Monthly Archives: ژوئن 2018

14ژوئن/18

بی‌پرده با تاریخ / اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۳

از شهادت مجاهد شریف و خدمتگزار مخلص اسلام

تا افتتاح مجلس دوم شورای اسلامی

 

اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۳ در خود حوادث تلخ و شیرین زیادی را نهفته دارد، از سویی در اردیبهشت این سال آیت‌الله مهدی شاه آبادی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی هنگام دیدار از خطوط مقدم جبهه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و ملتی را در غم از دست دادن خود سوگوار ساخت و از سوی دیگر نیز با گشایش دومین مجلس شورای اسلامی کشور به ثباتی دشمن‌شکن رسید و بر همگان مشخص ساخت که ایران اسلامی حتی در شرایط جنگ تحمیلی جهانی علیه خود یک روز بدون مجلس نمی‌ماند.

در ادامه به شرح این رویدادها می پردازیم.

شهادت «مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام»

ششمین روز اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی هنگام دیدار از خطوط مقدم جبهه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

عالم مجاهد شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر حضور پررنگ در تمامی عرصه‌های دفاع از نظام اسلامی، دو دوره از سوی مردم تهران به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد که قبل از آغاز دوره دوم، در جزیره مجنون به شهادت رسید.

آیت‌الله العظمی میرزا محمدعلى شاه‌‏آبادى، پدر شهید مهدى شاه‏‌آبادى، از عارفان وارسته بود که امام خمینى سالها از محضر ایشان کسب فیض کرده بود.‏ امام خمینی«ره» پس از شهادت آیت‌الله شاه آبادی با ابراز تاسف و تاثر از شهادت جانگداز این عالم بزرگوار طی پیامی ضمن تبریک و تسلیت این شهادت به امام زمان«عج» تصریح کردند: «مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیم الشأن ایران به ویژه روحانیت عالی‌قدر را سرفراز مى‏‌نمایند.»

در ادامه این پیام آمده بود: «این شهید عزیز علاوه بر آنکه خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاء‌اللَّه پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود، که حقاً حق حیات روحانى به این جانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمى‌‏آیم. از خداوند متعال براى این شهید سعید و سایر شهداى در راه اسلام رحمت در جوار خود و براى فامیل معظّم و حضرات آقازادگان محترم شاه‌آبادى دامت افاضاتهم، صبر و اجر عظیم خواستارم.»(۱)

تصویب طرح تشکیل شوراهای اسلامی کار

۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۳ طرح تشکیل شوراهای اسلامی کار در مجلس به تصویب رسید.

 بر این اساس تمام واحدهایی که بیش از ۳۵ نفر نیروی شاغل در اختیار دارند، موظف به تشکیل این شورا شدند. برخی از وظایف شورای اسلامی کار به این قرار است: ۱ـ ایجاد روحیه همکاری در کارکنان، ۲ـ همکاری با انجمن اسلامی برای بالا بردن آگاهی کارکنان، ۳ـ نظارت بر امور و ارائه پیشنهاد به مسئولان واحدها ۴ـ رسیدگی به شکایات کارکنان ۵- گسترش امکانات رفاهی و حقوقی کارکنان ۶- معرفی افراد لایق برای مسئولیت‌ها

مهار چاه‌ها به دست متخصصان ایرانی

۵ خرداد ۱۳۶۳ چاه‌های شماره ۳ و ۱۰ نوروز به دست متخصصان ایرانی مهار شد. محمد آقایی مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره، با اعلام جزئیات این خبر گفت: «روزانه ۶ هزار بشکه نفت از چاه شماره ۶ فوران می‌کرد که نزدیک به ۵ هزار بشکه آن می‌سوخت و بیش از هزار بشکه دیگر به دریا می‌ریخت.»

در این روز عراق شهرهای مهران، کرمانشاه، قم، قزوین، ایلام، گیلان غرب، پیرانشهر، اراک، بانه و مریوان را بمباران کرد.

افتتاح دومین دوره مجلس شورای اسلامی

۷ خرداد ۱۳۶۳ دومین دوره مجلس شورای اسلامی با حضور آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور آغاز به کار کرد. مراسم تودیع نمایندگان مجلس اول یک روز پیش از آن برگزار شده بود.

دومین دوره مجلس شورای اسلامی صبح ۷ خرداد این سال با پیام امام خمینی«ره» و با حضور آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور، آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور، آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی رئیس اولین مجلس شورای اسلامی، میرحسین موسوی نخست‌وزیر و اعضای هیئت دولت و جمعی از مقامات لشکری و کشوری و نیز سفرا و کارداران کشور‌ها در جمهوری اسلامی ایران گشایش یافت.

در مراسم گشایش دومین مجلس شورای اسلامی پس از تعیین هیئت رئیسه سنی مجلس و گزارش حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر کشور، پیام امام خمینی قرائت شد.

در بخشی از پیام امام خمینی آمده بود: مجلس محترم دوره اول گرچه کارهای بسیار ارزنده‌ای انجام داد و با کوشش و مشکلات فراوان از عهده وظایف خود به درآمد، لکن تراکم مشکلات پس از انقلاب و خیانت‌های رژیم سابق آنچنان زیاد بود که قهراً بسیاری از مشکلات به عهده مجلس حاضر است، از آن جمله حل مسائل بسیار مهم اقتصادی و مبارزه با تورم و حل مسأله مسکن و زمین است و رسیدگی هر چه بیشتر به امور محرومان و قشرهای کم درآمد و از آن جمله افراد محترمی می‌باشند که در دستگاه‌های دولتی با حقوق محدود مشغول خدمت هستند، این کارمندان زحمتکش اکثر قریب به اتفاقشان درآمد دیگری ندارند و به حقیقت از قشر محروم هستند، چنانچه حل مسائل کشاورزی که از مهمات امور کشور است به عهده دولت با پشتیبانی مجلس است.

در ادامه این پیام آمده بود: شک نیست که مجلس به همه امور کشور نظارت دارد و حق نمایندگان است که از هر انحراف و خلافی که از وزرا و ادارات می‌بینند به حکم قانونی جلوگیری کنند و دولت را تا حد استیضاح بکشانند، لکن فرق‌هاست بین نظارت و استیضاح و بین عیب‌جوئی و انتقام‌گیری و این فرق را همه کس پس از رجوع به وجدان خویش می فهمد.

این پیام تأکید می‌کرد: شک نیست که مقدم بر هر چیز وحدت و انسجام خود حضرات نمایندگان و دست‌اندرکاران و پشتیبانی هر قشر از سایر اقشار است. امروز با وضع حاضر جهان نسبت به ایران، اختلافات و تفرقه در داخل هر قشر یا قشری با اقشار دیگر که ناچار به اقشار ملت نیز سرایت می کند سم مهلکی است که اول خود و در پی آن کشور و ملت و بالاتر از همه اسلام بزرگ را به خطر نابودی می‌کشاند و در عصر حاضر و وضع موجود گناهی عظیم‌تر و جنایتی هولناک‌تر از آن نخواهید یافت. حضرات علمای اعزام و ائمه جمعه کثرالله امثالهم توجه کنند که گاه یک جمله آنان یا یک مصاحبه و خطبه، جمهوری اسلامی را در سطح جهان زیر سؤال می‌برد و در داخل فاجعه می‌انگیزد و منشأ اختلاف و تفرقه می‌شود و موجب تضعیف سپاه و ارتش و سایر قوای مسلح می شود.(۲)

تأکید بر ارتباط واقعی مردم و مجلس

پس از قرائت پیام امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان نیز طی سخنانی اظهار داشتند: «مسائل توزیع عادلانه درآمدها، نظام پرداخت مالیاتی، تجارت خارجی، زمین‌های کشاورزی، مسئله مهاجرت، مسائل مربوط به فرهنگ و آموزش عالی در مجلس دوم باید پیگیری شود. رئیس‌جمهور تاکید کرد: ارتباط واقعی مردم و مجلس تضمین‌کننده انقلاب و خط قانونگذاری در کشور خواهد بود.»(۳)

ادامه حملات موشکی عراق به شهرهای ایران علیرغم ادعای پذیرش درخواست سازمان ملل!

به دنبال حملات موشکی و توپخانه‌ای عراق به شهرهای ایران و مقابله به مثل کشورمان، سازمان ملل متحد قراردادی موسوم به ۱۲ ژوئن برای منع دو طرف از حمله به مناطق مسکونی را به امضا رساند. این در شرایطی بود که ایران تنها تاسیسات نظامی و اقتصادی عراق را به تلافی بمباران شهرهای مسکونی کشورمان هدف قرار می‌داد.

این همه در حالی بود که رژیم بعث عراق علیرغم ادعای پذیرش درخواست سازمان ملل متحد مبنی بر حمله نکردن به مناطق مسکونی به این حملات ادامه می‌داد.

علی‌رغم ادعای صدام مبنی بر قبول تقاضای دبیرکل سازمان ملل در خودداری از حمله موشکی و بمباران هوایی مناطق مسکونی شهرهای ایران صبح ۲۱ خرداد بار دیگر رژیم بعث عراق برای سومین بار طی یک هفته دزفول را مورد حمله موشکی قرار داد و ۴ موشک به مناطق مسکونی این شهر اصابت کرد.

براساس گزارش جرائد در روز ۲۲ خرداد همین سال «حمله موشکی تاکنون ۲۸ نفر شهید و ۲۵۰ مجروح برجای گذاشته است و تلاش‌ها برای یافتن اجساد دیگر شهدا از زیر آوار و کمک به مجروحین همچنان ادامه دارد. این حمله بی‌رحمانه با موشک‌های ۹ متری اهدایی ابرقدرت‌ها صورت گرفت. در این حمله ۱۵۰ خانه و مغازه به کلی ویران شد و ۵۰ دستگاه اتومبیل منهدم شد و به ۳۰۰ خانه و مغازه دیگر آسیب شدید رسید.»(۴)

علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران نیز به دنبال این حمله موشکی طی تلگرامی به دبیرکل سازمان ملل تأکید کرد: امید بستن به وعده‌های صدام کار عبثی است و حمله موشکی وحشیانه عراق به دزفول شاهد دیگری بر این مطلب است که رژیم عراق به هیچ‌وجه به مقررات بین‌المللی و اصول منشور ملل متحد پایبند نبوده و کوچکترین وقعی نمی‌گذارد.»

در ادامه این پیام آمده بود: جمهوری اسلامی ایران این سکوت طولانی سازمان‌های بین‌المللی به خصوص سازمان ملل متحد را مشوق اصلی توسعه تجاوزات رژیم عراق می‌داند.»(۵)

 

تروریست‌ها هواپیمای ربوده شده ایرانی را به فرانسه بردند!

۲۵ خرداد یک فروند هواپیمای نظامی ایران با ۸ سرنشین ربوده شد، این هواپیما پس از خروج از آسمان کشور، در بحرین سوخت‌گیری کرد و سپس به مصر و ایتالیا و از آن جا به فرانسه رفت.

به دنبال ربوده شدن هواپیما فوکر ۲۷ جمهوری اسلامی ایران و مخالفت اکثر کشورهای با اعطای پناهندگی سیاسی به ربایندگان تروریست هواپیمای مذکور سرانجام دولت سوسیالیست فرانسه با پذیرش هواپیما در فرودگاه نیس آن کشور موافقت و مذاکره با ربایندگان را آغاز نمود.

وزارت امور خارجه ایران به دنبال این اقدام فرانسه، با احضار کاردار آن کشور در تهران و تسلیم یادداشتی به نامبرده، شدیداً به عملکرد فرانسه که مغایر با قوانین بین‌المللی است اعتراض کرد.

در این یادداشت بر این نکته تأکید شده بود که فرانسه با تبدیل شدن به پایگاه سازمان‌های تروریستی و هواپیماربایان امنیت عمومی در جهان را خدشه‌دار ساخته است.

در این یادداشت از دولت فرانسه محکوم کردن اقدام اخیر هواپیماربایی و بازگرداندن هواپیما و تحویل ربایندگان براساس قراداد استرداد مجرمین بین دو کشور خواستار شده بود.

گفتنی است بنی‌صدر رئیس‌جمهور معزول و فراری نیز که در فرانسه به سر می‌برد نیز طی پیامی به نخست‌وزیر فرانسه از وی خواسته بود به ۴ ایرانی رباینده این هواپیما پناهندگی سیاسی اعطا کند. بنی‌صدر در این پیام خود را فرمانده ارتش ایران عنوان کرده بود!(۶)

گفتنی است در سومین روز اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ عراقی‌ها با حمایت اطلاعاتی آمریکا و با هواپیماهای سوپراتاندارد فرانسوی برای نخستین‌بار ضمن حمله به جزیره خارک، نفت‌کش‌های حامل نفت ایران را مورد تعرض قرار دادند. مقامات عراقی معتقد بودند که این حملات سبب پایان یافتن جنگ خواهد شد، زیرا اگر ایران پول نفت را نداشته باشد، نمی‌تواند اسلحه مورد نیاز خود را از بازارهای آزاد تهیه کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام ، جلد ‏۱۸، ص ۴۰۷٫

۲ـ صحیفه نور جلد ۱۹ ص ۹ و روزنامه کیهان، ۷ خرداد ۱۳۶۳، ص ۲.

۳ـ روزنامه کیهان، ۷ خرداد ۱۳۶۳، ص ۲٫

۴ـ روزنامه اطلاعات، ۲۲ خرداد ۱۳۶۳، صص ۱ و ۲٫

۵ـ روزنامه اطلاعات ، ۲۲ خرداد ۱۳۶۳، ص ۱۴٫

۶ـ روزنامه اطلاعات، ۲ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۵٫

14ژوئن/18

انتخابات عراق، نتایج وچشم اندازها

 

انتخابات عراق طبق برنامه تعیین شده در روز۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ برگزار و پس چند روز نتایج آن اعلام شد. در این انتخابات افرادی چون لیست سائرون، فتح و نصر نتایج چشمگیری به دست آوردند و عده‌ای چون لیست الوطنیه علاوی، حزب کردی تغییر و چندین تشکل دیگر سقوط کردند.

این انتخابات در چه شرایطی برگزار شد و دلایل طلوع و سقوط احزاب چه بود و آینده عراق و نیز چشم‌انداز روابط عراق و ایران چگونه خواهد بود؟

 این انتخابات در شرایطی برگزار شد که جنگ دولت عراق علیه داعش با کمک ارتش، حشد الشعبی، نیروهای ضد تروریسم و پلیس فدرال تا حدودی به پایان رسیده و دولت موفق به پاک‌سازی کامل عراق از داعش شده است. البته در برخی از نقاط کویر غرب عراق و نیز بلندی‌های حمرین در شمال استان صلاح‌الدین تعداد کمی از تروریست‌ها به صورت زیرزمینی و پراکنده و در حال جابه‌جایی حضور دارند، ولی توان آنها در ایجاد ناامنی محدود است. همچنین در مرز مشترک عراق و سوریه تعدادی داعشی حضور دارند که گاهی در عراق عملیاتی را انجام می‌دهند. از بین بردن داعش در ابعاد نظامی دستاورد بزرگی بود و می‌بایستی در ابعاد فرهنگی تکمیل و ریشه‌کن شود.

البته این پیروزی، داعش را با بحران فکری روبرو ساخت، زیرا داعش بر پایه اصل برپایی دولت خلافت در جغرافیا(سه استان عراق) از سازمان القاعده تجزیه شد، ولی اکنون هم دولت خلافت در موصل و هم جغرافیای تحت سلطه(سه استان) آنها از بین رفته و این تفکر، داعش را با بحران فکری مواجه کرده است.

نکته دیگر از بین بردن داعش یک خواست اجتماعی در عراق بود که در آن شیعه و سنی اشتراک نظر داشتند، بلکه سنی‌ها به علت آسیب مستقیم در سه استان سنی‌نشین، اصرار بیشتری هم داشتند. به همین علت نیروهای شرکت کننده در این جنگ از جایگاه اجتماعی قابل توجهی برخوردار شدند و بخش وسیعی از ائتلاف‌های انتخابات ۲۲ اردیبهشت آینده بر محور مشارکت در جنگ دور می‌زند.

از زمان سقوط رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳ تا چندی پیش، احزاب سیاسی حاکم، رنگ و بوی مذهبی و قومی پیدا کرده وعملاً سه گروه مشخص نمایندگی مردم عراق را به انحصار خود در آورده بودند. ائتلاف‌های شیعه و سنی و کرد مهم‌ترین گروه‌های منتخب بودند که با ائتلاف و سهم‌بندی باهم حکومت می‌کردند. اما ناکامی حکومت‌های گذشته در حفظ امنیت و تامین خدمات زیربنایی مانند برق و آب و نیز ناکامی نظامی و تسلط داعش بر سه استان عراق در باورهای سیاسی مردم و نیز تشکل‌های سیاسی تحولی را پدید آورد و مرحله پس از داعش را با قبل از آن متفاوت کرد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های انتخابات اخیر نمایان شدن ائتلاف‌های فرا قومی و فرا مذهبی است که قطعاً این شرایط به وحدت اجتماعی عراق در آینده کمک می‌کند.

 

وضعیت ائتلاف‌ها و گروه‌های سیاسی در آستانه انتخابات

اشغال عراق توسط امریکا در سال ۱۳۸۲ به بافت اجتماعی و سیاسی جامعه عراق آسیب زد و شکاف‌های قومی و مذهبی را گسترش داد، ولی پس از ۱۵ سال، وجود یک دشمن واحد به نام داعش که شهرهای سنی را تخریب و بیشتر سنی‌ها را قتل عام و آواره کرد، جامعه عراق را به یکدیگر نزدیک کرد و همکاری آنان با یکدیگر را فراهم ساخت. در سازمان حشد‌الشعبی که با فتوای مرجعیت دینی و کمک ایران تاسیس شد، واحدهای سنی در کنار اکثریت شیعه برای رهایی مردم با هم علیه داعش جنگیدند و این شرایط امکان همکاری سیاسی مؤلفه‌های قومی و مذهبی عراق را تا حد زیادی  فراهم کرد.

شکست طرح رفراندوم کردها برای استقلال کردستان با همکاری ایران و احزاب کرد وحدت‌‌طلب نیز کردها را وارد حوزه همکاری شیعه و سنی کرد. شرایط جدید امکان همکاری سیاسی و ائتلاف احزاب عرب شیعه و سنی و نیز احزاب کرد و عرب را فراهم ساخت. در انتخابات قبلی احزاب بر پایه سابقه تاریخی و حجم مبارزه آنها با صدام وارد انتخابات می‌شدند، ولی اینک شرایط تا حد زیادی تغییر کرده است. در حال حاضر چند ائتلاف مهم در رقابت‌های انتخاباتی به شرح زیر دیده می‌شوند:

الف: ائتلاف نصر و اصلاح به ریاست حیدر العبادی (نخست وزیر)که از ۶۰ گروه و حزب شیعه و سنی تشکیل شده است. گروه حکیم در این ائتلاف است.

ب: ائتلاف فتح که از ۱۸ گروه مانند بدر و عصائب اهل حق و غیره که عمدتاً شیعه هستند، از واحدها و تشکل‌های حشدالشعبی تشکیل شده است  .

ج: ائتلاف ملی که در برگیرنده ۲۶ گروه عمدتاً سنی است. حزب اسلامی سلیم الجبوری رئیس پارلمان و صالح مطلگ معاون نخست وزیر و ایاد علاوی نخست وزیر سابق در این ائتلاف عضویت دارند.

د: ائتلاف همبستگی که در برگیرنده ۱۱ گروه سنی است. النجیفی معاون رئیس جمهور  وخمیس خنجر از چهره‌های سنی ضد داعش در این ائتلاف عضویت دارند.

ه: ائتلاف کردها که فقط از ائتلاف احزاب کرد تشکیل شده و قرار گذاشته‌اند که در کردستان منفرد به میدان انتخابات بیایند، ولی در مناطق مورد اختلاف مانند کرکوک به صورت متحد و در یک لیست قرار گیرند.

و: ائتلاف دولت قانون که در برگیرنده حزب‌الدعوه به رهبری نوری مالکی و هم پیمانانش است. در دو دوره گذشته، این ائتلاف بیشترین آراء را به دست ‌آورد، ولی این‌بار به علت خروج العبادی و بدر به‌شدت تضعیف شد.

ز: ائتلاف سائرون که به ریاست مقتدی صدر از ۸ گروه تشکیل شده است.

ح: ائتلاف رافدین که اقلیت‌های مسیحی، ایزدی و صابئه را نمایندگی می‌کند.

 چگونگی و میزان تاثیرگذاری آمریکایی‌ها و عربستان بر فضای سیاسی کنونی عراق:

 زمانی که داعش در دروازه‌های شمالی بغداد استقرار یافت و تهدید کرد که هر آن ممکن است وارد بغداد شود، هیچ‌کس به جز ایران به عراق کمک نکرد. در چنین شرایطی آمریکا که ۶۰ میلیارد دلار سلاح به عراق فروخته بود، حاضر به تحویل زودرس سلاح نشد و کشورهای عربی به‌ویژه عربستان نه تنها کمک نکردند که حامی اصلی داعش بودند. تنها ایران اسلامی بود که به درخواست دولت عراق پاسخ داد و نیروی آموزشی و سلاح به عراق ارسال کرد و باتشکیل حشدالشعبی، پا به پای عراقی‌ها در همه درگیری‌ها حضور داشت.

حضور ایران در حمایت از مردم عراق در مقابل داعش شأن خاصی به ایران بخشید که قابل قیاس با هیچ کشور دیگری نیست. البته آمریکا ائتلاف ضد داعش تشکیل داد که ده‌ها کشور از جمله عربستان در آن شرکت داشتند، اما درباره نقش آنها تردید جدی وجود دارد و برخی از گروه‌های حشدالشعبی آنها را به خیانت متهم می‌کنند. به عنوان نمونه، حمله به حشد‌الشعبی در بغدادی استان انبار را خیانت آشکار و کمک به داعش می‌شمارند. به همین علت عربستان حتی اگر هم کمک پولی کند، به ائتلاف‌های سنی خواهد کرد، اما تاثیر محدودی دارد و تنها برای قشر محدودی از سنی‌ها خواهد بود.

اما آمریکا به علت اینکه دولت عراق و شخص العبادی معتقدند که دولت عراق باید در نقطه میانی بین ایران و آمریکا قرار گیرد، در انتخابات تاثیر دارد و این فهم به آمریکا قدرت تاثیرگذاری می‌بخشد. کردها نیز هم پیمان آمریکا هستند؛ اما ایران به علت هم پیمانی با شیعه(۶۰%) و بخشی از کردها و نیز با قشر محدودی از سنی‌ها بیشترین تاثیر را دارد.

علل سقوط و بروز ائتلاف‌ها در انتخابات

مردم عراق در این انتخابات به گروه‌هایی رای دادند که در جنگ علیه داعش سهم مهمی ایفا و امنیت مردم را تامین کردند. رای لیست فتح دومین پیروز انتخابات، عمدتاً به این موضوع برمی‌گردد که اساساً از نیروهای جهادی حشدالشعبی تشکیل شده است.

۱-   انتخاب لیست سائرون جریان صدری به رهبری مقتدی صدر و به شعارهای این لیست در مبارزه بی‌امان با فساد اداری و اقتصادی که متاسفانه از زمان سقوط رژیم سابق در عراق گسترش یافته بود، برمی‌گردد. این گروه وعده‌ تامین آب و برق و زندگی آبرومند برای همه عراقی‌ها را داده و دفاع از استقلال ملی را نیز در سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده بود. ناتوانی دولت‌های عراق در تامین نیازهای اولیه زندگی، مردم عراق را خسته کرده و سبب رویگردانی مردم از تشکل‌های حاکم سابق شده است.

۲-   رای مردم عراق به گونه‌ای بود که هیچ گروهی رای یکسره کننده را به دست نیاورد و سائرون که بالاترین گروه بود ۵۴ کرسی از ۳۲۹ کرسی مجموع کرسی‌های پارلمان را به دست آورد. این رفتار اجتماعی نشان داد که عقل جمعی مردم عراق اصرار دارد که همه گروه‌ها با هم ائتلاف کنند و در فرایند تصمیم‌گیری در آینده مشارکت داشته باشند. البته تجربه هم نشان داده که حذف برخی از گروه‌ها در گذشته زمینه دخالت بعضی از دولت‌های خارجی مانند عربستان سعودی را فراهم ساخته که با حمایت از آنها شرایط نا امنی را برای جامعه باز تولید کرده و هزینه‌های اجتماعی را افزایش داده است.

۳-   طبق قانون و عرف‌های عراق، دولت آینده باید بر پایه پیشنهاد ائتلاف اکثریتی( ۱۶۵ به بالا)و نه گروه پیروز انتخابات شکل گیرد. از این ‌رو احتمالاً گروه سائرون، فتح و نصر ائتلاف اولیه را تشکیل خواهند داد و با ائتلاف با گروه‌های پیروز انتخابات از سنی‌ها و کردها ائتلاف ملی شکل خواهد گرفت.

۴-   دولت آینده عراق بر خلاف دولت‌های قبلی بر پایه سهم‌خواهی احزاب مؤتلف نخواهد بود، بلکه بر پایه قواعد اخلاقی مبارزه با فساد اداری و تامین خدمات زیر ساختی برای مردم شکل خواهد گرفت و این تغییر احتمالاً  دولت آینده را به سوی دولتی تکنوکرات خواهد برد.

 

آینده همکاری ایران وعراق

روابط ایران و عراق در حال حاضر در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارد. در بُعد اقتصادی، ایران سالانه بیش از ۱۲ میلیارد دلار کالا به عراق صادر می‌کند و عراق بزرگ‌ترین بازار ایران در جهان است. در ابعاد سیاسی و نظامی همکاری‌ها ادامه دارند و سالانه حدود هفت میلیون توریست بین دو کشور جابه‌جا می‌شوند.

رابطه بین دو کشور هر روز ابعاد جدیدی پیدا می‌کند و در حال پیشرفت است. شرایط جنگ علیه داعش و همکاری‌های پنهانی ترکیه با گروه‌های تروریستی سنی، تاثیر سیاسی و حضور اقتصادی ترکیه در عراق را محدود ساخته و فرصت‌های ایران را در عراق افزایش داده است. البته رابطه بد ایران و آمریکا و خروج آمریکا از توافق هسته‌ای ممکن است برای ایران در عراق چالش‌هایی را پدید آورد و دولت عراق را در تعامل با ایران با محدودیت مواجه سازد.

عراق در دوره صدام حسین برای ایران تهدیدی استراتژیک بود. این کشور با یک حکومت اقلیتی سنی و با ایدئولوژی بعثی برای امنیت ایران تهدیدی جدی محسوب می‌شد. به همین علت اولویت راهبردی ایران استمرار حضور دولت دموکراتیک و منتخب در ساختار قدرت در عراق است تا این کشور به تهدید امنیتی برای ایران تبدیل نشود. دومین هدف راهبردی، استمرار همکاری با عراق به‌ویژه در ابعاد اقتصادی است، زیرا عراق در مرحله محاصره و تحریم به ریه اقتصادی ایران تبدیل شده است و استمرار این همکاری باید در سایه همکاری اجتماعی( توریستی و زیارتی ) و همکاری نظامی و سیاسی تقویت شود. خالی بودن عراق از تروریسم تکفیری و وهابی، مسئله مهمی برای ایران به‌ویژه در مناطق مرزی غربی با عراق است. شکی نیست که گسترش همکاری میان دو کشور به نفع هر دو کشور است. شاید به این دلیل و نیز شعارسال حمایت از کالای ایرانی، توسعه صادرات به عراق به تحقق اهداف ملی ایران کمک ‌کند.

 

سوتیترها

 

۱٫

زمانی که داعش در دروازه‌های شمالی بغداد استقرار یافت و تهدید کرد که هر آن ممکن است وارد بغداد شود، هیچ‌کس به جز ایران به عراق کمک نکرد. تنها ایران اسلامی بود که به درخواست دولت عراق پاسخ داد و نیروی آموزشی و سلاح به عراق ارسال کرد و باتشکیل حشدالشعبی، پا به پای عراقی‌ها در همه درگیری‌ها حضور داشت.

 

۲٫

روابط ایران و عراق در حال حاضر در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارد. در بُعد اقتصادی، ایران سالانه بیش از ۱۲ میلیارد دلار کالا به عراق صادر می‌کند و عراق بزرگ‌ترین بازار ایران در جهان است. در ابعاد سیاسی و نظامی همکاری‌ها ادامه دارند و سالانه حدود هفت میلیون توریست بین دو کشور جابه‌جا می‌شوند.

 

 

14ژوئن/18

جایگاه قدس در اسلام

 

 

حدود پنج هزار سال پیش جمعی از کنعانیان جزیره‌العرب به سرزمین فلسطین هجرت و در آنجا شهری بنا کردند با نام «یبوس» که بعدها به نام «اور سالم» یعنی صلح و دوستی تغییر نام یافت. اورسالم همان اورشلیم در زبان عبری است که امروز «شهر قدس» نامیده می‌شود.

این شهر تا کنون هفده بار مورد حمله قرار گرفته و محاصره و بارها با خاک یکسان شده است. این شهر برای پانزده قرن در اختیار «یبوسیان »یا همان کنعانیان، چهار قرن در سلطه بنی‌اسرائیل، چند قرن در سلطه ایرانیان، دو قرن دراختیار یونانیان و چهار قرن تحت سلطه رومیان بوده است.

پس بنی‌اسرائیل فقط چهار قرن بر بیت‌المقدس تسلط داشته‌اند و عهدنامه‌ مسلمین نشان می‌دهد که یهودیان در آن دوران به عنوان اتباع و ساکنان رسمی اورشلیم شناخته نمی‌شدند و از آنان نامی به میان نیامده بود.(۱)

پس از فتح مسالمت‌آمیز اورشلیم به دست مسلمانان، نام آن به بیت‌المقدس تغییر یافت. از آن پس از سال پانزده هـ.ق تا سال ۱۳۳۷ ق مطابق ۱۹۱۷ م جز در مدت یک قرن، همواره بیت‌المقدس جزو سرزمین‌های مسلمین بوده است.

تقدس شهر قدس

آثار و بناهای ادیان مختلف در این شهر دیده می‌شود. طبق برخی از روایات این شهر توسط حضرت سلیمان بن داود ساخته شده است.

حضرت صادق«ع» از حضرت رسول«ص» نقل کرده است که فرمود: ‌ای علی! کسی که قبور شما اهل‌بیت«ع» را تعمیر کند، گویا سلیمان بن داود را بر بنای بیت‌المقدس کمک کرده است.» (۲)

و جمعی از پیامبران از جمله حضرت یعقوب در بیت‌المقدس دفن شده‌اند. حضرت باقر در این زمینه می‌فرماید: « هنگامی که (حضرت) یعقوب«ع» از دنیا رفت، یوسف«ع» او را در تابوتی به سمت شام حمل و در بیت‌المقدس دفن کرد.» (۳)

 

تقدس قدس در اسلام

شهر بیت‌المقدس در فرهنگ اسلامی همیشه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار و در کنار بزرگ‌ترین و مقدس‌ترین مراکز مذهبی یعنی مکه و مدینه مطرح بوده و گاه به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله:  

۱ـ قبله اول مسلمانان

در آغاز به مسلمانان دستور داده شد که به سمت بیت‌المقدس نماز بخوانند. مفسران این مدت را بین هفت تا هفده ماه ذکر کرده‏اند، ولى از روایات ۱۷ ماه استفاده می‌شود. از جمله روایت ذیل: از حضرت امام صادق«ع») از پدرش نقل کرده است که: رسول خدا«ص» هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نماز خواند، سپس به سوی کعبه رو کرد در حالی که نماز عصر می‌خواند.»(۴)

علی بن ابراهیم از حضرت صادق«ع» نقل کرده است: که قبله به سمت کعبه تغییر یافت بعد از آنکه پیامبر اکرم«ص» (و نیز مسلمانان) سیزده سال (در مکه) به سمت بیت‌المقدس نماز خواند و بعد از مهاجرت به مدینه (نیز) هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نماز خواند، آنگاه خداوند او را به سمت کعبه برگرداند.» (۵) در نتیجه پیامبر اکرم«ص» سیزده سال در مکه و هفده ماه در مدینه به صورت رسمی به سوی بیت‌المقدس نماز خوانده است.

۲ـ عروج‌گاه و فرودگاه معراج

یکی از مهم‌ترین حوادث زندگی معنوی پیامبر اکرم«ص» معراج آن حضرت است که خداوند آغاز آن را از بیت‌المقدس قرار می‌دهد. قرآن با صراحت تمام می‌فرماید: «سُبحانَ الَّذی أَسرى‏ بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسجِدِ الحَرامِ إِلَى الْمَسجِدِ الْأَقصَى الَّذی بارَکْنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ؛(۶) پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم ـ برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»

«مشهور و معروف در میان دانشمندان اسلام این است که پیامبر«ص» به هنگامى که در مکه بود در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى در بیت‌المقدس به قدرت پروردگار آمد و از آنجا به آسمان‌ها صعود کرد و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مکه بازگشت و نیز مشهور و معروف آن است که این سیر زمینى و آسمانى را با جسم و روح توأما انجام داد.»(۷)

 

 گزارش سفر به بیت‌المقدس از زبان پیامبر«ص»

پیامبر«ص» فرمود: «… زنى با دست و ساعد برهنه و غرق در زیورهاى دنیوى به استقبالم آمد و گفت اى محمد! به من نگاه کن تا با تو سخن گویم، به او نیز توجهى نکردم و هم‌چنان پیش مى‏رفتم که ناگهان آوازى شنیدم و از شنیدنش ناراحت شدم، از آن نیز گذشتم، اینجا بود که جبرائیل مرا پایین آورد و گفت اى محمد! نماز بخوان، من مشغول نماز شدم، سپس گفت هیچ مى‏دانى کجاست که نماز مى‏خوانى؟ گفتم نه، گفت: طور سیناست، همان جاست که خداوند با موسى(ع) تکلم کرد، تکلمى مخصوص، آن گاه سوار شدم، خدا مى‏داند که چقدر رفتیم که به من گفت پیاده شو و نماز بگزار. من پایین آمده نماز گزاردم، گفت: هیچ مى‏دانى کجا نماز خواندى؟ گفتم نه، گفت این بیت‌اللحم بود، و بیت‌اللحم ناحیه‏ای است از زمین بیت‌المقدس که عیسى بن مریم در آنجا متولد شد.

آن گاه سوار شده به راه افتادیم تا به بیت‌المقدس رسیدیم، پس براق را به حلقه‏اى که قبلاً انبیاء مرکب خود را به آن مى‏بستند بسته وارد شدم در حالى که جبرئیل همراه و در کنارم بود، در آنجا به ابراهیم خلیل و موسى و عیسى در میان عده‏اى از انبیا که خدا مى‏داند چقدر بودند برخورد نمودم که همگى به خاطر من اجتماع کرده بودند و مهیاى نماز بودند و من شکى نداشتم در اینکه به زودى جبرئیل جلو مى‏ایستد و بر همه ما امامت مى‏کند، ولى وقتی صف نماز مرتب شد، جبرئیل بازوى مرا گرفت و جلو برد و بر آنان امامت نمودم و البته غرور و عجبى نیست.

آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى که سه ظرف همراه داشت یکى شیر و دیگرى آب و سومى شراب و شنیدم که مى‏گفت اگر آب را بگیرد هم خودش و هم امتش غرق مى‏شوند و اگر شراب را بگیرد هم خودش و هم امتش گمراه مى‏گردند و اگر شیر را بگیرد خود هدایت شده و امتش نیز هدایت مى‏شوند.

آنگاه فرمود من شیر را گرفتم و از آن آشامیدم، جبرئیل گفت هدایت شدى و امتت نیز هدایت شدند، آنگاه از من پرسید در مسیرت چه دیدى؟ گفتم صداى‌ هاتفى را شنیدم که از طرف راستم مرا صدا زد. پرسید آیا تو هم جوابش را دادى؟ گفتم نه و هیچ توجهى به آن نکردم گفت او مبلغ یهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به یهودى‏گرى مى‏گرائیدند، سپس پرسید دیگر چه دیدى؟ گفتم ‌هاتفى از طرف چپم صدایم زد، پرسید آیا تو هم جوابش گفتى؟ گفتم نه و توجهى هم نکردم، گفت او داعى مسیحیت بود اگر جوابش مى‏دادى امتت بعد از تو مسیحى مى‏شدند.»(۸)

۳ـ فضائل بیت‌المقدس در روایات

 در روایات فضائل فراونی برای بیت‌المقدس ذکر شده‌اند، از جمله:  

۱ـ کاخ بهشتی

امام علی«ع» فرمود: چهار محل از قصرهای بهشتی است: مسجدالحرام، مسجد رسول خدا«ص» (در مدینه) مسجد بیت‌المقدس و مسجد کوفه.» (۹)

۲ـ نماز معادل با حج

حضرت امام باقر(ع) فرمود: در چهار مسجد، مسجد الحرام، مسجدالنبی و مسجد بیت‌المقدس و مسجد کوفه ای ابوحمزه نماز واجب برابر با یک حج و نماز نافله برابر با یک عمره است.» (۱۰)

۳ـ یک نماز برابر هزار نماز

از رسول خدا«ص» نقل شده است که فرمود: یک نماز در مسجدالحرام برابر با صد هزار نماز و نماز در مسجد مدینه برابر با ده هزار نماز است و نماز در بیت‌المقدس برابر با هزار نماز است (۱۱)

۴ـ نوشته روی صخره بیت‌المقدس

رسول خدا«ص» فرمود: ‌ای فاطمه! هنگامی که در شب معراج به آسمان سیر داده شدم دیدم روی صخره بیت‌المقدس نوشته شده بود خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد«ص» فرستاده اوست، من او را با وزیرش تأیید و یاری می‌نمایم. به جبرئیل گفتم وزیر من کیست؟ فرمودعلی بن ابی‌طالب.» (۱۲)

۵ـ محل تجمع ارواح مؤمنان در شب جمعه

از امام حسین«ع» از ارواح مؤمنین پرسیده شد کجا تجمع می‌کنند؟ فرمود: زیر صخره بیت‌المقدس در شب‌های جمعه که عرش پایینی خداست تجمع می‌کنند.» (۱۳)

 ایران و مسئله قدس

یکی از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت او از اسرائیل غاصب بود که علما و مراجع عظام در مقابل رژیم غاصب صهیونیستی عکس‌العمل شدیدی نشان دادند از جمله می‌توان به فتوای آیات عظام همچون سیدمحسن حکیم، سیدمحمد ‌هادی میلانی، سیدابوالقاسم خوئی اشاره کرد، ولی امام خمینی«ره» بیش از همه عکس‌العمل نشان داد.

امام در سخنرانی عصر عاشورای۱۳۴۲هـ.ش به شاه و اسرائیل حمله کرد و در ۱۳۴۳هـ.ش تمام گرفتاری‌های ملت ایران را ناشی از اسرائیل دانست و در سال ۱۳۴۷هـ.ش جواز صرف بخشی از حقوق شرعیه را برای تسلیح و مجهز ساختن مجاهدان فلسطین صادر کرد، امام در اقدامی دیگر در سال ۱۳۵۲هـ.ش از کشورهای درگیر با اسرائیل خواست در نبرد با اسرائیل پایدار و استوار بمانند. گفتار فتحی شقاقی در همین راستا قابل تعبیر است: «خطرناک‌ترین قضیه قرن (یعنی فلسطین) در صدر اهتمامات ابرمرد قرن (امام خمینی) قرار داشت.»(۱۴)

بعد از انقلاب امام خمینی بر مواضع خود تأکید بیشتری کرد. از نگاه امام رژیم صهیونیستی تبهکار، دولت غاصب، جرثومه فساد و غده سرطانی به شمار می‌رفت، از این رو کمتر از یک هفته از پیروزی انقلاب نگذشته بود که امام در دیدار با رهبران بلند پایه فلسطینی با شعار «امروز ایران فردا فلسطین» اولویت سیاست خارجی خویش را مشخص کرد و اصرار ورزید که که طرح شناسایی اسرائیل فاجعه، مخالفت با آن فریضه و واجب است و به صراحت فرمود: «اسرائیل از صفحه روزگار باید محو شود.»(۱۵)

روز جهانی قدس

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ امام خمینی«ره» به گفته‌های قبلی اکتفا نکرد بلکه در طی بیانیه‌ای رسمی روز آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز جهانی قدس اعلام کرد  و طی آن از مسلمین جهان خواست در مراسمی همبستگی بین‌المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام کنند.(۱۶)  

مقام معظم رهبری می‌فرماید :«تحقیقاً امروز در زندگی مسلمین و در آفاق اسلامی هیچ مسئله‌ای به اهمیت فلسطین نیست… فقط غصب خانه مسلمین نیست، بلکه قضیه بالاتر از این است. مسئله این است که دشمنان جهان اسلام، بخشی از خانه مسلمین را برای حمله به صفوف مسلمین و برای مبارزه با خواسته‌ها وحرکات آنها،  سنگر قرار داده‌اند.»(۱۷)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ر.ک: ریشه بحران در خاورمیانه، حمید احمدی، ص ۷-۱۲٫

۲ـ ملاذالا خیار فی فهم تهذیب الاخبار، محمدباقر مجلسی، کتابخانه آیت‌الله مرعشی، اول، ۱۴۰۶ریال، ج۹، ص ۵۴ .

۳ـ قصص الانبیاء، وسایل الشیعه، حر عاملی، ج۳، ص۱۴۶٫

۴ـ قرب الاسناد، عبدالله حمیری، مؤسسه آل‌البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۱۳ق، ص۱۴۳٫

۵ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، دوم، ۱۴۰۳ق، ج۱۹، ص ۱۹۶٫

۶ـ اسراء، ۱٫

۷ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم ناصری شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، ۱۳۷۰، ج۱۲، ص۱۱٫

۸ـ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی, ج۱۳, ص۹٫

۹ـ هدایه الامه، حر عاملی، آستانه الرضویه المقدسه، مشهد، اول، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۲۰۲٫

۱۰ـ وسائل الشیعه، حرعاملی، مؤسسه آل البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص ۲۸۹٫

۱۱ـ مستدرک الوسائل، حسین نوری، مؤسسه آل البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص ۴۳۱٫

۱۲ـ تفسیر القمی، علی بن ابرهیم قمی، دارالکتاب، قم، اول، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص ۳۳۶٫

۱۳ـ تحف العقول، ابن شعبه حرانی، جامعه مدرسین، قم، اول، ۱۴۰۴ق، ص۲۴۳٫

۱۴ـ ر.ک: سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صص۳۸۵-۴۵۳٫

۱۵ـ ر.ک: صحیفه نور، امام خمینی، ج۶، ص۱۱۶؛

۱۶ـ صحیفه امام خمینی، نشر آثار امام، ج۹، ص۲۶۷٫

۱۷ـ ماهنامه کوثر، ش۴۵، ص۳۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

یکی از مهم‌ترین حوادث زندگی معنوی پیامبر اکرم«ص» معراج آن حضرت است که خداوند آغاز آن را از بیت‌المقدس قرار می‌دهد. قرآن با صراحت تمام می‌فرماید: «پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم ـ برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»

 

۲٫

یکی از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت او از اسرائیل غاصب بود که علما و مراجع عظام در مقابل رژیم غاصب صهیونیستی عکس‌العمل شدیدی نشان دادند از جمله می‌توان به فتوای آیات عظام همچون سیدمحسن حکیم، سیدمحمد ‌هادی میلانی، سیدابوالقاسم خوئی اشاره کرد، ولی امام خمینی«ره» بیش از همه عکس‌العمل نشان داد..

 

14ژوئن/18

توطئه و پروژه آمریکایی ـ اسرائیلی با هدف جدا کردن سوریه از محور مقاومت چگونه شکل گرفت؟

هنگامى که بغداد در آوریل ۲۰۰۳ میلادى سقوط کرد، «آریل شارون» نخست‌وزیر سابق رژیم صهیونیستى و معاونانش از واشنگتن خواستند به سوریه حمله کند. «ریچارد پرل» نظریه‌پرداز حزب جمهوری‌خواه آمریکا و از طراحان جنگ عراق، در ۱۵ آوریل ۲۰۰۳ تصویب قانونی مشابه قانون عراق را با نام «آزادسازی سوریه» از مجلس آمریکا درخواست کرد تا عملاً با حمله به سوریه ساختار سیاسی این کشور را تغییر دهد، نظام بشار اسد را سرنگون کند و آن کشور را عملاً از محور مقاومت خارج سازد.(۱)

شارون نیز در ۱۶ آوریل از طریق روزنامه اسرائیلى «یدیعوت آحارونوت» به آمریکا پیام داد تا سوریه را شدیداً تحت فشار قرار دهد. متعاقب آن «شائول موفاز» وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستى به روزنامه اسرائیلى «معاریو» گفت: «ما یک فهرست طولانى در درخواست‌هایمان را تهیه کردیم و براى سوریه خواهیم فرستاد، ولى بهتر است این لیست از طریق آمریکایی‌ها به سورى‏ها تسلیم شود.»(۲)

«افرایم هلفى» نیز طى سخنانى در مرکز سیاست خاورمیانه واشنگتن “WINEP” اظهار داشت، اینکه آمریکا با سوریه رفتار خشونت‏آمیز داشته باشد بسیار مهم است.

روزنامه آمریکایى «واشنگتن پست» نیز در این زمینه نوشت: «اسرائیل با کمک سازمان اطلاعات آمریکا و نیز گزارش‌هایى از عملکرد بشار اسد رئیس‌جمهورى سوریه، واشنگتن را به تهاجم علیه سوریه ترغیب کرد.»

شمارى از اعضاى مهم لابى صهیونیستى به این اعتراض‌ها دامن زدند. «پل ولفوویتز» معاون سابق وزیر دفاع آمریکا تغییر رژیم سوریه را ضرورى دانست. ریچارد پرل در بیانیه‏اى مطبوعاتى گفت ما پیام کوتاهی به خاورمیانه فرستاده‏ایم که شامل چند کلمه است مبنى بر اینکه بعد از عراق نوبت شماست.

«لورانس کبلان» به خاطر اینکه به کوتاهى در حمله به سوریه متهم نشود، در مقاله‏اى در روزنامه «نیوریبلیک» در ۲۱ آوریل نوشت: «بشار اسد رئیس‌جمهورى سوریه خطر جدى براى آمریکا محسوب مى‏شود.»

در کنگره آمریکا «الیوت انگل» نماینده کنگره، دوباره طرح مجازات سوریه و بازگرداندن حاکمیت به لبنان را ارائه کرد و در این طرح دمشق تهدید شد که اگر نیروهایش را از لبنان خارج نکند و از تلاش خود براى دستیابى برندارد و نیز حمایت خود را از تروریست‌ها قطع نکند، تحریم اقتصادی خواهدشد.

همچنین طرح مذکور از سوریه و لبنان مى‏خواهد با اسرائیل آشتى کنند، و گر نه باید بهای مواضع خود را پرداخت کنند.(۳)

لابى صهیونیستى به ویژه کمیته امور عمومى آمریکایی ـ اسرائیلى موسوم به ایپک  (IPAC) طرحى را که خود عنوان کرده بود مورد تأیید قرار داد. آژانس خبرى یهودیان “JEWISH AGENCY” اعلام کرد عزیزترین دوستان اسرائیل در کنگره هستند. با اینکه دولت جرج بوش رئیس‌جمهورى آمریکا طرفدار اقدام کنگره در تصویب قانون دشمنى سوریه نبود، اما این طرح با اکثریت ۳۰۸/۴ در مجلس نمایندگان و ۸۶/۴ در مجلس سنا به تصویب رسید ـ لذا جرج دبلیو بوش در ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳ میلادى این قانون را امضا کرد و بعد از آن طرح تصویب شده به مرحله اجرا درآمد.(۴)

در میان نمایندگان کنگره آمریکا در مورد فایده و نیز علت‏هاى حمله به سوریه اختلاف بروز کرد. با اینکه نئومحافظه‏کاران شور و شوق حمله به دمشق را در سر مى‏پروراندند،  سازمان مرکزى جاسوسى آمریکا «سیا» و وزارت خارجه با این ایده مخالف بودند.

حتى بوش بعد از امضاى قانون جدید گفت: «با گام‏هاى بسیار کُند به سوى اجراى این قانون حرکت مى‏کند، چون که سوریه از تاریخ ۱۱/۹ /۲۰۰۳ اطلاعات مهمى را در مورد گروه القاعده دراختیار واشنگتن قرار داد و نیز به واشنگتن در مورد احتمال وقوع حملات تروریستى سازماندهى شده علیه آمریکایی‌ها در منطقه هشدار داد.

همچنین سوریه به بازرسان سازمان سیا اجازه داد تا هرگونه بازجویى که مى‏خواهند از محمد الزمار متهم به به کار گرفتن برخى ربایندگان هواپیماى آمریکا در حادثه ۱۱ سپتامبر انجام دهند، لذا واشنگتن ترجیح داد خودش را از منبع چنین اطلاعات مهمى محروم نسازد، زیرا «بى‏نیازى از این اطلاعات مبارزه فراگیر و گسترده بر ضد تروریسم را بر هم مى‏زند.»(۵)

علاوه بر آن تا پیش از حمله به عراق، سوریه روابط بدى با واشنگتن نداشت و خود را   منشاء تهدید براى آمریکا نمى‏دانست. اما درنهایت قرار گرفتن سوریه در لیست دشمنان آمریکا باعث شد که این کشور انگیزه قوی براى مشکل‌تراشى براى نیروهاى آمریکایى در عراق پیدا کند.

 با اینکه کنگره آمریکا اصرار داشت سوریه را در تنگنا قرار دهد، از این کشور ‏خواست تقاضاهای مسئولان اسرائیلى و به‌خصوص سازمان‏هاى طرفدار این رژیم یعنى اپیک را برآورده سازد، بدین معنا که اگر وجود لابى صهیونیستی نبود، صدور قانون مجازات و تحریم سوریه از سوى آمریکا هم نبود و سیاست آمریکا در قبال دمشق با منافع خودش هماهنگ‏تر و منسجم‏تر بود.(۶)

از این رو پس از اشغال عراق اتهاماتی از سوی آمریکا متوجه نظام سوریه شد که بدین قرارند:

۱ـ حمایت سوریه از تروریسم؛ (حمایت‌ از انتفاضه فلسطین و جنبش حزب‌الله لبنان)

۲ـ حمایت ‌سوریه از صدام حسین در جنگ ‌و ارائه تسهیلات به او؛

۳ـ مخالفت ‌سوریه با برقراری ‌صلح در خاورمیانه (صلح با اسرائیل)؛

۴ـ تلاش‌سوریه برای دستیابی‌به سلاحهای ‌نامتعارف‌ و‌ کشتار ‌جمعی؛

۵ـ دخالت سوریه در امور عراق؛

البته اتهامات فوقالذکر دلیل اصلی آمریکا و صهیونیسم و به‌طورکلی نظام سلطه و رژیمهای همسو با آنها برای تغییر رژیم سوریه نبود، بلکه موضوعی که ‌بیش از هر چیزی برای آنها اهمیت داشت، روابط سوریه با جمهوری اسلامی ایران و نقش برجسته آن در محور مقاومت علیه صهیونیستها‌ در منطقه بود.

مکاتبات ‌محرمانه و سرّی‌ ‌سفارتخانههای‌آمریکا‌ که ‌از‌سوی «ویکی لیکس» منتشر شده و حاوی ‌گزارشهای ‌محرمانه این سفارتخانه به وزارت خارجه آمریکاست، به وضوح نشان میدهد که ریشههای بحران‌سازی علیه نظام‌ سوریه و مخالفت با آن کشور از سال ۲۰۰۶ با هدف جداسازی سوریه از محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران در قالب یک پروژه آمریکایی ـ اسرائیلی در دستور کار نظام سلطه جهانی قرار گرفت و مقدمات آن آغاز شد. بخشی از این اسناد که متعلق به فاصله سال‌های ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) تا ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) است و توسط روزنامه کیهان (۲۹/۹/۱۳۹۱، ص۲) با عنوان «گزارش اختصاصی کیهان ـ بحران سوریه به روایت اسناد ویکی لیکس» تنظیم شده عبارتند از:

۱ـ مطابق یکی از اسناد ویکی لیکس، در نامه شماره ۳۷۳۲ مورخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۶‌سفارت آمریکا که از مبدأ تل‌آویو برای وزارت خارجه ‌آمریکا ارسال ‌شده، آمده است:

«آردیتی» مدیرکل مبارزه با تروریسم شورای امنیت اسرائیل در مذاکره با «پالمر» معاون دفتر مبارزه با تروریسم وزارت ‌خارجه ‌آمریکا با اشاره به‌ ارتباط‌ ایران، حزبالله و سوریه بر ضرورت ‌جدا کردن سوریه از محور مقاومت تأکید کرده و درباره مذاکرات با سوریه به عنوان یک راهکار می‌گوید: «خیلی زود است بفهمیم چگونه میتوان سوریه را از این مدار جدا کرد. حتی اگر بلندیهای جولان را هم روی میز مذاکره بگذاریم، شاید اسد از ایران جدا نشود.»

۲ـ در سند شماره ۳۶۹۱ مورخ ۶ آگوست ۲۰۰۶ از مبدأ تل‌آویو؛ به ملاقات «افرایم اسنه» عضو کمیسیون سیاست خارجی پارلمان رژیم صهیونیستی با سناتور «تالوار» اشاره شده و پیشنهاد استفاده از الگوی لیبی برای‌ معامله با سوریه و جذب این کشور به غرب مطرح شده است.

۳ـ در سند شماره ۴۰۶۹ مورخ ۱۶ اکتبر ۲۰۰۶ از مبدأ تل‌آویو وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن ـ پیشنهاد «شاهاک» رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی مطرح شده است که: «برای جدا کردن سوریه از مقاومت حتی میتوان روی بازپس دادن بلندیهای جولان نیز حساب کرد.»

۴ـ در سند شماره ۳۰۴۰ مورخ ۶ آگوست ۲۰۰۶ از مبدأ تل‌آویو بر نظریه وزارت دفاع رژیم اشغالگر قدس تأکید شده است که: «برای حفظ موقعیت و امنیت اسرائیل باید حاکمیت بشار اسد را متوقف و یا او را به یک معمر قذافی دیگر تبدیل کرد.»

۵ـ در سند شماره ۷۴۰۵ مورخ ۲۴ نوامبر۲۰۰۶ از مقصد تل‌آویو و ‌به نقل ‌از بررسیهای وزارت ‌دفاع رژیم صهیونیستی ‌و ‌مذاکره‌ ژرنال‌ اشکنازی با «تانسند» دستیار ویژه رئیس‌جمهورآمریکا، پیشنهاد شده است: «با استفاده از اختلافات شیعه و سنی و سایر اقوام و گروهها میتوان رژیم بشار اسد را تضعیف و سوریه را از ایران و حلقه دشمنان اسرائیل جدا کرد.»

۶ـ در سند شماره ۷۲۱۱ مورخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۶ از مقصد ریاض آمده است: «زلمای خلیل زاد، سفیر آمریکا در بغداد در ملاقات با ملک عبدالله پادشاه سعودی با وی درباره راههای جدا کردن سوریه از ایران گفتوگو میکند و پادشاه در پاسخ تأکید میکند که سوریه مسئله فرعی است و مسئله اصلی ایران است.»

۷ـ در سند شماره ۱۳۲ مورخ ۲۴ ژانویه ۲۰۰۷ از مقصد آنکارا به گفتگوی  مقامات وزارت خارجه ترکیه با «ویلیام برنز» معاون وزارت خارجه آمریکا اشاره شده و در آن ضمن تأکید بر ضرورت مقابله با حکومت بشار اسد برای حفظ امنیت اسرائیل از قول وزارت خارجه ترکیه ‌آمده است که ‌این کشور تمام ‌تلاش‌خود را در همراهی با آمریکا برای مقابله با دولت سوریه و جدا کردن آن از ایران به کار خواهد بست. وزارت خارجه ترکیه‌ ضمن تأکید بر حفظ تعهدات‌ خود با اسرائیل، از نفوذ ایران در مدیترانه ابراز نگرانی میکند.

۸ـ در سند شماره ۶۷۳۵ مورخ ۲۲ دسامبر ۲۰۰۶ از مبدأ آنکارا به وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن، رفعت الگونای معاون وزارت خارجه ترکیه در مذاکره با رودمن، معاون وزارت دفاع آمریکا بر لزوم تلاش مشترک ترکیه و آنکارا برای جدا ساختن سوریه از ایران با هدف تضعیف اقتدار منطقهای ‌جمهوری اسلامی ایران و حفظ امنیت اسرائیل تأکید میورزد.

۹ـ در سند شماره ۱۹۹۲ مورخ ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸ از مبدأ آنکارا، به مذاکره سفیر آمریکا در ترکیه با معاون وزارت خارجه ترکیه اشاره شده که در آن جدا کردن سوریه از ایران را اقدامی ضروری برای منزوی کردن جمهوری اسلامی ایران دانستهاند.

۱۰ـ در سند شماره ۵۵۵ مورخ ۱۲ مارس ۲۰۰۸ از مبدأ ریاض، «ترکی بن محمد» معاون وزیر خارجه عربستان و سفیر آمریکا در ریاض در گفتگو با یکدیگر تأکید میکنند حمایت ایران از سوریه باعث افزایش اقتدار منطقهای و امنیت نظام اسلامی ایران شده است و جدا کردن سوریه از ایران را برای کاهش اقتدار منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران ضروری میدانند.

۱۱ـ در سند شماره ۳۸۸۹ مورخ ۲۲ دسامبر ۲۰۰۶ از مبدأ بیروت به ملاقات سعدحریری با «فتلمن» سفیر آمریکا اشاره شده و آمده است‌که فشار بر دولت سوریه میتواند به ایران آسیب برساند و آمریکا و اروپا علاوه بر ایران باید روی فشار بر سوریه نیز تمرکز کنند.

۱۲ـ در سند شماره ۴۱۷۵ مورخ ۱۱ ژوئن ۲۰۰۶ از مبدأ امان پایتخت اردن ‌گزارشی از ملاقات «محمد ذهبی» رئیس دستگاه اطلاعاتی اردن با «ولچ» معاون وزیر خارجه آمریکا ارائه شده و در آن بر استفاده از گروه اخوان‌المسلمین سوریه و برخی گروههای دیگر سوری برای مقابله با حاکمیت بشار اسد تأکید شده و آمده است بشار اسد باید به این باور برسد که حمایت سوریه از گروههای مقاومت میتواند دولت وی را با خطر تروریسم روبرو کند.

۱۳ـ در سند شماره ۵۵۶۷ مورخ ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۶ از مبدأ «امان» به ملاقات مقام آمریکایی با ملک عبدالله دوم پادشاه اردن اشاره شده و از قول ملک عبدالله آمده است سوریه دارایی ایران در منطقه است و باید روی مقابله با دولت بشار اسد با هدف نهایی ضربه زدن به ایران تمرکز کرد.

۱۴ـ در سند شماره ۴۴ مورخ ۱۷ ژانویه ۲۰۰۷ از مبدأ منامه پایتخت بحرین نتیجه مذاکرات دریاسالار فالون رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا با شیخ سلمان ولیعهد بحرین با موضوع سوریه و ایران گزارش شده که در آن آمده است؛ اگر با مذاکره و تشویق موفق به تغییر رفتار بشار اسد و جدایی سوریه از ایران و حزب‌الله و حماس نشویم، باید به فشارهای دیگر علیه رژیم سوریه روی آوریم. در مذاکره دیگری میان‌ ولیعهد بحرین و ژنرال «زاخیم» و ژنرال «اسکینز» از مقامات نیروی دریایی آمریکا، این طرح به اطلاع مقامات بحرینی میرسد که قرار است پرونده ترور رفیق حریری در قالبی مشابه ماجرای «لاکربی» استفاده شود و از این طریق، بشار اسد هم مانند معمر قذافی به همراهی با غرب وادار‌ شود.(۷)      

مروری گذرا بر اسناد فوق‌الذکر نشان میدهد که بحران‌سازی علیه رژیم سوریه برای تغییر و سرنگونی آن، کاملاً یک پروژه آمریکایی اسرائیلی است که با هدف جدا کردن سوریه از محور مقاومت، ضربه زدن به ایران اسلامی و مهار مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و جلوگیری از فروپاشی و شکست رژیم صهیونیستی، طراحی و عملیاتی شده است.

در این راستا آمریکا و رژیم صهیونیستی تلاش‌کردند تا به هر نحو ممکن سوریه را تحت فشار قراردهند و زمینههای لازم را برای تغییر رژیم این کشور فراهم سازند. بدین منظور چندین اقدام را علیه سوریه عملیاتی کردند که عبارتند از:

۱ـ تصویب قانون تحریم سوریه؛

۲ـ صدور قطعنامه ۱۵۵۹ سازمان‌ملل‌مبنی بر خروج نیروهای نظامی سوریه از لبنان و در نتیجه کاهش نقش سوریه در لبنان؛

۳ـ تمرکز بر تبلیغات و فعالیتهای سیاسی خویش مبنی بر تغییر رژیم سوریه؛

۴ـ تقویت جریان‌های سیاسی مخالف سوریه در داخل کشور و نیز در لبنان؛(۸) 

این اقدامات به چندین دلیل دستاورد مهمی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی دربر نداشت که عبارتند از:

۱ـ شکست نیروهای مخالف سوریه در لبنان برای بهره برداری از خروج نیروهای نظامی این کشور از لبنان؛

۲ـ حفظ وحدت و انسجام مردم لبنان در حمایت از مقاومت اسلامی لبنان و به تبع آن حمایت از سوریه و نیز مخالفت با جریان‌های حامی آمریکا و رژیم صهیونیستی در لبنان؛

۳ـ انجام اصلاحات داخلی در دستگاه حکومتی سوریه؛

این امر موجب جلب مشارکت بیشتر جریان‌های سیاسی سوریه و کاهش مخالفت نیروهای مخالف این رژیم شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مجید صفاتاج، مخاصمات(جلد سوم)، انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴، ص۵۲٫

۲ـ بولتن رویداد و گزارش صهیونیسم، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۲۵/۱۱/۱۳۸۴، شماره ۱۰۷٫

۳ـ نشریه گروه تحقیق و تفسیر برون مرزى صدا و سیماى ج.ا.ا، ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ ـ ۱۰ ژوئن ۲۰۰۴٫

۴ـ روزنامه ایران «شبکه تصمیم‏گیران یهودى کاخ سفید»، ۱۱/۴/۱۳۸۶٫

۵ـ فرهاد.ح.ریاحى: «آمریکا، اروپا و خاورمیانه نوین»، روزنامه ایران، ۷/۵/۱۳۸۳٫

۶ـ مجله نداء القدس، پیشین، «لابى صهیونیست: هدف بعدى دمشق و تهران است»، ص ۴۸-۴۷٫

۷ـ گزارش اختصاصی کیهان ـ بحران سوریه به روایت اسناد ویکی لیکس» کیهان، ۲۹/۹/۱۳۹۱، ص۲٫

۸ـ بولتن‌ ویژه،‌ شکل‌گیری ‌ولکان‌ها ‌‌تاریخچه ‌کابینه‌ جنگی ‌بوش،‌ مؤسسه‌ فرهنگی‌ مطالعات‌ و تحقیقات ‌بین‌المللی ‌ابرار معاصر تهران،‌ شماره‌۳۶ /۱۰۴ مرداد ۱۳۸۳ ، ص۹.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در میان نمایندگان کنگره آمریکا در مورد فایده و نیز علت‏هاى حمله به سوریه اختلاف بروز کرد. با اینکه نئومحافظه‏کاران شور و شوق حمله به دمشق را در سر مى‏پروراندند،  سازمان مرکزى جاسوسى آمریکا «سیا» و وزارت خارجه با این ایده مخالف بودند. حتى بوش بعد از امضاى قانون جدید گفت: «با گام‏هاى بسیار کُند به سوى اجراى این قانون حرکت مى‏کند.

 

 

 

۲٫

بحران‌سازی علیه رژیم سوریه برای تغییر و سرنگونی آن، کاملاً یک پروژه آمریکایی اسرائیلی است که با هدف جدا کردن سوریه از محور مقاومت، ضربه زدن به ایران اسلامی و مهار مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و جلوگیری از فروپاشی و شکست رژیم صهیونیستی، طراحی و عملیاتی شده است.

14ژوئن/18

سیاست تا دیانت

 

یک حسرت عمیق

دانشگاهی را دیدم که دروس آن به زبان انگلیسی ارائه می‌شود و همه دانشجویان آن در مکالمه و نوشتن و خواندن به زبان انگلیسی مهارت دارند!. اکثریت دانشجویان این دانشگاه دختر بودند و همگی باحجاب کامل شرعی در محیط دانشگاه و کلاسها و … هیچ دختری با پسرها صحبت نمی‌کرد و قدم نمی‌زد، دخترها با همدیگر بودند و پسرها هم باهم و حتی یک مورد هم دیده نمی‌شد که دختری کنار پسری نشسته باشد و…! اتوبوس‌های رفت و آمد به خوابگاه‌های دانشجویی مختلط نبود و درهای خوابگاه‌های دخترانه ساعت هشت شب بسته می‌شد و جز در موارد اضطراری مانند بیماری و… باز نمی‌شد. در سطح شهر و مراکز خرید و پارک‌ها و…خبری از گردش شبانه دختران و پسران دانشجو نبود چرا که دانشجوها عمده وقتشان را مشغول مطالعه و انجام تکالیف درسی بودند و فرصتی برای خوشگذرانی یا ولگردی نداشتند.

* لطفا ذهنتان را بی‌خود مشغول نکنید و درایران دنبال چنین دانشگاهی نگردید. این دانشگاه، دومین دانشگاه کشور پادشاهی عمان است و در شهر تاریخی «نزوی» (پایتخت سابق عمان) واقع شده و می‌دانیم عمان هم کشوری است که در منطقه خلیج فارس و دریای عمان، بیشترین رابطه فرهنگی و سیاسی را با انگلستان دارد!

** راستی در چنین مواقعی حسرت می‌خورند یا غبطه؟!

 

عاقبت برجام                                                                         

برجام را که همه می‌شناسند! همانی که قرار بود مثل یک مُسهل و ملیّن قوی مسیر تحریم‌های اعمال شده علیه کشورمان را باز کند، اما به قاعده دوبرابر، یبوست اقتصادمان اضافه کرد!

همانی که می‌گفتند آفتاب تابان است و باران رحمت. اما شدت نور و حرارتش، صنعت و اشتغال‌مان را جزغاله کرد و بارش تگرگ‌های درشتش، شکوفه‌ها وجوانه‌های معیشت‌مان را به باد داد.

*حکیمان گفته‌اند در زندگی چنان باش که آخرتت مثل عاقبت برجام نباشد!

در کتاب نایاب «زبده‌الانام فی شرح فوائدالبرجام» چنین آمده که مولانا شیخ حسن فریدونی سمنانی از اجله دیپلمات‌های زاهد و مقتدای زاهدان دیپلمات، با استماع نام برجام صیحه می‌زد و می‌فرمود: آخخخخخخخ! و گاه می‌فرمود : «درونش ما را سوزاند و بیرونش مردم را» و در خبر است که جناب ایشان تا دم آخر می‌فرمود: «‌خدایا توبه!» و یکی از مریدان شیخ (گویا حسام‌الدین دری نجف‌آبادی اصل) بعد از وفات ایشان تا سی و نه شب پی‌در‌پی خواب دید که شیخ درایوان هتل کوبورگ وین (محل انعقاد نطفه برجام) ایستاده و سر در گریبان مکاشفت فرو برده و انگشت ندامت به دندان گزیده و می‌فرماید: بلا بگیری موگرینی با این آش برجام که برامون پختی!

در بین صوفیان وزارت خارجه مشهور است که  جناب ملک‌الموت در هنگام قبض روح «عباس عراقچی» در هیبت برجام ظاهر شده و از این‌رو جناب ایشان در هنگام سکرات موت با ذکر فوائد برجام، جان به جان آفرین تسلیم کرد، والله اعلم!

شیخ محمدجواد بن تاجر اصفهانی (ملقب به ظریف العارفین) در رساله «برجام السالکین» در باب مذاکرات‌های منجر به برجام آورده است که: «میان وین و ژنو هفتاد بار سعی کردمی و سال‌ها  کو به کو و منزل به منزل در پی برجام روان بودمی تا عاقبت در مکاشفه دیدم که هاتفی ندا درداد: بابا بدید بهش بره! فک کرده برجام چه تحفه‌ایه! و معنی این عبارت ندانستمی تا که برجام پاره شد، آنگاه به فطانت دریافتم که باخته‌ام و مغبون عالمین گشته‌ام و کفاره این معصیت آن باشد که هفتاد سال برای وصله پینه برجام پاره، میان مسکو و پکن و لندن و پاریس و برلین و چین و ماچین سرگردان شوم تا ندا آید که: جواد جون بی‌خیال! آنگاه تبر به دست گیرم و صنمی را که به هیکل من ساخته‌اند بشکنم و خدمت دلواپسان کنم!

 

فقه پست مدرن و مسائل مستحدثه حجاب                                                     

س- حکم کشف حجاب درون خودرو چیست؟

فتوای وزارت کشور: جایز است.

فتوای معاون رئیس جمهور در امور بانوان: بنا بر احتیاط واجب، کشف حجاب از ضروریات  اسلام رحمانی در همه اماکن و مواقیت است.

فتوای رسانه‌های اصلاح طلب‌: واجب قطعیه است.

فتوای بانو شهیندخت (دستیار مخصوص رئیس در امور نسوان): واجب است و ترک آن موجب  ضمان نیز می‌شود.

فتوای ناجا: بنا بر احتیاط مستحب بد نیست که ترک شود.

فتوای اصولگرایان: تا مباحث سیاسی هست پرداختن به  امور جزئی مانند وضعیت حجاب و عفاف در مملکت کراهت شدید دارد و بر مومنین لازم است با ترک اتلاف وقت در خصوص این موارد سطحی، به اموری ضروری مانند بررسی روش‌های برون رفت اصولگرایان از چالش انتخابات آتی بپردازند.

فتوای صدا و سیما: احتمالاً کراهت خفیفی داشته باشد اما خیلی هم مهم نیست!

فتوای روسای محترم جمهور کلهم‌اجمعین: پرداختن به لباس و موی جوانان و دختران و پسران وظیفه حکومت نیست! ما مسئول آب و نان مردمیم، متولی بهشت و جهنم‌شان که نیستیم اما به هر حال اگر کشف حجاب درون یا بیرون خودرو در ایام انتخابات و با نیّت تبلیغ برای ما باشد لازم بل واجب است و برای مرتکب آن به تعداد هر مویی هفتاد حسنه منظور خواهد شد.

 

 

از نقد معصومین تا نقد مسئولین                                                   

میان نقد مسئولین تا نقد معصومین تفاوت بسیاری است از جمله آن که:

الف) نقد معصومین بلا اشکال است و هیچ معاقبه و پیگردی ندارد اما اگر کسی جرات کند و مسئولین (مخصوصا از نوع اجرائی) را نقد کند مستحق دشنام و توهین و تحقیر و تمشیت و اخراج و انفصال از خدمت و سایر بلاهای اداری و مالی خواهد بود.

ب) در بسیاری موارد نقد معصومین نشانه روشنفکری و علم و تمدن و فرهیختگی است و مرتکب آن به عنوان مولف یا روزنامه‌نگار یا استاد یا هنرمند و شاعر و کارگردان ممتاز و نمونه مورد تشویق‌های مالی و جنسی قرار می‌گیرد حال آن‌که نقد مسئولین اجرایی علامت حماقت و کلاغ صفتی و بی‌شناسنامه بودن و بی‌سوادی و جهل منتقد است و راه اصلاح چنین ناقص العقلی، ارسال او به درک و جهنم می‌باشد.

 

دلارشناسی تدبیر و امید                                                       

از آنجا که افزایش دانش اقتصادی خلق‌الله از جمله نشانه‌های تدبیر واز ادوات رشد امید است  لذا در جهت تنویر افکار عمومی در باب اقسام دلار، موارد ذیل برای اولین‌بار در این جریده درج می‌گردد:

الف) «دلار جهانگیری» که قیمت آن ۴۲۰۰ تومان وجه رایج مملکت است و هرکه آن را جسته کمتر یافته است.

ب) دلار«داداش جهانگیری» (منظور داش مهدی است) که قیمت آن از پنج هزار تومان شروع و به هفت هزار تومن ختم می‌شود و با اندکی احتیاط نوع هفت تومنی آن در دسترس عموم قرار دارد.

ج) «دلار روحانی» از جمله نایاب‌ترین دلارهاست که کسب آن جز با تحمل ریاضت‌های عمدتاً غیر شرعی و پیدا کردن لیاقت و تقرب جستن به پیشگاه جناب‌شان ممکن نیست و قیمت آن از یه تومن شروع و تا پونصد شیشصد تومن متغیر خواهد بود. در برخی، این دلار به عنوان پاداش یا حق‌الزحمه و یا حق السفر، نصیب  افراد مقرب الخاقان می‌شود.

د) دلار «داداش روحانی» (داش حسین) که تفاوت قیمت چندانی با دلار داداش جهانگیری نداشته و فقط روش تهیه آن با کلاس‌تر است.

 

حکایت بن بست معیشت                                                      

بن‌بست در معیشت (به تعبیر کتاب خدا: معیشتا ضنکا) یعنی این که:

* قبل برجام وضع اقتصادی خراب باشد و حین برجام خراب‌تر شود و در پسابرجام افتضاح گردد و بعد از پارگی برجام به از همه موارد قبل نابودتر شود.

*  نفت بشکه‌ای ۱۲۰ دلار باشد یا ۳۰ دلار، مردم از کسب و کار کساد و رشد تورم بنالند و مسئولین گناه این وضعیت را گردن دولت قبلی بیاندازند.

* اکثریت از فقر می‌نالند و همان عده در اسراف و تبذیر رکورد جهانی ثبت می‌کنند.

* برخی فکر می‌کنند زمان شاه اوضاع همه چیز عالی بوده و اگر شاه برگردد دوباره همه چیز ارزان و فراوان خواهد شد!

* هرچه درآمدمان و مصرف‌مان بیشتر می‌شود ناراضی‌تر و ناشکرتر ولامذهب‌تر می‌شویم و فکر می‌کنیم دینداری و دیانت ریشه گرفتاری‌های مالی و اقتصادی‌مان است.

و خدا نکند در این وضع بمانیم که در این صورت دنیامان شبیه آخرت یزید و آخرت‌مان شبیه دنیای عمر سعد خواهد شد، لاسمح‌الله!

 

14ژوئن/18

صدای کدام جمهوری؟ سیمای کدام انقلاب؟

 

 

۱- بخش عظیمی از جامعه ما صدا و سیما را رسانه و بلندگوی نظام و انقلاب اسلامی و آئینه مواضع رهبری نظام می‌دانند و در محاسبات و تحلیل‌های خود این دستگاه بزرگ را زیر مجموعه نهادها و ساختارهای تحت اشراف ولایت فقیه قرار می‌دهند. البته بر اساس قانون اساسی و باورهای اعتقادی، صدا و سیما باید این‌گونه باشد، اما در کمال تاسف و تعجب وضع این‌گونه نیست و رسانه ملی بیش از آنکه در خدمت انقلاب اسلامی و رهبری آن باشد، در مسیری متفاوت، مروج و کمک‌کار جناح و تفکر لیبرال و سکولار موجود در کشور است و برآیند عملکرد آن بیش از آنکه تامین کننده و پیگیراهداف انقلاب اسلامی باشد، به اشاعه روحیه سکولار و فرهنگ لیبرالیستی مساعدت کرده است!.

۲- از آنجا که این ادعا برای اکثریت جامعه باور پذیر نیست، ناگزیر از طرح نمونه‌هایی ملموس در این زمینه هستیم تا از دشواری درک این حقیقت تلخ کاسته شود:

الف) با گذشت بیش از پنج سال از بحران سوریه و در حالی که انقلاب اسلامی در این عرصه چند هزار شهید تقدیم کرده، هنوز شاهد تولید یک سریال یا فیلم سینمایی و داستانی یا حتی یک سرود حماسی و انقلابی در صدا و سیما درباره این موضوع نبوده‌ایم و دست رسانه ملی در این جهت خالیِ خالی است. این درحالی است که در همین مدت ده‌ها سریال و فیلم داستانی و آهنگ (به قول مجریان صدا و سیما «ترانه») با محتوای عشق‌های خیابانی و دعوای زن و شوهر بر سر مهاجرت به اروپا و بی‌وفایی طرف‌هایی عشقی به یکدیگر در صدا وسیما تولید و پخش شده است.

این بی‌اعتنایی محض به موضوعی را که از اولویت‌های اصلی نظام و انقلاب اسلامی به شمار می‌آید، تا آنجا که هزاران نفر از پاک‌ترین فرزندان انقلاب جان در پای آن نهادند، چگونه می‌توان توجیه کرد؟ پخش تعدادی مستند درباره بحران سوریه که عموماً توسط سپاه یا سایر دستگاه‌ها تولید شده‌اند، در شبکه‌های مختلف سیما به هیچ‌عنوان به معنی توجه رسانه ملی به این موضوع بسیار مهم نیست، زیرا سازمان در شرایط بحرانی کمبود بودجه و خالی بودن آنتن، چاره‌ای جز پر کردن آنتن با هر برنامه قابل پخش ندارد و نمی‌تواند پخش مستندهای ساخته شده توسط سپاه و… را به حساب توجه خود به مسئله سوریه بگذارد.

ب)در حالی که در دهۀ اخیرشبکه‌های مختلف صدا و سیما در مناسبت‌هایی مانند «شب یلدا» سنگ تمام گذاشته و تمام توان هنری و رسانه‌ای خود را برای تکریم و ترویج چنین مناسبت‌هایی به کار گرفته‌اند، سال به سال از رونق و رمق ویژه برنامه‌های رسانه ملی در مناسبت‌هایی مانند دهه فجر، هفته دفاع مقدس، چهاردهم و پانزدهم خرداد و… کاسته می‌شود تا جایی که می‌توان به‌صراحت گفت در چند سال اخیر اصولاً شاهد ساخت و پخش برنامه‌هایی در جهت شناساندن و ترویج انقلاب اسلامی و بزرگداشت مناسبت‌های انقلابی مانند دهه فجر و… نبوده‌ایم و سازمان با پخش چند سرود و تعدادی تصویر آرشیوی از روزهای انقلاب سر و ته مناسبت را به هم آورده و رفع تکلیف کرده است!.

ج) در حالی که موضع فقهی و رویکرد فرهنگی رهبر انقلاب اسلامی به موضوعاتی مانند موسیقی و اختلاط میان نامحرمان و… کاملاً مشخص و آشکار است، صداوسیما به‌نحوی بارز در جهتی مغایر با نگرش‌های فقهی و فرهنگی ایشان حرکت می‌کند و به عنوان مثال بر خلاف نظر صریح ایشان، با قدرت تمام مشغول ترویج موسیقی‌های غنایی با مضامین هوس‌های زمینی‌است و عملاً به بنگاه پرورش و مشهورسازی خوانندگان موسیقی‌های سخیف غربی تبدیل شده و در این راستا انبوه برنامه‌های تولیدی و پخش شده بهترین گواه این ادعاست.

همچنین است اختلاط دائمی، غیرضروری و غیر اخلاقی میان مجریان و مهمانان زن و مرد که اکثراً به شوخی و بگو بخند و کل‌کل کردن‌های دو و چند طرفه میان نامحرمان، آن هم در برنامه‌های زنده و در مقابل چشم میلیون‌ها بیننده ختم می‌شود و ثمره‌ای جز ترویج بی‌حیایی و حذف فرهنگ و سبک زندگی دینی در جامعه ندارد. در چنین وضعیتی آیا می‌توان قبول کرد که این سازمان زیر نظر رهبری قرار دارد و مجری منویات ایشان است؟

۳- بدون تردید یکی از رسالت‌های اساسی رسانه ملی در نظام جمهوری اسلامی، رساندن اطلاعات لازم به جامعه درباره انقلاب اسلامی و اهداف و دستاوردهای آن، دشمن‌شناسی و چرایی این دشمنی، شناخت دوستان انقلاب و دلایل و نتایج این دوستی، سبک زندگی دینی و آفات زندگی بر اساس الگوی تمدن غرب و مواردی از این دست است که به‌رغم تاکیدات فراوان حضرت امام و رهبری انقلاب، براین مقوله تحت عنوان بصیرت افزایی و… بر این مهم، شاهد کم‌کاری عجیب صدا و سیما در انجام این وظیفه خطیر هستیم تا آنجا که هنوز بسیاری از مردم دلایل دشمنی آمریکا با انقلاب و جامعه ما را نمی‌دانند و از فلسفه و فواید پشتیبانی ما از جنبش‌ها و ملت‌های مسلمان و مظلوم آگاه نیستند و صرفاً بر اساس اعتماد به رهبران انقلاب، شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر می‌دهند.

البته در نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، این بی‌خبری بیش از سایر نسل‌ها به چشم می‌خورد تا آنجا که سوژه اصلی جنگ روانی دشمن در فضای مجازی عبارت‌هایی از این دست شده است: «‌چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» ، «چرا به جای کمک به فقرای کشور خودمان باید پول‌هایمان را به جیب عرب‌های مفتخور و تنبل بریزیم؟» ، «چرا به آمریکا با آن همه آبادی و پیشرفت و علم و اختراع و زیبایی و انسان‌دوستی شیطان بزرگ می‌گوییم؟» ، «مگر اسرائیل چه ضرری به ما زده که باید با آن دشمن باشیم؟»

این بی‌خبری و ضعف اطلاعات جامعه در عرصه‌هایی مانند اهداف و دستاوردهای انقلاب و نظام اسلامی هم موجود است تا جایی که در دهه چهارم انقلاب بسیاری از مردم، مخصوصاً تحت تاثیر فضای مجازی باور کرده‌اند که ایران در عصر پهلوی، دورانی طلایی را می‌گذرانده و انقلاب جز ویرانی و تباهی دستاوردی به همراه نداشته و اگر انقلاب نشده بود امروز ایران، از جمله قدرت‌های بزرگ و مطرح جهان به شمار می‌رفت.

وضعیت دانش جامعه در خصوص سبک زندگی دینی و علل برتری آن بر سبک زندگی غربی هم که فاجعه‌بارتر از موارد قبل است و بدون تردید مقصر اصلی در خصوص بی‌اطلاعی جامعه از این دانستنی‌های ضروری، صدا و سیماست. همان صدا و سیمایی که بیشترین زمان مفید و جذاب خود را به برنامه‌های آشپزی و فوتبال اختصاص داده است. روزانه بیش از هشت برنامه آموزش آشپزی در شبکه‌های مختلف سیما به اضافه ساعت‌ها پخش مستقیم مسابقات فوتبال اروپایی و ایرانی و تفسیر و تحلیل‌های تخصصی آن، تا آنجا که پربیننده‌ترین و مهم‌ترین برنامه سیمای جمهوری اسلامی یک برنامه هفتگی سه ساعته در خصوص تحلیل فوتبال و شرح دعواها و کتک کاری‌های رایج در آن است.

آیا این رسانه همانی است که حضرت امام از آن به عنوان دانشگاه عمومی یاد کردند؟ آیا این دستگاهی است که باید جامعه را به زره بصیرت مجهز کند تا در برابر تهاجم رسانه‌ای دشمن بی دفاع نماند؟

تا کنون چند فیلم یا سریال جذاب و دیدنی در خصوص چرایی انقلاب و ثمرات آن در سیمای جمهوری اسلامی تولید و پخش شده است؟ تا کنون شاهد تولید و پخش چند محصول فاخر نمایشی و مستند در زمینه تبیین مفاهیمی مانند «شیطان بزرگ، استکبار جهانی و غده سرطانی بودن رژیم صهیونیستی» در رسانه ملی بوده‌ایم؟  به‌راستی صدا و سیما سوای بعضی مستندهایی که در چند سال اخیر توسط مجموعه‌های وابسته به سپاه تولید و از یکی دو شبکه کم‌بیننده سیما مانند افق و مستند پخش شده‌اند، چند ساعت یا دقیقه در باره علل و ضرورت ایستادن ملت ما در کنار محرومان و مستضعفان جهان برنامه جذاب و دیدنی تولید و پخش کرده است؟  آیا این رسانه، مجری منویات ولی فقیه است و زیر نظر ایشان عمل می‌کند؟ و با این وضع آیا طبیعی نیست  مردمی که روزانه ساعت‌ها صرف تماشای سیمای جمهوری اسلامی می‌کنند، در انتخابات‌ها به کسانی رای بدهند که بیشترین فاصله را با آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی دارند؟

۴- وضعیت رسانه ملی درعرصه ترویج دیانت و شریعت هم دست کمی از موارد فوق ندارد، تا آنجا که به جرئت می‌توان گفت که ترویج شریعت و نمایش فواید دیانت در اولویت آخر برنامه‌های جذاب و پر مخاطب رسانه ملی هم قرار ندارد و اگر مدیران صدا و سیما در مقام دفاع از خود بگویند برنامه‌های دینی و مذهبی کم بیننده‌اند و مردم به این برنامه‌ها بی‌علاقه‌اند، خواهیم گفت چه دستگاهی جز صدا و سیما می‌توانست سلیقه و ذائقه عموم مردم را به این سمت و سو سوق بدهد؟

مگر نه این است که همیشه ضعیف‌ترین و دم دست‌ترین برنامه‌های سازمان به موضوعات دینی و انقلابی و در عوض پررنگ و لعاب‌ترین برنامه‌های صدا و سیما به فوتبال و آشپزی ارتباط دارند؟ آیا حقیقت انقلاب و اسلام، زیباتر از فوتبال و آشپزی نیست؟ پس کدام رسانه این دو حقیقت زیبا را در نظر مردم زشت و بی‌فروغ جلوه داده است؟ و مگر دنیای مسیحی با بهره‌گیری از ابزارهای نمایشی و جذابیت‌های آن، ذات و محتوای تحریف شده و ضعیف خود را در سراسر جهان به عنوان دین «صلح و دوستی و محبت» ترویج نکرده است؟ چرا آنان توانسته‌اند دین کم‌مایه و تحریف‌زده خود را با فیلم و سریال در تمام جهان ترویج کنند و ما نتوانسته‌ایم؟ آیا غیر از این است که متولیان و مدیران رسانه ملی نخواسته‌اند تا بتوانند؟

وقتی جذب مخاطب به هر قیمت و هر شکل به هدف اصلی مدیران صدا و سیما تبدیل شده است، دیگر چه توقعی از این سازمان و محصولات آن می‌توان داشت؟ در این وضعیت آیا طبیعی نیست که صدا و سیما را مربی اصلی پیاده نظام انتخاباتی تجدیدنظر طلبان و دورافتادگان از مسیر اسلام و انقلاب بدانیم؟ پیاده نظامی که در سال‌های پس از انقلاب و در پای برنامه‌های رسانه انقلاب اسلامی، رفاه طلبی و برتری آن برزندگی دینی و انقلابی را، آن هم به صورتی غیرمستقیم و با ظرافت تمام در خلال فیلم‌ها و سریال‌های جذاب و به ظاهر خنثی و خانوادگی سیمای جمهوری اسلامی آموزش دیدند.

۵- تداوم حاکمیت این وضع نابسامان در رسانه ملی نهایتی جز زدن تیر خلاص به پیکر ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی، آن هم با اسلحه متعلق به نظام اسلامی نخواهد داشت. در این مقطع ایجاد یک مجموعه مسلط به اهداف و منویات انقلاب اسلامی و سواد رسانه‌ای در راس سازمان صدا و سیما ضروری است. مجموعه‌ای که با اختیارات کافی بتواند محتوای رسانه ملی را تعیین و پالایش کند و این دستگاه بسیار مهم و موثر، اما دورافتاده از مسیر انقلاب اسلامی را به جایگاه اصلی و حقیقی خود سوق دهد. امری که مدیریت‌های سازمان از گذشته تا امروز نه اهتمامی به آن داشته‌اند و نه اراده‌ای و نه توانی.

 

سوتیترها:

۱٫

با گذشت بیش از پنج سال از بحران سوریه و در حالی که انقلاب اسلامی در این عرصه چند هزار شهید تقدیم کرده، هنوز شاهد تولید یک سریال یا فیلم سینمایی و داستانی یا حتی یک سرود حماسی و انقلابی در صدا و سیما درباره این موضوع نبوده‌ایم. درحالی که در همین مدت ده‌ها سریال و فیلم داستانی و آهنگ با محتوای عشق‌های خیابانی و دعوای زن و شوهر بر سر مهاجرت به اروپا و بی‌وفایی طرف‌هایی عشقی به یکدیگر در صدا وسیما تولید و پخش شده است.

 

۲٫

بی‌خبری و ضعف اطلاعات جامعه در عرصه‌هایی مانند اهداف و دستاوردهای انقلاب و نظام اسلامی هم موجود است تا جایی که در دهه چهارم انقلاب بسیاری از مردم، مخصوصاً تحت تاثیر فضای مجازی باور کرده‌اند که ایران در عصر پهلوی، دورانی طلایی را می‌گذرانده و انقلاب جز ویرانی و تباهی دستاوردی به همراه نداشته و اگر انقلاب نشده بود امروز ایران، از جمله قدرت‌های بزرگ و مطرح جهان به شمار می‌رفت.

 

 

14ژوئن/18

محبّت عامل نزدیکی دل‌ها به یکدیگر است

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

پاسخی به به دغدغههای همسرانه

 

مقدمه:

در شماره‌های پیشین، و در یازده گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به راهکارهای عملیِ مختلف برای رسیدن به موفقیّت از جمله تاثیرات مثبت ایجاد فضای معنوی در منزل و خانواده و… پرداختیم و به برخی پرسش‌ها نیز پاسخ داده شد. اینک و در ادامه، ضمن ارائه پاسخ به برخی سئوالات و دغدغه‌های مطروحه، به چگونگی تاثیر «محبت» در نزدیکیِ دل‌ها به یکدیگر می‌پردازیم.

 

بی‌توجّهی همسر به حجاب

جوانی ۲۶ ساله هستم. حدود یازده ماه است که عقد کرده‌ام. خودم تقریباً خیلی به مسائل شرعی مقیّد هستم؛ امّا خانمم نسبت به رعایت حجاب کامل، عفّت زنانه و حیا ضعیف عمل می‌کند. من در ارتباط با او خیلی دقیقم تا جایی که تا به حال به او بی‌احترامی نکرده‌ام؛ امّا بی‌توجّهی او به حجاب مرا آزار می‌دهد، چه کنم؟

 

مشخّص کردن محدوده حجاب

قبل از هر چیز باید دید که مقصود این برادر محترم از عدم رعایت حجاب و عفاف توسّط همسرش چیست؟ در چنین اختلافاتی گاهی مشاهده می‌شود که همسر چیزی بیش از آنچه خداوند بر زن واجب کرده، مطالبه می‌کند. همین سختگیری موجب می‌شود که زن از همان چیزی هم که رعایت می‌کرده دست بردارد و خدای ناکرده، وارد وادی خطرناک لجاجت شود. برخی از زنان در این موارد، سیاست «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود» را در پیش می‌گیرند. ما نمی‌خواهیم در اینجا از رفتارهای برخی از زنان دفاع کنیم؛ بلکه می‌خواهیم بگوییم در برخی از موارد، ثمره این برخورد، چنین نتیجه‌ای خواهد بود. پس بهتر است پایه مطالباتمان را همان چیزی قرار دهیم که خداوند قرار داده است؛ یعنی همان میزان واجب در پوشش. البته به جهت اختلافی هم که در میان فتاوای مراجع تقلید در این زمینه وجود دارد، باید هر کسی به فتوای مرجع خود هم مراجعه کند. ممکن است فتوای مرجع تقلید زن، چیزی را جایز بشمارد که مرجع تقلید مرد آن را حرام بداند. در اینجا ملاک عمل باید فتوای مرجع تقلید زن باشد.

 

تغییر بر مبنای رفتار تربیتی، نه تحکّم همسرانه

متأسّفانه بسیاری از افراد در این موارد رو به تحکّم می‌آورند و از ابزار فشار و زور استفاده می‌کنند تا طرف مقابل خود را وادار به تغییر رفتار کنند. به نظر می‌رسد این شیوه منجر به تربیت واقعی نخواهد شد؛ بلکه نهایت اتّفاقی که خواهد افتاد، تغییر ظاهری همسر شماست، بدون اینکه در واقع تغییری رُخ داده باشد؛ امّا اگر شما بر اساس سیاست تربیتی پیش بروید، می‌توانید تغییر واقعی ایجاد کنید.

در سیاست تربیتی هم باید براساس محبّت پیش رفت. شما با نزدیک شدن عاطفی به همسرتان می‌توانید دغدغه همراه شدن او با خود را ایجاد کنید. رابطه محبّتی موجب می‌شود سوءبرداشت‌ها هم از بین برود. رابطه محبّتی، نوع نگاه همسرتان به شما و حرف‌هایتان را تغییر می‌دهد. وقتی که در رابطه‌ای غیرعاطفی دستوری داده می‌شود، بسیاری از افراد در مقابل این دستور، سیاست مقابله را در پیش می‌گیرند؛ امّا وقتی همین حرف در رابطه‌ای عاطفی بیان می‌شود، سیاست غالب افراد، سیاستِ همراهی است. در رابطه‌های غیرعاطفی در مقابل دستورها، موضع دفاعی و توجیه‌گرانه گرفته می‌شود؛ امّا در رابطه‌های عاطفی، طرف مقابل به تأمّل و تفکّر روی می‌آورد. در رابطه‌های غیرعاطفی، اگر طرف مقابل نتواند حرف ما را بفهمد، انگیزه‌ای برای عمل کردن به دستور نخواهد داشت؛ امّا در رابطه‌های عاطفی طرف مقابل به جهت محبّتی که به همسرش دارد، حتّی در صورت متوجّه نشدن فلسفه دستور شرع، به آنها عمل می‌کند؛ زیرا دوست ندارد خدشه‌ای به رابطه عاطفی او و همسرش وارد شود. پرسش و پاسخ زیر که پاسخ آن به وسیله مقام معظّم رهبری داده شده، می‌تواند راه‌گشای مناسبی در این مسیر باشد:

س۱۰۷۹: چند سالی است که ازدواج کرده‌ام و به مسائل شرعی و امور دینی اهمّیت فراوانی می‌دهم و مقلّد امام راحل هستم؛ ولی متأسّفانه همسرم به مسائل دینی اهمّیت چندانی نمی‌دهد. گاهی بعد از مشاجره لفظی، یک بار نماز می‌خواند؛ ولی باز دوباره نماز را ترک می‌کند و این رفتار او مرا بسیار رنج می‌دهد. وظیفه من در برابر او چیست؟

ج: وظیفه شما فراهم کردن زمینه اصلاح او به هر وسیله ممکن است. باید از هرگونه خشونت که حاکی از بداخلاقی و ناسازگاری شما باشد، خودداری کنید. اطمینان داشته باشید که شرکت در مجالس دینی و رفت و آمد با خانواده‌های متدیّن، تأثیر بسیار زیادی در اصلاح او دارد.(۱)

 

تذکّر بعد از ایجاد رابطه عاطفی

نکته باریک‌تر از مویی در اینجا وجود دارد که توجّه به آن ضروری است. وقتی آغاز رابطه عاطفی با تذکّر همراه می‌شود، اثر تربیتی محبّت را کم می‌کند؛ زیرا در ذهن همسر شما تحلیلی به وجود می‌آید که طبق آن، شما محبّت می‌کنید تا او را تغییر دهید؛ یعنی محبّت شما به او برای خودِ او نیست؛ بلکه شما برای این که او را به آنچه خودتان می‌خواهید، نزدیک کنید، از سلاحی به نام ابراز محبّت استفاده کرده‌اید. این محبّت‌ها که از نگاه مخاطب ما، محبّت شرطی است، اثر تربیتی ندارد. پس باید ابتدا همسرتان از خالصانه بودن رابطه عاطفی شما مطمئن شود، سپس تذکّرات آغاز شود.

 

نهی از منکر، سر جای خودش

هیچ‌کدام از این نکته‌هایی که گفتیم به معنای تعطیل شدن فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما طبق فتوای مرجع تقلید خودتان، این وظیفه را انجام دهید و کوتاه هم نیایید؛ امّا این را بدانید که طبق فتوای مراجع، در جایی که امر و نهی اثر ندارد، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. برخی از علما نکته دقیقی را در اینجا بیان کرده‌اند و آن این که اگر می‌بینید که گفتن اثر ندارد، تلاش کنید زمینه اثر را فراهم کنید. نکته سومی که در این پاسخ بیان شد، همان فراهم کردن زمینه اثر است.

 

توجّه به نوع تربیت پیش از ازدواج

در کنار همه این نکات، باید به این نکته هم توجّه داشت که میزان درک افراد از زشتی و زیبایی کارها، بستگی به نوع تربیتشان هم دارد. مثلاً برخی از افراد پیش از ازدواج خود، در خانواده‌ای زندگی می‌کرده‌اند که پوشیدن و یا نپوشیدن جوراب برای زن در مقابل نامحرم مسئله قابل توجّهی نبوده است. او از وقتی که چشم باز کرده، دیده که مادرش در مواجهه با نامَحرم‌های آشنا یا هنگام بیرون رفتن از خانه، روی این مسئله حسّاس نبوده و پدر او هم نسبت به آن حسّاسیت خاصّی نشان نمی‌داده است. پس بار ارزشیِ این کار برای او چندان قابل توجّه نبوده و حالا که وارد زندگی شوهرش شده با فضای متفاوتی روبه‌رو شده است. مثلاً اوّلین بار که پسرعموهایش به خانه او می‌آیند، بدون جوراب به استقبال آنان رفته، خیلی راحت و باز با آنها می‌گوید و می‌خندد. بعد از این که مهمان‌ها می‌روند، شوهر به سراغ زن آمده، او را حسابی دعوا می‌کند، غافل از این که این زن اصلاً در فضای معیارهای اخلاقی همسرش نیست. او این کار را بد نمی‌داند که هیچ، خوب هم می‌داند. شاید هم خلافِ این کار را بی‌ادبی به پسرعموهایش بداند.

در اینجا نمی‌توان توقّع داشت زنی که مدّت‌ها از همین زاویه به ارتباط با نامحرم نگاه می‌کرده، با یک دستور، همه چیز برای او حل شود و نوع نگاهش به ارتباط با نامحرم و حجاب تغییر کند. این که مقام معظّم رهبری فرموده‌اند: «رفت و آمد با خانواده‌های متدیّن تأثیر بسیار زیادی در اصلاح او دارد»، از همین روست که این رفت و آمدها فضای جدیدی را برای او ترسیم می‌کند که در آن، ارزش‌ها رنگ و لعاب دیگری به خود می‌گیرد. وقتی که این اتّفاق افتاد، آن وقت است که تذکّرات جای خود را پیدا کرده، اثر می‌گذارد.

 

دعوت همسر کاهل نماز به نماز

یک سال پیش عقد کردم و بیست روز است که وارد زندگی مشترک شده‌ام؛ امّا همسرم کاهلْ نماز است. یک روز نماز می‌خواند و بیست روز نمی‌خواند. البتّه پدر ایشان هم نمازخوان نیست. می‌خواهم بدانم که چه باید کرد تا شوهرم نمازخوان شود. ناگفته نماند که ایشان به روزه‌اش اهمّیت می‌دهد.

 

محبّت

بدانید که اصلی‌ترین راهکار برای تغییر همسرتان محبّت است. هر اندازه می‌توانید به او محبّت کنید و نمازخوان نبودنش را مجوّز کم کردن محبّت به او نکنید. هر اندازه محبّت شما به او کم شود، از میزان تأثیرگذاری شما نیز کاسته می‌شود. محبّت عامل نزدیکی دل‌ها به یکدیگر است. در عالم دوستی است که ما از یکدیگر تأثیر می‌پذیریم، به همین دلیل هم هست که پیامبر رحمت، رسول خدا«ص» فرمود: انسان، دینِ دوست و همنشین خود را برمی‌گزیند.(۲)

 

یافتن ریشه بی‌نمازی

سعی کنید دلیل نمازخوان نبودنش را بیابید. کاهلی او به جهت تنبلی، رفقای ناباب، تربیت نادرست خانوادگی، سستی در اعتقادات، بدبین بودن به نمازخوان‌ها یا دلیل دیگری است؟

متناسب با ریشه بی‌نمازی، درمان را شروع کنید. مثلاً اگر ریشه، سستی اعتقادات است، خود را از نظر اعتقادی قوی کنید و با او به بحث بنشینید. اگر دلیل آن، رفقای ناباب است، با شدّت دادن به محبّت خود سعی کنید از اثر آن رفاقت‌ها بکاهید. اگر به جهت بدبین بودن به نمازخوان‌هاست، تلاش کنید با اصلاح رفتار خودتان این تصویر را در ذهن او اصلاح نمایید.

 

نچشیدن طعم معنویت، یکی از دلایل اصلی بی‌نمازی

یکی از دلایل اصلی کاهلْ نمازی در بسیاری از افراد، نچشیدن طعم معنویت است. نماز اتّصال به عالم معناست. کسی که تا به حال طعم این اتّصال را نچشیده، سخت با نماز ارتباط برقرار می‌کند؛ امّا چه کنیم که چنین شخصی طعم معنویت را بچشد؟ یکی از نقدترین راه‌ها، آن است که ما در رفتارمان با او، معنوی برخورد کنیم. تواضع، گذشت، حِلم و بردباری، محبّت، احترام، ادب و… همه رفتارهایی معنوی هستند که طعم معنویت را به طرف مقابل می‌چشانند.

در بسیاری از موارد ما برعکس عمل می‌کنیم. با کسی که نمازخوان نیست تند برخورد می‌کنیم، به او بی‌احترامی می‌کنیم، با او متکبّرانه برخورد می‌کنیم و شرط ادب را در حضور او رعایت نمی‌کنیم. این کارها نه تنها طرف مقابل را مشتاق نماز نمی‌کند؛ بلکه بیشتر از گذشته او را فراری می‌دهد.

خداوند درباره رسول خدا«ص» و موفّقیت تبلیغی ایشان می‌فرماید: «‌فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَوْ کنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضُّوا مِن حَولِکَ؛(۳) پس به [برکتِ‏] رحمت الهى، با آنان نرم‌خو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سخت‌دل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند».

این آیه برای تمام کسانی که می‌خواهند در مسیر اصلاح کسی گام بردارند بسیار الهام‌بخش است.

 

توجّه به روزه، نقطه امید

شکر خدا که شوهرتان روزه می‌گیرد. همین نشان می‌دهد که تا اندازه‌ای رابطه خود را با خداوند محفوظ نگه داشته است. این نقطه امید خوبی است. باید به رفتارهای چنین انسانی با دید مثبت نگاه کرد. کسی که در ماه رمضان روزه می‌گیرد، این پیام را به خدا می‌دهد که هنوز رشته بندگی را به طور کامل قطع نکرده است. شما با توجّه به این ویژگی می‌توانید امید بیشتری کسب کنید و با انگیزه بیشتری تلاش کنید.

 

دعا

برایش دعا کنید. رسول مهربانی‌ها پیامبر خدا«ص» هم برای کسانی که از راه دین منحرف بودند، دعا می‌کرد. نقل است که در جنگ حُنین، دندان پیامبر«ص» را شکستند و صورت مبارک ایشان خون‌آلود شد. وقتی ایشان خون را از صورت خویش پاک می‌نمود، فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن که اینها نمی‌‌دانند [و از سرِ نادانی است که این‌گونه جسارت و تمرّد می‌کنند].(۴)

 

برادرم اهل نماز نیست و می‌گوید: چرا باید نماز خواند؟

برادری دارم حدود بیست و سه ساله که قبلاً اهل نماز و مسجد بود؛ ولی الآن مدّتی است که می‌گوید: چرا باید نماز بخوانم؟ نماز به چه دردم می‌خورد؟ با این افراد چگونه باید برخورد کرد؟

 

پاسخ متناسب با ریشه پرسش

یکی از مشکلات ما در پاسخ‌گویی آن است که برای همه پرسش‌ها یک راه‌حل معرّفی می‌کنیم. فکر می‌کنیم با همه سئوال‌ها باید با یک شیوه برخورد کرد. مثلاً هرگاه با پرسش «چرا باید نماز بخوانم؟» مواجه می‌شویم، خیلی زود به سراغ فلسفه نماز رفته، آن را برای مخاطب خود تشریح می‌کنیم؛ در حالی که برای پاسخ به هر پرسشی، در ابتدا باید به ریشه پیدایش آن توجّه کرد. پرسش‌هایی با شکل‌های یکسان، حتماً جواب‌های یکسانی ندارند. ممکن است دو نفر بپرسند: «چرا باید نماز خواند؟»، امّا جواب هر یک، متفاوت از دیگری باشد. ممکن است پرسش‌ها از نظر واژه‌ها و جمله‌بندی مثل هم باشد؛ امّا ریشه پیدایش آنها یکی نباشد.

در پزشکی هم یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌ها آن است که ریشه درد پیدا شود. مثلاً فرض کنید سه نفر برای درمان پیش پزشک رفته‌اند و هر سه هم سردرد دارند. این سه نفر وقتی از مطب پزشک بیرون می‌آیند، سه نسخه کاملاً متفاوت در دست دارند؛ در حالی که هر سه یک درد داشتند. وقتی علّت را از پزشک جویا می‌شوید، درمی‌یابید که سردرد هر کدام ریشه‌ای متفاوت از دیگری داشته است. یکی سرش به دیوار خورده و درد گرفته، دیگری سرما خورده و سرش درد می‌کرد و نفر سوم هم میگرِن دارد. در عالم پرسش هم باید با همین شیوه وارد شد. این‌گونه نیست که هر پرسش اعتقادی، ریشه در جهل داشته باشد، به گونه‌ای که با برطرف شدن جهل، پرسش هم برطرف شود؛ بلکه گاهی ریشه یک پرسش را در مسائل تربیتی باید جستجو کرد.

بی‌توجّهی به هماهنگی پاسخ با ریشه پرسش موجب می‌شود، تلاش‌های پاسخ‌گو بیهوده شده، جز آب در هاون کوبیدن نباشد و در نهایت به چیزی دست نیابد.(۵)

خوب است در اینجا برای باز شدن مطلب به خاطره‌ای اشاره کنم.

در ایّامی که در دانشگاه، امام جماعت دانشجویان بودم، روزی دانشجویی بعد از نماز به سراغم آمد و گفت: یک سئوال.

گفتم: بپرس.

پرسید: «چرا باید نماز بخوانیم؟».

نگاهم را در چشمانش گره زدم و گفتم: یک سئوال.

گفت: بپرس.

گفتم: چرا می‌پرسی که چرا باید نماز بخوانیم؟

تعجّب کرد. ابروانش را کمی بالا برد و گفت: من از شما سئوال کردم چرا باید نماز بخوانیم؟ شما هم یک چرا کنار سئوال من گذاشته‌اید و می‌پرسید چرا می‌پرسم که چرا باید نماز بخوانیم؟!

لبخند تلخی روی لبانش نشست و گفت: یک سئوال.

گفتم: بپرس.

گفت: چرا شما می‌پرسید که چرا من می‌پرسم که چرا باید نماز خواند؟

بی‌اختیار خندیدم و گفتم: آخر گاهی کسی می‌پرسد: «چرا باید نماز خواند»؛ چون نمی‌داند و می‌پرسد که بداند. گاهی هم می‌پرسد: «چرا باید نماز خواند»، چون با خدا دچار مشکل شده؛ یعنی چیزی از خدا خواسته و خدا به او نداده یا این که چیزی داشته و خدا از او گرفته. حالا رابطه‌اش با خدا به هم ریخته و از او گله‌مند است. اینجاست که برای مقابله به مثل با خدا، نماز را ترک می‌کند؛ امّا وجدانش به سراغ او می‌آید که چرا نمازت را نمی‌خوانی؟ او برای این که پاسخی برای وجدان خود بیابد، می‌گوید: اصلاً چرا باید نماز خواند؟

سکوت کرده، سراپا گوش بود. من هم ادامه دادم: این شخص در اصل، نماز را زیر سئوال می‌برد، نه این که درباره نماز، سئوال داشته باشد. حالا بگو ببینم تو از کدام دسته‌ای؟ واقعاً به دنبال فلسفه نماز هستی یا این که ….

خنده معناداری کرد و گفت: حقیقتش از دسته دوم هستم.

گفتم: خُب، بگو تا بدانم با خدا چه مشکلی پیدا کرده‌ای؟

گفت: قصّه از وقتی شروع شد که من تصمیم گرفتم خوب درس بخوانم تا در دانشگاه قبول شوم. یک سالِ تمام درس خواندم. تمام تفریحات و سرگرمی‌هایی که می‌توانست برای یک جوان جذّاب باشد کنار گذاشتم. حتّی از خواب و استراحت خودم هم کم کردم تا به درسم برسم. روز کنکور فرا رسید و امتحان دادم. پس از آن بود که دیگر لحظه‌ها را می‌شمردم تا نتایج بیاید. نتایج کنکور که آمد، آسمان روی سرم خراب شد. با نهایت تعجّب فهمیدم که در رشته‌ای قبول شده‌ام که اصلاً فکرش را نمی‌کردم؛ رشته‌ای که حتّی مادرم هم مرا به جهت آن مسخره می‌کند.

دوست داشتم بدانم چه رشته‌ای قبول شده. خودش منتظرم نگذاشت و گفت: در رشته دامپزشکی قبول شده‌ام. حالا کسانی که در اطرافم هستند حتّی مادرم به مسخره از این رشته‌ یاد می‌کنند. می‌گویند: «می‌خواهی چند سال درس بخوانی تا بروی فلان روستا، سرماخوردگیِ گوسفندهای مشتی حسن را درمان کنی یا این که نبض گاو ننه کبری را بگیری!». من هم وقتی می‌بینم هفت سال باید درس بخوانم؛ آن هم در رشته‌ای که مادرم هم مرا برای آن مسخره می‌کند، از زندگی خسته می‌شوم. می‌گویم: خدایا! من که این همه زحمت کشیدم و درس خواندم، از همه چیزهایی که می‌توانست برای یک جوان جذّاب باشد گذشتم، چرا باید حالا در چنین رشته‌ای قبول شوم؟

سکوت کرده بودم تا هر چه در دل دارد بگوید. وقتی حرف‌هایش تمام شد، درباره دو نکته برای او صحبت کردم: اوّل درباره دامپزشکی و اهمّیت آن در دنیای امروز؛ دوم، درباره حرف مردم و میزان تأثیر آن در خوشبختی و بدبختی انسا‌ن‌ها. به او گفتم که اگر واقعاً در رشته دامپزشکی تلاش کند تا چه اندازه می‌تواند برای جامعه خود مفید باشد. همچنین درباره این که انسان تا چه اندازه باید در زندگی خود برای حرف مردم ارزش قائل باشد، آیا می‌توان مدیریت زندگی را به دست حرف مردم سپرد؟

حرف‌هایم که تمام شد، بلند شد. گفتم: کجا؟

گفت: مشکل من حل شد.

گفتم: امّا من هنوز جواب سئوال تو را نداده‌ام. تو پرسیدی: چرا باید نماز خواند؟

گفت: مشکل من چیز دیگری بود که حل شد.(۶)

 

راه تقویت ایمان شوهر

دوست دارم شوهرم ایمانی قوی داشته باشد و به خدا و پیامبر«ص» معتقد باشد. شوهرم نماز می‌خواند؛ امّا نمازش با حضور قلب نیست. ما یک سال و دو ماه است که عقد کرده‌ایم. پس از عقد فهمیدم که او دروغ گفتن را خوب بلد است؛ در حالی که من تصوّر دروغ گفتن را هم نمی‌توانم بکنم. من چیزی را از او پنهان نکرده‌ام و تمام کارهایم را به او گفته و می‌گویم. همین هم باعث شده که دروغ گفتن او کم شود. شوهرم اهل نماز و پول حلال به دست آوردن است. او خوش‌اخلاق و مهربان هم هست؛ امّا به من بگویید چه کنم که دروغ نگوید و معنویتش تقویت شود؟

 

تعدیل توقّعات

در همه امور باید توقّعات را تعدیل کرد. افراط در توقّعات چه در امور مادّی و چه در امور معنوی، به اصل زندگی و رابطه زن و شوهر ضربه می‌زند. این که همسر شما نمازش را با حضور قلب بخواند، آرزوی خوبی است؛ امّا اگر این آرزو تبدیل به توقّع شد، یعنی شما از او انتظار داشتید که خیلی زود نمازش را با حضور قلب بخواند، مشکل تولید می‌کند. ما نمی‌دانیم که خودِ شما نمازتان را با حضور قلب می‌خوانید یا نه؛ ولی در این تردیدی نیست که نماز خواندن با حضور قلب، کار ساده‌ای نیست. البته این بدان معنا نیست که ما باید قید حضور قلب در نماز را بزنیم؛ بلکه مقصود ما این است که توقّع چنین کار سختی موجب می‌شود که اگر این توقّع برآورده نشد، رابطه ما با همسرمان به هم بریزد.

 

توجّه به خوبی‌ها

همسر شما خوبی‌هایی دارد که توفیق‌زاست؛ یعنی به جهت این ویژگی‌ها، مشمول توجّه ویژه خداوند خواهد شد؛ مثل این که می‌گویید همسرتان خوش‌اخلاق و مهربان است. ما در گام اول از همین بحث به صورت مفصّل درباره اهمّیت خوش‌اخلاقی و آثار آن سخن گفتیم. اگر مطالب این بخش از این بحث را مطالعه کنید، متوجّه خواهید شد که انسان مهربان و خوش‌اخلاق تا چه اندازه مورد لطف و عنایت ویژه خداست. این که می‌گویید او به دنبال لقمه حلال است، ویژگی کمی نیست. خداوند کریم خطاب به محبوب‌ترین خلقش، رسول اکرم«ص» فرمود: ای احمد! عبادت، ده جزء دارد که نُه جزء آن به دنبال روزی حلال رفتن است. پس اگر خوراک و نوشیدنی‌ات را پاک کنی، در پناه و حمایت من قرار داری.(۷)

بدون توجه به این خوبی‌ها، تصویر درست و دقیقی از شخصیت همسرتان نخواهید داشت، از همین رو نمی‌توانید در راه تقویت ایمان او موفق باشید.

 

نزدیکی عاطفی با رفتار، لازمه تأثیرگذاری گفتار

برای تأثیرگذاری روی همسر باید از نظر عاطفی به او نزدیک شد. همان‌طور که در پاسخ برخی از پرسش‌ها گفته شد، راز تغییر دادن دیگران، محبّت است؛ همان نکته‌ای که پیامبر خدا«ص» فرمود: «محبّت، اساس [روش] من است».(۸)

وقتی که از نظر عاطفی به یکدیگر نزدیک شدید، حالا وقت حرف زدن است. در فضای رابطه‌های عاطفی شدید است که حرف‌ها اثر می‌گذارد. با او درباره دروغ و آثار آن صحبت کنید.(۹) شاید همسر شما به جهت این که از گذشته عادت به دروغ داشته، قبحِ دروغ چندان برایش معلوم نباشد.

می‌شود جادو کرد. نیازی نیست پیش رمّال هم رفت. محبّت، خودش جادوست. جادویی که هیچ بَدَلی هم ندارد. از فاسق، عابد می‌سازد و از دنیاپرست، زاهد. وقتی به جان یک خودپرست تزریق شود، «خود»ش محو می‌شود و خدا به جایش می‌نشیند. بت‌پرست‌ها را با محبّت می‌شود طلایه‌دارانِ توحید کرد. گُل کردن خار، کار پیش پا افتاده محبّت است. از حیوان‌صفت، انسان می‌سازد. این محبّت، سرباز شیطان را بنده خدا می‌کند. همتا ندارد جادوی محبّت.

 

پایین آوردن هزینه صداقت

برخی از افراد عادت کرده‌اند به جای این که هزینه‌ای برای صداقت خود بپردازند، دروغ بگویند و خیال خود را راحت کنند. این افراد باید بدانند که در محاسبه خود، اشتباه کرده‌اند و هزینه‌ای که برای دروغ گفتن می‌‌پردازند، بسیار سنگین‌تر از هزینه‌ای است که در مقابل صداقت، پرداخت می‌کنند. امّا اکنون روی سخن ما با همسر فردی است که عادت به دروغ دارد. ما به ایشان می‌گوییم که اگر می‌خواهید همسرتان دروغ‌گویی را ترک کند، علاوه بر این که خودتان با صداقت تمام در زندگی برخورد می‌کنید، تلاش کنید هزینه صداقت را برای او پایین بیاورید؛ یعنی وقتی که او درباره مطلبی راست می‌گوید، با او به گونه‌ای برخورد کنید که نه تنها حس کند صداقت برای او هزینه‌ای نداشته؛ بلکه یقین کند با صداقت، سرمایه‌ای برای خود دست و پا کرده است. مثلاً پس از برخورد صادقانه، با او با محبّت و احترام بیشتری برخورد کنید.

همچنین همین که با دیدن رفتار شما، میزان دروغ گفتن او کاهش یافته، معلوم می‌شود که زمینه تغییر در او هست.

 

تشویق در واجبات، مدارا در مستحبّات

در امور معنوی هم تلاش کنید در انجام دادن واجبات و ترک گفتن محرّمات، او را تشویق کنید؛ ولی در امور مستحب، به هیچ وجه به او فشار نیاورید. توصیه دین آن است که امور مستحبّی را بر خودتان هم به زور تحمیل نکنید،(۱۰) چه رسد به دیگران. بدانید که اگر کسی تنها به واجبات خود عمل کند، به بالاترین درجات راه خواهد یافت.(۱۱)

چه اندازه باید نسبت به خوردن غذاهای نذری حسّاسیت داشت؟

برخی با توجّه به جایگاه ویژه حلال و حرام بودن لقمه در زندگی، نسبت به هر چیزی که دیگران به آنها می‌دهند، حسّاس هستند؛ حتّی درباره خوردنی‌های هیئت و نذری‌هایی که مردم به دیگران می‌دهند. با این افراد وسواسی باید چگونه برخورد کرد؟ آیا این اندازه از حسّاسیت، لازم است؟ مثلاً اگر همسایه‌مان چیزی آورد، لازم است که تجسّس کنیم؟

 

پرسش از مرجع تقلید

این، مسئله‌ای فقهی است که آن را می‌توان با پرسش از مرجع تقلید حل کرد. فتوای مراجع آن است که استفاده از اموالی که انسان اطمینان به حرام بودن آن دارد، اشکال دارد؛ امّا استفاده از اموالی که انسان علم به حُرمت آنها ندارد، بی‌اشکال است. شاید چنین افرادی فکر می‌کنند از اموال مشکوک هم نمی‌‌شود استفاده کرد که این‌گونه عمل می‌کنند. پس به این راحتی، مُهر وسواس داشتن به هر کسی نزنیم.

 

پرداخت حقوق شرعی

اموالی هم که می‌دانیم حرام است، دو قِسم است: اوّل، اموالی که حقوق شرعی آن مثل خمس و زکات پرداخت نشده است و دوم، اموالی که از حرام است؛ مثل مالِ دزدی. قِسم دوم را که به هیچ‌وجه نمی‌توان استفاده کرد؛ مگر آن که صاحب اصلی‌اش راضی باشد؛ امّا قِسم اوّل را طبق فتوای برخی از مراجع با پرداخت حقوق شرعی، می‌توان استفاده نمود. البتّه در باره اموال مشکوک هم می‌‌توان چنین کاری کرد.

 

حسّاسیت روی اموال خود

ما درباره لقمه حرام باید روی درآمد خودمان حسّاس باشیم و حقوقی مثل خمس و زکات و… را که به اموالمان تعلّق می‌گیرد، پرداخت کنیم؛ امّا در زندگی دیگران نباید تجسّس کرد.

مشاوره در صورت داشتن وسواس

اگر شخص با این سه نکته قانع نشد، معلوم می‌شود که وسواس دارد و باید به مشاور مراجعه کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رساله أجوبه الإستفتائات، ص۲۳۰٫

۲ـ الکافی، ج۲، ص۳۷۵٫

۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۴ـ بحار الأنوار، ج۳۵، ص ۱۷۷٫

۵ـ در کتاب روش‌شناسی پاسخ‌گویی به پرسش‌های اعتقادی، از همین قلم، می‌توانید مباحث مفصّلی را درباره این موضوع بخوانید.

۶ـ در نگارش این مطلب، اندکی پردازش داستانی هم به کار گرفته شد.

۷ـ بحارالأنوار، ج ۷۴، ص۲۷٫

۸ـ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۷۳٫

۹ـ درباره دروغ و آثار آن در گام دوم از جلد چهارم به تفصیل سخن گفته‌ایم.

۱۰ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «دل‌ها را روی آوردن و روی برگرداندنی است. اگر دل روی آورد، آن را به مستحبّات وادارید و اگر روی برگرداند، بر انجام دادن واجب‌هایش بسنده کنید» (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۱۲).

۱۱ـ امام سجاد«ع» فرمود: «کسی که به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند، از بهترین مردم است» (الکافی، ج ۲، ص۸۱).

 

 

سوتیترها:

 

۱ یکی از دلایل اصلی کاهلْ نمازی در بسیاری از افراد، نچشیدن طعم معنویت است. نماز اتّصال به عالم معناست. کسی که تا به حال طعم این اتّصال را نچشیده، سخت با نماز ارتباط برقرار می‌کند؛ امّا چه کنیم که چنین شخصی طعم معنویت را بچشد؟ یکی از نقدترین راه‌ها، آن است که ما در رفتارمان با او، معنوی برخورد کنیم. تواضع، گذشت، حِلم و بردباری، محبّت، احترام، ادب و… همه رفتارهایی معنوی هستند که طعم معنویت را به طرف مقابل می‌چشانند.

 

۲٫

در همه امور باید توقّعات را تعدیل کرد. افراط در توقّعات چه در امور مادّی و چه در امور معنوی، به اصل زندگی و رابطه زن و شوهر ضربه می‌زند.  نماز خواندن با حضور قلب، کار ساده‌ای نیست. البته این بدان معنا نیست که ما باید قید حضور قلب در نماز را بزنیم؛ بلکه مقصود ما این است که توقّع چنین کار سختی موجب می‌شود که اگر این توقّع برآورده نشد، رابطه ما با همسرمان به هم بریزد.

 

۳٫

محبّت جادویی است که هیچ بَدَلی  ندارد. از فاسق، عابد می‌سازد و از دنیاپرست، زاهد. وقتی به جان یک خودپرست تزریق شود، «خود»ش محو می‌شود و خدا به جایش می‌نشیند. بت‌پرست‌ها را با محبّت می‌شود طلایه‌دارانِ توحید کرد. گُل کردن خار، کار پیش پا افتاده محبّت است. از حیوان‌صفت، انسان می‌سازد. این محبّت، سرباز شیطان را بنده خدا می‌کند. همتا ندارد جادوی محبّت.

 

 

 

 

14ژوئن/18

خورشید در مه

                                                                                                   

خانه‌ای است کوچک، اما به وسعت هفت آسمان معنا. صدای گریه نوزاد، با شور فرشتگان درهم آمیخته است. هنگام آن فرا رسیده تا اولین فرزند فاطمه(س) پا بر زمین بگذارد.

قنداقه‌اش میان دست‌های علی(ع) است و نگاه مادرانه زهرا(س) به راه مانده تا رسول خدا(ص) از سفر برگردد.

چند روز می‌گذرد تا پیامبر(ص) به مدینه می‌رسد و طبق معمول پیش از هر جا به دیدار اهل‌بیت(س) می‌شتابد. قنداقه نوزاد را که در آغوش می‌گیرد، نام کودک را می‌پرسد و می‌شنود که: «بر نامگذاری فرزند خود از رسول خدا(ص) پیشی نمی‌گیریم.»

آن گاه حضرت خاتم النبیین(ع) با تبسمی پر از ایمان می‌فرماید: «من نیز در این امر از پروردگارم سبقت نمی‌جویم.»

جبرییل که بیش از این، اشتیاق آسمان را تاب ندارد، با پیغامی از کبریا از راه می‌رسد: «علی(ع) برای تو به منزله هارون است برای موسی. پس نام فرزندش همنام پسر هارون!»

نام فرزند هارون را که می‌پرسند، اسم شبیر و شبر را می‌شنوند و پیامبر که بر عربی بودن زبان خود، تاکید می‌کند، جبرییل می‌فرماید: نامش را حسن بگذارید!

بدین گونه برای اولین بار نام حسن(ع) بر لبان جبرییل جاری می‌شود.

حسن(ع) در حالی در نیمه ماه رمضان پا به خانه وحی نهاده که قرار است نیمه اول پویاترین قیام زمین باشد. قرار است صلح او زادگاه خروش بی‌پایان حق در برابر باطل شود.

از همین روست که رسول‌الله(ص) او و برادرش حسین(ع) را دو ریسمان محکم الهی خواند و فرمود: «هرکس بخواهد به ریسمان اطمینان بخش الهی چنگ زند، همان عروه الوثقایی که خدای سبحان در قرآن دستور تمسک به آن را داده است، باید علی و دو پسرش را دوست بدارد، خداوند محبت خود را نسبت به حسنین از بالای عرش اعلان می‌دارد.»

همان پیغمبری که حسن و برادرش را بر شانه‌های خود سوار می‌کند و همبازی آنها می‌شود. تا وقتی که اصحاب از راه می‌رسند. یکی از آنها به طعنه می‌گوید: «به به! بچه‌ها! شما چه مرکب خوبی دارید؟» آن‌گاه پیامبر(ص) با لحنی پر از معنا و بشارت رو به تاریخ پاسخ او را می‌دهد: «نگفتی که من چه خوب سوارانی دارم!»

چیزی نمی‌گذرد که پیامبر(ص) بر منبر مسجد مدینه نشسته است و با مردم سخن می‌گوید. مردم در کلام حضرت غرق شده‌اند که ناگاه دو نور وارد مسجد می‌شوند. نگاه پیامبر به سویی است و کلامش به سویی دیگر. لحظه ای می‌گذرد. منبر، مسجد، مردم، وحی… و لغرش پای حسن(ع).

پیامبر(ص) می‌دود. آسیمه‌تر از باد و آشفته‌تر از ابر. او می‌دود و نگاه‌های متحیر مردم در تعقیب اوست. او می‌‌دود و حسن(ع) را در آغوش می‌کشد و به منبر برمی‌گردد. مردم خیره مانده‌اند به تماشای پدربزرگ و نوه‌هایش. سکوت است. سکوت مردم و هیاهوی عرش. آن گاه صدای وحیانی پیامبر(ص) سکوت مردمان را در هم می‌شکند: «مردم! خدا راست گفته که اولاد فتنه‌اند. دو کودک من وارد شدند. پای یکی لغزید و من تاب نیاوردم. خطبه‌ام را رها کردم و به سویش شتافتم.»

به این ترتیب مردم از پیامبر(ص) و دو فرزند آسمانیش وجود عشقی آسمانی را درمی‌یابند. و باید که چنین عشقی در تاریخ ثبت بماند، برای روزی که در انکار اهل‌بیت(ع) شمشیرها از نیام برمی‌آیند. تا آن روز شناخته شود مسلمان از فراموشکار!

                                                        *****

روزهای کودکی مجتبی(ع) بهترین یادگار زمین از ثانیه‌های پرشتاب مدینه است. حسن(ع) آن‌ قدر کوچک است که پیامبر(ص) او را از آغوش مادر می‌گیرد و بر سر دو پا نگهش می‌دارد. آن گاه با صدایی به لطافت دست‌های نوه‌اش زمزمه می‌کند: «حزقه! حزقه! ترق عین بقه! یعنی که کوچک من! کوچولوی کوچک پا. بالا بپر! بالا بپر! ای ریزچشم من!»

او با قدم‌های کوچک آهسته بالا می‌رود. پا بر سینه رسول خدا(ص) می‌گذارد و دهان می‌گشاید و آنگاه حضرت خاتم النبیین(ص) دهان او را غرق بوسه می‌کند و در آن اشتیاق بی‌پایان، با اشک زمزمه می‌کند: «خدایا! من او را دوست دارم. تو هم دوستش بدار!»

رسول خدا(ص) احساس می‌کند خدا هم بر این بازی کودکانه پیامبرش لبخند می‌زند.

جابر بن عبدالله انصاری روزی که وارد خلوت اهل‌بیت(ع) می‌شود، دست حسن و برادرش(ع) میان دست‌های پدربزرگ است. دو کودک سر بر بازوی پیامبر(ص) گذاشته‌اند؛ طوری که گویی تشنه نوازش او هستند. پیامبر(ص) رو به جابر می‌فرماید: «به فرزندانم از وقتی کوچک بودند، خدا را نشان دادم تا وقتی بزرگ شدند. برای این دو از خدا سه چیز را طلب کردم. خدا دو مورد را عنایت کرد و یکی را نپذیرفت.» جابر پرسشگرانه خیره مانده به حرکت لب‌های رسول خدا(ص): «چه چیزی را؟!»

صدای وحی می‌پیچد در اتاق: «اول اینکه ایشان را پاک و مطهر قرار دهد. دوم ایشان و شیعیانشان را از آتش در امان بدارد. این دو را خداوند قبول کرد. اما سومی این بود که امت من همگی در اطاعت ایشان بمانند. ندا رسید که ای محمد! من قضایی را اراده کرده‌ام و قدری را. بگذار بگویم که طایفه‌ای از امت تو به عهد تو وفا می‌کنند حتی اگر در حق یهود و مجوس و نصاری باشد؛ اما عهد با تو را در حق فرزندان تو فرو می‌گذارند. ولی غم نخور! من بر خویش واجب کرده‌ام که ایشان را کیفر دهم و به بهشت نفرستم. حتی در قیامت به چشم رحمت نگاهشان نکنم.»

همه اینها درست است. اما وقتی پای کرامت اهل‌بیت(ع) در میان باشد، می‌شود طمع کرد به هر شفاعت و بخششی.  شفاعت  آن هم از کریمی چون مجتبی(ع).

با آنکه به چشم خود جان دادن پیامبر(ص) را در میان نفاق جماعتی از مسلمانان شاهد بوده است. با آنکه به چشم خود دیده که از پیامبر(ص) قلم و دوات را دریغ کردند تا جهان بعد از خود را محروم بدارد از نوشتن سندی که نصی مکتوب باشد برای اثبات جانشینی علی(ع) بعد از آنکه از مهمانی اقربین تا غدیر خم، این حقیقت را بارها تذکر داده بود. و نه تنها دریغ ورزیدند بلکه حتی به او تهمت هذیان و جنون زدند.

حسن(ع) در روزهای کودکی همه این ستم‌ها را شاهد بوده است. حمله حکومت به در خانه را از یاد نمی‌برد. شکستن در و ضربه بر پهلوی مادر و جان دادن برادر شش ماهه اش را. دست‌های بسته پدر را میان کوچه‌های بنی‌هاشم خوب به خاطر دارد. ناله مادر و اراده برای نفرین مردم در کنار قبر پیامبر(ص) را دیده و صدای سلمان را شنیده که از سوی علی(ع) خود را به فاطمه(س) رسانده و التماس می‌کند که شوهرت فرموده به خانه برگرد و مردم را نفرین نکن؛ زیرا کوه‌های مدینه به لرزه در آمده‌اند و اگر تو نفرین کنی، زمین لحظه‌ای اهل خود را امان نخواهد داد و همه را به کام مرگ فرو خواهد کشید.

با آنکه دفاع مادر از حق خود و کارگزاران فدک را در مسجد دیده و سیلی خوردن او را میان کوچه‌های بنی‌هاشم شاهد بوده؛ اما او همان کسی است که از مادر آموخته: اول همسایه بعد خانه!

                                                    *****

خبر بیعت مردم با حسن(ع) در عالم اسلام پیچیده و معاویه پریشان و مضطرب شورایی با یاران خود تشکیل داده تا آنان را از حوادث آینده بترساند: چنانچه در اندیشه براندازی حسن نباشیم، همیشه در تهدیدیم.

دو جاسوس از قبیله حمیر و بنی القین یکی در کوفه و دیگری در بصره از سوی معاویه، اما به نام حسن(ع) اغتشاش و آشوب به پا کرده‌اند. یاران اهل‌بیت(ع) آن دو را دستگیر کرده و نزد امام آورده‌اند و رسوایی معاویه آشکار شده است. و این آشکاری یعنی که روزهایی دشوارتر از صفین برای امام در پیش است.

روزهایی که تاریخ را پیوند می‌داد با ساباط و ظلمات دهشتناکش. ساباط و مردی از قبیله بنی­اسد. ساباط و کمینگاهی ناجوانمردانه. که از تمام آن لگام اسب امام را باقی گذاشته و دشنه کینه‌توزانه جراح‌بن‌سنان را به همراه صدای کافرانه‌اش: پدرت علی(ع) مشرک شد و تو هم کافر شدی!

لحظه­ای بعد وقتی دشنه در استخوان امام فرو رفت، گریبان جراح را گرفت و عبدالله بن اخطل دشنه را از دست او بیرون کشید. ظبیان خود را بر روی او انداخت و از پای درش آورد.

اما سوزش زخمی طاقت­فرسا که آغاز زخم‌های حسن(ع) بود در جانش حلول کرد. در تاریکی شب به ستاره‌ها خیره شد و‌ آه کشید. تا آنکه سریر بر شانه یارانش در دل شب به سوی مدائن حمل شد.

معاویه پیش از این هم در پاسخ نامه امام برای دعوت به بیعت، خود را نسبت به او بر خلافت شایسته­تر خوانده و پرچم جنگ را بالا برده بود.

حالا هم در هیاهوی نبرد، با سیاستی پلید، شایعه درخواست صلح از سوی امام را میان مردم پخش کرده است. مردمی که خود را نسبت به امام خویش برحق دانسته و رأی خود را بر تصمیم او مقدم شمرده‌اند. مردمی که صلح با دشمن را گناه کبیره می­دانند و مرتکب کبیره را کافر می‌شمارند! همان مردمی که امام مجتبی(ع) را کافر خوانده و به خیمه­اش حمله کرده­اند!

سبحان الله!‌ این مردم دنیاپرست را چه شد که به خیمه امام خود حمله کردند و حتی سجاده­اش را هم از زیر پایش بیرون کشیدند؟!

سکوت است و سیاهی شب. اندیشه غربت امام حسن(ع) از ذهن یاران انگشت­شماری که او را به سوی قصر سپید مدائن همراهی می­کنند، جدا نمی­شود. قرار است او را به خانه سعد بن مسعود ثقفی برسانند تا در این سرزمین بی­اعتبار، پناهی چندروزه برای مداوای زخمش باشد.

ساباط را نه فقط با زخمی بر پا که با آتشی در دل ترک می­کند، در حالی که هنوز آهنگ کلمات خطبه­ای که چند ساعت قبل آن را بر مردم خوانده، در فضای بیابانش طنین­انداز است: «به خدا سوگند من امیدوارم که روز کرده باشم در حالی که خیرخواه‌ترین مخلوق خدا برای خلق او باشم و روز نکنم در حالی که بر مسلمانی کینه‌ای در دل داشته باشم و برای او بدی بخواهم. آگاه باشید آنچه را که در اتحاد ناپسند می­دانید برای شما بهتر از چیزی است که در تفرقه دوست می­دارید. آگاه باشید که من برای شما از خودتان خیرخواه­تر هستم؛ بنابراین با فرمان من مخالفت نکنید و نظرم را به من باز مگردانید…»

بیعت کنندگان با امام یا گروهی از مردم کوفه­اند که او را تنها به عنوان خلیفه پنجم می­شناسند؛ یا عده­ای از قبایلند که تنها به تبعیت از رؤسای خود، او را همراهی کرده‌اند. و یا گروهی از خوارجند که از یک سو حساب امام حسن(ع) را از امیرالمومنین(ع) جدا کردند و از سوی دیگر جنگ با معاویه را جایز ­دانستند. دسته دیگر عده­ای از غنیمت­طلبانند که تنها به طمع مال دنیا در جنگ حاضر شده­اند.

آری؛ هیچ کدام از اینان نه فقط در برابر شمشیر معاویه که در مقابل برق سکه­های او هم دوام نخواهند آورد.

اما امام این خطبه را خوانده­ تا عزم مردمش را برای خودشان آشکار کند. گفته تا حقیقت پاسبانی از وحدت میان مسلمانان را فریاد زده باشد. اما جاهلان تنها مفهوم سخن او را در میل به صلح و سازش با معاویه پنداشته‌اند. و معاویه چه فرصت­طلبانه از این آب گل آلود، ماهی گرفته است!

                                                             *****

نیمه شب بود که برادرزاده حاکم وسوسه­آمیز با او زمزمه کرد: «عموجان! می­خواهی در یک شب به آنچه عمری از آن محروم بوده­ای، برسی؟ دستان حسن بن علی(ع) را ببند و او را به معاویه تحویل بده تا او حکومت عراق را به ما بسپارد!»

سراپای حاکم به لرزه درآمد: «چه پیشنهاد زشتی! چگونه از من می­خواهی دست فرزند پیغمبرمان را ببندم؟!»

امام مجتبی(ع) همه چیز را شنیده و اینک در خلوت خود با برادر، خیانت یاران فریب­خورده را مرور می­کند.

زید بن وهب از راه رسیده و خبرهایی آورده: «یابن رسول‌الله(ص)! مردم سرگشته و حیرانند. اسیر شایعه­ها شده­اند. چه کنیم؟»

همین دیروز بود که وقتی فرستاده معاویه پس از مذاکره با امام از خیمه­اش بیرون آمد، میان لشکر شایع کرد که حسن(ع) صلح را پذیرفته است. خشم جنگجویان افراطی از این شایعه شعله­ور شده است. شایعه دیگری هم در کار بود. وقتی زمزمه­ها در سپاه مداین پیچید که قیس بن سعد از معاویه شکست خورده، یاران سست عنصر آشفته شدند و برخی گریختند و برخی به غارت خیمه­ امام(ع) شتافتند.

امام بی­وفایی مردمش را به چشم خود دیده و اینک با دلی خون لب به گفتن گشوده است: «سوگند به خدا، معاویه برای من بهتر است از این جماعتی که خیال می­کنند پیرو من هستند. گروهی که کمر به قتل من بسته‌اند… به خدا اگر از معاویه عهد بگیرم که حافظ خونم باشد، مطمئن­تر است تا این جماعتی که اگر بخواهم به جنگ ادامه دهم مرا دست بسته به معاویه می­سپارند و اگر صلح کنم بهتر از آن است که مرا بکشند یا اسیر کنند و منت حیات بر من نهند! بهتر از آن است که این ننگ تا ابد بر بنی­هاشم بماند و معاویه بر زنده و مرده ما فخر فروشد!»

معاویه دیشب فرمانده سپاه عراق را به کیسه­های درهم خریده و قیس بن عباده رهبری مردم را پس از عبیدالله بن عباس عهده دار شده است.

درگیری میان سپاه عراق و شام ادامه دارد تا این که خبر مجروحیت امام به قیس می‌رسد. او جنگ را مدتی متوقف کرده تا درستی اخبار را بررسی کند.‌سست پیمانان از این فرصت برای پیوستن به معاویه بهره می‌برند و امام را برای همیشه تنها می‌گذارند.

اینک پیک قیس، خود را به امام رسانده و امام بر آن است تا میان مردم بایستد و رفتار دوگانه­شان را تذکر دهد.

هرچند آنان که خود را به خواب زده‌اند با آهنگ هیچ ناقوسی چشم نخواهند گشود.

پیش از این هم میان میدان نبرد ایستاده و هشدارشان داده بود: «شما ابتدا که به جهاد آمدید دین خود را بر دنیا برگزیده بودید و اکنون دنیا را بر دین! مردم!‌ معاویه شما را به بیعت می­خواند. بیعتی که در آن ذلت است… اگر طالب زندگی هستید، من چشم فرو می­بندم و اگر طالب مرگ هستید و مرد شهادت، به جنگ ادامه دهیم.»

آن روز امام می­خواست بار دیگر ایمان مردم را محک بزند تا مرد از نامرد شناخته شود. آنان اما بی­هیچ پروایی فریاد برآوردند: «ما تقیه می­کنیم و جان خود را مهلکه می­رهانیم.»

درست در همان حال که اخبار غربت امام(ع) به معاویه رسید، پیروزمندانه پیغام فرستاد: «ای پسرعمو! قطع رحم مکن. دیدی که این مردم به تو خیانت کردند. همان طور که پیش از تو با پدرت علی(ع)…»

اینک سند سخن معاویه در دست امام است. دارد خطوط نامه یاران خود را می­خواند که برای معاویه نوشته‌اند: «به سوی ما بیا!‌ ما حسن(ع) را دست بسته به تو تحویل می­دهیم یا خود او را می­کشیم!»

معاویه خیانت نامه یاران امام(ع) را فرستاده تا او بیش از پیش به تنهایی خویش ایمان بیاورد.

کار از کار گذشته. چاره ای جز تن دادن به صلح تحمیلی نیست.

                                                       *****

معاویه خوب می­داند که صلح تا چه اندازه برایش سود دارد و به چه قیمت ارزانی حکومت مطلقه­اش بر مردم نادان دست یافتنی شده است. با اشتیاق همه شروط را می­پذیرد و کاغد سفید امضایی را برای امام می­فرستد.

صلح­نامه اینک میان دست امام است. قلم در دست می‌گیرد و مفاد عهدنامه صلح را به دست خود می‌نویسد:

۱/ معاویه باید بر اساس کتاب خدا، سنت پیامبر(ص) و روش خلفای راشدین رفتار کند.

۲/ معاویه کسی را ولیعهد و جانشین خود نکند و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمین واگذارد.

۳/ همه مردم هر جا هستند در امنیت باشند.

۴/ شیعیان و اصحاب علی(ع) بر جان و مال خود و خانواده خود ایمن باشند.

۵/ معاویه علیه حسن و برادرش حسین و سایر اهل‌بیت(ع) هیچ دسیسه‌ای به کار نبرد و به آنان آزاری نرساند.

امام است و قرارداد صلحی جبری در سرزمین مسکن. مردم شام ایستاده­اند تا در میان اجتماع پریشان خود مقررات صلح را که با صدای بلند قرائت می­شود،‌ بشنوند و حاصل بی­وفایی خود را تماشا کنند.

صدای مظلومانه امام در هیاهوی صلح پیچیده است: «من به این علت حکومت را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می‌جنگیدم تا کار یکسره شود.»

خدا و رسول(ص) و شهادت چند مرد، ضامن عهدنامه شده است. صلح امضاء شده و معاویه رو به کوفه نهاده است. خطبه نماز جمعه‌اش در نخیله به‌ناگاه مردم را تکان می­دهد: «من با شما قتال نکردم براى آن که نماز کنید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید؛ بلکه با شما قتال کردم که امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد هرچند شما نمى­خواستید و شرطى چند با حسن(ع) کرد­ه­­ام که همه در زیر پاى من است و به هیچ­یک از آنها وفا نخواهم کرد.»

چند روز از اقامت امام در کوفه گذشته که معاویه او را با اصرار بر منبر می­فرستد تا خلافت را حق او اعلام کند.

امام(ع) با اکراه بر منبر می­ایستد و با قاطعیت می­فرماید: «… ایّها الناس! اگر طلب کنید در میان جابلقا و جابلسا مردى را که جدّش رسول خدا(ص) باشد نخواهید یافت به غیر از من و برادرم حسین(ع). خدا شما را به محمّد(ص) هدایت کرد و شما دست از اهل‌بیت(ع) او برداشتید. به‌درستى که معاویه با من منازعه کرد در امرى که مخصوص من بود و من سزاوار آن بودم. چون یاورى نیافتم براى صلاح این امّت و حفظ جان­هاى ایشان دست از آن برداشتم. شما با من بیعت کرده بودید که با هر که صلح کنم، صلح کنید و با هر که بجنگم، با او بجنگید. من مصلحت امت را در این دیدم که با او صلح کنم و حفظ خون­ها را بهتر از ریختن خون دانستم. غرض صلاح شما بود و آن چه من کردم حجتى است بر هر که مرتکب این امر مى­شود، این فتنه­اى است براى مسلمانان و تمتع قلیلى است براى منافقان تا وقتى که حق تعالى غلبه حق را خواهد و اسباب آن را میسر گرداند.»

خشمی زبونانه، معاویه را بر آن داشته تا بایستد و زبان به لعن امیرالمؤمنین(ع) بگشاید.

حسین(ع) دلیرانه از جای برمی­خیزد تا پاسخش دهد. امام(ع) دست برادر را می‌گیرد و او را می‌نشاند. سپس خود می­ایستد و می­فرماید: «اى آن کسى که على(ع) را یاد مى­کنى و به من ناسزا مى­گویى! منم حسن، پدرم على بن ابى طالب(ع) است؛ توئى معاویه و پدرت صَخْر است؛ مادر من فاطمه(س) است و مادر تو هند؛ جدّ من رسول خداست و جدّ تو حَرْب؛ جدّه من خدیجه است و جده تو فتیله؛ پس خدا بین من و تو آن کسی را لعنت کند که حسبش پست­تر و کفرش قدیم­تر و نفاقش بیشتر و حقش بر اسلام و اهل اسلام کمتر باشد.»

صدای آمین مردمان در مجلس معاویه می­پیچد و امام که دلش از نادانان به ستوه آمده است، شانه به شانه یاران، از او دور میشود!

                                              *****

از بهترین اصحاب رسول خداست. حجربن عدی، مسلمانی خوش‌سابقه و دلسوز است. شایعه صلح که اینک به خبری صادق تبدیل شده، او را سخت برآشفته است.

پا در مجلس معاویه می‌نهد و با چشمانی غرق خون به نگاه پراز ناگفته­های امام خیره می­شود. آهی می­کشد و زمزمه می­کند: «به خدا سوگند دوست داشتم که در این روز همگى مرده بودیم و چنین روزى را نمى‏دیدیم که ما بر خلاف آنچه مى‏خواستیم با اکراه بازگردیم و آنها خوشحال با آنچه دوست داشتند، مراجعت کنند!»

آتشی در دل امام زبانه می­کشد. دگرگونی رخساره‌اش را همگان می­بینند، اما عمق زخمش را هیچ­کس. آرام لب می­گشاید: «اى حجر! من سخن تو را در حضور معاویه شنیدم، اما همه مردم مانند تو نیستند و خواسته و رأى تو را ندارند. من آنچه کردم جز به منظور ابقاى شما نبود و خدا را روزهاى دیگرى نیز هست.»

روزی دیگر در میان همین سرزنش‌ها سفیان از راه می‌رسد و امام خود را چنین صدا می‌زند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین!» امام صبورانه می‌پرسد: «چه شد که نسبت ‏به ما چنین مى‏گویى؟» سفیان لحن خود را تغییر می‌دهد: «پدر و مادرم فداى تو باد. به خدا ما را با این کار سرافکنده و خوار کردى. با این مرد ستمگر بیعت کردى و کار خلافت را به این مرد لعین پسر لعین و فرزند جگرخوار سپردى، در صورتى که صد هزار مرد جنگى مددکار تو بودند و در راه تو از هر گونه فداکارى دریغ نداشتند و خدا و مردم را در راه فرمانبردارى تو فراهم و آماده ساخته بود!»

امام نگاه خود را در افق­های دوردست می‌دوزد و پرده از رازها برمی­دارد: «اى سفیان! ما خاندانى هستیم که چون حق را تشخیص دادیم از آن منحرف نخواهیم شد. من از پدرم على(ع) شنیدم که ‏فرمود: رسول خدا(ص) مى‏فرمود: «روزگار سپرى نشود تا اینکه فرمانروایى این مردم به دست مردى افتد که حنجره و گلویش گشاده و فراخ باشد. مى‏خورد، ولى سیر نمى‏شود. خدا به او نظر رحمت ندارد، از این جهان بیرون نرود تا آن­چنان شود که نه در آسمان عذرپذیرى براى او به جاى ماند و نه در زمین یاورى داشته باشد، و این مرد همان معاویه است، و من دانستم که خدا کار را به مراد او خواهد کرد.»

                                                    *****

معاویه برای قیس نامه می‌نویسد: «دشمنی تو با من، به خاطر اطاعت از حسن(ع) بود. حال که او با من صلح کرده، این دشمنی برای چیست؟ با من بیعت کن و هرچه می­خواهی بگو که از تو دریغ نخواهم کرد.»

قیس، بغض نهفته در گلوی تو را فریاد بر می‌آورد: «سوگند یاد کردم که معاویه را ملاقات نکنم مگر آن که بین من و او شمشیر حاکم باشد.»

در پی این سخن است که معاویه، امام را در روزهای آخر کوفه به مجلس خویش می­خواند و فرمان می­دهد که شمشیری پیش رویش بگذارند تا سوگند قیس رعایت شود.

قیس چشمی به سکوت حماسی امام دارد و چشمی به نیرنگ معاویه: «هرچه می­توانی بکن. سوگند به خدا اگر بخواهم می­توانم با تو بیعت نکنم.»

اما امام دستور می‌دهد که خواسته معاویه را اجابت کند. قیس فرو می­شکند، اما راه گریزی از امر امام خود نمی­بیند. دست خود را با بیزاری بر پای معاویه می­گذارد. معاویه خود را از سریر پایین می­کشاند و با خواری دست بر دست او می­زند. آن گاه گستاخانه رو به حسین(ع) می­کند و با اشاره­ای به امام مجتبی(ع) می­فهماند که او هم هنوز بیعت نکرده است!»

امام قفل سکوت را با هیبتی باشکوه درهم می­شکند: «معاویه! هرگز حسین(ع) را به بیعت نخوان! که او هیچ­گاه بیعت نمی­کند تا آنکه کشته شود و او کشته نمی­شود تا آن­که اهل‌بیت(ع) او به شهادت رسند و اهل‌بیت(ع) او به شهادت نمی­رسند تا آن که اهل شام کشته شوند.

                                                              *****

زمزمه­ به پچ پچ­های مرموز تبدیل می‌شوند: «امیر فرموده که اگر این زهر را در کوزه شوهرت بریزی، صدهزار درهم به تو خواهد داد و تو را به عقد پسرش درخواهد آورد!»

از ابتدا با حیله پدرش به عقد امام درآمد. پدرش اشعث همان کسی است که در خون علی(ع) دست دارد. پدر و دختر هر دو کینه­های کهنه از اهل‌بیت(ع) در دل دارند. اینک معاویه بهترین راه را پیدا کرده است. هیچ کسی بهتر از یک مزدور خانگی نمی‌تواند امام را از پای درآورد. نوبت به ترور در خانه رسیده است.

امام پیش از این به نزدیکانش گفته­ که می­داند چه کسی او را مسموم خواهد کرد.

برادران متحیر می‌پرسند: «چرا از قاتلت دوری نمی‌کنی؟ چرا نشسته­ای و رسوایش نمی‌سازی؟»

لبخندی کریمانه بر چهره امام می‌نشیند: «چگونه؟ وقتی که هنوز مرتکب جرمی نشده؟ اگر او را برانم کسی غیر از او مرا نخواهد کشت. در آن صورت نزد مردم عذری خواهد داشت.»

در میان بستر آرمیده­. روزها از مسمومیت جانفرسای امام می‌گذرد. اینک حسین(ع) را به بالین خوانده­ تا به او وصیت کند.

شانه­های برادر که به لرزه می­افتد، لب به سخن می­گشاید: «برادرم! من بر امرى بزرگ و هولناک وارد مى‌شوم که هرگز بر مثل آن وارد نشده بودم. این بار سومی است که مرا مسموم می­کنند، اما من از این بستر برنخواهم خاست… وقتی من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما و بر تابوتم بنه و به سوی قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده­ام فاطمه بنت‌اسد ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می­خواهید مرا کنار رسول خدا(ص)به خاک بسپارید. پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند. تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود. ظلم و ستمی که بر من می‌شود همین زهر است که به سبب آن به قتل می‌رسم، ولی بدان که هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت تو نیست. زیرا روزی بر تو خواهد آمد که سی هزار نفر از مردمی که خود را مسلمان می‌دانند و مدعی‌اند که از امت جد ما محمد(ص) هستند، تو را محاصره و برای کشتن تو و جسارت به اهل‌بیت(ع) تو و اسارت خاندان تو و غارت اموال آنها اقدام ‌کنند. در این هنگام است که خداوند لعن خود را بر خاندان امیه فرو فرستد و از آسمان خون و خاکستر فرو ریزد و همه مخلوقات حتی حیوانات درنده در بیابان‌ها و ماهیان در دریاها بر مصیبت تو گریه کنند.

 

فهرست منابع:

ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، ‌دار صادر، ۱۳۸۵ق.

ابن اعثم، الفتوح، دارالاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق.

اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، چاپ احمد صقر، بیروت ۱۴۰۸ق.

بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق

سید مهدی آیت اللهی، حضرت امام حسن(ع)، تهران، جهان آرا،۱۳۷۶

شریف قرشی، باقر، الحیاه الحسن، ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، ۱۳۷۶.

طبری، تاریخ الطبری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۵، ص۱۵۹

طبرسی، احمدبن‌علی‌، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق محمد باقر خرسان، نشر مرتضی، مشهد،‌ چاپ اول، ۱۴۰۳ ق.

قائمی، علی، در مکتب کریم اهل بیت، انتشارات مهنا، تهران

قمی، عباس، منتهی الامال، جلد۱، چاپ نهم، انتشارات هجرت، ۱۳۷۵

لسان الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ( حضرت امام حسن مجتبی(ع)، چاپ اسلامیه، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، تهران.

مفید، الارشاد، ترجمه خراسانی، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۸۰.

مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفا، ۱۴۰۳.

مجلسی، محمدباقر، تاریخ چهارده معصوم، چاپ سوم، انتشارات سرور، قم، ۱۳۷۵

نرم افزار جامع الاحادیث، نسخه ۳/۵ مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور

نرم افزار نورالسیره ۲، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور.

یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲.

 

سوتیترها:

۱٫

رسول‌الله(ص) او و برادرش حسین(ع) را دو ریسمان محکم الهی خواند و فرمود: «هرکس بخواهد به ریسمان اطمینان بخش الهی چنگ زند، همان عروه الوثقایی که خدای سبحان در قرآن دستور تمسک به آن را داده است، باید علی و دو پسرش را دوست بدارد، خداوند محبت خود را نسبت به حسنین از بالای عرش اعلان می‌دارد.»

 

۲٫

 دو جاسوس از قبیله حمیر و بنی القین یکی در کوفه و دیگری در بصره از سوی معاویه، اما به نام حسن(ع) اغتشاش و آشوب به پا کرده‌اند. یاران اهل‌بیت(ع) آن دو را دستگیر کرده و نزد امام آورده‌اند و رسوایی معاویه آشکار شده است. و این آشکاری یعنی که روزهایی دشوارتر از صفین برای امام در پیش است.

۳٫

دختر اشعث از ابتدا با حیله پدرش به عقد امام درآمد. پدرش همان کسی است که در خون علی(ع) دست دارد. پدر و دختر هر دو کینههای کهنه از اهل‌بیت(ع) در دل دارند. اینک معاویه بهترین راه را پیدا کرده است. هیچ کسی بهتر از یک مزدور خانگی نمی‌تواند امام را از پای درآورد. نوبت به ترور در خانه رسیده است. امام پیش از این به نزدیکانش گفته که میداند چه کسی او را مسموم خواهد کرد

14ژوئن/18

نکته‌هائی درباره خانواده از زبان علی«ع»

 


خانواده ریشه و سنگ بنای جامعه بزرگ انسانی است

قرآن در این زمینه می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُم وَ أَهلیکُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛(۱) اى کسانى که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه دارید. آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏کنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند (به‌طور کامل) اجرا مى‏کنند!»!

در توضیح آیه می‌خوانیم: «نگهدارى خویشتن به ترک معاصى و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است، و نگهدارى خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهى از منکر و فراهم ساختن محیطى پاک و خالى از هر گونه آلودگى، در فضاى خانه و خانواده است.»

حق زن و فرزند تنها با تأمین هزینه زندگى و مسکن و تغذیه آنها حاصل نمى‏شود. مهم‌تر از آن تغذیه روح و جان آنها و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت صحیح است.

قابل توجه اینکه تعبیر به «قوا» (نگاهدارید) اشاره به این است که اگر آنها را به حال خود رها کنید خواه ناخواه به سوى آتش دوزخ پیش مى‏روند و شما هستید که باید آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ کنید...(۲)».

در اینجا عوامل مهم در امر خانواده را از زبان قرآن و  امام علی(ع) بر می‌شمریم:

الف) تربیت خانواده

مهم‌ترین امر در مورد خانواده تربیت صحیح است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُکَ رِزقاً نَحنُ نَرزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقوى؛(۳) ‏خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزى نمى‏خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزى مى‏دهیم؛ و عاقبت نیک براى تقواست!

علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: «وَ قَالَ ع‏ لِکُمَیلِ بنِ زِیَادٍ النَّخَعِیِّ یَا کُمَیْلُ‏ مُر أَهلَکَ أَن یَرُوحُوا فِی کَسبِ الْمَکَارِمِ وَ یُدلِجُوا فِی حَاجَهِ مَن هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِن أَحَدٍ أَودَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِن ذَلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَت بِهِ نَائِبَهٌ جَرَى إِلَیهَا کَالْمَاءِ فِی انحِدَارِهِ حَتَّى یَطْرُدَهَا عَنهُ کَمَا تُطْرَدُ غَرِیبَهُ الْإِبِلِ؛(۴) ‌ای کمیل! خانواده‌ات را فرمان ده که (روزها) در به دست آوردن بزرگواری (و مکارم اخلاق) بکوشند و پیوسته اهتمام کنند در قضاء حوائج مسلمانانی که خوابند (در شب‌ها). سوگند به خدایی که تمام صداها را می‌شنود هر کس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته وتلخی مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.»

رسول خدا«ص» فرمود: « اَدَّبو أولادَکم عَلی ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبیکم وَ حُبِّ اَهلِ بَیتِهِ وَ قِراءَه القُرآن(۵)؛ فرزندان خود را بر سه خصال تربیت کنید: ۱ـ محبت نبی خود؛ ۲ـ محبت اهل‌بیت نبی«ص»؛ ۳ـ وخواندن قرآن.»

ب) آموزش خانواده

علی«ع» فرمود: « مُروا أولادَکُم بِطَلَبِ العِلمِ (۶) اولاد خود را به فراگیری دانش فرمان دهید.»

و در جای دیگر فرمود: «عَلِّمُوا صِبیَانَکُمُ‏ الصَّلَاهَ وَ خُذُوهُم بِهَا إِذَا بَلَغُوا الحُلُمَ؛(۷) فرزندان خود را نماز تعلیم دهید، وقتی به سن بلوغ رسید (در صورت کوتاهی) مؤاخذه کنید.»

ایشان خطاب به امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید: «وَ أَن أَبتَدِئَکَ بِتَعلِیمِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسلَامِ وَ أَحکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِه…؛(۸) ابتدا خواستم (آموزش) تو را به تعلیم کتاب خداوند و بیان آن و مقررات و احکام اسلام و حلال و حرام آن آغاز کنم».

نکات اساسی آموزش در نامه ۳۱

اگر محورهای عمده سفارش‌های امام علی«ع» را در مورد آموزش فرزند جوان خویش (امام مجتبی) مورد مداقّه قرار دهیم، به این نکات کلی زیر می‌رسیم:

۱ـ موانع و آفت دوستی (لَا خَیرَ فِی مُعِینٍ مَهِینٍ وَ لَا فِی صَدِیقٍ ظَنِین؛ در کمک کار سست عنصر و دوست بدگمان خیری نیست) ۲ـ علت تأخیر اجابت دعاها (لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجرِ السَّائِل؛ تأخیر دعا برای این است که باعث بیشتر شدن پاداش درخواست‌کننده می‌شود.) ۳ـ تسویف، آفت موفقیت و مغتنم شمردن فرصت‌ها (بَادِرِ الْفُرصَهَ قَبلَ أَن تَکُونَ غُصَّه؛ فرصت را دریاب قبل از اینکه که (از دست رود) و تبدیل به غصه شود) ۴ـ احترام به اقوام و خویشان (وَ أَکرِم عَشِیرَتَک؛ خویشانت را گرامی دار) ۵ـ عدم اعتماد به آرزوها (َوَ الِاتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوکَی، بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه‌ احمقان است.) ۶ـ باز بودن باب توبه (و فتح لک باب المتاب؛ باب توبه را برای تو باز نمود.) ۷ـ راه‌های مقابله با مشکلات (فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِیقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِیق؛ مشکلات را تحمل می‌کنند و جدایی را می‌پذیرند) ۸ـ راه تقویت دل (احی قلبک بالموعظه و…؛ جانت را با پندپذیری زنده کن) ۹ـ شرایط تحصیل علم (وَ اعلَم أَنَّهُ لَا خَیرَ فِی عِلمٍ لَا یَنفَع؛ دانشی که سود ندارد خیری در آن نیست) ۱۰ـ مسئولیت به قدر توان. (فَلَا تَحمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوقَ طاقتک؛ بیش از توانت بر دوشت بار مگذار).(۹)

ج) فرزند مطلوب خانواده

در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَالَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعیُنٍ وَ اجعَلنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً؛(۱۰) و کسانى که مى‏گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان!»

قَالَ الراوی هَذِهِ الْآیَهُ وَ اللَّهِ خَاصَّهٌ فِی أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ عَلِیٍّ ع کَانَ أَکثَرُ دُعَائِهِ یَقُولُ‏ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا یَعنِی فَاطِمَهَ وَ ذُرِّیَّاتِنا الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ‏ قُرَّهَ أَعیُنٍ‏ قَالَ أَمِیرُالمُؤمِنِینَ«ع» وَاللَّهِ مَا سَأَلْتُ رَبِّی وَلَداً نَضِیرَ الْوَجهِ وَ لَا وَلَداً حَسَنَ الْقَامَهِ وَ لَکِن سَأَلْتُ رَبِّی وُلْداً مُطِیعِینَ‏ لِلَّهِ‏ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنهُ حَتَّى إِذَا نَظَرتُ إِلَیهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّت بِهِ عَیْنِی قَالَ‏ وَ اجعَلْنا لِلمُتَّقِینَ إِماماً قَالَ نَقْتَدِی بِمَن قَبلَنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ فَیَقْتَدِی الْمُتَّقُونَ بِنَا مِن بَعدِنَا وَ قَالَ‏ أُوْلئِکَ یُجزَونَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا یَعنِی عَلِیَّ بنَ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ فَاطِمَهَ وَ یُلَقَّونَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً خالِدِینَ فِیها حَسُنَت مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً؛(۱۱) راوی می‌گوید این آیه مخصوص امیرالمؤمنین«ع» است. بیشترین دعایش همین بود که خدایا از همسرم فاطمه و فرزندانم حسن و حسین مایه چشم روشنی  قرارده. حضرت امیرالمؤمنین«ع» فرمود: به خداوند سوگند هیچ‌گاه از پروردگار خود فرزندانی خوش سیما و نه فرزندانی سرو قامت نخواسته‌ام، بلکه فرزندانی مطیع خداوند و ترسان از او خواسته‌ام تا هرگاه به فرزندم نگریستم و او را در حال اطاعت خدا دیدم، چشمانم روشن گردید. معنای ما را پیشوای متقین قرار بده این است که ما به متقین گذشته اقتدا می‌کنیم و متقین بعد از ما به ما اقتدا می‌کنند.

آنها هستند که درجات عالى بهشت در برابر شکیبایی‌شان به آنان پاداش داده مى‏شود؛ یعنی علی‌بن ابی طالب فاطمه و حسن وحسین«علیهم‌السلام» و در آنجا با تحیّت و سلام روبه‌رو مى‏شوند.»

 د) اعتدال در پرداختن به امور خانواده

متأسفانه امروزه خانواده‌ها فکر می‌کنند هر چه امکانات و وسایل رفاه فرزندانشان را برآورده سازند، فرزندانی شایسته و نیکو خواهند داشت، اما این خیال آنها مدّت زیادی دوام نمی‌آورد و با چشم خویش نظاره‌گر طغیان و انحراف آنها هستند. بنابراین با تأسی به سفارش‌های نورانی و حکیمانه امام متقیان علی«ع» زمینه را برای شکوفایی گل‌های زندگی‌مان فراهم سازیم.

«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ«ع»‏ لَا تَجعَلَنَّ أَکثَرَ شُغُلِکَ‏ بِأَهْلِکَ وَ وُلْدِکَ فَإِن یَکُن أَهلُکَ وَ وُلْدُکَ أَولِیَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضَیِّعُ أَولِیَاءَهُ وَ إِن یَکُونُوا أَعدَاءَ اللَّهِ فَمَا هَمُّکَ وَ شُغُلُکَ بِأَعدَاءِ اللَّهِ؛(۱۲) امیرمؤمنان فرمود: بیشترین اوقات زندگی را به زن و فرزندانت اختصاص مده (به فکر عبادت هم باش) زیرا اگر زن و فرزندانت از دوستان خدا باشند، خدا آنها را تباه نخواهد کرد واگر از دشمنان خدایند، چرا غم دشمنان خدا را می‌خوری.»

هـ) مدیریت خانواده

ممکن است بعضی گرفتار همسر ناباب شوند و ممکن است همسر خوب و دلخواه نصیب انسان شود، در هر صورت باید خانواده را مدیریت کرد.

«قَالَ أَمِیرُالْمُؤمِنِینَ«ع» فِی کَلَامٍ لَهُ‏ اتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِن خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ إِن أَمَرنَکُم بِالْمَعرُوفِ فَخَالِفُوهُنَّ کَی لَا یَطْمَعنَ مِنکُم فِی الْمُنکَرِ؛(۱۳) پس از زنان بد خودتان را حفظ کنید و مراقب نیکانشان باشید، در خواسته‌های نیکو، همواره فرمانبردارشان نباشید تا در انجام منکرات طمع ورزند.» همین‌طور عفت و حجاب زنان در خانواده نمونه مدیریت و محافظت می‌شود.

حضرت فرمود: «چرا زنان در بازارها به مردان تنه می‌زنند؟آیا غیرت ندارید؟ آن که غیرت ندارد خیری در او نیست(۱۴) و هم چنین علی«ع» از فاطمه زهرا«س» نقل کرده است: «بهترین حالت نزدیکی زن به خداوند آن هنگام است که در منزل بنشیند.»(۱۵) ولی هشدار! که از غیرت بیجا دوری کنیم که باعث انحراف خانواده می‌شود.

علی«ع» فرمود: «وإیَّاک والتَّغایُر فی غَیْر موضِع الْغِیره (غِیرَهٍ)، فإنَّ ذلِک یدعُو الصَّحِیحَهَ مِنهُنَّ إلى السَّقم والبَریئه إلى الرَّیْب؛ بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیمار دلی و پاکدامن را به بدگمانی رساند.»

و) تنظیم خانواده

تنظیم خانواده در جهات مختلف امری است ضروری

علی«ع» فرمود: «وَ تَرکَ الزِّنَى [الزِّنَا] تَحصِیناً لِلنَّسَبِ‏ وَ تَرکَ اللِّوَاطِ تَکْثِیراً لِلنَّسلِ وَ الشَّهَادَاتِ‏؛ و ترک زنا (و حرمت آن) را برای سلامت نسل آدمی و ترک لواط را برای فزونی فرزندان قرار داده است.»

انحرافی که متأسفانه دامن جامعه بشری خصوصاً جهان غیر اسلام را گرفته است و خانواده‌ها را مخصوصاً در غرب از هم پاشیده است. تکثیر نسل نوعاً مطلوب است، ولی باید ملاحظه توان اقتصادی و تربیتی نیز بشود.

علی«ع» فرمود «قِلَّهَ العِیَالِ‏ أَحَدُ الْیَسَارَینِ»؛(۱۶) اندک بودن تعداد زن و فرزند یکی از دو آسایش است.»

ز) کم هزینه بودن خانواده

تجملات و زیاده‌روی و اسراف بلای جان خانواده‌های جامعه امروز ماست. حضرت امیر«ع» سفارش کرد که اولاً زنان امر ازدواج را سهل و ساده بگیرند، آنجا که فرمود: «خوش‌یمنی زن در آن است که ازدواجش و زایمانش آسان باشد.»(۱۷)

و نیز در مورد هزینه زندگی فرمود: «بزرگ‌ترین زنان از لحاظ برکت، زنانی هستند که هزینه‌شان سبک‌تر باشد.»(۱۸)

ح) راهکارهای تحکیم خانواده

۱ـ تقسیم کار و همکاری

در یک خانواده متدین، پویا و اعتدال‌گرا هریک از اعضا در کارها و رفع سختی‌ها و مشکلات با هم دیگر مشارکت و همکاری دارند. علی بن ابی طالب«ع» در خانه با همسرش زهرا«س» همکاری می‌کرد. کار خانه را زهرا به اختیار خودش انتخاب کرده و علی«ع» به او تحمیل نمی‌کند. در عین حال علی«ع» می‌خواهد فشاری بر همسر عزیزش وارد نیاید (و در کارها به او کمک می‌کند).

هنگامی که رسول خدا«ص» پیشنهاد تقسیم کار در منزل امام علی«ع» را می‌دهند، حضرت فاطمه«س» مسرور شده و رضایت خویش را این گونه ابراز می‌نمایند: «فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال(۱۹)؛ جز خدا کسی نمی‌داند که از این تقسیم کار [کار منزل برعهده زهرا«س» و تدبیر امور بیرون بر عهده علی«ع»] تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم، چرا که رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، بازداشت.»

۲ـ وجود محبّت

خانواده‌ای که سرشار از محبت، عاطفه، تفاهم، آرامش و احترام باشد، افراد متعادل و با شخصیت رشد یافته‌ای، سر بر می‌آورند. خانه گلی و خشتی که علی و فاطمه (ع) در آن زیسته‌اند و فرزندانی چون جوانان اهل بهشت ، امام حسن و امام حسین (ع ) را تربیت کردند.  

قرآن کریم محبّت نسبت به یکدیگر را این‌گونه سفارش می‌نماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدًّا؛(۲۰) آنان که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند، خداوند بخشایشگر آنان را محبوب گرداند.» در آیه‌ای دیگر به محبت و علاقه بین همسران تاکید شده است. «مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنْفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ؛(۲۱) و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند!»

در جای دیگر به صورت توصیه به محبت فرمود: «وأَشعِر قَلبَک‏ الرَّحمَ‏هَ لِلرَّعِیَّهِ، والْمَحَبَّهَ لَهُم، واللُّطفَ بِهِم، ولا تَکُونَنَّ علَیهم سَبُعاً ضَارِیاً تَغتَنِمُ أَکلَهُم‏؛(۲۲) مهربانی با مردم را پوشش دل خود قرار ده و با همه دوست و مهربان باش، مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن مردم را غنیمت دانی.»

۳ـ اظهار علاقه در خانواده

در سیره و رفتار خانوادگی امام علی«ع» طبق آنچه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه و آن چیزی که مرضی خداوند است، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا«س» به‌قدری برای حضرت علی«ع» مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی«ع» در این باره می‌فرمایند: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغضَبتُهَا وَ لَا أَکرَهتُهَا عَلَى أَمرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِ وَ لَا أَغضَبَتنِی‏ وَ لَا عَصَت لِی أَمراً وَ لَقَد کُنتُ أَنْظُرُ إِلَیهَا فَتَنکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الأَحزَان‏؛ به خدا قسم من زهرا را عصبانی نکردم و بر کاری او را مجبور نکردم، تا از دنیا رفت و او مرا عصبانی نکرد و در هیچ کاری از من نا فرمانی نکرد. من هر وقت  به چهره زهرا نگاه می‌کردم، همین نگاه هرگونه غم و اندوه را از من بر طرف می‌نمود».(۲۳)

فردای عروسی حضرت زهرا«س» پیامبر اکرم«ص» از دخترش پرسید: «کَیفَ أَنتَ یَا بُنَیَّهِ وَ کَیفَ رَأَیتِ زَوجَکِ قَالَت لَهُ یَا أَبَتِ خَیرُ زَوجٍ؛(۲۴) حالت خوب است؟ شوهرت را چگونه یافتی؟» پاسخ داد: «بهترین شوهر است.»

 «فَسَأَلَ عَلِیّاً کَیفَ وَجَدْتَ أَهلَکَ قَالَ نِعمَ‏ الْعَونُ‏ عَلَى‏ طَاعَهِ اللَّه‏؛ آنگاه ازعلی«ع» پرسید همسرت را چگونه یافتی ؟پاسخ داد: بهترین یاور بر طاعت و بندگی خداوند.»

۴ـ مراعات تعهدات اخلاقی و اعتقادی

در  یک زندگی سالم و با آرامش، رعایت تناسب از نظر ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی امری مسلّم است، لذا قرآن همسر را  به لباس تشبیه نموده است« هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباسٌ لَهُن؛(۲۵) زنان لباس برای شما و شما  مردان پوشش برای زنان هستید.»

مولا علی«ع» در همین زمینه می‌فرمایند: «عَلَیکُم بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ فَإِنَّهُ مَن رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دِینُه؛(۲۶) برشما باد پوشیدن لباس‌های ضخیم، زیرا کسی که جامه‌اش نازک باشد، دینش نازک شود.» از این رو عدم تناسب بین فرد و همسر او که همچون لباس دائمی است مشکلات روانی و نیز زمینه انحراف فکری و اعتقادی را به دنبال خواهد داشت، بنابراین پیشوایان دینی بحث کفویت زن و مرد را مطرح کرده‌اند.

 «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ«ص» یَا زِیَادُ ـ جُوَیبِرٌ مُؤمِنٌ وَ الْمُؤمِنُ کُفوٌ لِلمُؤمِنَهِ؛(۲۷) رسول خدا«ص» فرمود: ای زیاد جویبر مؤمن است و مؤمن کفو برای زنان مؤمنه است.»

۵ـ عدالت در خانواده

دین اسلام بر رعایت مساوات و عدالت در خانواده تأکید فراوان و از هرگونه تبعیض و امتیاز بیجا به برخی یا یکی از فرزندان و یا پسر و دختر به شدّت منع کرده است. امام علی«ع» می‌فرمایند: «ان النبی«صلی‌الله علیه و آله» ابصر رجلا له ولدان فقبّل احدهما و ترک الاخر. فقال رسول الله«ص»: فهلّا و اسیت بینهما؛(۲۸) پیامبر«ص» کسی را دید که دو فرزند داشت، یکی را بوسید و دیگری را رها کرد [در این هنگام] پیامبر خدا [به وی] فرمود: «چرا میان آنان یکسان عمل نکردی؟!»

۶ـ گفتمان صمیمی

دادن فرصت اظهار بیان برای تک‌تک اعضای خانواده و رعایت اصل مهارت گوش دادن بدون قضاوت و پیشداوری و ارزیابی سریع، رشد و احساس هویت و شخصیت خانواده را به دنبال دارد امام متقیان علی«ع» می‌فرمایند:  «أَجمِلُوا فِی الخِطَابِ تَسمَعُوا جَمِیلَ الجَوَاب؛(۲۹) زیبا خطاب کنید، تا جواب زیبا بشنوید.»

۷ـ درک روحیات همدیگر

زن و مرد از نظر روحیات فرق دارند، خانواده نمونه با درک روحیات یکدیگر می‌توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند.  شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است بنگرد. امام علی«ع» در شأن حضرت زهرا«س» و رضایت از او می‌فرمایند: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغضَبتُهَا وَ لَا أَکرَهتُهَا عَلَى أَمرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغضَبَتنِی وَ لَا عَصَت لِی أَمْرا؛ سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم، او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ‌گاه مرا نافرمانی نکرد.»

۸ـ سازگاری

سازگاری عبارت از اینکه زوجین با کم و زیاد هم از حیث‌های گوناگون بسازند و با رفاقت و همدلی کمبودهای یکدیگر را برطرف کنند. امام علی«ع» در مورد سازگاری زن و مرد می‌فرمایند: «الزَّوجَهُ الْمُوَافِقَهُ إِحْدَى الرَّاحَتَیْن؛(۳۰) زن سازگار یکی از دو آسایش است.» در کلام دیگر فرمود: «الْأُنْسُ فِی ثَلَاثَه الزَّوْجَه الْمُوَافِقَه وَ الوَلَدِ الصَّالِحِ [الْبَارِّ] وَ الأَخِ الْمُوَافِق‏؛(۳۱) آرامش (دنیا) در سه چیز است: همسر سازگار، فرزند صالح و نیکوکار و رفیق موافق و هم نظر.»

۸ـ دوری از تقاضای غیرمقدور

یکی از مشکلات رایج در خانواده‌ها چشم و هم‌چشمی است، به این معنی که امکانات زندگی خودشان را با وسایل و امکانات زندگی دیگران مقایسه می‌کنند، در نتیجه انتظار و توقعشان بیشتر از توان مالی همسرشان می‌شود و این مسئله موجب احساس سرشکستگی و عدم لذّت بردن از زندگانی خود می‌شود. حضرت علی«ع» در این مورد می‌فرمایند: «کَثْرَه السُّؤَالِ تُورِثُ الْمَلَال؛(۳۲) درخواست زیاد، ملال به بار می‌آورد».

داستان حضرت زهرا«س» در این زمینه شنیدنی و عبرت گرفتنی است. در یکی از صبحگاهان امام علی«ع» فرمود: فاطمه جان! آیا غذایی داری تا گرسنگی‌ام برطرف شود؟ پاسخ داد: نه، به خدایی که پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزید سوگند که دو روز است در منزل غذای کافی نداریم، آن چه بود به شما و فرزندانم (حسن و حسین) دادم و خود از غذای اندک موجود استفاده نکردم.

امام با تأسف فرمود: فاطمه جان! چرا به من اطلاع ندادی تا به دنبال تهیه غذا بروم؟

 «فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی‏ مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیه؛(۳۳) ‌ای اباالحسن! من از پرورگار خود حیا می‌کنم چیزی را از تو درخواست نمایم که تو بر توان آن قدرت نداری.»

در مورد دیگری که این داستان تکرار شد، علی«ع» فرمود: چرا به من اطلاع ندادی؟ پاسخ داد: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ«ص» نَهَانِی أَن أَسأَلَکَ شَیئاً فَقَالَ لَا تَسأَلِی ابنَ‏ عَمِّکِ‏ شَیئاً إِن جَاءَکِ بِشَی‏ءٍ عَفواً وَ إِلَّا فَلَا تَسأَلِیهِ؛(۳۴) رسول خدا«ص» همیشه مرا نهی فرمود که چیزی از تو درخواست کنم و به من سفارش فرمود: چیزی از پسرت عمویت درخواست نکن، اگر چیزی برای تو آورد بپذیر والا درخواست چیزی نداشته باش.»


۹ـ عامل تشویق

تشویق و ترغیب در خانواده یکی از مهم‌ترین رموز رشد، نشاط، هم‌افزایی و تحکیم آن است. گاه چنان فضای تحقیر، تنبیه و سرزنش در خانواده پیدا می‌شود که جرئت اظهارنظر کردن و تکاپو را از اعضای خانواده می‌گیرد و گاه چنان تشویق‌های بی‌مورد و بیجا صورت می‌گیرد که سبب توقعات بیش از حدّ می‌شود. امام علی«ع» در عهدنامه‌ای که به مالک اشتر نخعی نوشتند، او را به ارزش‌گذاری و بها دادن به نیکان صالح فرمان دادند: «لَا یَکُونَنَّ الْمُحسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِندَکَ بِمَنزِلَهٍ سَوَاءٍـ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزهِیدٌ لِأَهلِ الإِحسَانِ فِی الإِحسَانِ ـ وَ تَدرِیبٌ لِأَهلِ الإِسَاءَ؛(۳۵) هرگز نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان و در یک جایگاه نباشند، چرا که در این کار، بی‌رغبتی نیکوکاران در امر نیکوکاری است و ورزیدگی و شوق بدکاران برای بدی است.»

۱۰ـ گوش دادن به سخنان یکدیگر

 زن و مرد با گوش دادن به حرف همدیگر، اهمیت و ضرورت طرف مقابل در زندگی را گوشزد می‌کنند. امام  علی«ع» می‌فرمایند: «عَوِّد أُذُنَکَ حُسنَ الِاستِمَاعِ وَ لَا تَصغِ إِلَى مَا لَا یَزِیدُ فِی صَلَاحِکَ استِمَاعُه؛(۳۶) گوش خود را به شنیدن عادت بده و به سخنانی که بر اصلاح و پاکی تو چیزی نمی‌افزاید گوش فرا مده».

۱۱ـ تن دادن به نیازهای همدیگر

یکی از نکات مهم در تحکیم و ثبات بنیان خانواده برآورده شدن صحیح نیاز جنسی زن و مرد است. شاید علت پنهان بسیاری از طلاق‌ها، خیانت‌ها و اختلافات ریشه در عدم پاسخ درست به این غریزه است. امام علی«ع» در کلام حکیمانه‌ای می‌فرمایند: «إِذَا رَأَى أَحَدُکُمُ امرَأَهً تُعجِبُهُ فَلیَأْتِ أَهلَهُ فَإِنَّ عِندَ أَهلِهِ مِثلَ مَا رَأَى وَ لَا یَجعَلَنَّ لِلشَّیطَانِ إِلَى قَلْبِهِ سَبِیلًا وَ لْیَصرِف بَصَرَهُ عَنهَا؛(۳۷) هرگاه فردی از شما زنی (زیبا) را دید که او را به شگفتی واداشت، به نزد همسر خود برود؛ چرا که همسر او نیز مثل همین خصوصیات را داراست. پس اجازه نفوذ شیطان را به قلب خویش ندهد تا چشم خود را از آن زن برگرداند.»

۱۲ـ پرهیز از بدگمانی

هر صفتی که به اندازه و در جای مناسب مورد استفاده قرار نگیرد؛ به صورت معکوس عمل خواهد کرد. اصل غیرت که در نهاد مرد از سوی پروردگار متعال به ودیعه گذاشته شده، صفتی برین است، اما اگر این صفت دچار نوسان و افراط و تفریط شود؛ می‌تواند سبب بحران و اختلاف در خانواده شود. حضرت می‌فرمایند: «إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیرِ مَوضِعِ الْغَیرَهِ- فَإِنَّ ذَلِکَ یَدعُو الصَّحِیحَهَ مِنهُنَّ إِلَى السُّقْمِ وَ لَکِن أَحکِم أَمرَهُنَّ؛(۳۸) بپرهیز که غیرت نابجا، زن سالم را به بیماری می‌کشاند و پاکدامن را به بدگمانی (و اندیشه گنهکاری) درباره آن محکم کارکن.»

۱۳ـ پرده‌پوشی عیوب

برای در امان ماندن از آسیب‌های روحی و جسمی، زن و مرد به همدیگر به عنوان پوشش و عایق در برابر آسیب‌ها نیازمندند.  امام علی(ع) می‌فرمایند: «استُر عَوْرَهَ أَخِیکَ لِمَا تَعلَمُهُ فِیک؛(۳۹) گناه و لغزش برادرت را بپوشان، چون آن را در خودت نیز سراغ داری.

۱۴ـ بردباری

یکی از لوازم زندگی توأم با آرامش و محبّت، صبر و تحمل در طول زندگی است. زن و مرد باید با همفکری و سنجیدن تمام جوانب مسائل و مشکلاتشان از هرگونه تک‌روی و خودکامگی و استبداد رأی اجتناب کنند. امام علی(ع) می‌فرمایند: «الصَّبرُ أَحسَنُ خلل [حُلَلِ] الإِیمَانِ وَ أَشرَفُ خَلَائِقِ الإِنسَان؛ صبر نیکوترین خصلت ایمان و ارجمندترین خوی انسان است.»

 و نیز: «همیشه با همسرت مدارا کن و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.»
 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تحریم، ۶٫

۲ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، ۱۳۷۰، ج۲۴، ص۲۸۷٫

۳ـ طه، ۱۳۲٫

۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۲۵۷، ص ۶۸۲٫

۵ـ کنزالعمال، متقی هندی، شماره حدیث ۴۵۴۱۰٫

۶ـ کنزالعمال، شماره حدیث ۴۵۹۵۳٫

۷ـ غررالحکم، عبدالواحد آمدی، دفتر تبلیغات قم، اول، ۱۳۶۶ش، ص ۱۷۵.

۸ـ نهج البلاغه صبحی صالح، ص۳۹۴٫

۹ـ نهج البلاغه نامه ۳۱، ص ۵۳۰ نهج البلاغه محمد دشتی.

۱۰ـ فرقان، ۷۴٫

۱۱ـ بحارالا نوار، ج۲۴، ص۱۳۳، تفسیر الصافی، ج۴، ص ۲۷٫

۱۲ـ نهج البلاغه صبحی صالح، ص۵۳۶؛ نهج البلاغه محمد دشتی، ص۷۱۲، حکمت۳۵۲٫

۱۳ـ نهج البلاغه، خطبه ۸۰، ص ۱۲۸٫

۱۴ـ کنزالعمال، متقی هندی، ج۳، ص۷۸۰٫

۱۵ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۷، ص ۴۷۲٫

۱۶ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، حکمت ۱۴۱٫

۱۷ـ دعائم الاسلام، جا، ص۲۹۱٫

۱۸ـ کنزالعمال، متقی هندی، ج ۱۶، ص ۲۹۱٫

۱۹ـ قرب الاسناد، عبدالله حمیری، قم، مؤسسه آل البیت، اول، ص ۵۲٫

۲۰ـ مریم، ۹۶٫

۲۱ـ روم، ۲۱٫

۲۲ـ نهج البلاغه محمد دشتی، ص۵۶۶، نامه ۵۳٫

۲۳ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی اربلی، بنی‌هاشمی تبریز، اول، ۱۳۸۱ق، ج۱، ص ۳۶۲٫

۲۴ـ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۳۳، ریاحین الشریعه، ج ۱ ص۱۰۱٫

۲۵ـ بقره، ۱۸۷٫

۲۶ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، قم جامعه مدرسین، اول، ۱۳۶۳ ق، ص ۱۱۳٫

۲۷ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷، ق، اول، ج۵، ص ۳۴۱٫

۲۸ـ من لایحضره الفقیه، ابن بابویه صدوق، جامعه مدرسین، قم، اول، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص ۴۸۳٫

۲۹ـ غررالحکم، ص ۱۵۸٫

۳۰ـ غررالحکم، همان، ص۸۷٫

۳۱ـ غررالحکم، ص ۴۰۵٫

۳۲ـ همان ص۱۲٫

۳۳ـ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۳، تفسیر برهان، ج۱، ص ۱۰۴٫

۳۴ـ بحارالا نوار، ج۱۴، ص۱۹۷، احقاق الحق، ج۱۰، ص۳۱۴٫

۳۵ـ تحف العقول، حرانی، ص ۱۳۰٫

۳۶ـ غررالحکم، ص ۴۵۷٫

۳۷ـ تحف العقول، حرانی، ص۱۲۵٫

۳۸ـ جامع احادیث الشیعه، مرحوم بروجردی، ج۲۵، ص۵۸۰٫

۳۹ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، اسلامیه، ج ۸، ص۲۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

متأسفانه امروزه خانواده‌ها فکر می‌کنند هر چه امکانات و وسایل رفاه فرزندانشان را برآورده سازند، فرزندانی شایسته و نیکو خواهند داشت، اما این خیال آنها مدّت زیادی دوام نمی‌آورد و با چشم خویش نظاره‌گر طغیان و انحراف آنها هستند. بنابراین با تأسی به سفارش‌های نورانی و حکیمانه امام متقیان علی«ع» زمینه را برای شکوفایی گل‌های زندگی‌مان فراهم سازیم.

 

۲٫

 

تجملات و زیاده‌روی و اسراف بلای جان خانواده‌های جامعه امروز ماست. حضرت امیر«ع» سفارش کرد که اولاً زنان امر ازدواج را سهل و ساده بگیرند، آنجا که فرمود: «خوش‌یمنی زن در آن است که ازدواجش و زایمانش آسان باشد.»

 

۳٫

 

زن و مرد از نظر روحیات فرق دارند، خانواده نمونه با درک روحیات یکدیگر می‌توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند.  شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است بنگرد.

 

۴٫

 

یکی از نکات مهم در تحکیم و ثبات بنیان خانواده برآورده شدن صحیح نیاز جنسی زن و مرد است. شاید علت پنهان بسیاری از طلاق‌ها، خیانت‌ها و اختلافات ریشه در عدم پاسخ درست به این غریزه است. امام علی«ع» در کلام حکیمانه‌ای می‌فرمایند:  «هرگاه فردی از شما زنی (زیبا) را دید که او را به شگفتی واداشت، به نزد همسر خود برود؛ چرا که همسر او نیز مثل همین خصوصیات را داراست. پس اجازه نفوذ شیطان را به قلب خویش ندهد تا چشم خود را از آن زن برگرداند.»

14ژوئن/18

آثار معادباوری در منش‌های فرهنگی جوامع اسلامی از منظر علوی«ع»

 


اشاره

 اعتقاد به معاد در عرصه‌های فرهنگی جوامع آثار ارزشمندی دارد، از مهم‌ترین آنها می‌توان به ضمانت اجرای قوانین الهی، کاهش جرم و جنایت در سطح جامعه، رعایت حقوق شهروندی، نیکی و محبت به همنوعان، حفاظت از محیط­زیست و برقراری عدالت و امنیت اجتماعی و… اشاره کرد. در این نوشتار با مطالعه در آموزه­های اصیل اسلامی، مهم‌ترین آثار باور به معاد را در منش­های فرهنگی انسان از منظر امام علی(ع) مورد بررسی قرار می­دهیم.

 ۱ـ اعتقاد به معاد، ضامن اجرای قوانین

تزاحم و اصطکاک در منافع از لوازم اجتماع انسانی است که در آن افراد نیرومند و ناتوان، مستعد و عقب‌مانده زندگی می­کنند و افراد نیرومند و مستعد، پیوسته در تلاش­اند تا همه چیز را به خود اختصاص دهند، برای ترمیم این قسمت چاره­ای جز این نیست که قوانینی وضع گردد که حافظ حقوق تمام طبقات باشد، ولی باید توجه داشت که اگر وضع قانون مهم است، اجرای آن از اصل تشریع آن اهمیت بیشتری دارد.

نظامات مادی در قالب قوای سه‌گانه در دنیای معاصر فقط می­توانند به خلافکاری­های آشکار پایان بخشند، ولی نمی‌توانند از تعدی­های پنهانی که از دید دستگاه قدرت­های قضائی و انتظامی دور است جلوگیری کنند. علاوه براین، هرگاه خود این قوا بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، عاملی نمی­تواند مانع تصمیمات سوء آنان شود. اما اعتقاد به معاد ­چنان نیرومند است که نه تنها انسان را از قانون شکنی­های علنی که از گناه­های درونی و پنهانی و حتی  اندیشه گناه باز­می­دارد، چون انسان معتقد به معاد مى­داند تعدى و سرپیچى از قوانین الهى گناه و معصیت است و عواقب دردناکى به دنبال دارد. خداوند در سوره توبه   مى‌فرماید: «…الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِوَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»؛(۱) [آنان] آمران به معروف و نهی‌کنندگان از منکر و حافظان حدود [و مرزهاى الهى] هستند.  

در منش و گفتار حضرات معصومان(ع) به تأثیر باور به معاد در حفظ و اجرای قوانین و انجام اعمال صالح و ترک گناه و رعایت قوانین اشاره شده است، امام علی(ع) می‌فرماید: «آگاه باشید که شما در روزگار مهلت هستید! پس کار نیک انجام دهید، زیرا خداوند سرانجام نیک را به نیکوکاران وعده داده است.»(۲) و نیز: «کوشش و همّت خود را برای آخرتت صرف کن، اصلاح می‌شوی.»(۳)

گوستاو لوبون می‌نویسد: «پیامبر(ص) بدون آن که تحت‌تأثیر اوضاع حاکم بر جامعه قرار گیرد، قانون را اجرا می­کرد.»(۴)  رسول اکرم(ص) فرمودند: «ای مردم! هرکس حاکم ستمگری را ببیند که حرام الهی را حلال کرده، پیمان او را شکسته، بیت‌المال را ظالمانه به خویش اختصاص داده و از مرز قوانین الهی تجاوز کرده است و علیه او با گفتار و عمل برنیاشوبد، شایسته است که خدا او را با همان ستمگر محشور گرداند.»(۵) امام علی(ع) نیز یکی از اهداف حکومت خود را اجرای احکام و قوانین الهی بیان کرد.(۶)

امام علی(ع) در فرمان معروف خود به مالک اشتر می­فرماید: «حق و قانون را درباره کسی که لازم است اجرا کن (بی‌توجه به این که) آن شخص از نزدیکانت به شمار می­آید.»(۷)

امام در مقام نصیحت خلیفه دوم، وی را به اجرای حدود الهی به طور یکسان در حق نزدیکان و غیرنزدیکان سفارش می­کرد.(۸) حضرت در توبیخ یکی از فرماندارانش بر اجرای قانون پای می­فشارد و چنان می­فرماید که حتی اگر فرزندانش (امام حسن و امام حسین) نیز از مرز قانون و شرع تجاوز کنند، حقوق بیت­المال را مسترد می­سازد و متخلف را کیفر می­دهد.(۹)   

۲ـ نقش معادباوری در کاهش جرایم

اعتقاد به حیات بازپسین و معاد و ایمان به روز جزا و عقاب و ثواب، انسان را از پیروی هوا و هوس بازمی‌دارد و غرایز سرکش انسان را مهار می‌کند. در پرتو کنترل غریزه و مهار هوا و هوس است که فضیلت‌های اخلاقی پرورش می‌یابد، انحرافات کاهش مى­یابد.

 ۳ـ نقش معادباوری در رعایت حقوق شهروندی

 از مهم‌ترین آثار اعتقاد به معاد در حیات اجتماعی می‌توان به ضمانت اجرای قوانین الهی و عمل به تکالیف اجتماعى، رعایت حقوق شهروندی و جلوگیری از ستم و تجاوز حقوق دیگران اشاره کرد.  

امام علی(ع) درباره رعایت حقوق شهروندی و دوری از ستم به بندگان خدا می­فرماید: «به خدا قسم اگر شب‌ها تا صبح بسترم نوک خارهای جان‌گداز باشد و روزها زنجیر بر دست و پایم بنهند و در کوچه و بازار بکشانند برای من بهتر است از این که در دادگاه بزرگ پروردگار خویش حاضر شوم در حالی که ستمی از بندگان خدا بر گردنم باشد و حق کسی را غصب کرده باشم.»(۱۰)

همچنین می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر اقلیم هفت‌گانه را با آنچه از افلاک در آن قرار دارد در اختیارم بگذارند که پوست جوی را از دهان مورچه‌ای برگیرم، این کار را نخواهم کرد.(۱۱)

حضرت در جواب کسانی که قصد دارند احکام الهی را زیر پا بگذارند می­فرماید: «آیا به من دستور می­دهید که برای پیروی از جور و ستم و رفتار ناحق درباره امت اسلامی که برآنها ولایت دارم استفاده کنم؟ به خدا قسم تا عمر دارم و تا شب و روز از پی هم می­آیند و ستارگان یکی پس از دیگری طلوع و غروب می­کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد.»(۱۲)

امیرمؤمنان(ع)، هنگام گردش در شهر، پیرمرد نابینایى را دید که از مردم درخواست کمک مى­کرد، پرسید: «این کیست»؟ گفتند: مرد نصرانى است. امام در پاسخ فرمودند: «شگفتا! از او کار کشیدید، اکنون که پیر و ناتوان شده او را از زندگى بازداشته­اید، از بیت­المال به او بپردازید تا آبرویش حفظ شود.»(۱۳)

امام در نامه خود به مالک اشتر می­فرماید: «دوست داشتنی­ترین چیزها در نزد تو در حق، میانه­ترین و در عدل، فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم گسترده­ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می­برد، امّا خشم خواص را خشنودی همگان بی­اثر می­کند، خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می­کنند، زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر و در اجرای عدالت از همه ناراضی­تر و در خواسته­هایشان پافشارتر و در عطا و بخشش کم سپاس­تر و به هنگام منع خواسته­ها دیر عذرپذیرتر و در برابر مشکلات کم استقامت­ترند، در صورتی که ستون­های استوار دین و اجتماعات پرشور مسلمین و نیروهای ذخیره دفاعی عموم مردم می­باشند، پس به آنها بیشتر گرایش داشته باش و میل تو با آنان باشد.»(۱۴)

 ۴ـ نقش معاد در احسان و محبت به دیگران

از جمله مسائلی که در شریعت اسلام بسیار بر آن تأکید شده کمک به ضعیفان و محرومان است. قرآن­کریم می­فرماید: «و غذای (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می­دهند (و می‌گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام می­کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی­خواهیم. ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است (روز قیامت).»(۱۵)

 امام(ع) می‌فرماید: «نیکوکار [واقعی و کامل] کسی است که به همه مردم نیکی کند [و احسانش را از هیچ‌کس دریغ نورزد]» و حتی آن‌ را بر دشمنان خود نیز روا می‌دانند و: «بگیر بر دشمن خویش به فضل و احسان و بدان وسیله بر او برتری جو که آن شیرین‏ترین دو پیروزی است».

امام علی(ع) در وصیتنامه­شان به فرزندان و پیروان خود توصیه می­فرمایند: «خدا را خدا را درباره یتیمان به نظر آورید، مبادا که روزی آنان را غذا دهید و روز دیگر غفلت کنید، (و به خاطر گرسنگی و برهنگی) نزد شما ضایع و تباه نشوند.­»(۱۶)  

همچنین آن حضرت درباره لزوم توجه به محرومان و مستضعفان به مالک اشتر می­فرمایند: «خدا را خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره­ای ندارند، [و عبارتند از] زمین­گیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان. همانا در طبقه محروم گروهی خویشتن­داری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز برمی­دارند، پس برای خدا پاسدار حقّی باش که خداوند برای این طبقه معین کرده است، مبادا سرکشی شادی و فرورفتن در نعمت­ها تو را از حال آنها بازدارد، زیرا عذر تو برای غفلت از این امور به دلیل انجام کارهای بزرگ و برنامه­های کلان که اهتمام تو نسبت آن بیشتر است، پذیرفته نیست.»(۱۷)

 کسانى که در برابر محرومان بى­تفاوت هستند، در قیامت اقرار مى­کنند که یکى از عوامل سقوط ما به دوزخ این بى­تفاوتى­ها بود: «وَ لَم نَکُ نُطِعمُ المسکین»؛(۱۸) به مسکین و بیچاره­ها غذا نمى­دادیم، چنان که در سوره «ماعون» دلیل بى­اعتنایى به یتیمان و محرومان، نداشتن ایمان به قیامت عنوان شده است.

 ۵ـ نقش معادباوری در تربیت اجتماعی

همه مکاتب الهی و بشری این اصل را پذیرفته­اند که در صورتی می­توان به جامعه نظم و ثبات بخشید که حقوق و تکالیفی که برای انسان‌ها در نظر گرفته شده درست اجرا شوند .

از دیدگاه امام علی(ع) مسلمانان در جامعه اسلامی با یکدیگر برادرند و میان آنها حقوق و تکالیفی وجود دارد: «هر حقّی تو به گردن برادرت داری، او هم به گردن تو دارد.»(۱۹)  و نیز: «چه سخن حکیمانه جامعی است که هر چه برای خود می­خواهی، برای مردم نیز همان را بخواه و آنچه برای خود نمی­پسندی، برای آنان نیز نپسند.»(۲۰)

 ۶ـ نقش معادباوری در حفاظت از محیط­زیست

«محیط» فراگیرنده و جاى زندگى آدمى است.(۲۱)

واژه «زیست» به معنای زندگی و حیات و زیستن آمده است.(۲۲)

انسان پرورده قرآن از لحاظ اعتقادی و اخلاقی به گونه­ای تربیت می­شود که عالم طبیعی را دشمنی که باید بر آن چیرگی یافت؛ نمی‌داند، بلکه به صورت جزء مکمل جهان‌بینی انسان به آن می­نگرد که در حیات زمینی و سرنوشت نهایی او هم شریک است. در جهان­بینی او هرگونه ظلم به موجودات خداوند، اعم از انسان‌ها یا جانوران و گیاهان، ناسپاسی خداوند شمرده می­شود که انسان معتقد به مبدأ و معاد از آن گریزان است.  

امام على(ع) در خطبهاى که در آغاز خلافتش ایراد کرد و در آن مسئولیت و حقوق مسلمانان را در برابر محیط زیست یادآورى فرمود: «درباره بندگان و بلاد و شهرها از خداوند بترسید؛ (مبادا بر کسى ستم کنید و به ویرانى و تبهکارى زمین در بلاد و شهرها اقدام کنید) همه شما مسئولید و مورد پرسش قرار می‌گیرید؛ حتى درباره زمین­ها و چهارپایان (که به چه دلیل مزارع و جنگل­ها را از بین بردید، شهرها و خانهها را ویران نمودید و حیوانات زبان بسته را مورد اذیت و آزار قرار دادید.»(۲۳)

با نگاهى به متون دینى محیط­زیست نعمتی است که خداوند به امانت دراختیار انسان قرار داده و آدمیان در قبال چگونگی بهره‌برداری از آن مسئول هستند و باید در حفظ و حراست از این مواهب خدادادی تلاش کنند.  در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: «هرگاه نهالى در دست شماست و قیامت برپا می‌شود، در آن فرصت کوتاه، آن نهال را بکارید.»(۲۴) و در روایت دیگر کاشتن درخت و جارى ساختن قنات و… در ردیف تعلیم دانش، ساختن مسجد شمرده شده است.(۲۵)

اهمیت حفاظت محیط زیست بدان حدّ است که در شریعت اسلام، حتی در جنگ با کفّار و مشرکین، به کار بردن مواد سمی و آلوده‌کننده محیط‌زیست، منع شده است. در روایتی از امام صادق(ع)  آمده است: «امام علی(ع) فرمود: پیامبر(ص) از ریختن مواد سمّی در سرزمین‌های مشرکین نهی فرموده‌اند.»(۲۶) و نیز: «… هیچ نخلی (درخت خرما) را آتش نزنید و آن را در آب غرق نکنید و هیچ درخت میوه‌دهی را قطع نکنید و هیچ زراعتی را آتش نزنید؛ زیرا شاید شما به آن نیازمند شوید و هیچ چهارپایی را که گوشت آن قابل خوردن باشد از بین نبرید، مگر آن ‌که برای خوردن به آن نیاز داشته باشید»؛(۲۷) بنابراین، اسلام حتّی کشتن حیوانات را، مگر برای رفع گرسنگی منع کرده است.(۲۸)

 و نیز: «به تحقیق، این دنیا خانه‌ای است از حقیقت، برای آنان که ژرف و دقیق در آن نظر افکنند. جایگاهی از آرامش و صفا و صلح برای آنان که روش‌ها و نهادهای آن را ادراک کنند و بهترین جایگاه است برای کسانی که بخواهند پاداش‌‌های نیکو برای دنیای آخرت ذخیره نمایند. جایگاهی است برای کسب علم و حکمت برای آنان که بخواهند آنها را کسب کنند. مکانی برای عبادت دوستان خداوند و فرشتگان است. جایگاهی است که انبیا وحی خداوندی را در آن دریافت می‌دارند. جایگاهی است برای افراد متّقی و قدّیسین که به اعمال حسنه بپردازند. براتی در این دنیاست که آدمیان می‌توانند مواهب و عطیه‌های خداوندی را به دست آورند.»(۲۹)

۷ـ احساس مسئولیت و حالت آماده‏باش دائمی 

یکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه‏شناسى در عمق وجود انسان‌ها و تعهد به پاسخگویى است.

فرد معتقد به معاد بر این باور است که فردای قیامت در پیشگاه عدل مؤاخذه(۳۰) خواهد شد و لذا از فرصت­ها بیشترین بهره را می‌برد تا ره­توشه‌ای برای آخرت برگیرد.

مکتب­هاى مادى و بشرى وقتى مى­خواهند مسئولیت و تعهد را در دل پیروان خود تقویت کنند، آنها را در مقابل وجدان جامعه، مردم، محرومان، تاریخ و… مسئول مى­دانند؛ ولى از آن جهت که این حرف‌ها فقط با احساسات افراد سر و کار دارند و عقل را قانع نمى­کنند، نمى­توانند آن احساس مسئولیت واقعى را در درون افراد بیافریند.  

 امام علی(ع) می­فرماید: «از خدا بترسید، درباره بندگان و شهرهای او (بر کسی ستم نکنید و به ویرانی و تباهکاری در زمین اقدام ننمایید)؛ زیرا در قیامت از همه کارهای شما می­پرسند، حتی از زمین­ها و چهارپایان؛ از خدا اطاعت کنید و نافرمانی ننمایید.»(۳۱)

در «عهدنامه» امیرالمؤمنین(ع) به «محمد بن ابی­بکر» آمده است: «با آنان (مردم مصر) فروتن، نرم­خو و همواره گشاده­رو باش و به همگان به یک چشم بنگر، خواه به گوشه چشم به آنان بنگری و خواه خیره شوی، تا بزرگان در تو طمعِ ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند، چون خداوند از همه بندگان از خُرد و درشت کارها و از آشکار و نهان آن می­پرسد…».(۳۲)

۸ـ نقش معادباوری در افزایش امید به آینده جامعه

«امید» یک حالت روحى و روانى و برانگیزاننده انسان به کار و فعالیت است و از معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معاد حاصل مى­شود. در مقابل، ناامیدى و قطع امید از خدا و روز قیامت منشأ فسادها و تبهکارى‌ها و منتهى شدن کار انسان به شقاوت ابدى است.(۳۳) همین که انسان به آینده­اى روشن امید داشته باشد، احساس نیکو و حالتى شاد به وى دست می‌دهد، باعث نشاط وى مى­شود، در او انگیزه کار و تلاش ایجاد می‌شود و او را به فعالیت­هاى صحیح زندگى وامی‌دارد.(۳۴)

«قرآن­کریم براى تشویق و ترغیب انسان به کارهاى شایسته می­فرماید: «کسى که به دیدار خداوند امید دارد [بداند که] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و اوست شنواى دانا.»(۳۵)

امید در دل انسان منشأ اثر و نشانه بارز امید به خداوند و اعتقاد به روز قیامت، انجام عمل شایسته است.(۳۶)   

شخصى به امام صادق(ع) عرض کرد: «عده­اى از یاران شما مرتکب گناه شده مى­گویند ما امید [به لطف و بخشش خدا] داریم.» امام فرمود: «دروغ مى­گویند؛ آنان پیرو ما نیستند، گروهى­اند که آرزوهاى [بى­پایه] بر آنان غلبه یافته است، هر کس به چیزى امید دارد براى آن کار و فعالیت مى­کند و هر کس از چیزى بترسد از آن فرار مى­کند.»(۳۷)

امام على(ع) مى­فرماید: «از کسانى مباش که بدون عمل شایسته، به آخرت امید دارند و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى­اندازند.»(۳۸)

انسان مؤمن مبدأ و معاد دائم بین خوف و رجا (بیم و امید) قرار دارد؛ بدین معنا که از یک سو به فقر و نقص و کمبودهای خود واقف است و می‌داند که از خود هیچ کمال، عزّت و توانایى‌ای ندارد و آنچه دارد همه از خداوند است. او از عبادت­هاى خود بیم دارد، چه رسد به گناهان و نافرمانى­هایش از پروردگار؛ و از سوى دیگر، به رحمت گسترده الهى که تمام عالم را فرا­گرفته است نظر افکنده، امید دارد که این رحمت شامل او نیز مى­شود.(۳۹)

به هر حال، امید به معاد و پاداش­های اخروی یکى از ساز وکارهاى حیات و زندگى است. امام علی(ع) می‌فرماید: «طلب‌کننده آخرت، امید خود را از آن دریافت می‌کند و آنچه از دنیا برای او تقدیر گشته، به آن دست خواهد یافت.»(۴۰)  

 ۹ـ معادباوری، ضامن اجرای عدالت اجتماعی

«عدل» در لغت به معناى ضد جور آمده است که مایه اعتدال و استقامت در نفوس انسانى است.(۴۱) در حقیقت، جور مغایر با میانه‌روى و اعتدال و به معناى انحراف است.(۴۲)

عدالت، مورد توجه تمام شرایع و قوانین الهى و تحقق آن از اهداف عالى پیامبران است. همچنین عدالت در نزد فیلسوفان یونان باستان اهمیت ویژه‌اى داشته و اولین تعریف‌ها درباره عدالت به سقراط و افلاطون و ارسطو منسوب است.(۴۳)

از نظر افلاطون عدالت یک وظیفه اجتماعى و عبارت است از اینکه هر شخصى در کارهاى مخصوص خود به کارى که بهتر از عهده انجام آن برمى‌آید مشغول شود.(۴۴) ارسطو نیز در کتاب «سیاست و اخلاق» بحث مفصّلى درباره عدالت دارد و عدالت را به معناى پیروى از قوانین تعریف کرده است.(۴۵)

اندیشمندان علوم مختلف هریک از دید خود تعریف‌هایى را از عدالت ارائه داده‌اند، فلاسفه عدالت را حد وسط میان افراط و تفریط مى‌دانند.(۴۶)

علماى علم اخلاق نیز تعریف‌هایى به همین مضمون دارند که حالت تعادل بین قواى سه‌گانه درون انسان را عدالت گویند. صاحب کتاب «معراج السعاده» در تعریف عدالت می­گوید: «برگردانیدن امور از جانب افراط و تفریط به حد وسط و میانه‌روى.»(۴۷)

امام على(ع) می­فرماید: « الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»(۴۸) عدالت در نزد امام علی(ع) از چنان اهمیتى برخوردار است که آن حضرت عدالت را بر جود مقدم مى‌دارد و می‌فرماید : «فَالعَدل اَشرَفُها و اَفَضلُها؛ پس از میان عدالت و جود، عدالت اشرف و افضل است.»(۴۹)

امام على(ع) در همه عمر با تمام قدرت در برابر بى‌عدالتى ایستاد و با آن مبارزه کرد. ایشان همواره خلفا را به رعایت عدالت توصیه مى‌کرد.(۵۰) و در خطبه‌ ای فرمود: «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ.»(۵۱) حضرت براى این که عدل مطلق الهى را بیان نماید، واژه «عدل» را دو بار ذکر مى‌کند. و نیز : «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى… ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِى خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فِى حُکْمِهِ.»(۵۲)  

و نیز : «الْعَدْلُ حَیَاهٌ الْجَوْرُ مَمْحَاهٌ»؛(۵۳) عدالت مایه حیات بشرى است. در اجتماعی که افراد نیرومند و قوی و غنی و تعدادی بی‌شماری ضعیف و فقیر و بیچاره با هم زندگی می‌کنند، افراد قدرتمند پیوسته تلاش می­کنند تا همه چیز را به خود اختصاص دهند و غالباً از حد خود تجاوز و حقوق دیگران را پایمال می‌کنند. حکومت‌های بشری در تأمین عدالت اجتماعی به بن‌بست می‌رسند، ولی اجتماعی که زیربنای برنامه‌های آن را ایمان به روز رستاخیز تشکیل می‌دهد، این چنین نیست؛ زیرا ایمان به کیفر گناه خود بهترین ضامن اجرای قوانین است.            

۱۰ـ نقش معادباوری ضامن امنیت اجتماعی

اسلام برای امنیت ارزش زیادی قایل است، تا بدان حد که خداوند، قرآن­کریم را امنیت‌ساز نامیده است.(۵۴) امنیت اجتماعی در نیل به هدف مدنیّت زیستی، اولین نقش را ایفا می­کند. امام علی(ع) می‌فرماید: «مردم به زمامدار نیازمندند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار؛ تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول و کافران هم بهره‏مند شوند و مردم در دوران حکومت او زندگی را طی کنند و به وسیله او اموال بیت‏المال جمع‏آوری گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود، نیکوکاران در رفاه و مردم از دست بدکاران در امان باشند.»(۵۵) برخی از سخن امام علی(ع) چنین فهمیده‏اند که تنها عامل تعیین‏کننده، قوه اجرایی، توانمندی در تدبیر امور کشور، حفظ امنیّت و حراست از مرزهاست؛(۵۶) و حکومت‏ها وظیفه‏ای جز رسیدگی به حاجات اولیه مردم ندارند، خواه حکومت دینی و خواه حکومت غیردینی.(۵۷) حال آن‏ که مراد امام در این خطبه، بیان اهمیت نظم و امنیّت است؛ زیرا بنا بر فرموده دیگری از امام علی(ع)، «پیشواى دادگر، از باران پیوسته [که همه چیز را بارور مى­کند] بهتر است و جانور درنده و آدمخوار از فرمانرواى ستمکار بهتر است و فرمانرواى بیدادگر از ادامه هرج و مرج نیکوتر است.»(۵۸) افزون براین، تأمّل در بیانات امیرالمؤمنین نشان می‏دهد که اجرای قانون اسلام، وظیفه اصلی حکومت اسلامی است:(۵۹) «وجود امام برای امت لازم است تا امورشان را برپا دارد و آنان را امر و نهی نماید و حدود را در بینشان اجرا نموده و با دشمنان بستیزد و…».(۶۰)

بنابراین حوزه وظایف دولت اسلامی، پیگیری مصالح مردم و سامان بخشیدن به امور جامعه است و در یک جامعه اسلامی این امور اعم از امور دنیوی و آخرتی است. به عبارت دیگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است.(۶۱) برقراری حاکمیت خداوند و استوارسازی ارزش‏های الهی و رشد کرامت‏های انسانی، محور تمام نقش‏های دولت در تمام زمینه‏های اجتماعی است؛ چنان که امام علی(ع) می‏فرماید: «همانا زمامدار، امین خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است.»(۶۲)

امیر مؤمنان(ع) فراهم کردن امنیت همه جانبه را مقصد اساسى مى­دانست که در سایه آن رشد و تعالى مردمان سامان مى­یابد.(۶۳)

امام(ع) اسلام را مایه امنیت اساسى معرفى کرده و فرموده است: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ:  سپاس خداى را که راه اسلام را گشود… و آن را براى هر که به آن چنگ زند، امنیت قرار داد.»(۶۴) از­این­رو، یکى از راه­هاى دستیابى به امنیت، آموزش آموزه­هاى دینى به مردم است.

آنچه که در برقراری نظم و امنیت اجتماعی در جامعه نقش اساسی دارد، اعتقاد به مبدأ و معاد و روز رستاخیز است. اعتقاد به دادگاه عدل الهی انسان را وادار می‌کند که نسبت به مردم و جامعه خود را مسئول بداند و حقوق دیگران را محترم بشمارد، به حقوق آنها تعدی و تجاوز نکند در گسترش عدالت و امنیت در جامعه بکوشد، به خیر مردم جامعه خود بیندیشد.

اگر تأثیر ایمان و اعتقاد به معاد و زندگی جهان دیگر را در برقراری و حفظ امنیت اجتماعی و جلوگیری از گسترش فساد و بزه‌ها و به طورکلی قانون‌شکنی‌ها را مورد بررسی قرار دهیم، به این نتیجه می‌رسیم که اعتقاد به معاد تنها نیرویی است که نفس سرکش انسان را در برابر جرایم و گناه مهار می‌کند و مانند سپری، آدمی را از فشار حملات هوس‌ها حراست می‌نماید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ توبه، ۲۵٫

۲ـ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه: سیدهاشم رسولی محلاتى، ج۱، ص۳۳۲٫

۳ـ محمد محمدی ری‌شهرى، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخى، ج۱، ص۵۹، ح۱۳۴٫

۴ـ تمدن اسلام و عرب، ص۱۰۸ – ۱۰۹٫

۵ـ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۸٫

۶ـ نهج‌البلاغه فیض، خطبه ۱۳۱٫

۷ـ نهج‌البلاغه نامه ۵۳.

۸ـ بحارالانوار ج۷۵، ص۳۴۹.

۹ـ نهج‌البلاغه، نامه۴۱.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، کلام ۲۱۵ .

۱۱ـ نهج‌البلاغه، کلام ۲۱۵ .

۱۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۶٫

۱۳ـ وسائل الشیعه، ج۱۱، باب ۱۹ از ابواب جهاد، ح۱.

۱۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۶۹٫

۱۵ـ دهر، ۸-۱۰٫

۱۶ـ نهج‌البلاغه مرحوم دشتی، نامه ۴۷، ص۳۹۸: «الله، الله فی الأیتامِ فلا یُغِبُّوا أفواهَهُم ولا یُضیَّعوا بحضرتکم.»

۱۷ـ همان، نامه ۵۳، ص۴۱۴٫

۱۸ـ مدثر، ۴۴٫

۱۹ـ تحف العقول، ص۹۲٫

۲۰ـ همان، ص۸۳٫

۲۱ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج۹، ص۲۱۹؛ دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج۲، ص۱۷۱۷٫

۲۲ـ فرهنگ فارسى، ج۲، ص۱۱۳؛ معارف و معاریف، ج۵، ص۳۹۳۹.

۲۳ـ نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، خطبه، ۱۶۶، ص۵۴۴ ۵۴۶.

۲۴ـ همان، ج۲، ص۷۱۳.

۲۵ـ همان، ج۱، ص۴۹۷.

۲۶ـ همان، ج۱۱، ص۴۶٫

۲۷ـ همان، ص۵۹٫

۲۸ـ سیدمصطفی محقق داماد، تدوین حقوق بشردوستانه بین المللی و مفهوم اسلامی آن، مجله تحقیقات حقوقی، شماره ۱۸، تابستان و زمستان ۱۳۷۵، ص۱۸۶؛ نواوی، عبدالخالق، العلاقات الدولیه والنظم القضائیه فی الشریعه الاسلامیه، ص۸۸٫ 

۲۹ـ نهج‌البلاغه.

۳۰ـ نحل، ۹۳: «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.»

۳۱ـ نهج‌البلاغه، شریف رضی، خطبه ۱۶۷، ص۲۴۳؛ ر.ک: بحارالانوار، ج۷، ص۲۴۳٫

۳۲ـ نهج‌البلاغه، رسائل، ش۲۷، ص۳۸۳٫

۳۳ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۴۰۰٫

۳۴ـ ر.ک: الیزابت کوبلر، پایان راه (پیرامون مرگ و زندگى)، تهران، رشد، ۱۳۷۹، ص۱۴۲؛ غلامحسین معتمدى، انسان و مرگ درآمدى بر مرگ شناسى، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۲، ص۴۰٫

۳۵ـ عنکبوت، ۵٫

۳۶ـ کهف، ۱۱۰٫

۳۷ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول الکافى، ج۲، ص۶۸٫

۳۸ـ نهج‌البلاغه، ص۶۶۳، حکمت ۱۵۰٫

۳۹ـ ر.ک: امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۲۹٫

۴۰ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۳

۴۱ـ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۸۳٫

۴۲ـ همان، ج۱۲، ص۳۷۳٫

۴۳ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر حقوق اسلامى، ص۱۹۲٫

۴۴ـ افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانى، ص۷۸ـ۱۴۳٫

۴۵ـ ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه حسن لطفى، ص۱۶۵ـ۱۷۱٫

۴۶ـ بهرام اخوان کاظمى، عدالت در نظام سیاسى اسلام، ص ۲۳٫

۴۷ـ احمد نراقى، معراج السعاده، ص۳۹٫

۴۸ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، نسیم حیات، ۱۳۷۹، ص۷۳۴٫

۴۹ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷٫

۵۰ـ بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۴۹؛ نهج‌البلاغه،خ ۲۲۴ و ۲۳۴، ص۳۳۶ و ۳۴۷٫

۵۱ـ نهج‌البلاغه، خ۲۱۴، ص۴۳۸٫

۵۲ـ نهج‌البلاغه، خ۱۸۵، ص۳۵۶٫

۵۳ـ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ص۳۱۸٫

۵۴ـ قریش، ۵٫

۵۵ـ نهج البلاغه، خطبه ۴۰٫

۵۶ـ حائری، مهدی، حکمت و حکومت، ص۱۹۶ .

۵۷ـ سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، ص۳۷۰ ـ ۳۷۳ .

۵۸ـ حکومتِ حکمت، ص۶۰، به نقل از ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعى، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، ص۲۱، الطبعه الاولى، دارالکتاب العربى، بیروت، ۱۴۰۱٫

۵۹ـ نهج‏البلاغه، خ۱۰۵٫ در بحث از «وظایف دولت» در این باره بیش‏تر سخن خواهیم گفت.

۶۰ـ بحارالانوار، ج۹۳ ، ص۴۰ .

۶۱ـ «و اصلاح اهلها»، نهج‏البلاغه، نامه ۵۳ .

۶۲ـ شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۲ ،ص۶۰۴ .

۶۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۱، بند ۳، ص۴۰۷٫

۶۴ـ همان، خ۱۰۵، ص۳۱۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

نظامات مادی در قالب قوای سه‌گانه در دنیای معاصر فقط میتوانند به خلافکاریهای آشکار پایان بخشند، ولی نمی‌توانند از تعدیهای پنهانی که از دید دستگاه قدرتهای قضائی و انتظامی دور است جلوگیری کنند. علاوه براین، هرگاه خود این قوا بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، عاملی نمیتواند مانع تصمیمات سوء آنان شود. اما اعتقاد به معاد چنان نیرومند است که نه تنها انسان را از قانون شکنیهای علنی که از گناههای درونی و پنهانی و حتی  اندیشه گناه باز میدارد.

 

۲٫

رسول اکرم(ص) فرمودند: «ای مردم! هرکس حاکم ستمگری را ببیند که حرام الهی را حلال کرده، پیمان او را شکسته، بیت‌المال را ظالمانه به خویش اختصاص داده و از مرز قوانین الهی تجاوز کرده است و علیه او با گفتار و عمل برنیاشوبد، شایسته است که خدا او را با همان ستمگر محشور گرداند.»

 

۳٫

وظایف دولت اسلامی، پیگیری مصالح مردم و سامان بخشیدن به امور جامعه است و در یک جامعه اسلامی این امور اعم از امور دنیوی و آخرتی است. به عبارت دیگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است.  برقراری حاکمیت خداوند و استوارسازی ارزش‏های الهی و رشد کرامت‏های انسانی، محور تمام نقش‏های دولت در تمام زمینه‏های اجتماعی است؛ چنان که امام علی(ع) می‏فرماید: «همانا زمامدار، امین خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است.»

 

 

 

14ژوئن/18

مبانی انقلاب اسلامی در قرآن و روایات (با تأکید بر دیدگاه امام و آیت الله خامنه‌ای)

درآمد:

اقدامات افراد و جوامع بر پایه مبانی، اصول موضوعه و پیش‌فرض‌هائی است. انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین انقلاب‌های تاریخ، مبانی و پیش فرض‌هایی داشت و مردم با توجه به آنها حاضر شدند از جان و مال خود بگذرند. شناخت این مبانی برای مردم و مسئولان یک ضرورت انکارناپذیر است، زیرا بدون این شناخت ممکن است انقلاب از مسیر اصلی خود منحرف شود. با بررسی انقلاب‌هایی چون انقلاب مشروطه در می‌یابیم که یکی از علل انحراف آن، عدم تبیین روشن مبانی بود. از این رو در این نوشتار با نگاهی به مبانی انقلاب اسلامی و با استفاده از قرآن و روایات و با تأکید بر دیدگاه امام و رهبری به توضیح مبانی می‌پردازیم.  

مفهوم‌شناسی

مبانی جمع مبنا به معنی بنیاد، شالوده، بنیان، اساس، پایه و ریشه است.(۱) «مبانی» در ادبیات محققان و دانشمندان به پیش‌فرض‌های کلان و اصول موضوعه کلامی و فلسفی علوم و حتی بر دلایل اثبات یک نظریه اطلاق می‌شود، از جمله علومی چون تفسیر، فقه، حقوق، جامعه‌شناسی، تاریخ و یا در نظریه نسبیت انیشتین یا نظریه تکامل داروین که شامل دلایل، مفاهیم اساسی و اصول کلی آن دانش و گاه با توسعه‌ای شامل اصول موضوعه کلامی و فلسفه‌های آنهاست.(۲) مبنا ماهیتی توصیفی دارد و ناظر به «هست» هاست. ولی اصل دارای ماهیتی هنجاری و ناظر به «باید» هاست.(۳)

انقلاب اسلامی نیز دارای مبانی انسان شناسی، معرفت شناسی، جامعه شناسی و… است. به این مبانی از نگاه امام و آیت‌الله خامنه‌ای اشاره می‌کنیم:

اسلام ناب

پذیرش اسلام واقعی و باور به این که اسلام ناب، اولین مبنای قرآنی انقلاب و با مراجعه به قرآن قابل دستیابی است. اسلام ناب همواره در برابر اسلام‌های غیرواقعی و دروغین قرار داشته است. در طول تاریخ افرادی سعی ‌کردند به نام اسلام، به اسلام ناب ضربه بزنند؛ از جمله ساختن مسجد ضرار برای ضربه زدن به اسلام. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«وَ الَّذِینَ اتخَّذُواْ مسْجِدًا ضِرَارًا وَ کُفْرًا وَ تَفْرِیقَا بَینْ‏ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنی‏ وَ اللَّهُ یَشهْدُ إِنهّمْ لَکَاذِبُونَ؛ لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلی التَّقْوَی‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ رِجَالٌ یحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ؛ أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلی‏ تَقْوَی‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَیرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلی‏ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانهْارَ بِهِ فی نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ؛ لَا یَزَالُ بُنْیَنُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَهً فی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(۴) (گروهی دیگر از آنها) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و تفرقه‏افکنی میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود. آنها سوگند یاد می‏کنند که: «جز نیکی (و خدمت)، نظری نداشته‏ایم!» امّا خداوند گواهی می‏دهد که آنها دروغ‌گو هستند! هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته‏تر است که در آن (به عبادت) بایستی. در آن مردانی هستند که دوست ‏دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی‏ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‏کند! (امّا) این بنایی را که آن‌ها ساختند، همواره به‌صورت یک وسیله شک و تردید، در دل‌هایشان باقی می‏ماند، مگر اینکه دل‌هایشان پاره‌پاره شود (و بمیرند وگرنه، هرگز از دل آنها بیرون نمی‏رود) و خداوند دانا و حکیم است!»

امروز هم پیروان اسلام آمریکایی با همین اهداف به نبرد اسلام ناب می‌روند و سعی می‌کنند با ساختن مساجدی بسیار زیبا، تیشه به ریشه اسلام ناب بزنند و با ایجاد تفرقه در میان مسلمانان، راه را برای نابودی اسلام به دست کافران هموار سازند. ساختن مساجد و چاپ و انتشار میلیون‌ها جلد قرآن و کتاب‌های به‌ظاهر مذهبی در عربستان سعودی و به‌وسیله شاه در قبل از انقلاب نمونه‌هایی از این توطئه‌هاست.

از این آیات استفاده می‌شود که منافقان کوردل و افرادی که با شمشیر اسلام، به جنگ اسلام می‌روند، اهداف شوم خود را در لباسی زیبا و ظاهرفریب می‌پیچند و حتی سوگند یاد می‏کنند که ما جز نیکی قصد و نظر دیگری نداشتیم” «وَ لَیَحلِفُنَّ إِن أَرَدنا إِلَّا الْحُسنی».

از جمله مبارزات اسلام ناب با اسلام دروغین مبارزه همه‌جانبه حضرت زهرا(س) پس از پیامبر اعظم(ص) بود. ایشان می‌فرمایند: «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا؛ صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا»(۵) بر من مصیبت‌هایی فرو ریخت که اگر آنها بر روز روشن ریخته بود شب تار می‌گشت. مرارت‌ها و مصائب ائمه معصوم(ع) همواره از سوی کسانی بود که به نام اسلام، در برابر اسلام ناب می‌ایستادند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب، توجه به ولایت است. این ولایت در زمان پیامبر(ص) از آن رسول‌الله و در زمان ائمه معصوم(ع) از آن ائمه و در زمان غیبت از آن فقهای واجد شرایط و در زمان حکومت اسلامی از آن ولی‌فقیه است.

قرآن کریم نیز در آیاتی یگانه دین موردقبول را «اسلام» معرفی می‌کند: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسلامُ…»؛(۶) دین در نزد خدا، اسلام است. در جای دیگرمی‌فرماید: «وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الْإِسلامِ دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ …»(۷) و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد.

دین و آیین اسلام بدون ولایت، اسلام ناب و دین کامل نیست. قرآن کریم، دین کامل را دینی می‌داند که با ولایت همراه باشد و اسلام بدون ولایت، ناقص است.(۸)

ولایتی که قرآن کریم برای ائمه(ع) قرار داده است در زمان غیبت از آن ولی‌فقیه است، زیرا قرآن در آیات متعددی به شرایط زمامدار و رهبری اشاره می‏کند؛ از جمله:

۱٫ عدالت؛(۹) ۲٫ علم [فقیه و آگاه به مسائل زمان‏]؛(۱۰) ۳٫ امانت‏داری؛(۱۱) ۴٫ توانایی و حسن تدبیر؛(۱۲) ۵٫ یقین و پایداری و استقامت(۱۳) و …

این شرایط در زمان حضور در پیامبر(ص) و ائمه معصوم(ع) متبلور است و کامل‏ترین مصداق ویژگی‏هایی که در آیات ذکر شده، پیشوایان معصوم(ع) و در عصر غیبت، نزدیک‏ترین افراد به معصومین «فقها» هستند.

بنابراین یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب، اسلامی است که حاکم آن معصوم یا نزدیک به عصمت باشد تا هم ازلحاظ احاطه علمی به احکام و قوانین الهی و هم از لحاظ شناخت اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزئی و هم از لحاظ تقوی، ورع و عدالت در عالی‏ترین حد ممکن باشد.

 اولین و مهم‌ترین مبنای قرآنی انقلاب که در سخنان امام امت و امام خامنه‌ای تبلور فراوانی یافته است، پایبندی به اسلام ناب محمدی است؛ لذا هر مسلمانِ علاقه‌مند به اسلام را نمی‌توان انقلابی دانست. بلکه اولین معیار این است که فرد پایبند به اسلام ناب پایبند باشد که از نگاه امام و مقام معظم رهبری در مقابل اسلام آمریکایی است.

امام امت همواره بر اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی تأکید داشتند و از دو شاخه برای اسلام آمریکایی، یعنی اسلام متحجر و اسلام سکولار یاد می‌کردند. ایشان در نامه‌ای به یکی از مسئولان کشور نوشتند: «من شما و همه دست‏اندرکاران صدیق نظام و تمام افرادی را که چون شما قلبشان برای اسلام و ایران می‏تپد فرزندان اسلام و انقلاب می‏دانم. همه باید سعی کنیم تا روح وحدت و پاکی را بر محیط کارمان حاکم گردانیم تا بتوانیم همه قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها را به زانو درآوریم. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تجددمآبی و تحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کنیم و به مردم مستضعف نشان دهیم.»(۱۴)

امام در جای دیگر می‌گویند: «متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت‌های اسلامی مرز بین «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس‏نماهای متحجر و سرمایه‌داران‏ خدانشناس و مرفهین بی‏درد، کاملاً مشخص نشده است. روشن ساختن این حقیقت… وظیفه همه علماست تا با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند.»(۱۵)

مقام معظم رهبری نیز همواره بر اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی تأکید دارند. از نگاه سکاندار انقلاب اسلامی، «اسلام آمریکایی دو شاخه دارد: یک شاخه اسلام متحجّر، یک شاخه اسلام سکولار… استکبار و قدرت‌های مادّی از هر دو شاخه پشتیبانی کرده‌اند و می‌کنند؛ یک جاهایی آنها را به وجود می‌آورند، یک جاهایی راهنمایی و کمک می‌کنند. اسلام ناب در مقابل آنهاست. اسلام ناب، اسلامی همه‌جانبه است و از زندگی فردی و خلوت فردی تا تشکیل نظام اسلامی، همه را شامل می‌شود. اسلام ناب اسلامی است که هم تکلیف من و شما را در خانواده، با خود، در جامعه و هم در قبال نظام اسلامی معین می‌کند. این یعنی اسلام ناب و یکی از مبانی‌ای که باید به آن پایبند بود.»(۱۶)

مردم محوری

یکی دیگر از مهم‌ترین مبانی قرآنی انقلاب اسلامی که در سخنان امام و رهبری آمده مردم محوری است. تأکید قرآن کریم بر «امت» نشان می‌دهد که «مردم محوری» یکی از بایسته‌های اسلام است.

امّت به گروهی گفته می‏شود که مورد قصد و توجّه مخصوص دیگران واقع شده (۱۷) و در یک ویژگی اختیاری یا غیر اختیاری مشترک باشند. لذا به پیروان یک دین و آیین و یا به مردمی که در یک قرن یا منطقه‏ زندگی می‏کنند یا عملکرد یکسان دار‏ند، امّت اطلاق می‏شود.(۱۸) برخی امت را به معنای قرن و نسل انسانی دانسته‏اند.(۱۹) این واژه در قرآن بیشتر به معنای همسانی در دین و آیین و همسانی زمانی و مکانی آمده است.(۲۰)

امّت مورد نظر قرآن را در بسیاری از موارد می‏توان بر آنچه در اصطلاح به آن «جامعه» گفته می‏شود حمل کرد. جامعه در اصطلاح جامعه‏شناسی جماعتی سازمان‌یافته از اشخاصی است که با هم در سرزمین مشترک سکونت دارند و با همکاری در گروه‌ها نیازهای اجتماعی ابتدایی و اصلی خود را تأمین می‏کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به ‌عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می‏شوند.(۲۱) قرآن همچنین به گروهی خاص از پیروان یک دین یا یک عصر به سبب همسانی در نوع خاصی از عملکرد یا رویکرد فکری، امّت و به گروهی میانه‌رو در امر دین و تسلیم دستورات الهی به امّت مقتصده می‌گوید.(۲۲)

در برخی از موارد قرآن کریم از ملت و مردم با واژه «قرن» یا «قریه» یاد کرده است، «وکَم قَصَمنا مِن قَریَهٍ کانَت ظالِمَهً و انشَأنا بَعدَها قَومًا ءاخَرین»(۲۳) و که مقصود قریه است (۲۴) و آیه،‏ «افَلَم یَهدِ لَهُم کَم اهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرونِ یَمشونَ فی مَسکِنِهِم»(۲۵). مقصود از قرون، مردم و اقوام گذشته است.(۲۶)

  قرآن کریم ضمن تأکید بر همسانی امّت‌ها در امیال و فطریات، به برخی از سنت‌های الهی که به‌طور یکسان درباره همه امّت‌ها اجرا شده‌اند، اشاره کرده است تا صاحبان عقل و بصیرت در آنها تأمّل کنند و درس‌ها و عبرت‌های لازم را بگیرند: «لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَهٌ لِاولِی الالباب».(۲۷) یکی از مهم‌ترین سنت‌های الهی، تغییر سرنوشت امّت‌ها بر اثر عملکرد خود آنهاست.

دین اسلام بر خلاف مکاتبی چون مارکسیسم، جبر تاریخ و سنت‌های قهری حاکم بر امت‌ها را نمی‌پذیرد و نگرش جبرگرایی با قرآن کریم همسو نیست.(۲۸) قرآن بر این نکته پای فشرده که استمرار نعمت‌های خداوند یا قطع این نعمت‌ها یا فرود آمدن عذاب الهی همگی پیامد رفتارهای امت‌هاست و تا آنان در اندیشه یا رفتار خود تغییری پدید نیاورند، در نوع برخورد خداوند با آنان تغییری ایجاد نمی‏شود. این امر به‌صورت صریح در دو آیه منعکس شده است: «ذلِکَ بِانَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیّرًا نِعمَهً انعَمَها عَلی‏ قَومٍ حَتّی‏ یُغَیّروا ما بِانفُسِهِم» (انفال/ ۸)، «انَّ اللَّهَ لا یُغَیّرُ ما بِقَومٍ حَتّی‏ یُغَیّروا ما بِانفُسِهِم». (رعد/ ۱۱)(۲۹)

ائمه(ع) نیز همواره بر نقش مردم در پیشرفت امور تأکید داشتند. امام خمینی و مقام معظم رهبری نیز همواره بر محوریت مردم تکیه کرده‌ا‌ند.

حضرت آقا در این باره می‌گویند: «وقتی ما محور بودن مردم را با اسلام همراه می‌کنیم، ترکیب آن می‌شود جمهوری اسلامی. مردم محورند و مقاصد و هدف‌ها متعلّق به مردم و منافع مال و مِلک مردم و اختیار در دست آنهاست. مردمی بودن در نظام جمهوری اسلامی یعنی رأی، خواست، حرکت، عمل، حضور و شرافت مردم. این یکی از آن مبانی‌ای است که به معنای واقعی کلمه به آن معتقد بود.»(۳۰)

امام نیز صلاح مسئولین و کشور را در مراوده و دوستی با مردم‏ می‌دانست و بارها بر این مسئله تأکید می‌کرد.

 از جمله فرمود: «… من عرضم به آقایان این است که با مردم دوست باشید. مردم احساس کنند که اینها دوست‌ آنها هستند… باید مردم را نگه دارید. هر کدام در هرجا که هستید مردم را همراه خودتان نگه دارید و مردم را با هم جوش بدهید. بروید و صحبت کنید برای مردم و مردم را آگاه کنید… مردم با هم باشند. مردم ما واقعاً خوب‏اند. شاید نظیر ملت ایران در هیچ جا نباشد. (مسئولان) در خدمت مردم باشند، حالی کنند به مردم که حکومت اسلامی، حکومت خدمت است. پیغمبر اکرم (ص) با اینکه مقامش آن بود، ولی خدمتگزار بود.»(۳۱)

و نیز: «…این قلب‌های صافِ پاکِ مردم را نگه دارید. اینها‌ بودند که شما را به استانداری رساندند. ما باید درست توجّه داشته باشیم به این مسائل و خدا را حاضر ببینیم در همه جا. در قلوب ما و در هر مجلسی حاضر است. ما در محضر خدا هستیم.  بندگان خدا که عزیز ِخدا هستند، در محضر خدا ما به آنها اذیّت بکنیم. این جرم بخشودنی نیست. باید نگه داریم اینها‌ را.»(۳۲)

تکامل باوری

از منظر دین و عقل، تکامل نیاز اساسی انسان محسوب می‌شود که بدون آن نمی‌تواند به اهداف و اغراض دنیوی و اخروی خود نائل آید. به‌عنوان نمونه خداوند پس از یادکرد آفرینش حضرت آدم(ع) از تکامل و تعالی او یاد می‌کند. حضرت آدم پس از لغزش کوتاه و ترک اولایی که داشت، از مقامی که خداوند به او عنایت کرده بود، فرود آمد، ولی این فرود ظاهری به هیچ وجه باعث یأس او نشد، بلکه توانست با انابه به درگاه الهی، به ‌سوی تکامل و پیشرفت حرکت کند: «ثمّ اجتبه ربّه فتاب علیه و هدی»؛(۳۳) سپس پروردگارش او را برگزید و توبه‏اش را پذیرفت و هدایتش کرد.»

در آیه پیشین آمده که آدم(ع) در پی نافرمانی، از رشد و کمال و بازماند «غوی». فعل «هدی» در این آیه دلالت می‏کند که خداوند آثار آن گمراهی را از میان برد و راه کمال را به او نشان داد.(۳۴)

از نگاه اسلام، حکمت و فلسفه آفرینش انسان حرکت به سوی کمال است. با نگاهی به تاریخ درمی‌یابیم در جوامعی که اعتقاد به تکامل وجود داشته، پیشرفت‌های مادی و معنوی فراوانی نصیب آنان شده است. یکی از موضوعاتی که رهبران الهی همواره بر آن تأکید می‌کردند، تقویت روحیه خودباوری و باور به تکامل و تحول و دوری از خمودی و خموشی و در یک‌ کلام، توجه دادن مردم به شعار «ما می‌توانیم» و تقویت روحیه پیشرفت‌خواهی و تکامل است. یکی از نمونه‌های عینی و روشن از کسانی که با شعار ما می‌توانیم به پیروزی چشمگیری رسیدند، یاران طالوت بودند که هرچند از نظر تعداد از دشمن بسیار کمتر بودند، ولی با داشتن روحیه پولادین توانستند دشمنان خودشان را شکست دهند و شعار «ما می‌توانیم» را محقق کنند: «…فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ … فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ…»؛(۳۵) پس چون او و مؤمنان همراهش از جوی گذشتند، گفتند امروز ما را توان برابری با جالوت و لشکریان او نیست، [اما] کسانی که می‏دانستند که خدای را دیدار خواهند کرد گفتند چه ‌بسا گروهی اندک که به خواست خدا بر گروهی بسیار پیروز شده‏اند و خدا با شکیبایان است. پس به خواست و فرمان خدا آنها‌ را در هم شکستند و داوود، جالوت را کشت.

مسلمانان صدر اسلام نیز با داشتن چنین روحیه و باوری توانستند در مدت کوتاهی نه‌تنها مشرکان را از شبهه جزیره عربستان بیرون کنند، بلکه توانستند پرچم لااله الا الله را در مهم‌ترین مناطق مسکونی زمین به اهتزاز در آورند.

اعتقاد به تکامل اقتصادی یعنی حرکت به‌سوی جامعه‌ای خالی از فقر و وابستگی؛ زیرا ازنظر پیامبر خدا (ص): نزدیک است که فقر، به کفر انجامد. از این رو آن حضرت در دعاهای خودشان می‌فرمود بار خدایا! من از کفر و فقر به تو پناه می‌برم. مردی عرض کرد: آیا این دو با هم برابرند؟ فرمود: آری.(۳۶)

از نگاه مقام معظم رهبری نیز، «یکی از مبانی اساسی و ارزش‌های اساسی اعتقاد به پیشرفت، اعتقاد به تحوّل، تکامل و تعامل با محیط است. البتّه با پرهیز از انحراف‌ها و خطاهایی که در این راه ممکن است وجود داشته باشد. فقه، جامعه‌شناسی، علوم انسانی، سیاست و روش‌های گوناگون ما باید روزبه‌روز بهتر شوند، منتها به دست آدم‌های خبره و وارد و اهل تعمّق و کسانی که اهلیت ایجاد راه‌های نو را دارند. نیمه‌سوادها و آدم‌های ناوارد و مدّعی نمی‌توانند کاری انجام بدهند. به این باید توجّه داشت؛ اینها همه صراطی است که چپ و راست دارد. از وسط جادّه باید حرکت کرد.»(۳۷)

امام امت درباره ضرورت پیشرفت اقتصادی و صنعتی می‌گویند: «یکی از مسائل مهم ما مسئله اقتصاد است. ما باید سعی کنیم  از حیث اقتصاد، قوی و بدون وابستگی باشیم. باید مسئله کشاورزی که در رژیم سابق برای به هم زدن آن نقشه داشتند تا ما را وابسته کنند، بیشتر مورد نظر ما باشد. البته به‌طرف صنعت هم باید رفت… (باید) بخش کشاورزی و صنایع کوچک، فعال باشند و توجه دولت به صنایع بزرگ باعث نشود که صنایع کوچک از بین بروند. دولت بایستی تمام قدرت خود را برای کشاورزی به کار گیرد.»(۳۸)

مظلوم یاوری

از نگاه مقام معظم رهبری، «یکی از مبانی اساسی و ارزش‌های اساسی نظام اسلامی حمایت از مظلومان است در هر نقطه‌ عالم. اینها ارزش‌های اساسی انقلاب است. از اینها نمی‌شود صرفِ‌نظر کرد. اگر  کسانی یا جریانی نسبت به محرومین و مظلومان عالم بی‌تفاوت باشد، این شاخص در او وجود ندارد.»(۳۹)

 امام نیز همواره از مسئولان می‌خواست که سعی کنند محرومین را همیشه در نظر داشته باشند.(۴۰) از نگاه ایشان، مسئولان باید خدمتگزار محرومان باشند: «… یکی از بزرگ‌ترین جهات معنوی خدمت به خلق اللَّه و به انسان‌های محروم است. این است که برای انسان جاودان می‏ماند و در عالم دیگر به درد انسان می‏خورد.»(۴۱)

 و نیز : «البته ما طرفدار همه مظلومین در همه‌جا هستیم و میل داریم که مظلومین بر همه ستمگران غلبه کنند.(۴۲)

بی‌گمان مهم‌ترین هدف پیامبران، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی بوده است. این هدف چنان دارای اهمیت است که قرآن در آیه ۲۵ سوره حدید به ‌صراحت هدف از مأموریت‌های پیامبران و فرو فرستادن کتاب‌های آسمانی را آگاهی بخشی و روشنگری مردم نسبت به حقوق خود، بسترسازی برای نهضت و قیام توده‌های مردم در راستای عدالت اجتماعی و فراهم آوری بسترهای مناسب برای فرصت‌های برابر برمی‌شمارد. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ…»؛ هر آینه پیامبران‌مان را با حجت‌های روشن و هویدا فرستادیم و با ایشان کتاب- که وسیله تمیز حق از باطل است- و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند و آهن را فرو آوردیم که در آن نیرویی سخت- سلاح و وسایل کارزار و مانند آن- و سودهایی [دیگر] برای مردم است.

امام حسین (ع) پس از نزول در سرزمین کربلا به کوفیان این‌گونه نوشت: « از حسین بن علی به سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد، عبد اللَّه بن وائل و گروهی از مؤمنین؛ اما بعد؛ به‌راستی می‌دانید که پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله در زمان زندگی خود فرمود: کسی که حاکم ستمکاری را که حرام خدا را حلال بداند، عهد و پیمان خدا را بشکند، مخالف سنت رسول خدا باشد، در میان مردم با گناه و عدوان رفتار نماید، ببیند اما گفتار و رفتار خود را تغییر ندهد خدا حق دارد که وی را هم در جایگاهی نظیر جایگاه او داخل کند.» (۴۳)

 

 

پی‌نوشت:

[۱]. رک: طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۶۴٫ دهخدا، لغت نامه دهخدا ج۱۳، ص۲۰۱۱۲٫ انوری، فرهنگ بزرگ سخن ج۷، ص ۶۶۰۳٫

۲٫ بهجت پور، تفسیر تنزیلی (به ترتیب نزول) مبانی، اصول، قواعد و فواید، ص ۲۵ و ۲۶٫

۳٫ باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص۶۸؛ شریعتمداری، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص۱۱٫ 

۴٫ توبه،۱۰۷٫۱۱۰٫

۵٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۰۶٫

۶٫ آل‌عمران، ۱۹٫

۷٫ آل‌عمران، ۸۵٫

۸٫ رک: قرآن کریم، سوره مائده آیه ۶۷ سوره مائده آیه ۳٫ همچنین رک: طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۴۶٫

۹٫ هود،۱۱۳٫

۱۰٫ بقره، ۲۴۷٫

۱۱٫ شعراء، ۱۴۳٫

۱۲٫ بقره، ۲۴۷٫

۱۳٫ سجده، ۲۴٫

۱۴٫ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۱۴۳٫

۱۵٫ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۱۲۱٫

۱۶. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۱۷٫ مصطفوی، التحقیق، ج ۱، ص ۱۳۵، «امم».

۱۸٫ راغب، مفردات، ص ۸۶٫ خلیل، ترتیب‏العین، ص ۵۴، «امم».

۱۹٫ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۵، «امم».

۲۰. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۴، ص ۲۵۵٫

۲۱٫ رک: مبانی جامعه‏شناسی، ص ۱۴۲

۲۲. طباطبایی، المیزان، ج ۶، ص ۳۹٫ شعرانی، نثر طوبی، ج ۲، ص ۳۰۲٫

۲۳٫ انبیاء، ۱۱٫

۲۴٫ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۴، ص ۲۵۵٫

۲۵. طه، ۱۲۸٫

۲۶٫ مکارم شیرازی و دیگران‌، تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص ۳۳۵٫ طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۷، ص ۵۷٫

۲۷٫ یوسف،۱۱۱٫

۲۸. مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۷، ص ۲۱۳٫

۲۹. طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۴۳۲٫ مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۷، ص ۲۱۰٫

۳۰. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۳۱. صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۳۸۵٫۳۸۴٫

۳۲. صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۳۸۶٫

۳۳٫ طه ۱۲۲٫

۳۴٫ رک: هاشمی رفسنجانی و محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن.

۳۵٫ بقره، ۲۴۹٫۲۵۱٫

۳۶٫ محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ذیل «فقر».

 

۳۷. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۳۸. صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۳۳٫

۳۹. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۴۰٫ صحیفه امام، ج‏۱۸، ص ۳۸۸٫

۴۱٫ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۴۲۷٫

۴۲. صحیفه امام، ج‏۱۹، ص ۹۳٫

۴۳٫ مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۴ ص ۳۸۱. 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

 پذیرش اسلام واقعی و باور به این که اسلام ناب، اولین مبنای قرآنی انقلاب و با مراجعه به قرآن قابل دستیابی است. اسلام ناب همواره در برابر اسلام‌های غیرواقعی و دروغین قرار داشته است. در طول تاریخ افرادی سعی ‌کردند به نام اسلام، به اسلام ناب ضربه بزنند.

 

۲٫

یکی از موضوعاتی که رهبران الهی همواره بر آن تأکید می‌کردند، تقویت روحیه خودباوری و باور به تکامل و تحول و دوری از خمودی و خموشی و در یک‌ کلام، توجه دادن مردم به شعار «ما می‌توانیم» و تقویت روحیه پیشرفت‌خواهی و تکامل است.

 

۳٫

امام امت درباره ضرورت پیشرفت اقتصادی و صنعتی می‌گویند: «یکی از مسائل مهم ما مسئله اقتصاد است. ما باید سعی کنیم  از حیث اقتصاد، قوی و بدون وابستگی باشیم. باید مسئله کشاورزی که در رژیم سابق برای به هم زدن آن نقشه داشتند تا ما را وابسته کنند، بیشتر مورد نظر ما باشد.»  

 

 

 

14ژوئن/18

مدیرانی که به بهشت نمی روند

 

 

بسیاری تلاش می‏کنند مسیرهایی را انتخاب کنند که آنان را به سمت بهشت راهنمایی کند و با تلاش و جست و جو در پی نشانه‏هایی می‏روند و رفتارها و عملکردشان نیز همسو با آن نشانه‏هاست؛ تا شاید لطف خدا یارشان باشد و تذکره ورود به بهشت را دریافت کنند؛ البته با تبصره و ارفاق.

گاهی نشانه‏های تحذیری برای رسیدن به مقصود، بهترند.

این که انسان جست و جو کند و در پی راه‏های ممنوعه باشد و برای رسیدن به مقصود، موانع را بشناسد و آن موانع را رفع یا دفع کند یا روان‏تر بگوییم این که برای یک فرد روشن شود که برخی از کارها، رفتارها و باورها او را از رسیدن به بهشت منع می‏کند، راهی برای انتخاب مسیر بهشت است.

نگاهی آسیب شناسانه، سبب می‏شود که مشتاق به بهشت، آسیب‏ها را بزداید و پاک و زلال زندگی کند و با آراستگی، وارد بهشت شود.

مدیران یک جامعه، گرچه جزئی از بدنه جامعه هستند و زمینه‏های ورود به بهشت همچون بقیه مردم برای آنان فراهم است، اما می‏توان با زاویه‌ای دیگر موانع ورود آنان به بهشت را نگریست.

این مقدمه برای شناخت آن دسته از مدیرانی است که به بهشت نمی‏روند؛ البته با الهام از سخن پیشوایان مکتب حق.

  1. کسی که در قلبش ذره‏ای کبر باشد.(۱)
  2. کسی که عادت به سخن‌چینی دارد.(۲)
  3. کسی که در برابر خدمت و کار نیکی که از او سر زده، منت می‏گذارد.(۳)
  4. کسی که بخل بورزد و با کرم و احسان، بیگانه باشد؛(۴) مگرنه او را بر صندلی ریاست گماشتند تا توان و نشاط و دقت خود را کریمانه بر سر سفره خدمت به مردم قرار دهد.(۵)
  5. کسی که به خیانت عادت دارد و امانتی را که بدو سپردند، پس نمی‏دهد.(۶)
  6. کسی که مردم را فریب دهد و زندگی با این عادت زشت سپری کند.(۷)
  7. کسی که نسبت به زیردستانش، بدرفتاری می‏کند و حق ایشان را مراعات نمی‏کند؛ پیامبر (ص) با بیان این جمله توصیه فرمود که این امت را باید اکرام کرد و عزیز شمرد همچون اکرامی که نسبت به فرزندان اعمال می شود.(۸)
  8. کسی که خوی شاهانه دارد و ستم پیشه و جبار است.(۹)
  9. کسی که ستیزه‌جو است و در سخن‌گویی خصومت می‌ورزد.(۱۰)
  10. کسی که تندخو و سخت دل است.(۱۱)
  11. کسی که از حرام، زندگی‌اش را سامان داده و حرام‌خواری، خوی اوست(۱۲)
  12. کسی که با ولایت بیگانه است.(۱۳)

بهای خدمت مدیران دولت اسلامی، بهشت است؛ پس باید سره از ناسره را شناخت و موانع ورود به بهشت را رفع کرد و سرافرازانه خود را مهیای ورود به فردوس برین کرد. «و ازلف الجنه للمتقین غیر بعید هذا ما توعدون بکل اوّاب حفیظ؛ در آن روز بهشت را به پرهیزکاران نزدیک می‏کنند و فاصله‏ای از آنان ندارد و این چیزی است که به شما وعده داده می‏شود و برای کسانی است که به سوی خدا باز می‏گردند و پیمان‏ها و احکام او را حفظ می‏کنند»(۱۴)

 

پی‏نوشت‏ها:

  1. «لا یدخل الجنه من فی قلبهم مثقال ذره من کبر». کلینی، کافی، ج۲، ص ۳۱۰٫
  2. «لا یدخل الجنه قتات یعنی نماما». صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص ۳٫
  3. «لا یدخل الجنه… منان بالفعال للخیر اذا عمله». حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص ۴۵۴٫
  4. «لا یدخل الجنه بخیل». حرانی، تحف العقول، ص ۳۹۰٫
  5. نکوهش بخشش در مدیران به معنای مجوز در ریخت و پاش مدیران نیست!
  6. «لا یدخل الجنه … الخائن». نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص ۴۵۸٫
  7. «ما من امام یبیت لیله غاشا لرعیته الا حرم الله علیه غرف الجنه و ریحها». ابی محمد قمی، جامع الاخبار، ص ۳۱۸٫
  8. «لا یدخل الجنه سییء الملکه، قالوا : الیس اخبرتنا ان هذه الامه کلهم مملوکون و یتامی؟ قال : بلی ! فاکرموهم ککرامه اولادکم ». همان، ص ۳۱۹٫
  9. «لا یدخل الجنه جبار». ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۱، ص ۱۹۸٫
  10. «ان الله حرم الجنه علی کل مراء و مرائیه». جامع الاخبار، ص ۳۱۶٫

۱۱٫«لایدخل الجنه جعظری؛ الجعظری الفظ الغلیظ القلب». همان، ص ۳۱۲

۱۲٫«لایدخل الجنه من نبت لحمه من السحت النار اولی به». همان، ج۱،   ص ۶۱؛ «لایدخل الجنه جسد غذی بحرام».جامع الاخبار، ص ۳۱۷٫

  1. «لا یدخل الجنه الا من جاء بجواز من علی علیه‏السلام». مجلسی، ج۲۷، ص ۱۴۲٫
  2. ق، آیه ۳۱ و ۳۲٫

 

سوتیتر:

در آن روز بهشت را به پرهیزکاران نزدیک می‏کنند و فاصله‏ای از آنان ندارد و این چیزی است که به شما وعده داده می‏شود و برای کسانی است که به سوی خدا باز می‏گردند و پیمان‏ها و احکام او را حفظ می‏کنند.

14ژوئن/18

فقیه مجاهدی که بر خود اتکایی تأکید داشت

 

 

(زندگی، اندیشه و کارنامه شهید آیت‌الله مدرس به مناسبت ۲۷ رمضان‌المبارک سالروز شهادت او)

 

 

مقدمه

عالم مبارز، دانشمند پارسا و پرهیزگار، مجتهد سیاستمدار شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس طباطبایی زواری، در زمره مشاهیر جهان تشیع به شمار می‌رود که ضمن جامعیت در معقول و منقول و صعود به قله‌های فقاهت، در صفای نفس و تزکیه درون مدارجی را طی کرد و ارتفاعات معنویت را درنوردید. او که تقوا، وارستگی و قناعت را با درایت سیاسی قرین ساخته بود، اندیشه‌ای نورانی، سینه‌ای به وسعت صحاری و زبانی همچون شمشیر برّان داشت.

نور توحید و ارادت به خاندان طهارت که خود از ذراری این بیت عترت بود، دل و ذهنش را فروزان ساخته بود و دغدغه خدمت به جامعه اسلامی رفع محرومیت از اجتماع، تکیه بر تولید ملی و خودکفایی و شکوفائی اقتصاد درون‌زاد، لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذاشت. وی با معرفت و بصیرت ناشی از ایمان، صدق و صفا، هوشمندی و توانایی‌های فوق‌العاده علمی و فکری به میدان مبارزه با استبداد، استکبار و هرگونه ناروایی قدم نهاد و برای رسیدن ایران به استقلال واقعی سیاسی و اقتصادی اهتمام ورزید. مدرس در صراحت و شجاعت با هیچ مقام و صاحب قدرتی تعارف نداشت و در بیان حقایق و افشای مفاسد از کسی نمی‌ترسید و عقاید خود را تحت تأثیر تهدیدهای زورمداران و دیوهای دنیازده سانسور نمی‌کرد.

نوشتار حاضر فرازهایی از حیات علمی، مبارزاتی و پارلمانی وی را از نظر خوانندگان می‌گذراند.

 

شرافت نسبی

شهید مدرس در شمار سادات طباطبایی است که با شخصیت‌هایی چون آیات عظام سید محسن حکیم، سید حسین بروجردی، سید محمدمهدی بحرالعلوم، سید محمد فشارکی، سید محمد مجاهد طباطبایی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و علامه طباطبایی اشتراک نسب دارد. بر اساس نسب‌نامه‌ای که آیت‌الله مرعشی نجفی تنظیم کرده است، شهید مدرس با سی و یک واسطه به حضرت امام حسن مجتبی(ع) نسب می‌برد.(۱)مدرس نیز در شرح حالی در روزنامه اطلاعات(۲)در نود سال قبل و نیز طی مصاحبه‌ای با خبرنگار روزنامه ایران(۳) در همین ایام، خود را از سادات طباطبایی معرفی می‌کند که در زواره مقیم بوده‌اند.

روایت رویش

اهالی سرابه کچو واقع در شمال غربی اردستان و جنوب شرقی زواره به منظور حل مسائل شرعی و راهنمایی تکالیف دینی و امور وعظ و خطابه، حدود دو قرن قبل سیدی زاهد و محترم را که در زواره ساکن بود، با تکریم ویژه‌ای به این آبادی دعوت کردند و مقدمش را گرامی داشتند. این واعظ وارسته میر عابدین نام داشت. فرزند این بزرگوار سید عبدالباقی طباطبایی از روحانیون فاضل، وارسته و خوشخو بود که به منظور فعالیت‌های ارشادی و ترویج عقاید و احکام شرعی از زواره به قمشه مهاجرت کرد و در سنگر مسجد و محراب به وعظ و تبلیغ مشغول شد. ارتباط طایفه میر عابدین با دیگر سادات طباطبایی هیچ‌گاه قطع نشد و آنها غالباً به وسیله پیوندهای خانوادگی قرابتشان را استوار می‌کردند. چنان  که سید عبدالباقی مذکور دختر سید کاظم سالار را که خدیجه طباطبایی نام داشت به عقد ازدواج پسر خود، سید اسماعیل طباطبایی درآورد. محصول این پیوند پاک و سالم کودکی است به نام سید حسن که به سال ۱۲۸۷ق مطابق با ۱۲۴۹ شمسی در محله دشت زواره دیده به جهان گشود و بعدها به مدرس معروف شد.(۴)

سیداسماعیل غالباً به‌خصوص در فصول بهار و تابستان در روستای خوش آب و هوای سرابه می‌زیست و ضمن فعالیت‌های زراعی و دامی به ارشاد اهالی مشغول بود. اما همسرش خدیجه طباطبایی با این طفل نورسته نزد اقارب خود در محله دشت زواره در خانه‌ای که اکنون از مواریث فرهنگی و تاریخی این دیار به شمار می‌رود، زندگی می‌کرد. سید حسن تا شش سالگی در زادگاهش بود تا آنکه در شهریور ۱۲۵۵ شمسی پدرش او را نزد جدش سید عبدالباقی در قمشه (شهرضا) برد تا وی در تربیت این فرزند خردسالش بکوشد و او را با تعالیم مقدماتی دینی، اخلاقی و ادبی آشنا سازد و مدرس را برای فراگیری معارف حوزوی مهیا کند.(۵)

تحصیل در حوزه اصفهان

سید حسن تا چهارده سالگی معلومات متداول را آموخت. در سال ۱۳۰۱ ق. جد و مربی و معلم خویش سید عبدالباقی را از دست داد و در حالی که شانزده ساله بود، طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شد و در حوزه علمیه این شهر زندگی طلبگی را آغاز کرد. به مدت پنج سال تمام با همتی وافر، صرف و نحو، منطق و بیان را نزد استادانی همچون میرزا عبدالعلی هرندی، شرح قوانین‌الاصول و فصول را در محضر آخوند ملامحمد کاشی و متون فلسفی را از وی و حکیم جهانگیرخان قشقایی آموخت.

در ششمین سال تحصیل به توصیه والدش (سید اسماعیل) ازدواج کرد. دوسال بعد، پدرش را از دست داد و با وجود این ضایعه اسفبار، چهار سال دیگر هم در حوزه اصفهان درس خواند و در سطح عالی و خارج فقه و اصول از درس آیات ارجمند حاج شیخ مرتضی ریزی و سید محمدباقر درچه‌ای استفاده کامل کرد و از کمالات معنوی و اخلاقی این استادان نکته‌ها آموخت.(۶)مدرس می‌گوید: «در مدت اقامت سیزده ساله در اصفهان، سی نفر استاد را در ادبیات عرب، فقه، اصول و حکمت نظری درک کردم.»(۷)

فتح قله فقاهت در در دیار علوی

مدرس در ۱۳۱۰ق/ اوایل بهار ۱۲۷۲ شمسی، عازم عتبات عراق شد و بعد از زیارت بارگاه ائمه هدی در کربلا و نجف، در سامرا به حوزه درسی آیت‌الله میرزا محمدحسن شیرازی(متوفی ۱۳۱۲ق) حاضر گردید و به مدت یک سال از محضر ایشان در مباحث خارج فقه و اصول بهره‌مند شد. آنگاه راهی نجف اشرف شد و در مدرسه صدر سکونت اختیار کرد و با عارف نامدار شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی هم حجره گردید.

مدرس هنگام تحصیل در حوزه نجف اشرف، روزهای پنج‌شنبه و جمعه هر هفته کارگری می‌کرد و عواید آن را صرف معاش خویش می‌نمود. وی به مدت هفت سال از پرتو اندیشه‌ها و فضایل و مکارم آیات عظام آخوند خراسانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی در بحث‌های خارج فقه و اصول فیض برد تا آن که به درجه اجتهاد نایل آمد و فقاهتش از سوی علمای وقت، مورد تأیید قرار گرفت و زعامت شیعیان هند به ایشان پیشنهاد شد، اما به دلایلی این مسئولیت را نپذیرفت. سرانجام در ۱۳۱۶ق/ ۱۲۲۷ شمسی از راه ناصریه (اهواز) به جانب اصفهان حرکت کرد و بر سر راه خویش در شهر کرد توقفی داشت و به منزل فقیه عارف آیت‌الله ابوالقاسم حسینی دهکردی وارد شد و چند روزی میهمان این حکیم وارسته بود.(۹)

بر کرسی تدریس و در سنگر مبارزه

مدرس بعد از ورود به اصفهان در حوالی مدارس جده بزرگ و کوچک و صدر بازار، خانه‌ای محقر اجاره کرد و همراه همسر و دو فرزندش خدیجه خانم و سید اسماعیل در آن ساکن شد. بعد از چندین سال اجاره‌نشینی خانه‌ مخروبه‌ای را در حوالی بازار مرکزی خرید و از طریق کارگری و تولید خشت خام، آن را برای سکونت خود و خانواده آماده کرد. او برای امرار معاش هفته‌ای دو روز در آبادی‌های اطراف، کارگری می‌کرد.(۱۰)

مدرس در بدو ورود به حوزه اصفهان، در مدرسه جده کوچک به تدریس فقه و اصول مشغول شد و از ۱۳۲۲ق. این درس را در مدرسه جده بزرگ ادامه داد. تلاش آموزشی او که ده سال ادامه داشت، به‌قدری پربار و باارزش بود که به مدرس مشهور شد.(۱۱)

در این ایام به دلیل شکل‌گیری نهضت مشروطه، مسعود میرزا ظل‌السلطان حاکم ستمگر اصفهان برکنار و به جایش اقبال‌الدوله کاشانی به این سمت منصوب شد. حاج آقا نورالله مسجدشاهی هم به اتفاق گروهی از علما، انجمن ملی اصفهان را تشکیل داد و مدرس نایب رئیس این تشکیلات شد. از آن سو صمصام‌السلطنه بختیاری به سال ۱۳۲۶ق. همراه قوای خود، به تشکیلات دولتی اصفهان  حمله کرد و در وضع جدید اداره شهر به انجمن مذکور سپرده شد. صمصام‌السلطنه با زور و ارعاب از مردم اخاذی و به آنان فشارهای زیادی وارد می‌کرد. مدرس این ستم را برنتابید و با او به مبارزه برخاست که منجر به صدور حکم توقیف و تبعید وی توسط صمصام‌السلطنه شد، با خروش و خیزش فراگیر مردمی این نیرنگ عملی نشد و مدرس از تبعیدگاه به اصفهان بازگشت.(۱۲)

مدرس به موازات تدریس و تربیت طلاب به وضعیت معیشتی و رفاهی آنان و نیز موقوفات مدارس اصفهان و چگونگی مصرف آنها رسیدگی و متولیان را وادار می‌کرد که در آمدهای وقفی را صرف آبادانی مدرسه‌ها و رفاه طلاب کنند، اما کوشش‌های او در این زمینه بر مذاق عده‌ای خوش نیامد و مقاومتش در برابر خلافکاران باعث شد تا گروهی دشمن دوست‌نما توطئه‌ای را برای ترور مدرس طراحی کنند، اما نقشه آنان ناکام ماند.(۱۳)

مدرس پس از ده سال تدریس در حوزه اصفهان به تهران عزیمت کرد و حدود بیست سال در مدرسه سپهسالار سابق (شهید مطهری کنونی) به فعالیت‌های آموزشی و پرورش طلاب فاضل و فرزانه مشغول بود.(۱۴)

ناظری صالح بر مصوبات مجلس شورای ملی

بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی که با تلاش‌های شهید شیخ فضل‌الله نوری به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید و مورد تأیید علمای ایران و مراجع نجف اشرف قرار گرفت، قرار شد در هر دوره از مجلس، هیئتی ۵ نفره از فقهای آشنا با مقتضیات زمانه به عنوان عضو در این نهاد قانونی و مردمی حضور یابند و بر قوانین‌ مصوبه و انطباق آنها با قواعد اسلامی و موازین شرع مقدس نظارت کنند.(۱۵)

بر این اساس مجتهدان ایران و عتبات عراق بعد از بررسی‌های گوناگون و طی چند مرحله رأی‌گیری به منظور نظارت بر قوانین، حضرات آیات معزز سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا نورالله اصفهانی، امام جمعه خویی، سید محمدباقر همدانی و سید حسن مدرس را برگزیدند.

شهید مدرس  در ۱۳۲۸ق / ۱۲۸۹ش عازم تهران شد و در ۲۸ ذیحجه این سال در جلسه  ۱۹۵ دوره دوم مجلس شورای ملی حضور یافت و ضمن نظارت بر قوانین مصوب، در عرصه مبارزه با ستم و جفا و نبرد با استکبار، در خط مقدم قرار گرفت.(۱۶)در این دوره ایران از هر سو دچار آشفتگی‌هایی شده بود. دولت تزاری روس در امور داخلی این سرزمین دخالت می‌کرد و برای رسیدن به مقاصد تجاوزکارانه خود، در هفتم ذیحجه ۱۳۲۹ق یک اولتیماتوم ۴۸ ساعته را به ایران داد.

دولت وقت (صمصام‌السلطنه) از نمایندگان مجلس خواست درباره پذیرش این اولتیماتوم به او اختیار بدهند. شهید مدرس در برابر سلطه بیگانگان ایستاد و در نطقی کوتاه آن را رد کرد و با این موضع‌گیری شجاعانه به دیگر نمایندگان قوت قلب داد و مردم را به شور و هیجان واداشت. اما ناصرالملک (نایب‌السلطنه) در سوم دی ۱۳۹۰ش (سوم محرم‌الحرام ۱۳۳۰ق) دستور انحلال مجلس را داد و این اولتیماتوم ذلت‌آور را پذیرفت.(۱۷)

با آغاز جنگ جهانی اول در چهاردهم رمضان‌المبارک ۱۳۳۲ق با وجود آنکه بی طرفی ایران توسط نخست‌وزیر وقت (مستوفی‌الممالک) اعلام شده بود، روس‌ها از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب به ایران حمله و بخش‌هائی را اشغال نظامی کردند.(۱۸)

استراتژی مهاجرت

دوره سوم مجلس شورای ملی در ۱۶ محرم‌الحرام ۱۳۳۳ق شروع به کار کرد. در این مجلس، مدرس علاوه بر اینکه یکی از مجتهدین طراز اول به شمار می‌رفت؛ به پاس شهامت و شجاعتی که در ایام فترت بین دوره دوم و سوم از خود بروز داده بود و جامعه روحانیت هم او را به عنوان مرجعیت قبول داشت، از طرف اهالی تهران انتخاب و وارد مجلس شد. او در این دوره از اقتدار و موقعیت خاصی برخوردار بود.

اما در آغاز محرم‌الحرام ۱۳۳۴ق قراردادی در دوازده ماده بین دولت ایران و آلمان منعقد شد و روس و انگلیس توسط جاسوسان خود از مفاد این معاهده با خبر شدند و تصمیم گرفتند تهران را اشغال کنند. در زمینه آینده دولت، جلسات مشاوره متعددی برگزار شد و سرانجام با پیشنهاد آیت‌الله مدرس مقرر گردید یک دولت موقت تشکیل شود تا جدای از دولت مرکزی مستقر در تهران، برای خنثی کردن توطئه‌های اجانب به‌خصوص دو دولت روس و انگلیس اقداماتی را انجام دهد. این دولت از سوی متحدین (آلمان، اتریش و امپراتوری اسلامی عثمانی) به رسمیت شناخته شد. قرار شد در صورت پیروزی این دول، این دولت حکومت رسمی ایران شناخته ‌شود و با پیروزی متفقین (انگلستان و روسیه)، دولت مرکزی همچنان به کار خود ادامه دهد تا کشور در هر شرایطی از آسیب‌های مخرّب جنگ جهانی اول مصون بماند.(۱۹)

در هفتم محرم‌الحرام ۱۳۳۴ق ۲۷ نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی به همراه عده‌ای از رجال نامی و اقشاری از مردم به سوی قم حرکت کردند و در آنجا کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند و هیئتی چهارنفره را برگزیدند که یکی از آنان شهید مدرس بود. قشون روس در رباط کریم از توابع استان تهران با نیروهای مهاجرین وارد نبرد شد که منجر به شکست نیروهای مهاجر گردید. روس‌ها در حوالی قم با قوای کمیته دفاع ملی وارد جنگ شدند و این شهر را اشغال کردند.(۲۰)

شهید مدرس برای تأمین مخارج دولت مهاجرت و تدارک نیروهای رزمی، خود را به اصفهان رساند و در این راستا تلاش‌های گسترده و مفیدی را به عمل آورد و چون قبلاً مهاجران همراه خویش را به سوی غرب کشور روانه کرده بود، ناگزیر تنها سوار بر اسب و به حالت مسلّح برای پیوستن به مهاجران حرکت کرد و بعد از تحمل مشقات فراوان وارد کرمانشاه شد و در یکی از مدارس علوم دینی این شهر اقامت گزید.

او در دولت مهاجرت به سمت وزیر دادگستری و اوقاف منصوب شد. اگر چه در بیستون قوای مهاجرین با روس‌های مهاجم درگیر شدند و کرمانشاه به تصرف نیروهای روسیه درآمد اما با پیگیری مدرس و سایر وکلا مجلسی در قصر شیرین تشکیل شد و نظام‌السلطنه مافی را به عنوان رئیس دولت برگزید. مهاجران بر اثر تهدید متفقین، عقب‌نشینی کردند و به قلمرو دولت عثمانی رفتند.(۲۱)

ملاقات مدرس با فرمانروای دولت عثمانی

مدرس بعد از ورود به استانبول (در ترکیه کنونی)، بدون این که خود را به کسی معرفی کند در مدرسه ایرانیان مقیم این بندر به تدریس معارف اسلامی پرداخت و با حقوق اندکی امرار معاش می‌کرد. اما او کسی نبود که در هاله‌ی‌ گمنامی باقی بماند، بنابراین سلطان محمد پنجم، امپراتور وقت دولت عثمانی برای ملاقات و مذاکره از او دعوت کرد. مدرس در حضور این پادشاه با بالاترین مقام روحانی دولت مذکور هم گفتگوهایی را انجام داد و بین آنان درباره حوادث ایران و مسایل جهان اسلام مذاکراتی صورت گرفت. مدرس تصریح کرد که بدون واهمه و آزادانه دیدگاه‌های خود را مطرح خواهد کرد و گفت که مقصود از مهاجرت ما به این قلمرو آن است که دولت عثمانی الحاق بخشی از آذربایجان را به سرزمین خود موقوف کند و و وقتی احساس کرد که صدراعظم عثمانی قصد تحقیر ایرانیان را دارد، خاطرنشان ساخت: که نوابغ و مشاهیری داریم که به فرهنگ و تمدن اسلامی خدمات شایانی کرده‌اند. آنگاه درباره اتحاد و همدلی ملت‌های مسلمان صحبت و تأکید کرد که این اتحاد باید بر مبنای دینی باشد، نه انگیزه‌های نژادی و تعصب‌آلود.(۲۲)

سرانجام در هنگام ریاست الوزرایی صمصام‌السلطنه بختیاری، در اسفند ۱۲۹۶ شمسی شعبان ۱۳۳۶ق. مهاجرت خاتمه یافت و دولت مرکزی از مهاجران خواست به ایران بازگردند. عده‌ای از آنان عازم اروپا شدند، اما مدرس به تهران بازگشت، در حالی که همسر و یکی از فرزندانش فوت کرده و دیگر فرزندانش  سختی‌های زیادی را تحمل کرده بودند. خود او هم در طول مسیر از چندین عملیات تروریستی جان سالم به در برده بود.(۲۳)

برنامه‌ریزی آموزشی و اداری

مدرس در حالی به تهران آمد که اهالی آن دچار قحطی بودند و بسیاری از مردم به دلیل ناامنی به روستاها پناه برده بودند. آن فقیه مبارز سوار بر اسب و در لباس سلحشوران مسلح به منزل خویش رسید و از فرط خستگی چندروزی را استراحت کرد. در این ایام اقشار گوناگون، به دیدارش می‌آمدند. از آنجا که مجلس شورای ملی ایام فترت را می‌گذراند. مدرس که متولی و استاد مدرسه سپهسالار بود، طرح امتحان طلاب، نظامنامه اداری، احیاء و عمران روستاها و دکاکین و سایر موقوفات را تدوین و مرمت ساختمان این مدرسه را آغاز و برنامه تفسیری جامعی را تنظیم و برنامه آموزشی جدید و مستمری برقرار کرد و امور شاگردان، اساتید و اداره موقوفات را سامان داد.(۲۴)

در این دوران ایران اوضاع پریشانی داشت و مردم از به ستوه آمده بودند. کابینه صمصام‌السلطنه نه فریاد اعتراض‌های افراد را می‌شنید و نه قادر بود به امور کشور سر و سامان بدهد. از این رو مدرس همراه علما و عده‌ای از مؤمنان در اعتراض به کارنامه این دولت ناتوان، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی متحصن شد. سرانجام صمصام‌السلطنه معزول و وثوق‌الدوله در ۲۹ شوال المکرم ۱۳۳۶ق. رئیس دولت شد.(۲۵)

مخالفت مدرس با قراردادی ننگین

میرزا حسن وثوق‌الدوله در سوم ذیقعده ۱۳۳۷ق. قراردادی را با دولت استعمارگر بریتانیا منعقد کرد. این معاهده ننگین برای ایران ذلت و خواری را به دنبال می‌آورد؛ سلطه بیگانگان را بر این سرزمین تقویت می‌کرد و کشوری تحت‌الحمایه و بدون استقلال از ایران باقی می‌گذاشت. وثوق‌الدوله در نظر داشت مفاد این پیمان منفور را به کمک حامیان و دست نشاندگانش در مجلس به تصویب برساند؛ اما مخالفت‌ها، اعتراضات منطقی و اصولی شهید مدرس زمینه شکست آن را فراهم ساخت. مجلس هم تحت تأثیر روشنگری‌های مدرس، قرارداد مذکور را رد کرد. همچنین مدرس از طریق انتشار اعلامیه و بیانیه، مردم را به مخالفت با قرارداد مزبور ترغیب کرد. سرانجام وثوق‌الدوله از کار برکنار شد و به اروپا گریخت؛ ولی دولت انگلستان که به پایگاه معنوی و نفوذ اجتماعی علمای شیعه پی برده بود، متوجه شد که این قله‌های فقاهت و فضیلت در متن جامعه اسلامی منشأ تحولات مهمی هستند و ادامه این روند، منافع او را تهدید می‌کند، لذا تصمیم گرفت برای حفظ استیلایش بر ایران، نقشه کودتایی را پی‌ریزی کند.(۲۶)

دستگیری مدرس توسط دولت کودتا

سیدضیاءالدین طباطبایی فرزند سیدعلی یزدی، مدیر روزنامه رعد که به انگلستان تمایل داشت برای انجام کودتایی ننگین انتخاب شد و او در سوم اسفند ۱۲۹۹ش. دست به این توطئه زد. در این حال نیروهای قزاق وارد تهران شدند و شهربانی با تبانی قبلی به توقیف شخصیت‌های مهم پرداخت. بلافاصله حکومت نظامی برقرار شد و جراید تعطیل و بسیاری از مخالفان دستگیر و روانه زندان شدند. شهید مدرس متوجه بود که این حرکت سیاه و شوم، ساخته و پرداخته انگلستان است. اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا که چهل سال بعد از این نیرنگ انتشار یافتند، تشخیص درست مدرس را تأیید کردند. مدرس طی نطقی کوتاه این کودتا را بر خلاف قرآن، قانون اساسی و مصالح مردم معرفی کرد. او که چون خاری در چشم دشمنان بود در همان لحظات اول اجرای این نقشه نفرت‌انگیز دستگیر و در قزوین محبوس شد. احمدشاه قاجار تحت فشار و تهدیدهای انگلستان فرمان نخست‌وزیری را به سیدضیاءالدین طباطبایی داد و او دولت موسوم به کابینه سیاه را تشکیل داد و مقاصد دولت بریتانیا را پی گرفت؛ اما همان‌گونه که مدرس پیش‌بینی کرده بود این کابینه تنها نود روز دوام آورد و انگلستان رضاخان میرپنج (سردارسپه وقت) را به سید ضیاء ترجیح داد. در این زمان محبوسین از جمله شهید مدرس از حبس آزاد شدند.

در ۱۷ رمضان‌المبارک ۱۳۳۹ق. قوام‌السلطنه، رئیس کابینه شد. احمد قوام از وابستگان معروف به انگلستان و برادر وثوق‌الدوله عاقد قرارداد مورد اشاره بود. سید ضیاء بعد از این ماجرا به سرزمین‌های اشغالی فلسطین رفت و اقدام به خرید اراضی مسلمانان و فروش این املاک به صهیونیست‌ها کرد.(۲۷)

تکیه بر خودباوری، خوداتکایی و تولید ملی

شهید آیت‌الله مدرس در سراسر زندگی خویش ساده‌زیست و قانع بود و عقیده داشت قید و بندهای دنیوی و مادی مانع وارستگی روح می‌شوند. به علاوه کسی که سبکبار و زاهدانه روزگار می‌گذراند، در واقع جان خویش را از اسارت‌ها می‌رهاند و چنین فردی در برابر زر و مال دنیا دچار وسوسه نمی‌شود؛ آزادانه اظهار عقیده می‌کند؛ با جرثومه‌های فساد، تباهی و ستم به مبارزه برمی‌خیزد و در این مسیر کوتاه نمی‌آید، زیرا نه نگران آن است که سرمایه‌های فناپذیر را از دست می‌دهد و نه توقع دارد متاعی به دست آورد.(۲۸)

چنین انسانی هر موضع‌گیری و فعالیت سیاسی و مبارزاتی‌ای را عین دیانت می‌داند و عقیده دارد این نگرش به همراه روح قناعت و استغنای طبع، کرامت و عزت، آزادگی و استقلال را به ارمغان می‌آورد. خودباوری و توکل به خداوند رمز بقا و تداوم حیات یک ملت است و موجب می‌شود که در برابر بیگانگان و انواع دسیسه‌های آنان مقاومت کند و مرعوب قدرت‌های بزرگ نشود.(۲۹)

مدرس بر رشد، شکوفایی و توسعه‌ پایدار و درون‌زا معتقد بود و به نقاط قوت درونی کشور تکیه داشت، توانمندی آحاد جامعه و سرمایه‌های ملی را به‌خوبی دریافته بود. او که از بطن مردم برخاسته بود، مانند آنان می‌زیست و به امورشان می‌اندیشید. تولید برای او خدمت، عبادت، مایه‌ سربلندی و موجب قطع ریشه‌های وابستگی بود. او عقیده داشت که این روند قادر خواهد بود اقتدار ملی را افزایش دهد و نیازهای جامعه را تأمین کند. وی همواره اصرار داشت مردم به تولیدات بومی و وطنی روی آورند و به جای مصرف‌زدگی به فکر تولید باشند و فقط محصولات خود را مصرف کنند، آن هم در موارد ضرورت و رفع نیازهای اساسی.(۳۰)

مدرس ضمن اینکه به احیای کشاورزی، حمایت از زارعان و تولید کنندگان محصولات دامی توجه می‌کرد و در این راستا تذکرات سودمند و راهنمایی‌های ارزنده‌ای را ارائه می‌داد، می‌گفت نباید رشد اقتصادی بر اساس صنعت و فرآورده‌های کارخانه‌ای را از نظر دور داشت، اما در مسیر مذکور الگوبرداری نسنجیده از جوامع و کشورهای دیگر، خود بر مشکلات می‌افزاید. وی در نطقی گفت: «رعایت اقشار جامعه در این است که ضمن آبادانی زمین‌ها، مردم را ترغیب نماییم تا سرمایه‌های خویش را در امور تولیدی اعم از صنعتی و کشاورزی به کار گیرند تا هم خودشان سود ببرند و هم اهل ایران از برکت آن برخوردار گردند.» البته برای اینکه سرمایه‌های افراد در امور ربوی، دلالی، واسطه‌گری و ورود به کالاهای مصرفی به کار گرفته نشوند و در چرخه تولید فعال شودند، مقدمات و شرایطی ضرورت دارند؛ از جمله اینکه دولت از سرمایه‌گذاران حمایت عملی کند؛ امنیت مالی را برقرار سازد؛ نظام مالیاتی خود را درباره فعالان بخش تولید کالای ایرانی اصلاح و نهایت مساعدت‌ها را درباره آنان اعمال کند.(۳۱)مدرس طی نطقی در جلسه ۳۱۳، سوم ذیقعده ۱۳۲۹ق. در مجلس شورای ملی گفت:

«ان‌شاءالله تعالی امیدواریم همه روزه در مجلس دارالشورای ملی امتیاز نسبت به چرخ‌های تولیدی داده شود و با مساعدت دولت، کشور رو به ترقی بگذارد. اولیای امور اعم از هیئت وزرا، وکلای ملت و سایرین باید کمال مساعدت را در این گونه مسایل بکنند و همّ خود را بر این بگمارند که اجناس داخلی رواج گیرند و مقدم باشند.»(۳۲)

مدرس در نطق ۲۵ ربیع‌الاول ۱۳۴۱ق. در مجلس شورای ملی خاطرنشان ساخت:

«بنده گمان می‌کنم برای استفاده از لباس وطنی از روزی که به دنیا آمده‌ام، شروع کرده‌ام. آقایان وکلا هم به‌تدریج امتعه و لباس ایرانی می‌پوشند. هر کس ایرانی و طالب این است که مملکت ترقی کند، باید صاحب این عقیده باشد؛ لکن باید عمل را از یک وقتی شروع کرد. مستخدمینی که برای ادارات استخدام می‌کنید اگر لباس خود را از پارچه‌ای که ملت تولید کرده‌اند تهیه کنند، به مملکت منفعت اقتصادی رسانده‌اند. این احتیاج ما جهتش این است که پول ما می‌رود به خارجه و در عوض یک لباس‌هایی می‌دهند که می‌پوشیم. باید مردم را نصیحت کنیم که از امتعه داخلی استفاده کنند.»(۳۳)

مدرس در ماده پنجاه و چهارم قانون استخدام ماده الحاقیه‌ای را پیشنهاد کرد که در مجلس به مضمون زیر قرائت گردید: «تمام کارکنان دولت باید لباس ایرانی بپوشند. متخلفین از این ماده معادل ۲۰درصد کسر حقوق خواهند داشت!»(۳۴)

مدرس برای جلوگیری از صدور سرمایه‌های کشور، محدود ساختن واردات کالاها و اشیای غیرضروری را لازم می‌دانست، به گواهی مذاکرات ادوار پنچ‌گانه مجلس که مدرس در این دوره‌ها حضور داشت؛ از هر فرصتی در دفاع از این تفکر استفاده کرد. مدرس در جلسه ۲۴ آذر ۱۳۰۱ شمسی با دریغ و درد می‌گوید که علاج نابسامانی اقتصادی کشور منحصر به این است که مخارج را کاهش دهیم و به هرچه داریم قناعت کنیم و از واردات به کشور بکاهیم. وظیفه مردم است که از متاع خارجی کمتر استفاده کنند. مدرس بر تقلیل و ممانعت از ورود اشیاء و محصولات غیرضروری به کشور و جلوگیری از خروج سرمایه ایرانیان تأکید وافری دارد. این سخنان از زبان کسی گفته می‌شود که نه در گفتار، بلکه در عمل مقید به استفاده از کالاهای ایرانی و صداقت آمیخته به قناعت مشی عملی او بود.(۳۵)

او معتقد بود نباید بر محصولات تولیدی کشور که صادر می‌شوند مالیات بسته شود، بلکه دولت و مجلس باید زمینه‌هایی را فراهم کنند که کالاهای ساخته شده در داخل کشور، بیشتر صادر شوند تا سرمایه این سرزمین افزایش یابد. مدرس به منظور رونق تولیدات داخلی و رشد صنایع کشور، تأکید سرسختانه‌ای بر کنترل واردات و همگانی شدن مصرف محصولات ملی داشت و در هر ماده قانونی که ظرفیت پذیرش این ایده را داشت، به‌نحوی از انحاء پیشنهادی متناسب و راهکاری عملی ارائه می‌داد تا به این تفکر خود جامه عمل بپوشاند. وی در جلسه‌ای از مجلس شورای ملی گفت:

«باید پولی که بابت خرید برخی امور غیرضرور از مملکت بیرون می‌رود صرف خرید کارخانجات شود. امروزه نبرد از زمین به هوا رفته است. باید کارخانجات هواپیماسازی تأسیس شوند. حتی اگر ضرورت دارد کسی دارو مصرف کند، نوع داخلی آن را بخورد.»(۳۶)

از محورهای بحث‌های مدرس در سنگر مجلس، تربیت نیروهای انسانی متخصص و ماهری است که می‌تواند کلید رشد و توسعه کشور باشد و زمینه‌ را برای خوداتکایی، خودکفایی و تمدن‌سازی فراهم آورد. کارشناسانی که از فنون و تجاربی در رونق صنایع برخوردار باشند، می‌توانند بازدهی تولیدات کشور را بالا ببرند.(۳۷)

در جلسه ۱۷۰ مورخ ۲۶ آبان ۱۳۰۱ق مدرس در جواب سید یعقوب انوار، علت عقب افتادگی ایران را در این واقعیت تلخ می‌داند که سرمایه‌ها در کارهای تولیدی به کار نمی‌افتند و دلیل عدم رغبت به سرمایه‌گذاری در بخش تولید را این موارد می‌داند:

۱- عدم امنیت اقتصادی

۲- وجود موانع اداری و ضعف مساعدت دولت در این راستا

۳- تحمیل مالیات‌های سنگین

۴- فقدان عرق ملی برای خرید کالاهای داخلی.(۳۸)

نمونه‌هایی از صلابت مدرس در مجلس چهارم

در آغاز مجلس چهارم شهید مدرس با تصویب اعتبارنامه وکلای موافق قرارداد منحوس وثوق‌الدوله مخالفت کرد و با نفوذ و اقتداری که داشت مانع تصویب اعتبارنامه اکثر آنان شد. در این دوره، او لیدر اکثریت اعضا، نایب رئیس اول مجلس و تعیین کننده هیئت دولت و از قدرت معنوی و اجتماعی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.(۳۹)

رضاخان در مقام وزیر جنگ تلاش کرد امور انتظامی، بودجه و قوای نظامی را تحت اختیار خود درآورد و چون با مخالفت مجلس و دولت روبرو شد، در سطح شهر تهران اختلال و ناامنی به وجود آورد. در شرایطی که دیگر نمایندگان، جرئت برخورد علنی با او را نداشتند، مدرس طی نطقی در مجلس شورای ملی گفت: «اکنون امنیت کشور در دست کسی است که اغلب ما از این وضع رضایت نداریم. از رضاخان هم هیچ واهمه‌ای نداریم، ما قدرت داریم شاه و نخست‌وزیر راعزل کنیم.»(۴۰)

آشفتگی‌های سیاسی و نارضایتی اقشار گوناگون کابینه قوام‌السلطنه را متزلزل کرد و او به‌ناگزیر در جمادی‌الثانی ۱۳۴۱ق. استعفا داد و به فرمان احمدشاه قاجار و با رأی اکثریت نمایندگان مجلس، مستوفی‌الممالک مأمور تشکیل کابینه شد. از آنجا که این کارگزار خوش‌نیت به لحاظ اقتدار سیاسی، ضعف‌هایی داشت و قادر نبود در برابر زورگویی‌های سردار سپه مقاومت کند، مدرس در سخنانی به مخالفت با او برخاست و صراحتاً اعلام کرد که ما اکنون به سلاح برنده فولادی نیاز داریم و نه شمشیر مرصعی که هنگام بزم و ایام سلام بر کمر می‌بندند. اگرچه مستوفی‌الممالک برنامه دولت خود را تقدیم مجلس کرد، اما چون مخالفت‌ها با او شدت یافت، سرانجام مدرس طرح استیضاح او را مطرح کرد و شرایط به شکلی رقم خورد که ‌ناگزیر وادار به استعفا شد و میرزا حسن خان مشیرالدوله به ریاست هیئت دولت منصوب گردید.(۴۱)

سایه سیاه استبداد

از آنجا که رضاخان متوجه شد نخواهد توانست در مجلس شورای ملی دوره پنجم حامیانی داشته باشد و این روند مقاصد شومش را ناکام خواهد گذاشت، در انتخابات این دوره دخالت و اعمال نفوذ کرد. مشیرالدوله که احساس کرد قدرت مقابله با نقشه‌های این شخص خودسر و جاه‌طلب را ندارد، از سمت خود استعفا داد. احمدشاه با وجود اعتراض و مخالفت شهید مدرس، فرمان ریاست وزیران را در سوم آبان ۱۳۰۲ش. به نام سردارسپه صادر کرد.(۴۲)طرفداران رضاخان هم شرایط را طوری رقم زدند که در غیاب مدرس رأی‌گیری برای رئیس‌الوزرایی رضاخان در مجلس انجام شد و سرانجام نمایندگان با ۹۲ رأی رضاخان را به عنوان ریاست کابینه تعیین کردند.(۴۳)

چون رضاخان افکار علما و جامعه اسلامی را مخالف خود می‌دید، به حکومت نظامی و اختناق سیاسی ادامه داد و افراد مبارز را توقیف و تبعید کرد. به همین دلیل در هفتم مرداد ۱۳۰۳ش. به‌محض آنکه مجلس به ریاست پیرنیا تشکیل شد، مدرس در نطقی بعد از مقدمه‌ای به افشای جنایات و خلاف‌هایی که عمال رضاخان مرتکب شده بودند، پرداخت و در خاتمه، موضوع استیضاح او را مطرح کرد؛ اما چون نمایندگان مخالف رضاخان از مصونیت و امنیت لازم برخوردار نبودند مدرس موضوع استیضاح را به زمان مناسب‌تری موکول کرد.(۴۴)

در نهم آبان ۱۳۰۴ش. نمایندان فرمایشی مجلس ماده واحده‌ای را تصویب کردند که بر اساس آن احمدشاه قاجار از سلطنت خلع و حکومت تا زمان تشکیل مجلس مؤسسان به رضاخان واگذار ‌شد. مدرس در مخالفت با این حیله شوم فریاد زد: «اخطار قانونی دارم.» نایب رئیس وقت مجلس (تدیّن) گفت ماده‌اش را بفرمایید. مدرس با خشم و غضب گفت: «ماده‌اش این است که خلاف قانون اساسی است و نمی‌توان آن را طرح کرد. اگر یکصد هزار رأی هم بدهید مغایر قانون است.» اما نمایندگان به هشدارهای مدرس اعتنا نکردند و او را والاحضرت رضاخان نامیدند. نمایندگان مجلس مؤسسان که با اعمال نفوذ و زور سرنیزه این جرثومه ستم انتخاب شده بودند، او را به عنوان رضاشاه کبیر بر سرنوشت مسلمانان ایران حاکم کردند. بعدازظهر نهم آبان ۱۳۰۴ش. سقوط قاجاریه با شلیک چندین توپ اعلام شد و در ۲۵ آذر همین سال رضاخان به مجلس آمد و رسماً خود را شاه ایران خواند و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ش. در کاخ گلستان تاجگذاری کرد.(۴۵)

ترور، تبعید و شهادت مدرس

به‌رغم آنکه رضاخان و طرفدارانش با تهدید و ارعاب و گاهی تطمیع می‌کوشیدند نامزدهای مورد نظر خودشان را روانه مجلس کنند، عده‌ای چون شهید مدرس و برخی از افراد مورد اعتماد مردم در این دوره به عنوان نماینده برگزیده شدند. مدرس بعد از شروع کار مجلس با اعتبارنامه وکلای سفارشی به مخالفت برخاست و گفت که در این انتخابات هم حکومت نظامی بود و هم انتخاب‌کننده نظامی بوده است!

مدرس اگرچه در دوره مجلس ششم تحت فشارهای شدیدی قرار داشت و کمتر به این نهاد قانونی می‌رفت، اما همچنان به افشای کارنامه سیاه رضاخان ادامه می‌داد. مخالفان هنگامی که دیدند فریاد حق‌طلبی این مجتهد وارسته خاموش نمی‌شود تصمیم گرفتند خروش او را در حلقوم پاکش خاموش کنند و در هفتم آبان ۱۳۰۵ش. موقعی که مدرس برای تدریس، از منزلش عازم مدرسه سپهسالار بود، مورد هدف عده‌ای تروریست قرار گرفت. این نقشه کور نافرجام ماند و مدرس فقط جراحت برداشت. او بعد از بهبودی در یازدهم دی ۱۳۰۵ش. در مجلس حاضر شد و تنهایی و ترور و تهدید نتوانست در عزم راسخ وی خللی ایجاد کند.(۴۶)

انتخابات دوره هفتم ضمن اینکه کاملا فرمایشی بود در هنگام برگزاری آن هم رأی دهندگان تحت فشار بودند. حامیان مدرس در حبس و تبعید به سر می‌بردند. دست‌اندرکاران حتی صندوق‌ها و آراء را عوض کردند و شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که حتی یک رأی هم به نام مدرس که محبوب اهالی تهران بود، از صندوق‌ها بیرون نیامد و او از راه یافتن به این دوره مجلس شورای ملی محروم شد.(۴۷)

رضاخان که قادر نبود مدرس را از راه خدعه و ارعاب به ستوه آورد، دستور بازداشت و دستگیری او را صادر کرد و در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ش. سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران به اتفاق چند نیروی مسلح به منزل مدرس یورش بردند و بعد از ضرب و شتم وی و مجروح کردن اعضای خانواده‌اش، او را دستگیر و روانه خراسان و در قلعه خواف زندانی کردند. نه سال بعد وی را به کاشمر انتقال دادند و در حوالی غروب ۲۷ رمضان‌المبارک ۱۳۵۸ ق. میرزا کاظم جهانسوزی، افسر شهربانی قم، به اتفاق دو نفر مأمور خبیث دیگر مدرس را با زبان روزه‌ مسموم کردند و او را هنگام اقامه نماز به شهادت ‌رساندند.(۴۸)

پیکر آن پارسای پرهیزگار و پایدار را در کاشمر دفن کردند و مزارش چندین بار مرمت و بازسازی شد تا آنکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی در حکمی تولیت وقت آستان قدس رضوی را موظف کردند تا بر مقبره آن فقیه فرزانه، بارگاهی شکوهمند احداث کند. در بخشی از فرمان امام خمینی آمده بود: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌های اوست. اینک که [مدرس] با سربلندی از بین ما رفته است، بر ماست که مزار شریف و دور افتاده او را تعمیر و احیاء نماییم.»(۴۹)

مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ششم فروردین ۱۳۶۷، در مراسم افتتاح آرامگاه شهید مدرس فرمودند: «حدود سی سال پیش کسی نمی‌دانست مدرس که بود و برای چه در شهر غربت به دست مزدوران [رژیم پهلوی] شهید شد؛ ولی امروز نورافشانی خورشید انقلاب در این جهان، چهره مدرس را روشن کرد. مدرس کسی بود که با هوشیاری از اسلام دفاع می‌کرد و زمانی که او در به در شهرها و دهات خراسان بود، کسی فکر نمی‌کرد که روزی به عنوان امامزاده‌ای برای عاشقان خدا دربیاید.»(۵۰)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- موسوعه‌العلامه‌المرعشی، به اهتمام محمد اسفندیاری و حسین تقی‌زاده، ج ۱، ص ۷۶۸٫

۲- روزنامه اطلاعات، سال دوم، ۸ آبان ۱۳۰۶ش.

۳- مصاحبه مخبر روزنامه ایرانی با مدرس، ۱۷ تیر ۱۳۰۵ش.

۴- مجله محیط به انضمام خاطرات مطبوعاتی محیط طباطبایی، به کوشش سید فرید قاسمی، ص۷۶-۷۷، شید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص ۲۴٫

۵- طفولیت مدرس، مجله محیط، شماره دوم، مهر ۱۳۲۱شمسی، اعیان‌الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۵، ص۲۱٫

۶- مدرس، علی مدرسی، ج ۱، ص ۲۴٫

۷- مدرس تاریخ و سیاست (مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران)، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ص ۴۸٫

۸- کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج ۱، ص ۲۵۴، مشک مشام معنا، ماهنامه پیام زن، ش ۸۲، آذر ۱۳۷۷شمسی، ص ۱۸٫

۹- سیدابوالقاسم دهکردی فقیه عارف، گلشن ابرار، ج ۳، ص ۲۶۳٫

۱۰- فصلنامه یاد، سال هفتم، بهار و تابستان  ۱۳۷۱ش، ش ۲۶، داستان‌های مدرس، ص ۶۵-۶۶٫

۱۱- زندگی علمی و پارلمانی شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس، ماهنامه مبلّغان، آبان و آذر ۱۳۸۱شمسی، ش۳۵، ص ۱۱۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۳۶-۳۷٫

۱۲- مرد روزگاران، علی مدرسی (نواده دختری مدرس)، ص ۴۸-۴۹٫

۱۳- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص۳۰، مردان تاریخ تا آخر زنده‌اند، جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت ایران، ص ۸٫

۱۴- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۳۴٫

۱۵- تاریخ معاصر ایران، ج اول، ص ۲۵۰-۲۵۱، مجموعه رسایل، اعلامیه‌ها و مکتوبات شیخ فضل‌الله نوری، محمد ترکمان، ج ۱، ص ۱۳، تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۳۴-۳۵، روزنامه صبح صادق، شماره ۴۸، سال اول، ربیع‌الثانی ۱۳۲۵ق.

۱۶- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۳۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۵۰-۵۱٫

۱۷- مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، ج ۱، ص ۱۰۳، احزاب سیاسی، ملک‌الشعرای بهار، ج ۱، ص ۱۳۴، مدرس، علی مدرسی، ج ۱، ص ۳۰-۳۱٫

۱۸- روس و انگلیس در ایران، فیروزه کاظم‌زاده، چشمه‌ای که در کویر جوشید، روزنامه اطلاعات، ۱۲ آذر ۱۳۷۰، ص ۵٫

۱۹- مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۱۰۹، چهره‌های تاریخی، ج ۱۴ (سیدحسن مدرس) عباس رمضانی، ص ۵۷٫

۲۰- اندیشه جاوید، علی ثقفی، ص ۲۷، بازیگران عصر طلایی (سیدحسن مدرس)، ابراهیم خواجه نوری، ص ۷، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۳۶-۳۸٫

۲۱- مدرس، ج ۱، ص ۳۹-۴۰، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۱۰۶-۱۰۷٫

۲۲- مدرس قهرمان آزادی، ج۱، ص ۱۴۰-۱۴۳، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۴۷٫

۲۳- مرد روزگاران، ص ۶۹-۷۰، مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۱۲۵٫

۲۴-زنده تاریخ (شهید مدرس به روایت اسناد ساواک)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص ۸، مرد روزگاران، ص ۸۳٫

۲۵- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۳۹٫

۲۶- مدرس و قرارداد استعماری، وثوق‌الدوله، پاسدار اسلام، دی ۱۳۷۷، تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۱، ص ۳۹، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی حسین فردوست، یادداشت عبدالله شهبازی، ج ۲، ص ۱۶۱-۱۶۲٫

۲۷- اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس، سند شماره ۶۸۳، تلاش آزادی، باستانی پاریزی، ص ۲۹۵، تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۶۰، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۱، ص ۳۶۴٫

۲۸- شهید مدرس ماه مجلس، ص ۶۰-۶۱٫

۲۹- دیدگاه‌های اقتصادی شهید مدرس، درّی نجف‌آبادی، ص ۶۶-۶۷٫

۳۰- همان مأخذ، ص ۹۳-۹۴٫

۳۱- آراء و اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، محمد ترکمان، ص ۹۲، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج ۱، ص ۳۶۲-۳۶۳، مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۱۱۲٫

۳۲- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج ۱، ص۵۹٫

۳۳- همان مأخذ، ص ۹۳-۹۴٫

۳۴- همان منبع، ص ۳۷، کیهان فرهنگی، شهریور ۱۳۶۳، ص ۶۴٫

۳۵- آراء، اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، ص ۷۱-۷۲٫

۳۶- مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج ۱، ص ۲۷۸-۲۷۹، مأخذ قبل، ص ۷۱٫

۳۷- یادنامه پنجاهمین سالگرد شهید مدرس، ص ۷۱-۷۲٫

۳۸- مدرس در پنج دوره تقنینیه ، ج ۱، ص ۳۵۶، آراء و اندیشه‌های مدرس، ص ۹۰٫

۳۹- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۴۵٫

۴۰- مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج ۱، ص ۳۲۷٫

۴۱- مقالات و مقولاتی درباره مدرس، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، ص ۱۴۵، مأخذ قبل، ص ۳۹۰-۳۹۱٫

۴۲- مقالات و مقولاتی در باره مدرس، ص ۱۴۵-۱۴۶٫

۴۳- پنجاه و پنج، علی دشتی، ص ۱۲۱، مدرس ماه مجلس، ص ۱۳۹٫

۴۴-مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج ۲، ص ۶۸-۷۰، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، ص ۸۴-۸۵، مقالات و مقولاتی درباره مدرس، ص ۲۶۰٫

۴۵- مدرس قهرمان آزادی، ج ۲، ۷۳۹، بازیگران عصر طلایی، ص ۱۶۰٫

۴۶- مدرس قهرمان آزادی، ج ۲، ۷۳۹٫

۴۷- همان مأخذ، ج ۲، ص ۷۸۰، مدرس شهید نابغه ملی ایران، علی مدرسی، ص ۳۶۵-۳۷۰، مدرس در تاریخ و تصویر، محمد گلبن، ص ۱۰۴-۱۰۵، مدرس ماه مجلس، ص ۱۸۵-۱۹۰٫

۴۸- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۷، صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۹۶،

۴۹- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۱۵۴٫

۵۰- چهار ساله دوم (گزارشی از دومین دوره ریاست جمهوری مقام معظم رهبری)، ص ۲۸۷٫

 

 

سوتیترها:

دغدغه خدمت به جامعه اسلامی رفع محرومیت از اجتماع، تکیه بر تولید ملی و خودکفایی و شکوفائی اقتصاد درون‌زاد، لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذاشت. وی با معرفت و بصیرت ناشی از ایمان، صدق و صفا، هوشمندی و توانایی‌های فوق‌العاده علمی و فکری به میدان مبارزه با استبداد، استکبار و هرگونه ناروایی قدم نهاد و برای رسیدن ایران به استقلال واقعی سیاسی و اقتصادی اهتمام ورزید.

 

۲٫

مدرس در صراحت و شجاعت با هیچ مقام و صاحب قدرتی تعارف نداشت و در بیان حقایق و افشای مفاسد از کسی نمی‌ترسید و عقاید خود را تحت تأثیر تهدیدهای زورمداران و دیوهای دنیازده سانسور نمی‌کرد.

 

۳٫

مدرس ضمن اینکه به احیای کشاورزی، حمایت از زارعان و تولید کنندگان محصولات دامی توجه می‌کرد و در این راستا تذکرات سودمند و راهنمایی‌های ازرنده‌ای را ارائه می‌داد، می‌گفت نباید رشد اقتصادی بر اساس صنعت و فرآورده‌های کارخانه‌ای را از نظر دور داشت، اما در مسیر مذکور الگوبرداری نسنجیده از جوامع و کشورهای دیگر، خود بر مشکلات می‌افزاید.

 

۴٫

رضاخان که قادر نبود مدرس را از راه خدعه و ارعاب به ستوه آورد، دستور بازداشت و دستگیری او را صادر کرد و در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ش. سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران به اتفاق چند نیروی مسلح به منزل مدرس یورش بردند و بعد از ضرب و شتم وی و مجروح کردن اعضای خانواده‌اش، او را دستگیر و روانه خراسان و در قلعه خواف زندانی کردند.

 

۵٫

پیکر آن پارسای پرهیزگار و پایدار را در کاشمر دفن کردند و مزارش چندین بار مرمت و بازسازی شد تا آنکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی در حکمی تولیت وقت آستان قدس رضوی را موظف کردند تا بر مقبره آن فقیه فرزانه، بارگاهی شکوهمند احداث کند. در بخشی از فرمان امام خمینی آمده بود: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌های اوست. اینک که [مدرس] با سربلندی از بین ما رفته است، بر ماست که مزار شریف و دور افتاده او را تعمیر و احیاء نماییم.»

 

۶٫

مقام معظم رهبری در مراسم افتتاح آرامگاه شهید مدرس فرمودند: «حدود سی سال پیش کسی نمی‌دانست مدرس که بود؛ ولی امروز نورافشانی خورشید انقلاب در این جهان، چهره مدرس را روشن کرد. مدرس کسی بود که با هوشیاری از اسلام دفاع می‌کرد و زمانی که او در به در شهرها و دهات خراسان بود، کسی فکر نمی‌کرد که روزی به عنوان امامزاده‌ای برای عاشقان خدا دربیاید.»

 

 

 

14ژوئن/18

الزامات حمایت از کالای ایرانی(قسمت اول)

 

 

از بیست سال قبل که مقام رهبری برای معطوف نمودن توجه همگان به سیاست‌های کلان هر سال را مزیّن به شعاری پایه‌ای نمودند بیشترین گرایش را شعارهای اقتصادی به خود اختصاص داده است. این امر فارغ از هرگونه تفسیر، مبیّن اهمیت وزن اقتصاد در آینده نظام الهی ماست. از نگاه اسلام اقتصاد اساس نیست اما به عنوان ابزاری اساسی در مناسبات معاصر ایفای نقش می‌کند. حال باید ببینیم مردم در قبال این راهبرد چه تکلیفی دارند و سیاست‌گذاران باید چه کارهایی برای نیل به شعارهای سال انجام دهند. تلاش می‌کنیم بطور خلاصه آنها را طبقه‌بندی کنیم:

  • بهبود فضای کسب و کار:

این اصطلاح در قوانین متعدد منجمله در مصوبه‌ای به همین نام به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است. در کلیّت بیانگر شرایطی است که مناسبات اقتصادی و تجاری را به نحو مناسب تمشیت می‌کند. عوامل تولید بدون مانع در جای خود به کار می‌روند و محصول نهایی را پدید می‌آورند. سازوکار تجارت روان و عوامل بازار به خوبی و در جای خود در فضای رقابتی به ایفای نقش می‌پردازند. بر این اساس بهره‌وری وسود تولید کننده محرک اقتصاد و پرهیز از زیان، ترمز فعالیت‌های اقتصادی ناکارآمد است. عوامل تولید کننده در بهترین شرایط بهره‌ورانه ترکیب می‌شوند و بالاترین بازدهی را فراهم می‌آورند. معیار سنجش این امر اقبال بازار و تقاضای خریداران برای تملیک محصول است. البته این امور مانع هدایت نگاه مصرفی جامعه به مصالح کلان اجتماع در راستای منفعت ملی نیست و آشکارا با آنچه (جنون مصرف) نامیده می‌شود تفاوت دارد.

  • تعادل دخل و خرج:

هیچ نظامی در طول تاریخ نتوانسته است با عدم تعادل دخل و خرج پابرجا بماند. این نکته اساسی در همه ارکان اجتماع صادق است. فرد و خانواده اولین آزمایشگاه تئوری تعادل درآمد هزینه می‌باشند که همگان با آن سروکار دارند. متأسفانه این مسأله بدیهی و قابل فهم برای همه، در عمل به کرّات و در سطوح مختلف نادیده انگاشته می‌شود. نتیجه پر آسیب این بی‌توجهی معضلات بزرگ در زندگی شخصی و حکومتی است. در سطح کلان این عدم تعادل اصطلاحاً (کسری بودجه) نامیده می‌شود. کسری بودجه به فرآیندی اطلاق می‌شود که دولتی بیش از درآمد واقعی خود هزینه کند و یا پروژه پیش‌بینی نماید. حاصل این نحوه تفکر (پیش‌خور کردن) منابع آتی و عارضه آن ایجاد تورم عمومی در جامعه است. شعر معروف سعدی زبان حال این قبیل دولت‌هاست:

چون دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن

که می‌خوانند ملّاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد

به سالی دجله گردد خشک رودی

کسری بودجه علل متعددی دارد یکی از مهمترین آنها، عوام‌فریبی است. بهترین سیاست آن است که حاکمان به صورت شفاف و صادقانه با مردم خود سخن بگویند و توان اقتصادی جامعه را برای مصرف و رفاه عمومی تشریح نمایند و به آنان یادآوری کنند که توقع خود را متناسب با (کیک اقتصاد) که محصول کل  کشور است تنظیم گردانند.

  • مصرف مبتنی بر منابع طبیعی:

برخی کشورها منجمله کشور ما بر اثر دخالت و سیاست‌گذاری استعمارگران از حدود ۱۰۰ سال پیش به جای خلاقیت و بهره‌وری پایه اقتصاد خود را بر فروش منابع طبیعی مانند نفت گذاشته‌اند. ادامه این روش‌ها به عوارضی منجر می‌شود که از آن با نام (نفرین منابع) یا (بیماری هلندی) یاد می‌کنند. مشخصه‌های اصلی این اقتصادها تورم مستمر، رانت‌جویی، توسعه نامتعادل و پفکی، عدم توزیع ناعادلانه ثروت که با شاخصی به نام (ضریب جینی) سنجیده می‌شود، عدم تعادل‌های کلان اقتصادی، بالا بودن نرخ بیکاری و پایین بودن فرصت‌های شغلی، تزلزل سرمایه اجتماعی و کاهش اعتماد عمومی به حاکمیّت می‌باشد.

  • اقتصاد دولتی:

سیطره دولت‌های مبتنی بر منابع بر اقتصاد به دلیل احساس تملّک مطلق بر منابع طبیعی و مصرف بی‌رویه آن در هزینه‌های جاری است. این دولت‌ها در ادبیات اقتصادی به دولت‌های (رانتیر) معروف هستند. دولت‌های رانتیر به دولت‌هایی اطلاق می‌شود که به صورت مفت و مجانی و بدون کار و تلاش و برنامه‌ریزی اقتصادی به صورت سهل و آسان با فروش ذخائر زیرزمینی هزینه‌های اداره کشور را تأمین می‌کنند. ویژگی این نحوه اداره، ریخت و پاش و فعالیت‌های غیر بهره‌ورانه و رانت‌جویانه با گرایش به اتلاف منابع کمیاب اقتصادی است. در این سیستم پروژه‌ها نه بر اساس مزیّت‌های اقتصادی و علمی بلکه بر اساس چانه‌زنی و مناسبات سیاسی و قبیله‌ای و نفوذ و فشار گروه‌های رسمی و غیررسمی تعریف و عملیاتی می‌شوند. در این کشورها به وفور کارخانجات زیان‌ده، فرودگاه‌های زیان‌ده، دانشگاه‌های کم فایده و بانک‌ها و مؤسسات ناکارآمد مشاهده می‌شود. پول‌پاشی بیهوده و فاقد توجیه اقتصادی مشخصه بارز کاندیداهای انتخاباتی و وعده‌های غیرعملی ترجیع‌بند مشترک همه داوطلبان است و عجب آنکه همگان با اذعان به پوچ بودن این وعده‌ها و روش‌های پوسیده و کهنه همانند معتادان به این شعارها عادت کرده‌اند.

قوانین متعدد برای جلوگیری از تصمیمات غلط نیز نتیجه قابل توجهی نداشته‌اند، چرا که مسئولان دولتی با دور زدن قانون و ایجاد بنگاه‌ها و مؤسسات به ظاهر غیردولتی همان رویه ناکارآمد را حتی به صورت بدتر (که دور از نظارت دستگاه‌های نظارتی است) ادامه داده‌اند. پدیده‌ای که در ادبیات اقتصادی به (حیات خلوت) معروف شده است. نمونه روشن آن خصوصی‌سازی برخی بانک‌های دولتی است که هنوز مدیران و اعضای هیأت مدیره آنها توسط وزیر اقتصاد تعیین می‌شوند.

  • کاهش اقتدار عملی دستگاه‌های نظارتی:

با توجیهات گوناگون اقتدار دستگاه‌های نظارتی شکسته می‌شود و معیار قانون با واژه عجیبی به نام (مصلحت) عقیم و جابجا می‌گردد و زمینه تخلفات بعدی را فراهم می‌آورد. عجیب آنکه علیرغم فتوای صریح حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در مورد فصل‌الخطاب بودن قانون همچنان واژه جادویی (مصلحت) فراتر از قانون به ایفای نقش اضمحلالی مشغول است. پرونده‌های متعدد و کلان از مسئولین در قوای مختلف وجود دارد که پس از مسیر طولانی و آزاردهنده محاکم و قطعیت احکام همچنان بلااجرا مانده است. مسئولان باید توجه داشته باشند که هیچ مصلحتی بالاتر از قانون برای توسعه همه‌جانبه کشور وجود ندارد و تفکری که خلاف آن را توجیه می‌کند مرتجعانه و عامل عقب‌ماندگی تاریخی کشور بوده است. سخن مشهور حضرت امام(ره) که: رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم به قانون پایبند بودند و حضرت رهبری که: مصلحت کل کشور در قانون مراعات شده است بهترین دلیل بر این امر است. مؤسسات پولی و مالی غیرمجاز آخرین عرصه قانون‌شکنان و انفعال مقام‌ (رگولاتوری) و سیاست‌گذار پولی بوده که با تزریق بیش از ۲۱ هزار میلیارد تومان از بودجه عمومی و تحمیل تورم حدود سه درصد بر کلیه مردم برچیده شد. این تصمیم بدترین تصمیم اقتصادی بوده که در قبال سال‌ها انفعال و کوتاهی سیاست‌گذار پولی و سایر ارگان‌های ذیربط انتظامی و قضایی بر مردم تحمیل گردید. تصمیمی که مصداق آشکار شعر سعدی بود.

سرچشمه شاید گرفتن به بیل

چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

مسأله مهم دیگری که باید ذکر نمود کندی سرعت احقاق حق و بالا بودن هزینه آن است. متأسفانه هم اکنون به دلایل متعدد زمان و هزینه این امر که باید طبق موازین اسلامی کوتاه و پایین باشد به طور میانگین به قدری بالاست که صاحبان حقوق ترجیح می‌دهند با گذشت از بخشی از دارایی خود با متشاکی سازش کنند. معنای این فعالیت از منظر اقتصادی بالا بودن ریسک فعالیت‌هاست که نکته‌ای منفی و آسیب‌زا تلقی می‌شود. حل این‌گونه معضلات موجب افزایش سرمایه اجتماعی نظام و اعتماد به سیاست‌های اعلامی و در نتیجه کاهش التهابات مقطعی است که منجر به کاهش تقاضا و ثبات نسبی اقتصاد کلان می‌شود. ثبات شاخص‌های کلان اقتصادی التهابات بخشی را مانع و تقاضای کلی را در بخش‌ها توزیع می‌کند. در نتیجه هجوم به بازارهای خاص و تورم جهشی در آن بازارها را کنترل یا حذف می‌کند.

  • سیاست‌های ارزی:

در دنیای کنونی و گسترش ارتباطات بین‌المللی، اهمیت سیاست‌های ارزی بر هیچ کس پوشیده نیست. سیاسب ارزی در کنار سیاست‌های پولی می‌تواند آثار مثبت یا منفی جدی بر کل اقتصاد داشته باشد. آنچه در ۶۰ سال اخیر بویژه از دهه ۵۰ شمسی تاکنون به وقوع پیوسته اتکاء دولت‌های قبل و بعد از انقلاب به ارز نفتی و پایین نگه داشتن مصنوعی قیمت ارز خارجی یا به عبارت دیگر بالا نگه داشتن ارزش پول ملی به طور مصنوعی بوده است. حاصل این سیاست تخریب تولید ملی و سهولت واردات بی‌رویه و یا به زبان اقتصادی اختصاص یارانه به کارگردان و بنگاه‌های خارجی بوده است. هرچند در ظاهر مصرف کننده داخلی با خرید کالای بیگانه راضی‌تر به نظر می‌رسد اما از آنجا که موجب بیکاری کارگران داخلی و زیان تولید کنندگان محصولات داخلی شده است در درازمدت به زیان کل اقتصاد و بالمآل کاهش GDP و درآمد سرانه و نهایتاً میانگین رفاه عمومی است. بعضی از صاحب‌نظران اقتصادی عقیده دارند که بر طبق تئوری برابری قدرت خرید (روش PPP) لازم است که نرخ ارز، معادل مابه‌التفاوت تورم داخل و خارج افزایش یابد تا از عوارض منفی پایین بودن قیمت ارز جلوگیری شود و به این ترتیب از تولید داخلی صیانت گردد و مصرف وارداتی صرفه و اولویت خود را از دست بدهد. تجربه طولانی سیاست‌های ارزی پس از انقلاب نشان داده است که هرچند کنترل قیمت ارز در اکثر موارد ضرورت سیاسی داشته است، اما تبعات منفی، مانند رانت‌های حاصله و ثبت سفارش‌های فراتر از نیاز و قیمت‌های اظهاری بالاتر از بازار مبداء (over in voice) بسیار شیوع یافته و فساد گسترده‌ای در بدنه اداری و مصرف بالاتر از نیاز را به خزانه کشور تحمیل نموده است. بنابراین ضروری است که سیاست‌گذاران با اتخاذ روش‌های اقتضایی و ترکیبی زیان‌های فاصله قیمت‌های تخصیصی با بازار تعادلی را به حداقل برسانند.

  • اتکاء مصرف مردم به واردات:

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می‌فرمایند: وای بر احوال قومی که لباس تن‌شان را دیگران ببافند.

حال اگر این حدیث را به مصارف دیگر و مهمتر تسرّی دهیم چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ البته روشن است که مصداق سخن رسول‌الله(ص) مللی نیستند که واردات و صادرات متوازن و حساب شده دارند چرا که تجارت بین‌الملل همواره تعامل اساسی در فعالیت‌های اقتصادی بوده است آنچه هم اکنون به صورت روزافزون به نام تحریم در صحنه بین‌الملل مطرح است و مشخصاً کشور ما آشکارا و ظالمانه درگیر آن است فشار صاحبان تولید و تکنولوژی بر نیازمندان به تکنولوژی است. بنابراین روشن است که چاره کار در درازمدت تقویت بنیه تولیدی و حمایت از بخش واقعی اقتصاد و از سوی دیگر کاهش مصرف جاری با هدف باطل نمودن تخیلات دشمنان اسلام و نظام در زورگویی‌های فاقد منطق است. امروز طشت رسوایی غربیان از بام بر زمین افتاده و بدون کمترین حیا و خجالت امضای مقامات رسمی خود را باطل اعلام می‌کنند تا بر خوش‌خیالان و عاشقان غرب روشن شود که دلبستگان به فرهنگ فاسد آمریکا و اروپا تا چه میزان به بیراهه رفته‌اند.

آمریکا چندی قبل از پیمان آب و هوایی پاریس (که برای صیانت از محیط زیست تنظیم شده است) و نیز تعهد سقف تعرفه واردات فولاد از اروپا خارج شد و به این ترتیب به همه کشورهای خوشبین و ساده ‌لوح پیام داد که معاهدات و پیمان‌نامه‌ها و سازمان‌های بین‌المللی مانند WTO (word Training organization) و بانک جهانی (Word Bank) و IMF (International Monetary found) برخلاف اساسنامه‌های خود در جهت منافع چه کشورهایی تنظیم شده است.

سیر وابستگی و مصرف کالاهای وارداتی به ممالک اسلامی بویژه دارندگان نفت و گاز پاشنه آشیل آنان در مواجهه با غارتگران غربی است که باید به فوریت برای حل آن تدابیر لازم اندیشیده شود. این نحوه مصرف مدل اقتصاد غیرتولیدی و پفکی را در این کشورها سازمان داده که هیچ کس جرأت نزدیک شدن به آن را برای اصلاح ندارد. به این ترتیب هر زمان که غربیان اراده کنند با شل و سفت کردن پیچ خرید نفت و فروش کالاها و لوازم مصرفی مورد نیاز و بویژه کالاهای اساسی نظیر گندم و برنج و مواد اولیه آنان را به گرداب بحران‌های اجتماعی و سیاسی فرو می‌برند تا فرصت هرگونه حق‌طلبی و مخالفت با جنایات قداره‌بندان بین‌المللی را از آنان سلب نمایند. نتیجه آنکه در سازمان ملل بسیاری از کشورها با وعده کمک چند ده هزار دلاری غربیان به کثیف‌ترین و ظالمانه‌ترین قطعنامه‌ها رأی می‌دهند و به ظلم و ستم مشروعیت می‌بخشند.

تجربیات میدانی و علم اقتصاد به ما آموخته است که افزایش توان اقتصادی و تولیدی کشور با اقتصاد دولتی ممکن نیست و مدیران اجرایی باید به صورت واقعی و نه شکلی و ظاهری بخش خصوصی حقیقی و نه رانت‌خوار را در فعالیت‌های مثبت اقتصادی یاری کنند و دولت سنگین و پرخرج را از فعالیت‌های اجرایی اقتصاد بیرون ببرند و حتی‌المقدور به وظیفه قانونی خود که نظارت و هدایت است بپردازند. لازم به ذکر است که برخی می‌پندارند دولت نباید هیچ اقدامی انجام دهد و فقط ناظر بی‌طرف باقی بماند. این تفکر نیز به هرج و مرج و آشفتگی اجتماعی منتهی می‌شود و شیرازه نظم جامعه را از هم می‌پاشد. دولت همواره باید ناظری مقتدر باقی بماند و با آینده‌نگری و برنامه‌ریزی اهداف متعالی رشد و توسعه را پیگیری کند.

14ژوئن/18

سلوک مردی که بر اعتبار کالای ایرانی افزود

 

به یاد مرحوم آقای مصطفی عالی نسب

 

  1. وقتی هواپیمای جنگی در کارخانۀ کارتن‌سازی‌اش افتاد و آن را به تمامی سوزاند، هر کس را می‌دید، از او می‌پرسید: آ‌یا کسی آسیب دیده است؟ وقتی مطمئن شد که کسی آسیب ندیده، نفسی راحت کشید و با آرامی و لطافت گفت: مال دنیا، بسیار کثیف است و سرمنشا تمامی مفاسد، پس بهتر که برود.

کارخانه سید مصطفی عالی نسب با تلاش مدیرانش، دوباره احیا شد و در زمینی بزرگ‌تر و با ماشین آلات به‌روز در آن دوران، تجهیز و مجدداً مشغول تولید شد.

++++++++

  1. میر مصطفی عالی‌نسب پس از شهریور ۱۳۲۰، وارد کار اقتصادی مستقل در تبریز و تهران شد و به فروشندگی چراغ والور ساخت انگلیس پرداخت.

در سال ۱۳۲۹ با زمزمه‌های ملی شدن صنعت نفت، تلاش‌هایی برای رهایی صنعت نفت ایران از شرکت‌های انگلیسی صورت  گرفت و به علت تحریم نفت، از او خواسته شد که بازار داخلی را کمک کند، تا نفت وسیلۀ گرمایش شود و از سوختن و انهدام جنگل‌ها هم جلوگیری شود. عالی‌نسب لحظه‌ای درنگ نکرد و در زمانی که شرکت‌های انگلیسی محصولات نفت‌سوز را به ایران نمی‌فرستادند، شرکت تولیدی صنایع نفت و گاز «عالی‌نسب» با مأموریت تولید بخشی از لوازم خانگی نفت‌سوز مورد نیاز خانواده ‌های ایرانی، تأسیس شد. چراغ «والور» یکی از محصولات انگلیسی‌ها بود که در آن زمان بسیار رواج داشت و شرکت عالی‌نسب توانست با ساخت چراغ‌های خوراک‌پزی و سماور نفتی، چراغ «علاءالدین» را جایگزین چراغ والور  و برای اولین بار لوازم خانگی را مطابق سلایق و فرهنگ مصرف کننده ایرانی تولید انبوه نماید و با شبکه فروش گسترده، محصولات ایرانی خود تا دور افتاده‌ترین نقاط کشور عرضه نماید.

++++++++

  1. زمانی که با طرح و حمایت مشترک آمریکا و انگلیس، کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای بازگرداندن پهلوی دوم به وقوع پیوست، آزادسازی واردات، بسیاری را از صنایع داخلی را به ورشکستگی کشاند؛ در چنین شرایطی میرمصطفی عالی نسب از همه توانایی‌های خود برای بقاء کارخانه مدد گرفت. دستاورد فنی این دوران برای میرمصطفی عالی‌نسب ثبت ۵ اختراع به نام خود در راستای تلاش برای بقا و ارتقاء سطح بهره‌وری کارخانه‌اش بود. به گفته استاد حکیمی او در این مدت چند مشاور سوئیسی را نیز به خدمت گرفت و با انجام مطالعات عمیق دستاوردهای بدیعی در عرصه مدیریت صنعتی مدرن از خود به جا گذاشت. ایشان می‌فرمودند وقتی سوئیسی‌ها کیفیت کارخانه را ملاحظه کردند، تقاضای مشارکت و سرمایه‌گذاری مشترک داشتند اما من می‌خواستم این صنعت به معنای دقیق کلمه «ملی» باقی بماند. بنابراین، به استخدام آنها و اخذ دانش و مهارت‌های ایشان بسنده کردم.

++++++++

  1. او دلش برای توسعۀ ایران می‌تپید و برای دانش‌آموختگان رشتۀ مهندسی مکانیک، جایزه فیزیک عالی‌نسب گذاشته بود که هرساله به بهترین پژوهش‌گر داده می‌شد.

کارگران را دوست می‌داشت و به راه‌ها‌ی مختلف، به آنها کمک می‌کرد. در دورانی که داشتن خودرو هنوز برای همه معمول نبود، برای احترام به کارگران، هیچ‌ وقت با اتومبیل وارد کارخانه نمی‌شد.

از خانه‌سازی برای کارگران کارخانه، غفلت نمی‌کرد و معمولاً بیش از ۹۰ درصد کارگران کارخانه به کمک عالی‌نسب، صاحب خانه شده بودند. افرادی را استخدام کرده بود که به مدارسی که فرزندان کارگران کارخانه، در آن‌جا درس می‌خواندند، سرکشی کنند و وضع درس و مشق آنها را پی‌گیری کرده، به درس آنها کمک کنند؛ چون می‌دانست که کارگران، وقت این کار را ندارند.

++++++++

  1. با وقوع انقلاب اسلامی، عالی‌نسب تجربه و توان موفق خود را در خدمت انقلاب قرار داد. او سِمت‌های اقتصادی مهمی را برعهده گرفت. عضویت در شورای طرح‌های انقلاب، شورای اقتصاد و شورای پول و اعتبار، تأسیس و ریاست شورای صادرات غیر نفتی، عضویت در هیئت مؤسس سازمان صنایع ملی، راه‌اندازی مجدد مجتمع مس سرچشمه و مجتمع فولاد اهواز و مدیرعاملی کارخانه ایران ناسیونال (ایران خودرو) در سال‌های ۱۳۵۸-۵۹ از فعالیت‌های او در این دوران بود.

عالی‌نسب یکی از معتمدان و مشاوران دولت در زمان جنگ بود و گفته شده است که اگر او نبود، ایران از نظر اقتصادی در دهه ۱۳۶۰ با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شد.

هر بار که او ازسوی دولت به جایی فرستاده می‌شد، مخارج سفرش را از جیب خود می‌داد و در مدتی که برای دولت کار کرد، حقوق دولتی نگرفت. در زمان جنگ و در مواقع زلزله، از کارخانه‌اش، کمک‌های بسیاری می‌فرستاد. هیچ‌وقت در بازار سیاه جنس نفروخت و اگر سهمیۀ دولتی مواد اولیه می‌گرفت، اجناس خود را تا یک پنجم قیمت بازار به دولت می‌فروخت.

++++++++

  1. عالی نسب غافل از نوشته‌ها و نشریات و مطالب آنها نبود و بیشتر آنها را به دقت مطالعه می‌کرد. و جزء حمایت‌کنندگان مالی برخی از مجلات و کتاب های مذهبی بود.

برای طنزنویسان «گل‌آقا»، کمک مالی می‌فرستاد. کیومرث صابری، مدیرمسئول گل‌آقا می‌گفت: وقتی عالی‌نسب را می‌بینم، یاد عرفای قرن ۵ و ۶ می‌افتم و دلم می‌خواهد سرم را بگذارم روی شانه‌هایش و خستگی‌ام را در کنم.

عالی نسب با بسیاری از شخصیت‌های علمی موثر در ارتباط بود؛ از ارادتمندان ممتاز آیت‌الله العظمی بروجردی بود؛ با آیت‌الله مطهری، آیت الله بهشتی و علامه جعفری آمد و شد داشت و حتی در فعالیت‌های انقلابی با آیت‌الله طالقانی هم در ارتباط بود.

میرمصطفی عالی‌نسب‌ که در سال ۱۲۹۶ در خانواده‌ای اصالتاً تبریزی در شهر کاظمین به دنیا آمده بود، در ۷ تیر ۱۳۸۴ در تهران در گذشت و نام نیک او به عنوان یک اقتصاددان مجرب و صنعت‌گر مومن و موفق ایرانی، ماندگار ماند. مدیران اقتصاد مقاومتی، به شدت به سلوک اقتصادی عالی نسب نیاز دارند؛ مردی که یک تنه بر اعتبار کالای ایرانی افزود.

 

14ژوئن/18

حمایت از کالای ایرانی و الزامات فرهنگی، حقوقی و اقتصادی

 

 

می‌توان گفت بین عموم مردم در همه سطوح این اتفاق‌نظر وجود دارد که حمایت از کالای ایرانی و محصولات ساخت داخل، موتور محرکه اقتصاد نابسامان ما به شمار می‌آید. حمایت از کالای ایرانی می‌تواند به رونق کارگاه‌های و صنایع در آستانه تعطیل و نیمه تعطیل، اشتغال کارگران ایرانی در شرایط بحران بیکاری و همچنین مقاوم‌سازی اقتصاد در مواجهه با تکانه‌های رو به رشد بیرونی بیفزاید. با این وجود به نظر می‌رسد رفتار اقتصادی ما در صحنه عمل با آنچه که به آن باور داریم، سنخیت و سازگاری ندارد.

از سال ۱۳۹۰ به بعد و در دهه چهارم انقلاب، جنبه اقتصادی شعارهای سال که مبتنی بر اتخاذ برنامه عملیاتی یک ساله ارائه شده‌اند، پررنگ‌تر از دهه‌های قبل ‌شد. مقولاتی چون جهاد اقتصادی، تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی، اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی، دولت و ملت، همدلی و همزبانی، اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل و اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال ک به عنوان شعار سال انتخاب شدند، در برخی از موارد همپوشانی زیادی با یکدیگر دارند که نشان از عدم تحقق آنها در عرصه عمل است. سال ۱۳۹۷ هم در ادامه شعارهای دهه چهارم انقلاب، توسط رهبر انقلاب، سال حمایت از کالای ایرانی نام گرفت.

باید به این نکته توجه کرد که حمایت از کالای ایرانی هرگز به معنای استفاده از کالای معیوب یا فاقد استاندارد و یا کالاهایی که با هزینه زیاد تولید می‌شوند و نیز عدم واردات کالا از خارج و بستن مرزها و انزوا از اقتصاد جهانی نیست، بلکه هدف، حمایت از کالاهایی است که از کیفیت خوب و قیمت مناسبی برخوردارند و توان داخلی در تولید آن در مقایسه با نمونه‌های مشابه خارجی برتر است و یا در شرایط نسبتاً برابری قرار دارند. بی‌توجهی به این مؤلفه به کاهش قابلیت رقابت و توان تولید داخلی در مقایسه با نمونه‌های مشابه خارجی منجر خواهد شد.

سئوال اساسی این است که چگونه می‌توان رفتار جمعی ایرانیان را به سمت خرید کالای ایرانی سوق داد؟ به عبارت دیگر با چه ابزارهایی می‌توان انگیزه مصرف کالای ایرانی را در بین ایرانیان بالا برد؟ به نظر می‌رسد در این زمینه می‌بایست به ابزارهای فرهنگی، حقوقی و اقتصادی به صورت توأمان توجه کرد.

 

۱ـ اقدامات فرهنگی

حمایت از کالای ایرانی در درجه اول نیاز به بسترسازی فرهنگی دارد. هدف از بسترسازی فرهنگی، تغییر ذهنیت ایرانیان نسبت به تولیدات وطنی و به عبارت دیگر اهتمام ایرانی‌ها به مصرف کالای ایرانی با هدف به گردش درآوردن چرخه تولید و مصرف در درون کشور. حمایت از کالای ایرانی بیش از هر عنصر دیگری نیازمند اصلاح رفتار اقتصادی و فرهنگ مصرف ایرانیان است تا عنصر و زمینه ذهنی لازم برای خرید کالای ایرانی فراهم شود.

متأسفانه رفتار اقتصادی ایرانی‌ها به سمت خرید انواع کالاها، برندها و تولیدات خارجی حرکت کرده است. این مسئله ناشی به عواملی چون کیفیت و قیمت مناسب این کالاها، تنوع و همچنین عرضه بیش از حد آنها،  به‌ویژه در مورد کالاهای مصرفی و نیز تبلیغات گسترده و هدفمند و هوشمندانه رسانه‌هاست. تبلیغات کالاهای خارجی در اشکال مختلف و با استفاده از رسانه‌های متعدد، مصرف آنها را به یک رفتار نهادینه در بین ایرانیان تبدیل کرده است. بوردهای تبلیغاتی در داخل و خارج شهرها، نمایندگی‌های متعدد برندهای خارجی در کشور و توجه همه‌جانبه به ذوق و سلیقه مردم در کالاهای به خوبی نشان می‌دهد که مصرف  کالای خارجی و تبلیغ آن در کشور از زمینه بسیار مساعدی برخوردار است.

البته رفتار اقتصادی ایرانیان منحصر به این مسئله نیست. در رفتار و الگوی مصرف ایرانیان نوعی گرایش به کالاهای لوکس و تجملاتی و تشریفاتی نیز دیده می‌شود. کالاهایی که عموماً در خارج از کشور تولید می‌شوند و اقبال به آنها در بازار ایران باعث ورود آنها به ایران می‌شود. خرید کالاهایی که با احتساب هزینه گمرکی رقمی سرسام‌آور دارند و تنها چند دهک بالای جامعه می‌توانند آنها را بخرند. این موضوع در مورد خودروهای وارداتی لوکس هم صدق می‌کند.

همچنین میزان مصرف ایرانیان با هیچ‌یک از الگوهای مصرف متعارف در جهان انطباق ندارد. مصرف چند برابری انواع انرژی و اقلام مهمی از مواد غذایی در ایران نسبت به کشورهای در حال توسعه و توسعه‌یافته نشان‌دهنده تضییع و مصرف غیربهینه این اقلام در ایران است. ادامه این روند می‌تواند به یک بحران جدی تبدیل شود.

مصرف سالانه گندم کشور سه میلیون تن در سال و بالاترین نرخ مصرف نان در جهان است. در حوزه انرژی، ایران جزو ۱۰ یا ۱۲ کشور پرمصرف جهان است و سه برابر متوسط جهان انرژی مصرف می‌کند. این مصرف هر ۱۰ سال دو برابر می‌شود. مصرف انرژی در ایران ۵ برابر مصرف در کشور اندونزی، یعنی پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان دنیاست. مصرف سرانه انرژی ما دو برابر چین و چهار برابر هند و مصرف سرانه برق در ایران سه برابر میانگین جهانی است. ایران جزو ۱۶ کشور پرمصرف برق و سومین مصرف‌کننده گاز در جهان است.

موارد فوق نشان‌دهنده اهمیت و اولویت اصلاح فرهنگ و رفتار اقتصادی ایرانیان است. به نظر می‌رسد مهم‌ترین کار در این زمینه باید از نهادهای آموزشی شروع شود. به عبارت دیگر اصلاح و آموزش رفتار اقتصادی را باید از دوران کودکی آغاز کرد تا به رفتار و عادت در نسل آینده بدل شود.

تبلیغ کالای ایرانی و همچنین ضرورت حمایت از تولیدات داخلی باید در سطح گسترده صورت بگیرد. رسانه ملی در این زمینه نقش اصلی را برعهده دارد. ساخت برنامه‌های مختلف در رسانه ملی در راستای حمایت از تولید داخلی به شکل مستقیم و غیرمستقیم، نشان دادن تولیدات برتر ایرانی و معرفی آنها و همچنین نشان دادن سود و منافع حاصل از این اقدام به عموم مردم باید هدف برخی از برنامه‌ها قرار گیرد.

حمایت از کالای ایرانی باید از سوی مسئولان کشور شروع شود. ساده‌زیستی و استفاده از کالاهای ایرانی و اجتناب از خرید کالاهای خارجی و التزام عملی به مصرف کالاهای داخلی از سوی مسئولان به فرهنگ‌سازی در این زمینه کمک شایانی خواهد کرد. در رفتار مسئولان در این زمینه نباید دوگانگی وجود داشته باشد و این مسئله مستلزم مراقبت‌های زیادی است.

جامعه اجتماعی از انسان‌هاست که رفتار فردی آنها بر سرنوشت اقتصاد کلان کشور تأثیرگذار است، از این رو هدف اصلاح الگوی مصرف در نظر گرفتن مصلحت جامعه و خیر عمومی است. براساس نگاه فردگرا و اصالت فردی، انسان تنها منافع مادی خویش را در نظر می‌گیرد و سعی دارد با کمترین هزینه، صاحب بیشترین و حداکثر سود و منفعت و بالاترین کیفیت شود. توجه بیش از حد به منافع فردی، مصلحت جامعه را در طولانی مدت دچار مشکل خواهد کرد و بر سرنوشت تک‌تک افراد تأثیرگذار است.

اهرم و ابزارهای فرهنگی در این زمینه بسیار تأثیرگذارند. تجربه کشورهای دیگر نیز مبین این موضوع است که حمایت از تولید داخلی به عنوان یک افتخار قلمداد می‌شود. در کره جنوبی خریداران کالاهای خارجی در اوایل رشد و توسعه اقتصادی این کشور خائن قلمداد می‌شدند. در شعارهای انتخاباتی ترامپ در حمایت از امریکا و اقتصاد این کشور در عرصه جهانی، بحث حمایت از تولیدات داخلی به شکل جدی‌تری طرح ‌شد.

رفتارهای اقتصادی فردی بدون در نظر گرفتن مصلحت جامعه در کشور ما رواج زیادی دارد. بسیاری از تولیدکننده‌ها واردات کالاهای چینی را بر تولید آنها ترجیح می‌دهند. خرید و فروش کالای قاچاق رواج زیادی دارد و ورود کالاهای خارجی از مبادی رسمی و غیررسمی همچنان ادامه دارد. واردات کالاهای قاچاق شامل بسیاری از صنایع و تولیداتی هم که از کیفیت و قیمت خوبی در داخل کشور برخوردارند، می‌شود. برای مثال نزدیک به دو سوم پوشاک از خارج وارد می‌شود، در حالی که توان داخلی در این زمینه بسیار بالاست. مناطق مرزی به‌رغم پتانسیل‌ها و قابلیت‌های زیادی که دارند، نتوانسته‌اند به رشد و پیشرفت اقتصادی دست پیدا کنند و این مسئله جمعیت مناطق مرزی را به مشاغل کاذب و یا قاچاق کالا که در بسیاری از مواقع تنها منبع درآمدی آنها به شمار می‌رود، سوق داده است. در کنار کار فرهنگی، باید سرمایه‌گذاری با هدف اشتغال بیشتر در این مناطق در دستورکار قرار گیرد.

 

۲ـ حقوقی و قانونی

ابزارهای حقوقی و قانونی، پشتوانه و ضمانت اجرای سیاست‌ها به شمار می‌روند. این ابزارها باید به منافع مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان توجه کنند. به همان میزان که مکانیزم‌های حقوقی مؤثر در راستای حمایت از تولیدکننده داخلی تدوین می‌شود، باید منافع و حقوق مصرف‌کنندگان هم مدنظر قرار گیرند.

طبق تعریف قانون حمایت از حقوق مصرف‌کننده‌، مصرف‌کننده، شخص حقیقی و یا حقوقی‌ای است که کالا یا خدمتی را می‌خرد. حقوق مصرف‌کننده نیز عبارت است از حقوقی که همه عرضه‌کنندگان کالا و خدمات منفرداً و متضامناً باید در معاملات از حیث صحت، کمیّت، کیفیت و سلامت کالا و خدمات عرضه شده مطابق با ضوابط و شرایط مندرج در قوانین و یا مندرجات قرارداد مربوطه یا عرف در مورد هر شخص حقیقی یا حقوقی که کالا یا خدمتی را می‌خرد، رعایت کنند.

در ایران قوانینی در این زمینه تصویب شده‌اند و در کنار سازمان‌هایی چون سازمان استاندارد، مجموعه‌ای از حقوق را به همراه ضمانت ‌اجرائی آنها برای مصرف‌کننده به وجود آورد. مهم‌ترین قانون در این زمینه، قانون حمایت از حقوق مصرف‌کنندگان است که در تاریخ ۱۱ مهرماه ۱۳۸۸ تصویب شد. باید به حمایت از حقوق مصرف‌کننده و اطمینان از صحت و کیفیت و خدمات پس از فروش کالای ایرانی توجه زیاد کرد تا خریدار با اطمینان کامل به خرید کالای وطنی بپردازد.

بندهای مختلف قانون اساسی و قوانین عادی بر حمایت حقوقی از تولید تأکید دارند. برای مثال اصل ۴۳ قانون اساسی «برای تأمین استقلال اقتصادی» کشور ضوابطی از جمله تأکید بر «جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر کشور» در بند ۸ و تأکید بر «افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی برای تأمین نیازهای عمومی و خودکفایی و رهایی از وابستگی» در بند ۹ را پیش‌بینی می‌کند. اصل ۴۴ قانون اساسی نظام اقتصادی کشور را به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسیم می‌کند. همچنین در سال ۱۳۷۵ قانونی به نام «قانون حداکثر استفاده از توان فنی و مهندسی کشور» به منظور حمایت از تولید ملی در مجلس تصویب و برای اجرا به دولت ابلاغ شد. نقایص این قانون پس از گذشت ۱۷ سال رفع شد و قانون جامع و مانعی با عنوان «قانون حداکثر استفاده از توان تولیدی کشور و اصلاح ماده ۱۰۴ قانون مالیات‌ها» در سال ۹۱ به تصویب رسید. در اواخر بهمن ماه ۱۳۹۲ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی با هدف تأمین رشد پویا و بهبود شاخص‌های مقاومت اقتصادی و دستیابی به اهداف سند چشم‌انداز بیست ‌ساله، با رویکردی جهادی، انعطاف‌پذیر، فرصت‌ساز، مولد، درونزا، پیشرو و برون‌گرا ابلاغ شد.

قوانین حقوقی فوق در دو حوزه حمایت از مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان نشان می‌دهند که در کشور زمینه حقوقی حمایت تولید و مصرف کالای ایرانی وجود دارد و قوانین موجود در این زمینه به‌قدر کافی روشن و صریح هستند، منتهی باید در مورد اجرای آنها اهتمام لازم صورت بگیرد.

اصول مربوط به اقتصاد بازار آزاد و منطق بازار در کشورهایی هم که مبدع این نگرش اقتصادی هستند، در راستای حمایت از کالای داخلی اجرا می‌شود. چندی پیش ترامپ در مراسم امضای قانون تعرفه‌های جدید این کشور بر واردات فولاد و آلومینیوم که با حضور مقامات و تعدادی از کارگران صنعت فولاد این کشور برگزار شد گفت:

«ما باید از صنایع تولید فولاد و آلومینیوم خود محافظت کنیم و در عین حال انعطاف بالا و همکاری خود را با کسانی که واقعاً در عرصه تجاری و نظامی دوست ما هستند، نشان دهیم. فولاد، فولاد است، اگر فولاد نداشته باشیم کشور نداریم. این صنعت ما سال‌های سال و در حقیقت، ده‌ها سال از سوی تجارت خارجی ناعادلانه هدف قرار گرفته و این امر باعث بسته شدن کارخانه‌ها، بیکاری میلیون‌ها کارگر و نابودی کامل این صنعت شده است.»

برخلاف شعار آزادیِ تجارت و همچنین آزادی مصرف‌کننده، در تمام اقتصادهای پیشرفته، قوانین سختگیرانه‌ای برای مصرف کالاهای خارجی وجود دارد تا اگر مکانیسم بازار نتوانست بازدارندگی لازم را ایجاد کند، منافع ملی به وسیله قوانین مالیاتی و تعرفه‌های گمرکی حفظ شود.

وجود موانع بسیار بر سر راه تولیدکنندگان ایرانی باعث افزایش هزینه تمام شده تولید کالای ایرانی و قیمت فروش آن شده، به‌طوری که تولیدکننده مجبور است برای کاهش هزینه‌ها از کیفیت کالاهای تولیدی خود بکاهد که در درازمدت، حمایت مردم از کالاهای ایرانی را با چالشی جدی مواجه کرده است. در اینجاست که نقش دولت و مجلس برای رفع موانع موجود بر سر راه تولید و محیط کسب و کار و متعاقب آن حمایت از کالای ایرانی پررنگ‌تر می‌شود.

 

۳ـ موانع اقتصادی و بسته‌های سیاستی

اقتصاد کشور نیاز به اجماع نظر عمومی برای بازبینی و اصلاح ساختاری دارد. فقدان رویه کارشناسی در مدیریت کلان اقتصادی کشور منجر به آسیب‌پذیری اقتصاد شده و عموماً دولت‌ها را در دام سیاست‌های مقطعی و تسکینی برای درمان مشکلات اقتصاد گرفتار کرده است. دولت‌ها در اقتصاد ایران روز به روز بزرگ‌تر و بخش زیادی از بودجه، صرف هزینه‌های جاری آنها می‌شود. این مسئله به کوچک شدن بخش خصوصی و تعاونی در کشور انجامیده و عموماً تلاش برای کوچک‌سازی دولت نیز موفقیت چندانی نداشته است. در حال حاضر از ساختار بخش خصوصی حمایت چندانی صورت نمی‌گیرد و این مسئله باعث آسیب‌پذیری بخش خصوصی و عدم ریسک‌پذیری برای سرمایه‌گذاری شده است.

از سوی دیگر توانایی درونی اقتصاد ایران هنوز به مرحله فعلیت کامل نرسیده و وضعیت اقتصادی جامعه ما در شأن ایران و ایرانی نیست. پتانسیل‌های بالای کشور در حوزه انرژی، مواد خام و معدنی، توریسم و گردشگری، نیروی جوان و تحصیلکرده آماده کار و همچنین موقعیت جغرافیای خاص، تنها بخشی از توان و پتانسبل اقتصاد ایران است که باید به مرحله عمل و فعلیت برسد.

تقسیم کار جهانی در حوزه اقتصادی که محصول نخستین ارتباط ایران با غرب بود و در دوره پهلوی منجر به وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به بیگانگان شد، ایران را به صادرکننده مواد خام و مصرف‌کننده محصولات صنعتی تولید شده در خارج تبدیل کرد؛ لذا اقتصاد ایران دچار مشکلاتی است که بخشی از آن به قبل از انقلاب برمی‌گردد. یکی از مهم‌ترین این مشکلات وابستگی اقتصاد ایران به درآمد حاصل از فروش نفت است.

بررسی ساختار اقتصاد کشور نشان می‌دهد که درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز، منبع اصلی درآمد دولت‌ها در سال‌های پس از انقلاب بوده است. اتکای بیش‌ از حد به درآمدهای نفتی به‌ عنوان درآمدهای غیرمالیاتی و نوسان شدید بهای نفت در بازارهای جهانی، منجر به بی‌ثباتی و ناپایداری درآمد دولت در سال‌های گذشته بوده است.

از سوی دیگر به دلیل پایین بودن سهم درآمدهای مالیاتی در تأمین مخارج دولت و ناکافی بودن آنها، بودجه دولت در سال‌های مختلف با کسری مواجه شده است. کسری بودجه در بلندمدت و استقراض از بانک مرکزی برای تأمین آن و همچنین تزریق درآمدهای ارزی ناشی از فروش نفت به اقتصاد کشور،  باعث تشدید تورم و سرمنشأ پیدایش مشکلات دیگری در بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور شده است. اهمیت و جایگاه این موضوع باعث شده تا در سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، بر ضرورت کاهش وابستگی دولت به درآمدهای نفتی تأکید شود؛ بدین معنا که یکی از زمینه‌های لازم برای مقاوم‌سازی اقتصاد کشور، حرکت در راستای کاهش و یا حذف وابستگی به درآمدهای نفتی است.

وابستگی به درآمدهای نفتی اقتصاد کشور را به‌شدت در برابر تکانه‌های خارجی آسیب‌پذیر ساخته و منجر به حجیم و تنبل شدن دولت، عدم پاسخگویی دولت و تضعیف بخش خصوصی شده است. با وجود تأثیرات عمیق نفت در اقتصاد ایران متأسفانه دولتمردان به علت درآمدهای سریع‌الوصول صادرات نفت همچنان تمایل بالایی به خام‌فروشی محصولات نفتی دارند، در حالی که با توسعه و افزایش ظرفیت پالایشی کشور و صادرات فرآورده‌های نفتی می‌توان تا حدود زیادی خام‌فروشی را کاهش داد. ایجاد زیرساخت‌های لازم برای فرآوری محصولات نفتی نه تنها مانع مهمی در خام‌فروشی است، بلکه با ایجاد صنایع تبدیلی می‌توان  سطح اشتغال را در کشور بالا برد.

کالاهای ایرانی باید از دو ویژگی اساسی یعنی کیفیت بالا و قیمت تمام‌شده متناسب با توان مالی اکثریت جامعه ایرانی برخوردار باشند. بدون توجه به این دو مقوله نمی‌توان انتظار سوق دادن مردم به سمت خرید کالای ایرانی را داشت. از این جهت بنگاه‌های تولیدی باید به دو مقوله کیفیت و قیمت توجه کنند. این دو عامل تولید معیارهای اصلی برای رقابت با نمونه‌های خارجی نیز به شمار می‌روند.

کالاهای ایرانی باید بتوانند در درازمدت از حیثیت خود دفاع کنند و مزیت و برتری خود را در قیاس با کالاهای مشابه خارجی به اثبات برسانند. تولیدکننده ایرانی باید بازار خود را در سطح جهانی ببیند و با هدف صادرات کالا به دنیا به تولید محصول بپردازد، زیرا تنها در پرتو چنین نگرشی است که کیفیت کالای ایرانی بهبود پیدا می‌کند و قابلیت رقابت را در سطح جهانی می‌یابد و استفاده از آن برای مصرف‌کننده هم  قابل توجیه می‌شود.

جراحی اقتصاد ایران به عنوان یک درمان اساسی باید فارغ از نگرش‌های سیاسی و با در نظر گرفتن مصلحت کشور و به عنوان یک اقدام عاجل در دستورکار قرار گیرد. تمام بدنه اجرایی و قانونگذاری و نظارتی کشور باید در کنار هم به این امر مهم بپردازند و مصالح بلندمدت را قربانی منافع کوتاه‌مدت و مقطعی نسازند. به همین میزان باید به تأکید بر قانون و اجرای آن و بسترسازی فرهنگی به عنوان زمینه اصلی تحقق شعار سال نیز توجه کرد.

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

حمایت از کالای ایرانی هرگز به معنای استفاده از کالای معیوب یا فاقد استاندارد و یا کالاهایی که با هزینه زیاد تولید می‌شوند و نیز عدم واردات کالا از خارج و بستن مرزها و انزوا از اقتصاد جهانی نیز نیست، بلکه هدف، حمایت از کالاهایی است که از کیفیت خوب و قیمت مناسبی برخوردارند و توان داخلی در تولید آن در مقایسه با نمونه‌های مشابه خارجی برتر است و یا در شرایط نسبتاً برابری قرار دارند.

 

۲٫

 

جامعه اجتماعی از انسان‌هاست که رفتار فردی آنها بر سرنوشت اقتصاد کلان کشور تأثیرگذار است، از این رو هدف اصلاح الگوی مصرف در نظر گرفتن مصلحت جامعه و خیر عمومی است. براساس نگاه فردگرا و اصالت فردی، انسان تنها منافع مادی خویش را در نظر می‌گیرد و سعی دارد با کمترین هزینه، صاحب بیشترین و حداکثر سود و منفعت و بالاترین کیفیت شود. توجه بیش از حد به منافع فردی، مصلحت جامعه را در طولانی مدت دچار مشکل خواهد کرد و بر سرنوشت تک‌تک افراد تأثیرگذار است.

 

۳٫

برخلاف شعار آزادیِ تجارت و همچنین آزادی مصرف‌کننده، در تمام اقتصادهای پیشرفته، قوانین سختگیرانه‌ای برای مصرف کالاهای خارجی وجود دارد تا اگر مکانیسم بازار نتوانست بازدارندگی لازم را ایجاد کند، منافع ملی به وسیله قوانین مالیاتی و تعرفه‌های گمرکی حفظ شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

14ژوئن/18

حمایت از کالای داخلی و پرهیز از کالای خارجی از نگاه علمای شیعه

 

یکی از پیامدهای جنبش ضد استعماری تحریم تنباکو، تداوم اندیشه تحریم کالاهای خارجی و مقابله با نفوذ اقتصادی بیگانه در تفکر سیاسی ـ اجتماعی علمای شیعه و ملت ایران و شکل‌گیری نهضت بزرگ تحریم کالاهای خارجی و تشویق به استفاده از کالای داخلی است. این حرکت دو بعد سلبی و اثباتی داشت. بعد سلبی آن مبارزه منفی و تحریم اجناس خارجی و نفی سلطه اقتصادی اجانب و بعد اثباتی آن تلاش برای سازندگی و خودکفایی ملی و استغناء از بیگانگان است.

البته تحریم همواره به معنای فقهی آن یعنی «حرام دانستن» مد نظر نبوده، بلکه گاهی به معنای پرهیز از استفاده بوده اشست. لذا در مواردی در بیانات مختلف علما به این نکته اشاره شده که ما استفاده از کالاهای خارجی را حرام نمی‌دانیم، ولی از آن پرهیز می‌کنیم و به تولیدات و کالاهای داخلی روی می‌آوریم . این اندیشه و تفکر در قالب‌های مختلفی در ایران به منصه ظهور رسیده و علمای شیعه برای حمایت از کالای داخلی و ایرانی و پرهیز از کالای خارجی بر برخی اصول و ادله قرآنی و روایی تأکید کرده‌اند که در این نوشتار به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود.

جلوگیری از سلطه و نفوذ بیگانان

یکی از اصول بسیار مشهور مورد توجه علما در بحث ارتباط مسلمانان با کفار اصل نفی سبیل است که مستند به آیات و روایات است. مثل آیه، «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً: خداوند هرگز راهی برای سلطه کافرین بر مؤمنین قرارنداده است(۲) و روایت، «أَلْإسلامُ یَعلُو وَ لایُعلی عَلَیه: اسلام برتر است و هیچ چیز بالاتر و برتر از آن قرار نمی‌گیرد.»(۳)

در بحث مواجهه با غرب، توجه به اصل عدم سلطه کفار بر مسلمین بسیار جدی است و در موارد متعددی علمای شیعه دلیل ممانعت از رواج کالاهای خارجی و استفاده از کالای داخلی را پیشگیری یا دفع خطر سلطه کفار بر مسلمین دانسته‌اند. البته این سلطه در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مطرح بوده است.

آیت الله آخوند خراسانی و آیت الله ملاعبدالله مازندرانی در سال ۱۳۲۹ ق. در اعلامیه‌ای که علیه استفاده از کالاهای خارجی دادند، یکی از دلایل این حرکت را خطر سلطه کفار بر مسلمین و گسترش فقر و فلاکت جامعه اسلامی در اثر استفاده از کالاهای خارجی، بیان کردند:

«… عموم غیرتمندان اسلام و پیروان حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله الطاهرین البته این معنی را تا به حال فهمیده‌اند و به رأی العین می‌بینند که استعمال امتعه خارجه در بلاد اسلامیه تا به حال به چه درجه موجب ذهاب (از بین رفتن) ثروت مملکت و نسخ (نابود شدن) منابع داخله و فقر و فلاکت ملت وتسلط کفار بر مسلمین داخله و فقر و فلاکت ملت وتسلط کفار بر مسلمین شده است.»(۴)

مرحوم شیخ محمد اسماعیل محلاتی از علمای نجف در دوره مشروطه نیز در اعلامیه‌ای که در تحریم کالاهای خارجی صادر کرد به این نکته اشاره کرد که استفاده از کالاهای خارجی موجب می‌شود ثروت و مال ایرانیان و مسلمین به جیب بیگانه برود و جوامع و دولت‌های بیگانه که دشمن ایران هستند، تقویت شوند، لذا برای احتراز از این مسئله باید از مصرف این کالاها پرهیز کرد:

«پر واضح است که امتعه(۵) و اقمشه(۶) که از طرف اجنبی بر ما وارد می‌شود آنچه مخارج برده از گمرک وکرایه جهاز(۷) و… سرکش قیمت آن امتعه نموده از ما می‌گیرند. پس در حقیقت همه آن مصارف از جیب ما داده می‌شود و همه آن ادارات به اندازه خود به پول ما دوران می‌یابد(۸)… در حقیقت تجارت اروپاییان با ما ایرانیان وسیله‌ای است برای آن که اموالی از ما استنقاد شود(۹) واز چنگال ما بیرون رود به مصرف تقویت دول و عمارت بلاد آنها برسد.»(۱۰)

آیت‌الله سید عبدالحسین لاری از شاگردان میرزای شیرازی و عالم برجسته منطقه فارس و لارستان که در اواخر دوره قاجاریه اقدام به تشکیل حکومت محلی در این منطقه کرد، در پاسخ به سئوالی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی، حرمت استفاده از این کالاها را مستند به خروج ثروت ممالک اسلامی به ممالک بیگانه و کمک به قدرت کفاری می‌دانند که به دنبال جنایت علیه مسلمانان هستند:

«امروز آنچه پول از بلاد اسلامیه به بلاد خارجی می‌رود اعانت(۱۱) به اعداء دین و استعداد(۱۲) کفار است برای ریختن خون اسلام و مسلمین، [پس] حرام است استعمال آنها سیاسۀً و دیانۀً حفظاً للاسلام و المسلمین مگر در صورت اضطراب و عدم وجود اشیاء وطنی اسلامی… .»(۱۳)

لزوم پرهیز از کالاهای خارجی که مشابه داخلی دارند

مرحوم آیت الله سید محمدکاظم یزدی از فقهای بزرگ شیعه در پاسخ به استفتایی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی در صورت امکان استفاده از مشابه داخلی آن کالا می‌نویسند:

«هرچه موجب تقویت و شوکت کفر و کفار و باعث ضعف اسلام و مسلمین است حرام است، چه از معاملات باشد یا غیر آن از آنچه باشد … و بسی سزاوار است که مسلمین، کلیه، هرگاه ممکن باشد، بدون ترتب مفسده،‌ تحرز کنند از چیزهایی که در معرض تقویت کفر است.»(۱۴)

حفظ عزت و شوکت مسلمین

یکی از اصول قرآنی اصل عزت مسلمین و عدم ذلت و تحقیر آنها در مقابل کفار است. در آیات قرآن تأکید شده است که پذیرش ولایت و دوستی کفار موجب عزت مسلمین نمی‌شود، بلکه عزت برای خدا و رسول و مومنین است و در نزد خدا و رسول باید عزت را جستجو کرد: «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعًا؛(۱۵) کسانی که کافران را دوست و یاور خویش می‌گیرند، آیا عزت را نزد آنان می‌جویند؟ با این که عزت به تمامی از آن خداست.»

«َلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ؛(۱۶) همانا عزت فقط برای خدا و پیامبرش و مؤمنین است.»

وقتی در سال ۱۳۰۵ش. اتحادیه اصناف اصفهان قطعنامه‌ای تحت عنوان «وطن در خطر است» صادر کرد و نسبت به مرگ اقتصادی ایران بر اثر «ورود کالاهای غیرضروری خارجی» هشدار داد و تصمیم گرفت که،  «از این به بعد حتی المقدور از کالاهای بیگانه پرهیز کرده» و به تولیدات داخلی قناعت نماید، حاج آقا نورالله اصفهانی نیز با صدور اعلامیه‌ای با عنوان «اسلام در خطر است» حرکت اتحادیه فوق را این گونه تأیید کرد:

«امیدوارم اول کسی که تأسی به آن هیئت محترمه نماید اینجانب و هرکس بستگی به اینجانب داشته باشد،‌ بوده باشد و رفته رفته امتعه داخله رواج و احتیاجات از خارجه بالمره مقطوع و ثروت مملکت زیاد و شوکت و اقتدار و عزت اسلام و مسلمین فوق العاده بشود و توازن صادرات و واردات ایران کاملا بشود.»(۱۷)

پرهیز از دلالی تولیدات بیگانگان برای حفظ عزت

آیت الله سید محمدکاظم یزدی از مراجع تقلید شیعه در عصر مشروطیت در نامه‌ای که ظاهرا به یکی از تجار نوشت، نسبت به نفوذ خارجی‌ها در صنعت و اقتصاد و ضعف تولید در میان مسلمین و روی آوردن به دلالی و واسطه‌گری در معاملات به جای تولید ابراز نگرانی کرد و این شیوه را موجب تقویت کفار و و ذلت مسلمین  دانست. ایشان معتقد بود برای جلوگیری از تقویت کفار و برای خروج از ذلت وابستگی به بیگانه، مسلمین باید به فعالیت اقتصادی روی آورند تا بتوانند از کالاهای خود استفاده کنند و نیازمند کالاهای خارجی نباشند:

«در این زمان که خارجه به انواع حِیَل،‌ رشته کسب و صنایع و تجارت را که مایه عزت و منشأ ثروت است، از دست مسلمین ربوده و منحصر به خود نموده و مثل خون در مجاری عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به‌تدریج منحصر به دلالی و بیع و شراء(۱۸) اجناس خارجه شده… مناسب است مسلمین از خواب غفلت بیدار شوند و به‌تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تأییدات ربانیه از ذلّ فقر و احتیاج و سؤال و تحمل عملگی کفار و تشتت در بلاد کفر برهند… .»(۱۹)

درگیری‌ها و ناامنی‌هایی به وجود آمده در جریان نهضت مشروطیت موجب شد روس و انگلیس در سال‌های ۱۳۲۷ ـ ۱۳۳۰ قسمت‌هایی از مناطق شمال و جنوب را به بهانه ایجاد امنیت برای اتباع و تجارت خود، عملا تحت اشغال خود درآورند. در این میان، تجاوزگری روس، بروز بیشتری پیدا کرد و در جریان اولتیماتوم معروف روس در اواخر سال ۱۳۲۹ به اوج خود رسید. علمای شیعه ضمن اهتمام به مقابله با اشغال کشور، اقدامات متعددی را انجام دادند. یکی از این اقدامات، صدور اعلامیه‌ توسط تعدادی از علمای اصفهان به همراه برخی از تجار، در اوایل سال ۱۳۲۹ بود. آنها در این اعلامیه برخود لازم دانستند که از معامله با شعبه بانک روس و نیز استفاده از برخی کالاهای رایج روسی، پرهیز کنند و مسلمانان را نیز به همراهی در این مسئله دعوت کردند. این موضوع مورد استقبال مردم قرار گرفت و موجب فشار روس‌ها به آقانجفی برای رفع این حکم شد.

بنابر نقل روزنامه «زاینده‌رود» در مورد پیامدها و اثرات مثبت اعلامیه مذکور و استقبال مردم از آن، تجار اصفهان به دلیل اعتقادات و احساسات اسلامی و مذهبی خود، اولین افرادی بودند که از این حکم اطاعت کردند. آنها به طور یکپارچه به افراد طرف معامله خود تلگراف زدند که از این تاریخ به بعد، کالاهای روسی را نه به‌طور امانت و نه به‌طور خالصه برای آنها خریداری و حمل نکنند. همچنین اهالی اصفهان، هر روز در صدد افزایش این حرکت دفاعی اقتصادی بودند که موجب انزوای بیگانگان می‌شد.

این روزنامه در توصیف این جریان به لزوم زندگی باعزت اشاره کرد و نوشت:

«این آخرین امتحان ایرانیان است که باید در این مرحله، کمال لیاقت و استعداد خویش را به جهانیان اثبات کنند. ملت ایران به اقتضای دیانت خود یا باید با سیادت و عزت زندگی کند یا به سعادت و شهادت بمیرد. ملت ایران به دلیل هوشیاری فطری و تعلیمات مذهبی، ملتی نیست که تن به اسارت دهد و تسلیم خواهش اجانب گردد.»(۲۰)

خروج از ذلت و منت احتیاج به بیگانه

در ادبیات بیانیه‌ها و اعلامیه‌های علما بحث استقلال اقتصادی و رفع نیاز به بیگانه نیز از جمله مطالب مهم و پررنگ است که هم در تحریم کالاهای خارجی و هم در ترویج کالاهای داخلی مورد استناد علما قرار گرفته است. مرحوم آیت الله میرزا فتح‌الله شریعت اصفهانی در تأیید فعالیت‌های اقتصادی داخلی مثل شرکت اسلامیه، به قبح وابستگی به بیگانه و استفاده از متاع خارجی با این عبارت ادبی اشاره می‌کند:

«نان خود بر سفره مردم خوردن، به نعمت خویش منت از دیگری بردن و خانه همسایه سوختن و چراغ اجانب افروختن و جامه خویش دریدن و کلاه بیگانه دوختن نه کار عقلاء است.»(۲۱)

مرحوم آیت الله صدر اصفهانی نیز در واکنش به تأسیس شرکت اسلامیه اصفهان و تولید منسوجات داخلی،‌ یکی از مهم‌ترین آثار این حرکت را که نسبت به تحقق آن ابراز امیدواری می‌کند، رفع احتیاج و وابستگی به بیگانه می‌داند:

«رجاء واثق… مسلمانان در گرفتاری به کفار، که آنی زندگانی به غیر مطاع کفر نتوانند و ممالک محروسه اسلام از احتیاج به کفرستان مستغنی گردد… .»(۲۲)

مرحوم آیت‌الله حاج میرزا خلیل تهرانی نیز شبیه همین امید و آرزو را دارد:

«امیدوارم قسمی شود که اهل ایران به هیچ وجه من الوجوه محتاج به آوردن و طلبیدن اجناس خارجه نشوند.»(۲۳)

مرحوم آیت الله مامقانی نیز در واکنش به تأسیس این شرکت و تولید لباس‌های داخلی و اسلامی از اینکه این کار موجب استقلال از بیگانه و عدم احتیاج به اقتصاد آنها می‌شود، ابراز خرسندی می‌کند:

«بحمدالله تعالی فراهم شدن اسباب تداول(۲۴) منسوجات اسلامیه و سد ابواب حوائج مسلمین از ممالک از نِعَم عظیمه این عصر با برکت است. چه قدر شایسته است که عموم مسلمین با کمال شوق و اتحاد کلمه در رواج آن هجر منسوجات ممالک خارجه که سبب اختلال امور امور کافه مسلمین شده جد و جهد نموده اسلام را رونقی تازه داده و با اتفاق کلمه اسلامیه مسلمین را آسوده نمایند.»(۲۵)

مرحوم آیت‌الله حاج میرزا حسین خلیلی که یکی از مراجع سه‌گانه نجف در عصر مشروطیت بود و فتاوای وی همراه با آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی تأثیر زیادی در پیشرفت نهضت مشروطیت داشت،‌ بعد از تأسیس شرکت اسلامیه اصفهان، ضمن تعریف و تمجید از این اقدام و تشکر از حاج آقا نورالله اصفهانی، خود نیز مبتنی بر اصل حفظ عزت مسلمین و عدم احتیاج به بیگانه، متعهد به استفاده از لباس‌های تولید داخل ‌شد:

«… خود احقر هم قاصد و عازمم، حتی المقدور به غیر از اجناس معمولی ایران استعمال نمی‌نمایم.»(۲۶)

بنیانگزاران شرکت اقتصادی اسلامیه نیز در اساسنامه این شرکت، یکی از فواید آن را رهایی از ذلت احتیاج به بیگانه بیان کردند:

«[این شرکت] آب رفته را به جوی آورد و رشته گسیخته تجارت داخله ما را محکم خواهد نمود. ملک و وطن ما را آباد و واحیای صنایع منقرض شده ما را حیات می‌دهد. ما را از ذلّت احتیاج به امتعه خارجی می‌رهاند. قماش‌های قلب فساد شده خارج که در عوضش روح و ثروت مملکت ما می‌رود موقوف دارد و صنایع استادان خودمان را که فعلا جاذب انظار تمام صنعتگران عالم است و در تماشاخانه‌های خارجه به یادگار در کمال احترام نگه می‌دارند، به حال اولین عود می‌دهد. راه‌های مملکت را شوسه و آهن کرده، حمل ونقل ما را سهل خواهد نمود. از قحط سالی و تعدّی محتکرین بی انصاف نجاتمان می‌دهد. اطفال ما را تربیت می‌کند. در سال که هزارها از نفوس و برادران دینی ما به خارجه مسافرت کرده، در کمال ذلت به مزدوری غیر مذهب ما، جان شیرین می‌سپارند، به کار و شغل داخله مملکت باز خواهد داشت.(»۲۷)

حرمت دوستی و صمیمیت با کفار

یکی از مهم‌ترین عوامل از بین رفتن سرمایه‌های ملی، استفاده از کالاهای خارجی است. این مسئله در بحث حمایت از سرمایه‌های ملی همواره مورد نظر و توجه علما بوده است. لذا یکی از اصول و مبانی نظری مورد توجه علما در این بحث، اصل حرمت دوستی و پذیرش ولایت کفار است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارند که مسلمانان را از دوستی و مراوده باکفار نهی کرده‌ان: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛(۲۸) هیچ قوم مؤمن به خدا و روز قیامت را نخواهی یافت که با دشمنان خدا و رسول دوستی کنند.»

مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی از علمای دوره مشروطه، در پاسخ به استفتایی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی با وجود کالای داخلی مشابه دقیقا به همین آیه استناد می‌کنند و به مفاسد استفاده مسلمانان از کالاهای خارجی اشاره می‌کند.(۲۹)

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء … وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.(۳۰) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یهود و نصاری را به عنوان دوست انتخاب نکنید … و هرکس از شما با آنها رابطه دوستی برقرار نماید، ‌از آنان خواهد بود.»

«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ؛(۳۱) مؤمنین نباید کافران را به جای مؤمنان دیگر به دوستی انتخاب کنند.»

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیه می‌فرمایند:

«غالبا ولایت مستلزم تصرف یک دوست در امور دوست دیگر است … در نتیجه اگر ماکفار را اولیای خود بگیریم، خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کرده‌ایم. امتزاج روحی هم ما را می‌کشاند به این که رام آنان شویم و از اخلاق و سایر شئون حیاتی آنان متأثر گردیم … وقتی یک فرد مؤمن نسبت به کفار ولایت داشته باشد و این ولایت قوی هم باشد، خود به خود خواص ایمانش و آثار آن فاسد می‌گردد و به تدریج اصل ایمانش هم تباه می‌شود.»(۳۲)

تضعیف ایمان و اعتقادات در اثر مراوده با کفار

بحث تأثیر مراوده و دوستی با کفار بر اخلاق و روحیات مردم و تضعیف ایمان آنها در گزارش شیخ حسن کربلایی از وضعیت ایرانیان پس از ورود کفار غربی به ایران و ارتباط ایرانیان با آنها به‌خوبی توصیف شده است. وی به تأثیر مراوده با فرنگیان بر بی‌مبالاتی به برخی از احکام دینی مثل روزه‌داری و گسترش برخی مفاسد مثل ارتباط با زنان فاسد،‌ گسترش شرابخواری و حتی تضعیف اعتقادات مردم اشاره کرده است. بر همین اساس هم میرزای شیرازی در تلگراف‌هایی که به ناصرالدین‌شاه می‌زند، به همین بحث اشاره دارد:

»کَفَره را بر وجود معایش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و موادّه(۳۳) کنند و به خوف یا رغبت، ذلت نوکری آنها را اختیار نمایند و کم کم بیشتر منکرات، شایع و متظاهر شود و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختل النظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.»(۳۴)

در گزارش کندی از مأمورین انگلستان در ایران نیز به این دغدغه علمای ایران اشاره شده است:

«میرزا محمد علی یکی از مجتهدین به مأمور سفارت گفته بود که  تردیدی نیست این شرکت [اقتصادی خارجی] سیل اروپاییان را به ایران سرازیر خواهد کرد و تجارت کشور را در دست خواهند گرفت و همین مسئله مذهب آنها را تضعیف خواهد کرد.»(۳۵)

مرحوم آیت الله آقانجفی اصفهانی همراه با برادرش آقا نورالله برنامه‌ریزی کردند که علاوه بر عدم حضور کالاها و منسوجات خارجی درزندگی مردم، امکانات داخلی را برای تولید بسیج کنند و با ابتکار ایرانی به تولید بپردازند و ملت را برای حمایت از آن تشویق کنند و تحریم کالاهای بیگانه را بعد اثباتیِ عملی ببخشند. ایشان بعد از مراسم نماز جماعت در مسجد جامع سلطانی (مسجد شاه) طی سخنرانی مبسوط و مهمی با استناد به آیات و روایات، از جمله آیات ناظر به منع دوستی و معاشرت با کفار از مردم خواست که از مصرف کالاها و منسوجات خارجی خودداری کنند و به مصرف کالاهای داخلی روی آورند. ایشان در نامه‌ها و اعلامیه‌های بعدی مردم را تشویق به استفاده از کالاهای شرکت اسلامیه کرد.(۳۶)

روزنامه «حبل‌المتین» به نقل از خبرنگار خود در اصفهان، در باره نقش آقانجفی اصفهانی در این امر می‌نویسد:

«… حضرت حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدتقی[آقانجفی] ـ مدظله العالی ـ عنوان مفصلی را من باب ترک منسوجات و مصنوعات خارجه در ترویج امتعه و اقمشه داخله و بیست و هفت مورد در قرآن که منع از معاشرت خارجه است، بیانی خیلی مفصل و عنوانی بسیار عام فهم، ارشاد فرموده‌اند … علمای اسلام در این شرکت مقدس شخصاً شرکت مالیه نموده‌اند و از بذل نصایح و تشویق عموم به امتعه اسلامی و دوری از استعمال امتعه خارجه، دقیقه‌ای فروگذار نمی‌کنند… حضرت حجت‌الاسلام آقای نجفی و بندگان ثقهالاسلام [حاج‌آقا‌نورالله] و جناب آقایان علمای اسلام ـ سلمهم الله تعالی ـ در راه این شرکت مقدس، از هستی خود گذشته‌اند. از خداوند خواهانیم این‌گونه سرپرستان ملت را در پناه خود محفوظ بدارد.»(۳۷)

چنان که مشهود است مرحوم آقا نجفی اصفهانی طبق مطلب فوق به همان اصل منع دوستی و معاشرت با کفار استناد و براساس همین اصل به بحث پرهیز از استعمال منسوجات و کالای خارجی تأکید کردد.

البته آیات و روایات فوق نفی کننده اصل تجارت و ارتباط اقتصادی با کشورهای بیگانه و ملیت‌های مختلف نیست، بلکه بحث بر سر برقراری رابطه صمیمی و دوستی و نزدیکی بیش از حد با آنان است، به گونه‌ای که موجب نفوذ آنها در امور اجتماعی، سیاسی واقتصادی مسلمین شود. به‌ویژه در دوران قاجار و پهلوی به دلیل سابقه منفی استعمارگری کشورهای غربی و ضعف موجود در حاکمیت سیاسی و وجود برخی افراد ذی‌نفوذ و وابسته به بیگانه در مناصب حاکمیتی، خطر این نوع روابط صمیمانه با بیگانگان بسیار بیشتر بود. لذا در مواردی این گونه روابط سیاسی و اقتصادی زمینه سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بیگانه بر کشور را فراهم کرد که در موارد زیادی تیزبینی و هوشیاری علمای شیعه مانع این سلطه شد.

اما امروز که کشور ما از اقتدار سیاسی بالای داخلی و خارجی برخوردار است و استقلال حاکمیتی خود را حفظ کرده است برقراری معاهدات و روابط اقتصادی و سیاسی با این گونه کشورها به شرط رعایت ضوابط و قواعد کلی حاکم بر این گونه روابط و توجه به مصالح کلی کشور می‌تواند منافعی را برای کشور به همراه داشته باشد. هرچند باز هم باید این گونه روابط با دقت و هوشیاری کامل صورت پذیرد، زیرا همواره امکان سوء استفاده و ضرر وجود دارد.

همچنین بحث خودکفایی و استقلال اقتصادی به این معنا نیست که ما هیچ کالا و محصولی را از کشور دیگری وارد نکنیم و همه محصولات و کالاهای مورد نیاز خود را به هر قیمتی که شده است خودمان تولید کنیم. بلکه خودکفایی به این معناست که از لحاظ تولیدات و اداره امور اقتصادی کشور در حدی باشیم که نیاز ما به محصولات دیگران موجب سوء استفاده قدرت‌های بزرگ و اعمال فشار بر ما نباشد. به تعبیر دیگر باید در کالاهای اساسی حتی‌الامکان بر توانایی‌ها و تولیدات خودمان متکی باشیم. همچنین محصولاتی که امکان تولید آنها در داخل وجود دارد، از خارج با هزینه بیشتری وارد نشوند. مثل خام فروشی مواد نفتی یا معدنی به کشورهای خارجی و خرید محصولات پتروشیمی و صنعتی تولید شده با همین مواد خام از آنها.

لذا وارد کردن برخی از کالاهای خارجی و ارتباط تجاری با سایر کشورها در حد تأمین مصالح کلی کشور لازم است. اما باید دقت کرد که مصرف و ورود بی‌رویه کالای خارجی به کشور موجب ضررهای جدی در عرصه اقتصادی و تولید داخلی و از بین رفتن سرمایه‌‌های ملی خواهد شد. در مجموع باید با توجه به مصالح اقتصادی و سیاسی کشور این گونه روابط تنظیم شود نه این که به طور کلی ارتباط اقتصادی و سیاسی با کشورهای بیگانه قطع شود.

حرمت تشبه به کفار

یکی از اصولی که در مواجهه با کفار غربی مورد استناد علمای شیعه قرار گرفته است، اصل حرمت تشبه به کفار است که در روایات ما فراوان مطرح شده است. رسول خدا فرمودند: «کسی که به بیگانه از ما شبیه شود از ما نیست، از مشابهت با یهود و نصاری پرهیز کنید.»(۳۸)

همچنین حضرت علی(ع)‌می‌فرمایند: «کسی که شبیه به قومی شود از آنان به حساب می‌آید.»(۳۹)

امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: «خداوند به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: به مؤمنین بگو لباس دشمنان مرا نپوشند، غذای دشمنان مرا نخورند و طبق روش دشمنان من عمل نکنند که اگر چنین کنند آنها نیز دشمن من خواهند بود همانند سایر دشمنان.»(۴۰)

در این گونه روایات، معصومین(ع) مؤمنین را از مشابهت به کفار در اموری که از ویژگی‌های خاص آنهاست برحذر داشته‌اند. البته حرمت تشبه به کفار وسلوک بر طبق شیوه‌های آنان مربوط به مواردی است که به نوعی شعار و یا شاخصه‌ای برای آنان حساب می‌شود یا مربوط به بخشی از آداب و تعالیم دینی آنهاست که در اسلام نسخ وباطل شده است. اما آن دسته از شیوه‌های تمدنی ومعیشتی که منشأ فطری یا وحیانی دارند و مشترک بین کفار و مؤمنین است، از شمول این حکم خارج است.(۴۱)

یکی از دلایلی که در این روایات مؤمنان را از شبیه شدن به کفار نهی کرده‌اند این است که مشابهت‌های ظاهری با آنها موجب از بین رفتن تمایزات ظاهری بین مسلمانان و کفار می‌شود و آرام آرام تفاوتی بین آنها دیده نمی‌شود و به‌تدریج، این تشابه در ظاهر به تشابه در رفتار و بعد از آن به تشابه در عقاید هم سرایت خواهد کرد. نمونه‌های زیادی وجود دارند که افرادی که در کشورهای غربی زندگی کرده‌اند، در اثر همراهی و مراوده و مشابهت ظاهری با بیگانگان آرام آرام خلق و خوی آنها گرفته‌ و از احکام شرعی خود دوره شده‌اند، مثلا زنانشان ابتدا از مد لباس آنها تقلید کرده‌ و آرام آرام حجاب را کنار گذاشته‌اند. مردان ابتدا در مجالس آنها شرکت کرده‌ و مراوداتی شبیه به آنها داشته‌‌اند، اما مدتی بعد به خوردن نوشیدنی‌های حرام ولو اندک روی آورده‌اند‌ و بعد از مدتی به اعتقاداتشان تشکیک کرده و حتی برخی به انکار اصول اعتقادی خود پرداخته‌اند.

ابن خلدون معتقد است: «تشبه دلیل ضعف و قبول حاکمیت آنان است.» مثل واقعه اندلس که او سلطه کفار را پیش‌بینی کرده بود.بر همین اساس در موارد متعددی علما بر مبنای اصل حرمت تشبه به کفار، مؤمنین را از استعمال کالاهای خارجی نهی کرده‌اند. به عنوان نمونه مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی در این زمینه با استناد به همان حدیث «لاتَلبِسوا مُلابِس اَعدایی و …» می‌نویسد:

،اغلب مفاسدی که در اعمال و عقاید مسلمین پیدا شده از اختلاط آنها با کفار و تشبه به آنها در گفتار وکردار و … هست.»(۴۲)

آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی مؤمنین را به دلیل پرهیز از شباهت به کفار، حتی‌الامکان توصیه به استفاده از لباس و کالاهای اسلامی و داخلی می‌کند:

«امیدوارم اخوان مؤمنین، اقتدا و تأسی به رؤسای ملت نموده، بر حسب غیرت اسلامیت ـ مهما امکن(۴۳) ـ اقتصار به همان ملبوسات اسلامی نمایند، بلکه در تمام اثاث‌البیت خود تا ممکن است اکتفا به مصنوعات اسلامی نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود، از شباهت به کفار بپرهیزند.»(۴۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

۲ـ نساء، ۱۴۱٫

۳ـ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۷۶ و ۴۶۰٫

۴ـ موسی نجفی، اندیشه تحریم و خودباوری، ص ۸۱٫

۵ـ کالاها.

۶ـ لباسها.

۷ـ حمل و نقل.

۸ـ اداره می‌شود.

۹ـ دریافت شود.

۱۰ـ محمدحسن رجبی، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، ص ۴۴٫

۱۱ـ کمک.

۱۲ـ آمادگی.

۱۳ـ سیدمحمدتقی آیت اللهی، ولایت فقیه زیربنای فکری مشروطه مشروعه، ص ۱۷۴ – ۱۷۳٫

۱۴ـ روزنامه حبل المتین، سال ۱۳، (۱۳۲۴ق) ش ۳۳، ص ۲۰٫

۱۵ـ نساء، ۱۳۹٫

۱۶ـ منافقون، ۸٫

۱۷ـ حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، ص ۲۹۳ – ۲۹۲٫

۱۸ـ خرید و فروش.

۱۹ـ علی ابوالحسنی، مروری بر اندیشه و سیره سیاسی صاحب عروه، ص ۱۶۰٫

۲۰ـ روزنامه زاینده رود، شماره ۲۵، ص۲٫

۲۱ـ موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانی، ص ۴۷٫

۲۲ـ روزنامه ثریا، سال دوم، ش ۱۳، سنه ۱۳۱۷ق.

۲۳ـ روزنامه حبل المتین، سال هفتم، (ذی حجه ۱۳۱۷) ش ۱۹، ص ۱۵٫

۲۴ـ رواج.

۲۵ـ روزنامه ثریا، سال دوم، ش ۱۳، سنه ۱۳۱۷ق.

۲۶ـ روزنامه حبل المتین، سال هفتم، (ذی حجه ۱۳۱۷) شماره ۱۹، ص ۱۵٫

۲۷ـ همان، ص ۴۹ـ۴۸٫

۲۸ـ مجادله، ۲۲٫

۲۹ـ روزنامه حبل‌المتین، سال ۱۳، (۱۳۲۴ق) ش ۳۳، ص ۲۱- ۲۰٫

۳۰ـ مائده، ۵۱٫

۳۱ـ آل‌عمران، ۲۸٫

۳۲ـ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۳،‌ ص ۲۰۸-۲۰۶٫

۳۳ـ دوستی.

۳۴ـ شیخ حسن کربلایی، تاریخ دخانیه، ص ۹۶٫

۳۵ـ آن.ک.اس. لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۲۶۵٫

۳۶ـ موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص ۶۱ – ۵۹٫

۳۷ـ حبل‌المتین، شماره ۲۰، ۱۴ ذیقعده ۱۳۱۶، ص ۲۳۷٫

۳۸ـ شیخ عباس قمی، مستدرک سفینه البحار، ج ۵، ص ۳۴۶٫

۳۹ـ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۴۴۰٫

۴۰ـ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱،‌ ص ۲۵۲٫

۴۱ـ احمد رهدار، غرب شناسی علمای شیعه، ص ۱۵۹٫

۴۲ـ حبل المتین، سال ۱۳، (۱۳۲۴ق) ش ۳۳، ص ۲۰٫

۴۳ـ هر قدر ممکن است.

۴۴ـ علی ابوالحسنی، مروری بر اندیشه و سیره سیاسی صاحب عروه،، ص ۱۶۲٫

 

سوتیترها:

 

۱ آیت‌الله سید عبدالحسین لاری از شاگردان میرزای شیرازی و عالم برجسته منطقه فارس و لارستان که در اواخر دوره قاجاریه اقدام به تشکیل حکومت محلی در این منطقه کرد، در پاسخ به سئوالی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی، حرمت استفاده از این کالاها را مستند به خروج ثروت ممالک اسلامی به ممالک بیگانه و کمک به قدرت کفاری می‌دانند که به دنبال جنایت علیه مسلمانان هستند.

 

۲٫

 

 

امروز که کشور ما از اقتدار سیاسی بالای داخلی و خارجی برخوردار است و استقلال حاکمیتی خود را حفظ کرده است برقراری معاهدات و روابط اقتصادی و سیاسی با این گونه کشورها به شرط رعایت ضوابط و قواعد کلی حاکم بر این گونه روابط و توجه به مصالح کلی کشور می‌تواند منافعی را برای کشور به همراه داشته باشد. هرچند باز هم باید این گونه روابط با دقت و هوشیاری کامل صورت پذیرد، زیرا همواره امکان سوء استفاده و ضرر وجود دارد.

 

۳٫

 

معصومین(ع) مؤمنین را از مشابهت به کفار در اموری که از ویژگی‌های خاص آنهاست برحذر داشته‌اند. البته حرمت تشبه به کفار وسلوک بر طبق شیوه‌های آنان مربوط به مواردی است که به نوعی شعار و یا شاخصه‌ای برای آنان حساب می‌شود یا مربوط به بخشی از آداب و تعالیم دینی آنهاست که در اسلام نسخ وباطل شده است. اما آن دسته از شیوه‌های تمدنی ومعیشتی که منشأ فطری یا وحیانی دارند و مشترک بین کفار و مؤمنین است، از شمول این حکم خارج است.

 

۴٫

 

خودکفایی و استقلال اقتصادی به این معنا نیست که ما هیچ کالا و محصولی را از کشور دیگری وارد نکنیم و همه محصولات و کالاهای مورد نیاز خود را به هر قیمتی که شده است خودمان تولید کنیم. بلکه خودکفایی به این معناست که از لحاظ تولیدات و اداره امور اقتصادی کشور در حدی باشیم که نیاز ما به محصولات دیگران موجب سوء استفاده قدرت‌های بزرگ و اعمال فشار بر ما نباشد.

 

14ژوئن/18

ادامه‌ امام خمینی در آینده‌ تاریخ ما

 

 

خردادماه و چهاردهمین روز آن یادآور فراق مردی است که هرگز حضورش در این تاریخ و ندایش در جانِ ما به پایان نخواهد رسید که با او زندگی را شروع کردیم و به زندگی معنا بخشیدیم.

او ما را از پوچی و بیگانگی با حقیقت، نجات بخشید و راهی را بر ما گشود که به مدد آن می‌توان تا قیام قیامت به زندگی معنا بخشید و به معنای واقعی، سلوکِ دیگری را که مطابق این زمان و این تاریخ است؛ آغاز کرد.

در رجوعِ جدّی‌تر به بحث «سلوک ذیل شخصیت امام باید با نگاه دقیق‌تری به انقلاب اسلامی بپردازیم و روشن کنیم که بر چه مبنایی گفته می‌شود: «امام در همه عوالمِ وجود،  صاحب انقلاب‌اند.»؟ بنده انقلاب را یک حقیقت قدسی می‌بینم که در همه عوالمِ وجود حاضر است.

رجوع به انقلاب اسلامی با رجوع به ملکوت امام کلید فهم بسیاری از مسائل و مبادی فکری امروز ماست و بناست در این بحث، انقلاب اسلامی و جایگاه امام را در ساحتی عمیق‌تر به نظاره بنشینیم.

نکته‌ دیگر اینکه اگر امام صاحب حقیقت قدسی انقلاب اسلامی است، نسبت مقام معظم رهبری با امام و انقلاب چیست؟

 آیا می‌توانیم بگوییم تنها راه رجوع به ملکوت امام در حال حاضر در رجوع به رهبری نهفته است؟ آیا خود رهبری در ملکوت انقلاب حاضرند و از آن پایگاه، انقلاب را مدیریت می‌کنند؟

 

معنای حضور در عوالم گوناگون

 اولین نکته «تفکیک بین اعتبار و حقیقت» است.

اگر از این موضوع غفلت کنیم کاملاً از تاریخ بیرون خواهیم ماند. حضرت رسول «ص» فرمودند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» از طرف پروردگار شما در زندگی شما نفحاتی هست شما خود را در معرض آن نفحات قرار دهید.

هر کسی مطابق آمادگی روحی که در خود ایجاد کرده در معرض نسیم رحمت الهی قرار می‌گیرد.  

با توجه به نکته فوق اگر عالَم شما انقلاب اسلامی شد و اگر در درون انقلاب اسلامی برای حفظ انقلاب به حق رجوع ‌کنید، حضرت حق بر مبنای رجوع شما با شما برخورد می‌کند و متجلی می‌گردد.

یکی وسعتش به وسعت شهید بهشتی می‌شود که آن‌قدر حیطه و وسعت داشت که بتواند نیروهای انقلاب را با سلیقه‌های مختلف برای اهدافی بزرگ در یک حزب جمع کند. مثل چیزی که در مقام معظم رهبری می‌بینیم. به طوری که نیروهای انقلاب با طیف‌های مختلف فکری همه عالَم خودشان را در رهبر انقلاب می‌بینند و حس می‌کنند می‌توانند در آن عالَم تنفس کنند. این نوع شخصیت وسعت خاص خود را می‌خواهد، کار هر کسی نیست. در حضوری صادقانه به وسعتی که در عالَم حضور داشته باشیم، حضرت حق بر همان اساس بر ما متجلی می‌شود و ما با آن نور در عالم حاضر می‌شویم. قرآن در سوره‌ الرّحمن آیه ۲۹ می‌فرماید: «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ»؛ ملاحظه کنید که چگونه حضرت ربّ العالمین مناسب ظرفیت هر روز و روزگاری ظهور و جلوه می‌کند و در همین رابطه رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ ألا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»(۱). وقتی متوجه باشیم انقلاب اسلامی یکی از نفحات بزرگ الهی است، تلاش می‌کنیم خود را در معرض آن قرار دهیم و از اراده خاص الهی در این تاریخ بهره‌مند شویم

 این حضور موسمی و موقت نیست. ما وقتی با حضور اعتقادی و قلبی در این عالَم حاضر باشیم، همیشه در عالَم حاضریم چون با حضرت حق که همیشه هست ارتباط برقرار کرده‌ایم، دیگر معنا نمی‌دهد بگوئیم تا چه موقع در این عالَم هستیم.  

انقلاب اسلامی؛ حقیقت یا اعتبار؟

در امام دو نکته را باید به عنوان اصول شخصیت ایشان در نظر گرفت. یکی رجوعی که به حقیقت داشتند و دیگر آن‌که رجوع ایشان به حقیقت، رجوع به «الله» بود و در همین راستا انقلاب اسلامی حاصل تلاش ایشان است به سوی حقیقتِ اللّه که در این دوران به شکل انقلاب اسلامی ظهور کرده است.

اگر برسیم به این‌که وقتی همه‌ اسماء الهی در انسانی ظهور کند، آن انسان امیرالمؤمنین علی«ع» می‌شود و او به عنوان یک حقیقت به عالم عرضه می‌گردد، چرا انقلاب اسلامی را به عنوان یک حقیقت که از طریق اراده الهی در این تاریخ ظهور کرده‌است مدّ نظر قرار ندهیم؟ انقلاب اسلامی از آن جهت که رجوع به حقیقت است و نه رجوع به یک امر اعتباری که بشر در خیالات خود ترسیم کرده، به عنوان یک حقیقت، در قلب امام به صورت اشراقِ کامل متجلی شد. امام با قلبی به حق رجوع کرد که طالب راه ‌نجات بشریت بود و می‌خواست در آئینه‌ حضرت حق، بشریت را از ظلمات دوران عبور دهد. اگر عارف کاملی با این عزم و این تقاضا به حق رجوع کند حضرت حق به نور اسم جامعِ الله بر او تجلی می‌کند و از آن جهت که انقلاب بر قلب امام تجلی کرده و قلب هر کسی تمام شخصیت اوست، شخصیت امام عین انقلاب می‌شود و سیره امام جنبه تفصیلی انقلاب اسلامی خواهد بود.   

در مورد تجلی انوار الهی بر قلب انسان‌های متقی، قرآن کریم می‌فرماید: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(۲)؛ اگر تقوا پیشه کنید ـ و در امور خود تنها به حضرت حق رجوع داشته باشید ـ خداوند گشایش لازم را در مقابل شما ایجاد می‌کند. یا می‌فرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه»(۳) تقوای الهی پیشه کنید ـ و تنها در امورات خود و برای رفع مشکلات به حضرت حق رجوع داشته باشید ـ و از تعلیم الهی بهره‌مند گردید. حال اگر زمانه ظرفیت اراده‌ خاصی از طرف پروردگار عالم داشته باشد آن قلبی محل تجلی آن اراده است که دغدغه او نیز همان چیزی است که حضرت حق اراده کرده است تا در آن زمانه متجلی نماید.

 

محمد«ص» به تاریخ برمی‌گردد

متأسفانه اگر کسی حوادث را پیشگویی کند بیشتر پذیرفته می‌شود تا کسی که توحیدِ اسم الله را در عالم ظهور دهد، زیرا ارزش و معنای توحید هنوز درست شناخته نشده است. در محاورات متدینینِ معمولی، نهایت کمالات انسان‌های معنوی این بوده که پیشگویی داشته باشند یا بر سر بیمار دست بکشند تا شفا پیدا کند. این کارها کجا و آن کار کجا که عارف کاملی به صحنه آید و بخواهد حضرت محمد«ص» را به تاریخ برگرداند. مردم کار این نوع عارفان را کارهای سیاسی قلمداد می‌کنند و نه کارهای الهی و معنوی.

با نظر به نکات فوق امام به اندازه حضور عرفانی‌شان، در همه‌ عوالم حاضر می‌شوند و انقلاب اسلامی هم که عین حقیقت امام است در همه‌ عوالم حاضر است، پس در واقع حضور ایشان در عوالم با حضور انقلاب اسلامی در عوالم یکی می‌شود.  

انقلاب اسلامی مخلوق همّت امام

محی‌الدین در فصّ اسحاقی از فصوص‌الحکم، موضوع فوق را به طرز ظریفی مطرح می‌کند و می‌گوید: «العارفُ یَخْلُقُ بِالْهِمَّه» عارف با همّت خود خلق می‌کند و «لا تزالُ الْهِمَّهُ تَحْفُظُه» همّت عارف آن مخلوق را همواره حفظ می‌کند و چنانچه آن عارف، عارف کاملی باشد اگر در حضرتی از حضرات حاضر نباشد ـ مثل رحلت از عالم ارض ـ چون در دیگر حضرات حاضر است مخلوقِ او با نظری که به آن مخلوق از حضرات دیگر دارد، محفوظ می‌ماند.     

انقلاب اسلامی که صورت رجوع امام به حضرت الله است و ایشان به مدد تجلی الهی، آن انقلاب را خلق کرده، به‌ عنوان یک حقیقت ملکوتی همواره مدّنظر امام است و بر مبنای همّت او محفوظ می‌ماند تا مطابق همّتی که کرده آن را به صاحب اصلی‌اش که حضرت حجت«عج» است بسپارند. امام که می‌دانند انقلاب اسلامی چه جایگاهی در این عالم دارد در وصف آن می‌فرمایند: «با پیشگویی‌هاى قشرهاى غیرآشنا به اسلام و مردم دلیر ایران، باید جمهورى اسلامى بیش از دو سال از شکست خود را پشت سر گذاشته باشد! خواب‌هاى شیرینى که مخالفان داخلى و پشتوانه‏هاى خارجى آنان دیده بودند و رؤیاهاى امیدبخشى که کاخ‌هاى طلایى برایشان بنا نموده بودند یکى پس از دیگرى با همّت والاى ملت عظیم‌الشأن و جوانان برومند اسلام فروریخت. این کوردلان که از نصرت خداوند غافل بودند و وعده‏هاى الهى را نمى‏توانند باور کنند و انقلاب اسلامى را چون سایر انقلابات بلکه ناچیزتر مى‏دانند و با دید مادى و محاسبات غلط به این پدیده‌ الهى‏مى‏نگرند و از ارزش‌هاى انسانى و حجم قدرت ایمان و تحولى که به خواست خداوند قادر در ملت انقلابى ایران پیدا شده خبرى ندارند… اینان نمى‏دانند قیام یک ملتِ منسجم از مرد و زن، کوچک و بزرگ یعنى چه و نمى‏دانند ملتى که براى خدا و نصرت احکام آسمانى او و نجات مظلومان و محرومان قیام نموده، نصرت خداوند قادر را با خود دارد.»

با وارد کردن نگاه عرفانی به انقلاب اسلامی روشن می‌شود که از یک طرف قلب امام همان انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر صاحب اصلی انقلاب از یک جهت اسماء کلی الهیه‌اند که در همّت امام متجلی شده و چون امام رجوعی این‌چنین به حضرت حق داشته‌اند و حضرت حق مطابق همّت امام بر قلب ایشان تجلی کرده، می‌توان گفت امام به عنوان یکی از اولیاء الهی که رابطه قلبی با رسول خدا«ص»  دارد، با همّت خود این انقلاب را خلق کرده و تا نظر به آن انقلاب دارد، چه در موقعی که در دنیا حاضر بود و چه حالا که در ملکوت حاضر است، این انقلاب محفوظ است.

 امام صادق«ع» می‌فرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا لَمْ یُحِبَّنَا لِقَرَابَهٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وَ لَا لِمَعْرُوفٍ أَسْدَیْنَاه إِلَیْهِ إِنَّمَا أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ جَاءَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَهَاتَیْنِ وَ قَرَنَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْه‏» کسی که ما را نه به جهت خویشاوندی و نیکی و احسان ما به او بلکه فقط برای خدا و رسول خدا دوست بدارد، روز قیامت چون این دو (دو انگشت سبابه در کنار هم) با ما خواهد بود..

امام متذکر تاریخی است که باید در آن قرار بگیریم. تفاوت امام با بقیه عرفا هم در این نکته است، وگرنه همه آنها برای ما محترم‌اند. عمده آن است که بدانیم در سیر و سلوک خود از چه چیزی باید عبور کنیم. آیا می‌شود از روح فرهنگِ استکباری عبور نکنیم و باز به مقصد برسیم؟

رابطه اشراقی با امام موجب می‌شود که انسان با تمام سرعت موانع را پشت سر گذارد. اصل مسئله برمی‌گردد به اینکه اگر پذیرفتیم امام بنا به شواهدی که داریم یک عارف کامل است، به این معنا که می‌خواهیم عالَم خود را و زندگی خود را با اشارات او ترسیم کنیم، بقیه موضوعات در چنین نگاهی که برای او قائل شدیم جای خود را پیدا می‌کنند.

حجاب‌های تاریخیِ امروز ما و وظیفه‌ حوزه‌های علمیّه

بنده معتقدم ما در حال حاضر دارای دو حجاب تاریخی مهم هستیم یکی اصالت دادن به اعتباریات، در مقابل حقایق و دیگر محدود شدن به تفکر کمّیت‌گرای ریاضی و این‌که بخواهیم همه ‌چیز را با نگاهِ تفکر ریاضی تحلیل کنیم. متأسفانه اصالت‌ دادن به اعتباریات موجب می‌شود که متوجه ظهور حقایق نشویم و در این راستا قلب خود را آماده تجلیات انوار الهی ننماییم و همه‌ چیز را اعتبار بدانیم و در تفکر ریاضی همه چیز در حدّ کمّیت تقلیل می‌یابد تا در چنگال نگاه ریاضی قرار گیرد، در نتیجه ‌‌کیفیت‌ها از منظر ما پنهان می‌مانند. نمونه این نوع نگاه افرادی‌اند که سعی می‌کنند قرآن را سیستماتیک نگاه ‌کنند. درست است که عقل ریاضی در قرآن مورد غفلت قرار نگرفته ولی عقل قرآنی، عقل ریاضی نیست، عقل قرآنی عقلِ کیفی قدسی است. از این جهت باید مواظب تفکر خود باشید که ذهن‌تان در حدّ نگاه سیستمیِ ریاضی تقلیل نیابد. اگر ذهن شما فقط سیستم شد دیگر نمی‌توانید به کیفیات نظر کنید. در ابتدای امر اشکال ندارد به موضوعات نگرش سیستماتیک داشته باشیم، اما مواظب باشید روی آن متوقف نشوید، اگر متوقف شدید در سلوک خود به زحمت می‌افتید.

شخصیت امام را نمی‌شود در حد یک سیستم دید وگرنه دیگر او را عارف نمی‌بینیم. عارفانه ‌دیدنِ امام تنها با نگاه کیفی و حضوری ظهور می‌کند. در فضای توجه به کیفیت‌هاست که می‌توان به حق رجوع کرد. خدا هرگز کمّیت‌پذیر نیست.

در موضوع نیابت هم مظهریت اسماء الهی در میان است. ما هیچ اصالتی برای افراد جز این‌که مظهریت اسماء الهی زمانه را داشته باشند قائل نیستیم. برای اهل‌بیت«ع» مسئله خیلی آسان است چون همه‌ آن ذوات مقدس حامل همه‌ اسماء الهی هستند. انقلاب اسلامی هم از آن جهت که حقیقتی است حامل اسماء الهی در این عالم، اصالت دارد و نیابتش را کسی بعد از امام دارد که ظرفیت بیشتری در پذیرفتن تجلیات اسمائی انقلاب اسلامی در خود ایجاد کرده است.     

با توجه به هویت اشراقی انقلاب اسلامی هر کس با تفکرِ حضوری به انقلاب رجوع کرده باشد و قلبش به بهترین نحو در معرض اشراقاتی باشد که به نحو خاص مربوط به امام است، نایب حقیقی ایشان است و توفیقات خبرگان آن است که به کمک شواهدی که مشاهده می‌کنند او را بیابند و به این معنا نایب امام را که به یک معنا نایب امام زمان«عج» در این دوران است، کشف کنند.  

از آنجا که انقلاب اسلامی محل تجلی انوار الهی است، ما واقعاً به کسانی علاقمندیم که توانسته‌اند یک نحوه ارتباط اشراقی با این انقلاب برقرار کنند و در این تاریخ براساس آن ارتباط حضور یافته‌اند. با چنین رویکردی دیگر از خطر ایدئولوژیک ‌شدنِ موضوع که با نگاه حصولی و اصالت ‌دادن به ماهیات حاصل می‌شود، عبور می‌کنیم و خطر گروه‌گرایی و حزب‌گرایی از بین می‌رود و آنچه می‌ماند فرهنگ «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(۴) است به این معنا که هرکس در مرتبه‌ بالاتری با اسماء خاص انقلاب اسلامی مرتبط است مقرب‌تر است و نزدیکی ما نیز به او بیشتر خواهد بود. انقلاب اسلامی مظهر اسماء خاص الهی است و هرکسی که با حقیقت انقلاب مرتبط شد با خودِ حق مرتبط است و خداوند از طریق انقلاب اسلامی در این عالم، راه ارتباط ما با خودش را گشوده است.

 امام خمینی در حال ادامه

اهل بیت«ع» نور جامعی از اسماء الهی هستند که در هر زمان ذیل نور اسلام، با تعیّنی خاص ظهور می‌کنند.  انقلاب اسلامی نیز بر همین مبنا و با توجه به ارتباط اشراقیِ حقیقت انقلاب با امام، همواره در هر زمانی تعیّن خاصی خواهد داشت و وظیفه ماست که امروز کسی را که صورت کامل ظهور انقلاب است بشناسیم.  ما تصوری بالاتر از اشارات و صحبت‌های مقام معظم رهبری نسبت به حقیقت انقلاب نمی‌یابیم.  رهنمودهای رهبری انقلاب نسبت به اشراقی که بر قلب امامتجلی کرد، انعکاس کاملی از آن اشراق است و این نشان می‌دهد هنوز تاریخی که امام شروع کرد، ادامه  دارد که تعیّن آن حقیقت به‌درستی در شخص رهبری ظهور کرده است .

با ظهور انقلاب اسلامی مشخص شد تاریخ جدیدی جهت نفی استکبار جهانی ظهور کرده است. ما با رحلت امام دلواپس بودیم که آینده این انقلاب نسبت به اهدافی که نشانه رفته است چه می‌شود و دیدیم که مقام معظم رهبری به‌ خوبی قدرت ادامه‌ آن‌ را دارند و در متن چنین انقلابی امیدوار باشید تاریخی شروع شده که در نتیجه‌ آن، دیگر آمریکا و نظام استکباری همه جای جهان نخواهند بود. هرچند هنوز می‌بینید که جایی نیست که آنجا آمریکا نباشد و همگان به نحوی می‌خواهند آمریکایی باشند مگر آن‌که نتوانند، ولی اگر بپذیریم دوران سقوط الوهیت استکبار به سر آمده و بناست خداوند به تاریخ ما برگردد، افق آینده را با چشم دیگری به نظاره می‌نشینیم. ما در تاریخی قرار داریم که دوران آمریکا در آن گذشته است، ولی نه به آن معنا که آمریکا از فردا به بعد نیست، بلکه اتفاقی در حال وقوع است که بشر در گرایش به آمریکایی‌شدن در حال تجدیدنظر است. در این حال امام در منظرها ظهور می‌کند و رهبری انقلاب چنین افقی را به ‌خوبی نشان می‌دهند؛ تا آینده‌ای که خداوند برای ما مقدر کرده است تیره و تار نگردد و متوجه باشیم روی به کدام آینده داریم و در زمانی که دعوت‌ها به سوی مکاتب رو به افزایش است ما جهان بشری را به چه چیزی دعوت می‌کنیم که در متن آن انسان‌ها بتوانند در عین حفظِ ارتباط خود با عالم قدس و با عالم معنویت در کنار هم با هم زندگی کنند و حوزه‌های علمیه در این تاریخ چنین وظیفه‌ای به عهده دارند تا متذکر چنین امر مهمی بشوند.

کسانی از مفاهمه و گفت‌وگو با سایر اندیشه‌ها در هراس‌اند که دستشان در ارائه‌ طریقتِ مناسب خالی است و ظرفیت درک حقایق متعالی موجود در سایر مکاتب و اندیشه‌ها را در اندیشه خود ندارند تا احساس قرابت با آن مکاتب و اندیشه‌ها داشته باشند. آیا سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام نیز چنین است که راه منازعه با سایر اندیشه‌ها را پیش رو دارد و یا وسعت شخصیت امام برای هر اندیشه و مکتبی که متذکر حق و حقیقت است جایگاه خاصِ خود را قائل است؟ و این غیر از لیبرالیسم است که هرگونه تعهد قدسی را نفی می‌کند.

نظر به شخصیت اشراقی امام قدرت تفکر را به حوزه‌های علمیه ما برمی‌گرداند و زبان فهم سایر اندیشه‌ها را و انسان‌ها را در میدان عمل به ما نشان می‌دهد تا از اندیشه‌های صرفاً انتزاعی و بسته عبور کنیم و بقیه انسان‌ها را درک نماییم و نسبت به آن‌ها احساس مسئولیت کنیم.

ذیل شخصیت انسانی متعیّن، یعنی امام و با خصوصیاتی که ایشان داشتند می‌توان از ظلمات فردگرایی عبور کرده و به گروه اجتماعی عظیمی به نام ملّت یا اُمت رسید و در آن صورت امام به منزله روح معنوی آن اُمت، عامل انسجام جامعه باشد، در تاریخی که انسجام‌های حقیقی در سایر ملت‌ها از هم گسیخته است و در جامعه ما نیز آن‌جایی که امام مدّنظرها نیست، از این خطر در امان نمی‌باشیم و گرفتار گسیختگی فرهنگیِ آزاردهنده‌ای هستیم. از این منظر و برای رهایی از این خطر می‌توان به سلوک ذیل شخصیت امام نزدیک شد و به انسانی رسید که نسبت به حاکمیت تکنولوژی در انفعال به‌سر نمی‌برد تا سرنوشت او را صاحبان قدرت و ثروت در دست گیرند. این آن چیزی است که ما باید دنبال کنیم و از حجاب‌های تاریخی خود عبور نماییم تا بتوانیم در کنار امام و در همراهی با انقلاب اسلامی از عالَم منجمد دنیای مادی آزاد شده و در عوالم گوناگون حاضر شویم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالأنوار، ج‏ ۶۸، ص ۲۲۱).

۲ـ انفال، ۲۹٫

۳ـ بقره، ۲۸۲٫

۴ـ واقعه، ۱۰ و ۱۱.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در امام دو نکته را باید به عنوان اصول شخصیت ایشان در نظر گرفت. یکی رجوعی که به حقیقت داشتند و دیگر آن‌که رجوع ایشان به حقیقت، رجوع به «الله» بود و در همین راستا انقلاب اسلامی حاصل تلاش ایشان است به سوی حقیقتِ اللّه که در این دوران به شکل انقلاب اسلامی ظهور کرده است.

 

۲٫

 

با توجه به هویت اشراقی انقلاب اسلامی هر کس با تفکرِ حضوری به انقلاب رجوع کرده باشد و قلبش به بهترین نحو در معرض اشراقاتی باشد که به نحو خاص مربوط به امام است، نایب حقیقی ایشان است و توفیقات خبرگان آن است که به کمک شواهدی که مشاهده می‌کنند او را بیابند و به این معنا نایب امام را که به یک معنا نایب امام زمان«عج» در این دوران است، کشف کنند. 

 

۳٫

 

با ظهور انقلاب اسلامی مشخص شد تاریخ جدیدی جهت نفی استکبار جهانی ظهور کرده است. ما با رحلت امام دلواپس بودیم که آینده این انقلاب نسبت به اهدافی که نشانه رفته است چه می‌شود و دیدیم که مقام معظم رهبری به‌ خوبی قدرت ادامه‌ آن‌ را دارند و در متن چنین انقلابی امیدوار باشید تاریخی شروع شده که در نتیجه‌ آن، دیگر آمریکا و نظام استکباری همه جای جهان نخواهند بود.

14ژوئن/18

امام خمینی و مقام معظم رهبری به کسی باج ندادند

 

عضو فقهای شورای نگهبان و مجلس خبرگان

 

 

 

اشاره: منزلش، همان منزل قدیمی در محله قدیمی باغ پنبه شهر قم است. دو اتاقی که در طبقه بالای منزلش به توصیه دوست قدیمی­اش، مرحوم آیت­الله ربانی املشی برای کتابخانه ساخت، یکی در دست حفاظت و دیگری برای مطالعه و ملاقات­ها و انجام کارها است.

عموم مردم، او را به ساده­زیستی و دنیاگریزی می‏شناسند. این ویژگی، در کنار علم و تقوا و همراهی پایدار او از آغاز نهضت، با استاد ومراد خود امام راحل و پس از آن، با رهبر معظم انقلاب،شخصیت متمایز او را رقم زده است.

حوزویان در هر سطحی از علم، او را یکی از استوانه­های علمی حوزه علمیه قم می‏دانند که برای دفاع از نظام اسلامی و پیاده کردن آرمان­های امام راحل، از مقام مرجعیت، چشم­پوشی کرد. هم­شاگردی­ها و دوستانش، یا همچون «شهید مطهری»، در کوی شهادت آرمیده­اند و یا همچون «آیت‏الله جنتی»، تمام توانشان را در دوران پیری، صرف دفاع از دین و انقلاب و میراث امام راحل کرده­اند.

آیت­الله محمد دانش زاده قمی مشهور به مومن، گرچه مسئولیت­های خطیری همچون رئیس دیوان عالی دادگاه­های انقلاب، دبیری شورای مدیریت حوزه علمیه قم و… را بر عهده داشته و از اعضای محوری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، اما او از معدود شخصیت­هایی است که با شورای نگهبان قانون اساسی و اگر بهتر بگوییم، شورای نگهبان قانون اساسی با او و یار دیرینه­اش آیت‏الله جنتی شناخته می‏شود. شخصیتی که با وجود تمایل زیاد به درس و بحث، به دستور امام خمینی، وارد این نهاد مقدس شد و تا به امروز، در کنار یاران و شاگردان دیگر امام، نگهبان مقدسات دین در عینیت جامعه بوده است.

زانو زدن در برابر این بزرگ­مرد علم و تقوا و سیاست، غنیمتی بود که در همراهی یار انقلابی و انقلابی مانده امام راحل، حجت­الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان، نصیبمان شد. گفت­وگوی این دو شاگرد و یار امام راحل و پشتیبان ولایت و خلف صالح آن پیر سفرکرده ویادکرد خاطرات گذشته­های دور و نزدیک، به درخواست حاج آقای رحیمیان از معظم له برای یک گفت­وگو درباره شخصیت امام خمینی و حوزه­ها در چند روز بعد انجامید.

آنچه پیش روی شماست، گفت­وگوی ما با این عالم فرزانه است که چون استاد و امامش، با دلی آرام از راه رفته­اش می‏گوید و با قلبی مطمئن، از حقانیت «ولایت فقیه» دفاع می‏کند و امام خامنه­ای را خلف صالح امام راحل می‏داند که مانند شیر ایستاده است و همچون امام راحل، به کسی باج نمی‏دهد.

**

* از اینکه با تمام مشغله­های علمی و کاری، این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، تشکر می‏کنیم و اگر اجازه بفرمایید، اولین پرسش را با مقدمه کوتاهی خدمتتان عرض ‏کنیم. همان‌گونه که مستحضر هستید، چهل سال از عمر نورانی نظام مقدس جمهوری اسلامی گذشته است. نظامی که نظام سلطه را با همه ابعاد، چه انسانی، چه مادی و چه مبانی و عقبه‏های تئوریک آن، به چالش کشیده است. وقتی به خاستگاه انقلاب نگاه می‏کنیم، می‏بینیم که اولین حرکت حضرت امام، از درس اخلاق ایشان در فیضیه شروع می‏شود و حلقه درس اخلاق ایشان، تبدیل به حلقه درس خارج و فلسفه می‏شود. اولین رویارویی حضرت امام هم باز از فیضیه و ظهر عاشورا شروع می‏شود. حضرت عالی به عنوان یکی از شاگردان و پرورش یافتگان مکتب امام، چه چیزی را در حضرت امام دیدید که درس و محفل ایشان را انتخاب کردید و تا به امروز پای حرکت امام ایستادید؟

ویژگی‌ای که حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه داشت، قبول و دلبسته تام نسبت به خدا و پیغمبر و اسلام بود و آنچه را که اسلام عزیز در خصوصیات اعتقادی و اجرایی و دینی داشت، ایشان نسبت به آنها سراسر پذیرش بود و کاملاً خاضع بود، از نظر اعتقاد توحیدی ایشان واقعاً موحد بود که غیر الله را هیچ‌کاره می‏دانست و خود خدا را در همه امور همه کاره و اسلام و پیامبر اسلام را هم نماینده‌ای از طرف خدا که آنچه را که مردم باید از نظر اعتقادی به آن عقیده داشته باشند (توحید و نبوت و امامت و معاد) قشنگ همه اینها را معتقد بود و معتقد بود که آنچه را خداوند تبارک و تعالی در اسلام، در قرآن شریف، در کلمات معصومین (علیهم السلام) بیان کرده است، همه مسائل واقعی و صحیحی است که باید در جریان زندگی مادی و معنوی بشر تحقق پیدا کند. و این حرف را به راستی قبول داشت، یعنی آنچه را که خداوند واجب کرده بود به حد وجوب، مستحب کرده بود در حد استحباب و حرام و مکروه، ایشان همین طور بود. یادم هست بزرگواری که الآن از مراجع است مطلبی خدمت امام عرض کرد، ایشان فرمودند که من حق ندارم چیز مستحب خدا را تغییر بدهم، هر چه را خداوند فرموده در همان حد باید به آن ملتزم و معتقد باشیم. این مطلب را در زندگی و اعتقاد و کارهای عملی خودش باور داشت و روشن بود که آنچه را که حضرت امام بر آن قطعیت دارد، این است که خدا، پیامبر، ائمه و اسلام را همان طوری که هست پیاده کند و به آن ملتزم و متعهد باشد.

در زندگی حضرت امام چه در درس ایشان یا بعد که ایشان از سال ۴۲ به بعد به زندان رفت، بعد به ترکیه تبعید شد و از آنجا هم به نجف تبعید شد که در آنجا درس را شروع کرد تا اینکه در سال ۵۷ به فرانسه تبعید شد و بعد نظام اسلامی را در ایران تأسیس کرد و سرپرستی نظام و ولایت فقیه را برعهده گرفت در طول حدود ده سال از سال ۵۷ تا ۶۸ که از دنیا رفتند، به فکر خود و یا شخص نبود و برای شخصی حساب باز نمی‏کرد و آنچه که برایش مهم بود این بود که در مقابل خواست خدا و فرموده خدا خاضع باشد. این حضرت امام بود. در درس و بحثی که تدریس می‏فرمودند و سخنرانی‏های مختلفی داشتند که معمولاً حداقل در هر سال دو سخنرانی داشتند که یکی در اوایل شروع درس‏ها و یکی نیز در روزهای آخر بود، همیشه طلابی که در درس حاضر می‏شدند، غیر از جنبه‏های علمی و بحث‏های فقهی و اصولی را که در بحث‏ها داشتند، همه را دعوت می‏کرد به اینکه در مقابل خدا و خواست خدا پایبند باشیم و معتقد باشیم به خدا که همه چیز را درست می‏کند.

درس ایشان را بیش از ۵ سال که در درس ایشان شرکت کردم، مسجد سلماسی نزدیک منزلشان بود و بعد در سال ۴۱ یا ۴۲ درسشان به مسجد اعظم منتقل شد. در روز اول همان منبر و چهارپایه‌ای که در مسجد سلماسی بود برایشان آوردند. در سال ۱۳۳۶ من در درس امام رفتم، ایشان اول روی زمین می‏نشستند بسیار مؤدب و پاکیزه می‏نشستند تا اینکه جمعیت زیاد شد، گاهی از اوقات مسجد جا نمی‏شد، عده‌ای دیر می‏آمدند و دو سه بار روحانیون را بلند می‏کردند که جلوتر بیایند فشرده بنشینند تا همه جا بشوند. بالاخره صندلی دوپایه‌ای برای ایشان تهیه کردند و ایشان منبر رفتند و همین منبر را در مسجد اعظم آوردند و تا آخر که در مسجد اعظم تدریس می‏کردند، همان منبر بود و بعد از اینکه امام را از ایران جدا کردند، صندلی همان صندلی بود که بعد آقایان دیگر تدریس کردند.

امام فرمودند: من که از در این مسجد آمدم سر قبر مرحوم آیت‏الله بروجردی رفتم. سه مرحله از مرحوم آیت‏الله بروجردی دیدم که یکی قسمت بالا که حکایت می‏کرد از موقعی که مردم عکس آیت‏الله بروجردی را در دست گرفته بودند از زمانی که مرحوم آیت‏الله بروجردی در اوج قدرت بودند. یک متر پایین‌تر تابلویی بود که از تشییع جنازه آیت‏الله بروجردی حکایت می‏کرد که ایشان از دنیا رفته و مردم برای شرکت در تشییع جنازه ایشان اجتماع کرده‏اند. دو متر پایین‌تر خود آیت‏الله بروجردی خوابیده است که هیچ چیز برایش نمانده مگر اینکه کاری برای خدا کرده باشد.

این صحبت اولی بود که امام در مسجد اعظم کردند. همین بود امام خمینی و ما غیر از این امام ندیدیم و همین بود که ایشان خود را وقف اسلام کرده بود، معتقد به اسلام بود، نظام اسلامی را برای خدا، برای پیاده کردن اسلام و هیچ چیزی هم غیر از این نمی‏خواست. این امام بود که رهبر نظام شد، استاد بزرگی برای حوزه‏های علمیه و علما بود.

 

* جایگاه علمی امام خمینی در حوزه علمیه قم چگونه بود؛ بخصوص در زمانی که آیت‌الله بروجردی نیز تدریس داشتند و زعامت شیعه را عهده‌دار بودند؛ چه کسانی به درس امام می‌رفتند؟

در سال ۳۶ که من خدمت حضرت امام بودم، آیت‏الله بروجردی هم تدریس داشت، درس فقه پای درس آیت‏الله بروجردی بودم و اصول را پای درس حضرت امام بود که بعد از دو سه ماه فقه را تعطیل کردم و خدمت حضرت امام بودم. پرجمعیت‌ترین درس در قم درس مرحوم آیت‏الله بروجردی بود. بعد از درس آیت‏الله بروجردی درس حضرت امام بود. یعنی از همه درس‏های خارج که در حوزه بود، پرجمعیت‌تر بود. اما امام هیچ وقت به روی کسی نمی‏آورد که من استاد حوزه هستم.

امام روزی تنها در خیابان می‏آمد و کسی هم همراهش نبود، من به سمت فیضیه یا حرم که دقیق یاد ندارم، می‏رفتم. نزدیک فیضیه در میدان آستانه دیدم امام از صحن پیاده تشریف می‏آورند. به خودم گفتم بد نشد، یک سلامی خدمت امام می‏کنم. منتظر بودم که امام برسد تا سلام کنم، اما امام زودتر به من سلام کرد. من یک طلبه بودم که هنوز معمّم هم نبودم. این بود آقای خمینی. ایشان انسان وارسته و شایسته ای بود، در حالی که من معمم هم نبودم که بخواهد برای عمامه حساب باز کند، این بود آقای خمینی. اینکه بگوید من مدرس حوزه هستم، اصلاً اینگونه نبود. درس حضرت امام بهترین درس بود و من در طول مدتی که امام در قم درس می‏دادند خدمت ایشان می‏رفتم و بعد هم که به نجف تبعید شدند رفت و آمد مکرری داشتم که آنجا هم مثل قم درس می‏دادند.

حضرت امام با توجه به اینکه به ریاست و دنیا توجه نداشت ولی بالاخره بهترین مدرس حوزه بود و همین درس حضرت امام بهترین فاضل و عالم را در حوزه پروراند و روحیات و خلقیات ایشان که توجه به خدا بود، مرتبطین با ایشان را همین‌طور بار آورد. آقای خزعلی رضوان‌الله تعالی عاشق امام بود، نه عاشق امام به عنوان امام بلکه به عنوان عالم وارسته خود فروخته به خداست. آقای جنتی عاشق امام هستند. آقای فاضل لنکرانی شاگرد امام بود، آقای مهدوی کنی اینها خودشان شاگردان امام هستند. آقای مهدوی کنی برادرشان (آقا مهدی) که متاسفانه مریض هستند، انسان عجیبی است؛ آقای امامی. اینها در بحث امام با هم مباحثه می‏کردند. اصلاً طلبه‏های خوب حوزه فقط به درس امام می‏رفتند. آقای منتظری از شاگردان خوب حضرت امام بود، آقای شهید مطهری، شهید بهشتی و جعفر سبحانی کسانی بودند که در درس‏های اول امام بودند. آقای محمدی گیلانی و آقای محفوظی اینها شاگردان امام بودند.آن‌وقت فضلای وارسته حوزه شاگردان امام بودند. این مقدار نفوذی که روی فضلا داشتند و فضلا به درس ایشان رفته باشند و معلومات خودشان را آموخته باشند، این برای حضرت امام بود. ایشان بهترین استاد حوزه بود…

امام اصلاً خود را نمی‏دید که بخواهد در حوزه و ریاست دخالت بکند. اصلاً اهل این حرف‏ها نبود. بالاتر از آن بود که به این فکر‏ها باشد. تا اینکه این دوران گذشت و آیت‏الله بروجردی از دنیا رفت و بعد از بیست تا سی روز برای آیت‏الله بروجردی مجلس گذاشتند.

 

*این هم یکی دیگر از ویژگی­های حضرت امام بود که درب خانه­شان روز وفات آیت‏الله بروجردی بسته بود؟

امام خمینی اهل این برنامه‏ها نبود و دنیا برای آقای خمینی مطرح نبود. ما آنچه را که دیدیم، توجه به خدا بود و همین توجه به خدا باعث شد که حضار بحث و فضلا و علمای حوزه که در مراتب بعدی بودند بسازد. در نجف هم همین کار را کردند. مردم امام را نمی‏شناختند، مبارزات شروع شد مردم امام را نمی‏شناسند. موقع مقابله با شاه و اطرافیانش شد از همه پیش رفت. به روی خودشان نمی‏آوردند. بعد از اینکه آیت‏الله بروجردی مرحوم شدند به من گفت که علمای آن زمان که بعداً از مراجع شدند مانند مرحوم آیت‏الله گلپایگانی و بعضی دیگر از علما جلسه‌ای گرفتند که چه کار بکنیم که حضرت امام هم در آن جلسه حضور داشتند بنا بر این شد که شهریه را آقای گلپایگانی و آقای شریعتمداری بدهند. می‏گفتند که حضرت امام به آقایان عرض کردند که شما چه کار می‏کنید؟ ایشان گفتند من همان خادم طلبه‏ها که بودم هستم. تا اینکه دو سه ماه گذشت و مبارزات شروع شد و حضرت امام وظیفه شرعی دانست و مرد و مردانه آمد به میدان که مردم فهمیدند کسی هم هست در حوزه به نام حاج آقا روح‌الله. تا آن موقع نه شهریه می‏داد و نه کار دیگری تا اینکه این مبارزات او را به مردم شناساند.

کم کم مردم به ایشان وجوهات پرداختند و کم کم شهریه خصوصی به طلبه‏های خوب درس و بعد شهریه عمومی شد که ایشان را تبعید کردند و از آنجا به نجف فرستادند که در نجف هم شهریه می‏دادند و هم در قم. امام یک انسان وارسته‌ای بود که گرفتار دنیا بود. خدا به ایرانی‏ها و مردم مسلمان و مستضعف دنیا لطف کرد و حکومتی را در ایران تشکیل بدهد. لطف خدا در این بود که خودشان حدود یازده سال مسئولیت حکومت را به دست بگیرد و لطف دیگر به ایرانی‏ها مقام معظم رهبری است که یازده سال زیر دست امام بیشتر یاد بگیرد. بیشتر یاد بگیرد حکومت داری را و رهبر نظام بشود و کارها را عهده دار باشد و خدا به حق جدشان کمکشان کند.

 

*حضرت امام دارای یک شخصیت کاریزماتیک علمی، معنوی و اخلاقی بود و با وجود اینکه به یک شخصیت جهانی تبدیل شد، یک مظلومیت خاصی هم داشت. رهبر معظم انقلاب هم با همین ویژگی‏ها دارای یک مظلومیت خاصی است. به نظر شما مظلومیت حضرت آقا بیشتر از مظلومیت حضرت امام نیست؟

حضرت امام (ره) مرجع تقلید عام بود استادی منظم و بهترین استاد حوزه علمیه قم بود و از قم به نجف فرستاده شد و در نجف هم خود را به آنها شناساند ولی این مقدار مراحل قبلی برای حضرت آقا نبود. بالاخره این مزیت را حضرت امام داشت. مقام معظم رهبری را الحمدلله حوزه و علمای حوزه شناختند و او را قبول دارند و خدا هم کمک ایشان است به حق جدشان کمکشان بکند تا اینکه این شعار «تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» در مورد ایشان مصداق پیدا بکند تا به دست حضرت ولیعصر بسپرد. ما هم که مخلص آقا هستیم

 

*چند سالی است که ما با مطرح شدن مسئله­ای به نام «استقلال حوزه‏ها» از سوی برخی مواجه هستیم که نوعاً هم کسانی هستند که در خارج حوزه­اند و یا اینکه از مطالبه آنها، بوی سکولاریزم و جدایی دین از سیاست به مشام می‏رسد. خود حضرت امام و حضرت آقا، طرفدار بحث استقلال حوزه‏ها بوده و هستند؛ اما آن‌چه به مشام می‏رسد، بحث جدایی حوزه­ها از نظام، در زیر این عنوان است. حضرت آقا بعد از فتنه که به قم تشریف آوردند دو صحبت داشتند، یک صحبت در بین مردم بود که فرمودند از روحانیت جدا نشوید و یک صحبت هم بین خواص در فیضیه داشتند که در آن، به بحث آخوند حکومتی اشاره داشتند که از سوی برخی مطرح می‏شد. حضرتعالی چه راهکارهایی را ارائه می‏دهید که هم طلبه‏ها با یک بصیرتی پیش بروند و هم خدای ناکرده به کسی توهین نشود و بین روحانیت سنتی و روحانیت متحجر (به تعبیر حضرت امام) خلط نشود؟

من گمان نمی‏کنم. من خیلی اینها را احساس نمی‏کنم. موقعی است که حکومت مسئول و ولی فقیهی با آن شرایط که قانون اساسی برای مسئول نظام اسلامی آمده، نیست، مثل حضرت امام که بلاخره آمده است که در زمان غیبت یک مجتهدی که دارای شرایطی که در اصول قانون اساسی آینده می‏آید، این شخص در زمان غیبت مسئول نظام و حوزه باشد و در اصل ۱۰۷ و همین‌طور ۱۰۹ و ۱۱۰ دارد که آن کسی که رهبر نظام است مجتهد عادل باشد و بتواند در همه مسائل شرعی اجتهاد بکند، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبر باشد و مردم او را قبول داشته باشند و شرایطی که در اصل ۱۰۹ آمده و اگر چند نفر باشند، آن کسی که معلومات و قدرت و شجاعتش بیشتر است مقدم است و خبرگان قانون اساسی باید او را انتخاب کنند و به مردم معرفی کنند. کسی که مسئول نظام است همان کسی باشد که خدا او را مسئول قرار داده؛ مثلاً حضرت امیر در بین خطبه شقشقیه بعد از کشتن عثمان که به ایشان عرض کردند که شما رهبری نظام را قبول کن، ایشان اول زیر بار نمی‏رفت و در آخر فرمودند چون که مردم حاضر شدند و کمک‏یار من هستند وظیفه خدایی بر من حتمیت پیدا کرد. خدا از علما پیمان گرفته هر وقت ناراحتی‏های سنگینی را دیدند که عده‌ای ستمگری می‏کنند و پایبند به احکام خدا نیستند و به عده‌ای ستم می‏شود علما بیایند و مسئولیت پذیر باشند. همین اقتضا می‏کند علمایی که مصادیق آن مجتهدین هستند که آن شرایطی را که در قانون اساسی آمده است داشته باشند، اینها بیایند و عهده‌دار نظام باشند. این نظام، دیگر نظامی جدا از اسلام نیست. یعنی امام خمینی و مقام معظم رهبری همان آقایی است مثل حضرت امیر(ع). خود حضرت امام می‏فرمودند که کشور، کشور رسول الله است. همان اختیاراتی که برای پیامبر، حضرت امیر و امام زمان سلام‌الله علیهم است، همان اختیارات برای رهبر نظام است و طبعاً احکامی که باید در کشور اجرا شود، همان احکامی است که پیغمبر و ائمه (علیهما السلام) فرموده است و فقها در کتب فقهی که بیش از هزار سال در حوزه‏ها تدریس می‏شود و الآن هم ملاک رساله نویسی هست.

مصوبات مجلس شورای اسلامی وقتی ارزش دارد که شش فقیه که شایسته و عادل باشند و حکم خدا را بدانند، بر این مصوبه نظارت کنند و اگر گوشه‌ای از مصوبات با اسلام مخالف باشد، اجرایی نشود. همه قوانین و مقرراتی که در کشور اجرا می‏شود بر اساس اصل ۱۰۴ قانون اساسی باید طبق موازین اسلامی باشد و در همان اصل آمده است که هرجا قانون خلاف اسلام باشد، پذیرفته نیست. تشخیص این که قانون یا مقرره که مقرره اعم از قانون است. ممکن است مصوبه‌ای باشد که وزارت خانه و هیئت وزیران جاهای دیگر تصویب بکنند یا استاندار و… تصویب بکند و تمام این‏ها باید مطابق اسلام باشد تشخیص اینکه مطابق اسلام است یا خیر با فقهایی است که در قانون اساسی آمده. وقتی نظام این‌طور نظامی باشد که سرپرست نظام، فقیهی باشد که مجتهد جامع‌الشرایطی است که همه احکام اسلام را می‏داند و می‏تواند استنباط بکند و همه‌کاره او باشد و مصوباتی که در مجلس می‏گذرد و مقرراتی که در هیئت وزیران و استانداران تصویب می‏کنند یا شورای شهر تصویب می‏کنند تمام اینها باید طبق موازین خدایی باشد. و برای این هم همه کس نمی‏تواند تشخیص بدهد و فقط شش نفر فقیه هستند که اگر این شش نفر گفتند خلاف شرع است همه گوش به فرمان باشند. وقتی نظام این‌طور نظامی شد، دیگر این نظامی نیست که در مقابل حوزه باشد و حوزه مقابلش بایستد اما در عین حال ما نباید انسان وابسته‌ای که بگوید کاری به این کارها ندارم و هرچه فرمانده تیپم گفت انجام بدهیم ولو خلاف گفته خدا باشد. خیر خلاف گفته خدا حق ندارد حرف بزند. رئیس جمهور و هیئت وزیران و مجلس و هیچ‌کس حق ندارد حرفی خلاف خدا بزند.

وقتی این‌گونه نظام باشد نمی‏گوید تو وابسته به این نظام شو، حتی وقتی خلاف شرع باشد. در این صورت استقلال حوزه از نظام این چنینی معنا ندارد ولی به این معنا نیست که گوش به حرف فرمانده‌ات بده هر چه که گفت گفت. خیر. به این معنا نباید حوزه مستقل از نظام باشد. بلکه باید حوزه هرچه را که اجرا می‏کنند در کشور هیچ قاضی حق ندارد چیزی را که خلاف شرع باشد امضا و مصوب بکند.

از مواردی که مجلس شورای اسلامی تصویب کرده و اختیار به رئیس قوه قضاییه داده است، این است که گفته شده اگر حکمی را قاضی در پرونده‌ای خلاف شرع تشخیص بدهد و حکم بکند، رئیس قوه قضائیه می‏تواند آن حکم را کنار بگذارد یعنی در اینجا همه ملاک‏ها را اسلام قرار داده اند. وابستگی داشتن به این نظام اینچنینی را کسی نمی‏گوید که حوزه از نظام مستقل باشد اما اگر جایی باشد که کار به این کارها نداشته باشد و هر چه شد شد. نباید حوزه نباید به چنین کار و حرفی وابستگی داشته باشد. ما نباید حوزه‌ای داشته باشیم که گوش به حرف کسانی داشته باشد که رعایت شرع را نمی‏کنند. حوزه باید مستقل باشد و آنچه را خدا و پیغمبر می‏گوید همان را عمل بکند و قهراً اگر کسی هم خلاف کرد گوش به حرف نمی‏کنند و در آن موارد هم می‏توانند به مراجعی که برای تشخیص چنین مسائلی هست مراجعه بکنند. مجلس نمی‏تواند خلافی بکند چون شورای نگهبان هست و اگر کسی مقرری فرض می‏کند، شورای شهری مقرری فرض می‏کند و یا مصوباتی که هیئت وزیرا و یا استاندار، فرماندار و کسانی که کارگزار هستند و بخواهند مقرری داشته باشند باید طبق موازین شرع باشد و نمی‏توانند خلاف اسلام عمل کنند.

وابستگی حوزه به نظام اسلامی که اشکالی ندارد ولی گوش به حرف کسی که خلاف اسلام است و گفت هرگز نباید باشد و کسی ادعایی ندارد. و اگر کسی پیدا شد که اینقدر بی‏شعور بود که باید فاتحه خودش را خواند و لذا استقلال حوزه به معنای گوش نکردن به مطالبی که در نظام اسلامی گفته می‏شود، همان‌طوری که حضرت امام فرمود: چیزی که مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان تأیید کرده یعنی جنبه شرعی آن نیز حفظ شده، لازم است به آن عمل بکنیم. شورای نگهبان دو گروه هستند: حقوقدان و فقها. در مسائل قانون اساسی همه شورای نگهبان حکم می‏کنند ولی در مسائل شرعی فقط فقها حکم می‏کنند.

اگر مصوبه خلاف شرع باشد، می‏گوید و اگر نگفته شش فقیه هستند که می‏دانند حکم خدا چیست. پس جدا شدن از این نظامی که طبق ضوابط باشد معنا ندارد و وابستگی به این نظام اشکالی ندارد. طلبه حوزه باشد و هیچ گوش ندهد که مصوبه چگونه است. در حالی که مصوبه به شورای نگهبان رفته و اگر خلاف شرع باشد شورای نگهبان گفته است و موافقتنامه‌ای که به آن داد می‏زنند اگر به شورای نگهبان رفته باشد خلاف شرع نیست و اگر بود شورای نگهبان جلوی آن را می‏گرفت. اخیراً مصوبه پالرمو بود که حرف‏هایی زده شد و شورای نگهبان گفت این خلاف شرع است و ترجمه‌ای که شما کرده‌اید درست نبوده. اول درست کنید بعد برای شورا بفرستید. بعضی از روزنامه‏ها تازه فهمیده‌اند که شورای نگهبان در جواب این‏ها چه نوشته است. اگر طبق ضوابط کار شود و وابستگی حوزه نظامی که طبق ضوابط است این به جایی بر نمی‏خورد و البته وابسته به نظامی که به شرع کاری ندارد نباید باشد.

 

*حضرتعالی در مسئله ولایت فقیه و تبیین مبانی آن، جزء معدود کسانی بودید که تکلیف مدارانه و شجاعانه به میدان آمدید، تدریس کردید، قلم به دست گرفتید و این یادگار حضرت امام و علمای سلف را مطرح کردید. به نظر حضرتعالی، آیا در حوزه علمیه، در زمینه تبیین مبانی ولایت فقیه و آموزش آن، کم کاری نشده است؟

ممکن است. البته بهتر شده و خودم ممکن است که گله داشته باشم و لازم می‏دانم که بیشتر از این کار بشود، اما این طور نیست که حوزه توجه نداشته باشد و قاعده این است که بیشتر و بهتر از این باشد. در بحث ولایت امر، ولایت و مباحث الهی را که خداوند برای پیامبر و ائمه (ع) قرار داده و اختیارات و منابع مالی حکومت و بعد در زمان غیبت که آیا ولایت داریم یا نداریم، باید ولی‌امر چگونه باشد، در این موضوع بحثی را من شروع کردم که شاید ۹ سال طول کشید و نتیجه ۹ سال کارم سه جلد کتاب شد که چاپ شده است که خلاصه این سه جلد کتاب نیز چاپ شده است.

وقتی آقای خامنه‌ای تشریف آورده بودند در آن جلسه به ایشان عرض کردم الآن شورای عالی حوزه هم هست و هم جامعه مدرسین که بزرگان حوزه هستند و نسبت به ولایت امر، کم لطفی و کم کاری شده است شما دستور بفرمایید که بیشتر کار بکنند. ایشان قبول کردند و فرمودند که ما این جلسه را قبلاً داشتیم ولی با این صحبت‏هایی که این آقایان زدند جلسه را باید تکرار بکنیم. این اتفاق در سال ۸۹ بود و از آن موقع به بعد مقداری بحث ولایت فقیه جان گرفته و در حوزه انجام می‏شود، اما متأسفانه بیشتر از این باید کار شود. این گله‌ای است که من و بعضی‏ها دارند ولی اینطور نیست که حوزه از این بحث‏ها روگردان باشد منتها لازم است که بیشتر از این کار بشود.

 

*یکی از دغدغه‏های حضرت امام(ره) ورود التقاط و مسائل غیرحوزوی به درون حوزه‏ها بود. امروزه هم ما خرده جریان‏ها و پدیده‏هایی را می‏بینیم که در صدد جا باز کردن در حوزه‏های علمیه هستند. اگر حضرتعالی نکته­ای از حضرت امام یا مقام معظم رهبری در این موضوع و دغدغه آنها نسبت به این مسئله دارید، بیان بفرمایید.

حضرت امام انسانی بود وارسته که آنچه را که خدا می‏خواست انجام می‏داد. برنامه ای که ایشان برای دادگاه ویژه روحانیت نوشته‌اند مقدمه‌اش این است که اشخاصی که مطلع نیستند، به روحانیان شایسته، بی ادبی نکنند و بعضی از امور است که خود روحانیون می‏دانند که یک روحانی چه کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد و دیگران خبر ندارند. به این جهت برای روحانیون دادگاه ویژه روحانیون تشکیل شد تا این که از روحانی کاری که شایسته یک روحانی است را بخواهند. این که غیر از خدا و پیغمبر در درس‏ها نباشد را همه می‏گویند.

اگر بخواهید چیزی در حوزه، در هر مدرسه‏ای شکل بگیرد باید جنبه‏های الهی داشته باشد و الآن هم حوزه بیشتر از سابق اینها را بُروز می‏دهد. من نمی‏گویم در حد مطلوب است ولی اینکه همه گفته‏ها باید از آیات و روایات و گفته خدا و پیغمبر استفاده بشود، این نظری است که همیشه حوزه داشته و حالا هم دارد و چیزی غیر از این در حوزه نمی‏تواند نقش پیدا بکند.

ما به خدمت مقام معظم رهبری رفتیم و من به ایشان عرض کردم که دولت کمکی به مدیریت حوزه می‏کند – در آن وقت من دبیر شورای عالی حوزه بودم – از ایشان خواستم که پولی را که دولت به ما می‏دهد را شما بگیرید و به ما بدهید. ایشان فرمودند من هیچ چیز از دولت نمی‏گیرم، من تمام خرج‏هایی که دارم پول‏هایی است که در اختیار ولی‌امر است و فقط در سفرهایی که به استان‏ها می‏کنم ممکن است که با بعضی از اهالی دولت همکاری داشته باشم. چه اشکالی دارد تا وقتی که پول نیست به مجلس بروید و از مجلس بخواهید و از دولت بگیرید. اینکه در حوزه یا قسمتی از حوزه کاری به موازین شرعی نداشته باشند نیست و اینها ایرادی ندارند و استقلال حوزه به معنای اینکه احکام شرع و خواسته‏های خدا را توجه داشته باشند، بنابر این است که انجام بشود و اگر جایی هم غیر از این انجام شود، می‏توان جلوی آن را گرفت و هر کس می‏تواند اعتراض کند به مدیران حوزه که چرا این کار انجام نمی‏شود.

ممکن است کسانی حرف‏های ناصوابی بزنند و از وضع رهبری نظام، از وضع مصوبات نظام بی‏اطلاع باشند. من الآن ۳۵ سال است که در شورای نگهبان هستم که حضرت امام به زور مرا در شورای نگهبان گذاشتند. من به حاج احمد آقا گفتم که به امام بگو که من همان طلبه‌ای که بودم هستم و عشق دارم که درس بخوانم، شما من را از شورای نگهبان آزاد کنید که بروم حوزه درسم را بخوانم و آنهایی که سنشان از من بیشتر است و شاید به اندازه من حال درس خواندن ندارند را بگذارید. با این که این را گفته بودم باز دیدم که اسمم جزو فقهای شورای نگهبان اعلام شده است. بعد در تیرماه ۱۳۶۲ به تهران رفتم به افتتاحیه مجلس خبرگان که حاج احمد آقا از طرف امام آمده بود که بیانیه حضرت امام را بخواند. سلام علیک کردیم و گفتم که همه حرف‏هایت را به آقا زدم و آقا فرمودند که می‏خواهد درس بخواند چه کار کند اگر می‏خواهد به اسلام خدمت کند بیاید سر سفره گسترده اسلام بنشیند و کار کند. بعد گفتم امسال را می‏مانم و گفتم این دوره را کنار می‏روم که فقهای شورای نگهبان نگذاشتند. سال ۶۸ که امام از دنیا رفتند، خواستم به امام نامه بنویسم که من یک دوره به خاطر شما ماندم که نشد. آقای خامنه‌ای حفظه‌الله رهبری نظام را به دست گرفت. در دور اول گفتند هنوز رهبری آقای خامنه‌ای درست جا نیفتاده می‏خواهی کنار بروی رهبری تضعیف بشود؟ گفتم چشم. برای دور دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم همه را با آقا دعوای اینکه ما نباشیم را داریم. این دفعه گفتم من پنج دوره ماندم و اگر یه جوانی بودم که برای دولتی کار می‏کردم، سی سال یک دوره است. گفتند برای این دوره ششم موافقت می‏کنند و یک شخص به درد بخور پیدا کرده بودم و به آقا نوشته بودم که ایشان جای من باشد ولی قبول نکرد. یک سال دیگر از این دوره مانده.

جامعه مدرسین خدمت امام رسیدند. آقای امینی به عنوان نماینده جامعه و بزرگ‏تر با حضرت امام صحبت کردند که ما خسته شدیم که امام فرمودند که اگر بنا به خسته شدن باشد، من بیشتر خسته شدم، اول من باید کنار بکشم بعد شما. با این جمله همه حرف‏ها را بستند و فاتحه تمام حرف‏هایی که آقایان می‏خواستند بگویند خوانده شد. حالا مقام معظم رهبری هم همین حرف‏ها را می‏زنند. راست می‏گویند و ما قبول داریم منتها من دیگر حال ندارم و خدا آقا را به خاطر جدش حفظ بکند. سن من از آقا حدود یک سال بیشتر است و همه زحمات را ایشان می‏کشد و مثل شیر ایستاده که ان‌شاء‌الله که خدا قدرت زیادتر به ایشان بدهد. حرف‏هایی که آمریکا و اسرائیل می‏زنند و آن بدبختی که در آمریکا بزرگ شده (محمد بن سلمان) و آمده و با دلارهای حجاز فکر می‏کند هر کاری می‏تواند بکند. نمی‏داند که ان‏شاءالله قبل از ظهور حضرت ولیعصر ریشه همه اینها را می‏کَنیم که زمینه آماده باشد برای آمدن حضرت ولیعصر.

 

*اگر خاطره یا نکته خاص دیگری از حضرت امام دارید، برای ما بیان بفرمایید.

امام برای خدا کار می‏کرد و در مقابل خلاف شرع سفت و محکم می‏ایستاد و حاضر نبود که خلاف شرعی صورت بگیرد. یادم هست که حضرت امام من را به عنوان مسئول دادگاه عالی انتخاب کردند. حضرت امام به آقای منتظری و آقای مشکینی اعتماد داشت و آنها هم مرا قبول داشتند و به من گفتند برای هر دادگاهی روحانی که می‏تواند قاضی بشود به ما معرفی می‏کنی و ما ابلاغ را امضاء می‏کنیم. من هم پیدا می‏کردم و ابلاغی می‏نوشتم و آن ابلاغ را می‏فرستادم به آقای منتظری یا آقای مشکینی یا هر دو. آنها امضاء می‏کردند که این ابلاغ، ابلاغ قضاوت دادگاه انقلاب از سراسر کشور بود. یعنی از بندرعباس و آبادان گرفته تا جاهای دیگر. خود مقام معظم رهبری که در نیروهای مسلح نماینده امام بودند و می‏خواستند دادگاه انقلاب را تشکیل بدهند، من برایشان آقای ری‏شهری و بعضی دیگر را فرستادم.

امام تشخیص دادند که دادگاه‏های انقلاب نمی‏توانند کسی را اعدام کنند. اگر بخواهند کسی را اعدام کنند یا مصادره کنند، باید دادگاه عالی تشکیل بشود تا شخص اعدام شود. دادگاه عالی هم که من بودم و مرحوم ربانی املشی که افراد دیگری هم داشتیم ولی نهایتاً باید خودمان پرونده‏ها را می‏دیدیم و با هم مباحثه می‏کردیم.

در شاهرود فرمانداری بود که مالی داشت مصادره کرده بودند ما پرونده را خواندیم و دیدیم که نباید مصادره می‏شد و رد کردیم. گفتند که امام گفته شما حق ندارید این کار را بکنید. ما گفتیم که امام خودش ما را گذاشته اینجا قاضی باشیم اگر خودش می‏فرماید نه پس نمی‏کنیم. با مرحوم آقای شرعی خدمت حضرت امام رفتیم. به نظرم ماه رجب بود. نشد خدمت امام عرض کنیم. بالاخره فردای آن روز خدمت امام رسیدیم و گفتیم شما فرمودید که نکنید. امام گفتند من اعتمادی که به دادگاه دارم به خاطر شماها است. اگر شما را قبول نداشتم که اصلاً دادگاه را قبول نداشتم. بروید و طبق آنچه که شرع است عمل بکنید. ما هم برگشتیم و سفت کارهایمان را از سر گرفتیم.

این بود امام خمینی. خلاف شرع ابدا. آنچه خدا گفته باید همان اجرا شود. در مقابل شرع کاملاً تسلیم بود. آقای خامنه‏ای هم همین طور است. قسمتی از عشق ما به مقام معظم رهبری این است که مثل امام رفتار می‏کند و می‏گوید حکم خدا باید اجرا شود. ما از زمان حضرت امام بیشتر آسایش داریم. آقا با ما کاری ندارد. از زمانی که قلب من ناراحت شده، کتاب‏هایم را به زیرزمین می‏برم اگر می‏آمدید می‏دیدید چقدر به هم ریختگی از وسایل کار است. ما با حضور قلب رسیدگی می‏کنیم و آقای خامنه‏ای با ما کاری ندارد. البته اگر چیزی نظر ایشان باشد، عمل می‏کنیم و جایی هم شک داشته باشیم از ایشان می‏پرسیم. مقام معظم رهبری مانند حضرت امام به مسائل شرعی خیلی تأکید دارند و از ما نیز هیچ نمی‏خواهد. ما به کسی باج نمی‏دهیم. آیا آقای جنتی به کسی باج می‏دهد. عیب ما هم همین است که ما به کسی باج نمی‏دهیم. کسی می‏خواهد رئیس جمهور شود باید شرایط را داشته باشد وگرنه قبول نمی‏کنیم. نماینده مجلس اگر انسان نامربوطی است او را رد می‏کنیم. قسمتی از مخالفت کسانی که با آقا مخالفند همین است که چرا گوش به حرف کسی نمی‏کنیم. همین است که آقا اصرار دارد که من باشم یا آقای جنتی که بیش از نود سال سن دارد، باشد.

 

*نسبت به شبهه افکنی‏هایی هم که در مورد اعدام‏های دهه اول انقلاب مطرح می‏شود، کمی توضیح

بفرمایید.  

ما حتی یک نفر را اجازه نمی‏دادیم که بی دلیل اعدام شود یا حتی شلاق بخورد.

 

*در مورد منافقین چطور؟

فرقی نمی‏کند آن هم همین‌طور بود. امام بعضی‏ها را عفو کرده بود. یک نفر از نیروی انتظامی قم گرفته بودند که می‏گفتند آقای خلخالی می‏خواهد شما را اعدام کند. بعد با من صحبت کرد. گفتم قم قاضی دادگاه دارد و قاضی دادگاه باید حکم بکند مگر آنکه عفو امام ایشان را در بر نگیرد. که گفتند نمی‏گیرد و باعث شد یک ساعت بعد اعدام شود.

از سال ۵۷ در دادگاه عالی و انقلاب بودم و یک مورد نداریم که خلاف کرده باشیم، یک قاضی ناجور بود که من او را تأیید نکردم و الآن او اعدام شده است. هیچ مورد نداشتیم و حواس‏ها جمع بوده و حضرت امام می‏فرمودند که اعدام‏ها را باید حتما دادگاه عالی تأیید کند. ما چند نفر از انسان‏های خوب را گذاشته بودیم آقای فاضل و آقای راستی و آقای روحانی بودند.خود آقای فاضل که پرونده را می‏خواند و می‏نوشت و بعد من امضاء می‏کردم.

 

*و هیچ کس هم مانند حضرت امام نفرمود که با دلی آرام و قلبی مطمئن…

راست می‏گفت. امام دروغ نمی‏گفت و چیزی نمی‏خواست.امام انسان خوبی بود، مسلمان بود، متدین بود، باج به کسی نمی‏داد و همین باج ندادن باعث شده بود که همه او را دوست داشته باشند و هیچ نقطه ضعفی در زندگی‏اش نداشت. دنبال پول نبود.

آقای توسلی می‏گفت: روحانیونی که به عراق می‏آمدند حضرت امام به دیدنشان نمی‏رفت. به حاج آقا مصطفی گفتم به آقا بگویید به دیدن علمای قم و تهران بروند و یا شما به نمایندگی از آقا به دیدنشان بروید. گفت: خودتان به آقا بگویید. به آقا گفتم که خوب نیست. آقا گفتند همین مقداری که من گرفتارم برای روز قیامت می‏ترسم. فتوایی درست نباشد و مردم به فتوای من به اشتباه بیفتند. تا آخر هم همین طور بود. راست می‏گفت، پول ناحق به کسی نمی‏داد و می‏گفت من دست این پاسدارهای نظام را می‏بوسم و راست می‏گفت.

*بدنه حوزه، چون فضلا و اساتید، ارادت خاصی به حضرتعالی دارند و وجود حضرتعالی و همراهی شما با حضرت آقا، همچون حضرت امام، مایه دلگرمی ماست. خداوند حضرتعالی را برای حوزه­های علیمه، نظام مقدس اسلامی و ما طلبه‏ها حفظ کند.

14ژوئن/18

«شایسته‌سالاری» در گزینش وزیران و معاونان و کارگزاران

«منشور مدیریت علوی،‌ درسنامه مدیران»

 

 

 

 

«إنَّ شرَّ وزرائک مَن کان للأشرار قبلک وزیراً و مَن شرِکهم فی الاثام فلا یکوننّ لک بِطانَهً؛ فإنَّهم أعوانُ الأثمه و إخوانُ الظلمه و أنت واجدٌ مِنهُم خَیرَ الخَلفِ ممَّن لَهُ مِثلُ آرائِهِم و نِفاذِهِم وَ لَیسَ عَلیهِ مِثلُ آصارِهِم و اوزارِهِم و آثامِهِم مَن لا یَعاوِنُ ظالماً عَلی ظُلمِهِ وَ لا آِنّمَا عَلی اِثمُهُ؛ بدترین وزیران تو کسانی هستند که برای جنایتکاران پیشین وزارت کردند و یا شریک جنایت آنان بودند. پس نباید اینان از یاران نزدیک تو باشند، زیرا اینها همکار تبهکاران و برادرخوانده ظالمان‌اند و این در حالی است که تو می‌توانی به جای آنها افراد شایسته‌ای را که آگاهی و کارائی لازم را داشته باشند و جرائم و گناهان و انحراف‌های پیشینیان را نداشته باشند بیابی که با ستمکاران و گنهکاران معاونت نکرده باشند.»

«اینها با هزینه کمتری  بهترین خدمت را و با عواطف بیشتری با تو برخورد می‌کنند و به دیگران کمتر دل می‌بندند، پس اینان را در محافل سری و جلسات ویژه برگزین و از اینان کسی را بهای بیشتری بده که حق را اگرچه تلخ باشد به صراحت با تو بگوید و از کمترین همکاری با تو در کاری که خدا آن را برای اولیاء خود نمی‌پسندد خودداری کند، گرچه آن کار بر وفق میل تو باشد. به افراد پرهیزکار و صادق نزدیک شو و آنان را به گونه‌ای عادت بده که با تمجید و تعریف بی‌جا و کارهائی که انجام نداده‌ای فریبت ندهند، زیرا این تملق‌گوئی‌ها وسیله عجب و غرور است.»

پیام این بخش از منشور مبارک علوی به مالک اشتر و به همه مسئولان و کارگزاران و دولت‌ها این است که در گزینش وزیران، معاونان و مدیران و کسانی که پست‌های کلیدی دارند موارد ذیل را درنظر بگیرند و آگاهانه آنان را انتخاب کنند.

در این بخش از نامه امام«ع» پنج مطلب محور بیان است:

۱ـ گزینش وزیران و معاونان و کارگزاران و سوابق آنان

۲ـ تصفیه مهره‌های ناصالح

۳ـ جذب نیروهای متعهد

۴ـ تشویق منتقدین صادق

۵ـ رابطه با عناصر صالح و پرهیزکار

توضیح آنکه:

۱ـ دولت اسلامی نباید از مهره‌های رژیم طاغوت برای پست‌های کلیدی و اساسی عضوگیری کند و به آنان مسئولیت بدهد، چه اینان علاوه بر آنکه صلاحیت ذاتی و اعتقادی به خدمت ندارند، در نظر مردم بی‌اعتبارند و اگر مقدرات ملت اگر به دست آنان سپرده شود، موجب وهن نظام اسلامی خواهد شد.

۲ـ در جامعه همیشه افراد صالح متعهد و صادقی هستند که با کارائی لازم و کمترین توقع در خدمت دولت اسلامی درآیند، لذا بر دولت اسلامی است که این چهره‌های شایسته و کارآمد را شناسائی کند و به خدمت گیرد.

متأسفانه این نصایح مشفقانه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند و مصالح نظام اسلامی قربانی جریان‌های خطی و جناحی می‌شود و یارگیری‌ها از طیف مورد نظر جناح حاکم و نفوذی در دستگاه حکومت اتفاق می‌افتد. جریانی که امروزه در کشور مشاهده می‌کنیم. هر دولتی که سر کار می‌آید در گام نخست به تصفیه نیروهای دولت قبل اقدام می‌کند، هر چند آن نیروها شایستگی داشته باشند، فقط گناهشان این است که با جناح سیاسی حاکم همسوئی ندارند!

بسیاری از مصالح کشور قربانی خط و خط‌بازی‌ها می‌شود و بسیاری از پروژه‌های قبلی هر چند مفید و سودمند باشند یا مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. نمونه آن مسکن مهر است که با وجود ضعف‌ها، یک حرکت عظیم در جهت خانه‌دار شدن جوانان و بی‌خانمان‌ها بود و جای آن داشت که وزارت مسکن به تکمیل و تحویل آن اقدام می‌کرد و از این سرمایه عظیم ملی و مردمی بهتر بهره‌برداری می‌شد، اما متأسفانه به جای این اقدام، منفی‌بافی و بی‌اعتنائی به این پروژه‌های عظیم شیوه جاری است. اینها توجه ندارند که این پروژه‌ها میراث یک دولت نیست، بلکه سرمایه ملی و مردمی است و باید از آنها حمایت و صیانت و بهره‌برداری شود.

مواردی از این قبیل در زمینه‌های دیگر هم کم نیست. این روزها شاهدیم که در انتخاب شهردار تهران چه غوغاسالاری است و با خط و خط‌بازی‌ها چگونه مصالح یک شهر بزرگ قربانی جریان‌های سیاسی و جناحی می‌شود! آقایانی که دور آن میزهای لوس و فریبنده می‌نشینند، فکر نکنند مردم پشت صحنه این حرکات را نمی‌بینند. مردم همه آنچه را در ساز وکارهای اداری ـ مدیریتی می‌گذرد می‌بینند و تحلیل و ارزیابی می‌کنند. این را مسئولان و مدیران و کارگزاران بدانند و شفاف‌تر و صادقانه‌تر با مردم صحبت کنند.

۲ـ تصفیه عناصر ناصالح از دیگر وظایف حاکمیت است، هر چند این افراد معدود باشند، اما عملکرد آنها به حساب نظام قلمداد می‌شود.

نظام اسلامی با هزینه بسیار سنگینی فراز و فرود تاریخ چهل ساله را با دادن صدها هزار شهید و جانباز و اسیر و هزینه‌های کلانی که با هیچ چیز قابل جبران نیست پیموده و هم‌اکنون نیز فداکاری‌های فرزندان صدیق انقلاب را در خارج مرزها با هدف صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی شاهدیم. از سوی دیگر توطئه‌های دشمنان زخم‌خورده و استکبار جهانی را در جهت مسخ و تحریف و مصادره انقلاب اسلامی نظاره‌گریم.

در این اوضاع و احوال عناصر ناصالح نقش پیاده نظام دشمن را در نبرد با ارزش‌های اسلام و انقلاب بازی می‌کنند. عناصری که با عملکرد غلط و توطئه‌آمیز فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و یا رسانه‌ای به بیگانه خدمت و با اسلام و نظام و ملت و میهن منافقانه رفتار و چهره اسلام را در نظر جوانان مسخ می‌کنند. خطر اینها از خطر دشمن خارجی سهمگین‌تر است. نمونه آن حقوق‌های نجومی و اختلاس‌ها و رانت‌های مشتی فرصت‌طلب است، لذا به اینان نباید مجال داد و باید با توطئه‌ها و غفلت‌ها برخورد جدی کرد. نهادهای ذیربط اطلاعات و قضا و بازرسی و… نباید چشم خود را از دیدن آنها و عملکردشان ببندند که این خود خیانتی دیگر است. سیره عملی امیرمؤمنان«ع» خود گواهی بر این مسئولیت است.

به نهج‌البلاغه بنگریم که امام حق و عدل با متخلفان از نظام نامه اسلامی چه برخوردی داشتند و کمترین اغماض و سازش را روا نمی‌داشتند. این باید برای مسئولان ما سرمشق باشد.

انتقادپذیری

نکته دیگری که در منشور حکومتی امام به مالک اشتر آمده، انتقادپذیری و افزون بر آن تشویق منتقدین است. انتقاد کلید اصلاح و عامل ساختاری برای بهبود وضع حکومت است. اصولاً هیچ فرد یا نهادی نباید از انتقاد ملول و عصبانی شود، به‌ویژه حکومت می‌بایست از سعه‌صدر برخوردار باشد. امام علی(ع) می‌فرمایند: « آلَهُ الرِّیَاسَهِ سَعَهُ الصَّدْر: سعه صدر ابزار حکومت و ریاست است.»

همواره در حاشیه حکومت افراد متملق و بله‌قربان‌گو هستند که چالش‌های حاکمان را صافکاری می‌کنند. اینها نه تنها صادق نیستند بلکه خیانتکارند. متأسفانه برخی دولتمردان تحمل انتقاد ندارند و منتقدان را تحقیر و گاه به بی‌سوادی متهم می‌کنند! این نشانه نداشتن سعه‌صدر و نبود تحمل است، در حالی که در روایات و همچنین سیره عملی پیشوایان ما می‌بینیم که با وجود عصمت و مقام امامت به مردم میدان می‌دادند حرف خود را بزنند و آنگاه آنان را توجیه می‌کردند. افزون بر این از دیگران می‌خواستند اگر انتقادی دارند مطرح کنند. این سیره عملی پیشوایان به خاطر نیاز آنان به رأی و نظر دیگران نبود، بلکه می‌خواستند به دیگران درس بدهند، راه استبداد به رأی را ببندند و به شخصیت دیگران احترام کنند تا این سیره مبارک برای دیگران الگوی عمل شود و رابطه دولت و ملت، به‌ویژه رابطه حکومت با نخبگان و تحلیلگران به سردی نگراید و از نصایح مشاوران و ناصحان محروم نشوند.

نکته آخر اینکه:

درس‌هائی را که در مدرسه خوانده‌ و در کتاب‌ها مطالعه کرده‌ و یا در سخنرانی‌ها برای مردم گفته و روی آن مانور داده‌ایم، نباید چون نوبت به خودمان می‌رسد فراموش کنیم و مصداق « لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون»(صف/۲) باشیم!

 

سوتیترها:

 

۱٫

بسیاری از مصالح کشور قربانی خط و خط‌بازی‌ها می‌شود و بسیاری از پروژه‌های قبلی هر چند مفید و سودمند باشند یا مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. نمونه آن مسکن مهر است که با وجود ضعف‌ها، یک حرکت عظیم در جهت خانه‌دار شدن جوانان و بی‌خانمان‌ها بود و جای آن داشت که وزارت مسکن به تکمیل و تحویل آن اقدام می‌کرد و از این سرمایه عظیم ملی و مردمی بهتر بهره‌برداری می‌شد.

 

۲٫

متأسفانه برخی دولتمردان تحمل انتقاد ندارند و منتقدان را تحقیر و گاه به بی‌سوادی متهم می‌کنند! این نشانه نداشتن سعه‌صدر و نبود تحمل است، در حالی که در روایات و همچنین سیره عملی پیشوایان ما می‌بینیم که با وجود عصمت و مقام امامت به مردم میدان می‌دادند حرف خود را بزنند و آنگاه آنان را توجیه می‌کردند.

 

 

 

 

14ژوئن/18

راه اهل‌بیت(ع) همان صراط مستقیم است

در بخش‌‌های پایانی زیارت جامعه کبیره سخن از درخواست‌های مطلوب از خداوند است که بخشی از آنها در مقاله قبل مطرح شدند و اینک دیگر درخواست‌ها.

راه اهل‌بیت(ع)

«وَ یَسلَکَ سبیلَکُم وَ یَهتَدی بِهِداکُم: مرا از کسانی قرار بده که به راه شما می‌رود و به هدایت شما رهبری می‌شود.»

راه اهل‌بیت«ع» کدام است؟ تردیدی نیست که راه آنها همان صراط مستقیم است که در سوره حمد هدایت به آن راه را از خداوند می‌خواهیم « هْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» اینک این سئوال مطرح است که صراط مستقیم کدام است؟ صراط مستقیم را قرآن کریم چنین معرفی می‌کند: راه بندگی خدا(۱) راهی که راهبر آن حجت الهی نبی اکرم«ص» است.(۲) راهی که رهروان آن، بندگان برگزیده خدایند و گمراهان و مغضوبان خداوند در آن راه قرار ندارند.(۳)

در روایات صراط مستقیم چنین معرفی شده است:

۱- عمل صالح

امیرمؤمنان فرمود: « مَن عَمِلَ فِی الدُّنْیَا صَالِحاً فَإِنَّهُ یَسلُکُ عَلَى الصِّرَاطِ إِلَى الْجَنَّهِ: آنکه در دنیا عمل صالح انجام دهد به راه بهشت می‌رود.(۴)

۲- معرفت امام و حجت الهی و رهروی در آن راه و خود امامان صراط مستقیم‌اند.

امام صادق(ع) فرمود: «والله نَحنُ الصِراطَ المُستَقیم.»(۵)

و نیز روایات دیگر(۶)

این معنای عمومی راه اهل‌بیت«ع». لیکن حقیقت اینجاست که امامان«ع» از پیروان خود انتظار ویژه‌ای دارند. انتظارشان این است که از خواص رهروان صراط مستقیم باشند. خواص رهروان این راه، برترین در رابطه با خداوند و مردم‌اند و این سلوک همان تبلیغ عملی به راه اهل‌بیت(ع) است. از دوستان خود می‌خواهند که این چنین مردم را به راه اهل‌بیت(ع) بخوانند.

ابوالصباح کنانی به امام صادق(ع) گفت : «در راه شما چه‌ها از مردم نمی‌بینیم.» امام صادق(ع) فرمود: «در راه ما از مردم چه می‌بینی؟» گفت: «همواره میان ما و مردی از مخالفان شما نزاعی درمی‌گیرد و او می‌گوید تو جعفری خبیث هستی!» امام فرمود: «مردم شما را به خاطر ما سرزنش می‌کنند؟» ابوالصباح گفت: «آری.» امام فرمود: «ما اقل والله من یتبع جعفراً منکم انما اصحابی من اشتدّ ورعه و عمل مخالفه و رجائوا به فهولاء اصحابی:(۷) به خدا سوگند پیروان جعفر از میان شما چه اندکند! یاران من کسانی‌اند که سخت پرهیزگارند و برای آفریدگارشان عمل می‌کنند و به پاداش او امیدوارند. اینان یاران من‌اند». (نه شما که نه آداب می دانید نه شکیبایی می‌ورزید یعنی سرزنش مردم نسبت به شما بخاطر اعمال خودتان است نه به خاطر پیروی از ما)

این امامان نور از پیروان خود انتظار برترین‌ها را داشته‌اند و دارند.

امام صادق(ع) فرمود:

«لیس منا و لا کرامه من کان فی مصر فیه مائه الف او یزیدون و کان فی ذالک المصر احدٌ اورعَ منه(۸:… از ما نیست و کرامتی هم ندارد کسی که در یک شهر صدهزارنفری یا بیشتر به سر برد و در آن شهر کسی از او باتقواتر باشد.»

حضرت امام کاظم(ع) فرمود: « بسیار از پدرم می‌شنیدم که می‌فرمود از شیعیان ما نیست کسی که زنان پرده‌نشین در پس پرده خود از ورع او سخن نگویند و از دوستان ویژه ما نیست کسی که در یک شهر ده هزار نفری به سر برد و در میان آنان از بندگان خداوند کسی با ورع‌تر از او باشد.»

در این روایات مقصود این است که در میان مخالفان ائمه کسی پرهیزگارتر از او باشد وگرنه درجات ایمان و ورع مختلف است و شیعیان درجاتی دارند و چنان نیست که فقط با تقواترین آنها شیعه باشد و بس. باری سبیل مورد انتظار امامان در روایات متعدد آمده است و اگر رهروان راه اهل‌بیت(ع) و زائران آنها که عاشقانه به زیارتشان می‌شتابند و جانشان مملو به عشق آنهاست، آن باشند که اهل‌بیت(ع) می‌خواهند، این خود تبلیغ مکتب اهل‌بیت(ع) است.

امام صادق(ع) فرمود: « کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم ، لِیَرَوا مِنکُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاهَ وَالخَیرَ ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِیَهٌ: (۱۰) مردم را بدون زبانتان (یعنی با عمل) دعوت کنید. آنان باید از شما ورع و سختکوشی و نماز و کار خوب ببینند، زیرا اینهاست که دعوت کننده (به راه و مسلک ما) است.»

بر اساس آنچه گفته شد «رهروی راه اهل‌بیت(ع)» به‌جد خواستنی است، زیرا تأمین‌کننده سعادت انسان است.

حشر با اهل‌بیت(ع)

« وَیُحْشَرُ فی زُمْرَتِکُمْ »

درخواست مطلوب دیگر زائر حشر با اهل‌بیت(ع) است. این سعادت بزرگی است که روز قیامت همراه این گل‌های بی‌خار جهان هستی محشور شویم. این از معارف مسلّم ماست که انسان در دنیا رهبری هر کسی را که پذیرفته استپپپپپپف در قیامت به همراه او وارد محشر می‌شود. اگر رهبری نااهلان را پذیرفته، همراه با آنها وارد دوزخ می‌شود. خداوند در مورد فرعون می‌فرماید: « یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ: (۱۱) روز قیامت او در پیشاپیش قومش خواهد بود و آنها را وارد آتش می‌کند.»

جهان پس از مرگ عالمی است که اعمال و افعال ما در این دنیا در مقیاس و سپس در آنجا مجسم می‌شود. خوشبختی‌ها و بدبختی‌های آن جهان پرتوی است از کارهای ما در این جهان. آنان که رهبر ستمگران، گمراهان دوزخیان بودند در آنجا پیروان خود را به سوی جهنم می‌برند و خود جلودار آنها هستند و آنان که در اینجا رهبران بهشتیان بودند، در آنجا نیز گروه‌ها را به سوی بهشت و سعادت می‌برند.»

در روایتی آمده است که مفضل بن عمر از امام صادق(ع) پرسید: «صراط کدام است؟» حضرت فرمود:

«… وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَهِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنْیَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَهِ  و مَن لَم یَعرَفَهُ فِی الدُنیا زَلّت قَدَمَهُ عَنِ الصِراطِ فی الآخِرَه فَتَرَدی فی نارِ جَهنَمَّ(۱۲)

این دو صراط است صراطی در دنیا و صراطی در آخرت. صراط در دنیا امامی است که اطاعتش واجب است. آن کس که او را در دنیا بشناسد و اقتدای به رهنمودهای او داشته باشد به سلامت از صراط که پلی در جهنم است در دنیای واپسین عبور می‌کند و آن کس که او را نشناسد بر صراط می‌لغزد و در جهنم سقوط می‌کند.

بازگشت در رجعت

« وَیَکِرُّ فی رَجْعَتِکُمْ »

و در زمان بازگشت شما بازمی‌گردید.

درخواست این است که خداوندا مرا از کسانی قرار ده که در دوران رجعت شما بازگردانده می‌شود.

در گذشته از «رجعت» ذیل جمله مصدق برجعتکم که اعتقاد و حق شیعه است مفصل سخن گفتیم و مبانی قرآنی و روایی آن را ذکر کردیم. در این فراز زائر که بازگشت امامان را باور دارد از خداوند می‌خواهد که او هم آن روزگار را درک کند و چه سعادت بزرگی که زندگی تحت لوای امامان دادگستر را ببینیم. روح دعای عهد که در روایات مداومت چهل روزه بر آن سفارش شده است همین است.

کارگزاری در حکومت مهدوی

« وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ : و در دولت شما به فرمانروایی می‌رسد.»

این هم درخواستی دیگر. این فراز در بطن خود این بشارت را دارد که:

بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید

(حافظ)

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: « لاَ یَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ: (۱۳) انسان جسور بدون ظفر و پیروزی نخواهد بود گرچه دیر به دست آید.»

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم‌اند

بر اثر صبر نوبت ظفر آید(۱۴)

لکن اینجا این سئوال مطرح است که آیا در این درخواست جاه‌طلبی نهفته نیست؟ پاسخ این است که این درخواست همانند درخواست جناب سلیمان است که از خداوند خواست که: « … وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ :(۱۵) … و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ‌کس نباشند که تو بسیار بخشنده‌ای.»

در روایتی حضرت امام کاظم(ع) در تفسیر آیه می‌فرمایند:

«… حکومت دوگونه است حکومتی که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست می‌آید و حکومتی که از سوی خداوند است مانند حکومت خاندان ابراهیم طالوت، و ذوالقرنین.»

سلیمان از خداوند خواست حکومتی به او بدهد که هیچ کس نتواند بعد او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است. لذا خداوند متعال باد را مسخر فرمان او ساخت که به‌نرمی هر جا او مایل بود جریان می‌یافت و صبحگاهان فاصله یک ماه را می‌پیمود و عصرگاهان فاصله یک ماه را.

و خداوند متعال شیاطین را مسخر او ساخت که برای او ساختمان می‌ساختند و غواصی می‌کردند. و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعلیم داد و حکومت او را در زمین پابرجا ساخت، لذا در همان زمان و زمان‌های بعد می‌دانستند که حکومت او هیچ شباهتی به حکومتی که مردم آن را برمی‌گزینند و یا از طریق قهر و غلبه و ستم حاصل می‌شود ندارد.(۱۶)

حکومتی که جناب سلیمان می‌خواست، سکوئی برای تحقق فرمان خداوند بود که این خود عبادت است بر این اساس بود که او ژست پادشاهان را نداشت.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«ارأیتم ما اعطی سلیمان بن داود من ملکه فان ذلک لم یزده الّا تخشعاً ما کان یرفع بصره الی السماء تخشعاً لربه(۱۷): شنیده‌‌اید خداوند چه اندازه ملک و حکومت به سلیمان داد با این حال این همه مواهب جز بر خشوع او نیفزود، به گونه‌ای که حتی از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمی‌دوخت.»

درخواست فرمانروایی در حکومت مهدوی، تقویت آن حکومت برای تحقق دین و خدمت به مردم است. همان انگیزه‌ای که مولی علی(ع) را برای پذیرش حکومت واداشت فرمود: «… اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِک…(۱۸): خدایا تو می دانی که آنچه را ما در امر حکومت انجام دادیم نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود و نه برای نیل به متاع پست دنیا، بلکه به خاطر این بود که نشانه‌ای محو شده و نیست را بازگردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار کنیم تا بندگان ستم‌دیده‌ات (از ظلم ظالمان) ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده‌ات اقامه و اجرا شود همین انگیزه در این درخواست مطرح است.

« وَ یشَرَّفُ فی عافِیتِکمْ»: و در عافیت (حسن عاقبت) شما بلندمرتبه می‌شود.

این در پی درخواست قبلی است که در حکومت مهدوی و رهروی راه آن حضرت است که شرافت واقعی همراه با حسن عاقبت حاصل می‌شود.

« یمَکنُ فی اَیامِکمْ»: و در روزگار شما پابرجا می‌گردد

درخواست این است که خدایا در پی فرمانروایی قدرت و توانایی اجرای مسئولیت‌های محوّله را عنایت کن

« وَ تَقِرُّ عَینُهُ غَداً بِرُؤْیتِکمْ»: و چشم او فردا به دیدار شما روشن می‌شود.

آرزو این است که با دیدن اهل‌بیت شادمان شده و چشمش به ظهور آنها روشن شود.

فدائیان امامان

« بأبى أنْتُم وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى»: پدر و مادرم و خودم و خانواده‌ام و دارائی‌ام فدایتان باد!

زائر اینک که مقام والای امامان را باور و اعتراف کرد می‌گوید تمام سرمایه‌هایم که به آنها عشق می‌ورزم فدای شما.

این تعبیر که پنج بار در زیارت جامعه آمده است هرگز به معنای بی‌مهری به پدر و مادر و خانواده نیست، بلکه به معنای آن است که شما محبوب‌ترین هستید. یعنی در دوراهی محبت شما و این محبت‌ها، محبت شما را ترجیح می‌دهم، زیرا محبت شما جلوه‌ای از محبت خداست که «حب محبوب خدا حبّ خداست» و مؤمن باید چنین باشد:  

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: « لا یُؤمنُ أحدُکُم حتّى أکونَ أحَبَّ إلَیهِ مِن نَفسِهِ ، و أهْلی أحَبَّ إلَیهِ مِن أهلِهِ ، و عِترَتی أحَبَّ إلَیهِ مِن عِترَتِهِ ، و ذُرِّیَّتی أحَبَّ إلَیهِ مِن ذُرِّیَّتِه(۱۹):  هیچ یک از شما ایمان ندارد مگر آنگاه که مرا از خودش بیشتر دوست داشته باشد و خانواده مرا از خانواده خودش و خاندان مرا از خاندان خودش و نسل مرا از نسل خودش.»

نقطه مقابل آن این است که در دوراهی‌های محبت‌های عاطفی و خداوند، این محبت‌ها ترجیح داده شوند که اینان باید منتظر عذاب الهی باشند.

« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ۰(۲۰) :ای کسانی که ایمان آورده‌اید هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دادند آنها را ولیّ (و یار و یاور و تکیه‌گاه) خود قرار ندهید و کسانی که از شما آنان را ولیّ خود قرار دهند ستمگرند.»

«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ۲۴ .(۲۱)  بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند.»

 

پی‌نوشت:

۱. یس/ ۶، آل‌عمران / ۵۱ و…

۲٫ مؤمنون/ ۷۳، یس/ ۳۶، شوری / ۵۳ و…

۳٫ فاتحه /۷٫

۴٫ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۶۱٫

۵٫ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۱٫

۶٫ معانی الاخبار، ص ۳۲، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۲، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۷۳ و…

۷٫ اصول کافی، ج ۲، باب ورع حدیث ۶٫

۸٫ همان، حدیث ۱۰٫

۹٫ همان، حدیث ۱۵٫

۱۰٫ همان حدیث ۱۰٫

۱۱٫ هود / ۹۸٫

۱۲٫ تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۱٫

۱۳٫ نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۱۵۲٫

۱۴٫ حافظ.

۱۵٫ ص   ۳۵٫

۱۶٫ نورالثقلین، ۴ / ۴۵۹٫

۱۷٫ روح‌البیان، ج ۸، ص ۲۹٫

۱۸٫ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۱٫

۱۹٫ میزان‌الحکمه «حب‌النبی(ص)»

۲۰٫ توبه / ۲۲٫

۲۱٫ توبه / ۲۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

راه اهل‌بیت«ع» کدام است؟ تردیدی نیست که راه آنها همان صراط مستقیم است که در سوره حمد هدایت به آن راه را از خداوند می‌خواهیم « هْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» اینک این سئوال مطرح است که صراط مستقیم کدام است؟ صراط مستقیم را قرآن کریم چنین معرفی می‌کند: راه بندگی خدا راهی که راهبر آن حجت الهی نبی اکرم«ص» است. راهی که رهروان آن، بندگان برگزیده خدایند و گمراهان و مغضوبان خداوند در آن راه قرار ندارند.

        

14ژوئن/18

لزوم تجلی توحید در تمام اعمال انسان

مقدمه:

ادب یک روش رفتاری است. گاهی اوقات اعمالی که انسان با اعضا و جوارح خود انجام می‏دهد، عمل سوء و گاهی هم عمل پسندیده محسوب می‏شوند. علمای اخلاق در تعریف «حُسن ادب» می‎فرمایند: «هیئت زیبا و پسندیده‏ای که سزاوار است عمل انسان در آن قالب قرار گیرد و صادر شود. «سوء ادب» نیز  هیئت زشتی است که سزاوار نیست فعل و عمل انسان در آن قالب صادر شود. »

معنای فطری «حُسن ادب» و اختلاف در مصادیق 

حسن ادب در افعال نیز یک معنای فطری ارتکازی دارد؛ یعنی فطرت هر انسانی این را درک می‏کند که همه اعمال باید در یک قالب زیبا انجام شود. این مسئله خدشه‏پذیر نیست و فطرت همه انسان‌ها بر همین مبنا استوار است. اختلاف بر سر تشخیص مصادیق است که آیا این هیئت و این عمل مؤدبانه است یا نه؟ آیا حسن ادب درباره این عمل به ‏کار رفته است یا نه؟ این اختلاف در تشخیص مصادیق باعث پیدایش آداب مختلف بشری شده است و ما می‏بینیم که در مکتب‎ها و اقوام گوناگون بشری، مصادیق متفاوتی برای این امر فطری مطرح شده‌اند و هر قومی، نوع خاصی از افعال را به ‏عنوان عمل مؤدبانه می‏شناسد.

مثلاً یک‏دسته در روابط اجتماعی حسن ادب را در این می‎بینند که وقتی به یکدیگر می‏رسند کلاهشان را بردارند، یک ‏عده سرهایشان را پایین می‎آورند، یک عده دو دستشان را بالا می‎آورند، یک عده کمر خم می‎کنند و… اما فطرت همه آنها دنبال یک چیز است و آن هم رعایت حسن ادب در برخورد است؛ پس همه در اصل ادب مشترکند و تنها در مصادیق اختلاف پیدا می‏کنند.

مکتب اسلام به‏عنوان یک مکتب الهی، درباره ادب در برخورد با دیگران می‏فرماید: «فَإِذا دَخَلْتُم‏ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِندِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»؛(۱) هر وقت در خانه‎ای وارد شدید، اول سلام کنید و تحیت بگویید، اما از جانب خدا و به همراه برکت و پاکی. این آیه روش رفتاری درست را به انسان می‏آموزد و می‏گوید که در اولین برخورد نسبت به یکدیگر باید چه کار کرد. از دید اسلام، سر پایین آوردن، دست بالا بردن، خم و راست شدن و کلاه برداشتن، قالب پسندیده و هیئت زیبایی برای برخورد نیست؛ بلکه باید از جانب خدا به یکدیگر سلام و تحیت فرستاد. در جای دیگر می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا‌تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُم حَتَّى تَستَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهلِها ذلِکُم خَیْرٌ لَکُم لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون»؛(۲) در برخورد، اول باید سلام کنید. از دید اسلام به‏ عنوان یک مکتب الهی، ادب‌ معاشرتی در ابتدای برخورد این است که انسان‏ها به یکدیگر سلام کنند. در مکتب ما، این کار حسن ادب است.

پس با آنکه همه اقوام بشری فطرتاً به ‏دنبال حسن ادب هستند، اما در تشخیص مصداق با یکدیگر اختلاف داشته و هر کدام شیوه خاصی را روش مؤدبانه می‏دانند. ما در این میان باید دنبال این باشیم که روش الهی و قالب مورد تأیید خدای متعال را بشناسیم و به آن ملتزم شویم.

غایت مؤدب شدن به ادب الهی

دوم غرض از مؤدب شدن انسان به ادب الهی چیست؟ به ‏تعبیر دیگر غایت از تأدب به ادب الهی چیست؟ یعنی چرا خداوند در تشخیص مصادیق حسن ادب، کار را به خود انسان‏ها و اقوام متعدد واگذار نکرده است؟ حال که خداوند انسان‎ها را به خودشان واگذار نکرده تا هرطور که می‏خواهند و خودشان می‏پسندند، رفتار کنند و مصادیق مختلفی را برای آنان مشخص کرده است، به ‏دنبال چه‌بوده و چه غرضی داشته است؟

لزوم تجلی توحید در تمام اعمال انسان

غرض خدا از تعیین مصادیق ادب این است که تمام کارهای بندگانش رنگ و بوی توحید داشته باشند؛ لذا کسانی که خود را منتسب به مکتب الهی و موحد می‎دانند و به ‏تعبیر دیگر به ماورای طبیعت و به مبدأ و معاد اعتقاد و گرایش درونی دارند، باید توحیدشان روی افعال و اعمالشان سایه بیفکند و همیشه طوری عمل کنند که رفتارشان تمثل توحید باشد؛ برای این است که خدا مصداق تمام آداب را تعیین فرموده است.

صفات و ملکات نفسانی انسان روی اعمالش سایه می‎افکنند. به‏ عنوان مثال انسانی که نعوذبالله به رذیله کبر مبتلاست، نوع حرف زدنش با کسی که آراسته به فضیلت تواضع است، فرق می‏کند. هیئت و قالب سخن گفتن این دو نفر با هم فرق می‏کند. هر دو راه می‎روند، اما راه رفتن‏هایشان با هم تفاوت دارد و بسیاری از حرکات و سکناتشان. تعلقات قلبی و باورهای عقلی انسان نیز در ظاهرش ظهور و بروز پیدا می‏کند. پس حالات درونی ‌انسان به اعمال بیرونی و افعال جوارحی او سرایت می‏کند.

حال کسی که در وادی ادب الهی قدم می‏گذارد و می‏خواهد به ‌کمال ادب الهی دست پیدا کند، باید در تمام زمینه‏های فردی و اجتماعی‏اش، یک روش الهی داشته باشد و تمام اعمال و رفتارش گویای پیوند توحیدی او با خدای متعال باشد.

سلام کردن به یکدیگر، تجلی توحید است

برای همین است که آیۀ شریفه می‎فرماید: «فَإِذا دَخَلْتُم‏ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»؛ یعنی سلام کردن، درود فرستادن، سلامتی و بقای طرف مقابل را‎ خواستن، باید رنگ ‌توحیدی داشته و «مِن عِندِاللَّهِ» باشد. به‏ تعبیر دیگر ما مسلمانان وقتی به کسی سلام می‏کنیم، داریم سلامتی او را از خداوند می‎خواهیم؛ پس این قالب کاملاً نشان‏دهنده درون توحیدی ما خواهد بود.

همه اعمال مسلمانان باید رنگ توحیدی داشته باشند. باید از تمام اعمال یک انسان موحد، خدا بِبارد؛ چون زیبای مطلق اوست و هر فعلی با هر هیئتی بدون خدا، زشت است. ادب، هیئت‌ حسنه‏ای است که بر فعل عارض می‏شود و سزاوار است که عمل در آن قالب و با دید الهی انجام شود؛ ادب یعنی قالبی که رنگی از عبودیت و توحید داشته باشد. شما یک نظر اجمالی به سراسر فقه بیندازید.(۳) برای تمام افعالی که در زندگی انسان صادر می‏شود، چه ضروری و چه غیرضروری‎، در اسلام قالب الهی تعریف شده است. از خوردن و خوابیدن گرفته تا راه رفتن و سخن گفتن و هرچه به ذهنتان می‏رسد؛ اسلام برای همه این موارد کلی و جزئی دستور داده است. آنچه که در نگاه مکتب ما به افعال زیبایی می‎دهد، توحید است. حسن ادب این است که عمل انسان موحدانه باشد. اگر می‏خواهی غذا بخوری، بگو: ‌«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ». باید عملت موحدانه و خداگونه باشد. گاهی این روایت را نسبت به کارها مطرح می‏کنند که، «کُلُّ‏ أَمرٍ ذِی‏ بَالٍ‏ لَم یُذکَ فیهِ‏ بِسمِ اللَّهِ‏ فَهُوَ أَبتَر»؛(۱۹) هر‌کاری که بدون بسم الله شروع شود، ابتر و ناتمام است.

اقرار به توحید و اظهاربندگی در هر حالتی

حتی ممکن است از نظر ظاهر و از دید عرف، کارهایی قبیح شمرده شود، ولی در آنجا هم می‏بینیم که باز بحث ذکر الله را مطرح می‏کنند. مثلاً در عمل جنسی یا دستشویی رفتن هم دستور توحیدی وارد شده است. در روایتی آمده است که شخصی خدمت امام‌صادق«ع» آمد در حالی‏که خیال می‏کرد بردن نام خدا در دستشویی نوعی توهین و بی‏احترامی است. اما حضرت به او فرمود: «فَإِنَ ذِکرَ اللَّهِ‏ حَسَنٌ‏ عَلى کُلِّ حَال»؛(۴) ذکر خدا در هر حالی زیباست؛ بلکه زیبایی هر عملی به ذکر الله است. غایت مؤدب شدن به ادب الهی این است که جمیع اعمال انسان مؤدب شوند. دلیلش هم این است که باید رنگ توحید به همه اعمال انسان سرایت پیدا کند؛ یعنی باید از سراپای عمل یک موحد، توحید ببارد. این‎ها زیبا و قشنگ است.

استفاده از دلبستگی درونی برای اصلاح اعمال بیرونی

پس کسی که مبتلای به معصیت است، قطعاً بی‎ادب است؛ چون گناه بالاترین بی‎ادبی است. حالا چه ‏کار کنیم تا دیگر به‌گناه آلوده نشویم؟ باید به‏ وسیله همان دلبستگی‎های درونی، اعمال خود را تصحیح کنیم. ائمّه ما نیز برای تأدیب دیگران، از همین دلبستگی‎های درونی استفاده می‎کردند تا اعمال بیرونی افراد را اصلاح کنند و آنان را مؤدب سازند.

در روایتی دارد: «رُوِیَ أَنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ»؛ شخصی خدمت امام حسین«ع» آمد و عرض کرد:‌«أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ»؛ من آدم گناهکاری هستم؛ یعنی من بی‏ادبم. «وَ لَا أَصبِرُ عَنِ الْمَعصِیَهِ»؛ نمی‎توانم خودم را ادب و اعمالم را با آنچه خداوند می‏خواهد همسو کنم. «فَعِظْنِی بِمَوعِظَه»؛ پس به من پندی بدهید که در من اثر بگذارد و مرا از این بی‎ادبی رها سازد. «فقال: افعَل خَمْسَهَ أَشیَاءَ وَ أَذنِب مَا شِئْتَ»؛ حضرت به او فرمود: «پنج کار را انجام بده و بعد هر چه می‎خواهی بی‎ادبی کن.» من این پنج مورد را کمی بررسی می‏کنم تا ببینید انسان در چه‌حالتی می‏تواند بی‏ادب باشد و اعمال و رفتارش در قوالب الهی قرار نگیرند.

هر گناهی میخواهی بکن؛ اما اول…

حضرت فرمود:‌ «فَأَوَّلُ ذَلِکَ»؛ اولین کاری که می‎گویم انجام بده، «لَا‌تَأْکُل رِزقَ اللَّهِ وَ أَذنِب مَا شِئتَ»؛ روزیِ خداوند را نخور، بعد هر‌چه می‎خواهی بی‎ادبی کن! اینکه حضرت اول به ‏سراغ غذا می‏روند، یک ظرافت علمی دارد و آن این است که انسان ممکن است از اصل به‏ وجود آمدن و علت حدوث خود غفلت پیدا کند، اما ممکن نیست علت بقای خود را فراموش نماید. علت بقا به این معناست که من می‎خواهم وجود داشته باشم و همین‏ که می‎خواهم زنده بمانم، یعنی به خیلی از چیزها احتیاج دارم. ما از این مایحتاج به «رزق» تعبیر می‎کنیم. حضرت فرمود: «برو خودت، خودت را اداره کن و رزق و روزی خودت را به ‏دست آور، اما دیگر به موجوداتی که خداوند خلق کرده است، کاری نداشته باش و از آنها استفاده نکن! در این صورت می‏توانی گناه کنی و در قالب دستورات الهی در نیایی.»

«وَ الثَّانِی اُخرُج مِن وَلَایَهِ اللَّهِ وَ أَذنِب مَا شِئتَ»؛ دوم اینکه از حکومت خدا خارج شو و سپس گناه کن! ممکن است کسی بگوید: من از آنچه در دست مولاست، استفاده می‏کنم و بعد از دست او فرار می‏کنم؛ او هم که نمی‎تواند من را بگیرد. حضرت می‏فرماید: اگر می‏توانی از حکومت خدا خارج شو بعد هر چه می‎خواهی گناه کن! به‌تعبیر دیگر حضرت اول می‎گوید: نمک به حرام نباش و بعد می‏گوید: اگر نمک به حرامی کردی، یک جایی این کار را بکن که بتوانی از دست صاحب‌نمک فرار کنی! و هر دوی این کارها نشدنی است.

«وَ الثَّالِثُ اُطْلُب مَوضِعاً لَا یَرَاکَ اللَّهُ وَ أَذْنِب مَا شِئتَ»؛ سوم اینکه اگر می‎خواهی از دستورات خداوند تخطی و بی‎ادبی کنی، جایی برو که خداوند تو را نبیند. آیا می‎توانی جایی را پیدا کنی که در مرئی و منظر او نباشی؟!

«وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَکُ الْمَوتِ لِیَقبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعهُ عَن نَفسِکَ وَ أَذْنِب مَا شِئتَ»؛ چهارم اینکه وقتی فرشته مرگ آمد و خواست تو را قبض روح کند، او را از خودت دور کن تا نمیری و به کیفر بی‎ادبی‎هایت در قیامت و معاد نرسی! اگر توانستی این کار را انجام دهی، برو و هر گناهی که می‏خواهی انجام بده.

«وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فی النَّارِ فَلَا تَدْخُل فی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت»؛(۵) پنجم اینکه در قیامت اگر مأمور جهنم خواست تو را وارد آتش جهنم کند وارد نشو، بعد هر چه می‎خواهی گناه کن! حضرت می‏خواهد بگوید: «ای عاجز! آیا می‎توانی یکی از این کارها را انجام دهی؟! یک لحظه هم نمی‏توانی عزرائیل را از خودت دور کنی.»

امام‌حسین«ع» در سطح فهم آن شخص، مبدأ و معاد را برای او مطرح کرد تا با ‏کمک و با استفاده از این دلبستگی‏های درونی بتواند او را مؤدب کند. حضرت از همان شاخه‎های توحیدی درونِ او استفاده کرد تا قالب رفتاری او را از شرک و شیطنت به ‌رحمانیت و موحدیت تبدیل کند. منظور از خدایی بودن این نیست که دائم بنشینیم و ذکر بگوییم، بلکه باید تمام کارهایمان رنگ خدایی داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۶۱٫

۲ـ نور، ۲۷؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خانه‌هایی که خانه‌های شما نیست داخل نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این برای شما بهتر است، شاید که پند گیرید.»

۳ـ قبلاً عرض کردم که نمی‎توانم یکایک این‎ها را بشمارم؛ لذا اشاره می‌کنم و رد می‌شوم. ولی اهل تحقیق خودشان به منابع مراجعه کنند.

۴ـ بحار‌الأنوار، ج ۸۹، ص ۲۴۲٫

۵ـ بحار‌الأنوار، ج ۷۷، ص ۱۶۷٫

۲۱ـ بحار‌الأنوار، ج۷۵، ص۱۲۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

غرض خدا از تعیین مصادیق ادب این است که تمام کارهای بندگانش رنگ و بوی توحید داشته باشند؛ لذا کسانی که خود را منتسب به مکتب الهی و موحد می‎دانند و به ‏تعبیر دیگر به ماورای طبیعت و به مبدأ و معاد اعتقاد و گرایش درونی دارند، باید توحیدشان روی افعال و اعمالشان سایه بیفکند و همیشه طوری عمل کنند که رفتارشان تمثل توحید باشد؛ برای این است که خدا مصداق تمام آداب را تعیین فرموده است.

 

۲٫

کسی که مبتلای به معصیت است، قطعاً بی‎ادب است؛ چون گناه بالاترین بی‎ادبی است. حالا چه ‏کار کنیم تا دیگر به گناه آلوده نشویم؟ باید به‏ وسیله همان دلبستگی‎های درونی، اعمال خود را تصحیح کنیم. ائمّه ما نیز برای تأدیب دیگران، از همین دلبستگی‎های درونی استفاده می‎کردند تا اعمال بیرونی افراد را اصلاح کنند و آنان را مؤدب سازند.