Monthly Archives: آگوست 2019

29آگوست/19

مناسبات رژیم آل‌سعود با رژیم صهیونیستی

بررسی تاریخ آل‌سعود از برخی از مناسبات و روابط پنهانی سران این خاندان قدرتمند با یهودیان حکایت دارد. کتاب «تاریخ آل‌سعود» در دهه هفتاد میلادی قرن گذشته توسط ناصر السعید، نویسنده سرشناس عربستانی به رشته تحریر درآمد. وی به‌رغم اقامت در خارج از عربستان سعودی، پس از چاپ و نشر این کتاب، با حمایت مالی مستقیم خاندان سلطنتی آل‌سعود به دست مزدوران آنان ترور شد و جان باخت. ناصر السعید در کتاب خود به ارتباط نزدیک و محرمانه خاندان آل‌سعود با بِنْ گوریون،(۱) بنیانگزار رژیم اسرائیل قبل و بعد از تأسیس این رژیم اشاره می‌کند، «بن‌گوریون برای تأسیس رژیم مورد نظر خود، مورد حمایت مستقیم آل‌سعود قرار گرفت.»(۲)

اولین دیدار سعودی ـ صهیونیستی به سال ۱۹۳۹ میلادی در لندن و در کنفرانسی درباره قضیه فلسطین که شاهزاده «فیصل بن عبدالعزیز»، وزیر خارجه سعودی در آن حضور یافت، بر می‌گردد.(۳) در سال ۱۹۴۶ ترومن (رئیس‌جمهور آمریکا) از  صد هزار یهودی دعوت کرد تا به سرزمین‌های اشغالی مهاجرت کنند، ولی اکنش حادی از سوی آل‌سعود صورت نگرفت.

یک سال بعد آمریکا به قطعنامه‌ سازمان ملل مبنی بر تجزیه‌ فلسطین رأی مثبت داد که منجر به تیره شدن روابط آمریکا با دولت سعودی شد، ولی منجر به قطع مناسبات نشد. این در حالی بود که رؤسای هیئت‌های عربی در سازمان ملل در آستانه صدور قطعنامه تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ با ارسال پیامی به پادشاه سعودی اصرار کردند که بیانیه‌ای صادر و در آن آمریکا را به قطع صدور نفت در صورت تصویب قطعنامه تقسیم فلسطین و به رسمیت شناختن اسرائیل تهدید کند، ولی پادشاه سعودی در یک موضع غیرمنتظره اعلام کرد، «منافع آمریکا در عربستان محفوظ و مورد حمایت ماست. از آنجا که آمریکاییان حکم اهل‌ذمه را دارند، در نتیجه، حمایت از آنها و منافعشان براساس نص قرآن بر ما واجب است.»(۴)

چندی بعد روابط آل‌سعود و آمریکا رو به گرمی نهاد و در سال ۱۳۶۷ق (۱۹۴۸م) ناوگان آمریکا وارد خلیج ‌فارس شد و برای نخستین بار مقامات نظامی آمریکا از عربستان دیدار کردند.(۵)

اسناد کاملی که مربوط به تلگراف‌های محرمانه وزارت خارجه عربستان است، ابعاد جدیدی از توطئه این کشور علیه ملت‌های عربی، به‌خصوص ملت فلسطین را برملا می‌کند. روزنامه الشرق قطر با انتشار این اسناد آورده است که کاخ سفید در تاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۶۶ به صراحت از اسرائیل خواست تا سینا را اشغال کند و این مربوط به دوره تنش بین قاهره و ریاض است. عجیب‌تر اینکه عربستان برای تقویت ارکان رژیم صهیونیستی تلاش و حمله به سوریه و جداسازی بخشی از آن (جولان) را پیشنهاد کرد.

رژیم عربستان همچنین از اسرائیل خواست تا غزه و کرانه باختری را تحت سیطره خود بگیرد تا به این ترتیب راه هر گونه تحرکات فلسطینیان و یا تلاش‌های کشورهای عربی برای آزادسازی فلسطین بسته و در نتیجه حق بازگشت آوارگان فلسطینی و قضایای حل ‌و فصل نهایی نیز حذف شود، زیرا سیطره بر کرانه باختری به معنای سیطره بر قدس است. رژیم اشغالگر این پیشنهاد را عملی کرد و در جنگ ژوئن سال ۱۹۶۷ اراضی عربی را به اشغال خود درآورد. طبق اسناد  موجود، این پیشنهاد عربستان مربوط به تاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۶۶ است.(۶)

طی سال‌‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۶ سازمان اطلاعات و جاسوسی رژیم صهیونیستی ـ موساد ـ دو بار تاج و تخت آل‌سعود را نجات داد. کارشناسان امور امنیتی در این  زمینه می‌گویند، «الکساندر بلای، کارشناس صهیونیستی اندیشکده ترومن در مقاله‌ای که فصلنامه علوم سیاسی «جروزالم کوارترلی» تحت عنوان «به سوی زندگی مسالمت آمیز سعودی ـ اسرائیلی» چاپ و منتشر کرد، نوشت، «عربستان سعودی از سال ۱۹۶۲ و پس از انقلاب یمن تحت عنوان «مقابله با دشمن مشترک» یا همان جمال عبدالناصر، روابط مستمر، مستحکم و گسترده‌ای با اسرائیل داشته است.»

بلای یادآوری می‌کند که طی سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ در لندن مصاحبه‌ای با «آهارون ریمیز»، سفیر سابق اسرائیل داشت و او برای بلای برملا کرد که ملک سعود و ملک فیصل همواره روابط عمیق و گسترده‌ای با اسرائیل داشته و با سران وقت اسرائیل در ارتباط بوده‌اند.

از سوی دیگر «فرید‌‌هالیدی»، نویسنده انگلیسی در کتاب خود به نام «جزیره العرب بدون پادشاه» نوشته است، «ملک فیصل از اسرائیل خواست برای حمایت آل‌سعود از خطر جمال عبدالناصر در جنگ یمن وارد عمل شود و تل‌آویو نیز توسط هواپیماهای نظامی انگلیسی اقدام به ارسال مقادیر بسیار زیادی سلاح و تجهیزات نظامی برای سلطنت‌طلبان یمنی کرد.»(۷)

تجاوز رژیم صهیونیستی به مصر و سوریه و اردن در ربیع‌الاول ۱۳۸۷ق (۱۹۶۷م) معروف به جنگ «شش روزه اعراب و اسرائیل» باعث شد که اعراب علیه رژیم صهیونیستی وارد عمل شوند. این جنگ مردم عربستان را به تکانی سخت واداشت و آنان به کنسولگری آمریکا در ظهران هجوم بردند. در رأس‌التنوره کار به تیراندازی کشید و تعدادی از آمریکائی‌ها و اعراب‌ زخمی شدند. در پی این حادثه فیصل برخی از افسران ارتش را بازداشت و مقررات حکومت نظامی را برقرار کرد.(۸)

در این میان سازمان اطلاعاتی جاسوسی رژیم سعودی نقش اساسی و بسیار خطرناکی را در تاریخ نوین عربی ایفا و در این راه پول‌های زیادی را برای حفظ و بقای رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه هزینه کرد؛ به‌گونه‌ای که به قول برخی از منابع تامین‌کننده مالی واقعی و حقیقی اشغال اراضی ۱۹۶۷ اعراب توسط رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی بود. عربستان سعودی تنها کشوری است که در آستانه جنگ ۵ ژوئن ۱۹۶۷ از نقشه و برنامه این جنگ اطلاع کامل داشت.

«هرش گودمن»،‌ کارشناس امور نظامی صهیونیستی در مقاله‌ای که روزنامه صهیونیستی «جروزالم پست» در ۱۲/۱۰/۱۹۸۰ منتشر کرد، نوشت، «طی سال‌های ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳ تفاهم و توافق آشکاری بین آمریکا و اسرائیل به چشم می‌خورد که به موجب آن اسرائیل به نیابت از آمریکا در اوضاع جاری خاورمیانه مداخله کرد. در این بین نمی‌توان از کشور عربستان سعودی کم جمعیت، اما سرشار از پول و دارایی که به‌شدت توسط غرب حمایت می‌شود چشم پوشید که در این دوره به خصومت‌ورزی آشکار با مصر پرجمعیت و فقیر و دوست مسکو پرداخت. حاکمان سعودی خوب می‌دانستند که اسرائیل به خاطر حفظ منافع غرب در منطقه از آنان حمایت و دفاع خواهد کرد.

رژیم آل‌سعود تا سال ۱۹۷۳،هیچ‌گاه برای جنگ آزادی‌بخش با رژیم صهیونیستی با ارتش‌های عربی همراهی نکرد. تنها در سال ۱۹۷۳ که ارتش مصر ضربات مهلکی به اسرائیل زد، پادشاه عربستان، غرب را برای مدت کوتاهی تحریم نفتی کرد.(۹)

بعد از مرگ ملک فیصل با روی کار آمدن ملک خالد، رژیم آل‌سعود به سمت شناسایی مشروط رژیم صهیونیستی پیش رفت. او در سال ۱۹۷۵در اعلامیه‌ای ضمن حمایت از آرمان‌های فلسطین افزایش کمک‌های مالی به «ساف» را اعلام کرد، اما آنچه در این اعلامیه به عنوان رکود در روند مبارزه عربستان با رژیم صهیونیستی مطرح ‌شد، پذیرش مشروط این رژیم بود که برای اولین بار از سوی پادشاه عربستان مطرح گردید.

پایگاه خبری عربی النخیل در مطلبی درباره روابط پنهان «عربستان با اسرائیل» آورده است، «عدنان خاشقجی، از بازرگانان سعودی در پنجاه و پنجمین سالگرد تأسیس روزنامه اسرائیلی یدیعوت آهارونت اعتراف کرد که عملیات کوچ یهودیان اتیوپیایی به اسرائیل در سال ۱۹۸۲ طی یک نشست سری در مزرعه شخصی وی در کنیا صورت گرفته است.(۱۰)

ساموئل سیواو در این باره تاکید می‌کند که خاشقجی به مسئولان آمریکایی و اسرائیلی که با آنها دیدار داشت، اطلاع داد که ملک فهد،‌ پادشاه عربستان سعودی و شاهزاده سلطان، وزیر دفاع این کشور به وی اعتماد بسیار دارند و «بندر بن سلطان»، سفیر وقت عربستان سعودی در آمریکا وی را به «رابرت مک ورلین»، مشاور امور امنیت ملی «رونالد ریگان»، رئیس جمهوری وقت آمریکا معرفی کرده و خاشقجی هم گزارش‌‌های اطلاعاتی و تجسسی دوره‌ای درباره اوضاع خاورمیانه و تحلیل و ارزیابی اوضاع و احوال این منطقه را برای مک ورلین ارسال کرده است.

وی تاکید می‌کند که مزدوران اطلاعاتی‌جاسوسی اسرائیلی برای حفظ جان خاشقچی،  سیستم‌‌های امنیتی ویژه‌ای را در قایق شخصی او «نبیله»، نصب و راه‌اندازی کرده بودند. خاشقچی تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای برقراری صلح به کار ببندد، اما اعتقاد داشت اگر این مذاکرات علنی و آشکارا برگزار شوند، ممکن نیست موفق شوند و به همین منظور با فرستاده شیمون پرز در لندن دیدار کرد تا در آنجا به توافق برسند و توافقنامه‌ای را امضا کنند و آن را در بانک سوئیس به امانت بگذارند.

پس از آن خاشقجی راهی تونس شد و با «یاسر عرفات»، رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطینی دیدار کرد و پس از آن برای دیدار با «حسنی مبارک»، رئیس‌جمهور وقت مصر راهی این کشور شد. سپس با «ملک حسین»، پادشاه اردن دیدار کرد و آنگاه به واشنگتن رفت و در آنجا با رابرت مک ورلین،‌ مشاور امنیت ملی دولت ریگان ملاقات کرد.

خاشقجی همچنین پیشنهاد داد که آمریکا و عربستان سعودی و کویت مبلغی به ارزش ۳۰۰ میلیارد دلار برای سرمایه‌گذاری در اسرائیل و کشورهای عربی‌ای که صلح با اسرائیل را می‌پذیرند، اختصاص دهند. در ادامه این گزارش آمده است:

«خاشقجی به صورت سری و محرمانه بر موافقت ملک فهد با هر قدمی که در این راه برمی‌داشت دست ‌یافت. او اعتقاد داشت که اعراب و اسرائیلی‌‌ها می‌توانند در صورت به بن‌بست رسیدن مذاکرات خود با اسرائیل آنها را تکذیب یا رد کنند. افزون بر این او در تمام دیدارهایش با مقامات اسرائیلی تلاش می‌کرد بین اعراب و اسرائیل قراردادها و معاهدات سرّی و محرمانه‌ای را منعقد کند.»

خاشقجی اعتراف می‌کند که آل‌سعود مجبور بود پول‌هائی را به فلسطینی‌‌ها و سوری‌‌ها پرداخت کند، ولی این کار را نه از روی میل و رغبت، بلکه به عنوان حق‌السکوت به این کشورها انجام می‌داد. اگر عربستان سعودی اطمینان داشت که آمریکا بدون ‌قید و شرط از او حمایت می‌کند، بی‌تردید پرداخت این وجوهات به سوریه و فلسطینی‌‌ها را قطع می‌کرد. به همین منظور توجه اصلی فیصل در آن زمان بر دستیابی بر این حمایت متمرکز شده بود.

خاشقچی سپس به تماس‌‌های خود با عرفات و پرز ادامه داد و با «کمش» افسر اطلاعات رژیم صهیونیستی دیدار کرد. کوبلند تأکید می‌کند که خاشقجی با هدف برقراری رابطه و همکاری مشترک به اسرائیل سفر و با کمش دیدار کرد.(۱۱)

آل‌سعود تنها به ائتلاف و اتحاد با آمریکا و رژیم صهیونیستی اکتفا نکرد،‌ بلکه به حمایت از رژیم‌‌های عربی دیگر هم‌پیمان با رژیم صهیونیستی نیز پرداخت. روزنامه انگلیسی گاردین در شماره ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۳ خود نوشت که اسرائیل به ملک حسن، پادشاه مغرب کمک کرد تا بر رزمندگان «پولیساریو» در صحرای سرشار از فسفات مغرب عربی غلبه کند و سفیر آمریکا در مغرب در مصاحبه‌ای که تلویزیون انگلیس با وی انجام داد، گفت که اسرائیل مانع خاکی بسیار بزرگی را در صحرای مغرب ایجاد کرد تا جلوی حملات رزمندگان پولیساریو علیه ارتش مغرب را بگیرد و این حملات را با ناکامی و شکست مواجه سازد. سفیر آمریکا در مغرب توضیح می‌دهد که ساخت این مانع خاکی برای اسرائیل یک میلیارد دلار هزینه دربرداشته و عربستان سعودی هزینه ساخت آن را پرداخت کرده است.(۱۲)

«افرایم‌‌هالیفی» رئیس سابق موساد نیز در زمان ملک عبدالله و در اوایل بحران سوریه در اظهاراتی بخشی از زوایای پنهان نقش عربستان و آل‌سعود در قضیه اعراب و اسرائیل، بی‌علاقه بودن سعودی‌ها در ارائه هرگونه کمک به فلسطینی‌ها و روابط پنهان آل‌سعود با رژیم صهیونیستی طی دهه‌‌های گذشته را فاش کرد. وی در ویدیویی که اخیراً در شبکه‌‌های اجتماعی منتشر شده گفته است که ما عادت کرده‌ایم آل‌سعود را  حکومتی بدانیم که کاملاً مخالف قدم گذاشتن یهودیان در فلسطین و در خاک عربستان است؛ اما کتابی که اخیرا به قلم «میخائیل کهانوف» به عنوان رساله دکترا به رشته تحریر در آمده، حقایق شگفت‌آوری را درباره سیاست واقعی سعودی‌ها در قبال فلسطین از دهه سوم و چهارم قرن گذشته برملا کرده است.‌‌

هالیفی افزود، «کهانوف همکار عزیز من، مرد شجاعی بود که دهه آخر زندگی خود را به مطالعه و پژوهش اختصاص داد و برای اثبات فرضیه‌اش کتابی نوشت. نام فصل آخر کتاب او این است، «رفتار سعودی‌ها در قبال یهود و صهیونیسم، از بیزاری تا قبول واقعیت.» وی در این کتاب خاطرنشان می‌سازد که «بن گوریون» و «موشه شرتوک» در دهه سی‌ام قرن گذشته با چند مستشار ارشد سعودی در لندن به امید واهی مذاکره دیدارکردند. در این دیدار «بن‌گوریون» به «حافظ وهبه» از مستشاران ارشد که اتفاقاً مصری‌تبار هم بود (همه مستشاران ملک ابن‌سعود برای جلوگیری از توطئه از اتباع غیرسعودی بودند) گفت، «من مطمئنم شما می‌دانید که فقط ملک بن سعود قادر به تاثیرگذاری روی مصالحه تاریخی بین اعراب و اسرائیل است.»

کهانوف در کتاب خود فاش می‌کند که در زمان جنگ جهانی دوم با دو تن از امیران سعودی که هر دو از فرزندان ملک بن سعود مؤسس خاندان آل‌سعود بودند، هنگام درمان در بیمارستان هداسه در جبل سکوبس در بیت‌المقدس (سرزمین‌‌های اشغالی) دیدار کرده است. یکی از آنها امیر منصور بود که بعداً اولین وزیر دفاع عربستان شد و دومی در یک کاغذ با سربرگ پادشاهی عربستان نامه‌ای سرشار از تشکر و احترام برای پرستاران و پزشکان بیمارستان فرستاده و آن را با نام فهد امضا کرده بود. فهد در سال ۱۹۸۵ پادشاه عربستان شد و تا سال ۲۰۰۲ که این منصب را به عبدالله واگذار کرد، در این مقام بود. قطعاً هیچ‌یک از این دو نفر بدون موافقت صریح ملک بن سعود نمی‌توانستند به بیمارستان هداسه بروند.(۱۳)

در این کتاب نکات فراوانی هست که ثابت می‌کنند سعودی‌‌ها هرگز از فلسطین حمایت مالی و تسلیحاتی نکردند، زیرا ملک بن سعود تحرکات قومی فلسطینی‌‌ها را خطری برای ثبات منطقه می‌دانست و ملک عبدالله نیز   با به رسمیت شناختن اسرائیل به دنبال خاتمه دادن قطعی قضیه فلسطین بود.

در می‌۱۹۹۴ «یوسی میلمن» و «دنی راویو»، دو کارشناس امور اطلاعاتی امنیتی رژیم صهیونیستی در کتابی تحت عنوان «دوستان واقعی: اسرار ائتلاف آمریکایی ـ اسرائیلی» نوشتند که عربستان سعودی عملاً و رسماً با اسرائیل در وضعیت جنگ قرار داشتند، اما تصمیم‌گیرندگان سیاسی در اسرائیل می‌دانستند که عربستان سعودی یک دولت میانه‌رو و حامی غرب است و با اینکه در سخنان خود وانمود می‌کند که خصم و دشمن اسرائیل است، اما با اسرائیل ارتباط مستمر دارد. به عنوان مثال در حوزه اطلاعاتی و امنیتی و جاسوسی، افسران عملیاتی سازمان اطلاعات و جاسوسی اسرائیل ـ موساد ـ همواره با افسران سازمان اطلاعات و جاسوسی رژیم سعودی  ارتباط داشته و بارها درباره تضعیف نیروهای مذهبی بنیادگرای منطقه خاورمیانه با یکدیگر به بحث و تبادل نظر پرداخته بودند. سازمان اطلاعاتی جاسوسی آمریکا ـ سیا ـ نیز از ارتباطات امنیتی اطلاعاتی سرّی سعودی ـ اسرائیلی مطلع بوده و همواره آن را تشویق ‌کرده بود.(۱۴)

سایت «ویکی لیکس» نیز از روابط و مناسبات مخفی میان رژیم صهیونیستی و آل‌سعود پرده برداشت و افشا کرد که این روابط قدیمی است و به اواسط دهه ۹۰ میلادی بازمی‌گردد.

اطلاعاتی که اخیراً جزئیات آن به مطبوعات درز کرده، مربوط به نامه‌‌هایی از وزارت خارجه عربستان با مهر «به کلی محرمانه» است. این مکاتبات روند عادی‌سازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل را نشان می‌دهند. اسناد افشا شده حاکی از آنند که مراحل مختلف همگرایی بین عربستان و اسرائیل به‌طور تدریجی اتفاق افتاده است.

نشریه انگلیسی «اکونومیست» نیز در این باره می نویسد، «نفت عربستان از بندر «ینبع» در ساحل دریای سرخ برای اسرائیل پمپاژ می‌شود. بر اساس توافق محرمانه‌ای که بین سه طرف صهیونیستی، عربستانی و مصری به امضا رسیده است، اسرائیل حفاظت از بخش شمالی دریای سرخ را برعهده دارد. مصر نیز مامور حفاظت از بخش جنوبی و غربی این دریاست و در مقابل این خدمات، از کمک‌‌های مالی عربستان برخوردار می‌شوند. بعد از تحویل دو جزیره مصری «تیران» و «صنافیر» از مصر به رژیم آل‌سعود در سال جاری میلادی(۲۰۱۷)، این روابط محرمانه کاملاً علنی شده‌اند.»(۱۵)

 اسناد مهمی وجود دارند که نشان می‌دهند جنگ‌های ۲۲، ۸ و ۵۱ روزه رژیم صهیونیستی با مردم بی‌پناه غزه و نیز جنگ ۳۳ روزه اسرائیل با لبنان با درخواست و پول عربستان سعودی اداره شده است. در اثنای جنگ ۵۱ روزه و زمانی که اسرائیل به دلیل کشتار بی‌محابای فلسطینی‌ها و از جمله کشتار در اردوگاه آوارگان فلسطینی زیر نظر کمیساریای پناهندگان سازمان ملل (آنروا)، مورد شماتت و فشار قرار گرفت، یک مقام ارشد اسرائیلی اعلام کرد که عربستان به‌طور کامل هزینه‌های جنگ را به ارتش اسرائیل پرداخت کرده است.(۱۶)

پایگاه خبری عربی النخیل در مطلبی درباره روابط پنهانی «عربستان با اسرائیل» می‌نویسد، «مقامات سعودی در جنگ صعده یمن همکاری مشترکی با اسرائیلی‌‌ها داشتند. روابط عربستان با اسرائیل از سال‌ها قبل برقرار شده است.»(۱۷)

«مجتهد» کاربر مشهور توییتری و منتقد خاندان آل‌سعود در صفحه توییتری خود از روابط ریاض و تل‌آویو در سال‌‌های گذشته از طریق مسئولان برجسته سعودی مانند سلمان بن عبدالعزیر، عادل الجبیر و بندر بن سلطان خبر داد. این کاربر توییتری که با برخی از منابع داخل خاندان آل‌سعود در ارتباط است، در صفحه توییتری خود به شخصیت‌‌های مهم آل‌سعود که از گذشته با رژیم صهیونیستی در ارتباط بوده‌اند اشاره می‌کند و می‌افزاید که دولت سعودی توسط «عادل الجبیر» وزیر خارجه فعلی نیز با این رژیم در ارتباط است. او از زمانی که نزد «بندر بن سلطان» در سفارت عربستان در واشنگتن آموزش می‌دید و از سوی وی به عنوان مشاور امور کنگره انتخاب شد، مسئولیت ارتباط با موسسه لابی مشهور رژیم صهیونیستی، «آیپک» (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) برای کسب حمایت کنگره آمریکا را نیز به عهده داشت.(۱۸)

سایت افشاگر ویکی‌لیکس اعلام کرد که رابطه عربستان و رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۲، همزمان با «ارائه طرح صلح ریاض» برای مسئله فلسطین آغاز شد و در سال ۲۰۰۸ نیز مذاکراتی درباره مسئله عادی‌سازی روابط با اسرائیل انجام شدند. نزدیکی رابطه با رژیم صهیونیستی و علنی بودن آن در شرایطی صورت گرفت که مقامات آل‌سعود همواره روابط خود با تل‌آویو را به صورت محرمانه و پنهانی دنبال می‌کردند و خود را مدافع قضیه فلسطین نشان می‌دادند، در حالی که تحولات منطقه و دخالت نظامی عربستان در یمن نشان داد که این خاندان به تنها چیزی که فکر نمی‌کند منافع  مسلمانان و فلسطینی‌هاست.

در هر حال تنی چند از شخصیت‌های بانفوذ سعودی در سال ۲۰۰۶ به صورت علنی اعلام کردند که اسرائیل دیگر دشمن به حساب نمی‌آید و بیشتر یک هم‌پیمان غیررسمی است. این اظهارات در سال ۲۰۰۸  به طرح‌هایی برای برقراری روابط میان دو طرف تبدیل شد و از آن تاریخ، عملی شدن برقراری ارتباط میان تل‌آویو و ریاض علنی‌تر گردید.

طبق این اسناد، روابط نزدیک میان ریاض و تل‌آویو تنها در سطح رسمی نیست، بلکه در سطح مردمی نیز هست. یکی از تلگراف‌های ارسال شده از سوی وزارت خارجه عربستان نشان می‌دهد که ده‌ها دانشجوی عربستانی در سفارت اسرائیل در واشنگتن آموزش دیده‌اند. این دوره بخشی از برنامه آموزشی برای آماده کردن رهبران تحت نظارت دولت آمریکا بوده است. هدف از این برنامه، آموزش جوانان برای رهبری در داخل جوامع خود و همکاری بین‌المللی با همتایانشان در کشورهای دیگر است.(۱۹)

در تابستان ۲۰۱۵ دیدار مسئولان سعودی و اسرائیلی در مؤسسه «پژوهش‌های واشنگتن» کاملاً علنی شد و «دوری گولد» به نمایندگی از اسرائیل خطاب به «انور عشقی» افسر سابق سازمان اطلاعات عربستان گفت که منافع مشترک زیادی بین طرفین وجود دارد و به‌زودی فصل جدیدی در روابط تل آویو ـ ریاض آغاز می‌شود.(۲۰)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱- David Ben Gurion

۲ـ شفیعی سروستانی، اسماعیل، دانشستان سرزمین‌های درگیر در واقعه شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، «آل‌سعود و روابط پنهانی آن با یهود» (تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم، ۱۳۹۱)

۳ـ شیعه نیوز، ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ ، کد خبر: ۳۹۶۲۷

۴ـ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، محمد جواهرکلام (تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۶)

۵ـ بولتن مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، شماره ۷۱۴، در تاریخ ۲۱/۱/۱۳۷۲٫

۶ـ سایت مشرق، کد خبر ۸۰۷۶۳۳

۷ـ زارعی، سعدالله، سابقه، زمینه‌ها و علل عادی سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، بخش دوم، خبرگزاری فارس،

۸ـ الرضوی، سید مرتضی، صفحه عن آل‌سعود الوهّابیین وآراء، قابل بازیابی در:

https://makarem.ir/compilation/Reader.aspx?pid=72327&lid=0&mid=77970&catid=0

۹ـ زارعی، سعدالله، سابقه، زمینه‌ها و علل عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، بخش اول، خبرگزاری فارس، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷.

۱۰ـ تسنیم، ۲۱/۴/۱۳۹۰

۱۱ـ زارعی، سعدالله، پیشین، بخش دوم

۱۲ـ تلویزیون انگلیس، شبکه ای‌تی‌وی

۱۳ـ خبرگزاری میزان، رونمایی از پرده روابط پنهان آل‌سعود و صهیونیست‌ها.

۱۴ـ زارعی، سعدالله، پیشین، بخش دوم

۱۵ـ روزنامه کیهان، ۱۱/۶/۱۳۹۶، شماره ۲۱۷۱۲ ، ص۱۲

۱۶ـ زارعی، سعدالله، پیشین، بخش اول.

۱۷ـ تسنیم، ۲۱/۴/۱۳۹۰

۱۸ـ ایرنا، افشاگری مجتهد از روابط عربستان و رژیم صهیونیستی.

۱۹ـ کیهان ، ۱۸ مرداد ۱۳۹۶

۲۰ـ سایت تابناک، کد خبر: ۷۶۴۹۱۸، ۲۶ دی ۱۳۹۶

29آگوست/19

ژانر تخیلی، کودک و نوجوان در سینمای ایران

مقدمه:

در دو شماره پیشین گفته شد که در سال ۱۳۷۰ جمعاً ۴۹ فیلم سینمایی اکران گردید. تاکنون ۳۰ فیلم از آنها در شماره‌های ۳۱ و ۳۲ تاریخ سینمای ایران مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. اکنون باقی‌مانده آنها مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

ج) ژانر تخیلی، کودک و نوجوان و متفرقه:

۳۱) بهترین بابای دنیا: کارگردان: داریوش فرهنگ، فیلم‌نامه: داریوش فرهنگ و محسن دامادی، بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه، باران کوثری، امید آهنگر و مهری ودادیان.

خیال‌پردازی‌های یک پسر نوجوان در باره پدرش و نشاندن او در جایگاه یک آدم استثنایی در زمینه‌های مختلف اجتماعی، دست‌مایه‌ی نویسندگان قصه گردیده، تا اینکه سرانجام متوجه می‌شود پدرش انسانی معمولی مانند بقیه‌ی پدران است و او هم نباید در دنیای واقعی به‌دنبال ابرمرد بگردد.

البته این قبیل تخیلات در سنین نوجوانی عمومیت دارد، اما  مهم آن است که با کسب تجربه، واقعیت پذیرفته شود.

۳۲) دادستان: کارگردان: بزرگمهر رفیعا، فیلم‌نامه‌نویس: بزرگمهر رفیعا، بازیگران: فرامرز صدیقی، جمشید هاشم‌پور، قطب‌الدین صادقی، محمدصالح علاء،  بیوک میرزایی، بهروز رضوی، مهرانه ‌مهین‌ترابی، احمد هاشمی.

قصه فیلم به فساد موجود در یک معامله دولتی (وزارت بهداری قبل از انقلاب) برمی‌گردد. یک بازپرس شرافتمند با جدیت به پیگیری پرونده می‌پردازد و مجرمین و مفسدین اعم از آمریکایی و ایرانی را در دادگاه‌های داخل و خارج از کشور به محاکمه می‌کشاند. ساخت فیلم‌های مبتنی بر بررسی‌های قضایی سالم که بیانگر وجود قضات پاکدست است؛ در سینمای داخل و خارج هم همواره وجود داشته و عمدتاً هم مورد استقبال عموم قرار گرفته است. حضور این قبیل فیلم‌ها هم جنبه آموزشی دارد و هم ارتقاء روحیه پاکدستی را رقم می‌زند.

۳۳) شتابزده: کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، فیلم‌نامه: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: هادی اسلامی، سوسن ‌تسلیمی، مهدی فخیم‌زاده، لیلا زارع، خسرو امیرصادقی.

شرایط روزهای ابتدایی انقلاب زمینه سوءاستفاده را برای افراد فاسد رقم زده بود. بر این اساس دو نفر با مشارکت یکدیگر و با تقلب ثروت زیادی به دست می‌آورند. اما به طور قهری که لازمه دنیاطلبی و گناه است رو در روی هم می‌ایستند و اختلاف آنها اوج می‌گیرد. شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که با مرگ مواجه می‌شوند. چهره مرگ اندکی آن دو را به خود می‌آورد و در فضای طنز استیصال آنها را به نمایش می‌گذارد.

۳۴) دره شاپرک‌ها: کارگردان: فریال بهزاد، فیلم‌نامه: نوشابه امیری، فریال بهزاد، بازیگران: پرویز پورحسینی، اکرم ‌محمدی، پیام آزادی، شاهد احمدلو، سمیرا شبگیر، حمیدرضا مرادی.

نوه‌های یک ستاره‌شناس مسن از طرف او به سرزمین نزدیک‌تر به واقعه کسوف اعزام می‌شوند تا تصورات عامیانه درباره طلسم کوه غول سنگی را باطل کنند. آنها دچار مشکل و گرفتاری می‌شوند که با تدبیر یکی از نوه‌ها نجات پیدا می‌کنند. فیلم‌نامه از آنجا که در صدد رمزگشایی از یک پدیده طبیعی و آیات الهی است، جنبه توجه به مناسبات کودکان را تشریح می کند که جذابیت بصری و کلامی قابل قبولی دارد.

۳۵) شهردر دست بچه‌ها: کارگردان: اسماعیل براری، بازیگران: مجید قناد، ابراهیم سلیمانی، ایلیا اسعدی، سهیلا مرادی، نازنین شعبانی، علیرضا رئیسی، اکبر میرزاجانی، نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم، تخیل کودکانه و خام بچه‌ها در اداره شهر را به نمایش می‌گذارد. بچه‌ها گمان دارند که در صورت حذف و یا نبود نسل گذشته، آنها در اداره شهرشان موفق‌ترند؛ اما در عمل متوجه می‌شوند که این یک تلقی خام و بی‌معناست که در دنیای واقعی غیر قابل انجام است. سناریو از آنجا که کودکان را متوجه نتیجه تخیلات نپخته خود می‌کند، قابل قبول است.

۳۶) عشق من شهر من: کارگردان: علی قوی‌تن، فیلم‌نامه: همایون اسعدیان (هم اکنون کارگردان سینما و تلویزیون)، بازیگران: علی‌ نصیریان، عنایت بخشی، رضا آشتیانی، مهرناز فاطمی، مرحومه رقیه چهره‌آزاد.

مسئله مهاجرت از شهرهای کوچک به تهران به دلایل گوناگون مانند اشتغال، برخورداری از امکانات بهتر و…  منجمله مسئله جنگ تحمیلی، دستمایه فیلم‌نامه‌نویس در این فیلم است. هرچند آمارها تا چند سال گذشته بیانگرافزایش جمعیت متمایل به مهاجرت به شهرهای بزرگ است؛ اما خوش‌بختانه در چند سال اخیر معکوس شده است که فرصت خوبی برای ساماندهی کلان و برنامه‌ریزی درازمدت اسکان وجمعیت است.

نتیجه نهایی فیلم مثبت است و خانواده برگشت به زادگاه خود را به ماندن در تهران و غرق شدن در مشکلات بی‌پایان آن ترجیح می‌دهد.

۳۷) قربانی: کارگردان: رسول صدرعاملی، فیلم‌نامه: رسول صدرعاملی، ابراهیم فروزش (هم اکنون کارگردان کم‌کار فیلم‌های فرهنگی)، بازیگران: داریوش ارجمند، نسرین مقانلو، ابوالفضل پورعرب، عنایت بخشی، علی سرتیپی (هم اکنون تهیه کننده فیلم‌های بسیار).

داستان فیلم بر مبنای درگیری‌های خانوادگی میان پدر و پسر یا به زبان ساده تقابل دو نسل پیش می‌رود. موضوع فیلم مطلب تازه‌ای نیست و در سینمای ایران و جهان مسبوق به سابقه می‌باشد. رسول صدرعاملی تحصیل‌کرده رشته سینما در فرانسه می‌باشد که در آغاز انقلاب اسلامی به ایران آمد. سینمای صدرعاملی سینمای اجتماعی و خانوادگی است و تاکنون هم در این زمینه موفق بوده است. وی در ترسیم مشکلات اجتماعی خانواده‌ها بویژه نسل جوان خوب عمل کرده و از این لحاظ نمره قابل قبولی می‌گیرد. اشکال اساسی صدرعاملی این است که نتوانسته جامعه مذعبی و اصیل ایرانی را در داستان‌های خود ترسیم نماید. فضای فیلم‌های وی لامکان و لازمان هستند و همه اقشار بویژه اقشار اصیل با آن رابطه برقرار نمی‌کنند. سیر داستان در تخیل خوب است و فوایدی هم دارد به شرطی که فاصله زیادی با واقعیات ملموس زندگی انسان‌های هم‌عصر نداشته باشد. البته مجموعاً نمره صدرعاملی در سینمای ایران مثبت است.

۳۸) گرگ‌های گرسنه: کارگردان: سیروس مقدم، فیلم‌نامه‌: مهدی احمدی، فیلم‌بردار: نصرت‌الله کنی، بازیگران: محمدصالح علاء (هم اکنون مجری برنامه‌های ادبی تلویزیون)، افسانه بایگان، حمیده خیرآبادی (قبل از انقلاب با نام نادره مادر ثریا قاسمی)، جمشید شاه‌محمدی.

یک قصه درام اجتماعی، پایه ساخت فیلم است. مشکلات زندگی کارمندی و تصمیم به برداشت از گاوصندوق اداره برای حل مشکلات با قصد برگرداندن پول به صندوق و همزمانی این سرقت با یک قتل که فقط شهادت وی می‌تواند حقیقت را آشکار کند و تعارض این شهادت با قصد پنهان داشتن برداشت از صندوق، کارمند را در شرایط تصمیم‌گیری دشواری قرار می‌دهد. اما سرانجام وجدان مرد غالب می‌آید و حقیقت را اظهار می‌کند. لازم به تأکید است که مطابق آموزه‌های مذهبی و نیز تئوری‌های روان‌شناسی جدید، نحوه و سطح زندگی و سلامت درآمدی نقش به سزایی در موضع‌گیری‌های مهم افراد در مقاطع خاص زندگی انسان‌ها دارد که فیلم‌هایی نظیر فیلم حاضر بیانگر آنهاست.

۳۹) مرغابی وحشی: کارگردان: مسعود کرامتی، فیلم‌نامه: ناصر هاشمی، تهیه‌کنندگان: رسول ملاقلی‌پور، غلامحسین بلوریان، فیلم‌بردار: محمود کلاری، بازیگران: ابراهیم پناهی، علی عسکری، اعظم علی‌پور و بازیگران محلی.

ژانر کودک و نوجوان در سینمای ایران و جهان سابقه طولانی دارد. در سینمای ایران محصولات کودک و نوجوان کم حجم است و عمده آن هم به پس از انقلاب اسلامی برمی‌گردد.

این کار به عنوان کارهای آغازین مرحوم رسول ملاقلی‌پور در سینماست که به عنوان تهیه کننده مشق‌آشنایی با سینما را در پیش گرفته است. او بعداً به عنوان کارگردان موفق دفاع مقدس آثاری قابل توجه خلق نمود.

۴۰) گربه آوازه‌خوان: کارگردان: کامبوزیا پرتوی، فیلم‌نامه: کامبوزیا پرتوی، بازیگران: مهدی عسکری، حمید جبلی، راحله اسماعیلی، رضا بابک، فریبا جدیکار، پوراندخت مهیمن.

این فیلم در ژانر کودک و نوجوان و با ترکیبی از واقعیت و تخیل ساخته شده است. تخیلی که در آن گربه‌ها در کنار آدمیان نقش بازی می‌کنند. دنیای کودکانه نوجوانان و خیال‌پردازی‌های غیر منطبق با واقعیات اما سرشار از صداقت کودکانه فضای فیلم را دلنشین و لطیف می‌کند و بیننده را با خود همراه می‌سازد البته نکته مهمی که در این ژانر بخصوص باید مورد توجه فیلم‌سازان قرار گیرد مراقبت بر درجه خیال‌پردازی کودکانه است که اگر از حد اعتدال خارج شود، کودکان را از واقعیات اجتماع غافل می‌سازد و انطباق آنها را با محیط به درجه نازلی می‌کشاند.

۴۱) مار: کارگردان: مجید جوانمرد، بازیگران: پرویز پرستویی، فرزانه کابلی، جلال مقدم، بهزاد فراهانی، پرستو گلستانی.

تشریح و توصیف مشکلات زندگی طبقه ضعیف و فرودست، خمیرمایه فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس در این اثر قرار گرفته است. مجید جوانمرد در آغازین کارهای خود منجمله همین اثر نشان داد که آینده‌ای بالای متوسط در انتظار اوست. هرچند وی سینماگری پرکار نیست اما آثار معدودی که برای تلویزیون و سینما کارگردانی کرده، نشانگر توانایی و همت وی در ارائه آثار قابل قبول است. ضمن این‌که وی از حاشیه‌سازی‌های کودکانه مانند برخی سینماگران پرهیز نموده و عمدتاً به کار حرفه‌ای خود پرداخته است.

۴۲) مدرسه پیرمردها: محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان ، کارگردان: علی سجادی حسینی، بازیگران: اکبر عبدی، سعید پورصمیمی، عطاءالله زاهد، جمال اجلالی، گوهر خیراندیش، اکبر دودکار.

فرزندان بی‌ادب و آشفته‌احوال به جای ادامه رویه اخلاقی و خیرخواهانه پدر، قصد تخریب مدرسه ناشنوایان تأسیس شده توسط پدر را دارند و برای این‌که پدر مانع آنان نشود او را در جایی شبیه خانه سالمندان (یا مدرسه پیرمردها) نگهداری می‌کنند و در عین حال شایع کرده‌اند که او در خارج از کشور است. نوه خادم پدر با تلاش او را می‌یابد و با کمک برخی کارکنان مدرسه پدر را آزاد و نقشه فرزندان را برملا می‌سازد. همانطور که ملاحظه می‌شود تقریباً همه آثار کودکان و نوجوانان ساخته شده با بودجه نهادهای دولتی و حاکمیتی بوده است. این امر نشانگر آن است که بخش خصوصی همچنان معتقد است که ژانر کودک و نوجوان در اقتصاد گیشه موفق نیست. بعدها خواهیم دید که در دهه ۸۰ و ۹۰ آیا نگاه سازندگان به این ژانر تغییر خواهد کرد یا خیر؟

۴۳) مسافران: کارگردان، سناریست: بهرام بیضایی، تهیه کننده: بهرام بیضایی و شرکاء، بازیگران: مژده شمسایی (همسر بهرام بیضایی)، مجید مظفری، جمیله شیخی، مرحومه هما روستا، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش)، فاطمه معتمدآریا، فرخ‌لقا هوشمند، محبوبه بیات، آتیلا پسیانی، عنایت بخشی.

بی‌توجهی به مسائل و زندگی جوانان و نوجوانان جوهره فیلم‌نامه بهرام بیضایی برای ساخت این فیلم است. بیضایی فیلم‌ساز دغدغه‌مندی است که از پیش از انقلاب اسلامی آثاری اجتماعی و فاصله‌دار از سینمای عامیانه و گیشه‌مدار عرضه کرده است. نقطه قوت بیضایی تسلط وی بر ادبیات داستانی است. همه آثار سینمایی خود را از داستان‌های خود عرضه نموده. وی سال‌هاست که در خارج از کشور زندگی می‌کند و اثر جدیدی پدید نیاورده است.

۴۴) مخترع: تهیه‌کننده و کارگردان: امیر توسل، فیلمنامه: امیر توسل و دیگران، بازیگران: سیامک اطلسی، دانیال حکیمی، امرالله صابری، آرام مقدم، آتش تقی‌پور، عباس محجوب.

داستان خلاقیت نوجوانان و عدم درک شرایط روحی و روانی آنان توسط پدر و مادر به طور کلی نسل گذشته منجمله مربیان داستانی تکراری و پر ماجراست که در ادبیات جوامع مختلف به وفور به آن پرداخته شده است. ذهن خلاق و روان اعتلاگرای نوجوانان جویای نام و موقعیت برتر در داستان‌های معروف بین‌المللی هم زنده و پویاست. قصه‌های مشهور (دیوید کاپرفیلد) و (تام سایر) و (برادران کارامازوف) برای اکثریت مردم اهل مطالعه جهان شناخته شده هستند. امیر توسل نیز فیلم‌نامه را در این راستا نگارش نموده و به خوبی پیش برده است. وی کارگردان با استعدادی بود که کم کار کرد، اما معدود فیلم‌هایی که از خود بر جای گذاشته قابل تقدیراند. وی برخلاف برخی از همکاران خود که برای جلب تماشاچی گاهاً به مرز ابتذال و عوام‌گرایی (تا حدی که سازمان سینمایی اجازه می‌داد و یا بی‌توجهی می‌نمود) پیش می‌رفتند، همواره چهارچوب‌های باورها و اخلاق عمومی را مراعات می‌کرد.

۴۵) قُرق: کارگردان، سناریست و تهیه کننده (به اتفاق علی هاشمی): احمد هاشمی، موسیقی متن: فرهاد فخرالدینی (سازنده موسیقی متن جاودانه امام علی(ع)، مسافر ری و…)، بازیگران: جمشید هاشم‌پور، افسانه بایگان، ولی شیراندامی، احمد هاشمی، محبوبه بیات، حمید جبلی، فتحعلی اویسی، محمد ورشوچی.

اوضاع آشفته اواخر حکومت قاجار دستمایه فیلم‌ساز برای ساخت فیلمی درباره یک قزّاق در منطقه‌ای دورافتاده گردیده است. وی برای دستگیری فردی یاغی نقشه می‌کشد و او را دستگیر می‌کند. اما پس از آگاهی از سازش دربار قاجار با یکی از ایل‌ها از کار خود پشیمان می‌شود. گرچه فیلم پر از بازیگران مشهور است ولی باید توجه نمود که اغلب اینها در سال ۷۰ بازیگران تازه‌کار تلقی می‌شدند.

۴۶) مسافران درّه انار: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: یدالله نوعصری، بازیگران: سیامک اطلسی، فتحعلی اویسی، مهرانه مهین‌ترابی، مهری مهرنیا، دارا علی‌آبادی، محمود نظرعلیان.

فیلم زندگی روستائیان فقیر قسمت شمال شرقی کشور را به تصویر می‌کشد و تلاش آنان را برای کسب درآمد حداقلی زندگی به نمایش می‌گذارد. البته برای جوانان مهاجر امروز روستاها تصویر این نحوه زندگی پرمشقت پدران‌شان دشوار است. آنان حتی نمی‌دانند که پدرشان با تحمل آن همه سختی و مرارت از حداقل معیشت هم بی‌بهره بودند. هرچند آن زمان روستاها خودکفا و مرکز تولید کشاورزی و دامی بودند اما روستائیان به شدت در فقر و تنگدستی روزگار می‌گذراندند. سکانس‌های پایانی فیلم بیانگر پیروزی روستائیان در مقابل زورگویی خوانین است، هرچند در روند کلی ارتقاء زندگی آنان چندان تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

۴۷) ناصرالدین شاه آکتور سینما: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: محسن مخملباف، تهیه کننده: مسعود جعفری‌جوزانی (هم اکنون کارگردان خبره و مسلط)، بازیگران: عزت‌الله انتظامی، مهدی هاشمی، محمدعلی کشاورز، داریوش ارجمند اکبر عبدی، پروانه معصومی، ماهایا پطروسیان، فاطمه معتمدآریا، مرحوم مرتضی احمدی، مرحوم جهانگیر فروهر، سعید امیرسلیمانی.

فیلم در واقع به دنبال تصویرگری از تاریخچه ورود سینما به جامعه ایران دوره قاجار است. تلفیق این تاریخچه با رفتار و منش شاهان بی‌کفایت قاجار فضایی تخیلی را رقم می‌زند که عمدتاً طنزآلود و مفرح است. آنچه بیش از خود فیلم لازم است به آن پرداخته شود، شخصیت مخملباف است که در شماره‌های قبلی تا حدودی به آن پرداخته شد. مخملباف  کارگردانی با استعداد و اما کم‌ظرفیت و کودک‌صفت بوده که در حوزه هنری و با امکانات آن رشد کرده اما نمکدان شکست. کم‌ظرفیتی و عدم درک شرایط پیچیده اجتماعی پس از انقلاب، آستانه تحمل امثال مخملباف را پایین آورده به نحوی افسار پاره کردند و به همه گذشته خود پشت پا زدند. شاید برای اکثریت مردم حیرت‌انگیز باشد که وی از فیلم تلویزیونی (حصار در حصار) در نقد کمونیست‌های زندانی شاه و آزاد شده دوران پیروزی انقلاب به ساخت فیلم‌های سخیف جنسی و برهنه و تمجید از رژیم وحشی اسرائیل روی آورده، هرچند برای افراد آشنای به تاریخ، مقایسه وی با امثال کسروی و تقی‌زاده و اردشیر ریپورتر و بنی‌صدر و اصحاب فتنه ۸۸ چندان تعجب‌آور نباشد.

(مأخذ: آرشیو سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ سینمای ایران اثر جمال امید.)

29آگوست/19

از برگزاری چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری تا شهادت مردی که برنامه‌های باند جنایتکار را به هم زد!

مردادماه ۱۳۶۴ چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با بیش از ۱۴ میلیون رأی برای یک دوره دیگر به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند.

۱۷ تیرماه این سال آیت‌الله ربانی املشی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و عضو فقهای شورای نگهبان در پی یک بیماری طولانی در سن ۵۱ سالگی در یکی از بیمارستان‌های تهران دارفانی را وداع گفت، بعدها اعلام شد باند مهدی هاشمی در شهادت ایشان نقش داشته است.

در ادامه به بررسی رویدادهای مهم این دو ماه ازتاریخ انقلاب اسلامی ایران می‌پردازیم.

 

چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

از ۲۶ تیرماه تا ۳۰ تیرماه ۱۳۶۴، زمان تعیین شده برای ثبت‌نام از کاندیداهای انتخابات دوره‌ی چهارم ریاست‌جمهوری بود که حدود ۵۰ نفر ثبت‌نام کردند.(۱)

جریان لیبرال یا نهضت آزادی تنها جریانی بود که بعد از حذف جریان چپ و ملی، به عنوان حزب منتقد دولت و حکومت فعالیت محدودی داشت و با تحریم انتخابات دوره‌ دوم مجلس شورای اسلامی به خاطر رد صلاحیت تمامی کاندیداهای نهضت آزادی، دوباره سعی داشت با نامزدی مهندس مهدی بازرگان، لیدر خود وارد جریان انتخابات شود(۲) که در نهایت شورای نگهبان صلاحیت سه نفر به نام‌های سیدعلی خامنه‌ای، سید محمود کاشانی و حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان را تأیید کرد و بازرگان رد صلاحیت شد که واکنش نهضت آزادی و رسانه‌های داخلی و خارجی را به همراه داشت.(۳)

آیت‌الله خزعلی، عضو وقت شورای نگهبان در این مورد چنین اظهارنظر کرد: «ملت عزیز ما خیلی سنگین و باوقار با شما رفتار دارند، اما شما (بازرگان) لجاجت به خرج می‌دهید، چون می‌ترسم آینده‌ تیره‌تری را داشته باشید. به حمدالله در مقاطع حساس همه‌ نهادها به خصوص شورای نگهبان ایستاده‌اند و نمی‌گذارند بنی‌صدر دیگری روی کار بیاید، و لو این‌که به قیمت جانشان تمام شود، ما از روی قانون عمل می‌کنیم. در قانون آمده است، ریاست‌جمهوری باید ایرانی‌الاصل، مدیر و مدبر، شجاع و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی باشد، اما شما را معتقد به مبانی جمهوری اسلامی نیافتیم و شما مخالف ولایت فقیه هستید.»(۴)

 

نتایج چهارمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری

سرانجام ۲۵ مرداد ۱۳۶۴ انتخابات چهارمین دوره ریاست‌جمهوری برگزار گردید. مشارکت مردم در انتخابات، به جهت سردی رقابت انتخاباتی، عدم وجود رقیب جدی و برقراری ثبات نسبی در عرصه سیاسی کشور کاهش یافته بود. در ۱۱ شهریور ماه، شورای نگهبان صحت انتخابات را تأیید کرد و آیت‌الله خامنه‌ای برای بار دوم به ریاست‌جمهوری انتخاب شدند.(۵)

نتایج انتخابات به شرح زیر اعلام شد؛

۱ـ سید علی خامنه‌ای، ۸۷۰/۲۰۳/۱۲ رأی، ۶۷/۸۵ درصد

۲ـ سید محمود کاشانی، ۴۱۶/۴۰۲/۱ رأی، ۸۴/۹ درصد

۳ـ آرای باطله مأخوذه، ۰۴۷/۳۵۵ رأی، ۴۹/۲ درصد

۴ـ حبیب‌الله عسگراولادی، ۲۹۷/۲۸۳ رأی، ۹۸/۱ درصد

 

مراسم تنفیذ ریاست جمهوری

در سیزدهم شهریورماه ۱۳۶۴، امام خمینی، حکم ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای را تنفیذ نمودند. در این حکم آمده بود: «… همه دست‌اندرکاران به ویژه رئیس‌جمهور باید از چاپلوسان دغل‌باز و زبان‌بازان حیله‌گر برحذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقه‌دار که تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است انتخاب کنند. بسا که منحرفان و منافقان، خود را با ظاهری آراسته به تقوا جا بزنند و با دست ما به اسلام و کشور اسلامی صدمه زنند… شما ای رئیس‌جمهور محترم و دیگر متصدیان امور کشور می‌دانید که قدرتمندان شرق و غرب خصوصا آمریکای بازیگر، مارهای زخم برداشته از جمهوری اسلامی هستند که از اول انقلاب به هر حیله‌ی ممکن دست زدند… اکنون از چنین مارهای زخم‌‌خورده‌ای نباید غافل بود. چه بسا با نفوذ عمال سرسپرده داخلی در ارگان‌های دولتی و مقامات ویژه، به تدریج قدم به قدم کار خود را انجام دهند و انسان مستقیم را منحرف کنند و متعهدان را وابسته نمایند. غفلت از این امر، فاجعه‌انگیز است و همه مقامات، خصوصاً مقامات بالا چون رؤسای قوای سه‌گانه بیشتر مورد نظر و هدف هستند… البته رأی ملت و تنفیذ اینجانب تا وقتی است که ایشان به تعهد خود و راه مستقیمی که در پیش داشته‌اند باقی باشند و به اسلام و احکام نورانی آن پایبند و طرفدار مظلومان و مستضعفان و محرومان و مخالف ظالمان و ستمگران و مستکبران باشند و با هیچ ظالم و مستکبری راه سازش باز نکنند که نمی‌کنند…».

آیت‌الله خامنه‌ای دو هفته پس از برگزاری انتخابات در تبیین شرایط نامزدی خود چنین فرمودند: «در این دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری قصد اعلام نامزدی و شرکت نداشتم و با خود فکر می‌کردم که دیگران در انتخابات شرکت خواهند کرد. تصمیم جدی داشتم که در انتخابات شرکت نکنم. اما حضرت امام شرکت در چهارمین دوره‌ انتخابات ریاست‌جمهوری را برای اینجانب لازم و به عنوان یک حکم شرعی و تکلیف شرعی، بنده را موظف کردند تا در انتخابات شرکت کنم. چون قبل از انجام انتخابات نخواستم این مطلب را از زبان امام نقل کنم، تا مبادا در نتیجه انتخابات مؤثر افتد، ولی امروز شما ملت بدانید، هیچ انگیزه‌ای غیر از عمل به تکلیف شرعی در قبول این وظیفه سنگین نداشته‌ام.»(۶)

دو انتصاب

۱۶ تیر ۱۳۶۴ به پیشنهاد آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور و موافقت امام خمینی موسوی خوئینی‌ها به سمت دادستان کل کشور منصوب شد.

۲۸ تیر این سال  نیز مهدی کروبی با حکم امام خمینی به سرپرستی حجاج بیت‌الله الحرام منصوب شد.

 

شهادت مردی که برنامه‌های باند «مهدی هاشمی» را به هم زد!

۱۷ تیر ۱۳۶۴ آیت‌الله ربانی املشی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضو فقهای شورای نگهبان در پی یک بیماری طولانی در سن ۵۱ سالگی در یکی از بیمارستان‌های تهران دارفانی را وداع گفت.

آیت‌الله ربانی املشی را از اولین شهدای ترور بیولوژیک می‌دانند، «سید مهدی هاشمی» که ۶ مهر ۱۳۶۶ به دلیل جنایات بی‌شمارش اعدام شد، در بخشی از اعترافات خود، توطئه علیه آن مجاهد نستوه و یار و یاور امام را چنین تشریح می ‏کند: «در رابطه با قتل مرحوم ربانی قضیه بدین ترتیب بود که بعد از قضیه مجلس خبرگان و آمدن آقای ربانی املشی خدمت منتظری در رابطه با جریانات آینده رهبری، چند ماه بعد از خبرگان ـ که دقیقاً یادم نیست چه زمانی بود ـ روزی با آقای… در تهران در منزل قبلی ایشان گویا اختیاریه بود صحبت کردیم که چگونه یک ضربه به ایشان بزنیم. گفت: ما وسایل و امکانات سمی و داروهای مسموم کننده و سرطان‌زا دراختیار داریم که می‏توان به صورت نامرئی فرد را مسموم کنیم که در اثر این مسمومیت به سرطان کشنده مبتلا خواهد شد. پس از بحث و بررسی این شیوه به نظرمان مطلوب افتاد، برای اجرای قضیه او گفت: یکی از افراد ما ـ که شک دارم منظورش فلانی یا فلانی بود ـ به تازگی با آقای… ارتباط یافته بودند، البته رفاقت قبلی داشتند. وی از نظر کار با نهضت‌‏ها به تازگی در اختیار آقای… قرار گرفته بودند، می‌گفت: می‌توانند با آقای ربانی در تماس و ارتباط قرار گیرند. من دقیقاً سؤال نکردم شیوه ارتباطی آنان چگونه است، ولی آقای… با ضرس قاطع مدعی بود که رابطه گرفتن برای او آسان است. در مورد شیوه عمل مدعی بود پس از ۱۵یا ۲۰ روز پس از استعمال و استشمام مواد مزبور طرف تحت‌تأثیر قرار خواهد گرفت. مدتی بعد که به قم آمده بود، گفت: « عمل انجام گرفته است.»

ما تا مدتی در انتظار تأثیرات آن بودیم ولی خبری نشد. تا اینکه نمی‏دانم چه سالی بود که اعلام شد یعنی دوستان خبر دادند که ایشان مبتلا به سرطان شده و به خارج از کشور اعزام شده است. احتمال قوی دادیم که تأثیر همان حرکت باشد…»(۷)

دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر می‌گوید: «آیت‌الله ربانی املشی دو بار در معرض ترور قرار گرفتند: یک بار در سال ۱۳۶۰ منافقین به منزل ایشان حمله کردند، اما موفق نشدند ایشان را به شهادت برسانند؛ دومین بار از طریق ترور بیولوژیک اقدام کردند. البته در ابتدا مشخص نبود که بیماری ایشان در نتیجه ترور بیولوژیک است. عامل این ترور جریان جنایتکار مهدی هاشمی بود که قائل به تز اسلام منهای روحانیت بودند. یکی از جنایت‌های این باند به شهادت رساندن بحرینیان و جدا کردن سر ایشان با شلیک مسلسل بود.»

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از اشاره به ترور آیت‌الله مدرس و ابوالحسن دانایی، از ترور ربانی املشی سخن گفته و در بیان چرایی ترور این روحانی مجاهد اظهار می‌کند: مهدی هاشمی در بیت کسی نفوذ کرده بود که قرار بود رهبری انقلاب را به دست گیرد، اما روزی آیت‌الله ربانی املشی همراه اسنادی به منزل آیت‌الله منتظری رفتند و از جنایت مهدی هاشمی و باندش سخن گفتند، اما آقای منتظری این مسئله را نپذیرفتند؛ از همین‌رو آیت‌الله ربانی املشی این اسناد را برای ملاحظه بیشتر نزد آقای منتظری گذاشتند. در پی این اقدام باند مهدی هاشمی کمر به شهادت ایشان بستند. چون نتیجه اقدام این روحانی مظلوم برهم خوردن پروژه آنها بود، باند مهدی هاشمی کوشید هدف خود را ترور این عالم مجاهد آن هم به شکل ناملموس قرار دهد.(۸)

 

«آمریکا، انگلیس و فرانسه اساس و ریشه ترور هستند»!

۲۰ تیر ۱۳۶۴ بر اثر انفجار بمبی که در اتوبوس برون شهری مسیر تبریز ـ خوی کار گذاشته شده بود ۱۲ مسافر شهید و ۲۲ نفر دیگر مجروح شدند.

۸ مرداد ۱۳۶۴ نیز بر اثر انفجار بمب در بازار تهران و در مقابل بازار زرگرها ۳ نفر شهید و ۱۰ نفر مجروح شدند و چند باب مغازه ویران شد.

۲۱ تیر ماه این سال آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران اعلام کرد «ما همیشه انگلیس و آمریکا و فرانسه را به خاطر حمایت از تروریست‌ها محکوم کرده‌ایم. ما گفته‌ایم که اساس ترور شما هستید. وقتی در کنگره آمریکا کمک ۱۴ میلیون دلاری برای ضدانقلابیون نیکاراگوئه تصویب می‌شود این تروریسم نیست؟»

وی با اشاره به انتظار غربی‌ها برای محکوم کردن یک گروه هواپیماربا در لبنان از سوی ایران اظهار داشت: «اگر ما محکوم کنیم، اول ریشه را محکوم می‏کنیم و بعد شاخه‏ را محکوم می‏کنیم! شماها انتظار دارید اسرائیل که ۷۰۰ مسلمان لبنانی را دزدیده و به کشور دیگری برده و برخلاف مقررات بین‏المللی زندانی کرده و شکنجه می‏دهد، این تروریسم محکوم نشود؟ اما تروریستی که به خاطر نجات زندانی‌‏اش می‏رود یک هواپیما را می‏برد و از آن‌ها در خانه‌‏اش ‏مهمان‌‏نوازی می‏کند، تا این که زندانیانش را آزاد بکنند، او محکوم بشود؟ اگر بناست محکوم بکنیم، باید همه را با هم محکوم بکنیم و ریشه را قبل از شاخه باید محکوم بکنیم!»

 

آغاز عملیات ۴ مرحله‌ای عاشورا

۲۳ مرداد این سال رشته عملیات ۴ مرحله‌ای عاشورا در جبهه‌های جنگ آغاز شد. این ۴ مرحله در مناطق کردستان، جنوب مهران، شمال فکه و شمال دریاچه «ام النعاج» در خاک عراق صورت گرفت و عمدتاً با دستاورد انهدام پایگاه‌های ضدانقلاب و بخشی از نیروهای عراقی همراه بود.

حضور ضدانقلاب در قالب افراد موسوم به کومله و دموکرات کردستان ایران در دوران جنگ، پیوسته مکمل تهاجمات ارتش عراق به جبهه‌ها و شهرهای ایران بود.

این افراد در قالب گروه‌های پراکنده بارها به خرابکاری، خبرچینی برای دشمن، گستردگی محورهای نبرد رزمندگان ایران با دشمن و… دست می‌زدند و خسارات فراوانی به مراکز دولتی، جهاد سازندگی و حتی مناطق مسکونی کردنشین استان کردستان و آذربایجان غربی وارد می‌ساختند.

حضور آنها حتی تا شهرهای شرقی استان کردستان، یعنی بیجار، تکاب، صائین‌دژ، قروه همدان و چندین شهر و منطقه دیگر پیش رفته و سبب به وجود آمدن وضع فوق‌العاده‌ای بر زندگی روزمره مردم و یگان‌های نظامی مستقر در آن مناطق شده بود.

عملیات عاشورای ۱ در ۲۳ مرداد ماه ۱۳۶۴ با هدف سرکوبی چنین افرادی در منطقه تکاب و صائین‌دژ به اجرا درآمد و طی آن ۵۰ تن از عوامل وابسته کشته و صدها نفر نیز زخمی شدند و علاوه بر اسارت عده‌ای از آنان، شماری سلاح سبک به دست رزمندگان سپاه پاسداران افتاد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ خواجه‌ سروی، غلام‌رضا؛ رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، چاپ اول، صفحه ۳۱۸٫

۲ـ شادلو، عباس؛ تکثرگرایی در جریان اسلامی، ناگفته‌هایی تاریخی از علل پیدایش جریان راست و چپ مذهبی، ۱۳۸۰٫ ۱۳۶۰، تهران، وزراء، ۱۳۸۶، چاپ اول، ص ۳۸٫

۳ـ صالح، سید محسن؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم فعالیت‌ها از ۱۳۸۴٫ ۱۳۵۷، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، چاپ اول، جلد دوم، ص ۶۸۷٫

۴ـ روزنامه کیهان، ۲۲/۵/۱۳۶۴٫

۵ـ همان، ص ۱۲۰٫

۶ـ حاج سیدجوادی، سید فرید؛ پیشین، صص۱۳۱٫ ۱۳۰ و روزنامه‌ی کیهان، ۶/۶/۱۳۶۴، ص ۱٫

۷ـ آیت‌الله ربانی املشی از اولین قربانیان ترور بیولوژیک، خبرگزاری میزان، ۲۰ مرداد ۱۳۹۵٫

۸ـ دکتر حقانی در نشست «یادمان شهید آیت‌الله محمدمهدی ربانی املشی»: نتیجه اقدام آیت‌الله ربانی املشی برهم خوردن پروژه باند مهدی هاشمی بود، سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

29آگوست/19

از گفتگوی قاعده‌مند، غافل نشویم

مقدمه: در شماره‌های گذشته، سیزده گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را مرور کردیم. از این شماره، گام چهاردهم را مرور خواهیم نمود و ابتدا به اهمیت گفتگوی زوجین و اینکه در باره چه چیزهایی گفتگو شود، میپردازیم:

 

لازمۀ گفتگو، تنها یاد گرفتن واژه‌ها نیست. این که می‌بینی تا بساط سخن را پهن می‌کنی، ردّ پای اختلاف به میان می‌آید، برای این است که قاعدۀ حرف زدن را بلد نیستی.

با تأسّف فراوان باید گفت: یکی از مشکلات خانواده‌های امروزی، کم‌رنگ شدن فرهنگ گفتگوست، به گونه‌ای که به شهادت آمار، ‌بیشتر زن و شوهرهای ایرانی روزانه حتّی نیم ساعت نیز با هم صحبت نمی‌کنند. همین اندازه از گفتگو هم بیشتر در بارۀ مسائل اقتصادی خانواده است.(۱)

کم شدن فرهنگ گفتگو، موجب شده در برخی از خانواده‌ها زن یا شوهر و یا هر دو برای به کُرسی نشاندن حرف خود، فقط دستور صادر کنند. همان‌طور که برخی، خانه را با دادگاه اشتباه می‌گیرند و فقط به دنبال به دست آوردن حقّ خود هستند. برخی هم خانه را با اداره یا پادگان اشتباه گرفته‌اند. فقط دستور می‌دهند و تنها منتظر شنیدن کلمۀ «چَشم» هستند!. این نوع برخورد، تنش‌زاست. گاهی دستورهایی در خانه صادر می‌شود که از طرف مقابل، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. همین امر، موجب اختلاف می‌شود. نه دستور دهنده، خواستۀ خود را در قالب یک گفتگو ارائه می‌کند و نه شنوندۀ دستور، دلیل عدم اطاعت خود را با استدلالی منطقی به طرف مقابل خود، انتقال می‌دهد. نتیجه این می‌شود که یکی می‌‌گوید: «انجام بده» و دیگری می‌گوید: «انجام نمی‌دهم».

گاهی هم رفتارهای به ظاهر اشتباه از زن یا شوهر سر می‌زند که تا مدّت‌ها یکی از دیگری کینه به دل می‌گیرد، بدون این‌که پای صحبت هم بنشینند و از این ناراحتی سخن به میان آورند.

می‌خواهم امروز  محاسبه کنم تعداد واژه‌هایی را که دیروز، من و تو با هم ردّ و بدل کردیم. حسابش دستت

هست؟ بیا امروز  با هم بشماریم تعداد جمله‌هایی را که دیروز، بار تفاهم داشت. حسابش دستت هست؟ بیا

امروز  کنار هم بگذاریم واژه‌هایی را که دیروز، رنگ دستور گرفته بود. حسابش دستت هست؟ و بیا امروز

جمع بزنیم جمله‌هایی را که دیروز، بوی محبّت می‌داد. حسابش دستت هست؟ حسابش دست من که

هست، از بس که با هم کم‌حرف می‌زنیم. بیا امروز، ورق بزنیم دفتر خاطرات دیروز را. حالش را داری؟ بیا

امروز یاد کنیم از ساعت‌ها گفتگوی روزانۀ‌ دیروزمان. یادت هست؟ و بار سنگین جمله‌هایی را که با خود،

تفاهم حمل می‌کردند. یادت هست؟ و دسته دسته گل‌واژه‌های محبّتی را که به هم هدیه می‌کردیم. یادت

هست؟ دیروز، دور و بَری‌هایمان از حرف‌زدن‌هایمان خسته می‌شدند. یادت هست؟ و امروز، ستون‌های

خانه‌مان از سکوت‌مان خسته‌اند. حواست هست؟ و خودمان خسته‌ایم از این همه سکوت تلخ و گفته‌های

خشک. هر دو حواسمان هست؛ امّا حواسمان نیست. یادمان هست؛ امّا یادمان نیست. چرایش را باید نشست

و در گفتگوهایی که بین ما اتّفاق نمی‌افتد، پیدا کرد!

 

در بارۀ چه چیزهایی گفتگو کنیم؟

الف) در بارۀ اختلافات، برای رفع آنها

اختلاف‌های زن و شوهر، می‌تواند مایۀ رشد زندگی شود؛ البتّه در صورتی که دو طرف، اختلاف را به میدان زورآزمایی تبدیل نکنند؛ بلکه با در نظر گرفتن قواعدی که در این‌جا در بارۀ گفتگو می‌گوییم، در مورد آن صحبت کنند و آن را حل کنند.

هرچه باشد، در یک مسئلۀ مورد اختلاف، یکی اشتباه می‌کند. شاید هم هر دو یک عقیده و سلیقه دارند؛ امّا یکی اشتباه می‌فهمد. اگر اشتباه در عقیده باشد، گفتگوی قاعده‌مند، می‌تواند فردی را که اشتباه می‌کند، از اشتباه خود بیرون آورَد و همین، مایۀ رشد اوست. اگر هم اشتباه در فهم است، گفتگو، می‌تواند تفاهم ایجاد کند که سرمایۀ اصلی زندگی است.

می‌شود با اختلاف به هم نزدیک شد؛ آری، با اختلاف! فریادهایی که به بهانۀ اختلاف به آسمان می‌رود، اگر

به واژه‌های عاقلانه‌ای تبدیل شود که به روی زمین می‌آید، فقط اختلاف را از میان نمی‌برد؛ بلکه از اختلاف،

پلی می‌سازد برای رسیدن و نزدیک‌تر شدن شما دو نفر به هم.

چه‌قدر بد سلیقه‌اند آنها که با فریاد به سوی اختلاف می‌روند و چه‌قدر نابلدند آنهایی که در اختلاف، قهر می‌کنند و چه‌قدر باهوش‌اند آنهایی که به اختلاف، لبخند می‌زنند و با گفتگو، آن را دور می‌زنند و با منطق، تهدیدِ اختلاف را به فرصتی برای تفاهم، تبدیل می‌کنند.

 

ب) در بارۀ اشتراکات، برای تقویت آنها

همیشه که نباید در بارۀ اختلافات، سخن گفت. اشتراکات هم موضوع خوبی برای گفتگوست. وقتی ما با همسرمان در بارۀ اشتراکات اعتقادی خود سخن می‌گوییم، موجب می‌شود هر دو در این عقیده، استوارتر شده، نقطۀ اشتراکمان تقویت شود. البتّه در بارۀ اشترکات، تذکّر این نکته ضروری است که نباید اشتراکات را همیشه تقویت کرد. شاید نقطۀ اشتراک ما، عقیدۀ نادرستی باشد.

پس بهتر است در بارۀ نقاط اشتراک با اهلش مشورت کنیم تا مطمئن شویم که اشتراکات ما عقاید درستی است که ارزش تقویت کردن دارد.

راستش چند وقتی بود که فکر می‌کردم عدد نقطه‌های اشتراک من و تو که می‌توان به آنها دل بست، چه‌قدر است؟ گاهی به خیالم می‌رسید که تعدادشان اندک است.

گاهی ابرِ سیاه اختلافاتمان، چنان در مقابل نور این اشتراکات می‌ایستاد که گمان می‌کردم زندگی، تاریک است. چه تاریکیِ وحشتناکی! چه‌قدر خوب شد که امروز با هم داشته‌هایمان را مرور کردیم. این همه نقطۀ مشترک کنار هم، یک خطّ ممتد می‌شود به سوی مقصدی که برایش ازدواج کردیم. حالا دیگر موج اضطرابم در ساحل این خطّ ممتد، آرام گرفته است. مدّت‌ها بود طعم این آرامش را نچشیده بودم.

 

ج) در بارۀ امور روزمرّۀ زندگی، برای باز کردن سفرۀ دل و اطّلاع از اوضاع یگدیگر

برخی سخن گفتن در بارۀ امور روزمرّه را برای خود عیب می‌دانند؛ در حالی که گاهی زن یا شوهر نیاز دارد از امور روزمرّۀ خود، مثل قضایایی که امروز در خانه یا بیرون از خانه برای او پیش آمده، سخن بگوید. این گفتگو، شاید چیزی را حل یا تقویت نکند؛ امّا همین اندازه که همسر، سفرۀ دل خود را باز کرده و طرف مقابل خود را شنوندۀ خوبی می‌بیند، در استحکام روابط زن و شوهر، مؤثّر است.(۲) از سوی دیگر، سخن گفتن و شنیدن در بارۀ امور روزمرّه، موجب می‌شود که زن و شوهر از اوضاع هم باخبر شوند و برخورد خود را با همسر خویش، متناسب با همین اوضاع، مدیریّت کنند.

مثلاً اگر شوهر فهمید که امروز فرزند خردسالش بهانه‌گیری و گریۀ بسیاری کرده، از این که همسر او حوصله و نشاط ندارد، شاکی نمی‌شود. اگر هم زن متوجّه شود که امروز بارِ کاری شوهرش بیش از روزهای دیگر بوده، از این که خواستۀ او را برای رفتن به خرید رد می‌کند، ناراحت نمی‌شود.

 

د) در بارۀ مسائل دینی، برای معرفت‌اندوزی و رسیدن به نوع نگاه مشترک

صحبت از معارف دینی نباید به جلسات رسمی محدود شود. خانواده، یکی از بهترین مکان‌ها برای گفتگو در این زمینه است. چه خوب است حدّاقل هفته‌ای یک بار به اتّفاق خانواده، گفتگویی دینی داشته باشیم. موضوع گفتگو را می‌توان با توافق یکدیگر، انتخاب کرد.

آیات قرآن، روایات و کتب علمای اسلام‌شناس، می‌تواند محور خوبی برای این گفتگوها باشد. اگر یک بار امتحان کنید، طعم شیرینِ این نوع گفتگوها را خواهید چشید. چنین گفتگوهایی علاوه بر این که سطح معرفتی خانواده را بالا می‌برَد، موجب می‌شود نگاه زن و شوهر به مسائل دینی، افق مشترکی بیابد که این اشتراک، تأثیر بسزایی در رسیدن به تفاهم بیشتر دارد.

 

هـ) در بارۀ تربیت فرزند، برای رسیدن به وحدت رویه

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات تربیتی، سیاست دوگانه در تربیت فرزند است. متأسّفانه در برخی از خانواده‌ها پدر برای خود، شیوه‌ای در تربیت دارد و مادر، روش دیگری را در پیش گرفته است. این سیاست دوگانه، آثار زیان‌باری را در پی خواهد داشت.

در این صورت، ممکن است فرزند، دارای شخصیّت دوگانه شود و یا این که به کلّی از پدر و مادر بُریده شود و تربیت او به دست عنصری خارج از محیط خانواده بیفتد.

گفتگو در بارۀ تربیت فرزند، گامی مهم و لازم برای رسیدن به روشی مشترک در تربیت فرزند است. البتّه بهتر است این گفتگو، قبل از تولّد فرزند و حتّی انعقاد نطفه، شکل بگیرد؛ چرا که از نگاه دینی، تربیت، از هنگام انعقاد نطفه و حتّی پیش از آن آغاز می‌شود.

من سرگیجه گرفتم از بس که چرخیدم میان راهی که شما نشانم دادید. آخر می‌خورم زمین از شدّت این سرگیجه. چه کاری درست است؟ چه کاری اشتباه؟ مرا از این حیرت، نجات دهید. پدر، راهی را نشان می‌دهد که مادر، آن را بیراهه می‌داند. مادر، دستم را می‌گیرد و به راهی می‌برد؛ ولی پدر با یک دست، دستم را می‌کشد و با دست دیگرش راهی دیگر را نشانم می‌دهد. خودتان می‌دانید که چه کار می‌کنید؟! من برای رهایی از این سرگیجه، تصمیم گرفته‌ام نه راه پدر را بروم و نه مادر را. پدر می‌گوید: راه من درست است، مادر هم می‌گوید: راه من. هر دو راه که نمی‌تواند با هم درست باشد! یک‌بار هم که شده، بنشینید و به جای این همه داد و هواری که بر سر هم می‌کشید، در بارۀ راهی که به من نشان می‌دهید، حرف بزنید. عیبی دارد؟

 

و) در بارۀ مسائل علمی، برای بالا بردن اطّلاعات

اطّلاع از مسائل روز، مثل مسائل علمی یا سیاسی، نگاه انسان را به دنیای اطراف خود، واقع‌بینانه می‌کند. زن و شوهر می‌توانند در این فضا نیز همراه یکدیگر باشند.

 

پی‌نوشت:

  1. خبرگزاری فارس، ۱ خرداد ۱۳۸۴
  2. «امام در برخوردهایشان با افراد، آن‌چنان صمیمی بودند که انسان فکر می‌کرد ایشان، هیچ کار و مشغلۀ دیگری ندارد، جز این که با او صحبت کنند. گاهی از مسائل شخصی و مشکلات ما سؤال می‌کردند، به گونه‌ای که واقعاً انتظار نمی‌رفت امام با این همه مسئولیت‌هایی که بر دوش دارند و با این وقت اندک، این قدر نسبت به مسائل خانواده، دقّت داشته باشند» (برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی(ره)، ج۱، ص۱۱).

 

29آگوست/19

سیـاست تا دیـانـت

تیمّم برای دریاچۀ ارومیـه

یک خانم میانسال اهل ارومیه که به برکت «تکرار» بعضی‌ها به عضویت شورای شهر پایتخت در آمده، در یک اظهارنظر علمی و اصولی از ساکنین اطراف دریاچه ارومیه خواسته که با نگرفتن وضو در مصرف آب، صرفه‌جویی کرده و به افزایش آب دریاچه کمک کنند.

چرا بعضی از به میز رسیده‌ها تصور می‌کنند در باب هر مسئله‌ای حق اظهار نظر دارند؟ و چرا خیال می‌کنند از حرف نزدن خواهند مرد؟!

 

وزارت و بیسـوادی

وزیر بهداشت به دلیل نامعلومی (شاید ابتلا به بیماری خود رضاخان‌بینی مزمن) ضمن فرمایشات درباره بیماری‌های روحی و روانی، اظهار نموده که برپایی عزاداری و سوگواری برای وفات معصومین(علیهم‌السلام) باعث شده تا همیشه گریه کنیم و ضجه بزنیم و همین فضای غم‌انگیز عامل خودکشی و بسیاری از خشونت‌های اجتماعی شده است!.

۱)وقتی هر بیسوادی می‌داند افراد مومن و علاقمند اهل‌بیت اهل خودکشی و آزار دیگران نبوده و نیستند، چرا  وزیر بهداشت دولت جمهوری اسلامی چنین بیاناتی می‌کنـد؟ آیا روح رضاخان در جسم ایشان حلول کرده؟

۲)برای معالجه و اصلاح نگرش وزیر فوق‌الذکر شاید لازم باشد ایشان تحت‌نظر یکی از بیسوادهای مذکور در بند۱ دوره‌های آشنایی با حرمت خودکشی و خشونت‌ورزی در اسلام را بگذراند تا کم‌کم متوجه شود آدم مومن و هیأتی اهل خودکشی و مردم‌آزاری نیست!

۳) اگر جناب وزیر توفیق درک یک جلسه روضه‌خوانی ساده را هم پیدا کرده بود، می‌فهمید که سوگواری برای اهل‌بیت بر خلاف سوگواری‌های عادی، منشاء و مبدأ نشاط و حرکت و بهجت و امید است و به همین دلیل مومنان با توسل به اهل‌بیت و حضور در مجالس روضه‌خوانی برای مبارزه با مشکلات نیرو می‌گیرند و اکثر خودکشی‌ها و مردم آزاری‌ها در میان کسانی رخ می‌دهد که مانند وزیر بهداشت فکر می‌کنند!

 

آزمـون ادعـا

در طول سی‌سال گذشته، اندیشمندان اصلاح‌طلب و فعالین سیاسیِ پیرو آنها، به قاعده، هزاران بارنوشتند و گفتند که: اسلام دینی مردم‌سالار است و فقه آن هم کاملاً به نفع مردان تنظیم شده و حکم تعدد زوجات را خیانت و ظلم به زن معرفی کرده و مهدورالدم بودن زن در صورت خیانت به همسر را نقض حقوق انسانی زن و مخالف عقل و حقوق بشر خوانده و در یک کلام «خود را مدافع و ناجی زنان و اسلام را ظالم به زن» می‌دانستنـد! و البته از آنجا که سنت خداوندی بر این قرار گرفته که هر صاحب ادعایی باید در پایبندی به ادعایش امتحان بشـود، قبیلۀ اصلاحات هم سربلندی در آزمون رعایت کامل حقوق زن را به یکی از «صنادید و ابطال» خودش، یعنی «جناب نجفی» سپرد و الحـق که ایشان و جناح مربوطه و متفکرین وابسته به جناح مذکور به شرح پیوست در این آزمون پیروز شدند:

اول این‌که نجفی روی سرِ زن اولش که جوانی و زندگی‌اش را فدای او کرده بود «هوو» آورد و زن دوم گرفت! آن‌هم زنی که نصف خودش سن و سال داشت.

دوم این‌که بعد از ازدواج دوم، همسر اولش را به امان خدا رها کرد.

سوم این‌که بعد از مدتی کوتاه، زندگی با همسر دوم، دلش را زد و بنای ناسازگاری با او را گذاشت، تا آنجا که با شلیک چند گلوله از فاصله نزدیک، حق و حقوق زن دومش را تمام و کمال کف دستش گذاشت و به قول وکیل مدافع نجفی در دادگاه: نجفی با اسلحه به حمام (محل قتل) رفت تا زنش را به زندگی برگرداند!!

چهارم این‌که بعد از قتل فوق، هیچ اصلاح‌طلبی حاضر نشد این جنایت را به عنوان یک مورد خشونت علیه زن محکوم کند! (همانطوری که ازدواج دوم نجفی و رها کردن زن اولش را هم نادیده گرفته و بی‌خیال شدند.)

پنجم این‌که بسیاری از اهالی اصلاحات، مقتول را «مهدورالدم» خوانده و سعی کردند از این‌طریق، راهی برای نجات رفیقشان پیدا کنند و البته در این شرایط دیگر اتهام زدن به زنی که دستش از دنیا کوتاه شده و گلوله باران او بر اساس این اتهام، اشکالی نداشت و مخالف حقوق انسانی زنان تلقی نمی‌شـد! و بماند که بعضی اعضای قبیله اصلاحات مقتول را به جرم «پرستو بودن» لازم‌القتل می‌دیدند! (ظاهراً توقع داشتند مرحومه مقتوله مثل خودشان دایناسور یا هیولا باشد!.)

#و این‌گونه بود که «نجفی» به عنوان «نماد رعایت کامل حقوق زن در قبیله اصلاحات» جاودانه شد و به تاریخ پیوست!

 

نتایـج منطقـی

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس: طیفی از نمایندگان مجلس نه تنها موافق ضرورت حجاب نیستند بلکه مخالف حجاب الزامی در کشورند.(۱۹/۴/۹۸)

# وقتی در یک حکومت اسلامی طیفی از نمایندگان مجلس مخالف جاری شدن حکم الهی حجاب در جامعه باشند نتیجه این می‌شـود کـه:

۱- همراه اول، آگهی تبلیغ جهت حضور در «دیسکو» را برای مشترکان محترم خودش ارسال می‌کند!

۲-به علت مخالفت دولت با تخصیص ارز دولتی جهت واردات پارچه چادری، قیمت هر قـواره چادر به ۶۰۰ هزار تا یک میلیون تومان افزایش یافته است.

۳- به گزارش معاون فضای مجازی دادستانی کل کشور روزانه حدود ۷۵ میلیون پیام با محتوای غیر اخلاقی در میان ۲۵میلیون کاربر ایرانی اینستاگرام مبادله می‌شود! آن‌هم در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی خیلی دقیق‌تر از کشور ما به فکر کنترل فضای مجازی‌اند.

۴- پس از دستور صریح رهبرانقلاب به وزارت آموزش و پرورش درباره عدم اجرای سند۲۰۳۰، وزارت ارتباطات پرچم‌دار اجرای سند ۲۰۳۰ در کشور شده است.

# وقتی نمک بگنـدد دیگر این‌که هر چیزی بوی گند بدهد و گندیدگی را در هرجا بتوان یافـت تعجبی ندارد.

 

دیپلماسـی یعنــی

دیپلماسی یعنی این‌که خطوط قرمز سیاست خارجی کشورت را زیر پا بگذاری، با وزیر خارجه شیطان بزرگ هم‌قدم و هم‌کلام بشـوی‌، روبروی گرگ‌های دنیا که هنوز چنگ و دندانشان از خون خواهران وبرادرانت رنگین است بنشینـی و لبخنـد بزنـی!

داشته‌هایت را به خواست آنها به باد بدهی و به قول‌شان اعتمـاد کنی و آخر سر، فقط اجازه پیدا کنی در چند خیابان نیویورک تـردد کنی و کارمندان دفتر نمایندگی کشورت در سازمان ملل به همراه خانواده در محدوده سازمان ملل زندانی بشونـد!. محدودیتی که تا امروز برای دیپلمات‌های هیچ کشوری اعمال نشده جز تو که خدای دیپلماسی بودی!

 

 

مجـازات انتخـاباتـی

سردبیر روزنامه شـرق در ۲۲ تیرماه امسال در سرمقاله روزنامه‌اش نوشت: مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دچار خطای فاحشی شدند! چه کسی مردم را به خاطر این خطا محاکمه و مجازات خواهد کـرد؟

#سردبیر عزیز! خیلی نگران نباشید! الان حدود شـش سال است که مردم دارند مجازات می‌شوند، آن‌هم به شکلی مرگبار و دردناک و بدون محاکمه! دردناک‌ترین قسمت این مجازات هم این است که متوجه نشدند تو و امثال تو برای مجازات و چزاندن‌شان «تکرار» کردید تا «کلید» را انتخاب کننـد!، کلیدی که فقل زندگی‌شـان شد و مامور مجازاتشـان!

29آگوست/19

چرایی دفاع از حجاب

قصه از اینجا شروع شد:

چندی پیش در یک شبکه مجازی مطلب طنزی درباره زن ایرانی خواندم. نوشته بود، «زن ایرانی موجود عجیبی است که یک بار با لجاجت خود، بینی رضاخان را به خاک مالید و حاضر به کشف حجاب نشد. یک بار هم گشت ارشاد را از پای درمی‌آورد و زیر بار حجاب اجباری نمی‌رود!»

این مطلب طنزآمیز، مرا با خود به دنیایی از ناگفته‌ها کشاند. دنیایی که روایت یک قرن تحول مفهومی در مقوله ارزش را به ذهن متبادر می‌سازد. حجاب و ارزش‌هایش تغییر نکرده‌اند. زنان هم همان زنان ایرانی هستند. پس این استحاله، از چه چیزی خبر می‌دهد؟ با اندکی تامل دریافتم که زنان و دختران، دیگر زنان و دختران عصر کشف حجاب نیستند؛ بلکه زنان منادی بدحجابی، سربازان بی‌خبر از دسیسه‌های پشت پرده‌ای هستند که با فریب‌ها و تحریکات دستگاه استعمار و با تعریف غلط از آزادی، چهارشنبه‌های سفید را رقم زدند. بسیاری از آنان بی‌آنکه درک صحیحی از ماجراها و دسیسه‌های پشت پرده داشته باشند، آب به آسیاب دشمن می‌ریزند و در حقیقت تیشه به ریشه آزادی خود می‌زنند.

این رویداد تلخ بهانه خوبی شد تا به بررسی ابعاد حجاب و رسالت امروز زنان در این زمینه بپردازیم و به راهکارهای صیانت از این دژ استوار عفت اجتماعی بیندیشیم.

حجاب چیست؟

حجاب در لغت به معنای مانع و پرده و پوشش است. در ادبیات دینی، حجاب شامل دو بعد حجاب ظاهری و باطنی است و در منطق اسلام، حجاب ظاهری به اندازه‌ حجاب باطنی اهمیت دارد.

مقوله حجاب از سه بعد قابل بررسی است:

الف: حجاب چشم: این پوشش گرچه بیشتر باید مورد توجه مردان باشد، اما دین اسلام زنان را هم به آن سفارش می‌کند: «قُل لِلمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ…؛» ای رسول، به زنان بگو تا چشم‌ها را از نگاه ناروا بپوشند.(۱)

ب: حجاب زبان

نوع دیگر پوشش دینی،حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است: « فَلاَ تَخضَعنَ بالْقَولِ فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبهِ مَرَضٌ». زن‌ها نازک و نرم با مردان سخن نگویند، مبادا آنکه دلش بیمار(هوا وهوس) است، به طمع افتد.»(۲)

ج: حجاب در رفتار

تذکر قرآن به رعایت حجاب و عفت در حرکات و سکنات، نوع سوم حجاب را به ما نشان می‌دهد: «وَلَا یَضرِبنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ…» و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.» (۳)

حجاب از دو بعد ایجابی و سلبی قابل تأمل است. ایجابی بودن یعنی وجوب پوشش بدن و سلبی ‌بودن یعنی  حرام بودن خودنمایی به نامحرم. در اسلام این دو بعد حجاب در کنار هم دیده می‌شوند.

در قرآن «جلابیب» به معنای جمع مقنعه و حجاب ظاهری برای زنان است، بدین معنا که به زنان امر شده که سر و گردن خود را بپوشانند. برخی هم آن را به معنای پارچه بلندی آورده‌اند که با آن زیبایی‌ها و برجستگی‌های بدن پوشانده شود. برخی مفسران در معنای این واژه بر ضرورت استفاده از جلابیب در خارج از خانه اشاره کرده‌اند که همان وجوب حجاب برای زنان در مقابل نامحرم است.

هرچند بسیاری از علمای دینی و اجتماعی معتقدند که برای مرد هم اصل حجاب، رابطه تنگاتنگی با حیا و سلامت روحی فرد و جامعه دارد، اما از نگاه فقهی، حجاب زن بیشتر مورد تاکید و اهمیت است. دلیل آن هم تفاوت‌های تکوینی میان زن و مرد است که عصاره‌اش می‌شود:

در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

که آن شاهد بازاری و این پرده نشین باشد

خاستگاه حجاب

وقتی قصه انسان در خلقت را مرور می‌کنیم، درمی‌یابیم که خداوند حکیم، روح خود را در دو قالب زن و مرد دمید و فرشتگان را به سجده بر آن دو امر کرد. طراحی انسان در دو جنس زن و مرد‌، برخاسته از حکمت آفریدگار و بر اساس ضرورتی است که هیچ کسی همه لایه‌هایش را درک نخواهد کرد.

ما همین ‌قدر می‌دانیم که وجود دو جنس در کنار هم،‌ با ویژگی‌ها و مختصات متفاوت و با حقوق و تکالیف متنوع راه را بر کمال انسانی می‌گشاید و فرصت‌‌های بدیعی را برای تعالی بشر و خوشبختی و سعادت او رقم می‌زند. چیزی که فراتر از تداوم نسل در زمین است. در این میان، مهندسی زیست انسان در زمین به سه بعد فردی و اجتماعی و خانوادگی طبقه‌بندی شده است، به‌طوری که هر یک از این سه ساحت، اقتضائات و اصول ویژه خود را می‌طلبد.

در ساحت فردی و خانوادگی، زن و مرد زیستی یگانه و بی‌مرز در کنار هم دارند. لباسِ هم و مایه رحمت و مودت یکدیگرند. هرچند این امر در بُعد همسری با حضور در اجتماع هم تداوم دارد، اما وقتی پای حضور زن در جامعه به میان می‌آید، طراحی خداوند به گونه‌ای است که برای حفظ کرامت و امنیت وی، حجاب را مطرح می‌سازد.

خداوند، زن را محصور در خانه نمی‌خواهد؛ بنابراین برای او امکان برخورداری از حقوق و تکالیف نسبت به اجتماع را نیز در نظر گرفته است و به همین دلیل است که مسئله پوشش را به میان می‌آورد، زیرا حجاب در ابعاد فردی و خانوادگی نه معنا دارد و نه ضرورت.

اهمیت حجاب:

مقوله «حجاب» مهم‌ترین سیاستگزاری دستگاه دین برای حفظ کرامت زن و امنیت اجتماعی او وضمانتی برای سلامت جامعه و تحکیم خانواده است. این اهمیت به‌حدی است که خداوند در قرآن هفت مرتبه بر آن تاکید می‌کند. در آیه ۵۹ سوره احزاب در مورد حجاب این چنین آمده است:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ المُؤمِنِینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدنَى أَن یُعْرَفنَ فَلَا یُؤذَینَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش‌های خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند (به احتیاط) نزدیک‌تر است و خدا آمرزنده مهربان است.»

همچنین در آیه ۳۱ سوره نور آمده است:

«وَقُل لِلْمُؤمِنَاتِ یَغْضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ وَیَحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنهَا وَلْیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَو آبَائِهِنَّ أَو آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَو أَبنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَو نِسَائِهِنَّ أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الْإِربَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَم یَظْهَرُوا عَلَى عَورَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضرِبْنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى‌اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ. و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را (از هر نامحرمی) فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند، مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست و باید روسری خود را بر سینه خویش (فرو) اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم‌کیش) خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که (از زن) بی‌نیازند یا کودکانی که بر عورت‌های زنان وقوف حاصل نکرده‌اند، آشکار نکنند و پاهای خود را (به گونه‌ای به زمین) نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می‌دارند معلوم شود. ای مؤمنان همگی (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید.»

با وجود این، اسلام مبتکر و طراح اولیه حجاب نبوده، بلکه حدود و ضوابط پوشش را تعیین کرده است. براین اساس با توجه به ساری بودن دین اسلام در همه زمان‌ها و مکان‌ها به عنوان دین خاتم، محدوده و نوع پوشش را به اختیار عرف و سنت و جغرافیای جوامع گذاشته است.

کارکرد حجاب

به‌طور کلی پوشش انسان، اعم از زن و مرد، معرف و نماینده شخصیت آنهاست، به‌طوری که در اولین نگاه و با دیدن طرز پوشش و ظاهر فرد، می‌توان به قضاوتی سطحی درباره ویژگی‌های شخصیتی وی ، مثل شغل و سطح زندگی و نوع اعتقاداتش رسید. هرچند ممکن است که این قضاوت در بسیاری از موارد درست نباشد،‌ اما عمدتاً لباس انسان یکی از مولفه‌های شناخت شخصیت‌ اوست.

بی‌شک این تمهید الهی، آثار حکیمانه‌ای را در پی دارد. در ابعاد فردی باعث حفظ احترام زن و نگاه انسانی به او، مصونیتش در ارتباط با مردان، حفظ عقاید دینی افراد، حفظ عفت اجتماعی، پیشگیری از فساد و ناهنجاری و… می‌شود. در بعد اجتماعی نیز رعایت این اصل، سلامت جامعه، مبارزه با بی‌دینی و بی‌اخلاقی، حفظ نهاد خانواده به عنوان رکن جامعه و پیشگیری از فساد و ناامنی اخلاقی را موجب می‌شود.

حجاب، امری دینی یا سیاسی؟

بدیهی است که در منطق الهی و در سیره معصومین«ع» پیوندی ناگسستنی میان دین و سیاست وجود دارد. وضع حجاب از سوی دستگاه دین در راستای تعالی انسان و جامعه است. گذر زمان و سرکشی جنبش‌های ضد دینی نمی‌توانند در این حقیقت شبهه‌افکنی کنند؛ اما وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم، در بسیاری از جوامع، دین به دلیل پیوند با سیاست به ابزاری برای برخورداری بیشتر سیاست‌ورزان از قدرت و مطامع مادی تبدیل شده است. استفاده ابزاری از دین و نمادهای آن،‌ نه فقط در اسلام که در طول تاریخ بشر در همه ادیان و مکاتب وجود داشته است. یاران خدا‌ در مسیر هدایت و تکامل انسان‌ها از دین بهره می‌برند، در حالی که شیاطین‌ از آن برای خواسته‌ها و منافع خود استفاده می‌کنند.

جمهوری اسلامی که بر اساس پیوند دین و سیاست شکل گرفت، مولفه حجاب را به عنوان یک ارزش دینی، مورد توجه قرار داد. قانون اساسی بر مبنای ایدئولوژی اسلامی تدوین شد؛ لذا استفاده ابزاری از دین برای کسی مطرح نبود؛ اما در تئوری جهانی‌سازی و ملزومات آن، مبارزه با حجاب پیش‌شرط اصلی موفقیت سلطه جهانی است.

حجاب و جهانی‌سازی

مسئله حجاب قبل از آنکه مقوله‌ای دینی و فقهی باشد، بحثی عقلانی است که هر مصلح اجتماعی و هر انسان آزاداندیشی که تاریخ بشر را خوانده باشد،‌ به‌سهولت ضرورت آن را درک می‌کند. اما دشمنان بشریت و سربازان حلقه به گوش شیطان، در طراحی جهان تحت سلطه خود، بهتر از من و شما اهمیت حجاب را فهمیده‌اند.

دهکده جهانی،‌ انسانی عاری از دین، فردگرا و فردمحور می‌خواهد که جز به منافع و کمال مادی خود به چیزی فکر نکند و برای ارزش‌گذاری روی چیزی چرتکه‌ بیندازد و صدایی جز آن را نشنود. حجاب برای زن، نماد باور قلبی و پایبندی‌ به دین و زندگی خانوادگی است. در این میان هیچ قلعه‌ای به اندازه حجاب، راه را در مقابل توسعه دهکده جهانی سد نمی‌کند.

طراحان نظام سرمایه‌داری به شور نشستند. تاریخ ایران را مرور کردند و دیدند آنچه را که دیدنی بود و فهمیدند که حاکمیت پهلوی در قصه کشف حجاب از یک نکته غفلت کرده بود و آن اینکه جنگ با مولفه دین در برابر مردمی که دین با سرشتشان درآمیخته  است، نتیجه‌ای جز شکست نخواهد داشت.

طراحان دهکده جهانی روی این نکته تمرکز کردند و چه بسا از همان زمان در برنامه‌های آینده خود، مبارزه با سرشت دینی مردم را سرلوحه دسیسه‌های خود قرار دادند. آنها به‌خوبی درک کرده بودند که هرگز نمی‌توانند جامعه وفادار به مولفه‌های دینی را تحت سلطه خود درآورند.

راهکارهای مردان سلطه

حذف دین یک ‌راهبرد کلان بود و باید برایش هموارترین راه‌ها را طراحی می‌کردند. نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل می‌دهند و مهم‌تر اینکه این نیمه، مربی و مکمل نیمه دوم به شمار می‌آیند. لذا به بردگی کشیدن یک زن، معادل است با تسلط بر یک خانواده. پس در معادلات آنها باید سرمایه‌گذاری‌ها متوجه زنان می‌شد.

نهضت‌های آزادیخواهانه برای احقاق حقوق زنان که از هشتم مارس با اهداف برابری اقتصادی آغاز به کار کرد، دستاویز خوبی برای نقشه آنان بود. جنبش‌ فمینیسم باید به سراسر جهان کشیده و فریادی در زمینه مظلومیت تاریخی زن سر داده می‌شد. فریاد را همگان شنیدند. زن، برابری و آزادی می‌خواست. دین‌ستیزان تمام تمرکز خود را متوجه جوامع دینی کردند و مظلومیت زن را پیامد ‌پرده‌نشینی، خانه‌نشینی، مستوری و حجاب او دانستند و قانون حجاب در جوامع اسلامی را بزرگ‌ترین ستم بر زن تفسیر کردند.

این خوانش از قصه مظلومیت زن مسلمان، مخاطبان شبکه‌های جهانی و رسانه‌های مجازی را به خود جلب کرد. راهکار اول تحریک دختران و زنان جوان برای مبارزه با موانع پیشرفت و آزادی و راهکار دوم فراخوانی به مقابله با حجاب بود.

از بی‌حجاب تا بدحجاب

وقتی سخن به مقوله بدحجابی کشیده می‌شود، لازم است برای جلوگیری از خلط مفهوم، این نکته را یادآور شویم که ما با دو دسته بدحجاب روبرو هستیم.

بدحجاب‌های غیرمعاند

این گروه دختران و زنان ناآگاهی هستند که بر اساس میل زیبایی‌گرایی و غریزه تبرج و در اثر تبلیغات فرهنگی و متاثر از فضای فرهنگی رسانه‌های مجازی به نمایش زیبایی‌های بدن خود و پیروی از مد گرایش دارند و در عین حال در تظاهرات‌ها و مراسم عاشورا و… شعارهای اسلامی هم سر می‌دهند. هرچند این تناقض و تعارض قابل تأمل است، اما این نوع بدحجابی قابل اصلاح و تغییر است.

بدحجاب‌های سیاسی

این گروه در قامت اخلالگران امنیت فرهنگی و اجتماعی، کمپین‌های جهت‌داده ‌شده‌ای را تشکیل می‌دهند و آسیب‌های جدی‌ای را به مقوله حجاب و ارزش‌های آن وارد می‌سازند. هرچند ممکن است اینها هم به عمق فاجعه‌ای که در آن به بازی گرفته شده‌اند، آگاه نباشند و فریب محرکان سیاسی ضد انقلاب را بخورند، اما   قصه‌شان‌‌ قصه تاریخی اسب ترواست.

بی‌حجابی سیاسی و اسب تروا

نظام سرمایه‌داری زنان ایران را مصداق خشونت‌دیدگانی در جبر حجاب سیاسی معرفی می‌کند. کنشگران ناآگاه و یا مغرضی چون مسیح علی‌نژاد، همه رسانه‌های پرمخاطب برون‌مرزی را از فریاد مظلومیت زن ایرانی پر کردند و چهارشنبه‌های سفید را راه انداختند.

بدین ترتیب اسب تروا وارد ایران شد و سربازهای بی‌حجابیِ سیاسی از آن بیرون ریختند. سربازانی که خود نمی‌دانستند ملعبه دست چه کسانی شده و شمشیر به روی چه ارزش‌هائی کشیده‌اند. آنان بر خلاف قصه اسب تروا کاملاً خودی و اهل همین آب و خاک بودند و هرچند تعدادشان در برابر مدافعان اصیل حجاب ناچیز بود، اما با هجمه‌های پرطمطراق به اصل پوشش زن، در رسانه‌های جهانی موج ایجاد کردند و افکار دنیا را علیه جمهوری اسلامی برانگیختند و حجاب را سیاست جمهوری اسلامی خواندند، در حالی که حجاب آشکارترین نماد دین اسلام است.

آنها در نتیجه یک رویکرد سیاسی آلوده، بدحجابی سیاسی را وسیله‌ای برای همکاری ناخواسته با توطئه‌های دشمنی قرار دادند که آرزوی تقابل و گسست میان ملت و حاکمیت را در دل می‌پروراند. حجاب سیاسی ما، فریاد حقیقت و به دور از هرگونه تظاهر و فریب است، اما بی‌حجابی سیاسی آنها چیزی جز فریادی تصنعی و ظاهرفریبانه برای مبارزه با نمادهای اجتماعی اسلام نیست.

جبهه دفاع از حجاب

در امتداد جنگ هشت‌ساله نظامی، جهاد فرهنگی بر دوش هر مسلمان آزاده‌ای همچنان احساس می‌شود. در وضعیت فعلی که دشمن تلاش می‌کند تا میان زنان کشور، در مقوله فرهنگ حجاب، یک وضعیت دوقطبی به وجود بیاورد و این نزاع را تا  تقابل زنان با حکومت امتداد دهد، باید بیش از همیشه هوشمندانه وارد میدان شد.

حقیقت این است که برخورد خصمانه با بدحجابی، خصوصاً بدحجابان غیرمعاند، نتیجه‌ای جز سوق‌دادن آنان به سوی بدحجابی سیاسی در پیش نخواهد داشت. باید بر اساس فرموده رهبر معظم انقلاب، سیاست جذب حداکثری (درباره بدحجابان دسته اول) و دفع حداقلی (درباره بدحجابان دسته دوم) را با جدیت مد نظر قرار داد.

در ساحت فردی، دفاع از حجاب با معرفی چهره زیبای حجاب با رفتار، گفتار و سلوک فردی در جامعه و حضور اجتماعی به صورت رسمی و در فضای مجازی میسر می‌شود، زیرا معرفی صحیح ارزش‌ها، تاثیر جذبی به دنبال دارد. برای این امر بالابردن آگاهی‌ها نسبت به روان‌شناسی اجتماعی و اصل مقوله حجاب و… لازمه کار است.

در بعد اجتماعی، زنان وفادار و معتقد به پوشش، باید با پرچم هشت دهه قبل که مادرانشان در مبارزه با قانون کشف حجاب به اهتزاز درآوردند، وارد میدان شوند و در برابر بازی‌های سیاسی مغرضان و معاندان، فریاد باورمندی خود را به حجاب به عنوان کلید آزادی و تعالی زن به گوش جهانیان برسانند. بدیهی است که طراحی این برنامه‌ها نیازمند مشارکت جدی مسئولین فرهنگی و هماهنگی و جهت‌دهی‌های آنان است.

در ساحت حکومتی نیز سیاستگزاران و برنامه‌ریزان فرهنگی باید با جدیت بیشتر، برنامه‌های آگاه‌سازی ملی و جذب افکار عمومی را در زمینه کارکردها و پیامدهای حجاب و در نقطه‌ مقابل آسیب‌های حاصل از بدحجابی را دنبال کنند. هرچند در طی این سال‌ها برنامه‌های فرهنگی بسیاری در زمینه فرهنگ عفاف و حجاب طراحی و اجرا شده‌اند، اما از آنجا که نتیجه مطلوب حاصل نشده، لازم است کارشناسان به آسیب‌شناسی برنامه‌های پیشین بپردازند تا اشتباهات گذشته تکرار نشوند، زیرا در شرایط اجتماعی امروز، چه در مقیاس ملی و چه در عرصه بین‌المللی، دفاع از حجاب به معنای دفاع از انسانیت است. مسیر مبارزه با توسعه‌ نظام سرمایه‌داری و راه مقابله با عملکرد دهکده جهانی، در جبهه دفاع از حجاب معنا پیدا می‌کند. در دهه پیش رو قوی‌ترین دستی که بینی شیطان را به خاک می‌‌مالد، ایستادگی در برابر بدحجابان سیاسی است که جهادی مقدس به شمار می‌آید؛ اما نکته مهم نحوه این ایستادگی است. باید مرز مشخص خود را با خشونت و تعصب کورکورانه حفظ کنیم تا بتوانیم چهره عزتمند و مقتدرانه زن مسلمان را به جهانیان نشان دهیم.

 

پی‌نوشت:

  1. سوره‌ نور/ بخشی از آیه‌ ۳۱
  2. سوره احزاب، آیه‌ ۳۲
  3. سوره‌ نور، بخشی از آیه‌ ۳۱

 

29آگوست/19

مؤلفه‌های یک مدیر تراز انقلاب

مقدمه:

شهید سید محمد حسینی بهشتی یکی از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌های انقلاب اسلامی و به‌گونه‌ای بی‌بدیل برخوردار از شمّ بسیار قوی مدیریت بود. مدیریت درخشان وی در اداره مجلس خبرگان قانون اساسی و سپس تشکیل حزب فراگیر جمهوری اسلامی، دیگر هرگز در آن حد و اندازه تکرار نشد. از همین روی امام خمینی(ره) وی را «یک ملت» نامیدند. بی‌تردید شهادت وی همراه با مجموعه‌ای از بهتری و کارآمدترین متخصصان متعهد و متدین، ضربه سنگینی به انقلاب نوپای ایران بود. لذا به بهانه سالروز شهادت وی، به گوشه‌ای از ابعاد شخصیتی این شهید والامقام میپردازیم:

مروری برخی از ابعاد وجودی شهید بهشتی

آن شهید بزرگوار ابعاد مختلف و جاذبه‏های گوناگونی داشت؛ آنچنانکه دوست و دشمن او را می‌ستودند. او حتی پیش از انقلاب در محافل سیاسی و علمی جهان شهرت داشت و در مجموعه‏هایی که در سطح بین‏المللی منتشر می‏شدند، بیوگرافی او را  می‌نوشتند.

مردی بود عالم، اندیشمند، دارای وسعت نظر، آزاده، صاحب اخلاق و رسالت اخلاقی، متین و موقر، سرسخت در برابر ناحق و تسلیم و متواضع در برابر حق و عدل، حامی مستضعفان، بی‏قرار و ناآرام در مقابل بی‏عدالتی‏ها، شیفته دلاوران و شجاعان و در آرزوی تثبیت و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی و این حالت را تا لحظات آخر عمر پربرکتش حفظ کرد.

در اینجا به گوشه‏هایی از ویژگی‌های این شهید راه حق اشاره می‏کنیم.

الف) اخلاق

او در اخلاق و به‌ویژه در آنچه که تحت عنوان زیربنای اخلاقی و ملکه اخلاق مطرح است، جزو سرآمدها بود. کمتر دیده شد که خشمگین شود و بدون محاسبه با دشمن خود درآویزد. بدگویی‏ها و تهمت‏ها را با زبان نرم پاسخ می‏گفت و سعی داشت مسائل را از راه بحث و استدلال حل کند. او در یکی از مصاحبه‏هایش گفته بود: «ما می‏توانیم داغ و کوبنده و قاطع حرف بزنیم، ولی فحش ندهیم، حرف‌های زشت و تعابیر زشت در گفتارمان نداشته باشیم.»

و نیز: «اسلام به ما آموخته که در باره دشمنان خود دروغ نگوییم، تهمت نزنیم، فحش ندهیم.»

آن شهید بزرگوار از معدود افرادی بود که در برابر تندی افراد در هنگام گفتگو، با صبر و متانت رفتار می‏کرد. وی با متانت و بردباری به سخن مخالف گوش فرا می‏داد و آنگاه با پاسخی منطقی، او را مجاب می‏کرد، به‌طوری که آن فرد در برابر چنین رفتاری شرمنده می‏شد. همسر شهید بهشتی درباره صبور بودن ایشان می‏گوید: «من در طول ۲۹ سال زندگی مشترکمان آنچه در ایشان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. ایشان به‌قدری صبور، متین و خونسرد بود که انسان خجالت می‏کشید. در سرتاسر زندگی این مرد مبارز و باتقوا، لحظه‏ای عصبانیت بی‌موقع را از ایشان به یاد ندارم.»(۱)

او اهل ریا و تزویر نبود و می‏گفت «ریا» آفت زندگی است. وی در پیام فروردین ۱۳۵۹ در صدا و سیما گفت: «ما کارهای انجام نشده فراوانی در پیش داریم و باید در همه بخش‏ها که در انتظار تلاش هماهنگ و برنامه‏ریزی شده و مصممانه ماست، با برنامه‏ریزی و هماهنگی و تصمیم و قاطعیت بیشتری به کارها برسیم و کارهایی را که انجام نشده‌اند، به انجام برسانیم.»

ویژگی‏ دیگر اخلاقی او «خوش‌قولی» بود. امکان نداشت قولی بدهد و دیرتر از موعد سر قرار حاضر شود یا قولی بدهد و عمل نکند و از این بابت زبانزد همگان بود. شهید باهنر(ره) درباره تواضع و فروتنی ایشان چنین گفته است: «خصلت‌های ایشان ممتاز بود. ایشان در عین متانت و ابهت، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه‌ و پر از احساس و عاطفه همراه با روان‌شناسی اصیل ژرف اسلامی داشت. جلسات ایشان معمولاً همراه با صفا و نشاط بود و صداقت کاملی در قضاوت‌ها و اظهارنظرهای ایشان به چشم می‌خورد. ایشان اعتماد می‌آورد و اطمینان می‌بخشید.»

از صفات نیک آن عالم ژرف‌اندیش پذیرفتن سخن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می‌شد. همین که می‌فهمید سخنی حق است، آن را می‌پذیرفت و این بیانگر صفای روح آن اسوه اخلاق است.(۲)

از خصوصیات بارز شهید عمل به وظیفه و استقامت در مسیر خدمت بود. جمله معروف ایشان، «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» بیانگر عینی این خصلت است. ایشان در این مسیر در مقابل همه اتهامات و اهانت‌ها سکوت اختیار کرد و فقط به انجام وظیفه مشغول بود و همین راز مظلومیت شهید بهشتی بود. بنی‌صدر ملعون و طرفداران او با انتشار شایعات متعدد و تخریب شخصیتی ایشان، نتوانستند در عزم وی خللی ایجاد کنند. به‌راستی مصداق آیه شریفه، «کأَنّهم بُنیانٌ مَرصُوص» بود.

او دفاع از خود را با استناد به آیه کریمه، «اِنَّ اللهَ یُدافِعُ عَنِ الذین آمَنُوا»(۳) به خداوند واگذاشته بود و حتی در جواب کسی که از او خواست تا از  «امام امت» تائیدیه‌ای به نفع خود بگیرد، گفت، «قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم. ما سپر بلای اوئیم نه او سپر بلای ما.»(۴) و خداوند متعال هم چنان آبروئی به این شهید مظلوم  داد که همگان بعد از فاجعه هولناک هفت تیر ۱۳۶۰هـ .ش که منجر به شهادت ایشان و ۷۲ تن از مخلص‌ترین یاران امام و انقلاب شد، در حسرت از دست دادن این عبای عزت(۵) و اقتدار امام به سر می‌بردند.(۶)

او گوهر گرانبهایی بود که با شهادتش درخشنده‌تر شد، اما این استحصال هزینه سنگینی داشت، زیرا امام خمینی(ره) فرمودند، «همچو موجود فعالی که مثل یک ملت بود برای این ملت ما…(۷) شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام… بود…(۸) ایشان را من بیست سال بیشتر می‌شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعبد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان است. من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین به دین، علاقمند به ملت، علاقه‌مند به اسلام و به دردبه‌خور برای جامعه خودمان می دانستم.» (۹)

همچنین مقام معظم رهبری، امام خامنه‌ای در این باره، فرمودند، «شهید بهشتی از جمله کسانی بودند که در ایشان یک چیزی فراتر از شخصیت‌های عادی و معمولی آدم‌ها وجود داشت. این را ما در ایشان مشاهده می‌کردیم. به این سبب بود که ابعاد فراوان شخصیت ایشان را حتی کسانی که دوستان نزدیکش بودند نمی‌توانند جمع‌بندی کنند.»(۱۰)

ب) نظم در امور

«نظم» برجسته‌ترین ویژگی شهید بهشتی بود. آن شهید به این کلام امام علی«ع»، «أُوصِیکُمَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم: شما را به تقوای الهی و نظم در کارهایتان توصیه می‌کنم.»(۱۱) بسیار پایبند‏ بود و در همه حال آن را مراعات می‏کرد.  شهید شاهچراغی در این‏باره می‏گوید:

«آنچه که قبل از هر چیزی موجب جلب شدن افراد به سوی ایشان بود، نظمی بود که در کارها اعمال می‏کرد. به یاد دارم که ایشان برای کلاس‌هایی که داشت مجبور بود از تهران به قم بیاید، اما هیچ‏گاه ندیدم که حتی یک دقیقه دیرتر از رأس ساعت ۹ که ساعت شروع کلاسش بود، در کلاس حاضر شود. به‌‌قدری منظم بود که طلاب همیشه می‏گفتند ما با ورود ایشان ساعتمان را تنظیم می‏کنیم. به‌علاوه ایشان تأکید زیادی نیز بر نظم شاگردان داشت.»(۱۲)

ج) سیره عبادی

به گواهی همه کسانی که کم و بیش با ایشان مأنوس بودند، وی فردی متعبد بود و در عبادت خلوص خاصی داشت. نماز اول وقت را به‌شدت ارج می‏نهاد و در ماه مبارک رمضان، قبل از افطار نماز مغرب را به‌جا می‏آورد. ایشان در مهم‏ترین جلسات نیز به هنگام نماز جلسه را تعطیل می‏کرد و به نماز می‏ایستاد. او معتقد بود، «نماز به آدمی نشاط معنوی خاصی می‏دهد و از پژمردگی و افسردگی روح جلوگیری می‏کند.»(۱۳)

شهید شاهچراغی در این‏باره می‏گوید، «وقتی وضو می‏گرفت و  به نماز می‏ایستاد، به‌قدری باشکوه و در نماز شاداب بود که هر بیننده‏ای را حتی اگر اعتنای چندانی به نماز نداشت، به سوی نماز جلب می‏کرد.»(۱۴)

د) رفتار با خانواده

شهید در سال ۱۳۳۰ با یکی از بستگان ازدواج و زندگی ساده‏ای را با او آغاز کرد. حاصل این ازدواج دو پسر و دو دختر بود. محیط زندگی خانوادگی دکتر بهشتی سرشار از صفا و صمیمیت، اخلاق و معنویت بود. اساس زندگی او در خانواده بر دو پایه ایمان و آرمان مشترک استوار بود و در این راه بر رأی و نظر خود اصرار و تلاش بسیار داشت. او برای همسر و فرزندانش پیش از اینکه سرپرستی مهربان و رازدار باشد، معلم خوبی بود؛ همچنانکه برای مردم جامعه نیز معلمی نمونه بود. او برای اهل خانه معلمی ارزنده و مربی آگاهی به شمار می‌رفت و می‌کوشید با طرح مسائل ضروری، سطح اطلاع و آگاهی‌های فرزندان را در جنبه‌های اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی ارتقا دهد، البته در ضمن ایفای این نقش حساس و سازنده، برای اهل خانه دوستی مهربان، رازدار و تکیه‌گاهی آرام‌بخش و عزت‌آفرین به حساب می‌آمد.(۱۵)

شهید برای همسر خود احترام وافری قائل بود و در فعالیت‌های گوناگون ایشان را در جلسات مختلف همراه خود می‌برد. به‌خصوص در اروپا که زن مسلمان به جامعه آنجا باید با پوشش اسلامی معرفی می‌شد و این خود سبب شده بود که نگاه قشر تحصیلکرده نسبت به روحانیت و حضور زن در اجتماع دگرگون شود. در بازگشت به ایران، طی جلسات گوناگون سخنرانی برای دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان و کسبه که به صورت هفتگی تشکیل می‌شدند و در مسائل اجتماعی، حجاب زنان، تنظیم خانواده و مانند آنها بحث‌هایی مطرح می‌شد، همسر ایشان حضور داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در جلسات هفتگی شناخت مواضع حزب جمهوری اسلامی، همسر و سایر اعضای خانواده را همراه می‌برد و در مجموع نسبت به خانواده، به‌خصوص همسر احترامی خاص و جایگاه اجتماعی ویژه و شخصیتی مستقل قائل بود.(۱۶)

سید محمدرضا بهشتی، فرزند شهید می‌گوید، «پدر رفتاری همراه با احترام متقابل، مهربانی، دلسوزی و صرف وقت با مادر داشت و ایشان را یاوری صمیمی می‌دانست که در فراز و نشیب‌های زندگی چون زندان، تبعید و منتظر خدمت شدن، غربت دوری از وطن همگامی و همراهی داشت.»(۱۷)

آن شهید والامقام هرگز مسائل و مشکلات خارج را وارد منزل نمی‏کرد:

«با وجود مشغله فکری زیاد و مسئولیت‌های سنگین سیاسی و اجتماعی، هنگامی که وارد خانه می‏شد، با رویی گشاده و لبخندی بر لب با همه اعضای خانواده احوال‌پرسی می‏کرد و از آنچه که در طول روز اتفاق افتاده بود، می‏پرسید. سعی می‏کرد از مشکلات هریک از اعضای خانواده سئوال کند و راه‏حلی برای آن بیابد. تک‌تک فرزندان ایشان هم که به جریانات اجتماعی سیاسی روز علاقمند بودند، سئوال و در موارد مختلف از ایشان کسب تکلیف می‌کردند.»(۱۸)

شهید بهشتی افزون بر همفکری با اعضای خانواده و راهنمایی آنان، در کارهای منزل نیز به اعضای خانواده کمک می‏کرد:

«ایشان در خانه کارها را بین اعضای خانواده تقسیم کرده بود که خانم خانه بیش از حد خسته نشوند. به‌طور متناوب کارهایی مانند شستن ظرف‌ها، آب دادن گل‌ها، خرید مواد غذایی بین دختران و پسرانشان تقسیم شده بود و خود ایشان نیز در کارها تا زمانی که در خانه بود مشارکت داشت. محیط خانه بسیار گرم و صمیمی بود و هیچ ‌کسی بر دیگری رجحان نداشت. در خانواده‏ها معمولاً پسر بر دختر رجحان دارد، ولی ایشان همان امکاناتی را که به‌ویژه در زمینه تحصیلات برای پسرانش فراهم می‏کرد برای دخترانش هم فراهم کرده بود.»(۱۹)

شهید بزرگوار همواره به دوستانش توصیه می‏کرد که با خانواده‏هایشان مهربان باشند و رضایت آنها را به دست آورند. یکی از دوستان شهید می‏گوید: «قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تابستان سال ۵۶ به توصیه ایشان برای مطالعه درباره اوضاع مسلمانان در خاور دور به ژاپن رفتم که کتاب «اسلام در ژاپن» محصول همین سفر است. قبل از سفر، ایشان به من گفتند، «حتما با کسب رضایت همسرتان به این سفر بروید و اگر نتوانستید ایشان را راضی کنید و بدون رضایت ایشان سفر رفتید، حتماً در طول سفر از طریق نامه و تلفن با ایشان ارتباط داشته باشید و احوالشان را بپرسید و در بازگشت برای ایشان سوغاتی بیاورید.»(۲۰)

شهید بهشتی به‌حقیقت شخصیتی برجسته بود. با اینکه همواره مورد حمله لیبرال‌ها و منافقین واقع می‏شد، اما با سعه‏صدری که داشت، هیچ‏گاه این آزار و اذیت‌ها نتوانستند وی را احساساتی و از مسیر اعتدال و منطق خارج سازند. دختر ایشان می‏گوید:

«وقتی به ایشان معترض می‏شدیم که چرا جواب تهمت‌ها و افتراهای دشمن را نمی‏دهید، در پاسخ می‏گفتند، «اینها همه ریشه در حسادت افراد دارد. حیف از وقتی که برای پاسخ‌گویی به این اراجیف تلف شود.»(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴ تیر ۱۳۸۰٫

۲ـ مجله مرزداران، سال دوم، ش ۲۲، ص۱۴٫

۳ـ حج، ۳۸٫

۴ـ صد دقیقه تا بهشت، ص ۹۲٫

۵ـ مجید تولایی، صد دقیقه تا بهشت، تهران، نشر مستند، ۱۳۸۶هـ.ش، ص۹٫ اشاره به رؤیای امام امت که در خواب دیده بودند عبایشان سوخته است. بعد از آن به شهید بهشتی سفارشی کردند که مواظب جان خود باش چرا که شما عبای من هستید.

۶ـ صحیفه نور، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸، چاپ اول، ج ۱۵، ص۱٫

۷ـ صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۸٫

۸ـ همان، ص۳٫

۹ـ در جستجوی راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۸۴ – ۸۳٫

۱۰ـ گفتگو با مقام رهبری پیرامون ابعاد والا و ناشناخته‌ای از شخصیت شهید مظلوم دکتر بهشتی، روزنامه اطلاعات، ۷/۴/۱۳۶۸، ش ۱۸۷۸۶، ص۶٫

۱۱ـ نهج البلاغه، نامه ۴۷، ص۹۷۷٫

۱۲ـ روزنامه کیهان، ۶تیر ۱۳۷۶٫

۱۳ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه شهید بهشتی، سال ۱۳۸۰٫

۱۴ـ روزنامه کیهان، ۶ تیر سال ۱۳۶۷٫

۱۵ـ علی قائمی، زندگی و گزیده افکار شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی، قم، انتشارات شفق، ص۳۸٫

۱۶ـ گفتگو با فرزند ارشد شهید بهشتی، مجله شاهد یاران، ش ۲۶۶، ص۲۴٫

۱۷ـ گفتگو با دکتر سید محمدرضا بهشتی، همشهری، ۷/۴/۱۳۸۷٫

۱۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۳تیر ۱۳۸۰٫

۱۹ـ همان.

۲۰ـ همان.

۲۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴ تیر ۱۳۸۰٫

 

29آگوست/19

امام تا آخرین لحظۀ عمر دائم‌الذکر بودند

اشاره:

از روز ۱۹ دی ۱۳۵۶ که شهر قم یکپارچه قیام شد و بازاریان قم همگام با جوانان انقلابی، حماسه بزرگترین تعطیلی بازار را در انقلاب به نام خود ثبت کردند، حاج احمد بهاءالدینی، با رها کردن کسب و کارش به بیت آیت‌الله یزدی پیوست که در آن مقطع، کانون انقلابیون به شمار می‌رفت و فعالیت‌های انقلابی خود را ادامه داد. حاج احمد، چند ماه قبل از پیروزی انقلاب با سایر جوانان انقلابی قم، گروه انتظامات شهر قم را بنیان نهاد تا در فقدان نیروهای انتظامی به حفاظت و حراست از مردم و اموال آنان بپردازند.

با پیروزی انقلاب و ورود امام خمینی(ره) به قم، بخشی از حلقه محافظان امام را جوانان انقلابی قم به عهده گرفتند که همین حلقه تا پایان عمرِ امام راحل، در زمره محافظان و خدمتگزاران خاص ایشان قرارگرفتند.

با بازگشت امام به تهران و استقرار ایشان در جماران، حاج احمد در کنار حفاظت از امام، به دلیل تخصص در کارهای فنی و برقی، امور بیت امام را نیز انجام می‌داد. پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و آغاز ترورهای سازمان منافقین و ضرورت حفاظت بیشتر از بیت حضرت امام، با خواست شخص مرحوم حاج احمدآقا خمینی، گروهی متشکل از حدود ۲۰ نفر از معتمدترین افراد از میان نیروهای انقلابی قم، اصفهان و مشهد انتخاب شدند و حفاظت از بیت امام را به عهده گرفتند. حاج احمد بهاءالدینی یکی از افراد این گروه و از نزدیکترین افراد به حضرت امام بود.

آنچه پیش روی شماست، گفتگویی با محافظ و خدمتگزار امام راحل در جماران است که نزدیک به ۱۰ سال، لحظات ناب زندگی امام را در قاب خاطرات خود دارد.

 

 

*شما که نزدیک به ده سال توفیق خدمتگزاری به ایشان را داشتید و شاهد سیرۀ عبادی و اخلاقی و سبک زندگی آن عزیز سفرکرده بودید، برنامه‌های حضرت امام را در یک ۲۴ ساعت برای نسل امروز بیان کنید.

اگر بخواهیم یک بیست و چهار ساعت امام را به‌طور مفصل بیان کنیم، مدت‌ها زمان می‌برد. برنامه ایشان خیلی منظم و دقیق بود. از دوست صمیمی حضرت امام، مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی خدمت شما عرض کنم. آقای بهاء‌الدینی فردی نبود که حرف بی‌مبنا بزند. ایشان از اولیاء‌الله بود و درباره امام به می‌فرمود: «بیخود نیست آقا روح‌الله به اینجا رسیده است. بعد از ائمه«ع» کسی را مثل حاج آقا روح‌الله سراغ ندارم. من از نوجوانی با امام رفیق بوده‌ام. ایشان از نوجوانی، حتی از مکروهات هم پرهیز می‌کرد.»

امام هر روز ساعت هشت صبح، خلاصه اخبار را گوش می‌کردند. اول پزشکان خدمتشان می‌رفتند و فشار خون و قلب ایشان را کنترل می‌کردند. بعد از پزشک‌ها، آقای رسولی و آقای رحیمیان و آقای صانعی خدمت امام می‌آمدند و چون مهر قبوض نزد خود ایشان بود، مهر را می‌گرفتند و در محضر خود حضرت امام مهر می‌زدند و اگر کار و سئوال یا نامه‌هایی بود، خدمت امام عرضه می‌کردند و جواب می‌گرفتند. هر روز، به‌جز پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها، دو مراسم خطبه عقد، ملاقات و دو عمامه‌گذاری بود. بعضی مواقع هم کلاً ملاقات‌ها تعطیل بودند. مثلاً در زمستان، چون در جماران برف زیادی می‌آمد و یخبندان می‌شد و احتمال داشت که مردم زمین بخورند، ملاقات‌ها تعطیل می‌شدند تا مردم اذیت نشوند.

در مورد خطبه‌های عقد، ما ابتدا با عروس و داماد و همراهانشان صحبت می‌کردیم که عقد موقت نخوانده باشند و اگر خوانده بودند، مدت آن را ببخشند تا عقدشان صحیح باشد. بعد از آنها می‌پرسیدیم که مهریه چقدر است. عروس نرود گل و گلاب بیاورد و امام را با این چیزها معطل نکنند. امام  همیشه وکیل دختر می‌شدند. حتی یک بار هم ندیدم که وکیل پسر بشوند. خطبه عقد را خیلی ساده می‌خواندند.

 

* حضرت امام چه توصیه اخلاقی خاصی  به زوج‌های جوان داشتند؟ گفته می‌شود که امام توصیه «بروید با هم بسازید» را زیاد می‌فرمودند.

بله ایشان به اکثر زوج‌هایی که عقدشان را می‌خواندند، این مطلب را می‌فرمودند. بیشتر کسانی که من نوبت عقد آنها را گرفتم، هر وقت به من بر می‌خورند، می‌گویند که هنوز آن نصیحت حضرت امام در گوش ماست. هنگامی که داماد و عروس می‌رفتند و دست امام را می‌بوسیدند، امام به آنها می‌فرمودند: «با هم خوب باشید و با هم بسازید.». هنوز هم هر کسی از این افراد به من برخورد می‌کند، می‌گوید بر اساس همین حرف امام، بعد از بیست سی سال زندگی، هیچ مشکلی با هم پیدا نکرده‌ایم. تا می‌خواهیم به کوچک‌ترین مشکلی برخورد کنیم، نصیحت امام در گوشمان می‌آید و برایمان تلنگر می‌شود.

 

*ادامه برنامه حضرت امام را بفرمایید.

بعد از خطبه‌های عقد، ملاقات‌ها شروع می‌شدند. بیشتر هم از خانواده شهدا بودند که وقتی ما معرفی می‌کردیم که ایشان مثلاً پدر سه یا چهار شهید هستند، امام کمی با آنان صحبت و ابراز لطف و محبت می‌کردند. برای این ملاقات‌ها کارت‌هایی تهیه شده بود که طبق نظر حاج احمد‌آقا چند نفر از اعضای دفتر سهمیه داشتند که متن دستخط حاج احمد‌آقا هنوز هم موجود است. در ملاقات‌ها اگر حضرت امام به یک جانباز برمی‌خوردند، واقعاً‌ متأثر می‌شدند و چهره‌شان تغییر می‌کرد که برای قلبشان هم خوب نبود، لذا در دو سال آخر پزشکان به ما گفتند که حتی‌الامکان جانبازها را پیش امام نیاورید.

بعد از پایان ملاقات‌ها، نوبت به عمامه‌گذاری می‌رسید که برنامه آخر بود. در عمامه‌گذاری، حضرت امام به هر یک از طلبه‌های جوان، هزار تومان هدیه می‌دادند. این کار که تمام می‌شد، نوبت به ملاقات خصوصی مسئولین با امام می‌رسید. مسئولان، اعم از رئیس جمهور، رئیس قوه قضاییه، رئیس مجلس، وزرا یا دوستان امام، بعد از ملاقات و عمامه‌گذاری خدمت امام می‌رفتند. بعد از این اگر برنامه ملاقات عمومی بود، آقا تشریف می‌آوردند داخل و چند قدمی راه می‌رفتند و یک استکان چای یا آب میوه میل می‌فرمودند و برای ملاقات عمومی، تشریف می‌بردند. معمولاً هر روز قبل از ظهر، ایشان یک خواب قیلوله نیم ساعته داشتند و یک ربع مانده به اذان برای نماز ظهر آماده می‌شدند و نمازهای مستحبی قبل از ظهر را می‌خواندند و بعد نماز ظهر و عصر را اقامه می‌کردند.

 

*نماز ظهر و عصر را به جماعت می‌خواندند؟

جماعت عمومی نبود. گاهی بعضی از ما محافظ‌ها به ایشان اقتدا می‌کردیم. یادم هست یک روز که ایشان آماده نماز بودند، خدمتشان وارد شدم و پشت سرشان ایستادم. آقا فرمودند: «بیا جلوتر» و من از سمت راست تا چند سانتی ایشان نزدیک شدم. چند باری که امام در بیمارستان بستری شدند، آنجا پزشکان و پرستارها، نماز را به جماعت با امام می‌‌خواندند، ولی در اتاق خودشان، نمازشان فرادی بود.

بعد از نماز ظهر و عصر برای صرف ناهار تشریف می‌بردند. ناهار را هم بیشتر اوقات با خانم میل می‌کردند و اگر خانم نبودند، با حاج احمد‌آقا یا خانمشان یا یکی از صبیه‌ها ناهار می‌خوردند. ناهار امام هم اکثراً کمی آبگوشت بود. بعضی روزها هم مقدار کمی برنج می‌خوردند.

بعد از ظهر بعد از شنیدن اخبار ساعت ۱۴ تقریباً یک ساعت استراحت می‌فرمودند و حدود ساعت یک ربع به چهار بلند می‌شدند و حدود نیم ساعت کارهایشان را انجام می‌دادند. مثلاً اگر نامه‌هایی بود، جواب می‌دادند. ایشان تأکید داشتند که به نامه‌ها، خودشان جواب بدهند و یا اگر مسئولین سئوالی پرسیده و یا استفتایی کرده بودند، جواب می‌دادند. بعد از آن در ساعت چهار و ربع می‌آمدند به حیاط و اگر هوا مساعد بود، نیم ساعت قدم می‌زدند؛ چون پزشک سفارش کرده بود که به خاطر قلبشان حتماً ورزش کنند. در حال قدم زدن هم یک تسبیح در دستشان بود و ذکر می‌گفتند. کار دیگرشان این بود که یک رادیوی کوچک در دستشان بود و از اخبار مطلع می‌شدند و تفکر ‌می‌کردند. گاهی پیش می‌آمد که ما در مسیر قدم زدن به ایشان سلام می‌کردیم و ایشان با تأخیر جواب می‌دادند. معلوم بود در حال گفتن ذکری بوده‌اند و چند ثانیه بعد جواب می‌دادند.

وقتی قدم زدن ایشان تمام می‌شد، تشریف می‌بردند به اتاقشان و چای یا چیز دیگری میل می‌کردند. نیم ساعت مانده به مغرب آماده نماز می‌شدند. بارها پیش می‌آمد که پیش از مغرب، می‌خواستم روزنامه خدمتشان ببرم یا عرض دیگری خدمتشان داشتم. وقتی می‌خواستم وارد اتاق بشوم، «یا الله» می‌گفتم و ایشان با «بسم‌الله» می‌فرمودند که داخل شو و می‌دیدم سر سجاده، مشغول نماز و دعا و قرآن هستند.

 

*قرآن را در چه زمان‌هایی تلاوت می‌کردند؟

ایشان روزی چندین بار قرآن می‌خواندند. یک بار قبل از نماز مغرب. یک بار بعد از نماز عشا و در موقع استراحت. ایشان باید رأس ساعت ۱۲ قرص می‌خوردند، لذا تا ساعت ۱۲ بیدار بودند و برنامه‌های تلویزیون را هم نگاه می‌کردند. اکثر سریال‌ها را ملاحظه می‌کردند. یک رادیوی بزرگ ۹ موج هم همیشه کنار دستشان بود و با آن به اخبار رادیوهای بیگانه گوش می‌دادند. این رادیو را آقای رحیمیان تهیه کرده بود و ایستگاه‌های مورد نظر امام را روی آن تنظیم کرده بودند. اگر ساعتی بود که زمان اخبار آن رادیوها بود و برنامه تلویزیونی هم می‌دیدند، صدای تلویزیون را می‌بستند و رادیو را روشن کرده و اخبار را گوش می‌کردند.

 

*از باب نظارت بر محتوای برنامه‌ها می‌دیدند؟

آن زمان یادم هست که آقای محمد هاشمی مسئول صدا و سیما بود و امام به ایشان زیاد تذکر می‌دادند. ساعت دوازده و خرده‌ای قرص‌شان را میل و بعد استراحت می‌کردند تا ساعت دو. ایشان تقریباً در ۲۴ ساعت، چهار ساعت می‌خوابیدند. خواب قیلوله قبل از ظهر، خواب بعد از ظهر و خواب شبشان تقریباً‌ چهار ساعت می‌شد. ایشان بیست ساعت بیدار و مشغول عبادت و کار بودند. حتی چندین بار هم که در بیمارستان بستری شدند، نماز شب‌شان ترک نشد.

در ایامی مثل ماه مبارک رمضان هنگام نماز شب صدای تضرع و ناله‌شان می‌آمد. شب‌ها کمتر خوابشان می‌برد، مخصوصاً شب‌های حمله. بعضی مواقع ساعت دوازده بود، اما امام هنوز نخوابیده بودند. آقای هاشمی می‌آمد و می‌گفت با آقا کار دارم. ما می‌رفتیم پیش امام و می‌گفتیم آقای هاشمی با شما کار دارند. بیایند داخل؟ می‌فهمیدیم که شب حمله است. آن شب امام خواب نداشتند و سر نماز خیلی تضرع داشتند. فردا از اخبار مطلع می‌شدیم که چه پیروزی‌هایی به دست آورده‌ایم. قرآن و نماز شبشان را می‌خواندند تا نماز صبح. نماز صبح را که به جا می‌آوردند، دوباره قرآن می‌خواندند. بعد از قرآن اگر هوا مساعد بود، بیرون تشریف می‌بردند و ورزش می‌کردند، اگر نه در اتاق یک ربع نرمش می‌کردند.

صبح‌ها بعد از ورزش کمی استراحت می‌فرمودند. بعد صبحانه‌ میل می‌کردند که اکثراً نان روغنی و چای بود. من همیشه از قم از نانوائی آشنائی نان روغنی می‌خریدم و برایشان می‌آوردم. بعد جواب نامه‌ها یا سئوالاتی را که از روز قبل باقی مانده‌ بودند، می‌دادند. حدود پنج دقیقه به ساعت هشت از اندرونی تشریف می‌آوردند بیرون. اگر زمستان بود که حتماً باید یکی از ماها پنج شش دقیقه به هشت، پشت در اتاق منتظر باشیم که وقتی بیرون تشریف می‌برند همراه ایشان برویم و اگر زمین لغزنده بود، مراقب باشیم. ما از اندرونی به بیرونی و در مسیر ایشان گونی‌های نخی پهن می‌کردیم، ولی باز یکی از ما در خدمتشان بودیم که اگر احیاناً لیز خوردند مراقب باشیم. بحمدالله هیچ زمانی اتفاق نیفتاد که ایشان لیز بخورند. تا به اتاق ساختمان بیرونی می‌رسیدند ساعت هشت شده بود. امام کارهایشان خیلی منظم و دقیق بود. بعضی اوقات از روی کارهای امام می‌دانستیم الان ساعت چند است.

روزی آیت‌الله بهاء‌الدینی به من فرمودند: «بیشتر توفیقات امام به خاطر رعایت نظم کم‌نظیر است. ایشان از نوجوانی خیلی منظم بودند.» در سال ۶۰ امام چند ماهی بود که در جماران تشریف داشتند. اندرونی حضرت امام یک حیاط تقریباً‌ متوسط با یک حوض بزرگ داشت. آب مصرفی حمام جماران از قناتی تأمین می‌شد که به حوض حیاط منزل حضرت امام می‌آمد. منزل متعلق به آقای جمارانی بود. مسئول حمام جماران چند بار ‌آمد و دریچه‌ها را ‌گرفت و تمیز ‌کرد. می‌گفت مردم برای حمام از این آب استفاده می‌کنند.

حیاط منزل لامپ نداشت. خانم به من فرمودند، «آقای بهاء‌الدینی! چند تا لامپ بزنید. گاهی اوقات که ما شب‌ها کنار باغچه فرش می‌اندازیم و با امام می‌نشینیم و چای می‌خوریم خیلی تاریک است.» من شش تا حباب استیل پایه‌دار که رویش یک حباب ساده می‌خورد تهیه کردم. دو تایش را نصب کردم و مشغول نصب سومی بودم که حضرت امام برای قدم زدن به بیرون تشریف آوردند. اظهار لطف فرمودند و پرسیدند: «خسته نباشید، چه کار می‌کنید؟» عرض کردم: «دارم لامپ نصب می‌کنم که حیاط در شب‌ها روشن باشد.» هیچ حرفی نزدند. وقتی که نیم ساعت قدم زدنشان تمام شد، تشریف بردند داخل. چند لحظه بعد دیدم روی پاکت باطله مرقوم فرموده‌اند، «این قبه‌ها را بردارید و اگر خواستید در منزل من کاری بکنید قبلاً به من بگویید.» من این یادداشت را پیش خانم بردم و گفتم، «خانم! آقا این را نوشته‌اند. شما فرمودید لامپ بزنم. من که سر خود کاری نمی‌کنم.» خانم گفتند، «بلند شوید برویم. من درستش می‌کنم.» بلند شدند و رفتند پیش آقا. بعد از چند لحظه برگشتند و فرمودند، «امام فرمودند اگر شما گفته‌اید مانعی ندارد. لامپ بزنند، ولی اینها را بردارند. اینها خیلی طاغوتی است. اینجا که خانه صدراعظم نیست. اینجا خانه یک طلبه است. علاوه بر این ما در اینجا مستأجریم. اینها را بردارند ساده‌اش را بگذارند، آن‌قدری که نور بدهد و رویش یک چیزی باشد که از باران محفوظ باشد. اینها طاغوتی است.» خانم فرمودند، «من می‌دانم شما طاغوتی نیستید، ولی چون آقا فرموده‌اند اینها را عوض کنید.» گفتم، «چشم!» شبانه از نوع حباب‌های ساده حمامی تهیه کردم که هنوز هم در حیاط امام هستند.

راجع به اکراه امام از اسراف مطلب زیاد است. یک باغبانی بود به اسم عبادالله. خدا رحمتش کند. پشت حیاط امام باغی بود که ایشان گاهی در آن قدم می‌زدند. دو تا ساختمان داشت که دست سپاه و حفاظت بود. یک سال در ماه رمضان به اهالی جماران افطار دادیم و امام در آن شرکت کردند. در باغ سفره انداختیم. این فیلمی که گاهی در اخبار می‌بینید که حضرت آقا کنار امام هستند، افطاری‌ای بود که پدران شهدا را دعوت کرده بودند. خدا رحمت کند، پدر ما هم بود. این اولین افطاری‌ای بود که امام دادند و بعد از آن، افطاری‌ها شروع شدند.

آن فیلم هم داستانی دارد. امام بنایشان بر این بود که اگر در نماز جماعت حتی یک نفر هم اقتدا کرده بود، نمازشان را تندتر می‌خواندند. آن شب در حیاط امام، سفره افطاری را انداختیم و برای نماز فرش پهن کردیم. وقتی امام نماز مغرب و عشا را خواندند، دیگر نوافل را نخواندند، چون مردم می‌خواستند افطاری کنند. آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی، خیلی‌ها بودند که بلند شدند و ایستادند تا امام بنشینند. همه منتظر بودند که امام بنشینند، ولی ایشان ننشستند. خوب یادم هست که آقای هاشمی به امام فرمودند، «بفرمایید آقا!» امام پرسیدند، «چرا آقای خامنه‌ای نیامدند؟» آقا هنوز داشتند نماز می‌خواندند. یکی از دوستان رفت و از پشت سر به آقای خامنه‌ای گفت که امام سر سفره منتظر شما هستند. آقا زود نمازشان را تمام کردند و تشریف آوردند و با امام سر سفره نشستند.

 

*در مورد برخورد مرحوم حاج احمدآقا که تنها شخصیتی بودند که با امام، هم رابطه فرزند و پدری داشت، هم رابطه مرید و مرادی و هم رابطه شاگرد و استادی و متقابلاً رابطه امام با ایشان برایمان بگوئید.

حاج احمدآقا واقعاً به تعبیر حضرت آقا مشاوری امین و عصای دست و کمک امام بودند. من خودم گاهی واسطه رساندن پیام‌ها بودم. تلفن‌های مختلفی به دفتر زده می‌شدند. یک روز مرحوم آقای موسوی اردبیلی که آن زمان خطیب جمعه بودند با دفتر امام تماس گرفتند. من در دفتر بودم و تلفن را جواب دادم. فرمودند که من نمی‌رسم خدمت امام بیایم چون باید برای نماز جمعه بروم. می‌خواهم چنین مطلبی را بگویم. خواستم از امام بپرسم که آیا جایز هست یا نه؟ مطلب مهمی بود. من رفتم پیش امام. امام با «بسم‌الله» اذن ورود دادند. ما وقتی می‌خواستیم وارد شویم مانعی نبود و با ذکر می‌فرمودند «بسم‌الله». سر سجاده نشسته و مشغول خواندن نماز قبل از ظهرشان بودند. ایشان قبل از ظهر نماز جعفر طیار را می‌خواندند. غسل جمعه‌شان حتی در بیمارستان به هیچ عنوان ترک نمی‌شد. امام در طول هفته، همیشه دوشنبه‌ها و جمعه‌ها غسل می‌کردند. جمعه‌ها اگر هوا مساعد بود زیر آسمان و اگر نبود در اتاقشان نماز جعفر طیار را می‌خواندند. خدمتشان رسیدم و عرض کردم که آقای موسوی اردبیلی تماس گرفتند و سلام رساندند و این سئوال را پرسیدند. ایشان بلادرنگ فرمودند: به احمد بگویید بیاید. اینکه آقا فرمودند مشاوری امین از این بابت است. چندین مورد اتفاق افتاد که کسی از بزرگان سئوالی از امام داشت و امام فرمودند احمد بیاید. مرحوم حاج احمدآقا تمام وقت در خدمت امام بودند و اگر مثلاً روزی می‌خواستند برای کاری به قم بروند، حتماً با امام هماهنگ می‌کردند و اجازه می‌گرفتند که  چند ساعتی در محضر امام نباشند.

یک روز حاج احمد آقا به من فرمودند امشب آقایان شورای‌عالی دفاع اینجا هستند. شورای‌عالی دفاع در دوران جنگ در هفته سه روز جلسه داشت و تقریباً سیار یعنی دوره‌ای بود. یک روز در دفتر حضرت آقا که رئیس جمهور بودند؛ یک روز در دفتر آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی، آقای ظهیرنژاد، آقای رضایی. آقای ری‌شهری هم جزو این شورا بودند. یک روز منزل حاج احمدآقا. حاج احمدآقا در تمام جلسات که چهار پنج ساعت طول می‌کشید شرکت می‌کردند. و همان شب یا فردا صبح به امام گزارش می‌دادند.

یک روز حاج احمدآقا فرمودند آقایان امشب اینجا هستند. به بچه‌ها گفتم چیزهائی را برای شام تهیه کنند و میوه‌ بخرند. همه چیز را چیده بودیم، حاج احمدآقا آمدند و چیزهائی را که تهیه کرده بودیم دیدند و گفتند، «احمدآقا! چه کار کردی؟» گفتم: «همان کاری را که امر فرمودید.» گفتند: «خیلی طاغوتی است. چرا این قدر طاغوتی؟ اینها دارند به خانه امام می‌آیند. جای دیگر که می‌رویم بحثش فرق می‌کند. اینجا خانه امام است. باید خیلی ساده باشد.» گفتم: «از این به بعد چشم.»

حاج احمدآقا همیشه اواخر جلسه و قبل از اینکه سفره را بیندازند می‌رفتند دنبال امام، چون امام چهار پنج ساعت، نمی‌توانستند بنشینند. امام تشریف می‌آوردند و افراد اگر ابهامی باقی مانده بود از ایشان سئوال می‌کردند. امام با کسی شام نمی‌خوردند و فقط با خانمشان شام صرف می‌کردند. شامشان هم اغلب حاضری و نان و پنیر و خیار یا نان و پنیر و سبزی و بعضی شب‌ها سیب‌زمینی پخته بود. خانمی شمالی بود به اسم ننه حوا که به کدوحلوایی، چیزهایی می‌زد که خیلی خوشمزه می‌شد. امام این غذا را هم دوست داشتند و گاهی برای شام میل می‌کردند. ناهار هم که اغلب آبگوشت می‌خوردند. یادم هست که همیشه سر باقی ماندۀ غذای امام، چه ناهار چه شام دعوا بود. گاهی هم نصیب ما می‌شد.

آن شب یادم هست که جلسه بعد از قصۀ آقای منتظری و نامه امام بود. آقای هاشمی رو کرد به امام و گفت: «تکلیف ما را روشن کنید. خدا به شما طول عمر و سلامتی بدهد، ولی ما به بن بست می‌خوریم.» امام بدون لحظه‌ای درنگ فرمودند، «نه. شما به بن‌بست نمی‌خورید. شما ایشان را دارید.» و آقا را نشان دادند و دو مرتبه فرمودند، «شما ایشان را دارید. به بن‌بست نمی‌خورید.»

این را خودم از امام نشنیدم و از قول حاج احمد آقا عرض می‌کنم که امام در اوایل ریاست جمهوری حضرت آقا فرموده بودند: «ایشان لیاقت رهبری را دارد.» این مطالب که برخی از دوستان، به‌ویژه از قول حاج احمدآقا در مجلس خبرگان عنوان کردند.

 

*مدیریت هماهنگی‌های دیدارها و دیگر موارد دست چه کسی بود؟

فقط حاج احمدآقا بود که به همه چیز اشراف داشتند. حتی روی هزینه تلفن‌های دفتر که مثلاً این ماه تلفن‌های دفتر زیاد بوده، رعایت کنید، متعلق به بیت‌المال است. برای کار خصوصی حق ندارید تلفن بزنید. و فقط در ارتباط با دفتر زنگ بزنید.

مرحوم آقای توسلی مسئول ملاقات‌های عمومی بودند، ولی حاج احمدآقا اشراف داشتند. حاج احمد انصافاً خودشان را آقازاده حساب نمی‌کردند. در مقطعی یک چیزهایی را در باره ایشان راجع به بنی صدر و امثالهم می‌گفتند. من فکر می‌کنم حتی آن برخوردهای حاج احمدآقا هم بدون مشورت امام نبود، چون بالاخره امام می‌خواستند بنی‌صدر را آدم کنند و به راه بیاورند. زمانی شهید مدنی، شهید دستغیب، شهید بهشتی می‌آمدند قم و در جلسات خصوصی در مورد بنی‌صدر به امام یک چیزهایی می‌گفتند. هنوز بسیاری از موضوعات برای خیلی‌ها باز نشده بود. بنی‌صدر پیش امام می‌آمد و خبرنگاران برای مصاحبه بیرون بیت می‌ایستادند. امام خیلی به بنی‌صدر تشر می‌زدند.

امام از کارهای بنی‌صدر در کردستان و جاهای دیگر خیلی ناراحت بودند و به آقای بهشتی می‌فرمودند تحمل کنید. شهید بهشتی از غصه امام ناراحت بودند، ولی بنی‌صدر خندان و شاداب بیرون می‌آمد و مردم و خبرنگاران فکر می‌کردند امام به شهید بهشتی تشر و به بنی‌صدر لبخند زده‌اند!

 

*آیا در زمان حیات حضرت امام بعد از مرحوم حاج احمدآقا، شخص دومی بود که در دفتر نفوذ داشته باشد؟‌

نه، بعد از حاج احمد آقا شخص دومی نبود، ولی تقسیم کار بود. حاج احمد آقا واقعاً به همه چیز اشراف داشتند و با آقایان دفتر هم خیلی رفیق بودند. آقایان هم خیلی به حاج احمدآقا احترام می‌گذاشتند. ایشان اشرافی بر امور دفتر داشتند که کسی به خودش جرئت نمی‌داد بگوید من شخص دوم هستم.

 

*گفته می‌شود حضرت امام می‌دانستند کی از دنیا می‌روند. آیا شما قرائنی را از رفتار و گفتار امام در این باره مشاهده کردید؟

حضرت امام چندین بار در بیمارستان بستری شدند. یک بار که مشکل قلبی پیدا کردند. یادم هست همه کسانی که آنجا بودیم به پزشکان گفتیم که ما آماده‌ایم قلبمان را بدهیم؛ هر چند قلب گنهکار و ناقص ما کجا و قلب امام کجا؟ پزشک می‌گفت نمی‌شود. بار آخر امام مشکل معده پیدا کردند. پزشکان گفتند باید عمل بشوند.

وقتی به امام گفتند که همه پزشکان بالاتفاق نظرشان این است که شما باید عمل کنید، امام دستشان را به علامت آمادگی بالا بردند. فردا صبح امام به بیمارستان منتقل شدند. در مسیر، حاج احمد آقا، خانم امام و چند نفر دیگر در خدمت امام بودند. امام حیاط منزل را طی کردند و به نزدیک بیمارستان رسیدند. برگشتند و به خانم فرمودند، «خانم! مرا حلال کنید.» خانم فرمودند، «این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ شما چندبار در بیمارستان بستری و خوب شدید. ان‌شاءالله خوب می‌شوید و بر می‌گردید و در این حیاط با هم قدم می‌زنیم.» امام فرمودند، «نه خانم. هر چیزی پایانی دارد. این هم پایان کار ماست. می‌دانم که این رفتن برگشت ندارد.» و تشریف بردند که برای عمل لباس بپوشند.

عمل که تمام شد، حضرت امام را به اتاق سی.سی.یو بردند. ما از مانیتور مراحل عمل را تماشا کردیم. توفیق نصیب من شد که شیفتم بود تا در خدمت امام باشم. قرار شد من بالای سر امام بایستم که اگر امری داشتند به من بگویند. مشغول ذکر بودم و برای سلامتی امام دعا می‌کردم. دکتر رنجبر هم بودند.

دو روز مانده به رحلت حضرت امام، ایشان فرمودند که همه غیر از حاج احمدآقا و خانم از اتاق بیرون بروند. این را از قول خانم عرض می‌کنم. امام دست حاج خانم را در دست حاج احمد آقا می‌گذارند و می‌فرمایند، «مراقب مادرت باش.» حاج احمد آقا در برابر پدر و مادر مثل یک عبد بود.

بعد از فوت حضرت امام، دو سالی حج تعطیل شد. حضرت آقا حکم امیر‌الحاجی را به حاج احمد آقا دادند و حاج احمدآقا که ایشان را به عنوان مرجع و رهبر قبول داشتند، اطاعت کردند. خبرش هم از رادیو پخش شد. یک روز خانم اشراقی به خانم امام عرض می‌کنند که داداش امیرالحاج شده. خانم وقتی به منزل می‌آیند حاج احمد آقا را صدا می‌زنند. حاج احمد آقا می‌روند خدمت مادرشان و تصور می‌کنند که حالا خانم می‌گویند مبارک است و التماس دعا داریم، ولی ایشان می‌گویند: «من راضی نیستم که شما بروی.» حاج احمدآقا بی‌درنگ می‌گوید: «چشم خانم. اگر شما راضی نیستید نمی‌روم.» حاج احمد آقا فکر می‌کنند، ولی فقیهی که من می‌شناسم اگر بگویم مادر این طور گفتند، قطعاً ایشان هم راضی نخواهند بود که من بروم.

حضرت آقا تا زمانی که خانم زنده بودند، سالی یکی دو بار به دیدن ایشان می‌آمدند. آن سال وقتی حضرت آقا به دیدار خانم آمدند برای ایشان صندلی آوردیم. خانم‌ روی زمین ‌نشسته بود. آقا فرمودند: «اگر خانم روی صندلی ننشینند من هم نمی‌نشینم.» یادم هست که حضرت آقا به احترام خانم روی زمین نشستند ایشان به خانم خیلی احترام می‌گذاشتند. حاج احمدآقا  داستان را برای آقا تعریف می‌کنند و می‌گویند من امر شما را اطاعت کردم و آماده هم بودم، ولی خانم این طور فرمودند. آقا بدون درنگ خواسته مادر را قبول می کنند.

 

*درباره حساسیت حضرت امام به بیت‌المال و اشرافی‌گری و اسراف می‌‌فرمودید. از احتیاط‌های امام نسبت به اموال خود یا دیگران اگر مطلبی دارید، بفرمایید.

باغی پشت بیت امام بود که حضرت امام گاهی در آنجا قدم می‌زدند. مش عبادالله باغبان آنجا بود. خود عبادالله می‌گفت که آقا چند بار فرمودند، «مش عبادالله! تو خیلی آب به درخت‌ها و گل‌ها می‌دهی. اسراف نکن. هر چقدر نیاز است آب بده.» مش عبادالله می‌گوید، «آقاجان! این آب چاه است و آب شرب نیست. نگران نباشید.» امام فرمودند، «می‌دانم آب چاه است. وقتی نیاز نداری پمپ را زودتر خاموش‌کن تا برق کمتر مصرف ‌شود. علاوه بر این آب چاه را هم نباید اسراف کرد.»

امام تقریباً روزی ۱۸ عدد  قرص مصرف می‌کردند. بعد از سال ۶۵ بعضی روزها کمتر می‌شد. ایشان همیشه یک برگه روی لیوان آبشان بود که گرد و خاک اتاق ننشیند. حتی یک قطره آب را هم اسراف نمی‌کردند.

پشت بیت، باغ خسروشاهی که چند تا ساختمان داشت. او بعد از انقلاب فرار کرده و خانه‌اش توسط دادستانی مصادره شده و دست سپاه بود. آن باغ، درختان توت فراوانی داشت. امام خیلی توت دوست داشتند. ما هم یک بشقاب توت چیدیم و برایشان بردیم. فرمودند، «از آن توت‌ها نمی‌خورم. از بیرون تهیه کنید می‌خورم.»

این باغ چهار پنج تا باغبان داشت و حاج ابراهیم نامی، مسئول همه باغبان‌ها و مسئول حفظ اموال آقای خسروشاهی بود. می‌گفت اموال خسروشاهی شامل مصادره نمی‌شود، چون خطاکار نیست و فقط فرار کرده. امام فرمودند، «بگویید حاج ابراهیم بیاید کارش دارم.» گفتیم و حاج ابراهیم آمد. امام پرسیدند، «حاج ابراهیم! شما به آقای خسروشاهی گفته‌ای که من گاهی اوقات می‌آیم و در باغ ایشان قدم می‌زنم؟» حاج ابراهیم ‌گفت ‌ترسیدم که نکند امام دعوایم کنند. ولی بر عکس چیزی که فکر می‌کردم، امام فرمودند: «باید برای من اجاره‌نامه بنویسید تا بیایم و در آنجا قدم بزنم و از میوه‌هایش بخورم. اگر ننویسید دیگر نمی‌آیم.» حاج ابراهیم به امام عرض می‌کند: «آقا! اختیار دارید. خود آقای خسروشاهی وقتی شنید شما اینجا هستید خیلی خوشحال شد و سلام هم رساند، چند بار خواستم ابلاغ سلام کنم، رویم نشد. این حرف‌ها چیست؟ قابل شما را ندارد.» امام فرمودند: «نه. به آقای خسروشاهی سلام برسانید و بگویید اگر اجاره نبندید دیگر پایم را آنجا نمی‌گذارم» حاج ابراهیم رفت و با خسروشاهی تماس گرفت. ایشان گفته بود قابلی ندارد، ولی حاج ابراهیم جواب داده بود اصرار فایده ندارد. اگر قبول نکنید، امام دیگر پا به این باغ نمی‌گذارند.

آنجا باغی بود با سه ساختمان بزرگ. پارکینگ‌های حفاظت در آنجا بود. به هر حال حاج ابراهیم آمد خدمت امام و گفت که ایشان قبول نمی‌کرد و می‌گفت قابل ندارد، ولی وقتی اصرار کردم که شما قبول نخواهید کرد به عهده خودتان گذاشت. امام فرمودند: «ببینید عرفش چقدر است؟» پرس و جو کردیم و معلوم شد ماهی دوازده هزار تومان است. آن زمان دوازده هزار تومان خیلی پول بود. حقوق خود من ماهی ۱۹۰۰ بود. و قرارداد اجاره بسته شد.

یک بار حاج عیسی ‌خورد زمین و گردنش شکست و او را بردند بیمارستان بقیه‌الله. امام مطلع ‌شدند فرمودند: «از حاج عیسی چه خبر؟» عرض کردم: اینجا تجهیزات نبود، بردند بیمارستان بقیه‌الله. فرمودند: «همین الان برو و ببین چطور است. سلام مرا برسان و سفارشش را بکن»

حاج عیسی در آی.سی.یو بود. رفتم داخل و به حاج عیسی گفتم، «امام فرمودند بیایم خدمت شما و سلام رساندند.» حاج عیسی خیلی خوشحال شد و سلام رساند. آمدم پیش حضرت امام و احوال حاج عیسی را توضیح دادم. حاج عیسی کمتر از یک سال بود که پیش امام آمده بود. وقتی از بیمارستان آمد، امام خیلی تحویلش گرفتند و فرمودند: «حاج عیسی! خیلی برایت دعا کردم.»

 

*از ذکرهای حضرت امام سخن به میان آمد. ایشان چه ذکری را توصیه می‌کردند؟

در بین افرادی که در خدمت امام بودیم، من رویم بیشتر از همه به ایشان باز بود و زیاد سئوال می‌کردم و مزاحمشان می‌شدم. گاهی کارهای فنی‌ای پیش می‌آمد که یک ساعت تنها در خدمت امام بودم و در این فاصله از ایشان سئوالاتی را می‌پرسیدم. امام روی ذکر «بسم الله‌الرحمن‌الرحیم» خیلی تأکید داشتند. روی ذکر صلوات هم خیلی تأکید داشتند، من گاهی اوقات می‌پرسیدم، «بهترین ذکر چیست؟» می‌فرمودند، «صلوات بهترین ذکر است، ولی همه ذکرها را بگویید.» «سُبحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِین» را خیلی می‌فرمودند. «یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ»، «یاحاضِر یا ناظِر». می‌فرمودند روی این نکته تفکر کنید که چه می‌گویید. امام همیشه، حتی در بیمارستان هم دائم الوضو بودند. حتی بعد از عملشان که نمی‌توانستند بلند شوند، تجدید وضو می‌کردند. البته در روزهای آخر که خیلی ناتوان شده و قادر نبودند خودشان وضو بگیرند و ما دستشان را می‌گرفتیم تا وضو بگیرند.

دلم نمی‌آید که این مطلب را عرض نکنم. من بالای سر امام ایستاده بودم و پزشک در چند قدمی بود. دیدم ایشان دارند به هوش می‌آیند. به دکتر گفتم: دارند به هوش می‌آیند. دکتر از جایش تکان نخورد و گفت: «نه، دوبار به ایشان آمپول بیهوشی زده‌ایم. سید! بیا بنشین. ایشان تا یک ساعت دیگر هم به هوش نمی‌آید». گفتم لابد دکتر بهتر می‌داند، اما ننشستم. همین‌طور بالای سر امام ایستاده بودم و مشغول ذکر گفتن بودم. گفتم: «دکتر! ایشان دارند ذکر می‌گویند.» گفت: «نه، دندان در دهانشان نیست، لب‌ها لرزش دارند. سید! بیا بنشین.» من باز ننشستم و دقت بیشتری کردم و دیدم مشغول ذکرند. گفتم: «دکتر! سر جدم بیا نگاه کن.» بلند شد و آمد و تأیید کرد که دارند ذکر می‌گویند. محکم کوبید روی دستش و گفت، «ایشان دیگر چه جور بشری است؟ چه ارتباط عجیبی با عالم ملکوت دارد! ایشان حداقل باید تا نیم ساعت دیگر بیهوش می‌بود. این ارتباط چقدر قوی است که در بیهوشی هم ذکر می‌گوید.»

روز شنبه‌ای بود که رادیو و تلویزیون از مردم خواست برای سلامتی امام دعا کنند. مردم در حسینیه و مساجد و تکایا جمع شدند و به دعا پرداختند. مسئولین رده بالای مملکت در حیاط کوچک بیمارستان نشسته بودند. پزشکان گفته بودند که از نظر پزشکی کار ما تمام است و دیگر نمی‌توانیم کاری بکنیم، مگر اینکه خدا عنایتی کند و معجزه بشود.

موقع مغرب بود. امام حتی بعد از عمل که به ایشان آمپول‌های مرفین و مسکن می‌زدند ساعت را می‌پرسیدند. آقای سلطانی طباطبایی پدر خانم حاج احمد آقا و دکتر صادق طباطبائی بودند. امام به عروسشان فرمودند، « فاطی! به پدرت بگو مرا دعا کنند.» خیلی ایشان را قبول داشتند.

مسئولین جلسه گذاشتند که چه کنند؟ اعلام عمومی کنند یا نکنند؟ حاج احمدآقا گفتند: «هر اتفاقی که بیفتد باید به مردم بگوییم. امام با مردم رو راست بودند. نباید چیزی را مخفی کنیم.» دکتر طباطبایی آمد بالای سر امام و گفت، «آقاجان! نماز مغرب است.» امام از عصر آن روز به بعد دیگر هیچ توجهی نداشتند. نه صدایی را می‌شنیدند، نه توجهی داشتند، اما چشمشان باز بود. اگر به فیلم آن لحظات دقت کنید، حرف مرا تأیید می‌کنید. به عقیده ما که آنجا حضور داشتیم و اشارات امام را ملاحظه می‌کردیم، آقا نماز مغربشان را خواندند. نمی‌شود که چنین فرد الهی‌ای حتی یک وعده نمازش به تأخیر بیفتد. در فیلم گاهی ابروهای امام تکان می‌خورند که معلوم بود ذکر رکوع و سجده را می‌گویند. لب‌هایشان دائماً مشغول ذکر بود. در آن حالتی که قادر به تکلم نبودند هم، مشغول ذکر بودند. ایشان نماز مغرب و عشایشان را به یقین خواندند. ساعت ده و بیست و دو دقیقه شب بود که دیگر دستگاه‌ مانیتور قلب، خط مستقیم را نشان داد. معلوم شد که کار قلب امام تمام است. بعد از مغرب هم شوک داده بودند و قلب دوباره با نوسان خیلی بالا به کار افتاده بود.

آقای بهاء‌الدینی می‌فرمودند که ایشان از نوجوانی از مکروهات هم پرهیز می‌کردند. امام چندین بار به بنده ‌فرمودند: «تا جوان هستی هرکاری می‌توانی بکن. وقتی به سن من برسی دیگر هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. خداوند به جوان عنایت خاصی دارد. اگر می‌خواهی عبادت کنی در جوانی، خدمت کنی در جوانی، هر کاری می‌توانی در جوانی.» ولی ایشان در آن سن فقط چهار ساعت خواب داشتند.

حضرت امام روی عاشورا خیلی حساس بودند. زیارت عاشورا هر روز حداقل یک بار، بلکه بیشتر می‌خواندند. اگر هوا مساعد بود زیر آسمان، اگر نبود در اتاقشان. تأکید هم می‌کردند که کامل آن خوانده شود. دعای صباح را هر روز می‌خواندند و یکی از مستحباتی که خیلی تأکید داشتند دعای صباح بود. در ماه رجب به دعای رجبیه و در ماه شعبان به مناجات شعبانیه عنایت خاصی داشتند. در ماه رمضان ملاقات‌ها ـ حتی ملاقات‌های خصوصی‌ـ  به خاطر عبادت‌های امام تعطیل می‌شدند؛ مگر اینکه مسئول رده بالایی کار مهمی داشت. البته کارهای جاری دفتر برقرار بود و آقایان رسولی محلاتی و صانعی و رحیمیان در هفته چند روز خدمت امام می‌رسیدند. سحرهای ماه رمضان صدای تضرع  امام را زیاد می‌شنیدیم. در شب‌های قدر به‌ویژه شب‌های حمله، امام خواب نداشتند.

 

*هنگام رفتن به حج یا زیارت آیا شده بود که از امام نصیحتی بخواهید؟

وقتی به حج مشرف می‌شدم با بعثه می‌رفتم. قبل از رفتن، کارهای امام مثل اصلاح و گرفتن ناخن شصت پایشان ـ چون نمی‌توانستند خم بشوندـ خودم انجام می‌دادم و می‌گفتم: «می‌خواهم فردا مشرف بشوم.» و ایشان خودشان در گوشم دعای سفر می‌خواندند.

در یکی از سفرها فرمودند: «من در پیام امسال این مطلب را می‌گویم. شما هم به حجاج، مدیران کاروان، روحانیون کاروان، بگوئید که به مسافران بگویند جنس امریکایی نخرند و وقت خودشان را در بازار تلف نکنند. خصوصاً سفر اولی‌ها متوجه نیستند و وقتی بر می‌گردند می‌فهمند و پشیمان می‌شوند. بگوئید در آنجا قدر لحضاتشان را بدانند و سعی کنند آنجا را درک کنند. بدانند در کجا هستند و از وقتشان استفاده درست کنند. وقتی بر می‌گردند و تمام می‌شود، شاید دیگر نصیبشان نشود و این سفر اول و آخرشان باشد. شما بگویید. من هم در پیام خواهم گفت.» بعد هم لطف کردند و دعای سفر در گوشم خواندند و یک چیزی را تبرکاً مرحمت فرمودند. من آن سال رفتم و به کسانی که دستم می‌رسید فرمایشات امام را گفتم. ایشان هم در پیامشان گفتند. وقتی بر‌گشتم اول خدمت امام ‌رسیدم و بعد به قم و خدمت پدر و مادرم رفتم. امام فرمودند: «چه خبر؟» چیزهایی را که در مورد بعثه و کارهای فرهنگی و… به ذهنم رسید به ایشان عرض ‌کردم و گفتم، «تا جایی که دستمان رسید پیام حضرت‌عالی را از بعثه پخش کردیم.»

در مکه ملاحظه کردم که یک حاجی ایرانی قبل از شنیدن پیام امام اورکت آمریکایی خریده بود به قیمت صد ریال سعودی. آمد اورکت را پس بدهد. فروشنده اهل افغانستان بود، پس نگرفت. گفت ده ریال کم کن. ده ریال خیلی پول بود. قبول نکرد. آخر سر رسید به اینکه حتی شده نود ریال کم کن و ده ریال به من بده. فروشنده گفت، «شما ایرانی‌ها دیوانه‌اید؟» گفت: «بله دیوانه روح الله هستیم. امام فرموده‌اند: جنس امریکایی نخرید.»

 

*در حالی که حضرت امام حکم به حرمت نداده و فقط توصیه کرده بودند؟

بله. این حکایت را که برای امام گفتم، چهره ایشان تغییر کرد و فرمودند، «ما مردم خوبی داریم. خدا حفظ کند این مردم را.» وقتی هم که به قم می‌رفتم، برای پدر و مادرم که پدر و مادر شهید بودند پیام می‌دادند و می‌فرمودند سلام مرا برسانید. برای آیت الله بهاء‌الدینی هم زیاد پیام می‌دادند و من حامل این پیام‌ها بودم.

حضرت امام در مورد زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» تأکید زیادی داشتند و می‌فرمودند: «سلام مرا به حضرت برسانید.» راجع به خواندن قرآن تأکید فراوان داشتند. سئوال می‌کردم چه سوره‌هایی را بیشتر بخوانیم. ایشان روی سوره‌های حشر، یاسین، انسان و فتح خیلی تأکید داشنتد. می‌فرمودند: در معانی آخرین آیه‌های سوره حشر زیاد دقت کنید. ایشان در ایام محرم آقای کوثری را می‌خواستند که غیر از حسینیه در اندرونی هم برای ایشان و خانواده روضه بخواند.

امام راجع به نماز خیلی حساس بودند، یادم هست که یک روز مسئولین جنگ آمدند محضر امام و نقشه جنگ را باز کردند. آقای صیاد ـ خدا رحمتش کند ـ داشت برای امام توضیح می‌داد. آقای ظهیرنژاد و محسن رضایی هم بودند. آقای صیاد گرم توضیح بود که امام یکمرتبه ساعتشان نگاه کردند و بلند شدند. همه دهانشان باز ماند که آقا توضیحاتمان تمام نشده. فرمودند، «بله می‌دانم. وقت نماز است. نماز می‌خوانیم و بر می‌گردیم.» امام هیچ وقت نماز را به تأخیر نمی‌انداختند.

 

*با تشکر ازفرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

29آگوست/19

مقاومت، تنها مسیـر

اشاره:

از ابتدای شکلگیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) تا پیروزی انقلاب و پس از آن در دوران ۴۰ ساله پس از آن، مفهوم «مقاومت»، همواره در ادبیات این انقلاب، جاری و ساری بوده است؛ یک روز در عرصه مبارزه سیاسی، یک روز در عرصه جهاد نظامی، یک روز در عرصه فرهنگی و امروز هم در عرصه اقتصادی. مبدع و بنیانگذار این فرهنگ، یعنی فرهنگ مقاومت و ایستادگی هم کسی نیست، جز امام خمینی(ره) که همچون بسیاری از مفاهیم عمیق دینی فراموش شده، مفهوم مقاومت را نیز زنده کرد و با آن، حیات دوبارهای به دین و جامعه دینی بخشید. ۱۴ خرداد امسال و در سیامین سالروز پرواز آن پیر فرزانه بود که خلف صالحش، با تبیین ویژگیهای سیره مقاومتی امام خمینی(ره)، از آن با عنوان «منطق مقاومت امام خمینی(ره)» یاد نمود: «امام، مقاومت را از روی هیجان‌زدگی انتخاب نکرد؛ از روی احساسات زودگذر انتخاب نکرد؛ پشتوانه‌ انتخاب مقاومت از سوی امام بزرگوار ما، یک پشتوانه‌ منطقی است؛ پشتوانه‌ عقلانی است؛ پشتوانه‌ علمی است و البته پشتوانه‌ دینی؛ منطق، پشت سر ایستادگی و مقاومت امام وجود دارد.»

برای آشنایی هرچه بیشتر با مختصات منطق مقاومت امام خمینی(ره)، به سراغ حجتالاسلام، دکتر مهدی ابوطالبی، استادیار و قائم مقام مدیر گروه تاریخ اندیشه معاصر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و عضو شورای علمی گروه اندیشه جوان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی رفتیم و با ایشان به گفتوگو نشستیم که حاصل این گفتوگو در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

*آیا در معنای واژه مقاومت، انفعال نهفته است؟

تعریف مقاومت این است که  انسان وقتی یک مسیر صحیح و حقی را انتخاب می­کند در آن مسیر با قوت تمام پیش برود و موانع باعث توقف و برگشت او نشوند. وقتی مقاومت مطرح می­شود در ابتدا یک معنای انفعالی به ذهن می­آید. مثلاً یک فشاری هست و ایستادگی در مقابل آن را مقاومت می­گویند. در حالی که مقاومت لزوماً انفعالی نیست. پایمردی در مقابل موانع و مشکلات و دشمن یکی از مصادیق مقاومت است. البته جنس موانع هم فرق دارد. موانع گاهی خارجی هستند و گاهی اساساً اقتضای آن مسیر، یک سری موانع و مشکلات است. گاهی هم شرایط خود فرد رونده این موانع ایجاد می‌کند. یکی از لوازم حرکت این است که فرد، آمادگی­های لازم برای حرکت را در درونش ایجاد کند. انسان وقتی می­خواهد قله­ای را فتح کند، صعود سختی­هایی را به همراه دارد، ضمن اینکه آمادگی­های شخصی هم می‌خواهد و موانعی هم امکان دارد بر سر راه باشند و افرادی هم شاید باشند که نخواهند شما آن قله را فتح کنید و مانع‌تراشی کنند. فائق آمدن بر همه اینها اسمش مقاومت است. لذا مقاومت لزوماً انفعالی نیست و یک معنای مستقل و غیر انفعالی دارد. استقامت هم به معنای حرکت و ایستادگی در راه صحیح است و معنای لغوی آن نیز راه مستقیم رفتن و به چپ و راست منحرف نشدن است.

 

*مبتنی بر همین تعریف از مقاومت، پیشینه تاریخی آن را بفرمایید؟

رهبر معظم انقلاب وقتی بحث مقاومت را مطرح کردند آن را به امام استناد دادند. البته منظور معظم‌له فقط ایستادگی امام در مقابل ظلم نبود، بلکه امام می­فرمودند، «اقامه و حاکمیت دین وظیفه من است که رژیم پهلوی در داخل ایران و در فضای بین­المللی، مستکبران و در رأس آنها آمریکا مانع هستند.» سیرۀ امام این را می­گوید که من مسیرم را می­روم و هرجا اینها اشکال و مانع ایجاد کردند نباید کوتاه بیایم. لذا می­فرمایند، «امام، هم قبل از انقلاب تحت فشار بودند، هم بعد از انقلاب. امام برای آغاز حرکت آمادگی­های لازم را در خود و مردم ایجاد کردند.» پیشینه تاریخی مقاومت از اصل حرکت حق در تاریخ آغاز می­شود. اگر نخواهیم خیلی به زمان­های قبل برگردیم و در تاریخ معاصر آن‌ را ببینیم شاید بتوانیم ریشه­های شروع را به حاکمیت شیعی در منطقه، یعنی دوران صفویه باز گردانیم. صفویه به اقتضای زمان خود تندی­ها و غیریت­ سازی­هایی با اهل سنت داشت که این محل بحث من نیست. صفویه با اهل سنت چالش داشت و با هم برائت و تندی هم داشتند، اما تاریخ نشان می­دهد که بعد از صفویه یک تلنگری در فضای اهل سنت پدید می­آید. قبل از صفویه فضای جهان اسلام و حاکمیت آن فضایی به محاق رفته است، اما بعد از صفویه نگاه جدیدی با نگاه مکتب اهل‌بیت «ع» شروع می­شود.در ۲۰۰ سال قبل یک احساس خمودگی در جهان اسلام احساس می­شد، ولی بعد از صفویه جریان کمی عوض می­شود. از ۲۰۰ سال قبل توجهی در جهان اسلام پدید آمد که ما از آن مسیر اصیل حق منحرف شده­ایم و همه، حتی وهابی­های سلفی، حرفشان همین است که ما باید به اسلام اصیل برگردیم. ما هم می­گوییم باید آموزه­های اصیل اهل­بیت­«ع» احیا شود. این فضای بازگشت به اسلام اصیل و ناب در جهان اسلام ایجاد شد، ولی در میان اهل سنت توفیقات کم بود، چون مقاومت به‌خوبی شکل نگرفت. آنها مقاومتی را که امام خمینی(ره) داشتند و موانع را طی می­کردند، نداشتند. متأسفانه برخی از نخبگان و بزرگان اهل سنت سرخورده و برخی منحرف شدند و به سمت غرب رفتند و در مجموع عده کمی اهل مقاومت بودند؛ اما در این فضا، تشیّع خطی را دنبال کرد که ماندگار و نتیجه­اش این شد که امام توانستند کار فوق‌العاده‌ای را انجام دهند. با یک نگاه تاریخی به واژه مقاومت می­بینیم که این واژه به معنای خاص آن، در ۲۰۰ سال گذشته بیشتر به پایداری به موانع خارجی اطلاق می‌شده است.

در این میان انقلابی بودن مردم ایران را برخی ناشی از فرهنگ شیعی می­دانند، چون فرهنگ شیعی فرهنگ قیام و مبارزه با ظلم است. الگوهای حق­طلبی و عدالت­طلبی مانند امام حسین­«ع» و بحث مهدویت، موجب حرکت­های شیعی بالنده شده‌اند.

 

*نقش علما در خط تاریخی مقاومت چه اندازه بوده است؟

ما یک خط تاریخی مقاومت داریم که مبنای اصلی آن حفظ دین و اسلام و اقامه دین است. البته در تعابیر مختلفِ علمای شیعی می­بینید که تبلور این مبنا بسته به شرایط و میزان توانایی در هر دوره­ای، متفاوت، بلکه متضاد است. مثلاً گاهی لازمه مقاومت این است که علما با شاهی مثل فتحعلی شاه قاجار همراهی کنند تا سرزمین­های اسلامی را در مقابل حمله روس­ها حفظ کنند. اما همین علما در تحریم تنباکو مقابل خودِ شاه هم می­ایستند و باز در قضیه مشروطه حاضرند شاه را در چهارچوب قانون اسلامی بپذیرند. اما در انقلاب اسلامی شاه را هم نمی­خواهند. در طول تاریخ این خط مقاومت وجود داشته است و اقامه دین و حفظ بیضۀ اسلام را بارها در کلام علما می­بینیم. این برای علما یک اصل مهم بوده است. در طول ۲۰۰ سال اخیر، ما دو مانع جدی استبداد داخلی و استعمار خارجی را داشته‌ایم و جریان مقاومت همواره سعی کرده این دو مانع را پشت سر بگذارد.

اولین رساله­های مستقل در باب ولایت­ فقیه، متعلق به دوره قاجار است. مشابه ولایت­ فقیه امام را آن زمان مرحوم نراقی نوشت. پس اینکه ما می­خواهیم یک حاکمیت دینی بر مبنای ولایت اهل­‌بیت«ع» و مکتب اهل­ بیت با هدایت یک فقیه به عنوان نایب امام داشته باشیم و می­خواهیم با این عامل، جلوی استکبار و استعمار بایستیم، ظلم را برداریم و اقامه دین کنیم، خطی است که در طول تاریخ وجود داشته است. اما بعد از مشروطه شعله فعالیت سیاسی اجتماعی علما با نگاه حاکمیتی و مبارزه با ظلم و ظالم یک مقدار، کم‌فروغ شد. از این تاریخ تا زمان نهضت امام، سرد شدن فضای سیاسی در حوزه را شاهد بودیم. اینکه می­گویند امام آمدند و در دوره‌ای که علما اصلاً در فضای سیاست نبودند، حرکتی را آغاز کردند، متعلق به دوره تاریخی بین مشروطه و انقلاب است. امام در انقلاب دوباره دم جدیدی به این شعله دمیدند که بعد از آن با همراهی عظیم مردمی همراه شد و بعد بین­المللی هم پیدا کرد.

در دوره رضا شاه با افزایش سکوت و عدم دخالت علما، فشار پهلوی هم بیشتر شد. شاید این همان تعبیری است که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند که، «هزینه ­سازش بیشتر از مقاومت است.»

شهید صدر با حمایت علما در عراق مواجه نشد، او را شهید کردند. بعد از آن هم با فشارهایی که صدام بر حوزه آورد و علما مقاومت نکردند، آن عزت هم از بین رفت و خود حوزه هم رو به انفعال و افول گذاشت. لذا پیشنیه تاریخی و نقش علما در مقاومت خیلی مهم است.

 

 

*به صورت خاص جایگاه امام خمینی(ره) در تبیین و عملی کردن نظریه مقاومت کجاست؟

به خاطر توفیقاتی که امام به­ دست­آوردند و حد اعلای مقاومت را انجام دادند، تنقیح این نظریه با ایشان است. تا قبل از امام، کسی از ساقط کردن سلطنت و نظام استبدادی سخن نگفته بود. از طرف دیگر فشارهای خارجی هم بر امام زیاد بود. شاه عامل و ژاندارم آمریکا در منطقه بود و رفتن شاه کاملاً به ضرر آمریکا تمام شد. به همین دلیل از همان ابتدا مواضع آنها با انقلاب و امام کاملاً سلبی بود. یکی از ویژگی­هایی که باعث شد حرکت امام پررنگ شود ابعاد بین­المللی حرکت و انقلاب است. مثلاً امام مسئله اسرائیل و فلسطین را به عنوان مسئله جهان اسلام مطرح ­کردند. در اوایل جریان اشغال فلسطین مرحوم کاشف­الغطا حرکت‌هائی را انجام دادند، اما به شدتِ رویکرد امام نبود. امام حد اعلای مقاومت را به نمایش گذاشتند و هم در مقابله با فضای استبدادی و موانع خارجی، هم در بخش ایجابی و اقامه دین، حکومت مبتنی بر ولایت ­فقیه را شکل دادند. نباید پیشنیه را نادیده گرفت. پیشینه مقاومت در میان علما بر اساس همین شاخص­هایی است که امام در پیش گرفته بودند، منتهی ضعیف­تر و کوچک‌تر.

 

*نصوص دینی تا چه اندازه به مقوله مقاومت توجه دارند؟

با تعریفی که ابتدائا در مورد مقاومت بیان کردیم، تمام نصوصی که به اقامه دین اشاره دارند ناظر به بحث مقاومت هستند. آیات متعددی هم در این باب داریم. مثلاً در مورد مقابله با موانع آیاتی هستند که عدم پذیرش ولایت کفار را مطرح می­کنند، از جمله آیه نفی سبیل، «…لا تَتَّخِذُوا الکَافِرِینَ أَولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنِین(۱) که پذیرش ولایت کفار را به‌کلی رد می­کند.

آیات متعددی هم در مورد مقابله با ظلم و استکبار داریم و واژه «استکبار» در سخنان امام قطعاً یک تعبیر قرآنی است. مستضعفین و مستکبرینی که امام به کار بردند، قطعاً از همان آیه استضعاف و استکبار که در قرآن است می‌آید. اینها تعابیر قرآنی هستند. اینکه حضرت آقا می­فرمایند، «امروز روز مواجهه اسلام و استکبار است.» کاملاً یک ادبیات قرآنی است.

برخی از آیات ناظر به نصرت الهی هستند، «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ»(۲) اینها پشتوانه­های معنوی هستند که اگر مانعی برابرتان ظاهر شد، به این وعده­های الهی اتکا کنید، خداوند کمکتان می‌کند. مثلاً اگر پهپادتان به اندازه پهباد امریکایی بُرد ندارد به خدا اتکا کنید. واقعاً هم نمی­توانیم بگوییم پهپاد آمریکایی از ما ضعیف­تر است. نهایتا می‌توانیم بگوییم که ما به آنها رسیده­ایم ـ که نمی­دانم رسیده­ایم یا نه؟ ـ ولی کار به جایی می­رسد که با تکیه بر نصرت الهی، پهپاد آنها را می­زنیم، ولی آنها یا می‌ترسند یا به هر دلیل دیگری مقابله به‌مثل نمی‌کنند. کشتی­شان را توقیف می­کنیم و صریحاً اعلام می­کنند که ما دنبال تنش با ایران نیستیم. این دلیل نیست که بگوییم قدرت نظامی آنها از ما ضعیف­تر است، ولی بالاخره آن رعب و بازدارندگی وجود دارد. اینها پشتوانه­های معنوی داستان است، با اتکا به اینها می­شود پیش رفت و مقاومت کرد.

 

*یکی از انتقادات این است که مقاومت هزینه­های زیادی را بر ما تحمیل می­کند که یکی از آنها تحریم­های کمرشکنی است که امروز گرفتارشان هستیم، اگر بخواهیم محاسبه کنیم هزینه­های مقاومت بیشتر است یا عدم مقاومت؟

به عنوان یکی از هزینه‌های عدم مقاومت؛ در برجام و مذاکرات هسته‌ا‌ی دهه۸۰  هر چه ما کوتاه آمدیم و دستورات آنها را اجرا کردیم، آنها هیچ گامی برنداشتند. این عدم مقاومت برای ما هزینه داشت یا نفع؟ چه چیزی از برجام عاید ما شد و چه اندازه ضرر کردیم؟ با پذیرش برجام خودمان بر خودمان هزینه تحمیل کردیم.

کره شمالی نماد کشوری است که مقاومت کرده و دستاورد­های خوبی هم داشته است. داستان سوریه حد اعلای کار است. در جریان مقاومت سوریه، افغانستان و پاکستان و عراق و ایران پای کار آمدند و کسی فکر نمی­کرد غائله این گونه ختم شود، چون امریکا و بقیه کشورهای اروپایی با تمام قدرتشان به میدان آمدند، اما نتوانستند به مقاصدشان برسند. اینها نمونه­های تاریخی هستند. ما قبل از انقلاب هم این نمونه­ها را داریم.

در جنگ جهانی دوم که ایران خودش را کنار کشید و به‌نوعی مقاومت را کنار گذاشت، سران متفقین به ایران آمدند و ایران با اینکه جزو هیچ‌کدام از طرفین جنگ نبود، ظرف چند روز اشغال شد. سران متفقین با پررویی تمام و بدون توجه به مسئولین مملکتی و شاه به تهران می‌آیند و  جلسه می­گذارند و تصمیم می­گیرند و می­روند! این هم نفع ما از عدم مقاومت.

مقاومت قطعاً هزینه دارد، ولی این هزینه برکاتش کاملاً روشن است. مردم هم فهمیده­اند جنگیدن با داعش، چه در عراق و چه در سوریه به نفع ما بوده است. در دفاع مقدس ایستادگی خیلی ما را جلو برد، اما جاهایی که خیلی جدی مقاومت نکردیم مثل نهضت نفت که در مجموع سران کشور مقاومت جدی از خود بروز ندادند ـ  بعضی مصدق را مقصر می­دانند و بعضی می­گویند آیت‌الله کاشانی هم مقصر بود ـ  اما به هر حال عدم ایستادگی باعث شد که عملاً کار مطلوبی انجام نشود.

برجام، مصداق کنار آمدن و سازش است. این همه تعهدات را اجرا کردیم و کوتاه آمدیم و در مقابلش چیزی نگرفتیم. الان خود مذاکره کنندگان می­گویند که اگر امریکایی­ها و اروپایی­ها تعهداتشان را اجرا نکنند ما به موضع قبل از برجام بر می­گردیم. این هزینه سازش است. در بهترین حالت به شش سال قبل برمی‌گردیم، این همه گران شدن دلار و این همه مردم اذیت شدن مردم، هزینه عدم مقاومت است. هزینه­های عدم مقاومت در طول تاریخ سازش برای ما همیشه بیشتر از مقاومت بوده است.

 

 

*با این توصیف مقاومت چه نتایجی برای ما داشته است؟

نمونه‌اش همین شین‌زو آبه که آمد. بعضی­ها اشکال گرفتند که چرا رهبر معظم انقلاب پیام ترامپ را نپذیرفتند؟ آن واکنش مقتدارانه رهبر معظم در مقابل پیام ترامپ نتیجه­اش چه شد؟

دوره­های تاریخی اداره کشور را مرور کنید. در دوره اصلاحات که به اصطلاح خودشان تنش‌زدایی و با غرب ارتباط برقرار کردند، بیش از هر وقتی در معرض تهدید و هجمه بودیم و بوش می‌گفت که ایران محور شرارت است و…! ولی بعد از او اوباما گفت ما گزینه نظامی را از روی میز برداشتیم. این نشان می­دهد که هر چه با اقتدار بیشتری جلو برویم، آنها بیشترکوتاه می­آیند.

 

*به هرحال به اذعان شما مقاومت هزینه­هایی هم دارد، البته هر هدفی هزینه دارد، هدف از مقاومت چیست؟

هدف اصلی از «مقاومت» اقامه دین است. ذیل این اقامۀ دین، مقابله با هر ظلمی در دنیاست. لذا امام در فضای انقلاب اسلامی چند سطح ادبیات دارند. یک موقع بحث تشیّع و امام حسین«ع» و احکام و عقاید شیعه و یک موقع بحث جهان اسلام و مقابلۀ مسلمانان با کفار و زمانی هم بحث کفار و دینداران را مطرح می­کنند که باید دین در دنیا مطرح شود چه اسلام است چه مسیحیت. یک‌ جا هم امام ادبیاتِ مستضعفین و مستکبرین را به کار می­برند. هدف مهم مقاومت، اقامه دین است که یکی از لوازمش ممانعت از ظلم به هر انسانی است. راه جلوگیری از ظلم هم مقابله با استکبار است. لذا هدف نهایی مقاومت که رهبر معظم انقلاب هم مطرح می­کنند مسیر تقابل اسلام و استکبار است که اوج آن تقابل تمدنی است. اینکه ما آن تمدن مبتنی بر شرک و ظلم و استکبار را بتوانیم کنار بزنیم و تمدن اسلامی را محقق کنیم، تمدنی که پیام‌آور عدالت و عدم ظلم است.

 

*ارزیابی شما از وضعیت کنونی جبهه مقاومت چیست؟

آینده جبهه مقاومت روشن است. مقاومت روز به روز در حال قدرت گرفتن و گسترش است و این خود باعث تضعیف جبهه مقابل می­شود. اخیراً گفته شده می­خواستند یک خط راه آهن بکشند که کشورهای خلیج را به اسرائیل وصل کنند و یک خط ارتباطی ایجاد کنند، اما عراق مخالفت کرد. این خیلی مهم است که امروز آنها هر تصمیمی را که بخواهند نمی­توانند عملی کنند. مردم یمن ۴ سال  مقاومت کرده­اند و دارند نتیجه می­گیرند، وضعیت الان به نفع جبهه مقاومت است. وضعیت سوریه بهبود پیدا کرده است و وسعت خط مقاومت روز به روز بیشتر می­شود. تصوراتی که وجود داشت که یمن و سوریه و عراق و افغانستان از بین خواهند رفت، محقق نشد.

 

 

*در عین حال دشمن هیچ‌وقت از پای ننشسته و همیشه در فکر تضعیف ما بوده است، به نظر شما ترفند­های دشمن برای مقابله و تضعیف اندیشه مقاومت چیست؟

یکی از ترفند­های همیشگی دشمن ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است. برجسته کردن اختلافات و نادیده گرفتن مشترکات باعث می­شود که اندیشه مقاومت و در نتیجه جبهه مقاومت تضعیف شود.

ترفند دیگری که در ادبیات رایج مشهود است می­خواهد این طور القا کند که دنیای امروز دنیای ارتباطات و گفتگو و مذاکره است و می­شود حرف زد و راه­های عاقلانه را در پیش گرفت. ما هم صلح و گفتگو را قبول داریم، اما نمی‌توانیم اصل عزت را در اسلام نفی کنیم. این نگاه گفتگو و مذاکره و صلح اندیشانه برخورد کردن، اندیشه­ خطرناکی است. به‌قول امام علی «ع»، «کلمۀ الحقٍ و یرادُ بِها الباطل»(۳) ظاهرش این است که راست می­گویند، ولی می­خواهند با ظاهر صلح و گفتگو اصل مقاومت را تضعیف کنند.

یکی دیگر از ترفندها که باعث تضعیف اندیشه مقاومت می­شود اندیشۀ دنیاطلبی و رفاه بیش از حد و اسراف است که باعث می­شود کم‌کم اندیشه مقاومت تضعیف شود. یکی از دلایل تأثیر بیش از حد تحریم­های اقتصادی بر مردم همین است که سبک زندگی­ها به سمتی رفته که تحمل مردم کم شده و با فشار اقتصادی و تحریم می‌خواهند باج بگیرند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫نساء / ۱۴۴

۲٫عنکبوت / ۶۹

۳٫نهج‌البلاغه حکمت ۱۸۹

 

29آگوست/19

هزینـه ـ فایـده مقاومـت و تسلیـم در اقتصـاد سیاسـی بین‌الملـل

مقدمه:

رهبر معظم انقلاب «دام ظله» در بیاناتشان در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی«ره»، به مقوله مهم هزینه‌های مقاومت و ایستادگی در نظام اقتصاد سیاسی بین‌الملل پرداختند. تحلیل ایشان از این جهت حائز اهمیت است که برخی سیاسیون بدون در نظر گرفتن هزینه‌های تسلیم، ایستادگی در برابر قدرت‌های جهانی را سیاستی پرهزینه و نادرست جلوه می‌دهند. این خطای محاسباتی باعث شده که گاه افکارعمومی نیز برداشت درستی از هزینه‌های تسلیم، به‌خصوص در حوزه امور اقتصادی نداشته باشد.

تحلیل هزینه ـ فایده  تسلیم و ایستادگی می‌تواند هم کمک‌کار سیاستمداران باشد تا مرعوب ظاهرسازی سردمداران استعمارگر جهانی نشوند و هم می‌تواند نقشی روشنگر در افکار عمومی داشته باشد. برای این منظور باید فهم روشنی از هزینه‌ها و منافع سیاست تسلیم و ایستادگی داشته باشیم. این دو سیاست را می‌توان در قالب الگوی توسعه وابسته در مقابل الگوی پیشرفت مقاومتی معرفی و مقایسه کرد. در این بررسی توجه به انواع هزینه‌های تسلیم و ایستادگی از جمله هزینه‌های مادی و معنوی از اهمیت زیادی برخوردار است.

 

الگـوی توسعـه وابستـه در برابر الگـوی توسعـه مقاومتـی

در اقتصاد سیاسی بین‌الملل به‌خصوص پس از جنگ جهانی دوم، قطب‌بندی‌های جدیدی بر دنیا حاکم شدند. در این فضا کشورها به دو گروه توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته تقسیم شدند. کشورهای گروه اول عملاً مدیریت اقتصاد سیاسی بین‌الملل را با ایجاد نهادهایی همچون سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و اخیراً سازمان تجارت جهانی به‌دست گرفتند. در این قطب‌بندی نانوشته، قواعدی نیز برای کشورهای به اصطلاح توسعه‌نیافته یا به اصطلاح در حال توسعه نیز نگاشته شد؛ قواعدی که در قالب اجماع واشنگتنی ظاهر شدند و رمز توسعه‌یافتگی را تبعیت از رویه غالب در اقتصاد کشورهای توسعه یافته ترسیم کردند. این رویه ناظر به نوعی تقسیم کار جهانی بود که در آن کشورهای درحال توسعه تبدیل به کشورهای خام‌فروش و تهیه‌کننده مواد اولیه و نیروی کار ارزان تولید و کشورهای توسعه‌یافته به کشورهای تولیدکننده محصولات صنعتی با ارزش‌افزوده بالا و در نهایت کشورهای تولیدکننده فناوری‌های پیشرفته بدل شدند.

رویه شکل‌گرفته در اقتصاد بین‌الملل به‌رغم ظاهر زیبایش، در باطن، مستلزم  تسلیم مادی و معنوی کشورهای در حال توسعه در برابر کشورهای به اصطلاح توسعه یافته است. هرچند برخی از اقتصاددانان  از جمله اقتصاددانان طرفدار مکاتب وابستگی و ساختارگرایی در مقابل این تمرکزگرایی کشورهای توسعه‌یافته لب به انتقاد گشوده‌اند؛ ولی ادبیات اقتصاد متعارف همواره این نوع سلطه‌پذیری را در قالب واژگان زیبایی همچون تقسیم کار جهانی بر اساس مزیت مطلق و نسبی تقدیس کرده است.(۲)

تجربه ۷۰ ساله شکل‌گیری نظم‌ استعماری در اقتصاد جهانی پس از جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد که کشورهایی که از الگوی توسعه وابسته متکی بر منطق اقتصاد نئولیبرالی تبعیت کردند، با هزینه‌های هنگفت مادی و معنوی روبرو شدند و حتی کشورهای به ظاهر موفقی چون ژاپن و کره جنوبی از این آسیب‌ها در امان نبوده‌اند. کشور ما ایران نیز پیش از انقلاب در دام همین نظم خوارکننده جهانی گرفتار شده بود که به مدد انقلاب اسلامی از آن رهایی یافت.

 

منطـق عقلایـی هزینـه ـ فایـده مقاومـت در اقتصـاد سیاسـی بین‌الملـل

یکی از ابزارهای متدوال برای ارزیابی سیاست‌های اقتصادی، روش تحلیل هزینه ـ فایده (Cost-Benefit Analysis) است. در این روش، ضمن توجه به هزینه‌ها و منافع یک سیاست، در صورتی انجام آن توصیه می‌شود که منافع آن بر هزینه‌هایش برتری داشته باشد. سیاست‌ مزبور باید در مقایسه با سیاست‌های بدیل منفعت خالص بیشتری نصیب کشور کند. در دهه‌های اخیر روش تحلیل هزینه ـ فایده اقتصادی صرف، جای خود را به روش تحلیل هزینه ـ فایده اجتماعی(Social Cost-Benefit Analysis) داده که در آن تنها به آثار اقتصادی یک سیاست توجه نمی‌شود؛ بلکه به آثار زیست‌محیطی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سیاست‌ها نیز توجه می‌شود. بر این اساس، اگر سیاستی باعث رشد اقتصادی شود، ولی در عین حال باعث تخریب محیط زیست شود؛ چنین سیاستی مطلوب نیست و حداقل باید به هزینه‌های زیست‌محیطی آن توجه کرد.(۳)

هنگامی که به تحلیل هزینه-فایده مقاومت در برابر تسلیم می‌پردازیم، باید از الگویی شبیه الگوی تحلیل هزینه فایده اجتماعی استفاده کنیم. بر این اساس، قضاوت در مورد این دو سیاست، تنها با ملاحظه منافع و هزینه‌های اقتصادی هر یک از این دو سیاست امکان‌پذیر نیست؛ بلکه باید هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را نیز مورد توجه قرار داد. در تحلیل رهبر معظم انقلاب، تحلیل هزینه‌ ـ فایده با استفاده از رویکرد اسلامی ارتقاء یافته و در آن به هزینه‌های مادی و معنوی سیاست‌ها نیز توجه شده است. بر اساس این رویکرد اسلامی، برای ارزیابی یک سیاست نباید تنها به منافع و هزینه‌های مادی آن توجه کرد؛ بلکه باید هزینه‌ها و منافع معنوی را نیز در نظر گرفت.

مراد از هزینه‌ها و منافع معنوی، مواردی است که در قالب تنگ هزینه‌ها و منافع اقتصادی نمی‌گنجد. برای نمونه، اگر یک سیاست اقتصادی باعث مخدوش شدن عزت ملی شهروندان یک کشور شود، چنین سیاستی هزینه معنوی‌ای دارد که قابل قیاس با هزینه‌های مادی آن نیست. کشوری که در مقابل دریافت کمک‌های اقتصادی، اقدام به پذیرش مصونیت سیاسی و قضائی نیروهای آن کشور در سرزمین خود می‌کند، متحمل هزینه معنوی می‌شود. مشابه کاری که در جریان کاپیتولاسیون در ایران اتفاق افتاد و حضرت امام خمینی(ره) در مقابل آن قیام کردند.

گاهی مشاهده هیمنه پوشالی اربابان سلطه باعث بروز اشتباه در محاسبات مسئولان و مردم می‌شود. رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند:

«وقتی عده‌ای هیمنه‌ آمریکا، قدرت نظامی، قدرت دیپلماسی، قدرت تبلیغاتی و پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب می‌شوند و می‌گویند ما که نمی‌توانیم کاری بکنیم، چرا بی‌خودی نیروهای‌مان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الان هستند. در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادی از این قبیل که می‌گفتند، «آقا! چرا بی‌خود خودتان را زحمت می‌دهید؟ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید.» در مقابل، گروهی که محاسباتی واقع‌بینانه و تحلیل درستی داشتند و دارند، ردم می‌شود. وقتی عدسبات مسئولان و مردقدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه می‌کنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار می‌دهند و آن‌وقت می‌بینند که اینها حقیر محض‌اند و چیزی نیستند. وعده الهی را هم راست می‌شمرند. خدای متعال به ما وعده کرده است، «وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه اِنَّ اللهَ لَقَوِیٌ عَزیز.»(۴)

کسانی که تفکرشان برآمده از آموزه‌های اسلامی نیست از «هزینه‌های چالش با مستکبرین» صحبت می‌کنند و «عقلانیت را در این می‌دانند که چالش با قدرت‌ها هزینه دارد.»(۵) آنان نسخه‌ «تسلیم» را برای ملت و نظام اسلامی تجویز می‌کنند و معتقدند «تسلیم شویم تا دشمن علیه ما موذی‌گری نکند»(۶)، اما «نمی‌دانند که هزینه‌ تسلیم به‌مراتب بیش از هزینه‌ مقاومت و ایستادگی است. ایستادگی ممکن است هزینه‌ای داشته باشد، اما دستاوردهای بسیار بزرگی هم دارد که صدها برابرِ آن هزینه برای ملت‌ها ارزش دارد؛ اما تسلیم در مقابل دشمن عنود و لجوج و خبیث، جز لگدمال و ذلیل و بی‌هویت شدن هیچ اثری ندارد.»(۷)

ایستادگی در برابر قدرت‌ها طبیعتاً هزینه‌ دارد، اما بر اساس تفکر و اعتقاد اسلامی، «چالش اگر عقلانی، منطبق با منطق و اعتمادبه‌‌نفس باشد، هزینه‌اش به‌مراتب کمتر از هزینه‌ سازش است.»(۸) این قانون لایتخلّف پروردگار است که فرمود، «فَلا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَی السَّلمِ وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ وَ اللهُ مَعَکُم وَ لَن یَتِرَکُم اَعمالَکُم؛ سست نشوید و دعوت به سازش با دشمن نکنید. خدای متعال شما را برتر قرار داده است و برتر هستید، «وَ لَن یَتِرَکُم» ـ یعنی «لَن یَنقُصَکُم» ـ خدای متعال برای شما کم نمی‌گذارد در مقابل مجاهدتی که انجام دادید، پاداش این مجاهدت را به‌طور کامل به شما خواهد داد.»(۹)

 

هزینـه‌های مادی و معنـوی الگـوی توسعـه همراه با تسلیـم

رهبر انقلاب اسلامی در سخنانشان در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) با ادبیاتی نوین به تحلیل روابط استعماری حاکم بر جهان پرداختند. ایشان به‌خوبی به هزینه‌های تسلیم در برابر قدرت‌های جهانی اشاره کردند و عنوان داشتند که باید هنگام انتخاب سیاست، هزینه ـ فایده کرد؛ آن هم نه از نوع هزینه ـ فایده ساده اقتصادی، بلکه هزینه‌ـ فایده فراگیری که در آن به تمام هزینه‌های مادی و معنوی سیاستی همچون تسلیم توجه شود.

«مقاومت هزینه دارد، اما هزینه تسلیم در مقابل دشمن بیشتر از هزینه مقاومت است. وقتی شما در برابر دشمن تسلیم می‌شوید، باید هزینه بدهید. رژیم پهلوی در مقابل آمریکا تسلیم بود. می‌ترسید. هم نفت، هم پول، هم باج می‌داد و هم توسری می‌خورد. امروز دولت سعودی هم همین‌جور است. هم پول و دلار می‌دهد، هم طبق خواست امریکا موضع‌گیری می‌کند و هم توهین می‌شنود و به او می‌گویند گاو شیرده! هزینه سازش و تسلیم و عدم مقاومت به مراتب از هزینه مقاومت بیشتر است. هم هزینه مادی و هم هزینه معنوی دارد.»(۱۰)

در منطق تحلیلی رهبر معظم انقلاب، اهمیت هزینه‌های معنوی ناشی از سیاست‌های اتخاذ شده در اقتصاد سیاسی بین‌الملل برجسته شده‌اند. این بدان معناست که نباید تنها به موفقیت‌های زودگذر مادی تسلیم شد و به وعده‌های قدرت‌های زورگو دلخوش کرد؛ بلکه باید هزینه‌های مادی و معنوی مقاومت را در نظر گرفت. نگاهی به شواهد تاریخی پیش‌رو، هم در مورد کشورمان ایران و هم در مورد سایر کشورها، قوت این منطق تحلیلی را هویدا می‌سازد.

 

هزینـه‌های تسلیـم در اقتصـاد قبل از انقـلاب

بازخوانی تجربه قبل از انقلاب به‌خصوص دوره پهلوی دوم حاکی از غلبه هزینه‌های تسلیم نسبت به هزینه‌های مقاومت است. «رژیم پهلوی در مقابل آمریکا تسلیم بود. می‌ترسیدند، هم نفت می‌داد، هم پول می‌داد، هم باج می‌داد و هم توسری می‌خورد».(۱۱) در دوره‌ حکومت پهلوی و مقداری پیش از آن، «اوّل، انگلیس‌ها، بعد هم آمریکایی‌ها زمام امور را در دست داشتند و هر کاری می‌خواستند، می‌کردند.»(۱۲)

در  دوران مبارزات قبل از انقلاب، طیف قابل توجهی از نخبگان و روشنفکران از «بی‌نتیجه بودن مبارزه» و بی‌ثمر بودن مجاهدت در این مسیر سخن می‌گفتند. در دوران اختناق طاغوت که فشارها زیاد بود، «کسانی می‌گفتند آقا! مشت است و درفش. بی‌خود ایستادگی و مقاومت می‌کنید.»(۱۳) اما امام خمینی و یارانش ایستادگی کردند؛ زیرا به وعده الهی معتقد بودند، «صَدَقُوا ما عاهَدوا الله عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر. و نتیجه‌ این صبر و ایستادگی، پیروزی بود.»، «خدای متعال حادثه‌ای را پیش آورد که نه اینکه در ایران کسی باور نمی‌کرد، در دنیا هم کسی باور نمی‌کرد. کسی باور نمی‌کرد که جائی که آمریکایی‌ها آن را جزیره‌ ثبات می‌دانند، این‌جور دستخوش طوفانی بشود که درنهایت به انزوای آمریکا و استکبار و انگلیس و عمال و مزدورانشان منتهی شود. این دستاورد گرانبها مرهون «اعتماد به وعده‌ الهی» بود.»(۱۴) این پیروزی در پرتو «صبر و ایستادگی در خط مبارزه و مجاهدت» و با «اعتماد به وعده‌ الهی» به دست آمد. «خداى متعال وعده داده بود که اگر مبارزه و صبر کنید و به خداى متعال توکّل کنید، از جایى که گمان نمی‌برید و امیدی به آن را ندارید، به شما قدرت خواهیم داد. همین اتفاق هم افتاد. ملت ایران مبارزه و صبر و فداکارى کرد و از دادن جان دریغ نکرد و اتفاقى افتاد که هیچ‌کسی تصورش را هم نمی‌کرد.»(۱۵)

هزینه‌های مادی و معنوی شکل‌گیری توسعه وابسته پیش از انقلاب جلوه‌های متفاوتی دارد. یکی از جلوه‌های بارز این پدیده را می‌توان در تغییر جهت‌گیری برنامه‌های عمرانی سوم پیش از انقلاب بر اساس الگوهای عاریتی اقتصاددانانی همچون روستو(Walt Whitman Rostow) و آرتور لویس(Sir William Arthur Lewis) دید. به‌رغم اینکه دو برنامه عمرانی اول و دوم زمان پهلوی دوم با محوریت کشاورزی اجرا شدند، جهت‌گیری برنامه‌ها بیکباره عوض شد و صنعت در اولویت قرار گرفت.  در این راستا، برنامه زیانبار اصلاحات ارضی اجرا و باعث تضعیف کشاورزی ایران و گسترش مهاجرت روستائیان به شهرها شد. با تقویت نقش درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران از اوائل دهه ۵۰، عملاً صنعت مونتاژ وابسته به درآمد نفت در ایران شکل گرفت. ما حتی پس از انقلاب هزینه‌های مادی و معنوی اشتباهات صورت گرفته در برنامه‌های عمرانی قبل از انقلاب را تحمل می‌کنیم.

برنامه‌ریزان توسعه قبل از انقلاب بر این باور بودند که ایران باید با تبعیت کامل از آمریکا نقش ژاندارم منطقه را بازی کند و پذیرش کاپیتولاسیون و حمایت بی قید و شرط از اسرائیل خسارت‌های مادی و معنوی زیادی را بر ایران تحمیل کرد. در همین راستا، حکومت پهلوی بخش زیادی از منابع کشور را صرف خریداری تسلیحات آمریکایی ‌کرد که هزینه مادی زیادی برای کشور داشت.

 

هزینـه فایـده ایستادگـی در برابر تحریـم‌ها پس از انقـلاب

تجربه‌ ‌ارزشمند ملت ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی حاکی از منافع تبعیت از الگوی پیشرفت مقاومتی است. در حالی ‌که در چهل سال اخیر قدرت‌های استکباری از هیچ دشمنی و خباثتی علیه ملت ایران و نظام اسلامی خودداری نکردند، جمهوری اسلامی توانست با اتکا به پشتوانه مردمی در میدان بماند. به‌عنوان نشانه‌‌ای آشکار می‌توان به ناتوانی چهل‌ساله‌ ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی اشاره کرد. همگان دیدند که، «چهل سال است که یکی از سفاک‌ترین و بی‌رحم‌ترین و رذل‌ترین قدرت‌های دنیا یعنی آمریکا در مقابل ملت ایران مشغول کارشکنی و شرارت است و نتوانسته به این ملت زیانی وارد و هیچ غلطی بکند.»(۱۶) در این شرایط، «ادامه‌ انقلاب اسلامی و توانمندی و قدرتمندی و پیشرفت افزایش‌یابنده‌ آن به‌رغم همه تندبادها و فشارهای سنگین و دشمنی عمیق دنیای استکبار، مصداق عملی شدن وعده‌ الهی است.(۱۷)

یکی از بارزترین نمونه‌های موفقیت، الگوی ایستادگی پس از انقلاب، موفقیت‌های به‌دست آمده در تجربه  هشت سال دفاع مقدس است. در آن دوران ما تنها در برابر صدام حسین ایستادگی نکردیم؛ بلکه توانستیم بیش از ۴۰ کشور حامی او را نیز شکست بدهیم. صدام نه تنها از آخرین و مدرن‌ترین تجهیزات نظامی بهره می‌برد؛ بلکه از حمایت‌های مالی و سیاسی دولت‌های سلطه‌گر و مرتجع نیز برخوردار بود. ما در دوره جنگ حتی برای وارد کردن سیم خاردار هم با مشکل مواجه بودیم. در چنین شرایطی که دشمن تصور می‌کرد دو سه روزه می‌تواند خوزستان را فتح کند؛ تنها عاملی که توانست در مقابل او ایستادگی کند، روحیه مقاومت و پایداری  مردم و مسئولان بود. ثمره مقاومت و ایستادگی در دوره جنگ این بود که دشمنان نتوانستند حتی  ذره‌ای از خاک کشور را در اشغال خود نگه دارند.

تجربه مقاومت در برابر زیاده‌خواهی قدرت‌های زورگوی بین‌المللی هم در حوزه سیاسی و هم در حوزه اقتصادی حاکی از منافع چنین سیاستی است. در حوزه سیاسی، می‌توان به عقب‌نشینی دولت‌های غربی در ماجرای فتوای امام علیه سلمان رشدی و همچنین ماجرای میکونوس(Mykonos) اشاره کرد. در ماجرای میکونوس تمام ۱۲ کشور اتحادیه اروپا سفارتخانه‌های خود را در ایران تعطیل کردند، اما با ایستادگی جمهوری اسلامی، این دولت‌ها مجبور به عقب نشینی و بازگشایی سفارتخانه‌های خود شدند.

تبعیت از الگوی توسعه و پیشرفت مقاومتی پس از انقلاب نیز حاکی از شواهدی از دستیابی به منافع ایستادگی و غلبه بر هزینه‌های پیش‌رو بوده است. هنگامی که  در جریان دور اول تحریم‌های هسته‌ای علیه کشورمان در اوایل دهه ۹۰ با تحریم بنزین مواجه شدیم، استفاده از ظرفیت پتروشیمی‌ها برای افزایش تولید بنزین و کاهش وابستگی به واردات باعث شد که این سیاست آمریکا با شکست مواجه شود. همچنین سرمایه‌گذاری در طرح‌هایی همچون طرح ستاره خلیج فارس و افزایش توان تولید بنزین کشور به‌کلی طرح تحریم بنزین را از گزینه‌های پیش‌روی سیاستگزاران آمریکایی خارج ساخت.(۱۸) موفقیت کشور در زمینه‌های علمی همچون سلول‌های بنیادین، پزشکی هسته‌ای، صنایع موشکی و مانند آن نشان می‌دهد که تبعیت از الگوی پیشرفت مقاومتی دستاوردهای بلندمدت قابل توجهی برای کشور داشته است.

مختصات الگوی پیشرفت مقاومتی در سیاست‌های اقتصاد مقاومتی در قالب اصل «درون‌زایی در عین برون‌گرایی» مطرح شده است. مقتضای این اصل ترویج صادرات کالاهایی است که ارزش افزوده بالایی دارند و این ارزش‌افزوده ناشی از مزیت‌های نسبی پایدار درون‌زای دانش‌بنیان است.(۱۹) بر این اساس، ادامه خام‌فروشی و گسترش صنایع مونتاژ متکی به درآمد نفت نمی‌تواند باعث رشد و شکوفایی اقتصاد کشور شود. رشد و شکوفایی زمانی حاصل می‌شود که تولید، صادرات و واردات با توجه به مزیت‌های نسبی حاصل از دانش‌بنیانی حاصل شود.(۲۰)

 

هزینـه‌های تسلیـم دول عـرب

در عصر حاضر تعداد زیادی از کشورهای عرب به واسطه تبعیت از مدل تسلیم در برابر قدرت‌های جهانی متحمل هزینه‌های سنگین آن شده‌اند. نمونه واضح آن کشور عربستان است. عربستان سعودی با تسلیم‌ در مقابل آمریکایی‌ها عزت و هم موقعیت خود را از دست داده‌ است. آنها نه تنها هزینه‌های سنگین مالی را متحمل می‌شوند؛ بلکه به صراحت توسط آمریکایی‌ها تحقیر می‌شوند. سعودی‌ها به اجبار قراردادهایی با آمریکایی‌ها می‌بندند و آمریکایی‌ها پول‌های گزافی بابت اینکه مثلاً امنیت آنها را تامین و یا از عربستان حمایت کنند، می‌گیرند. «دولت سعودی برای اینکه با رئیس‌جمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور می‌شود بیش از نیمی از موجودی مالی خود را در خدمت هدف‌ها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد.»(۲۱) «امروز دولت سعودی …هم پول می‌دهد،… هم طبق خواست امریکا موضع‌گیری می‌کند و هم توهین می‌شنود. بهش می‌گویند گاو شیرده!»(۲۲)

بسیاری دیگر از کشورهای عرب نیز به واسطه تبعیت از الگوی توسعه وابسته با هزینه‌های مادی و معنوی زیادی روبرو شده‌اند. نمونه واضح آن را  می‌توان در مورد کشورهایی همچون مصر و لیبی مشاهده کرد. کشورهای عرب به واسطه پذیرش قیمومیت آمریکا، عملاً وادار به کوتاه ‌آمدن از آرمان‌های خود در زمینه فلسطین شده و تن به معامله قرن داده‌اند؛ معامله‌ای که نه تنها منافع مادی آنها را تأمین نمی‌کند، بلکه خسارت‌های معنوی زیادی در پی دارد. تحقیر مسلمانان در جریان مقابله با جنگ‌افروزی‌های اسرائیل کمترین هزینه معنوی‌ای است که دولت‌های مرتجع عرب به خاطر اتخاذ سیاست تسلیم متحمل می‌شوند.

 

هزینـه‌های آشکار و پنهـان الگوهـای به‌ظاهر موفـق توسعـه وابستـه

مروجان الگوی توسعه وابسته، ژاپن و کره‌ جنوبی  را نمونه موفق کشورهایی می‌دانند که ضمن پذیرش سلطه آمریکا توانسته‌‌اند به رشد و توسعه دست یابند. برای ارزیابی تجربه کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی باید نگاه جامع‌تری به منافع و هزینه‌های این کشور در فرآیند توسعه داشته باشیم.

ژاپن پس از شکست در جنگ جهانی دوم خود را از برخی امتیازها از جمله داشتن ارتش محروم کرد و برای ایجاد پایگاه نظامی در این کشور، زیر بار درخواست‌های آمریکا رفت. حتی گزارش‌هایی حاکی از آن است که ژاپنی‌ها پذیرفتند که تعدادی از دختران و زنان ژاپنی را به خدمت سربازان آمریکایی درآورند تا نیازهای جنسی آنان را برآورده سازند. این موارد همان هزینه‌های معنوی‌ای است که ژاپن در مسیر توسعه خود پرداخت کرده است. در سال‌های اخیر اعتراضاتی از سوی ژاپنی‌ها نسبت به استقرار نیروهای آمریکایی در کشورشان و رفتارهای نامتعارف آنان در جزیره اوکیناوا(Okinawa) ابراز شده است؛ ولی دولت ژاپن در مقابل این هزینه‌های معنوی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد.

نظامیان آمریکا در طول ۷۰ سال حضورشان در جزیره اوکیناوا با تبهکاری‌ها و جنجال‌های خود ساکنان این جزیره را در ترس و وحشت نگه داشته‌اند. آمریکا در سال ۱۹۷۲ استقلال این جزیره را به ژاپن بازگرداند و از آن زمان تا کنون هر ماه حدود ۲۳ حادثه و جنایت با شرکت نظامیان آمریکایی در آنجا اتفاق می‌افتند.(۲۳) به گزارش راشیاتودی(Russia Today)، بیشتر متهمان جرایم جنسی در پایگاه‌های نظامی ایالات متحده در ژاپن به خاطر تجاوزاتشان به زندان فرستاده نشده‌اند. در ازای آن، آنها با مجازات‌هایی از قبیل کاهش درجه و جریمه نقدی روبرو شده و در مواردی فقط توبیخ کتبی دریافت کرده‌اند.(۲۴)

کره‌ جنوبی نیز از هزینه‌های مادی و معنوی پذیرش سلطه آمریکا در امان نبوده است. برخی گزارش‌ها حاکی از آنند که در دهه ۱۹۶۰ درآمد فاحشه‌گری در اطراف کمپ‌های آمریکایی در کره جنوبی و تجارت مربوط به آن حدود ۲۵ درصد تولید ناخالص کره جنوبی را به خود اختصاص داده است. پایگاه‌های موسوم به «پایگاه‌های راحتی سازمان ملل» در این کشور ایجاد شد که بیشتر زنانی که در آن کار می‌کردند زنان شوهرداری بودند که برای حمایت از خانواده خود مجبور می‌شدند در این پایگاه‌ها کار کنند. در دهه ۱۹۷۰، کار به جایی رسید که یکی از معلمان یک مدرسه راهنمایی در کره جنوبی به دانش‌آموزان خود گفته بود، «فاحشه‌هایی که  بدن خود را به ارتش آمریکا می‌فروشند، میهن‌پرستان واقعی هستند. دلارهایی که به‌دست می‌آورند، به اقتصاد ملی ما کمک بزرگی می‌کند.» ارتش آمریکا از دهه ۱۹۵۰ تا دهه ۱۹۸۰ در قاچاق برده‌های جنسی در کره جنوبی دست داشت. پس از اشغال کره به دست نیروهای متفقین و به‌ویژه حضور نیروهای آمریکایی در این کشور، شمار فاحشه‌های نظامی به بیش از یک میلیون نفر رسید.(۲۵)

هزینه‌های تبعیت ژاپن و کره جنوبی از مدل توسعه وابسته منحصر به هزینه‌های معنوی مورد اشاره نیست. این کشورها هزینه‌های مادی زیادی را نیز متحمل می‌شوند. برای نمونه، هم ‌اکنون دو کشور ژاپن و چین بیش از ۲۰۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارند. این کشورها در مقابل دادن کالاهای تولیدی‌شان، از دلارهای بدون پشتوانه آمریکا نگهداری می‌کنند. آمریکا پا را حتی از این هم فراتر گذاشته و از این کشورها خواسته که با خرید اوراق قرضه کم‌بهره آمریکا، بدون آنکه کالا و خدمتی را از آمریکایی‌ها دریافت کنند دلارهای‌شان را مجدداً به آمریکا بسپارند. این امر چیزی جز بهره‌کشی آمریکا از دیگر کشورها به مدد آقایی دلار در اقتصاد بین‌الملل نیست.(۲۶)

آنچه گفته شد به مفهوم نفی دستاوردهای مثبت کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی در فرآیند توسعه نیست، اما باید توجه داشت که دستاورهای مثبت این کشورها مدیون برنامه‌ریزی مسئولان و سختکوشی مردم این کشورها و نه محصول پذیرش سلطه بوده است. این سنتی الهی است که اگر ملتی سعی و تلاش کند، نتیجه تلاش خود را خواهد دید، «وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنسانِ إِلَّا ما سَعى‌« (۲۷) آنچه در بالا بدان اشاره شد هزینه‌های مادی و معنوی‌ای بود که این دو کشور در اثر هضم شدن در نظام سلطه جهانی و استفاده از الگوی توسعه وابسته متحمل شده‌اند.

 

نتیجـه‌گیـری

فضای اقتصاد سیاسی بین‌الملل پس از جنگ جهانی اول شاهد کاهش قدرت کشورهای در حال توسعه برای پیگیری الگوهای توسعه و پیشرفت مستقل است. ایالات متحده آمریکا پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم از تمام ظرفیت‌ خود برای بهره‌کشی از جهان استفاده کرد. این کشور با تبدیل دلار به ارز جهان‌روا و با انتشار پول بدون پشتوانه بسیاری از منابع سایر کشورها را به سمت خود ‌کشاند. تاسیس نهادهایی چون صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی نیز در خدمت منافع آمریکا و سایر کشورهای به اصطلاح توسعه یافته قرار گرفته‌اند. در این میان، نظریه‌پردازان اقتصاد متعارف نیز الگوی توسعه وابسته را در قالب نظریاتی چون نظریه مزیت مطلق و مزیت نسبی تئوریزه کرده‌اند. ترویج این رویکرد در میان اساتید و دانشجویان کشورهای در حال توسعه باعث شده که آنان در عمل همان سیاست‌های توسعه اقتصادی وابسته را در قالب الگوی نوسازی در کشورهای خودشان پیاده کنند؛ سیاستی که جز خسران و زیان برای این کشورها ثمری نداشته است.

رهبر معظم انقلاب در تحلیلی عمیق از الگوی توسعه وابسته، به این مسئله مهم اشاره کرده‌اند که هنگام تصمیم‌گیری سیاسی و اقتصادی نباید تنها به محاسبه منافع و هزینه‌های مادی کوتاه‌مدت توجه کرد، بلکه باید علاوه بر توجه به منافع و هزینه‌های بلندمدت مادی، منافع و هزینه‌های معنوی سیاست‌ها و برنامه‌های مختلف را نیز مورد توجه قرار داد. از نگاه ایشان، هزینه‌های مادی و معنوی تبعیت از الگوهای توسعه وابسته به‌مراتب بیش از هزینه‌های استفاده از الگوهای پیشرفت مقاومتی است.

شواهد تاریخی اقتصاد ایران و اقتصاد جهان این گزاره را تایید می‌کنند که کشورها در صورت ایستادگی بر آرمان‌ها و منافع ملی خود، در نهایت در مقابله با دولت‌های زورگو و استعمارگر پیروز میدان بوده‌اند. خسارت‌های بی‌شمار شکل‌گیری الگوی توسعه وابسته در زمان حکومت پهلوی شاهد خوبی بر این مدعا است، در حالی که دستاوردهای اقتصادی تبعیت از الگوی پیشرفت مقاومتی پس از انقلاب بیانگر منافع مادی و معنوی ایستادگی در برابر قدرت‌های زورگو و تمامیت‌خواه است.

در اقتصاد جهانی نیز کشورهایی همچون عربستان سعودی که از الگوی توسعه وابسته تبعیت کردند، نه تنها از عواید مادی آن بهره‌مند نشدند، بلکه هزینه‌های مادی و معنوی سنگینی را نیز متحمل شده‌اند. دولت سعودی نه تنها مجبور است مقادیر زیادی از درآمدهای نفتی خود را صرف خرید تسلیحات نظامی از آمریکا کند، بلکه از سوی مقامات آمریکایی همواره تحقیر می‌شود.

توجه به هزینه‌های مادی و معنوی الگوهای توسعه وابسته باعث می‌شود در مورد ارزیابی موفقیت کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی تجدید‌نظر کنیم. کشور ژاپن پس از جنگ جهانی عملاً قیمومیت آمریکا را پذیرفت و امتیازات زیادی به این کشور داد. این رویکرد هزینه‌های معنوی زیادی برای این کشور به بار آورده است. ژاپنی‌ها هنوز نتوانسته‌اند به شکلی جدی از آمریکا به خاطر حمله هسته‌ای به این کشور غرامت بگیرند. گذشته از آنکه مشکلات اجتماعی و اخلاقی ناشی از حضور نظامیان آمریکایی در ژاپن چالشی دائمی برای ژاپنی‌ها بوده است. کره جنوبی نیز با مشکلات مشابهی مواجه است و هزینه‌های مادی و معنوی زیادی را به واسطه تن‌دادن به سلطه آیالات متحده آمریکا تحمل می‌کنـد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عضو هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) Tavakoli@iki.ac.ir

۲ـ رک: محمد جواد توکلی، شاخص تجارت خارجی با رویکرد اسلامی.

۳ـ رک: محمد جواد توکلی و عباس شفیعی‌نژاد، شاخص تولید خالص داخلی طیب.

۴ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱/۱۲/۱۳۸۹

۵ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۶ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۷ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۸ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۹ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۱۰ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

۱۱ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

۱۲ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱/۱/۱۳۹۵٫

۱۳ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۵/۵/۱۳۹۱٫

۱۴ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۹۱٫

۱۵ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۹۳٫

۱۶ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۱۷ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۹۱٫

۱۸ـ رک: محمد جواد توکلی، حمایت از کالای ایرانی: چیستی، چرایی، چگونگی.

۱۹ـ رک: محمد جواد توکلی، شاخص تجارت خارجی با رویکرد اسلامی.

۲۰ـ رک: محمد جواد توکلی، خاکریز اقتصادی: خوانشی بر اقتصاد مقاومتی.

۲۱ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۲۲ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

۲۳ـ جزیره زورگویی: نظامیان آمریکایی در اوکیناوا چطور رفتار می‌کنند، اسپوتینک نیوز، ۲۰/۶/۲۰۱۶٫

۲۴ـ مغانی، چند هزا سند دیگر در مورد سوء استفاده جنسی وتجاوز نظامیان آمریکایی را باید دید و دم بر نیاورد، باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، کد خبر ۴۷۴۴۸۵۸٫

۲۵ـ یک میلیون برده جنسی، ارمغان حضور ۶۰ ساله نظامیان آمریکا در کره جنوبی، مشرق نیوز، ۱۹ آبان ۱۳۹۳٫

۲۶ـ رک: محمد جواد توکلی، شاخص تجارت خارجی با رویکرد اسلامی.

۲۷ـ نجم: ۳۹٫

 

29آگوست/19

استقامت و پایداری، مقدمه نصرت الهی

رهبر معظم انقلاب، در سخنان خود در سی‌امین سالگرد رحلت رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)، با بررسی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های امام خمینی، یعنی ویژگی «مقاومت، ایستادگی و عدم تسلیم»، به تبیین این ویژگی و نیز بیان مختصات «منطق مقاومت» و یا «دکترین مقاومت» امام خمینی پرداختند. ایشان با بیان این نکته که امام، در هیچ یک از مراحل زندگی خود، دچار تسلیم و عقب‌نشینی نشد، به تطبیق این خصوصیت امام با آیات قرآن پرداخته، فرمودند: «بنده وقتی به این خصوصیت امام نگاه می‌کنم و به آیات قرآن مراجعه می‌کنم، می‌بینم امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی خود و مقاومت خود، معنا کرد.»(۱)

ایشان در تبیین یکی از عناصر «منطق مقاومت» امام خمینی، یعنی «وعده الهی بر پیروزی نهایی طرفداران حق»، فرمودند: «بخش چهارم و عنصر چهارم از منطق مقاومتی که امام بزرگوار پایه‌گذاری کرد در نظام جمهوری اسلامی، این بخش قرآنی وعده‌ الهی است. خداوند متعال در آیات مکرر قرآن، این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهایی‌اند؛ آیات فراوان قرآن، بر این معنا دلالت می‌کند. ممکن است قربانی بدهند؛ اما در نهایت، شکست نمی‌خورند. آنها پیروز هستند در این صحنه. قربانی دارند؛ اما ناکامی ندارند».(۲)

توجه به این نکته از سخنان رهبر معظم انقلاب، ما را در بر آن داشت تا با این نگاه، به یکی از داستان‌های تاریخی بیان شده در قرآن، نگاهی بیندازیم و اثرات استقاومت در راه حق را از منظر این آیات، به نظاره بنشینیم.

 

نبرد طالوت و جالوت

یکی از مهم‌ترین داستان‌های تاریخی بیان شده در قرآن، داستان نبرد طالوت با جالوت است. این داستان – که در آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱ سوره بقره، به تفصیل بیان شده است – این‌گونه آغاز می‏شود که بعد از چندی که از وفات حضرت موسی(ع) گذشت، گروهی از بنی‌اسرائیل، از یکی از پیامبران زمان خود – که در روایات، سموئیل نامیده شده است – خواستند که فرمانروایی برای آنان تعیین کند تا همراه او، در راه خدا، با دشمنان‌شان بجنگند:

«أَلَم تَرَ إِلَى المَلَإِ مِن بَنِی إِسرَائِیلَ مِن بَعدِ مُوسَى إِذ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابعَث لَنَا مَلِکًا نُقَاتِل فِی سَبِیلِ‌الله»(۳)

پیامبر، در جواب، به آنها فرمود: آیا احتمال نمی‌دهید که اگر جهاد بر شما واجب شد، از آن سر باز بزنید و به جهاد نروید؟

«قَالَ هَل عَسَیتُم إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلا تُقَاتِلُوا»(۴) آنها گفتند: چطور به جهاد نرویم؛ در حالی که دیگر هیچ چیزی برای‌مان نمانده و ما را از شهرمان بیرون کرده، فرزندان‌مان را کشته یا اسیر کرده‌اند؟ ما چاره دیگری نداریم؛ جز اینکه به جنگ برویم:

«قَالُوا وَمَا لَنَا أَلا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَقَد أُخرِجنَا مِن دِیَارِنَا وَ أَبنَائِنَا»(۵) اما وقتی خداوند، جهاد را بر آنها واجب کرد، عده زیادی از آنها قبول نکردند و فقط عده کمی حاضر شدند در جنگ شرکت کنند:

«فَلَما کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلوْا إِلا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظالِمِین»(۶) در حقیقت، نقطه آغاز ریزش‌ها در آنها، همین نقطه بود و همان ابتدای کار، اکثریت آنها، از شرکت در جهاد، شانه خالی کردند. در نهایت، پیامبر به آنان گفت: خداوند به من وحی کرده که «طالوت»، همان کسی است که برای فرمانروایی شما مفید است و او را به فرمانروایی شما منصوب کرده است:

«وَقَالَ لَهُم نَبِیهُمْ إِن اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُم طَالُوتَ مَلِکًا»(۷) اما بهانه‌گیری‌ها از همین جا شروع شد و عده‌ای از همان افرادی که حاضر شدند به جنگ بیایند، گفتند: چطور شده است که طالوت باید فرمانده ما بشود؟ مگر ما چه چیزمان کمتر از طالوت است؟

«قَالُوا أَنى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحنُ أَحَق بِالْمُلْکِ مِنهُ وَلَم یُؤتَ سَعَهً مِنَ المَال.»(۸) سموئیل گفت: شما مگر نگفتید که خدا برای ما ملکی تعیین کند؛ خب خداوند هم طالوت را تعیین کرده است. نشانه برتری و صلاحیت او برای حکومت و فرماندهی، این است که دو شرط لازم برای تصدی این امر را دارد؛ یعنی خداوند هم از لحاظ علم و فهم و عقل و هم از لحاظ توانایی بدنی، او را بر شما برتری داده است. شما از خدا خواستید؛ خدا هم او را تعیین کرده است و اختیار با خداست:

«قَالَ إِن اللهَ اصطَفَاهُ عَلَیکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسمِ وَاللهُ یُؤتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیم.»(۹) در نهایت، طالوت، به همراه عده‌ای از مردم – که فرماندهی او را پذیرفته بودند – برای جنگ با جالوت، رهسپار شدند. در بین راه، طالوت به لشکریانش گفت: ما در سر راهمان، به نهر آبی می‌رسیم و اگر شما واقعاً تابع من هستید و می‌خواهید دستورات من را عمل کنید، این‌جا باید خودتان را نشان دهید و از این آب نخورید. حتی اگر تشنه هم هستید، باید خودداری کنید و فقط حق دارید یک مشت آب بردارید:

«فَلَما فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِن اللهَ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنی وَمَن لَم یَطْعَمهُ فَإِنهُ مِنی إِلا مَنِ اغتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِه.»(۱۰) اما وقتی به نهر آب رسیدند، اکثریت آنها از آن آب نوشیدند و تنها عده کمی، سخن فرمانده خود را گوش کرده، آب نخوردند و یا فقط به یک مشت آب، اکتفا کردند. در حقیقت، مرحله دیگری از ریزش در افراد، در اینجا روی داد و عده‌ای از نیروها، در اثر خوردن از آب نهر، از سپاه جدا شدند و عده کمی در سپاه باقی ماندند:

«فَشَرِبُوا مِنهُ إِلا قَلِیلًا مِنهُم»(۱۱) با رسیدن دو سپاه به هم و رویارویی نیروها در مقابل یکدیگر، گروهی از سپاه طالوت (همان عده‌ای که به اندازه یک مشت، از آب نهر خورده بودند)، وقتی وارد میدان نبرد شدند و شکوه و عظمت لشکر جالوت را دیدند، دچار رعب و ترس شدند و گفتند: ما طاقت و توان مبارزه با جالوت و نیروهایش را نداریم:

«فَلَما جَاوَزَهُ هُوَ وَالذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِه.»(۱۲) در اینجا، مرحله چهارم ریزش هم اتفاق افتاد و گروهی از افراد باقی مانده، ترسیده، از لشکر جدا شدند؛ اما آن عده کمی که از تمام مراحل امتحان، سربلند بیرون آمده بودند، با اطمینان به یاری و نصرت الهی و پیروزی نهایی، وارد کارزار با جالوت شدند:

«قَالَ الذِینَ یَظُنونَ أَنهُمْ مُلَاقُو اللهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصابِرِین.»(۱۳) این گروه اندک – که تنها امید و تکیه‌شان به نصرت و پشتیبانی خداوند بود – قبل از شروع جنگ، دست به دعا برداشتند و سه چیز را از خداوند، در خواست نمودند:

  1. خداوندا! به ما صبر و مقاومت عطا کن تا میدان را خالی نکنیم.
  2. گام‌های ما را در راه خودت، ثابت و استوار کن.
  3. ما را بر گروه کافران، پیروز بگردان.

«وَلَما بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبنَا أَفرِغ عَلَینَا صَبرًا وَثَبت أَقدَامَنَا وَانصُرنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِین.»(۱۴)

و در نهایت، در همان ابتدای جنگ و قبل از شروع درگیری دو لشکر، جالوت به دست داوود(ع)– که در سپاه طالوت بود – کشته شد و نبرد، با پیروزی سپاهیان طالوت، به اتمام رسید: «فَهَزَمُوهُم بِإِذنِ اللهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوت.»(۱۵)

 

***

این داستان، نمونه‌ای بارز از استقامت و ایستادگی در راه حق و پیروزی طرفداران حق، در نهایت کار است که می‏توان نتایج زیر را از آن، استفاده نمود:

  1. وقتی گروهی از مردم، به ندای حق، لبیک می‌گویند و در راه حق قدم می‌گذارند، امتحان‌های الهی، در لباس و قامت سختی‌ها و مشکلات، بر سر آنان ظاهر می‌شوند تا رفته رفته و مرحله به مرحله، افراد خالص و ناخالص، از هم جدا شوند و تنها کسانی باقی بمانند که واقعاً دل در گرو حق دارند و اینان، همان کسانی هستند که بر تمامی سختی‌ها و مشکلات، صبر و استقامت می‌ورزند:

«وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمحَقَ الْکَافِرِینَ أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُم وَیَعلَمَ الصَّابِرِین.»(۱۶)

  1. هنگامی که سپاه طالوت، قصد ورود به نبرد را داشتند، در دعاهای خود، ابتدا از خداوند، صبر و استقامت و ثبات قدم در راه را خواستند و سپس از خداوند درخواست کردند که آنان را بر کافران پیروز گرداند و این نشان دهنده آن است که استقامت و پایداری در راه حق، لازمه پیروزی است و بدون آن، یاری و نصرت الهی هم محقق نخواهد شد. در حقیقت، عامل اصلی پیروزی سپاه طالوت در نبرد، یاری و نصرت خداوند و ایمان قلبی آنان به این وعده الهی بود؛ اما آنچه که این یاری و نصرت را به سوی آنان جلب و جذب کرد، همان استقامت و پایداری آنان بر مسیر حق بود:

«وَکَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ وَمَا کَانَ قَولَهُم إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسرَافَنَا فِی أَمرِنَا وَثَبِّت أَقدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِین.»(۱۷)

  1. یکی از مصادیق استقامت در راه حق، استقامت بر ریزش و جدا شدن افراد و کم شدن تعداد نفرات در جبهه حق است. همانطور که از ابتدای شکل‌گیری داستان تا پیروزی نهایی، افرادی از گروه طالوت، در مراحل مختلف، دچار لغزش و ریزش شدند و نتوانستند در برابر مسائل پیش آمده، استقامت بورزند و در نهایت، عده کمی به همراه طالوت باقی ماندند؛ اما همین عده کم، با مقاومت و پایداری تا آخر راه، توانستند با کمک و یاری الهی، به پیروزی دست یابند. در واقع، کیفیت بالای استقامت این گروه اندک، کمیّت پایین آنان را جبران کرد.
  2. مشکلات و سختی‌های پیش آمده در مسیر حق، همیشه از نوع جنگ و قتال نیستند؛ بلکه گاهی این مسائل، به صورت شبهات و مسائل فکری، بروز و ظهور پیدا می‏کنند که استقامت در برابر این نوع مشکلات هم لازمه گام برداشتن در مسیر الهی است. در واقع، انسان مؤمن، باید خود را برای مقابله با هر نوع تهدیدی (نرم و سخت) و استقامت در برابر آن، آماده کند.
  3. نقطه امیدبخش در این مسئله، همراه بودن خداوند با صابران و استقامت کنندگان است. (واللهُ مَعَ الصابِرِین). در حقیقت، خداوند در تمام مراحل و تک تک لحظات، در کنار و پشتیبان و یاری کننده کسانی است که در راه او، استقامت می‏ورزند و ثابت قدم هستند و همین همراهی است که تمام ترس‌ها و حزن‌ها را از دل آنان می‏زداید و آنان را به آینده، امیدوارتر می‏کند:

«إِن الذینَ قَالُوا رَبنَا اللهُ ثُم اسْتَقَامُوا تَتَنَزلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنهِ التِی کُنْتُم تُوعَدُون.»(۱۸)

«در قرآن کریم، آیاتی که این نکته‌ی‌ قطعیتِ پیروزی را به ما یادآوری می‌کند و تعلیم می‌دهد و خبر می‌دهد، آیات زیادی است؛ از جمله آیه‌ «اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم»(۱۹)، آیه‌ «لینصرن الله من ینصره»(۲۰) و آیه‌ «و العاقبه للمتقین»(۲۱) که در چند جا تکرار شده، اینها همه نشان‌دهنده‌ این است. یکی از امیدبخش‌ترین آیات، آیه‌ معیّت الهی است؛ «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛(۲۲) خدا با ماست. مسئله‌ خیلی مهمی است این‌که انسان احساس کند که خدا با اوست، خدا در کنار اوست، خدا پشت سر اوست، خدا مراقب اوست؛ این خیلی چیز مهمی است؛ چون خدا، مرکز قدرت و مرکز عزت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه، قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها، خدای متعال، این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرمایید آنجایی که حضرت موسی می‌گوید: «وَ لَهُم عَلَیّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَن یقتُلُون»(۲۳)، در اول قضیه، خداوند می‌فرماید: «قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیاتِنَا إِنا مَعَکُم مُستَمِعُون(۲۴)؛ من با شما هستم؛ از چه ‌کسی می‌ترسید؟ یا در آیه‌ دیگر که موسی و هارون می‌گویند: «إِننَا نَخَافُ أَنْ یفرُطَ عَلَینَا أَو أَن یطْغَى»(۲۵)، فرعون این کار را بکند، خداوند می‌فرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِننِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»؛(۲۶) ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم؛ می‌بینم؛ می‌شنوم؛ حواسم جمع است؛ مواظب‌تان هستم. یا در سوره‌ مبارکه‌ محمد، می‌فرماید: «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السلْمِ وَأَنْتُمُ الأَعلَونَ وَاللهُ مَعَکُمْ وَلَن یتِرَکُم أَعمَالَکُم»؛(۲۷) یعنی این معیّت خدای عزوجل، با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن ‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده‌ صادق الهی، اعتماد کردند. در این آیه‌ شریفه که «فَلَما تَرَاءَ الْجَمعَانِ قَالَ أَصحَابُ مُوسَى إِنا لَمُدرَکُونَ قَالَ کَلا إِن مَعِی رَبی سَیهدِین»؛(۲۸) به ‌مجردی که دیدند سیاهی لشکر فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد – جلوی‌شان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون – دل‌ها لرزید، [گفتند]: «اِنا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسی به اعتماد همان وعده‌ الهی، می‌گوید: کـَلا؛ چنین نیست؛ «اِنَ مَعِی رَبی سَیهدین». یا پیغمبر اکرم در غار ثور: «إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللهُ إِذ أَخرَجَهُ الذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذ هُمَا فِی الْغَارِ إِذ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَن إِن اللهَ مَعَنَا»؛(۲۹) به اعتماد همین وعده‌ الهی، پیغمبر اکرم(ص) می‌فرماید: «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش؛ محزون نباش. پس، هم خدای متعال، این وعده را به‌طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسی(ع) و پیغمبر اکرم(ص)، این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند و این یک حقیقت و یکی از سنت‌های قطعی تاریخ است؛ این یکی از آن سنت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَهِ اللهِ تَبدیلا»؛(۳۰) بلاشک این همیشه هست».(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بیانات رهبر معظم انقلاب۱۴/۳/۱۳۹۸

۲- همان

۳- بقره/ ۲۴۶

۴- همان

۵- همان

۶- همان

۷- بقره/ ۲۴۷

۸- همان

۹- همان

۱۰- بقره/ ۲۴۹

۱۱- همان

۱۲- همان

۱۳- همان

۱۴- بقره/ ۲۵۰

۱۵- بقره/ ۲۵۱

۱۶- آل عمران/ ۱۴۱-۱۴۲

۱۷- آل عمران/ ۱۴۶-۱۴۷

۱۸- فصلت/ ۳۰

۱۹- محمد/ ۷

۲۰- حج/ ۴۰

۲۱- اعراف/ ۱۲۸

۲۲- توبه/ ۴۰

۲۳- شعرا/ ۱۴

۲۴- شعرا/ ۱۵

۲۵- طه/ ۴۵

۲۶- طه/ ۴۶

۲۷- محمد/ ۳۵

۲۸- شعرا/ ۶۲

۲۹- توبه/ ۴۰

۳۰- احزاب/ ۶۲

۳۱- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۲۴/۱۲/۱۳۹۶

 

29آگوست/19

سرنوشت سازشکاران و خانه‌ عنکبوت

نگاهی به تاریخ و بررسی هزینه‌ها و فوائد کسانی که برای دستیابی به اهداف الهی مقاومت کردند در مقابل هزینه‌ها و سود مقطعی سازشکاران، نکات عبرت‌آموزی را در برابر دیدگان ما قرار می‌دهد. این بررسی در مقطع کنونی می‌تواند ما را با شناخت وظیفه فعلی و چشم‌انداز آینده آشنا کند.

خداوند در قرآن کریم با بیان سرگذشت اقوام و تمدن‌های پیشین، انسان‌ها را به تدبر در برخی از مخلوقات خود دعوت می‌کند تا انسان را در رسیدن به عزت و سعادت در دنیا و آخرت رهنمون سازد و تفاوت قرار گرفتن در سایه ولایت خدا با ولایت شیطان را آشکار سازد. یکی از تمثیلات قرآنی در ذیل توجه دادن انسان به مخلوقات پیرامونی انسان، اشاره به خانه عنکبوت در سوره‌ای به همین نام است. خداوند در سوره عنکبوت نه تنها مؤمنان، بلکه همه‌ انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید:

«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَولِیَاءَ کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَّخَذَت بَیتًا وَإِنَّ أَوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانُوا یَعلَمُونَ»(۱) کسـانـى کـه غـیـر از خـدا را اولیـاء خود برگزیدند، همچون عنکبوتند که خانه‌اى براى خود انتخاب کرده‌اند و سست‌ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است اگر مى‌دانستند.

خداوند در قرآن کریم خانه یا بیت عنکبوت را سست‌ترین خانه‌ها، نه فقط از جهت قوام فیزیکی، بلکه از جهت معنوی می‌داند، خانه‌ای که بین اعضای آن، هیـچ علقه و ارتباط عمیق خانوادگی وجود ندارد.

تحقیقات زیست‌شناسان نشان‌ می‌دهد که عنکبوت ماده، خانه را می‌سازد. (به‌خاطر همین، به‌رغم اینکه عنکبوت اسم جنس و مذکر است، اما فعل مونث به کار رفته است. اتخذت). سپس عنکبوت نر را به خانه دعوت می‌کند و بعد از کام‌جویی در یک غافلگیری عنکبوت نر را می‌کشد. این داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود، بلکه بچه‌ها که یک جفت نر و ماده هستند بعد از بهره گرفتن از مادر و رفع نیاز از مادر، در یک غافلگیری مادر را می‌کشند و سپس هر کدام راه خود را در پیش می‌گیرند.

با عنایت به این مسئله، خداوند کسانی را که با غیر خدا دوستی می‌کنند و در صدد لانه‌گزینی و سکونت در پناه و سایه‌ ولایت شیطان هستند، به عنکبوتی که خانه می‌سازد تشبیه کرده است و در پایان می‌فرماید، «لَو کانُوا یَعلَمُون: اگر می‌دانستند.»

با نگاهی به سرنوشت پیوستگان تاریخ به جبهه طاغوت، به‌خوبی سکونت آنان در بیت عنکبوت بر همگان روشن می‌شود. همه کسانی که در برابر شیطان و جنود او، آمریکا و هم پیمانانش، سر فرود آوردند، یکی پس از دیگری به بدترین وضعیت موجود از سوی اربابان خود کنار گذاشته شدند. از عمر سعد و شمر و سایرین که با وعده‌های یزید و ابن‌زیاد با یزید سازش کردند و به جنگ حجت الهی رفتند تا رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی، صدام، بن‌لادن، بن‌علی، قذافی، مبارک، مرسی و…

از نمونه‌های دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد که سازش با بیت عنکبوت است و هیچ‌گاه دستاوردی برای تکیه‌کنندگان به آن نداشته است، پذیرش پیمان کمپ دیوید از سوی کشور مصر است که قریب به چهل سال از آن می‌گذرد، اما مردم مصر کمترین بهره‌ای را از این سیاست سازشکارانه نبردند و هنوز هم نتوانسته‌اند از زیر بار ذلت این سازش خارج شوند.

نمونه دیگر کشورهای ژاپن و آلمان هستند. دو کشور پیشرفته از لحاظ تکنولوژیک، اما ذلیل و زبون در برابر اشغالگری آمریکا که بعد از ۷۴ سال (از سال ۱۹۴۵ یعنی پایان جنگ جهانی دوم تا کنون) از اشغال کشورشان، هنوز توان اعتراض علیه آمریکا را ندارند. نمونه کنونی و قابل درک برای همگان حکایت عربستان سعودی و داستان ذلت‌بار ملقب کردن او به گاو شیرده به پاداش تکیه بر جبهه طاغوت به جای تکیه بر جبهه توحید است. خداوند در باره مقاومت در برابر دشمنان الهی می‌فرماید، «لَن یَضُرُّوکُم إِلّا أَذًى»(۲). هیچ ضرری جز  اذیت و آزار مقطعی از سوی آنها به مومنین نخواهد رسید و مومنین تمام تهدیدات و اذیت و آزارهای آنها را تبدیل به فرصت و در این مبارزه و چالش به سود شایانی دست پیدا خواهند کرد. وعده‌ای که هم اکنون نظام جمهوری اسلامی به واسطه ایمان رهبری انقلاب و مردمش به نصرت الهی آن را تجربه می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

  1. عنکبوت/۴۱
  2. آل عمران/۱۱۱

 

29آگوست/19

امام خمینی و مکتب مقاومت در دوران معاصر

سخن بر سر معجزه مقاومت است که خداوند در این تاریخ در مقابل مستضعفان جهان گشوده است و رهبر معظم انقلاب متذکر آن شدند و پیش از این حضرت امام خمینی آن را به منصه ظهور رساندند. در این مقاله سعی بر آن است تا جایگاه تذکرات رهبر معظم انقلاب را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

۱٫وقتی آموزه‌های دینی، ما را متوجه این امر می‌کنند که مشیتی الهی که از چشم عموم پوشیده‌است، ولی انبیاء و اولیاء متذکر آن هستند، بر انسان‌ها و تاریخ آنها حاکم است، بر آن می‌شویم که بدانیم در هر صورت در زیر سایه‌ اولیای الهی، آن مشیت و سرنوشت باید از طریق ما ظاهر شود و تحقق یابد، وگرنه برای شکوفایی خود، مطابق اراده‌ الهی عمل نکرده‌ایم. همان ‌طور که وقتی حضرت سید‌الشهدا«ع» در رؤیایی که رسول خدا«ص» را در آن دیدند از حضرت شنیدند که فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَد شَاءَ أَن یَرَاکَ‏ قَتِیلًا… إِنَّ اللَّهَ قَد شَاءَ أَن یَرَاهُنَّ سَبَایَا»(ترجمه لهوف، ص ۶۵) خداوند می‌خواهد تو را در این مسیر کشته ‌شده و خانواده‌ تو را اسیر ببیند. حضرت امام حسین«ع» همه‌ اختیار خود را در مسیر اراده‌ الهی که از طرف جدشان از آن آگاه شده بودند، به کار گرفتند و به عالی‌ترین شکوفایی ممکن رسیدند.

انبیاء و اولیاء امکانات و خصوصیات تاریخی‌ای را که ما در آن به سر می‌بریم به ما متذکر می‌شوند تا ما در بستر تاریخ خود به شکوفایی لازم دست یابیم.

یک ملت تنها پس از قرارگرفتن در شرایط تحقق مشیت الهی به خودآگاهی و تفکر تاریخی لازم می‌رسد و عملاً اراده‌ خداوند را محقق می‌سازد. چنین ملتی در مقابل همه‌ موانعی که اراده‌های شیطانی دوران ایجاد می‌کنند می‌ایستد، پیروز می‌شود و آینده را از آن خود می‌سازد. رهبر معظم انقلاب با توجه به چنین قاعده‌ای در تاریخ ۱۴/۳/۹۸ در حرم‌ امام‌ خمینی فرمودند:

«یک خصوصیت از خصوصیات امام مقاومت و ایستادگی است. آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، اندیشه، تفکر و یک راه، برای زمان خود و در تاریخ مطرح کرد، بیشتر خصوصیت ایستادگی، مقاومت و عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع و طاغوت‌ها بود. امام مقاومت خود را به رخ همه‌ دنیا کشید. چه طاغوت داخل در دوران مبارزات که خیلی‌ها خسته‌ و مشرف به ناامیدی شدند، اما امام محکم و بدون ذره‌ای عقب‌نشینی ایستاد و چه بعد از پیروزی انقلاب که انواع فشارها به صورت همه‌جانبه‌تری در مقابل امام ظاهر شدند، اما امام باز هم اصل مقاومت و ایستادگی را فرو ننهاد.»

سبب این بود که تلاش و تهدید دشمن نمی‌توانست دستگاه محاسباتی امام را به هم بریزد؛ زیرا ایشان به بیّنات دین مبین اسلام متکی بود.

۲٫بدیهی است همه‌ چیز در تاریخ از طریق اراده الهی و حکیمانه مدیریت می‌شود و بشر نیز در جریان این تحقق نقش دارد. ما امروز به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند می‌توانیم در راستای تحقق مکتب مقاومت نقش‌آفرینی کنیم:

«معنای مقاومت این است که انسان راهی را انتخاب کند که آن را حق می‌داند تا موانع نتوانند او را از حرکت در این راه منصرف کنند. حرف امام حاکمیت دین خدا بر جامعه‌ مسلمین و بر زندگی عموم مردم بود. بدیهی است که این حرف و این مشی در عالم دشمنان گردن‌کلفتی دارد. اینکه حکومتی در قلب آسیا، در این نقطه‌ حساس، در ایران به وجود بیاید که شعارش این باشد که با ظلم کنار نمی‌آید و از مظلوم حمایت می‌کند، معلوم است دشمنی را کسانی شروع کردند که اهل ظلم بودند. اینها طبعاً نمی‌توانستند با طبیعت پیام امام بزرگوار یعنی نظام جمهوری اسلامی سازگار باشند. امام از اول در مقابل این تهاجم ناجوانمردانه و خباثت‌آلود، فکر مقاومت، ایستادگی و گم نکردن راه و هدف را پایه‌گذاری کرد و به ملت ایران، مبارزان و مسئولان کشور، این راه را نشاندار کرد و گذاشت تا در این مسیر حرکت کنیم.»

  1. اگر متوجه غلبه‌ مشیت الهی بر همه‌ قلمرو‌های حیات انسان‌ها در طول تاریخ باشیم، در آن صورت مطالعه‌ تاریخ، مطالعه‌ نحوه‌ ظهور متفاوت مشیت خداوند در عالم و راهی برای خداشناسی خواهد بود؛ به شرط اینکه تنها به شناخت جزئیات محدود نشویم و از شناخت امر والا، یعنی سنت‌های جاری در عالم چشمپوشی نکنیم. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«مقاومت به‌تدریج از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفت. امروز در منطقه‌ ما، منطقه‌ غرب آسیا، کلمه‌ مشترک ملت‌ها مقاومت است. تحلیلگران بین‌المللی نیز معتقدند که یکی از مهم‌ترین علل دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی همین است که جمهوری اسلامی مسیر مقاومت را در پیش گرفت، توفیق پیدا کرد و توانست بر موانع فائق بیاید.»

اگر انسان در مرتبه‌ احساس بماند به هیچ ادراک کلی نمی‌رسد تا وارد عالم تفکر شود. آنچه اهمیت دارد تشخیص مصلحت‌های بزرگ در هر برهه و نسبت آنها با اراده‌ی الهی است. اعمال انسان‌های بزرگی چون امام بر همین اساس مورد توجه قرار می‌گیرد. این انسان‌ها از پندارهای معمولی فراتر می‌روند که می‌توانند مصلحت‌های بزرگ زمانه‌ خود را تشخیص دهند. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

« امام مسیر مقاومت را انتخاب کرد. پشتوانه‌ انتخاب مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک پشتوانه‌ منطقی است. مقاومت، واکنش طبیعی هر ملت آزاده و باشرفی در مقابل تحمیل و زورگویی است و موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود. هرجا ما ایستادگی و مقاومت کردیم، توانستیم پیش برویم. هر جا تسلیم شدیم و طبق میل طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم. البته مقاومت، هزینه دارد، اما هزینه‌ تسلیم در مقابل دشمن بیشتر از هزینه‌ مقاومت است. قرآن می‌فرماید: «وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه.» همه آیات فراوان قرآن به کسانی که در راه مقاومتند، همین عاقبت را نوید می‌دهند. بخشی از استدلال قوی و منطق قوی امام همین آیات است که نشان می‌دهد مقاومت امر ممکنی است. درست در نقطه‌ مقابل فکر غلط کسانی که می‌گویند و تبلیغ می‌کنند که فایده‌ ندارد. خطای بزرگ همینجاست که کسی تصور کند در مقابل گردن‌کلفت‌های عالم نمی‌شود مقاومت کرد و ایستاد.

۴٫روح هر ملتی در هر زمانی با اراده‌ الهی در آن زمان پیوند دارد و اگر آن ملت آمادگی لازم را از خود نشان دهد هر کاری که از او سر می‌زند با اراده‌ حضرت رب‌العالمین هماهنگ خواهد بود و آن ملت نمودی از اراده‌ الهی است. ملت‌ها به میزانی که متوجه این امر باشند، نقش‌آفرین خواهند بود و موفق به ساخت جهانی معنوی و دینی خواهند شد که آینده‌ تاریخ از آن تغذیه می‌کند و آنها بر آینده‌ تاریخ فرمانروایی خواهند کرد.

یکی از علائم انحطاط یک ملت ترجیح خواست فردی افراد بر مشیت و اراده‌ کلی حضرت حق است، اراده‌ای که همه باید در ذیل آن قرار گیرند و مهم‌ترین کار متفکران جامعه توجه به حضور مشیت الهی و نظر به غایتی است که خداوند برای یک ملت اراده کرده‌ است.

در افراد مختلف کوشش‌های بسیاری وجود دارند، ولی آن کوشش‌ها وقتی اهمیت دارند که در جهت غایت نهایی یعنی ظهور حضرت مهدی«عج» باشند. از این جهت در این عصر و این زمانه هر حرکتی که در مسیر به نتیجه رساندن انقلاب اسلامی باشد حرکت معنا‌داری خواهد بود و انسان را از نیست‌انگاری زمانه رهایی می‌بخشد و او را از نظر به منافع فردی که غفلت از امکانات الهی برای این ملت است، به مقاصد بالاتری می‌رساند. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

«خطای محاسباتی از اینجا ناشی می‌شود که ما جبهه‌ خودمان و جبهه‌ مقابل را درست نشناسیم. باید حقایق مربوط به این زورگویان و خودمان را بدانیم. یکی از این حقایق، «قدرت مقاومت» است. در ادبیات سیاسی بین‌المللی، «مقاومت به شیوه‌ امام خمینی» و «دکترین مقاومت امام خمینی» تبدیل به یک موضوع مهم شده است. یکی از چهره‌های سیاسی دنیا نوشته است:

«دوران نقش‌آفرینی منحصربه‌فرد توان نظامی و اقتصادی در سیطره‌ جهانی در حال افول است. اینکه یک کشوری توان نظامی و اقتصادی زیادی داشته باشد و بتواند به سیطره‌ خود ادامه بدهد، دیگر در حال افول است.» ؛ «در آینده‌ا‌ی نه چندان دور شاهد قدرت‌های فرامرزی‌ای خواهیم بود که از لحاظ ماشین‌آلات جنگی و بمب اتم یا سهم در تولید صنعتی جهانی چندان بالا نیستند، اما با قدرت تأثیرگذاری بر میلیون‌ها انسان، سیطره‌ نظامی و اقتصادی غرب را به چالش خواهند کشید.»؛«دکترین مقاومت خمینی با تمام توان شاهرگ‌های سیطره‌ غرب و آمریکا را هدف گرفته است.» راز ماندگاری جمهوری اسلامی خطی است که امام بزرگوار برای ما باقی گذاشت.

۵٫هرکسی می‌تواند ذیل تاریخی که اراده‌ الهی برای او رقم زده‌است درونیات خود را به منصه ظهور برساند. عناصر تشکیل‌دهنده‌ یک ملت با یکدیگر سازگاری کاملی دارند و نمی‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ یک قوم را با عناصر تشکیل‌دهنده‌ قوم دیگر جابه‌جا کرد. و لذا این تصور که انقلاب اسلامی می‌تواند نیل به اهدافش را در غرب جستجو کند، تصور باطلی است. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«امروز جبهه‌ مقاومت در منسجم‌ترین وضعیت خود در طی چهل سال گذشته‌ است. در نقطه‌ مقابل، قدرت استکباری آمریکا و خباثت رژیم صهیونیستی از چهل سال پیش به این طرف به مراتب تنزل کرده‌ است و ما باید این نکته را در محاسبات خود لحاظ کنیم. آمارها نشان می‌دهند که اقتدار اقتصادی و تأثیرگذاری آمریکا در اقتصاد جهانی در طول این چندین دهه به‌طرز عجیبی سقوط کرده است.

۶٫رهبران واقعی ملت‌ها اصول کلی تاریخی خود را دریافته‌اند و در صدد تحقق آنها هستند. قدرت رهبران تاریخی ملت‌ها نتیجه‌ پیوند آنها با مشیت الهی است و لذا راهی که چنین رهبرانی در تاریخ می‌گشایند مسیر سایر انسان‌های آن دوران و منشأ تحولات بزرگ است. هر چند تحقق این اهداف ملازم با رنج‌های باشد، ولی رهبران بزرگ برای پیوند با مشیت الهی به سختی‌ها اهمیت نمی‌دهند و از اهداف خود دست برنمی‌دارند.   رهبر معظم انقلاب اهداف را این‌ گونه ترسیم می‌کنند:

«هدف مقاومت عبارت است از رسیدن به نقطه‌ بازدارندگی در اقتصاد، مسائل سیاسی کشور، مسائل اجتماعی و مسائل نظامی. در همه این زمینه‌ها باید به نقطه‌ای برسیم که برای تعرض به ایران بازدارنده باشد، یعنی دشمن ببیند فایده‌ای ندارد و با ملت ایران نمی‌تواند کاری بکند. مواجهه‌ ما با مسائل‌ و با دشمنانمان باید اولاً شجاعانه باشد و مرعوبانه نباشد. ثانیاً باید امیدوارانه باشد و مأیوسانه نباشد. ثالثاً عاقلانه و خردمندانه باشد و هیجانی و احساساتی و سطحی نباشد. رابعاً مبتکرانه باشد و از روی انفعال نباشد.»

۷٫سیاست در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می‌طلبد، اگر سیاست از دیانت و مشیت الهی که در درون ملت جریان دارد، فاصله بگیرد به امری غیرواقعی تبدیل می‌شود و دیگر خواست کلی زمانه و خواست افراد نیست تا هرکس آزادی خود را در همراهی با خواست جمعی که در نظام اسلامی تحقق یافته بنگرد. با انقلاب اسلامی است که می‌توان به سیاستی دست یافت که ریشه در حقیقت دارد. چیزی که در شخصیت حضرت امام خمینی مشاهده کردیم و آن درک درست ترفندهای دشمن است. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

«یک شرط دیگر برای موفقیت این است که ما به ترفند دشمن برای تضعیف اندیشه‌ مقاومت توجه کنیم؛ زیرا اندیشه‌ مقاومت، قدرتمندترین سلاح یک ملت است و طبیعی است که دشمن بخواهد این سلاح را از دست ملت ایران بگیرد و در اندیشه مقاومت تردید‌افکنی کند. ما باید متوجه‌ وعده‌ الهی باشیم که هرچه دشمن اسلام بیشتر مجهز شود، امید به نابودی آن بیشتر خواهد بود. خداوند می‌فرماید:

«وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤمِنُونَ الْأَحزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً»(احزاب/۲۲) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند، «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده و خدا و رسولش راست گفته‌اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود. این نشان می‌دهد ایستادگی و مقاومت نتیجه‌ ایمان و ارتباط با خداست. ازجمله‌ وظایف ما حفظ دین و تقواست تا روحیه‌ مقاومت در ما شکل بگیرد. وقتی انسان مؤمن شد و دل او باور کرد، آن ‌وقت، «قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً». در میدان جنگ هم مثل یک گلوله‌ آتش، در دل هدف می‌نشیند. این نتیجه‌ ایمان و ارتباط با خداست. مؤمنان در مواجهه با حوادث سخت دچار ترس و دلهره نمی‌شوند: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون‌«. این به خاطر ایمان، ارتباط با خدا و قبول ولایت الهی است. خوف و مانند آن نباید باشد. امام واقعاً نمی‌ترسید.

۸٫وظیفه‌ اهل تفکر آن است که در تاریخ خود نقش‌آفرینی کنند و آنچه را که منسوخ است و دورانش به پایان رسیده نشان دهند تا جامعه گرفتار بی‌فکری و کودنی فرهنگی نشود. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول‌ شدن به اموری که مربوط به تاریخ گذشته است. وقتی تاریخ جدیدی در حال وقوع است، ‌کسی که هنوز در گذشته زندگی می‌کند، منزوی می‌شود و نگاه نمی‌کند که اراده‌ الهی در این دوران به چه چیز اشاره دارد تا وارد ساحت آگاهی شود. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

«در مقابله‌ با دشمن دو جور آدم وجود دارند: « وَ إِذ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً. وَ إِذْ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا…»(احزاب/ ۱۲ و ۱۳) این یک نگاه دید در مقابله‌ با این حوادث است. یک دید دیگر این است: « وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلاَّ إیماناً وَ تَسلیماً».

ما دو جور انسان داریم. یک عده هستند که وقتی هیمنه‌ آمریکا و قدرت نظامی و دیپلماسی و تبلیغاتی و پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب می‌شوند و می‌گویند ما که نمی‌توانیم کاری بکنیم، چرا بیخودی نیروهای‌مان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الان هستند و در زمان انقلاب ما هم بودند. ما با افرادی مواجه بودیم که می‌گفتند چرا بیخود خودتان را زحمت می‌دهید؟ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید. عده‌ دیگری هستند که نـه قدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه می‌کنند و نه عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار می‌دهند و می‌بینند که اینها حقیر محض‌اند و چیزی نیستند. وعده‌ الهی را هم راست می‌شمارند و به وعده‌ الهی حسن ظن دارند. خدای متعال به ما وعده داده است: «لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ»(حج/۴۰) این وعده‌ قطعی و مؤکد است. اگر چنانچه ما به وعده‌ الهی حسن ‌ظن داشته باشیم، یک جور عمل می‌کنیم و اگر نداشته باشیم، جور دیگری عمل می‌کنیم. خدای متعال افرادی را که سوءظن دارند، مشخص کرده است: «وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیْهِم دائِرَهُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ أَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصیراً»(فتح/۶) امروز هم هستند. چند آیه بعد می‌گوید: «بَل ظَنَنْتُم أَن لَن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ المُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهلیهِم أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی‏ قُلُوبِکُم وَ ظَنَنتُم ظَنَّ السَّوءِ وَ کُنْتُم قَوماً بُوراً»(فتح/۱۲) سوءظن به خدا موجب می‌شود که انسان بنشیند و از حرکت و از کار و تلاش باز بماند. اگر حسن‌ظن به خدا داشته باشیم، آن ‌وقت می‌توانیم پیش برویم.

۹ .از آنجایی که هر زمانه‌ای مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ مشیت الهی در آن زمانه می‌شوند و راه حل‌هائی را ارائه می‌کنند که جوابگوی همه‌ مسائل زمانه هستند. از این لحاظ می‌گوییم هر زمانی، متفکر خود را می‌طلبد، بدون آنکه از افقی که متفکران گذشته گشوده‌اند روی برگرداند.

وقتی به اراده‌ انسان‌هایی که در مقابل مشیت الهی سربرکشیده‌اند نظر می‌کنیم متوجه می‌شویم که رسیدن به جامعه‌ مطلوب دشوارتر از آن است که در ابتدای امر گمان می‌شد، ولی این بدین معنا نیست که برای شکوفایی خود و جامعه راه حل دیگری غیر از راه مقاومت داریم، بلکه می‌فهمیم خداوند از ما پایداری و مقاومت بیشتری را انتظار دارد و می‌خواهد تاریخی را به ظهور برسانیم که بناست اندیشه‌های ژرف در آن ظهور کنند.

جناب سید حسن نصراللّه در جمعه ۲۱/۴/۹۸  با شبکه‌ خبری «المنار» درباره برخی‌ از قسمت‌های نقشه فلسطین اشغالی به صورت مصاحبه کرد و رسانه‌ها گفتگو را از این بابت که هر جمله‌اش‌ مثل موشکی نقطه‌زن به سوی سیاستمداران و افکار عمومی اسرائیل و حاکمان غربی و سعودی و اماراتی شلیک شد و به صورت پیشگیرانه خواب و تخیل حمله به ایران و لبنان را از سر دشمنان بیرون کرد، «نقشه محو اسرائیل» توصیف کردند. صلح راستین وقتی برقرار می‌شود که قدرت واقعی از آن ما باشد و این تنها با «مقاومت» ممکن است.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

29آگوست/19

هرچه به حضرت آقا نزدیکتر شدم از وارستگی شان بیشتر شگفت زده شدم

اشاره:

روزی که در ساختمان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با آیت‌الله محمد یزدی«حفظه‌الله» قرار ملاقات داشتیم؛  همراه با مدیر مسئول مجله در حالی وارد راهرو ساختمان جامعه شدیم که یک چرخ ویلچر نگاه هر تازه واردی را به خود جلب می‌کرد. در نگاه نخست به نظر می‌رسید که صاحب آن توان یک مصاحبه معمولی را هم ندارد، اما سخنان نزدیک به یک ساعت و نیم این عالم انقلابی، آن هم پس از چندین ملاقات و گفت‌وگو با مدرسین و مراجعه کنندگان با تکیه بر حافظه‌ای قوی و تحلیل‌های نو و دقت در استخدام واژگان به‌خوبی نشان ‌داد که چرا رهبری معظم انقلاب، این پیر روشن‌ضمیر و هشیار را در عین جایگاه مدیریتی در جامعه مدرسین، بار دیگر به عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی منصوب ‌کرده‌اند و چرا هرازگاهی طلاب و فضلای انقلابی در مواقع حساس به سراغ این مدرس برجسته و شجاع حوزه علمیه می‌روند تا از ایشان رهنمودهای لازم را بگیرند.

در این پیش از ظهر گرم تابستانیِ شهر مقدس قم، دیدن آیت‌الله یزدی مانند دیدن دیگر یاران و شاگردان امام، ما را بر بال خاطره‌ها نشاند و به سال‌های ۵۶ و ۵۷، یعنی زمانی برد که در تحولات ایران بیشترین توجه روی حوادث قم و تهران به عنوان دو شهر پیش‌برنده انقلاب بود.

کانون مبارزه در قم منزل آیت‌الله محمد یزدی بود. از منزل همین شاگرد انقلابی امام و با محوریت ایشان بود که راه‌پیمایی‌ها و تعطیلی بازار با حضور انقلابیون و بازاریان و جوانان انقلابی سازماندهی می‌شد و بعد از پیروزی انقلاب در فقدان نیروهای انتظامی در همین منزل برای برقراری امنیت شهر کمیته‌های انتظامی محله‌ها تشکیل می‌شدند. از همین منزل، جوانانی انقلابی پا به عرصه گذاشتند که بعدها جزو فرماندهان دفاع مقدس شدند و در حلقه نخست تیم حفاظت از امام و بیت امام در جماران قرار گرفتند.

با ورود امام خمینی(ره) به شهر مقدس قم بعد از پیروزی انقلاب، باز منزل این شاگرد برجسته و انقلابی امام، به محل دیدارهای تاریخی ایشان با مردم و شخصیت‌های جهانی تبدیل شد و باز ما بودیم و نامی که همواره از آن به بزرگی یاد می‌شد.

آیت‌الله محمد یزدی برای نسل ما و نسل‌های بعد از ما تنها یک مبارز زندان رفته، تبعید شده و انقلابی نبوده‌اند. ایشان استاد مسلم و مسلط بر مبانی فقه و اصول و فلسفه، محقق برجسته و صاحب ده‌ها کتاب به زبان عربی و فارسی در رشته‌های گوناگون هم به شمار می‌روند. در میان آن همه گفتارها و نوشتارهای مفید ایشان، نگاه نو و نافذشان به مباحث سیاسی و اجتماعی که از متن قرآن و حدیث برآمده، جلوه دیگری دارد.

جایگاه علمی و نفوذ اجتماعی ایشان در قم و مسئولیت‌های کلیدی و مهم در دوران حضرت امام، همواره پشتوانه محکمی برای انقلاب و به‌ویژه طلاب انقلابی در حوزه علمیه بوده است. آیت‌الله یزدی پس از رحلت امام یار و یاوری خستگی‌ناپذیری برای خلف صالح ایشان بوده و حتی در جایگاه ریاست یکی از قوای سه‌گانه کشور و در مسند ریاست قوه قضائیه، هرگز از زی طلبگی دور نبوده‌ و از همین روی  همواره در دل طلبه‌ها از محبوبیت و جایگاه رفیعی برخوردار بوده‌اند.

مواضع شجاعانه آیت‌الله یزدی در برابر فتنه‌های دو دهه اخیر، به‌ویژه فتنه سال ۸۸ و پس از آن در برابر برخی از حرکت‌ها در جهت عادی‌سازی ارتباط با سران فتنه، جدای از دمیدن روح حماسه به بدنه حوزه، دستاوردهای دیگری را نیز در پی داشته و آن آشکار شدن چهره واقعی برخی از جریان‌ها و پدیده‌ها در حوزه علمیه زیر عناوین مختلف بوده است. بی‌شک همین بصیرت و بصیرت‌افزایی، هزینه‌هایی چون هجمه به ایشان از سوی سکولارهای حوزه را در پی داشته است که برگ دیگری بر دفتر افتخارات ایشان در دفاع از نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه افزوده است.

حضور در محضر این عالم انقلابی، آرامشی از جنس آرامش محضر امام و رهبری به همراه داشت. ایشان در اثنای این مصاحبه خود را مدیون امام و رهبری خواند و از حقی که این دو امام انقلاب بر ایشان داشته‌اند، سخن گفت و آنگاه که سادگی زندگی رهبر انقلاب را توصیف کرد، بار دیگر خاطره امام برایش زنده شد.

 

*بسم‌الله الرحمن الرحیم. خداوند را برای توفیق زیارت مجدد حضرتعالی شاکریم و از اینکه وقتی را برای انجام مصاحبه با “پاسدار اسلام” اختصاص دادید سپاسگزاریم. حضرت آیت‌الله یزدی، همان‌گونه که مستحضرید انقلاب اسلامی ایران در حالی به دهه پنجم خود وارد می‌شود که این انقلاب به یُمن پیوند ناگسستنی امت با امامت و رهبری پیامبرگونه ده ساله حضرت امام و سی ساله حضرت آقا، امروز با همپای این خلف صالح امام می‌رود میوه‌های این درخت تنومند انقلاب را در داخل و منطقه و جهان بچشد.

از حضرتعالی اجازه می‌خواهم با بیان این نکته که حضرت امام، هم نسبت به اصل ولایت فقیه تأکید داشتند و هم روی مصداق آن، پرسش نخست خود را این‌گونه مطرح کنم که وجه تأکید حضرت امام بر اصل ولایت فقیه و دلائل تشخیص ایشان در مصداقی که گاه با اشارات‌شان و گاه، صریح نام رهبری انقلاب را پس از خود به زبان آوردند چه بود؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من به‌طور خلاصه و اجمال عرض می‌کنم که نظام حاکمیت اسلامی بر اساس ولایت فقیه است. به این معنا که هیچ‌کس بر هیچ‌کس حق حاکمیت ندارد، جز خداوند متعال که حاکم بر مخلوقات خود است، از جمله بر انسان. هم حاکمیت تکوینی و هم حاکمیت تشریعی. حاکمیت تکوینی در فلسفه بحث شده است و حاکمیت تشریعی در فقه. خداوند متعال این حاکمیت را طبق متن آیات شریفه به پیامبر«ص» که آخرین فرستاده الهی هستند، واگذار کرده است. در این زمینه آیات متعددی وجود دارند، از جمله «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم»(۱) یعنی پیامبر«ص» در تمام امور مؤمنین بیش از خود آنها اختیار و اولویت دارند. این معنی ولایت پیامبر اسلام«ص» برای حاکمتیشان بر مسلمین است. یا مثلاً آیه شریفه «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِجَالِکُم وَلَٰکِن رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»(۲) که نبوّت حضرت را بیان می‌کند و سپس می‌گوید، «وَ مَا کَانَ لِمُؤمِنٍ وَلَا مُؤمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»(۳). مضمون آیه این است که هیچ مرد و زن مؤمنی بعد از اینکه دستوری و مطلبی را فرمودند، حق ندارد روی دستور ایشان انتخابی داشته باشد. و ده‌ها آیه دیگری که «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» حداقل در هشت آیه آمده و «وَ أُولِی الْأَمرِ مِنکُم»(۴) را هم در یک آیه آورده است.

به‌هر حال در عمل و سیره هم پیامبر اسلام«ص» حکومتی را تأسیس کردند. بحثی هست که آیا مبدأ حاکمیت و آغاز حکومت اسلام در مکه قرار گرفت یا بعد از هجرت در مدینه قرار گرفت. هیچ تردیدی نیست که حضرت بعد از هجرت و آمدن به مدینه، حکومت اسلامی را برقرار کردند، بنای مسجد و تأسیس حکومت و عزل و نصب و کم‌کم سرایا و جنگ و جدال و در حقیقت حکومت اسلامی به دست خود پیامبر اسلام«ص» در مدینه شروع شد. ولی من شخصاً معتقدم که این حاکمیت از مکه شروع شد، چون حضرت در مکه دستورات حکومتی دادند، مثل دستور هجرت به حبشه. وقتی که مسلمانان تحت فشار مشرکین قرار گرفتند، حضرت دستور فرمودند تعدادی از مسلمان‌ها به حبشه بروند و سرچشمه اسلام مردم حبشه امروز از همان هجرت شروع شد و هجرت یک دستور حکومتی است. بنابراین حاکمیت از همان‌روز شروع شده است. و یا مسئله شعب ابی‌طالب و چیزهای دیگری که دلیل حکومت است.

خدا حاکمتیش را طبق ادله قرآن کریم و طبق سیره پیامبر اکرم«ص» به پیامبر«ص» واگذار کرد. پیامبر اکرم«ص» هم این حاکمیت را براساس ادله متعدد ولایت، به امیرالمؤمنین«ع» واگذار کردند. حدیث اطعام اولین حدیثی است که بیان می‌دارد که مسئله ولایت را پیامبراکرم«ص» شروع کردند که وقتی آیه، «وَأَنذِر عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(۵) نازل شد، حضرت اطعام کردند و فرمودند، «هرکس از من اطاعت کند جانشین و وصی من خواهد بود.» در آن مجلس همه بزرگان نشسته بودند و حتی ابوطالب هم حضور داشت. هر بار که پیامبر«ص» یاری خواستند، امیرالمؤمنین«ع» برخاست و حضرت فرمودند، «بنشین» حضرت سه بار درخواست خود را تکرار کردند و هر سه بار کس دیگری از جا بلند نشد و امیرالمؤمنین«ع» از جا برخاست و فرمود، «من در خدمتتان هستم.» حتی یک نفر خطاب به ابوطالب که بزرگ قریش محسوب می‌شد، گفت، «از این به بعد شما باید پیرو دستورات فرزندت باشی.»

حدیث اطعام، حدیث طیر، حدیث منزلت که درباره علی«ع» است، حدیث باب‌العلم، حدیث عبا، حدیث کسا همه دلالت بر ولایت دارند تا روشن‌ترین آنها که حدیث غدیر است که در آخرین سفر حضرت، به‌طور صریح در حضور مردم، نزول آیه شریفه، «بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَه»(۶) و دستور اینکه ملاحظه مردم را نکن و حکم خدا را اجرا کن و از هیچ کسی هم نترس، «و الله یعصمک من الناس…» اگر دیگران هم مخالفت کنند خدا حفظ می‌کند. پس خدا حاکم است و حکومتش را به دست پیامبر«ص» داده و ایشان بعد از خود به علی«ع» سپرده و پس از علی«ع»، فرزند بزرگوارشان امام حسن«ع». بعد از ایشان امام حسین«ع» تا امام دوازدهم ما، ائمه اثنی عشر که در باب تک تک آنان روایت کثیره‌ای وارد شده و ادله متعددی هستند که در باب خودشان ذکر شده‌اند. حتی در روایت معروف جابر، پیامبر اسلام«ص»، تک تک نام ائمه«ع» را بردند و فرمودند که اینها جانشینان من هستند.

بنابراین مسئله امامت به امام دوازدهم«عج» رسید که ایشان از طرف خدا منصوب بودند و پیامبر خدا«ص» از طرف خدا منصوب بود. بعد حضرت در زمان غیبت صغری، با وکلائی که داشتند از مدت کوتاهی، از طریق آنان ارتباط امامتشان را با مردم حفظ کردند و پس از غیبت صغری به فقهای جامع‌الشرایط واگذار کردند و به وکیل آخرشان فرمودند از این به بعد، «وأمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواه حدیثنا» یا تعابیر خاصی که، «لاینطبق الا علی فقهاء جامع الشرایط» یا «من کان منکم ممن قد روا حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا» یعنی حلال و حرامی که از خاندان عصمت و طهارت«ع» است، نه حلال و حرامی که هر کس به عنوان فقیه بگوید که فقهای اهل سنت را هم شامل شود.

قیدی که  فقهای امامیه را در طول ازمنه گوناگونی از دوران غیبت تا به امروز مکلف کرد تا ضمن تکیه زدن بر جایگاه افتاء در امهات امور سیاسی و اجتماعی، خط‌مشی حرکت جامعه را نیز در مقاطع حساس تاریخی تعیین کنند.پس فقها در زمان غیبت از طرف خداوند متعال به‌وسیله امام عصر «عج» برای حاکمیت بر مسلمین منصوب هستند. این حاکمیت در هر عصری بر فقها واجب است که باید اعلام بکنند. اگر مردم حمایت کردند، حکومت مثل زمان امیرالمؤمنین«ع» منعقد می‌شود که مردم بعد از ۲۴ سال آمدند و از ایشان حمایت کردند و حکومت منعقد شد و اگر مردم حمایت نکردند، گناه با مردم است و فقیه وظیفه‌اش را انجام داده است و لذا در طول هزار و اندی سال غیبت کبری، فقهای عظام ما هرکدامشان در هر نقطه‌ای که بودند، در حد توانشان اعلام حاکمیت کردند. حتی در نجف چند بار، جنگ‌هایی را که یک کار حکومتی است دستور دادند، مثل آزادسازی عراق از چنگ انگلستان یا فرمان‌های دیگری که داده شد یا فرمان حرمت تنباکو که مال مرحوم میرزای شیرازی است. تاریخ تشییع و علمای تشییع نشان می‌دهد در طول این هزار سال که ما از آن به دوران انقباض یا بستگی دست فقها تعبیر می‌کنیم، مردم همراهی نکردند، ولی فقها به قدر توانشان حاکمتیشان را اعمال کردند. مثل مرحوم میرزای شیرازی یا سید شفتی در اصفهان که حتی حد اجرا کرد و کسی را که شراب خورده بود، دستور داد که در ملاء عام حد بزنند. ظل‌السلطان که جانشین ناصرالدین شاه در اصفهان بود گفت: «من به پدرم می‌گویم که شما در کارهای حکومتی دخالت کرده‌ای.» ایشان فرمودند، «من به آن کسی که پدرت را اینجا گذاشتند می‌گویم.» یعنی این فضولی‌ها به تو مربوط نیست. قدرت مرحوم سید شفتی در میان مردم چنان بود که این‌گونه حکم می‌داد. امروز هم مسجد سید اصفهان بزرگ‌ترین یادگار ایشان و قبر شریفشان هم در همان جاست. تاریخ علما نشان می‌دهد که فقیه در هر عصری ولی امر است. و واجب است که اعلام کند. اگر مردم حمایت کردند، حکومت برقرار می‌شود و اگر حمایت نکردند، به‌قدری که می‌تواند باید به حاکمیت عمل کند و گناه بقیه‌اش با مردم است. خوشبختانه امام راحل در زمان ما تقریباً در طول ۴۰ سال فکر مردم را عوض و در حقیقت، مردم را آماده کرد و آنها را ساخت و به آنها فهماند که متدین و عالم دینی کسی است که برای حکومت کار کند، نه کسی که عبایش را به سرش بکشد و آهسته بیاید و آهسته برود. امام راحل فرمودند دشمن آن‌قدر تبلیغ کرده بود که حتی بعضی از روحانیون هم باورشان شده بود که بهترین روحانی کسی است که کار به کار کسی نداشته باشد. در حالی که بهترین روحانی کسی است که کار به کار مردم داشته باشد و به کارهای مردم برسد. چنانچه خود پیامبر«ص» و ائمه«ع» می‌رسیدند. اگر ائمه«ع» ما در امر حکومت دخالت نمی‌کردند، چرا زندان رفتند و چرا شهید شدند و چرا آن همه مصائب را تحمل کردند؟ به‌خاطر دخالت در حکومت بود، نه به‌خاطر مسئله‌گوئی.

 

* اشاره‌ای به رابطه بسطیه فقیه جامع‌الشرایط با اقبال و حمایت مردم از فقیه زمانه داشتید، اتفاقی که در انقلاب اسلامی ایران در اقبال و اطاعت‌پذیری مردم از ولی فقیه به وقوع پیوست از دوران غیبت تا به امروز بی‌نظیر بود. هر چند که به تعبیر حضرتعالی روی‌آوری و یا رویگردانی مردم از فقیه زمانه ثبوتا به جایگاه فقیه لطمه‌ای نمی‌زند.

خوشبختانه مردم با امام همکاری کردند و امام توانست این اصل را عملی کند. نه اینکه رأی مردم به امام  ولایت داد. ولایت را خدا به پیغمبر و ایشان به امام و امام به فقیه داده است و وقتی مردم همکاری کنند، آن ولایت قابل اجرا و عمل می‌شود. در حقیقت آرای مردمی پشتوانه عمل فقیه است و قدرت اجرائی به عمل فقیه می‌دهد، و الا امیرالمؤمنین«ع» از همان روز درگذشت پیامبر«ص» به دلیل غدیر و ادله‌ای که اشاره کردم، امام بودند، اما ۲۴ سال تحمل کردند، چون مردم با ایشان همراهی نکردند. بعد از جریان قتل عثمان مردم آمدند و حضرت امیر«ع» هم فرمودند من هستم، ولی طبق رفتار پیامبر اسلام«ص» عمل می‌کنم. بنابراین در این موضوع هیچ تردیدی نیست که ولی فقیه، ولی امر است و خوشبختانه امروز، امام این ولایت را عملاً در این سرزمین پیاده کردند. ده سال هم خودشان رهبری کردند. برخلاف آنچه که اهل تسنن می‌‌گویند، هرکسی معمولاً کم و بیش به فکر پس از خودش هست.

درباره این بحث باید در جای خودش به تفصیل صحبت کرد که چطور آقای ابن خطاب برای پس از خودش به فکر بود که چه باید بکنند و آن شورا را درست کرد، اما پیغمبر خدا«ص» به فکر نبودند و در طول ۲۳ سال رسالتشان دربارۀ پس از خودشان هیچ حرفی نزدند. پس این احادیثی که من به بعضی از آنها اشاره کردم چه هستند؟ در کتاب‌های خود اهل سنت هست.

امام ده سال این حاکمیت را اداره کردند و خود به خود برای پس از خودشان هم هر وقت کسانی می‌رفتند و اظهار نگرانی می‌کردند که بعد از شما جریان چه خواهد شد؟ با کنایات و اشارات و در اواخر به جمله‌ای صریح فرمودند که «همین سید هم می‌تواند، نگرانی ندارد.»

 

* همان‌طور که مستحضرید، حضرت امام شاگردان بسیاری داشتند که از نظر علمی و اخلاقی و پیشینه انقلابی دارای جایگاه بودند و دارای مقبولیت هم بودند و تجربه‌های مدیریتی را هم در طی گذشت یک دهه از انقلاب کسب کرده بودند، حضرت امام به جز این ویژگی‌ها چه ویژگی خاصی را در حضرت آقا مشاهده کردند که ایشان را شایسته رهبری دیدند آن هم در حالی که در آن مقطع یکی از شروط رهبری در قانون اساسی مرجعیت بود.

عرض خواهم کرد. آقای هاشمی «رحمت الله علیه» و آقای خامنه‌ای «حفظه الله» نزد امام رفتند و موضوع را مطرح کردند و امام فرمودند، «هیچ نگرانی نداشته باشید.» هم به مجلس خبرگان اشاره کردند که برای همیشه برای این انتخابات وجود دارد و هم نسبت به مصداق و فرد، اشاره کردند که حتی همین آقای خامنه‌ای هم می‌‌تواند اداره کند و نگران نباشید و من شرط مرجعیت را از اول هم قبول نداشتم و لذا در بازنگری شرط مرجعیت که در قانون اساسی اول آمده بود حذف شد.

من بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و رحلت آیت‌الله اراکی در نماز جمعه تهران اعلام کردم که مرجعیت شرط نیست، اما مانع هم نیست، بلکه کمک هم هست. برای اینکه وقتی که مرجعیت باشد، مردم بیشتر اطاعت خواهند کرد تا وقتی که مرجعیت نیست. ومرجعیت آقای خامنه‌ای را مطرح کردم به خاطر اینکه بعد از درگذشت آن دو بزرگوار، در بین بقیه، در حدی که من ایشان را می‌شناختم، اگر بیشتر از بسیاری نبودند، کمتر از بقیه نبودند.

یادم نمی‌رود بعد از رحلت آقای گلپایگانی و آقای اراکی که مرحوم آقای فاضل لنکرانی دبیر جامعه مدرسین بودند، صحبت از تعیین مرجعیت بود. من با یک نفی و یک اثبات، گفتم براساس وظیفه شرعی‌ای که به عهده دارم و از آقای خامنه‌ای شناخت دقیق داشته‌ام، به من ثابت شده که کمتر از دیگرانی که می‌خواهید معرفی کنید نیستند. بعد از دو جلسه و بحث‌های خیلی زیاد هم درباره آقای خامنه‌ای و هم در مورد دیگران، بالاخره جامعه مدرسین، آقای خامنه‌ای و چند نفر دیگر را برای مرجعیت معرفی کردند، که مدارک و امضاهای آن جلسه موجود است و در کتابی که درباره جامعه مدرسین چاپ شده، آمده است.

 

* حضرتعالی از کجا و از کی با حضرت آقا آشنا شدید و از چه زمانی به قدرت علمی و تسلط ایشان بر فقه و سایر علوم پی بردید؟

آشنائی من با ایشان «ادام الله ظله الشریف» به سال‌ها قبل از انقلاب باز می‌گردد. در سفری که به مشهد مقدس مشرف شده بودم به من گفتند که انقلابیون معمولاً در مسجد کرامت جمع می‌شوند و سید محترمی هست که در آنجا منبر می‌رود. من پای منبر ایشان رفتم و دیدم آقای خامنه‌ای هستند. از همان‌جا متوجه شدم که ایشان برجستگی خاصی دارد. این مرحله اول بود، ولی گفت‌وگویی با ایشان نداشتم. در مرحله بعد که تبعیدها پیش آمد و اشخاص، مخصوصاً اعضای جامعه مدرسین شناسایی و تبعید شدند، ایشان به ایرانشهر در سیستان و بلوچستان تبعید شدند. آقائی با کمک آیت‌الله بروجردی در ایرانشهر مسجدی ساخته بود، ولی چندان با انقلاب همراه نبود، اما با ما رفیق بود. وقتی شنیدم که آقای خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شده‌اند، به آن رفیقم نامه نوشتم که شخصیت وارسته‌ای از بین علما به آنجا تبعید شده است، شما مراقب ایشان باش. هم حفاظت ایشان را به عهده بگیر و هم مسجد را در اختیارشان قرار بده. وقتی رفته بود، دیده بود که خود مردم ایشان را به مسجد برده‌اند و موقعیت خیلی خوبی دارند.

دوستان اخبار و اوضاع و احوال افرادی را که به جاهای مختلف تبعید شده بودند می‌‌آورند، از جمله در مورد ایشان اخباری را برای من و امثال من که در شهرهای دیگر تبعید بودیم می‌آوردند و بالعکس اخبار ما را برای ایشان می‌بردند و نوعی ارتباط بین تبعیدی‌ها برقرار بود و از روحیات و اقدامات یکدیگر مطلع بودند.

اقدامات ایشان در ایرانشهر جوری شده بود که عموم اهل سنت مرید ایشان شده بودند، به‌خصوص وقتی که سیلی در آنجا آمد و کمک کردند. اینها دوستی‌هایی بود که ما از دور با هم داشتیم. انقلاب پیروز شد و امام دستور بازنگری در قانون اساسی را دادند. ایشان رئیس‌جمهور بودند. من، هم نماینده مجلس بودم، و هم جزو هیئت بازنگری قانون اساسی، ایشان رئیس آن هیئت، آقای هاشمی نایب رئیس، من و آقای دکتر حبیبی هم به عنوان منشی انتخاب شدیم.

حال امام به‌تدریج رو به وخامت گذاشت هم آیت‌الله خامنه‌ای و هم آقای هاشمی برای دیدار امام می‌رفتند و جلسه بازنگری را من اداره می‌کردم و گزارش جلسه را به دفتر ایشان می‌بردم و درباره‌اش صحبت می‌کردیم. به‌تدریج متوجه شدم که ایشان از جهات مختلف اخلاقی و علمی خصوصیات فوق‌العاده‌ای دارند. آئین‌نامه داخلی آنجا را هم من و آقای حبیبی به عنوان منشی تهیه کرده بودیم. بعد هم آقایان امضا کردند و تا آخر جلسات بازنگری که امام هم اصرار داشتند که زودتر تمام شوند- که البته تمام نشد و کمی از جلسات برای بعد از رحلت امام ماند- براساس همان آئین‌نامه پیش رفتیم. آقای خامنه‌ای غیر از اینکه رئیس هیئت بازنگری بودند، رئیس جمهور هم بودند و امام به ایشان خطاب کرده بودند که این جلسات تشکیل شوند. ایشان به من فرمودند فلانی! من می‌خواهم یک جلسه طلبگی راه بیندازم و تعدادی از فقهـا باشند که بحث‌های فقهی داشته باشیم. به نظر تو چه کسانی مناسب هستند؟ من منشی آن جلسات بودم و به‌طور خصوصی چندین بار به دفتر ایشان رفتم و صحبت کردیم. وقتی ایشان این سؤال را پرسیدند، گفتم، «ارتجالا به نظر من اعضای شورای نگهبان بر بقیه مقدم هستند، برای اینکه منصوب امام هستند.» گفتند، «خیلی خوب است.» و جلسه تشکیل شد.

من در دوره سوم مجلس رأی نیاوردم. آیت‌الله صافی هم از شورای نگهبان استعفا کردند، امام هم دستور دادند که من به جای آقای صافی به شورای نگهبان بروم. طبعاً من هم به عنوان عضو شورای نگهبان باید در جلسه‌ای که اشاره کردم شرکت می‌کردم. بنابراین هر هفته، شب‌های پنج‌شنبه و جمعه این جلسات برقرار شدند. بسیار جلسات مهم و مفیدی بودند و بحث‌های جدید و حساس فقهی و علمی در آن مطرح می‌شدند. من در این جلسات بنیه علمی ایشان را بیش از آنچه که قبلاً اعلام کرده بودم، در عمل و در بحث‌های فقهی‌ای که پیش می‌آمد، دیدم.

* پس از رحلت حضرت امام و تمرکز یافتن قوه قضائیه، حضرتعالی از سوی رهبری انقلاب به ریاست قوه قضائیه منصوب شدید. در آن مقطع به غیر از حضرتعالی گزینه دیگری هم مطرح بود؟

بعد از اینکه امام رحلت کردند، ایشان به رهبری انتخاب شدند. در بازنگری شورای عالی قضائی به یک نفر تبدیل شد. اینها اصطلاحاتی بودند که امام در آن نامه تصریح کرده بودند که تمرکز در قوه مجریه و قوه قضائیه. ایشان در آن نامه که از اسناد مهم تاریخی است به اصولی که نباید به آنها دست زده شود اشاره کرده بودند.

از من پرسیدند «به نظر تو برای قوه قضائیه چه کسی مناسب است؟ گفتم، «الان نمی‌دانم، ولی اگر اجازه بدهید فهرستی تهیه کنم.» رفتم و یک هفته طول کشید و فهرستی را تهیه و ۵-۶ نفر را پیشنهاد کردم. حالا من عضو شورای نگهبان هستم و ایشان هم رهبر هستند و می‌خواهند قانون اساسی را پیاده کنند. شورای عالی قضائی باید کنار برود و یک نفر رئیس قوه قضائیه بشود. گفتم به نظر من این ۵-۶  نفر خوبند و اولویت‌هایشان را هم گفتم. همان جا پرسیدند درباره خودت چطور؟ گفتم بنا نبوده که من درباره خودم فکر کنم، ولی این را خدمت شما می‌گویم که از هیچ چیزی واهمه ندارم. گفتند همین یک نکته برای من کافی است. برو و خودت را آماده کن. من هم حکم را می‌نویسم و من با حکم ایشان رئیس قوه قضائیه شدم به‌جای شورا. من از قضات داخلی و حقوقدان‌های بیرونی کمک می‌گرفتم و جلسات بسیار دقیقی تشکیل می‌شدند و صحبت‌های طولانی برای اداره قوه قضائیه توسط یک رئیس داشتیم. معلوم است که دادگستری را نمی‌شد تعطیل کرد، چون داشت کار خودش را می‌کرد. یک روز آقای ناطق آمد و از من پرسید که تو چرا به خانه آقا رفت و آمد نمی‌کنی؟ گفتم من با آقا کاری ندارم. ایشان مرا رئیس قوه قضائیه کرده‌اند و دارم کارم را می‌کنم. بروم چه بگویم؟ گفت: این‌طوری که نمی‌شود. باید گاهی خدمت ایشان بروی. گفتم باید کاری داشته باشم که بروم. همین‌طوری بروم بگویم سلام و احوال شما چطور است؟ گفت: بله. همین‌طوری برو و احوال ایشان را بپـرس. گفتم چشم. اواخر تهیه برنامه اداره قوه بود که رفتم خدمت ایشان و سلام و احوال‌پرسی کردیم. بعد ایشان فرمودند اول بگذار از شما سؤالی بپرسم و بعد شما برنامه‌ات را توضیح بده. سؤال کردند که شنیده‌ام قوه قضائیه را آخوندی اداره می‌کنی و برنامه‌ای چیزی نداری. گفتم کاملاً درست شنیده‌اید. دارم آخوندی اداره می‌کنم، اما در طول این مدت در دادگستری را که نمی‌شد بست و مردم کار داشتند. اما یک نکته در این برنامه هست که دوستان می‌گویند باید معاونت سیاسی ایجاد شود و من معتقدم رئیس قوه قضائیه نباید معاونت سیاسی داشته باشد و دستگاه قضا نباید در سیاست وارد بشود. مشاور سیاسی می‌تواند داشته باشد، ولی معاون سیاسی نباید داشته باشد. دو سه روز است که روی این موضوع بحث داریم و معطل این هستیم، و الا برنامه من آماده است و در مراحل آخر آن هستم و ما سر معاون و مشاور گیر کرده‌ایم. ایشان از حرف من بسیار خوشحال شدند و فرمودند: پس در این مدت دنبال این بوده‌‌ای که برنامه اداره قوه قضائیه را تهیه کنی. گفتم بله. تمام که شد خدمت شما می‌آورم، چون برای اجرای آن امضای شما لازم است. این کار هم شد و ایشان هم امضا کردند و بالاخره معاون سیاسی را قبول نکردم ولی مشاور را قبول کردم. اسم آن آقایی را هم که اصرار می‌کرد نمی‌برم. دنبال چه بودند و منظورشان چه بود؟ کاری ندارم.

در این مدت هر عصر پنجشنبه و شب جمعه جلسه‌ای برگزار می‌شد و هر بحث و گره جدیدی که از نظر فقهی در قوه قضائیه پیش می‌آمد، چون در قانون آمده که اگر مسئله‌ای پیش آمد که در متن قانون مدون نیست، باید مطابق فتوای فقیه عمل شود. ایشان می‌فرمودند این نوع مسائل را بیاور همین‌جا بحث کنیم. من به‌خصوص مسائلی را که در هیچ رساله و کتب روایی ما نیست، ولی باید براساس قواعد و اصول علمیه به آنها پاسخ داده می‌شد، می‌بردم. بسیاری از مسائل هستند که در موردشان روایتی یا آیه‌ای در کار نیست، اما مسائل مورد ابتلاء هستند. از قوه قضائیه گاهی از این مسائل پیش می‌آمد. بعد من در قم تشکیلاتی درست و ۲۰ مسئله را فهرست کردم که اینها مسائلی هستند که مراجع باید جواب بدهند و قضات براساس فتوای مراجع عمل کنند. نظر شخصی من این بوده که نظر مرجع حاکم بر نظر مرجع غیر حاکم ارجح است.

 

* ادله تفاوت و ارجحیت ولی فقیه با سایر مراجع عظام را هم بیان می‌فرمودید؟

مرجع غیرحاکم، مفتی است، ولی مرجع حاکم، مجری حکومت است و بیشتر مسئولیت با اوست. لذا در مواردی که قانون مدون وجود ندارد، فتوای مرجع حاکم تقدم دارد و عملاً و حقوقاً و شرعاً باید نظر ایشان اعمال شود. در این مراتب، من کم‌کم شخصیت ایشان را بیشتر شناختم و دانستم که ایشان شایستگی مرجعیت را هم دارند و لذا در برابر امثال آقای کنی مقاومت کردم و بالاخره روزی رسید که مرحوم آقای کنی به خود من گفتند که مشکلی دارم. گفتم ببرید پیش آقا که حل کنند، چون شرعاً کسی غیر از ولی امر نمی‌تواند این کار را بکند. بعد که مراجعه و صحبت کرده بود روزی به من گفتند برای من هم معلوم شد که حق با تو بوده و بحث‌هایی که با تو کردیم بیخود بوده. آیت‌الله کنی از جمله کسانی بودند که با من در این مورد بحث می‌کردند. ولی بعد، با شناخت بیشتری که پیدا کردند گفتند: که حق با تو بوده و بهتر از ما ایشان را می‌شناسی و بسیار کار خوبی کردی و حق با تو بوده و ما شناخت نداشتیم، چون تماس زیادی با ایشان نداشتیم.

نکته سوم که باعث شناخت دقیق‌تر من در مورد ایشان شد، در ارتباط با دانشگاه امام صادق(ع) بود. محل این دانشگاه قبل از انقلاب دست امریکایی‌ها بود و از جهات عدیده پیشرفته‌ترین و مجهزترین دانشگاه بود. پس از پیروزی انقلاب اسمش را دانشگاه امام صادق(ع) گذاشتند و مدیران و هیئت امنائی را برای آنجا تعیین کردند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکی از اعضای هیئت امنای دانشگاه امام صادق(ع) شدند. آقای منتظری، آقای خامنه‌ای، آقای ابراهیم امینی و سه نفر دیگر هم غیر روحانی بودند که دو نفرشان بازاری بودند و انصافاً خیلی هم سرمایه برای این برنامه گذاشتند. در اساسنامه‌ای که برای این دانشگاه نوشته بودند، هر یک از اعضای هیئت امنا می‌بایست یک علی‌البدل برای خودشان بگذارند که در جلساتی که نمی‌تواند شرکت کند، علی‌البدل شرکت کند. آیت‌الله خامنه‌ای مرا علی‌البدل خودشان در هیئت امنای جامعه الصادق(ع) قرار دادند. بنابراین من می‌بایست در تمام جلساتی که تشکیل می‌شـد شرکت می‌کردم. جلسات اوایل و تا زمانی که آقای منتظری قائم مقام بود در منزل ایشان برگزار می‌شدند و بحث‌های خیلی داغی هم داشتیم. من هم علی‌‌البدل آقای خامنه‌ای بودم و بعد از جلسات گزارش کار را می‌بردم و به ایشان می‌دادم.

بعد از اینکه آقای منتظری بحمدالله عزل شد و نامه ۶/۱/۶۸ امام صادر شد جلسات در دفتر آیت‌الله کنی در خود جامعه‌الصادق(ع) تشکیل می‌شد. بنابراین من هم در جلسات هیئت امنا شرکت می‌کردم و هم چون علی‌البدل آقای خامنه‌ای در هیئت امنا بودم، می‌رفتم و به ایشان گزارش می‌دادم و مشکلات جامعه‌الصادق(ع) و بحث‌های هیئت را بیان می‌کردم و خود به خود ارتباط بنده با ایشان خیلی نزدیک‌تر شد، چون ارتباط مضاعف برقرار بود. یکی بخاطر ریاست قوه قضائیه که مکرر خدمت ایشان می‌رفتم و غیر از این جلسات فقهی بود، و دیگر مسئله قائم‌مقامی ایشان در جامعه‌الصادق(ع) بود.

 

* به نظر می‌رسد که حاکم دانستن حکم ولی‌فقیه بر فتوای مجتهد، بازتاب‌هایی هم در پی داشته چرا که این نظریه حدود و اختیارات ولی فقیه را حتی تا برخی از امور مرسوم و متداول در حوزه هم گسترش می‌دهد.

یک روز به ذهن من رسید که وجوهات را مجتهد نمی‌تواند بگیرد، چون مجتهد مفتی است، امام نیست ولی سهم امام، سهم امام است. مجتهد به چه دلیلی باید سهم امام را بگیرد؟ امام یعنی کسی که امام القوم است. یعنی کسی که قوم را اداره می‌کند. یعنی مجتهدی که به‌طور کلی از طرف امام معصوم«ع» نصب شده و تعیین مصداقش هم توسط خبرگان انجام شده و در حال حاضر آقای خامنه‌ای هستند. گفتم من رسااله‌ای را تهیه کرده‌ام و می‌خواهم در جلسه پنج‌شنبه‌ها بیاورم و روی آن بحث شود. وقتی موضوع را مطرح کردم، گفتند برای خودت دردسر درست می‌کنی و در حوزه علمیه سروصدا می‌شود. گفتم بحث طلبگی که این حرف‌ها را ندارد. سروصدا می‌شود که بشود. من دلیل دارم که وجوهات شرعیه را هیچ‌کس نمی‌تواند بگیرد، مگر امام. امام کسی است که مسئولیت جنگ و صلح و همه امور امت در دست اوست. رساله را بردم و شاید ۷، ۸، ۱۰ هفته درباره آن بحث شد. خیلی بحث‌های جالبی بود. آن رساله چاپ شده است، البته خیلی محدود. اواخر بحث، یادم هست آقای آسید جعفر کریمی [عضو اصلی دفتر استفتای حضرت امام خمینی] گفت فلانی این نظریه شما که استدلال کردی و جز یکی دو نفر که زیر بار نرفتند، بقیه قبول کردند، امام هم این نظریه را دارد و معتقد است که به هرکسی نمی‌شود وجوهات را داد و باید به کسی داد که مسئولیت امت را به دست دارد. منتهی قبل از پیروزی انقلاب، مجتهدین در حدی اختیار گرفتن وجوهات داشتند و در همان حد هم وجوهات می‌گرفتند، ولی بعد از پیروزی انقلاب اگر وجوهات شرعیه می‌گیرند، امام به آنها اجازه می‌داد و در حقیقت دیگران با اجازه امام است که وجوهات می‌گیرند، و الا از لحاظ فتوای ایشان نمی‌توانند بگیرند. درست هم هست و یک بحث فقهی خیلی بیّـن است که من گاهی مکرر در جاهای دیگر هم بحث کرده‌ام. فرض کنید بنده مجتهد و مرجع و معروف هستم و مثلاً شش تا مدرسه هم ساخته‌ام و مرجع درجه اول هم هستم. فتوای من برای خود و مقلدینم حجت است، اما سهم امام برای چه می‌‌گیرم؟ فتوا حجت است که دلیل بر این نیست که سهم امام بگیرند. اینجاست که رهبری اگر مصلحت بداند، برای اداره حوزه و کارهای مفید به یک مرجعی اجازه می‌دهد که شما چون فقیه واجد شرایط هستید می‌توانید از وجوهات استفاده کنید. از نظر من همه مراجع و مجتهدین با اجازه شرعی ولیّ‌امر می‌توانند وجوهات بگیرند، وگرنه نمی‌توانند. این یک بحث دقیق فقهی است.

 

*از شناخت‌تان درباره ویژگی های رهبرمعظم انقلاب می‌فرمودید…

بله شناخت من از رهبر معظم انقلاب، از این سه چهار طریق بود که هرچه بیشتر رفتیم و من به ایشان نزدیک‌تر شدم، واقعاً فهمیدم که وارستگی عجیبی در ایشان هست. یک بار با ایشان کار داشتم و ناچار شدم به خانه شخصی‌شان بروم. دیدم که فرش رنگ و رو رفته و نخ‌نما شده‌ای در اتاقشان پهن است، یک میز کوچک هم مثل میزهای کوچک طلبگی دارند و یک ساعت کوچک هم گذاشته‌اند. خیلی به یاد امام افتادم. چند دقیقه‌ای خدمتشان نشستم و مطلبم را گفتم و بلند شدم و آمدم. زندگی شخصی ایشان زندگی بسیار ساده‌ای است، ولی زندگی ولائی‌شان، ولائی است. یعنی چه؟ یعنی آبروی حکومت اسلامی و رهبری حکومت اسلامی را باید حفظ کنند. وقتی شخصیت‌های برجسته‌ای از سراسر دنیا می‌آیند، باید آبروی کشور حفظ شود.

شما قطعاً بهتر از من می‌دانید که ساختمانی در بالای شهر برای ایشان ساختند و ایشان فرمودند مردم با من سروکار دارند و می‌خواهند به من مراجعه کنند، علما می‌خواهند بیایند و با من نشست و برخاست داشته باشند، من به آنجا نمی‌روم. همین‌جا را یک حسینیه ساختند و مجهز کردند.

 

* انتخاب مجدد حضرتعالی برای یک دورۀ دیگر به عضویت شورای نگهبان قانون اساسی از سوی حضرت آقا نشان از اعتماد ایشان به شما و دیدن توانایی لازم در این امر خطیر دارد. تلقی حضرتعالی در برابر این انتخاب چه بود؟

من به آقای جنتی گفته بودم که چه به لحاظ سنی و چه از نظر شرایط جسمی و کاری، نمی‌توانم به شورای نگهبان برسم و شما این مطلب را به ایشان منتقل کنید، مخصوصاً هم که شنیده‌ام ایشان دارند سیاست جوانگرایی را پیگیری می‌کنند و یکی دو فقیه برای شورای نگهبان کافی است، ولی دیدم که باز حکم مرا تمدید کردند و لازم می‌دانستم که خدمتشان بروم و هم با ایشان ملاقاتی داشته باشم و هم تشکر کنم که مجدداً اعتمادشان را به بنده از این طریق اعلام کردند.

جلسه استفتائی که گفتم بعدها به یک جلسه (چهارشنبه‌ها) تقلیل پیدا کرد و هنوز هم ادامه دارد و اعضای شورای نگهبان هم شرکت می‌کنند. منتهی من از روزی که باید با ویلچر رفت و آمد کنم، نرفتم. یکی دو بار با ویلچر رفته‌ام که فقط برای زیارت ایشان بوده است. هفته گذشته هم برای تمدید حکم و تشکر از ایشان رفتم. بعد از جلسه کمی صحبت و احوال‌پرسی کردند.

من به ایشان خیلی علاقه و ارادت دارم و بعد از امام هیچ‌کس به اندازه ایشان به گردن من حق ندارد. هم امام و هم ایشان خیلی به من لطف کردند. یک نکته از امام می‌گویم و یک نکته هم از ایشان می‌گویم و بحثم را ختم می‌کنم.

من این را مکرر نقل کرده‌ام و ایشان هم می‌دانند. من در دوران طلبگی سفری برای روضه‌خوانی رفته بودم. میزبان ما یک تاجر بازاری بود و اتاقی را هم در اختیار من گذاشته بود و به مسجد آن شهر می‌رفتیم. آن شهر هم هیچ چیزی نداشت جز یک مسجد و سیّـد محترمی که آدم بسیار خوبی بود، ولی سواد مختصری داشت. خدا رحمتشان کند. بسیار مرد شریفی بود. یک شب یکی از تجار شهر افطاری داده و تجار شهر، از جمله میزبان، ما را دعوت کرده بود. ایشان به من گفت که میزبان افطاری امشب، از شما هم دعوت کرده است. رفتیم و افطاری تمام شد. همه که رفتند میزبان به من گفت: شما بمانید. کارتان دارم. به میزبانمان گفتم: شما بروید و من بعداً می‌آیم. بگذارید ببینیم چه‌کار دارند. خلاصه می‌کنم. من می‌دانستم که ایشان حجره‌ای در بازار دارد و یکی از ملاکین آن شهر است. آدم معروف و متدینی بود و وضعیت مالی خیلی خوبی داشت. گفت: این شهر هیچ کسی را ندارد. فقط همین سیـّد روحانی را می‌بینی که وضعیتش معلوم است و منبر می‌رود. من نصف ثروتم را به تو می‌دهم که بمانی در این شهر و رونقی به این مسجد بدهی.

حالا من طلبه‌ای هستم که مثل همۀ طلبه‌‌ها در آن شرایط برای خرج روزانه‌ام مانده‌ام و برای روضه‌خوانی به آنجا رفته بودم. گفتم: من طلبه و محصل هستم و باید بروم. آن زمان من تازه به درس خارج امام در مسجد سلماسی رفته بودم. درس اصول امام، هشت سال طول کشید و شاید من  ۵-۶ ماهی بود که رفته بودم. من یک دوره کامل درس ایشان را رفتم. بالاخره گفت: من روز قیامت از شما نزد خدا شکایت خواهم کرد که قبول نکردی برای اسلام بمانی و کمک کنی. وقتی صحبت از قیامت پیش آورد گفتم: پس لااقل اجازه بده بروم و از استادم بپرسم. اگر استادم اجازه داد، می‌آیم و می‌مانم. پرسید: استادت کیست؟ گفتم: آقای خمینی

* حاج آقا روح الله

بله، حاج آقا روح الله. گفت: من ایشان را قبول دارم. خدا را شکر کردم. آمدم و رفتم خدمت امام و جریان را به عرض ایشان رساندم و گفتم چه باید بکنم؟ هر چه شما بفرمایید من همان کار را می‌کنم. خلاصه پاسخ امام این مضمون بود: «برای شما و امثال شما خیلی از وجوهات شرعیه و سهم امام هزینه شده است تا به اینجا رسیده‌اید و می‌توانید با مردم تماس بگیرید و صحبت کنید. از نظر من در ایام تعطیل واجب است که بین مردم بروید و صحبت و تبلیغ کنید و در حوزه نمانید ولی ایام تحصیلی هم واجب است در حوزه باشید و حق ندارید برای تبلیغ در بین مردم بروید. شما و امثال شما همین‌طوری که به اینجا نرسیده‌اید» خیلی خوشحال شدم و به آن آقا گفتم که جریان از این قرار است. من چند سال اسیر آن آقا بودم تا اینکه مسجد و مدرسه و کتابخانه و یک مجتمع فرهنگی در آن شهر ساخته شد و من هر سال در تعطیلی‌های ماه رمضان و محرم و صفر به آنجا می‌رفتم و همکاری می‌کردم تا این مجموعه ساخته شد.

این حقی است که امام به گردن من دارند. الحمدالله به مرکز حوزه آمدم و توانستم در حد خودم با انقلاب همکاری کنم و همراه انقلاب باشم. تا امروز که خدمت شما هستم خیلی راضی هستم که هر توفیقی دارم، در سایه راهنمائی امام هست، والا من این توفیق را نداشتم.

بعد از امام هم آقای خامنه‌‌ای واقعاً خیلی به گردن من حق دارند. داستان‌های مختلفی با ایشان داریم و برای من خیلی چیزها را گفته‌اند. برای مسولیت قوه قضائیه از من کمک خواستند و من دیگران را معرفی کرده بودم. بعد که رفتم خدمتشان، نمی‌دانم از کجا به این نتیجه رسیده بودند که من می‌توانم این کار را به عهده بگیرم. فرمودند همین که می‌گویی من از چیزی نمی‌ترسم، یک امتیاز بزرگ است. بعد هم هر مشکلی پیش می‌آمد، می‌فرمودند در جلسه فقهـا بیاور و مطرح کن. جلسات بسیار پرباری بود. شبیه جلسات استفتای آقایان مراجع که چند تن از فضلا را جمع می‌کنند.

 

*در دوران زعامت ایشان، علیرغم انبوه اشکالات ومشکلات ناشی از تحریم‌ها و انواع توطئه‌های دشمنان خارجی و عوامل داخلی، جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد به پیشرفت‌های چشم‌گیری دست یافته. چه از جهت پیشرفت‌های علمی و دفاعی و چه از جهت اقتدار و عزتی که انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت در دنیا پیدا کرده. از آنطرف ابهت پوشالی قدرت‌های استکباری امریکا و اسرائیل و غرب  در جهان فرو ریخته. شکست‌های امریکا در صحنه‌های مختلف، در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و در همین قضایای اخیر و اسقاط پهباد امریکائی و توقیف کشتی انگلیسی، نمونه‌هایی از اقتدار جمهوری اسلامی است. حتی بعضی از سلطنت‌طلب‌های خارج‌نشین می‌گویند کسی که از اقتدار امروز ایران احساس غرور نکند، ایرانی نیست دیدگاه شما نسبت به  عملکرد ایشان در جایگاه رهبری جمهوری اسلامی چیست؟

قبل از پاسخ به پرسش شما دو نکته را عرض کنم. حضرتعالی خودتان ارزیابی و قضاوت بفرمایید. یکی از شاخصه‌های برجسته مدیریت ایشان برای نظام انقلاب اسلامی، سعه صدر و نگهداشتن برخی اشخاص خاص بود. یعنی رهبرمعظم انقلاب اگر رها کرده بودند، آن شخص تکیه‌گاهی برای جبهه مخالف می‌شد. و در حقیقت بزرگ‌ترین مشکل برای نظام درست می‌شد، ولی ایشان با نهایت درایت، در فراز و نشیب‌های متعدد، این شخص را نگه داشتند. حتی این شخص قهر کرد و در جلسات رسمی نیامد، ولی ایشان به روی خودشان نیاوردند. نکته دیگر این که تنها ایشان بود که توانست انقلاب و نظام را در مقابل فتنه ۸۸ حفظ کند.

اما سؤال که فرمودید، واقعاً خدا را شاکر هستیم که امام، در زمان حیات خودشان آقای منتظری را عزل کردند و بحمدالله ذخیره‌ای که خداوند برای نظام قرار داده بود توسط خبرگان معرفی شدند و امروز در نقطه‌ای هستیم که همان‌طورکه حضرتعالی اشاره فرمودید، عزت، عظمت و بزرگی و نفوذ حاکمیت اسلام و توان اداره کردن بشریت بر اساس احکام اسلام اثبات شده است. امام و ایشان چهل سال امریکا را پشت در نگه داشتند و هر دولتی هرقدر سعی کرد حرفش را تحمیل کند، فرمودند: «غیرممکن است و اینها تا وقتی که آدم نشوند و مثل آدم‌ها رفتار نکنند مذاکره با آنها غیرممکن است». جریان برجام را هم که وارد هستید. تا برسد به روزی که نخست‌وزیر ژاپن به تهران آمد و از ترامپ پیام آورد و آقا صریحاً فرمودند: «من ایشان را شایسته گرفتن پیام و پاسخگوئی پیام نمی‌دانم،» اما برای شما می‌گویم. ترامپ اگر جرئت می‌کرد و عرضه داشت، برای براندازی جمهوری اسلامی ایران حتی یک لحظه هم درنگ نمی‌کرد. اما می‌داند که اگر یکی بزند، ده تا می‌خورد و اگر آتشی را در منطقه روشن کند، شروع کننده هست، ولی ختم کننده نخواهد بود. رهبری توانست قدرت نظامی و دفاعی ما را با تشویق و حمایت و پشتیبانی به جائی برساند که الان ما چیزهایی را داریم که من و شما هم نمی‌دانیم و این قدرت اسلام برای دفاع از حاکمیت اسلام است و این در سایه مدیریت رهبر معظم انقلاب حاصل شده است. خدا را شکر می‌کنیم که در سایه چنین رهبری زندگی می‌کنیم.

 

* آینده را با توجه به روندی که داشته‌ایم چگونه می‌بینید؟

من فرمایش خود ایشان را نقل می‌کنم. زمانی من خدمت ایشان رفتم و نسبت به آینده اظهار نگرانی کردم. چون ریاست دوره پایانی خبرگان را داشتم و باید گزارش خاصی را خدمت ایشان می‌بردم که فرمودند: این را در کاغذ‌های من نگذارید و به دبیرخانه خبرگان ببرید. وقتی اظهار نگرانی کردم، ایشان فرمودند: «ما هم خدمت امام رفتیم و اظهار نگرانی کردیم. امام فرمودند: نگران نباشید. من هم به شما می‌گویم هر کسی را که مجلس خبرگان پس از من معرفی کند، مردم از او حمایت خواهند کرد و او با حمایت مردم می‌تواند کشور را اداره کند ان‌شاء‌الله تعالی. شما نگران نباشید.» من واقعاً نگرانم، اما ایشان چنین فرمودند. این که خودم چگونه هستم، مثل شما هستم، چون از اوضاع و احوال افراد مطلع هستم و از بعضی‌ها هم سخت گله دارم.

 

* البته منظور مسئله کلیت و آینده انقلاب بود.

جریان انقلاب ان‌شاءالله به دست حضرت بقیه‌الله(عج) می‌رسد. ما چنین امیدی داریم. این جوانانی که من می‌بینم، این اساتید جوانی که من می‌بینم. در حوزۀ صد هزار نفری قم، هفت هزار استاد داریم که حداقل چهار پنج هزارتای آنها انقلابی‌های درجه یک هستند که بسیار اسباب امیدواری هستند. آینده ان‌شاءالله آینده روشنی خواهد بود. همان‌طور که خود رهبری هم مکرر فرموده‌اند که افق آینده را روشن می‌بینم. ان‌شاءالله که به دست حضرت مهدی (عج) می‌رسد.

من هم طلبه‌ای هستم که در همین حوزه بزرگ شده‌ام و افتخار می‌کنم که طلبه حوزه باشم و امیدوار هستم چند صباح دیگری را هم که زنده هستم، در خدمت انقلاب و امام و رهبری باشم. دعا بفرمائید خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.

*بسیار از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. از خداوند متعال صحت و سلامتی حضرتعالی را خواستاریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. احزاب / ۶
  2. احزب/۴۰
  3. احزاب / ۳۶
  4. نساء / ۵۹
  5. شعراء/۲۱۴
  6. مائده / ۶۷

 

29آگوست/19

ولی فقیـه، مسئولیت‌های نامحـدود و اختیارات ناکـافی

الف) در نظر بسیاری از مردم سررشته همه امور کشور در دست ولی‌فقیه است و قدرت اصلی و همه‌جانبه در اختیار اوست و اگر اراده رهبری برتحقق امری قرار گیرد آن امر قطعاً محقق خواهد شد!! و بر همین مبنا چنین استدلال می‌شود که اگر رهبری با روند یا تصمیمی در امور کشور مخالف باشند آن روند یا تصمیم متوقف شده و یا اساساً اتخاذ نخواهد شد و در نتیجه امکان ندارد که حرکتی در حاکمیت رخ بدهد و رهبری با آن مخالف باشد ولذا هر آن‌چه در عرصه حاکمیت روی داده و می‌دهد مورد تایید و خواست ولی فقیه است!

ب) نتیجه اولیه و البته خطرناکی که از این نگرش غلط به اذهان عامّه متبادر می‌شود آن است که مسئولیت هر آن‌چه در حاکمیت اتفاق افتاده و می‌افتد بر عهده رهبری نظام است (و این همان نتیجه‌ای است که دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب در دو دهه اخیر با اصرار تمام و از طریق رسانه‌های مجازی و شبکه‌های ماهواره‌ای و برخی مطبوعات کشور، سعی در اثبات آن داشته اند.) و به شکل خلاصه مسئولیت همه تخلفات و کم‌کاری‌ها و کارشکنی‌ها و مفاسد مالی و اداری و… برعهده رهبری است! (و بماند که برخی از نیروهای خودی برای تبرئه رهبری از این اتهامات، سعی داشته و دارند که رهبری را از این موارد منفی «بی‌خبر» بدانند، آن هم با این بهانه که اطرافیان رهبری همه اخبار و حقایق را به ایشان منتقل نمی‌کنند و…! که زیان این‌گونه توجیهات از ضرر اتهام اصلی کمتر نیست، چرا که اگر بناست رهبر از احوال مردم و مملکت «بی‌خبر» باشد چگونه صلاحیت ولایت بر امت را خواهد داشت؟)

ج) هرچند در قالب فقهی و براساس نظریه ولایت مطلقه فقیه، حدود اختیارات رهبری همان محدوده اختیارات معصومین است (به تصریح حضرت امام(ره) ولی‌فقیه همان اختیارات رسول‌الله«ص» را در امور حکومتی داراست) اما باید توجه داشت در نظام جمهوری اسلامی ولی‌فقیه پذیرفته که در چهارچوب میثاقی به نام «‌قانون اساسی» به انجام وظایف خود بپردازد و قانون اساسی مبنای عمل رهبری، مردم و مسئولان در جمهوری اسلامی بوده و هست.(نکته‌ای که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در سال۹۰ در سفر به کرمانشاه بر آن تاکید نمودند.) با پذیرش این حقیقت ساختار و صحنه قدرت در جمهوری اسلامی  به شکلی اساسی تغییر خواهد کرد تا آنجا که به گفته ریاست مجلس شورای اسلامی در اوایل سال ۹۸، بیش از ۹۰ درصد قدرت در امور اقتصادی و اجرایی و بودجه‌ای کشور در اختیار قوه مجریه است و این همان واقعیتی است که معمولاً به آن بی‌توجهی می‌شود. بر اساس قانون اساسی تنها عرصه‌ای که ولی‌فقیه در آن مسئولیت و اختیارات اجرایی بر عهده دارد، فرماندهی کل نیروهای مسلح است و بر خلاف تصور رایج، صدا و سیما و قوه قضاییه نهادهای زیر نظر و تحت‌امر رهبری نیستند! هر چند بر اساس قانون اساسی رئیس صدا و سیما توسط رهبر منصوب می‌شود اما در واقع و بر مبنای قانون اساسی، هیات نظارت بر صدا و سیما مرکب از نمایندگان قوای سه‌گانه بر صدا و سیما و عملکرد مدیریت آن نظارت دارد و قانون اساسی هیچ سازوکار و روشی برای اعمال مدیریت رهبری بر این سازمان پیش‌بینی نکرده و به همین علت است که ولی‌فقیه هیچ ابزار قانونی برای اعمال مدیریت بر صدا و سیما در اختیار نداشته و برخلاف تصور رایج، منویات و دیدگاه‌های رهبری نظام درباره نحوه اداره سازمان مذکور و کیفیت و محتوای برنامه‌های آن، فاقد ضمانت اجرای حقوقی و قانونی است! (رهبر معظم انقلاب چندین‌بار در بیانات علنی خود به این موضوع اشاره کرده‌اند). در واقع اختیار رهبری در عرصه صدا و سیما منحصر به عزل و نصب رئیس این سازمان می‌شود وامور مهمی مانند بودجه سازمان، ابزارهای قانونی و حقوقی برای اداره سازمان بر اساس راهبردهای مدنظر معظم‌له، در اختیار ایشان نیست و این دستگاه بیش از آن‌که تابع و پاسخگوی رهبری باشد از قوه مجریه (که بودجه سازمان را در دست دارد) و هیات نظارت تبعیت می‌کند و این در حالی‌است که عموم جامعه چنین تصور می‌کنند که به واسطه نصب ریاست سازمان توسط رهبری، صفر تاصد آن‌چه در صدا و سیما می‌گذرد بر اساس نظارت و مدیریت کلان ولی‌فقیه صورت گرفته و مورد تایید ایشان است.

د) در قوه قضاییه هم، اختیارات رهبری به عزل و نصب ریاست قوه منحصر است و قانون اساسی در خصوص سازوکار و نحوه اعمال دیدگاه‌های رهبری در این قوه ساکت است. در عمل و بنا به آنچه تا کنون رخ داده روسای قوه قضاییه بر اساس درک و استنباط خود به اداره این قوه پرداخته و هیچ روش و مقررات قانونی برای نظارت ولی‌فقیه براین قوه وجود ندارد و تنها ولایت‌پذیری رئیس و کارکنان این قوه است که ضمانت اجرای تحقق منویات رهبری در دستگاه قضا به حساب می‌آید! و این در حالی است که بر اساس باور و فهم عمومی جامعه، (صرفاً به دلیل نصب ریاست آن توسط ولی‌فقیه) این قوه کاملاً زیر نظر رهبری اداره می‌شود و هرآنچه در این دستگاه می‌گذرد را باید به حساب رهبری نظام گذاشت!! در قوه قضاییه نیز مانند صدا و سیما بحث بودجه به قوه مجریه باز می‌گردد و همین امر اهرم فشار مناسبی را برای اعمال نظرات در دستگاه قضا در اختیار دولت قرار می‌دهد.

و) سایر اختیارات رهبری (مانند تعیین نمایندگانی در شورای عالی امنیت ملی و تعیین فقهای شورای نگهبان و…) در حوزه عزل و نصب‌ها ربط مستقیمی به مسائل اجرایی کشور ندارد و برخی از حوزه‌های مهم اجرایی کشور مانند شهرداری‌ها، اکثر وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های تحت اشراف دولت، هیچ ارتباط سامان یافته‌ای با رهبری نظام نداشته و عملاً خارج از حوزه نظارتی و مدیریتی ایشان قرار دارند (اذعان رهبری به اجرای سند ۲۰۳۰ در برخی بخش‌های آموزش و پرورش علیرغم دستور صریح ایشان درخصوص ممنوعیت اجرای این سند در همه دستگاه‌ها و سازمان‌های موجود در کشور نمونه‌ای از این عدم اختیار است) و این مجموعه‌ها صرفاً به مافوق خود و یا شوراهای شهر و روستا و یا مجلس شورای اسلامی پاسخگو هستند. اما باور این واقعیت قانونی و حقوقی برای بسیاری از اعضای جامعه دشوار است و لذا در صورت برخورد با هرگونه مشکل یا نقصی در این دستگاه‌ها،  ولی‌فقیه را مسئول دانسته و توقع رسیدگی و حل مسئله را از ایشان دارند. (‌شاهد این مدعا انبوه نامه‌ها و شکایت‌های مردمی از این دستگاه‌ها و ادارات است که روزانه به دفتر رهبری ارسال می‌شود و دفتر رهبری جز ارجاع این نامه‌ها و شکایات به دستگاه‌های ذیربط چاره‌ای ندارد.)

ز ) تلخ‌تر از موارد فوق آن است که حتی در نیروهای مسلح (که رهبری به موجب قانون اساسی، برای اداره و نظارت و مدیریت بر آنها از ابزارهای قانونی و حقوقی کافی برخوردار است) مقوله بودجه و مباحث مالی در اختیار رهبری نبوده و تحت نظر و اختیار دولت و مجلس قرار دارد و این یعنی عدم تخصیص بودجه در زمان لازم و به میزان کافی، می‌تواند بخش قابل توجهی از اختیارات قانونی رهبری در نیروهای مسلح را نیز با اختلال مواجه کرده و مانع تحقق منویات و مطالبات ایشان از نیروهای مسلح گردد.

ح) از سوی دیگر به موجب قانون اساسی تعیین و ابلاغ سیاست‌های کلان نظام به قوای سه‌گانه و سایر دستگاه‌ها و سازمان‌های حاکمیتی از جمله وظایف رهبری است. اما قانون اساسی سازوکاری جهت ضمانت اجرای این سیاست‌ها در نظر نگرفته است. به بیان ساده، اگر یکی از قوا حاضر به اجرای سیاست‌های ابلاغی نبود و یا سیاست‌های مذکور را به شکل ناقص و غلط به اجرا گذاشت، رهبری نظام هیچ ابزار قانونی برای اجبار قوه مذکور به اجرای سیاست ابلاغی و یا تصحیح روش اجرای آن در اختیار ندارد و اگر قوه فوق کماکان به استنکاف خود ادامه دهد قانون اساسی هیچ اهرم فشار قانونی اعم از مجازات و نظائر آن برای تضمین اجرای سیاست‌های ابلاغی در اختیار رهبری قرار نداده است و عملاً اجرای سیاست‌های کلان  ابلاغی رهبری به قوای سه‌گانه بدون هرگونه ضمانت اجرا رها شده و قابل پی‌گیری نیستند.

ط) هر چند از رهبری نظام به عنوان شخص اول مملکت یاد می‌شود و ذهنیت جامعه از شخص اول مملکت تداعی کننده قدرتی تمام عیار و مطلق‌العنان است اما در عمل اختیارات قانونی محدودی به ولی فقیه داده شده و حتی عبارت ولایت مطلقه‌ی‌فقیه در اصل قانون اساسی نیز کمکی به حل این معضل نمی‌کند (چون صفت مطلقه بدون ذکر مصداق یا مصادیق معین و به صورت کلی آمده است). در عمل ولی‌فقیه بواسطه بزرگ نمایی‌های تبلیغاتی توسط دوستان ناآگاه و دشمنان زیرک به عنوان قدرتمند‌ترین فرد در نظام جمهوری اسلامی معرفی شده و می‌شود و همین امر زمینه را فراهم نموده تا آحاد جامعه سیل توقعات خود را از ایشان مطالبه نمایند و این یعنی مسئولیتی نامحدود را متوجه شخص رهبری نمودن! آن‌هم در حالی که ایشان از اختیارات محدود و معینی در قانون اساسی برخوردار است و با این اختیارات به هیچ وجه امکان پاسخ‌گویی به مطالبات نامحدود جامعه وجود ندارد و عملاً انبوهی از مطالبات و توقعات بدون پاسخ در جامعه باقی می‌ماند که به نوبه خود موجبات بروز نارضایتی از رهبری نظام را فراهم می‌کند. متاسفانه دولت‌ها و روسای جمهور در ایران با علم به این موضوع  ناکارآمدی‌ها، ناتوانی‌ها و ضعف‌های خود را متوجه رهبری نظام نموده و از کمبود اختیارات، ناله و فغان سر می‌دهند و اختیارات وسیع رهبری را مانع اقدامات خود عنوان می‌کنند و اکثریت  جامعه نیز بر مبنای همان باور غلط، چنین اتهامی را پذیرفته و عبارات آشنای زیر را به کار می‌برند: «فلانی (‌رئیس جمهور وقت) می‌خواست کاری بکند اما نگذاشتند!» یا «اختیارات فلانی کافی نبود والا چه‌ها که نمی‌کرد!» و خروجی این سیاست ناجوانمردانه این خواهد بود که روسای جمهور با خیال راحت از این که توقعات و نارضایتی‌های عمومی متوجه رهبری نظام خواهد شد با خیال راحت بر اریکه قدرت تکیه زده و امکانات و بودجه بیت‌المال را صرف بازی‌های جناحی و سیاسی کاری‌های خود نموده و هنگام بروز نارضایتی، انگشت اتهام را (به شکل مستقیم یا غیر مستقیم) به سوی رهبری نشانه رفته و خود  با شعار «کمبود اختیار» و «‌نگذاشتند» از بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند و در عمل هزینه ناکارآمدی‌های خود را از حساب مشروعیت رهبری می‌پردازند!.

ی) این‌روند ظالمانه به دلایل مختلفی نباید ادامه پیدا کند، هم به این دلیل که امکان ادامه آن روز به روز کاهش می‌یابد (چون مشروعیت رهبری نمی‌تواند تا همیشه جبران کننده ناکارآمدی دولت‌ها و روسای جمهور باشد) و هم به این دلیل که هر مسئولی باید پاسخ‌گوی اختیارات و اقدامات خود باشد و عادلانه نیست که ناتوانی مسئولان ناکارآمد و غافل اما دارای اختیارات فراوان به حساب رهبر گذاشته شود. آن هم رهبری که برای انجام وظایف قانونی خود هم فاقد اختیارات قانونی کافی است. در وهله نخست لزوم بروز و ظهور و تداوم ارزش‌ها و فرهنگ انقلاب اسلامی ایجاب می‌کند تا صدا و سیما به شکلی کامل در اختیار ولی‌فقیه باشد تا منویات و مطالبات ایشان از رسانه ملی (که همان ترویج هنرمندانه ارزش‌ها و فرهنگ انقلاب اسلامی است) به کامل‌ترین وجه محقق گردد و این مهم ممکن نخواهد بود جز با اصلاح قانون اساسی به گونه‌ای که رهبری برای تحقق سیاست‌های کلان نظام در رسانه ملی از ابزارهای قانونی کافی برخوردار باشد. همچنین با اصلاح اصول مربوط به قوه قضاییه، اختیارات و اهرم‌های قانونی کافی برای اعمال نظارت توام با ضمانت اجرا در این قوه برای ولی فقیه در نظر گرفته شود تا ایشان بتواند ضمن پاسخگویی به مطالبات مردم در حوزه عملکرد قوه قضاییه، از این قوه به عنوان اهرمی قانونی جهت اصلاح مفاسد و بی‌عدالتی‌های موجود درنظام بهره‌برداری کند.

ک) از دیگر موارد لزوم اصلاح قانون اساسی، بازنگری این قانون جهت دادن اختیارات متناسب با مسئولیت‌ها به رهبری نظام است. وقتی قانون اساسی وظیفه تعیین سیاست‌های کلی نظام و ابلاغ آنها به قوای سه‌گانه را به ولی فقیه سپرده، باید ضمانت اجرای این سیاست‌ها و اهرم اجرایی و نظارتی لازم جهت رصد میزان تطابق برنامه‌های قوای سه‌گانه با سیاست‌های ابلاغی را هم به رهبری نظام بسپرد و این مسئله یکی از موارد لزوم اصلاح قانون اساسی است چرا که بدون وجود ضمانت اجرا و اهرم‌های نظارتی و اجرایی پیش‌گفته، سپردن این مسئولیت (تعیین سیاست‌های کلی نظام و ابلاغ آنها) به رهبری فقط بار مسئولیت‌های بدون اختیار ایشان را سنگین می‌کند و نقطه مقابل «بسط ید ولی‌فقیه» خواهد بود.

ل) در وهله اول مصالح کشور و انقلاب اسلامی و در مرحله بعد عدل و انصاف حکم می‌کند کفه مسئولیت‌های رهبری با کفه اختیارات ایشان در قانون اساسی متوازن باشد و متناسب با هر مسئولیت، اختیار لازم جهت ایفای آن به ولی‌فقیه سپرده شود تا شاهد افزایش حضور و بروز اندیشه و نگرش ولایت‌فقیه در همه عرصه‌های حکمرانی در جمهوری اسلامی باشیم.

 

29آگوست/19

قائدۀ حکومت و اقتـدار در قدیـر

دراسلام چهار عیدداریم: عید فطر، عید قربان، عیدجمعه و عید غدیر، ولی عید غدیر بر همه آنها برتری دارد. حضرت صادق «ع» فرمودند: «روزجمعه، روز نظافت و پاکیزگی و عید مسلمین است. و این جمعه برتر از(عید) فطر و قربان است و غدیر خم در روز هجدهم ذی‌حجه برترین اعیاد است.»(۱)

از حضرت صادق«ع» سئوال شد: «آیا برای مؤمنین عیدی غیر از فطر و قربان و جمعه وجود دارد؟» فرمودند: «بلی، برای مؤمنان عیدی بزرگ‌تر است که امیر مؤمنان علی«ع» درحال قیام نگه داشته شد (دستش توسط پیامبر«ص» بالا رفت) و ولایت (و امامت) او را برگردن مردان و زنان در غدیر خم گره زد. سپس فرمودند: «(این حادثه) روز هجدهم ذی‌حجه بود. عمل خیر در این روز برابر با هشتاد ماه است…و مردان بر خانواده خویش (از نظر رزق وروزی) توسعه دهند.»(۲)

تمامی اعمال در آن روز فضیلت ویژه‌ای دارد از جمله زیارت امیر مؤمنان علی«ع».

حضرت رضا«ع» به ابی نصر فرمودند: «ای پسر ابی نصر! هرجا بودی در روز غدیر خود را به(قبر) امیرمؤمنان علی«ع» برسان. به‌راستی که خداوند برای تمام مردان و زنان مؤمن (به ازای زیارت علی«ع») گناهان شصت ساله ایشان را می‌بخشد و (در این روز) چند برابر آنچه در ماه رمضان و شب‌های قدر و روز عید فطر از آتش جهنم آزاد می‌شوند. یک درهم به برادران آگاه (و امامت‌شناس) دادن برابر با هزار درهم است. پس در این روز به برادران (دینی) خود تفضل و هر زن و مرد مؤمن را خوشحال کن.»(۳)

پیامبر«ص» فرمودند: «فَلیُبَلِّغِ‏ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ باید حاضران داستان غدیر را به غایبان برسانند.»(۴)

از امام علی«ع» نقل شده است که فرمودند: «باید حاضر به غائب و نزدیک به دور (جریان غدیر را) برساند و باید غنی به فقیر و قوی به ضعیف (از نظر مالی) کمک کند. رسول خدا«ص» مرا به این مسئله دستور داده است.»(۵)

طبق نقل ابونصر جمعیت زیادی نزد حضرت رضا«ع» حضور داشتند که سخن از روز غدیر به میان آمد. حضرت فرمودند: «به خدا قسم! اگر مردم فضیلت این روز(غدیر) را واقعاً می‌شناختند، هر روز ملائکه با آنها ده نوبت مصافحه می‌کردند و اگر من از طولانی شدن (سخن) اکراه نداشتم، فضایل این روز را و آنچه که در این روز به کسانی که آن را شناختند عطا می‌شود و به حساب نمی‌آید، بیان می‌کردم.»(۶)


۱٫امامت اساسی‌ترین رکن اسلام

عباس‌بن عامر از امام باقر«ع» نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت و به هیچ چیز به اندازه ولایت تاکید نشده است؛ ولی مردم چهارتا را گرفتند و ولایت را رها کردند.(۷)

این حدیث به‌خوبی نشان می‌دهد که هیچ چیزی در بین ارکان اسلام مثل ولایت اهمیت ندارد و در غدیر مسئله امامت و ولایت مطرح شد لذا طرح و توسعه آن اهمیت دارد.

رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسئله ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». آن وقتی که پیامبر(ص) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به کار می برد و ولایت او را به یک ولایت خود مقترن می کند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حائز اهمیت است…(۸)

آن کسی که ولی و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی‌شود؛ از بعد این که او هر کاری که می‌خواهد، می‌تواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست! بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و اینکه ولی مؤمنین یا ولی امور مسلمین است، این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجّه قرار می‌گیرد. قضیه حکومت در اسلام، از این جهت مورد توجّه است

  1. کامل شدن دین

هر چیزی نقطه اوج و کمالی دارد. میوه وقتی می‌رسد، به اوج کمال خود می‌رسد. انسان هم رشد و کمالی دارد. اوج رشد جسمانی و کمال عقلانی انسان تا چهل سالگی است. اسلام نیز به عنوان یک پدیده، اوج و کمالی دارد. روز کامل شدن دین اسلام روز غدیر است که تکلیف امامت مشخص می‌شود. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «الْیَومَ أَکمَلتُ‏ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً: امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.(۹)

از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» روایت است که این آیه هنگامى نازل شد که پیامبر«ص» در روز غدیر خم، و در حین بازگشت از حجه‌الوداع، على«ع» را براى مردم پیشوا قرار داد. مى‏فرمایند: «آخرین امر واجبى که خداوند نازل فرمود، همین است. بعد از آن دیگر فریضه‏اى نازل نشد.» و فرمودند: «هر کسی را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدار. یارانش را یارى و دشمنانش را خوار کن.»(۱۰)

حضرت رضا«ع» فرمودند: «امامت و تعیین امام از (لوازم) کمال دین است و پیامبر«ص» از دنیا نرفتند، مگر اینکه مسائل اصلی دین را برای امت خویش بیان کردند و راه‌ها را به روشنی به آنان نشان دادند و انتخاب حق را به ایشان وانهادند و علی«ع» را به عنوان شاخص و امام برای امت تعیین کردند و تمامی مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، برای آنان بیان فرمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدای عزیز و جلیل (قرآن) را رد کرده و هرکسی که کتاب خدا را رد کند کافر است.»(۱۱)

  1. ابلاغ نکردن امامت مساوی با عدم رسالت است

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهدِی الْقَومَ الکافِرین‏: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کامل (به مردم) برسان! و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى‏کند.»(۱۲)

عیاشى در تفسیر خود با واسطه‏هایى از ابن عباس و جابربن عبد‌اللّه روایت کرده است که، «خداوند پیامبر«ص» را مأمور کرده بود که على «ع» را به خلافت نصب کند؛ لکن بیم داشت که بگویند پسر عموى خود را برگزیده است و از او انتقاد کنند. از این رو این آیه را بر پیامبر«ص» نازل فرمود. او در روز غدیر خم، على«ع» را به رهبرى مسلمین منصوب کرد.»

در روایات مشهورى از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» نقل شده که: «خداوند به پیامبر وحى کرده بود که على را جانشین خود گرداند. مى‏ترسید این کار بر گروهى گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر«ص» را بر این کار تشجیع کند.» مقصود این است که اگر از تبلیغ آنچه به تو دستور داده شده است، خوددارى و کتمان کنى، گویى هیچ‌یک از ماموریت‌هاى خود را انجام نداده‏اى و از لحاظ استحقاق کیفر تفاوتى ندارند.

  1. مدح علی«ع» و اهل‌بیت«ع» توسط ملائک

حضرت رضا«ع» فرمودند: «و آن روزی است که خداوند به جبرئیل دستور می‌دهد که کرسی کرامت الهی را در مقابل بیت‌المعمور نصب کند و جبرئیل بر آن بالا رود و تمام ملائک از تمام آسمان‌ها پیرامون او گرد می‌آیند، مدح و ثنای آل محمد«ص» را می‌گویند و برای شیعیان علی و امامان «ع» و محبین آنها از فرزندان آدم استغفار می‌کنند و روزی است که خداوند به کاتبان اعمال دستور می‌دهد که از روز عید غدیر تا سه روز از محبان اهل‌بیت«ع» و شیعیان آنها رفع قلم ‌شود و خطاهای آنان را به عنوان احترام به محمد«ص» و امامان«ع» ثبت نکنند و آن روزی است که خداوند برای محمد«ص» وآلش«ع» و بستگانش قرار داده است.»(۱۳)

۶٫بزرگ‌ترین عید

نامگذاری‌ها در دستگاه الهی بی‌تناسب و بی‌حکمت نیستند. اگر روزی به عنوان اکبر و برتر نامیده می‌شود قطعاً جریانی در آن روز رخ داده که باعث برتری آن شده است. در حدیثی از حضرت رضا«ع» آمده است: «و روز برطرف شدن سختی و پاک شدن وبال (گناهان) و روز بخشش و عطا و روز نشر علم و روز بشارت و روز عید اکبر است و روزی است که در آن دعا مستجاب می‌شود و روز جایگاه بزرگ است.»(۱۴)

مقام معظم رهبری می‌فرماید: «غدیر در آثار اسلامى ما به «عیدالله‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، والا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت -چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا – در دست دیگران باشد، تحقق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مى‌کنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید – ما هم در ایران مسلمان عریق و عمیق خودمان، سال‌هاى متمادى همین را مشاهده مى‌کردیم – اما چنانچه حکام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ى خانه‌ى خودشان – یا حداکثر ارتباطات محله‌اى – چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود(۱۵)

  1. ۷٫ روز بعثت انبیا وانتصاب اوصیاست

تجمیع بعثت انبیا و انتخاب اوصیا در یک روز رمزی دارد که نشان می‌دهد این روز در نزد خداوند اهمیت ویژه‌ای دارد و در واقع تاکیدی است از خداوند برای انسان‌ها که به اهمیت چنین روزهایی واقف باشند و ارزش لازم را برای چنین روزهای قائل شوند.

حضرت رضا«ع» فرمودند: «مثال مؤمنانی که ولایت امیر مؤمنان«ع» را در روز غدیر قبول کردند، مانند ملائکه‌ای است که بر آدم سجده کردند و مثل کسانی که ولایت را در غدیر نپذیرفتند، همانند ابلیس است.»(۱۶)

از حضرت صادق«ع» نقل شده است که فرمودند، «…و روز غدیر روزی است که موسی«ع»، هارون را به عنوان علم (و پیشوا) نصب کرد؛ لذا برای شکرگذاری خدای بلند مرتبه در این روز روزه گرفت. و روز غدیر روزی است که عیسی«ع» وصی‌اش شمعون صفا را (معرفی و وصی بودن او را) علنی کرد. پس برای تشکر از خدای عزیز و جلیل روزه گرفت و روز غدیر روزی است که پیامبر خدا«ص» علی«ع» را برای مردم علم و پیشوا قرار دادند و فضیلت و وصی بودن او را آشکار ساختند.»(۱۷)

در نتیجه عید غدیر در واقع عید انبیاء واوصیا واولیاست.

  1. غدیر و ناله شیطان

شیطان کسی نیست که در هرجائی صدایش بلند شود و ناله سر بدهد، مگر جایی که سخت احساس خطر کند. یکی از این روزها، روز انتخاب علی«ع» به امامت بود؛ چون شیطان احساس کرد وجود حجت خدا در هر زمان مانع نقشه‌های اوست و عامل هدایت انسان‌ها می‌شود.

جابر از حضرت باقر«ع» نقل کرده است که فرمودند: «هنگامی که پیامبر«ص» در روز غدیر دست علی«ع» را (به عنوان ولایت و امامت) گرفتند، ابلیس آنچنان در بین سربازانش ناله زد که همه از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند، «ای سید و مولای ما! چه چیز شما را به درد آورده است؟ تا کنون ناله‌ای وحشتناک‌تر از این ناله از شما نشنیده بودیم.» شیطان گفت، «این پیامبر کاری کرده که اگر تمام شود (و مردم مخالفت نکنند) هرگز خدا معصیت نخواهد شد.»(۱۸)

این همان است که فاطمه زهرا«س» فرمودند: «قسم به خدا! اگر حق را به اهلش واگذار و از عترت رسول خدا«ص» اطاعت می‌کردند، دو نفر هم در باره خدا با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و خلافت را نسل گذشته به نسل بعدی به ارث می‌گذاشت تا قائم ما که نهمین فرزند از نسل حسین«ع» است قیام کند.»(۱۹)

جمع‌بندی:

راز برتری غدیر این است که با امامت امام علی«ع» دین کامل می‌شود و نعمت‌ها به حد اعلای خود می‌رسند. امامت از ارکان مهم دین است که اگر ابلاغ نشود گویا رسالت پیامبر«ص» انجام نشده است. در این روز، ولایت برتمام هستی عرضه شده است و تمام انبیا در چنین روزی مبعوث شدند و اوصیای خود را در چنین روزی انتخاب کردند و آن را روز عید نامیدند و در آسمان‌ها از آن به نام عید اکبر یاد می‌شود.

رهبر معظم انقلاب در باب نتیجه‌گیری از حادثه غدیر می‌فرمایند: «قاعده‌ی حکومت و اقتدار و قدرت‌مداری در جامعه‌ی اسلامی، با غدیر معیّن و پایه‌گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهم‌تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمن‌ها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید،(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چهارم،۱۳۹۱ ق.، ج. ۵، ص.۶۶

۲٫همان، ج.۷، ص.۳۲۵، ح.۶

۳٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج.۶ ، ص.۲۴

۴٫کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، نشر الهادی، قم، اول۱۴۰۵ ق. ، ج.۲، ص.۸۵۷

۵٫وسائل الشیعه، حر عاملی، موسسه آل‌البیت «ع»، قم،۱۴۰۹ ق.، ج.۱۰، ص.۴۴۵، ح۱۳۸۰۴

۶٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.، ج.۶ ، ص ۲۵

۷٫المحاسن، احمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم. اول، ج.۱ ، ص. ۲۸۶٫

۸٫حدیث ولایت، ج۷، ص۱۸۰

۹٫مائده/۳

۱۰٫ترجمه تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن، انتشارات فراهانی، تهران، اول۱۳۶۰، ج.۶، ص. ۲۰۵٫

۱۱٫کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، سوم، ۱۳۸۸ق. ج.۱، ص۱۹۹٫ عیون‌الاخبارالرضا، شیخ صدوق، نشردارالعلم، قم، ۱۳۷۹ق. ، ج.۱، ص.۱۷۹تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، ص.۵۱۴ بحار الانوار، ج.۲۵ ، ص.۱۲۱

۱۲مائده/۶

۱۳٫قبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴٫

۱۴٫همان

۱۵ .۱۶/۱/۷۸

۱۶٫اقبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴

۱۷٫وسائل الشیعه، حر عاملی، احیاءالتراث، بیروت چهارم، ۱۳۹، ق.، ج.۵٫ ص۳۲۸٫، ذیل حدیث ۱۲

۱۸٫بحارالانوار، ج.۲۷، ص۲۵۶، ج.۴۰

۱۹٫همان ج.۳۶، ص ۳۵۳

  1. ۳۰/۶/۹۵

 

29آگوست/19

گزینـش کارگزاران دولتـی و نظـارت بر آنهـا

« ثُمَّ انظُر فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاستَعمِلْهُمُ اختِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِم مُحَابَاهً وَأَثَرَهً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَورِ وَالخِیَانَهِ. وَتَوَخَّ مِنهُم أَهلَ التَّجرِبَهِ وَالحَیَاءِ، مِن أَهلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَهِ، وَالْقَدَمِ فِی الاِْسلاَمِ المُتَقَدِّمَهِ، فَإِنَّهُم أَکرَمُ أَخلاَقاً وَأَصَحُّ أَعرَاضاً، وَأَقَلُّ فِی المَطَامِعِ إِشرَاقاً، وَأَبلَغُ فِی عَوَاقِبِ الاُْمُورِ نَظَراً…»(۱)

«آنگاه در امور کارگزارانت بنگر و آنان را پس از آزمایش به کار بگمار و از روی میل شخصی و خودسری به ولایت مگمار که این دو چیز جامع همه شاخه‌های ستم و خیانت‌اند و از میان آنان کسانی را که باتجربه و باحیا هستند برگزین، کسانی که از خاندان‌های اصیل و شایسته و با سابقه درخشان در اسلام باشند. آنان که از نظر اخلاق برجسته‌ترین و از جنبه حیثیت شایسته‌ترین و کمتر در فکر طمع‌کاری‌ و در عواقب امور باریک‌بین‌ترند. آنگاه هزینه زندگی آنان را فراوان ساز که این کار به آنها کمک می‌کند که در اصلاح خویش بکوشند و از دست‌اندازی به اموالی که دراختیار آنهاست بی‌نیاز شوند و محبت را بر آنان تمام می‌کند که عذری برای مخالفت با امر تو یا خیانت به امانت نداشته باشند.

آنگاه به عملکردشان رسیدگی کن و ناظران پنهانی از اهل صدق و وفا بر آن بگمار، زیرا مراقبت پنهانی از اعمالشان آنان را وادار می‌کند که امانت را رعایت کنند و با مردم روش مدارا پیش گیرند و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن که هرگاه یکی از آنها به خیانت دست زد و بازرسان تو به اتفاق از خیانت او خبر دادند، این گواهی کافی است که وی را تنبیه و به اعمالش مؤاخذه کنی و داغ خیانت بر او گذاری و ننگ تهمت و بدنامی را بر گردنش بیاویزی.»

این بخش از منشور حکومتی امام در زمینه مدیریت شامل دو بخش است:

گزینش

نظارت

 

۱ـ گزینش دقیق و هوشمندانه

*گزینش کارگزاران، به‌ویژه در پست‌های کلیدی نباید از روی ساده‌اندیشی و سهل‌انگاری و خوش‌بینی بیجا باشد تا افراد دغل‌باز و فریبکار نتوانند خود را در نظام اسلامی و مدیریتی جا بزنند و با خیانت و نیرنگ چهره نظام را آلوده کنند.

*کوتاهی کردن در این امر مهم و حیاتی خود نوعی خیانت و ستمکاری در حق ملت و دین است.

ملاک گزینش‌ها از منظر منشور حکومتی امیرمؤمنان(ع) عبارتند از:

۱ـ اصالت خانوادگی و فامیلی، نه انسان‌های بی‌ریشه و فرصت‌طلب که در پی موج‌سواری‌اند.

۲ـ سابقه اسلامی ریشه‌دار و مطمئن در زندگی.

۳ـ تجربه و تخصص در کار و مسئولینی که به عهده می‌گیرند. مسئولیت باید در حوزه تخصص باشد، نه غیر آن.

۴ـ حیا و شرم همراه با تقوا و نجابت تا در پرتگاه‌های گناه و خیانت سقوط نکنند.

۵ـ اتصاف به اخلاق و فضائل انسانی و حسن شهرت و خوشنامی که موجب آبروی نظام است.

۶ـ پیراستگی از طمع و آزمندی و چشم دوختن به مادیات و منصب و مقام.

۷ـ حزم و دوراندیشی و آینده‌نگری و داشتن چشم‌انداز و برنامه‌ریزی برای آینده کشور و ملت.

اینها مواردی هستند که امام علی(ع) در منشور حکومتی به مالک اشتر توصیه فرمودند و در حقیقت ملاک‌ها و معیارهای گزینش وزرا، رجال، مدیران و عوامل اجرائی در هر عصر وزمانه‌ای هستند، نه گرایش‌های خودساخته جناحی و گروهی که متأسفانه دامنگیر بسیاری شده و مصالح نظام به پای آن قربانی می‌شوند و عامل تفرقه و اختلاف است.

سوء مدیریت و ضعف مدیریت دو عاملی هستند که منافع ملی را در معرض مخاطره قرار می‌دهند و دشمن از آنها در جهت نیل به اهداف خود بهره‌برداری می‌کند.

*تخصص و تعهد و التزام عملی به اسلام و اصول اخلاقی و عشق به خدمت نیاز مبرم جامعه اسلامی است.

*وارستگی از زیاده‌خواهی مادی و به عبارت امروز اشرافیگری و تجمل و رفاه‌زدگی از لوازم فوری و ضروری نظام اسلامی است.

*سپردن مسئولیت‌ها به تناسب تخصص و کاردانی از ضرورت‌های دیگر است که امام(ع) به آن امر فرموده‌اند و باید جداً مدنظر کارگزاران و مسئولان باشد.

ویژگی‌های فوق را می‌توان در یک عبارت موجز و متناسب با فرهنگ روز یعنی واژه «انقلابی» خلاصه کرد. یک مدیر انقلابی می‌بایست از این ویژگی‌ها برخوردار باشد. متأسفانه این گونه مدیران انگشت‌شمارند و باید چراغ به دست گرفت و آنها را جستجو کرد.

اگر مدیرانی با روحیه انقلابی و جهادی در صحنه باشند، همان گونه که جوانان انقلابی ما در برابر عوامل پلید استکباری ایستادند و در راه آرمان‌های اسلام و انقلاب سر و جان دادند، دشمنان اسلام به خود جرئت نمی‌دادند هر روز نقشه جدیدی برای ملت ما طراحی کنند.

جان سخن اینکه مسئولیت‌ها می‌بایست به نسل انقلابی و جهادی سپرده شوند تا همان گونه در ساقط کردن پهپاد امریکایی و توقیف کشتی انگلیسی متجاوز دیدیم، پاسخ دشمن را به گونه‌ای دندان‌شکن کف دست او بگذارند.

نکته قابل ذکر اینکه سلامت و درستکاری کارگزاران در سلامت جامعه تأثیر انکارناپذیری دارد. امام علی«ع» می‌فرمایند، «اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِم» شاید یکی از دلایل ولنگاری‌ها در جامعه، بازتاب برخی عملکردهای نامناسب باشد. به قول سعدی:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

برآورند غلامان او درخت از بیخ.

باید افرادی وارسته و جهادی و انقلابی در صحنه باشند تا در برابر ویژه‌خواری‌ها بایستند و قهرمانان سکه و دلار میدانداری نکنند؛ لجام گسیختگی اقتصادی و اخلاقی را با قدرت مهار کنند و در یاری مردم محروم که صاحبان اصلی انقلابند بکوشند. باری ضرورت امروز کشور اقتباس از مدیریت علوی است که در نهج‌البلاغه پیش روی ما گشوده است.

به نامه آن حضرت به عثمان‌ بن حنیف بنگریم که به خاطر حضور در مهمانی عروسی یکی از اعیان بصره چگونه مورد عتاب قرار می‌گیرد و حضرت چه درس جانانه‌ای می‌دهند که چرا بر سر سفره‌ای نشسته که اغنیا متمتع و فقرا از آن محروم‌اند؟!(۲)

به رفتار آن حضرت با برادرش عقیل بنگریم که گرد گرسنگی بر چهره کودکانش نشسته بود و تنها مقداری جو یا خرمای اضافی از بیت‌المال از برادر خود که حاکم مسلمین بودند، درخواست کرد و امام با هشدار و انذار برادرشان را تنبیه ‌کردند که داستان آن معروف است.(۳)

در نامه آن حضرت به اشعث بن قیس حاکم آذربایجان آمده است: «ان عملک لیس لک تطعمه و لکنه فی عنقک آمائه و انت مسترعی لمن فوقک…؛ کاری که برعهده تو نهاده شده (مسئولیت حکومتی) طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت. از تو خواسته شده فرمانبر مافوق خود باشی. تو حق نداری به دلخواه خود در اموال رعیت تصرف کنی، مگر طبق فرمانی که از امام به تو برسد. در دست تو اموالی است از اموال خداوند بزرگ و تو یکی از خزانه‌دارهای آن هستی تا آن را به من تسلیم کنی. امیدوارم برای تو فرمانروای خوبی باشم.»(۴)

تأمین حقوق کارکنان

رسیدگی به هزینه زندگی کارگزاران توصیه دیگری است که امام خاطرنشان ساخته‌اند. یکی از پرتگاه‌های انسان از جمله مسئولان مسائل مالی هستند، زیرا چنانچه مسئولی تأمین نباشد، باب سوءاستفاده و رشوه و فساد بر او گشوده می‌شود و انسان‌های سست عنصر سقوط می‌کنند، لذا تأمین زندگی کارکنان دولت از الزامات حکومتی است.

البته این بدان معنا نیست که باب افراط و تفریط و تبعیض در حقوق کارکنان گشوده شود. تأمین نیازمندی‌ها به شیوه معقول و عادلانه، نه به گونه‌ای که یک مسئول دولتی ده برابر یا بیست برابر یک کارمند یا کارگر حقوق بگیرد. دیدیم که فاصله‌های حقوقی و نجومی در کشور که تبدیل به چالش‌ بزرگی شد که نه تنها خروج از عدالت است، بلکه تبعیض و خیانت و سوءاستفاده را به همراه دارد. وظیفه دولت و مجلس است تا با دقت به این گونه موارد رسیدگی و عدالت نسبی را برقرار کنند.

در نظام اسلامی اشرافی‌گری جایگاهی ندارد. امام خمینی فرمودند:

«کاش کاخ‌نشینان حال دردمندان جامعه را مشاهده می‌ کردند.»

«اگر همراهی این توده‌های محروم نبود، حکومت نمی‌توانست برقرار باشد.»

«آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.»

حضرت امام از این گونه هشدارها بسیار دارند. به سیره و صحیفه امام بنگریم تا دستخوش استحاله تدریجی نشویم و اشتباهاتمان را جبران کنیم.

ملت را دست‌کم نگیرید که با وجود مشکلات اقتصادی و تورم بی‌مهار و گرانی‌های نامعقول که اغلب از سوءمدیریت و عدم نظارت و فرصت‌طلبی‌ها نشأت گرفته، همچنان پای آرمان‌های انقلاب اسلامی ایستاده و با بصیرت انقلابی لب به شکایت نمی‌گشاید که برای دشمن مجال و فرصت فراهم نشود. واقعاً از این مردم خوب، بابصیرت، متعهد و مؤمن درس بیاموزیم و اینها الگوی ما باشند.

نظارت بر کارگزاران

نظارت بر عملکرد کارکنان و کارگزاران مطلب دیگری است که در این بخش از منشور حکومتی امام(ع) آمده است، «ثم تفقد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم…؛ آنگاه به عملکردشان رسیدگی کن و ناظرانی پنهانی از اهل صدق و وفا بر آنان بگمار…».

امام علی(ع) در این بخش چند نکته را در باب نظارت بر کارکنان خاطرنشان ساخته‌اند:

۱ـ رئیس دولت باید عملکرد زیرمجموعه خود را زیرنظر بگیرد و ارزیابی کند و هرگاه از اصول پذیرفته شده

نظام تخطی کردند به‌سرعت واکنش مناسب نشان دهد و اگر تذکر سودمند نبود، آنان را عزل و برکنار کنند.

۲ـ مسئولان باید نیروهای اطلاعاتی کارآمدی را بگمارند تا عملکرد کارگزاران را زیرنظر داشته باشند. این ناظران باید افراد صادق و امینی باشند که از مسیر عدل و حق خارج نمی‌شوند و صدق و امانت را لحاظ می‌کنند تا حیثیت افراد لکه‌دار نشود. هرگاه گزارشی برخلاف شئونات نظام اسلامی داده شد، مقام عالی باید واکنش مناسب داشته باشد، تذکر دهد و حتی فرد متخلف را محاکمه و در صورت لزوم از مقامش برکنار کند.

در حکومت امیرالمؤمنین(ع) از این قبیل موارد بسیارند است که در نهج‌البلاغه نمونه‌هائی از آنها ذکر شده‌اند. سیره علوی می‌بایست الگوی عمل دولتمردان باشد. در نامه به مالک اشتر امام علی(ع) در باب نظارت بر عوامل دون و برخورد با تخلف آنها می‌فرمایند، «بترس از یاران نزدیک خود که هرگاه یکی از آنها دست به خیانت زد و بازرسان تو به اتفاق از خیانت او گزارش دادند، این گواهی کافی است که وی را تنبیه کنی و داغ خیانت بر او بگذاری.»

خلاصه آنکه حکومت اسلامی با کسی شوخی ندارد و مصالح نظام اسلامی را نباید فدای اطرافیان و نورچشمی‌ها کرد که خیانت به اسلام و مسلمین قابل مصالحه نیست.

شایسته است که یک بار دیگر این بخشنامه را مرور کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.

۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۵٫

۳ـ خطبه، ۲۲۴٫

۴ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵٫

29آگوست/19

منطق مقاومت

حضرت امام خمینی(ره):

*در مقابل مشکلات باید مقاومت به خرج داد. اگر بنا باشد که ما در مشکلات عقب‌نشینی و سستی کنیم، نهضت ما نمی‌تواند پیش برود لکن در مقابل مشکلات باید مردانه قیام و مردانه مقاومت [کرد]. شماها، زن و مردتان، شجاعانه قیام کردید و دست اجانب را کوتاه کردید و دست چپاولگرها را از خزائن مملکتتان کوتاه کردید؛ و شجاعانه باید به پیش بروید و مقاومت کنید.(صحیفه امام ج۹ ص۴۹۴)

*ما امریکا را خوب می‌شناسیم و می‌دانیم که می‌توانیم در برابرش مقاومت کرده و از شرف‌مان دفاع کنیم. ما نشان داده‌ایم که در برابر بی‌عدالتی بزرگ او… می‌توانیم مقاومت کنیم. ما باید بر امریکا غلبه کنیم و او را در همه منطقه شکست دهیم.(صحیفه امام ج۱۲ ص۳۴)

*آیا پیغمبر اکرم(ص) در مقابل سختی‌ها عقب‌نشینی کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیاء و پیغمبراکرم(ص) را انجام می‌دهیم باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسلام استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم‌ها کوتاه گردد.(صحیفه امام ج۱۹ ص۴۵)

 

آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدظله‌العالی:

*هزینه‌ی تسلیم شدن بمراتب بیشتر از هزینه‌ی مقاومت کردن و ایستادگی کردن است. بله، ایستادگی کردن ممکن است هزینه‌ای داشته باشد، امّا دستاوردهای بسیار بزرگی دارد که صدها برابر آن هزینه برای ملّت‌ها ارزش دارد؛ امّا تسلیم شدن در مقابل دشمن عنود و لجوج و خبیث، جز لگدمال شدن، جز ذلیل شدن، جز بی‌هویّت شدن هیچ اثری ندارد.(۹/۴/۹۷)

*در مقابل دشمن، «عقب‌نشینی» مشوّق دشمن است؛ در مقابل دشمن، «ایستادگی» موجب عقب‌رفت دشمن است. وَلَو قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الأَدبَارَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا* سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبدِیلًا؛(۱) این سنّت الهی است: اگرچنانچه در مقابل ظلم و استبداد و زورگویی و خباثت‌ها و جنایت‌های جنایتکاران عالم بایستید، قطعاً مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند؛ این قرآن کریم است که به‌عنوان یک سنّت قطعیِ تاریخ و سنّت الهی از این یاد می‌کند، و این سنّت ان‌شاءالله عملی خواهد شد.(۲۵/۱/۹۷)

پی‌نوشت:

  1. فتح/۲۲
29آگوست/19

برکات ولایت اهل‌بیت«ع»

در این سلسله مقالات، امام‌شناسی شیعی را دنبال می‌کردیم، زیارت جامعه کبیره متن این امام‌شناسی است. در این مقاله نیز فرازهایی از این زیارت را تقدیم می‌کنیم.

برکات ولایت اهل‌بیت«ع»  

در بخش  پایانی این زیارت برکات ولایت‌پذیری بیان و به این سئوال پاسخ داده شده است که با پذیرفتن ولایت اهل‌بیت«ع» چه چیزهائی را به دست می‌آوریم؟ این برکات عبارتند از:

۱- آموزش چهره حقیقی دین

«بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا: خداوند با ولایت شما نشانه‌های روشن دین را به ما آموخت.»

معالم به معنای علائم و نشانه‌های ویژه است.

«دین» آدرس زندگی سعادتمندانه است. این گوهر در صورتی تأثیر ارزشمند خود را خواهد داشت که درست شناخته شود و آدرس بدلی و تحریفی جای آن را نگیرد. به همین دلیل است که قرآن و عترت بر «تفقه» در دین تأکید دارند. «تفقه در دین» یعنی فهم درست دین.

قرآن می‌گوید که عده‌ای باید عهده‌دار آگاهی‌های لازم در عرصه دین باشند و مسئولیت نشر فرهنگی دین را به دوش بکشند. «… لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون(۱): … تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان برگشتند بیم دهند باشد که آنان از کیفر الهی بترسند. در روایتی نبی گرامی«ص» فرمودند: «انَّ لکلِّ شیء دِعامهً و دعامه هذاالدین الفقه؛(۲) همانا برای هر چیزی تکیه‌گاهی است و تکیه‌گاه این دین فقه است.» یعنی دین‌پژوهی.

در روایتی از حضرت امام کاظم«ع» نقل شده است، «تَفَقَّهُوا فِی دِینِ اَللَّهِ فَإِنَّ اَلْفِقْهَ مِفْتَاحُ اَلْبَصِیرَهِ وَ تَمَامُ اَلْعِبَادَهِ وَ…؛(۳) در دین خدا پژوهش کنید، زیرا که فقه کلید بصیرت و مایه کمال عبادت و… است.»

و اما دین را از چه کسی باید آموخت؟ این فراز از زیارت جامعه کبیره پاسخ به این سئوال است: دین را باید از کسانی آموخت که دین در خانه آنها نازل شده است. «اَهْلُ الْبَیْتِ اَدْرِی بِما فِی الْبَیْت(۴): اهل خانه بهتر می‌دانند که در خانه چیست.»

مفسر حقیقی دین شخص نبی اکرم«ص» است:

«… وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون(۵): … ما این قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی، شاید اندیشه کنند.»

امامان معصوم هم همین رسالت را دارند. چشمه زلال شناخت درست دین پیامبر«ص» و اهل‌بیت«ع» گرامی او هستند. تعابیری همچون «عیش العلم؛ زندگانی علم»، «مَعدَنُ العِلم»، «راسِخُونَ فِی الْعِلْم»، «اَعْلَمُ النَّاس»، «وَرَثَه عِلمُ الاَنبیاء»، و… و… درباره اهل‌بیت«ع» بیانگر این واقعیت است که چشمه جوشان دین‌شناسی اهل‌بیت«ع» هستند. از این رهگذر است که دوستان اهل‌بیت«ع» تفسیر درست دین را از آنان می‌خواستند. جناب عبدالعظیم حسنی«ع» که با چهار واسطه نسبش به امام مجتبی«ع» می‌رسد، در عصر پنج امام می‌زیسته و از دو امام جواد و امام هادی بهره‌ها برده است، دینش را بر حضرت امام هادی«ع» عرضه می‌کند و امام باورهای دینی او را تأیید کرده می‌فرمایند: «هذا و الله دین الله ارتضاه لعباده فاثبت علیه»: این به خدا قسم همان دینی است که خداوند برای بندگانش پسندیده است. بر این ثابت‌قدم باش.»

نیز غیر او کسانی دینشان را از معصوم پرسیدند…(۷)

آری با ولایت‌پذیری اهل‌بیت«ع» دین را آموختیم و اگر آنان نبودند امروز از دین چیزی جز خرافه باقی نمی‌ماند.

  1. ولایت اهل‌بیت«ع» و دنیای آباد

«و أصْلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا: و آنچه را از دنیایمان تباه شده بود اصلاح کرد.

دومین برکت ولایت اهل‌بیت«ع» سامان یافتن زندگی این جهان ماست. رسالت دین تنها آبادی آخرت نیست بلکه دین هم دنیای ما را سامان می‌دهد هم آخرت ما را.

« مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنْثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُمْ بِأَحسَنِ ما کانوا یَعمَلونَ»(۸): هر کس از زن و مرد عمل صالح داشته و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌ای حیات حقیقی می‌بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.»

روشن است که «حیات طیبه» آیه در این جهان است چون ذیل سخن از آخرت دارد. به عبارت دیگر کسی که ایمان و عمل صالح داشته باشد، هم دنیای آباد نصیبش خواهد شد، هم آخرت آباد.

حضرت امام علی«ع» فرمودند، «من رزق الدین فقد رزق خیر الدنیا و الاخره»(۹): هر کس دین روزی‌اش شود خیر دنیا و آخرت روزی‌اش شده است.»

حضرت امام صادق«ع» فرمودند، «لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْیَاه»(۱۰): از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرت و یا آخرتش را به خاطر دنیایش ترک کند.»

مسلمان باید آمیزد به هم دنیا و عقبی را

نه مستغرق در این گردد نه در آن یک شود فانی

امامان«ع» این شیوه زندگی را آموختند. ممکن است بپرسید چرا شاهد آنیم که برخی از پیروان اهل‌بیت«ع» زندگی آشفته‌ای دارند؟ پاسخ آن است ما می‌گوییم  کسی که درست به نسخه اهل‌بیت«ع» عمل کند زندگی آباد این جهانی و آن جهانی خواهد داشت. کسی که اسمش شیعه باشد، ولی در سبک زندگی، نسخه اهل‌بیت«ع» را محور عمل قرار ندهد قهراً با اسم چیزی آباد نمی‌شود. عمل به دستورات اهل‌بیت«ع» است که دنیا و آخرت آباد خواهد شد.

نام فروردین نیارد گل به باغ

شب نگردد روشن از اسم چراغ

اسم گفتی رو مسمّا را بجوی

ماه در بالاست نی در آب جوی

هیچ اسم بی مسمّا دیده‌ای

یا ز گاف و لام گل چیده‌ای

تا قیامت عارف از مَی مَی کند

تا ننوشد باده کی مستی کند

آری اگر به درستی رهرو راه اهل‌بیت«ع» باشیم شیرینی دنیا و آخرت را خواهیم چشید. ناگفته نماند که ایجاد موانع از سوی دشمنان اهل‌بیت«ع» هم از عوامل نابسامانی زندگی دنیایی است. البته این هزینه رهروی راه اهل‌بیت«ع» است. دین‌مداری و رهروی راه اهل‌بیت«ع» همیشه هزینه داشته است و امروز و فردا و فرداها هم خواهد داشت. در ده‌ها روایت از اهل‌بیت«ع» رسیده است که انبیاء در خط مقدم مشکلات و سختی‌ها و پس از آنها کسانی که رهرو راهشان هستند.(۱۱):

هر که در این بزم مقرب‌تر است

جام بلا بیشترش می‌دهند

  1. ولایت اهل‌بیت«ع» و اکمال دین و اتمام نعمت

«وَ بمُوالاتِکُمْ تَمّتِ الْکِلمَهُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَه»: و به ولایت شما کلمه توحید کامل و نعمت بزرگ شمرده شد.

از برکات ولایت اهل‌بیت«ع» کامل شدن دین و تمام شدن نعمت است. این است رمز آنکه پس از نصب مولی علی«ع» به امامت آیه نازل می‌شود که، «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا(۱۲): امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را (با این تکمله) برای شما به عنوان آئین برگزیدم.»

این آیه که در آخرین سال زندگی پیامبر«ص» نازل شد و رمز تداوم دین کامل را بیان کرده است، زیرا پیش از آن تمام احکام فردی و اجتماعی بیان شده بود و حتی فریضه حج در همان سال به وسیله پیامبر«ص» به انجام رسید. بنابراین در روز عید غدیر خم این آیه ابلاغ شد تا دین کامل از دین ناقص باز شناسانده شود.

ولایت اهل‌بیت«ع» بزرگ‌شماری نعمتی است که خداوند برای تداوم اسلام کامل عطا فرمود. با ولایت اهل‌بیت«ع» دین به کمال رسید. دژ حفظ انسان از خطرات فکری، توحید و نقطه تکمیل این دژ ولایت است. این حقیقت به صراحت در حدیث سلسله الذهب آمده است. از حضرت امام رضا«ع» رسیده و در حدیث قدسی هست که، «لااله الاالله دژ من است و هر کس وارد دژ من شود از عذابم در امان است.»

آنگاه امام رضا«ع» فرمودند، «بِشُروطَها وَ اَنا مِن شُروطَها(۱۳): اما این شرط‌هایی دارد و من از شرط‌های آن هستم.»

  1. وحدت کلمه در سایه ولایت اهل‌بیت«ع»

«وَاَئتَلَفَت الفِرقَه»: به ولایت شما پراکندگی و جدایی به ائتلاف و یکپارچگی تبدیل شد.

ضرورت وحدت و یکپارچگی امت اسلام در برابر دشمنانی که با اصل اسلام درگیرند و برآنند که اسلام را نابود کنند، از بدیهیات غیر قابل انکار است. محور این وحدت، تکیه بر اصول مشترک اسلام و برخورد منطقی و استدلالی در مسائل مورد اختلاف همانند الغدیر و المراجعات است.

از محورهای وحدت در محبت اهل‌بیت«ع» عصمت و طهارت است.

امام باقر«ع» فرمودند، «حُبَّنا اَهلِ‌بیت نِظامُ الدّین»(۱۴): دوست داشتن ما اهل‌بیت«ع» نظام دین است.

امامان فقهی اهل سنت بارها محبت خود را نسبت به اهل‌بیت«ع» ابراز داشته‌اند. ابوحنیفه می‌گوید، «لو لا السنتان لهلک النعمان»(۱۵): اگر نبود دو سالی که از محضر امام صادق(ع) بهره‌مند شدم، هلاک می‌شدم.»

«مالک بن انس» می‌گوید، «ما رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد بن صادق علماً و عباده و ورعاً(۱۶): در علم و عبادت و تقوا برتر از جعفربن محمدالصادق هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.»

«شافعی» این شعر را سروده است:

یا اهل‌بیت رسول الله حبکم

فرض من الله من القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انکم

من لم یصل علیکم لا صلوه له

«ای اهل‌بیت رسول خدا! محبت شما فریضه‌ای الهی است که در قرآن آمده است. در عظمت و منزلت شما همین بس که تا کسی بر شما درود نفرستد (در تشهد) نمازش صحیح نیست.»

در این باره در کتاب سیره ائمه اهل‌البیت«ع» به تفصیل سخن گفته‌ام.(۱۸) در اینجا مناسب می‌دانم شعر یکی از شاعران کُرد را درباره اهل‌بیت«ع» بیاورم.

لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است

عشق‌بازی سر به میدان وفا افکندن است

گر هواخواه حسینی ترک سر کن چون حسین

شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است

سنی‌ام سنی ولیکن حب آل مصطفی

دین و آیین من و آباد و اجداد من است

شیعه و سنی ندانم دوستم با هر که او

دوست باشد دشمنم آن را که با او دشمن است(۱۹)

«وَ بِمَوالاتِکُم تُقْبِلُ الطّاعه المفتَرَضَهُ »: به ولایت شما اطاعت واجب پذیرفته می‌شود.»

در روایات آمده است که ولایت اهل‌بیت«ع» شرط قبولی اعمال است. بدون ولایت و نیز دوستی اهل‌بیت«ع» برنامه‌هایی را که اسلام برای تکامل انسان آورده نمی‌تواند ثمربخش باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره توبه، آیه ۱۲۲٫

۲- میزان الحکمه، کلمه «فقه».

۳- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۲۱٫

۴- بحارالانوار، ج ۸۱، ص ۲۷۴٫

۵- سوره نحل، آیه ۴۴٫

۶- اهل‌البیت، ص ۲۴۲ و ص ۳۴۳ به نقل از امالی صدوق، ص ۲۷۸، التوحید، ص ۸۱، کمال الدین، ص ۳۷۹ و…

۷- ر.ک اهل‌البیت فی الکتاب و السنه از ص ۲۳۹ تا ص ۲۴۵٫

۸- آل عمران، آیه ۱۴۸٫

۹- غررالحکم، حدیث ۸۵۲۳٫

۱۰- من لایحضرالفقیه، ج ۳، ص ۱۵۶٫

۱۱- ر.ک اصول کافی، ج ۲، ص؟؟؟

۱۲- سوره مائده، آیه ۳٫

۱۳- التوحید، ص ۱۵٫

۱۴- الامالی، شیخ طوسی، ص ۲۹۶٫

۱۵- اهل‌البیت دراسه حدیثه، ص ۲۵۶ و ۲۵۷٫

۱۶- الامام الصادق والمذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۵۳٫

۱۷- نظم در السمطین، ص ۱۱۸، الصواعق المحرفه، ص ۱۷۵؛ اسعاف الراغبین، ص ۱۲۱٫

۱۸- سیری در سیره ائمه اهل‌البیت، تألیف نویسنده، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین از ص ۵۱ تا ۶۳٫

۱۹- اهل‌بیت پیامبر«ع» در شعر شاعران کرد، ص ۱۲۵ و ۱۲۶٫