Monthly Archives: فوریه 2018

25فوریه/18

بی‌پرده با تاریخ/نگاهی به حوادث دی و بهمن ۱۳۶۲

 

از جنگ دیپلماتیک بین ایران و فرانسه تا فشار آمریکا برای جلوگیری از ورود سلاح به ایران

 

در ماه‌های دی و بهمن ۱۳۶۲ همزمان با ادامه دفاع مقدس ملت ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی، صدام دست به جنایات گسترده‌ای علیه مردم غیرنظامی زد، از جمله این جنایات حمله موشکی به مسجد سلیمان و شهادت و زخمی شدن ده‌ها نفر در این تهاجم بود.

به دنبال این جنایات آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و رئیس شورایعالی دفاع تهدید کردند اگر رژیم صدام به این حملات ادامه دهد، ایران نیز واکنش متقابل نشان خواهد داد. دی ماه همین سال نیز از سوی نخست‌وزیر افشا شد که انگلیس سلاح‌های شیمیایی به کار گرفته شده علیه مردم ایران را در اختیار صدام قرار داده است.

قتل اویسی جلاد ۱۷ شهریور در پاریس نیز یکی دیگر از اخبار بهمن ماه ۱۳۶۲ بود.

 

جنگ اخراج دیپلمات‌ها میان ایران و فرانسه

به تلافی اخراج سه دیپلمات جمهوری اسلامی ایران از فرانسه، به سه دیپلمات فرانسوی در تهران اخطار شد تا در ظرف ۲۴ ساعت خاک ایران را ترک کنند.

گفتنی است همزمان با موج بازداشت دانشجویان مسلمان ایرانی در شهرهای فرانسه وزارت خارجه آن کشور از سه دیپلمات جمهوری اسلامی ایران خواسته بود ظرف ۲۴ ساعت خاک فرانسه را ترک گویند. هیچ دلیلی برای این تصمیم اعلام نشد.

محمد دشتی دبیر اول سفارت ایران در فرانسه که به همراه دو دیپلمات دیگر از اعضای سفارت ایران در فرانسه توسط پلیس این کشور بازداشت شده بود ۵ دی ۱۳۶۲ به تهران بازگشتند.

 دبیر اول سفارت ایران در فرانسه در بدو ورود به تهران در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت: دولت فرانسه به‌رغم ادعاهای خود و بیش از دولت قبلی این کشور در جهت تحقق و اجرای خط مشی سیاست خارجی آمریکا تلاش می‌کند.»

یکی دیگر از دیپلمات‌های اخراج شده از فرانسه نیز گفت: «دولت فرانسه برای سرپوش گذاشتن بر شکست‌های خود در مبارزه با مسلمانان از حدود ده روز قبل با تبلیغات وسیعی علیه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که یک گروه ایرانی برای کشتار و انفجار در هفته تولد حضرت عیسی مسیح«ع» وارد فرانسه شده‌اند تا با استفاده از این دروغ اقدامات اخیری را که در نقاط مختلف جهان علیه فرانسه صورت می‌گیرد به ایران نسبت بدهد.»(۱)

 

حمله موشکی به مسجد سلیمان و شهادت ده‌ها غیرنظامی

در ۴ دی ۱۳۶۲ همزمان با بازدید هیئت صلیب سرخ از آثار جنایات بعثی‌ها در خوزستان، رژیم عراق با موشک به شهر مسجدسلیمان حمله کرد. در اثر این حمله ده‌ها نفر شهید یا مجروح و ۲۰ منزل مسکونی ویران شدند.

در ۶ دی ماه همین سال پیکر‌های مطهر و غرق به خون ۲۱ تن از شهدای حمله موشکی صدامیان جنایتکار به مسجد سلیمان در میان فریادهای «جنگ جنگ تا پیروزی» مردم حزب الله مسجدسلیمان با شکوه خاصی تشییع شد. در این مراسم حجت‌الاسلام توسلی نماینده امام، غیوری نماینده امام در هلال احمر، ایروانی نماینده جامعه روحانیت تهران و تنی چند از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیروهای نظامی و انتظامی حضور داشتند.

گفتنی است آمار شهدای حمله رژیم بعثی به شهر مقاوم مسجدسلیمان به گزارش مطبوعات به  ۲۳ تن رسید. در میان شهدا ۲ کودک ۴ ماهه و ۴ ساله نیز به چشم می‌خوردند.(۲)

 

محمد‌هاشمی رئیس صدا و سیما شد

شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در جلسه ۱۷ دی ۱۳۶۲  خود به اتفاق آرا آقای محمد‌هاشمی را به سمت مدیر عامل این سازمان منصوب کرد. وی همراه با اعضای شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران صبح این روز با امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.(۳)

 

سیاست خصمانه انگلیس علیه ایران به روایت موسوی

در ۲۱ دی ۱۳۶۲ میرحسین موسوی نخست‌وزیر در پایان جلسه هیئت دولت گفت: «طبق اطلاعاتی که به ما رسیده سلاح‌های شیمیایی به کار گرفته شده علیه نیروهای رزمنده ما از طریق انگلیس در اختیار رژیم صدام گذاشته شده‌اند و حکومت انگلیس بعد از انقلاب سیاست‌های خصمانه‌ای را علیه نظام جمهوری اسلامی دنبال کرده  است… ما باید به همه دشمنان متکبر جمهوری اسلامی هشدار بدهیم که سیاست‌های خصمانه آنها از سوی دولت ما بی‌جواب نخواهند ماند».(۴)

 

افشای نحوه ارتباط رهبران حزب توده با سرویس جاسوسی شوروی

در ۲۷ دی ۱۳۶۲ رهبران حزب توده در آخرین جلسه محاکمه خود چگونگی ارتباط مأموران کا.گ.ب را با این حزب و نحوه ارتباطات رادیویی آنان را فاش کردند. یک روز پس از آن نیز روزنامه کیهان به نقل از نورالدین کیانوری نوشت: «حزب توده در ۴۱ سال حیات خود دستورات شوروی را مو به مو اجرا کرده است.»

در۱ بهمن ۱۳۶۲ رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی احکام صادره در مورد ۸۷  تن از عناصر نظامی تشکیلات مخفی حزب توده را اعلام کرد. آیت‌الله ری شهری گفت: «بحمدالله  محاکمه علنی اعضای شاخه نظامی حزب منحله توده به پایان رسید. افرادی که محاکمه شدند در مجموع چهار اتهام داشتند: اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی و براندازی، جاسوسی، جمع‌آوری و مخفی کردن سلاح و مخالفت با قانون ممنوعیت ورود نظامیان در احزاب.»(۵)

 

فشار آمریکا به هم‌پیمانان برای قطع صادرات سلاح به ایران

در روز ۳۰ دی ۱۳۶۲ جورج شولتز وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد «ایران حامی تروریسم بین‌المللی است، بنابراین دولت آمریکا از این پس به هم‌پیمانان خود فشار خواهد آورد که ارسال اسلحه به ایران را متوقف کنند».

چند روز پیش از آن در روز ۲۱ دی یکی از مقامات ارشد دفتر خدمات حقوقی بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد، «دولت آمریکا صندوق‌های حاوی قطعات یدکی هواپیمای اف-۱۴ متعلق به ایران را که در آمریکا نگهداری می شود، به سرقت برده است.»

 

گسترش اعتراضات در مراکش و اعتراف شاه حسن

در ۳ بهمن ۱۳۶۲ به دنبال گسترش انقلاب مردم مراکش، شاه حسن مراکشی در یک برنامه تلویزیونی با نشان دادن تمثال امام خمینی اعتراف کرد مردم کشورش از انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن پیروی می‌کنند.(۶)

«روزنامه کیهان» در ۴ بهمن ۱۳۶۲ در گزارشی از مراکش نوشت: «در حالی که خبرهای رسیده از مراکش حاکی از افزایش موج تظاهرات و اعتصابات علیه رژیم شاه حسن و اعتصاب سراسری با حمایت ۹۰ درصدی مردم است، منابع خبری وابسته به امپریالیسم تلاش می‌کنند قیام مردم مسلمان مراکش را پایان یافته تلقی کنند. برخی از خبرگزاری‌ها تعداد شهدای اعتراضات اخیر را بیش از ۴۰۰ نفر عنوان کرده‌اند، اما هنوز از آمار واقعی شهدا و مجروحان این سرکوب جنایتکارانه اطلاع دقیقی در دست نیست. در جریان این اعتراضات همچنین صدها تن دستگیر و به شکنجه‌گاه‌های شاه حسن روانه شده‌اند.»

 روزنامه لوموند نیز از مراکش گزارش داد که در برخی از شهرها سربازان رژیم سلاح‌های خود را به مردم داده و به صفوف معترضین پیوسته‌اند.

رادیو دولتی کلن نیز به نقل از روزنامه آلمانی دی ولته نوشت: «شاه حسن بیم دارد که طوفان انقلاب اسلامی گریبانش را بگیرد و به سرنوشتی مشابه شاه ایران دچار شود. آنچه در تحلیل‌های اکثر مطبوعات غربی در مورد حوادث مراکش آمده لزوم سرکوب شدید مخالفان به هر وسیله و قتل عام مخالفان از سوی شاه حسن است.»(۷)

 

هشدار آیت‌الله خامنه‌ای به رژیم بعث عراق

آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی دفاع در ۱۷ بهمن ۱۳۶۲ در تهدیدی شدیداللحن علیه رژیم عراق گفت که اگر صدام تهدیدات خود را در مورد بمباران شهرهای ایران ادامه دهد ،یقیناً شهرهای بصره، خانقین و مندلی را خواهیم زد. رئیس شورای‌عالی دفاع طی پیام بسیار مهمی از اهالی سه شهر بصره، خانقین و مندلی عراق  خواست تا سریعاً این مناطق را تخلیه کنند.

در بخشی از پیام آیت‌الله خامنه‌ای آمده است: «اخیراً صدام تهدید کرده است که چندین شهر ایران را خواهد زد من اعلام می‌کنم که ما بعد از این مقابله به مثل خواهیم کرد و اگر این تهدیدها عملی بشود ما شهرهای بصره، خانقین و مندلی را خواهیم زد. من از همه مردم این شهرها عذرخواهی و از آنها درخواست می‌کنم که سریعاً این شهرها را تخلیه کنند. در صورتی که صدام این تهدید خود را عملی کند، ما یقیناً این شهرها را خواهیم زد.»(۸)

در پی این پیام مهم، از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز بیانیه مشترکی صادر شد. در بخشی از این بیانیه آمده است: «ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صورت عملی شدن تهدیدات اخیر رژیم عراق مبنی بر حمله به مناطق مسکونی ایران، شهرهای بصره، خانقین و مندلی را گلوله‌باران خواهد کرد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران با پوزش از ملت مسلمان عراق از اهالی شهرهای بصره، مندلی و خانقین و سکنه خارجی این سه شهر می‌خواهند که هر چه سریع‌تر از این سه شهر به سوی دیگر شهرهای عراق کوچ کنند تا با گلوله‌باران این شهرها سکنه و اهالی آن متحمل تلفات جانی نشوند.»(۹)

 

قتل جلاد ۱۷ شهریور در پاریس

در روز ۱۸ بهمن ۱۳۶۲، غلامعلی اویسی فرماندار نظامی سابق تهران و عامل اصلی قتل عام مردم تهران در فاجعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در پاریس به قتل رسید. «روزنامه کیهان» یک روز پس از قتل اویسی نوشت: «عامل قتل عام  ۱۷ شهریور ژنرال اویسی دیروز در پاریس به قتل رسید.»

اویسی عنصر شماره یک نظامی رژیم پهلوی در سال ۵۷ که به قصاب تهران معروف بود با قیافه مبدل و تحت حفاظت کامل پلیس مخفی فرانسه در پاریس زندگی می‌کرد، عصر دیروز پس از شناسایی توسط یک گروه چهار نفری در مقابل محل اختفای خود در پاریس به رگبار گلوله بسته شد و به همراه برادرش به هلاکت رسید جنازه اویسی یک ساعت روی کف خیابان افتاده بود. براساس آخرین گزارش‌ها، پلیس فرانسه از هویت ضاربین اویسی که موفق به فرار شدند اظهار بی‌اطلاعی کرده است.»

براساس گزارش کیهان ارتشبد غلامعلی اویسی در سال ۱۳۴۱ فرمانده لشکر یک گارد و فرماندار نظامی تهران بود و در همین سمت دستور قتل عام مردم را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ صادر کرد. وی در سال ۱۳۴۸ به فرماندهی ژاندارمری کل کشور رسید و در سال ۱۳۵۱ فرمانده نیروی زمینی ارتش و در جریان انقلاب فرمانده نظامی تهران شد. اویسی علاوه بر کشتار مردم در ۱۷ شهریور در قتل‌عام شهرهای دیگر نیز نقش اساسی داشت. وی که علاوه بر کشتار مردم در قاچاق مواد مخدر هم دست داشت، در ۱۴ دی ۱۳۵۷ که بوی شکست به مشامش رسید، به بهانه درمان، بازنشسته و از ایران خارج شد و در نهایت در ۱۸ بهمن ۱۳۶۲ به دست افرادی ناشناس به قتل رسید.(۱۰)

یک روز پس از قتل اویسی جلاد ۱۷ شهریور در پاریس، ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور مخلوع و فراری این حادثه را یک عمل تروریستی خواند، ولی افزود: «من نمی‌ترسم!»

 

پی‌نوشت

۱ـ جمهوری اسلامی، ۶ دی ۱۳۶۲، ص ۱۲٫

۲ـ جمهوری اسلامی، ۷ دی ۶۲، ص۲٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۱۸ دی ۶۲، ص ۲٫

۴ـ جمهوری اسلامی، ۲۲ دی ۱۳۶۲، ص ۱۶٫

۵ـ اطلاعات، ۱ بهمن ۶۲، ص ۱۳٫

۶ـ جمهوری اسلامی، ۴ بهمن ۱۳۶۴، ص ۳٫

۷ـ کیهان، ۴ بهمن ۱۳۶۲، ص ۲۰٫

۸ـ اطلاعات، ۱۸ بهمن ۱۳۶۲، ص ۲.

۹ـ کیهان، ۱۸ بهمن ۱۳۶۲، ص ۲و۳.

۱۰ـ کیهان، ۱۹ دی ۱۳۶۲، ص ۳.

سوتیترها:

۱٫

 

در ۲۱ دی ۱۳۶۲ میرحسین موسوی نخست‌وزیر در پایان جلسه هیئت دولت گفت: «طبق اطلاعاتی که به ما رسیده سلاح‌های شیمیایی به کار گرفته شده علیه نیروهای رزمنده ما از طریق انگلیس در اختیار رژیم صدام گذاشته شده‌اند و حکومت انگلیس بعد از انقلاب سیاست‌های خصمانه‌ای را علیه نظام جمهوری اسلامی دنبال کرده  است… ما باید به همه دشمنان متکبر جمهوری اسلامی هشدار بدهیم که سیاست‌های خصمانه آنها از سوی دولت ما بی‌جواب نخواهند ماند».

 

۲٫

 

آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی دفاع در ۱۷ بهمن ۱۳۶۲ در تهدیدی شدیداللحن علیه رژیم عراق گفت که اگر صدام تهدیدات خود را در مورد بمباران شهرهای ایران ادامه دهد ،یقیناً شهرهای بصره، خانقین و مندلی را خواهیم زد. رئیس شورای‌عالی دفاع طی پیام بسیار مهمی از اهالی سه شهر بصره، خانقین و مندلی عراق  خواست تا سریعاً این مناطق را تخلیه کنند.

 

 

 

 

25فوریه/18

سینمایی، داستانی و اجتمایی ایران

تاریخ سینمای ایران(۲۹)

پیشگفتار: در ۲۸ قسمت گذشته سرگذشت فیلم‌های سینمای ایران تا اواسط سال ۱۳۶۹ مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. در قسمت پیشین(بیست و هشتم) ۱۴ فیلم مربوط به ژانر (دفاع مقدس، انقلابی، حادثه‌ای و جاسوسی) از محصولات سال ۱۳۶۹ را تشریح کردیم. در این قسمت فیلم‌های داستانی، اجتماعی را عرضه می‌کنیم.

 

ب) فیلم‌های داستانی، اجتماعی

۱۵ـ آخرین تلاش ـ کارگردان: سیامک اعتمادی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور (قبل از انقلاب با نام جمشید آریا)، عزت‌الله رمضانی‌فر، سایه میثمی، ایرج نوذری، حسین شهاب، نوشین پژوهش.

ـ در فیلم زندگی یک قهرمان سابق کشتی و مشکلات وی روایت می‌شود. بسیاری از مردم عادی تصور روشنی از زندگی آدم‌های معروف در همه حوزه‌ها ندارند و آنها را فوق افراد معمولی تصور می‌کنند. ورود به زندگی اینگونه انسان‌ها و نمایش مشکلات مبتلابه آنان که شبیه افراد دیگر می‌باشد موجب تصحیح برداشت‌های عامیانه می‌شود.

۱۶ـ آپارتمان شماره ۱۳ـ کارگردان، تهیه کننده و سناریست: یدالله صمدی. بازیگران: علیرضا خمسه، سیروس گرجستانی، کتایون ریاحی، ابراهیم آبادی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهرخیراندیش) و ناصر لقائی.

قصه زندگی روزمره طبقه متوسط شهری و مشکلات و ویژگی‌های آن دستمایه یدالله صمدی برای ارائه فیلمی مورد پسند مردم معمولی قرار گرفته است. رقابت‌های یک زندگی معمولی، دل‌نگرانی‌های طبقه متوسط باعث می‌شود که طبقه متوسط با فیلم رابطه منطقی برقرار کند، چرا که تصویر زندگی خود را در آن می‌بیند.

یدالله صمدی از کارگردانان قبل از انقلاب اسلامی است که به مدیوم سینما کاملاً مسلط است. فیلم‌ها و سریال‌های جذابی پس از انقلاب ساخته است که همگی پربیننده بوده‌اند. اما ضعفی که در فیلم‌ها و آثار این کارگردان دیده می‌شود آن است که تلاشی برای بیان پیام‌های اخلاقی چندان به چشم نمی‌خورد و صرفاً به توصیف زندگی روزمره بسنده شده است، البته این نقد چیزی از ارزشمندی آثار صمدی نمی‌کاهد.

۱۷ـ افسانه آه ـ کارگردان، تهیه‌کننده (بهمراه مهدی احمدی و رضا بانکی) و فیلمنامه‌نویس: تهمینه میلانی. بازیگران: جهانگیر الماسی، مهری ودادیان، فرخ لقا هوشمند، مهشید افشارزاده.

قصه‌گوئی بر مبنای افسانه خمیرمایه داستان فیلم است. افسانه‌ها در طول تاریخ وجود داشته‌اند و بسیاری از آنها با نگاه به مسائل واقعی و بعضاً ایده‌آلیستی به وجود آمده‌اند. در ادبیات همه اقوام و کشورها افسانه وجود دارد که مبین فرهنگ، خواسته‌ها، آرزوها و در مواردی عقده‌هاست. بهره‌برداری مناسب و بجا از آنها بسیار سودمند است چنانچه استفاده نادرست هم موجب تخریب و انفعال می‌شود.

۱۸ـ پرده آخر ـ نویسنده فیلمنامه و کارگردان: واروژ کریم مسیحی. بازیگران: داریوش ارجمند، جمشید هاشم‌پور، ماهایا پطروسیان، فریماه فرجامی، حسین محجوب، فرهاد خان‌محمدی، لوریک میناسیان.

داستان فیلم، میان واقعیت و تخیل زندگی و مناسبات یک خانواده قدیمی و متمول را به تصویر می‌کشد. رقابت‌های اعضا و خانواده، رذالت‌ها، تخریب‌ها و آنچه خلاف مبانی رفتار منطقی و نجیبانه نام دارد در سراسر فیلم موج می‌زند.

این اثر اولین فیلم کریم مسیحی است که از نظر کارشناسان شگفت‌آور است، زیرا تعداد کارگردانانی که اولین آثارشان برجسته بوده است زیاد نیستند. به هر صورت واروژ کریم مسیحی در این فیلم استعداد خود را نشان داد و معلوم نیست به چه دلیل کار دومی از وی دیده نشد.

۱۹ـ تابستان ۵۸ ـ محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. فیلمنامه‌نویس و کارگردان: مجتبی راعی. بازیگران: خسرو ضیائی، رحیم هودی، محمود پاک‌نیت، محمد فیلی، محمد احمدی، فریده سپاه‌منصور.

مهاجرت دو دانشجو در قالب اردوهای جهاد سازندگی به سیستان و بلوچستان که پایه تأسیس نهاد جهاد سازندگی به دستور حضرت امام«ره» گردید. سیطره فرهنگ خان‌ها در آن دیار، دانشجویان را عاصی می‌کند. آنها توقع ستم بر مردم عادی روستاها را ندارند. بنابراین هنگامی که مناسبات غیرعادلانه بر ضد منافع اکثریت را می‌بینند تحمل خود را از دست می‌دهند و به فکر تدبیر و اصلاح برمی‌آیند. مجتبی راعی کارگردان متعهد و باذوقی است که تاکنون آثار خوبی ارائه نموده است.

۲۰ـ به خاطر همه چیز ـ کارگردان: رجب محمدین. بازیگران: الیزا جوهری، بلقیس ربیحاوی، فاطمه گودرزی، ماندانا اصلانی، روح‌انگیز مهتدی، گراناز موسوی، ایما مشهدی‌زاده، هوشنگ قوانلو.

مشکلات زنان سرپرست خانوار در همه کشورها مسأله مهمی برای مسئولین سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شود، چرا که با داشتن فرزند و بعضاً عائله دیگر مانند شوهر از کار افتاده یا پدر و مادر پیر ناگزیرند بار سنگین اداره زندگی امروز را بر دوش بکشند. در اغلب کشورها این قبیل زنان بسیار قیمتی تلقی می‌شوند. مثلاً در امریکا به اینان (singlemam) می‌گویند که از منظر افکارعمومی نوعی قداست محسوب می‌شود.

۲۱ـ تیغ آفتاب ـ کارگردان: مجید جوانمرد. تهیه‌کنندگان: یدالله شهیدی، عبدالله علیخانی، حسین فرح‌بخش. بازیگران: داریوش ارجمند، چنگیز وثوقی، محمد صالح علاء، مرحومه هما روستا، شهلا ریاحی، داریوش بابائیان.

قصد قتل برادر توسط خان و دشواری‌های احقاق حق توسط او به دلیل نفوذ و قدرت خان بن‌مایه داستان را تشکیل می‌دهد. کش و قوس و تعلیق‌های داستان برای تماشاگر جذاب است. حسین فرح‌بخش و عبدالله علیخانی زوج سینمائی متعلق به بدنه سینما محسوب می‌شوند که از اول انقلاب فیلم‌های عامه‌پسند زیادی ساخته‌اند. محور فعالیت آنها گیشه و فروش بوده است. بر این اساس ژانرهای عامه‌پسند حسب شرایط روز و ذائقه عامه برای ساخت فیلم را مدنظر داشته‌اند. ایرادی که به آنها وارد است آن است که تلاشی برای استفاده از مدیوم سینما فراتر از فروش به عمل نیاورده‌اند و در این مدت طولانی دغدغه رشد اخلاقی و فرهنگی جامعه از آنها دیده نشده است.

۲۲ـ چاووش ـ کارگردان: مرحوم ساموئل خاچیکیان. فیلمبردار: مرحوم جمشید الوندی (که چندی قبل درگذشت). بازیگران: پرویز پورحسینی، شاهد احمدلو، حسین یاریار، امرالله صابری، محمد ابهری، نفیسه طباطبائی.

قصه‌گوئی اجتماعی، مبنای مرحوم خاچکیان برای عرضه اثری مردم‌پسند گردیده است. شکارچی قدیمی که اکنون توانائی جدی ندارد و تصمیم می‌گیرد با شکار یک گوزن هزینه سفر به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را فراهم آورد که در طول داستان شکارچیان دیگری به رقابت با وی می‌پردازند. مرحوم خاچیکیان از کارگردان‌های باسابقه قبل از انقلاب بود که فیلم‌های متعدد خوب و بد در کارنامه خود داشت. فیلم (شب‌نشینی در جهنم) که در دهه ۴۰ توسط وی ساخته شده مشحون از توهین به عقاید مذهبی مسلمانان است. وی بعد از انقلاب فیلم‌های قابل قبولی مانند (عقاب‌ها) ساخت که جزو پرفروش‌ترین‌ها بود.

۲۳ـ جستجو در جزیره ـ کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. بازیگران: مرحوم خسرو شکیبائی، فریبا کوثری، محمدعلی کشاورز، محبوبه بیات، اکبر معتمدی، حسن رضائی، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی).

سرقت تعدادی قوش از دست کارآگاه جوان و تازه‌کار بندر لنگه که متعلق به سازمان حفاظت محیط زیست بود، بستر داستان را به پیش می‌برد. مهدی صباغ‌زاده کارگردانی متعلق به سینمای بدنه می‌باشد که فیلم‌های نسبتاً پرمخاطبی در ادوار گوناگون ساخته است. فیلم (سناتور) که اوایل دهه ۶۰ ساخته شد با استقبال خوب تماشاگران مواجه گردید.

۲۴ـ حکایت آن مرد خوشبخت ـ کارگردان: رضا حیدرنژاد. بازیگران: فتحعلی اویسی، نیکو خردمند، محمود جعفری، منصور والامقام، پرویز پرستوئی، روح‌الله مفیدی، کتایون ریاحی، پرستو رجبی، علی کفاش عراقی (که تهیه‌کننده فیلم هم می‌باشد.)

داستان زندگی معمولی آدم‌ها و رقابت‌ها و تعارض منافع آنها در مسیر زندگی روزمره روایت می‌شود. در این فیلم نشان داده می‌شود که انسان‌ها با پیش آمدن شرایط غیرقابل گمان شخصیت واقعی و خودمحورانه خویش را نشان می‌دهند.

۲۵ـ جنجال بزرگ ـ کارگردان: سیاوش شاکری، فیلمنامه: سیاوش شاکری (فیلمنامه اولیه: جمال امید، حسن هدایت)

قصه پیرمردی که حاضر نیست پول خود را در بانک بگذارد، ضمن اینکه به دامادش فشار می‌آورده که همسر عقدی خود را زودتر به خانه خود ببرد (همسر مرد دختر پیرمرد است). این دو مطلب زمینه‌ساز اتفاقات و حوادث متنوع و جذاب و شیرینی می‌شوند که مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. فیلم ملغمه‌ای از طنز و داستان‌‌سرائی عامه‌پسند است.

۲۶ـ دخترک کنار مرداب ـ کارگردان: علی ژکان. تهیه‌کنندگان: علی ژکان، علی کفاش عراقی، عزت‌الله جامعی، حسن کفاش عراقی (وی بعداً نام خود را به حسن توکل‌نیا تغییر داد). بازیگران: جمشید مشایخی، کمند امیرسلیمانی، فردوس کاویانی، مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش عمروعاص در سریال امام علی«ع»)، مسعود تکاور (هم‌اکنون کارگردان)، پردیس افکاری، مسعود ولدبیگی.

داستان مردی تنها و منزوی که به دنبال مردی ظاهراً دیوانه می‌رود تا رازی را به وی بگوید. طی طریق یافتن مرد به همراه دختری جوان بیشتر از واقعیت جنبه تخیل به خود گرفته است. علی ژکان هم‌اکنون کارگردان پخته‌ای می‌باشد.

۲۷ـ دو فیلم با یک بلیط ـ فیلمنامه‌نویس و کارگردان: داریوش فرهنگ. بازیگران: داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، افسانه بایگان، شهلا ریاحی، سیامک اطلسی، آتیلا پسیانی.

زندگی اهالی دست‌اندرکار سینما (کارگردان، بازیگران و تهیه‌کنندگان) در این فیلم به تصویر کشیده شده است. مشکلات حادث شده برای هرکدام از سازندگان و دست‌اندرکاران فیلم و گرفتاری‌های عادی مانند همه مردم معمولی، به اثر جذابیت خاصی داده است. کارگردان که ناچار به استفاده از بازیگری شبیه بازیگر اصلی شده است، دشواری‌های غیرقابل تصوری را تحمل می‌کند تا محصول به موقع آماده شده و به جشنواره برسد. فیلم از منظر توضیح زندگی و مشکلات سینماگران جذاب است.

۲۸ـ در آرزوی ازدواج ـ فیلمنامه‌نویس (اصغر هاشمی، فریدون جیرانی). کارگردان: اصغر هاشمی. بازیگران: بیژن امکانیان، کمند امیرسلیمانی، جمشید لایق، مهدی فتحی، اکبر عبدی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش).

فیلم به مسأله جوانان و اشتغال آنان به نحو مبسوط می‌پردازد. زندگی طبقات متوسط و فرودست به دلیل حساسیت درآمدی و التهابات منبعث از آن بسیار جالب توجه است. تنش‌هائی که به دلیل بیکاری در زندگی این طبقات به وجود می‌آید بعضی اوقات تا مرحله فروپاشیدن کانون خانواده هم پیش می‌رود.

۲۹ـ سایه خیال ـ کارگردان: حسین دلیر. فیلمنامه: مسعود جعفری جوزانی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، مرحوم حسین ‌پناهی، مرحومه خیرآبادی، گوهر خیراندیش، مرحوم جلال مقدم، حمید جبلی، فردوس کاویانی، فتحعلی اویسی و منوچهر آذری.

توسط نویسنده یک شخصیت خیالی خلق و با او زندگی می‌کند. وقایع تخیلی ریشه در واقعیات زندگی معمولی دارند هر چند به دلیل سختی و صعوبت پذیرش آن دشوار به نظر برسد. زندگی در کنار مخلوقات ذهنی نویسنده، هر چند به خیالپردازی نزدیکتر است اما برگرفته از کنش و واکنش‌های روزمره آدمیان است.

۳۰ـ راز کوکب ـ کارگردان: کاظم معصومی، بازیگران: شهلا میربختیار، بهزاد فراهانی، حسین پناهی، پرویز پور حسینی، مهرانه مهین ترابی، و مروحومه رقیه چهره آزاد

زندگی طبقه فرودست در همه آثار سینمائی بارها به تصویر کشیده شده است. از آنجا که رنج‌های این طبقه معمولاً به نحو بارزی هم‌ذات‌پنداری مؤثری با تماشاگر برقرار می‌سازد، دارای کشش دراماتیک زیادی است. فیلم‌های معروف تاریخ سینما در غرب و شرق عمدتاً بر محور زندگی و رنج طبقات فرودست ساخته شده‌اند که به همین علت با استقبال مردم مواجه گشته‌اند. تهییج عاطفی تماشاگر با نمایش درد و رنج این طبقه که معمولاً با ستم و نابرابری همراه است، بعضاً اشک تماشاگران را هم درآورده است. فیلم‌هایی نظیر اسپارتاکوس، بن‌هور، دزد دوچرخه از سینمای هالیوود و قیصر از سینمای ایران تصویرگر درد و رنج مردم طبقه ضعیف کوچه و بازار است. سینمای هندوستان اساساً بر ساخت و عرضه آثاری بنا نهاده شده است که کارگران فقیر را با پول اندکی سرگرم کند. این سیاست موجب گسترش و اعتلای صنعت سینمای هند و بازگشت سرمایه مصرف شده در ساخت فیلم‌ها شده است، هر چند در سال‌های اخیر گرایش سینماگران هندی به طبقه متوسط شهری معطوف گردیده است که قطعاً بی‌ارتباط با توسعه اقتصادی و افزایش درآمد سرانه آن کشور نیست. والسلام

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمائی وزارت ارشاد و فرهنگ فیلمهای سینمای ایران تألیف جمال امید)

25فوریه/18

عالم انقلابی تبریز

                                            

فرازهایی از حیات علمی و مبارزاتی آیت‌الله میرزا ابوالحسن حسینی‌انگجی‌تبریزی

قلمرو غیرت و مقاومت

امت مسلمان خطه‌ آذربایجان ضمن اینکه کاروانی از دانشمندان وارسته را در بوستان با طراوت خویش پرورش داده‌اند، در برابر طوفان‌هایی که به جامعه‌ اسلامی یورش آورده‌اند، به مقاومت و پایداری برخاسته‌اند. صلابت نهاد مرجعیت و روحانیت در برابر گرفتاری‌های اجتماعی و سیاسی مردم باعث شده است که این فرزانگان با حمایت مؤمنانی آگاه و اهل بصیرت از نفوذ خطرناک بیگانگان در عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی، جلوگیری کنند. چنانکه در قیام تنباکو که به رهبری میرزا محمدحسن شیرازی صورت گرفت، آیت‌الله حاج میرزا جوادآقا تبریزی (از شاگردان شیخ انصاری، تندیس علم و تقوی) در این خیزش فراگیر نقش مؤثری ایفا کرد.(۱)

تلاش‌های پیگیر علما و غیورمردان آذربایجان در گسترش انقلاب مشروطه ستودنی و انکارناپذیر است، اما وقتی غرب‌زدگان و ملی‌گرایان فاصله گرفته‌ از دیانت و فضیلت، در این حرکت رسوخ و آن را منحرف کردند، علمای تبریز برای مقابله با این کودتای خزنده، به میدان آمدند. هنگامی که رضاخان روی کار آمد و با سنت‌ها و شعائر مذهبی و مراکز حوزوی به مخالفت برخاست، میرزا صادق تبریزی و سیدابوالحسن انگجی، ماهیت ضددینی او را افشا کردند. نقش مشاهیر و روحانیان آذربایجان، خصوصاً نام‌آوران تبریز در شکل‌گیری گسترش و اوج گرفتن نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی نیز برجسته، مهم و آمیخته به مباهات است.(۲)

امام خمینی فرمودند: «آذربایجان همیشه در این مسائل [نهضت‌ها] پیشقدم بوده است. از قبل از مشروطه و در خود مشروطه و بعدها و علمای آذربایجان در این مسائل رنج دیده‌اند. آذربایجان با آن غیرت و دیانتی که [اهالی آن داشته‌اند] همیشه در مقابل چیزهایی که کشور ما را تهدید ‌کرده‌اند و یا خدای نخواسته دیانت ما را، کوشا بوده‌اند.» (۳)

و در جای دیگر می‌فرمایند: «آذربایجان همیشه طرفدار اسلام و برای دفع ظلم پیشقدم بوده است. آذربایجانی که در صدر مشروطیت آن زحمات را کشید و بعد [شیخ محمد] خیابانی آن کارها را کرد. در زمان ما از آذربایجان قیام شد بر ضد رضاخان. آذربایجان همیشه در صف اول بوده است برای مخالفت با اشرار و برای پیشبرد اهداف اسلام.»(۴)

مقام معظم رهبری نیز تصریح کرده‌اند: «از نهضت مشروطیت تا امروز، آذربایجان همیشه در صفوف مقدم خط اسلام و تبعیت از رهبری اسلامی و مقابله با دشمنان قرار داشته است، همین نقاط قوت، دشمن را مأیوس می‌کند، شما مردم [آذربایجان] آزموده‌ای هستید که از انتخابات مختلف سربلند و روسفید بیرون آمده‌اید.»(۵)

آیت‌الله انگجی در زمره‌ فقهایی است که نه تنها خود در خط مقدم نبرد با تباهی قرار داشت، بلکه نامدارانی را تربیت کرد که در این عرصه پیشتاز و پیشگام بودند. کارنامه‌ پربار این عالم عامل را اجمالاً مرور می‌کنیم.

 

تولد و تحصیلات

خاندان انگجی از سادات حسینی هستند. در سال ۱۲۸۲ ق/ ۱۲۴۴ ش میرزا محمدآقا فرزند آقامیرزا ابوالحسن نامیده شد،(۶)

انگش یا انگج به گودالی کم‌عمق گفته می‌شود که برای تقسیم آب از موضعی به جاهای دیگر حفر می‌کنند. محله‌ انگج در سابق چنین وضعی را داشته است.(۷)

این طایفه از خاندان‌های اصیل، معروف و باشرافت تبریزند و از میان آنان رجال برجسته‌ای برخاسته‌اند.(۸)

پدر ایشان مردی فاضل و موسوم به شیخ شریعت بود و رجال‌نگاران او را در شمار معاریف آذربایجان آورده‌اند.(۹)سیدابوالحسن بعد از پرورش در بیت دانش و دیانت، نخست در تبریز دروس مقدماتی ادبی، دینی و اخلاقی و بخش مهمی از ریاضیات را آموخت. آنگاه سطوح حوزه در فقه و اصول را در محضر آیات محترم آقامیرفتاح سرابی و میرزا محمود اصولی فراگرفت و به گفته خود دو جلد قوانین‌الاصول را از بدو تا ختم نزد مرحوم اصولی خواند. وی در سال ۱۳۰۴ هجری عازم عتبات عراق شد و در حوزه‌  نجف در بحث‌های استدلالی خارج فقه و اصول شیخ‌محمدحسن ممقانی، فاضل ایروانی، حاج میرزا حبیت‌الله رشتی و شیخ‌محمدعلی کاظمینی حاضر شد تا به اجازاتی از اساتید خود نایل گشت. وی در سال ۱۳۰۸ ق. به زادگاه خویش بازگشت و به فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی روی آورد.(۱۰)

 

کمالات علمی و اخلاقی

آیت‌الله انگجی در کنار اجتهاد، به تحصیل مکارم اخلاقی توجه داشت. ملاعلی واعظ خیابانی همشهری، همسن و مصاحب او می‌نویسد: «آن مرحوم یکی از مجتهدان طراز اول ایران و از مراجع احکام شرعی و فقهی قرن چهاردهم هجری و مراتب اجتهادش مورد تأیید امثال و اقرانش است. او عالمی اهل وقار، متانت و برخوردار از ابهت روحانی بود. به‌رغم توانایی‌های علمی و فکری و تبحّر در معارف منقول کم سخن می‌گفت. کراراً مسئله مهمی را از ایشان می‌پرسیدم تا به تفصیل بیان فرماید، اما صرفاً به جوابی کوتاه اکتفا می‌کرد. حافظه‌ای شگفت داشت و حاضرالفتوی بود و غالباً جواب مسائل را بدون مراجعه به منابع مورد نظر تحریر و تقدیر می‌نمود. در امر به معروف و نهی از منکر متصلب بود و برای ترویج اعتقادات و احکام تعصب داشت. در انجام وظایف شرعی و اجرای حدود الهی و خنثی کردن بدعت‌ها و انحرافات هیچ‌گونه مسامحه‌ای نداشت و مصداق بارز آیه‌ «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لومه لائم(۱۱) بود.»

سالی در رؤیت هلال ماه شوال‌المکرم اختلافی به وجود آمد. کارگزاران دولتی و برخی مردم افطار کردند، ولی چون این موضوع برای آقا ثابت نشده بود و ایشان بدون اعتنا و در عین استیلای عوامل حکومتی، فردای آن روز را عید اعلام و نماز عید فطر را اقامه کرد و اهالی در منزل به دیدنش آمدند.(۱۲)

میرزا محمدعلی مدرس تبریزی که محضر ایشان را درک کرده بود، از این مربی عالیقدر خویش چنین یاد می‌کند:

«سیدابوالحسن حسینی فرزند حاج میرزا محمد فرزند محمدعلی فرزند ابوالخیر فرزند عبدالباقی فرزند عبدالوهاب حسینی از بزرگان علما، مراجع تقلید زعمای حاضر ما و حاوی فروع و اصول، فنون ادبی و عربی است. دانشمندی محقق، اهل دقت و ژرف‌کاو که علاوه بر مراتب علمی از کمالات معنوی برخوردار بود. در مکارم اخلاقی منحصر به فرد و اجداد طاهرین خویش را وارث بالاستحقاق بود. اجتهاد و فقاهتش مسلم مخالف و موافق و مورد تصدیق همه بود. او از اکابر اساتید این نگارنده است.»(۱۳)

رجال‌نگار معاصر مرحوم محمدشریف رازی نوشته است:

«آیت‌الله آقای حاج میرزا ابوالحسن انگجی تبریزی از مراجع تقلید و فقهای درجه اول آذربایجان و بلکه ایران به شمار می‌رود بعد از نیل به مقام اجتهاد، به تلاش‌های ارشادی، احیای ارزش‌های دینی و جلوگیری از منکرات، اقامه‌ جماعت، تدریس و تألیف اهتمام ورزید. در ادای وظایف دینی و شرعی، کوتاه نمی‌آمد و از هیچ مقامی در این مسیر هراس به دل راه نمی‌داد.»(۱۴)

میرزا محمدعلی معلم حبیب‌آبادی می‌گوید:

«مرحوم حاج میرزا ابوالحسن از بزرگان علما و فقهای عصر خود بود. او از دانشوران محقق و معارف رجال به شمار می‌رود که در علوم ادبی آگاهی کافی داشت.»(۱۵)

شرح‌حال‌نگاران دیگر نیز مقامات علمی و معنوی این مجتهد والاتبار را ستوده‌اند و از زهد، پارسایی، پرهیزگاری و حرکت‌های اصلاحی او برای گسترش ارزش‌های الهی در میان جامعه سخن گفته‌اند و تلاش‌های مبارزاتی و تکاپوهای سیاسی وی را مورد توجه قرار داده‌اند.(۱۶)

 

تدریس و تلاش‌های آموزشی

آیت‌الله انگجی صبح‌ها در حوزه علمیه تبریز مجلس درس در موضوع خارج فقه و اصول برگزار می‌کرد او از استوانه‌های این کانون دینی و علمی به شمار می‌آمد و به عنوان فقیهی جامع‌الشرایط تمام ابواب فقهی را با مدارک آن در حافظه داشت او با چنین توانایی شگفتی به همراه مدرسان مبرزی چئن آیات ارجمند آقامیرزا صادق تبریزی حاج‌میرزا یوسف مجتهد تبریزی می‌کوشید این حوزه را علاوه بر ارتقای علمی و حفظ جنبه‌های دینی و ارشادی در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی درخشان و تأثیرگذار نماید، به گونه‌ای که وقتی  مبانی اعتقادی و شرعی یا عزت مؤمنان و امت مسلمان مورد مخاطره قرار می‌گرفت، از جانب زعمای این حوزه زنگ خطر به صدا درمی‌آمد و پرچم دفاع از اسلام و قرآن برافراشته می‌شد.(۱۷)

 

پرورش‌یافتگان پرمایه

۱٫ آیت‌الله حاج‌میرزا فتاح شهیدی (۱۲۹۶ ۱۳۷۲ ق)، از فقهای بزرگ و نماینده آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی در سرزمین آذربایجان که در ایام اشغال این منطقه توسط ایادی حزب دموکرات و توده در تبریز ثابت و استوار ماند و از حریم تشیع دفاع کرد.(۱۸)

۲٫ شهیدشیخ محمد خیابانی (۱۲۹۷ ۱۳۳۸ ق)، که دوره عالی فقه و اصول را نزد آیت‌الله انگجی آموخت. او در سنین جوانی در مدرسه طالبیه تبریز برای طلاب سطوح عالی تدریس می‌کرد.  زندگی وی پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ۱۳۲۴ ق وارد مرحله‌ نوینی شد. او در کسوت روحانیت در برابر سپاه عین‌الدوله به دفاع از مردم پرداخت. در سی سالگی از سوی اهالی تبریز به مجلس شورای ملی راه یافت و در این سنگر مهم به مخالفت با اولتیماتوم روسیه که در واقع نوعی تهدید و باج‌خواهی ظالمانه از مردم مظلوم ایران بود برخاست. خیابانی در واکنش به قرارداد شوم وثوق‌الدوله که با دولت انگلستان منعقد کرده بود، قیامی فراگیر را ترتیب داد و حرکتی پرشکوه را در این راستا رقم زد. این خیزش پیروزمندانه‌ اهالی تبریز به رهبری او پنج ماه تمام استمرار یافت.

اگرچه وثوق‌الدوله از نخست‌وزیری عزل شد و مشیرالدوله روی کار آمد، اما او مخبرالسلطنه را به سمت والی آذربایجان و در هم شکستن قیام خیابانی منصوب کرد و او هم با همکاری قزّاق‌های روسی این حرکت را در هم شکست و خیابانی هم در ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ ش به شهادت رسید.(۱۹)

۳٫ شیخ غلامحسین تبریزی(۱۳۰۳ ۱۴۰۰ ق)، وی نه تنها یک دوره درس خارج را در خدمت مرحوم انگجی آموخت، بلکه در ماجرای جنبش علمای تبریز علیه رژیم رضاخان با استادش همگامی داشت. نقش وی در این حرکت سیاسی چنان مؤثر بود که سرلشکر امیر طهماسبی فرمانده لشکر آذربایجان گفته بود، «من اول این شیخ را اعدام می‌کنم و بعد به تهران خبر می‌دهم.» به همین دلیل آن مرحوم به مدت هشت ماه در اختفا به سر برد و سرانجام به مشهد رضوی مهاجرت کرد.(۲۰)

۴٫ سیدابراهیم دروازه‌ای موسوی (۱۳۱۳ ۱۳۱۸ ق)، وی بعد از فراگیری مقدمات و سطوح به درس آیت‌الله انگجی و دیگران در خارج فقه و اصول حاضر و به مقام اجتهاد نایل شد. موسوی دروازه‌ای در تدریس و تفهیم کتب درسی و تقریر و تبیین مطالب علمی مهارت و تبحّر خاصی داشت. آن عالم وارسته در برخورد با مردم گشاده‌رو، مهربان و فروتن بود و از هرگونه خودپسندی، تعیّن و تشخص‌گرایی اجتناب می‌کرد. نفوذ فوق‌العاده و محبوبیت خاصی که در میان اقشار گوناگون داشت، ولی به دنبال عناوین فریبنده نبود. در مقابل ارباب زر و زور، صلابت خاصی از خود نشان می‌داد و عزت نفس خویش را با هیچ چیزی معامله نمی‌کرد. زندگی ساده آمیخته با قناعت داشت.(۲۱)

۵٫ سیداسماعیل اصفیائی (۱۳۲۸ ۱۴۱۰ ق)، آن مرحوم بعد از فراگیری سطوح عالی فقه و اصول در محضر آیت‌الله انگجی و سیدمرتضی خسروشاهی، خود به تدریس، ارشاد مردم و تألیف پرداخت. وی از تزکیه نفس و تهذیب درون غافل نبود و با وجود صعود به قله‌های کمال و معرفت هیچ‌گونه ادعایی نداشت. هنگامی که ماجرای پیشروی در تبریز به وجود آمد اصفیایی همگام با دیگر علمای مبارز علیه این فتنه وارد عرصه شد و با افشاگری‌ها و صدور بیانیه‌هایی مبارزه با وی و رژیم طاغوتی پهلوی را پی گرفت.(۲۲)

مرحوم آیت‌الله انگجی شاگردان بسیاری را تربیت کرد که اسامی برخی از آنان عبارتند از: میرزا محمدعلی اهدی (متوفی ۱۴۲۶ ق)، سید عبدالحجت ایروانی (متوفی ۱۳۹۵ ق)، شیخ هدایت‌الله غروی تبریزی (متوفی ۱۴۰۷ ق)، شیخ مرتضی چهرکانی (متوفی ۱۳۸۱ ق)، سید احمد خسروشاهی (متوفی ۱۳۹۷ ق)، میرزا عبدالعلی آخوندی (متوفی ۱۴۳۳ ق)، میرزا محمود اصولی‌خویی (متوفی ۱۳۱۴ ق) و…

 

 آثار

آیت‌الله انگجی به موازات تدریس، فعالیت‌های ارشادی و فرهنگی، در امر تألیف و تحقیق جدی و کوشا بود و آثار ذیل را به نگارش درآورد:

۱٫ ازاحه الالتباس عن حکم المشکوک فیه من اللباس، که در سال ۱۳۱۶ ق به طبع رسیده است.(۲۳)

۲٫ حاشیه بر کتاب ریاض المسایل فی بیان احکام الشرع بالدلیل تألیف سیدعلی طباطبایی که در واقع خود شرحی بر کتاب النافع فی الاختصار الشرایع است.(۲۴)

۳٫ کتاب حج، حاوی مباحث مبسوط استدلالی که شرحی بر بخش حج از کتاب شرایع الاسلام است.(۲۵)

۴٫ شرح شرایع الاسلام محقق حلّی که آقابزرگ تهرانی در زمره آثارش معرفی کرده است.(۲۶)

۵٫ رساله عملیه، حاوی فتاوی درباره احکام، موازین و اعمال شرعی که مورد مراجعه مقلدان وی بوده که مندرجات آن به زبان فارسی است.(۲۷)

۶٫ رساله‌ای در لباس مشکوک، که چاپ شده است.(۲۸)

۷٫ شرح باب المیراث من نجاه العباد فی یوم المعاد از شیخ محمدحسن نجفی

۸٫ حاشیه علی فرائد الاصول شیخ انصاری

۹٫ حاشیه بر مکاسب شیخ اعظم انصاری

۱۰٫ رساله طهارت، اثری است استدلالی در باره طهارت

۱۱٫ رساله صلوه کتابی است که حاوی مباحث مستدل در موضوع نماز(۲۹)

۱۲٫ رساله‌ای در قالب پرسش و پاسخ، موضوع این اثر از بحث تقلید آغاز می‌گردد و در ادامه ضمن بیان اوصاف و ویژگی‌های فقیهی که جایزالتقلید است، احکام تفصیلی درباره طهارت، نماز، روزه، خمس، زکات و دیگر موضوعات شرعی آمده است، این کتاب به سال ۱۳۴۰ ق در تبریز چاپ شد.(۳۰)

۱۳٫ حاشیه‌ای بر بخشی از مطالب کتاب اوثق الوسایل به قلم میرزا موسی تبریزی (از شاگردان شیخ انصاری) که خود حاشیه‌ای بر رسایل شیخ اعظم است.(۳۱)

 

برنتابیدن استبداد و سلطه‌ اجانب

جور و ستم قاجارها و نیز ضعف کارگزاران حکومتی در برابر بیگانگان، طمع‌ورزی و فساد مالی درباریان که خود زمینه استیلای همه جانبه استعمار بر ایران را فراهم آورده بود از یک سو و توجه به آموزه‌های دینی چون امر به معروف و نهی از منکر، عدالت‌خواهی  و دفع ظلم و تجاوز، از جانب دیگر، موجب شد که علما و مردمان مؤمن به صحنه‌های سیاسی اجتماعی وارد شوند و حرکتی به نام انقلاب مشروطه را به وجود آورند که در آغاز جریانی متکی بر موازین اسلامی بود. خواست نیروهای مبارز، بازگشت به ارزش‌های دینی، عدالت و اجرای احکام شرعی بود. علمای تبریز با چنین اهدافی در رأس حرکت‌های ضداستبدادی قرار گرفتند. آیت‌الله سیدابوالحسن انگجی که چهره سرشناس فقهای آذربایجان بود، به همراه آیت‌الله میرزا صادق تبریزی (متوفی ۱۳۵۱ ق) نخست از مشروطه در نظر و عمل حمایت کرد، اما تحولات بعدی و انحرافاتی که بر اثر دخالت‌های بیگانگان و عوامل وابسته به آنها، در این نهضت به وجود آمد باعث شد از سرنوشت چنین خیزشی ناراضی گردد و ضمن اصرار بر مشروطه مشروعه با رویه غرب‌زدگان و افراد متجددی که در این جنبش نفوذ کرده بودند مخالفت کند و چون تلاش‌هایش برای جلوگیری از خلاف‌های افراد انقلابی‌نما بی‌اثر ماند، خود را کنار کشید و به مشروطه غرب‌زده اقبالی نشان نداد.(۳۲)

شخصی به نام سیدمحمد شبستری معروف به ابوالضیاء از روشنفکران مشروطه‌خواه در جریده‌ای که آن ایام منتشر می‌کرد، در روزنامه مجاهد ارگان سوسیال دموکرات، به آیت‌الله سیدمحمد کاظم یزدی از مراجع تقلید نجف اشرف اهانت و از این فقیه دوراندیش بدگویی کرد. با پافشاری علمای مشروعه‌خواه به رهبری آیت‌الله میرزا ابوالحسن انگجی مجتهد مقتدر تبریز پاهای این روزنامه‌نگار خاطی و متخلّف را به فلک بستند و او را از تبریز تبعید کردند.(۳۳)

هنگامی که روس‌ها تبریز را اشغال و این شهر را دچار ناامنی و آشوب کردند، کنسول روس به منزل آیت‌الله انگجی آمد و خطاب به وی گفت: «چون تبریز ناامن است، این پرچم ما را بر سر در خانه‌ خویش نصب نمایید تا مأموران ما از شما حفاظت کنند.» ایشان فرمود: «اولاً تا به حال اینجانب زیر پرچم امام زمان(عج) بوده‌ام و زیر هیچ علمی نرفته‌ام و نخواهم رفت. ثانیاً عامل اصلی این آشوب و آشفتگی نیروهای شما هستند. اگر از تبریز بیرون بروید، شهر به امنیت کامل دست می‌یابد.» کنسول روس شگفت‌زده، منزل ایشان را ترک کرد.(۳۴)

 

مخالفت با منکرات و مفاسد

سرلشکر محمدحسین آیرم افسر دیویزیون قزاق بعد از کودتای رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ شمسی، مورد توجه سردار سپه قرار گرفت و به عنوان فرمانده بریگاد مستقل شمال در رشت به امور نظامی پرداخت و سپس به جای امیر طهماسبی امیر لشکر آذربایجان شد و در تبریز استقرار یافت.

آیرم که فردی فاسد، عیاش و متکبر بود، در روز عاشورا به فسق و فجور پرداخت و همراه زنان بدنام به میگساری مشغول شد. این موضوع با توجه به این که مقارن با ایام سوگواری‌های محرم بود بر علما و اهالی تبریز گران آمد و مردم با هدایت روحانیون در مخالفت با این منکر آشکار دست به تظاهرات زدند. آیت‌الله انگجی که این خشم مقدس را رهبری می‌کرد، طی سخنانی در تقبیح اعمال منافی عفت آیرم گفت:

«در سالروز حماسه پرشکوه عاشورا که شیعیان مشغول عزاداری هستند کارگزاری تبهکار‌ به تبعیت از یزید بن معاویه، شراب می‌خورد و تظاهر به بی‌عفتی می‌کند. این ابتذال غیر قابل تحمل است.»

بعد از اعتراض علما و اهالی تبریز به این فساد، رضاخان که تازه قدرت را به دست گرفته بود. سپهبد امیراحمدی را مأمور رسیدگی به این موضوع کرد. امیراحمدی به‌محض ورود به تبریز با آیت‌الله انگجی ملاقات کرد. در این دیدار آن فقیه فرزانه با نارحتی تمام گفت که در اولین فرصت این مرد فاسد و ملعون را از تبریز بیرون کنید، در غیر این صورت مردم با غیرت، او را با سنگ و چوب به هلاکت می‌رسانند. امیراحمدی به آیت‌الله انگجی قول داد که چنین می‌کند و برای اینکه مردم، آیرم را نکشند، او را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد.

بعد از این واقعه آیت‌الله انگجی از حکومت رضاخان رویگردان شد و خاطرنشان ساخت برای من غیرقابل تحمل است که حافظ ناموس و حیثیت عمومی میگساری نماید و آشکار مرتکب فساد و منکرات گردد. امید آنکه پای رضاشاه از این سرزمین کنده شود و حاضرم بمیرم به شرطی که این موضوع تحقق یابد.(۳۵)

حاج میرزا هادی حکیم از اطبای ویژه محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار بود پسرش به فساد و ارتباط با زنی فاسقه متهم شد و چون این اتهام برای آیت‌الله انگجی ثابت شد، دستور داد بر وی حد جاری سازند.(۳۶)

 

قیام علیه رضاخان

پس از آنکه رضاشاه زمام امور را در دست گرفت، خودکامگی، روش استبدادی و دیکتاتوری را در برنامه خود قرار داد. ظهور سلسله پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه از همان ابتدا در امتداد استقرار نظام سلطه جهانی و استعمار انگلستان صورت پذیرفت. حکومت رضاخان به بهانه‌ ملی‌گرایی افراطی و با تأکید بر باستان‌گرایی، به حاشیه راندن اسلام و ارزش‌های دینی را در برنامه خود قرار داد. تغییر کلاه و لباس توسط این رژیم بخشی از برنامه فرنگی کردن ایران بود. تغییر لباس به وسیله تهدید و ارعاب مقدمه‌ای برای کاهش مقاومت و حساسیت مردم مؤمن نسبت به حجاب و در نهایت برداشتن آن بود.(۳۷)

در تبریز حدود سه سال از خیزش مردم به رهبری علما علیه فساد آیرم سپری شده بود که مسئله متحدالشکل کردن لباس اهالی مطرح شد. غیورمردان این خطه پیرو هشدارها و افشاگری‌های روحانیون درباره عواقب این تهاجم فرهنگی علیه سنت‌های دینی در اعتراض به توطئه مزبور علیه حکومت پهلوی اول قیام کردند به گفته شاهدان عینی در سال ۱۳۰۷ ش وقتی با زور و تهدید کلاه مردم را عوض می‌کردند، عده‌ای از اهالی به صورت خودجوش از محله دوه‌چی به راه افتادند. در مدخل بازاری با همین عنوان، در سکوی مسجد، سیدعلی آقا، پدر آیت‌الله سیدمحمد حجت کمره‌ای، برای معترضان سخنرانی کرد. جماعت تظاهرکننده به زبان ترکی، نوحه‌ای را خواندند که مضمون آن چنین بود: «امام زمان(عج) کجاست که به دادخواهی ما بیاید، خدایا فرمان بده او به یاری ما بیاید.» و سپس مردم به سوی مسجد جامع حرکت کردند و از آنجا به منزل آیت‌الله انگجی رفتند.

 با اجتماع مردم در منزل مراجع تقلید به‌خصوص در بیت آیت‌الله انگجی بازار بزرگ تبریز بسته شد، این تعطیلی مرکز نبض اقتصادی شهر آن هم در یک روز عادی خیزش مردم را تشدید کرد. یکی از نیروهای امنیتی که برای پراکنده کردن مردم به میان آنان رفته بود، به دست تبریزی‌های خشمگین به هلاکت رسید. با وقوع این حادثه، رژیم برای سرکوبی قیام، لشکر مجهز و مسلح به جانب این شهر گسیل داشت و در شهر حکومت نظامی اعلام شد و متعاقب آن منازل رهبران مذهبی مردم به محاصره‌ نیروهای مسلح درآمد. بلافاصله دستور دستگیری میرزاصادق آقا و سیدابوالحسن انگجی از مرکز صادر شد و در روز ششم دی ماه سال ۱۳۰۷ ش علمای معترض تبریز دستگیر و تبعید شدند.(۳۸)آیت‌الله انگجی به تبعیدگاه سمنان رفت و از آن پس مدتی مجاور آستان قدس رضوی بود تا آن که به تبریز بازگشت و به درس و بحث، ارشاد مردم و تألیف مشغول شد.(۳۹)

آیت‌الله حاج شیخ حسین برقی اهدی در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«هنگامی که در حوزه تبریز مشغول تحصیل بودم، قیام علما و مردم علیه رضاشاه شکل گرفت، مردم مغازه‌ها را بستند، اعتصاب کردند و علیه خلاف‌های رژیم پهلوی اول به خیابان‌ها آمدند و مخالفت خود را با این دستگاه استبدادی اعلام کردند. علما در این حرکت بزرگ جلودار بودند و مردم را علیه رضاخان بسیج می‌کردند. رهبری نهضت را مرحوم میرزا صادق آقا و مرحوم انگجی بر عهده داشتند.  وضع چنان شد که دولت به‌ناگریز لشکری را به تبریز فرستاد و حکومت نظامی اعلام شد. منزل این دو بزرگوار نیز تحت محاصره قوای نظامی درآمد و شبانه این دو عالم را دستگیر و تبعید کردند.»(۴۰)

امام خمینی در بیاناتی به این خیزش مقدس و مردمی اشاره دارند:

«در زمان ما از آذربایجان قیام شد بر ضد رضاخان مرحوم آقامیرزا صادق آقا و مرحوم انگجی و بعضی دیگر از علمای آذربایجان قیام کردند، تبعید شدند. مدت‌ها در تبعید بودند.»

سرانجام آیت‌الله انگجی بعد از هفتادوپنج سال عمر بابرکت و بر جای گذاشتن کارنامه‌ای نورانی از خود، در عرصه‌های علمی، ارشادی و مبارزاتی در هجدهم ذیقعده ۱۳۵۷ ق مطابق هفدهم دی ماه سال ۱۳۱۷ شمسی به سرای باقی شتافت و پیکرش در مقبره خانوادگی تبریز دفن شد.»(۴۲)

 

بازماندگان فاضل و مبارز

 ۱٫ مرحوم آیت‌الله سیدحسن انگجی، فرزند ارشد آیت‌الله انگجی است که در ۱۳۱۳ ق متولد شد. مقدمات و سطوح را از علمای تبریز به‌خصوص والد ماجدش و میرزا صادق‌آقا تبریزی آموخت. آنگاه به قم هجرت کرد و از محضر حضرات آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری و سیدمحمد کوه‌کمره‌ای در معارف منقول بهره برد. سپس به زادگاه خویش بازگشت و به تدریس، ارشاد مردم و اقامه جماعت در مسجد جامع تبریز مبادرت کرد. او تندیس وقار، متانت و ابهت روحانی بود.(۴۳)

در پی قیام نوزدهم دی ۱۳۵۶ ش در تبریز آیات محترم سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و سیدحسن انگجی در ۲۷ بهمن این سال با صدور اعلامیه‌ای مردم همیشه در صحنه تبریز را به حضور در عزای عمومی اربعین شهدای حماسه خونین قم دعوت کردند. این مراسم خیزش باشکوهی را رقم زد که رهبری آن را این دو بزرگوار عهده‌دار بودند، حرکتی که اربعین‌های دیگری را به وجود آورد و در روند گسترش، اوج گرفتن و پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود.(۴۴)

 پس از ورود امام به پاریس، مرحوم انگجی و شهید قاضی طباطبایی طی تلگرامی مشترک خطاب به رئیس جمهور وقت فرانسه، کمال مراقبت، تأمین حفاظت و امنیت شخصی و نهایت احترام درباره امام را سفارش کردند.(۴۵)

آیت‌الله شیخ مرتضی بنی‌فضل گفته است:

«از آغاز نهضت امام خمینی این دو عالم در درجه اول و پیشرو بودند. در عاشورای سال ۱۳۵۷ ش. که راه‌پیمایی سراسری در همه جای ایران گسترش یافت، از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، اعلامیه‌ خلع شاه از سلطنت صادر و مقدر شد که علمای طراز اول نواحی مهم کشور آن را تأیید کنند. در تبریز تنها سه نفر این اعلامیه را صادر کردند. آیات ارجمند قاضی طباطبایی، سیدحسن انگجی و سیدمحمدعلی انگجی.»(۴۶)

حجت‌الاسلام و المسلمین سیداسماعیل موسوی می‌گوید:

«آن روزی که در تبریز لانه فساد حزب رستاخیز به آتش کشیده و استاندار برکنار شد و به جایش شفقت روی کار آمد، کوشید از علمای آذربایجان تأییدیه بگیرد تا شاه بر مسند حکومت بماند. او از مرحوم سیدحسن انگجی خواست به عنوان اولین نفر این نامه را امضا کند، ولی ایشان قبول نکرد، زیرا در مسایل سیاسی اجتماعی همواره با آیت‌الله قاضی هماهنگ بود و هرجا که آن شهید اعلامیه و یا نامه‌ای را تأیید نمی‌کرد، وی نیز امضا نمی‌کرد.»(۴۷)

آیت‌الله قاضی به دلیل احترام ویژه‌ای که برای مرحوم سیدحسن انگجی قائل بود، در مسایل مبارزاتی و انقلابی اکثر جلسات علما را در منزل وی ترتیب می‌داد و تمام اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی که در راستای همگامی و حمایت از نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی تنظیم می‌شدد، نخست آیت‌الله انگجی امضا می‌کرد و بعد شهید قاضی.(۴۸)

سرانجام این عالم عامل در ۱۵ صفر ۱۴۰۱ ق مطابق دوم دی ۱۳۵۹ ش در تبریز رحلت کرد و پیکرش به قم انتقال یافت و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) دفن شد.(۴۹)

۲٫ مرحوم آیت‌الله حاج سید محمدعلی انگجی، متولد ۱۳۱۵ ق در تبریز، که معارف مقدماتی و سطوح حوزه را در زادگاه خویش نزد پدر و دیگر مدرسان حوزه‌ی این دیار فراگرفت، آنگاه در قم به درس آیات محترم حائری یزدی و حجت کوه‌کمره‌ای حاضر شد تا آنکه به درجه اجتهاد رسید. آنگاه به مولد خویش مراجعت کرد و به تدریس، تربیت شاگردان، اقامه جماعت و تلاش‌های سیاسی اهتمام ورزید. وی به درخواست مردم و علمای تبریز، در دوره هفدهم نماینده مجلس شورای ملی شد تا از حقوق شرعی و قانونی مردم دفاع کند.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش. دستگیر، اما با وساطت آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی آزاد شد.(۵۰) وی که در بیت علم و تقوا پرورش یافته و در سنین جوانی همراه پدرش طعم تلخ تبعید و دوری از وطن را چشیده بود، فساد و ستم رژیم استبدادی پهلوی را برنتابید و با انتشار بیانیه‌ها، اطلاعیه‌ها و پیام‌ها و نیز سخنرانی‌های افشاگرانه در برهه‌هایی از نهضت اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی حضوری تأثیرگذار داشت.(۵۱)

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نماینده‌ اهالی استان آذربایجان شرقی در خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. سرانجام این روحانی مبارز و آراسته به کرامات اخلاقی و کمالات علمی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۲ ش، هنگام شرکت در راه‌پیمایی دار فانی را وداع گفت و جنازه‌اش به قم حمل و در مسجد بالاسر حرم مطهر دفن شد.(۵۲)

به مناسبت ارتحال این بزرگوار امام خمینی طی تلگرامی خطاب به امام جمعه وقت تبریز، آیت‌الله ملکوتی این ضایعه را به اهالی محترم تبریز به‌ویژه علمای اعلام و حجج اسلام و خانواده معظم ایشان تسلیت گفتند و متذکر شدند که سوابق ایشان و خانواده معظمشان در حکومت طاغوت و مخالفت‌هایشان با رژیم ستمشاهی بر اهالی آذربایجان معلوم است.(۵۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱– چهره‌های آذربایجان در آینه تاریخ، ص ۱۴۸؛ تبریز در جنبش تنباکو، صمد سرداری‌نیا، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۲۳ ۲۴، زمستان ۱۳۷۶٫

۲- علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت‌منش، ص ۳۸۹ ۴۰۲؛ ماهنامه مبلغان، شماره ۲۱۱، بهمن و اسفند ۱۳۹۵، ص ۷۳ ۷۴٫

۳- صحیفه امام، سیدروح‌الله موسوی خمینی، ج ۱۰، ص ۳۱٫

۴- همان مأخذ، ج ۱۱، ص ۵۲۵ ۵۲۶٫

۵- حدیث ولایت، ج اول، ص ۱۱۳ ۱۱۵٫

۶- علمای معاصر، واعظ خیابانی، ص ۲۹۱٫

۷- روضات الجنان و جنات الجنان، حافظ کربلایی، با تعلیقات جعفر سلطان القرایی، ج اول، ص ۵۹۲٫

۸- مفاخر آذربایجان، عقیقی بخشایشی، ج اول، ص ۲۸۴٫

۹- مکارم الآثار، معلم حبیب‌آبادی، ج ۷، ص ۲۴۵۴٫

۱۰- ریحانه الادب، ج ۷، ص ۶۰، نام‌آوران آذربایجان در سده ۱۴، غلامرضا طباطبایی مجد، ص ۱۰۰، رجال آذربایجان در عصر ؟؟؟

۱۱- سوره مائده، آیه ۵۴٫

۱۲- علمای معاصر، ص ۲۹۰٫

۱۳- ریحانه الادب، ج ۷، ص ۶۰٫

۱۴- گنجینه دانشمندان، ج اول، ص ۲۴۶٫

۱۵- مکارم الآثار، ج ۷، ص ۲۴۵۴٫

۱۶- اعیان الشیعه، ح ۲، ص ۳۲۴، مستدرکات اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۰، المسلسلات فی الاجازات، ج ۲، ص ۳۶۲، تنقیح المقال، ج اول، مقدمه، ص ۲۴۸، موسوعه طبقات الفقها، ج ۱۴، قسم اول، ص ۳۴٫

۱۷- نگرشی بر حوزه‌های علمیه در عصر حاضر، مرتضی بنی‌فضل، کیهان اندیشه، شماره ۱۰، ص ۳ ۴، خاطرات آیت‌الله شیخ مرتضی بنی‌فضل، تدوین عبدالرحیم اباذری، ص ۲۳ ۲۵٫

۱۸- خاطرات آیت‌الله بنی‌فضل، ص ۵۷٫

۱۹- بیدادگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی، ص ۱۵۴، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج ۲، ص ۶۸۷، شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۲۸ و ۳۷، یکصد سال مبارزه روحانیت متوفی، عقیقی بخشایشی، ج ۲، ص ۷ ۸٫

۲۰- مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص ۹۲ ۹۳، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره چهارم، ص ۱۷۳، قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص ۲۰۴٫

۲۱- نامداران تازیخ، عمران علیزاده ، ج ۲، ص ۲۷۹، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره سوم و چهارم، ص ۲۶۹٫

۲۲- ستارگان حرم، ج ۵، ص ۲۹ ۴۱٫

۲۳- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج اول، ص ۵۲۶٫

۲۴- همان، ج ۶، ص ۹۸ ۹۹٫

۲۵- منبع قبل، ص ۲۴۹٫

۲۶- مأخذ پیشین، ج ۱۳، ص ۳۱۷٫

۲۷- مدرک گذشته، ج ۱۱، ص ۲۱۲٫

۲۸- همان، ج ۱۸، ص ۲۹۳، معجم مولفی الشهید، ص ۴۹٫

۲۹- اعلام الشیعه، جعفر مهاجر، ج اول، ص ۸۳، موسوعه مولفی الامامیه، ج ۲، ص ۱۰۷ ۱۰۹، مولفین کتب چاپی فارسی، خان باباشار، ج ۱، ص ۱۴۱٫

۳۰- مؤلفین کتب چاپی، ج اول، ص ۱۴۱٫

۳۱- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۴۲، ۳۶۳ و ۴۹۴٫

۳۲- تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۴۶ ۴۷، علما و رژیم رضاخان، بصیرت منش، ص ۳۹۴، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۱۸۱، زندگی و مبارزات شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، رحیم نیکبخت و صمد اسماعیل‌زاده، ص ۴۰ و ۴۸٫

۳۳- حیدرعمو اوغلی در گذر از توفان‌ها، ص ۱۷۰، زندگی و مبارزات آیت‌الله قاضی طباطبایی، ص ۴۲٫

۳۴- خاطرات شیخ محمدحسین ذاکری‌مرندی که جناب حجت‌الاسلام و المسلمین فرج‌اللهی آن را برای نگارنده نقل کرده است.

۳۵- علما و رژیم رضاخان، ص ۳۹۴ ۳۹۵، خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیراحمدی، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، ص ۲۶۷ ۲۶۸، زندگی‌نامه رجال و مشاهیر ایران، ؟؟؟ ج اول، ص ۶۷ و ص ۳۰۱ ۳۰۲، بازیگران عصر طلایی، ابراهیم خواجه‌نوری، ص ۷۴، ۸۴ و ۹۱، فرهنگ رجال معاصر ایران، شکوری، ج ۲، ص ۱۹۰٫

۳۶- نام‌آوران آذربایجان در سده ۱۴، ص ۱۰۰ ۱۰۱٫

۳۷- تاریخ معاصر ایران، ص ۷۲ ۷۴٫

۳۸- گفتگو با محمدمهدی عبدخدایی، مندرج در کتاب قیام گوهرشاد، ص ۲۰۳ ۲۰۴، زندگی و مبارزات آیت‌الله قاضی طباطبایی، ص ۵۵ ۵۷، علما و رژیم رضاخان، ص ۳۹۷٫

۳۹- علمای معاصر، ص ۲۹۱، مکارم الآثار، ج ۷، ص ۲۴۵۴، فرهنگ رجال معاصر ایران، ج ۲، ص ۱۹۰، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت کمبریج، ص ۲۸۴٫

۴۰- مصاحبه با آیت‌الله حاج شیخ حسین برقی‌اهری، مجله حوزه، شماره ۷۲ بهمن و اسفند ۱۳۷۴، ص ۴۳٫

۴۱- صحیفه امام، ح ۱۱، ص ۵۲۵، همان، ح۳، ص ۲۴۴، ح ۴، ص ۴۷، ح ۱۰، ص ۱۷۲، ح ۱۱، ص ۳۱، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۱۵۸ ۱۵۹٫

۴۲- ریحانه الادب، ج ۷، ص ۶۰، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۱۸۱، نشریه مهد آزادی، ش ۷۱۴، ۲۱/۴/ ۱۳۷۴ شمسی.

۴۳- نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۹۸، فرهنگ رجال معاصر ایران، ج ۲، ص ۱۸۹، مفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۲۸۸٫

۴۴- تنهایی و پایداری، حسین نجفی، ص ۵۷ ۵۸٫

۴۵- یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج ۱۳ (جلده محراب)، ص ۴۹۳٫

۴۶- مصاحبه با حجت‌الاسلام بنی‌فضل، مندرج در کتاب تنهایی و پایداری، ص ۷۶ ۷۷٫

۴۷- مصاحبه با حجت‌الاسلام موسوی، همان مأخذ، ص ۱۲۷ ۱۲۸٫

۴۸- زندگانی و مبارزات شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، ص ۱۸۹٫

۴۹- نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۹۸٫

۵۰- گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۳۰۲٫

۵۱- زندگی و مبارزات شهید قاضی طباطبایی، ص ۲۹۲ ۲۹۶، تنهایی و پایداری، ص ۷۷٫

۵۲- نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۳۵۷٫

۵۳- صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۴۸۵٫

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

مقام معظم رهبری تصریح کرده‌اند: «از نهضت مشروطیت تا امروز، آذربایجان همیشه در صفوف مقدم خط اسلام و تبعیت از رهبری اسلامی و مقابله با دشمنان قرار داشته است، همین نقاط قوت، دشمن را مأیوس می‌کند، شما مردم [آذربایجان] آزموده‌ای هستید که از انتخابات مختلف سربلند و روسفید بیرون آمده‌اید.»

 

۲٫

تلاش‌های پیگیر علما و غیورمردان آذربایجان در گسترش انقلاب مشروطه ستودنی و انکارناپذیر است، اما وقتی غرب‌زدگان و ملی‌گرایان فاصله گرفته‌ از دیانت و فضیلت، در این حرکت رسوخ و آن را منحرف کردند، علمای تبریز برای مقابله با این کودتای خزنده، به میدان آمدند. هنگامی که رضاخان روی کار آمد و با سنت‌ها و شعائر مذهبی و مراکز حوزوی به مخالفت برخاست، میرزا صادق تبریزی و سیدابوالحسن انگجی، ماهیت ضددینی او را افشا کردند.

 

۳٫

 

آیت‌الله انگجی در کنار اجتهاد، به تحصیل مکارم اخلاقی توجه داشت. ملاعلی واعظ خیابانی همشهری، همسن و مصاحب او می‌نویسد: «آن مرحوم یکی از مجتهدان طراز اول ایران و از مراجع احکام شرعی و فقهی قرن چهاردهم هجری و مراتب اجتهادش مورد تأیید امثال و اقرانش است. او عالمی اهل وقار، متانت و برخوردار از ابهت روحانی بود.

 

۴٫

 

هنگامی که روس‌ها تبریز را اشغال و این شهر را دچار ناامنی و آشوب کردند، کنسول روس به منزل آیت‌الله انگجی آمد و خطاب به وی گفت: «چون تبریز ناامن است، این پرچم ما را بر سر در خانه‌ خویش نصب نمایید تا مأموران ما از شما حفاظت کنند.» ایشان فرمود: «اولاً تا به حال اینجانب زیر پرچم امام زمان(عج) بوده‌ام و زیر هیچ علمی نرفته‌ام و نخواهم رفت. ثانیاً عامل اصلی این آشوب و آشفتگی نیروهای شما هستند. اگر از تبریز بیرون بروید، شهر به امنیت کامل دست می‌یابد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

25فوریه/18

خاطراتی از زندگانی حضرت زینب«س»

 

 القاب حضرت زینب«س»

نام و القاب انسان‌ها تا حدودی بیانگر شخصیت آنان است؛ اما نام زینب«س» و القاب وی چون با توجه به فضایل ایشان نهاده شده‌اند، آیینه تمام‌نمای شخصیت حضرت هستند. نام زینب«س» که منتخب الهی است، در اصل همان «زین» «اب» است به معنای زینت پدر و اما القاب ایشان که در طول عمرشان با توجه به وقایعِ پیش آمده انتخاب شدند، از این قرارند:

  1. فَهِمهٌ غَیرُ مُفَهَّمه؛ فهمیده‌ای بدون آموزگار.
  2. عالِمهٌ غَیرُ مُعَلَّمهٍ؛ دانای بدون معلم، این دو لقب از زبان حضرت سجاد«ع» بیان شده است. (۱)
  3. عَقیلَهُ النّساءِ؛ بانوی خردمند در میان زنان.
  4. عَقیلَهُ بنی‌هاشم؛ بانوی خردمند در میان بنی هاشم.
  5. سَیدَهُ الْعَقائِلِ؛ بانوی بانوان خردمند.
  6. نائِبَهُ الزَّهراء؛ جانشین و نماینده حضرت زهرا «ع».
  7. سُلالَهُ الْوِلایهِ؛ عصاره ولایت.
  8. صِدیقَهُ الصُّغْری؛ راستگوی کوچک.
  9. اَلْمُوَثَّقَهُ؛ بانوی مورد اطمینان.
  10. اَلْفاضِلَهُ؛ بانوی بافضیلت.
  11. بَطَلَهُ کَرْبَلا؛ قهرمان کربلا.
  12. عَظیمَهُ بَلْواها؛ بانویی که امتحانش بزرگ بود.
  13. اَلْباکِیهُ؛ بانوی گریان.
  14. اَمینَهُ اللَّه؛ امانت‌دار الهی.
  15. آیهٌ مِنْ آیاتِ اللَّهِ؛ نشانی از نشانه‌های خداوند.
  16. مَظْلُومهٌ وَحیدهٌ؛ ستمدیده تنها.
  17. بابُ حِطَّهِ الخَطایا؛ دروازه آمرزش گناهان.
  18. قُرَّهُ عَینِ الْمُرْتَضی؛ نور چشم مرتضی (علی«ع»).
  19. اَلْکامِلَه؛ بانوی کامل.
  20. قَرینَهُ النَّوایب؛ همدم ناگواری‌ها.
  21. رَبیبَهُ الْفَضْلِ؛ پرورش یافته خاندان فضیلت.(۲)

 

مناقب حضرت زینب«س»  

 

۱ـ مجمع کمالات

او بانویی بلند قامت، نیکوچهره و عالی‌مقام بود. حضرت در وقار و شخصیت همچون جده‌اش خدیجه«س»، در حیا و عفت مانند مادرش فاطمه«س»، در شیوایی و رسایی بیان چون پدرش علی«ع»، در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن«ع» و در شجاعت و قوت قلب مانند برادرش حسین«ع» بود.(۳)

 

۲ـ گرمی‌بخش زندگی

زینب«س» دختر امیرمؤمنان«ع» همه جا ثمره خیر، برکت، نشاط، ایمان و حقیقت بود. حضرت زمانی که با عبدالله‌بن جعفر ازدواج کرد، کانون زندگی را چنان گرم و باطراوت نگاه می‌داشت که دیگران از زندگی‌ وی الگو می‌گرفتند.

زینب«س» در زندگی شخصی خود وظایفش را به‌کمال انجام می‌داد. آنجا که  می‌بایست حق همسری را ادا کند، به بهترین وجه ادا می‌کرد و در جائی هم که باید وظایف مادریش را به کار گیرد، بهترین مادر بود. پایه‌های زندگی زینب«س» را ایمان، احترام به همسر، مشورت، رسیدگی به فرزندان و آزادی بیان حتی برای کنیزان خانه تشکیل می‌داد. روح زندگی در خانه زینب«س» در جریان بود و تمام اعضای خانواده از یکدیگر راضی و خشنود بودند؛ زیرا خداوند از چنین خانواده‌ای خشنود و خرسند بود.(۴)

زینب«س» که تربیت شده خاندان وحی بود، از اخلاق محمدی و کردار حیدری و صبر و شکیبایی فاطمی درس‌ها گرفت و بدان عمل کرد. حضرت به کوچک و بزرگ احترام می‌گذاشت و هیچ‌گاه چهره ترش نمی‌کرد. همیشه در سلام کردن [به بانوان و محرمان] پیشدستی می‌کرد و در مقابل مهمان از جا برمی‌خاست و مقام او را ارج می‌نهاد. با اینکه عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب«س»، از بزرگان و ثروتمندان مدینه بود و در خانه، کنیز و غلام و… داشت؛ اما زینب«س» در کارهای خانه آنان را یاری می‌داد و جویای احوالشان می‌شد تا اگر مشکلی دارند، آن را برطرف سازد.(۵)

 

۳ـ صبر و استقامت

اندیشمند گرانمایه مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی درباره حضرت زینب«س» می‌نویسد: «چهره‌ام را به جهت قبله خلایق متوجه ساختم، به سوی همان بانویی که مکه به وجود او فضیلت یافت؛ همان بانویی که نقطه مرکزی دایره جهان در دو قوس صعودی و نزولی است، بانویی که در قوس نزولی کعبه مصایب و حوادث تلخ و در قوس صعودی، قبله همه خلایق است. در عوالم ملکوت اعلی،‌ام‌الکتاب است و در صحنه‌های بلا و رنج، مادر مصیبت‌هاست. پروریده مخزن قداست و طهارت در وقار و عفاف و شرم است. مثال او (زینب«س») همچون گنج پنهان به وسیله پوشش و حیا و عفت است.

او در بلندهمتی و استقامت در برابر دشواری‌های ناگوار همراز و همنوا و همطراز پدرش علی«ع» است. صبر او (زینب«س») در برابر مصایب شکننده آن چنان در حد بالایی است که از عجایب و شگفتی‌ها می‌باشد؛ بلکه جای آن دارد که به معجزه‌ها بپیوندد؛ زیرا دیگران از چنان استقامتی عاجز هستند، چرا که زینب«س» عصاره و گل سر سبد مقام ولایت عظمی است، همان ولایتی که وسعت و عمق آن بی‌نهایت است.»(۶)

 

۴ـ بهترین حسب و نسب  

او جلوه‌ای از رفتار نبوی و علوی بود، هر چند برخی افراد بیش از این را ادعا دارند. محمد غالب شافعی (محقق و نویسنده مصری) درباره حضرت زینب«س» چنین آورده است: «یکی از بزرگ‌ترین زنان اهل بیت«ع» از نظر حَسَب و نَسب و از بهترین بانوان طاهر که روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای مقام رسالت و ولایت داشت. حضرت زینب«س»، دختر علی بن ابی طالب«ع» در فصاحت و بلاغت، یکی از آیات بزرگ الهی و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنی‌هاشم و بلکه در جهان عرب مشهور بود. وی در خود جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را جمع کرده بود. آنچه همه خوبان داشتند، او به‌تنهایی داشت. شب‌ها در حال عبادت و روزها را روزه و به تقوا و پرهیزکاری معروف بود.(۷)

 

۵ـ در اوج عظمت

زینب«س» مانند همه بانوان طبیعتی عاطفی داشت و در جریان کربلا اسیر شد و صدمه دید؛ اما مانند کوهی استوار برجای ماند و با مقاومت در برابر مخوف‌ترین جباران و خون‌آشام‌ترین طاغوت‌های زمان ایستاد. او هیچ‌گاه مغلوب نشد و شکست نخورد و به‌هیچ‌وجه با عجز و ناله و ناامیدی ادامه نداد. در تمام مراحل اسارت، تضرع و التماس از وی دیده نشد و حتی به بهانه کتک خوردن خود، بازماندگان و کودکان اسیر، بر روی هدفش معامله نکرد. آری، عظمت روحی زینب«س» فوق‌العاده بود. او مجسمه شجاعت، شهامت و سربلندی است. سخنان و اعمالش همگی حکایت از روح بلند و قدرت پایداری وی دارند و این مایه حیرت مورخان و وقایع‌نگاران شده است که یک زن تا چه حد می‌تواند اوج بگیرد و بر قله‌های عظمت صعود کند.(۸)

 

عابده روزگار

حضرت زینب«س» همچون مادرش فاطمه«س» نمازش را اول وقت به جا می‌آورد و در انجام آن بسیار دقت داشت و چنان غرق در نماز و عبادت می‌شد که گویا در این دنیا نیست و محو معبود یکتا می‌گشت.(۹)

نمازهای شب حضرت در طول زندگی به‌ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که امام حسین»ع» در آخرین وداعش از او خواست که در نماز شبش او را فراموش نکند.(۱۰)

 

ولایت معنوی و توکیلی زینب«س»

حضرت زینب«س» به مقامی رسید که با شواهد تاریخی می‌توان گفت وی به ‌نوعی از مقام عصمت دست یافت. از او خطا و گناهی مشاهده نشد و در تمام ابعاد زندگی بر محور تقوای الهی حرکت کرد. زهد، تقوا و پیروی محض او از خدا، رسول خدا«ص» و امام زمانش او را به مقامی رساند که امام حسین«ع»‌ در لحظه‌های آخر حیات، به دلیل بیماری امام سجاد«ع»، خواهرش را نایب خاص خود قرار داد و کارها را به او واگذار کرد. این حرکت امام، بیانگر مقام والای زینب«س» و برخورداری وی از ولایت توکیلی است.(۱۱)

شاهد دیگر بر مقام ملکوتی حضرت زینب«س» این است که آن بانو، گاهی امام سجاد«ع» را به اموری که او را از گزند خطر حفظ کند سفارش می‌کرد و همین‌طور در کارها مورد مشورت امام سجاد«ع» بود. زمانی که یزید اظهار پشیمانی کرد و به امام سجاد«ع» گفت:‌«ای علی بن الحسین! هر حاجتی داری بیان کن.» حضرت فرمودند: «نیازی به تو ندارم، در ضمن در هر موردی باید با عمه‌ام زینب«س» سخن بگویم (و مشورت کنم) زیرا او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.»(۱۲)

از نشانه‌های دیگر برخورداری زینب«س» از ولایت معنوی این است که آن بانو «مُسْتَجابُ الدَّعوه» بود. چه بسیار مردم گرفتار و دردمند که نزد زینب«س» می‌آمدند و از وی برای اجابت دعایشان درخواست دعا می‌کردند.

شخصی از «آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی» خواست جملاتی به عنوان تبرک برای دیگران نقل نماید. سید فرمود: «به مردم بگو هر زمان حاجتمند شدند خدای متعال را به عظمت زینب«س» قسم دهند تا خداوند حاجتشان را برآورد؛ زیرا زینب«س» نزد خداوند بسیار آبرومند است.»

و از امام زمان«عج» نقل شده که فرمودند: «در گرفتاری‌ها واسطه‌ای آبرومند چون عمه‌ام زینب«س» به درگاه خداوند معرفی کنید تا خدای متعال رنج شما را برطرف سازد.»(۱۳)

از نشانه‌های ولایت معنوی و تکوینی زینب«س» است که وقتی در کوفه خواست خطبه بخواند، اشاره کرد به جمعیت و نفس‌ها در سینه‌ها حبس شدند و زنگ‌های کاروان آرام گرفتند.(۱۴) علامه دربندی درباره خطبه زینب«س» می‌نویسد: «هر کس در خطبه حضرت زینب«س» در مجلس یزید و احتجاج آن حضرت و نفحات انفاس قدسیه و شیوایی فصاحت کلمات شریف او بنگرد، خواهد دانست که علم و معرفت زینب«س» از نوع کلمات و معارف اکتسابی نبود؛ زیرا صدور چنان خطبه‌ای، آن هم بدون مقدمه و به‌طور ناگهانی جز از کسی که صاحب عصمت یا همطراز آن است، ممکن نیست. روح نورانی و قدسی فوق‌العاده زینب«س» موجب شد که مجلس در قبضه او قرار گیرد و کفر و خباثت باطن یزید آشکار شود؛ به‌طوری که یزید نتوانست سخن را در دهان آن بانوی عُظمی بشکند و خود و حاضران، زشتی‌ها و پلیدی‌های پدر و اجدادش را از زبان زینب«س» نشنوند، چنین اقتدار و قهاریّتی از مردم عادی ساخته نیست، بلکه از ویژگی‌های صاحبان ولایت مطلقه است.»(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، علمیه اسلامیه، ج ۱، ص ۲۹۸٫

۲ـ رسالتی از خون و پیام، ص ۳۱، خصایص زینب«س»، همان، ص ۵۲٫

۳ـ الخصایص الزینبیه، سید نورالدین جزایری، ص ۱۶۰ و زینب«س» فروغ تابان کوثر، محمدی اشتهاردی، انتشارات برهان، ص ۲۰ – ۲۲٫

۴ـ زندگانی حضرت زینب (رسالتی از خون و پیام)، دکتر علی قائمی، ص ۴۵ و ۴۶٫

۵ـ همان، ۱۶ و ۱۷ – ۳۱٫

۶ـ آیت‌الله غروی اصفهانی، دیوان عربی، به نقل از فروغ تابان کوثر، ص ۶۴ – ۶۶ و حضرت زینب«س»، امیرحسین علیقلی، ص ۴۰٫

۷ـ زندگی حضرت زینب«س»، همان، ص ۳۳ و ۳۴ و فضایل و کرامات حضرت زینب«ع»، عباس عزیزی، ص ۵۳٫

۸ـ حضرت زینب کبری«ع»، همان، ص ۱۷۵٫

۹ـ داستان‌هایی از زندگانی حضرت زینب«ع»، ص ۱۷ – ۲۱٫

۱۰ـ تفصیل نمازهای شب آن بانو در شماره‌های پیشین مجله، از شماره ۳۳ آمده است.

۱۱ـ زندگانی حضرت زینب«ع»، دستغیب شیرازی، ص ۲۴ – ۲۶ و فروغ تابان کوثر، ۹۰ – ۹۱٫

۱۲ـ الخصائص الزینبیه، ص ۲۹۴٫

۱۳ـ الوقایع و الحوادث، ج ۱، ص ۱۲۳ و سوگنامه حضرت زینب«س»، علی رضا رجالی، انتشارات نبوغ، ص ۹۲ و ۹۳٫

۱۴ـ لهوف، ص ۱۹۲٫

۱۵ـ اسرار الشهاده، به نقل از الطراز المذهب، ص ۸۰ و سیره عملی حضرت زینب«س»، ص ۶۴٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

 

. محمد غالب شافعی (محقق و نویسنده مصری) درباره حضرت زینب«س» چنین آورده است: «یکی از بزرگ‌ترین زنان اهل بیت«ع» از نظر حَسَب و نَسب و از بهترین بانوان طاهر که روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای مقام رسالت و ولایت داشت. حضرت زینب«س»، دختر علی بن ابی طالب«ع» در فصاحت و بلاغت، یکی از آیات بزرگ الهی و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنی‌هاشم و بلکه در جهان عرب مشهور بود.

 

۲٫

علامه دربندی درباره خطبه زینب«س» می‌نویسد: «هر کس در خطبه حضرت زینب«س» در مجلس یزید و احتجاج آن حضرت و نفحات انفاس قدسیه و شیوایی فصاحت کلمات شریف او بنگرد، خواهد دانست که علم و معرفت زینب«س» از نوع کلمات و معارف اکتسابی نبود؛ زیرا صدور چنان خطبه‌ای، آن هم بدون مقدمه و به‌طور ناگهانی جز از کسی که صاحب عصمت یا همطراز آن است، ممکن نیست. روح نورانی و قدسی فوق‌العاده زینب«س» موجب شد که مجلس در قبضه او قرار گیرد و کفر و خباثت باطن یزید آشکار شود.

25فوریه/18

حفظ حقوق دیگران

تربیت اجتماعی در نهج‌البلاغه

درآمد:

در نهجالبلاغه فراوان از حقوق مردم بر یکدیگر سخن به میان آمده و به رعایت آن توصیه شده است.از نظر امام علی (ع) انسان‌های شریف نسبت به هم ملاطفت می‌ورزند و حقوق یکدیگر را محترم می‌شمارند. این موضوع تا آنجا در تربیت اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) حائز اهمیت است که شرط قبولی توبه و نزدیکی به آستان الهی، پرداخت و جبران حقوق تضییع شدۀ مردمان عنوان شده است [۱] حفظ حقوق مردم در منطق نهجالبلاغه برای والی و حاکم بسی مهمتر و دقیقتر است که در حیطۀ موضوع این مقاله نمی‌گنجد.

 

۱) اهمیت حقوق مردم بر یکدیگر

در کتب روایی و به طور کلی در اسلام توجه فراوانی به حق‌الناس شده است. به طوری که اگر تمام روایات مربوطه جمع بندی شود، چندین جلد کتاب خواهد شد.

 

الف) ظلمی که بخشوده نمی‌شود

ظلم انواع گوناگونی دارد، انسان می‌تواند با غفلت خود و دور شدن از کمال انسانیش به خود ظلم روا دارد و یا با اسراف و سهل‌انگاری، استفاده نکردن از موقعیت‌ها و فرصت‌ها،آسیب رساندن به دیگر موجودات به نعمات و رحمت الهی پشت و یا با پایمال کردن حقوق همنوعانش و آزار رساندن به آنها، به آنان ظلم کند.

اما سئوال اینجاست در میان این ظلم‌ها کدام یک نزد خداوند بزرگ‌تر است؟امام علی (ع) در کلامی به این سئوال این گونه پاسخ فرموده‌اند: »اَمّا الظّلم الّذی لا یُترکُ، فَظلمُ العباد بَعضُهُم بعضاً؛ اما ظلمی که بخشوده نمی‌شود ظلمی است که بعضی از بندگان خدا بر بعض دیگر می‌کنند.»[۲]

 

ب) مقدمۀ حفظ حقوق الهی

در روایت دیگری آن حضرت ادای حق‌الناس را حتی از حق الله مهم‌تر دانسته‌اند و می‌فرمایند: «جَعلَ الله سُبحانه حُقوقُ عبادِهِ مُقدّمهً علَی حُقُوقهِ فَمنْ قامَ بِحقُوقُ عبادالله کانَ ذلک مؤدّیاً الی القیامِ بِحقوقِ الله؛ خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده و کسی که حقوق بندگان را رعایت کند، حقوق الهی را نیز رعایت خواهد کرد». [۳]

 

۲) حقوق مردم بر یکدیگر

آنچه انسان‌ها به عنوان حق بر ذمۀ یکدیگر دارند؛ حفظ حرمت جسم، جان و آبروی یکدیگر است. علاوه بر احترام و حرمت جسم دیگران، انسان نمی‌تواند با ترساندن، اندوهگین ساختن، آزردن و هر گونه ضربۀ روحی به دیگران موجبات ناراحتی آنان را فراهم کند،‌ در غیر این صورت باید همۀ خسارت‌های وارده را جبران نماید و اگر چنین نکند، در دنیا و آخرت کیفر کردار ناروای خویش را خواهد دید.

عرض و آبروی افراد هم حرمت و مصونیت فوق‌العاده‌ای دارد و از موارد حق‌الناس به شمار می‌آید. بنابراین انسان نمی‌تواند به وسیلۀ غیبت، تهمت، افشاگری و  رفتارهائی از این قبیل، به آبرو و حیثیت دیگری ضربه و آسیب بزند، زیرا در غیر این صورت مرتکب ظلم بزرگی در حق او می‌شود و باید به جبران آن بپردازد. امام صادق (ع) فرموده‌اند: «مَن کسَرَ مؤمِناً فَعلَیْه جَبْرُهُ؛ هر کس حیثیت مؤمنی را بشکند، بر او واجب است که آن را جبران کند.» [۴]

 

۳) پیامد اجتماعی عدم رعایت حقوق دیگران

بدگویی مردم 

امام علی (ع) به بازگویی حقیقت مهمی پرداخته‌اند و آن این است که اگر موجبات نارضایتی و آزار دیگران را فراهم کنیم، مردمان نیز به تلافی آن به بدگویی در باره ما خواهند پرداخت، آن هم به‌نحوی که آنچه را نمی‌دانند و از آن مطمئن نیستند در حق ما خواهند گفت: «مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ قَالُوا فِیهِ بِمَا لَا یَعْلَمُونَ؛ کسى که به کارهایى که مردم را خوشایند نیست بشتابد، مردم آنچه را که نمى‏دانند در حق او مى‏گویند.» [۵]

این ناهنجاری اجتماعی بدان علت است که طبع انسان از آزار نفرت دارد و نسبت به آزاردهنده کینه و دشمنى مى‏ورزد. بیشتر مردم طبعا نام شخص اذیت‌کننده خویش را به راست یا دروغ و یا به احتمال به زشتى مى‏برند تا شنوندگان را در رفع اذیت او با خود موافق و هماهنگ سازند. [۶]

در واقع امام (ع) با این سخن هشدار می‌دهند که برای حفظ امنیت اجتماعی باید مواظب رفتار و اعمال خود نسبت به دیگران باشیم. در غیر این صورت تبعات آن چنین خواهد بود که علاوه بر گناه خویش(عدم رعایت حق‌الناس)، موجبات ارتکاب دیگران به گناه قضاوت نادرست و سخنان ناروا را نیز فراهم خواهیم کرد. آسیب بزرگ‌تر آن است که آرامش اجتماعی نیز دچار خدشه می‌شود، به‌گونه‌ای که نشر اکاذیب و افشای بدی‌های دیگران امری عادی قلمداد خواهد شد.

 

۴) روش عملی در رعایت حقوق دیگران

با توجه به آنچه از اهمیت حفظ حقوق دیگران و پیامد اجتماعی عدم رعایت آن عنوان شد. هر صاحب عقلی به دنبال رعایت حقوق دیگران خواهد بود. در نهج‌البلاغه به روش‌های کاربردی و عملی بسیار دقیقی در این خصوص اشاره شده است که به کاربردن آنها ما را تربیت اجتماعی مورد نظر حضرت(ع) رهنمون می‌شود.

 

الف) خیر رسانی

امام علی (ع) راهکار عملی حفظ حقوق دیگران را خیر رسانی و آسایش مردم از یکدیگر عنوان کرده‌اند،  به‌طوری که توقع شری از جانب همدیگر نداشته باشند. ایشان در بیان خصوصیات مؤمنان واقعی چنین فرموده‌اند: «شُرُورُهُمْ مَأْمُونَه الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ؛ همگان خیرش را متوقّع و از شرش در امانند. از خود در رنج است و مردم از او در راحتند.» [۷]

امیرمؤمنان (ع) در مقابل مؤمنان واقعی، منافقان را این گونه معرفی نموده‌اند: «حَسَدَهُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛  بر راحت مردمان حسد مى‏برند، بر گرفتارى دیگران مى‏افزایند و امیدواران را نومید مى‏کنند.» [۸] به کسانی که در دینداری باور و رفتاری دوگانه دارند، در اصطلاح منافق گفته می‌شود. اینان به حقوق اجتماعی افراد، پایبند نیستند، خواهان رنج و گرفتاری مردمانند و حتی به آنان آزار روحی می‌رسانند وبه جای خیررسانی به ناامید کردن دیگران می‌پردازند تا زمینۀ شکست و ضعف آنان را فراهم کنند. پس باید که در رفتار خود دقت کنیم تا ببینیم در کدام دسته قرار گرفته‌ایم. مؤمنین یا منافقین؟

در کلام دیگری از امام المتقین(ع)، آزار رساندن با تجسس ناروا و نزاع با دیگران از ارکان کفر بیان شده است[۹]، بنابراین مؤمنین برای حفظ حقوق یکدیگر باید قلبا و به صورت عملی به خیررسانی در بارۀ یکدیگر بپردازند، زیرا تنها از این طریق است که در مسیر تربیت اجتماعی مورد نظر امام علی (ع) قرار می‌گیریم و نسبت به یکدیگر با شفقت عمل خواهیم کرد.

 

ب)میزان قرار دادن خویش

در ادامۀ تربیت اجتماعی نهج‌البلاغه، امام المتقین(ع) در نامۀ زیبای خود به فرزندشان راهکار کاملا عملی و خلاقانۀ دیگری را بیان کرده‌اند که برای هر فردی با هر توان، سواد، فرهنگ و ملیتی قابل اجراست. ایشان در توصیۀ خود فرموده‌اند: « یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک؛‏  پسرم! خویشتن را بین خود و دیگران ملاک سنجش قرار بده. پس براى دیگران آنچه را بپسند که براى خود مى‏پسندى و بر دیگران مپسند آنچه را که بر خود نمى‏پسندى. بر دیگران ستم روا مدار، همان طور که نمى‏خواهى بر تو ستم شود و نیکى کن چنان که دوست دارى به تو نیکى شود. آنچه را که از دیگرى ناپسند مى‏شمارى، بر خود نیز ناپسند شمار و از مردم خوشحال و خوشنود باش به همان چیزی که خود با آن خوشنود می‌شوی.» [۱۰]

امام علی (ع) به فرزندشان امر فرمودند که خویش را ملاک سنجش بین خود و دیگران قرار دهد. علت این که امام (ع) از لفظ «میزان» استفاده کرده‌اند این است که وى همچون ترازو، بین خود و دیگران عادلانه رفتار کند. سپس عدالت و برابرى در چند مورد را امر فرموده‌اند:

اول: براى دیگران آنچه را بپسندد که براى خود مى‏پسندی و بر دیگران نپسند آنچه را که بر خود نمى‏پسندی.   این کار از ارکان فضیلت عدالت است .

دوم: بر کسى ستم نکن همان طور که مایل نیستی کسى بر تو ستم کند، تا از دو صفت ناپسند ستمکارى و ستم پذیرى در امان بمانی.

سوم: به دیگران نیکى کن چنان که دوست داری به تو نیکى کنند.

چهارم: از خود ناپسند بدان آنچه را که از دیگران ناپسند و زشت مى‏شماری. پس از همه موارد نهى الهى متنفر باش که این از لوازم جوانمردى است.

پنجم:   روا نیست کار بد انجام دهیم، هر چند مردم از آن رضایت داشته باشند. [۱۱]

با استفاده از راهکارهای علمی و کاربردی نهج‌البلاغه، دیگر کسی نمی‌تواند ادعا کند که از حقوق همنوعانش آگاهی ندارد و نمی‌تواند آنها را ادا کند. به‌راستی امیرمؤمنان(ع) شاهراه تربیت اجتماعی و برخورد صحیح با همدیگر را به همۀ ما آموزش داده‌اند.     

 

پی نوشت:

۱٫       نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۷

۲٫       همان، خطبه۱۷۵

۳٫       میزان الحکمه، ج ۲، ص ۴۸۰

۴٫       بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۱

۵٫       نهج‌البلاغه، حکمت ۳۵

۶٫       ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج ۵    ، ص ۴۴۱

۷٫       نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳

۸٫       همان، خطبه ۱۹۴ 

۹٫       همان، حکمت ۳۱

۱۰٫    همان، نامه ۳۱

۱۱٫    ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج ۵، ص ۳۸ـ۴۱

 

سوتیترها:

 

۱.

آنچه انسان‌ها به عنوان حق بر ذمۀ یکدیگر دارند؛ حفظ حرمت جسم، جان و آبروی یکدیگر است. علاوه بر احترام و حرمت جسم دیگران، انسان نمی‌تواند با ترساندن، اندوهگین ساختن، آزردن و هر گونه ضربۀ روحی به دیگران موجبات ناراحتی آنان را فراهم کند،‌ در غیر این صورت باید همۀ خسارت‌های وارده را جبران نماید و اگر چنین نکند، در دنیا و آخرت کیفر کردار ناروای خویش را خواهد دید.

 

۲٫

عرض و آبروی افراد هم حرمت و مصونیت فوق‌العاده‌ای دارد و از موارد حق‌الناس به شمار می‌آید. بنابراین انسان نمی‌تواند به وسیلۀ غیبت، تهمت، افشاگری و  رفتارهائی از این قبیل، به آبرو و حیثیت دیگری ضربه و آسیب بزند، زیرا در غیر این صورت مرتکب ظلم بزرگی در حق او می‌شود و باید به جبران آن بپردازد.

 

 

25فوریه/18

اگر من جای تو بودم

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

مقدمه:

در شماره‌های پیشین، نُه گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به راهکارهای عملیِ مختلف از جمله «خوش اخلاقی» و … اشاره و به برخی پرسش‌ها در این زمینه پاسخ داده شد. و سپس در باره تاثیر مثبت فضای معنوی بر کانون خانواده پرداخته شد واینک و در ادامه، به سایر موارد تاثیرگذار «معنوی» می‌پردازیم.

 

کمک به فقرا

کمک به مستمندان را در برنامه‌های اصلی زندگی خود بگنجانیم که یکی از بهترین کارها برای تقویت معنویت خانواده است.(۱) این که ائمه اطهار«ع» در کنار عباداتی همچون نماز و روزه و تلاوت قرآن و …، توجه ویژه‌ای به مستمندان داشتند،(۲) نشان از جایگاه حساس این عمل در فرهنگ دینی دارد. البته توجه داشته باشید که نیازمندان فامیل برای کمک، بر دیگران تقدم دارند.(۳) خدا نکند که پدر و مادری در تنگنای مالی باشند؛ اما پسرشان در رفاه و آسودگی به سر ببرد. چنین پسری هیچ‌گاه نمی‌تواند طعم معنویت را بچشد. ‌

دنبال این بودم تا بدانم چرا وقتی دست فقیری را می‌گیرم، احساس می‌کنم تو در کنارم نشسته‌ای. وقتی در کنار فقیری می‌نشینم، حس می‌کنم تو را در آغوش گرفته‌ام. وقتی لبخندی روی لب فقیری می‌نشانم، خشنودی تو را با تمام وجود درک می‌کنم. وقتی فقیری را سیر می‌کنم، مثل این است که وجودم از خدا سیر می‌شود. با لباسی که بر تن فقیری می‌پوشانم، حس می‌کنم سپری در برابر آتش خشم تو ساخته‌ام. تا اینکه شنیدم که به حبیبت محمد«ص» گفته‌ای: «ای محمد! دوست داشتن من به دوست داشتن فقراست. پس به آنان نزدیک شو و محل نشستن ایشان را نزدیک خود قرار ده».(۴)

 

نیکی به والدین

احترام به پدر و مادر را در رأس برنامه‌های معنوی خویش بگذارید. بدون احترام به پدر و مادر، نمی‌توان پله‌های معنویت را طی کرد.(۵) هیچ بهانه‌‌ای برای بی‌احترامی به پدر و مادر پذیرفته نیست؛ حتی اگر پدر و مادر ظالم،(۶) ‌مخالف اهل بیت«ع»(۷) یا مشرک(۸) باشند.

برخی خیال می‌کنند که با درگذشت پدر و مادر، دیگر وظیفه‌ای در قبال آنها ندارند؛ در حالی که کسانی که در زمان حیات پدر و مادر، اهل نیکی به آنها هستند و پس از مرگ، آنها را فراموش می‌کنند، از معنویت محروم می‌شوند.(۹)

برخی از اصول اساسی نیکی به والدین عبارتند از: سپاس از زحمات آن دو، اطاعت در مواردی که خدا لازم دانسته،(۱۰) خیرخواهی در آشکار و پنهان،(۱۱) نگاه محبت‌آمیز،(۱۲) فراموش نکردن آنها،(۱۳) تواضع نسبت به آنها و دعا کردن آنها(۱۴) و … .

نیکی به پدر و مادر در دنیا و آخرت نتایجی دارد که طولانی شدن عمر(۱۵) و آسان جان دادن(۱۶) از جمله آنهاست.

عاق به کسی می‌گویند که حق پدر و مادر را ادا نمی‌کند. در روایات اهل‌بیت«ع» عقوق والدین در کنار گناهانی همچون قتل، شرک به خدا و شهادت دروغ، از گناهان کبیره به حساب آمده است.(۱۷) کسی که عاقّ والدین باشد، در قیامت از بوی بهشت هم محروم است.(۱۸)

خدایا! راستش وقتی می‌شنیدم که می‌گفتی نزدیکی، پیش خودم می‌گفتم: اگر تو نزدیکی، پس دور کیست؟ من که هر چه صدایم را بالا می‌برم تا بشنوی، جوابی از جانب تو به گوشم نمی‌خورد. هر چه در خانه‌ات را می‌کوبیدم، کسی در را به رویم نمی‌گشود. پس بهشت حضور تو کجاست که این اندازه از من فاصله دارد؟

اما حالا که فهمیده‌ام بهشت رضای تو، روی لبخند پدر و مادرم لانه کرده و جهنم خشم تو، در اخم آنان پنهان است، راز صدا زدن و جواب نشنیدن و در کوبیدن و باز نشدن را یافته‌ام. برای رسیدن به تو باید از دروازه لبخند پدر و مادر، عبور کرد.(۱۹)

 

محبت به همسر و فرزندان

محبت و نیکی به همسر و فرزندان عامل بسیار بزرگی برای پرورش روح معنوی است.(۲۰) در این میان کودکان از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. بازی با فرزندان کوچک عبادتی است که ما را به صورت ویژه به خداوند نزدیک می‌کند. البته نه اینکه با فرزندان بزرگ‌تر بازی نکنیم؛ اما نیاز فرزندان کوچک به بازی با پدر و مادر بیش از فرزندانی است که به سنین جوانی رسیده‌اند. در سیره رسول مهربانی، پیامبر خدا«ص» یکی از رفتارهایی که بسیار مشاهده می‌شود، بازی با کودکان است.(۲۱)

عبادت که همیشه رکوع و سجود نیست. گاهی برای اطاعت از فرمان خدا باید خم شد؛ اما نه به نیت رکوع، بلکه برای سوار کردن کودکی بر پشت خود.

عبادت که همیشه با حالت گریه و تضرع همراه نیست. برای خدا می‌توان خندید و خندانْد و عبادت کرد، چه عبادت قشنگی!

برای پاک شدن گناهان لازم نیست همیشه استغفار کنی. کمی سرِ کیسۀ محبتت را شُل و جیب دلِ خانواده‌ات را از سکه‌های زرین مهربانی پُر کن تا کشکولت از گناه خالی شود.

راستی تا به حال از خود پرسیده‌ای: چرا تا نام عبادت می‌آید، یاد نماز و روزه و قرآن خواندن می‌افتی؟ مگر عبادت‌های خدا همه از این جنس است؟

 

پرهیز از مال حرام

تمام مسائلی که در تقویت بنیان معنوی خانواده گفته شدند، در صورتی می‌توانند مفید باشند که سفره خانه از مال حرام تهی باشد. با وجود مال حرام در خانه، هیچ فعالیت معنوی‌ای اثر نخواهد داشت.(۲۲) داستان زیر شاهد خوبی برای تأثیر منفی لقمه حرام است.

شریک بن ابی شریک از طرفداران اهل بیت«ع» و عالم و فقیه تیزبینی بود. روزی بر مهدی عباسی از خلفای بنی‌عباس وارد شد. مهدی عباسی به او گفت: باید یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیری، یا عهده‌دار امرِ قضاوت شوی یا به فرزندانم درس بیاموزی و یا اینکه وعده‌ای غذا با ما باشی.

شریک لحظه‌ای فکر کرد و گفت: یک وعده غذا برایم آسان‌تر است. مهدی عباسی او را نشاند و به آشپز دستور داد که خوشمزه‌ترین غذاها را برای او طبخ کند. بعد از آن که خوردن غذا تمام شد، آشپز رو به مهدی عباسی کرد و گفت: پس از این، این پیرمرد دیگر روی رستگاری را نخواهد دید.

همین هم شد. شریک که نه قضاوت و نه معلمی را می‌پذیرفت، آرام آرام، هر دو را پذیرفت. یک بار مسئول خزانه در دادن حقوقش سستی کرد، شریک به او اعتراض کرد، مسئول خزانه هم به او گفت: مگر به من گندم فروخته‌ای که این قدر سماجت می‌کنی؟ شریک گفت: بالاتر از گندم فروخته‌ام، من دینم را به این حکومت فروختم.(۲۳)

در جریان کربلا هم کسانی که به میدان جنگ با سروَر شهیدان امام حسین«ع» آمده بودند، اگر چه از ایشان نصایح بسیاری شنیدند؛ اما از آن رو که شکم‌های ایشان از مال حرام پُر شده بود، تأثیری نپذیرفتند.(۲۴)

شاید تا سخن از مال حرام پیش می‌آید، برخی چنین گمان کنند که مال حرام، تنها همان مال دزدی است؛ اما مالی که خمس(۲۵) و زکاتش(۲۶) داده نشده است و مال حاصل از ربا(۲۷) یا کم‌فروشی،(۲۸) همه حرام است.

 

پرسش‌های شما:

چه اندازه باید به پدر و مادر احترام گذاشت؟

حد و اندازه احترام به پدر و مادر چقدر است؟ من به مادرم کمک می‌‌کنم؛ اما مادرم باز هم پیش دیگران می‌رود و می‌گوید به من پول بدهید، پسرم به من کمک نمی‌کند!

 

نیکی به والدین از اصلی‌ترین وظایف دینی

احترام به پدر و مادر یک وظیفه عبادی است که در کنار امر به توحید و پرهیز از شرک، در برخی از آیات قرآنی آمده است، «وَ قَضی رَبُّک اَلّا تَعْبُدُوا إلّا إیّاهُ وَ بِالْوالِدیْنِ إِحْساناً؛(۲۹) و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید».

قرآن، نهایت احترام به پدر و مادر را خواستار شده تا اندازه‌ای که کمترین بی‌احترامی را نپذیرفته، می‌فرماید: «وَ لا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ».(۳۰) «‌اُفّ» در زبان عربی، اسم فعلی به معنای «اتضجّر»، یعنی اظهار ضَجر و خستگی  است.(۳۱) این که قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ»، به این معنا نیست که به پدر و مادر اُف نگو. در روایتی آمده اگر چیزی کمتر از اُف بود، حتماً خدا از آن نهی می‌کرد.(۳۲) «اُف» کنایه از کمترین بی‌احترامی به پدر و مادر است.

از سوی دیگر هم بیشترین تواضع را در مقابل آن دو طلب کرده، می‌فرماید: «وَ اخفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِن الرَّحمَهِ؛(۳۳) و از سر ِمهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر».

ابو ولاد حنّاط می‌گوید: از امام صادق«ع» پرسیدم: خدای عز و جل  می‌فرماید: «وَ بِالْوالِدینِ اِحْساناً».(۳۴) این احسان چیست؟ امام«ع» فرمودند: [یعنی] با آنها نیکو معاشرت کنی و آنها را مجبور نکنی که چیزی را که احتیاج دارند از تو بخواهند، اگر چه بی‌نیاز باشند؛(۳۵) [بلکه باید آنها اظهار نکرده، وظیفه خود را در قبالشان انجام دهی]. مگر خدای عز و جل  نمی‌فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حتّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛(۳۶) هرگز به نیکی نمی‌رسید، مگر از آنچه دوست دارید، انفاق کنید؟».

پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» فرمودند: و اما قول خدای عز و جل  که فرمودند: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما؛(۳۷) اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند، به آنها [حتى‏] «اُف» مگو و به آنان پرخاش مکن». یعنی اگر دلتنگت کردند، به آنها اُف مگو و اگر تو را زدند، با آنها تندی مکن. خداوند فرمود: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کرِیماً؛(۳۸) به آنها سخن شریف و بزرگوار بگو»؛ یعنی اگر تو را زدند، بگو: «خدا، شما را بیامرزد». این است سخن شریف تو.

امام«ع» همچنین فرمودند: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ؛(۳۹) و از سرِ مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر»، یعنی دیدگانت را به آنها خیره مکن؛ بلکه با مهربانی و دلسوزی به آنها بنگر و صدایت را از صدای آنها بلندتر مکن و دستت را بالای دست آنها نگیر و [در راه رفتن] بر آنها پیشی مگیر.(۴۰)

 

احترام به پدر و مادر در هر شرایطی

درست است که احترام به فرزند از وظایف پدر و مادر است؛(۴۱) اما این بدان معنا نیست که در صورتی که آنها وظیفه‌شان را انجام ندادند، وظیفه احترام از ما ساقط می‌شود. احترام به پدر و مادر باید بدون توقع انجام بپذیرد. همان‌ طور که پیش از این هم گفته شد، احترام به هر پدر و مادری با هر عقیده و مرامی که باشد واجب است.

 

جایگاه ویژه مادر

از پیامبر رحمت رسول خدا«ص» سئوال شد: حق پدر بر عهده فرزند چیست؟ فرمودند: «این که تا زنده است، از او اطاعت کنی.» سپس پرسیدند: حق مادر بر عهده فرزند چیست؟. پاسخ دادند: «هیهات! هیهات! اگر فرزندی به اندازه ریگ‌های بیابان و قطره‌های باران از روز‌های دنیا در مقابلش کمرِ خدمت ببندد، معادل یک روز از روزهایی که مادر او را در شکم خود نگاه داشته، نمی‌شود.»(۴۲)

 

توجه به سن مادر

درست است که قدرناشناسی و در نظر نگرفتن خوبی‌های دیگران کار خوبی نیست؛ اما شما می‌توانید کار مادر را از زاویه‌ای نگاه کنید که این اندازه برای شما سنگین نباشد. مثلاً می‌‌توانید در باره کار مادر در ذهن خود این‌گونه تحلیل کنید:

وقتی که صدایم را کسی نمی‌شنید، نُه ماه در وجودت مرا مهمان خودت کردی. از خون دلت خوردم و بزرگ شدم. وقتی که می‌خواستم به دنیا بیایم، مرگ را هم در مقابل چشمانت آوردم. وقتی که هوای دنیا به سرم خورد، به جای تشکر از تو، زندگی را با گریه آغاز کردم و تو با نوازش، شیره جانت را به من دادی تا آرام شوم. توان دور کردن یک مگس را از خودم نداشتم؛ اما تو شبانه‌روزت را صرف من کردی تا آرام باشم. من به چیزی جز نیازهای خودم فکر نمی‌کردم؛ اما تو خودت را فراموش کرده بودی و فقط به آرامش من می‌اندیشیدی. خواب و خوراکت شده بود خواب و خوراکِ من. سیر که می‌شدم، مثل این بود که خودت سیر شده‌ای. شب تا صبح نمی‌خوابیدم و تو هم نمی‌خوابیدی. صبح که می‌شد، آرام می‌خوابیدم و تو بالای سرم لبخندی می‌زدی به آرامشِ چشم‌های رویِ  هم رفته‌ام؛ ولی دیگر فرصتی برای خواب نداشتی.

من که می‌خوابیدم، مثل این بود که تو خوابیده‌ای. مریض که می‌شدم، لبخند با لبت قهر می‌کرد. عمق لبخند تو بستگی داشت به ارتفاع سلامت من. حتی توان پاک کردن آلودگی‌ها را از خودم نداشتم. تو بودی که همراه با ناز کشیدن، مرا پاک می‌کردی؛ کاری که کسی جز تو حاضر به انجامش نبود. دستان مهربانت، دستان کوچک مرا گرفت تا پاهای ضعیفم توان راه رفتن بیابند. کمی که بزرگ‌تر شدم و زبان باز کردم، به جای آن که واژه‌های تشکر‌آمیز را روی زبانم بنشانم، دائم حروف را کنار هم می‌چیدم و توقعاتم را به سوی تو پرتاب می‌کردم. لحن بیانم، موسیقی خشن دستور را می‌نواخت و با خواهش، غریبه بود. همیشه تو بدهکار بودی و من طلبکار. اگر کاری برایم انجام می‌دادی، می‌گفتم وظیفه‌ات را انجام داده‌ای. اگر خواسته‌ام را روی زمین می‌گذاشتی، نامت را به گلایه بر زبان می‌آوردم.

حالا روزها به سرعت برق و باد گذشته و زمانه چین و چروک پیری را روی پیشانیت نشانده و زورِ جوانی را در بازوی من دمیده است. درست است که پیری حوصله‌ات را کم کرده؛ اما من که می‌دانم راز پیری تو، حاصل زحمت‌هایی است که از من به دوش کشیده‌ای. پس حالا اگر کمی از من توقع داشته باشی، بیشتر از آن همه حرف زوری که من به تو زدم که نیست. من اگر از امروز تا جان در بدن دارم در خدمت تو باشم،‌ باز هم نمی‌توانم از زیر دین سنگین تو بیرون بیایم. من همیشه مدیون تواَم مادر!

 

موفقیت در گروی انجام وظیفه است

  در برابر مادر، برای خدا از محبت، خدمت و احترام دریغ نکنید و ناراحتی خود را از این رفتار مادرتان دلیلی برای کم گذاشتن در این سه عنصر قرار ندهید. در بسیاری از این موارد، رفتار گله‌آمیز ما موجب می‌شود که کدورت‌ها میان ما و مادرمان بیشتر و عمیق‌تر شود. جواب رفتارهای اشتباه مادرتان را با خوبی بدهید. این دستور دین است. پیشوای صدق و راستی امام صادق«ع» فرمودند: با کسی که با تو قطع رابطه کرده ارتباط برقرار کن. به کسی که تو را محروم کرده عطا کن. به کسی که به تو بدی کرده نیکی کن. به کسی که به تو دشنام داده سلام بده. با کسی که با تو دشمنی دارد، به انصاف رفتار کن و از کسی که به تو ستم کرده درگذر، همان‌گونه که دوست داری از تو در گذرند.(۴۳)

با توجه به معارف اسلامی، اگر انسان برای خدا چنین کند، خداوند کمک‌کار او خواهد شد.(۴۴) بنابراین از احترام و خدمت به مادرتان به هیچ وجه خسته نشوید و دست بر ندارید.

 

حدود اطاعت از پدر و مادر چیست؟

من پدر و مادر مستبدی دارم که می‌خواهند حرف خود را به کرسی بنشانند. کاری هم به حق یا باطل بودن حرفشان ندارند. آنها گاهی هم راهنمایی‌های اشتباه می‌دهند. گاهی مرا به کارهای حرامی مثل رفتن به عروسی‌های آن‌چنانی دعوت می‌کنند. من به پدرم نمی‌توانم اعتراض کنم؛ اما گاهی با مادرم با عصبانیت برخورد می‌کنم و صدایم را بالا می‌برم. من تا چه اندازه باید به اینها نیکی کنم؟ چه کنم که در کنار این احترام، آنچه را انجام دهم به صلاحم ‌باشد؟

 

حدود اطاعت، بحثی فقهی

ما از این پرسشگر محترم و دیگران تقاضا می‌کنیم بحث حدود اطاعت از پدر و مادر را حتماً با دفتر مرجع تقلیدشان در میان بگذارند. طرح پرسش‌های شما زوایای جدیدی از این بحث را باز خواهد کرد.

 

اطاعت در معصیت ممنوع، حتی از پدر و مادر

اما آنچه به‌طور حتم مورد اتفاق همه مراجع تقلید است، آن است که در معصیت الهی جایی برای اطاعت از پدر و مادر وجود ندارد. اگر والدین، انسان را از انجام کار واجبی باز دارند و یا او را وادار به کار حرامی بکنند، نه تنها اطاعت واجب نیست؛ بلکه باید از دستور آنها سرپیچی کرد.

نیکی و بِرّ به والدین به این معنا نیست که هر چه آنها گفتند گوش کنیم. قرآن که تا این اندازه نیکی به والدین را توصیه کرده، بارها آن را در کنار امر به توحید و نهی از شرک آورده و می‌فرماید: «وَ وَصَّیْنَا الإنْسانَ بِوالِدَیْـهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُـرْ لِی وَ لِوالِدَیْکْ إِلَیَّ الْمَصِیرُ٭ وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکمْ فَأُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛(۴۵) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد. [به هنگام باردارى]، هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمل مى‏شد و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد. [آرى! به او توصیه کردیم] که براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت [همه شما] به سوى من است! و هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى [بلکه مى‏دانى باطل است]، از ایشان اطاعت مکن؛ ولى با آن دو در دنیا به‌طرز شایسته‏اى رفتار کن و از راه کسانى پیروى کن که توبه‏کنان به سوى من آمده‏اند. سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه بدان عمل مى‏کردید آگاه مى‏کنم

پس طبق این آیه باید گفت که اطاعت از پدر و مادر در محدوده معصیت الهی ممنوع است؛ اما با همین پدر و مادری هم که به نافرمانی و حتی شرک ورزیدن به خدا فرمان می‌دهند، باید به خوبی برخورد کرد: «فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً؛ از آنها اطاعت مکن؛ اما به‌طرز خوبی با آنها رفتار کن.»

در روایات هم از اینکه در معصیت خداوند، از پدر و مادر تبعیت کنیم نهی کرده‌‌اند. امام مهربانی‌ها، امام رضا«ع» فرمودند: «نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه مشرک باشند؛ اما در معصیت آفریننده، از هیچ مخلوقی چه پدر و مادر و چه غیر اینها نباید اطاعت کرد؛ زیرا اطاعتی برای مخلوق در معصیت خالق نیست.»(۴۶)

امید است پدر و مادرتان با محبت و احترامی که از شما می‌بینند، به اشتباه بودن راهی که می‌روند پی ببرند و رویه خود را اصلاح کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام صادق«ع» فرمودند: «آگاه باشید که محبوب‌ترینِ مؤمنان در نزد خداوند کسی است که مؤمن فقیری را در امور دنیا و زندگی‌اش یاری نماید و [نیز] کسی که مؤمنان را یاری نماید و به آنها فایده برساند و امر ناخوشایندی را از آنان دفع نماید» (بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۲۶۱).

۲ـ هشام بن سالم می‌گوید: «وقتی که پاسی از شب می‌گذشت، امام صادق«ع» انبانی از نان و گوشت و پول به دوش می‌انداخت و به سوی حاجتمندان می‌رفت و آن را میانشان تقسیم می‌کرد. آنها ایشان را نمی‌شناختند؛ اما وقتی ایشان از دنیا رفت، فهمیدند که امام صادق«ع» بود که به آنها کمک می‌کرد» (الکافی، ج۴، ص۸).

۳ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «تا زمانی که خویشاوند نیازمند هست، به دیگری نباید صدقه داد» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۹).

۴ـ  الجواهر السنیّه فی الأحادیث القدسیّه، ص۳۸۳٫

۵ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «رضایت پروردگار در رضایت پدر و مادر، و خشم او در خشم این دو است» (مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۷۶).

۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «کسی که به پدر و مادر خود دشمنانه نگاه کند، در حالی که آن دو به او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ نمازی از او را نخواهد پذیرفت» (الکافی، ج۲، ص۳۴۹).

۷ـ در روایتی از جابر نقل شده است: شنیدم که مردی به امام صادق«ع» گفت: «پدر و مادری دارم که مخالف شما هستند»، امام«ع» فرمودند: «به آنها نیکی کن، همان‌‌گونه که به مسلمانانی نیکی می‌کنی که از دوستداران ما بوده، ولایت ما را پذیرا هستند» (همان، ص۱۶۲).

۸ـ امام صادق«ع» فرمودند: «نیکی به پدر و مادر واجب است، اگر چه مشرک باشند؛ اما نباید از آن دو و از هیچ‌کس دیگری در معصیت خدا اطاعت کرد که هیچ اطاعتی از مخلوق در معصیت خالق نیست» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۷۱).

۹ـ امام باقر«ع» فرمودند: «همانا بنده‌ای در زمان حیات پدر و مادر خویش اهل نیکی به آنهاست، سپس پدر و مادرش می‌میرند و او دِینشان را ادا نکرده و برای آن دو استغفار نمی‌کند. از این رو، خداوند او را فرزندی عاق می‌نویسد. بنده‌ای هم در زمان حیات پدر و مادر عاقّ والدین بوده، اهل نیکی نیست؛ اما وقتی پدر و مادرش از دنیا می‌روند، دِین آنها را ادا کرده، برای آنها استغفار می‌کند، در نتیجه خداوند او را از نیکی‌کنندگان به پدر و مادر می‌نویسد» ( الکافی، ج۲، ص۱۶۳).

۱۰ـ حدود اطاعت از نظر شرعی را از مرجع تقلیدتان بپرسید.

۱۱ـ امام صادق«ع» فرمودند: «سه چیز است که نسبت به پدر و مادر بر عهده فرزند است: تشکر از آنها در هر حالی، اطاعت از آن دو در اوامر و نواهی البته در غیر معصیت خداوند، و خیرخواهی برای آنها در نهان و آشکار» (تحف العقول، ص۳۲۲).

۱۲ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «نگاه کردن محبت‌آمیز به پدر و مادر عبادت است» (همان، ص۴۶).

۱۳ـ امام سجاد«ع» در دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه ــ که دعای ایشان درباره پدر و مادر است ــ می‌فرماید: «خدایا! یاد پدر و مادرم را در پی نمازها و در وقتی از اوقات شب و در لحظه‌ای از لحظات روز از یاد من مبر».

۱۴ـ «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً؛ و از سر ِمهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا! آن دو را رحمت کن، چنان که مرا در خُردى پروردند» (اسراء۷، ۲۴).

۱۵ـ حنّان بن سدیر می‌‌گوید: «در نزد امام صادق«ع» بودیم و میسر هم پیش ما بود. سخن از صِله رَحِم پیش آمد. امام صادق«ع» خطاب به میسّر فرمودند: «ای میسر! مرگ تو، نه یک بار و دو بار، چند بار به سراغت آمده؛ اما خداوند آن را به جهت این که صله رَحِم می‌کنی به تأخیر انداخته است، حال اگر می‌خواهی عمرت بیش از این فزونی یابد،‌ به پدر و مادر پیرت نیکی کن» (بحارالأنوار، ج ۷۱، ص۸۴).

۱۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «هر کس که دوست دارد خداوند سَکَرات مرگ را بر او آسان نماید، صِله رَحِم به جا آورد و به پدر و مادرش نیکی کند. اگر بنده چنین باشد، خداوند سَکَرات مرگ را بر او آسان می‌کند و در زندگی به فقر مبتلا نخواهد شد» ( الأمالی، صدوق، ص۳۸۹).

۱۷ـ عیون أخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص۲۸۵.

۱۸ـ یعقوب بن شعیب از امام صادق«ع» نقل می‌کند که ایشان فرمودند: «چون روز قیامت شود، پرده‌ای از پرده‌های بهشت را کنار می‌زنند، پس هر جانداری بوی آن را از مسافت پانصد ساله می‌شنود، جز یک دسته». یعقوب بن شعیب پرسید: آنها کیان‌اند؟ فرمودند: «کسی که عاقّ پدر و مادر خود شده است» (الکافی، ج۲، ص۳۴۸).

۱۹ـ درباره نقش پدر و مادر در سیر معنوی انسان، به یاری خدا کتابی با عنوان نردبان سلوک، در آینده از نگارنده منتشر خواهد شد.

۲۰ـ امام صادق«ع» ‌فرمودند: «هر اندازه محبت بنده نسبت به همسرانش بیشتر می‌شود، فضیلت او در ایمان هم بیشتر می‌شود.» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص۳۸۴). موسی«ع» در کوه طور به حضرت حق عرضه داشت: فضیلت کدام‌یک از اعمال در نزد تو بیشتر است؟ حق تعالی فرمود: «محبت به کودکان» ( الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، ص۱۴۳).

۲۱ـ هر گاه رسول خدا«ص» از سفر بازمی‌گشت و با کودکان برخورد می‌نمود، می‌ایستاد. سپس دستور می‌داد آنان را بلند نمایند. برخی را جلوی خود و بعضی را پشت سرش سوار می‌کرد. پس از آن که مدتی می‌گذشت، آنان به یکدیگر می‌گفتند: «رسول خدا«ص» مرا جلوی خود سوار کرد؛ ولی تو را پشتِ سرش سوار نمود» و برخی دیگر می‌گفتند: «رسول خدا«ص» به اصحابش دستور داد تا تو را پشت سرِ ایشان، سوار مَرکب کنند [؛ولی مرا خود سوار نمود.]» (سیره النبی«ص»، ص۱۵۷). درباره این سیره، مطالعه کتاب رفتار پیامبر«ص» با کودکان و جوانان، نوشته محمدعلی چنارانی از انتشارات آستان قدس رضوی توصیه می‌شود.

۲۲ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «عبادت همراه با حرام‌خواری همچون ساختن بر روی شن (و به قولی بر روی آب) است» (عِدّه الداعی و نجاح الساعی، ص۱۵۳). امام باقر«ع» فرمودند: «هر گاه مردی مالی را از حرام به دست آورَد، هیچ حج و عمره و صِله رَحِمی از او پذیرفته نمی‌شود» (الأمالی، شیخ طوسی، ص۶۸۰).

۲۳ـ خلاصه عبقات الأنوار، ج۲، ص۶۱٫

۲۴ـ امام حسین«ع» در سخنرانی روز عاشورا فرمودند: «همه شما از دستور من سرپیچی کرده، سخنم را گوش نمی‌دهید، شکم‌های شما از حرام پُر شده و بر دل‌هایتان مُهر زده شده است» (بحارالأنوار، ج۴۵، ص۸).

۲۵ـ امام زمان«عج» فرمودند: «کسی که چیزی از اموال ما را بخورَد، همانا درون خود را از آتش انباشته است و به زودی به رو در آتش افکنده خواهد شد» (کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۵۲۱). خمس از اموال امام«ع» محسوب می‌شود.

۲۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «دزدها سه گروه‌اند: کسی که زکات نمی‌دهد، کسی که مهریه زنان را حلال شمارد، و کسی که قرض بگیرد و قصد پرداخت آن را نداشته باشد» (تهذیب الأحکام، ج ۱۰، ص ۱۵۳).

۲۷ـ امام رضا«ع» فرمودند: «خدایت رحمت کند! بدان که ربا حرام و از گناهان کبیره است و خداوند بر آن وعده آتش داده است. پس پناه می‌بریم به خدا از ربا. ربا را همه پیامبران و همه کتاب‌های آسمانی حرام کرده‌اند» (فقه الرضا«ع»، ص۲۵۶).

۲۸ـ «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ٭الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ٭ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ٭ أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ٭ لِیوْمٍ عَظِیمٍ؛ واى بر کم‏فروشان! آنان که وقتى براى خود پیمانه مى‏کنند، حق خود را به طور کامل مى‏گیرند؛ اما هنگامى که مى‏خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم مى‏گذارند! آیا آنها گمان نمى‏کنند که برانگیخته مى‏شوند، در روزى بزرگ؛ روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى‏ایستند؟» (سورۀ مطفّفین: ۸۳، آیۀ ۱ ــ ۵).

۲۹ـ اسراء، ۲۳٫

۳۰ـ همان.

۳۱ـ ر.ک: لسان العرب، ج۹، ص۷٫

۳۲ـ  الکافی، ج۲، ص۳۴۸٫

۳۳ـ اسراء، ۲۴٫

۳۴ـ اسراء،۲۳٫

۳۵ـ یعنی: اگر خودشان هم می‌توانستند آن حاجت را بر آورده سازند؛ اما تو پیشی بگیر و آن کار را برایشان انجام بده.

۳۶ـ آل عمران، ۹۲٫

۳۷ـ اسراء، ۲۳٫

۳۸ـ اسراء، ۲۳٫

۳۹ـ اسراء، ۲۴٫

۴۰ـ  الکافی، ج۲، ص۱۵۷٫

۴۱ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «به فرزندانتان احترام بگذارید و آنها را به نیکی ادب کنید تا مورد آمرزش قرار بگیرید» (مکارم الأخلاق، ص۲۲۲).

۴۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۸۲.

۴۳ـ تحف العقول، ص۳۰۵٫

۴۴ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «با کسی که با تو قطع رابطه کرده ارتباط برقرار کن. به کسی که تو را محروم کرده عطا کن و از کسی که به تو ستم کرده درگذر که اگر این چنین کنی، خداوند در مقابل آنان پشتیبان تو خواهد بود» (مستدرک‏الوسائل، ج۱۵، ص۲۵۲).

۴۵ـ لقمان، ۱۴ ــ ۱۵٫

۴۶ـ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۵۵٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

برخی از اصول اساسی نیکی به والدین عبارتند از: سپاس از زحمات آن دو، اطاعت در مواردی که خدا لازم دانسته، خیرخواهی در آشکار و پنهان، نگاه محبت‌آمیز، فراموش نکردن آنها، تواضع نسبت به آنها و دعا کردن آنها و … نیکی به پدر و مادر در دنیا و آخرت نتایجی دارد که طولانی شدن عمر و آسان جان دادن از جمله آنهاست

 

۲٫

 

برای پاک شدن گناهان لازم نیست همیشه استغفار کنی. کمی سرِ کیسۀ محبتت را شُل و جیب دلِ خانواده‌ات را از سکه‌های زرین مهربانی پُر کن تا کشکولت از گناه خالی شود. راستی تا به حال از خود پرسیده‌ای: چرا تا نام عبادت می‌آید، یاد نماز و روزه و قرآن خواندن می‌افتی؟ مگر عبادت‌های خدا همه از این جنس است؟

 

۳٫

درست است که احترام به فرزند از وظایف پدر و مادر است؛ اما این بدان معنا نیست که در صورتی که آنها وظیفه‌شان را انجام ندادند، وظیفه احترام از ما ساقط می‌شود. احترام به پدر و مادر باید بدون توقع انجام بپذیرد. همان‌ طور که پیش از این هم گفته شد، احترام به هر پدر و مادری با هر عقیده و مرامی که باشد واجب است

 

 

25فوریه/18

هنر برآوردن حاجات مردم

از نقاط قوت اخلاق اسلامى، توجه به انسان‌ها، حس همکارى،‌ نیکوکاری و خدمت‌رسانى به مردم؛ به‌ویژه خدمت به مؤمنان و صالحان است. نگاهى اجمالى به آیات، روایات و سیره انبیا و اولیا به‌خوبى این امر را ثابت مى‏کند که بعد از انجام واجبات، هیچ امرى مانند نیکی و خدمت به بندگان خداوند باعث تقرب انسان به درگاه الهى نمى‏شود. بدین سبب است که انبیا و اولیاى الهى همواره در خدمت مردم بوده‏اند.

آنچه پیش رو دارید، نگاهى اجمالى به آیات و روایات و سیره اولیا درباره نیکی و خدمت است.

 

الف) اهمیت نیکی و خدمت به مردم در قرآن

۱ـ خواهان نفع‌رسانی

در قرآن از زبان حضرت عیسى«ع»‏ مى‏خوانیم: «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَینَ ما کُنْتُ؛(۱) و مرا هر جا که هستم، پر برکت قرار ده.‌» حضرت صادق«ع»‏فرمودند: «مقصود از «جَعَلَنی‏ مُبارَکاً»، «جَعَلَنِی‏ مُبارَکاً نفَّاعاً» است؛ یعنى خدایا! مرا بسیار سودمند و نفع رساننده (به مردم) قرار بده.»(۲)

 

۲ـ نیکوکاری در قرآن

خداوند متعال در قرآن چهار بار با صراحت چنین اعلام مى‏دارد «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛(۳) خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد.»؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ؛(۴) خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمى‏کند.»؛«وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ؛(۵) به راستى این‌گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم.»

درباره پاداش اخروى محسنان تعبیرات بلندى آمده است که عبارتند از:

۱ـ جاودانگى در بهشت: «خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ؛(۶) همیشه در آن خواهند بود و این است جزاى نیکوکاران.»

۲ـ گواراترین زندگى: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ؛(۷) بخورید و بیاشامید در حالی که برای شما گوارا باشد به خاطر کارهایی که انجام دادید. .ما این‌چنین پاداش نیکوکاران را می‌دهیم.»

۳ـ پاداش دنیا و آخرت: «فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الآْخِرَهِ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛(۸) خداوند ثواب و بهترین پاداش آخرت را به آنها (محسنان) داد؛ (زیرا) خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد.»

۴ـ هرچه بخواهند: «لَهُمْ ما یشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ؛(۹) براى آنان هر چه بخواهند نزد پروردگارشان وجود دارد؛ این است پاداش نیکوکاران.»؛ «سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ»؛ (۱۰) به زودى براى محسنان مى‏افزاییم.‌»سپس در دو آیه مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ‏الْمُحْسِنینَ؛(۱۱) به‌راستى حتماً خدا با نیکوکاران است.»

این یک موقعیت خاص است که عنایات خاصه الهى را همراه دارد؛ نه موفقیت عام که «هُوَ مَعَکُم اَینما تَکوُنوُا» به‌راستى که با این همه پاداش و موقعیت باید به محسنان بشارت داد: «وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ؛(۱۲) به نیکوکاران بشارت بده.»

به‌راستى که اگر احسان و خدمت به خلق فقط همین تأکیدات و پاداش‌ها را داشت، بس بود که مردم شب و روز به دنبال احسان و خدمت به خلق باشند؛ حال آنکه در روایات رسیده از معصومان‏«ع» و سیره آنان بیش از آنچه در آیات بیان شده، تأکید وجود دارد و به این موضوع اهمیت داده شده است که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

 

۱ـ دوست‌داشتنی‌ترین فرد

پیامبر اکرم‏«ص» فرمودند: «الْخَلْقُ عِیالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیتِ مُؤْمِنٍ سُرُوراً؛(۱۳) مردم عائله و جیره‌خواران خداوندند. محبوب‏ترین مخلوقات نزد خدا کسى است که سودش به عائله خدا برسد و خانواده‏اى را خوشحال کند.»

 

۲ـ از روزه و اعتکاف‏ هم برتر است

امام صادق«ع» از پدرشان و او از پیامبر اکرم«ص»‏ نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمودند: «وَاللَّهِ لَقَضَاءُ حَاجَهِ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ صِیامِ‏ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِه؛(۱۴) به خدا قسم، برآوردن حاجت مؤمن بهتر از یک ماه روزه و یک ماه اعتکاف است.»

 

۳ـ نعمت الهى‏

امام حسین«ع»‏ مى‏فرمایند: «إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیکُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ؛(۱۵) از نعمت‌های خدا این است که مردم حوائج خود را نزد شما می‌آورند. پس از نعمت‌هاى خدا [که حاجت مردم است] خسته و ملول نشوید.»

 

۴ـ احسان را کوچک نشمارید

على بن حسین«ع»‏ فرمودند: «اى شیعیان ما! بهشت را از دست نمى‏دهید، به‌سرعت و یا کندى در آن وارد مى‏شوید؛ ولى در رسیدن به درجات بالاى آن با هم مسابقه دهید. بدانید بالاترین درجه و بهترین قصرها و خانه‏ها از آن کسى است که بهتر برادر مؤمنش را اجابت کند و بیشتر‌ با فقراى مؤمنان همدردى کند؛ به‌راستى خداوند عزیز و جلیل با یک کلمه که با برادر مؤمن (و در جهت خوشحالى او) صحبت مى‏کند، به اندازه هزار سال خود را به بهشت نزدیک مى‏کند؛ هر چند از کسانى باشد که باید در جهنم عذاب شود: «فَلاَ تَحْتَقِرُوا الْإِحْسَانَ إِلَى إِخْوَانِکُمْ فَسَوْفَ ینْفَعُکُمُ اللَّهُ تَعَالَى حَیثُ لاَ یقُومُ مَقَامَ ذَلِکَ شَی‏ءٌ غَیرُه؛(۱۶) [هیچ‌گاه] احسان به برادران [مؤمن] خود را کوچک نشمارید. پس در آینده خداوند به شما سودى مى‏رساند؛ به گونه‌ای که هیچ چیز جاى آن را پر نمى‏کند.»

برخى از مردم مى‏پندارند که عبادت فقط نماز خواندن و روزه گرفتن است. جمعى از اینان به‌حدى در غفلت و نادانى فرو رفته‏اند که اگر جان کسى را در خطر ببینند حاضر نیستند براى نجات او از عمل مستحبى خویش دست بردارند. بارها دیده شده است که در مسافرت‌هاى عبادى همچون سفر حج و یا عتبات عالیات، با این که گاه سالخوردگان و بیمارانى وجود دارند که بسیار به کمک نیاز دارند؛ ولی افرادى تمام اوقات را به زیارت و دعا مشغول مى‏شوند و به همسفران کمکى نمى‏کنند. این‌گونه افراد نمى‏دانند که کمترین کمک به بندگان، بهشت را براى انسان واجب مى‏کند.

پیامبر اکرم‏«ص» فرمودند: «دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّهَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَى طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْه؛(۱۷) بنده‏اى از بندگان خدا در اثر اینکه شاخه خارى را از سر راه مسلمانان برداشت، اهل بهشت شد.»

این افراد باید بدانند که بالاترین افتخار براى یک انسان این است که دیگران او را ملجأ و مأوایى براى رفع حاجات خویش بدانند.

امام صادق«ع»‏مى‏فرمایند: «کَفَى بِالْمَرْءِ اعْتِمَاداً عَلَى أَخِیهِ أَنْ ینْزِلَ بِهِ حَاجَتَه؛(۱۸) در اثبات اعتماد به برادر دینى همین بس که شخصى حاجتش را نزد او آورد.»

البته ما این شعر را هم تأیید نمى‏کنیم که مى‏گوید:

عبادت به جز خدمت خلق نیست‏

به تسبیح و سجاده و دلق نیست‏

عبادت فقط در خدمت خلق منحصر نیست؛ چنان که برخى به بهانه «دِلَت پاک باشد» و به «خلق خدا خدمت کن»، نماز و روزه و عبادت را ترک مى‏کنند.

باید گفت که عبادت فقط خدمت خلق نیست و نماز، روزه و… هم عبادت‏اند. پس نباید راه افراط یا تفریط را پیمود. از این‌رو نباید به بهانه عبادات اصطلاحی،‌ از خدمت به خلق شانه خالى کرد و نه به بهانه خدمت به مردم و اعانت آنان، از نماز و عبادات واجب و مستحب غافل شد؛ بلکه باید هر دو را در حد و اندازه خود نگه داشت که «هر چیزى به جاى خویش نیکوست».

 

روش ائمه«ع»‏ در نیکوکاری

بیان تفصیلى سیره ائمه در خدمت به مردم و فقرا و دستگیرى و اعانت آنها بسیار گسترده است که فقط به ذکر برخى از رفتارهاى آنان اکتفا مى‏شود.

حضرت على«ع»‏ با دست خود، نخل‌هاى گروهى از یهودیان مدینه را آبیارى مى‏کرد؛ به گونه‏اى که دست مبارکش تاول مى‏زد، آن گاه که به مزدى دست مى‏یافت، آن را به بیچارگان و درماندگان مى‏بخشید و یا با آن، بردگانى را مى‏خرید و آزاد مى‏کرد.

آن حضرت، قنات‌ها و چاه‌هاى فراوانى را حفر و به‌محض رسیدن به آب، آنها را براى مردم وقف مى‏کرد. ایشان به فقرا و یتیمان، چه در مدینه و چه در کوفه سر مى‏زد و به آنها خدمت مى‏کرد.

معاویه اعتراف کرد: «اگر على، خانه‏اى پر از طلاى ناب و خانه‏اى پر از علوفه داشته باشد، طلا را قبل از علوفه مى‏بخشد.‌»(۱۹)

امام مجتبى«ع»‏ هیچ‌گاه در پاسخ مستمندى نه نگفتند. ازایشان سئوال شد: «چرا هیچ‌گاه فقیرى را مأیوس نمى‏کنىد؟» فرمودند: «من خود دست نیاز بر درگاه خدا دارم و به الطافش امیدوارم. به همین دلیل شرم دارم از اینکه خود فقیر باشم و فقیرى را مأیوس برگردانم. خداى بزرگ مرا عادت داده است که نعمت‌هاى فراوانش را بر من ارزانى دارد و من نیز او را عادت داده‏ام که نعمت‌هایش را به مردم ببخشم. مى‏ترسم. اگر از عادتم دست بردارم، خداوند نیز عادتش را از من بازدارد و مرا از نعمت‌هایش محروم کند.»(۲۰)

از سیره آن حضرت این بود که هرگاه باغ و بستانى را از کسى خریدارى مى‏کردند و سپس فروشنده‏اش به فقر و تنگدستى دچار مى‏شد، حضرت آن را با پولش به وى برمى‏گرداندند.(۲۱)

امام حسین«ع»‏ در تاریکى و ظلمت شب، انبانى پر از غذا همراه پول به خانه‏هاى زنان بی‌سرپرست و یتیمان مى‏بردند؛ به گونه‏اى که معاویه نیز به آن اعتراف کرد که حسین بن على«ع»‏ بخشش خود را نخست از یتیمانى آغاز مى‏کند که پدرانشان را در جنگ صفین در سپاه پدرش على از دست داده‏اند و اگر چیزى اضافه آمد، با آن شتر نحر مى‏کند و مردم را طعام مى‏دهد.(۲۲)

در خانه حضرت سجاد«ع»‏ همواره به روى مردم باز بود و ایشان ناهار عمومى مى‏دادند.(۲۳) حضرت بیش از صد خانه را متکفل بودند و زندگى آنها را اداره مى‏کردند.(۲۴)

به سبب همین احسان و نیکى بود که آن حضرت هیچ‌گاه از چیدن محصول نخلستان در شب خوششان نمى‏آمد؛ چون فقرا روزها محصول نخلستان‌ها می‌چیدند و چیدن محصول در شب باعث محروم شدن آنان مى‏شد. همچنین حضرت صدقه مى‏دادند و دیگران را به صدقه تشویق مى‏کردند و دو نوبت مالش را با فقرا تقسیم ‏می‌کردند.(۲۵)

حضرت سجاد‏«ع» پسرعمویى داشتند که بعضى از شب‌ها به خانه‏اش مى‏رفتند و مقدارى پول به او مى‏دادند. آن شخص، حضرت را (چون با صورت پوشیده بود) نمى‏شناخت و مى‏گفت: «على بن حسین، اصلاً به حال ما توجهى ندارد.» و در حق ایشان نفرین مى‏کرد.‌ »امام این کلمات را مى‏شنیدند، ولى از وى در می‌گذشتند و خود را به او معرفى نمى‏کردند. وقتى امام سجاد«ع» از دنیا رفتند و آن کمک‌هاى شبانه قطع شدند، آن شخص متوجه شد که آن فرد على بن حسین بوده است؛ از این‌رو همیشه به حالت گریه و براى عذرخواهى کنار قبر حضرت مى‏رفت.(۲۶)

همچنین حضرت باقر«ع»‏ به نیازمندان احترام مى‏گذاشتند و به آنها کمک می‌کردند و صدقه مى‏دادند و نیکى به یاران و اصحاب را فراموش نمى‏کردند. حسن بن کثیر می‌گوید که نزد امام باقر«ع»‏ از جفاى دوستان و برآورده نکردن حاجات شکایت کردم، حضرت فرمودند: «بِئْسَ الْأَخُ أَخٌ یرْعَاکَ غَنِیاً وَ یقْطَعُکَ فَقِیراً؛ بد برادرى است برادرى که در ثروتمندی مراعاتت را کند و در فقر و ندارى (تو) با تو قطع رابطه کند.» سپس به غلامشان دستور دادند کیسه‏اى به مبلغ هفتصد درهم به او بدهد، و فرمودند: «فَإِذَا نَفِدَتْ فَأَعْلِنِى؛ هرگاه تمام کردى به من خبر بده.»(۲۷)

از جمعى نقل شده است که امام باقر«ع»‏ را ملاقات نمى‏کردیم مگر اینکه نفقه، هدیه و لباس براى ما مى‏آوردند و مى‏فرمودند: «هَذِهِ مُعَدَّهٌ لَکُمْ قَبلَ أَنْ تَلْقَوْنِى؛(۲۸) اینها قبل از ملاقات شما براى شما آماده شده بود.»

معاویه بن هشام مى‏گوید: «هیچ‏گاه حضرت باقر«ع» از کمک و صله دادن به برادران و کسانى که نزد ایشان مى‏آمدند و امید و آرزویى داشتند، خسته نشدند.»(۲۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مریم، ۳۱٫

۲ـ اصول کافى، کلینى، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۶۵، ح ۱۱؛ تفسیر الصافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج ۳، ص ۲۸۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث، ج ۷۱، ص ۳۴۱، ح ۱۲۶٫

۳ـ بقره، ۱۹۵؛ آل‌عمران ۱۳۴و ۱۴۸و مائده، ۱۳٫

۴ـ توبه، ۱۲۰؛ یوسف، ۵۶ و ۹۰ و هود، ۱۱۵٫

۵ـ انعام، ۸۴؛ یوسف، ۲۲؛ قصص، ۱۴ و صافات، ۸۰، ۱۰۵،۱۱۰،۱۲۱ و ۱۳۱٫

۶ـ مائده، ۸.

۷ـ مرسلات، ۴۴٫

۸ـ آل‌عمران، ۱۴۸٫

۹ـ زمر، ۳۴٫

۱۰ـ اعراف، ۱۶۱٫

۱۱ـ عنکبوت، ۶۹ و نحل، ۱۲۸٫

۱۲ـ حج، ۳۷٫

۱۳ـ بحارالانوار، ج‏۷۱، ص ۳۳۹، ح‏۱۲۱ و اصول کافى، ج ۲، ص ۱۶۴، ح ۷٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۸۵، ح ۶٫

۱۵ـ همان، ص ۳۱۸، ح ۸۰٫

۱۶ـ بحارالانوار، همان و ج ۷۱، ص ۷۰۸، ح ۶۰ و تفسیر امام حسن عسکرى، ص ۷۹٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج۷۲، ص ۲۰۷؛ سفینه البحار، شیخ عباس قمى، اسوه، ج ۲، ص ۸۲٫

۱۸ـ اصول کافى، همان، ج ۲، ص ۱۹۸ و ۱۳۱٫

۱۹ـ سیره و تاریخ امامان، جمعى از مؤلفان، مؤسسه انتشاراتى زواره، ۱۳۸۶، ص ۷۸ و تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج ۴۳، ص ۴۱۴٫

۲۰ـ حیاه الامام الحسن، ج ۱، ص ۳۱۶ و ۳۱۷؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۹ و طبقات کبرى، ج ۱، ص ۲۳؛ به نقل از: سیره و تاریخ امامان، ص ۱۰۱٫

۲۱ـ سیره و تاریخ امامان، ص ۱۰۲٫

۲۲ـ حیاه الامام الحسین، ج ۱، ص ۱۲۸، به نقل از: همان، ص ۱۰۲٫

۲۳ـ تاریخ یعقوبى، بیروت، ج ۲، ص ۲۵۹٫

۲۴ـ کشف الغمه، اربلى، آل البیت، ج ۲، ص ۲۸۹٫

۲۵ـ علل‌الشرایع، صدوق، بیروت، دارالمعرفه، ص۶۱، باب ۴۲، ح ۱؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج ۶، ص ۲۹۶ و مناقب آل ابی‌الطالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۶۷٫

۲۶ـ کشف الغمه، همان، ج ۲، ص ۳۱۹ و سیره و تاریخ امامان، ص ۱۵۲٫

۲۷ـ ارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتى، ص ۲۶۶٫

۲۸ـ همان، ص ۲۶۶٫

۲۹ـ همان، ص ۲۶۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

پیامبر اکرم‏«ص» فرمودند: «الْخَلْقُ عِیالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیتِ مُؤْمِنٍ سُرُوراً؛(۱۳) مردم عائله و جیره‌خواران خداوندند. محبوب‏ترین مخلوقات نزد خدا کسى است که سودش به عائله خدا برسد و خانواده‏اى را خوشحال کند.»

 

امام صادق«ع» از پدرشان و او از پیامبر اکرم«ص»‏ نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمودند: «وَاللَّهِ لَقَضَاءُ حَاجَهِ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ صِیامِ‏ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِه؛(۱۴) به خدا قسم، برآوردن حاجت مؤمن بهتر از یک ماه روزه و یک ماه اعتکاف است.»

 

25فوریه/18

موریانۀ تجمل‌گرایی

اشاره

انقلاب اسلامی تحولی بنیادین و ساختاری در تمام عرصه­­های زندگی مردم ایران به وجود آورد و در صحنه سیاست و اداره جامعه نیز با ساقط کردن نظام منحط طاغوت، حاکمیت دینی با حضور مردم را در قالب نظام جمهوری اسلامی برپا کرد. این نظام مردمی بر پایه قوانین الهی، سیستمی نوین و الگویی جدید به جهان امروز عرضه داشت و با پیوند سیاست و دیانت، انقلاب اسلامی را در سراسر جهان به عنوان یک حرکت آزادی‌بخش معرفی کرد که نه به غرب وابسته است نه به شرق.

نکته شایان توجه این است که بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، برای تداوم این انقلاب در صحنه سیاسی و حکومتی و عملکرد دولتمردان نظام جمهوری اسلامی و نقش مردم در آن باید نگاهی نافذ و دوراندیش به آسیب‌ها و آفت­های سیاسی داشته باشیم تا انقلاب را از انحرافات و آسیب‌های پیش رو نجات دهیم. یکی از آفات مهمی که همه انسان‌ها، به‌ویژه مسئولان هر انقلابی را تهدید می­کند، تجمل­گرایی آنان است.

 

 تجمل­گرایی، عامل انحطاط جوامع بشری

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می‌کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت؛ قرآن کریم از تجمل‌گرایی و نازپروردگی به عنوان «اتراف» یاد می‌کند و در آیات مختلف آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد: «وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهلِکَ قَریَهً أَمَرنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرنَـهَا تَدمِیرا؛ و هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را هلاک کنیم، رفاه‌طلبان و خوش‌گذرانانشان را وادار به فساد می‌کنیم و وقتی در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آنگاه آنجا را زیر و زبر می‌کنیم و نابودشان می‌سازیم».(۱)

براساس این آیه شریفه، رفاه‌زدگان در معرض فسق و بی‌بندوباری  هستند و جامعه خود را نیز به انحطاط و زوال می‌کشانند.

براساس این آیه شریفه، رفاه‌زدگان در معرض فسق و بی‌بندوباری  هستند و جامعه خود را نیز به انحطاط و زوال می‌کشانند.

با مروری اجمالی به تاریخ گذشتگان و بررسی عوامل انحطاط آنان، این حقیقت قرآنی به‌خوبی آشکار می‌شود که چه بسیار تمدن‌ها و جوامعی که بر اثر رفاه‌زدگی و نازپروردگی به گناه و معصیت گرفتار آمدند و بنیاد بقایشان زایل گشت.

یکی از نکاتی که قرآن کریم به آن پرداخته است، نقش منفی مرفهین بی‌درد و عیاشان یک جامعه در روند تکامل و پیشرفت آن است.

با مرور تاریخ انبیای الهی به روشنی درمییابیم که از دیرباز اولین قشری که دعوت انبیای الهی را لبیک گفتند، مستضعفین بودند. و اولین گروهی که در برابر پیامبران مقاومت کردند، دنیازدگانی بودند که منافع و موقعیت خود را با هیچ چیزی معاوضه نمی‌کردند. قرآن کریم درباره آنان فرموده است: «وَ ما اَرسَلنا فی قَریهٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّما بِما اَُرسِلْتُم بِهِ کافِرُونَ* وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ هیچ پیامبر هشداردهنده‌ای را در جامعه‌ای نفرستادیم مگر آنکه اشراف و خوش‌گذرانان آن جامعه گفتند ما به آنچه شما مأمورش شده‌اید کافریم و دارایى و فرزندانمان از همه بیشتر است و عذاب نخواهیم شد». (۲)

این گروه از انسان‌ها هنگامی که وقت شکفتن و رشد جامعه فرا میرسد، گرفتار ارتجاع و سنت‌گرایی و گذشته‌پرستی بی‌جا و مانع از حرکت تکاملی اجتماع می‌شوند، به تعبیر قرآن کریم: «وَکَذَلِکَ مَا أَرسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَریَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا وَجَدنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ؛ بدین‌گونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده‌ای نفرستادیم مگر آنکه خوش‌گذرانان آن شهر گفتند که ما پدران خود را بر آئین و راهی یافتیم و از پی ایشان رهسپاریم»(۳)

آثار شوم تجمل‌گرایی و نازپروردگی در آحاد جامعه، به‌ویژه در کارگزاران نظام اسلامی به اندازه‌اى درخور توجه است که وقتی امام علی«ع» با خبر شدند که یکی از کارگزارانشان در بصره به نام «عثمان بن حنیف» انصارى در جشن عروسى جوانى بصرى شرکت کرده که در آن مجلس ریخت و پاش فراوان صورت گرفته است، خطاب به او نوشتند:

«اى پسر حنیف! شنیده‌ام یکى از جوانان بصرى تو را به شام و شب عروسى خویش خوانده و تو شتابان و مشتاق و حریصانه به آن سور و مهمانى رو کرده‌اى. به من خبر رسید که میزبان، خوان الوان گسترده و خورش‌هاى گوناگون و رنگارنگ و قدح‌هاى شراب گوارا برایت آراسته است، حال آن که مى‌پنداشتم تو به مهمانى و جشن مردمى که ثروتمندان و توانگرانشان، نیازمند را از خویش به خوارى دور مى‌کنند، نمی‌روى. در آن خورش‌هایى که چه شیرین و دندان‌گیر و دهان خواه است، بنگر. آن گاه آنچه را پاکى و ناپاکی‌اش بر تو آشکار نیست مخور و هر چه به راه پاک و خیر به دست آورده‌اى و روا بودنش بر تو عیان است، بخور. آگاه باش براى هر مسلمانى پیشوایى است که باید از او پیروى کند و به نور او فروغ گیرد. اینک بدان که پوشاک دنیایى پیشواى تو، جامه‌اى پاره و پشمین و طعامش خوراکى تلخ و قرص نانى جوین است و پیوسته به این چیزها بسنده مى‌کند. هر چند شما آن توانایى را ندارید که چنین زندگى کنید، ولى مرا به زهد و پاکدامنى و کوشش در راه حق و عدالت یارى کنید.

«به خدا سوگند! در این دنیا درهم و دینار و طلایى نیندوخته و از غنیمت‌هاى آن ثروتى پس‌انداز نکرده‌ام و به‌جز این رداى کهنه که بر تن دارم، جامه دیگرى براى خویش تدارک ندیده‌ام…اگر بخواهم برایم آسان است که از شهدهاى پاک و مغز نان گندم و جامه‌هاى زربافت و ابریشمى بهره برگیرم، ولى دستم را از دامان این آرزوهاى فریبنده کوتاه کرده‌ام و کجا مرا رغبتى است که با حرص و ولع، دهان و کام به طعام‌هاى خوشگوار و شیرین آشنا کنم، حال آن که شاید کسى در حجاز و یمامه باشد که امید به قرص نانى ندارد. چه سود که من با شکمى پرریال شب را به روز آورم و پیرامون من شکم‌هاى گرسنه و جگرهاى تشنه فراوان باشند. چه سود که همچون کسى باشم که سراینده‌اى درباره او گفته است: «این درد تو را بس که شب با شکمى پر به خواب روى، در حالى که پیرامونت کسانى باشند که حتى پاره پوستى آرزو کنند و گلیمى بهر خفتن نیابند».(۴)

امام على«ع» در بخش دیگرى از این نامه فرموده‌اند: «من پیشوا و امام تو هستم و باید مرا در رفتار به حق و عدالت، یارى کنى.» آن حضرت در بخش نامه­اى دیگر به نمایندگان خود چنین نوشته‌اند: «نوک قلم‌هاى خود را تیز کنید. در نوشتن میان سطرها، زیاد فاصله نگذارید. حرف‌هاى اضافه را حذف کنید. به جاى عبارت‌پردازى به بیان مطلب بسنده کنید. از پرنویسى و مصرف زیاد کاغذ خوددارى کنید؛ زیرا این کاغذها از بیت‌المال است و بیت‌المال تحمل زیان را ندارد».(۵)

نکته مهم این است که عثمان بن حنیف، خود چنین ریخت و پاشى نکرده، بلکه در چنین مجلسى شرکت کرده بود و امام على«ع» این کار وی را نکوهیده است. این سخن نشان دهنده مسئولیت خطیرى است که بر دوش زمامداران مسلمان نهاده شده است. نه تنها خود آنان نباید اهل اسراف و تجمل و ریخت و پاش باشند، بلکه اطرافیانشان و کسانی هم که با آنان در ارتباط هستند باید از این عیب به دور باشند.

همچنین ایشان در مرکز حکومت خود به مردم چنین خطاب کردند: «اى مردم کوفه! اگر دیدید که من به غیر از آن وضعى که پیشتر داشتم از شهر شما بیرون رفتم، مثلاً لباس و خوراک یا مرکب و غلام من عوض شد و در مدت حکومتم، زندگى مرفهى براى خود درست کردم، بدانید که در حکومت به شما خیانت کرده‌ام.»(۶)

دنیادوستى و شیفته مادیات شدن یک بیمارى روحى است که تا آخر عمر، آدمی را آزاد نمى‌گذارد؛ زیرا هر چه بیشتر از مال و منال بهره‌مند شود، آتش آزمندش شعله‌ورتر مى‌گردد و چون ثروت و مکنت در دست اهل دنیاست، براى به دست آوردن آن باید به سوى آنان برود و دنیایشان را در ازاى حیثیت و آبرو به چنگ آورد. به همین دلیل وقتى از امام علی«ع» مى‌پرسند: «بدترین ذلت چیست؟» می‌فرمایند: «حریص بودن بر دنیا.»(۷)

دلدادگی مسئولان و حاکمان دینی به دنیا از آفات اساسی و کلیدی حکومت دینی است و ریشه حکومت دینی و بلکه دینداری و دین‌گرایی را در میان دینداران می‌خشکاند و مردم را به دین و حکومت دینی بدبین و بی‌اعتماد می‌کند. به تعبیر دیگر حکومت دینی با حاکمیت حاکم دنیاگرای دینی در تضاد است؛ زیرا حکومت دینی وظیفه دارد عدالت را در سه حوزه «قدرت، ثروت و قانون» برقرار سازد. به تعبیر امام علی«ع» حکومت دینی مفهومی جز اجرای عدالت ندارد و این زمانی ممکن است که معیار عمل حاکم «حق» باشد، در حالی که معیار عمل حاکم دنیاگرای دینی منافع مادی و دنیوی اوست؛ بنابراین چنین حاکمی هیچ‌گاه نمی‌تواند عدالت را پیاده کند و اجتماع را به سعادت حقیقی رهنمون کند. در فرهنگ علوی، وابستگی به دنیا نکوهش شده است. (۸)

آن حضرت دولتمردان خود را به زهد و پرهیز از دنیاگرایی سفارش می‌کردند تا آفات دنیاگرایی آنان را تهدید نکند و همیشه به یاد قیامت باشند.

نامه آن امام همام به «شریح بن حارث»، قاضی آن حضرت که خانه‌ای را به هشتاد دینار خریده بود، دربردارنده نکات مهمی است که اشاره به بخشی از آن ضروری می‌نماید: «… به من گزارش داده‌اند که به هشتاد دینار خانه‌ای خریده‌ای، برایش سندی تنظیم کرده‌ای و شاهدانی گرفته‌ای… ای شریح! بدان که در آینده‌ای بس نزدیک کسی به سراغت می‌آید که به سندت نمی‌نگرد و از دلیل و شاهدانت نمی‌پرسد. تو را بهت‌زده از آن خانه بیرون می‌کشد و تنها به خانه گور می‌سپارد. پس ای شریح! نیک بنگر. مبادا که این خانه را جز به مال خود خریده باشی و یا جز از راه مشروع بهایش پرداخته باشی که در این صورت خانه دنیا و خانه آخرت را یکجا باخته‌ای!

«ای شریح! اگر هنگام خرید آن خانه به من مراجعه می‌کردی، براساس این نسخه برایت سندی تنظیم

می‌کردم که در خریدش حتی به بهای درهمی رغبت نمی‌کردی، چه رسد به بهای افزون‌تر و آن نسخه چنین است: خریدار: بنده‌خوار. فروشنده: بنده‌ای در آستانه کوچ. مورد معامله: خانه‌ای از خانه‌های فریب‌آباد در منطقه نیستان وخطه تباهان.

«این خانه از چهار سو به چهار حد محدود می‌شود: اولین حد به زمینه انواع آفات. دومین حد به کانون انگیزه‌های مصیبت. سومین حد به هوس‌های سقوط‌آفرین و چهارمین حد به شیطان اغواگر؛ و در این حد است که در این خانه گشوده می‌شود…»(۹)

روشن است که دعوت امام علی«ع» به آخرت‌گرایی به معنای ترک دنیا و رفع مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه از منظر امام «ع»، دنیا و آخرت مکمل یکدیگرند و سرنوشت انسان‌ها در دنیا شکل می‌گیرد، ازاین رو حضرت، دنیا را پل آخرت می‌دانند.(۱۰)

برهمین اساس، امام علی«ع» محمد بن ابی‌بکر را به بهره‌گیری از دنیا و آخرت فراخواندند و فرمودند: «فانَّهُ لابُدَّ لَکَ نَصِیبٌ مِنَ الدُّنیا وَ أنتَ إلی نَصِیبُکَ مِنَ الآخرهِ أحوَج.» (۱۱)  امام علی«ع» به مدیرانش سفارش کرد که از قیامت غافل نباشند؛ زیرا آخرت‌گرایی نقش اساسی در میزان موفقیت آنان دارد. آن حضرت به نعمان زرقی فرماندار بحرین نوشت: «… وَ لاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ عَنْ أمرِ مَعَادِک…».(۱۲)

همچنین حضرت خطاب به مالک اشتر فرمودند: «بر نفس خود حاکم نخواهی بود مگر آن که همه هدفت روز قیامت و بازگشت به خدا باشد…».(۱۳)

نکوهش دنیا از سوی امام«ع» بدان معنا نیست که دنیا ارزش ندارد. اگر دنیا ارزش نداشت، خداوند دنیا را نمی‌آفرید. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، دلبستگی به دنیاست. چنان که امام«ع» نیز به آن تصریح کرده‌اند.(۱۴)

امام دنیا را گذرگاهی می­دانند که بیش از حد بدان پرداختن موجب خسران است.

امام على«ع» دنیاگرایى را اساس و ریشه همه مشکلات معرفى مى‏کنند.(۱۵)

امام صادق«ع» در حدیثی می‏فرمایند: «دو گرگ درنده و خونخوار که به گله بى‌چوپانی حمله‌ور شوند، یکى از آن دو در جلوی گله بایستد و دیگرى در پشت. زیان آنها بیشتر از دوستى دنیا و شرف براى دین مسلمان نیست.»(۱۶)

مقصود از دوستى شرف در این حدیث شریف، همان اعیان‌منشى و تکبرى است که از این ناحیه پیدا می‌شود و مانع پذیرفتن حق و دعوت پیامبران الهی می‌گردد. چنان که به گواهی تاریخ بشر، این گونه خودبستگی‌ها گریبانگیر بسیاری از شراف شده و آنان را از درک هرگونه حقیقتى بازداشته است.

امام سجاد«ع» در یک روایت مفصل، ریشه بسیاری از خصلت‏های ناپسندیده، به‌ویژه جاه‏طلبی را در دنیاطلبی می‏دانند و حب دنیا را ریشه هر خطا معرفی می‏کنند. (۱۷)

دوستى دنیا اساس هر خطا و گناهی است. هر لغزشى که از انسان سر مى‌زند، ریشه اصلى آن حب دنیاست.

گرایش به زندگی تجملی و تکاثر، به‌ویژه در میان عناصر انقلابی و مسئولان نظام، انگیزه دفاع از انقلاب و ارزش‌ها را تضعیف می‌کند و افراد را به زندگی شخصی و برآوردن نیازهای تجملی مشغول می‌سازد. تجمل‌گرایی مسئولان از زوایای مختلف هر انقلابی را تهدید می‌کند، اولاً محرومان را در فشار روحی قرار می‌دهد و مسئولین را از مردم جدا می‌کند، ثانیاً سبب افزایش هزینه‌ها و اسراف می‌شود.

اگر زندگی تجملی و روحیه تکاثرطلبی در میان مسئولان عناصر انقلابی فزونی گیرد و نیروهای انقلابی روحیه خود را از دست بدهند، داعیه ادامه انقلاب و دفاع از ارزش‏ها و آرمان‌های آن تضعیف می‏شود. ابن‌خلدون در بحث فراز و فرود تمدن‏ها به دوران‏های زیر اشاره می‏کند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندی و بالاخره دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر(عصبیت)، همبستگی اجتماعی از بین می‏رود و تن‌آسایی، تجمل و حاکمیت روابط فزونی می‏گیرد.(۱۸)

دنیاطلبی، تجمل‌گرایی، زراندوزی و داشتن روحیه کاخ‌نشینی و ساز و کارها با کاخ‌نشینان، بی‌توجهی به وضع معیشتی کوخ‌نشینان و فقرا و در فشار روحی قرار دادن آنان توسط رهبران و دست‌اندرکاران، سهم به‌سزایی در آسیب‌رسانی به انقلاب دارند.

تجمل‌گرایی مسئولان از زوایای مختلف، انقلاب را تهدید می¬کند؛ محرومان را در فشار روحی قرار می‌دهد و رهبران را از مردم جدا می‌کند؛ زیرا اگر مسئولی در کشور به سمت دنیاگرایی حرکت کند، مردم هم ناخودآگاه به این سمت و سو کشیده می‌شوند..

امام علی«ع» در بیان گهرباری می‌فرمایند: «مردم به دینِ حاکمان و مسئولان خویش هستند.(۱۹)

تجمل‌گرایی مسئولان، فرهنگ دنیاطلبی و گرایش به تجملات را در جامعه ترویج می‌کند و در نتیجه، جرائم مالی و اقتصادی در میان مردم و کارگزاران افزایش می‌یابند.

علاوه بر این، دنیاطلبی مسئولان موجب افزایش هزینه‌ها می‌شود، برای تأمین آن باید مالیات‌ها را افزایش داد (فشار بر مردم) افزایش مالیات نیز تا سقف معین کشش دارد و بیش از آن قدرت پرداخت وجود نخواهد داشت و در نتیجه کسری بودجه به وجود می‌آید و برای جبران آن باید نیروهای غیرمولد از قبیل نظامیان را کاهش داد که نهایتاً تهدیدی بزرگ علیه انقلاب خواهد بود.(۲۰)

امام علی«ع» می‌فرمایند: «خدای تعالی به پیشوایان حق واجب گردانیده که خود را با مردمان تنگدست برابر کنند تا این که فقر و تنگدستی بر آنان فشار نیاورد.» (۲۱)

 

نقش خواص و زمامداران در ترویج تجمل‌گرایی

. یکى از عوامل مهم در روی آوردن آحاد مردم یک جامعه به تجمل و اعیان‌منشى، شیوه رفتار و زندگى خواص و نخبگان آن جامعه است که این مسئله در تاریخ گذشتگان نیز به اثبات رسیده است. با امعان‌نظر در تاریخ اسلام، به نکات تیره و ننگینى برمی‌خوریم که از بی‌لیاقتى و بی‌تقوایى خواص و برجستگان آن زمانه حکایت دارد. یکى از خواص جامعه اسلامى آن روزگار؛ یعنى «معاویه بن ابى سفیان» است که در تجمل‌گرایى غرق شده بود و رفتار او در دراز مدت، ضربات سختى را بر پیکر جامعه اسلامى وارد آورد. او کار خود را با توجیه رفتارهایش آغاز کرد و پس از چندى کار به جایی رسید که زندگى او حالت افسانه‌اى به خود گرفت و در طول تاریخ اسلام به سرمشقى براى مترفین و اعیان منش‌ها تبدیل شد.

معاویه پسر ابوسفیان را که سنگ بناى این دیوار کج را در عالم اسلام بنا نهاد و متکلفانه زندگى کردن و اعیان‌منشانه زیستن را که حضرت رسول«ص» آن را درهم کوبیده بود، دوباره مستقر کرد و نام اسلام را نیز بر آن نهاد. او نخستین کسى است که اعیان‌منشى در پوشاک را رواج داد و تجمل در لباس را بنا نهاد و بعد از آن دیگر افراد بنی‌امیه، بنی‌عباس و دیگران پیرو او شدند.

در آنزمان، یکى از خلفا، تجمل را به‌حدى رساند که بیست و دو هزار لباس حریر از انواع مختلف را براى خود تهیه کرد و هر زمان هم که به حج مى‌رفت، هفتصد شتر، جامه و اثاث او را حمل مى‌کردند. یکى دیگر از خلفا، بالغ بر یکصد و پنجاه هزار لباس و فرش پس از مرگ خود باقى گذاشت. تجمل در پوشاک و البسه تا آن حد پیش رفت که الاغ و استر خلفا و اعیان نیز با حریر زربافت پوشانده شد.

تکلف و تجمل در خوراک نیز به اوج خود رسید و برف جبال براى انبساط خاطر خلیفه در حج به مکه برده مى‌شد. افرادی وظیفه داشتند در سریع‌ترین زمان ممکن نوبرانه هر چیزى را از راه‌هاى دوردست، براى خلفا و اطرافیانش بیاورند. پزشکان همیشه بر سر سفره حاضر بودند تا خلفا و اعیان دستگاه خلافت را در اندازه و نوع غذاهایى که مى‌خورند، کمک کنند و چاشنى‌هاى مناسب را براى افزودن اشتها به آنان بدهند. کار به جایى رسیده بود که به مرغان خانگى نیز غذاهاى مقوى چون مغز گردو و شیر و… مى‌دادند تا گوشتشان لذیذتر شود. آشپزخانه‌هاى اعیانى دائم در حال پخت و پز بودند و همیشه چندبرابر میزان مصرف، غذا پخته مى‌شد.

تجمل در اثاث و لوازم منزل همپاى دیگر تجملات پیش مى‌تاخت. معاویه براى نخستین‌بار، نشستن بر تخت شاهى را باب کرد و توجیهش هم این بود که پیر و فربه شده‌ام و نمى‌توانم روى زمین بنشینم. اثاث‌خانه از پرده تا پشتى همه از حریرهاى زربفت و جواهرنشان تهیه مى‌شدند. ظروف دستگاه خلافت و میخ‌هایى که بر در و دیوار مى‌زدند همگى از سیم و زر بودند. فرش‌هاى ابریشمى و زربفت از ارمنستان تا دشتستان، تهیه و با مخارج هنگفت به بغداد فرستاده مى‌شدند.

استفاده از طلا به‌قدرى رواج داشت که گذشته از ظروف حتى زین و برگ اسبان خلیفه و اعیان اطراف او را از طلا و نقره مى‌ساختند. دستگاه اموى، عباسى، فاطمى و اندلسى چنان در تجمل‌گرایى غرق شده بودند که وقتى سردار مغول، بغداد را فتح کرد و وارد دستگاه خلافت شد، از کوه طلا و جواهرات خلیفه به حیرت افتاد و خطاب به خلیفه گفت: «چرا این طلا و جواهرات را ندادى تا با آن تیر و کمان بسازند و در کنار سیحون، جلوى هجوم مرا به این سوى بگیرند»(۲۲)

.

 

تجمل‌گریزی، مهم­ترین ویژگی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی مبارزه شدید و بنیان‌کنی را با پدیده زشت رفاه‌زدگی و نازپروردگی آغاز و کاخ‌نشینی را که به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده بود به امری ناپسند، کریه و مورد نفرت همگان مبدل کرد.

امام خمینی«ره» که جان و روحش با آموزه‌های اصیل اسلامی عجین بود و از خرمن پاک معصومان«ع» خوشه می‌چید، به عنوان سکان‌دار انقلاب، زندگی ساده و بی‌آلایش خود را به دور از هرگونه تجمل‌گرایی و رفاه‌زدگی بنیان نهاد و از آغاز دوران طلبگی تا اوج رهبری و عزت جهانی ـ این سادگی را حفظ کرد. ایشان که در این جهان پر از ظلم، شیوه جدیدی را در حکومت‌داری را بنیان نهاد، می‌فرمود: «عظمت انسان به لباس و کلاه و اتومبیل و… امثال ذلک نیست. انسان یک حقیقتی است که آن حقیقت اگر بروز کند، شرافتمند است. بزرگ‌ترین افراد بشر انبیا بودند و ساده‌ترین از همه آنها بودند. در عین حالی که بزرگ‌تر از همه بودند و همه آنها را به بزرگی می‌شناختند، در عین حال ساده‌ترین افراد بودند. در وضع زندگیشان، تمام انبیا این‌ طور بودند و تاریخ همه آنها را نشان می‌دهد که با وضع بسیار ساده‌ای عمل می‌کردند.»

مقام معظم رهبری نیز نه تنها زندگی خود و خانواده‌شان در عین سادگی است، بلکه همواره خطر تجمل‌گرایی را به مردم و مسئولان گوشزد کرده‌اند. پرهیز از تجمل‌پرستی مسئولان و زندگی ساده آنان باعث اعتماد و الگوگیری مردم از آنان می‌شود. در غیر این صورت شاهد خطری جدی خواهیم بود که مانند تیر زهرآگینی قلب نظام مقدس جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است.

ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی یکی از روش‌های پذیرفته شده مکتب انبیای عظام است. از این‌رو رهبران الهی ساده زندگی می‌کردند و دیگران را نیز به آن دعوت می‌کردند: «آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدم‌سازی است. شما خود رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیامبر اسلام«ص» که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین«ع» که بعد از آن حضرت رئیس اسلام بود. شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده است. دیکتاتوری بوده است؟! پیامبری که با مردم دیگر وقتی می‌نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است.»(۲۳)

بدون تردید برای مسئولان، رعایت ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی از دو جهت اهمیت دارد:

۱ـ  آنان پاسداران ارزش‌های اسلامی هستند و باید از این نظر الگو باشند؛

۲ـ ساده‌زیستی آنان باعث می‌شود که با فقر و درد محرومان و فقرای جامعه  بیشتر آشنا شوند و سیاست‌هایی را در رفع فقرزدایی به کار گیرند. مسئولانی که طعم تلخ فقر را نچشیده‌اند، نمی‌توانند درد فقرا و محرومان را درک کنند.

با توجه به همین نکته است که بزرگ معمار انقلاب امام خمینی«ره»، یکی از شاخصه‌های مهم حکومت اسلامی را ساده‌زیستی و دوری مسئولان از تجمل‌گرایی برمی‌شمارند: «اسلامی بودن یک مملکت به این است که از آن رئیس‌جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پایین‌هاست، اینها یک جور باشند، نه این از او بترسند و نه او توقع داشته باشد که مردم از او بترسند. اسلام این طوری است. ما می‌خواهیم این طور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی،‏‎ ‎‏فرض کنید رئیس‌جمهور، نخست‌وزیرش توی جمعیت می‌آید، همچو امتیازی نباشد که‏‎ ‎‏مردم کنار بروند، آی آه واه بشود. زمان رژیم سابق اگر می‌خواست این شخص از یک‏‎ ‎‏خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این‏‎ ‎‏جاها را همه را تحت نظر می‌گرفتند؛ خانه‌ها را، این خانه‌ها را خالی می‌کردند از مردم،‏‎ ‎‏تحت نظر می‌گرفتند که ایشان می‌خواهد یک عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه‏‎ ‎‏خودش خائن بود و خائن می‌ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است. از‏‎ ‎‏خودش می‌ترسد، می‌ترسد بکشندش، اما مالک اشتر هم این طور بود؟ توی مردم بودند،‏‎ ‎‏حضرت امیر توی مردم بود، با مردم بود. پیامبر اکرم«ص» توی مسجد ـ به حسب نقل ـ توی‏‎ ‎‏مسجد وقتی نشسته بودند با اصحابشان، یک عرب که از خارج می‌آمد نمی‌شناخت کدام‏‎ ‎‏یکی ‏‏از‏‏ آنها پیامبرند، کدام یکی دیگران هستند. می‌پرسید که کدام یکی‌تان هستید؟‏‎ ‎‏پیامبر کدام‌ها هستید؟ وضع این طور بود که دور ‏‏هم‏‏ می‌نشستند. یک صدری ‏‏‏‏و‏‏ یک‏‎ ‎‏ذیلی نبود. دور هم می‌نشستند. وقتی یک کسی می‌آمد، خوب اینها که دور هم نشسته‌اند‏‎ ‎‏کدام یکی‌شان هستند. وضع حکومت اسلام این است.» (۲۴)  ‏ ایشان میان  نفوذ شیطان و ظهور زرق و برق دنیایی رابطه‌ای را بیان می‌کنند: «آن روزی که زرق وبرق دنیا پیدا بشود و شیطان در میان ما (مسئولان نظام) راه پیدا کند و راهنمای ما شیطان باشد، آن روز است که ابرقدرت‌ها می‌توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهی بکشند.» (۲۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اسراء، ۱۶٫

۲ـ سبأ، ۳۴-۳۵٫

۳ـ زخرف، ۲۳٫

۴ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۵ـ بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۰۵ و ج۱۰۴، ص۲۷۵٫

۶ـ همان، ج ۴۱، ص۱۳۷٫

۷ـ همان، ج۷۷،  ص۳۷۷٫

۸ـ معادیخواه، عبدالحمید، «فرهنگ آفتاب (فرهنگ تفصیلی نهج‌البلاغه)»، ج۵، ص۲۵۲۰٫

۹ـ ابن‌ ابی­الحدید، عزّالدین بن هبه‌الله بن محمد بن محمد، «شرح نهج‌البلاغه» ج۱۴، ص۲۳۷-۲۳۶٫

۱۰ـ شهیدی، سید جعفر، «شرح نهج‌البلاغه»، ص۲۳۸٫

۱۱ـ ثقفی الکوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، «الغارات»، ج۱، ص۲۲۹٫

۱۲ـ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، «انساب الأشراف»، ج۲، ص۳۸۷- ۳۸۸٫

۱۳ـ «نهج‌البلاغه»، نامه ۵۳٫

۱۴ـ مطهری، مرتضی، «سیری در نهج‌البلاغه»، ص۲۶۷٫

۱۵ـ آمُدی‌، عبدالواحد بن‌ محمد، غرر الحکم و دررالکلم، ج۱، ص۶۸۳٫

۱۶ـ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، کتاب الایمان و الکفر، باب حبّ الدنیا و الحرص علیها، ص۳۱۵٫

۱۷ـ ر. ک: بحارالانوار، ج۱، ص۱۵۴، ح۳۰، ج۱۴، ص۳۱۱، ح۱۷: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئَهٍ».

۱۸ـ ر.ک: ابن‌‌خلدون‌، عبدالرحمان محمد، «مقدمه ابن‌خلدون»، ج۱، ص۳۱۷- ۳۲۰٫

۱۹ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۸٫

۲۰ـ همان، ص۳۲۱-۳۲۲٫

۲۱ـ صبحی، صالح، «نهج البلاغه»، خطبه ۲۰۹، ص۳۲۵٫

۲۲ـ ر.ک: روزنامه جمهورى اسلامى، ۳/۳/۱۳۷۴، ص ۱۵٫

۲۳ـ صحیفه نور، ج۳، ص۶۸٫

۲۴ـ صحیفه نور، ج۸، ص۱۸٫

۲۵ـ همان، ج۱۷، ص۲۱۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می‌کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت؛ قرآن کریم از تجمل‌گرایی و نازپروردگی به عنوان «اتراف» یاد می‌کند و در آیات مختلف آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد

 

 

۲٫

با مرور تاریخ انبیای الهی به روشنی درمییابیم که از دیرباز اولین قشری که دعوت انبیای الهی را لبیک گفتند، مستضعفین بودند. و اولین گروهی که در برابر پیامبران مقاومت کردند، دنیازدگانی بودند که منافع و موقعیت خود را با هیچ چیزی معاوضه نمی‌کردند

۳٫

دنیادوستى و شیفته مادیات شدن یک بیمارى روحى است که تا آخر عمر، آدمی را آزاد نمى‌گذارد؛ زیرا هر چه بیشتر از مال و منال بهره‌مند شود، آتش آزمندش شعله‌ورتر مى‌گردد و چون ثروت و مکنت در دست اهل دنیاست، براى به دست آوردن آن باید به سوى آنان برود و دنیایشان را در ازاى حیثیت و آبرو به چنگ آورد

 

۴٫

نکوهش دنیا از سوی امام«ع» بدان معنا نیست که دنیا ارزش ندارد. اگر دنیا ارزش نداشت، خداوند دنیا را نمی‌آفرید. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، دلبستگی به دنیاست. چنان که امام«ع» نیز به آن تصریح کرده‌اند.

امام دنیا را گذرگاهی می­دانند که بیش از حد بدان پرداختن موجب خسران است

25فوریه/18

جوان ایرانی ام؛مؤمن انقلابی

درآمد

جوانان مهم‌ترین و اثرگذارترین قشر جامعه هستند که باید به آنان توجه ویژه شود. مقام معظم رهبری نیز همواره به جوانان توجه خاصی مبذول کرده و در سخنرانی‌های خود بارها از نقش جوانان در پیشرفت کشور، در جنگ تحمیلی و حفظ انقلاب سخن گفته‌اند. با توجه به شبیخون فرهنگی و همه‌جانبه‌ای که امروزه از سوی دشمنان اسلام و ایران مدیریت می‌شود، شناخت ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی بسیار مهم است، زیرا باعث می‌شود جوانان ویژگی‌های یادشده را در خود ایجاد و در برابر شبیخون دشمن مقاومت کنند.

 رهبر معظم انقلاب بر این باورند که: «امروز جوان‌های ما در معرض تبلیغات مضر هستند. این را ما قبول داریم.  این واقعیتی است. از روزنه‌های مختلف صدا می‌آید، صداهای گمراه‌کننده به گوش می‌رسد و این جوان [که] در این وسط میدان، مُحاطِ(۱) به این صداها و به این تصویرهای فریبنده و اغواگر است و احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی می‌تواند نشان بدهد.»(۲)

 با توجه به آنچه گذشت در این مقاله برآنیم تا ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی از دیدگاه مقام معظم رهبری را مرور‌کنیم.

این شاخص‌ها که در دوازده بخش از سخنان مقام معظم رهبری استخراج‌ و به قرآن کریم و روایات اهل‌بیت«ع» نیز عرضه‌شده‌اند عبارتند از:  بصیرت، عزم راسخ و همت بلند، شجاعت، ایمان قوی، اخلاص، انقلابی ماندن، عبادت، نشاط جوانی، ثبات قدم (استقامت)، دانش‌افزایی، توجه به عنایات الهی، نقد عادلانه و عالمانه.

 بی‌شک شاخصه‌های یک جوان مؤمن انقلابی به دوازده شاخصه یاد شده منحصر نیستند  و با بررسی دقیق‌تر در سخنان رهبری می‌توان به شاخصه‌های دیگری نیز دست یافت. سعی ما بر آن بوده از بین شاخصه‌هایی که در سخنان ایشان آمده، آنچه مهم‌تر بوده و ایشان بر آن تأکید بیشتری داشته یا به ‌عنوان شاخصه اصلی مطرح کرده‌اند، ارائه شوند. در تبیین شاخصه نیز برای رعایت اختصار به ارائه یکی دو آیه و روایت بسنده شده است.

 

۱ـ بصیرت

یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی بصیرت است که رهبری بارها بر ضرورت آن تأکید کرده‌اند از این رو شایسته است ضمن شناخت مفهوم بصیرت، ویژگی‌ها و موانع بصیرت را از نظر قرآن و روایات بررسی کنیم.

بصیرت به معنای بینش تشخیص حق از باطل و همچنین تشخیص راه صحیح از کج‌راهه و شناخت دوست و دشمن است. مقام معظم رهبری در این باره می‌گویند: «بصیرت این است که انسان  حقایق (نقاط ضعف و قوت خودش و دشمن) را درک کند و جایگاه خود، کشور، جایگاه ملت، منطق انقلاب، آن خط مستقیم و صراط مستقیمی را که امام در کشور ترسیم کرد؛ بداند. این بصیرت است.»(۳)

واژه بصیرت از ماده «ب ـ ص ـ ر» مشتق شده و به معنای آگاهی پیدا کردن به چیزی است.(۴) این واژه بیش از چهل و پنج مرتبه در قرآن شریف ذکر شده است.

واژه‌های قرآنی بصر و بصیرت با عنایت بر روایات اسلامی و تفاسیر، به بینایی ظاهری و باطنی تفسیر شده‌اند. به‌طورکلی بصیرت و ابصار به معنای بینایی است که گاه با چشم ظاهر صورت می‏گیرد و جنبه حسی دارد و گاه با چشم درون و عقل و به معنای ادراکات عقلی و قلبی است.(۵)

 

۲ـ عزم راسخ و همت بلند

 یکی دیگر از شاخصه‌های یک جوان مؤمن انقلابی، عزم راسخ و همت بلند است که در قرآن و روایات بر آن تأکید فراوان شده است.

عزم و عزیمت در لغت به معنای تصمیم و پیمان قلبی بر انجام کار است. عزمت الأمر یعنی آهنگ آن کار را کردم. در قرآن چند بار از عزم سخن به میان آمده است از جمله می‌فرماید: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ(۶)؛ وقتی تصمیم گرفتی به خدا توکل کن.» همچنین لقمان به فرزندش توصیه کرد که نماز بخواند و امر به معروف و نهی از منکر و صبر کند و آن را از «عزم الامور» و کارهای استوار می‌داند: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ».(۷)

«عزم» به معنی اراده محکم است و تعبیر به «عزم الامور» در اینجا یا به معنی کارهایی است که دستور مؤکد از سوی پروردگار به آن داده شده است و یا کارهایی که انسان باید نسبت به آن عزم آهنین و تصمیم راسخ داشته باشد و هرکدام از این دو معنی باشد، اشاره به اهمیت آن است.(۸)

خداوند در آیه ۱۸۶ سوره آل‌عمران نیز بر عزم راسخ تأکید می‌کند و می‌فرماید: «لَتُبْلَوُنَّ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذی کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ هر آینه شما در مال‌ها و جان‌هایتان آزموده خواهید شد و از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شد و از کسانی که شرک ورزیدند، زخم‌زبان بسیار خواهید شنید. اگر شکیبایی و پرهیزگاری پیشه کنید، همانا این از استوارترین، جدی‏ترین و راست و درست‏ترین کارهاست.»

خداوند در این آیه از مسلمانان می‌خواهد از مقاومت خسته نشوند و با عزمی راسخ به استقبال آزمایش‌های الهی بروند.(۹)

از نگاه رهبری، فکر روشن همراه با عزم راسخ، شجاعت و اخلاص، عواملی هستند که جوان مؤمن و انقلابی را در رسیدن به آرزوهای بزرگ ملی هدایت خواهد کرد. ایشان در نامه‌ای به نهمین نشست سالیانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل این‌گونه می‌نویسند:

جوانان عزیز!

دست یافتن به آرزوهای بزرگ ملی نیازمند فکر روشن و عزم راسخ و شجاعت و اخلاص است و جوان مؤمن که مبانی جمهوری اسلامی و راه امام بزرگوار را عمیقاً پذیرفته است، امیدبخش‌ترین نیرویی است که می‌تواند ملت ایران را در رسیدن به آرزوهای بزرگش یاری برساند.

نقشه راه برای رسیدن به پیشرفت و عدالت در دهه چهارم را فقط با اذعان به این حقیقت می‌توان ترسیم کرد.(۱۰)

همت بلند و عزم راسخ یکی از شاخص‌های مهم انقلابی‌گری است که رهبری در سخنرانی در مرقد امام امت نیز بر آن تأکید کردند. از نظر ایشان، «همت بلند برای رسیدن به آرمان‌ها» به معنای «صرفِ‌نظر نکردن از آرمان‌ها و منصرف نشدن از هدف‌های بزرگ [است‌]. نقطه‌ مقابل آن، تنبلی و محافظه‌کاری و ناامیدی است.» ایشان معتقدند: «بعضی سعی می‌کنند جامعه و جوان‌های ما را دچار ناامیدی کنند، بگویند «آقا فایده‌ای ندارد، نمی‌شود، نمی‌رسیم؛ چه‌جوری ممکن است با این‌ همه مخالفت، با این‌همه دشمنی؟

«این نقطه مقابل آن شاخص دوم است. شاخص دوم این است که هرگز منصرف نشویم از رسیدن به آن اهداف بلند و آرمان‌های بلند؛ تسلیم نشویم در مقابل فشارها. البته شما وقتی‌که در یک راهی می‌روید که دشمنی بر سر آن راه هست، برای شما مانع ایجاد می‌کند؛ [اما] این مانع بایستی مانع نشود از رفتن شما، از ادامه‌ حرکت شما؛ تسلیم فشارها نشویم، رضایت به وضع موجود ندهیم که اگر رضایت به وضع موجود دادیم نتیجه‌اش عقبگرد است. بنده بارها تکرار کرده‌ام؛ جوان‌ها باید به سمت پیشرفت حرکت کنند؛ به سمت تحول مثبت حرکت کنند؛ اینکه ما به همان چیزی که داریم قانع بشویم ـ فرض کنید ما در زمینه علمی به یک پیشرفت‌هایی رسیده‌ایم که البته مورد قبول همه‌ دنیاست؛ قبول دارند که ما پیشرفت کرده‌ایم ـ اگر به همین اندازه قانع شدیم، عقب خواهیم ماند؛ عقب خواهیم رفت؛ نه، راه پیشرفت تمام‌شدنی نیست؛ باید رفت تا رسید به آرمان‌های بلند.»(۱۱)

 

۳ـ شجاعت

یکی دیگر از معیارها و شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی، از نگاه رهبری، شجاعت است. شجاعت‏ به مفهوم پیروی کردن نیروی خشم و انتقام از نیروی خردمندی در اقدام بر کارهای مهم و تشویش نداشتن در انجام دادن آن است.(۱۲) به بیان دیگر می‏توان حد  اعتدال غضب را شجاعت دانست.(۱۳)

از نگاه قرآن، ابلاغ رسالت‌های الهی باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴) و شهامت رزمندگان مؤمن در برابر کافران، از اسباب پیروزی است از این رو در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی طالوت باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ».(۱۵)

به فرموده قرآن، شجاعت صابران در جهاد، نشانه تقواپیشگی آنان است: «… وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».(۱۶) چنانکه شجاعت مجاهدان در برابر کافران، موجب تفضل خدا بر آنان خواهد بود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ».(۱۷)

در روایات نیز بر شجاعت تأکید فراوانی شده است. به عنوان نمونه به فرموده امام علی«ع»، شجاعت یکی از دو عزت و در روایتی دیگر عزتی نقد و برابر روایتی فضیلتی آشکار است. به فرموده امام علی«ع» اگر خصلت‌ها از یکدیگر متمایز و جدا شوند، هرآینه راستی با شجاعت باشد و بزدلی با دروغ از نگاه مولای متقیان، سـخـاوت و شـجاعت خصلت‌های والایی هستند که خداوند سبحان آن دو را در وجود هرکس که دوستش داشته و او را آزموده باشد می‌گذارد.(۱۸)

همچنین ایشان در فـرمـان اسـتـانـداری مصر به مالک اشتر می‌نویسد: دیگر آنکه با ارباب مروت و آنان که از خانواده‌های شریف و شایسته هستند و پیشینه‌های نیکو دارند و سپس با کسانی که دلاور و شجاع و بخشنده و گشاده دست‌ هستند همنشین باش که اینان خان کرم و بزرگوارند.

 رهبری نیز همواره بر شجاعت تأکید و این صفت را یکی از اوصاف جوان مؤمن انقلابی می‌دانند:

جوانان عزیز!

دست یافتن به آرزوهای بزرگ ملی، نیازمند فکر روشن و عزم راسخ و شجاعت و اخلاص است.(۱۹)

 

۴ـ ایمان قوی

کلیدواژه ایمان یکی از شاخصه‌های مهم تشکیل‌دهنده‌ منویات رهبر معظم انقلاب است و به‌دفعات در سخنرانی‌ها، نامه‌ها و دیدارهای خصوصی و عمومی ایشان به آن اشارات فراوانی شده است. از نگاه مقام معظم رهبری یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن و انقلابی، ایمان قوی است و جوان در سایه ایمان به خداوند متعال و همچنین عزم راسخ در رسیدن به اهداف می‌تواند آینده‌ این مرز و بوم را در رسیدن به آرمان‌های انقلاب اسلامی تضمین کند.

ممکن است عده‌ای استقامت داشته باشند، ولی دین قوی نداشته باشند. ضرر استقامت و ثبات قدم این افراد، از کافران سست‌عنصر بسیار بیشتر است. شاید بتوان یاران معاویه را نمونه‌ای از افرادی دانست که در باطل خود ثبات قدم داشتند و در برابر آنان برخی از یاران حضرت علی«ع» بودند که در عین اینکه ایمان داشتند، ولی سست‌عنصر بودند و ثبات قدم نداشتند. هر دو گروه اشکال داشتند. حضرت علی«ع» ثبات قدم یاران معاویه و سستی یاران خودشان را این‌گونه تصویر می‌کنند: «به‌خدا می‏بینم که این مردم به‌زودی بر شما چیره می‏شوند که آنان بر باطل خود فراهم‌اند و شما در حق خود پراکنده و پریش. شما امام خود را در حق نافرمانی می‏کنید و آنان در باطل پیرو امام خویش. آنان با حاکم خود کار به امانت می‏کنند و شما کار به خیانت. آنان در شهرهای خود درستکارند و شما فاسد و بدکردار.»(۲۰)

ثبات قدم و استقامت و پایداری هنگامی می‌تواند سودمند باشد که با قوت ایمان همراه باشد. امام صادق«ع» با اشاره به ثبات قدم فرد با ایمان در راه خدا می‌فرمایند: «مؤمن از آهن هم سخت‏تر است، زیرا آهن هنگامی ‌که در آتش گذاشته شود نرم می‏گردد، ولی مؤمن اگر کشته شود و بار دیگر زنده شود و بازگردد، دلش تغییر نمی‏کند.»(۲۱)

مقام معظم رهبری نیز علاج کار کشور را چند چیز می‌دانند که در رأس آن تقویت ایمان است: «علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزه‌های ایمانی مردم، به ‌کار گرفتن جوانان پُرانگیزه و مؤمن و تقویت درونی کشور. این تنها راه است. ملت ایران باید از درون قوی بشود؛ اقتصادش قوی بشود، علمش قوی بشود، دستگاه‌های مدیریتیش قوی بشوند و بالاتر از همه، ایمانش روزبه‌روز قوی‌تر شود. این راه علاج است. این همان راهی است که تا امروز ملت ایران رفته است.»(۲۲)

 

۵ـ اخلاص

یکی دیگر از شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تأکید کرده‌اند اخلاص است.

خداوند در آیات قرآن شرایطی را برای پذیرش اعمال صالح بیان کرده است؛ زیرا بدون قبولی عمل صالح نمی‌توان امیدی نسبت به آثار و برکات آن داشت. اصولاً انسان هر کار نیکی را که انجام می‌دهد به هدف دستیابی به آثار مادی و معنوی آن است. این آثار زمانی تحقق می‌یابند که شرایط تأثیرگذاری عمل فراهم باشد. از مهم‌ترین شرایطی که قرآن برای هر عملی بیان کرده اخلاص است، اخلاص مصدر باب افعال از ریشه خلوص و خلاص به معنای پاک شدن از آمیختگی است.(۲۳) خالص یعنی کالائی که با چیزی ممزوج و مخلوط نباشد و حقیقت اخلاص، انجام دادن عمل برای خدا و به انگیزه تقرب به اوست.(۲۴)

از نظر قرآن ارزش هر فردی بستگی به اعمال عبادی دارد که با اخلاص به‌جا می‌آورد.(۲۵) خداوند می‌فرماید کسب اخلاص در اعتقاد و عمل، مایه ارزشمندی انسان در نزد او خواهد شد.(۲۶) پس اگر عملی فاقد عنصر اخلاص باشد و عمل صالح با اموری دیگر چون شرک و ریا آمیخته شود، آن عمل فاقد ارزش خواهد بود و خداوند آن را نمی‌پذیرد.(۲۷)

در قرآن به صور گوناگونی به حقیقت اخلاص پرداخته شده است. تعبیر برخی آیات، به‌جا آوردن عبادات و اعمال و قرار دادن همه شئون زندگی و مرگ فقط برای خدا (للّه) است(۲۸) و تعبیر آیاتی دیگر، انجام دادن عمل برای طلب وجه خداست.(۲۹)

با توجه به اهمیت فوق‌العاده اخلاص در اسلام، رهبر معظم انقلاب نیز یکی از مهم‌ترین عناصر و شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی را اخلاص می‌دانند. ایشان می‌فرمایند: «عنصر دیگری که برای همه بسیجیان و جوان‌ها در هر نقطه‌ای از این عرصه‌ عظیم که مشغول کار هستند، باید به ‌عنوان شاخص مطرح باشد اخلاص است. فرمود اگر کسی در میدان جهاد فی‌سبیل‌اللَّه دنبال یک خواسته شخصی برود، دنبال غنیمت برود و کشته شود، شهید فی‌سبیل‌اللَّه نیست. شرط شهادت و شرط مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه بودن این است که حرکت او فی‌سبیل‌اللَّه باشد، للَّه باشد؛ یعنی اخلاص داشته باشد. انگیزه‌های شخصی، گروهی و فامیلی، رودربایستی‌های رفاقتی اگر در حرکت ما تأثیر گذاشت، این اخلاص را مشوب و مشکل درست می‌کند. بی‌اخلاصی در یک جایی خودش را نشان خواهد داد.»(۳۰)

 

۶ـ انقلابی ماندن

یکی دیگر از شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی، انقلابی ماندن است. با نگاهی به صدر اسلام و جریانات آن درمی‌یابیم افرادی که در زمان پیامبر«ص» از انقلابیون طراز اول بودند، پس از رحلت ایشان، مشکلات بزرگی را برای اسلام ایجاد کردند. برخی از آنان با نادیده گرفتن دستورات نبوی، مسیر اسلام را از ولایت به خلافت منحرف کردند و برخی نیز پس از خلافت ظاهری مولای متقیان، چند نبرد بزرگ و خونین را بر امام زمان خود یعنی حضرت علی«ع» تحمیل کردند.

نمونه‌ای از افرادی که انقلابی بودند، ولی انقلابی نماندند، گروهی از بنی‌اسرائیل بودند که در سوره بقره داستان آن آمده است: «اینان پس از حضرت موسی«ع» به پیامبرشان گفتند برای ما رهبری انتخاب کن تا در راه خدا جهاد کنیم. پیامبرشان آنان را از عهدشکنی هشدار داد، ولی آنان تأکید کردند که بر عهد خود پایدار خواهند ماند، ولی وقتی پیامبرشان برای آنان رهبری تعیین کرد، آنان بنای مخالفت با رهبر را گذاشتند و منحرف شدند.»(۳۱)

در روایات نیز بر انقلابی ماندن تأکید فراوانی شده است. به ‌عنوان نمونه در روایتی که از پیامبر اعظم«ص» نقل شده است: «انکم الیوم علی دین و انه سیرفع لی اقوام عندالحوض. فاقول ای ربی اصحابی. فیقال آنک لا تدری ما احدثوا بعد ذکل. فلا ترجعوا علی اعقابلکم القهقری.»(۳۲)

مقام معظم رهبری نیز همواره بر انقلابی ماندن تأکید کرده‌اند: «یکی از مهم‌ترین راه‌های تقویت درونی، حفظ روحیه انقلابی‌گری است در مردم؛ به‌خصوص در جوان‌ها. سعی دشمنان این است که جوان ما را لاابالی و نسبت به انقلاب بی‌تفاوت بار بیاورند، روحیه حماسه و انقلابی‌گری را در او بکُشند و از بین ببرند. جلوی این باید ایستاد. جوان، روحیه انقلابی‌گری را باید حفظ کند و مسئولین کشور جوان‌های انقلابی را گرامی بدارند…جوان انقلابی را باید گرامی داشت، باید روحیه‌ انقلابی‌گری را تشویق کرد؛ این روحیه است که کشور را حفظ و از کشور دفاع می‌کند؛ این روحیه است که در هنگام خطر به داد کشور می‌رسد.»(۳۳)

 

۷ـ عبادت

یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی عبادت اوست. در قرآن کریم، بر عبادت تأکید فراوانی شده است. خداوند به پیامبر اکرم«ص» و دیگر انسان‌ها دستور داده است که او را عبادت کنند و هیچ ‏کسی را در عبادت شریک او نکنند: «قُل انَّما امرت ان اعبُدَ اللَّهَ ولا اشرِکَ بِهِ»،(۳۴) «امَرَ الّا تَعبُدوا الّا ایّاهُ».(۳۵)

بی‌تردید یکی از عوامل تقویت و رشد انقلاب اسلامی ایران نیز جوانان مؤمن آن هستند. معنویت پایه‌های اساسی انقلاب را مستحکم‌تر از قبل نگه داشته و دشمنان این انقلاب را انگشت به دهان از نتیجه دسیسه‌ها و فتنه‌هایشان در سه دهه گذشته گذاشته است. رهبر معظم انقلاب در دیدار با شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن کریم می‌فرمایند:

«معنویت هم بحمدالله‌ در کشور ما رو به رشد است. جوانان ما اهل ذکر، دعا، اهل قرآن‌، و اعتکاف‌اند. ما آن تعداد از جوان‌هائی را که در این کشور اهل توجه به معنویت‌اند، به نسبت در جای دیگری سراغ نداریم و نشنیده‌ایم. آن ‌طوری که از قرائن داریم مشاهده می‌کنیم، وجود ندارد این تعداد جوان مؤمن، علاقه‌مند، با این همه عوامل تخریب و اغوائی که برای جوان‌ها در سرتاسر دنیای امروز با وسایل مدرن دارند فراهم می‌کنند.»(۳۶)

با نگاهی واقع‌بینانه به وضعیت جوان امروزی که در تیررس هزاران فتنه دینی و فرهنگی قرار گرفته است، حفظ ایمان و تقویت معنویت یکی از نشانه‌های مبارزه آشکار جوانان مؤمن و انقلابی با دسیسه‌ها و فتنه‌گری‌های دشمنان این انقلاب است.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری می‌فرمایند: «واقعیت دیگری که از آن نباید غفلت کرد، انگیزه‌های دینی در نسل امروز انقلاب است. یک‌ وقت هست که ما پیرمردهایی که از دوره‌ انقلاب باقی مانده‌ایم، ما انقلابی باقی مانده‌ایم، اما جوان‌های ما از دست رفته‌اند. می‌بینیم این‌جوری نیست. ما امروز در سرتاسر کشور، از همه قشرها و در دانشگاه‌ها جوانان انقلابی بسیار داریم. جوانی که هم متدین است و هم انقلابی.

به اعتقاد من شأن این جوان از جوان انقلابی اول انقلاب بالاتر است. چرا؟ چون آن ‌روز اولاً آن انقلاب با آن عظمت و پرهیجان اتفاق افتاده بود؛ ثانیاً اینترنت و ماهواره نبود و این همه تبلیغات گوناگون نبود. جوان در معرض این همه آسیب نبود. جوان امروز در معرض این همه آسیب‌هاست. اینترنت جلوی اوست، این همه تلاش دارد می‌شود برای اینکه این جوان را منحرف کنند، [اما] این جوان متدین باقی می‌ماند؛ نمازخوان است، به نماز اهمیت می‌دهد، نمازِ شب می‌خواند، نافله می‌خواند، در مراسم مهم دینی شرکت می‌کند، پای انقلاب می‌ایستد، شعارهای از دل برآمده می‌دهد. اینها چیزهای مهمی هستند. نسل امروز انقلاب به نظر ما یکی از افتخارات بزرگ است. این یک واقعیتی است، باید این را دید.»(۳۷)

 

۸ـ نشاط جوانی

یکی از عواملی که به رشد و تعالی یک انقلاب در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمک شایانی می‌کند، حضور جوانانی با شور، نشاط و انگیزه بالای جوانی است. ایران اسلامی با برخورداری از جمعیت جوان و تحصیلکرده استعداد بالایی برای طی کردن سیر پیشرفت و تعالی در پیش رو دارد.

شور و هیجان شکوفایی در ابتدای جوانی عاملی مهم در پیشرفت در عرصه‌های مختلف برای رسیدن به آرمان‌های اصیل اسلامی و همچنین پیشرفت و تعالی در عرصه‌های مهم بعد از انقلاب اسلامی است. دین اسلام نیز به شور و نشاط جوانی توجه ویژه کرده و از جوانان می‌خواهد که نشاط جوانی خودشان را در راه دین و اعتلای آن به کار گیرند.

با بررسی قرآن کریم به این واقعیت برمی‌خوریم که در غالب موارد، پیروان پیامبران را جوانان تشکیل می‌دادند؛ یعنی کسانی که شور جوانی را در راه اعتلای دین به کار می‌گرفتند. خداوند هنگام یادکرد از اصحاب کهف، دو بار از آنان با صفت جوانی یاد می‌کند و می‌فرماید: «زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم‌ساز!» …ما داستان آنان را به‌حق برای تو بازگو می‏کنیم آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.»

مفسرانی چون علامه طباطبایی و دیگران معتقدند «فتی» به معنای جوان است و این کلمه خالی از شائبه مدح نیست و منظور از آن، جوان خوب است.(۳۸)

رسیدن موسی«ع» به مقام حکم و علم الهی، نیز در دوران جوانی بوده است. قرآن کریم می‌فرماید: «و هنگامی‌که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این‌گونه نیکوکاران را جزا می‏دهیم.» (۳۹)  

مقصود از بلوغ اشد، رسیدن به سن جوانی است. سن یادشده بین ۱۸ تا ۴۰ سال مشخص‌شده، چنانکه بر اساس حدیثی منقول از امام صادق«ع» در تفسیر آیه که رسیدن موسی«ع» به مقام حکم و علم را در سن ۱۸ سالگی دانسته است.(۴۰)

آنچه باعث شده جوانانی چون حضرت اسماعیل عاشق کشته شدن در راه خدا باشند و ابراهیم عاشقانه به استقبال شعله‌های فروزان آتش برود و اصحاب کهف به‌راحتی مقامات دنیوی را رها کنند و خطرات را به جان بخرند و پیروان حضرت موسی«ع» به آن حضرت لبیک بگویند، استفاده مثبت و سازنده و بهینه از شور جوانی است.

در روایات نیز بر استفاده از شور جوانی برای پیشرفت علمی و معنوی تأکید شده است. امام صادق«ع» فرمودند: «دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببینم: دانشمند یا دانش‌آموز، زیرا اگر چنین نباشد کوتاهی کرده است و چون کوتاهی کند، ضایع می‌شود و چون ضایع شود، گنهکار باشد و چون گنهکار باشد، سوگند به آنکه محمد را به‌حق برانگیخت، در آتش جای گیرد.»(۴۱)

امام خمینی«ره» و خلف صالح ایشان نیز همواره بر استفاده از نیروی جوانی در راه پیشبرد آرمان‌های انقلاب تأکید کرده‌اند و می‌کنند.

رهبر معظم می‌فرمایند: «نیروهای مؤمن ما در سرتا سر کشور بدانند که حرکت به سمت اهداف و آرمان‌های اسلامی است. در این هیچ تردیدی نیست. همه خودشان را آماده نگه بدارند. همه آماده باشند. نیروهای مؤمن، نیروهای اصیل و معتقد در سرتاسر کشور ـ که بحمدالله اکثریت قاطع این کشور را هم تشکیل می‌دهند ـ آماده‌ ‌کار باشند. آماده ‌کار بودن به معنای آماده‌ جنگ نیست؛ یعنی هم آماده‌ کار اقتصادی باشند، هم آماده‌ کار فرهنگی، هم کار سیاسی و حضور در میدان‌ها و عرصه‌های مختلف. ما همه باید آماده باشیم. در مقابل این جهت‌گیری‌های دشمنان ـ که دشمنان ما شب و روز نمی‌شناسند ـ ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم. وعده‌ الهی هم راست است؛ خدای متعال وعده‌اش راست است، ما سوءظن به وعده‌ الهی [نباید داشته باشیم‌]».(۴۲)

 

۹ـ ثبات قدم (استقامت)

یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی، ثبات قدم و استقامت او در راه انقلاب و دین و در مقابل مشکلات است. در این بخش نیز ابتدا استقامت و ثبات قدم را از نگاه قرآن و روایات و سپس از منظر مقام معظم رهبری مورد بحث قرار خواهیم داد.

استقامت در آیات و روایات

برای استقامت معانی مختلفی مانند اعتدال،(۴۳) ثبات و مداومت(۴۴) استمرار،(۴۵) پایداری، ایستادن، درست شدن و قیمت نهادن(۴۶) را تعریف کرده‏اند. معنای اعتدال شهرت بیشتری دارد.(۴۷) استقامت در مفهوم قرآنی آن اصطلاحی برای پایداری در دین و مسیر حق در برابر کژی‌هاست.(۴۸)

 با توجه به موارد کاربرد استقامت و صبر در قرآن، شاید استقامت به معنای پافشاری و پایداری در اصل دین و ارزش‌های دینی و عدم انحراف از راه حق به بیراهه‏های کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بعد فکری و عقیدتی در آن لحاظ شده است و صبر به معنای شکیبایی در برابر سختی‌های اطاعت و دشواری‌های مصائب و عدم تمکین در برابر طغیان شهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است، افزون بر این، کاربرد استقامت و صبر در روایات(۴۹) به‏ صورت قسیم یکدیگر و به‏ صورت دو مفهوم جدا از هم، بر استقلال مفهومی هریک دلالت دارد. اعتدال هم در لغت به معنای مراعات تساوی و حد وسط بین دو چیز و ثبات به معنای دوام شیء است. برخی گفته‏اند ثبات ویژه امور مادی و استقامت مربوط به امور معنوی است.

 

۱۰ـ دانش‌افزایی

یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی از دیدگاه مقام معظم رهبری، «دانش‌افزایی» است که در دین اسلام مورد تأکید فراوان قرار گرفته و رهبری نیز بارها بر آن تأکید کرده‌اند.

یکی از بزرگ‌ترین عوامل ترقی و پیشرفت در کشور، ارتقای سطح دانش و سواد جامعه و ارج نهادن و احترام گذاشتن به علم و اندیشه و تلاش برای پیشبرد اهداف والای انقلاب اسلامی و رسیدن به رشد و تعالی در تمامی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. دانشی که اگر بر قدرت بی‌نهایت الهی متکی باشد، فتح قله‌های علم و ایمان یکی پس از دیگری به وسیله جوانان این مرز بوم میسر خواهد بود.  

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ از هر سو احاطه‌شده، در محاصره قرار گرفته.

۲ـ ۳۰ مردادماه ۱۳۹۶.

۳ـ ۴ آذرماه ۱۳۹۴.

۴ـ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۵۳.

۵ـ مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج ۱، ص ۱۵۵٫

۶ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۷ـ لقمان، ۱۷٫

۸ـ رک: مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏۱۷، ص ۵۳٫

۹ـ مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏۳، ص ۲۰۵٫

۱۰ـ ۳ شهریورماه ۱۳۸۷،

۱۱-http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۱۲ـ نراقی، جامع‏السّعادات، ج ۱، ص ۲۴۲٫

۱۳ـ همان، ص ۳۲۳٫

۱۴ـ احزاب، ۳۹٫

۱۵ـ بقره، ۲۴۹ تا ۲۵۱٫

۱۶ـ بقره، ۱۷۷٫

۱۷ـ مائده، ۵۴، رک: هاشمی رفسنجانی و دیگران، فرهنگ قرآن، ج‏۱۶، ص ۶۲۱٫

۱۸ـ ری شهری، میزان الحکمه، ذیل ماده شجع.

۱۹ـ ۳ شهریورماه ۱۳۸۷،

۲۰ـ نهج البلاغه، ص ۶۷٫

۲۱ـ مجلسی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۶۷، ص ۱۷۸٫

۲۲ـ ۲۸ بهمن‌ماه ۱۳۹۴.

۲۳ـ ابن منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۳،

۲۴ـ طوسی، التبیان، ج ۹، ص. طباطبایی، المیزان، ج ۱۷، ص ۲۳۳٫

۲۵ـ انعام، ۵۲٫ کهف، ۲۸٫

۲۶ـ بقره، آل‌عمران، ۱۶۲ و ۱۶۳٫

۲۷ـ کهف، ۱۰۰٫ بقره، ۱۱۲٫ اسراء، ۸۰٫

۲۸ـ انعام، ۱۶۲٫ سبأ، ۳۴٫

۲۹ـ انسان، ۹٫ کهف، ۱۸٫ بقره، ۱۷۲٫

۳۰ـ ۲ آبان‌ماه ۱۳۸۹.

۳۱ـ رک: بقره،۲۴۶٫

۳۲ـ کشف الأستار عن زوائد البزار، ج ۴، ص ۱۷۴٫

۳۳ـ ۱۸ شهریورماه ۱۳۹۴،

۳۴ـ رعد، ۳۶٫

۳۵ـ یوسف ۱۱۱٫

۳۶ـ ۴ تیرماه ۱۳۹۱،.

۳۷ـ ۱۵ اسفندماه ۱۳۹۲،

۳۸ـ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۳، ص ۲۴۷٫

۳۹ـ قصص، ۱۴٫

۴۰ـ فسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۱۱۷، ح ۲۷ ۸۸۸٫

۴۱ـ ری شهری، میزان الحکمه.

۴۲ـ ۱۲ شهریورماه ۱۳۹۴،

۴۳ـ زبیدی، تاج العروس، ج ۱۷، ص ۵۹۲٫ جوهری،

 ۴۴ـ ابن کثیر، النهایه، ج ۴، ص ۱۲۵٫

۴۵ـ ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص. خلیل، ترتیب العین، ص ۶۹۴٫

۴۶ـ دهخدا، لغت‌نامه، ج ۶، ص. معین، فرهنگ فارسی، ج ۱، ص ۲۵۵٫

۴۷ـ فیروزآبادی، القاموس‏المحیط، ج ۲، ص ۱۵۱۷؛ جوهری، الصحاح، ج ۵، ص ۲۰۱۷٫

۴۸ـ ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج ۱۱، ص ۲۸۲٫

۴۹ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶٫

 


 

سوتیترها:

 

۱٫

«عزم» به معنی اراده محکم است و تعبیر به «عزم الامور» در اینجا یا به معنی کارهایی است که دستور مؤکد از سوی پروردگار به آن داده شده است و یا کارهایی که انسان باید نسبت به آن عزم آهنین و تصمیم راسخ داشته باشد و هرکدام از این دو معنی باشد، اشاره به اهمیت آن است.

 

۲٫

رهبر معظم انقلاب بر این باورند که: «امروز جوان‌های ما در معرض تبلیغات مضر هستند. این را ما قبول داریم.  این واقعیتی است. از روزنه‌های مختلف صدا می‌آید، صداهای گمراه‌کننده به گوش می‌رسد و احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی می‌تواند نشان بدهد.

 

۳٫

یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی بصیرت است که رهبری بارها بر ضرورت آن تأکید کرده‌اند از این رو شایسته است ضمن شناخت مفهوم بصیرت، ویژگی‌ها و موانع بصیرت را از نظر قرآن و روایات بررسی کنیم. بصیرت به معنای بینش تشخیص حق از باطل و همچنین تشخیص راه صحیح از کج‌راهه و شناخت دوست و دشمن است.

 

 

 

25فوریه/18

تأثیر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بر خانواده

مقدمه

رسانه به معنای عام خود، تعلیم و تربیت، فناوری و محتوای اخبار، فرهنگ و زندگی را دچار تحول کرده است. رسانه از فعالیت‌های جامعه جداشدنی نیست و به ‌عنوان جزئی از فرایندهای اجتماعی نهادینه شده است. تلاش برای معرفی گستره تأثیرات رسانه بر جامعه از مدت‌ها پیش شروع‌شده، ولی هنوز ابعاد زیادی از آن ناشناخته باقی مانده است. رسانه عمق وجود و قلب انسان را نشانه گرفته و باورهای وی را تحت ‌تأثیر قرار داده است. مقاطع مختلف رشد انسان در ارتباط با رسانه دچار تغییرات  و توازن یا عدم توازن بین این دو منجر به بروز کمال و یا ظهور ناهنجاری‌های غیرقابل‌کنترل شده است.

سن بلوغ از مهم‌ترین مقاطع رشد انسان است که بر اثر تأثیرات نامتوازن رسانه، فرد را در مسیر انحراف و ناهنجاری قرار می‌دهد و اثرات آن تا پایان زندگی با وی همراه خواهد بود. تأثیر شبکه‌های اجتماعی به ‌عنوان یکی از پرطرفدارترین اجزای رسانه، بر نوجوانان و افراد در مرحله بلوغ که از یک‌ طرف گروهی آسیب‌پذیرند و از سوی دیگر پرتعدادترین کاربران شبکه‌های اجتماعی را تشکیل می‌دهند، اهمیت خاصی دارد. اگرچه بی‌شک استفاده از شبکه‌های اجتماعی نقشی اساسی در گسترش ارتباطات اجتماعی و آموختن مهارت‌های ارتباطی دارد، اما از خطراتش هم نمی‌توان چشم‌پوشی کرد.

وجود تأخر فرهنگی و سایبری بین خانواده و فرزند، مستعد بودن فرزند در برابر فشارهای روانی، نوجوانان در مرحله بلوغ را در برابر مشکلاتی از جمله افسردگی، انزواطلبی، بیماری‌های جسمی و روحی، هرزه‌نگاری و زورگویی مجازی، اعتیاد به شبکه (اینترنت) و کمبود خواب آسیب‌پذیر می‌کند. این موارد تهدیدهایی واقعی را در زندگی آنان به وجود می‌آورد. لازم است در موارد مشابه نیز تحقیق‌های دقیق و موشکافانه‌ای متناسب با شرایط کشور انجام دهیم.

امکان ناشناس ماندن در شبکه موجب شده است تا آسیب‌های واقعی در شرایط بسیار پیچیده‌تر بر روی جوانان و نوجوانان اثربخش شود. مطالعات در این مورد، آمار بسیار بالائی را در تغییر کیفیت خواب، کاهش عزت‌نفس، افزایش اضطراب و افسردگی و تخریب بنیان شخصیتی این گروه سنی نشان می‌دهد و زمینه بروز ناهنجاری‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد.

از دیگر تأثیرات این شبکه‌ها بر روی خانواده آن است که فعالیت‌های فردی افراد خانواده زیاد و فعالیت‌های مشارکتی آنان کم می‌شود. لذا با کاهش روابط عاطفی و صمیمی بین اعضای خانواده و در اثر واگرایی اعضا، کانون خانواده به سمت فروپاشی می‌رود.

اگرچه جامعه‌شناسان و متخصصان فضای سایبر و رسانه فوایدی را نیز برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی ارائه کرده‌اند، اما هنوز یک سئوال بی پاسخ ‌مانده است. علت گرایش جوانان به کاربست‌های منفی شبکه‌های اجتماعی چیست؟ در این گفتار یکی از این علل را بررسی خواهیم کرد.

 

وابستگی به شبکه

گسترش استفاده از اینترنت با تمام جنبه‌های زندگی از جمله مدرسه، محل کار، خدمات بانکی، تجارت، پرداخت مالیات و حتی رأی‌گیری تلفیق ‌شده و فضای سایبر مرز جدیدی را در ارتباطات اجتماعی ایجاد کرده است. مردم در این فضا، دوستی‌ها و دشمنی‌هایی را ایجاد و کارهایی را می‌کنند و چیزهایی را می‌گویند که در دنیای واقعی و رودررو هرگز انجام نمی‌دهند.

با همگانی شدن اینترنت در اوایل دهه نود میلادی، مسئله استفاده مفرط از این فناوری از حدود سال ۱۹۹۴ توجه روان‌شناسان را به خود جلب کرد. از آن زمان تا کنون پدیده اعتیاد به اینترنت در کشورهای مختلفی بررسی شده است. این اختلال به‌عنوان شکل جدیدی از اعتیاد در سال‌های اخیر توجه پژوهشگران را در حوزه روان‌شناسی، روان‌پزشکی، جامعه‌شناسی و حوزه‌های علمی دیگر به خود جلب کرده است.

ظهور محصولات متنوع و فناوری‌های پیشرفته‌ای چون رایانه، تبلت، تلفن‌های همراه هوشمند و… باعث شده است که اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به سهولت دراختیار مردم قرار گیرند. اعتیاد به اینترنت که در زیرمجموعه اختلالات تکانه‌ای آمده، نوعی استفاده از اینترنت است که می‌تواند مشکلات روان‌شناختی، اجتماعی، درسی و یا شغلی را در زندگی فرد ایجاد کند. این روزها با افراد زیادی روبه‌رو می‌شویم که ساعت‌های متمادی چشم به صفحه کامپیوتر دوخته‌اند و حتی به بهانه مهمانی رفتن یا شرکت در جلسه‌ای مهم هم حاضر نیستند لحظه‌ای از گوشی تلفن، تبلت یا لب‌تاب خود چشم بردارند. البته اثبات این معضل روگسترش چندان دشوتر نیست، زیرا تب به‌ روز بودن و دسترسی دائمی به اطلاعات و تصاویر باعث شده تا همه ما به‌نوعی به اینترنت و دنیای مجازی وابستگی داشته باشیم.

 

یکی از ویژگی‌های یک معتاد این است که خود را فهیم‌تر از دیگران می‌داند و زمانی که از فعالیتش رضایت دارد خود را محق و دیگران را از فهم خود عاجز می‌داند. او معتقد است که دیگران نمی‌توانند او را درک کنند و خودشان مقصرند. مهم‌ترین ویژگی یک معتاد، خودشیفتگی است. او خود را برتر از دیگران می‌پندارد. پرحرفی و اظهارنظر در مواردی که تخصص آن را ندارد، از ویژگی‌های منحصر به‌ فرد یک معتادی است. او هنگامی ‌که در برابر استدلال‌های منطقی و قوی قرار می‌گیرد، به فلسفه‌بافی، سفسطه و مغالطه روی می‌آورد. در این موارد معتاد به ‌نوعی افسردگی و انزوا در فعالیت‌های مستقیم اجتماعی مبتلا می‌شود.

هر چه اعتیاد فرد عمیق‌تر ‌شود، ضعف، ترس و کناره‌گیری او از جامعه بیشتر می‌شود. معتاد زودرنج و حساس می‌شود و به سبب ناپایداری رفتاری، هرگونه فعالیتی را برای تأمین نیازهای خود مجاز می‌شمارد. وفاداری معتاد قابل‌اعتماد نیست. او خود را مسئول تغییر در پدیده‌های نامناسب اطراف خود نمی‌داند و مسئولیت‌پذیریش بسیار سطحی است. او دیگران را مقصر شرایط نامناسبش می‌داند و همواره دیگران را سرزنش و مسئول معرفی می‌کند. در سبک رفتاری و زندگی افراد معتاد تغییرات زیادی مشاهده می‌شوند، اما مهم‌ترین آنها تغییر ادراک و باورهای آنهاست.

           تأخر (وجود فاصله) دانش و علم بین اعضای خانواده می‌تواند به اعتیاد دامن بزند. اعتیاد براساس وجود پاداش در انجام کاری به وجود می‌آید. اگر پاداش در ادراک انسان به وجود آید، گرایش به اعتیاد شدیدتر می‌شود و ارگانیسم‌های انسان را درگیر می‌کند. هنگامی‌که مغز انسان از انجام فعالیتی لذت می‌برد، تلاش می‌کند تا همه ارگانیسم‌ها و حتی خلاقیت و هوش خود را نیز در جهت تأمین لذت به کار گیرد.

عوامل مختلفی انسان را در خود غوطه‌ور کرده‌اند. زمانی کتاب چاپ می‌شد و افراد تمام دانش خود را از آن کسب می‌کردند. هنگامی‌ که رادیو و تلویزیون نحوه کسب دانش را تغییر دادند، افراد باور نداشتند که رادیو و تلویزیون هم می‌توانند به افزایش دانش و علم کمک کنند. آنها‌ معتقد بودند که رادیو و تلویزیون سندیت ندارند. سال‌ها بعد این تابو شکسته شد و رادیو و تلویزیون در عرصه دانش نقش خود را به‌‌خوبی ایفا کردند. کسانی که شخصیتشان در دوره اوج فعالیت رادیو و تلویزیون شکل ‌گرفته بود، قادر نبودند نقش اینترنت و محصولات آن را در تغییر سبک زندگی و گرایش‌های انسان هضم کنند و این چرخه همچنان ادامه دارد.

در این زمینه می‌توان افرادی را معرفی کرد که مانند یک فرد معتاد، به کتاب، رادیو، تلویزیون، اینترنت و… وابستگی شدید دارند.  

اعتیاد به اینترنت نیز مانند انواع دیگر اعتیاد با نشانه‌هائی چون اضطراب، افسردگی، کج‌خلقی، بی‌قراری، تفکرات وسواسی یا خیال‌بافی در باره آن همراه است. تحقیقات صورت گرفته پیرامون اعتیاد اینترنتی حکایت از آن دارند که اختلال اعتیاد اینترنتی نوعی اختلال روان‌شناختی ـ اجتماعی است و نشانه‌های آن بی‌قراری، بی‌حوصلگی، علائم کناره‌گیری، اختلالات عاطفی و از هم‌گسیختگی روابط اجتماعی هستند.

استفاده کمتر از سه ساعت در روز از اینترنت طبیعی است. فرد معتاد کسی است که حداقل ۸ ساعت در روز را صرف استفاده از شبکه اینترنت و فعالیت در آن می‌کند. برخی از صاحب‌نظران حوزه آسیب‌شناسی معتقدند استفاده ۲ تا ۳ ساعت در روز از اینترنت  معمولی است و در صورت استفاده بیش از ۵/۸ ساعت، باید کاربر تحت آزمایش‌های آسیب‌شناسانه قرار گیرد.

در برخی از پژوهش‌ها، افراد علل گرایش به اینترنت را احساس راحتى با آن و برقرارى روابط آسان با دیگران ذکر کرده‌اند. آنها به اتاق دربسته‌ای وارد شده‌اند که نزدیکان از جمله پدر، مادر، خواهر و برادر خود در آن راه ندارند و کاربر می‌تواند آزادانه و  بدون محدودیت‌های خانوادگی و عرفی در آن حضور یابد و فضای آن را خود سازماند‌هی کند. باید توجه داشت که صرف وقت زیاد برای سرگرمى یا فعالیت‌های بیهوده عواقب و پیامدهاى منفى بسیار دارد، از جمله:

انزواى اجتماعى:

فعالیت‌ بیش ‌از حد با سرویس‌های اینترنتی، انسان را از محیط اطراف خود غافل و به روابط خانوادگی آسیب وارد می‌کند. این مسئله ما را از کانون خانواده دور می‌کند.

فروپاشى نظام خانواده:

لذت مجازی همراهی و وقت‌گذرانی با شخصیت‌های مجازی منجر به فروپاشی لذت‌بخشی همراهی با خانواده می‌شود.

تخریب شخصیت افراد:

شخصیت‌های مجازى و تصنعی، آواتارهایی را می‌سازند و قرار گرفتن در این فضا می‌تواند انسان را از خودِ واقعیش دور کند. افراد به کمک شخصیت‌های آواتاری، خود را به‌گونه‌ای معرفی می‌کنند که مخاطب نیازمند به داشتن چنین دوستی می‌شود. شخصیت غیرواقعی جز تخریب شخصیت خودِ واقعی نتیجه دیگری به دنبال ندارد.

به هم خوردن روابط کارى:

انزوا، اختلافات خانوادگی، زندگی چند شخصیتی، بی‌خوابی، بی‌نظمی‌های مکرر منجر به اخراج یا جابه‌جایی‌های مکرر در محیط کار و از بین رفتن شرایط ارتقاء شغلی و مالی فرد.  

در تحقیقاتی که اخیراً در باره اعتیاد اینترنتی صورت گرفته‌اند، چند معیار برای اعتیاد به اینترنت برشمرده‌‌اند، از جمله: است.   

۱ـ فرد با قطع یا اختلال در اینترنت احساس بی‌قراری و بدخلقی و با کسانی که عامل آن بوده‌اند با عصبانیت برخورد می‌کند.

۲ـ فرد از سرویس‌های اینترنتی به جای استفاده برای رفع مشکلات و ارتقای سطح علمی خود، برای فرار از مشکلات یا کاستن از احساس یأس و ناامیدی، گناه، اضطراب یا افسردگی استفاده می‌کند.

۳ـ فرد به اعضای خانواده یا دوستانش در مورد میزان و وسعت استفاده خود از اینترنت دروغ می‌گوید و با وجود هزینه استفاده از اینترنت، آن را مخفی و از روش‌های نامعقول برای تأمین سرویس خود استفاده می‌کند.

 

یک معتاد به اینترنت:

ـ ساعات ضروری خواب را صرف استفاده بیهوده از اینترنت می‌کند.

ـ زمانی که دیگران روی شبکه فعال نیستند و یا زمان استفاده از اینترنت او تمام یا قطع شود، عصبانی می‌شود و تلاش می‌کند با کسانی ارتباط برقرار کند که با جایگزین شدن مکرر آنها دائماً دوست فعالی روی شبکه داشته باشد.

ـ با محدودیت اجازه دسترسی به اینترنت، پرخاشگری و کج‌خلقی می‌کند.

ـ زمان‌های مؤثر برای انجام تکالیف روزمره را در شبکه به وب‌گردی می‌پردازد و زمان خود را از دست می‌دهد.

ـ همراهی با دوستان مجازی و آواتاری بر روی شبکه را به همراهی با خانواده ترجیح می‌دهند.

ـ در خفا و در تنهایی از محدودیت‌های ایجاد شده برای استفاده از اینترنت سرپیچی می‌کند.

ـ در مورد استفاده از سامانه‌های اینترنتی راست نمی‌گوید و مخفی‌کاری می‌کنند.

ـ در مورد روابط خود با افراد و شخصیت‌های اینترنتی مخفی‌کاری می‌کنند و واقعیت را به خانواده‌اش نمی‌گویند.

ـ هر چه اعتیاد به اینترنت بیشتر ‌شود، پرخاشگری و عصبیت فرد نیز بیشتر می‌شود.

ـ همواره با کمک دوستان اینترنتی خود به دنبال یافتن راهی برای مخفی کردن فعالیت‌هایش از دید خانواده است.  

ـ در زمان‌هایی که از اینترنت استفاده نمی‌کند، در حال برنامه‌ریزی و تفکر در باره چگونگی بهره‌گیری از سرویس‌های جدید اینترنتی و صحبت با دیگران برای اطلاع از تجربه‌های آنها در این زمینه است.

ـ از فعالیت‌های لذت‌بخش فیزیکی که توان جسمی و روحی او را بالا می‌برد، دور می‌شود و به فعالیت‌های غیرفیزیکی روی می‌آورد. بیماری‌های جدید حاصل از بی‌تحرکی جسمی و روانی منجر به فرسایش او می‌شود.

ـ در صورتی‌که تجهیزات سخت‌افزاری و یا نرم‌افزاری او دچار اختلال شود، احساس خستگی، بدخلقی و افسردگی می‌کند و زمانی به شرایط به ‌اصطلاح طبیعی بازمی‌گردد که سخت‌افزار یا نرم‌افزار او تعمیر و آماده کار مجدد شود.

ـ سلامت جسمی او در اثر بروز اختلاف با اعضای خانواده و انزوای در میان آنها به خطر می‌افتد. با افزایش آسیب‌های جسمی، زمان طلایی پیشگیری  و درمان بیماری‌های او از بین می‌رود.

ـ شبکه‌های اجتماعی و بازی‌های اینترنتی بیشترین کاربران را در میان نوجوانان و جوانان دارند و گروه بسیار فعال جامعه را از اثربخشی بازمی‌دارند.

مارک دی گریفیتس استاد روان‌شناسی دانشگاه ناتینگهام ترنت و نویسنده کتاب «آیا واقعاً اعتیاد به اینترنت وجود دارد؟» اعلام کرده است که اعتیاد به اینترنت پنج معیار کلیدی دارد که عبارتند از:

«فراوانی» به معنای تبدیل‌شدن اینترنت به مهم‌ترین و برجسته‌ترین فعالیت در زندگی فرد که بر احساسات، رفتار و تفکراتش تأثیر میگذارد.

ـ «تغییر حالت» به معنای تحت تأثیر قرار گرفتن عاطفی با استفاده از اینترنت.

ـ «تساهل» به معنای صرف زمان قابل‌توجه در اینترنت برای گرفتن تأثیر عاطفی.

ـ «نشانه‌های ترک» به معنای ایجاد استرس عاطفی یا فیزیکی برای فردی که ناگهان فعالیت‌های اینترنتی خود را متوقف می‌کند.

ـ «بازگشت» به معنای تمایل فرد معتاد برای بازگشت ساده به رفتار خود حتی پس از سال‌ها کنترل.

 

هشدار

کودکانی که استفاده از تلفن همراه را از خردسالی آغاز می‌کنند، در اواسط سنین نوجوانی مستعد ابتلا به تومور مغزی می‌شوند. برای چند دقیقه ساکت و آرام شدن فرزندانمان با سلامتی و جانشان بازی نکنیم. هرچند استفاده کودکان از وسایل و تجهیزات اطرافشان امری اجتناب‌ناپذیر است، اما بهتر است به‌ جای بهره‌گیری از تجهیزات خطرناک، برای سرگرم کردن کودکانتان آنان را به ورزش، بازی، سرگرمی‌های فکری و آموزشی سوق دهید، زیرا فرصت برای استفاده از تجهیزات الکترونیکی با تشعشع الکترومغناطیس و شبکه‌های اجتماعی بسیار است، درحالی‌که فعالیت‌های فیزیکی می‌توانند بر آینده فرزندتان تأثیرات مثبت بسیار بیشتری داشته باشند.

 

نتیجه‌گیری

همان ‌طور که انسان در زندگی واقعی برنامه مشخص روزانه‌ای دارد، لازم است برای زندگی در فضای سایبر و تحت ‌تأثیر این رسانه پرقدرت، برنامه‌ریزی متناسب با شرایط سنی، روحی، جسمی، فرهنگی و… داشته باشد. اگرچه سازمان‌دهی، مشارکت، توزیع محتوا، ارتباط هدفمند، استفاده از خرد جمعی، ارائه نظرات و بیان ایده‌ها، سرعت عمل در تصمیم‌گیری، یکپارچه‌سازی امکانات، افزایش سرعت در فراگیری و آموزش و عبور از مرزهای جغرافیایی بخشی از فواید استفاده از شبکه‌های اجتماعی هستند، اما فقدان برنامه‌ریزی مدون و مشخص متناسب با شرایط خانواده و افراد، همه این مزایا را به ضد خود تبدیل می‌کند. یکی از ویژگی‌های فضای سایبری آن است که پدیده‌ها را به ضد خود تبدیل می‌کند.

در فضاهای مقابل، این رسانه می‌تواند به قدرتی عظیم در تولید و توزیع شایعات، القای شبهات، افت تحصیلی و در بسیاری از موارد، شکستن حریم شخصی، انزوا از کارهای مشارکتی حضوری، تضعیف پیوندهای سنتی خانواده، هویت‌زدایی، کاهش احساسات عاطفی واقعی، صمیمیت کاذب، خیانت، رفتارهای خشن و مکاترونیکی منجر شود و از همه مهم‌تر آثار مخرب سیگنال‌های الکترومغناطیسی تشعشع یافته از تجهیزات الکترونیکی وابسته به شبکه و… را به وجود آورد.

مدیریت این رفتارها و درمان آنها، هزینه‌های مادی و معنوی زیادی را به خانواده و اجتماع تحمیل می‌کند، بنابراین لازم است مهارت‌های اجتماعی جوانان افزایش یابند و نفوذ اینترنت در جامعه را جدی بگیریم.

 

سوتیترها:

 

۱٫

امکان ناشناس ماندن در شبکه موجب شده است تا آسیب‌های واقعی در شرایط بسیار پیچیده‌تر بر روی جوانان و نوجوانان اثربخش شود. مطالعات در این مورد، آمار بسیار بالائی را در تغییر کیفیت خواب، کاهش عزت‌نفس، افزایش اضطراب و افسردگی و تخریب بنیان شخصیتی این گروه سنی نشان می‌دهد و زمینه بروز ناهنجاری‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد.

 

۲٫

اعتیاد به اینترنت نیز مانند انواع دیگر اعتیاد با نشانه‌هائی چون اضطراب، افسردگی، کج‌خلقی، بی‌قراری، تفکرات وسواسی یا خیال‌بافی در باره آن همراه است. تحقیقات صورت گرفته پیرامون اعتیاد اینترنتی حکایت از آن دارند که اختلال اعتیاد اینترنتی نوعی اختلال روان‌شناختی ـ اجتماعی است و نشانه‌های آن بی‌قراری، بی‌حوصلگی، علائم کناره‌گیری، اختلالات عاطفی و از هم‌گسیختگی روابط اجتماعی هستند.

 

۳٫

اینترنت می‌تواند به قدرتی عظیم در تولید و توزیع شایعات، القای شبهات، افت تحصیلی و در بسیاری از موارد، شکستن حریم شخصی، انزوا از کارهای مشارکتی حضوری، تضعیف پیوندهای سنتی خانواده، هویت‌زدایی، کاهش احساسات عاطفی واقعی، صمیمیت کاذب، خیانت، رفتارهای خشن و مکاترونیکی منجر شود.  

 

 

 

25فوریه/18

سیاست تا دیانت

 اصلاح‌طلبی، دام و انسان

*مطبوعات خبر داده‌اند (دقیقاً روزنامه فرهیختگان مورخه ۲۰/۹/۹۶) که شهردار تهران یک دامپزشک محترم را که مؤلف کتاب “انسان و حیوانات خانگی” هم هست به ریاست شبکه درمانگاه‌های تحت پوشش شهرداری تهران (در هر منطقه یک درمانگاه مجموعأ ۲۲ درمانگاه) منصوب کرده است. این دامپزشک عزیز، علاوه بر مدیریت درمانگاه‌های مذکور مسئولیت نظارت و پشتیبانی‌های بهداشتی و درمانی کارمندان شهرداری را هم برعهده خواهد داشت!، در این رابطه شورای شهر تهران (که همگی ۲۱ نفرشان اصلاح‌طلب و عضو فهرست امید هستند) با اکثریت آرا این انتصاب را تأیید کرده و بنا به فرمایش خانم خداکرمی (عضو محترم شورا) “اولین و اصلی‌ترین دلیل” اعضای شورا برای تأیید این انتصاب اصلاح‌طلب بودن آن دامپزشک محترم بوده است!

** عواقب و پیامدها:

۱ـ بسیار محتمل است فردا در خیابان یقه یک نفر را بگیرند و بگویند:

– آقا شما چه کاره‌اید؟

# تعویض روغنی هستم!

– اصلاح طلب هم هستید؟

# بله! همه انتخابات‌ها با “تکرار” به خاتمی رأی می‌دهم!

– پس بی‌زحمت بیایید تا شما را برای دبیرکلی اوپک نامزد کنیم! مهم این است که اصلاح‌طلب‌اید!

۲ـ اصلاح‌طلب که باشی دیگر دام یا انسان فرقی ندارد! اصولاً برای اصلاح‌طلبان دام همان انسان است و انسان همان دام! به قول آن اندیشمند اصلاح‌طلب: توده‌ها، گوسفندصفت هستند! البته شایسته‌سالاری دموکراتیک هم این‌جوری اقتضا می‌کند! مگر یادتان نیست که خانم ابتکار در دولت اول آقای روحانی مسئول حفاظت از وحوش بود و در کابینه دوم روحانی متولی “امور زن و خانواده” گردید!

۳ـ تصور کنید شما یک پزشک متخصص انسان هستید و در یکی از درمانگاه‌های شهرداری تهران، انسان‌ها را درمان می‌کنید آن‌وقت یک دامپزشک به دلیل اصلاح‌طلبی رئیس شما می‌شود و شما آرزو می‌کنید که ای‌کاش به جای درس خواندن و خودکشی برای قبولی در رشته پزشکی و دوره تخصصی آن، به عقل‌تان می‌رسید و می‌رفتید در ستاد انتخاباتی اصلاح‌طلبان پوستر می‌چسباندید و بعد بدون زحمت کنکور در دانشگاه آزاد واحد پشت کوه در مقطع کاردانی بهداشت دام و طیور اهلی فارغ‌التحصیل می‌شدید تا چند سال بعد به عنوان یک اصلاح‌طلب اصیل و شایسته شما را نامزد وزارت بهداشت و درمان می‌کردند و فهرست امید مجلس شورای اسلامی به همان “دلیل اصلی” به شما رأی اعتماد می‌داد!

۴– اگر یک دامپزشک محترم و مؤلف کتاب حیوانات خانگی به ریاست مجموعه درمانگاه‌های شهرداری تهران برسد بعید نیست که با این ادبیات با پزشکان و متخصصان زیردستش صحبت کند:

– سنجاب کوچولوی من! با ارتقای شما موافقت می‌کنم!

# جوجوی خوشگل من! نمی‌توانم با مرخصی شما موافقت کنم!

– بره نازنازی!، شما شرایط انتقال به منطقه ۲۲ را ندارید!

– گربه ملوس و شیطون!، شما که متأهل نیستید نمی‌توانید تقاضای وام مسکن بکنید!

۵ـ پس به همین دلیلِ اصلاح‌طلبی است که آقای نجفی با دکترای ریاضی، مدتی وزیر آموزش و پرورش می‌شود و مدتی بعد به ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگردی می‌رسد و در آخر، سر از شهرداری تهران در می‌آورد و انشاالله و به شرط عمر، در دولت بعدی اصلاح‌طلبان مسئولیت حفاظت از محیط زیست یا شیلات را برعهده خواهد گرفت.

 

تدبیر و امید تا فضا

درلایحه بودجه سال ۹۷ ، بودجه پروژه پژوهشی اعزام انسان به فضا حذف شده است.( مطبوعات ۲۰/۱۰/۹۶ )

۱ـ ما از اقدام دولت تدبیر و امید در قطع بودجه پژوهش‌های فضایی حمایت می‌کنیم چون حاضریم با یک صدم بودجه اعزام انسان به فضا، افراد را در کوتاه‌ترین زمان ممکن به آن‌ور فضا بفرستیم (انجمن ساقیان مواد ایران).

۲ـ حالا انسان به فضا اعزام کنیم که چه بشود؟ مگر تا الان که آدم به فضا نفرستادیم چشمهایمان کج شده؟ بهتر است با بودجه اعزام انسان به فضا چند سمینار در خصوص فواید و زیرساخت‌های تدبیر و امید برگزار کنیم که یک لقمه نان هم نصیب بروبچ بشود! طفلکی‌ها در ایام انتخابات خیلی زحمت کشیدند.

(مجمع صنفی فعالین ستادهای انتخاباتی اصلاحات)

۳- البته بد نبود که این بودجه اختصاص داده می‌شد، چون تا الان بودجه فضایی اختلاس نکرده بودیم و به عنوان یک پروژه چرب می‌شد روی آن کار کرد!

(بنگاه تضامنی اختلاس گران با تدبیر و امیدوار «شعبه تهران»)

۴- اگر چنین بودجه‌ای اختصاص پیدا می‌کرد می‌توانستیم با “توتال” برای پرتاب انسان به فضا قرارداد انحصاری و بدون مناقصه ببندیم! بالاخره توتال آن‌قدر توانا هست که هم گاز ما را از خلیج فارس استخراج کند  (البته وقتی آمریکایی‌ها اجازه بدهند) و هم یقه یکی را از بین هشتاد میلیون ایرانی بگیرد و با فضاپیمای کرایه‌ای یا حتی دربستی به فضا پرتاب کند.                                                                           

(وزیر محترم نفت دولت دوازدهم)

۵- حالا که خوشبختانه بودجه‌ای برای اعزام انسان به فضا دور ریخته نشد (چون به اعتقاد ما فرستادن انسان به فضا مصداق بارز قرطی بازی و توی جوب ریختن بودجه است) شایسته است بودجه مذکور را برای برپایی چند کنسرت توپ، با حضور خوانندگان خانم و آقا و نوازندگان خارجی و داخلی جهت افزایش شادی و نشاط در جامعه به اداره ما اختصاص بدهند.                                                                                        

(وزارت ارشاد به کنسرت‌های شاد «ارشاد اسلامی سابق»)

 

 

پسابرجام و صنعت هوانوردی                           

از آنجا که من به وزیر راه دستور داده بودم بلافاصله پس از برجام نسبت به خرید فوری هواپیماهای بویینگ و ایرباس به تعداد خیلی زیاد اقدام کنند و ظاهراً به دلیل پاره‌ای مشکلات، خرید هواپیما هنوز و در آستانه سه سالگی برجام ممکن نشده، لذا مجدداً به وزیر راه دستور دادم بدون خرید هواپیما نسبت به ایجاد تحول اساسی در صنعت هواپیمایی ایران اقدام کند تا مردم تأثیر برجام را در زندگی خود به شکل ملموس احساس کنند و خوشبختانه در فرصت صد روزه‌ای که برای ایجاد تحول بنیادین به ایشان دادیم و علیرغم کارشکنی‌های دلواپسان و برخی نهادها و بنیادها و دولت تفنگ به دست، موفق شدیم قولی را که به مردم داده بودیم در کمتر از صد روز (دقیقا ۶۴ روز) محقق کنیم. در وحله اول و برای این که مردم پروازهای شادتر و زیباتری را تجربه کنند دستور داده شد تا سایز لباس فرم  مهمانداران مونث در حد، دو شماره کاهش پیدا کند و به موازات آن مقدار لوازم آرایش مصرفی آن‌ها تا دوبرابر افزایش یابد. در همین راستا (دقیقاً راستای افزایش شادی در پروازها و…) دستور موکد داده شده تا تنگ‌نظری‌ها و محدودیت‌های بی‌مورد در طول پروازها کاهش پیدا کند تا اگر خانمی دلش خواست در طول پرواز روسری یا مانتویش را دربیاورد مشکلی برایش ایجاد نشود و بتواند با شادی و راحتی پرواز کند. همچنین برای کاهش ازدحام و تقاضا برای بلیط هم، وزیر راه در اقدامی ابتکاری دستور آزادسازی قیمت بلیط‌های هواپیما را صادر کرده‌اند (به این شرط که قیمت‌ها حداقل دوبرابر شود) تا هر کس و ناکسی امکان سوار شدن به هواپیما را پیدا نکند و فقط آدم‌های حسابی و با شخصیت بتوانند سوار هواپیما شده و به برکت برجام از پروازهای شاد و راحت لذت ببرند! این مجموعه اقدامات باعث شده تا مشکل کمبود هواپیما و عدم ایمنی آن به شکل ریشه‌ای حل و فصل شود و رسیدن به این همه دستاورد ممکن نبود مگر به برکت برجام!    

 

                                        

ناجا، بی‌حجابی یا حجاب؟

*این ماجرا کاملاً واقعی است!*

زمان: حوالی ساعت ۹ شب ـ دهم دی ماه ۹۶

مکان: فرودگاه شهید هاشمی نژاد ـ مشهد

خانمی با لباس زننده و بدون روسری از پرواز تهران ـ مشهد پیاده شده و در کمال راحتی و امنیت وارد سالن ورودی فرودگاه مشهد می‌شود و حدود ربع ساعتی با همان وضع (بدون روسری و با لباس بسیار زننده) در نقاط مختلف سالن فرودگاه چرخیده و سپس سالن را ترک می‌کند.

الف) در تمام این مدت چند نفر از نیروهای زحمت‌کش ناجا در یک مکان استراحت کوچک و در جوار اتاق افسر مسئول سالن فرودگاه دور هم نشسته و لابد در خصوص کمی حقوق و مشکلات زندگی با هم گفتگو می‌کردند و هیچ ماموری (اعم از زن یا مرد) در محوطه سالن فرودگاه برای برخورد با مورد فوق یا حتی مواردی انتظامی دیگر مثل دزدی و کیف قاپی و… حاضر نبود!

تنها یک مامور وظیفه در مقابل در خروجی سالن نشسته بود تا افراد را از ورود به سالن منع کرده و به سوی در ورودی راهنمایی کند. ایشان هم در خصوص برخورد با مورد فوق یا حتی تماس با افسر مسئول سالن اظهار ناتوانی نموده و البته حق هم داشت چون سرباز بود و چاره‌ای جز اطاعت از دستور و انجام وظیفه دربانی نداشت!

نتیجه اخلاقی:

۱ـ خدا پدر آن خانم را بیامرزد که لباس‌هایش را درنیاورد و الا در آن حالت هم کسی با او کاری نداشت! نه خبری از ماموران ناجا بود و نه شخص دیگری حق دارد در وظایف ناجا مداخله کند!

۲ـ براساس این ماجرا و هزاران ماجرای مشابه نتیجه می‌گیریم به فتوای ناجا بی‌حجابی جرم مشهود نیست چون براساس قانون، ناجا و ماموران آن وظیفه برخورد با جرائم مشهود را دارند!

۳ـ بد نیست فرمانده محترم انتظامی مشهد و مقامات مافوق ایشان و حتی شخص فرمانده محترم ناجا در این باره تحقیقاتی به عمل آورده و برای اطمینان از ماجرا، فیلم سالن فوق در زمان مورد اشاره را تماشا کنند و بعد از مدتی اندیشیدن از خودشان بپرسند ما چه کاره‌ایم و برای چه حقوق می‌گیریم؟

۴ـ البته آن دسته از زائران خارجی و داخلی هم که برای زیارت ثامن الحجج«ع» به مشهد مشرف شده و در بدو ورود به مشهد با چنین صحنه‌هایی روبرو شده و حال‌شان گرفته شده و می‌شود هم بهتر است نازک نارنجی بودن را کنار بگذارند و پوست کلفت‌تر از این حرف‌ها بشوند چون هنوز صبح دولت این قبیل قضایا ندمیده و این دست موارد از نتایج سحر محسوب می‌شود.

۵ـ از حق نگذریم برادران خدوم امنیت پرواز و سپاه حفاظت فرودگاه مشهد هم علیرغم مشاهده این مورد خم به ابرو نیاورده و کماکان به انجام وظایف محوله قانونی خود مشغول بودند و صرفاً به صورت استطلاعی بر عملکرد خانم مذکور نظارت کردند!

 

 

25فوریه/18

رسانه ملی: صدای کدام انقلاب، سیمای کدام اسلام؟

الف) اقدام سیمای جمهوری اسلامی در ابتدای زمستان امسال در دعوت یکی از فاسدترین هنرپیشه‌های عصر پهلوی (و از نمادهای فحشا در سینمای قبل از انقلاب اسلامی) به ویژه برنامه‌های بلندترین شب سال، رویدادی است که می‌تواند روایت‌گر بخشی از درون رسانه ملی باشد و مانند آینه از آنچه در سازمان صدا و سیما و ذهن برنامه‌سازان و مدیران آن می‌گذرد، حکایت کند.

 

ب) شاید برخی تصور کنند این اقدام (دعوت از ناصر ملک مطیعی به برنامه‌های شب یلدای سیمای جمهوری اسلامی) اشتباهی بوده که از جانب یک برنامه‌ساز یا تهیه‌کننده شکل‌گرفته و مدیران سازمان با آن موافق نبوده‌اند اما هنگامی که بدانیم مدیران ارشد رسانه ملی موافق این حرکت بوده و از آن  پشتیبانی کرده‌اند ماجرا فرق خواهد کرد.

 این که چرا پس از گذشت حدود چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی مدیران و برنامه‌سازان سیمای جمهوری اسلامی (که قرار بود دانشگاهی عمومی برای رشد و تربیت جامعه براساس موازین اسلامی و انقلاب باشد) به حدی از تهیدستی و استیصال رسیده‌اند که برای جذب مخاطب دست به دامن یکی از شاه‌مهره‌های فاسد سینمای قبل از انقلاب شده‌اند، (آن هم چهره‌ای که پس از پیروزی انقلاب تا همین امروز نمایش تصویر او در سینما ممنوع بوده و نقشی کلیدی در ترویج فساد و فحشا در میان جوانان ایرانی در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی برعهده داشته است) نکته‌ای است که درک آن می‌تواند راز شکست‌خوردگی و عدم موفقیت رسانه ملی در انتقال و ترویج ارزش‌های انقلاب اسلامی را آشکار کند.

 

ج) در ساده‌ترین شکل، مردمی که شاهد حضور “ملک مطیعی” در ویژه برنامه‌های شب یلدا بوده و رقابت شبکه‌های سیمای جمهوری اسلامی در دعوت از او را دیده و شدت ذوق‌زدگی برنامه‌سازان و مدیران سیمای جمهوری اسلامی از این موفقیت رسانه‌ای! (حضور ملک مطیعی در رسانه ملی پس از گذشت چهل سال از انقلاب) را لمس کرده‌اند، این سؤال را از مدیران سازمان (و از نظام جمهوری اسلامی) خواهند پرسید که: اگر “ملک مطیعی” فردی تا این اندازه مهم و قابل احترام است که مدیران رسانه ملی او را به عنوان یکی از میهمانان برنامه‌های ویژه شب یلدا برگزیده‌اند، چرا آثار و هنرنمایی‌های او در سینمای قبل از انقلاب را  در رسانه ملی نمایش نمی‌دهند؟ و اگر آثار سینمایی ملک مطیعی در قبل از انقلاب غیرقابل پخش و ناپسند و نامطلوب است، چرا خود ایشان باید مهمان ویژه و مطلوب مدیران رسانه ملی باشد؟ آیا ممکن است برنامه‌سازان و مدیران رسانه ملی ناصر ملک مطیعی را نشناخته باشند و برای آمدنش به سیمای جمهوری اسلامی سر و دست بشکنند؟!

آیا معنی این اقدام مدیران “سیما” این نیست که رسانه انقلاب اسلامی در آستانه چهل سالگی نتوانسته هنرمند و چهره‌ای محبوب اما منطبق با ارزش‌های انقلابی و دینی، هم وزن یا بالاتر از ملک مطیعی بیابد و ناچار به او متوسل شده است؟ آیا این حرکت اقرار به محبوبیت و جذابیت این چهره فاسد در جامعه ایران نیست؟ جامعه‌ای که چهل سال است نمایش و آثار ملک مطیعی در آن به دلیل ابتذال شدید ممنوع شده و نسل‌های پس از انقلاب فقط به صورت قاچاق و غیرمجاز هنرنمایی‌های او در عرصه تجاوز و فحشا را شاهد بوده‌اند؟

 آیا معنای این حرکت آن نیست که انقلاب اسلامی ناتوان از پرورش چهره‌ای هنرمند و انقلابی اما محبوب‌تر از ملک مطیعی بوده است؟ چرا که اگر چنین چهره‌ای وجود داشت دیگر مدیران رسانه ملی برای جذب مخاطب به چنین عتیقه‌ای (ملک مطیعی) توسل نمی‌جستند!

 

د) این رویداد ابعاد دیگری نیز دارد و یکی از این ابعاد آن است که آن دسته از برنامه‌سازان و مدیران سیما که مرتکب چنین حرکتی شده‌اند نظر مساعدی به سینمای فاسد عصر پهلوی و عوامل آن داشته و دارند والا چگونه ممکن است که فردی با دین و احکام و ارزش‌های آن و اهداف و رویکردهای انقلاب اسلامی آشنا باشد و به این احکام و ارزش‌ها حداقل علاقه را هم داشته باشد و مرتکب چنین خبط و خطایی شود؟

 این معضل (تمایل بخشی از برنامه‌سازان و مدیران رسانه ملی با ارزش‌ها و هنجارهای حاکم بر فرهنگ عصر پهلوی و ناآشنایی و عدم تمایل آنها به فرهنگ انقلاب اسلامی) به گونه‌ای اساسی بر کیفیت و محتوای تولیدات سازمان صدا و سیما تآثیر می‌گذارد و به صورتی خاموش، سلیقه و ذائقه مخاطبان برنامه‌های صدا و سیما را به جهتی مغایر با ارزش‌های اسلامی و انقلابی سوق می‌دهد و نتیجه این روند آرام و تدریجی اما مستمر و مداوم، آن می‌شود که بسیاری از جوانان و نسل‌های پس از پیروزی انقلاب که ذهن‌شان با تماشای برنامه‌های این قبیل برنامه‌سازان و مدیران تغذیه شده، تمایلی به انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن نداشته و در رفتار و پوشش و سلیقه‌های سیاسی (مانند انتخابات) و…رویکردی ناسازگار و غیرمنطبق با جهت‌گیری اسلام و انقلاب را برگزیده‌اند.

برای آزمون درستیِ این ادعا کافی است از مدیران ارشد رسانه ملی سوال شود که: کدام ارزش اسلامی و انقلابی توسط برنامه‌های صدا و سیما به نسل‌های پس از انقلاب منتقل و نهادینه شده است؟ آیا دختران جامعه با مشاهده برنامه‌های سیما باحیاتر شده و حجاب‌شان را بهتر پاس می‌دارند؟ آیا بهره‌مندی از برنامه‌های صدا و سیما پایبندی مردم به ارزش‌های انقلابی و اسلامی را افزایش داده است؟! شاید توصیف نگرش مدیران سیما به مقوله آگهی‌های بازرگانی و عملکرد آن‌ها در این‌زمینه، تا حد بسیاری وجود این انحراف در شاکله سازمان را روشن‌تر کند.

یکی از شروط پخش آگهی‌های بازرگانی در سیمای جمهوری اسلامی عدم استفاده ابزاری از زنان و کودکان در این آگهی‌ها بوده است، در حالی که این روزها کمتر آگهی پخش شده از سیما را می‌توان یافت که این شرط را رعایت کرده باشد و عموم کالاها و خدمات تبلیغ شده در شبکه‌های مختلف سیما از وجود زنان و دختران جوان با لباس‌هایی جذاب و آرایش‌هایی غلیظ برای جلب مشتری و فروش بیشتر بهره می‌برند و مدیران سیما بدون توجه به مقررات مربوطه و با تساهل و تسامح کامل، مجوز پخش چنین تبلیغاتی را صادر کرده و می‌کنند!.

 این روند آنچنان جدی و مداوم در سیمای جمهوری اسلامی جریان دارد که می‌توان به صراحت ادعا کرد تأثیری عمیق بر نحوه پوشش و رفتار مخاطبین به ویژه دختران خردسال و نوجوان برجای گذاشته و خواهد گذاشت.

خانواده‌ها به‌دلیل اعتماد  به سیمای جمهوری اسلامی، محدودیتی برای فرزندان خود در تماشای برنامه‌های سیما قائل نمی‌شوند و در نتیجه ذهن پاک و صاف فرزندان این خانواده‌ها آماج تصاویر مسموم زنان و دختران متبرجی می‌شود که از دریچه سیمای جمهوری اسلامی به درون چنین خانواده‌هایی راه یافته و در بیشتر مواقع به مثابه الگو عمل کرده و خواهند کرد.

هـ) روی دیگر غربت ارزش‌های دینی و انقلابی در سازمان صدا وسیما مقوله موسیقی در این سازمان است. چرا که اغلب موسیقی‌ها و آهنگ‌هایی که از رسانه ملی پخش می‌شود نه تنها ارتباطی با فرهنگ انقلابی و دینی ندارند بلکه بازگوکننده نفسانیات و شهوات و مناسب مجالس لهو و لعب و در یک کلام مصداق بارز موسیقی منفور و مطرود دین و انقلاب اسلامی اند.

محتوای و اشعار این قبیل آهنگ‌ها عمدتاً در باب هوس‌های زمینی و جدایی‌های پس از این هوس‌هاست و موسیقی آنها نیز تقلیدهای دست چندمی از موسیقی‌های رایج در مغرب زمین است و تلخ‌تر آن که فتوای صریح رهبر انقلاب درخصوص تباین میان ترویج موسیقی و ارزش‌ها و فرهنگ دینی و انقلابی در سازمان صدا و سیما نه تنها مطاع نیست که حتی مسموع هم نیست و انگار نه انگار که ولی فقیه چنین فتوایی صادر نموده و این بی‌قیدی آنجا عیان و اشکار می‌شود که شبکه‌های مختلف صدا و سیما در تهیه و پخش انواع و اقسام برنامه با موضوع موسیقی و ترانه (به تعبیر رایج در رسانه ملی!) با یکدیگر مسابقه گذاشته و هریک سعی دارد تا خواننده جدیدی را با ادا واطوار و پوشش و رفتار خلاف عرف و حتی زننده، به جامعه معرفی کنند و طبیعی است اولویت اول نسلی که دل و جان و ذهن و زبانش با چنین رفتار و پوشش و اصوات مسموم و ضد ارزش آکنده شود شهوت و هوس باشد!

 

و) ادامه این وضعیت در رسانه‌ای که قرار بود در خدمت ترویج ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی و انقلابی باشد سرانجامی جز تباهیِ فرهنگی و آلودگی نسل‌های آینده نخواهد داشت.

 و اگر بناست که صدا و سیما برای اسلام و انقلاب، پیرو و حامی تربیت کند انجام یک خانه‌تکانی اساسی در بافت مدیریتی سازمان الزامی و ضروری است و مادامی که مدیریت فعلی سازمان و خط مشی آن حاکم باشد، نتیجه، جز به کام دشمنان انقلاب و اسلام نخواهد.

 دشمنانی که در شرایط فعلی، صدا و سیمای جمهوری اسلامی را مکمل عملکرد شبکه‌های ماهواره‌ای خود می‌دانند و از عملکرد فرهنگی آن راضی هستند!   

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

کافی است از مدیران ارشد رسانه ملی سوال شود که: کدام ارزش اسلامی و انقلابی توسط برنامه‌های صدا و سیما به نسل‌های پس از انقلاب منتقل و نهادینه شده است؟ آیا دختران جامعه با مشاهده برنامه‌های سیما باحیاتر شده و حجاب‌شان را بهتر پاس می‌دارند؟ آیا بهره‌مندی از برنامه‌های صدا و سیما پایبندی مردم به ارزش‌های انقلابی و اسلامی را افزایش داده است؟!

 

۲٫

ادامه این وضعیت در رسانه‌ای که قرار بود در خدمت ترویج ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی و انقلابی باشد سرانجامی جز تباهیِ فرهنگی و آلودگی نسل‌های آینده نخواهد داشت و اگر بناست که صدا و سیما برای اسلام و انقلاب، پیرو و حامی تربیت کند انجام یک خانه‌تکانی اساسی در بافت مدیریتی سازمان الزامی و ضروری است

 

25فوریه/18

ردپای سلفیان وهابی در سودان

مقدمه:      

سودان به عنوان یکی از کشورهای مهم در جهان عرب و آفریقا، محل التقای فرهنگ‌های اسلامی و آفریقایی است. این منطقه از قرون اولیه تاریخ اسلام یکی از مراکز مهم گسترش اسلام در قاره آفریقا محسوب می‌شده است.

 با وجود اینکه اسلام در سودان در طول تاریخ خود مانند اغلب مناطق قاره آفریقا مشخصه‌هایی چون پیروی از مذهب اهل سنت و جماعت، مدرسه فقهی مالکی و رویکرد تصوف داشته؛ در دهه‌های اخیر شاهد گسترش فعالیت‌ها و یارگیری گروه‌های سلفی وهابی بوده است. اوج این پدیده را می‌توان در مشارکت گروه‌های وهابی سلفی در کابینۀ سودان از سال ۲۰۱۵ تا کنون مشاهده کرد.  

تاریخچه جریان سلفی در سودان:

سودان از دوران‌های اولیه تاریخ اسلام با این دین حنیف آشنا شد و خیلی زود اسلام در سودان صبغه صوفیانه به خود گرفت، به‌گونه‌ای که بیش از ۶۰ درصد مردم سودان وابسته به یکی از گروه‌های صوفی هستند و تنها ۱۰ درصد مردم را می‌توان به‌نوعی طرفدار جریان سلف وهابی محسوب ‌کرد(۱)

ایده‌های سلفی از طریق شبه‌جزیره عربستان، مصر و غرب آفریقا  که منبع اسلام سُنی و صوفی است، به سودان نفوذ کردند.

سودان از طریق گروهی از محققان، به‌ویژه عبدالرحمن بن حجر الجزایری (۱۸۳۹-۱۸۷۰) که در سودان ساکن بود با جریان سلفی وهابی آشنا شد.(۲)

از سال ۱۸۹۷ روند شکل‌گیری آنچه جریان سلفی نامیده می‌شود، آغاز شد.

نقطه عطف این جریان در سال ۱۹۳۶ بود که شیخ یوسف أبو، جمعیت انصارالسنه المحمدیه را به منظور آنچه که دعوت به توحید و عقیده صحیح می‌خواند، تأسیس کرد.

 این مرکز در سال ۱۹۴۷ موفق به کسب تأیید برای تأسیس یک مرکز عمومی شد.

 این جمعیت در سال ۱۹۶۷، اولین مسجد خود را تأسیس کرد که توسط ملک فیصل بن عبدالعزیز آل سعود افتتاح شد. (۳) جمعیت انصارالسنه یکی از بزرگ‌ترین جمعیت‌های سلفی در سودان و دارای ارتباطاتی قوی با گروه‌های سلفی در عربستان سعودی و مصر است(۴)

این جماعت تا کنون فعالیت‌های مختلفی را در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از جمله شرکت در ائتلافات سیاسی، ساخت مساجد، مدارس دینی و مراکز حفظ قرآن برای پسران و دختران، مراکز خیریه و … انجام داده است.

 با وجود اینکه جمعیت انصارالسنه بزرگ‌ترین گروه سلفی وهابی در کشور سودان است، تا کنون از انشعابات در امان نبوده و در طول زمان گروه‌های بسیاری از گروه اصلی جدا شده‌اند.

 هر چند این انشعابات تا کنون نتوانسته‌اند آسیب جدی به جایگاه جمعیت انصارالسنه وارد سازند و این گروه همچنان مهم‌ترین گروه سلفی وهابی در سودان است.  

برخی از گروه‌های انشعابی عبارتند از:

۱٫       جریان اول را که می‌توان تحت تأثیر افکار محمد امان الجامی و ربیع الهادی المدخلی دانست که به حرمت سرپیچی از حاکم و مخالفت سیاسی با او و معتقد به عدم صدور جواز برای هرگونه فعالیت حزبی و سازمانی در زمینه‌های دینی، فرهنگی و سیاسی هستند.  

۲٫      جریان دوم که به جمعیت خیریه کتاب و سنت مشهورند بر زدودن بدعت‌ها، شرک، خرافات، دجل و جادوگری از زندگی مردم تأکید دارند و در فضای سیاسی فعالیت ندارند.

۳٫     جریان سوم در سال ۲۰۰۷ و بر اثر مشارکت جمعیت انصارالسنه در دولت سودان از این گروه منشعب شد و از منتقدان و مخالفان حکومت سودان، جریان اخوان المسلمین و گروه‌های اسلام‌گرای دیگر هستند و عقاید تکفیری دارند.(۵)

۴٫     جریان چهارم به حزب وسط اسلامی معروف است که از آموزه‌های سنتی جریان سلفی فاصله گرفته است و خواهان افزایش آزادی‌های مدنی، دموکراسی و افزایش مشارکت زنان در جامعه و حکومت است و به این دلیل طرفدار زیادی ندارد.(۶)

نگاه جریان انصار‌السنه به‌طور خاص و سلفی‌ها به‌طور عام نسبت به تشیع و جمهوری اسلامی ایران بسیار خصمانه است و این امر در تلاش‌های دامنه‌دار این گروه‌ها به‌خصوص انصارالسنه برای مبارزه با آنچه که این جماعت به‌زعم خود نفوذ ایران و تشیع در سودان می‌خواند قابل مشاهده است.

 از سوی دیگر روابط بسیار تنگاتنگ جماعت انصارالسنه المحمدیه با عربستان سعودی و توانایی این جماعت در بسیج مردمی به‌علاوه اهمیت روابط با عربستان سعودی به ‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شرکای تجاری سودان باعث شده است که دولت سودان همواره با وجود اختلافات ایدئولوژیک با این جماعت، در صدد همکاری با آنها و وارد کردنشان در ساختار دولت باشد.

 از این رو جماعت انصارالسنه المحمدیه از سال ۲۰۰۷ تا کنون دارای منصب حکومتی در حد استاندار، معاون وزیر، وزیر مشاور و حتی وزیر بوده است(۷)

پس از قطع روابط ایران و سودان و قرار گرفتن رسمی سودان در محور سعودی، جمعیت انصارالسنه تلاش کرده است از طریق فضای به وجود آمده از نزدیکی عربستان سعودی و سودان، فعالیت‌های خود را در جامعه سودان افزایش دهد. با وجود این دولت سودان با هوشمندی و دادن اجازه فعالیت به این گروه و استفاده از آنها به‌خصوص در امور سیاسی و اقتصادی، مانع از قدرت گرفتن بیش از پیش این جماعت شده است.

نتیجه‌گیری:

جماعت‌های سلفی در جامعه سودان تاریخی بسیار طولانی دارند و با حمایت عربستان سعودی توانسته‌اند در نبود خدمات دولتی که ناشی از فساد و ناکارآمدی دولت است، خدمات بسیاری را در عرصه‌های بهداشتی، آموزشی، خیریه و فرهنگی به مردم فقیر سودان ارائه دهند.

 با این همه این جماعت تا کنون نتوانسته است بر جامعه غالباً صوفی این کشور تأثیر چندانی بگذارد. با وجود افزایش فعالیت‌های گروه‌های سلفی به‌خصوص انصارالسنه، این گروه‌ها در حال حاضر تحت کنترل دولت سودان فعالیت می‌کنند و تأثیر آنها بر سیاست خارجی سودان بسیار محدود است.

 هر چند افزایش نفوذ این گروه‌ها در بلند مدت ممکن است تهدیدی برای نظام حاکم و کشورهای همجوار باشد.

منابع:

۵٫      جمال الشریف، السلفیه فی السودان: انقسام بین التسلیم والصدام، تقاریر، مرکز الجزیره للداراسات، ۲ یولیو ۲۰۱۲

۶٫         سایت رسمی جماعت انصار السنه:      http://ansar-alsuna.net/?page_id=16   

۷٫        مؤسسه تحقیقات راهبردی عماد، نقش نهاد ها و جریانات ایمن محور در فضای سیاسی مصر، بهار ۱۳۹۵

۸٫      أثار تعیینه جدلاً فقهیاً..الهد..سلفی قائم على أمر الآثار!!، صحیفه الراکوبه السودانیه، ۷ نوفمبر ۲۰۱۲: https://www.alrakoba.net/news-action-show-id-64223.htm

۹٫      International Crisis Group, Sudan’s Islamists: From Salvation to Survival, Crisis Group Africa Briefing N°۱۱۹, ۲۱ march 2016.      

 

پی‌نوشت:

۱٫ جمال الشریف، السلفیه فی السودان: انقسام بین التسلیم والصدام، تقاریر، مرکز الجزیره للداراسات، ۲ یولیو ۲۰۱۲

۲٫همان

۳٫ سایت رسمی جماعت انصار السنه: http://ansar-alsuna.net/?page_id=16           

۴٫ مؤسسه تحقیقات راهبردی عماد، نقش نهاد ها و جریانات ایمن محور در فضای سیاسی مصر، بهار ۱۳۹۵

۵٫ جمال الشریف، السلفیه فی السودان: انقسام بین التسلیم والصدام، تقاریر، مرکز الجزیره للداراسات، ۲ یولیو ۲۰۱۲

۶٫ International Crisis Group, Sudan’s Islamists: From Salvation to Survival  Crisis Group Africa Briefing N°۱۱۹, ۲۱ march 2016.      

۷٫ أثار تعیینه جدلاً فقهیاً..الهد..سلفی قائم على أمر الآثار!!، صحیفه الراکوبه السودانیه، ۷ نوفمبر ۲۰۱۲: https://www.alrakoba.net/news-action-show-id-64223.htm

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

نگاه جریان انصار‌السنه به‌طور خاص و سلفی‌ها به‌طور عام نسبت به تشیع و جمهوری اسلامی ایران بسیار خصمانه است و این امر در تلاش‌های دامنه‌دار این گروه‌ها به‌خصوص انصارالسنه برای مبارزه با آنچه که این جماعت به‌زعم خود نفوذ ایران و تشیع در سودان می‌خواند قابل مشاهده است.

 

۲٫

این جماعت تا کنون نتوانسته است بر جامعه غالباً صوفی این کشور تأثیر چندانی بگذارد. با وجود افزایش فعالیت‌های گروه‌های سلفی به‌خصوص انصارالسنه، این گروه‌ها در حال حاضر تحت کنترل دولت سودان فعالیت می‌کنند و تأثیر آنها بر سیاست خارجی سودان بسیار محدود است. هر چند افزایش نفوذ این گروه‌ها در بلند مدت ممکن است تهدیدی برای نظام حاکم و کشورهای همجوار باشد.

 

25فوریه/18

تجربۀ موفق مقاومت در غزه

شبهات تاریخی

رویدادهای خشن نظامی معمولاً در یک نقطه بلوغ سیاسی و یا شرایط ویژه امنیتی روی می‏دهد تا با عبور از آن، مرحله‏ای جدید را بیافریند. جنگ، یک فرصت‏طلبی سیاسی با ابزارهای غیرسیاسی است تا هدف‌های روشنی را محقق سازد و موازنه قوا را به نفع اقدام‏کننده برهم زند. در جنگ‌های کلاسیک، معیار سنجش توانمندی‌های دو طرف و یا شاخص‏های پیروزی و شکست با جنگ‌های نسل چهارم و نامتقارن متفاوت است و برتری‏های ابزاری و ادوات جنگی در جنگ‌های جدید تعیین‏کننده نتیجه جنگ نیست، به‏ویژه اینکه در جنگ‌های نسل جدید، به جز تسلیحات نظامی، ابزارهای رسانه‏ای و فضای مجازی و کارکردهای آن نیز مطرح هستند که افکارعمومی و واکنش‌های آن را در قبال رویدادهای جنگی و حتی سقف رفتاری جنگ و یا طول جنگ تعیین‏کننده و مؤثر می‏سازد.

از نگاه «کلوزویتس» استراتژیست مشهور آلمانی، «جنگ، استمرار سیاست‏ورزی با ابزارهای دیگر است و هدف سیاسی، هدف اساسی جنگ است». این بدان معناست که جنگ برای اهداف روشن سیاسی شکل می‏گیرد و هدف‌های نظامی، پایه‏ای برای متجلی کردن دستاورد و اهداف سیاسی خواهند بود.(۱) بر همین اساس رژیم صهیونیستی جنگ‌های متعددی به اعراب به ویژه فلسطینیان تحمیل کرد تا به اهداف سیاسی خود دست یابد، هر چند این رژیم در بیشتر این جنگ‌ها به اهداف سیاسی خود دست می‌یافت، اما این آرزوی دیرینه و رؤیای شکست‌ناپذیری آن چندان دوام نیافت و اولین شکست تلخ و خفت‌بار خود را از مقاومت اسلامی لبنان (حزب‌الله) در تابستان ۲۰۰۶ میلادی تجربه کرد، اما اولین شکست تلخ این رژیم از مقاومت فلسطین در اوایل سال ۲۰۰۹ میلادی اتفاق افتاد.

این رژیم پس از ماه‌ها محاصره طولانی نوار غزه و بستن تمامی گذرهای این منطقه بر روی ساکنان این منطقه که جمعیتی بیش از یک و نیم میلیون نفر می‏باشند، نتوانست این مردم را از پای درآورد، این در حالی بود که فلسطینیان به‌رغم تحمل بحران اقتصادی غزه که با مرگ خاموش دست و پنجه نرم می‏کردند هیچ‏گاه از مقاومت دست برنداشتند. از این‏رو رژیم صهیونیستی پس از ناکامی در شکست دادن دولت قانونی حماس تلاش کرد تا از فلسطینیان انتقام بگیرد و به مجازات دسته‌جمعی آنها در نوار غزه دست بزنند. بر این اساس در هفتم دی ماه ۱۳۸۷ مرحله اول عملیات سنگین نظامی علیه منطقه بسته غزه را آغاز کرد تا با در هم شکستن مقاومت اسلامی مردم منطقه و حذف مقاومت از معادله فلسطینی ـ اسرائیلی، راه مذاکرات را برای تأسیس دو دولت در یک سرزمین باز کند و عملاً با حذف کشور فلسطین صرفاً یک دولت مسلمان ـ مسیحی در بخشی از سرزمین تحت حاکمیت اسرائیل شکل بگیرد.

شواهد و قرائن حاکی از این بود که رژیم صهیونیستی باور کرده بود و این باور را به شهروندان یهودی خود نیز باورانده بود که طی یک دوره کوتاه ۷ تا ۱۰ روزه جریان مقاومت را از میان برمی‏دارد و یا آنکه آن را تا آنجا تضعیف می‏کند که توانایی مخالفت با طرح‌های اسرائیلی ـ آمریکایی نداشته باشد.(۲)

برای بهتر روشن شدن موضوع ضروری است به شرایط سیاسی ـ امنیتی منطقه، اهداف و سناریو و تاکتیک‌های ارتش صهیونیستی در جنگ اشاره شود.

الف) شرایط سیاسی ـ امنیتی منطقه

جنگ ۲۲ روزه غزه که رژیم صهیونیستی از آن به عنوان «سرب گداخته» یاد می‏کرد در حالی آغاز شد که یک اجماع غربی ـ اسرائیلی و تعدادی از کشورهای عربی را بر اهداف جنگ علیه حماس در کنار هم قرار داده بود. یک نیاز استراتژیک برای برون‏رفت از بن‏بست‌های سیاسی و یا پاسخ‌گویی به نیازهای امنیتی راهبردی و یا مقدمه‏سازی برای اجرای طرح خاورمیانه‏ای آمریکا، اساس این پیوند بود.

رژیم صهیونیستی که از جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ با شکست خارج شده بود، برای جبران آسیب بر اقتدار و هیبت نظامی و یا توان بازدارندگی خود، باید دست به اقدامی موفق و اعتمادساز در سطح جامعه صهیونیستی می‏زد. در گزینه‏های موجود، امکان حمله اسرائیل به ایران وجود نداشت و غیر از فقدان تضمین برای کسب پیروزی، هزینه گسترده ناشی از وسعت جنگ، کشورهای مخالف غرب و نیز کشورهای عربی را درگیر می‌کرد و آغاز چنین جنگی، آسیب‌های همه‌جانبه منطقه‏ای را برای اسرائیل دربرداشت.

گزینه دوم، حمله مجدد به حزب‏الله بود که تأثیر نگران‌کننده ناشی از تجربه ناموفق سال ۲۰۰۶  و احتمال شکستی جدید،  تصمیم‌گیری نهایی را دشوار می‌ساخت، به‌‏ویژه اینکه بنا به ارزیابی و گزارش دستگاه‌های امنیتی اسرائیل، قابلیت‌های جنگی و نظامی حزب‏الله بسیار ارتقا یافته بود و می‏توانست این رژیم را با ریسک‌های خطرناکی روبه‏رو کند.

آخرین گزینه رژیم صهیونیستی حمله به غزه و حکومت حماس بود که با توجه به سطح توانمندی‏هایش در این منطقه، شانس بیشتری را برای کسب پیروزی احساس می‏کرد. کشورهای مرتجع عربی که از سیاست‌های هشت ساله حکومت بوش در خاورمیانه آسیب دیده بودند، برای پاسخ به نیازهای گوناگون خود، نابودی حماس و مقاومت در غزه را امری حیاتی می‌دانستند.

رویکرد سازش این کشورها که از سال ۲۰۰۲ طرح مشترک عربی را برای صلح با اسرائیل ارائه کرده بودند، طی سال‌های اخیر پررنگ‌تر شده و همگرایی بیشتری را در تماس‌های آشکار و پنهان با این رژیم نشان می‏دهد.

حذف حماس برای جایگزینی ابومازن و جریان حکومت خودگردان و اجرایی کردن طرح سازش با اسرائیل و پایان دادن به مسئله فلسطین از نگاه این کشورها فرصت بازیگری ایران را محدود می‌ساخت و می‏توانست به‌تدریج موازنه قوای منطقه‏ای را به نفع کشورهای یاد شده و به زیان جریان مقاومت منطقه‏ای و ایران رقم بزند.

آمریکا نیز که پروژه خاورمیانه‏ای او در هشت سال گذشته با موانع و چالش‌ها و ناکامی‌های جدی روبه‏رو و هزینه‏های سنگینی را بر آن کشور تحمیل شده بود، به دنبال رهیافت جدیدی برای رهائی از بن‏بست طرح‌های منطقه‏ای خود بود.

برای اجرای این تصمیم، ساز و کارهای ایجاد شده طی سال‌های گذشته در همکاری‏های اطلاعاتی (شرم‏الشیخ) و یا هماهنگی‏های سیاسی و رسانه‏ای و تعیین سناریوهای نظامی، سیاسی و تبلیغاتی فعالانه به کار گرفته شدند و هزینه‏های مالی آن به عهده عربستان، مدیریت اجرایی صحنه بیرونی به مصر، پشتیبانی و لجستیک جنگ به عهده امریکا و حمایت‌های سیاسی و تبلیغاتی به اروپا واگذار شدند.(۳)

 

ب) اهداف جنگ

اگرچه مسئولین رژیم صهیونیستی تلاش کردند با تکیه بر تجربه جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ با حزب‏الله، اهداف جنگ را به روشنی ابراز نکنند تا در تنگنای تفسیرهای پیروزی در جنگ قرار نگیرند، ولی محورهای زیر از زبان مسئولان مختلف این رژیم بیان شدند:

۱ـ ضرورت دگرگونی در وضعیت امنیتی غزه و عدم تحمل حکومت حماس

۲ـ نابودی مقاومت و توقف اقدامات آن و بازگشت ابومازن به غزه

۳ـ امروز حماس، فردا حزب‏الله و…

۴ـ تضعیف حماس

۵ـ جلوگیری از شلیک موشک از غزه به سوی اسرائیل

۶ـ توقف و جلوگیری از امکان تسلیح مجدد حماس از طریق تونل‌های مرز رفح

خانم لیونی ماهیت جنگ غزه را، جنگ ارزش‌های تمدن غربی و پیشرفته با تروریست‌ها معرفی کرد.(۴)

 

ج) سناریو و تاکتیکهای جنگ

رژیم صهیونیستی برای اهداف حداقلی و حداکثری خود، سناریوهای مختلفی را درنظر گرفته بود تا بتواند در قالب ابهام در هدف‌های اعلام شده، به همه اهداف خود در این جنگ برسد. در یک سناریوی حداکثری، حکومت حماس باید ساقط و مقاومت به‌شدت سرکوب و نیروهای محمد دحلان که در مصر و اردن در قالب طرح امنیتی ژنرال دیتون آموزش دیده بودند، به غزه وارد می‌شدند و ابومازن حاکمیت را در دست می‌گرفت. بدین‏منظور از روش «جنگ پرشدت» و «غافلگیرانه» و «آتش گسترده بر اهداف شناسایی شده» استفاده می‏شد و حملات وسیع هوایی در روز اول جنگ و حتی چهار روز اول، این سناریو را تعقیب می‏کرد.

در سناریوی بعدی، با اجرای حملات گسترده هوایی، توپخانه و دریایی بر مناطق مسکونی و شهری و بر اهداف حکومتی و مقاومت در غزه (سیاست زمین سوخته)، امکان ایجاد شورش مردمی و اعتراض به مقاومت و حکومت حماس مدنظر بود تا بدین‏ترتیب هدف ساقط کردن حکومت حماس فراهم شود.

در سناریوی سوم، پس از حملات گسترده هوایی و شدت آتش، به حملات زمینی نیز تکیه می‏شد تا دو سطح از اهداف برای کسب پیروزی را امکان‏پذیر کند.

در سطح اول، امکان اشغال مناطق شهری در شمال نوار غزه، شهر غزه و پیرامون آن و یا مناطق جنوبی در شرق خان‏یونس و یا مرز رفح و نوار فیلادلفی مدنظر بود تا ضمن وارد کردن ضربه به مقاومت و تضعیف آن، هدف‌های سیاسی جنگ از طریق چانه‏زنی در مورد مناطق اشغال شده دنبال شود.

هدف ثانوی از اجرای این عملیات، ترور یا ربایش رهبران مقاومت و یا دستیابی به شالیط برای نیل به بخشی از اهداف جنگ و ثبت پیروزی و ایجاد شرایط برای چانه‏زنی در جهت کسب امتیازات سیاسی بود.

سطح دوم عملیات در سناریوی اخیر شدت بخشیدن به حملات هوایی و به‌‏کارگیری سلاح‌های ممنوعه و اجرای حملات زمینی و نفوذی برای تضعیف هر چه بیشتر مقاومت و فرسایش آن بود تا امکان تسلیم‏پذیری مقاومت را افزایش یابد و تصویری از موازنه وحشت (ویرانی‏سازی) به جای احیای توان بازدارندگی ثبت شود.(۵)

 

د) مراحل جنگ

ارتش اسرائیل عملیات نظامی خود را در سه مرحله عملیات هوایی، زمینی (الف) و عملیات دریائی (ب) طراحی کرد و مدت زمان عملیات هوایی را حداکثر چهار روز و مدت زمان هر مرحله از عملیات زمینی را حداکثر سه روز در نظر گرفت.

مرحله اول عملیات به گونه‏ای طراحی شده بود که با بمباران حدود ۳۰۰ نقطه از غزه، مقاومت زمینگیر و عناصر آن به صیدهای قابل دسترسی تبدیل می‌شدند.

عملیات سنگین هوایی به جای چهار روز هفت روز به درازا کشید و بر اساس اطلاعاتی که خود اسرائیل منتشر کرد، ۶۰۰ نقطه از مراکز حساس منطقه کوچک غزه را زد، اما وقتی روز ۱۳ دی ماه فرا رسید، کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی دریافت که آسیب چندانی به مقاومت حماس وارد نشده است و شلیک موشک‌های آن نه تنها ادامه دارد، بلکه هر روز به برد آنها افزوده می‌شود.(۶)

مراحل اصلی این جنگ عبارت بودند از:

 

۱ـ آغاز تهاجم و بمباران هوایی غزه

شنبه سیاه ۲۷ دسامبر رسید و در ساعت ۳۰/۱۱ صبح ۶۴ جنگنده به حریم‏ هوایی غزه تعرض کردند. تنها در چند ساعت نخست تهاجم صهیونیست‌ها ۱۰۰ تن بمب روی خانه‏ها و تونل‌های زیرزمینی‌ای که غزه را به مصر متصل می‏کرد، ریخته شد. در هفت ساعت اول حمله ۲۳۰ فلسطینی به شهادت رسیدند و ۷۵۰ نفر مجروح شدند تا بزرگ‌ترین و طولانی‏ترین مقاومت فلسطین رقم بخورد. مأموریت نخست پرنده‏های مرگ صهیونیست‌ها بستن راه‌های ارتباطی غزه بود. این بزرگ‌ترین حمله اسرائیل به غزه از سال ۱۹۶۷ به این سو بود.

در شب چهارم جنگ، سازمان موساد، فهرست جدیدی شامل ۳۰۰ نقطه دیگر را به مقامات نظامی و سیاسی تل‏آویو ارائه کرد و از آنان خواست با حمله به این نقاط کار حماس را یکسره کنند. نیروی هوایی رژیم صهیونیستی مأموریت یافت تا نقاط جدید را بزند، ولی از آغاز مرحله جدید عملیات نظامی، حماس و جهاد اسلامی برگ جدیدی را رو کردند و آن افزودن بر برد و قدرت موشک‌ها بود. اندکی بعد حماس نیز ۷۰۰ موشک را به سرزمین‌های اشغالی فلسطین شلیک کرد. برای اولین بار موشک‌های حماس شهرک‌های تازه‏ای چون اشکول و بئرالسبع را هدف قرار دادند و به چند پایگاه نظامی صهیونیستی خسارات جدی وارد کردند.

یکشنبه ۲۸ دسامبر، ۲۵ دستور تخریب اماکن عمومی صادر شد و هواپیماهای اسرائیلی یک مسجد و ایستگاه تلویزیونی حماس را هدف قرار دادند. دانشگاه غزه، مدارس، ساختمان‌های وزارت امور خارجه و دارایی و همچنین دفتر نخست‏وزیری از دیگر نقاطی بودند که در مرحله بعد، هدف موشک‌های اسرائیلی قرار گرفتند.

دوره عملیات هوایی تا روز شنبه ۱۴ دی‏ماه استمرار یافت. اسرائیل به تکرار افتاد و ابتکار عمل جدیدی نداشت، در حالی که حماس با متنوع کردن شهرهای هدف و شلیک به نقاط کلیدی هر روز حرف جدیدی برای گفتن داشت.

 

۲ـ آغاز جنگ زمینی و دریایی

مرحله (الف) عملیات زمینی در شامگاه روز شنبه ۱۴ دیماه با یورش ۲۰هزار نیروی نظامی که هر کدام از یک جان پناه متحرک ــ تانک مرکاوا ــ برخوردار بودند و خط سنگین آتش بمب‏افکن‌ها آنان را پشتیبانی می‏کرد، شروع شد. سران تل‏آویو پس از چند روز که به بی‏نتیجه بودن حملات هوایی خود پی بردند، فرمان شروع حمله دریایی را صادر کردند. دو روز پس از آتشباری ناوچه‏ها، ایهود باراک سراسیمه دستور ورود نیروهای زمینی را داد. بدین ترتیب جنگ هوایی در شامگاه روز شنبه جای خود را به جنگ زمینی داد و نیروی هوائی صرفاً به عنوان پشتیبان عملیات نیروی زمینی نقش جدیدی پیدا کرد. در روز چهارم ژانویه، مهم‌ترین آزمون نیروی زمینی ارتش صهیونیستی رخ داد.

در عرصه جنگ زمینی رژیم صهیونیستی از شش محور ـ  دو محور از کناره دریا، دو محور از مناطق بیت‏حانون و جبالیا، یک محور از حی‏الشجاعیه و یک محور از منطقه میانی «نتساریا» ـ وارد عمل شد. این نیروها به سمت عرض کوتاه ـ بین ۶ تا ۱۱ کیلومتر ـ هجوم بردند. تانک‌های اسرائیلی نیز به امید نفوذ کوماندوها شهر غزه را به محاصره درآوردند، اما  باز هم بر خلاف تصور دستگاه نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، مقاومت مبارزان حماس اجازه پیشروی بیشتر را به آنها نداد.

دو سه روز طول کشید تا فضای سنگین روانی عملیات زمینی فروکش کند. ژنرال ایهود باراک و ژنرال گابی اشکنازی وزیر جنگ و رئیس ستاد مشترک ارتش در روز دوشنبه در پاسخ به سئوالات پی‏درپی اعضای ۲۲ نفره کابینه امنیتی اسرائیل که چرا عملیات زمینی سرد شده است گفتند که عملیات زمینی اسرائیل فقط تا زمانی که روی زمین صاف و بی‏مانع باشد، باشکوه و پرحرارت است، ولی زمانی که به «ساختمان‌ها» و موانع نزدیک می‏شود، وضع دیگری پیدا می‏کند.(۷)

در دهمین روز جنگ، آمار تلفات ارتش صهیونیستی سیر صعودی به خود گرفت. گردان‌های قسام در چند عملیات پیاپی حدود ۲۰ نظامی صهیونیست را به هلاکت رساندند. اسرائیل که کاملاً علائم باخت را حس می‏کرد، بعد از شنیدن گزارش‌های ناامیدکننده فرماندهان زمینی، ناگهان به فکر پرتاب موشک‌های حاوی فسفر سفید افتاد. تصمیمی که مصداق بارز توسل به جنایت جنگی بود. این بمب بدن قربانیان خود را به‌نحو عجیبی می‏سوزاند. این مرحله نیز بیش از یک هفته به طول انجامید و بدون آنکه نتیجه‏ای در برداشته باشد، به پایان رسید. شاید عدم دستیابی رژیم صهیونیستی به اهداف خود در جنگ غزه سبب گردید که با بمباران گسترده هوایی، دریایی و زمینی این منطقه و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی ممنوعه از مردم مقاوم غزه انتقام بگیرد.

بیست و دومین روز جنگ خبرهای جبهه نبرد برای تل‏آویو بسیار ناامیدکننده بود. با وجود بمباران بیش از ۱۰۰ نقطه غزه، کوماندوهای این رژیم در کمین مبارزان حماس قرار گرفتند و نتوانستند به داخل شهر نفوذ کنند، جنگ وارد هفته چهارم شده بود، لذا چاره‏ای نبود که در نشست کابینه ایهود اولمرت آتش‏بس یک‏جانبه را اعلام کند.(۸)

تصمیمی که یک‏ بار دیگر خاطرات تلخ جنگ ۳۳ روزه مقابل حزب‏الله لبنان را در ذهن آنان زنده کرد. جلسه وزرای رژیم صهیونیستی زمانی رأی به توقف جنگ داد که اعتراضات‌ و مخالفت‌ها با تصمیم باراک و اولمرت از کشورهای جهان به خیابان‌های تل‏آویو کشیده شد. درست همانند جنگ ۳۳ روزه که با هجوم شهروندان این رژیم به خیابان‌ها، رسانه‏ها و ارگان‌های خبری این رژیم رسما زنگ دومین ناکامی ارتش صهیونیستی در مقابله با جبهه مقاومت را به صدا درآوردند.(۹)

 

هـ) شکست ارتش اسرائیل

در حالی که رژیم صهیونیستی نتوانست به هیچ یک از اهداف خود دست یابد و نوارغزه را که در برخی جاها عرض آن کمتر از شش کیلومتر است اشغال کند، سرانجام این جنگ پس از ۲۲ روز در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۸۷ به پایان رسید. این در حالی بود که ارتش این رژیم در جنگ سوم اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ در جنگ با ارتش‌های چهار کشور عربی مصر، اردن، سوریه و عراق توانسته بود در عرض شش روز سرزمین‌های تحت اشغال خود را چهار برابر و حدود ۸۰ درصد تجهیزات نظامی این کشورهای منهدم کند و حدود هزار کشته و مفقود از ارتش مصر بگیرد.(۱۰)

در پی شکست رژیم صهیونیستی بعد از ۲۲ روز حمله به غزه، ارتش این رژیم در روز دوشنبه ۳۰/۱۰/۱۳۸۷ عقب‏نشینی خود را از این منطقه آغاز کرد. به گزارش خبرگزاری‏ها به نقل از شبکه خبری الجزیره، نیروهای اشغالگر صهیونیست، عقب‏نشینی خود را از نوار غزه آغاز کردند و در نوار مرزی بین سرزمین‌های اشغالی و غزه مستقر شدند. این اقدام در پی اعتراضات‏ مردمی در جهان و ضرب‏الاجل یک هفته‏ای جنبش مقاومت اسلامی فلسطین «حماس» و جهاد اسلامی فلسطین برای خروج نظامی اسرائیل از نوار غزه صورت گرفت.

در همین راستا روزنامه صهیونیستی جروزالم‏پست به نقل از مقامات صهیونیستی نوشت، اسرائیل تا پیش از مراسم تحلیف ریاست جمهوری جدید آمریکا تمام نیروهای خود را از غزه خارج خواهد کرد. این در حالی بود که اعلام آتش‏بس یک‏جانبه از سوی رژیم صهیونیستی به منزله شکست برای سران این رژیم و پیروزی برای حماس و مردم مظلوم فلسطین محسوب می‏شد.

رژیم صهیونیستی در اثر این شکست خفت‏بار در شرایطی بحرانی قرار گرفت، به‌گونه‌ای که همه شخصیت‌ها، احزاب و مطبوعات رژیم صهیونیستی اعتراف کردند که هیچ نتیجه‏ای از این جنگ ۲۲ روزه به دست نیامده، بلکه برعکس به قدرت و محبوبیت حماس افزوده شده است.

درخصوص تلفات صهیونیست‌ها نیز شبکه خبری العالم اعلام کرد که در این تجاوز ۲۲ روزه ۲۵۶ صهیونیست به هلاکت رسیدند و بیش از ۱۳۲۷ نفر دیگر زخمی شدند.(۱۱) این در حالی است که رژیم صهیونیستی به‌شدت اخبار رسانه‏ها و منابع خبری را سانسور می‏کرد و تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام داشت که هیچ روزنامه‏نگار اسرائیلی یا خارجی نباید با مجروحان مصاحبه کند.

منابع خبری فلسطین تعداد کشته‏ها و زخمی‏های صهیونیست‌ها را بسیار بیش از  آمار منتشر شده ارزیابی ‏کردند و رئیس سازمان امنیت داخلی رژیم صهیونیستی اذعان کرد که اسرائیل در رسیدن به اهداف تعیین شده در تهاجم به غزه کاملاً شکست خورده است.

تحلیلگران و سیاستمداران رژیم صهیونیستی نیز تأکید کردند که جنگ غزه نتوانست حملات موشکی فلسطینیان به اسرائیل را متوقف کند. این تحلیلگران همچنین اذعان داشتند که آرزوهای عباس رئیس تشکیلات خودگردان و حسنی‏مبارک رئیس‏جمهور مصر از نابودی حماس تحقق نیافت.(۱۲)

همچنین مقامات بلندپایه نظامی رژیم صهیونیستی اظهار داشتند که قدرت مقاومت بار دیگر فزونی یافته است، زیرا این حمله، ضربه‏ غیرقابل جبرانی برای حماس نبوده است. شهرک‏نشینان صهیونیست نیز معتقد بودند که اعلام آتش‏بس یک‏جانبه نشانه شکست اسرائیل است.

روزنامه «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «اعلام آتش‏بس یک‏جانبه موجب قدرت گرفتن بیشتر جنبش حماس شد.»

روزنامه هاآرتس نیز نوشت: «جنگ غزه موجب رسمیت یافتن حماس توسط جامعه جهانی شد.»

شبکه خبری «مفکره‏الاسلام»… به نقل از کارگران فلسطینی که در سرزمین‌های اشغالی مشغول به کارند، اظهار داشت: «شهرک‌های جنوبی از جمله اشدود، عسقلان، سدروت و مناطق اطراف به شهر ارواح تبدیل شده‏اند.»

روزنامه صهیونیستی جروزالم پست نوشت: «تفاهم‏نامه آمریکا واشنگتن و تل‏آویو ریسمان نجات اسرائیل از باتلاق جنگ است.» به نوشته این روزنامه، «تزیپی لیونی» وزیرخارجه رژیم صهیونیستی از «کاندولیزا رایس» همتای آمریکایی خود به خاطر امضای سریع و به‌موقع تفاهم‏نامه امنیتی تشکر کرد.

همچنین روزنامه آمریکایی نیویورک‏تایمز نوشت: «به نظر می‏رسد که تئوری اسرائیل به نتیجه نرسیده و این مثل عبری در میان نظامیان اسرائیل شنیده می‏شود که: «رئیس باز هم شکست خورد.»

روزنامه گاردین هم نوشت: «این جنگ بر وجهه حماس افزود و رهبران آن می‏توانند با افتخار سر خود را در خیابان‌های غزه بالا بگیرند.»

شبکه تلویزیونی دویچه‏وله گزارش داد: «توان نظامی حماس در نوار غزه دست نخورده باقی مانده است.»(۱۳)

 

و) پیامدهای جنگ

اسرائیل شدیدترین حملات ممکن را با به‌کارگیری آخرین توان نظامی و تسلیحاتی در جنگ غزه اجرا کرد. ارتش رژیم صهیونیستی در حالی از غزه عقب‌نشینی کرد که طبق برآوردهای اولیه بیش از دو میلیارد دلار به اقتصاد این منطقه خسارت وارد شد. بیش از ۶۰۰۰۰ نفر از ساکنان غزه بی‌خانمان و حدود ۵۰۰۰ خانه کاملاً ویران و با خاک یکسان شدند و ۱۸۰۰۰ منزل مسکونی دیگر نیز خسارت دیدند.

طبق آمار دفتر مرکزی آمار فلسطین در این جنگ حدود ۱۵۰۰ فلسطینی شهید و بیش از ۵۳۰۰ نفر دیگر مجروح شدند. مدیر برنامه سلامت روانی غزه نیز اعلام کرد که ۵۰ درصد کودکان غزه به دلیل حمله رژیم صهیونیستی به روان درمانی نیاز دارند. یک پزشک نروژی نیز اظهار داشت اسرائیل از نوعی سلاح جدید ناشناخته در غزه استفاده کرد.(۱۴)

مهم‌ترین پیامدهای جنگ ۲۲ روزه عبارتند از:

ـ حملات اسرائیل حدود ۱۳۰۰ شهید و ۵۴۰۰ زخمی از مردم غزه گرفت و تمام مراکز حکومتی و هزاران منزل مسکونی و اماکن تجاری و کسب و کار ویران شدند.

ـ تلفات مستقیم مقاومت (تمام گروه‌ها) حدود ۸۰ شهید و تعدادی زخمی است و آسیب به ساختارهای مقاومت و امکانات آن بسیار اندک بودند.

ـ برآوردهای تقریبی، تلفات اسرائیل را نیز حدود ۸۰ کشته و ۱۷۰ زخمی نشان می‏دهد. در خسارت‌های دیگر، موشک‌های مقاومت از شعاع ده کیلومتری به شعاع ۵۰ کیلومتری رسیدند و شهرها، شهرک‌ها، پایگاه‌های نظامی ـ هوایی و مراکز تجمع نیروی نظامی و نیروهای زرهی آن را نیز دربرگرفتند.

ـ اسرائیل نتوانست به یک پیشروی مؤثر در مناطق حضور مقاومت دست یابد.

ـ مقاومت از طریق اجرای جنگ چریک شهری، از درگیری مستقیم در مناطق آزاد پرهیز کرد و با کشاندن نیروهای دشمن به حاشیه مناطق مسکونی، تلفات جدی از آنها گرفت که در این بین، تلفات اسرائیل در چالیا و غرب بیت‏لاهیا، چشمگیر بودند.

ـ  به‌رغم سانسور خبری و روش‌های عملیات روانی برای تحریف، تشکیک و تردید و وارونه نشان دادن حقایق، واکنش‌های جهانی بسیار گسترده‌ای در سطوح رسمی و مردمی (افکارعمومی) علیه اسرائیل شکل گرفتند و شعارها و مطالبات مردم غزه، ضمن استمرار، ارتقا را نیز نشان داد و در یک مرحله، اعتراض عمومی به حمله به مراکز اسرائیلی و کشورهای مصر و عربستان کشیده شد و حمله به افراد صهیونیست و مراکز اسرائیل در برخی از کشورها آغاز شد.

ـ تلاش هدفمند دیپلماسی غربی و اسرائیلی برای برداشتن صفت تهدید اسرائیلی در سال‌های متمادی، در جریان این جنگ به تهدید برجسته اسرائیلی برای منطقه و امنیت و صلح جهانی تبدیل شد.

ـ چهره اسرائیل به عنوان یک جنایتکار جنگی بروز کرد و نتوانست با به کارگیری گسترده قدرت، آتش و سلاح‌های متنوع جنگی و ممنوعه، اقتدار و موازنه وحشت را ثبت کند.

ـ هزینه‏های دیپلماسی جنگ برای اسرائیل، غرب (آمریکا و اروپا) و کشورهای مرتجع بسیار بالا رفت.

ـ آسیب‏پذیری کشورهای مرتجع و هم‏پیمان اسرائیل در جنگ به‌شدت افزایش یافت و موجب تغییر و یا نرمش در مواضع آنان گردید.

ـ ادامه حیات طرح‌های صلح و سازش عربی با تردیدهای جدی روبه‏رو شد.

ـ مشروعیت مقاومت که تا به حال در ادبیات سیاسی و تبلیغاتی صهیونیست‌ها و غرب به عنوان تروریسم توصیف می‏شد، به عنوان مقاومت و مشروعیت مقابله با رژیم صهیونیستی گسترش یافت.

ـ هیچ یک از اهداف نظامی جنگ که توسط مقامات اسرائیلی بیان شده بود محقق نشدند و ژنرال عاموس گلعاد اعلام کرد از اینکه نتوانسته حتی شالیت را آزاد کند خجالت‏زده است.

ـ اگرچه شکاف عربی افزایش یافت، ولی مجموعه کشورهای حامی مقاومت در شرایط بهتر و آفندی و ابتکاری و کشورهای مرتجع عربی در شرایط انفعالی که ناشی از تبانی و همکاری با صهیونیست‌ها در جنگ بود قرار گرفتند.

ـ وجهه آمریکا در سطح منطقه و جهان آسیب‌های جدی دید که برای اوباما در آغازین روزهای ریاستش، مطلوب نبود و اجرای پروژه‏های خاورمیانه‏ای امریکا را با دشواری بیشتری روبه‏رو ‏کرد.

ـ فضای فتنه‏انگیزی غربی ـ عربی (ارتجاع) و صهیونیست‌ها در موضوع شیعه ـ سنی به‌شدت فروکش کرد و تمرکز تلاش‌های تبلیغاتی و روانی در موضوعات قومی و ناسیونالیستی روی ایران قرار گرفت، بدین‏ مضمون که ایران در جنگ غزه به دنبال منافع خود است.

ـ سران رژیم صهیونیستی، به‌ویژه فرماندهان و مسئولین نظامی، خود را برای محاکمه در دادگاه‌های بین‏المللی به عنوان جنایتکار جنگی آماده ‏کردند و در داخل اسرائیل نیز برای فروکش کردن اعتراضات جهانی، دادگاه فرمایشی تشکیل شد.

ـ در حال حاضر سطح اعتماد و امید در داخل رژیم صهیونیستی افق روشنی ندارد که بازتاب‌های آن را باید در آمار مهاجرت و مهاجرت معکوس از اسرائیل جست‏وجو کرد.

ـ جنگ غزه موازنه قوا و معادله امنیتی ـ سیاسی منطقه‏ای و جایگاه و وزن بازیگران را متأثر کرد و ایران از نظر وضعیت امنیتی و منطقه‏ای در بهترین شرایط قرار گرفت.

ـ مقاومت غزه با ناکام کردن دشمن از کسب پیروزی، بااقتدار، باقیمانده توان رزمی خود را حفظ کرد و با تکیه بر تجربه سنگین جنگ ۲۲ روزه به افق‌های بالنده‏تر اندیشید.

ـ نتیجه جنگ در رویکردهای کلان نیز قابل احصا و ابراز تمایل غرب و آمریکا برای تماس با حماس و به رسمیت شناختن آن، از بازتاب‌های ابتدایی نتایج جنگ است.

ـ حکومت خودگردان و ابومازن در بدترین شرایط سیاسی و هویتی قرار گرفتند. لذا غرب، اسرائیل و کشورهای مرتجع در پرسه سیاسی پس از جنگ، به دنبال «نقش‏دهی» و احیای بازیگری و توان آن برآمدند.(۱۵)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سعدالله زارعی، «موقعیت امنیتی اسرائیل قبل از جنگ و بعد از جنگ غزه»، روزنامه کیهان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۷٫

۲ـ غلامی، بنفشه: روزنامه ایران، «حوادثی که مسیر جنگ را تغییر دادند»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۳ـ سعدالله زارعی، «موقعیت امنیتی اسرائیل قبل از جنگ و بعد از جنگ غزه»، روزنامه کیهان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۷٫

۴ـ روزنامه ایران، ویژه‏نامه جنگ ۲۲ روزه غزه، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۵ـ غلامی، بنفشه: روزنامه ایران، «حوادثی که مسیر جنگ را تغییر دادند»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۶ـ مجیدی، هادی: روزنامه ایران، «ابعاد نظامی و امنیتی تهاجم سرب گداخته»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۷ـ عابدینی، حسن: روزنامه ایران، آرایش رسانه‏ای در جنگ غزه، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۸ـ مجیدی، هادی: روزنامه ایران، «ابعاد نظامی و امنیتی تهاجم سرب گداخته»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۹ـ پیشین.

۱۰ـ برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹) جلد سومف ص ۱۵۵-۱۴۲٫

۱۱ـ روزنامه کیهان، ۱/۱۱/۱۳۸۷٫

۱۲ـ دعویسرا، سلیمان: روزنامه ایران، «پنج بازوی دفاعی غزه»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۱۳ـ روزنامه کیهان، ۱/۱۱/۱۳۸۷٫

۱۴ـ سعدالله زارعی، «موقعیت امنیتی اسرائیل قبل از جنگ و بعد از جنگ غزه»، روزنامه کیهان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۷٫

۱۵ـ مجیدی، هادی: روزنامه ایران، «ابعاد نظامی و امنیتی تهاجم سرب گداخته»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی پس از ماه‌ها محاصره طولانی نوار غزه و بستن تمامی گذرهای این منطقه بر روی ساکنان این منطقه که جمعیتی بیش از یک و نیم میلیون نفر می‏باشند، نتوانست این مردم را از پای درآورد، این در حالی بود که فلسطینیان به‌رغم تحمل بحران اقتصادی غزه که با مرگ خاموش دست و پنجه نرم می‏کردند هیچ‏گاه از مقاومت دست برنداشتند.

 

۲٫

 

تحلیلگران و سیاستمداران رژیم صهیونیستی تأکید کردند که جنگ غزه نتوانست حملات موشکی فلسطینیان به اسرائیل را متوقف کند. این تحلیلگران همچنین اذعان داشتند که آرزوهای عباس رئیس تشکیلات خودگردان و حسنی‏مبارک رئیس‏جمهور مصر از نابودی حماس تحقق نیافت.

 

۳٫

 

رژیم صهیونیستی در اثر این شکست خفت‏بار در شرایطی بحرانی قرار گرفت، به‌گونه‌ای که همه شخصیت‌ها، احزاب و مطبوعات رژیم صهیونیستی اعتراف کردند که هیچ نتیجه‏ای از این جنگ ۲۲ روزه به دست نیامده، بلکه برعکس به قدرت و محبوبیت حماس افزوده شده است.

25فوریه/18

مولفه‌های حل مسئله فلسطین

در طول تاریخ سرزمین فلسطین و همچنین بیت‌المقدس به عنوان نخستین قبله برای مسلمانان اهمیت زیادی داشته است. مسجدالأقصی در کنار مکه (مسجد الحرام) و مدینه (مسجدالحـرام) از اماکن مقدس مذهبی به شمار می‌روند. در قرآن مجید آیات متعددی در باره سرزمین فلسطین نازل شده است. در یکی از آیات، از آن به عنوان سرزمین مبارک یاد شد ه است:

«پاک و منزه است خداوندی که بنده خود محمد«ص» را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را به قدم خاصان خود مبارک و پرنعمت کرد، سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماید»

در و آیه دیگری، آن سرزمین را سرزمین مقدس خوانده و فرموده است: «ای قوم! وارد سرزمین مقدس شوید که خداوند برای شما مقرر گردانید».

به‌رغم اهمیت فلسطین برای جهان اسلام از دو دهه آخر قرن نوزدهم، مهاجرت یهودیان به این سرزمین که همیشه محل همزیستی ادیان توحیدی یهود، مسیحیت و اسلام بوده، شروع شد. یهودیان با ارائه تفسیر مذهبی  در باره مهاجرت خود مدعی بودند که آنها با تبعید اجباری در سراسر جهان آواره و پراکنده شده‌اند و به همین دلیل از هر نقطه‌ای از جهان باید عزم رفتن به فلسطین کنند و در آنجا مقیم شوند. فلسطین امروز  بنا بر ادعای یهودیان، سرزمین موعود اسـت.

فروپاشی امپراتوری عثمانی و قیمومیت انگلستان(۱) بر فلسطین زمینه مهاجرت گسترده و همچنین زمینه‌سازی برای ایجاد کشور مستقل یهودی را فراهم کرد. به این ترتیب رهبران صهیون با حمایت دولت بریتانیا در فاصله سال‌های ۱۹۲۳-۱۹۴۸ زمینه‌های تشکیل‌ دولت یهود را ایجاد‌ کردند‌ و علاوه‌ بر آن این امکان را نـیز فـراهم آوردنـد که علاوه بر ۵۱۷ هزار مهاجر یـهودی‌، نزدیک به‌ ۱۵۰ هزار نفر نیز‌ به صورت غیرقانونی‌ و بدون مجوز به فلسطین وارد شدند و اسکان یـافتند. براساس آمارهای موجود، ۵۹ درصد از یهودیان مهاجر، از‌ اروپا‌، ۱۵ درصد از آفریقا، ۱۳ درصـد از آسیا، ۶ درصد از امریکا و اقیانوسیه بوده‌اند.

به‌رغم داستان و روایت‌های ساختگی یهودیان درباره تبعید اجباری و همچنین آزار و اذیت و نسل‌کشی که غالباً به شکل اغراق‌آمیزی مطرح می‌شود، مطالعات تاریخی نشان می‌دهند که مهاجرت یهودیان صرفاً ناشی از تبعید و کوچ اجباری نبوده، بلکه پول و امنیت یا ثروت و امنیت دو عامل اصلی است که در مهاجرت یهودیان تأثیرگذار بوده است. یهودیان در طول تاریخ ترجیح داده‌اند در سرزمینی اقامت گزینند که منافع مالی و امنیت آنها حفظ بشود. تبعید و خشونت علیه یهودیان و همچنین طرح مباحثی مانند قضیه هولوکاست با هدف توجیه افکارعمومی برای مهاجرت یهود و همچنین تشکیل کشور اسرائیل بوده است.

نزدیک به هفت دهه از استقرار دولت اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی سپری شده است، اما واقعیت این است که تلاش‌های صورت گرفته برای حل این مسئله و مناقشه ره به جایی نبرده‌اند. اگر از زاویه جهان اسلام نگاهی به این مسئله داشته باشیم، سئوال اساسی این است که چرا جهان عرب نتوانسته راه‌حل مناسبی برای مسئله فلسطین پیدا کند؟

ضمن آسیب‌شناسی این رویکرد مسئله دیگری که مورد توجه قرار می‌گیرد موضع جمهوری اسلامی ایران در حل مسئله فلسطین است. به نظر می‌رسد جهان اسلام  و به‌طور خاص دنیای عرب می‌بایست با جدیت بیشتری به بازاندیشی در گذشته خود درباره مسئله فلسطین بیندیشد. جهان عرب از همان ابتدا با مسئله فلسطین مواجهه درستی نداشته است. به این معنی که موضوع فلسطین را از زوایه ناسیونالیسم عربی و نه از زاویه ارزش‌های اسلامی و انسانی و فلسطین به عنوان بخشی از پیکره امت اسلامی، مورد توجه قرار دادند.

بنابراین در حالی که یهودی‌ها با تفاسیر مذهبی به‌ اقدامات خود در فلسطین مشروعیت می‌بخشیدند و بر عامل مذهب به عنوان مسئله هویتی تأکید می‌کردند، جهان عرب در دوره پساعثمانی تصور می‌کرد که ناسیونالیسم عربی می‌تواند آلترناتیو خوبی برای وحدت امت عربی باشد؛ غافل از اینکه ناسیونالیسم قومی که ناسیونالیسم عربی نوعی خوانش کم‌مایه از  ناسیونالیسم و ملی‌گرایی به شمار می‌رود، در جغرافیای جهان اسلام پدیده‌ای ناشناخته و در عین حال با اثرات منفی بسیاری بوده است.

جهان عرب در مواجهه با موضوع فلسطین اتحاد موضع خود را بر پایه ناسیونالیسم عربی را نیز حفظ نکرد. به عبارت دیگر مواجهه جهان عرب در برابر اسرائیل بین همه کشورها یکسان و به یک میزان نبوده است. بنابراین مشکل فقط استفاده از مفاهیم مربوط به هویت عربی در ترسیم مسئله فلسطین نبوده است، بلکه جهان عرب در حمایت از فلسطین، یکپارچه و یکد‌ست گام برنداشت و به‌تدریج شکاف دوم در درون جهان عرب و بین کشورهای پیشرو و در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و کشورهای دیگر اتفاق افتاد. این شکاف در ادامه به‌تدریج عمیق‌تر شد و حمایت از فلسطین به کشورهای عربی محدود ماند که به‌نوعی در مرز با رژیم اشغالگر قدس قرار داشتند و این کشورها هم به دلیل اینکه بخشی از خاکشان در اشغال اسرائیل بود و یا در معرض تهدید این کشور قرار داشتند، منافع ملی خود را بر مسئله فلسطین ترجیح دادند و اتفاقات بعدی نشان داد که دایره حامیان فلسطین در جهان عرب بسیار محدودتر از همیشه شد.

اتفاق دیگر را باید غلبه دیدگاهی در جهان عرب دانست که مذاکره را بر روش‌های دیگری چون مقاومت اولویت دادند. مذاکره‌ای که با خوش‌بینی زیادی نسبت به نیات اسرائیل و همین طور نسبت به امریکا همراه بود و سعی می‌کرد طرف‌های درگیر را پای میز مذاکره بکشاند.

مصر نخستین کشور عربی بود که برای مذاکره با اسرائیل حاضر شد و برای بازپس‌گیری صحرای سینا به انعقاد قرارداد کمپ دیوید تن داد. مذاکرات کمپ دیوید در ۱۹۷۸‌  به پایان رسید و مصر‌ راه‌ خود را از جهان‌ عرب‌ جدا کرد. بر همین اساس، ابتدا مصر منزوی و از اتحادیه عرب اخراج شد؛ امـا‌ گذشت‌ زمان نشان داد که‌‌ دیگر‌ کشورهای عربی‌ نیز‌ دیر‌ یا زود راه مصر‌ در پیش گرفتند و به‌تدریج رویه‌های سازش‌گونه‌ای را در بین سایر کشورهای عربی شاهد هستیم.

بنابراین جهان عرب دو دوره را در مواجهه با اسرائیل پشت سرگذاشته است: دوره نخست دور‌ه‌ای است که اعراب به مواجهه نظامی با اسرائیل پرداختند. این مواجهه به لحاظ تاریخی با اعلام موجودیت اسرائیل‌ آغاز‌ و چهار جنگ عمده اعـراب‌ در سـالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ را شامل می‌شود و با شکست اعراب به پایان می‌رسد. این شکست‌ها  اسطوره شکست‌ناپذیری اسرائیل را بین کشورهای عربی ایجاد کرد. جنگ سال ۱۹۸۲ و خروج اسرائیل از لبنان در ماه‌ مه‌‌ ۲۰۰۰ بر اثر اقـدامات حـزب‌الله و مقاومت اسلامی لبنان خط بطلانی بر این اسطوره به شمار می‌رود. با وجود این، این شکست‌ها جهان عرب را به موضع مذاکره سوق داد که نتیجه آن از قبل مشخص بود. مذاکره با دستان خالی و با شکست در میدان مبارزه باعث شد که مذاکره در عرصه دیپلماتیک نیز هرگز باب میل اعراب پیش نرود. مذاکره البته پیامد مهم دیگری را نیز به دنبال داشت و آن شناسایی موجودیت اسرائیل و انصراف از نابودی این رژیم و شناسایی این کشور گام اول برای برقراری ارتباط بعدی با این کشور بود.

شناسایی رسمی یا غیررسمی اسرائیل تغییر دیگری را نیز در سیاست‌های منطقه‌ای اعراب ایجاد کرد. تمرکز بر ایجاد و خلق دشمنی دیگر. بحران هویت در جهان عرب ناشی از تحقیر در مواجهه با اسرائیل و اقناع افکارعمومی و تداوم سلطه و حاکمیت خاندان سلطنتی، به خلق دشمن دیگری نیاز داشت. به این ترتیب هم مسئله فلسطین فراموش و هم اشتراک منافع بین اسرائیل، ایالات متحده امریکا در یک طرف و کشورهای عربی منطقه در سوی دیگر ایجاد می‌شد.

کوبیدن بر خطر ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی ائتلاف جدیدی را در منطقه و بین کشورهای محافظه‌کار جهان عرب و ایالات متحده امریکا و اسرائیل ایجاد کرد. عربستان سعودی در این زمینه گوی سبقت را از بقیه کشورهای عربی ربود. رژیم سعودی تهدید ایران را جدی‌تر از تهدید اسرائیل می‌داند و به همین دلیل رهبران این کشور بر منافع مشترک بر سر مسئله ایران با اسرائیل تأکید دارند. گسترش دامنه روابط با اسرائیل به‌ویژه همکاری‌های نظامی از یک طرف بیانگر تغییر جهت‌گیری در ناسیونالیسم عربی و از طرف دیگر خیانت به فلسطین و آرمان‌های آزادی قدس است که از جهات مختلف مهم‌ترین اولویت جهان اسلام به شمار می‌رود.

شکاف و اختلاف البته به موارد فوق محدود نماند و اتفاق دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. اقدامات اسرائیل برای شکاف‌افکنی در مسئله فلسطین و بین گروه‌های مختلف فلسطینی سبب گردیده که جریان انتفاضه از حالت انتفاضه علیه اسرائیل به انتفاضه به سوی فلسطینی‌ها معکوس و به‌ فلسطینی‌ کردن مبارزه فلسطینی‌ها منجر شود. درگـیری‌های ‌‌مـکرر‌ عـرفات با مبارزان حماس و جهاد اسلامی، گواه‌ صدق این مدعاست‌.

این مسئله در سال‌های نخست فروپاشی امپراتوری عثمانی و دست‌اندازی بریتانیا و یهود به خاک این کشور نیز قابل مشاهده بود. بین سال‌های ۱۹۱۷-۱۹۱۸  که دولت انگلستان فلسطین را اشغال کرد، این کشور دچار دو دستگی بود. برخی از ‌هاشمی‌ها پشتیبانی می‌کردند و برخی دیگر به ناسیونالیسم سوری علاقه داشتند. فروپاشی امپراتوری عثمانی و ضعف و تفرقه جهان اسلام و موج ناسیونالیسمی که به دنبال تکه پاره کردن جهان اسلام  به وجود آمد، مانع از شکل‌گیری هویتی واحد شد.

به این ترتیب اسرائیل در سال ۱۹۴۸ ابتدا ۷۸ درصد از سرزمین تحت قیمومیت بریتانیا را دراختیار خود گرفت و از سال ۱۹۶۷، ۲۲ درصد دیگر را نیز ضمیمه خاک خویش کرد و در خلال جنگ شش روزه ارتش‌های مصر، سوریه و اردن را شکست داد و به این ترتیب بلندی‌های جولان را از سوریه، کرانه غربی و قدس شرقی را از اردن و نوار غزه و صحرای سینا را از مصر گرفت و به اشغال خود درآورد. از ۱۹۶۷ بیش از ۸۰ درصد واحدهای مسکونی ساخته شده در بیت‌المقدس شرقی متعلق به اسرائیلی‌ها بود و نزدیک به دو هزار خانه در بیت‌المقدس شرقی که متعلق به فلسطینی‌ها بود، تخریب شدند.

اسرائیل در یک اقدام نژادپرستانه و ظالمانه فلسطینی‌ها را نیز به دو دسته فلسطینی و غیرفلسطینی تقسیم‌بندی کرده است، به‌طوری که فلسطینی‌های مـقیم کـشورهای خارجی را اسـاساً فـلسطینی نـمی‌داند، بلکه آنان اعرابی‌ هستند‌ که‌ مـی‌توانند هـمچون دیگر اعراب در کشورهای عربی زندگی کنند. اگر همه مهاجران یهودی اسرائیلی تلقی می‌شوند، فلسطینی‌هایی که به‌زور آواره دیگر کشورها شده‌اند، از نظر اسرائیلی‌ها دیگر فلسطینی به شمار نمی‌روند. فقط ظرف دو سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸ بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی مجبور به خروج از سرزمین مادری خویش شدند.

گفتمان سلفی و افراطی نیز نتوانسته در عمل و نظر ره‌آورد جدیدی برای فلسطین داشته باشد. تنها اتفاق این است که گفتمان سلفی و تکفیری جمعیت آوارگان فلسطینی را بستر مناسبی برای رشد و گسترش گفتمان خویش دیده است. غالب پناهندگان فلسطینی ساکن اردوگاه‌های غزه و کرانـه بـاختری و همچنـین‌ کشـورهای‌ عربی از مشکلات متعددی چون فـقر و کمبود امکانات اولیه برای زندگی و کاهش امید به آینده رنج می‌برند و این‌ بافت اجتماعی، زمینه مناسبی را برای رشد افراط‌گرایی و گسترش گفتمـان سـلفی‌گری و تکفیری‌ فراهم می‌کند. آنان توانسته‌اند فلسطینی‌ها را به گفتمان و اسـتراتژی این ســازمان در بــاره رهـایی از دسـت حاکمـان عـرب و آزادسازی دیگر کشورهای اسلامی برای تشکیل خلافت اسلامی متقاعد سازند. ماحصل شکل‌گیری چنین گفتمانی برای فلسطین چیزی جز امن شدن محیط امنیتی رژیم صهیونیستی نبوده است، زیرا آنها در شناسایی اولویت دچار اشکال و ایراد شدند و «دشمن قریب» را  نه اسرائیل و امریکا، بلکه دیگر کشورهای اسلامی، محور مقاومت و همچنین شیعیان تعریف کردند. لذا ابتدا باید خلافت اسلامی در این سرزمین‌ها شکل می‌گرفت و بعد مسئله فلسطین حل می‌شد. این مسئله باعث شد تا انرژی مادی و معنوی بخش بزرگی از جهان اسلام به نادرست در جای دیگری صرف شود که هیچ نتیجه‌ای جز ویرانی به دنبال نداشته است. حتی برخی از‌ آوارگـان‌ و سـاکنان اردوگـاه‌های فـلسـطینی به جای تمرکز و توجه خود بر‌ مبارزه‌ با رژیم صهیونیستی، به میدان‌های نبرد در‌ عـراق‌ و سوریه عازم شدند. ایمن الظواهری، رهبر القاعده‌ با‌ اشاره به این واقعیت تـاریخی کــه در دوران عـثمـانی، حتـی در زمانی که‌ این‌ امپراتوری در معرض فروپاشـی قـرار‌ داشـت‌، فلسـطین جزئـی‌ از‌ خلافـت‌ اسـلامی محسوب مـی‌شـد و بـعد از‌ فروپاشی‌ عثمانی، انگلیس آن را اشغال و تقدیم یهود کـرد، اظهـار داشـت:

«مجاهدین از‌ گروزنی‌ تـا موگادیشو و از کاشغر تا طنجه‌ با خصومت آمریکـا، اروپـا‌ و روسـیه‌ صـلیبی مواجهند که ما را‌ به یاد‌ ائتلاف مخالف تاتار علیه دولت عـباسی و ائتـلاف آنها‌ با غربی‌ها علیـه دولـت‌ عثمانی‌ می‌اندازد. فلسطین از دو راه‌ آزاد‌ می‌شود‌. یکی هـدف گـرفتن‌ غرب‌ به‌ویژه آمریکا و دیگر‌، ایجاد‌ کشوری اسـلامی در مـصر و شـام.»

با این توصیف از آنچه که در مناسبات کشورهای عربی با فلسطین گذشت، سئوال اساسی این است که برای فلسطین چه باید کرد؟ موضع جمهوری اسلامی ایران در این باره چیست؟ ویژگی‌های راهبرد جمهوری اسلامی ایران درباره مسئله فلسطین کدامند؟ رویکرد جمهوری اسلامی ایران ریشه در افکار انقلابیون و اسلام‌گرایان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. امام خمینی«ره» در سخنرانی‌هایشان در سال ۱۳۴۳دولت‌های اسلامی را از سازش با رژیم صهیونیستی برحذر می‌دارند و موضع خود را در این باره با تفکیک میان ملت‌ها و دولت‌ها به این شرح اعلام می‌کنند:

«‏‏من به جمیع دول اسلام و مسلمین جهان در هرجا که هستند، اعلام‏‎ ‎‏می‌کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمال اسرائیل و‏‎ ‎‏از دولت‌هایی که با اسرائیل سازش می‌کنند متنفر و منزجرند. این‏‎ ‎‏ملت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است. ملت‏‎ ‎‏ایران از این گناه بزرگ بری است. این دولت‌ها هستند که به هیچ‌وجه‏‎ ‎‏مورد تأیید ملت نیستند.»

این رویکرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سیاست اعلامی و اعمالی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. دیدگاه جمهوری اسلامی ایران درباره مسئله فلسطین بر مؤلفه‌های زیر استوار است:

۱ـ اسلامی و انسانی کردن مسئله فلسطین: ناسیونالیسم و سوسیالیسم از جمله ایدئولوژی‌هایی هستند که در مواجهه با اسرائیل مورد آزمون قرار گرفته‌اند، بدون اینکه دستاوردی برای فلسطین داشته باشند. برای جمهوری اسلامی ایران مسئله فلسطین فراتر از منازعه عربی ـ اسرائیلی، یک مسئله انسانی و اسلامی و مربوط به ارزش‌های انسانی است. چنین رویکردی را می‌توان در قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی نیز مشاهده کرد. دنیا با رژیمی مواجه بود که منطق نژادپرستانه‌ای را بر روابط انسانی حاکم کرده بود. اسرائیل نشان داده است که برای ارزش‌های انسانی کوچک‌ترین اهمیتی  قائل نیست و رژیم صهیونیستی دشمن همه مسلمانان و آزادی‌خواهان است و نه فقط فلسطینی‌ها. در بیانات رهبر انقلاب می‌توان این تأکید را به‌کرات یافت:

«مسئله غزه و مسئله فلسطین، مسئله ماست؛ مسئله اسلامی ماست؛ مسئله همه مسلمین است و وظیفه ماست. آنچه را هم که انجام می‌دهیم، وظیفه ماست. بر کسی هم منت نداریم. وظائمان‌ را انجام داده‌ایم. از خدای متعال هم می‌خواهیم که کمک کند تا بتوانیم وظائف را انجام بدهیم».

رویکرد اسلامی‌ کردن‌ نبرد اسرائیل ـ فلسطین با الهام از انـقلاب اسلامی و به دنبال‌ تأسیس جنبش جهاد اسلامی‌ و حماس‌ در‌ سال ۱۹۸۷ شکل گرفت. ایـن رویـکرد حـاصل ناکامی تمسک به ایدئولوژی‌های مارکسیستی، به‌ویژه ناسیونالیسم‌ عربی‌ در آزادسازی‌ فلسطین است. حماس نمونه‌ای از اسلام سـیاسی و نـشانه‌ای از دگـرگونی در‌ الگوهای‌‌ مبارزاتی‌ فلسطینیان با اسرائیل است. با پیدایش حماس و جهاد اسلامی در فـلسطین، مـبارزه فلسطینی‌ها ماهیت اسلامی یافته است.

 

۲ـ مراجعه به آرای عمومی

برای حل مسئله فلسطین راه‌حل‌های مختلفی ارائه شده‌اند. مطلوب دولت اسرائیل همان طور که مورد تأکید بنیانگذاران دولت یهود است؛ تشکیل اسرائیل بزرگ است که از نیل تا فرات امتداد دارد و در کتاب دولت یهود هرتزل به آن اشاره شده است. تداوم همین نگاه را می‌توان در سایر رهبران و مقامات این کشور هم سراغ گرفت. سفیر اسرائیل در امریکا در آسـتانه بـرگزاری کنفرانس‌ مادرید که سنگ ‌بنای روند ده‌ ساله صلح اعراب اسرائیل است، اظهار داشت:

«سرزمین‌های فعلی‌ اسرائیل تنها ۲۰ درصد از اراضی موعود نهضت صهیونیسم است و ۸۰ درصد بقیه را فعلاً به اعراب‌ بخشیده‌ایم‌.»

اسرائیل بزرگ در نظر برخی از رهبران این رژیم در معنای اقتصادی هم مطرح است. شیمون پرز در کتاب «خاورمیانه جدید» از این رویکرد یعنی دراختیار گرفتن تمام بازارهای اقتصادی منطقه از نیل تا فرات دفاع می‌کند. مناسبات اقتصادی در این رویکرد، تولید مواد اولیه توسط کشورهای مسلمان منطقه و دست بالا داشتن اسرائیل در تولید محصولات صنعتی و تکنولوژیک برتر و ایجاد رابطه نابرابر است.

اتحادیه اروپا بر راه‌حل دو دولتی تأکید دارد. فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در کنفرانس مشترک خبری خود با بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل در بروکسل گفت:

«اختلاف فلسطین ـ اسرائیل تنها با راه‌حل دو دولتی در مرزهای سال ۱۹۶۷ و اعلام قدس به عنوان پایتخت هر دو دولت برطرف خواهد شد.»

طرح پیشنهادی دیگری نیز توسط ملک عبدالله پس از کنفرانس بیروت در سال ۲۰۰۲ ارائه شد که بعدها طرح ابتکاری صلح اعراب نام گرفت و پیشنهاد می‌کرد که به شرط عقب‌نشینی اسرائیلی‌ها تا مرزهای ۴ ژوئن سال ۱۹۶۷ و حل مشکل پناه‌جویان فلسطینی بر اساس قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد، روابط اسرائیل و جهان عرب و مسلمانان عادی‌سازی شود. برخی به راه‌حل شکل‌گیری یک دولت لائیک در کل سرزمین فلسطین معتقدند تا  غرب از مسئله فلسطین و حمایت از اسرائیل کوتاه بیاید.

جمهوری اسلامی مراجعه به آرای عمومی برای تصمیم‌گیری در مورد آینده این سرزمین را راه حل می‌داند تا از این طریق خود مردم فلسطین فارغ از دین اعم از یهودی و مسیحی و مسلمان، نوع حکومت و ساختار سیاسی و آینده سیاسی کشورشان را تعیین کنند. به تعبیر رهبر انقلاب باید یک رفراندوم و همه‌پرسی‌ از مردم فلسطین انجام گیرد و هر رژیمی را که مردم با رفراندوم به آن رأی دادند، بر کل فلسطین حاکم شود. بعد آنها خودشان تصمیم خواهند گرفت که با این صهیونیست‌هایی که از خارج وارد کشور فلسطین شدند، چه معامله‌ای بکنند. این بسته به نظر آن رژیمی است که برخاسته‌ از آرا مردم فلسطین است.

 

۳ـ مذاکره توأم با قدرت و توان سخت‌افزاری

مذاکره تجربه شکست‌خورده‌ای در باره مسئله فلسطین است. تجربه نشان داده است که دولت اسرائیل به هیچ یک از قوانین بین‌المللی و همچنین تعهدات دو یا چند جانبه در ارتباط با مسئله فلسطین پایبند نیست. بر اساس کنوانسیون ژنو که دولت اسرائیل نیز آن را امضا کرد، قدرت اشغالگر نباید مردم را به شکل قهرآمیز یا سایر شیوه‌ها وادار به ترک یا انتقال از سرزمین‌های اشغالی کند. شمار شهرک نشینان از ۲۰ هزار تن در سال ۱۹۷۷ به ۱۲۴ هزارتن در سال ۲۰۰۰ رسیده است و پس از آن با سیر صعودی در حال افزایش است. حامیان رژیم صهیونیستی در دنیا نیز در مقابل اقدامات او سکوت کرده‌اند. قدرت‌های غربی اسرائیل را ویترین خود در منطقه می‌دانند. برای همین از هیچ‌گونه حمایت دریغ نکرده‌اند و به ترتیب هر کدام در یک برهه تاریخی حمایت از این کشور را به ‌عهده گرفته‌اند. بعد از حمایت انگلستان برای استقرار دولت یهود در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۰ دولت فرانسه اولین صادرکننده تجهیزات نظامی به اسرائیل بود و نیروگاه هسته‌ای و تسلیحات اتمی آن را نیز تامین کرد. امروزه ایالات متحده امریکا حامی اصلی اسرائیل و اقدامات خشونت بار این کشور علیه منافع فلسطینی‌هاست. اولین اقدام امریکا برای حمایت از اسرائیلی‌ها پرداخت وام صد میلیون دلاری در سال ۱۹۴۹ بود.

حمایت از مقاومت و گروه‌های آزادیخواه فلسطینی که همچنان به آرمان آزادی فلسطین معتقدند، در ابعاد مختلف بیانگر این مسئله است که می‌بایست توان سخت‌افزاری گروه‌های مقاومت را نیز ارتقا داد. ارتقای توان سخت‌افزاری از یک طرف می‌تواند در کسب امتیاز مؤثر واقع شود و از طرف دیگر مانعی اساسی در هژمونی اسرائیل در منطقه باشد.

رهبر انقلاب در رد ادعای بی‌فایده بودن مقاومت و ضرورت بازنگری در این روش معتقدند:

«ادعای آنان این است که مقاومت در پی چند دهه از عمر خود هنوز نتوانسته است آزادی فلسطین را محقق سازد؛ پس این روش نیازمند بازنگری است! در پاسخ باید گفت درست است که مقاومت هنوز نتوانسته به هدف غائی خود یعنی آزادی کل فلسطین دست یابد، لیکن توانسته مسئله فلسطین را زنده نگه دارد. باید دید اگر مقاومت نبود، اینک در چه شرایطی به سر می‌بردیم؟ مهم‌ترین دستاورد مقاومت، ایجاد مانع اساسی در برابر پروژه‌های صهیونیستی است. موفقیت مقاومت در تحمیل یک جنگ فرسایشی به دشمن است، یعنی توانسته برنامه اصلی رژیم صهیونیستی را که سیطره بر کل منطقه بود، به شکست بکشاند. جنگ ۳۳ روزه‌ لبنان و جنگ‌های ۲۲ روزه، ۸ روزه و ۵۱ روزه در غزه، همگی صفحات درخشانی از کارنامه مقاومت است که موجب ‌افتخار تمام ملت‌های منطقه، جهان اسلام و همه انسان‌های آزادیخواه‌ جهان است.

«علاج، مقاومت قاطع و مسلحانه در مقابل این رژیم است. در مقابله با رژیم صهیونیستى، باید از سوى فلسطینى‌‌ها قدرت نشان داده بشود. کسى گمان نکند که اگر چنانچه موشک‌هاى غزه نبود، رژیم صهیونیستى کوتاه مى‌‌آمد. نخیر. حالا شما نگاه کنید ببینید در کرانه‌‌ باخترى چه می‌کنند! در کرانه باخترى که موشکى وجود ندارد، سلاحى وجود ندارد، تفنگى وجود ندارد. آنجا تنها ابزار و سلاح مردم سنگ است. ببینید آنجا رژیم صهیونیستى دارد چه‌‌کار می‌کند. هر چه را که از دستش بر بیاید، انجام می‌دهد. خانه‌‌هاى مردم را خراب می‌کند. باغ‌هاى مردم را خراب می‌کند. زندگى مردم را نابود می‌کند. آنها را به خوارى و ذلت می‌کشاند. تحقیر می‌کند.»

۴ـ وحدت امت و دولت‌های اسلامی بر سر مسئله فلسطین

جهان اسلام در مورد مسئله فلسطین فرصت‌سوزی‌های زیادی کرده است. عمده‌ترین دلیل آن هم دولت‌های حاکم بر ملت‌های مسلمان بوده‌اند که منافع رژیم و حکومت خود  را بر منافع ملت‌های مسلمان ترجیح داده‌ و برای همین هرگز به صورت یکپارچه در کنار مسئله فلسطین و آرمان آن نبوده‌اند. جمهوری اسلامی ایران معتقد است با اسلامی و انسانی کردن مسئله فلسطین، امکان وحدت همه کشورهای اسلامی بر سر مسئله فلسطین ممکن خواهد شد. وحدت جهان اسلام می‌تواند در مجامع بین‌المللی و منطقه‌ای و در اقناع افکارعمومی جهانیان برای مسئله فلسطین تاثیرگذار باشد.

تجربه فلسطین به‌وضوح نشان داده است که منطق حاکم بر دنیا و همچنین سازمان‌های بین‌المللی، سلطه دولت‌های بزرگ و اولویت و اهمیت دادن به منافع آنهاست. به عبارت دیگر حق با اقویاست و اصـل «حـق با قدرت» است و قدرتمند حق هر اقدامی را دارد‌ و اقدامات او عین حق است و حقوق مستضعفان و محرومان همیشه پایمال می‌شود.

هنجارها و قوانین بین‌المللی نیز در مورد مسئله فلسطین بسیار ناکارآمد بوده‌اند.  تا سال‌ ۲۰۰۳‌ ، ۸۰۷ قـطعنامه در مورد‌ مسئله‌ فلسطین صادر شده‌اند، اما به هیچ‌ یک از آنها عمل نشده است. در شورای امنیت ۷۴‌، در‌ مـجمع عـمومی ۶۰۰ و در یونسکو ۲۶‌ و در کمیساریای‌ امور پناهندگان‌ و کمیته‌ فـرعی‌ مـقابله بـا تـبعیض نـژادی‌ و حمایت از اقلیت‌ها ۱۰ قـطعنامه صـادر شده‌اند. بنابراین، این سئوال به شکل جدی مطرح می‌شود که فلسفه وجودی سازمان‌های بین‌المللی که با هدف تحقق حقوق بشر و احترام به آزادی انسان‌ها ایجاد شده‌اند، چیست؟

برخلاف تصور اسرائیل، فلسطین و فلسطینیان را با کشتار و تبعید و مهاجرت اجباری نمی‌توان از بین برد. افکار عمومی جهانیان حساسیت بیشتری به مسئله فلسطین پیدا کرده است. روند مهاجرت معکوس در سرزمین‌های اشغالی نشان می‌دهد که اسرائیل در ایجاد یک کشور امن برای یهودیان جهان چندان موفق نبوده است. یهودیان با فرهنگ‌های مختلف از همه جای دنیا در سرزمین‌های اشغالی نتوانسته‌اند در یک هویت فرهنگی کلان ادغام شوند و ابعاد شکاف‌های اجتماعی در این کشور روز به روز عمیق‌تر می‌شود. جمعیت رو به افزایش فلسطینی‌ها بر نگرانی‌های این کشور افزوده است. تجربه تلخ مذاکرات، خوش‌بینی جهان عرب را  به طرح‌های صلح ایالات متحده امریکا کمرنگ کرده است و جریان مقاومت روز به روز قدرت‌ بیشتری پیدا می‌کند و اهمیت مسئله مقاومت بیش از پیش مورد توجه قرار می‌گیرد. همه اینها زمزمه‌های پیروزی و امیدواری به آزادی فلسطین را بیش از پیش نوید می‌دهند.

 

پی‌نوشت

۱ـ در پی کـنفرانس شـورای عالی متفقین، قیمومیت عراق و فلسطین به انگلیس و سوریه و لبنان به فرانسه محول‌ شد و در ۲۴‌ ژوئیـه‌ ۱۹۲۲ نـیز جامعه ملل بر‌ آن‌ صحه گـذاشت. در ایـن دوران که از سال ۱۹۲۳ بـا انـتصاب سر هربرت ساموئل یهودی به عنوان اولین کمیسر عالی مهاجرت‌‌ یهودیان‌ در فلسطین آغاز ‌شد، مهاجرت یهودیان برای تشکیل دولتی صـهیونیستی گسترش یافت و آبادی‌های یهودی‌نشین برای استقرار فعالیت‌های‌ کشاورزی و اقتصادی ایجاد  و گروه‌های تروریستی‌ از جمله هاگانا، اشترن، پالماچ، ایرگون تأسیس‌ شدند. (که بعدها ارتش اسرائیل را تشکیل دادند) و اعضای آن‌ توسط ارتش بریتانیا آموزش دیدند و مجهز ‌شدند. در این دوران حکومت‌ قیمومیت‌ وظیفه خود ‌دانست که تمام حرکت‌های ضدصهیونیستی از جمله‌ قیام عزالدین قسام را  سرکوب ‌‌کند‌ تا هیچ مـانعی بـرای تشکیل دولت صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ وجود نداشته باشد.

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

 

مواجهه جهان عرب در برابر اسرائیل بین همه کشورها یکسان و به یک میزان نبوده است. بنابراین مشکل فقط استفاده از مفاهیم مربوط به هویت عربی در ترسیم مسئله فلسطین نبوده است، بلکه جهان عرب در حمایت از فلسطین، یکپارچه و یکد‌ست گام برنداشت و به‌تدریج شکاف دوم در درون جهان عرب و بین کشورهای پیشرو و در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و کشورهای دیگر اتفاق افتاد.

 

۲٫

 

هنجارها و قوانین بین‌المللی نیز در مورد مسئله فلسطین بسیار ناکارامد بوده‌اند.  تا سال‌ ۲۰۰۳‌ ، ۸۰۷ قـطعنامه در مورد‌ مسئله‌ فلسطین صادر شده‌اند، اما به هیچ‌ یک از آنها عمل نشده است. در شورای امنیت ۷۴‌، در‌ مـجمع عـمومی ۶۰۰ و در یونسکو ۲۶‌ و در کمیساریای‌ امور پناهندگان‌ و کمیته‌ فـرعی‌ مـقابله بـا تـبعیض نـژادی‌ و حمایت از اقلیت‌ها ۱۰ قـطعنامه صـادر شده‌اند. بنابراین، این سئوال به شکل جدی مطرح می‌شود که فلسفه وجودی سازمان‌های بین‌المللی که با هدف تحقق حقوق بشر و احترام به آزادی انسان‌ها ایجاد شده‌اند، چیست؟

 

 

۳٫

برای جمهوری اسلامی ایران مسئله فلسطین فراتر از منازعه عربی ـ اسرائیلی، یک مسئله انسانی و اسلامی و مربوط به ارزش‌های انسانی است. چنین رویکردی را می‌توان در قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی نیز مشاهده کرد. دنیا با رژیمی مواجه بود که منطق نژادپرستانه‌ای را بر روابط انسانی حاکم کرده بود.

 

25فوریه/18

برخورد دوگانۀ غرب با حرکت‌های اعتراضی

اشاره:

در طول چهاردهه‌ای که از عمر انقلاب اسلامی می‌گذرد، جمهوری اسلامی ایران  فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذاشته است. به جرئت می‌توان ادعا کرد در طول همه این سال‌ها، قدرت‌های جهانیِ متضرر و خشمگین از انقلاب اسلامی از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی و مضمحل کردن آن به عنوان پرچمدار و الگوی دکترین نه شرقی، نه غربی درجهان، فروگذار نکرده‌اند. از توطئه برای برافروختن جنگ داخلی و تجزیه کشور و تحمیل هشت سال جنگ نابرابر و ناجوانمردانه تا فشار و تحریم‌های ظالمانه در حوزه‌های اقتصادی، علمی و فناوری، ترور مردم و مسئولان و دانشمدان ایرانی نمونه‌هایی از کارنامه سیاه امریکا و سایر متحدانش برای براندازی نظام اسلامی ایران است.

به دنبال بروز برخی از اعتراضات مردمی نسبت به وضع معیشتی خود (که از قضا تحریم‌ها یکی از عوامل بروز آن است)، دشمنان ملت ایران که طرفی از سیاست‌های خصمانه و تهدیدهای نظامی نبسته‌اند، کوشیدند این بار هم با سوار شدن بر موج مطالبات مردم، “اعتراضات” را به سمت ” اغتشاش”  واهداف براندازانه و خصمانه منحرف کنند.

طبق گفته‌ای برخی ازمقامات امریکائی، این بار مثلث غربی-عربی-عبری با فعال کردن عوامل نفوذی داخلی و پروپاگاندای رسانه‌ای خود  امیدوار بود نگذارد انقلاب اسلامی به چهل سالگی برسد؛ اما این توطئه هم به فضل خدا و با تدابیر رهبر معظم انقلاب و  هوشیاری مردم و به‌رغم برخی گلایه‌ها از عملکرد شماری از مدیران و مسئولان نافرجام ماند.

در این میان رسانه‌های غربی، به‌خصوص رسانه‌های آمریکایی و انگلیسی سعی کردند با پررنگ کردن اغتشاشات و درگیری اغتشاشگران با نیروهای انتظامی، آتش توپخانه تبلیغاتی‌ خود را عیله جمهوری اسلامی در جهان تقویت کنند.

در این زمینه گفتگویی با دکتر فواد ایزدی کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل انجام داده‌ایم که تقدیم می‌شود:

 

*اغتشاشاتی شبیه به اغتشاشات اخیر را در امریکا و کشورهای اروپایی شاهد هستیم. در آنجا چگونه برخورد می‌شود؟ هنگامی که در اینجا اغتشاشی صورت می‌گیرد رسانه‌های غربی هجمه سنگینی را علیه نحوه برخوردهای ما به راه می‌اندازند و ترامپ و نتانیاهو پیام می‌دهند. در اروپا و امریکا با چنین مواردی چگونه مقابله می‌شود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. نکته‌ای را که در ابتدا می‌خواهم ذکر کنم نکته‌ای است که مقام معظم رهبری هم به آن اشاره کردند که «مگس روی زخم می‌نشیند». به هر حال ما در کشور مشکلاتی داریم که باید حل شوند. اتفاقاً یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی که کشور ما با آن مواجه است این است که در زمانی که تظاهرات خشونت‌آمیزی اتفاق می‌افتد و خارجی‌ها به هر حال بخشی از این تظاهرات را مدیریت می‌کنند، مسئولینی که در قوه مجریه کشور که باید به یک‌سری از مسئولیت‌هایشان عمل می‌کردند و نکرده‌ و خلاف‌هایی داشته‌اند، پشت این گرد و خاک پنهان می‌شوند و مشکلات حل نمی‌شود.

به نظرم افرادی که در خیابان‌ها آمده بودند چهار گروه بودند. آنها در ابتدا دغدغه اقتصادی داشتند که کاملاً قابل حل است و باید به آن توجه می‌شد که نشده است. گروه دوم مشکل سیاسی داشتند که این هم طبق اصل ۲۵ قانون اساسی که شامل اعتراضات سیاسی است، قابل مدیریت است. گروه سوم، گروهی بودند که با نهادهای اپوزیسیون خارج از کشور و دولت‌های دشمن ایران مرتبط بودند و آتش‌سوزی‌ها و تخریب‌ها را هم بیشتر اینها به صورت سازماندهی شده انجام دادند. گروه چهارم هم عده‌ای بودند که برای تماشا آمده بودند. بعضی جاها دیدم تعداد کسانی که برای تماشا آمده بودند از تعداد کسانی که شعار می‌دادند بیشتر بود. درست مثل وقتی که دعوا یا تصادف می‌شود و مردم جمع می‌شوند. بنابراین، همه افراد حاضر در صحنه لزوماً ربطی به موضوع ندارند.

پس این چهار گروه در صحنه حاضر بودند، اما گروه سوم است که مشکلات اساسی را ایجاد می‌کند.

نکته بعد اینکه در اروپا هم سالی سه چهار بار حرکت‌های اعتراضی صورت می‌گیرد. یکی از کشورهای مدعی علیه ما انگلیس است و بی.بی.سی فارسی هم در این مورد سنگ تمام گذاشت. هنوز هم با اینکه چند هفته از اغتشاشات گذشته است هر شب بدون استثنا به بهانه‌ای این بحث را ادامه و تصاویر را نشان می‌دهد و خیلی سعی می‌کنند داستان را زنده کنند یا زنده نگه دارند.

 از این جهت می‌شود بحث را با انگلیس شروع کرد. اتفاقاً در سال ۲۰۱۱ در این کشور تظاهرات صورت گرفت که تظاهرات اعتراضی بود. پلیس انگلیس جوانی را با گلوله کشته بود که اعتراضات گسترده‌ای را به دنبال داشت. افرادی که تظاهرات کردند به نحوه برخورد پلیس، وضعیت بد اجتماع و مشکلات اقتصادی اعتراض داشتند و بحث براندازی در بین نبود. برخلاف اتفاقی که در کشور ما افتاد و دسته‌ای به دنبال براندازی بودند و شعارهایی که می‌دادند، شعارهای براندازی بود، اما در انگلیس بحث براندازی نبود.

ما یک بحث riot اغتشاش و تظاهرات داریم و یک بحث طراحی برای براندازی داریم. آنها این جنبه‌ها را تفکیک می‌کنند و با جنبه‌هایی که با براندازی ارتباط دارند خیلی شدیدتر هم برخورد می‌کنند، اما در اعتراضات ۲۰۱۱ انگلیس که کسی شعار براندازانه هم نداد، بیش از سه هزار نفر در پنج روزی که تظاهرات بود دستگیر شدند و ۱۲۹۳ نفر دستگیری‌شان منجر به زندان بلند مدت شد. منبع این آمار و ارقام هم سایت بی.بی.سی است. نزدیک به یک سال بعد از تظاهرات ۲۰۱۱، بی.بی.سی، گزارشی را تهیه و این آمار را ارائه می‌کند. نویسنده این گزارش راد داوی است و تاریخ آن ۶ آگوست ۲۰۱۲،  سایت بی.بی.سی در این گزارش می‌گوید یک سال بعد از اغتشاشات انگلیس مجموعاً ۱۸۰۰ سال زندان برای دستگیرشدگان بریدند. در آنجا توضیح می‌دهد که ۱۲۹۲ نفری که از بین حدود ۳۰۰۰ فرد دستگیر شده در زندان‌ها ماندند میانگین زندانشان ۱۶٫۸ ماه، یعنی نزدیک به ۱۷ ماه بود. ۱۷ ماه یعنی بالای یک سال و عده‌ای هم کمتر از یک سال در زندان بودند. بعضی‌ها که در شبکه‌های اجتماعی و توئیتر دیگران را به اغتشاش تشویق می‌کردند چهار سال زندانی گرفتند. یعنی اگر دیگران را برای اغتشاش هدایت و تشویق کنید چهار سال زندانی دارد و آنهایی که به خیابان می‌روند و تظاهرات می‌کنند ۱۶٫۸ ماه زندانی شدند. اگر این ۱۶٫۸ ماه را در ۱۲۹۲ نفر ضرب کنیم، همان ۱۸۰۰ سال می‌شود.

 

*در فرانسه هم تقریباً همزمان اعتراضاتی شد.

بله، در فرانسه و آلمان هم همان‌طور است. اتفاقاً همزمان با تهران و چند شهر دیگر که در مجموع ده پانزده ماشین را آتش زدند، در فرانسه چند صد ماشین را به آتش کشیدند. در آنجا هم همین‌طور است. افراد را دستگیر و زندانی می‌کنند. زندان‌ها هم طولانی مدت و برخورد با اغتشاشگران سنگین است. این برخوردها مربوط به تظاهرات خیابانی است.

 

*یعنی ما عملاً شاهد برخوردهای سخت‌تری در مقایسه با ایران هستیم.

 

بله، ما در ایران برخورد نرم‌تری داریم.  بعضی‌ها در دو سه روز اول و برخی‌ها در هفته‌های اول آزاد می‌شوند.

در امریکا هم دستگیری‌ها بسیار جدی است. شهروندان امریکایی در جنبش تسخیر وال‌استریت حتی یک شیشه هم نشکستند و به شکل مسالمت‌‌آمیز در پارک یا جای دیگری تجمع می‌کردند و شعار می‌دادند. شیشه‌ای نشکست و کار خلافی صورت نگرفت. اعتراضات کاملاً مسالمت‌آمیز بود، اما به بهانه اینکه آمده‌اید و بدون مجوز مثلاً یک پارک عمومی را اشغال کرده‌اید، دستگیری داشتند و بیش از چند ماه در زندان نگه می‌‌داشتند. امریکایی‌ها روش‌های دیگری هم داشتند که در رسانه‌هایشان هم پخش شد که زندانی‌های خلافکار را از زندان بیرون می‌آوردند و به آنها می‌گفتند به بعضی جاها بروند و سر و صدا و اغتشاش و خلاف کنند و موقعی که برمی‌گردند نصف زندان آنها بخشیده می‌شود. یعنی از روش‌های نرم به این شکل هم استفاده می‌کردند.

اما اگر مورد، یک بُعد خارجی پیدا کند. مواردی که تا به حال اشاره کردیم مردم هستند و کاری به کشورهای خارج ندارند. اگر بُعد خارجی پیدا کند، یعنی شما به‌نوعی به تظاهراتِ یک کشور دشمن کمک کنید، به این treason (خیانت) می‌گویند. قانون ۲۳۸۱ فصل ۱۱۵ بخش یک امریکا می‌گوید، کسی که تابعیت امریکا را دارد و متعهد به دولت امریکاست، اگر کارهایی انجام بدهد که به نفع دشمن امریکا باشد ـ منظور فقط کشورهای دشمن هم نیست، بلکه حتی گرایش به آن کشورها ـ خیانت محسوب می‌شود و مجازات آن مرگ است!. یعنی چنین فردی را اعدام می‌کنند. اگر قاضی تشخیص بدهد اعدام ضرورت ندارد، حداقل زندان چنین فردی باید پنج سال باشد و حداقلش این است که باید جریمه هم بشود و جریمه هم کمتر از ۱۰ هزار دلار نیست. چنین فردی تا آخر عمر نمی‌تواند هیچ کار دولتی داشته باشد. در ادامه می‌گوید اگر شما خبردار شوید فردی مورد و حالت اول را دارد و اطلاع ندهید، متهم به سکوت در برابر خیانت او هستید و تا هفت سال زندان و جریمه دارد. مبلغ جریمه را نیاورده است و در این باره قاضی تصمیم می‌گیرد.

اگر به خیابان بروید و بگویید مرگ بر ترامپ، تهدید رئیس‌جمهور به مرگ محسوب می‌شود و نهادی به اسم congress secret service که مسئولیت حفاظت از رئیس‌جمهور را دارد، شما را صرفاً به علت اینکه حرفش را زده‌اید، نه اسلحه دارید، نه به رئیس‌جمهور نزدیک شده‌ و فقط شعارش را داده‌اید دستگیر و با شما برخورد می‌کنند و برخورد هم کاملاً جدی است. در اینجا کشور خارجی مطرح نیست. اگر کسی به سمت به چالش کشیدن دولت امریکا یا قوانین این کشور حرکت کند و این نوع اعتراضی داشته باشید تا ده سال زندان دارد و تا آخر عمرتان هم نمی‌توانید کار دولتی داشته باشید.

اگر طراحی برای فعالیت‌های براندازانه هم صورت بگیرد ـ و نه خود براندازی ـ یعنی اگر دو نفر یا بیش از دو نفر با هماهنگی یکدیگر نه فقط براندازی که حتی اگر بخواهند دولت امریکا را تضعیف یا محلی را در امریکا تصرف کنند ۲۰ سال زندان و جریمه دارد. جریمه را مشخص نکرده و به عهده قاضی گذاشته است. حکومت امریکا جمهوری است و اگر کسی بگوید نوع حکومت دیگری می‌خواهیم و عملیاتی انجام بدهد که حاکی از آن باشد که این نوع حکومت نباید سر کار باشد، تا ۲۰ سال زندان دارد!.

کارهایی از این دست در ایران انجام می‌شوند و می‌بینید برخورد خاصی هم با آنها نمی‌شود و بسیاری از دستگیرشدگان در همان شب‌های اول و دوم آزاد شدند. اگر این افراد اغتشاشگری که در تهران و در برخی شهرهای دیگر کشور ما بودند، در امریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان یا هر جای دیگری بودند حداقل ماه‌ها باید در زندان می‌ماندند و از این جهت برخوردی که طرف مقابل دارد بسیار سنگین‌تر از برخورد کشور ماست.

 

*آیا در اعتراضات اروپا و امریکا هم فضای مجازی این‌قدر مهم می‌شود؟ چون در تظاهرات اخیر در بسیاری از نقاط عملاً تظاهراتی وجود نداشت، ولی در کانال‌های تلگرامی که می‌رفتیم یا در بی.بی.سی می‌گفتند در آنجا اعتراضات شدیدی صورت گرفته است و مردم به خیابان‌ها ریخته‌اند. آیا در کشورهای غربی هم فضای مجازی این‌قدر مهم است؟

 

شبکه‌های مجازی امکان اطلاع‌رسانی گسترده را برای افراد معمولی فراهم می‌سازند. به همین علت در آن مورد انگلیسی، افرادی در شبکه‌های اجتماعی می‌آمدند و مردم را به آمدن در خیابان تشویق می‌کردند. محکومیت آنان چهار سال بود. این ۱۶٫۸ ماه و از مواردی بود که میانگین را به ۱۶٫۸ تبدیل کرده است. یعنی دقیقاً سه چهار سال بوده است.

اینکه در داخل کشور چند نفر از کسانی را که در شبکه‌های اجتماعی کار می‌کردند گرفته‌اند نمی‌دانم. به نظرم عده‌ای حتی دستگیر هم نشده‌اند. منتهی تفاوتی که وضعیت ما با وضعیت آنها دارد این است که یک‌سری شرکت‌ها مثل فیس‌بوک و توئیتر متعلق به کشورهای مدعی ما هستند. در آنجا لازم نیست سایتی را ببندید. کافی است نامه بزنند و جلوی فعالیت آن را بگیرند. در انتخابات سال ۲۰۱۶ ، امریکایی‌ها، روس‌ها را متهم می‌کردند که برای رساندن بعضی از پیام‌ها به مخاطب امریکایی از بعضی از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کرد. نتیجه‌اش این شد که هم فیس‌بوک و هم توئیتر رسماً اعلام کردند برای متوقف کردن این استفاده، با دولت امریکا همکاری می‌کنند که کس دیگری نتواند استفاده کند.

 این «National Strategy »یا راهبرد امنیت ملی امریکا است که آقای ترامپ حدود یک ماه پیش منتشر کرد. در آنجا اصطلاحی تحت عنوان تسلیحاتی کردن اطلاعات. یعنی یک موج اطلاعاتی ایجاد می‌شود و بعد چشم باز می‌کنید و می‌بینید ۲۱ کشته روی دستتان مانده است.  امریکایی‌ها روس‌ها را متهم می‌کردند، اما اصل وجود تسلیحاتی کردن اطلاعات یک اصل واقعی است که از اطلاعات برای براندازی، تأثیرگذاری روی افکار عمومی و ایجاد نارضایتی استفاده می‌کنید. هیچ کشوری اجازه چنین کاری را به کسی نمی‌دهد. امریکایی‌ها به‌شدت با این موضوع برخورد و افرادی بسیاری را زندانی می‌کنند. این وضعیتی که برای چند روز شبکه‌ها بسته و بعد باز شدند، اگر امریکا بود قطعاً این کار را نمی‌کردند. آنها بعد از انتخابات سال ۲۰۱۶ هنوز این محدودیت‌ها را دارند و برخورد می‌کنند، منتهی لازم نیست کل شبکه را ببندند، چون دست خودشان است.

یک تجربه شخصی در توئیتر دارم. در سیستم توئیتر، شما اسم و تصویر افرادی را که شما را follow می‌کنند و پیام‌هایتان را می‌خوانند می‌بینید و اسم و تصویرشان قابل دیدن است. روزی پانزده الی بیست نفر آدم جدید می‌آیند و follow می‌کنند و عددی را می‌نویسد که تعداد followerها را نشان می‌دهد. این پانزده بیست نفر جدید که می‌آیند آن عدد دو سه نفر بالا می‌رود و بعد یکمرتبه در روز بعد پانزده بیست نفر پایین می‌آید. یعنی یک قدم جلو می‌آید و سه قدم عقب می‌رود. به نظرم این طبیعی نیست و طراحی است. به نظر می‌رسد افرادی را که با هدف ایجاد فیس‌بوک و توئیتر هماهنگ نیستند، بعضی از آنها را که کاملاً حذف می‌کنند، منتهی در توئیتر هیچ کاری غیر از ترجمه بعضی از محتواهای توئیتر و گذاشتن آنها در پست خودم در توئیتر انجام نمی‌دهم و لذا دلیلی برای بستن وجود ندارد، چون ترجمه کرده‌ایم. در مورد ما حداقل کاری که می‌کنند این است که تعداد followerها را پایین می‌آورند. مورد آخری که اتفاق دیگری افتاد این است که در توئیتر هشتگ می‌زنند و یک محتوا top می‌شود، یعنی تعداد زیادی like یا retweet می‌کنند که مطلب بالا می‌رود. یکی از مقامات سابق وزارت خزانه‌داری امریکا کشتی سانچی که غرق شد خبر غرق آن را گذاشته و بالایش نوشته بود دلارهای نفتی کمتر برای اسد و سپاه. یعنی ابراز خوشحالی کرده بود، چون نفت مال ایران بود. عیناً همین را ترجمه کردم و در توئیتر گذاشتم و در همان یکی دو ساعت اول ۴۶ تا retweet و حدود ۲۰۰ تا like شد. رفتم دیدم پاک شده است. از نظر فناوری کاری کرده‌اند که اگر بهانه‌ای برای حذف کسی پیدا کردند مدیریتش کنند. تعداد followerها را کم کنند و نگذارند top شود. از نظر فنی قابل اجراست و block می‌کنند و فرد نمی‌تواند کار کند. از این جهت شبکه‌های اجتماعی کاملاً در دست طرف مقابل هستند و برای براندازی از آن استفاده می‌کنند. این بحث براندازی را هم آقای تیلرسون چند بار با عنوان regime change گفته است. آقای ماتیس گفته است. آقای ترامپ چقدر آن چند روز اغتشاشات ایران ذوق کرده.

 

*حتی نتانیاهو هم موضع گرفت.

این همان تسلیحاتی کردن اطلاعات است. این کارها را می‌کنند و ما هم می‌دانیم، اما حالت عجیبی در دولت داریم که اصرار دارد این ابزار در دست دشمنان مردم ایران باشد. واقعاً متوجه این اصرار نمی‌شوم که چرا اجازه می‌دهیم این اسلحه یعنی اطلاعات تسلیحاتی شده در دست دشمن باشد.

بنا ندارم خیلی وارد مسائل داخلی شوم. شاید به خاطر این است که دولت در دستاوردهای داخلی چیزی برای ارائه نداشته و فقط همین یک مورد خاص یعنی فضای مجازی برای مردم باقی مانده است.

من هم نمی‌خواهم وارد بحث‌های سیاسی داخلی شویم، اما حداقل می‌توانم بگویم این مسئله ابداً در دنیا استاندارد نیست.

 

*همین موردی که اشاره کردید، محدودیت‌ها از سال ۲۰۱۶ تا حالا در امریکا ادامه دارد.

                  

محدودیت‌ها هر روز هم دارد گسترده‌تر می‌شود. فضای مجازی کاملاً مدیریت می‌شود و او می‌گوید من لیبرال هستم و اینجا دوستان در دولت ممکن است لیبرال‌ باشند، اما اگر قرار است از امریکا چیزی یاد بگیرند، این را هم یاد بگیرند. اگر معلم لیبرال بودن امریکا و ته لیبرالیسم است، خب شما هم اگر لیبرال هستید از او یاد بگیرید که چه کار دارد می‌کند.

 

*پس در امریکا و کشورهای اروپایی با بحث براندازی به شکل نرم برخورد نمی‌کنند.

به‌شدت برخورد می‌کنند. بنابراین ما هم این انتظار را داریم.

 

افرادی که از این سیاست حمایت می‌کنند که دست سایت‌های براندازی را باز می‌گذارند، فقط یک نمونه بیاورند که کشوری اجازه این کار را می‌دهد. نه شرقی، نه غربی، نه جنوب، نه شمال. چنین کشوری را پیدا نمی‌کنید. بعد هم نباید فراموش کنیم ما ایران هستیم و دشمن زیاد داریم. اگر بودجه ۲۰۱۷ امریکا را نگاه کنید ۲٫۳ میلیارد دلار را به برنامه‌های دموکراسی اختصاص داده‌اند. دموکراسی برای عربستان که دموکراسی ندارد یا برای بحرین؟ خیر. از دو سه کشور نام می‌برد: چین، روسیه، ایران و کشورهایی که امریکا با آنها مشکل دارد. ۲٫۳ میلیارد دلار رقم بسیار سنگینی است. کارهایی هم که می‌کنند و محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کنند بودجه سنگینی را می‌طلبد. فناوری می‌خواهد و هزینه می‌برد. بودجه می‌گذارند و علناً اعلام می‌کنند می‌خواهیم شما را سرنگون کنیم.

آقای تیلرسون علناً این حرف را می‌زند. سیستم بودجه‌نویسی به شکلی است که اگر بودجه‌ای را تخصیص بدهید و استفاده نکنید سال بعد آن بودجه را اختصاص نمی‌دهند. بودجه‌های سال‌های ۲۰۱۶، ۲۰۱۷ و همین ۲۰۱۸ را که هنوز تصویب نشده است نگاه کنید. این بودجه حول و حوش همین ۲٫۳، ۲٫۴ میلیارد است، یعنی در سال قبل این بودجه هزینه شده است. لذا کاری که دولت ما می‌کند در دنیا بی‌سابقه است. در دنیا چنین موردی را نداریم و نیاز به توضیح داد، در حالی که این توضیح را نداده‌اند که چرا سیاست‌هایی را اجرا می‌کنید که در راستای سیاست‌های امریکا عمل می‌کنند. در حالی که قاعدتاً باید در مقابل زیاده‌خواهی‌های دولت امریکا از حقوق مردم ایران دفاع کنید. دفاع فقط این نیست که در مرزها از کشور دفاع کنید، بلکه در هر جا که برای مردم مشکلی ایجاد می‌شود باید حضور داشته باشید، چون طرف مقابل به هر حال یک بار هم در اینجا کودتا کرده است و سابقه درخشانی در کشور ما ندارد. چرا این مقابله انجام نمی‌شود؟ جای سئوال دارد.

ما می‌بینیم در آن طرف در زمینه سانسور خیلی قوی عمل می‌کنند، اما در کشور خودمان وقتی اتفاقی می‌افتد ناگهان در رسانه‌ها تبدیل به خبر اول می‌شود. قطعاً علیه ایران پروژه دارند، چون می‌‌بینیم اعتراضات را bold می‌کنند و در همه رسانه‌هایشان به آن می‌پردازند. آیا در کشورهای دیگر هم نمونه‌هایی داریم که اعتراضاتی باشد و مثل اعتراضات ایران با آنها برخورد شود؟

داستان جنبش تسخیر وال‌استریت که از نیویورک شروع شد. این تظاهرات نزدیک به یک هفته ادامه داشت و رسانه‌های اصلی امریکا آن را پوشش نمی‌دادند. زمانی این رویداد پوشش داده شد که حدود ۹۰ نفر دستگیر شدند و تازه بعد از دستگیری این افراد بود که خبر را پوشش دادند. یعنی سبک برخورد رسانه‌های اصلی امریکا این‌گونه است که اگر بتوانند به این رویداد بی‌توجهی می‌کنند و اگر نتوانند پوشش می‌دهند، منتهی خراب می‌کنند. از این جهت ابتدا این رویداد را پوشش ندادند و بعد هم که پوشش دادند خبرنگار می‌رفت و عده‌ای اراذل و اوباش را پیدا می‌کرد که اصلاً ربطی هم به آن مجموعه نداشتند و شاید فقط تماشاچی بودند و تصویر بدی از معترضین نشان می‌داد. باید این نکته را اضافه کنم که در حوزه عملیات روانی و تبلیغات امریکایی‌ها خیلی واردتر از ما هستند. یکی از نقص‌های جدی در صدا و سیما و رسانه‌های ما همین است که نحوه پوشش مناسبی نداریم و صدا و سیما می‌تواند خیلی هوشمندانه‌تر برخورد کند. تمام قضیه هم تقصیر صدا و سیما نیست و گاهی شورای امنیت ملی محدودیت‌هایی را ایجاد می‌کند. به نظرم قوانین، قواعد و سبک‌های کار باید به‌روز شوند. مدیریت فضای رسانه‌ای در جهان امروز به خاطر شبکه‌های اجتماعی و ماهواره بسیار دشوار شده است. این هنر نیست که وقتی خبر جدیدی اتفاق می‌افتد شما پوشش ندهید و تصور کنید مخاطب ایرانی نمی‌فهمد. این شیوه مخاطب ایرانی را به سمت رسانه‌های بیگانه و شبکه‌های اجتماعی هل می‌دهد و طرف مقابل هم به هر شکلی که خواست قضیه را مدیریت می‌کند. یادم هست روز پنج‌شنبه‌ای که این ماجرا شروع شد بی.بی.سی قضیه مشهد را برجسته کرد، اما همان شب خط خبری بی.بی.سی آن را اعتراضات ضد حکومتی خواند، در حالی که بخش عمده‌ افرادی که آمده بودند مال‌باخته بودند و اعتراضات مالی داشتند.

این نکته را از یاد نبریم که آن طرف تجربه می‌آموزد. یک‌سری تجربه‌ها را در فتنه ۸۸ به دست آورد. او هم خود را به‌روز و طراحی‌اش را اصلاح می‌کند و از این طرف کسانی هم که مسئولیت دارند و باید هوشمندانه مقابله کنند نیاز دارند به‌روز باشند تا بدانند با این‌گونه مسائل چگونه باید برخورد کرد. به نظرم برخورد در حوزه رسانه‌ای می‌توانست خیلی بهتر باشد.

 

*در جایی دولت احساس کرد مهار کار، دارد از دستش بیرون می‌رود و وزیر ارشاد از پاول دورف درخواست کرد برای چند روزی تلگرام را ببندد که این کار عملی نشد. آیا بهتر نیست به دولت توصیه‌ای کنیم که به‌جای قطع تلگرام و وصل مجدد آن به سراغ علت اصلی درگیری‌ها که آغاز آن از معضل مال‌باختگان شروع شد برود. تلگرام معلول است. علت آن اعتراضات است.

 

شاید علت اصلی ناراحتی در این رویداد همین بود و بعد که کشته شدن عده‌ای از مردم، از جمله آن ماشین پرایدی که ماشین آتش‌نشانی روی آن رفت. یکی از پروژه‌های طرف مقابل افزایش کشته‌ها بود. به هر حال افرادی کشته شدند که این ناراحتی و دغدغه اول است. از سوی دیگر افرادی که در دولت مسئولیت پاسخگویی داشتند، به‌جای این کار خود را در گرد و خاک برآمده از این رویداد پنهان کردند. بله، تلگرام علت نیست و وسیله است، اما بدین معنا نیست که تلگرام را رها کنید. باید در حوزه‌های مختلف تدبیر کرد. دولت باید کارش را درست انجام بدهد و رسانه‌های عمومی و شبکه‌های مجازی را مدیریت کند. شبکه‌های اجتماعی یک واقعیت انکارناپذیر هستند و برای ده‌ها و صدها سال دیگر با ما خواهند بود. فضای مجازی بخشی از زندگی بشر شده است، منتهی نیاز به تدبیر دارد. تدبیر قطعاً این نیست که شما شبکه مجازی کشور را در اختیار فلان شبکه خارج از کشور قرار بدهید. این تدبیر نیست، بلکه بی‌برنامگی و ضعف است و این را باید اصلاح کنند، چون در وهله اول مردم ضربه می‌خورند و بعد برای خود دولت هم خوب نیست.

 

*آیا دولت‌های ما در زمینه عدالت اجتماعی خوب عمل کرده‌اند؟ آیا ما نسبت به کشورهای غربی عقب هستیم؟

ایران در زمینه عدالت اجتماعی جزو بهترین کشورهای دنیاست. ممکن است شنیده باشید در فلان کشور غربی بیمه بیکاری هست، اما اگر اینها خیلی واقعیت داشت، این همه بی‌خانمان و کارتن‌خواب در این کشورها وجود نداشت و می‌رفتند بیمه بیکاری می‌گرفتند و جایی را اجاره می‌کردند. البته ما هم در کشور کارتن‌خواب و زیر پل خواب داریم و قطعاً وضعیت خدمات اجتماعی می‌تواند در کشور ما بهتر باشد، اما وقتی مقایسه می‌کنیم ایران در این زمینه جزو بهترین‌هاست. البته تردیدی نیست که می‌شود بهتر و هوشمندانه‌تر خدمات ارائه داد. این نیاز به کار و مطالعه دارد، ولی همه چیز را هم نباید سیاه ببینیم. طبق آمار وزارت کشاورزی امریکا در آن کشور ۴۴ میلیون آدم گرسنه وجود دارد. گرسنه یعنی کسی که صبحانه و ناهار ندارد و شب نانی به او می‌رسد و چیزی می‌خورد که نمیرد، اما گرسنه است. اگر بیمه بیکاری داشت از آن استفاده می‌کرد. چرا گرسنه است؟!

سوای همه اینها ما جمهوری اسلامی هستیم و حکومت ما باید قوانین اسلامی را اجرا کند. اسلام بر توجه به قشر مستضعف تأکید بالایی دارد. در سیستم سرمایه‌داری کمک به قشر مستضعف چندان ترویج نشده است، در نتیجه ما مسئولیت بیشتری داریم و در این حوزه می‌توانیم بهتر هم عمل کنیم.

 

*آیا جامعه ما به آن سطح از پختگی رسیده است که از فضای مجازی با تمام خطرات و تهدیداتش استفاده کند؟

هیچ کشوری را در دنیا نداریم که در حوزه فضای مجازی محدودیت نداشته باشد. نکته دیگر این است که ما سوئیس نیستیم. امریکا و برخی از حکومت‌های غربی خیال دارند حکومت مردمی ما را سرنگون کنند، چون خوششان نیامده است. وقتی شما دشمن دارید که هزینه و طراحی می‌کند و این فناوری و توانمندی هم کاملاً در ید قدرت اوست، باید خیلی هوشمندانه‌تر از بسیاری از کشورها در این حوزه عمل کنیم، ولی واقعیت این است که ما به اندازه سوئیس هم که مشکل براندازی ندارد هوشمندی به خرج نمی‌دهیم. کشورهای دیگر دارند خیلی قوی‌تر از ما عمل می‌کنند و به نظر من جای کار زیادی دارد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.            

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

یکی از کشورهای مدعی علیه ما انگلیس است و بی.بی.سی فارسی هم در این مورد سنگ تمام گذاشت. هنوز هم با اینکه چند هفته از اغتشاشات گذشته است هر شب بدون استثنا به بهانه‌ای این بحث را ادامه و تصاویر را نشان می‌دهد و خیلی سعی می‌کنند داستان را زنده کنند یا زنده نگه دارند

 

۲٫

در اعتراضات ۲۰۱۱ انگلیس که کسی شعار براندازانه هم نداد، بیش از سه هزار نفر در پنج روزی که تظاهرات بود دستگیر شدند و ۱۲۹۳ نفر دستگیری‌شان منجر به زندان بلند مدت شد. منبع این آمار و ارقام هم سایت بی.بی.سی است… و بعضی‌ها که در شبکه‌های اجتماعی و توئیتر دیگران را به اغتشاش تشویق می‌کردند چهار سال زندانی گرفتند

 

۳٫

همزمان با تهران و چند شهر دیگر که در مجموع ده پانزده ماشین را آتش زدند، در فرانسه چند صد ماشین را به آتش کشیدند. در آنجا هم همین‌طور است. افراد را دستگیر و زندانی می‌کنند. زندان‌ها هم طولانی مدت و برخورد با اغتشاشگران سنگین است. این برخوردها مربوط به تظاهرات خیابانی است.

 

۴٫

شهروندان امریکایی‌ در جنبش تسخیر وال‌استریت حتی یک شیشه هم نشکستند و به شکل مسالمت‌‌آمیز در پارک یا جای دیگری تجمع می‌کردند و شعار می‌دادند. شیشه‌ای نشکست و کار خلافی صورت نگرفت. اعتراضات کاملاً مسالمت‌آمیز بود، اما به بهانه اینکه آمده‌اید و بدون مجوز مثلاً یک پارک عمومی را اشغال کرده‌اید، دستگیری داشتند و بیش از چند ماه در زندان نگه می‌‌داشتند

 

۵٫

قانون ۲۳۸۱ فصل ۱۱۵ بخش یک امریکا می‌گوید، کسی که تابعیت امریکا را دارد و متعهد به دولت امریکاست، اگر کارهایی انجام بدهد که به نفع دشمن امریکا باشد ـ منظور فقط کشورهای دشمن هم نیست، بلکه حتی گرایش به آن کشورها ـ خیانت محسوب می‌شود و مجازات آن مرگ است!.و  در ادامه می‌گوید اگر شما خبردار شوید فردی مورد و حالت اول را دارد و اطلاع ندهید، متهم به سکوت در برابر خیانت او هستید و تا هفت سال زندان و جریمه دارد

 

۶٫

طبق آمار وزارت کشاورزی امریکا در آن کشور ۴۴ میلیون آدم گرسنه وجود دارد. گرسنه یعنی کسی که صبحانه و ناهار ندارد و شب نانی به او می‌رسد و چیزی می‌خورد که نمیرد، اما گرسنه است. اگر بیمه بیکاری داشت از آن استفاده می‌کرد. چرا گرسنه است؟

 

25فوریه/18

آیندۀ انقلاب و عبور از جریان‌های انحرافی

وقتی بناست از رخداد تاریخی سخن بگوئیم آنچه را می‌توانیم در بیان آوریم بخش کوچکی است از آن چیزی که نمی‌توانیم در بیان آوریم، اما درون ما از آن باخبر است. پس هیچ‌گاه پرونده سخن در امور حقیقی بسته نمی‌شود، به‌خصوص ما در تاریخی واقع شده‌ایم که روح آن تاریخ یعنی انقلاب اسلامی، ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم تا فهم ما از یکدیگر و گفتگوی‌ ما بیرون از تاریخمان نباشد که در آن صورت عملاً از افق درونی خود فاصله گرفته‌ایم و به جهت گسستی که پیش می‌آید سخنانمان برای همدیگر نامفهوم می‌شوند و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که می‌توان از این گسست رهایی یافت، به شرطی که احساسِ حضور تاریخی را که همان «اگزیستانسِ» ما در این دوران است، زنده نگه داریم و ببینیم در درون گوینده متن چه می‌گذرد.

البته تا ما از «خود» بیرون نیاییم و به آن وجهِ بنیادین خود که در این تاریخ ما را دربرگرفته، نظر نکنیم؛ نمی‌توانیم احساس هم‌سخنی و دیالوگ لازم را نزد هم داشته باشیم. با توجه به این امر علاقه‌مند هستم تا نگاهی دیگر به انقلاب اسلامی و حضور تاریخیِ آن و نحوه‌ بقای آن در آینده تاریخ جهان داشته باشم تا معلوم شود نه ‌تنها آینده‌ ما، بلکه‌ آینده‌ جهان با انقلاب اسلامی عجین است و چالش‌های رو در روی آن و فتنه فتنه‌گران، نه‌تنها مانع حضور تاریخی آن نخواهد بود، بلکه سبب می‌شود تا چهره‌های بنیادین آن حقیقتِ تاریخی بیش از پیش به ظهور آیند و ما آماده شویم تا به سراغ آن‌ سعادتی که دارد اتفاق می‌افتد، رهسپار گردیم.

 

نظر به لایه‌های باطنی حادثه‌ها در تاریخ

یکی از مهم‌ترین برکات فهم جایگاه تاریخی حادثه‌ها این است که با لایه‌های پنهان تاریخی که در آن قرار داریم و در آن تنفس می‌کنیم، مرتبط ‌می‌شویم و از ظاهر تاریخی که در آن به سر می بریم به باطن آن نظر ‌می‌نماییم و حادثه‌ها را چیزهای بی‌ریشه و جدا از هم نمی‌بینیم و از آن مهم‌تر، اگر جایگاه تاریخی حوادث مد نظر قرار نگیرد، تصور می‌شود می‌توانیم هر طور که بخواهیم با هر حادثه‌ای برخورد کنیم.

اگر حادثه‌ای را بر اساس جایگاه تاریخی‌ا‌ش ارزیابی کنیم، متوجه خواهیم شد حتی اگر بخواهیم آن حادثه را حذف کنیم مجبوریم در فکر عبور از آن باشیم و در راستای عبور از آن برنامه‌ریزی کنیم.

حوادث گذشته‌ نشان می‌دهند که کدام جریان در جایگاه تاریخی‌خود قرار نداشته و با همه تلاشی که برای بقای خود کرده، باقی نمانده و کدام جریان در جایگاه تاریخی خود ظهور و رشد کرده و جلو آمده است.

در هر شهری از کشور ما، قبل از انقلاب چندین گروه مذهبی با گرایش‌های مختلف فعال بودند، بعضی از گروه‌‌ها اصالت را به غرب می‌دادند و سعی داشتند اسلامی را مطرح کنند که هماهنگ با غرب باشد، مثل گروه‌هایی که نزدیک به تفکر انجمن حجتیه‌ای بودند. برعکس آنها، گروه‌هایی به ظاهر انقلابی بودند، ولی می‌خواستند در مدتی کوتاه همه‌چیز را به سامان بیاورند و در این راستا هرکسی را که مانع آنها بود به عنوان ضدانقلاب معرفی می‌کردند و هر دو گروه بی‌تاریخ ماندند. از جمله از نوع گروه اول نهضت آزادی مهندس بازرگان بود. آنها با این رویکرد که شاه باید سلطنت بکند نه حکومت، اصالت را به فرهنگ غرب می‌دادند؛ با این تفاوت که غربی‌‌ها مسیحی هستند و در امور فردی به دین عمل می‌کنند و ما هم در امور فردی به اسلام مقید هستیم.

هیچ یک از این گروه‌ها تاریخ خود را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند در کجای تاریخ هستند. حجتیه‌ای‌ها فکر می‌کردند فرهنگ غربی همه‌ آینده تاریخ را تصاحب خواهد کرد و باید ذیل آن فرهنگ خود را سر و سامان دهند. ملی مذهبی‌ها در عین پذیرفتن نگاه حجتیه‌ای‌ها نسبت به غرب سعی می‌کردند نظام شاهنشاهی را کنترل کنند، بدون آنکه مخالف نظام شاهنشاهی باشند. غیر از این دو جریان، جریان‌هایی هستند که بدون آنکه بدانند چه می‌خواهند و در کجای تاریخ هستند، اعتراض به همه‌چیز را در خود رشد داده بودند، غافل از آنکه باید بر اساس آنچه می‌خواهند، نسبت به نبایست‌ها موضع‌گیری کنند وگرنه دشمن مسیر را برایشان تعیین می‌کند، همان بلایی که بر سر مجاهدین خلق آمد و آنها را تا منافقین خلق جلو برد.

ما بعد از چهل سال می‌توانیم جایگاه تاریخی آن گروه‌ها را درست ارزیابی کنیم و لذا قادریم جایگاه خود را نیز نسبت به انقلاب اسلامی که یک جریان ریشه‌دار در تاریخ است و ریشه در واقعه‌ «غدیر» دارد، ارزیابی نمائیم.

 

عبور از یک فکر یا حذف آن فکر؟

نکته‌ای که در شناخت جایگاه جریان‌های فکری بسیار حائز اهمیت است، چگونگی برخورد یا تعامل با آنها از این زاویه است که آیا آن جریان‌ها، جریان‌های آینده‌داری‌اند و یا بی‌آینده‌اند و ملاک آینده‌دار ‌بودن یا بی‌آینده‌بودن یک جریان فکری چیست و با هرکدام چگونه باید برخورد کرد تا بر اساس جایگاه تاریخی‌شان با آنها برخورد کنیم؟

برای آنکه بحثمان کمی ملموس شود، نهضت آزادی را در پنجاه ساله‌ اخیر بررسی می‌کنیم که در ابتدا چگونه خود را به عنوان شاخه‌ مذهبی جبهه‌ ملی تعریف کرد، بدون آنکه از آرمان‌های دکتر مصدق که معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت، فاصله بگیرد، در حالی که انقلاب اسلامی به کمک روشی که امام داشتند از تفکر نهضت آزادی عبور کرد، به این معنا که انقلاب اسلامی اهداف دیگری را مد نظر قرار داد و بر اساس آن اهداف، آقای مهندس بازرگان را دعوت کرد تا مدیریت دولت موقت را به عهده گیرد. عده‌ای متوجه فاصله نهضت آزادی با اهداف نظام نبودند و آنها را کاملاً پذیرفتند و جامعه ایده‌آل اسلامی را به همان‌گونه می‌شناختند که امثال آقای مهندس بازرگان مد نظر داشت. عده‌ای هم مثل شهید محمد منتظری ابداً تحمل کارهای دولت موقت را نداشتند. او به قدری از کارهای دولت موقت عصبانی شده بود که پدرش او را متهم کرد که به جهت شکنجه‌های ساواک اختلال فکری پیدا کرده است. شخصیت‌هایی مثل شهید بهشتی که متوجه جایگاه فکری نهضت آزادی بودند می‌دانستند اندیشه‌های امثال مهندس بازرگان در آن زمان مخاطب‌هایی در بین مذهبی‌های تحصیلکرده دارد. مرحوم شهید بهشتی و همفکران او بدون توهین به آقای مهندس بازرگان نشان دادند این فکر نمی‌تواند مدیریت اجرایی انقلاب را تا آخر به‌دست گیرد و افکار آنها موانعی را در مسیر انقلاب ایجاد می‌کند و لذا در عین مدارا با دولت موقت، نظر بر اهداف اصلی انقلاب داشتند و نظر به اینکه چگونه باید انقلاب اسلامی از این فکر عبور کند. شهید محمد منتظری تحمل چنین مدارایی را نداشت و شاید سیره و فرهنگِ عبور تاریخی از یک جریان فکری را نمی‌شناخت و لذا با نظر دکتر بهشتی مخالفت کرد و تهمت‌های تندی به ایشان زد. البته بعدها متوجه تندروی خود شد و به ایشان گرایش پیدا کرد و هر دو در انفجار حزب جمهوری اسلامی در زیر یک سقف شهید شدند. از آنجایی که شور محمد منتظری شور رسیدنِ هر چه بیشتر به اهداف انقلاب بود، امام بعد از شهادت او در تسلیت به پدرشان تعبیرِ «محمد ما و شما» را به ‌کار بردند.

شهید محمد منتظری به این نکته توجه نداشت که بازرگان به عنوان یک فکر، ذیل فرهنگ مدرنیته، یک مرحله از تاریخ ماست و باید کاری کنیم که مردمِ معتقد به انقلاب اسلامی جایگاه آن فکر را بشناسند و آن رویکرد را بچشند تا بتوانند به‌درستی از آن فکر عبور کنند. چیزی که شهید بهشتی و مقام معظم رهبری در آن زمان به‌خوبی می‌دانستند و بدون آنکه عصبانی شوند و بخواهند آن فکر را نادیده بگیرند و یک‌شبه آن را حذف کنند، بستر عبور از آن فکر را فراهم ‌کردند، چون بین عبور از یک فکر با حذف آن فکر تفاوت قائل بودند.

اگر ما در ابتدای انقلاب با آن درایت از فکر آقای بازرگان به‌نحو صحیح عبور نکرده بودیم، با روی کارآمدن دولت اصلاحات، جریان نهضت آزادی هدایت فکری جریان اصلاحات را به‌کلی در دست می‌گرفت و در موجِ رجوعِ مردم به آقای خاتمی، ما با حاکمیت افکار ملی‌مذهبی‌ها روبه‌رو می‌شدیم. در حالی‌که از جهاتی بسیار فرق است بین ملی‌مذهبی‌ها که به‌کلی منکر ولایت فقیه‌اند با رهبران جریان اصلاحات که با تأکید بر قانون اساسی، ولایت فقیه را در محدوده قانون اساسی می‌پذیرند و در عین حال آرمان‌شهر خود را در نظامی جستجو می‌کنند که ارزش‌های فرهنگ غربی در آن برجسته شده است. ممکن است کسی که حوصله‌ فکر کردن در این امور را ندارد، در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیده باشد که ملی‌مذهبی‌ها و طرفداران فکری جریان اصلاحات هر دو یکی هستند. چنین کسی متوجه نیست جایگاه تاریخی افراد و افکارِ آنها در تحلیل موقعیت آنها و در چگونگی عبور از آنها بسیار فرق می‌کند، هرچند به‌خوبی روشن است که رهبرانِ فکری جبهه‌ اصلاحات نسبت به اهداف انقلاب از آن جهت که مقام معظم رهبری، انقلاب را جلو می‌برند، زاویه دارند.

 

انقلاب اسلامی و توانایی عبور از جریان‌های انحرافی

با مثالی که در مورد شهید محمد منتظری آوردم، باید متوجه بود انقلاب اسلامی در شرایط تاریخی خود طوری است که نه‌تنها می‌تواند از جریان‌هایی مثل نهضت آزادی عبور کند، بلکه از حرکاتی چون فتنه‌ ۸۸ هم که عزم براندازی نظام را داشت به‌خوبی عبور کرد و می‌کند، چه رسد به حرکات کوری که در چند روز اوایل دی‌ماه ۹۶ خودنمایی کرد. وظیفه‌ ماست که با تأکید بر اهداف انقلاب اسلامی و نقد جریانی که رویکرد غربی دارد، شرایط عبورِ انقلاب از این جریان‌ها‌ را فراهم کنیم.

انقلاب چه خصوصیاتی دارد که می‌تواند از این نوع افکار عبور کند و در دام چنین افکاری استحاله نشود؟ مقام معظم رهبری بعد از دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی فرمودند: «بعضی از مدیریت‌ها در بخشی از برهه‏های این سی سال زاویه‏هایی با مبانی انقلاب داشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست اینها را در درون خود قرار بدهد؛  در کوره‏ خود ذوب و هضم کند و بر ظرفیت و تجربه خود بیفزاید و با قدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد. آن کسانی که می‌خواستند از درونِ این نظام به نظام جمهوری اسلامی ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه و  مسیر مستقیم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همه‏ کسانی که با انگیزه‏های مختلف در درون این نظام قرار گرفته‏اند، خواسته یا ناخواسته، به توانایی‏های این نظام کمک کرده‌اند. به این حقیقت بایستی با دقت نگاه کرد. این ظرفیت عظیم ناشی از همین جمهوریت و اسلامیت است. از همین مردم‏سالاری دینی و اسلامی است. راز ماندگاری و مصونیت و آسیب‏ناپذیری جمهوری اسلامی هم این است و این را جمهوری اسلامی در ذات خود دارد و إن‏شاءالله آن را همواره حفظ خواهد کرد.»(۱)

آن وقتی‌که ما نگران آینده‌ انقلاب بودیم که چرا آن مسائل از طریق بعضی از دولت‌ها برای انقلاب پیش آمد، مقام معظم رهبری با بصیرت و مدیریتِ حکیمانه‌ خود سعی داشتند انقلاب را از آن مراحل عبور دهند و در راستای عبور جامعه از آن مراحل، بدون آنکه بخواهند آن گروه‌ها و افکار را به روش‌های غیرحکیمانه حذف کنند، مردم را هدایت ‌کردند. ایشان از یک سو جریان اصلاح‌طلبی را مد نظر داشتند و از آن طرف هم متوجه بودند انقلاب اسلامی توانایی عبور از آن را دارد، به این معنا که در آینده انقلاب آن نوع فکر نمی‌تواند حضور داشته باشد. چون آنچه مردم مد نظر دارند با آنچه دولت اصلاحات می‌خواست یکی نبود.

با شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، جایگاه جریان‌هایی مثل جریان اصلاحات و سازندگی و اصول‌گرایی حزبی و قبیلگی را خواهیم شناخت و متوجه بی‌آینده بودن آنها در انقلاب خواهیم شد. شهید منتظری در آن زمان می‌خواست دولت موقت را از سر راه انقلاب حذف کند، ولی تقدیر الهی آن بود که انقلاب اسلامی از آن جریان عبور کند تا ما در آینده تاریخ انقلاب دوباره گرفتار چنین فکری نشویم. فرق عبور از یک جریان فکری با حذف آن جریان در این نکته‌ مهم نهفته است.

بنای همه‌ ما باید این باشد که از ریزش نیروهای انقلاب جلوگیری کنیم. ما با تأسی از رسول خدا«ص» که به ابوسفیان و همفکرانش فرمودند: «اِذْهَبُوا وَ اَنْتُم الْطُلَقاء» بروید شما آزادید؛ باید بدانیم تاریخی شروع شده که جریان‌های غرب‌گرا خواهی نخواهی دیگر در آن جایی ندارند. با ظهور انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی به وجود آمده که دست و زبان و فکر و دل مردم به چیز دیگری غیر از غرب نظر دارد و اگر ما جایگاه انقلاب اسلامی را در شرایط تاریخیش بشناسیم می‌فهمیم که جایگاه هر حادثه‌ای کجاست و به کجا ختم می‌شود. تنها در چنین فضایی است که می‌توانیم فکر کنیم و سخن بگوئیم و به تفاهم برسیم.

 

آینده‌داری انقلاب اسلامی

ما در کجای تاریخمان هستیم؟ امام فرمودند: «این قرن، قرنِ نابودی ابرقدرت‌هاست» ایشان با چه ملاکی این سخن را گفتند؟ مقام معظم رهبریدر طلوع نهضت‌های بیداری اسلامی در مقابل آنهایی که گفتند بهار عربی شروع شده، فرمودند: «این قرن قرنِ اسلام است.»

وقتی شرایط نابودی یک فکر و فرهنگ در تاریخ فراهم می‌شود، به گفته قرآن: «مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ» هرگز اجل آن امت و آن فرهنگ نه جلو می‌افتد و نه به تأخیر می‌انجامد. دکتر شریعتی می‌گفت: «ابوسفیان خوب فهمید که اسلام آمده است که بگوید ای ابوسفیان! تو در این تاریخ، دیگر جایی نداری.» به همین جهت ابوسفیان در ابتدا سخت در مقابل اسلام ایستاد و جنگید، ولی پس از آنکه فهمید اسلام به عنوان تاریخ جدیدی وارد عالم شده، بدون آنکه حتی یک روز هم از ته قلب اسلام را بپذیرد، خود را داخل مسلمانان جا زد. ابوسفیان چون نقطه ضعف‌های خود و نقطه قوت‌های اسلام را درک کرد، بدون آنکه تغییر هویت داده باشد، خود را در تاریخ جدید ادامه داد. این ناشی‌گری را بعضی‌ها در تاریخ انقلاب نیز انجام دادند، ولی با همه زرنگی‌ای که به خرج دادند نتوانستند خود را از بی‌آیندگی رهایی ببخشند، چون به اسلامی که آینده تاریخ را در دست دارد نپیوستند، بلکه خواستند اسلام را به خود پیوند بزنند. این‌که امویان این‌همه اصرار دارند تا هیچ اسمی از امیرالمؤمنین«ع» در میان نباشد به این دلیل است که می‌خواهند اسلام را به خود پیوند بزنند، در حالی‌که اسلام و امیرالمؤمنین«ع» به همدیگر پیوند خورده‌اند و از این جهت آن حضرت مانند اسلام، عین آینده‌داری‌اند. امویان فکر کردند می‌توانند خود را به جای علی«ع» به اسلام پیوند بزنند و با آینده‌داریِ اسلام، آینده‌دار شوند و تلاش معاویه برای ولایتعهدی یزید در همین راستا بود، غافل از آنکه اینها از جنس اسلامی که آینده تاریخ را تغذیه می‌کند و جلو می‌رود، نیستند و به همین جهت پس از هزار ماه اصرار بر ماندن بالاخره طومار امویان پیچیده ‌شد.

چرا اهل‌بیت«ع» اطمینان داشتند که آینده از آنِ آنهاست؟ از حضرت امام باقر«ع» داریم که در شرح آیه: «وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» فرمودند: «نَحْنُ اَهْلُ الْعَاقِبَه» ما اهل عاقبت هستیم و آینده‌ تاریخ از آن ماست. می‌فرمایند: «وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ«ع» «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»‏ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَوْرَثَنَا اللَّهُ الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ»(۲) قرآن می‌فرماید: «زمین را برای کسانی از بندگانمان قرار می‌دهیم که می‌خواهیم و عاقبت از آن متقین است» حضرت علی«ع» فرمودند: «من و اهل‌بیت من آنهایی‌ هستند که زمین را برای آنها قرار داد و مائیم آن متقینی که عاقبت از آنِ آنان است.»

راز این اطمینان آن است که حضرت جایگاه تاریخی حادثه‌ها و حاکمیت‌ها را می‌شناختند و می‌دانستند آنها هستند که همواره تاریخ را به سوی اهداف نهاییش مدیریت می‌کنند و به همین جهت هر جا در تاریخ، حیاتی مشاهده می‌شود ـ مثل انقلاب اسلامی ـ به جهت حضور فرهنگ اهل‌بیت«ع» است. اهل‌بیت«ع» در سراسر تاریخ حاضرند و نمی‌گذارند قداست دروغین امثال مأمون عباسی پایدار بماند.‌

در همین‌ راستا انقلاب اسلامی آرمانی را در مقابل بشر امروز قرار داد که نه‌ تنها جهان اسلام دیگر نمی‌تواند دیکتاتورها را تحمل کند، بلکه جهان غرب نیز نمی‌تواند نظام سرمایه‌داری را تحمل کند و علت چالش‌هایی را که جهان استکباری و دست‌نشاندگان آن منطقه برای انقلاب اسلامی ایجاد کرده‌اند، باید در حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ دانست.

دلیل حضور تاریخی حضرت علی«ع»  بعد از شهادتِ آن حضرت، به قتل رساندن مُحبین امیرالمؤمنین«ع» است و این نشان می‌دهد که حضرت علی«ع» به پایان نرسیده است و عجیب این است که دشمنان علی«ع» سعی دارند محبین علی«ع» به ‌دست افراد به ظاهر متدین به قتل برسند تا تصور مقابله جبهه حق با باطل از دل آن شهادت‌ها بیرون نیاید. امویان سعی دارند محبّین علی«ع» به ‌دست حجاج بن یوسف ثقفی‌ها که حافظ قرآن‌ بودند، کشته شوند تا موضوعِ حق و باطل در میان نباشد. محبین امیرالمؤمنین«ع» به دست انسان‌های وحشی مثل چنگیزخان به قتل نرسیدند، بلکه در نهایتِ حیله‌گری، به دست انسان‌های ظاهرالصلاح به قتل رسیدند تا بگویند شیعیان علی«ع» قداست خاصی ندارند، ولی نتیجه برعکس شد و قاتلان محبین علی«ع» از پوشش قداست دروغین خود خارج شدند.

 

انقلاب اسلامی، فتحی تاریخی

هنر ما آن است که با شروع انقلاب اسلامی در عین آنکه چشم خود را از اهداف آن برنمی‌داریم، آن را به عنوان یک فتح تاریخی ببینیم و مراحل رسیدن به اهداف انقلاب را بشناسیم تا بتوانیم به‌درستی از موانع تاریخی آن عبور کنیم و امیدوار به وعده خداوند باشیم که وعده الهی در تحقق تاریخی جدید، تخلف‌ناپذیر است. اگر کسی فضای تاریخ آن زمان را که پیامبر خدا«ص» مأمور شدند علی«ع»را در غدیر به عنوان ادامه اسلام معرفی کنند، می‌شناخت، به‌خوبی مثل پیامبر«ص» می‌فهمید زمینه پذیرش چنین پیشنهادی فراهم نیست. آنجا که خدا می‌فرماید: «ای پیغمبر تو درست می‌فهمی که زمینه پذیرش علی هنوز فراهم نیست، ولی در معرفی او کوتاهی نکن و علی را معرفی کن و اگر معرفی نکنی رسالت خود را به انتها نرسانده‌ای.» می‌خواهد تاریخ جدیدی را در ادامه اسلام شروع کند تا به‌مرور زمینه فعلیت‌ یافتن آن فرا رسد.

پیامبر خدا«ص»خوب تشخیص داده بودند که جریان‌های سیاسی و قبیلگی، غدیر را نادیده می‌گیرند، با این‌ همه خداوند می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»(۳) ای پیامبر چرا معطل هستی؟ چون طبق روایات و اشاراتی که رسول خدا«ص» در سخنانشان قبل از غدیر در مکه و منا دارند، معلوم است که قبلاً خداوند موضوع وصایت علی«ع» را با رسول خدا«ص» در میان گذاشته و لذا در این آیه تهدید می‌کند و می‌فرماید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر آن عمل را انجام ندهی، هیچ نتیجه‌ای از رسالت خود نمی‌گیری و عملاً رسالت خود را ابلاغ نکرده‌ای. تحلیل پیامبر«ص» این بود که زمینه تاریخی معرفی علی«ع» فراهم نیست. خودِ خدا این نور را به پیامبرش داده که حضرت می‌فهمد زمینه‌ تاریخی این موضوع فراهم نیست. بعد هم که موضوع مطرح شد، روشن شد که شرایط همان ‌طوری بود که رسول خدا«ص» پیش‌بینی می‌کردند. به‌طوری که نضر بن حارث بن کلده با شنیدن جریان غدیر گفت: «خدایا! اگر محمد حق است و آنچه می‌گوید از نزد توست پس سنگی بر ما ببار یا ما را به عذابی الیم مبتلا کن.» که سنگی از آسمان آمد و بر آن ملعون افتاد و آیه‌ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل شد. خدا در عین تأیید نظر رسول خدا«ص»، نکته‌ا‌ی را در ادامه آیه مربوط به جریان غدیر می‌فرماید: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ» ای پیامبر! خداوند تو را و رسالت تو را از دست مردم حفظ می‌کند و کاری می‌کند که نقشه‌شان به آن نهایتی که می‌خواهند نرسد. اگر این آیه را در تاریخ خودش ببرید، معلوم می‌شود خداوند می‌خواهد به پیامبر خود مژده و تسلی بدهد که اولاً: اینهایی که در مقابل علی«ع» ایستاده‌اند کافرند، ثانیاً: درست است این کافران نقشه‌هایی می‌کشند، ولی نقشه‌هایشان نتیجه نمی‌دهد و خداوند آنها را در نقشه‌هایشان هدایت نمی‌کند و کارشان بی‌ثمر خواهد شد. خطاب به رسول الله«ص» می‌فرماید درست است متوجه شده‌ای عده‌ای نقشه می‌کشند تا پیام غدیر به حاشیه برود و آن را تحریف ‌کنند، ولی به تو مژده می‌دهم که نتیجه نمی‌گیرند. سقیفه را ساختند برای نادیده‌گرفتن غدیر و قبل از آن هم در آن صحیفه‌ مشهور متحد شدند که نگذارند جریان غدیر پا بگیرد، ولی به آن نتیجه‌ای که می‌خواستند نرسیدند و فرهنگ غدیر به عنوان یک فتح تاریخی، با وعده و مژده‌ خدا ادامه یافت و انقلاب اسلامی به همان معنایی که غدیر ادامه نبوت بود تا توحید در حجاب جاهلیت قرار نگیرد، صورت وعده خداوند است به پیامبر«ص» و به یک معنا روح توحید است در موطن تاریخ امروز ما.

اگر جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را غیر از این بدانیم، نه‌تنها به انقلاب که به خود جفا کرده‌ایم، همان‌ طور که امثال بنی‌صدر و بعضی از سیاسیون و حزب‌های قبیله‌ای اعم از اصولگرا و غیر اصولگرا به خود جفا و با نگاه غلط به انقلاب اسلامی، خود و جریانِ خود را بی‌تاریخ و بی‌آینده کردند. اصولگرایی واقعی آن است که بتوانیم جایگاه انقلاب اسلامی را به عنوان حضور روح توحید در این زمان بشناسیم.

 

راز تفاوت دو نگاه

امویان و عباسیان بسیار تلاش کردند تا مسلمانان جهانِ اسلام به اهل‌بیت«ع» به عنوان کسانی که شایستگی مدیریت دینی و سیاسی جهان اسلام را دارند، رجوع نکنند و عنصر تُرک در دربار بنی‌عباس در جسارت به اهل‌بیت«ع» مشهور بود. در هر حال و به هر دلیلی هارون و مأمون به امام رضا«ع» می‌گفتند پسر عمو، ولی شاخصه ترکان عثمانی ضدیت با اولاد امیرالمؤمنین«ع» بود. با این‌ همه درست در اوج حاکمیت ترکان عثمانی، با ظهور سلسله صفویه، تشیع به عنوان یک دولت ظهور کرد و شیعه حضور تاریخی خاصی پیدا کرد و به یک معنا به فتح تاریخی خاص خود دست یافت. همان‌طور که ما با ظهور انقلاب اسلامی به فتح تاریخی خاص خود دست یافتیم و از این جهت که سلسله صفویه فتح تاریخی ظهور حکومتیِ شیعی است، جایگاه ذیقیمتی در تاریخ ما دارد، هر چند بعضی از عناصر این سلسله درست عمل نکردند و یا بعضی اعمال ناشایست از بعضی از آنها به چشم می‌خورد. به نظر بنده غفلت آقای دکتر شریعتی غفلت از جایگاه تاریخی سلسله صفوی است. دکتر شریعتی با طرح تشیع علوی و تشیع صفوی، به سراغ ضعف‌های جزئی بعضی از پادشاهان صفوی می‌رود و اشکال می‌گیرد که چرا مرحوم مجلسی پادشاه صفوی را تمجید کرده است، غافل از اینکه‌ زعمای دین متوجه شده‌اند با ظهور دولت صفوی تاریخ جدیدی شروع شده و لذا امثال شیخ بهایی و محقق کرکی از بعلبک لبنان حرکت می‌کنند و به دربار صفوی می‌آیند تا مسیر آینده تاریخ را مدیریت کنند، چون متوجه جایگاه دولت صفوی در تاریخ هستند ومی‌دانند که این مسیر به حاکمیت تشیع با فرهنگ علی«ع» منتهی می‌شود و نه به حاکمیت شاه عباس صفوی. باید متوجه علت تفاوت این دو نگاه به سلسله صفویه بود. تاریخ‌دانانی مثل آقای دکتر موسی نجفی به‌خوبی متوجه روحیه‌ تمدن‌سازی سلسله‌ صفوی ذیل اسلام اهل‌بیت«ع» شده‌اند.  با توجه به این نکته است که مقام معظم رهبری در مقایسه صفویه با قاجار، سلسله‌ قاجار را شدیداً می‌کوبند، در حالی‌که برای صفویه ارزش قائل‌اند. این نوع ارزش‌گذاری که ایشان نسبت به صفویه دارند به جهت شناختی است که نسبت به جایگاه تاریخی سلسله صفویه دارند نه افراد آنها.

مشکل دکتر شریعتی نسبت به سلسله‌ صفویه را امروز بعضی‌ها نسبت به انقلاب اسلامی دارند. آنان نمی‌توانند جایگاه تاریخی انقلاب را بفهمند و می‌گویند اگر انقلاب اسلامی شده چرا هنوز بی‌حجابی و مشکلات اقتصادی وجود دارند و ادارات ما اسلامی نیستند. آنها از این نکته غافل‌اند که همیشه انحطاطِ‌ تمدن‌ها به صورت فرایند واقع می‌شود و طول می‌کشد تا تمدن جدیدی به جای تمدن قبلی با عالَم مخصوص به خود حاکم شود. ما در طلیعه گذارِ تاریخی از فرهنگ غربی به فرهنگ دینی هستیم و نه در پایان آن. طلیعه یعنی آغاز یک آغاز. چیزی که در اینجا مهم است فهمِ جایگاه تاریخی این پدیده است. از عظمت تاریخی سلسله صفویه همین بس که دولت عثمانی حاضر شد با نادرشاه کنار بیاید، به این شرط که نادرشاه از این‌که صفویه مذهب رسمی کشور را تشیع اعلام کرده بود، کوتاه بیاید و با کوتاه ‌آمدن نادرشاه، نادرشاهی که در اذهان مردم به سردار ملی مشهور بود به ننگ ملی تبدیل شد.

ادامه امیرالمؤمنین«ع» در تاریخ

جایگاه تاریخی سلسله صفوی طوری تثبیت شده که به نادرشاه اجازه نمی‌دهد بیاید و حضور تاریخی صفویه را ـ به عنوان شروع دولت شیعی ـ تغییر دهد. حضرت امام به همین معنا در مورد انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند.» درست است که با تلاش دشمنانِ اسلام سلسله قاجار بعد از صفویه با نژاد مغولیش بر ما تحمیل و عملاً حجابِ اسلام شیعی شد، ولی مردم در اولین فرصت با طرح مشروطه، عزم عبور از قاجار را نشان دادند و خواستند با طرح رجوع به پارلمان، آراء مردمی در جامعه حاکم باشد که به اسلام و تشیع وفادارند. درست است که دشمن بیکار نمی‌نشیند و با جریان روشنفکری غرب‌زده سعی دارد انقلاب مردم را در نهضت مشروطه مصادره کند، ولی با طرح متمم قانون اساسی توسط شیخ فضل‌الله، روحیه تأکید بر عهد تشیع فرو ننشست و بر آن موضوع تأکید شد که باید هر قانونی که از مجلس می‌گذرد به تأیید مجتهدین برسد.

عده‌ای که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب مشروطه نیستند فقط به عیب‌ها می‌نگرند. در دولت صفوی، شاه عباس بر سر شیخ بهایی منت می‌گذارد و اجازه می‌دهد او حجت‌الاسلام باشد و حکم حجت‌الاسلامی را که منصب قضاوت به حساب می‌آمد به او تفویض می‌کند، در حالی‌که در مشروطه ما یک قدم جلوتر آمدیم و حالا این مراجع‌اند که در کنار نمایندگان مجلس شورای ملی، نماینده تعیین می‌کنند تا قوانینِ مصوب مجلس به تأیید اسلام برسند و این فرهنگ همچنان جلو آمد تا آنجا که در انقلاب اسلامی حکم رئیس‌جمهور را هم باید ولی‌فقیه تنفیذ کند. به این معنا که با آن ‌همه نقشه‌ای که در حذف حضرت علی«ع» کشیدند، آن حضرت با تفصیل بیشتر به تاریخ برگشت، زیرا فقیه جز آنچه که خدا و رسول و امام می‌گویند، نمی‌گوید.

گلایه‌ای که حضرت امام از بعضی مقدسین و روحانیون داشتند همین بود که آنها اشکال می‌گرفتند که چرا هنوز ادارات درست نشده و بعضی از زنان بی‌حجاب‌اند. حضرت امام انتظار داشتند که آقایان متوجه شوند تاریخ جدیدی شروع شده و همه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را از این زاویه ملاحظه کنند که با طلوع انقلاب اسلامی، بشر در مقیاس جهانی و در ایران به‌طور خاص، وارد فاز تاریخی عبور از عالم مدرن شده، منتهی این فازِ تاریخی مثل همه تحولات تاریخی دیگر امری ناگهانی نیست که سریعاً با ثمرات آن روبرو شویم، بلکه یک فرایند طولانی تاریخی است، همان‌طور که انتقال از قرون وسطی به مدرنیته حداقل ۲۰۰ تا ۲۵۰ سال ـ از نیمه‌ دوم قرن ۱۲ میلادی تا نیمه دوم قرن  ۱۴ ـ طول کشید. طلیعه‌های ظهور مدرنیته را در شعری از فرانچسکو پترارک از اولین شاعران مدرن تا داستان‌های هرزه و عشقی کامرون می‌توان یافت.

بر همین اساس اگر از ظهور امری در تاریخ سخن می‌گوئیم به معنای ظهور ناگهانی و لحظه‌ای نیست. وقتی از انحطاط مدرنیسم حرف می‌زنیم، به فرایند انحطاط نظر داریم که شروع آن انحطاط تا تحققِ انقراض، ۲۰۰، ۳۰۰ سال طول می‌کشد و تازه وقتی انحطاط به انقراض انجامید و تمدن جدید حاکم شد، تحقق تمدن جدید نیز یک فرایند چند صد ساله است. مهم آن است که بدانیم وقتی جامعه و یا افرادی نظر به تمدن جدید دارند، در طول مدت فرایندِ به صحنه ‌آمدن آن تمدن، در تاریخی از نشاط و هدفداری و معنویت به ‌سر می‌برند.

امام «ره» انتظار داشتند که مقدسین متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی که رجوع به توحید دارد، بشوند. هرچند فضای دانشگاه‌های ما به‌نحوی همه‌جانبه وارد فرایندِ تمدن اسلامی نشده و بعضی از اساتید سعی بر محکم‌ کردن مناسبات جهان مدرن در تئوری‌های سیاسی خود دارند تا دانشجویان متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نشوند و در نتیجه انقلاب را بی‌آینده بدانند و تحت‌تأثیر افکار به اصطلاح روشنفکران غرب‌زده، خود را در مقابل فرهنگ غرب ببازند، ولی انقلاب اسلامی در محلی از تاریخ قرار دارد که اینها‌ کاری از پیش نمی‌برند. جریان روشنفکری غرب‌زده از همان ابتدای دولت سازندگی چنین القا کرد که انقلاب اسلامی حادثه‌ای است در کنار نظام مدرن و باید در چنین فضایی خود را تعریف کند. متأسفانه عده‌ای هم تحت‌تأثیر این فکر قرار گرفتند و کار به جائی رسید که عده‌ای در همان زمان‌ها بورسیه تحصیل به خارج گرفتند تا به عنوان کارگزاران آینده نظام اسلامی بتوانند نظام ایران را در کنار فرهنگ مدرن جای دهند.

تفاوت دولت‌ها نسبت به انقلاب در این است که بعضی از آنها اگر از یک طرف تا حدی متوجه‌ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هم هستند، از طرف دیگر انحطاط و انقراض تمدن غرب از چشمشان پنهان است و با این ملاک می‌توان فهمید چه نوع دولتی در آینده می‌تواند بستر تحقق اهداف انقلاب اسلامی باشد و چه نوع دولتی نمی‌تواند.

ضعف‌های اجرایی را همه‌ دولت‌ها دارند، زیرا ساختار فرهنگی و اقتصادی ما در حال حاضر در درون فرهنگ مدرنیته و تحت‌تأثیر آن است و ما در حال حاضر از این جهت در قسمت تاریک تاریخمان به سر می‌بریم، با این تفاوت که با انقلاب اسلامی عزم عبور از نقص‌های تاریخی در ما ظهور کرده و این چیزی نیست که با ممانعت روشنفکرانِ تحت تأثیر غرب تغییر کند.

نفهمیدنِ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی موجب شد که عده‌ای نزد خود حساب کنند که می‌توانند از خارج بیایند و همراه با روشنفکرانِ داخلی، ارزش‌های انقلاب را دگرگون سازند. آنان با این نیت در بعضی از دولت‌ها نفوذ کردند، ولی متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نیستند. در حالی‌که مقام معظم رهبری متوجه مسیر تاریخی انقلاب اسلامی هستند و بدون آنکه برخورد مستقیمی با آنها داشته باشند، با زنده نگهداشتن روح انقلاب، نفوذ جریان روشنفکری غرب‌زده را هر روز بی‌خاصیت‌تر می‌کنند. بر این اساس درک این نکته دشوار نیست که نه احزاب غرب‌گرا در ایران ماندنی‌اند و نه حاکمان سعودی در کشور عربستان، زیرا با ظهور انقلاب اسلامی فرایند حاکمیت مردم به جای حاکمیت قبایل و یا سرمایه‌داران، دنبال خواهد شد. جریان‌های داخلی هم اگر نتوانند خود را ذیل شخصیت امام قرار دهند، در فرآیند تاریخ جدید از تاریخ بیرون می‌افتند. اینان اگر صدها حزب هم تشکیل بدهند و همه‌ مراکز قدرت را هم در دست بگیرند، تا تکلیف خود را در قبال انقلاب روشن نکنند،  از زحمات خود نتایج چندانی نمی‌گیرند.

بنابراین اگر جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم متوجه خواهیم شد که ابتدا باید شخصیت اشراقی حضرت امام را بشناسیم. به تعبیر دیگر باید امام را آن ‌طور که هست و نه آن طور که سیاسیون به ما معرفی می‌کنند، پیدا کنیم و سپس در همان راستا متوجه‌ زعامت مقام معظم رهبری در این زمانه باشیم.  معدود افرادی چون رهبری جایگاه تاریخی امام را پیدا کرده‌اند و در این متوجهند که امام راهی را در مقابل ما گشودند که راز سعادت ما در این زمانه است.  به همین دلیل است که ایشان با اطمینان می‌فرمایند: «وجود چالش، انسان‌های آگاه و بصیر و شجاع را نگران نمی‌کند. وجود چالش، انسان‌های متعهد را به نگاه به ظرفیت‌های موجود و احیاناً معطل ‌مانده وادار می‌کند. این چالش‌ها بر اثر این است که در نظام جمهوری اسلامی توان پیشرفت، توان استحکام، توان اقتدارِ روزافزون بسیار است.»(۴)

و نیز: «ما به إذن الهی در همه‌ عرصه‌ها امریکا را مأیوس خواهیم کرد.(۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در تاریخ ۱۲/۵/۱۳۸۸٫

۲ـ الکافی، ج ‏۱، ص ۴۰۷٫

۳ـ مائده، ‌۶۷٫

۴ـ سخنان مقام معظم رهبری، در تاریخ ۳۱/۲/۹۳٫

۵ـ به سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در تاریخ ۶/۱۰/۱۳۹۶ رجوع شود.

سوتیترها

 

۱٫

 

نکته‌ای که در شناخت جایگاه جریان‌های فکری بسیار حائز اهمیت است، چگونگی برخورد یا تعامل با آنها از این زاویه است که آیا آن جریان‌ها، جریان‌های آینده‌داری‌اند و یا بی‌آینده‌اند و ملاک آینده‌دار ‌بودن یا بی‌آینده‌بودن یک جریان فکری چیست و با هرکدام چگونه باید برخورد کرد تا بر اساس جایگاه تاریخی‌شان با آنها برخورد کنیم؟

 

۲٫

بین ملی‌مذهبی‌ها که به‌کلی منکر ولایت فقیه‌اند با رهبران جریان اصلاحات که با تأکید بر قانون اساسی، ولایت فقیه را در محدوده قانون اساسی می‌پذیرند و در عین حال آرمان‌شهر خود را در نظامی جستجو می‌کنند که ارزش‌های فرهنگ غربی در آن برجسته شده است. ممکن است کسی که حوصله‌ فکر کردن در این امور را ندارد، در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیده باشد که ملی‌مذهبی‌ها و طرفداران فکری جریان اصلاحات هر دو یکی هستند.

 

۳٫

 

مقام معظم رهبری بعد از دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی فرمودند: «بعضی از مدیریت‌ها در بخشی از برهه‏های این سی سال زاویه‏هایی با مبانی انقلاب داشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست اینها را در درون خود قرار بدهد؛  در کوره‏ خود ذوب و هضم کند و بر ظرفیت و تجربه خود بیفزاید و با قدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد.

 

 

۴٫

تفاوت دولت‌ها نسبت به انقلاب در این است که بعضی از آنها اگر از یک طرف تا حدی متوجه‌ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هم هستند، از طرف دیگر انحطاط و انقراض تمدن غرب از چشمشان پنهان است و با این ملاک می‌توان فهمید چه نوع دولتی در آینده می‌تواند بستر تحقق اهداف انقلاب اسلامی باشد و چه نوع دولتی نمی‌تواند.

 

 

۵٫

ضعف‌های اجرایی را همه‌ دولت‌ها دارند، زیرا ساختار فرهنگی و اقتصادی ما در حال حاضر در درون فرهنگ مدرنیته و تحت‌تأثیر آن است و ما در حال حاضر از این جهت در قسمت تاریک تاریخمان به سر می‌بریم، با این تفاوت که با انقلاب اسلامی عزم عبور از نقص‌های تاریخی در ما ظهور کرده و این چیزی نیست که با ممانعت روشنفکرانِ تحت تأثیر غرب تغییر کند.

 

 

 

 

25فوریه/18

خواسته‌های خواستنی از امامان

در آستان امامان

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است در حوزه «معرفت امامان» که «متن» آن شرح زیارت جامعه کبیره است که متنی جامع‌تر از آن در حوزه «امام‌شناسی» نداریم. اینک در فرازهای پایانی زبارت بعد از سلام و عرض ادب به ساحت مقدس امامان و اعتراف به مناقب والایشان درخواست‌ها مطرح می‌شود:

۱ ثبات قدم

« فَثَبَّتَنِىَ اللّهُ أبدا ما حَییتُ عَلى مَوالاتِکُمْ وَ مُحَبَّتِکُمْ وَ دینَکُْم» :پس خداوند همیشه تا زنده‌ام بر موالات و دوستی شما و آئین شما پابرجایم سازد.

 «ثبات در دین» ارزش والای قرآنی که در آیات فراوانی بر آن تأکید شده است، از خداوند ثبات و پایداری در مسیر ولایت خواسته شده است. «دین‌مداری» در طول تاریخ هزینه داشته و دین‌مداران با افتخار هزینه آن را پرداخته‌اند. شهادت، زندان، تبعید از سوی طواغیت، اهانت‌، هتک‌حرمت‌، شایعه‌پراکنی‌ و… بخشی از این هزینه است که بدون پرداخت آن نمی‌توان پای عَلَم دین ایستاد.

در این حوزه «ثبات قدم» در مسیر ولایت مستلزم سختی‌ها و قهراً هزینه‌های بیش‌تری است که رهروان این راه باید خود را برای تحمل و پرداخت آنها آماده آن نمایند.

 مردی نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «والله این الاحبکم: به خدا من شما خاندان پیامبر «عترت» را دوست دارم. امام(ع) فرمودند: «فاتخذ للبلاء جلباباً فوالله انه لاسرع الینا و الی شیعتنا من السیل فی الوادی و بنا یبدءالبلاء ثم بکم و بنا یبدءالرخا ثم بکم…: پس جامه محافظی برای بلا بر تن کن، زیرا سوگند به خدا که بلا و سختی به سوی ما و پیروان ما شتابنده‌تر می‌آید تا حرکت سیلاب. بلا به سوی ما آغاز می‌آید و سپس به شما می‌رسد و آسایش و رفاه نیز از ما آغاز می‌شود و سپس به شما می‌رسد.»(۱)

در روایتی از حضرت مولی علی(ع) می‌خوانیم: «من احبنا اهل البیت فلیعد للفقر جلباباً؛(۲)هر کس که خاندان ما را دوست دارد باید برای مقابله با فقر تن‌پوشی (محافظ) یا «برگستوانی» آماده سازد.»

 

 

آری رهروی راه اهل بیت«ع» و محبت آنان به خاطر دشمنان این «صراط مستقیم»، پرسنگلاخ است و باید بر آن ثبات قدم داشت. امامان خود الگوی ثبات قدم‌اند و نشان آن «شهادت» یازده امام است. رهروان شهید راه امامان نیز اسوه و الگویند. این سروهای قامت کشیده فراوانند. فقط برای نمونه نام یکی از این راست‌قامتان را می‌برم. «کمیت اسدی» شاعر برجسته عاشق بی‌قرار اهل بیت«ع» است که دانشمند بزرگ، علامه سید محسن امین جبل‌عاملی در باره او می‌گوید:

«کمیت شاعری است شیعی که در شیعه بودنش عمیق و ژرف‌اندیش است. شعر او خردمندانه و برهانش قوی و دلیل‌هایش در موقع بحث و جدل متین و محکم است. او شاعری با روشی ویژه و سبکی خاص است که از آن تخلف نمی‌کند. از تفکر دینی خود دفاع می‌کند و در راه آن به مبارزه می‌پردازد. او را مذهبی است سیاسی و ضد حاکمیت جور که آن را صریح و بدون مبالغه دورغین ابلاغ می‌کند. او نخستین کسی است که بیان برهان و زبان دلیل را در شعر وارد و به وسیله آن از آل علی«ع» وحق غصب شده و به تاراج رفته آنها دفاع کرده است.»(۳)

او هنگامی که یکی از سروده‌های خویش را می‌خواند، دژخیمان بنی‌امیه و هواداران خالد قسری بر سرش ریختند و شمشیرهایشان را در سینه سینائی او فرو بردند و او را به شهادت رساندند. پسر کمیت «مستهل» می‌گوید:

 «در واپسین لحظات پدرم بالای سرش بودم. آخرین نفس‌های خویش را می‌کشید. دیدم که بی‌هوش شد. وقتی به هوش آمد سه بار گفت: «اللهم آل محمد، اللهم آل محمد، اللهم آل محمد؛ بارخدایا خاندان محمد.»(۴)

الگوی ثبات قدم تا آخرین نفر و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون یعنی این.

 

ثبات در دین در عصر غیبت

 

 

این ثبات در دین در عصر غیبت حضرت ولی‌عصر«عج» ارواحنا فداه بسی مهم‌تر و سخت‌تر است، از آن رو که:

۱- امام زمان غایب است و غیبتش طولانی است.(۵)

۲- فضای حاکم مقوم انگیزه‌های گوناگون دین‌گریزی است.(۶)

۳- سستی در گرایش‌ها و باورها پیدا می‌شود.(۷)

۴- انحراف و دین‌گریزی افزایش می‌یابد.(۸)

۵- ستیزه‌جویی‌ با دینداران افزایش می‌یابد.(۹)

در چنین فضایی این‌چنین پایداری و پایمردی در عرصه دین بسیار مشکل است. حضرت نبی اکرم(ص) فرمودند: «لاخدهم اشدّ بقیه علی دینه من فرط القتاد فی اللیله الظلماء او کالقابض علی جمرالفضاء: هریک از آنان «دینداران عصر غیبت» اعتقادات و دین خویش را با هر سختی که هست، نگه می‌دارند چنانکه گویی خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می‌کنند و یا آتش پردوام را در دست نگاه می‌دارند.»(۱۰) به همین دلیل دینداری در عصر غیبت ارزشی بزرگ و دینداران شایسته تجلیل و تکریم‌اند.

حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «قال النبی(ص) لعلی: یاعلی و اعلم ان اعظم الناس یقیناً قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی و حجب عنهم الحجه فامنوا بسواد علی بیاض؛(۱۱) پیامبر اکرم به علی(ع) فرمودند: یا علی بزرگ‌ترین مردمان در ایمان و یقین کسانی هستند که در آخرالزمان زندگی می‌کنند. اینان پیامبرشان را ندیده‌اند و امامشان پنهان است و با خواندن خطی بر کاغذ ایمان می‌آورند.»

حضرت امام سجاد(ع) فرمودند: «انّ اهل زمان غیبته القائلون بامامته المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان لان الله تعالی ذکره اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه، صارت به الغیبته عندهم بمنزله المشاهده… اولئک المخلصون حقا؛(۱۲)به‌درستی که مردمان زمان غیبت مهدی«عج» که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور

 

اویند، از مردمان همه زمان‌ها برترند، زیرا خدا چنان عقل‌ها، فهم‌ها و شناخت آنان را قوت بخشیده است که غیبت نزد آنان همچون دیدن باشد… آنان به حق اخلاص‌ورزانند.»

۲- توفیق اطاعت از امامان

درخواست دیگر توفیق اطاعت از آنان است. این توفیق رزق است: « اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَه: خدایا توفیق اطاعت را روزی‌مان کن.» توفیق یعنی که خداوند اسباب کار را چنان فراهم آورد که انسان به خواسته نیکویش برسد.

اطاعت از امامان معصوم ارزشی والاست که در تحقق آن حتما نیازمند فراهم شدن اسباب یعنی توفیق هستیم. البته مقصود «اطاعت عملی» است و نه اطاعت شعاری. در روایتی ابوالصباح کنانی» به امام صادق(ع) گفت: «در راه شما چه‌ها که از مردم نمی‌بینیم.» حضرت فرمودند: «در راه من از مردم چه می‌بینی؟» گفت: «همواره میان ما و مردی از مخالفان سخنی درمی‌گیرد. او می‌گوید تو جعفری خبیث هستی.» امام فرمودند: «مردم شما را به خاطر من سرزنش می‌کنند؟» ابوالصباح گفت: «آری.» امام فرمودند: «ما اقلّ والله من یتتبع جعفراً منکم انما اصحابی من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه و رجائوا به فهو لاءاصحابی: به خدا سوگند پیروان جعفر از میان شما چه اندک‌اند. یاران من کسانی هستند که سخت پرهیزکارند و برای آفریدگارشان عمل می‌کنند و به پاداش او امیدوارند. اینان یاران من‌اند.»(۱۳)

 

۳- بهره‌مندی از شفاعت امامان

« رَزَقَنِی شَفَاعَتَکُم»

بهره‌مندی از شفاعت امامان سومین درخواست است در مقالات گذشته مفصل از شفاعت در ذیل عناوین مربوط بحث کردیم. در این فراز، زائر شفاعت اهل بیت(ع) را به عنوان روزی معنوی خود از خداوند درخواست می‌کند.

 

 

 

«شفاعت» اولیاء خداوند از جمله مسلمات معارف الهی است که ده‌ها آیه و روایت بر آن گواهند، اما نکته مهم آن که کسی که می‌خواهد مورد شفاعت قرار گیرد باید زمینه‌های آن را فراهم کند به تعبیر دیگر همان گونه که فاعل باید در فاعلیت کامل باشد، قابل هم باید زمینه آن را فراهم کند. بر این اساس است که در آیات و روایات آمده که چند گروه مشمول شفاعت نمی‌شوند و اولیای خداوند از آنان شفاعت نمی‌کنند:

۱- کافر.(۱۴)

۲- ستمگر.(۱۵)

۳- کسانی که فرزندان رسول اکرم«ص» را آزار داده‌اند.(۱۶)

۴- کسانی که به شفاعت اعتماد ندارند. (۱۷)

۵- دشمنان خاندان رسالت.(۱۸)

۶- خائن.(۱۹)

۷- کسی که به نماز اهمیت نمی‌دهد.(۲۰)

باید زمینه‌ها را فراهم ساخت تا نعمت شفاعت نصیب گردد. نقل می‌کنند شاعری به نام حاجب شعری به این مضمون سرود که:

«حاجب اگر معامله حشر با علی است             من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن»

شب هنگام امیرالمؤمنین«ع» را در خواب دید، در حالی که عصبانی و خشمگین بودند و فرمودند: شعر خوبی نگفتی. عرض‌کرد: چه بگویم؟ ‌فرمودند: شعرت را اصلاح کن و بگو:

«حاجب اگر معامله حشر با علی است            شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن»(۲۱)

 

 

 

در حلقه ویژه دوستان قرار گرفتن

«و جعلنی من خیار موالیکم التابعین لما دعوتم الیه: و مرا از بهترین دوستانتان که پیرو آنچه باشند که شما بدان دعوت می‌کنید قرار دهد.»

مهم‌ترین ویژگی دوستان برگزیده امامان پیروی از رهنمودهای آنان است. «التّابِعینَ لِما دَعَوتُمْ إلَیه». تبعیت محض با محبت رابطه مستقیم دارد. هر اندازه که محبت بیشتر شود، پیروی هم افزون می‌شود.

از حضرت امام باقر(ع) روایت شده که فرمودند هرکسی که ما را دوست بدارد، از ما محسوب می‌شود. راوی شگفت‌زده شد و پرسید: «فدایت شوم. از شما محسوب می‌شود؟» امام(ع) فرمودند: «منا والله اما سمعت قول ابراهیم فمن تبعنی فانه منی: به خدا سوگند از ماست. آیا سخن ابراهیم را نشنیده‌ای که هر کس که مرا پیروی کند از من است.»(۲۲)

باید چنان عمل کرد که «خودیِ اهل بیت«ع» شد». امامان(ع) به برخی کسان چنین تعبیر کردند که «لیس منا» یعنی خودی نیستند، اما بر گروهی دیگر فرمودند خودی ما محسوب می‌شوند. چهره‌هایی همانند سلمان، ابوذر، فضیل بن یسار، یونس بن یعقوب و… را خودی نامیدند و مدال منا اهل البیت«ع» را به آنان دادند.(۲۳) ویژگی مشترک این خودی‌ها تقواست. نبی اکرم(ص) فرمودند: «آل محمد کل تقی؛ هر باتقوایی آل پیامبر محسوب می‌شود.»(۲۴)

 

سبک زندگی آنان را دانستن

۵- «و جعلنی ممن یقتص آثارکم: و مرا از کسانی قرار دهد که در مسیر شمایند.»

این عبارت را می‌توان این گونه تفسیر کرد که سبک زندگیم سبک زندگی شما باشد و زندگیم را رهنمودهای شما تنظیم ‌‎کند.

 

 

و نیز می‌توان این گونه تفسیر کرد که مرا از آنانی قرار دهد که آثار شما را نقل می‌کنند و نقل آثار شما یعنی زنده نگهداشتن فرهنگ اهل بیت(ع).

 

پانوشت:

۱– امالی، شیخ طوسی، ص ۱۵۴٫

۲- مشکات‌الانوار، ص ۸۷٫

۳- اعیان‌الشیعه، ج ۹، ص ۳۵٫

۴- کمیت بن زید حدیث حریث، ص ۲۰۵٫

۵- کتاب الغیبه، ص ۱۷۱٫

۶- بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۵۱٫

۷- همان، ص ۲۳۵٫

۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۳٫

۹- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۶٫

۱۰- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۴؛ ر.ک مقاله زندگی دینی پیش از ظهور در کتاب چشم به راه مهدی(عج).

۱۱- بحارالانوار، ج۵۲، ص ۱۲۵٫

۱۲- کمال‌الدین، ج ۱، ص ۳۲۰٫

۱۳- اصول کافی، ج ۲، باب‌الورع، ح ۶٫

۱۴- خصال، شیخ صدوق، ص ۳۵۵٫

 

۱۵- سوره غافر، آیه ۱۸٫

۱۶- امالی صدوق، ص ۱۷۷٫

۱۷- امالی صدوق، ص ۵، عیون اخبارالرضا(ع)، ج ۲، ص ۶۶٫

۱۸- محاسن برقی، ص ۱۸۴٫

۱۹- مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۷۲٫

۲۰- الکافی، ج ۳، ص ۲۷٫

۲۱- تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۳۴٫

۲۲- تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۳۱٫

۲۳- اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص ۵۴۱ تا ۵۴۷٫

۲۴- همان، ص ۵۳۶٫

 

سوتیترها:

۱٫

 «دین‌مداری» در طول تاریخ هزینه داشته و دین‌مداران با افتخار هزینه آن را پرداخته‌اند. شهادت، زندان، تبعید از سوی طواغیت، اهانت‌، هتک‌حرمت‌، شایعه‌پراکنی‌ و… بخشی از این هزینه است که بدون پرداخت آن نمی‌توان پای عَلَم دین ایستاد.

 

۲٫

حضرت نبی اکرم(ص) فرمودند: «دینداران عصر غیبت» اعتقادات و دین خویش را با هر سختی که هست نگه می‌دارند، چنانکه گویی خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می‌کنند و یا آتش پردوام را در دست نگاه می‌دارند.»

 

 

 

25فوریه/18

بدون اخلاق نمی‌توان دین کاملی داشت

رابطه دین و اخلاق

اشاره:

یکی از نکته‌هایی که جا دارد درباره‌ آن بیشتر اشاره شود، این است که آیا در ابعاد وجود انسان جای خاصی برای اخلاق، جای دیگری برای دین و جای دیگری مثلاً برای لذائذ دنیاست، یا این‌ مسایل با هم تداخل دارند و در یک مسئله از جهتی بعد دینی، از جهت دیگر بعد اخلاقی و از جهت دیگر بعد دنیوی آن مطرح است؟ حاصل این‌که چه رابطه‌ای بین اخلاق و دین وجود دارد؟. کسانی در این زمینه دچار خلط‌ها و اشتباهاتی شده‌اند و حتی کتاب‌های بسیاری در این باره نوشته شده است که آیا اخلاق بدون دین و بدون ایمان ممکن است یا نیست؛ اگر هست چگونه است؟، چگونه پیدا می‌شود و ویژگی‌هایش کدام است؟ در این جلسه به بررسی مفهوم اخلاق و دین از دیدگاه اسلامی می‌پردازیم تا ببینیم از این دیدگاه این دو مفهوم دارای دو حوزه و جایگاه مختلف هستند یا این‌گونه نیست؟

در بحث‌هایی که موضوعات و گاهی محمولاتش از مفاهیم انتزاعی است (یا به تعبیر خاصی در مسائل معقول، از امور اعتباری است نه از مفاهیم ماهوی) گاه خلط واقع می‌شود، به این‌ دلیل که درست تعریف نمی‌شود، یا تعاریف و کاربردهای متعددی دارد. این است که توصیه ما همیشه در این طور مباحث آن است که قبل از ورود در متن بحث، واژه‌ها و مفاهیم را معنا کنیم.

 

مراتب دین و دین‌داری

در نگاه اول، معنای دین و اخلاق واضح به نظر می‌رسد، اما اگر دقت ‌کنیم می‌بینیم که معنای این دو واژه به این وضوح هم نیست. برای مثال، در انتهای سوره جهد می‌خوانیم: لکم دینکم ولی دین؛ دین شما برای خودتان، دین من هم برای خودم. این سوره با کفار و مشرکین بحث می‌کند و می‌فرماید این اعتقادات شما درست نیست، و در آخر نیز می‌فرماید: اکنون که شما سخن ما را قبول نمی‌کنید، شما دین خودتان را داشته باشید و ما هم دین خودمان را. روشن است که منظور از دین  در «لکم دینکم» دینی نیست که خداوند بر پیغمبرش نازل فرموده است. آن‌ها اصلاً به پیغمبر معتقد نیستند و چه ‌بسا در خدا نیز شک داشته باشند.

کلمه دین در لغت عربی کاربرد بسیار وسیعی دارد. از نظر لغت به مجموعه اعتقادات و آیین‌های رفتاری یک قوم، دین می‌گویند. این معنا تقریباً مساوی کلمه آیین در فارسی است. آیین، دارای معنای بسیار وسیعی است و حتی اصطلاح «آیین نگارش» نیز به کار می‌رود. در این کاربرد به مجموعه قواعد و اصولی که انسان به آن معتقد است و در عمل اثر می‌گذارد، آیین می‌گویند. یکی از کاربردهای دین نیز تقریباً همین است.  البته دین کاربردهای دیگری نیز دارد؛ برای مثال، اصطلاح «یوم الدین» به معنای روز جزا و پاداش و کیفر است.

اما در عرف متشرعه به این معنای وسیع دین نظر نداریم و معنای خاصی از آن مورد توجه ماست. در این عرف ممکن است کسی  هزار نوع  آیین و آداب و رسوم داشته باشد، ولی بی‌دین باشد. در عرف‌ متشرعه اطلاق کلمه دین بر محور اعتقاد به خدای جهان‌آفرین است و اگر کسی به خدا و آفریدگار اعتقاد نداشت، بی‌دین محسوب می‌شود، حتی اگر هزار نوع  آداب و رسوم داشته، دارای اخلاق خوبی نیز باشد. البته این مفهوم درجاتی دارد. از نظر ما که دین اسلام را دین حق می‌دانیم، شخص باید دست‌کم به سه اصل محکم معتقد باشد تا او را دین‌دار بنامیم: ایمان بالله، بالیوم الاخر و بما انزل الله. این همان اصول سه گانه دین است که به آن توحید، نبوت و معاد می‌گوییم.

اگر کسی به این‌ سه اصل معتقد بود دین‌ دارد؛ البته ممکن است کسانی به خدا اعتقاد داشته باشند، اما به صفات غلطی برای خدا نیز معتقد باشند. برای  مثال، در بین علمای بزرگ اهل تسنن کسانی اعتقاد به تجسم خداوند داشتند. ابن‌تیمیه بالاترین عالم وهابیان نیز چنین اعتقادی داشته است. «مجسِّمه» خیال می‌کردند خدا جسم دارد و در عرش بر روی کرسی نشسته است! در تاریخ نقل کرده‌اند ابن‌تیمیه در مسجد اموی شام روی منبر بود و حدیثی‌خواند درباره این‌‌که خداوند شب‌های جمعه از آسمان  بر زمین هبوط می‌کند.

سپس از منبر پایین آمد و گفت: همین‌طور که من از منبر پایین می‌آیم، خدا نیز از آسمان پایین می‌آید! این بزرگ‌ترین عالم دین‌شناس وهابی‌هاست و می‌گفت: اگر کسی غیر از این بگوید، اصلاً اسلامش درست نیست. روشن است که نمی‌توانیم بگوییم این‌ها بی‌دین بوده‌اند، بلکه انحرافی در بعضی صفات و اعتقادات و معرفت‌ها داشته‌اند.

اصل اعتقاد به این‌که ما خدای آفریننده‌ای داریم که همه چیز را آفریده و دستوراتی به ما داده است که باید اطاعت کنیم و طبق این دستورات پاداش و کیفر می‌دهد، دین نامیده می‌شود؛ البته دین‌داری مراتبی دارد و کسانی که همین اعتقادات را توأم با انحراف و اشتباه داشته باشند، مرتبه‌ای از دین را دارند. اولیای خدا که عقل‌ و فهم ما به کُنه اعتقادات‌شان نمی‌رسد نیز بالاترین مراتب دین را دارند که عرض می‌کنند: بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک. بنابراین دین‌داری هم در اعتقادات و هم در تعبد و عمل مراتب دارد، ولی حد نصابش همان اعتقاد به اصول دین است. این معنای دین است. حال ببینیم این معنا چه نسبتی با اخلاق دارد.

 

فروض مختلف درباره رابطه دین و اخلاق

منظور ما از اخلاق، کارها و رفتارهایی است که ارزش دارد و شامل صفات و ملکات اختیاری ثابت نیز می‌شود. رابطه دین و اخلاق به چند صورت قابل فرض است. یک فرض این است که بگوییم از نظر قرآن و سنت، ارزش اخلاقی بدون اعتقاد به خدا، پیغمبر و قیامت اصلاً پیدا نمی‌شود و انسان هرچند خُلق خوب و ملکات فاضله داشته باشد، ولی اگر ایمان و اعتقاد به خدا نداشته باشد، اصلاً کارهایش ارزش اخلاقی ندارد. این فرض در حقیقت به این معناست که دین و اخلاق با هم تلازم کلی دارند و از هم هیچ انفکاکی ندارند. فرض دیگر این است که بگوییم بعضی از مراتب اخلاقی بدون دین تحقق پیدا نمی‌کند، اما تحقق بعضی دیگر از مراتب آن بدون دین ممکن است. ارزش‌های اخلاقی در اسلام مراتب مختلفی دارد و یکی از اقسام آن ارزش زیر حد نصاب است. این‌طور نیست که صبوری، حق‌شناسی، امانت‌داری و راستگویی بدون دین از نظر اسلام هیچ ارزشی نداشته باشد، اما تا مادامی که انسان ایمان ندارد، ارزشش به حد نصاب نرسیده است.

 

رابطه ایمان و ارزش اخلاقی

در فرهنگ ما ایمان و عمل صالح متلازم هستند و ایمانی مورد توجه اسلام و قرآن است که بعد از آن عمل صالح آمده باشد. هم‌چنین عمل صالحی مورد توجه اسلام است که مسبوق به ایمان باشد؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَو أُنثَى وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً.(۱) عمل صالح تقریباً همان چیزی است که از نظر اخلاقی حسن فعلی دارد. معمولاً در قرآن هر جا صحبت از ایمان است، قبل یا بعد از آن عمل صالح نیز ذکر می‌شود. اگر عمل صالح بی‌ایمان باشد، حد نصاب مطلوبیت را ندارد و آن تأثیری که باید در سعادت انسان داشته باشد، نخواهد داشت، زیرا سعادت انسان فقط مربوط به دنیا نیست و به آخرت نیز مربوط است. بنابراین این کارها بدون ایمان ارزشی زیر حد نصاب دارد؛ یعنی مساوی با صفر نیست و برای رشد و جهش انسان، استعداد فراهم می‌کند، اما به حدی نیست که برای سعادت ابدی انسان کافی باشد.

سعادت ابدی ارزش شایع عامی است و در اکثریت قریب به اتفاق آیات قرآن هر جا خداوند می‌خواهد مردم را به ایمان و عمل صالح ترغیب کند، به آن اشاره می‌فرماید. برای مثال در آیه ۶۵ سوره مائده می‌فرماید: وَلَو أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَکَفَّرنَا عَنهُم سَیِّئَاتِهِم وَلأدخَلنَاهُم جَنَّاتِ النَّعِیمِ. اگر کار کسی به حد نصاب رسیده باشد یعنی ایمان و عمل صالح داشته باشد، از جهنم خلاص می‌شود، وارد بهشت می‌شود؛ امنیت از عذاب و تأمین نعمت‌های بهشتی. این ارزش متعارف است. اما ارزش بالاتر از این هم داریم که در قرآن درباره آن اشاراتی وجود دارد و در روایات تفصیل بیشتری درباره آن بیان شده است.

آن‌هایی که مرتبه  عالی دارند هیچ نیّت و انگیزه‌ای جز رسیدن به روی والای الهی ندارند؛ إِلَّا ابتِغَاء وَجهِ رَبِّهِ الْأَعلَى(۲) قدر متقّن این انسان‌ها، حضرات معصومین‌سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین و سپس کسانی هستند که در آن مکتب تربیت شده‌اند. آن‌ها کسانی هستند که عرضه می‌دارند: الهی ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنّتک، ولکن وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک؛ من از ترس جهنم عبادت نمی‌کنم، طمعی در بهشت نیز ندارم، یافته‌ام که تو را باید عبادت کرد؛ اگر عبادت نکنم چه کنم؟! در تعبیر دیگری می‌فرماید: ولکنّی أعبده حباً له، و در روایت دیگری: أعبده شکراً له. این مرتبه‌ای عالی است که ائمه دین بر آن تأکید و اشاره کرده‌اند که شما هم باید برای رسیدن به این مقام تلاش کنید. می‌فرمایند: راه ما این است؛ شما هم باید سعی کنید که این‌گونه شوید؛ البته کار بسیار دشواری است، اما بدانید چنین چیزی هست و خیلی عالی است. این عالی‌ترین مرتبه‌ای است که ما برای ارزش‌های اخلاقی و دینی قائل هستیم. روشن است که رسیدن به این مقام بدون دین نمی‌شود. کسی که اصلاً خدا را باور ندارد، نمی‌تواند بگوید من عبادت خدا را می‌کنم به خاطر این‌که او را دوست دارم. خدایی را که باور ندارد چگونه دوست می‌دارد؟! بنابراین مرتبه‌ای از ارزش‌های اخلاقی بدون دین امکان ندارد. این‌گونه از مراتب عالیه ارزش‌هایی است که مخصوص اولیای خداست.

 

ضرورت ایمان در مراتب عالی ارزش‌های اخلاقی

نتیجه این‌که رسیدن به ارزش‌های اخلاقی فی‌الجمله بدون دین نمی‌شود و بعضی از ارزش‌ها و مراتب ارزش‌های اخلاقی وجود دارد که اصلاً بدون اعتقاد به دین امکان ندارد، اما این‌گونه نیست که هیچ ارزش اخلاقی بدون اعتقاد به دین و دین‌داری امکان نداشته باشد، بلکه ارزش زیر حد نصاب را می‌توان با اخلاق بدون دین نیز پیدا کرد. ممکن است انسان اعتقاد به خدا هم نداشته باشد، مثلاً از روی تنبلی ایمان پیدا نکرده است و شک دارد، اما می‌داند که انسان باید امین و درستکار باشد؛ می‌داند دروغگویی بد و زشت است و با تربیت‌هایی که شده و با فکرها و تجربه‌هایی که دارد، بنا گذاشته است که دروغ نگوید، در مال مردم خیانت نکند و به ناموس مردم تجاوز نکند. در تاریخ هزاران نمونه برای این نوع تعهد وجود دارد و امروز نیز کسانی را می‌توان پیدا کرد که که اعتقادی به اصول سه‌گانه دین ندارند، اما این را درک کرده‌اند که خیلی خوب است که انسان اخلاق خوبی داشته باشد و بنا گذاشته‌اند که این‌ها را رعایت کنند. بنابراین نمی‌توان گفت که هیچ مرتبه‌ای از ارزش‌های اخلاقی بدون دین امکان‌پذیر  نیست. این مطلب افزون بر این‌که قابل اثبات نیست،خلاف آن را هم می‌‌توان اثبات کرد.

البته رسیدن به عالی‌ترین مراتب ارزش‌های اخلاقی بدون ایمان به خدا نه قابل اثبات است و نه می‌توان برای آن مصداقی پیدا کرد، چنان که با تحلیل عقلی نیز هماهنگ نیست. اولاً یکی از صفات خوب اخلاقی این است که انسان باید قدردان باشد و از کسی که نعمتی به او داده ‌است، قدردانی و تشکر کند. حال انسان از خداوند که این همه نعمت به او داده است، نباید قدردانی کند؟! نباید بگوید این نعمت‌ها را چه کسی به من داده است و در مقابلش به خاک بیفتد و سر به سجده بساید؟! ثانیاً عالی‌ترین مراتب ارزش اخلاقی برای کاری بود که به عشق خدا، به شکرانه او و برای رسیدن به وجه او باشد، انسان تا اعتقادی به الله نداشته باشد، چگونه می‌خواهد چنین انگیزه‌ای داشته باشد؟! بنابراین رسیدن به این مراتب از ارزش‌های اخلاقی بدون دین اصلاً امکان تحقق ندارد.

 

قلمرو دین تمام زندگی انسان است

برخی می‌گویند نظام اخلاقی با نظام دینی دو مقوله هستند که هیچ ربطی به هم ندارند و انسان می‌تواند دین داشته باشد، اما اخلاق نداشته باشد. آن‌ها دین را فقط همان نماز و ذکر و… می‌دانند و گاهی می‌گویند ما انسا‌ن‌ها دین‌داری دیده‌ایم که بداخلاق هستند؛ تندی می‌کنند، دروغ می‌گویند و… اما همان‌گونه که اثبات شد، دین رنگی است که به زندگی انسان می‌خورد و همه شئون زندگی او را فرامی‌گیرد. چیزی در زندگی ما وجود ندارد که مصداق یک ارزش دینی قرار نگیرد و در آن، جای اطاعت خدا و دست‌کم شکر خدا نباشد. قلمروی دین تمام هستی انسان را فرا می‌گیرد و در زندگی کاری نداریم که دین از دادن حکم درباره آن منع شده باشد. دین‌داری فقط به معنای نماز خواندن، ذکر گفتن و تسبیح در دست گرفتن نیست. راست‌گویی و امانت‌داری نیز جزو دین است و البته حدنصابش این است که این کار را برای اطاعت خدا انجام دهد، اما اگر کسی فقط برای این راست بگوید که مردم دوستش بدارند، معروف شود و به او اعتماد کنند، اگرچه ارزش زیر حدنصاب را دارد، اما حد نصاب ارزش اسلامی را ندارد. ارزش آن صفر نیست، اما به حدی نیست که در سعادت ابدی انسان مؤثر باشد. اگرچه راست‌گویی، سخاوت، و… باعث می‌شود که به حق خیلی نزدیک شود و به راحتی می‌تواند جهش کند و مراتب کمال را طی کند.

از کسانی که می‌گویند اخلاق و دین دو مقوله متفاوت هستند و ربطی به هم ندارند، ابتدا باید بپرسیم اخلاق و دین را به چه معنا می‌گیرید، اگر دین را فقط نماز و عبادت می‌دانید، جای تأمل دارد، اما اگر دین روشی است که ما در زندگی اتخاذ کنیم که موجب سعادت ابدی ما باشد و خداوند آن را می‌پسندد، باید بدانیم که خداوند غیر از سعادت ما چیزی را نمی‌خواهد. او دین را نیز برای این نازل کرده است که ما به سعادت برسیم. همه زندگی ما تحت احکام دین است و چیزی جدای از آن نداریم که بگوییم این‌جا جای اخلاق است و جای دین نیست. دین نیز دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است و اخلاق جزیی از دین است. بنابراین اخلاق و دین از هم انفکاک ندارند و نمی‌توان بدون اخلاق، دین کاملی داشت. دین کامل دینی است که هم اعتقادات داشته باشد و هم اخلاق و هم رفتار صحیح و مشروع، بنابراین برای اثبات رابطه یا انفکاک اخلاق و دین ابتدا باید این دو را معنا کنیم. در این مرحله جای این نیست که بگوییم این اصطلاح درست یا غلط است.

ارزش‌های اخلاقی، ارزش‌های کش‌دار و ذومراتبی است که از قریب به حدنصاب شروع می‌شود و تا جایی پیش‌می‌رود که عقل ما به آن نمی‌رسد. این‌ها همه‌ ارزش‌های اخلاقی است. عبادت نیز یکی از ارزش‌های اخلاقی است و در عبادتی که «حباً للّه» باشد، نیّت حب اثر دارد. قوام فعل اخلاقی به نیّت است. وقتی من خدا را دوست دارم، لازمه محبت خدا این است که در مقابل او این محبت را ابراز کنم. این مقوم فعل اخلاقی است و خودش مصداق ارزش اخلاقی می‌شود.

 

خطر مغالطه‌های مفهومی

بسیاری از اشتباهاتی که بین مردم درباره ارزش‌یابی و ضرورت دین از یک طرف و ارزش‌های اخلاقی از طرف دیگر مطرح می‌شود، برای این است که به این بحث‌های مقدماتی درست توجه نشده است. این کار گسترش پیدا می‌کند و پیچیده‌ترین و مهم‌ترین مسائل سیاسی کشور و جهان می‌رسد. در یکی از دولت‌های گذشته فردی وزیر ارشاد بود که اکنون در خارج از ایران زندگی می‌کند. به ایشان گفته بودند که شما وزیر ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کار کرده‌اید؟ آیا در دستورات و کارهایی که در وزرات‌خانه شما انجام می‌گیرد، جایی برای اسلام وجود دارد؟ ایشان پاسخ داده بود که کلمه اسلامی در نام وزارت‌خانه ما یک پسوند تشریفاتی است و بسیاری از انجمن‌های دیگر  نیز این پسوند را دارند اما ربطی به اسلام ندارند، بنابراین اولاً ما تعهدی نسبت به اسلام نداریم، ثانیاً کار ما مسائل مدیریت کشور است و دین و مسایل آن به شما علما و روحانیین ارتباط دارد. شما از ما می‌پرسید که برای دین چه کار کرده‌ایم، مگر بنا بود ما کاری برای دین بکنیم؟! وزارتخانه ‌ما همان وزرات فرهنگ و هنر زمان شاه است، فقط نامش را عوض کرده‌اند و یک پسوند اسلامی به آن چسبانده‌اند، وگرنه کار ما ربطی به اسلام ندارد و شما نباید از ما توقعی داشته باشید. وقتی این کلام را باز کنید با همان مسئله ارتباط دین با سیاست، اخلاق و ارزش‌ها ارتباط پیدا می‌کند. می‌گویند اصلاً ما برای آزادی و توسعه پایدار کشور انقلاب کردیم و می‌خواهیم ترقی کنیم. ترقی هم به این است که مثل یکی از کشورهای کافر دنیا شویم؛ اصلاً کاری با اسلام و دین نداریم؛ نه ادعای آن را داشته‌ایم و نه وظیفه‌ای در این راه برای ما تعیین شده است. اگر دینی هست و باید برای دین کاری کرد، کار شما آخوندهاست!

اما همه می‌دانیم که انقلاب‌ ما انقلاب اسلامی است و با انقلاب‌های مارکسیستی متفاوت بود. این انقلاب ماهیت دیگری داشت. در این انقلاب، مردم برای اجرای احکام دین و ارزش‌های اسلامی جان دادند. آن‌ها در این راه آن‌چه داشتند، فدا کردند. حتی نوجوان‌های دوازده ـ سیزده ساله در این راه فدا شدند، که امام درباره آن‌ها فرمود: این‌ها رهبر ما هستند. آیا مردم ما این کارها را کردند تا کمی اقتصاد ما و تکنولوژی‌مان پیشرفت کند؟ ماهیت انقلاب ما انقلاب اسلامی است و اگر اسلام را از آن برداریم، اصلاً این انقلاب ما نیست. این پسوند یک عنوان تشریفاتی نیست، بلکه برای این بوده است که ماهیت انقلاب را نشان دهد.

به عقیده ما بسیاری از مسئولان کشور به ولایت فقیه باور ندارند!. می‌گویند امام چیزی گفت و مردم نیز احترام کردند و پذیرفتند، وگرنه اصل، دموکراسی و لیبرالیسم است. مردم رأی می‌دهند و یک رئیس‌جمهور را چهار سال برای خودشان تعیین می‌کنند. اختیارشان را هم به دست او می‌دهند که هر کاری تو می‌کنی همان درست است. دیگر ولی‌فقیه چه کاره است؟! ته دل بسیاری از مسئولان همین است، البته جرأت نمی‌کنند که آن را بر زبان  بیاورند. این‌ مسایل را ساده نگیریم! درباره نفی یا اثبات آن خوب فکر کنیم. اگر نیست صاف بگوییم دروغ  است، اما اگر هست، باید به آن‌ها پایبند باشیم! بدانیم هزاران جان پاک در این راه داده شده است. بنده با گوش‌های خودم از یکی از مسئولان بالای کشور شنیدم که می‌گفت: ما فقط به این دلیل ولایت فقیه را قبول داریم که در قانون اساسی آمده است. نتیجه اول این سخن این است که اصل قانون اساسی است و نه اسلام. اعتبار قانون اساسی به این است ‌که مردم به آن رأی دادند، حال خدا بگوید یا نگوید. نتیجه دوم آن این است که مردم حق دارند اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنند، و وقتی مردم این کار را کردند، از اعتبار می‌افتد! درحالی که امام می‌فرمود: ولایت‌فقیه شعاع ولایت ‌الله است. این منصب جعلی و قراردادی نیست که با وضع و رأی ما بیاید یا برود. خدا آن را تعیین کرده است و وظیفه شرعی ماست که در جایی که جای اعمال نظر ولی فقیه است از او اطاعت کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نحل، ۹۷٫

۲ـ لیل، ۲۰٫

 

 

 

۱٫

یکی از صفات خوب اخلاقی این است که انسان باید قدردان باشد و از کسی که نعمتی به او داده ‌است، قدردانی و تشکر کند. حال انسان از خداوند که این همه نعمت به او داده است، نباید قدردانی کند؟! نباید بگوید این نعمت‌ها را چه کسی به من داده است و در مقابلش به خاک بیفتد و سر به سجده بساید؟!

 

۲٫

خداوند، غیر از سعادت ما چیزی را نمی‌خواهد. او دین را نیز برای این نازل کرده است که ما به سعادت برسیم. همه زندگی ما تحت احکام دین است و چیزی جدای از آن نداریم که بگوییم این‌جا جای اخلاق است و جای دین نیست. دین نیز دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است و اخلاق جزیی از دین است. بنابراین اخلاق و دین از هم انفکاک ندارند و نمی‌توان بدون اخلاق، دین کاملی داشت

25فوریه/18

آراستگی به اداب الهی

گفتاری از آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

 

بحث ما در گذشته راجع ‏به ادب الهی بود و گفته شد کمال ‌ادب ‌الهی این است که انسان روابط اجتماعی‎، سه خصلتی را که در آیات سوره مبارکه ‌اعراف آمده‌اند رعایت کند تا بتواند در جایگاه مؤدِب و مربی و سرپرستی دیگران قرار بگیرد.

 

تأدیب تخریبی توسط مربیان بی‌ادب

اگر مربیان تربیتی فاقد این سه خصلت باشند، نه تنها روابط ‌اجتماعی آنها سازنده نیستند، بلکه گاهی نقش تخریبی هم دارند. مثلاً در محیط خانه اگر کسی بخواهد نسبت به اعضای خانواده و یا کسانی که با آنها معاشرت می‌کند، مثلاً پدر و مادر نسبت به فرزند، خواهر و برادر بزرگ‌تر نسبت به خواهر و برادر کوچک‌تر، نقش سازنده داشته باشد، باید این سه اصل را رعایت کند.

انسان عموماً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی و تحصیلی، رفاقتی و دوستانه و محیط کار و شغل با دیگران رابطه اجتماعی برقرار می‏کنند. اگر یک فرد مؤمن و متقی بخواهد در هریک از این محیط‌های چهارگانه، نسبت به اطرافیان خود نقش سازنده داشته باشد، باید این سه اصل را مد نظر قرار دهد، و گرنه نقش تخریبی خواهد داشت.

 

 احتمال بروز خشم در تأدیب دیگران

در آیه شریفه‏ای که در ذیل آیه، «خُذِ‌الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِض عَنِ الْجاهِلین» آمده، مسئله نزغ شیطان مطرح شده است. یکی از ابزارهای شیطان نیروی خشم است. انسان وقتی در روابط اجتماعی‎ با معاند مسیء برخورد می‎کند، طبعاً از رفتار ناپسند او خشم و غضبش به جوش می‎آید. این ابزار کار شیطان است. یا در برخورد با فرد جاهل، خشمگین می‌شود . شاید این واکنش طبیعی باشد، اما یک رفتار طبیعیِ ‌حیوانی است و از دید الهی اصلاً طبیعی نیست. به‏ همین‏ دلیل خدای متعال در ذیل این آیه شریفه می‏فرماید: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»؛ بدان که عمل به این سه خصلت قطعاً با خطر هجوم شیطان همراه خواهد بود.

 

نقش تخریبی رفتار در حالت غضب

برخورد در حین عصبانیت، اثر تخریبی دارد، نه تربیتی!

ذکر دو نکته ضروری است. اول اینکه اگر انسانی نتواند غضب خود را مهار کند، نمی‎تواند مؤدب، مربی و سرپرستی سازنده برای دیگران باشد. پیغمبر‌اکرم«ص» در روایتی ادب کردن در هنگام غضب را نهی و  به علی«ع» فرمودند: «ادب با غضب همراه نمی‎شود.» ادب کردن در هنگام غضب نه تنها نقش سازنده ندارد، بلکه مخرب هم هست.

 

«نکوهش غضب» در روایات اسلامی

موسی‎بن‎جعفر«ع» فرمودند:‌ «الْغَضَبُ‏ مِفتَاحُ‏ الشَّر»؛(۱) خشم کلید شر است؛ نه‌ خیر! یعنی نه تنها با غضب کسی ادب نمی‎شود، بلکه اثر سوء هم بر او می‏گذارد. به‏همین‏خاطر در روایات، خشم یکی از جنود ابلیس به شمار آمده است.

علی«ع» در نامۀ ۶۹ نهج‎البلاغه خطاب به حارث‌همدانی می‏فرمایند: «وَ احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ‏ جُنْدٌ عَظِیمٌ‏ مِنْ‏ جُنُودِ إِبْلِیس»؛ از غضب بپرهیز، خشم، لشکری بزرگ از لشکرهای ابلیس است.» ؛ ‌«وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ»؛ شراره خشم را فروبنشان، «تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَهِ»؛ آن‎گاه که توان را در خود دیدی، بگذر و عفو کن و انتقام نگیر. «خُذِ العَفوَ»؛ روش گذشت و عفو را پیش گیر. «وَ احلُم عِندَ الْغَضَبِ»؛ و هنگامی که خشم در درونت شعله‎ور شد، بردبار و خوددار باش، «وَ اصفَح مَعَ الدَّولَهِ تَکُن لَکَ‏ الْعَاقِبَهُ»؛ و در زمان حکومت و قدرت، چشم‏پوشی داشته باش تا عاقبت خوشی داشته باشی. اقتضای دوراندیشی صفح و گذشت است.

 

رابطۀ «کظم غیظ» با «عفو» در آیات قرآن

 

 

 

 

 

 

 

قرآن نیز مسئله کظم غیظ را که عبارت است از خودداری از إعمال غضب، یکی از صفات متقین برمی‏شمارد و می‏فرماید: «وَ الْکاظِمینَ‏ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ‏ عَنِ‏ النَّاس».(۲) کظم غیظ قبل از عفو آمده است؛ یعنی بخشیدن زمانی امکان دارد که نائره آتش غضب فروکش کرده باشد. از طرف دیگر نه‌تنها غضب مانع عفو نیست، بلکه کظم آن، سبب عفو مردم است. در آیه هم بین این دو عبارت رابطه سبب و مسببی برقرار شده است؛ یعنی چه کسی می‎تواند عفو کند؟ آن‏کس که بتواند جلوی خشمش را بگیرد. کسی که کظم غیظ کند، می‎تواند عفو کند، والا کسی‌که کظم غیظ ندارد، عفو هم ندارد.

 

راه‏های کنترل خشم در معارف اسلامی

ضرورت کنترل خشم برای ایجاد صفت عفو

چه کنیم تا بتوانیم این اصل اساسی را که زیربنای این سه خصلت است، برای خود تحصیل کنیم؟ کسی می‏تواند در روابط اجتماعی اهل گذشت، خیرخواهی و بردباری باشد که جلوی خشمش را بگیرد. چنین کسی برای تأدیب و سرپرستی دیگران صلاحیت دارد. همچنین او در روابط اجتماعی و‎ در هر محیطی که باشد، چه‌خانوادگی، چه آموزشی، چه تحصیلی، چه شغلی و چه‌رفاقتی‏اش، برای دیگران اثر سازندگی دارد.(۳)

در اینجا فقط به نکته‏ای که نقش اساسی دارد اشاره می‎کنم. انسان زمانی‏که به جُند ابلیس مبتلا شود، بالاترین اهرمی که می‏تواند(۴) برای کنترل خشم خویش به‏کار گیرد، این است که اثر جلوگیری از خشم را در ارتباط با طرف مقابل در نظر نگیرد؛ یعنی به رابطه خود و خدا نگاه کند.

 

نگاه عاقلانه و منطقی

برای اینکه بتوانیم از بروز غضب خود جلوگیری کنیم به ‌دو ‌صورت می‎توانیم اتفاقات را بررسی کنیم. فرض کنید من از کسی به سبب اینکه یا جاهل است  یا معاندی خشمگین هستم. در اینجا یک‏ وقت این طور فکر می‎کنم که اگر جلوی خشمم را بگیرم در سازندگی او چه تأثیر خواهد داشت. مثلاً فرزندم کار خلافی انجام داده و من عصبانی شده‏ام. اگر بتوانم جلوی خشمم را بگیرم بهتر می‎توانم فرزندم را تربیت کنم. این یک نگاه عاقلانه و منطقی است.  عقلا عموماً این ‌طور فکر می‎کنند. این نوع نگاه برای کنترل خشم اثر دارد، اما اثرش بسیار ضعیف است.

 

نگاه مکتبی و خدامحور

مکتب ما با اینکه این نگاه عقلانی ضعیف را قبول دارد، ولی می‏گوید برای مهار غضب باید به مسائل بالاتر از این فکر کرد. این فکر نمی‏تواند خشم را به‌‏طور کامل کنترل کند. با خود این‏ طور فکر کن که آیا تو با بالاتر از خودت رابطه نداری؟ اگر اهل ایمان هستی و به خدا اعتقاد داری و او را بالاتر از خود می‏دانی؛ آیا تو در مقابل خدا، عمل جاهلانه‏ای انجام نداده‏ای؟ آیا تا به ‏حال از تو عمل زشتی که مستوجب عقوبت باشد سر نزده است؟ از صبح که بلند می‎شوی تا شب چند خطا از تو سر می‏زند؟ آیا قدرت او نسبت به ما، با قدرت ما نسبت ‌به دیگران قابل مقایسه است؟ حال ببین که خودت از خدا توقع داری در برابر اعمال جاهلانه و رفتارهای زشتی که انجام داده‏ای چگونه  رفتار کند؟ آیا توقع داری تو را ببخشد یا از تو انتقام بگیرد؟ به این مسائل فکر کن و به هر نتیجه‏ای رسیدی، همان‌ طور با دیگران رفتار کن. یعنی هنگام خشم، با طرف مقابل به همان صورتی رفتار کن که دوست داری خدا با تو رفتار کند. اثر این نوع نگاه بسیار قوی است.

 

مقایسه میزان تأثیرگذاری نگاه‌ها

یک ‏وقت فکر می‎کنم که اگر عصبانی شوم نمی‎توانم فرزندم را تربیت کنم و یک‏وقت فکر ‎می‏کنم که من هم مثل او هستم و در برابر خدای متعال، روسیاهی به ‏بار آورده‏ام، اما خدا با من بد نکرده و من هم نمی‏خواهم او مرا عقوبت کند، لذا همان‏ طور با دیگران رفتار می‏کنم. این مطلب در روایات هم آمده است که هرطور با دیگران رفتار کنی با تو رفتار می‏شود؛ «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ».(۵) در مکتب ما روی نگاه دوم تکیه شده است، نه نگاه اول؛ در حالی که مکتب‎های انسانی و بشری و «به‏ اصطلاح فهمیده»، بیشتر روی نگاه اول تکیه می‎کنند. نگاه دوم نگاهی است که در تربیت الهی و خدایی مطرح می‌شود که می‏گوید خداگونه رفتار کن.

 

تطبیق بحث با روایات

خداوند خطاب به حضرت‌ موسی«ع» فرمود: «یَا مُوسى! أَمْسِک غَضَبَکَ‏ عَمَّنْ مَلَّکْتُکَ عَلَیهِ أَکُفَّ عَنکَ غَضَبِی»؛ اى موسى! خشم خود را از کسى که تو را بر او مسلط ساخته‏ام بازگیر تا من نیز خشم خود را از تو بازگیرم. یعنی آن‏گونه که می‎خواهی با تو برخورد شود، همان‏گونه با دیگران خصوصاً زیردستان رفتار کن!

در روایت دیگری آمده است: ‌«سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ‎اللهِ«ص» فَقَالَ أُحِبُّ أَنْ‌أَکُونَ آمِناً مِن سَخَطِ اللهِ»؛ شخصی خدمت پیغمبر آمد و گفت من دوست دارم که از خشم و سخط خدا ایمنی پیدا کنم. حضرت فرمودند:‌ «لا تَغْضَبْ عَلی أَحَدٍ تَأمَن مِن غَضَبِ اللهِ وَ سَخَطِهِ»؛(۶) تو بر دیگران خشمگین نشو تا خداوند هم نسبت به تو خشمگین نشود.

موسی‎بن‎جعفر«ع» در روایتی فرمودند:‌ «مَن کَفَّ‏ غَضَبَهُ‏ عَنِ‏ النَّاسِ‏ کَفَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنهُ عَذَابَ یَومِ القِیَامَه»؛(۷) هر کسی خشم خود را از مردم باز گیرد، خدا عذاب روز قیامت را از او باز گیرد.  در اینجا بحث غضب با عبارت عذاب قیامت مطرح شده است.(۸)

پس بهترین راه عقلانی مهار خشم این است که انسان به رابطه خود و خدا توجه و همان‏ گونه رفتار کند که دوست دارد خدا با او رفتار نماید. بنابراین انسان برای اینکه بتواند این سه خصلت را داشته باشد، تنها راه مهار نیروی حیوانیِ غضب در درون خود و سپردن افسار نفس به دست عقل و شرع است.

 

خطرات و پناهگاه در مسیر تأدیب

راه جلوگیری از بروز خطا و اشتباه در کارهای تربیتی

از جمله مسائلی که در باب تأدیب و تربیت مطرح می‏شود این است که چرا برخی تأدیب‏ها نتیجه نمی‏دهند و ابتر می‏مانند و حتی گاهی اوقات نتیجه عکس می‎دهند؟ نکته این است که در امور انسانی همواره احتمال خطا وجود دارد؛ اما نکته مهم این است که انسان ببیند چه ‌راهی وجود دارد که از این احتمال جلوگیری کند و در تربیت دچار خطا نشود؟ ممکن است که ما مرتکب خطا شویم و با یک رفتار نادرست و بی‏ادبانه، تمام زحمات خود و گذشتگان را به باد دهیم. پس باید دید که راه مصونیت از این خطای در تشخیص‏ها و رفتارها چیست؟

 

کارآمدی «الهام الهی» به جای «اعتماد به نفس» در امور تربیتی

عدم خطای صددرصدی در زمینه تأدیب دیگران دست من و شما نیست؛ یعنی کار باید از جای دیگر درست شود تا ما اشتباه نکنیم. هیچ‏ کسی نمی‏تواند تمام جنبه‏های رفتاری و شرایط محیطی مؤثر در تأدیب و تربیت انسان‏هایی را که با او در ارتباطند، احصا و ملاحظه کند؛ چون حداقل از منویات کسانی که تحت تربیت او هستند آگاهی کامل ندارد. بر فرض هم که آگاهی به اندازه کافی باشد، دشمن درونی و بیرونی مربی، یعنی نفس و شیطان دست به ‏دست هم می‏دهند تا او را در هنگام عمل از مسیر صحیح خارج کنند. پس با این دو مشکل اساسی، استقلال و «اعتماد به ‌نفس» در کارهای تربیتی معنا ندارد.

لذا انسان گاهی اوقات در زمینه مسائل تربیتی به این نیاز دارد که خداوند آنچه را گه حق و صواب است به ذهن او الهام کند و به زبان او جاری سازد تا مربی بتواند اثرگذار باشد و کار را خراب نکند.(۹) این الهام رابطه مستقیمی با این دارد که مربی و مؤدب چقدر به آداب الهی آراسته است و تا چه میزان به کمال ادب دست یافته تا بتواند از الهامات الهی بهره بگیرد؛ لذا اگر این سه خصلت در کسی وجود داشته باشد، از ناحیه خداوند جلوی اشتباهات او گرفته می‏شود.

 

«مؤمن» از ناحیه خدا موفق و مؤید است

امام‌صادق«ع» در روایت مفصّلی می‏فرمایند: ‌«إنَّ رَسُولَ‎الله«ص» کَانَ‏ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخطِئُ فی شَیْ‏ءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ»؛ همانا رسول خدا«ص» استوار، موفق و مؤید به روح‏القدس بود و نسبت به سیاست و تدبیر خلق هیچ‏گونه لغزش و خطایى نداشت. راه‎های خطا از ناحیه خداوند بر پیغمبر‌اکرم«ص» بسته بود؛ لذا او در جنبه‏های تربیتی و تدبیری که نسبت به دیگران داشت خطا نمی‎کرد.

چرا پیامبر«ص» هیچ خطایی نداشت و در تشخیص و در عمل مرتکب اشتباه نمی‏شد؟ امام ‌صادق«ص» در ادامه می‏فرمایند: «فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّه»؛(۱۰) چون حضرت مؤدب به آداب الهی بود، خطا و اشتباه نداشت؛ بنابراین کمال ادب الهی و وجود این سه خصلت در انسان جلوی خطاها و اشتباهات تربیتی افراد را هم می‎گیرد.

 

شرط تأثیرگذاری انسان در مسائل تربیتی

«رابطه محبتی با خدا» بهترین راه برای تأثیرگذاری

اگر بخواهیم در کار تربیتی روی طرف مقابل اثر بگذاریم چه‏ باید بکنیم؟ یعنی علاوه بر اینکه خطا نمی‏کنیم و درست تشخیص می‏دهیم و با یک عمل درست و به‏جا رفتار می‏کنیم، اگر بخواهیم کار تأدیبی‏مان اثر داشته باشد و در شخص حالت پذیرش به‏وجود آورد. باید چه کنیم؟ درست تشخیص دادن، درست عمل کردن و بدون خطا بودن یک بحث است و اثرگذاری و پذیرش طرف مقابل و تغییر و دگرگونی او بحثی دیگر است. یک‎وقت می‎گوئیم می‏خواهیم در تشخیص اشتباه نکنیم و خوب عمل کنیم. یک‏وقت دیگر می‏گوئیم می‏خواهیم اثر داشته باشیم و در روح طرف مقابل خود تغییر ایجاد کنیم.

پاسخ این است که اگر می‎خواهید روی طرف مقابل اثر بگذارید، باید با خدا رابطه محبتی داشته باشید؛ یعنی باید دلتان به ادب حب ‌الهی مؤدب شود تا بتوانید دل‏های دیگران را تسخیر کنید. بحث ما راجع ‏به تربیت الهی است و ما می‎خواهیم دیگران را به آداب الهی مؤدب کنیم؛ این کار یعنی پرورش محب خدا. لذا می‏توان گفت تا عاشق نشوی، نمی‎توانی برای خداوند عاشق درست کنی.

حالا معلوم می‏شود چرا وقتی‌که دیگران را تأدیب می‌کنیم با اینکه دستورات الهی را به آنها می‌گوییم، مؤدب نمی‎شوند و حرف ما به دلشان نمی‎نشیند. ریشه مشکل اینجاست که دل ما مؤدب نیست و قلبمان عاشق خدا نشده است که نمی‏توانیم اثر سازندگی داشته باشیم؛ وگرنه اگر دل مؤدب باشد، متناسب با خودش در دل‏های آماده اثر می‎گذارد.

ابواسحاق‌نحوی می‏گوید: «از ‌امام‌صادق«ع» شنیدم که ‏فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ‏ نَبِیَّهُ‏ عَلى مَحَبَّتِه»؛(۱۱) خداوند پیغمبر را بر محبت خود ادب کرد.» یعنی ریشه ادب الهی، محبت و دلدادگی است.

 

«دعا و مناجات» بهترین راه برای نفوذ محبت خدا در دل‌ها

حال که مشکل را دانستیم، ببینیم که باید چه کنیم تا محت خداوند در دل‏هایمان رسوخ کند، آن‏ هم محبتی که متناسب با تأدیب دیگران باشد؟ انسان باید از راه دعا و مناجات وارد شد، آن‏ هم از باب خطا و شرمندگی. یعنی ابتدا باید تصویری صحیح از خود پیدا  و با اعتراف به گناهان از خدا عذرخواهی کنیم تا دلمان از زشتی‏ گناه و خطا پاک و کم‏کم راه محبت ‌الهی برایش هموار شود. لذا باید از راه دعا و مناجات وارد شد و از او خواست که محتش را به دلمان بیندازد تا بتوانیم بر قلب‌ دیگران تاثیر‌گذار باشیم.

یکی از دعاهایی که موسی‎بن‎جعفر«ع» زیاد به آن تداوم داشتند این بود: ‌«عَظُمَ‏ الذَّنْبُ‏ مِن عَبْدِکَ‏ فَلْیَحْسُنِ الْعَفوُ مِن عِندِک»؛(۱۲) گناه بنده‏ات بزرگ است، پس باید گذشت و عفو تو نیز نیکو باشد تا آن را بپوشاند.»  امام زین‎العابدین«ع» در سجده‎هایشان همواره این جمله را می‎گفتند. این تصویری است که انسان باید از خود داشته باشد.

«تَزَوَّدُوا رَحِمَکُمُ‏ اللَّه»؛(۱۳) زاد و توشه آخرتتا‌ن را بگیرید. این دعاها را بخوانید و بفهمید که چه می‎گویید. این ادعیه سازنده‌اند و دل را از محبت خدا پر می‎کنند. ما باید متوجه باشیم که وضعمان‎ خراب است و از خدا اصلاح و غفران بخواهیم تا بتوانیم وارد وادی محبت شویم که اولین مرحله سیر الی‏الله است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحار‌الأنوار، ج‏۱، ص۱۵۱٫

۲ـ آل‌عمران، ۱۳۴٫

۳ـ چندین سال پیش در بحث غضب، مفصل حدود دوازده یا سیزده راه را برای کنترل غضب مطرح کردم. (حضرت استاد، بحث خشم را در سال۱۳۵۹هـ ش طی۱۳ جلسه به‏طور مفل و مبسوط مطرح کرده‏اند که إن‏شاءالله در مجموعه «اخلاق ربانی» منتشر خواهد شد.)

۴ـ چون بحث ما راجع‏به مؤمنین است.

۵ـ الکافی، ج‏ ۲، ص ۱۳۴٫

۶ـ کنزالعمّال، ج۱۶، ص۱۲۹٫

۷ـ الکافی، ج ‏۲، ص ۳۰۳٫

۸ـ ما در این زمینه روایات زیادی داریم و من از آنجا که نمی‎خواهم راجع ‌به غضب بحث کنم از اشاره به این روایات خودداری می‌کنم.

۹ـ من چندین سال پیش بحث خطورات را مطرح کرده‌ام. (حضرت استاد این بحث را در سال۱۳۵۹هـ ش طی چهار جلسه مطرح کرده‏اند که إن‏شاءالله در مجموعه «تهذیب الأخلاق» منتشر خواهد شد.)

۱۰ـ الکافی، ج‏ ۱، ص ۲۶۶٫

۱۱ـ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۹۵٫

۱۲ـ بحار‌الأنوار، ج‏ ۴۸، ص ۱۰۱٫

۱۳ـ بحار‌الأنوار، ج۷۰، ص۱۰۶٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

کسی می‏تواند در روابط اجتماعی اهل گذشت، خیرخواهی و بردباری باشد که جلوی خشمش را بگیرد. چنین کسی برای تأدیب و سرپرستی دیگران صلاحیت دارد. همچنین او در روابط اجتماعی و‎ در هر محیطی که باشد، چهخانوادگی، چه آموزشی، چه تحصیلی، چه شغلی و چهرفاقتی‏اش، برای دیگران اثر سازندگی دارد.

 

۲٫

 

انسان گاهی اوقات در زمینه مسائل تربیتی به این نیاز دارد که خداوند آنچه را گه حق و صواب است به ذهن او الهام کند و به زبان او جاری سازد تا مربی بتواند اثرگذار باشد و کار را خراب نکند. این الهام رابطه مستقیمی با این دارد که مربی و مؤدب چقدر به آداب الهی آراسته است و تا چه میزان به کمال ادب دست یافته تا بتواند از الهامات الهی بهره بگیرد

 

۳٫

 

چرا وقتیکه دیگران را تأدیب میکنیم با اینکه دستورات الهی را به آنها میگوییم، مؤدب نمی‎شوند و حرف ما به دلشان نمی‎نشیند. ریشه مشکل اینجاست که دل ما مؤدب نیست و قلبمان عاشق خدا نشده است که نمی‏توانیم اثر سازندگی داشته باشیم؛ وگرنه اگر دل مؤدب باشد، متناسب با خودش در دل‏های آماده اثر می‎گذارد.