Monthly Archives: نوامبر 2019

03نوامبر/19

ماجرای آن ۹۹ نفر! و دروغی که آشکار شد!

برگزاری مراسم تنفیذ و تحلیف آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور منتخب و رای اعتماد مجلس شورای اسلامی به میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر و اتفاقات به وجود آمده در فضای سیاسی کشور که بعدها به «ماجرای ۹۹ نفر» مشهور شد! از رویدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۴ است.

در حالی که آمریکا مدعی بود در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به هیچ یک از طرفین سلاح نمی‌فروشد و از آنان حمایت نمی‌کند، در شهریور ماه ۱۳۶۴ معاون وزارت خارجه آمریکا در امور خاورمیانه صراحتاً حمایت دولت امریکا از رژیم صدام را تائید کرد. گروهک منافقین نیز در این روزها فاصله ظاهری خود با آمریکا را روز به روز کمتر کرد و به بمب‌گذاری و ترورهای کور در بخش‌هایی از کشور ادامه داد.

ماجرای ۹۹ نفر!

مجلس دوم شورای اسلامی که انتخابات آن در ۲۶ فروردین ۱۳۶۳ برگزار و اولین جلسه آن نیز در ۷ خرداد همین سال تشکیل شد، در طول فعالیت چهار ساله خود حوادث کوچک و بزرگ فراوانی را از سر گذراند، ولی بی‌شک منازعات سیاسی دو جریان وقت، حائز اهمیت شایانی است.

به انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری نزدیک می‌شویم. رئیس جمهور به دلیل مشکلاتی که با نخست‌وزیر دارد، از امام خمینی(ره) کسب اجازه می‌کند که نامزد انتخابات نشود و در صورت نامزدی مجدد در انتخابات، نخست‌وزیر را تغییر دهد. وی با موافقت اولیه بنیانگزار انقلاب(۱) در انتخابات ثبت‌نام می‌کند. با برگزاری انتخابات، شرایط روز عوض می‌شود. در این برهه، ۱۳۵نماینده مجلس که مخالف تصمیم رئیس‌جمهور هستند، در نامه‌ای به امام خمینی(ره)، ضمن حمایت از نخست‌وزیر وقت می‌نویسند: «…اکنون ملت و کشور ما یکی از بحرانی‌ترین مواقع تاریخی را می‌گذراند. گسترش دامنه جنگ و تهدیدات نظامی امریکا، فشارهای شدید اقتصادی، توطئه‌های خطرناک سیاسی و تحریکات ضد انقلاب از عوامل مهمی هستند است که فشار طاقت‌فرسای آن بر دوش مردم صبور و مظلوم ما سنگینی می‌کند و تغییر دولت که متأسفانه به قرار مشهود مستلزم تغییری عظیم در سطح کشور خواهد بود… مسلماً عواقب وخیمی را در بر دارد و…»

پاسخ امام خمینی به این نامه، حائز نکته بسیار مهمی است، ایشان تاکید می‌کنند که، «در حال حاضر تغییر [دولت] را صلاح نمی‌دانم، ولی حق انتخاب با جناب آقای رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است.»(۲)

چنانچه به‌عیان قابل مشاهده است ۱۳۵ نماینده مجلس در این نامه، تغییر دولت را باعث ایجاد مشکلاتی عظیم در شرایط جنگی ذکر کردند و امام خمینی(ره) ضمن حمایت از عدم تغییر دولت وقت، حق انتخاب را به رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی دادند. این مهم نشان می‌داد که امام امت، نه حکم؛ که نظر خود را اعلام کردند. با وجود این  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که امام را ولایت امر و مراد خویش می‌دانستند، به تبعیت از نظر و نه حکم امام، میرحسین موسوی را به مجلس معرفی کردند.

مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۶۴، با ۱۶۰ رای موافق، ۷۳ رای مخالف و ۲۶ رای ممتنع به دولت، رای اعتماد ‌داد، اما این پایان طبیعی ماجرا نبود! حاصل جمع ۷۳ نفر مخالفان و ۲۶ نفر رای ممتنع، جمعاً ۹۹ نفر می‌شدند که در تاریخ دهه شصت به «قضیه ۹۹ نفر» معروف شد. حامیان دولت در آن روزها لیست اسامی ۹۹ نماینده‌ای را که به دولت میرحسین موسوی رای مثبت نداده بودند منتشر کردند و آنان را «ضد ولایت فقیه» نامیدند!

محمد یزدی، احمد آذری قمی، اسدالله بادامچیان، محمدرضا باهنر، مریم بهروزی، سیدرضا تقوی، قربانعلی دری نجف‌آبادی، حسن روحانی، سیدرضا زواره‌ای، محمد اسماعیل شوشتری، جلال‌الدین فارسی، محسن مجتهد شبستری، علی موحدی ساوجی، محمد علی موحدی کرمانی، و علی یوسف‌پور از معروف‌ترین نمایندگانی بودند که به کابینه رای منفی دادند. حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر کشور دولت اول میرحسین موسوی که در سال ۱۳۶۴جای خود را به محتشمی‌پور داد، روایت می‌کند: «وقتی ۹۹ نفر از نمایندگان به آقای موسوی رأی ندادند،… طرفداران آقای موسوی این ۹۹ اسم را پیراهن عثمان کردند و هر کسی را که می‌خواستند بکوبند، می‌گفتند جزو ۹۹ نفر است. تقریباً ۲۰۰ نفر را اینها جزو آن ۹۹ نفر حساب کردند. منجمله خود مرا، حال آن که من اصلاً در مجلس نبودم.»(۳)

دروغی که آشکار شد!

آمریکا مدعی بود که از فروش اسلحه به طرفین درگیر در جنگ ایران و عراق خودداری می‌کند، ولی در ۹ شهریور ۱۳۶۴، روزنامه القبس چاپ کویت نوشت عراق تا کنون ۲۴ فروند هلیکوپتر جنگی از شرکت آمریکایی «هیوز ایر کرافت» خریده است.

در ۳۰ شهریور ماه همین سال نیز ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه آمریکا در امورخاورمیانه ضمن تأکید بر حمایت آمریکا از عراق در جنگ با ایران فروش جنگ‌افزار به دولت عراق را تایید کرد. پیش از این در روز ۱۰شهریور ۱۳۶۴ بنیاد تحقیقاتی «هریتیج»(Heritage)- اندیشکده محافظه‌کار آمریکایی، دی.سی- خواستار حمله نظامی و عملیات انتقامی علیه ایران شده بود.

 

نزدیکی هر چه بیشتر منافقین به آمریکا!

در ۲ شهریور ۱۳۶۴روزنامه «فیلادلفیا اینکوایر»(Philadelphia Inquirer) چاپ آمریکا مصاحبه‌ای با مسعود رجوی سرکرده منافقین انجام داد. در ۱۲مهرماه این سال نیز حزب کارگر انگلیس حمایت کامل خود را از سازمان تروریستی منافقین اعلام و خواستار برقراری حکومتی در ایران زیر نظر این سازمان شد. همزمان با نزدیکی هرچه بیشتر گروهک نفاق به آمریکا و انگلیس، ترورهای این گروهک در بخش‌هایی از کشور ادامه یافت. در دهم شهریور این سال انفجار بمب جاسازی شده در یک اتومبیل پیکان در مقابل ساختمان بیمارستان البرز واقع در خیابان وصال شیرازی ۱۶ عابر را مجروح کرد و به ۲۵ اتومبیل خسارت وارد آورد.

انتشار اولین شماره روزنامه رسالت

در ۱۴ شهریور ۱۳۶۴ اولین شماره روزنامه رسالت به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی حجت‌الاسلام احمد آذری قمی در تهران منتشر شد. اسدالله بادامچیان، درباره علت انتشار این روزنامه می‌گوید:

«…در دولت میرحسین موسوی، ما یک نشریه هم نداشتیم. یادم هست در مجلس دوم راجع به مالیات سخنرانی کردم. مطالبم را که آن‌گونه که باید منتشر نکردند. به مدیرمسئول روزنامه نوشتم، «من نماینده این ملت هستم. شما مطلبم را تحریف کرده‌اید.» جواب داد، «درست می‌گویید، ولی چون آنچه نوشتیم، خلاف نیست پاسخ شما را نمی‌نویسیم.» به همین صراحت!» وی در ادامه می‌گوید: «در مجلس با مرحوم آذری قمی صحبت کردیم و ایشان گفت: «بیایید ما هم نشریه راه بیندازیم و اسمش را بگذاریم رسالت.» پول جمع کردیم و با کمک مرحوم عسگراولادی و یاران روزنامه رسالت را راه انداختیم.»(۴)

پی نوشت‌ها:

  • خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، صفحه ۸۱
  • متن کامل نامه ۱۳۵ نماینده مجلس دوم و پاسخ امام را در صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۳۹۳ مطالعه کنید.
  • خاطرات حجت‌الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد ۲، صفحه ۸۸
  • چگونگی تشکیل روزنامه رسالت از زبان بادامچیان، مشرق به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی موتلفه اسلامی، ۱۸ مرداد ۱۳۹۶

 

03نوامبر/19

پـذیـرش شکسـت

دوره بین اتمام جنگ ایران و عراق و شروع جنگ دوم خلیج فارس، یعنی حمله عراق به کویت دوره‌ی اوج نامه نگاری‌ها بین مقامات دو کشور است. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر این باور است که نشانه‌هایی از تغییر در رفتار صدام بعد از پذیرش قطعنامه وجود داشت و اطلاعات و قراین و محاسبات، راه درست حرکت را به ما نشان می‌داد. با این وجود آنطور که از صحبت‌های وی برداشت می‌شود، منتظر ارسال نامه از طرف صدام نبودند. در مقدمه کتاب دوازده نامه هاشمی می‌نویسد؛ «در تاریخ ۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۹ مطلع شدیم که نامه سربسته‌ای از رییس جمهوری عراق و آقای یاسر عرفات برای رهبر معظم انقلاب و رییس جمهوری کشورمان رسیده است. حامل نامه فردی از سازمان آزادی بخش فلسطین بود و ابتدائا با ناباوری با این ادعا برخورد شد، چون وضع ما و عراق در شرایطی نبود که با عرف دیپلماتیک، ارسال پیک و نامه قابل توجیه باشد. بررسی‌های ابتدایی از لحاظ مضامین و امضای نامه و مهر و آرم و با توجه به شناخته شده بودن حامل نامه و همراهی با نامه عرفات، اطمینان نسبی ما را در خصوص صحت ادعا جلب کرد».(۱)

بنابراین از اوایل سال ۱۳۶۹، موج نامه‌نگاری‌ها که از طرف صدام حسین شروع شد و مجموعاً دوازده نامه بین روسای جمهور دو کشور رد و بدل شد. درباره شروع نامه نگاری‌ها دلایل مختلفی را می‌توان ذکر کرد:

نخست، مسائل اصلی باقی مانده از جنگ بود که با گذشت دو سال از جنگ هنوز حل نشده بود. از جمله مهم‌ترین این مسائل، عقب‌نشینی عراق به مرزهای بین‌المللی و موضوع تبادل اسرا بود. از زمان طرح و پذیرش قطعنامه ۵۹۸، تا مبادله اسرا زمان نسبتاً زیادی یعنی نزدیک به دو سال سپری شده بود ولی هنوز خبری از آزادی اسرا نبود، این در حالی بود که سرنوشت اسرای زیادی از دو طرف هنوز بلاتکلیف بود. همچنین با وجود بازپس‌گیری غالب مناطق در سال‌های اولیه جنگ، بخشی از ارتفاعات و مناطق مرزی همچنان در اشغال ارتش عراق بود که جزء مناطق استراتژیک بود و تمایلی در صدام برای عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی مشاهده نمی‌شد.(۲)

نکته دوم را باید نوعی تلاش صدام برای خرید زمان و مشمول مرور زمان کردن خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران بر اساس قطعنامه۵۹۸ دانست. واقعیت این بود که صدام به هیچ‌وجه حاضر نبود قرارداد الجزایر را به عنوان مبنای مرزهای بین‌المللی دو کشور و اجرای ترتیبی بندهای قطعنامه ۵۹۸ بپذیرد. مذاکرات صلح بر مبنای این قرارداد و اولین بند قطعنامه ۵۹۸، هم آتش‌بس و هم عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی بود، اما صدام اصرار داشت که اول در مورد اروندرود و لایروبی این رودخانه و کشتیرانی در آن توافق شود.(۳)

نکته سوم را باید در تلاش صدام، در ایجاد مذاکرات دوجانبه و بدون واسطه دانست. درباره‌ی هدف صدام از این‌کار، خیلی نمی‌توان با اطمینان سخن گفت. اما از محتوای نامه‌های متعدد او این نکته را می‌توان دریافت که صدام در این ایام، از اینکه برخی به دنبال فتنه در روابط دو کشور هستند؛ سخن گفته و مذاکرات مستقیم و دوجانبه را، راه حلی برای این مساله می‌دانست. این نکته را به وضوح در نخستین نامه صدام می‌توان دید؛ «پیشنهاد می‌کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد که در آن از سوی ما، بنده خدا، فرستنده این نامه و‌ آقای عزت ابراهیم به همراه مجموعه‌ای از دستیاران خودمان و از سوی شما، آقایان علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی به همراه گروهی از دستیاران شما شرکت کنند… به اعتقاد ما، در ملاقات مستقیمی که با هم خواهیم داشت،‌ دستیابی به آنچه عراق، حق تلقی می‌کند و آنچه ایران، حق تلقی می‌کند، قابل تحقق است. ملاقاتی که راه را بر فرصت‌‌طلبان و آنان که می‌کوشند محیط صلح و آرامش را آلوده سازند، خواهد بست، مشروط بر اینکه نیت‌‌ها، صادقانه، متوجه صلح خداپسندانه و مورد رضایت ملت‌هایمان باشد».(۴)

نکته چهارم که البته در ابتدا کمتر خود را نشان می‌داد، تلاش صدام برای آسودگی از دروازه‌های شرقی جهان عرب بود. صدام که خود را در قامت رهبر جهان عرب و حافظ دروازه شرقی جهان عرب می‌دانست، توافق با ایران را برای حمله به کویت ضروری می‌دانست. همزمان با پایان جنگ سرد، صدام به بهانه توجیه مشکلات داخلی پیش آمده از جنگ بی‌حاصل با ایران، منحرف‌ساختن افکار عمومی از آثار و نتایج آن، عدم تمایل به بازپرداخت وام‌های دریافتی از کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس و خاتمه دادن به مشکل ژئوپولتیکی خود، به کویت، (یکی از اصلی‌ترین حامیان منطقه‌ای خود در جنگ با ایران)، حمله و این کشور را بخشی از خاک خود اعلام کرد.

صدام در ملاقات با حسنی مبارک رئیس جمهوری مصر و ملک حسین پادشاه اردن که ۲۴ فوریه ۱۹۹۰ در امان صورت گرفت، گفت که: اگر ملک فهد و شیخ جابر سی‌میلیارد در جریان جنگ عراق با ایران به عراق کمک کرده‌اند، این پول خون سربازان عراقی بوده است که برای حفظ تاج و تخت آنها ریخته شده است. آنها نه تنها باید از پس گرفتن این پول صرف‌نظر کنند؛ بلکه باید سی‌میلیارد دلار دیگر هم برای حل مشکلاتی که عراق در نتیجه این جنگ، گرفتار آن شده است، بپردازند. صدام درحالی که با خشم و نفرت از ملک فهد و امیر کویت نام می‌برد، گفت: اگر آنها به تقاضاهای عراق ترتیب اثر ندهند، ما هم انتقام خون سربازان عراقی را از آنها خواهیم گرفت. صدام از حسنی مبارک و ملک حسین خواست که سخنان او را به ملک فهد و امیر کویت بازگو کنند. مبارک از مداخله در این مسئله خودداری کرد؛ ولی ملک حسین در روز ۲۶ فوریه عازم عربستان سعودی و سپس کویت و امارات متحده عربی شد تا راه حلی برای مشکلات صدام بیابد. ملک فهد، شیخ جابر و شیخ زاید به تهدیدهای صدام اعتنایی نکردند و ملک حسین دست خالی از سفر بازگشت. امیرکویت در ملاقات با ملک‌حسین به او گفته بود که هرگونه کمکی از سوی کویت به عراق، در آینده موکول به حل اختلافات مرزی دو کشور و به رسمیت شناختن مرزهای کویت از سوی دولت عراق است.(۵)

جمهوری اسلامی ایران علی‌رغم جنگ هشت‌ساله‌ی تحمیلی از طرف عراق و همچنین رویه خصومت آمیز شورای همکاری خلیج فارس در جنگ عراق با ایران در مقابل حمله عراق به کویت خواستار اقدامات زیر شد؛ عقب‌نشینی بی‌قید و شرط عراق از کویت و خروج نیروهای خارجی از خلیج فارس، حل بحران به وسیله کشورهای اسلامی منطقه، تامین امنیت منطقه به وسیله کشورهای همجوار آن و حل و فصل مسالمت‌آمیز بحران.(۶)

در نخستین نامه، صدام از مذاکرات رودرو صحبت می‌کند و پیشنهاد می ‌کند که این ملاقات در مکه مکرمه یا هر مکان دیگری که بر آن توافق می‌‌کنیم، برپا شود، همچنین سخن از عوامل دست‌اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق سخن به میان می‌آورد و از خطر صهیونیسم و برخی ابرقدرت‌ها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب می‌گوید. متن نامه در قسمت‌های پایانی، با تاکید مجدد صدام بر مذاکرات رودرو و دو جانبه و البته در اولین زمان ممکن خاتمه می‌یابد. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به نخستین نامه‌ی صدام، از ماهیت ضد استکباری انقلاب اسلامی ایران و همچنین ضد صهیونیستی آن سخن گفته و از ادامه اشغال بخشی از خاک جمهوری اسلامی ایران توسط عراق به منزله موانعی جدی در راه صلح اشاره می‌کند و به جای تماس روسای دو جمهور، از ارتباط در سطح نمایندگان بحث می‌شود. در نامه دوم دو طرف، گلایه‌ها از طرح برخی مسائل در نامه نخست مشاهده می‌شود و فضای کلی نامه را تحت‌تاثیر قرار داده است. صدام در نامه دوم می‌نویسد؛ روح پیام شما آن چنان که ما امیدوار بودیم نبود، زیرا مقدمه پیام در هرجا که فرصتی دست داده شامل عبارت‌های دو پهلو و پایان آن، خشن بوده است. همچنین صدام، از کاربرد اصطلاح جنگ تحمیلی اظهار ناراحتی کرده و اشاره می‌کند که آماده ارائه اسناد کافی در جهت اثبات تفصیلی دیدگاه‌های خود در صحنه مناظره (و اینکه چه کسی جنگ و ستیز را آغاز کرد…و چگونه شروع شد) هستیم، از پای‌بندی به قطعنامه ۵۹۸ سخن می‌گوید و پیشنهاد هاشمی رفسنجانی را در مورد ملاقات سفرا در ژنو می‌پذیرد و  می‌نویسد: به آقای برزان ابراهیم التکریتی «سفیرمان در ژنو» اختیار انجام این مذاکرات را با آقای سیروس ناصری «سفیر شما در آنجا» واگذار کردیم.

هاشمی در پاسخ، گلایه‌ها در مورد برخی مسائل را در نامه دوم تکرار و سعی می‌کند که این روند در نامه‌های بعدی تدوام پیدا نکند؛ برای همین می‌نویسد: از اینکه در مکاتبات صلح، مطالب رنجش‌آور مطرح شود راضی نیستیم ولی متاسفانه سنگ این بنا، در اولین نامه‌ی شما که به اظهار خودتان؛ با قصد زدودن رسوبات نزاع‌خیز و هموارکردن راه دوستی تنظیم شده، گذاشته شده بود، ازجمله اینکه: در نامه اول به گونه‌ای ادعا شده بود که گویا طرف ما «امت عرب» است. چیزی که در طول جنگ برای جا انداختن آن، تلاش‌های فراوان بی‌نتیجه‌ای به کار رفت. همچنین اشاره‌ی صدام به اعتبار قطعنامه ۵۹۸ را مثبت تلقی کرده و پای سازمان ملل به مذاکره کشیده می‌شود که مسئولیت اجرای قطعنامه را بر عهده دارد. از نامه سوم می‌توان به شکل جدی طرح مسائل اصلی باقی مانده و حل نشده جنگ را دید. از جمله عقب‌نشینی نیروها، به مرزهای بین‌المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقتنامه صلح. ولی نظر صدام در مورد اروندرود همچنان بر حاکمیت عراق بر این رودخانه است. ادعایی که در نامه چهارم هم تکرار می‌شود با این مضمون که «حاکمیت کامل بر رودخانه متعلق به عراق باشد، زیرا که حق تاریخی و مشروع آن است.» نامه‌های سوم و چهارم صدام به خاطر طرح مجدد ادعاهای صدام بی‌پاسخ می‌ماند و در نامه پنچم نیّات واقعی صدام از نامه نگاری‌ها بیشتر خود را نشان می‌دهد. این نامه که ظاهراً یک‌روز پس از حمله صدام به کویت نوشته شده، حاکی از نگرانی صدام از ورود ایران به جنگ عراق با کویت است و سعی می‌کند با عربی جلوه دادن این جنگ، عدم صلاحیت ورود ایران به این مساله را نشان دهد. نکته مهم در پاسخ هاشمی رفسنجانی به این نامه تاکید بر حق ایران و الزام به پایبندی به مفاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر است. نهایتاً در آخرین نامه‌، به تاریخ ۲۳ مرداد ماه ۱۳۶۹، صدام از پذیرش شرایط ایران از جمله مبادله اسرا خبر داد؛

«۱-با پیشنهاد شما مندرج در نامه جوابیه هشتم اوت ۱۹۹۰ که توسط نماینده ما در ژنو از نماینده شما دریافت شد و ناظر به لزوم مبنا قرار دادن عهدنامه ۱۹۷۵ می‌باشد، ضمن مرتبط دانستن آن با اصول مندرج در نامه سی ژوئیه۱۹۹۰ ما، به ویژه در مورد مبادله اسرا و بندهای ۶ و ۷ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، موافقت می‌شود.

۲-براساس بند یک این نامه و مندرجات نامه سی‌ژوئیه۱۹۹۰، ما آماده‌ایم هیأتی را به تهران اعزام کنیم و یا هیأتی از سوی شما به بغداد سفر کند تا ضمن تهیه موافقتنامه‌های مربوطه، موجبات امضای آن را در سطحی که مورد توافق قرار می‌گیرد، فراهم نمایند.

۳-به نشانه حسن نیت، ما عقب‌نشینی خود را از روز جمعه هفدهم اوت ۱۹۹۰ آغاز کرده و به جز یک نیروی سمبلیک در کنار مأموران مرزبانی و پلیس که برای انجام مأموریت‌های روزمره در شرایط عادی، باقی می‌ماند، نیروهای خود را از مناطق رویاروی شما در طول مرز فرا خواهیم خواند.

۴-مبادله فوری و همه‌جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر می‌برند. و این از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین ـ قصرشیرین و راه‌های دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد صورت خواهد گرفت. ما آغازگر این اقدام خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷/۸/۱۹۹۰ به آن مبادرت خواهیم کرد.»

صدام در ادامه می‌نویسد: بدین‌ترتیب همه آنچه را می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید تحقق یافت. هاشمی رفسنجانی نیز در پاسخ به آخرین نامه می‌نویسد: اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب‌نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آوریم…اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جوّ مثبت و حسن‌نیّت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.(۷)

۱۷سال بعد، هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ازآن روز؛ به عنوان «شیرین‌ترین روز» عمرش یاد کرد و آن را یک پیروزی بزرگ برای ایران خواند. و گفت: «صدامی‌ها می‌خواستند خیالشان از پشت سرشان راحت باشد، به همین منظور صدام مکاتبه را با من شروع کردند. چند نامه به فاصله‌های کم؛ بین من و صدام مبادله شد که الان به صورت کتابچه‌ی کوچک عربی و فارسی منتشر شده و وجود دارد…»(۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مقدمه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر کتاب دوازده نامه (متن نامه‌های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب،۱۳۹۰، ص ۹

  1. محسن رشید، آشنایی با جنگ، گزارشی کوتاه، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ج ۱، ۱۳۷۸، ص ۴۰
  2. در این مورد بنگرید به علی اکبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰
  3. در این مورد بنگرید به دوازده نامه (متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۰
  4. محمود سید و فاطمه زارع، مناقشه مرزی عراق با همسایگان خود با تکیه بر جنگ دوم خلیج فارس، فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، سال نهم، شماره ۳۳، بهار ۱۳۹۵، ص ۲۳۳-۲۳۴
  5. بیژن اسدی؛ خلیج فارس و مسائل آن؛ تهران، سمت، چاپ سوم، ۱۳۸۸ .ص ۵۳۰
  6. در این مورد، بنگرید به دوازده نامه (متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۰

۸ روزنامه جمهوری اسلامی،۲۰/۵/۸۶

03نوامبر/19

گرایش به ساخت آثار اجتمایی در سینمای ایران

پیشگفتار:

در قسمت‌های گذشته به تحلیل فیلم‌های سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۷۰ پرداختیم. ذیلاً در ابتدا به دو فیلم باقیمانده از سال ۷۰ می‌پردازیم و سپس وارد سال ۱۳۷۱ می‌شویم. هر دو فیلم باقیمانده سال ۱۳۷۰ در ژانر کودک و نوجوان طبقه‌بندی می‌شوند.

الف) دو فیلم باقیمانده سال ۱۳۷۰:

۱ـ نیاز: تهیه‌کننده (به اتفاق علی واجد سمیعی) و کارگردان: علیرضا داودنژاد. بازیگران: ترحم فتحی، شهره لرستانی، علی سوری، محمدرضا داودنژاد، عزت‌الله صلح‌جو، شجاع‌الدین حبیبیان

داستان بسیار ساده و در عین حال فوق‌العاده جذاب و باورپذیر نوجوانی که پس از درگذشت پدرش عزم سرپرستی و اداره امور خانواده را دارد. فضائی از همّت و اخلاق و آزادگی را به نمایش می‌گذارد. بی‌تردید این فیلم بهترین ساخته زندگی هنری علیرضا داودنژاد محسوب می‌شود که همچنان بعد از حدود ۲۸ سال دیدنی است. در کارنامه کاری و سینمایی داودنژاد قبل و بعد از انقلاب آثار متعدد خوب و بد و متوسط وجود دارد که هیچکدام به گرد نیاز نمی‌رسند.

۲ـ نرگس: کارگردان، تهیه‌کنند و سناریست: رخشان بنی‌اعتماد (تهیه‌کنندگی به اتفاق علی‌اکبر عرفانی و فیلمنامه به اتفاق فریدون جیرانی).

ماجرای دله‌دزدی اقشار ضعیف جامعه و امرار معاش با این روش دستمایه بنی‌اعتماد در داستان‌پردازی نرگس است. هر چند بنی‌اعتماد مدعی است که در تصویرگری زندگی پررنج اقشار پائین جامعه موفق است، اما به نظر می‌رسد که حجم آسیب این‌گونه تصویرگری بیش از نفع آن باشد، چرا که با سیاه‌نمائی و تلخ‌گفتاری معمول موجود در آثار بنی‌اعتماد روح و روان بیننده خراشیده می‌شود. فیلمسازانی که این‌گونه مصائب جامعه را به تصویر می‌کشند بهتر است راه‌حلی نیز ارائه نمایند و با جمله معروف (تکلیف سینما فقط بیان است و نه ارائه طریق) مسئولیت خود را فراموش نکنند. البته این قصه بنی‌اعتماد به زندگی کودکان مربوط می‌شود و به همین دلیل در (ژانر کودک و نوجوان) طبقه‌بندی می‌گردد، هر چند از فضای آشفته و یأس‌آور عمومی آثار این کارگردان جدا نیست.

ب) تحلیل فیلم‌های اکران شده در سال ۱۳۷۱:

در سال ۷۱ تعداد ۶۱ فیلم به نمایش عمومی درآمد که مانند سالهای گذشته تنوعی از ژانرهای گوناگون را به خود اختصاص داده بود. البته با فاصله گرفتن از دوران دفاع مقدس، عطش ساخت فیلم‌های مرتبط با جنگ مقداری فروکش می‌کند و فیلمسازان عمدتاً به سمت ساخت آثار اجتماعی گرایش می‌یابند.

ـ ‌ژانر دفاع مقدس:

۱ـ از کرخه تا راین– سناریست و کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا. تهیه‌کننده: مرحوم سیف‌الله داد. بازیگران: هما روستا، علی دهکردی، صادق صفائی، هانس نویمن، فرزانه عسکری، اصغر تقی‌زاده، آندریاس کورتز، ابراهیم اصغرزاده، پرویز شیخ طاری.

داستان فیلم مربوط به اعزام یک جانباز نابینای شیمیائی به آلمان برای معالجه می‌باشد.لازم به توضیح است که غربیان جنایتکار نه تنها در دوران حمله صدام به ایران در کنار آن جانی ایستاده بودند و همه‌گونه کمک اقتصادی، نظامی و فرهنگی به وی رساندند، بلکه حتی سلاح‌های شیمیائی ممنوعه هم به او دادند و در استفاده هم یاریش نمودند. آنها پس از سقوط صدام و ناکامی در شکست انقلاب اسلامی، ترفند دیگری به کار بردند و به نام درمان مصدومین شیمیائی و همکاری با ایران، آثار جنگ‌افزارهای فروخته شده به صدام بر روی انسان‌ها را بررسی کردند و نقاط قوت و ضعف مواد شیمیائی را ارزیابی نمودند تا به تکمیل آن سلاح‌ها بپردازند. هر چند از انسانی غربی بدون خدا و اخلاق انتظاری جز این نمی‌رود، اما رسوائی آنها به قدری آشکار شد که حتی نتوانستند حفظ ظاهر نموده و شعارهای باسمه‌ای و فریبکارانه حقوق بشری خود را ادامه دهند.

به هر حال فیلم حاتمی‌کیا دارای ارزش‌های هنری و فرهنگی ویژه‌ای است و جزو آثار شاخص دفاع مقدس و کارنامه ارزشمند این فیلمساز متعهد محسوب می‌شود. از نظر برخی از صاحب‌نظران این فیلم بهترین اثر سال ۷۱ و یکی از بهترین‌های سینمای پس از انقلاب است.

۲ـ آتش در خرمنـ کارگردان: سیعد حاجی‌میری. تهیه‌کننده: مؤسسه الهادی (به مدیریت هادی غفاری، شبکه دوم سیما و سعید حاجی میری). فیلمبردار: کمال تبریزی (از دانشجویان تصرف‌کننده لانه جاسوسی و کارگردان فعلی).

ارباب یکی از روستاهای مرزی با خیانت راه ورود ارتش عراق به روستا را هموار می‌سازد. مقاومت نوجوانان و جوانان و مقابله مردم با ارتش بعثی کش و قوس‌های زیادی به وجود می‌آورد و مخاطب را به تماشا و پیگیری داستان راغب می‌نماید. فیلم از باب تشجیع جوانان به مبارزه با دشمن اشغالگر وطن خوب است و آثار مثبتی دارد و عرق ملی را تقویت می‌کند. نکته‌ای که باید بر آن تأکید ورزید اینکه نگاه عمومی رزمندگان که همان نگاه دینی و اطاعت از رهبری حضرت امام(ره) می‌باشد، نباید در ترسیم مقاومت‌های روستائی و محلی کمرنگ شود، چرا که در این صورت شاکله کلی مقاومت دلاورانه جوانان آسیب خواهد دید. این نکته از آن نظر مطرح گردید که دشمنان نظام اجماع دارند، عنصر اصلی مقاومت و اضمحلال صدام و حامیان وی اعتقاد عمیق مذهبی رزمندگان ارتشی، سپاهی و بسیجی بود. بنابراین نباید از کنار آن بی‌تفاوت عبور کرد یا موارد کمرنگ دیگر را  آگراندیسمان نمود.

۳ـ آبادانی‌هاـ سناریست، تهیه‌کننده (باتفاق علی‌اکبر کسری) و کارگردان: کیانوش عیاری. بازیگران: سعید پورصمیمی، حسن رضائی، بهروز رضوی، باقر صحرارودی، سعید شیخ‌زاده، افسانه محمدی، بهمن پسندی

سرقت اتومبیل یک مهاجر جنگی اهل آبادان در تهران خمیرمایه داستان فیلم برای کیانوش عیاری شده است. جستجوی خستگی‌ناپذیر برای یافتن تنها دارائی این مهاجر جنگ تحمیلی برای کارگردان اهل آبادان و ایجاد تعلیق‌های مکرر در سراسر قصه که هنر برجسته کارگردان است تماشاگر را به ادامه فیلم ترغیب می‌کند. کیانوش عیاری فیلم‌ها و سریال‌های مختلفی ساخته و در آنها تسلط خود را برای جذب مخاطب نشان داده است. معروفترین اثر او در سالهای اخیر (روزگار قریب) است که زندگی دکتر قریب پایه‌گذار طب اطفال را به خوبی به تصویر کشید. کیانوش عیاری سینماگری هدفدار است و برای کار خود اهمیت قائل است، اما کاش به اندازه نیمی از توجه به تکنیک سینماگری (که خیلی هم خوب است) به جنبه‌های تربیتی و مصالح کلان عمومی جامعه عنایت داشت. این عدم توجه موجب عدم امکان نمایش برخی سکانس‌های تعدادی از فیلم‌های وی شده است و عجیب آنکه وی اصرار زیادی به نمایش آن صحنه‌ها داشته است.

۴ـ باز بارانـ سناریست (به اتفاق راضیه فلاح) و کارگردان محسن محسنی نسب. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: علی سرتیپی (هم‌اکنون مالک گسترده‌ترین تشکیلات پخش فیلم)

داستان فیلم هر چند قابل طبقه‌بندی در ژانر دفاع مقدس است، اما بیشتر یک درام خانوادگی محسوب می‌شود. تعلیق به کار رفته در جذاب‌سازی قصه و پیگیری آن توسط مخاطب بر سایر جنبه‌ها غلبه دارد. ازدواج همسر رزمنده‌ای که به او اطلاع داده‌اند همسرش به شهادت رسیده با برادر آن رزمنده کار غلطی نیست، بلکه اگر با توافق و علاقمندی طرفین و منطق شرعی صورت گیرد، بسیار هم مطلوب است. نکته اساسی و قابل تأمل آن است که بعداً معلوم می‌شود رزمنده مذکور زنده است و به وطن بازمی‌گردد و با زندگی مشترک همسر و برادرش مواجه می‌شود. او بر سر دو راهی عاطفی شکننده حیران می‌ماند که با این ماجرا چگونه کنار بیاید. اینگونه درام در هر خانوده‌ای و در هر کشوری امکان وقوعش وجود دارد و مونتاژ آن با دفاع مقدس ترفندی برای ارزش‌گذاری آن در اذهان طبقات متدین جامعه به نظر می‌رسد.

نکته قابل توجه این است که دفاع مقدس و ارزش‌ها و حواشی آن واجد ویژگی‌های بسیار برجسته و شاخصی هستند که تا قیامت الگوی آزادگان و ایثارگران آینده همه دنیا خواهد بود و تنزل ماجراهای آن به حادثه شاذ و نادر یکه نمونه‌ای از آن در عالم واقع شنیده نشده است چه مشکلی را حل خواهد کرد؟ اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که سینماگران ما نیز مانند سایر سینماگران کشورهای دیگر در جنگ‌های ظالمانه و تجاوزکارانه زمانی به ساخت فیلم‌های ضدجنگ روی آوردند. اینان توجه نداشتند که روشنفکران کشورهای متجاوز با ساخت فیلم‌های ضدجنگ از مظلومین حمایت کردند که بسیار ارزشمند است، در حالی که کشور ما قربانی جنگ‌افروزان غربی و نوکران منطقه‌ای آنان شد و طبعاً در این شرایط برای دفاع از منافع ملی و کیان دین و شرافت مردم باید همه را به دفاع از کشور ترغیب نمود تا مخاطرات از بین بروند و این دقیقاً شرائط معکوس حاکمان جنگ‌افروز غربی است. به عبارت روشن‌تر تقلید کورکورانه در همه حوزه‌ها، همواره یکی از بلایای چند قرن اخیر کشور بوده است.

۵ـ سایه‌های هجومـ کارگردان: احمد امینی. بازیگران: سیما تیرانداز، مجید مظفری، یوسف صادق، مهدی محمدی، نیکی مظفری، میلاد عراقی.

حمله نیروهای عراقی در روزهای ابتدائی جنگ تحمیلی به منطقه مرزی خوزستان و خطر ایجاد شده برای مردم آن منطقه، به ویژه خانواده‌ای را که در درون خود مشکلات زیادی دارند با هم متحد می‌کند تا با همکاری یکدیگر و کنار گذاشتن اختلافات روزمره به مقابله با دشمن متجاوز بپردازند. فیلم ویژگی خاصی ندارد و به عنوان یک اثر معمولی در ژانر دفاع مقدس قابل دیدن است.

۶ـ بر بال فرشتگانـ سناریست و کارگردان: جواد شمقدری (بعداً معاون سینمائی ارشاد در دوره آقای احمدی‌نژاد). فیلمبردار: محمد درمنش (هم اکنون کارگردان). محصول بنیاد مستضعفان. بازیگران: حسن جوهرچی، جلیل فرجاد، سودابه آقاجانیان (هم‌اکنون مجری تلویزیون).

یاد و خاطره برادر شهید جوانی که در سال‌های آخر عمر برادرش در کنار او نبوده، هم‌اکنون موجب حسرت و رنج او شده است. بر این اساس، برای زنده نگهداشتن یاد او تابلوئی را سفارش می‌دهد. فیلم خرده داستان‌های دیگری هم دارد که برای ایجاد تعلیق تعبیه شده است. جواد شمقدری از سینماگران متعهد کشور است که آثار مختلفی در حوزه سینما و تلویزیون عرضه کرده است.

۷ـ بازی بزرگانـ سناریست و کارگردان: کامبوزیا پرتوی. بازیگران: رزگار محمد امین، رژان عمری، شادی قاضی‌پور، محمدابراهیم یوسفی.

حمله ارتش بعثی جنایتکار صدام به شهرکی مرزی در آغاز جنگ تحمیلی و آواره شدن مردم در کوه‌ها شاکله قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. دخترکی کم‌سن و سال که نتوانسته بگریزد در میان شهداء به نوزادی می‌رسد که ناگزیر می‌شود او را بردارد و مانند یک مادر در آن شرایط سخت و وحشتناک از او حمایت کند. فضای قصه عاطفی و تأثیرگذار است. بازیگران هیچکدام حرفه‌ای نیستند، با این حال از عهده عرضه یک فیلم نسبتاً دیدنی برآمده‌اند. مجدداً تکرار می‌شود که بسیار مناسب‌تر بود که سازندگان فیلم‌های مرتبط با دفاع مقدس به جای پرداختن به مسائل عاطفی و فردی جنگ (که در جای خود قابل تقدیر است) همّ و غم خود را به نمایش و تحلیل حواشی و پیامدهای کلان حمله دشمن به کشور معطوف می‌ساختند تا ذهن قاطبه مردم از مسائل اصلی منحرف نشود و در حد تحریک عواطف فردی و خانوادگی باقی نماند. درآن صورت ماندگاری داستان در اذهان بینندگان حال و آینده صد چندان خواهد شد. به عنوان نمونه، برخی از آثار حاتمی‌کیا، مرحوم ملاقلی‌پور از این جنس هستند که هر سال به مناسبت‌های مختلف قابلیت پخش از تلویزیون را دارند.

۸ـ شکوه بازگشتـ کارگردان: سیروس مقدم. بازیگران: جمشید مشایخی، رسول توکلی، افسانه بایگان، منوچهر حامدی،‌ رضا مرادیان.

برگشت پزشکی بعد از ۸ سال اسارت به وطن و مواجه شدن با همسرش که دچار بیماری روانی شده است، زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا آن دو با تلاش مثبت بکوشند، زندگی مشترک خود را مجدداً بازسازی کنند. فیلم مانند چند فیلم قبلی از منظر یادآوری ژانر دفاع مقدس خوب است، اما از جنبه پرداختن به حواشی فرعی و نه چندان با اهمیت دفاع مقدس نمره بالائی نمی‌گیرد. فراموش نکنیم که همواره برای تصمیم‌گیری، آنچه معیار امتیاز تصمیمات محسوب می‌شود اهمّ و مهم کردن گزینه‌هاست. چه بسا ده‌ها تصمیم و اقدام نمره قبولی بگیرند، اما تعداد بسیار معدودی نمره عالی دریافت می‌کنند که اتخاذ آنها نشانه بهترین استفاده از امکانات و شرایط تلقی می‌شود. سیروس مقدم کارگردان خوبی است که مشخصاً در حوزه سریال‌سازی نمره قابل قبولی می‌گیرد.

۹ـ صلیب طلائیـ سناریست و کارگردان: عبدالله باکیده. بازیگران: جعفر دهقان، احمد جوهری، محسن مکاری، شاهین جعفری، حسین بخشی‌پور.

پیدا کردن جعبه سیاه یکی از جنگنده‌های ساقط شده در خاک دشمن و انتقال آن به داخل کشور مأموریت گروه گشتی خودی است که همزمان یک گروه گشتی دشمن نیز در پی یافتن همان جعبه می‌باشد. درگیری‌های این دو گروه و حوادث متعاقب آن مأموریت خط قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. بازیگران به جز جعفر دهقان همگی ناآشنا و غیرحرفه‌ای هستند. عبدالله باکیده بعدها فیلم‌های دیگری نیز در این حوزه ساخت، اما فعالیت مستمری از خود نشان نداد.

همانطور که تا اینجا ملاحظه می‌شود، مدل ساخت فیلم‌های دفاع مقدس در سال ۱۳۷۱ عمدتاً به وقایع‌نگاری و حادثه‌پردازی و سرگرمی عامه‌پسند محدود می‌شود و کمتر پرداختن به عمق مسائل و ریشه‌های جنگ و نقش استکبار در تحمیل خسارت‌ها به مردم دو کشور و همچنین نقش مزدوران حلقه به گوش آنها در منطقه مورد توجه قرار گرفته است. ممکن است سازندگان فیلم پاسخ بدهند که این تحلیل‌ها در حوزه دیپلماسی است و به سینما مربوط نمی‌شود. اینان باید بدانند که هالیوود در قالب ساخت آثار جذاب و عامه‌پسند مانند«بیگانه» که چند سری از آن تولید شد، اهداف سیاسی و پلید اسلام‌ستیزی را به خورد مردم عادی دنیا داد.

(مأخذ: فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید و انتشارات معاونت سینمائی)

 

03نوامبر/19

حرف‌های ممنوعه در زندگی مشترک

اشاره: در ادامۀ مباحث گذشته از موضوع «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک»، و در ابتدای گام چهاردهم، در شماره گذشته رسیدیم به مبحث «بساط سخن» و به مصادیقی از «گفتگوهای قاعده‌مند» اشاره رفت اینک و در ادامه، به بایدها و نبایدهایی در همین زمینه پرداخته می‌شود:

الف) در بارۀ دیگران

صحبت از دیگران، یکی از آفات آسیب‌زای خانواده است. واقعاً چه نیازی است که سخن گفتن از دیگران را نُقل مجالس خود کنیم؟ این صحبت‌ها علاوه بر این که از نظر شرعی گناه محسوب می‌شود،(۱) آرامش روانی خانواده را هم از بین می‌بَرَد. اگر کسانی که از آنان سخن می‌گوییم، بالاتر از ما باشند، راه مقایسه، حسرت و افسوس، حسادت و چشم و هم‌چشمی و … را به خانه گشوده‌ایم. اگر هم پایین‌تر از ما باشند، راه ‌عُجب و غرور، تکبّر و تحقیر را… البتّه گاهی زندگی خوب دیگران، الگویی برای ماست و از همین رو نیز در بارۀ آن، سخن می‌گوییم. در صورتی که همسرمان به این خانواده یا فرد و تعریف از آن حسّاس نباشد، چنین گفتگویی مطلوب است.

داشتم فکر می‌کردم به این که اگر روزی حرف دیگران از خانۀ ما بیرون برود، چه گلستانی می‌شود این خانه! این خانه بوی مُرده می‌دهد از بس که گوشت انسان مُرده خورده‌ایم در آن. حالا که خودمان نمی‌توانیم در مقابل دهانمان بایستیم، کاش می‌شد به یکدیگر کمک می‌کردیم تا از این مرده‌خواری نجات پیدا کنیم. انگار قفل‌های دهانمان از کار افتاده که زبانمان هر چه می‌خواهد، می‌گوید؛ امّا از همین حالا اگر خواستم حرفی در بارۀ کسی بزنم، اوّل تو لب بگز و یادم بینداز رسم منفور مرده‌خواری را. اگر باز هم زبانم خواست بچرخد، هر جا که بود عیبی ندارد، دستت را محکم بگیر در مقابل دهانم. من از مُرده‌خواری خسته‌ام.

ب) در بارۀ گذشته‌های تلخ

زندگی، آغاز تجربه‌ای نو برای دو زوج جوان است. دختر و پسر با ازدواج، وارد فضایی می‌شوند که پیش از این، آن را تجربه نکرده‌اند. به همین دلیل هم ممکن است در مقاطعی از زندگی، بویژه مراحل اوّلیۀ آن، اختلافاتی با هم پیدا کنند که حتّی شدید هم بوده، به جاهای باریک بکشد؛ امّا در موارد قابل توجّهی با تدبیر یکی از دو طرف یا هر دو و یا شخص سومی، این بحران، فروکش می‌کند و روابط آنها به حالت عادی بر می‌گردد. در چنین مواردی اوّلاً باید خداوند را شاکر بود که تنش به وجود آمده، زندگی را ویران نکرده و دوباره زندگی به ساحل آرامش رسیده است؛ ثانیاً پس از حلّ بحران نباید همانند ابزاری برای سرزنش همسر، از آن استفاده کرد. یادآوری گذشته، معمولاً برای کسی که مقصّر اصلی بحران است، آزار دهنده بوده، برای او طعم سرزنش دارد. سرزنش، خود به تنهایی می‌تواند عامل بحران جدیدی باشد که شاید از بحران قبلی شدیدتر هم باشد. البتّه اگر یادآوری گذشته، جنبۀ عبرت‌آموزی داشته باشد و همسر هم از آن برداشت سرزنش نکند، مفید و سازنده است.

چه‌قدر خوب است که با هم صلواتی بفرستیم بر گذشته‌ها. بیا این دستمال ابریشمیِ گذشت را بگیر و روی سرت بکش تا پاک شود هر چه خاطرات بد است. قبول دارم که بد کردم در حقّ تو؛ امّا قبول کن که مدّت‌هاست بُریده‌ام رشتۀ این بدی‌ها را. هر وقت که در بارۀ بدی‌های گذشته‌ام حرف می‌زنی، مثل این است که همین الآن بدی کرده‌ام، این قدر از دست خودم خشمگین می‌شوم. امّا این را هم می‌دانم تا وقتی که تو مرا از پشت عینک این خاطره‌ها می‌بینی، خوبی‌های من به چشمت تار می‌آید. زودتر بردار این عینک را.

 

ج) در بارۀ مسائلی که اطّلاع کافی از آنها نداریم

موانع و آفات گفتگو

پیش از گفتگو باید با موانع آن آشنا شد؛ زیرا توجّه نکردن به این موانع و آفات، موجب می‌شود گفتگو به سرانجام خوبی نرسد و حتّی گاهی آثار زیان‌باری را با خود به همراه بیاورد. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین موانع و آفات گفتگو، اشاره می‌کنیم:

الف) بی برنامگی

در برخی از خانواده‌ها، برنامه‌ وجود ندارد؛ یعنی معلوم نیست که این خانواده، کِی غذا می‌خورند؟ کِی تلویزیون نگاه می‌کنند؟ کِی به دیدن فامیل می‌روند؟ کِی به تفریح می‌روند؟ و… . به همین دلیل هم نمی‌توان برای گفتگو، برنامه‌ای ریخت. البتّه ناگفته پیداست که در بسیاری از خانواده‌ها امکان برنامه‌ریزی دقیق برای همۀ کارها وجود ندارد؛ امّا پذیرش این مطلب به این معنا نیست که به طور کلّی از برنامه‌ریزی غافل شویم. برای بسیاری از کارها می‌توان برنامه‌‌ریزی کرد؛ مثلاً برای همین تماشای تلویزیون که در نکتۀ بعدی به آن خواهیم پرداخت.

ب) اعتیاد به رسانه

اعتیاد به رسانه، یکی از آفت‌های اصلی در مسیر برنامه‌ریزی برای گفتگوست. وقتی ما روزمان را با رسانه شروع می‌کنیم و شب را هم پای رسانه می‌خوابیم، دیگر فرصتی برای گفتگو باقی نمی‌ماند. رسانه هر چه می‌خواهد باشد؛ رادیو، تلویزیون، اینترنت، روزنامه و … ما باید برای تماشای تلویزیون برنامه بریزیم، نه این که تلویزیون برای زندگی ما برنامه بریزد.

ج) روابط فامیلی زیاد

در لزوم دید و بازدید از فامیل یا همان صِلۀ اَرحام هیچ تردیدی نیست. در اهمّیت این امر، همین بس که از نظر شرعی، صِلۀ رَحِم، واجب است؛ امّا افراط در این کار، موجب زحمت برای دیگران و هم بی‌برنامگی برای خود ما می‌شود. برخی عادت کرده‌اند که هر شب را در بیرون از خانه طی کنند و وقتی به خانه باز گردند که دیگر، وقت خواب است. چنین روابطی اجازه نمی‌دهد که انسان برای گفتگو با همسر خود، برنامه‌ای داشته باشد. صبح تا بعد از ظهر، کار بیرون از خانه، بعد از ظهر هم استراحت، بعد هم دید و بازدید و پس از آن هم خواب. دیگر وقتی برای گفتگو نیست.

د) کار بیش از اندازه

بعضی‌ها تمام زندگی را در کار، خلاصه می‌کنند. خانه را هم فقط یک استراحتگاه می‌دانند و بس. وقتی از

خواب بیدار می‌شوند، با عجله، صبحانه خورده و نخورده، به سوی محلّ کار می‌روند. وقتی هم که بر می‌گردند، خسته و کوفته از کار، حوصلۀ حرف زدن ندارند. صبح تا شب، فقط کار…(۳)

کسانی که تمام زندگی را در کار و پول خلاصه کرده، خوش‌بختی و بدبختی خود را با مادّیّات محک می‌زنند، از واقعیّت زندگی غافل هستند. باید از اینها پرسید: شما پول را برای چه می‌خواهید؟ شما برای چه ازدواج کرده‌اید؟ مگر نه این است که پول، ابزاری است برای این که انسان بدون دغدغه بتواند زندگی کند؟ با این حرص و ولعی که شما به پول دارید، نه تنها دغدغه‌های زندگی‌تان کم نشده؛ بلکه تمام زندگی‌‌تان، دغدغه شده است. شما ازدواج کرده‌اید تا در کنار همسرتان، احساس آرامش کنید؛ امّا به قدری کار و پول، شما را به خود مشغول کرده که یادتان رفته همسری در کنارتان هست که علاوه بر این که شما نیازمند ارتباط عاطفی با او هستید، او نیز به شما نیازمند است.

ما کار می‌کنیم تا زندگی کنیم؛ امّا امان از وقتی  که کار، فرصتی برای زندگی نگذارد! ما کار می‌کنیم تا خانواده آرام باشند؛ ولی چه‌قدر بد کاری است کاری که رقیب خانواده می‌شود! ما کار می‌کنیم تا دستمان در مقابل کسی دراز نباشد؛ امّا این چه کاری است که ظرف دلِ خانواده را از توجّه و محبّت، خالی می‌کند و دست آنها را برای گداییِ توجّه و محبّت به سوی دیگران، دراز می‌کند؟ کار، جوهر مرد است؛ امّا وقتی از حد گذشت، آفت زندگی می‌شود.

هـ) کینه‌ها و عقده‌ها

در گفتگو، بیش و پیش از هر چیز، نیازمند یک تفاهم عاطفی میان زن و شوهر هستیم. اگر مسائلی بین این دو وجود دارد که به این ارتباط عاطفی لطمه وارد می‌کند، قبل از گفتگو در بارۀ هر چیزی باید این مسائل را از میان برداشت. کینه‌ها و عقده‌هایی که دو طرف از هم دارند، از اصلی‌ترین موانع این تفاهم عاطفی است.

گاهی قوّت روحیّۀ گذشت در فرد، موجب می‌شود بدون این که نیاز به توضیح همسر باشد، این کینه را از دل بیرون کند. گاهی هم فرد احساس می‌کند باید در بارۀ مسئله‌ای با همسر خود به گفتگو بنشیند تا با توضیحات یا پوزش او دلش آرام بگیرد. در این صورت باید با در نظر گرفتن قواعدی که در این جا خواهیم گفت، با همسرش صحبت کند و پس از برطرف شدن کینه، به گفتگو در بارۀ مسائل دیگر بپردازد.

و) ناامیدی از گفتگوهای پیشین

برخی می‌گویند ما در گذشته با هم گفتگوهای بسیاری داشته‌ایم که نتیجه‌ای هم نداشته. به همین دلیل هم انگیزه‌ای برای برنامه‌‌ریزی دوباره برای گفتگو نداریم.

تجربه نشان داده که نتیجه‌بخش نبودن این گفتگوها، بیشتر به جهت عدم رعایت قواعد گفتگوست. شما یک بار دیگر با توجّه به قواعدی که در این جا می‌آید، برنامه‌ای برای گفتگو بگذارید، آن وقت در بارۀ نتیجه بخش‌بودن یا نبودن گفتگو، قضاوت کنید.

ز) کم رویی

شاید برای بعضی‌ها عجیب باشد وقتی می‌شنوند کسی از همسرش خجالت می‌کشد؛ ولی این یک واقعیّت است. برخی از افراد از این که حرف دلشان را با همسرشان در میان بگذارند، خجالت می‌کشند. گاهی خجالت، ریشه در نوع رفتار همسر دارد؛ یعنی همسر تا به حال زمینۀ باز شدن سفرۀ دل را به زن یا شوهرش نداده. به همین دلیل هم صحبت کردن در بارۀ مسائل جدّی برای او خیلی سخت شده است. گاهی هم زن یا شوهر با همه، از جمله همسر خود، رودربایستی دارد و خجالتی است. در هر حال، این وظیفۀ همسر است که زمینه را برای بیان راحت حرف‌ها‌ فراهم کند. شخص خجالتی هم برای رهایی از بند رودربایستی باید حرف زدن را تمرین کند. یک بار که توانست حرف خود را با همسرش بزند، از میزان خجالت او کاسته می‌شود تا وقتی که دیگر از بیان سخنان خویش، خجالت نخواهد کشید.

ح) ترس از عصبانیّت طرف مقابل

در گفتگو، بویژه وقتی سخن از اختلافات دو طرف باشد، زمینۀ عصبانیّت، وجود دارد. عصبانیّت یکی از دو طرف، کافی است تا راه یک گفتگوی سازنده و هدفمند را ببندد. برای مبارزه با این مانع، اوّلاً باید به گونه‌‌ای سخن گفت که زمینۀ عصبانیّت برای همسرمان پیش نیاید، ثانیاً باید با در نظر گرفتن نکاتی که در بارۀ مبارزه با عصبانیّت گفته شد، در مقابل خشم خود، مقاومت کنیم و ثالثاً اگر همسرمان در گفتگو عصبانی شد، با حِلم و مدارا، اجازه ندهیم عصبانیّت او، گفتگو را به مجادله تبدیل کند که در این صورت، گفتگو، نتیجۀ مثبتی در بر نخواهد داشت.

هر چه باداباد! می‌خواهم اعتراف کنم. تا به امروز اگر جرئت حرف زدن با من را نداشتی، می‌دانم برای این بود که با شنیدن حرفی خلاف میلم، مثل سیم‌های برقی که به هم می‌خورند، جرقّه می‌زدم. تو هم برای این که این جرقّه، خانه را به آتش نکشد، حرفت را همان جا می‌بُریدی. دلم برایت می‌سوخت؛ امّا شدت خشمم چنان بود که عقلم که از کار می‌افتاد، هیچ، دهان احساسم را هم محکم با دست می‌گرفتم تا فرمانی ندهد خلافِ میلم! مدّت‌هاست که تصمیم گرفته‌ای جرقّه را روشن نکنی تا زحمت خاموش کردنش به دوشت نیفتد. حق داری. اگر تا به حال تقصیرها را روی سرِ تو خراب می‌کردم، امروز می‌خواهم اعتراف کنم و بگویم کاسۀ تقصیرات را همه، روی سرِ من بشکن. من خُرده‌ریزه‌های این کاسۀ شکسته را جمع می‌کنم و در مقابل چشمانم می‌گذارم تا هیچ گاه فراموش نکنم گذشته‌ای را که زبان تو را می‌بستم و دهان خودم را باز می‌کردم.

ط) نداشتن خلوت

زن و شوهر در طول روز، نیازمند داشتن خلوت هستند. باید زمانی را برای این کار، خالی کرد. در محیطی که فرزندانمان هم حضور دارند، نمی‌توان به راحتی گفتگو کرد؛ چرا که فرزندان نسبت به برخی از حرف‌ها غریبه محسوب می‌شوند. متأسّفانه، برخی خلوت را فقط برای امور زناشویی لازم می‌دانند؛ در حالی که بدون داشتن خلوت برای گفتگوهای دوستانه، آرام آرام، میان زن و شوهر، فاصلۀ عاطفی ایجاد می‌شود.

ی) رعایت بهداشت دهان و دندان

بوی بد دهان در هنگام صحبت، بسیار آزار دهنده است، به گونه‌ای که تمایل انسان را به گفتگو با کسی که دهانش بوی بدی می‌دهد، نزدیک به صفر می‌کند. پس بهتر است علاوه بر اهمّیت دادن به نظافت، اگر بیماری خاصّی داریم که موجب بدبوییِ دهانمان شده، هر چه زودتر به فکر مداوای آن باشیم.

می‌دانی که چه‌قدر دوست دارم با تو حرف بزنم. شک نداری که سخن گفتن با تو چه‌قدر آرامم می‌کند. یقین داری که گفتگوی با تو، آب و غذا شده برای من؛ امّا… مدّت‌هاست که می‌خواهم بگویم؛ ولی شرم می‌کنم. الآن هم که می‌خواهم بنویسم، باز هم خجالت می‌کشم. امّا… بگذار این طور بگویم. شاید بهتر باشد. می‌دانم که تو چه‌قدر دوست داری با من حرف بزنی. شک ندارم که سخن گفتن با من، چه‌قدر آرامت می‌کند. یقین دارم که گفتگو با من، آب و غذا شده برایت؛ امّا هر وقت احساس کردی چیزی مزاحم لذّت بردن تو از  گفتگو با من است، خیلی زود به من بگو. نکند خجالت بکشی. حتّی اگر این مزاحم، بوی بدِ دهانم بود، ذرّه‌ای به شرم اجازه نده برای یک لحظه، کنار زدن این مزاحم را عقب بیندازد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. رسول خدا(ص) فرمود: «ای ابوذر! بر تو باد دوری جستن از غیبت که همانا غیبت، از زنا بدتر است». ابوذر پرسید: چرا ای رسول خدا حضرت فرمود: «چون فرد وقتی زنا کند و توبه نماید، خدا، توبۀ او را می‌پذیرد؛ امّا غیبت، بخشیده نمی‌شود؛ مگر آن که غیبت شونده ببخشد» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۱)

 

  1. مخاطب اصلی ما در این قسمت، کسانی هستند که نسبت به مسائل اقتصادی حرص دارند؛ یعنی با کار کمتر هم چرخ زندگی‌شان می‌چرخد و محتاج نمی‌شوند؛ امّا حرص و ولع، به آنها اجازه نمی‌دهد که نسبت به اصل زندگی هم توجّهی داشته باشند؛ امّا آن عدّه‌ای که برای گذران حدّاقلی زندگی، نیازمند کارِ صبح تا شب هستند، در حال حاضر، مخاطب ما نیستند.
03نوامبر/19

نقش رژیم صهیونیستی در فتنه تکفیری در سوریه

همسایگی سوریه با لبنان و فلسطین اشغالی و نیز اشغال منطقه جولان سوریه توسط رژیم صهیونیستی از عواملی است که این کشور را در خط مقاومت قرار می‌دهد. مشخصاً از زمان حکومت حافظ اسد، نظام سوریه در خط مقاومت و در تقابل با رژیم صهیونیستی در منطقه قرار داشته است. در واقع اختلاف بر سر بلندی‌های جولان و اشغال آن توسط صهیونیست‌ها، دلیل اصلی مخالفت سوریه با موجودیت رژیم صهیونیستی است. به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در طول سه دهه گذشته، سوریه در تقابل راهبردی با رژیم صهیونیستی قرار گرفته و اتحاد با جمهوری اسلامی ایران در منطقه این ضدیت را بیش از پیش افزایش داده است. این ضدیت باعث شد تا پس از اشغال عراق توسط آمریکا و سرنگونی رژیم بعثی این کشور در سال ۲۰۰۳ میلادی، رژیم صهیونیستی سوریه را مورد هدف قرار دهد. به همین منظور در تابستان ۲۰۰۶ جنگ ۳۳ روزه را علیه حزب الله لبنان به راه انداخت، اما موفق نشد.

واقعیت این است که موج بیداری اسلامی در منطقه تهدیدی برای رژیم صهونیستی محسوب می‌شود؛ زیرا دیگر نمی‌تواند با اتکا به حاکمان غیرمردمی به فریب افکار عمومی ملت‌های مسلمانان بپردازد. سرایت این تحولات به منطقه نوعی بازگشت و خودآگاهی محسوب می‌شد که بازنده‌ آن رژیم صهیونیستی و متحدان آن در منطقه بودند. از طرف دیگر، شهرک‌سازی‌های صهیونیست‌ها در بلندی‌های جولان و حضور حدود ۲۰ هزار دروزی و چهار هزار علوی در این منطقه و اسکان یهودی‌ها به چالشی اساسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.

از سوی دیگر در پی تحولات بیداری اسلامی در منطقه، از دسامبر ۲۰۱۰، به‌ویژه با آغاز سال میلادی ۲۰۱۱ که حکومت‌های تونس، مصر و لیبی یکی پس از دیگری به فاصله شش ماه سقوط کردند، نفوذ اسلام در منطقه، زنگ خطر سقوط رژیم‌های مرتجع عربی منطقه را به صدا در آورد و منافع رژیم صهیونیستی و رژیم‌های محافظه‌کار و سازشکاری چون عربستان سعودی و اردن به خطر افتادند. صدای زنگ خطر زمانی برای آنان بلند شد که رژیم صهیونیستی، عربستان و اردن، از این تحولات به‌شدت متوحش شدند و به فکر چاره افتادند تا از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه کم کنند.

«جرج فریدمن» که در آن زمان از منظر محیطی، فضای امنیتی را بررسی کرد معتقد بود که در شرایط فعلی وپس از سرنگونی رژیم‌های عربی، اسراییل وارد سومین محیط استراتژیک خود شده است. به این معنا که رژیم صهیونیستی از محیط استراتژیک اول (تهدید دائمی جنگ دولت با دولت از زمان پیدایش این رژیم تا صلح با مصر) و دوم (حول موضوعات فلسطین، لبنان، سوریه و اسلام‌گرایی اهل سنت) خود عبور کرده و وارد محیط استراتژیک سومی شده که ایران به عنوان قدرتی منطقه‌ای در حال ظهور است.(۱)

از این‌رو برخی معتقدند که طرح و مدل فتنه سال ۱۳۸۸ نیز برای براندازی حکومت بشار اسد، سناریوی مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی وعربستان سعودی بود. فشار سه جانبه آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی برای براندازی حکومت اسد در سوریه با توجه به موضوعات زیر اجرا شد.

  1. موضوع حقوق بشر و تحریک اقلیت‌های کُرد و ترک و اعراب سنی مذهب که عمدتاً در شهر حمص، حلب و شهرهای جنوبی زندگی می‌کنند. در این راستا رژیم صهیونیستی با راه‌اندازی جنگ روانی تلاش کرد تا وضعیت سوریه را سیاه‌نمایی کند.
  2. حضور سلفی‌ها و القاعده در شهرهای مرزی و مسلح کردن اشرار و تروریست‌ها تا به اسم نیروهای مردمی دست به خرابکاری و عملیات تروریستی بزنند. مأموریت حمایت معنوی و مالی این گروه را عربستان سعودی بر عهده گرفت.
  3. فشارهای بین‌المللی و منطقه‌ای از طریق اتحادیه عرب و شورای امنیت سازمان ملل به منظور تصویب قطعنامه‌ای علیه سوریه در شورای امنیت. این مأموریت را نیز آمریکا و متحدان آن در اروپا یعنی انگلیس و فرانسه بر عهده گرفتند.

بنابراین، سوریه گرفتار یک توطئه گروهی شد. رژیم صهیونیستی در این بحران بیشترین نفع را برد و دیگر کشورها بستری برای رسیدن این رژیم به اهدافش یعنی بقای موجودیتش شدند. هدف عربستان سعودی تحدید  قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه است که با اهداف رژیم صهیونیستی همسویی دارد. آمریکا، انگلیس و فرانسه از گذشته حامی و پشتیبان این رژیم بوده‌‌اند. بنابر این رژیم صهیونیستی از این بحران و جا به جائی قدرت بیشترین نفع را می‌برد.(۲)

الف. مواضع رژیم صهیونیستی در قبال بحران سوریه

مواضع و نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه را باید در عملکرد بازیگران مداخله‌گر منطقه‌ای دنبال کرد. رژیم صهیونیستی و بازیگران بین‌المللی یک مجموعه را تشکیل می‌دهند و با هماهنگی گروهی، یک هدف و برنامه را دنبال می‌کنند، لکن دنباله‌روی مداخله‌گران غربی از صهیونیسم بین‌الملل و حمایت از رژیم صهیونیستی و اجرای برنامه‌های این رژیم در سوریه نکته بسیار مهم و قابل تأملی است.

پس از آغاز ناآرامی‌های سوریه، هر چند مراکز پژوهشی و مؤسسات متعدد اسرائیل تحولات این کشور را دنبال می‌کردند، اما مقامات این کشور با احتیاط درباره تحولات سوریه اظهارنظر می‌کردند. آنها در ابتدا در موردتحولات سوریه به‌شدت نگران بودند و احتمال می‌دادند که این بحران به جایی برسد که زمزمه‌ آزادسازی بلندی‌های جولان و بازگرداندن آن به ملت سوریه به اولویت اقدامات سیاسی مقامات سوریه تبدیل شود.(۳)

البته نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۱ و پیش از آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، با میانجی‌گری آمریکا،با بشار اسد رئیس جمهوری این کشور گفت وگوهایی را انجام داده بود. «دنیس راس» و «فرد هاف» نمایندگان آمریکا اعلام کرده بودند که نتانیاهو در خصوص گفت‌وگو بر سر عقب‌نشینی از بلندی‌های جولان در ازای صلح با سوریه و پایان اتحاد میان سوریه، ایران و حزب الله لبنان موافقت کرده است.(۴)

اما با گسترش حمایت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی از معارضان سوریه و اطمینان خاطر از سوی گروه‌های مخالف مبنی بر اینکه در صورت پیروزی، با اسرائیل به تقابل نخواهند پرداخت، به‌تدریج موضع‌گیری‌های رژیم صهیونیستی علنی شدند.(۵) به‌ویژه پس از اینکه «شورای ملی سوریه» که خود را نماینده معارضان قلمداد می‌کرد و در استانبول پایه‌گذاری شد، سیاست خارجی خود را اعلام کرد و مشخص شد که مطابق و همگرا با خواسته‌های صهیونیست‌ها و ‌رژیم‌های عربی سازشکار است، مقامات رژیم صهیونیستی کاملاً و علناً از معارضان سوری و سرنگونی نظام بشار اسد حمایت کردند.

ب. نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه

رژیم صهیونیستی از ابتدای شروع ناآرامی‌های داخلی سوریه، بحران این کشور را به نفع خود می‌دانست. برای اثبات این مدعا می‌توان به اظهارات «الون لیئل»، سفیر پیشین رژیم صهیونیستی در ترکیه استناد کرد. به عقیده او با یک سوریه بی‌ثبات یا تحت کنترل یک حکومت «نامشروع»، بشار اسد قادر نخواهد بود که بلندی‌های اشغال شده جولان را که از نظر نظامی، کشاورزی و گردشگری برای اسرائیلی‌ها اهمیت زیادی دارد، در آینده از اسرائیل پس بگیرد.

«شائول موفاز، معاون نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، وقایع سوریه را «نسل‌کشی» توصیف کرد و خواهان اقدام نظامی بین‌المللی علیه بشار اسد شد. این در حالی بود که به گفته منتقدان، رژیم صهیونیستی پیشتر سیاست «سکوت استراتژیک» را در قبال وقایع سوریه در پیش گرفته بود و «الون لیئل» نیز تأکید کرده بود که، «به نظر من تا سه چهار ماه پیش این نظر درست بود. اسرائیل فکر می‌کرد که درگیری‌ها در سوریه به نفع اسرائیل است، زیرا اگر بشار اسد بر سر قدرت بماند سوریه دیگر نخواهد توانست بلندی‌های جولان را از ما پس بگیرد؛ اما عمق فاجعه در سوریه، این محاسبات را تغییر داده است.»

او می‌افزاید: «به علاوه اگر بشار اسد قدرت را حفظ کند حاکم واقعی سوریه ایران خواهد بود نه او. اسد به خاطر انزوای شدید بین‌‌المللی نخواهد توانست بدون واگذاری سوریه به ایران به حکومت ادامه دهد. اسرائیل متوجه است که حضور ایران در بلندی‌های جولان وضع بسیار بدی خواهد بود. به همین خاطر است که دولت اسرائیل به این نتیجه رسیده است که بشار اسد باید کنار گذاشته شود.»(۶)

«ایهود باراک» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی نیز در مصاحبه‌ای در وین اعلام کرد: «سقوط بشار اسد برای منطقه خاورمیانه نعمتی است.»

«افرائیم هالووی» رئیس سابق سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) نیز بقای نظام سوریه را بزرگ‌ترین شکست راهبردی اسرائیل از زمان تأسیس آن اعلام کرد. وی در مقاله‌ای در روزنامه اسرائیلی «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «اگر کوفی عنان در گام‌هایش موفق و صلح و ثبات در داخل سوریه برقرار شود و کشورهایی چون روسیه، چین، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و ترکیه نیز با اجرای طرح کوفی عنان موافقت کنند، در آن صورت ما شاهد دشوارترین شکست راهبردی برای اسرائیل در خاورمیانه از هنگام تشکیل آن خواهیم بود.»(۷)

به گزارش بلومبرگ، «مایکل اورن» سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا گفته است، « حتی اگر القاعده و گروه‌های تندرو روی کار بیایند، ترجیح می‌دهم حکومت بشار اسد سرنگون شود. سقوط حکومت سوریه موهبتی برای اسرائیل خواهد بود، حتی اگر با سرنگونی وی، گروه‌های تندرو تلاش کنند خلاء قدرت را پر کنند.»

اظهارات مایکل اورن در زمانی مطرح شد که مقامات رژیم صهیونیستی، در بحران سوریه تظاهر به بی‌طرفی و القای نگرانی نسبت به تحرکات گروه‌های مسلح وابسته به القاعده می‌کردند.

وی با اشاره به احتمال تلاش نیروهای تندرو برای کسب قدرت پس از سرنگونی حکومت سوریه، اظهار داشت، «ما معتقدیم هرگونه وضعیتی بهتر از اوضاع کنونی است که رژیم سوریه با ایران و گروه حزب‌الله لبنان ائتلاف راهبردی دارد.»(۸)

از این رو رژیم صهیونیستی به همراه رژیم‌‌های عربی و سازشکار و همسو با نظام سلطه، از آغاز بحران سوریه در سطوح مختلف و از راه‌های گوناگون تلاش کرد تا بشار اسد از «مواضع اصولی خود در قبال فلسطین و جبهه مقاومت اسلامی در قبال رژیم صهیونیستی عدول کند؛ از جبهه مقاومت خارج و وارد چرخه و روند سازشکاری شود و دست از حمایت از قضیه فلسطین و ملت مظلوم آن بردارد.»(۹)

رژیم صهیونیستی از بهار سال ۲۰۱۱ میلادی‌تلاش کرد برای تقویت شهرک‌سازی صهیونیستی‌ در بلندی‌های ‌اشغالی جولان از تحولات بحران سوریه استفاده کند و الحاق جولان به اسرائیل را رسمیت دهد.

البته ابتدا با آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ میلادی، بلندی‌های جولان بیش از پیش در معرض توجه قرار گرفت و رژیم صهیونیستی که پیش از این، نوعی امنیت نسبی را در این بلندی‌ها احساس می‌کرد، با شروع درگیری‌ها در سوریه سعی کرد با پاسخ فوری و قاطع هرگونه تهدید امنیتی را در این ناحیه از بین ببرد تا مبادا جبهه جولان به یکی از جبهه‌های جدید علیه این رژیم تبدیل شود.

پس از آن تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای انضمام رسمی این بلندی‌ها به خاک تحت اشغال خود افزایش یافت. این تلاش با چند هدف انجام شد. با بحران سوریه امکان ایجاد یک جبهه جدید از سوی مقاومت علیه اسرائیل در بلندی‌های جولان افزایش یافت و واکنش جدی رژیم صهیونیستی به هرگونه اقدام از سوی جبهه مقاومت در این منطقه به‌خوبی نشان می‌دهد که این رژیم چقدر از مانور مقاومت در جولان احساس ناامنی کرده است.

نکته دیگری که باعث شد رژیم صهیونیستی در منطقه جولان عمیقاً احساس نگرانی کند، حضور تکفیری‌ها در نزدیکی این منطقه بود. اسرائیل اگرچه از حضور تکفیری‌‌ها در بلندی‌های جولان واهمه داشت، اما واهمه بیشتر این رژیم از حضور و نفوذ جبهه مقاومت در این منطقه بود. از این رو راهبرد به رسمیت شناساندن الحاق جولان به اسرائیل را در پیش گرفت.

در این راستا نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با رئیس جمهور آمریکا تلویحاً از منافع تجزیه سوریه برای اسرائیل از جمله امکان الحاق بلندی‌های جولان سخن گفت. وی طی دیدار (۱۸ آبان ۱۳۹۴) خود با باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا اشاره کرد که مایل است موضع واشنگتن در خصوص تصمیم اسرائیل مبنی بر الحاق بلندی‌های جولان را بشنود؛ اقدامی که هرگز از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته نشد. روزنامه اسراییلی «هاآرتص» با انتشار این خبر به نقل از منابع آگاه اعلام کرد، «در این دیدار نتانیاهو خطاب به اوباما گفت، «هر گونه توافق صلح در سوریه باید منافع اسرائیل را نیز مد نظر قرار دهد. من از تلاش‌های صلح در منطقه نا امید و دلسرد نشده‌ام و هنوز به یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌ها میان اسرائیل و فلسطین امیدوارم.»

این موضع و اشارات کلی و ضمنی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در مورد بلندی‌های جولان نتیجه ایده‌های سیاسی برخی چهره‌های دست راستی رژیم صهیونیستی طی بحران سوریه است که استدلال می‌کنند حالا که سوریه درگیر جنگ داخلی است و داعش و گروه‌های وابسته به القاعده بخش‌های گسترده‌ای از این کشور را تحت کنترل خود دارند، شرایطی فراهم آمده که ایجاب می‌کند اشغال بلندی‌های جولان در سال ۱۹۶۷ و ضمیمه ساختن آن به اسرائیل در سال ۱۹۸۱ از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته شود.

اما به رسمیت شناخته شدن اشغال جولان توسط رژیم صهیونیستی با عدم پذیرش این مسئله از سوی اصلی‌ترین متحدان این رژیم مواجه شد. گزارش‌ها حاکی از آنند که دولت آمریکا با درخواست نتانیاهو برای به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان به سرزمین‌های اشغالی مخالفت کرده است. واشنگتن می‌گوید این اقدام موجب تضعیف سیاست آمریکا در سوریه و لطمه زدن به رابطه با مخالفان سوری می‌شود. در این راستا یک مقام بلندپایه دولت آمریکا اظهار داشت، «روز دوشنبه (۱۸ آبان۱۳۹۴) نخست‌وزیر اسرائیل در دیدار با باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد درباره امکان به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان با یکدیگر گفت‌وگو کنند، اما اوباما این پیشنهاد را رد کرد.»(۱۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ فریدمن، جرج، محیط جدید استرتژیک اسراییل، ترجمه محمد رضا نوروزپور، سایت خبری تحلیلی خبر آنلاین، اردیبهشت۱۳۹۱

۲ گیوه‌چی، ناصر،رژیم صهیونیستی در سوریه، فصلنامه پیام انقلاب،شماره ۵۷، فروردین۱۳۹۱

  1. استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴

۲۰۱۴ Shafaqna.com All Rights Reserved 4.

  1. قاسمیان، روح الله، کنکاشی در تحولات سوریه؛ ریشه‌ها، بازیگران و پیامدها،(تهران: بی‌جا، تابستان۱۳۹۲)، ص ۱۴۹
  2. کیهان ۱۶/۱/۹۰ ۱۳،ص ۱۴
  3. کیهان ۲۷/۹/۹۱ ۱۳،ص۲

Rabinovich,Brookings,20128.

  1. شبکه پرس تی وی، ۲۱/۸/۱۳۹۴

۱۰٫ استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴

03نوامبر/19

سیاست تا دیانت

فضای مجازی و عموی داماد!                                                                                  

از آنجا که توسعه بی‌حساب و کتاب فضای مجازی در سال‌های اخیر مولود سیاست‌ها و نگرش رئیس‌جمهور دولت اعتدال است، اشتباه نخواهد بود، اگر ایشان را پدر فضای مجازی موجود بدانیم و بر همین مقیاس و به احتمال زیاد می‌توان رفیق صمیمی و دیرینه و مسئول دفتر رئیس جمهور (جناب واعظی ادام‌الله شوکته) را عموی فضای مجازی موجود در کشور دانست! (چه به اعتبار ۴ سال وزارت ارتباطات و تلگراف و تلفن! و چه به اعتبار چند سال مسئولیت دفتر رئیس‌جمهور). در این میان عملکرد فضای مجازی مخصوصاً در حوزه تلفن‌های همراه تحت اندروید با حدود ۴۰ میلیون کاربر در ایران باعث شده تا فضای مجازی نقش دامادی با ۴۰ میلیون عروس را ایفا کند. حال تصور کنید جناب واعظی بیاید و فضای مجازی را در گسترش تولید و مصرف مواد مخدرصنعتی (شیشه و…) در کشور به عنوان مقصر جدی معرفی کند (در تاریخ ۲۳ /۶/۹۸ این عبارات از حضرت “واعظی ” شرف صدور یافته است). در این حالت مردم حق ندارند یقه پدر و عموی فضای مجازی را بگیرند که چرا لالایی بلدید و خوابتان نمی‌گیرد؟ از یک طرف رئیس جمهور و حامیان اصلاح‌طلبش، با اصرار تمام از فضای مجازی موجود (با همه ولنگاری و بی‌قانونی حاکم بر آن) حمایت و دفاع می‌کنند و از طرف دیگر رئیس دفتر همان رئیس جمهور، فضای مجازی موجود را عامل گسترش تولید و مصرف مواد مخدر صنعتی معرفی می‌کند!

نتایج منطقی:

۱- گاهی وقت‌ها، باید حرف حساب را از عموی داماد شنید (مخصوصاً وقتی که پدر داماد قصد پیاده شدن از خر شیطان را ندارد)

۲- از ویژگی‌های یک دولت هماهنگ این است که رئیس و ارکان آن از یک چیز حمایت کامل کنند و یک جزء مهم از دولت، همان‌چیز را منبع شر و باعث و بانی امور مضره معرفی کند.

۳- امیدواریم رئیس جمهور، رفیق قدیمی و رئیس دفترش را به جرم ناهماهنگی در زمره مغضوب‌علیهم قرار ندهد.

انقلابیون کولری                                                                       

جواد ظریف در یک تقسیم‌بندی ابتکاری انقلابیون را به دو دسته «واقعی» و «زیر کولرنشین» تقسیم‌بندی کرده است. ایشان «انقلابیون واقعی» را کسانی می‌داند که برای دیپلماسی و انجام مذاکره با دولت‌های غربی زحمت می‌کشند و عرق می‌ریزند و در نقطه مقابل کسانی که زیر کولر نشسته‌اند و به فعالیت‌های انقلابیون واقعی ایراد می‌گیرند را انقلابیون «زیر کولرنشین» نامیده است. برای هضم این تقسیم‌بندی توجه به نکات ذیل ضروری به نظر می‌رسد:

الف) عمده فعالیت‌های «انقلابیون واقعی» در اروپای غربی و آمریکای شمالی اتفاق می‌افتد و می‌دانیم که این مناطق معمولاً “بخاری” لازمند و عرق‌ریزی انقلابیون واقعی حین انجام دیپلماسی‌های شدید، با ضعیفه‌جاتی مثل موگرینی یا کاترین اشتون یا هلگا اشمیت، ناشی از بالا بودن درجه بخاری یا گرمی طبع انقلابیون مذکور بوده است!

ب) انقلابیون واقعی به ازای “هر روز” عرق ریختن و دیپلماسی کردن در سفرهای خود به فرنگستان (اعم از بلاد یوروپ و ینگه دنیا) بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ یورو حق ماموریت دریافت می‌کنند، که معادل یک ماه (و بلکه بیشتر) حقوق انقلابیون زیر کولرنشین است. (به شرط آن که انقلابیون زیر کولرنشین، جایی استخدام باشند و اخراج نشده باشند)

ج) یکی دیگر از دلائل عرق ریزی انقلابیون واقعی، ملبس بودن دائمی آنها به کت و شلوار (در همه فصول سال و طی ۲۴ ساعت شبانه روز) است و همین امر باعث عرق ریختن آنها حین ارتکاب دیپلماسی و سایر موارد می‌شود. حال آن که بخش قابل توجهی از انقلابیون زیر کولرنشین به دلیل «یک لا قبا بودن» هیچ‌وقت دچار چنین عرق‌ریزانی نمی‌شوند.

د) اصولاً مدت‌هاست که انقلابیون واقعی زیر «هواساز» (همان ایرکاندیشن فرنگی) می‌نشینند. چون زیر کولر نشستن به تاریخ پیوسته و نشانه “عهد بوقی بودن” و “توسعه نیافتگی” افراد محسوب می‌شود.

 

اوضاع مطلوب اقتصادی                                                           

روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد، در ۲۵/۶/ ۹۸  گزارش داده که در میدان انقلاب تهران، دفترهایی با جلد چرمی و کاغذ سوئدی به قیمت ۶۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد و البته در ادامه این گزارش آمده که قیمت این دفترها در محلات شمال تهران و در جوار محل سکونت رئیس جمهور تا ۸۰۰هزار تومان هم می‌رسد و مشتریان قابل توجهی هم دارد!

۱- این که آقای رئیس جمهور و همکاران اصلاح‌طلب ایشان اعتقاد دارند اوضاع جامعه خوب است و پس از برجام، بهتر هم شده ناظر به چنین ادله‌ای است. به هر حال اوضاع جامعه‌ای که در آن دفتر مشق ۸۰۰ هزار تومانی کلی مشتری دارد حتماً خوب و مطلوب است.

۲-  آقای روحانی در تبلیغات‌شان گفتند: درآمد و قدرت خرید مردم را آن‌قدر افزایش خواهند داد که نیازی به دریافت یارانه نداشته باشند و خوشبختانه این وعده محقق شده چون مردمی که دفترهای ۶۰۰ و ۸۰۰ هزارتومنی می‌خرند قطعاً به ریش یارانه ۴۵ هزار تومنی می‌خندند.

۳- تازه این همه پیشرفت اقتصادی و افزایش قدرت خرید مردم در حالی رخ داده که کاسبان تحریم و دلواپسان با تشبث به هر وسیله‌ای (از نوشتن شعار روی موشک تا موشک‌پرانی به این طرف و آن طرف) سعی در به هم زدن اوضاع و تخریب دیپلماسی دولت اعتدال داشته‌اند. حالا تصور کنید اگر مخالفان دولت کمی عاقل بودند و مصالح مردم و کشور را به سود و منافع خود ترجیح می‌دادند و برجام می‌توانست به راحتی سیب و گلابی‌هایش را در اختیار جامعه بدهد، چقدر قدرت خرید جامعه بالا می‌رفت؟ و بعید هم نبود که پول مردم آن‌قدر از پارو بالا برود که بتوانند همین دفترها را دو-سه میلیون تومان بخرند و خم به ابرو نیاورند.

 

دولت و گرانفروشی هوایی                                                              

ریاست سازمان حمایت از مصرف‌کنندگان، خبر داده‌اند که همه خطوط هواپیمایی کشور، گران‌فروشی می‌کنند و قیمت بلیط هواپیما نباید این‌قدر بالا باشد. ایشان اضافه کرده‌اند که برای کاهش قیمت بلیط هواپیما با سازمان هواپیمایی کشوری و شرکت‌های هواپیمایی مکاتبه کرده‌اند اما هیچ جوابی دریافت نکرده‌اند و این اقدام شرکت‌های مذکور قطعاً تخلف است.(ایران ۳۱/۵/۹۸)

اول آن که، بنده خدا هر کاری از دستش بر می‌آمده انجام داده!، هم قیمت‌ها را بررسی کرده و هم متوجه گرانفروشی شده و هم برای اصلاح قیمت‌ها با چند‌جا مکاتبه کرده و هم این که پس از دریافت نکردن پاسخ، رسماً و علناً اعلام تخلف کرده!. مگر ایشان چقدر حقوق می‌گیرد که این همه کار انجام بدهد؟ خدا وکیلی حقوق ناچیزی که به این مدیر فداکار داده می شود (مثلاً ده، دوازده میلیون تومن در ماه) فقط جوابگوی همان اقدام اول ایشان (بررسی قیمت‌ها و کشف گران‌فروشی) است و بقیه اقدامات به صورت صلواتی و خیریه و بدون چشم‌داشت مالی و مادی صورت گرفته است.

ثانیاً، مگر وظیفه یک دستگاه دولتی آن هم در دولت اعتدال، ارزان کردن قیمت بلیط هواپیما و شکستن نرخ‌هاست؟ دولت اعتدال وظیفه داشت، قبح مذاکره با کدخدا را بشکند که شکست! هیچ جای قانون هم ننوشته که دولت اعتدال باید نرخ بلیط هواپیماها را بشکند؟ مگر لازم کرده همه سوار هواپیما بشوند؟ از قدیم رسم بود که فقط آنهایی که دست‌شان به دهن‌شان می‌رسید طیاره سوار شوند. متاسفانه بعد از انقلاب اوضاع طوری درهم و برهم شد که بعضی دهاتی‌ها و یک‌لاقباها هم سوار هواپیما شدند و خیال کردند که طیاره سواری هم جزء حقوق شهروندی است و حالا همان‌ها اعتراض می‌کنند که چرا قیمت بلیط هواپیما گران است! مگر آقای روحانی قول داده بود که در دولتش همه بتوانند طیاره سوار شوند؟

ثالثاً، مهمترین وظیفه یک دولت معتدل و دیپلمات، اطلاع‌رسانی و رساندن حقایق به گوش مردم است. مگر دولت اعتدال چند دست دارد که با یک دست گرانی قیمت بلیط هواپیما را بررسی و کشف کند و با دست دیگر، تخلف بودن این گرانی را به گوش مردم برساند و با دست دیگر قیمت‌ها را کاهش دهد؟

 

افزایش دوبرابری                                                             

به گزارش روزنامه دولتی ایران (مورخه ۳۱/۵/۹۸) در پنج ماهه نخست سال ۹۸، نرخ زنانی که در کشور غرق شده‌اند در مقایسه با مدت مشابه در سال گذشته رشدی صد در صدی را شاهد بوده است!

*واقعاً همین یک دلیل برای اثبات توجه ویژه دولت به زنان کفایت نمی‌کند؟ آیا نباید از معاونت رئیس جمهور در امور زنان (خانم ابتکار) برای این رشد بی‌سابقه در حوزه زنان تقدیر کرد؟

 

فراوانی حجاب                                                                          

وزیر کشور اعلام کرد: براساس آمارهای دستگاه‌های ذیربط، تنها ۶یا ۷ درصد زنان جامعه حجاب را رعایت نمی‌کنند و بیش از ۹۰ درصد بانوان حجاب مناسب دارند و این یعنی وضعیت حجاب در کشور به حالت بحرانی نرسیده به همین دلیل انتظار داریم صاحبان تریبون‌های مختلف به جای متهم کردن دستگاه‌های اجرایی به کم‌کاری یا برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی، رویکردهای خود را تغییر دهند.(ایران،۲۵/۶/۹۸)

*کاش ایشان یا دستگاه‌های ذیربط بررسی می‌کردند چرا صاحبان تریبون‌های مختلف از برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی در کشور لذت می‌برند؟ آیا “برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی در کشور” یک بیماری یا اختلال روانی است؟ شاید هم صاحبان تریبون‌های مختلف دچار نوعی اختلال بینایی‌اند که در نتیجه خطای چشم، زنان باحجاب را بی‌حجاب می‌بینند و نگران می‌شوند؟

**آیا از نظر ایشان و دستگاه‌های ذیربطی که به ایشان آمار بی‌حجابی را داده اند وضعیت حجاب، وقتی بحرانی خواهد شد که ۹۰درصد زنان کشور با لباس شنا به خیابان بیایند؟

***شاید هم تعریف وزیر محترم و دستگاه‌های ذیربط آمارگیر ایشان از حجاب یک تعریف «اعتدالی» است و بر این اساس، هر خانم که بلوز و شلوارکی پوشیده و به خیابان آمده محجبه تلقی می‌شود؟ (بر مبنای این تعریف جدید، حد شرعی حجاب تابع حد عرفی آن در اتحادیه اروپاست. و اگر زنی در حد و حدود خانم‌ها “موگرینی یا کاترین اشتون” پوشیده باشد محجبه محسوب می‌شود.

****اگر وزیر محترم کشور به همان شیوه آقای روحانی (نگاه کردن به قیافه مردم هنگام ماشین‌سواری) درباره حجاب نظرسنجی می‌کرد و اگر موقع نظرسنجی عینک دودی‌اش را برمی‌داشت حتماً متوجه می‌شد که میزان بی‌حجابی به همان حد «بحرانی» رسیده و آبروی خودش را با بیان آمارهای دستگاه‌های ذیربط به باد نمی‌داد!

 

03نوامبر/19

مدیران فرهنگی و رفوزگی در ولایت‌پذیری

۱ . فرضیه اساسی که این نوشتار با هدف اثبات آن نوشته شده این است که اغلب مدیران فرهنگی نظام، فهم یا تمایلی نسبت به جهت گیری‌ها و مطالبات رهبری نظام ندارند و بیشتر به فتاوا و نظرات خود و اطرافیانشان مقیدند تا راهبردها و اوامر ولی فقیه و بر این باورند که ولایت‌پذیری به معنای مبالغه کلامی و تصویری در تجلیل و تملق نسبت به رهبری نظام است و نه ترجیح منویات و دستورات رهبری بر خواسته‌ها و منافع شخصی و یا گروهی و جناحی در حوزه‌های ماموریتشان! و دقیقاً به همین دلیل است که مقام رهبری ناگزیر از هشدارهای مرحله‌ای و مکرر در خصوص وضعیت فرهنگی کشور به مقامات مسئول بوده‌اند. هشدار نسبت به «تهاجم فرهنگی» دشمنان اسلام و انقلاب که در سایه اهمال و غفلت متولیان فرهنگی کشور به «شبیخون و قتل عام فرهنگی» تبدیل شد و باز به دلیل بی‌توجهی مدیران فرهنگی کشور به «ناتوی فرهنگی» و سرانجام به «جنگ نرم» دشمن علیه اسلام، نظام، انقلاب و جامعه منجر شد.

بدیهی است در هر یک از این مراحل اگر مدیران فرهنگی نظام حداقل توجهی به هشدارهای ولی فقیه نشان می‌دادند و نگرانی‌ها و رهنمودهای ایشان را جدی می‌گرفتند، کار به مرحله خطرناک‌تر نمی‌رسید و دشمن در اقدامات خود جرئت و جسارتی افزون‌تر نمی‌یافت. طبیعی است که نتیجه پیاده نشدن نقشه فرهنگی مورد نظر رهبری در جامعه، جذب جامعه به سمت و سوی فرهنگ مهاجم و فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و بومی است. آنچه که این روزها در قالب کشف حجاب و بی‌حیایی روزافزون منتشر در جامعه، بی‌اعتنایی آشکار به احکام شریعت مانند روزه‌خواری علنی و بی‌واهمه در ماه رمضان، تغییر ذائقه و سبک زندگی جامعه بر اساس الگوهای غلط غربی، کاهش میزان ازدواج و گسترش وحشتناک طلاق و… شاهدیم. همه و همه نتیجه بدیهی و طبیعی برتری دشمن در نبرد فرهنگی است که علت اصلی آن بی‌اعتنایی و یا غفلت از راهبردهای رهبری نظام در ساحت فرهنگ و یا عدم درک این راهبردها از جانب مدیران فرهنگی نظام است.

 

  1. وجود چنین معضلی در مدیران دولتی آشکارتر از آن است که نیازی به اثبات داشته باشد، چون اغلب مدیران حوزه‌های فرهنگی در دولت‌های مختلف، مطیع محض رئیس‌جمهور و جناح حاکم‌اند و اصولاً برای تحقق اهداف و نظرات جناحی که به آن تعلق داشتند به مناصب و مسئولیت گماشته شده و مسایل فرهنگی کشور را در همان مسیر مطلوب جناح حاکم (که مسیر مطلوب خودشان نیز به شمار می‌آید) پیش برده‌اند، تا آنجا که در بسیاری از موارد کار به تقابل علنی و آشکار با منویات و مطالبات رهبری نظام در حوزه فرهنگ کشیده شده است!

عملکرد مهاجرانی در دولت اصلاحات و یا کارنامه غیر قابل دفاع وزارت ارشاد و سازمان میراث فرهنگی در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی نمونه‌هایی برای اثبات این مدعا هستند. نادیده گرفتن دیدگاه و رهنمودهای صریح ولی‌فقیه درباره‌ فضای مجازی در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی که منجر به شکل‌گیری فضای ولنگار و پرهرج و مرج مجازی کنونی شده، مثال دیگری از عملکردهای فرهنگی مغایر با نظرات و اوامر صریح ولی‌فقیه در ساختارهای فرهنگی دولتی است. هر چند که اذعان رهبری نظام،به اجرای سند ۲۰۳۰ در برخی مدارس (به‌رغم دستور اکید ایشان مبنی بر عدم اجرای سند مذکور) بهتر از هر شاهد و سندی، ادعای فوق را ثابت می‌کند.

برای دقیق‌تر شدن تصور خواننده محترم این نوشتار، یادآوری یک مثال مفید به نظر می‌رسد. در دولت اول احمدی‌نژاد فیلمی از «مریم زندی» در جشنواره فیلم فجر برنده جایزه شد. داستان این فیلم درباره فردی بود که به برادرزاده خود تجاوز می‌کند و از این رابطه، فرزند نامشروعی متولد می‌شود و…! کارگردان این فیلم در هنگام دریافت جایزه از دست وزیر وقت ارشاد، کشف حجاب کرد و با وجود این، جایزه را دریافت کرد و البته وزیر محترم علاوه بر سایر جوایز رایج در جشنواره، جایزه‌ اضافه‌ای را نیز به کارگردان مذکور اهدا کرد. این در حالی است که در دوران تصدی وزیر مذکور، حتی یک فیلم سینمایی با مضمون دستاوردهای انقلاب اسلامی ساخته نشد و وزیر مذکور به عنوان انقلابی‌ترین وزیر ارشاد در چهل سال پس از انقلاب شناخته می‌شود!

  1. ۳٫ از آنجا که پذیرش این مدعا خصوصاً درباره مدیران منصوب رهبری، برای برخی دشوار به نظر می‌رسد، لازم است مثال‌هایی از این «تمرد دائمی» نسبت به اوامر رهبری در این دستگاه‌ها مرور و مشخص شود که این بیماری کشنده‌ تا چه میزان در جسم و جان دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی کشور ریشه دوانده است. مقایسه میان منویات، الگوهای مطلوب و نظرات صریح رهبری درباره صدا و سیما و نحوه اداره آن با وضعیت کنونی این نهاد نشان می‌دهد که به‌رغم انتصاب ریاست سازمان صدا و سیما توسط رهبری، این دستگاه فرهنگی فاصله‌ بسیار زیادی تا سطح مطالبات رهبری از آن دارد تا جائی که رهبری در موارد متعدد، نارضایتی خود را از خروجی‌های صدا و سیما ابراز داشته‌اند. ترویج اشرافی‌گری، عدم معرفی و آموزش سبک زندگی اسلامی و انقلابی، بی‌اعتنایی به زنده نگهداشتن تفکر و بینش انقلابی و عدم تلاش برای انتقال آن به نسل‌های آینده، غفلت از آموزش و ترویج خطوط قرمز فقهی و اخلاقی و در موارد بسیار، زیرپا گذاردن این خطوط در برنامه‌های صدا و سیما، الگو‌سازی از چهره‌ها و جریانات ناشایست و زاویه‌دار با فرهنگ اسلامی و انقلابی و موارد متعدد دیگر، گوشه‌هایی از ایرادات و اشکالات متعددی است که رهبری نظام در موارد گوناگون به این نهاد وارد دانسته و خواستار اصلاح و رفع این موارد شده‌اند. البته که واکنش مدیران و مسئولان سازمان نسبت به این تذکرات و مطالبات، پافشاری بر تکرار این خطاها بوده است و نه تلاشی هر چند اندک برای رفع این نواقص!

این روند تا آنجا ادامه یافته که رهبری در جلسات عمومی به برخی از آنها اشاره کرده و عدم رضایت خود را از برنامه‌ها و جریان سازی‌های صدا و سیما به اطلاع عموم رسانده‌اند (مثلاً در دیدار فعالان دانشجویی با ایشان در ماه رمضان سال ۹۴ و…).

این روند فاجعه‌بار تا آنجا پیش رفته که رهبری در تعدادی از سخنرانی‌های علنی خود، از بی‌توجهی مدیران صداو سیما به تذکرات خود به صورت کنایه و یا به تصریح گلایه کرده‌اند. اینکه مقام رهبری حتی در مسئله‌ای ساده مانند اختلاط نامحرمان (اعم از مجریان یا مهمانان برنامه‌ها) بارها به مدیران سازمان تذکر داده‌اند، اما هنوز که هنوز است این اختلاط وجود دارد و روز به روز شکلی غیراخلاقی‌تر و غیر شرعی‌تر به خود می‌گیرد، حکایت از عمق فاجعه دارد؛ زیرا  در مسئله‌ای که هر نوجوان متشرعی آن را می‌داند و رعایت می‌کند، بارها از جانب ولی فقیه به مدیران صدا و سیما تذکر داده شده و هنوز این رفتار (غیرمنطبق با سبک زندگی دینی) از رسانه‌ای که الگوی جامعه است با رنگ و لعاب به نمایش درمی‌آید و مدیران سازمان برای حفظ ظاهر هم که شده دست به اصلاح این نقیصه نزده‌اند!

  1. در این میان درباره آن دسته از نهادهای فرهنگی که به واسطه‌ ضعف شدید مدیریت به دستگاه‌هایی کم یا بی‌خاصیت بدل شده‌اند سخنی نیست، چون این دستگاه‌ها کاری نکرده و محصولی نداشته‌اند تا بتوان عملکرد آنها و محصولاتشان را ارزیابی کرد. تنها خروجی این نهادها از دست دادن فرصت‌ها و اتلاف بودجه و بیت‌المال مسلمین بوده است. به عنوان نمونه‌ می‌توان به سازمان تبلیغات اسلامی اشاره کرد که حتی اقشار حزب اللهی و متدین جامعه هم از عملکرد و حتی بود و نبود چنین دستگاهی بی‌اطلاعند!
  2. بررسی رفتارها و عملکرد مدیران دستگاه‌های فرهنگی که به‌نوعی به رهبری نظام منتسب هستند، نشان می‌دهد که هیچ‌یک ازاین مدیران و دستگاه‌های تحت امرشان نتوانسته‌اند مجری سیاست‌ها و منویات رهبری در عرصه فرهنگی جامعه باشند و خروجی آنها و زیرمجموعه‌هاشان، فاصله و زاویه زیادی با اهداف و جهت‌گیری‌های فرهنگی رهبری دارد. دلایل این عدم موفقیت و فرصت‌سوزی در عرصه فرهنگی را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

الف) فقدان دانش و بینش لازم برای درک معارف اعتقادی و دینی و در نتیجه عدم فهم دقیق فرهنگ و  ارزش‌های اسلامی و انقلابی. این عده که اغلب به واسطه فضای خاص سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی جذب نهادها و ارگان‌های انقلابی شده بودند، بر اساس درک سطحی خود از معارف دینی و فضای احساسی عاطفی اوایل انقلاب با حرکت انقلابی حضرت امام همراه شدند و به ضرورت نیازهای نظام و انقلاب به برخی مناصب اجرایی دست یافتند و همین امر باعث شد تا سابقه‌ای در مدیریت و امور اجرایی به دست آورند و به پشتوانه این سوابق و البته بدون برخورداری از فهم عمیق نسبت به فرهنگ اسلامی و انقلابی، در دهه دوم یا سوم از عمر نظام جمهوری اسلامی، سکاندار دستگاه‌های متولی فرهنگ در جمهوری اسلامی شوند (مانند برخی که از حوزه مدیریت‌های اجرایی درعرصه صنعت یا بازرگانی پا به عرصه مدیریت‌های فرهنگی گذاشتند.)

طبیعی بود که این عده قدرت درک پیچیدگی‌های فرهنگی را نداشتند و با مقوله فرهنگ هم مانند مدیریت در عرصه‌های غیر فرهنگی روبرو می‌شدند (عمدتاً برخورد کمی و سطحی). بدیهی است که این نگرش سطحی و غیرعلمی به حوزه فرهنگ در برخورد با فرهنگ مهاجم دچار وادادگی و خود کم‌بینی می‌شود و به نام مدیریت یک فرد خوش سابقه و متدین، جریان‌سازی در حوزه فرهنگی جمهوری اسلامی به دست نفوذی‌ها و دلدادگان فرهنگ مهاجم می‌افتد.

به عنوان مثال یکی از این مدیران با تلاش بسیار و با بهره‌گیری از موقعیت خود در یک دستگاه فرهنگی مهم، موفق شد برخی از بازیگران و عوامل سینمای ایران را به حضور دسته جمعی در مرقد حضرت امام راضی کند و معتقد بود که با این کار فضای سینمای کشور را به سوی ارزش‌های انقلاب اسلامی سوق داده است! حال آنکه در عرصه تحت مدیریت ایشان عقب‌نشینی از فرهنگ انقلاب اسلامی و سپردن خاکریزهای جریان‌ساز و حساس به شیفتگان فرهنگ و تفکر لیبرالیستی کاملاً محسوس و مشهود بود.

ب) عدم التزام قلبی و اعتقادی به فرهنگ دینی و ارزش‌های اسلامی و انقلابی (در عین حفظ برخی ظواهر اسلامی و انقلابی در رفتار فردی و کلامی). این عده در تقسیم‌بندی دوگانه «دیپلمات و انقلابی» که از جانب رهبری نظام و با هدف مشخص شدن جبهه‌بندی داخلی  کشور صورت گرفته، در دسته «دیپلمات‌ها » قرار می‌گیرند. این عده در زمره کسانی‌اند که در ابتدای انقلاب و به دلیل حس خوش‌بینی و بی‌تجربگی برخی از چهره‌های انقلاب و یا به دلیل خالی ماندن بعضی از پست‌های مدیریتی، امکان ورود به حلقه مدیران نظام را پیدا کردند و در ادامه‌ مسیر و با هدف کسب قدرت و منافع افزون‌تر، بازی ریاکاری و نفاق را در پیش گرفتند و با تملق و نان به نرخ روز خوری، اعتماد بعضی بزرگان را جلب کردند و با بندبازی و باندبازی میان جناح‌های سیاسی، مدارج قدرت را پله پله طی کردند و در این مسیر فقط و فقط به منافع و مصالح فردی و گروهی خود وفادارند.

قرار گرفتن برخی از این دیپلمات‌ها در مناصب فرهنگی موجب شد تا این جماعت به دو روش خیانت به فرهنگ انقلاب اسلامی و خدمت به فرهنگ مهاجم را در پیش بگیرند. عدم تعلق خاطر این گروه به فرهنگ دینی و انقلابی باعث شد تا اقدامات فرهنگی این جماعت (اقداماتی که از باب پرکردن گزارش کار و ریاکاری و به نام فرهنگ اسلامی و انقلابی صورت گرفته بود) به واسطه فقدان کیفیت و مطلوبیت، موجب تخریب وجهه و چهره دین و انقلاب شود (گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ ببری رونق از مسلمانی) و نام فعالیت‌های فرهنگی دینی و انقلابی با بی‌سلیقگی و عدم کیفیت و جذابیت پیوند بخورد (مانند ساخت انبوه برنامه‌های مناسبتی و معارفی بی‌کیفیت، بی‌محتوا و البته بی‌مخاطب در رسانه ملی).

از سوی دیگر، منفعت‌طلبی و محافظه‌کاری و رعایت مصالح جناحی و باندی موجب سپردن صحنه‌های فرهنگی تبلیغی نظام از سوی این جماعت به کسانی شد که به نام هنرمند بی‌تعهد و روشنفکر شناخته می‌شدند و در عمل امکانات و بودجه فرهنگی نهادها و دستگاه‌های فرهنگی نظام در اختیار کسانی قرار گرفت که با عداوت به دین و بغض نسبت به انقلاب، خوراک فرهنگی جامعه را تهیه و عرضه ‌کردند و همیشه هم در موضع عناد با نظام و طلبکاری از آن قرار داشتند.

۶٫اما در این میان یک سئوال اساسی خودنمایی می‌کند و آن چگونگی دستیابی این جماعت به مناسب کلیدی فرهنگی و بقای آنها در این موقعیت‌های به‌شدت حساس است!. دسته اول (مدیران فرهنگی کم‌بهره از فرهنگ غنی اسلامی و انقلابی) به برکت سوابق خود و ساده‌اندیشی و تعارف زدگی «دست اندرکاران ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» به سکانداری دستگاه‌های فرهنگی نظام رسیدند و به دلیل بی‌خاصیتی و البته دینداری فردی در این مناصب جا خوش کردند و یا حداکثر از یک منصب به منصب بعدی جا به‌جا ‌شدند.

اما در مورد دسته دوم (مدیران فرهنگی بی‌اعتقاد به اسلام و انقلاب) بدون شک، باند بازی‌های زیرکانه و منافقانه این گروه در کنار خوش‌بینی، منجر به ساده‌اندیشی و تملق پذیری «دست‌اندرکاران ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» موجب حضور و بقای غاصبانه این دسته از مدیران در عرصه‌های فرهنگی نظام شده است و تلخ‌تر اینکه خروجی این غفلت‌ها و ساده اندیشی‌ها و باندبازی‌ها، به نام ولایت‌فقیه تمام می‌شود! یعنی همان تفکری که عملکرد این مدیران نالایق یا غاصب در تعارضی اساسی با آن قرار دارند.

  1. مقصود این نوشتار آن نیست که در چرخه ناقص و مشکل‌دار انتخاب مدیران فرهنگی، رهبری نظام، دست‌بسته و بی‌اراده محکوم به امضای احکام مدیران بی‌کفایت و بی‌اعتقاد است، بلکه باید پذیرفت همان‌گونه که رهبری نظام بر اساس تعهد به قانون اساسی، انتخاب‌های مغایر با نگرش‌ها و بینش‌های خود را تنفیذ کرده و به لوازم آن تنفیذ پایبند می‌ماند (هرچند که گزینه‌های مذکور، نه حرمت انتخاب مردم را نگه داشته‌ و نه احترام تنفیذ رهبری را حفظ کرده‌اند)، فضای بر آمده از ساختار عرفی شکل گرفته برای تعیین مدیران فرهنگی نظام در کنار گمنام ماندن چهره‌های مطلوب مدیریت دستگاه‌های فرهنگی، رهبری را ناگزیر از تنفیذ احکام چهره‌های برآمده از ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی می‌سازد و این مقوله ارتباط وثیقی با مقوله بسط ید ولایت‌فقیه دارد. به بیان ساده‌تر هرچه تعداد چهره‌های لایق مدیریت نهادهای فرهنگی افزون‌تر و شناخته شده‌تر و همراهی نخبگان انقلابی با ولی‌فقیه جدی‌تر و عیق‌تر باشد، گزینه‌های مطلوب‌تری برای تصدی گلوگاه‌های فرهنگی نظام در برابر رهبری قرار می‌گیرند و در چنین شرایطی «ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» ناچار از ترجیح مطالبات و نگرش‌های ولی‌فقیه بر شناخت محدود و عموماً ناقص خود خواهد شد. اگر این مهم در آینده‌ای نزدیک فراهم نیاید (که فراهم آمدن این مهم جز با خواست و اراده نخبگان و فعالین فرهنگی وفادار به انقلاب اسلامی و حرکت هماهنگ آنان در این مسیر ممکن نخواهد شد) خسارتهای فرهنگی ناشی از فقدان مدیران متعهد و کارآمد روزافزون خواهد بود.
  2. یکی از عوامل ناامیدی رهبری نظام از انبوه دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی نظام و دل بستن ایشان به فعالیت‌های آتش به‌اختیار و خودجوش جوانان انقلابی و متدین در حوزه فرهنگ، مردودی اغلب مدیران فرهنگی نظام در ولایت پذیری فرهنگی است. مدیرانی که فهم و سلیقه خود و رفقایشان در عرصه فرهنگ را بر خواست و مطالبه‌ رهبری ترجیح داده و به جوانان انقلابی فعال در میدان‌های فرهنگی، انگ بی‌سوادی و بی‌تجربگی و تندروی می‌زنند! مدیرانی که سنگینی آنها امکان تنفس را از رزمندگان عرصه فرهنگ اسلامی و انقلابی گرفته و فعالیت‌هایشان آب به آسیاب جنگ نرم دشمن ریخته است و می‌ریزد! مدیرانی که سایه آنها جز با اصلاح ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی، از سر انقلاب و نظام کوتاه نخواهد شد.
03نوامبر/19

حجاب و نقش بدنه مدیریتی حکومت اسلامی

پرچم چهل سالۀ حکومت اسلامی همچنان در نسیم اندیشه و تعقل اهتزاز دارد. خون برگزیده‌ترین فرزندان ایران، ریشۀ حاکمیت اسلامی را تناور کرد و ما را رسانده است به روزی که در میان هجمه‌های هر سویه دشمنان، به بازخوانی راهبردهای تقویت نظام بیندیشیم.

دشمن و طمع به حجاب

تغییر فرهنگ و نفی ارزش‌های آن، در طول تاریخ میان‌برترین راه برای تسخیر جوامع بوده است. راهی که ده‌ها سال پیش، نظام سلطه در کشف حجاب رضاخانی آن را کلید زد و در برابر استقامت دینی زنان و مردان این سرزمین چاره‌ای جز تسلیم ندید. شاه رفت و دور زمان گذشت و فضای مجازی و تکنولوژی و حیات مدرنیته، مرزهای جغرافیایی را در هم شکست. زمان تبادل فرهنگ‌ها رسید و دشمن بار دیگر طمع کرد؛ این بار با عطشی بیشتر و با هدفی جدی‌تر، اما به کمک ابزارهایی مدرن به میدان آمد و جنگ نرم را در پیش گرفت. جنگ نرم در نظر دشمن، یک نقطه تمرکز داشت. همان نقطه‌ گرانیگاهی که از مردمی پابرهنه و مستضعف، قدرتمندانی ساخت که در برابر رژیمی دوهزار و پانصد ساله قد علم کردند و آن را به شکست واداشتند. همان نقطه استراتژیکی که ملتی با دست‌های خالی را در جنگی تحمیلی و نابرابر به مدت هشت سال به مقاومت سرفرازانه در مقابل دشمنی تا بن دندان مسلح واداشت. دشمن همۀ اسرار ایرانیان را درک کرده بود و دانسته بود که سرّ همه این بالندگی و عزت برمی‌گردد به یک کلمه. به باورهای اسلامی و به غیرت و عفت مردمی.

نقطه سیبل کشف شد و دشمن به طمع افتاد که بار دیگر بخت خود را در مبارزه با جامعه اسلامی هزاره سوم بیازماید. همه چیز خلاصه می‌شد در حجاب و عفت. اصلی که حبل‌المتینی برای وحدت ارزش‌ها و تضمینی است در حفظ سلامت فرد و خانواده و جامعه. دشمن طبق فرموده رهبر معظم انقلاب، سیاست اساسی و بنیانی‌اش را در غرب بر عرضه شدن و هرزه شدن زن قرار داده و حجاب را نقطه مخالف خواسته خود می‌بیند؛ به‌طوری که حجاب حتی اگر ناشی از یک انگیزه و ایمان دینی هم نباشد، باز هم با آن به مخالفت برمی‌خیزد.

زنان و مسئله فرهنگ

دین مجموعه‌ای از ارزش‌های فرهنگی است که انسان را در مسیر تعالی و رشد اخلاقی، تربیت و جهت‌دهی می‌کند. دین اسلام به عنوان کامل‌ترین نسخه آموزشی بشر، در بستر تاریخ ظهور کرد و بر آن شد تا زن و مرد را به بالاترین نقطه تکامل برساند. رابطه دین و فرهنگ ناگسستنی است. به همان نسبت که دین در تمدن و فرهنگ انسان‌ها موثر است، فرهنگ هم در حیات بشر و رشد امور مادی و معنوی آنها دخالت دارد. شاید بشود گفت نوعی بی‌مرزی میان دین و فرهنگ وجود دارد. بنابراین وقتی ملت ایران، خود را از زیر یوغ استکبار پهلوی بیرون کشید و جامعه اسلامی را تحت لوای حکومت دینی تشکیل داد، به‌طور طبیعی تغییر فرهنگ در آن رقم خورد. ارزش‌های دوران پهلوی که زنان را ملعبه‌ هوس مردان و ابزار تأمین امیال حیوانی آنها کرده بود، در هم شکست و زنان به عناصری تبدیل شدند که به فرموده امام راحل(ره) پیشاپیش مردان در نهضت قرار گرفتند و سهم باارزشی را در تحرکات سیاسی و اجتماعی به دست آوردند.

پایه‌های حکومت اسلامی با حضور و بروز زنان تحکیم شد و ارزش‌های اسلامی متجلی شدند. در میان همه ارزش‌های دینی، مهم‌ترین اصل که نمود ظاهری آن هم روشن است، مسئله پوشش زنان است. زنان انقلابی به دور از هرگونه تجمل و تبرج در صحنه حاضر شدند و توانایی‌های بالقوه خود را به بروز و ظهور رساندند. این در حقیقت مرهون زمینه‌ای بود که حاکمیت اسلامی برای زنان به ارمغان آورده بود. هرچند از طرف دیگر سهم زنان هم در همین تغییر حاکمیت، غیرقابل انکار است که خداوند فرمود، « إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِم: ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهیم مگر آنکه خود اراده کنند.»(۱)

حاکمیت و فرهنگ اسلامی

هنوز در گوش تاریخ، صدای امیرالمومنین علی«ع» به گوش می‌رسد که در نامه‌ای به مردم مصر نوشت:

«من بیم آن دارم که نابخردان و نابکاران زمام امور این ملت را به دست آرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و با صالحان به دشمنی برخیزند و فاسقان را حزب خود قرار دهند.»

این بیم مقدس همواره یکی از مؤلفه‌های مورد توجه در حکومت اسلامی بوده و به دلیل اهمیت آن است که امام در ادامه فرمودند:

«بی‌گمان مردمان هلاک شدند آنگاه که پیشوایان هدایت و پیشوایان کفر را یکسان شمردند و گفتند  هر که به جای پیامبر«ص» نشست، چه نیکوکار باشد و چه بدکار، اطاعت او واجب است، پس بدین سبب هلاک شدند.»

نقطه عطفی که مرکز ثقلی برای تجلی افکار و منش حاکمان است، در مسئله فرهنگ و ارزش‌ها نمود یافته است. در حاکمیت اسلامی، فردی شایسته خدمت است که در اجرای ارزش‌های فرهنگی دغدغه کافی و لازم را داشته باشد. این از سخن امام برآمده است که فرمود:

«ای مردم! همانا سزاوارترین مردم به این امر (خلافت و زمامداری) کسی است که تواناترین آنها بر اجرای امور و داناترین به فرمان خداوند در فهم مسائل باشد.»

از این کلام حضرت برمی‌آید که نکته مورد اهتمام است فرهنگی است که تحت فرمان خداوند گسترش یافته باشد. مسئولی که قرار است در حاکمیت اسلامی نقشی را بر عهده بگیرد، اولین مخاطب این روایت است. اوست که باید بیش از دیگران از فرمان خداوند آگاهی داشته باشد و بتواند پاسدار فرهنگ و ارزش‌ها در شرایط و موقعیت‌های مختلف سیاسی و اجتماعی باشد.

حجاب و زنان آخرالزمان

سیمای آخرالزمان را می‌توان در کوچه و خیابان‌های شهر تماشا کرد. می‌توان در فضای مجازی پنجره‌ای به سوی جهان باز کرد و روزگار را در کنه تحولات و دگرگونی‌ها به تماشا نشست.

اما چهارده قرن پیش، امام علی«ع» از ورای تاریخ به روزگار ما و بعد از ما نگاه کرده و هشدارمان داده‌اند که:

«در آخرالزمان که بدترین زمان‌هاست، زنان بى‌حجاب و برهنه آشکار مى‌شوند و با زینت و آرایش بیرون مى‌آیند، آنان از مرز دین خارج شده‌ و در فتنه‌ها وارد شده‌اند و به سوى شهوت‌ها تمایل و شتاب دارند،
حرام‌ها را حلال مى‌کنند و سرانجام در جهنم و دوزخ گرفتار آتش و عذاب ابدى خواهند شد.»

اما بی‌حجابی، چگونه فرد و جامعه را به جهنم ابدی می‌کشاند؟

حقیقت این است که زنان بی‌حجاب در جامعه‌ای که طبق موازین آن، حجاب، اصلی از اصول فرهنگی و اجتماعی است، نه تنها به هنجارهای اجتماعی و دینی پشت کرده‌اند، بلکه قبل از هرچیزی به جنگ با خویشتن برخاسته‌اند. فرایند این جنگ داستان جالبی است که گاهی حتی خود فاعل هم در آن از فعل خویش ناآگاه و بی‌خبر است. زن بی‌حجاب متوجه نیست که چگونه به بهای تمدن و تفکر نو و برای احیای حقوق خود تیشه به ریشه سلامت خود می‌زند؛ اما پس از مدتی که پرده‌ حیا از روحش کنار رفت و زیر نگاه هوس‌آلود نامحرمان، رشته‌های زلال نجابتش از هم گسست و جسم خود را آماج تیرهای شیطان قرار داد و مرکز ثقل نگاه‌های لذت‌جوی بیگانگان شد، به خود می‌آید و می‌بیند که نه تنها خودش غبار هوس را بر دل مردان شهر نشانده، بلکه شوهر و برادر و مردان محرم خویش را هم به این گناه آلوده است. به خود می‌آید و می‌بیند که فضا برای لغزش اعضای خانواده او نیز فراهم شده است. دست بالای دست بسیار است و دیگر نمی‌تواند با همان آرامش و اطمینان خاطری که تا پیش از این به همسر و پسر و برادر خود داشت، به زندگی ادامه دهد. بددلی‌ها و بی‌قراری‌ها از همین ‌جا کلید می‌خورند و زن بی‌آنکه بداند به تقلا می‌افتد که از قافله سیه‌چشمان و دل‌ربایان و رقبا عقب نماند. در نتیجه برهنگی و نیم‌عریانی مرهمی زهرآلود می‌شود بر زخمی که خود بر پیکره زندگی خانوادگی و اجتماعی خود وارد آورده است. افسوس که این قصه سر دراز دارد و پایانش به ناکجا آبادی می‌رسد که امیرالمومنین«ع» هشدار داده‌اند.

حجاب؛ استراتژی زن انقلابی

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، گام‌های نخست برای تحولات ساختاری و اداری در بدنه دستگاه‌های اجرایی کشور برداشته شد. قانون اساسی تدوین شد و شوراهای فرهنگی، اصلاحات اداری را با جدیت در پیش گرفتند. در این میان یکی از مهم‌ترین موضوعات و نقطه تمرکز مسئولین نظام جمهوری اسلامی، مسئله حجاب زنان بود که از همان ابتدا طمع دشمنان را نیز برای زیر سئوال بردن نظام برانگیخت. همزمان با سیر تحولات داخلی کشور، موج جهانی آزادی‌خواهی زنان و جنبش‌های فمینیسم سراسر دنیا را پیمود و زمزمه‌هایی برای رهایی زنان از اسارت‌های تاریخی در گوشه گوشۀ دنیا شنیده شد. دشمنان بر آن شدند تا در آلودگی صداها از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. این قصه بهانه‌ خوبی را به دست مخالفان جمهوری اسلامی داد تا فریاد وامصیبتا برآورند و زن ایرانی را زیر یوغ ستم حجاب ببینند؛ در حالی که این انتخابی بود که به صورت خودآگاهانه و ارزشی و با میل زنان ایران و در نهایت آزادی صورت گرفته بود. آن روزها رسانه‌ها آن قدر قدرت نداشتند تا صدای شیاطین را به اندازه دهه اخیر در سراسر دنیا بازتاب دهند؛ از این رو آنچه شنیده شد، عزت و سربلندی زنانی بود که سربند یازهرا «س» بر پیشانی مردان خود می‌بستند و آنها را برای حفظ مرزهای میهن به میدان نبرد می‌فرستادند. سیمای زن ایرانی، تصویر مادرانی بود که از قامت رعنای جگرگوشه خود به قطعه پلاک و استخوانی قناعت می‌کردند و دست از آرمان‌های عاشورایی خود برنمی‌داشتند.دشمن مرکز قدرت زنان ایران را باز هم در چادر سیاهی دید که میان وصیت‌نامه شهدا، به عنوان یک استراتژی دفاعی مطرح بود:

«خواهرم، سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده‌تر است.»

زنگ خطر برای ابرقدرت‌ها با تاروپودهای سیاه چادر به صدا درآمده بود و زمان آن رسیده بود که شاکله و اصل حجاب را با تعریفی تحریف‌آمیز در باورهای نسل جدید بر هم بریزد.

 

غفلت‌ها و آسیب‌ها

نسل سومی‌ها همزاد تکنولوژی و رسانه بودند و حرص شیاطین بر اذهان انعطاف‌پذیر آنها تمرکز یافت. فرصتی فراهم شد تا حجاب زنان، دلیل عقب‌ماندگی و جهان سومی بودن ایران معرفی شود. انگشت اتهام همه عقب‌ماندگی‌هایی که پهلوی با استثمار ۲۵۰۰ ساله بر سر ایران و مردمانش آورده بود، چادر را نشانه گرفت. مادران ما که به صورت میراث‌گونه در شیر و شیره دل و روح خود، ارزش‌ها را به دختران و پسران خود منتقل می‌کردند،‌ ناتوان ماندند از اینکه فلسفه پوشش و عفت را به زبان روز برای نسل بعد از خود تبیین کنند. بدتر از آن نظام آموزشی‌ای بود که از این مهم غفلت ورزید و به جای تعمیق باورها و ارزش‌ها، بنگاه‌های کاذب تست‌زنی و کنکور را نقطه آمال دانش‌آموزان قرار داد.

از سوی دیگر شبهه‌ها و ریشه‌زنی‌ها، ذهن نوپای نسل جدید را نشانه گرفتند. روز به روز بر سئوال‌های این نسل افزوده می‌شد و کسی را هم شایسته پاسخ به آنها نمی‌دید و از اینکه کسی برای او جواب قانع‌کننده‌ای داشته باشد مأیوس بود. او ناپرسیده می‌دانست که توصیف‌های تکراری همچون زن مروارید است و حجاب، صدف او…. تنها حاصلی است که از پرسش به دست خواهد آورد، برای همین سر در تلفن همراه خود فرو برد و سیر در فضای مجازی و دل سپردن به تبلیغات دشمن را از جستجوی حقیقت زیباتر و دلچسب‌تر یافت.

 

حجاب و حاکمیت اسلامی

با روی کار آمدن جامعه اسلامی به نام دین و با ارزش‌های دینی، انتظار می‌رفت که حجاب و عفت، به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان آن نوشته و اجرا شود. رکن حجاب در اصول فرهنگی و قوانین اساسی حاکمیت نوشته شد، اما در مرحله اجرا، مشکلات تازه‌ای پدیدار شدند.

اختلاف در نحوه اجرا، مانع بزرگی بود که چند صدایی را در داخل و خارج کشور رقم زد. گشت ارشاد، نماد خشونت علیه زنان و تذکرهای آمران به معروف و ناهیان از منکر، مفهوم سلب آزادی از زن ایرانی معرفی شدند و کار روز به روز برای سخت‌تر شد تا جایی که رهبری خود وارد میدان شدند و تذکر دادند که بی‌حجاب‌ها هم جزیی از مردم این نظام و دلبسته انقلاب هستند و نباید نسبت به آنها دفع صورت گیرد. در همان حین، ایشان در مورد وظایف دستگاه‌های اجرایی، به‌ویژه مسئولین و مدیران تذکراتی دادند. یکی از این تذکرها متوجه بدنه مدیریتی ادارات دولتی و دستگاه‌ها بود. تذکری که دردمندان نظام را به تأمل واداشت و بر آن شدند تا با نگاهی جدی‌تر وارد عرصه شوند و ارزش‌های از دست رفته یا کمرنگ شده را بازسازی کنند.

 

مدیران و امکان اصلاح ساختار

به‌طور مرسوم و طبیعی، رکن بالادستی یک دستگاه، در پی حکمی، فردی را بر صندلی مدیریت دستگاه می‌نشاند و از او انتظاراتی در اجرای احکام مذکور دارد. هرچند به صورت رئوس کلی، تا پیش از این هم مسئله حجاب و عفاف در دستگاه های اجرایی مورد اهتمام بود و در گزارش‌های عملکرد، بخشی از کار در این مسئله تعریف شده بود؛ اما خوشبختانه اخیراً با تذکر مستقیم رهبری، این انتظار از مدیران به صورت شفاف و بدون نیاز به خوانش‌های متکثر در دستور کار قرار گرفته است. بحث بر سر این است که یک مدیر تا چه اندازه امکان و توان پرداختن به اصلاحات فرهنگی در مقوله حجاب را دارد؟ چه راهبردها و راهکارهایی برای رساندن دستگاه مربوطه به نقطه مطلوب ممکن و تاثیرگذار است.

نکته قابل تامل این است که رهبر معظم انقلاب در نگاه کلان و از نقطه رأس جریان بشارت داده‌اند که ورود مدیران در این مقوله تأثیرگذار خواهد بود. اما در این بخش مسئله ما این است که چه نوع ورودی و با چه امکانی؟

 

۱/ آنچه به خود می‌پسندی به دیگران هم بپسند!

نمی‌شود تنها پشت میز مدیریت، دغدغه حجاب کارکنان و زیردستان را داشت، در حالی که در محیط خانوادگی و پیش از آن در باورهای خود فرد، باور لازم و کافی به این مسئله وجود نداشته باشد. متأسفانه در مواردی دیده شده است که زندگی کاری یک فرد با زندگی خانوادگی او زمین تا آسمان فرق دارد. همه ما کم و بیش زنانی را دیده‌ایم که تا پشت در اداره بدون حجاب هستند، اما به‌محض ورود به اتاقک حراست، تبدیل به نیروی کار با معیارهای تعریف شده دستگاه مربوطه می‌شوند. هرچند پایبندی به نظم و قوانین امری ستوده است، اما روحیه برخورد دوگانه در موارد ارزشی که قابلیت تفکیک ندارند؛ معنایی جز نفاق ندارد و چیزی به غیر از سطحی‌نگری و عدم ایمان به اصل ارزشی مورد نظر از آن متصور نیست.

مدیری که قرار است پشت میز کاری خود اصل عفاف کارکنان را مورد توجه و برنامه‌ریزی قرار دهد، پیش از هرچیزی باید آگاهی و معرفت لازم را نسبت به ضرورت مسئله حجاب و عفت و تعریف صحیح آن و به‌خصوص حد و مرزهای معنایی و اجرایی آن کسب کرده باشد. این امر، در قدم اول متوجه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است که طی بسته‌های آموزشی یا دوره‌های حضوری، در وهله اول قدرت درک مدیر را نسبت به اهمیت مسئله و استراتژیک بودن آن بالا ببرد و در مرحله بعد، مدیر باید آنچه را به آن باور پیدا کرده در خانواده خود به کار گیرد. طبیعی است کارمندی که خانواده مدیر خود را دور از ارزش‌های حجاب و عفاف می‌بیند، هرگز نمی‌تواند باور قلبی نسبت به برنامه‌های فرهنگی او داشته باشد و بی‌تردید در نهانی‌ترین لایه‌های درون خود در برابر امر و نهی‌های او خواهد گفت: « أَتَأْمُرُوْنَ النَّاْسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُوْنَ…آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید؟(۲)

 

۲/ نحوه تبیین حجاب در زیست فراکارمندی!

کارمندی در هر سیستم اداری و اجرایی، ملزومات تعریف شده‌ای دارد. مدیر با آگاهی کافی نسبت به نیروهای خود، باید حجاب را به عنوان مقوله‌ای تعریف کند که برای ارتقای سطح امنیت روانی و اخلاق اداری، مورد توجه قرار گرفته است. همان‌ طور که اکثر علمای ما بر آن تأکید داشته‌اند، حجاب یک مسئله زنانه نیست و اساس عفاف و پوشش به جنسیت محدود نمی‌شود. طبیعی است سهم بالایی از کارمندان را مردان تشکیل می‌دهند. بنابراین باید برای آنها هم برنامه قابل تأمل و تأثیرگذاری طراحی شود تا حجاب را به معنایی زنانه در پوشاندن مو و برجستگی‌های بدن معنا نکنند.

وقتی قرار است مدیری در میان کارمندان خود، به نشر ارزش‌های حجاب بپردازد، ابتدا باید این فضا را ایجاد کند که کارمند تصور نکند با دستوری اداری روبروست. نحوه تبیین مسئله حجاب و اهمیت اجرای آن در اداره، به درک و هوشمندی و روان‌شناسی مدیر مربوطه بستگی دارد. اگر حجاب به عنوان یک دستور کار در برنامه اداره تعریف شود، پیشاپیش می‌شود شکست برنامه را در تأثیرگذاری آن تخمین زد. شکستی که دیر یا زود گریبان مدیر و سازمان را خواهد گرفت. مخاطب مدیر باید به این درک و باور برسد که حجاب به عنوان یک واکسیناسیون نه فقط در حیات کارمندی بلکه در زیست فراکارمندی او مورد توجه قرار گرفته است. این باور تنها در صورتی در مخاطب تعمیق می‌شود که در وهله اول، خود مدیر به آن سطح بایسته از ایمان و باور نسبت به مسئله‌مندی حجاب رسیده و در وهله دوم در تبیین آن به بدنه نیروهای خود، ذکاوت و تدبیر کافی را به کار بسته باشد. ملاک‌های موفقیت در این تبیین را می‌توان در موارد زیر پیدا کرد:

الف: باور به اینکه حجاب یک چماق نیست!

ب: ایجاد امنیت فکری برای مخاطب نسبت به اینکه قرار نیست آزادی اندیشه او در وابستگی به محیط اداری و ملزومات آن به خطر بیفتد.

ج: تبیین به‌روز و صحیح از فلسفه حجاب ضمن برشمردن برنامه‌های جهانی برای ایجاد دهکده جهانی و به بندکشیدن انسان‌ها. تبیینی به دور از هرگونه شعارزدگی و سنتی‌گرایی و خصوصا سیاست‌ورزی.

د: طراحی برنامه‌ها و سیاست‌های تشویقی و ارزش‌گذاری نسبت به مسئله.

ه: تشکیل نشست‌های هم‌اندیشی و کرسی‌های آزاداندیشی در باب مسئله عفاف. در این راهبرد، مخاطب باید طوری به میدان اندیشه دعوت شود که ضمن احساس ارزش نسبت به تفکر خود، این حس در او ایجاد شود که قرار است از راهکارهای او در بدنه جامعه بهره برده شود. چنین فضایی ضمن اینکه کارمند را با مدیر و ارزش‌های مطلوب حجاب همراه می‌کند، او را به مطالعه و کنکاش علمی و تلاش برای رسیدن به حقیقت در مورد تعارض‌های ذهنی‌اش میان آنچه اداره از او می‌خواهد و‌ آنچه در باور جامعه جریان دارد، فرا می‌خواند.

به نظر می‌رسد این بهترین و عالی‌ترین سطح از مشاوره است که مدیر موفق می‌تواند در سیستم خود نسبت به مسئله حجاب به آن اهتمام بورزد.

 

پی‌نوشت:

  1. سوره مبارکه رعد /۱۱

۲- سوره مبارکه بقره/۴۴

03نوامبر/19

نابینایان بابصیرت در عصر ائمه هدی«علیهم‌السلام»

* شعله‌های شوق

از دیدگاه اسلام و فرهنگ تشیع، انسان‌هایی که در بدن و اعضا و جوارح خویش دچار عارضه‌ای شده‌اند که منجر به از دست دادن عضوی شده است، به لحاظ کرامت‌های انسانی و شئونات بشری با افراد سالم هیچ‌ تفاوتی ندارند، بلکه در صدر اسلام و عصر ائمه«ع» عده‌ای از اشخاص معلول به‌رغم ناتوانی در بینایی، شنوایی و حرکتی خوش درخشیده‌ و در پرتو انوار قرآن و عترت ظرفیت‌های خود را شکوفا ساخته‌ و کارنامه‌ای پربار در عرصه‌های فکری، رزمی و اخلاقی از خویش به یادگار نهاده‌اند.

به‌علاوه افرادی که با وجود گرفتاری‌های گوناگون و آلام فراوان و محرومیت از نعمت سلامتی، شکیبایی پیشه کرده و خداوند متعال را سپاسگزار بوده‌اند، به افراد سالمی که نسبت به نعمت‌ها و الطاف الهی ناسپاس بوده‌اند رجحان دارند. از مسلمانان و شیعیان خواسته شده است که در حفظ احترام و منزلت این عزیزان بکوشند و بر رعایت حقوق آنان و فراهم‌سازی امکانات رفاهی، خدماتی و بهداشتی بر ایشان تأکید شده است.

از عصر پیامبر اکرم«ص» و ائمه معصومین«ع» تا در قرون و اعصار بعد و تا زمان معاصر کم نیستند انسان‌های مسلمان و مؤمنی که در دفاع از دیانت و ستیز با دشمنان اسلام فداکاری کرده و سرانجام به مقام جانبازی نایل آمده‌اند. وارستگانی سلحشور که در علوّ همت، استواری و استقامت بدان درجه رسیده‌اند که به صف تبهکاران و اهریمنان یورش برده‌ و در راه اهداف والا و مقدس پای فشرده‌اند تا آنکه چشم، گوش و دست و پای خویش را در این مسیر نورانی تقدیم کرده‌اند و برای شکوفا کردن استعدادهای درونی و رویش فضیلت در مزرعه وجود خویش اهتمام ورزیده‌اند و بدین ‌سان پله‌های ترقی معنوی را پیموده‌اند تا به تقرب الهی دست یافته و با این صواب، ثواب کثیری را ذخیره کرده‌اند. در روایتی آمده است:

«من ابتلی بمصیبه فصبر علیها فله اجر الف شهید؛ هر کسی به مصیبتی گرفتار شود و بر آن صبوری ورزد، برایش پاداش هزار شهید ثبت می‌شود.»(۱)

کسی که در راه خدا دچار عارضه‌ای شده است، به سبب مبارزه مداوم با نفس و تمسّک به صبری طولانی و درازمدت، به قدرتی معنوی و روحیه‌ای نیرومند دست می‌یابد که افراد سالم از این توانایی روحانی محرومند. هر لحظه‌ای که او شکیبایی می‌ورزد، درجه‌ای را کسب می‌کند و رفعت می‌یابد.(۲)

از خاتم پیامبران«ص» پرسیدند، «کدام کردار بر دیگر اعمال برتری دارد؟» فرمودند، «احمزها، ایّ اقواها و اشدّها؛(۳) آنکه نیروی افزون‌تر می‌طلبد، سخت، سنگین و دشوار است.»

مفسّر عالیقدر علامه طباطبایی از قول استادش عارف والامقام آیت‌الله سید علی قاضی‌طباطبایی گفته است، «گاهی خداوند متعال کسی را به گرفتاری و کسالتی مبتلا می‌سازد تا به ذکر دعا، عبادت و تزکیه روی آورد و از این راه همای سعادت جاوید را به خود اختصاص دهد. در حقیقت بلاها نردبامی هستند برای عروج و اگر آن مصائب نباشند احتمال سقوط وجود دارد، بنابراین گاهی نعمت‌های ناشناخته الهی در قالب سختی‌ها بروز پیدا می‌کنند.»(۴)

صبر و شکر از کمالاتی هستند که بدون قرار گرفتن در آزمون‌های مشقت‌بار از قبیل ابتلای به سختی‌ها و نقص در دارایی‌ها، انفس و ثمرات که قرآن کریم بدان‌ها اشاره دارد، به فعلیت نمی‌رسند (۵) فضیلت‌های آدمی در صورتی آشکار می‌شوند که در پریشانی و شرایط ناراحت‌کننده، صابر و شاکر باشد. کسانی که پیروزمندانه از عهده این آزمون الهی برآیند از بشارت الهی برخوردار می‌شوند. پاداش صابرین هم حدّ مشخصی ندارد و به شمارش و حساب در نمی‌آید، « إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(زمر/۱۰)

انسانی که عضوی چون بینایی یا شنوایی را در راه خدا از دست داده و یا در مسیر حیات دنیوی به دلایلی از این اعضا بهره‌ای ندارد، مدام مراقب است که مبادا تردید، کراهت، جزع و فزع، روح و روانش را مکدّر سازد، هر لحظه زمام نفس را می‌کشد و این جز با عزمی راسخ و اراده‌ای پولادین میسّر نمی‌شود به علاوه ثبات و استمرار از شروط آن است.(۶)

علامه طباطبایی متذکر می‌شود، «انسان مسلمان وقتی به شدائدی از جمله نقص در بدن و جان و محرومیت از امکاناتی که برایش فراهم بوده، دچار می‌شود، روح و روانش پالایش نمی‌شود و به پیروزی واقعی و پایدار نمی‌رسد مگر آنکه در دژ محکم صبر پناه گیرد. اگر چنین کسی به این باور برسد که مالک حقیقی خداوند است و مالکیت او نسبت به خود و سرمایه‌هایی که در اختیار دارد اعتباری، مجازی و موقت است، دیگر معنا ندارد از مصائبی که برای دیگران دردآور، ناراحت‌کننده و فرساینده است، متأثر و نیز از فقدان مایملک خود اندوهناک شود.(۷)

احنف بن قیس بصری

صخر فرزند قیس بصری معروف به ابوبحر و ملقب به احنف که عصر رسول خدا را درک کرد و از اصحاب امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌آید. او به‌رغم اینکه مردی لاغراندام، کوتاه‌قد، با سر و صورتی کوچک و محاسنی اندک بود و یکی از دیدگانش نابینا شده بود، انسانی حکیم، بافراست، بردبار، صبور، رازدار، خردمند و سلحشور بود. روزی برادرزاده‌اش از درد دندان می‌نالید و بی‌تابی می‌کرد. به وی گفت، «من سی سال است از نعمت بینایی یک چشم محروم هستم و این عارضه را به کسی نگفته‌ام!» رسول اکرم«ص» برایش طلب مغفرت کرده بودند و او می‌گفت چیزی امیدوار کننده‌تر از این دعای پیامبر برایم نیست. احنف در هر موقعیتی از ارشاد و هدایت افراد و دفاع از مقام امامت و ولایت مولای متقیان کوتاهی نمی‌کرد. او در جنگ جمل و در رکاب علی«ع» حضور یافت. همچنین به میان افرادی از قوم و قبیله خود رفت و آنان را از همراهی با ناکثین باز داشت. وی در نبرد صفین به یاری مولای خود برخاست و عده‌ای را با خود همراه ساخت. بعد از شهادت حضرت علی«ع» معاویه در جمعی از افراد که احنف در میانشان بود، به ساحت مقدس آن وجود ملکوتی اهانت کرد. همه سکوت کردند، ولی وی زبان به ملامت معاویه گشود و او را به عقوبت الهی بیم داد و افزود، «به کسی ناسزا می‌گویی که در اسلام پیشقدم، پاک‌نفس، اعلم علما، افضل فضلا و وصی خیرالانبیاست.» معاویه از این موضع‌گیری احنف برآشفت. احنف در همه حال از حق جانبداری می‌کرد و موقعیت و قدرت افراد باعث نمی‌شد که حق را زیر پا گذارد. وی که از بزرگان بصره بود و سه سال قبل از هجرت نبی اکرم«ص» به مدینه متولد شده بود، در ۶۷ هجری در کوفه درگذشت.(۱۹)

شریک‌بن حارث

شریک فرزند حارث فرزند عبدالله حارثی بصری معروف به شریک اعور از یاران خاص حضرت علی«ع»، رئیس قوم خود و از امرا و کارگزاران صدر اسلام به شمار می‌آمد که در فتوحات مسلمانان حضوری فعال و مؤثر داشت. او در جنگ‌های جمل و صفین در رکاب امیرمؤمنان«ع» با قاسطین و ناکثین ‌جنگید و از فرماندهان سپاه مولای متقیان«ع» بود. وی در موقعیت‌های گوناگون از اعتقادات خود به‌ویژه حقانیت حضرت علی«ع» و فرزندانش دفاع می‌کرد. شریک در بصره اقامت داشت و در میان اصحاب امیرمؤمنان«ع» به جلالت قدر شناخته شده بود. در دوران اختناق امویان، شریک قابلیت زیادی برای شورش و اعتراض علیه والی وقت بصره، ابن زیاد، داشت؛ به همین دلیل فرزند عبیدالله بن زیاد وی را به‌رغم کسالتی که داشت، به اجبار با خود به کوفه برد. شریک وقتی به این شهر وارد شد، در خانه هانی بن عروه که مسلم‌بن عقیل را پناه داده بود اقامت گزید. هنگامی که عبیدالله بن زیاد تصمیم گرفت به عیادتش بیاید، شریک که از بیماری و برخی جراحات رنج می‌برد، نماینده اعزامی حضرت امام حسین«ع» را فرا خواند و به وی گفت، «اکنون وقت به هلاکت رسانیدن این فاسد ستمگر است. چون نزد من آرام گرفت، از مخفیگاه خود بیرون آی و او را بکش.»، اما مسلم از این کار امتناع کرد و خاطرنشان ساخت که انسان مؤمن فردی را غافلگیرانه نمی‌کشد. به‌علاوه همسر هانی هم با اجرای این نقشه مخالفت کرد. همچنین در صورت ترور ابن زیاد، مردم کوفه امکانات لازم را برای برخورد با لشکر شام که به این بهانه کوفه را مورد تهاجم قرار می‌داد، نداشتند. شریک سه روز بعد از این برنامه درگذشت.(۲۰)

عبدالله عفیف ازدی

از شیعیان برجسته کوفه، صحابی سلحشور، شجاع و مقام حضرت علی«ع» و مدافع خاندان عصمت و طهارت«ع» بود که در جنگ جمل چشم راست و در نبرد صفین و در پیکار با دشمنان چشم چپ خود را از دست داد. او اغلب اوقات خود را در مسجد کوفه به عبادت، ذکر و دعا می‌گذرانید. هنگامی که اسیران اهل بیت«ع» را از کربلا به کوفه وارد کردند، ابن زیاد اهالی شهر را به مسجد اعظم کوفه فراخواند و خود در جایگاه ویژه‌ای برای سخنرانی قرار گرفت. اسرا نیز در گوشه‌ای از مسجد حضور داشتند. موج ترور، هراس و وحشت بر سراسر شهر سایه افکنده بود و با اعلام موضعی فوق‌العاده، رفت و آمدها به شدت کنترل می‌شد. عبدالله فرزند عفیف با وجود نابینایی، آرام و ساکت خود را به مسجد رساند. ابن زیاد در سخنانی به ساحت مقدس سالار شهیدان کربلا اسائه ادب کرد. هیچ کسی جرئت اعتراض به اهانت‌های او را نداشت. ناگهان فرزند عفیف آن سکوت تلخ را شکست و گفت، «ای دشمن خدا! کذّاب تو، پدرت و یزید هستید. آیا ذراری رسول اکرم«ص» را به قتل می‌رسانی و بر منبر مؤمنان این اراجیف را بر زبان می‌آوری؟» عبیدالله و کارگزارانش تصور نمی‌کردند در آن فضای اختناق و ارعاب کسی به وی اعتراض کند. پسر زیاد با خشم فریاد برآورد، «کیست؟ او را شناسایی و دستگیر کنید!»

عبدالله عفیف با نهایت شهامت فریاد زد، « من بودم ای خصم خداوند! انسان‌های پاک و طاهر را می‌کشی و ادعا می‌کنی که بر اسلام باقی هستی؟ کجایند فرزندان مهاجر و انصار تا از این طاغوت لعین انتقام گیرند.» فرزند عفیف از مردان قبیله ازد که در آن مجلس حضور داشتند استمداد طلبید. آنان ندایش را پاسخ گفتند و صدها شمشیر برهنه بالا رفت که خود قیام و اعتراضی فراگیر را رقم می‌زد. ابن زیاد و حامیانش نه تنها نتوانستند بر عبدالله دست یابند، بلکه از این واقعه وحشت کردند و در دارالاماره به چاره‌جویی افتادند.

زاده عفیف به خانه خود رفت و مردان مسلح قبیله ازد و شیعیان هم‌پیمان آنان در اطراف منزلش به پاسداری مشغول شدند. بین قوای ابن زیاد و آنان درگیری صورت گرفت که منجر به پراکندگی و کشته شدن عده‌ای از محافظان بیت وی شد و چون سپاهی به فرماندهی محمد اشعث، به محل اقامت عبدالله عفیف هجوم برد، وی با وجود نابینایی و با راهنمایی دخترش، با دلاوری حملات مهاجمان را دفع ‌کرد و از چپ و راست با آنان ‌جنگید و رجز ‌خواند و افرادی را به هلاکت رساند. سرانجام او را دستگیر کردند و نزد عبیدالله بردند. وی پس از موضع‌گیری‌های عالمانه، هوشیارانه و شجاعانه در برابر آن جرثومه خباثت، به فرمان ابن زیاد  به دار آویخته شد.(۲۱)

حارث‌بن عبدالله اعور همدانی

معروف به ابوزهیر کوفی و حارث اعور و از قبیله همدان، صحابی خاص و شاگرد حضرت علی«ع» و مورد توجه و عنایت ویژه آن بزرگوار بود. رجال‌نگاران او را از ذخیره‌های علمی، بزرگان دانشمندان تابعین و افقه مشاهیر معاصر خودش معرفی کرده‌اند. در کتب معتبر شیعه و سنن اربعه اهل تسنن احادیث معتبری دیده می‌شود که وی راوی آنهاست. هنگامی که سفیان بن عوف غامدی از سوی معاویه مأمور تاخت و تاز در نواحی تحت حکمرانی امیرالمؤمنین«ع» شد و شهر انبار عراق را غارت کرد، مولای متقیان به حارث اعور مأموریت داد تا مردم را برای جهاد و دفاع فرا بخواند. بیماری حارث را ناتوان و راه رفتن را برایش دشوار کرده بود و به کمک عصا و به‌کندی حرکت می‌کرد. امام که به وی علاقه خاصی داشت چون او را این گونه معلول دید، پرسید: «چگونه‌ای؟» حارث عرض کرد، «عاجز شدن من مهم نیست. آنچه را خداوند به من داده بود، باز پس گرفته است، اما اختلافات عده‌ای از دوستان درباره شما مرا سخت آزار می‌دهد، زیرا گروهی زیاده‌روی و غلو می‌کنند و افرادی بیعت با آن جناب را می‌شکنند. بعضی هم مرددند که جلو بیایند و یا دور شوند.» امام فرمود، «برادرم حارث! بهترین شیعیان من کسانی هستند که اعتدال و میانه‌روی را اختیار و از افراط و تفریط پرهیز می‌کنند. ای حارث! تو با کسانی محشور می‌شوی که آنها را دوست داری و برای توست آنچه با کردارت کسب کرده‌ای.» در این حال حارث با شادمانی گفت، «با این وضع، سوگند به خداوند از اینکه بر مرگ وارد شوم یا به سراغم بیاید، باکی ندارم.»

حارث در ۶۵ هجری در کوفه درگذشت. نسب شیخ بهایی، دانشمند عصر صفوی به او می‌رسد. لقب حارثی او بدین جهت است. عبارت یا حارث همدان من یمت یرنی خطاب به حارث اعور است.(۲۲)

ابابصیر یحیی اسدی

ابوبصیر فرزند قاسم اسدی مکفوف معروف به ابومحمد محدث ثقه و موجه و از اصحاب امام باقر، امام کاظم و امام صادق«ع»  ونابینای مادرزاد بود و در سفر حج خدمت امام پنجم«ع» شرفیاب شد. در این حال کثرت جمعیت حجاج را احساس ‌کرد، ولی ضجه و ناله اندکی ‌شنید. به فروغ پنجم امامت«ع» عرض می‌کند، «حاجی بسیار، اما ناله‌ها ناچیزند.» حضرت فرمود، «ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج». این گونه نیست، بلکه حاجی کم و ضجه‌ها بسیار است. آنگاه امام دست بر چشمان وی نهاد و دعایی چند کرد و فرمود، «چه می‌بینی؟» ابوبصیر که اکنون با معجزه امام بینا شده بود، برخلاف انتظار، انبوهی از خوک و میمون را مشاهده کرد که در لابه‌لای آنها تعدادی انسان حج‌گزار دیده می‌شد. سپس امام دعایی خواند و ابوبصیر به حالت اول برگشت. عرض کرد، «یابن رسول‌الله! چه می‌شد که من بینا می‌ماندم؟» حضرت فرمود، «ما از این اکراه نداریم که تو بینا باشی و خداوند هم بر تو ستم نکرده است، بلکه صلاحت را این گونه خواسته است. از آن بیم دارم مردم این اعجاز را از ناحیه پروردگار و به برکت فضل حق‌تعالی بر ما نبینند، آن وقت دیدگاه غلوآمیز درباره ما پیدا کنند، در حالی که ما خاندان، بندگان خدا هستیم و در پرستش او کوتاهی نداریم و از اطاعتش خسته نمی‌شویم و به‌طور کامل و در همه حال تسلیم او هستیم.»

شعیب عقرقوقی می‌گوید، «به محضر حضرت صادق آل محمد«ع» عرض کردم، «در مواقعی برخی سئوالات برایمان پیش می‌آید که به شما دسترسی نداریم. در این اوقات مسائل خود را از چه کسی بپرسیم؟» امام فرمود، «از ابوبصیر اسدی سئوال کن.» روزی ابابصیر نابینا به محضر امام صادق«ع» عرض کرد، «آیا شما قادرید مرده را زنده کنید، کور مادرزاد و بیماری برص را شفا دهید؟» امام پاسخ داد، «به اذن خداوند می‌توانم.» سپس به وی فرمود، «جلوتر بیا.» ابوبصیر نزدیک شد حضرت صادق«ع» دست مبارک را بر دیدگانش کشید. در این حال او بینایی خود را به گونه‌ای به دست آورد که خورشید، آسمان و آنچه را که در شهر بود مشاهده کرد. آنگاه فروغ ششم امامت«ع» فرمود، «آیا میل داری این چنین باشی و در سرای جاوید آنچه بر مردم بینا می‌گذرد بر تو هم بگذرد یا به حال قبلی برگردی و بهشت بدون چون و چرا برایت باشد؟» ابابصیر عرض کرد، «می‌خواهم به وضع نخستین بازگردم.» امام مجددا دست بر چشمانش کشید و او به حالت گذشته برگشت.

ابوبصیر کتابی در مناسک حج تألیف کرده و اثری با عنوان «یوم و لیله» نوشته است. وی از موالی طایفه بنی اسد بود. علامه حلی در کتاب خلاصه الاقوال می‌گوید، «رأی من در عمل کردن به روایت‌هایی است که او از ائمه هدی«ع» نقل می‌کند.»(۲۳) 

پی‌نوشت‌ها

۱- اصول کافی، کلینی رازی، ج۲، ص۱۴۶٫

۲- حق و باطل، علامه شهید آیت‌الله مطهری، ص۱۲۹٫

۳- النهایه فی غریب الحدیث، ابوالسعادات مجدالدین موصلی معروف به ابن اثیر، طبع قاهره، ج اول، ص۴۴۰٫

۴- فرازی از سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در اولین همایش تبیین ارزش و مقام جانباز در اسلام، دی ۱۳۷۳، ص۵۶-۵۷٫

۵- سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۵۵٫

۶- تفسیر تسنیم، آیت‌الله شیخ عبدالله جوادی آملی، ج۷، ص۶۴۴-۶۴۵، تفسیر نمونه، گروهی از نویسندگان، ج اول، ص۵۳۰٫

۷- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج۲، ص۲۶۰-۲۶۴٫

۸- بنگرید به سوره‌ی انبیاء، آیات ۸۳-۸۴٫

۹- تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۴۲۸، اعلام قرآن، خزائلی، ص۲۳۴-۲۳۵، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۳۸۰-۳۸۱؛ قصص قرآن، ص۲۸۰-۲۸۳٫

۱۰- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۰۴-۱۰۶، طبقات کبری، ج۷-۸، ص۳۷۴-۳۷۵، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۶۱۲؛ فروغ ابدیت، آیت‌الله سبحانی، ج اول، ص۴۳۱٫

۱۱- بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۳۱، اسدالغابه، ج۳، ص۹۲٫

۱۲- اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۴-۱۰۵، قاموس الرجال، ج۴، ص۲۵۶٫

۱۳- معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۵، شاگردان مکتب ائمه، ج۲، ص۲۶۰٫

۱۴- وَ اِنک لَعَلی خُلُق عظیم. (سوره‌ی قلم، آیه‌ی چهارم)

۱۵- سوره‌ی حجر، آیه‌ی ۸۸ و ۹۴٫

۱۶- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۳۹، یاران پیامبر، عالمی، ج اول، ص۱۴-۱۵، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۵۱-۵۷، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۱۲۳-۱۲۵٫

۱۷- اسدالغایه، ج۱، ص۲۵۷، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۳۱، قاموس الرجال، ج۲، ص۳۱۷، الغدیر، ج۹، ص۱۲۹، یاران پیامبر، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۱۵۰-۱۵۵، آیینه داران آفتاب، سید محمدرضا موسوی گرمارودی، ص۵۳-۵۵٫

۱۸- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸، منتهی الامال، ج اول، ص۵۵، سیره‌ی ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳، مسلم بن عقیل، محمدعلی عابدین، ص۳۷-۳۸، سفیر الحسین مسلم بن عقیل، علامه محقق شیخ احمد مظفر، ص۵-۷، الشهید مسلم بن عقیل، علامه مقرّم، ص۲۳-۳۲٫

۱۹- الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ص۱۰۷-۱۱۴، واقعه صفین، نصرین نراحم منقری، ص۵۰۱-۵۰۲، النساب الاشراف، بلاذری، ص۲۳۲٫

۲۰- اخبار الطوال، دینوری، ص۲۸۲-۲۸۳، الفتوح، ابن اعثم کوفی، ۸۴۸-۸۵۰، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۸۹، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۱٫

۲۱- لهوف، سید بن طاووس، ص۷۳، مقتل خوارزمی، ص۵۳، مقتل مقرّم، ص۳۲۷، تک صدایی در دل تاریکی، نوح الدین ضیاه، ص۳۳-۳۵، اسوه‌های عاشورا، محمدعلی قطب، ص۲۷۵-۲۷۷، دائره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۹۲-۹۳٫

۲۲- شرح نهج البلاغه، ج اول، ص۲۸۸، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۶۲، نهج البلاغه، نامه‌ی۶۹، تحفه الاحباب، ص۸، دائره المعارف تشیع، ج۶، ص۱۱-۱۲، شاگردان مکتب ائمه “ع»، ج۱، ص۳۳۳-۳۳۵، جامع الرواه، ج۱، ص۱۷۱٫

۲۳- رجال کشی، ج۲، ص۷۷۳، رجال نجاشی، ص۴۴۱، تحفه الاحباب،ص۵۷۶-۵۷۷، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۱۳۱، رجال شیخ طوسی، ص۱۴۹٫

03نوامبر/19

آینده‌ ما چه آینده‌ای است؟

با توجه به اینکه انسان‌ها بر اساس تصوری که از خود دارند، انتخاب‌های خود را در زندگی انجام می‌دهند و از آن طرف بر اساس نگاهی که به آینده دارند، خود را معنا می‌کنند و به تصوری که از خود دارند روح می‌بخشند، در صدد هستیم مطالب زیر را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

جهان پیش روی ما چه جهانی است؟ از آنجایی‌ که هر ملتی جهانی دارد،  قرآن در باره حضور انسان‌ها و ملت‌ها در قیامت، می‌فرماید: «یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(۱) به این معنا که انسان‌ها در آن روز، در عین حفظ هویت فردی، بر اساس شخصیت آرمانی که برای خود در اجتماع بشری‌شان مدنظر داشتند، محشور می‌شوند. به این معنا قرآن می‌فرماید هرکس با امام خود محشور می‌شود، یعنی هر کسی که بر اساس جهانی که در دنیا برای خود معنا کرده است محشور می‌شود و نیز این‌ طور نیست که گمان کنیم در جامعه‌ دینی و جهانی که انسان‌های مؤمن برای خود شکل می‌دهند لازم آید که همه‌ انسان‌ها بی‌عیب و نقص باشند، بلکه به گفته‌ قرآن: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»(۲) خلط عمل صالح و سیئه، چیزی است که در اکثر انسان‌های مؤمن وجود دارد. پس اگر عمل سیئه را در افراد یک جامعه‌ی دینی ذکر می‌کنیم، عمل صالح آنها را هم باید ذکر کنیم تا گرفتار بدبینی نسبت به انسان‌ها نشویم و گمان کنیم در جامعه‌ی دینی باید همه‌ افراد جامعه به‌کلی بی‌عیب باشند تا آن جامعه مورد عنایت خداوند قرار گیرد و تاریخ توحید را به کمک آن جامعه به‌ وجود آورد، مسلماً چنین نیست.

در روایت داریم که رَسُولُ اللَّه «ص» فرمودند: «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَهٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَهٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَه.» یعنی اگر جهت‌گیری انسان و شخصیت آرمانی او علی«ع» باشد، لغزش‌های کوچک، شخصیت او را از حوزه‌ ایمان خارج نمی‌کند و لذا می‌توان به قرآن نظر کرد که می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم»‏(۳) یعنی آنان که همراه حضرت محمد«ص» تاریخی را پایه‌گذاری کردند، دارای هویتی خاص هستند، هویتی که اقتضاء می‌کند از یک طرف مرز بین خود و دشمن را همواره حفظ کنند و از طرف دیگر نسبت به خودی‌ها رحمت و رفاقت را مد نظر داشته باشند، افراد جامعه‌ی دینی با چنین هویتی در تاریخ خود حاضر می‌شوند و جهانی را شکل می‌دهند که پیامبر خدا «ص» رهبر آن جامعه هستند.

با توجه به مطالب فوق، سؤال ما این است که ملت ما در این تاریخ با هویتی‌ که ریشه در تاریخ – ایرانی، اسلامی، شیعی- دارد، چه جهانی پیش رویش قرار خواهد گرفت‌ که نه خارج از جهان توسعه‌یافته است و نه عین آن؟ با تصوری صحیح نسبت به چنین جهانی است که می‌توان بهترین انتخاب‌ها را در ابعاد گوناگون زندگی داشت و چشم‌اندازی امیدوارانه‌ای را در مقابل خود احساس کرد.

با توجه به اینکه انسان مؤمن و عاقل، زمان‌شناس و متوجه‌ روح جاری در زمانه است، با هویت پیچیده‌ای که در حال حاضر در ملت ایران به ‌وجود آمده، برای او چه آینده‌ای را می‌توان متصور بود تا از امروز، رانده و در فردا، مانده نباشیم و با نظر به آن آینده، در امروز خود مأوای درستی را انتخاب کنیم؟ زیرا اگر آینده‌ خود را با بصیرت لازم درست نشناسیم و در مورد آینده در توهم به ‌سر ببریم، مسلماً امروزمان را از دست می‌دهیم و در بی‌مأوایی کامل به ‌سر می‌بریم.

قرآن می‌فرماید وقتی مؤمنین صدر اسلام با احزاب، یعنی اتحاد کفر جهانی روبه‌رو شدند که بنا داشتند ریشه‌ اسلام را قطع کنند؛ گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إلاَّ إیماناً وَ تَسلیماً»(۴) این است آن وعده‌ خدا و رسول خدا «ص»، و خدا و رسولش وعده‌ صادقی دادند؛ در نتیجه در مقابله با اجتماع کفار متحد، نه‌تنها خود را نباختند، بلکه بر ایمان و دل‌سپردگی‌شان به اسلام افزوده شد؛ زیرا متوجه بودند وقتی همه‌ کفر به میان می‌آید، با شکستی که می‌خورد هویت تاریخی‌اش را از دست می‌دهد و تاریخ دیگری ظهور می‌کند. آن مؤمنین با نظر به چنین آینده‌ای، توانستند آن روز خود را درست تحلیل کنند و در آن مأوا گزینند.

شواهد زیادی در سال‌های اخیر حکایت از آن دارد که شکل‌گیری جهان پیش رو نویدبخش جهانی ماورای فهم روزمره بشری است. فضای گشوده‌ای که در آن هرکسی خواهد توانست «خود» را نیز آغاز کند و به یک معنا متولد شود. جهان گشوده‌ای که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و دیگر جهانی به صورت جزایر منقطع از هم و پراکنده نیست. اخیراً رهبر معظم انقلاب در حکم خود به امام جمعه‌ بندرعباس فرمودند:

«تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن و روی گشاده و دست مهربان با عموم طبقات توصیه‌ مؤکد اینجانب است. توفیقات شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم.»(۵)

چنانچه ملاحظه می‌فرمایید در این توصیه علاوه بر تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن، برخورد مهربانانه و روی گشاده را برای عموم طبقات متذکر شده‌اند، یعنی تنها نباید به جریان‌های انقلابی و جوانان مؤمن نظر کرد، زیرا انقلاب اسلامی در مرحله‌ای از بلوغ خود است که می‌تواند کسانی را که به ظاهر جزء جریان‌های انقلاب و مؤمنین هم نیستند، از آن خود کند و آینده‌ای را برای خود شکل دهد که همه‌ اقشار، خود را از آن انقلاب اسلامی بدانند.

با ظهور رخداد انقلاب اسلامی و ظهور توانایی‌های بشر برای مقابله با کفر و استکبار، هر کسی به خاطر طلوع جهانی دیگر، از خویش درکی بس متعالی یافته است، هرچند هنوز آن جهان نامتعین است، ولی با نظر به آن می‌توانیم از عرصه‌ روزمرگی و نیهیلیسمی که در آن سرگردانیم، خارج شویم و راهی به سوی آینده‌ خود پیدا کنیم. با توجه به این امر، رهبر معظم انقلابمی‌فرمایند:

«من این را از روی اطلاع عرض می‌کنم که کشور در حال پیشرفت است، انقلاب و مبانی انقلابی در حال پیشرفت است… کشور دارد به سمت مفاهیم انقلابی و آرمان‌های انقلابی و حقایق انقلابی حرکت می‌کند… ما داریم پیش می‌رویم. ما در ماده و معنا پیش می‌رویم، ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.»(۶)

لیوتار(۷) متذکر این امر است که دوران «فرا روایت‌ها» گذشته است و این بدین معناست که در دنیای جدید هرکسی به خودی خود می‌تواند یک «فرا روایت» و «وحدتی» باشد در عین «کثرت». اندیشه‌ای باشد به وسعت تاریخی که در آن زندگی می‌کند و او را فرا گرفته است. این یعنی که ما در آینده‌ خود با جوانانی روبه‌رو هستیم که هر کدام یک اَبر مرد هستند. در بستر سنتی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است؛ دورانی که یکی فکر کند و تصمیم بگیرد، تمام شده است(۸) و حتی اگر کسی بر آن تأکید داشته باشد که نظر خود را به بقیه تحمیل کند، در این دنیا تنها می‌ماند. با نظر به چنین آینده‌ای، مسلماً جوانان آینده هر کدام جهانی هستند که به خوبی جریان‌های حق را از باطل تمیز می‌دهند و در چنین آینده‌ تفکری مورد استقبال قرار می‌گیرد که منطقی‌ترین اندیشه را با انسان‌ها در میان بگذارد که بنده برای انقلاب اسلامی چنین حضوری را مدنظر دارم.

امروز اندیشمندان جهان روی این نکته پافشاری می‌کنند که بر عکس گذشته «جهان نیچه‌ای که جهان نیهیلیسم است، مرده و دوران سیطره‌ سکولاریسم و نیهیلیسم به سر رسیده است؛ ‌در آن حد که در این زمان نه‌تنها امر دینی غیر ممکن نیست، بلکه امر غیردینی و سکولار، غیر ممکن شده است.»(۹) از این به بعد جبهه‌‌ مقابل با انقلاب اسلامی در مقابل انقلاب اسلامی منفعل خواهد بود و امید ادامه‌ خود را از دست می‌دهد. چنانچه بتوانیم مردم و به‌خصوص جوانان خود را متوجه این نکته مهم کنیم، مسلماً با امید به آینده نوع دیگری از زندگی را در پیش می‌گیرند و شخصیت تراز انقلاب اسلامی و نه تراز فرهنگ سکولار دنیای مدرن را پیدا می‌کنند.

۸- خداوند در آیه‌ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون» متذکر این امر است که انتهای عالم هستی به ابتدای خود که حضرت حق است برمی‌گردد و این سنت برای هر حقیقتی صادق است؛ به همین جهت با ظهور حضرت مهدی«عج» دین اسلام به اصل و بنیاد خود برمی‌گردد که رسول خدا«ص» در آغاز، آن را بنیان نهادند و به زهرای مرضیه «س» مژده دادند که مهدی امت از ماست.

بر اساس همین قاعده و سنت است که انقلاب اسلامی به آغاز خود یعنی به انگیزه‌های اصیلی که با آن ظهور کرد، برمی‌گردد. یعنی آینده‌ انقلاب را می‌توان به آغاز آن، یعنی‏ آغازی که با همه‌ خلوصی که در آن زمان داشت، ظهور کرد، مرتبط دانست. توجه به آغاز تفکر تاریخی است که ما را به سر چشمه‌ای که ممکن است ابتدا روشن نباشد راهنمایی می‌کند. با این‌همه آن آغاز است که همواره در آینده خود را از «اجمال» به «تفصیل» می‌آورد و آینده‌ ما را رقم می‌زند. این بازگشت به گذشته نیست، بلکه معنابخشیدن به آینده است، زیرا وقتی در این سفر به آن آغاز و به انگیزه‌هایی که منجر به این فتح تاریخی شده، نگاهی وجودی و نوری داشته باشیم، سعی می‌کنیم حجاب‌های طاغوتی را رفع کنیم تا روز به روز خود را بهتر نشان ‌دهد. آن آغاز همواره با حقیقت وجودی‌ خود در حال تجلی است و با نفوذ و سیطره‌ای که دارد موانع حضورش را به عقب می‌راند. هرچند ممکن است ما در میانه‌ راه بمانیم، اما آن آغاز، خود را ادامه می‌دهد و این ما هستیم که عقب می‌مانیم.

اگر آن آغاز، یک آغاز متعالی و توحیدی است، حتماً در آینده‌ خود حاضر خواهد بود و اگر ما عقب بمانیم به این دلیل است که آغاز را در آینده‌اش دنبال نکرده‌ایم و تحت تأثیر روشنفکران غرب‌زده، آینده‌ای من‌درآوردی را برای خود ساخته‌ایم که حتی اگر آینده‌ جهان غرب هم باشد ـ که نیست ـ مسلماً هرگز آینده‌ ما نخواهد بود. دویست سال سرگردانی ملت ما به این جهت بود که در مواجهه با غرب، خود را باختیم، خواستیم سر تا پا غربی شویم، به خرد جمعی خود پشت کردیم و عملاً از آنجا رانده و از اینجا مانده شدیم.

انقلاب اسلامی چیزی را به بشر عرضه می‌کند که در بستر آن، انسان‌ها به اصالت‌های خود برمی‌گردند، البته به شرطی که متوجه باشیم انقلاب اسلامی، یک فرایند تاریخی است و برای رسیدن به اهداف تمدنی‌اش راهی طولانی در پیش دارد. ما تاریخی را شروع کرده‌ایم که به تعبیر رهبر معظم انقلاب پس از چهل سال،  فعلاً در مرتبه‌ای از بلوغ آن هستیم، یعنی مرحله‌ جوانی آن که ابتدای به ظهورآمدن استعدادهای آن است.

پس از به میان‌آمدن انقلاب اسلامی، تصوری از زندگی به صحنه آمده که این تصور دو وَجه دارد: یکی اینکه‌ باید نسبت به آینده‌ای که با دنیای مدرن بخواهیم خود را ادامه بدهیم، مأیوس باشیم. دیگر اینکه می‌توان به ظهور انسانی که انسانی است قدسی، امیدوار بود که شهدا نمونه‌ آن هستند. با ظهور چشم‌اندازی این‌چنین باید متوجه‌ بود ما در فرآیندی قرار می‌گیریم که به‌مرور فرهنگ زندگی توحیدی جایگزین فرهنگ قبلی می‌شود، به‌خصوص که انقلاب اسلامی متذکر فطرت توحیدی انسان‌هاست. این همان فتح‌الفتوحی است که با انقلاب اسلامی در این جهان به ظهور می‌آید، به همان معنا که قرآن فرمود: «کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَهً وَ أَجراً عَظیماً»(۱۰) مانند زراعتی که جوانه‌‌های آن سر بر می‌آوردند و به‌تدریج نیرو می‌گیرند، پس سخت و ستبر شده بر ساقه‌های خود می‌ایستد. در حدی که زُرّاع و بنیانگزاران آن نیز از استواری آن به شگفت می‌آیند. پس چنین «حضور» محقق می‌شود تا کفار به خشم آیند. این وعده‌ الهی است برای کسانی که ایمان به خدا و امداد الهی دارند و در راستای تحقق وعده‌ الهی عمل می‌کنند، در مورد آنها مغفرت و اجر عظیمی هست. با توجه به چنین قاعده و سنتی، بسیار منطقی است که نسبت به حضور تاریخی خود در مقابل استکبار با هویت توحیدی انقلاب اسلامی امیدوار بود و زندگی امروز خود را بر اساس چنین آینده‌ای تنظیم کرد.

رهبر معظم انقلاب در راستای تحقق آرمان‌های فکری فرهنگی می‌فرمایند:

«دچار شتاب‌زدگی و بهانه‌گیری هم نباید بشویم. یکی از چیزهایی که واقعاً ماها همه‌ باید به آن توجه داشته باشیم، این است که یکی از عیوب کار، این بی‌صبری و شتاب‌زدگی است و اینکه آدم مرتباً پا به زمین بکوبد که «آقا چرا نشد؟ چرا نشد؟» خب هر چیزی قدری دارد، هر چیزی اجل و امدی دارد، همه چیز باسرعت انجام نمی‌گیرد.»(۱۱)

ولی با توجه به بصیرت ایشان، ما در آینده‌ای حاضر هستیم که به تعبیر ایشان:

«ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.»

ما با نظر به چنین آینده‌ای باید در امروزمان در مأوای انقلاب اسلامی به‌سر بریم و خود را با هویت ضدیت با استکبار، با جدیت تمام ادامه دهیم تا به معنای گمشده‌ خود برگردیم، معنایی که امروزمان را از فردای ‌ما جدا نمی‌کند تا در انتخاب امروز خود با بصیرت عمل کنیم و نه با توهماتی که چهارصد سال است بشر غربی گرفتار آن است.

در تردد میان نظر به مظاهر جزئی انقلاب و توجه به حقیقت کلی آن، می‌توان متوجه شد که این مظاهر جزئی چگونه به آن حقیقت کلی مرتبط‌اند و این کثرات، ما را به کدام وحدت ارجاع می‌دهد؟ در این حالت در مواجهه با امور جزیی، گرفتار دوگانگی «ذهن» و «عین» نمی‌شویم؛ بلکه متوجه‌ حقیقتی می‌شویم که همه‌ این امور جزئی، حتی خود ما را در برگرفته و به عقلانیت و فهمی می‌رسیم که از قلب، جدا نیست.

راز حضور مردانی چون شهید چمران و شهید صیاد شیرازی در مواجهه با عقلانیت عقل مدرن و در عین حضور قلب نسبت به حقیقت هستی، در امر فوق نهفته است. آنان نشان دادند که قلبشان‌ در مواجهه با جهان مدرن و تحصیل در جهان خارج، از دست نرفته است، چیزی که در ذات انقلاب اسلامی برای حضور در آینده‌اش مدنظر است که قبله‌ انسان‌های آینده دیگر، قبله‌ غرب و طاغوت نیست.

بنابراین آینده‌ ما باید چه آینده‌ای باشد تا در امروزمان سرگردان نباشیم و بی‌مأوا به‌سر نبریم، زیرا برای سکنی‌گزیدن در امروز، اولاً باید «آغاز» را همواره مدنظر داشت و آینده را نیز هرگز گم نکرد، و ثانیاً آینده را در ازای عهد با آغازِ آغازها معنا کرد. و این است معنای زندگی در «مبداء» و «معاد» نسبت به هر حقیقتی که حقیقتاً، حقیقت باشد.

با توجه به اینکه فهم هر اثری تاریخی است و نسبتی با حال و آینده دارد، بدین معنا که فهم همواره در کنش بین زمان حال و گذشته و آینده عمل می‌کند؛ می‌توان نتیجه گرفت دو فهم در دو مرحله‌ تاریخی در یک موضوع، یکسان نیست تا گمان کنیم می‌توانیم در فهم یک موضوع، پا را از زمان خود بیرون بگذاریم و این یعنی انسان در امروزی که می خواهد خود را و زمانه‌ خود را درک کند، نسبت درستی از آینده نداشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. إسراء/۷۱
  2. توبه/۱۰۲
  3. فتح/ ۲۹
  4. احزاب/۲۲
  5. ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸
  6. در دیدار با خبرگان رهبری، در تاریخ ۱۵/۶/۹۷
  7. ژان فرانسوا لیوتار از پیشگامان فلسفه‌ پُست‌مدرن در فرانسه، متولد ۱۹۲۴ و متوفی ۱۹۹۸٫
  8. در همین زمینه ملاحظه کرده‌اید که رهبر معظم انقلاب در هر موضوعی که مطرح می‌کنند بیشتر به جای آنکه دستور بدهند تا بقیه بر اساس دستور ایشان عمل کنند، سعی دارند آن موضوع را تبیین کنند تا مخاطب قانع شود و خودش عمل به آن موضوع را بر عهده گیرد.
  9. به یادداشت آقای دکتر اسداللّه رحمان‌زاده استاد کالج کانتر آکاستا در آمریکا، تحت عنوان «هیچ تجربه‌ای از خداوند تجربه‌ ایمان را به ما نشان نمی‌دهد»؛ رجوع شود که سعی دارد نظرات و تئوری‌های اندیشمندان جهان را نسبت به ایمان به خدا با خواننده در میان بگذارد . https://www.mehrnews.com

۱۰- فتح/۲۹

03نوامبر/19

سرنوشت فرهنگ رضاخانی

پیروزی انقلاب اسلامی تنها پیروزی صالحان و مستضعفان بر طاغوتیان و زرسالاران نبود، بلکه پیروزی ارزش‌های الهی و انسانی، نمادهای دینی و دینداری و ارزش‌های اصیل ملی بر نمادها و حرکت‌های ضددینی و ملی رژیم منحوس پهلوی نیز بود. پیروزی بر حرکت‌هایی بود که این سلسله سرسپرده در طی پنجاه سال با زور سرنیزه و به کارگیری همه ابزارهای مادی و فرهنگی خود آن را دنبال کرد که به دلیل ریشه‌دار بودن دین و ارزش‌های اصیل ملی هرگز نتوانستند به اهداف تعریف‌شده از سوی اربابانشان نائل آیند، به گونه‌ای که نیم قرن حجاب‌ستیزی جابرانه رژیم پهلوی، از برخورد فیزیکی و خشونت‌آمیز گرفته تا ترویج ابتذال و التقاط و ایجاد محدودیت‌های پیدا و پنهان، هرگز نتوانست بی‌حجابی را از سطح یک اقلیت مرفه و مدیران دولتی و بخشی از طبقه متوسط در ادارات و خیابان‌ها به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تعمیم دهد تا جایی که رضاخان و فرزندش محمدرضا، همراه با دستگاه‌های تبلیغاتی‌شان حسرت بی‌حجابی زن ایرانی را با خود به گور بردند و حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی و اصیل ملی در بین اکثریت مردم مؤمن به جا ماند و با آغاز نهضت و به عنوان یک سمبل انقلابی به میدان آمد و طومار رژیم پهلوی را در هم پیچید.

پیروزی انقلاب اسلامی اقلیت غرب‌گرای بی‌حجاب را به پذیرش حجاب اکثریت جامعه ترغیب کرد، طبقه متوسط اداری کشور مشتاقانه و با میل باطنی خود به سمت حجاب آمد و طبقه مرفه و یا وابسته به جریان‌های الحادی و التقاطی برای رهایی از نگاه‌های سنگین جامعه به حجاب حداقلی رو آورد. حجاب به عنوان یک ارزش دینی و ملی در جامعه تثبیت شد و حتی گامی جلوتر از ارزش‌های دیگر تا بدانجا پیش رفت که در کنار عنصر «جهاد و شهادت» به نماد و نشانه انقلاب اسلامی تبدیل شد؛ در صدور انقلاب پابه‌پای روحیه جهادی و شهادت‌طلبی مرزهای جغرافیایی ایران را درنوردید؛ زنان سایر کشورهای مسلمان را به انقلابی فرهنگی فرا خواند و ضمن تحکیم و تقویت جایگاه خود در سایه رهنمودهای امام و رهبری حتی خود را بر «دولتمردان» و «رسانه‌ها» تحمیل کرد.

با ظهور تکنوکرات‌ها در دولت سازندگی و دستیابی اقلیت‌های جامعه به برخی از تریبون‌های نظام و ارائه مطالبات خود به عنوان مطالبات جامعه اسلامی و انقلابی، جابه‌جایی ارزش‌ها نیز آغاز شد. آن هم جابه‌جایی ارزش‌هایی که با خون هزاران هزار شهید و مفقود و جانباز به دست آمده بودند. این جابه‌جایی ارزش‌هایی که رهبری انقلاب در آن مقطع از آن به تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و حتی قتل‌عام فرهنگی یاد کردند، توسط عناصر نفوذی چنان سیری را طی کرد که مدیران فرهنگی و سیاسی کشور با ایجاد فضایی باز زمینه را برای تئوری‌پردازان بی‌حجابی باز کردند و به جای گوش فرا دادن به مطالبات و انتقادات عناصر اسلامی و انقلابی که نماینده اکثریت جامعه به شمار می‌رفتند، اقلیت اندکی را که روزی برخلاف میل باطنی خود به حجاب حداقلی رو آورده بودند در جایگاه «مدعی» نشاندند. نادیده گرفتن هشدارهای رهبری انقلاب، حتی توسط رسانه ملی و فرصت‌سوزی متولیان فرهنگی در جلسات بسته و بعضاً بیهوده و سمبلیک و دستورالعمل‌های غیر عملیاتی در کنار «غفلت فرهنگی» سایر دستگاه‌های فرهنگی و حتی نهادهای انقلابی، اعتراضات و فریادهای یاران واقعی امام و رهبری در دستگاه‌های فرهنگی را نیز در خود گم کرد و کار به جایی رسید که نظام سلطه با ماهواره‌ها و شبکه‌های فارسی‌زبان از راه رسید و ضمن یاری نفوذی‌های رسانه‌های نوشتاری و دیداری، به ویژه در سینما، با الگوهای خود در خانه‌های عموم مردم لانه کردند و به امید چیدن میوه‌های تلخ رضاخانی بر آتش بی‌عفتی خود در فیلم‌ها و سریال‌ها دمیدند که باز خوشبختانه به دلیل ریشه‌دار بودن فرهنگ دینی و انقلابی، نظام سلطه با تمام هزینه‌های انسانی و مادی و بهره‌گیری از عوامل نفوذی و فرصت‌سوزی‌های عناصر حرّاف در جلسات و بی‌عرضه در عرصه عمل، ظهور پدیده بدحجابی و حجاب حداقلی به عنوان دستاورد این مجموعه نتوانست به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تبدیل شود و نظر اربابان آنان و در رأس آنان صهیونیست بین‌الملل را تأمین کند.

همین تلاش حداکثری نظام سلطه و بهره‌برداری حداقلی، سرانجام آنان را بر آن داشت تا بار دیگر عِدّه و عُدّه خود را به میدان آورند و اقلیتی خاص را با شکل و شمایل و شعارهای مشخص به کمک برندهای خودساخته که اغلب از فراریان سازمان رسانه‌ای اصلاح‌طلبان به لندن بودند، جنگی روانی را آغاز کنند و آنچه را سرنیزه رضاخان و ابتذال محمدرضا و قتل‌عام فرهنگی عناصر نفوذی و آنتن ماهواره‌ها به آن دست نیافته بودند، به صورتی نرم به دست آورند. طرح موضوعاتی چون آزادی یواشکی و بچه‌های فلان خیابان، استفاده از یک رنگ خاص در یک روز معین و به تماشا گذاشتن عکس‌های بدون پوشش در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و حتی مظلوم‌نمایی و دعوت اکثریت جامعه به پذیرش دختران بی‌حجاب به نام احترام به حق آنان هم نتوانست آنان را به مقصود برساند، از این رو بر آن شدند سناریوی دیگری را آغاز کنند و آن «فشار حداکثری بر حاکمیت» در کنار «بهره‌مندی از غفلت فرهنگی مسئولان» است.

امروز نظام سلطه در کنار فشار حداکثری اقتصادی و سیاسی که به یُمن مسئله برجام به آن دست یافته، در صدد امحای یکی از نمادهای انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی یعنی «حجاب» بر آمده است و در این راه از همه نیروهای خود، به‌ویژه عناصر نفوذی بهره می‌گیرد. طرح مسئله دختر آبی که در آن حتی رئیس فیفا با رئیس‌جمهور ایران اسلامی تلفنی سخن گفت و در کنار فضاسازی رسانه‌ای همزمان یک نماینده مجلس از تریبون مجلس که خودسوزی یک دختر را با خودسوزی آغاز حرکت انقلابی در تونس مقایسه کرد، خود گویاترین سند بر دستور کار قرار دادن فشار حداکثری بر نظام اسلامی در خصوص رفع تبعیض از زنان است که در نهایت به الزامات نظام سلطه برای رفع حجاب می‌انجامد!

در این میان غفلت فرهنگی متولیان فرهنگی نیز متأسفانه به پاشنه آشیل نظام تبدیل شده است. تکرار مکررات در جلسات و همایش‌ها و نشست‌ها توسط افرادی خاص، به‌ویژه در رسانه ملی که در طی سال‌های سال برای چندمین بار امتحان خود را در نهادهای فرهنگی پس داده، ضرورت ورود هوشمندانه نیروهای انقلابی، به‌ویژه بانوان انقلابی را در این مقطع دوچندان می‌کند.

امروز دشمن بر آن است چیزی را که در طی چهل سال گذشته با همه ابزارهای خود به دست نیاورده، در جنگی نرم و با به زانو درآوردن مسئولان در حوزه باورها به دست آورد و «حاکمیت» را به عقب‌نشینی از ارزش‌های دینی و ملی وادارد. بی‌شک آنچه در این میدان بیش از همه دشمن را جری‌ می‌کند و به حرکت رو به جلوی آنان می‌انجامد و به کامل کردن پازل فتنه چندلایه آنان کمک می‌کند، سکوت و عقب‌نشینی نیروهای انقلابی، دل بستن و دل خوش کردن به خوش‌نشینان جلسات و کمیسیون‌ها و عدم برخورد انقلابی با عناصر مذبذب و منفعل در قوه مجریه و قوه مقننه است.

امروز نیروهای انقلابی بیش از گذشته باید با منعکس کردن مطالبات اکثریت محجب جامعه، مطالبه‌گر قوای سه‌گانه نطام مقدس شده  و رسانه ملی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به در پیش گرفتن نقش فعال در این عرصه ترغیب کنند و به نقد هرگونه حرکت منفعلانه از سوی هر فرد حقیقی و حقوقی بپردازند و عرصه را بر مروّجان و مبلغان فرهنگ رضاخانی ببندند و بار دیگر به همگان ثابت کنند که همان‌گونه که در عرصه نظامی، دوران سلطه سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس در سرزمین ولایتمداران به پایان رسیده است و سرنوشت هر پهپاد آمریکایی و کشتی انگلیسی که بخواهد مرز جغرافیای ایران اسلامی را در هم نوردد به عبرتی برای همه متجاوزان تبدیل می‌شود؛ در عرصه فرهنگی هم هر فرد و مجموعه‌ای که بخواهد از خط قرمزهای نظام اسلامی بگذرد و مروّج فرهنگ رضاخانی شود به همان سرنوشت پهپادها و کشتی‌های بیگانه دچار خواهد شد.

02نوامبر/19

موج و صخره

این روزها در دو کشور یمن و عراق شاهد تحولات مهمی هستیم که در هر دو به‌نوعی صف‌آرایی متن و حاشیه هستند. متن، مردم و منافع و خواسته‌های آنان است و حاشیه، قدرت‌های خارجی هستند که به‌طور طبیعی حق ندارند در امور داخلی ملت‌ها مداخله کنند. در عین حال باید گفت اگر مقاومت ملت‌ها نباشد، حاشیه بر متن غلبه می‌کند و همان می‌شود که بعضی از دیپلمات‌ها می‌گویند که روند تحولات را قدرت‌ها رقم می‌زنند، نه ملت‌ها.

 

تحولات یمن

تحولات یمن از دی ماه سال قبل و به عبارتی از اوایل ۲۰۱۹ روند جدیدی پیدا کرد. تحولات حدیده که طی آن انصارالله ناگزیر شد از بخش‌هایی از این بندر حساس عقب‌نشینی کند و عملاً اداره سواحل مقابل آن را به نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور یمن بسپارد، مقاومت یمن را واداشت تا در استراتژی دفاعی خود تجدیدنظر کند.

جنگ یمن که در ششم فروردین ۹۴ با تهاجم گسترده هوایی امارات و عربستان آغاز شد، شرایط جدیدی را برای مقاومت یمن رقم زد. انصارالله تا پیش از فرار منصور هادی از صنعا دنبال تشکیل دولت نبود و لذا تا پیش از استعفای رئیس‌جمهور، خواهان ادامه فعالیت او بود و حتی با وجود دشمنی‌های هادی و اطرافیانش علیه نیروهای مقاومت با او مماشات می‌کرد. با فرار هادی، مقاومت یمن با شرایط «فقدان دولت» مواجه شد و نمی‌توانست این مهم را به حال خود رها کند، اما چیزی نگذشت که جنگ شدیدی علیه او به راه افتاد. انصارالله جز مقاومت چاره‌ای نداشت و این در حالی بود که اصولاً معلوم نبود این جنگ چه مدت طول می‌کشد تا شرایط را براساس آن مدیریت کند. وضعیت سعودی‌ها هم طوری بود که وقوع یک جنگ طولانی در مخیله‌شان می‌گنجید.

در آغاز جنگ بعضی به طنز در بیان ناپختگی‌ نظامی سعودی می‌گفتند که آخرین جنگ ارتش عربستان، جنگ تبوک در قرن اول هجری بوده است! خود سعودی‌ها هم زمان یک ماهه‌ای را برای این جنگ در نظر گرفتند و لذا عملیات خود تحت عنوان «عاصفه الحزم» (طوفان اراده) را در دوم اردیبهشت ۹۴ پایان یافته معرفی کردند و رسماً مدعی شدند که به موقعیت و تسلیحات انصارالله آسیب جدی وارد کرده و کار آن را ساخته‌اند و از این پس این مردم هستند که باید بقایای آن را از بین ببرند. به این ترتیب سعودی‌ها با گرای جنگ داخلی مرحله جدیدی از جنگ را آغاز کردند که در واقع ترکیبی از عملیات‌های شدید هوایی متجاوزین و عملیات‌های زمینی مزدوران بود.

وضع جنگ و ادامه آن، مردم یمن را در شرایط انتخاب قرار داد، اما این انتخاب بین مقاومت و تسلیم نبود، بلکه انتخاب بین نحوه جنگیدن بود. انصارالله در این میان گسترش منطقه نفوذ خود را در دستور کار قرار داد و در یک اقدام گسترده تهاجمی موفق شد حدود ۱۰ استان دیگر را که شامل «عدن» نیز می‌شد، از سیطره عوامل سعودی ـ اماراتی خارج کند، اما این سیاست با برآورد دقیقی از صحنه همراه نبود. انصارالله گمان می‌کرد با عملیات در جنوب استان‌های ضالع، بیضا، عدن و لحج، جنوبی‌ها که همواره با عربستان و دخالت‌های آن مخالف بودند به کمک می‌آیند و متجاوزین را وادار به هزیمت می‌کنند، اما در این میان سه اشکال وجود داشت:

اشکال اول این بود که درجنوب عملاً سازمان قدیمی و شناخته شده‌‌ پای کاری وجود نداشت و از شخصیت‌هایی که زمانی رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و… بودند هم‌اینک جز نام و خاطره‌ای باقی نمانده بود. اشکال دوم این بود که پیش از ورود انصارالله به جنوب، امارات رهبران طوایف و متنفذین جنوب را با وعده اعطای استقلال به جنوب فریفته و با خود همراه کرده بود. از این‌رو اگرچه انصارالله برق‌آسا این استان‌ها را فتح کرد، اما جنوبی‌ها با او همراهی نکردند.

اشکال سوم این بود که در این زمان، توانایی تسلیحاتی و نیروی رزمی انصارالله به اندازه‌ای نبود که بتواند پاسخگوی نیاز دفاعی و تسلیحاتی ۱۴ تا ۱۵ استان باشد. از این‌رو انصارالله چند ماه پس از سیطره بر جنوب، ناگزیر شد این چهار استان را تحویل بدهد و نیروی خود را برای دفاع از ده استان شمالی متمرکز کند. انصارالله تحت تأثیر آنچه در این مرحله گذشته بود سیاست محدود نگهداشتن دامنه دفاع را در پیش گرفت. جمع‌بندی انصارالله این بود که محدود نگهداشتن زمین درگیری از یک ‌سو سبب تثبیت قدرت آنها در شمال می‌شود و از سوی دیگر آسیب‌های وارده بر مردم را که در معرض تهاجمات گسترده ائتلاف سعودی ـ امارات قرار داشتند، کاهش می‌دهد و البته میدان محدودتر، به تسلیحات محدودتری هم نیاز دارد.

سیاست محدود نگهداشتن زمین درگیری حدود ۴۰ ماه به‌طول انجامید. در این دوران دو حادثه خوب و بد همزمان اتفاق افتادند. از یک سو ائتلاف سعودی ـ امارات دامنه تعدیات خود را گسترش داد و با فشار و هزینه زیاد و مدت زمان طولانی توانست بخش‌هایی از تعز و استان الحدیده را ازتصرف انصارالله خارج و حلقه محاصره آن را تنگ‌تر کند. در اثر ائتلاف متجاوزین در این دوره در استان شمالی حجه هم رخنه ایجاد شد. از سوی دیگر انصارالله که در آغاز این مرحله با محدودیت زیاد تسلیحاتی مواجه بود، به‌مرور توانست توانمندی‌های بسیار خوبی را به دست آورد و در دو زمینه تولید موشک‌ها و پهبادهای مهاجم درخشندگی بیشتری داشت.

انصارالله که در ماه‌های آغازین جنگ حتی قادر به تأمین گلوله توپ‌های ۱۲۰ میلی‌متری و آر‌پی‌جی هم نبود، از سال سوم جنگ به دستاوردهای شگرفی رسید و علاوه بر رفع نیازهای تسلیحاتی خود، روحیه جدیدی هم به نیروهایش داد. موشک‌های زلزال ۱، ۲، ۳ و ۴، صماد ۱، ۲، ۳ و… قابلیت زیادی به نیروهای یمنی داد. یمنی‌ها وقتی به نقطه قابل اعتمادی رسیدند، استراتژی قبلی خود را که به دفاع در زمین محدود بود کنار گذاشتند و چاره پایان جنگ را گسترش موقت آن دانستند.

استراتژی جدید انصارالله در اول سال ۲۰۱۹ پس از بازگشت هیئت انصارالله به ریاست عبدالسلام از پایتخت سوئد اتخاذ شد. هیئت یمنی در استکهلم  دریافت در شرایطی که طرف متجاوز هنوز روی قدرت خود حساب می‌کند، مذاکرات سیاسی نه تنها فایده ندارد، بلکه می‌تواند علاوه بر صحنه سیاسی، صحنه نظامی را نیز به ضرر آنها تغییر دهد. پس از بازی استکهلم ـ آذر ۹۷ ـ چند ماهی زمان نیاز بود تا یمنی‌ها مرحله جدیدی از مقاومت را آغاز کنند.

 

یمن، ورق برگشت

تحولات یمن از آغازین روزهای سال ۲۰۱۹ وارد مرحله جدیدی شد و استراتژی تهاجم به دشمن در خانه‌اش وضعیت  و الزامات جدیدی را فراروی انصارالله و مردم یمن قرار ‌داد. انصارالله باید به ساخت سلاح‌ها و پروژه‌های تولید موشک‌های قدرتمندتر و پهبادهای تهاجمی‌تر سرعت می‌داد و این کار در یک دوره چهار تا پنج ماهه انجام شد.

اولین عملیات یمنی‌ها در چهارچوب استراتژی جدید ۲۴ اردیبهشت ماه با تهاجم به دو مرکز اصلی انتقال نفت عربستان به دریای سرخ انجام و سبب توقف کامل صادرات نفت این کشور در آن ‌روز شد. عملیات علیه «الدوادمی» و «عفیف» در سواحل غربی عربستان با استفاده از ده پهباد یمنی صورت گرفت که ۸۵۰ کیلومتر راه را طی کردند. این در حالی بود که تأسیسات سواحل ینبوع توسط سیستم‌های پیشرفته دفاعی آمریکا محافظت می‌شد و چندی پیش از آن آرامکو(Aramco) صراحتاً مدعی شده بود که هیچ نیروی مهاجمی قادر به عبور از خط دفاعی آن نیست و دنیا نباید نگران انتقال امن نفت از این پایانه به مراکز مصرف باشد.

یک روز پس از آن چندین نفتکش اماراتی نیز در سواحل فجیره واقع در دریای عمان مورد حمله نظامی قرار گرفتند و بر اثر آن لااقل چهار نفتکش منهدم شدند. اگرچه هیچ‌کسی مسئولیت این اقدام را به عهده نگرفت؛ ولی با توجه به اقدامات تجاوزکارانه امارات علیه مردم یمن، اقدام مشابه انصارالله علیه دو پایانه صادرات نفت در عفیف و الدوادمی به حساب یمنی‌ها نوشته شد. در این میان انصارالله با سیاست فرودگاه در برابر فرودگاه که منظورش واکنش به بسته ماندن فرودگاه صنعا بود، عملیات تهاجمی گسترده‌ای را علیه فرودگاه‌های نظامی و مدنی جنوب عربستان شامل فرودگاه نظامی ملک خالد واقع در منطقه خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها و فرودگاه‌های مدنی استان‌های عسیر، جیزان و نجران انجام داد که در نتیجه آن خطوط هوایی سعودی در جنوب کاملاً مختل شدند و میلیاردها دلار به زیرساخت‌های ارتباطی و فرودگاهی سعودی خسارت وارد شد.

اقدام مهم بعدی انصارالله حمله به یک مرکز پالایش و صدور نفت در شرق عربستان بود که در روز ۲۶ مرداد ماه ۹۸ انجام شد. نیروهای یمنی با اعزام چندین پهباد و ترکیب عملیات موشکی و پهبادی، به مرکز مهم «الشیبه» واقع در استان الشرقیه در ۱۰ کیلومتری امارات حمله و ضربه سختی به سعودی وارد کردند. با عملیات انصارالله علیه الشیبه، سعودی‌ها باید احساس خطر می‌کردند و به فکر محافظت از تأسیسات مهم‌تر خود در این استان می‌افتادند.

کاملاً واضح بود که وقتی تجهیزات تهاجمی انصارالله در فاصله ۱۳۰۰ کیلومتری، الشیبه را می‌زند، می‌تواند با طی ۱۰۵۰ کیلومتر به منطقه حساس «بقیق» نیز برسد. اما عربستان به هر دلیلی موضوع را جدی تلقی نکرد. از این‌رو انصارالله حدود یک ماه پس از آن به قلب نفت سعودی و آمریکا یعنی دو مرکز پالایش و صادرات نفت بقیق و خریص حمله کرد و توانست صادرات نفت سعودی را به نصف برساند. انصارالله در اینجا نیز با ترکیب عملیات پهبادی و موشکی، آتش گسترده‌ای را متوجه تأسیسات مشترک آمریکا و عربستان وارد کرد. گفته می‌شود حجم خسارات وارده بر آنها  از ۱۰۰ میلیادر دلار فراتر می‌رود. این در حالی است که بن سلمان برای اثبات توانایی مدیریتی و ارتباطی خود، روی تأسیسات عظیم و ارزآور آرامکو در این منطقه حساب ویژه‌ای باز کرده بود. حمله انصارالله به این مرکز در واقع کاخ آرمانی بن سلمان را ویران کرد و ریسک خرید نفت از عربستان را به‌شدت بالا برد. هم‌اینک ریاض ناگزیر است نرخ‌های جدید بیمه و کشتیرانی را بپذیرد و نیز برای انعقاد قرارداد و متقاعد کردن مشتریان به وجود امنیت هزینه بسیار بیشتری بپردازد.

البته در این میان و در فاصله اقدام انصارالله به زدن تأسیسات نفتی ینبوع در ۲۴ اردیبهشت ماه تا ۲۶ مرداد ماه که عملیات علیه الشیبه انجام شد، دو نفتکش سعودی و اماراتی در روز بیستم خرداد ماه مورد اصابت قرار گرفتند و منهدم شدند. خود این موضوع که مصدر آن مشخص نشده است به کمک یمنی‌ها آمد و اهمیت اقدامات تهاجمی آنان علیه سعودی را افزایش داد.

 

شگفتی بزرگ یمنی‌ها در عملیات زمینی

هنوز دنیا از شوک سنگین حمله پهبادهای مقاومت یمن به دو تأسیسات بسیار مهم نفتی سعودی خارج نشده بود که یمنی‌ها از شگفتی دیگری خبر دادند و مقاومت یمن، بخش اول سلسله عملیاتی را با رمز «نصر من‌الله» اجرا کرد. عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله اول سلسله عملیات «نصر من‌الله» بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد و مقاومت به پنج کیلومتری مرکز استان رسید.

سه تیپ سعودی تحت عناوین «لواء توحید»، «لواء وحده» و «لواء فاروق» به فرماندهی عالی سرلشکر «رداد الهاشمی»، از این منطقه محافظت می‌کردند. انصارالله یمن کمی از جنوب نجران که فرمانداری «کتا» واقع شده است و از مدت‌ها پیش در تصرف مقاومت یمن قرار داشت، عقب‌نشینی کرد. نیروهای تحت فرماندهی «رداد الهاشمی» در این منطقه که گمان کرده بودند انصارالله آمادگی رزمی ندارد، فرصت را مغتنم شمردند و به جنوب استان گسیل ‌شدند. در این زمان انصارالله در دو خط عملیاتی در شمال غرب و شمال شرق این منطقه دست به عملیات زد و عملاً این سه تیپ را به محاصره کامل خود در ‌آورد و با سه یگان موشکی، پهبادی و عملیات زمینی به‌سرعت بر این نیروها سیطره یافت، به‌طوری که در همان ساعات اولیه هر سه تیپ متلاشی ‌شدند. در نتیجه چهار گردان به استعداد حدود ۳۰۰۰ نفر به اسارت در ‌آمدند که یک گردان از آنان نیروهای افسر و درجه‌دار ارتش سعودی و دو گردان دیگر، نیروهای مزدور یمنی و غیریمنی وابسته به منصور هادی بودند که با بهای کم به استخدام ارتش سعودی درآمده بودند. تعداد کشته‌ها و زخمی‌های این مرحله از عملیات دست‌کم ۵۰۰ نفر بود و تجهیزات بسیاری شامل ۲۵۰ خودروی تویوتا و چندین تانک پیشرفته آبرامز به تصرف انصارالله در ‌آمد.

ترکیب سه نوع رزم در جریان مرحله اول، دوم و سوم عملیات «نصر من‌الله» نشان داد  کهمقاومت یمن کاملاً به فنون جنگ و مدیریت میدان‌های بزرگ رزم احاطه پیدا کرده است. وقتی یمنی‌ها چنین عملیات بزرگی را در خاک دشمن و در زیر حدود ۳۰۰ حمله هوایی به نتیجه می‌رسانند و می‌توانند چندین ماه نیات عملیاتی خود را پنهان و از نیروهای خود به گونه‌ای محافظت کنند که در چند هفته عملیات «نصر من الله» به تعداد انگشتان‌ دست هم شهید ندهند، سطح عملیاتی و برتری عملیاتی آنان به اثبات می‌رسد و این می‌تواند بیش از خود عملیات‌های نجران و بقیق برای سعودی‌ها و آمریکایی‌ها رعب‌انگیز باشد. سعودی باید بداند که مقاومت یمن از بعد نیروی انسانی، اراده و تسلیحات بسیار توانمند‌تر از روزی است که جنگ علیه او را در ششم فروردین ۹۴ آغاز کرد.

 

تحـولات عـراق

انتخابات اردیبهشت ماه ۹۷ عراق برای آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنان در عراق نظیر بعثی‌ها و سکولارها کاملاً ناراحت‌کننده و دولتی که پس از این انتخابات شکل گرفت برای آنان مأیوس‌کننده بود. اما از آنجا که هم انتخابات در یک فرایند طبیعی شکل گرفته بود و هم کسی نمی‌توانست در درست بودن نتایج انتخابات تشکیک کند، دولت برآمده از آن، چندان قابل مناقشه نبود. انتخاب «عادل عبدالمهدی» توأم با شگفتی بود، زیرا او نه عضو پارلمان عراق و نه صاحب گروه و دسته‌ای بود. عادل عبدالمهدی گرچه پیش از این به عنوان وزیر نفت یا معاون رئیس‌جمهور در دولت‌های دوره «عراق جدید» عضویت داشت؛ اما از پشتیبانی گروه خاصی برخوردار نبود و همین موضوع سبب می‌شد که انگ کمتری بخورد ولی در عین حال مورد «حمایت خاص» گروهی نباشد. عبدالمهدی در بین شخصیت‌های عراقی به پاکدستی و قاطعیت در اجرا شهره بود. لذا انتخاب او به عنوان نخست‌وزیر در فضایی که بغداد و بیشتر مراکز استان‌های عراق شاهد برگزاری تجمعات و تظاهرات ضد فساد بود، امید تازه‌ای به جامعه عراق داد و با پذیرش عمومی اولیه مواجه شد.

 

استراتژی مطلوب آمریکا درعراق

امریکایی‌ها به هیچ‌وجه نمی‌توانستند شرایط عراق را بپذیرند. آنان برای برکناری صدام حسین از قدرت و البته برای سیطره بر عراق هزینه زیادی کرده و به‌خصوص اعتبار سیاسی بین‌المللی خود را در معرض تندباد تحولات منطقه قرار داده بودند. از این‌رو روی کار آمدن دولتی که چندان توجهی به سیاست‌های آمریکا و منافع این کشور ندارد، برای آنان قابل قبول نبود. لذا آمریکایی‌ها به همان میزانی که با نوری المالکی درگیر بودند از آغاز با عادل عبدالمهدی نیز درگیر شدند و در این میان حتی ظواهر دیپلماتیک را کنار گذاشتند. به عنوان مثال رئیس‌جمهور آمریکا در سال گذشته با یک هواپیمای نظامی وارد پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار شد و از نخست‌‌وزیر عراق خواست برای چند دقیقه با او در این پایگاه نظامی آمریکا ملاقات کند که البته از سوی نخست‌وزیر عراق رد شد. آمریکایی‌ها هم به عبدالمهدی اجازه ورود به آمریکا را  نداده و درخواست نخست‌وزیر عراق را چند بار رد و به آینده موکول کرده‌اند.

آمریکایی‌ها در دوره عادل عبدالمهدی بر دامنه اقدامات غیرقانونی خود افزودند. به کار بردن عبارات تهدیدآمیز علیه ایران از خاک عراق، این گمانه‌زنی را پدید آورد که آمریکایی‌ها به‌مرور صحنه عراق را به صحنه درگیری تبدیل کنند و ناامنی‌های جدیدی را پدید ‌آورند. ترامپ در جریان ورود به پایگاه نظامی عین‌الاسد گفت، «ما از این خاک، ایران را در عراق و سوریه کنترل می‌کنیم.» هر چند این اظهارات هیچ‌گاه پیگیری نشد، اما در داخل عراق نگرانی‌هایی را پدید آورد. زمانی که آمریکایی‌ها زیر پوشش کادر نظامی پنتاگون به بعضی از یگان‌های ارتش و سیستم جاسوسی رژیم صهیونیستی اجازه دادند که به عراق وارد شوند و از پایگاه‌های خود در این کشور که به حدود ده پایگاه می‌رسد، استفاده کنند، این نگرانی فزونی گرفت. در این زمان، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها چند نوبت به مراکزی وابسته به نیروهای نظامی و امنیتی عراق حمله بردند.

آمریکایی‌ها با استفاده از نقطه ضعف‌های عراق، تغییر دولت و به عبارتی تغییر نظام عراق را در دستور کار خود قرار داده‌اند. واشنگتن به‌خوبی از شکاف‌های داخلی عراق خبر دارد. سیستم سیاسی و حقوقی عراق، سیستمی موزائیکی است و هر گونه تکانه در یک بخش آن به بقیه بخش‌هایش سرایت می‌کند. آمریکا می‌داند که نخست‌وزیری عادل عبدالمهدی «گزینه ممکن» عراقی‌ها بوده و توافق بر سر دولت او در چهارچوب اتخاذ سیاست‌های مصلحتی، به‌خصوص از جانب گروه‌های شیعه صورت گرفته است. عراقی‌ها در دوره‌ای در قالب ائتلاف‌هایی فعالیت می‌کردند که ائتلاف ۵۵۵، ائتلاف معروف شیعیان عراق بود؛ اما با گذشت زمان از یک ‌سو اختلافات میان گروه‌های شیعه افزایش و از سوی دیگر گرایش مردم به گروه‌های سنی کاهش یافت و وجود ائتلاف‌های تازه ضرورت پیدا کرد.

بر این اساس در انتخابات پارلمانی اردیبهشت ماه ۹۷ ائتلاف‌های فتح، نصر، سائرون و… جای ائتلاف‌های سابق را گرفتند و در نهایت نخست‌وزیر از دل ائتلاف بزرگ‌تر یعنی فتح بیرون آمد. واشنگتن خوب می‌دانست که گروه‌های شیعه اگرچه به «فرد» رسیده‌اند؛ اما وی برای همه احزاب و ائتلاف‌های شیعه به یک اندازه «خودی» خوانده نمی‌شود. از سوی دیگر آنان می‌دانستند  که نهادهای اجماعی مثل مرجعیت هم در اعلام حمایت آشکار ـ و مؤثر ـ از نخست‌وزیر و دولت او ملاحظاتی دارند و طبق سنت خویش جز به‌ندرت ورود نمی‌کنند. لذا در این شرایط دولت جوان عراق آسیب‌پذیر جلوه می‌کرد و طمع دشمنان عراق را برمی‌انگیخت.

 

چرا عبدالمهدی برای آمریکا غیرقابل تحمل است؟

عبدالمهدی در دوره کوتاه مسئولیت خود به‌گونه‌ای عمل کرده که نگرانی آمریکایی‌ها، سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها، اماراتی‌ها و… را برانگیخته است. «استقلال» مهم‌ترین نقطه قوت یک مقام ارشد مسئول در این منطقه است؛ اما هیچ واژه‌ای هم به اندازه آن برای این جبهه استکباری ناخوشایند نیست. عادل عبدالمهدی برای استقلال خود اهمیت ویژه‌ای قایل است، از این جهت با اکثر شخصیت‌های عراقی به‌خصوص شخصیت‌های شیعی این کشور تفاوت اساسی دارد. او یک بار به خاطر حفظ استقلال خود در برابر تمایلات مجلس اعلی ترجیح داد از این گروه جدا شود. یک بار هم به خاطر درخواست‌های دولت که او آنها را به ضرر عراق ارزیابی می‌کرد، پست مهم وزارت نفت عراق را تحویل داد. عبدالمهدی در پست نخست‌وزیری از اقران خود و نخست‌وزیری‌های قبلی «مستقل‌تر» است. همه می‌دانیم که استقلال در جایی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که یک قدرت خارجی از فرد چیزی را بخواهد که با استقلال آن کشور منافات داشته باشد. در اینجا به مواردی اشاره می‌شود:

  1. آمریکایی‌ها به‌طور جدی از عادل عبدالمهدی خواستند ارتباط بانکی و تجاری با ایران را متوقف کند وگرنه با تحریم‌های آمریکا مواجه می‌شود. با وجود مخاطراتی که وجود داشت عبدالمهدی بر ادامه کار تجاری و بانکی با ایران تأکید کرد و هر روز بر دامنه روابط تجاری با تهران افزود.
  2. آمریکا از عادل عبدالمهدی خواست که از سفر به چین و انعقاد قراردادهای اقتصادی و فنی با این کشور خودداری کند، اما عبدالمهدی این درخواست را رد کرد و با چین قراردادهای مهمی را امضا کرد. در این زمان آمریکایی‌ها در تنش شدیدی با چین به سر می‌بردند و واشنگتن نمی‌خواست عراق به جبهه چین کمک کند.

۳٫آمریکا مخالف روابط تسلیحاتی عراق و روسیه بود و در عین حال از تدارک مناسب ارتش عراق نیز خودداری می‌کرد. پس از آنکه عراقی‌ها از تأمین تسلیحاتی خود از سوی آمریکا مأیوس شدند، به سمت روسیه رفتند و زمزمه خرید موشک اس ۴۰۰ از روسیه مطرح شد. این اقدام عراق ضربه سنگین حیثیتی بزرگی به جنگ‌افزارهای ساخت آمریکا به حساب می‌آمد. عراق در زمانی دست به این اقدام زد که سیستم دفاعی آمریکا نتوانسته بود مانع اصابت موشک‌ها و پهبادهای یمنی به مراکز نفتی الشیبه، بقیق و خریص در شرق و عفیف و الدوادمی در غرب عربستان بشود.

  1. آمریکا روی مرکزیت سعودی در جهان عرب اصرار دارد و ورود یک کشور دیگر عرب به این عرصه را برنمی‌تابد. عراق طی دوره نخست‌وزیری عبدالمهدی به این ‌سو گرایش زیادی نشان داده است. سفر عبدالمهدی به چین، روسیه، مصر و عربستان و حضور در پرونده‌هایی نظیر جنگ یمن که یک طرف آن دشمن آمریکا و عربستان به حساب می‌آید و نیز روابط خاص عراق با ایران و سوریه در دوره عبدالمهدی که به عنوان مثال در گشایش کریدور مرزی القائم ـ ابوکمال جلوه‌گر شد، در واقع عبور عراق از خط قرمز آمریکا و ورود به دایره‌ای بود که آمریکا آن را برای حضور انحصاری عربستان در نظر گرفته بود.
  2. روابط عادل عبدالمهدی با مرجعیت عراق، رابطه حساس و ویژه‌ای است. پیش از او دولت‌ها در عراق خارج از علاقه مرجعیت شکل گرفتند و مرجعیت نیز نسبت به آنان تقریباً بی‌تفاوت بود. انتخاب عبدالمهدی خارج از دایره احزاب و از میان کسانی که به پاکدستی شهرت دارند، دو خواسته و در واقع دو شرط مرجعیت برای حمایت از نخست‌وزیر بود که در عبدالمهدی وجود داشت. این مسئله که دولت از وجه مشروعیت مذهبی برخوردار باشد، برای آمریکایی‌ها یادآور حکومت مذهبی در ایران است و لذا آمریکا و عوامل آن برای ضربه زدن به آن هیچ‌گاه درنگ نکرده‌اند.

 

آشوب به جای انتخابات

آمریکا برای ضربه زدن به حکومت عراق و تخریب آن کشور به «آشوب» متوسل شده است. آشوب شرایطی را پدید می‌آورد که مردم به هر چیزی غیر از آن تن می‌دهند. آشوب می‌تواند به استقرار دیکتاتورهای خشن و حکومت‌های به‌شدت وابسته مشروعیت ببخشد. آمریکایی‌ها با هدف ایجاد اغتشاش و مدیریت آن یک ستاد فرماندهی و مدیریت آشوب را در پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار پدید آورده‌اند و با عوامل سعودی، اسرائیلی، اماراتی، بعثی و بعضی از نیروهای سکولار عراق، سرگرم پیاده‌سازی طرح «اسقاط نظام عراق» هستند. از نظر ساختاری، نظام سیاسی عراق دو پایه اصلی دارد: پارلمان و دولت و لذا شعار انحلال پارلمان و انحلال دولت، در واقع انحلال نظام سیاسی است. البته این کمی عجیب است، زیرا نه پارلمان در اختیار عبدالمهدی است و نه عبدالمهدی عصاره یا معرف پارلمان است، اما چرا انحلال همزمان این دو؟

واقعیت این است که در غیبت پارلمان و دولت، مردم وجود ندارند و در غیاب مردم و شخصیت‌های مردمی عراق برای این کشور از خارج تصمیم‌گیری می‌شود و در واقع بی‌دولتی جای دولت و نظم را می‌گیرد. در این شرایط درگیری‌های طایفه‌ای، حزبی و گروهی بالا می‌گیرد، زیرا در این شرایط مرجعی وجود ندارد که برای کاستن از آلام مردم و اطمینان دادن به آنان به میدان بیاید و این نقیصه، وضع را مرتب بدتر می‌کند. در این شرایط «امنیت» که مهم‌ترین نیاز هر جامعه‌ای است، به موضوع و نیاز اصلی تبدیل می‌شود. آمریکایی‌ها امیدوارند از این طریق بتوانند کل نظام سیاسی برآمده از آرا و گزینش‌ها و نیازهای مردمی را کنار بزنند و دستاورد ۱۶ ساله مردم را که برای آن دست‌کم یک میلیون نفر شهید داده‌اند، نابود کنند و دیکتاتوری‌ای شبیه صدام را روی کار بیاورند و از یک سو با سرکوب مردم، آینده عراق را به تاراج بگذارند و از سوی دیگر با وابستگی به آمریکا، خواسته‌‌های آن را به مردم عراق تحمیل کنند.

 

عبدالوهاب ساعدی، رضاخان عراق

روی کار آوردن یک نظامی وابسته به غرب در این آشوب‌ها، یک تئوری شناخته شده‌ای است و در کشور ما نیز چند بار موفق‌ بوده است. روی کار آمدن رضاخان میرپنج، دقیقاً در همین بستر روی داد.

آمریکایی‌ها در حال پیگیری اجرای این نظریه در عراق هستند و کاندیدای آنان «عبدالوهاب ساعدی» است. سرلشکر ساعدی فرمانده یک یگان نظامی تحت عنوان «مکافحه الارهاب» است و توسط آمریکایی‌ها منصوب شده و در طول دوره دولت‌های مالکی، عبادی و عبدالمهدی به‌رغم مخالفت دولت عراق، مورد حمایت آمریکایی‌ها بوده است.

این سازمان بارها در کار مقابله با تروریسم کارشکنی داشته و سبب تأخیر در عملیات علیه آن شده است. بر این اساس عادل عبدالمهدی برخلاف دو نخست‌وزیر قبلی عراق تصمیم گرفت ملاحظه را کنار بگذارد و وی را برکنار و سازمان تحت امر او را به دولت منتقل کند. آمریکایی‌ها، سعودی‌ها، بعثی‌ها و بعضی دیگر از مخالفان شناخته شده عراق به‌نحو عجیبی به صحنه آمدند و اقدام قانونی دولت عراق را زیر سئوال بردند و درواقع با این اقدام خود به توطئه علیه عراق اعتراف کردند.

آمریکایی‌ها گمان می‌کنند بعد از دوره آشوب می‌توانند با نشان دادن تصویر سرلشکر ساعدی، مردم را به زیر پرچم او جمع کنند و از طریق او برای ده‌ها سال بر عراق مستولی شوند. ما همین سناریو را عیناً در لیبی نیز شاهد هستیم. الان چند سالی است که آمریکایی‌ها از یک سو به آشوب در لیبی دامن می‌زنند و علیه دولت قانونی فایز سراج وارد عمل شده‌اند و از سوی دیگر با نشان دادن تصویر سرلشکر خلیفه حفتر و مبالغه درباره توانایی‌های او سعی می‌کنند ملت لیبی را به پیروی از این دیکتاتور وابسته متقاعد کنند. نکته جالب این است که در پرونده ساعدی هم آمریکا، اسرائیل، عربستان و امارات با یکدیگر همکاری دارند.

 

اشتبـاه آمریکایـی‌ها

اشتباه بزرگ آمریکایی‌ها در عراق این است که تصور می‌کنند با کشوری در «خلأ» مواجه هستند. آنان یادشان می‌رود که همین تصور سبب شد که در سال ۲۰۰۷ وادار به امضای توافقنامه امنیتی با نخست‌وزیر اسبق عراق ـ نوری المالکی ـ شوند و عراق را ترک کنند. گویا آمریکا نمی‌داند که اینک علاوه بر ارتش عراق، حشد الشعبی جوان و انقلابی وجود دارد و عراق زیر پرچم مرجعیت و حوزه نجف است. آمریکا گویا نمی‌داند که جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق قرار دارد و ملت بزرگ عراق را وسط معرکه‌ای چنین خطیر تنها نمی‌گذارد و اجازه نخواهد داد تا بار دیگر «برادران» به دشمنان یکدیگر تبدیل شوند. آمریکا گویا نمی‌داند که تک تک همراهان او گرفتار معضلات دست و پاگیری هستند و هرگز نخواهند توانست چنین پرونده حساسی را به نتیجه دلخواهشان برسانند.

 

سوتیترها:

۱٫

هنوز دنیا از شوک سنگین حمله پهبادهای مقاومت یمن به دو تأسیسات بسیار مهم نفتی سعودی خارج نشده بود که یمنی‌ها از شگفتی دیگری خبر دادند و مقاومت یمن، بخش اول سلسله عملیاتی را با رمز «نصر من‌الله» اجرا کرد. عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله اول سلسله عملیات «نصر من‌الله» بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد.

 

۲٫

روی کار آوردن یک نظامی وابسته به غرب در این آشوب‌ها، یک تئوری شناخته شده‌ای است و در کشور ما نیز چند بار موفق‌ بوده است. روی کار آمدن رضاخان میرپنج، دقیقاً در همین بستر روی داد. آمریکایی‌ها در حال پیگیری اجرای این نظریه در عراق هستند و کاندیدای آنان «عبدالوهاب ساعدی» است.

 

۳٫

آمریکا برای ضربه زدن به حکومت عراق و تخریب آن کشور به «آشوب» متوسل شده است. آشوب شرایطی را پدید می‌آورد که مردم به هر چیزی غیر از آن تن می‌دهند. آشوب می‌تواند به استقرار دیکتاتورهای خشن و حکومت‌های به‌شدت وابسته مشروعیت ببخشد. آمریکایی‌ها با هدف ایجاد اغتشاش و مدیریت آن یک ستاد فرماندهی و مدیریت آشوب را در پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار پدید آورده‌اند و با عوامل سعودی، اسرائیلی، اماراتی، بعثی و بعضی از نیروهای سکولار عراق، سرگرم پیاده‌سازی طرح «اسقاط نظام عراق» هستند.

۴٫

 

آمریکا گویا نمی‌داند که جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق قرار دارد و ملت بزرگ عراق را وسط معرکه‌ای چنین خطیر تنها نمی‌گذارد و اجازه نخواهد داد تا بار دیگر «برادران» به دشمنان یکدیگر تبدیل شوند. آمریکا گویا نمی‌داند که تک تک همراهان او گرفتار معضلات دست و پاگیری هستند و هرگز نخواهند توانست چنین پرونده حساسی را به نتیجه دلخواهشان برسانند.

 

02نوامبر/19

جایگاه و ظرفیتهای تمدنی پدیده آیاتی اربعین

مطالعه پدیده راه‌پیمایی‌های نوین اربعینی از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. آیا اربعین‌های جدید یک پدیده اجتماعی برآمده از رهایی جامعه عراقی و ایرانی از دوران استبداد و دیکتاتوری صدام است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی جهش‌یافته توسط دینداران به منظور هویت‌بخشی نوین جامعه شیعی در مواجهه با هجمه فرهنگی جهان غرب است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی حجیم شده و تقلیل یافته در بستر فستیوال‌گرایی و جشنواره‌زدگی جهان مدرن است؟ آیا یک پدیده سیاسی برنامه‌ریزی شده توسط جبهه مقاومت در مواجهه با تنش‌های منطقه‌ای نظام سلطه است؟

آیا می‌توان اربعین را فراتر از یک پدیده انسانی و اجتماعی و سیاسی در جایگاه یک پدیده الهی و نورانی مبتنی بر هدف و کارکرد حقانیِ مشخص مطالعه کرد؟ آیا این پدیده چه در جایگاه یک پدیده تاریخی و اجتماعی و چه در جایگاه یک پدیده الهی، یک پدیده زودگذر و موقتی و ایستاست یا ظرفیت و کارکردهای تمدنی دارد؟

در این نوشتار فرصت کافی برای پاسخ تفصیلی به تمام سئوالات مذکور وجود ندارد، لذا به‌طور خلاصه به  نوع‌شناسی پدیده اربعین و مطالعه شاخص‌هایی که بدان جایگاه یک پدیده تمدنی را می‌بخشد، خواهیم پرداخت.

گرچه با هر یک از گزاره‌های عقیدتی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مطرح پیرامون راه‌پیمایی و زیارت اربعین می‌توان تا حدی به تبیین برخی از ابعاد این پدیده نوظهور پرداخت، اما نمی‌توان کلیت این پدیده را به‌نحو شایسته‌ تبیین کرد. اربعین را نمی‌توان یک جنبش ایرانی عراقی برای احیای امر زیارت حضرات معصومین«ع» دانست، زیرا نه در دوران پیش از حکومت صدام چنین صبغه تاریخی‌ انبوه و فراگیری وجود داشته و نه امروز در فضای اربعین، موضوعیت زیارت همه حضرات معصومین«ع» فراهم است، به‌طوری که حتی در خود کربلا و نجف هم برای اکثر اربعینیون امکان زیارت با آداب و احکام ویژه آن فراهم نمی‌شود. اربعین را نمی‌توان یک برنامه سیاسی و هویتی برنامه‌ریزی شده از سوی مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع با محوریت ایران و عراق دانست، چون نه فضای گفتمانی و نه رویه‌های سیاسی موجود، مؤیّد این برداشت نیستند، بلکه بر عکس،  مراجع و کارگزاران در ادراک و بهره‌مندی هرچه بیشتر از این پدیده تأخیر چشمگیری داشته‌اند. اربعین را نمی‌توان به یک پدیده آیینی، فستیوالی و گردشگری مذهبی تقلیل داد، زیرا با بسیاری از گزاره‌ها و شاخصه‌های این نوع پدیده‌ها در جهان قدیم و جدید قرابتی ندارد.

اگرچه از دل فضای تاریخی و روایی اربعین می‌توان برای آینده جبهه حق، برداشت مهمی را متصور بود و هر چند مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع سعی می‌کنند از فضای ارزشی و معنوی اربعین برای اصلاح آسیب‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع خود استفاده کنند؛ از منظر مدرنیته، اربعین به عنوان یک رویداد گردشگری و فستیوال کم‌نظیر دینی قابل مطالعه است و از نگاه نظام سلطه، اربعین را باید به سمت تقلیل‌گرایی و تحریف ارزش‌های دینی سوق داد، اما پدیده نوظهور اربعین، شأنیتی بسیار فراتر از تمام این قابلیت‌ها دارد و مطالعه صحیح آن، صرفاً در یک دستگاه الهیاتی مقدور است.

درخوانش الهیاتی فراگردهای تاریخی، فراتر از انگاره‌های فلسفه تاریخی جریان حق و باطل در عالم، با نظام برنامه‌های الهیاتی مواجه هستیم. در چنین نگرشی، اطلاق دین‌الحق بر تمام ادیان نمی‌تواند بدون توجه به این نظام برنامه‌ای موضوعیت داشته باشد. از سویی مطالعه پسنگرانه دین‌الحق در عصر ظهور، حاکی از شکل‌گیری دوران‌های شدید ابتلایی در جوامع بشری برای رشد و نجات جوامع ایمانی از سویی و سقوط اولیاء طاغوت و تابعین ایشان به سامانه‌های عذاب و شدت الهی از سوی دیگر است، اما ورود جوامع انسانی به این سامانه‌های ابتلایی را نمی‌توان امری دفعی و آنی قلمداد کرد. فرایندهای تام‌شوندگی نورالله در عالم و نمایان شدن آیات‌الله در فضای آفاقی و انفسی جوامع بشری، بخشی از این فضاسازی و برنامه‌های نظام الهی است که برای آماده‌سازی جبهه حق به منظور ورود به سامانه‌های ابتلایی و نیز مهلت‌بخشی و آگاه‌سازی و هماوردطلبی جبهه باطل، قابل مطالعه است.

از سوی دیگر خوانش برنامه الهی برای غلبه قوم حزب‌الله در یک فرایند تاریخی، حاکی از یک فراگرد تمدنی در جایگزینی قوم حبی به جای قوم ارتدادی و رشد و وسعت این قوم در درجات و ارتفاعات فضل، تحت ولایت الهی است؛ در حالی که جامعه اسلامی نتوانسته همراهی و تولای خویش را نسبت به سامانه‌های نعماتیِ ولایت الهی دنبال کند.

از سویی بخش قابل توجهی از جامعه اسلامی در یک وضعیت ویژه ارتدادی قرار گرفته و از سوی دیگر سامانه‌های حبی جامعه اسلامی با محوریت عزاداری سالار شهیدان امام حسین«ع» به بار نشسته است. گسترش این جریان حبی در جامعه اسلامی توانسته زمینه ورود و گذار جامعه اسلامی به دوران غیبت را فراهم کند. در فضای غیبت، جبهه باطل مهلت می‌یابد تا برای خاموش کردن نورالله اراده خود را تحمیل کند. ورای رخدادها و رویدادهای غیرحق درون جامعه اسلامی که در جایگاه اراده اطفای نورالله قابل مطالعه و بررسی هستند، اصلی‌ترین جریان اطفای نورالله را باید در فضای برون دینی و در گستره پر آشوب تمدنی جهان مدرن و شکل‌گیری نظام سلطه جهانی همراه با عقبه‌های غیرحقانی آن در نظام پیچیده فراماسونری و نظائر آن جستجو کرد.

در چنین فضایی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران فراتر از یک انقلاب اجتماعی مدرن در جایگاه یک انقلاب الهی و به عنوان نقطه عطف تغییر پیوستار غیبت قابل مطالعه است. در واقع با بررسی تحلیلی دوران‌های پیشین تاریخی‌ای که منجر به گسترش و عمق‌بخشی اسلام در ایران شدند، مراحل گسترش اسلام حبی در فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را درخواهیم یافت؛ اما وقوع انقلاب اسلامی، ما را با ماموریت اصلی الهی این جامعه که شکل‌گیری تمدن ولایی است مواجه می‌کند.

در واقع انقلاب اسلامی در مواجهه با باورمندی جبهه باطل در تام‌شدگی ظرفیت اطفای نورالله، نقطه آغازین فرایند عظیم و پیوستاری تام‌شدگی نورالله تا اظهار دین‌الحق است. در عین حال که همه انگاره‌های تاریخی تمدنی جامعه حبی ایران و دیگر کشورهای اسلامی باید مورد توجه قرار گیرند، اما موضوعیت و آینده انقلاب اسلامی را باید در ذیل نظام برنامه‌های الهی، مبتنی بر سامانه‌های نوری و آیاتی و برای غلبه بر جبهه باطل مطالعه کرد.

بر خلاف نظریه‌هایی که انقلاب اسلامی را در جایگاه یک انقلاب نسلی و منطقه‌ای و به عنوان یک پروژه تمام شده سیاسی برای تغییر در نهاد قدرت تعریف می‌کنند، انقلاب اسلامی از این منظر باید در جایگاه یک انقلاب پیوسته فرانسلی و فرامنطقه‌ای،  مبتنی بر منطق نورالله و در ورای نگرش‌های صرفاً سیاسی و اجتماعی تعریف شود.

در چنین منطقی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی به جای تعریف آینده‌های ظنی به عنوان بستر برنامه‌ریزی راهبردی و تمدنی انقلاب اسلامی باید بر اساس منطق تام‌شوندگی نورالله و همراهی متبعانه از آن، تحت شجره و دستگاه ولایت الهی به شناسایی آینده‌های حقانی انقلاب اسلامی اقدام کنند. در چنین فضایی شکل‌گیری پدیده اربعین، نه در جایگاه یک پدیده تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در جایگاه بخشی از پیوستار تام‌شوندگی نورالله در مسیر شکل‌گیری تمدن به سوی ظهور موضوعیت پیدا می‌کند.

بر این اساس، این فضای نوین نوراللهی، بشارت‌دهنده مسیر رشد جامعه اسلامی در درجات و پله‌های بالاتر فضل الهی و آماده‌سازی جامعه اسلامی و دیگر پاک‌طینتان جهان بشریت برای ادراک بیشتر اسلام و تمدن ولایی و مواجهه با ابتلائات حداکثری آخرالزمان است. در واقع اگرچه انقلاب اسلامی به عنوان نقطه آغاز تمدنیِ اسلام ولایی در پلکانی فراتر از اسلام حبی قابل تعریف است و رهبران بزرگ انقلاب، این مهم را دنبال می‌کردند، اما بسیاری از گزاره‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه انقلابی ایران، نتوانسته متناسب با شأنیت این منطق نوراللهی رشد کند و در واقع با نوعی بسندگی به گزاره‌های تمدنی اسلام حبی مواجه بوده‌ایم. شکل‌گیری اربعین‌های جدید در یک سامانه بزرگ و عظیم آیاتی و در گستره آفاقی و انفسی جوامع انسانی، از سویی منطق نوراللهی انقلاب اسلامی را از مرزهای جامعه و قوم و تمدن حبی به مرزهای فراقومیتی حزب‌الله نزدیک کرده و از سوی دیگر پلکان رفتاری جامعه انقلابی ایران و دیگر اربعینیون را از فضای حب به امام و خدمت به ایشان، مبتنی بر دریافت‌های حبی خویش، به فضای مرتفع و آسمانیِ حرکت به سوی امام و همراهی با برنامه‌های ایشان سوق و موضوعیت حرکت به سوی ظهور را از یک منطق ذهنی و امری بعید به یک منطق عینی و امر قریب ارتقاء داده است.

بر این اساس شاید بتوان در یک پیوستار بلند زمانی، کارکرد اصلی پدیده آیاتی اربعین را در تداوم پیوستار تام‌شوندگی نورالله انقلاب اسلامی، شکل‌گیری تمدن ابعادی به سوی ظهور و رشد و تربیت جامعه انصاراللهی برای گذار از موقعیت کنونی عالم به موقعیت مواجهه حداکثری جبهه حق با جبهه باطل تعریف کرد. در چنین فضایی جنس سیاستگزاری و برنامه‌ریزی فرهنگی برای همراهی با پدیده آیاتی اربعین، بایستی فراتر از انگاره‌های حبی و در جهت ادراک چیستی و چرایی و چگونگی برنامه الهی و چه بایدکردهای برآمده از آن ارتقا یابند:

*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از الگوهای مدیریتی لجستیک و پشتیبانی، به الگوهای مدیریتی  فضا ـ جریان اربعینی با ارتقاء ساحت‌های ایمانی(معرفتی ـ فرهنگی) و صالحیت جمعی(رفتاری ـ اجرایی)

*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از وضعیت موکب ـ فستیوالی معرفی تشیع و قیام امام حسین «ع»  به جایگاه  مانور ـ عهدواره و آمادگاه جبهه حق برای همراهی با امام عالم و کاروان حسینی به سوی پیوستار آخرالزمانی ـ ظهور

*ارتقاء منطقه زمانی ـ مکانی اربعین از منطقه دولت ـ ملتی عراق به منطقه آزاد اسلامی

*ارتقاء فضای فرهنگی و رسانه‌ای پساعاشورایی(از دهه سوم محرم و ماه صفر)، از تداوم عزاداری عاشورایی به تمهید مانور ـ عهدواره اربعینی

*ارتقاء منطق حبی زیارت برای عرض دلبستگی به حضرات معصومین«ع» و عرض حوائج فردی به منطق ولایی زیارت برای عرض نیاز به تربیت‌های الهی در ذیل برنامه تام‌شدگی نورالله

*ارتقاء سامانه‌های خدماتی شهر اربعین از الگوی شهر ثابت، ایستا و دائمی به شهر در حرکت و تغییر و تحول‌ساز مبتنی بر سیرنظام و برنامه الهی

*ارتقاء نقش ایران از کشور همسایه اربعینی به کشور اصلی مبداء مانور اربعینی با محوریت‌بخشی امام رضا«ع» و فعال‌سازی حداکثر فضای فرهنگی داخل کشور و نیز با تسهیل ورود حداکثری زائران تمام کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

*ارتقاء سطوح مدیریت مردمی از فضاهای خدمت/ نذر/ وقف/ تکلیف /… به فضاهای صالحیت ـ سربازی

*ارتقاء سطوح مدیریت گروه‌ها و سازمان‌های حاکمیتی عراقی و ایرانی از فضاهای ملیت‌گرایی/ گردشگری دینی/ فضاسازی و جریان‌سازی سیاسی ملی و بین‌المللی/… به فضای هماهنگی حداکثری با فضا ـ جریان اربعینی در نظام برنامه‌های الهی به سوی مهدویت

*ارتقاء سطوح مطالعاتی و ترویجی اربعین در فضای نخبگانی از فضای مطالعات اجتماعی، تاریخی، سیاسی، مدیریتی و… به مطالعات آینده‌گرای نظام حق در عالم و فراگردهای برنامه‌ای و تمدن‌سازانه آن به منظور ارتقاء  نگرشی، فرهنگی و رفتاری کلیه راه‌پیمایان و کنشگران و کارگزاران اربعینی به شانیت الهی،آیاتی و آینده‌ساز اربعین

*ارتقاء سطوح تعارضی موجود با گروه‌های غیرهمسو به الگوی تسابقی بهره‌مندی از نور اربعین و آینده اربعین

 

 

* سید مجید مطهری‌نژاد، عضو علمی گروه فرهنگ و تمدن دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق«ع»

02نوامبر/19

اینجا میعاد بزرگی است

اربعین تجلی عشق به تربت و مرقد سیّدالشّهدا«ع» و آغاز جاذبه مغناطیسی حسینی است که با وجود گذشت قرن‌های متمادی، همچنان دل همه دوستداران اهل‌بیت«ع» و همه آزادگان جهان را به سوی رستگاری و عزت و افتخار می‌کشاند.

راه‌پیمایی اربعین به عنوان یک حرکت بی‌نظیر، مانندی در طول تاریخ و در دنیای معاصر ندارد و امروزه چشم‌های مردم جهان به آن دوخته است و به برکت این حرمت عظیم مردمی، امام حسین‌(علیه‌السّلام) و معرفت حسینی بین‌المللی و جهانی گردید.

همزمان با اربعین حسینی و خیزش میلیونی مسلمین در مسیر زیارت حسین بن علی«ع»، اهمیت و جایگاه مهم این یوم‌الله را از منظر رهبر معظم انقلاب به نظاره می‌نشینیم.

۱ـ شکفتن اولین شکوفه‌های عاشورایی

آمدن اهل‌بیت حسین‌بن علی«ع» بر سر مزار سیدالشّهدا«ع» در حقیقت امتداد حرکت عاشورا بود و با این کار خواستند به پیروان امام و دوستان خاندان پیغمبر«ص» و مسلمانانی که تحت‌تأثیر این حادثه قرار گرفته بودند تفهیم کنند که «این حادثه تمام نشد». مسئله با کشته شدن، دفن کردن و اسارت گرفتن و بعد رها کردن اسیران خاتمه پیدا نکرده، بلکه ادامه دارد. در نگاه رهبر انقلاب، اولین شکوفه‌های عاشورایی در اربعین شکفته شد.

۲ـ نخستین جوشش چشمه محبت

اولین جوشش‌های چشمه‌ جوشان محبت حسینی ـ که شطّ همیشه جاری زیارت را در طول این قرن‌ها به راه انداخته است ـ در اربعین پدید آمد. رهبر انقلاب معتقد است مغناطیس پرجاذبه‌ حسینی، اولین دل‌ها را در اربعین به سوی خود جذب کرد. رفتن جابر بن ‌عبداللَّه و عطیّه به زیارت امام حسین«ع» در روز اربعین، سرآغاز حرکت پربرکتی بود که در طول قرن‌ها تا امروز، پیوسته و پی‌درپی این حرکت پرشکوه‌تر، پرجاذبه‌تر و پرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روز به ‌روز در دنیا زنده‌تر کرده است.(۲) ایشان می‌فرمایند:

«چه آمدن خاندان پیغمبر«ص» در روز اربعین به کربلا ـ که بعضی روایت کرده‌اند ـ درست باشد یا نادرست، ظاهراً در این تردیدی نیست که جابر بن ‌عبدالله انصاری به همراه یکی از بزرگان تابعین ـ که نام او را بعضی عطیه، بعضی عطا گفته‌اند و احتمال دارد عطیه بن‌حارث کوفی حمدانی باشد؛ به ‌هرحال یکی از بزرگان تابعین است که در کوفه ساکن بوده ـ این راه را طی کردند و در این روز بر سر مزار شهید کربلا حاضر شدند؛ شروع جاذبه مغناطیس حسینی، در روز اربعین است. جاذبه‌ای که جابر بن ‌عبدالله را از مدینه بلند می‌کند و به کربلا می‌کشاند. این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن‌های متمادی در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهل‌بیت«ع» دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسینی و به مرقد سرور شهیدان.»(۳)

۳ـ پرچم پیام شهادت

شهادت بدون خاطره، بدون یاد، بدون جوشش خون شهید، اثر نمی‌بخشد و اربعین روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن آغاز شد.(۴)

۴ـ زنده ماندن یاد حسین«ع»

اربعین نشانگر تدبیر خاندان پیامبر«ص» و احیاگر حقیقت شهادت است. در اربعین حسینی یاد شهادت حسین«ع» زنده شد.(۵) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به این بعد از پیام اربعین می‌فرمایند:

«اهمیت اربعین در آن است که در این روز با تدبیر الهی خاندان پیامبر«ص»، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه و این کار پایه‌گذاری شد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی در حوادث گوناگون ـ از قبیل شهادت حسین‌بن‌علی«ع» در عاشورا ـ به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل‌های بعد از دستاورد شهادت استفاده‌ زیادی نخواهند برد.».(۶)

ایشان در ادامه بر این نکته تاکید دارند که درسی که اربعین به ما می‌دهد این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داریم.

۵ـ روز بازماندگان شهدا

رهبر معظم انقلاب اربعین را روز بازماندگان شهدا دانسته،(۷) با اشاره به سختی مجاهدت‌های امام سجاد«ع» و حضرت زینب«س» در صحنه تبلیغی و فرهنگی، این نکته را یادآور می‌شوند:

«درسی که اربعین به ما می‌دهد این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داریم. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت چقدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد؛ جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان، یعنی بزرگ‌ترین سرمایه‌شان را در راه خدا نثار کردند، مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایی که منتشر ‌کردند، چه‌ کردند و در ذهن آدم‌های ساده‌لوح در همه جای دنیا چه تلقین‌هائی توانستند بکنند. اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است.»(۸)

۶ـ گسترش فرهنگ عاشورایی

اربعین در حادثه کربلا یک آغاز بود. بعد از آن فاجعه بزرگ در کربلا، باید حادثه اسارت‌ها پیام حماسه سیدالشهدا«ع» را منتشر می‌کرد و خطبه‌ها و افشاگری‌ها و حقیقت‌گویی‌های حضرت زینب«س» و امام سجاد«ع» مثل یک رسانه پر قدرت باید فکر و حادثه و هدف و جهت‌گیری را در محدوده وسیعی منتشر می‌کرد و این کار انجام شد. رهبر انقلاب در تبیین این حرکت می‌فرمایند:

«خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئت این را پیدا نمی‌کنند که حقایقی را که فهمیده‌اند، در عمل نشان بدهند، چون اولاً دستگاه ظالم و مستبد نمی‌گذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهمیدند، نمی‌گذارد به آنچه فهمیده‌اند عمل کنند. در کوفه، شام، بین راه، خیلی‌ها از زبان زینب کبری«س» یا امام سجاد«ع» یا از دیدن وضع اسرا خیلی چیزها را فهمیدند، ولی چه کسی جرئت می‌کرد و توانایی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است بروز دهد؟ مثل یک عقده‌ای در گلوی مؤمنین باقی بود.

این عقده روز اربعین اولین نِشتر را خورد و اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد. مرحوم سید بن طاووس ـ و بزرگان ـ نوشته‌اند که وقتی کاروان اسرا، یعنی جناب زینب«س» و بقیه در اربعین وارد کربلا شدند، در آنجا فقط جابر بن عبداللَّه انصاری و عطیه‌ عوفی نبودند. عده‌ای از بنی هاشم و عده‌ای از یاران بر گرد تربت سیدالشهدا جمع شده بودند و به استقبال زینب کبری«س» آمدند. شاید این سیاست ولایی هم که زینب کبری«س» در مراجعت از شام اصرار کرد که به کربلا برویم، به همین خاطر بود که این اجتماع کوچک، اما پرمعنا، در آنجا حاصل شود. حالا بعضی استبعاد کردند که چطور ممکن است تا اربعین به کربلا رسیده باشند. مرحوم شهید آیت‌اللَّه قاضی نوشته‌ مفصلی دارد که اثبات می‌کنند ممکن است که این اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در کلمات بزرگان و قدما هست، این است که وقتی زینب کبری«س» و مجموعه اهل‌بیت«ع» وارد کربلا شدند، عطیه‌ عوفی و جناب جابر بن عبداللَّه و رجالی از بنی هاشم در آنجا حضور داشتند. این نشانه و نمونه‌ای از تحقق آن هدفی است که با شهادت‌ها باید تحقق پیدا می‌کرد؛ یعنی گسترش این فکر و جرئت دادن به مردم.

از همین‌جا بود که ماجرای توّابین به وجود آمد. اگر چه توّابین سرکوب شدند؛ اما بعد با فاصله کوتاهی ماجرای قیام مختار و بقیه دلاوران کوفه اتفاق افتاد و دودمان بنی‌امیه ظالم و خبیث بر چیده شد. البته بعد از او سلسله مروانی‌ها آمدند، اما مبارزه ادامه پیدا کرد و راه باز شد. این خصوصیت اربعین است. یعنی در اربعین افشاگری و عمل هم هست، تحقق هدف‌های آن افشاگری هم در اربعین وجود دارد.»(۹)

۷٫جهانی شدن معرفت حسینی

رهبر معظم انقلاب در دیدار موکب‌داران عراقی به عنوان میزبانان با اخلاص زائران حسینی، به جهانی شدن اربعین اشاره کردند و نوید جهانی‌تر شدن آن را دادند و این‌گونه فرمودند: «این خون حسین‌بن‌علی(ع) است که بعد از ۱۴۰۰ سال دارد می‌جوشد و روزبه‌روز تازه‌تر می‌شود، روزبه‌روز زنده‌تر می‌شود؛ این همان پیام عاشورا است که از حلقوم اباعبدالله(ع) و حلقوم زینب کبری (سلام‌‌الله ‌علیهما) در نهایت غربت و تنهایی صادر شد و امروز فضای عالم را فرا گرفته است و فرا می‌گیرد. حسین(ع) متعلّق به انسانیّت است؛ ما شیعیان افتخار می‌کنیم که پیرو امام حسین(ع) هستیم، امّا امام حسین(ع) فقط متعلّق به ما نیست؛ مذاهب اسلامی، شیعه و سنّی، همه زیر پرچم امام حسین(ع) هستند. در این راه‌پیمایی عظیم حتّی کسانی که متدیّن به اسلام هم نیستند شرکت می‌کنند و این رشته ادامه خواهد داشت ان‌شاء‌الله؛ این یک آیت عظمایی است که خدای متعال دارد نشان می‌دهد. در روزگاری که دشمنان اسلام و دشمنان امّت اسلامی با انواع و اقسام ابزارها و وسایل، با پول، با سیاست، با سلاح، علیه امّت اسلامی دارند کار می‌کنند، خداوند متعال ناگهان حادثه‌ راه‌پیماییِ اربعین را این ‌جور عظمت می‌دهد، این‌ جور جلوه می‌دهد. این آیت عظمای الهی است، این نشانه‌ اراده‌ الهی بر نصرت امّت اسلامی است، این نشان می‌دهد که اراده‌ خدای متعال بر نصرت امّت اسلامی تعلّق گرفته است.(۱۰)

۸ـ تشکیل نظام اسلامی

رهبر معظم انقلاب معتقدند که آمدن خاندان پیغمبر، امام سجاد«ع» و زینب کبری«س» به کربلا در اربعین برای تفهیم  این حقیقت بود که، «اینجا میعاد بزرگی است» و با جمع شدن در این میعاد، هدف جامعه شیعی و هدف بزرگ اسلامی جامعه مسلمین را باید به یاد هم بیاوریم. «تشکیل نظام اسلامی» و تلاش در راه آن حتی در حد شهادت، باید از یاد مسلمانان نمی‌رفت و خاطره آن باید برای همیشه زنده می‌ماند.»(۱۱)

۹٫نشان دادن تمدن عظیم اسلامی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ملّت عراق را یک ملّت بزرگ، باعزّت، بافرهنگ، با عزم و اراده دانست و ضمن اشاره به پیروی جوانان رشید عراقی از فتوای مرجعیت معظم عراق در مقابله با توطئه‌های جهانی و بخصوص داعش، از ظرفیت‌های جاری در جهان اسلام یادکردند: «اگر ظرفیّت‌های کشورهای اسلامی – ظرفیّت عراق، ظرفیّت ایران، ظرفیّت کشورهای دیگر منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا- بر روی هم مجتمع بشود، اگر این ظرفیّت‌ها به هم برسند، این دست‌ها در هم گره بخورند، آن‌وقت امّت اسلامی نشان خواهد داد که عزّت الهی یعنی چه؛ تمدّن عظیم اسلامی را به جوامع عالَم نشان خواهند داد؛ باید هدف ما این باشد و این راه‌پیمایی اربعین می‌تواند یک وسیله‌ گویایی برای تحقّق این هدف باشد.(۱۲)

امید است این حرکت حماسه‌آفرین زمینه‌ساز ظهور منجی بشریت باشد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ۱ آبان ۱۳۸۵٫

۲ـ ۱ فروردین ۱۳۸۵.

۳ـ ۱ فروردین ۱۳۸۵.

۴ـ ۲۲ آبان ۱۳۶۳٫

۵ـ ۲۲ آبان ۱۳۶۳٫

۶ـ ۲۹ شهریور ۱۳۶۸٫

۷ـ ۲۲ آبان ۱۳۶۳٫

۸ـ ۲۹ شهریور ۱۳۶۸٫

۹ـ ۲۸ بهمن ۱۳۸۷٫

  1. ۲۷شهریور ۱۳۹۸٫

۱۱ـ ۲۴ مهر ۱۳۶۶٫

  1. ۲۷شهریور ۱۳۹۸
02نوامبر/19

جهاد و شهادت هنوز همچنان طرفداران زیادی دارد

اشاره:

آیت‌الله شیخ نعمت‌الله لطفی‌نیاسری، از اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم و از مبارزان و انقلابیون دوران نهضت و مدافعان اصل ولایت‌فقیه است که همواره همگام و همراه با امام و رهبری و نظام مقدس جمهوری اسلامی و در جرگه مروجان اسلام انقلابی در حوزه علمیه قم است. او که پدر بزرگوار شهید مدافع حرم شهید محمدمهدی لطفی‌نیاسر است که در فروردین ۱۳۹۷ و در سن ۲۶ سالگی در سوریه و در حمله رژیم صهیونیستی در پایگاه هوایی T4 سوریه به شهادت رسید، پس از شهادت فرزندش با خطاب قرار دادن جامعه که به من تسلیت و تبریک نگویید و بگویید تبریک، تبریک، گوشه‌ای دیگر از روحیه این خاندان دینی و انقلابی را به نمایش گذاشت.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم انقلابی قم، سخنان مهمی را ایراد فرمودند که یکی از آنها اشاره‌ معظم‌له به نقشه دشمن برای غیر انقلابی کردن حوزه علمیه قم و شهر مقدس قم بود. نظر به اهمیت فرمایشات رهبر معظم انقلاب و حضور آیت‌الله لطفی‌ در دوران نهضت و پس از آن در طی چهل سال تا به امروز در حوزه علمیه قم و آشنایی با لایه‌های آشکار و پنهان جریان سکولار و غیر انقلابی، گفت‌وگوی خود را با این عالم انقلابی روی هشدار رهبر معظم، متمرکز کردیم و پای سخنان ایشان در خصوص این موضوع نشستیم.

 

 

*اجازه می‌خواهم نخست از دیدار با رهبر معظم انقلاب بگویم که حضرت‌عالی همراه با مردم مؤمن و انقلابی قم به زیارت ایشان رفتید و حضرت آقا مثل همیشه بیانات مهم و کلیدی خود را در بین مردم بیان کردند. نوعاً سیره حضرت آقا این است که حرف‌های کلیدی خود را در جمع مردم بیان می‌کنند. حضرت آقا اشارات مهمی داشتند، از جمله اینکه مادر و خاستگاه انقلاب، قم است و دست‌های خائنی درصددند تا فضای انقلابی قم را عوض کنند. ایشان از بزرگان حوزه و مردم قم خواستند جلوی این حرکت و این فضاشکنی را بگیرند. لکن قبل از اینکه وارد این بحث بشویم بد نیست به دوران نهضت اشاره‌ای داشته باشید. به تعبیر حضرت آقا، انقلاب امروز به رشد و بالندگی خودش رسیده است. حضرت‌عالی در دوران غربت و دوره شکل‌گیری نهضت به قم تشریف آوردید و جزو نخستین کسانی بودید که وارد نهضت شدید، می‌خواهیم نسل کنونی بدانند که امام و یاران و شاگردان آن شخصیت برجسته تاریخی چگونه فضای انقلابی را بر حوزه حاکم کردند؟ و کسانی که امروز به دنبال تغییر فضای انقلابی در حوزه هستند، آیا ریشه در همان تفکرات دارند یا اندیشه‌ها و افکار نوپدید هم ورود پیدا کرده‌اند و برآنند که در یک حرکت هماهنگ به انقلاب‌زدایی از حوزه علمیه قم بپردازند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. اولین درس و بحثی که بنده در قم برای طلاب شروع کردم در سال ۴۳ در مدرسه آقای گلپایگانی و اولین طلبه من آقای سعیدی شاهرودی، نماینده ولی‌فقیه در سپاه و یکی دو نفر دیگر بودند. در آن زمان افکاری بر حوزه حاکم بود که بر حفظ وضعیت موجود اصرار داشت و توجه نداشت اسلام این نیست  که یک دست در دست اسلام داشته باشی و دست دیگر در دست محمدرضا پهلوی باشد. طبق اسناد وقتی انقلاب در قم شروع شد، در سال ۵۶ فرح  به اطرافیانش گفته بود، «به فلانی زنگ بزنید و بپرسید پس این پاکت‌ها چی شد؟»

*منظورش چه بود؟

یعنی پاکت‌های پولی که از سال ۴۲ رفته بود به قم، باید اثر می‌کرد!

فکر حاکم بر حوزه این بود که نباید انقلاب کرد. خیلی‌ها حمل بر لاابالی‌گری می‌کردند که یعنی ولش کن. هر چه می‌خواهد بشود، ولی به ‌نظر من علت اصلی، بی‌همتی بود و اینکه همین‌جور راحت بنشینیم. دست ما را که می‌بوسند، هر خبری می‌خواهد، بشود. بی‌عفتی، بی‌عصمتی می‌خواهد بشود، بشود. هر چه بر سر رعیت می‌خواهد بیاید، بیاید. این را از فرموده‌های حضرت امام می‌خواهم استفاده کنم که فرمودند:

«من از آن آخوندهایی نیستم که عبا را به سر بکشد و مسائل را نبیند. یا از آن آخوندهایی نیستم که بنشینم یک گوشه تسبیح بیندازم.»

این نشان می‌دهد که تسبیح انداختن و عبا به سر کشیدن و ندیدن، راحت است و دردسر ندارد. هر چه می‌خواهی تسبیح بینداز. در آن شرایط افکاری از گذشتگان بر حوزه حاکم بود که فعلاً با رضاخان کنار بیاییم تا حوزه را جمع نکند تا بعد ببینیم چه می‌شود. آن فرق می‌کند با زمانی که حضرت امام فریاد زد. حضرت امام اوضاع را مناسب دید که فریاد زد. طلبه‌های جوان با روحیه‌های جدید به حوزه آمده و تعداد طلاب زیاد شده بود. اینها غیر از طلبه‌های قبلی، و بسیار جوشان و خروشان بودند و لذا حضرت امام دیدند بهترین شرایط است که این نیروهای جدید را دریابند و دیگر مثل گذشتگان عمل نکنند.

حضرت امام تصمیم گرفتند انقلاب کنند. گام اول انقلاب منحصراً از امام است. اول کسی که فریاد کشید حضرت امام بود. ایشان دید که چه ظلم‌هایی دارد می‌شود. یادم هست گوسفنددارها، به خاطر بی‌آبی و نرسیدن علوفه و نبودن امکانات، گوسفندهای‌شان را خیلی پایین‌تر از قیمت واقعی در روستاها می‌فروختند. اگر اشتباه نکنم دانه‌ای دو تومان، یعنی بیست ریال. در همان شرایطی که شاه به فکر جشن‌های دو هزار و پانصد ساله بود.

بعضی‌ها می‌گفتند شاه شیعه است و باید هوایش را داشته باشیم؛ ولی شاه نه شیعه بود، نه سنی. هیچی نبود. بی‌دین بود. پدرش هم طبق گفته بزرگان ما حتی یک روز هم به اسلام و امام حسین«ع» و دین ایمان نیاورد. گل مالیدن به سرش هم بازی و مقدمه بود برای اینکه به حکومت برسد. همان کاری که معاویه کرد. معاویه وقتی با امام حسن«ع» درگیر شد و لشکریان امام به ایشان خیانت کردند و آتش‌بس انجام شد؛ آمد به مدینه و گفت من کاری

به ایمان شماها ندارم. می‌خواهید نماز بخوانید، می‌خواهید نخوانید. می‌خواهید دین داشته باشید می‌خواهید نداشته باشید. من فقط می‌خواستم بر گرده شما سوار بشوم.

من همین تعبیر را در زندگی رضاشاه می‌بینم. اصلاً کاری نداشت به این کارها. این گل مالیدن به سر و حتی شرکت در بعضی جلسات عزا همه برای این بود که بر اوضاع مسلط بشود، والا رضاشاه نه دین داشت، نه ایمان، نه هیچی.

لذا وقتی حضرت امام به آیت‌الله حائری اول، که درود خدا بر او باد می‌فرماید، «چرا فریاد نمی‌زنید؟» آیت‌الله حائری می‌فرماید، «من از گاو می‌ترسم برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد.» این خودش نشان می‌دهد آیت‌الله حائری بزرگ تشخیص داده بود که حوزه در خطر است و اگر کسی می‌گوید چرا ایشان انقلاب نکرد جوابش یک کلمه است. آن روز اساس حوزه را جمع می‌کردند، اما تشخیص حضرت امام این بود که دیگر این مردک دوم، قادر بر جمع کردن حوزه نیست این غیر از پدرش است.

 

*ما می‌بینیم حضرت امام تا زمانی که حضرت آیت‌الله بروجردی رضوان‌الله علیه زنده هستند، به احترام این مرجع بزرگ خیلی به این مسائل ورود پیدا نمی‌کنند؛ اما بعد از رحلت ایشان به صورت علنی و آشکار وارد میدان می‌شوند.

برداشت من با برداشت بعضی از آقایان فرق دارد. به نظر من آیت‌الله بروجردی حد وسط بین آیت‌الله حائری و حضرت امام بود. بعضی از آقایان می‌گویند مرحوم آیت‌الله بروجردی راه مرحوم آیت‌الله حائری را رفته است، ولی به نظر من این طور نیست. ایشان با بعضی انقلابیون در ارتباط بوده و صحبت بعضی از انقلابیون را می‌شنیده است. بله نرفته بالای منبر فریاد بزند، ولی مرحوم آیت‌الله بروجردی حد میانی بین آیت الله حائری و حضرت امام و علمای بعد از خودش بوده است.

*امام خمینی نقش مهمی در آمدن آیت‌الله بروجردی به حوزه قم داشتند.

بله! حضرت امام خودش از اولین کسانی بود که باعث و بانی شد ‌که مرحوم آیت‌الله بروجردی عزیز از بروجرد تشریف بیاورد قم و این معلوم می‌شود که آیت‌الله بروجردی بزرگ، مورد قبول امام بود و حضرت امام افکار بلند ایشان را قبول داشت. حضرت امام در فکر این بود که مرحوم بروجردی یک کاری بکند کارستان که کرد و در ظرف پانزده سال، رهبری شیعه را از نجف به قم منتقل کرد. حضرت امام همین را می‌خواست که شرایط مرکزیت حوزه قم جور بشود و جا بیفتد تا بعد یک کاری بکنیم. آخر جنگیدن اسلحه می‌خواهد و امام آمد و در کنار انبار اسلحه‌ای نشست که مرحوم بروجردی فراهم کرد. آن اسلحه چی بود؟ اینکه تمام توجه‌ها به قم بود و حضرت امام بعون‌الله از این فرصت طلایی استفاده کرد. اینکه می‌گویند مرحوم آیت‌الله بروجردی مثل مرحوم آیت‌الله حائری بود، این طور نیست و من قطعاً این حرف را قبول ندارم. آیت‌الله بروجردی در بسیاری از کارها با مرحوم حائری فرق داشت. شاگرد ایشان هم نبود، بلکه شاگرد علمای نجف، از جمله مرحوم آخوند خراسانی بود. هنر مرحوم بروجردی تمرکز مرجعیت در قم در طی پانزده سال بود.

*وقتی آیتالله العظمی بروجردی از دنیا ‌رفتند، برجستگی و امتیازات ویژه امام عیان شدند. آیا امام هم با ایشان تفاوت نداشت؟

مرحوم آیت‌الله بهاء‌الدینی نظرش این بود که حضرت امام از جنس ما نیست. خیلی از کسانی که می‌خواستند سری توی سرها دربیاورند دنبال این می‌گشتند مسجدی داشته باشند، اما حضرت امام در تمام عمر هرگز به فکر مسجدداری و صرفاً نماز جماعت برگزار کردن نبود. از روی نجف نباید قیاس کرد. در آنجا به ایشان التماس کردند که اینجا دو رکعت نماز بخوانید. لیکن در قم، چه در فیضیه چه در حرم یا مساجد معروف، اقامه جماعت نداشتند و این نمازها را حمل بر این می‌کردند که آدم می‌خواهد دو نفر را دنبال خودش راه بیندازد. من یادم نمی‌آید یک نفر گفته باشد من رساله مجانی از امام یا دفتر یا بیت امام گرفتم. نمی‌خواستند مرید بازی باشد. طلبه‌ها همان موقع وقتی می‌رفتند تبلیغ به هر بیتی که وابسته بودند، ساک و چمدانشان را پر از رساله می‌کردند. امام می‌خواست این رسم را به هم بزند.

*حضرت‌عالی رساله امام را خودتان می‌خریدید و هدیه می‌دادید؟

بله ما می‌خریدیم و هدیه می‌دادیم و وقتی کتاب «ولایت فقیه» و «جهاد اکبر» و … آمد، برای رساله حضرت امام از بعضی از متدینین پول می‌گرفتیم، ولی اغلب مجانی می‌دادیم. گاهی بخشی از تبلیغ را به این صورت انجام می‌دادیم. قرارمان هم این بود که اگر پرسیدند رساله‌ای چیزی داری؟ بگوئیم رساله آیت‌الله موسوی در خانه‌ام هست. به مردم این‌ را می‌گفتیم. در ماه رمضان در مساجد بحث می‌کردیم و مرتباً می‌گفتیم آیت‌الله موسوی این جور گفته‌اند. نمی‌گفتیم آقای خمینی. مسجدی‌ها هم فهمیده بودند که باید چه بگویند. مأموران ساواک و ژاندارم‌ها و پاسبان‌ها می‌آمدند و می‌پرسیدند، «این آقا چه دارد می‌گوید؟» گفته می‌شد، «ایشان با آقای خمینی کار ندارد. رساله آیت‌الله موسوی را می‌گوید.» آن موقع کلمه موسوی در نام امام خمینی معروف نبود و به مأمورها گفته بودند دنبال اسم خمینی بگردید.

آن روزها با زحمت چند عکس از حضرت امام پیدا می‌کردیم و شب‌ها به در حجره‌های خودمان یا رفقا می‌چسباندیم. صبح که می‌شد متصدی مدرسه به خادم می‌گفت که آنها را جمع کند و فردا شب دوباره روز از نو روزی از نو.

به ما توصیه می‌کردند که آرام باشید و بگذارید حوزه آرام باشد. آن وقت گلدسته‌های حرم معصومه«س» و بام حضرت معصومه«س» یکی از جاهایی بود که طلبه‌های انقلابی می‌رفتند و از آن بالا اعلامیه‌ها را پرت می‌کردند پائین. گاهی کل صحن پر از اعلامیه می‌شد. یادم است یکی از نوبت‌ها در صحن بودیم که کارتی که دوست عزیز و مجاهد بزرگ آقای رحیمیان چاپ کرده بود، از بالای پشت بام حرم پخش شد، نزدیک نوروز بود. یک عکس بسیار زیبا از امام بود و در کنارش اوصاف امام: شجاعت رشادت، صداقت و… را ردیف کرده بود.

طلبه‌های انقلابی هیچ روزی از پا ننشستند. اگر یک روز حضرت امام به جهتی فتیله انقلاب را پایین می‌آورد، اینها هم پایین می‌آوردند. یک روز که بالا می‌برد، اینها هم بالا می‌بردند. وقتی حضرت امام به ترکیه و بعد به نجف تبعید شدند، ما دائماً گوش به زنگ بودیم که ایشان چه می‌فرمایند. وقتی در بیانات حضرت امام شدت می‌دیدیم، ما هم شدت می‌دادیم و می‌دیدیم امام یک مقدار ملایم‌تر صحبت کرده، ما هم ملایم می‌شدیم.

در زمان حکومت نظامی یک روز می‌خواستم چند تا کارتن کتاب مثل جهاد اکبر و… را از قم خارج کنم، هر چه این در و آن در زدم دیدم نمی‌شود. کل خروجی‌های شهر در اختیار نیروهای حکومت نظامی بود. عاقبت یک راه فرعی‌ از باغ‌های فلکه بسیج به سمت جمکران پیدا کردم. در آن جاده فقط تراکتور می‌توانست تردد کند، ولی من  ماشین صفر کیلومتر نو را انداختم در آن سنگلاخ‌ها و بالاخره کارتن را به کاشان رساندم.

*در آن مقطع حضرت امام از جریان متحجر یاد کردند. ظاهراً بزرگ‌ترین خطر از نگاه حضرت امام این جریان بود، در مورد این جریان بفرمایید و آیا ریشه‌های آن در امروز هم قابلیت این را دارد که دوباره بدنه حوزه را در دست بگیرد؟

جریان متحجر فکرش کوچک است و می‌گوید یک روحانی حق ندارد جهانی فکر کند. روحانی باید فقط به خانه خودش فکر کند و به محل درسش و نهایتاً به محله و شهرش!. می‌گویند همان‌طور که علمای گذشته چند کیلو زغال و چند نان بین فقرا توزیع می‌کردند، در این روزگار هم باید آخوند این جوری باشد. می‌گوید ما حق نداریم راه امام حسین«ع» را برویم. می‌گویند ما باید بنشینیم در خانه و هیچ کاری به کار دنیا و مردم و مسلمانان و شرق و غرب و اینکه کجا غصب شده یا اشغال شده و مردمانش تحت ستم هستند و امثالهم نداشته باشیم. ما در خانه یک روضه‌ سنّتی می‌گیریم و آقایی می‌رود بالای منبر و مدح و ثنایی می‌کند و کاری به، «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم» نداریم. مسئولیت ما نیست که به این بیندیشیم که اسلام انسان را مسئول خواسته، هم نسبت به خود و هم نسبت به نزدیکان و جامعه و کل بشریت. می‌گوید که ما کاری به گرفتاری‌های مسلمانان فلسطین و لبنان و یمن نداریم. متاسفانه این فکر الان هم هست.

این آقایان در عین حال که از مواهب اسلام استفاده می‌کنند، می‌گویند خیلی، کاری به این کارها نداریم. بعضی از اینها در زمان جنگ از شهرهائی که موشک به آنها می‌رسید به مشهد نقل مکان کردند و جنگ که تمام شد، آمدند و ما را دعوت به سکوت و آرامش کردند و می‌کنند.

اینها چند سال قبل زمزمه جدایی روحانیت از حکومت را سر دادند. ما هم فوراً یک تشکل تشکیل دادیم به نام تشکل اساتید ولایی. این تشکل اساتید ولایی امروز حداقل هزار نیرو دارد، هوادار نه، بلکه کسانی که ثبت نام کرده و حاضرند امضا کنند. اینکه حضرت آقا فرمودند: اگر ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده.

*نظر حضرت‌عالی به عنوان پیشکسوت جهاد و شهادت درباره نوع مواجهه با جریان متحجر در حوزه چیست؟

جریان متحجر می‌گوید که حکومت در اسلام نیست، در حالی که حرکت امام حسین(ع) برای تشکیل حکومت است، تشکیل حکومت برای چی؟، برای برپاداری دین، برای اینکه دین را می‌خواهیم اجرا کنیم و کسی که قدرت ندارد، اجرای دین نمی‌تواند بکند. این آقایان باید توجه کنند در طول این هزار و خرده‌ای سال یک رساله عملیه پیدا کنند که مجتهدی گفته باشد خداوند در زمان غیبت به تعطیل حدود راضی است. حضرت آیت‌الله خویی در کتاب منهاجش ولایت فقیه را می‌پذیرد. آن رجل آسمانی در زمان صدام می‌خواست حوزه را حفظ کند و می‌پذیرد که اسلام، خدا، امام زمان«عج» به تعطیل حدود و احکام راضی نیستند.

 

 *امثال حضرت‌عالی شیب سلسله پهلوی به سمت قهقرا را چگونه رصد می‌کردید؟

جشن ۲۵۰۰ ساله، فسق و فجور و کثافت‌کاری‌ها در خیابان‌های شیراز و نمایش بی‌پرده مسائل جنسی و بی‌عفتی و مسائلی که در خطه شمال اتفاق می‌افتادند، مردم را خراب و فاسد کردند، و الا مردم ما نجیب هستند. آن موقع بود که امام دید دیگر مثل اینکه عمر حکومت شاه به سر رسیده و پیمانه‌اش پر شده و دیگر نمی‌شود بیش از این با او مدارا کرد، لذا شروع کرد به طرح بحث ولایت‌فقیه و فریاد زدن و دوباره برنامه سال ۴۲ را در نجف شروع کرد و به‌تدریج جریان مبارزه را شدت بخشید و مردم هم همراهی کردند.

*ارزیابی شما از مقطع کنونی نظام جمهوری اسلامی و نوع حضور مردم چیست؟

راستش من بین خودم و خدا نمی‌دانستم آقا این‌قدر طرفدار دارد تا شهادت پسرم پیش آمد. تا آن موقع نمی‌دانستم که آقا تا این اندازه محبوب دل‌هاست. من پنجاه شصت سال است که مدرس حوزه هستم و هرگز تا این اندازه مورد لطف و محبت مردم نبوده‌ام. متوجه شدم که شهادت هنوز هم خیلی طرفدار دارد. به شهادت چه کسی این ‌قدر پر و بال داد؟ حضرت آقا! ایشان روشن کرد که اگر می‌خواهید ذلیل نشوید، نکبت به زندگی‌تان نیفتد، زن‌ها و دخترانتان در بازار به فروش نروند ـ همان‌ بلائی که در سوریه و عراق به سر زنها آمد ـ  باید جهاد و شهادت را زنده نگه دارید.

سردار سلیمانی، عبد صالح خداست و تملق احدی را نمی‌کند در تیر ماه در مشهد با اساتید بسیجی جلسه‌ای داشتیم. ایشان وقتی صحبتش تمام شد، از مقابل جمعیت، آمد دست مرا ببوسد و من ناراحت شدم و دستم را به‌شدت کشیدم و گفتم، «سردار! من باید دست شما را ببوسم. شما در بیرون مرزها پرچم اسلام هستی.» و ایشان را در آغوش گرفتم و پیشانی‌اش‌را بوسیدم.

به هرحال من حدود پنجاه سال است که مدرس هستم و امروز مدرس نشده‌ام. بالغ نبودم که به قم آمدم و بلوغم در قم بوده است. چطور شده که الان همه این‌گونه تواضع و فروتنی برای من به خرج می‌دهند؟ این به برکت رهبری و ارشادات حضرت آقاست.

 

*از فرزندتان شهید محمد مهدی هم نکته‌ای بفرمایید.

همین‌جا که حضرت‌عالی نشسته‌اید، سردار بزرگ اسلام، آقای حاجی‌زاده فرمانده هوا فضا نشسته بودند و فرمودند که محمدمهدی لطفی ۷۰۰ تا نیرو داشته. این همان رویشی است که حضرت آقا می‌فرمایند. اولین کسانی که برای ما هدیه‌ آورد، یکی دو تن از علمای یمن بودند. اولین کسی که در باره شهید مهدی لطفی‌نیاسر کلیپ ساخت، از یمن بود و ما مات ماندیم! قبل از سوریه و عراق در لبنان او را خیلی خوب می‌شناختند و در همان روزهای اولی که شهید شد عکسش را در خارج از مرزها در کنار قبر شهید مغنیه گذاشتند.

شهید دو دختر داشت و از خدا پسر می‌خواست. راهی مشهد شد و از امام هشتم این پسر را گرفت، من در مسجد امام، فرزند شش ماهه او را سر دست بلند کردم و عرض کردم این سندی است بر اینکه ما ایستاده‌ایم. مهدی می‌گفت: «بابا! من یک پسر می‌خواهم که راه مرا ادامه بدهد.» همین برای دشمن کافی است.

 

*و سخن آخر؟ 

سئوالی که شما باید می‌پرسیدی و نپرسیدی این است که آیا الان جنگیدن راحت‌تر است یا آن روزها؟ آن روزها جبهه جنگ، محدود بود، اما امروز جبهه جنگ گسترده‌ و پیچیده‌ است. ما هم باید حواسمان جمع فرمایشات آقا باشد. به آقا عرض کردم ما تا آخر ایستاده‌ایم و پای کار هستیم. والله العلی العظیم اگر همین الان رهبر معظم انقلاب اشاره کنند، من عازم همان ‌جایی خواهم شد که پسرم شهید شد. عمری به امام حسین«ع» گفتیم، «کاش در کربلا بودیم.» حالا فرصتش فراهم شده است. از چه بترسیم؟

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

جریان متحجر فکرش کوچک است و می‌گوید یک روحانی حق ندارد جهانی فکر کند. ما حق نداریم راه امام حسین«ع» را برویم. می‌گوید ما باید بنشینیم در خانه و هیچ کاری به کار دنیا و مردم و مسلمانان و شرق و غرب و اینکه کجا غصب یا اشغال شده و مردمانش تحت ستم هستند و امثالهم نداشته باشیم

 

۲٫

 

اینها چند سال قبل زمزمه جدایی روحانیت از حکومت را سر دادند. ما هم فوراً یک تشکل تشکیل دادیم به نام تشکل اساتید ولایی. این تشکل اساتید ولایی امروز حداقل هزار نیرو دارد، هوادار نه، بلکه کسانی که ثبت نام کرده و حاضرند امضا کنند. اینکه حضرت آقا فرمودند اگر ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده

 

۳٫

ما هم باید حواسمان جمع فرمایشات آقا باشد. به آقا عرض کردم ما تا آخر ایستاده‌ایم و پای کار هستیم. والله العلی العظیم اگر همین الان رهبر معظم انقلاب اشاره کنند، من عازم همان ‌جایی خواهم شد که پسرم شهید شد. عمری به امام حسین«ع» گفتیم، «کاش در کربلا بودیم.» حالا فرصتش فراهم شده است. از چه بترسیم؟

02نوامبر/19

سیره امیرمؤمنان(ع) در مبارزه با فساد مالی و اقتصادی در جامعه

اشاره

امروزه با خواندن اخبار و رسانه‌ها متوجه می‌شویم که در اذهان مردم کوچه و بازار از باسواد و بی‌سواد، اصلی‌ترین سخن همه شکایت، حکایت و تحلیل گرانی‌های افسارگسیخته است. از گرانی ارز و دلار گرفته تا طلا و… که طبعاً بر مسکن، اجاره خانه‌ها، کالاها و اجناس و مایحتاج مردم تأثیر گذاشته و پول ملی ارزش خود را به‌شدت از دست داده است.

در خصوص بروز معضلات فوق، تحلیل‌های فراوانی وجود دارند. یکی از عوامل، تحریم دشمن و نقشه‌ها و در واقع جنگ اقتصادی دشمن است. عوامل دیگر، بی‌‌برنامگی دولتمردان، خیانت و اختلاس، احتکار زالوصفتان جامعه و حرص و ولع مردمی است که متأسفانه بلوغ اقتصادی چندانی ندارند.

وضعیت جامعه ما به‌نوعی شبیه دوران حضرت علی«ع» است. اما در توصیف جامعه خویش می‌فرمایند: «به هر جا که خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر! آیا جز فقیری که از فقر خود رنج می‌برد و یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران می‌‌کند یا بخیلی که در ادای حق خدا بخل می‌ورزد تا بر ثروتش بیفزاید یا متمردی که گوشش برای شنیدن اندرزها سنگین شده است، چیز دیگری می‌بینی؟ اخیار و صالحان کجایند؟! آزادگان و بخشندگان چه شده‌اند؟ کجایند آنان که در داد و ستد پارسایی می‌کردند و راه و روش پاکیزه داشتند؟ آیا نه چنین است که همگی از این جهان پست و زودگذر و آمیخته به تیرگی و رنج، رخت به جهان دیگر برده‌ و شما جای آنها مانده‌اید، در میان گروهی فرومایگان که لب‌ها از به هم خوردن و بردن نامشان و نکوهش اعمالشان ننگ دارد. در این حال باید گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏.» و در ادامه می‌فرمایند: «نه کسی باقی مانده که کار زشت را دگرگون کند و نه کسی که از نافرمانی و معصیت باز دارد. شما با چنین وضعی می‌‌خواهید در خانه قدس الهی و جوار رحمت پروردگار قرار گیرید و عزیزترین دوستانش باشید؟ هرگز خدا را نسبت به بهشت جاودانش نمی‌توان فریفت و جز با عبادت، رضایت او را نمی‌‌توان به دست آورد. نفرین بر آنان که دیگران را امر به معروف و خود ترک می‌‌کنند، و نهی از منکر دارند و خود مرتکب آن می‌شوند.»(۱)

بدون تعارف باید این کلام نورانی حضرت را اعلام خطری برای جامعه امروز خود بدانیم که فرمود: «بدانید که خدای‌تان رحمت کند! شما در زمانی هستید که حق‏گویان در آن اندک‌‌اند و زبان‌ها در گفتن راست، ناتوان و جویندگان حق بیم دارند. مردم این زمان به نافرمانی خدا کمر بسته‌‌اند، جوانانشان بدخوی‌اند و پیرانشان گنهکار و عالمانشان منافق و قاریانشان سودجو و چاپلوس. خردان، بزرگان را ارج نمی‌نهند و توانگران بینوایان را یاری نمی‌‌رسانند.»(۲) ازدیگر از عوامل این اوضاع اقتصادی، عدم برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی و اخلالگران و محتکران است. هدف از این مقالۀ مختصر، بیان گوشه‌هایی از سیره حضرت علی«ع» با مفسدان و اخلالگران اقتصادی است.

الف) نصیحت و برحذر داشتن جامعه از خلافکاری

حضرت علی«ع» در مرحله اول برای اصلاح وضع اقتصادی و برخورد با اخلالگران، مردم را به رعایت احکام و قوانین الهی، انفاق مال، دستگیری از فقیران، پرهیز از انباشت مال و رباخواری و دوری از احتکار دعوت می‌کند که نمونه‌هایی نقل می‏شود: «خداوند با دلایل واضح خود برای شما عذری باقی نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برای‌تان بیان فرموده که چه کارهایی را خوش دارد و چه کارهایی را خوش ندارد تا از آنچه خوش دارد، پیروی و از آنچه ناخوش دارد، اعراض کنید…»(۳)

و تأکید می‏فرمایند که: «لقمه‌های حرام را به شکم‌های خود داخل نکنید؛ زیرا شما در برابر چشم کسی هستید که نافرمانی را بر شما حرام کرده و راه فرمانبر‌‌داری را برای‌تان هموار ساخته است.»(۴)

و در جای دیگر می‏فرمایند: «بزرگ‌ترین حسرت‌ها در روز قیامت، حسرت کسی است که در نافرمانی خداوند مالی گرد آورد و دیگری آن‌ را به ارث برد و در راه خدای سبحان انفاقش کند و به بهشت رود و آن گرد آورنده وارد جهنم شود.» (۵) این روایات و امثال آن نشان می‌دهند که دولت باید در گام اول به بازاریان، تاجران، کارمندان بانک و بنگاه‌های اقتصادی و… اطلاع‌رسانی و اتمام حجت و آنها را از حلال و حرام و مجازات‌های تخلفات مطلع کند. امام علی«ع» مکرر می‌فرمودند: «ای تاجران! اول فقه (و احکام را یاد بگیرید)، بعد تجارت (کنید).»(۶)

ب) معرفی الگوهای عملی به مردم

حضرت علی«ع» در جایگاه امامت و رهبری جامعه سعی کردند با رفتار خود الگوی مطلوب اسلامی را در مسائل اقتصادی به نمایش گذارند. از مردم و مسئولان دولتی می‌خواستند تا در جهت این الگوی مطلوب حرکت کنند؛ گرچه هرگز نمی‌توانند مانند آن حضرت باشند؛ ولی تلاش کنند لااقل شبیه ایشان شوند. کم مصرف کردن و بازدهی زیاد، کوشش و تلاش در راه تولید بیشتر و بذل و انفاق آن در راه خدا، سه ویژگی بارز اقتصادی و رفتاری حضرت بود.

امام در نامه‌ای به «عثمان بن حنیف» درباره لباس و طعام خود می‌فرمایند: «اینک امام شما از تمام دنیایش به پیراهنی ژنده و کهنه و از همه طعام‌هایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یارای آن نیست که چنین کنید، ولی مرا با پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید. به خدا سوگند! از دنیای شما پاره زری نیندوخته و از همه غنایم آن، مالی ذخیره نکرده‌ام و به جای این جامه که اینک کهنه شده است، جامه‌ای دیگری آماده نساخته‌ام.»(۷)

امام راز این‌گونه زندگی را خود چنین بیان می‌کنند: «خداوند مرا امام خلقش قرار داد و بر من واجب کرد که نفس، طعام، نوشیدنی و لباسم را در حد ضعیفان از مردم قرار دهم تا آنکه فقیر به من اقتدا کند و ثروتمند طغیان نکند.»(۸) طبق این احادیث، تنها مسئولی می‌تواند اصلاح اقتصادی و با فساد مبارزه کند که خود ساده‌زیست باشد، حقوق نجومی، رانت‌خواری و تجمل‌گرایی نداشته باشد و در ورود کالای قاچاق، گرفتن ارز غیرقانونی، استفاده ناحق از امکانات دولتی و… دخیل نباشد.

چنین مسئولی اقتصاد کشور را رونق می‌دهد، نه کسانی که با ورود کالای خارجی ده‌ها کارخانه و شرکت داخلی را به تعطیلی کشانده، صنایع کوچک و بزرگ را از رونق انداخته‌‌اند. جای شرمندگی است که از چین مهر و تسبیح وارد می‌شود و با ارز دولتی سطل زباله وارد کشور می‌کنند(۹) مسلم است با این رفتار، اقتصاد ما اقتصاد مقاومتی نمی‌شود.

ج) تحت نظر  داشتن  بازار

یکی از وظایف مهم مسئولان حکومت اسلامی، نظارت سختگیرانه بر بازار و کارخانه‌ها و مراکز فروش است. حضرت علی«ع» برای آنکه مردم در معاملات خود احکام خدا را رعایت کنند، شخصاً به بازار می‌رفتند، مردم را به رعایت تقوا در معاملات امر می‌فرمودند، بر اجرای احکام الهی نظارت داشتند و در صورت دیدن تخلف، برخورد می‌کردند.

در سیره امام علی«ع» در نظارت بر بازار به نکات بسیار دقیقی بر می‌خوریم که جای بحث آن در این مقاله کوتاه و مختصر نیست. فقط اشاره می‌کنیم که حضرت از احتکار شدیداً نهی می‌کردند(۱۰)بر قیمت‌ها به‌شدت نظارت داشتند(۱۱) و بر توزین کالا تأکید می‏فرمودند.

د) بر خورد شدید با متخلفان و مفسدان اقتصادی

مسائل اقتصادی نبض جامعه هستند و اگر در آنها اخلال، اختلاس، فساد و احتکار راه یابد، کل جامعه را به بی‌نظمی و فساد می‌کشانند، پس با متخلفان این وادی باید با جدیت توأم با دقت و قانونی باید برخورد شود.  به نمونه‌هایی از برخورد حضرت علی«ع» با گروه‌های مختلف از متخلفان و اخلالگران اقتصادی اشاره می‏کنیم:

  1. مجازات اختلاس‌کنندگان

حضرت در نامه شدیداللحنی «اشعث بن قیس»، والی آذربایجان را که در زمان عثمان منصوب شده و صد هزار درهم از بیت‌المال برداشت کرده بود، احضار می‌کنند و می‌فرمایند:

«اگر این مبلغ را به بیت‌المال بازنگردانی، گردنت را با شمشیر خواهم زد…» و سرانجام پول به بیت المال بازگشت.(۱۲)

و در همین زمینه نامه‌های تندی به زیاد بن ابیه(۱۳) (جانشین و قائم مقام عبدالله بن عباس در فارس)؛ شریح بن حارث(۱۴) (قاضی شهر کوفه)؛ عثمان بن حُنیف انصاری(۱۵) (عامل حضرت در بصره)؛ قدام بن عجلان(۱۶) (عامل حضرت در کشکر؛ بین کوفه و بصره)؛ مصقلَه بن هُبَیرَه شیبانی(۱۷) (والی اردشیر خره) و ابن جارود عبدی(۱۸) (عامل حضرت در اصطخر، یکی از شهرهای قدیمی فارس و معرّب استخر) مرقوم فرمودند که نشان دهنده حساسیت شدید حضرت نسبت به بیت المال و برخورد با اختلاسگران بوده است.

  1. مجازات شدید رشوه‌خواران

زمانی که «علی بن هَرَمه»، بازرس بازار اهواز، از بازاریان رشوه گرفت، حضرت نامه‌ای به «رفاعه بن شداد»، قاضی منصوب خود در اهواز فرستادند و فرمودند: «وقتی نامه‌ام به تو رسید، ابن هرمه را برکنار و زندانی کن و حکم مرا به مردم و کارگزارانت اعلان نما و [بدان که] هرگونه غفلت و تفریطی موجب هلاکت نزد خداوند خواهد شد.»(۱۹)

حضرت در این نامه کیفیت برخورد با ناظر رشوه‌خوار را این‌گونه بیان می‌دارند:

«پس چون روز جمعه فرا رسد، او را از زندان بیرون بیاور و سی و پنج ضربه شلاق بزن و در بازارها بگردان. هر کسی علیه او مدعی شد و شاهد آورد، خود و شاهدش را سوگند بده، آنگاه از محل دارایی‌های او (ابن هرمه) مقدار شهادت داده شده را به مدعی بپرداز، سپس او را با خواری و زشتی به زندان باز گردان و پاهایش را ببند و در وقت نماز باز کن. بین او و کسی که برایش خوراک، نوشیدنی، پوشاک یا زیرانداز می‌آورد، حایل مشو و نگذار کسی که به او خصومت و کینه می‌آموزد و امید آزادی به او می‌دهد، بر او وارد شود. اگر به تو ثابت شد که کسی چیزی به او یاد داده که به ضرر مسلمانان است، او را با تازیانه بزن و زندانی‏اش کن تا توبه کند.»

  1. کیفرمحتکران و گران فروشان

در شرایط فعلی، از دیگر مشکلات جدی کشور «احتکار» است. از احتکار خودرو گرفته تا کالاها و اجناس مورد نیاز روزمرۀ مردم تا هر روز بر قیمت‌ها افزوده شود و چنانکه می‌بینیم، خرید اجناس برای فقرا کمرشکن شده است. اما چرا با محتکران برخورد جدی نمی‌شود؟

حضرت امیر«ع» در عهدنامه مالک اشتر، ضمن تأکید بر نقش مهم بازرگانان و صنعتگران، آنان را مایه منفعت و پدید آمدن وسایل آسایش می‌دانند و سود حاصل از تلاش آنان را موجب برپایی بازارها بر می‌شمرند و درباره محتکران می‏فرمایند:

«…و با این همه بدان که میان بازرگانان بسیارند کسانی که معامله بد دارند؛ بخیلند و به دنبال احتکار، فقط به سود خویش می‌کوشند و کالا را به هر قیمتی که می‌خواهند، می‌فروشند و این سودجویی و گران‏فروشی زیانی است بر همگان و عیب است بر والیان، پس باید جداً از احتکار جلوگیری کنی که رسول خدا«ص» از آن جلوگیری کردند.»(۲۰)

همچنین حضرت در نامه‌ای به «رفاعه بن شداد» فرمودند:

«…از احتکار نهی کن، پس هر کسی را که مرتکب آن شد، تنبیه بدنی و با آشکار ساختن آنچه که احتکار کرده است، مجازاتش کن.»(۲۱) در مجازات محتکر دو نکته مهم وجود دارد که متأسفانه در این زمان کمتر‏ اجرا می‌شود:

یک: تنبیه بدنی. واقعیت این است که همه مجرمان جانشان را دوست دارند و اگر تنبیه بدنی کاملاً اجرا شود، به‌شدت از احتکار جلوگیری می‌کند؛

دو: رسوا کردن محتکر تا موقعیت خود را بین مردم از دست بدهد.

افزون بر این تأکیدات، به گواهی برخی روایات که از طرف اهل‌ سنت نقل شده است، امام شخصاً با احتکار برخورد می‌کردند.(۲۲)

  1. مجازات کارگزارن متخلف

امام به‌شدت بر رفتار کارگزاران خود نظارت می‌کردند و برای این کار جاسوسانی را چون «کعب بن مالک» گمارده بودند. در عهدنامه‌ مالک اشتر چنین آمده است: «در اعمال کارگزاران خود کاوش نما و جاسوسانی از مردم راستگو و وفادار به خود بر آن بگمار؛ زیرا مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در رعیت وا می‏دارد… هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان نزد تو به خیانت او گرد آمد، همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی که کرده، تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی، سپس خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او بزن و ننگ رسوایی را بر گردنش آویزان کن!»(۲۳)

این نامه نشان می‌دهد که خیانتکاران اداری، هم باید تنبیه بدنی و هم به مردم معرفی شوند تا دیگر به او اعتماد نکنند.

پینوشت‌ها:

  1. نهج البلاغه، سیدرضی، ترجمه: محمد دشتی، انتشارات پارسایان، ۱۳۷۹ش، ص ۲۴۴ – ۲۴۶، خطبه ۱۲۹٫
  2. همان، خطبه ۲۴۴ و ۱۱۲٫
  3. همان، خطبه ۱۷۶، ص ۳۳۲٫
  4. خطبه ۱۵۱، ص ۲۷۸٫
  5. همان، حکمت ۴۲۱
  6. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار صعب و دارالتعارف، بیروت، ۱۴۰۱ق، ج ۵، ص ۱۵، ح ۱٫
  7. نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص ۵۵۲٫
  8. الکافی، ج ۱، ص ۴۱۰، ح ۱٫
  9. ابطحی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، در نطق مجلس مورخ: ۳۱/۴/۹۷٫
  10. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
  11. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۶، ح ۸۱٫
  12. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۹۶٫
  13. نهج البلاغه، نامه ۳۰ و حکمت ۴۷۶٫
  14. همان، نامه ۳٫
  15. همان، نامه ۴۵٫
  16. أنساب الأشراف، بلاذرى، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق، ج ۲، ص ۳۸۸٫
  17. نهج البلاغه، خطبه ۴۴٫
  18. همان، نامه ۷۱٫
  19. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث، بیروت، ۱۴۰۴ق، ج ۴۱، ص ۱۱۹، ح ۲۷٫
  20. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
  21. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۶، ح ۸۱؛ مستدرک الوسائل، میرزا حسین بن محمد نوری، نشر آل‌البیت، بیروت، ۱۴۰۸ق، ج ۱۳، ص ۲۷۷، ح ۱۵۳۴۶٫
  22. کنز العمال، متقی هندی، مؤسسه الرساله، بیروت، ج ۴، ص ۱۷۲، ح ۱۰۰۷۰٫
  23. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
02نوامبر/19

حماسه آفرینی امام سجاد«ع» در عصر عاشورا

مقدمه

امام سجاد«ع» در شب و روز عاشورا به مشیت الهی بیمار شدند؛ لیکن این بیماری مانع پیکار امام نشد. در این نوشتار به پیکار امام در عصر عاشورا و مجروح شدن ایشان اشاره می‌شود.

همراهی با امام

امام زین‌العابدین«ع» در ترک مدینه و حضور در مکه و کربلا،  پدر را همراهی کرد و یکی از علل همراهی ایشان و خاندان امام، پیشگیری از دستگیری آنان و ممانعت از خطرات احتمالی نسبت به جان آنان و حتی به مخاطره افتادن قیام امام حسین«ع» بود. سید ابن طاووس (متوفی۶۶۴ق) بر این احتمال  تصریح دارد و می‌نویسد:

«از مواردی که ممکن است سبب همراهی زنان اهل‌بیت«ع» تلقی شود این است که اگر امام حسین«ع» زنان و فرزندان خود را در مدینه و یا جایی غیر از آن می‌گذاشت، احتمال می‌رفت که یزید بن معاویه زن و فرزند امام را دستگیر کند و سپس عواقب شوم و رفتارهای زننده‌ای پیش می‌آمد که امام حسین«ع» را از جهاد و شهادت بازمی‌داشت.»(۱)

بیماری امام

متون تاریخی تنها از بیماری امام سجاد«ع» در شب و روز عاشورا خبر داده‌اند که این بیماری سخت، یک مشیت الهی برای زنده ماندن امام بود.

به گزارش شیخ مفید، امام سجاد«ع» عصر تاسوعا بیمار بوده است؛ او چنین روایت می‌کند:

«فَجَمَعَ الْحُسَیْنُ«ع» أَصْحَابَهُ عِنْدَ قُرْبِ الْمَسَاءِ ـ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ«ع» فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ مَا یَقُولُ لَهُمْ وَ أَنَا إِذْ ذَاکَ مَرِیضٌ؛(۲) امام حسین«ع» نزدیک غروب (تاسوعا) یاران خویش را جمع کرد. امام زینالعابدین«ع» مى‏فرماید، «من با آنکه بیمار بودم، نزدیک رفتم که سخنان پدرم را با ایشان بشنوم.»

همچنین امام سجاد«ع» در گزارش خود از شب عاشورا، از بیماری خود یاد کرده، می‌فرماید:

«إِنِّی جَالِسٌ فِی تِلْکَ الْعَشِیَّهِ الَّتِی قُتِلَ أَبِی صَبِیحَتِهَا وَ عَمَّتِی زَیْنَبُ عندی تُمَرِّضُنِی؛(۳) من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد، نشسته بودم و عمه‏ام زینب«س» نیز نزد من بود و از من پرستارى می‌کرد.»

حُمَید بن مسلم ازدی، از گزارشگران واقعه کربلا که در روز عاشورا از سپاهیان عمر بن سعد بود، مدعی است که پس از شهادت امام حسین«ع» به ‌اتفاق شمر و عده‌ای از همراهان او به خیمه امام سجاد«ع» رسیدیم و دیدیم آن حضرت از شدت بیمارى بر بستر خود افتاده است و تاب حرکت ندارد. عده‏اى که با شمر بودند پیشنهاد قتل او را دادند و من گفتم، «سُبْحَانَ اللَّهِ أیُقْتَلُ الصِّبْیَانُ إِنَّمَا هُوَ صَبِیٌّ وَ إِنَّهُ لِمَا بِهِ فَلَمْ أَزَلْ حَتَّى رَدَدْتُهُمْ عَنْهُ؛ عجیب است مگر چنین مقررشده که فرزندان هم کشته شوند! او صبی است و این بیمارى و ناتوانى کافى به حال اوست.»(۴) البته حمید بن مسلم به ‌غلط بر «صبی» بودن و خردسالی امام اشاره ‌کرده است که در پاسخ می‌توان به این نکته مورخ نامی محمد بن سعد (متوفی ۲۳۰ق)  اشاره کرد که مدعی است، «أن علی بن حسین کان مع أبیه و هو ابن ثلاث أو أربع و عشرین سنه. و لیس قول من قال إنه کان صغیرا و لم یکن أنبت بشی‏ء. و لکنه کان یومئذ مریضا فلم یقاتل. و کیف یکون یومئذ لم ینبت و قد ولد له أبو جعفر محمد بن علی؛»(۵) علی بن حسین«ع» در حالی ‌که ۲۳ یا ۲۴ ساله بود پدر را همراهی کرد و این گفته که او صغیر بوده و موى برنیاورده بود، پذیرفته نیست! البته او در کربلا بیمار بود و به دلیل بیماری پیکار نکرد. چگونه کسی خردسال باشد در حالی‌که فرزندی به نام ابوجعفر محمد بن علی برای او به دنیا آمده بود.»

حفظ و سلامت امام زین‌العابدین«ع» به‌ عنوان حجت خدا پس از سومین امام، یک مشیت الهی بود تا زمین لحظه‌ای بدون حجت خدا نباشد و در سایه او جایگاه امامت تداوم یابد. روایات بسیاری در ضرورت وجود حجت الهی در هستی گواهی می‌دهد و پیشوایان معصوم«ع» تأکید دارند که زمین بدون امام ممکن نیست، «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ» و حجت الهی در زمین هست تا حلال و حرام شناخته شود و مردم به سمت خداوند راهنمایی شوند، «مَا زَالَتِ الأَرضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الحُجَّهُ یُعَرِّفُ الحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اللَّه‏» و اگر امامی نباشد، حق از باطل شناخته نمی‌شود «إِنَّ اللَّهَ لَم یَدَعِ الأَرضَ بِغَیرِ عَالِمٍ وَ لَو لَا ذَلِکَ لَم یُعرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ‏».(۶)

پیکار و جراحت امام

عصر عاشورا همه یاران امام حسین«ع» در کربلا به شهادت رسیدند از فرزندان کسی جز علی بن حسین«ع» باقی نمانده بود که در آن ‌وقت بیمار بود و قهرا از جنگیدن ناتوان بود، آن‌گونه که قاضی نعمان مغربی (متوفی ۳۶۳ق) بیان می‌دارد، «وکان علی بن الحسین«ع» یومئذ علیلا دنفا، فلم یستطع القتال»؛(۷) علی‌بن حسین در آن روز (عاشورا) بیماری شدیدی داشت و قدرت پیکار نداشت.»

امام حسین«ع» هر چند پس از شهادت یاران تنها ماند، اما بر زنده ماندن علی بن حسین«ع» اصرار داشت و حتی او را از معرکه جنگ نیز عقب راند.

برای بررسی این مدعا نخست باید به اهتمام امام سجاد«ع» به حضور در پیکار اشاره کرد.

در برخی از منابع از پیکار امام سجاد«ع» یاد شده است آن‌گونه که که امام در قامت یک مجاهد در حالی ‌که از بیماری رنج می‌برد، شمشیر به دست گرفت و به میدان تاخت و مجروح شد و درنهایت به دستور امام حسین«ع» بازگردانده شد.

فضیل بن زبیر از محدثان و اصحاب امام پنجم و ششم، که گویا زیدی است(۸) در کتاب «تسمیه من قتل مع الحسین«ع» من ولده واخوته و اهل بیته وشیعته» به جنگیدن و مجروح شدن امام سجاد«ع» اشاره می‌کند و می‌نویسد، «کان علی بن الحسین علیلا و ارتث یومئذ و قد حضر بعض القتال؛(۹) علی بن الحسین«ع» بیمار بود و در کربلا مجروح شد، هنگامی ‌که در برهه‌ای از حوادث کربلا حضور یافت و پیکار کرد.»

«مرتث» مجروحی است که در میدان رزم جنگیده و پیکر مجروحش را زنده از معرکه کنار کشند.(۱۰)

شبیه این گزارش را نیز یحیی بن حسن شجری (متوفی ۴۹۹ق) که از عالمان زیدی است، نقل کرده است:

«وَکَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلِیلًا وَارْتُثَّ یَوْمَئِذٍ وَقَدْ حَضَرَ بَعْضَ الْقِتَالِ، فَدَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ، وَأُخِذَ مَعَ النِّسَاءِ هُوَ؛»(۱۱) علی بن حسین«ع» بیمار بود و در کربلا مجروح شد، هنگامی‌که در مقطعی از حوادث کربلا پیکار کرد، خداوند او را محافظت کرد و او همراه زنان دستگیر و به اسارت برده شد.»

روایت نقل‌شده ذیل، به‌نوعی همسو با گزارش فضیل بن زبیر و شجری است، آنکه امام سجاد«ع» در حال بیماری تلاش کرد شمشیر به دست گیرد و به سمت میدان عزیمت کند، لیکن امام حسین«ع» به خواهر دستور داد تا او را از معرکه عقب راند. تفاوت نقل ذیل در عدم اشاره به جراحت ایشان است. نکته مهم در این روایت، تلاش امام حسین«ع» به زنده ماندن فرزند است، تا زمین از حجت خدا خالی نماند، «ثم التفت الحسین عن یمینه فلم یر أحدا من الرجال و التفت عن یساره فلم یر أحدا فخرج علی بن الحسین زین العابدین«ع» و کان مریضا لا یقدر أن یقل سیفه و أم کلثوم تنادی خلفه یا بنی ارجع! فقال: یَا عَمَّتَاهْ ذَرِینِی أُقَاتِلْ بَیْنَ یَدَیِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ«ع»، «یَا أُمَّ کُلْثُومٍ خُذِیهِ لِئَلَّا تَبْقَى الْأَرْضُ خَالِیَهً مِنْ نَسْلِ آلِ مُحَمَّدٍ«ص»(۱۲) آنگاه امام حسین«ع» به سمت راست و چپ خود نگریست و کسی را برای یاری نیافت. حضرت على بن الحسین زین‌العابدین«ع» که مریض بود خارج شد. آن حضرت قادر نبود شمشیر بکشد. ام‌کلثوم به دنبال آن حضرت فریاد می‌زد، «فرزندم! برگرد.» لیکن امام فرمود، «اى عمه! بگذار تا در جلو پسر پیغمبر خدا پیکار کنم.» امام حسین«ع» به ام‌کلثوم فرمود، «وى را بگیر! که زمین از نسل آل محمّد«ص» خالى نماند.»

در این نقل، اهتمام امام حسین«ع» در زنده ماندن امام سجاد«ع» کاملاً آشکار است و نشان از جدیت حضرت در حیات امام پس از خود است.

*****

بیماری امام سجاد«ع» بعد از واقعه کربلا تا کوفه ادامه داشت. ابن طیفور به بیماری ایشان به‌ وقت ورود به کوفه اشاره ‌کرده و روایتی از امام صادق«ع» نقل می‌کند که حضرت فرمود، «هنگامی‌که زنان را از کربلا به کوفه وارد کردند، علی بن حسین«ع» بدنش نحیف و لاغر شده و از بیمارى رنجور بود.»(۱۳)

شیخ مفید نیز گزارش فوق را از فردی به نام «حَذْلَمِ بْنِ سَتِیرٍ»  بیان کرده و افزوده غمباری را نیز از کیفیت اسارت امام سجاد«ع» بیان می‌دارد، «پس از علىّ بن الحسین«ع» ـ درحالی‌که بیمارى وى را لاغر ساخته و بند و زنجیر در گردن مبارکش بود و دست‌های آن حضرت به گردن مبارکش بسته بود ـ شنیدم که با آوایى بس ضعیف مى‏فرمود: هان، این زنان بر ما مى‏گریند! پس چه کسى (جز مردان ایشان) افراد ما را به قتل رسانده است؟»(۱۴)

گزارش‌های مختلف تاریخی، تصویر زیبایی از حماسه و از خودگذشتگی حضرت زینب«س» را در دفاع از امام سجاد«ع» نمایان می‌سازد، تلاشی که سبب شد ابن زیاد تهدید خود را برای کشتن امام عملی نسازد.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابن طاووس، اللهوف، ص ۸۴٫

۲ـ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۹۱٫

۳ـ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص ۴۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص ۷۷؛  مفید، الارشاد، ج۲، ص ۹۳٫

۴ـ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۱۲ و ۱۱۳٫

۵ـ محمد بن سعد، الطبقات الکبری،  ج۵، ص ۱۷۱٫

۶ـ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸٫

۷ـ قاضی نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار«ع»، ج۳، ص ۲۵۰٫

۸ـ خویی، معج رجال الحدیث، ج ۹، ص ۲۶۲٫

۹ـ فضیل بن زبیر، تسمیه مَنْ قُتل مع الحسین«ع» من ولده وإخوته وأهل بیته وشیعته، به تحقیق سید محمدرضا حسینی جلالی،.ص۲۴٫

۱۰ـ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۱۵۱٫

۱۱ـ شجری، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ج۱، ص۲۲۵٫

۱۲ـ مجلسی، بحارالانوار، ج‏۴۵، ص ۴۶٫

۱۳ـ ابن طیفور، بلاغات النساء، ص ۲۳٫

۱۴ـ مفید، الامالی، ص۳۲۱٫

۱۵ـ ابن اعثم، الفتوح،  ج‏۵، ص۱۲۳؛ ابن طاووس، اللهوف، ص ۱۶۲٫

02نوامبر/19

نظامی مالیاتی و مصالح ملت از منظر نهج‌البلاغه

از مسائل حیاتی انسان اعم از فردی و اجتماعی، مسئله اقتصاد و معیشت و منابع درآمدها و هزینه‌های مربوطه است. مسئله‌ای که با سرنوشت آحاد مردم و جوامع پیوند خورده و بدون آن زندگی بشر سامان نمی‌گیرد و نظام حاکم نیز بخش عمده‌ای از وظائف آن را برعهده دارد.

آفریدگار جهان منابع تولید و مصارف دستاوردهای مالی را در نظام عالم تعبیه فرموده و این انسان‌ها هستند که در راستای مصالح و منافع و نیازمندی‌های خود، بدون زیر پا گذاشتن عدالت و بر اساس آنچه که شارع مقدس اصول آن را به تفصیل تبیین کرده است، باید برای تحصیل و مدیریت آنها  بکوشند. حکومت اسلامی نیز در این زمینه مسئولیت ویژه‌ای دارد.

تفصیل این مباحث به‌طور گسترده در کتاب و سنت و سیره پیشوایان و فقه و حدیث آمده است و همه، از جمله مسئولان نظام اسلامی می‌بایست در این چهارچوب عمل کنند.

در ادامه بحث در باره منشور حکومتی امیرالمؤمنین«ع» به مالک اشتر، به بخشی از این منشور که به مالیات و حواشی آن پرداخته است می‌پردازیم.

 

مالیات و مصالح ملت

از مسائل مورد اهتمام امام علی«ع» در فرامین حکومتی، شیوه وصول مالیات و هزینه‌ کردن آن است. تأکید امام بر این است که در وصول مالیات به پرداخت‌کننده اجحاف نشود و با عدالت و ارفاق و احترام عمل و مالیات وصول و در راه مصالح کشور و ملت هزینه شود. در این منشور آمده است:

«در امر مالیات به گونه‌ای عمل کن که به صلاح مالیات‌دهنده باشد، زیرا مصلحت مالیات و مالیات‌دهندگان موجب مصلحت دیگران است و مصلحت آنان جز با مصلحت مالیات‌دهندگان تأمین نخواهد شد، چه همه مردم از مالیات بهره‌مند می‌شوند و جیره‌خوار مالیات‌دهندگانند و باید توجه تو به عمران و آبادانی زمین پیش از گرفتن مالیات باشد، زیرا مالیات جز با عمران و آبادانی زمین قابل وصول نیست و کسی که بدون آباد کردن زمین در وصول مالیات اقدام کند، کشور را به ویرانی می‌کشد و بندگان را به تباهی و هلاکت می‌افکند و حکومت وی جز اندکی دوام نخواهد آورد.»

امیر مؤمنان در ادامه یادآور می‌شوند که اگر مالیات‌دهندگان از سنگینی مالیات شکایت و یا از آفت محصولات یاکم‌آبی و خشکسالی یا دگرگونی زمین به علت آب‌گرفتگی یا بی‌آبی گلایه کردند، مالیات را کاهش بده، به گونه‌ای که سبب بهبودی وضعیت آنان شود. کاهش مالیات بر تو سنگین نیاید، زیرا این پشتوانه‌ای برای آبادی زمین و موجب آراستن حکومت و رضایت مردم است.»

با تأمل در این بخش از منشور حکومتی امام، به نکات بسیار مهمی که به اقتصاد و معیشت ملت، به‌ویژه مالیات ارتباط دارد، می‌پردازیم:

مالیات چیست؟

مالیات یا خراج عبارت است از مقدار مالی که بر درآمدها تعلق می‌گیرد و طبق برنامه‌ریزی دولت اسلامی در مصالح مردم هزینه می‌شود. این غیر از زکات و خمس و واجبات مالی دیگر است و در منابع اسلامی عنوان «خراج» دارد. مالیات یکی از منابع درآمد حکومت است که همه نظام‌های سیاسی حکومتی آن را پذیرفته‌اند و یکی از منابع درآمد دولت در بودجه‌ریزی به شمار می‌آید. اسلام نیز با همان فلسفه در چهارچوب شریعت و مدیریت اقتصاد کشور، آن را پذیرفته است.

  1. مالیات برای عمران کشور و آبادانی شهرها و خدمات عمومی ضروری است و هیچ دولتی نمی‌تواند بدون آن کشور را اداره کند. آنچه مهم است عادلانه و هدفمندی مالیات است. خدمت به مردم باید در صدر مسئولیت‌ها باشد و مالیات در راستای این هدف است که مشروعیت دارد.
  2. در تعیین مقدار مالیات و وصول و هزینه آن می‌بایستی مصلحت ملت در نظر گرفته شود. قوانین مربوط به مالیات و وصول آن نباید به گونه‌ای باشند که موجب تحمیل و اجحاف به مالیات‌دهنده و یا فساد جامعه و نابسامانی اوضاع مملکت شوند.
  3. وضع درآمد و هزینه پرداخت‌کنندگان مالیات که عمدتاً مردم‌اند و شرایط ویژه جوی مانند آفات محصولات، کسادی بازارها و کمی درآمد مزارع، صنایع و کسب و کارها باید در گرفتن مالیات و مقدار آن از سوی مسئولان مورد توجه قرار گیرند و تنها قوانین خشک مالیاتی محور عمل نباشند.
  4. مدارا با مردم و همراهی با آنان، تخفیف و ارفاق در امور مالیاتی، به‌ویژه کم‌درآمدها عامل مهمی در جهت جلب اعتماد ملت نسبت به دولت و سبب پشتیبانی مردم در روزهای سخت و بحران‌های کشور است. بنابراین بر دولت اسلامی است که مالیات‌ها را عادلانه و منصفانه وصول کند که موجب نارضایتی مردم نشود تا در روزهائی که دولت به مردم نیاز دارد و محتاج به همکاری آنهاست، آنان حضور خالصانه و فعال داشته باشند و به دولت کمک کنند.
  5. دولت‌ها باید دندان طمع و حرص و آز را بکنند و از اسراف،‌ احتکار اموال و حرص بر باقی ماندن بر مسند قدرت دوری گزینند و از سرگذشت دیگر دولتمردان پیشین عبرت بگیرند که با آن همه کاخ‌ها و ذخیره‌ها و اجحاف‌ها طرفی نبستند و سرانجام نیکی پیدا نکردند.

 

مصارف بیت‌المال

هرگاه بیندیشیم که بیت‌المال و مالیات و منابع عمومی کشور از حقوق کسانی تأمین می‌شوند  که بسیاری آز آنان از تأمین نیازهای اولیه خود عاجزند و با عسرت روزگار می‌گذرانند، در وصول مالیات و به‌ویژه هزینه کردن آن برای پرداخت حقوق‌های نجومی، احتیاط بیشتری به خرج خواهیم داد. همان گونه که گوشه‌ای از آن را در سیره حکومت امیرمؤمنان«ع» خوانده و شنیده‌ایم.(۱)

امام علی«ع» تا بدانجا دغدغه بیت‌المال را دارند که به نازک کردن نوک قلم‌ها برای صرفه‌جوئی در مرکب و کاغذ توصیه می‌فرمودند: «نوک قلم‌ها را نازک کنید و بین سطرها فاصله نیندازید و در نگارش به مطلب توجه داشته باشید. مبادا که زیاده‌روی کنید که امور مسلمین تحمل ضرر و زیان را ندارد.»

هشدار به کارگزاران

گفته‌ها و نامه‌ها و عهدنامه‌ها و سیره مبارکه امیرمؤمنان«ع» آکنده از رهنمودهای آموزنده و عملی برای کارگزاران و درمان بسیاری از مشکلاتند. از جمله این رهنمودها، امور مالی و مالیاتی‌ای هستند که آن حضرت به امرا و عوامل خود نگاشته‌اند. در صدر این توصیه‌ها سفارش به تقوای سیاسی، مالی و حکومتی است و تأکید بر اینکه به حکومت مغرور نباشند و مردمی را که پشتوانه حکومت‌اند، برادر دینی خود بدانند که رضای آنان رضای خداوند است و کوچک‌ترین حرکات آنان تحت نظارت و محاسبه خواهد بود.

در یکی از نامه‌های امام به مأموران مالیاتی چنین آمده است‌:

«تو را در این صدقات و اموال سهمی معین است، همان‌گونه که مساکین و ضعفا و مستمندان نیز حقی دارند. ما حق تو را می‌دهیم،‌ تو نیز حق آنان را بده و اگر ندهی، در قیامت بیشترین دشمنان و مدعیان را خواهی داشت و بدا به حال آنکه فقرا و مساکین و گدایان و ورشکسته‌گان و از راه‌ماندگان خصم او باشند. و هر کس به امانت خیانت کند و خود و دین خود را از آن مصون ندارد، ذلت و خواری دنیا را برای خود فراهم آورد و در آخرت خوار و ذلیل‌تر خواهد بود. همانا بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به ملت و رسواترین دغلکاری،‌ دغلکاری با پیشوایان است.(۲)

 

هشدارهای تکان‌دهنده

در نامه شدیداللحن دیگری که امام به یکی از کارگزارانی که به بیت‌المال خیانت کرده بود نگاشته‌اند،‌ نکته‌های تکان‌دهنده‌ای است که هریک می‌تواند سرفصل روشنگری برای همه، به‌ویژه دست‌اندرکاران امور بودجه و اموال عمومی باشد. مضمون بخشی از نامه به این مخاطب چنین است: «من تو را در امانتداری شریک خود ساختم و تو را رازدار و یاور خود ‌دانستم، اما همین که دیدی روزگار با پسرعمویت ناسازگاری کرد و امانت دستخوش خیانت شد و دشمن سرسختی نشان داد، تو نیز از پسرعم خود روی گرداندی و با دشمن همداستان شدی و به امانت خیانت کردی. گوئی خدا را منظور نداشتی و برهانی برای کارهایت نیاوردی. می‌خواستی با این امت در دنیا حیله و با نیرنگ غنائمشان را تصاحب کنی و یا اموالی که به بیوه‌زنان و یتیمان تعلق دارد، میراث پدر و مادرت است که آن را برای خانواده‌ات می‌بری.

سبحان‌الله، آیا تو به معاد ایمان نداری و از حسابرسی خدا نمی‌هراسی؟ ای آنکه به نظر ما از خردمندان بودی. در حالی که می‌دانی حرام می‌خوری و حرام می‌نوشی، چگونه این خوردن و آشامیدن گوارای توست؟ چگونه از اموالی که به یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان تعلق دارد و دستاورد آنهاست، کنیزان را می‌خری و با زنان ازدواج می‌کنی‌؟ از خدا بترس و حق آنان را باز گردان که اگر چنین نکنی و خدا مرا بر تو چیره سازد، با تو کاری می‌کنم که نزد خدا معذور باشم و تو را با شمشیری می‌زنم که هر کس بدان شمشیر کشته شود، به آتش دوزخ درآید.

به خدا سوگند اگر حسن و حسین کاری مانند تو می‌کردند، بدون گذشت با آنان همین گونه رفتار می‌کردم و هیچ مانعی نبود که حق را از آنان بگیرم. به خدای جهانیان سوگند، اگر مانند آنچه از اموال آنان گرفتی از راه حلال برای من فراهم می‌شد، خوشحال نبودم که آن را برای دیگران به ارث گذارم. مهلتی تا روزی برسد که در دل خاک جای گیری و اعمالت بر تو عرضه شود و ستمکار فریاد حسرت برآورد و آرزوی بازگشت کند، اما کار از کار گذشته باشد.»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در اینجا اضافه می‌کنم که وصول مالیات باید عادلانه باشد و هر قشری به تناسب درآمد خود آن را بپذیرد و بپردازد و در وصول مالیات تنها کم‌درآمدها هدف نباشند، بلکه از سرمایه‌داران کلان و پردرآمد به‌جدّ مالیات وصول شود،‌ نه اینکه از کارکنان ضعیف گرفته شود و سرمایه‌داران کلان از مالیات بگریزند.

۲ـ نهج‌البلاغه،‌ نامه ۲۶٫

۳ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۱٫

02نوامبر/19

سیمای رزمندگان جبهه‌ اقتصادی در قرآن

درآمد:

جهاد اقتصادی از بایسته‌هایی است که در قرآن کریم بر آن تأکید شده و مقام معظم رهبری نیز بارها بر اهمیت و مؤلفه‌های این نوع از جهاد اشاره و سیمای رزمندگان جبهه اقتصادی را تبیین کرده‌اند. در این مقاله بر آنیم ضمن معرفی جهاد اقتصادی، با مراجعه به قرآن کریم و روایات، ویژگی‌های مجاهدان این جبهه را تبیین و دیدگاه‌های آیت‌الله خامنه‌ای را ارائه کنیم.

مفهوم‌شناسی

جهاد در لغت از ریشه «جَهد و جُهد» به معنای مشقت و زحمت و همچنین به معنای توان و طاقت است.(۱) جنگ را از آن جهت جهاد گویند که تلاش توأم با رنج است.(۲)

جهاد انواع مختلفی دارد. افزون بر مبارزه با دشمن بیرونى، بر مبارزه با شیطان یا نفس اماره نیز جهاد اطلاق مى‏شود(۳). بر این اساس، جهاد بر سه قسم است: جهاد ظاهرى (جهاد با دشمنان بیرونی) یا جهاد اصغر و جهاد باطنى (مبارزه با نفس) یا جهاد اکبر. (۴) و جهاد کبیر یعنی جهاد فرهنگی و تبلیغاتی.(۵)

از نگاه مقام معظم رهبری، جهاد بر دو رکن استوار است: یک جّد و جهد و دیگری وجود دشمن. ایشان در این باره می‌فرمایند:

«معیارِ جهاد، شمشیر و میدان جنگ نیست. معیار جهاد، همان چیزی است که امروز در زبان فارسىِ ما در کلمه «مبارزه» وجود دارد. جهاد متقوّم بر این دو رکن است: یکی اینکه در آن جدّ و جهد باشد؛ دیگر اینکه در مقابل دشمن باشد.»(۶)

رهبری معظم انقلاب در دیدار با گروه‌های مختلف سیاسی اجتماعی بارها به موضوع مجاهدت اقتصادی  پرداخته‌اند؛ اما یکی از با اهمیت‌ترین تعاریف مقام معظم رهبری از جهاد اقتصادی در دیدار با فعالان اقتصادی کشور این‌گونه مطرح می‌شود:

«جهاد اقتصادی یعنی حرکت مستمرِ همه‌جانبه‌ هدفدارِ ملت ایران با نیت خنثی‌کردن و عقیم کردن تلاش خصم‌آلود و غرض‌آلود دشمن.»(۷)

اهمیت جهاد اقتصادی

در قرآن و روایات اسلامی بر انواع مختلف جهاد، از جمله جهاد اقتصادی تأکید شده است. غالب آیاتی که بر جهاد با مال یا جهاد مالی دلالت دارد، شواهدی بر جهاد اقتصادی نیز هستند. معنای اولیه جهاد با مال تأمین هزینه‏هاى مالى جهاد مانند تأمین هزینه ابزار جنگى و نیز نیازهاى جهادگران و خانواده‏هاى آنان است؛ ولی این نوع از جهاد به تأمین هزینه‏هاى جنگ اختصاص ندارد، بلکه تأمین دیگر نیازمندى‏هاى اسلام و مسلمانان را نیز در برمى‏گیرد.

مقام معظم رهبری در این باره می‌گویند:

«امروز عرصه‌ اقتصاد به‌خاطر سیاست‌های خصمانه‌ آمریکا یک عرصه‌ کارزار و جنگ از نوع خاص است. در این عرصه‌ هر کسی که بتواند به نفع کشور تلاش کند، جهاد کرده است. امروز هر کسی بتواند به اقتصاد کشور کمک کند، یک حرکت جهادی انجام داده است. این هم جهاد است، البّه جهادی که ابزار و شیوه‌های مخصوص خودش را دارد و همه باید این جهاد را با تدبیر و سلاح مخصوص خود انجام بدهند.(۸) …جهاد اقتصادی، یعنی مبارزه‌ اقتصادی.(۹)

نقش تولید

با بررسی سیره معصومین«ع» در می‌یابیم که آنان به تولید اهمیت فوق‌العاده‌ای می‌دادند و علاوه بر امامت و هدایت مردم از راه مشاغل متعارف زمان خود مانند چوپانی، زراعت و تجارت به تولید اشتغال داشتند. پیامبر«ص» پیش و پس از بعثت، به فعالیت‌های اقتصادی از جمله فعالیت‌های تولید مشغول بودند. حضرت علی«ع» در مواقعی که برایشان ممکن بود، به کشاورزی، توسعـه باغات و تأمیـن آب به وسیله حفر قنات می‌پرداختند.(۱۰)

یک روز در شدت گرما، امام باقر«ع» در مزرعه خود مشغول فعالیت اقتصادی و تولیدی بودند. شخصی با حالت اعتراض به امام گفت، «اگر در این حال اجلت فرا رسد چه خواهی کرد؟» حضرت در پاسخ فرمودند، «اگر در این حال مرگم فرا رسد، در حال اطاعت خدا دیده از جهان فرو خواهم بست و با این کار، خود و خانواده‌ام را از تو و دیگران بی‌نیاز می‌کنم.»(۱۱)

علی بن ابی حمزه می‏گوید، «امام کاظم«ع» را دیدم که در زمین کشاورزی خود کار می‏کردند و عرق می‏ریختند. عرض کردم: قربانت گردم! پس کارگران کجا هستند؟ فرمودند: ای علی! بهتر از من و پدرم در این زمین با بیل کار می‏کردند. عرض کردم: آنان را معرفی نما! حضرت فرمودند: رسول خدا «ص»، امیرالمؤمنین«ع» و پدرانم همه با دست خود کار می‏کردند. کشاورزی شغل پیامبران خدا و جانشینان آنان و مردان شایسته است.»(۱۲)

امامان شیعه علاوه بر تولید مستقیم، تولید کنندگان را تشویق می‏کردند. انس بن مالک می‏گوید:

«هنگامی که رسول خدا «ص» از جنگ تبوک برمی‏گشتند، سعد انصاری ـ یکی از کارگران مدینه ـ به استقبال آن حضرت آمد. وقتی پیامبر «ص» با او دست دادند، احساس کردند که دست‌های او زبر و خشن‌اند! پیامبر «ص» پرسیدند، «چرا دست‌های تو این قدر خشن و زبر هستند؟» گفت، «یا رسول اللّه! خشونت و زبری دست‌های من به خاطر کارکردن با بیل و طناب است تا مخارج خانواده‏ام را تأمین کنم.» پیامبر «ص» دست‌های او را بوسیدند و فرمودند، «این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد.»(۱۳)

سیمای رزمندگان جبهه اقتصادی

با بررسی آیات و روایات روشن می‌شود که رزمندگان  نبرد اقتصادی، همانند دیگر رزمندگان باید خصوصیات و ویژگی‌هایی داشته باشند که در ادامه به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

۱) خدامحوری

اولین و شاید مهم‌ترین مؤلفه و روح و خمیرمایه جهاد اقتصادی، خدامحوری و بینش توحیدی است که نقش به‌سزایی در جهاد اقتصادی دارد. توحید اصل علوم، سرّ معارف، مایه دین، بناى مسلمانى و فارق دوست از دشمن است و هر طاعتى بدون توحید، بى ارزش و سرانجام آن را تاریکى است. تولید کننده موحد، همیشه خود را در محضر خداوند می‌بیند و سعی می‌کند با ارائه بهترین تولیدات، رضایت خداوند را کسب کند. چنین شخصی به‌هیچ‌وجه حاضر نیست با ارائه تولیدات ضعیف و بی‌کیفیت کم‌ترین آزاری به آفریده‌های الهی اعم از انسان‌ها، حیوانات، محیط زیست و… برساند. تولیدکننده اگر نگاه توحیدی داشته باشد، می‌داند که به فرموده پیامبر اکرم «ص» همه‌ خلق، عیال (خانواده و نیازمند) خدا هستند، پس محبوب‌ترین خلق به درگاه خدا کسی است که به عیال خدا سودی برساند و یا خانواده‌ای را خوشحال کند و…(۱۴) یا در پی برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد که این نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجدالحرام محبوب‌تر است. انسانی که به توحید باور دارد، می‌داند که خداوند روزی‌دهنده همه موجودات است و قدرتی استوار دارد.(۱۵) این بینش توحیدی باعث می‌شود همه کار و تولید خود را برای خدا و به بهترین وجه انجام دهند.

ارتباط با خداوند و دعا در هنگام تولید، نشانه‌ای از خدامحوری تولیدکنندگان است که در سیره معصومان و مؤمنان خداجوی دیده می‌شود. دعاهای فراوانی که هنگام تولید یا برای افزایش روزی در دست است، شاهدی بر مدعای فوق است. به عنوان نمونه امام صادق«ع» فرمودند:

«هنگامى که مى‌خواهى زراعت کنى یک مشت از بذر را بگیر و رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو، «أَفَرَءَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(۱۶) سپس بگو، «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ حَبّآ مُبارَکآ وَارْزُقْنا فِیهِ السَّلامَهَ؛(۱۷) آن‌گاه بذرى که در کف دست دارى بپاش.»(۱۸)

۲) روحیه جهادی

یکی دیگر از صفات و ویژگی‌های همه مجاهدان از جمله سنگرداران جبهه اقتصادی، برخورداری از روحیه جهادی است. از نگاه مقام معظم رهبری، لازمه هرگونه پیشرفت و عبور از گردنه‌های مختلف، داشتن روحیه جهادی است:

«معنویت، دنیای انسان را هم آبادتر می‌کند؛ منتهی دنیای سالم. آنجایی که فرهنگ جهادی نیست و فرهنگ مادی حاکم است، هر انسانی به‌تنهایی خودش محور همه‌ حوادث عالم است؛ سود را برای خود می‌خواهد و ضرر را از خود دفع می‌کند. اصل برای او این است؛ لذا تعارض‌ها و بی‌اخلاقی‌ها و بی‌صداقتی‌ها و دشمنی‌ها پیش می‌آیند. آنجایی که حرکت و روح جهادی وجود دارد، انسان در ایمان و آرمان و خدمت به دیگران حل می‌شود و خود را فراموش می‌کند. این روحیه را باید در جامعه تقویت کرد.»(۱۹)

۳) مدیریت جهادی

۴) خستگی‌ناپذیری

یکی دیگر از اصول و ویژگی‌های مجاهدان اقتصادی، خستگی‌ناپذیری است. تنبلی، سستی، خستگی، خمودگی، تلف کردن بیهوده عمر و… به‌هیچ‌وجه با جهاد اقتصادی همگون نیستند، بلکه در دو جبهه متقابل قرار دارند.

با بررسی آیات قرآن مجید به این مهم دست می‌یابیم که بین جهاد و پرهیز از تنبلی ارتباط مستقیمی وجود دارد. خداوند در قرآن کریم گاه با ارائه نمونه‌هایی از سستی مسلمانان، آثار و ضررهای سستی را به آنان گوشزد می‌کند(۲۰)

آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به حدیثی از حضرت علی«ع» بر این نکته تأکید می‌کنند که خاصیت کار، کاهش نیست، افزایش است. افزایشِ خودِ نیروی کار، نه محصول کار. محصول کار که معلوم است افزایش پیدا می‌کند. وقتی کار کردید، کار یک محصولی دارد، اما هر ملتی و هر جامعه‌ای هرچه کار بکنند، نیروی کارشان بیشتر می‌شود. انسان هرچه تحرک داشته باشد، نشاطش بیشتر می‌شود.(۲۱) این مال کار است.»(۲۲)

از نگاه مقام معظم رهبری، «کسالت، کم‌کاری و تنبلی، انسان،خانواده، کشور و ملت را تباه می‌کند. همه باید کار کنند؛ کار جهادی.»(۲۳)

۵) اخلاص

«اخلاص» به معنای خالص کردن، پاک گردانیدن و برگزیدن است.‏(۲۴) و مقصود از آن در فرهنگ اسلامی، پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای خداست.(۲۵)

اخلاص نقش انکارناپذیری در انواع جهاد از جمله جهاد اقتصادی دارد. از نگاه قرآن، مؤمنان برای خداوند و مخلصانه جهاد می‌کنند، ولی کافران، در راه طاغوت و برای او می‌جنگند.(۲۶) در دین اسلام، جهاد باید «فی سبیل‌الله باشد»(۲۷) و جهاد فی سبیل‌الله یعنی جهاد مخلصانه و مبارزه مقدس.

مقام معظم رهبری جهاد مخلصانه را این‌گونه تبیین می‌کنند:

در فعالیت‌های اجتماعی شما یک حرکتی را انجام می‌دهید برای خدا، یک اقدامی را می‌کنید برای خدا، یک تصمیمی را می‌گیرید برای خدا، هیچ‌کسی هم نمی‌فهمد. برای این تصمیم، پیش هیچ‌کسی هم تفاخر نمی‌کنید. اگر اخلاص شد، آن وقت خودپرستی‌ها و خودمحوری‌ها و اینها برکنار خواهند شد. ثروت‌اندوزی برای خود، دست دراز کردن به اینجا و آنجا، دیگر ممنوع خواهد شد.(۲۸)

۶) صداقت

یکی دیگر از اوصاف تولیدکنندگانی که در جبهه اقتصادی هستند و در شکل‌گیری و تقویت جهاد اقتصادی نقش اساسی دارند، رعایت اخلاق تولید از جمله صداقت است. در آموزه‌های معصومین«ع» تأکید فراوانی بر صدق گفتار، به‌خصوص در زمینه تجارت شده است. لذا از اختصاصات یک فروشنده مسلمان که برای او مقام و جایگاه رفیعی در قیامت بیان شده، راستگویی و صدق گفتار است. امام صادق«ع» فرمودند،  «همانا تاجر راستگو، در روز قیامت همراه بزرگواران نیکوکار است. »(۲۹) لذا  نهان کردن عیب از مصادیق غش در داد و ستد است و طرفین معامله حق ندارند چنین کاری را انجام دهند. (۳۰)

۷) سرعت عمل

سرعت عمل نیز یکی از ویژگی‌های مجاهدان اقتصادی است. کسی که نتواند سریع تصمیم بگیرد و اقدام کند، نباید انتظار پیروزی داشته باشد.

خداوند در سوره مؤمنون، چگونگی حال مؤمنان و سرعت کنندگان در خیرات را ضمن چند آیه بازگو و صفات اساسی آنها را تشریح می‏کند و پس از یادکرد از صفاتی همانند بیمناک بودن از خداوند، ایمان به آیات الهی، پرهیز از شرک و خودبزرگ‌بینی، مؤمنان را کسانی معرفی می‌کند که در خیرات از دیگران پیشی می‏گیرند: «أُولئِکَ یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ».(۳۱)

در آیه ۱۴۴ سوره آل‌عمران نیز بر مسابقه سازنده و رقابت نیکوکارانه در کارهای خیر اشاره می‌کند: «یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحینَ»؛ به خدا و روز دیگر ایمان می‏آورند امر به معروف و نهی از منکر می‏کنند و در انجام کارهای نیک پیشی می‏گیرند و آنها از صالحانند.

سرعت عمل در حال حاضر و در کشور عزیز ما از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا باعث می‌شود عقب‌ماندگی‌ها با سرعت بیشتری جبران شود؛ از این رو سکاندار انقلاب اسلامی بارها بر سرعت‌بخشی در امور، به‌ویژه بر سرعت پیشرفت علمی تأکید کرده‌اند:

«…البتّه ما چون خیلی عقبیم، این سرعت پیشرفت باید سال‌ها ادامه پیدا کند تا برسیم به آن خطّ مقدّم. لکن [این سرعت] بیشتر بود و الان کم شده؛ … نباید بگذاریم کم بشود. بایستی پیشرفت علمی با جدّیت تمام دنبال بشود. اگر پیشرفت علمی را ما دنبال کردیم، آن‌وقت اقتصاد دانش‌پایه – که سرمایه‌گذاری‌اش اندک، [امّا] فرآورده و محصولش بسیار زیاد است- در اختیار ما قرار خواهد گرفت.»(۳۲)

۸) مسئولیت‌پذیری

یکی دیگر از بایسته‌های مجاهدان جبهه اقتصاد، مسئولیت پذیری عمومی است. از نگاه اسلام، جامعه همانند پیکر واحدی است و همه باید با یکدلی و مهربانی در راستای برآوردن حاجات و برطرف کردن مشکلات دیگران بکوشند. پیامبر اکرم «ص» می‌فرمایند:

«مؤمنان از نظر مهرورزی و عطوفت نسبت به یکدیگر مانند یک پیکرند که هرگاه عضوی از آن دچار درد می‌شود، سایر اعضا از راه تب و بیداری و ناراحتی همدردی خود را با آن عضو ابراز می‌دارند و به کمکش می‌شتابند.» (۳۳)

مقام معظم رهبری نیز بارها بر مسئولیت‌پذیری فردی و اجتماعی تأکید کرده و به‌عنوان نمونه فرموده‌اند:

«ما هر کداممان در هر جایی که هستیم باید برای سرنوشت کشور و برای آینده‌ کشور، احساس مسئولیت و تعهد کنیم و بدانیم که می‌توانیم نقش ایفا کنیم. یک دانشجو، یک استاد، یک معلم، یک دانش‌آموز، یک کشاورز، یک فعال صنعتی و یک سرمایه‌گذار در بخش‌های گوناگون کشاورزی یا صنعتی، همه باید احساس مسئولیت کنند. با احساس مسئولیت همگانی و همه‌جانبه و با هدایت دستگاه‌های مسئول کشور – دستگاه‌های دولتی و مجلس شورای اسلامی و قوه‌ قضائیه – ملت ایران خواهد توانست بر همه‌ این موانع و مشکلاتی که دشمنان جهانی می‌خواهند بر او تحمیل کنند، فائق بیاید و با قدرت و با حکمت خود، جامعه‌ نمونه‌ای را که اسلام برای مسلمان‌ها خواسته است، تشکیل بدهد.»(۳۴)

۹) خودباوری و اعتماد به نفس

اعتمادبه‌نفس به معنی باور آدمی به توانایی‌های خود است، به‌نحوی که از هیچ کوششی فروگذار نکند و از سختی راه ناامید نشود.(۳۵) برخی از دانشمندان غربی همانند باری آل. ریس و رندا برانت اعتمادبه‌نفس را این‌گونه تعریف کرده‌اند، «آنچه درباره خود می‌اندیشید و احساسی که درباره خود دارید و آن برآیند اطمینان به خود و احترام به خویشتن است.»(۳۶)

از نگاه اسلام مسلمانان وظیفه دارند با خودباوری و اعتمادبه‌نفس روی پای خود بایستند. به فرموده قرآن، اصحاب خاص پیامبر «ص» در انجیل به زراعتی تشبیه شده‏اند که جوانه‏های آن به‌تدریج نیرومند شده و بر پای خود ایستاده است، به‏گونه‏ای که کشاورزان را به شگفتی وامی‌دارد.(۳۷) «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُم‏… ومَثَلُهُم فِی‏ الانجیلِ کَزَرعٍ اخرَجَ شَطَهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی‏ عَلی‏ سوقِهِ یعجِبُ الزُّرّاعَ لِیغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ …».(۳۸) این تمثیل، به‌ویژه با توجه به تعبیر «فَاستَوی‏ عَلی‏ سوقه» اشاره‏ای گویا به اعتمادبه‌نفس مؤمنان واقعی دارد.

در بررسی سیره پیامبر اکرم«ص» نیز مشاهده می‌شود که ایشان، یارانشان را به اعتمادبه‌نفس تشویق می‌کردند. به‌عنوان نمونه، یکی از یاران تهیدست پیامبر «ص» نزد پیامبر «ص» رفت. هنگامی‌که پیامبر او را دیدند فرمودند: «هرکسی از ما کمکی بخواهد به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.» و تا سه روز این جریان تکرار شد. روز سوم آن مرد کلنگی عاریه کرد و به صحرا رفت و با هیزم‌کشی احتیاج خود را برطرف کرد تا از سرمایه‌داران شد. روزی نزد رسول اکرم «ص» رفت و جریان را به عرض ایشان رساند که چگونه نزدشان می‌رفت و از ایشان کمک می‌خواست و چه از پیامبر سخن می‌شنید. پیامبر«ص» فرمودند:

«به تو گفتم، هرکسی از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.»(۳۹)

مقام معظم رهبری نیز بارها بر خودباوری تأکید کرده‌اند از جمله می‌فرمایند:

«در هر بخشی از بخش‌های گوناگون صنعتی و فنی و علمی و تحقیقاتی که ما با روحیه‌ی جهادی وارد شدیم، پیش رفته‌ایم. روحیه‌ جهادی یعنی چه؟ یعنی اعتقاد به اینکه،‌ «ما می‌توانیم» و کارِ بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر و استفاده از همه‌ ظرفیت وجودی و ذهنی و اعتماد به جوان‌ها. الان در همین بخش انرژی هسته‌ای که این همه دنیای استکبار را سراسیمه کرده، اکثر کسانی که در آنجا مشغول کار هستند، جوان‌های تحصیلکرده‌اند؛ صدها جوان کم‌سال و تحصیلکرده، این چرخ را می‌چرخانند و این عزت را برای کشور پدید آورده‌اند. در همه‌ بخش‌ها همین‌ طور است. باید به نیروهای بااستعداد، چه از جوان‌ها باشند و چه از انسان‌های با تجربه، اعتماد کنند. اعتماد به این افراد و توکل به خدای متعال و اخلاص نیت برای خدا، اساس کار است.»(۴۰)

(۱۰)تعاون و کار گروهی

یکی دیگر از بایسته‌های فرهنگ جهادی، داشتن روحیه تعاون و همکاری و در یک‌ کلام «کار گروهی» است.

تعاون به معنای همیاری و هم‌پشت شدن‏(۴۱) از ریشه «ع- و- ن» به معنای نصرت دادن و کمک رساندن است.(۴۲) تعاون مصدر باب تفاعل از این ریشه و به معنای یکدیگر را کمک کردن است.(۴۳) قرآن کریم بارها و با اشکال مختلف بر لزوم تعاون بین مؤمنان تأکید کرده است. صیغه‏های باب‌های افعال،(۴۴) تفاعل(۴۵)و استفعال(۴۶)همچنین یک مورد صفت مشبهه (عوان)(۴۷) از این ماده در قرآن به‌ کاررفته است. واژه‏هایی چون «ظهیر»(۴۸)، «اجتماع»(۴۹) و «انتصار»(۵۰) نیز با مفهوم تعاون، نزدیکی معنایی دارند.

از نگاه نافذ مقام معظم رهبری، یکی از آسیب‌های اصلی که باعث شده فرهنگ کار در جامعه ما ضعیف باشد، عدم تعاون و همکاری است ایشان می‌فرمایند:

«چرا فرهنگ کار جمعی در جامعه‌ ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعی را غربی‌ها به اسم خودشان ثبت کرده‌اند، اما اسلام خیلی قبل از اینها گفته است: «تعاونوا علی البرّ و التّقوی»(۵۱) یا «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً»(۵۲)؛ یعنی حتّی اعتصام به حبل‌اللّه هم باید دسته‌جمعی باشد «و لا تفرّقوا».(۵۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نه‌تنها راه‌حل برون‌رفت از مشکلات داخلی بلکه راه‌حل مشکلات جامعه اسلامی را هم تعاون می‌دانند:

«دنیای اسلام، امروز دچار گرفتاری‌ها و رنج‌های فراوانی است که «اتحاد، هم‌افزایی، تعاون و عبور از اختلافات مذهبی و فکری در زیر سایه‌ مشترکات فراوان اسلامی «راه‌حل این مشکلات و مصائب است.»(۵۴)

خلاصه و نتیجه بحث

کار و تولید از نگاه اسلام بسیار مهم و یکی از انواع جهاد، جهاد اقتصادی است. بین جهاد اقتصادی که اسلام بر آن تأکید دارد با اقتصادی که غرب بر آن تأکید دارد، تفاوت‌های مهمی وجود دارند. این تفاوت‌ها را می‌توان به دو حوزه باورها و عملکردها تفکیک کرد. در مجموع، مجاهد اقتصادی باید خدامحور، مدیر، مدبر، خستگی‌ناپذیر، با اخلاص، صادق، چالاک، مسئولیت پذیر، خودباور و همیار باشد.

 

پاورقی:

۱- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۱۰۱٫

۲- علی‌اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج ۲، ص ۷۷-۷۸٫

۳ – علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۴، ص ۴۱۱٫

۴- شیخ کلینی، کافى، ج ۵، ص ۱۲٫

۵- آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏۱۵، ص ۱۲۲٫

۶-   http://farsi.khamenei.ir

۷- بیانات در تاریخ: ۲۶/۵/۱۳۹۰٫

۸- بیانات در تاریخ: ۱/۰۱/۱۳۹۴٫

۹- بیانات در تاریخ: ۸/۱/۱۳۹۰٫

۱۰- ر.ک. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۳، ۱۶٫

  1. ر.ک. کلینی، کافی، ج ۵، ص۷۳٫

۱۲- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۸، ص۱۱۵٫

۱۳- ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۶۹٫

۱۴- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۳۱۶٫

۱۵- ذاریات، آیه ۵۸٫

۱۶- واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴.

۱۷- خدایا، این بذر را بذر پربرکتى قرار ده ودر آن سلامتى را روزى ما گردان.

۱۸- شیخ کلینی،کافى، ج ۵، ص ۲۶۲.

  1. ۱۹٫ http://farsi.khamenei.ir

۲۰-  رک: آل عمران، آیه ۱۵۲٫

۲۱- مَنْ یَعْمَلْ یَزْدَدْ قُوَّهً، مَنْ یُقَصِّرْ فِی الْعَمَلِ یَزْدَدْ فَتْرَهً.( عبد الواحد تمیمى آمُدى‏، غرر الحکم و درر الکلم‏، ص ۵۹۰.)

۲۲- بیانات در تاریخ:۱۶/۶/ ۱۳۹۸٫

۲۳- http://farsi.khamenei.ir

۲۴- ابن منظور، لسان‏العرب، ج ۳، ص ۱۷۳، ۱۷۴٫

۲۵- دهخدا، لغت‏نامه، ج ۱، ص ۱۲۹۴، «اخلاص»

۲۶- الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً (نساء،۷۶)

۲۷- رک: بقره، ۲۱۸٫ نساء:۹۵٫ مائده، ۳۵ و ۵۴٫ أنفال: ۷۲ و ۷۴٫ توبه ۱۹، ۲۰، ۲۴، ۸۱٫ عنکبوت: ۶۹؛ و…

۲۸- بیانات در تاریخ:  ۲۲/۷/۱۳۹۰٫

۲۹- حر عاملی، وسائل الشیعه ، ج ۱۲، ص ۲۸۵٫

۳۰- ر.ک. کلینی، کافی، ج ۵، ص۱۵۰٫

۳۱- مؤمنون، آیه ۶۱٫

۳۲- بیانات در تاریخ: ۲۰/۱۲/۱۳۹۴٫

۳۳- علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۲۳۴٫

۳۴- بیانات در تاریخ: ۱۱/۲/۱۳۸۷٫

۳۵ – سیدمحمدرضا لواسانی، و مسعود آذربایجانی، الگوی اعتمادبه‌نفس در اخلاق اسلامی، مجله اسلام و روان‌شناسی، بهار و تابستان ۱۳۹۱، سال ششم. شماره ۱۰، ص ۱۲۱٫

۳۶- اسلامی، اعتمادبه‌نفس، ص ۲۶،۲۸٫

۳۷- طبرسی، مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۹۲٫ مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۲۲، ص ۱۱۵-۱۱۷٫

۳۸- فتح ۲۹٫

۳۹- شیخ کلینی، اصول کافی، ۲/ ۱۳۹.(؟؟؟)

۴۰- بیانات در تاریخ: ۱۴/۱۰/۱۳۸۴٫

۴۱- دهخدا، لغت‏نامه، ج ۴، ص ۵۹۵۰، «تعاون»

۴۲ – مصطفوی، التحقیق، ج ۸، ص ۲۶۸، «عون»

۴۳- کفعمی، المصباح، ص ۴۳۹، «عون»

۴۴- کهف، آیه ۹۵٫

۴۵- مائده، آیه ۲٫

۴۶ – بقره، آیه ۴۵، ۱۵۳٫

۴۷- بقره، آیه ۶۸٫

۴۸- بقره، آیه ۸۵؛ فرقان، آیه ۵۵؛ تحریم، آیه ۴٫

۴۹- اسراء، آیه ۸۸٫

۵۰ – شوری، آیه ۳۹٫

۵۱- مائده، آیه۲٫

۵۲- آل عمران، آیه ۱۰۳٫

۵۳ – بیانات در تاریخ ۲۳/۷/۱۳۹۱٫

۵۴ – بیانات در تاریخ: ۲۷/۹/۱۳۹۵٫

02نوامبر/19

دوستی اهل‌بیت«ع» یک فریضه

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالات در حوزه «امام‌شناسی» با محوریت زیارت ارزشمند جامعه کبیره بود که در شماره‌های گذشته تقدیم گردید و اینک به آخرین قسمت این مبحث می‌پردازیم:

 

دوستی اهل‌بیت«ع»

« لَکُمُ المَوَدَّهُ الواجِبَه؛ بر امت است که شما را دوست داشته باشند.»

«دوستی اهل‌بیت«ع» اجر رسالت است:

« قُل لَّا أَسأَلُکُم عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی القُربی؛(۱) بگو بر این (رساندن پیام) هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم مگر دوستی نزدیکانم (اهل‌بیت طهارت«ع»)

در این آیه شریفه دوستی اهل‌بیت مزد رسالت بیان شده است، بنابراین کسی نمی‌تواند بگوید من مسلمانم و قرآن را قبول دارم، ولی اهل‌بیت پیامبر«ع» را دوست ندارم.

دوستی اهل‌بیت«ع» بازگشت به مسئله ولایت و قبول رهبری ائمه معصومین«ع» از دودمان پیامبر«ص» و در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبر و ادامه مسئله ولایت الهیه است. قبول این ولایت همانند قبول نبوت پیامبر«ص» سبب سعادت خود انسان‌هاست و نتیجه‌اش به خود آنها بازگشت خواهد کرد:

« قُل مَا سَأَلْتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم إِن أَجرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّه…؛(۲) بگو پاداشی را که از شما خواستم تنها به سود شماست و اجر و پاداش من فقط بر خداوند است. آن سودی که مردم از این رهگذر به آن می‌رسند آن است که راه خدا را که همان راه دین و معنویت است می‌یابند:

« قُل ما أَسْئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِلاَّ مَن شاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً؛(۳) بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچ‌گونه پاداشی از شما مطالبه نمی‌کنم، مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.»

با این توضیح پیامبر هیچ پاداشی برای خود نمی‌خواهد:

« قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ…؛(۴) بگو من از شما پاداشی نمی‌طلبم.»

یعنی پاداشی که برای خودم باشد آنچه می‌خواهم سعادت، سیادت و سربلندی خود شماست.

قربی کیانند

آیا نزدیکان پیامبر«ص» به نحو عموم مورد سفارش‌اند که آنها را دوست داشته باشید؟ پاسخ قرآن این است که نه، چون برخی از نزدیکان پیامبر در قرآن محکوم و مطرود معرفی شدند، همانند ابولهب عموی پیامبر و همسرش.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ. تَبَّت یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ. مَا أَغنَى عَنهُ مَالُهُ وَمَا کَسَب. سَیَصلَى نَارًا ذَاتَ لَهَب. وَامرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الحَطَب. فِی جِیدِهَا حَبلٌ مِن مَسَد.(۵) به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. «بریده باد دست ابولهب» (مرگ بر او باد) هرگز مال و ثروتش و آنچه به دست آورد به حالش سودی نبخشد و به زودی وارد آتشی شعله‌ور و پرلهیب می‌شود و نیز همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است و طنابی در گردنش از لیف خرماست.»

«ابولهب» عموی پیامبر«ص» و از دشمنان سرسخت اسلام بود و به هنگام شنیدن دعوت آشکار و عمومی پیامبر«ص» و انذار ایشان نسبت به عذاب الهی گفت: «زیان و هلاکت بر تو باد. آیا برای همین حرف‌ها ما را فراخواندی! تباً لک ما جمعتنا الا لهذا(۶)

بر این اساس این «قربی» که باید دوستشان داشت عموم نزدیکان نیستند، بلکه گروهی خاص‌اند که شخص پیامبر اکرم«ص» با نام آنها را معرفی کرده و آنها اهل‌بیت عصمت و طهارتند:

«سعیدبن جبیر» می‌گوید وقتی آیه «قُل لا اَسئَلَکُم…» نازل شد پرسیدند، «یا رسول‌الله! َمن قَرابَتِک؟ مَن هولاء الَذین وَجَبتَ عَلینا مَوِدَتهُم؟: ای رسول خدا خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟

حضرت فرمود: «علی و فاطمه و اَبناهُما و قالَها ثَلاثاً؛(۷) علی و فاطمه و دو فرزندان این دو، این سخن را سه بار تکرار کرد.»

و فرزندان آنها هم مصداق قربایند:

امام سجاد«ع» فرمود: «اَنا مِن اَهلِ‌البَیتِ الَّذین افتَرَضَ الله مَوِدَتهُم عَلی کُلِّ مُسلِم…؛(۸) من از خاندانی هستم که خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانی واجب کرده است…»

جناب «کُمیت» شاعر بزرگ اهل‌بیت«ع» مضمون این آیه را چنین به شعر درآورده است.

وجدنا لکم فی آل حم آیه

تأولها منّا تقیٌّ و مُعربٌ(۹)

«ما برای شما (خاندان پیامبر) در سوره حامیم (یکی از آنها شوری است) آیه‌ای یافتیم که گروه تقیه کننده آن را تأویل و گروه آشکار کننده آن را آشکارا بیان کرده‌ است.»

 

جایگاه بلند اهل‌بیت«ع»

«والدرجات الرفیعه و المقام المحمود و المکان المعلوم عندالله عزوجل و الجاه العظیم و الشأن الکبیر؛ شما دارای درجات بلند و مقام پسندیده و جایگاه مشخص نزد خداوند و منزلت والا و مرتبت سترگ هستید.»

جایگاه بلند اهل‌بیت«ع» به گونه‌ای که در این زیارت آمده جای تردید ندارد. نباید مقامات بلند این گل‌های بی‌خار جهان هستی را «غلو» نامید. خود اهل‌بیت«ع» فرمودند: «قولوا فینا انا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم؛(۱۰) ما را بنده خدا بدانید و هر چه خواستید در فضیلت ما بگویید.»

هر آن کس را که در دین رسول است

ولایت مهر و امضای قبول است(۱۲)

والشّفاعه المقبوله؛ و شفاعت پذیرفته شده از آن شماست.

از این فراز استفاده می‌شود که شفاعت پیامبر و اهل‌بیت«ع» شفاعت پذیرفته شده است. از اینجا پاسخ این سئوال داده می‌شود که فرق بین شفاعت و پارتی‌بازی چیست؟ پاسخ این است که پارتی‌بازی از پایین به بالاست. آن کسی که به سراغ پارتی می‌رود یعنی به سراغ کسی می‌رود که سفارش او در شخصیت تصمیم‌گیرنده اثر دارد و به نفع سفارش شده کار می‌کند؛ اما در شفاعت از بالا به پایین است، یعنی خداوند به کسانی دستور می‌دهد که شما شفاعت کنید. به‌علاوه هویت پارتی‌بازی ظالمانه و خروجی آن حقی را ناحق کردن و بر عکس است. بر این اساس اصلاً قیاس شفاعت به پارتی‌بازی قیاس مع‌الفارق است.

 

شفاعت در قرآن و روایات

از آیات قرآن استفاده می‌شود:

  1. شفاعت مختص خداوند است و حق مختص اوست و احدی در این حق نمی‌تواند با او منازعه کند:

« قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً…» (۱۳)

  1. خداوند حق شفاعت را به گروهی از بندگان خاصش داده است:

«یومئذٍ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً؛ (۱۴) در روز رستاخیز شفاعت کسی درباره کسی مفید واقع نمی‌شود، مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی شود. (سخنی نگوید که خشم خدا را برانگیزد)»

  1. از قرآن و روایات استفاده می‌شود به گروه‌های زیر اجازه شفاعت داده می‌شود:
  2. فرشتگان ۲٫ رسول گرامی اسلام«ص» ۳٫ امیرالمؤمنین«ع» ۴٫ فاطمه زهرا «س» ۵٫ یازده فرزند معصوم حضرت علی و حضرت زهرا «س» ۶٫ پیامبران الهی ۷٫ شهدای راه حق ۸٫ دانشمندان و علمای دین ۹٫ متعلمان و حافظان قرآن که به آن عمل کنند ۱۰٫ خویشاوندان و همسایگان مؤمن ۱۱٫ شیعیان وارسته و…(۱۵)

نیز چند عمل است که در شفاعت تأثیرگذار است:

  1. اطاعت خداوند ۲٫ توبه و بازگشت به خدا ۳٫ امین بودن ۴٫ روزه ۵٫ صلوات بر محمد و آل محمد«ص» (۱۶)

در این فراز به امامان عرض می‌کنیم که شفاعت شما مورد قبول خداوند است. از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که، «الزموا مودتنا اهل‌البیت فانّه من لقی الله و هو یودّنا دخل الجنه بشفاعتنا؛ (۱۷) به دوستی ما اهل‌بیت«ع» چنگ زنید، زیرا هر کس خداوند را در حالی که ما را دوست داشته باشد دیدار کند با شفاعت ما به بهشت می‌رود.»

نیز نقل شده که فرمود:

«الشفعاء خمسه… و نبیّکم و اهل‌بیت نبیّکم؛(۱۸) شفاعت کنندگان پنج کس‌اند… پیامبر شما و اهل‌بیت پیامبرتان.»

نیز حضرت فرمود:

«و یشفع اهل بیتی فیشفعون…(۱۹) و اهل‌بیت«ع» من شفاعت می‌کنند و شفاعت‌شان پذیرفته می‌شود.»

تا اینجا توصیف امامان این قله‌های نور به پایان رسید. در بخش پایانی زیارت جامعه درخواست‌ها از خداوند مطرح است.

خواستنی‌ها از خدا چیست؟

در این فرازها در حقیقت امام هادی«ع» آموزش می‌دهند که خواستنی‌ها از خدا کدامند؟

۱- از گواهان بودن

درخواست اول:

ربنا آمنّا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین؛ (۲۰) پروردگارا به آنچه فرستاده‌ای ایمان آوردیم و از پیامبر پیروی کردیم پس ما را از زمره گواهان ثبت کن.»

این دعای حواریون حضرت عیسی«ع» است. آنها پس از قبول دعوت مسیح و اعلام آمادگی برای همکاری و کمک به او ایمان خود را به خداوند و اطاعت خود را از حضرت عیسی اعلام داشتند که جلوه عملی ایمان به خداوند است. در پایان درخواست کردند که نام مرا در زمره شاهدان بنویس.

سئوال این است مقصود از این درخواست چیست؟

چند احتمال در این مقصود است:

  1. آنکه حواریون از خدا خواستند که همواره در دنیا و آخرت همراه گواهان «انبیاء» باشند.
  2. آنکه منزلت والای کسانی که در قیامت بر اعمال امت‌ها گواهی می‌دهند بیابند. از آیه استفاده می‌شود مقام این شاهدان بلند است.
  3. آنکه همنشین و مصاحب با انبیاء باشند.

اینک سئوال این است با این دعا زائر از خداوند چه می‌خواهد.

در اینجا هم چند احتمال است:

  1. اینکه زائر پس از اعتراف به ویژگی‌هایی که برای امامان برشمرد درخواست می‌کند که این معرفت عقلی را به عمق جان او ببرد و به معرفت شهودی تبدیل کند.
  2. آنکه زائر با معرفت اهل‌بیت«ع» در شمار آنان که شاهد اعمال مردم‌اند (یعنی اهل‌بیت«ع») قرار گیرد.
  3. آنکه در زمره اصحاب پیامبر خدا قرار گیرد و در واقع وی پاداش صحابی پیامبر بودن را از خدا می‌خواهد.

۲- درخواست ثبات قدم

« رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب ؛(۲۱) پروردگارا دل‌های ما را پس از آنکه به ما راه را نمودی از راستی به کژی مگردان که تویی بسیار بخشنده.»

در این دعا درخواست ماندن در مسیر ایمان است. این درخواست راسخان در علم است که عالمان ژرف‌نگرند. معلوم می‌شود خطر ریزش در مسیر ایمان خطر جدی است که باید مراقب بود این خطر اتفاق نیفتد. این در حقیقت رحمت خاص خداوند است که انسان در صراط مستقیم ثابت‌قدم و استوار بماند. (بنابر آنکه جمله « وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً » تفسیر جمله لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا باشد)

از راه‌های ثبات در دین همراهی همیشگی با عترت و معارف آنان است. آنانکه ثابت‌قدم و استوار با اهل‌بیت«ع» نمانند در خطر لغزش‌اند و چه بسا از نعمت ایمان محروم شوند و در آن مقطع  که ایمان داشتند ایمانشان عاریتی بود. در روایتی از حضرت مولی علی«ع» روایت شده است:

«فاحذر ان تکون من المستودعین و انّما یستحّق ان یکون مستقراً اذ الزمت الجاده الواضحه الّتی لاتخرجکِ الی عوج و لا تزیلک عن منهج؛(۲۲) پس بپرهیز از اینکه از عاریت گیرندگان باشی برای ایمان آن سزد که پایدار باشد تا به مدد ایمان استوار راهی روشن در پیش‌گیری که تو را به کژی نکشاند و تو را از راه بدر نبرد.»

برای این مهم (ثبات در ایمان) باید دعا کرد آنچنان که در این زیارت امام هادی می‌آموزد. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است:

«و منهم من اعیر الایمان عاریه فاذا هو دعا و الّح علی الدعاء مات علی الایمان؛ و برخی از مؤمنان هم ایمان عاریتی دارند اینان اگر برای استواری ایمان خود دعا کنند و در دعا پافشاری کنند با ایمان می‌میرند.»

«سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولاً؛ منزه است ربّما بی‌گمان وعده پروردگار ما انجام شدنی است.»

در این سخن به صورت مؤکد سخن از تنزیه خداوند از همه نقص‌هاست (تأکید با کان ناقصه و لام) و اظهار امیدواری در اجابت و دعاها شده است.

 

توسل و زیربنای آن

«یا ولی‌الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوباً لایأتی علیها الا رضاکم؛ ای امام  معصوم! ای ولی خدا! میان من و خداوند گناهانی است که جز رضایت شما آنها را محو نمی‌کند.»

«فبحق من ائتمنکم علی سرّه و استرعاکم امر خلقه و قرن طاعتکم بطاعته لمّا استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعائی فانی لکم مطیع؛ پس به حق آنکه شما را رازدار خود کرده و سرپرست کار آفریدگانش را به شما واگذاشته و فرمانبرداری از شما را به اطاعت خود همراه کرده بخشش گناهانم را از او بخواهید و شیعیان  من باشید زیرا من فرمانبردار شما هستم.»

این فرازها سخن از ابراز باور «توسل به اهل‌بیت«ع»» را دارد. توسل که مبنای قرآنی و روایی و سیره پیامبر(ص) دارد:

«یا ایها الذین آمنوا اتقواالله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله  لعلکم تفلحون؛(۲۴) ای کسانی که ایمان آورده‌اید برای خداوند حریم نگه دارید و وسیله‌ای برای تقرّب به او بجویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید.»

«وسیله» در اصل به معنای تقرّب جستن است و یا چیزی که باعث تقرّب به دیگری از روی علاقه و رغبت می‌شود.

در قرآن آمده پیامبران، پیامبر بزرگوار اسلام«ص» از مصادیق این وسیله‌اند.

«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفرواالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیما؛ (۲۵) اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهی شدند) به سراغ تو می‌آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می‌کردند و تو نیز برای آنها طلب عفو می‌کردی خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند.»

نیز در آیه ۹۷ سوره یوسف می‌خوانیم که برادران یوسف از پدر تقاضا کردند در پیشگاه خداوند برای آنها استغفار کند و یعقوب نیز این تقاضا را پذیرفت.

و در آیه ۱۱۴ سوره توبه نیز موضوع استغفار ابراهیم در مورد پذیرش (عمویش) آمده که تأثیر دعای پیامبران درباره دیگران را تأیید می‌کند. درباره توسل آیات دیگر هم رسیده است.

از روایات فراوان شیعه و سنی استفاده می‌شود که «توسل به اولیای خدا» یک سیره مورد تأیید پیامبر و عترت بوده است. نه تنها شرک نیست که عین توحید است. در توسل این گل‌های بی‌خار جهان هستی را واسطه درگاه خدا می‌بریم. پس تمام امید خداوند است و امامان«ع» وسائط ما به سوی او هستند.(۲۶)  

ما با اطاعت از آنان در حقیقت از خداوند اطاعت کرده‌ایم چون خداوند دستور داده که از آنها اطاعت کنید:

«من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصی الله و من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله؛ هر که از شما فرمان برد خدا را اطاعت کرده است و هر که شما را نافرمانی کند بی‌گمان خدا را نافرمانی کرده است و هر که شما را دوست بدارد براستی که خدا را دوست داشته است و هر که شما را دشمن بدارد خدا را دشمن دانسته است.

 

در خواست پایانی

در پایان این زیارت بلند چنین عرض می‌کنیم:

«اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیته الاخیار لجعلتم شفعائی فبحقهم الذی اوجبت لهم علیک اسئلک ان تدخلنی فی جمله العارفین بهم و بحقهم و فی زمره المرحومین بشفاعتهم انک ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم تسلیما کثیرا و حسبنا الله و نعم الوکیل؛ بار خدایا اگر من شفیعانی نزدیک‌تر از محمد و خاندان نیکویش می‌یافتم بی‌تردید آنان را شفیعان خود قرار می‌دادم پس از تو می‌خواهم بدان حقی که برای ایشان بر خودت لازم ساخته‌ای مرا در گروه عارفان به ایشان و به حق ایشان قرار دهی و نیز در زمره کسانی که به شفاعت آنها مورد بخشش قرار گرفته‌اند که تو مهربان‌ترین مهربانانی و درود خدا بر محمد و خاندان پاکش باد و سلام ویژه فراوان بر ایشان نثار باد و خدا ما را بس است و نیکو وکیلی است.

و به این ترتیب پس از حدود ده سال مجموعه مقالات در آستان امامان در شرح زیارت جامعه پایان می‌پذیرد. در این مجموعه مقالات نویسنده بر آن بود به زبان روان، این شرح را تقدیم طلاب گرامی و دانشجویان عزیز کند.

صادقانه و بدون تعارف می‌گویم که نتوانستم حق این گل‌های جهان هستی را ادا کنم؛ ولی من هم با عجز خود کلامی آورده‌ام تا بگویم در زمره خریداران یوسف‌های جهان هستی هستم. امید که امامان  و اهل‌بیت«ع» پذیرا باشند و این ناچیز را در زمره خادمان خویش قرار دهند.

بر آنیم که اگر عمر و حیاتی باشد در ادامه این سلسله مباحث، به شرح و تفسیر یادگار دیگر امام هادی«ع» زیارت امام امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر بنشینیم که یک دوره «علی‌شناسی از نگاه قرآن» است، نگاهی عمیق.

امید که خداوند این افتخار را هم نصیب این طلبه ناچیز بفرماید.

آمین یا رب‌العالمین. سیداحمد خاتمی، ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، هجدهم محرم الحرام ۱۴۴۱

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- شوری، آیه ۲۳٫

۲- سباء، آیه ۳۷٫

۳- فرقان، آیه ۵۷٫

۴- ص، آیه ۸۶٫

۵- سوره مسد.

۶- تفسیر مجمع البیان، تفسیر قرطبی، تفسیر فخر رازی،  تفسیر الدرالمنثور و… ذیل آیه.

۷- احقاق الحق، ج۳، ص۲، تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۸۴۳٫

۸- المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص۱۷۲٫

۹- مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۳٫

۱۰- الخصال، ص۶۱۴، حدیث ۱۰، میزان الحکمه، کلمه «غلو».

۱۱- برگ و بار، جواد محدثی، ص ۵۷، ۵۸، ۵۹٫

۱۲- محمدجواد محدثی

۱۳- زمر، آیه ۲۳، نیز بنگرید به: انعام، آیه ۵۱ و۷۰، سجده، آیه ۳٫

۱۴- طه، آیه ۱۰۱، نیز بنگرید به: بقره، آیه ۵۵، یونس، آیه ۳، مریم، آیه ۸۷، سبا، آیه ۲۳، زخرف، آیه ۸۶٫

۱۵ و ۱۶- منشور جاوید، ج ۸، ص۴۱۵ تا ۴۲۶٫

۱۷- المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۶۰٫

۱۸- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۲٫

۱۹- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۵٫

۲۰- آل عمران، آیه ۵۳٫

۲۱- آل عمران، آیه ۸٫

۲۲- تحف العقول، ص ۱۷۴٫

۲۳- کافی، ج۲، ص ۲۱۹٫

۲۴- مائده، آیه ۳۵٫

۲۵- نساء، آیه ۶۲٫

۲۶- در این باره رجوع کنید به کتاب «توسل یا استمداد از ارواح مقدسه»، تفسیر نمونه ذیل آیه ۳۵ سوره مائده، ج ۴، از ص ۴۶۳ تا ص ۴۷۲٫

02نوامبر/19

مرگ با ما بهتر است از حیات با دیگران

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

اهل‌الله باشید. عبادالله باشید. قدر این دهان و این زبان را که نام دوست را می‌برد بدان ، آلوده‌اش نکنید. در کافی دارد:

«آمدند خدمت رسول‌الله«ص» وعرض کردند، «یا رسول‌الله«ص»! ما تا نزد شما هستیم خیلی سرحالیم به طوری که گویا آخرت را داریم به‌عیان می‌بینیم، اما از محضر شما که مرخص می‌شویم و به خانه‌مان می‌رویم، یواش یواش آن حالی را که در حضور شما داشتیم، از بین رفته و از ما گرفته می‌شود. آیا این نفاق است؟» رسول‌الله«ص» فرمودند: «نفاق نیست. تحولات قلب است؛ اما اگر آن حالی را که نزد من پیدا کرده‌اید حفظ کنید، ملائکه بر شما نازل می‌شوند و اگر شنیدید دیگران روی آب رفتند شما بر هوا می‌روید. چنین جان عرشی‌ای پیدا می‌کنید.»

کشیکِ نفس و دهان و نیّت را بکشید. عمده، آن سرّ، آن اصل، کشیکِ نفس کشیدن و مراقبت و حضور است.    عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ. خودتان را دریابید.

امیرالمؤمنین فرمود: «عِبادَالله اوصیکُم بِتَقْوَی اللّه». کشیکِ نفس را بکشید. زبان‌،دهان‌، خوراک‌، کسب و کار، زیردستان‌، ارحامتان را مواظب باشید. بیدار باشید. بلند فکر کنید. اگر شب و روز توانستید به فکر بنشینید، آن فکر برای شما خیلی برکت دارد. عادت بدهید خودتان را. یک چند دقیقه‌ای بپرسید از خودتان که کیستم؟ کجا هستم؟ دارم کجا می‌روم؟ خلقت چیست؟ سرانجام به کجا خواهد کشید؟ کار ما چه خواهد شد؟

شخصی به نام «محمّدبن اقرا» از اصحاب و روات حضرت امام حسن عسگری«ع» است. می‌گوید، «سئوالی داشتم و رفتم به حضور امام حسن عسگری«ع». در حضورشان نشستم، اما از هیبت امام نتوانستم سئوال کنم. حرفی نزدم، اما امام فرمود: «محمّد بن اقرا! ‌چنان نیست که شما خیال می‌کنی. مگر این قرآن نیست که خدای متعال به شیطان خطاب می‌فرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطَانٌ؛ تو بر بندگان (خاص) من نمی‌توانی دست بیابی.»(اسراء/۱۷)

محمّدبن اقرا چه چیزی خواست بپرسد؟ گفت: «پیش خودم خیال کردم این مطلب را بپرسم که آیا امام در خواب  دچار حالت نفسانی‌ آحاد رعیّت می‌شود؟ و امام فرمود: «نخیر. شیطان بر بندگان او، بر پیغمبر و امام نمی‌تواند دست بیابد.»

شیعه و سنّی از حضرت رسول‌الله«ص» نقل کرده‌اند که: هر کسی که مرا در خواب ببیند، منم و نه دیگری که شیطان به صورت من متمثّل نمی‌شود. شیطان با این صورت آشنایی ندارد و نمی‌تواند بیاید خودش را در لباس این حقیقت در بیاورد و بگوید که من پیغمبرم. شیطان مضلّ است، گمراه‌کننده است. پیغمبر هادی و راهنماست. گمراه کننده و راهنما با هم جمع نمی‌شوند.

این حرف را در صحیح مسلم که از جوامع روایی عامه است هم می‌بینید. جناب ابن بابویه در امالی‌ از امام هشتم نقل می‌کند که ایشان فرمود: شیطان نه به صورت پیغمبر می‌تواند متمثّل بشود، نه به صورت اوصیایش، نه به صورت شیعیان خاص اوصیایش. شیطان در اطراف صراط است و نمی‌تواند در صراط مستقیم انسانی قدم بگذارد.

ببین انسان چقدر قدر و قیمت و عظمت دارد. با اینکه پیغمبر و امام نیست؛ اما مقامی دارد که شیطان به صورت او هم نمی‌تواند متمثّل بشود. کسانی که شیطان به صورتشان در می‌آید تنها به اسم می‌گویند که شیعه هستند و  دغل‌ها، صفات ناپسند، تخم‌های ناپاک و نیّت‌های غلطی در آنها هست که شیطان از آن مسیر خودش را به آنها نزدیک می‌کند، الّا، «إِنَّ عِبَادِی» بندگان من. «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»  بر آنها نمی‌توانی دست بیابی. آن کسی را که شیطان اغوا می‌کند مشمول آن عبادی نیست. چون ایمان و علم مراتب دارند. نور درجات دارد. همین طور کمالات برای خود مقامات دارند. « وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات» (مجادله/۱۱).

نور و وجود مراتب دارند. کفر هم مراتب دارد. آنهایی که در مرتبه عالی ایمان، حضور و توجه قرار گرفتند، شیطان نمی‌تواند به صورت آنها در ‌آید. هوش و عقل و درایت‌ و بینش‌ و حضور تامّ‌ و شهود کاملشان اجازه نمی‌دهد؛ ولو در بحران جوانی، ولو مقدمات هم برایش فراهم باشد، مردانگی، جوانمردی و غیرتش نمی‌گذارد. غیرتش، آن جوانمردی‌اش، آن حضورش، علم و شهودش نمی‌گذارد. هر مصیبتی برایش پیش بیاید و حتی اگر او را به زندان هم ببرند، می‌گوید: «رَبِّ السِّجنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدعُونَنی‏ إِلَیهِ: زندان برای من از آنچه مرا به آن دعوت می‌کنند محبوبتر است.»(یوسف/۳۳)

امام رضا«ع» فرمود: که آن اولیاء‌الله ولو پیغمبر و امام نیستند، ولو آحاد رعیّت‌اند، اگرچه کم و تک تک‌اند، اما شدنی است، می‌شود. راه باز است. بال و پر دارید. می‌توانید. به راه هم که افتادید تا همّتت چقدر باشد. همّت بلند دار، یک گام تو چندین گام او می‌آید.

می‌آییم در مسجد به سوی قبله می‌ایستیم، نماز می‌خوانیم. همه یک کار را انجام دادیم، اما تا همّت‌ و وسعت بینش و دانش و فهم چقدر باشد. این هم می‌گوید، «سُبحانَ رَبّی الاَعلی وَ بِحَمده». آن یکی هم می‌گوید. تفاوت بین این دو سجده به اندازه تفاوت بین جان‌هاست. حضرت امام حسن عسگری«ع» فرمود: «تفاوت بین کلام خالق و کلام مخلوق به قدر تفاوت بین خالق و مخلوق است و تفاوت بین کلام ما و کلام مخلوق به قدر تفاوت فضل ما بر آنهاست.»

حضرت امیرالمؤمنین فرمود: «نَزِّلونا عَنِ الرّبوبیّه و قولوا فینا ما شِئنا: در مورد ما هر چه می‌خواهید بگوئید، فقط ما را به مرتبه الوهیت نرسانید.» ما را از ربوبیت پایین بیاورید. دوست عاقل ما باشید. غالی و غلوّ کننده نباشید که در نهج‌البلاغه فرمود: «هلک فیّ اثنان محبّ غال و مبغض قال.(حکمت ۱۳): درباره من دو فرقه هلاک شدند. یکی آن دوستی که به دوستی نابخردی‌اش غلـوّ می‌کند. ما را از حدّمان بالا می‌برد و یکی آن دشمن کینه‌توزی که ما را از حدّمان پایین می‌آورد. محبّی که غالی است و مبغضی که قالی است. اینها مردم افراط و تفریط‌اند و امّت وسط نیستند. ما را از مرتبه ربوبی پایین بیاورید، درباره ما هر چه می‌خواهید بگویید، بگویید. گر حفظ مراتب نکنی زندیقی. آن ‌طور نباشد که مخلوق را ببری کفو خالق قرار بدهی. وصی را ببری همسنگ نبی قرار بدهی. اینها همه برای خود مقاماتی دارند. «تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضِهُم عَلی بَعض». این مراتب همه برای خود محفوظ‌اند.

باری فرمود: که شیطان به صورت شیعیان ما هم متمثّل نمی‌شود که شیعه در مسیر حق قرار گرفته و مهدی و هادی است.  برای او مقدور نیست که به سنگر محکمی که مرد الهی قرار گرفته قدم بگذارد، ولو دنیا به او روی آورده یا از او اعراض کرده باشد. ولو در بحران جوانی‌، تنگدستی‌ و پیری‌. در تمام احوال در مقام رضا و در سنگر الهی است. «کَلِمَهُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» . لا اله الّا الله قلعه، دژ، سنگر و برج من است. هر کس در این قلعه و دژ قدم بگذارد، محفوظ است و شیطان به سراغش نمی‌آید. شیعه واقعی این قدر عظمت دارد.

جنابعالی چرا نباشید؟ شما هر که هستید و در هر شغلی به این مقام می‌رسید تا همّت شما چقدر باشـد. حضرت رسول‌الله درباره جناب سلمان فرمود: که اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر است از اشتیاق سلمان به بهشت. چرا؟

امیرالمؤمنین، امام حسین و امام صادق«ع» سخن یکسانی دارند که: عبادت کنندگان بر سه قسم‌اند. یک قسم دارند مزدوری می‌کنند به امید بهشت که اگر جانشان را بشکافی، دارند برای حیات نفسانی و برای بخور بخور، برای خیالات و هوی و هوس خودشان دارند عبادت می‌کنند. اینها دارند مزدوری می‌کنند.  چقدر ایشان فکرشان سطحی است. بهشت‌آفرین را نمی‌بینند و بهشت را می‌بینند. اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین که شیرین‌تر است. قربه الی الجنّه نباشد. قربت به سوی بهشت نباشد. نماز بگزار قربه الی‌الله. همّت بلند دار. اگر واقعاً نماز برای تحصیل بهشت بوده باشد و قربه الی الجنّه باشد، صحیح نیست.

خدای متعال در قرآن فرمود: که مشتری و خریدار و طالب شما منم. خودتان را به این و آن نفروشید. خدا را گذاشته برای چه دارد عبادت می‌کند؟ یک عدّه هم از ترس جهنّم است. اینها هم عبادتی از روی ترس و خوف دارند که این کار را نکنم آقا و ارباب من مرا می‌زند و اگر ترس نباشد نخیر. عبادت را می‌خواهم چه بکنم؟ این دو مردمان رشید نیستند.

دیگری عبادت احرار است. احرار، آزادمردان، عبدالله، عبادالله. چه کسانی‌اند؟ کسانی که می‌گویند من پرستش نمی‌کنم برای بهشت. من پرستش نمی‌کنم از ترس دوزخ. «وَجَدتک اَهلاً لِلعِباده فَعَبدتک». (بحار‌الانوار، ج‌۴۱، ص‌۱۴) تو را سزاوار پرستش یافتم که دارم پرستش و نیایش می‌کنم. باید عبد شکور بود، باید بندگی کرد. اینها احرار و آزادمردند. خودشان را به خدای خودشان تفویض کردند، نه برای مقامی و بهشتی و دوزخی. تسلیم محض‌اند. اگر از سلمان بپرسی عبادت برای چه؟ می‌گوید قربه الی‌الله. بهشت چطور؟ از بهشت رویگردان نیستم، اما بهشت مظهر رضوان الهی است. منِ سلمان همّتم بالاتر از بهشت است. پس اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر است از اشتیاق سلمان به بهشت. برای اینکه سلمان بهشت‌آفرین می‌خواهد.

چطور معصوم به ما فرمود: آن چنان که شما دنبال روزی‌تان هستید، روزی شما هم دوصد چندان به دنبال شماست و با چه شتابی دارد به سوی شما می‌آید. آب و خاک و آفتاب و ملائکه هم عاشق تو هستند. آنها تو را می‌خواهند. یک کارخانه‌ای است که تمام تار و پود، تمام پیچ و مهره‌اش، تمام ذرات این کارخانه عظیم‌الشأن الهی همه و همه به یکدیگر وابسته‌اند. آن چنان وابسته که در این پرده یک رشته بیکار نیست. همه در کارند تا آدم بسازند و تحویل عالم دیگر بدهند. این همه برای تو هستند.

به قول بابا افضل کاشی، «آن وقت انسان، انسان می‌شود که به نعمت لقاء‌الله متنعّم بشود.»، می‌گوید که عالم درختی است که آدم میوه اوست. آدم درختی است که خِرد میوه اوست. خرد درختی است که لقاء‌الله میوه اوست. آن وقتی که عقل به لقاء‌الله رسید و به صفات ربوبی متّصف شد، بداند که شجره وجود او به بار نشسته و به کمال رسیده و آن‌ وقت طور دیگر فکر می‌کنی و جهان برای تو جور دیگری است. آن‌وقت اقبال دنیا شما را شکار نمی‌کند و ادبار دنیا شما را از راه به در نمی‌برد. کسی حریف شما نیست. انسان آن‌ قدر بزرگوار می‌شود که شیطان نمی‌تواند به صورت او متمثّل بشود. او دیگر شده اسم هادی. او دیگر به صفت مهدی در آمده. بر صراط مستقیم است و بین او و شیطان که اسم مضلّ است فرسنگ‌ها فاصله است. حالا او کسی است  می‌بینی که برای مؤمن گناهی، کسب حرامی، عمل نامشروعی، حرف خلافی، امضا و اقرار و تصدیق و دعوت غلط و سفره نامشروعی پیش آمده، اما او مثل کوه به جای خویشتن است، «کالجَبَل الرّاسِخ لا تَحَرّکُه العَواصِّف». به گناه اعتنا ندارد. هر اندازه معامله نفع داشته باشد، حرام است. مگر این همه جاندارها دارند از راه حرام روزی می‌خورند؟

امام حسن عسگری«ع» فرمود: «فقر با ما بهتر است از غنای با دیگران» اولیاءالله بودن بهتر است از توانگری و سرمایه‌داری با دیگران.»

فرمود: با ما باشید و تهیدست، بهتر است که با دیگران باشید و توانگری مادی صوری ظاهری تحصیل کنید و ابدتان را از دست بدهید. مرگ با ما بهتر است از حیات با دیگران. با ما باشید و کشته بشوید، بهتر از آن است که با دیگران باشید و حیات چند روزه داشته باشید. اگر در راه ما کشته شدید «وَلَا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَموَاتًا»(فرقان/۲۴)

با ما که باشید بود شما با ما در اینجا حیات است، رهسپار شدن شما در آن نشئه که با مایید باز حیات است.