که کم است کسی که خود را مانند گروهی درآورد و به زودی از جمله آنان به حساب نیاید» (نهج البلاغه، حکمت ۲۰۸). باز هم‌ایشان فرمود: «کسی که در ظاهر مانند انسان حلیم برخورد نکند، در واقع، حلیم نمی‌شود» (بحار الأنوار، ج۷۴، ص۲۸۳).

۲۴ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خود را از تندی غضب نگه دارید و ابزار مبارزه با آن، یعنی فرو خوردن خشم و بردباری را آماده کنید» (عیون الحکم و المواعظ، ص۸۷).

۲۵ـ رسول خدا«ص» فرمود: «بنده، مؤمن نباشد، مگر آن گاه که سخت‌تر از شریک از شریکش و سروَر از بنده‌اش، از نفس خود حساب بکشد» (محاسبه النفس، ص۱۴).

۲۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که تعهد کند از نفس خویش حسابرسی کند، از سستی نفس در امان خواهد بود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۹۵).

۲۷ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «هر کس از نفس خود حساب بکشد، به عیب‌‌هایش آگاه می‌شود، به گناهانش پی می‌برد، گناهان را جبران و عیب‌ها را اصلاح می‌کند» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۳۵).‌‌

۲۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «وقتی خطایی مرتکب شدی، عذرخواهی کن» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۸۲).

۲۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «پوزش‌طلبی، خود ترساننده‌ای خیرخواه است» (همان، ص۳۹).

۳۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عذر مردم را بپذیر تا از برادری آنها بهره‌مند شوی» (همان، ص۱۴۳).

۳۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «در هنگام خشم جایی برای خشنودی‌ات نیز باقی بگذار و هر گاه خشم گرفتی، شاکرانه نگذار خشمت اوج بگیرد» (همان، ص۱۳۶)؛ «یعنى هر گاه خشمناک شوى بر کسى، چنان سلوک کن با او که اگر خشنود شوى از او، خجل و منفعل نباشى از او، و هر گاه پرواز کنى، یعنى قهر و خشم تو را از جا بر آرد و بلند کند، پس فرود آى شکر کننده بر این که قدرت انتقام دارى. پس به همین، اکتفا کن و از طیش فرود آى و از او در گذر» (شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ، ج۲، ص۱۹۰).

۳۲ـ امام صادق«ع» فرمود: «بیشترین عبادت ابوذر ــ که رحمت خدا بر او باد ــ دو ویژگی بود: یکی تفکر و دیگری عبرت گرفتن» (الخصال، ج۱، ص۴۲).

۳۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «تفکر، آینه‌ای صاف و عبرت گرفتن، ترساننده‌ای خیرخواه است» (نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵).

۳۴ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که فراوان عبرت می‌گیرد، لغزش‌هایش کم می‌شود» (همان، ص۴۷۳).

۳۵ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عبرت بگیر تا از [خطا] بازداشته شوی» (همان، ص۴۷۲).

۳۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عبرت گرفتن، مصونیت [از خطا] را به بار می‌نشانَد» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۰).

۳۷ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورد بداخلاق می‌شود و به کسی که اخلاقش بد شده، گوشت بخورانید» (وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۴۱). امام صادق«ع» فرمود: «گوشت، گوشت می‌رویانَد. هر کس چهل روز گوشت خوردن را ترک کند، بداخلاق می‌شود و هر کس که بداخلاق شد، در گوشش اذان بگویید» ( الکافی، ج۶، ص۳۰۹).

۳۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «بر شما باد مویز؛ زیرا… خستگی را از میان می‌بَرَد، اخلاق را خوش می‌کند، دل را پاک می‌‌کند و اندوه را می‌بَرَد» (بحار الأنوار، ج۶۳، ص۱۵۱).

۳۹ـ دربارۀ زیتون هم روایتی شبیه به آنچه دربارۀ کشمش گفته شد، آمده است (ر.ک: همان، ص۱۷۹).

۴۰ـ البته در این زمینه مشورت با یک پزشک حاذق برای تعیین رژیم غذایی مناسب کار بسیار به‌جایی است.

۴۱ـ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً؛ و اوست کسى که شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مایه‏] آرامشى و روز را زمان برخاستن [شما] گردانید» (سورۀ فرقان: ۲۵، آیۀ۴۷).

۴۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بر تو باد بردباری که آن ثمره دانایی است» (عیون الحکم و المواعظ، ص۳۳۵).

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

عصبانیت از جنس آتش است. نباید فراموش کرد کسی که در این آتش می‌دَمَد شیطان است. آب، آتش ظاهری را خاموش می‌کند. اگر دنبال آب معنوی هستیم تا این آتش معنوی را خاموش کنیم، وضو بگیریم. البته اگر حال وضو گرفتن نداریم، مُشتی آب به صورت زدن هم بی‌‌فایده نیست

 

 

31آگوست/17

ایرانیان در مسیر قرآن و اهل‌بیت«ع»

 

مقدمه

در پژوهشی که توسط یکی از محققین(۱) انجام شده است از تعدادی از اعضای هیئت علمی و نخبه‌های کشور سئوال شده است اگر روحیات و خلقیات ایرانی بحث‌برانگیز است، بیشتر مربوط به کدام مؤلفه‌ها از خلقیات ایرانی‌ها مربوط می‌شود؟ نتایج بر حسب رتبه به شرح زیر هستند:

۱ـ ضعف فرهنگ کار جمعی و فعالیت مشترک گروهی

۲ـ انتقادناپذیری. ایرانیان از انتقادها آزرده و ناراحت می‌شوند، وقتی کسی از آنها انتقاد کند، به دل می‌گیرند.

۳ـ رودربایستی زیاد، تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و قضاوت‌های منفی. تعارف ایرانیان واقعی نیست.

۴ـ ایرانیان معمولاً پنهان‌کاری می‌کنند.

۵ـ ایرانی‌ها بیشتر خودمدارند و خود را مبنا قرار می‌دهند.

۶ـ احساسات در ایران بیشتر بر خردورزی چیره می‌شود.

۷ـ دروغ در بین آنها رواج دارد.

۸ـ ایرانی‌ها به‌سختی می‌توانند گفت‌وگو و توافق پایداری را انجام بدهند.

نگارنده در مقام نقد این تحقیق و راست‌نمایی آن نیست، اما اگر به جای این پژوهشگران بود، نکته‌های مثبت شخصیت ایرانی‌ها را هم می‌آورد یا در تحقیقی جداگانه بررسی می‌کرد. جای این سئوال باقی است که ایرانی‌ها که این قدر نکات منفی دارند چگونه زندگی می‌کنند و چگونه پایه تمدنی‌ِ بسیار قوی دارند؟

عاطفه، نوعدوستی‌، احترام به والدین، وحدت و همدلی در مسائل مهم اجتماعی که نمونه‌اش انقلاب اسلامی است، از وجوه مثبت شخصیت ایرانی‌هاست. در جنبه دینی عشق و ارادت به قرآن و اهل‌بیت«ع» به عنوان دو میراث گرانبهای رسول خدا«ص» جنبه مثبت دیگری از شخصیت ما ایرانی‌هاست. اما به قول این محقق و با نگاه آرمانی، ضعف‌هایی هم که در این تحقیق به آن اشاره شده است زیبنده جامعه اسلامی نیست و دین و مذهب ما آنها را تأیید نمی‌کند. فایده کار این محقق محترم این است که هشداری به جامعه بدهد تا این ضعف‌ها را برطرف کنند و در موج دوم پیمایش که انجام می‌شود این ضعف‌ها به حداقل برسند. در این نوشتار به هشدارهای قرآنی و روایی که در باره رفع این ضعف‌ها وجود دارد اشاره می‌شود.

 

۱ـ فرهنگ کار جمعی در اسلام

تشویق به کار جمعی در حوزه عبادات و امور اجتماعی نشان‌دهنده اهمیت کار گروهی است، نمونه آن توصیه به نماز جماعت و تعاون و همکاری است که در قرآن آمده است.

متأسفانه این آموزه‌های دینی به صورت اجرایی درنیامده‌اند. برای نمونه تشویق به کار گروهی که باید از دوران نوجوانی و حتی کودکی آموزش داده شوند، مورد توجه برنامه‌ریزان نیستند. برای نمونه، نتیجه محتوای کتاب‌های متوسطه نشان می‌دهد که ۸ درصد محتوای کتاب‌ها درباره همکاری گروهی و تعاون است، تشویق به کار گروهی و تقسیم کار منجر به احساس ارزشمندی در افراد، کاهش هزینه خدمات، احساس مسئولیت و احساس ارزشمندی در افراد می‌شود. از طرفی کنار هم بودن نوعی هم‌افزایی در توانایی‌ها را به وجود خواهد آورد.

 

خودانتقادی و انتقادپذیری

از نظر اسلام یک مؤمن مسلمان علاوه بر انتقادپذیری باید روحیه خودانتقادی را در خود پرورش دهد. در نهج البلاغه آمده است: « أَنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ یُمْسِی وَ لاَ یُصْبِحُ لاَ یُصْبِحُ وَ لاَ یُمْسِی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلاَ یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا… ؛(۲) مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمی‌برد مگر آنکه به نفس خویش بدگمان است. هماره از خود عیب‌جویی می‌کند و خواهان افزایش کار نیک از نفس است.»(۳)

در روایت دیگری از امام علی«ع» است که: «خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش وی را از عیب دیگران بازدارد.» در روایت دیگری فرمود: «آن کسی که نفس خویش را ادب نکند، آن را تباه ساخته است.»(۴)

علاوه بر خودانتقادی، انتقادپذیری نیز مورد توجه اسلام است، چون نقدپذیری موجب اصلاح رفتارها در آینده می‌شود. علاوه بر آن نقد سازنده می‌تواند انسان را در مسیری قرار دهد که با توجه به محدودیت عمر، بهترین رفتارها را در مناسب‌ترین زمان‌ها انجام دهد و در حوزه اخلاق فردی نیز به اصلاح خویش بپردازد  این موضوع به‌قدری اهمیت دارد که امام سجاد«ع» فرمودند: «بهترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند. »

 

تعـارف

بدون تردید بسیاری از تعارفات رایج بین مردم مصداق دروغ‌اند. پیشوایان ما فرموده‌اند از دروغ شوخی و جدی بپرهیزید. کسی که به‌زحمت می‌تواند در یک محیط کوچک خود زندگی کند و خانواده خود را اداره کند، وقتی تعارف اصرار بر ماندن دیگران دارد، در واقع دروغ گفته است. در روایت است که اسماء بنت عمبس می‌گوید در شب زفاف عایشه، رسول خدا ظرف شیری به من دادند و فرمودند: «به زن‌ها بده تا بخورند.» زن‌ها گفتند: «میل نداریم.» (تعارف دروغین کردند). رسول خدا«ص» فرمودند: «بین گرسنگی و دروغ جمع نکنید.» اسماء گفت: «یا رسول‌الل!ه اگر چیزی را میل داریم و بگوییم میل نداریم، آیا دروغ شمرده می‌شود؟» فرمودند: «به‌درستی که دروغ در برنامه عمل ثبت می‌شود هر چند کوچک باشد.»(۵)

 

۴ـ پنهان‌کاری و عدم صداقت

برای همه افراد پذیرفته شده است که زندگی هر کس دو بخش دارد. بخشی که باید بر دیگران پوشیده و مخفی باشد و بخشی که باید آشکار گردد، اما این تقسیم‌بندی مطلق نیست و نمی‌توان مصادیق آن را برای همه یکسان گرفت. این هم که چه اموری باید پنهان یا آشکار باشند مشخص نیست و با توجه به افراد و زمان‌ها و مکان‌ها متفاوتنذ.

در کشور اسلامی و شیعی ما ایران از بهترین کارها ذکر فضایل اهل‌بیت«ع» و نشان دادن علامت شیعه‌گری است و این یک کنش صحیح است که واکنش منفی ندارد، اما همین کار در شرایطی دیگر و کشوری دیگر شاید درست نباشد. بیان گناه در دیدگاه عمومی و دیگران بد است، اما در خلوت با خداوند اقرار بر گناه پسندیده است.

در آنچه گفته شد کسی اشکال ندارد. اینکه گفته می‌شود ایرانیان پنهان‌کاری می‌کنند، به نظر می‌رسد در جاهایی است که منجر به فریبکاری می‌شود. مثلاً نظام اسلامی برای برنامه‌ریزی و توسعه کشور نیاز به اطلاعات شفاف دارد. عدم ارائه اطلاعات و آمار نوعی فریب دادن است و این کار پسندیده نیست. و یا در جریان خواستگاری اگر طرفین اطلاعات صحیح ندهند، عواقب ناخوشایندی دارد و یا عدم شفافیت در اطلاعات محصولات تولیدی و درجه‌بندی آنها معامله را از صورت حلال خارج و به مصداق خیانت تبدیل می‌کند. اینها همه در حالی است که در اسلام شعار بسیار زیبایی وجود دارد که پیامبر«ص» فرمود: «النجاه فی الصدق؛ نجات در راستگویی است.»

 

خودمحوری

بر هیچ‌کس پوشیده نیست که همه انسان‌ها در همه کارها نه تخصصی دارند و نه توان. استعدادها بین افراد توزیع شده‌اند تا با در کنار هم بودن و از یکدیگر مشورت گرفتن، امور فردی و اجتماعی اداره شوند. رسول خدا«ص» که خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات است، در اداره امور امر به مشورت شده بودند و از دیگران مشورت می‌گرفتند. این سنت اسلامی و الهی امروزه در سازمان‌ها و بنگاه‌های بزرگ با عناوین مختلف وجود دارد. هر فرد موفقی مشاور یا مشاورانی دارد و هر سازمانی شورای مشورتی و اطلاق اندیشه‌ورزی دارد. خودمحوری و خودمداری به استبداد کشیده می‌شود و فرد و سازمان از اندیشه‌های دیگران بی‌بهره می‌شوند. رسول خدا«ص» فرمودند: «هیچ‌کس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأی خوشبخت نشده است.»(۶)

ممکن است در تحقیق پیش گفته، خودمداری به معنای مقدم کردن خویشتن بر دیگران در منفعت باشد که آن هم از نظر اسلام نهی شده است و عبارت «الجارُ ثُمَّ الدّارُ» بین مسلمین مشهور است. البته در ترجیح دیگران بر خود باید حد اعتدال نیز رعایت شود.

 

توجه به احساسات به جای خردورزی

از زمانی که انسان پای به عرصه وجود گذاشته است، در میدان جنگ بین عقل و احساس بوده است. عقل سرچشمه دانش و تفکر و تکیه‌گاه آن منطق و استدلال است، برخلاف احساس که تکیه‌گاه آن عواطف هستند که هدفشان ایجاد هیجان برای رسیدن به مطلوب است. تصمیم‌گیری باید براساس عقل باشد. مؤلف اصول کافی اولین کتاب خود را به عقل اختصاص داده است و روایتی ذکر کرده که اولین چیزی که انسان را با آن محاسبه می‌کنند عقل اوست.

و در قرآن برای این چراغ که در وجود انسان نهاده شده است، آیات فراوانی آمده است. بنابراین اگر ایرانی‌ها بخواهند در مسیر قرآن و اهل بیت«ع» باشند، باید با نور این چراغ راه خویش را انتخاب کنند که راهی است درست و با عاقبتی خوش. اما تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی اگر براساس عواطف و احساس باشد، ماندگار نیست و با احساس و عاطفه از بین می‌رود.

 

دروغ

بدی‌های دروغ که ریشه همه گناهان است بر هیچ‌کس پوشیده نیست و از قرآن و روایات و معلمان اخلاق مطالب بسیاری وجود دارند. اگر به همین یک روایت معروف اکتفا شود که همه گناهان در اتاقی است و کلید آن دروغ است، اهمیت پرهیز از آن روشن می‌شود.

 

توافق و پایداری در گفت‌وگوها

گفت‌وگوهای بین مردم چند حالت دارند. گاهی برای اتلاف وقت هستند و سخنان بیهوده. گاهی گفت‌وگوی علمی و گاهی احساسات و عواطف و احوالپرسی. اما گاهی این گفت‌وگوها تعهدآورند و نشان می‌دهند که باید کاری انجام شود که البته گاهی مستلزم این است که این گفت‌وگوها ادامه یابند. شاید منظور از تحقیق درباره ایرانیان این باشد که یا گفت‌وگوها ناتمام می‌مانند و طرفین تعهدات خود را لغو می‌کنند و یا نتیجه گفت‌وگوها تعهدی است که باید انجام شود وایرانیان در این مورد نقطه ضعف دارند. هر کدام باشد پسندیده نیست و در قرآن آمده است: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ: به عقدهایتان وفادار باشید.» و در روایت است: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»(۷). بنابراین مخالف کتاب الهی و سنت رسول خدا و اهل بیت«ع» است که گفت‌وگوها پایدار نباشند و اگر پایدار باشند و عهدی در آن آمده است به آن وفا نشود.

نگارنده امیدوار است که ایرانیان افزون بر همه کمالاتی که دارند این ضعف‌ها را با به کار بردن دستورات دینی جبران نمایند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کتاب «ما ایرانیان» نوشته مقصود فراستخواه، نشر نی.

۲ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶٫

۳ـ وسایل الشیعه، ۱۵/۲۸۹٫

۴ـ میزان الحکمه، باب صلاح نفس.

۵ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۳۷٫

۶ـ نهج‌الفصاحه، پاینده، ص ۶۸۷٫

۷ـ اصول کافی، ۵/۱۶۹٫

سوتیترها:

 

۱٫

بر هیچ‌کس پوشیده نیست که همه انسان‌ها در همه کارها نه تخصصی دارند و نه توان. استعدادها بین افراد توزیع شده‌اند تا با در کنار هم بودن و از یکدیگر مشورت گرفتن، امور فردی و اجتماعی اداره شوند. رسول خدا«ص» که خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات است، در اداره امور امر به مشورت شده بودند و از دیگران مشورت می‌گرفتند.

 

 

 

31آگوست/17

مرواریدی بر ساحل قرآن و عترت

با اصحاب معصومین

زندگی و کارنامه علمی، عبادی و مبارزاتی شهید سعیدبن جُبیر

 

دانشمند سلحشور

سعیدبن جبیر اسدی کوفی و در اصل حبشی، اگرچه سیمایی تیره داشت، اما با خصالی پسندیده و کارنامه‌ای سپید و فروزان، از بزرگان تابعان و از پیشوایان آنان در فقه، حدیث و تفسیر قرآن به شمار می‌رود، او عمر خویش را در تزکیه درون، انس با قرآن و مبارزه با ستمگران اموی در اختناقی سیاه و شدید و مقاومت در برابر جفاکاران این عصر گذرانید، تا آن که چهره‌ای برجسته و مورد اعتماد جوامع اسلامی گشت و محدثان و مفسران همگی بر وثاقت او اتفاق‌نظر نموده‌اند.(۱)

سعید در عراق نشو و نما یافت و در مکه اقامت گزید، و از سلحشوران و مجاهدان صدر اسلام و در زمره مدافعان حریم اهل بیت«ع» و محرومان صالح محسوب می‌گردد. ابن جبیر را اولین مفسر تابعی معرفی کرده‌اند که علمای عامه و خاصه وی را به عنوان اعلم تابعین علی‌الاطلاق در تفسیر و طبقات مفسرین ذکر نموده‌اند.

اکثر محققان در وصف دانش و فضلش نوشته‌اند، از معصومین که بگذریم در میان مسلمانان کسی نبود مگر این که محتاج علم سعید باشد، ایشان از مقربان اصحاب حضرت علی‌بن الحسین«ع» بود و همین تقرب به فروغ چهارم امامت، موجبات شهادت او را فراهم ساخت.(۲)

این بزرگوار در میان مشاهیر عصر خویش، شخصیتی نکته‌سنج، صاحب‌نظر و منتقد بود، در طریق درستی و راستی گام نهاد و به ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت معتقد بود و در این باره پایبندی داشت.(۳)

روایت رویش و شکوفایی

خانواده سعید به طایفه بنی‌اسد تعلق دارند، قبیله‌ای که در رزم‌آوری و دلاوری معروفند و بعد از آن که اسلام آوردند در برخی غزوات رسول اکرم«ص» و نیز فتوحات مسلمانان حضوری فعال و مؤثر داشتند، شهرت این افراد در گذر تاریخ اسلام به دلیل گرایش آنان به خاندان عترت و حماسه‌آفرینی در رکاب حضرت علی«ع»، امام حسن مجتبی«ع» و نیز جانفشانی در قیام کربلا می‌باشد.(۴)

جبیربن هاشم اسدی حبشی کوفی در سال ۴۵ یا ۴۶ هجری و در ایام پرتوافشانی خورشید دوم امامت، حضرت امام حسن مجتبی«ع» در شهر کوفه، صاحب فرزندی گردید که او را سعید نامید.

هنگامی که امام حسن مجتبی«ع» در سال ۵۰ هجری و در سن ۴۷ سالگی با نیرنگ معاویه توسط زهر هلاهل به شهادت رسید، سعید سنین چهار یا پنج سالگی را می‌گذرانید و در زمان شهادت حضرت امام حسین«ع» او نوجوانی پانزده ساله بود.

سعیدبن جبیر نقل کرده است: عبدالله بن عباس از من پرسید به کدام قبیله تعلق داری؟ گفتم: از بنی‌اسد. سؤال کرد از خودشان یا خدمه آنان؟ گفتم: وابسته به این طایفه می‌باشم و آزاد نیستم. ابن عباس به من این‌گونه تعلیم داد:‌ در زمره افرادی از قبیله بنی‌اسد هستم که خداوند به آنان نعمت ارزانی فرموده است.(۵)

 

در محضر عبدالله بن عباس

جبیر هنگامی که آثار ذکاوت، نبوغ و استعدادی ویژه را در فرزند خویش مشاهده کرد، با وجود آن که به لحاظ امکانات مالی و معیشتی با دشواری‌هایی روبه‌رو بود، سعید را به حجاز فرستاد تا نزد مفسر عالیقدر، عبدالله بن عباس به فراگیری قرآن، تفسیر، حدیث و دیگر معارف الهی بپردازد.

عبدالله فرزند عباس بن مطلب، معروف به ابن عباس از بزرگان صحابه رسول اکرم«ص» به شمار می‌رود. رسول خدا«ص» او را در حالی که کودکی بیش نبود در آغوش گرفت و برایش دعا کرد و فرمود: خدایا به او حکمت بیاموز و نیز زمانی دیگر آن حضرت فرمود: پروردگارا! او را در دین متقفد نما و نیز ایشان را از دانش تأویل برخوردار ساز. ابن‌عباس اگرچه در هنگام رحلت خاتم رسولان پانزده ساله بود، به دلیل هوش سرشار و حافظه‌ای قوی، قریب ۱۷۰۰ حدیث صحیح از پیامبر اکرم«ص» روایت نموده است. ابن‌‌عباس از دوران صباوت تحت تعلیم و ارشاد امیرمؤمنان«ع» قرار داشت و تفسیر قرآن که از ایشان روایت گردیده است، در واقع دروس تفسیر حضرت علی«ع» است که آن وجود مبارک املاء می‌نموده و عبدالله می‌نوشته است. فرزند عباس تفسیر محکمات و متشابهات قرآن و نیز فقه، حکمت را از مولای متقیان آموخت.

ابن‌عباس در زمان حکومت حضرت علی«ع» پیوسته ملازم آن حضرت بود. بعد از شهادت امام حسین«ع»، عبدالله بن زبیر در حجاز دعوی خلافت کرد، اما حرمت، حشمت و شرافت ابن عباس در مکه باعث شد بر وی حسد ببرد و پسر عموی پیامبر را به طائف در ۸۰ کیلومتری این دیار مقدس تبعید کند، اما در آنجا هم وی با وجود محروم بودن از نعمت بینائی از ارشاد مردم و تعلیم افراد و نقل احادیث دست برنداشت تا آنکه در ۷۲ سالگی درگذشت و همانجا پیکرش دفن گردید.(۶)

سعیدبن جبیر نزد این شخصیت که او را حبرالامه، بحرالامه، ترجمان القرآن و رئیس المفسرین لقب داده‌اند و حضرت علی«ع» درباره تفسیرش فرموده است: گویی از ورای پرده‌ای نازک حقایق غیبی را می‌بیند. به فراگیری معارف قرآنی و تفسیری پرداخت و در علوم اسلامی به پیشرفت‌های شایانی نایل گردید و در بسیاری از فنون و دانش‌های متداول آن روز، تبحر یافت و توجه استاد خود را به سوی خویش جلب نمود، به گونه‌ای که ابن‌عباس او را حتی بر فرزندان خویش ترجیح می‌داد.(۷)

روزی در حضور عده‌ای از دانشمندان، بحث‌هایی پیش آمد، در این حال ابن‌عباس به شاگرد شایسته خود سعید گفت: از رسول اکرم«ص» برای ما احادیثی نقل بنما، او جواب داد: در حضور استادم احساس شرمساری می‌نمایم که در این باره سخنی بگویم، فرزند عباس به وی گفت:‌ چرا باید از بابت نعمت گرانمایه‌ای که خدا به تو عطا کرده و توفیق‌هایی که نصیبت ساخته خجالت بکشی و از گفتن حدیث امتناع کنی، بیان کن، اگر درست گفتی تصدیق می‌کنم و در صورت خطا، تو را راهنمایی می‌نمایم.

ابن جبیر گفته است:‌ هنگامی که به حضور ابن‌عباس می‌رفتم، مطالبی را که او می‌گفت در دفتر خود می‌نوشتم تا بر دیگران املا کنم و نیز مورخان نوشته‌اند برخی صحابه پیامبر خبر داده‌اند وقتی نزد عبدالله بن عباس می‌رفته‌اند سعید را نزد وی می‌دیده‌اند که ابن‌عباس به او می‌گفت: بنگر که چگونه از اظهارات من روایت نقل می‌کنی، تو از من حدیث‌های زیادی به حافظه سپرده‌ای، موقعی که ابن‌عباس نابینا شده بود، افرادی از کوفه به تبعیدگاه وی، طائف می‌آمدند و از او درباره تفسیر قرآن، حدیث و فقه سؤالاتی می‌نمودند، ابن‌عباس به آنان گفت: مگر سعید بن جبیر در میان شما نبود تا این مسایل را از او بپرسید.(۸)

 

در پرتو انوار امام زین‌العابدین«ع»

سعید در دوران حکومت آمیخته به اختناق معاویه در کوفه نشو و نمو یافت و ایام جوانی خود را نیز در این فضای استبدادی می‌گذرانید، زیرا امویان بعد از جنایات هولناکی که در صحرای کربلا و دشت نینوا مرتکب گردیدند، رعب هولناکی در قلوب مسلمانان و به ویژه محبان اهل بیت«ع» به وجود آوردند، هر چند نفرت و انزجار مردم از دستگاه حاکمه و کارگزاران خلافکار آن، عمیق‌تر از هر زمانی بود اما خفقان و فضای تهدیدآمیز در ژرفای جان مسلمانان نفوذ کرده و قدرت اظهارنظر را از آنان گرفته بود، در آن گیر و دار که صداهای حق‌طلبانه در گلوها خفه گردیده و شیعیان و ارادتمندان خاندان پیامبر یکی از بحرانی‌ترین ادوار تاریخی را پشت سر می‌نهادند، تنها پنج نفر بودند که نسبت به امام سجاد«ع» تعلق خاطر داشتند و این پیوستگی را علناً بروز می‌دادند، آنان عبارتند از: جبیربن مطعم محمد جبیربن مطعم، یحیی بن ام الطویل، ابوخالد کابلی و سعیدبن جبیر. در واقع بیشتر عمر سعید در پرتو انوار سید ساجدین امام زین‌العابدین«ع» به شکوفایی علمی و معنوی رسید و بدین وسیله چراغ ایمان و تقوا را در دل و ذهن خود برافروخت.

سعید در مدینه ضمن فراگیری معارف قرآن و عترت از محضر امام سجاد«ع» به شدت تحت‌تأثیر حالات عبادی آن حضرت قرار گرفت، زیرا می‌دید آن امام همام در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می‌گذارد و شدت خضوع در برابر حق تعالی و احساس بندگی در سیمای آن وجود مبارک  هویدا می‌باشد، سجده‌های طولانی و فراوان بر پیشانی آن حضرت اثر گذارده و چون از سجده سربر می‌داشت، قطرات عرق بر جبینش جاری بود، عرقی آمیخته به اشک که محاسنش را آغشته می‌ساخت.(۹)

فضل بن شاذان نیشابوری می‌گوید: سعید جزو پنج نفر اصحاب امام سجاد«ع» است(۱۰) و علامه مجلسی نوشته است: سعید بن جبیر به امامت فروغ چهارم امامت اعتقادی خالصانه داشت و مکرر ثنای آن حضرت را بر زبان جاری می‌کرد.(۱۱) سیدمحسن امین هم او را از شاگردان شایسته و لایق حضرت علی‌بن الحسین«ع» برمی‌شمارد.(۱۲)

مهم‌تر از این‌ها، فرموده صادق آل‌محمد حضرت جعفربن محمد«ص» است که فرموده‌اند: فرزند جبیر در طریق مستقیم استوار بود و به حضرت علی بن الحسین«ع» اقتدا می‌کرد و امام سجاد هم وی را مورد تمجید و ستایش قرار می‌داد و همین علاقه‌اش به آن حضرت، سبب شهادتش توسط حجاج بن یوسف ثقفی گردید.(۱۳)

فرزند جبیر در مکتب امام چهارم آموخت که عباداتش جهت‌دار باشد و حالات معنوی او رای مردم، پیام بیداری و رهنمایی به سوی عزت، صلابت و ظلم‌ستیزی به ارمغان بیاورد و به همگان اعلام کند اُنس من با قرآن و نماز، ذکر و دعا با توجه به واقعیت‌های زمانه و موضع‌گیری علیه حکام جور و ستم اموی می‌باشد و از انزوا، عزلت و رهبانیت بیزارم، او با این معرفتی که امام چهارم به وی تعلیم داد، در دو جبهه به نبرد پرداخت، نخست در محراب عبادت و سنگر مسجد با دیو درون می‌جنگید و دیگری در میدان رزم، که با دشمنان اهل بیت«ع» مشغول مبارزه بود.(۱۴)

 

مقامات علمی

سعید در کمالات علمی از علمای برجسته زمان خویش به شمار می‌رود و وی را ناقد دانشمندان خوانده‌اند و نه تنها اقشار مردم، بلکه مشاهیر فکری و علمی معاصرش به دانش وی در تفسیر، فقه و حدیث محتاج بودند.(۱۵)

عالمان، مورخان و محدثان متعددی به توانایی‌های علمی او اقرار دارند. او از متقدمان دانش تفسیر قرآن کریم، مباحث فقهی و روایی به شمار می‌رود. غالب آرای تفسیری را از ابن عباس نقل می‌کند و این افتخار برایش ثبت گردیده که ابن عباس به او اجازه نقل روایت داد، برخی مورخان این واقعیت را مورد توجه قرار داده‌اند که همه علوم مربوط به احکام شرعی و شیوه‌های تفسیر قرآن در سعید جمع گردیده بود. سعید می‌توانست به قرائت‌های گوناگون، قرآن را تلاوت نماید و این ویژگی بر میزان دانش او در معارف، مفاهیم و اسرار قرآن کریم حکایت دارد، او به رغم این توانایی‌ها علم و هوش و استعداد وافر، به دلیل برخورداری از پرهیزگاری، از تفسیر به رأی امتناع می‌کرد. سعید از مطمئن‌ترین راویان آرای تفسیری ابن عباس است و عالمان متعددی بر ثقه بودن وی تأکید کرده‌اند و در منابع تفسیری و روایی اهل سنت و شیعه احادیث متعددی به خصوص در موضوع تفسیر از وی نقل گردیده است.

ابونعیم اصفهانی صاحب کتاب حلیه الاولیاء نکات تفسیری از سعید بن جبیر را تدوین نموده و برایش فصلی گشوده و با عنوان آثار سعید در تفسیر قرآن آورده است. این شهید سعید و تابعی صالح، قاری  قرآن و نیز فقیه محدث و مفسر، از عباس روایت کرده و پسرش عبدالله و حکم بن عینیه از او حدیث نقل نموده‌اند. سعید کلمات حکمت‌آمیز هم دارد از جمله اینکه: هلال بن خباب می‌گوید: سعید را در مکه مکرمه ملاقات کردم، پرسیدم مردم از چه طریقی هلاک می‌گردند؟ جواب داد:‌ از طریق دانشمندانی که خودساخته نمی‌باشند و به درستی سخن او قرین صحت است، زیرا در روایات معتبر هم آمده است فساد عالِمی، عالَمی را دچار تباهی می‌کند.

و نیز از او نقل نموده‌اند که گفته است: این که خداوند در قرآن می‌فرماید زمین فراخ است (بخشی از آیه ۵۶ عنکبوت)، هرگاه در سرزمینی فساد و گناه  تباهی دیدید اگر نمی‌توانید جلوی آن منکرات را بگیرد، از آنجا کوچ کنید.(۱۶)

 

حالات معنوی و روحانی

سعید بن جبیر تنها به فراگیری و نشر معارف قرآن و فرهنگ اهل بیت«ع» اکتفا نکرد و کوشید از طریق عبادت، ذکر، دعا و التزام به مستحبات و نوافل، مدارج و کمالات معنوی و ملکوتی را بپیماید. او در عبادات، حالت و توجه و حضور خاصی داشت و در هنگام نماز خشوع و خضوع کاملی از خود بروز می‌داد و لرزش و جنبش و حرکت را در این حال خوش نمی‌داشت، عبدالله بن مسلم می‌گوید هرگاه او را در حال نماز دیدم، همچون میخ استوار بود.

ابوشهاب گزارش داده است سعید بعد از نماز صبح و عصر برای ما سخنرانی می‌کرد و حقایقی را براساس قرآن و حدیث مطرح می‌نمود. یارانش بر او خرده گرفته بودند که چرا روایت نقل می‌کند، پاسخ داد اگر من حدیث بگویم خوشتر از آن است که این آگاهی‌ها را با خود به گور ببرم، ابوشهاب افزوده است در ماه رمضان سعید امامت نماز جماعت ما را برعهده داشت، با ترجیع قرائت را می‌خواند و گاهی آیه‌ای را ده بار می‌خواند، هم چنین وی می‌افزاید: در ماه رمضان سعید نماز عشا را اقامه می‌کرد. سپس برمی‌گشت و اندکی درنگ می‌کرد و دوباره می‌آمد و شش نماز تراویح و سه نماز یک رکعتی می‌گذارد و به اندازه پنجاه آیه قنوت می‌خواند.

سعید خود گفته است: در بیت‌الله الحرام، تمام قرآن را در یک رکعت خواندم. سعید بعد از شهادت حضرت امام حسین«ع» هر دو شب یک بار قرآن را ختم می‌نمود.

سعید از این که کسی قرآن را با حالت غِنایی بخواند، منزجر بود و می‌گفت این‌گونه قرآن‌خوانی بدعت است. موقعی که خطیب جمعه مشغول خطبه بود، کاملاً ساکت و خاموش بود و می‌گفت اگر تازیانه بر سرم بزنند برایم خوشتر است تا این که به هنگام سخنرانی امام جمعه، در روز جمعه سخن بگویم. سعید به اعتکاف تقید داشت و علاوه بر روزهای واجب، برای تقرب به خداوند، مکرر روزه‌های مستحبی می‌گرفت، به حج‌گذاری مقید بود و در طواف به آهستگی و با وقار حرکت می‌کرد، حتی موقعی که او را دستگیر کردند و به غل و زنجیر بسته بودند، از طواف بر گِرد خانه کعبه دست برنداشت و چون حاکم مدینه صدای زنجیر را شنید، پرسید چیست؟ گفتند سعید بن جبیر مشغول طواف است. گفت اجازه ندهید به این کارش ادامه دهد.

سعید پاره‌ای از شب‌ها هزار رکعت نماز می‌گذارد، ابن ایاس می‌گوید: در یکی از شب‌های ماه رمضان سعید گفت قرآن را نگه‌دار، تا من از حفظ بخوانم، از جایش حرکت نکرد تا کلام وحی را به طور کامل ختم نمود. نسبت به امور مستحبی هم جدیت داشت و در همه حال، نوافل و مستحبات را برگزار می‌کرد.

در میان تابعین از نظر تقوا، طلایه‌دار بود، و می‌گفت بالاترین خوف آن است که چنان از خدا بترسی که جلوی معصیت و عصیان تو را بگیرد و به طاعت الهی وادار گردی، این نوع خشیت سودمند است.

سعید به موازین اخلاقی مورد تأکید قرآن و سنت، التزام عملی و نظری داشت، به عنوان نمونه، نه تنها خودش از غیبت پرهیز می‌کرد، بلکه اجازه نمی‌داد کسی در حضورش از دیگری غیبت کند و به او می‌گفت:‌ اگر می‌خواهی درباره فردی چیزی مطرح کنی، رویاروی وی بگوی.

سعید از طمع‌ورزی به شدت پرهیز داشت، زمانی مرواریدی را دید که به روی زمین افتاده بود، ولی وی آن را برنداشت، عبدالملک پسرش نقل می‌کرد پدرم به ما تأکید می‌کرد به آنچه در دست مردم است ناامید باش که طمع ورزیدن به دارایی دیگران با رنجی جانکاه توأم می‌باشد و کاری نکن که ناگزیر باشی از افراد پوزش بخواهی. هیچ کس از انجام کار پسندیده و نیکو نمی‌تواند معذور باشد.

از سعید پرسیدند شکر برتر است یا صبر؟ گفت: صبر و عافیت در نظر من خوشتر است.

سعید با وجود اهتمام در امور عبادی و سازندگی‌های معنوی و پیمودن درجات پرهیزگاری و پارسایی از مسایل خانواده و خویشاوندان غافل نبود و نسبت به آنان عطوفت اسلامی را مراعات می‌نمود و با فرزندانش به مهربانی رفتار می‌کرد و در موقعیت‌های گوناگون، عاطفه خویش را درباره آنان بروز می‌داد.

محمد بن سعد کاتب واقدی می‌گوید قیصه بن عُتبه از سفیان  ما را خبر داد که می‌گفته است، کسی که خود دیده بود برایم نقل کرد که سعید بن جبیر پسر خودش را که مردی شده بود، غرق در بوسه می‌ساخت.(۱۷)

 

شراره‌های شقاوت

بعد از شهادت حضرت علی«ع» در سال ۴۰ هجری، معاویه بن ابوسفیان وقتی متوجه شد مردمان با امام حسن مجتبی«ع» بیعت کرده‌اند و آن حضرت کارگزاران و نمایندگان خود را به نواحی گوناگون گسیل داشته است، به مخالفت و کارشکنی با آن فروغ ولایت پرداخت و با نشر اکاذیب و ایجاد هراس مسلمانان را از گرد امام مجتبی«ع» پراکنده می‌ساخت، در همین ایام یعنی در سال ۴۱ هجری یوسف بن عقیل که از طایفه بنی عقیل بود، صاحب پسری گردید که او را کلیب (سگ کوچک) نامید که بعدها به حجاج مشهور گردید.

حجاج بعد از رسیدن به سنین جوانی، چون فردی جاه‌پرست و تشنه مقام بود، خود را به کارگزاران عبدالملک مروان، خلیفه وقت مروانی نزدیک کرد تا به مقامی برسد. سرانجام در این راستا موفق شد و فرماندهی لشکریان اموی را در عراق به دست آورد. از مأموریت‌های حجاج این بود که در حجاز با عبدالله بن زبیر بجنگد و این قلمرو را ضمیمه حکومت غاصب مروانی مستقر در شام بنماید.

حجاج در جمادی الاول ۷۲ هجری از طریق مدینه به مکه تاخت و آن را تحت محاصره قرار داد و با منجنیق خانه کعبه را ویران کرد تا اینکه بعد از یک سال این شهر مقدس و مکرم را گشود و عبدالله بن زبیر را کشت، سرش را برای پادشاه اموی فرستاد و تنش را برای ارعاب مردم، در مکه به دار آویخت. بعد از فتح مکه، حجاج به مدینه بازگشت و در این دیار با حامیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت«ع» با خشونت و زشتی رفتار کرد. از جمله بر گردن جابربن عبدالله انصاری، سهل بن سعد و انس بن مالک با مُهر تفتیده داغ نهاد و با انسان‌های متقی و مؤمن از مسلمانان چون ذمیّان برخورد می‌نمود و تهدید کرد اگر عبدالملک مروانی با نامه‌های متوالی مرا به خوشرفتاری با اهل مدینه سفارش نمی‌کرد، این دیار را با خاک یکسان می‌کردم، زیرا در اینجا جز منبر چوبین و مشتی استخوان فرسوده، چیز دیگری نمی‌بینم!

خوش خدمتی‌های حجاج سفاک و خونخوار به فرزند مروان موجب گردید که وی در سال ۷۵ هجری به استانداری عراق منصوب گردد و در آنجا به قتل و غارت مردم بپردازد و در سال ۷۸ هجری به استانداری خراسان و سجستان(سیستان کنونی) برگزیده شود و دامنه حکومتش از عراق تا خراسان گسترش یابد.

حجاج در مدت ۲۲ سال فرمانروایی کارنامه سیاه و ننگین از خود به جای نهاد، آدم‌کشی، زندانی کردن بیگناهان، بریدن دست و پا و دار زدن افراد، زنده به گور کردن مردان و زنان و تهدید مردم در منابر و اخذ مالیات‌های کمرشکن با زور و شکنجه از جمله جنایات او بود. البته در این جنایات و خباثت‌ها لبه تیغ تیز او متوجه محبان خاندان عترت بود.

امام محمدباقر«ع» فرموده‌اند: شیعیان ما را در هر شهری به دست می‌آوردند می‌کشتند، کسی که نامش به دوستی ما آشکار می‌گردید، روانه زندان می‌شد یا اموالش مصادره می‌گردید و خانه‌اش خراب می‌گشت، وضع آن‌چنان خطرناک گردید که اگر به کسی می‌گفتند تو کافری، بهتر خوش می‌داشت تا بگویند پیرو علی«ع» هستی.

حجاج عده‌ای از خواص شیعیان امیرمؤمنان«ع» چون کمیل بن زیاد نخعی و قنبر غلام آن حضرت را به شهادت رساند. عبدالرحمن بن ابی لیل انصاری را چنان تازیانه زد که کتفش سیاه شد و چون از سبّ مولای متقیان امتناع کرد، او را به قتل رسانید. یحیی بن ام‌الطویل را که از اصحاب امام سجاد«ع»‌بود دست و پایش را برید تا شهید شد. حضرت علی«ع» مکرر در مخاطبات خود با اهل کوفه از امارت و خونریزی حجاج خبر داده بود.

مردمانی را که حجاج بدون جنگ کشت، یکصد و بیست هزار نفر بود، موقعی که به هلاکت رسید، در زندانش پنجاه هزار مرد و سی هزار زن و کودک بودند.(۱۸)

 

قیامی فراگیر

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث در سال ۸۱ هجری علیه حجاج بن یوسف ثقفی قیام کرد، در این خیزش حدود دویست هزار نفر حضور داشتند که میان آنان هزاران تن از قاریان قرآن کوفه و بصره، اصحاب ائمه و برخی شیعیان مخلص و مجاهد دیده می‌شدند، سعید بن جبیر که نبرد با امویان و به خصوص حاکم ستمگر عراق (حجاج) را بر خود لازم می‌دید، در این حرکت حضوری فعال و مؤثر داشت. نیروهای حجاج رو به هزیمت نهادند، در حالی که عده زیادی از آنان به هلاکت رسیدند، نبرد مذکور حدود یکصد روز ادامه یافت، اما به دلیل سستی ورزیدن عده‌ای از قوای عراقی که در سپاه عبدالرحمن بودند و نیز رسیدن نیروهای کمکی از شام، مسیر این مبارزه عوض شد.

حجاج در دیر قرّه در حومه شهر انبار اردو زد و ابن اشحث هم در کنار دیر الجماجم موضع گرفت، در اواسط جمادی الثانی سال ۸۲ هجری جنگ به پایان رسید و قیام کنندگان شکست خوردند. عبدالرحمن همراه تعدادی از سرداران خود به سوی کوفه گریخت. حجاج فاتحانه به این شهر آمد و با خصومتی که نسبت به شیعیان این شهر داشت به قتل عام آنان، و دیگر ناراضیان پرداخت.

سعیدبن جبیر که در خیزش مزبور مسئولیت تدارکات نیروی انسانی و تجهیزات نظامی و دفاعی را عهده‌دار بود، بعد از شکست این قیام به قم آمد و در آبادی جمکران، نزد اعراب بنی‌اسد که با او خویشاوندی داشتند به‌مدت شش ماه اقامت گزید و چون متوجه شد امرای کاشان و اصفهان از پناهندگی ایشان به جمکران مطلع شده‌اند و درصدد دستگیری وی می‌باشند، روانه آذربایجان گردید و از آنجا به حجاز رفت و در مکه اقامت گزید و در آنجا به ذکر و بیان احادیث برای مردم مشغول شد، اما خالدبن عبدالله قسری که از جانب ولیدبن عبدالملک، حاکم مکه شده بود، سعید را دستگیر نمود و او را تحویل حجاج داد.(۱۹)

 

شهادت و مدفن

فرمانروای سفاک عراق در کاخ خویش واقع در واسط، بین کوفه و بغداد بر سریر امارت نشسته و عده‌ای از چاپلوسان در اطرافش دیده می‌شدند، سعید را در غل و زنجیر به دربار آوردند. با وجود آنکه وی ۴۹ سال داشت، به دلیل رنج‌ها و غم‌هایی که تحمل کرده بود، اندامش لاغر و تکیده و موی سر و محاسنش سپید می‌نمود.

حجاج وقتی او را در برابر خود دید، پرخاش‌کنان گفت ای شقی فرزند کسیر، آیا خود را می‌شناسی؟ سعید گفت: مادرم آگاهتر بود که نامم را سعید نهاد که عنوان مناسبی است و من واقعاً سعادتمند هستم. حجاج که می‌خواست به بهانه‌ای سعید را به شهادت برساند، از او درباره رسول اکرم«ص»، حضرت علی«ع» و خلفا سؤالاتی نمود، اما چون جواب‌های دندان‌شکن، منطقی و خردمندانه‌ای شنید، رنگ چهره‌اش برافروخته گردید و چون موفق نگردید از طریق طمیع، فریاد اعتراض این صحابه امام سجاد(ع) در سال ۹۵ هجری دستور داد سعید را بر روی نطعی (سفره چرمی) خوابانیده و سر از بردنش جدا کردند.

شاهدان گزارش نموده‌اند وقتی گردنش را زدند و سرش بر روی زمین افتاد و می‌غلطید، در حالی که ذکر لااله الاالله را بر زبان جاری می‌نمود و این کار ادامه داشت تا آن که حجاج دستور داد شخصی پایش را بر دهان سعید بگذارد و او را خاموش کند.

پیکر سعید را در واسط به خاک سپرده شد که در حال حاضر مرقدش زیارتگاه مردم می‌باشد.

حجاج بعد از این جنایت، دچار جنون و زوال عقل گردید و مکرر می‌گفت مرا با سعید چکار بود و در این حال بیهوش می‌شد و سعید را در رؤیا می‌دید و نعره‌زنان از خواب می‌پرید تا اینکه بعد از این کابوس‌های وحشتناک به هلاکت رسید.

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ‌ التفسیر و المفسرون، آیت‌الله محمدهادی معرفت، ج اول، ص ۳۰۱٫

۲ـ‌ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۷، ص ۲۳۴، تأسیس الشیعه، سیدحسن صدر، ص ۳۲۲، تفسیر و تفاسیر شیعه، شهیدی، ص ۱۹٫

۳ـ اختیار معرفه الرجال، ص ۷۹، روضه الواعظین، ص ۲۴۸، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۳۶٫

۴ـ در این باره بنگرید به مقاله نگارنده در فصلنامه فرهنگ زیارت، ش ۲۸٫

۵ـ طبقات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۶، ص ۷۱۱، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۱۵، سفینه البحار، ذیل سعد، داستان شجاعان، عباسعلی محمودی، صص ۹۵ـ۹۳، شاگردان مکتب ائمه، محمدعلی عالمی دامغانی، ج روم، ص ۲۷۷، دائره‌المعارف تشیع، ج ۹، ص ۱۷۲٫

۶ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۲، صص ۳۳۴ـ۳۳۰، معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، صص ۲۳۱ـ۲۲۹، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص ۳۲۲، الاعلام، زرکلی، ح ۴، ص ۳۵، الکنی و القاب، ج ۱، ص ۳۴۶، دائره‌المعارف تشیع، ج اول، صص ۳۴۶ـ۳۴۵٫

۷ـ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج اول، ص ۱۲۵، سیمای فداکاران، شهید سیدمحمدکاظم دانش، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۸ـ طبقات ابن سعد، ج ۶، صص ۷۱۲ـ۷۱۱٫

۹ـ حلیه الاولیاء، ج ۴، ص ۲۷۰، فصول المهمه، ص ۲۰۱، اعلام الوری، ص ۲۵۶، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۸۰، دائره‌المعارف تشیع، ج ۹، ص ۱۷۲٫

۱۰ـ جامع الرواه، اردبیلی، ج ۱، ص ۳۵۹٫

۱۱ـ جلاء العیون، مجلسی، ص ۵۰۲٫

۱۲ـ فی رحاب ائمه اهل البیت، سیدمحسن امین، ج ۳، ص ۲۱۳٫

۱۳ـ قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۵۴، معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۱۱۵، اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۲۳۴، شاگردان مکتب ائمه، عالمی، ج ۲، ص ۲۷۷٫

۱۴ـ امام سجاد جمال نیایشگران، گروه تاریخ اسلام بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، ص ۶۴، داستان شجاعان، ص ۹۶٫

۱۵ـ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۷۱، البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۹۸٫

۱۶ـ طبقات، ج ۶، ص ۷۱۷، وفیات الاعیان، ج ۲، صص ۳۷۴ـ۳۷۲، حلیه الاولیاء، ج ۴، صص ۲۷۳ و ۲۸۳، تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۴ـ۱۱، التفسیر و المفسرون، ج ۱، صص ۳۰۴ـ۳۰۳، قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۵۱، خصال، صدوق، ج ۱، ص ۳۲۴٫

۱۷ـ طبقات، ج ۶، صص ۷۲۳ـ۷۱۲، اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۸۱، البدایه و النهایه، ج ۹، صص ۹۹ـ۹۸٫

۱۸ـ الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۶، مروج الذهب، مسجودی، ج ۲، ص ۱۵۲، الاغائی، ابوالندح اصفهانی، ج ۱۹، ص ۵۹، الشیعه و الحاکمون، محمدجواد مغنیه، صص ۱۲۶ـ۱۲۴، تتمه المنتهی، محدث قمی، صص ۶۵ـ۶۴، نهایه الارب من فنون ادب، ج ۶، ص ۱۹۴، وفیات الاعیان، ج اول، ص ۳۴۳٫

۱۹ـ نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۶، ص ۲۵۳، طبقات، ج ۶، صص ۷۲۰، ۷۱۹٫ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، صص ۲۱ـ۱۹، تاریخ قم، حسن بن محمدبن حسن اشعری قمی، صص ۱۱۶ـ۱۱۵

 

 

سوتیتر:

۱٫

موقعی که ابن‌عباس نابینا شده بود، افرادی از کوفه به تبعیدگاه وی، طائف می‌آمدند و از او درباره تفسیر قرآن، حدیث و فقه سؤالاتی می‌نمودند، ابن‌عباس به آنان گفت: مگر سعید بن جبیر در میان شما نبود تا این مسایل را از او بپرسید

 

۲٫

فضل بن شاذان نیشابوری می‌گوید: سعید جزو پنج نفر اصحاب امام سجاد«ع» است و علامه مجلسی نوشته است: سعید بن جبیر به امامت فروغ چهارم امامت اعتقادی خالصانه داشت و مکرر ثنای آن حضرت را بر زبان جاری می‌کرد. سیدمحسن امین هم او را از شاگردان شایسته و لایق حضرت علی‌بن الحسین«ع» برمی‌شمارد

 

۳٫

سعید از مطمئن‌ترین راویان آرای تفسیری ابن عباس است و عالمان متعددی بر ثقه بودن وی تأکید کرده‌اند و در منابع تفسیری و روایی اهل سنت و شیعه احادیث متعددی به خصوص در موضوع تفسیر از وی نقل گردیده است

31آگوست/17

علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع«ع»

 

 

مقدمه

وهابیت که با کنار گذاشتن تمام مذاهب و کشیدن شمشیر تکفیر به روی مسلمانان و ملحق کردن جامعه اسلامی به جمع کفار، تمام تلاش دینی خود را در مبارزه با موضوعاتی ‏مانند زیارت، توسل و شفاعت خلاصه‏ کرد و با پیوند اخوت و دوستی با آل‌سعود که خود را صاحبان قدرت و ثروت در تمامی ممالک اسلامی می­دانند، به مسلمانان نسبت شرک و کفر داد.

بدین طریق این گروه خشن، متعصب و بى‌منطق، خون پیروان اهل‌بیت(ع) را مباح دانستند و تخریب قبور مطهر پیشوایان آنان را بر خود واجب کردند و موج غربت و ظلمت را در بقیع به وجود آوردند. امروز در اثر جهل و نادانى این قوم، از آن حرمی که روزی با گنبد و بارگاه کهن و سر به فلک‏ کشیده­اش و با ضریح زیبا و ظریفش در میان سایر بقاع مانند ماه شب چهارده در میان ستارگان مى‏درخشید و بر همه مقابر موجود در مدینه نور و روشنایى مى‏بخشید و از آن گنبد و بارگاه که محل نزول رحمت‏ الهى و برکات آسمانى و محل دعا و نیایش پیامبر(ص) بود اثری باقی نمانده است.

آری سنگ و قبر این مزار گویای مظلومیت اهل‌بیت«ع» و شیعه و یاد‌آور غم و اندوه بی­پایان عاشقان خاندان عصمت و طهارت است. بقیع محل نزول وحى الهى بود که به بیابانی خشک مبدل شد و خانه­ها و بناهایی که پى­ریزى آنها براى نماز و تقوا بود و اساس آنها براى نیل به حسنات ایجاد شده بود به دست وهابیت ویران گردید.

آنها کسانی هستند که بدعت­گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده‌اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در­باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود.(۱) اینک این فرمایش پیامبر درباره وهابیت و آل‌سعود مصداق پیدا کرده است. از ویژگی آنان این است که: «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَن سَبیلِ‌اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُون»(۲) هستند.

اینک این پرسش در اذهان تداعی می­شود که علت انحراف این فرقۀ فاسد از بدو پیدایش تا ­کنون چیست؟ بی­تردید می­توان علت آن را در کلام نورانی حضرت علی(ع) جست و­جو کرد که فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ – یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ – وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّه»‏: همانا آغاز پدید آمدن فتنه‏ها­­­­،­ هوا­پرستى و بدعت­گذارى در احکام آسمانى است، نوآورى‏هایى که قرآن با آن مخالف است و گروهى «با دو انحراف یاد شده» بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست‏.»(۳)

هدف مقاله حاضر شناخت اجمالی فرقه گمراه وهابیت و عوامل و انگیزه‌های تخریب قبور مطهر بقیع توسط وهابیت و حاکمان آل سعود است. ­گرچه امکان نقد افکار و عقاید آنان در این نوشتار مختصر وجود ندارد و مناسب است به آثار مفصلی که در این باره به نگارش درآمده‌اند مراجعه شود،(۴) لکن تلاش شده اقشار گوناگون جامعه، به‌ویژه قشر جوان با سرچشمه­های اعتقادی و افکار پلید وهابیت آشنا شوند.

 

ریشه‌های اعتقادی تخریب بقیع

اعتقادات وهابیت نشأت گرفته از افکار و عقاید خوارج، مذهب حنبلی، کلام اشعری و دیدگاه­های ابن­تیمیه است و بدین وسیله از تلفیق همه آنها مذهب خود ساخته و پوشالی وهابیت را به وجود آورده‌اند.

یکی از مهم‌ترین دیدگاه‌های وهابیان که همواره مورد مخالفت شیعه بوده، این است که طلب شفاعت از انبیا و اولیای الهی شرک است. آنان معتقدند که طلب شفاعت از پیامبر(ص) عبادت غیرخدا محسوب می­شود و مصداق شرک است. همچنین موضوع توسل را در ذیل مبحث شفاعت مطرح و عمل شیعیان را بدعت و شرک تلقی کرده‌اند. آنان زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت‌پرستی می‌دانند و به‌شدت با آن مبارزه می‌کنند. تمام اندیشه­های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می‌دانند.

از جمله عوامل مهم تخریب قبور مطهر، استناد وهابیت به ظواهر آیات و به‌خصوص روایات است. آنان که زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت‌پرستی دانسته‌اند، در راه مبارزه با آن از هیچ کوششی دریغ نکرده‌اند. به تصور آنان اگر گنبدها تخریب و دیوارهاى حرم اهل­بیت(ع) برداشته شوند، مردم، به‌خصوص اهالى حرمین از دایره شرک و کفر بیرون می‌آیند و در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار می‌گیرند. آنها که به بهانه عمل به دستورات سلف صالح به قدرت رسیده‌اند، با صراحت برخلاف دستورات آنها عمل کرده و در نهایت فتوا به تخریب اماکن مقدس داده‌اند. جریان فتوا به تخریب به این صورت بود:

«پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره در ماه رمضان ۱۳۴۴ ق. شیخ عبداللَّه بُلَیهد، قاضى القضاتشان را از مکه به مدینه اعزام داشتند تا موضوع تخریب مزارات و مقابر موجود در مدینه را با علما و سران این شهر مطرح و موافقت آنها را ولو به‌ظاهر جلب کند. پس از موفقیت او در این مأموریت در هشتم شوال ۱۳۴۴ق، دستور دادند همه گنبدها و زیارتگاه‏ها را در مدینه و اطراف آن ویران کنند. از دستورات اکید وهابیت این بود که باید هر گنبدى به ‏دست خادمین آن مرقد مطهر تخریب شود. آنها برای تبلیغ و تشویق هتک حرمت به ائمه مظلوم«ع» بقیع مبلغ هزار ریال مجیدى دستمزد پرداخت می­کردند. با عمل آنها، در زیارتگاه‏ها چیزی جز خاک و سنگ باقى نماند. کار دشمنان اهل­بیت«ع» به جایی رسید که از ترس عاقبت اعمال خود ناچار شدند از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت محمد(ص) و کندن ضریح آن بزرگوار خوددارى کنند».(۵) بی­تردید این عملکرد وهابیت ناشی از دشمنى با اهل‏بیت رسول‌الله(ص) و دوستى با دشمنان آنان، به خصوص معاویه و خاندان او سرچشمه می‌گیرد.

 

پیشینه تاریخی وهابی‌گری

منشأ ظهور و بروز این جریان انحرافی به زمان احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله در قرن هشتم هجری بر می‌گردد. احمد بن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸ق) این جریان را به‌طور گسترده‌تری مطرح کرد و بر اساس عمل به  ظواهر قرآن و حدیث زیارت قبور را ممنوع اعلام  و بوسیدن و مسح مزارات را حرام و مایه شرک تلقی کرد. عقاید او شبیه و منطبق با افکار خوارج و مخالف با دستورات قرآن بود. ابن‌تیمیه پس از چند بار زندانى شدن در مصر و شام، سرانجام در سال ۷۲۸ هـ. ق. در زندان دمشق از دنیا رفت.(۶)

پس از ابن‌تیمیه شاگرد مشهور و صمیمی او «ابن‌قیّم جوزى (متوفاى ۷۵۱ ق.)» نقش او را به عهده گرفت. کوشش او نیز بی­نتیجه ماند تا اینکه بعد از چهار قرن افکار ابن‌تیمیه و ابن‌قیم توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶) بر سر زبان‌ها افتاد. او در راه دعوت مردم به وهابیّت با محمد بن سعود پیمان بست که رشته دعوت و امر دینی از آنِ محمد بن عبدالوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد. بدین وسیله آنان با تحریف حقایق دست به کتمان واقعیت‌ها زدند و از اینجا بود که به بهانه حرام بودن توسل، شفاعت‌خواهی و ایجاد بنا بر روی قبور، جنایات خود را آغاز کردند.(۷)

 

حکومت آل‌سعود

حکومت وهابیون را می­توان به سه دوره تقسیم کرد. در این سه دوره فقط به جنایاتی که منجر به هتک حرمت و تخریب قبور مطهر اهل بیت(ع) شده است، اشاره می­شود.

 

الف. تأسیس دولت آل‌سعود در درعیه

در این دوره وهابیان از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۲۳۵، به مدت هفتاد و پنج سال حکومت کردند و پنج پادشاه در این دوره به قدرت رسیدند.(۸)

عبدالعزیز بن ­محمد بن­ سعود و یارانش در سال ۱۲۱۶ به کربلا یورش بردند و بعد از قتل‏عام مردم، ضریح مطهر امام حسین(ع) را شکستند، به قبر آن حضرت جسارت و بقعه را تخریب کردند._(۹) آنها در سال ۱۲۱۷ ق. بعد از تصرف مکه، بسیارى از ضریح‏ها و قبورى ‏که گنبد و بارگاه داشتند، تخریب کردند و همین عمل را با قبور مدینه به‌ویژه بقیع انجام دادند و در مدت سه روز تمام آثار اسلامى را از بین بردند.(۱۰) ‏همچنین عبداللَّه ‏بن سعود دیگر پادشاه این دوره در سال ۱۲۱۷ ق. با لشکری به کربلا هجوم برد و هزاران نفر را سر برید. سپس اشیاى حرم مطهر را غارت و ضریح امام حسین(ع) را ویران کرد.(۱۱)

 

ب. دوره عزلت وهابیان

در دوران حکوت عبداله ‏بن سعود بود که امیر مصر، محمدعلى پاشا، فرزندش ابراهیم پاشا را با لشکرى به حجاز فرستاد تا لانه فساد وهابیون را درهم شکند. ابراهیم پاشا در سال ۱۲۳۱ق، تهاجم خود را آغاز کرد و بسیارى از سران آل‌سعود را کشت؛ سپس عبداله بن سعود و خانواده­اش را به قاهره تبعید کرد و او را دار زد و بدین­ وسیله بساط اولین دولت وهابى برچیده شد(۱۲) و تا هشتاد سال نتوانستند همانند گذشته قدرت نمایی کنند.

 

ج. آغاز دور جدید فرمانروایی آل‌سعود

این دوره با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن فیصل معروف به ابن‌سعود (پایه‌گذار کشور عربستان سعودی) و نخستین پادشاه این کشور آغاز شد.(۱۳) او در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ ق. بر اساس فتوای عبدالله ‏بن بُلیهد، بزرگِ علماى نجد دستور تخریب تمام قبور مکه و مدینه، به‌ویژه بقیع را صادر کرد و بدین وسیله همه قبور مطهر با خاک یکسان شدند.(۱۴) او در جمادی الاولی ۱۳۵۲ق، سرزمین حجاز را به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی (المملکه العربیه السعودیه) معرفی کرد.

 

تاریخچه بقیع

بقیع به معنای زمین وسیعی است که دارای انواع درختان باشد؛ لذا آن را جنه‌البقیع [باغستان بقیع] نیز گویند.(۱۵) برخى بقیع را از بقعه گرفته‏اند؛(۱۶) زیرا قبور آن بقعه دارند. بقیع را از آن­رو «بقیع الغرقد» نامیده‏اند که نوعى درخت خاردار در آنجا مى‏روییده و نامش «غرقد» بوده است.(۱۷)

در ابتدا این مکان قبرستان مردم یثرب بود و قبل از اسلام اموات خود را در آن به خاک مى‏سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات‏ مسلمانان اختصاص یافت.(۱۸)

مردم مدینه که از قبل اجساد درگذشتگان خود را در نقاط مختلف و در دو گورستان عمومى به نام گورستان «بنى‏حرام» و «بنى سالم» و گاهى در داخل منازل خود دفن مى‏کردند، با رسمیت یافتن‏ بقیع به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون و ابراهیم فرزند رسول خدا(ص)، مردم به‌ویژه صحابه به آنجا توجه کردند.

بدین وسیله صحابه و یاران رسول خدا(ص) به‌تدریج خارها و ریشه درخت‌هاى موجود در بقیع را قطع و اموات خود را آنجا دفن کردند. در آن زمان مردم مدینه اموات خود را داخل خانه دفن می­کردند و در میان این خانه‏ها تنها خانه عقیل بن ابى‏طالب بود که مورد توجه پیامبر(ص) و افراد سرشناس قرارگرفت. این خانه گرچه از نظر ساختمانى یک خانه مسکونى و منتسب به عقیل بن ابى‏طالب بود، اما در عین حال به آرامگاه خصوصى و خانوادگى اقوام و فرزندان رسول خدا تبدیل شد.

اولین کسى که در داخل آن دفن شد، فاطمه بنت اسد و پس از آن عباس عموى پیامبر بود. پس از آنها پیکر پاک و مطهر چهارتن از ائمه هدى«ع» در این بیت به خاک سپرده شدند. این خانه در زمان پیامبر(ص) و شاید مدتى بعد از آن در ابتداى بقیع بوده است. پیامبر(ص) در جایى نزدیک به آن می‌ایستاد و به اهل قبور سلام می‌داد و دیگران نیز به پیروى‏ از آن حضرت، همان جا می‌ایستادند و به دفن شدگان بقیع احترام می‌کردند.

البته هاشمیان به تناسب ارتباطشان با همدیگر و انتسابشان به رسول خدا«ص» در یک نقطه معین و جایگاه مخصوص و در کنار هم دفن شده‌اند. به‌طور مثال قبور ائمه چهارگانه با قبر عباس و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و در کنار هم و همسران پیامبر(ص) در یک نقطه معین و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر در کنار هم دفن شده‌اند. در مجموع این بخش به نام «مقابر بنى هاشم» معروف شده است.(۱۹)

 

ساخت بنا بر قبور

از عصر رسول خدا(ص) هر قبیله­ای تلاش می­کرد برای حفظ قبور علما و صحابه خود بنا و بقعه­ای هر چند کوچک بسازند. این روند ادامه داشت تا اینکه براى حفظ قبر عباس بن عبدالمطلب بنایى روى آن ساختند. از آنجا که قبر عباس در کنار قبر چهار امام و فاطمه بنت اسد بود، بقعه یاد شده یکجا بر روى همه آنها بنا شد.(۲۰)

 

حرم، گنبد و ضریح­های بقیع

گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از استحکام بسیار بالایی برخوردار بود و به مدت هشتصد سال آسمان مدینه به نور آن منور بود به دستور مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد ابن موسى البراوستانى القمى وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقى ساخته شده است. تاریخ‌نگاران زمان اتمام ساختمان و بناى گنبد را در اواخر قرن پنجم به ثبت رسانده‌اند.(۲۱)

 

اولین ضریح

تاریخ تقریبى ساخت اولین ضریح همزمان با ایجاد بقعه ائمه بقیع، در نیمه دوّم قرن پنجم هجرى بود و به دستور مجدالملک ساخته شد.(۲۲)

 

ضریح دوم‏

این ضریح مسلماً پس از قرن دهم ساخته شده، ولی متأسفانه از تاریخ و همچنین از مشخصات سازنده آن هیچ اثرى به دست نیامده است.(۲۳)

ضریح سوم

در اصفهان ضریح دیگرى از فولاد براى قبور ائمه بقیع به صورتى ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت‏هاى بالاى آن اسمای حسنا با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بودند. این ضریح پس از جلب موافقت دولت عثمانى به وسیله دولت ایران و انتقال آن به جدّه، روى ضریح قبلى نصب شد.(۲۴)

 

ویژگی­های حرم ائمه بقیع قبل از تخریب

قبر نورانی این چهار امام، در بقعه بزرگى قرار داشت که به‏‌طور هشت ضلعى ساخته و داخل گنبد آن سفیدکارى شده بود.(۲۵) این قبّه دو در داشت که یکى از آنها هر روز براى زیارت باز می‌شد. دور بقیع نیز حصارى بود که دو در داشت. یکى از این دو روبروی بقعه ائمه«ع» و دیگرى  روبروی در ‏ ورودى شهر مدینه(۲۶) قرار داشت.

حرم شریف بقیع مانند سایر حرم‌ها داراى خادم، کفش‌دار و زیارتنامه‌خوان‌هاى متعدد و همچنین داراى ضریح، روپوش، چلچراغ، شمعدان و فرش بود؛ اما بر خلاف حرم سایر ائمه، بقیع صحن و سرا نداشت.(۲۷) برای حفظ حرم بقیع با این خصوصیات در طول اعصار مختلف بارها تعمیر صورت گرفت تا اینکه در سال‌های ۱۲۲۱ و ۱۳۴۴ق، توسط وهابی‌ها تخریب شد که شرح آن خواهد آمد.

 

تخریب بقیع در ادوار تاریخ

مروان بن حکم نخستین کسى بود که به برداشتن سنگ قبر اولین مدفون بقیع یعنى «عثمان بن مظعون» اقدام کرد. این سنگ قبر با دست مبارک پیامبر«ص نهاده شده بود.(۲۸) براین اساس می­توان او را جزو اولین کسانی به ­حساب آورد که قصد تخریب بقیع قبر ائمه(ع) را داشته‌اند.

وهابیان، بار نخست در سال ۱۲۲۱ ه. ق. بخشى از بناهاى قبرستان بقیع را ویران کردند، آنان پس از طرد شدن از سرزمین حجاز به وسیله نیروهاى عثمانى، تجدید قوا کردند و با تکمیل سلطه خود بر حجاز، در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هـ. ق. تمام این بناها و گنبدها و آثار را ویران کردند و اموال و اشیاء گران‏ قیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هر جا گنبد و بارگاه و زیارتگاهى بود، ویران کردند.(۲۹)

 

چهره بقیع پس از تخریب

علامه محسن امین در مقدمه خود در کشف الارتیاب در این باره می‌نویسد: «آنها پس از تخریب قبور ائمه و بزرگان مسلمین و هم‌سطح کردن قبور آنان با زمین، این مکان‌ها را محل رفت و آمد، ریختن کثافات و سرگین چهار‌پایان و سگ‌ها و محل استراحت آنها و انواع اهانت‌های دیگر قرار دادند.»(۳۰)

همچنین یکى از جهانگردان غربى به نام مستر ریتر(۳۱) که به فاصله کوتاهی از ویرانى این حرم و سایر مقابر و حرم‌ها، بقیع را دیده، ویرانى آنجا را چنین ترسیم کرده است:

«چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهرى دیدم که زلزله شدیدى در آن به وقوع پیوسته و آن را به ویرانه‏اى مبدّل ساخته است؛ زیرا در جاى‌ جاى بقیع به‌جز قطعات سنگ و کلوخ به هم ریخته و خاک‌ها و زباله‏هاى روى هم انباشته و تیرهاى چوب کهنه و شیشه‏هاى درهم شکسته و آجرها و سیمان‌هاى تکه تکه شده، چیز دیگرى نمى‏توان دید. فقط در بعضى از رهگذرهاى تنگ این قبرستان از میان این زباله‏ها راه باریکى براى عابرین باز کرده‏اند.

و اما آنچه در کنار دیوار غربى بقیع دیدم، تلّى بود از تیرهاى قدیمى و تخته‏هاى کهنه و سنگ‌ها و قطعات آهن روى هم انباشته که اینها بخشى از زباله‏ها و بقایاى مصالح ساختمان‌هاى ویران شده‏ بودند. این ویرانى‏ها و خرابی‌ها نه در اثر وقوع زلزله و یا حادثه طبیعى، بلکه با عزم و اراده انسان‌ها به وجود آمده‌ و همه آن گنبد و بارگاه‌هاى زیبا و سفید رنگ که نشانه قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام بود، با خاک یکسان گردیده‌اند».(۳۲)

 

واکنش مسلمانان پس از تخریب

خبر هتک حرمت مقابر ائمه و نام‌آوران تاریخ صدر اسلام موجی از نگرانی و نفرت را در بین مسلمانان جهان به وجود آورد. هنگامی که این خبر در ایران انعکاس یافت، علما دست به تشکیل مجالس مشورتى زدند و در مجلس شوراى مّى نیز مذاکراتى صورت گرفت.(۳۳) در روز هشتم شهریور، مطابق با دهم صفرالمظفّر همان سال مدرس در مجلس شوراى ملى سخنرانی و دولت نیز روز شانزدهم صفر را تعطیل کرد. مراجع، علما و حوزه‏هاى علمیه نیز با ارسال نامه و مخابره تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه شدند.

مسلمانان مناطق دیگر نیز با ارسال تلگراف انزجار خود را از این عمل ننگین اعلام کردند و بر حفظ و حراست این اماکن مقدس تأکید ورزیدند. در ایران کمیسیونى با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین»، تشکیل شد؛ ولی ترور نا‌فرجام مدرس در تاریخ ۷/ ۸/ ۱۳۰۵ش، باعث شد که از فعالیت­های کمیسیون کاسته شود.

در فروردین سال ۱۳۰۹ ه. ش. حبیب‏اللَّه هویدا که از بهائیان شناخته شده بود با سمت کاردار و به عنوان یکى از دو نماینده ایران براى بررسى وضعیت بقیع و دیگر اماکن تخریب شده در رأس هیئتی عازم جده شد؛ اما او این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى و عملکرد مفسدین را به نوعی تبرئه کرد. همه این عوامل دست به دست هم دادند تا هویدا گزارشات ضد و نقیضی را برای دولت ایران ارسال کند. خیانت هویدا باعث شد تلاش‌های ایران بی‌نتیجه بماند.

سفرا و وزرای خارجه بعد از آن نیز با قوّت و ضعف تلاش‏هاى گذشتگان را دنبال کردند.(۳۴) تا آنکه بالاخره در سال ۱۳۳۳ه.ش، بر اثر فشار مراجع دینی و اقدامات سیاسی، به دستور سعود بن عبد العزیز گذرگاه‌هایی از سیمان ساختند تا آمد و شد زائران را آسان کند. همچنین در زمان فیصل بن عبدالعزیز در بزرگی برای بقیع تهیه و نصب(۳۵) و با تلاش شهردار مدینه، دیوارى نیز در اطراف مقبره حمزه ساخته و پنجره‌هاى مشبکى در دیوارهاى جنوبى آن نصب شد.(۳۶)

 

وهابیت در عصر حاضر

با رصد اعمال وهابیان در می­یابیم که یکی از اهداف اصلی وهابیت اجرای سیاست‌های صهیونیسم است. دکتر عصام العماد از علمای وهابی پس از شیعه شدن در این مورد می­گوید: «در میان کتاب­های وهابیان کتابی پیرامون مارکسیسم، بهائیت، بودیسم و تفکرات اسرائیلی و آمریکایی به چشم نمی­خورد. تمام نوشته‌های آنان علیه مسلمانان و فتاوای آنان ناشی از تأثیر عناصر اسرائیلی و در جهت تأمین منافع آنهاست.»(۳۷)

وهابی­ها که شاهد پیشرفت روز به روز شیعه و گرویدن مذاهب و ادیان مختلف به تشیع هستند، موجودیت خود را در خطر دیده و با آشفتگی تمام مخالفت خود را با سایر مذاهب کاهش داده‌اند و با نادیده گرفتن اختلافاتشان با اهل‌سنت سعی می‌کنند با آنها همراه شوند و به گمان خود بعد از نابودی تشیع به سراغ اهل تسنن بروند؛ لذا نوک حمله خود را در درجه نخست متوجه شیعیان جهان به‌ویژه ایران اسلامی و در تحولات اخیر، به خاورمیانه قرار کرده‌اند.

اینک وهابیت با همکاری آمریکا و صهیونیسم  با طرح نو و البته بسیار سست و به دلیل اسلام‌هراسی و حس حقارت و حسادت نسبت به پیشرفت شیعیان و منابع غنی زیرزمینی و آثار باستانی ارزشمند و تمدنی کهن، نوچه‌های خود را به نام القاعده و طالبان روانه مبارزه با مسلمانان، به‌خصوص شیعه کرده‌ است، تا از این طریق به چپاول ثروت بسیار غنی و آثار تاریخی آنها بپردازند.

آنان با تخریب اماکن مقدس و ترور مسلمانان، به‌ویژه شیعیان، همدستی خود با استکبار را به اثبات رسانده و سعی در ایجاد اختلاف در صفوف مستحکم مسلمانان در برابر کفار دارند.

لازم به ذکر است که برادران اهل سنت که مبانى و دیدگاه‏هاى آنان همانند شیعه تفاوت‏هاى جدى و غیر قابل اغماضى با مبانى و دیدگاه‏هاى وهابیت دارد و بسیارى از مخالفان سرسخت این جریان از عالمان برجسته اهل سنّت و فقیهان حنبلى بوده‏اند، باید هوشیار و  بصیر  در کنار شیعیان همانند ادوار گذشته به مخالفت با طیف انحرافی وهابیت بپردازند و از هیچ کوششی در این زمینه دریغ نورزند تا کمک شایانی به تقریب مذاهب شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ مجلسی، محمد باقر؛ بحارالأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۳، ص ۲۱۷؛ ابن أبی الحدید؛ شرح نهج البلاغه ، ج‏۴، ص ۷۹٫
  2. ۲٫ آنان که مردم را از راه خدا باز می‌دارند و راه حق را کج و معوج نشان می‌دهند و به سرای آخرت کافرند. (هود، ١٩)
  3. ۳٫ نهج‌البلاغه؛ ترجمه: محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چاپ اول، تابستان ۱۳۷۹، خطبه ۵۰، ص۱۰۲٫
  4. ۴٫ جهت نقد و بررسی عقاید وهابیت به کتب آیین وهابیت (جعفر سبحانی)، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب (سید محسن امین)، وهابیت و بازنگرى از درون ‏(سیدمحمد بن علوى المالکى- ترجمه: انیسه خزعلى‏) مراجعه شود.
  5. ۵٫ قاضى عسکر، سید على، تخریب و بازسازى بقیع به روایت اسناد، تهران: نشر مشعر، ص ۴۲- ۴۸٫
  6. تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام‏ و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۳۱ .
  7. ۷٫ طبسى، نجم الدین؛ فرقه‏اى براى تفرقه، تهران: نشر مشعر، ‏ص ۳۹٫
  8. ۸٫ دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره‌المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ،ج۲، ص۲۵-۲۸ .
  9. ۹٫ طبسى، نجم الدین؛ همان، ص ۷۱

۱۰٫همان، ص ۷۶  .

۱۱٫همان، ص ۸۷ .

۱۲٫همان،ص ۹۰ .

  1. ۱۳٫ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۳۰-۳۸٫
  2. فرقه‏اى براى تفرقه، ص ۱۱۰ .
  3. حاج سید جوادی، احمد صدرو دیگران ؛ دایره المعارف تشیع؛ تهران: نشر شهید سعید محبی، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ج ۳، ص۳۸۳
  4. ۱ ابن منظور، محمد بن مکرم‏؛ لسان‏العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج ۱، ص ۴۶۲
  5. ۱۷٫ همان.
  6. ۱ قائدان، اصغر؛ تاریخ و آثار اسلامى مکه و مدینه، تهران: نشر مشعر ص ۲۷۹
  7. ۱ نجمی، محمد صادق؛ تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام‏ و آثار دیگر در مدینه منوره؛ تهران: نشر مشعر، ص ۶۲-۶۶
  8. ۲ همان.
  9. ۲۱٫ همان، ص ۹۰
  10. ۲ همان، ص۱۰۳
  11. ۲ همان، ص ۱۰۵
  12. ۲۴٫ همان، ص ۱۰۶
  13. ۲ قائدان‏، اصغر؛ درسنامه آشنایى با تاریخ مکه مکرمه و مدینه منوره، تهران: نشر مشعر ص: ۱۲۷
  14. ۲ جعفریان‏، رسول؛ آثار اسلامى مکه و مدینه، تهران: نشر مشعر، چاپ یازدهم، بهار ۱۳۸۹، ص۳۸۳

۲۷ . تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام و آثار دیگر در مدینه منوره، ص۹۸- ۱۰۲

  1. ۲ تاریخ و آثار اسلامى مکه و مدینه، ص: ۲۸۲
  2. ۲ قاضی عسکر، سید علی؛ تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، ص ۴۲
  3. ۳ امین حسینی عاملی، سید محسن؛ کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، قم: موسسه انصاریان، ص ۶
  4. ۳ RITER
  5. ۳ تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام‏ و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۱۱۰
  6. ۳ آثار اسلامى مکه و مدینه، ص ۷۲
  7. ۳۴٫ تخریب و بازسازى بقیع به روایت اسناد، ص۵۰-۱۴۶
  8. ۳۵٫ دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ج۳، ص ۶۴۱
  9. ۳ آثار اسلامى مکه و مدینه، ص ۴۴۲
  10. ۳۷٫ مجله نامه جامعه «وهابیت مشکل اتحاد و انسجام: افشای ماهیت وهابیت در گفت‌وگو با دکتر عصام العماد»، ش ۲۳، ص۱۲، خرداد ۱۳۸۶٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

وهابی‌ها که بدعت‌گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده‌اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود.

 

 

۲٫

 

وهابی‌ها زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت‌پرستی می‌دانند و به‌شدت با آن مبارزه می‌کنند. تمام اندیشه‌های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می‌دانند.

 

۳٫

 

اینک وهابیت با همکاری آمریکا و صهیونیسم  با طرح نو و البته بسیار سست و به دلیل اسلام‌هراسی و حس حقارت و حسادت نسبت به پیشرفت شیعیان و منابع غنی زیرزمینی و آثار باستانی ارزشمند و تمدنی کهن، نوچه‌های خود را به نام القاعده و طالبان روانه مبارزه با مسلمانان، به‌خصوص شیعه کرده‌ است، تا از این طریق به چپاول ثروت بسیار غنی و آثار تاریخی آنها بپردازند.

 

 

 

 

31آگوست/17

‌اصول تربیت در سیره امام رضا«ع»

 

درآمد

از نگاه اسلام، انسان منظور نهایی جهان خلقت و گل سرسبد آفرینش است و عامل ارزشمندی وجود آدمی،  پایبندی و التزام او به ارزش‌هاست و پدیده‌ای که او را عارف به ارزش‌ها و عامل بدان‌ها می‌سازد، تربیت است.

قرآن کریم نیز بر تربیت تأکید فراوانی کرده است. از منظر قرآن کریم تربیت و پرورش نفوس، از اهداف بعثت پیامبر اسلام«ص» است.(۱) در روایات نیز بر تربیت تأکید فراوانی شده است.

به فرموده امام خمینی«ره»، اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصاره همه موجودات و فشرده تمام عالم است و انبیا آمده‌اند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل کنند و انسان موجودی الهی‌ای بشود که جلوه‌گاه نور مقدس حق تعالی باشد.(۲)

قرآن کریم، الگوها و سرمشق‌هایى را در همه زمینه‏ها براى مؤمنان معرفى مى‏کند که حضرت ابراهیم و پیامبر اعظم «ص» از آن جمله‌اند؛(۳) علاوه بر پیامبر اکرم، ائمه«ع» الگوهای زندگی و اسوه‌های بشریت هستند.(۴)

یکی از مشکلاتی که امروزه دامنگیر جامعه بشری و حتی برخی از مؤمنان شده، کم‌توجهی به اصول و روش‌های تربیتی ائمه «ع» از جمله امام رضا«ع» است.

در این مجال بر آنیم که برخی از مهم‌ترین اصول تربیتی در سیره امام رضا«ع» را بررسی و ارائه کنیم.

 

مفهوم شناسی

تربیت مصدر باب تفعیل از ماده «ر- ب- ب» یا «ر- ب- و»(۵) و به معناى پروردن و پرورانیدن‏(۶) و تهذیب(۷) فزونى و نمو(۸) است. بر این اساس، تربیت، پرورش دادن و استعدادهاى درونى، بالقوه را به فعلیت  رساندن(۹) و کاربرد آن در موجوداتی همانند فرزند و زراعت است که قابلیت رشد و نمو داشته باشد.(۱۰) در تعریفى دیگر تربیت فراهم ساختن بسترى براى برانگیختن و رشد استعدادهاى نهفته در یک موجود است، به‌نحوى که بتواند به شکلى مستمر او را در راه رسیدن به کمال وجودى یارى دهد.(۱۱)

در قرآن کریم، برای مفهوم تربیت از مشتقات واژه‌هایی همچون: «ر.ب.ب»، «ر.ب.و»،«ر.ش.د» و واژه‌هایی همانند: «تزکیه»، «أعیننا» و… استفاده شده است.(۱۲)

اصل در لغت به معنی بیخ و جمع آن اصول است؛ اصول یعنی بیخ‌ها، بن‌ها، ریشه‌ها، قواعد. قوانین، پایه‌ها، قواعد و قوانینی که هر علم بر آنها استوار شود.(۱۳) دیگر معانی اصل عبارتند از: بنیاد، نژاد، گوهر،(۱۴) پی، قاعده و قانون، ریشه‌ی درخت، (حقوق) هریک از ماده‌های حقوقی، جوهر، ذات، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد و نسب.(۱۵)

اصل در برخى از علوم رفتارى، به معانى زیر است: راهنمای کلی سلوک. قاعده عمومى پذیرفته شده برای سلوک. اظهار یک همبستگى و یکنواختى در طبیعت. یک ارتباط منطقى عمومى و کلى.(۱۶) در مجموع می‌توان گفت که اصل یعنی قاعده کلی یا چیزی که مبنا و پایه امور دیگر است.(۱۷)

این معنای از اصل نه تنها در سخنان اهل لغت به چشم می‌خورد، بلکه در روایات فراوانی نیز به همین معنا یا معنایی مشابه آن به کار رفته است.(۱۸) بنابراین مقصود ما از اصول تربیت، قواعد کلی و ثابتی هستند که می‌توانند مبنا و پایه برای روش‌های تربیت قرار گیرند و مربی با توجه به اصول کلی یاد شده، روش‌های تربیتی را انتخاب می‌کند.

در باره اصول تربیت، نظریات متفاوتی ارائه شده‌اند. به عنوان نمونه، یکی از دانشوران هشت اصل را عنوان اصول تربیت برشمرده(۱۹) و دانشمند دیگری به شش اصل بسنده کرده است.(۲۰)

در این بین بسیاری از اصول تربیت را غیر از آنچه گذشت معرفی کرده‌اند(۲۱)

با توجه به این که بررسی همه اصول یاد شده در حوصله این مقاله نمی‌گنجد و اصول یاد شده را نیز می‌توان در هم ادغام و یکسان‌سازی کرد، در ادامه به پنج اصل مهم تربیتی در سیره امام رضا «ع» اشاره خواهیم کرد.

 

اصل اعتدال

یکی از مهم‌ترین اصول تربیتی «اصل اعتدال» است.(۲۲) یکی از دلایلی که پدران و مادران و برخی از مربیان و معلمان نمی‌توانند به‌خوبی از عهده تربیت فرزندان و متربیان خودشان بر آیند، بی‌توجهی به این اصل است.

اعتدال مصدر باب افتعال از ریشه «ع- د- ل» و در لغت به معناى حد متوسط بین دو وضعیت دیگر(۲۳) و به‏طور کلى هرگونه تناسبى است که لازمه آن برقرارى مساوات بین جهات مختلف است،(۲۴) از این‏رو نقطه مقابل اعتدال، افراط و تفریط نامیده مى‏شود(۲۵) که مفهوم جامع هر دو فساد به معناى خروج از حالت اعتدال است، بنابراین، دو مفهوم «اعتدال» و «صلاح» با یکدیگر رابطه جانشینى و هر دو با مفهوم «فساد» رابطه تقابلی دارند؛(۲۶) همچنین با توجه به اینکه اعتدال به معناى میانه‏روى است، اسراف نقطه مقابل آن به شمار مى‏رود.(۲۷)

مفهوم اعتدال در قرآن را مى‏توان از واژگان «قوام» (فرقان/ ۲۵، ۶۷)، «وسط» (بقره/ ۲، ۱۴۳)، «قصد» (لقمان/ ۳۱، ۱۹)، «سواء» (قصص/ ۲۸، ۲۲) و «حنیف» (آل عمران/ ۳، ۶۷) استفاده کرد. همه این واژگان با اندکى اختلاف به وضعیت میانه و حد وسط اشاره دارد.

در احادیث اسلامى نیز موضوع اعتدال بیشتر در قالب کلیدواژه «قصد» مورد تأکید و سفارش ویژه قرار گرفته و با معادل قرار دادن آن با مفهوم حق، هرگونه خروج از راه اعتدال نوعى ستم شمرده شده است.(۲۸)

امام رضا «ع» نیز بر رعایت این اصل در تربیت فردی و اجتماعی تأکید کرده‌اند به عنوان نمونه می‌فرمایند: «از لذائذ دنیوی نصیبی برای کامیابی خویش قرار دهید. تمایلات دل را از راه‌های مشروع برآورید. مراقبت کنید در این کار به مردانگی و شرافتتان آسیب نرسد و دچار اسراف و تندروی نشوید.  تفریح و سرگرمی‌های لذت‌بخش شما را در اداره زندگی یاری می‌کند و با کمک آن بهتر به امور دنیای خویش موفق خواهید شد.»(۲۹)

امام رضا «ع» میانه‌روی در زمینه هزینه خانواده را مایه بقا و دوام زندگی معرفی می‌کنند و کسانی را که در مصرف، به خود و خانواده خود سخت می‌گیرند و خسّت می‌ورزند و هم آنان را ‌که اسراف و زیاده‌روی می‌کنند از جاده مستقیم بیرون می‌دانند.

از امام رضا «ع» درباره چگونگی تأمین مخارج خانواده سئوال شد، فرمودند: «مخارج خانواده حد وسط است میان دو روش ناپسند. خداوند اسراف (زیاده‎روی) و اقتار (سخت‌گیری) را ناخوشایند می‌دارد(۳۰) و در قرآن فرموده است: «و کسانى‏اند که چون انفاق کنند نه ولخرجى مى‏کنند و نه تنگ مى‏گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمى‏گزینند.»(۳۱)

 

اصل ابراز محبت

یکی دیگر از اصول تربیتی اصل ابراز محبت است(۳۲) که در بسیاری از موارد مورد غفلت قرار می‌گیرد. همه پدران و مادران به فرزندان خود علاقه دارند، ولی بسیاری از آنها از ابراز محبت خودداری می‌کنند. در حالی که در دین اسلام به اصل ابراز محبت توجه ویژه‌ای شده است. قرآن کریم اخلاق پیامبر«ص» را که مظهر رحمت و مهرورزی بوده‌اند، می‌ستاید و می‌فرماید: «فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِن حَولِکَ: پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.»(۳۳) و در آیه دیگری می‌فرماید: «وَ ما أَرسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَه لِلْعالَمین: و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.»(۳۴)

اسلام از همه انسان‌ها می‌خواهد که به چشم همنوع به یکدیگر بنگرند و به یکدیگر ابراز محبت کنند؛ کرامت انسانی را در میان هم پاس دارند و در رفع حوائج هم بکوشند و از هم حمایت کنند و در گرفتاری‌ها به یاری هم بشتابند و خلاصه (انسان بودن) را ارج بگذارند و نسبت به انسان‌های دیگر احساس نزدیکی و دوستی کنند.

در حدیثی آمده که امام صادق «ع» در پاسخ به سئوالی در مورد دوستی و محبت فرمودند: «هَل الدّین اِلاّ الحُب؟» (۳۵) نقطه مقابل محبت نفرت و تبری است که زندگی را در کام انسان تلخ و ناگوار می‌سازد.

امام رضا«ع» نیز اصل ابراز محبت را برای تربیت جامعه به‌ویژه فرزندشان امام جواد «ع» به کار می‌گرفتند. رفتار حضرت با فرزندشان امام جواد «ع» آن قدر محبت‌آمیز و توأم با احترام بود که ایشان را به نام صدا نمی‌زدند بلکه بیشتر با کنیه مورد خطاب قرار می‌دادند. به عنوان مثال وقتی مردم از ایشان می‌پرسیدند: «امام بعد از شما کیست؟» می‌فرمودند: «ابوجعفر امام بعد از من است.»(۳۶) ابراز محبت امام رضا«ع» به فرزندشان مثال زدنی بود. گاه امام جواد«ع» را در آغوش می‌کشیدند و بین دو چشم او را می‌بوسیدند و می‌فرمودند: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا(۳۷): پدر و مادرم به‌فدایت، تو برای مقام امامت شایستگی داری.»

آن حضرت حتی در آخرین لحظات زندگی در حالی که در بستر شهادت بودند از ابراز محبت به فرزند نوجوان خویش دریغ نورزیدند؛ به احترام او بلند شدند، دست به گردن فرزند انداختند، او را در آغوش گرفتند و میان چشمانش را بوسیدند.(۳۸)

 

اصل رعایت عزت نفس

یکی دیگر از اصول مهم تربیتی اصل عزت نفس است.(۳۹)  این اصل نیز باید به‌جد مورد توجه همه مربیان قرار گیرد. مربیان از سویی نباید دانش خود را به متاع قلیل دنیا بفروشند و از دیگر سو نباید عزت نفس متربیان را نادیده بگیرند. ممکن است برخی از  مربیان، فرماندهان و حاکمان عزت نفس فرزندان، دانش آموزان، سربازان و مردم را رعایت نکنند و  چنین تصور ‌کنند که به صرف این که معلم یا پدر و مادر و… شده‌اند حق دارند در باره متربیان هرگونه که دوست داشته باشند،  بدون در نظر گرفتن عزت نفس آنان عمل کنند، در حالی این روشی ناپسند و خلاف اصول اصلی تربیتی است.

به فرموده قرآن، عزت اختصاصاً از آنِ خداوند و پیامبر و مؤمنان است: «وَ لِلّهِ اَلْعِزَّه وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤمِنِینَ.»(۴۰)

مقصود از آیه این است که مؤمن باید عزیز باشد و عزت نفس خود و دیگران را به‌درستی رعایت کند. این یک نوع توجه دادن به عزت نفس است. در احادیث و سیره معصومان«ع» نیز به عزت نفس توجه ویژه‌ای شده است. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» چنین نقل شده است که: «اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّهِ الاَنْفُس»(۴۱) حاجاتتان را با عزت نفس بخواهید. همچنین: «بی‌نیازی به داشتن مال بسیار نیست، بی‌نیازی حقیقی بی‌نیازی نفس است.»(۴۲)

در نهج البلاغه نیز به عزت نفس توجه ویژه‌ای شده است. امام علی«ع» به یارانشان فرمودند: «مرگ در زندگی ذلت‌بار و زندگی در مرگ با عزت است.»(۴۳) بنا بر خطبه فوق عزت نفس ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد.

با بررسی سیره امام رضا«ع» درمی‌یابیم که اصل یاد شده در سیره آن حضرت جایگاه ویژه‌ای داشت. یکی از اهداف مأمون از فراخوانی امام رضا به خراسان و واگذاری تحمیلی ولایتعهدی به آن حضرت، سرگرم کردن ایشان به امور دنیوی و سلب عزت نفس ایشان بود، ولی امام«ع» در طول دوره حضور در خراسان سعی ‌کردند با دخالت حداقلی در امور حکومتی مأمون، همواره عزت نفس خود را حفظ کنند.

جالب توجه این است که از منظر امام رضا«ع» عزت نفس همه انسان‌ها از هر رنگ و نژاد و مذهب و قبیله‌ای که باشند باید حفظ شود. هیچ پدری حق ندارد در مورد فرزندانش تصمیمی بگیرد که عزت نفس آنها را از بین ببرد.

زکریا بن آدم گوید به امام رضا«ع» عرض کردم که مردی از اهل ذمه که به فقر و تنگدستی مبتلا شده بود فرزندش را آورد و گفت: «فرزندم مال تو. او را خوراک بده و او برده‏ تو باشد. امام«ع» مرا از این کار نهی و تأکید کردند که نه او و نه پدر فرزند حق چنین کاری را ندارند.»(۴۴)

از دیگر سو، تربیت، به‌ویژه تربیت دینی به خاطر دنیاطلبی نیز بسیار ناشایسته است. از نگاه امام رضا«ع» دست نیاز به سوی دیگران بردن کلید فقر و تنگدستی است.(۴۵) پس هیچ کس نباید عزت نفس خود را با دنیاطلبی لکه‌دار کند. خداوند متعال به پیامبران، از جمله حضرت نوح،(۴۶) پیامبر اعظم،(۴۷) هود (پیامبر قوم عاد)(۴۸) و… دستور می‌دهد با صراحت به مردم بگویند که آنان در برابر نبوت و آموزش‌های دینی که به مردم می‌آموزند، هیچ پاداش مادی مطالبه نمی‌کنند.

بنابراین رعایت عزت نفس از سوی مربیان و مدیران جامعه اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد که اگر بدان توجه شود، بسیاری از مشکلات مرتفع خواهند شد.

 

 اصل تغییرپذیری انسان

اصل فوق نیز یکی از اصول تربیتی است. باور آدمی به تحول‌پذیری شخصیت، معنای جدیدی از تربیت‌پذیری بی‌نهایت متربی را ترسیم می‌کند چنین رویکردی به حصول امید و مثبت‌گرایی می‌انجامد و در درون انسان، منجر به حرکت و پویایی نوینی می‌شود.

اگر والدین، مربیان، معلمان، نویسندگان، روحانیون و دیگر دست‌اندرکاران امور تربیتی به این اصل توجه کنند، هیچ‌گاه از تربیت خسته نمی‌شوند و برای افراد مختلف با سنین متفاوت و گرایش‌های مختلف و… برنامه‌ریزی فرهنگی می‌کنند.

برخی از روانکاوان نظیر فروید و کارن هورنای دوران کودکی را سرحد و منتهی‌الیه شکل‌پذیری انسان فرض می‌کنند. برخی مانند یونگ مرز تغییرپذیری انسان را تا چهل سالگی می‌دانند.(۴۹) در برابر نظریات یادشده، از دیدگاه اسلام، تغییرناپذیری انسان حد و مرزی ندارد و آدمی تا پایان عمر می‌تواند خود را تغییر دهد.

قرآن کریم می‌فرماید: «خداوند بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از میان آنها برانگیخت که بر آنها  آیات خدا را تلاوت کند و نفوسشان‌ را از آلایش و نقص پاک گرداند  و احکام شریعت و حقایق حکمت را به آنان بیاموزد، هرچند از پیش گمراهی آنها آشکار بود.»(۵۰)

این آیه شریفه دلالت بر این واقعیت دارد که نفس آدمی قابل تغییر است و پیامبران نیز به همین منظور آمده‌اند و چنانچه اخلاق انسان قابل تغییر ‌نبود،  بعثت انبیا نوعی نقض غرض بود.

امام خمینی در این خصوص می‌فرماید: «باید دانست که مقصود از طبیعی بودن و فطری بودن خلقی، آن نیست که ذاتی غیرقابل تغییر است، بلکه جمیع ملکات و اخلاق نفسانیه تا نفس در این عالم حرکت و تغییر و در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و دارای هیولی و قوه است، قابل تغییرند و انسان می‌تواند جمیع اخلاق خود را متبدل به مقابلات آنها کند.(۵۱)

توجه به اصل تغییرپذیری انسان باعث می‌شود که مربی همواره و خستگی‌ناپذیر به تلاش خودش ادامه دهد و همه روش‌های افزایش تأثیر تربیت را به کار گیرد تا زودتر به نتیجه برسد. این اصل می‌تواند به عنوان یکی از اصول حاکم تربیتی باشد و همه روش‌های افزایش تأثیر تربیت ذیل این اصل جای می‌گیرد.

اصل رعایت مقتضای حال

رعایت مقتضای حال مربی و متربی نیز از اصول مهم تربیتی است که «اصل توجه به ابعاد وجودی انسان و مراحل رشد وی» که مورد تأکید برخی از دانشمندان علوم تربیتی قرار دارد(۵۲) به این اصل بازگشت می‌کند.

یکی از مشکلات اصلی تربیتی که باعث شده در موارد فراوانی، تربیت ناموفق جلوه کند، بی‌توجهی به این اصل است. ممکن است مربی تربیتی، پدر و مادر، سخنران مذهبی و هر که به امر تربیت اهتمام دارد، مطلبی که برای افراد بزرگسال مناسب است برای کودکان بیان کند، آنچه را که برای افراد تحصیلکرده مناسب است، برای بی‌سوادان بگوید، محتوای فیلم‌هایی را که باید برای افراد خاصی بیان شوند، در برنامه خردسالان ارائه شود و… در این‌گونه موارد، غالباً تربیت ناموفق است، در حالی که مربی باید با توجه به مقتضای حال خودش و متربی و موقعیت روحی و جسمی و فرهنگی که وجود دارد؛ مطالب خودش را تهیه و ارائه کند. او باید در زمانی که آمادگی کامل دارد، به پرسش‌های متربیان پاسخ دهد و در پاسخ‌گویی نباید فروتر از حد مخاطب سخن بگوید که کلامش سخیف شمرده شود و نباید فراتر از فهم مخاطب سخن بگوید که گفتارش نامفهوم شمرده شود.

این اصل مورد عنایت شارع نیز قرار گرفته و در سیره اهل بیت«ع» نیز بر رعایت آن تأکید شده است. رعایت مقتضای حال را می‌توان در دو بخش مقتضای حال مربی و متربی تقسیم کرد.

 

مقتضای حال مربی

تربیت نیز همانند بسیاری از کارهای دیگر باید در زمان مناسب خود انجام شود، در غیر این صورت نتیجه مورد نظر را نخواهد داشت. در برخی مواقع، به هر دلیل روحی و غیرروحی، مربی آمادگی تدریس، سخنرانی، پاسخگویی و… را ندارد، در چنین مواقعی نباید انتظار تربیت مناسب داشت. چنان‌ که امام على«ع» فرمود: «گاه باب پاسخ بر شیواسخن بسته مى‌شود.»(۵۳) یعنی هر چند مربی سخنور زبردستی است، ولی در عین حال به خاطر برخی مشکلات نمی‌تواند پاسخ مناسب ارائه کند و به فرموده آن حضرت، گاه مرد زبان‌آور از حجت‌آورى درمى‌ماند.

گویند یکى از استادان برجسته به شاگردان و دانشجویان، توصیه مى‌کرد که در برخى از اوقات ـ راجع به مسائل دین ـ از من سئوال نکنید: ۱ـ آنگاه که راه مى‌روم. ۲ـ زمانى که با مردم سرگرم گفت‌وگو هستم. ۳ـ وقتى که سرپا ایستاه‌ادم. ۴ـ موقعى که براى استراحت، به چیزى تکیه کرده‌ام؛ زیرا انسان در چنین مواقعى از تمرکز حواس و اندیشه محروم است و نمى‌تواند فکر خود را در جهت اداء مطلب متمرکز سازد. فقط موقعى از من پرسش کنید که بهترین زمان تجمع حواس و تمرکز اندیشه‌ها به شمار مى‌آید. (و من آمادگی کامل برای پاسخ‌گویی دارم).(۵۴)

 

مقتضای حال متربی

رسول گرامی اسلام به زبان قوم و متناسب ظرفیت مخاطبانشان سخن می‌گفتند و این روایت آن حضرت مشهور است: «ما پیامبران مأمور شده‌ایم به اندازه عقل مردم با آنان سخن بگوییم.»(۵۵)

رعایت مقتضای حال مردم که آن را می‌توان با عنوان «توجه به تفاوت‌های فردی» نیز نام‌گذاری کرد، از روش‌های مهم تربیتی است و در سیره ائمه«ع» مورد توجه جدی قرار گرفته است. امام رضا«ع» به یکى از اصحاب خود پیغام دادند که در پاسخ به پرسش‌هاى مردم، قدرت درک و ظرفیت آنان را در نظر بگیرد و از طرح آنچه برایشان قابل فهم نیست، بپرهیزد.(۵۶)

مربی باید با توجه به مقتضای حال سخن بگوید و گفتار و رفتار خود را به گونه‌ای تنظیم کند که بهترین اثربخشی را داشته باشد. نمونه عینی و کامل رعایت مقتضای حال در تربیت را می‌توان در رفتار امام رضا«ع» هنگام رفتن به نماز عید ترسیم کرد.

روز عیدی مأمون از امام«ع» تقاضا کرد که نماز عید را با مردم بخوانند. امام نپذیرفتند. پس از اصرار مأمون، امام با او شرط کردند که نماز را بر سیره پیامبر و روش امیرمؤمنان علی«ع» اقامه خواهند کرد. با انتشار این خبر مردم مرو مشتاقانه برای شرکت در مراسم و بهره‌گیری از وجود حضرت رضا«ع» خود را آماده کردند. هنگامی که خورشید طلوع کرد، حضرت غسل کردند و عمامه سفیدی بر سر گذاشت و یک سر آن را روی سینه و سر دیگر را میان دو شانه انداختند و خود را معطر کردند و عصائی به دست گرفتند و حرکت کردند. موقع خروج از منزل، امام رضا«ع» سربه سوی آسمان بلند کردند و چهار تکبیر گفتند این تکبیرها با چنان صلابت و روحانیت خاصی ادا ‌شدند که گویی آسمان و در و دیوار با نوای امام«ع» همنوا بودند. سرداران، نظامیان و سایر مردم که با آمادگی و آراستگی تمام در بیرون منزل صف کشیده بودند، هنگامی که امام رضا«ع» و یارانشان را به آن صورت مشاهده کردند، به پیروی از امام رضا«ع» و هماهنگ با ایشان فریاد تکبیر سردادند. شهر مرو یکپارچه فریاد تکبیر سرداد و از گریه و ناله هزاران زن و مرد مشتاق اهل بیت«ع» به لرزه درآمد. سرداران نظامی هنگامی که حضرت را با آن حال دیدند از مرکب‌های خود پیاده شدند و کفش‌هایشان را درآوردند و کنار گذاشتند و به دنبال امام تکبیرگویان به راه افتادند. حضرت رضا«ع» پیاده راه می‌پیمودند و هر ده قدم یک بار می‌ایستادند و با نوای ملکوتیشان تکبیر می‌گفتند. هنگامی که این خبر به مأمون رسید، احساس خطر کرد وامام رضا«ع» را از میانه راه بازگرداند.(۵۸)

آری رعایت مقتضای حال در برخی از موارد باعث می‌شود یک کلام یا نکته به اندازه ساعت‌ها موعظه اثربخشی تربیتی داشته باشد.

*استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رک: بقره، ۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل‏عمران، ۱۶۴؛ جمعه، ۲ و… .

۲ـ آیین انقلاب اسلامی (گزیده‌ای از اندیشه‌ها و آرای امام خمینی) ص ۲۰۱٫

۳ـ ممتحنه، ۴ و احزاب، ۲۱٫

۴ـ چنانکه امام حسین«ع» می‌فرماید: فَلَکُم فیَّ اُسوه (تحف العقول، ص ۵۰۵) من برای شما الگو هستم.

۵ـ مفردات، ص ۳۴۰،« ربو».

۶ـ التحقیق، ج ۳، ص ۲۰، «رب»؛ ص ۳۴، «ربو»؛ لغت‏نامه، ج ۴، ص ۵۷۷۶، «تربیت»

۷ـ لغت‏نامه، ج ۴، ص ۵۷۷۸، «تربیه».

۸ـ لسان‏العرب، ج ۵، ص ۱۲۶- ۱۲۸، «ربا».

۹ـ تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى، ص ۵۷٫

۱۰ـ لسان العرب، ج ۵، ص ۱۲۸،« ربو».

۱۱ـ شیوه‏هاى تعلیم، ص ۲۸٫

۱۲ـ فرهنگ قرآن، ج‏۷، ص ۴۴۸٫

۱۳ـ دهخدا، لغت نامه، ج۲، ص ۷۰۰٫

۱۴ـ نفیسی، فرهنگ نفیسی، ص ۲۷۹٫

۱۵ـ خداپرستی، فرهنگ واژگان مترادف و متضاد، ص۱۶٫

۱۶ـ فرهنگ علوم رفتارى، ذیل مدخل Principle

۱۷ـ رک: طالبیان، ترمینولوژی فقه و اصول(۱) http://oloum-ensani. mihanblog. com/post/142 ).

۱۸ـ رک: کلینی، کافی، ج۱، ص۶۰ و ج۴، ص۱۸۸ و ج۵، ص۲۱۵ و۵۰۵٫ همچنین رک: صدوق، من‏لایحضره‏الفقیه، ج۱، ص۲۹۹ و ص۳۵۱ و ص۵۴۱ و… .

۱۹ـ که عبارتند از: اصل کرامت و شرافت، اصل مساوات و برابری، اصل اختیار، آزادی و آگاهی، اصل توجه به ابعاد وجودی انسان و مراحل رشد وی، اصل جهت و هدف داشتن حیات انسان، اصل قابلیت و استعداد انسان برای کمال، اصل لزوم عمل برای رشد و کمال انسان و اصل مبارزه با جهل و خرافات (احمدی، اصول و روش‌های تربیت در اسلام، صص۱۰۶-۱۴۵).

۲۰ـ که عبارتند از: اصل فعالیت، اصل کمال، اصل حریت، اصل سندیت، اصل تفرد، اصل اجتماع (شریعتمداری، اصول تعلیم و تربیت، ص۲۳).

۲۱ـ همان.

۲۲ـ بهرامی، درآمدی بر اصول تربیت، ص ۵۵٫

۲۳ـ لسان العرب، ج ۹، ص ۸۵؛ القاموس‏المحیط، ج ۴، ص ۲۰، «عدل».

۲۴ـ مفردات، ص ۵۵۳، «عدل».

۲۵ـ التحقیق، ج ۹، ص ۶۱- ۶۲، «فرط».

۲۶ـ التوقیف، ج ۱، ص ۵۵۶؛ مفردات، ص ۶۳۶، «فسد».

۲۷ـ التعریفات، ص ۳۸٫

۲۸ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۹۴، ۱۰۳، ۱۹۵، ۲۲۲؛ نامه ۲۱، ۳۱، حکمت ۱۴۰٫

۲۹ـ بحارالانوار ۱۷،  ص۲۰۸.

۳۰ـ صدوق، الخصال، ج‏۱، ۵۵٫

۳۱ـ فرقان، ۶۷٫

۳۲ـ بهرامی، درآمدی بر اصول تربیت، ص ۶۷٫

۳۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۳۴ـ انبیاء، ۱۰۷٫

۳۵ـ بحار الأنوار، ج‏۱۰۱ ص ۱۳۰٫

۳۶ـ مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏۱، ۲۱۰٫

۳۷ـ بحار الأنوار، ج‏۵۰، ص ۵۹٫

۳۸ـ امالی صدوق، ص ۶۶۳٫

۳۹ـ بهرامی، درآمدی بر اصول تربیت، ص ۵۹٫

۴۰ـ منافقون، ۸٫

۴۱ـ نهج الفصاحه، حدیث ۳۲۵، ص۶۴٫

۴۲ـ دیلمی، اعلام الدین، ج۱، ص ۱۵۹٫

۴۳ـ نهج البلاغه، خطبه۵۱٫

۴۴ـ مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏۲، ۳۰۴٫

۴۵ـ المسأله مفتاح البوس بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۵۷٫

۴۶ـ هود، ۲۹٫

۴۷ـ شورى، ۲۳٫

۴۸ـ هود، ۵۱٫

۴۹ـ شرفی محمدرضا، تربیت اسلامی با تاکید بر دیدگاه‌های امام خمینی «ره»، ص ۵۰ و او از شولتس، دوان، روانشناسی، کمال، ترجمه گیتی خوشدل، بخش یونگ.

۵۰ـ آل عمران، ۱۶۴٫

۵۱ـ امام خمینی، چهل حدیث، ص ۵۱۰٫

۵۲ـ احمدی، اصول و روش‌های تربیت در اسلام، صص۱۰۶-۱۴۵٫

۵۳ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۸۰٫

 

۵۴ـ شهید ثانی، منیه المرید، ص ۲۵۸٫

۵۵ـ کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۳، صدوق، أمالی ص ۵۰۴٫

۵۶ـ در این باره روایات فراوانی در دست است، برای آگاهی از آنها رک: مجلسی، بحارالأنوار ج ۲، ص ۶۴٫

۵۷ـ ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۶۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام رضا «ع» میانه‌روی در زمینه هزینه خانواده را مایه بقا و دوام زندگی معرفی می‌کنند و کسانی را که در مصرف، به خود و خانواده خود سخت می‌گیرند و خست می‌ورزند و هم آنان را ‌که اسراف و زیاده‌روی می‌کنند از جاده مستقیم بیرون می‌دانند

 

۲٫

مربی باید با توجه به مقتضای حال خودش و متربی و موقعیت روحی و جسمی و فرهنگی که وجود دارد؛ مطالب خودش را تهیه و ارائه کند. او باید در زمانی که آمادگی کامل دارد، به پرسش‌های متربیان پاسخ دهد و در پاسخ‌گویی نباید فروتر از حد مخاطب سخن بگوید که کلامش سخیف شمرده شود و نباید فراتر از فهم مخاطب سخن بگوید که گفتارش نامفهوم شمرده شود

 

۳٫

 

توجه به اصل تغییرپذیری انسان باعث می‌شود که مربی همواره و خستگی‌ناپذیر به تلاش خودش ادامه دهد و همه روش‌های افزایش تأثیر تربیت را به کارگیرد تا زودتر به نتیجه برسد. این اصل می‌تواند به عنوان یکی از اصول حاکم تربیتی باشد

 

 

31آگوست/17

روش‌های دشمن در تضعیف رهبری به استناد آیات و روایات

 

مقدمه

بررسی حوادت چند دهه اخیر حیات انقلاب اسلامی نشان می‌دهد نوک حمله دشمنان داخلی و خارجی انقلاب شکوهمند ایران برای اجرای توطئه­های خطرناک خود علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، هجوم و حمله به رأس هرم نظام، یعنی رهبری است. اصولاً آنچه در طول تاریخ بیش از امور دیگر مورد حمله و هجوم همه‌جانبه دشمنان قرار گرفته، «رهبری و زعامت اسلامی» بوده است.

«رهبری و امامت» در نظام اسلامی، بحث اسلام مجسّم است که اسلام را از حالت نظری و تئوریک خارج می­کند و به آن جنبه «عملی» و «نمود عینی» می­بخشد. دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب نیز این مسئله را به‌خوبی دریافته­اند که محرّک اصلی و بسیج کننده ملت‌ها علیه مستکبران و استعمارگران همان «رهبری جبهه حق» است؛ از این‌رو همه باطل‌پیشگان و در رأس آنها استکبار جهانی و فرزند نامشروعش (اسرائیل غاصب)، مبارزه با رهبری را در رأس برنامه­های خود قرار داده­اند و بیش از هر چیزی، تیرهای زهرآگین خویش را به سوی رهبری جبهه حق نشانه رفته­اند.

بر این اساس یکی از راهبردهای دشمن برای براندازی انقلاب، تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن است. مقابله با اصل نظریه ولایت‌فقیه نیز از شگردهای دشمنان انقلاب است. استحکام نظام انقلابی در ایران، همان­گونه که در قانون اساسی ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولایت‌فقیه است. تا زمانی که خدشه­ای به این اصل وارد نیامده، براندازی انقلاب ناممکن خواهد بود.

از این­رو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشکیک و حملات خود را متوجه اساس ولایت‌فقیه کرده‌اند. آنان نه تنها در این راه از به کار گرفتن برخی از نیروهای «نفوذی» خود در مراکز مختلف تصمیم‌گیری و اجرایی خودداری نکردند، بلکه در طرحی ویژه چنین وانمود کردند که مثلاً ولایت‌فقیه ریشه محکم فقهی و تاریخی ندارد و اگر هم ریشه­دار باشد، کاربرد سیاسی ندارد. گاهی نیز در راستای این هدف، حمله به نهادهای وابسته به رهبری را در دستور کار خود قرار می­دهند.

قرآن کریم درباره تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن در جوامع اسلامی می­فرماید: «…وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِم لِیَأْخُذُوهُ…؛ هر امّتی در پی آن بود که توطئه­ای کند و پیامبرش را بگیرد(وآزار دهد).»(۱)

در آیه ­دیگر می­فرماید: «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ…؛ به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می­کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از (مکه) بیرون کنند.»(۲)

روشن است که جنگ دشمن با «رهبری جبهه حق» همیشه شکل ثابتی نداشته است؛ زیرا دشمن متناسب با زمان و مکان، تاکتیک و شیوه متناسبی را اختیار می­کند، مثلاً آنجا که رهبری از نفوذ و وجهه اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد، برخورد خشن و تند برای براندازی و حذف وی کاری بسیار مشکل و در برخی مواقع غیرممکن می­شود، بنابراین در چنین مرحله­ای دشمن از شیوه­های تند و قهرآمیز صرف­نظر و از روش‌های دیگر استفاده می‌کند.

در این نوشتار مختصر به مهم­ترین روش‌ها و شیوه­های دشمن در تضیف رهبری می­پردازیم.

 

مهم­ترین روش‌های دشمن در تضیف رهبری

۱ـ ایجاد تردید در حقانیت رهبری

یکی از ترفندها و نیرنگ­هایی که دشمنان علیه رهبر الهی به کار می­گیرند، ایجاد تردید و ابهام در بین مردم نسبت به مقام رهبری است؛ البته در جوامع عقب‌افتاده­ای که از رشد فرهنگی قابل ملاحظه­ای برخوردار نیستند و به بلوغ فکری لازم نرسیده­اند، این حربه مؤثرتر است. به تعبیر دیگر دشمن با تکیه بر روی نقاط دارای ابهام به تحریک افکار و ایجاد علامت­های سئوال فراوان و شایع گردانیدن «اگرها» و «مگرها» می‌پردازد.(۳)

قرآن کریم نمونه­هایی از حرکت مزوّرانه و توطئه­آمیز دشمنان را در باره رهبران الهی در فرازهایی تاریخی بیان می­کند: «و گفتند: چرا این پیامبر غذا می­خورد و در بازارها راه می­رود؟ چرا فرشته­ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار نماید؟ یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که (میوه) آن بخورد.»(۴)

«…آیا انسان‌هایی مثل ما می­خواهند ما را هدایت کنند؟!…»(۵)

«اشراف متکبّر قوم او (صالح) به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا (به راستی) شما یقین دارید که «صالح» از طرف پروردگار خود فرستاده شده است.»(۶)

عدّه­ای از دشمنان پیامبر اکرم«ص» گفتند: «به راستی پیامبر مرد فقیر و بیچاره­ای است، چگونه شایسته چنین مقام رفیع و بزرگی است!».(۷)

 

۲ـ تقدس‌زدایی از رهبری با استفاده از حربه تهمت و افترا

دشمن همیشه برای رسیدن اهدافش به هر وسیله ممکن دست می­زند و کاری به این که آن وسیله مشروع باشد یا نباشد ندارد؛ زیرا به نظر او هدف توجیه کننده وسیله است. از آنجایی که دشمن با «رهبری اسلامی» به مثابه بزرگ­ترین خصم خویش برخورد می­کند، این حربه «تهمت و افترا» که در جهان امروز به عنوان یک شگرد دیپلماسی و یک جنگ سرد مطرح است، بیش از هر جای دیگر متوجه رهبری اسلامی است؛ چنان ­که در تاریخ اسلام می­بینیم که اکثر پیشوایان نظام الهی از ضربات این حربه مصون نمانده­اند، ولی کیفیت به کارگیری این حربه، متناسب با محیط و جوّ فکری و فرهنگی مردم بوده است.

براساس آیاتی از قرآن کریم، طرّاحان صحنه باطل برای پراکنده ساختن مردم از گرد وجود رهبری حق، او را «دگرگون کننده عقائد مردم»،(۸) «فردی آشوبگر! فتنه­انگیز»،(۹) «دیوانه! شاعر! افسونگر»،(۱۰) «دروغگو»،(۱۱) «گمراه! و منحرف»،(۱۲) «عامل زیانکاری جامعه»(۱۳) و «فریبکار و مزوّر»(۱۴) و… معرفی می­کردند.

در تاریخ صدر اسلام نیز شواهدی عینی فراوانی وجود دارند که دشمنان اولیای الهی از حربه­های مختلفی برای تضعیف رهبران الهی استفاده می­کردند.

ابوجهل در انجمن «دارالندوه» که برای کشتن پیامبر«ص» جمع شده بودند، درباره پیامبر«ص» این چنین گفت: «محمد بن عبدالله به خدایان ما دشنام داده، جوانان ما را تباه و فاسد نموده و جماعت ما را پراکنده ساخت.»(۱۵)

همچنین بعد از آن که پیامبر«ص» به مدینه هجرت کردند، شخصی به نام «عبدالله بن اُبیّ (سرسلسله منافقان) خطاب به آن حضرت گفت: به نزد کسانی که تو را فریب داده­اند، برو؛ در سرزمین ما، ما را فریب مده.»(۱۶)

در تاریخ انقلاب نیز آمده است، در مسافرتی که شاه ایران (محمدرضا پهلوی) در چهارم بهمن ۱۳۴۱ به «قم» داشت و با عدم استقبال علما و رهبران نهضت روبه­رو شد، از فرط ناراحتی وارد حرم حضرت معصومه«س» نشد و ضمن سخنان خود گفت: «… همیشه یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، سنگ در راه ما می­انداختند، ریرا مغز آنان تکان نخورده و قابل تکان خوردن نبوده… و از هزاران سال پیش تا کنون فکرشان تکان نخورده.»(۱۷)

همچنین دستگاه جاسوسی شاه (ساواک) پس از تبعید امام طی اطلاعیه­ای که از رادیو پخش و در جراید عصر تهران منتشر شد، خبر تبعید ایشان را بدین شرح اعلام داشت: «طبق اطلاع موثّق و شواهد و دلایل کافی چون رویه آقای «خمینی» و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، بنابراین در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.»(۱۸)

گرچه این «شایعات، سخیف و باور نکردنی بودند، امّا به هر حال روی عدّه­ای اثر می­گذاشتند، زیرا اصولاً مردم با آگاهی از اینکه چیزی شایعه است و واقعیت ندارد، باز چند درصدی تحت‌تأثیر قرار می­گیرند و طبیعی است که اگر ده‌ها بار گفته شود فلانی مجنون، دروغگو و آشوبگر و… است، در هر حال اثر خواهد داشت.»(۱۹)

آیات قرآن و برخی از جریان‌های تاریخی نشان می‌دهند که وارد کردن چنین نسبت‌های بی‌پایه‌ای به انبیا و رهبران الهی از دیرباز سابقه داشته است. سردمداران کفر و الحاد نمی‌خواستند که مردم «این آواهای رحمانی رهبران حق و فضیلت» را که شنونده را سخت مجذوب خود می‌کرد، بشنوند و بیدار شوند.

روشن است که هدف دشمنان اسلام و در رأس همه آنها استکبار جهانی از دادن چنین نسبت‌های بی­پایه‌ای به رهبران نهضت‌های اسلامی، تضعیف رهبری و ترور شخصیت و منزوی کردن آنهاست.

 

۳ـ تضعیف دستیاران و تشکیلات رهبری

قرآن کریم در سوره هود می­فرماید: «اشراف کافر قوم نوح گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده­اند، جز گروهی اراذلِ ساده­لوح نمی‌یابیم.»

در آیه­ای دیگر می­فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء؛ و هنگامی که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می­گویند: آیا ما نیز همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟»(۲۰)

در تاریخ انقلاب اسلامی آمده است: شاه (محمدرضا پهلوی) درباره فدائیان و دستیاران «رهبری نهضت» پانزده خرداد ۱۳۴۲ چنین گفت: «… باید به شما بگویم که متأسفانه کسانی که بساط پانزده خرداد را به راه انداختند، کما اینکه در میان کسانی که زخمی یا دستگیر شده­اند، خیلی از آنها می­گفتند که ما چه کار کنیم! به ما «بیست و پنج» ریال پول داده بودند و می­گفتند در کوچه­ها بدوید و بگویید زنده باد فلانی!»(۲۱)

این دیکتاتور در این نطق لبه تیز حمله خود را متوجه دستیاران و مقلدین رهبری که به حمایت و پشتیبانی از رهبری امام خمینی«ره» به پا خاستند، کرده که آنان ـ العیاذ بالله ـ آن قدر نادان و حقیر و بیچاره بودند که جان خود را در مقابل مبلغ ناچیزی به مخاطره می­انداختند و خود را در مقابل رگبار مسلسل‌های دژخیمان رژیم قرار می­دادند! زهی بی‌شرمی و وقاحت!

بعد از پیروزی انقلاب نیز دشمنان با مطرح ساختن بحث حاکمیت دوگانه و تقسیم‌بندی نهادهای حکومتی به انتصابی و انتخابی و القاء تضاد و تعارض میان این دو، به تضعیف رهبری و وحدت ملی پرداختند. تلاش دشمن آن بود که با این القائات شوم، نهادهای منتسب به رهبری را در اذهان مردم تضعیف کند و وجود چنین سازمان‌هایی را مخالف مردم‌سالاری دینی جلوه دهد.

موضع­گیری­های شیطنت­آمیز و جانبدارانه و رفتارهای مشکوک و مرموز و موذیانه دستگاه­های اطلاع­رسانی و کیفیت خبررسانی دشمنان از بخش (به اصطلاح آنان) انتخابی، یکی دیگر از سیاست‌ها و توطئه­های عمیق دشمنان در آسیب­رسانی به ساختار انقلاب ولایت­مدار مردم سالار دینی بوده است، امّا با یاری خداوند، تمام این توطئه­ها و نقشه­ها در پرتو رهبری­های پیامبرگونه و تدابیر حکیمانه امام خمینی«ره» و موضع­گیری­های خردمندانه مقام معظم رهبری و حضور مقتدرانه مردم در صحنه­های گوناگون شکست خورد و دشمن را ناکام کرد و باعث تعمیق پیوند امام و امت و رهبر و ملت و استحکام پایه­های نظام ولایی گردید و عامل روشن شدن اهمیت، حساسیت جایگاه تعیین­کننده و راهگشای رهبریت (ولایت فقیه) در تداوم انقلاب شد.

بنابراین، مزوّران و طرّاحان صحنه باطل در طول تاریخ اسلام به افراد پاکدل و حقیقت­جو که با مشاهده آثار حقانیت رهبران جبهه حق سر تعظیم فرود می­آوردند، مارک «سفاهت»، «رذالت» و «انحصارطلب» و… می‌زنند، تا بلکه بتوانند از این رهگذر از گرایش مردم بیدار شده به جانب «رهبری بکاهند و او را تنها رها کنند که در این صورت مبارزه با او و ملّت بی رهبر بسیار آسان­تر خواهد بود.

 

۴ـ استهزا و تحقیر رهبری

«استهزا» عبارت از این است که مطلبی را برخلاف آنچه در باطن دارند به گونه­ای اظهار کنند که مفهوم آن نسبت دادن کم‌عقلی به کسی باشد.(۲۲)

قرآن کریم در سه آیه شریفه می­فرماید: «هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی­آمد، مگر این که او را به باد استهزا می­گرفتند.»(۲۳)

«حضرت نوح«ع» مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می­گذشتند، او را مسخره می­کردند.»(۲۴)

«وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا؛ هنگامی که کافران تو را می­بینند، کاری جز استهزا کردن ندارند.»(۲۵)

این آیات شریفه بیانگر این اصل‌اند که استهزای «رهبران الهی» از عادات و سنّت همیشگی و جاریه مجرمین و مستکبرین بوده است.

در تاریخ اسلام به نام افرادی برمی­خوریم که بیش از دیگران در مخالفت با پیامبر«ص» و آزار رساندن به آن حضرت اصرار می­ورزیده­اند. این گروه اغلب از سران قوم و عناصر متنفّذ مکه بودند که «مستهزئین» نامیده شده­اند. این افراد همین که پیامبر«ص» را می­دیدند، زبان به استهزا و تمسخر آن حضرت می­گشودند و سخنان ناهنجار بر زبان می­راندند. قرآن کریم می­فرماید: «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛ ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.»(۲۶)

با توجه به آیات و شواهد تاریخی، این مسئله روشن می­شود که هدف دشمن از این تحقیرها و تمسخرها، شکستن «اُبُّهت و قداست رهبری» (تضعیف رهبری) و متفرق ساختن افراد حق‌طلب و بیدار از اطرافش و یا حداقل بی­اعتنا کرده مردم نسبت به او و رهنمودهایش است.

به هرحال امروزه، تضعیف رهبری نظام اسلامی از جمله اهدافی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی آن را دنبال می­کنند. دشمنان اسلام و مسلمانان دریافته‌اند که یکی از مهم­ترین علل وقوع انقلاب‌ها و خیزش­ها نقش بی­بدیل رهبری است؛ ازین­رو در صددند تا با عناوین گوناگون به تضعیف آن بپردازند، زیرا دشمنان داخلی و خارجی نقش رهبری را در نظام جمهوری اسلامی ایران تجربه کرده و دیده‌اند که وجود رهبر قدرتمند و برخوردار از حمایت­های مردمی و با پشتوانه مکتبی بود که توانست کشتی انقلاب را به ساحل نجات برساند.

 

پی‌نوشت‌‌ها

۱ـ مؤمن، ۵٫

۲ـ‌ انفال، ۳۰٫

۳ـ اقتباس از «مجله پیام انقلاب»، شماره ۶۹، ص۵۵٫

۴ـ فرقان، ۷-۸٫

۵ـ تغابن، ۶٫

۶ـ اعراف، ۷۵٫

۷ـ‌ «التفسیر الکبیر»، ج۸، ص۵٫

۸ـ مؤمن، ۲۶٫

۹ـ اعراف، ۱۲۷٫

۱۰ـ‌ حجر، ۶ و صافات، ۴۶ و یونس، ۲ و ذاریات، ۵۲٫

۱۱ـ قمر، ۲۵٫

۱۲ـ اعراف، ۶۰٫

۱۳ـ مؤمنون، ۳۴ و اعراف، ۹۰٫

۱۴ـ احزاب، ۱۲٫

۱۵ـ طباطبایی، محمد حسین، «المیزان فی تفسیرالقرآن»، ج۹، ص۷۸٫

۱۶ـ‌ سبحانی، جعفر، «فروغ ابدیت»، ج۱، ص۴۵۰٫

۱۷ـ مدنی، سید جلال الدین، «تاریخ سیاسی معاصر ایران»، ج۲، ص۱۵-۱۷٫

۱۸ـ روحانی، سید حمید، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ج۱، ص۷۴۴٫

۱۹ـ جعفریان، رسول، «تاریخ سیاسی اسلام»، ص۱۱۹٫

۲۰ـ بقره، ۱۳٫

۲۱ـ روحانی، سید حمید، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)»، ج۱، ص۵۰۰٫

۲۲ـ طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، ج۵-۶، ص۱۵۹٫

۲۳ـ حجر، ۱۱ و یس، ۳۰ و زخرف، ۷٫

۲۴ـ هود، ۳۸٫

۲۵ـ انبیا، ۳۶٫

۲۶ـ حجر، ۹۵٫

 

 

سوتیترها:

 

۱

.

بعد از پیروزی انقلاب نیز دشمنان با مطرح ساختن بحث حاکمیت دوگانه و تقسیم‌بندی نهادهای حکومتی به انتصابی و انتخابی و القاء تضاد و تعارض میان این دو، به تضعیف رهبری و وحدت ملی پرداختند. تلاش دشمن آن بود که با این القائات شوم، نهادهای منتسب به رهبری را در اذهان مردم تضعیف کند و وجود چنین سازمان‌هایی را مخالف مردم‌سالاری دینی جلوه دهد.

 

۲٫

امروزه، تضعیف رهبری نظام اسلامی از جمله اهدافی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی آن را دنبال می‌کنند. دشمنان اسلام و مسلمانان دریافته‌اند که یکی از مهم‌ترین علل وقوع انقلاب‌ها و خیزش‌ها نقش بی‌بدیل رهبری است؛ ازاین‌رو در صددند تا با عناوین گوناگون به تضعیف آن بپردازند.

 

 

31آگوست/17

امام جواد(ع) و انحرافات و چالش‌های عقیدتی

 

طلیعه نوشتار

واکاوی‌های تاریخی نشان می‌دهند که قلمرو مسلمین همیشه از سوی فرصت‌طلبان و صاحبان قدرت در معرض تهدیدات و خطرات قرار گرفته است. شبهه‌افکنی و آمیختن حق و باطل، پنهان‌ترین حربه در دست دشمنانی است که همواره درصدد زدن ضربات جبران‌ناپذیر بر پیکر جامعه اسلامی هستند؛ لذا بررسی سیره پیشوایان معصوم(ع) در راستای حفظ ارزش‌های اصیل اسلامی از مواردی است که علاوه بر هدایت و نجات انسان‌ها، نقش قابل تأملی را در حفظ آرمان‌های جامعه مسلمانان ایفا می‌کند. از این رو آن بزرگواران در طول زندگی با برکت خویش حضور در صحنه و بیداری نسبت به مسائل را مسئولیتی مهم از جانب خداوند سبحان می‌دانستند. نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت و یازدهمین گوهر عصمت و طهارت حضرت امام محمدتقی(ع) معروف به جوادالأئمه(ع) در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.(۱)

پدر بزرگوارش حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) و مادر مکرمه‌اش بانویی مصری‌تبار به نام «سبیکه» از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام(ص) بود؛ به‌طوری که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی قدیسه و پاکیزه یاد می‌کرد.(۲)

امام جواد(ع) در سن هفت سالگی به امامت رسید و به مدت هفده سال رهبری شیعیان را به عهده گرفت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفای ستم‌پیشه عباسی به نام‌های «مأمون و معتصم» مقارن بود.(۳)

امام محمدتقی(ع) در دوره‌ای امامت خویش را آغاز کرد که به‌رغم اقتدار شیعیان عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش‌های عقیدتی و درگیری‌های مختلف شده بود؛ لذا توانست با اتخاذ بهترین روش‌های آگاهانه از فرهنگ اصیل و ارزش‌های راستین اسلام به صورت شایسته پاسداری کند. همچنین در طول آن سال‌های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت و آگاهی محروم بودند، موفق شد تا ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه‌ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت و ولایت را به قلّه رفیع هدایت برساند. نگارنده در این نوشتار سعی دارد که با الهام از آموزه‌های دینی و سیاسی آن امام همام(ع) به تبیین چالش‌های عقیدتی و انحرافات فکری جامعه اسلامی در عصر امامتش بپردازد. امید است که مورد توجه پویندگان راه ولایت و امامت قرار گیرد.

اثبات امامت خویش

از منظر باورهای مذهب شیعه موضوع امامت یک موهبت الهی است که خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بلند معنوی بداند، به منصب پیشوایی امت برمی‌گزیند، هر چند آن فرد در سنین کودکی باشد. اگرچه از دیدگاه عموم مردم معیار رسیدن به مراتب کمال داشتن سن بالاست، اما از منظر آموزه‌های وحیانی ممکن است یک انسان پاک و وارسته در سن کودکی کمالات و شرایط رهبری جامعه را داشته باشد و خداوند سبحان موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب گرداند.

در عصری که زمینه امامت نهمین فروغ امامت فراهم آمده  و آن حضرت در سن هفت سالگی عهده‌دار این منصب آسمانی شده بود، مسئله مخاطره‌آمیزی که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید می‌کرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود.

مکتب اعتذال در آن زمان رواج و رونق خاصی گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت می‌کرد. پیروان این مکتب دستورات و مطالب دینی را به عقل خویش عرضه می‌کردند و آنچه را عقلشان صریحاً تأیید می‌کرد، می‌پذیرفتند و بقیه را انکار می‌کردند و چون رسیدن به مقام امامت در سنین خردسالی با عقل ظاهربین آنان سازگار نبود، پرسش‌های دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌کردند تا به پندار خویش حضرت جواد(ع) را در میدان رقابت علمی شکست دهند، اما آن امام(ع) با پاسخ‌های قاطع و استدلال‌های قوی از این امتحانات سربلند بیرون آمد و هر گونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت کرد و نشان داد که برخورداری از منصب الهی در خردسالی هیچ مشکلی ندارد.

علی‌بن اسباط یکی از یاران امام محمدتقی(ع) می‌گوید: «روزی به محضر امام جواد(ع) رسیدم و چون سن ایشان خیلی پایین بود به چهره‌اش خیره شدم. درست همین لحظه امام(ع) تمام افکار مرا خواند و فرمود: ای علی! همانا خداوند درباره «امامت» حجت آورده همان‌طوری که درباره «نبوت» حجت آورده است. قرآن کریم درباره حضرت یحیی(ع) می‌فرماید: «و آتَیناهُ الحُکمَ صبیّاً؛(۴)ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم.» و درباره حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: «و لمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماَ و علماَ؛(۵)و چون به حد رشد و کمال رسید به او نبوت و علم دادیم.» و نیز درباره حضرت موسی(ع) می‌فرماید: «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاستَوی آتَیناهُ حُکماً و علماً؛(۶) و چون به سن رشد و بلوغ رسید به او نبوت و علم دادیم.» بنابراین همانگونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند.»(۷)

همچنین آن حضرت برای اثبات مقام امامت خویش در خردسالی می‌فرماید: «سوگند به خدا! در آغاز بعثت، جز علی(ع) کسی دیگر از پیامبر(ص) پیروی نکرد با اینکه او در آن موقع نه سال بیشتر نداشت و من نیز اکنون نه سال دارم.»(۸)

استدلال امام جواد(ع) به ایمان‌ آوردن حضرت علی(ع) در نه سالگی بر این اساس بود که علی(ع) در این سن و سال شایستگی کسب ایمان کامل را پیدا کرد. (۹)

برخورد با فرقه‌های منحرف

امامان معصوم(ع) هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با فرقه‌های منحرف درگیر بودند. در دوران امامت امام نهم بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دوران‌های قبل داشت؛ ولی آن بزرگوار به مناسبت‌هایی با این انحرافات برخورد می‌کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و درست را بیان می‌کرد و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمی‌داشت و شیعیان را راهنمایی می‌کرد.

یکی از این فرقه‌ها «اهل حدیث» بود که مجسّمی مذهب بودند و خدا را جسم می‌پنداشتند. امام(ع) درباره آنها به شیعیان می‌فرمود: «شما اجازه ندارید پشت هر کسی که خدا را جسم می‌داند نماز بگذارید و به او زکات بدهید.»(۱۰)

«واقفیّه» یکی دیگر از فرقه‌های موجود انشعابی از شیعه بود که به صورت معضلی بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود. آنان کسانی بودند که پس از شهادت امام کاظم(ع) بر آن حضرت توقف کردند و امامت فرزندش علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را نپذیرفتند.

«زیدیه» نیز فرقه‌ای منشعب از شیعه بود که طعن و دشنام آنها به امامان معصوم(ع) سبب موضع‌گیری تند ائمه(ع) در برابر آنان شد؛ چنان که در روایتی از امام جواد(ع) واقفیه و زیدیه مصداق آیه «وُجُوهٌ یومَئذٍ خاشعه عاملهٌ ناصبه»(۱۱) خوانده شدند و در ردیف ناصبی‌ها قرار گرفتند.

هدایت گمراهان

در زمان امامت امام محمدتقی(ع) فردی بود به نام قاسم‌بن عبدالرحمن که به مذهب زیدیه گرایش داشت، اما با شنیدن رهنمودهای قرآنی آن حضرت با حقیقت آشنا شد و به امامت امام جواد(ع) و سایر ائمه(ع) اعتقاد پیدا کرد(۱۲). او در این رابطه می‌گوید: «من زمانی به مذهب زیدیه تمایل داشتم تا اینکه به بغداد سفر کردم و مدتی در آنجا بودم. در همان ایام روزی در یکی از خیابان‌های بغداد دیدم که مردم با شور و شوق وصف‌ناپذیری متوجه یک مکان هستند بعضی می‌دوند، بعضی بالای بلندی‌ها می‌روند و بعضی ایستاده و آنجا را تماشا می‌کنند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: امام جواد(ع) می‌آید. گفتم: من هم باید او را ببینم. تا آنکه حضرت جواد(ع) سوار بر مرکب نمایان شد. من همچنان که به او خیره شده بودم با خود گفتم: خداوند گروه امامیه را از رحمت خویش دور کند. آنان اعتقاد دارند که پروردگار متعال اطاعت این جوان را بر مردم واجب گردانیده است!. همین که این اندیشه در ذهن من خطور کرد حضرت راهش را به سوی من کج کرد و مقابل من این آیه قرآن را تلاوت کرد: «اَ بَشراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُهُ اِنّا اِذاً لَفی ضَلالٍ وَ سُعُر؛(۱۳) [قوم ثمود گفتند:] آیا ما بشری از جنس خود را پیروی کنیم؟ در این صورت ما در گمراهی و جنون خواهیم بود.» با شنیدن این آیه با خود اندیشیدم که مثل اینکه او ساحر و پیشگوست که از اندیشه‌های درونی من خبر می‌دهد! امام جواد(ع) دوباره مرا خطاب قرار داد و این آیه را تلاوت فرمود: «أَلقی الذّکرُ عَلَیه من بیننا بَل هُو کذّابٌ اَسِرّ؛(۱۴) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، بلکه او بسیار دروغگو و آدم خودپسندی است.»

وقتی که متوجه شدم آن حضرت واقعاً از اندیشه‌های قلبی من خبر می‌دهد و این برای افراد عادی ممکن نیست، فهمیدم که او ولیّ خدا و امام مسلمانان است. بعد از آن از مذهب زیدیه دست برداشتم و اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و نیز به امامت حضرتش اقرار کرده و اعتراف کردم که او حجت خدا بر مردم است.(۱۵)

رد تفسیرهای نابجا

نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری  و علما و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی می‌کرد.

روزی در مجلس معتصم برخی از دانشمندان به آیه‌ای استناد و یک حکم شرعی صادر کردند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطای آنان را گوشزد و تفسیر صحیح را برای حاضران بیان کرد.

«محمدبن مسعود عیاشی سمرقندی» در تفسیر خود ماجرای آن مجلس را این گونه بیان کرده است: در زمان معتصم عباسی عوامل خلیفه، عده‌ای دزد را دستگیر کردند و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان دستور خواستند. خلیفه در مورد این حادثه حساس شورایی تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حدّ شرعی را در مورد آنان خواستار شد.

علما گفتند: قرآن کریم در این مورد بهترین راهکار است و در این باره می‌فرماید: «اِنّما جزاءُ الذین یُحاربونَ اللهَ وَ رَسولَهُ وَ یَسعَونَ فی الارضِ فَساداً اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اًو تُقَطَّعَ اَیدیهِم وَ اَرجُلُهُم مِن خلافٍ اَو یُنفَوا مِن الارض؛(۱۶) کیفر کسانی که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می‌کنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا اینکه از سرزمین خود تبعید گردند.»

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند که طبق این آیه یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام(ع) نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهارنظر خودداری کرد، اما وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند استنباط حکم شرعی از این آیه، دقت بیشتری می‌طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرم‌های مختلف کیفرها فرق می‌کند؛ زیرا این مسئله صورت‌های مختلف و احکام جداگانه دارد:

۱- اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرد‌ه‌اند و نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده‌اند مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای «نفی ارض» است.

۲- اگر راه را ناامن کرده و افراد بی‌گناهی را کشته‌اند، اما به مال دیگران تجاوز نکرده‌اند، مجازاتشان اعدام است.

۳- اگر امنیت را از راه‌های عمومی سلب کرده، انسان‌های بی‌گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‌اند، کیفر آنان باید سخت‌تر باشد؛ یعنی اول دست و پایشان را به عکس همدیگر قطع ‌کنند، سپس به دار مجازات آویخته ‌شوند. معتصم این نظریه را پسندید و به عامل خود دست داد طبق نظر امام جواد(ع) عمل کند.(۱۷)

نفوذ در دستگاه بنی‌عباس

امام جواد(ع) با توجه به شرایط و موقعیتی که داشت، توانست افرادی از شیعیان را در دستگاه بنی‌عباس بگمارد. وکلای آن امام(ع) در بسیاری از استان‌ها مانند اهواز، همدان، بصره، سیستان، ری، بغداد، قم و خراسان پخش شده بودند.(۱۸) بعضی از شیعیان مانند «حسین بن عبدالله نیشابوری» حاکم بُست و سیستان شد و «حکم بن علیای اسدی» به حکومت بحرین رسید که هر کدام از این دو نفر خمس و وجوهات را به امام جواد(ع) می‌پرداختند و این امر حاکی از وابستگی پنهانی آنان به امام نهم(ع) بود.(۱۹)

فعالیت‌های سیاسی گسترده امام از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری می‌کرد و عاملی برای حمایت از شیعیان در برابر دشمنان بود. همچنین آن بزرگوار رفتار وکلا را کنترل و آنان را ارشاد می‌کرد که کردارشان موجب یاری رساندن به ظالم نشود؛ لذا در این زمینه می‌فرمود: «کسی که به ستمکار یاری برساند و از کرده او راضی باشد در جرم و گناه شریک اوست.»(۲۰)

امام جواد(ع) همانند پدر بزرگوارش با زبان و عدم رضایت خویش را نسبت به خروج از مدینه نشان می‌داد ایشان در بیانی به سختی دورانش اشاره کرد و فرمود: «سی ماه بعد از مأمون فرج و گشایش حاصل می‌شود.» (بعد از سی ماه امام(ع) شهید شد.)

این حدیث نارضایتی امام را از عصر خویش نشان می‌دهد. دورانی که با تقیه همراه بود و همسر حضرت یکی از دشمنان ایشان به حساب می‌آمد و این امر مظلومیت آشکار امام را نشان می‌دهد. اما در عین حال حضرت به تعدادی از شیعیان آگاه خود اجازه ورود به دستگاه خلافت عباسی را داد تا حضور آنان صرفاً به نفع شیعیان باشد و کمکی به بنی‌عباس نشود. اگر چه با این کار تشکیلات شیعه بسیار گسترده و چشمگیرتر شد، ولی امام(ع) همچنان تقیه می‌کرد و دست به هیچ قیامی نزد؛ زیرا موقعیت قیام و بازپس گرفتن خلافت را از غاصبان مساعد نمی‌دید بنابراین سکوت کرد.(۲۱)

 

مخالفت با دروغ‌پردازان

پس از آنکه مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد(ع) درآورد، در مجلسی که وی (مأمون) و بسیاری دیگر از جمله فقهای درباری مانند «یحیی بن اکثم» حضور داشتند، یحیی به امام(ع) گفت: روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: من از ابوبکر راضی هستم! از او بپرس که آیا او از من راضی است؟

امام(ع) فرمود: کسی که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیگری را که رسول خدا(ص) فرمود: کسانی که بر من دروغ می‌بندند، بسیار هستند و بعد از این نیز بسیار خواهند شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق است، قبول کنید و آنچه مخالف با کتاب خدا و سنت است، رها کنید. روایت مذکور با کتاب خدا سازگاری ندارد؛ زیرا خداوند فرمود: «وَ لَقَد خَلَقنا الانسانَ و نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ به نفسُهُ و نَحنُ اَقرَبُ الیه مِن حَبلِ الورید؛(۲۲) ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیزی می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تر هستیم.» آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا از پیامبر(ص) بپرسید؟!(۲۳)

یحیی بن اکثم روایت دیگری را مطرح کرد و امام جواد(ع) قاطعانه آن را پاسخ داد.

 

مبارزه با تفکرات غلوآمیز

در هر دین و مذهبی ممکن است کسانی پیدا شوند که در بعضی از آموزه‌ها یا اصول آن، جایب گزافه‌گویی و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیت‌های دینی دچار غلوّ شوند. متأسفانه در میان شیعیان و یا به اسم شیعه گروهی بودند که دچار چنین انحرافی شدند و نسبت به ائمه طاهرین(ع) غلوّ می‌کردند و حتی بعضی از آنها برای آن حضرات قائل به مقام اولوهیت بودند.

امام سجاد(ع) در سیره خود از غالیان تبرّی می‌جوید و می‌فرماید: «عده‌ای از شیعیان ما در دوستی با ما همان چیزی را می‌گویند که یهود در مورد عزیر(یکی از پیامبران) و نصارا در مورد عیسی بن مریم(ع) گفتند: نه آنان از ما هستند و نه ما از ایشان هستیم»(۲۴)

«محمدبن سنان» از جمله کسانی است که در محبت اهل بیت(ع) زیاده‌روی می‌کرد. او می‌گوید: روزی محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلی از جمله اختلافات شیعیان را مطرح می‌کردم امام(ع) فرمود: ای محمد! خداوند قبل از هر چیز نور محمد(ص) علی و فاطمه را خلق کرد، سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفرید و اطاعت اهل بیت(ع) را بر آنان واجب کرد و امور اینها را در اختیار اهل بیت(ع) قرار داد. بنابراین فقط آنان حق دارند چیزی را حلال یا حرام کنند و حلال و حرام ایشان نیز به اذن و اراده خداوند است.

ای محمد! دین همین است. کسانی که جلوتر بروند و افراط نمایند، منحرف شده‌اند و راه را کج رفته‌اند و کسانی که عقب بمانند و تفریط کنند، پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهی با اهل بیت(ع) است و تو نیز باید همین راه را طی کنی.(۲۵)

 

طرد افراد ناصالح

یکی از خطراتی که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب را تهدید می‌کند، وجود اطرافیان ناصالح و نالایق است که به خاطر اغراض مادی، انحرافی و اعتقادی پیرامون بزرگان را می‌گیرند و بین آنان و مردم فاصله ایجاد می‌کنند و معمولاً راه‌های ارتباطی مردم را با آن رهبران قطع می‌کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیان‌های جبران‌ناپذیری جامعه را تهدید کند و مشکلات بسیاری را به بار می‌آورد.

در زمان امامت امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمی سن امام به خیال خود فکر می‌کردند که می‌توانند بر امور جامعه مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند آن حضرت این خطر را احساس و بدون هیچ اغماضی آنها را طرد کرد.

«ابوعمر جعفربن واقد» و «هاشم بن ابی هاشم» در زمره این افراد جای داشتند. امام محمدتقی(ع) درباره آنان فرمود: «خداوند آنها را لعنت کند؛ زیرا به اسم ما از مردم اخّاذی می‌کنند و ما را وسیله دنیای خود قرار داده‌اند.»(۲۶)

 

آگاهی از توطئه سیاسی

پس از شهادت امام رضا(ع) در سال ۲۰۳ ه.ق، مأمون در سال ۲۰۴ به بغداد رفت و آنجا را مرکز خلافت خود قرار داد. وی در اولین فرصت نامه‌ای به امام جواد(ع) نوشت و ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. امام(ع) بر اساس مصلحت و شرایطی که ایجاب می‌کرد، به‌ناچار این دعوت را پذیرفت و مدینه را به قصد بغداد ترک کرد. هنگامی که به بغداد رسید، مورد احترام مأمون قرار گرفت و خلیفه آن حضرت را در یکی از خانه‌های مجاور خانه خودش اسکان داد و دخترش را به عقد ازدواج ایشان درآورد.(۲۷)تا با این کار امام جواد(ع) را تحت نظارت و کنترل داشته باشد و شیعیان را از خود راضی نگه دارد. آن حضرت توطئه سیاسی مأمون را می‌دانست ولی برای حفظ شیعیان صلاح دید که به ظاهر خود را به مأمون نزدیک کند. امام جواد(ع) در کنار همین سیاست توانست به منظور گسترش مکتب تشیع و تقویت فرهنگ شیعی از فرصت‌ها استفاده و شاگردان و نمایندگانی را تربیت کند.(۲۸)

 

شکست توطئه معتصم

معتصم عباسی و درباریانش از راه‌های تطمیع و تهدید وارد شدند تا امام جواد(ع) را تسلیم دربار کنند، ولی امام(ع) با کمال هوشیاری و صلابت در برابر آنان ایستاد. رژیم خونخوار معتصم اگر چه همه انقلابی‌ها و شورشیان علوی را سرکوب کرد، ولی هرگز نتوانست آن حضرت را در برابر خود به تعظیم وادارد.

یکی از توطئه‌های معتصم عباسی تهمت، جوسازی و تحریک مردم علیه امام جواد(ع) بود؛ لذا برای رسیدن به این هدف شوم گروهی از وزیران و درباریان خود را خواست و به آنان گفت: به نفع من بر ضد محمد بن علی(ع) گواهی دهید و بنویسید که او تصمیم به قیام و شورش دارد. آنگاه دستور داد تا امام(ع) را نزدش آوردند و به ایشان گفت: تو می‌خواستی علیه حکومت من قیام مسلحانه کنی. حضرت جواد(ع) فرمود: به خدا سوگند که چنین اراده‌ای نکرده‌ام. معتصم گفت: من شاهد دارم و آن جماعت را احضار کرد و آنان به امام(ع) گفتند: ما نامه‌هایی از بعضی غلامان تو دریافت کرده‌ایم که مردم را با این نوشته‌ها به قیام دعوت کرده‌اند. امام محمدتقی(ع) در حالی که معتصم و همراهانش در ایوان دارالخلافه نشسته بودند دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! اگر این گروه بر من دروغ می‌بندند، همه آنان را به عذاب گرفتار کن! راوی می‌گوید: به ایوان نگاه کردم دیدم در حال لرزیدن است و معتصم سخت ترسیده است؛ لذا به محمد بن علی(ع) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص) از گفته خود پشیمانم و توبه کردم. از خداوند بخواه تا به ایوان آرامش دهد. در این هنگام امام جواد(ع) چنین دعا کرد: خدایا تو می‌دانی که اینها دشمنان تو و اهل بیت(ع) هستند. ایوان را آرام فرما. در این هنگام ایوان آرام گرفت.(۲۹)

 

شناخت افراد بیگانه

نهمین فروغ امامت همیشه با بصیرت و درایت مراقب بود که مبادا جاسوسی، خود را در سلک شیعیان راستینش جا بزند و باعث گرفتاری ‌شود؛ لذا آن حضرت آگاهانه کنترل دقیقی نسبت به این مسئله داشت. موسی بن جعفر رازی می‌گوید: با عده‌ای از شیعیان حقیقی برای جواب گرفتن سئوالات خود، به محضر امام جواد(ع) در بغداد شرفیاب شدیم. وقتی وارد شدیم امام(ع) بلافاصله به غلام خود دستور داد که یکی از افراد گروه ما را از محضرش خارج کند؛ بنابراین فرمود: فلانی بیگانه است و اینجا جای زرنگی و دو رنگی نیست. من می‌خواهم با دوستان و پیروان واقعی خود سخن بگویم.

آن مرد از جای خود برخاست و گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و محمد(ص) فرستاده اوست و علی(ع) پیشوای مؤمنان است و اینکه پدران تو امامان برحق هستند و به‌درستی که در این زمان حجت خدا هستی. آنگاه امام جواد(ع) فرمود: اکنون که یکرنگی پیشه کرده‌ای و از گمراهی بیرون آمدی و به حقیقت اقرار کردی بنشین و به سخنان من گوش بده.

موسی بن جعفر رازی گفت: وقتی خارج شدیم آن مرد به من گفت: مدت چهل سال بود که من زیدی مسلک بودم و به امامت زید اعتقاد داشتم و با شیعیان شما نیز دوست بودم و عقیده خود را پنهان می‌کردم. این موضوع را هیچ کس نمی‌دانست و چون محمدبن علی(ع) دانست و مرا شناخت، فهمیدم که حجت خدا بر روی زمین است و به حقانیت او اعتراف کردم.(۳۰)

نخبه‌پروری

زمامداران معاصر ائمه(ع) هر چند اجازه نمی‌دادند که آن بزرگواران برای مسائل آموزشی و تعلیم و تربیت افراد تشکیلات منسجم و منظمی ایجاد کنند، اما گفتار، رفتار و کردار با مردم و پاسخگویی به پرسش‌های سئوال‌کنندگان در زمینه‌های گوناگون بسیار آموزنده بود. درِ خانه آن برگزیدگان الهی همیشه بر روی دانش‌پژوهان و کمال‌جویان باز و محضر مبارکشان سرشار از فیض و برکت بود. هر کسی سئوالی داشت، می‌توانست مطرح کند و پاسخ قانع‌کننده‌ای از آنان بشنود و حتّی با ایشان به بحث و مناظره بپردازد.

برای امام محمدتقی(ع) از سوی دستگاه خلافت عباسی شرایطی فراهم شده بود که امکان تماس زیاد مردم با آن حضرت و بهره‌گیری از محضر پر فیضش مشکل بود.  با این حال گروه زیادی از شیفتگان و مجذوبین مکتب ولایت، توفیق درک محضر نورانی آن گرامی را پیدا کردند و از خرمن دانش ایشان خوشه‌ها چیدند و بسیاری از این تربیت یافتگان با مکتوب کردن علومی که از آن بزرگوار آموخته بودند،  خدمات شایانی به جامعه شیعه کردند. دانشمندان علم رجال و تراجم تعداد اصحاب و شاگردان امام جواد(ع) را یکصد و سیزده نفر ذکر کرده‌اند که بیست و شش نفر از آنان مجموعاً هفتاد و هشت اثر نوشته‌اند. یکی از آنان «علی‌بن‌مهزیار» است با تألیف سی و پنج اثر. دیگری «محمدبن‌ عبدالله‌بن‌ مهران» است با هفت اثر و سومی «معاویهًْ‌بن‌حکیم» با هفت اثر،(۳۱) یکی از اصحاب آن حضرت، حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که تعداد قابل توجهی حدیث از امام جواد(ع) نقل کرده است.(۳۲) از دیگر چهره‌های برجسته و درخشان از بین شاگردان و راویان آن بزرگوار می‌توان «احمدبن محمدبن نصر بزنطی»، «زکریا بن آدم» و «حسین بن سعید اهوازی» را نام برد که هر کدام در صحنه‌های علمی و فقهی وزنه‌ای خاص به شمار می‌رفتند.(۳۳)

 

تأیید قیام شهید فخ

یکی از بزرگ‌ترین قیام‌های علویان بر ضد حکومت ننگین بنی عباس، قیام «حسین‌بن علی» معروف به «شهید فخ» بود. این قیام در زمان حکومت چهارمین حکومت خلیفه عباسی (هادی عباسی) رخ داد و سندی بر ناحق بودن حکومت عباسیان قلمداد شد؛ به‌طوری که حماسه سایر نهضت‌های شیعی علیه خلفای عباسی را در خاطره‌ها تجدید کرد. شهید فخ و یاران قهرمانش در سرزمین فخ (نزدیک مکه) با سپاه هادی عباسی شجاعانه جنگیدند و عاشورای دیگری را در تاریخ اسلام به وجود آوردند.(۳۴)

امام جواد(ع) این قیام الهی انسانی را تأیید کرد و فرمود: «برای ما آل محمد(ص) بعد از واقعه کربلا قتلگاهی بزرگ‌تر از قتلگاه فخ نیست.»(۳۵)

ختام نوشتار

حضرت جوادالائمه(ع) در طول دوران پربرکت امامت خویش آگاهانه به مبارزه فرهنگی ادامه داد تا اینکه در آخر ماه ذی‌القعده به دستور معتصم عباسی توسط همسر بی‌وفایش (ام‌الفضل) با انگور زهرآلود مسموم شد.(۳۶) با مسموم شدن آن حضرت عقده دختر مأمون خالی نشد؛ لذا در را از پشت به روی امام(ع) بست و به کنیزان دستور داد هیاهو کنند تا کسی صدای امام جواد(ع) را نشنود.(۳۷) سرانجام بر اثر همان زهر، آن حضرت به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در قبرستان قریش بغداد (کاظمین فعلی) در کنار قبر جدش موسی‌بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد. اما در همان حال ام‌الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه افتاد حضرت به او فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ اکنون که مرا کشتی، گریه کردن سودی ندارد. این را بدان که به خاطر خیانتی که کردی، به چنان  دردی مبتلا می‌شوی که هرگز علاج ندارد و چنان به فقر و تنگدستی دچار می‌شوی که جبران‌ناپذیر باشد. بر اثر نفرین آن حضرت، ام‌الفضل به بیماری سختی گرفتار شد و همه اموالش را در راه معالجه آن صرف کرد و به فقر و بدبختی افتاد و به بدترین وضع از دنیا رفت.(۳۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- برخی ولادت آن بزرگوار را در ماه رمضان سال ۱۹۵ ه.ق می‌دانند. نک: الارشاد، شیخ مفید، ص ۱۶٫

۲- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۵۰، ص ۱۵٫

۳- اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۴۹۲٫

۴- سوره مریم، آیه ۱۲٫

۵- سوره یوسف، آیه ۲۲٫

۶- سوره قصص، آیه ۱۴٫

۷- اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۴٫

۸- همان، ص ۳۸۴٫

۹- احقاق‌الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج ۲، ص ۶۲٫

۱۰- التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱٫

۱۱- سوره غاشیه، آیات ۲ – ۳٫

۱۲- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص ۴۹۰٫

۱۳- سوره قمر، آیه ۲۴٫

۱۴- همان، آیه ۲۵٫

۱۵- کشف‌الغمه فی المعرفهًْ الأئمه، علی بن عیسی اربلی، ج۳، ص ۲۱۶٫

۱۶- سوره مائده، آیه ۳۳٫

۱۷- تفسیر عیاشی، محمدبن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۳۱۵٫

۱۸- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۵۶۰٫

۱۹ – تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، حسین جاسم، ترجمه سیدمحمدتقی آیت‌اللهی، ص ۷۹٫

۲۰- کشف‌الغمه فی المعرفهًْ الأئمه، ج ۳، ص ۱۳۸٫

۲۱- زندگانی سیاسی امام جواد(ع)، جعفر مرتضی عاملی، ص ۱۷٫

۲۲- سوره ق، آیه ۱۶٫

۲۳- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۸۴٫

۲۴- اختیار معرفهًْ الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ص ۱۰۲٫

۲۵- اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۱٫

۲۶- مأخذ قبل، ص ۵۴۹٫

۲۷- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۲، ص ۳۳٫

۲۸- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، ص۷۹٫

۲۹- بحارالانوار، ج ۵۰، ص۴۶٫

۳۰- سرمایه سخن، سیدمحمدباقر سبزواری، ج ۳، ص ۲۷۱٫

۳۱- نک: سیر حدیث در اسلام، سیداحمد میرخانی، صص ۲۷۸ – ۲۶۶٫

۳۲- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ص ۴۹۱٫

۳۳- اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۵٫

۳۴- پیشوایان نور، سیدمحمدرضا طباطبایی نسب، ص ۹۷۴٫

۳۵- بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۶۵٫

۳۶- اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۲٫

۳۷- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۳۴ – ۲۳۳٫

۳۸- سوگندنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۳۲٫س

 

 

 

سوتیترها:

 

  1. امام محمدتقی(ع) در دوره‌ای امامت خویش را آغاز کرد که به‌رغم اقتدار شیعیان عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش‌های عقیدتی و درگیری‌های مختلف شده بود؛ لذا توانست با اتخاذ بهترین روش‌های آگاهانه از فرهنگ اصیل و ارزش‌های راستین اسلام به صورت شایسته پاسداری کند

امام جواد«ع» در طول آن سال‌های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت و آگاهی محروم بودند، موفق شد تا ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه‌ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت و ولایت را به قلّه رفیع هدایت برساند

۳٫

یکی از توطئه‌های معتصم عباسی تهمت، جوسازی و تحریک مردم علیه امام جواد(ع) بود؛ لذا برای رسیدن به این هدف شوم گروهی از وزیران و درباریان خود را خواست و به آنان گفت: به نفع من بر ضد محمد بن علی(ع) گواهی دهید و بنویسید که او تصمیم به قیام و شورش دارد

 

 

 

31آگوست/17

مناظرات امام هشتم(ع) در دفاع از اهل بیت(ع)

 

 

انگیزه مأمون از تشکیل مناظرات

پس از تحمیل ولایتعهدی توسط مأمون بر امام رضا«ع» در خراسان، به دستور مأمون و با حضور اکابر دانشمندان و علماء زمان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، جلسات گسترده بحث و مناظره برگزار می‌شدند.

پوشش ظاهری این مناظرات اثبات و تبیین مقام والای امام هشتم«ع» در رشته‌های علوم مختلف و معارف قرآنی بود؛ اما در باب اهداف پشت پرده مأمون از این کار احتمالات و اقوال فراوانی بیان شده‌اند، از جمله:

۱ـ گروهی بر این باورند که هدف مأمون این بود که به تصور خود مقام امام«ع» را در انظار مردم، مخصوصاً ایرانیان پایین آورد و مردم گمان کنند که حضرت رضا«ع» تنها با مسائل ساده قرآنی یا حدیثی آشنا و از فنون و علوم دیگر بی بهره است؛ چنان که خود مأمون بعد از اینکه دستور داد که سلیمان مروزی، عالم مشهور علم کلام با حضرت رضا«ع» مناظره کند، گفت: «هدف من چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی؛ چون می‌دانم تو در علم و مناظره توانا هستی.» (۱)

اباصلت نیز در این باره می‌گوید: «از آنجا که امام در میان مردم به علت فضائل و کمالات معنوی خود محبوبیت روزافزون ‌یافته بود، مأمون بر آن شد که علماء کلام را از هر نقطه از کشور فرا خواند تا در مباحثه، امام را عاجز کنند و بدین وسیله، مقام ایشان از نظر دانشمندان پایین بیاید و عامّه مردم نیز پی به کمبودهایش ببرند؛ ولی امام«ع» همه دشمنان خود از یهودی، مسیحی، زردشتی، برهمن، صابئی، منکر خدا و…را در بحث محکوم کرد.» (۲)

۲ـ شاید هم مأمون قصد داشته مقام والای امام هشتم«ع» را تنها به بُعد علمی منحصر کند و ایشان را تدریجاً از مسائل سیاسی کنار بزند و چنین نشان دهد که امام مردی عالم و پناهگاه امت اسلامی در مسائل علمی است، نه در مسائل سیاسی و به این ترتیب، شعار تفکیک دین از سیاست را عملی کند.

۳ـ مناظرات پوششی بوده است برای سرگرمی مردم و پوشیده ماندن نقاط ضعف حکومت مأمون.

۴ـ انگیزه دیگر مأمون این بود که به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی شود و مردم عشق او را به علم و دانش، آن هم در محیط ایران و اسلام آن روز باور کنند و از این طریق، گروهی را جذب دستگاه خود سازد. (۳)

به هر حال، مناظرات با هر انگیزه‌ای که برگزار ‌شدند، نتوانستند مأمون را به اهداف خود برسانند و برعکس، هر بار نتیجه به سود حضرت رضا و اهل‌بیت«ع» تمام ‌شد.

 

مناظرات مختلف

مناظرات حضرت رضا«ع» فراوان و متنوع‌اند که بخش مهمی از آنها را شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبارالرضا«ع» و مرحوم علامه مجلسی در جلد ۴۹ «بحارالانوار» و مرحوم طبرسی در جلد دوم «احتجاج» نقل کرده‌اند. همچنین در کتاب «مسند الامام الرضا«ع» جلد دوم نیز آمده است. اهم این مناظرات از این قرارند:

۱ـ مناظره با جاثلیق پیشوای بزرگ مسیحیان در زمان حضرت رضا«ع»؛

۲ـ مناظره با رأس الجالوت پیشوای یهودیان در آن زمان؛

۳ـ مناظره با هربز اکبر پیشوای زردشتیان؛

۴ـ مناظره با عمران صابئی مدافع مذهب صابئین که خود را پیرو حضرت یحیی«ع» می‌دانند؛

۵ـ مناظره با سلیمان مروزی مشهورترین عالم علم کلام در خطه خراسان؛

۶ـ مناظره با علی بن محمد بن جُهم ناصبی؛

۷ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره؛

۸ـ مناظره با جمعی از علما و خود مأمون. (۴)

تک تک مناظرات حضرت محتوای عمیق و عالی دارند و از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحث‌ها پربار و راهگشا و آموزنده‌اند. در این مقال، فقط به آن بخش از مناظرات حضرت اشاره می‌کنیم که به‌نوعی در دفاع از اهل‌بیت«ع» و اثبات حقانیت آنها هستند.

 

۱ـ جاثلیق ومناظره با امام«ع»

بخش اصلی و مهم این مناظره مربوط به اثبات نبوت پیامبر اکرم«ص» ست. در بخشی از آن می‌خوانیم:

«جاثلیق گفت: آری، می‌پذیرم که یوحنا از مسیح«ع»  نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل‌بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده است. حضرت فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد «ص» و اهل بیتش و امتش در آنهاست برای تو تلاوت کند، آیا ایمان به او می‌آوری؟» جاثلیق گفت: بسیار خوب.

حضرت به نسطاس رومی فرمودند: آیا سِفر سوم انجیل را حفظ هستی؟ گفت: بلی، حفظ هستم. سپس حضرت به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کردند و فرمودند: آیا تو هم انجیل می‌خوانی؟ گفت: آری. فرمودند: سفر سوم را برگیر! اگر در آن ذکری از محمد«ص» و اهل بیتش بود، به نفع من شهادت بده و اگر نه، شهادت نده!

سپس امام«ع» سِفْر سوم را قرائت کردند تا به نام پیامبر«ص» رسیدند. آن‌گاه متوقف شدند و رو به جاثلیق کردند و فرمودند: ‌ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش می‌خوانم. آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟ جاثلیق گفت: آری. پس حضرت نام پیامبر و اهل‌بیت«ع» و امتش را برای او تلاوت کردند و سپس فرمودند: ‌ای نصرانی! چه می‌گویی؟ جاثلیق گفت: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است، انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.»(۵)

در جملات فوق،  حضرت رضا«ع» در کنار اثبات حقانیت نبوت پیامبر اکرم«ص»، امامت و وصایت امامان و اهل بیت عصمت«ع» را نیز به اثبات رسانده‌اند.

۲ـ گفت‌وگو با یحیی بن ضحاک سمرقندی

روزی مأمون گروهی از فقها و متکلمان را جمع کرد تا با امام رضا«ع» مناظره کنند. حضرت فرمودند: «شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هر چه را که او گفت، ملتزم باشید.» همه رضایت دادند که یحیی بن ضحاک سمرقندی که مانند او در خراسان نبود، انتخاب شود. آن‌گاه حضرت رو کردند به مأمون و فرمودند: «یحیی باید از پیشوایان خود برای من خبر دهد که آیا آنها نسبت به خودشان دروغ گفتند یا راست گفتند؟ پس اگر اعتقاد او این است که آنها نسبت‌های دروغ به خود داده‌اند، کذاب هستند و در نتیجه، لیاقت امامت [و خلافت] را ندارند و اگر عقیده‌اش این است که آنها هر چه نسبت به خود گفته‌اند، راست گفته‌اند، پس اوّلی از آنها (ابوبکر) گفت: «اَقیلُونی وَلِیتَکُمْ وَ لَسْتُ بِخَیرِکُمْ؛ خلافت را از من پس بگیرید [و مرا معاف دارید! ولی و خلیفه شما شدم،] در حالی که بهترین شما نیستم.» و دومی (عمر) گفت: «کانَتْ بَیعَهُ اَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً وَقَی اللَّهُ شَرَّها فَمَنْ عادَ لِمِثْلِها فَاقْتُلُوهُ؛ بیعت ابی‌بکر فتنه‌ای بود که خدا شرّش را حفظ کند. پس اگر کسی دوباره چنان بیعتی انجام دهد، او را بکشید!»

«… و کسی که قتلش واجب است، چگونه عهد [و توصّیه] او برای غیرش (انتخاب عمر) پذیرفته می‌شود، در حالی که خود او گفت برای من شیطان گمراه‌کننده‌ای است. پس هرگاه به من مایل شد، مرا نگه دارید! و اگر خطا کردم، ارشادم کنید!» پس اگر راست می‌گویند، امام و پیشوا نیستند و اگر دروغ می‌گویند، یحیی چه جوابی دارد! (۶)

 

مناظره با جمعی از علماء عراق و خراسان

گروهی از علمای عراق و خراسان به امر مأمون در جلسه‌ای گرد هم آمدند. از امام رضا«ع» نیز دعوت به عمل آمد. وقتی حضرت در آن مجلس حضور یافتند، مأمون رو به حاضران در مجلس کرد و گفت: «از معنای این آیه به من خبر دهید: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا(۷): سپس این کتاب را به آن بندگانمان که آنها را برگزیده بودیم، به میراث دادیم.» علما در جواب گفتند: «منظور خداوند، همه امت [اسلامی] است.»

مأمون رو به امام رضا«ع» کرد و پرسید: « شما [در این باره] چه می‌گویید؟» حضرت فرمودند: «آن گونه که علما گفتند، نمی‌گویم، بلکه می‌گویم: «اَرَادَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَ بِذَلِکَ الْعِتْرَهَ الطَّاهِرَهَ: منظور خدای تبارک و تعالی از این [کلمه اصطفینا] عترت پاک [رسول خدا] است.»

مأمون گفت: «چگونه منظور خداوند عترت است، نه مابقی امت؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «اگر خداوند هم امت را قصد کرده بود، پس همه امت باید در بهشت باشند؛ چون [در ادامه آیه] همه را اهل بهشت قرار داده، می‌فرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یدْخُلُونَهَا؛(۸): بهشت‌های همیشگی که داخل آن می‌شوند.» [یقیناً همه امت اسلامی اهل بهشت نیستند،] پس وراثت مخصوص عترت پاک است، نه دیگران.

 

عصمت عترت«ع»

آن‌گاه حضرت رضا«ع» فرمودند: «آنان همان کسانی هستند که خداوند در قرآن توصیف‌شان کرده و فرموده: «اِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»؛(۹) «همانا خداوند می‌خواهد که آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.» و آنان همان کسانی‌اند که رسول خدا «ص» فرمودند: «به‌درستی که من دو چیز گرانبها، کتاب خدا و عترتم (اهل‌بیتم) را میان شما به جای می‌گذارم. هیچ گاه از یکدیگر جدا نشوند تا اینکه در حوض [کوثر] بر من وارد شوند. ببینید که پس از من با آن دو چگونه برخورد می‌کنید.»یا أَیهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ؛ (۱۰) ‌ای مردم! به آنان چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنان از شما داناترند.»

 

 آل کیست؟

در ادامه مناظره، علما پرسیدند:‌ «ای اباالحسن! آیا «عترت» همان «آل» است یا غیر آن؟ حضرت رضا«ع» فرمودند: آنان همان آل هستند [نه غیر آن] .» علما گفتند: «این رسول خداست«ص» که از ایشان روایت شده که فرمودند: «اُمَّتِی آلِی؛ امت من آل من هستند.»

حضرت فرمودند: [هرگز مراد از آل، امت نمی‌تواند باشد. دلیل آن این است که] از شما می‌پرسم: آیا صدقه بر آل محمد«ص» حرام است [یا نه] ؟ گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: «آیا بر امّت [نیز] حرام است؟» گفتند: «نه.» حضرت فرمودند: «این فرق میان آل و امت است. لذا نمی‌شود گفت آل یعنی امت. آن‌گاه فرمودند: «وای بر شما به کجا می‌روید؟»(۱۱)

 

فضائل عترت در قرآن

حضرت رضا«ع» هر چند در محاصره مأمون و دستگاه او قرار داشتند، ولی هر جا فرصت می‌یافتند برتری و حقانیت اهل‌بیت«ع» را از طریق قرآن به اثبات می‌رساندند تا مخالفان نیز وادار به پذیرش شوند.

در ادامه مناظره پیش گفته می‌خوانیم:

مأمون گفت: «آیا خداوند عترت را در قرآن بر مردمان دیگر برتری داده است؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «انَّ اللَّهَ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ فَضَّلَ الْعِتْرَهَ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ؛ [بلی] به‌درستی که خداوند عزیز و قهّار عترت را در آیات محکم کتابش بر دیگر مردمان برتری داده است.» مأمون گفت: «[این برتری دادن] در کجای کتاب خداست؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «در سخن خدای متعال که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ذُرِّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ(۱۲): به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است و فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند.»(۱۳)

سخن حضرت اشاره به این است که عترت همان ذریه و فرزندان برگزیده ابراهیم«ع» هستند که بر دیگران برتری داده شده‌اند. آیات دیگری نیز در برتری اهل بیت«ع» آمده است؛ چنان که حضرت در ادامه می‌فرماید:

و خداوند در جای دیگر فرمود: «اَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ اِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیناهُمْ مُلْکاً عَظیماً(۱۴): یا اینکه نسبت به مردم (اهل‌بیت) برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده، رشک می‌ورزند. در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان مُلکی عظیم بخشیدیم.»

منظور از «الناس» پیامبر اکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» هستند. در تفسیر صافی روایات متعددی به این مضمون نقل شده است.(۱۵) زمخشری نیز گفته منظور از «الناس» پیامبر اکرم«ص» و مؤمنان (۱۶) و البته مؤمنان دارای فضیلت، همان اهل‌بیت«ع» هستند. حضرت در ادامه می‌فرمایند:

«آن‌گاه خداوند در قرآن روی سخن را به مؤمنان دیگر باز گردانده، دستور داده است که از اهل‌بیت«ع» اطاعت کنند؛ لذا می‌فرماید: «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَْمْرِ مِنْکُم(۱۷): ای کسانی که ایمان آورده‌اید. خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحب امر از خود را [نیز] اطاعت کنید!» مقصود [از دو آیه پیش گفته] کسانی هستند که کتاب [خدا] و حکمت را به ارث برده‌اند (اهل‌بیت«ع») و به خاطر این دو میراث به آنان رشک و حسد برده می‌شود. و [در آیه دوّم] اطاعت از برگزیدگان منظور است.»(۱۸)

در ذیل آیه فوق، روایات فراوانی وارد شده‌اند که منظور از صاحبان امر اهل‌بیت«ع» هستند، از جمله امام صادق«ع» فرمودند: « آیه «اَطیعُوا اللَّهَ» در باره علی‌بن‌ابی‌طالب و حسن و حسین«ع» وارد شده است. پس گفته شد: «مردم می‌گویند چرا خداوند در کتابش (قرآن) نام علی و اهل‌بیت«ع» را نبرده است؟» حضرت صادق«ع» فرمودند: «به آنها بگویید خداوند نماز را نازل [و واجب] فرمود، ولی [در قرآن] نفرمود: سه رکعت و یا چهار رکعت بخوانید تا اینکه پیامبر اکرم«ص» نماز را برای آنها تفسیر [و تعداد رکعات را بیان] کردند. [آیه] زکات را بر پیغمبر«ص» نازل کرد، ولی نفرمود از هر چهل درهم، یک درهم پرداخت کنید تا اینکه رسول خدا«ص» برای مردم تفسیر کردند. و حج را واجب کرد، ولی نفرمود هفت بار طواف کنید تا اینکه رسول خدا «ص» بیان کردند. همین طور آیه «اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ» درباره علی و حسن و حسین«ع» نازل شد. پس رسول خدا «ص» در باره علی«ع» فرمودند: هر کسی که من مولا و سرپرست او هستم، علی مولای اوست و فرمودند شما را به کتاب خدا و اهل‌بیتم سفارش می‌کنم… و قرآن برای تأیید پیامبر اکرم«ص» آیه تطهیر را در باره علی و حسن و حسین و فاطمه«ع» نازل فرمود.»(۱۹)

 

معنای اصطفاء در قرآن

علما در ادامه مناظره پرسیدند: «آیا خدای متعال «اصطفاء» (برگزیدگی) را در قرآن تفسیر فرموده است؟» امام رضا«ع» فرمودند: «قرآن برگزیدگی [و اصطفاء] را به غیر از باطن [آیات] در ظاهر [قرآن] نیز در دوازده جا تفسیر کرده است:(۲۰)

 

  1. آیه تطهیر

«اِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(۲۱): همانا خداوند اراده کرد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] ببرد و شما را پاک و پاکیزه گرداند» و این فضیلت عصمت نشانه انتخاب و مصطفی بودن اهل بیت«ع» است.

 

  1. آیه مباهله

«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(۲۲): بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و نفوس ما و نفوس شما را دعوت کنیم. آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

خداوند در آیه فوق پاکان را از دیگران ممتاز ساخته و به پیامبر دستور داده آنها را برای مباهله بیاورد. پیامبر اکرم«ص» علی و حسن و حسین و فاطمه«ع» را آورد و آنان را همپای خویش قرار داد. آن‌گاه حضرت رضا«ع» فرمودند:

«آیا معنای سخن خدا: «اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُم» را می‌دانید؟»

علمای حاضر در مجلس مأمون گفتند: «مقصود از آن خود پیامبر«ص» بوده است.» حضرت فرمودند: «اشتباه گفتید. مسلماً تنها علی«ع» را قصد کرده است. از چیزهایی که دلالت بر این مطلب می‌کند، سخن پیامبر است که در مورد طائفه «بنُو ولیعه» فرمودند: باید [به کارهای زشت خود] پایان دهند وگرنه مردی همچون خودم را به سوی ایشان می‌فرستم (علی«ع») و این امتیازی است که هیچ کس به آن پیشی نگرفته و برتری‌ای است که هیچ بشری به آن راه نیافته و شرافتی است که هیچ آفریده‌ای به آن سبقت نگرفته است؛ زیرا پیامبر«ص» جان علی«ع» را همانند جان خویش قرار داد.»(۲۳)

علمای عامّه از جمله زمخشری به این مسئله اعتراف دارند که آیه مباهله قوی‌ترین دلیل بر برتری اصحاب کساء«ع» است.(۲۴)

 

  1. باز ماندن درِ خانه اهل‌بیت«ع» به مسجد پیامبر«ص»

امام چهارم«ع» فرمودند: پیامبر«ص» همه مردم را از مسجدشان بیرون کردند [و در خانه‌های آنها را به مسجد بستند]، جز عترت [خویش] را [که در خانه آنها را به سوی مسجد باز گذاشتند]. مردم زبان به شکایت گشودند و عبّاس [عموی پیامبر] شِکوه کرد و گفت: ‌ای رسول خدا! [در خانه] علی را باقی گذاشتی و [در خانه‌های دیگر را بستی و] ما را بیرون کردی؟ پیامبر«ص» فرمودند: «من او را باقی نگذاشتم و شما را بیرون نکردم، بلکه خدا او را [در مسجد] باقی گذاشت و شما را بیرون کرد.»

و این قضیه آشکارکننده این سخن پیامبر«ص» به علی«ع» است که فرمودند: «منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون«ع» نسبت به موسی«ع» است.»

علما پرسیدند: «این در کجای قرآن آمده است؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «در این مورد، آیه‌ای از قرآن را برای شما می‌خوانم که شاهد این ادعاست و آن این است: «وَ اَوْحَینا اِلی مُوسی وَ اَخیهِ اَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیوتاً وَ اجْعَلُوا بُیوتَکُمْ قِبْلَهً(۲۵): و به موسی و برادرش وحی کردیم که شما دو تن برای قوم خود در مصر خانه‌هایی را ترتیب دهید و سراهایتان را رو به روی هم قرار دهید!»

در این آیه شأن و مقام هارون«ع» نسبت به موسی«ع» و همچنین شأن و مقام علی«ع» نسبت به رسول خدا «ص» [با توجّه به حدیث منزلت بیان شده] است.

علماء گفتند: «این شرح و بیان جز در نزد شما جماعت خانواده رسول خدا«ص» یافت نشود.» حضرت رضا«ع» فرمودند: و چه کسی این [فضیلت] را برای ما انکار می‌کند و حال آنکه رسول خدا «ص» فرمودند: «من شهر دانشم و علی در آن.» پس هر که بخواهد وارد شهر دانش شود، باید از در آن وارد شود.(۲۶)

 

  1. آیه ذوی القربی

سخن خداست که فرمود: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ (۲۷): و حق خویشاوندان را بده!» این امتیازی است که خدای عزیز و قهار، ایشان را به آن اختصاص داده و آنان را بر امّت برگزیده است. وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا «ص» فرمودند: «فاطمه را نزد من بخوانید!» فاطمه«ع» را دعوت کردند. آن‌گاه حضرت فرمودند: «‌ای فاطمه! به‌درستی که فدک با اسب‌سواران و شترسواران سپاه [و خلاصه با جنگ] به دست نیامده، بلکه آن مختص من است، نه مسلمانان. به خاطر فرمان خداوند آن را برای تو قرار دادم. آن را برای خودت و فرزندانت نگه دار.»(۲۸)

 

  1. آیه مودّت

خدای عزیز فرمود: «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی(۲۹): بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما درخواست ندارم، جز دوستی در باره خویشاوندان [و اهل‌بیتم].» این امتیاز مختص پیامبر«ص» و آل اوست، نه باقی انبیاء و آلشان.خداوند دوستی اهل‌بیت«ع» را واجب کرد؛ چون می‌دانست آنها هیچ‌‌گاه از دین سر بر نمی‌تابند و هیچ‌گاه به گمراهی باز نمی‌گردند و [نکته] دیگر اینکه اگر مردی دوستدار مردی باشد، ولی یکی از خانواده او را دشمن بدارد، دلش [در دوستی او] سالم و صاف نخواهد ماند. پس هر کس به این دستور عمل کند و با رسول خدا «ص» و خانواده ایشان دوست باشد، رسول خدا «ص» نمی‌توانند او را دشمن بدارند و هر کس دوستی اهل‌بیت«ع» را ترک کند و به آن عمل نکند و خانواده پیامبر«ص» را دشمن بدارد، بر رسول خدا «ص» لازم است که او را دشمن بدارند؛ زیرا او واجبی از واجبات خدا را ترک کرده است.

آن‌گاه که این آیه نازل شد، رسول خدا «ص» در میان اصحابشان ایستادند و خدا را سپاس گفتند و ستودند. سپس فرمودند: ‌«ای مردم! به‌راستی خداوند بر شما عملی را واجب کرده است. آیا به آن عمل می‌کنید؟» کسی به ایشان پاسخ نداد. روز دوّم در میان آنان ایستادند و سخن روز قبل را تکرار کردند. باز کسی به ایشان پاسخ نداد. روز سوم در میان آنان ایستادند و فرمودند:‌ «ای مردم! به‌راستی خداوند عملی را بر شما واجب کرده است. آیا به آن عمل می‌کنید؟» باز کسی پاسخ ایشان را نداد.  سپس فرمودند: «‌ای مردم! متوجّه باشید آن [عمل واجب] در مورد طلا و نقره و خوردنی و پوشیدنی [و خلاصه در باره درخواست مال] نیست.» مردم گفتند: «پس در این صورت، آن را بیان کنید.» حضرت این آیه (پیش گفته) را تلاوت فرمودند. [مردم] گفتند: «اگر این باشد، آری، عمل می‌کنیم.»؛ ولی بیشتر آنان وفا نکردند.(۳۰)

 

  1. آیه صلوات

خداوند می‌فرماید: «اِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما (۳۱): خداوند و فرشتگانش بر پیامبر«ص» درود می‌فرستند. ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید. بر او درود بفرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم باشید.»

و سلام و درود کامل آن است که بر آل او نیز سلام و درود فرستاده شود.

مأمون گفت: «این چیزی است که در آن هیچ‌گونه اختلافی نیست، بلکه اتفاق نظر هست. آیا در نزد شما در مورد «آل» چیزی واضح‌تر از این در قرآن وجود دارد؟»

 

  1. سلام بر اهل‌بیت«ع»

حضرت فرمودند: «شما را از سخن خداوند آگاه می‌سازم که فرمود: «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ عَلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ(۳۲): یس، سوگند به قرآن حکمت آموز که قطعاً تو از فرستادگان بر راه راست هستی.» مقصود از «یس» چیست؟» علما گفتند: «[مقصود از] یس محمد«ص» است و در این سخن تردیدی نیست.» حضرت فرمودند: «خداوند به محمد«ص» و آلش با این [آیه و آیات دیگر] فضیلتی بخشیده است که هیچ کس با اندیشیدن [نیز] به کُنْه آن نرسد و آن این است که خداوند متعال بر هیچ کس سلام نفرستاده، مگر بر پیامبران الهی مانند نوح«ع»،(۳۳) ابراهیم«ع»،(۳۴) موسی«ع» و هارون«ع»(۳۵) و نفرموده سلام بر آل نوح«ع» و یا آل ابراهیم«ع». تنها در مورد آل پیامبر اکرم«ص» فرمود «سَلامٌ عَلی إِل یاسینَ»؛(۳۶) یعنی سلام بر آل محمد«ص».»(۳۷)

امام«ع» در ادامه به آیات خمس و غنیمت،(۳۸) اطاعت از صاحبان امر،(۳۹) ولایت،(۴۰) اهل الذکر،(۴۱) امر به نماز اهل‌بیت(۴۲) و… استناد می‌کنند که دلیل بر برتری اهل‌بیت«ع» و برگزیدگی آنان است.(۴۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱) عیون اخبار الرضا«ع»، شیخ صدوق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۷۹؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، المکتبه الاسلامیه، ج ۴۹، ص ۱۷۷؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم، مؤسسه امام صادق«ع» ، ص ۵۱۲٫

۲) عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۳۹؛ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۹۰؛ سیره پیشوایان، ص ۵۱۳٫

۳) سیره پیشوایان، صص ۵۱۳ – ۵۱۵، با تلخیص و تغییر.

۴) این مناظره در «تحف العقول» آمده است.

۵) الاحتجاج، طبرسی، ج ۲، صص ۴۰۵ – ۴۰۶٫

۶) همان، صص ۴۵۶ – ۴۵۷٫

۷) فاطر، ۳۲٫

۸) همان، ۳۳٫

۹) احزاب، ۳۳٫

۱۰) همان.

۱۱) تحف العقول، ابومحمد حرانی، انتشارات آل علی، چاپ اول، ۱۳۸۲، صص ۷۷۴ – ۷۷۶٫

۱۲) آل عمران، ۳۳ و ۳۴٫

۱۳) تحف العقول، ص ۷۷۶٫

۱۴) نساء، ۵۴٫

۱۵) تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۱، ص ۴۶۰٫

۱۶) الکشاف، زمخشری، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ ق، ج ۱، ص ۵۲۳٫

۱۷) نساء، ۵۹٫

۱۸) تحف العقول، صص ۷۷۶ – ۷۷۸٫

۱۹) تفسیر صافی، ج ۱، صص ۴۶۲ – ۴۶۳٫

۲۰) از اینجا به بعد به جهت اختصار، آیات مورد استناد امام رضا«ع» با توضیح خلاصه شده، بیان می‌شود.

۲۱) احزاب، ۳۳٫

۲۲) آل عمران، ۶۱٫

۲۳) تحف العقول، ص ۷۷۸٫

۲۴) الکشاف، ص ۳۷۰٫

۲۵) یونس، ۸۷٫

۲۶) تحف العقول، ص ۷۸۰٫

۲۷) اسراء، ۲۶٫

۲۸) تحف العقول، ص ۷۸۰٫

۲۹) شوری، ۲۳٫

۳۰) تحف العقول، ص ۷۸۴٫

۳۱) احزاب، ۵۶٫

۳۲) یس، ۱ – ۴٫

۳۳) صافات، ۷۹٫

۳۴) همان، ۱۰۳٫

۳۵) همان، ۱۲۰٫

۳۶) همان، ۱۳۰٫

۳۷) تحف العقول، ص ۷۸۸٫

۳۸) انفال، ۴۱٫

۳۹) نساء، ۵۹٫

۴۰) مائده، ۵۵٫

۴۱) نحل، ۴۳٫

۴۲) طه، ۱۳۲٫

۴۳) ر.ک: تحف العقول، صص ۷۸۸ – ۷۹۲٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پس از تحمیل ولایتعهدی توسط مأمون بر امام رضا«ع» در خراسان، به دستور مأمون و با حضور اکابر دانشمندان و علماء زمان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، جلسات گسترده بحث و مناظره برگزار می‌شدند.

پوشش ظاهری این مناظرات اثبات و تبیین مقام والای امام هشتم«ع» در رشته‌های علوم مختلف و معارف قرآنی بود؛ اما مأمون در پشت پرده اهداف دیگری را دنبال می‌کرد.

 

۲٫

امام چهارم«ع» فرمودند: پیامبر«ص» همه مردم را از مسجدشان بیرون کردند [و در خانه‌های آنها را به مسجد بستند]، جز عترت [خویش]. مردم زبان به شکایت گشودند و عبّاس [عموی پیامبر] شِکوه کرد. پیامبر«ص» فرمودند: «من آنها را باقی نگذاشتم و شما را بیرون نکردم، بلکه خدا انها را [در مسجد] باقی گذاشت و شما را بیرون کرد.»

 

۳٫

 

حضرت رضا«ع» فرمودند: «از شما می‌پرسم: آیا صدقه بر آل محمد«ص» حرام است [یا نه]» ؟ گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: «آیا بر امّت [نیز] حرام است؟» گفتند: «نه.» حضرت فرمودند: «این فرق میان آل و امت است

 

۴٫

 

پس هر کس با رسول خدا «ص» و خانواده ایشان دوست باشد، رسول خدا «ص» نمی‌توانند او را دشمن بدارند و هر کس دوستی اهل‌بیت«ع» را ترک کند و به آن عمل نکند و خانواده پیامبر«ص» را دشمن بدارد، بر رسول خدا «ص» لازم است که او را دشمن بدارند؛ زیرا او واجبی از واجبات خدا را ترک کرده است

 

 

 

30آگوست/17

سیاست تا دیانت

 

عادت به بی حجابی

با توجه به عادی شدن بی‌حجابی در جامعه در سال‌های اخیر و رونق جدی بازار برهنگی و بدن‌نمایی در میان بسیاری از زنان و دختران مملکت، هنوز افرادی یافت می‌شوند که نتوانسته‌اند با این واقعیت اجتماعی کنار بیایند و آن را به رسمیت بشناسند و به آن عادت کنند. این جماعت خیال می‌کنند چون اسم مملکت جمهوری اسلامی است لذا باید احکام اسلامی مانند حجاب در آن لازم الاجرا و ساری و جاری باشد فلذا بابت عادی شدن بی‌حجابی در مملکت مدام در حال غر زدن و گلایه از مسئولین امر هستند و نه تنها اوقات مسئولان عزیز که زندگی را به کام خود و اطرافیان‌شان تلخ و زهر می‌کنند. برای حل این معضل، روش‌های مختلف عادت کردن به بی‌حجابی، به صورت رایگان خدمت عزیزان حساس به این پدیده تقدیم می‌شود:

الف) عادت به بی‌حجابی به شیوه ناجا: اگر از چشم فرماندهان عالیه ناجا و پرسنل زحمت‌کش اداره امنیت اخلاقی نیروی انتظامی به این پدیده نگاه کنید وضع حجاب و رعایت آن در کشور را خوب خواهید دید و مشکلی بی‌حجابی به چشم‌تان نخواهد آمد که لازم باشد به آن عادت کنید.

ب) عادت به بی‌حجابی به شیوه مسئولان متدین: ای آقا! مملکت هزار مشکل بزرگ و عظیم دارد آن وقت شما گیر دادی به چند نخ موی فلان خانم که از زیر روسری بیرون افتاده؟ مشکل شما اینه که از مشکلات کشور خبر نداری! برادرِ من نگاهت رو بزرگ کن! نباید شعاع دیدت تا نوک دماغت باشه!

ج) عادت به بی‌حجابی به روش مسئولان سابقاً انقلابی و فعلاً نوگرا: اشکال شما افراطی‌ها اینه که می‌خواهید مردم رو به زور به بهشت ببرید! خوب شاید مردم بخوان بهشت رو تو همین دنیا تجربه کنن! به شما چه ربطی داره! شمایی که تو این دنیا ظرفیت و تحمل دیدن چند تا خانم خوشگل رو ندارید چه جوری می‌خواهد تو بهشت با حوری‌ها سرو کله بزنید؟ اصلاً مشکل شما اینه که با زیبایی مشکل دارید! همش دیدن ماتم و سیاهی و مصیبت؟ یه ذره هم چشم‌تون رو به دیدن زیبایی عادت بدید! ما که عادت کردیم از زیبایی لذت ببریم!

د) عادت به شیوه مسئولان غرب گرا: اشکال شما متحجرها اینه که دنیا رو ندیدید! اگه سرتون رو از لاک‌تون بیرون بیارید و دنیا رو ببینید از این که این‌قدر حقیر به مسائل نگاه می‌کنید شرمنده میشید! بابا امارات و افغانستان هم از ما جلو زدن و پیشرفت کردن، اونوقت شما نشستید مثل طالبان و داعش به لباس زن مردم گیر می‌دید؟ اگه شما هم مث ما دنیا رو دیده بودید و تو  اروپا و امریکا زندگی کرده بودید و مزه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر رو چشیده بودید  از این حرف‌های قرون وسطایی نمی زدید!  شما طالبانهای وطنی کی می خواید احترام به آزادیهای فردی و عدم دخالت در حوزه شخصی رو یاد بگیرید؟ اگه برید خارج، حتی همین ترکیه و ارمنستان دم دستمون اونوقت می فهمید که زنهای ایرانی چقدر هم با حجابن!

و) عادت به روش مومنان عارف مسلک و خوش‌بین: برادرِ من! اگه به گناهان خودت فکر کنی دیگه گناه بقیه به چشمت نمیاد! سعی کن همیشه گناهانت رو جلوی چشمت بیاری ، اونوقت دیگه متوجه بی‌حجابی نمی‌شی! امتحان کن! ما که سال‌هاست با این روش نگاه کردیم و متوجه چیزی به نام بی‌حجابی نشدیم!

ط) عادت به شیوه متولیان فرهنگ و ارشاد و صدا وسیما: چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید! اصولاً زیبا بودن و زیبا شدن با ذات هنر و هنرمندان آمیخته است و این مایه مباهات است که زنان و دختران جامعه ما این‌قدر به زیبایی و آرایش و زیبا ظاهر شدن در جامعه اهمیت می‌دهند! این افرادی که شما بی‌حجاب می‌نامید در واقع هنرمندانی هستند که می‌خواهند جامعه ما را به دیدن زیبایی و لذت بردن از آن سوق بدهند و متاسفیم که هنوز در جامعه افرادی مانند شما یافت می‌شوند که چشم دیدن هنر و زیبایی را ندارند! اگر شما هم  مثل ما روزی چند فیلم هالیوودی بدون سانسور تماشا می‌کردید آن وقت مملکت از این تنگ نظری‌ها عبور کرده بود!

 

محرمانه‌ها

مهم نیست که “قراردادهای نفتی با بیگانگان” و ” متن توافق هسته‌ای ژنو” و “ماجرای تقدیم چند هزار میلیارد تومان گاز رایگان به ترکیه” و ” عاقبت قرارداد کرسنت” و ” میزان حقوق و اموال اعضای کابینه” و ” فهرست افراد ذینفع در تخفیف‌های چند هزار میلیارد تومانی فروش نفت در دولت یازدهم” و ” هویت مقصر اصلی در اختلاس دوازده هزار میلیاردی از صندوق ذخیره فرهنگیان” ‌و “دلایل اصرار وزیر نفت به واگذاری میادین نفتی به شرکت‌های غربی برای مدت‌های طولانی” و ” آمار حقیقی بیکاران کشور” و ” نرخ حقیقی تورم و رکود” و صدها مطلب مشابه محرمانه است و مردم حق اطلاع از آن را ندارند، بلکه مهم این است که ریاست محترم جمهور در سند حقوق شهروندی، حق برخورداری شهروندان از اطلاعات را به رسمیت شناخته و تاکید کرده‌اند “دانستن حق قطعی مردم است”!

*تبصره نخست: بر اساس تحقیقات مشترک موسسه پژوهش‌های اعتدالی نیاوران و بنیاد علوم بنیادی باران و کولاک (وابسته به انستیتو خاتم نیویورکر) هرچه میزان دانسته‌های شهروندان از حقایق و پشت پرده‌های موارد فوق افزایش یابد، نرخ ابتلای آنها به ثقل سرد‌، شقاقلوس مزمن، کچلی مزمن لنفاوی و قولنج حاد کبدی سه و نیم برابر خواهد شد! لذا تدبیر مشترک ریاست جمهور و وزرای محترم بهداشت و نفت و معاونت حفاظت از گونه‌های کمیاب سازمان حفاظت از ابتکار در محیط زیست بر این قرار گرفت که برای تداوم سلامتی شهروندان و پیشگیری از ابتلای آنها به بیماری‌های فوق‌الذکر انتشار حتی یک خط اطلاعات در خصوص پرونده‌های مذکور ممنوع و افراد متخلف به جهنم اعزام شوند.

**…تبصره دوم:

(محرمانه است)!

*** تبصره سوم: اصولا بهتر است آدم معتدل و غیر افراطی به جای دانستن این معلومات مضر و خانمان‌سوز  برود و دانسته‌های خود را درباره مسائل مهم و عقلانی مانند روند درمان سلطان آواز ایران، علت علاقه باران کوثری به بنیاد باران، تناسب رنگ لباس و محاسن مقامات عالیه اصلاحات، دیدگاه‌های تاج‌زاده درباره لزوم آزادی بی‌حجابی در ایران و بیوگرافی نوه‌های وندی شرمن و عراقچی افزایش بدهد.

 

 

خوش به‌حال ارمنی‌ها

به دنبال ابراز نگرانی برخی از هموطنان ارمنی در خصوص بی‌حرمتی دو فیلم ایرانیِ در حال اکران در سینماهای کشور به مسیحیت و مقدسات آن، مسئولان وزارت ارشاد و کمیسیون فرهنگی مجلس قول دادند موارد مذکور در اولین فرصت بررسی و در صورت وجود هرگونه اهانت یا بی‌احترامی به مسیحیت در فیلم‌های فوق‌الذکر، نمایش آنها متوقف شود.

* خوش به‌حال اقلیت ارمنی! همین که نگران اهانت فیلم‌های در حال اکران به مقدسات‌شان شدند کلیه مسئولان مربوطه برای رفع نگرانی آنها بسیج می‌شوند! ما که مسلمانیم و اکثریت، اگر اهانت آشکار به مقدسات‌مان را هم در فیلم‌های مورد تایید وزارت ارشاد ببینیم حق اعتراض نداریم چون به محض اعتراض  باید هزار فحش و ناسزا مثل دلواپسان ضد فرهنگ، افراطیون هنر نشناس، مخالفان آزادی بیان و اندیشه، حامیان دیکتاتوری و طالبانیسم، داعشی‌های وطنی و… را تحمل کنیم و سپس خود و هویت و اعتراض‌مان از جانب مسئولان ارشاد محکوم شده و مورد انزجار واقع شود و در نهایت زمان اکران فیلم‌های مورد اعتراض ما تمدید شده و در نزدیک‌ترین جشنواره فیلم از این فیلم‌ها و سازندگان‌شان تقدیر به عمل خواهد آمد!

 

سیب و گلابی برجام

مدت‌های مدیدی است که خلایق منتظرند تا درخت برجام میوه داده و با سیب و گلابی‌اش دهان مردم را شیرین و مشکلات آنها را حل و فصل کند، لکن تا زمان تحریر این مختصر هرچه غور و تفحص شده، خبری از سیب و گلابی در لابلای شاخ و برگ درخت برجام نبوده است. اما این درخت میوه‌های الوان دیگری به بار آورده که نه تنها دست کمی از سیب و گلابی ندارند بلکه به نوعی روی دست سیب و گلابی بلند شده‌اند، مثلاً پیاز برجام، این میوه تا قبل از ثمر دادن برجام اصولاً میوه حساب نمی‌شد و به قا عده سه کیلو هزار تومن قیمت داشت اما به برکت برجام پیاز نه تنها به جرگه میوه‌ها پیوست بلکه در زمره اشراف آنان درآمده ‌است، و با پشت سر گزاردن سیب و گلابی و موز تا مرز ۵ هزار تومان، هم قیمت یافت و امروزه در کنار ماشین شاسی بلند، ویلا و سفر به فرنگ از لوازم اشرافیت محسوب می‌گردد.

از دیگر ثمرات درخت برجام مرغ کیلویی ۸۰۰۰ هزار تومان و بالاتر است که رسیدن مرغ به این قیمت، جز در سایه برجام و برکات آن ممکن نبود.

به نظر می‌رسد که درخت برجام در راستای «هر دم از این باغ بری میرسد» میوه‌های تازه‌تری مانند مرغ ده هزار تومنی هم در آستین داشته باشد و تا یکی دو ماه دیگر رو می‌کند. از دیگر میوه‌های خوش آب‌و‌رنگ شجره برجام، گوشت کیلویی چهل تا پنجاه هزار تومانی است و البته همگان به خوشمزگی این میوه وقوف کامل دارند و مخفی نیست که بدون برجام دستیابی به این میوه لذیذ آن‌هم با آن قیمت به هیچ‌وجه ممکن و میسور نبود.

دو رقمی شدن نرخ تورم، مضاعف گردیدن اجاره‌بهای منازل، سه برابر شدن میزان مالیات، شکستن رکورد رکود، همه و همه همان سیب و گلابی‌های درخت برجام‌اند و اگر غفلت کنیم این درخت و میوه‌هایش مثل آفتاب تابان بر زندگی ما چنان تابیدن خواهد گرفت که مانند هسته اتم دچار شکافت و گداخت گردیم.

 

30آگوست/17

دین ستیزی و فضای مجازی

 

۱– قالب‌های رسانه‌ای تلفن‌های همراه (تحت اندروید) که از آنها با عنوان عمومی رسانه‌های مجازی یاد می‌شود از جمله عرصه‌های فنی و تکنیکی است که تأثیرات عمیق و فراوانی بر فکر و فرهنگ و رفتار انسان‌ها (‌به‌ویژه در منطقه ما) گذاشته و خواهد گذاشت، زیرا نوآوری‌ها در این عرصه به صورت بی‌وقفه ادامه دارد، تا آنجا که هر چند ماه شاهد ظهور فناوری‌های جدید و به تبع آن امکانات و قابلیت‌های رسانه‌ای جدید مجازی هستیم.

۲– و آشکار است که این فناوری‌ها به صورتی طراحی شده‌اند که هر کسی با هر توان و فهم و قابلیتی امکان استفاده از آنها را در دو ساحت داشته باشد. ساحت ارسال پیام (به عنوان منبع پیام و “رسانه”) و ساحت دریافت پیام (به عنوان مخاطب). به بیان دیگر این فناوری‌ها با این هدف طراحی شده‌اند که همه بتوانند در عین مخاطب پیام بودن، رسانه و منبع پیام نیز باشند و اطلاع‌رسانی کنند و بدیهی است که این قابلیت دیگر ربطی به مقوله ارتباطات شخصی ندارد. در گذشته تلفن وسیله‌ای برای برقراری تماس میان دو نفر بود، در حالی که امروز تلفن‌های همراه مجهز به سامانه اندروید این امکان را فراهم آورده که کار بر، پیامی را (در قالب فیلم‌، صوت، عکس یا متن) دریافت یا تولید کند و با قرار دادن آن در کانال‌ها و… آن را به دست هزاران مخاطب برساند.

۳– در گذشته‌های نه چندان دور رسانه‌ها (ابزارهای انتقال پیام به مخاطبان انبوه) یا در اختیار حاکمیت‌ها بودند و یا در اختیار افراد مشخص و معین (مدیران مسئول نشریات و سایر رسانه‌ها)، بنابر این مسئولیت آن رسانه‌ها و محتوایی هم که توسط آنها منتشر می‌شد بر عهده همان افراد بود و این نکته باعث می‌شد که متولیان رسانه‌ها تا حدودی مراقب آنچه منتشر می‌کردند باشند و به دلیل احساس مسئولیت شخصی و عقاید و باورهای خود و یا به دلیل ترس از قانون و مجازات و پیامدهای اجتماعی و سیاسی از انتشار هر مطلبی خودداری ‌کنند.

به عنوان نمونه، رژیم پهلوی با آنکه اعتقادی به قداست دین و مذهب نداشت، از ترس واکنش‌های مردم و… جرئت انتشار هر مطلبی علیه دین و مقدسات جامعه را نداشت و حداقل و در ظاهر مجبور به رعایت بسیاری از حریم‌ها و خطوط قرمز اعتقادی جامعه بود. رسانه‌های خصوصی (مانند نشریات) نیز به همین دلیل خود را ملزم به رعایت (هر چند صوری) حرمت مقدسات می‌دانستند و حتی اگر قصد دین‌ستیزی هم داشتند سعی می‌کردند به‌گونه‌ای غیرمستقیم با مقدسات جامعه درگیر شوند. هر چند در آن مقطع از تاریخ ایران هدف حکومت پهلوی دین‌ستیزی و زدودن کامل دین از جامعه نبود، زیرا رژیم، با دینِ مبارز و ظلم‌ستیز مشکل داشت و دینداری به شیوه حجتیه‌ای را تشویق و تایید هم می‌کرد.

۴- اما امروزه جهان استکبار دشمنی را نه تنها با دین مبارز و اسلام انقلابی که با همه مظاهر و نمادهای فقاهتی اسلام موجود در جامعه ایرانی در پیش گرفته است، چون می‌داند تا زمانی که فقاهت در جامعه، مخاطب و معتقد داشته باشد، نظام ولایت‌فقیه نیز برقرار خواهد ماند، زیرا پایداری و بقای نظام مبتنی بر ولایت و حاکمیت فقیه ارتباط کامل با باور مردم و جامعه به مقوله فقه و فقاهت دارد و اگر بنیان اعتقاد جامعه به فقاهت سست شود به همان اندازه مبانی نظام ولایت‌فقیه متزلزل خواهد شد. و البته مدارا با دینداری صرفاً معنوی و احساسی و پذیرش و ترویج آن به عنوان نقطه مقابل دین انقلابی و فقاهتی به موازات دشمنی فوق‌الذکر، اقدام دیگر استکبار جهانی است چون تجربه کمونیسم و نظام‌های مارکسیستی و شکست آنها در حذف کامل دین در جامعه ثابت کرد که نمی‌توان دین را به صورت کامل از جامعه حذف کرد و دین شخصی و صرفاً معنوی مانند مسیحیت رایج در غرب، نه تنها تضادی با نظام سلطه استکباری ندارد بلکه در برخی مواقع مقوم آن نیز خواهد شد و از آنجا که به اقرار نخبگان و سرآمدان سیاسی و اندیشه‌ای نظام‌های استکباری، ولایت‌فقیه و پیروان آن در ایران و جهان، بزرگ‌ترین مانع استیلای نظام سلطه بر جهانند، هجمه جهان استکبار به اسلام انقلابی و فقاهتی در ایران به عنوان پایگاه این نظام، عمق و شدت بیشتری یافته و رسانه‌های مجازی به مهمترین ابزار این تهاجم تبدیل شده‌اند.

۵- استکبار جهانی دلایل فراوانی برای انتخاب رسانه‌های مجازی به عنوان ابزار محوری تهاجم به اسلام انقلابی و فقاهتی دارد. دلیل نخست آن است که ماهیت رسانه‌های مجازی نوین (سامانه‌های تحت اندروید و گوشی‌های تلفن همراه) به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که مبدا پیام مشخص نیست و کاربر پیام‌ها را عمدتاً از دوست و یا همکاران و آشنایان خود دریافت می‌کند، لذا احتمال این را نمی‌دهد که محتوای پیام در ستیز و تعارض با دین و مقدسات باشد، حال آنکه اگر همین پیام‌ها از شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه و یا پایگاه‌های اطلاع‌رسانی غربی ارسال شود، مخاطب در گذر زمان متوجه دشمنی منبع پیام و رسانه‌های مذکور با اسلام فقاهتی می‌شود و به همین دلیل کمتر تحت تاثیر قرار می‌گیرد. در حالی که اگر همین پیام‌ها را از دوستان و آشنایان خود دریافت کند، چنین احتمالی را منتفی می‌داند و به دلیل اعتماد به فرستندگان پیام، بیشتر تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.

رسانه‌های نوین مجازی به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که عمده کاربران روزانه انبوهی از پیام‌های متنوع را دریافت و ارسال می‌کنند و طبیعی است که اکثر آنان قدرت، امکان و زمان کافی برای بررسی و دقت در محتوای پیام‌های دریافتی خود را ندارند. پیام‌هایی که در قالب‌های متنوعی مانند فکاهه، خبر، تصاویر، قطعات ادبی و اشعار، موسیقی و بسته‌های صوتی کوتاه و  فیلم‌های کوتاه مستند و مستند‌نما به دست مخاطب می‌رسند (فیلم‌های مستند‌نما به فیلم‌هایی گفته می‌شود که واقعی نیستند و محصول تدوین و تصویر سازی‌های رایانه‌ای و یا حتی در برخی از موارد بازی شده و ساختگی‌اند.) نتیجه این فرایند آن خواهد بود که کاربر به دلایلی مانند کنجکاوی، تفریح، پرکردن اوقات فراغت، جلب توجه یا رفع خستگی در ساعات مختلف شبانه روز، سری به تلفن همراهش می‌زند و پس از مرور و مشاهده پیام‌ها (و غالباً بدون تامل در ماهیت و محتوای آنها) تعدادی را برای دوستان و آشنایانش ارسال می‌کند و این روند سلسله‌وار ادامه پیدا می‌کند تا جایی که در مورد برخی پیام‌ها (بسته به محتوای پیام و فضای حاکم بر جامعه) فردی پیامی را از منابع متفاوت و به صورت مکرر در بازه‌های زمانی کوتاه و یا طولانی‌تر دریافت می‌کند و همین موارد بر تاثیر‌گذاری پیام می‌افزاید، زیرا تواتر پیام را تداعی می‌کند که از نظر روانی موجب افزایش اعتماد مخاطب به پیام می‌شود.‌

۶- دلیل دوم جهان استکبار در بهره‌گیری از رسانه‌های مجازی نوین جهت ستیز با اسلام انقلابی و فقاهتی، فراگیری این رسانه‌ها و سهولت دسترسی به آنهاست. بنا به آمار موجود تعداد کاربران سامانه‌هایی مانند تلگرام، اینستاگرام و… در ایران از مرز چهل میلیون نفر گذشته است و هیچ سامانه رسانه‌ای دیگری را نمی‌توان یافت که این‌گونه گسترده باشد. علاوه بر اینکه این رسانه‌ها در همه ساعات و در هر حالتی، در سفر و در حال حرکت، هنگام خواب و استراحت، در جلسات کاری و…قابل استفاده‌اند و هزینه چندانی را هم به کاربر تحمیل نمی‌کنند و صِرف پوشش اینترنت کافی است تا در هر مکانی امکان استفاده از این رسانه‌ها فراهم باشد.

۷ – و سومین دلیل در به کارگیری این رسانه‌ها برای انجام ماموریت مذکور، عدم فیلترینگ و نظارت بر  محتوای عرضه شده در این سامانه‌ها در ایران است و این در حالی است که سامانه‌های مذکور در اروپا و امریکا ضریب نفوذ و شیوع کمتری به نسبت ایران دارند و به‌شدت از سوی حاکمیت تحت نظارت و کنترل هستند تا آنجا که انتشار برخی پیام‌ها در این سامانه‌ها در آلمان می‌تواند موجب جریمه فرد منتشر کننده تا مبلغ پنجاه میلیون یورو شود. رها شدگی و عدم کنترل در این سامانه‌ها ناشی از  عدم تمایل دولت به این امر و تعمد آن در وجود و فعالیت بدون نظارت این سامانه‌هاست ـ که طرح دلایل آن در حوصله این نوشتار نیست ـ مساعد‌ترین فضا را برای به‌کارگیری این رسانه‌ها برای تضعیف و تخریب اسلام انقلابی و فقاهتی در جامعه ایران فراهم می‌آورد و این نکته‌ای نیست که از چشم طراحان این سامانه‌ها مخفی مانده باشد. روند اهمال دولت در نظارت بر فضای مجازی به جایی رسیده است که به گفته معاون دادستان کل کشور بیش از هشت هزار کانال تلگرام فاسد در کشور شناسایی شده که دستور انسداد برخی از این کانال‌ها بیش از چهل بار به وزارت ارتباطات صادر شده و وزارتخانه مذکور از فیلترکردن آنها خودداری کرده است. ایشان اضافه کرده است که بیش از دو سوم فضای مجازی کشور در تسلط بیگانگان است و در عمل وزارت ارتباطات زمینه این تسلط را فراهم کرده است.

۸ – برای روشن شدن بحث، ضروری است نمونه‌هایی از این تهاجم موثر، جدی و تدریجی، اما در ظاهر خاموش بیان شود. در یکی دو سال اخیر شخصیت محوری بسیاری از کانال‌های اختصاصی فکاهه (اصطلاحاً «جوک») در سامانه‌های مجازی، فردی کودن، نادان و مسخره به نام جعفر است (با عرض پوزش از ساحت ملکوتی امام ششم«ع») که نقشی معادل شخصیت خیالی ملا نصر‌الدین یافته است. آیا می‌توان تصور کرد که این نام (که در ذهن هر ایرانی متبادر کننده نام بنیان‌گذار مذهب و فقه جعفری است) به صورتی اتفاقی بر چنین شخصیت مسخره و خرفتی گذاشته شده است؟ آیا مشاهده روزانه ده‌ها جوک که نام «جعفر» در آنها تکرار می‌شود، موجب سلب یا کاهش قداست صاحب اصلی این نام در ذهن مخاطب عام نخواهد شد؟ در این حالت ذهن کاربر این رسانه‌ها پس از شنیدن این نام بلافاصله آن شخصیت مسخره را تصور خواهد کرد. سئوال این است که چرا این شخصیت کورش یا داریوش نامیده نشده است؟ و یا حتی تیمور یا چنگیز و نظائر آن؟

نمونه دیگر از تهاجم رایج و جاری به فقاهت و به تبع آن اسلام فقاهتی در رسانه‌های مجازی نوین شایع در ایران ایجاد تشکیک و انواع و اقسام شبهات در باره فریضه حج است. اکثر کاربران ایرانی در دوسال اخیر و به‌ویژه پس از کشتار حجاج در منی، روزانه ده‌ها پیام عاطفی، خبری، فکاهی و… با موضوع حج دریافت و ارسال کرده‌اند .پیام‌هایی که با توجه به نفرت روزافزون مردم ایران از آل‌سعود و توسط عوامل استکبار در داخل و خارج کشور، تنظیم و طراحی و برای ارسال و تکرار میلیونی به چرخه رسانه‌های مجازی سپرده شده‌اند. پیام‌هایی مانند دعوت مردم به نرفتن به حج و صرف هزینه‌های حج جهت فقرا و ایتام و. ..( آن‌ هم با این عنوان که سفر حج مساوی ریختن پول به جیب عرب‌ها و آل‌سعود است) و یا انتشار اخباری کذب مبنی بر انصراف دسته‌جمعی زائران حج تمتع در فلان شهر و اختصاص هزینه‌های حج به جهیزیه دختران فقیر و تقدیر از این اقدام و تشویق سایر زائران به تکرار این عمل و یا تمسخر سفر حج در قالب جوک و فکاهه و نظائر آن.

بدیهی است جوهره فقاهت ترجیح نظر شارع مقدس بر نظر شخصی در موارد شرعی است و چنین تبلیغاتی علیه فریضه حج قبل از آنکه این واجب شرعی را هدف قرار داده باشند، جوهره فقاهت و مبانی آن در اذهان مکلفین را هدف تخریب خود قرار داده‌اند، زیرا از افراد مستطیع می‌خواهد به جای تبعیت از شرع، از تشخیص خود یا سایرین تبعیت کنند.

و یا نمونه دیگر زدودن قبح رابطه خلاف شرع میان دختران و پسران و عادی‌سازی دوستی با جنس مخالف در قالب‌های  فکاهی و جوک، خاطره و بزرگداشت و ترویج مناسبت‌هایی مانند «ولنتاین» است. میزان تکرار دو واژه دوست دختر و دوست پسر در رسانه‌های نوین مجازی فارسی زبان به‌حدی است که اغلب کاربران با این عبارات و فرهنگ رفتاری مربوط به آن مانند زرنگی دانستن برخورداری از چند دوست جنس مخالف به صورت همزمان و در برابر آن عقب مانده توصیف کردن افرادی که به داشتن یک دوست از جنس مخالف بسنده می‌کنند و دعوت به تنوع‌بخشی به دوستی با جنس مخالف و… آشنا می‌شوند و دیگر خواندن و دیدن چنین موارد خلاف شرع و عرفی حساسیت آنها را برنمی‌انگیزد. از دیگر نمونه‌های رایجِ ستیز با اسلام فقاهتی در رسانه‌های مجازی نوین که در سال جاری شیوع پیدا کرد می‌توان به تمسخر روزه‌داری در هوای گرم تابستان در قالب‌های فکاهی و جوک و یا معرفی روزه‌داران در متون به ظاهر استدلالی به عنوان افرادی که از خوردن و نوشیدن اجتناب می‌کنند، اما در دروغ گفتن و تهمت زدن و خوردن مال مردم آزادند و در مقابل ارائه تصویری موجه از افراد روزه‌خوار که اهل دروغ و تهمت و غیبت نیستند و به جای خوردن مال مردم، آب و غذای خودشان را در ماه رمضان می‌خورند و روزه را قبول ندارند، اشاره کرد.

۹- نکته مهم این است که موارد فوق و ده‌ها مورد دیگر از مصادیق رایج ستیز با اسلام فقاهتی در فضای مجازی با صرف امکانات، وقت و پول جبهه خودی و به نفع استکبار جهانی صورت می‌گیرد و عمده افرادی که در بازنشر این موارد مشارکت دارند متوجه عواقب و پیامدهای سوء اقدام خود نیستند و این نکته‌ای است که برای طراحان این فرایند مخفی و خطرناک از ارزش فوق‌العاده‌ای برخوردار است، زیرا در این تهاجم، کار دشمن فقط به انتخاب موضوعی متناسب با فضا و موقعیت جامعه برای هجمه به شریعت و اعتقاد مردم مسلمان و ساخت پیامی مناسب برای انتقال آن در فضای مجازی  محدود می‌شود و مابقی کار به عهده مردمی است که با انگیزه‌های متفاوت به انتشار و بازنشر آن موضوع و پیام مبادرت می‌کنند، در نتیجه کمتر کسی متوجه سازندگان پیام و طراحان این اقدام می‌شود.

۱۰- با این اوصاف منطقی‌ترین راه پیشگیری از این معضل که در صورت بی‌توجهی در پیشگیری، عواقب جبران ناپذیری به دنبال خواهد داشت، حذف رسانه‌های بدون ضابطه و کنترل‌ناپذیر بیگانه از فضای تبادل اطلاعات کشور و جایگزینی آنها با رسانه‌های مجازی بومی قانونی و قاعده‌مند است که در آن فضا می‌توان امیدوار بود هر کسی مسئولیت اعمال خود را بپذیرد و در برابر آن پاسخگو باشد. در غیر این صورت تداوم فضای بی‌حساب و کتاب فعلی در عرصه رسانه‌های مجازی کشور پیامدهای جبران‌ناپذیر و خطرناکی خواهد داشت که یکی از این پیامدها سست شدن باور مردم به اسلام فقاهتی و در نتیجه تزلزل در نظام ولایت فقیه است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

رها شدگی و عدم کنترل در این سامانه‌ها ناشی از  عدم تمایل دولت به این امر و تعمد آن در وجود و فعالیت بدون نظارت این سامانه‌هاست ـ  که طرح دلایل آن در حوصله این نوشتار نیست ـ مساعد‌ترین فضا را برای به‌کارگیری این رسانه‌ها برای تضعیف و تخریب اسلام انقلابی و فقاهتی در جامعه ایران فراهم می‌آورد و این نکته‌ای نیست که از چشم طراحان این سامانه‌ها مخفی مانده باشد

 

 

 

 

 

 

 

30آگوست/17

ائتلاف عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی علیه ایران اسلامی

 

مقدمه

با افزایش تنش‌ها میان ایران و عربستان سعودی و ناتوانی این کشور از مبارزه با محور مقاومت در جبهه‌هایی مانند سوریه، عربستان سعودی تلاش‌های بسیاری را با حمایت آمریکا برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی و ایجاد ائتلافی ضد ایرانی با این رژیم پیگیری کرده است. این امر پس از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا و تلاش‌های او برای ایجاد به اصطلاح موافقت‌نامه قرن که قصد دارد بدون حل مشکلاتی همچون قدس و آوارگان فلسطینی، رژیم صهیونیستی را مستقیما با کشورهای عربی سر یک میز بنشاند و بدون نمایندگان فلسطینی آنها را به سازش با این رژیم ترغیب کند افزایش یافت. گزارشات متعدد رسانه‌ای در زمینه اینکه مقابله با ایران هدف نهایی چنین ائتلافی است، لزوم مطالعه ابعاد این ائتلاف و تأثیر آن بر جهوری اسلامی را دوچندان می‌کند.

 

پیشینه روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی

عربستان سعودی در ابتدای تأسیس خود در دهه ۳۰ میلادی همواره تلاش کرده است که در عین اعلام مخالفت با صهیونیسم و طرح‌های آن برای تأسیس دولتی یهودی در فلسطین از دخالت مستقیم در این منطقه بپرهیزد. این امر باعث شد که رژیم عربستان هر چند کمک‌های مالی و پشتیبانی متعددی را در طی این جنگ‌ها به کشورهای خط مقدم جبهه ارائه داد و حتی در پی صلح میان مصر و رژیم صهیونیستی روابط دیپلماتیک خود را به مدت چند سال با مصر قطع کرد، ولی با وجود فاصله بسیار کم این کشور از فلسطین اشغالی و با وجود اعلام جنگ به رژیم صهیونیستی، به بهانه عدم وجود مرز مشترک با این رژیم در جنگ‌های ۱۹۴۷، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ مشارکت مستقیمی در جنگ نداشت.

با این همه عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در مقاطع مختلفی همکاری‌های پشت پرده‌ای با یکدیگر داشتند. اولین ارتباطات رژیم‌های سعودی و صهیونیستی به اواسط دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی و در زمان ریاست کمال ادهم بر دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی باز می‌گردد. در آن دوره دو رژیم کانال‌هایی را برای تبادل نظر در مورد وضعیت آن دوران منطقه ایجاد کردند.(۱)

دشمنی دو کشور با رژیم عبدالناصر در آن دوره باعث شد که رژیم صهیونیستی در جنگ داخلی یمن به نفع نیروهای طرفدار پادشاهی که مورد حمایت عربستان بودند دخالت و از طریق خاک سعودی در جهت حمایت از گروه‌های سلطنت طلب برای آنها اسلحه و مهمات ارسال ‌کند.(۲) شکست عبدالناصر در جنگ سال ۱۹۶۷ به دلیل تضعیف رقیب منطقه‌ای سعودی‌ها موجبات رضایت آنان را فراهم می‌ساخت. این دو رژیم در در عملیات ۶۲ ساعته نجات یک کشتی صهیونیستی که در سواحل عربستان سعودی به گل نشسته بود با وساطت آمریکا با یکدیگر همکاری کردند.(۳)

پس از توافق اسلو میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و آغاز فرایند سازش، رژیم عربستان و کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس نیز راه سازش علنی با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند، به گونه‌ای که قطر و عمان اجازه تأسیس دفاتر تجاری این رژیم را در اراضی خود صادر کردند و ارتباطات امنیتی رژیم صهیونیستی و عربستان نیز به‌طور پنهانی توسعه پیدا کرد.

از سال ۲۰۰۲ و با ارائه طرح صلح ملک فهد در به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به ازای عقب‌نشینی از اراضی اشغالی در سال ۱۹۶۷، عربستان سعودی عملا رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و در سال ۲۰۰۵ با پیوستن به سازمان تجارت جهانی، ممنوعیت واردات از رژیم صهیونیستی را رسما لغو کرد. این امور باعث افزایش تبادلات تجاری میان رژیم صهیونیستی و کشورهای حاشیه خلیج فارس، به‌خصوص امارات و عربستان سعودی شد. این امر تا سال ۲۰۱۱ و تشدید اعتراضات در کشورهای عربی ادامه داشت و وقوع بیداری اسلامی و افزایش نفوذ محور مقاومت باعث شد که فرایند عادی‌سازی روابط به فرایند ایجاد اتحادی منطقه‌ای بدل شود.

عوامل متعددی در تسریع فرایند سازش میان عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی و تبدیل آن به نوعی پیمان منطقه‌ای دخیل است که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ تبعات قدرت گرفتن احزاب اسلام‌گرا در پی بیداری اسلامی برای عربستان و رژیم صهیونیستی به‌خصوص به قدرت رسیدن اخوان‌المسلمین در مصر و تونس که برای هر دو رژیم خطرناک ارزیابی می‌شد. این امر سبب حمایت هر دو رژیم از کودتای سال ۲۰۱۳ مصر شد و هم اکنون جنبش حماس را سازمانی تروریستی تلقی می‌کنند.

۲ـ افزایش نقش ایران در منطقه غرب آسیا به‌خصوص عراق، لبنان و نوار غزه و توانایی جبهه مقاومت در ایستادگی در برابر صهیونیست‌ها که منجر به افزایش محبوبیت جمهوری اسلامی در سطح منطقه شد.

۳ـ جنگ داخلی سوریه که باعث شد دو رژیم منافع مشترکی در ساقط کردن دولت قانونی سوریه و از بین بردن زیرساخت‌های نظامی و امنیتی آن داشته باشند.

۴ـ توافق اتمی بین آمریکا و ۱+۵ که باعث شد دو رژیم از افزایش نفوذ ایران در منطقه در اثر کاهش اثر تحریم‌ها احساس خطر کنند.

۵ـ تلاش سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان و فرزندش محمد بن سلمان برای انتقال قدرت به فرزند که باعث شد ملک سلمان و فرزندش نزدیکی با رژیم صهیونیستی را به عنوان یکی از راه‌های  جلب حمایت آمریکا از این انتقال قدرت قلمداد کنند.

 

اقدامات انجام شده برای عادی‌سازی روابط

عربستان سعودی از سال ۲۰۱۱ تا کنون قدم‌های بسیاری را برای نزدیکی به رژیم صهیونیستی برداشته است که بیشتر آنها با محوریت انور عشقی، افسر اطلاعاتی بازنشسته عربستان سعودی و شاهزاده ترکی الفیصل انجام شده‌اند، از جمله: دیدار‌های غیر رسمی در کنفرانس‌های بین‌المللی: کنفرانس‌های بین المللی همچون اجلاس مجمع جهانی اقتصاد، اجلاس امنیتی مونیخ و امثالهم فرصت‌های مناسبی را برای مقامات صهیونیستی و سعودی فراهم آورده است تا در دیدارهایی بر سر رسیدن به نوعی توافق به بحث و تبادل نظر بپردازند. در همین راستا شاهزاده ترکی‌الفیصل، رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی چندین بار در حاشیه کنفرانس‌های بین‌المللی با وزرای سابق رژیم صهیونیستی از جمله تسیبی لیفنی، نخست وزیر سابق و موشه یعلون وزیر دفاع سابق این رژیم ملاقات داشته است.(۴) اوج این دیدار‌ها را می‌توان دیدار علنی هیئتی سعودی از اراضی اشغالی تحت عنوان دیداری غیررسمی در جولای سال ۲۰۱۶ دانست که به سرپرستی انور عشقی، افسر اطلاعاتی بازنشسته سعودی و مشاور سابق بندر بن سلطان، سفیر سابق عربستان در واشنگتن انجام شد و طی آن انور عشقی با سیاستمدارانی از طیف‌های مختلف رژیم صهیونیستی دیدار کرد.(۵)

همکاری‌های اقتصادی: گزارشات مختلف بیانگر افزایش همکاری‌های اقتصادی میان عربستان سعودی و امارات از یک سو و رژیم صهیونیستی از سوی دیگر است. در همین راستا روزنامه تایمز در گزارشی اعلام کرد که رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی مذاکراتی را برای عادی‌سازی روابط تجاری خود آغاز کرده‌اند و اولین اقدام صدور مجوز برای شرکت‌های صهیونیستی برای فعالیت در خاک عربستان سعودی و صدور مجوز برای هواپیماهای غیرنظامی صهیونیست برای استفاده از حریم هوایی این کشور خواهد بود.(۶) این امر در ادامه روابط محرمانه اقتصادی رژیم صهیونیستی با عربستان سعودی و امارات  که از جمله آنها طرح احداث خط آهن از عربستان سعودی به اردن و رژیم صهیونیستی است که به منظور افزایش حجم تبادل تجاری در دوران پس از عادی‌سازی روابط طراحی شده است.

دیدارهای محرمانه: منابع غیررسمی رسانه ای از افزایش دیدارهای محرمانه میان مقامات رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی از سال ۲۰۱۴ تا کنون خبر می‌دهند، به گونه‌ای که مقامات دو رژیم در خلال سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ بیش از پنج بار به‌طور محرمانه با یکدیگر ملاقات و در مورد خطرات برنامه هسته‌ای ایران با یکدیگر گفتگو کرده‌اند.(۷) به نظر می‌رسد این دیدار‌ها و گفتگو‌ها به‌خصوص بر سر قضیه جزایر تیران و صنافیر و مسائل امنیتی ادامه داشته‌اند.

همکاری‌های امنیتی: روابط امنیتی عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در چند سال گذشته گسترش چشمگیری داشته است. از جنبه‌های مهم این همکاری امنیتی دوجانبه امضای تفاهمنامه‌ای برای آموزش افسران سعودی در فلسطین اشغالی است که اولین گروه افسران در سال ۲۰۱۵ در دوره‌ای مربوط به نیروی دریایی در حیفا شرکت کردند.

همچنین عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در نظارت بر تنگه باب المندب همکاری و نیروهای صهیونیست در پایگاهی نظامی در شمال عربستان در کرانه دریای سرخ حضور دارند.(۸) عربستان سعودی همچنین قراردادهایی را برای خرید سلاح  در سال ۲۰۱۶ با رژیم صهیونیستی منعقد کرده است که از جمله آنها‌ می‌توان به قرارداد خرید و نصب سامانه موشکی گنبد آهنین اشاره کرد.

اما مهم‌ترین جنبه همکاری امنیتی بین دو رژیم درخواست رژیم صهیونیستی از عربستان سعودی برای ترسیم مرزهای آبی بین این کشور و مصر و انتقال حاکمیت جزایر تیران و صنافیر به عربستان است که با هدف تبدیل کردن تنگه تیران و خلیج عقبه به آب‌های بین‌المللی صورت گرفت.(۹)

 

تأثیر ائتلاف به وجود آمده  علیه جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران به دلیل اینکه دشمن رژیم صهیونیستی است، رژیم عربستان سعودی نیز به دلیل پیروی از آمریکا، ایران را دشمن خود می‌داند و ایران هدف اصلی ائتلاف جدید سعودی صهیونیستی قلمداد می‌شود که این امر ممکن است در صورت عدم توجه به آن، تأثیرات سوئی را به همراه داشته باشد.

یکی از مهم‌ترین این تأثیرات استفاده از توان اطلاعاتی و امنیتی دو کشور برای کشاندن جنگ به داخل مرزهای ایران است که در عملیات تروریستی اخیر تهران و همچنین شرکت فعال عربستان در کنفرانس منافقین در پاریس مشاهده شد. از سوی دیگر روابط عربستان و رژیم صهیونیستی و روابط این دو با برخی احزاب کرد در عراق سبب شده است که عربستان سعودی هم اکنون از موافقان تجزیه عراق و جدا شدن اقلیم کردستان عراق از این کشور باشد و حتی خبرهایی از ساخت پایگاهی سعودی در کردستان عراق در رسانه‌ها منتشر شده است که اثرات سوئی را بر امنیت ملی کشورمان خواهد داشت.(۱۰)

اتحاد عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی همچنین راه را برای تشریک مساعی و هماهنگی بیشتر در پرونده‌هایی مانند نوار غزه، لبنان و بحران سوریه بر ضد منافع جمهوری اسلامی و محور مقاومت هموار خواهد کرد.

نتیجه‌گیری

حوادث چند سال اخیر منطقه غرب آسیا به‌خصوص توانایی محور مقاومت در مبارزه با خطر تکفیر و تروریسم باعث شد که ائتلاف جدیدی در منطقه با حمایت آمریکا تشکیل شود که قصد دارد با طرح مسئله قرارداد قرن و با حل صوری قضیه فلسطین، راه را برای علنی کردن این ائتلاف در نزد افکار عمومی باز کند. جمهوری اسلامی می‌بایست با توجه به تحرکات سعودی صهیونیستی، افشای آنها و تلاش برای مبارزه عملی با این ائتلاف با نقشه‌های دشمنان برای سیطره بر منطقه مبارزه کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ هیثم فیضی، أسرار العلاقه الخلیجیه بـ”إسرائیل”، موقع نون بوست، ۲۰ أکتوبر ۲۰۱۵: https://goo.gl/ofvvbR

۲ـ‌ نوره مشعل، العلاقات السعودیه الإسرائیلیه أصبحت فی العلن، موقع نون بوست، ۲۲ یونیو ۲۰۱۵: https://goo.gl/YnKjDs

۳-How an Israeli Missile Boat Ran Aground the Hostile Saudi Shore, Haaretz, April 16, 2016: http://www.haaretz.com/israel-news/.premium-1.714697

۴ـ کیف استخدمت السعودیه والإمارات «الفزاعه الإیرانیه» لتبریر التقارب مع إسرائیل؟، موقع ساسه بوست، ۲۷ یونیو ۲۰۱۷: https://goo.gl/62ZnYD

۵ـ سابقه فی عصرنا هذا.. جنرال سعودی متقاعد یزور إسرائیل، الحره، ۲۴ یولیو ۲۰۱۶: https://goo.gl/qc7LF7

۶ـ‌ تایمز: السعودیه وإسرائیل تناقشان إقامه علاقات اقتصادیه، صحیفه رأی الیوم، ۱۸یونیو ۲۰۱۷: http://www.raialyoum.com/?p=694787

۷-DANIEL J. ROTH, ISRAEL, SAUDI ARABIA ADMIT SECRET DIPLOMACY FOR FIRST TIME, The Jerusalem Post, June 5, 2015: https://goo.gl/uBtu5f

۸ـ عبد الرحمن یوسف، کیف یمکن لتیران وصنافیر أن یصبحا مفتاح صفقه القرن فی الشرق الأوسط؟، المونیتور، ۲۸ مایو ۲۰۱۷: https://goo.gl/R22Vgc

۹ـ همان

۱۰ـ انشاء قاعده عسکریه سعودیه فی کردستان، السومریه نیوز، ۲۸ یونیو ۲۰۱۷: https://goo.gl/KjG8Zn

 

 

سوتیترها:

۱٫

پس از توافق اسلو میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و آغاز فرایند سازش، رژیم عربستان و کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس نیز راه سازش علنی با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند، به گونه‌ای که قطر و عمان اجازه تأسیس دفاتر تجاری این رژیم را در اراضی خود صادر کردند و ارتباطات امنیتی رژیم صهیونیستی و عربستان نیز به‌طور پنهانی توسعه پیدا کرد

30آگوست/17

تاثیرگذارى صهیونیست‌ها بر سیاست خارجى آمریکا چگونه شکل گرفته است

شبهات تاریخی

 

قبل از بحث در باره تأثیرگذارى صهیونیست‌ها بر سیاست خارجى آمریکا و نفوذ لابى صهیونیستی در دستگاه دیپلماسى این کشور لازم است سیاست خارجى آمریکا از دیدگاه الهیات آن مورد توجه قرار گیرد.

روژه گارودى(Roger Garaudy) در کتاب خود «آمریکا پیشتاز انحطاط»(۱) به نقل از نوشته جان گالتونگ( Johan Vincent Galtung) سیاست خارجى آمریکا را که متأثر از آموزه‏هاى توراتى و مبتنى بر «قوم برگزیده» است، به‌خوبى تبیین کرده است. در نوشته جان گالتونگ با عنوان «سیاست خارجى ایالات متحده،از دیدگاه الهیات» آن آمده است: رئیس‌جمهور تافت (William Howard Taft)در ۱۹۱۲ اعلام ‏داشت: «وظیفه دارم از ملتم و مالکیت‌هایش در مکزیک دفاع کنم تا دولت مکزیک دریابد که در اسرائیل خدائی وجود دارد و اطاعت از او وظیفه‏ به شمار مى‏رود.»

«جان گالونگ معتقد است: این اصطلاح غالباً به شکل «اسرائیل جدید خدا» از زمان مى‏فلاور(Mayflower) و بنیان‌گذارى مهاجرنشین «پلیموت غالب» (۱۶۲۰) در تاریخ آمریکا دیده مى‏شود.

تاریخِ زیبا و نیرومندى است. قومى در تبعید، قومى کوچک، گریزان از سلطه سرکوبگر که به دنبال آغازى جدید مى‏گردد.

در کوه سینا اتحادى آشکار شده است. یهوه به یهودیان در حال تبعید، وضع خاص «ملت جامعه الوداد» را عطا کرده است. بر این اساس یهودیان قومى برگزیده‏اند و داراى ارضى موعود. بنابراین سهمى بسیار مهم در هدایت سایر اقوام دارند.

پدران بنیان‌گذار ایالات متحده، قشریونی بودند که از قرن‌ها پیش که همه یک کتاب واحد یعنى تورات را مى‏خواندند، خود را قومى «برگزیده» اگر نه از طرف یهوه، حداقل از طرف جانشین او، یعنى خداى مسیحیت مى‏دانستند.

پس چرا این سرزمین ارض موعود نباشد و آنان نیز ـ حال که قوم برگزیده خدا هستند ـ از چه رو نباید چراغ راه و هادى اقوام دیگر باشند؟

ولى ارض موعود خالى از سکنه نبود!

بنیان این اندیشه این است که خدا به قوم برگزیده کمک مى‏کند. موفقیت قوم فقط مبین این نکته نیست که این امر در نظر خدا موجه است، بلکه مؤید این نکته هم هست که به‌کارگیری ابزار و شیوه‌های مختلف براى کسب این موفقیت هم توجیه شده است.

همان‏ گونه که عهد عتیق برای نخستین آمریکایى‏ها در مواجهه با مردم بومى سرزمین جدید توجیه لازم را فراهم مى‏آورد، قشریون هم به‌نوبه خود براى روابط اسرائیلى‏ها با فلسطینیان توجیهات لازم را پدید آوردند.

به این ترتیب، تشکیل جبهه‏اى بر ضد اسلام، طبیعى است.

قوم برگزیده بودن به‌قدرى برای آنها مسلم است که اعتقاد به اینکه مردم ایالات متحده بیش از هر ملت دیگرى به خدا نزدیک‌اند، در شعار چاپ شده روى هر دلار بیان مى‏شود:

«In God we trust» : «ما به خدا اعتماد داریم»

نزدیک‌ترین سرزمین به خدا، نماینده خدا بر روى زمین هم هست و سه ویژگى بزرگ خدا را هم دارد: جامع جمیع علوم است؛ قدرت دارد و نیکوکار است. در عالم عینیت، این امر به معناى نظارت الکترونیک بر سراسر جهان و کسانى است که گمان مى‏رود حاملان شر و بدى باشند. در این بین فقط و فقط ایالات متحده است که وظیفه دارد تشخیص بدهد که چه کسانى باید عهده‌دار این وظیفه باشند. در این پرونده دادگاه تجدیدنظرى هم وجود ندارد، زیرا ایالات متحده داراى انحصار قضاوت است. به این ترتیب یک قدرت فرهنگى، اقتصادى و نظامى زیر نظر پنتاگون و سیا اعمال مى‏شود.

کدام مذهب مى‏تواند برتر از ایمان یهودی ـ مسیحى باشد؟

کدام ایدئولوژى مى‏تواند برتر از لیبرالیسم محافظه‏کارانه به شکل سرمایه‌دارى آن باشد؟

هیچ نهاد مافوق ملى نمى‏تواند برتر از ایالات متحده باشد. این امر در مورد سازمان ملل متحد نیز مصداق دارد، مگر اینکه این سازمان وسیله‏اى باشد براى اعمال نفوذ نیکوکارانه ایالات متحده بر سراسر جهان. در سازمان ملل متحد، ایالات متحده قله را اشغال کرده است و دور تا دور او را هم کسانی گرفته‏اند که مرکز جهان را پدید مى‏آورند: متحدانى که از این سه ویژگى، حداقل دو ویژگى را داشته باشند:  اقتصاد بازار آزاد ، ایمان به خداى یهودى ـ مسیحى، انتخابات آزاد.

در قطب دیگر این جهان که بین خوبى و بدى قرار گرفته است، امپراتورى شرّى وجود دارد که از سرزمین‌های بدون اقتصاد بازار آزاد، ایمان یهودى ـ مسیحى یا دموکراسى از نوع آمریکایى تشکیل شده است.

ایالات متحده با خدا پیمان اتحاد بسته است و ملت‌هاى دیگر با ایالات متحده. و این اتحاد را روابط فرمانبرى حومه از مرکز، فرمانبرى ملت‌هاى غربى از ایالات متحده و ایالات متحده از خدا تبیین مى‏کند. الهیات نهفته در سیاست جهانى ایالات متحده چنین است.»(۲)

یهودیان آمریکا از این دیدگاه الهیات رهبران موعودگراى یهودى مسلک ایالات متحده آمریکا به‌خوبى استفاده کردند و با استفاده از امکانات مالى و رسانه‏اى و سازمان‌ها و محافل صهیونیستى و بازوهاى فعال آنها، همواره به قرار دادن صهیونیست‌ها و نخبگان یهودى آمریکا در پست‏هاى مهم و کلیدى سیاست خارجى کاخ سفید و دولت آمریکا اهمیت خاصى داده‌اند. به همین لحاظ روزبه روز بر نفوذ و تاثیرگذارى یهودیان بر سیاست خارجى آمریکا افزوده ‌شده است.

البته نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر دستگاه سیاسى این کشور عمدتاً در ارتباط با منطقه خاورمیانه، به‌ویژه در حمایت از رژیم اشغالگر قدس از جلوه بیشترى  برخوردار بوده و در راستاى منافع استراتژى مشترک آمریکایى ـ اسرائیلى و توسعه‌طلبی‌هاى آن رژیم قرار داشته است. به‌ویژه از زمان جنگ شش روزه اسرائیل و اعراب از سال ۱۹۶۷، سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره حفظ روابط مستحکم با رژیم صهیونیستى و حمایت از آن بوده است.

همچنین واشنگتن از سال ۱۹۸۲ در حمایت از اسرائیل دیپلماسى ثابتى را اتخاذ کرد، به‌طورى که امریکا تا سال ۲۰۰۵ این کشور ۳۲ بار از حق «وتو» براى رد قطع‌نامه‏هاى شوراى امنیت مبنی بر محکومیت رژیم صهیونیستى استفاده کرد و این بالاترین تعداد وتوهایى است که واشنگتن نسبت به سایر اعضاى دائم شوراى امنیت از آن استفاده کرده است.

آمریکا همواره در برابر تلاش‌هاى کشورهاى عربى در راه نظارت زرادخانه هسته‏اى اسرائیل از سوى آژانس بین‏المللى انرژى اتمى سنگ‌اندازى کرده است.

در جنگ اکتبر۱۹۷۳ ایالات متحده آمریکا بلافاصله به یارى رژیم صهیونیستی شتافت و در کنار این رژیم براى انجام هرگونه مذاکرات صلح ایستاد. علاوه بر آن، رژیم صهیونیستى در برابر تهدید به دخالت اتحاد جماهیر شوروى سابق از حمایت دولت نیکسون(Richard Milhous Nixon) بهره برد و در جنگ اکتبر، اعطاى کمک‏هاى تسلیحاتى به تل‌آویو از سر گرفته شد.

واشنگتن با تمام قدرت، خود را وارد مذاکرات کرد و حضور جدی او منجر به خاتمه جنگ شد، ضمن اینکه روند گام به گام طولانى و خسته‌کننده‌ای در پى آن شروع گردید. واشنگتن در مذاکرات گذشته و نیز به دنبال قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ نیز نقش تعیین‌کننده‌ای را ایفا کرد.

ضمن این تلاش‌ها، هر بار اصطکاک و برخوردى بین مسئولان آمریکایى و رژیم صهیونیستى صورت مى‏گرفت، اما آمریکا تلاش مى‏کرد تا از موضع اسرائیل حمایت کند و همیشه به حمایت از این رژیم تمایل داشت.

یکى از شرکت‌کنندگان آمریکایى در نشست «کمپ دیوید» در سال ۲۰۰۰، بعدها اظهار داشت که ما غالباً به عنوان وکیل مدافع براى اسرائیل عمل مى‌کردیم. درنهایت بلندپروازى دولت جرج بوش(George Walker Bush) براى تغییر منطقه خاورمیانه حتى در حد جزئی با هدف بهبود وضعیت استراتژى اسرائیل صورت گرفت.(۳)

پل فیندلى(Paul Findley) عقیده دارد که نخست‌وزیران اسرائیل بیش از آنچه که بر سیاست‌هاى حکومت خود تأثیرگذار باشند، بر سیاست‌هاى کاخ سفید تأثیر دارند. سناتور «اولبرایت» نیز اقرار مى‏کند که اسرائیلى‏ها به گونه‏اى شگفت‏انگیز بر سیاست‌هاى کنگره آمریکا تأثیر دارند. هفتاد درصد اعضاى سناى آمریکا تحت فشار لابى‏ها موضع‏گیرى مى‏کنند و دیدگاه‌هاى آنان هیچ‏گاه بر اصل آزادى و قانونمندى استوار نیست.

در سال ۱۹۶۱ هنگامى که جان کندى(John Fitzgerald “Jack” Kennedy) رئیس جمهور آمریکا با بن‌گوریون(David Ben-Gurion) نخست‌وزیر اسرائیل دیدار کرد به او گفت: «مى‏دانم با آراى یهودیان به مقام ریاست جمهورى رسیده‌ام. حال به من بگو چه خدمتى مى‏توانم براى اسرائیل انجام دهم.»

پس از آنکه کندى ترور شد و معاون او جانسون(Lyndon Baines Johnson) به ریاست‌جمهورى رسید، او در تهیه طرح حمله اسرائیل علیه کشورهاى عربى در سال ۱۹۶۷ به‌طور جدى شرکت داشت. بسیارى از مطبوعات آمریکا دیدگاه ذیل را همواره در مقاله‏هاى خود منعکس مى‏کنند:

«اگر گمان مى‌کنید که منافع آمریکا در خاورمیانه با خطر روبه‌روست و ماه‌ها طول مى‏کشد تا واشنگتن آنها را بازستاند، نگران نباشید. اسرائیل مى‏تواند طى چند روز این منافع را نجات دهد.»(۴) زیرا سیاست آمریکا در منطقه از نیرویى بهره مى‏گیرد که در سیاست داخلى این کشور، به‌ویژه توسط فعالیت‏هاى لابى صهیونیستى کامل شده است. البته سایر گروه‌هاى داراى منافع ویژه در منحرف کردن این سیاست خارجى موفق شده‏اند، اما تا کنون هیچ لابى‌ای مانند لابى صهیونیست به این اندازه موفق نبوده است. آنها حتى به منظور تأثیر بر سیاست خارجى آمریکا قدرت زیادى در تعیین وزرا و حتى معاونان رئیس‌جمهور این کشور دارند، به‌طورى که نیروهاى طرفدار اسرائیل باعث مى‏شوند کسانى که از اسرائیل انتقاد کرده‏اند به سمت‏هاى مهم در سیاست خارجى منصوب نشوند. به عنوان نمونه «جیمى کارتر» درصدد بود تا جورج بال(George Wildman Ball) را به عنوان معاون اول خویش انتخاب کند، اما چون «بال» قبلاً از اسرائیل انتقاد کرده بود، لذا لابى صهیونیست با انتصاب او مخالفت کرد.

تأثیرگذارى یهودیان و لابى صهیونیستى در سیاست‌هاى خارجى دولت‌هاى آمریکا بیش از همه در دولت‏هاى بیل کلینتون(William Jefferson Clinton) و جورج دبلیو بوش چهره خود را نشان داد. در کابینه کلینتون، اهداف لابى یهود به‌خوبى محقق شدند. در کابینه کلینتون سیاست خاورمیانه‏اى دولت آمریکا عمدتاً توسط کسانى شکل گرفت که یا خود طرفدار اسرائیل بودند و یا عضو سازمان‌هاى طرفدار اسرائیل بودند؛ افرادى مانند: مارتین ایندیک (Martin Indyk )، معاون مدیر سابق بخش تحقیقات آیپک و مؤسس «مؤسسه سیاست‌گذارى خاورمیانه در واشنگتن»، دنیس راس Dennis B. Ross) و آرون میلر ( Aaron David Miller) کسى است که یا در اسرائیل زندگى و یا اغلب از آنجا دیدن مى‏کند.

این افراد از نزدیک‌ترین مشاوران کلینتون در جریان اجلاس «کمپ دیوید» در سال ۲۰۰۰ بودند. اگر چه این سه نفر از حامیان فرآیند صلح و تشکیل دولتى فلسطینى بودند، اما این تاکتیک‌ها تا زمانى که مورد قبول دولت اسرائیل بود از سوى این سه نفر دنبال مى‏شد.(۵)

حضور مستقیم یهودیان در دولت بوش اگرچه نسبت به دوره‏هاى قبل کم‏رنگ‏تر بود، اما نقش آنان در تصمیم‌گیری‌هاى این دولت بسیار بیشتر بود و آنان بوش را در دو جنگ بزرگ (اشغال افغانستان و عراق) و چند بحران (تحریم ایران و بحران‌سازى در مورد انرژى هسته‏اى این کشور، بحران دارنور، بحران کره شمالى و…) همراهى کردند و بر دامنه جنگ‌افروزى و توسعه‏طلبى سیاست‌هاى بوش افزودند.(۶)

برخى از این افراد حامى اسرائیل در دولت بوش عبارتند از: الیوت آبرام( Elliott Abrams)، جان بولتون( John Robert Bolton)، داگلاس فیت(Douglas Jay Feith)، آى لوئیس لیبى(I. Lewis “Scooter” Libby)، ریچارد پرل(Richard Norman Perle)، پل ولفوویتز(Paul Dundes Wolfowitz)   و دیوید ورسمر(۷) (David Wurmser ).

این مقامات، سیاست دلخواه اسرائیل و سازمان‌هاى لابی‌کننده یهودى را در پیش گرفته‏اند. آنان بوش را در جنگ افغانستان همراهى کردند و او را به سوى جنگ با عراق سوق دادند. جنگى که آمریکا را وارد ویتنامى دیگر کرد که فقط در صورت قبول شکست مى‏تواند از این بحران بگریزد.

یهودیان همچنین مانع هرگونه نگرش واقع‌بینانه به ایران شده و در جهت تحریم‏هاى ایران تلاش‌هاى زیادى کرده‌اند. البته نقش یهودیان حاضر در دستگاه سیاست‌گذارى بوش محدود به حوزه خارجى نشد، بلکه در زمینه داخلى هم به‌ویژه در زمینه مهاجرت تأثیرات فراوانى داشته‏اند. اگرچه در آغاز دوره ریاست جمهورى بوش، یهودیان از قلت حضور خود ناراحت و اعراب از این جریان خوشحال بودند، اما چندى نگذشت که حضور یهودیان بر همگان معلوم شد و پژوهشگران این حوزه از سلطه یهودیان بر دولت بوش خبر دادند.(۸)

در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا به‌قدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیم‌هاى این دو کشور توسط آمریکا شدند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روژه گارودى، آمریکا پیشنتاز انحطاط، قاسم صفوى تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶ ص ۲۵۴ ـ ۲۵۱٫

۲- Johan Galtung “La Politique etrangeredes Etats-Unis sous son aspect theologique”, (Institut sur les conflits globux et la cooperation. Article no 4 1987)

۳ـ مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیت‏ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۴۰٫

۴ـ خبرگزارى قدس، «رسانه‏هاى آمریکایى دراختیار سازمان‌هاى صهیونیستى»، ۲۱/۴/۱۳۸۴٫

۵- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf

۶ـ نشریه رویداد و گزارش، «میزان حضور و نقش یهودیان در دولت جرج دبلیو بوش» مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، شماره ۳۵۳، ص ۲۱٫

۷-http:/ksgnotes-harvard op.cit

۸ـ پیشین، ص ۲۷٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا به‌قدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیم‌هاى این دو کشور توسط آمریکا شدند

 

 

30آگوست/17

عربستان در رویای بازیگر برتر منطقه

 

به نظر می‌رسد تحولات سیاسی در عربستان از شتاب بیشتری برخوردار شده است. برای نخستین‌بار محمد بن سلمان از نسل سوم خاندان سعودی ردای ولیعهدی را بر تن کرد و چنین می‌نماید که با کسب تاج و تخت پادشاهی فاصله چندانی ندارد. در تاریخ جابه‌جایی قدرت در عربستان سعودی، برای نخستین بار است که قدرت از پدر به پسر منتقل می‌شود.

با به قدرت رسیدن ملک سلمان دورانِ گذار از فرزندان عبدالعزیز به نسل سوم آل سعود آغاز شد که شاید از این پس بتوان دوران حکومت آل سلمان در عربستان نامید. ملک سلمان با صدور فرمان برکناری محمد بن نایف از ولیعهدی، محمد بن سلمان فرزند خود را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد و به تناسب جابه‌جایی‌هایی در سایر ساختار قدرت با هدف تثبیت جایگاه ولیعهد صورت گرفت. زمینه‌سازی برای چنین تحولی از زمان به قدرت رسیدن ملک سلمان در ۲۰۱۵  آغاز شده بود. در این دوره ضمن اینکه بسیاری از افراد نزدیک به محمد بن سلمان به مناصب مهم سیاسی و امنیتی دست یافتند و اختیارات و حوزه نفوذ ولیعهد محمد بن نایف کاسته شد، همزمان در سطح بین‌المللی نیز تلاش برای جلب حمایت امریکا از فرآیند انتقال قدرت در عربستان آغاز شد و بن سلمان از چهره‌ای ناشناخته به‌تدریج به چهره مورد اعتماد امریکایی‌ها تبدیل شد و سفر ترامپ به عربستان دغدغه‌های ملک سلمان درباره جابه جایی قدرت را مرتفع ساخت.

سئوال اساسی که می‌توان در این مجال کوتاه به آن پرداخت این است که محمد بن سلمان چه اهدافی در سر دارد؟ به عبارت دیگر تغییر در ساختار سیاسی و قدرت در عربستان چه سمت و سویی را در تحولات آتی این کشور نشان می‌دهد؟

بن سلمان را مبتکر طرح «سعودی ۲۰۳۰» می‌دانند. طرحی که در چهارچوب آن قرار است عربستان از وابستگی به نفت رهایی یابد. محمد بن سلمان اعلام کرده برای اجرای این برنامه قصد دارد ظرف ۱۰ سال آینده به‌تدریج ۴۹ درصد سهام شرکت دولتی نفت عربستان(سعودی آرامکو) را بفروشد و عایدی حاصل از آن را در صندوق سرمایه‌گذاری قرار دهد و در داخل و خارج از عربستان سرمایه‌گذاری کند. او همچنین طرح‌هایی را برای ریاضت اقتصادی بیشتر دنبال می‌کند تا کاهش کسری بودجه ناشی از افت قیمت نفت و افزایش هزینه‌های ناشی از جنگ را جبران کند. تلاش برای خصوصی‌سازی، افزایش اشتغال، رقابت‌پذیری و جذب سرمایه‌گذاری خارجی از دیگر برنامه‌های اوست.

تلاش برای سرکردگی جهان عرب را می‌توان از دیگر برنامه‌های بن سلمان دانست. به نظر می‌رسد آرایش قدرت در جهان عرب در حال جابه‌جایی است و عربستان این مسئله را فرصتی برای کسب رهبری جهان عرب می‌داند. تصور دولت عربستان این است که این کشور ابزارهای مادی و معنوی لازم را برای رهبری پایدار جهان عرب در اختیار دارد. کشورهایی مثل مصر، عراق و لیبی در مقاطعی در تلاش برای دستیابی به سرکردگی جهان عرب بودند و انگیزه‌های رهبران این کشور مهم‌ترین عامل در چنین تکاپویی به شمار می‌رفت. اشغال عراق و سرنگونی صدام و حزب بعث، سرنگونیِ مبارک در مصر، سقوط معمر قدافی دیکتاتور لیبی و آغاز جنگ داخلی در سوریه و پیدایش تروریسم تکفیری داعش، انگیزه عربستان را در کسب رهبری جهان عرب در خلاء قدرت در جهان عرب سرعت بخشیده است.

نزدیکی بیش از پیش عربستان به ایالات متحده امریکا، برنامه دیگر دولت سعودی و محمد بن سلمان است. این احساس مشترک در  بین مقامات عربستان سعودی و همچنین دولت ترامپ وجود دارد که در دوران اوباما سطح رابطه دو کشور کاهش پیدا کرده و انگیزه و بستر لازم برای بهبود روابط در شرایط فعلی مهیاست. برای ترامپ پول دلارهای نفتی سعودی می‌تواند کمک بزرگی به اقتصاد امریکا که یکی از مهم‌ترین بحث‌های انتخاباتی ترامپ بود، باشد.

همچنین سلاح‌ها و حمایت‌های سیاسی امریکا می‌تواند به تحقق رویاهای پلندپروازانه عربستان سعودی کمک کند. رقص شمشیر ترامپ در عربستان و هدایای مجللی که بعد از سفر به این کشور دریافت کرد، نشانه روابط جدیدی است که از قضا محمد بن سلمان تلاش زیادی در احیا و گسترش آن کرده و به همین دلیل توانسته جایگزین دیگر چهره محبوب امریکایی‌ها در عربستان، یعنی بن نایف شود.

تجربه نشان داده است برای امریکایی‌ها، دموکراسی، حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، وقتی سخن از پول و نفت در میان باشد، شعاری بیش نیستند. بنابراین بهبود رابطه امریکا با کشوری که فاقد شاخص‌های فوق است، چندان تعجبی ندارد. در جریان این سفر، عربستان سعودی در قالب خرید تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری از آمریکا، سامانه پدافند موشکی تاد، مهمات هوا به زمین، ارتقای سامانه پدافندی پاتریوت، هواپیماهای پشتیبانی سبک هوایی، قایق‌های گشتی و ناو را از این کشور دریافت می‌کند.

محمد بن سلمان سیاست رهبران سنتی عربستان را موجبات قدرت‌یابی بیشتر ایران در منطقه می‌داند و به همین جهت موضع بسیار تندتری را در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرده است. او در این زمینه از اهرم‌ها و ابزارهای مختلفی همچون ادعای تلاش ایران بر شیعه کردن جهان عرب، مداخله ایران در امور داخلی کشورهای منطقه و حمایت از جریان‌های تروریستی با هدف القای ایران هراسی بهره می‌گیرد. بن سلمان معتقد است بازوهای ایران در منطقه، چه در میان گروه‌های فراملی مقاومت از جمله حزب‌الله و حماس و جنبش الحوثی در یمن و همچنین کشورهایی که روابط دیپلماتیک خوبی با جمهوری اسلامی ایران دارند از جمله سوریه، عراق و حتی قطر می‌بایست قطع شوند.

شکل دادن به ناتوی عربی از دیگر اهداف عربستان است. تلاش برای شکل‌گیری ناتوی عربی را می‌توان از سال‌های بعد از انقلاب یعنی زمانی که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ این سازمان و در نوامبر ۱۹۸۴ واحدی به نام «نیروی حافظ شبه جزیره » را به وجود آوردند، ردیابی کرد.

بنابراین چنین تحرکاتی  پدیده جدیدی در منطقه نیست، ولی به نظر می‌رسد ناتوی عربی قصد دارد با پشتوانه حمایت‌های امریکا از شکل‌گیری اتحادیه‌های منطقه‌ایِ مخالف ایران در خلیج فارس، وارد چالش‌های جدی با ایران به‌ویژه در حوزه نظامی بشود. کشاندن جنگ به داخل ایران که از طرف بن سلمان همزمان با حوادث تروریستی تهران عنوان شد، بخشی از تحرکاتی است که با هدف بر هم زدن ثبات و امنیت در ایران آغاز شده است.

گام‌های عربستان برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون، نیازمند پذیرش عربستان سعودی به عنوان برادر بزرگ‌تر توسط سایر کشورهای عربی منطقه است، تحت فشار قرار دادن قطر، دخالت در سوریه، موضع بدبینانه نسبت به دولت عراق و ساختار سیاسی جدید این کشور و از همه اینها مهم‌تر آغاز جنگ با یمن بخشی از این فرایند است.

تحکیم و تقویت رابطه با اسرائیل را باید یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دولت سعودی در مقایسه با سایر کشورهای مدعی ناسیونالیسم عربی دانست. برای ناسیونالیسم عربی، اسرائیل همیشه به عنوان یک دیگری تعریف می‌شد و شکست اعراب از اسرائیل همیشه دستاویزی برای رهبران مدعی ناسیونالیسم عربی بود تا به تحریک احساسات پان عربی دست بزنند؛ اما مورد عربستان از جهاتی خاص است، زیرا رژیم سعودی تهدید ایران را جدی‌تر از تهدید اسرائیل می‌داند و به همین دلیل دو کشور بر منافع مشترک بر سر مسئله ایران تاکید دارند. گسترش دامنه روابط با اسرائیل به‌ویژه همکاری‌های نظامی از یک طرف بیانگر تغییر جهت‌گیری در ناسیونالیسم عربی است و از طرف دیگر خیانت به فلسطین و آرمان‌های آزادی قدس است که از جهات مختلف مهم‌ترین اولویت جهان اسلام به شمار می‌رود.

عربستان سعودی برای دستیابی به سرکردگی و رهبری منطقه، جمهوری اسلامی را مهم‌ترین مانع تلقی می‌کند. اگر چه رابطه جمهوری اسلامی ایران با عربستان سعودی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت متفاوت نظام سیاسی دو کشور هرگز به‌طور کامل بهبود پیدا نکرد، اما با انتخاب بن سلمان به نظر می‌رسد بر شدت اختلافات بین دو کشور افزوده خواهد شد. جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی سمبل دو شکل متفاوت از نظام‌های سیاسی در منطقه هستند، عربستان نماد نظام استبدادی با تفسیر سلفی و محافظه کارانه از اسلام و جمهوری اسلامی ایران سمبل اسلام انقلابی و پیشرو مبتنی بر مردم‌سالاری دینی است.

این که عربستان در کسب برتری منطقه‌ای و تبدیل شدن به بازیگر اصلی منطقه تا چه میزان موفق خواهد بود به نظر می‌رسد سئوال مهم و اساسی است و مجال دیگری می‌طلبد، اما اجمالاً می‌توان موانع مهمی را در کسب چنین جایگاهی از طرف این کشور مورد اشاره قرار داد:

به نظر می‌رسد مهم‌ترین مانع در کسب رهبری منطقه‌ای توسط عربستان سعودی، فقدان مولفه‌های قدرت مادی و معنوی در این کشور است. شکل‌گیری جریان تکفیری و سلفیسم در جهان اسلام ریشه در افکار محمد بن عبدالوهاب دارد. در کنار این سیستم سنتی قبیله‌ای در عربستان سعودی و فقدان نهادهای مردم‌سالارانه و صدور فتواهای عجیب و غریب و رابطه این کشور با امریکا نشان می‌دهد که عربستان سعودی فاقد مولفه‌های نرم قدرت برای تاثیرگذاری در جهان اسلام و به‌طور خاص در منطقه است. قدرت مادی و اقتصادی این کشور نیز هرگز نمی‌تواند پایگاه مطمئنی برای حفظ تاج و تخت آل سعود باشد، تجربه پیروزی انقلاب اسلامی نمونه خوبی از ناکار‌آمدی اسلحه در برابر اراده مردمی است.

از طرف دیگر اینکه کشورهای ریز و درشت منطقه تا چه میزان تن به سرکردگی عربستان خواهند داد مسئله بسیار مهمی به نظر می‌رسد.  شکل‌گیری مقاومت در یمن، قدرت‌یابی شیعیان در عراق و تلاش قطر، کویت و عمان برای فاصله‌گیری از عربستان نشان می‌دهد که عربستان در کسب سیادت در منطقه با موانع و چالش‌های مهمی روبه روست.

واکنش قطر به درخواست‌های نامعقول عربستان نیز حاکی از جدایی قطر از سیطره عربستان است. اولین جایی که عربستان می‌خواهد نفوذ ایران را به حداقل برساند، در میان کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس است. برخی از کشورهای عربی منطقه مثل کویت، قطر و عمان با این جهت‌گیری عربستان مخالف و به دنبال حفظ رابطه و بهبود آن با جمهوری اسلامی ایران هستند.

تقاضای کاهش ارتباط با جمهوری اسلامی در صدر خواسته‌های عربستان از قطر نشانه اوج حساسیت عربستان به روابط ایران با کشورهای عربی منطقه است.

صرف‌نظر از میزان تحقق برنامه و طرح عربستان ۲۰۳۰ ، آثار و نتایج سیاسی و فرهنگی چنین اقدامی می‌تواند سیستم سنتی و الیگارشیک و گروهه‌سالارانه عربستان را با تکانه‌های بسیار شدیدی مواجه سازد. ژست‌های آزادمنشانه بن سلمان با ساختار سیاسی این کشور چندان تناسبی ندارد و چشم‌انداز اینکه جامعه عربستان تا کی به تحمل دریافت رانت در مقابل چشم‌پوشی از حق مشارکت سیاسی اکتفا خواهد کرد چندان روشن نیست. چشم‌انداز اقتصادی عربستان ۲۰۳۰ اگر چه خیلی رویا پردازانه نیست، ولی تجربه نشان داده است که برای نفت و قیمت آن هرگز نمی‌توان حساب ویژه‌ای باز کرد. با وجود این فقدان بخش خصوصی، توزیع رانت‌های دولتی و اقتصاد مبتنی بر رانت و تصاحب گرانیگاه‌های اقتصادی توسط خانواده بزرگ آل سعود موانع بسیار مهمی در تحقق این چشم انداز هستند.

به نظر می‌رسد توفیق عربستان در سرکردگی منطقه با موانع و چالش‌های زیادی همراه است. نسل جدید در عربستان به همان میزان که خیالِ برتری منطقه را در سر دارد، قصد دارد یک‌شبه هم به چنین جایگاهی دست پیدا کند. بحران یمن، تلاش برای انزوای قطر، روابط نیم‌بند با عراق و از همه اینها مهم‌تر درافتادن با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای همراهی جهان عرب با این کشور در قضیه ایران به نظر نمی‌رسد که کار آسانی برای بن سلمان باشد.

عربستان برای تحمیل نظر خود به منطقه هنوز به تصور سنتی از قدرت در قالب خرید تسلیحات و دلارهای نفتی می‌اندیشد. این در حالی است که قدرت نرم و غیرمادی نیز به همان میزان حاثز اهمیت است و استفاده به‌موقع از این دو در قالب قدرت هوشمند از توان کشوری مثل عربستان بسیار خارج است. ابزارهای قدرت مادی عربستان به خرید مشروعیت داخلی نسبی و تکثیر تکفیر و نفرت پراکنی در جهان اسلام منجر شده است تا به اتحاد.

ادعای حمایت ایران از تروریسم از جانب سعودی به شکلی واضح ریاکارانه است و تنها پول دلارهای نفتی است که باعث چشم‌پوشی از این مسئله می‌شود. عربستان حامی تروریسم سلفی است و بودجه و سلاح گروه‌هایی مانند داعش، القاعده و النصره را تامین می‌کند.

فقدان تجربۀ لازمِ بن سلمان در کشوری مثل عربستان که تا به امروز نشانه‌های بازیگری در منطقه حساس چون خاورمیانه را به صورت عملی به نمایش گذاشته، می‌تواند عواقب و نتایج فاجعه‌باری برای این کشور و همسایگان به دنبال داشته باشد، از این زاویه تشبیه بن سلمان به صدام شاید خیلی پربیراه نباشد.

 

سوتیترها:

 

۱

رقص شمشیر ترامپ در عربستان و هدایای مجللی که بعد از سفر به این کشور دریافت کرد، نشانه روابط جدیدی است که از قضا محمد بن سلمان تلاش زیادی در احیا و گسترش آن کرده و به همین دلیل توانسته جایگزین دیگر چهره محبوب امریکایی‌ها در عربستان، یعنی بن نایف شود

30آگوست/17

آزادی موصل نقطه عطف در فرایند ریشه‌کن کردن جریان تکفیری

 

 

آزادسازی شهر موصل، پایتخت خود خواندۀ جریان تکفیری داعش، زمینۀ برچیدن بساط این جریان تروریستی را در عراق  فراهم کرده و امکان شکست این جریان در سوریه را نیز ممکن ساخته است.

این تحول از چند بُعد اهمیت دارد:

۱- پاکسازی استان‌های دیالی، صلاح‌الدین، انبار و اکنون موصل زمین‌های در اختیار این گروه تروریستی را که بالغ بر نیمی از مساحت عراق بود، به‌شدت کاهش داده و حضور داعش پس از آزادی موصل تنها محدود به شهرهای کوچک حویجه، تلعفر، عانه، راوه، و قائم خواهد بود که با توان عملیاتی‌ نیروهای مسلح عراق و کسب تجربه گرانبهای جنگ شهری، این شهرها هم در آینده نزدیک آزاد خواهند شد و عراق به‌طور کامل از لوث وجود داعش پاکسازی می‌شود.

۲- توان عملیاتی نیروهای مسلح عراق در شکست داعش نشان داد که این نیروها توان عملیاتی خود را باز یافته‌اند و عراق دیگر یک کشور ناکارآمد نیست.

ناکارآمدی نیروهای نظامی عراق در گذشته، حضور نیروهای امریکایی در این کشور را به بهانه کمک به ارتش عراق در جنگ بر ضد داعش موجب گردید؛ ولی با این پیروزی‌ها این حضور دیگر ناموجه است و حضور ارتش ترکیه را در شهر بعشیقه به بهانه ناتوانی عراق در حفظ مرزهای مشترک نیز خنثی می‌سازد.

امریکایی‌ها پیش از عملیات اعلام کرده بودند که این جنگ ممکن است چند سال به درازا بکشد؛ ولی نیروهای مسلح عراق با آزادسازی موصل در چند ماه عملاً همه را شگفت‌زده کردند و معادلات دشمنان را به هم ریختند.

۳- در عملیات آزادسازی موصل نیروهای مختلف مسلح عراق در کنار هم این دستاورد را رقم زدند و این همکاری عملیاتی، وحدت بیش از پیش آنها را فراهم ساخت. در این عملیات نیروهای حشد الشعبی، پیشمرگ‌های اقلیم کردستان، پلیس فدرال، نیروهای ضد شورش و ارتش مشارکت داشتند و هر کدام مسئول یکی از محورهای عملیاتی بودند.

وجود ستاد مشترک واحد و تقسیم کار میان نیروهای مسلح در ابعاد استراتژیک، دستاورد بی‌نظیری است که این وحدت را نهادینه ساخته است.

۴- همان طور که حماسه مقاومت دفاع مقدس در ایران همیشه در محاسبات دشمنِ توطئه‌گر اثر‌گذار است و نقشی بازدارنده در حفظ امنیت ملی ایفا می‌کند، توان‌یابی نیروهای مسلح عراق نیز امنیت این کشور را تضمین می‌کند و حماسه آزادسازی موصل و شکست نیروهای تکفیری برای عراق اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. دشمنان این کشور از این پس در توطئه‌چینی بر ضد این کشور نمی‌توانند این قدرت یکسره کننده را نادیده بگیرند.

۵- حشد الشعبی نیروی تعیین‌کننده جنگ بر ضد داعش است که در آغاز بحران به دستور مرجعیت دینی در نجف اشرف شکل گرفت و صرفاً یک نیروی شیعی بود که بر اساس ضرورت‌های عملیاتی در صلاح‌الدین، انبار و اخیراً موصل، اقدام به جذب نیروهای عشایر سنی این مناطق و نیز نیروهای مسیحی و ایزدی کرد و در نهایت به یک نیروی ملی‌ای تبدیل شد که از حمایت همۀ مردم عراق برخوردار است.

این جایگاه، این تشکل را تثبیت کرد و با تصویب مجلس واقدام دولت به یکی از ارکان نیروهای مسلح ملی عراق تبدیل شد.

شانتاژ خبری برخی در بوق‌های استکباری در متهم کردن حشد‌الشعبی به طرفداری از یک گروه اجتماعی با تکامل این نهاد دیگر قابل طرح نیست و اگر هم مطرح شود، همه مردم عراق به دفاع از این نهاد برخواهند خاست.

۶- حرکت حشد‌الشعبی عراق در مرز سوریه و کنترل این مناطق اهمیت راهبردی زیادی دارد.

از یک ‌سو گروه تروریستی داعش را تضعیف می‌کند که از تاکتیک جابه‌جایی نیرو در دو سوی مرز استفاده می‌کرد و از سوی دیگر فرصت دخالت عنصر خارجی در امور داخلی عراق را کم می‌کند.

امریکا در مناطق کردنشین شرق سوریه حضور دارد و تا کنون چند پایگاه نظامی در این مناطق ایجاد وتلاش کرده است که با سلطه بر مرز مشترک دو کشور، آینده آنها را به گروگان بگیرد و سیاست دخالت در امور داخلی آنها را تداوم بخشد، ولی حشد‌الشعبی عراق و ارتش سوریه با پیشروی و تسلط بر مرز مشترک، این سناریو را خنثی کرده‌اند و این اقدام حاشیه استقلال دو کشور را افزایش ‌داده است.

۷- پیروزی نظامی بر داعش به حفظ یکپارچگی سرزمین عراق کمک می‌کند. ضعف دولت مرکزی عراق موجب گردید نیروهای حاشیه‌ای احساس کنند که می‌توانند با استفاده از شرایط ضعف نظام مرکزی اعلام استقلال کنند و یا اختیارات فدرال خود را افزایش دهند.

پیروزی نیروهای مسلح عراقی بر داعش و نمایان‌سازی این توان عملیاتی چشمگیر، هرگونه گرایش واگرایانه را کور و به حفظ یکپارچگی ارضی و سرزمینی عراق کمک می‌کند.

۸- فتوای تاریخی دو سال پیش آیت الله العظمی سیستانی در وجوب کفایی دفاع از سرزمین عراق در مقابل تهاجم داعش که به شکل‌گیری نهاد جدید نظامی حشد الشعبی انجامید، نشان داد که مرجعیت دینی در نجف اشرف چه نقش‌ برجسته‌ای را در جهت حفظ این کشور در مقابل تهدیدها ایفا می‌کند واز چه توان بالائی برخوردار است.

با اعلام این فتوا دو میلیون نفر از سرتاسر عراق داوطلب شدند که با توجه به جنگ‌های رژیم صدام مقبور و ناامنی‌های گستره ناشی از شرایط اشغال این کشور از سوی امریکا، بسیار قابل توجه است و محوریت مرجعیت در میان مردم متدین عراق را نمایان می‌سازد. البته نباید فراموش کرد که خروج اشغالگران در گذشته نیز یکی دیگر از دستاوردهای مرجعیت است.

۹- کمک همه جانبه جمهوری اسلامی ایران به عراق به‌ویژه در آموزش نظامی، تامین سلاح و دادن مشورت‌های ستادی و عملیاتی به حشد‌الشعبی در زمان حساس تهاجم داعش نشان داد که ایران هم‌پیمان قابل اعتمادی است که عراق می‌تواند روی او حساب ویژه‌ای باز کند.

این اقدام ایران مانع از سقوط دولت منتخب در بغداد شد و زمینه استمرار آن را فراهم ساخت. قطعاً این رفتار دوستانه در خاطره مردم این کشور باقی خواهد ماند.

۱۰- پیروزی قاطع نیروهای مسلح عراق بر داعش و جریان‌های بعثی و تکفیری، دولت عراق را در آستانه انتخاب‌های جدیدی قرار می‌دهد. شکی نیست که نیروهای داعش از سوی برخی کشورهای منطقه جابه جا شد، آموزش نظامی دید و به خاک عراق سرازیر شد.

این کشورها قصد داشتند عراق را نابود کنند، اما اراده مرجعیت و مردم عراق و کشورهای هم پیمان، این توطئه را خنثی کرد و مانع از سقوط عراق گردید.

اکنون دولت عراق دوست و دشمن خود را کاملاً شناخته و قطعاً روابط منطقه‌ای خود را به دور از این واقعیات تنظیم نخواهد کرد.

 

سوتیترها:

۱٫

ناکارآمدی نیروهای نظامی عراق در گذشته، حضور نیروهای امریکایی در این کشور را به بهانه کمک به ارتش عراق در جنگ بر ضد داعش موجب گردید؛ ولی با پیروزی‌های اخیر در موصل، این حضور دیگر ناموجه است و حضور ارتش ترکیه را در شهر بعشیقه به بهانه ناتوانی عراق در حفظ مرزهای مشترک نیز خنثی می‌سازد.

.

 

30آگوست/17

موج اصیل برآمده از انقلاب اسلامی معادلات تروریست‌ها در عراق و سوریه را برهم زد

بررسی آخرین تحولات منطقه

 

 

درآمد:

پیروزی‌های پی در پی مقاومت علیه تکفیری‌ها وداعش، به‌ویژه آزادی معجزه‌وار موصل ما را بر آن داشت تا با جناب آقای دکتر زارعی کارشناس برجسته مسائل خاورمیانه به گفتکو بنشینیم و ایشان چون همیشه «پاسدار اسلام» را مورد لطف قرار داده به پرسش‌های ما پاسخ‌های روشن و مستدلی دادند که از ایشان سپاسگزاریم.

  

*طی ماه‌های اخیر، تحولات منطقه به‌طرز عجیبی به سوی روند نابودی داعش حرکت کرده ست تا جایی که پس از پیروزی در حلب و موصل، حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس تاکید کردند که غربی‌ها برای فهم وقایع رخ داده به سال‌ها زمان نیاز دارند. برخی نیز معتقدند تحولات عراق و سوریه افق سیاسی منطقه را دست‌کم تا سال ۲۰۵۰ روشن کرد. ارزیابی شما از تحولات منطقه چگونه است؟

ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که تحولات بسیار سریع رخ می‌دهند و منطقه را دچار تغییرات بنیادین می‌کنند. اگر ما یک دوره ۲۵ ساله را در منطقه در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که در این مدت شاهد بروز و ظهور پنج موج مهم بوده‌ایم.

موج اول با فروپاشی شوروی سابق در سال ۱۹۹۱ رخ داد. برخلاف ادعای آمریکایی‌ها این فروپاشی به‌هیچ‌وجه در چهارچوب یک طرح برنامه‌ریزی شده و مدون نبود. عوامل متعددی در فروپاشی شوروی سابق تاثیرگذار بودند که یکی از مهم‌ترین آنها عامل دین و معنویت بود. امام خمینی«ره» بنیانگزار کبیر انقلاب اسلامی سه سال پیش از فروپاشی، در نامه‌ای به گورباچف تأکید کردند که عامل دین و معنویت باید توسط آنها مورد توجه قرار گیرد.

موج دومی که در منطقه شاهد بودیم، موج اشغالگری و جنگ بود که آمریکایی‌ها از سال ۲۰۰۰ کلید زدند و  با اشغال افغانستان و به بهانه حمله به برج‌های دوقلو آغاز کردند و سپس به اشغال عراق و جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان و همچنین سه جنگ متوالی علیه غزه (۲۲ روزه، ۹ روزه و ۱۱ روزه) انجامید. این وقایع در واقع با هدایت آمریکا در منطقه آغاز شدند. این موج دوم بر خلاف موج اول کاملاً برنامه‌ریزی شده بود. از سال ۱۹۹۲ یک تیم متخصص آمریکایی ۴۰۰ نفره به ریاست «پل ولفوویتز» ـ  معاون بوش پسر ـ  و با هدف نجات آمریکا به دنبال تغییراتی در منطقه بودند. این گروه که جلسات خود را در ستاد نیروی دریایی آمریکا برگزار می‌کردند، در نهایت برای تغییر در منطقه طرح جسورانه‌ای را ارائه دادند. تشکیل این گروه برای تغییر منطقه در سال ۱۹۹۲ نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در آن زمان از روند تحولات در منطقه نگران بودند و ادعای آنها در زمینه رضایت از شورای منطقه دروغین بوده است.

بر اساس این طرح قرار بود آمریکا از طریق شوک بحران‌سازی و جنگ فرمان تحولات را در دست بگیرد. نتیجه تجزیه و تحلیل آنها این بود که برتری اصلی آنها در مسئله نظامی نهفته است و هر چه تحولات به سمت و سوی نظامی شدن پیش برود، امکان موفقیت واشنگتن نیز بالاتر می‌رود. در همین راستا بود که روند نظامی‌سازی تحولات را در دستور کار خود قرار دادند.

در این مقطع آمریکایی‌ها گمان می‌کردند می‌توانند با قدرت نظامی مسائل را حل و فصل کنند و کانون این تغییر کیفی را در خاورمیانه نهادند، چون معتقد بودند اصلی‌ترین مخالف آنها در منطقه خاورمیانه یعنی جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت است. آنها معتقدند که با مهار ایران می‌توانند مشکلات خود را در منطقه حل کنند و وضعیت را به نفع خود سر و سامان بدهند.

این دوره تا سال ۲۰۰۹ ادامه داشت، اما از سال ۲۰۰۶ و پس از جنگ ۳۳ روزه مشخص شد که تغییر مبتنی بر برتری نظامی در خاورمیانه به هدف خود نرسیده است و به همین دلیل از همین سال صداهای مخالف در زمینه لزوم تغییر در استراتژی‌های آمریکا در منطقه افزایش یافت. در سال ۲۰۰۷ جرج بوش با امضای توافق امنیتی با دولت نوری المالکی در زمینه خروج نیروهای آمریکایی، در واقع پرچم سفید آمریکا در دوره موسوم به تلاش برای برتری نظامی در منطقه را بالا برد و نشان داد که این دوره هم دورانی مستعجل و زودگذر بوده است.

موج سومی که در منطقه رخ داد، موج بیداری اسلامی بود که از سال ۲۰۱۱ به فاصله چهار سال پس از پایان دوره نظامی‌گری آمریکا در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا آغاز شد. این موج مبتنی بر تغییرات درون‌گرایانه سیاسی بود و اکثر کشورهایی را که حکام وابسته به آمریکا داشتند مورد هدف قرار داد. این موج درون‌زا و مبتنی بر درک شرایط جدید از سوی جوانان منطقه بود.

در واقع شکست ایدئولوژی مارکسیسم و شکست نظامی‌گری آمریکا باعث شده بود که موجی از تغییر از سوی جوانان آغاز شود و برخی از رژیم‌های وابسته را به‌طرزی عجیب و در فاصله بسیار کوتاهی سرنگون کند. البته این موج به علت عدم تجربه سیاسی رهبران آن و تلاش‌های فتنه‌گرانه آمریکا ره به جایی نبرد و در اکثر موارد ناکام ماند. آمریکایی‌ها از راهبرد جنگ، فتنه داخلی و توطئه‌های مختلف برای خاموش کردن این موج تحول‌خواهی استفاده کردند.

موج چهار موج تروریسم تکفیری بود که در حین وقوع بیداری اسلامی شاهد بروز و ظهور آن بودیم. این موج از اوایل سال ۲۰۱۲ شدت گرفت و نقطه کانونی آن نیز در سوریه بود که بعدها به عراق نیز سرایت کرد و در ادامه به یمن، مصر، لبنان و حتی کشورهایی نظیر مالی و نیجریه نیز کشیده شد. هدف از ایجاد این موج از بین بردن توانمندی‌های درونی جهان اسلام بود که در موج بیداری اسلامی آغاز شده بود. هدف از موج تروریسم تکفیری،استهلاک این توانمندی‌ها از درون بود، به همین دلیل نقطه کانونی این موج بر محور مقاومت به‌ویژه منطقه شامات (سوریه) و فلسطین قرار داده شد؛ زیرا آنان این منطقه را کانون اصلی گرایشات علیه منافع آمریکا و غرب در منطقه می‌دانستند.

این موج قوی از سال ۲۰۱۲ توسط آمریکا، ترکیه و برخی کشورهای عربی مورد حمایت قوی قرار گرفت و آنها طی یک دوره دو ساله تا سال ۲۰۱۴ تمام توان لجستیک و عملیاتی خود را پای کار آوردند و توانستند بخش‌های وسیعی از جهان اسلام را به تصرف درآورند.

منطقه تحت سیطره داعش در عراق و سوریه شامل هفت استان دیرالزور، رقه، الانبار، نینوا، صلاح‌الدین و دیالی می‌شد که در واقع بیش از هر یک از کشورهای عراق و سوریه وسعت داشتند. گویی که در دورانی بسیار کوتاه، کشوری نظیر عراق و یا سوریه به تصرف درآمده باشد. نقطه مرکزی این موج روی بدنام کردن اسلام و درگیری مسلمانان با یکدیگر قرار داشت. این مسئله به گمان آمریکایی‌ها پرونده ایران را می‌بست و محور مقاومت را متلاشی می‌کرد. در آن زمان تصمیم حزب الله برای ورود به جنگ در سوریه ، از سوی صهیونیست‌ها پایان حزب الله تعبیر شد.

همچنین زمانی که جمهوری اسلامی ایران به‌طور مستقیم در بحران سوریه وارد شد، اعراب از آن به عنوان پایان نفوذ ایران در بین کشورهای عربی یاد کردند. آنها معتقد بودند که بشار اسد باقی نخواهد ماند و ایران روی مهره سوخته برنامه‌ریزی کرده است، اما با توکل به خدا و تحمل برخی هزینه‌ها، جمهوری اسلامی ایران وارد منطقه شده و امروز ورق برگشته است. همان‌هایی که زمانی می‌گفتند ایران نباید در بحران سوریه دخالت کند، هم اکنون به این اعتقاد رسیده‌اند که جز جمهوری اسلامی ایران هیچ قدرتی نمی‌توانست مانع توسعه گروه‌های تروریستی تکفیری در سطح منطقه شود. این مسائل را در رسانه‌های عربی و حتی غربی می‌توان مشاهده کرد.

در توضیح موج پنجم می‌توان این‌گونه تعبیر کرد که پس از ظهور موج تکفیری در منطقه، موج جدید گروه‌های مقاومتی در کشورهایی نظیر عراق، سوریه و یمن شکل گرفت که توانست موفقیت‌های راهبردی مهمی را رقم بزند. رهبری این محور هم اکنون در شخصیت والای مقام معظم رهبری تمثل دارد و در عرصه میدانی نیز در وجود فرمانده‌ای تمام عیار نظیر حاج قاسم سلیمانی دیده می‌شود.

 

*در اینجا می‌خواهیم نظر شما را درباره تحولات عراق جویا شویم. به‌تازگی فرماندهان حشدالشعبی عراق در نشستی مشترک با یکدیگر بر لزوم حفظ نقاط آزاد شده مرزی و حرکت به سوی آزادسازی تلعفر از آخرین نقاط تحت سیطره داعش تأکید کرده‌اند ارزیابی شما از تحولات میدانی عراق چیست؟

شکست تروریسم در عراق یک موضوع افسانه‌ای است. تروریسم حاضر در عراق یک تروریسم بین‌المللی و متشکل از نخبگان عملیاتی و نظامی اروپا و اقصی نقاط جهان از جمله قفقاز، سین کیانگ چین، افغانستان، پاکستان و جنگ دیدگان لیبی بود. فرمانده عملیاتی داعش در عراق یک مهندس آلمانی و با سرویس اطلاعاتی آلمان در ارتباط بود. یک نویسنده آلمانی در کتاب ۱۰ روز با داعش از این مسئله پرده برداشته است. این تروریست‌ها از پشتیبانی گسترده‌ای بهره‌مند بودند و زمانی که در اوایل سال ۱۳۹۳ تحرک خود را آغاز کردند، از سوی محور غربی، عربی و ترکی به عنوان قوم ستمدیده سنی که علیه تبعیض‌های دولت مرکزی به‌پا خاسته‌اند توصیف شدند. در واقع آنها می‌خواستند کمک‌های خود را به تروریست‌ها توجیه کنند و به همین دلیل آنها را این‌گونه معرفی می‌کردند.

البته گروه‌های تروریستی تکفیری در عراق مشکل داخلی زیادی برای ادامه توسعه‌طلبی خود نداشتند، چون ارتباطات آنها با مسعود بارزانی قوی بود. تروریست‌ها نه تنها از مرزهای شمالی خود در عراق مطمئن بودند بلکه می‌دانستند که در صورت لزوم می‌توانند از همکاری بارزانی در انتقال نیروها یا تجهیزات خود بهره ببرند.

زمانی که از بارزانی درباره لزوم واکنش در برابر تروریست‌ها در عراق سئوال شد، جواب داد: «ما در طول یک شب با شکل‌گیری یک دولت جدید مواجه شدیم. به نظر شما باید چه می‌کردیم؟ وظیفه ما همکاری با آنهاست، نه مخالفت.» بارزانی از آنها به عنوان یک دولت یاد کرد و آنها را تروریست نخواند. او در جواب اینکه زمانی هم داعش به شما حمله خواهد کرد، گفت ما با آنها توافقات محکمی داریم. این در حالی است که چند ماه بعد، داعش به مناطق تحت سلطه بارزانی حمله کرد و اگر ایران نبود هر سه استان شمالی عراق شامل سلیمانیه، اربیل و دهوک به اشغال داعش در می‌آمدند.

همچنین داعش در بین برخی از گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی در عراق حامیان جدی و قوی داشت. آنها به داعش به عنوان یک عامل نجات دهنده می‌نگریستند و هیچ مخالفتی با این گروه تروریستی تکفیری نداشتند. آنها معتقد بودند داعش دوباره عراق را به رژیم سابق بازمی‌گرداند و سیطره ۲۰۰ ساله آنها را فراهم می‌کند. همچنین داعش در بین برخی از جوان‌ان مقبولیت داشت. ارتش عراق هم در آن زمان قوی نبود و همه شرایط مهیا بود که داعش بتواند قلمرو خود را در عراق به‌سرعت توسعه بدهد و حتی برخی از مناطق را بدون شلیک یک گلوله تحت سیطره خود در آورد. این تحرکات خوش‌بینی بسیار گسترده‌ای را برای محور ضد مقاومت و انتظارات بالا از داعش ایجاد کرد و به این توهم دامن زد که آنها به زودی می‌توانند به آرزوهای خود دست یابند.

اما در اینجا بار دیگر موج اصیل برآمده از انقلاب اسلامی وارد عمل شد و در یک دوره زمانی کوتاه، معادلات را بر هم زد. از خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ که عملیات عامرلی رخ داد، پس از سه ماه نخستین موفقیت علیه داعش در عراق رقم خورد. این موفقیت‌ها و عملیات‌ها در ادامه به‌طور منظم استمرار پیدا کردند و ضربات سنگینی بر تروریست‌ها وارد آمد و در نهایت استان دیاله، صلاح الدین، بخش‌هایی از سامرا، شمال بابل و کرکوک که به اشغال درآمده بودند، آزاد شدند.

همچنین عملیات در الانبار توسعه پیدا  کرد و در با پیروزی در موصل در تیر ۱۳۹۳ پرونده داعش در عراق بسته شد. البته تکفیری‌ها همچنان نقاط بسیار محدودی را در عراق به صورت بی‌ارتباط با هم در اختیار دارند که این لکه‌های تروریستی هم تا پایان سال ۲۰۱۷ پاکسازی خواهند شد.

 

*با توجه به پیروزی‌های اخیر محور مقاومت، به‌ویژه توافقی که اخیراً برای آتش‌بس در جنوب سوریه میان ترامپ و پوتین رخ داد، ارزیابی شما از تحولات سوریه و پایان تروریسم تکفیری در سوریه چیست؟

ایران و روسیه در اوایل سال ۱۳۹۴ و با حضور سوریه یک توافق امنیتی سه جانبه را امضا کردند. مبنای این توافق انجام تلاش مشترک برای شکستن دو اقدام بود. نخست اینکه تلاش‌های سیاسی با هدایت آمریکا در راستای تغییر نظامی سوریه، امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی و تبدیل نظام سوریه به رژیمی مطابق خواست غرب به شکست کشانده شود. بنا شد روس‌ها با توجه به ظرفیت بین‌المللی خود وارد میدان شوند و این روند را تغییر دهند. آنها باید هم در شورای امنیت وارد عمل می‌شدند و هم در عرصه سیاسی پرونده سیاسی سوریه را از دست آمریکا خارج می‌کردند.

توافق دیگر در حوزه نظامی امنیتی بود که قرار شد روسیه از ظرفیت بالای نیروی هوایی خود در سوریه استفاده کند و با ورود روسیه معادله امنیتی تغییر کند و امکان عملیاتی نیروهای زمینی محور مقاومت در سوریه فراهم شود. این توافق به‌سرعت امضا و اجرا شد و به فاصله یک هفته پس از امضای توافق، نیروی هوایی روسیه وارد سوریه شد و عملاً این توافق قبل از اینکه غربی‌ها مفاد آن را دریابند به مرحله اجرا گذاشته شد. این توافق تا کنون ادامه داشته و جمع‌بندی ایران این است که روس‌ها با صداقت وارد شدند

و توانستند معادلات میدانی را به نفع سوریه بر هم بزنند. همچنین در عرصه سیاسی هم‌اکنون به جای مذاکرات ژنو که دراختیار آمریکا بود، با نشست‌های آستانه با مدیریت روسیه مواجه هستیم که نشان می‌دهد روسیه توانسته پرونده سیاسی را نیز از دست آمریکا خارج کند و این موفقیت بزرگی است.

البته در ایران تحرکات حساب شده‌ای برای کاستن ارزش توافق ایران و روسیه و بی‌اهمیت جلوه دادن آن و همچنین اینکه روسیه در نهایت ایران را تنها خواهد گذاشت مطرح است. این تلاش‌ها از سوی برخی از طرف‌ها در ایران در این راستا صورت می‌گیرد که همچنان مسیر حرکت ایران در تعامل با جهان به سوی غرب باشد و هیچ تغییری در این مسئله ایجاد نشود.

البته این واضح است که روسیه و ایران با تجزیه و تحلیل از منافع ملی خود درباره سوریه به توافق دست یافتند و قرار نیست هیچ‌کدام دست از منافع ملی خود بکشند. اما هنر این است که جمهوری اسلامی ایران توانسته به‌نحوی منافع ملی خود را تعریف کند که روس‌ها همان کاری را که ایران می‌خواهد انجام دهند. این به معنای چک سفید امضای ایران به روسیه نیست. همان ‌طور که اخیراً مشاهده کردید تهران توافق پوتین و ترامپ درباره جنوب سوریه را مورد تأیید قرار نداد. باید تأکید کنم کسانی که در داخل نعل وارونه می‌زنند باید بدانند همکاری ایران و روسیه باعث شد بسیاری از طرح‌ها در منطقه خنثی شود.

 

*با توجه به توافقی که اخیراً با توتال مطرح شده، ارزیابی شما از نگاه موجود در کشور به سوی گرایش به کشورهای غربی و استفاده از فناوری‌های آنها چگونه است؟ همچنین اخیراً آمریکایی‌ها مواضعی را علیه ایران مطرح و بار دیگر ما را تحریم کرده‌اند. نگاه شما به این تحولات چگونه است؟

ببینید این یک مسئله پیچیده است و بستگی دارد به اینکه پرونده چگونه از سوی ایران مدیریت شود. اینکه شرکت توتال قراردادی چند میلیارد دلاری در ایران به امضا برساند و این قرارداد درنهایت عملی شود، می‌تواند یک تحرک جدی و پاسخی محکم به آمریکا در روند سخت کردن تحریم‌ها علیه ایران باشد. اگر این توافق در نهایت عملی شود، رخداد مهم و بزرگی است، به‌ویژه اینکه شکستن تحریم‌ها از سوی کشوری انجام شود که در جریان مذاکرات هسته‌ای گاهی بدتر از آمریکایی‌ها علیه ایران موضع می‌گرفت و در نقش پلیس بد ظاهر می‌شد. این خیلی مهم است که فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی پروژه عظیم تحریم‌ها علیه ایران را با شکست مواجه کند. در این صورت ارزش توافق بسیار بیشتر از ارزش اسمی آن برای ایران خواهد بود.

نقطه پیچیده ماجرا این است که آیا توتال در نهایت این قرارداد را نهایی خواهد کرد یا خیر؟ چون در این توافق همه مسائل به ایران مربوط نمی‌شوند. ماجرای توتال مانند خریداری یک ماشین فرانسوی نیست، البته نزد اعضای دولت این قرارداد مانند ماشینی است که هر وقت بخواهند به فرمان آنها حرکت می‌کند و می‌ایستد. اما به اعتقاد من درباره قرارداد توتال این مسئله صحت ندارد، چون در صحنه بین‌الملل چنین توافقاتی دو طرف دارند که در هر زمانی یکی از طرف‌ها می‌تواند زیر بار ادامه قرارداد نرود و آن را یک‌طرفه لغو کند. کما اینکه در مسئله خریداری هواپیماها و حتی قرارداد چند سال پیش توتال با ایران شاهد این مسئله بوده‌ایم. آنها در گذشته درباره توسعه فاز سه میدان گازی پارس جنوبی با ایران توافق و تجهیزات خود را به مدت یک‌ سال در ایران مستقر کردند، اما در نهایت با فشار آمریکایی‌ها همه تجهیزات خود را جمع‌آوری و کار توسعه میدان گازی پارس جنوبی را بدون توجه به ضمانت بین‌المللی قرارداد نیمه کاره رها کردند.

بنابراین ما در ماجرای توتال همچنان یک قرارداد امضا کرده‌ایم که امیدواریم طرف فرانسوی به آن پایبند بماند. همین الان توتال تأکید می‌کند توافقی را که برخلاف روندهای بین‌المللی باشد اجرا نخواهد کرد که این نکته بسیار مهمی است.

درباره تحریم‌ها باید بگویم که این تحریم‌ها قطعاً ادامه خواهند یافت، چون تحریم‌های آمریکا علیه ایران در درجه اول تأمین‌کننده اعتبار آمریکا برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران هستند. اما از لحاظ تأثیرات این تحریم‌ها باید گفت که در گذشته نیز با تحریم مواجه بوده‌ایم، اما ایران زندگی خود را کرد و حتی به اذعان غربی‌ها پیشرفت هم داشت. در واقع تأثیر تحریم‌ها همیشه مطلق نبوده‌اند. از این به بعد که درجه اعتباری امریکا پایین‌تر از سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ است و نمی‌تواند روسیه را کنار خود داشته باشد، قطعاً تحریم‌های جدید آثار کمتری خواهند داشت.

نکته مهم دیگر اینکه تحریم‌ها اگر اثرگذار باشند، لزوم تجدید آنها وجود ندارد. اینکه آمریکا همواره در حال وضع تحریم‌های جدید و پیاپی علیه ایران است در واقع به این معناست که این تحریم‌ها اثرگذار نبوده‌اند.

 

سوتیترها:

۱٫

زمانی که جمهوری اسلامی ایران به‌طور مستقیم در بحران سوریه وارد شد، اعراب از آن به عنوان پایان نفوذ ایران در بین کشورهای عربی یاد کردند. آنها معتقد بودند که بشار اسد باقی نخواهد ماند و ایران روی مهره سوخته برنامه‌ریزی کرده است، اما با توکل به خدا و تحمل برخی هزینه‌ها، جمهوری اسلامی ایران وارد منطقه شده و امروز ورق برگشته است

 

۲٫

شکست تروریسم در عراق یک موضوع افسانه‌ای است. تروریسم حاضر در عراق یک تروریسم بین‌المللی و متشکل از نخبگان عملیاتی و نظامی اروپا و اقصی نقاط جهان از جمله قفقاز، سین کیانگ چین، افغانستان، پاکستان و جنگ دیدگان لیبی بود. فرمانده عملیاتی داعش در عراق یک مهندس آلمانی و با سرویس اطلاعاتی آلمان در ارتباط بود

 

 

 

 

30آگوست/17

جدال عقل و قلب در نظر به انقلاب اسلامی

مقدمه

چگونه می‌توان نگهبانان انقلاب اسلامی بود اگر آن را حقیقت وجودی دوران ندانیم؟ آیا جز با گوش‌سپردن به آن از طریق وجودِ خود و به زبان‌آوردن تعلق خاطری که به آن داریم می‌توانیم بار سنگین مسئولیت این دوران را به دوش بگیریم؟

انسان‌ها در کنار ناخودآگاهی فردی، ناخودآگاهی جمعی نیز دارند و در ناخودآگاه جمعی همه‌ افرادِ قوم شریک‌اند، خودآگاهی جمعی فراتر از زمان و مکان، انسان‌ها را در بر می‌گیرد، در حالی‌که ممکن است هنوز ندانند به چه‌ حقیقتی رسیده‌اند.(۱)

رخداد تاریخی، یک نوع آشکارشدن است برای جان انسان و مثل فهمیدن‌های معمولی نیست. انسان در آن واقع می‌شود و اگر نسبت به آن آگاهی پیدا کند می‌تواند از آن تغذیه کند و با آن هماهنگ گردد، در آن صورت به درون آن رخداد کشیده می‌شود و در آن حالت امری معنادار، اعتبار و مرجعیت خود را بر آن فرد یا ملت‌ حاکم می‌گرداند و به آن ملت خطاب می‌کند و آن ملت آن معنا را از خود می‌کند و حاضر می‌شود با آن زندگی کند و به آن آری بگوید.

ما در انقلاب اسلامی قبل از آنکه فکر کنیم چگونه باید به آن باور داشته باشیم، در داخل رخداد حقیقت این دوران قرار گرفته‌ایم. پیش‌فهم‌هایی است در امری معنادار و معنوی که در «سنت» رخ می‌نمایاند و در افق درونی انسان‌ها عالَمی را به آنها عطا می‌کند و انسان‌ها در آن عالَم از خود، فهمی خاص پیدا می‌کنند. وظیفه‌ ما برای تفسیر این رخداد توجه به پشتِ صحنه‌ آن است تا بیرون از فرهنگ مدرنیته، فهم تازه‌ای از خود پیدا کنیم و وارد تاریخی اثرگذار شویم.

 

وَهمی که بر ذهن حاکم است

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی در واقع  تذکری در این تاریخ و فلسفه‌ وجودی ما در گرو همین تذکر است که می‌توان خلأ آن را بین نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی احساس کرد.

جریان‌های فکری حاضر در انقلاب در عین حال که بینشان وحدت وجود دارد، اما گویی از نوعی بیگانگی نیز رنج می‌برند و برای رفع آن، راه حل می‌طلبند. هر چند وجه بیگانگی ملموس نیست، ولی در باطنِ قضیه می‌توان آن را احساس کرد. نگاه‌ها طوری است که هر جریان فقط خود و داشته‌های خود را می‌بیند و عموماً داشتن‌های دیگران را به چیزی نمی‌گیرد.

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی به این معناست که جبهه‌های مختلف فکری انقلاب، وجه وحدت را با مبنایی که ذیل شخصیت اشراقی امام محقق می‌شود، شکل دهند تا  بر اساس این سلوک هر کسی جایگاه خود را پیدا ‌کند. امروز این مهم با نظر به رهبری انقلاب قوت می‌گیرد.

نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد، نظر به انقلاب اسلامی در متن فعالیت‌های فرهنگی است. بسیاری از کسانی که مشغول کارهای فکری و اندیشه‌ای هستند، عموماً به بحث‌های انقلاب اسلامی نظر ندارند و در فضای فکری خودشان مشغول‌اند و نسبتی جدّی بین فعالیت‌های آنان و انقلاب اسلامی وجود ندارد. این غیر از بیگانگی بین نیروهای جبهه فکری‌ای است که قرار است آینده‌ نظام فکری را در دست بگیرند.

حال اگر تذکر به شخصیت اشراقی امام را در این تاریخ به‌طور جدی مطرح کردیم،  با جبهه‌ای که در عین نظر به مؤلفه‌های عرفانی و فلسفی، نسبت به اهداف اصلی انقلاب بی‌تفاوت است و به یک معنا در فضای تحریف شخصیت امام قدم می‌زند، باید چگونه برخورد کرد؟ ما هنوز به این خودآگاهی نرسیده‌ایم که تا تفکر نسبت به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی توسط جامعه درک نشود، نمی‌توان انتظار داشت که معنای سلوکِ اشراقی نهادینه گردد. پس نباید امیدوار باشیم قبل از فهم اصالت وجود و نظر به تشکیکی‌بودن آن، اتفاقی بیفتد. بر فرض اتفاقی هم بیفتد اگر نتوانیم جای آن را در متن انقلاب درست معنا کنیم، همان اتفاق ما را از اصل مسئله غافل می‌کند و عملاً تصمیمات اشتباهی می‌گیریم و موضع‌مان را عوض می‌کنیم. مثل ظهور پدیده داعش که بین بعضی از نیروهای مذهبی بلوایی به پا کرده که به گمان آنها گویا همان سفیانی است.

این نگاه با شاخصه‌های احساسی‌ خود گام‌های سلوک ذیل شخصیت امام را در سیری که باید در جامعه ایجاد کند، نادیده می‌گیرد و به امید آن که وقت ظهور حضرت مهدی«عج» نزدیک است نسبت به هر کار عمیقِ فرهنگی بی‌تفاوت می‌شود.  گویا وَهمی بر روی ذهن ما حاکم است و می‌خواهیم با همان وَهم جامعه آرمانی خود را تشکیل دهیم. چیزی که بعضاً در فضای فرهنگی در بعضی از افراد به چشم می‌خورد و بعد که به نتیجه مورد انتظار نمی‌رسند، دچار یأس می‌شوند.

بعضی از دوستان جبهه فکری با شور و نشاط به میدان می‌آیند، ولی بعد که با انبوه تنگناهای تاریخیِ جامعه روبه‌رو می‌شوند و اوضاع پیچیده‌ می‌شود، خود را می‌بازند و از این موضوع غفلت می‌کنند که در امور فرهنگی باید فرآیند فعالیت‌ها را در نظر گرفت و در قدم اول نباید انتظار تحقق نتایج قدم‌های آخر را داشت.

آیا کوتاهی‌ها و همراهی نکردن‌های ما با جریان‌های منسوب به انقلاب موجب نمی‌شود از طریق همین افراد، انقلاب در حجاب برود؟ در این زمینه دو دیدگاه مطرح است، یکی این‌که خیلی هم خوش‌بین نباشیم چون راحت ممکن است این حقیقت در حجاب برود و جریان‌ها به سمت دیگری سیر کنند. دیدگاه دوم این است که نه، آدم‌ها از انقلاب بیرون می‌افتند ولی انقلاب جلو می‌رود.

با توجه به این دو دیدگاه این موضوع به ذهن می‌آید که آیا انقلاب اسلامی با فضای سقیفه روبه‌رو می‌شود و گرفتار سقیفه‌سازها می‌گردد و دوباره تاریخِ ظهورِ اسلام ناب به حجاب می رود یا نه. دیدگاه ما به این نکته گرایش دارد که تقدیری از طرف خداوند در این تاریخ شروع شده است و در این تقدیر، اتفاقی در حال وقوع است که از بین‌رفتنی نیست، هرچند اگر ما خود را مناسب تقدیر الهی شکل ندهیم، این مائیم که از این فضای تاریخی خارج می‌شویم و البته قرائن زیادی در تأیید این دیدگاه در میان است. قرائنی که از دیدگاه امثال سلطنت‌طلب‌ها پنهان مانده و به همین جهت هر هفته و هر ماه منتظر سقوط نظام اسلامی هستند. تعبیر مقام معظم رهبری به فرماندهان سپاه این بود که شماها چه همراهی بکنید و چه همراهی نکنید این انقلاب نتیجه خودش را می‌گیرد، فقط اگر به صحنه بیایید این امر زودتر محقق می‌شود و شما به هویت لازم دست می‌یابید.(۲)

با نگاه به آنچه در جهان می‌گذرد می‌یابیم از یک طرف جنس آینده، جنس ارتباط إشراقی با حقایق قدسی است و ما از دوران مفاهیم عبور کرده‌ایم و لذا با مردان إشراقی روبه‌رو می‌شویم و از طرف دیگر باید مقدمات چنین حضوری را با طرح معارف لازم فراهم کرد، کاری که حضرت امام با آثاری که از خود در نوشته‌هایشان باقی گذارده‌اند خودشان ماده اصلی آن را فراهم کرده‌اند.

اولاً: باید دغدغه‌ وجود مشکلات جامعه را داشته باشیم و ثانیاً: متوجه باشیم راهکارهای موجود که در متن فرهنگ مدرنیته مطرح هستند، جوابگو نیستند و لذا باید با توجه به آن دغدغه‌ها، قلبمان را آماده اشراقِ زمانه کنیم تا از آن طریق به فهم تاریخ زمانه خود راهنمایی شویم و بفهمیم خداوند در این زمان چه چیزی را تقدیر کرده تا در متن آن تقدیر، انسان‌ها را بیازماید.

حضرت امام می‌فرمایند: «این که روز میلاد پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله» چهارده کنگره از طاق کسری فرو ریخت، آیا نشان بر آن نیست که چهارده قرن تمام کنگره‌های شاهنشاهی فرو خواهد ریخت؟»(۳)

آیه‌ ۴۶ سوره‌ حج می‌فرماید با نظرکردن به آنچه در تاریخ بشر جریان دارد، صاحب قلبی می‌شوید که در متن آن شعور قلبی، عقل به صحنه می‌آید، که این عقل، عقل منفک از قلب نیست. می‌فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» آیا در زمین گردش نکرده‏اند تا قلب‌هایى داشته باشند که با آن تعقل کنند یا گوش‌هایى که با آن بشنوند. در حقیقت چشم‌ها کور نیستند، لیکن دل‌هایى که در سینه‏ها هستند کورند.(۴) در چنین دستگاهی حضرت امام می‌فرمایند: این قرن، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبرین است. تاریخی که شروع شده، تاریخ بازگشت به گذشته نیست که در متن آن یک سقیفه ظهور کند و سلفی‌گری جان بگیرد. جامعه باید با این روح اشراقی که شروع شده خود را بیابد و امکان درک تقدیر الهی برایش ممکن شود و وظیفه ماست تا به کمک آثار حضرت امام، متذکر روح إشراقی جامعه باشیم و در این راه نگاه به شهدا و سرداران شهید بسیار کارساز است و راز مهمی از این تاریخ در این زمینه برای ما گشوده می‌شود.(۵)

شور و تلاشی که در ملاصدرا مشاهده می‌شود در احساس رسالت تاریخی‌اش نهفته و  از جنس اتفاقی است که با آثار مرحوم شهید آوینی در تاریخ ما در حال وقوع است. حتی میرزا کوچک خان هم وقتی دارد در آن سرمای سوزان و در میان انبوه برف‌ها تمام می‌شود، به تحقق چنین انقلابی امید بسته است، همان‌ طور که حقیقتاً مرحوم شیخ فضل الله در افق کار خود به صورت اشراقی متوجه تحقق چنین انقلابی است. داستان انقلاب اسلامی هم همین است که چون متوجه آرمانی است از جنس ابعادی که فطرت بشر اقتضای آن را دارد و صورت متعین آن انقلاب، انقلاب مهدوی است، امیدواری و آرمان‌گرایی را در متن خود زنده نگه می‌دارد و به جهت روح مهدویتی که در آن نهفته است از سقیفه‌ای که در متن اسلام پیش آمد، عبور کرده است همان ‌طور که تشیع، جریان عبور از سقیفه است.

برای ادامه‌ انقلاب اسلامی اولاً باید در نگاه خود ملزومات تداوم انقلاب را مدّ نظر قرار دهیم. ثانیاً: روش اشراقی‌ای را هم که انقلاب مطابق آن روش باقی می‌ماند، مدّ نظرداشته باشیم. وقتی می‌گوئیم حقیقت انقلاب اسلامی، یک حقیقت وجودی است یعنی که اگر انقلاب بخواهد با چنین هویتی به ظهور برسد، نیاز به مقدمات زیادی دارد. این درست نیست که ما با یک چرخش سیاسی امیدوار شویم و با یک چرخش سیاسی دیگر ناامید گردیم! ما چون زیرساخت‌های فکری لازم را نداریم در طمأنینه لازم قرار نمی‌گیریم. اگر در تربیت انسانِ تراز انقلاب اسلامی چاره‌ای نیندیشیم، همواره دچار سردرگمی و خودزنی می‌شویم و همدیگر را مقصر می‌دانیم، در حالی‌که داستان چیز دیگری است و مشکلات ریشه در تنگناهای تاریخی ما دارد.

بلند بودنِ اهداف و خطر یأس

ما وقتی به آنچه در اطراف انقلاب می‌گذرد، نگاه می‌کنیم قلبمان آرامش لازم را ندارد و نمی‌تواند راحت آنچه را در ظاهر پیش می‌آید بپذیرد، هر چند در نگاه عقلی و شواهدی که خبر از الهی بودن انقلاب می‌دهد، برای عقلمان آرامش لازم است. بحث از انقلاب اسلامی می‌کنیم و امیدوارانه هم بحث جلو می‌رود، کاملاً هم بحث مستدل است، ولی وقتی با اتفاقات جاری در انقلاب اسلامی و در اطراف آن مواجه می‌شویم آن امید از دست می‌رود.

ما با نگاه به تنگناهای تاریخی می‌بینیم که تا رسیدن به اهداف انقلاب فاصله زیاد است و متوجه ریشه‌های انقلاب که در متن فرهنگ ما در حال ریشه دواندن است نیستیم و تنها ظاهر را می‌بینیم. در فتنه ۸۸ با آن برنامه‌ریزی که دشمن کرده بود، وامانده بودیم که انقلاب چگونه می‌خواهد از آن دام بزرگ عبور کند و فکر نمی‌کردیم مردم ناگهان آن‌ طور به صحنه بیایند. اشراق الهی در آنجا ملموس بود و همین ما را نسبت به تحولی اساسی که ناگهان پیش می‌آید، امیدوار کرد. نه آن که به کارهای خودمان و به برنامه‌هایی که بعضی‌ها در فضای سیاسی کشور می‌ریزند امیدوار باشیم، بلکه از آن جهت که دیگر زمانه، زمانه‌ای نیست که کارِ برنامه‌ریزانِ سیاسی نتیجه بدهد و متوجه شده‌ایم که تقدیر دیگری به صحنه آمده است و کارها بر اساس آن تقدیر جلو می‌روند. باید این دو را با هم جمع کنیم تا نه این حس امیدواری، ما را به یک اکنون‌زدگی و کارهای روزمره و سیاست‌زدگی گرفتار کند و نه به جهت بلندبودن اهداف، از نرسیدن به نتیجه‌ زودرس مأیوس شویم و درصدد تدوین مقدمات لازم برنیائیم و از آینده‌مان بیگانه بشویم.

بحث‌هایی مثل امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه تذکری است نسبت به راه‌های دینی در این تاریخ و عدم بن‌بست. نیروهای انقلاب باید متوجه باشند با این نگاه است که می‌توانند کارها را به نتیجه برسانند و نیروهای جبهه‌ فرهنگی انقلاب شاخصی را که باید به آن نزدیک بشوند گُم نکنند.

تجربه نشان داده است که نیروهای فکری انقلاب در مواجهه با شرایط جدید است که متوجه می‌شوند که باید به سلوکی فکر کنند که در شأن انقلاب اسلامی است. البته هنوز خیلی‌ها به جایگاهی که باید در آن قرار گیرند یعنی تفکر بیشتر در مورد امام و سلوکی که ذیل شخصیت ایشان می‌توان داشت، نرسیده‌اند.

عقلی برتر از حکمت و عرفان رسمی

امام حکمت  ملاصدرا و عرفان محی الدین را به‌درستی دریافته و در اجتماع کارهایی را به صحنه آورده که نه شبیه ملاصدراست و نه شبیه محی الدین. کتاب‌های حضرت امام نشان می‌دهند که ایشان غیر از فقه، در حکمت و عرفان نیز مجتهد مسلّم است. نتیجه عقلِ برتر از حکمت و عرفان رسمیِ امام نوعی از حیات است که با انقلاب اسلامی در حال ظهور است. لذا اگر در این تاریخ بخواهید در حیات درستی قرار بگیرید باید خود را با عقلی که حضرت امام به عالَم آوردند معنا کنید.

کسی که بخواهد در مورد آینده فکری فرهنگی انقلاب فکر کند آنچه را باید ببیند و به آن رجوع کند انجام می‌دهد. هدایت دست خداست و خدا ما را به بهترین نگاه نسبت به انقلاب راهنماست. ملاحظه کردید چقدر تلاش می‌کنند شیعه دیده نشود، ولی آیا زیباتر از آنچه در پیاده‌روی اربعین این سال‌ها انجام می‌شود، برای دیدن شیعه ممکن است؟ آیا نباید گفت: اربعین استراتژی شیعه است برای جهان؟ خیلی تلاش می‌کنند آن را نبینند ولی از این به بعد غیر ممکن است این مسئله را نادیده بگیرند، زیرا این حرکت در متن نهضت حضرت اباعبداللّه«ع»  نهفته بود. بشر امروز که آمادگی ورود به لایه‌های عمیق‌تر آن نهضت را پیدا کرده است، به آن لایه رجوع دارد. در مورد انقلاب اسلامی نیز قضیه از همین قرار است.

 

اولین قدم برای حضور در این تاریخ

افراد در مقابل سخن  و تفسیر ما از انقلاب که نظر به جنبه قدسی انقلاب اسلامی داریم، دو کار می‌کنند یا  می‌گویند انقلاب همین اندازه است که فعلاً در جامعه با آن روبه‌رو هستیم که البته شما با آنها نمی‌توانید حرفی داشته باشید و عملاً آنها به اسم انقلاب اسلامی در همان عالَمی به سر می‌برند که غرب در آن قرار دارد و یا قبول دارند که ذات و حقیقت انقلاب از آنچه فعلاً هست بالاتر است، ما با آنها حرف داریم و سعی می‌کنیم وجه عمیق‌تر انقلاب را به آنها بشناسانیم. مخاطب ما کسانی هستند که می‌خواهند نگاه عمیق‌تری به انقلاب اسلامی بیندازند و در زیر سایه‌ حضرت حق در فضای دیگری در این تاریخ قرار گیرند و دینداری را با حالت حضوری ادامه دهند.

باید موضوعات را طوری با نیروهای جبهه فکری در میان بگذاریم که از دل آن موضوعات آوینی‌ها ظهور کنند، آن هم با زبانی که بتوانیم به روح انقلاب اشاره کنیم و در اثر آن، تفکر مناسبِ فهم انقلاب به جامعه برگردد و این غیر از به صحنه آوردن نیروهایی است که یک بُعد انقلاب را می‌فهمند، ولی ابعاد دیگر آن را نمی‌شناسند. عده‌ای در حال حاضر طرفدار انقلاب‌اند، اما در بازخوانی نهایی، ممکن است اینها عوض ‌شوند و نتوانند همراهی با انقلاب را ادامه بدهند.

 

دوره‌ فَترتِ دولت اسلامی

به نظر بنده ما فعلاً  در مورد فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در دوره فترت هستیم، بدین معنا که از چیزهایی عبور کرده‌ایم، ولی تصور درستی از آنچه که باید در انقلاب اسلامی دنبال کنیم نداریم. ما تا مرحله‌ای فکر می‌کردیم که اگر به دولت‌هایی مثل دولت نهم برسیم، تقریباً به دولت اسلامی مدّ نظر آقا رسیده‌ایم و بعد از انقلاب اسلامی، دولت اسلامی را تشکیل داده‌ایم. همه تمام انرژی‌ خود را صرف کردند تا آن دولت تشکیل شد و رهبری انقلاب نیز برای پایداری و موفقیت آن دولت تمام قد به صحنه آمدند. طلبه‌ها شهریه‌هایشان را برای تبلیغات خرج کردند و خانم‌ها طلاهایش را برای تبلیغات فروختند. همه متوجه بودند چهره دیگر انقلاب در حال ظهور است، ولی بر خلاف میل ما و به هر دلیلی، آن چه باید می‌شد محقق نشد و با تک روی‌هایی روبه‌رو شدیم و معلوم شد که جایگاه دولت نهم در نظام اسلامی، جایگاه لغزنده‌ای بود.  چرا متوجه نیستیم که تاریخ ما در حال حاضر ظرفیت تحقق آن چیزی را که گمان می‌کردیم در دولت نهم به‌دست می‌آوریم، نداشت؟ بنده خواهش می‌کنم مسئله را با نظر به جایگاه تاریخی‌اش ببینید. همان طور که ما از نظر جایگاه تاریخی که در آن هستیم از تهدید نظامی عبور کرده‌ایم، باید ببینیم از آنچه در دولت دهم از طرف رئیس جمهور از یک طرف و از طرف جریان‌های اصولگرا از طرف دیگر پیش آمد، چه موقع عبور می‌کنیم تا ادامه‌ دولت نهم، دولت دهم نباشد و توطئه‌های داخلی و خارجی بی‌تأثیر گردند.

بنا بود ما با دولت اسلامی برای همیشه از آن مشکلاتی که در دولت سازندگی و دولت اصلاحات پیش آمد عبور کنیم. در دولت سازندگی چه شب‌هایی خوابمان نبرد که ای کاش دولت این را نمی‌گفت و ای کاش این کار را نمی‌کرد. همه آرزویمان این بود که ای کاش دولتی بیاید که دیگر این دلواپسی‌ها را نداشته باشیم. با این‌همه چون دولت‌ها با انتخابات معین می‌شوند و گریزی هم از آن نیست، هرگز نمی‌توانید موضع‌گیری‌های آنها را پیش‌بینی کنید و یکمرتبه مواضعی می‌گیرند که آن مواضع نمی‌تواند انقلاب را جلو ببرد.

دوره‌ فترت یعنی همین. دوره فترت یعنی هنوز از تنگناهای گذشته عبور نکرده‌ایم و به آینده‌ای که باید به آن رسیده باشیم، نرسیده‌ایم. از یک طرف هنوز رسوبات عادات گذشته را داریم و از طرف دیگر آینده‌ای را پیش رو داریم که درست شکل نگرفته است.

ما فکر می‌کردیم که اگر شاه برود با مردممان صحبت می‌کنیم و همه‌چیز در اسرع وقت درست می‌شود و عملاً مردم بهترین‌ها را که با اهداف اصلی انقلاب همخوانی دارد، انتخاب می‌کنند، غافل از اینکه رسوبات فرهنگ طاغوت سخت مانع فهم درست مردم از انقلاب می‌شود. آن زمان هنوز جدایی بین عقیده و عمل شکل نگرفته بود. مردم به عقیده‌ای که حق می‌دانستند عمل می‌کردند، ولی با ورود فرهنگ مدرنیته حساسیت روی عقیده صحیح به‌شدت ضعیف شد و یک نوع عمل‌گراییِ مطابق امیال نفس امّاره به میدان آمد. دل‌ها و دست‌های مردم، امروز تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته نه تنها به سوی اهداف انقلاب اسلامی جلو نمی‌رود، بلکه در عین نظر به انقلاب اسلامی، سلیقه‌های غربی مذاق‌ها را آغشته کرده است. این که فضای قلبی‌ با آنچه که عقل‌ پذیرفته همراهی نمی‌کند به خاطر رسم این زمانه است و برای عبور از آن تلاش زیادی باید صورت گیرد.

 

برکات درک دوره‌ فَترت

درک درست دوره‌ فترت موجب هوشیاری و بصیرت می‌شود. با درک این‌که در دوره فترت هستیم می‌فهمیم که باید زمینه را آماده کنیم تا وقتی رحمت الهی آمد، امکان تحقق داشته باشد و وقتی شرایط آماده شد نگاه‌ها تا عمق حقیقت جلو برود.

عبور از مدرنیته و استقرار در انقلاب اسلامی و نظر به انقلاب مهدی«عج»  منوط به آن است که متذکر موضوع انقلاب حضرت به صورت حضوری باشیم. گاهی از این نکته که هرچه داریم از وجود مقدس حضرت مهدی«عج» است و اگر  ذره‌ای از نور آن حضرت از طریق رهبر عزیز به عالم افشانده می‌شود، غوغا می‌کند،  غفلت می‌کنیم. حضرت از طریق همه علما و از طریق افراد دلسوز این امت و نیروهای حزب اللهی با ما مرتبط‌اند و به ما کمک می‌کنند.

اگر راه صحیح باشد، نباید نگران ابهامی باشیم که نسبت به هدف داریم. به نظر بنده باید بیشتر روی این نکته متمرکز شویم که آیا این راهی که تحت عنوان سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی مد نظر ماست، واقعاً درست است یا نیست؟ اگر واقعاً درست است دغدغه ‌ما باید این باشد که هر اندازه که ممکن است خود را برای ورود در این تاریخ تربیت کنیم تا هر اندازه جلو رفتیم بهتر متوجه حقانیت این راه برای رفع مشکلات و از بین بردن موانع شویم. حضرت امام می‌فرمودند در جریاناتی که پیش می‌آمدند، بیشتر مطمئن می‌شدم که خدا می‌خواهد این مسیر به نتیجه برسد و می‌فهمیدم که باید همین راه را جلو ببرم. دغدغه حضرت امام بعد از اطمینان به حقانیت راه، این بود که آن راه را به بهترین شکل طی کنند.

این نکته مهمی است که متوجه ظهور و خفای حقایق وجودی باشیم وگرنه اگر یک روز انقلاب به آنچه ما خواستیم نرسید و یا حتی نسبت به اهدافش در خفا رفت، می‌گوئیم انقلاب اسلامی بسط فرهنگ مدرنیته است. چون تنها انقلاب را به همین ظواهر می‌شناسیم و این غیر از آن فکری است که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب شده و اراده الهی را در آینه انقلاب اسلامی به تماشا نشسته و می فهمد شهدا چه کار کردند و چه تاریخی را جدا از نگاه روشنفکران ما به صحنه آوردند.

چطور شده است که بعضی گرفتار ظاهری شده‌اند که در واقع حجاب انقلاب است و آن ظاهر را به انقلاب نسبت می‌دهند؟ گفته می‌شود که هر روز آمار طلاق بیشتر می‌شود و کیان خانواده در حال نابودشدن است، پس آینده از آن انقلاب اسلامی که شما می‌خواهید به آن امیدوار باشید، نیست.  اگر راهی که در نسبت با انقلاب اسلامی در پیش گرفته‌اید راه درستی است، دیگر نباید حادثه‌های جزئی متزلزلمان کنند.

 

خدایی که ما می‌خواهیم

اگر خدایی که ما می‌خواهیم همین خدایی است که در انقلاب اسلامی ظهور کرده است، پس باید تکلیفمان را با خدا از طریق انقلاب اسلامی روشن کنیم. هنوز معلوم نیست ما با کدام خدا زندگی می‌کنیم. اگر خدایی که از طریق انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده خدای واقعی است و نه خدای ذهنی و خیالی، پس باید راهی را که پیدا کرده‌ایم محکم بگیریم، چون ما را به خدای واقعی می‌رساند.

اگر راه صحیح است خودِ راه، مقصدش و ملزومات حقانیتش را نشان می‌دهد. واقعاً این همه نقشه برای انقلاب اسلامی و این‌همه پیروزی در مقابل این نقشه‌ها را ساده می‌گیرید؟ هر نقشه‌ای که می‌کشند تا شما را منزوی کنند، همان نقشه تبدیل می‌شود به یک حیات فعال جهت حضورِ هر چه بیشتر انقلاب اسلامی در این تاریخ. دانشمندان دنیا که با اسلام آشنایی دارند اقرار می‌کنند که اسلام به خودی خود یک مکتب تمدن‌ساز است. تاریخ نشان می‌دهد که چقدر خوب بشریت ذیل تمدن اسلامی خود را تغذیه کرده است.

داعش به کمک آمریکا این فرصت تاریخی را ایجاد کرد که روشن کنید اسلامِ تمدن‌ساز هیچ ربطی به وهابیت که ذیل تمدن غربی خود را معنا کرده است، ندارد. بنده به شما قول می‌دهم اگر ما بتوانیم به لطف الهی وظیفه خود را در مقابل اسلام تکفیری درست انجام دهیم و در جنگ بین شیعه و سنی که دشمنان اسلام راه انداخته‌اند، وارد نشویم، چیزی نمی‌گذرد که ورق برمی‌گردد و سنت «إِذَا جَاء نَصرُ اللَّهِ وَالْفَتحُ»(۶)  دوباره در این تاریخ رُخ نشان می‌دهد و همه‌ بشریت  به سوی حکمتی که حضرت امام در این تاریخ به نمایش گذاشتند، برمی‌گردد. حال وظیفه‌ شما در آن زمان عبارت است از «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»(۷) در آن صحنه متوجه عظمت پروردگارتان شوید و در متن تسبیح، تحمید کنید و کمالات را به‌جز به حضرت رب العالمین نسبت ندهید. آیا خود را آماده کرده‌اید برای آنکه در آن شرایط بشریت را تغذیه کنید؟

به نظر بنده اگر با خودآگاهی نسبت به اصالت وجود با مردم حرف بزنید، مردم آزاد از اصطلاحات فلسفی، اشاره‌ها را درک می‌کنند. لازم نیست شما اصالت وجود به مردم درس بدهید، بر مبنای اصالت وجود و غیر اصیل بودن ماهیات، با آنها سخن بگویید. کاری که امام روح الله انجام دادند. شما نیایید با نگاه مفهومی و یا به تعبیر هایدگر با نگاه متافیزیکی با مردم سخن بگوئید و خود را از حضوری که جهت درک تاریخ لازم است محروم کنید. عموماً برنامه‌های عقیدتی تلویزیون و برنامه‌های اکثر مراکز علمی ما، مردم را از درک حقایق محروم می‌نمایند. در فضای متافیزیکی، درس اخلاق و احکام و عقاید، ما را از نیهیلیسیمِ دوران آزاد نمی‌کند. این افراد چون راه را نمی‌شناسند با ظهور داعش می‌گویند سفیانی ظهور کرده و یا در موضوع یمن موضوع سید یمانی را پیش می‌کشند.(۸) در حالی که در حال حاضر راه مشخص است و وظیفه ما نسبت به انقلاب و رهبری و در مقابل با استکبار جهانی روشن است. آمریکا آن طرف است و حضرت مهدی«عج» هم این طرف و انقلاب اسلامی نیز مرحله مقدماتی ظهور آن حضرت است. ما گرفتار موضوعی نیستیم که به دنبال سید یمانی باشیم و یا بگردیم سفیانی را پیدا کنیم. آیا امام صادق«ع»  در زمان خود این نوع مشکلات را داشتند که به دنبال سفیانی باشند و وظایف خود را مطابق بود و نبود او شکل دهند و یا چون حضرت تاریخ خود را درست می شناختند، همه چیز برایشان مشخص بود و مطابق اقتضای زمانه خود در اوج فعالیت بودند؟

باید ببینیم در این تاریخ و با تشخیص ظرفیت تاریخی که در آن قرار داریم، چه وظیفه‌ای را باید دنبال کنیم. به نظر بنده اگر همین امروز خبر دهند سید یمانی از یک طرف و سفیانی از طرف دیگر به صحنه آمده، باید دقیقاً همین کاری را بکنیم که با بودن دولت سعودی و آمریکا از یک طرف و سید حسن نصرالله و امثال آقای سردار قاسم سلیمانی از طرف دیگر، ذیل رهبری حضرت آقا انجام می‌دهیم. ما امروز در متن واقعی‌ترین واقعیات قرار داریم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قرآن در رابطه با آگاهی تاریخی که سپس به خودآگاهی تبدیل می‌شود، می‌فرماید: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا»(آل‌عمران، ۸۴) بگو ما به خدا و آن‌چه بر ما نازل شدایمان آوردیم، نمی‌فرماید «ما اُنْزِلَ عَلیّ» که تنها شامل پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله»شود. از این جهت یک ملت را در بر می‌گیرد.

۲ـ به سخنان رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» با فرماندهان سپاه در تاریخ ۲۶/۶/۱۳۹۲ رجوع شود.

۳ـ به صحیفه امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» ج ۱۹، ص ۴۳۶ رجوع شود.

۴ـ عقل منفک از قلب و اشراق، ادعای تعالی بخشی دارد ولی با فرو کاستن آرمان‌های بشر کار را به پایان می‌برد. این همان عقل فرهنگ مدرنیته است که با وعده به‌روزی و رفاه و عدالت و آزادی و پیشرفت، انسان‌ها را برانگیزاند، ولی در نهایت سیه‌روزی به بار آورد.

۵ـ مقام سرداران شهید، مقام کسانی است که آیه‌ ۲۲ سوره‌ی مجادله توصیف می‌کند و می‌فرماید: « أُولئِکَ کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ » خداوند بر قلب آن‌ها ایمان نگاشته بود و در اثر وفاداری به آن ایمان در عمل، آن‌ها را با روح خود که همان نور ایمان برتر است، یاری رساند.

۶ـ نصر، ۱٫

۷ـ نصر، ۳٫

۸ـ در روایت آخرالزمان داریم که سید یمانی شش ماه قبل ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» قیام می‌کند و اطاعت از او بر هر فرد مؤمنی واجب است. او در مقابل سفیانی می‌ایستد و شکننده‌ چشم سفیانی خواهد بود. (به معجم احادیث الامام مهدی «عجل‌اللّه ‌تعالی ‌فرجه» ج۳، ص ۴۷۸ رجوع شود).

 

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

ما در انقلاب اسلامی قبل از آنکه فکر کنیم چگونه باید به آن باور داشته باشیم، در داخل رخداد حقیقت این دوران قرار گرفته‌ایم. پیش‌فهم‌هایی است در امری معنادار و معنوی که در «سنت» رخ می‌نمایاند و در افق درونی انسان‌ها عالَمی را به آنها عطا می‌کند و انسان‌ها در آن عالَم از خود، فهمی خاص پیدا می‌کنند. وظیفه‌ ما برای تفسیر این رخداد توجه به پشتِ صحنه‌ آن است تا بیرون از فرهنگ مدرنیته، فهم تازه‌ای از خود پیدا کنیم و وارد تاریخی اثرگذار شویم.

 

۲٫

 

داعش به کمک آمریکا این فرصت تاریخی را ایجاد کرد که روشن کنید اسلامِ تمدن‌ساز هیچ ربطی به وهابیت که ذیل تمدن غربی خود را معنا کرده است، ندارد. بنده به شما قول می‌دهم اگر ما بتوانیم به لطف الهی وظیفه خود را در مقابل اسلام تکفیری درست انجام دهیم و در جنگ بین شیعه و سنی که دشمنان اسلام راه انداخته‌اند، وارد نشویم، چیزی نمی‌گذرد که ورق برمی‌گردد

 

۳٫

 

هدایت دست خداست و خدا ما را به بهترین نگاه نسبت به انقلاب راهنماست. ملاحظه کردید چقدر تلاش می‌کنند شیعه دیده نشود، ولی آیا زیباتر از آنچه در پیاده‌روی اربعین این سال‌ها انجام می‌شود، برای دیدن شیعه ممکن است؟ آیا نباید گفت: اربعین استراتژی شیعه است برای جهان؟

30آگوست/17

منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران

پادزهر غرور قدرت

موضوع مقال منشور مدیریت علوی براساس عهدنامه مالک اشتر، جامع‌ترین سند سیاسی و تربیتی و مدیریتی اسلامی است. بخش‌هائی از این منشور مبارک را در شماره‌های قبل از نظر گذراندیم و اینک به بخش دیگر آن می‌نگریم:

« وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَهً أَوْ مَخِیلَهً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَقُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ وَ یَفِی ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِک»(۱)

«ای مالک! هرگاه که بر اثر موفقیت و ریاست و قدرتی که داری کبر و غرور و خودپسندی به تو روی آورد، به عظمت ملک خدا که مافوق توست بنگر که تو از داشتن آن عاجز و ناتوانی، چه این نگاه تو را از سرکشی و تندروی و شدت پائین می‌آورد و آنچه را از عقل و اندیشه از دست داده‌ای به تو بازمی‌گرداند. از همتائی در علو و بزرگی با خداوند برحذر باش، زیرا  خداوند هر جباری را ذلیل و هر متکبری را خوار و خفیف خواهد ساخت.»

 

جنون ریاست و قدرت

یکی از آفاتی که دامنگیر دولتمردان و حاکمان و سردمداران می‌شود، غرور ریاست و جنون قدرت است که به تعبیر برخی روایات، خطر آن از هجوم گرگ‌ها به گله گوسفندان سنگین‌تر است. تاریخ حاکمان با اختلاف مراتب نشان می‌دهد که هرگاه سکاندار مقام و منصبی شدند، خود را گم می‌کنند، عقلشان را از دست می‌دهند و خودشیفتگی و جاه‌طلبی، عنان ایمان و اخلاق و وجدان را از کف آنان می‌رباید.

در احوال عبدالملک مروان آمده که قبل از خلافت ملازم  مسجد بود و او را کبوتر مسجد می‌گفتند، اما همین که به خلافت رسید، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: (هذا فِراقٌ بیَنی و بَینُک) یعنی ای قرآن خداحافظ. لحظه جدائی من و تو فرا رسیده است. او می‌گفت؛ قبل از آن که به خلافت برسم، آن قدر باعاطفه و دلسوز بودم که تحمل کشتن یک مگس را هم نداشتم، ولی اکنون حجاج بن یوسف گزارش کشتارهای گروهی را می‌دهد و حتی اندکی هم احساس درد و رنج ندارم! این است حالت انسان‌های ضعیف و بی‌جنبه و خودباخته قدرت و ریاست.

اما انسان‌های والا، مؤمن، خودساخته و باظرفیت چنین نیستند و همچون امیرمؤمنان علی«ع»، حکومت و ریاست به اندازه کفش کهنه یا آب بینی بزغاله و یا استخوان خوک در دست بیمار جذامی برایشان ارزش ندارد. عین این تعبیرات را از کلام آن حضرت در نهج‌البلاغه ملاحظه می‌کنیم.(۲)

در یکی از بیانات معمار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی«قدس سره» مطلبی است به این مضمون: «خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را ساخته باشد و بر نفس خود تسلط پیدا کند، به جاه و مقامی برسد که آفات و خطرات آن سنگین و ویرانگر است.»

 

ایمان و مهار غرور قدرت

تنها عاملی که می‌تواند انسان را از غرور و طغیان بازدارد، همانا ایمان به خداوند بزرگ و باور کردن مجازات و محاسبه الهی است. انسان مؤمن از پیله و تنگنای فردیت و خودبینی و غرور آزاد و رهاست به شرط آنکه بر نفس اماره غلبه کند و طوفان سهمگین غرور و قدرت را در بند بکشد و دائماً در حال مراقبه و محاسبه باشد. نفس اماره سیاه و سفید، عالم و عامی و پیر و جوان نمی‌شناسد. در هریک از این شرایط به گونه‌ای ظهور و طغیان می‌کند. یک روز شهوت جوانی، روز دیگر مال و منال و تجمل‌گرائی و بالاخره جاه و مقام و دولت‌مداری.

آخرین چیزی که از قلب مؤمن خارج می‌شود و یا باید خارج شود، جاه و مقام است. سرطان کشنده‌ای که اگر رخنه کرد، آدمی را به مسلخ می‌کشاند و علم و کتاب و فقه و دانش و عبادت و همه آموخته‌ها را به کناری می‌نهد و یکه‌تاز میدان رقابت نامیمون ریاست‌طلبی و روزنه عقل او تاریک می‌شود.

برخی از کسانی که در جایگاه ریاست نشسته‌اند، گرفتار این نفس تباه‌کننده و جاه و مقام ویرانگرند. اگر نیستند، چرا چنگال به روی هم می‌افکنند و برای یک دستمال قیصریه را به آتش می‌کشند؟ اصول و ارزش‌های نظام را زیر پا می‌گذارند و از دروغ و تهمت و تخریب ناروا پروائی ندارند!

میراث گرانقدر انقلاب را که به بهای خون پاک و مقدس هزاران شهید پاکباخته به دست آمده، زیر پا می‌گذارند و پای مقام و قدرت که به میان می‌آید سر از پا نمی‌شناسند. به نهادهای انقلابی و خدوم و فداکار می‌تازند و جوسازی می‌کنند. ولایت الهیه را که عمود استوار نظام اسلامی و نقطه امید مستضعفان است، به‌درستی نمی‌شناسند و یا در برابر آن زاویه دارند و… .

پس آن همه کتاب و درس و بحث و مدرسه و دانشگاه و تجربه سیاسی کجا رفت؟ آیا عامل این رفتارهای کودکانه چیزی جز هوای نفس است؟! آری هوای نفس عقل و خرد را تیره می‌کند.

امیرالمؤمنین«ع» در این منشور سیاسی چه زیبا فرمود که جنون قدرت و هوای نفس، عقل و دین آدمی را پایمال می‌کند و علاج آن توجه به خدا و عظمت خالق و دادگاه و محاسبه دقیق الهی است. این توجه است که آدمی را سر عقل می‌آورد. از همین روی یک ساعت تفکر از سال‌ها عبادت ارزشمندتر و از این طریق است که آدمی به خود می‌آید و راه درست را انتخاب و از خدا استغفار و از ملت عذرخواهی می‌کند و خود را از چنگال سیاست‌بازان حرفه‌ای سست اعتقاد می‌رهاند.

این ملت بزرگ با همه مشکلاتی که دارد و با تمام بی‌توجهی‌هائی که می‌بیند، با تعهد و ایمان و اخلاص و هوشیاری و زمان‌شناسی و دشمن‌شناسی، همه توان خود را در طبق اخلاص نهاده و به میدان آمده است و جوانانش در خارج از مرزها با استکبار و عمال آن می‌جنگند و شهید می‌دهند. آنان انتظار دارندکه مسئولان این را بفهمند و اندکی بیندیشند و به دشمنان سوگندخورده مجال بهره‌برداری ندهند و اقتدار نظام را زیر سئوال نبرند و سنگرهای دفاعی را که خاری در چشم دشمنان است هدف گیرند و با تمام توان و خلوص همراه ولی امر باشند.

چرا دشمنان دین و ملت و در رأس آنها امریکای جنایتکار در همین حیص و بیص‌های اخیر سیاسی به خود اجازه دادند بگویند برای تغییر نظام سیاسی ایران اسلامی وفق دلخواه خود تلاش می‌کنند؟ برای اینکه این وادادگی و سازشکاری و گل زدن به خودی را می‌بینند، آیا اینها درس عبرت نیست؟!

آنها همه امتیازها را گرفتند و عهدشکنی کردند و با دخالت‌های خصمانه و وقیحانه هر چه دلشان می‌خواهد می‌گویند. چرا آقایان به‌هوش نیستند و دشمن و دوست را از یکدیگر بازنمی‌شناسند؟! چرا تحمل انتقاد ندارند و به دلسوزی‌های خادمان مخلص نظام بی‌توجهند؟

نگارنده این مقال از شرح نامه امام علی«ع» به مالک اشتر با نیم نگاهی به مجادلات سیاسی و برخی موضع‌گیری‌های زیان‌بخش از سر درد و رنج کلمه‌ای به تحریر آورد که درد و رنج بسیاری از خادمان میهن اسلامی است که اگر تریبونی دراختیار داشتند بی‌تردید همین گلایه‌ها و رنج‌نامه‌ها را ابراز می‌داشتند و در عین حال، مصالح نظام و انسجام ملت را لحاظ می‌کنند و دم برنمی‌آوردند. اینها برای مسئولان درس‌آموز است.

خواننده این مقال از هر طیف سیاسی که باشد، به نگارنده حق بدهد که نتواند درد و رنج خود را پنهان دارد و بی‌پرده در قالب نقد سخن گوید که سخن‌ هزاران هزار از مردم است. از وظایف دینی و ملی ما به موجب روایات «والنصیحه لائمه المسلمین» یعنی خیرخواهی برای زمامداران اسلام و صراحت، نقد منصفانه و هشدار و انذار است که کوتاهی آن گناه و خیانت است.

و سخن آخر:

در این مقال با مسئولین و دست‌اندرکاران حکومت و مدیریت، اینکه نظام اسلامی که امروز پاگرفته و بحمدالله ریشه‌دارتر و شاخه‌های آن ثمربخش برای ملت و امیدبخش برای مسلمانان و مستضعفان جهان گردیده و از معجزه‌های بزرگ تاریخ است، اگر صیانت نشود و خدای نخواسته تدریجاً استحاله شود و اصول و ارزش‌های آن در فضای تسامح و تساهل تضعیف گردد، یا در منازعات سیاسی و جناحی که عمدتاً حاصل تنگ‌نظری‌ها یا خودخواهی‌هاست، هدف اصلی که حاکمیت اسلام با تمام محتوا است، گم شود، همه ما مسئولیم. مسئول در برابر خداوند بزرگ و پیامبر عظیم الشأن«ص» و ارواح پاک ائمه و اولیا«ع» به‌ویژه حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفدا و مسئول در برابر خون‌های پاک جوانان و شهیدان و رنج‌دیدگان این نظام که هر چه داشتند در طبق اخلاص نهادند و تقدیم انقلاب اسلامی کردند تا ایران اسلامی الگویی برای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان و زمینه‌ساز تمدن جهانی اسلامی در عرصه گیتی باشد. همانگونه که علائم و نشانه‌های آن را می‌بینیم و در آینده این افق روشن‌تر دیده خواهد شد.

در چنین شرایطی، قصور و تقصیر در انجام وظیفه الهی و یا تضعیف نظام دانسته یا ندانسته گناهی است نابخشودنی که ان‌شاءالله چنین نخواهد شد و همه مسئولان و آحاد ملت چنین فرصتی را به دشمنان نخواهند داد و با عزم استوار پای اصول و ارزش‌ها خواهند ایستاد و با همراهی با پرچمدار ولایت امر مقام معظم رهبری به کعبه مقصود ره خواهند سپرد.

استدعای عاجزانه

از خوانندگان گرامی به‌ویژه مدیران و مسئولان و دولتمردان استدعا دارم، ساعتی را اختصاص دهند برای شنیدن گفت‌وگوهایی که گهگاه در سیمای جمهوری اسلامی با خانواده‌های شهدا مطرح است. پدر و مادرانی را که فرزندشان در نبرد با داعش و عمال استکبار و تکفیر به شهادت رسیده‌اند. همسران جوانی که با کودک خردسالشان در سوگ عزیز سفر کرده‌شان نشسته‌اند. از شهادت می‌گویند و صبر و پایداری در مصائب خود، از شهدایی که حتی چند قطعه استخوان از آنان برنگشته و برای همیشه چشم به راه آنان نشسته‌اند. برای دقایقی به این سوگنامه بنگرند و بیندیشند و آنگاه ببینند آیا اینها صاحبان اصلی انقلابند یا کسانی که خود را برای دنیا و ریاست به آب و آتش می‌زنند؟! اینها سربازان ولایتند یا آنان که در دعوی ولایتمداری چندان صداقت ندارند؟ اینها را ببینند و فکر کنند که آیا جای آن دارد که به جای این سوداگران عاشق‌پیشه که عزت و کرامت در سیمای جوانان شهیدشان می‌درخشد بدون اینکه هیچ‌گونه توقعی از مال و منال و جاه و مقام داشته باشند، حسرت بخوریم؟

آیا جای آن دارد که به حال خود اشک بریزیم که این پاکبازان صادق کجایند و ما کجائیم؟! استاد عشق و ایثار و خدمت خالصانه اینها هستند یا ما که دستاورد این عزیزان را به بازی گرفته‌ایم و باد غرور در سر می‌پرورانیم؟

نوجوانان وطن بستر خاک و خون گرفتند

تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند

رایگان در پای نامردان درافکندی ندانی

که این همایون گوهر از کام نهنگان چون گرفتند

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌  نهج‌البلاغه، نامه ۵۳٫

۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳ و حکمت ۲۳۶ و خطبه ۳٫

 

سوتیترها:

۱٫

تنها عاملی که می‌تواند انسان را از غرور و طغیان بازدارد، همانا ایمان به خداوند بزرگ و باور کردن مجازات و محاسبه الهی است. انسان مؤمن از پیله و تنگنای فردیت و خودبینی و غرور آزاد و رهاست به شرط آنکه بر نفس اماره غلبه کند و طوفان سهمگین غرور و قدرت را در بند بکشد و دائماً در حال مراقبه و محاسبه باشد

30آگوست/17

امامان و مرز با دشمنان

در آستان امامان

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

 

 

امامان و مرز با دشمنان

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است که در حوزه «امام شناسی» مطرح می‌شوند. محور این سلسله مقالات «زیارت جامعه کبیره» است. در این مقاله به چند فراز دیگر از این زیارت بلند می‌پردازیم.

با شما هستیم

« فَمَعَکُم مَعَکُم لاَ مَعَ عَدُوَّکُم» :پس با شما هستم با شما نه با دشمن شما

در بعضی نسخه‌ها آمده: «فَمَعَکُم مَعَکُم لاَ مَعَ غَیرِکُم» : با غیر شما نیستم

در نسخه مرحوم کفعمی آمده: فَمَعَکُم مَعَکُم ان شاءالله لاَ مَعَ غَیرِکُم

در این فراز سخن از پیوند ناگسستنی با امامان سلام‌الله علیهم اجمعین و اعلام موضع است.

معنای این فراز این است که من موضعی جز موضع شما ندارم. علمداران دین باید «مواضع حق» را بشناسند که مولی علی«ع» فرمود: «… وَ لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ…»(۱) : «علم دین را جز اهل بصیرت و صبر واهل علم به مواضع حق نمی‌توانند حمل کنند.»

 

موضع حق

و «موضع حق» موضع امامان«ع» است. موضع آنان است که «حجت شرعی» است.

«عمروبن حمق خزاعی» از یاران وفادار حضرت امیر مؤمنان علی«ع» و در همه جنگ‌ها همراه مولی علی«ع» بود(۲) و حضرت آرزو می‌کردند صد نفر یار همانند او داشته باشند.(۳) او بزرگی است که سرانجام به فوز عظیم شهادت نائل آمد. او به مولی چنین عرضه داشت: «یا امیرالمؤمنین انا والله ما اجناک عصبیه علی الباطل و لا اجنا الا الله عزو جل و لا طلبنا الا الحق… و لیس لنا معک رأی؛(۴) ای امیرمؤمنان! به خدا قسم بر اساس تعصب باطل با تو همراهی نکردیم. همراهی با حضرتت پاسخ مثبت به خدا و طلب حق بود…، گوش به فرمان شما هستیم و برای خود رأی نداریم (رأی ما رأی شماست)». این مصداق برجسته «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ» است.

در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر«عج»، توقیع اسحاق بن یعقوب که از آن حضرت رسیده «ولی فقیه» را حجت شرعی نامیده است: « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الوَاقِعَهُ فَارجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُمْ» و اَنَا حُجَّه‌الله و در نقل دیگر و اَنَا حُجَّه الله عَلَیکم(۵) اما در حوادثی که پیش می‌آیند به راویان حدیث ما «فقها» رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنهایم.

در این فراز از زیارت هم اثبات هست «فَمَعَکُم مَعَکُم» و هم نفی «لا مَعَ عَدُوکُم» با دشمنان شما نیستم معنای این نفی این است که زائر می‌گوید: «من با دشمنان شما مرز دارم؛ یعنی تنها ابراز محبت و ارادت به امامان«ع» کافی نیست، بلکه باید همراه با آن با دشمنان هم مرز داشت. ادبیات دوستان اهل‌بیت«ع» نباید ادبیات دشمنان و ‌رفتار آنان نباید همانند رفتار دشمنان باشد.

 

امامان یک مجموعه نور

« آمَنتُ بِکُم وَتَوَلَّیتُ آخِرَکُم بِما تَوَلَّیتُ بِهِ اَوَّلَکُم» : به شما ایمان آوردم و ولایت آخرین شما را پذیرفتم؛ همان گونه که ولایت نخستین شما را پذیرفتم.

در این فراز زائر چنین عرض ادب می‌کند که ایمان به شما دارم.

ایمان باور است و فوق علم. یعنی با تمام وجودم شما را امام حق می‌دانم و راه شما را صراط مستقیم خداوند. بر این باورم که رهروی از راه شماست که انسان را به هدف تعیین شده از سوی خدا می‌رساند.

و در جمله دیگر زائر می‌گوید من تمام امامان را یک مجموعه نور می‌دانم همان ارادت و عشقی که به حضرت امیرمؤمنان«ع» دارم همان را به حضرت بقیه‌الله«عج» دارم. که ایمان به همه امامان یک تکلیف است و انکار هیچ‌ یک از آنان جایز نیست.

در روایتی از عبدالله بن سنان (از یاران حضرت امام صادق«ع» و امام کاظم«ع») نقل شده است که درباره امامان«ع» از حضرت امام کاظم«ع» پرسیدم حضرت فرمودند: «من انکرو احداً من الاحیاء فقد انکر الاموات؛(۶) هر کس منکر یکی از امامان زنده شود، تحقیقا، منکر امامان گذشته از دنیا رفته شده است.» یعنی نباید با امامان گزینشی رفتار کرد و باید همه امامان را باور داشت.

بنابراین چهار امامی شدن (زیدیه)، شش امامی شدن «فطحیه»، هفت امامی شدن (واقفیه) راه انحرافی و نادرست است، همان گونه که با قرآن نباید گزینشی رفتار کرد. رفتار «نُؤمِنُ بِبَعضٍ‌وَنَکفُرُ بِبَعض»(نساء/۱۵۰) ایمان آوردن به بعضی و کفر به بعضی دیگر روش نادرست است. قرآن کریم این را کفر حقیقی می‌داند.

«إِنَّ الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا أُولئِکَ هُمُ الکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا؛(۷) قطعاً کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدائی بیفکنند و می‌گویند به بعضی ایمان می‌آوریم و به بعضی کافر می‌شویم و می‌خواهند در این میانه راهی را در پیش گیرند (که مطابق هوس باشد نه عقل و استدلال) به حقیقت کافر همین‌هایند و ما برای کافران عذاب خوارکننده‌ای آماده ساخته‌ایم.

نبوت و امامت یک جریان و سنت دائمی الهی است و همچون زنجیر به هم پیوسته است. باید به این جریان با همه اجزایش ایمان داشت.

 

التقاط

گزینشی برخورد کردن با دین همان «التقاط» است. «التقاط» یعنی کنار هم قرار دادن اعتقاد حق و باطل و به هر دو ایمان داشتن. هم، دم از اسلام زدن و هم دم از مارکسیسم زدن، این التقاط است. هم دم از اسلام زدن و اقتصاد اسلامی را پذیرفتن و هم اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی را پذیرفتن این التقاط است. حضرت مولی علی«ع»‌ التقاط را چنین ترسیم می‌کنند: «…وَ لَو أَنَّ اَلْحَقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ اَلْبَاطِلِ اِنقَطَعَت عَنهُ أَلْسُنُ اَلْمُعَانِدِینَ لَکِن یُؤخَذُ مِن هَذَا ضِغثٌ وَ مِن هَذَا ضِغثٌ فَیُمزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَستَولِی اَلشَّیطَانُ عَلَى أَولِیَائِهِ وَ یَنجُو اَلَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى …؛(۸) …و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص می‌شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع می‌شد، ولی بخشی از این گرفته می‌شود و بخشی از آن و این دو را به هم می‌آمیزند و اینجاست که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلط می‌شود و تنها کسانی که مشمول رحمت خدا باشند از آن نجات می‌یابند…»

 

امامت در معیت الهی

امامان یک مجموعه‌اند و این موهبت الهی به همه آنان داده شده است وقتی موهبت شد، فرقی بین امام ۶۳ ساله و امام ۵ ساله نیست. وقتی نبوت موهبت الهی شد، فرقی بین پیامبری که در گهواره این موهبت به او داده شده با پیامبری که در سن ۴۰ سالگی مبعوث می‌شود، نیست. سخن از «اصل نبوت و امامت» است. آری مقامات انبیاء متفاوت است، زیرا هم شعاع مأموریت آنها متفاوت بوده است و هم میزان فداکاری آنان.

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعضَهُم عَلَى بَعْضٍ مِنهُم مَن کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعضَهُم دَرَجَاتٍ…؛(۹) بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم و با برخی از آنان خدا سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر دادیم…».

نمونه کامل این برتری مقام پیامبر گرامی اسلام«ص» است که آئینش کامل‌ترین و آخرین آئین‌هاست و کسی

که رسالتش آوردن کامل‌ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه برتر باشد؛ به‌خصوص اینکه خداوند در

یه ۴۱ سوره نساء پیامبر اسلام را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده در حالی که هر پیامبری گواه

خویش است:

« فَکَیْفَ إِذَا جِئنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» : پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی از خودشان بیاوریم و تو را نیز بر آنان گواه بیاوریم؟». حضرت مولی علی«ع» بعد از تلاوت این آیه فرمود: «هو محمد شهید علی الشهداء و الشهداء هم الرسل؛(۱۰) پیامبر اکرم«ص» شاهد بر شهیدان اعمال هست و شهیدان بر اعمال پیامبران هستند.»

براین اساس پیامبر اعظم اشرف انبیاست چون انبیا بر اعمال امت خود گواهند، ولی پیامبر اسلام، بر اعمال انبیاء گواه است.

 

برائت از دشمنان اهل بیت«ع»

« وَ بَرِئتُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن أعدائِکُمْ» :  به درگاه خدای از دشمنانتان برائت می‌جویم.

برائت و نفرت جستن از دشمنان خدا و اولیائش جایگاه بلندی در معارف اسلامی یعنی قرآن و عترت دارد. « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» از برائت از غیر خداوند شروع می‌شود و آنگاه به الله ختم می‌شود. این ارزش می‌گوید این مکتب هم بر بعد اثباتی دین که «توحید» است اهتمام دارد و هم بر بعد سلبی آن که برائت از غیر اوست عنایت دارد:

 

۱ـ برائت در قرآن

الف) قرآن می‌گوید دعوت همه انبیاء هم توحید را داشته هم اجتناب از طاغوت را: « وَلَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوت ؛(۱۱) ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.»

اجتناب از طاغوت عبارت دیگر برائت از غیر خداست. براساس این آیه دعوت به «توحید» و برائت از طاغوت که تجلی یافته در اجتناب از آن است، اساس دعوت همه پیامبران را تشکیل می‌داده است زیرا اگر پایه‌های توحید محکم نشوند و طاغوت‌ها از جوامع انسانی و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحی‌ای قابل پیاده کردن نیست. در آیه شریفه آیه‌الکرسی کفر به طاغوت بر ایمان به خدا مقدم شده است… « فَمَن یَکفُر بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُروَهِ الْوُثْقی لاَ انفِصامَ لَها وَ …»(۱۲)

بر این اساس، جایگاه برائت از دشمنان خدا در ردیف ارزش والای توحید است.

ب) منطق قرآن این است که اساس روابط باید روابط مکتبی باشد. در این عرصه حتی اگر پدر و برادر مشرک بودند، نباید با آنها رابطه دوستانه داشت، گرچه اصل ارتباط به عنوان «صله رحم» باید باقی باشد.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛(۱۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح می‌دهند، آنها را ولی (یاور، یار، تکیه‌گاه، دوست) خود قرار ندهید و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، ستمگرند.

معنای این آیه این است که بر سر دو راهی‌های روابط عاطفی و رابطه خدائی، باید رابطه خدائی را ترجیح داد و عشق به خداوند را برگزید.

الگوی این عرصه جناب ابراهیم خلیل الرحمن و یاران او هستند که رابطه مکتبی را بر رابطه عاطفی ترجیح دادند و از نزدیکان کافر برائت جستند: « قَد کَانَت لَکُم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذ قَالُوا لِقَومِهِم إِنَّا بُرَآءُ مِنکُم وَمِمَّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرنَا بِکُم وَبَدَا بَینَنَا وَبَینَکُمُ العَدَاوَهُ وَالْبَغضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ…؛(۱۴) برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم، ما به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید…».

ج) از نگاه قرآن محک ایمان، برائت از دشمنان خداست: « لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَومِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَن حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَو کَانُوا آبَاءَهُم أَو أَبنَاءَهُم أَو إِخوَانَهُم أَوْ عَشِیرَتَهُم أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنهُ وَیُدخِلُهُم جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضُوا عَنهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفلِحُونَ؛(۱۵) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هر چند پدران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند، آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل‌هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده و آنها در باغ‌هائی از بهشت وارد می‌کند که نهرها از زیر درختانش جاری است. جاودانه در آن می‌مانند، خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حِزبُ‌الله» بدانید حزب‌الله پیروزان و رستگارانند.»

در این آیه برائت از دشمنان خدا محک «حزب‌الله» بودن است. «حزب‌الله» در قرآن به معنای حزب مصطلح به معنای سیاسی آن نیست، بلکه مقصود عموم دلدادگان خداوند هستند. نمی‌شود هم دلدادگی نسبت به خداوند را ابراز کرد و هم دشمنان خدا را دوست داشت.

« مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فِی جَوفِهِ؛(۱۶) خداوند در سینه انسان دو دل قرار نداده است.» دوستی با دشمنان خدا انسان را به گرایش‌های فکری عملی، اخلاقی به سوی آنان می‌کشاند. این با دین‌باوری سازگار نیست.

د) قرآن کریم کسانی را که با دشمنان خدا طرح دوستی می‌ریزند مورد نکوهش قرار داده است: « أَلَم تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوا قَومًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم مَّا هُم مِّنکُم وَلَا مِنهُم وَیَحلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُم یَعلَمُونَ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُم سَاءَ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ؛(۱۷) آیا ندیدی کسانی را که با گروهی که مورد غضب خداوند بودند طرح دوستی ریختند، آنها نه از شما هستند و نه از آنان و با اینکه خود می‌دانند به دروغ سوگند می‌خورند که (از شما هستند) خداوند برای آنان عذاب سختی آماده ساخته زیرا کار بدی انجام می‌دهند.»

در این آیه محک نفاق مرز نداشتن با دشمنان و برائت از آنان است.

« قَومًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم » قومی که مورد غضب خداوند هستند، گروه‌های مختلفی هستند، ولی مراد در آیه یهودیان هستند. با توجه به مدنی بودن سوره و اینکه سه بار در قرآن، آنان با جمله با ؤال بغضب از آنان یاد شده است (سوره بقره آیه ۶۰ و ۹۰ و آل‌عمران ۱۱۲) و مراد از کسانی که با گروه مورد غضب واقع شده طرح دوستی با آنان ریختند منافقان هستند.

برائت از دشمنان اولیاء خداوند هم زیرمجموعه برائت از دشمنان خداست، چون «حب محبوب خدا حب خداست».

زائر در این فراز از دشمنان معصومان برائت می‌جوید.

به یاری خداوند در مقاله آینده برائت از دشمنان خدا را از نگاه روایات پی می‌گیریم. ان‌شاءالله

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۳٫

۲ـ‌ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۱۲، ص ۲۳۸، به نقل از الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۵ و… و… .

۳ـ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۱۲، ص ۲۳۸٫ به نقل از وقفه صفین، ص ۱۰۴، الاختصاص، ص ۱۵٫

۴ـ‌ همان، ج ۱۲، ص ۲۳۹٫

۵ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۴۳٫

۶ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۷۳، باب من ادعی الامامه و لیس لها باهل حدیث ۸٫

۷ـ نساء، ۱۵۱ـ۱۵۰٫

۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۵۰٫

۹ـ بقره، ۲۵۳٫

۱۰ـ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۳۷۰، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۴۲٫

۱۱ـ نحل ۳۶٫

۱۲ـ بقره، ۲۵۶٫

۱۳ـ توبه، ۲۳٫

۱۴ـ ممتحنه، ۴٫

۱۵ـ مجادله، ۲۲٫

۱۶ـ احزاب، ۴٫

۱۷ـ مجادله، ۱۴ و ۱۵٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

گزینشی برخورد کردن با دین همان «التقاط» است. «التقاط» یعنی کنار هم قرار دادن اعتقاد حق و باطل و به هر دو ایمان داشتن. هم دم از اسلام زدن و هم دم از مارکسیسم زدن، این التقاط است. هم دم از اسلام زدن و اقتصاد اسلامی را پذیرفتن و هم اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی را پذیرفتن این التقاط است.

 

۲٫

برائت و نفرت جستن از دشمنان خدا و اولیائش جایگاه بلندی در معارف اسلامی یعنی قرآن و عترت دارد. « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» از برائت از غیر خداوند شروع می‌شود و آنگاه به الله ختم می‌شود. این ارزش می‌گوید این مکتب هم بر بعد اثباتی دین که «توحید» است اهتمام دارد و هم بر بعد سلبی آن که برائت از غیر اوست

.

30آگوست/17

عالم جلوه سماءالله است

 

 

هر جهت،  هر کار،  هر دَم و نفس و همه حالات و موجودات سرتاسر دار هستی جلوه حق‌اند و:  

«هر دَم از این باغ بَری می‌رسد

 تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد

اینها همه تجلّیات «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم»‌اند. اینها همه فروغ الهی‌اند. اینها همه نور «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالأَرض» هستند. حق عیان است، ولی این طایفه بی‌بصرند. او از ما دور نیست. او به ما خیلی نزدیک است. ما از او دوریم.

چه شد که از او دور شدیم؟

چرا پیشوای ما جناب امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «لَم أَعبُدُ رَبّاً لَم أَرَهُ» من معبود، خدا و ربی را که نبینم نمی‌پرستم. ایشان این ‌طور حرف می‌زند و منِ کور شمعی در دست گرفته‌ام و دنبال آفتاب می‌گردم و از نور یک کرم شب‌تاب آفتاب را می‌جویم. چرا این ‌قدر در حجابم؟ چرا این ‌قدر دورم؟ این حجاب چیست؟   

مرحوم صدوق ابن‌بابویه در کتاب توحیدش از امام هشتم«ع» نقل می‌کند که از آن جناب سئوال شد که آقا! چه چیزی حجاب ما از خدایمان شد، چشم بصیرت و سرّ ما را گرفت، بینایی انسانی خود را از دست دادیم و آن ذائقه چشیدن و لذایذ معنوی از ما گرفته شد؟ آقا در جواب فرمود که: «حجابی جز گناه نیست.»

من می‌دانم این آلودگی برایم هست، وگرنه من چرا محرومم؟ چون هیچ مستعدّی در دار هستی محروم نیست.

محال است که استعداد حاصل بشود و از آن سوی، امساک و مسامحه و امروز و فردا بشود.

رُستنی‌ها، جانورها، انسان‌ها، معدنی‌ها، خاک‌ها، آب‌ها، هر چیزی که برای گرفتن صورتی، حقیقتی و کمالی مستعد شده باشد، از آن طرف هیچ امساک و معطلی و خستگی و درنگی نیست.

 خستگی از این سوست.

امام علی«ع» فرمودند هیچ کسی، هیچ مسجد و محراب و حاج آقا و کربلایی و شیخ و آیت‌الله و آخوندی از خلوت شب با خدایش محروم نماند، مگر آنکه گناه روزش او را از آن خلوت شبانه‌ بازداشت.

«جَعَلْنَا اللَّیلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشا». روز برای زندگیتان است و خوراک و پوشاکتان و شب برای آسایش و آرامشتان.

 همان ‌طور که در سوره مبارکه مزمّل می‌خوانید به اندازه‌ای که برایتان میسور و مقدور است، نیم ساعتی، چهل دقیقه‌ای، یک ساعتی را صرف کنید از برای همانی که مقدمه است برای رسیدن به مقام محمود، مقام پسندیده. خداست که شما را می‌کشاند به مقام محمود با تهجّد و سجده‌ها و تلاوت قرآن شبانه.‌ آن حضور و انس با حقیقت عالم در شب شماست. هیچ‌ کسی از این نعمت محروم نمی‌ماند، مگر اینکه آلودگی به گناه دارد گه پناه بر خدا.  

تمام این تجلیّاتی را که می‌بینید، همه امواجی‌اند، اشعه‌ای هستند، ظهوراتی هستند، آثار و برکاتی هستند، مائده‌هایی هستند، ثمره‌هایی هستند، انوارند، ارواحند. قضائی هستند که از یک حقیقت « کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأْن»  صادر و نازل می‌شوند و هر کسی مطابق استعداد خود می‌گیرد.

خویشتن را بپّا. آفتاب که می‌تابد، درخت گل خوشبو می‌شود؛ لکن بر مردار که می‌تابد، بویش بدتر می‌شود. مردار بگوید که ای آفتاب! تو تابیدی و من بدبو شدم؟ نه. تو مرداری، تو لاشه‌ای، تو بدی، من کارم نور دادن است تا گیرنده‌ کی باشد. آب، بد نیست. شیره‌ها و عصاره‌های گل‌ها و میوه‌ها بد نیستند. زنبور عسل می‌خورد، عسل می‌شود. زنبور هرزه می‌خورد نیش و زهر می‌شود. تا خورنده‌ها، مکنده‌ها، چشنده‌ها کی بوده باشند.

همین قرآن نیست که: «یُضِلٌّ مَن یَشَآءُ وَیَهدِى مَن یَشَآء» است؟ همین قرآن «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِهِ کَثِیراً» نیست؟ً همین قرآن به عده‌ای عرضه می‌شود و آن‌ها را عروج و ترقّی و ترفّع می‌دهد.

 بر عده‌ای خوانده می‌شود و آنها را به اسفل السافلین می‌برد.

امام هشتم«ع» فرمودند: «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ.  اَقرَبُ الی اسمِ الله الاعظم مِن ناظرِ العَین الی بَیاضِها»: مردمک چشم شما چقدر به سپیدی چشمتان نزدیک است؟ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ به اسم اعظم از این اندازه هم نزدیک‌تر است. منتهی باید اسم اعظم شد. باید به راه افتاد. باید برنامه را بر خویشتن پیاده کرد. باید قرآن در متن اجتماع ما و در متن مسیر تکاملی انسانی ما پیاده بشود نه اینکه روی طاقچه خانه و بغلمان و مغازه باشد. باید قرآن پیاده بشود در متن اجتماع ما.

ببینید امیرالمؤمنین«ع» چه جوری فرمایش می‌فرمایند: «خَلَقَ الانسانَ ذا نَفسٍ ناطِقَه اِن زَکّاها بِالعِلمِ وَ العَمَل فَقَد شابَهَت جواهرَ اوائل عِلَلِها. خداوند به شما سرمایه‌ای و روحی و قوّه‌ای داد که اگر با علم و عمل، روشن و پاک و تطهیرش کنی و دانش بیاموزی، شما را به کمال انسانی می‌رساند و علم و عملی را انجام می‌دهی که شجره طوبی می‌شود و نه بیرون از شما، اینها شما را می‌سازند.

 علم و عمل می‌شوند خود شما.   

اگر آدمی جان و سرّ و روح و سرمایه‌اش را با علم و عمل تزکیه و تطهیر کند، علم و عمل، انسان‌سازند. ما علم و عمل می‌خواهیم، معلّم می‌خواهیم، مربّی می‌خواهیم، مرشد می‌خواهیم، مرشد یعنی راهنما.

این الفاظ را هم آلوده کردند. به موپرستی و سبیل‌پرستی و این حرف‌ها کار درست نمی‌شود. ما مرشد و ‌هادی و معلّم و مربّی می‌خواهیم، هر دُم بریده شاخداری که به شما و به اجتماع شما تلقین کرده که اسلام خوب است، ولی ما دین اسلام را می‌خواهیم منهای روحانیت،  می‌خواهد معلّم، مربّی، مرشد، منبر، محراب و قرآن را از شما بگیرد.

اصلاً این معنا ندارد که ما مدرسه می‌خواهیم منهای معلّم و مدیر.

 دانشگاه می‌خواهیم منهای مدیر و استاد. این چطور می‌شود؟

ما خانه می‌خواهیم منهای بنّا، نجّار، معمار، مهندس. چطور می‌شود؟ راه ندارد. غلط است.

ما اسلام می‌خواهیم منهای روحانیت. آخوند نباشد، اسلام باشد. آخوند نباشد، اسلام باید چه جوری باشد؟ و چرا آخوند نباشد؟ چرا تو باید بوده باشی و آخوند نباشد؟  راست می‌گویند. اینها‌تمام زخم‌هایی که خوردند به شهادت تاریخ از آخوند خوردند. این همه سفرای الهی همه ملا بودند.

 «ما طبیبانیم و شاگردان حق».

فرق میان آن آخوند با این علما و آخوندهایی که می‌بینید با اختلاف مراتبشان‌ این است که اینها علمشان‌ کسبی است. یکی از اساتید ما که خدا درجاتش را عالی کند، می‌فرمود به جان کندن، این کتاب و آن کتاب و این حدیث و آن روایت و این قول این و آن قول را خواندن، یک کلمه‌ای را می‌فهمیم، اما آنها طبیبانند و شاگردان حق. آخوندی هستند که معلّمشان خداوند و حقیقت عالم است و این آخوندها در پرتو، سایه و حاشیه سفره آنها ارتزاق می‌کنند و لقمه برمی‌دارند و همه‌شان هم متّفقاً خواهان سعادت شما هستند و خیر شما را می‌خواهند. کِی شنیدی که آخوند، بد شما را بخواهد؟

درست است که آخوندنماها در این لباس هستند فراوان، به‌خصوص این اواخر در قم که چه معرکه‌ای گرفته بودند. از این ماشین‌های بزرگ گله گله آخوند از تهران به قم وارد می‌کردند. در چندین ماه آن قدر واردات ما در قم زیاد بود که چه عرض کنم! چه آخوندهائی! ریش‌ها به چه بلندی. شال به چه عظمت. عمامه آن‌چنان. یک معرکه‌هایی و افعی‌هائی و اژدرهایی.

بله ما بسیار دیده‌ایم چهره‌های انکر و شیاطین انسی در لباس روحانیت.

 اینها را که نباید به حساب روحانیت آورد.

 اینها روحانی نیستند. اینها گرگ‌ درنده‌اند.

 اینها همان کسانی هستند که امیرالمؤمنین«ع» فرمود: «بارالها! چنان ریشه‌کن شوند که اثری از ایشان روی زمین باقی نماند.» شما بهتر از روحانیت چه کسانی را می‌توانید پیدا کنید که دلسوز به حال شما و خواهان خیر و سعادت شما باشند و در تمام شئون زندگی و حالات‌ شما، از وقتی که پا به این نشئه گذاشتید، آداب و دستور درباره تو گفتند و سعادت تو را خواستند و به پدر و مادر وصیت کردند درباره تعلیم تو و حرف زدند و کتاب نوشتند و گفتند تا به تلقین. در قبر هم که گذاشتند آنجا هم حرف دین است. آنجا هم «لَا تَخَف وَلَا تَحزَن» است. آنجا هم به شما می‌گوید خوف و حزن به خودت راه نده. از تو سئوال می‌کنند، جوابت این باشد.   

اگر انسان خودش را به علم و عمل، با این دو گوهر گرانبها، با این دو نور خدایی تزکیه و پاک کند، آن سلسله طولی وجودی، آن ملائکه مُدبِّر و آن انوار ملکوتی که مُحیط‌اند بر این نشئه و مُخرِج نفوس هستند، او را  از نقص به کمال رهنمون خواهد شد.  همان طور که آنها دست تصرف در ماده کائنات دارند، شما هم اگر خودتان را به علم و عمل تزکیه کنید، وجودتان اشتداد می‌یابد و قدرت و نیرویی می‌یابید که با آنها همراه می‌شوید و کار آنها را می‌کنید.

جنابعالی به آن اندازه که به آن اسم اعظم نزدیک شدی و تشبه پیدا کردی، به همان حد اسم اعظم است، چون اسم اعظم مراتب دارد که فرمودند:  «مَن عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه.» یکی از اکابر اهل معنا درباره اسم اعظم می‌فرماید که یقین، اسم اعظم است. یقین چیست؟ یقین آن حال، علم، نور، ایمان، اعتقاد و حکم، عقیده مطابق با واقع برای انسان است که با آن دل مطمئن است و آرمیده و می‌گوید این است و جز این نیست. این یقین است. چنین انسانی در توحیدش، در ایمان به عالم غیبش و در اعتقادش به سفرای وحی به یقین رسیده است. نمی‌گویم شک نه که شک مقدمه یقین است زیرا سئوال می‌آورد، آدم را می‌شورانَد و او را  تحریک و وادار به پرسیدن می‌کند تا به دنبال کمال برود.

این عیب ندارد، اما آنچه که در مرحله عمل به کار انسان می‌آید و جان و مغز اعمال و عبادات است، یقین است. افراد و اشخاصی را می‌بینید که می‌گویند ما مسلمیم، مؤمنیم، موحّدیم، ایمان آورده‌ایم و معتقدیم و با وجود این مشاهده می‌فرمایید که آنی را که نباید بکنند، می‌کنند و آنی را که باید بکنند، نه. اینها در یقین‌شان ضعیف‌اند وگرنه اگر انسان به یقین رسیده باشد می‌داند که هیچ کاره بود و هست. پریروز از تو اسمی نبود. دیروز نطفه‌ای بودی و امروز شدی این.

از او می‌پرسید دارید چه کار می‌کنید؟ دارم نشاء می‌کنم، درخت می‌کارم. گندم می‌کارم. دانه‌ها را زیر گِل پنهان می‌کنم. نمی‌پوسد؟ خراب نمی‌شود؟ گِل، استخوان وچوب و سنگ و آجر و فولاد را از بین می‌برد. چگونه است که این بذر کوچک، این دانه گندم سرسبز و خرم می‌شوند و یکی می‌شود چند صد تا. من چه می‌دانم؟ تو چه می‌دانی؟ ما چه می‌دانیم؟ ما چه می‌دانیم چه دستی و چه کاری و چه عالمی و چه ملکوتی در کار است! دانه گندم را کاشتیم و سبز و خرم و خوشه می‌شود و درغلاف ‌می‌ماند و تا وقتی در آنجاست، خراب نمی‌شود.   

ما چه می‌دانیم؟ ما معدّیم و واسطه‌ایم، والّا سازنده، به بار آورنده، رشددهنده اوست. «و لا یَعلَمُ جنودَ رَبِّکَ الّا هُو». این همه لشکر خدا از برای آدمی هستند. حالا بیا و ببین که چقدر دستپاچه‌ است. حالا این آقا می‌بینی که آن‌چنان ترس و بیم و شیطان گولش می‌زند که حلالش را حرام می‌کند. آدمِ به یقین رسیده به دنبال حرام نمی‌رود و خودش را نمی‌بازد.

یقین، اسم اعظم است. از یقین خیلی کارها بر می‌آید. آدمِ به حدّ یقین رسیده رشد می‌کند، مراقب و مواظب و مطمئن است. این حدیث را التفات بفرمایید. حدیث از جناب خاتم انبیا، پیغمبر اکرم«ص» است. از جنابش سئوال شد که اسم اعظم خدا چیست؟ رسول الله در جواب فرمود کُلُّ اسمٍ مِن اسماء الله اعظم. ما هیچ اسم الهی نداریم که کوچک باشد. تمام اسماء الله اعظم‌اند. دانه کنجد کم موجودی است؟ در او کم حرفی است؟ دانه خردل همین طور.

کدام ذره و موجود هست که اعظم نیست؟ چی هست در نظام هستی که اعظم نیست؟ چی هست که حیرت‌آور نیست؟ ما از بس اینها را می‌بینیم معتاد شده‌ایم که اینها را سرسری ببینیم و بگذریم.

آن چیست که حیرت‌آور نیست ؟ پرنده‌، خزنده‌، صحرایی، دریایی، زیر زمینی، رو زمینی، آسمانی. چه عرض کنم؟ موجودی را بفرما که در نظام هستی اسم اعظم نباشد؟ حیرت اندر حیرت. به عالم پرنده‌ها می‌رسید، عالمشان عجیب، زندگی‌شان عجیب، خانه‌هایشان عجیب.

می‌آیید به پیشگاه جناب زنبور عسل، عجیب عالمی زنبور عسل دارد. آن کندوی شش گوشه‌اش، آن خانه‌های مسدّسش، آن دسته‌بندی‌ای که در کارش هست. آن عصاری که زنبوران عسل می‌کنند که وقتی رفتند و گل‌ها را مکیدند و آوردند، یکی باید دم در بو کند و بیازماید که آلوده و از گُلِ مانده و میوه پوسیده نباشد. باید ببوید تا اجازه بدهد که وارد کندو بشود.

اگر ما این قدر پرواز کنیم، برای برگشتن باید از صد نفر بپرسیم که خانه ما کجاست؟ اما زنبور عسل کجاها رفته و سیر کرده و از گل‌ها مکیده، آن‌قدر هم مکیده که تا بیاید و به کندو برسد، باید چند جا دمی بزند و نفسی تازه کند تا بارش را به مقصد برساند. دائم به شما خدمت می‌کند و این همه را در طبق اخلاص می‌گذارد تا کام شما شیرین بشود. حیرت اندر حیرت. این زنبور عسلش است. هر موجودی و هر ذره‌ای همین ‌طور است.

 برگ درختان سبز در نظر هوشیار

 هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

چرا بی‌حالی؟

راه خیلی رفته و خسته شده‌ام.

 چرا بی‌حالی؟

 خیلی حرف زده‌ام.

 چرا بی‌حالی؟ خیلی بار کشیده‌ام.

چرا بی‌حالی؟ روزه دارم. بی‌حال اندر بی‌حال.

 نبات از اصلش که قطع شد، دیگر  نامی و نموکننده و رستنی نیست. جماد شده است.  

همه حیرت اندر حیرت. آن چی هست که اسم اعظم نیست؟ آن که اسم اعظم نیست کدام است؟ تمام قطرات باران اسم اعظم‌اند. تمام ستارگان اسم اعظم‌اند.

 تمام تار و پود وجود شما اسم اعظم است. آنچه که در دار هستی در کار است اسم اعظم است. آن ریشه‌های مویی درختان همه اسم اعظم‌اند.

پس چطور است که برخی دنبال اسم اعظم می‌گردند؟

رسول‌الله فرمود: خودت را غربال کن و شستشوی بنما. این علف‌های هرزه را که در جان تو روییده،  ریشه‌کن کن. این مزرعه جانت را وجین کن. بگذار زلال باشی. بگذار جان تو سلیم، پاک و سالم باشد. بگذار جان تو باشد و خدای تو. آن وقت  خدا را به هر اسمی که بخوانی اسم اعظم است.

اینها همه به تو برگشت می‌کنند. جنابعالی بایستی قوی شوی. شما باید یک دستی به دلتان بکشی و جانت را تزکیه کند. انبیا آمدند برای تصفیه و تزکیه جان تو. باید تصفیه و پاک شوی.

 اگر جز به حق می‌رود جاده‌ات

 به آتش نشانند سجاده‌ات

 باید خودت را تصفیه و تزکیه کنی و هر چه زودتر با موازین شرع تطبیق بدهی.

 چرا باید من و شما این قدر ضعیف و بی‌عرضه باشیم که باطل به ما بخندد؟ ما باید به او بخندیم. این یک وظیفه الهی و تکلیف و دستور است.

هر چیزی برای خود، شکل و شمایلی دارد و آنی را که خدا فرموده، اگر خلاف آن بشود بدریخت می‌شود. خلاف آن را امضا و اجازه نفرمود. انسان سیمایی دارد. خودت را ابوالهول درست نکن که بعضی‌ها  آن‌طور درست می‌کنند.

 به پدر ابوسعید ابوالخیر گفتند که پسرت دیوانه شده است. پرسید: چرا؟ گفتند برای اینکه از شما و از دستگاه دولت و از دربار فاصله گرفته است. این پسر بی‌عرضه تو به سبب حضور تو در دربار، چنین مقاماتی داشت، اما کنار کشید. پدر گفت بروید ببینید این پسر دارد در حجره‌اش چه کار می‌کند؟ آمدند به حجره و دیدند یک کتاب و قرآن پیش روی اوست و تابلوهای خط از آیات قرآنی و نام خدا و از این ‌جور حرف‌ها روی دیوار.

 این حجره یک طلبه و فرزند آن پدر درباری کذایی، حجره ابوسعید ابوالخیر معروف است. پدر شاه‌دوست! یک عده از جوان‌های ما را خام کرده بودند و می‌گفتند شاه‌دوست با آن الفاظ قُلمبه و سلمبه‌ای که داشتند و چه کارها که نمی‌کردند. رجالی که می‌گفتند ما شرق و غرب دیده‌ایم، در چندین رشته فنون علمی داریم و در چند رشته دکترا گرفته‌ایم و کذا. خودشان را رجل می‌دانستند و دولا می‌شدند و به یکی کمتر از خود تعظیم می‌کردند و دستش را می‌بوسیدند. رجال کارشان به اینجا کشیده بود. سیاست وقت اقتضا می‌کرد، اما یک طلبه با یک پدر شاه‌دوست می‌شود ابوسعید ابوالخیر که از او پرسیدند  این تابلوها بر در و دیوار تو چیستند؟ گفت اسامی شاه من.

 فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان

 آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست

 ما به این شاه دلخوشیم. شما به هر شاهی که می‌خواهید دلخوش کنید. این شاه  و خدای ماست: «…فَلَیسَ فی الحقیقه لله اسمٌ دونَ اسمٍ بَل هٌو الله الواحدُ القهّار»: هر اسمی از اسم دیگر عظیم‌تر. همه اسماء اعظم‌اند. هر اسم، هر کلمه، هر ذرّه اسم الله هستند. ان‌شاءالله برسی به جایی که بیابی در هر حال، هر جا، هر کار، هر عالم و هر نشئه‌ای خداست که دارد خدایی می‌کند. به هوش باش. او با دل تو، نیّت تو، نور چشم تو، فکر تو، حقیقت تو، کارهای تو و با توست. او فوق توست.

بعد از تو هست، قبل از تو هم بوده است و دارد خدایی می‌کند: «هُوَ اللهُ الواحِدُ القَهّار». چون به این حقیقت برسید ان‌شاءالله.

خداوند بر توفیق همگان بیفزاید.

 

 

 سوتیترها:

۱٫

همان ‌طور که در سوره مبارکه مزمّل می‌خوانید به اندازه‌ای که برایتان میسور و مقدور است، نیم ساعتی، چهل دقیقه‌ای، یک ساعتی را صرف کنید از برای همانی که مقدمه است برای رسیدن به مقام محمود، مقام پسندیده. خداست که شما را می‌کشاند به مقام محمود با تهجّد و سجده‌ها و تلاوت قرآن شبانه.‌ آن حضور و انس با حقیقت عالم در شب شماست. هیچ‌ کسی از این نعمت محروم نمی‌ماند، مگر اینکه آلودگی به گناه دارد گه پناه بر خدا. 

 

۲٫

کدام ذره و موجود هست که اعظم نیست؟ چی هست در نظام هستی که اعظم نیست؟ چی هست که حیرت‌آور نیست؟ ما از بس اینها را می‌بینیم معتاد شده‌ایم که اینها را سرسری ببینیم و بگذریم.

آن چیست که حیرت‌آور نیست ؟ پرنده‌، خزنده‌، صحرایی، دریایی، زیر زمینی، رو زمینی، آسمانی. چه عرض کنم؟ موجودی را بفرما که در نظام هستی اسم اعظم نباشد؟ حیرت اندر حیرت. به عالم پرنده‌ها می‌رسید، عالمشان عجیب، زندگی‌شان عجیب، خانه‌هایشان عجیب

30آگوست/17

رازهای فراز و فرود یک امت

فراز و نشیب‌های بنی‌اسرائیل

یکی از نام‌های سوره اسراء، بنی‌اسرائیل است. این سوره بعد از ذکر داستان معراج که در آیه اول آن آمده است، به بیان سنت خداوند در باره هدایت انسان‌ها می‌پردازد و اشاره می‌کند که روح این هدایت آن است که توجه انسان‌ها به خدا باشد و کارشان را فقط به او واگذار کنند. سپس از دو کتاب نام می‌برد: ابتدا کتاب تورات که به وسیله حضرت موسی«ع» برای بنی‌اسرائیل فرستاده شد و در ضمن به بخشی از آن کتاب که یک پیش‌بینی در باره بنی‌اسرائیل است، می‌پردازد. پس از اتمام این بخش به بیان ویژگی‌های قرآن می‌پردازد. این فراز از آیات با آیه دوم از این سوره که می‌فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسرَائِیلَ..» آغاز و با آیه نهم تکمیل می‌شود؛ «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ» در بین این دو آیه به داستانی از بنی‌اسرائیل اشاره می‌فرماید که فقط همین یک بار در قرآن آمده است.

می‌فرماید: «وَ قَضَینَا إِلَى بَنِی إِسرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا»: به بنی‌اسرائیل اعلان کردیم که این قضای حتمی است و شما در آینده دو کار بزرگ مفسده‌آمیز انجام خواهید داد. در آیات بسیاری اشاره شده که بنی‌اسرائیل در طول حیات اجتماعی‌ خود غالبا به انحرافات شدیدی مبتلا بوده‌اند؛ انحرافاتی مثل قتل انبیا، کشتار و آواره کردن مردم و تحریف کتب آسمانی. در این آیه می‌فرماید پیش‌تر به آنها گفتیم که شما به دو فساد بزرگ مبتلا خواهید شد. وقتی فساد اول را مرتکب می‌شوید، از شما انتقام خواهیم گرفت و کسانی را خواهیم فرستاد که سرزمینتان را ویران کنند و شما را تار و مار سازند: «فَإِذَا جَاء وَعدُ أُولاهُمَا بَعَثنَا عَلَیکُم عِبَادًا لَّنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفعُولاً» : بندگان نیرومندی را می‌فرستیم و آنها وارد شهرهای شما می‌شوند و خانه به خانه شما را تعقیب می‌کنند و به فضاحت و رسوایی می‌کشانند.

در ادامه به بیان فساد دوم می‌پردازد و می‌فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیهِم وَأَمدَدنَاکُم بِأَموَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُم أَکْثَرَ نَفِیرًا» : پس از آن‌که تار و مار شدید و از بین رفتید و مردانتان را کشتند و اموالتان را غارت کردند، دوباره به شما مهلت می‌دهیم و از نو اموالی به دست می‌آورید و دوباره جمعیتتان زیاد می‌شود. سپس در یک جمله معترضه می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»: این مطلب را فراموش نکنید که شما در این عالم هر کاری انجام بدهید، چه خوب و چه بد، فقط خودتان مسئول آن خواهید بود. خیال نکنید اگر شما شکست خوردید، خدا، پیغمبر و دین شکست خورده است. همچنین اگر پیروز شدید، خیال نکنید منتی بر خداوند دارید که خدا را کمک کرده یا دین خدا را تبلیغ کرده‌اید: «فَإِذَا جَاء وَعدُ الآخِرَهِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُم وَلِیَدخُلُواْ الْمَسجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَواْ تَتْبِیرًا* عَسَى رَبُّکُمْ أَن یَرحَمَکُمْ وَإِن عُدتُّم عُدنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا» : بعد از این‌که تار و مار شدید، دوباره قدرت و جمعیتی پیدا می‌کنید و شهرهایتان آباد می‌شوند، ولی باز همان آش است و همان کاسه و به فساد برمی‌گردید. این را بدانید که ما برای بار دوم نیز آماده‌ایم. اگر توبه کردید و از گناهانتان دست برداشتید، به شما رحم می‌کنیم، ولی اگر به نافرمانی خود ادامه دهید، ما هم به سنت خود ادامه خواهیم داد.

 

ذلت، نتیجه تکیه بر غیرخدا

آیات بالا به بیان یکی از سنت‌های کلی خداوند درباره هدایت انسان می‌پردازند. کیفیت تدبیر الهی با انسان‌هایی که  گاهی کار خوب و گاهی کار بد و نافرمانی خدا و حتی با انبیا مبارزه می‌کنند، که مصداق بیّن آن بنی‌اسرائیل هستند. هرگاه از خط قرمزها عبور کردند، خداوند به صورت‌های مختلفی بر آنها بلا نازل می‌کند و اگر باز توبه کردند و بازگشتند، خداوند بلا را از آنها رفع می‌کند و دوباره عزت پیدا می‌کنند. تا این عالم اختیار هست، این سنت الهی همچنان برقرار است. این‌گونه نیست که وقتی عده‌ای با خداوند مخالفت کردند و به گناه و فساد مبتلا شدند، خداوند تا ابد با آنها قهر کند و آ‌ها را کنار بگذارد. این‌ که ما از چه نژادی هستیم یا این ‌که زمانی خداوند به ما خیلی احترام کرده و نعمت داده‌ است، ملاک رفتار خداوند نخواهد بود. ملاک این است که رفتارمان صلاح، سداد و مطابق اطاعت خداست یا عصیان، تمرد، سرکشی و مخالفت با خدا.

روح این سنت یک کلمه است: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً» ما برای بنی‌اسرائیل کتاب فرستادیم که غیر از خدا را حامی خودتان قرار ندهید و به کس دیگری دل نبندید. اگر چنین شدید، همیشه مواظب خواهید بود که از خدا اطاعت کنید. در این صورت خداوند هم به شما لطف و نعمت‌های شما را اضافه خواهد کرد و به شما عزت خواهد داد.  اما اگر خدا را فراموش کردید و سراغ دشمنان خدا رفتید، شما را به ذلت، مسکنت و بدبختی مبتلا خواهد کرد، همان‌ طور که بنی‌اسرائیل این‌گونه شدند: «وَضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسکَنَهُ وَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ»(۱) با این‌که اینها فرزندان پیامبران بزرگ خدا بودند و خداوند نعمت‌های  بسیار بزرگی به آنها داده بود: «إِذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیَاء وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَم یُؤتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِینَ»(۲) ولی هیچ‌کدام از اینها‌ باعث نمی‌شود که خدا همیشه با آنها مهربان باشد. کار خدا روی حساب و کتاب است. اگر رفتارتان صحیح باشد، خدا از رفتار خوبتان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد و بخشی از عقوبت  فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند. این سنت اختصاص به بنی‌اسرائیل ندارد، ولی از آنجا که آنها برجسته‌تر بودند و داستانشان به داستان‌های امت اسلامی نزدیک‌تر بود، قرآن بیشتر روی آن‌ها تکیه می‌کند.

 

ویژگی‌های دو افساد بزرگ بنی‌اسرائیل

جزئیات این داستان همانند بیشتر داستان‌های تاریخی قرآن مورد اختلاف مفسران و شارحان واقع شده است، ولی نظر معروف این است که در حدود شش قرن قبل از میلاد، پس از آنکه بنی‌اسرائیل قدرتی به هم زدند و سلاطینی مثل حضرت داوود و سلیمان  پیدا کردند، خیلی به قدرت خودشان می‌بالیدند. خداوند امتیازاتی را برای آنها قائل شد، انبیای زیادی برای آنها‌ مبعوث کرد و کمک‌های زیادی به آنها کرد. این بود که مغرور شدند و تصور کردند که دیگر خداوند نسبت به آنها  سخت‌گیری نمی‌‌کند. حتی می‌گفتند: «لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَهً»(۳):خدا ما را عذاب نمی‌کند. حتی اگر خیلی کار بدی هم بکنیم، یک چند روزی عذاب اندکی می‌شویم، ولی اصلا آتش به بدن ما نمی‌رسد. ما امت برگزیده و نورچشمی خدا هستیم!

این غرور باعث شد که به اقوام مجاورشان حمله کنند و همان کاری را که سلاطین و زورمداران عالم می‌کنند با همسایگانشان بکنند و هر ظلمی را که از دستشان بر‌آمد نسبت به آنها روا داشتند. در آن زمان در بابِل پادشاهی به نام «نبوکت نصر» حکومت می‌کرد. او همان کسی است که در ادبیات و تاریخ ما به بخت نصر یا بخت‌النصر معروف است. نبوکت نصر پادشاه مقتدری بود و به مقابله با بنی‌اسرائیل پرداخت و انتقام سختی از آنها گرفت؛ مردهای آنها را کشت و خانه‌هایشان و حتی مسجدالاقصی را خراب کرد. این وعده اولی بود: « َإِذَا جَاء وَعدُ أُولاهُمَا بَعَثنَا عَلَیکُم عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» : خداوند می‌گوید بندگان بسیار نیرومند را فرستادیم و شما را تار و مار کردیم.

بعضی از مفسران اشکال کرده‌اند که لشکریان نبوکت نصر بت‌پرست بودند و این با فرمایش خداوند نمی‌سازد که آنها را عباد خود می‌نامد، ولی این اشکال این‌گونه پاسخ داده شده است که خداوند حتی درباره بت‌ها و معبودهای باطل نیز تعبیر عِبادٌ أَمثالُکُم را به کار می‌برد و استفاده از تعبیر عباد در باره این لشکر مسئله عجیبی نیست.

بنی‌اسرائیل در اثر این شکست مدت‌ها با ذلت و بدبختی روزگار گذراندند تا  اینکه کمی از گذشته خود پشیمان شدند و توبه کردند و کم‌‌کم‌  خداوند به آنها عزتی دوباره داد. اما باز نافرمانی کردند و دین خدا و احکام الهی را زیر پا گذاشتند. از این‌رو قوم دیگری به جنگ آنها آمدند و آ‌ها را شکست فاحشی دادند. برخی از مورخان و مفسران می‌گویند این قوم مربوط به یکی از قیصرهای روم به نام اسپیانوس بود که به آنجا لشگر کشید و برای بار دوم بنی‌اسرائیل را تار و مار کرد. البته بعضی‌ دیگر از مورخان گفته‌اند: وعده دوم هنوز نیامده است و یک پیش‌بینی است که در آینده به وقوع خواهد پیوست.

 

توحید افعالی

سرانجام قومی با آن ویژگی‌های برجسته این می‌شود که خداوند می‌فرماید عده‌ای بت‌پرست را به عنوان عباد خود به جنگ آنها فرستادیم. البته این‌ بیانات، بیانات توحیدی است و خداوند در یک انتساب کلی همه آنچه را در عالم تحقق پیدا می‌کند، به خود نسبت می‌دهد. مثلا می‌فرماید: « یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ . حتی در بعضی از آیات، بعضی از کارها به شیطان نسبت داده شده است، ولی در آیات دیگر خداوند همان کارها را به‌خود نسبت می‌دهد. این بدان معناست که شیطان را ما خلق کردیم، ما این انگیزه و قدرت را به او دادیم و در نهایت در مرتبه عالی‌تری این مسئله کار خود ماست. ما شیطان را فرستادیم و این نظام را برقرار کردیم. همه چیز تحت اراده خداست و تکوینا چیزی خارج از اراده خدا تحقق پیدا نمی‌کند. حتی اختیاری که به انسان داده شده است، به اراده خداست. او خواسته است که ما اختیار داشته باشیم و سرنوشتمان را خودمان تعیین کنیم و مسئول کارهای خود باشیم. هیچ‌چیز نه در زمین و نه در آسمان دست خدا را نمی‌بندد و او همیشه دستش باز است. او براساس حکمت، مصلحت و اراده حکیمانه خودش هر کاری که می‌خواهد می‌کند.

 

خداوند با کسی خویشاوندی ندارد!

آدمیزاد هم تحت تأثیر وسوسه‌های نفسانی است و هم تحت تأثیر وسوسه‌های شیطانی. شیطان گرایش‌های فسادی را که در ما وجود دارد تقویت و کمک می‌کند که زودتر آلوده شویم. کار شیطان همین است. البته در مقابل، اراده و فضل خدا، دعاهای انبیا و اولیای خدا و فرشتگانی که کمک‌کار مؤمنان هستند تعادل را حفظ می‌کنند. همیشه زمینه برای امتحان وجود دارد. ما انسان‌ها با اوهام خودمان در بسیاری از جاها بهانه‌هایی درست و چیزهایی را باور می‌کنیم که اگر خودمان دقت کنیم، می‌بینیم واقعیت ندارند. بنی‌اسرائیل گفتند: ما کسانی هستیم که خدا ما را انتخاب کرده است و نورچشمی‌های خدا هستیم،‌ بنابراین هیچ‌گاه خداوند به ما ضرری نمی‌زند و عذابی بر ما نازل نمی‌کند. خداوند می‌فرماید: «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(۴) چه زمانی خداوند به شما چنین وعده‌ای داده است؟ «قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»(۵) شما دارید به خدا چیزهایی را یاد می‌دهید که خدا خودش نمی‌داند! ما کی چنین چیزهایی را گفتیم؟! کی گفتیم اهل کتاب را عذاب نمی‌کنیم؟!

این ‌که می‌بینیم بنی‌اسرائیل در اطاعت از دستورات خداوند به دنبال بهانه‌گیری و فرار از زیر بار تکلیف بودند، ریشه در همین تفکر دارد. ما خیال نکنیم که اگر آنها شعب مختار نیستند، ما شعب مختاریم. نگوییم چون خداوند بهترین پیغمبر خود را برای ما فرستاد، پس ما نورچشمی‌ او هستیم و در باره ما سخت‌گیری نمی‌کند. همه بندگان نزد خدا مساوی هستند و او سنت‌های حکیمانه خودش را نسبت به همه اجرا می‌کند. اگر معتقد به شفاعت هستیم ـ که امری حق  و بهترین چیزی است که به آن امید داریم- بدانیم که آن هم از سنت‌های الهی است و اختصاص به ما ندارد. اقوام گذشته نیز با مراتبی شفاعت‌هایی داشته‌اند. شکل کامل نعمت‌های خدا برای امت اسلامی بیشتر و بهتر و هدایت‌ها و شریعتشان نیز کامل‌تر بوده است، پس به دنبال آن، شفاعتشان هم شکل کامل‌تری دارد. اما به‌گونه‌ای نیست که قانون‌شکنی و ساختارشکنی شود. مگر می‌شود که خداوند قوانینی را وضع کند و بعد پنهانی به عده‌ای بگوید شما خیالتان راحت باشد، هرکاری می‌خواهید، بکنید؟! خداوند سریع‌ الحساب است. حساب او خیلی دقیق است و چیزی را فروگذار نمی‌کند. اگر چیزی را نیز ببخشد، آن هم روی حساب و کتابی است، هرچند که ما حساب آن را ندانیم.

 

حقیقت شفاعت

روح بعضی کارها ارتباط با خداست. این کار‌ها نورانیت دارند و به روح انسان نورانیت می‌دهند، اما گناهان روح انسان را ظلمانی می‌کنند. روشن است که نور در مقابل ظلمت است. کار خوبی که انسان انجام می‌دهد، خواه جوانحی باشد یا جوارحی، برای انسان نورانیتی را ایجاد می‌کند. برای مثال هر بار که انسان یاد خدا می‌کند و اختیارا یک یا الله می‌گوید، بر این نورانیت افزوده می‌شود.

هر بار که انسان کارهایی را که خدا دوست دارد و به آن امر کرده است انجام می‌دهد، بر این نور افزوده می‌شود. وقتی انسان یکی از بندگان خدا را به‌ خاطر اینکه بنده خوب خداست، دوست می‌دارد، بر نورانیتش افزوده می‌شود. هرچه آن فرد نزد خدا عزیزتر باشد، این نور بیشتر است. بعضی از بندگان خدا آن قدر پیش خدا قرب و منزلت دارند که اگر ما تا آخر عمرمان درباره آنها‌ فکر کنیم به نمی از یم‌شان پی نمی‌بریم. اگر انسان آنها را بشناسد و دوستشان بدارد، آن دوستی‌ها نورانیتی را در انسان ایجاد می‌کنند که بعضی از ظلمت‌ها را می‌پوشانند.

طبعا وقتی نور آمد، ظلمت کمرنگ می‌شود. بسته به این است که نور چقدر شدید باشد. بنابراین شفاعت ائمه اطهار پارتی‌بازی نیست. تجسم ظهور آن نوری است که در اثر محبت و اطاعت آنها در روح ما پدید آمده است. این نور ظلمت‌ها را می‌شکند، بعضی‌هایش را تا در همین دنیا هستیم محو می‌کند، بعضی‌هایش کمی ادامه پیدا می‌کند و در عالم برزخ پاک می‌شود، اما بعضی که خیلی غلیظ هستند  تا قیامت هم می‌مانند. بالاخره آن‌ نور این ظلمت‌ها را نیز از بین می‌برد. توجه داشته باشیم که اینها نورهایی هستند که با اختیار خودمان کسب کرده‌ایم و حساب دارند، ولی ما عقلمان به این حساب‌ها نمی‌رسد.

 

اتکا به خدا؛ روح همه ادیان

خداوند از آیات ابتدایی سوره بنی‌اسرائیل بر این مطلب تأکید می‌کند که هدف ما از نزول کتاب‌های آسمانی‌ـ   از تورات گرفته تا قرآن‌ـ یک چیز بود. ابتدا می‌فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً.» سپس داستان را نقل می‌کند و بعد از آن می‌گوید: «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» آنچه برای انبیای قبل گفتیم بهتر و کامل‌ترش را برای شما گفتیم؛ قدرش را بدانید!

نکته دیگر این است ‌که خدا با کسی یا قومی خویشاوندی ندارد. بنی‌اسرائیل به واسطه گناهانی که مرتکب شدند مستحق عذاب خدا شدند و خداوند عده‌ای بت‌پرست را فرستاد که آنها را تار و مار کنند: « وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» : هر نیروی فعالی که در عالم وجود دارد، لشگر خداست. کفار نیز لشگر خدا هستند و هرجا اراده خداوند اقتضا کند آنها نیز عاملی برای تنبیه دیگران و گوشمالی دادن به گناهکاران می‌شوند. تصور نکنیم که اگر کافرانی به ما ظلم کردند، ربطی به خدا ندارد. احتمال بدهیم که این عقوبت کارهای خود ماست و به دست آنها به ما رسیده است.

ما در عالم جایگاهی مقدس‌تر از کعبه نداریم: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا».(۶) آیا اگر در این کشور که به نام اسلام و زادگاه اسلام و حامی اسلام شناخته می‌شود، کسانی با دشمنان خدا ارتباط برقرار کنند، رها می‌شوند؟! آیا خداوند آنها را نادیده می‌گیرد؟! « مَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» سنت الهی است. برای خدا بنی‌اسرائیل و عرب فرقی نمی‌کند. روشن است که این عذاب شامل همه افراد قوم نمی‌شود: «وَأَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا….؛ در اصحاب سبت ابتدا خداوند مؤمنان را نجات داد و بعد عذاب نازل شد و مسخ شدند. در قوم یونس و سایر اقوام نیز همین ‌طور بوده است. بنابراین نباید خیالمان راحت باشد و بگوییم ما امت اسلامی، امت آخر الزمان و نورچشمان خدا هستیم و دیگر خدا به ما سخت نمی‌گیرد. این طور نیست. خدا برای همه ما مو را از ماست می‌کشد. البته حساب‌های حکیمانه‌ای دارد که ما بعضی از آنها را نمی‌دانیم.

 

ایمان، شرط دریافت نصرت الهی

نکته دیگر این است ‌که حتی وقتی در نهایت سختی و کمبودهای ظاهری هستیم نباید ناامید شویم. در  داستان طالوت و جالوت خواندیم  که در میان بنی‌اسرائیل آنهایی که ظن ملاقات خدا را داشتند، گفتند: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ» : و استقامت کردند و پیروز شدند. توجه داشته باشید که نمی‌فرماید به ملاقات خدا یقین داشتند، می‌فرماید به این امر «ظن» داشتند. البته برخی از مفسران گفته‌اند: در اینجا یَظُنُّونَ  به معنی یستیقنون است، اما به نظر می‌رسد استفاده از این واژه در اینجا به این معنا باشد که حتی لزومی ندارد که انسان به حد یقین برسد و این حالت را پیدا کند، بلکه اگر انسان به ملاقات خدا حتی ظن هم داشته باشد، این ظن در عملش اثر می‌گذارد.

نمونه‌های این مسئله در تاریخ اسلام برای مسلمان‌ها وجود داشته است. حتی در همین چند سال اخیر در لبنان نیز اتفاق افتاد. من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌‌شنیدیم که آنها‌ در بیان علت عقب‌نشینی خود از کسانی سخن می‌‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آنها حمله کرده‌ بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰سال پیش تا کنون تغییری نکرده‌اند. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شوند. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ فرشته‌ها هستند.

خداوند در جنگ بدر چه کرد؟ بدری‌ها ۳۱۳ نفر بودند. خدا می‌فرماید: ما سی هزار فرشته برایتان می‌فرستیم ! این کافی نیست؟ «أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَهِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُنزَلِین».(۷) تازه اگر لازم شد، بیشتر هم می‌فرستیم؛ «بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَهِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُسَوِّمِینَ» اگر ناگهان به شما حمله کردند و غافلگیر شدید، به جای سه هزار، پنج هزار ملک می‌فرستیم.

اینها شعر نیست، آیات قرآن است. ۱۴۰۰سال پیش‌تر مسلمان‌ها دیدند. چندسال پیش هم در لبنان حزب‌الله لبنان دیدند. خدا همان خداست، البته یک شرط دارد و آن این است که: «أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً.» : وقتی به شما گفتند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ» تازه بر ایمانتا‌ن افزوده  شود: «فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ.»(۸)

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آنجا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با ای‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آنها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

اعاذنالله وایاکم ان‌شاءالله

 

۱٫بقره، ۶۱٫

۲٫مائده، ۲۰٫

  1. بقره، ۸۰٫

۴٫بقره، ۱۱۱٫

۵٫حجرات، ۱۶٫

۶٫آل عمران، ۹۶٫

۷٫آل عمران، ۱۲۴٫

  1. آل‌عمران، ۱۷۳-۱۷۴٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

کار خدا روی حساب و کتاب است. اگر رفتارتان صحیح باشد، خدا از رفتار خوبتان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد و بخشی از عقوبت  فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند.

 

۲٫

من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌شنیدیم که آنها‌ در بیان علت عقب‌نشینی خود از کسانی سخن می‌‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آنها حمله کرده‌ بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰سال پیش تا کنون تغییری نکرده‌اند. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شوند. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ فرشته‌ها هستند.

 

۳٫

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آنجا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با ای‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آنها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

 

 

30آگوست/17

عفو: ام الفضـائل

بررسی علل عفو در علم اخلاق

کمال ادب رعایت آداب عالیه در مسائل اجتماعی و اولین گام در این مسیر آن است که انسان نسبت به کسی که به او ظلم و حقش را تضییع کرده، عفو داشته باشد و از خطای معاند مسیء که با او دشمنی کرده‏، چشم‏پوشی کند. انتقام گرفتن در این موارد از نظر عقلی و شرعی اشکال ندارد، اما خلاف «کمال ادب» است؛ لذا اگر حق شخصی یک ‏نفر تضییع شد، او باید حقش را اثبات کند، ولی بعد از اثبات حقش، «کمال‌ادب» اقتضا می‏کند که ظالم را عفو کند و از او انتقام نگیرد. البته اگر تضییع حق، مربوط به دیگران باشد، باید به آن رسیدگی شود که عفو کردن و بخشش از کیسۀ دیگری درست نیست.

 

«امّ ا‌لفضائل» یعنی تعادل قوای نفسانی

عفو از نتایج سه فضیلت اخلاقی است که علمای بزرگ اخلاق از آنها به «امّ‏الفضائل» تعبیر می‏کنند و در این‏باره می‏فرمایند: «از تعادل سه قوه شهوت، غضب و عقل، سه فضیلت اخلاقی ایجاد می‏شوند که این فضایل مادر تمام ملکات حمیده نفسانی و اخلاقی هستند.»(۱) این سه فضیلت عبارتند از: عفت، شجاعت و حکمت. عفت حالت تعادل قوه شهوت است، شجاعت مربوط به تعادل قوه غضبیه است و حکمت نیز حالت اعتدال قوه عاقله است. عفو از نتایج این فضایل سه‏گانه است.

 

«عفو» در نتیجه اعتدال قوه غضبیه

سه قوه شهوت و غضب و عقل در حکم سرلشکرانی هستند که صفات اخلاقی اعم از فضایل و رذایل از آنها به‌وجود می‌آیند. علمای اخلاق شجاعت را حد اعتدال قوه غضبیه می‏دانند و به حالت تفریط آن «جُبن» و به حالت افراط آن «تهور» می‎گویند که هر دوی اینها‏ بدند. حال اگر کسی معاند مسیء باشد و با انسان دشمنی و به حق شخصی او تجاوز و تعدی کند، دو فرض وجود دارند: یکی اینکه آن کسی که حقش ضایع شده توان انتقام گرفتن دارد یا ندارد. اگر توانش را دارد و انتقام می‌گیرد، این کارش از نتایج جُبن است و اگر توان انتقام گرفتن ندارد و صرفاً عمل بد او را به دل ‎می‌گردد، این هم به جُبن برمی‏گردد؛ چون در هر دو حال، چه انتقام گرفته شود چه نشود، به ‏دل گرفتن وجود دارد و همین مسئله رذیله اخلاقی محسوب می‏شود.

شجاعت و راه اعتدال این است که انسان از نظر عملی انتقام نگیرد و دلش را از یادآوری عمل زشت او نسبت به خود تخلیه کند. به این‎ می‎گویند شجاعت که عفو را به ‏همراه دارد.

 

«عفو» در نتیجه اعتدال قوه شهویه

از سوی دیگر، عفو از نتایج صفت عفت به‏شمار می‏آید. عفت حالت اعتدال شهوت است که این قوه نیز حالت افراط و تفریط دارد. گاهی اوقات عفو نکردن و انتقام گرفتن، از روی هوای نفس و شهوت است؛ یعنی چون فرد می‏خواهد «دلش خنک شود» انتقام می‏گیرد و از خطا و جفای دیگری نمی‏گذرد. این حالت، خروج شهوت از حالت اعتدال است که با عفت منافات دارد؛ لذا انسان عفیف که به ‌دنبال اطفای شهوت خود و خنک شدن دلش نیست، از کسی که به حقوق او تجاوز کرده و خطاکار است، می‏گذرد.

 

«عفو» در نتیجه اعتدال قوه عاقله

یکی دیگر از فضائلی که عفو از آن ناشی می‏شود، صفت حکمت است که این صفت حالت تعادل قوه عاقله است. حکمت ریشه‏یابی کردن مسائل و پی بردن به حقیقت مطالب به‏قدر طاقت بشری است. حال اگر کسی حکیم باشد، می‏داند که ترک انتقام، هم از نظر دنیایی ممدوح است و هم از نظر اخروی او را به درجات معنوی می‏رساند؛ لذا به‏راحتی از خطا و جفای دیگران نسبت به خود می‏گذرد تا به آن درجات نائل شود.

علاوه ‏بر این، شخص حکیم در بررسی اینکه منشأ عمل زشتی که معاند مسیء نسبت به او انجام داده چیست، به عناد و دشمنی او می‏رسد و سپس با خود می‏گوید من باید کاری کنم تا سد این دشمنی را بشکنم و این کار، تنها با جاذبه محبت ممکن است.

حال چگونه به او محبت کند تا دشمنیش به دوستی تبدیل شود؟ اولین کار، ترک انتقام و عفو است که جاذبه محبت ایجاد می‏کند. پس انسانی که حکیم و دوراندیش است، این ‎گونه فکر می‎کند و مانند کودکان نابخرد، سریع انتقام نمی‏گیرد. این کودک است که وقتی کسی به او یک ضربه می‌زند، او هم باید یکی بزند و سریع جوابش را بدهد. پس عفو، نتیجۀ تمام امهات فضایل اخلاقی است.

 

عفو در اخلاق ریشه دارد

در روایتی آمده است:‌ «لَمَّا أَنْزَلَ اللُه تَعَالی، خُذِ الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الْجاهِلینَ، قَالَ رَسُولُ‎اللهِ«ص» أُمِرتُ أَن آخُذَ الْعَفوَ مِن أَخلاَقِ النَّاسِ»؛(۲) هنگامی‌که این آیه نازل شد که عفو را بگیر، به ‌عُرف امر کن و از جاهلان روگردان شو، رسول‌اکرم«ص» فرمودند: «به من امر شده است که عفو را از اخلاق مردم بگیرم.» یعنی این رفتار نیکوی انسانی را از مجموعۀ اخلاق تحصیل کنم. پس معلوم می‌شود که عفو، رابطۀ مستقیمی با اخلاق دارد و اخلاق یعنی اعتدال قوای درونی انسان، منشأ پیدایش عفو است. این نکته که عفو از أمّ‌الفضائل اخلاق گرفته می‌شود، با توجه به این روایت است.

قوای درونی انسان باید بر محور اعتدال باشند و خشم، شهوت و عقل نوعی مرزشناسی داشته باشند؛ یعنی از مرزهایی که نزد عقل و شرع شناخته شده است، تجاوز نکنند. إعمال نیروی خشم یا شهوت بدون توجه به مرزهای شناخته شده عقلی و شرعی این قوا را از حد اعتدال خارج می‌کند. وقتی خداوند پیغمبر را خوب تأدیب کرد، به او فرمود: «این اعمال را در روابط اجتماعیت انجام بده تا به «کمال ادب الهی» نائل‌ شوی.»

این دستورات سه‌گانه الهی، یعنی قوای درونی خویش را در روابط اجتماعی معتدل کن؛ لذاست که پیغمبر از ریشه عفو، به ‌عنوان «أَخْلاقُ النّاسِ» یاد می‌کند.

 

«عفو» همان حد وسط است

حسن‎بن‎علی‎نعمان از پدرش علی‎بن‎نعمان نقل می‌کند که امام‌صادق«ع» می‌فرمودند: ‌«إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ رَسُولَهُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ وَ هُوَ یَقُولُ ،خُذِ الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الْجاهِلین؛ خداوند پیغمبر را ادب کرد و فرمود: ای محمد! عفو کن، به ‌عرف امر کن و از جاهلان روی بگردان.» «قَالَ«ع» خُذْ مِنهُم مَا ظَهَرَ وَ مَا تَیسَّرَ وَ الْعَفوُ الْوَسَطُ».(۳) حضرت توضیح می‌دهند که خداوند در این آیه به پیغمبر دستور می‌دهد که از آنها هر چه را که ظاهر شده و میسر است بگیر که عفو، وسط و اعتدال است. حضرت در اینجا عفو را به همان حالت اعتدال معنا می‌کنند و می‎فرماید:‌ «وَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ».

ما در باب حد اعتدال یا همان عدالت می‎گوییم: عدل به‌ معنای اعطای حق هر کسی که صاحب حق است؛ یعنی آنچه سزاوار هر فردی است به او داده شود، اما غضب می‌گوید حق کسی را که به تو بدی کرده است کف دستش بگذار و از او انتقام بگیر؛ اما عقل می‎گوید او را اصلاح کن. انتقام‌گیری، خواسته نفس و غضب افسارگسیخته ماست، نه حکم عقل؛ چون عقل حق انسان بدکار را، اصلاح شدن می‌داند نه انتقام‌گیری. خدای متعال نیز حد کمال ادب را برای پیغمبرش این‌ گونه تعریف می‌کند و می‌فرماید: «خُذِ‌الْعَفوَ». پس اقتضای عدالت و حد وسط این است که سیره انسان با معاند مسیء بخشیدن و عفوی باشد که منجر به اصلاح او شود.

 

سیره پیغمبراکرم«ص» با معاند مسیء

در سیرۀ پیغمبر‌اکرم«ص» حتی یک جا دیده نشد که ایشان نسبت به تضییع حق شخصی خود با کسی خصومت داشته باشند و از او انتقام بگیرند. پیغمبر«ص»  در هیچ‏ جا مسئله شخصی خود را مطرح نکردند و همیشه طبق کمال ادب الهی در روابط اجتماعی رفتار می‏کردند. ایشان «رَحمَه لِلْعالَمین»(۴) بودند؛ یعنی روششان عفو بود.

 

یک نهیب مؤدبانه!

اگر خداوند با ما همان‏ طور رفتار کند که ما با معاند مسیء برخورد می‎کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا ما با خداوند خوب رفتار کرده‏ایم یا معاند و مسیء هستیم؟ آیا خداوند حق انتقام گرفتن از ما را ندارد؟ آیا خداوند نمی‏تواند از من و شما انتقام بگیرد؟ در این حال ما از خدا چه می‏خواهیم؟ آیا جز این است که از او توقع بخشش و گذشت داریم؟ آیا جز این است که خداوند در روز قیامت حقّ‏النّاس را نمی‌بخشد، ولی از حق خودش قبل از قیامت خواهد گذشت؟ بیایید الهی شوید و سیره او را آیینه سیره خود قرار دهید و به‌ آنچه فطرتتان می‎گوید، عمل کنید. هنگامی‏که خار و خاشاک درونتان را کنار گذاشتید، خواهید دید که فطرتتان می‎گوید: «خُذِ الْعَفوَ»؛ عفو را بگیر و روش خود قرار بده.

 

شیوۀ برخورد الهی با «محبّ مُقبِل»

دومین گروهی که ما در روابط اجتماعی با آنها سر و‌کار داریم، «محبّ مُقبل»است؛ یعنی کسانی که دوست انسانند و به او اقبال دارند. حال ببینیم که حُسن معاشرت با محبّ مقبل چیست؟ آیۀ شریفه در ارتباط با این گروه می‏فرماید:«وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ». عُرف از عَرَ‌فَ گرفته شده و به ‌معنای «شناخته شده» است؛ یعنی چیزی که نزد عقلا و شرع، امری نیکو و پسندیده و شناخته شده است؛ لذا خداوند می‏فرماید: نسبت به این گروه، دل‌سوزی داشته باش و آنها‏ه را به عرف امر کن.

نکته ظریف این آیه این است که چرا خداوند پیغمبر«ص» را امر کرده که دوستان خویش را به کارهای نیک «امر» کند و فرموده است:«وَ أْمُر»؟ به این دلیل که ممکن است انسان نسبت به سازندگی دوست خویش غفلت پیدا کند و یا حتی محبت و دل‏بستگی به او باعث شود که دوست مقبل خویش را اصلاح نکند؛ لذا خدای متعال برای اینکه از این آفت جلوگیری کند، به پیغمبر«ص» می‏گوید باید دوستان خویش را به کارهای نیک و پسندیده امر کنی و در مسئله اصلاح آنان، چشم‏پوشی نداشته باشی؛ چون برخی از افراد، در روابط دوستانه خود از اشتباهات و اعمال دوستان خود چشم‏پوشی می‏کنند و همین امر باعث سقوط دوستشان می‏شود. «حُبُّ الشَّیءِ یُعمی وَ یُصِم».(۵) اما محبت انسان به دیگری نباید موجب ‎شود تا انسان از امر به عرف کردن دوستش دست بردارد.

البته نباید امر به عرف این‏ طور باشد که دائماً دوستان را تحت ‌فشار بگذاریم و بر‌خلاف حد عرف، با آنها رفتار کنیم. نه‌افراط و نه تفریط. باید حد اعتدال داشت و دوستی و دشمنی افراد باعث نشود که انسان از مسیر سازندگی آنها خارج شود. انسان بنایی است که معمارش خداست و باید همیشه کار خدایی کند و دیگران را طبق نقشه و دستوراتی که خدا فرموده بسازد. هم دشمن را باید با عفو ساخت و هم دوست را با امر به‏ معروف.

 

سیرۀ پیغمبراکرم«ص» در مورد دوستان

در سیرۀ پیغمبر‌اکرم«ص» هم می‏بینیم که حسن معاشرت ایشان با دیگران در حد کمال است. از آنجا که پیغمبر‌اکرم«ص» دست‏پروردۀ خدا هستند، همین رویه الهی را نسبت به دیگران داشتند و در عین دوستی و محبت با دوستان، آنان را با امر به‏ عرف پرورش می‌دادند و تأدیب می‏کردند. این‎ طور نبود که محبت ایشان به دوستان یا دشمنی دیگران با ایشان مانعی برای سازندگی آنها باشد. حضرت برای همه نقش سازندگی داشتند؛ اما متناسب با نوع مخاطبین خود.

 

رابطۀ غیرآمرانه پیغمبراکرم«ص» با دخترشان

پیغمبر«ص» با همه به یک ‏شکل رفتار می‏کردند و بین دوستانشان فرق نمی‏گذاشتند، جز نسبت به یک ‏نفر که آن هم زهرا«س»  بودند. رفتار حضرت با دخترشان به‌قدری خلاف متعارف بود که به چشم همه نزدیکان پیامبر«ص» آمده و در تاریخ ثبت شده است. حضرت ایشان را به ‏عرف امر نمی‏کردند. این روش حتی در مورد امیرالمؤمنین هم مطرح نبود و فقط مختص حضرت‌زهرا«س» بود.

به‌ چند نمونه از آنها اشاره می‌شود.

روایاتی که در مورد رفتار و گفتار خاص پیغمبر«ص» با حضرت‌زهرا«س» نقل می‏شوند، توجیهات ضعیف عرفی دارند، اما آن‌ قدر‌ بلندند که می‏توان گفت برای عقل‌های ما قابل فهم و درک نیستند. خداوند به پیغمبرش دستور داده است که دوستان خود را به‏ عرف امر کند، اما حضرت این کار را نسبت به دخترشان انجام نمی‏دهند. این نوع رفتار واقعاً تعجب‌انگیز است!

البته فقط برخی از گفتارها و رفتارهای پیغمبر«ص» در مورد حضرت‌زهرا«س»  را می‏توان به‏صورت عرفی توجیه کرد، اما برخی از آنها چنین قابلیتی را ندارند. برخی می‏خواهند تعارفات پیغمبر«ص» نسبت به حضرت‌زهرا«س» را توجیه عرفی کنند و بگویند این تعارفات و تحویل گرفتن‌ها به‏خاطر علاقه شدید حضرت به دخترشان بوده است؛ چون ایشان یک دختر بیشتر نداشتند و… مثلاً همۀ مورخین نوشته‏اند که پیغمبر‌اکرم«ص» هنگام سفر، به‌خانه زهرا«س» می‎آمدند و به ‏عنوان آخرین نفر از ایشان خداحافظی می‎کردند و وقتی هم از سفر برمی‏گشتند، اولین جایی که می‏رفتند، نزد دخترشان بود؛ یعنی ابتدا و انتهای سفرهای پیغمبر‌اکرم«ص» خانه زهرا«س» بود، نه خانه خودشان. این مطلب را عامه و خاصه نقل می‏کنند و تردیدی در آن نیست.

در روایت دیگری از عبدالله ‏بن‏ عمر بن‏ خطاب آمده است:‌«أنَّ النَّبی«ص» قَبَّلَ رَأَسَ فَاطِمَه«س» وَ قَالَ فِداکِ أَبُوکِ»؛ پیغمبر«ص» سر حضرت‌زهرا«س» را بوسیدند و فرمودند: «پدرت فدای تو باد!»(۶) بعد به او فرمودند: ‌«کَمَا کُنْتِ فَکُونی»؛(۸) همان ‎طور که هستی، باش!(۷) برخی می‏گویند این کلمات از قبیل تعارفات عرفی است و معنای حقیقی ندارد، اما باید دانست که پیغمبر«ص» اهل غلو و اغراق در تعبیر نبودند و تمام حرف‏هایشان وحی‌الهی بود؛ لذا مسئله چیز دیگری است.

 

دستبوسی پیغمبراکرم«ص» از دخترشان

مطلب دیگری که راجع ‏به رفتار پیغمبر‌اکرم«ص» با فاطمه زهرا«س» وجود دارد و به‏ هیچ‏وجه قابل توجیه نیست و تنها می‏تواند جنبه استثنای داشته باشد و بس، چگونگی رفتار حضرت در استقبال از زهرا«س» است. در کتاب کشف‏الغمّه، جلد اول، صفحه ۴۵۰ این‏گونه نقل شده است:‌ «وَ کَانَت إِذَا دَخَلَت عَلَیهِ‏»؛ هرگاه زهرا«س» بر پیغمبر‌اکرم«ص» وارد می‎شدند، «أَخَذَ بِیدِهَا»؛ پیغمبر اکرم«ص» دست ایشان را می‎گرفتند، «فَقَبَّلَهَا»؛ و بر آن بوسه می‏زدند، «وَ أَجلَسَهَا فِی مَجلِسِهِ»؛ و بلند می‎شدند، کنار می‎رفتند و ایشان را جای خود می‎نشاندند. فعل «کانَ» در اینجا اشاره به این مطلب دارد که این کار، روش رفتاری حضرت بوده است؛ یعنی هر ‌وقت حضرت ‌زهرا«س» بر پیغمبر«ص» وارد می‏شدند ، حضرت این ‏طور با ایشان رفتار می‏کردند.(۹)

این مطلب خیلی عظیم است و هیچ عرف بشری و عقلی نمی‏تواند آن را توجیه کند. از آنجا که روش رفتاری پیغمبر ‌اکرم«ص» و زهرا«س» بر مبنای تأدیب الهی بوده و بر محور جنبه‎های نفسانی شکل نگرفته بود، به این نتیجه می‌رسیم که این رفتار آنها کاملاً الهی و بر اساس دستورات الهی بوده است. اگر حضرت با دخترشان این‌ گونه برخورد می‌کردند، نشانه آن است که به ایشان دستور داده‌ بودند که باید با این فرد این‎ گونه رفتار کنید.

در ادامۀ روایت دارد:‌ «وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ عَلَیهَا»؛ و هنگامی‏ که پیغمبر‌اکرم«ص»  به خانۀ زهرا«س» می‎رفتند، «قَامَت إِلَیهِ»؛ زهرا می‎ایستادند و به پیغمبر‌اکرم«ص» احترام می‎گذاشتند، «فَقَبَّلَتْهُ»؛ پدر را می‎بوسیدند، «وَ أَخَذَتْ بِیدِهِ»؛ و دست پدر را می‎گرفتند؛ «فَأَجْلَسَتهُ فِی مَکَانِهَا»؛(۱۰) و سپس ایشان را در جای خود می‎نشاندند.

این یعنی چه که وقتی دختر وارد می‎شود، پدر دست او را می‎بوسد، اما وقتی پدر وارد می‎شود، دختر دست او را نمی‎بوسد؟ این درست خلاف امور متعارف است؛ اما سیره و روش کلی پیامبر»ص» این‏ گونه بوده است که هر بار که فاطمه زهرا«س»  بر ایشان وارد می‎شدند، پیغمبر«ص» دست ایشان را می‎بوسیدند و ایشان را در جای خود می‎نشاندند، اما هروقت که پیغمبر«ص» بر فاطمه زهرا«س» وارد می‎شدند، ایشان می‎ایستادند و صورت حضرت را می‏بوسیدند.

این امر الهی است که پیغمبر«ص» باید دست زهرا«س» را ببوسند و فاطمه زهرا«س» نباید دست پدرشان را ببوسند! نه اینکه حضرت‌زهرا«س» نمی‏خواستند دست پدرشان را ببوسند، بلکه نباید این کار را می‏کردند. عظمت فاطمه زهرا«س» را می‎توان از اینجا فهمید؛ چون بوسیدن دست، نشانه‏ نهایت عظمت و تعظیم شخص است.

این یک سیره الهی یعنی ادب الهی بوده است که پیغمبر‌اکرم«ص» باید در این یک مورد، خلاف متعارف رفتار کنند. نه دخترشان را به ‏عرف امر کنند، بلکه بگویند همین ‏گونه که هستی باش و نه اجازه دارند که بگذارند دخترشان دستشان را ببوسد، بلکه ایشان باید دست‏بوس دخترشان باشند.

 

حضرتزهرا«س» استثنایِ تمام خلقت

لذا در آنجا که خداوند به پیامبر«ص» امر می‏کند و می‏فرماید: «وَ أْمُر بِالْعُرفِ» یک استثنا دارد آن هم نسبت به حضرت‌زهرا«س» است؛ یعنی خدا به پیغمبرش می‏فرماید: ‌«وَ أْمُر بِالْعُرفِ إلّا فِی زَهراء«س»»؛ همه را به معروف امر کن، جز فاطمه را! هرکس هر چه می‏خواهد بگوید، بگوید؛ فاطمه نباید دست تو را ببوسد؛ ولی تو باید دستش را ببوسی! سر این مطلب از طاقت عقل ما بیرون است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هر کدام از سه قوۀ نفس یک حالت تفریط و یک حالت تعادل دارند. حالت افراط قوۀ شهویه «شره»، حالت تفریط آن «خمودی» و حالت تعادل آن صفت «عفت» است. حالت افراط قوه غضبیه «تهور»، حالت تفریط آن «جُبن» و حالت تعادل آن «شجاعت» است. حالت افراط قوه عاقله نیز «جربزه»، حالت تفریط آن «جهل» و حالت تعادل آن «حکمت» است. هر کدام از این صفات نیز خود سرمنشأ صفات حمیده و رذیله محسوب می‌شوند. علمای اخلاق به سه صفت عفت، شجاعت و حکمت، مادر فضایل می‌گویند.

۲ـ الدرّ المنثور، ج۳، ص ۶۲۸٫

۳ـ بحارالأنوار، ج۹۳، ص۸۰٫

۴ـ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین؛ «و ما تو را جز رحمتی برای عالمیان نفرستادیم.» سوره مبارکه انبیا، آیه ۱۰۷٫

۵ـ الوافی، ج ‏۱، ص ۹۹؛ «دوست داشتن یک چیز، چشم و گوش انسان را از کار می‌اندازد.»

۶ـ عوالم العلوم ،ج۱۱، ص۱۸۲٫

۷ـ در خبر دیگری آمده است که حضرت فرمود: «فِداکِ أَبی وَ أُمّی»؛ پدر و مادرم به فدای تو! حضرت در یکجا میگوید: خودم قربانت بروم! و در یکجا می‌فرماید: پدر و مادرم به فدایت! این جملات بسیار بلند است؛ اما با این حال باز هم می‌شود آن‎ها را به نوعی توجیه کرد.

۸ـ دقت کنید که حضرت، دخترش را امر به عرف نمی‌کند؛ بلکه او را تأیید و تثبیت می‌نماید و می‌گوید: همینطور بمان! این جمله خیلی حرف دارد و من نمی‌رسم آن را توضیح دهم؛ فقط به اندازه‌ای که به بحث ربط دارد، اشاره می‌کنم که حضرت دخترش را امر به عرف نکرد.

۹ـ اگر به روایات مراجعه کنیم، می‏بینیم که گاهی فعل «کان» را نسبت به افعال پیغمبراکرم استفاده کرده‌اند، مثلاً می‌فرمایند: «کانَ النَّبى‏«ص» إذَا أَکَلَ طَعَاماً یَقُولُ: أللّهُمَّ بَارِک لَنَا فیهِ»؛(صحیفه امام رضا«ع»، ص۱۲۰)؛ هرگاه پیغمبراکرم غذا می‌خورد این دعا را می‌خواند، این نشان‌دهندۀ یکی از روش‌های رفتاری و سیرۀ حضرت است؛ یعنی پیغمبراکرم همیشه همین کار را می‎کرده است؛ بنابراین وقتی گفته می‏شود «کان النّبی کذا»، یعنی پیغمبراکرم فلان فعل را همیشه انجام می‎داده است. ما از این بیان به سیره پیغمبراکرم پی می‌بریم. راجع ‏به زهرا‎ هم همین است. فرقی نمی‎کند، یعنی اگر عملی را با فعل «کانَ» ارائه کرده باشند معنایش این خواهد بود که این سیره آن حضرت است.

۱۰ـ کشف الغمه، ج‏۱، ص۴۵۰

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

عفو از نتایج سه فضیلت اخلاقی است که علمای بزرگ اخلاق از آنها به «امّ‏الفضائل» تعبیر می‏کنند و در این‏باره

می‏فرمایند: «از تعادل سه قوه شهوت، غضب و عقل، سه فضیلت اخلاقی ایجاد می‏شوند که این فضایل مادر تمام ملکات حمیده نفسانی و اخلاقی هستند.»

 

۲٫

 

سه قوه شهوت و غضب و عقل در حکم سرلشکرانی هستند که صفات اخلاقی اعم از فضایل و رذایل از آنها به وجود می‌آیند. علمای اخلاق شجاعت را حد اعتدال قوه غضبیه می‏دانند و به حالت تفریط آن «جُبن» و به حالت افراط آن «تهور» می‎گویند که هر دوی اینها‏ بدند.