Monthly Archives: آوریل 2019

20آوریل/19

ژانر اجتماعی و قاچاق کالا در سینمای ایران

 

مقدمه

همانگونه که در شماره قبل هم گفته شد، در سال ۱۳۷۰ جمعاً ۴۸ فیلم سینمایی اکران گردید. در شماره گذشته (شماره ۳۱) این سلسله مقالات ۱۵ فقره از این فیلم‌ها تحلیل گردید. اینک مابقی فیلم‌ها حسب ژانرهای مختلف عرضه می‌شود.

ب) ژانر اجتماعی، قاچاق کالا و مواد مخدر:

۱۶) آفتاب و عشق – محصول حوزه هنری، سناریست و کارگردان: جواد شمقدری، فیلمبردار: محمد درمنش و کریم نصر

این فیلم مستند درباره رحلت و مراسم بی‌نظیر تشییع امام بزرگوار است که بارها از تلویزیون نشان داده شده و طبعاً حسب مورد بعداً هم تکرار خواهد شد.

۱۷) جیب‌برها به بهشت نمی‌روند – کارگردان: ابوالحسن داودی، بازیگران: علیرضا خمسه، آتنه فقیه‌نصیری، غلامحسین لطفی، مرحومه حمیده خیرآبادی (قبل از انقلاب به نام نادره)، روح‌الله مفیدی، حسین محب‌اهری، آتش تقی‌پور

قصه جوان دست‌فروشی که برای ازدواج و تشکیل زندگی با دختری که به هم علاقمندند دچار مشکلات عدیده مالی و مسکن و اشتغال است و جوان به دفعات برای حل مشکل در معرض لغزش و افتادن به راه‌های خلاف مانند سرقت و قانون‌شکنی‌است اما وجدان او مانع می‌‌شود. ابوالحسن داودی فارغ‌التحصیل رشته جامعه‌شناسی است که به دنیای فیلم‌سازی قدم گذاشته و از معدود فیلمسازانی است که ترکیب سینمای بدنه و پیام را می‌شناسد. بر همین اساس فیلم‌هایش که در ژانرهای مختلف هم ساخته شده‌اند معمولاً فروش خوبی داشته‌‌اند. اشکال بزرگ کار وی آن است که ظاهراً نمی‌تواند خود را از حصار تنگ و تاریک مشکلات سیاسی اوائل زندگی دانشجویی و کاری خود رهایی بخشد و این معضل هر از چندگاهی که فرصتی برای او فراهم آورد در آثارش خود را نشان می‌دهد. نمونه روشن آن، فیلم (زادبوم) بود که با ارجاع به نشانه‌های فتنه ۸۸ ساخته شد و به مدت هشت سال مجوز نمایش دریافت نکرد. البته بعدها (سال ۹۶) که به اکران عمومی درآمد مورد استقبال هم قرار نگرفت که برای کارنامه هنری وی شکست محسوب می‌شود.

۱۸) دلشدگان – فیلمنامه‌نویس، تهیه کننده و کارگردان: علی حاتمی. بازیگران: امین تارخ، فرامرز صدیقی، سعید پورصمیمی، اکبر عبدی، حمید جبلی، جلال مقدم، محمد‌علی کشاورز، جمشید هاشم‌پور (قبل از انقلاب با نام جمشید آریا)، شهلا ریاحی، رقیه چهره‌آزاد، لیلا حاتمی، عنایت بخشی، فتحعلی اویسی، عطاءالله زاهد، سرور نجات‌اللهی

داستان فیلم به حفاظت از موسیقی سنتی ایرانی در دوره احمدشاه قاجار برمی‌گردد و تلاش‌هایی که از جانب علاقمندان به ردیف‌های موسیقی سنتی صورت می‌گیرد، به خوبی و قابل لمس برای مخاطب عام به نمایش درآمده است.

مرحوم علی حاتمی کارگردان مستعدی بود که کاملاً با مفهوم سینما آشنا بود. پیش از انقلاب فیلم‌هایی ساخت که ترکیبی از جذابیت‌های عامیانه مردم‌پسند و نشانه‌هایی از شبه روشنفکری به تفسیر آن زمان را دارا بود (رضا موتوری)، اما پس از انقلاب با درک درست از فضای ایجاد شده آثار ماندگاری مانند (مادر) ارائه کرد که تقریباً همگی پربیننده هستند او سریال‌های خوبی هم برای تلویزیون ساخت که معروف‌ترین آنها (هزاردستان) بود. حاتمی با سرطان از دنیا رفت.

۱۹- خانه خلوت – کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، رضا رویگری، نیکو خردمند، فاطمه گودرزی، مرتضی احمدی، جهانگیر فروهر، یونس شکرخواه.

داستان نویسنده پیری روایت می‌شود که با وجود تغییرات گسترده زمانه حاضر نیست دست از نوشتن بردارد همه او را ملامت می‌کنند اما علاقه شدید او به نوشتن تمامی ندارد. البته پرداختن به زندگی رزمنده مفقودالاثری در شرایط کنونی می‌تواند زمینه مناسبی برای نوشته‌های او فراهم آورد. مهدی صباغ‌زاده کارگردان پرکاری است که به شدت به حرفه خود علاقمند است و با شناخت شرایط زمانه در ژانرهای گوناگون فیلم‌هایی را به دنیای سینما عرضه کرده است.

۲۰- دندان طلا – محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان: حسین فردرو. بازیگران: جمشید مشایخی، مریم معترف، سعید امیرسلیمانی، باقر صحرارودی، طاهره سری، روح‌الله مفیدی، رضا کرم‌رضایی.

قصه قدیمی آشنایی روستاییان با ابداعات و اختراعات جدید دستمایه کارگردان در این فیلم است. یکی از روستائیان دندان مصنوعی گذاشته و به روستا بازگشته است اما از آنجا که غالب روستائیان در آن زمان برخلاف حال دندان‌های خود را در اواسط عمر از دست می‌دادند و بدون دندان زندگی می‌کردند و فقر حاکم بر آنها هم اجازه نمی‌داد که دندان مصنوعی خریداری کنند. وضعیت دندان‌دار شدن و بطور طبیعی غذا خوردن، برایشان شیرینی خاصی رقم می‌زد. از روستایی صاحب دندان مصنوعی خواهان دادن دندان‌ها در بعضی مواقع برای استفاده مشترک می‌شدند. کارگردان با ایجاد فضایی کمیک و طنز و حوادث مضحک ناشی از اشتراک دندان‌های مصنوعی به این موضوع پرداخته است. البته هم اکنون که ۲۷ سال از ساخت فیلم می‌گذرد و فضای بهداشت و درمان متوسط جامعه بویژه روستاییان تغییرات عمده‌ای را شاهد بوده است، حتی تصور داستان هم برای نسل حاضر غیر قابل فهم است.

۲۰- دیگه چه خبر – کارگردان: تهمینه میلانی. فیلمنامه، تهیه کننده (تهمینه میلانی به همراه مهدی احمدی و رضا بانکی). بازیگران: جهانگیر الماسی، دانیال حکیمی، حمید جبلی، ماهایا پطروسیان، مرحومه پروین سلیمانی، عذرا اویسی.

به روال سنتی همه فیلم‌های تهمینه میلانی، مسائل اجتماعی نسل جوان و تعارضات موجود دستمایه کارگردان برای قصه‌پردازی شده است. خواهر و برادری از یک منطقه قدیمی تهران که هر دو در حال حاضر دانشجو هستند و به اصرار کارگردان در طبقه نیمه سنتی تقسیم‌بندی می‌شوند با مسائل مختلفی کشمکش دارند. دغدغه فیلمساز از منظر پرداختن به مشکلات اجتماعی طبقه متوسط خوب است اما نگاه سنتی بدبینانه و تلخ وی مانند همه فیلم‌های قبلی و بعدی‌اش مخاطب را آزار می‌دهد.

۲۱- دو نفر و نصفی – کارگردان: مرحوم یدالله صمدی. تهیه کننده: یدالله صمدی، فیلمنامه: یدالله صمدی (بر اساس نوشته‌ای از بهرام ری‌پور، جمال امید و حسن قلی‌زاده). بازیگران: علیرضا خمسه، فرامرز قریبیان، آتنه فقیه نصیری، فرخ‌لقا هوشمند، اکبر دودکار، صدیقه کیانفر، فرهاد خان‌محمدی.

داستان دو جوان مجرد و کالسکه بچه گمشده‌ای که کنار منزل آنان متوقف شده و ماجراهای خوشمزه برخورد و نگهداری چند روز از آن بچه توسط دو جوان مجرد و بی تجربه خمیرمایه حوادث شیرینی در زندگی آنان می‌شود. بعد از چند روز که مادر بچه او را در خانه دو جوان مجرد پیدا می‌کند متوجه علاقه متقابل بچه و جوانان به یکدیگر می‌شود. مادر بچه مطلقه است و یکی از جوانان سعی می‌کند دوستش و مادر بچه را به زندگی مشترک تشویق کند.

مرحوم یدالله صمدی کارگردان و فیلمساز مسلطی بود که از چند سال پیش از انقلاب وارد حوزه فیلمسازی شده بود. او بعد از انقلاب با درک درست از فضای جدید و اخلاقی فراهم آمده به ساخت فیلم‌ها و سریال‌هایی زیبا و تأثیرگذار پرداخت که همگی بارها و بارها از سیما پخش شده‌اند و همچنان دیدنی هستند. مرحوم صمدی برخلاف تعداد کثیری از هم‌نسلان خود که هوش درک واقعیت‌های جدید زمانه را نداشتند توانست از استعداد خود بهترین بهره را ببرد و با عرضه آثار قابل قبول نام ماندگاری برای خود فراهم آورد.

۲۲- رقص خاک – فیلمنامه‌نویس و کارگردان: ابوالفضل جلیلی. بازیگران: محمود خسروی، لیمو مهابادی

زندگی طبقات فرودست و مشکلات بی‌پایان آنان جوهره داستانی فیلم را تشکیل می‌دهد. مانند اکثر آثار جلیلی بازیگران آماتور هستند و توصیف زندگی سخت مردم فقیر در سراسر فیلم خودنمایی می‌کند. این فیلم جزء آثار اولیه جلیلی است. او بعدها آثار پخته‌تر و بهتری عرضه نمود. دغدغه کارگردان‌هایی نظیر جلیلی که دغدغه نمایش تلخی و سختی طبقات ضعیف جامعه را دارند ستودنی است. اما اشکال اساسی این است که اینان صرفاً توصیف را تکلیف سینما می دانند و شأنی برای ارائه طریق بهبود زندگی این طبقات قائل نیستند.

۲۳- دو نیمه سیب – فیلمنامه، تهیه کننده، تدوینگر و کارگردان: کیانوش عیّاری. بازیگران: مریم مصدقی، لیلا مصدقی، مرحوم گرشاسب رئوفی (نام پیش از انقلاب گرشا)، داریوش اسدزاده، مهین شهابی، روح‌انگیز مهتدی، عباس جهانبخش، مرجانه گلچین.

قصه دو خواهر دوقلوی جدا افتاده از یکدیگر روایت می‌شود که تصادفاً بر سر مزار مادر خود یکدیگر را ملاقات می‌کنند. آنها به یقین متوجه می‌شوند که خواهرند. ارتباط بعدی آنها و علاقه شدید به یکدیگر شرایطی را فراهم می‌آورد که تصمیم می‌گیرند جای خود را در خانواده جدیدشان با هم تعویض کنند. طبعاً این فضا ماجراهای شیرینی را رقم می‌زند که برای بیننده جذاب است.

کیانوش عیاری کارگردان با استعدادی است که فیلم و سریال‌های خوبی ساخته است. مهم‌ترین و معروف‌ترین آنان سریال «روزگار قریب» است که زندگی دکتر قریب مؤسس طب کودکان را به نمایش می‌گذارد. البته عیّاری در بعضی موارد معیارهای پذیرفته شده سینمای ایران را رعایت نکرده و بر همین اساس آثارش غیر قابل پخش شده‌اند.

۲۴- زندگی و دیگر هیچ – محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. فیلمنامه و کارگردان: عباس کیارستمی.

زلزله شدید در سال ۶۹ در شمال کشور داستان فیلم را شکل می‌دهد. مرحوم عباس کیارستمی، پدر و فرزند را راهی این مناطق می‌کند تا خبری از کودکان فیلم (خانه دوست کجاست؟) به دست آورند. کیارستمی مانند غالب آثارش شور زندگی و شکوه حیات آدمیان‌ را علیرغم حوادث وحشتناک طبیعی به ترسیم می‌کشد. کیارستمی آثار متعددی در داخل و خارج از کشور و عمدتاً در زمینه سینمای کودک از خود بر جای گذاشت.

۲۵- سال‌های جوانی –کارگردان: هوشنگ درویش‌پور. بازیگران: بیژن درویش‌پور، نصرت عزیزیان، توران اکبری، شهرام دانشگر، علیرضا سلیمی.

زندگی سه جوان خلافکار از سه خانواده، شاکله قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. خانواده‌ها که از تخلفات فرزندان خود بی‌خبرند. بعد از اطلاع از وضعیت نابسامان جوانان خود دست به کار نجات و هدایت آنان می‌شوند که پسندیده است اما نکته‌ای که لازم است در این قبیل قصه‌ها به جدیت پرداخته شود تدبیر و آینده‌نگری پیشگیرانه است که متأسفانه جای آن در غالب خانواده‌ها خالی است.

۲۶- سیرک بزرگ – فیلمنامه، فیلمبردار و کارگردان: اکبر خواجویی. بازیگران: اکبر عبدی، سرور نجات‌الهی، فردوس کاویانی، مرحوم منوچهر حامدی، غلامحسین لطفی، اکبر دودکار، فرحناز منافی ظاهر، حسین محب‌اهری.

یک سیرک‌باز ورشکسته هندی تصمیم می‌گیرد برای ادامه حیات حرفه‌ای خود در یکی از شهرهای ایران نمایشی برپا کند. این نمایش شکست می‌خورد و استقبال قابل توجهی از آن به عمل نمی‌آید. سیرک او قاتل خلافکاری را در پوست خرس پنهان کرده است. پس از شکست نمایش او در ایران، حیوانات را رها کرده و فرار می‌کند. مسئولین این شهر اموال و حیوانات به جا مانده و بی‌صاحب را به حراج می‌گذارد و طلب طلبکاران را می‌دهند. فیلم سرگرم کننده‌ای است و هدف خاصی را به مخاطب منتقل نمی‌کند.

۲۷- ساده‌لوح – فیلمنامه، تهیه‌کننده (به اتفاق سید غلامرضا مولوی، حبیب اسماعیلی و علی‌اصغر احدی). کارگردان: مهدی فخیم‌زاده. بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، خسرو امیرصادقی، حبیب اسماعیلی، پوراندخت مهیمن، هوشنگ دیبانیان، سهیلا ترک.

داستان فیلم ماجرای قتل جوانی را روایت می‌کند که ظاهراً دو دوست در مضانّ اتهام هستند، اما بعدها معلوم می‌شود که قتلی در کار نبوده و شخص در اثر سکته قلبی از دنیا رفته است. این دو دوست با پیگیری پول‌های سرقت شده توسط فرد ظاهراً به قتل رسیده را در جنگل پیدا می‌کنند. مانند غالب آثار فخیم‌زاده وجه سرگرمی فیلم مورد نظر بوده و پیام و هدف خاصی از آن استنباط نمی‌شود.

۲۸- سهند دریا – فیلمنامه‌نویس و کارگردان: عبدالجبار دلدار. بازیگران: پرهام دلدار، امیر نیکیار، منصور موزونی، شهناز شیخ علی.

تأثیر زندگی و رفتار نظامیان بر فرزندان آنان در این فیلم مورد بررسی قرار گرفته است. بدیهی است که رفتار اجتماعی همه طبقات بر آینده فرزندانشان تأثیر قطعی و جدی دارد، اما از آنجا که نظامیان میان مردم از اعتبار (مدافع کشور) و دین و آیین برخوردارند، طبعاً حساسیت زندگی آنان از درجه بالاتری برخوردار است. این مسأله در طول تاریخ در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف محل توجه بوده و بارها به آن پرداخته شده است.

۲۹- شقایق – فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده (به همراه هوشنگ نورالهی و علی شعاعی) و کارگردان: مجید قاری‌زاده. بازیگران: امین تارخ، مهشید افشارزاده، خسرو امیرصادقی، حسین کسبیان، پریدخت اقبالپور، ملیحه نظری.

زندگی قشر ضعیف و آسیب‌پذیر مردم ما در خارج از کشور و سرخوردگی آنان در برگشت به وطن خمیرمایه داستان فیلم را به خود اختصاص داده است. این گروه که به امید زندگی بهتر با تبلیغ برخی از دوستان خود و یا شبکه‌های ماهواره‌ای عازم خارج شده‌اند، دچار تنگناهای عدیده‌ای هستند. آنان پس از چند سال در میدان عمل دریافته‌اند که در مقایسه با کشور خود در کشورهای بیگانه مشکلات بیشتری دارند. این قشر از آنجا که تا حدودی به اخلاقیات پایبندند و نمی‌خواهند یکسره در منجلاب مفاسد آن کشورها غرق شوند، در وضعیت نابسامانی به سر می‌برند.

مأخذ: نشریات سازمان سینمایی و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف: جمال امید، ج۳٫

20آوریل/19

انتخابات پارلمانی۲۰۱۹ رژیم صهیونیستی و چالش‌های پیش‌رو

 

شکی نیست که شناخت شرایط دشمن یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که هر نظام سیاسی به آن اهتمام می‌ورزد. برگزاری انتخابات پارلمانی رژیم صهیونیستی به علت حاکمیت نظام پارلمانی در آنجا، مهم‌ترین رویداد سیاسی این رژیم شمرده می‌شود. این انتخابات  زودرس که در اواسط فروردین برگزار خواهد شد به دلایل زیر اهمیت زیادی دارد:

۱- به علت اتهام نتانیاهو به فساد مالی و سیاسی و اعلام آن از سوی بازجوی پلیس و انعکاس این اتهامات از سوی دادستان به مشاور قانونی دولت برای تصمیم‌گیری (توجیه رسمی اتهام یا…) این مسئله اهمیت زیادی دارد، زیرا نتانیاهو بیشتر برای فرار از این شرایط، انتخابات زودرس را اعلام کرد. اگر این اتهامات در روزهای آینده از سوی مشاور قانونی اعلام شود، نتانیاهو از گردونه انتخابات حذف می‌شود و پیش‌بینی‌های انتخاباتی تا حد زیادی تغییر می‌کنند. حزب لیکود به رهبری نتانیاهو در همه نظر سنجی‌ها، اول اعلام شده و ممکن است بین ۲۵ تا ۳۰ کرسی از ۱۲۰ کرسی پارلمان را به دست آورد، ولی اگر نتانیاهو حذف شود به علت شخصی شدن این حزب، ممکن است حزب لیکود، حزب اول انتخابات نشود.

۲- در انتخابات پیش‌رو پنج حزب جدید اعلام موجودیت کرده‌اند و عملاً پنج حزب در انتخابات آتی مشارکت خواهند داشت. این پنج حزب عبارتند از: حزب قدرت اسرائیل به ریاست گانتس، رئیس سابق ستاد ارتش رژیم. حزب راست جدید به ریاست بنت و شاکیلد که از حزب بیت یهودی خارج شدند. حزب گیشر یا پل به ریاست اورلی‌لیفی که از یهودیان مغربی‌تبار است. حزب تیلیم به ریاست موشه یعلون. حزب هاتنوعا یا جنبش به ریاست خانم لیونی که از جنبش صهیونیسم و ائتلاف با حزب کار جدا شده است.

ظهور و افول احزاب جدید در اسرائیل یک پدیده همیشگی است و جالب اینکه گاهی احزاب جدید، رای قابل توجهی را هم به دست می‌آورند. طبق نظر سنجی‌های اخیر، احزاب قدرت، راست جدید و تیلیم، رای لازم را به دست خواهند آورد و وارد پارلمان خواهند شد. حزب قدرت در اکثر نظرسنجی‌ها با فاصله کمی پس از لیکود قرار دارد و احتمال داده می‌شود که بین بیست تا بیست و پنج کرسی از ۱۲۰ کرسی را به دست آورد.

۳- با توجه به پراکندگی سیاسی و حزبی در اسرائیل و سختی تشکیل ائتلاف حاکم که حداقل باید شصت و یک نماینده در مجلس داشته باشد، پارلمان یا کنیست تصمیم گرفت که در صد ورود احزاب به پارلمان را از یک در صد به ۲۵/۳ در صد از مجموع رای‌دهندگان افزایش دهد تا تنها احزاب بزرگ رای بیاورند و از ورود احزاب کوچک جلوگیری شود و ائتلاف‌سازی راحت‌تر صورت گیرد. به عنوان نمونه کابینه فعلی رژیم صهیونیستی از ائتلاف شش حزب تشکیل شده است. در بیست سال گذشته با خروج هر حزبی، دولت ناگزیر بدون استثنا مجبور به اعلام انتخابات زودرس شده است.

۴- در قانون انتخابات این رژیم، کل اسرائیل یک دایره انتخاباتی و نمایندگی در آن فقط ملی است و نماینده این یا آن شهر وجود ندارد. این قانون برای این است که ضریب همبستگی اجتماعی و سیاسی از خُرد به کلان ملی تغییر یابد؛ اما در عین‌حال احزاب خُرد در صحنه سیاسی اسرائیل باز دیده می‌شوند. مانند حزب اسرائیل بیتونا که حزب روس تبارهاست و حزب شاس که مختص سفردیم‌ها یا یهودیان شرقی است یا حزب متدینین، مانند حزب یهودات هاتورات یا حزب بیت یهودی که عمدتاً مختص یهودیان شهرک‌ها در کرانه باختری است. به عبارت دیگر همبستگی‌های خرد قومی، دینی، و جغرافیایی در این جامعه همچنان در کنار همبستگی ملی دیده می‌شود.

۵- احزاب عربی در حال حاضر به دو ائتلاف لیست مشترک و لیست تغییر مشترک تقسیم شده‌اند و تقریباً پایگاه آنها برابر است و طبق پیش بینی‌ها به هرکدام شش کرسی می‌رسد. اگر اینها ائتلاف کنند ـ که همه تلاش‌ها در این جهت است ـ ممکن است عرب‌ها مشارکت سیاسی بیشتری داشته باشند و اگر این امر تحقق یابد ممکن است بین ۱۴ تا ۱۵ کرسی را به دست آورند. عرب‌های دارای تابعیت رژیم صهیونیستی، ۲۰% جمعیت این رژیم هستند و در آخرین سرشماری ۷۵۵۰۰۰ نفر بوده که عمدتاً در شهرهای ناصره، ام الفحم، و عفوله استقرار دارند، ولی هیچ‌گاه تعداد نمایندگان آنها متناسب با درصد جمعیتی آنها نبوده است.

جمع‌بندی‌ها:

۱- صحنه انتخابات فعلی با نظر مشاور قضایی دولت در توجیه اتهام به نتانیاهو ممکن است تغییر یابد. در حال حاضر سه اتهام خیانت در امانت، فساد اداری و دریافت رشوه متوجه نتانیاهو و همسرش ساراست و ممکن است یکی از آنها یا هر دو نفر به این اتهامات متهم شوند. سنگین‌ترین اتهام آنها، دریافت رشوه است که سه سال زندان و هفت سال ممنوعیت فعالیت سیاسی در پی دارد و این بخش مستندترین بخش پرونده اتهامات شمرده می‌شود.

۲- در آخرین نظر‌سنجی شبکه۱۲ اسرائیل کرسی‌های هر حزب روشن شده است. ائتلاف ژنرال‌ها یا سفید‌ـ‌آبی(۳۷) کرسی حزب راست لیکود(۲۹)، حزب چپ‌کار(۶)، هیمین هداش‌بنت و شاکیر(۷)، حزب چپ میرتس(۴) لیست مشترک عربی(۱۲)، یهودات هاتورات دینی(۷)، اسرائیل خانه ماست لیبرمان(۴)، شاس(۵)، خانه یهود(۴)، کولانوبه رهبری کحلون(۵) و مابقی به احزاب کوچک می‌رسد.

۳- یکی از مهم‌ترین پدیده‌های این انتخابات ائتلاف سازی‌هاست. ائتلاف گانتس رهبر حزب مصونیت ولپید رهبر حزب آینده است و حمایت اشکنازی از آنها عملاً حزب سه ژنرالی را پدید آورده که همگی رییس سابق ستاد ارتش بوده و از آن‌زمان در همه نظر سنجی‌ها اول شده‌اند. اگر طبق نظر سنجی‌ها این ائتلاف، حزب اول شود، سئوال این است که آیا می‌تواند ائتلافی اکثریتی را به وجود آورد؟ از مجموع۱۲۰ کرسی پارلمان، عرب‌ها حدود۱۴ کرسی دارند و در حکومت‌ها شرکت نمی‌کنند و رقابت برای تشکیل کابینه محدود به احزاب صهیونیستی، روی ۱۰۶ کرسی است. هر کس بتواند ائتلاف ۶۱ کرسی را تشکیل بدهد یا ۴۷ کرسی را به دست آورد و بدون مشارکت، حمایت احزاب عربی را به دست بیاورد، توان تشکیل کابینه را خواهد داشت؛ در غیر این صورت شرایط انتخابات سال ۲۰۰۹ تکرار خواهد شد که حزب کادیما اول شد، ولی به علت شکست در ایجاد ائتلاف، حزب لیکود مامور تشکیل کابینه شد.

۴- اسرائیل با بالا بردن در صد(۵/۳) شرط ورود احزاب به پارلمان تلاش دارد احزاب کمتری وارد پارلمان شوند و ائتلاف‌های پایدارتری شکل گیرند که مانع از اعلام مجدد انتخابات زودرس در آینده باشد. در بیست سال گذشته هیچ ائتلافی نتوانست چهار سال حکومت خود را تکمیل کند و به علت اختلافات به وجود آمده همواره پارلمان منحل و انتخابات زودرس اعلام می‌شد. اجرای این اصل عملاً احزاب کوچک را حذف می‌کند، اما ائتلاف‌سازی احزاب مدعی بزرگ را نیز سخت خواهد کرد و این راه حل ممکن است در آینده چالش‌های جدیدی در ساختار سیاسی اسرائیل ایجاد کند. از هم اکنون بسیاری از احزاب دسته دوم رژیم صهیونیستی اعلام می‌کنند که با شرایط سختی با دو حزب بزرگ مصونیت یا لیکود ائتلاف خواهند کرد

20آوریل/19

انتخابات کینست و روابط با عربستان

 

به‌قدرت رسیدن دونالد ترامپ موجب شد فرصتی برای نتانیاهو شکل بگیرد تا برنامه‌ها و طرح‌های منطقه‌ای خود را پیگیری کند. در واقع ترامپ با خروج از برجام و اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران، افتتاح سفارت خود در بیت‌المقدس، پیگیری معامله قرن و تلاش برای تسریع روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو خدمت بزرگی به نتانیاهو و صهیونیست‌ها کرد.

بعد از خروج ترامپ از برجام، بسیاری از رقبای سیاسی نتانیاهو دیدگاه خود را درمورد وی تعدیل کردند. برای مثال بعد از خروج آمریکا از برجام، نظرسنجی‌ها حاکی از آن بود که درصورت برگزاری انتخابات، حزب لیکود به رهبری نتانیاهو قادر خواهد بود ۳۵ کرسی کینست را کسب کند. سفر نتانیاهو به عمان نیز به این امر کمک کرد؛ اما جنگ دو روزه غزه و موافقت نتانیاهو با آتش‌بس، بهره‌برداری رقبای سیاسی او را به‌دنبال داشت. علاوه‌برآ، درگیر بودن نتانیاهو و همسرش در تحقیقات مربوط به فساد مالی و رشوه‌خواری، جایگاه نتانیاهو را در داخل رژیم صهیونیستی به‌شدت تقلیل داده است.

اخیراً نیز فشارها علیه نتانیاهو بیشتر شده است. یائیر لاپید، رهبر حزب «یش‌ عَتید» با متخلف خواندن نتانیاهو گفته است که او درحال له شدن زیر فشارهای همه‌جانبه است. ازسوی‌دیگر نظرسنجی جدید نشان می‌دهد که بنی گانتص، رئیس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح رژیم صهیونیستی، درحال کم کردن فاصله خود با نتانیاهوست. درحالی‌که سه ماه تا برگزاری انتخابات زودهنگام باقی مانده، نظرسنجی شبکه۱۰ تلویزیون رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که ۴۱ درصد از صهیونیست‌ها خواستار نخست‌وزیر شدن نتانیاهو هستند و ۳۸ درصد پیروزی گانتص را می‌خواهند. این درحالی است که هنوز ۲۱ درصد از صهیونیست‌ها فعلاً نمی‌توانند تصمیم بگیرند.

ازهمین‌رو نتانیاهو برای تلطیف چهره خود و بهبود موقعیت حزب لیکود در انتخابات آتی کینست سعی دارد در سه ماه آینده به کشورهای عربی نظیر عربستان سعودی، بحرین و امارات برود و با سران این کشورها دیدار کند. به تعبیر دیگر نتانیاهو برای پیروزی در انتخابات آتی نیاز جدی به زنجیره عادی‌سازی روابط میان کشورهای عربی حاشیه خلیج ‌فارس، به‌ویژه عربستان سعودی دارد؛ زیرا عادی‌سازی روابط با ریاض موجب تسریع این روند و تسری آن به کشورهای دیگر خواهد شد.

درهمین‌راستا روزنامه تایمز رژیم صهیونیستی در دسامبر۲۰۱۸ گزارش داد که نتانیاهو در صدد رسمیت بخشیدن به روابط تل‌آویو با ریاض و امیدوار است که با همکاری واشنگتن، قبل از برگزاری انتخابات آتی به این هدف دست پیدا کند. البته نتانیاهو علاوه ‌بر برخورداری از حمایت واشنگتن برای عادی‌سازی روابط به تشدید سیاست ایران‌هراسی روی آورده است تا بدین‌طریق روند عادی‌سازی را تسریع کند.

نتانیاهو روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو را غیرقابل تصور نمی‌داند. وی در گفتگو با شبکه «گلوبو» تلویزیون برزیل گفته است، «تعداد زیادی از کشورهای عربی به رژیم صهیونیستی نه در جایگاه دشمن، بلکه در نقش یک متحد و هم‌پیمان می‌نگرند که نمی‌توان آن‌را در جریان مبارزه با اقدامات خصمانه ایران نادیده گرفت.»

البته محمد بن سلمان به‌عنوان معمار عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو نیز سیگنا‌ل‌هایی را برای عادی‌سازی روابط با تل‌آویو ارسال کرده است. بن سلمان در مصاحبه با نشریه «تایم» با ادعای اینکه ایران منبع تمام شرارت‌ها در غرب آسیاست گفته است، «ما با رژیم اسرائیل دشمن مشترکی داریم و به ‌نظر می‌رسد بتوانیم در حوزه‌های بسیاری همکاری اقتصادی بالقوه داشته باشیم.»

وی درباره احتمال عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی توضیح داد، «اگر توافق سازش بین فلسطین و رژیم صهیونیستی رخ دهد، ما از فردای آن روز، روابط خوب و عادی با آن رژیم خواهیم داشت و این برای همه بهتر خواهد بود.»

محمد بن سلمان در مصاحبه‌ با نشریه آتلانتیک نیز از حق صهیونیست‌ها و فلسطینیان برای زندگی در کشورهایشان سخن گفته و ایران را مسئول بی‌ثباتی و افراط‌گرایی در منطقه قلمداد کرده است! وی در پاسخ به پرسشی در این مورد که، «آیا یهودیان حق برخورداری از کشوری مستقل برای خود دارند؟» گفته است، «به اعتقاد من تمام مردم در هر جا که باشند حق دارند در کشور خود با صلح زندگی کنند. به نظر من فلسطینی‌ها و صهیونیست‌ها حقِ داشتن کشورهای خود را دارند.»

روزنامه یدیعوت آخارانوت نیز در ۴ نوامبر ۲۰۱۸ نوشت، «پیام‌‌هایی قوی ازسوی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی به رژیم صهیونیستی رسیده است مبنی‌ بر اینکه برای پایان دادن قطعی روابط و عادی‌سازی آن آمادگی دارد.»

اخیراً نیز گمانه‌زنی‌های متعددی درخصوص عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی و احتمال دیدار محمد بن سلمان و نتانیاهو مطرح شده است. کارن الیوت هاوس، پژوهشگر مسائل عربستان سعودی در مقاله‌ای با عنوان، «آیا نتانیاهو به ریاض خواهد رفت؟» که در روزنامه «وال‌استریت ژورنال» چاپ شد، نوشته است، «متعجب نمی‌شویم اگر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، به‌‌زودی به عربستان سعودی برود و با محمد بن‌ سلمان، ولیعهد این کشور دیدار کند.»

دیوید هرست نیز معتقد است که بعد از قتل جمال خاشقچی، یک گروه درحال مقدمه‌چینی برای رخدادی بزرگ و سرنوشت‌ساز است؛ رخدادی که محمد بن سلمان، بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ را گرد هم آورد و ولیعهد سعودی را در نقش رهبر صلح جلوه دهد. همان ‌طور که انور سادات، رئیس‌جمهور پیشین مصر بعد از دیدارش با مناخیم بگین، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در کمپ‌دیوید در مقام رهبر صلح شناخته شد.

پایگاه خبری الخلیج آنلاین نیز اخیراً به نقل از منابع بلندپایه مصر از دیدارهای محرمانه هیئت‌هایی از برخی کشورهای عربی، آمریکا و رژیم صهیونیستی در قاهره خبر داد. به گفته این منابع، هدف این دیدارها آماده‌سازی فضا برای دیدار نتانیاهو با محمد بن سلمان است.

در همین راستا می‌توان گفت که یکی از اهداف مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا، از سفر دوره‌ای به منطقه غرب آسیا،‌ ترتیب دادنِ دیدار دوجانبه نتانیاهو و بن ‌سلمان بوده است. پمپئو در بخشی از مصاحبه‌ با تلویزیون نیوزمکس گفت، «ما میان تل‌آویو و کشورهای عربی رابطه ایجاد کردیم تا ائتلافی در غرب آسیا تشکیل شود که امنیت آمریکا را حفظ ‌کند.»

دعوت واشنگتن از نتانیاهو برای حضور در کنفرانس ضد ایرانی لهستان را که مقامات عربستان نیز به آن دعوت شده‌اند می‌توان در راستای تسریع عادی‌سازی روابط ریاض ـ تل‌آویو و فراهم کردن مقدمات دیدار نتانیاهو و بن سلمان تحلیل و ارزیابی کرد.

با توجه به مولفه‌های مربوط به تسریع روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی، به‌ویژه عربستان سعودی این احتمال وجود دارد که سال ۲۰۱۹ شاهد برقراری روابط دیپلماتیک باشیم، به‌خصوص که محمد بن سلمان بعد از بحران قتل خاشقچی بقای خود را در قدرت، مدیون تلاش‌های نتانیاهو و لابی آیپک در آمریکا و به‌تبع آن، خود را وامدار ترامپ می‌داند و سعی خواهد کرد ازطریق عادی‌سازی روابط با تل‌آویو، خدمات آنها را جبران نماید. علاوه‌ بر آن، محمد بن‌ سلمان به‌منظور تضمین حمایت غرب و کسب پشتیبانی آمریکا از برنامه‌ها و جاه‌طلبی‌های خود سعی دارد ازطریق عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی، حمایت کنگره و لابی‌های متنفذ و قدرتمند صهیونیستی در آمریکا، اروپا و سایر کشورها را جذب کند.

البته این سناریو محتمل است که برخی از کشورهای عربی مانند بحرین، یمن، سودان و موریتانی تحت فشار عربستان سعودی روابط خود را با رژیم صهیونیستی عادی سازند و ریاض با تأخیر به عادی‌سازی روابط بپردازد تا وانمود کند که پس از عادی شدن روابط اکثر کشورها روابط خود را با رژیم صهیونیستی عادی کرده است.

20آوریل/19

نقش آل‌سعود در تشکیل رژیم صهیونیستی

 

براساس اسناد به‌جا مانده از حاکمان نجد، آل‌سعود به نام اعراب، استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین را تحت این عنوان که یهودیان آواره و بی‌خانمان شایسته‌ ترحم و کمک مسلمانان هستند، مشروعیت بخشیدند و تسهیل کردند. در واقع با حمایت آل‌سعود، انگلیسی‌ها وانمود کردند که مسلمانان با انتقال یهودیان خارجی در فلسطین موافق بوده و با جامعه بین‌المللی همراه شده‌اند.

پس از اینکه انگلیسی‌ها معاهده‌ معروف سایکس ـ پیکو را در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۲۹۵ (۱۵ مه ۱۹۱۷) امضا کردند و براساس آن کشورهای خاورمیانه بین انگلیس و فرانسه تقسیم گردید، ارتش انگلیس در تاریخ ۱۸ آذر ۱۲۹۶ (۸ دسامبر ۱۹۱۸م) به فرماندهی لارنس وارد بیت‌المقدس شد و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۲۹۶ همان سال وعده‌ ایجاد یک وطن قومی یهود را به صهیونیست‌ها دادند. این وعده که به‌عنوان اعلامیه‌ بالفور شناخته شد، فلسطین را تحت قیومیت دولت انگلیس قرار داد تا زمینه‌های ایجاد دولت اسرائیل فراهم شود. همزمان با این تصمیم متفقین، ملک عبدالعزیزبن سعود که حاکم نجد بود طی تلگرامی به «سر ونیگت» ورود انگلیسی‌ها به بیت‌المقدس را تبریک گفت. وی فرزندش فیصل را به لندن فرستاد تا پیروزی نیروهای انگلیسی در بیت‌المقدس را به پادشاه انگلیس تبریک بگوید. حکومت آل‌سعود هیچ‌گونه مخالفتی با تلاش‌های دولت انگلیس در راستای ایجاد یک وطن قومی برای یهودیان در فلسطین نشان نداد.

در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰م) درگیری بین فلسطینی‌ها و اشغالگران انگلیسی در مناطق مختلف فلسطین از جمله بیت‌المقدس روی داد و این درگیری موجب گردید که در کشورهای عربی و اسلامی تظاهراتی به‌نفع مردم فلسطین علیه انگلیسی‌ها برپا شود؛ ولی حکومت آل‌سعود با نادیده گرفتن این درگیری‌ها در برابر این رویدادها سکوت اختیار کرد.(۱)

از اوائل دهه ۱۹۲۰ فلسطین تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفت و این کشور به نام مردم این سرزمین با آژانس یهود، موافقت‌نامه اعزام گروه‌های یهودی و تسلیح آنان را به بهانه حفظ امنیت آنان در برابر گروه‌های ناراضی عرب امضا و عملیاتی کرد. ژنرال «آلن‌بی» به عنوان حاکم انگلیسی فلسطین بر اساس حقوق بین‌الملل وظیفه داشت در زمان انقضای قیمومیت، فلسطین را به ساکنان عرب آن که در آن روز به ترتیب اکثریتی مسلمان و اقلیتی مسیحی و سپس اقلیتی یهودی را در خود جای داده بود، واگذار کند؛ اما نه تنها در این راستا گامی بر نداشت، بلکه زمینه‌های تشکیل دولتی یهودی در فلسطین را دنبال کرد. این سیاست انگلیسی‌ها موجب قیام عمومی فلسطینیان و درگیری آنان با اشغالگران انگلیسی گردید.(۲)

در مرداد ۱۳۰۸ یهودیان سعی کردند مسجدالاقصی را در هنگام برگزاری نماز به آتش بکشند که این امر موجب برپایی تظاهراتی در جهان اسلام گردید و فلسطینی‌ها سعی کردند با یهودیان مقابله کنند، ولی نیروهای انگلیسی مانع شدند و از یهودیان حمایت کردند. حافظ وهبه وزیر مشاور آل سعود در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ دیلی‌تلگراف ۱۲ شهریور ۱۳۰۸ (۱۹۲۹م) اعلام کرد: «ملک ابن‌سعود قبل از هر چیز دوست بریتانیای‌کبیر است، به بریتانیا اعتماد دارد و می‌داند که مقامات انگلیسی تحقیقاتی در مورد درگیری‌ها در قدس انجام خواهند داد.»(۳)

از سال ۱۹۳۱ که آل‌سعود بر کل عربستان سیطره پیدا کرد تا آخرین روز قیمومیت بریتانیا بر فلسطین یعنی سال ۱۹۴۸، رژیم عربستان نه تنها از فجایع مشترک انگلیسی‌ها و آژانس یهود چشم پوشید، بلکه به نام مسلمانان، استقرار گروه‌های مهاجر یهودی را که به سازمان‌های مخوف شبه‌نظامی نظیر «هاگانا» مجهز بودند، گامی در جهت استقرار امنیت و پرکردن خلأ قانونی وانمود کرد و عملاً مانع حمایت مسلمانان از حقوق فلسطینی‌ها شد.(۴)

در سال ۱۳۱۴ قیام مردم فلسطین به ‌رهبری شیخ عزالدین قسام آغاز شد، ولی اسناد وزارت خارجه انگلیس هیچ اشاره‌ای به عکس‌العمل آل‌سعود به‌نفع این قیام نمی‌کند. در همین زمینه «آندرو رایان» سفیر وقت انگلیس در جده طی گزارشی نوشت: «فکر نمی‌کنم که ابن‌سعود نسبت به این مسئله (قیام) عکس‌العمل نشان دهد.»

ملک عبدالعزیز آل‌سعود در توجیه رویدادهای فلسطین گفت: «اعراب باید خود را ملامت کنند زیرا آنها خود موجب آزار خود شده‌اند و نه انگلیسی‌ها.»

در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۱۵ عبدالعزیز آل‌سعود نامه‌ای از حاج امین‌الحسینی، یکی از رهبران فلسطین دریافت کرد. در این نامه آمده بود: «فلسطین از سوی انگلیس و صهیونیسم هدف قرار گرفته است. همه‌ احزاب متحد شده‌اند تا دست به اعتصاب عمومی بزنند. این اعتصابات تا تغییر  سیاست آنها ادامه خواهد یافت.»

وی در نامه خود از عبدالعزیز آل‌سعود خواست کمک‌های لازم را برای نجات بیت‌المقدس و تحقق اهداف ملت فلسطین انجام دهد. عبدالعزیز آل‌سعود بلافاصله پس از دریافت نامه‌ مزبور به یوسف یاسین مشاور خود دستور داد که متن نامه را تحویل سفارت انگلیس در جده بدهد تا انگلیسی‌ها در جریان امر قرار گیرند. وی تأکید کرد هیچ اقدامی که متعارض با سیاست‌های انگلیس باشد انجام نخواهد داد و به‌هیچ‌وجه در مسایل داخلی انگلیس دخالت نخواهد کرد.

وزیر مستعمرات انگلیس در پاسخ به اقدام عبدالعزیز آل‌سعود طی نامه‌ای از وی خواست که برای خاموش کردن شعله قیام فلسطینی‌ها تلاش کند. در این نامه آمده است: «اگر ملک‌ بن سعود بتواند از نفوذ خود برای متقاعد کردن اعراب برای دست کشیدن از خشونت استفاده کند، هم به حکومت انگلیس و هم به اعراب خدمت بزرگی کرده است.»(۵)

پس از اینکه قیام مردم فلسطین به رهبری شیخ عزالدین قسام در سال ۱۹۳۶ به اوج خود رسید و اعتصاب عمومی سراسر فلسطین را فرا گرفت، جنگ مسلحانه مردم علیه نیروهای انگلیسی موجب گردید که استعمار انگلیس برای سرکوب مسلمانان از سلطه استفاده کند. با اینکه نیروهای انگلیسی قیام سراسری مردم را با اسلحه پاسخ دادند، ولی نتوانستند این قیام را سرکوب کنند، لذا دست به دامن عبدالعزیز آل‌سعود شدند تا بلکه وی بتواند مردم فلسطین را آرام کند.

«خیرالدین انورکلی» در کتاب خود «شبه‌الجزیره‌العربیه فی عهدالملک عبدالعزیز» می‌نویسد: «دولت انگلیس از طریق وزیر مختار عربستان در لندن با ابن‌سعود تماس گرفت تا وی را به دخالت در این مسئله تشویق کند.»  انورکلی می‌افزاید: «اعلیحضرت تصمیم گرفت برای حل بحران، تلاش مشترکی با دولت‌های عربی مبذول دارد، ولی این تلاش باید طبق شرایط انگلیس و برای پایان دادن بدون قید و شرط قیام انجام شود.»

به دنبال گسترش قیام فلسطینی‌ها علیه انگلیس و یهودیان، عبدالعزیز آل‌سعود آمادگی خود را برای میانجیگری و نصیحت مردم فلسطین برای دست کشیدن از قیام اعلام کرد.

پیشنهاد آل‌سعود به اعراب این بود که: «آشوب‌ها را متوقف کنید تا خواسته‌های شما تحقق یابند، چون این آشوب‌ها به‌ضرر شما خواهند بود.»

وی همچنین در دیدار با رهبران فلسطینی از آنها خواست که از قیام علیه انگلیسی‌ها دست بردارند و برای بریتانیای کبیر مشکل به‌وجود نیاورند.(۶)

در ۴ مرداد ۱۳۱۵ (۲۵ ژو ئیه ۱۹۳۶) چهار تن از مقامات وزارت خارجه انگلیس پیشنهاد آل‌سعود را بررسی و در پایان این مذاکرات طی بیانیه‌ای از پیشنهاد عبدالعزیز، آل‌سعود برای میانجیگری استقبال کردند. در این میان آل‌سعود خوش‌خدمتی شایان خود را به انگلیس نشان داد. «حافظ وهبه» وزیر مختار آل‌سعود در لندن در دیدار با مقامات وزارت خارجه‌ انگلیس اعلام کرد که اعلیحضرت ملک عبدالعزیز آل‌سعود گزارش‌های مختلفی در باره تهدید بادیه‌نشینان به تظاهرات به نفع مردم فلسطین از داخل عربستان و شرق اردن دریافت، ولی این تهدیدها را تقبیح و دستورات خود را به حکام مناطق برای سرکوب هرگونه تظاهراتی صادر کرده است . وی افزود دولت اعلیحضرت آماده است تا اتباع عربستان و حتی اتباع اردنی را که از مردم فلسطین حمایت می‌کنند، دستگیر کند.

در ۲۰ مهرماه ۱۳۱۵ (۱۴ اکتبر ۱۹۳۶)، عبدالعزیز آل‌سعود به ‌نمایندگی از پادشاهان عرب، برای مردم فلسطین برای دست کشیدن از قیام، پیامی را صادر کرد. در این پیام آمده بود: «به فرزندانمان اعراب فلسطین! از اینکه اوضاع در فلسطین به اینجا رسیده است بسیار متأثرم. ما به‌اتفاق پادشاهان عرب و شاهزاده عبدالله (پادشاه اردن) از شما دعوت می‌کنیم که آرامش را حفظ و برای جلوگیری از خونریزی، اعتصاب خود را متوقف و به حسن‌نیت دوست ما انگلیس که می‌خواهد عدالت را تحقق بخشد اعتماد کنید و یقین داشته باشید که ما به تلاش‌های خود برای کمک به شما ادامه می‌دهیم.»

به‌دنبال صدور پیام عبدالعزیز آل‌سعود برای پایان دادن قیام مردم فلسطین، هیئت عالی عربی که رهبری قیام مردم فلسطین را به عهده داشت در همان روز (۲۰ مهر ۱۳۱۵) طی بیانیه‌ای از مردم خواست به قول و عهد پادشاهان عرب اعتماد کنند و اعتصابات را متوقف سازند. در این بیانیه آمده بود: «از آنجا که پذیرفتن اراده و مقاصد اعلیحضرت‌ها یعنی پادشاهان عرب یکی از خصلت‌ها و رسوم موروثی اعراب است و نظر به اینکه هیئت عالی عرب اعتقاد راسخ دارد که پادشاهان عرب برای حفظ مصالح فرزندان خود از آنها خواسته‌اند به اعتصاب خود پایان دهند، لذا هیئت عالی عربی در پاسخ به خواست پادشاهان عرب و با اعتقاد به اینکه میانجیگری پادشاهان مثمرثمر خواهد بود، از مردم فلسطین می‌خواهد به اعتصابات خود پایان دهند و به دستورات پادشاهان که هدفی جز خدمت به مصالح اعراب ندارند عمل کنند.»

همزمان با صدور این بیانیه، فرماندهی کل قیام، اطلاعیه‌ای به امضای فوزی قاوقچی صادر کرد و توقف خشونت و جلوگیری از هر اقدام خدشه‌دارکننده‌ مذاکرات را خواستار شد و از مردم خواست که به سر کارهای خود برگردند.(۷)

بدین ترتیب یک بار دیگر آل‌سعود با دخالت خود و حمایت پادشاهان عرب، قیام مردم فلسطین را در سال ۱۳۱۵ خاموش کرد، بی‌آنکه فلسطینی‌ها به اهداف موردنظرشان دست یابند. این در حالی بود که عبدالعزیز آل‌سعود پادشاه عربستان سعودی ضمن همکاری صمیمانه و علنی در دفاع از سیاست‌های ضد فلسطینی انگلستان با رهبران یهودی و صهیونیست در تماس بود و حمایت‌های بی‌دریغ خود را در ملاقات‌های محرمانه با عوامل صهیونیستی ابراز می‌کرد که در مبحث روابط آل‌سعود با صیهونیست‌ها به آن اشاره خواهد شد.

ولی آنچه که در اینجا لازم است به آن اشاره شود این است که بر اساس اسناد تاریخی، رژیم آل‌سعود متعهد شده بود که منافع دولت‌های انگلیس، آمریکا و یهودیان را حفظ کند.

«جان فیلبی»(Harry saint John Philby)، مستشار سازمان اطلاعات انگلیس که بعدها در ظاهر به مذهب وهابیت گرایید و به عنوان مشاور عبدالعزیز مشغول به کار شد و نام «حاج‌عبدالله فیلبی» را به خود اختصاص داد در کتاب «چهل سال در نیروی دریایی» می‌نویسد: «به‌نظر ابن‌سعود، مشکل فلسطین مستحق به خطر انداختن روابط ویژه او با انگلیس و اخیراً با آمریکا نبود و به ‌نظر عبدالعزیز آل‌سعود و همه خاندان او، سرنوشت فلسطین مربوط به دوست عزیز آنها انگلیس است که قیمومیت فلسطین را به عهده دارد و آن کشور می‌تواند هرگونه که مایل است در این مورد برخورد کند و عبدالعزیز می‌بایست رسماً اطاعت کند.»

وی می‌افزاید: «اصل موافقتنامه‌ ایجاد کشور سعودی این بود که سیاست آل‌سعود می‌بایست به‌نحوی باشد که ملک عبدالعزیز و نوادگان پس از وی در کشورهایی که انگلستان بر آنها حکمرانی می‌کند و یا زیر قیمومیت یا نفوذ آن قرار دارند و فلسطین یکی از آنهاست، به‌هیچ وجه علیه منافع انگلیس و آمریکا و یهود مداخله نکنند.»

وی در قسمت دیگری از کتاب می‌افزاید: «ملک عبدالعزیز اعلام کرده بودکه اگر بریتانیای کبیر خواهان تقسیم فلسطین باشد، اعراب آن را خواهند پذیرفت و انگلیس به عبدالعزیز پیشنهاد کرده بود که کل فلسطین به یهود واگذار و در عوض استقلال تمام کشورهای عربی به رسمیت شناخته شود و تضمین کرده بود که مردم فلسطین را که از آن کشور خارج می‌شوند، به‌نحو شایسته‌ای اسکان دهد.»(۸)

عبدالعزیز در پاسخ به درخواست انگلیس مبنی بر اعطای فلسطین به یهودیان گفت: « بله … بی‌تردید … اگر به رسمیت شناختن از سوی من از نظر شما این قدر اهمیت دارد، هزار بار اعطای وطن به یهودیان در فلسطین و غیرفلسطین را به رسمیت می‌شناسم و این حق و حقیقت است …»

وی سپس دست خود را به جیبش برده و برگه کوچکی بیرون آورده و به دستخط خود، متن واگذاری فلسطین به یهودیان را نوشته بود.(۹)

جان فیلبی، مستشار سازمان اطلاعات انگلیس که قبلاً درباره‌ ماهیتش مطالبی بیان شد، در صفحه ۹۵۳ کتابش، عکس سمحا ایرلخ، جنگجوی سابق صهیونیست را که برای مدتی وزیر دارایی اسرائیل بود، چاپ کرده و در زیر آن نوشته است: «سمحا ایرلخ، فرستاده‌ بن گوریون نزد عبدالعزیز آمد و از او درباره‌ واقعیت بیانات وی که درباره‌ فلسطینیان ایراد شده بود، از جمله درباره‌ فرستادن اسلحه و داوطلبان توضیح خواست. در این دیدار سمحا ایرلخ موافقتنامه‌هایی را که بین او و انگلستان در حمایت یهودیان فلسطینی از یک طرف و روزولت از طرف دیگر به امضا رسیده بود یادآور شد و خاطرنشان کرد که انگلستان و آمریکا براساس پشتیبانی شما پیشرفت می‌کنند. عبدالعزیز در پاسخ گفت: «این اظهارات همگی برای گمراه کردن است، توقع داری چه بگویم؟ بگویم من تسلیم فلسطین به یهودیان را تأیید می‌کنم و با این حرف‌ها خود را ذلیل کنم؟ به کاری که برای یهودیان انجام می‌دهم اعتماد کن نه به آنچه که می‌گویم. مطمئن باش ایرلخ!»(۱۰)

جان فیلبی همچنین در کتاب خود که در سال ۱۹۵۲ در تبعیدگاهش در بیروت نوشته و طی نامه‌ای به ملک سعود و فیصل تهدید کرده بود که در صورتی که به وطن اصلیش نجد! بازگردانده نشود، کتابش را منتشر خواهد کرد، همچنین نوشته است: «عبدالعزیز در کنگره‌ای بی‌نتیجه، بنا بر درخواست من پیمانی را امضا کرد تا حسن نیتش را به سازمان اطلاعات انگلیس که حقوقش را به‌میزان ۵۰۰ جنبه استرلینگ قطع کرده بود، ثابت کند. او که بسیار گله‌مند بود و حال بدی داشت و نزدیک بود گریه کند، قلمی را که از گردن تا نافش می‌رسید از جیبش درآورد و موافقتنامه‌ای مبنی بر تسلیم فلسطین به‌عنوان وطنی برای یهودیان بیچاره را امضا کرد. متن دقیق پیمان به این شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

من، سلطان عبدالعزیز پسر عبدالرحمن آل‌فیصل، آل‌سعود هزاران بار در حضور سِرْپریسی‌کاکس نماینده بریتانیای کبیر اعتراف و اقرار می‌کنم که از نظر من هیچ مانعی در تسلیم فلسطین به یهودی‌نشینان یا دیگران وجود ندارد و این رأی، نظر انگلیس تا روز قیامت است.»

و سپس این پیمان را با نگین انگشترش تأیید کرد.(۱۱)

دستنوشته ملک عبدالعزیز که با تصرف فلسطین توسط صهیونیسم موافقت کرد و خود را سرسپرده انگلیس ‌خواند.

 

«جان مارتین»، منشی چرچیل که نمایندگی عمومی کنگره‌ «بیل» را در دست داشت، در ۱۱/۳/۱۹۴۲ به هنگام دیدار با وایزمن از قول چرچیل به او گفت: «می‌خواهم بدانی که برای شما طرحی دارم که تا پایان جنگ قابل اجرا نیست. من مایلم که ابن‌سعود را رهبر خاورمیانه و مسلط بر قدرتمندان آن ببینم، به‌شرط آنکه با شما توافق کند و سپس هرچه را که می‌خواهید از او بگیرید. من بی‌شک شما را در این کار یاری می‌کنم. باید این راز مخفی نگه‌داشته شود، ولی من به روزولت (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) می‌گویم. هنگامی که من و روزولت تصمیم به انجام کاری بگیریم، حتماً آن کار انجام می‌شود.»

توافقات پنهانی رژیم آل‌سعود با آمریکا، انگلیس و صهیونیست‌ها به منظور ایجاد کشور اسرائیل روز به ‌روز به مرحله عمل می‌رسید و ماهیت رژیم سعودی برای اعراب و فلسطینیان مسلمان آشکارتر می‌شد و اعتراضات اعراب مسلمان و فلسطین به سیاست‌های رژیم سعودی افزایش می‌یافت، ولی عبدالعزیز سعی می‌کرد مشکلات فلسطینی‌ها را نتیجه‌ سیاست‌های داخلی انگلیس قلمداد کند.

عبدالعزیز در سال ۱۹۴۶ در ملاقات خود با یکی از رهبران فلسطینی گفت: «فکر نمی‌کردید که اختلاف گروه‌های کارگر و محافظه‌کار بر انگلیس بر سیاست انگلیس در مورد فلسطینیان مسلمان و اعراب تأثیر بگذارد.»

ولی به‌محض اینکه فلسطینیان در اعتراض به اظهارات عبدالعزیز جلسه را ترک کردند، او با صدای بلند به حاضرین در جلسه گفت: «این فلسطینی‌ها یهودیانی هستند که جنگ بر ضد آنها واجب است، ولی یهودیان واقعی آنهایی هستند که به سرزمینشان‌ بازگشتند و آزادند که هر اسمی را برای خود انتخاب کنند، زیرا هر کسی که بر چیزی دست یافته، خود شایسته‌ آن است و لیاقتش را دارد!»

و هنگامی که به او گفتند: «فلسطین، فلسطین»، او با تعجب پرسید: «مگر فلسطین را چه می‌شود؟» گفتند: «فلسطین به‌زودی نابود می‌شود.» و سپس وقتی به او گفتند که صدور نفت به دوستان آمریکایی‌ات را که بعد از دوستان انگلیسی‌ات بزرگ‌ترین پشتیبان یهود هستند قطع کن؛ عبدالعزیز با تعجب و تمسخری حیله‌گرانه گفت: «نفت به فلسطین چه ربطی دارد؟ ما حتی اگر به قطع صدور نفت به آمریکا هم فکر کنیم کسی نیست که آن را دوباره به ما بازگرداند و تازه کسی از ما چگونگی قطع صدور نفت را نمی‌داند، زیرا نفت، اول به دست خدا و سپس به دست آمریکاست و اگر قطع صدور نفت را از آمریکائیان یاد بگیریم، دیگر چیزی نداریم که به ارتش و سربازان مسلمان عرب در جنگ فلسطین و رهاییش از دست یهود بدهیم. ولی من در مورد این موضوع با دوستان آمریکایی‌ام بحث و گفت‌وگو می‌کنم.»

این در حالی بود که اطرافیان ملک عبدالعزیز نظرات او را در مورد فلسطین قبول نداشتند. وی عقیده داشت که مسئله فلسطین در حدی نیست که به‌خاطر آن روابط خود را با انگلیس و آمریکا به خطر بیندازد. البته به‌نظر می‌رسد که آشکار شدن مواضع ضدفلسطینی عبدالعزیز در اواخر زندگی او و به‌دنبال رد و بدل شدن پیام‌ها بین آمریکا، انگلیس و آل‌سعود و در هنگامی بود که چرچیل نخست‌وزیر انگلیس به فکر افتاد که آل‌سعود را به‌عنوان رهبر بلامنازع جهان عرب مطرح کند.

همزمان با این تصمیمات، ملک عبدالعزیز با صراحت اعلام کرد که اعراب همواره تقسیم یا شناسایی هرگونه حقی را برای یهودیان در فلسطین رد می‌کنند، اما اگر انگلیس مسئله‌ تقسیم فلسطین را به آنها تحمیل کند، خواهند پذیرفت. وی پس از شکست ارتش‌های عربی و تقسیم فلسطین عمیقاً ناراحت شد، زیرا توقع داشت بخشی از فلسطین در اختیار او قرار گیرد.

جان فیلبی، مشاور عبدالعزیز در کتاب خود نوشته است، «انتقال بخش عربی فلسطین که تحت حکومت عبدالله پادشاه اردن قرار گرفت، بیش از آن بود که مقبول ملک عبدالعزیز باشد.» زیرا وی می‌خواست این بخش از فلسطین به او یا اسرائیل واگذار شود و به همین دلیل هم در برابر تشکیل حکومت عمومی فلسطین در بخش غزه که تحت اشغال رژیم مصر بود، موضع مخالف گرفت، زیرا می‌ترسید این حکومت تقویت شود و نگرانی‌های جدیدی را علیه یهود به ‌وجود آورد.

وی بر سر مسئله‌ تقسیم فلسطین بین کشورهای عربی با چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس و روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا به توافق رسید و برای اینکه فلسطینی‌ها هیچ دوستی نداشته باشند، به فریفتن جمال‌حسینی که به‌عنوان وزیر خارجه‌ حکومت فلسطین در غزه انتخاب شده بود اقدام کرد و بنا به درخواست آمریکا و انگلیس و با دادن مبلغ ناچیزی او را به‌عنوان یکی از مشاورین خود در ریاض منصوب کرد و بقیه‌ اعضای دولت فلسطین را به روش‌های دیگری فریب داد.

به‌رغم تلاش‌های آل‌سعود و مواضع صریح ملک عبدالعزیز، هیچ‌کسی قهرمانی‌های گردان عربی را که بدون رضایت خاندان سعودی از جزیره‌العرب به‌پا خاست، فراموش نمی‌کند. این گردان که حدود ۷۰۰ نفر از افراد آن در جنگ شهید شدند، نشان‌دهنده‌ حضور مردم مسلمان جزیره‌العرب در جنگ با صهیونیست‌ها بود. وقتی که آوازه فداکاری‌های این گردان در سطح جزیره‌العرب پیچید، ملک عبدالعزیز آن را منتسب به خود کرد و گفت: «انگلیس می‌خواهد اسرائیل را ایجاد کند و اسرائیل ایجاد خواهد شد.»(۱۲)

اینها گوشه‌ای از نقش خاندان آل‌سعود در به رسمیت شناختن بنیانگزار دولت صهیونیستی، یعنی وایزمن و فراهم آوردن زمینه‌های تشکیل دولت اشغالگر قدس است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، گزیده‌هایی از پرونده آل‌سعود، مورخ ۲۵/۳/۱۳۷۳٫

۲ـ زارعی، سعدالله، سابقه، زمینه‌ها و علل عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، بخش اول، خبرگزاری فارس، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷

۳ـ پیشین.

۴ـ زارعی، سعدالله، پیشین.

۵ـ روزنامه جمهوری اسلامی، «گزیده‌هایی از پرونده آل‌سعود»، مورخ ۲۵/۳/۱۳۷۳

۶ـ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، محمد جواهرکلام (تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۶)

۷ـ صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد اول، «آل سعود» (تهران: انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴)

۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، پیشین، ۲۶/۳/۱۳۷۳

۹ـ قدس آنلاین، ۲ مهر ۱۳۹۵

۱۰ـ صفاتاج، مجید، پیشین.

۱۱ـ سعید، محمّدعلی، بریطانیا و ابن سعود، العلاقات السیاسیه و تأتیرها علی المشکله الفلسطینیه، ص ۳۰۱

۱۲ـ صفاتاج، مجید پیشین.

20آوریل/19

نماز جمعه تهران چگونه رنگ خون گرفت؟

 

صلابت امام جمعه و رشادت مردم، منافقین را ناکام گذاشت

۲۴ اسفند ۱۳۶۳ بر اثر انفجار بمب در نماز جمعه تهران توسط گروهک منافقین، ۱۴ نمازگزار به شهادت رسیدند. در این روز آیت‌الله خامنه‌ای اقامه نماز را بر عهده داشتند. در زمانی که رژیم بعث مردم را از رفتن به نماز جمعه بر حذر می‏داشت و به بمباران و موشک‌باران نماز جمعه تهدید می‏کرد، منافقان نیز بیکار ننشستند و با یک طرح از قبل تعیین شده و هماهنگ با رژیم عراق، نماز جمعه تهران را در ۲۴ اسفند ۶۳ به خاک و خون کشیدند. پس از انفجار بمب، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت که امامت جمعه این روز تهران را به عهده داشتند، با صلابت و بدون هیچ‌گونه تزلزلی به خطبه‏های خود ادامه دادند و این امر موجب تقویت روحیه ضد استکباری نمازگزاران و امت شهید‌پرور ایران گردید.

روزنامه کیهان در شماره ۲۵ اسفند۱۳۶۳ نوشت: «بر اثر انفجار یک بمب دستی در محل برگزاری نماز جمعه تهران که در ساعت ۲۹/۱۲ دقیقه روز گذشته صورت گرفت، چند تن از نمازگزاران شهید و مجروح شدند. رژیم عراق که قبلاً اصابت موشک‌های دور برد ایران به شهرهای کرکوک و بغداد را انفجار بمب توصیف کرده بود، در یک هماهنگی ناموفق با عوامل ضد‌انقلاب داخلی قصد داشت به هنگام انفجار بمب در صفوف نمازگزاران تهران در دانشگاه تهران، هواپیماهایش را در ارتفاع بالا به حریم هوایی تهران اعزام دارد و ادعا کند که صدای انفجار، ناشی از بمباران تهران بوده است؛ اما با تاخیر ورود هواپیمای عراقی به آسمان تهران و انفجار بمب، نیم ساعت قبل از آمدن هواپیما‌ها، این توطئه تبلیغاتی با شکست مواجه شد و هواپیماهای عراقی نیز با آتش به‌موقع و قدرتمند پدافند هوایی متواری شدند.

در این واقعه، عده‌ای به شهادت رسیدند و مجروحان واقعه نیز به بیمارستان‌های شهید آیت‌الله مصطفی خمینی، فیروزگر، سمیه، سینا، امام خمینی و دکتر شریعتی منتقل شدند.

حاج فضل‌الله فرخ از اعضای ستاد اقامه نماز جمعه در این‌باره می‌گوید: «در آن‌زمان، صدام هر هفته تهدید می‌کرد که می‌خواهد نماز جمعه تهران را بمباران کند. هر وقت که این خبر اعلام می‌شد، نمازجمعه شلوغ‌تر می‌شد و حتی از شهرستان‌های امن هم به نماز جمعه تهران می‌آمدند. جالب اینکه هر وقت که از شهرستان‌های امن نمازگزار داشتیم بمباران نبود. عده‌ای کفن‌پوش در نمازجمعه می‌نشستند و شعار می‌دادند که ما آماده‌ایم. آن هفته‌ای که انفجار پیش‌آمد، از همان هفته‌هایی بود که صدام گفته بود نمازجمعه را می‌زنیم. ما هم البته منتظر بمباران بودیم. احتمال ۸۰% ، ۹۰% هم می‌دادیم که موشک بزند، چون او که ترسی از این چیزها نداشت. بارها هم شده بود که هواپیماهایش در اطراف نمازجمعه ‌آمده بودند و ضدهوایی‌های روی پشت بام‌ها در میدان فلسطین و اطراف میدان انقلاب از نماز جمعه مراقبت می‌کردند.

در روز حادثه، صدام خیلی جدی گفته بود که ما نمازجمعه را می‌زنیم. من پشت جایگاه نشسته بودم که یکدفعه صدای یک انفجار مهیب آمد. بلند شدم و بالا را نگاه کردم و دیدم که چیزهایی از بالا به پایین می‌ریزند. اول خوشحال شدم. حدس زدم که قطعات هواپیمای دشمن است که پایین می‌ریزد، ولی وقتی قطعات روی زمین آمدند، دیدم قطعات بدن انسان است… بلافاصله فهمیدیم که این انفجار ناشی از بمب‌گذاری در محل نماز بوده است. ما همیشه جلوی درهای ورودی و خروجی بازرسی کامل داشتیم. و افراد هیچ‌چیزی را نمی‌توانستند با خودشان به داخل بیاورند. بنابراین بمب را به صورت جانماز به داخل آورده بودند، چون فقط آوردن جانماز مجاز بود.

البته سعی بمب‌گذار بر این بود که بمب را نزدیک جایگاه که عده‌ای از مسئولین یا خود امام جمعه بود بگذارد که همگی صدمه ببینند. اتفاقاً امام جمعه آن هفته خود آیت‌الله خامنه‌ای بودند. ایشان غالباً یکسره از جبهه به نمازجمعه می‌آمدند. چون بمب‌گذار از بازرسی دوم نتوانسته بود عبور کند و فاصله‌اش با جایگاه زیاد بود، بمب را در قسمت انتهایی زمین چمن گذاشته بود. جالب است که آن روز کسی فرار نکرد. امام هم چند بار در صحبت‌هایشان به این مسئله اشاره کردند که من زمانی که تلویزیون را نگاه کردم، دیدم که با وجود اینکه بمب منفجر شد، حتی یک ‌نفر هم فرار نکرد و همه نشستند و امام جمعه با صلابت صحبت‌هایش را ادامه داد و آهنگ صدایش عوض نشد. مردم هم سر جایشان نشستند و فقط شعار دادند: «حسین حسین شعار ماست/ شهادت افتخار ماست.»

ما پس از انفجار به افرادمان گفتیم همه سرجایتان باشید و هیچ کسی دخالت نکند. فقط یک عده خاصی شروع به جمع‌آوری شهدا و مجروحین کردند. مردم هم خطبه‌ها را گوش کردند و نماز را خواندند. آن روز چهارده نفر شهید و عده زیادی مجروح شدند.»

ادامه بمباران و حمله شیمیایی به شهرها

رژیم بعث عراق در اسفند ۱۳۶۳ و فروردین ۱۳۶۴ بمباران شهرها و حمله شیمیایی به برخی از مناطق را ادامه داد. در ادامه به گزارش برخی از این حملات می‌پردازیم.

۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۶۳ حمله هوایی عراق به پیرانشهر و خرم‌آباد، طی دو روز ۲۷۰ شهید و صدها مجروح بر جای گذاشت.

در ۱۹ اسفند همین سال عملیات بدر در هورالهویزه و شرق دجله آغاز شد. به دنبال شکست عراق در عملیات بدر، تهران برای نخستین ‌بار هدف بمباران هواپیماهای عراقی قرار گرفت.  متعاقب حمله به تهران، بانک رافدین عراق (دومین بانک بزرگ خاورمیانه) در اقدامی تلافی‌جویانه هدف یک فروند موشک ایران قرار گرفت. این پاسخ نظامی شگفتی ناظران جهانی و حیرت مقامات عراقی را در پی داشت.

طی ۵ روز نخست سال ۱۳۶۴ نیز شهرهای اراک، اصفهان، مهران، قزوین، سنندج، خرم‌آباد، کاشان و سلماس در چندین نوبت توسط جنگنده‌های عراق بمباران شدند. در ۱۲ فروردین این سال نیز تهران در چند نوبت توسط جنگنده‌های رژیم بعث عراق، بمباران شد.

۱۸ فروردین ۱۳۶۴ دبیرکل سازمان‌ملل متحد، برای بررسی حملات عراق به مناطق مسکونی و نیز استفاده مکرر این رژیم از سلاح‌های شیمیایی وارد تهران شد. دو روز پس از سفر دبیرکل وقت سازمان‌ملل متحد به تهران، عراق منطقه عملیاتی بدر را برای چندمین بار بمباران شیمیایی کرد.

در ۲۱ فروردین این سال نمایندگان آژانس‌های خبری از ۶ کشور اروپایی، آسیایی و آمریکایی از مجروحین شیمیایی در بیمارستان‌های ایران دیدن کردند.

شهادت حاج عباس کریمی 

عباس کریمی فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله «ص» در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در منطقه شرق دجله، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید.

روستای قهرود از توابع شهرستان کاشان در سال ۱۳۳۶ پذیرای کودکی شد که پدرش برای سالم ماندن او به آستان با کرامت حضرت عباس«ع» نذر کرد و مادر، اسم او را عباس نهاد. او در محیط ساده و باصفای روستا و جو مذهبی خانواده رشد کرد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش برای ادامه تحصیل راهی تهران شد.

در آغاز سال سوم دبیرستان مجدداً به کاشان بازگشت و موفق به اخذ دیپلم در رشته نساجی گردید. دوران سربازی خود را در پادگان عباس‌آباد که در آن‌زمان فرماندهی حکومت نظامی تهران بود، گذراند. عباس از طریق ارتباط با برخی از دوستان روحانی مبارز، با پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام فعالیت خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و در همین دوران توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. تا اینکه در پی فرمان امام خمینی «ره» از پادگان گریخت و در جمع مردم به مبارزات خود ادامه داد. هنگام ورود امام در کمیته استقبال، مسئولیت حفاظت و حراست از ایشان را به عهده گرفت و در تصرف و خلع سلاح پادگان عباس‌آباد در ۲۱ و ۲۲ بهمن نقش مؤثری داشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی در راه‌اندازی سپاه پاسداران کاشان پیشقدم شد و در اوایل سال ۱۳۵۸ به عضویت این نهاد مقدس درآمد. در فاصله کوتاهی مأمور حفاظت از بیت امام در قم گردید و هنوز این مأموریت به پایان نرسیده بود که مسئله اغتشاش در ایرانشهر مطرح شد و در پی آن غائله کردستان، او را با چهره واقعی جنگ آشنا کرد. عباس با استعفا از مسئولیتش در سپاه کاشان راهی کردستان شد و پس از مدتی به سِمت مسئول اطلاعات و عملیات پیرانشهر منصوب گردید.

حاج‌عباس که شایستگی نظامی خود را به فرماندهان از جمله حاج احمد متوسلیان نشان داده بود پس از شکل‌گیری تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله«ص» راهی جنوب شد و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تیپ انتخاب گردید. او در عملیات ظفرآفرین فتح‌المبین از ناحیه پا به‌شدت مجروح شد. در خرداد سال ۱۳۶۱ زمانی که حملات اسرائیل به لبنان اوج گرفت، همراه سایر دوستان برای حمایت به کشورهای سوریه و لبنان عزیمت کرد و پس از بازگشت به وطن در مهرماه همان سال ازدواج کرد که حاصل آن یادگاری به نام داوود است.

حاج عباس کریمی در همه صحنه‌های نبرد سربازی لایق بود و پس از عملیات خیبر و شهادت حاج همت  به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله«ص» منصوب شد. سرانجام در روز ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش، با آب دجله وضو ساخت و نماز عشق را به قد و قامت شهادت ایستاد.(۱)

ازدواجی که نفاق رجوی را آشکار کرد!

در دهم فروردین ماه ۱۳۶۴ مسعود رجوی پس از طلاق دختر بنی‌صدر با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرد. در این تاریخ، ازدواج غیرمترقبه و حیرت‌انگیز مسعود رجوی سرکرده منافقین با همسر ابریشمچی نفر دوم سازمان، توجه بسیاری را به این حادثه معطوف ساخت. مرکزیت گروهک نفاق در بیانیه خود کوشید تا اعضا و هواداران را برای جا انداختن شکل نوین رهبری آماده سازد. ظاهراً چنین نمایانده شد که این برنامه از مدت‌ها قبل توسط رجوی در حلقه پیرامونش مورد بحث و پذیرش قرار گرفته و مدت‌ها روی طراحی و چگونگی اجرای آن کار شده بود.

از همان مرحله آغازین اجرای این طرح، کادرها در مقیاس وسیعی اقدام به تقدیس و ستایش و اعلام تسلیم در برابر رهبری نوین کردند. به‌رغم آشکار بودن جنبه غیرشرعی این ازدواج که قبل از سپری شدن مدت شرعی بین طلاق و ازدواج دوم زن انجام شده بود، در تبلیغات انبوه سازمان تلاش شد صورتی مقدس هم برای این اقدام نامشروع تصویر شود. حال آنکه شگفتی و تحیر ناشی از این ماجرای عجیب و بی‌سابقه، وجوه عاطفی و انسانی ایجاد جدایی بین یک زوج دارای فرزند ۳ ساله و تصاحب اقتدارگرایانه همسر یک دوست و همکار را نیز در اذهان برجسته ساخته بود.

روایت خواهرزن اول از ازدواج سوم

مینا ربیعی، خواهر اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی که از سازمان جدا شده است، طی نشستی درباره بررسی انقلاب ایدئولوژیک درباره ماجرای ازدواج سوم رجوی می‌گوید: «رجوی از اواخر پاییز ۶۳ در خفا انقلاب ایدئولوژیک را طراحی کرد. وی با فیروزه بنی‌صدر ازدواج کرده بود و آن‌ طور که آقای بنی‌صدر در نوشته‌هایشان بیان می‌کند، این ازدواج با نهایت عشق و علاقه و خارج از مسائل سیاسی بوده است. البته به ما این طور نگفتند و ما هم  این طور ندیدیم که این مبحث جدایی دارد.»

وی ادامه می‌دهد: «…رجوی در شرایطی که همسر خانم فیروزه بنی‌صدر بود، در شرایطی که مهدی ابریشمچی و مریم عضدانلو ـ آن‌‌طور که خودشان در نشریاتشان اعلام می‌کنند ـ زندگی مشترکی و کاملاً موفق و بر مبنای علاقه‌ای با هم داشتند، تصمیم گرفتند بهشکلی پنهانی انقلاب ایدئولوژیک را طراحی و  اجرا کنند. آنان قبل از اینکه انقلاب ایدئولوژیک را اعلام کنند تحت عنوان اینکه رژیم عوامل نفوذی به داخل سازمان فرستاده است، بچه‌ها را در منطقه کردنشین عراق خلع سلاح و زندان‌هایشان را آماده کردند. دستبندها، شکنجه‌گران، نقاب‌ها و آن چشم بندها آماده شدند و بعد از خلع سلاح بچه‌ها تحت عنوان نفوذی‌های رژیم،۷۵۰ نفر را بازداشت و زندانی کردند.

بعد از زندانی کردن بچه‌ها، در اسفند ماه در درون تشکیلات مسئله انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند و بعد از آن ‌هم با برنامه‌ای ترتیب جدایی مسعود رجوی و فیروزه بنی‌صدر را دادند و به فاصله کوتاهی مریم عضدانلو و مسعود رجوی ازدواج کردند.»

مینا ربیعی می‌گوید: «کمتر کسی بود که این خبر را بشنود و با شگفتی برای چند روز به این مسئله فکر نکند. این چه معنایی دارد که آقایی که همسرش را دوست دارد از او جدا شود و آقای دیگری حتی بدون رعایت مسائل دینی‌ که باید چهار ماه و ده روز صبر کنند که شاید این زوجین به هم برگشت کنند؛ شاید بخواهند ادامه دهند، بدون در نظر گرفتن این موارد ازدواجشان را اعلام کنند. البته در اغلب انتقادات اعضای سابق سازمان و شورای مقاومت، از   ابتدا و پیش از رجوی، این ابریشمچی بود که از منظر اخلاقی، آماج حملات اولیه واقع ‌شد که چرا و چگونه حاضر شده است از همسر خود به سود رفیق تشکیلاتی‌اش بگذرد و به این موضوع تن بدهد.»(۲)

پی‌نوشت‌ها

  • زندگینامه شهید عباس کریمی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

روایتی بهت‌آور از ازدواج غیرشرعی مسعود رجوی، خبرگزاری فارس، ۲۰ بهمن ۱۳۹۱

20آوریل/19

ملکه شعر پارسی

 

در صحن حضرت معصومه«س» که قدم می‌گذاری، یکی از رواق‌های سمت راست، تو را به خود می‌خواند. رواقی که در اتاقک آن، مزار بانوی فرهنگ و ادب فارسی می‌درخشد.

۲۵ اسفند سال ۱۲۸۵ بود که در تبریز چشم‌هایش را به تماشای جهان گشود. در آغوش پدر، زبان را یاد گرفت و استعداد شعری‌اش کشف شد. مطالعه آثار شاعران بزرگ فارسی را در پیش گرفت و بعد از مهاجرت به تهران در مدرسه آمریکایی مشغول یادگیری زبان انگلیسی شد.

شعر را چنان از عمق جان و ایمان سرود که در اوج جوانی لقب ملک‌الشعرای زنان را به او دادند. هرچند در زندگی شخصی خود ناکام ماند و نتوانست روحیه شاعرانه خود را با طبع جدی و نظامی پسرعمویش که تنها چند ماه با او زندگی‌ کرد، سازگار کند. اما پروین به‌خوبی توانست معارف دینی و اخلاقی را با سرشت شاعرانه خود پیوند دهد و چون میراثی عظیم در ادبیات پارسی به یادگار بگذارد.

*****

پروین اعتصامی مناظره را سبکی برای بیان معارف و حکمت‌ها قرار داد. در اشعارش میان انسان‌ها و جانوران و اشیا مناظره‌هایی سرشار از حکمت‌ و پیام را‌ روایت می‌کرد. هرچند از هنر شخصیت‌بخشی و تخیل و تمثیل بهره می‌برد، اما آنچه اشعار او را جاودانه کرد، روح معناگرایی است که در آثارش موج می‌زند. جسارت هوشیارانه پروین برای نقد نواقص و رفتارهای اشتباه، او را به رسالت بیدارگری پیوند داده است. نصیحت‌هایش شیرینی ملموسی دارد که کام هیچ خواننده‌ای را تلخ نمی‌کند.

شعر پروین، شعر شعور و درد و بیداری است. ظلم‌ستیزی محور اندیشه‌های این شاعر مردمی است. شاید این روحیه برمی‌گشت به مشروطه و استبداد صغیر. شعر (اشک یتیم) سندی روشن بر این روحیه استکبارستیز است که مضمونی انسانی را روایت می‌کند.

هر بلایی که از تو آید رحمتی است

هر که را رنجی دهی، خود راحتی است

زان به تاریکی گذاری بنده را

تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند

تا که با عشق تو پیوندم زنند

ایمان به مقدرات الهی و سیر عرفانی همزاد اندیشه پروین بوده است. در این ابیات به‌خوبی می‌توان عصاره عرفان نظری را در روح زنانه شاعر به شهود نشست. او بلا را رحمت می‌بیند و به مخاطب القا می‌کند که با نیروی عشق می‌توان تیشه‌هایی را که در قالب بلا بر جان او وارد می‌شود، رحمت یافت و آن را نقطه اتصال با خداوند دید.

دیدگاه عرفانی پروین در این شعر درس ایمان و سلوک را به مخاطب می‌دهد. شعر پروین، یادآور ایمان در آیه ۱۳۶ سوره نساست: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ و َالکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذی أَنزَلَ مِن ْقَبلُ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به خدا و پیامبرش و کتابى که بر او نازل کرده و کتب (آسمانى) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعى) بیاورید.»

وی در فضایی توحیدی که با مطالعه حافظ و سعدی و دیگر عرفا در جان لحظه‌های خود دمیده بود، عنصر ایمان را در خود تثبیت کرد و حاصل آن، سخنانی سراسر توحیدی و عرفانی است.

هر که با پاکدلان، صبح و مسایی دارد

دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد

انسان در زندگی خود متاثر از شرایط و محیطی است که در آن سیر می‌کند. یکی از محورهای مهم اخلاقی به انتخاب همنشین برمی‌گردد که در توصیه‌های دینی بسیار مورد توجه بوده است. امیرالمومنین علی«ع» صراحتا می‌فرمایند: «بیشتر صلاح و درستی در همنشینی و همراهی با صاحبان خرد است.»

بی‌شک پروین متاثر از تربیت و باور دینی، به این مسئله اهتمام ورزیده و آن را مضمون شعر خود قرار داده است. وی چنین هشدار می‌دهد:

گرت اندیشه ز بدنامی است

منشین با رفیق ناهموار

عاقلان از دکان مهره‌فروش

نخریدند لؤلؤ شهوار

کس ز خنجر ندید، جز خستن

کس ز پیکان نخواست جز پیکار

سالکان را چه کار با دیوان

طوطیان را چه کار با مردار؟

پروین بی‌شک آیه ۲۸ سوره فرقان را با جان خود درک کرده بود. آنجا که سخن از صحنه قیامت و ندامت کسانی است که در دنیا دوستان غیرصالحی را برای خود برگزیدند و همنشین‌هایی شیطانی داشتند.«یا وَیلَتى لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً»؛ ای وای بر من. کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم.»

این حسرت عمیق در ترسیم عالم پس از مرگ، چنان روحی در پروین می‌دمد که در اشعار خود ضرورت دقت در همنشینی را با چنین تاثیرگذاری به مخاطب درس دهد.

فداکاری گنج گمشده عصر فردگرایی است. در دنیای معاصر با گسترش فرهنگ فردمحوری که ارمغان شومی از اومانیسم غرب است، انسان بیش از پیش ارزش ایثار را درک می‌کند و تشنه آن است. فداکاری در معارف اسلامی محور توجه آموزه‌های وحیانی بوده است.

در آیه ۹ سوره حشر آمده است: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی‏ صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و براى کسانى است که در این سرا [سرزمین مدینه‏] و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى‏دارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏کنند و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‏اند، رستگارانند.»

در این آیه ایثار و از خودگذشتگی از شاخصه‌های رستگاری معرفی شده است. از سویی توصیه‌های بزرگان دین و اخلاق نیز همواره بر رعایت حقوق دیگران تا مرز گذشتن از خواسته‌ها و منافع خود بوده است. چه بسا از مهم‌ترین ارزش‌های فرهنگ شهادت هم همین امر باشد.

پروین این مسئله را در اشعار خود مورد توجه قرار داده است. در یکی از اشعار خود وقتی مناظره‌ای میان شاهد و شمع صورت می‌دهد، به جایی می‌رسد که شاهد به شمع طعنه می‌زند که:

تو به گَرد من هرگز نرسی

زان که من بذل سر و تن کردم

فرد شاهد از این امر غافل است که آنچه را که توانسته انجام دهد، در پرتو نور شمع و ایثار آن برای سوختن و روشنگری پیرامون خود بوده است. برای همین در این مناظره، شمع جواب می‌دهد:

شمع خندید که بس تیره شدم

تا ز تاریکی‌ات ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو بس

گهر اشک به دامن کردم

گریه‌ها کردم و چون ابر بهار

خدمت آن گل و سوسن کردم

خوشم از سوختن خویش از آنک

سوختم بزم تو روشن کردم

خرمن عمر اگر سوخته شد

حاصل شوق تو خرمن کردم

کارهایی که شمردی بر من

تو نکردی همه را من کردم

*****

از آن رو چهره‌ام را سرخ شد رنگ

که بس خونابه خوردم در دل سنگ

از آن معنی مرا گرم است بازار

که دیدم گرمی خورشید بسیار

از آن ره، بخت با من کرد یاری

که در سختی نمودم استواری

شاید زمانی که پروین این اشعار را می‌سرود، اندیشه‌اش در روایت امام کاظم«ع» سیر می‌کرد و یا به مضمون اندیشه ایشان راه برده بود. آنجا که حضرت فرمودند:‌ «بر طاعت خدا صبر کن و در ترک معاصى او شکیبا باش؛ زیرا دنیا لحظه‌اى بیش نیست. آنچه گذشته جاى شادى و غم ندارد و از آنچه نیامده نیز خبر ندارى. پس لحظه‌اى را که در آن به سر مى‌برى، صبور باش چنان که گویى خوشبخت و خوشحالى.»

پیوندی که در روح سروده پروین با پیام روایت وجود دارد، مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که شاعر، عمق معرفت را نسبت به مقوله صبر درک و چه بسا تجربه کرده است. این درک برمی‌گردد به آیه ۹۶ سوره نحل:  «مَا عِندَکمُ‏ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبرَواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون. آنچه نزد شماست از اموال دنیویه فانى شود و آنچه نزد خداست از خزائن رحمت ابدیه باقى ماند. جزا می‌‏دهیم مزد کسانى را که صبر کردند در پایدارى در دین بهتر از آنچه که عمل کردند.»

گهر وقت بدین خیرگی از دست مده

آخر این درّ گرانمایه بهایی دارد

فرخ آن شاخک نورسته در باغ وجود

وقت رستن، هوس نشو و نمایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی پروین!

آنکه چون پیر خرد راهنمایی دارد

آنان‌که ارزش وقت را با طلا سنجیده‌اند، بی‌راهه رفته‌اند. فرصت‌ها می‌گذرند و هیچ بهایی نمی‌تواند آنها را برگرداند. از این رو ارزش زمان را تنها کسانی می‌دانند که بهای جان خود را درک کرده‌اند. برای همین است که پیامبر«ص» به صراحت فرمودند: «کسی که درِ نیکی و خیری بر او گشوده شد، باید آن را غنیمت شمارد؛ زیرا نمی‌داند چه وقت بر روی او بسته خواهد شد.»

پروین با دیدی معرفت‌گرا نسبت به عمر و ارزش وقت، چنین دلسوزانه مخاطب را وامی‌دارد تا گوهر زمان را دریابد و آن را به بهایی ناچیز از دست ندهد. هشدار هنرمندانه و تمثیلی پروین، اندیشه انسان را به تأملی عمیق نسبت به عمر وامی‌دارد و تأثیری درس‌آموز بر تفکر او می‌گذارد. او ارزش دوره جوانی را چنین متذکر می‌شود.

چنین گفت روزی به پیری جوانی

که چون است با پیری‌ات زندگانی؟

بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم

که معنی‌اش جز وقت پیری ندانی

تو به که از توانایی خویش گویی

چه می‌پرسی از دوره ناتوانی؟

جوانی نکودار که ااین مرغ زیبا

نماند در این خانه استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف

تو گر می‌توانی مده رایگانی

اینها سخن شاعری است که خودش در عنفوان جوانی به سر می‌برد. شاعری که دوره جوانی، پایان فرصت زندگی او بود و تنها توانست سی و پنج بهار روزگار را ببیند. اما گویی دارد با لسان پیری خردمند و دنیادیده که حسرت جوانی را به دل دارد سخن می‌گوید و این نشان از درک فراگیر پروین نسبت به حکمت‌ها و اندرزهای روزگار دارد.

بلبل آهسته به گل گفت شبی

که مرا از تو تمنایی هست

من به پیوند تو یک‌رأی شدم

گر تو را نیز چنین رایی هست

گفت: فردا به گلستان باز آی

تا ببینی چه تماشایی هست

پا به هر جا که نهی برگ گلی است

همه جا شاهد رعنایی هست

باغبانان همگی بیدارند

چمن و جوی مصفایی هست

گفت: رازی که نهان است ببین

اگرت دیده بینایی هست

هم از امروز سخن باید گفت

که خبر داشت که فردایی هست؟

در دانش مدیریت زمان، این مطلب کلیدی‌ترین عنصر موفقیت است. کار امروز را به فردا انداختن یکی از مهم‌ترین عوامل شکست و ناکامی انسان در زندگی است. رخوت و سستی در بندگان مؤمن راه ندارد. در ادبیات پروین، این مفهوم به‌خوبی القا می‌شود که در عین آینده‌نگری باید در حال زندگی کرد و امور امروز را در همان ساعت دریافت. مسامحه و سستی در شعر پروین امری مذموم است.

چه بسا پروین این درس را از آیه ۲۳ سوره کهف دریافته باشد که:‌ «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنیِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا». بدین معنا که کار امروزت را به فردا مینداز.

امام علی«ع» هم تاکید می‌کنند: «هرکس فرصت را از زمانش و به تاخیر انداخت، مطمئن باشد که آن را از دست می‌دهد.»

پروین گوهر زنانگی را به‌خوبی درک کرده بود. این ادراک روشن را می‌شود در شعر گنج عفت او پیدا کرد. آنگاه که در برابر نقشه کشف حجاب رضاخان در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ چون کوهی استوار بر باور خود ایستاد و با اندیشه و شعر خود، مظلومیت زن ایرانی را فریاد زد.

او آیه ۵۹ سوره احزاب را با هوش جان خوانده بود: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لازْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ…؛ اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌ها[روسرى ‏هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است.»

با همین توشه‌های قرآنی و باور به اصل حجاب بود که سرود:

میوه‌های دکّه دانش فراوان بود، لیک

بهر زن هرگز نصیبی ز این فراوانی نبود

در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود

بهر زن، تقلید تیه فتنه و چاه بلاست

زیرک آن زن که او رهش این راه ظلمانی نبود

*****

پا به راه راست باید داشت، که اندر راه کج

توشه‌ای و رهنمودی جز پشیمانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقل دید

مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

همان‌ طور که در نمونه‌های مذکور دیده می‌شود، اشعار پروین بر مدار اخلاق و آموزه‌های دینی و قرآنی سروده شده‌اند. شالوده مبانی فکری پروین تعالیم وحیانی هستند، از این رو درخشش اشعار او حتی پس از یک قرن از وفاتش هنوز هم دوام دارد و اشعارش بر سر زبان‌های جاری‌اند.

ریشه ‌داشتن اشعار و اندیشه پروین در وحی و آموزه‌های دینی، در اشعار و مضامین سروده‌های او روحی را دمیده است که گویی این چشمه تا آینده‌ای نامعلوم جریانی سیال خواهد داشت و چه بسا در ادب پارسی جاودانگی‌اش را به رخ ادبیات جهان بکشاند.

بسیاری از اندیشمندان دنیا به مضامین فکری او روی آورده و سروده‌هایش را ستوده‌اند.

مانا باد اندیشه‌ای که پیوند با حقیقت دارد.

20آوریل/19

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

مقدمه: در ادامه مباحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» که در شماره‌‌های پیشین تقدیم شد. در آخرین قسمت و آخرین بخش از «گام دوازدهم»، ضمن پاسخ به چند سئوال مطروحه، راههای دیگر عملی برای ایجاد محبت و رسیدن به آرامش ارائه می‌گردد:

 

با مردانی که به خیال خود محبّت نمی‌کنند تا زن پُررو نشود، چگونه برخورد کنیم؟

مردی به همسرش محبّت نمی‌کند به این دلیل که اعتقاد خانوادگی‌شان آن است که اگر به زن محبّت کنید پُررو می‌شود، با این مرد چه باید کرد؟ آیا باید تنبیهش کرد و مانند خودش به او محبّت نکرد یا این که سیاست دیگری را در پیش گرفت؟

مقابله به مِثل ممنوع

یکی از ظلم‌های آشکار آن است که زن را به این بهانه‌ها از محبّت محروم کنیم؛ امّا شما خواهر محترم بدانید که مقابله به مثل نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه مشکل را دو صد چندان می‌کند. اگر شما هم محبّت را کم کنید، مطمئن باشید که برای او مشکل تولید می‌شود. این که کسی محبّت نمی‌کند، دلیل بر این نیست که نیاز به محبّت دیدن ندارد، او به جهت یک عقیده اشتباه از محبّت کردن دریغ می‌ورزد؛ امّا خودش نیاز به محبّت دیدن دارد. به همین دلیل وقتی شما به نیاز او پاسخ ندهید، موجب می‌شود در زندگی او یک جای خالی بزرگ ایجاد شود. این خلأ مشکلاتی را تولید می‌کند که به این راحتی قابل حل نیست. اگر واقعاً به دنبال این هستید که او را وادار به ابراز محبّت کنید، تا می‌توانید او را غرق در محبّت کنید تا اندازه‌ای که توان مخفی کردن محبّت خود را از دست بدهد.

اثبات عملی

شما در عمل ثابت کنید که انسان متوقّعی نیستید، هر چند برخی از خانم‌ها با شنیدن این حرف به ما اعتراض خواهند کرد که چرا مردها را زیاده‌خواه می‌کنید؛ امّا باید گفت مردانی که این اعتقاد را دارند، نسبت به درخواست‌های زن حسّاسیت ویژه دارند؛ یعنی وقتی زن از او چیزی می‌خواهد، اگر از نظر آنها امری ضروری نباشد، آن را زیاده‌خواهی می‌نامند. بهتر است مدّتی درخواست‌های خود را به حدّاقل برسانید. تا می‌‌‌توانید از او درخواستی نداشته باشید. بگذارید او از شما بخواهد که درخواست کنید. اگر هم این اتّفاق نیفتاد، درخواست‌تان را با نهایت احترام و ادب و احتیاط بیان کنید. مثلاً اگر نیاز به لباس دارید بگویید: «من لباس ندارم. اگر وقت کردی و پول داشتی خبرم کن تا با هم برای خرید بیرون برویم». وقتی هم که برای خرید رفتید سعی کنید چیزی را بخرید که او بپسندد. در یک کلام، عملاً به او ثابت کنید که زیاده‌طلب نیستید.

اگر باور کنی محبّت آب است و تو سقّای خانه، به این راحتی آب را به رویم نمی‌بندی. اگر بدانی تشنه به آب پاک که دست نیافت، آب آلوده هم برایش گوارا می‌شود، آب را به رویم نمی‌بندی. اگر بپذیری آب آلوده وقتی وارد وجودم شد بیمارم می‌کند، آب را به رویم نمی‌بندی. اگر قبول کنی وقتی بیمار شدم، تو را هم بیمار می‌کنم، آب را به رویم نمی‌بندی. آب که نباشد، نه من زنده می‌مانم، نه تو. آب را به رویم نبند.

ارتباط درآمد و محبّت

وقتی پدر خانواده‌ یک حقوق‌بگیر ساده بوده، درآمد کافی نداشته باشد، هیچ‌کدام از بچّه‌ها ازدواج نکرده و پسرها بی‌کار باشند، چگونه می‌توان محبّت کرد؟ مگر محبّت از چه چیزی به وجود می‌آید؟ انسان اگر درآمد داشت و مشکلات مالی نداشت، نیازهای خانواده‌اش را به موقع پاسخ داد، فرزندانش سرِ موعد ازدواج کردند و به سراغ زندگی خود رفتند، از یک طرف زندگی آنها شیرین می‌شود و از طرفی هم پدر و مادر خوشحال می‌شوند؛ امّا وقتی فقر از در آمد، ایمان از پنجره بیرون می‌رود. من خواهش می‌کنم حقیقت را بگویید و این اندازه آرمانی صحبت نکنید.

در مطالبی که در این پرسش مطرح شده دو نکته مهم وجود دارد. شاید بسیاری از مردم به صراحت به این دو نکته معتقد نباشند؛ امّا بسیاری از ما در عمل براساس این دو نکته رفتار می‌کنیم. نکته اوّل آن که وقتی درآمد نباشد، محبّت نمی‌شود کرد. دیگر آن که وقتی فقر از در آمد، ایمان از پنجره بیرون می‌رود. پاسخ به این پدر محترم را در چند نکته بیان می‌کنیم:

وابستگی میان محبّت و درآمد تا چه اندازه؟

با نهایت احترامی که برای این پدر محترم قائل هستیم؛ ولی باید بگوییم اعتقاد به وابستگی میان محبّت و اقتصاد، آن هم تا این اندازه ناشی از شناخت ناقصِ انسان است. مگر کم هستند کسانی که در اوج فقر اقتصادی از نظر محبّت، سیرِ سیرند؟ و از سوی دیگر، مگر کم هستند کسانی که در اوج ثروت، دچار فقر محبّتی هستند؟ اشتباه است اگر فکر ‌کنیم در صورت نبودن پول باید قید محبّت را زد، به این دلیل که محبّت بدون پول، نتیجه‌بخش نیست؟ اتّفاقاً وقتی که خانه از نظر اقتصادی دچار فقر باشد، نیازش به انواع و اقسام محبّت بیشتر می‌شود. این را بدان جهت می‌گویم که برخی وقتی دچار فقر اقتصادی می‌شوند به طور کلّی از محبّت کردن ناامید می‌شوند؛ در حالی که افزایش رابطه محبّتی در این موقعیّت موجب سبُک شدن بار سنگین فقر می‌شود. فقر که ذات انسان را عوض نمی‌کند. انسان چه فقیر و چه غنی نیازمند محبّت است. نه غنا باعث می‌شود که انسان نسبت به انواع محبّت احساس بی‌نیازی کند و نه فقر موجب می‌شود محبّت در انسان بی‌اثر شود.

محبّت موجب می‌شود که اعضای خانواده از نظر روحی به هم نزدیک شوند و از همین راه هم درک متقابل افراد از یکدیگر بیشتر می‌شود. بهترین دلیل بر این مدّعا سیره پیامبر رحمت رسول خداصلی‌الله علیه و آله است. مگر ایشان در مسیر تبلیغ دین اسلام و تشکیل خانواده بزرگ امّت مسلمان از پول استفاده کرد؟ مگر اصحاب صُفّه(۱) در اوج فقر نبودند؟ و مگر همین اصحاب صُفّه از بهترین و عاشق‌ترین یاران پیامبر صلی‌الله نبودند؟

البته مسائل اقتصادی می‌تواند بر رابطه افراد اثر بگذارد؛ امّا نه همیشه. وقتی خانواده‌ای تمام زندگی و خوشبختی خود را در پول خلاصه کرد، از این که همسری خوش‌‌اخلاق دارد، فرزندی نماز‌خوان دارد، پدری اهل تلاش و کوشش دارد و…، آرامش نمی‌یابد. تنها چیزی که این خانواده را خوشحال می‌کند پول است و پول. محبّت کردن در چنین خانواده‌ای تنها در خرج کردن خلاصه می‌شود؛ امّا اگر نگاه یک خانواده به زندگی در پول خلاصه نشود، آیا به این راحتی در تنگنای فقر، خوبی‌ها و محبّت‌ها را فراموش می‌کند؟

پدر! وقتی که به خانه می‌آیی و دستت خالی است، سبد لبت را پُر از گل لبخند که می‌بینیم، دست خالی‌ات به چشم‌مان نمی‌آید. وقتی که به خانه می‌آیی؛ امّا سفره‌مان پُر از خالی است، آسمان نگاهت که باران عاطفه روی سرمان می‌بارد، نان خالی به اندازه خوردن لذیذترین غذاها آن هم در کنار دریا به ما می‌چسبد. فقری که تو از آن می‌نالی سخت است؛ امّا فقر محبّت، ستون فقرات خانه را دارد می‌شکند. صدایش را می‌شنوی؟

رابطه فقر و ایمان

تعابیری شبیه به مطلبی را که این پدر محترم درباره فقر و ایمان مطرح کرده بسیار در سخنان مردم می‌شنویم: این که فقر که آمد، ایمان می‌رود. در برخی از روایات هم مضامینی این‌چنین داریم. برای مثال،  امام صادق«ع» فرمود: «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکونَ کُفْرا؛(۲) نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»

امّا آیا واقعاً این روایات به این معناست که فقر حتماً موجب از بین رفتن ایمان می‌شود؟

اگر به لحن روایتی که آوردیم دقّت کنید، معلوم می‌شود که فقر زمینه از بین رفتن ایمان را فراهم می‌کند، نه این که حتماً ایمان را از بین می‌بَرَد. این روایت می‌گوید نزدیک است که فقر به کفر بینجامد. کسی که در شرایط تنگنای اقتصادی نسبت به خدا سوءظن پیدا کرده، تدبیر و حکمت الهی را به جهت فقر خود زیر سؤال ببرد، آرام آرام ایمانش زیر سؤال می‌رود؛ امّا در این جهت تفاوت چندانی میان فقر و غنا نیست. غنا هم زمینه از بین رفتن ایمان را فراهم می‌کند: «کَلّا إِنَّ الإنْسانَ لَیَطْغَى أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى(۳) آرى! هر آینه، آدمى سرکشى مى‏کند و از حد مى‏گذرد، از آن رو که خود را بى‏نیاز می‌بیند.»

اگر واقعاً فقر موجب از بین رفتن ایمان است، پس چرا بسیاری از کسانی که به انبیا ایمان می‌آوردند، از فقرا بودند؟ انسان باید توان معنوی خود را بالا ببرد تا بتواند در فقر و غنا ایمان خود را افزایش دهد.

انسان را نشناخته‌ای اگر گمان کنی ایمانش در بند درهم و دینار است. جهانی بَرده انسان است. انسان وقتی خودش را فراموش می‌کند، ایمانش به دست سیم و زر می‌افتد. خدا به قدری انسان را بزرگ آفریده که اگر زمین سنگ زیرینِ آسیاب شود و آسمان سنگ رویین و انسان را در میان خود بگیرند، باز هم ذرّه‌ای از ایمانش کم نمی‌شود که هیچ، ایمانش فزون می‌شود. این همان انسانی است که وقتی آمد، خدای آسمان و زمین «تبارک الله…»(۴) را سرود.

بالا بردن توان معنوی خانواده

این نکته بهانه‌ای شد تا بگوییم خانواده‌های محترم! بیایید نکاتی را که درباره قوّت بخشیدن به کانون معنوی خانواده در گام سوم از همین جلد گفته شد، با جدّیت فراوان به کار ببندیم تا در بحران فقر و غنا ایمان ما و خانواده‌مان متزلزل نشود.

حدود محبّت زن و شوهر در حضور فرزندان

چهار سال است ازدواج کرده‌ایم. همسرم در ابراز محبّت ضعیف است. مرا دوست دارد، امّا ابراز نمی‌کند. البتّه گاهی که به او تذکّر می‌دهم ابراز می‌‌کند، امّا دوباره فراموش می‌کند. حالا هم که بچّه‌دار شده‌ایم، می‌گوید نباید جلوی بچّه ابراز محبّت کرد، چرا که از نظر تربیتی اثر منفی دارد. می‌‌خواستم بدانم حدود محبّت کردن زن و شوهر در حضور فرزند تا چه اندازه باید باشد؟

تفاوت نوع محبّت‌ها

محبّت‌هایی که میان زن و شوهر ردّ و بدل می‌شود دوگونه است، برخی از این محبّت‌ها از سنخ محبّت‌های ویژه زناشویی نیست، مثل ابراز محبّتِ گفتاری با واژه‌هایی که انسان برای پدر و مادر یا برادر و خواهرش هم به کار می‌برد. ابراز این محبّت‌ها در حضور بچّه‌ها چه ایرادی دارد؟ آیا عیبی دارد که وقتی مرد چند روزی به مأموریت رفت و برگشت، در مقابل بچّه‌ها به همسرش بگوید دلم برای شما تنگ شده بود؟ یا خوب صدا زدن ـ که یکی از راه‌های ابراز محبّت است ـ، در حضور بچّه‌ها ایرادی دارد؟

برخی از راه‌های ابراز محبّت‌، ویژه زن و شوهر است که لازم است در خلوت خودشان انجام بگیرد.

ابراز محبّت زن و شوهر به هم، راه یاد دادن محبّت کردن به فرزندان

ما نه تنها معتقدیم برخی از ابراز محبّت‌ها در مقابل بچّه‌ها ایرادی ندارد؛ بلکه اعتقاد داریم باید در مقابل بچّه‌ها محبّت‌آمیز برخورد کرد تا آنها هم محبّت کردن را یاد بگیرند.

حلّ اختلافات با کم کردن از محبّت؟!

من یک مرد احساساتی هستم. تلاش می‌کنم در زندگی تمام نیازهای همسرم را برآورده کنم؛ امّا گاهی که با همسرم اختلاف پیدا کرده، کارمان به دعوا می‌کشد، دیگران به من می‌‌گویند باید این محبّت‌‌ها را کم کنم. من دوست دارم که به او محبّت کنم و نمی‌خواهم از این رفتار احساسی و همراه با محبّت خود عقب‌نشینی کنم؛ امّا وقتی دیگران می‌گویند همسرت از محبّت‌‌های تو سوءاستفاده می‌‌کند، مردّد می‌شوم و نمی‌دانم که آیا باید از محبّتم کم کنم یا نه؟

محبّت پایه زندگی مشترک

در این که محبّت به همسر یکی از پایه‌های اصلی استحکام زندگی است تردید نکنید. این امر به اندازه‌ای اهمّیت دارد که خداوند فرمود: مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّـرُونَ.(۵)

و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه‏هایى است براى گروهى که می‌اندیشند. از این آیه به راحتی می‌توان فهمید که پایه زندگی مشترک، دوستی است.

مرحوم علامه طباطبایی«ره» در تفسیر این آیه آورده است: کلمه «مودّت» تقریباً به معناى محبّتى است که اثرش در مقام عمل ظاهر باشد. در نتیجه نسبت مودّت به محبّت، نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع به آن خشوعى می‌گویند که در مقام عمل اثرش هویدا شود، برخلاف خشوع که به معناى نوعى تأثّر نفسانى است که از مشاهده عظمت و کبریایى در دل پدید مى‏آید. «رحمت» نیز به معناى نوعى تأثیر نفسانى است که از مشاهده محرومیت محرومى که کمالى را ندارد و محتاج به رفع نقص است در دل پدید مى‏آید و صاحب‌ دل را وادار مى‏کند به این که او را از محرومیت نجات دهد و نقصش را رفع کند.(۶)

اظهار محبّت

این محبّت طبق آیه شریف و تفسیری که علّامه طباطبایی«ره» از کلمه «مودّت» کرده نباید در دل بماند بلکه باید اظهار شود.(۷)

پرهیز از منّت گذاشتن

منّت گذاشتن اثر کار خوب را از بین می‌برد. سروَر زمین و آسمان امیر مؤمنان علی«ع» فرمود لذّتی در کارهای همراه با منّت نیست.(۸)

محبّت با تمام لذّتی که دارد، وقتی با منّت همراه می‌شود، دیگر برای همسر شیرین نخواهد بود. پس هیچ‌گاه محبّت‌هایی را که در حقّ همسرتان کرده‌اید با منّت بی‌اثر نکنید.

محبّت مثل آب است و منّت مثل لجن. هر وقت خواستی میلی به خوردن آب نداشته باشم، لجن‌آلودش کن.

پرهیز از گوش شدن

انسان نباید در زندگی تنها گوش باشد؛ یعنی همه حرف‌ها را بشنود و مبنای عمل خود قرار دهد. نباید فراموش کنیم که بسیاری از اطرافیان ما شکست‌ها و پیروزی‌های خود را قاعده کرده به صورت قانونی کلّی به ما ارائه می‌دهند؛ بدون این که تخصّص لازم در این زمینه را داشته باشند. چند نفر از اینهایی که شما را شماتت می‌کنند، بر قواعد زندگی مشترک تسلّط داشته، با دردها و درمان‌های یک زندگی آشنا هستند؟ چند نفر از اینها در زندگی مشترک خود انسا‌ن‌های موفّقی هستند؟ اصلاً شما می‌دانید از نظر اینها موفّقیت در زندگی مشترک به چه معناست؟ شاید آنچه در نظر آنها موفّقیت محسوب می‌شود، از نظر دین شکستی بیش نباشد؟ شما باید به آنچه دینتان گفته عمل کنید. موفّق یعنی کسی که توانسته است به چیزی که خدا گفته عمل کند؛ حتّی اگر دیگران او را شکست خورده بدانند. خداوند در سوره «شمس»، پس از چندین سوگند می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها(۹) رستگار شد کسی که نفس خود را تزکیه کرد.»

تزکیه نفس هم فقط با تقوا و عمل کردن به وظیفه بندگی به مقصد می‌رسد

وقتی به حرف هر کسی بی‌آنکه بیندیشی عمل کردی، دیگران می‌فهمند که تو اهل گوش کردنی، نه فکر کردن. آن وقت هر کسی به خود اجازه خواهد داد برای زندگی تو تصمیم بگیرد. می‌دانی برخی از آدم‌هایی که دور و بر ما هستند، از این که مدیر زندگی ما شوند چقدر لذّت می‌برند؟ و می‌دانی که برخی از همین‌ها شکست خودشان را در زندگی با مدیریت زندگی تو جبران می‌کنند؟ یعنی تو تدبیر زندگی‌ات را سپرده‌ای به دست کسی که از تدبیر زندگی خود عاجز است. بفهم چقدر به خودت بی‌احترامی کرده‌ای. از خودت عذرخواهی کن.

ریشه‌یابی اختلاف

باید دید چرا با وجود محبّت، باز هم میان زن و شوهر اختلاف و درگیری است. اگر پس از این ریشه‌یابی دیدیم به جهت محبّتِ زیاد است، قبول می‌کنیم که باید محبّت را کم کرد؛ امّا اگر ریشه اختلافات، محبّت زیاد نبود که معمولاً هم نیست، کم یا قطع کردن محبّت، نه تنها مشکل را حلّ نمی‌کند؛ بلکه مشکلات را بیشتر هم می‌کند. شاید او محبّت می‌بیند؛ امّا احترام را آن‌گونه که باید نمی‌بیند. شاید محبّت می‌بیند؛ امّا احساس درک متقابل ندارد؛ یعنی حس نمی‌کند که همسرش او را درک می‌کند. مثلاً ممکن است خواسته‌هایی داشته باشد که از نظر او حقّ مسلّمش است؛ امّا مرد آن را برآورده نکرده یا نمی‌کند. شاید به جهت یک سوءتفاهم یا هر دلیل دیگری این زن از همسرش دلخور شده و کینه او را به دل گرفته است. به همین دلیل هم محبّت او کارساز نیست و ده‌ها شاید دیگر که تا معلوم نشود، راه‌حلّ مناسب دادن، کار مشکلی است.

ریشه این ناسازگاری‌ها را می‌توان در یک گفتگوی جدّی و با قاعده و یا با مراجعه به یک مشاور متعهّد به دست آورد.

کم شدن تأثیر نامه

من مدّتی برای همسرم نامه می‏نوشتم و تأثیرگذار هم بود؛ امّا بعد از مدّتی دیگر اثر خود را از دست داد. حالا وقتی نامه می‏نویسم، به قدری برای او بی‏ارزش شده که حتّی آن را پاره هم می‏کند! من نمی‌دانم او چرا این کار را می‌کند.

دلایل مختلفی برای برخورد منفی با نامه می‌تواند وجود داشته باشد. شما با فهمیدن دلیل کار همسرتان می‌توانید راهی مناسب برای اصلاح رفتار او پیدا کنید. ما در این جا برخی از دلایل برخورد منفی با نامه را می‌آوریم: اعتدال در همه کارها

هر کار خوبی میان دو کار بد قرار گرفته است: افراط و تفریط. حاکم زمین و زمان امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: راست و چپ (افراط و تفریط) گمراهی است. راه درست، راه میانه است که قرآن و آثار نبوّت نیز بر اساس راه میانه آمده است.(۱۰)

نامه نوشتن هر اندازه هم که خوب باشد، وقتی از حدّ و حدود خود فراتر رفت، نه تنها تأثیرگذار نخواهد بود، بلکه اثر عکس هم خواهد داشت. جذّابیت نامه به آن است که مقطعی باشد، نه این که روزی یک نامه به دست همسرمان بدهیم. اگر بخواهیم اندازه متوسّطی مشخّص کنیم، باید گفت در شرایط معمولی، سالی پنج شش نامه هم کافی است. باید مراقب باشیم که نامه جای گفتگو را نگیرد.

نامه برای تبریک گفتن‏‏های ماندگار مثل سالروز تولّد و ازدواج و اعیاد و همچنین برای بیان دغدغه‏هایی که نیازمند تأمّل بیشتر است یا انتقادهایی که دوست نداریم با بیان شفاهی آن، مخاطب در مقابل ما به خجالت بیفتد، خوب است.

پرهیز از تکراری شدن

گاهی هم از بس ما مطالبِ تکراری در نامه‏ها می‏نویسیم، همسرمان انگیزه‏ای برای خواندن آن نمی‏یابد، مثلاً هر دفعه که نامه می‏نویسیم همسرمان می‏داند که دوباره بناست او را نصیحت کنیم و به اندازه‏ای در این نامه‌ها نصیحت‏های تکراری خوانده که دیگر نامه‏ها را در بسته می‏خواند، گویی از مطالبشان آگاه است.

لحن‏های سرزنش‌آمیز و توبیخی

نامه نباید راهی برای سرزنش و توبیخ همسر باشد. برخی برای این که در قالب گفتگو نمی‏توانند عقده دل خود را خالی کنند، در نامه از کلماتی استفاده می‏کنند که لبه تیز توبیخ آن، روح همسر را آزار می‏دهد. معلوم است که بسیاری از انسان‏ها از چنین نامه‏هایی استقبال نمی‏کنند.

اصرارهای بی‏جا

گاهی هم محتوای نامه‏ اصرار بر چیزی است که می‏دانیم امکان انجام دادنش نیست یا این که همسرمان بنای بر انجام دادن آن را ندارد و از چیزهایی هم نیست که اگر انجام نگیرد اتّفاق ناگواری در زندگی ما بیفتد. نوشتن این گونه نامه‏ها از نگاه همسرمان بیشتر شبیه یک سیاست است تا یک درد دلِ دوستانه.

ناراحتی‏های درون زندگی

ممکن است کسی از دست همسرش خسته شده باشد، از کارها و اشتباهات او به تنگ آمده و از بدرفتاری‏هایش کلافه شده باشد و عقده خود را با نوشتن نامه‏ خالی کند. نامه‌های این‌چنینی بیش از آن که مفید باشند، به اختلافات دامن می‌زنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصحاب صُفّه به ساکنان صفّه می‌گویند. صُفّه مکانی در مسجد مدینه بود و اصحاب صفّه گروهی از مسلمانان مهاجر بودند که به دلیل فقر شدید و نداشتن مکانی برای زندگی، ابتدا به دستور پیامبر اکرم«ص» در داخل مسجد مدینه سکونت یافتند. پس از آن، از جانب خداوند وحی شد که مسجد جای خوابیدن نیست. به همین دلیل پیامبر خدا«ص» سکّویی را در کنار مسجد مدینه برای زندگی آنها تعیین کرد. این گروه از اصحاب خاصّ رسول اکرم«ص» بودند که در شرایط سخت اسلام را یاری کردند.

۲ـ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۲۹٫

۳ـ علق، ۶ـ۷.

۴ـ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحْسَنُ ٱلْخَـالِقِینَ، مؤمنون، ۱۴.

۵ـ روم، ۲۱٫

۶ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۱۶۶٫

۷ـ روایات مربوط به ابراز محبّت را در بحث «محبت گفتاری» از همین گام آوردیم.

۸ـ عیون‌الحکم و المواعظ، ص۵۳۸٫

۹ـ شمس، ۹٫

۱۰ـ الکافی، ج۸، ص۶۷٫

20آوریل/19

سیاست تا دیانت

 

رفع حرمت مسکرات                                                      

از آنجا که دادستان محترم تهران از عرضه مشروبات الکلی در برخی اماکن عمومی مانند هتل‌ها و رستوران‌ها خبر داده و از پلیس و اتحادیه‌ها خواسته از این عمل جلوگیری کنند و با توجه به این که بخش مشاوره دانشگاه تهران در نشریه «معلم مهر» ویژه امتحانات (نیمه دوم دی ماه ۹۷) از دانشجویان خواسته که مصرف نوشیدنی‌های الکلی را در ایام امتحانات “محدود” کنند تا دچار اختلال در خواب نشوند، نتیجه می‌گیریم که:

الف) همین الان در برخی هتل‌ها و رستوران‌ها مشروبات الکلی عرضه می‌شود و تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران هم خریدار و مصرف کننده این‌گونه مشروبات هستند!

ب) عدلیه توان مقابله با عرضه مسکرات در اماکن عمومی را ندارد و از اتحادیه‌های صنفی می‌خواهد تا از این عمل ممانعت کنند! (و لابد اتحادیه‌های صنفی هم مثل شیر منتظرند تا دستور از عدلیه برسد و آنها به سمت عرضه‌کنندگان مشروبات الکلی در اماکن عمومی یورش برده و دمار از روزگارشان درآورند)

ج) از نظر مدیران و رؤسای مربوط به این امور در دانشگاه تهران، تنها اشکال مشروبات الکلی، ایجاد اختلال در خواب دانشجویان است و از این رو مصرف این نوشیدنی‌ها “در ایام امتحانات” باید محدود شود، لذا مصرف محدود مسکرات در هر حالتی بلامانع است و در غیر ایام امتحان هم می‌توان به شکل نامحدود و دلبخواه از نجسی‌جات استفاده کرد!

د) تعداد قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه تهران در همین ساعت و دقیقه اهل خمره و پیاله‌اند (چون مسئولان دانشگاه تهران که برای بهبود خواب ده ـ دوازده دانشجوی الکلی، نشریه رسمی منتشر نمی‌کنند، آن‌هم در چند هزار نسخه! لابد تعداد اهالی بزم در خوابگاه‌های دانشجویی و …آن‌قدر فراوان شده که مدیران دانشگاه ناگزیر از انتشار نشریه فوق‌الذکر با موضوع محدودسازی مصرف الکل شده‌اند)

و) البته دادستان محترم تهران از افزایش تصادفات در تهران به دلیل مستی رانندگان هم ابراز نگرانی و ناراحتی نموده و از پلیس خواسته‌اند با این معضل هم برخورد کند.

ز) حالا که بازار مطالبه از دیگران داغ است، ما هم از دادستان محترم تهران درخواست می‌کنیم سری به قانون مجازات اسلامی و کتب فقهی بزنند و اگر مطلبی درباره اجرای حد شرعی برای مصرف‌کنندگان مسکرات مشاهده کردند، در اجرای حد مربوطه استنکاف نفرمایند که اجرای آن در کاهش مصرف “زهرماری” بسیار مجرب است.

 

واژه‌نامه دیپلماسی اعتدال                                                      

# دیپلماسی = گفتن عبارت‌هایی مانند: اطاعت می‌شود، هرچه شما امر کنید، امر بفرمایید، درخدمتیم، غلامتیم، کوچیک شماییم با لبخند و در حالت دست به سینه به خانم‌ها و آقایان موبور و چشم آبی فرنگی (فرق نمی‌کند طرف مال کشور فندقی لوگزامبورگ باشد یا مملکت هندوانه‌ای آمریکا)

# برجام = کی داده و کی گرفته، هفت‌شنبه، آمدن کمبزه و خیار در بهاری نامعلوم، نخود سیاه «ظریف»!

# اینستکس = وقت گل نی، محبت خواهر شوهر، موی از خرس کنده شده، کاسه گدایی!

# جامعه جهانی = اسم جدید استکبار جهانی، آمریکا و رفیقاش، همونی که باید به سازش رقصید!

# مذاکره = هرچی تو بگی، همون که گفتی، حق همیشه با وندی شرمن است، ما که عددی نیستیم!

# تنش‌زدایی = خوردن چوب و پیاز با هم، همش تقصیر ما بود، کلاً غلط کردیم!

 

برکات و کرامات جشنواره فیلم فجر                                                      

جشنواره فیلم فجر رویدادی است که قبل از هر چیز دیگر(فیلم) است! یعنی این که سال‌هاست در این مراسم، فجر را «فیلم» می‌کنند و بعد به همین مناسبت جشن می‌گیرند. البته جشن‌شان هم همچین جشنی نیست و به همین خاطر به آن «جشنواره» می‌گویند، یعنی چیزی شبیه جشن! اما این که در برنامه مذکور چگونه و چرا «فجر» را فیلم می‌کنند؟ مطلبی است که می‌توان آن را به شکل زیر بیان کرد: در میان اهالی سینما و مدیران آن کم نیستند کسانی که در عمر شریف‌شان «فجر» را ندیده‌اند و کاری هم با آن ندارند و روی دیدن آن‌را هم ندارند، چون هر روز لنگ ظهر از خواب بلند می‌شوند و حوالی نصفه شب می‌خوابند و طبیعی است چنین موجودی هیچ ارتباطی با «فجر» نداشته باشد! دیگر این که هنوز دل این جماعت در سال‌های دهه چهل و پنجاه می‌طپد و دلشان برای کافه و کاباره و رقاصه و کنار دریای قاطی و… غنج می‌رود و هر شب خواب می‌بینند که «شاه» برگشته و آنها به همراه بهروز و فردین و فروزان و… مشغول جهالت‌اند! با این تفاصیل توقع دارید این عده دلشان با «فجر» صاف باشد؟ از این‌رو همین جماعت تصمیم گرفتند تا «فجر» را فیلم کرده و به نام فجر و به کام خودشان یک دهه خوش باشند و با پول «فجرآفرینان» بین خودشان جایزه تقسیم کنند و به ریش هر چه فجر و آفریننده آن است بخندند و آخر سر هم با گرفتن چیزی شبیه جشن (همان جشنواره) قال قضیه را بکنند تا دل مسئولان نظام هم خوش باشد که «دهه فجر» امسال هم با خوبی و خوشی گرامی داشته شد! در همین راستا منتظریم در یکی دو سال آینده چند سیمرغ بلورین به شرح زیر به فهرست جوایز جشنواره فیلم فجر اضافه شود:

الف) سیمرغ بلورین بهترین اهانت هنری به شریعت و دیانت

ب) سیمرغ بلورین برترین نوع عبور از خطوط قرمز شرعی و اخلاقی

ج) تقدیر ویژه هیأت داوران به خاطر تمسخر هنرمندانه انقلاب اسلامی و اهداف و آرمان‌های آن

د) دیپلم افتخار خلاقانه‌ترین سیاه‌نمایی از جمهوری اسلامی

و) لوح تقدیر خاطره‌انگیزترین تصویرسازی از زمان شاه

 

کارکرد اینستکس                                                                 

جناب عراقچی (دایه و مادر رضاعی مذاکره هسته‌ای و برجام و غیره) فرموده‌اند هنوز نمی‌دانم اینستکس (کانال مالی اروپایی برای فروش غذای اضطراری به ایران) چگونه کار می‌کند؟ لذا جهت اطلاع ایشان و فامیل‌های برجام نژاد، برجامیان، شرمن دوست، پالرموپور، جان کری‌زاده و سایر دوستان و آشنایان که از راه‌های دور و نزدیک به حمایت از مذاکره با شیطان بزرگ و اذنابش پرداخته و این‌روز را به سر مردم آوردند عرض می‌کنیم که: جهت کار کردن اینستکس، ابتدا آن را در دنده ۲ می‌گذاریم سپس از رهگذران جامعه جهانی و اروپایی خواهش می‌کنیم که آن را هل بدهند، اگر کسی پیدا شد و دلش سوخت و هل داد و موتور اینستکس دور برداشت، بعید نیست که روشن شود و کار کند! اما اگر کسی به التماس‌ها و خواهش‌های ما توجهی نکرد و نتوانستیم اینستکس را هل بدهیم، باید گناه کار نکردن اینستکس را گردن دلواپسانی بیندازیم که هر روز با نتانیاهو هماهنگ می‌کنند تا حال ظریف و عراقچی و تخت روانچی و کرباسچی و… را بگیرند!

حسنه مدرن                                                                         

بدون تردید سیمای جمهوری اسلامی مصداق بارز حسنه در دنیا و آخرت است، چون شما می‌توانید فقط با زدن یک دکمه و تعویض کانال در یک لحظه دنیا و آخرت را با هم داشته باشید: اگر از طالب حسنه دنیایی هستید شبکه‌های نسیم، نمایش، تماشا و شبکه ۳ انواع لهو و لعب (البته در حد تشخیص نظارت سازمان) اعم از فوتبال زنده و تماشاچیان فوتبال‌های خارجی و حور و پری و غلمان‌های سینمایی داخلی و فرنگی را به شما عرضه می‌کنند و اگر در جستجوی حسنه اخروی باشید شبکه قرآن و معارف سیما به طرفه‌العینی شما را به ملکوت برده و در عرش برین طواف می‌دهند! البته اگر جزو معدود آدم‌هایی باشید که در دنیا و آخرت دنبال زجر و عذابند می‌توانید از خدمات شبکه ۴ سیما بهره ببرید!

20آوریل/19

ایران مَهد مردمی‌ترین انتخابات

 

در عصر مشروطیت هر چند یک مجلس ملی به ساختار قدرت اضافه شد و نمایندگی مردم در قوه مقننه تبلور یافت، اما هیچ‌گاه مشارکت مردم در نهاد قدرت نهادینه نشد و انتخابات و مشارکت‌های مردمی در این دورۀ تاریخی ایران نیز چون گذشته، امری تشریفاتی به شمار می‌رفت.

تا قبل از انقلاب اسلامی، حکومت‌ها همواره با بازی‌های پشت پرده خود و زد و بندهای سیاسی، نمایندگان موردنظر خود را برمی‌گزیدند و رأی مردم هرگز تاثیری در ساختار سیاسی ایران نداشت؛ به گونه‌ای که مجلس شورای‌ملی هیچ‌گاه برخلاف میل رژیم پهلوی چیزی را تصویب و یا وزیری را انتخاب یا عزل نکرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دوران جمهوری اسلامی، تغییراتی اساسی در رابطه بین مردم و حاکمیت رخ داد؛ همان‌گونه که شکل‌گیری آن با حضور مردم اتفاق افتاد، تداومش هم در گرو حضور و مشارکت ادامه یافت. برگزاری انتخابات‌های مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهاست که همگی برگرفته از اصل ششم قانون اساسی بودند و براساس آن ادارۀ امور عمومی کشور متکی بر آرای عمومی دیده شد و همین موجب شد تا جلوه‌های زیبایی از مشارکت مردمی در طول چهل سال در جلو دیدگان جهانیان به نمایش گذاشته شود.

در کنار این مشارکت عمومی، وجود یک الگوی رقابتی هم در سیستم حکومتی نظام اسلامی نوعی تکثرگرایی و جناح‌بندی را در جمهوری اسلامی نهادینه کرد که احزاب و جناح بندی‌ها در یک فضای دموکراسی آراء و اندیشه‌های خود را در جمهوری اسلامی به نمایش بگذارد.

بحث انتخابات، و مسئله تداوم و تعهد به آن از سوی جمهوری اسلامی در طول چهل سال گذشته از چنان اهمیتی برخوردار بوده است که همه انتخابات تاکنون بدون تأخیر و وقفه در قوۀ مقننه، قوۀ مجریه، شوراها و مجلس خبرگان رهبری انجام شده است.

در جمهوری اسلامی علاوه بر انتخاب رئیس قوه مجریه و اعضای قوه مقننه با رأی مستقیم مردم، رهبری هم به عنوان یک فقیهِ عادل باکفایت، به‌طور غیرمستقیم توسط مردم انتخاب می‌شود که این خود نیز یکی از ویژگی‌های این نظام مردم‌سالار دینی است.

در جمهوری اسلامی با وجود مجلس انتخابی، رئیس‌جمهور را مردم انتخاب می‌کنند و وزیران هم رأی اعتماد خود را از مجلس می‌گیرند و وجه مردمی نظام کاملاً برجسته است و همین امر یکی از عوامل تداوم انقلاب است.

در اینجا باید به این نکته توجه داشت که آنچه در جمهوری اسلامی به عنوان ساختار حقوقی مشارکت مردم شناخته می‌شود، با گذشتۀ‌ طولانی ایران، به‌ویژه بعد از انقلاب مشروطه که بحث انتخابات و گزینش نمایندگان در مجلس شورا و سنا رسم شده بود، تفاوت اساسی دارد و کاملاً مردم‌سالارانه است، ضمن اینکه در این نظام رقابت و جناح‌بندی هم وجود داشته و دارد. و دست به دست شدن قوه مجریه و قوه مقننه خود بهترین گواه بر این مدعاست. از نکات قابل توجه و اعتنا که در سایر نظام‌های دمکراتیک و انقلاب دیده نشده و کمتر مورد توجه است.

برگزاری بی‌وقفه و بدون فترت انتخابات‌ها در جمهوری اسلامی، حتی در شرایط جنگی امتیاز بزرگی است. تمام مجالس و دولت‌ها در مهلت قانونی خود تشکیل شده و فعالیت کرده‌اند و تنها دولت بنی‌صدر آن هم با رأی نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی نیمه‌کاره مانده. علاوه بر این، به‌رغم فقدان کارکرد واقعی احزاب، تکثرگرایی و رقابت نیز در جمهوری اسلامی نهادینه شده است و از اوایل دهۀ ۱۳۶۰ دو جناح چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا در عرصۀ سیاسی و انتخابات فعال و تأثیرگذار بوده‌اند.

در طول چهل سال گذشته واقعی بودن انتخابات هم یکی دیگر از بحث‌های مهم فضای سیاسی جمهوری اسلامی با‌ نظارت شورای نگهبان بود. گردش قدرت در بین جناح‌ها به گونه‌ای بود که در برخی انتخابات‌ها، ۷۰ درصد نمایندگان مجلس جابه‌جا شده، مدام مقامات قوه مجریه و رئیس‌جمهور تغییر کرده و از طیف‌ها و گرایش‌های مختلف و متضاد، رئیس‌جمهور به ساختمان ریاست جمهوری گام نهاده و هرگز به مردم تحمیل نشده و مردم تغییر در قوۀ مجریه و قوه مقننه را حس کرده‌اند، این روند در مقایسه با نخست‌وزیری سیزده ساله امیرعباس هویدا یا ریاست مجلس سنا توسط جعفر شریف‌امامی یا عبدالله ریاضی بر مجلس شورای ملی در حکومت پهلوی که هر سه از اوایل دهۀ ۱۳۴۰ تا سال‌های پایانی سلطنت پهلوی ثابت بودند نقش واقعی مردم را در انتخابات نشان می‌دهد. در انتخابات‌های برگزار شده در جمهوری اسلامی بارها مخالفان دولت مستقر در انتخابات پیروز شده‌اند. در همین ساختار، یک رئیس‌جمهور توسط مجلس استیضاح و دو بار هم سئوال از رئیس جمهور مطرح شد. وزرا بارها توسط مجلس استیضاح و برکنار شده‌اند و مجلس به عنوان نماینده مردم، این نقش نظارتی را در کنار نقش قانونگذاری انجام داده است. از دیگر ویژگی استقلال قوا که ریشه در رأی مردم دارد.

استقلال قوه مجریه و حرکت وزیران در حوزۀ مأموریت خود می‌باشد. این در حالی است که در حکومت پهلوی نمی‌توان مدعی شد که وزیری تصمیمات را خود می‌گرفت. در جمهوری اسلامی، دولت و مجلس کار خود را انجام داده و تفکیک قوا رعایت شده است. واقعی‌ شدن کارکرد نهاد‌های سیاسی در جمهوری اسلامی با همه چالش‌های فرارو تحول بزرگی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. در ایران نهاد «شورای نگهبان» به عنوان سیستم نظارتی بر آراء و انتخابات مردم همواره حافظ و نگهبان رأی مردم بوده است.

این سیستم در قانون اساسی به گونه‌ای تعبیه شده است که هیچ سیستم دموکراتیکی نیست که در آن نظارتی بر فرایند انتخابات وجود نداشته باشد، فقط شکل و مکانیسم آن تفاوت دارد. و انتخابات بدون نظارت ممکن نیست، زیرا در مجلس و نهادهای منتخبی چون قوه مجریه، ظرفیتی وجود دارد که وقتی فرد منتخب وارد آنجا می‌شود، امکانات بسیار زیادی در اختیارش قرار می‌گیرند و همراه با قدرت، رانت‌های زیادی نصیبش می‌شوند. به همین دلیل، افراد زیادی هستند که با قصد ناسالم و سوء نیت، هدف‌گذاری می‌کنند تا پست‌هایی را بگیرند و از آنها در جهت منافع شخصی و باندی خود سوء استفاده کنند. آنها با ظرفیت قدرت، به عنوان طعمه و غنیمت برخورد می‌کنند. به همین دلیل نظارت لازم است تا از مفاسد احتمالی و انحراف از منافع عمومی دوری شود.

از روز دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ که مردم پس از انقلاب برای اولین بار به پای صندوق آراء رفته تا به امروز که چهلمین سالگرد انقلاب را مردم جشن گرفته، ایران را می‌توان مَهد مردمی‌ترین حضور در پای صندوق آراء در عصر معاصر نامید.

20آوریل/19

مردم: معجزه امام و انقلاب

 

انقلاب اسلامی ایران پدیده‌ای الهی و مولود پیوند دو عنصر امام و امت است. پیوندی معنوی، عقلانی و عاطف.، انقلابی که امام راحل آن را متفاوت با همه انقلاب‌ها چه در پیدایش و چه در پیروزی و استمرار آن خواند و از مردم به عنوان بر پا دارندگان اصلی آن چنین یاد کرد:

«من با جرئت مدعی هستم که ملت ایران و توده‌های میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله«ص» و [بهتر از مردم] کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی«ع» هستند.»

در مقابل چنین نگاهی به مردم از سوی امام راحل،(۱) مردم نیز امام را تجسم عینی و نماد دین می‌خواندند و چنان تصویری از دینداری، دین‌خواهی و انگیزه در پیاده کردن احکام الهی را از خود نشان دادند که تا قبل از آن در هیچ امتی به این گستردگی دیده نشده بود، تصویری که حتی بزرگان و اندیشمندان اهل سنت را نیز وادار به سر فرود آوردن در برابر چنین امت و امامتی کرد.

دکتر کلیم صدیقی در کتاب «نهضت‌های اسلامی و انقلاب اسلامی» رابطه امام و امت و انقلاب اسلامی را از صدر اسلام تا کنون استثنایی و بی‌نظیر برمی‌شمارد و می‌نویسد:

«انقلاب اسلامی، رهبری آن و توده‌های مسلمان ایران از صدر اسلام تا کنون سمبل جامع‌ترین و موفق‌ترین نمونه یک دعوت جمعی و متشکل هستند.»(۲)

دکتر کلیم صدیقی امام و امت ایران را نماد اسلام و جریان‌های مقابل این پیوند وانقلاب را نماد کفر می‌خواند و این تقابل را تقابلی بی‌نظیر در گذشته و بی‌تکرار در آینده می‌داند.

«هیچ واقعه‌ای در تاریخ تا کنون به اندازه انقلاب اسلامی در ایران اذهان امت اسلامی را به خود مشغول نداشته و روح آنها را تسخیر نکرده است. همان‌ طور که هیچ حادثه و مبارزه‌ای در طول تاریخ اسلام و استکبار جهانی، کفر را به اندازه انقلاب اسلامی در ایران به وحشت و هراس نیفکنده است. بنابراین برای نخستین بار در طول تاریخ نیروی جهانی اسلامی علیه قدرت و استکبار جهانی کفر به مبارزه و جنگ برخاسته است. در حقیقت این نیرومندترین مقابله دو نیروی مخالف و متضاد است که تاریخ تا کنون آن را شناخته و یا توانسته به وجود آورد. به نظر ما تا کنون ‌چنین رویارویی بزرگ و نیرومندی میان اسلام و کفر وجود نداشته است و شاید هم از این به بعد به ‌وجود نیاید.»(۳)

رقم خوردن چنین صفحه‌ای نورانی و حماسی در تاریخ اسلام مولود گره خوردن دو عنصر امامت با امت است. امام گمشده مردم بود و مردم گمشده امام و دنیا گمشده‌ای داشت به نام «دین» که این پیوند آسمانی، «گوهر دین» را در کف تمنای بشریت گمشده و آواره در میان سراب کاذب مکاتب انحرافی و التقاطی نهاد. به عبارتی دیگر مردم معجزه امام بودند و امام معجزه مردم و «انقلاب اسلامی» معجزه پیوند این دو عنصر حیات‌بخش اسلام تا جایی که در همان سال نخست انقلاب، «کلربریر»( Claire Blair) و «پیربلانشه» (pierre blanche) دو نویسنده غربی نامی جز ایران «انقلاب به نام خدا» را برای مجموعه مقالات خود و برای بزرگ‌ترین حماسه در آغاز قرن بیست‌ویکم پیدا نکردند.

حکایت همراهی مردم با «ولایت» که آن را حکایت همراهی مردم با دین خدا خوانده و می‌خوانند و این همراهی و فرمانبری پس از چهل سال باز در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن ۹۷ در برابر دیدگان جهانیان خود را نمایان کرد ، ریشه در اعتماد امام به این مردم داشت، تا آنجا که پس از پیروزی انقلاب و درست در مقطعی که هر رهبر و حکومتی نوپا، نوع حکومت را به رأی نمی‌گذارد، مردم را به پای صندوق آرا کشاند و انتخاب نوع حکومت را به خود آنان سپرد، اعتمادی که در بیان جانشین خلف او، این‌گونه به تصویر کشیده می‌شود:

«… دو ماه بعد از پیروزی انقلاب، امام مردم را پای صندوق‌های رأی کشاند و مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. در یک سال، مردم پنج بار پای صندوق‌های رأی رفتند… در کدام نظام – حتی به ظاهر دموکراتیک – این همه تکیه به رأی و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقیح و بی‌شرم این انقلاب و این ملت، این بی‌انصافی را می‌کنند که این انقلاب و نظام و بانی و معمار و بنیانگزار بزرگ آن را به ضدیت با مردم‌سالاری متهم می‌کنند.»(۴)

در همان فروردین سال ۱۳۵۸ و کمتر از گذشت دو ماه از پیروزی انقلاب اسلامی، رأی ۹۸ درصدی مردم به «جمهوری اسلامی» یعنی همان نگاه امام به نوع حکومت، همه جهانیان را متوجه معجزه‌ای به نام «مردم ایران» کرد؛ مردمی که با چشمانی باز و بصیرتی بی‌نظیر، هم راه را به‌درستی می‌شناختند و هم راهبر را، هم موانع را به‌خوبی می‌دیدند و هم افق پیش رو را و به خاطر همین بصیرت حاضر شدند برای آن هزینه‌ای بس سنگین از جان و مال خود بپردازند. مردمی که بصیرتشان در نگاه سکاندار ۳۰ سال انقلاب پس از امام چنین تجلی کرد:

«کسانی که خودشان اسلام را نه می‌شناختند و نه ته دلشان چنین اسلامی را می‌خواستند، حداقلش این بود که جرئت نمی‌کردند به رژیم‌های طاغوتی غربی پشت کنند یا بی‌اعتنایی کنند؛ امروز می‌نشینند و این‌ طرف و آن‌ طرف می‌گویند که مردم در رفراندوم جمهوری اسلامی نمی‌دانستند چه می‌خواهند! چطور نمی‌دانستند چه می‌خواهند؟! مردم اگر نمی‌دانستند چگونه هشت سال جنگ تحمیلی را با فداکاری‌های خودشان پیش بردند؟! چیزی را که نمی‌دانند، چطور برایش فداکاری می‌کنند؟! مردم خوب می‌دانستند چه می‌خواهند؛ امروز هم خوب می‌دانند چه می‌خواهند.»(۵)

میدان دادن به چنین مردمی از سوی امام و رهبری در طول چهل سال از انقلاب اسلامی، میدان دادنی واقعی بود. میدان دادنی تنها از جنس بی‌نظیرترین انقلاب به بی‌نظیرترین مردم از تاریخ صدر اسلام در طول تاریخ همه انقلاب‌ها. میدان دادنی که راز ماندگاری چهل ساله انقلاب که ظهور نسل سوم و چهارمی را برای انقلاب به دنبال داشت که همان دینداری و شجاعت نسل اول و دوم را به ارث برده‌اند. میدان دادن به مردمی که تحلیل همه تحلیل‌گران چپ‌گرا و راست‌گرا را نقش بر آب ساخت و آنان را دچار اشتباه محاسباتی کرد و همواره محاسبه درست را، محاسبه را از آن مردم و مقام ولایت به تحلیل بگذارد، زیرا به تعبیر رهبری انقلاب دشمنان انقلاب در شناخت انقلاب و جایگاه مردم در آن، همواره دچار خطای محاسباتی شدند.

«چقدر خطا می‌کنند کسانی که وقتی می‌خواهند انقلاب اسلامی را تحلیل کنند می‌روند از سوابق و اندوخته‌های ذهنی خودشان نسبت به انقلاب‌های دیگر استفاده می‌کنند تا این انقلاب را تحلیل کنند. در حالی که اصلاً این انقلاب با آن ابزارها قابل تحلیل نیست. در انقلاب روسیه قضیه نان بود. بعد هم آن گروه آمدند و مردم را تحریک کردند. پیداست که یک گروه متشکل سیاسی ایدئولوژی‌دار زرنگِ کهنه‌کار و سابقه‌دار در مبارزه وقتی بخواهند یک عده مردم را آنتریک کنند، راه بیندازند و به آنان شعار یاد بدهند و سیاستشان بکنند، راحت می‌توانند. زمینه مردم آماده بود و اینها هم نان‌ها را در تنور گرم چسباندند. بعد هم خودشان کندند و استفاده بردند. این انقلاب شد! غالب انقلاب‌هایی که در دنیا اتفاق افتاده یا چیزی شبیه این است ـ حتی با نقش کمتری برای مردم ـ یا یک کودتاست.»(۶)

حضور همواره مردم در صحنه‌های گوناگون و لحظات سخت و نفسگیر که بهت و حیرت جهانیان و به‌ویژه تحلیل‌گران را به همراه داشته که اوج آن را می‌توان در راه‌پیمایی بی‌نظیر و پرمعنای مردم در چهلمین سال پیروزی انقلاب با همه مشکلات اقتصادی که باز سجده شکر رهبری انقلاب را به دنبال داشت، مشاهده کرد یکی از جلوه‌های معجزه پیوند امت و امامت است.

اما شاید بسیاری حتی خواص جامعه انقلابی از دستاوردی که این پیوند برای جهان اسلام به همراه داشته است به‌خوبی آگاه نباشند؛ چیزی که بالاتر از همه دستاوردهای انقلاب است. حتی بالاتر از دستاوردهایی چون دمیدن روح حماسه در کالبد همه مستضعفان جهان، شکستن هیمنه ابرقدرت‌ها، برچیدن بساط پادشاهی ۲۵۰۰ساله و… دستاوردی که بزرگان دین را در عصر حاضر بر آن داشت که امام را همراهی کنند و دل به حادثه بسپارند و سنگرهای محراب و جنگ و مدیریت را با خون خود رنگین کنند. دستاوردی که مردم را بر آن داشت تا همه هستی خود را برای انقلاب ونظام در طبق اخلاص بگذارند و حماسه‌هایی را رقم بزنند که امام آنان را بهتر از مردمان صدر اسلام بخواند، همواره پیش‌بینی‌های رهبری انقلاب را درباره خود به منصه ظهور برساند و حتی بزرگان و اندیشمندان اهل سنت آنان را بی‌نظیرترین مردم در طول تاریخ اسلام بخوانند و مردمِ «چهل سال» همراه و همقدم ولایت را به معجزه امام و انقلاب تبدیل کند. دستاوردی که عیار آن را با هیچ مقیاس زمینی و معادلات رایج سیاسی و اجتماعی نمی‌توان سنجید. معجزه‌ای دیگر به نام ولایت تجلی کرد و راز مانایی و ماندگاری و استمرار انقلاب شد، دستاوردی که امام خامنه‌ای از آن چنین یاد می‌کند:

«در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت، اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت، اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت، اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت، اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت، اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بی‌بندوباری و بی‌تفاوتی، اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بی‌حالی و افسردگی، اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بی‌خاصیت، اسلام نجات‌بخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه دست قدرت‌ها و خلاصه اسلام ناب محمدی«ص)» جایگزین اسلام آمریکایی گردید.»(۷)

پی‌نوشت‌ها:

۱- صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۴۱۰٫

۲- نهضت‌های اسلامی و انقلاب اسلامی، دکتر کلیم صدیقی، ص ۵۸٫

۳- همان، ص ۳۸٫

۴- بیانات در اجتماع بزرگ زائران حرم امام خمینی(ره)، ۱۴/۳/۸۱٫

۵- بیانات در خطبه نماز جمعه تهران، ۲۳/۲/۷۹٫

۶- بیانات در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور، ۷/۳/۶۹٫

۷- پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۰/۳/۶۹٫

20آوریل/19

طهارت اقتصادی و قدرت سیاسی!

 

۱ـ تصور می‌کنید اگر از تمام افرادی که از ابتدای تشکیل نظام اسلامی در ایران تا کنون عهده‌دار مناصب مملکت بوده‌اند خواسته شود تا صادقانه میزان دقیق دارایی‌ها و اموال خود و اطرافیانشان را به تفکیک قبل و بعد از تصدی مسئولیت منتشر کنند چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ به نظر می‌رسد اتفاق خاصی روی ندهد چون بسیاری از این افراد حاضر به چنین اقدامی نمی‌شوند و آن را مصداق بارز  فضولی در زندگی خصوصی و حریم شخصی عنوان خواهند کرد! (کما اینکه بنا به گزارش‌های سازمان بازرسی کل کشور طی چهل سال گذشته، تعداد زیادی از مسئولان بلندپایه کشور که بنا به الزام قانون اساسی موظف به ارائه فهرست اموال خود و بستگانشان در قبل و بعد از مسئولیت‌هایشان بوده‌اند از این عمل استنکاف کرده‌اند!!) همین پرده‌پوشی و فرار از شفافیت نشان می‌دهد که در این عرصه، اتفاقات نامطلوب و خلاف شرع و قانون عمده‌ای رخ داده‌اند که مرتکبین را به پنهان‌کاری وادار کرده و می‌کند چون  آن را که حساب پاک از محاسبه چه باک؟

۲ـ تقریبا نقطه مشترک بسیاری از انقلاب‌های سیاسی جهان در قرون اخیر (از انقلاب فرانسه تا انقلاب‌های نیمه تمام سال‌های اخیر در کشورهای عربی) خیزش مردمی فقیر و جان از تبعیض به لب رسیده علیه گروه کاخ‌نشین حاکم بوده است. این نکته نشان می‌دهد انقلابیون جهان، به‌رغم تفاوت‌های جدی در باورها و اعتقادات و اهداف، حداقل در یک نقطه اشتراک داشته‌اند و آن  نارضایتی از فاصله بسیار طبقه حاکمه با مردم عادی در امور معیشتی و مالی بوده است.

همین مورد نشان می‌دهد که طبع و فطرت انسان (فارغ از نوع مرام و مسلک و آیین) از تبعیض و بی‌عدالتی در برخورداری از دارایی و امکانات مادی (به‌ویژه در زمانی که اقلیت حاکم به واسطه قدرت سیاسی به ثروت و سرمایه رسیده باشد) منزجر و بیزار است و نابرابری اقتصادی در میان حاکم و مردم را برنمی‌تابد و این نارضایتی را به شکل‌های مختلف، از جمله شورش و انقلاب  به نمایش می‌گذارد.

از این رو بسیاری از سیاستمداران حسابگر و دوستدار قدرت در دنیای معاصر با توجه به این مسئله سعی می‌کنند تا با مهار میل و حرص خود نسبت به تکاثر و کسب و نمایش قدرت اقتصادی، بقای خود در عرصه قدرت سیاسی را تضمین کنند و به همین دلیل است که بسیاری از سیاست‌مردان و حاکمان در اروپا و آمریکای امروز با ترجیح سطح زندگی متوسط  به کاخ‌نشینی و اشرافیت مالی، اعتماد رای‌دهندگان را به خود جلب می‌کنند و اسباب پایداری خود در رأس قدرت را فراهم می‌آورند.

۳ـ مرور سیره آن دسته از معصومین و انبیای الهی که به قدرت سیاسی و حکومت دست یافته‌اند (از حضرت داود«ع» و سلیمان نبی«ع» تا رسول مکرم اسلام«ص» و امیرمومنان«ع») نشان می‌دهد که در نظام‌های دینی و مبتنی بر قواعد و احکام الهی، برکناری و دور ماندن مسئولان حکومتی و منسوبین‌ آنها از ثروت و قدرت اقتصادی و نگهداشتن سطح زندگی در حد عامه مردم یک ضرورت اساسی و از شروط جدی برای گروه حاکم در جامعه دینی است، زیرا به فرمایش امیرمؤمنان«ع» اگر چنین نباشد فقرا و مستضعفان جامعه از تهیدستی خود شرمسار خواهند بود و مدیران جامعه به دلیل برخورداری از مکنت و ثروت، انگیزه و دلیلی برای بهبود بخشیدن به کیفیت و سطح زندگی عموم مردم نخواهند داشت (و این در حالی است که اموال و دارایی مسئولان حکومت دینی از طرق حلال  و قانونی به دست آمده باشد، والا اگر مدیری در جامعه دینی به حرام‌خواری مبتلا شود به تعبیر امیرمؤمنان«ع» باید جامه ذلت بر او پوشاند و آبرویش را برد تا از حیات سیاسی و اجتماعی ساقط شود!)

۴ـ تاکیدات حضرت امام (به عنوان مؤسس و بنیانگزار جمهوری اسلامی)  بر لزوم ساده‌زیستی و عدم ورود مسئولان نظام اسلامی و نزدیکانشان در فعالیت‌های اقتصادی (همان‌ گونه که سیره و منش ایشان بود) به‌حدی بود که براساس نظر ایشان اگر کسی قصد ورود به جرگه مسئولان جمهوری اسلامی را دارد نباید از اقشار متمول جامعه باشد و از شروط مسئولیت در جمهوری اسلامی آن است که میزان دارایی و سطح زندگی فرد مسئول از متوسط جامعه پایین‌تر باشد (بنا به نص صریح حضرت امام این محدودیت در باره مسئولیت‌هایی مانند وزارت و نمایندگی مجلس و مدیریت‌های میانی به بالای نظام صدق می‌کند.)

به نظر ایشان اگر متولیان و حاکمان نظام اسلامی مشغول دنیاطلبی و ثروت‌اندوزی شوند و مانند اشراف و اغنیا زندگی کنند، آفات بسیاری دامنگیر نظام و انقلاب خواهد شد (آفت‌هایی مانند سازش با مستکبران، ترس از قدرت‌های بزرگ، بی‌اعتنایی به مردم و مشکلات آنها، بدرفتاری با مردم، عادی شدن تخلفات اقتصادی و مسابقه برای غارت بیت‌المال در میان مسئولین.)

۵ـ بررسی تاریخ جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته نشان می‌دهد که در چند سال ابتدای عمر  نظام به دلیل حاکم بودن جو انقلابی بر جامعه، کمتر کسی از مسئولان جرئت و تمایل به دنیاطلبی پیدا می‌کرد و  بسیاری از مدیران نظام اسلامی عملاً از اقشار مستضعف و پایین جامعه بودند که اینک به برکت وقوع انقلاب اسلامی عهده‌دار مناصب حکومتی شده بودند. حتی برخی از مسئولان هم که از ثروت و مکنت شخصی و خانوادگی بهره‌مند بودند، در عمل مانند عموم جامعه زندگی می‌کردند تا مبادا منفور جامعه انقلابی واقع و از مناصبشان کنار گذاشته شوند. در این دوران ساده‌زیستی به یک ارزش تثبیت شده اجتماعی تبدیل شده بود تا آنجا که بسیاری از نامزدهای انتخابات مجلس در زندگی‌نامه‌هایی که برای تبلیغات انتخاباتی منتشر می‌کردند خود را از خانواده‌های مستضعف و فقیر معرفی می‌کردند!

از اواسط دهه ۶۰ و پس از تثبیت نظام و فروکش کردن امواج احساسی انقلاب، به‌تدریج و به بهانه‌های متفاوت و حتی به ظاهر مقبول (مانند حفاظت از مسئولان و نزدیکانشان در برابر ترورها، حفظ آبروی نظام در برابر مهمانان خارجی و…) سطح زندگی بسیاری از مسئولان از سطح زندگی عموم جامعه فاصله گرفت. این حرکت به گونه‌ای خزنده و تدریجی بود که بسیاری از مردم و حتی مسئولان متوجه آن نشدند.

۶ـ این حرکت تدریجی، اما خطرناک از سوی دو دسته از مسئولان شکل گرفت و به‌تدریج بسیاری از مدیران جامعه با آن همراه شدند. دسته نخست فرصت‌طلبان غیرانقلابی که در آشفتگی‌های ابتدای تاسیس نظام اسلامی و به طمع کسب غنیمت از نظام تازه تاسیس شده، خود را به کسوت انقلابیون اصیل درآوردند و با ظاهرسازی و ریاکاری اعتماد مردم و بزرگان انقلاب را نسبت به خود جلب کردند و در زمره مسئولان نظام جا گرفتند و با استفاده از فرصت فراهم شده در میانه دهه ۶۰ و با توجیهات اداری و قانونی، راه خود را برای دنیاطلبی و سهم‌خواهی از سفره انقلاب و نظام هموار نمودند و برای اینکه زشتی حرکتشان به چشم نیاید، اکثر مدیران نظام را به‌تدریج با خود همراه کردند.

دسته دوم از نیروهای اصیل انقلاب و عمدتاً از اقشار مستضعف و عادی جامعه بودند که برای خدمت و انجام وظیفه به جرگه مدیران نظام پیوستند و پس از آنکه با توجیهات و بهانه‌های به ظاهر معقول، لذت برخورداری از مال و منال (چه شخصی و چه بیت‌المال) را چشیدند، نتوانستند از این لذت دل بکنند، بلکه همگام با گروه نخست و با حرکتی گام به گام به صف دنیاطلبان پیوستند و برای سیراب شدن از آب شور دنیا مسابقه و رقابت با همدیگر را آغاز کردند.

۷ـ روند دنیاگرایی و تکاثر مسئولین نظام و رقابت آنان در این مسیر از دهه ۷۰ سیر صعودی پیدا کرد تا جائی که این دسته از مدیران نظام برای آنکه به راحتی و بدون مانع جدی به ثروت‌اندوزی‌های به ظاهر قانونی و عمدتاً نامشروع خود بپردازند، حرکتی همه‌جانبه را برای تغییر ساختارهای ارزشی جامعه ایران آغاز کردند و با بهره‌گیری از رسانه‌هائی چون صدا و سیما، سینما و مطبوعات و تبلیغات شهری و با شعار توسعه اقتصادی و رفاه جامعه، مردم را لحظه به لحظه از فضای ارزشی سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ جدا کردند. آنان در تریبون‌های جامعه، حتی تریبون‌های مقدسی مانند نمازهای جمعه مردم را به «مانور تجمل» دعوت و از «جلمبر بازی» نهی می‌کردند.

این دسته از مسئولان برای کاستن از قبح اولیه اشرافی‌گری مدیران نظام تلاش کردند تا بخش‌هایی موجه و آبرومند از ساختار جمهوری اسلامی را که نماد انقلابی‌گری و ارزش‌های آن بودند (مانند سپاه و سرداران آن را که عمدتاً از پیشکسوتان جهاد و شهادت بودند) با خود همراه کنند. از این رو با این توجیه که بچه‌های سپاه و خانواده‌هایشان در سال‌های جنگ سختی‌های زیادی متحمل شدند و اینک باید به خود و خانواده‌هایشان رسیدگی کنند، موفق شدند بسیاری از این سرداران را که عملاً نماد و الگوی زندگی انقلابی در جامعه به شمار می‌رفتند، به‌تدریج با خود همراه و قربانی گرداب دنیاطلبی و رفاه‌زدگی کنند. آنان در واقع با این اقدام برای خود شریک ‌جرم تراشیدند و بار گناه خود را (حرکت آشکار بر خلاف مسیر و آرمان‌های انقلاب و نظام اسلامی) سبک‌تر کردند.

۸ـ با گذشت دو دهه از این روند، جامعه انقلابی ایران به کشوری تبدیل شده که همّ و غم اکثر مردم، اقتصاد و معیشت و تلاش برای بهره‌مندی از مواهب مادی شده است (هر چند که به دلیل شرکت همه در این مسابقه و کمبود منابع، دستیابی همه به مادیات یکسان نیست) و ملاک خوشبختی و سعادت در نظر اکثریت، برخورداری از خانه و خودرو و لباس و ملزومات اشرافی‌تر از سایرین است.

ناگقته پیداست که برندگان اصلی این مسابقه شوم، آن دسته از مسئولان و متولیان جامعه بودند که دسترسی راحت‌تر و حتی به ظاهر قانونی‌تری به بیت‌المال داشتند، تا آنجا که به صورتی قانونی از بیت‌المال برای خود حقوق‌های چند ده میلیونی تعیین می‌کردند و آن را سهم خود از سفره انقلاب عنوان می‌کردند. این وضعیت همانی است که امیرمؤمنان«ع» آن را به رسیدن شتران گرسنه به علف‌های بهاری تشبیه کرده‌اند.

طبیعی است در چنین وضعیتی رسیدگی به مستضعفان و محرومان جامعه و حتی انجام وظایف روزمره سازمانی و اداری به اولویت آخر این دسته از مدیران نظام تبدیل شده است و تلاش برای بهره‌مندی افزون‌تر خود و هم مسلکان از ثروت و مکنت آن هم از هر طریق (از غصب بیت‌المال گرفته تا غصب اموال خصوصی) اولویت اساسی این جماعت را شکل می‌دهد.

وقتی فردی برای ورود به مجلس یا شورای شهر به هزینه‌های میلیاردی متوسل می‌شود، دیگر نمی‌توان باور کرد که عشق به خدمت او را به این ریخت و پاش عظیم وادار کرده است. به بیان ساده چنین فردی میلیاردها هزینه می‌کند تا چندین و چند برابر آن بهره‌برداری کند. طبیعی است برای این فرد و امثال او انجام حداقل وظیفه اداری و سازمانی هم امری مسخره و زاید به نظر می‌رسد (و به همین دلیل است که بارها و بارها جلسات مجلس به حد نصاب نمی‌رسد یا از حد نصاب خارج می‌شود و هیئت رئیسه مجبور به بازگرداندن اجباری چنین نمایندگانی به صحن مجلس می‌شود تا جلسه از رسمیت خارج نشود!) این گونه است که می‌بینیم بسیاری از اوقات تعداد نمایندگانی که در رأی‌گیری‌های مجلس شرکت می‌کنند از تعداد نمایندگان حاضر در جلسه به‌مراتب کمتر است!

۹ـ ناکارآمدی ساختار اداری نظام جمهوری اسلامی و انجام نشدن امور و کارهای اداری مردم در این ساختار، بی‌اعتمادی مردم به مسئولان (که در واقع باید امانتدار بیت‌المال و اموال عمومی باشند)، تجاوز مسئولان به حقوق و اموال مردم و محروم کردن آنها از حقوق قانونی‌شان، ایجاد شکاف طبقاتی و تبعیض روزافزون میان عموم جامعه و این عده از مسئولان و بی‌اعتنایی به محرومان و مستضعفان (به عنوان صاحبان اصلی نظام و انقلاب) نمونه‌هایی از نتایج دنیاطلبی مدیران نظام جمهوری اسلامی است. این فجایع در کشوری اتفاق می‌افتند که مدیران و متولیان آن به نام دین و انقلاب و رهبری و شهدا بر کشور مسلط شدند و پست و مقام پیدا کردند. ناگفته پیداست که در این حالت، ارتکاب  تخلف و بردن بهره آن، سهم مدیر دنیاطلب است و نفرین و اهانت و… سهم امام و انقلاب و رهبری و سایر مقدسات!

۱۰ـ در چنین وضعیتی است که باید ترمز دنیاطلبی مسئولان را با جدیت تمام کشید. چه هدف انجام امور مردم و توسعه کشور و اقتدار و رفاه مردم باشد (مانند ممالک غربی) و چه به دنبال دستیابی به اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی باشیم، «پاکی و طهارت اقتصادی مسئولان» شرط لازم و ضروری است و بدون آن تحقق اهداف حداقلی نیز ممکن نخواهد بود. این پاکی دست‌یافتنی نیست، مگر آن که شرط اساسی بنیانگزار جمهوری اسلامی در خصوص مسئولان جدی گرفته شود و آن ممنوعیت ورود افراد متمکن و ثروتمند به گروه حاکم بر جامعه است. به تعبیر حضرت امام ورود مترفین و مستکبران و سرمایه‌سالاران و ثروتمندان به حاکمیت جمهوری اسلامی، هم موجب پوسیدگی و ناکارآمدی نظام می‌شود، هم نظام را از چشم مردم و صاحبان حقیقی آن می‌اندازد و هم راه را بر رشد و تکامل ایمانی و انقلابی جامعه می‌بندد!

20آوریل/19

عدالت، آزادی و استقلال راهبرد گام دوم انقلاب

 

در چله دوم انقلاب، رهبر انقلاب با صدور پیامی خطاب به ملت ایران از انقلاب اسلامی که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است و یک چلّه‌ پُرافتخار را پشت سر نهاده و از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحله‌ خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی شده ‌است سخن گفتند.

در چنین فضایی پرداختن به شعارها و آرمان‌های اصلی انقلاب اسلامی یعنی عدالت، آزادی و استقلال که به صورت توامان اهداف اصلی انقلاب را شکل می‌دادند، می‌تواند گویای ضرورت توجه به آنها در چلّه دوم انقلاب باشد. امری که در افکار و اندیشه‌های شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفته است.

انقلاب اسلامی را می‌توان از نوع انقلاب‌های اجتماعی و بزرگ دانست. انقلاب‌های اجتماعی را بیش از هر چیز بر اساس ایدئولوژی حاکم بر آنها که نظم جدیدی را  نوید می‌دهند، از گونه‌های دیگر انقلاب‌ها متمایز می‌کنند. ایدئولوژی‌ها به میزانی که از نظم پیشین مشروعیت‌زدایی می‌کنند، منبعی برای مشروعیت‌بخشی به نظم جدید هستند. در انقلاب‌های اجتماعی مفاهیم اساسی و شعارها و آرمان‌ها بر مبنا و در چهارچوب جهان‌بینی‌ها و ایدئولوژی‌ها معنا پیدا می‌کنند.

از این جهت اشتراک لفظی در مفاهیم را نباید اشتراک در معنا پنداشت. ایدئولوژی‌ها بستری برای معنابخشی به شعارها و آرمان‌های انقلاب‌ها به شمار می‌روند. کمتر انقلابی را می‌توان سراغ گرفت که عاری از شعارهایی چون عدالت، آزادی، برابری و برادری باشد، اما ای شعارها در بستر کلی جهان‌بینی و ایدئولوژی آن انقلاب‌هاست که معنا پیدا می‌کنند. از این رو شهید مطهری می‌گوید که اگر ما واقعاً اذعان کردیم که انقلاب ما یک انقلاب ماهیتا اسلامی است، یعنی عدالت‌خواهانه، آزادی خواهانه و استقلال خواهانه است و جامعه ما همه اینها را در ضمن اسلام می‌خواست.

تجربه دیگر انقلاب‌ها نیز گویای همین مسئله است. برای مثال انقلاب فرانسه نیز الگویی از زندگی را مطرح کرد که تحت عنوان شیوه دموکراتیک زندگی، تعریف جدیدی از انسان، جهان و جامعه به دست داد که محوریت در آن با فرد است. این الگو که تمدن غربی مبتنی بر آن است، وجوه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی علمی به هم پیوسته‌ای دارد که مجموعاً یک ساختار را تشکیل می‌دهند. انقلاب روسیه نیز که از مبنائی الحادی و مادی سرچشمه می‌گرفت، مدل دیگری از زندگی و عدالت اجتماعی و شیوه اشتراکی را مطرح می‌کرد. الگویی که از لحاظ وجوه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی در تقابل با نظام سرمایه‌داری مطرح شده بود.

تجربه غربی و شرقی از انقلاب‌های فرانسه و شوروی نشان داد که تاکید بیش از حد بر عدالت اجتماعی و نادیده گرفتن عزت و کرامت انسانی و حق مالکیت و برابری اجباری در انقلاب روسیه و در جهت مقابل تاکید افراطی بر آزادی فردی، موجب از هم گسیختگی اجتماعی می‌شود. تحقق توامان عدالت و آزادی را می‌توان رسالت اصلی انقلاب اسلامی دانست.

از نظر شهید مطهری عدالت اجتماعی لازم است، ولی سلب مالکیت جایز نیست. منطق اسلام این است که باید معنویت را توام با عدالت در جامعه برقرار کرد، زیرا محصول جامعه‌ بدون عدالت هزاران هزار بیماری روانی است. محرومیت‌ عقده‌های روانی ایجاد می‌کند و نتیجه عقده‌های روانی تولید انفجار اجتماعی است. اگر جامعه‌ای به دو گروه گرسنه‌ و سیر مطلق تقسیم شود، وضع همواره به همین منوال باقی نخواهد ماند، بلکه صدها تالی فاسد خواهد داشت.

ب تعبیر شهید مطهری آزادی و به صورت خاص آزادی فکر و عقیده یک واقعیت مقدس است. شهید مطهری با تفکیک بین دو نوع آزادی حیوانی که در مقوله شهوات خلاصه می‌شود و آزادی انسانی که به استعدادها و گرایش‌های عالی انسانی نظر دارد، می‌گوید در آزادی تعقل و تفکر و آزادی ابراز احساسات و عواطف انسانی جای هیچ‌گونه بحثی نیست؛ اما درباب آزادی عقیده نکته مهمی وجود دارد که آن را از آزادی تفکر متمایز می‌سازد. تفکر یعنی استعداد انسانی بشر که به او توان اندیشیدن در مسائل علمی و منطقی را می‌دهد. این استعداد حتماً باید آزاد باشد و پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.

هر عقیده‌ای ناشی از تفکر نیست؛ بلکه گاهی ناشی از یک سلسله عادت‌ها، تقلیدها و تعصب‌ها و نوعی انعقاد است. یعنی فکر و اندیشه‌ فرد به جای اینکه باز باشد بسته و منعقد است. مثل آدمی که سنگ و بت را می‌پرستد و به آن عقیده دارد. در اینجاست که آزادی عقیده از آزادی تفکر جدا می‌شود. لذا به نظر شهید مطهری، آزادی تفکر، آزادی منطق و آزادی اندیشه را نباید با آزادی عقیده اشتباه گرفت. آزادی تفکر ضرورتی حیاتی است، ولی نه آزادی انعقاد اندیشه. تفکر باید آزاد باشد. هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتماد دارد، ناچار طرفدار آزادی اندیشه و تفکر است.  البته از ویژگی‌های تفکر و آزادی تفکر، بیان صریح فکر است و نه در لفافه و لایه نفاق سخن گفتن.

در کنار ابعاد مهم عدالت و آزادی بعد دیگر مورد تاکید انقلاب اسلامی، استقلال بود. در انقلاب‌های فوق چون مسئله استقلال و استعمار وجود نداشت، شعار استقلال هم چندان مطرح نبود، ولی در انقلاب اسلامی ایران استقلال عنصر مهمی بود و اهمیت آن در دهه پنچم پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها کمتر نشده ، بلکه اثرات مثبت تاکید بر آن بیش از پیش دیده می‌شود.

در تاریخ ۵۰۰ ساله اخیر ایران برای نخستین ‌بار از زمان سقوط امپراتوری صفویه، انقلاب اسلامی به ایران این قدرت را داد تا برای نخستین‌بار کنترل سرنوشت خویش را در دست گیرد. استقلال را باید از دو معنای افراط و تفریط متمایز کرد. در معنای افراط نوعی انعزال و انزوا از دنیا و مبارزه‌طلبی دائمی و در حد تفریط، مصلحت‌جوئی کامل وجود دارد که به تسلیم‌طلبی و وابستگی منتهی می‌شود. امروزه شرایط بین‌المللی به‌گونه‌ای است که هیچ کشوری نمی‌تواند مرزهای جغرافیایی خویش را به‌مثابه حصار و دیوار فرض کند و از هرگونه مبادله و مراوده با همسایگان و سایر کشورها اجتناب نماید، بلکه به تعبیر حضرت امام باید استقلال بدون انعزال و انزوا از دنیا و به شکلی برابر و عاری از ارتباط ظالمانه و مبتنی بر عدم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری باشد.

نکته مهمی که شهید مطهری در مورد استقلال مطرح می‌کند، مفهوم استقلال مکتبی است. به تعبیر ایشان انقلاب ما وقتی پیروز خواهد شد که مکتب و ایدئولوزی خود را به دنیا معرفی کنیم. یعنی جمهوری اسلامی موقعی موفق خواهد بود که بر اساس ایدئولوزی اسلامی ادامه پیدا کند. اگر این مکتب و ایدئولوژی، اسلامی محض باشد، یعنی اگر استقلال مکتبی داشته باشیم و واقعاً آنچه را که از اسلام خودمان است، بیان کنیم و خجلت و شرمندگی در مقابل دیگران نداشته باشیم، در آینده موفق خواهیم بود؛ اما اگر بنا شود که مکتبی التقاطی و آش شله قلمکاری به نام اسلام درست کنیم، ممکن است برای مدت کوتاهی مفید واقع شود، ولی نه برای همیشه. شاید مردم در ابتدا حرف ما را بپذیرند، ولی این امر برای همیشه مکتوم نمی‌ماند و افراد اهل فکر و مطالعه‌ای پیدا می‌شوند و مچ‌گیری می‌کنند که فلان حرفی که شما به نام اسلام زدید، ربطی به اسلام ندارد و به استناد قران و سنت پیغمبر«ص» ابطال آن نظریه‌ها را اثبات می‌کنند. کسانی که بر اساس شبهه‌افکنی‌ها و افکار التقاطی   به اسلام روی آورده‌اند، بعدها با شدت بیشتری از اسلام گریزان خواهند شد. از این رو به‌زعم من ضرر مکتب‌های التقاطی برای اسلام بیش از مکاتبی است که صراحتاً ضد اسلامی هستند.

استقلال البته در وجوه دیگری، ازجمله وجه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیز معنا می‌یابد و نمی‌توان با تکیه صرف بر یکی از اینها از وجوه دیگر استقلال غافل شد. همه وجوه استقلال مهم هستند و از بین رفتن یکی در تحقق دیگری اختلال ایجاد می‌کند. تحقق این سه مهم در بستر نظام سیاسی متفاوتی که برآمده از فرهنگ و تاریخ این سرزمین است، میسر شده است. از این رو نظام جمهوری اسلامی را باید مدلی از حکومت دانست که با هدف تحقق اهداف عالیه فوق برپا شده است و با مختصات خاص خود که ترکیبی همساز از دو مقوله جمهوریت و اسلامیت است، قصد دارد سه هدف و آرمان را به صورت توامان محقق کند.

عصر و چله دوم انقلاب فرصت مناسبی است تا به تحقق این مقولات در جمهوری اسلامی نگاهی بیندازیم. با مروری اجمالی بر کارنامه دولت‌های پس از انقلاب  در توجه توامان به عناصر و مولفه‌های فوق، متوجه کاستی‌هائی می‌شویم.

دهه اول انقلاب به ‌دلیل وجود دو دوره مهم، یعنی گذار از رژیم پهلوی به نظم جدید و دفاع مقدس دوره خاصی در تاریخ انقلاب اسلامی است، اما از همین دوره نشانه‌هایی از غفلت از مقولات مهم فوق مشاهده می‌شود. بی‌توجهی به استقلال صنعتی و غفلت از این حوزه، افت شدید تولید و افزایش وابستگی، تضعیف بخش خصوصی و کاهش بازدهی کارخانه‌ها و فرار سرمایه و وابستگی بیشتر به درآمد نفت، بیکاری، تورم و کاهش درآمد واقعی مردم، کمبود اقلام و کالاهای اساسی، کاهش درآمد دولت، کسری شدید بودجه و استقراض‌های متعدد از بانک مرکزی را می‌توان از این جمله عوامل دانست.

در مجموع در این دوره با وجود پرداخت یارانه به کالاهای اساسی، توزیع کالا توسط بخش دولتی و نیز کنترل قیمت‌ها و جیره‌بندی، گستره فقر و شکاف طبقاتی در جامعه بیشتر شد. با وجود تمرکز دولت بر عدالت اجتماعی به عنوان یکی از آرمان‌های انقلاب اسلامی، از دو آرمان دیگر، یعنی آزادی و استقلال اقتصادی و صنعتی غفلت شد.

بعد از سال ۶۰ که تحرکات و هرج و مرج ناشی از اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب به میزان زیادی کاهش پیدا کرد، می‌بایست زمینه برای آزادی و توسعه سیاسی بیشتر فراهم می‌شد، ولی نهادینه‌سازی بسترها و زمینه‌های لازم برای مشارکت مردمی و مردم‌سالاری چندان موفقیت‌آمیز نبود. از این جهت در فاصله سال‌های ۶۰ تا ۶۸ شاهد بحران در مسائل رفاهی مردم، تولید و نیز بحران در زمینه آزادی هستیم که نشانه‌هایی از غفلت از دو مقوله عدالت و آزادی هستند.

در دهه دوم انقلاب که دوره سازندگی نام گرفته است، متناسب با افزایش تولید و بهبود رفاه اجتماعی و ضریب جینی، بی‌عدالتی و توزیع ناعادلانه این دستاوردها نیز در جامعه گسترش یافت، به گونه‌ای که گروه‌ها و دهک‌های کم درآمد جامعه، به‌ویژه چهار دهک پایین از وضعیت نامناسب و توزیع ناعادلانه ثروت و درآمد رنج می‌بردند، اما دهک‌های متوسط و بالای جامعه از مصرف بیشتر و درآمد و ثروت بالاتر بهره‌مند بودند. علاوه بر این با وجود اینکه شرایط و لوازم توسعه سیاسی و آزادی مانند مطبوعات و احزاب بسیار بهتر از دوره جنگ بود، اما بحران مشارکت و آزادی در این دوره نسبت به دوره جنگ به‌مراتب گسترده‌تر و عمیق‌تر شد.

در دهه سوم که به نام دوره اصلاحات شناخته می‌شود، به علت تمرکز بر توسعه سیاسی، برنامه سازندگی کشور تقریبا رها شد و تمرکز بیش از حد بر مسئله توسعه سیاسی و نداشتن سیاست اقتصادی موجب رکود اقتصادی و کاهش تولید و سرمایه‌گذاری گردید. در این دوره عملاً سیاست تعدیل دوره سازندگی که به مشکلات معیشتی مردم، به‌ویژه عدالت اقتصادی و اجتماعی توجهی نداشت محور امور اقتصادی قرار گرفت. ضمن اینکه در این دوره تلاش برای تنش‌زدایی و گفتگوی تمدن‌ها و واکنش نامناسب دولت امریکا در دوره بوش پسر و قراردادن جمهوری اسلامی ایران در محور شرارت تا حدودی زمینه را برای ایجاد بحران در حوزه استقلال سیاسی فراهم کرد.

همین روند به شکل دیگری در دولت‌های بعدی هم ادامه پیدا کرد. برای دولت بعد از اصلاحات طرح بازگشت به شعارها و آرمان‌های انقلاب از جمله عدالت و استقلال و اقبال عمومی به آنها نشان دهنده فاصله‌گیری و غفلت از آنها بود. آرمان‌هایی که گذشت زمان و مکان نتوانسته غبار کهنگی بر آنها بنشاند و از ارزش آنها بکاهد. در کارنامه دولت‌های مختلفی که بعد از انقلاب در راستای تحقق این اهداف و آرمان‌ها شکل گرفته‌اند، با وجود نکات مثبت، در تحقق هر سه آرمان فوق کاستی‌های مشاهده می‌شود.

از نظر شهید مطهری آینده این انقلاب ‌وقتی تضمین خواهد شد که اولاً مسیر عدالت‌خواهی را برای همیشه ادامه دهد، یعنی دولت‌ها باید واقعاً و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پرکردن شکاف‌های طبقاتی اقدام کنند، تبعیض‌ها را از بین ببرند و جامعه توحیدی بی‌طبقه را به مفهومی اسلامی ایجاد کنند؛ و الا اگر عدالت فراموش شود، انقلاب شکست می‌خورد.

ثانیا ما باید به آزادی‌ها به معنای واقعی احترام بگذاریم. دولت اسلامی جمهوری اسلامی اگر بخواهد اختناق ایجاد کند، قطعاً شکست خواهد خورد. البته آزادی غیر از هرج و مرج است، بیان، قلم و فکر باید آزاد باشند. تجربه نشان داده است که هر گاه در جامعه ما آزادی فکر وجود داشته، و لو از روی سوء‌نیت هم بوده باشد، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه به سود اسلام بوده است.  استقلال باید به صورت خاص استقلال مکتبی مورد توجه قرار گیرد.

20آوریل/19

وظیفه پاسداری از جوهره «گام دوم» انقلاب

 

طفل کوچکی را در نظر بگیرید که آرام­آرام می­بالد و در گذر زمان رشد می­کند و مراحل خردسالی، کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و… را پشت سر می‌گذارد. اما چه چیزی تشخص و انسجام این موجود بالنده را حفظ می­کند و قوام شخصیتش چیست؟ پاسخ روشن است، روح و نفس مدبر او که در این مراحل همیشه یکی است و تنها در حرکتی جوهری در قالب بدنش رو به مقصدی می­رود. در مقیاس­هایی گسترده­تر، وضعیت یک جمع، جامعه، فرهنگ و تمدن نیز چنین است، یعنی هر کدام جوهره و روحی دارند که مایه تشخص و قوام و سبب حرکت و بالندگی کالبد و قالبشان است.

حرکت جوهری انسان هم ضرورتاً با سعادت او ملازم نیست و ممکن است با خروج فطرت پاک توحیدی و روح الهی دمیده شده در او از صراط مستقیم خارج و به شقاوت منتهی شود. به ­همین­سان، جوهره حرکت­های اجتماعی نیز ممکن است دچار زنگار و غبار شده یا در مسیری نادرست یا خلاف افتاده و به‌تدریج منحرف شوند و از حرکت بیفتند و یا هرچه شتابان­تر پیش بروند و از مقصد دورتر بیفتند! لذا یک حرکت اجتماعی را تنها با حفظ جوهره اصلی آن می­توان حفظ کرد و بسط داد و این سنتی است از سنن حاکم بر عالم.

انقلاب اسلامی نیز ­که اکنون در آستانه گام دوم از حرکت تکاملی­ خود قرار دارد است از این قاعده مستثنی نیست. جوهره و روح انقلاب نیز ممکن است عامدانه، غافلانه یا جاهلانه دچار زنگار و از صراط مستقیم خود خارج شود. ازاین­رو باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب حراست کرد و آن ­را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی «ارواحنافداه» است نزدیک کرد؛ وگرنه دروغ­ها به ­جای حقایق خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت که رهزنان بسیارند!

بی‌توجهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهه‌هایی از تاریخ چهل‌ساله­اش خسارت‌بار بود که اگر این گونه نبود، بی‌شک دستاوردهای انقلاب بسی بیشتر بود. بنابراین باید مهم­ترین وظیفه همگانی در مقابل گام دوم انقلاب را حفظ روح و جوهره آن و امتداد دادن به همان در تناسب با مقتضیات عصری و در قامتی متناسب با نیازهای مرحله­ای آن دانست.

اما روح و جوهره گام دوم انقلاب چیست؟

جوهره گام دوم انقلاب همان جوهره گام اول  یعنی امتداد «نهضت توحیدگستریِ» پیامبران و اوصیاء و اولیاء«ع» است که از بدو زندگی بشر در طول تاریخ امتداد داشته است. گام دوم انقلاب را نباید از نهضت پیامبران«ع» جدا پنداشت. اگر روح نهضت انبیاء و به­ویژه دین خاتم، توحیدگستری و بسط توحید در همه ابعاد و زوایای زندگی فردی و اجتماعی بشر باشد، باید همین روح و جوهره را تا آخرین منزلگاهش که بسط خورشید ولایت علی­الإطلاق ولی اعظم خداوند «عج» است، گام به گام و نسل به نسل حفظ کرد و امتداد بخشید. در این ­صورت، اگر شرایط مرحله­ای اقتضا کند که مثلاً در برهه­ها و مقاطعی از مسیر کاروان انقلاب، علم یا اقتصاد یا فرهنگ و… برجستگی بیابند و به­طور تاکتیکی بدانها اهمیت زیادی داده شود، لکن روح جاری در همه آنها باید معنویت و اخلاق توحیدی باشد تا بتوان گفت گام دوم به­طور صحیح در حال تحقق است.

به همین جهت دومین بند از توصیه­های هفتگانه بیانیه‌ گام دوم مقام معظم­رهبری را به ‌لحاظ محتوایی باید مهم‌ترین بند آن دانست؛ زیرا به ­تعبیر ایشان: «معنویت و اخلاق، جهت‌دهنده همه حرکت­ها و فعالیت­های فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است. بودن آنها، محیط زندگی را  حتی با کمبودهای مادی، بهشت می‌سازد و نبودن آنها، حتی با برخورداری مادی، جهنم می‌آفریند.»

معنویت انقلاب یا روح و معنای توحیدی جاری در آن، همان سخن جدیدی بود که حتی طلیعه­هایش بشر خسته معاصر را مجذوب خود (و در واقع متوجه فطرت توحیدی­اش) کرد،‌ اما نه معنویتی خزیده در گوشه عافیت و همساز با اسلام آمریکایی، بلکه معنویتی متناسب با «اسلام ناب» که معمار انقلاب منادی آن بود. اساساً انقلاب ­اسلامی بر پایه معنویت پی­ریزی شد و درحقیقت، تبلور اسلام ­ناب بود که آکنده از روح معنویت ­و درحقیقت، تجلی تام معنوی­ترین حقیقت عالم یعنی «توحید» است.  پس امتداد انقلاب و گام‌های متوالی­اش نیز باید همین گونه رقم بخورد تا به اهدافش که همان بسط اهداف نهضت توحیدی پیامبران است، نایل شود.

از یک منظر باید گفت مهم­ترین ­هدف ­انقلاب اسلامی، بسط هرچه بیشتر معنویت ­ناب ­توحیدی ­اسلام در زندگی انسان­ها و در جان­ها و جوامع ­بشری ­است.  به تعبیر مقام ­معظم­ رهبری، «انقلاب اسلامی ایران قبل ­از هر چیز یک ­انقلاب ­معنوی­ است.(۱) رد پای ­انقلاب­ بزرگ اسلامی ­ما معنویت ­است و این­ معنویت اولین ­پیام این ­انقلاب و امام ­معنوی آن ­است.(۲) اگر این انقلاب توانسته باشد مبشر و مبلغ معنویت و مروج آن در جامعه شود، به بخش عمده‌ای از اهداف خود دست یافته ­است.»(۳)

لذا مهم­ترین وظیفه همگانی معتقدان به نهضت­اسلامی را باید، «حفظ و پاسداری و بسط و گسترش­دادن هرچه ممکن به جوهره انقلاب، یعنی معنویت توحیدی اسلام ناب» دانست. اما هر معنویت­نمایی‌ای ­نیز مطلوب­ و کارگشا نیست و بلکه خود می­تواند عاملی برای تحریف از جوهره انقلاب باشد. بدین­جهت و همچنین برای روشن­تر و کاربردی­تر شدن وظیفه یادشده، باید ویژگی‌های بارز معنویت اصیل اسلامی را که آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایه‌های مادی یعنی حضرت امام­ نیز بدان دعوت می­کردندریال بیان کرد. مهم­ترین ویژگی­ها که روح همه آنها نیز همان بسط توحید ناب اسلامی است عبارتند از:

* ­­گستره، عمق و غلظت ­توحیدی: معنویت­ اصیل­ اسلامی در اصول و مبانی­ عمیق توحیدی ریشه­ دارد و درواقع همان­ توحید بسط­یافته در همه مراتب عالم و جمیع­ شئون ­زندگی است ­که تکوین و تشریع­ را درمی­نوردد. از این­رو معنویت ­ناب ­اسلامیِ برگرفته از چنین توحید مطلقی نیز در همه اجزاء و مؤلفه‌‌های زندگی بسط­ می­یابد و تنها به ­حیطه­های ­خاصی­ از آن محدود نمی­شود؛ بلکه ­حتی به مادی­ترین پدیده­های زندگی، رنگ توحیدی و صبغه الله ­می‌زند­.

با چنین ­منطقی ­می­توان در انجام­ هر کاری، معنویت و تقرب به­ حق تعالی ­را درک­ کرد. اگر موانعی بر سر راه چنین معنویتی نباشد، حضور و رسوخش در خانه، کارخانه، مدرسه، بازار، رسانه، هنر، و… و در همه ابعاد جامعه و در راه ­و روش زندگی­ روزمره مردم احساس­ خواهد شد؛ چنانچه در برهه­هایی ­از تاریخ انقلاب چنین ­پدیده­ای مشهود ­بود و حضرت امام­ نیز جلوه­های بدیعی از آن را در زندگی شیفتگان خود بروز و ظهور داد.

*روح­ ولایی و ارتباط­ وثیق با اهل­بیت«ع»؛ «ولایت»، امتداد توحید و چهره دیگر آن ­است­ که مراتب بسیاری را شامل می­شود؛ ­­از ولایت ­علی­الاطلاق­ الهی گرفته تا جلوه آن در اهل­بیت ­عصمت­ و طهارت«ع»­، ولایت نیابیِ عالمانِ ­برخوردار از شرایط­ مقرر، و… . معنویت ­انقلابی نیز در جمیع ­مراتبش پیوند مستحکمی با مقوله ولایت داشته و روح ولایی بر آن سیطره ­دارد. و همین هم موجب ­کشش و شور و نشاط و جذبه و جهش­ بسیار در پیمودن مسیر نهضت­ اسلامی­ می­شود.

* ­برخورداری ­از روح­ حماسی و جهادی و تلاش­ خالصانه و مجاهدانه؛ معنویت ­اسلامی ­ناب همان گونه که به مبارزه با نفس­ اماره و پیکار با دشمن­ درون توجه ­دارد، بدون­ حضور در ساحت جهاد بیرونی با طواغیت و دشمنان­ دین نیز بی­معناست. به فرموده­ رسول­اکرم«ص»: «رهبانیت امت­ من جهاد در راه خداست».(۴) اساساً توحید اطلاقی در حیطه فردی متوقف­ نمی‌ماند و همه ساحت­های ­زندگی ­را درمی‌نوردد. از آنجا که­ روح ­توحید، نفیِ ­عبودیت ­غیرخداست، معنویت ­توحیدی نیز همواره با طاغوت­های­ زمان­ درگیر نبرد است. آمیختگی با فرهنگ جهاد و حماسه و عجین ­بودن با آیین شهادت و یاد شهیدان، از جمله لوازم ­مهم ­ویژگی معنویت ­اصیل ­اسلامی ­است. به خاطر همین معنویت ناب بود که باعث گردید، «مجاهدت‌های جوانان در میدان­های سخت از جمله دفاع مقدس با ذکر و دعا و روحیه برادری و ایثار همراه و ماجراهای صدر اسلام زنده و نمایان در برابر چشم همه قرار داده شوند. پدران و مادران و همسران بر اساس احساس وظیفه دینی از عزیزان خود که به جبهه‌های گوناگون جهاد می‌شتافتند، دل کندند و آنگاه که با پیکر خون‌آلود یا جسم آسیب‌دیده آنان روبه‌رو شدند، از مصیبت با شکر استقبال کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بی‌سابقه یافتند و صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد شکل گرفتند و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار تشکیل شد. نماز و حج و روزه‌داری و پیاده‌روی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همه‌جا به‌ویژه در بین جوانان رونق یافت و تا امروز روزبه‌روز بیشتر و باکیفیت‌تر هم شده است.»

از دیدگاه ­اسلام، تهذیب ­انتزاعی و بریده ­از واقعیت­های جامعه مقبول نیست و اگر جهاد و تهذیب­­نفس در متن­ مبارزه با دشمنان درونی و بیرونیِ ­اندیشه ­توحیدی ­صورت ­نگیرد، همانند توهم پهلوانی­ در مصاف‌های­ خیالی با پهلوانان­ صفحه نمایش است! اجتماع و فراز و فرودهایش، ظرف بروز بواطن ­انسان ­و محل آشکارشدن صحت و سقم ادعاهای ­اخلاقی­ و میدانی­ است ­که فضایل و رذایل ­اخلاقی ­نهفته در انسان ­را ظاهرمی­کند و بدین وسیله، می­توان ­آنها را شناسایی­، تثبیت،  تکمیل ­یا ازاله ­کرد.

اساساً رویکرد معنوی و اخلاقی ­صحیح با گوشه­گیری­ از جامعه ­­اسلامی و بدون­ روحیه انقلابی شکل­ نمی‌گیرد. آنکه با وجود فراهم ­­بودن زمینه­های ­مناسب برای­ خدمت به­ دین و بسط­ توحید هنوز هم نسبت به نیازهای ­نهضت­­اسلامی بی­اعتناست، درواقع دغدغه معنویت­ راستین و همه­جانبه اسلامی ­را ندارد و اخلاق و معنویت ­کاذبی به ­کارش ­می­آید که با عافیت­طلبی و انزوا و بی­توجهی به دردهای­ خلق ­خدا سازگار است. به فرموده مقام­معظم­رهبری: «ما اگر طرفدار اخلاقیم باید همین ­روحیه انقلابی ­را تقویت­ کنیم. اخلاق­ را هم به برکت­ روحیه ­دینی­ و انقلابی­ می­شود تأمین­ کرد. اخلاقِ­ بدون ­دین، اخلاقِ­ بدون ­تقوا، اخلاقِ ­بدون روحیه انقلابی و حرکت­ جهادی و میل به ­جهاد در راه ­خدا نه پدید می‌آید و نه منعقد می‌شود. اگر هم منعقد بشود عمقی­ ندارد!».(۵)

ظرفیت­های ­بی­نظیری ­که ­انقلاب ­­اسلامی برای ­اقامه دین­ حق فراهم­ آورد، تکالیفی به­ وسعت و گستردگی حیات ­دنیوی و اخرویِ ­جان­ها و جوامع ­بشری ­را متوجه ­دین­مداران معاصر ­کرد. به ­همین­­جهت بخش­ مهمی­ از مسیر رشد معنوی و سلوک­ روحی­ آنان نیز در گروی­ امتثال­ رسالت­ عصری­ آنهاست. بی­تفاوتی نسبت به­ جریان­های ­حق ­و باطل و دامن­کشان­ از کنار نبرد تاریخی ­آنها عبور کردن، نه ­تنها موجب ­رشد معنوی و عروج ­روحی ­نمی­شود، بلکه­ به­تدریج انسان ­را از تشخیص­ حق ­و باطل و فتنه­شناسی محروم و چشم بصیرتش­ را ضعیف یا نابینا می­کند. حتی ممکن است ­کارش را به ­عاقبت­ سوءِ جانبداری­ پیدا و پنهان از باطل­ بکشد.

بدیهی است که سلوک­ در بستر اجتماع در تضاد با خلوت ­انس ­و ذکر نیست، بلکه هریک پشتیبان ­و شکوفاگر دیگری است­ و در ترابطی ­حلقوی ­و تصاعدی به ­مدد یکدیگر می‌آیند و موجب ­رشد معنوی و صعود روحی­ انسان­ می­شوند. رابطه هر چه­ بیشتر با خداوند متعال، هویت­ انقلابی­ را مستحکم­تر و قوی­تر می­سازد و به ­تعبیر مقام­معظم­رهبری، «رابطه دل­ها با خدای ­متعال آن­ رابطه‌ای ­است­ که اگر تأمین ­شد، پشتوانه هویت ­انقلابی و عزم ­و اراده ماست».(۶)

حاصل سخن آنکه، گام دوم انقلاب را نباید گامی بریده از گام اول انقلاب و عقبه تاریخی آن به درازای نهضت توحیدگستری پیامبران پنداشت، بلکه مرحله­ای نوین از همان حرکت الهی است که باید روح و جوهره­اش را نیز در کالبد آن و در همه اجزای صوری و محتوایی­اش حفظ کرد تا بتوان مقاصد و اهداف این گام را نیز محقق ساخت و آن را به سلامت به گام بعدی که ان‌شاءالله ظهور کامل شمس ولایت مهدوی«عج» از پس پرده غیبت باشد. چنین وظیفه­ای به­عنوان رسالتی تاریخی بر دوش همه معتقدان به نهضت­ اسلامی، به­ویژه مخاطبان اصلی بیانیه گام دوم یعنی نسل جوان است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات در دیدار طلاب­ حوزه‌های ­علمیه ­استان ­تهران،۶/۶/۱۳۹۶٫

۲ـ همو، سالگرد ارتحال­حضرت­امام­خمینی­ره،۱۴/۳/۱۳۷۶٫

۳ـ همو، پیام به‌مناسبت هفته­وحدت حوزه و دانشگاه،۲۷/۹/۱۳۶۰٫ همچنین: «دست­های­ سردمداران و شبکه‌های اختاپوسی ­مادی…، دنیا را به­­سوی مادیگری سوق ­داده و ملت­ها را در منجلاب ­مادیگری ­غرق­ کرده ­است… برای ­بشر، معنویت، یک­ غذا و تغذیه روحی­ است. مگر می‌شود بدون ­معنویت، انسان بتواند مدت طولانی‌ای راحت ­زندگی­­کند؟…پیام ­انقلاب­­اسلامی، پیام ­­معنویت، توجه به ­معنویت، واردکردن عنصر معنویت در زندگی ­انسان و توجه به اخلاق ­و خداست». همو، سالگرد ارتحال­حضرت­امام­خمینی­ره،۱۴/۳/۱۳۷۶٫

۴ـ شیخ­ صدوق، الأمالی، ص۶۶: «…رَهْبَانِیَّهُ أُمَّتِی‏ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ الله». ‏

۵ـ همو، دیدار جمعی­ از مسئولان و فعالان ­فرهنگی، ۳۰/۵/۱۳۹۶٫

۶ـ همو، دانشگاه افسری، ۳/۳/۱۳۹۵٫

20آوریل/19

جوانان مؤمن انقلابی، معماران آینده کشور

 

۲۲ بهمن ۱۳۹۷ بدون شک نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران به حساب می­آید؛ زیرا در این روز، ملت بزرگ ایران، چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی خود را جشن گرفت و وارد پنجمین دهه عمر انقلابی خود شد. شاید برای یک انسان، چهل سالگی سن پایان جوانی و آغاز پیری به حساب بیاید؛ اما برای انقلاب بزرگی چون انقلاب اسلامی ایران، چهل سالگی سن رسیدن به بلوغ و به‌نوعی آغاز بالندگی و رشد است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«چهل سال [از انقلاب] گذشته است. چهل سال زمان زیادی نیست. برای عمر تمدن­ها چهل ‌سالگی آغاز بلوغ و حرکت فکری است. چهل‌سالگی دوران پیری نیست. دوران شکوفایی است و این شکوفایی ان‌شاءالله وجود خواهد داشت. زمینه‌های این شکوفایی را انسان دارد مشاهده می­کند».(۱)

گام اول

با نگاهی کلی به تاریخ انقلاب اسلامی ایران (قبل و بعد از پیروزی آن تا امروز) می‏توان چند مرحله مهم را در آن مشاهده کرد:

۱ـ دوران مبارزات که رسماً از سال ۱۳۴۲ آغاز شد و در بهمن ۱۳۵۷ به نتیجه رسید و انقلاب پیروز شد. بدون شک در این دوران، جوانان نقش اصلی و اساسی را ایفا و با پیروی از رهبر انقلابی خود، نظام شاهنشاهی را ساقط کردند و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند.

۲ـ دوران تثبیت انقلاب که از اولین روز پس از پیروزی تا پایان جنگ تحمیلی را شامل می‏شود. در این دوران، انقلاب اسلامی در قالب نظام اسلامی با مشکلات و توطئه­های پیچیده و متنوعی دست به گریبان گردید که سخت­ترین آنها جنگ تحمیلی ۸ ساله بود و از تمام آنها با پیروزی و سربلندی بیرون آمد. در این دوران نیز جوانان مؤمن و انقلابی، نقش محوری را ایفا کردند و با ایثار و فداکاری وصف ناشدنی و تقدیم خون پاک خود، برگ زرینی را در تاریخ این انقلاب به ثبت رساندند.

۳ـ دوران پس از جنگ تحمیلی که به‌نوعی دوران اوج­گیری انقلاب اسلامی و ساخت و ساز درونی آن بود. در این دوران ـ که تا امروز ادامه یافته است ـ انقلاب اسلامی ضمن جبران خسارات گذشته، وارد مرحله نوینی از قدرت­یابی در سطح منطقه و جهان گردید و ضمن مبارزه دائمی با توطئه‌های مختلف دشمنان خود توانست در زمینه­های مختلف فرهنگی، نظامی، اقتصادی و… به سطح مطلوبی برسد.

در این مرحله از انقلاب عده­ای از جوانانی که در پیروزی انقلاب و دفاع مقدس حضور داشتند و مسئولیت­هایی را در این دوران عهده­دار بودند، حاضر نشدند اعتمادی را که قبلاً به خود آنان شده بود، به جوانان نسل جدید بنمایند و همچنان مناصب مدیریتی را دراختیار خود نگه داشتند.  این در حالی بود که رهبر انقلاب، همچون استاد و مرادشان ـ امام خمینی ـ همواره بر اعتماد و واگذاری مسئولیت­ها به نسل جوان تأکید می‏کردند:

«علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزه‌های ایمانی مردم، به‌کار گرفتن جوانان پرانگیزه و مؤمن و تقویت درونی کشور. این تنها راه است.»(۲)

«دستگاه‌های دولتی باید به اینها کمک کنند. دستگاه‌های دولتی، آنهایی که مربوط به فرهنگند، به جای اینکه آغوش خود را به روی کسانی که نه اسلام را قبول دارند، نه انقلاب را، نه نظام اسلامی را، نه ارزش­های اسلامی را [باز کنند]، آغوش خود را به روی بچه ‌مسلمان­ها، به روی جوان­های مؤمن، به روی بچه‌های انقلابی، به روی بچه‌های حزب‌اللهی باز کنند. اینها می­توانند کار کنند و دارند کار می­کنند. کارهای فرهنگی باارزشی دارد انجام می­گیرد. در همه‌ زمینه‌ها جوانان انقلابی ما می­توانند تلاش و کار کنند.»(۳)

اما معدودی از نسل اول انقلاب، به طمع دستیابی به قدرت و ثروت و اکثریت هم برای ادای وظیفه و خدمت بیشتر ترجیح دادند کمتر به نسل جوان فرصت بروز و ظهور بدهند؛ در حالی که در همین دوران بیشترین توجه و اعتماد به جوانان از سوی رهبری انقلاب صورت پذیرفت و این نسل پرشور و باایمان هر جا که مورد اعتماد قرار گرفت، پاسخ این اطمینان را به‌خوبی داد و هر جا که انقلاب و نظام اسلامی پیشرفت و موفقیتی داشته است، مدیون همین نسل است که نمونه­های آن را می‏توان در عرصه‌های علمی‌ای چون فناوری نانو، فناوری هسته­ای، فناوری بیوتکنولوژی و… ـ عرصه­های دفاعی و نظامی، فرهنگی،  ورزشی و … مشاهده کرد.

رهبر انقلاب می‏فرمایند: «امروز خوشبختانه حرکت­های خیلی خوبی هست؛ هم در حوزه‌ علم و فرهنگ [و هم در حوزه‌های دیگر]. بهترین مدال‌آوران کشور بچه‌های بسیجی‌اند… جوان­های نخبه، جوان­های فعال، جوان­های زنده، باهوش، دانشگاهی، دانشجو و همچنین در میان اساتید، [افراد] دارای فکر انقلابی، دارای انگیزه‌ انقلابی و عزم انقلابی. این امروز وجود دارد. در حوزه‌ فرهنگ هم همین‌ جور است. در حوزه‌ هنر هم همین‌ جور است. در حوزه‌ سیاست هم همین‌ جور است. هرچه می­توانیم بایستی به این جوان­های پرانگیزه در همه‌ این حوزه‌هایی که اسم آوردم کمک کنیم.»(۴)

از دید رهبر معظم انقلاب، بیشترین کارهای خوب در کشور ـ در زمینه­های مختلف ـ توسط نیروهای مؤمن انقلابی انجام گرفته‌اند و می‏گیرند: «امروز نیروهای مؤمن و جوان انقلابی‌مان، بیشترین کارهای خوب کشور را دارند انجام می­دهند. همین دانش‌بنیان‌ها. همین کارهای گوناگون. همین فعالیت­ها. اینها بیشتر به‌وسیله‌ جوان­های مؤمن و مانند اینها انجام می­گیرند.»(۵)

رهبر انقلاب، وجود خیل عظیم جوانان مؤمن و انقلابی را از معجزات انقلاب می‌دانند و می­فرمایند: «اینکه بنده بارها تکرار می­کنم که جوان امروز، از جوان اول انقلاب و دوران جنگ اگر جلوتر نباشد، بهتر نباشد، عقب‌تر نیست ـ و من معتقدم که جلوتر است ـ به‌ خاطر این است که امروز با این ‌همه ابزارهای تبلیغی، با این ‌همه شگردهای گوناگون فرو ریختن پایه‌های ایمان، جوان انقلابی، ایستاده است. ما در عرصه‌ فرهنگ، در عرصه‌ سیاست، در عرصه‌های اجتماعی، در عرصه‌های هنری، الی‌ماشاءالله جوان مؤمن داریم؛ البته بله، یک‌عده‌ای هم هستند که معتقد نیستند، پابند نیستند، آن را هم می­دانیم، نه اینکه غافل باشیم، اما این خیل عظیم جوانان مؤمن، جزو معجزات انقلاب است.»(۶)

رهبر انقلاب با انتقاد از کسانی که فقط افراد حاضر در کنار امام یا در مبارزات را انقلابی می‏دانند، از جوانان امروز به عنوان «انقلابی­تر از سابقه­داران انقلاب» یاد می‌کنند و می‏فرمایند: «این خطاست که گمان کنیم انقلابی فقط کسی است که در دوران امام بوده است یا در دوران مبارزات در کنار امام بوده است. نه. بعضی کَأنّه این‌جور خیال می­کنند که انقلابیون کسانی هستند که در دوران امام یا در دوران مبارزات یا در دوران حکومت امام بزرگوار حضور داشتند و در کنار امام بودند. نه. اگر معنای انقلابی را این بگیریم، انقلابی همین ما پیر و پاتال‌ها خواهیم بود. انقلاب مال همه است. جوان­ها انقلابی‌اند و می­توانند انقلابی باشند. با آن معیارها و شاخص­هایی که عرض خواهم کرد، یک جوان امروز می‌تواند از من سابقه‌دار در انقلاب، انقلابی‌تر باشد؛ همچنان‌که در دوران دفاع مقدس دیدیم کسانی بودند که در راه این انقلاب، جان خودشان را کف دست گرفتند، در راه انفاذ فرمان امام به جبهه رفتند و جانشان را فدا کردند. انقلابی صددرصد، انقلابی کامل آنها هستند. آنهایی که آماده‌ فداکاری‌اند. پس ما نباید انقلابی را منحصر کنیم به یک عده‌ای که در دوران مبارزات با امام بودند یا امام را می‌شناختند یا در کنار او بودند. نه. انقلاب یک شط جاری است و همه‌ کسانی که در طول تاریخ با این ممیزات حضور دارند و تلاش می­کنند، انقلابی‌اند، ولو امام را ندیدند، مثل اغلب شما جوان­ها.»(۷)

ایشان برخلاف برخی از مسئولان که به جوانان به چشم یک تهدید نگاه می­کنند، نسل جوان مؤمن را از ابزارهای اقتدار ملی می‏دانند و می­فرمایند: «یکی از مهم‌ترین ابزارهای اقتدار ملی، جوان مؤمن ماست. می‌خواهند این ایمان را از جوان بگیرند. این جوان مؤمن است که در مسئله‌ هسته‌ای، در مسئله‌ پیشرفت‌های علمی، در نانو، در رویان، در بقیه‌ بخش­های علمی، بیدارخوابی می­کشد، سختی می­کشد تا اینکه یک پیشرفت علمی را به نهایت برساند. این جوان مؤمن است. اینها بچه‌های مؤمن ما هستند و خیلی از اینها را ما از نزدیک می‌شناسیم.»(۸)

ایشان راه خروج کشور از بن­بست در زمینه­­های مختلف را تکیه بر جوانان مؤمن انقلابی می‌دانند و می‌فرمایند: «من می­گویم در کشور هیچ بن‌بستی وجود ندارد. در همین زمینه‌ اقتصادی هیچ بن‌بستی وجود ندارد… بنده حالا به شما دارم می­گویم و به‌اصطلاح در معرض عام دارم می­گویم، لکن در جلسات خصوصی به رؤسای محترم کشور و مسئولین کشور بارها و بارها همین را گفته‌ام. آنها هم می­روند دنبال و بالاخره به‌قدر توان حرکت می­کنند. بایستی همکاران و فعالان خوبی را انتخاب بکنند. همین جوان­های مؤمن را. ما نیرو کم نداریم. ما نیروی مستعد آماده ‌‌به ‌کار کمربسته‌ باانگیزه و‌ باعرضه کم نداریم.»(۹)

رهبر انقلاب وسیله رسیدن انقلاب به همه اهداف والای خود را نسل جوانان مؤمن کنونی می‏دانند و می‏فرمایند: «به توفیق الهی، انقلاب اسلامی خواهد توانست به همه‌ اهداف والایی که ترسیم کرده است برسد، به‌وسیله‌ شما جوان­ها، به‌وسیله‌ نسل مؤمنی که امروز در کشور بحمدالله پراکنده است و وجود دارد.»(۱۰)

ایشان با اطمینان خاطر تاکید می‏کنند که نیروهای جوان و مؤمن خواهند توانست کارهای بزرگی را برای انقلاب به انجام برسانند: «نیروهای جوان و مؤمن خواهند توانست معضلات اقتصادی را در کشور حل و پیشرفت­های علمی را مضاعف کنند و از لحاظ فرهنگی، تسلط محتوای فرهنگی و برجسته‌ انقلاب و مفاهیم قرآنی و معارف اسلامی را در سرتاسر کشور و در همه‌ زوایای این کشور ان‌شاءالله بگسترانند. این کارها خواهند شد ان‌شاءالله، تحقق پیدا خواهند کرد به کوری چشم دشمنان.»(۱۱)

گام دوم

اکنون در پایان چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی و در طلیعه پنجمین دهه عمر آن، رهبر معظم انقلاب در بیانیه مهم و تاریخی خود با عنوان «گام دوم انقلاب»، ضمن مروری بر کارنامه چهار دهه گذشته انقلاب ـ به عنوان گام اول ـ به بیان مهم­ترین ویژگی­ها و نیازهای سال­های پیش روی انقلاب پرداخته و به‌نوعی نقشه راه حرکت ملت ایران را برای رسیدن به قله­های پیروزی و سعادت ترسیم کرده‌اند.

در این بیانیه، آنچه بیش از هر چیز توجه انسان را به سوی خود جلب می‏کند، عنایت بیش از پیش رهبر معظم انقلاب به جوانان و مخاطب قرار دادن آنان است. رهبر انقلاب اسلامی در این بیانیه‌ تاریخی‌، نزدیک به ۴۰ بار از «جوان ایرانی» نام برده و در بیست مورد، امید و اعتماد خود را نثار جوانان و آینده‌سازان ایران مقتدر کرده‌اند.

در این بیانیه‌، یک مضمون سه بار تکرار شده است: «جوانان باید شانه‌های خود را زیر بار مسئولیت دهند.» و این نشان‌دهنده نگاه ویژه رهبر انقلاب به نسل جوان امروز و آینده است. جمعیتی انبوه، تحصیلکرده، پرانرژی و آینده‌ساز در حدود ۳۵ میلیون نفر (اگر فقط جوانان ایرانی را مخاطب این بیانیه بدانیم) که هر کدامشان می‌توانند موتور محرک و پیشران حرکت و اقدامی مهم و سازنده برای کشور باشند.

به هر حال، آنچه در مبانی فکری رهبر انقلاب دیده می‏شود، آن است که انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر جوانان مؤمن و انقلابی خود، نه پس از ۴۰ سال که حتی پس از سال­های متمادی دیگر همواره جوان خواهد ماند و آینده روشنی را پیش روی خود خواهد داشت:

«جمهوری اسلامی از مواضع اصلی خود کوتاه نمی‌آید. ما از ظلم‌ستیزی دست برنمی­داریم. از دفاع از فلسطین کوتاه نمی‌آییم. از مبارزه‌ برای احقاق حقوق خودمان کوتاه نمی‌آییم. ما ملت زنده‌ای هستیم. خوشبختانه انقلاب زنده است. انقلاب جوان است. اینها منتظر بودند تا انقلاب پیر بشود. ماها پیر می­شویم، [اما] انقلاب پیر نمی­شود. انقلاب بحمدالله در اوج نشاط و جوانی و توانایی و فعالیت و زایندگی و تولیدکنندگی است. وقتی شما به این جوان­های انقلابی نگاه می­کنید، تصدیق می­کنید که انقلاب دارد همچنان تولید می­کند و زایش دارد. دائم رویش در انقلاب وجود دارد. این ان‌شاءالله آینده‌ خوبی را هم به ملت ما نوید می­دهد.»(۱۲)

در نگاه ایشان، آینده از آن جوانان مؤمن است و این وعده تخلف­ناپذیر خداوند است: «آنچه آینده دارد، آن اسلام و قرآن است. آن شما جوان­های مؤمن هستید. آنکه آینده دارد شما جوانان مؤمن هستید. « وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلاً »؛ چه کسی از خدا راست­گوتر است و خدای متعال این را فرموده است که آینده متعلق است به مؤمنین.»(۱۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات در دیدار مردم قم، ۱۹/۱۰/۱۳۹۷

۲ـ بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی‌، ۲۸/۱۱/۱۳۹۴

۳ـ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۵

۴ـ بیانات در دیدار مردم قم، ۱۹/۱۰/۱۳۹۵

۵ـ بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، ۳/۶/۱۳۹۵

۶ـ بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران، ۳۱/۵/۱۳۹۵

۷ـ بیانات در مراسم بیست‌ و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۵

۸ـ بیانات در دیدار مردم قم، ۱۹/۱۰/۱۳۹۶

۹ـ بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۲۲/۵/۱۳۹۷

۱۰ـ بیانات در دیدار بسیجیان، ۱/۹/۱۳۹۶

۱۱ـ بیانات در دیدار بسیجیان، ۱/۹/۱۳۹۶

۱۲ـ بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۲۲/۳/۱۳۹۶

۱۳ـ بیانات در محفل انس با قرآن کریم، ۶/۳/۱۳۹۶

20آوریل/19

گام دوم؛ مهندسی آینـده نظام

 

آموزه‌های دینی، آدمی را به نگاه به آینده مکلف می‌سازد و حتی افرادی با «آینده‌نگرى بیشتر» ملاک انتخاب قرار می‌گیرند تا مسیر صحیح را برای حیات مومنین رقم بزنند. وجود واژه‌هایی چون سرنوشت، دوراندیشی، عاقبت‌نگری و نگاه به آینده در آیات و روایات، بیانگر اهمیت این مسئله است.

‏از نظر جهان‏ بینی‌الهی، جهان یک واحد زنده و با شعور است و عوامل فراوانی در پدید آمدن حوادث آینده آن نقش دارند و مجموع علل و اسباب نهان و آشکار این نظام را شکل داده‌اند. در کنار عوامل مادی و محسوس، علل و عوامل روحی و معنوی نیز در سلامت و سعادت آن مؤثرند و حتی می‌توان نمونه‌های از تقدم پیدا کردن علل معنوی بر علل مادی یافت.

آینده، قطعی و از پیش تعیین شده نیست و انسان با دخالت خود می‌تواند در کنار عوامل معنوی، در راستای تحقق یا عدم تحقق آینده‌ای خاص بکوشد. توجه به پذیرش نقش اراده‌ انسان در تحقق آینده‌، زمینه شناسایی آینده است.

انسان مؤمن و معتقد به قضا و قدر الهی بر این باور است که جهان طوری ساخته‏ شده که اگر او در راه عقیده و ایمان خود فداکاری کند و کوشش به خرج‏ دهد، دستگاه علّی و معلولی جهان به حمایت از او برمی‏خیزد و او را از  پشتیبانی خود بهره‏مند می‏سازد. قرآن با این آیه، «وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الأُمُورِ» و آیات دیگر مژده می‌دهد که نظام هستی در طریق کمال خود به سوی حق و راستی و سعادت حقیقی سیر می‌کند و غلبه همواره نصیب خدا و لشکریان اوست.

هنر رهبر انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۹۷ آن بود که در اوج عظمت و استواری نظام، برای این انقلاب متولیان با نشاط و شاداب تعریف کردند تا نسل جوان با جدیت تمام به حفظ، رشد، ارتقاء و حراست نظام بکوشد و تمام توان و فکر خود را در مسیر تمدن‌سازی این انقلاب هزینه کند. گام دوم انقلاب به‌نوعی  چهـره آینـده نظام تلقی می‌شود. ایشان در بیانیه گام دوم انقلاب، این گونه از نقش پیش‌برنده نسل نو یاد کردند تا با نگاه و روحیه انقلابی و عمل جهادی، ایران را در قامت یک الگوی کامل نظام پیشرفته اسلامی بنا کنند:

«راه طی‌شده فقط قطعه‌ای از مسیر افتخارآمیز به سوی آرمان‌های بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنباله‌ این مسیر که به احتمال قوی به دشواریِ گذشته‌ها نیست، باید با همّت و هوشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همه‌ میدان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویت و عدالت، باید شانه‌های خود را  زیر بار مسئولیت بدهند، از تجربه‌ها و عبرت‌های گذشته بهره بگیرند، نگاه انقلابی و روحیه‌ انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفته‌ی اسلامی بسازند».

رهبر انقلاب برای ساخت آینده نظام، اصول هفتگانه‌ای را به نسل جوان ارائه کرده‌اند تا با احراز آمادگی برای رویارویی با رخدادهای پیش‌بینی‌ناپذیر آینده، خوب بیندیشند،  بـرای  تصـمیم‌گیـری  و  مـدیریت آینـده مهیا شوند و قدرت گزینش بهترین راه و برنامه را بیابند تا فردای مورد انتظار و اتصال انقلاب اسلامی به نهضت جهانی حضرت مهدی«عج» محقق شود.

البته دشمن از مهندسی آینده عصبانی است و ساکت نخواهد نشست و توان خود را در کاهش رضایت‌مندی جامعه و ایجاد یاس، ناخرسندی، دلسردی و ناامیدی مردم دوچندان می‌کند. این گره را باید شناخت و با برنامه مشخص و میدان‌داری جوانان مومن انقلابی، توطئه دشمن را ناکام گذاشت. قطع امید از دشمن و دل نسپردن به وعده‌های فریبنده او یک حرکت لازم جهادی است، زیرا ما پیرو مکتبی هستیم که پیامبر گرامی«ص» آن همواره از خطر وام‌داری نسبت به دشمن یاد کرده و می‌فرمودند:« اللهم لا تجعل لفاجر علیّ یدا و لا منّه: خدایا کافر و فاجر بر من مسلط نساز و از او منتی بر من قرار مده.»

 

پی نوشت.

۱٫سوره حج، آیه ۴۱٫

۲٫ مجلسی، بحارالانوار، ج۸۳، ص ۱۸۷٫

20آوریل/19

فرآیندی تا طلوع خورشید ولایت عظمی(علیه‌السلام)

 

در باره ماهیت انقلاب اسلامی دو رویکرد وجود دارند. بر اساس یک رویکرد، انقلاب اسلامی به‌مثابه پروژه‌ای تلقی می‌شود که در یک زمان مشخص آغاز شده و در زمانی معین و محدود خاتمه می‌یابد.  بر اساس رویکرد دوم، انقلاب اسلامی فرآیندی با مراحل متعدد است که زمانی طولانی و غیر محدود را به خود اختصاص داده و هر مرحله آن، به عنوان پروژه‌ای مستقل و در ادامه مراحل پیشین تلقی و بر اساس نقشه راهی از پیش تعیین شده، هدایت و راهبری می‌شود.

درحالی که بر اساس رویکرد اول (انقلاب به‌مثابه یک پروژه) انقلاب اسلامی، دارای مرحله واحدی است که همانا اختصاص به از بین بردن رژیم طاغوت و تشکیل نظام اسلامی (مبتنی بر ساختاری نو، قانون اساسی نوین، کارگزاران اسلامی) دارد. در رویکرد دوم، (انقلاب اسلامی به‌مثابه فرآیند) انقلاب مراحل متعدد متکاملی دارد و تحقق کامل آن، از غایات حداقلی آغاز می‌شود و تا عالی‌ترین مراحل آن امتداد می‌یابد. بدیهی است هرگونه رویکردی به ماهیت انقلاب اسلامی، علاوه بر شناخت دقیق آن، مبتنی بر غایات انقلاب اسلامی و بلکه اتخاذ هر یک از این دو رویکرد، مستلزم تصمیم‌سازی‌ها و راهبردهای متفاوتی برای هدایت انقلاب اسلامی است.

بر این اساس در رویکرد انقلاب به‌مثابه پروژه، انقلاب اسلامی به سقوط نظام شاهنشاهی به عنوان نظامی طاغوتی و نامشروع و تبدیل آن به نظامی اسلامی و تدارک مقدمات استقرار آن در قالب تأسیس ساختارها و تحقق نظام اسلامی در قالب شکلی خاص، تدوین قانون جدید اسلامی و به‌کارگیری کارگزاران متعهد و انقلابی محدود می‌شود و با وجود مشکلات و سختی‌های فراوان در چند سال اول به پایان می‌رسد.

بدیهی است، با توجه به تحقق و تثبیت انقلاب اسلامی و به سامان رسیدن آرمان‌های آن در قالب جمهوری اسلامی (در منطقه جغرافیایی محدود مانند کشور ایران)، حاکمان و کارگزاران نظام اسلامی و بلکه توده مردم و شهروندان می‌بایست رویکرد قانون‌مداری در مقابل انقلابیگری را اتخاذ کنند و غایاتی فراتر از قوانین مصوب همین نظام را مدنظر قرار ندهند و با قرار گرفتن ذیل نظام بین‌الملل به عنوان یکی از اعضای عادی آن تا حد ممکن ذیل ضوابط حاکم بر آن، قرار گیرند و عمل کنند.

بدیهی است در این رویکرد صدور انقلاب اسلامی و توسعه آن در سایر کشورهای جهان، جایی ندارد و با تحقق جمهوری اسلامی به عنوان کشوری که نظام اسلامی در آن مستقر شده است، دیگر وظیفه‌ای برای توسعه انقلاب اسلامی وجود ندارد.

این در حالی است که بر اساس رویکرد انقلاب به‌مثابه یک فرآیند، انقلاب اسلامی در پی اسقاط رژیم طاغوتی و تشکیل و استقرار نظام اسلامی تنها مرحله آغازین فرایند انقلاب اسلامی تلقی می‌شود و در مراحل بعد می‌بایست مبتنی بر غایات نظام معرفتی اسلام، تحقق اسلام حداکثری را تا رسیدن به جامعه آرمانی (مهدوی) مهیا نماید.

گرچه انقلاب اسلامی در ایران مستقر شده است، لکن فروکاست انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی ایران و محدود به منطقه جغرافیایی خاص در راستای اهداف کلان انقلاب اسلامی قرار ندارد؛ بلکه بر اساس این رویکرد، انقلاب اسلامی می‌بایست به نظامی اسلامی مبتنی بر آموزه‌های معرفتی و کلان بومی همان نظم معرفتی تبدیل شود، به گونه‌ای که این نظام اسلامی بتواند بستر مناسب برای پیشبرد اهداف و مراحل بعدی آن را راهبری کند.

مقام معظم رهبری مراحل پنج‌گانه‌ای را برای مراحل انقلاب اسلامی بر شمرده‌اند که از انقلاب اسلامی شروع می‌شود، به نظام اسلامی امتداد می‌یابد و با تشکیل دولت اسلامی و ایجاد جامعه اسلامی و کشور اسلامی به تشکیل تمدن نوین اسلامی می‌رسد. این فرایند به اجمال در انقلاب اسلامی نبوی در جامعه مدینه النبی مشاهده می‌شود و چه بسا رمز توسعه اسلام و هنجارهای آن در قالب جهانی‌سازی معارف اسلامی را بتوان در تبدیل اسلام (به عنوان معرفت)، به انقلاب اسلامی (از بین بردن طواغیت زمانه)، استقرار نظام اسلامی نبوی(ص) در منطقه وسیعی در حجاز، ایجاد دولت اسلامی در شهر مدینه و تبدیل جامعه موجود به جامعه اسلامی و در نهایت تبدیل نظام معرفتی اسلام به تمدن اسلامی مشتمل بر خرده نظام‌های ساختاری، شکلی، معرفتی و بلکه سبک زندگی در عرصه‌های مختلفی دانست که از سایر نظام‌های معرفتی و ساختارها و قوانین آن و در نهایت، تمدن‌های موجود غیراسلامی متمایز شده است.

بدیهی است انقلاب اسلامی در رتبه نازلی از انقلاب نبوی(ص) در صورتی می‌تواند اهداف و غایات خویش را به صورت کامل محقق سازد که بتواند پس از سرنگونی طواغیت و نامشروع، نظامی مبتنی بر آموزه‌های بومی اسلام تأسیس کند و با تدوین قوانین اساسی و خرد، ایجاد ساختار مناسب و کارآمد، بستر ایجاد دولتی اسلامی و استمرار آن را فراهم آورد و با بستر فرهنگ و دین در جامعه به اسلامی‌سازی جامعه و کشور اهتمام ورزد.

بر این اساس، انقلاب اسلامی به عنوان الگوئی کارآمد، جایگاه مناسبی در میان جوامع مستضعف می‌یابد و می‌تواند زمینه‌ساز توسعه انقلاب اسلامی به سایر مرزهای جغرافیایی شود. و نیز با انضمام مناطق جغرافیایی دیگر به فرایند انقلاب اسلامی می‌تواند تمدنی نوین و مبتنی بر آرمان‌ها و غایات انقلاب اسلامی ایجاد کند که گستره‌ای فراگیر را در سطح جهان در بر می‌گیرد.

آنگونه که رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب با اشاره به «ایجاد تمدن نوین اسلامی» از  «آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی(ارواحنافداه)» یاد کردند، جمهوری اسلامی می‌بایست به عنوان امّ‌القری و خاستگاه معرفتی و الگوی انقلاب اسلامی نقشه راهی را برای وصول به تمدن نوین اسلامی فراهم کند. بدیهی است در این راه، ضمن بازتولید نظام کلان معرفتی و خرده نظام‌های معرفتی (در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و …) باید این نظام‌های معرفتی به ساختار، شکل، قانون و سبک زندگی تبدیل شوند و قابلیت الگوبرداری از آنها فراهم آید و با تبدیل جامعه انقلابی به جامعه منتظر، مقدمات تحقق جامعه آرمانی مبتنی به ظهور امام زمان(عج) مهیا گردد.

20آوریل/19

باید به حال آنانی که نشسته‌اند گریست

 

«باید به حال آنانی که نشسته‌اند گریست»، فرازی از سخنرانی آیت‌الله جنتی در مرداد ۱۳۴۲ و در جمع ۱۵۰۰ نفری مردم روستای رنان است، سخنرانی‌ای‌ که به گواهی ساواک در روحیه دهقانان این منطقه تأثیرگذار بوده است اهمیت این سخنرانی قبل از اهمیت تاریخی آن به نگاه آیت‌الله جنتی ـ به عنوان یکی از شاگردان مکتب امام و یکی از فضلای جوان حوزه علمیه ـ در همان آغاز نهضت به امام، مردم، حوزه‌ها و انقلاب به شمار می‌رود.

این سند را که می‌توان اولین سند موجود ساواک در خصوص مبارزات این عالم همیشه ایستاده خواند، به‌خوبی جهان و جهان‌بینی این شخصیت را نسبت به پدیده‌های اطراف نشان می‌دهد و بصیرت نافذ و کلان و دوراندیش و آینده‌نگر او را در سخنانی ساده، صریح و شفاف و ادبیاتیِ مخاطب محور آشکار می‌سازد.

آیت‌الله جنتی در این سخنرانی خطر وجود رژیم پهلوی برای اسلام و ادامه حاکمیت آن را چنان می‌داند که رویارویی با آن رژیم منحوس و برنامه‌های آن را ولو با کشته شدن یک میلیون نفر هم ارزشمند می‌خواند. وی در این سخنرانی از تولد یک معادله‌ جدید و الهی که همانا قرار دادن محبت امام خمینی در دل مردم از سوی خداوند بزرگ و جانفشانی مردم برای آرمان‌های او و شناخته شدن این چهره نورانی به جهان تشیع در کمتر از چند ماه در حوزه‌های علمیه و حوزه سیاست و اجتماع است، سخن به میان می‌آورد.

آیت‌الله جنتی در این سخنان کوتاه، اما جامع از ورود رسانه‌های فریب و توطئه‌ای نو یعنی تسلیم شدن حوزویان و پذیرش سکولاریسم و اعلان جدایی دین از سیاست سخن به میان می‌آورد.

این عالم ایستاده بر بلندای تاریخ در این بیانات تاریخی به «قاعدین» عصر خود، کسانی که جز نشستن و نظاره کردن به وقایع هنری ندارند و محدوده شناخت آنان از جهان پیرامونی تنها فاصله خانه تا مسجد است و همواره بر سند سکولاریسم مُهر تأیید زده‌اند و می‌زنند اشاره می‌کند. او در جمله‌ای تاریخی، حوزه و جامعه را برای همیشه تاریخ به گریستن به حال آنان فرا می‌خواند.

از مرداد ۱۳۴۲ که ساواک اولین همگامی آیت‌الله جنتی را با عنوان سخنرانی تحریک‌آمیز این عالِم انقلابی به مرکز مخابره می‌کند، تا دیماه ۱۳۵۷ یعنی آخرین روزهای قدرت ساواک که باز این سازمان خبری از سخنرانی‌های تحریک‌آمیز یاران امام چون آیت‌الله جنتی در تاریخ به ثبت می‌رساند، آیت‌الله جنتی در همه مقاطع نهضت تا تبدیل شدن آن به انقلاب، همواره ثابت‌قدم دیده می‌شود. این دیده شدن نشانه اعتقاد ثابت او هم در بینش و هم در عرصه عمل است و از راز ماندگاری او در کنار «ولایت» از آغاز نهضت تا انقلاب و از انقلاب و گرفتن اولین حکم از امام راحل به عنوان عضوی از شورای فقهای نگهبان تا به امروز در جایگاه ریاست مجلس خبرگان و دبیر شورای نگهبان پرده برمی‌دارد. شخصیتی که اگر در آغاز نهضت، انزواطلبان و نشستگان را آن گونه خطاب کرد، امروز هم در آغاز دهه پنجم انقلاب، کنار نشسته‌ها و نظاره‌گران و از نفس‌افتاده‌‌ها را با بیانی دیگر خطاب قرار می‌دهد (باید به حال آنان گریست).

کتاب شصت و یکمین جلد از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک از سوی «مرکز بررسی اسناد تاریخی» به «آیت‌الله جنتی» اختصاص داده شده و حاوی ده‌ها سند از صدها سند ساواک درباره این عالم همیشه ایستاده بر قله جهاد و حضور در حساس‌ترین مقاطع نهضت و کارنامه‌ای از حضور او در محافل انقلابی، امضای بیانیه‌ها، سخنرانی‌های انقلابی، زندان‌ها و تبعیدها و هجرت‌هاست.

این نخستین سند سخنرانی ثبت و ضبط شده او توسط ساواک در ماه‌های نخست نهضت امام خمینی است:

«روز گذشته شخصی که خود را جنتی و محصل علوم دینی قم معرفی می‌نمود در منزل آقارضا شهرت مدرسی ساکن رهنان(۱) منبر رفت و یک منبر تبلیغاتی که هیچ روضه‌خوانی و عزاداری نداشت به شرح زیر طی نمود که شمّه[ای] از سخنان او از نظر می‌گذرد:

امروز روزی است که چوب [به] روی علمای مدرسه فیضیه می‌زنند. امروز روزی است که قرآن شما را می‌سوزانند و می‌گویند بروید امام زمان خود را بگویید از پرده غیب خارج شود. امروز روزی است که آقای خمینی که من چند سال است تحت نظر او شاگرد هستم و چقدر کتاب و رساله منتشر نموده و چنین مردی که در تمام کشور[های] اسلامی یگانه شخصیت است و برای دین زحمت ‌کشیده حالیه حاضر شده در زندان بماند و زیر بار اجانب نرود. امروز روزی است که آیت‌الله قمی که تمام عمر خود را در راه ترویج دین اسلام به سر برده، باید از زن و خانواده خود دور و در سیاهچال‌های زندان باشد جهت دین اسلام.

باید به حال این اشخاص که نشسته و خاموشند و قیام نمی‌کنند گریست. باید به حال مسلمین که روحانیون آنها تحت شکنجه و زندان هستند گریه کرد. باید دبستان و دبیرستان و حوزه‌های تحصیلی تحت نظر علما باشند که بتوانند در تمام دستگاه‌های دادگستری، مجلس شورای ملی و سنا و در تمام طبقات باشند، ولی مخالفت کردند. مردم بایددر تمام قیام‌ها شرکت کنند. امروز نباید برای حسین بن علی«ع» گریه کرد. من معتقدم امروز هر گوینده‌ای که روی منبر رفت از وضع روز و اجتماع صحبت کند. علما و گویندگان باید به مردم بگویند امروز مردم دچار اجانب و بیگانه[به] اسلام شده‌اند. با ناموس شما و علما و اسلام شما بازی می‌کنند. امروز اسلام در خطر افتاده و اگر ده هزار که هیچ یک میلیون(۲) هم کشته شوند ارزش دارد. مثلاً در جنگ صفین پیغمبر اسلام«ص» و علی ابن ابی‌طالب«ع»(۳) با تمام مسلمین شرکت کردند و با کفار جنگیدند و بسیاری از اسلام کشته شد تا اینکه موفق شدند. بسیار ارزش دارد که کسی در راه اسلام کشته شود. روزنامه‌ها می‌نویسند که چون علما موافقت نمودند که در سیاست دخالت نکنند و پشتیبانی کنند آنها را از زندان آزاد کردند. ای خاک بر آن دهن. بشکند آن قلم. نابود باد آن گوینده که عالماً این حرف را بزند. مثل این است که اگر روزی قرآن را کنار بگذارند(۴) یا زن‌های شما را به سربازی ببرند درست است و اهل علم و روحانی قبول نموده در سیاست حرف نزند.

آقایان! این حرف یک روحانی است که می‌نویسد آنها که انقلاب ترکیه را می‌دانند مشاهده کنید روی همین موضوع بوده که به علما گفتند شما در سیاست دخالت نکنید و فقط کار شما خواندن نماز و گفتن روزه و استخاره برای مردم باشد، اما ملت با شرافت زیر بار نرفتند و قیام و آن انقلاب را برپا کردند و زیر بار اجانب نرفتند.

آقایان! اسلام می‌گوید برای تمام افراد مسلمان واجب است که در کارها مداخله کنند، اما این افراد که مخالفت می‌کنند تیشه به ریشه خودشان می‌زنند. سال قبل کسی آیت‌الله خمینی را نمی‌شناخت، ولی حالیه تمام دنیا او را می‌شناسند و اینها دارند ریشه خود را از بین می‌برند.

آقایان! یک روز آیت‌الله خمینی را آزاد گذاشتند. چهل هزار نفر مردم او را مشایعت کردند و این محبتی است که خدا در دل مردم گذاشته است. دستگاه اجانب گفتند که آیت‌الله بروجردی رفت و مدرسه فیضیه و قرآن و دین اسلام از بین رفت و ما در کارهای خود موفق می‌شویم، ولی آیت‌الله خمینی آمد و خود را به دنیا معرفی کرد.

آیت‌الله خمینی فرمودند به مردم بگویید من را از زندان آزاد نکردند، بلکه از این زندان به زندان دیگر منتقل کردند و من سینه‌ام را هدف سرنیزه نموده‌ام. یک آیه از قرآن خواند و گفت معنی این آیه این است که اگر پدر، پسر، زن، خانه، آشیانه هر که دارد باید قربان دین اسلام نماید و اگر اندکی مسامحه کرد کافر است. شما ببینید سابق رؤسای کارخانجات، کارگران را هر جا می‌خواستند ببرند می‌بردند اما امروز دیگر زیر بار نمی‌روند. آقایان شما مسئولیت(۵) دارید زنده باد مرده باد می‌گویید تمام این اعمال مسئولیت(۶) دارد حواس خود را جمع کنید. گول نخورید. حالیه رفته‌اند در دهات عده‌ای را به زور می‌آورند در شهرستان‌ها، نوار ضبط می‌کنند.

آقایان! اسلام اجازه نمی‌دهد که کسی زیر بار افراد اجانب و بیگانه‌پرست برود. امروز تصفیه کارها دست عالم است. آن هم یگانه رهبر عالم اسلام آقای خمینی نه دیگری.

الحمدلله آن کسانی که می‌خواستند جوانان را منحرف و از بین ببرند نشد، در ۱۵ خرداد یک جوان خواربار فروشی اهل قم صبح که از منزل خارج شد با زن و دو بچه‌اش وصیت کرد و از روی علاقه از خانه بیرون آمد و در مبارزه شرکت کرد. زن‌های قم قریب سه هزار نفر در خیابان‌ها قیام کردند. من بسیاری از این زنان و جوانان را سراغ دارم. باید باشد تا تحولی به وجود آید و از روشنایی آن بهره‌مند شوند. البته در این محل و مجلس جوان‌های با دین و غیرت و انقلابی هستند و یقین داشته باشید که در مبارزه موفق خواهند شد.»

آقای جنتی شب را در منزل آقارضا مدرسی رهنان(۷) بیتوته کرد و حسین باباصفری هم در آن مجلس شرکت داشت.

 

 

پا‌نوشت:

۱- در اصل: رنان.

۲- در اصل ملیون.

۳- در اصل: ابوطالب.

۴- در اصل: گزارند.

۵ و ۶- در اصل: مصونیت.

۷- در اصل: رنان.

20آوریل/19

«فراز و نشیب‌های یک زندگی پر بار» در گفت و شنود پاسدار اسلام با حضرت آیت‌الله جنتی

 

اشاره:

از فرمایشات امام خمینی: آقای جنتی از اشخاص بزرگ اینجا هستند؛ لیاقت براى همه مسائل را دارند

نه تجارتی دارد و نه ملک و املاکی؛ از دار دنیا تنها یک خانه قدیمی دارد آن هم در یک محله قدیمی قم نزدیک بیمارستان آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، که آن را قبل از انقلاب و در دوران تحصیل در حوزه از هم مباحثه‌اش آقای نصراللهی خریداری کرد و هم اکنون در آن سکونت دارد.

تنها درآمدش هم حقوقی است که از شورای نگهبان می‌گیرد که گاه کفاف گذران زندگی‌اش را نمی‌دهد. او که تنها فرزند مرحوم حاج شیخ‌ملاهاشم، از روحانیون وارسته در اصفهان است و با هدایت پدر بزرگوارش به مدرسه جده اصفهان وارد و به عشق ادامه درس و بحث از اصفهان به قم هجرت کرد، همواره به پدر و مادرش عشق می‌ورزید، علاقه و عشقی دوسویه. خودش می‌گوید، «علاقه پدر و مادر به من هرگز موجب نشد که آنها با ورود من به مسائل انقلابی و روبه‌رو شدن با زندان و تبعید شدن، مرا از ادامه راه باز دارند.» بعدها علاقه پدر فرزندی هم هرگز موجب نشد که بین او و آرمان‌های اسلام‌خواهی، ولایت‌مداری و انقلابی‌گری فاصله بیفتد و از جایگاهش برای رهانیدن یکی از فرزندانش از اجرای حکم جلوگیری کند و یا به نقد سیاست‌های فرهنگی فرزند دیگرش نپردازد. علقه‌ای که پای بعضی‌ها را ‌لغزاند و آنها را از امام و انقلاب جدا ‌کرد.

روحیه زهد و دنیاگریزی و شجاعت گسستن بندها و محبت‌هایی که هر فردی را از آرمان‌هایش جدا می‌کند، او را همچنان در قلب مؤمنان و انقلابیون ماندگار و در رأس یکی از مهم‌ترین نهادهای انقلاب ثابت و استوار نگه داشته است.

آیت‌الله حاج شیخ‌احمد جنتی متولد سوم اسفند ۱۳۰۵ هجری شمسی در روستای لادان در غرب  اصفهان،  در عرصه علمی از شاگردان مراجع بزرگ چون آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله‌العظمی حجت و امام خمینی و … بود. این فقیه و مجتهد بزرگ، همچنین استاد بسیاری از بزرگان و نیروهای انقلابی و محقق و مترجمی که تحقیق و ترجمه برخی کتب احادیث شیعه را در کارنامه خود دارد، بقیه‌الباقین نسلی از روحانیون انقلابی است که در جستجوی نزدیک‌ترین الگو به مشی معصومین«ع» به امام خمینی رسیدند و از آن‌‌پس چنان با قلبی مطمئن و ایمانی استوار با آن «حقیقت همیشه زنده» همراه شدند که رنج‌ها و تبعیدها و شکنجه‌ها هرگز نتوانست آنها را از همراهی با امام و انقلاب جدا کند. نسلی که ایستادگی آنان در کنار امام خمینی و پس از آن تبعیت از خلف صالح او امام خامنه‌ای امروز به الگویی برای طلاب و فضلای انقلابی تبدیل شده است.

***

آیت‌الله جنتی در عرصه انقلاب در زمره قدیمی‌ترین و پایدارترین مبارزان نهضت امام خمینی قرار دارد و در این راه بارها زندانی و تبعید شده است. این عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی عهده‌دار مسئولیت‌های مهمی از جانب امام خمینی بوده است، زیرا امام به این شاگرد کاردان و صدیق خود باور داشت و در همان ماه‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی در جمع قاضیان اصفهان درباره آقای جنتی فرمود: «ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت براى همه مسائل را دارند»۱٫

او در دهمین ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حکم امامت جمعه‌ای اهواز را دریافت کرد «تا ضمن انجام این فریضه بزرگ، مردم را در خطبه‌هاى نماز به وظایف خطیرى که دارند آشنا سازد و از توطئه‌هاى دشمنان اسلام و مملکت آگاه کند و به اتحاد و وحدت کلمه دعوت نماید»۳

آیت‌الله جنتی زمانی که با حکم امام خمینی به عضویت فقهای شورای نگبهان در آمد، ضمن ایفای نقش محوری در این نهاد مهم، چون سربازی سخت کوش، عهده‌دار ماموریت‌های ویژه محوله از سوی رهبر کبیر انقلاب نیز بود؛ او در تیرماه ۶۴ با حکم امام ماموریت یافت تا «نِقار و اختلافى که بین بعض علماى اعلام شیراز واقع شده بود» و خاطر ایشان را نگران ساخته بود، حل کند. در ماموریت دیگری در اردیبهشت ۹۷ از سوی امام راهی گرگان شد تا «مسئول رسیدگى کامل به انتخابات گرگان» شود «تا حقى ضایع نگردد».۴

انتصاب آیت‌الله جنتى به سِمت ریاست سازمان تبلیغات اسلامى، راهبردی‌ترین حکمی است که او از امام خمینی دریافت کرد؛ این حکم مهم، دو ماه پیش از رحلت امام صادر شد و آقای جنتی برای «پیشبرد بهترِ کار» مسئول آن سازمان گردید؛ ملاک تعیین او نیز در طلیعه پیام امام مندرج بود؛ آن «که از افراد متدین خوب و با سابقه طولانى در مبارزات مى‌باشید» و «عمرى را در حوزه‌هاى علمیه سپرى کرده‌اید» از این رو «مى‌توانید خدمات ارزنده‌اى به اسلام و انقلاب بنمایید»۵٫

امام خمینی دو هفته بعد از این انتصاب در ۱۷اردیبهشت ۶۸ نیز  استفاده از محل وجوه شرعی برای نیازهاى سازمان تبلیغات را به آقای جنتی اجازه فرمود با این قید که «آن دسته از افرادى که از این جانب اجازه دارند، به میزان اجازه‌اى که دارند مى‌توانند به جنابعالى براى صرف در تبلیغات اسلامى کمک نمایند؛ و نیز جنابعالى مجازید وجوهاتى که به دست مى‌آورید در راه تبلیغات اسلامى صرف نمایید».

***

آیت‌الله شیخ احمد جنتی که در بین حوزویان و مردم مؤمن و انقلابی به عنوان شخصیتی معنوی و اخلاقی  شناخته می‌شود؛ در دوران زعامت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای نیز جاودانه ماند و عمارگونه در راستای دفاع از آرمان‌ها، امام و مقابله با فتنه‌ها ایستاد و صلابت او مثال زدنی است.

او عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان و شواری نگهبان قانون اساسی است و اکنون ریاست مجلس خبرگان رهبری را به عهده‌ دارد، هرچند که در فضای رسانه‌ای بیشتر به دبیر شورای نگهبان شناخته می‌شود.

آیت‌الله جنتی سنگر شورای نگهبان را چون تنگه اُحد انقلاب، حفظ و حراست و همواره یاران همسنگر خود را در اقصی نقاط کشور به دفاع و صیانت از قانون اساسی و آرای مردم دعوت می‌کند. همین نگاه و ایستادگی او، موجب شده است که دشمن نتواند به اهداف خود نائل آید و همواره کینه خود را از او، از زبان نامحرمان و نااهلان و جداشدگان از خط امام و انقلاب به گوش دیگران برساند و همنوای رسانه‌های نظام سلطه او را در نوک پیکان تهاجم خود قرار دهد. آیت‌الله جنتی از شخصیت‌های علمی و انقلابی است که در منظومه بینش توحیدی و معادباوری به امام و مردمی که از نظام الهی دفاع می‌کنند عشق می‌ورزد.

آنچه پیش‌روست، گفت‌وگویی کوتاه با عالمی است که در دو کلمه می‌توان گفت «الگوست» مردی که نیم قرن پیش شهید قدوسی، تنها عیب او را «یکی بودن» او خواند و از آن تاریخ تا به امروز چون گذشته پر خیر و برکتش، این شاگرد مکتب اهل بیت«ع» و یار امام و رهبری همچنان «جنتی» باقی مانده است.

***

*خدا را شاکریم که بار دیگر توفیق زیارت شخصیتی نصیبمان شد که به همراهی و وفاداری به امام و رهبری و خدمت خالصانه به نظام مقدس اسلامی شناخته می‌شود.

حضرت آیت‌الله! امیدواریم در فرصتی دیگر درباره مسائل جاری کشور مثل انتخابات سال‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۲ و ۱۳۸۸ صحبت کنیم؛ لکن در این فرصت بر آنیم که نگاهی داشته باشیم به پیشینه زندگی جنابعالی و چگونگی ارتباط با حضرت امام و برخی از مسائل حوزه در دوران نهضت و مبارزات و چگونگی ورود حضرتعالی به شورای نگهبان. قبلاً از اینکه این وقت را در اختیار پاسدار اسلام گذاشتید تشکر می‌کنیم. به عنوان اولین سئوال آشنایی حضرتعالی با حضرت امام «ره» از کی و چگونه آغاز شد؟  

بِسمِ‌اللَّهِ الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم. آشنایی بنده با حضرت امام «ره» از دوران طلبگی بود. من در مدرسه فیضیه حجره داشتم. دروس سطح را می‌خواندم و در درس مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالجواد اصفهانی شرکت می‌کردم. در آن زمان شاهد بودم که امام روزها با متانت کامل می‌آمدند و در آنجا درس فلسفه می‌فرمودند. از آن زمان ایشان را می‌شناختم.

*تقریباً چه سالی؟

معین کردن تاریخ برایم مشکل است. علی‌القاعده باید اوایل دهه ۳۰ بوده باشد. ایشان غیر از آن درس بعضی وقت‌ها به مدرسه فیضیه و به ایوان زیر کتابخانه تشریف می‌آوردند و درس اخلاق داشتند. اینها قبل از وقتی بود که من به حد درس خارج برسم و در درس‌ خارج شرکت کنم.

*قبل از درس خارج دروس مقدماتی و سطح را نزد کدام یک از اساتید گذرانده بودید؟

در زمان رضاخان که روحانیت در محدودیت‌های سخت قرار داشت، پدرم با لباس مبدل به مدرسه می‌رفت من هم همراه پدرم شنبه‌ها به مدرسه جده اصفهان می‌رفتم و عصر چهارشنبه برمی‌گشتیم. از منزل تا مدرسه حدود یک فرسخ بود که این مسیر را پیاده رفت و آمد می‌کردیم. ادبیات و معالم را در اصفهان و در مدرسه جده که پدرم مرا به آنجا برده بود گذراندم. مرحوم پدرم یکی از اساتیدم بود. به قم که آمدم سطح را نزد اساتیدی چون مرحوم صدوقی و مرحوم سلطانی و مرحوم بهاءالدینی گذراندم و به آیت‌الله بهاءالدینی ارادت زیادی داشتم.

*درس خارج را با کدام یک از بزرگان آن زمان آغاز کردید؟

اول درس آیت‌الله بروجردی رفتم، چون از نظر فقهی جزو بهترین درس‌ها بود. من ایشان را فقیه به معنای واقعی می‌دانستم. ایشان خیلی خوب مسائل را تحلیل و نظرات مخالف را روشن بیان می‌کردند، طوری که فکر می‌کردید ایشان می‌خواهند این نظرات را تأیید و قبول کنند، اما بعد رد می‌کردند. جنبه فقاهت در ایشان خیلی برجسته بود. چیزی را از غیر فقه ضمیمه و داخل فقه نمی‌کردند. مسائل فلسفه و امثال اینها را وارد فقه نمی‌کردند و فقهِ خالص را می‌گفتند. من معنای فقاهت را در درس ایشان درست حس کردم. گاهی هم درس آیت‌الله حجت کمره‌ای می‌رفتم. کمی هم درس آیت‌الله گلپایگانی رفتم. غیر از آیت‌الله بروجردی که مدتش زیاد بود، مدت درس آقای حجت کمره‌ای و گلپایگانی نسبتاً کم بود. بعد امام درس اصول و فقه را شروع کردند. درس ایشان رفتم که برایم جالب بود.

*یعنی اولین دوره‌ای که امام فقه و اصول را شروع کردند درس امام رفتید؟

دقیقاً نمی‌توانم بگویم از اولین دوره درس خارج امام، اما از همان اوایل جزو شاگردان امام بودم. تا بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی و تا زمانی که امام دستگیر و تبعید شدند، مرتباً به درس ایشان که در مسجد سلماسی بود می‌رفتم. مدتی هم در مسجدی در خیابان صفاییه کوچه حرم که اسمش یادم نیست درس می‌دادند. در مرحله آخر هم در مسجد اعظم.

*هم مباحثه‌ای‌های شما کدامیک از فضلای آن زمان بودند؟

دوستان مشهدی، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله سعیدی، آقای نصراللهی و آقای نهاوندی، ولی بیشتر با آیت‌الله خزعلی. البته گاهی هم با مرحوم شهید مفتح و سید کرامت‌الله حسینی.

*دوره فقه و اصول امام را کامل گذراندید؟

درس امام را تا زمانی که برقرار بود شرکت کردم و از زمانی که مسئله نهضت پیش آمد و ارتباطمان با ایشان رنگ انقلابی پیدا کرد. من به ایشان علاقمند بودم، چون مواضعی که مطرح می‌کردند از اخلاص و قاطعیت ایشان سرچشمه می‌گرفت. ایشان فضایل زیادی هم در درس و هم در اخلاق و رفتارشان داشتند. مثل اینکه در مطالب به یقین رسیده بودند. با قاطعیت صحبت می‌کردند و جواب سئوالات را می‌دادند. کسی هم که در درس امام بیشتر از همه صحبت می‌کردند آقای سبحانی بود و بعضی وقت‌ها هم کار به مباحثه می‌کشید. من تا آخر درس امام را ادامه دادم. تا این‌که با دستگیری و تبعید ایشان درسشان تعطیل شد.

*تفاوت حضرت امام با سایر اساتید و علمای دیگر در چه بود؟

گذشته از روحیات خاص امام و قدرت معنوی و اخلاقی، درک مسائل سیاسی و اشراف ایشان با مسائل روز از دیگران متفاوت بود، از نظر علمی هم باید اعتراف کنم که امام خمینی مطالبی را به ما آموختند که در هیچ درسی دیگر نیاموخته بودیم.

*بازتاب نهضت امام در حوزه چه بود؟

تا قبل از حرکت امام کسی جرئت حرف زدن نداشت. خفقان به‌قدری بود که علمای بزرگ هم جرئت حرف زدن نداشتند، بعد از امام همه جرئت پیدا کردند.

*حرکت امام مخالفانی هم داشت؟

برخی حرکت را بی‌فایده و رژیم را پرقدرت می‌دانستند و معتقد بودند امکان مبارزه نیست. عده‌ای هم معتقد بودند که عالم دینی نباید وارد مبارزه و سیاست بشود.

*به حضور در درس امام قبل از تبعید اشاره‌ کردید. آیا آن زمان با حاج‌آقا مصطفی آشنا بودید؟

خیلی، به یک معنا با هم رفیق بودیم. طوری که من ایشان را می‌شناختم خیلی‌ها نمی‌شناختند و هنوز هم نمی‌شناسند. با هم رفت و آمد و دوستی داشتیم. منتهی من آن موقع ایشان را وزنه علمی نمی‌دیدم. علمیتش را بعدها نشان داد. موقعی که با هم رفت و آمد داشتیم در حد دوستی بود. بعضی وقت‌ها در درس امام صحبت می‌کرد. علمیتی که بعدها از ایشان ظاهر شد، در آن زمان در ایشان مشهود نبود. بعدها آثارش پیدا شد و فهمیدم ایشان برتری‌های علمی زیادی داشته است. در مباحث علمی با ایشان ارتباط و آشنایی نداشتم. همان‌‌طور که طلبه‌ها با هم رفیقند، رفاقت ما هم این ‌طوری بود.

*خیلی اخلاقی و اهل مزاح و شوخی بود. همان نقشی که آقای سبحانی در ایران پای درس امام ایفا می‌کرد، در نجف حاج‌آقا مصطفی این نقش را داشت. اشکال گرفتن‌ها تبدیل به داد و فریاد می‌شد و امام سرش فریاد می‌زد که آقا! من چه کنم با تو؟ چرا نمی‌فهمی؟ او داد می‌زد و می‌گفت آقا! جواب مرا بدهید. معمولاً هم هر روز این اتفاق می‌افتاد. یکی حاج‌آقا مصطفی بود و دیگری شیخ‌مصطفی اشرفی‌شاهرودی که الان در مشهد است. او هم جزو مستشکلین ثابت درس امام بود. به هرحال با تبعید حضرت امام«ره» مبارزات حضرتعالی و سایر شاگردان امام چگونه ادامه یافت؟

نهضت امام باید به علمای سراسر ایران معرفی می‌شد؛ به همین خاطر ما به شهرستان‌ها می‌رفتیم؛ با علما از قصد و نیت امام و فساد دستگاه حاکم صحبت می‌کردیم و شخصیت علمی و عرفانی و اخلاقی و حرکت امام را تبیین می‌کردیم. نشست با علمای شهرستان‌ها بسیار مؤثر بود.

*حضرتعالی پس از رحلت آقای حکیم در سال ۱۳۴۹ جزو امضاکنندگان مرجعیت امام بودید. دلیل این تصمیم و نتایج و بازتاب‌هایش چه بودند؟ مرجعیت حضرت امام که پس از رحلت آسید عبدالهادی شیرازی و آقای بروجردی تا حد زیادی جا افتاده بود. امام تقریباً همزمان با شکل‌گیری نهضت شناخته شدند و طیف وسیعی هم از مردم از ایشان تقلید می‌کردند. اصل اجتهاد و مرجعیت امام هم در سال ۱۳۴۲ توسط علمایی که به تهران مهاجرت کرده بودند اعلام شد. علت صدور این اعلامیه بعد از رحلت آقای حکیم چه بود؟

تشخیص ما این بود که ایشان اعلم زمان است و حتماً باید مرجعیت و اعلمیت ایشان را اعلام کنیم و مردم از ایشان تقلید کنند، چون عده‌ای ایشان را به عنوان رهبر جریان انقلاب قبول داشتند، ولی در مسائل علمی ایشان را در حد مرجعیت نمی‌شناختند و نمی‌دانستند. قرار شد اعلام مرجعیت شود که معلوم بشود که ایشان مرجع تقلید و از این جهت هم واجب‌الاطاعه‌اند. مرجعیت ایشان باید جا می‌افتاد تا علاوه بر اینکه رهبری نهضت را داشتند، مرجعیت فراگیر هم داشته باشند که سخنشان نفوذ بیشتری داشته باشد.

*سال ۱۳۵۶ هم که آیت‌الله سیدمصطفی خمینی به شهادت رسید و حضرتعالی هم جزو مدرسینی بودید که تسلیتی به محضر امام خمینی مخابره کردید، یک اتفاق دیگری هم در این سال در ایران رخ داد و آن شکل‌گیری تشکلی از سوی یاران امام بود که حضرتعالی هم جزو آنها بودید، تشکلی که با پیروزی انقلاب در حقیقت شالوده حزب جمهوری اسلامی را هم شکل داد و کمکی شد در آن مقطع حساس و گره‌گشا هم شد.

بله. دوستان در آن سال به فکر یک تشکل و جمعیت اسلامی افتادند. این تشکل به ابتکار شهید بهشتی و شرکت من و برادران عزیزی همچون آیت‌الله خامنه‌ای، مشکینی، مؤمن، هاشمی رفسنجانی، هاشمی‌نژاد، واعظ طبسی، طاهری خرم‌آبادی و باهنر شکل گرفت. در مدت یک هفته تا پانزده روز هم به طرح‌ریزی این جمعیت و تشکل پرداختیم که نهایتاً این جمعیت و تشکل به تأسیس حزب جمهوری اسلامی منتهی شد.

*اولین حکمی که از امام داشتید چه بود؟

راجع به دادگاه‌ها بود.

*برای دادگاه انقلاب اهواز؟

بله. حکم ریاست دادگاه را به من دادند. من در آن زمان در دادگاه‌های مختلف مسئولیت داشتم. مدتی در تهران در قزل‌قلعه بودم و پرونده‌ها را می‌دیدم و قضاوت می‌کردم. مدتی در اهواز بودم.  بعد از آیت‌الله اشرفی‌اصفهانی مدتی در کرمانشاه امام جمعه بودم و همزمان در دادگاه هم قضاوت می‌کردم. بعد هم سیار این ‌طرف و آن‌ طرف می‌رفتم؛ چون دادگاه‌ها خیلی فعال نبودند و باید دائماً به آنها سرکشی می‌کردیم. کسانی که در دادگاه‌های انقلابی به کار گرفته شده بودند، از خود من گرفته تا آقای آذری‌قمی و آقای یزدی و دیگران، همه تازه کار بودیم. در استان‌ها هم همین‌‌طور بود. این بود که من خیلی وقت‌ها می‌رفتم و سرکشی می‌کردم که ببینم اینها دارند چه کار می‌کنند.

*رفتنتان به خوزستان دلیل خاصی داشت؟

من در تهران بودم که شهید مطهری فرمودند بروید خوزستان. و قاضی ندارند. من با اصرار ایشان به خوزستان رفتم. در تهران راحت‌تر بودم. برای قضاوت به شهرهای دیگر هم می‌رفتم.

*اشاره کردید که در آن زمان همه به امور حقوقی و قضایی ناوارد بودند و حضرتعالی مجبور بودید سرکشی کنید. آیا با کسی هم در این زمینه مشورت می‌کردید؟

بله، با آقای بهشتی در ارتباط بودم و به ایشان گفتم که اینها نمی‌دانند چه کار کنند و باید دستوری به اینها داده شود. ایشان گفتند باید چیزی به عنوان دستورالعمل ارشادی بنویسیم. نمی‌خواستند حکم صادر کنند، بلکه می‌خواستند اینها را ارشاد کنند که طبق ضوابط عمل کنند. قضیه به این شکل بود. ولی بعداً کم‌کم دادگاه‌های انقلاب جا افتادند و افراد باتجربه‌ای وارد کار شدند و قبلی‌ها هم تجربه کسب کردند.

*فرمودید که پس از شهادت آیت‌الله اشرفی اصفهانی به کرمانشاه رفتید و امام جمعه شدید. اولین خطبه‌های نماز جمعه شما، خطبه‌های کرمانشاه است؟

قبل از اینکه به کرمانشاه بروم، در خوزستان نماز جمعه را در دانشگاه اقامه کردم که نماز جمعه باشکوهی شد. زمانی بود که ضدانقلاب در دانشگاه‌ها سنگر گرفته بود. در کرمانشاه به‌جز اقامه نماز جمعه، با اینکه مرا از اقامه نماز جماعت به خاطر خطراتش نهی می‌کردند، این کار را انجام می‌دادم.

*به نظر می‌رسد یکی از دوره‌های رضایت‌بخش در زندگی شما تدریس در مدرسه حقانی است.

بله. یکی از دوره‌هایی که در زندگی خیلی از آن راضی هستم همان سال‌هایی است که در مدرسه حقانی تدریس کردم. برای اینکه اولاً با شهید قدوسی کار می‌کردم که فوق‌العاده به من علاقه داشتند و گاهی می‌گفتند: «آقای جنتی یک عیب دارد و آن هم این است که یکی است.» من هم متقابلاً به ایشان علاقه داشتم. آقای بهشتی هم که پایه‌گذار مدرسه حقانی بودند و آقای قدوسی را هم ایشان کشف و برای این مدرسه مأمور کردند. من سیزده، چهارده سال در آنجا بودم. طلبه‌های این مدرسه هم طلبه‌های خوبی بودند.

*از طلبه‌های برجسته آنجا و از شاگردانتان کسی را به یاد دارید؟

بله. همین آقای رئیس جمهور. آقای محسنی‌اژه‌ای. آقای نیری، آقای دری نجف‌آبادی. چون آقای قدوسی به قوه قضائیه رفتند، اغلب تحصیلکرده‌های مدرسه حقانی را هم با خودشان به قوه قضائیه بردند، چون در آنجا نیرو کم داشتند. کسانی که در این سطح بودند، همه شاگردان ما بودند. من در مدرسه حقانی از پایین‌ترین سطح یعنی از ادبیات شروع کردم و به‌تدریج تا فقه و اصول پیش رفتم.

*آغاز تدریس حضرتعالی با مدرسه حقانی شروع شد؟

تدریس من قبلاً به صورت آزاد در مسجد امام بود و یا حجره تا اینکه شهید بهشتی از نامطلوب بودن حوزه و ضرورت نظم و هدایت طلبه‌ها سخن گفتند و با آیت‌الله میلانی صحبت کردند و یک برنامه ۱۶، ۱۷ ساله برای مدرسه حقانی تنظیم کردند.

*حضرتعالی زندان و تبعید هم داشتید؟

بله. سه سال در تبعید بودم.

*کجا؟

اسدآباد. سه سال تبعید را کامل ماندم و دیگر به رژیم شاهی بدهی نداشتم!

*خاطره‌ای از این سال‌های تبعید دارید؟

شبی که به اسدآباد رفتم، چون جایی برای من نداشتند، مرا به خانه‌ یکی از مأموران پاسگاه بردند که می‌گفت مقلد امام خمینی است! در اسدآباد آیت‌الله حمزه‌ای امام جمعه شهر از من استقبال کرد.

*بعد از پایان تبعید حضرتعالی سفری به سوریه و عراق داشتید، فقط برای زیارت بود؟

بعد از تبعید می‌خواستم به حج بروم، درخواست صدور گذرنامه کردم، مورد موافقت قرار نگرفت. به سوریه رفتم، آنجا می‌خواستم با انقلابیون فراری در سوریه که پسرم هم یکی از آنان بود دیدار کنم. مدتی در سوریه ماندم و با انقلابیون آنجا هم جلساتی داشتم. پس از مدتی مقدمات رفتن به عراق برایم فراهم شد، عتبات رفتم و آنجا هم خدمت امام رسیدم و به ایران برگشتم.

*زندان هم رفتید؟

بله. دو سه بار هم مرا دستگیر کردند و به زندان بردند. یکی از آنها کوتاه بود.

*کدامیک از این دستگیری‌ها تلخ‌تر بود؟

یک بار در صحن حضرت معصومه «س» جوانی ۲۴، ۲۵ ساله که از طرف ساواک مأمور دستگیری من بود، دست مرا گرفت. اینکه جوانی برای دستگیری من آمده بود برایم بسیار تلخ بود.

*ظاهراً در سال ۱۳۵۱ حضرتعالی را دوبار به مدت کوتاهی دستگیر و زندانی کردند، شما را هم شکنجه کردند؟

بیست روز مرا در کمیته نگه داشتند، به خاطر ضعف بدنی و اینکه احساس می‌کردند ممکن است من طاقت شکنجه را ندارم، شکنجه جسمی نکردند ولی شکنجه روحی چرا. افرادی را که می‌خواستند شکنجه کنند در کنار من شکنجه می‌کردند و نیمه شب‌ها به وضوح صدای ناله و شلاق و شیون آنها به گوشم می‌رسید.

*در زندان هم‌سلولی‌های شما چه کسانی بودند؟

مدتی در زندان با آقای قدوسی بودم. البته بندهای‌مان جدا بود. با آقای آذری‌قمی، آقای مروارید، آقای ربانی‌شیرازی در یک بند بودیم و با آقای ربانی، فقه مباحثه می‌کردیم. ایشان از مدت‌ها قبل در زندان بودند و تقریباً اهلی زندان شده بودند. ما مدتی در زندان بودیم و بیرون می‌آمدیم، ولی اینها سال‌ها در زندان بودند. مرحوم شهیدمحمد منتظری بود.

*به نظر می‌رسد دیدن صحنه‌های برخورد با رژیم رضاخانی با حجاب و با روحانیت و شعائر و مظاهر دین هم بی‌تأثیر در ورود شما به مبارزه نبوده است.

محیط خانواده بی‌تأثیر نبود. من از کودکی از تبعیض، از بی‌عدالتی و از ظلم و زورگویی انزجار داشتم. این انزجار در وجودم ریشه داشت، ظلم به اقشار محروم و مخالفت با مظاهر دینی از سوی دستگاه حاکم و هم‌چنین معاشرت با دوستان انقلابی در حرکت‌های فدائیان اسلام تأثیر داشت.

*جنابعالی با مرحوم شهید سعیدی هم رفاقت نزدیکی داشتید؟

من در قم بیشتر جذب دوستان خراسانی شده بودم. آقای سعیدی، آقای خزعلی، آقای محمد نهاوندی، آقای نصرالهی که یک خانه گلی ساخته بود و بعداً ما خانه‌اش را خریدیم که هنوز هم هست. بعدها با این جمع رفت و آمد داشتیم، ولی ارتباط من و آقای سعیدی و آقای خزعلی با هم بیشتر از بقیه بود.

*آن داستان انت منّی بمنزله هارون من موسی بن جعفر هم مربوط به ایشان است؟

بله. آقای سعیدی مخصوصا با آقای خزعلی از این شوخی‌ها زیاد داشت.

*آقای فلسفی سالی یک بار به اصفهان می‌آمد و منبر می‌رفت. شما و آقای شهید سعیدی آمده بودید که آقای فلسفی را وادار کنید که راجع به امام و نهضت بگوید؟

بله. ما اعتقاد داشتیم که ایشان باید انقلابی صحبت می‌کند. ایشان هم حس می‌کرد که ما می‌خواهیم روی او کار کنیم، برای همین به‌محض اینکه وارد شدیم گفت: «إنّ یأجوجَ وَ مأجوجَ مُفسِدُونَ فِی‌الأرض.»

*آقای سعیدی چه جواب داد؟

«اذهَبَا إِلَی فِرعَونَ إِنَّه طَغَی»

*با این همه مسئولیتی که از طرف امام و بعد هم حضرت آقا داشته‌اید که طولانی‌ترین آنها هم شورای نگهبان هست، ثروت شما چقدر است؟

من ثروتی ندارم.

*مایملک شما چقدر است؟

مایملک من یک خانه خشت و گلی است. همان که از آقای نصراللهی در زمان طلبگی خریدم.

*کجا؟ قم؟

بله. هنوز هم در همان خانه هستم. نزدیک بیمارستان آیت‌الله گلپایگانی است. خانه من عوض نشده و همان‌جا هستم. ملک و باغ و تجارتی هم ندارم. عمدتاً هم دارم با همین حقوق شورای نگهبان زندگی می‌کنم که گاهی اوقات هم نمی‌رسد و کم می‌آورم. من غیر از این از جای دیگری حقوق ندارم.

*گفته می‌شود شما در مورد پسرتان حسین نذر کرده بودید که دستگیر بشود.

نه. این هم از آن دروغ‌هایی است که منتشر کردند. چنین چیزی نبوده است.

*ولی وقتی آن حوادث پیش آمد و دستگیر شد شما عکس‌العملی نشان ندادید؟

نه.

*نگفتید «إِنَّه مِن أَهلِی» که بعد بگویند، «إِنَّه لَیسَ مِن اَهلِک»؟

نه. من مواضعش را قبول نداشتم. یک بار که در زندان بودم تعجب کردم که چطور شد او را پیش من آوردند. از اینکه او را دیدم خوشحال شدم، ولی از مواضعش ناراحت بودم. تحت تأثیر جریان منافقین قرار گرفته بود. من هم از او ناراضی بودم. البته اوایل بچه خوبی بود و علت دستگیری او هم پخش رساله امام بود. روی علاقه به امام و فعالیت‌های تبلیغی برای امام دستگیر شد؛ ولی به زندان که رفت، تحت تأثیر منافقین قرار گرفت.

*به هر حال خوشا به حال شما با این ایمان راسختان.

نه. ایمان ما خیلی ضعیف است و خدا به خیر بگذراند.

*همان‌گونه که فرمودید حضرتعالی قبل از انقلاب از امام حکمی نداشتید حتی در امور حسبیه و اصلاً در این وادی نبودید. وقتی حضرت امام حضرتعالی را به عنوان یکی از اولین اعضای شورای نگهبان انتخاب کردند تلقی جنابعالی چگونه بود؟

آن موقع من در دادگاه انقلاب اهواز بودم که این حکم را به من اطلاع دادند. موضوع، بدون اطلاع من بود. امام هم مرا می‌شناختند، و از باب ولایت، ولی بدون اینکه از من نظر بخواهند مرا انتخاب کردند.

چون شورای نگهبان نهادی بی‌سابقه بود، در شروع کار جایی نداشتیم و جلسات را در یک اتاق در مجلس شورا برگزار می‌کردیم.

*خیلی علاقه داشتیم بیشتر در خدمت حضرتعالی باشیم و پرسش‌های دیگری را از محضرتان داشته باشیم، اما مراعات حال حضرتعالی را نیز بر خود فرض می‌دانیم، خداوند وجود حضرتعالی را از بلیات حفظ کند و بر طول عمرتان زیر سایه توجهات حضرت ولی عصر«عج» بیفزاید.

پی نوشت:

  1. صحیفه امام،ج ۱۱ ، ص ۴۰ (۲۰ آبان ۱۳۵۸).
  2. صحیفه امام، ج۷، ص۲۶۴ (۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸).
  3. صحیفه امام ، ج۱۹  ، ص ۳۰۶٫
  4. صحیفه امام، ج۲۱ ، ص ۴۳٫
  5. صحیفه امام ، ج۲۱، ص   ۳۸۲
20آوریل/19

نقشه‌راه

 

حضرت امام خمینی(ره):

*هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و‏‎ ‎‏مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همۀ عالم بکنند لکن موفق نشدند… ‎‏نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می‌فهمند که فقط قضیۀ عدالت در زمین برای رفاه‏‎ ‎‏مردم باشد، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت… خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که‏‎ ‎‏همۀ انبیا آرزو داشتند، لکن موانع، اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همۀ اولیا‏‎ ‎‏آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود.(صحیفه امام ج۱۲ ص ۴۸۰)‏

*ابراهیم خلیل، در اول زمان، و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود – روحی فداه – در آخر زمان، از کعبه ندای توحید سردادند و می‌دهند…و مهدی منتظر، در لسان ادیان و به اتفاق مسلمین، از کعبه ندا سر می‌دهد و بشریت را به توحید می‌خواند.(صحیفه امام ج۱۸ ص۸۷)

 

آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله):

*بنده سندی را دیدم که در آن بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه می‌کنند که ما باید کاری بکنیم که این عقیده‌ی به مهدویت، به تدریج از بین مردم زایل بشود… استعمارگرهای خارجی، قضاوتشان این بود که تا وقتی عقیده‌ی به مهدویت در بین این مردم رایج است، ما نمی‌توانیم اینها را درست در اختیار بگیریم…!(۲۵/۹/۷۶)

*چند خصوصیت در این عقیده‌ی مهدویت هست، که این خصوصیات برای هر ملتی، در حکم خون در کالبد و در حکم روح در جسم است. یکی، امید است. گاهی اوقات دست‌های قلدر و قدرتمند، ملت‌های ضعیف را به جایی می‌رسانند که امیدشان را از دست می‌دهند. وقتی امید را از دست دادند دیگر هیچ اقدام نمی‌کنند…(۲۵/۹/۷۶)

*…اصل این‌که چنین دورانی پیش خواهد آمد و یک نفر از خاندان پیامبر چنین حرکت عظیم الهی را انجام خواهد داد و «یملا الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما»، بین مسلمان‌ها متواتر است. همه، این را قبول دارند(۲۵/۹/۷۶)

18آوریل/19

مومن فقیه انقلابی

 

ماشین را نزدیک خیابان پارک کردیم و راه کوچه پس‌کوچه­های محله باغ­پنبه قم را در پیش گرفتیم. بعد از چندین‌بار پیچیدن در کوچه­های باریک و قدیمی این محله قدیمی قم، خود را در مقابل منزلی قدیمی با نمایی بسیار ساده و قدیمی یافتیم.

از پله­های باریک کنار حیاط بالا رفتیم و از یک ایوان کوچک، وارد اتاقی ساده و قدیمی شدیم. اتاقی که به گفته خودش، آن را به پیشنهاد مرحوم ربانی املشی، برای مطالعه و درس و بحث، ساخته بود؛ اما با ورود ایشان به شورای نگهبان و مسائل حکومتی و لزوم حفاظت از ایشان، تبدیل به محل استراحت پاسدارهای ایشان شده بود. چند پشتی ساده، یک گوشی تلفن قدیمی، انبوهی از کتاب­ها و قاب عکس بزرگی از امام خمینی و رهبر انقلاب، تمام چیزهایی بود که در اتاق دیده می­شد؛ از خانه یک فقیه کهنه­کار و استاد پرکار حوزه، انتظاری جز این هم نمی­رفت.

پس از چند دقیقه، به جمعمان پیوست. به گرمی از ما استقبال کرد و خوش آمد گفت. از ایشان تشکر کردیم که وقتشان را در اختیار ما قرار داده­اند. گفت که با وجود سن بالا و بیماری، هنوز هم تقریباً تمام وقتش پر است و به درس و بحث و مسائل کاری می­گذرد. گفت تنها روزهای پنج‌شنبه وقت خالی دارم که آن‌هم گاهی به بحث‌های علمی و فقهی بر روی برخی از پرونده­هایی که مشکل قضایی دارد می­گذرد. از این‌همه پرکاری در این سن و سال، هم تعجب کردم.

نام امام چهره­اش را برافروخت و با شعف از مراد خود به بزرگی و عظمت یاد ­کرد؛ گفت که دیگر مثل امام نخواهد آمد و امام، شخصیتی یگانه بود. از او پرسیدیم که مهمترین ویژگی امام چه بود؟ گفت: کار برای خدا. امام به چیزی جز خدا فکر نمی­کرد.

از اولین روزهایی گفت که در سال ۱۳۳۶، پای درس امام در مسجد سلماسی قم شرکت کرده بود که امام، روزهای اول، روی زمین و بعدها که جمعیت بیشتر شده بود، روی یک صندلی ساده می­نشست و درس می­داد و بعدها هم که درسش به مسجد اعظم منتقل شد، حاضر نشد روی منبر بنشیند و همان چهارپایه ساده مسجد سلماسی را آوردند و امام روی آن نشست و درس گفت.

گفت که همین ویژگی­های امام بود که ما را شیفته خود کرد. از روزی گفت که در همان سال­ها، امام را به تنهایی، نزدیک مدرسه فیضیه دیده بود و خواسته بود به امام سلام کند که امام زودتر به او – که طلبه ساده‌ای بود – سلام کرده بود و گفت: ذره­ای حب نفس در امام نبود و او همۀ وجود خود را وقف اسلام کرده بود و حتی تشکیل حکومت و نظام را هم برای پیاده کردن اسلام می­خواست.

از ورودش به شورای نگهبان گفت که به هیچ وجه تمایلی به آن نداشته و بیشتر دوست داشته در حوزه به کار علمی ادامه دهد و بعد، امام از طریق فرزندش حاج احمدآقا، به او پیام داده بود که: «می­خواهید درس بخوانید که چه بشود؟ که به اسلام خدمت کنید؟ خوب الان این سفره پهن است و می­توانید به اسلام خدمت کنید» و همین حرف، حجت را بر او تمام کرده بود که این مسئولیت را بپذیرد و قبول کرده بود که فقط یک دوره در شورای نگهبان بماند؛ اما همان یک دوره، تبدیل به حضور چهل‌ساله او در شورای نگهبان شده بود. حتی بعد از رهبر شدن حضرت آقا، وقتی از ایشان خواسته بود که او را از این مسئولیت معاف کند، حضرت آقا فرموده بود: «من مسلّم گرفته بودم که شما هستید».

از رهبر انقلاب گفت که مثل شیر ایستاده و همه زحمات انقلاب و نظام، بر روی دوش ایشان است و گفت که ما دقیقاً همان‌طور که از امام، تبعیت و او را یاری می­کردیم، نسبت به ایشان هم همین حالت را داریم. گفت که ایشان هم دقیقاً ‌مانند امام، تنها به تکلیف شرعی خود، فکر و عمل می­کند و در این مسئله، همچون امام، به هیچ‌کس باج نداده و نمی­دهد و ما هم از ایشان یاد گرفته­ایم که به کسی باج ندهیم. عشق ما به رهبر انقلاب هم به همین خاطر است که مثل امام، فقط می­گوید حکم خدا باید اجرا شود.

هنوز گرم صحبت و گفت­وگو با حضرت آیت‌الله مؤمن بودیم که بلند شدن صدای اذان، پایان زمان دیدارمان را اعلام کرد. در زمان خداحافظی، به گرمی از ما استقبال و تا نزدیک در، بدرقه­مان کرد و همان پله­های باریک و ساده، ما را به سمت خروجی منزل محقر ایشان هدایت کرد؛ اما خاطره آن روز زیبا، همواره در یاد و ذهن ما باقی ماند.

این گفتگوی خواندنی و جذاب، در پاسدار اسلام منتشر شد و جذبه آن مصاحبه، بسیاری از مشتاقان انقلاب را مشعوف ساخت.

افسوس که او را در میان خود نداریم و در فقدان آن فقیه پارسا سوگواریم؛ آن عالم ربانی که رهبر انقلاب ضمن اشاره به تقوا واخلاص او، از وفاداری و تعهد انقلابی و اجتماعی‌اش یاد کردند؛ ویژگی‌هایی که «شخصیت جامعی از ایشان ساخته بود».

امیدمان به حوزۀ پرافتخاری است که عَلم برافراشتۀ یاران صدیق امام ور هبری را بر دوش کشند و بر مجد و عظمت نظام بیفزایند.

18آوریل/19

وقتی که چهره آیت‌الله مومن بارانی شد

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی اشخاص و شخصیت‌ها هستند که هرچه به آنها نزدیک‌تر می‌شوی دوری بیشتری را از آنها احساس می‌کنی و در مقابل انسان‌های والایی هم هستند که هر چه به آنها نزدیک‌تر می‌شوی؛ عشق و ارادتت نسبت به آنها بیشتر و عمیق‌تر می‌شود.

اینجانب آیت‌الله حاج ‌شیخ محمد مومن را در طول بیش از نیم قرن شناخت از گروه دوم یافته‌ام و هرآنچه را خود به‌مرور زمان در باره ایشان یافتم از دوستان مشترک و همچنین دیگر کسانی که ایشان را می‌شناختند شنیدم. اولین‌بار در اوایل دهه ۴۰ توصیف آیت‌الله مومن را از مرحوم اصغر طاهری کنی شنیدم و چندی بعد که ایشان به نجف آمد، ارادت غایبانه ما با حضورش بر دل نشست.

آیت‌الله مومن از جمله مومنان راستینی بود که جز به تکلیف الهی نمی‌اندیشید و جز در راه وظیفه شرعی گام برنمی‌داشت و هرگز در این مسیر در رژیم گذشته از زندان و تبعید و در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌خصوص بعد از رحلت امام هرگز از جوسازی ضد انقلاب و از سرزنش‌های نفاق داخلی نهراسید.

شگفتا که هربار  به زیارت این انسان وارسته نایل شدم هرگز و هیچ‌گاه کلمه‌ای خارج از مدار شرع و اخلاق از او نشنیدم. محضر او یادآور خدا بود. سرسوزنی دلبستگی به مال و منال، جاه و مقام، خودبینی و هر نوع گرایش غیرخدایی در سراسر زندگی او دیده نمی‌شد. پاک‌ترین و خالصانه‌ترین عشق و ارادت به امام راحل و خلف صالح او حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را در او یافتم.

آیت‌الله مومن به‌حق شاگرد حضرت امام بود. او به‌حق مومن به حق، مومن به قرآن و مومن به معارف اهل‌بیت«ع» بود. ایمان آیت‌الله مومن به «الله» در اعماق قلب و روح او استقرار یافته بود. یکی از مواردی که این حقیقت را دور از هر شبهه و پیرایه‌ای در این انسان الهی یافته‌ام زمانی بود که بعد از تصادف در مسیر قم- تهران و شکسته شدن کاسه سر ایشان برای مدتی نسبتاً طولانی در حال بیهوشی و کما بودند. در آن ایام در بیمارستان به عیادت ایشان رفتم. فرزندشان با تکان دادن او و با صدای بلند چندین بار تلاش کرد پدر را به بهانه حضور حقیر و یکی دیگر از دوستان متنبه و هشیار کند؛ اما نتیجه هر بار تلاش وی این بود که برای چند ثانیه که اندک هشیاری می‌یافت با همه وجود و تمام انرژی و توان خود و بدون توجه به پیرامون خود زبان به ذکر خدا می‌گشود. بار اول با صدایی که از اعماق وجودش بر می‌آمد و با تأنی و طمأنینه‌ای عجیب و با حالتی شبیه فریاد زبان به ذکر « لا‌اله الا‌الله»گشود. قبل از آنکه ذکر را به پایان برد به حال کما باز می‌گشت و بار دیگر که اندک هوشیاری می‌یافت،  با همان هیبت و هیمنه ذکر «الحمدلله رب‌العالمین» را بر زبان جاری می‌کرد و دفعات بعد نیز.

و سرانجام همه تلاش فرزند برای متوجه ساختن پدر به حضور ما حاصلی جز چندین بار ذکر خدا با آن حالت عجیب نداشت. این در حالی است که می‌دانیم عموماً افرادی که در حال بیهوشی و در آستانه به هوش آمدن هستند در قالب هذیان ما فی‌الضمیر و آنچه را که در ژرفای خصلت‌های پنهان دارند ـ خوب یا بد ـ به زبان می‌آورند و ناخواسته پنهانی‌های شخصیت آنها لو می‌روند.

سال‌های تقریباً طولانی از آنچه در عیادت آیت‌الله مومن شاهد بودم و فوقاً به قلم آوردم گذشت تا چند ماه قبل که برای آخرین مصاحبه مجله پاسداراسلام در منزل خدمت ایشان رسیدیم و به مناسبتی آن خاطره را در محضرشان توصیف کردم و بار دیگر، آنگاه که چهره نورانی‌اش با شنیدن آن ماجرا از سرشک دیده‌اش بارانی شد بر ارادتمان افزوده شد.

18آوریل/19

رهاوردهای برتر نوروز

 

«نوروز» سمبل تغییر و تحول است، البته تحول به سمت نیکویی و بهتر شدن. از این‌رو بزرگداشت چنین روزی آنچنان که ایرانیان مسلمان انجام می‌دهند، با اهمیت خواهد بود تا همسو با نو شدن و تولد دوباره طبیعت، انسان نیز تلاش کند تا «نو» شود و حیات را در ابعاد مختلف زندگی خود جاری سازد.

در نخستین دعای هنگام تحویل سال، از خداوند، دگرگونی حال و نیکو شدن طلب می‌شود: « یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال(۱): ای برگرداننده دل‌ها و دیده‌ها! ای تدبیر کننده شب و روز! ای گرداننده حول و احوال! حال ما را به نیکوترین حال بگردان.

با تأمل در این دعا رهاوردهای برتر نوروز را می‌توان بدین گونه خلاصه کرد:

۱٫تلاش برای تغییر

نوروز باید انسان را به سمت تغییر درون و تحول در زندگی سوق دهد. یکسان ماندن و تن ندادن به تغییر شایسته یک انسان آینده‌نگر نیست. دوری از تغییر و عادت بر عادات نکوهیده ضرری غیرقابل جبران است. پیامبر خدا«ص» می‌فرمایند: «من استوی یوماه فهو مغبون(۲): هرکس دو روزش یکسان باشد، مغبون است و ضرر کرده است.»

  1. انتخاب راه بهتر

زمانی که انسان تصمیم به تغییر می‌گیرد، گزینش راه بهتر و تلاش برای نیکو شدن، برگ برنده نو شدن در زندگی است. کسی که  فردایش بدتر از روز قبل است زندگی را باخته و شایسته‌ شماتت است. رسول‌اکرم«ص» می‌فرمایند: «من کان غده شرا من یومه فهو ملعون»(۳)؛ هر کس فردایش بدتر از امروزش باشد لعنت شده است.

۳٫تبدیل بدی‌ها به خوبی‌ها

در کنار تلاش برای تفاوت امروز از دیروز و قرار گرفتن در مسیر رشد، تغییر به معنای اقدام برای زدودن زشتی‌ها، دوری از پلشتی‌ها‌، جبران خطاها و  جایگزین ساختن آن با خوبی‌ها نیز هست.  راهی که قرآن فراروی آدمی قرار داده این است، «فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَح(۴): آنکه بعد از ستم کردن توبه کند و به صلاح آید.»  

این دگرگون شدن و گذار از بدی به خوبی و اصلاح خود، در ادعیه ما نیز نمایان است: «اللّهُمَ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِک(۵): پروردگارا! بدی‌های حال ما را به خوبی صفات خود تغییر ده.»

نقص‌های زیادی بر زندگی ما سایه افکنده و خود، خانواده و حتی جامعه را مکدر ساخته‌اند. نوروز زمانی برای زدودن آنهاست پیش از آنکه دفتر عمر آدمی بسته شود؛ امیرمؤمنان«ع» می‌فرمایند:  «آن‌کس که به جبران نقص و بدی خود نپردازد، هوای نفس بر او مستولی خواهد شد و برای چنین انسان ناقص بی‌نشاط و فراری از دگرگونی و بهبود، مردن پسندیده‌تر است.»(۶)

امام سجاد «ع» نیز با محور قراردادن تغییر، همگان را به کنار زدن پرده غفلت توصیه و  بر دگرگونی و اصلاح تاکید می‌کنند: «علیک بصرف نفسک عن هواها. فما شیء الذ من الصلاح: بر تو باد که خود را از هوای نفس بازداری، که هیچ چیز لذت بخش‌تر از اصلاح نیست.»

«تاهب للمنیه حین تغدو. کانک لاتعیش قبل الصباح: هرگاه صبح کنی آماده مرگ باش، آن‌چنان که گویی تا شب نمی‌مانی.»

«فکم من رائح فینا صحیح. نعته نعاته قبل الصباح: چه بسیار شب روی تندرو در من ماست که قاصدان مرگ او، پیش از بامداد خبر مرگش را فریاد می‌زنند.»

«فبادر بالانابه قبل موت. علی ما فیک من عظم الجناح: پیش از مرگ شتاب کن تا از گناهان بزرگی که در آنی توبه کنی.»

«فلیس اخو الرزانه من تجافی. ولکن من تشمر للفلاح(۷): صاحب وقار آن نیست که از خوبی دوری گزیند، بلکه آن کسی است که برای رستگاری آماده شود.»

بی‌شک این تغییر در ابعاد مختلف معنی می‌یابد، نوروز بهترین زمان این دگرگونی است.

 

پی نوشت‌ها:

  1. محمد باقر مجلسی، زاد المعاد ، ص ۳۲۸٫
  2. حسن بن محمد دیلمی ، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۸۸٫
  3. ورام بن ابی فارس ، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۳۰٫
  4. سوره مائده، آیه ۳۹ .
  5. کفعمی ، المصباح ، ص ۶۱۸٫
  6. فتال نیشابوری ، روضه الواعظین، ج ۲، ص ۴۴۵٫

۷٫جیلانی ، الذریعه الی حافظ الشریعه، ج۲، ص ۳۱۸٫

18آوریل/19

پسندها و ناپسندها در نوروز

 

دانشمند گرانقدر جهان تشیع سید بن طاووس که در زهد و تقوا عالمی جلیل‌القدر است می‌نویسد: «هنگامی که آغاز آفرینش جهان هستی در مثل چنین روزی باشد، شایسته است این روز به عنوان زمان عید و شادی تلقی شود.»(۱)

هنگامی که بهار فرا می‌رسد، طبیعت سیمایی تازه می‌یابد و جامه‌ای تازه بر تن می‌کند. جاذبه‌ها و زیبایی‌های گل‌ها، گیاهان و پرندگان را به حرکت، شور و نشاط وا می‌دارد. نوروز می‌خواهد خاطره خویشاوندی آدمی با پیرامون را یادآور شود تا او که غرق در امور مادی و کارهای تصنعی و ساخته‌های پیچیده خویش است به دامن طبیعت بازگردد و او این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیرد. اشک شوق می‌بارد. فریادهای شادمانه سر می‌دهد؛ اما نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست. نیاز ضروری جامعه و خوراک حیاتی یک ملت نیز هست.(۲)

 

الف.سنت‌های پسندیده در نوروز

سنت‌های نوروزی که می‌توانند خصال عالی اخلاقی را تقویت کنند، روابط انسان‌ها را بهبود بخشند و در نگرش‌ها دگرگونی به وجود آورند عبارتند از:

۱- صله ارحام که در آیات روایت بر آن تأکید گردیده و بر اساس فرموده‌های معصومین«ع» دیدار با خویشاوندان و اقارب حساب روز قیامت را آسان و عمر را زیاد می‌کند، رزق و روزی را افزایش می‌دهد و آدمی را از بلاها و حوادث مهلک حفظ می‌سازد.(۳)

۲- دیدار با دوستان و آشنایان؛ ایجاد انس و الفت با مؤمنان و معاشرت با برادران دینی از خصال جمیله‌ای است که ثواب دنیوی و اخروی دارد. روایات متعددی در فضیلت زیارت دوستان هم‌کیش، سلام و مصافحه کردن با آنان نقل شده‌اند.(۴)

۳- هدیه دادن و پذیرایی از مهمانان؛ اعطای هدایا به برادران ایمانی، عواطف و محبت‌ها را افزایش می‌دهد، بدین وسیله آنان تکریم و کینه‌ها و بدبینی‌ها برطرف می‌شوند. در فرهنگ اسلامی و در روایات و منابع اخلاقی بسیار بر آنها تأکید شده است. اطعام افراد نیز که معمولاً در ایام نوروز صورت می‌گیرد، امر پسندیده‌ای است، ولی نباید به قصد ریا و تفاخر صورت گیرد و نیز روا نیست که در مهمانی‌ها اسراف، هرزه‌گویی و غیبت صورت گیرد و آداب مهمانی نیز که در کتاب‌های روایی و اخلاقی آمده باید رعایت شوند.(۵)

۴- خانه‌تکانی دل؛ مردم محل زندگی خود را در آستانه نوروز از هرگونه آلودگی پاک می‌کنند و به غبارروبی می‌پردازند. شایسته است که به موازات این سنت پسندیده، دل را نیز از هرگونه غبار روحی پاک کنیم و بر اعمال و رفتار گذشته خود مروری داشته باشیم و اگر مرتکب خلاف و گناهی شده‌ایم، خالصانه توبه کنیم، بین خود و خدایمان دفتر حساب جدیدی بگشائیم، خصومت‌ها، حسادت‌ها و سایر رذایل اخلاقی را از صفحه وجود پاک کنیم و خود را باز یابیم که عید راستین، تطهیر نفس و تصفیه جان است.(۶)

۵- ارج نهادن به فداکاری‌های ایثارگران؛ خانواده‌های شهدا و جانبازان بهترین عزیزان خود را برای حمایت از ارزش‌های معنوی تقدیم اسلام و قرآن کرده‌ و با آرمان‌های مقدس انقلاب اسلامی میثاق بسته‌اند. بنابراین لازم است برای ارج نهادن به چنین اخلاص و ایثاری، در صدر دیدارها و ملاقات‌هایمان به دیدار آنان برویم و در اولین فرصت صمیمانه‌ترین تبریکات نوروزی را به آنان تقدیم کنیم.(۷)

۶- نماز و روزه مستحبی؛ علمای بزرگ شیعه در منابع فقهی و حدیثی خود مؤمنان را به انجام اعمال عبادی در ایام نوروز فراخوانده‌اند. محدثان و فقهایی چون شیخ طوسی، علامه مجلسی و محدث قمی شیعیان را به خواندن نماز مستحبی در چنین موقعیتی توصیه کرده‌اند و صاحب جواهر، شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی و نیز امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله روزه گرفتن در نوروز را مستحب و پسندیده و  میرزای نائینی، آیت‌الله سید محسن حکیم غسل کردن در این روز را مستحب شمرده‌اند.(۸)

۷- تفریحات سالم؛ تفریح از جمله نیازهای آدمی است. در روایات آمده است که مؤمن اوقات شبانه‌روزش را به سه بخش تقسیم می‌کند: عبادت و راز و نیاز با پروردگار، اصلاح امر معاش و تأمین مایحتاج زندگی و بخشی هم برای بهره‌برداری از امور حلال و نیکو. آیین اسلام مردم را به سوی تفریحات سالم هدایت کرده است؛ اما مسلمان واقعی وسایل تفریح را به گونه‌ای انتخاب می‌کند که موجب رشد و ترقی معنوی او باشد. همان‌ گونه که در نوروز به باغات و مزارع سرسبز می‌رویم و در بوستان‌ها تفریح می‌کنیم، شایسته است که در گلستان دانشمندان و حکما یعنی کتاب‌های مفید نیز به گردش بپردازیم تا هم به روح خود نشاط ببخشیم و هم  بر رشد فکری و و روشن‌بینی خود بیفزاییم.

مسافرت هم از تفریحات سالم است که در تندرستی و آرامش روانی دخالت دارد. قرآن کریم مکرر مردم را به گردش در زمین فرمان داده است. اصولاً سیاحت در حیات آدمی تنوع ایجاد می‌کند و او را از فرسودگی و خستگی اعصاب باز می‌دارد. ورزش هم از فعالیت‌های تفریحی سودمندی است که بدن را نیرومند و اراده را تقویت می‌کند.(۹)

۸- احسان و نیکوکاری با تضعیف خودخواهی و توجه دادن انسان به مشکلات دیگران، بسیاری از فضایل در آدمی شکوفا می‌شوند و همچون رویش گیاهان در فصل بهار کمالاتی در مزرعه وجود انسان به وجود می‌آید. بذل و بخشش، تعاون و همکاری، دلسوزی و غمگساری و به‌طور کلی تقدم دیگران بر خود از جمله این فضیلت‌هاست که باعث می‌شود عواطف بشری بر غرایز او غلبه یابند که خود لذتی معنوی و آرامش واقعی به همراه دارد. از مصادیق این خصال، احسان به دیگران و برخورداری فقیران و مستمندان از برخی از امکاناتی است که ما در اختیار داریم و آنان از اینها محرومند.

صدقات ضمن اینکه اجر اخروی دارند در همین زندگی دنیوی نیز برکاتی را به همراه می‌آورند، از جمله شفای بیماری‌ها، دفع بلاها، وسعت رزق و روزی و رفع تنگناها.(۱۰) امام خمینی می‌فرمایند: «در ایام سال نو بسیاری از مستمندان نتوانسته‌اند برای سال نو خود و فرزندان خویش چیزهایی را که می‌خواسته‌اند، تهیه کنند، آنهایی که دارند کمک بکنند و این جمعیت‌هایی که هستند به فقرا، ایتام و مستمندان رسیدگی کنند تا ان‌شاءالله خداوند سال نو را به همه ما مبارک کند.»(۱۱)

ب.آسیب‌ها و ناپسندها در نوروز

۱- خرافات: متأسفانه در آستانه نوروز و در ایام آغازین بهار برخی رسوم دیده می‌شوند که ریشه‌های خرافی دارند و شایسته انسان‌های مؤمن، خردمند و تحصیلکرده نیستند. به‌خصوص در عیدی که به یوم‌الله دوازدهم فروردین پیوند خورده است، کارهایی مثل چهارشنبه سوری، پریدن از روی آتش، لزوم خوردن تخم مرغ رنگ کرده، گره زدن سبزه‌ و پایمال کردن کشتزارها ضمن اینکه باعث ترویج خرافات می‌شوند با موازین دینی و عقلی نیز تباین دارند.(۱۲)

شهید مطهری می‌نویسد: «جای تأسف است که استفاده برخی از این فصل حیات‌بخش، مردگی، از این همه صفا و لطف، تیرگی دل و از این همه لمعان و درخشندگی و روشنی، تاریکی روح است. آنان یک روزی از این اوقات حیات‌بخش را منحوس و مسموم می‌شمارند. مگر در این روز (سیزدهم فروردین) تجدید حیات نمی‌شود و فیض الهی بازداشته می‌شود؟ مگر گل‌ها و گیاهان نمی‌رویند و صفا ندارند و درختان خرمی ندارند؟ آیا اگر این روز به سخن درآید و به ما بگوید به‌چه دلیلی این نام زشت را روی من گذاشتید، چه جوابی خواهیم داشت؟ البته که روز سیزدهم فروردین زبان ندارد، اما قرآن با ما سخن می‌گوید و می‌فرماید نحوست در وجود و اعمال خودتان است. خود را عوض کنید تا مشاهده کنید که همه چیز مبارک، خجسته و میمون است. بشر اعمال منحوس و مشئومی را که خود مرتکب می‌شود به طبیعت نسبت می‌دهد.(۱۳)

۲- اسراف و تبذیر از مواردی که در ایام نوروز به‌وفور اتفاق می‌افتد، اتلاف خوراکی‌ها، پوشاک و سایر امکانات و دارایی‌هاست. اسلام ضمن تأکید بر سخاوت و بخشش، پیروان خود را از اسراف و تبذیر نهی می‌کند و به میانه‌روی و اعتدال و توازن در اقتصاد فردی و جمعی تأکید دارد. متأسفانه گاهی این اسراف‌ها که به خودی خود مذموم‌اند در امور خلاف و گناه هم صرف می‌شوند. اموال آدمی با انفاق کاهش نمی‌یابند. دارایی هرچند فراوان باشد، اگر در محلی درست و به‌جا مصرف شود تبذیر نخواهد بود، اما ریخت و پاش و اتلاف مال هر چند اندک باشد مذموم است و عملی شیطانی به حساب می‌آید.(۱۴)

۳- خلاف و گناه: از موارد اسف‌باری که در برخی دید و بازدیدها و گردش‌های نوروزی مشاهده می‌شود، عدم رعایت موازین شرعی است. عده‌ای از افراد در این رفت و آمدها به بهانه حضور در جمع خویشاوندان امر محرم و نامحرم را رعایت نمی‌کنند. چشم‌چرانی و نگاه‌های شهوت‌آلود که از تیرهای شیطانی است در این مراسم رخ می‌دهد. این اشخاص، مبارکی و شادی‌های نوروز را با گناه و معصیت آلوده می‌کنند.

از دیگر مفاسد چنین روابطی غیبت، تهمت و افترا به افراد و طرح شایعات بی اساس است که فضای جامعه را به بی‌اعتمادی، بدگمانی و ناامنی روانی آلوده می‌سازد. آفات زیانبار زبان از قبیل اتهام‌زنی و غیبت از مصادیق گناهان کبیره به شمار می‌روند. در منابع روایی غیبت از جمله مشکلاتی است که ارتکاب به آن، از زنا هم بدتر است و غیبت‌کننده مورد عفو و بخشش الهی قرار نمی‌گیرد. آنهائی هم که غیبت را می‌شنوند، جرمی کمتر از فاعل آن ندارند.

از موارد دیگر در این باره پرداختن به لهو و لعب و بیهوده است، امام حسن مجتبی«ع» فرمودند: «انسان از کسی که روز عید را به امور باطل و عبس سپری می‌‌کند شگفت‌زده می‌شود. در این روز کسانی که وقت را به بطالت می‌گذرانند زیانکارند.

مجالس لهو و لعب به فرموده مولای متقیان علی«ع» ایمان و باور آدمی را فاسد می‌کند. همچنین سرگرم شدن به زرق و برق دنیا، دوری از یاد خداست.(۱۵)

۴- تعطیلات طولانی: تعطیلات ۱۵ روزه ایام عید فرصت خوبی برای پرداختن به امور پسندیده و زمان مناسبی برای کسب تجربه‌های تربیتی است، اما با کمال تاسف اولاً عده‌ای حتی در آستانه نوروز هم به دلیل فقدان انگیزه و همت در تعطیلی به سر می‌برند و می‌گویند عید نزدیک است. چند روزی هم بعد از انقضای تعطیلات رسمی از نظر روحی و روانی در فضای نوروز سیر می‌کنند. اینکه اکثر افراد از تعطیلات استقبال می‌کنند، از میزان بهره‌وری و توسعه همه‌جانبه جامعه می‌کاهند. رسیدن به رفاه معقول، پیشرفت منطقی و بهبود شرایط اقتصادی به ابتکارات توأم با همت و تلاش نیاز دارد که با تنبلی و استراحت سازگاری ندارد. به علاوه ترافیک سنگین در هنگام تعطیلات در جاده‌ها خود مشکلاتی چون تصادفات و آسیب زدن به محیط زیست را به دنبال  دارد و انسان‌های خسته و غرق در انبوه مشغله‌ها در این اوقات مشاجرات و دعواهای خونین را رقم می‌زنند. به موازات کند شدن فعالیت‌های اداری، اقتصادی و رسانه‌ای، این گونه تعطیلات عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و برخی از افراد حوصله استمرار فکری خود را از دست می‌دهند و نوعی مناسبت‌زدگی پیش می‌آید.(۱۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. یاد ایام، ص۱۵.
  2. کاریز و قنات، میرزا علی سربداری سبزواری، ص۲۶۱ – ۲۶۲.
  3. اصول کافی، ج۲، ص۱۵۷، المقامات العلیه، ص۱۳۱.
  4. اصول کافی، ج۲، ص۱۷۵ – ۱۷۹، جامع‌السعادات، ج۲، ۲۵۲ – ۲۵۶.
  5. المقامات العلیه، محدث قمی، ص ۱۷ – ۱۰۱، لؤلو و مرجان صفحه ۴۳.
  6. پیام انقلاب، شماره ۲۸، ص ۶۷، ماهنامه شاهد، شماره ۲۲۰، ص۶ – ۷.
  7. یاد ایام، ج اول، ص۱۳.
  8. احکام و آداب نماز و روزه مستحبی در وقایع فقهی و کتاب مفاتیح الجنان آمده است.
  9. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۲، کافی، ج اول، ص۴۸ مستدرک الوسایل، ج دوم، ص۲۲، رشد و زندگی، ص۲۷۲.
  10. جامع السعادات نراقی، ج دوم، ص۱۴۵، خطبه ۱۴۶، المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج اول، ص۲۹۳، المقامات العلیه، ص ۹۹ – ۱۰۰٫
  11. صحیفه امام، ج۱۲، ص ۲۰۰ – ۲۰۱.
  12. پیام انقلاب، شماره ۲۸، ص ۶۸.
  13. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱۳، ص۱۱۸ – ۱۱۹.
  14. حقوق جزایی اسلام، عباسعلی محمودی، ص ۳۳ – ۳۴.
  15. وسایل الشیعه، ج ۷، ص۶۰۲، بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۵۹، جامع‌السعادات، ج ۲، ص۳۰۵.

۱۶٫ روزنامه اطلاعات، ۲۸ فروردین ۱۳۹۱، همان، ۲۶ مرداد ۱۳۹۱، و نیز ۲۸/۱۲/۱۳۹۵ و روزنامه همشهری ۲۸/۱۲/۱۳۷۶٫

18آوریل/19

نوروز فرصتی برای رویش

 

درسی از آغاز سرسبزی

هنگامی که زمستان خاموش، سرد و افسرده به پایان می‌رسد و بهار حضور خود را اعلام می‌دارد، گل‌ها و گیاهان حیات تازه‌ای را آغاز می‌کنند و بدین‌گونه رویش، شکوفایی و سرسبزی را از سر می‌گیرند. در قرآن کریم بارها از تجدید حیات طبیعت یاد شده ولی به عنوان یک درس و ارشاد و راهنمایی بشر که از این تحول چه استفاده‌ای می‌تواند بنماید و چگونه باید از موجودات الهام بگیرد. جنگل‌ها، مراتع، بوته‌زارها و گلستان‌ها در این هنگام به کمال رشد می‌رسند و به حد اعلی جمال خود را طراوت می‌دهند و در عین حال انسان‌ها را از صفای خود برخوردار می‌سازند.

بنابراین وقتی بهار با نوروز از راه می‌رسد، صفحه دیگری از کتاب آفرینش پیش روی ما گشوده می‌شود تا با مطالعه و تأمل در آن به حیات جاوید فکر کنیم و توسط اعمال صالح و رفتار درست، خود را برای زیستن در جهانی دیگر مهیا سازیم. به قول مولانا:

این بهار نو ز بعد برگ‌ریز

هست برهان بر وجود رستخیز

قرآن کریم باتوجه دادن به کیفیت حیات دوباره طبیعت، زندگی در سرای دیگر را متذکر می‌گردد: «وَاللهُ الَذیِ اَرسَلَ الرّیَاح فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقنَاهُ اِلَی بَلَدٍ مَیِّتِ فَاَحیَینَا بِهِ الاَرض بَعدَ مَوتِهَا کَذالِکَ النُشُور(۱): خداوند بادها را فرستاد و ابرها را برانگیخت، سپس آن را به سوی زمین مرده سوق می‌دهیم و بدین وسیله بعد از مرگ بدان زندگی می‌بخشیم.»

رستاخیز همین‌گونه است.

شهید مطهری تصریح می‌کند: «قرآن از آن جهات نظام موت و حیات را مثال می‌آورد که ما آن را به عنوان نمونه کوچکی از یک حیات کلی‌تر بشناسیم و در کار قیامت استبعاد نکنیم و آن را خارج از مجموعه نظامات و سنن آفرینش ندانیم. در حدیث است که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: اِذا رأیتُم الرَّبیعَ فَاکثروا ذکر النُّشور:  هر وقت بهار را دیدید از قیامت بسیار یاد کنید.»

یعنی بهار مثالی و الگویی از آخرت است.(۲)

معنا و مفهوم عید

عید از جمله مفاهیمی است که بار عمیقی را بر دوش می‌کشد و در جهان‌بینی توحیدی و فرهنگ اسلامی با اعمال و رفتاری مبتنی بر باورهای مذهبی ارتباط وثیقی دارد عید در لغت به معنای عود و بازگشت عبد به سوی اصل خویش و سرشت‌های ملکوتی اوست. به عبارت دیگر هر زمان که بنده در مسیر حق، راستی و درستی گام نهد و از گناه و عصیان دست بردارد و بر فرامین الهی گردن نهد و به پاداش الهی دست یابد، عیدش فرا رسیده است. حضرت علی«ع» فرمودند: «کُلُّ یَوْمٍ لایُعْصَى اللَّهُ فیهِ فَهُوَ عیدٌ (۳): هر روزی که در آن خدا را نافرمانی نکنند، آن روز عید است.»

نامگذاری روزهای معینی از سال قمری به نام عید در فرهنگ اسلامی از این روست که خالصانه‌ترین بندگی‌ها و باصفاترین عبادات در آن ایام صورت گرفته‌اند. به تعبیری دیگر نوعی تلاش صادقانه و مخلصانه برای بازگشت آگاهانه به سوی حق تعالی ایجاد شده و روز فراغت از این رجعت آمیخته به کمالات ملکوتی عید نام گرفته است.

در این اعیاد مؤمنان شادمان و مسرور از پیروزی بزرگی که در انجام طاعت یافته‌اند و دلشاد از پاداش بزرگ‌تری که در ازای این بندگی دریافت خواهند داشت، در اجتماعاتی عظیم و سترگ و وحدت‌آفرین، انسجام متکی به باورهای اصیل را با تأکید بر نماز و نیایش پاس می‌دارند.

حضرت عیسی مسیح«ع» از زبان حواریون می‌گویند: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا(۴): پروردگارا برای ما سفره‌ای مشحون از خوراکی‌ها از آسمان برایمان فرو فرست تا (آن زمان) عیدمان باشد.» علامه طباطبایی بر این باور است که عید نزد هر قوم و ملتی روزی است که به افتخار موهبتی ویژه و اختصاصی نایل آمده باشند.(۵): «خصوصیت عید این است که زمینه وحدت کلمه و تجدید حیات اجتماعی را فراهم می‌سازد، نشاط و سرزندگی می‌آفریند و هر بار که فرا می‌رسد هویتی را تجدید می‌کند. بدین سبب در فرهنگ اسلامی روزهایی عید نامیده شده‌اند که تمام این ویژگی‌ها را دارند و در هریک از آنها به گونه‌ای بازگشت به فطرت توحیدی مطرح است.»(۶)

خاتم انبیاء رسول اکرم«ص» فرمودند: «زَیَّنوا اَعیادُکُم بِالتَّکبیر(۷): عیدهای خودتان را با تکبیر (ذکر الله‌اکبر) آراسته سازید و زینت دهید.» و نیز: «هر کس شب عید خود را احیا بدارد، در روزی که دل‌ها می‌میرند، قلب او نمی‌میرد.»(۸)

برکات اعتدال ربیعی

به فرموده حضرت امام رضا«ع»، «فصل بهار روح زمان‌هاست.»(۹) از نظر علم هیئت در آغاز این فصل اتفاقی روی می‌دهد که طراوت، تازگی، شکوفایی، امیدواری و آرامش را به ارمغان می‌آورد. محلی که خورشید روز اول فروردین هر سال از آن عبور می‌کند اعتدال بهاری است. این اعتدال موضعی از استوای سماوی است که خورشید ضمن حرکت به سوی شمال از آن عبور و اولین روز بهار را مشخص می‌کند.(۱۰)

ابوریحان بیرونی می‌نویسد: «نوروز که اولین روز سال جدید و نام پارسی آن بیان‌کننده این معناست، طبق زیج‌های ایرانیان با دخول آفتاب به برج سرطان مطابق بود. ایرانیان نوروز را آغاز حیات و پیدایش و آفرینش جهان می‌دانستند.»

ابن عباس نقل کرده است که، «در نوروز جامی سیمین پر از حلوا به عنوان هدیه برای رسول اکرم«ص» آوردند. حضرت پرسیدند چیست، گفتند امروز نوروز و عید ایرانیان است. حضرت فرمودند: آری، در این روز خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمودند: مردمانی بودند که از بیم مرگ ترک آبادی خود کردند و سر به بیابان نهادند. پس خداوند آنان را نخست میراند و سپس زنده کرد و به  ابرها فرمان داد بر ایشان ببارد. از این روست که آب‌پاشی در این روز رسم شد. سپس حضرت محمد«ص» از آن حلوا تناول فرمودند و جام را میان اصحاب خویش قسمت کردند و فرمودند: ای کاش هر روز برای ما نوروز بود.»(۱۱)

ابوحنیفه مغربی(متوفی ۳۶۷ ق) معروف به ابوحنیفه شیعی، در کتاب معروف خود می‌نویسد: «رسول اکرم«ص»   فرمودند: اگر می‌توانید هر روز را نوروز قرار دهید، یعنی برای کسب رضایت خداوند با یکدیگر پیوند داشته باشید و به هم هدیه بدهید.»(۱۲)

شیخ صدوق و نیز شیخ حر عاملی در خبری درج کرده‌اند که زمانی هدیه‌ای به رسم یادگار نوروز به حضور امیرمؤمنان«ع»تقدیم شد. پیشوای پرهیزگاران پرسیدند: این هدیه از چه بابت است؟ عرض کردند ای مولای متقیان! امروز نوروز است، فرمودند هر روز را برای ما نوروز قرار دهید (از جهت ایجاد ارتباط مؤمنان با یکدیگر و تقدیم هدایا به هم)(۱۳)

امام صادق«ع» فرمودند: «هرگاه نوروز فرا رسد، پاکیزه‌ترین جامه‌ها را بپوش و با خوشبوترین عطر، خویش را معطر ساز و بهتر آن است که آن روز را روزه‌دار باشی.»(۱۴)

بنابراین با ظهور اسلام و گسترش آن در ایران، سنت نوروز و عید ملی ساکنان این سرزمین پابرجای ماند و اگرچه آنان اسلام را به عنوان آیین جدید خویش پذیرفتند، ولی همچنان برخی آداب و سنن کهن خود را حفظ کردند و اگرچه نوروز در فرهنگ اسلامی نبود، ولی معصومین«ع» نه تنها با آن مخالفتی نداشتند، بلکه سفارش‌ها و توصیه‌هایی را در این باره مطرح کردند. دستوراتی که همگی در جهتی است که از این مراسم استفاده درست و از برخی خرافات و امور ناروا پیراسته شود.

اگر گاهی هم آداب نوروز توأم با خنیاگری، چنگ‌زنی، باده‌گساری، پیروی از هوا و هوس و روی آوردن به اموری موهوم و آمیخته به افسانه‌های دروغین بود، ائمه هدی«ع» پیروان خود را به پرهیز از چنین منکراتی توصیه و آنان را به خواندن دعا در هنگام تحویل سال، نظافت و آرایش و پاکی و درستی ترغیب می‌کردند. شیعیان با الهام از تعالیم رهبران الهی کوشیدند در هنگام تحویل سال در بهترین حالات معنوی و روحانی قرار گیرند و نیز در مکان‌های مقدس به راز و نیاز با خداوند بپردازند و از طریق ذکر و دعا، به مقامات قدسی تقرب جویند. بنابراین آموزه‌های دینی این تحول و دگرگونی در موجودات روی زمین، به‌خصوص گل‌ها و گیاهان را که از نوروز آغاز می‌شود به عنوان واقعیتی عبرت‌آموز و تفکربرانگیز برای مؤمنان، پذیرفته‌اند، ولی به آن جهت داده‌اند و از پیروان خویش خواسته‌اند از طریق روی آوردن به عبادات، اذکار و ادعیه به رشد و سازندگی درونی اهتمام داشته باشند. همچنین خصومت‌ها را کنار بگذارند و با خویشاوندان، دوستان و همسایگان روابط سالم و خیرخواهانه داشته باشند و فقیران و مستمندان را فراموش نکنند و برای همه هم‌کیشان آرزوی خیر، برکت، سلامتی و رحمت بکنند.(۱۵)

 

روزی با سابقه‌ کهن

علامه بزرگوار شیخ محمدباقر مجلسی می‌نویسد، «در برخی از منابع معتبر از قول معلّی بن خنیس آمده است که  نوروزی به محضر امام صادق«ع»شرفیاب شدم. پرسیدند: این روز را می‌شناسی؟ عرض کردم: روزی است که عجم آن را بزرگ می‌شمارند و به این مناسبت هدایایی به یکدیگر می‌دهند. حضرت فرمودند: سوگند به بیت عتیق که در مکه است این بزرگداشت سابقه‌ای کهن دارد که برایت تبیین می‌کنم.

در این روز خداوند متعال از بندگان خویش پیمان گرفت که تنها او را بپرستند، شرک نورزند و به فرستادگان او، امامان و حجت‌های‌شان ایمان بیاورند. نخستین روزی است که خورشید طلوع کرد، نسیم‌ها وزیدن گرفتند و زمین پر از شکوفه شد. کشتی نوح«ع»بر کوه جودی قرار گرفت. در این روز جبرئیل بر رسول اکرم«ص»   نازل شد و نیز هنگامی است که خاتم انبیا حضرت علی«ع»را بر دوش خود قرار داد تا همچون حضرت ابراهیم«ع» بت‌ها را در هم بکوبد. در این روز امیرمؤمنان«ع» بر اهل نهروان (خوارج) غلبه یافت. هیچ روزی چون نوروز نیست که در آن انتظار فرج داریم،. نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست. عجم آن را حفظ کرد و آن اولین روز پارسیان است.»(۱۶)

آن گونه که در برخی روایات آمده است و عده‌ای از علمای شیعه تصریح کرده‌اند، روز عید غدیر خم با اول فروردین سال دهم هجری شمسی مقارن و مطابق بوده است. عید نوروز به برکت ولایت، صبغه الهی به خود گرفت و در میان شیعیان و ایرانیان مسلمان شهرت و استمرار یافت.

فروغ ششم امامت«ع» فرمودند: «نوروز هنگامی است که حضرت محمد«ص» از مردم برای امیرمؤمنان«ع» در غدیر خم پیمان ولایت گرفتند و مردم به ولایت آن امام همام اقرار کردند. خوشا به‌حال کسی که بر آن پیمان ثابت بماند و وای به حال شخصی که این عهد را بشکند.»

با توجه به این سخن مشخص می‌شود که چرا بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس و به پیروی از آنان اعراب این روز را که هنگام استقرار ولایت و خلافت الهی بود، ضایع کردند و کوشیدند میزان اهمیت آن را مخفی کنند و چنین شایع کنند که نوروز از رسومات مذموم مجوس است و با تبلیغات مسموم امویان و عباسیان عید نوروز نزد اعراب کاملا مسخ شد.(۱۷)

 

هنگام امیدواری به رحمت الهی

شیخ طوسی در کتاب «تهذیب» به هدیه دادن در نوروز اشاره دارد. وی در کتاب دیگرش «مصباح المتهجد» برای اولین بار از نوروز به عنوان روزی متبرک که نماز و روزه استحبابی دارد، یاد کرده است.(۱۸)

ابن ادریس حلی (متوفی ۵۹۸ هجری) در کتاب «سرائر» بحث‌هایی را درباره نوروز و انجام اعمال مستحبی در این روز مطرح کرده است.(۱۹) در دو کتاب «ذخیره الاخره» و نیز «نزهه‌الزاهد» از منابع شیعی قرن ششم هجری که در موضوع ادعیه تألیف شده‌اند بر اعمال مستحبی چون روزه‌داری، نماز مخصوص و جامه پاک پوشیدن، غسل کردن و بوی خوش به کاربردن در نوروز تأکید شده است. اعمالی که به همراه دعا و سجده شکر باعث آمرزش گناهان و جلب رحمت الهی می‌شوند.(۲۰)

محدث عالیقدر مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب شریف مفاتیح‌الجنان مطالبی را در اعمال عید نوروز آورده است که به برخی از این مستحبات اشاره شد، از جمله چهار رکعت نماز که در هر دو رکعت سلام داده می‌شود در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه، در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایها الکافرون و در رکعت سوم بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه سوره‌های فلق و ناس را خوانده و بعد از نماز سجده شکر به جا آورده و دعایی خوانده می‌شود که متن آن در اثر یاد شده آمده است.(۲۱)

فقیه عارف آیت‌الله میرزا جواد ملکی‌تبریزی در کتاب «المراقبات» در معرفی عید می‌نویسد: «روزی است که خداوند آن را از میان ایام برگزیده و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و به آنان اجازه داده است تا در این روز بر خوان کرم او بنشینند، ادب بندگی به جای آورند، چشم امید به درگاهش بدوزند و از خطاهای خویش پوزش بخواهند، نیازهای خویش بدو آورند و آرزوهای خویش از او بخواهند.

مقام معظم رهبری یادآور شده‌اند: «نوروز به معنای روز نو و حالت نوست، لیکن روز نو منحصر به تجدید وضعیتی در طبیعت نیست. ائمه هدی«ع» بنا به رسم اسلام که همه جا رسوم، سنت‌ها و واژه‌ها را گرفت و محتوای آنها را عوض کرد، در مورد روز نو و نوروز در صدد چنین کاری بودند. نوروز یعنی زمانی که شما با عمل خودتان یا حادثه‌ای که اتفاق می‌افتد، آن را نو می‌کنید. نوروز به حساب طبیعت نوروز است، جنبه انسانی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره فاطر، آیه ۹.
  2. زندگی جاوید یا حیات اخروی، استاد شهید مطهری، ص ۴۵.

۳٫نهج‌البلاغه، حکمت ۴۲، مستدرک الوسایل، حدیث ۶۶۷۹.

  1. سوره مائده، آیه ۱۱۴.
  2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل تفسیر آیه ۱۱۴ از سوره مائده.
  3. دایره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۵۳۱.
  4. کنزالعمال، حسام الدین هندی، حدیث ۲۴۰۹۴٫
  5. وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۵۲، ص ۱۳۹.
  6. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۵، ص۲۶۲.
  7. اصول و مبانی جغرافیای ریاضی، تقی عدالتی و حسن فرخی، ص۱۶۹.
  8. آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص۳۲۴ – ۳۲۶ .
  9. دعائم السلام، ابوحنیفه مغربی، ج۲، ص۳۲۶.
  10. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۰۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۱۴.
  11. وسایل الشیعه، ج۵، ص۲۸۸.
  12. دایره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۵۳۱، دانشنامه دانش‌گستر، ج۱۷، ص۹۵.
  13. دایره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۵۳۲، به نقل از بحارالانوار
  14. مأخذ قبل، ص۵۳۲ – ۵۳۳، گاهنامه تطبیقی هزارساله، احمد بیرشک
  15. مصباح المتهجد، ص۵۹۱، بحارالأنوار، ج۵۹، ص۱۰۱.
  16. السرائر، ابن ادریس حلی، ج۱، ص۳۶۵.
  17. ذخیره الاخره، ص۱۵۲، ص۲۸۵.
  18. مفاتیح الجنان، ص۵۴۰ – ۵۴۱، ذیل اعمال عید نوروز
  19. حدیث ولایت ، ج۴، ص ۵ – ۶.
18آوریل/19

سبک زندگی زنان مومن با محوریت حضرت زینب کبری«س»

 

اشاره

پانزدهم رجب سال شصت و دو هجری، روز وفات بانوی قهرمان کربلا و پرچمدار نهضت حسینی «ع»، حضرت زینب کبری«س» است. زندگانی بابرکت ایشان سراسر درس زندگی است. سیره و روش آن بانوی بزرگوار، حاوی شاخصه‌ها و عناصری است که نه تنها برای جامعه زنان، بلکه برای قاطبه مردان نیز الگو و درس است.

در این نوشتار به مناسبت ایام رحلت عقیله بنی‌هاشم«س» از باب تیّمن و تبرّک به گوشه‌هایی از شاخصه‌های برتر زندگانی آن بانوی بزرگوار اشاره می‌کنیم.

۱ـ  عبودیت و بندگی

حضرت زینب«س» در عبادت و پرستش مانند مادرش فاطمه زهرا«س» بود. هیچ­گاه تهجّد و نماز شبش ترک نشد. آن چنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.(۱) او عاشق شب زنده­داری و راز و نیاز با معبود خویش و پرورش‌یافته تهجدهای شبانه و آه نیمه شب بود. امام حسین«ع» بهتر از هر کسی به مقام والای زینب آگاه بود؛ و از این ­رو آن امام همام در آخرین وداع روز عاشورا به خواهرش مظلومه­اش فرمود: ‏‏«یا اُختاه لاتنسنی فی نافله الّلیل؛‏‏ ای خواهر، مرا در نافله شب فراموش نکن».(۲) این سخن بیانگر عظمت مقام عبودیت زینب«س» است که امام معصوم«ع» از او چنین درخواستی می­کند.

شب­زنده‌داری ایشان حتّی در شب دهم و یازدهم محرّم هم ترک نشد.  فاطمه بنت الحسین می­گوید: «و امّا عمه­ام زینب«س»، پس وی همچنان در آن شب در جایگاه عبادت خود ایستاده بود و به‏ درگاه خدای تعالی استغاثه می­کرد. در آن شب چشم هیچ‏یک از ما به خواب نرفت و صدای ناله ما قطع نشد.»(۳)

‏‏همچنین از امام سجاد«ع» نقل شده که فرمودند: «همانا عمه­ام زینب همه نمازهای واجب و مستحبّ خود را در طول مسیر ما از کوفه به شام ایستاده می‏خواند و در بعضی از منازل نشسته نماز خواند و این هم به‏ جهت گرسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایی را که به او می‏دادند میان اطفال تقسیم می­­کرد. آن سنگدلان در هر شبانه‌روز بیش از یک قرص نان به ما نمی‏‌دادند».(۴)

‏‏۲ـ صبر و استواری

از جمله ویژگی‌هایی که هر انسان مسلمان باید آن را زیبنده زندگی خود کند، صبر و استقامت است. خداوند در قرآن کریم، پیامبر«ص» و یاران ایشان را این گونه به صبر و استقامت هدایت فرموده است: «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصیرٌ؛ پس همان‏گونه که فرمان یافته‏‌اى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمده‏‌اند(باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌‏دهید مى‌بیند!»(۵)

بدون تردید زینب کبری«س» یکی از بارزترین و برجسته‌ترین اسوه‌های صبر و شکیبابی در مسیر پایبندی بر اصول و ارزش‌های دینی و اسلامی است. نمونه بارز صبر و استواری آن حضرت در مجلس ابن زیاد است، زمانی که با کینه و نیش زبان خطاب به او گفت: «کَیْفَ رَأَیتِ صُنعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِک‏؛ کار خدا را با برادر و خانواده‌ات چگونه یافتی؟» حضرت زینب«س» با آرامش و متانت کامل فرمودند: «مَا رَأیْتُ إِلَّا جَمِیلًا؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.» اینان (امام حسین«ع» و یارانش) گروهی بودند که خداوند شهادت را برای آنان مقرّر کرد و در قیامت خداوند بین تو و آنها قضاوت می‏کند.»(۶)

ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت ماند و از این همه صبر و استقامت در مقابل مصیبت‌ها متعجّب شد و قدرت محاجّه را از دست داد. قوّت صبوری این بانوی بزرگوار در شدائد کربلا ­چنان بود که آن حضرت تسلّی بخش دل امام سجاد«ع» بود و می‌گفت: «آنچه از سختی­ها می­بینی بر صبر و تحمّلت چیره نشود که شهادت و این نوع مصائب تعهدی است که رسول الله«ص» از جدّت علی«ع» و پدرت حسین«ع» و عمویت عباس«ع» گرفته است که ما سختی‌ها را به جان بخریم و مقاومتمان شکسته نشود.»(۷)

او صبر را از برادرش آموخت(۸) و از این جهت در اوج کمال قرار دارد. او مخصوصاً در ماجراى کربلا چنان صبر و رضا و تسلیمی از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل گشت. حوادث تلخ و شکننده بسیار غمباری که برای زینب«س» در طول سال‌ها رخ دادند، غم فراق جدش رسول خدا«ص» و شهادت جانسوز مادرش زهرا«س»، شهادت جگر خراش پدرش امام علی«ع»، شهادت برادرش امام حسن«ع» به زهر و جفا و فاجعه کربلا و شهادت برادرش امام حسین«ع» و دو فرزندش و دیگر بستگان و سایر شهدا و به اسارت رفتن خاندان نبوت، هر کدام کافی بود تا زینب«س» را از پای درآورد، ازاین­رو به او «اُمُّ المصائب»(مادر مصیبت‌ها) گفتند.(۹)

۳ـ  عفاف و پاکدامنی

از منظر اسلام یکی از مهم‌ترین وظایف بانوان پاسداری از حریم حجاب و عفّت است. در قرآن کریم در چند آیه(۱۰) به ضرورت حجاب برای زنان تصریح شده و در چهارده آیه،(۱۱) و در احادیث فراوان نیز هشدارهای مؤکّد در این زمینه وجود دارند. عفت و پاکدامنی ارزنده­ترین زینت زنان و گرانبهاترین گوهر برای آنان است. زینب«س» درس عفّت را در مکتب پدر آموخت. پدری که فرمود: «پاداش مجاهد شهید در راه خدا از پاداش عفیف پاکدامنى که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمى‏شود، بزرگ‏تر نیست. عفیف پاکدامن، فرشته‏اى از فرشته‏هاست.»(۱۲)

یحیی مازنی می­گوید: «من در مدینه مدت زیادی همسایه حضرت علی«ع» بودم. سوگند به خداوند که در این مدت هرگز حضرت زینب«س» را ندیدم و صدایش را نشنیدم.»(۱۳) حجاب و عفاف حضرت زینب«س» به گونه­ای بوده است که علّامه مامقانی در این باره می­گوید: «زینب«س» در حجاب و عفاف، یگانه روزگار بوده. کسی از مردان در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا اورا ندیده بود.»(۱۴)

۴ـ شجاعت و شهامت

شجاعت آن نیروی قلبی است که موجب می‌گردد که انسان در برخورد با سختی‌ها و خطرها، دلی استوار و قوی داشته باشد.(۱۵) این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوّت روح، سبب می­شود که انسان با وجود زمینه‌های هراس نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیم­گیری درستی داشته باشد. آن بانوی باعظمت در مهد شجاعت رشد یافته و از شجاعت حیدری بهره‌مند بود. ازاین­رو «لَبْوَهُ الْهاشِمیَّه؛ شیرزن‌ هاشمی»(۱۶) لقب گرفت.

او از قدرت‌های اهریمنی و ستمگران ترسی به دل راه نمی­داد و آزارها او را از اجرای وظایف هدایتی و تربیتی بازنمی­داشت. در برابر دشمنان ددمنش، با شجاعت و شهامت، فریادها زد، توبیخ و تحقیرشان کرد و از شمشیر و تهدید و خون­آشامی آدمکشان واهمه نداشت. وی در دو مجلس کوفه و شام این قدرت را به نمایش گذاشت. با وجود اسارت نه تنها در مقابل سربازان سفّاک و حیوان‌صفت ابن زیاد هیچ­گاه سستی و ترس به خود راه نداد، بلکه در مجلس ابن زیاد با قدرت به او بی‌اعتنایی و تحقیرش مى‌کند و او را «فاسق» و«فاجر» معرفی کرد و گفت: «سپاس خدای را‌ که ما را با نبوّت پیامبر«ص» گرامی داشت و از پلیدی‌ها پاک کرد. همانا فقط فاسق رسوا می‌شود و بدکار دروغ می‌گوید و او غیر ماست».(۱۷)

شجاعت و شهامت آن بانوی با عظمت در مقابل یزید و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، بار دیگر شجاعت ‏حیدرى را به نمایش گذاشت. فرمود: «اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان که] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش و توبیخ تو را بزرگ مى‏دانم.»(۱۸)

آری، حضرت زینب«س» چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند که او را پشیمان کرد و مردم نیز چهره پلید یزید را شناختند. یزید را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل‌بیت«ع» روی کردند و یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین«ع» را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.(۱۹)

۵ـ شاخص ولایتمداری

حضرت زینب«س» حضور هفت معصوم(۲۰) را درک کرد و در تمام ابعاد ولایتمدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و…) سر آمد بود. ولایتمداری یعنی تابع امر امام زمان خود بودن، به گونه­ای که تمام اعمال و حرکات و تصمیمات فرد، مورد رضایت امام زمانش باشد. ازاین­رو حضرت زینب«س»، خانه و زندگی راحت و فرزندانش را برای انجام رسالت عظیم ولایتمداری فدا کرد.

چون او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام زمان خویش(علی«ع») کرد و خطاب به ولى خود گفت: «على جان! جانم فداى جان تو و جان و روح من سپر بلاهاى جان تو، یا اباالحسن! همواره با تو خواهم بود. اگر تو در خیر و نیکى به سر برى با تو خواهم زیست و اگر در سختى و بلاها گرفتار شوى، باز هم با تو خواهم بود.»(۲۱) و سرانجام جان عزیزش را در راه حمایت از امامت و ولایت امام على«ع» فدا کرد و شهیده راه ولایت گردید. حضرت زینب«س» درس ولایتمدارى را از مادر بزرگوارش آموخت و آن را به زیبایى در کربلای معلّی به منصه ظهور رساند.

آن بزرگوار چه در دوران امام حسین«ع» و چه در دوران امام سجاد«ع» سر تا پا تسلیم امامت ‏بود. حتى در لحظه‏اى که خیمه­گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد«ع» نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: «اى یادگار گذشتگان… خیمه‏ها را آتش زدند ما چه کنیم؟» فرمود: «علیکن بالفرار؛ فرار کنید».(۲۲) از همه مهم­تر اینکه آن بانوی بزرگوار در چندین مورد تا پاى جان از امام سجاد«ع» حمایت و دفاع کرد.(۲۳)

۶ـ ایثار و فداکاری

ایثار یعنی بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قُوت لازم و مایحتاج خود را به دیگران بخشیدن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن.(۲۴) امام علی«ع» می‌فرمایند: «الایثار غایَهُ الاِحسانِ؛ ایثار نهایت احسان است».(۲۵)

زینب«س» در این صفت نیز مانند دیگر صفات برجسته، گوی سبقت را از بسیاری ربود. ایثارهای او در نهضت بزرگ کربلا زبانزد تاریخ است. او برای حفظ جان دیگران، جان خود را به خطر انداخت و در تمام صحنه­ها، دیگران را بر خود مقدم داشت. او در ماجرای کربلا حتّی از سهمیه آب خویش استفاده نکرد و آن را نیز به کودکان ­داد. در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را شرمنده ساخت.

اوج ایثار و فداکارى و گذشت آن بانوی بزرگوار در روز عاشورا به نمایش گذاشته ‏شد. در منابع متعدد اسلامی نقل شده است که در صبح روز عاشورا در حالى که دو فرزند خود محمد و عون را به همراه داشت، خدمت امام حسین«ع» رسید و عرض کرد: «جدّم حضرت ابراهیم خلیل«ع» قربانى خدا را به جاى قربانى شدن حضرت اسماعیل«ع» از خداوند جلیل پذیرفت. برادر جان! تو نیز امروز این دو قربانى مرا بپذیر. اگر دستور جهاد از بانوان برداشته نمى‏شد، هزار بار جان خود را در راه محبوب فدا مى‏کردم و هر ساعت ‏خواستار هزار بار شهادت مى‏شدم.»(۲۶) آن‏گاه فرمود: «دوست دارم فرزندانم جلوتر از برادرزادگانم به میدان بروند.»

وقتى که دو نوگل زینب«س» پس از پیکار با دشمن به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و پیکرهاى غرق به خون آنان را به کنارخیمه‏ها آوردند، همه بانوان از خیمه‏ها بیرون آمدند، امّا زینب کبرى«س» براى این‏که مبادا اباعبدالله‏«ع»خجالت‌زده شوند، از خیمه خود بیرون نیامد.(۲۷) اگر تلاش بى‏نظیر و فداکارى کامل حضرت زینب«س» نبود، به یقین جریان کربلا را بنى‌امیه یا به فراموشى مى‏سپردند یا از مسیر حیات‏بخش خود منحرف مى‏کردند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جعفر النقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۶۱، ص۶۱٫

۲ـ محلّاتی، شیخ ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج۳، ص۶۲٫

۳ـ ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۲٫همان.

۴ـ همان.

۵ـ هود، آیه ۱۱۲٫

۶ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسّسه الوفاء، ج ۴۵، ص ۱۱۵- ۱۱۶ .

۷ـ بحارالانوار، ج‌۴۵، ص‌۴۶٫

۸ـ «لَقَدْ عَجُبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلائکهَ السَّماء؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند»(زیارت ناحیه مقدسه).

۹ـ امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶هـ.ق، ج۷، ص۱۳۷٫

۱۰ـ نور، ۳۰؛ احزاب، ۳۲، ۳۳ و ۵۹٫

۱۱ـ نور: ۲، ۳۲، ۲۷، ۲۸، ۳۰، ۳۱، ۳۲، ۳۳، ۵۸، ۶۰؛ احزاب: ۳۲، ۵۹؛ قصص: ۲۵٫

۱۲ـ نهج البلاغه، دشتى‏، محمد، ح۴۷۴، ص۷۴۱، مشهور، چاپ اول، قم‏، ۱۳۷۹ش‏.

۱۳ـ ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۰٫

۱۴ـ عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مطبعه المرتضویه، ۱۳۵۲ق، ج۳، ص۷۹٫

۱۵ـ مجمع البحرین، واژه شجع.

۱۶ـ زیارت نامه حضرت زینب«س»

۱۷ـ بحارالانوار، ج‌۴۵، ص‌۱۵۴- ‌۱۱۵٫

۱۸ـ همان، ص۱۳۴٫

۱۹ـ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، محقق حمدی الدمرداش، ریاض، مکتبه نزار مصطفی الباز، ۱۴۲۵هـ.ق، ص۱۵۸٫

۲۰ـ پیامبراکرم«ص»، امام على«ع»، حضرت فاطمه«س»، امام حسن«ع»، امام حسین«ع»، امام سجاد«ع» و امام باقر«ع».

۲۱ـ دشتی، محمّد، نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام)، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین«ع»، ۱۳۷۲هـ.ش، ج۲، ص۱۴۷٫

۲۲ـ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۵۸٫

۲۳ـ همان، ص۴۶٫

۲۴ـ فرهنگ عمید، ذیل واژه “ایثار”.

۲۵ـ تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم‏، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶هـ.ش، ص۳۹۵٫

۲۶ـ علامه عباسقلى‌خان سپهر(م ۱۳۴۵ق)، الطرّاز المذهّب فى احوال سیدتنا زینب«س»،

۲۷ـ حاج ملامحمد هاشم خراسانی(م ۱۳۵۲ ق)، منتخب التواریخ، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۲هـ.ق، ص۲۷۵٫

18آوریل/19

امام جواد«ع» و بحث‌های آزاداندیشی

 

امام نهم با نام «محمد» و کنیه‌اش «ابوجعفر» و لقب  «تقی» و «جواد»، در نیمه ماه رجب ۱۹۵ هـ.ق در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(۱)

مادر او «سبیکه»، از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام، از نظر فضایل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود، به‌طوری که امام رضا«ع» از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد می‌کرد.(۲)

حضرت در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفه عباسی یعنی مأمون (۱۹۳ – ۲۱۸) و معتصم (۲۱۸ – ۲۲۷) معاصر بود.

«ابن حجر هیثمی» از علمای اهل سنت می‌نویسد: «مأمون او را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.»(۳)

شبلنجی عالم دیگر اهل سنت می‌گوید: «مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود کمی سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، عظمت خود را آشکار ساخته بود.»(۴)

به بهانه نیمه رجب و سالروز ولادت آن حضرت، بر آنیم به این بحث بپردازیم که حضرت جواد«ع» یکی از مروجان بحث آزاداندیشی بوده است.

در مجموع امامان ما طرفدار بحث‌های آزاداندیشی بوده‌اند. مجموعه مناظرات و بحث‌های آزاداندیشی آنان در کتاب احتجاج جمع‌آوری شده است.

در زمان حضرت باقر«ع» وحضرت صادق«ع» که نقل حدیث آزاد شد و بحث‌های آزاداندیشی زمینه پیدا کردند، مناظرات ومباحثات به صورت علنی  شروع شدند؛ اما اوج این حرکت در زمان دو امام همام بوده است: یکی حضرت رضا«ع» که مناظرات به شدت رواج یافتند و دیگری حضرت جواد«ع».

گرایش جامعه اسلامی و محافل علمی و دینی به بحث و گفتگو نشان‌دهنده راهیابی مباحث مختلف فلسفی وکلامی به حوزه محافل اسلامی وهمچنین رشد روحیه کاوشگری در میان مسلمانان است. از سوی دیگر استقبال بی چون و چرای اهل بیت«ع» از این‌گونه گفتگو و محافل دونتیجه قطعی داشت:

۱ـ مهر تأییدی بود بر تبادل اندیشه و بحث‌های آزاداندیشی.

۲ـ منطقی و مستدل بودن اندیشه و معارف اهل‌بیت«ع». استقبال اهل‌بیت«ع» از مباحث آزاد میان ادیان و مذاهب و حضور آنان در این میدان و مباحث، نشان می‌دهد که آنان مبانی اعتقادی اسلام را دارای پایه‌های برهانی واستوار می‌دانستند و اعتقاد داشتند که معارف دین با عقل سلیم و علم قابل دفاع است. اطمینان آنان به حقانیت دین و واقع‌گرایی شریعت محمدی«ص» و علمی بودن آن سبب شد تا تعمق و ژرف‌نگری عقلی و پرسش‌های دینی را ارج نهند؛ پیروان خود را به تأمل و تدبر و مناظره و مباحثه علمی دعوت کنند و آنان را از باورهای سطحی و اعتقادات بی‌اساس و عملکردهای بی‌منطق و هرگونه حرکت بدون علم پرهیز دهند.(۵)

اوج‌گیری بیشتر این مباحثات و مناظرات  در زمان حضرت جواد«ع» به دو دلیل بوده است:

۱ـ امام جواد«ع» نخستین امامی است که در کودکی و خردسالی به امامت رسید. امامت ایشان به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود؛ هر چند بزرگان و علمای شیعه براساس عقیده تشیع هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند. از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش و امتحان پرسش‌های فراونی از آن حضرت داشتند.

۲ـ در آن دوران قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به اوج رواج و رونق خود گام رسیده بود. حکومت وقت هم، ازآنان حمایت و پشتیبانی و از سلطه و نفوذ و امکانات مادی و معنوی حکومتی برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروه‌های دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره‌برداری می‌‌کرد. معتزله در اعتماد بر عقل محدود وخطاپذیر بشر افراط و دستور‌ها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می‌‌کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می‌‌کرد می‌‌پذیرفتند و بقیه را رد می‌‌کردند. از آنجا که نیل به مقام امامت امت در سن کودکی وخردسالی با عقل ظاهربین آنان قابل توجیه نبود، سئوالات دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌‌کردند تا به خیال خام خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند؛ ولی در همه بحث‌ها ومناظرات علمی، حضرت جواد«ع» (در پرتو علم امامت) با پاسخ‌های قاطع، هرگونه شک و تردیدی را در مورد امامت خود از بین برد و بدین ترتیب هم اصل امامت را تثبیت کرد وهم امامت خویش را به اثبات رساند. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت ‌هادی«ع» (که او نیز در سن کودکی به امامت رسید) این موضوع مشکل ایجاد نکرد، زیرا برای همه روشن شده بود که خردسالی تأثیری در برخورداری از این منصب ندارد.

به عنوان نمونه به  ارائه یکی از مناظرات آن حضرت اشاره می‌‌کنیم تا خوشه‌ای از خرمن علم و فضل و کمال عقل او برگیریم و فراروی اندیشه خویش قرار دهیم.(۶)

مناظره امام جواد«ع» با یحیی بن اکثم

از امام جواد«ع» مناظرات متعددی نقل شده است که به عنوان نمونه به یکی از آنها که مختصر و مربوط به مسائل اعتقادی است اشاره می‌شود. با تذکر این نکته که امام با حفظ تقیه، این مناظره را انجام داده است(۷).

بعد از آن که مأمون، ‌ام‌الفضل را به تزویج حضرت جواد«ع» درآورد، یحیی بن اکثم(۸) (یکی از علمای اهل سنت) با سئوالات بسیاری نزد آن حضرت و مأمون آمد. یحیی عرض کرد: ‌«ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که [در مدارک اهل سنت] نقل شده است که خداوند جبرئیل را فرستاد تا از پیامبر«ص» بخواهد که از ابابکر سئوال کند که آیا او از خداوند راضی هست یا نه؟ با این که خداوند از او راضی است، چیست؟»

امام جواد«ع» فرمود: «من منکر فضیلت ابابکر نیستم، ولی بر ناقل این سطور لازم است که طبق دستور پیامبر«ص» عمل کند. پیامبر اکرم«ص» در حجه‌الوداع فرمود: «بعد از من جاعلان حدیث فراوان می‌شوند، لذا باید احادیث را بر قرآن و احادیث عرضه کنید. هر حدیثی که موافق قرآن و سنت من باشد به آن عمل کنید و اگر مخالف آن دو بود، بدان عمل نشود.» این خبر موافق با قرآن نیست، زیرا خداوند می‌فرماید: «ما انسان را آفریدیم و وسوسه‌های نفس او را می‌دانیم و ما از رگ قلبش به او نزدیک‌تریم.»(۹) آنگاه چگونه می‌شود خداوند از رضایت و غضب ابابکر نسبت به خود بی‌خبر باشد تا نیاز به سئوال داشته باشد؟ این عقلاً محال است.»

یحیی گفت: «روایت شده که ابابکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمان هستند.» حضرت فرمود: «در این حدیث هم باید دقت کرد، زیرا آن دو فرشته از فرشتگان مقرب هستند و لحظه‌ای از طاعت خدا جدا نشده و هرگز خدا را معصیت نکرد‌ه‌اند، حال آنکه آن دو مشرک بودند و بعد مسلمان شدند و اکثر عمر خود را در شرک به سر بردند. پس چگونه می‌توانند همسان جبرئیل و میکائیل باشند؟»

یحیی گفت: «در روایات آمده که آن دو (ابابکر و عمر) پیرمردان اهل بهشت‌اند، در این زمینه چه می‌گوئید؟» حضرت فرمود: «این هم محال است، چون بهشتی‌ها همه جوانند و در آنجا پیرمردی وجود ندارد. این روایت را بنی‌امیه در مقابله با آن روایتی که می‌گوید: «حسن و حسین آقای جوانان بهشتی‌اند»، ساخته‌اند.»

یحیی گفت: «نقل شده که عمر چراغ اهل بهشت است. » حضرت فرمود: «این هم محال است، زیرا در بهشت فرشتگان مقرب، پیامبران، آدم و محمد«ص» حضور دارند. چگونه بهشت با نور آنها روشن نشده که نیاز به نور عمر باشد؟»

یحیی گفت: «نقل شده که پیامبر «ص» فرمود: اگر من مبعوث نمی‌شدم، عمر به جای من مبعوث می‌شد.» حضرت فرمود: «قرآن راستگوتر از این حدیث است، آنجا که می‌فرماید: «و هنگامی که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم.»(۱۰) آن گاه چگونه پیمان خداوند عوض می‌شود؟ [از این گذشته] پیامبران یک چشم به هم زدن مشرک نشدند، چگونه کسی به رسالت مبعوث می‌شود، در حالی که اکثر عمر خود را در شرک به سر برده است؟»

یحیی گفت: «در روایت آمده که پیغمبر«ص» فرمود: اگر عذاب نازل شود، جز عمر کسی از آن رهایی نمی‌یابد.» حضرت فرمود: «این هم محال است، زیرا خداوند می‌فرماید: «خداوند تا تو (پیامبر) در میان آنها باشی، آنها‌ را عذاب نخواهد کرد و مادامی که به درگاه خدا توبه و استغفار کنند، [باز هم] آنها را عذاب نخواهد کرد.»(۱۱) می‌بینید که برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است ولاغیر. ۱ـ وجود مبارک پیامبر«ص» در بین مردم. ۲ـ توبه و استغفار مردم.»(۱۲)

انجام این مناظره‌ و پیروزی امام جواد«ع» علیه السلام چند پیامد مثبت داشت:

۱ـ با توجه به اینکه امام جواد«ع» در خردسالی به امامت رسید، عباسیان فکر می‌کردند که ایشان از نظر علمی ناتوان است و از این رو با ترتیب چنین مناظراتی سعی می‌کردند شخصیت وی را خرد کنند. پیروزی امام در مناظره با پاسخ‌های قاطع، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایی ایشان و اصل امامت از بین برد.

۲ـ این مناظره خط بطلانی بر بسیاری از احادیث جعلی کشید. احادیثی که به دستور حاکمان غاصب و برای تثبیت حکومت غصبی آنان توسط عده‌ای انسان خود فروخته جعل و موجب انحراف در امت اسلامی شده بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ر.ک: طبرسی، اعلام الوری، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم) ص ۳۴۴، بعضی ولادت آن حضرت را در ماه مبارک رمضان سال ۱۹۵ می‌دانند. ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، (قم، مکتبه بصیرتی) ص ۳۱۶٫

۲ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (مکتبه الاسلامیه)، ج ۵۰، ص ۱۵٫

۳ـ الصواعق المحرقه، (قاهره، مکتبه القاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۵ ه. ق) ، ص ۲۰۵٫

۴ـ شبلنجی، نور الابصار، (قاهره، مکتبه المشهد الحسینی)، ص ۱۶۱٫

۵ـ ر.ک: امام علی بن موسی الرضا، تدوین جواد معینی ـ احمد ترابی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، دوازدهم، ۱۳۸۶، ص۱۵۲٫

۶ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق، قم، ۱۳۷۴، ص۵۴۳ پاورقی.

۷ـ احمد طبرسی، الاحتجاج، (قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۳)، ج ۲، ص ۴۸۱٫

۸ـ یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون خلیفه عباسی بود که شهرت علمی او در رشته‌های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق‌العاده‌ای داشت و با آنکه مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت؛ مقام قضا را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیزبه عهده داشت. خلاصه تمام کارهای کشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویی نزدیک‌تر از او به مأمون نبود. اما متأسفانه یحیی با آن مقام علمی از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخرفروشی و برتری‌جویی فراگرفته بود، اما در مقابل حضرت جواد«ع» نتوانست قدعلم کند.

۹ـ ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب الیه من حبل الورید.»

۱۰ـ احزاب/۷، «واذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم وموسی و عیسی ابن مریم واخذنا منهم میثاقا غلیظا».

۱۱ـ انفال/۳۳٫

۱۲ـ احتجاج، (پیشین)، ج ۲، ص ۴۷۷- ۴۸۰٫

18آوریل/19

نقدی بر نگاه غیر الهی به نعمت‌های الهی

 

درآمد:

یکی از مشکلات جوامع در طول تاریخ این است که در مواجهه با نعمت‌های الهی خداوند متعال را نادیده می‌گیرند و تصور می‌کنند که خودشان با علم و توانایی‌ای که دارند، نعمت‌ها را به دست آورده‌اند. این نگاه غیر الهی باعث چالش‌های فراوانی می‌شود. در این مقاله به برخی از مهم‌ترین ضررهای «منیت در مواجهه با نعمت‌ها» اشاره خواهد شد.

خدا را دیدن و خود را ندیدن

نعمت برگرفته از «نِعَم» در اصل به معناى رفاه، زندگى پاکیزه و صلاح حال و چیزى‏ است که خداوند متعال آن را به بنده‏اش از مال و زندگى عطا مى‏کند و به معناى منت نیز آمده است؛(۱) اعم از اینکه مادى باشد یا معنوى و گاه در مقابل «ضرّ» واقع مى‏شود.(۲) در قرآن کریم برای بیان اصل نعمت از واژه‏هاى‏ «نِعمَه» و «آلاء» استفاده شده است. همچنین در آیات فراوانی به مصادیقی از نعمت‌های الهی اشاره شده است.

از منظر قرآن کریم همه نعمت‌ها از آن خداوندند: «وَ ما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّه(۳): آنچه از نعمت‌ها دارید همه از سوى خداست.» و نیز: «ما أَصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ‌اللَّه(۴): آنچه از نیکی‌ها به تو مى‏رسد از طرف خداست.»

نگاه یاد شده یعنی الهی دیدن همه نعمت‌ها و «خدا را دیدن و خود را ندیدن» از وظایف همه افراد با ایمان است. امام رضا«ع» در پاسخ داود بن کثیر رقى نوشتند: و«َ مَا بِنَا مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ لَهُ الْحَمدُ لَا شَرِیکَ لَه(۵): هر چه داریم نعمتى است که خداوند به ما ارزانى داشته و او را سپاسگزاریم. او شریکى ندارد.»

مؤمنانی که حقیقت ایمان را درک کرده‌اند به این نکته توجه دارند که همه نعمت‌ها از آن خداوند است و همگی باید شکرگزار او باشیم. امام خمینی با یادآوری نعمت‌هایی چون نماز جمعه تأکید می‌کنند که: «این را چه کسی کرده غیر از خداى تبارک و تعالى؟ این نعمت‌هایى است که خدا به ما داده… ما از شکر خدا نباید غافل باشیم.»(۶)

از نگاه اسلام نه تنها باید همه نعمت‌ها را از آن خدا بدانیم، بلکه شایسته و مستحب است که هنگام مواجهه با نعمت‌های الهی سجده شکر به جای آوریم. امام امت در این باره می‌نویسند: «براى شکرگزارى‏ خدا به هنگام رسیدن نعمت و دفع بلا و هنگام یاد کردن این دو و براى موفق شدن به اداى هر واجب و مستحبى، بلکه براى موفق شدن به انجام هر کار خیرى، حتى صلح دادن بین دو نفر، سجده کردن مستحب مؤکّد است.»(۷)

خودبینی و خدافراموشی در برابر نعمت‌های الهی اشکالات و ضررهای فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

۱ـ شرک خفی

شرک از نظر لغوی به معناى «شریک قرار دادن»(۸) و در فرهنگ و اصطلاحات دینى به معناى شریک قرار دادن موجود دیگرى با خداى بزرگ در یکى از مقامات و شئون مخصوص به آفریننده عالم است،(۹) چه اینکه در آفرینش جهان شریک شمرده شود، یا در تدبیر و اداره نظام ‏هستى، یا در تأمین نیازمندى‏هاى انسان و یا در چیزهایى مشابه آن.

مفسران شرک را به دو بخش جلى و خفى تقسیم کرده‏اند(۱۰). معنى شرک جلى این است که کسى مستقیماً و مستقلاً غیر خدا را منشأ اثر بداند و او را همتاى خداوند پرستش کند. مانند بت‏پرستان که بت‏هاى خود را می‌پرستیدند. بسیاری از افراد مسلمان هر چند آلوده به شرک جلی نیستند، ولی از شرک خفی در امان نیستند. شرک خفى به معناى رکون و توجه به غیر خداست(۱۱) خداوند می‌فرماید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»؛(۱۲) و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند.

اگر فرد با ایمانی تصور کند نعمت‌های الهی را خودش به دست آورده و نقش خدا را فراموش کند، یا خیال کند که اگر دانش، خانواده و… نبودند، او به این نعمت‌ها دست نمی‌یافت، دچار شرک خفی شده است.

در تفسیر عیاشى ذیل این آیه از امام صادق«ع» چنین نقل شده است: «شرک خفى مانند گفتار کسى است که مى‏گوید اگر فلانى نبود هلاک مى‏شدم. اگر او نبود به فلان بلا گرفتار مى‏شدم. اگر فلانى نبود خانواده‏ام از بین مى‏رفت. آیا نمى‏بینى که براى خدا در ملکش شریک قرار داده؟ چه کسی او را روزى مى‏دهد و از بلا مى‏رهاند؟» راوى پرسید: «اگر منظور این باشد که اگر خدا به‌واسطه فلانى بر من منّت نمى‏نهاد هلاک مى‏شدم؟» فرمود: «این عیب ندارد.»(۱۳)

آنچه گذشت به معنای نادیده گرفتن علل و اسباب نیست. فرد با ایمان در عین حال که اسباب ظاهری را می‌بیند و از همه آنها استفاده می‌کند، می‌داند که سلامتی، دانش، خانواده و… همگی از اسبابی هستند که خداوند به او ارزانی داشته و باید برای این اسباب نیز شکرگزار خداوند باشد.

افرادی که دارای مقامات مادی و معنوی هستند، آنگاه به حقیقت ایمان می‌رسند و از شرک پنهانی نجات می‌یابند که به جای تکیه بر دانش خود، همه نعمت‌ها را از آن خدا بدانند.

۲ـ کفران نعمت

یکی دیگر از اشکالات و مشکلات نگاه مادی و غیرالهی به نعمت‌ها کفران نعمت است.(۱۴) سنّت الهى بر این است که اگر بشر در مقابل نعمت‌ها و انعام‌ الهى حالت سپاسگزارى و حق‏شناسى و قدردانى داشته باشد و به منعم واقعی توجه کند، آن نعمت‌ها و انعام‌ها را افزایش بدهد و اگر به جاى آنکه عکس‏العمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حق‌شناس آن نعمت‌ها باشد، کفران و ناسپاسى و قدرناشناسى و حق‏ناشناسى و به صاحب نعمت واقعی پشت کند، نه تنها موجب زوال آن نعمت می‌شود، بلکه موجب پیدایش نقمت به جاى نعمت هم می‌گردد.

شکر نعمت، نعمتت افزون کند

کفرِ نعمت از کفت بیرون کند

از نگاه قرآن کفر نعمت، نقمت را جایگزین نعمت می‌کند: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ(۱۵) و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.»

این یک اصل کلى و در زندگى فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى انسان جارى است. نوامیس خلقت به‌طورکلى شامل شریعت هم مى‏شوند. قوانین و اصول خلقتی که خداى متعال قرار داده باید محترم شمرده شوند. اگر انسان بر ضد نوامیسى که خدا قرار داده عمل کند ناموس الهى را هتک کرده است و همچنان ‏که هر غیورى وقتى که ناموسش هتک مى‏شود عکس‏العمل شدید نشان مى‏دهد، خدا هم عکس‏العمل شدید نشان مى‏دهد.(۱۶)

هر کسی در هر مقام و شغلی قارون‌وار تصور کند که نعمت‌ها را با هوشمندی، دانش و زرنگی خود به کف آورده‌ است، در برابر خداوند غیور کفران نعمت کرده و همانند قارون گرفتار عذاب دردناک الهی خواهد شد. عذاب‌هائى که خداوند بر امت‌ها نازل کرده است همه «وَلَئِن کَفَرتُم انَّ عَذابى لَشَدیدٌ» هستند و شامل کسانی می‌شود که کفران ورزیدند و به نقمت دچار شدند.(۱۷)

۳ـ سُکر نعمت

یکی دیگر از آثار خدا فراموشی در اثر نعمت‌های الهی و سرمستی ناشی از رفاه است. کسی که نعمت‌ها را از آن خدا می‌داند، اگر همه دنیا هم در دست او باشد، سرمست نمی‌شود، ولی «خدافراموشان» وقتی نعمتی را به دست می‌آورند، سرمست غرور می‌شوند  همین مقدمه هلاکت آنان است و به دنبال خود «بلاى انتقام» را مى‏آورد.

حضرت علی«ع» مى‏فرمایند: «ثُمَّ انَّکُم مَعشَرَ الْعَرَبِ اغراضُ بَلایا قَدِ اقتَرَبَتْ، فَاتَّقوا سَکَراتِ النِّعمَهِ وَاحذَروا بَوائِقَ النِّقمَهِ»(۱۸): شما اى عرب‏ها! هدف تیرهاى بلا هستید که نزدیک است. از مستى‏هاى نعمت بپرهیزید و از سختى‏هاى عذاب الهى بترسید و بگریزید.»

آنگاه شرح مفصلى را در باره عواقب متسلسل و متداوم این ناهنجاری‌ها ذکر مى‏کنند. در خطبه ۱۸۵ نیز مولای متقیان، افراد با ایمان را از «مستی نعمت» بر حذر می‌دارند. آن حضرت در این خطبه آینده وخیمى را براى مرفهان بی‌درد از مسلمانان پیشگویى می‌کنند و مى‏فرمایند: «در آن زمان (که فساد مى‏گسترد) مست مى‏شوید، اما نه از شراب، بلکه از نعمت و غوطه‏ورى نعمت‌ها.»

ثروتمندی که دارایی خود را مستقل از خداوند می‌بیند و مستی نعمت او را فرا می‌گیرد،‏ گاه چنان سرمست می‌شود که در برابر خدا و پیامبر«ص» نیز قد علم می‌کند. ثعلبه یکی از مصادیق این افراد بود. او تا زمانی که دارایی چندانی نداشت زاهد، متقى، اهل تهجّد و نماز شب بود و در همه نمازهاى جماعت پیغمبر«ص» شرکت مى‏کرد. او بارها با اصرار از پیامبر«ص» خواست برای ثروتمند شدنش دعا کند. پیغمبر«ص» به او هشدار می‌دادند که ممکن است ثروت او را از خدا باز دارد، ولی او در جواب می‌گفت: «ما با خدا پیمان می‌بندیم که اگر ما را از نعمت الهی بهره‌مند سازد صدقه می‌دهیم و از نیکان و شایستگان می‌شویم.» سرانجام رسول‌الله«ص» براى او دعا کردند. خدا دعای پیامبرش را براى امتحان خود او و همه مردم مستجاب کرد. وقتی ثعلبه صاحب گوسفندان فراوانی شد، مسجد و همراهی پیامبر«ص» را رها کرد و آنگاه که پیامبر«ص» افرادی را برای دریافت زکات گوسفندان ثعلبه نزد او فرستادند، بر آشفت و با این بهانه که «اموالم حاصل تلاش شخصی و زحمات طاقت فرسای خودم است، از پرداخت زکات خودداری کرد. آنگاه این آیات در باره‌اش نازل شد:

«وَ مِنهم مَّن عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِ ءَاتَئنَا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ* فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَلُواْ بِهِ وَ تَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعرِضُونَ*فَأَعْقَبهَمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِم إِلىَ‏ یَومِ یَلْقَونَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُون(۱۹): بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود، امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند. این عمل، (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دل‌هایشان برقرار ساخت. این بهخاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و دروغ ‏گفتند.»

۴ـ زوال و نابودی نعمت‌ها

یکی دیگر از آثار سوء خدافراموشی، نابودی نعمت‌هاست. داستان قارون و ثروت افسانه‌ای و خدافراموشی او در قرآن کریم نیز آمده است. او نمونه کاملی از کسانی است که به دلایلی از جمله «خودبینی و خدافراموشی در مواجهه با نعمت‌های الهی»، همه دارایی خود را از دست دادند. خلاصه داستان قارون براساس آیات قرآن چنین است:

قارون از قوم موسى بود. خداوند آن قدر از گنج‌ها به او داده بود که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. وی به خاطر ثروت کلانی که داشت، غرق در غرور و خودبینی شده بود. مردم به او گفتند، «این همه شادى مغرورانه را مکن که خداوند شادى‏کنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان ‏گونه که خدا به تو نیکى کرد، نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد!»  قارون به جای پذیرش سخن آنان در جواب  گفت: «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِندی(۲۰): این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آورده‏ام.» او نمى‏دانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند.

روزى قارون با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به‌راستى که او بهره عظیمى دارد.» اما کسانى که از علم و دانش بهره‌مند بودند گفتند: «واى بر شما! ثواب الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است، اما جز شکیبایان آن را درنمی‌یابند.»

سپس خداوند، او و خانه‏اش را در زمین فرو برد و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند و خود نیز نمى‏توانست خویشتن را یارى دهد. در این هنگام آنها که روز قبل آرزو مى‏کردند به جاى او باشند گفتند: «واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش مى‏دهد یا تنگ مى‏گیرد. اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو مى‌برد.»(۲۱)

مقام معظم رهبری نیز بر این نکته تأکید کرده‌اند که مشکل قارون «انانیّت» اوست:

مشکل قارون این‌ است که وقتی حضرت موسی«ع» به او می‌فرمایند، «اموالی را که به دست آورده‌ای زینت است» و به نصیحت وی می‌پردازند، در جواب آن حضرت می‌گوید، «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلم: من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبیر امروزی هوش و ذکاوت و زرنگی داشتم. سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راه‌ها به دست آورده‌ام. به کسی مربوط نیست… ای انسان نادان! چرا سرکشی و اشتباه می‌کنی و می‌گویی این منم که این مال را به دست آورده‌ام؟ «من» کیست؟(۲۲)

۵ـ تفاخر و تکاثر

یکی دیگر از آثار «منیّت در مواجهه با نعمت‌ها» به وجود آمدن روحیه تکبر، تفاخر و دیگر صفات ناشایسته است. کسی که خیال می‌کند به خاطر دانایی و تواناییش به نعمت‌ها دست یافته، خودبزرگ‌بین می‌شود و خود را برتر و بالاتر از دیگران می‌بیند؛ تصور می‌کند «ژن برتر» دارد؛ رو آوردن نعمت‌ها به خود را دلیل نوعی شایستگى ذاتى مى‏شمارد و می‌گوید: «لیاقتش را داریم که نعمت داریم.» حتی کارش به جایی می‌رسد که تصور می‌کند آدمى که لیاقت نعمت خدا را در دنیا دارد، لیاقت نعمت خدا را در آخرت  هم دارد و آن که در این دنیا لیاقت نعمت خدا را نداشته است در آخرت هم نخواهد داشت و اگر دنیاى دیگرى هم باشد باز وضع او از فقیران با ایمان بهتر است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لسان‏العرب، ج ۱۲، ص ۵۸۰،«نعم».

۲ـ التحقیق، ج ۱۲، ص ۱۷۸، «نعم».

۳ـ نحل، ۵۳٫

۴ـ نساء، ۷۹٫

۵ـ بحارالأنوار، ج‏۴۹، ص ۲۶۹٫

۶ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۳۸۱٫

۷ـ تحریرالوسیله، ص ۱۴۲؛ ترجمه فارسى تحریرالوسیله، ج‏۱، ص ۲۰۱٫

۸ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۱٫

۹ـ رک: بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۸۴٫

۱۰ـ ؛ تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا)، ج‏۱، ص ۴۴۲؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص ۷۴٫

۱۱ـ المیزان، همان

۱۲ـ یوسف، ۱۰۶

۱۳ـ قاموس قرآن، ج ۴، ص ۲۸

۱۴ـ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏۲۶، ص ۷۱۶

۱۵ـ إبراهیم، ۷٫

۱۶ـ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏۲۶، ص ۷۱۸

۱۷ـ مطهری، همان

۱۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۱

۱۹ـ توبه، ۷۵ تا۷۷

۲۰ـ قصص، ۷۸

۲۱ـ قصصص، ۷۶ تا ۸۲

۲۲ـ بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه۱۳۷۳/۱۱/۲۸

18آوریل/19

درسنامه مدیران

 

«و اردد الی الله و رسوله ما یفلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الامور فقد قال الله تعالی لقوم احب ارشادهم» ؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُول» ؛ «فالرد الی الله: الاخذ بمحکم کتابه و الرد الی الرسول: الاخذ بسنته الجامعه غیرالمفرقه»(۱)

«هر آنچه از کارهای دشوار و سنگین که تو را به رنج می‌افکنند و اموری را که بر تو مشتبه می‌شوند، به خدا و پیامبرش واگذار که خداوند کسانی را که دوستشان دارد، رهنمود می‌دهد و می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا و پیامبر و اولی‌الامر آن را. پس اگر در چیزی کار به مشاجره و اختلاف کشید، آن را به خداوند و پیامبرش ارجاع دهید.» ارجاع به خداوند یعنی گرفتن آیات روشن و صریح کتاب او و واگذاری به پیامبر«ص» به معنای پیروی از سنت فراگیر و دور از اختلاف اوست.»

از آنجا که در نظام اسلامی، محور حاکمیت، احکام خداوند است، لذا در مسائل مورد شبهه و اختلاف، اعم از مسائل حکومتی و غیر آن، راه حل، بازگشت به قرآن کریم و سنت رسول‌الله«ص» و جانشینان آن حضرت، ائمه معصومین«ع» است و تشخیص انطباقی یک موضوع با احکام الهی در عصر غیبت با فقهای عظام و ولی‌فقیه است که در نظام اسلامی در هر عصر و زمانی وجود دارد و سرپرستی امت و احکام در صلاحیت و اختیار اوست.

وحدت و همدلی رمز عظمت و انسجام یک ملت است که می‌توان پشتوانه عظمت و اقتدار یک حکومت نیز باشد. همان گونه که اختلاف و تفرقه و فاصله گرفتن‌ها، عظمت و اقتدار یک ملت و در نتیجه یک حکومت را رقم می‌زند. توصیه قرآن کریم است که همگی به رشته استوار ایمان به خدا چنگ زنید و از تفرقه و تنازع بپرهیزید که این جدایی‌ها کیان یک ملت را خدشه‌دار سا و در معرض آسیب قرار می‌دهد. «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا »(۲) وحدت در پرتو ایمان به خدای یگانه و اطاعت از خدا و رسول و پرهیز از منازعات و اختلاف همان گونه که آیه کریمه رهنمود می‌دهد: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین»(۳)

راه‌حل اختلافات مسلمین نیز چنگ زدن به قرآن و سنت و سیره رسول‌ خداست. همان گونه که امیرمؤمنان«ع» در منشور حکومتی خود به مالک اشتر فرمودند و ملاحظه کردیم.

اما سئوال است که اختلافات از کجا پدید می‌آیند؟

اگر خوش‌بینانه بنگریم، بسیاری از اختلاف‌ها ناشی از برداشت‌های غلط و تفسیر خودسرانه از آیات و سنت و سیره مبارکه و راه‌ حل آنها بازگشت به قرآن و محکمات آن و سنت و سیره پیامبر اکرم«ص» و معصومین«ع» است که با اسناد معتبر و محکم مورد وفاق محدثین فرق اسلامی به دست مسلمانان رسیده است.

اما بسیاری از اختلافات منشأ نفسانی دارند و خودخواهی و گروه‌گرایی‌ها که از آغاز بوده و اکنون نیز وجود دارند و در آینده نیز از آن در امان نتوان بود، آتش اختلاف  را دامن می‌زنند، مگر اینکه نفس اماره در بند شودو شرع و عقل حاکم گردند و عقلانیت و ایمان قاضی محکمه باشند.

باری، رنجنامه اختلاف است و به امروز و دیروز بازنمی‌گردد که بیش از یک میلیارد مسلمان جهان با داشتن منابع عظیم فرهنگی و مادی و معنوی دستخوش اختلافات باشند و بیگانگان و ارتکاب کفر و استکبار سرمایه‌های ملی و انسانی آنان را به غارت برند و خون مسلمین را به دست عوامل نفوذی خود بریزند و به روزگار مسلمانان قهقهه بزنند!

آیا کسی در آنچه که قرآن ،کلام وحی الهی و محکمات سنت و سیره نبوی«ص» درباره آینده مسلمین و زعامت دینی امت گفته بودند تردید داشت؟ درد و رنج‌های مسلمین را از آغاز در این نقطه باید کاوید که کینه‌های جاهلیت و اختلافات امت و برخی منازعات قبیله‌ای عامل پشت کردن به قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام شد؛ اولیای صادق و امامان معصوم«ع» را به انزوا کشاند؛ زمینه بازگشت وارثان کفر جاهلی و سفیانی را فراهم آورد و قرن‌ها درد و رنج مسلمین را در سراسر گیتی رقم زد.  در همین سال‌ها دیدیم و می‌بینیم که جبهه کفر به نام اسلام، عوامل کفر و استکبار و صهیونیسم و ارتجاع را به جان امت اسلام انداختند و خون‌ها ریختند و با جنایت‌هایشان روی چنگیز و مغول را سفید کردند.

انقلاب اسلامی منادی وحدت

با شکل‌گیری انقلاب اسلامی با هدف حاکمیت اسلام و وحدت مسلمین، ندای امت واحده  در جهان پیچید. کنفرانس‌های وحدت اسلامی شکل گرفتند و استکبار به عنوان دشمن اسلام معرفی شد. امام راحل منادی این وحدت بود و همواره بر وحدت مسلمین از هر مذهب و نحله‌ای تأکید داشت. ایشان در صدها مورد از وحدت و برادری مسلمانان جهان سخن گفت، از جمله: «من مکرر اعلام کرده‌ام که در اسلام نژاد، زبان، قومیت و ناحیه مطرح نیست. تمام مسلمین ـ چه اهل سنت و چه شیعه ـ برادر و برابر و همه از تمام مزایا و حقوق اسلامی برخوردارند.» . «در اسلام سنی و شیعه و کرد و فارس مطرح نیست.»

منطق متعالی امام که امروز نیز رهبری معظم نظام بر آن تأکید دارند، مشتی است بر دهان آنان که عنوان تشیع و تسنن را سوژه اختلاف قرار می‌دهند و دانسته و ندانسته آب به آسیاب دشمنان اسلام می‌ریزند.

حاصل آنکه امت اسلام باید به موجب فرمایش نبی‌اکرم«ص»: «المسلمون اخوه تتکافا دمائهم یسعی بذمتهم ادناهم و هم ید علی من سواهم» مسلمانان برادرند، خون‌هایشان برابری می‌کند، هریک عهده‌دار مسئولیت دیگری هستند و همه یک دست و «ید واحده» در برابر دیگرانند. دشمن واقعی را خارج مرزهای اسلام نشانه می‌روند و به جای دشمن واقعی، یکدیگر را دشمن نمی‌خوانند و هدف قرار نمی‌دهند و به القائات دشمنان و تفرقه افکنان دست رد می‌زنند و زیر پرچم ولایت و با پشتیبانی ملت بزرگ گام برمی‌دارند که خدمت و دیانت جز این را طلب نمی‌کند.(۴)

وحدت جناح‌های سیاسی

به بهانه وحدت، سری به درون بزنیم و جایگاه وحدت و اختلاف را به اختصار بنگریم.  در درون فضای سیاسی ما جناح‌هائی وجود دارند که اختلاف‌نظرهایشان گاه به موضع‌گیری‌های نامناسب می‌انجامد که به مصلحت نظام اسلامی نیست. انقلاب اسلامی اصولی از قبیل «اسلامیت نظام و احکام اسلام ـ ولایت فقیه ـ روحیه انقلابی و تسلیم‌ناپذیری در برابر دشمن، حمایت مسلم از آنان به ویژه رنج‌دیدگان از دیگر کشورها و آوارگان مظلوم و…» دارد.

البته انسان‌ها را نمی‌توان در کارخانه قالب‌ریزی کرد، بلکه گرایش‌ها، سلیقه‌ها، راه و روش‌های متفاوتی وجود دارند که هرگاه با اصول یادشده در تضاد نباشند قابل تحمل‌اند و نباید تفاوت سلایق عامل تفرقه و اختلاف شود. در این عرصه تندروی‌هایی وجود دارند که مانع از وحدت و همدلی و انسجام می‌شوند که از سوی هر گروهی که باشد زیانبار است و جز ایجاد فرصت برای دشمن عنوانی ندارد.

در این باره به بیانی از امام راحل بنگریم: «همیشه سفارش کردیم به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشید تا بتوانید کاری انجام بدهید. اگر هرکدام جناح خاصی باشد، یک طرف خاصی بکشد و او طرف دیگری بکشد، این اولین استفاده‌اش مال اجانب است.»(۵)

باز هم از سخن امام راحل بشنویم که: «امروز بزرگ‌ترین معصیت در کشور ما ایجاد اختلاف و نفاق است.»

بنابراین همان گونه که امام راحل فرمودند: که، «اختلاف سلیقه‌ها را در محیط خوب برادرانه حل کنید.» باید به این رهنمود عقلی و دینی گوش داد.

متأسفانه همین اختلاف سلیقه‌ها گاه تنش‌آفرین و عامل جدایی می‌شود که باید از آن پرهیز کرد. آنچه در وفاق و همدلی و حل اختلافات نقش‌آفرین است، گفتگو و مذاکره برادرانه با حسن نیست و دلسوزی و مرزبندی با دشمن است. این رویه می‌تواند چندین دستاورد منطقی و انقلابی داشته باشد:

۱ـ طرف‌های گفت‌وگو، عقلانیت، صداقت، دیانت و انقلابی‌گری و ولایت‌پذیری خود را نشان می‌دهند؛ در برابر خدا و روح مقدس اولیا و ارواح پاک شهدا شرمنده نیستند؛ وجدانشان آرامش دارد؛ عقده‌ها و کینه‌ها رنگ می‌بازند و آرامش روانی پدید می‌آید و نام نیک از خود برجای می‌گذارند.

۲ـ طرف‌های گفت‌وگو از اعتبار اجتماعی بیشتری برخوردار می‌شوند و آرامش دارند. در حالی که اگر جز این باشد، به اعتبار اجتماعی خود ضربه زده‌اند.

او در من و من فتاده در او

خلق از پی ما دوان و خندان

انگشت تحیر جهانی

از گفت و شنود ما به دندان

(سعدی)

۳ـ دستاورد سوم وحدت و همدلی جناح‌های سیاسی، نومید کردن دشمن است؛ زیرا نخستین کسانی که از اختلاف‌ها بهره می‌برند دشمنان‌اند. آنان هیچ یک از جناح‌های سیاسی درون نظام را برنمی‌تابند و شکست و ناکامی و ضربه زدن به نظام و دلسردی مردم را در دستور کار خود دارند.

انتظار این است که در این برهه خاص و سرنوشت‌ساز تاریخی کشور که رهبری معظم نظام منشور گام دوم راهبردی انقلاب را ارائه فرموده و همگان، به‌ویژه جوانان و آینده‌سازان را به حضور و تلاش و تمدن‌سازی و جامعه‌پردازی فرا خوانده‌اند؛ رجال سیاسی از هر جناح و جریانی همگام این حرکت و با صمیمیت و همدلی برای جوانان سرمشق باشند و مسئولیت دینی و تاریخی خود را انجام  دهند.

این روزها برخی از رسانه‌ها از آشتی ملی سخن می‌گویند. من به آنها می‌گویم  آشتی ملی غلط است، زیرا مردم با یکدیگر قهر نیستند که آشتی کنند. مردم به‌قدری مشکلات معیشتی دارند که فرصتی برای منازعات سیاسی ندارند. به علاوه مردم هوشمندی خود را نشان داده‌ و در سخت‌ترین شرایط دشمن را نومید ‌کرده‌اند. اما جریان‌ها و جناح‌های سیاسی‌ که مشکل معیشتی کمتر دارند، باید آشتی کنند و منازعات سیاسی را کنار بگذارند. بهتر است که جناح‌های سیاسی با گفت‌وگو مسائل مورد اختلاف را حل کنند. این کار اگر با حسن‌نیت و زمان‌شناسی و وظیفه‌شناسی همراه باشد دشوار نیست. امید است عزیزان ما به این خواهش مشفقانه توجه کنند و برای مصالح نظام و کشور و حیثیت ارزشمند خود مسائل مورد اختلاف را حل کنند. خداوند هم کمک خواهد کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه ۵۳

۲ـ آل‌عمران، ۱۰۳

۳ـ انفال، ۴۶

۴ـ کلمات قصار، ص ۱۰۵

۵ـ کلمات قصار، ۱۰۸

18آوریل/19

لغزش‌گاه‌های مدیران(۲)

 

مطالعه و سیری کوتاه در زندگی انبیای الهی و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین به‌خوبی ما را با نگاه و برخورد آنان با دنیا و مظاهر آن آشنا می‌سازد. برای شناخت نگاه این برگزیدگان خداوند به دنیا و بهره آنان از آن شاید کلامی شفاف‌تر و کامل‌تر از این بیان نورانی پیامبر اکرم«ص» نباشد که فرمودند:  «ما اَحَدٌ مِنَ الاْوَّلِینَ وَ الاْخِرینَ اِلاّ وَ هُوَ یتَمَنّی یوْمَ الْقِیامَه اَنَّهُ لَمْ یعْطَ مِنَ الدُّنْیا اِلا قُوتا(۱): در میان اولین و آخرین، هیچ‌کس نیست مگر آنکه در روز قیامت آرزو می‌کند ای کاش جز قومی از دنیا به او داده نشده بود.»

بر اساس حکمت آفرینش و اینکه خداوند هیچ چیز را باطل و عبث نیافریده است و دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است(۲) باید اذعان کرد آخرت از بستر دنیا می‌گذرد و روح انسان تنها در قالب ماده و تن است که به کمال(۳) می‌رسد. با کنترل درست غرایز حیوانی چون غریزه شهوت و… است که انسان بقا پیدا می‌کند.

از منظری دیگر دنیا و آنچه در آن است، به‌سان همه اشیایی هستند که کارکردی دوگانه دارند که هم می‌توانند عامل حیات‌بخشی انسان باشند و هم ابزار هلاکت او. از همین روست که نگاه به دنیا و بهره‌مندی از آن به نسبت افراد آن تفسیر شده است و دلبستگی مطلق به آن بدون نگاه ابزاری نه تنها مذموم، بلکه نقطه آغاز هلاکت انسان شمرده شده است.

از منظر پیامبر اکرم«ص)» دلبستگی به دنیا ریشه هر معصیت الهی و گام نخست در لغزیدن به سراشیبی گناه است: « حُبُّ الدُّنیا اَصلُ کُلِّ مَعصِیَهٍ وَ اَوَّلُ کَلِّ ذَنب(۴): دلبستگی به دنیا ریشه هر عصیان و آغاز هر گناه است.»

و دل سپردن به آن از منظر امیرمؤمنان(ع) رأس فتنه‌ها و آغازگر گرفتاری‌هاست: « حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ اصْلُ الِمحَن (۵): وابستگی به دنیا رأس فتنه‌ها و ریشه محنت‌هاست.»

بر کسی پوشیده نیست که نگاه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی که ادامه حرکت توحیدی انبیا و اولیای الهی به دنیا و مظاهر آن است، نگاهی از جنس نگاه ابزاری نبود و همین نگاه هم انقلاب را و هم مدیران آن را از سایر انقلاب‌ها و مدیران آن جدا کرد. نگاهی که موجب شد انقلاب اسلامی برخلاف انقلاب‌های دیگر چهل سال در مسیر اصلی خود بماند. نگاهی که روح ایثار و شهامت و دنیاگریزی را در دل‌ها زنده نگه داشت و حتی به عاملی پیش‌برنده تا آن سوی مرزهای خود تبدیل شد؛ زیرا در طول این سال‌ها از آغاز نهضت تا کنون یاران امام و رهبری و مدیران مؤمن، همواره دنیا را از منظر آیات قرآن و کلام معصومین(ع) نگریسته‌اند. آیاتی چون این آیه شریفه سوره توبه که خداوند سبحان زمینه‌های دلبستگی به دنیا و دل بریدن از آخرت را چنین به تصویر کشیده است: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ … وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ  وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین(۶): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن دلخوشی نداشته‌اید برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما فرود آورد و خدا جمعیت فاسقان را هدایت نمی‌کند.»

خداوند سبحان در این آیه شریفه پس از اشاره به اقوام نسبی و سببی چون پدران و همسران و فرزندان و برادران که مادر و دختر و خواهر را نیز در برمی‌گیرد به سراغ «عشیره» می‌رود؛ طبقه‌ای که از آن به طائفه و وابستگان دیگری را شامل می‌شود و شعاع آن تا قومیت و قبیله و هرگونه گرایشی به ملی‌گرایی امتداد می‌یابد. به مسئله اموال به دست آمده و جمع‌آوری شده و نیز کار و پیشه و منبع درآمد و ترس از کساد و کاهش درآمد اشاره می‌کند و در نهایت به محل سکونت و دلخوش داشتن به آن می‌پردازد.

محورهای یاد شده در این آیه شریفه اموری هستند که انسان به‌طور طبیعی به آنها دلبستگی دارد، اما آنگاه که انسان مقهور دلبستگی لجام گسیخته به این امور می‌شود او را در تقابل با دلبستگی به خدا و پیامبرش قرار می‌دهد و مانع تلاش و تحرک و مجاهده او در راه حق می‌شود و او را از پوشش هدایت الهی در صراط مستقیم خارج می‌کند.

بی شک این آیه نورانی اگر در قالب قلب و فکر مدیران جای نگیرد حداقل از آیاتی است که مدیران باید در تلاوت آیات قرآن در آن اندیشه و تأمل کنند و نسبت جایگاه خود را با چنین عوامل دلبستگی دنیا معلوم سازند. مدیرانی که با استفاده از موقعیت، ظرفیت‌ها و امکانات حوزه مدیریتی خود منابع و منافع عمومی را در اختیار دارند، ولو به اندازه یک «صاع» گندم، یعنی مقدار کمکی که عقیل از امیرالمؤمنین«ع» برای فرزندان ژولیده و گرسنه خود درخواست کرد و با پاسخ صریح پیشوای متقین روبه‌رو شد، نباید تخلف کنند. امام علی«ع» هرگز عمل به تکلیف الهی را قربانی روابط خانوادگی و قوم و قبیله‌ای خود نکرد.

این آیه نورانی هشداری است به مدیرانی که دلبسته جمع‌آوری اموال و انباشتن ثروت و بلوکه کردن امکانات برای خود و اطرافیانشان هستند؛ برای تجارت و سوداگری مادی و پر رونق تلاش می‌کنند؛ مسئولیت دفتر و کار خود را از جایگاه محل خدمت علناً به بنگاه کسب درآمد و حقوق و مزایای هر چه بیشتر تغییر کاربری می‌دهند و آرامش و سکون خود را در سکونت گزیدن در خانه‌های اعیانی می‌پندارند. این مدیران بر اساس این آیه شریفه نمی‌توانند مدعی محبت به خدا و رسول خدا «ص» باشند و بی‌‌شک آنان بیش از دیگران مخاطب این تهدید الهی در پایان این آیه شریفه هستند که فرمود: « فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِه(۷): منتظر باشید تا فرمان الهی فرا رسد.»

به راستی این تهدید و فرمان الهی چیست؟ و رابطه این آیه با آیه « مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض أَرَضِیتُم بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا »(۸) در چیست؟ بی‌شک وجه مشترک بین دو آیه، تقابل بین چسبیدن و دلخوش کردن به زندگی دنیا با حرکت و تلاش در راه خداست، آنجا که در ادامه آیه می‌فرماید: « إِلَّا تَنفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ(۹): اگر بی‌درنگ در راه خدا و برای خدا حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات و عذاب دردناکی می‌کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می‌دهد.»

بخش پایانی آیه در حقیقت، هشدار به همه انسان‌ها، به‌ویژه مدیرانی است که به خاطر جایگاه حقوقی‌شان زمینه برای محورهای یاد شده در آیات برای آنان فراهم است. بخش پایانی تلخ و پشیمان کننده را برای مدیرانی که مست قدرتند و به جایگاه خود می‌بالند. مدیرانی که محدوده مدیریت خود را گاه ملک طلق خود می‌دانند و با باز کردن حساب ویژه‌ برای نزدیکان خود و دل بستن به آنچه که در این آیه نورانی به عوامل بازدارنده از محبت خدا و رسول آن  تعبیر شده‌اند، از سرنوشت تلخ خود در دنیا و آخرت غافل می‌شوند.

این باور مدیران که همواره بر جایگاه مدیریت تکیه خواهند زد؛ این در همیشه روی همین پاشنه می‌چرخد و همواره از نعمت مدیریت در نظام اسلامی برخوردارند غفلت دیگری است. اشتباهی است که قبل از آنان دیگران نیز بدان گرفتار بودند و کافی است اینان به‌ویژه به تاریخ معاصر ایران و برخی مدیران قبل از خود در نظام اسلامی نگاه کنند که چگونه نعمت مدیریت که می‌توانست با نصب‌العین قرار دادن هشدارهای قرآنی و رهنمودهای ائمه اطهار«ع»، نردبام کمال آنان شود، به چاه سقوطشان در دنیا و آخرت تبدیل شد.

کوتاه سخن اینکه انقلاب اسلامی بر اساس تغییر ارزش‌ها و رفتارها و بر اساس آموزه‌های قرآن و عترت صورت گرفت و نه به خاطر جابه‌جایی قدرت و تکیه زدن برخی بر مسند گذشتگان و تکرار فرهنگ طاغوتی و آرام گرفتن در کاخ‌هایی که برخی مدیران را مشمول این آیه شریفه کند که فرمود: «وَ سَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الْأَمْثَال(۱۰): شما در منازل (و کاخ‌های) کسانی که بر خویشتن ستم کردند ساکن شدید و برای شما آشکار شد که چگونه با آنان رفتار  کردیم و برای شما مثل‌ها زدیم( و باز بیدار نمی‌شوید).»

آیا به‌راستی این آیه شریفه مشمول برخی مدیران و مسئولان ما و دنیاخواهی و دنیاطلبی بازگشت به جاهلیت نیست؟ و آیا رویکرد به فرهنگ طاغوتی رویگردانی از سیره امام و رهبری نیست؟ به‌راستی آیا تقابل برخی از سخنان و رفتارهای برخی مدیران و مسئولان با فرمایشات و سلوک امام و رهبری ریشه در همین دنیاگرایی و آخرت‌گریزی ندارد؟

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۴٫

۲- ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق (حجر/ ۸۵)؛ ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما باطلاً (ص / ۲۷).

۳- عن ابن ابی یعفور قلت لابی عبدالله علیه‌السلام، انا لنحب الدنیا فقال: تصنع بها ماذا؟ قلت اتزوج منها و احج و انفق علی عیالی و انیل اخوانی و اتصدق، قال لی: لیس هذا من الدنیا هذا من الاخره (بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۰۶).

۴- تنبیه الخواطر، ص ۳۶۲٫

۵- غررالحکم، ؟

۶- توبه، آیه ۲۴٫

۷- توبه، آیه ۲۴٫

۸- توبه، آیه ۳۸٫

۹- توبه، آیه ۳۹٫

۱۰- ابراهیم، آیه ۴۵٫

18آوریل/19

در آستان امامان

 

این سلسله مقالات مزین است به زینت معرفت اهل‌بیت«ع» که در ذیل زیارت جامعه کبیره دنبال می‌شود. در این مقاله نیز فرازهایی از این زیارت بلند تقدیم می‌گردد.

کلام نور

«کَلامِکُم نور»: سخن شما نور است.

نور روشن است و روشنگر. کلام اهل‌بیت«ع» این ویژگی را دارد. این کلام همه ابعاد زندگی را روشن می‌سازد. کلام دو بخش دارد: ۱- محتوا ۲- شکل که اگر در این دو بخش شایسته و درخور تحسین بود، زیباترین است. در بخش محتوا، کلامی که سالم‌ترین، عمیق‌ترین و روشنگرترین و در بخش شکل و صورت رساترین باشد زیباترین است. کلام اهل‌بیت«ع» از آن جهت که کلامشان کلام خدا و رسول خداست، در هر دو بخش زیباترین است.

امام صادق(ع) فرمودند: «حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول‌الله قول الله عزوجل(۱): حدیث من حدیث پدرم، حدیث پدرم حدیث جدم، حدیث جدم حدیث حسین، حدیث حسین حدیث حسن، حدیث حسن حدیث امیرمؤمنان است و حدیث امیرمؤمنان حدیث رسول خداست و حدیث رسول خدا سخن خدای بزرگ است.»

در روایتی حضرت امام باقر(ع) به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه (سلمه زیدی مذهب بوده و او و حکم هر دو از صاحبان فتوا در اهل سنت هستند و رابطه خوبی با امام باقر(ع) نداشته‌اند) فرمودند: «شرقا و غرباً فلا تجدان علماً صحیحاً الا شیئاً خرج من عندنا اهل البیت(۲): به شرق بروید و به غرب بروید، علم درستی را نمی‌یابید مگر چیزی را که از نزد ما خاندان اهل‌بیت«ع» بیرون آمده باشد.»

محتوای کلام خداوند فطری است و این یک رمز جاذبه در کلام امامان است که دل‌ها را همچون آهن‌ربا به سوی خود جذب می‌کند. از حضرت امام رضا(ع) نقل شده که فرمودند:«… فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا(۳): … اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌دانستند از ما پیروی می‌کردند.»

این از جهت محتوا و اما از  جهت شکل و صورت هم، آنان برترین و در قله فصاحت و بلاغت‌اند. از حضرت امیرمؤمنان علی(ع) نقل شده که فرمودند: «و انّا لامراء الکلام و فینا تنشَّبت عروقه و علینا تهدَّلت اغصانه؛(۴): …ما فرمانروایان سخنیم. درخت سخن در ما ریشه دوانیده و شاخه‌هایش بر سر ما سایه افکنده است.»

این واقعیتی است که دوست و دشمن به آن معترف‌اند. در تاریخ آمده که شخصی به نام محقق بن ابی محقق از مولا علی«ع» جدا شد و به معاویه پیوست. معاویه از او پرسید، «از نزد چه کسی آمده‌ای؟» او چاپلوسانه گفت، «جئتک من عند اعیی الناس!!؛ من از نزد ناتوان‌ترن اشخاص در سخن گفتن آمده‌ام!» معاویه گفت، «ویحک کیف یکون اعیی الناس فوالله ما سنّ الفصاحه لقریش غیره؛(۵) وای بر تو چگونه او را ناتوان‌ترین افراد می‌شماری در حالی که به خدا سوگند اساس فصاحت را میان قریش، جز او کسی بنا ننهاد.»

ابن ابی الحدید معتزلی مذهب ذیل خطبه ۲۲۱ بعد از شرح بخشی از کلام مولا درباره عالم برزخ چنین می‌گوید: «اگر تمام فصحای عرب در مجلس واحدی اجتماع کنند و این بخش از خطبه را بر آنها بخوانند سزاوار است همگی به خاطر آن سجده کنند.»(۶)

جناب سیدرضی جامع نهج‌البلاغه که آیتی در فصاحت و بلاغت بود، در مقدمه نهج‌البلاغه زیبایی سخن مولا را چنین به قلم آورده است که، «امیر مؤمنان علی سرچشمه فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است. اسرار بلاغت از وی آشکار شد و قواعد و دستوراتش از او سرچشمه گرفت و با استفاده از شیوه او هر خطیب توانایی به قدرت خطابه دست یافت و از گفتار او سخنرانان ماهر یاری جستند زیرا در کلامش نشانه‌هایی از علم خداست و عطر و بویی از سخنان پیامبر(ص).»(۷)

کلام اهل‌بیت«ع» از عالی‌ترین محتوا و زیباترین سبک برخوردار است. به این دو ویژگی اضافه کنید از دل برخاستن را که کلامشان را در اوج جاذبه قرار داده است که، «سخن که از دل برآید لاجرم بر جان نشیند.

اینهاست مبنای این سخن که، «کلامکم نور». کلامشان روشن، فصیح و بلیغ از جان برخاست و روشنگر است.

رشد و هدایت در اوامر امامان 

«و امرکم رشد»: دستور شما رشد و هدایت است.

رشد مصدر ثلاثی مجرد به معنای راست بودن راه است و هدایت شدن به سوی خیر و صلاح. رشد در قرآن در شش وجه به کار رفته است. هدایت، توفیق، صواب، اصلاح مال، عقل مخرج (راه خروج از مشکل)

نقطه مقابل رشد غیّ و ضلال است. غیّ جهلی است که ریشه‌اش اعتقاد فاسد باشد و یا به معنای لجاجت و استمرار در نادانی است و ضلال به معنای تعدی از راه میانه. در قرآن علاوه بر غی و ضلال که نقطه مقابل رشد است واژه فرّ و سفاهت نیز در برابر رشد قرارگرفته است. واژه رشد و مشتقات آن نوزده بار در قرآن کریم به کار رفته‌اند. این واژه دارای سه مصدر «رشد» و «رَشَد» و رشاد است. از نگاه قرآن کریم عوامل رشد عبارتند از:

ارشاد خدای متعال و اولیاء او، قرآن کریم ایمان به خدا و اطاعت از او، اعتقاد به قیامت، دعا و عبادت.

طواغیت و سران کفر دعوت به ضد رشد می‌کنند. قرآن در مورد فرعون می‌فرماید: « فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَونَ وَ ما أَمرُ فِرعَونَ بِرَشید(۸) آنان فرمان را اطاعت کردند و فرمان او نارشید است.»

اما امر اولیای خداوند دعوت به رشد وصلاح و سداد است: « اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصحابُ النَّارِ هُم فیها خالِدُون(۹):خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‌برد. اما کسانی که کافر شدند اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برد. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.»

«و امرکم رشد» راه سعادت از رهگذر اطاعت و عمل به فرامین اهل‌بیت«ع» می‌گذرد و کسانی شیعه واقعی هستند که تحقق‌بخش دستورات آنان در زندگی خویش باشند. شیعه یعنی کسی که پایش را جای پای امامان خود می‌گذارد و بینش او بینش آنان و رفتارش رفتار آنهاست.

امام صادق(ع) فرمودند: «ان‌الله تبارک و تعالی اوجب علیکم حبنا و موالاتنا و فرض علیکم طاعتنا الا فمن کان منّا فلیقتد بنا و انّ من شأننا الورع والاجتهاد اداء الامانه الی البرّ و الفاجر و صله الرحم واقراء الضیف و العفو عن المسیء و من لم یقتد بنا فلیس منا(۱۰): خداوند بلندمرتبه محبت ما و ولایت‌پذیری ما را بر شما واجب کرده و اطاعت از ما بر شما فریضه است. آگاه باشید کسی که می‌خواهد از ما محسوب شود باید به ما اقتدا کند. همانا منش ما ورع(خداترسی) و سخت‌کو‌شی در راه دین، اداء امانت به خوبان و بدان، ارتباط با خویشاوندان، پذیرایی از مهمان و گذشت از بدکار است و آن کس که به ما اقتدا نکند از ما نیست.»

نیز حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «لیس من شیعتنا و افقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا(۱۱): از شیعیان ما نیست کسی که با زبانش با ما موافقت و در رفتار و آثارمان با ما مخالفت کند.»

سفارش به تقوی                                        

«و وصیتکم التقوی»: و سفارش شما تقواست.

تقوی حریم نگهداری برای ذات مقدس ربوبی است. حریم نگهداری در تمامی عرصه‌های فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و… دین پوشش زندگی است و باید تمام ابعاد زندگی را فرا گیرد. تقوای بشری برای این پوشش مقدس است. «متقی»  کسی است که حریم خداوند را در همه عرصه‌های زندگی رعایت می‌کند و می‌کوشد قوانین او را در همه جا اجرا کند.

«سفارش به تقوا» سفارش همه انبیا بوده است: «وَ لَقَد وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ إِیَّاکُم أَنِ اتَّقُوا اللَّه(۱۲): به یهود و نصارا و کسانی که قبل از شما کتاب آسمانی داشتند و  همچنین به شما سفارش کرده‌ایم که تقوا داشته باشید.»

تقوا مایه پیشرفت فرد و جامعه است. جامعه‌ای که لباس تقوا به تن داشته باشد جامعه‌ای است مترقی که می‌تواند از همه مواهب الهی در جهان آفرینش استفاده کند. سفارش به تقوا به معنای استفاده نکردن از مواهب خدادادی دنیا نیست، بلکه به معنای استفاده همراه با رعایت حریم خداوند و عبور نکردن از خطوط قرمز خداوند است.

شادی مشروع

شاد بودن در بهار طبیعت و ایام نوروز و غیر آن ضد ارزش و ناپسند نیست، بلکه شادی را به معنای گناه کردن گرفتن و عبور از خطوط قرمز خداوند دانستن است که منکر است. می‌توان شاد بود و از خطوط قرمز هم عبور نکرد. این شادی مبارک خواهد بود و هر روزی که انسان موفق به انجام آن شود، آن روز نوروز است. از نگاه امام علی(ع) با ترک گناه هر روزتان نوروز می‌شود:

حضرت مولی علی«ع» در عید فطر فرمودند: « انما هو عید لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه و کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید(۱۳): امروز برای کسانی روز عید است که روزه آنها مقبول درگاه پروردگار و عبادت‌های شبانه آنها مورد پذیرش قرار گرفته است. بنابراین هر روزی که در آن عصیان خداوند نشود آن روز عید است.»

تقوا رکن زندگی سعادتمندانه و جامع‌ترین عنصر اخلاقی است. به امام جمعه دستور داده شده با وصیت به تقوا سوژه سخن در همه عرصه‌های اخلاقی را بیابد.

رفتار خوب

«و فعلکم الخیر»: کارتان خیر و خوبی است.

اهل بیت«ع» کانون همه خوبی‌ها هستند. آنها معیار خوبی‌اند و محبت آنها جلوه برجسته خیر است. آنان هر چه را انجام می‌دهند خیر است زیرا معصوم‌اند و در قاموس آنان فقط خیر است و بس.

امام صادق(ع) فرمودند: «نحن اصل محل خیر و من فروعنا کلّ برّ فمن برّ التوحید و الصلوه و کظم الغیظ و العفو عن المسی و رحمه الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل کلّ شرّ و من فروعهم کل قبیح و فاحشه فکذب من زعم انه معنا و هو متعلق بفروع غیرنا(۱۴): ما ریشه هر خیری هستیم و هر نیکی از شاخ و بر ماست. از این نیکی‌ها یکتاپرستی، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدی کننده، ترحم به نیازمند، پرداختن به کار همسایه و اقرار به فضیلت فضیلت‌مندان و دشمن ما ریشه هرگونه بدی است و هر زشتی  پلیدکاری از شاخ و بر ایشان است، پس دروغ گفته  کسی که گمان کرده که با ماست و به شاخه‌های دیگران چنگ افکنده است.»

احسان

«و عادتکم الاحسان»: شیوه شما احسان است.

به آنچه بر اثر تکرار جزو رفتار اکتسابی و گاه غیرارادی انسان می‌شود عادت گفته می‌شود.(۱۵)

احسان به همگان عادت امامان است. احسان واژه ناشناخته‌ای نیست: نیکی و رفتار شایسته.

رفتار شایسته و سرشار از مهر، عادت همه امامان بوده است. دوست و دشمن در این زیرمجموعه قرار دارند.

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

رفتار امامان در عرصه احسان به دشمنان خود یک کتاب قطور است.

کرم

«و سجیتکم الکرم»: و سرشت شما بزرگواری است.

سجیه به معنای سرشت و طبیعت و نهاد است. «السجیه الطبیعه والخلق»(۱۶)

خلقتی که جزئی از طبیعت شد از انسان جدا ناشدنی است. این امامان نور با «کرامت» عجین شده‌اند و از این رهگذر مدال‌ها از خداوند گرفته‌اند. سوره «هَل اَتی» تنها یک مدال اهل‌بیت«ع» است.

ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر

هم فقیر و هم یتیم و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد                       

هل اتی بی نان تو نازل نشد

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- الکافی، ج ۱، ص ۵۳٫

۲- الکافی، ج ۱، ص ۳۹۹٫

۳- معانی الاخبار، ص ۱۸۰، حدیث ۱٫

۴- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۳٫

۵- شرح نهج‌البلاغه معتزلی، ج ۱۱، ص ۱۵۳٫

۶- همان.

۷- نهج‌البلاغه (مقدمه).

۸- هود، آیه ۹۷٫

۹- بقره، آیه ۲۵۷٫

۱۰- الاختصاص، ص ۲۴۱٫

۱۱- مشکاه الانوار، ص ۷۰٫

۱۲- نساء، ص۱۳۱٫

۱۳- نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۴۲۸٫

۱۴- الکافی، ج ۸، ص ۲۴۲٫

۱۵- فرهنگ سخن، ج ۵، ص ۴۹۴۰٫

۱۶- لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۷۲٫