Monthly Archives: ژانویه 2021

03ژانویه/21

تاملاتی درباره ظرفیت‌های سینمای دینی

سینمای دینی با تاکید بر مضامین قرآنی می‌تواند سینمای معناگرایانه را متحول سازد. در قرآن کریم روابط انسان با دیگران، با خدا،  با محیط زیست و با خودش به بهترین و جذاب‌ترین شکل ممکن روایت شده است. این روایت‌ها برآمده از فطرت پاک انسانی هستند و به همین دلیل باورپذیری فوق‌العادی دارند و به‌راحتی با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کنند. در قرآن پی‌رنگ‌های پرکششی مانند خداجویی،‌ جستجوی خوشبختی،‌ عطش حقیقت‌یابی، ‌کمک به هم نوع، ‌سعادت‌خواهی و… وجود دارند که همواره برای نوع بشر مطلوب بوده‌اند. سینما قدرت دارد اعتقاداتمان را بردارد و در جایی بگذارد که تبادلی با زندگی صورت پذیرد.

یکی از بکرترین عرصه‌های سینمای دینی با رویکرد اسلامی، بهره‌گیری از پتانسیل داستان‌های قرآنی است. بهترین قصه‌های جهان در قرآن وجود دارند. استقبال از مجموعه‌های تلویزیونی «ایوب پیامبر(ع)»، «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر(ع)» که در سال‌های اخیر از صدا و سیما پخش شدند، گواه استقبال مخاطب از این موضوع است. سینما با اتکای به منبع موثقی مثل قرآن کریم به مقوله سینمای دینی اعتبار می‌بخشد. این داستان‌ها هیچ‌گاه از رونق نمی‌افتند و برای همه دوران‌ها درس‌ها و نکته‌های عبرت‌آموزی دارند. مثلاً در «ایوب پیامبر(ع)»، گفتمان صبر و مقاومت در دستور کار قرار دارد و فرهنگ تاب‌آوری در برابر سختی‌ها و ناملایمات را به مخاطب خود گوشزد می‌کند. در شرایط کنونی جامعه ما ترویج این مضامین مورد نیاز است. مشکلات و گرفتاری‌های مردم رو به فزونی است و تنها راه خروج از این وضعیت، نهادینه‌سازی فرهنگ استقامت و امید است. آمادگی پذیرش به انواع ابتلائات، نیازمند زمینه‌چینی‌های مختلف فرهنگی است و در این خصوص آثاری از سنخ «ایوب پیامبر(ع)» یقیناً حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.

سینمای دینی مقوّم آرمان‌های بشری است. در مجموعه «مردان آنجلس» گروهی از مؤمنان مسیحی به جهت ظلم و ستم فرمانروای حاکم به کوهی پناه  می‌برند و از یوغ بی‌عدالتی می‌گریزند. این قهرمانان تن به ذلت نمی‌دهند و برای پیگیری عقاید خود علم قیام بر می‌افرازند و در برابر جریان سلطه زمان خود حرکتی ماندگار را برنامه‌ریزی می‌کنند. عدالت‌جویی، ‌ظلم‌ستیزی، ‌حق آزادی عقیده و… از دیرباز از مطالبات آرمان‌گرایانه نوع بشر بوده‌اند که این سریال روی آنها تمرکز قرار دارد. این خط روایی می‌تواند در آثار دیگر نیز مورد توجه فیلمسازان قرار بگیرد.

یکی از گمگشته‌های بشر امروز، حیا و عفت است. این معضل بشر را به وادی بی‌غیرتی و خودفروشی کشانده است. هنر سینما در این زمینه می‌تواند ابزار رهایی‌بخشی باشد و انسان را از چاه به ماه برساند. در سریال یوسف«ع» از سویی عاقبت پاکدامنی برای قهرمان فیلم روایت می‌شود و از سوی دیگر سرانجام هوسرانی ضد قهرمان برای مخاطب تبیین می‌شود. نمونه تجمیعی این تقابل تأثیرگذار و جذاب را در کمتر روایت سینمایی می‌توان سراغ گرفت.

سینمای دینی و سینمای قرآنی در کشور ما در هم تنیده شده‌اند و تفکیک این دو از هم امکان‌پذیر نیست. در سینمای دینی امکان تعدد قرائت‌های فیلمساز از داستان وجود ندارد؛ زیرا چهارچوب کلی فیلمنامه در آیات منعکس شده و امکان تغییر در آن وجود ندارد. برخی ممکن است تصور کنند این موضوع عیب است و دست و پای فیلمساز را می‌بندد؛ اما بر عکس. ما با یک متن غنی و حرفه‌ای مواجهیم که خیالمان‌ را از وجود ضعف‌های روایی و مولفه‌های شخصیت‌پردازانه، ‌گره‌های داستانی،‌ فراز و فرودهای قصه و… راحت می‌کند و تمرکز و انرژی‌مان را معطوف به ریزه‌کاری‌ها ساخت اثر می‌کند.

از منظری می‌توان گفت کل قرآن، سناریوی واحدی است که برای بشریت از سوی خداوند نازل شده است. این سناریو برای مقاطع زمانی مختلف بشر تنظیم شده است. به عبارت دیگر آیات قرآن کریم یک دوره فشرده و کامل اخلاقیات و سبک زندگی متعالی است که روایت شده‌اند. فضاسازی‌های زمانی و مکانی و شخصیتی آیات بی‌نظیر‌ند و به زبان سینماگران دکوپاژها و میزانسن‌ها بسیار حرفه‌ای هستند. فیلمسازی که با اقتباس از یکی از سوره‌های قرآن، اثری را تولید می‌کند، به‌هیچ‌وجه نگران تناقضات در شخصیت‌های روائی خود را ندارد.

نکته بسیار مهم بعدی در خصوص ظرفیت‌های داستانی آیات قرآن، استفاده از فلاش‌بک‌ها و فلاش فورواردهای متعدد جذاب در متن قصص قرآنی است؛ به‌طوری که شما ممکن است در سکانسی بازگشت به گذشته و مرور خاطرات را داشته باشید و بلافاصله در آیات بعدی با یک پرش به آینده از اتفاقات فردایی صحبت کنید. این  موضوع، کار به‌شدت سختی است، چون در صورت مراعات نکردن ظرافت‌های روایی، مخاطب با اثر ارتباط برقرار نمی‌کند؛ اما در مورد قصص قرآنی این دغدغه وجود ندارد. در درام‌های سینمایی تحول شخصیت و چرخش او از رذیله‌های اخلاقی به سوی فضائل اخلاقی در طول اثر سینمایی مورد توجه است. قصص قرآنی در این خصوص نیز پیشتازند و قهرمانان زیادی در متن آیات وجود دارند که در جدال با نفس خود و یا بدخواهان در نهایت موفق می‌شوند خود را به ساحل عاقبت به‌خیری برسانند.

سینمای دینی مصون‌ترین عرصه در سینماست که آلوده به فساد و جریان‌های مافیایی خطرناک  نمی‌شود؛ زیرا اکثر سینماگرانی که در این عرصه گام می‌گذارند، نیّات معنوی را دخیل در کار می‌کنند و به همین دلیل به دنبال کسب مادی حداکثری نیستند. فضای روحانی حاکم در آثار سینمای دینی چه در پشت صحنه و چه در جلوی دوربین، اجازه بروز حاشیه‌های ضربه زننده را به کار نمی‌دهد.

03ژانویه/21

سینمای ایران و معضل غفلت از غیرت در خانواده

اشاره:
سعید مستغاثی دارای مدرک کارگردانی سینماست. وی از اوایل دهه‌ ۷۰ و به دنبال همکاری با بنیاد سینمایی فارابی وارد حیطه مطبوعات سینمایی شد و در نشریات مختلفی نظیر دنیای تصویر، نقد سینما، سوره، اطلاعات بین‌الملل، فیلم و سینما، فیلم و هنر، آفرینش، بنیان، آیینه جنوب، بهار، نوروز، حیات نو، همشهری،جهان سینما، فیلم‌نگار و… قلم‌ زده است. مستغاثی در سال‌های ۸۴- ۱۳۸۲ نیز سردبیری هفته‌نامه سینما و مجله رویداد هفته را برعهده داشت و سپس به عضویت شورای علمی ماهنامه«موعود» درآمد. در کارنامه این منتقد، کارگردانی مجموعه‌های مستند «محراب انقلاب» (۱۳۸۴)، راز آرماگدون (۱۳۸۶)، پیش از آغاز (۱۳۸۷)، آب در هاون (۱۳۸۷)، راز یک نقش (۱۳۸۸) و راز آرماگدون۲ : ارتش سایه‌ها (۱۳۸۸) برای شبکه‌های مختلف تلویزیونی نیز به چشم می‌خورد. با او در زمینه کم و کیف پرداخت سینمای ایران به موضوع غیرت و تعصب در ارتباط با نهاد خانواده و محورهای مهمی چون تنوع غیرت‌ورزی، آسیب‌های بی‌غیرت‌نمایی، خیانت‌های زناشویی، نسبت مسئله غیرت و مدرنیته و…گفت و گو کرده‌ایم  که در ادامه می‌آید.

 

 

*بازنمایی مفهوم غیرت و تعصب نسبت به نقش‌های مهم خانواده مانند پدر، مادر و فرزند در سینمای ایران چگونه است؟

یکی از غایبان بزرگ در سینمای ایران، خانواده است. ما خانواده ایرانی را در سینما نمی‌بینیم، بلکه ملغمه‌ای به اسم خانواده به مخاطب معرفی می‌شود. تصویری که طیف گسترده‌ای از فیلم‌های سینمایی ما از خانواده بومی نمایش می‌دهند، مخدوش، منزجرکننده و عینا الگوبرداری شده از مدل غربی است. طبق آموزه‌های دینی ما خانواده ملجاء آرامش همه اعضا از جمله زن و شوهر و فرزندان است؛ اما آن چیزی که ما در فیلم‌ها می‌بینیم محیطی آشفته، ‌اعصاب خردکن، متشتت و پر از درگیری و کشمکش است که باید از آن گریخت! مثلا مرد با زن دائماً در حال نزاع است. پدر یک دیکتاتور بی‌رحم است که دائماً به فرزندانش سخت می‌گیرد و در مورد روابط اجتماعی اعضای خانواده سخت‌گیری‌های بی‌جهتی می‌کند. زن از مادر بودن خود خسته و به دنبال آزادی است و حوصله‌اش از خانه سر رفته است. مدیریت خانواده در این آثار دچار ایراد است و مرد در این خصوص دچار افراط و تفریط‌های زیادی می‌شود.

 

*واقعا چه نیازی به این همه پرخاش و خشونت کلامی و رفتاری در  محیط خانواده هست؟

این تلقی نزد برخی از کارگردانان ما وجود دارد که همان دوگانه معروف سکس و خشونت که عامل جذابیت در سینمای هالیوود است، باید در سینمای ما نیز جاری شود تا بتوان گیشه را تسخیر کرد! این نگاه بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. جامعه ما جامعه‌ای اخلاقی و متعهد است و به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرد که خطوط اخلاقی و شرعی‌اش زیر پا گذاشته شوند. به همین دلیل بعضاً در مقاطع مختلف زمانی، از جمله سال‌های اخیر شاهد اعتراضات جدی مردمی به آثاری چون، «من مادر هستم»، «خصوصی» و… هستیم. ‌مردم تجمع می‌کنند و اجازه اکران آثار وقیح را نمی‌دهند. خانواده نهادی است که در تقابل با هر دو مؤلفه سکس و خشونت قرار دارد. ‌نیازهای جنسی در این نهاد ضابطه‌مند است و بی‌بندوباری در آن جایی ندارد. از سوی دیگر خانواده، مکانی دنج  و آرامش‌بخش و زمینه‌ساز رشد افراد است، نه خشن و به همین دلیل برخی از فیلمسازان نمی‌توانند این ویژگی‌ها را تحمل کنند و به سوی تخریب و عبور از این نهاد مهم پیش می‌روند، غافل از اینکه به هویت ملی و دینی  مخاطبانشان پشت می‌کنند.

 

*باید دید هدف فیلمساز از ارائه تصویری درهم، بی‌نظم و در آستانه اضمحلال از خانواده چیست؟

این خط فکری از سوی برخی از فیلمسازان دنبال می‌شود که اعضای خانواده زیر آوار مصایب و مشکلات نفس‌گیر قربانی می‌شوند و اگر از چهارچوب‌ها خارج شویم همه مشکلات بیکباره حل می‌شوند! خانواده ایرانی خانواده‌ای با طراوت و  با نشاط و پر انگیزه است که برای تک تک افراد موتور محرکه محسوب می‌شود. این ویژگی در سینمای ایران برعکس است. در این آثار خانواده مکان به بن‌بست رسیدن افراد و جایی است که اعضای آن به پوچی می‌رسند، ‌به فکر خودکشی و فرار از خانه می‌افتند،‌ منزوی می‌شوند، به اعتیاد به مواد مخدر کشانده می‌شوند، کتک می‌خورند و…

 

*بازنمایی غیرت در سینما به چه نحو تصویر می‌شود؟

غیرت گاهی اوقات با محوریت روابط هنجارشکنانه اخلاقی شکل می‌گیرد. در سینمای ما غیرت بعضا آمیخته با تعصبات منفی است. مثلا برادر به خواهر خود بدبین است و مدام او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. نمونه این رویکرد را در فیلم«آب‌نبات چوبی» می‌بینیم. گاهی اوقات بی‌غیرتی در دل خانواده ایرانی تبیین می‌شود. مثلا زنی حاضر می‌شود زیر یک سقف با دوشوهر، یعنی شوهر قبلی که از او طلاق گرفته و شوهر فعلی‌اش زندگی کند. این موضوع را در فیلم «بنفشه آفریقایی» می‌توان دید. یکی از مؤلفه‌های مهم در خانواده‌های ایرانی غیرت است. در فیلم «خون شد» ساخته مسعود کیمیایی انتقام و چاقو و لات بازی، موتیف اصلی به شمار می‌رود و جمع کردن اعضای خانواده هم از کانال به پا کردن خون امکان‌پذیر است. در این فیلم غیرت مسیری انحرافی به خود می‌گیرد. در نقطه مقابل این فیلم «بچه‌های آسمان» ساخته مجید مجیدی قرار دارد. در این فیلم غیرت برادری وجود دارد. برادر برای خریدن کفش برای خواهر در یک مسابقه دو شرکت می‌کند و پاهایش ورم می‌کند.

 

*کارنامه سینمایی کشورمان را از حیث مراعات حریم خانواده در سال‌های اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متاسفانه روایت سخیفی که از خانواده در سینمای ما وجود دارد که تنه به فیلم‌های فارسی‌ قبل از انقلاب می‌زند. ۷۰ ، ۸۰ درصد فیلم‌ها نه تنها کمکی به ارتقای جایگاه خانواده نمی‌کنند، بلکه بنیان آن را به تمسخر می‌گیرند. معلوم نیست این مشنگ‌بازی‌ها و دلقک‌بازی‌ها کی تمام خواهند شد؟ ما شاهد ورود گسترده فیلم‌های به اصطلاح شانه‌تخم‌مرغی که در بقالی‌ها عرضه می‌شدند و در شبکه نمایش خانگی مجوز داشتند، به روی پرده سینماها هستیم. قهرمانان این فیلم‌ها پوک و خالی‌اند و واقعا حرفی برای گفتن ندارند. داستان‌ها سر و ته ندارند و بعد از تماشای فیلم به‌شدت احساس اتلاف وقت به آدم دست می‌دهد.

سیاست مسئولان سینمایی در چند سال اخیر به گونه‌ای بوده که مسیر همواری برای سازندگان این گونه آثار فراهم شده است. بعضا گفته می‌شود این آثار کمدی‌اند و به دلیل داشتن بار طنز لازم است ساخته شود تا روحیه نشاط و شادی در جامعه تزریق شود؛ اما واقعیت این است که این آثار به‌هیچ‌وجه کمدی نیستند و اطلاق طنز به آنها درست نیست. حجم شوخی‌های جنسی در سینمای ما به‌حدی زیاد شده که تماشای خانوادگی فیلم‌ها امکان‌پذیر نیست.

 

 

*نکته مهمی که در خصوص بازنمایی خانواده در سینمای ایران باید به آن اشاره کرد این است که خانواده مدرن در تقابل با خانواده سنتی در موضع برتری قرار دارد و تفکرات سنتی محکوم می‌شوند. آیا این موضوع نوعی بی‌غیرتی فرهنگی در چهارچوب خانواده محسوب می‌شود؟

متأسفانه روز به روز از تقدس جایگاه پدری و مادری در سینمای ایران  کاسته می‌شود  و در حد یک نقش فرودستانه به آنها نگریسته می‌شود. مقوله احترام از این نقش‌ها منفک شده و پدری خوب است که کمتر اعضای خانواده‌اش را کنترل می‌کند و به آزادی بی‌حد و حصر اعتقاد و التزام دارد. در حقیقت در این وضعیت نقش نظارتی مدیر خانواده مورد تهاجم جدی قرار می‌گیرد. فیلمسازان غرب‌زده، خانواده غرب‌زده را در آثارشان روایت می‌کنند. سبک زندگی غربی در مراحل مختلف فیلمسازی خودش را نشان می‌دهد. از گریم چهره‌ها گرفته تا طراحی‌های صحنه و لباس،‌ فیلمنامه، دیالوگ‌ها،‌ خط سیر داستان و… خانواده‌های ناقص، خانواده‌های از هم گسسته، خانواده‌های پر تنش، خانواده‌های نا امن و… مصادیق بارزی از این سبک زندگی هستند. متأسفانه هنوز عده‌ای باورشان نشده که ما درگیر یک جنگ تمام عیار فرهنگی هستیم. یکی از میدان‌های اصلی این تهاجم سینماست. ما در این میدان آسیب‌های زیادی دیده‌ایم. حتی در خود غرب برای نهاد خانواده حرمت قائلند و در این کانون مهم ملاحظات اخلاقی خودشان را رعایت و بخش زیادی از  بی‌اخلاقی‌ها را پشت در خانه چال می‌کنند و اجازه ورود آن را به محیط خانواده نمی‌دهند، اما با کمال تأسف در کشور ما این حدود مراعات نمی‌شوند و هتک حرمت‌ها به‌سادگی هر چه تمام‌تر صورت می‌گیرند.

 

 

*یکی از کانال‌های هدف گرفتن غیرت در خانواده، دامن زدن به موضوع خیانت‌های زناشویی است. در این زمینه نظرتان چیست؟

سونامی خیانت در سینما قبل از همه خانواده را هدف قرار می‌دهد و موجی از بی‌اعتمادی را در جامعه ایجاد می‌کند.  شخصیت‌های هوسران که به فکر ارضای نیازهای جنسی خود خارج از چهارچوب‌های عرفی و شرعی‌اند، در ذهن مخاطب تاثیرات سوئی را بر جا می‌گذارند. اگر سینماگر روایتی واقعی از جامعه و خانواده‌های بومی داشته باشد و دست به سیاه‌نمایی نزند، گام بزرگی در زمینه بازنمایی عنصر خانواده در سینمای ایران برداشته است. اما اگر بخواهیم همچنان بر اساس تفکرات پیش برویم، اوضاع از این هم بدتر می‌شود. سینما ابزار فرهنگی موثری است و می‌تواند به قوام خانواده کمک کند نه اینکه تیشه به ریشه آن بزند.

 

 

*به نظر شما مهم‌ترین کدهای بر هم زننده عنصر ارزشمند غیرت و تعصب در خانواده در آثار سینمایی کدامند؟

بخش زیادی از مردم ایران در حال حاضر مخاطب سینمای کشورمان نیستند چون زندگی و مسائل آنها در سینمای ما مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند و اساساً مطرح نمی‌شوند. طبیعی است چنین افرادی با سینما ارتباط برقرار نمی‌کنند و چه بسا با آن قهر کنند. سینمای ملی زمانی در مسیر موفقیت حرکت خواهد کرد که درباره مردمی‌سازی خود فکر جدی کند. این اتفاق در جشنواره عمار و آثار شرکت‌کننده در آن در حال وقوع است. مشابه این رویکرد در سینمای ما هم باید بیفتد. یکی از قرائت‌های رایج  از خانواده در سینمای روشنفکری، تصمیم خانواده به مهاجرت به خارج است. وطن جای مطلوبی برای ماندن نیست و باید رفت. این قرائت به‌شدت تحت تأثیر رسانه‌های بیگانه است. یکی از دلایل ساخت آثار سینمایی با این رویکرد، ژست اپوزیسیونی است که  فیلمساز به آن منتسب می‌شود. البته در این مسیر سیاست‌گذاری‌های برخی از جشنواره‌های خارجی مغرض نیز بی‌تأثیر نیستند.

خانواده ایرانی نباید اسیر در آپارتمان نشان داده شود. خانواده ایرانی پویا و تأثیرگذار است و با محیط و جامعه پیرامونی‌اش نسبت دارد؛ تعاملات فرهنگی درونی و بیرونی‌اش قابل توجه است و نه تنها دست و پای اعضایش را نمی‌بندد، بلکه زمینه‌های موفقیت را برای تک تک آنها فراهم می‌سازد. مضامین ارزشی فوق‌العاده‌ای چون   گذشت و فداکاری، ایثار، همبستگی خانوادگی، ‌تشریک مساعی اعضای خانواده در گذر از آسیب‌ها و تهدیدها،‌ صله رحم و دستگیری از بستگان و… در چهارچوب خانواده ایرانی وجود دارند که برای مخاطب جهانی جذابند.

 

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

03ژانویه/21

از دلال‌های رابطه که به در بسته خوردند تا…

شاید بتوان مهم‌ترین رخداد آبان ۱۳۶۵ را رسوایی مک فارلین دانست که در ۱۳ آبان همین سال توسط حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی افشا شد، در همین ماه و در پی دستگیری «سید مهدی هاشمی» حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری، وزیر وقت اطلاعات از امام خمینی(ره) خواست تا نظر خود را درباره جوسازی‌ها اعلام کنند و بنیانگزار جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات را موظف به رسیدگی جدی و دقیق به پرونده مهدی هاشمی و افراد وابسته به او کردند.

در ادامه به مرور رخدادهای این دو ماه از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

 

دلال‌های رابطه که به در بسته خوردند.

ماجرای سفر غیرقانونی و پنهانی «مک‌فارلین»، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا به تهران که با هدف بررسی راه‌های بازگشایی روابط سیاسی با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت توسط حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی در سخنرانی مراسم ۱۳ آبان فاش شد.

شاید ماجرای «ایران – کنترا» یا همان «مک فارلین» باید اتفاق می‌افتاد تا ریگان جمهوری‌خواه نیز فشارهایی را که بر جیمی کارتر، رقیب دموکرات او وارد شده بود، تجربه کند. سال ۱۳۵۹ با تداوم اسارت گروگان‌های آمریکایی در ایران، کارتر کاخ سفید را ترک کرد و صندلی ریاست‌جمهوری را به رقیب جمهوری‌خواه خود ریگان سپرد. جاسوس‌های آمریکایی آزاد شدند، ولی چند سال بعد یعنی سال ۱۳۶۵ نوبت به ریگان جمهوری‌خواه رسید تا با پیچیدگی‌های دیپلماسی ایران روبه‌رو شود و طعم تلخ یک ناکامی دیگر را با تمام وجود احساس کند.

در چهارم خردادماه ۱۳۶۵ هواپیمایی که از آن سوی اقیانوس اطلس به پرواز درآمده بود در خاک ایران بر زمین نشست. رابرت مک‌ فارلین، مشاور امنیت ملی ریگان و الیور نورث، عضو شورای امنیت ملی آمریکا دو مسافر آن هواپیما بودند.

نمایندگان آمریکایی، کیکی در شمایل کلید را آورده بودند تا نشانه‌ای باشد از گشایش باب روابط میان دو کشور و نیز یک قبضه تپانچه و علاوه بر آن یک جلد انجیل ‌مقدس با امضای رونالد ریگان و خطاب به رهبری ایران به عنوان یادگاری!

اما هدیه اصلی برای ایرانی‌ها نه کیک و کلید و انجیل که تسلیحات مورد نیاز ایران از جمله تسلیحاتی چون موشک‌های هاگ، تاو و لامپ‌های رادار بود که هواپیمای مک فارلین حامل آنها بود. فروش این تسلیحات به ایران پیرو مذاکراتی صورت می‌گرفت که منوچهر قربانی‌فر، دلال اسلحه  و محسن کنگرلو، مشاور نخست‌وزیر وقت، میر حسین موسوی، انجام داده بودند.

مک‌ فارلین با ورود به تهران خواستار ملاقات با رئیس‌جمهور ایران شد و خود را حامل پیام رونالد ریگان معرفی کرد، ولی خود را با درهای بسته روبه‌رو دید. رئیس‌جمهور ایران به مذاکره با مک‌ فارلین آمریکایی ننشست و دیپلمات آمریکایی برای مذاکره با نخست‌وزیر و رئیس مجلس ایران هم با درهای بسته روبه‌رو شدند.

در نهایت دکتر محمدعلی هادی و فریدون وردی‌نژاد به نمایندگی از مجلس و سپاه با نمایندگان رئیس‌جمهور آمریکا مذاکره کردند. مک‌ فارلین به‌قدری متعجب و ناراحت بود که با چهره‌ای درهم کشیده به ایرانی‌ها گفت: «شانس در خانه شما آمده است. فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است و ما آمده‌ایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شما این‌ طور با ما رفتار می‌کنید؟ من اگر برای خرید پوست به روسیه رفته بودم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات می‌کرد. شما چه جور آدم‌هایی هستید که خاضر نیستید با نماینده مخصوص رئیس‌جمهور آمریکا صحبت کنید؟» (۱)

بعدها امام خمینی(ره) پاسخ این اظهارات مک فارلین را به‌روشنی دادند و فرمودند: «آنی که ادعا می‌کند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من می‌آمد، گمان می‌کند اینجا هم شوروی است. این‌جا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه. اینجا کشور رسول خداست«ص». اینجا کشور حضرت صادق است«ع». اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخ‌نشین‌ها، اینجا بسیجی‌های ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخ‌نشین‌های عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را می‌کنند و گمان می‌کنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد.»(۲)

 

 

لحنی که از اسرائیل تندتر بود

در ۲۵ آبان ۱۳۶۵ هشت نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نامه‌ای به هیئت رئیسه مجلس با اشاره به سفر مخفیانه یک هیئت امریکایی به ریاست رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی امریکا به تهران، خواستار توضیح وزیر امور خارجه در این زمینه شدند.

چند روز پس از انتشار این نامه، امام خمینی خطاب به آنان فرمودند: «لحن شما از لحن اسرائیل تندتر است.» بنیانگزار جمهوری اسلامی در پاسخ به نمایندگان و افرادی که می‌خواستند رسوایی آمریکا را وسیله‌ای برای برخوردهای داخلی کنند اظهار داشتند: «می‌خواهم‏‎ ‎‏عرض کنم چرا این‌ قدر ما عقب‌افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطۀ اغراض نفسانیه این‏‎ ‎‌قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی‌اعتنایی‏‎ ‎‏ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر‏‎ ‎‏غرب‌زده باشیم یا شیطان‌زده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضی‌شان در‏‎ ‎‏نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این‏‎ ‎‏زمان که باید فریاد بزنند بر سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما. چه شده است؟ شماها‏‎ ‎‏چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید‏‎ ‎‏یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئلۀ مهمی که باید همۀ شما دست‏‎ ‎‏به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این ‌طور شده است و در‏‎ ‎‏روزی که هفتۀ وحدت است، چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید‏‎ ‎‏بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است‏‎ ‎‏شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ ‏‏اَینَ تَذهَبون؟‏‎ من نمی‌توانم که آن طوری که می‌خواهم با‏‎ ‎‏شما صحبت کنم و نمی‌خواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف‏‎ ‎‏بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟ وقت یک همچو‏‎ ‎‏تأییدی است از کاخ سفید؟ وقت یک همچو تأییدی است از ریگان؟ لحن شما در آن‏ چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است. از لحن خود کاخ‌نشینان آن‌جا‏‎ ‎‏تندتر است. شما را چه شده است که این طور شده‌اید؟ شما که این نبودید بعضی‌تان. من بعضی‌تان‏‎ ‎‏را می شناسم، شما این طور نبودید.‏»(۳)

 

 

و باز هم پرونده جنایت‌های یک نور چشمی

۴ آبان ۱۳۶۵ و در پی دستگیری سید مهدی هاشمی و تعدادی از مرتبطین با او، حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات طی نامه‌ای از محضر امام خمینی تقاضا کرد که معظم له با توجه به جوسازی‌هایی که در جهت تخریب اذهان و ایجاد اختلاف به وجود آمده، نظر خود را اعلام کنند.

امام خمینی در پاسخ به نامه حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری، وزارت اطلاعات را موظف به رسیدگی جدی و دقیق به پرونده مهدی هاشمی و افراد وابسته به او کردند. بنیانگزار جمهوری اسلامی در این نامه تصریح کردند: «با توجه به مسائلی که تا کنون کشف شده و یا مورد سوءظن است و با توجه به‏‎ ‎‏جوسازی و اطلاعیه‌هایی که با اسامی مختلف توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و‏‎ ‎‏وابسته به مهدی هاشمی پخش شده‌اند که نه تنها سوءظن را بیشتر می‌کنند که خود‏‎ ‎‏دلیل مستقلی است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام. جنابعالی موظف هستید به جمیع‏‎ ‎‏جوانب این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی کنید و تمام افراد متهمی را که از سران‏‎ ‎‏این گروه محسوب می‌شوند و نیز افراد دیگری را که در انتشار مسائل کذب و قضایای‏‎ ‎‏دیگر دست داشته‌اند تعقیب کنید. بدیهی است که این امر چون مربوط به اسلام و‏‎ ‎‏انقلاب و امنیت کشور است، تحقیق آن منحصراً در اختیار وزارت اطلاعات کشور‏‎ ‎‏است.‏»

در ادامه این نامه آمده بود: «باید تأکید کنم که همه در پیشگاه قضاوت اسلام مساوی هستند و نیز به همان اندازه که‏‎ ‎‏اغماض از مجرمین گناه بزرگی است، تعرض نسبت به بیگناهان از گناهان نابخشودنی‏‎ ‎‏است. خداوند تعالی را حاضر و ناظر بدانید که این امر عبادتی است که دامان بزرگانی‏(۴) را از اتهامات پاک و توطئۀ منحرفان را خنثی می کند.»(۵)

متاسفانه آیت‌الله منتظری در آن شرایط به‌گونه‌ای تحت تأثیر سید مهدی هاشمی و دیگر اطرافیان خود بود که به هیچ یک از تذکرات دوستانه و مشفقانه وقعی نمی‌نهاد و بر مبنای تحلیلی که از سوی برادر داماد خود دریافت می‌کرد، همه این توصیه‌ها را ناشی از بدفهمی یا توطئه‌گری دیگران می‌پنداشت.

مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی را که انجام داده بود شرح ‌داد که سرفصل‌های آن از این قرارند:

۱. اقرار به ساواکی بودن.

۲. لودادن افرادی که به آنها دستور قتل آیت‌الله شمس‌آبادی را داده بود.

  1. دستور قتل مهدی‌زاده، شیخ قنبرعلی صفرزاده، مهندس بحرینیان، عباس‌قلی حشمت و دو فرزندش و زنی به نام جهان سلطان.
  2. دستور اختفای مقادیر قابل توجهی سلاح و مهمات و مواد منفجره.

و …

با این همه آیت‌الله منتظری تا آخرین لحظه از مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که او در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد، علناً در مقابل نظام اسلامی ایستادگی کرد.

 

اعتراف به جنایات صدام و همزمان کمک به او

در آبان ۱۳۶۵ تلویزیون دولتی انگلیس با پخش یک برنامه مستند ۴۵ دقیقه‌ای به نام «پانوراما» برای اولین بار به کاربرد گسترده سلاح‌های شیمیایی توسط عراق در جنگ با ایران اعتراف کرد و صراحتاً از آمریکا، هلند، آلمان غربی و کانادا به عنوان تأمین کنندگان مواد شیمیایی لازم عراق برای تهیه سلاح شیمیایی نام برد.

در ۱۷ آبان ماه این سال نیز ژاک شیراک نخست وزیر فرانسه در مصاحبه‌ای با روزنامه واشنگتن تایمز گفت که عراق آغازگر جنگ بود، زیرا در نظر داشت با توجه به ضعفی که بر ارتش جمهوری اسلامی ایران در ابتدای انقلاب به وجود آمده بود، ضمن تجاوز به این کشور، کمر جمهوری اسلامی را بشکند.

در ۱۷آذر ۱۳۶۵ نیز نماینده انگلیس در سازمان ملل بی‌آنکه نامی از رژیم صدام ببرد، اقدام این رژیم در بمباران مناطق مسکونی در جنگ ایران و عراق را محکوم کرد و کاربرد سلاح‌های شیمیایی را نقض آشکار پروتکل جامعه ملل و پروتکل مشهور «۱۲ مارس» شورای امنیت خواند و آن را محکوم کرد.

با وجود این اعترافات آمریکا و انگلیس کمک به رژیم صدام را ادامه دادند. در ۱۴ آذر ماه همین سال چارلز ردمن سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد آمریکا از دوستان خود در خلیج فارس با صدور اسلحه و حراست از آزادی کشتیرانی حمایت خواهد کرد.

در ۲۴ آذر نیز روزنامه واشنگتن پست فاش کرد که آمریکا از سال ۱۳۶۳ سرگرم ارائه کمک‌های اطلاعاتی «سیا» به رژیم عراق برای تسهیل حملات آن کشور به تأسیسات اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بوده است.

در ۲۵ آذر ماه نیز مقام‌های پنتاگون اعتراف کردند که دولت امریکا اطلاعات نظامی برای حملات دقیق به هدف‌های ایران با هدف وادار کردن ایران به قبول آتش‌بس را در اختیار عراق قرار داده است.

 

 

سقوط هواپیمای رزمندگان اسلام در شرق زاهدان

در ۱۱ آبان ۱۳۶۵ بر اثر سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ ارتش ۹۸ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند. هواپیما از کرمانشاه به زاهدان در پرواز بود که در ۱۰ کیلومتری شرق فرودگاه زاهدان با کوه برخورد کرد. دو روز بعد مسئولین امر علت سقوط هواپیمای سی ـ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را از کار افتادن سیستم ارتفاع‌سنج هواپیما اعلام کردند.(۶)

 

روابط ایران و جهان در آبان و آذر ۱۳۶۵

در اولین روز آبان ۱۳۶۵ در اعتراض به بازگشایی سفارت ساحل عاج در بیت‌المقدس، ایران روابط سیاسی خود را با این کشور قطع کرد.

در ۴ آبان این سال نیز وزارت امور خارجه ایران تبانی انگلیس با آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه سوریه را محکوم کرد. دولت انگلیس با متهم کردن سوریه به تلاش برای منفجر کردن یکی از هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل، روابط خود را با دمشق قطع کرد. متعاقب این اقدام، آمریکا و اسرائیل نیز از این تصمیم لندن حمایت کردند.

همچنین در ۴ آذر ماه این سال وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در نامه‌ای انتقادی به دبیرکل سازمان ملل، عملکرد مغرضانه و تبعیض‌آلود شورای امنیت این سازمان و دلایل بی اعتماد شدن ایران به این شورا را تشریح کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱- کیهان، ۱۴ آبان ۱۳۵۹، ص ۱ و ۳ و ۱۸٫

۲- صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۶۰٫

۷- صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۶۳-۱۶۲٫

۴- اشاره به آیت‌الله منتظری.

۵- صحیفه امام، جلد ۲۰ ، ص ۱۴۵٫

۶- کیهان، ۱۳ آبان ۱۳۶۵، صفحه ۳٫

03ژانویه/21

شهید مدرس، سیاستمداری وارسته

سیری در حیات آموزشی و علمی

آیت‌الله شهید سید حسن مدرس  در ۱۲۸۷ هجری دیده به جهان گشود. مقدمات علوم حوزوی را نزد والدش سید اسماعیل طباطبایی که عالم و مبلغی متعهد بود، فرا گرفت. آنگاه پدرش وی را به قمشه (شهرضای کنونی) برد تا در محضر جدش سید عبدالباقی طباطبایی که دانشوری زاهد بود ادامه تحصیل دهد. سید حسن بعد از ارتحال این مربی مشفق در حالی که چهارده بهار را پشت سر نهاده بود عازم اصفهان شد و به مدت سیزده سال در حوزه این دیار به یاد گرفتن معارف عقلی و نقلی اهتمام ورزید و متجاور از سی استاد را در علوم گوناگون درک کرد. آنگاه راهی نجف اشرف شد و در خارج فقه و اصول از حوزه درسی آیات عظام میرزای مجدّد، میرزای دوم، سیدمحمد طباطبایی زواره‌ای فشارکی، میرزا حسین خلیلی، سید محمدکاظم طباطبایی‌یزدی و آخوند خراسانی بهره برد و به مقام اجتهاد نایل آمد.

مدرس بعد از صعود به قله‌های معرفت و فضیلت به اصفهان بازگشت و در مدارس «جده کوچک» و «جده بزرگ» حوزه درسی تشکیل داد و به تدریس فقه و اصول، منطق، شرح منظومه، کلام، نهج‌البلاغه و اخلاق اسلامی همت گمارد و شاگردان شایسته و لایقی تربیت کرد. هنگامی که به تهران هجرت کرد در مدرسه سپهسالار فعالیت‌های علمی و آموزشی خود را پی گرفت. از وی آثاری در مباحث عقلی و نقلی بر جای مانده‌اند. میراث مکتوب مدرس به حدود سی مجلّد بالغ می‌شوند که برخی زیور طبع به خود گرفته‌اند.(۱)

 

  1. از قله دیانت در عرصه سیاست

مدرس در تحولات و رویدادهای سیاسی عصر خود حضوری مؤثر و جدی داشت و از هر فرصتی برای معرفی ابعاد سیاسی اسلام استفاده می‌کرد. وی تفکر جدایی‌ناپذیری سیاست از دیانت را در ایامی مطرح کرد که بیگانگان و اذناب خائن آنان بر تفکیک این دو از یکدیگر تأکید می‌ورزیدند و اقشاری از مردم و عده‌ای از خواص را گرفتار این پندار بی‌پایه کرده بودند. مدرس بر این عقیده بود که سیاست مأخوذ از دیانت صرفاً به مبارزه با سلطه اجانب منحصر نمی‌شود و تمام عرصه‌های فکری، عملی و رفتاری یک انسان معتقد و مؤمن را در برمی‌گیرد.(۲)

مدرس هنگام درس تصریح کرد: «در میدان مبارزه از سیره اجدادم پیروی می‌کنم و تا سر حدّ امکان و تا پای جان با مقاصد و ایادی بیگانه می‌ستیزم و این رویه را وظیفه شرعی خود می‌دانم.»(۳)

حبیب‌الله نوبخت، نماینده دوره ششم مجلس شورای ملی سابق که مدرس با اعتبارنامه‌اش مخالفت کرد، در مقاله‌ای نوشت: «مدرس دانایی آگاه و مرد دیپلماسی بود. دشمن را هر قدر قوی بود، از خود کمتر می‌گرفت. زبانی نرم و لهجه‌ای گرم داشت و هنگام مخالفت با کارگزاران و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی از این دو ویژگی استفاده می‌کرد و مجلس را تکان می‌داد.»(۴)

مهدی بامداد، مورخ و رجال‌نگار معاصر می‌نگارد: «مدرس نماینده‌ای بود ناطق، شجاع و با جرئت که تا آخر عمر علناً و جهاراً با سلطنت پادشاه وقت (رضاخان) مخالفت ‌کرد. به اقل مایقنع قناعت می‌ورزید، بسیار درست، حاضرالذهن، حاضر جواب و وارسته بود.»(۶) وی ذیل تصویر مدرس می‌نویسد: «نظیرش به این زودی‌ها پیدا نخواهد شد و شاید هم بعدها پیدا نشود.»(۷)

مدرس پیوسته در سخنان و موضع‌گیری‌های خود بر ضرورت همبستگی مسلمانان برای حفظ حیثیت و شرافت خویش تأکید می‌کرد و از اینکه دولت‌های اسلامی با هم اتحاد ندارند و دول غربی قلمرو تحت فرمانروایی آنان را مستعمره خویش قرار می‌دهند به‌شدت متأثر و متأسف بود. (۸)

روزی سفیر آمریکا به همراه همسرش و یک نفر مترجم به منزل مدرس آمدند. زن سفیر بسیار بدقیافه و آبله‌رو بود. مدرس قبل از آنکه با آنان وارد مذاکره شود، گفت: «در منطقه ما رسم است وقتی می‌خواهیم همسری انتخاب کنیم بانوان فامیل به منزل عروس می‌روند تا او را بپسندند و اگر عیوبی دارد گزارش کنند. آقای سفیر! آیا در سرزمین شما این رسم وجود ندارد که چنین زن زشتی را گرفته‌اید؟» وقتی مترجم این مطالب را برای سفیر باز گفت، همسرش از جای برخاست و در حالت خشم و قهر و عصبانیت از منزل مدرس بیرون آمد. به دنبالش سفیر و مترجم هم آنجا را ترک  کردند. بعد مترجم به آن عالم با بصیرت گفت: «چرا این سخن را بر زبان آوردید؟» او گفت: «می‌خواستم باب مذاکره با سفیر آمریکا گشوده نشود.»(۹)

 

۲٫آغاز مبارزه

از جمله فعالیت‌های سیاسی مدرس رسیدگی به وضع طلاب و مدارس علوم دینی حوزه اصفهان بود. وی وقتی متوجه شد که موقوفات این کانون‌های دانش و دیانت در وضع نامطلوبی قرار دارند و به مصرف عمران مدارس و خدمات رفاهی طلاب نمی‌رسند، متولیان را تحت فشار قرار داد که درآمد املاک وقفی باید در جهتی که وقف‌نامه تعیین کرده است به مصرف برسند.

تسلیم‌ناپذیری مدرس در برابر خلاف‌ها و تصرف‌های نامشروع بر عده‌ای که منافع خود را در خطر می‌دیدند ناگوار آمد و تصمیم گرفتند این سدّ استوار را از میان بردارند. در راستای چنین نقشه شومی، آنان مدرس را هنگامی که به صحن مدرسه جده بزرگ قدم نهاد هدف گلوله قرار دادند، اما این توطئه ناکام ماند و تیرها به دیوار مدرسه اصابت کردند. مدرس در این حادثه هیچ‌گونه هراسی به دل راه نداد، ولی اطرافیانش نگران حالش بودند. وی برای اینکه به آنان دلداری بدهد گفت: «در وجود من ترس و خوف راه ندارد. باید حوادث خطرناک‌تری از این رخداد را ببینم.» و با متانت و خونسردی کامل در حجره سید ابوالحسن سدهی سر سفره ناهار نشست. این آرامش او شگفتی حاضران را برانگیخت.(۱۰)

 

  1. ستیز با حاکمان ستمگر اصفهان

مدرس در ایام جوانی شاهد خیزش مردم به رهبری علما علیه استعمار انگلستان بود. خروشی که نهضت تنباکو را رقم زد در او شور و شوقی وصف‌ناپذیر برای حضور در عرصه‌های سیاسی اجتماعی به وجود آورد. برخی اساتید نجف هم به او سفارش کرده بودند اجازه ندهد اجانب در تضعیف جامعه اسلامی و نهادهای دینی موفق شوند. به همین دلیل بعد از مراجعت از عتبات عراق و اهتمام به تدریس، از مقتضیات زمان غفلت نداشت و در نبرد با جفاکاران لحظه‌ای کوتاه نیامد. به دنبال استقرار مشروطیت، حاکم مستبدی چون ظل السلطان بر اصفهان و توابع حکومت می‌کرد. هنگامی که انجمن ملی اصفهان با حضور علما تشکیل جلسه داد، شهید مدرس که از بنیانگزاران این تشکّل بود در حالی که ظل السلطان در آن نشست حاضر بود، در افشای مفاسد، جنایات و جفاهای او حقایقی را بر زبان آورد که این امیر تبهکار را در موجی از هراس فرو برد و مؤمنان و علما را در برابرش قرار داد. به دنبال آن انجمن ملی، علما، فضلای حوزوی و اقشار گوناگون مردم قیام گسترده‌ای را علیه ظل السلطان ترتیب دادند. سرانجام پیرو مقاومت اهالی اصفهان و تلگراف‌های شدیداللحن علما به مرکز حکومت قاجار در تهران، این جرثومه قساوت و شقاوت بدون درگیری و خونریزی معزول و راهی تهران شد.

بعد از او میرزا محمد غفاری ملقب به اقبال الدوله کاشی از رجال دربار قاجار و سرمایه‌دار بزرگ که هرگز با مشروطه‌خواهان همدل نبود به سمت حاکم اصفهان منصوب شد. او و کارگزارانش باعث ناامنی این قلمرو شدند و سوارانش به غارت اموال مردم پرداختند و درگیری‌هایی را به وجود آوردند. آنان با علما هم بدرفتاری می‌کردند. شهید مدرس به همراه حاج‌آقا نورالله اصفهانی و عده‌ای از آزادی‌خواهان انجمن سرّی را تشکیل دادند و خود را برای مقابله با اقبال الدوله کاشی آماده کردند. عشایر بختیاری به سرپرستی ضرغام السلطنه و صمصام السلطنه با روحانیان اصفهان هماهنگ شدند و شرایط برای انقلابی مسلحانه فراهم شد. سرانجام اقبال‌الدوله سقوط کرد و شهر در اختیار مشروطه‌خواهان قرار گرفت.

بعد از شکست این حاکم خودسر در ۱۳۲۶ هجری صمصام السلطنه حکومت اصفهان را در اختیار گرفت که متأسفانه او هم به ستمگری روی آورد و مردم این شهر را تحت فشار سختی قرار داد. از این روی مدرس با او اختلاف پیدا کرد و چون به وی خبر دادند صمصام عده‌ای را برای اخاذی شلاق زده است، از چنین وضعی برآشفت و با رشادت در برابرش موضع گرفت و گفت: «حاکم چنین حقی ندارد. اینها دیروز به نام استبداد و امروز با عنوان مشروطه مردم را کتک می‌زنند.» صمصام تصمیم گرفت این تندیس صلابت و مقاومت را از سر راه خود بردارد؛ به همین دلیل دستور تبعیدش را به قمشه ‌داد.

خبر تبعید مدرس در محلات گوناگون انتشار یافت و بلافاصله بازار و مراکز کسب و کار مردم تعطیل شدند و مردم به دنبال مدرس حرکت کردند. چون آن شهید والامقام از پل خواجو گذشت، هزاران نفر با او همراه شدند. صمصام وقتی این سیل جمعیت خشمگین و معترض را دید، احساس خطر کرد. لذا با تشویش و اضطراب به دوستان مدرس از جمله حاج‌آقا نورالله اصفهانی متوسل شد. ایشان در حوالی تخت فولاد به مدرس ‌رسید و گفت: «دیگر کافی است. حاکم اصفهان تنبیه شد.» مدرس در میان شعارهای پرشور مردم به اصفهان بازگشت.(۱۱)

 

  1. در سنگر مجلس

از آنجا که طبق اصل دوم متمم قانون اساسی، هیئتی از علما و مجتهدان باید بر مصوبات مجلس شورای ملی سابق نظارت می‌کردند و قوانین را به لحاظ موافقت با شرع مقدس مورد تأیید قرار می‌دادند، از جانب مراجع عظام تقلید ایران و نجف پنج نفر به عنوان مجتهد طراز اول به مجلس معرفی شدند که یکی از آنان شهید مدرس بود. پیرو این تصمیم زعمای شیعه، مدرس در ۲۸ ذیحجه ۱۳۲۸ در جلسه ۱۹۴ دوره دوم مجلس حضور یافت. حضور او در این  نهاد قانونی و مردمی در واقع گشایش میدان مبارزات پارلمانی و سیاسی مدرس بود. نفوذ و اقتدار مدرس در برنامه‌های مجلس به‌قدری بود که وقتی او حضور نداشت، گویی مجلس وجود نداشت. هنگامی که او به مجلس قدم می‌نهاد به نمایندگان جرئت می‌داد و با رفتار خویش حتی مخالفان را متحول می‌ساخت.(۱۲)

امام خمینی(ره) فرموده‌اند: «مدرس یک نفری غلبه می‌کرد بر همه مجلس. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل اینکه چیزی در آن نیست. محتوا ندارد. مدرس با آن عبای کرباسی وقتی وارد مجلس می‌شد، طرح‌هایی که داده می‌شد، آنکه مخالف بود، مدرس بود.»(۱۳)

مستشار آمریکایی در امور مالی ایران، لایحه‌ معروف به ۲۳ جوزا را برای خزانه‌داری کل کشور نوشت که دولت وقت آن را برای تصویب به مجلس فرستاد. در این طرح اختیارات وسیعی به وی داده و او حاکم بلامنازع در امور مالی ایران می‌شد و مالیات‌های ظالمانه‌ای را بر اقشار کم‌بضاعت تحمیل می‌کرد. مدرس ضمن نطق‌هایی در مجلس با این قانون به مخالفت برخاست و آن را مورد انتقاد شدیدی قرارداد و نمایندگانی را که آن را قبل از حضور او در مجلس تصویب کرده بودند ملامت کرد که چرا هیچ‌کدام متوجه نبوده‌اند این قانون اختیارات گسترده‌ای را به یک نفر بیگانه تفویض می‌کند و آن همه زحمت و رنج برای مردم به وجود می‌آورد.  مدرس سرانجام در ربیع الثانی ۱۳۳۳ هجری فسخ این قانون اسارت‌بار را از مجلس خواستار شد.(۱۴)

موقعیت حساس ایران، بی کفایتی زمامداران قاجار و نفوذ بیگانگان باعث شد که روس‌ها نواحی شمالی و انگلیسی‌ها مناطق جنوبی ایران را اشغال کنند. به‌علاوه این دولت‌های استعماری پیوسته خواستار تعهداتی مخالف استقلال ایران بودند. از جمله روسیه سلطه‌‌گر به ایران اولتیماتومی داده بود که بر اساس آن در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد و حتی از دولت ایران می‌خواست هزینه لشکرکشی به ایران را بپردازد. در غیر این صورت قزاقان به جانب قزوین حرکت می‌کنند و سراسر ایران را به تصرف خود در می‌آورند. شهیدان مدرس و شیخ محمد خیابانی با شجاعتی وصف‌ناپذیر به مخالفت با تهدید روس‌ها پرداختند. بعد از نطق شجاعانه این دو بزرگوار و مخالفت‌های مردمی، دولت روسیه از قدرت مجلس نگران شد و جانشین وزیر خارجه روس در ملاقات با نماینده سیاسی انگلیس گفت: «مجلس باید انجمنی باشد که صرفاً به تصویب قانون بپردازد، نه آنکه در امور سیاسی دخالت کند. باید مجلس سنا شروع به کار کند و اختیارات نایب السلطنه را افزایش دهد.» متأسفانه ناصر الملک، نایب السلطنه وقت، هنگامی که مقاومت نمایندگان مجلس را دید، دستور  انحلال مجلس را صادر کرد و اولتیماتوم روس‌ها را پذیرفت.(۱۵)

امام خمینی فرموده‌اند: «وقتی روسیه در قضیه‌ای به ایران اولتیماتوم داد که اگر طرح ما را نپذیرید از راه قزوین حمله می‌کنیم و تهران را می‌گیریم، دولت وقت به مجلس فشار آورد که این طرح را تصویب کند. مجلسیان بهتشان زده بود که باید چه کنند. قوای شوروی است نمی‌توانیم مقاومت کنیم. قبولش هم خیانت است. یک روحانی (مدرس) با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: «حالا که باید از بین برویم چرا سند نابودی خود را شخصاً امضا کنیم؟ من این طرح را رد می‌کنم.» مجلس به واسطه مخالفت مدرس جرئت پیدا کرد و طرح را رد کرد. روس‌ها هم هیچ کاری نکردند. یک روحانی لاغر، یک مشت استخوان پیشنهاد دولت مقتدر روسیه را رد کرد. برای همین است که می‌خواهند نفوذ روحانیت را قطع کنند تا به آمال و آرزوهایشان برسند. ما می‌گوییم مدرسی‌ها باید بر رأس هیئت تقنینیه، قوای مجریه و قضاییه واقع شوند تا کشور از این حال فلاکت بیرون بیاید.»(۱۶)

 

  1. صلای صلابت

دوره دوم مجلس شورای ملی به پایان رسید و در انتخابات دوره سوم اهالی تهران مدرس را به عنوان نماینده خود انتخاب ‌کردند، اما مجلس عملاً تعطیل بود. ناصرالملک زمامدار مطلق شده و جنگ جهانی اول اوضاع را تحت تأثیر قرار داده بود. روس‌ها به سوی تهران در حرکت بودند. احمدشاه قاجار تصمیم گرفت به اصفهان برود. کارگزاران حکومتی و مردم در موجی از اضطراب و بلاتکلیفی به سر می‌بردند. صمصام السلطنه، رئیس دولت وقت، از مجلس اختیار تام ‌خواست تا تسلیم خواسته‌های متجاوزین شود. نمایندگان در وضعی پریشان و آشفته تشکیل جلسه دادند. در این موقع مدرس در میان بهت و حیرت حاضران از جای برخاست و گفت: «ما هرگز تسلیم متجاوزان نمی‌شویم و از این تهدیدها هراسی به دل راه نمی‌دهیم.» آنگاه دست‌های لرزان خود را به سوی مردمی که نظاره‌گر موضع‌گیری نمایندگان خود بودند به دادخواهی دراز ‌کرد. اهالی تهران با شعارهای مرگ بر بیگانگان، زنده‌باد ملت مسلمان ایران، زنده‌باد مدرس به خیابان‌ها ریختند. در نتیجه کابینه صمصام‌السلطنه بختیاری سقوط ‌کرد و کابینه بعدی زیر بار زورگویی اجانب نرفت. بر اثر این استقامت که سرچشمه آن شهید مدرس بود از انتقال مرکز حکومت جلوگیری به عمل آمد.

صبح آن روز سی نفر از نمایندگان راهی قم شددند و کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند. علاوه بر آنکه روس‌ها و انگلیسی‌ها نواحی شمال و جنوب ایران را اشغال کرده بودند، دولت عثمانی نیز به منظور جلوگیری از پیشرفت مهاجمان روس بخش‌هایی از آذربایجان و همدان را تصرف کرده بود. این وضع احوال پایتخت را دچار هرج و مرج کرد. نظام السلطنه مافی در کرمانشاه دولت موقت تشکیل ‌داد که مدرس وزیر دادگستری و اوقاف آن بود. اعضای این کابینه موقت از آنجا به عراق و سپس راهی ترکیه شدند. این مهاجرت دو سال طول کشید. مدرس در یکی از مراکز حوزوی ترکیه حجره‌ای گرفت و در آنجا به بحث و درس پرداخت و از این طریق زندگی ساده خود را اداره می‌کرد. او لباس‌هایش را می‌شست، غذا می‌پخت و بدون خادم کارهای خود را انجام می‌داد. رجال نامدار امپراتوری عثمانی در این مکان با مدرس ملاقات می‌کردند و تحت تأثیر ساده‌زیستی، قناعت، تواضع، شخصیت علمی و قاطعیت آن بزرگوار قرار می‌گرفتند.

طی مذاکرات مدرس با سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانی و نیز هیئت دولت این امپراتوری مسلمان، مدرس با صراحت از آنان خواست حُسن همجواری را رعایت کنند و خطاب به ایشان گفت: «اینکه قوایتان بخش‌هایی از ایران را  اشغال کرده‌اند برایتان تبعات نامطلوبی دارد، زیرا در بین مردم نفرت به وجود می‌آورد.»

امپراتوری عثمانی در دیدار با مدرس از دولتی بزرگ متشکل از تمام کشورهای اسلامی سخن به میان آورد و این طرح را داروی دردهای مسلمانان دانست. مدرس متذکر شد وحدت در صورتی ممکن است که دیانت مبنای آن باشد. اتحادی که شامل یک جامعه قوی حاکم و بقیه محکوم باشند، عملی نخواهد بود. چنین دولت منسجم و مقتدری را تنها جدم علی‌بن ابیطالب «ع» می‌توانست تشکیل دهد و اداره کند، زیرا به تمام مسلمانان به یک چشم نگاه و برنامه واقعی اسلام را پیاده می‌کرد. حتی اهل ذمه در پرتو حکومتش از عدالت برخوردار بودند.»

صلابت مدرس تمام دولتمردان عثمانی را تحت‌تأثیر قرار داد و این سفر نتایج مطلوبی به همراه داشت. بعد از مذاکراتی که انجام شدند، بخش‌هایی از ایران که توسط قوای عثمانی اشغال شده بودند، تخلیه شدند. این اقدام در حسن روابط ایران و این دولت اثر مفیدی داشت.(۱۷)

 

  1. برنتابیدن قرارداد اسارت‌بار

صمصام السلطنه با ضعف تمام در رأس کابینه قرار داشت. اغلب مناطق کشور و نیز راه‌های مواصلاتی گرفتار ناامنی و پریشانی بودند. وقتی مدرس از این وضع اسفبار برآشفت و همراه عده‌ای از علما و روحانیان به آستان حضرت عبدالعظیم حسنی رفت و در جوار آن مضجع مبارک متحصن شدند؛ اهالی تهران دسته دسته به معترضان مذکور پیوستند. به دنبال آن کابینه صمصام السلطنه سقوط کرد و در سال ۱۳۳۷ هجری میرزا حسن وثوق‌الدوله روی کار آمد. این صاحب منصب در دوازدهم ذیقعده این سال قراردادی را با «سرپرسی کاکس»، وزیر مختار انگلیس منعقد کرد که بر اساس آن اختیارات کاملی به دولت بریتانیا داده می‌شد و امور مهمی چون گمرکات، بانک‌ها، معادن، کشتیرانی در رودخانه کارون و نیز اجازه ورود نیروهای انگلیسی به ایران را در بر می‌گرفت.

مدرس به‌محض انتشار خبر انعقاد این قرارداد منحوس و ننگین برای لغو آن دست به کار شد و در این راستا با سران ایلات و عشایر و سلحشورانی چون میرزا کوچک‌خان در باره عواقب معاهده مزبور مکاتبه کرد. یک روز هم وثوق‌الدوله را به منزل خود احضار کرد و رو به ‌روی مردم به او گفت: «چرا تن به چنین قرارداد اسارت‌باری دادی؟» او گفت: «در برابر آن انگلیسی‌ها استقلال ما را به رسمیت خواهند شناخت.» مدرس گفت: «انگلیس چه کاره است که استقلال کشور ما را به رسمیت بشناسند؟ آقای وثوق! کار بدی کردی و ایران را ارزان فروختی.»

روشنگری‌های مدرس تأثیر خود را ‌بخشید و مردم تهران در اعتراض به این قرارداد تظاهرات گسترده‌ای را به راه ‌انداختند. جراید ملی هم به افشاگری پرداختند. سرانجام وثوق‌الدوله از سمت خود استعفا کرد و کابینه مشیرالدوله تشکیل شد که روی موافقت به قرارداد مذکور نشان نداد. افکار عمومی نیز اجازه اجرای این قرارداد اسارت‌بار را نداد و این مقاومت‌ها به لغو آن منجر شد.(۱۸)

 

  1. ۷. تندیس مقاومت در مقابل جرثومه شرارت

بعد از لغو قرارداد، انگلستان برای عملی ساختن اهداف شوم خود، زمینه را برای کودتایی نظامی توسط سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان فراهم ساخت. در سوم اسفند ۱۲۹۹ نیروهای قزاق به سرکردگی رضاخان از قزوین وارد تهران شدند و مراکز انتظامی و اداری را در اختیار گرفتند. حکومت نظامی برقرار شد و جراید توقیف شدند. عده‌ای از شخصیت‌های مخالف، دستگیر و روانه زندان شدند که مدرس در زمره آنان بود. اقدامات دولت کوتاه و کابینه سیاهی که سید ضیاء الدین در رأس آن قرار داشت بیش از سه ماه دوام نیاورد و سقوط کرد. بعد از او احمد قوام نخست وزیر شد.

مدرس از حبس آزاد و در دوره چهارم به سمت نایب رئیس مجلس و رهبر اکثریت برگزیده شد. رضاخان به عنوان وزیر جنگ در کابینه احمد قوام، برای رسیدن به قدرت، به عوام‌فریبی، تظاهر و جلب نظر مردم پرداخت اما از سوی دیگر، علم طغیان برافراشت و به ناامنی، آشوب و اغتشاش دست زد. از این روی مدرس در مجلس علیه او موضع گرفت و در نطقی به نمایندگان گفت: «چرا هراس دارید و حرف خود را در پرده می‌گویید؟ ما قدرت داریم سلطنت را عوض و نخست‌وزیر را عزل کنیم. برکناری رضاخان که کاری ندارد.»

اما رضاخان و هوادارانش اوضاع را به‌شدت مشوش جلوه می‌دادند تا دولت وقت نتواند کاری از پیش ببرد. جراید طرفدار رضاخان در گزارش‌ها و یادداشت‌های خود این تفکر را اشاعه می‌دادند که با توجه به ناتوانی کارگزاران  کشور، لازم است نخست‌وزیری مقتدر روی کار بیاید و ایران را از این وضع نجات دهد. سرانجام احمدشاه قاجار ناگزیر سردار سپه (رضاخان) را به نخست‌وزیری انتخاب مکرد. اما این جرثومه فساد به ریاست کابینه هم راضی نبود و می‌خواست نظام جمهوری دروغینی را بر ایران حاکم کند و خود به عنوان رئیس‌جمهور در رأس تشکیلات سیاسی اداری ایران قرار گیرد. این نیرنگ هم با تلاش مدرس و عده‌ای از نمایندگان مجلس و علما و اقشاری از مردم خنثی شد.

اما رضاخان دست از فتنه‌انگیزی برند‌اشت و به بهانه استقرار امنیت، حکومت نظامی اعلام و گروهی از مخالفان خویش را توقیف کرد. مدرس و حامیانش تحت فشار بودند و نمی‌توانستند حقایق را بگویند تا آنکه در هفتم مرداد ۱۳۰۳ شمسی مدرس طرح استیضاح این کارگزار خودسر را به دلیل سوء تدبیر در امور داخلی و خارجی، قیام علیه قانون اساسی و توهین به مجلس شورا مطرح کرد، اما نمایندگان فرمایشی و هوادار رضاخان اجازه ندادند استیضاح عملی شود.

از آن پس با حمایت و برنامه‌ریزی انگلستان عده‌ای از نمایندگان خودفروخته ماده واحده‌ای را به تصویب رساندند که بر اساس آن احمدشاه قاجار از سلطنت خلع و حکومت با تشکیل مجلس مؤسسان به رضاخان واگذار ‌شد. مدرس در مقابل این نقشه موضع منفی گرفت و فریاد زد: «اخطار قانونی دارم. این کار خلاف قانون اساسی است.»

به‌رغم مخالفت مدرس و نمایندگانی که در اقلیت بودند نمایندگان مجلس مؤسسان رضاخان را به عنوان شاه ایران برگزیدند. او وقتی در مصدر قدرت قرار گرفت به بهانه تجدد و ترقی به مبارزه علنی و عملی با سنت‌ها و شعائر اسلامی پرداخت و مراکز علوم دینی را مورد تهاجم قرار داد. مدرس با وجود تنگناهای سیاسی و فضای اختناقی که رژیم مستبد به وجود آورده بود، به افشاگری پرداخت. عوامل رضاخان که نمی‌توانستند فریاد حق‌طلبی مدرس را تحمل کنند تصمیم گرفتند فریادش را با ترور در حلقوم پاکش خفه سازند که این نقشه ناکام ماند. مدرس که پس از سوءقصد زخم برداشته بود، بعد از معالجه و بهبودی در ۱۱ دی ۱۳۰۵ به مجلس رفت و سرسختانه به نبرد با جور و ستم ادامه داد تا آنکه در شانزدهم مهر ۱۳۰۷ او را دستگیر کردند و به تبعیدگاه خواف فرستادند. مدرس بعد از تحمل نه ماه اسارت در این دیار به کاشمر منتقل شد و در حوالی غروب ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ مطابق دهم آذر ۱۳۱۶توسط مأموران رضاخان با زبان روزه، به فیض شهادت نایل آمد.(۱۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- اعیان الشیعه، ج۵، ص۲۱، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج۲، ص ۳۰۹، مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص۱۱۲ و ۱۶۰، نابغه ملی ایران، ص ۴۵-۴۷، یادنامه مدرس، ص ۵۹-۶۰، مدرس قهرمان آزادی، ج اول، ص۱۳۱-۱۳۲، شهید مدرس ماه مجلس، ص۶۰-۶۲٫

۲- سیری در تاریخ تحول اقتصادی و سیاسی ایران، ج اول، ص۱۲۵-۱۲۷، افکار و آثار شهید مدرس، ص۱۳۳٫

۳- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۱۷۲ و نیز ص۲۲۴-۲۲۵٫

۴- روزنامه پارس شیراز، مهر ۱۳۴۵، شماره ۳۵۴۷٫

۵- برگرفته از مقاله مرحوم رسا که در آبان ۱۳۳۰ شمسی به مناسبت سالگرد شهادت مدرس آن را انتشار داد.

۶- شرح حال رجال ایران، ج اول، ص ۳۴۵٫

۷- همان، ج۵، فرجام کتاب، ذیل تصویر مدرس.

۸- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص ۶۸-۶۹، شهید مدرس ماه مجلس، ص۶۴٫

۹- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۰۹٫

۱۰- ستاره‌ای بر خاک، ص ۴۴، مأخذ قبل، ص ۱۳۰، مدرس شهید نابغه ملی ایران، ص ۴۵-۴۷، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۴۲-۴۴٫

۱۱- مرد روزگاران، ص ۴۷-۴۹، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۹-۳۰، نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران، محمدرضا عسکرانی، ص ۲۴۲-۲۵۰٫

۱۲- شهید مدرس ماه مجلس، ص۸۸، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۹-۳۰٫

۱۳- در جستجو راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۴۳٫

۱۴- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ص۸۳ و ۹۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۱۹-۱۲۰٫

۱۵- دو مبارز مشروطه، ص۲۱۰-۲۱۱، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۷، ص۸۷٫

۱۶- کشف اسرار، امام خمینی، ص۹ و ۳۳۴، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۴۳٫

۱۷- مرد روزگاران، ص۷۲-۷۶، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص۳۹ و ۱۹۸٫

۱۸- مدرس قهرمان آزادی، ج اول، ص۱۴۹-۱۵۳، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ص۱۹۴-۱۹۶، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۲۴-۱۲۶٫

۱۹- تلاش آزادی، ص ۲۹۵، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ص۱۹۸، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص۴۸، مرد روزگاران، ص۱۷۰، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۳۵-۱۳۹،

03ژانویه/21

برکات وجودی حضرت معصومه«س» در قم

درآمد:

فروغ فاطمی

نور هر جا باشد، مایه رشد و بالندگی و حیات است.

انوار پاک ذریّه پیامبر«ص» در همه جای جهان گسترده است. هرجا نشانی و اثری و مرقد و مزاری از یکی از فرزندان پیامبر خاتم«ص» وجود دارد، دل‌های پاک را جذب کرده و کانونی برای رشد ایمان و همایش مؤمنان و گسترش معنویت دینی و آموزه‌های اهل بیت«ع» شده است.

از نسل امام هفتم، حضرت موسی‌بن جعفر«ع» سه یادگار عزیز و اثرگذار و پرجاذبه در کشور ما وجود دارند که هر کدام، شعاعی از معنویت و جاذبه‌های ملکوتی را پدید آورده‌اند:

حضرت علی‌بن موسی الرضا«ع» در خراسان، خطه شرق کشور

حضرت معصومه«س» در قم و مناطق مرکزی ایران

حضرت شاهچراغ، احمدبن موسی«ع» در خطه فارس و شیراز

کشورمان در سایه این سه خورشید فروزان که فرزندان بلافصل امام معصوم‌اند، فروغی ویژه یافته و آثار و برکات مرقد منورشان، قرن‌هاست که نعمت‌های مادی و معنوی را بر سر و روی این ملت نثار کرده است.

خدا را شکر.

در این نوشته، نگاهی به برکات وجودی حضرت معصومه«س» در تاریخ کشورمان و امت شیعه، از گذشته تاکنون و با نگاهی به آینده، خواهیم داشت.

 

  1. حرم امامان

قم، طبق روایات، حرم اهل‌بیت«ع» و حریم امامان و پناهگاه شیعیان است.

بانویی در آن مدفون است که بارگاهش چون نگینی در این خطه کویری می‌درخشد و حرمش چشمه‌ای پرفیض و کرامت‌جوش است که نه تنها کبوتران بر آسمان مزارش عاشقانه طواف می‌کنند، بلکه پروانگان شیفته علم و معرفت و عرفان، از سراسر ایران، بلکه از کشورهای دیگری همچون حجاز، بحرین، هند، پاکستان، ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و کشورهای آفریقایی و آسیایی دور به این وادی نور آمده‌ و توشه معنوی برگرفته و دانش و دین را به ارمغان ‌برده‌اند.

حوزه علمیه قم به برکت مرقد پاک این بانو پدید آمده و دوام یافته و نورافشانی کرده است و می‌کند. ایران ما از «فروغ رضوی» و «عصمت فاطمی» روشن و مطهر است.

این دو برادر و خواهر، یکی از شرق کشور همچون خورشید می‌درخشد و بر ایران بزرگ نور می‌افشاند، دیگری در قلب کشور، از خاستگاه نهضت، مرکزیت حوزه فقاهت و عاصمه تشیع را گرم و پرجنب و جوش و حرکت‌آفرین نگه داشته است.

از زلال فیض این دختر امام و معصومه اهل‌بیت«س»، این شهر کویری طراوت یافته و همواره خرم و شاداب است، و… دلگشا و خردافزا و ایمان‌ساز!

این بانوی جوان، در دانش و کمال، حدیث و فضیلت، ایمان و ثبات قدم و اراده و فداکاری و هجرت، پایگاه و جایگاه بلندی داشت و دل‌های عاشقان عترت را مجذوب خود ساخت. علمای فرزانه و فقیهان بلندمرتبه، به آستان‌بوسی او افتخار می‌کنند و قم به برکت ایشان «قم» شده است.

 

  1. ودیعه اهل‌بیت«ع»

دختر موسی‌بن جعفر«ع» در سال ۲۰۱ هجری چشم از جهان فرو می‌بندد و در تربت قم در قطعه زمینی به نام «بابلان» به خاک سپرده می‌شود تا ودیعه‌ای از آل‌الله«ع» این سرزمین را قداست بخشد و دل‌ها را جذب این آب و خاک کند و مغناطیسی باشد برای جان پاک و روح‌های شیفته حق.

پاره‌ای از تن اهل‌بیت«ع» به ودیعت در این شهر مدفون می‌شود تا نشانی از عشق و ولای این سرزمین و مردمانش به خاندان عصمت باشد. این شهر کویری از آن پس تبدیل به بوستان علم و گلشن فقاهت می‌شود و ناشر علوم اهل‌بیت«ع» و لبّ لباب قرآن و حدیث.

اگر شکوفه «حوزه علمیه» بر این شاخه جدا افتاده از اهل‌بیت«ع» می‌روید، برای نشاط‌بخشی به مکتب و مرام خاندان رسول«ص» است تا بشریت هم از نشاط مکتب، نشاط و حیات یابند.

پس گزاف نیست اگر حضرت معصومه«س» را با شأن و شرافت و پیوندی که با شجره طیبه و کانون علم و فضیلت و کمال دارد، «فاطمه ثانی» بدانیم.

 

  1. مرکزیت شیعه

قم از دیرباز و از زمان امامان، مرکز شیعه بوده و چهره‌های برجسته‌ای از راویان و عالمان، از این شهر برخاسته، یا در این شهر زیسته‌اند.

مرقد مقدس آن بانوی نور که به توصیه ائمه معصومین«ع» مزار شیعه شده، بر رونق و موقعیت و جاذبه معنوی این شهر افزوده است. به‌تدریج، کتابخانه‌ها، مدارس دینی و بالاخره در سال ۱۳۱۰ هجری «حوزه علمیه قم» به دست مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تأسیس و احیا می‌شود و این حوزه که پیشتر هم وجود داشت، جانی تازه می‌گیرد. به همین سبب، مرحوم حائری یزدی به «آیت‌الله مؤسس» مشهور می‌شود و فرزانگان بسیاری به این شهر هجرت می‌کنند و بر وجهه و اعتبار و مرکزیت آن، جنبه جهانی می‌بخشند و آفاق را از انوار قم می‌آکنند.

زائران بارگاهش و پروانگان شیفته حرمش از سراسر ایران و کشورهای مختلف می‌آیند تا دل را در کوثر زیارتش صفا بخشند و از علوم اهل‌بیت«ع» بهره گیرند. این حرم مطهر در دوره‌های مختلف بازسازی شده، توسعه یافته تا به صورت کنونی، شکوهمند و آبرومند و پرجاذبه شده است.

اینک قم، تنها یک شهر نیست، یک «فرهنگ» است.

قم، جغرافیا نیست، تاریخ است.

قم یک آبادی نیست، یک تمدن است.

 

  1. بُعد بین‌الملل

عظمت و شکوه این شهر و حریم و حرم، ریشه در باورهای مقدس مسلمانان و دلدادگان عترت دارد.

امروز علاوه بر زائران حرمش، از ده‌ها کشور خارجی، هزاران دلباخته در پی آموختن علم دین و فرهنگ ناب تشیع و میراث عترت، در این شهر به سر می‌برند و در سایه حرم نورانی بانوی کرامت، معارف اسلام و قرآن را می‌آموزند تا مبلغ دین و پیام‌رسان حوزه و نشر دهنده اندیشه‌های انقلابی در اقصی نقاط جهان باشند.

کم نیستند دانش‌آموختگانی که از این حریم و حرم توشه برگرفتند و به کشورهای خود برگشتند و پایه‌گذار حرکت‌های علمی، اصلاحی و انقلابی در جای جای جهان شدند و ندای حق سر دادند. این، تحقق پیشگویی‌های امامان ما در باره قم و  حضرت معصومه«س» است.

امام کاظم«ع» می‌فرماید: «قم،  آشیانه آل محمد و پناهگاه شیعیان آنان است.»(۱)

امام صادق(ع) می‌فرماید: «شیعیان و  دوستداران ما در قم‌اند. عمارت و آبادی در قم زیاد خواهد شد و مردم آهنگ قم می‌کنند و در آن گِرد می‌آیند، به‌طوری که نهر مخصوص، در میان شهرستان قرار می‌گیرد.»(۲) (توسعه مدنی و جغرافیایی)

نیز آن حضرت می‌فرماید: «بزودی کوفه از مؤمنان خالی می‌شود و علم از آن جمع می‌شود. همان ‌طور که مار در لانه‌اش جمع می‌شود. سپس علم و دانش در شهری که به آن «قم» می‌گویند، ظاهر می‌شود و آنجا مرکز علم و فضیلت می‌شود.»(۳) (مرکزیت علم دین و فقه اهل بیت)

و می‌فرماید: «علم از قم به سایر بلاد در مشرق و مغرب سرازیر خواهد شد و حجت خدا بر مردم تمام می‌گردد، آن‌چنان که احدی بر صفحه زمین باقی نخواهد ماند که دین به او نرسیده باشد.»(۴)

آیا اینها جز تحقق همان پیشگویی‌های معصومین«ع» است؟

 

  1. خاستگاه انقلاب

در انقلاب اسلامی در عصر حاضر نیز ندای «قم» بود که بر رواق تاریخ معاصر انعکاس یافت. «۱۹ دی» بارقه‌ای از دل پرالتهاب ساکنان شهر کریمه اهل‌بیت«س» بود که درخشید و همه جای ایران را گرفت و به آفاق جهان معاصر دامن کشید و آن «موج خون» به ساحل پیروزی رسید.

شرح این موضوع در این مختصر نمی‌گنجد.

ایران با نیروی «الله اکبر» روی پای خود ایستاد. ایران «قائم» شد و قم به ثمر «قیام» نشست. در دهه فجر، نوری که از این شهر اهل‌بیت«ع» درخشیده بود، جهانگیر شد. پیروزی «فتوا» و «مرجعیت» را جشن گرفتیم. اینها همه از جوشش چشمه کویر و عصمت قم، حضرت معصومه«س» بود که به برکت مزار او هنوز هم فقه و فلسفه و حدیث و قرآن و ایمان و انقلاب، از این شهر به آفاق گیتی دامن‌گستر است.

سلسله‌ای نورانی از قبور علمای دین و شهدای نهضت و فرزانگان، در جوار حرم کریمه می‌درخشد. عالمان و شهیدانی همچون آیات عظام حائری یزدی، خوانساری، صدر، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید مدنی، گلپایگانی، اراکی، بهاءالدینی، بهجت، بروجردی، شیخ فضل‌الله نوری، شهید قدوسی و… ده‌ها فرهیخته دیگر که هر کدام، سر بر آستان این بانو نهاده‌اند و خاک کف پای زائرانش گشته‌اند. روحشان شاد.

 

  1. چشم‌انداز آینده

اینک شهر قم، بعد بین‌المللی یافته؛ قطب فقاهت و علوم قرآنی و حدیثی و اخلاق و عرفان و خاستگاه انقلاب و پیشتاز در حرکت‌های نوین انقلابی و الگویی الهام‌بخش شده است.

ولی نباید به افتخارات گذشته بسنده کرد. ظرفیت قم برای نورافشانی و هدایتگری و الگو شدن در عرصه‌های مختلف بسی بالاست.

قم یک شهر زیارتی است. باید به جاذبه گردشگری مذهبی آن افزود و امکانات درخور این شهر را فراهم کرد تا در کنار اقامت بیشتر زائران و مسافران از بلاد مختلف، بعد اقتصادی این شهر هم تقویت شود.

قم شهری علمی است. تولیدات علمی، نرم‌افزارها، کتاب، مجلات و آثار هنری این شهر باید به‌سهولت در همه جا پخش شوند. اطلاع‌رسانی در باره حجم عظیم تولیدات علمی، دینی این شهر می‌تواند چرخه ارتباط و تهیه و استفاده از آن را سرعت بخشد. در این عرصه از زمان عقبیم و کارهای ناکرده بسیارند.

زائرانی که به عشق حضرت معصومه«س» از هند، پاکستان و کشورهای عربی و آسیایی به این شهر می‌آیند، باید از نظر تبلیغات دینی و دستاوردهای معرفتی تغذیه شوند. این مهم می‌طلبد که در قم و مجموعه آستان مقدس و حوزه، نیروها و امکانات و کادر قوی و مجهز برای این پاسخگویی وجود داشته باشد تا نقش تبلیغی این شهر درخشان‌تر شود.

امروز قم، در کانون توجه جهانیان است. به‌ویژه حضور مراجع تقلید و حوزه علمیه در این شهر، جهانیان را نسبت به آنچه در آن می‌گذرد، حساس کرده است و سخن حوزه و قم در سطح جهان بازتاب سریع و اثرگذاری دارد.

بیداری و به روز بودن، تحرک و شتاب، غنای محتوایی، ظرافت بیان، قوت اطلاع‌رسانی و نیروهای فعال و کارآمد، می‌تواند شعاع برکات وجودی حضرت معصومه«س» و حرم مطهرش را در مقیاسی وسیع‌تر افزایش دهد. اینجاست که نقش مبلغان زبان‌دان و جهان‌شناس و آشنا به نیازها و اولویت‌ها روشن می‌شود. اگر قم برای جهانیان، آن‌ گونه که باید شناخته شده نیست، باید آن را شناساند.

شخصیت حضرت معصومه«س» و مشی و مرام اهل‌بیت«ع» باید بیشتر و بهتر معرفی شود. مرجعیت حوزه و علمای دین باید در مورد خط صحیح دین و قرآن برجسته‌تر شود. اگر امامان، قم و مردم قم را «حجت» برای مردم دیگر بیان کرده‌اند، این «حجیّت» باید در عمل اثبات شود.

اگر امام رضا«ع» فرمود: «بهشت هشت در دارد (یک در، یا) سه در از درهای بهشت برای اهل قم است.»(۵) باید این درها به وسیله علم و دینداری و هدایتگری و بصیرت، به روی قمی‌ها و مرتبطین با این شهر گشوده ‌شوند و بستر ورود به این مدینه، از این در و درگاه فراهم آید.

اگر در روایات است که، «لولا القمیّون لضاع الدین؛(۶) اگر قمی‌ها نبودند، دین تباه می‌شد» آگاهان این شهر و دیار و عالمان و اندیشمندان فرزانه، باید با بدعت‌ستیزی و مقابله با خرافه‌گرایی، به این نقش مهم در صیانت از باورهای دینی اقدام کنند و جلوی مذهب‌سازان منحرف و وابسته را بگیرند.

این عاصمه و این حرم ظرفیت‌های فراوانی دارند که در پرتو آنها دامنه تأثیرگذاری فرهنگی و دینی قم افزایش می‌یابد و برکات وجودی حضرت معصومه«س» که مدفن پاکش در این دیار است، گسترده‌تر می‌شود.

آنچه گفته شد تنها نمی از یمی بود؛ باشد که شاهد شکوفایی بیشتر گل‌های این حرم باشیم.

دنیا، تشنه عطر محمدی«ص» است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۴٫

۲- همان، ص ۲۱۵٫

۳- همان، ص ۲۱۳٫

۴- همان، ص ۲۱۳٫

۵- همان، ص ۲۲۸ و ۲۱۶٫

۶- همان، ص ۲۱۷٫

03ژانویه/21

آموزش مجازی فرزندان، آسیب‌ها و راهکارها

در سال ۱۳۹۶ در چهار محال و بختیاری پژوهشی در باره آموزش باورهای دینی ۸۲ تن از والدین به فرزندان ۷ تا ۱۲ ساله‌شان از طریق پرسش‌نامه گلاک و استارک انجام و سپس یک دوره‌ آموزش مجازی به مدت شش ماه برگزار شد. بعد از این دوره، مجدداً این پژوهش از طریق پرسش‌نامه باورهای دینی اجرا شد. نتیجه جالب بود. آموزش مجازی روی سه بُعد مؤلفه‌های نگرش و اعتقادات دینی، آشنایی با احکام و اطلاعات دینی، اخلاق و آداب و تجارب دینی اثر گذاشته بود، ولی روی یک بُعد، یعنی  انجام واجبات و ترک محرمات هیچ تأثیری نگذاشته بود.(۱)

آموزش مجازی همواره موافقان و مخالفانی داشته است. طبعاً موافقان بر مزایا و مخالفان بر معایب آن تأکید دارند. این روزها که بیماری کرونا مشکلات زیادی را برای انسان‌ها به وجود آورده است، گسترش آموزش مجازی امری اجتناب‌ناپذیر است. بسیاری از والدین و فعالان فرهنگی نگران گسترش آسیب‌های ناشی از این آموزش‌ها هستند. در این نوشتار مهم‌ترین آسیب‌ها و راه‌های پیشگیری و مقابله با‌ آنها را ارائه می‌دهیم. این آسیب‌ها  ممکن است در رابطه فرزندان ما با خود، رابطه آنها با خدا و رابطه آنها با ما و دیگران تأثیر منفی بگذارد.

الف) آسیب‌های فردی

نخستین نگرانی در استفاده نامناسب از فضای مجازی در پی استفاده از آموزش‌های مجازی در زندگی فردی شخص خود را نشان می‌دهد:

 

۱. اعتیاد به فضای مجازی

پژوهش‌ها حاکی از آنند که جوانان در ایران ۳۵% به دنبال چت، ۲۸% بازی اینترنتی، ۳۰% پست الکترونیکی و ۲۵% به دنبال جستجوی مطالب هستند. اگر فردی نتواند یک ماه دوری از اینترنت را تحمل کند، در معرض اعتیاد به این فضاست. استفاده غیر کاری و غیر ضروری از فضای سایبری بر اساس معیار سازمان بهداشت جهانی اگر در هفته بیش از ۱۴ ساعت شود، فرد معتاد به این فضاست. بر اساس تحقیقات ۳۸% از جوانان ما ـ دختران بیش از پسران ـ در معرض این اعتیاد هستند.(۲)

تمام نشانه‌های اعتیاد به مواد در اعتیادهای رفتاری از جمله اعتیاد به فضای مجازی وجود دارد. کاهش سطح مسئولیت‌پذیری و غفلت از برنامه‌های آموزشی و پژوهشی از آن جمله است.

 

۲٫ اتلاف وقت

در سال ۱۳۹۶ در مشهد روی ۲۲۰ نفر از جوانان که بیشتر آنها ۲ تا ۳ ساعت از فضای مجازی ـ ۷۶% برای تفریح و سرگرمی ـ استفاده می‌کردند، پژوهشی انجام شد. درست است که آموزش مجازی نوعی استفاده مفید از اینترنت محسوب می‌شود؛ ولی ممکن است فرد را به این فضا وابسته کند، به‌طوری که زمان زیادی را مشغول آن باشد.

ب) آسیب‌های معنوی

۱٫ دسترسی به منابع غیر اخلاقی

۱۰ تا ۳۰ درصد نوجوانان به‌طور تصادفی با هرزه‌نگاری در اینترنت مواجه می‌شوند. نوجوانان ۱۲-۱۷ ساله بیشترین قربانیان هرزه‌نگاری یعنی فعالیتی هستند که ایالات متحده آمریکا سالانه ۸ درصد از فعالیت‌های تجاری خود به مبلغ ۱۸ میلیارد دلار را به آن اختصاص می‌دهد.

پژوهش‌های دانشگاه تورنتو نشان می‌‌دهد کودکان بیشتر بعد از ظهرها و نوجوانان و جوانان بیشتر ساعات پایانی شب را برای استفاده از این فضاها انتخاب می‌کنند. هرچه اشتیاق فرد برای بازدید از سایت‌های غیر اخلاقی بیشتر باشد، گرایش به ساعت‌های پس از نیمه شب هم بیشتر است. بلوغ زودرس، مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتن، آسیب‌های روحی و انحرافات اخلاقی بخشی از آسیب‌های هرزه‌نگاری برای فرزندان است.

 

۲٫ تضعیف باورهای دینی

تنوع ادیان و مذاهب و گروه‌های فکری در فضای مجازی احتمال القای شبهه به فرزندان ما را  بیشتر می‌کند. پژوهش دیگری که در سال ۱۳۹۶ در مشهد انجام شد به‌خوبی این مهم را تأیید می‌کند. نباتی و خدیوی رفوگر میزان دینداری جوانان ۱۸-۲۹ ساله را مورد سنجش قرار دادند و با بررسی میزان استفاده آنان از رسانه‌های جدید ارتباطی مانند لاین، تلگرام، فیسبوک و اینستاگرام رابطه معکوس بین این دو را به دست آوردند. جالب این بود که هرچه سرعت ارتباط اینترنتی بالاتر بود، اعتقادات و اخلاقیات کاهش بیشتری پیدا می‌کرد. هرچه زمان استفاده از اینترنت بیشتر بود، ضعف در بُعد شریعت هم مشهودتر بود. در مجموع ۲۶% از دینداری آزمودنی‌ها وابسته به استفاده از فضای مجازی و رسانه‌های ارتباطی بود.(۳)

ج) آسیب‌های خانوادگی و اجتماعی

۱٫ انزوای اجتماعی

شاندرز(۴) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که استفاده زیاد از اینترنت مساوی است با پیوند ضعیف اجتماعی و برعکس استفاده کم از اینترنت همراه است با ارتباط بیشتر با پدر و مادر و دوستان. گرچه افرادی که مهارت‌های ارتباطی کمتری دارند بیشتر به سراغ دوست‌یابی‌های مجازی می‌روند، ولی به‌طور متقابل استفاده زیاد از فضای مجازی هم در کاهش ارتباطات اجتماعی مؤثر است.(۵)

 

۲٫ کاهش ارتباطات خانوادگی

پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند که استفاده نوجوانان از اینترنت زمانی را که آنها با خانواده سپری می‌کنند، کاهش می‌دهد.  بیشترین اثر در کاهش ارتباطات خانوادگی وقتی است که نوجوان برای بازی‌های آنلاین صرف می‌کند. وقتی که فرد برای ارتباط با دوستانش از اینترنت استفاده می‌کند، زمانی که صرف ارتباط خانوادگی می‌کند کاهش می‌یابد، ولی زمانی که برای کارهای درسی از فضای مجازی استفاده می‌کند، تأثیر زیادی در زمانی که صرف خانواده می‌شود، ندارد.(۶)

 

۳٫ تغییر الگوی تعامل بین والدین و فرزندان

فضای مجازی و تکنولوژی‌های نوین توازن قدرت را در خانواده تا حدودی به هم زده است. ما با نسلی مواجهیم که از کودکی با این تکنولوژی بزرگ می‌شود و رفته رفته اطلاعات و تسلط بیشتری نسبت به نسل حاضر می‌یابد. نوجوان در بسیاری از خانواده‌ها متخصص امور رایانه و فضای مجازی می‌شود و بقیه باید از او کمک فنی بگیرند. این مهارت، زمینه را برای دور زدن والدین بیشتر می‌کند و امکان نظارت را کاهش می‌دهد. رایانه و امکاناتی از این قبیل  در انحصار او در می‌آیند و سایر اعضای خانواده باید با او هماهنگ شوند.

همه این آسیب‌ها نشانه خطیر بودن مسئله فضای مجازی هستند. این واقعیت قابل حذف یا انکاری نیست و باید به جای تقابل با آن، با آن تعامل کرد. راهکارهایی که ارائه می‌شوند به مسئولان و مربیان و والدین کمک می‌کنند تا بتوانند استفاده از فضای مجازی به‌ویژه برای آموزش فرزندان را بهتر مدیریت کنند.

د) راهکارهای فردی

۱٫ کمک به هویت‌یابی فرزندان

یکی از عوامل اعتیاد به فضای مجازی بی‌هویتی است. فرزندان والدینی که از ابتدا برای آینده فرزندان خود ارزش قائلند و با آنها در این مورد تعامل سازنده دارند، کمتر به انواع اعتیادها مبتلا می‌شوند. شناخت هدف و معنا در زندگی، برای مقابله با اعتیادهای رفتاری امری ضروری است. به فرزند خود ارزش بدهید و کرامت نفس او را بالا ببرید. برایش احترام قائل باشید و از توانایی‌هایش به اندازه تعریف کنید. به جای سرزنش کردن او، تشویق و تحسین را در برنامه خود قرار دهید.

 

۲٫ مهارت مدیریت زمان

تحقیقات نشان می‌دهند که اگر فرد محاسبه میزان کالری‌های مصرفی خود در روز را شروع کند، وزنش خود به خود کم می‌شود. برای مقابله با استفاده نابجا و بیش از حد از فضای مجازی، زمان استفاده فرزندتان از فضای مجازی را محاسبه کنید. نرم‌افزارهایی نیز در این زمینه وجود دارند. سعی کنید به کمک خود او به‌تدریج زمان غیر ضروری استفاده از فضای مجازی را کاهش دهید. این برنامه باید واقع‌بینانه و جامع باشد. در این زمینه از کتاب‌های مهارتی استفاده کنید.(۷)

 

۳٫ تنظیم خواب

یکی از اموری که به نظم زندگی کمک می‌کند تنظیم خواب است. به هیچ وجه در شرایط عادی اجازه ندهید فرزند شما حتی به بهانه درس خواندن تا دیر وقت بیدار باشد. خواب زودهنگام و با کیفیت در پیشرفت تحصیلی و سلامت جسمی و روحی فرزند شما نقش مهمی دارد. ساعات اولیه صبح و ساعات پایانی روز زمان‌های خوبی برای خوابیدن نیستند.(۸)

۴٫ جایگزین مثبت

از آنجا که بسیاری فضای مجازی را ابزار سرگرمی می‌دانند، لازم است جایگزین‌های مناسبی برای سرگرمی فرزندانمان داشته باشیم. ورزش‌های جذاب یکی از بهترین جایگزین‌ها هستند. بازی‌های گروهی، برنامه‌های خلاقانه و استفاده از دیگر ابزارهای سرگرمی به کاهش استفاده افراطی از فضای مجازی کمک می‌کنند.

 

ه) راهکارهای معنوی

۱٫ انس با مسجد و اماکن زیارتی

برای اینکه به بیماری کرونا مبتلا نشویم یکی از راه‌ها تقویت سیستم ایمنی بدن است. برای مبتلا نشدن به ویروس فضای مجازی، آن هم به صورت منفی، لازم است سیستم ایمنی دینی فرزندانمان را تقویت کنیم. هرچه ارتباط ما با خدا و مسجد و حسینیه و اماکن زیارتی ـ البته با حفظ پروتکل‌های بهداشتی ـ‌ بیشتر باشد، مصونیت ما نیز بیشتر خواهد بود. تنفس در این فضاها بسیاری از مسمومیت‌ها را می‌زداید. در این بین بر نماز و توسل به اهل‌بیت«ع» و شرکت در روضه‌ها تأکید می‌کنیم.

 

۲٫ دوری از شبهات

حتی پزشکان حاذق نیز خود را چندان در معرض ویروس کرونا قرار نمی‌دهند، زیرا در معرض بودن احتمال ابتلا را بالا می‌برد. اگر فرزند ما دائماً در معرض شبهات اعتقادی باشد، احتمال ضعیف شدن باورهایش بیشتر می‌شود. اجازه ندهیم فرزندمان با افراد یا محتواهای شبهه‌افکن در این فضا ارتباط بگیرد و اگر اتفاقاً شبه‌ای القا شد به‌سرعت در پی دادن پاسخ قانع‌کننده و رفع شبهه برآییم. مطالعه، تفکر و پرسش از متخصصان راه حل شبهات است. فرهنگ اندیشه و مطالعه را در بین فرزندان خود تقویت کنید. خود تان کتاب بخوانید، آن هم نه در فضای مجازی، بلکه به صورت حقیقی تا بهترین الگو برای فرزندان خود باشید. به عنوان هدیه برایش کتاب‌های مفید و جذاب بخرید.

و) راهکارهای خانوادگی و اجتماعی

۱٫ افزایش ارتباطات بیرونی

تلاش کنیدبر  ارتباطات واقعی فرزندان خود  بیفزایید. اگر هم از فضای مجازی برای یافتن محیط‌های سالم استفاده می‌کند، باید این را به دوستی‌ها و روابط واقعی سالم برسانید.(۹) گروه‌های فرهنگی و دینی مطمئن را بیابید و احساس هویت گروهی را در فرزند خود تقویت کنید.

 

۲٫ تنبیه و تشویق

از خود فرزندان بخواهیم تعیین کنند که در صورت تخلف از قوانینی که برای استفاده از فضای مجازی برایشان گذاشته‌ایم، آنها را از چه چیزهائی محروم کنیم و در صورت تخلف با جدیت آنها را اجرا و در صورت انجام قوانین تشویقشان کنیم.

 

۳٫ به‌روز بودن والدین

برای اینکه والدین بتوانند نظارت کافی برای اجرای این راهکارها داشته باشند، لازم است که همواره خود را به روز نگه دارند و اطلاعاتشان را در باره فضای مجازی و تکنولوژی ارتقا دهند. این مهارت از شکاف بین نسلی نیز جلوگیری می‌کند.

 

۴٫ استفاده از سیم‌کارت آموزشی

یکی از بهترین راه‌های امنیت کشور کنترل مرزهای آن است. اینترنت دهکده‌ای بی‌مرز و بدون حساب و کتاب است. تا اینترنت ملی راه‌اندازی نشود، ما کنترلی روی مرزهای فرهنگی خانواده‌ها نخواهیم داشت تا از آسیب‌های گفته شده پیشگیری کنیم. تا آن زمان برای فرزندان خود از سیم‌کارت‌های آموزشی که دسترسی کنترل‌ شده دارد‌، استفاده کنید. لزومی ندارد فرزند ما تا به سن استقلال و اواخر نوجوانی نرسیده است تلفن هوشمند و یا تبلت مستقل که نظارت بر آن دشوار است، داشته باشد.

و سخن آخر

در برخورد با فضای مجازی نه باید افراط کرد، نه تفریط. فضای مجازی تیغ دو لبه‌ای است که استفاده مناسب از آن باعث شکوفایی توانایی‌ها و استفاده نامناسب از آن به تعبیر مقام معظم رهبری، مسلخ برخی از جوانان است. با برخورد واقع‌بینانه با فضای سایبری و از جمله آموزش مجازی و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می‌توان به تعلیم و تربیت مناسب‌تر نسل آینده که نیازمند یاری ماست، کمک کرد. در اینجا ما هفت آسیب و ده راهکار ذکر شدند. یعنی هر چند استفاده نامناسب از فضای مجازی بیشتر است، ولی ظرفیت‌های مثبتش بسی بیش از ابعاد منفی آن است. کسی چه می‌داند شاید کرونا باعث این شود برخی از شیوه‌های آموزشی ما مورد بازنگری قرار گیرند و برای رشد خود و فرزندانمان، بهتر از گذشته از تکنولوژی استفاده کنیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- هادی جعفریان و حسام‌الدین مؤیدیان، اثربخشی آموزش مجازی بر تربیت باورهای دینی کودکان، Pure life, Vol.5 No.16.  (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.25-46.

۲- فائزه کرمشایی و دیگران، بررسی اعتیاد به اینترنت و فضاهای مجازی در بین جوانان و نوجوانان، همایش ملی صنایع فرهنگی و نقش آن در توسعه پایدار،‌ دانشگاه آزاد اسلامی، واحد کرمانشاه، اسفند ۱۳۹۰٫

۳- علی نباتی و غلام‌رضا خدیوی رفوگر، بررسی ارتباط میزان استفاده از رسانه‌های ارتباطی (لاین، تلگرام، فیسببوک، اینستاگرام) و میزان دینداری جوانان ۱۸-۲۹ سال شهر مشهد، Pure life, Vol.5. No.16 (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.165-193.

۴- Chanders.

۵- شجاعت ‌علی و محمد نظیر عرفانی، آسیب‌‌شناسی فضای مجازی در تعلیم و تربیت کودکان، Pure life, Vol.5. No.16.  (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.54

۶- همان، ص۵۶٫

۷- محسن خیری، جدول مدیریت کیفی زمان؛ خط هشت، ۱۳۹۵؛ جواد پرویزی، زمان را نگه دارید؛ مؤسسه امام خمینی، ۱۳۹۵؛ محمدحسین قدیری، مهارت برنامه‌ریزی، ذوی القربی، ۱۳۹۰٫

۸- ر. ک: جواد ترکاشوند، به خواب شیرین بروید، مؤسسه امام خمینی، ۱۳۹۱٫

۹- شجاعت ‌علی و محمد نظیر عرفانی، آسیب‌‌شناسی فضای مجازی در تعلیم و تربیت کودکان، Pure life, Vol.5. No.16.  (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.47-64

03ژانویه/21

از نظافت و آراستگی خود و خانه، غافل نشویم

مقدمه: در ادامۀ مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» که در شماره‌های پیشین تقدیم شدند، در گام شانزدهم از این بحث، با استناد به توصیه‌ها و تاکیدات ائمه معصومین«ع» به ضرورت و لزوم «نظافت و آراستگی فردی و اجتماعی»،  می‌پردازیم:

 

نمی‌شود تنت مثل آب چشمه، پاک نباشد و ادّعا کنی روح زلالی داری

از حساسیت‌های همه انسان‌ها، اعم از مرد و چه زن، حساسیت نسبت به نظافت است. رعایت نظافت ظاهری، از شرایط دینداری ‌است.  امام رضا«ع» فرمود: «پاکیزگی، از اخلاق انبیاست»(۱)

در معارف دینی، نظافت از ابعاد مختلفی بررسی و در مورد همه آنها توصیه شده است:

 

الف) نظافت تن

بدبو بودن بدن، موجب بی‌‌میلی همسر می‌شود. به همین دلیل، شستشوی بدن برای از بین بردن بوی نامطبوعی که حاصل عرق کردن است، تأثیر به‌سزایی در تمایل زن و شوهر نسبت به یکدیگر دارد.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود:

«خودتان را به وسیلۀ آب از بوی نامطبوعی که مایۀ آزار دیگران است، پاکیزه سازید و به خودتان برسید؛ زیرا خداوند عزّوجلّ از بنده پَلشت و لاقیدی که هر کسی که با او می‌نشیند، از وی بیزار می‌شود، نفرت دارد.»(۲)

یکی از مصادیق نظافت بدن، زدودن موهای زاید است. رسول خدا «ص» فرمود: «کسی از شما سبیل و موی عانه و زیر بغل خود را بلند نگذارد.» (۳) این کار، علاوه بر اینکه بوی نامطلوب بدن را از بین می‌برد، از اعمال مستحب است و در روایات ما، تأکید فراوانی نسبت به آن شده است. در سیرۀ بزرگان دین ما آمده که گاهی این بزرگواران، فقط برای زدودن موهای زاید به حمام می‌رفتند. امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «زایل کردن موی زیر بغل، بوی بد نامطلوب را از بین می‌برد و مایه پاکیزگی می‌شود و همچنین از سنت‌هایی است که خداوند به انسان پاکیزه، حضرت محمد«ص» امر فرموده است.»(۴)

 

ب) نظافت لباس

پاکیزگی لباس هم مانند تمیز بودن تن در روابط زن و شوهر مؤثر است. پس نباید به نظافت بدن بسنده کرد. در صدر اسلام، کسانی که به نظافت لباس خود اهمیت نمی‌دادند، مورد سرزنش رسول خدا «ص» قرار می‌گرفتند.

جابربن عبدالله می‌گوید: «رسول خدا «ص» نزد ما آمدند و چشمشان به مردی افتاد که موهایش ژولیده و در هم بود. فرمودند: «آیا این مرد چیزی پیدا نکرد که با آن موهای خود را مرتب کند؟». مردی دیگری را دیدند که لباس‌هایی چرکین به تن داشت. فرمودند: «آیا این مرد آبی پیدا نکرد که لباسش را با آن بشوید؟»(۵)

علاوه بر تأثیری که نظافت لباس روی روابط ما با همسرمان دارد، توجه به این مطلب، موجب شادابی روح نیز می‌شود. امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «لباس پاکیزه، غم و اندوه را از بین می‌برد و موجب پاکیزگی نماز است.(۶)

 

ج) نظافت دهان و دندان

نظافت دهان و دندان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است تا حدی که شخص بی‌توجه به آن، مورد سرزنش قرار گرفته است.

رسول خدا «ص» فرمودند: «چرا شما را در حالی می‌بینم که دندان‌هایتان، زرد شده؟ شما را چه شده است که مسواک نمی‌زنید؟» (۷)

امام صادق«ع» فرمود: «مسواک کردن، از اخلاق انبیاست»(۸)

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «دو رکعت نماز با مسواک از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک، برتر است.»(۹)

و نیز : «مسواک زدن، موجب پاکیزگی دهان و مایۀ خشنودی پروردگار است.»(۱۰)

رسول خدا «ص» فرمود: «جبرئیل«ع» همواره مرا به مسواک زدن توصیه می‌کرد، چندان که گمان کردم به‌زودی این کار را واجب خواهد کرد.»(۱۱)

بوی بدی که از دهان به جهت تنبلی در زدن مسواک به مشام می‌رسد، در ارتباط صمیمانه میان زن و شوهر تأثیر منفی می‌گذارد. رعایت نظافت سبب تمایل همسر به ارتباط می‌شود و از این ارتباط لذت می‌برد.

البته بوی بد دهان بسیاری از افراد در اثر بیماری است. این افراد باید به پزشک مراجعه کنند؛ امّا متأسفانه در موارد بسیاری این افراد، توجهی به بیماری خود ندارند و به دنبال درمان آن نمی‌روند.

 

د) نظافت خانه

ظاهر خانه در نشاط و شادابی روحیه انسان، بسیار مؤثّر است. خانه کثیف و در هم ریخته، روان انسان را کسل می‌کند. اسلام، در کنار نظافت خود، اهمیت ویژه‌ای به نظافت خانه داده و به ابعاد مختلف آن، مثل جارو کردن خانه و جلوی درِ خانه و پاک کردن در و دیوار خانه از تارهای عنکبوت پرداخته است.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «خانه‌های خود را از تار عنکبوت، تمیز کنید؛ زیرا باقی گذاشتن آن در خانه، فقر می‌آورد.»(۱۲)

 

هـ) آراستگی

ممکن است کسی تمیز باشد؛ امّا آراسته نباشد. آراستن یعنی افزودن به زیبایی ظاهری. دوست داشتن زیبایی، امری فطری است که خداوند هم آن را دوست دارد و تمایل به آن را در وجود ما نیز قرار داده است.(۱۳)

پیامبر خدا «ص» وقتی می‌خواستند از خانه بیرون بروند، به آئینه نگاه و موهایشان را صاف می‌کردند و شانه می‌زدند. گاهی در آب می‌نگریستند و موهایشان را مرتب می‌کردند. ایشان خود را برای اصحاب هم زیبا می‌کردند، چه رسد به خانواده‌شان‌.(۱۴)

آراستن خویشتن نیز یکی از صفات مؤمنان برشمرده شده و علاوه بر آن به آراستن خانه نیز توصیه شده است.

امام صادق«ع» فرمود: «خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و بینوایی و تظاهر به فقر را ناخوش می‌دارد. هرگاه خداوند به بنده‌ای نعمتی دهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند.» پرسیده شد: «چگونه؟» فرمود: «لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو کند، خانه‌اش را گچ‌کاری کند و جلوی در حیاط خود را جارو بزند.»(۱۵)

مردان و زنان دوست دارند همسران خود را در شکل و صورت آراسته ببینند. به همین دلیل هم اسلام، آراستگی انسان برای همسرش را به منزلۀ یک حق، توصیه کرده(۱۶) و علاوه بر نظافت، نسبت به آراستگی افراد نیز حساسیت نشان داده است.

آراستگی، یکی از عوامل افزایش محبّت میان زن و شوهر است. علاوه بر این، آراستن زن و شوهر برای هم موجب مصونیت حریم عفاف در هر دو خواهد شد.(۱۷)

برخی از مردها فکر می‌کنند که زن‌ها توجه چندانی به آراستگی شوهرشان ندارند و فقط این مردها هستند که نسبت به آراستگی همسرشان حساسند؛ در حالی که چنین تصوری کاملاً اشتباه است. زن‌ها هم مانند مردان به آراستگی همسرشان علاقه‌مندند.

حسن بن جَهم می‌گوید: به امام رضا «ع» گفتم: «چطور خضاب کرده‌اید!» فرمود: «آری، با حنا و کَتم(۱۸). آیا نمی‌دانی که در این کار، پاداش هست؟ زنان دوست دارند تو را همان طور ببینند که تو دوست داری آنها را ببینی، یعنی آراسته. همانا زنان از عفت‌ورزی به سوی فجور ‌رفته‌اند و این هم نبوده مگر به این دلیل که همسرانشان کم به خود می‌رسیدند.»(۱۹)

اسلام، علاوه بر توصیه‌های کلّی به آراستگی، به صورت جزئی هم به مواردی اشاره کرده است؛ مثل چیدن موهای سبیل و داخل بینی.

رسول خدا «ص» فرمودند: «مقداری از سبیل و موهای بینی خود را بگیرید و به خودتان برسید؛ زیرا این کارها بر زیبایی شما می‌افزاید.»(۲۰) بلند گذاشتن ناخن برای خانم‌ها(۲۱) و آراستن مو(۲۲)

 

مراقب آراستگی‌های حرام باشیم

برخی از آراستگی‌ها حرام است و به جهت رعایت شرط بندگی باید از آنها پرهیز کرد. مثلاً استفاده از طلا و ابریشم برای مردها حرام است.

رسول خدا «ص» در حالی که به طلا و ابریشم اشاره می‌کردند، فرمودند: «این دو بر مردان امّت من حرام است، نه بر زنان.»(۲۳)

همچنین زن‌ها هم نباید زینت‌های خود را به نامحرم نشان دهند.

 

و) خوشبو کردن

خوشبو کردن خویش از توصیه‌های اکید اسلامی است که از اخلاق انبیا معرفی شده و از برجستگی‌های سیرۀ رسول خداست«ص». در معارف اسلامی به خوشبو‌ کردن هر روزه توصیه شده و در صورت ناتوانی، حداقل هفته‌ای یک بار باید خود را خوشبو کرد.

امام رضا «ع» فرمود:

«خوشبو کردن از اخلاق انبیاست.»(۲۴) و امام موسی کاظم«ع» فرمود: «شایسته نیست که مرد، خو‌بو کردن را هر روز رها کند. اگر به صورت روزانه برایش ممکن نبود، یک روز در میان و اگر این هم ممکن نبود، در هر جمعه خود را معطر کند و این را دیگر رها نکند.»(۲۵)

بوی خوش از اموری است که جنسیت نمی‌شناسد. زن و مرد، بوی خوش را دوست دارند و از بوی بد گریزانند. فعالیت‌های مختلف در طول روز، در خانه و بیرون از خانه، موجب می‌شود که بدن ما عرق و در بدن ما تولید بوی بد ‌کند. در بحث نظافت تن گفتیم که باید با شستشو، بوی بد را از بین برد؛ امّا بدبو نبودن کافی نیست، انسان باید خوشبو‌ باشد. خوشبویی در اشتیاق همسر برای ارتباط مؤثّر است.

 

چند نکته در بارۀ عطر

  1. در انتخاب عطر حتماً سلیقۀ همسرتان را جویا شوید و از عطری استفاده کنید که او دوست دارد. ممکن است همسرتان نسبت به عطر خاصی حساسیت داشته باشد و او را بیازارد. به هیچ وجه از چنین عطری استفاده نکنید؛ چون در روابط عاطفی شما تأثیر سوء خواهد داشت.
  2. تنوع عطر هم می‌تواند در جذابیت بوها و تکراری نشدن آنها مؤثّر باشد. تا حد امکان، چند نوع عطر داشته باشید و به صورت متنوع از آنها استفاده کنید.
  3. برخی از افراد، نسبت به عطر، حساسیت دارند و با بوییدن عطر، سر درد یا دچار عطسه‌های پشت سر هم می‌شوند. اگر همسرتان از جمله این افراد است، اوّلاً از عطر استفاده نکنید، ثانیاً اگر نسبت به گلاب، حساسیت ندارد، برای خوشبو کردن خود از آن استفاده کنید، ثالثاً اگر نسبت به گلاب هم حساس است، تلاش کنید هیچ گاه بدبو نباشید. با یک حمّم مختصر و کوتاه هم می‌توان بوی بد را از خود دور کرد.

۴- خوشبو بودن خانه هم اهمیت دارد؛ به‌ویژه اگر عواملی از قبیل بوی فاضلاب موجب بدبویی خانه شده باشد.(۲۶)

 

خوشبو کردن زنان برای مردان نامحرم

هر اندازه خوشبو کردن زن برای همسرش امر خوبی معرفی شده، در نگاه اسلام، خوشبو‌ کردن زن برای نامحرمان بسیار زشت و ناپسند است تا جایی که چنین زنی مورد لعن قرار گرفته است(۴۰) و نمازهای او نیز مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت.

امام صادق«ع» از قول پیامبر خدا «ص» فرمود: «هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه خارج شود، مورد لعن قرار می‌گیرد تا این که به خانه باز گردد.»(۲۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. الکافی، ج۵، ص۵۶۷
  2. الخصال، ج۲، ص۶۲۰
  3. بحارالأنوار، ج۷۳، ص۸۸
  4. مکارم الأخلاق، ص۶۰
  5. سنن أبی داوود، ج۲، ص۲۶۱٫
  6. الکافی، ج۶، ص۴۴۴٫
  7. همان، ص۴۹۶
  8. الکافی، ج۶، ص۴۹۵
  9. بحارالأنوار،ج۷۳، ص۱۳۹٫
  10. الکافی، ج۶، ص۴۹۵٫
  11. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۳٫
  12. قرب الإسناد، ص۵۲٫
  13. رسول خدا «ص» فرمودند: «خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد.» (الکافی، ج۶، ص۴۳۸).
  14. مکارم الأخلاق، ص۳۴٫

۱۵٫وسائل الشیعه، ج۵، ص۷٫

  1. امام صادق«ع» فرمود: «زنی خدمت رسول خدا «ص» رسید و گفت: «ای رسول خدا! حقّ مرد بر عهدۀ زن چیست؟» حضرت فرمودند: «بیش از آن است که بتوان آن را در جملاتی بیان کرد.» زن گفت: «برخی از آن را برای من بگوئید.» فرمودند: «باید خودش را با بهترین عطرها خوشبو کند و برای شوهرش، بهترین لباس‌هایش را بپوشد و با بهترین زینت‌هایش خود را بیاراید.» (الکافی، ج۵، ص۵۰۸).
  2. امام موسی کاظم«ع» فرمود: «آراستگی مرد برای همسرش از چیزهایی است که عفّت زن را افزون می‌کند.» (بحار الأنوار، ج۷۶، ص۳۰۷). رسول خدا «ص» فرمود: «لباس‌هایتان را بشویید، موهایتان را اصلاح کنید، مسواک بزنید، خود را بیارایید و نظافت را رعایت کنید که همانا بنی اسرائیل، این‌چنین نکردند و دامان زنانشان به زنا آلوده شد.» (نهج الفصاحه، ص۲۲۶).

۱۸٫«کَتْم»، گیاهی است رنگی که با حنا مخلوط شده و برای رنگ زدن مو از آن استفاده می‌شود. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵۰).

  1. مکارم الأخلاق، ص۸۱٫
  2. قرب الإسناد، ص۶۷٫
  3. رسول خدا «ص» به مردان دستور می‌دادند که ناخن‌هایشان را کوتاه کنند و به زن‌ها می‌فرمودند: «ناخن‌هایتان را بلند کنید که برای شما زیباتر است.»(همان، ص۴۹۲).
  4. رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کس مو می‌گذارد، باید خوب به آن برسد، و گر نه کوتاهش کند.» (الکافی، ج۶، ص۴۸۵).
  5. مستدرک‏الوسائل، ج۳، ص۲۰۹٫
  6. الکافی، ج۶، ص۵۱۰٫
  7. همان
  8. ما توصیه نمی‌کنیم که با اسپری‌های خوشبو‌ کننده، خانه‌تان را خوشبو کنید؛ زیرا از نظر بهداشتی، سلامت این دسته از خوشبو کننده‌ها زیر سئوال است. «تحقیقات نشان داده انواع خوشبو‌ کننده‌های هوا، دارای مواد سمّی و شیمیایی هستند که برای سلامت بدن، مضرند. به گزارش شیکاگو تریبون، انواع خوشبو‌ کننده‌های هوا و پارچه و لباس دارای مواد شیمیایی و بعضاً سمّی هستند. به همین دلیل توصیه می‌شود در مکان‌های سربسته، به‌خصوص در مورد لباس و اتاق کودک، به‌هیچ‌وجه از خوشبو‌ کننده استفاده نشود…. بررسی‌ها نشان می‌دهند عوارض پوستی و تنفّسی ناشی از مصرف انواع خوشبو‌کننده‌ها به‌طور مداوم بین سی تا پنجاه درصد است.» (به نقل از پایگاه اطّلاع‌رسانی همایش‌های ایران)

گلاب خودمان، خوشبو کنندۀ مطمئن و نشاط‌بخشی است.

۲۷٫ ثواب الأعمال، ص۲۵۹٫

03ژانویه/21

سیره پیامبر(ص) و مفهوم شهر در تمدن اسلامی

اشاره:

تمدن اسلامی از زوایا و ابعاد گوناگون مورد توجه اندیشمندان واقع شده و کتاب‌ها و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته شده‌اند. حضور پیامبر اکرم(ص) در مدینه و تشکیل حکومت را باید اقدام عملی ایشان پس از بعثت و دعوت، در جهت تمدن‌سازی اسلامی برشمرد. پیامبر اکرم(ص) با اقبال مناسب مردم یثرب، نخستین اصول و پایه‌های شهر اسلامی را بر پایه سعه صدر، حسن تفاهم، نفی استبداد، مهربانی و همزیستی انسان بنیان نهادند. در هر تمدنی بخش گسترده‌ای از مظاهر جغرافیایی و کالبدی در ارتباط با انسان تحول و تکامل یافته است. تنوع و چگونگی مناظر کالبدی شهری، در رابطه با عوامل گوناگونی چون سطح فرهنگ، بنیه اقتصادی، روش سیاسی حاکم بر جامعه و اصول قابل قبول جامعه و محیط زیست پدیدار می‌شود. از میان عوامل مذکور، اصول اعتقادی و جهان‌بینی از توان و نفوذ بیشتری برخوردار است و به عنوان زیرساخت دیگر نیروها در بسیاری از جاها اثر و مُهرِ خود را بر مناظر کالبدی شهرها می‌نهد که نه تنها چهره بخش پدیده‌هایی چون مساجد، بازارها، زیارتگاه‌ها، مکان‌های عمومی و… را نشان می‌دهند، بلکه در چگونگی روابط و آداب اجتماعی، فرهنگ، شعر، نثر و موسیقی و… نیز مؤثر واقع می‌شود. بی‌تردید جهان‌بینی اسلامی و سیره پیامبر(ص) در ساختن و پرداختن مناظر و ساختار کالبدی تمدن اثر به‌سزایی داشته است که در این مقاله به تحلیل آن پرداخته است.

 

۱٫تمدن شهری در اسلام

تمدن از ریشه‌ «مدن» به معنای اقامت کردن و پیدا کردن اخلاق شهرنشینی(۱) معادل(۲)Civilization  است.(۳) در فرهنگ‌های فارسی نیز تمدن به معنای شهرنشین شدن، به اخلاق و آداب شهریان خوگرفتن، همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و مانند آن آمده است.(۴)

«ویل دورانت» بر این باور است که تنها تمدن است که انسان را به فکر ایجاد مدینه و شهر می‌اندازد. از یک لحاظ، تمدن با مؤدب بودن و حسن معاشرت یکی می‌شود و این حس معاشرت، خود صفای اخلاقی است که در شهر دست می‌دهد.»(۵) او تمدن را این گونه تعریف می‌کند: «تمدن نظامی است اجتماعی که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی می‌شود و به منظور بهره‌گیری از اندیشه‌ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقیت می‌زند. نظامی است سیاسی که اخلاق و قانون، آن را سر پا نگه می‌دارند و نظامی است اقتصادی که با تداوم تولید، پایدار می‌ماند.(۶)

در اندیشه اندیشمندان مسلمان نیز تعریف تمدن، تشکل هماهنگ انسان‌ها در حیات معقول با روابط عادلانه بین همه افراد و اشتراک گروه‌های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسان‌ها در همه ابعاد مثبت است.(۷) می‌توان گفت تمدن، حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی و خروج از بادیه‌نشینی و گام نهادن در شاهراه نهادینه شده امور اجتماعی و عمران است.(۸)

 

۲٫تمدن و تشکیل دولت اسلامی

ویژگی‌های ساختار سنتی قبیله‌ای در جامعه پیش از اسلام، خشونت‌گرایی در اشکال مختلف از قیبل چپاول، حمله به افراد دیگر، جنگ و کشتار، اسطوره‌گرایی و رواج خرافات، انحطاط اخلاقی و فرهنگی و محدودیت زیستگاه‌های مناسب زندگی و مهاجرت (۹) مانعی برای توسعه و تمدن به شمار می‌رفتند. پیامبر(ص) با تشکیل دولتی دینی در مدینه، مدنیت و تمدن اسلام را با اصول و بینش‌های جدیدی پایه‌گذاری کردند. اسلام اعراب بادیه‌نشین را به دلیل دوری از احکام و حدود الهی مذمت کرد. در قرآن آمده است: «الأَعْرَابُ أَشَد کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ : کفر و نفاق بادیه‌نشینان عرب شدیدتر است و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است.»(۱۰) و شرایط و زمینه‌های ظهور فرهنگ و تمدن اسلامی را فراهم ساخت.

اسلام که در جامعه‌ای شهری ظهور کرد و در مدینه استقرار یافت، کاملاً با زندگی شهری تناسب داشت و پیامبر(ص) با متحد ساختن قبایل کوچک و بزرگی که دائماً با یکدیگر در حال نبرد بودند، ملت واحدی را پدید آوردند و نظام قبائلی را در راستای اهداف توسعه مدنیت به کار گرفتند و به دنبال آن، حکومتی متمرکز در عربستان پدید آمد که اساس آن به جای پیوندها و روابط قبیله‌ای بر ایدئولوژی دینی بود.

پیامبر اکرم(ص) با اعلام اولین پیمان‌نامه عمومی یا قانون اساسی مدینه، نظام شهروندی جدید را با معیارهایی نوین مطرح ساختند و بدین وسیله، ضمن سامان بخشیدن به اوضاع اجتماعی، جامعه را به سوی وحدت تازه‌ای رهبری فرمودند.(۱۱) با پیمان اخوت، مرزهای دینی، جایگزین مرزهای قبیله‌ای و خانوادگی(۱۲) و روابط و پیوندهای جدید با تعالیم دینی و اجتماعی، مانند عبادات جمعی نماز، حج، جهاد، تحکیم شد.

عامل دیگری که در مدنیت جدید در تاریخ اسلام تأثیر بسیار داشت، هجرت پیامبر اسلام«ص» بود. پیامبر«ص» با هجرت خود، گذار از مرحله تبلیغ اسلام به مرحله تثبیت و استقرار دولت اسلامی را آغاز کردند و سبب ایجاد تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه اعراب شدند که به پیدایش تمدن اسلامی منجر شد. (۱۳)

 

۳٫پیامبر(ص) و فضای شهری

بین اصول اعتقادی ـ مذهبی و پدیده‌های جغرافیایی پیوند آشکاری وجود دارد. بین مفهوم شهر و جهان‌بینی اسلامی از ابتدا روابط نزدیکی وجود داشت. در شهر بود که پیامبر بزرگ اسلام«ص» اولین دولت خود را بر مبنای جهان‌بینی اسلامی تشکیل دادند. شهر دوران اسلامی قبل از هر چیز یک قلعه ایمان و از نظر سیاسی و قانون تابع مقررات ناشی از شریعت است، از این رو نقش مذهبی شهر بر اهداف نظامی ـ اقتصادی حکومت‌های مستقر در آن شهر اولویت دارد.(۱۴)

در آغاز تمدن اسلامی، مسلمانان تحت تأثیر اندیشه والای پیامبر(ص)، به هنگام احداث شهرهای جدید و یا توسعه شهرهای موجود عامل محیط را در نظر می‌گرفتند و موقعیت جغرافیایی شهر از نظر سیاسی، حائز اهمیت خاصی بود. بسیاری از مظاهر کالبدی تمدن اسلامی از فرهنگ و تمدن سرزمین‌های فتح شده گرفته شده‌اند. شهرنشینی و شهرگرایی از قرن یک تا چهارم هجری در شهرها و روستاهای پیرامون آنها در پیوند نظام‌های منطقه‌ای با یکدیگر به وجود آمدند و مجموعه‌ای را به وجود آوردند که تقسیم کار میان شهر و روستا به صورتی که در شهرهای قرون وسطایی اروپا دیده می‌شود، در منطقه‌های شهری ایران شکل نگرفت.

یکی از مظاهر عدم وجود مالکیت خصوصی‌، نظام وقف در اسلام است. وقف عبارت است از خبس عین ملک یا مال از طرف مالک به طریقی که هرگز فروخته و یا گرو گذارده نشود و سود و بهرۀ آن موافق نظر واقف در راه خدا به مصارف خیریه برسد.(۱۵)

شهرنشینی در تمدن اسلام که به وسیله پیامبر«ص» بنیاد نهاده شد از قرن سوم گسترش یافت و تا سه قرن پس از آن به کمال رسید مهم‌ترین عاملی که موجب رشد شهرنشینی در این دوره شد، گسترش سریع بازارهای داخلی و داد و ستد خارجی بود. در قرن چهارم هجری بزرگ‌ترین شهرهای ایران در مسیر راه‌های کاروان رو و طرق بازرگانی دریایی قرار داشتند.

شیوه تولیدی بر اساس کشاورزی و بازرگانی استوار بود. هرچند اعراب مسلمان آشنایی چندانی با کشاورزی نداشتند، اما با پیشرفت فتوحات در عراق و شام و پس از آن در ایران و مصر زمین‌های کشاورزی بسیاری در اختیار آنها قرار گرفتند. بسیاری از محصولات از سرزمینی به سرزمین دیگر می‌رفتند و به دنبال آن فنون کشت نیز منتقل می‌شدند. در این زمینه کتاب‌هایی نیز تألیف شده‌اند، از جمله کتاب «النبات» که توسط ابوحنیفه دینوری ریاضیدان، منجم و طبیعت‌شناس و مورخ قرن سوم نوشته شده است. بنا به نوشته برخی از محققان در قرن چهارم هجری تقریباً تمام ممالک اسلامی از نان تغذیه می‌کردند و کشت گندم در عراق بیشتر بوده است.

سازمان اجتماعی عربستان پیش از اسلام بر روابط ابتدایی خویشاوندی، طایفه‌ها و قبیله‌ها استوار بود. عرب بدوی، زندگی شهرنشینی را تحقیر می‌کرد، زیرا نتیجۀ آن اطاعت از مقررات، قانون و مقتضیات تجارت بود. اما نکته مهم آن است که در دوران اسلامی بر اساس اندیشه و سیره پیامبر«ص» این دیدگاه از میان رفت. بر اساس جهان‌بینی برابری، اسلام میانه‌ای با قومیت نداشت و تأثیر اسلام در ایران باعث از میان رفتن طبقات اجتماعی موجود در دورۀ ساسانی شد.

سازمان‌های اجتماعی این دوره عبارت بودند از: «اُمت اسلامی» که سه جامعه ایلی، شهری و روستایی را ممزوج کردند که در نتیجه آن، ساز و کار دو جانبه‌ای بین شهر و روستا برقرار می‌شود و به همین دلیل است که از «مناطق شهری» بعد از اسلام می‌توان از «اصناف» که صاحبان حرفه‌ها را در خود متشکل می‌کردند و وظایف اجتماعی وسیعی داشتند و «محلات» که مقام و موقعیت حاکم شهر و توابع آن را حکومت مرکزی تعیین می‌کردند، سخن گفت.

 

۴٫ارکان مهم شهر در تمدن سازی پیامبر«ص»

مسجد: مسجد در شهرسازی اسلامی علاوه بر نقش مذهبی، نقش‌های اجتماعی و سیاسی بسیاری داشت. در مسجد مسئولیت‌های دولت و بحران‌های آن با امت در میان گذاشته می‌شد و گاه جدایی شهر از روستا با وجود مسجد جامع تحقق می‌یافت. اولین مسجدهایی که برای مجتمع ساختن مؤمنان برای انجام مراسم نماز جماعت و نماز جمعه به وجود آمدند عبارت بودند از محوطه‌های چهارگوشی که به سوی مکه معطوف بودند و از اطراف نیز به وسیلۀ ساقه‌های نی و یا گودالی محدود می‌شدند.

بازار: دومین رکن در شکل‌گیری شهرهای دوره اسلامی بازار است که در گرداگرد مسجد ساخته می‌شدند. نخستین بازار در کنار مسجد جامع، بازار فروشندگان اشیای مذهبی بود و در کنار آن بازار کتابفروشان و صحافان و سپس بازار چرم‌سازان قرار داشت. پس از آن نوبت به بازار پارچه‌فروشان می‌رسید که «قیصریه» نامیده می‌شد و پراهمیت‌ترین مرکز بازرگانی بازار بود.

محله: محله‌های مسکونی گرداگرد بازارها جای داشتند و در هریک از محله‌های شهرهای نوبنیاد مردمی می‌زیستند که از گروه قومی خاصی بودند. در واقع شهرهای اسلامی مجموعه‌ای از اجتماعات کوچک محله‌ای با تمام خصوصیات جامعه‌شناختی یک جامعه بودند که واحدی اجتماعی و جغرافیایی است.

مراکز علمی: مراکزی مانند مراکز آموزش پزشکی و بیمارستان‌ها، حمام‌ها، رصدخانه‌ها، کتابخانه‌ها، مدارس علمیه، و… از مهم‌ترین مراکز شهر اسلامی بودند و هستند.

 

۵٫تأثیر تمدن‌سازی پیامبر«ص» در شهرسازی اسلامی

بناهای به جا مانده از نخستین قرون اسلام در بلاد اندک‌ا؛ اما نشانه تأثیر ژرف تمدن اسلامی هستد. نخستین بقایای قابل ذکر از ابنیه اسلامی در ایران متعلق به اوایل سده پنجم هجری است. حدود بیست بنا که تاریخ آنها پیش از۳۹۰ ه.ق است در سرزمین ایران شناسایی شده‌اند. گرچه بافت اصلی آنها در زیر تعمیرات مکرر بعدی مدفون شده، ولی تقریباً عموم آنها بنای مساجدی بوده‌اند که نمایانگر اولویت نوع معماری در آن دوران است. در سدۀ چهارم هجری بنای مسجد کاملاً متداول بوده و بقایای بناها حاکی از رواج گونه‌های مختلف مسجد است. از آن جمله می‌توان به مساجد نیشابور، هرات، نایین، دامغان، مسجد جمعه اردستان، جامع سیراف، جامع عتیق اصفهان، تاری‌خانه دامغان، مسجد حاجی پیاده در بلخ و… می‌توان اشاره کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- لوئیس معلوف، المنجد، ترجمه محمّد بندر ریگی، تهران، ایران، ۱۳۷۴، ج۲، ص ۱۷۶۶٫

۲- محمّدرضا باطنی و دستیاران، فرهنگ معاصر، ویراست دوم، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۶، ص۱۳۶٫

۳- ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ترجمه احمد آرام، چ هشتم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۵٫

۴- محمّد معین، فرهنگ فارسی، چ هشتم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۱۱۳۹٫

۵- ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ج ۱، ص ۵٫

۶- همو، درآمدی بر تاریخ تمدّن، ص ۲۵۶٫

۷- محمّدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹، ج ۵، ص ۱۶۱٫

۸- علی‌اکبر ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، چ دوم، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۳۰٫

۹- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل‌بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، ۱۴۱۹ ه‍. ق ، ج ۷، ۴۲٫

۱۰- توبه، آیه ۹۷٫

۱۱- ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ترجمه: سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۵ ه‍ ش، ج۲، ۱۳۷ـ۱۵۰٫

۱۲- ابن کلبی، هشام، الاصنام، تحقیق احمد زکی باشا، قاهره: افست تهران، نشر نو، ۱۳۶۴ ه‍ ش ، ج ۲، ۹۲٫

۱۳- عجاج کرمی، احمد، الإداره فی عصر الرسول، قاهره: دار السلام، ۱۴۲۷ ه‍. ق، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۱۴- حبیبی، محسن، سیر تحول مجتمع‌های زیستی در ایران، دانشکده هنرهای زیبا، گروه شهرسازی. تهران، ۱۳۶۴ش، ص ۴۱.

۱۵- سعیدی، عباس، بینش اسلامی و پدیده‌های جغرافیایی، چاپ دوم، تهران، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ص۱۳۷.

03ژانویه/21

وسعت بازار کشورهای همسایه یکی از عوامل مهم در جهش تولید است

درآمد:

 

دکتر حجت‌الله عبدالملکی، اقتصاددان و عضو هیئت ‌علمی دانشگاه امام صادق(ع) است. وی دکترای خود را از دانشگاه اصفهان در سال ١٣٨٨ به‌ عنوان نفر اول دوره اخذ کرده است و هم‌اکنون جوان‌ترین دانشیار اقتصاد کشور است. ایشان که به ‌عنوان یکی از نظریه‌پردازان اقتصاد مقاومتی در مجامع علمی داخلی و بین‌المللی شناخته می‌شود، در کنار مقالات و کتب علمی متعدد، مسئولیت‌هایی را به‌ عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در اجلاس بین‌المللی بانک جهانی، مدیریت بنیاد دانشنامه اقتصاد اسلامی و دبیری اندیشکده آمایش بنیادین مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در کارنامه خود دارد. دکتر عبدالملکی که از سال ١٣٩۶ معاونت اشتغال و خودکفائی کمیته امداد امام خمینی (ره) را بر عهده دارد، در مهرماه سال جاری با حکم مقام معظم رهبری به‌ عنوان عضو جدید هیئت امنای کمیته امداد امام خمینی (ره) منصوب‌ شده است. مصاحبه حاضر که با هدف تبیین «جهش تولید» انجام ‌شده است به مروری بر ماهیت جهش تولید، ظرفیت‌های اقتصاد ایران در این مسیر و عملکرد دولت در نیمه سال جاری در این حوزه پرداخته است.

 

 

 

*در ابتدای بحث، لطفاً ماهیت «جهش تولید» را برای خوانندگان نشریه تبیین بفرمایید.

از منظر لغوی به حرکت همراه با شتاب فوق‌العاده جهش گفته می‌شود. فرض کنید فردی که پنج ‌متر را در مدت پنج ثانیه طی می‌کند، اگر همان مسیر را در مدت نیم ثانیه طی کند، جهش صورت گرفته است. در واقع جهش، حرکت بسیار سریع و فراتر از حرکت عادی است. با توجه به آنچه ذکر شد هنگامی ‌که از جهش تولید صحبت می‌کنیم یعنی تولید باید رشد فزاینده  ـ و نه رشد چند در صدی ـ داشته باشد.

اما منشاء جهش چیست؟ منشاء جهش انرژی متراکم است؛ لذا برای تحقق جهش تولید یا باید در ساختارها و منابع تولیدی اقتصاد انرژی متراکم داشته باشیم و یا آن را ایجاد کنیم. به نظر ما این انرژی متراکم به صورت یک ظرفیت بالقوه در اقتصاد ایران وجود دارد و می‌توان با تکیه‌ بر آن جهش تولید را رقم زد.

 

 

*تفاوت جهش تولید با رونقِ تولید چیست؟

رونق تولید عبارت است از بهبود تولید و خروج از رکود. مثلاً اگر نرخ رشد اقتصادی یعنی نرخ رشد تولید از منفی پنج درصد به منفی دو درصد برسد، رونق تولید اتفاق افتاده است. اما جهش تولید عبارت است از رشد فزاینده با درصدهای بالا و قابل‌ملاحظه. به‌ عنوان ‌مثال در شرایط حاضر بیش از ۵٠٪ ظرفیت تولید صنعتی کشور خالی و رها شده است. اگر بتوان در یک بازه یک ‌ساله حدود ٣٠٪ از این ظرفیت خالی را به کار گرفت، در این‌ صورت چیزی فراتر از رونق، یعنی جهش تولید اتفاق می‌افتد.

ما در نهاده‌های دامی وابستگی شدیدی داریم. اگر در یک حرکت یک ‌ساله بتوانیم این وابستگی را به صفر برسانیم ـ که قابل تحقق هم هست ـ و یا حتی وارد بحث صادرات آن شویم، حرکت  جهش‌واری را انجام داده‌ایم. این مسئله در مورد دانه‌های روغنی نیز قابل طرح است، زیرا حدود ٨٠٪ مصرف داخلی ما وارداتی است، حال اگر بتوانیم در بازه یک ساله نیمی از این واردات را کم کنیم و به خودکفایی برسیم، جهش تولید صورت می‌گیرد. نکته مهم اینکه تمام این موارد شدنی هستند.

 

*چرا رهبر معظم انقلاب به تأکید بر رونق تولید اکتفا نکردند؟

شاید بهتر است این سئوال را این گونه مطرح کنیم که در حالی که رونق تولید محقق نشده ، مقام مظم رهبری چرا بحث جهش تولید را مطرح کرده‌اند؟ طرح مسئله جهش تولید ناظر به یک واقعیت و آن هم وجود ظرفیت‌هایی است که در اقتصاد ایران وجود دارند و برای تحقق جهش تولید قابل اتکا هستند. بنابراین ما در تحقق رونق تولید کوتاهی کرده‌ایم و کوتاهی دلیل بر معافیت از این مأموریت نیست.

به‌ عنوان مثال از دانش‌آموز با استعدادی که مردود شده، می‌توان انتظار داشت که در آزمون بعدی نه‌ تنها نمره قبولی کسب کند، بلکه بالاترین نمره کلاس را هم بگیرد. این دقیقاً‌ همان چیزی است که ایشان در مسئله جهش تولید طرح ‌کرده‌اند؛ چون عدم تحقق رونق تولید ناشی از کمبود ظرفیت‌ها نیست، بلکه ناشی از کم‌کاری‌ها و کوتاهی‌هایی است که باید جبران شوند و این انتظار بی‌جائی نیست.

یکی از این ظرفیت‌ها ٢.٧ میلیون میلیارد تومان نقدینگی در کشور است که اگر فقط ١٠٪ آن به سمت تولید سوق پیدا کند، جهش تولید محقق می‌شود. و یا ظرفیت بازارهای کشورهای همسایه که جمعیتی حدود ۶٢٠ میلیون نفر هستند و سالانه بیش از هزار میلیارد دلار کالا و خدمات وارد می‌کنند. در حال حاضر سهم ما از این بازار دو درصد است. اگر ما همین سهم را به پنج درصد برسانیم، قطعاً جهش تولید محقق می‌شود. البته سه درصد افزایش در سهم ما از این بازار، کار کمی نیست؛ اما با برنامه‌ریزی ممکن است. این افزایش یعنی ٣٠ میلیارد دلار صادرات بیشتر و حدود ۶٠٠ هزار میلیارد تومان افزایش بیشتر در تولید داخلی (با دلار ٢٠ هزار تومان). این ظرفیت در بازار نفت و گاز ما نیز وجود دارد. در حال حاضر در روز حدود ۴٠٠ هزار بشکه ظرفیت خالی پالایشگاهی وجود دارد، یعنی پالایشگاه‌های داخلی (اعم از پالایشگاه‌های بزرگ یا پترو پالایشگاه‌های کوچک) می‌توانند روزانه ۴٠٠ هزار بشکه نفت خام را تحویل بگیرند و آن را به فرآورده تبدیل کنند. پر کردن این ظرفیت خود می‌تواند جهشی را در تولید به وجود آورد.

 

*آیا شرایط کرونایی مانع جهش تولید نیست؟

در یک نگاه اولیه، کرونا اقتصاد جهانی را وارد رکود و در مسیر تجارت دشواری‌هایی را ایجاد کرده است؛ اما واقعیت این است که در این شرایط هم  امکان جهش تولید وجود دارد. در چین به عنوان  اولین کشور درگیر کرونا شدیدترین قرنطینه‌ها در آنجا اعمال شدند، اما این کشور توانسته است با وجود رکود کرونایی، صادرات خود را افزایش دهد. بنابراین در همین شرایط هم جهش تولید و افزایش صادرات ممکن است. در دوران کرونایی تقاضای جهانی برای محصولات غذایی و کشاورزی به‌شدت افزایش پیدا کرده و این یک فرصت استثنایی برای جهش تولید است؛ البته به شرط آنکه دیپلماسی اقتصادی و تجاری ما به کمک بخش اقتصادی کشور بیاید و راه را برای آن باز کند.

 

*عملکرد دولت را در نیمه اول سال در راستای تحقق جهش تولید چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سوای اینکه عملکرد دولت در نیمه اول سال مطلوب نبوده، عملکرد ضعیف آن موجب شده که نه تنها جهش تولید نداشته باشیم، بلکه تورم جدیدی هم به شرایط سخت اقتصادی اضافه شود. عدم مدیریت صحیح بازارهای مختلف از جمله بازار ارز و بازار دارایی‌های سرمایه‌ای مانند املاک، خودرو، طلا و حتی بورس توسط بخش اقتصادی دولت، تورم سنگینی را بر اقتصاد کشور تحمیل کرده است.

ما می‌توانستیم با استفاده از رکود جهانی ایام کرونا که خود یک ویژگی ضد تورمی برای اقتصاد کشور است، در عین داشتن جهش تولید، تورم را نسبت به سال گذشته کاهش بدهیم؛ اما مدیریت غلط دولت در بازارهای مالی و بازار دارایی، ضمن سلب فرصت جهش از اقتصاد کشور، تورم سنگین اخیر را هم به اقتصاد کشور افزوده است.

 

*الگوی موفق در بحث جهش تولید در اقتصاد ایران با توجه به تجربه‌های جهانی چیست؟

تبیین الگوهای مختلف جهش در سطح دنیا بحث مفصلی است که در فرصت این گفتگو نمی‌گنجد. بسیاری از اقتصادهای جهان پس از جنگ جهانی دوم، ساز و کار رشد اقتصادی خود را بر مبنای رونق تولید ساماندهی نکردند، بلکه به جهش تولید روی آوردند. ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و کشورهای اروپایی مثل آلمان و فرانسه از این منظر قابل بررسی هستند.

03ژانویه/21

آیا کرونا مانعی در جهش تولید بود؟!

روایتی از آنچه رخ داد…

کرونا از انتهای بهمن‌ماه در ایران آغاز شد و ضمن ایجاد بحران روانی در اجتماع، کسب ‌و کارها را تعطیل یا نیمه تعطیل کرد، اثرات روان‌شناختی اقتصادی خود را بر اجزای مختلف اقتصاد گذاشت و رشد اقتصادی کشور که از سال قبل به دلایل متعدد منفی شده بود، در این دوران با اخلال جدی‌تری مواجه شد. رشد اقتصادی کشور در پایان سال ۱۳۹۸ کشور در بهترین تخمین‌ها به منفی ۶.۵ درصد رسید. یعنی اقتصاد ایران نسبت به سال ۱۳۹۷، ۶.۵ درصد کمتر تولید کرده بود. این آمار در کنار بحران کرونا که پیدا بود تا ماه‌ها کشور را درگیر خواهد کرد، شرایطی را ایجاد کرد که خوش‌بین‌ترین اقتصاددانان نیز از رکودی عمیق سخن‌گفتند. رکودی که در صورت تحمیل آن بر کشور، ایران را تا مرز بحران‌های زیستی و غذایی نیز خواهد کشاند.(۱)

در این میان انتظار این بود که مدیریت اقتصادی کشور به‌سرعت آرایش جنگی بگیرد و زمینه را برای ترمیم پیامدهای اقتصادی منفی دو بحران پیش آمده (کرونا و رشد منفی) فراهم کند، اما رفتار دولتمردان و متصدیان اقتصادی کشور به سمت و سویی پیش رفت که تنها زمزمه‌ای که شنیده می‌شد، تعطیل کردن کسب‌ و کارها و اقتصاد کشور بود. زمزمه‌ای خالی از هرگونه نوآوری و سیاست جایگزین برای پرکردن خلأهای موجود. تعطیلی کسب‌ و کارها به‌جز مشاغل ضروری، از نیمه دوم اسفندماه شروع شد.

 

 

پیام رهبر معظم انقلاب

در روز اول سال ۱۳۹۹ و در شرایطی که عموم بخش‌های اقتصادی و حتی اداری کشور تعطیل شده بودند، رهبر معظم انقلاب پیامی را مخابره کردند که گویای یک استراتژی همه‌جانبه برای فرار از رکود اقتصادی کشور بود.

پیامی که تحت سیطره شدید رسانه‌ای کرونا، به‌رغم فوریت شدید، تا امروز شنیده نشده است.

یک ماه پس از آغاز کرونا، با وجود مشخص شدن ابعاد گسترده این بحران و وضوح زمینگیر شدن اقتصاد کشور، رهبر معظم انقلاب، سال ۱۳۹۹ را سال «جهش تولید» نامیدند.

 

چرا جهش تولید؟

این نام‌گذاری طبعاً برای افرادی که خود را در حصر شدید روان‌شناختی و رسانه‌ای کرونا می‌دیدند بسیار تعجب‌برانگیز بود. در شرایطی که نهایتاً انتظار می‌رود که با تلاش مردم و مسئولان، کشور بحرانی بیش از شرایط سال ۱۳۹۹ را تجربه نکند، رهبر معظم انقلاب از جهش تولید سخن می‌گویند.

همین گمانه موجب شد که عموم متخصصان و مسئولان کشور، به این نام‌گذاری صرفاً به دیده یک امر تزئینی بنگرند و ضمن تأیید نمایشی این نام‌گذاری، تلاش در این مسیر را امری عبث تلقی کنند. لذا از ابتدای امسال تا به حال، نه در صحنه قانون‌گذاری و نه در حوزه اجرا، طرح، لایحه و تلاشی که نشانه برنامه‌ریزی برای جهش تولید باشد، مشاهده نمی‌شود.

در موارد مشابه و در سال‌های گذشته، پس از نادیده انگاشتن این‌گونه نام‌گذاری‌های استراتژیک سالیانه، این استدلال مطرح می‌شد که راهبردهای مطرح شده توسط رهبری، اموری بلندمدت هستند. اما نام‌گذاری اخیر به‌نحوی است که این شبهه را کاملاً مرتفع می‌کند، زیرا رهبری از واژه «جهش» استفاده می‌کنند. در ادبیات اقتصادی «جهش» نشان‌دهنده یک استراتژی فوری و بسیار کوتاه‌مدت است. به این معنا که باید تحولی عظیم در مدت زمانی اندک صورت گیرد. البته چنین امری در دنیای اقتصاد کاملاً مسبوق به سابقه است.

 

جهش اقتصادی در ینگه‌ دنیاها

از جمله این موارد می‌توان از جهش‌های اقتصادی آلمان در دوران هیتلر و همچنین، ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، کره جنوبی در دوره حاکمیت ژنرال پارک و چین در دهه آخر قرن بیستم یاد کرد. جهش اقتصادی و جهش در تولید، یک برنامه‌ فشرده و سنگین با ایجاد عزم ملی و همبستگی عمومی و سیاست‌گذاری صحیح است که می‌تواند اقتصاد کشور را به‌سرعت از شرایط بحرانی خارج و پر رونق کند. فرایند جهش اقتصادی متفاوت از فرایند رشد اقتصادی است.

رشد اقتصادی یک برنامه پایا و درازمدت براساس ترمیم متغیرهای اساسی تابع تولید از قبیل نظام سرمایه‌گذاری، نیروی کار، دانش فنی و کارآفرینی است. متغیرهایی که رفته‌رفته ساختار اقتصاد کشور را اصلاح و بهبود پایدار را برای آن تضمین می‌کنند.

 

اقتصاد سیاسی جهش تولید

اما جهش اقتصادی و جهش تولید، یک فرایند اقتصاد سیاسی است که با بهره‌گیری از قدرت سیاسی، نظم نظامی، فرهنگ ملی‌ و اعتقاد و غیرت و حمیّت ایمانی، همه ارکان یک کشور را در خدمت اقتصاد قرار می‌دهد و تحولاتی را که گاه تا دهه‌ها به طول می‌انجامد در مدت بسیار اندکی رقم می‌زند. چنین حرکتی نیازمند آن است که کشور بلافاصله نظم فوق‌العاده بگیرد و نظام تشکیلاتی کشور درجهت هدف موردنظر بسیج شود و همه پتانسیل‌ها معطوف به آن هدف شوند.

در تأیید این برداشت می‌توان به این سخن رهبری در نوروز ۱۳۹۹ اشاره کرد:

«تولید [باید] جهش پیدا بکند؛ نه ‌فقط رونق تولید که سال گذشته گفتیم. رونق تولید یعنی در تولید یک حرکتی به وجود بیاید که این انجام گرفته است، اما کافی نیست. ما احتیاج به خیلی بیش از این داریم؛ جهش تولید. البتّه جهش تولید لوازمی دارد. فقط مسئله این نیست که صاحب سرمایه یا صاحب کارگاه   برای تولید بیشتر همّت کند. این احتیاج دارد که تمام دستگاه‌های ذی‌ربط کار خودشان را انجام بدهند؛ جلوی قاچاق و واردات بی‌رویه گرفته شود؛ به تولید‌کننده مشوّق‌هایی داده شود، با کسانی که از کمک‌های مالی دولتی سوء استفاده می‌کنند برخورد جدّی قضائی بشود. امثال اینها کارهای زیادی است که اگر انجام بگیرند ـ که ان‌شاء‌الله امسال باید این کارها انجام بگیرد- جهش تولید تحقّق پیدا خواهد کرد.»

این پتانسیل که در نگاه رهبری باید برای فضای تولید رخ می‌داد، به‌ناگاه و به‌نحوی ضربتی صرفاً در اختیار مسئله بهداشت محیط قرار گرفت. همه نظام تشکیلاتی انقلاب اسلامی با نگاهی بخشی و صرفاً معطوف به پیشگیری و درمان بیماری کرونا به خدمت گرفته شد و اولویت استراتژیک نظام یعنی جهش تولید که با آگاهی کامل نسبت به وجود بیماری کرونا توسط رهبر معظم انقلاب طراحی شده بود به‌طور کامل نادیده گرفته شد.

هدف این نوشتار، کمرنگ کردن ضرورت مبارزه با بیماری کرونا نیست؛ بلکه مقایسه نحوه پرداختن به دو امر فوری و ضروری در کشور است. در مسئله کرونا، به‌درستی پتانسیل‌های کشور در خدمت نظام بهداشت و درمان قرار گرفت، اما در مسئله جهش تولید با گونه‌ای از تغافل ملی مواجه شده‌ایم، به‌نحوی‌که کوچک‌ترین توجهی به این مسئله مهم صورت نگرفته است.

نتایج بی‌توجهی به این امر مهم را می‌توان در تداوم افت شدید شاخص‌های اقتصادی کشور مشاهده کرد. طبق آمار بانک مرکزی، رشد اقتصادی کشور در بهار ۱۳۹۹ باز هم روند منفی را طی کرد. شواهد و قرائن نشان می‌دهند که در تابستان و پاییز نیز وضعیت به همین منوال است. طبق گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، تورم در بهار ۱۳۹۹ نسبت به سال ۱۳۹۸، ۶.۸ درصد رشد داشته و طبق گفته رئیس مرکز آمار ایران، تنها در بهار ۱۳۹۹، ۲ میلیون نفر به حجم بیکاران کشور افزوده شده است. نرخ ارز در جهشی مجدد در پاییز امسال رکوردی تازه را ثبت کرد و وارد کانال ۳۰ هزارتومان شد. همه این عوامل نشان می‌دهند که کشور توفیقی در امر جهش تولید نداشته است. طرح‌ها و لوایح و آیین‌نامه‌ها نیز نشان دهنده بی‌توجهی به این مسئله هستند.

 

تغافل ملی خطرناک

استراتژی جهش تولید، بسیار پراهمیت است، مورد تغافل ملی قرار گرفته است. تغافلی که تداوم آن می‌تواند ایران را وارد بحران اقتصادی عمیق‌تری کند.

به‌رغم همه کاستی‌ها باید توجه داشت که جهش اقتصادی، کاری غیرممکن، مشکل و طاقت‌فرسا نیست. راهبردهای مشخص و مدونی برای جهش تولید وجود دارند. از جمله این راهبردها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱. جایگزینی استراتژی واردات نفت به‌جای خام فروشی و تبدیل ایران به بارانداز نفت خاورمیانه و مرکز تبدیل نفت دنیا به فرآورده.

۲. توسعه جهشی و حمایتی در کشاورزی برای جلوگیری از بحران کمبود مواد غذایی ناشی از تعطیلی تجارت دنیا در اثر کرونا

۳. تهاتر نیازهای کشور در ازای صادرات فرآورده‌های نفتی (نه نفت خام) و محصولات کشاورزی و صنعتی

۴. پول‌پاشی متوازن توسط حاکمیت بر روی بخش عرضه و تقاضا (این بند مشتمل بر یک استراتژی تخصصی و فنی جدی است که توضیح دقیق آن در این مجال ممکن نیست.)

۵. استفاده از پتانسل جبهه مقاومت و کشورهای همسو در جهت توسعه تجارت

۶. احیای جاده ابریشم و احیای حاکمیت ایران بر تجارت زمینی دنیا با توسعه سریع ارتباطات تجاری در مرزهای شرقی و غربی هیچ‌یک از این سیاست‌ها جز در سایه یک عزم ملی و هماهنگی فراقوه‌ای دقیق اجرا نمی‌شوند.

 

پی‌نوشت‌:

۱٫ البته بسیاری از اقتصاددانان نیز به‌دلیل ناتوانی در تحلیل شرایط تا ماه‌ها پس از اعلام کرونا ترجیح دادند سکوت کنند.

03ژانویه/21

نگاهی به تجربه‌های جهش تولید در کشورهای دیگر

مقدمه

جهش تولید پدیده‌ نوظهوری نیست و همه کشورهای پیشرفته دوره‌ای از جهش تولید را تجربه کرده‌اند. زمانی‌که از جهش تولید سخن می‌گوییم منظور افزایش سطح کیفی و کمی تولید در بازه‌ای کوتاه است. هرچه به دوران معاصر نزدیک‌تر می‌شویم، دوره جهش تولید در کشورهای پیشرفته کوتاه‌تر و رشد تولید با اقدامات اقتدارگرایانه‌تری همراه بوده است. در ادامه به بررسی جهش تولید در بریتانیا، آمریکا، ژاپن و کره‌جنوبی و عوامل آن می‌پردازیم.

 

الف- بریتانیا

بریتانیا تا اواسط دوره روشنگری، اقتصادی ابتدایی و متکی بر صادرات مواد خام داشت. سیاست‌های دولت در زمان پادشاهان تودور طی سال‌های ١۴٨٠ تا ١۶٠٣ سبب شد که قدرت تولیدی این کشور پایه‌گذاری شود. در این زمان منسوجات پشمی، صنعت برتر و پردرآمدی بود. دولت بریتانیا با اعمال محدودیت‌های مختلف از جمله تعرفه و محدودیت‌های گمرکی مانع از واردات کالاهای باکیفیت کشورهای دیگر ‌شد و با اعطای یارانه به صنایع و ممنوعیت صادرات مواد خام مورد نیاز آنها، صنایع منسوجات خود را توسعه داد. علاوه ‌بر این، واردات کالا تنها در ازای صادرات کالاهای انگلیسی امکان‌پذیر بود و صادرات فلزها و سنگ‌های قیمتی ممنوع بود.(۱)

ملی‌کردن بازرگانی و انحصار تجارت کالاهای بریتانیایی توسط ناوگان دریایی بریتانیا موجب توسعه صنعت کشتیرانی انگلیس و توسعه صنایع وابسته مانند فولاد و زغال سنگ شد. توسعه قدرت کشتیرانی موجب سیطره این کشور بر تجارت دریایی و جلوگیری از تجارت سایر کشورهای رقیب شد. علاوه‌ بر این توسعه تجارت دریایی موجب آشنایی بریتانیا با فناوری تولید منسوجات نخی هند شد که کیفیت ممتازی داشت و صنعت برتر دوران بود.(۲)

استعمار و تخریب بنیان‌های صنعتی کشورهای دیگر با انحصار و قوانین اجباری و موافقت‌نامه‌های دوجانبه و در صورت لزوم، تحمیل جنگ و کشتار و درنهایت تداوم انواع محدودیت‌ها برای واردات کالاهای ساخته‌شده و صادرات فناوری به خارج، از جمله ابزارهای دیگر دولت بریتانیا برای جهش تولید در این برهه تاریخی بود.(۳) نابودی صنعت منسوجات نخی هند توسط کمپانی هند شرقی با اعمال زور و قطع دست نخ‌ریسان هندی، اختلال در تجارت هند و حمایت تمام قد از صنعت ناکارآمد منسوجات نخی داخلی اوج حمایت‌گرایی بریتانیا بود. نمونه دیگر نابودی صنعت منسوجات مستعمرۀ ایرلند توسط این کشور و ممنوعیت ساخت کالاهای با ارزش افزوده بالا در مستعمرات از جمله امریکا بود. این اقدامات موجب تبدیل بریتانیا به ابرقدرت جهان در اوایل قرن ١٩ شد.(۴)

 

٢. آمریکا

اقدامات دولت ایالات متحده در بازه ١٨٢٠ تا١٩۴٠ ساختار تولید ابتدایی و کشاورزی آمریکا را به‌گونه‌ای متحول کرد که این کشور با کنار زدن بریتانیا به ابرقدرت دنیا تبدیل شد. جهش تولید و تحول، ارتقای بنیه تولیدی به‌ سوی کالاهایی با ارزش افزوده بالاتر و فناوری برتر، حاصل مجموعه‌ای از سیاست‌های حاکمیت بود. در تمام این سال‌ها تعرفه یکی از اصلی‌ترین ابزارهای حمایت از صنایع بود.(۵)

پس از استقلال آمریکا از سلطه بریتانیا، این کشور شروع به حمایت از صنایع نوزاد خود کرد. دوری آمریکا از قاره اروپا و نداشتن مرز زمینی با آن، حمایت از صنایع داخلی و منع واردات کالاهای با کیفیت بریتانیایی را آسان‌تر می‌کرد. در همه سال‌های جهش تولید، موانع گمرکی و تعرفه یکی از اجزای اصلی حمایت از صنایع بود. کاهش تعرفه تنها پس از بلوغ هر صنعت و افزایش توان و کیفیت تولید داخلی نسبت به رقیبان اتفاق می‌افتاد. اعطای یارانه و اجرای محدودیت و تلاش برای رعایت اقتصاد مقیاس در تولید از دیگر ابزارهای دولت آمریکا  بود.(۶) به گفته پل بایروخ(۷) آمریکا در سرتاسر قرن ۱۹ و تا اوایل دهه ۱۹۲۰ به‌رغم حمایت‌گرایی شدید، سریع‌ترین رشد اقتصادیِ دنیا را داشت. نرخ رشد سالانه تخمینی برای آمریکا در دوره ۱۸۳۱ تا ۱۹۱۱ ۴/۲ بود، در حالی‌که این نرخ در این بازه زمان در کشورهای اروپایی ۲/۱ بود.(۸)

در دوره ۱۸۸۰ ـ ۱۸۹۰ حدود یک‌ چهارم سرمایه‌گذاری دنیا در آمریکا  بود که ۲/۵ درصد از سرمایه ثابت را تشکیل می‌داد.(۹) با وجود این محدودیت‌ها و ضوابط زیاد و سختگیرانه‌ای بر سرمایه‌گذاری خارجی اعمال می‌شد. این کشور سهامداران خارجی بانک‌ها را از حق رأی محروم و در سال ۱۸۸۰ فعالیت‌های تجاری بانکی را برای بانک‌های خارجی محدود کرد. همچنین در سرتاسر قرن ۱۹ سرمایه‌گذاری خارجی در برخی از صنایع و منابع طبیعی ممنوع بود.(۱۰)

سهم ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی جهان در سال ۱۸۷۰ تنها ١درصد بود، اما با سیاست‌های حمایتی دولت به ١١درصد در سال ١٩١٣ و ٢١ درصد در سال ۱۹۴۰ رسید. سهم تولیدات صنعتی این کشور از تولیدات صنعتی دنیا با افزایشی مستمر از ٢٢ درصد در سال ١٨٧٠ به ٢٣ درصد در سال ١٨٨٠-۱۸۸۵، ٣٠ درصد در سال ۱۸۹۶-۱۹۹٠، ٣٩ درصد در بازه ۱۹۰۰-۱۹۰۶، ٣۶ درصد در سال ۱۹۱۳ و ۴٢ درصد در سال‌های ١٩٢۶-١٩٢٩ رسید.(۱۱)

 

۳- ژاپن

ژاپن نمونه اعجاب‌انگیز دیگری از جهش تولید است. در اولین دهه پس از جنگ جهانی دوم، ژاپن کشوری با درآمد متوسط و تراز پرداخت‌های مزمن و مازاد نیروی کار بود، ولی توانست در بازه ١٨٨٠ تا ١٩٧٠به اقتصادی پیشرفته تبدیل شود. سرعت این کشور در جهش تولید و خیزش اقتصادی توجه متفکران اقتصاد را به خود جلب کرد. نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ژاپن طی سال‌های ١٩۴۶ـ١٩۶٠، ۳/۹ درصد و طی سال‌های ١٩۶٠ـ١٩٧۵، ۲/۸ درصد بوده است.(۱۲)

برخلاف بریتانیا و آمریکا که تعرفه نقش اساسی در جهش تولیدشان داشت، داستان جهش تولید در ژاپن متفاوت است. تا سال ١٩١١ به‌دلیل معاهدات نابرابری که از جانب آمریکا و کشورهای اروپایی بر ژاپن تحمیل ‌شده بود، امکان استفاده از تعرفه به‌عنوان ابزار حمایتی وجود نداشت.(۱۳) در عکس‌العمل به این محدودیت، دولت به‌طور مستقیم اقدام به ایجاد بنگاه‌ها و شرکت‌های دولتی کرد و به آنها یارانه داد. این سرمایه‌گذاری‌ها از محل مالیات‌ بر کشاورزی تأمین می‌شد. توسعه زیرساخت‌ها و صنایع نظامی و کشتیرانی و سرمایه‌گذاری مستقیم دولت در آنها از عوامل اولیه توسعه تولید در این کشور بود. با پایان زمان تعهدات نابرابر در سال ١٩١١، تعرفه و محدودیت‌های گمرکی تبدیل به یکی از ابزارهای حمایتی دولت شد.(۱۴)

هدایت اعتبارت از دیگر عوامل جهش تولید بود. دولت با تسلط بر بانک‌ها و منابع مالی، پیوسته نقدینگی خلق شده را به با نرخ بهره‌ای پایین‌تر از نرخ بهره بازار به بخش‌های تولیدی مورد نظر تخصیص می‌داد.(۱۵) تخصیص اعتبارات ارزان‌قیمت مبتنی‌ بر راهبردی بلندمدت بود، به‌گونه‌ای که اعتبار به شکلی پیوسته به بخش‌های با ارزش افزوده و دارای فناوری بالاتر تزریق می‌شد. دریچه‌های هدایت اعتبار(۱۶) از طریق جلسات منظمی بین بانک مرکزی و بانک‌ها رصد می‌شد و بانک‌ها می‌دانستند در صورت تخطی، سهمیه اعتباری آنها قطع‌ می‌شود. به ‌همین ‌دلیل میزان تمکین نسبت به اهداف بسیار بالا بود. این نظام موجب جلوگیری از خلق اعتبار غیرمولد و هدایت اعتبار خلق‌شده به فعالیت‌های مولد بود.(۱۷)

اقتصاد ژاپن مبتنی‌ بر سرمایه‌های داخلی شکل گرفت. ژاپن محدودیت‌های زیادی بر سرمایه‌گذاری خارجی اعمال می‌کرد. آمارها نشان می‌دهد نرخ خالص سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی بر تشکیل سرمایه ناخالص  ۱/۰درصد بود.(۱۸) دلیل این محدودیت‌ها نگرانی ژاپن درباره اختلال در نظم صنعتی و توزیع ترجیحی منابع، واردات فناوری‌های دست دوم، ایجاد چالش برای بنگاه‌های کوچک مقیاس و اخلال در پیشرفت تکنولوژی ژاپنی و اثر نامطلوب آن بر تراز پرداخت‌ها بود.(۱۹)

حمایت از تولیدات داخلی به دلیل فقدان رقابت می‌تواند منجر به ناکارایی در تولید شود. دولت ژاپن با ایجاد مشوق‌های صادراتی تولید کنندگان را تشویق به صادرات و رقابت می‌کرد. این رقابت در کنار حمایت از تولید داخلی و مصرف کالاهای ملی موجب افزایش نوآوری می‌شد. بدین ترتیب تولیدکنندگان به ‌جای رقابت با کالاهای خارجی، در بازار داخل در بازار خارج با آنها رقابت می‌کردند.(۲۰)

 

۴- کره جنوبی

معجزه رودخانه هان اصطلاحی است که به رشد خیره‌کننده کره جنوبی اشاره می‌کند. کره در ابتدای دهه ١٩۶٠ میلادی اقتصادی ابتدایی داشت که مبتنی‌ بر صادرات فلز تنگستن و مواد اولیه بود. طی سال‌های ١٩۶٢ ـ ١٩٧٩، تولید کارخانه‌های کره جهش فوق‌العاده‌ای داشت. طی این سال‌ها، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به‌طور متوسط ۳/۹ درصد بود و درآمد سرانه واقعی ١٨ برابر شد.(۲۱) این رشد خیره‌کننده حاصل مجموعه‌ای از اقدامات دیکتاتورانه و مقتدرانه سرداری نظامی به نام پارک چانک هی بود.

نظام بانکی کره پس از جنگ جهانی دوم با مشاوره آمریکایی‌ها بر مبنایی خصوصی شکل گرفت که نتایج نامطلوبی داشت.(۲۲) اولین اقدام پارک برای جهش تولید دولتی کردن نظام بانکی و در اختیار گرفتن بانک مرکزی برای هدایت اعتبارات به بخش تولید بود. تولید کنندگان راهی غیر از  تأمین سرمایه مورد نیاز با وام‌های دولتی بلندمدت یا تضمین‌شده توسط دولت نداشتند. بدین ترتیب حاکمیت کره با تسلط بر سرمایه و قدرت خلق پول، ابزاری قدرتمند برای نظارت بر تولید و هدایت آن به بخش‌های منتخب به دست آورد. تنها توجیه نظام اقتدارگرای کره برای در اختیارگرفتن شبکه بانکی، تسریع رشد اقتصادی بود. در شرایطی که انباشت سرمایه کم است، برای تسریع در جهش تولید راهی به‌جز تأمین مالی صنایع با اعتبارات داخلی نبود.(۲۳)

دولت کره برای شکل‌گیری تولید در صنایع پیشرفته از زور و قدرت استفاده و با اجبار و تهدید صنایع جدید را ایجاد می‌کرد. در بسیاری از موارد صاحبان بخش خصوصی برخلاف مشوق‌های دولت به توسعه فعالیت خود از صنایع سبک به صنایع سنگین علاقه‌ای نداشتند، اما دولت برخلاف منطق بازار، آنها را به‌زور به‌سوی این صنایع سوق می‌داد. ابزار دولت برای اجبار، قطع کمک‌های مالی صددرصد دولتی و در صورت تأثیر نداشتن، بازجویی‌های طولانی‌مدت دستگاه‌های اطلاعاتی بود. دولت، شرکت ال.‌جی را به اجبار وارد صنعت الکترونیک کرد، در حالی‌ که تمایل مدیران آن به فعالیت در صنعت نساجی بود. شرکت پرآوازه هیوندای نیز با تهدید ژنرال پارک به ورشکستگی، در صنعت کشتی‌سازی سرمایه گذاری کرد. شرکت آهن و فولاد پوهانگ پوسکو که امروزه چهارمین تولیدکننده فولاد جهان است، در سال ۱۹۷۳ با سرمایه‌گذاری مستقیم دولت به‌ وجود آمد، در حالی‌که مزیت نسبی ایستای کمی در این صنعت داشت؛ زیرا این صنعت اتکای زیادی به مواد اولیه‌ای داشت که کره فاقد آن بود. نمونه دیگر این اقدامات ادغام اجباری شرکت‌ها با یکدیگر  با هدف تحقق اقتصاد مقیاس مشاهده کرد.(۲۴)

اقدام دیگر دولت ملی کردن تجارت بود. بدین ترتیب دولت اقتدارگرای کره ‌توانست بر جریان تجارت و کالا نظارت و از تولیدکنندگان داخلی حمایت کند. البته کره به جای تمرکز بر تعرفه راه دیگری برای محدودیت واردات در پیش گرفت. بر این اساس دولت تمرکز خود را بر کنترل وسیلۀ مبادله که همان ارز است قرار داد. بدین منظور نظامی جامع طراحی شد که به موجب آن، واردات و صادرات با یکدیگر گره خورده بودند. این نظام بین واردات و صادرات ارتباط برقرار کرد و موجب کاهش واردات کالاهای مصرفی شد. این تحول در نظام تخصیص ارز با هدف حمایت از تولید و واردات مواد اولیه و کالاهای سرمایه‌ای و صادرات بود. برقراری این نظام تخصیص ارز، موجب رونق تولید شد، زیرا ارز حیاتی به‌ جای واردات کالاهای مصرفی، صرف نهاده‌های تولیدی می‌شد. علاوه ‌بر این، محدودیت‌ها موجب جلوگیری از واردات کالاهای لوکس شد.(۲۵)

جهش تولید در کره مبتنی بر سرمایه‌های داخلی بود و سرمایه‌گذاری خارجی نقش چندانی در رشد کره نداشت، زیرا به دلیل مبهم بودن اثرات این نوع سرمایه‌گذاری و خطرات آن، محدودیت‌های زیادی بر آن اعمال می‌شد.(۲۶)

به‌رغم حمایت‌های همه جانبه دولت از صنایع داخلی، این صنایع دچار ناکارآمدی نشدند، زیرا اعطای اعتبارات ارزان قیمت و کمک‌های دولتی مشروط به افزایش کارایی و صادرات بخشی از کالاهای تولیدی به خارج از کشور بود. دلیل این کار کسب ارز خارجی مورد نیاز برای واردات مواد اولیه و رقابت در بازارهای خارجی به جای ایجاد رقابت از طریق واردات بود. تولید کنندگان برای کسب حمایت نیازمند صادرات بودند و لازمه  صادرات نیز ارتقای نوآوری و کیفیت بود.(۲۷)

 

۵. دلالت‌های تجربه جهش تولید برای تحقق اقتصاد مقاومتی در ایران

تجربه چهار کشور فوق نشان داد که جهش تولید حاصل سیاست‌های حمایتی از جمله تعرفه و ممنوعیت‌های وارداتی، اقتدارگرایی و استعمار دیگر کشورها بوده است. استعمار به‌ دلیل تعارض با مبانی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران جایگاهی در  سیاست‌های آن ندارد؛ اما اقتدارگرایی و حمایت از تولیدات داخلی را می‌توان با تطبیق با شرایط بومی به کار برد.

ظرفیت تولید بالفعل بسیاری از کالاهای وارداتی در کشور وجود دارد به‌گونه‌ای که با تزریق منابع مالی و ممنوعیت وارداتِ کالاهای مشابه می‌توان علاوه ‌بر به حرکت در آوردن چرخ تولید از خروج ارز جلوگیری و به توسعه اشتغال کمک کرد. نظام پولی ایران پس از پایان دفاع مقدس با تأثیر از سیاست‌های تعدیل اقتصادی و براساس خوانش لیبرالی از اقتصاد به ‌سوی خصوصی شدن حرکت کرد. خصوصی شدن بانک‌ها مهم‌ترین عامل در بالارفتن نرخ بهره به ‌عنوان هزینه سرمایه‌گذاری و بالا رفتن هزینه سرمایه‌گذاری مانعی برای توسعه صنایع جدید و همچنین تأمین منابع مالی برای بنگاه‌های تولیدی شد. بنابراین مهم‌ترین راهکار خصوصی‌زدایی از بانک‌ها و افزایش اقتدار نظام برنامه‌ریز بر بخش پولی اقتصاد است. بدین منظور حاکمیت می‌تواند با اقتدارگرایی، بانک‌ها را در یکدیگر ادغام و با کاهش تعداد بانک‌ها و دولتی  کردن آنها  قدرت خلق پول را از طریق دریچه‌های هدایت اعتبار به بخش‌های تولیدی تزریق کند. بدین ترتیب بخش زیادی از منابع مالی جامعه به ‌جای سرازیر شدن به بازارهای غیرواقعی به بخش واقعی هدایت و موجب تقویت بنیه تولیدی کشور می‌شود.

توسعه بنیه تولیدی و حرکت به تولیدات با فناوری بالاتر نیاز به تأمین مالی و بسیاری از موارد سرمایه‌گذاری مستقیم دولت دارد. تولیدات اپل که امروزه سرآمد همه تولیدات الکترونیکی جهان است، حاصل طرح‌های تحقیقاتی دولتی آمریکا و سرازیر شدن دانش آن به صنعت و طراحی فرآیند این انتقال توسط نهادهای حاکمیتی بوده است. در ایران نیز تولیدات نظامی و موشکی نمونه بارزی از این مثال هستند، اما به‌دلیل عدم طراحی چنین ساز و کاری، دانش تولید شده به بخش تولیدی سرریز نشده است.

دولت برای جلوگیری از کاهش کارایی ناشی از حمایت‌های تعرفه‌ای و گمرکی می‌تواند حمایت‌های خود را به صورت انگیزشی طراحی کند. به‌عنوان مثال تأمین اعتبار را مشروط به صادرات بخشی از تولیدات یا افزایش هزینه‌های تحقیق و توسعه کند. در این راهبرد نقش نظارتی برنامه‌ریزان و نهاد ناظر بسیار تعیین‌کننده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. REINERT, Erik S.; REINERT, Sophus A. Mercantilismo e Desenvolvimento Econômico: Dinâmica Shumpeteriana, Construção Institucional e Benchmarking Internacional. OIKOS (Rio de Janeiro), 2011, 10.1, p20.
  2. لیست، فردریک، (۱۳۷۸). اقتصاد ملی و اقتصاد جهانی: تجانس‌ها و تعارض‌ها. ترجمه: عزیز کیاوند. تهران: نشر دیدار، ص۱۳۱٫
  3. Shafaeddin, Mehdi. How did developed countries industrialize? The History of Trade and Industrial Policy: The cases of Great Britain and the USA. No. 139. United Nations Conference on Trade and Development, 1998, p22.
  4. عجم اوغلو؛ دارون، ای. رابینسون، جیمز (۱۳۹۳). چرا ملت‌ها شکست می‌خورند، ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر. ترجمه: محین میردامادی و محمدحسین نعیمی‌پور. تهران: روزنه، صص ٢۴۶-٢۴٧.
  5. CHANG, Ha-Joon. Kicking away the ladder: development strategy in historical perspective. Anthem Press, 2002, p 29, 32.
  6. Dunn, Bill. Neither Free Trade Nor Protection: A Critical Political Economy of Trade Theory and Practice. Edward Elgar Publishing, 2015, p60.
  7. paul bairoch
  8. Bairoch, Paul. Economics and world history: myths and paradoxes. University of Chicago Press, 1995, p52.
  9. ۹٫ Shafaeddin, Mehdi. How did developed countries industrialize? The History of Trade and Industrial Policy: The cases of Great Britain and the USA. No. 139. United Nations Conference on Trade and Development, 1998, pp17-18.
  10. چانگ، ‌ها جون (۱۳۹۲). نیکوکاران نابه‌کار. ترجمه: میرمحمود نبوی و مهرداد شهابی. تهران: آمه، ص ١۴۶
  11. مقیسه، محسن (۱۳۹۷). الگوی راهبردی حمایت از تولید، شواهدی از نحوه حمایت دولت آمریکا از تولیدات داخلی. تهران: ‌مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، ص٣.
  12. Ito, T., & Weinstein, D. E. (1996). Japan and the Asian economies: A” miracle” in transition. Brookings Papers on Economic Activity, 1996(2), 205-272, p208.
  13. CHANG, Ha-Joon. Kicking away the ladder: development strategy in historical perspective. Anthem Press, 2002.‏
  14. لیست، فردریک (۱۳۷۲). نظام ملی اقتصاد سیاسی. ترجمه: ناصر معتمدی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی ص ١٩١.
  15. Vittas, Dimitri, and Yoon Je Cho. “Credit policies: lessons from Japan and Korea.” The World Bank Resear Observer 11, 1996,p 278.
  16. Window guidance
  17. احمدیان، مریم؛ مقیسه، محسن (۱۳۹۷). الگوی راهبردی حمایت از تولید، درس‌هایی از تجربه ژاپن. تهران: مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، صص٣٧-٣٨.
  18. Chang, Ha-Joon. The East Asian development experience: the miracle, the crisis and the future. Zed Books, 2006, p22.
  19. Pempel, T. John. Regime shift: Comparative dynamics of the Japanese political economy. Cornell University Press, 1998, p51..
  20. معصومی‌نیا، محمدجواد، دلالت‌های ناسیونالیسم اقتصادی در جهت پیشبرد اهداف استراتژی اقتصاد مقاومتی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۹۴، ص ۱۷۱٫
  21. Kim, K. S. (1991). The Korean miracle (1962-1980) revisited: myths and realities in strategy and development. Helen Kellogg Institute for International Studies, University of Notre Dame, p4.
  22. Cho, Y. J., & Kim, J. K. (1995). Credit policies and the industrialization of Korea (Vol. 286). World Bank Publications, pp 18-19.
  23. Chang, Ha-Joon. The East Asian development experience: the miracle, the crisis and the future. Zed Books, 2006, p20.
  24. چانگ، ‌ها جون (۱۳۹۲). اقتصاد سیاسی سیاست صنعتی. ترجمه: اصلان قودجانی. مشهد: اتاق بازرگانی، صنایع و معادن خراسان رضوی، صص ۱۵۸-۱۶۰٫
  25. طلایی، محسن (۱۳۷۹). کره جنوبی، سازه‌های توسعه و بحران. تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، ص۱۰٫
  26. همان، ص ١٢.

۲۷٫  معصومی‌نیا، محمدجواد، دلالت‌های ناسیونالیسم اقتصادی در جهت پیشبرد اهداف استراتژی اقتصاد مقاومتی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۹۴، ص ١٩٠.

03ژانویه/21

سیاسـت تا دیانـت

تاریخ پژوهی در مکتب بیم و امید

از آنجا که دولت بیم و امید پس از هفت سال و اندی، حکمرانی توأم با کامروایی برای خودش به مکتبی تبدیل شده و در همه عرصه‌ها تأثیرات شگرفی بر جای گذارده، خوب است جهت تیمن و تبرک، یکی دو نمونه از آثار این مکتب در عرصه پژوهش‌های تاریخی به اطلاع عموم برسد:

الف) نظریه صدر اسلام و خانه‌های بی در: «حسین دهباشی» از شاگردان «حسام الدین آشنا» و سازنده فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲، پس از سال‌ها تتبع و پژوهش به این نتیجه رسید که در صدر اسلام خانه‌های مردم مدینه فاقد «در» بوده و به جای آن از یک تکه پارچه یا پرده استفاده می‌شده است. بنا بر این داستان حمله اشرار به خانه حضرت امیر«ع» و شکستن در خانه حضرت و جراحت حضرت زهرا «س» حقیقت ندارد و صرفاً باعث ایجاد شکاف میان شیعه و سنی و مانع تحقق وحدت اسلامی می‌شود.

ب) نظریه شمشیرهای بی تیغه: این نظریه توسط یکی دیگر از محققان مکتب بیم و امید یعنی استاد «حسام‌الدین دهبانی» ارائه شده است. بر اساس تحقیقات «استاد دهبانی» عرب‌های صدر اسلام آن قدرها دانش فنی و تکنولوژی نداشته‌اند که بخواهند برای شمشیر و خنجرشان «تیغه» درست کنند؛ لذا صرفاً دسته شمشیر و خنجر را بابت قمپز در کردن و پز دادن درون غلاف جا می‌دادند و برای خودشان کیف می‌کردند. ایشان تأکید کرده‌اند که محققان سال‌ها برای یافتن تیغه شمشیر و خنجر متعلق به صدر اسلام، جستجو و تحقیق کرده، ولی چیزی نیافته‌اند و شاهد و مدرکی هم که بتواند ثابت کند عرب آن روز به «فناوری تیغه‌سازی» دست یافته بوده، پیدا نکرده‌اند، لذا با قاطعیت و قبل از پایان دولت یازدهم، اعلام خواهند کرد که همه آنچه تحت عنوان ضربت خوردن حضرت امیر«ع» در ۱۹ ماه رمضان یا حوادث عاشورا روایت شده، جعلی است و حقیقت ندارد و موجب بروز کدورت میان مسلمانان هوادار بنی‌امیه با مسلمین حامی اهل‌بیت«ع» می‌شود. بر اساس پژوهش‌های استاد دهبانی، امیرمؤمنان«ع» با معاویه مذاکره کرده و توافق نامه «دمشق» را به شیوه برد – برد امضا کرده تا مانع از خونریزی بی‌حاصل و بروز جنگ شود. دهبانی در ادامه پژوهش‌های خود و بر اساس نظریه «شمشیرهای بی‌تیغه» ثابت کرده که حادثه عاشورا رخ نداده و اصولاً خنجر شمر تیغه‌ای نداشته تا به وسیله آن جنایتی را مرتکب شود و اختلاف میان امام حسین«ع» و یزید بر مبنای شکستن دیوار بی‌اعتمادی و گفت‌وگوهای چندجانبه میان طرفین حل و فصل شده است.

 

درجه‌بندی آدم‌ها

۱) طی حادثه‌ای تروریستی در فرانسه، فردی با چاقو به چند نفر حمله کرد.(یک ماه پیش)

* واکنش رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و وزارت امور خارجه ایران به این حادثه: محکومیت شدید + ابراز همدردی با خانواده‌های قربانیان در اولین لحظات پس از حادثه

۲) درحمله تروریستی عوامل داعش به دانشگاه کابل، ده‌ها دانشجوی این دانشگاه کشته و زخمی شدند. (چند روز پیش)

* واکنش رئیس‌جمهور، وزیر امورخارجه و وزارت امور خارجه ایران به این جنایت: هان؟ چی؟ کجا؟ پس از چند روز از وقوع حمله!

نتیجه‌گیری اخلاقی:

آدم‌ها یا چشم آبی، موطلایی، مسیحی و غربی هستند که در این حالت آدم حسابی محسوب شده و پیشرفته، متمدن و درجه یک‌اند و زخمی شدن حتی یک نفر از آنها در حوادث تروریستی ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر است و یا اینکه مسلمان ، غیر اروپایی و مو مشکی‌اند که در این حالت بود و نبودشان فرقی نمی‌کند و هر چه بمیرند مشکلی در مسیر تمدن و پیشرفت پیش نمی‌آید.

نتیجه‌گیری دیپلماتیک:

آمریکا و اروپا کدخدا و مباشرین کدخدا هستند در حالی که افغانی‌ها رعیت هم نیستند و با ارفاق رعیت «صفر» به حساب می‌آیند. یک دیپلمات هیچ وقت با کدخدا و رعیت صفر یکسان برخورد نمی‌کند.

 

 

 

 

دولت و دوراهی دعا و دیپلماسی

* معاون اول رئیس‌جمهور در پاسخ به این سئوال خبرنگاران که امیدی به کاهش قیمت‌ها هست؟ گفت: «دعا کنید!»

الف) نفس اینکه دیپلمات‌ها بالاخره به این نتیجه رسیده‌اند که باید به جای «کدخدا» به «خدا» متوسل شوند، اتفاق مبارکی است.

ب) سیره انبیاء و معصومین این بوده که برای حل مشکلات و معضلات، به همراه کار و تلاش معقول، توسل و دعا را هم جدی می‌گرفتند، اما اینکه کسانی مشکل‌سازی کنند و برای حل مشکلاتی که خود بانی آن بوده‌اند مردم را به دعا حواله دهند، نوبری است که فقط در بوستان «دیپلماسی» دیده می‌شود.

ج) اگر بنا باشد که مردم با دعا مشکلات اقتصادی و معیشتی خود را حل کنند، پس دیگر چه نیازی به دولت و معاون اول و وزارت خانه و دفتر و دستک است؟ می‌شود دولت را با تمام طول و عرض و هزینه‌ها و حقوق‌ها و مزایای شبه سلطنتی تعطیل و بودجه مربوطه را میان مردم تقسیم کرد. عملاً بخش زیادی از مشکلات مالی مردم حل خواهد شد و مردم هم به جان تعطیل‌کنندگان دولت «دعا» خواهند کرد.

 

ویروس حساس به دیانت

بر اساس تحقیقات گسترده‌ای که توسط متخصصان ستاد ملی کرونا صورت گرفته، ویروس کرونا علاقه ویژه‌ای به آلوده کردن اماکن دینی و افراد پای‌بند به شعائر مذهبی دارد و از محیط‌های لهو و لعب و افراد خوش‌گذران فراری است. بر همین مبنی این ستاد برای پیشگیری از گسترش بیماری کرونا و حفاظت از سلامت جامعه در برابر خطرات آن دستورالعمل زیر را صادر کرده است:

الف) کلیه اماکن دینی و مذهبی شامل مساجد، حرم‌های مطهر، بقاع متبرکه، حسینیه‌ها، تمامی نمازهای جمعه و جماعت و یادواره‌ها و مراسم شهدا و برنامه‌های سپاه و بسیج و هرگونه نشست و سخنرانی با محتوای دینی و مذهبی و برنامه‌های جشن یا عزاداری اهل‌بیت«ع» حتی اگر در آن برنامه کلیه دستورالعمل‌های بهداشتی کاملاً رعایت شوند، تا اطلاع ثانوی تعطیل هستند.

ب) حضور در برنامه‌هایی مانند تشییع جنازه شجریان و سایر سلبریتی‌های وابسته به جریان اصلاحات، سفر به اماکن تفریحی مانند کیش، حضور در بازارهای لوکس و پاساژگردی، برگزاری مسابقات ورزشی مانند کشتی و فوتبال، اجتماع در سواحل شمال و جنوب کشور و… به هر تعداد و حتی بدون رعایت پروتکل‌های بهداشتی بلامانع است و موجب شیوع کرونا نمی‌شود.

* ستاد کرونا در پاسخ به این پرسش که چرا در اربعین امسال با وجود اجتماع میلیونی مردم عراق، این کشور شاهد افزایش مرگ و میر ناشی از کرونا نبود؟ اعلام کرد جواب به این قبیل سئوالات وظیفه ما نیست.

03ژانویه/21

رژیم صهیونیستی و فضای مجازی

امروزه سیطره صهیونیسم و سلطه مطلق و بی‌چون و چرای یهودیان بر رسانه‌های فراگیر جهان امری انکارناپذیر است. تلاش گسترده صهیونیسم برای سیطره بر رسانه‌های گروهی از اوایل قرن بیستم آغاز شد. لزوم سیطره کامل یهود بر رسانه‌های جمعی یکی از اهدافی است که «راشورون» خاخام یهودی در سال ۱۸۶۹ در سخنرانی خود در شهر پراگ بر آن تأکید کرد. وی معتقد بود پس از طلا، دستگاه‌های خبررسانی خصوصاً مطبوعات و روزنامه‌ها، دومین ابزار یهود برای استیلا بر جهان هستند. بنابراین از همان آغاز با برنامه‌ریزی‌های دقیق و صرف هزینه‌های کلان تلاش بی‌وقفه‌ای را برای کنترل جریان‌های اصلی خبررسانی و مطبوعات در سراسر دنیا آغاز کردند.(۱) تسلط بر رسانه‌های جهان و کنترل افکار عمومی از طریق آن در پروتکل شماره دوازدهم صهیونیست‌ها نیز آمده است: «تسلط بر مطبوعات و بنگاه‌های خبرگزاری».

مجله نشنال ونگارد در مورد کنترل رسانه‌ها توسط یهود می‌نویسد: «کنترل یهود بر رسانه‌های گروهی مهم‌ترین واقعیت زندگی، نه تنها در آمریکا که در سراسر جهان است.»(۲)

بخش اعظم رسانه‌های خبری جهان نیز به‌مثابه بازوی خارجی برای پروپاگاندای رژیم اشغالگر فلسطین عمل می‌کنند. این رژیم می‌تواند پشتیبانی سرمایه‌داران رسانه‌ای و گروه‌های فشار صهیونیستی را برانگیزد تا روزنامه‌نگارانی را که تلاش می‌کنند دیدگاه بی‌طرفانه‌ای داشته باشند مرعوب سازند.(۳) سرمایه‌گذاری صهیونیسم جهانی در این مسیر به‌قدری است که به ادعای یک نشریه آمریکایی فقط در شهر واشینگتن سرمایه‌داران صهیونیست هر ساله ده‌ها میلیون دلار صرف تبلیغات خبری می‌کنند.

صهیونیسم جهانی از ابزار قدرتمند رسانه در جهت تحمیق انسان‌ها، صید اندیشه‌های علمی و ضربه زدن به عقاید غیریهودی، به‌ویژه اسلامی و نیز فروریختن اصول و مبانی جوامع جهانی، عقاید دینی، اسلوب‌های اخلاقی و انسانی، بی‌قید کردن جوامع بشری نسبت به اصول و افزایش لذات و شهوت‌های نامشروع به منظور سستی و تحلیل رفتن افکار که نتایج آن سیطره آسان‌تر بر جهان است، بیشترین بهره را برده است. به راه انداختن بحران‌های منطقه‌ای و جهانی همچون ایجاد موج اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی از جمله روش‌هایی است که صهیونیسم جهانی با استفاده از رسانه سعی در گسترش آن داشته است.

علاوه بر این آنها در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم بهره از رسانه به شکل مؤثری برده‌اند. ایجاد بحران‌های سیاسی در سرزمین‌های تحت کنترل عثمانی و تصرف و تملک این سرزمین‌ها توسط یهودیان در جریان جنگ جهانی اول از یک سو و ایجاد موج یهودستیزی و مظلوم‌نمایی توسط رسانه‌های جهانی و ایجاد موج‌های عظیم مهاجرت به سمت سرزمین‌های فلسطین در جریان جنگ جهانی دوم از سوی دیگر از جمله مواردی است که با استفاده گسترده از رسانه عملی شد.(۴)

سانسور اخبار ضدیهود و ضدصهیونیست در کشورهایی چون آمریکا، فرانسه و… برای کنترل افکار داخلی و جلوگیری از بروز اعتراض به جریانات صهیونیستی داخلی و نیز سانسور اخبار در جهت حفظ منافع صهیونیسم جهانی و هم‌پیمانانش از دیگر کاربردهای رسانه‌ای برای صهیونیست‌هاست. سانسور اخبار جنایات رژیم جاعل صهیونیستی در صبرا و شتیلا، ترور بیش از ۸۰۰ دانشمند مصری، کشتار فلسطینیان، حمایت از مزدوران و جنایتکاران جهانی، همدستی با گروهک‌های تروریستی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و… بخشی از موضوعات سانسوری اشاره شده است.(۵)

در این میان صهیونیسم جهانی از توجه و اعمال نفوذ و کنترل بر فضای مجازی به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای قدرت نرم غافل نبوده است. با نگاهی به بنیانگزاران، سرمایه‌گذاران و اصول و قواعد جانبدارانه وبگاه‌ها و شبکه‌های مطرح مجازی می‌توان به نفوذ گسترده صهیونیست‌ها بر این حوزه پی برد. اکنون پس از گذر از عصر رسانه‌های مکتوب و رسانه‌های دیداری و شنیداری، نوبت به نفوذ صهیونیست‌ها در رسانه‌های تعاملی فضای مجازی رسیده است.

 

قدرت نرم یهود و قدرتمندی گوگل

وبگاه «گوگل» اگرچه به عنوان یک موتور جستجو شناخته می‌شود؛ اما در سال‌های اخیر به یک فضای خدمتی آنلاین تبدیل شده است. گوگل در ابتدا به عنوان پروژه تحقیقاتی در سال ۱۹۹۶ توسط «لری پیچ» و «سرگئی برین» دانشجویان دکترای دانشگاه استانفورد آغاز شد. رسالت گوگل سازمان دادن به دنیای اطلاعات و قابل دسترس و مفید کردن آن است. گوگل تقریباً تمام نیازهای کاربران خود را مرتفع می‌سازد، به‌نحوی که نیازی به ارجاع کاربران به دیگر وبگاه‌ها نیست.

 

یهودیان در گوگل

یکی از افراد کلیدی در گوگل که دارای ارتباطات خانوادگی درسرزمین اشغالی است، لری پیچ از مؤسسان و سهامدارن اصلی گوگل است. به یهودی بودن لری پیچ در نشریه «بنای بریث» ارگان رسمی یکی از قدرتمندترین سازمان‌های یهودی جهان اشاره شده است. این نشریه در بهار ۲۰۰۶ در مقاله‌ای تحت عنوان «استادان جستجو» می‌نویسد: «…لری پیچ که مادرش گلوریا یک یهودی است… مسیر متفاوتی را دنبال کرد. او یکی از مهاجران اولیه به سرزمین‌های اشغالی بود که در شهر آراد ساکن شد.»

«سرگئی برین» دیگر پایه‌گذار اصلی گوگل نیز یهودی است. وی متعلق به خانواده‌ای یهودی- روسی است که در ۶ سالگی به آمریکا مهاجرت ‌کرد و در حال حاضر بیست و چهارمین ثروتمند دنیاست. در سال ۲۰۰۷ فوربی در رتبه‌بندی خود از ثروتمندترین افراد، ثروت سرگئی برین را چیزی حدود ۱۶ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار تخمین زد.

در سال ۲۰۰۸ سرگئی برین به همراه مؤسسان چند کمپانی بزرگ اینترنتی دیگر توسط سران رژیم غاصب برای شرکت در کنفرانس بین‌المللی «اورشلیم» (بیت‌المقدس) و به مناسبت جشن شصتمین سال تأسیس رژیم صهیونیستی به سرزمین‌های اشغالی دعوت شدند. در این کنفرانس که با ابتکار عمل «شیمون پرز» شکل گرفت، شماری از سیاسیون، مذهبیون و رهبران اقتصادی رژیم جاعل شرکت داشتند. موضوع این کنفرانس بررسی آینده تکنولوژی در جهان و به‌خصوص بحث و بررسی تأثیراتی که جامعه جهانی یهود و صهیونیست از این تحولات می‌پذیرند، بود.

در سال ۲۰۰۹ روزنامه‌ «نیویورک تایمز» خبری مبنی بر کمک یک میلیون دلاری «برین» به انجمن کمک به یهودیان مهاجر «HIAS» منتشر کرد که وی دلیل این کمک را نوعی ادای دین به این انجمن ذکر کرد.(۶)

«اندی بکتوشایم» از دیگر سرمایه‌گذاران یهودی گوگل است که مبلغ صدهزار دلار به عنوان سرمایه اولیه در وجه شرکت گوگل پرداخت کرد.

علاوه بر سرمایه‌گذاران اصلی، مشاغل کلیدی در گوگل نیز به یهودیان اختصاص داده شده است. «کریگ سیلور اشتاین» اولین یهودی‌ بود که توسط بنیانگذاران گوگل استخدام شد. «سوزان ووجسیکی»  نیز زنی یهودی بود که به عنوان معاون بخش مدیریت محصولات گوگل مشغول به کار شد و فضای اداری لازم برای آغاز فعالیت‌های تجاری گوگل را فراهم کرد. خواهر وی «آنه ووجسیکی» در می ۲۰۰۷ با سرگئی برین رئیس بخش فناوری گوگل ازدواج کرد. آنه ووجسیکی در حال حاضر به عنوان عضوی از هیئت مدیره «ری بوت» – سرمایه‌گذاری که به دنبال درگیر ساختن یهودیان در کاوش فرهنگ خودشان است – فعالیت می‌کند.

«اودی مانبر» دیگر یهودی صهیونیست، معاون بخش مهندسی گوگل است. مانبر در سال ۲۰۰۶ توسط گوگل به عنوان معاون مهندسی شرکت استخدام شد. وی در دسامبر ۲۰۰۷، آغاز به کار کنسول، پروژه جدید گوگل برای ذخیره‌سازی اطلاعات، را اعلام کرد. این شخص ارتباطات نزدیکی با جوامع یهودی- صهیونیستی دارد.(۷)

«شریل سندبرگ» نیز به عنوان معاون بخش فروش آنلاین گوگل، یهودی دیگری است که در شکل‌گیری گوگل نقش مهمی داشته است. سندبرگ در این منصب امور مربوط به آگهی‌های تجاری گوگل در سطح جهان را کنترل می‌کرد. در کتاب «خرد یهودی برای موفقیت تجاری» (درباره استفاده از توصیه‌های اقتصادی در تورات و متون مذهبی کهن یهود بحث می‌کند) از عملکرد وی به عنوان نمونه موفقی از تجارت به سبک یهود، نام برده شده است.(۸)

افزون بر موارد ذکر شده، ریشه‌های یهودیت در گوگل را می‌توان در ده اصل گوگل نیز مشاهده کرد. گوگل در بخشی از اطلاعات شرکتی خود در وبگاه به تبیین فلسفه وجودی گوگل می‌پردازد و ده اصل گوگل که ملهم از ده فرمان خداوند به موسی«ع» است نه تنها ریشه‌های یهودیت در این وبگاه را نشان می‌دهد بلکه اصول اساسی شکل‌گیری و روندهای آینده گوگل را نیز مشخص می‌کند.

گوگل دو مرکز تحقیق و توسعه در سرزمین‌های اشغالی دارد که تنها مراکز تحقیق و توسعه گوگل در خاورمیانه به شمار می‌آیند. یکی از آنها در تل‌آویو و دیگری در شهر حیفا قرار دارند.

اتحادیه ضد افترا و سازمان صهیونیست آمریکا نیز دو سازمان صهیونیستی‌اند که بیشترین تأثیر را در سانسورها و دستکاری‌های گوگل دارند. نفوذ و تأثیرگذاری اتحادیه ضد افترا تا به‌حدی است که سرگئی برین در نامه‌ای به این اتحادیه از اینکه در صورت جستجوی واژه‌ «یهود» در گوگل، نتایج ناراحت‌کننده‌ای هم نمایش داده می‌شوند عذرخواهی کرد و قول داد که در آینده در نحوه جستجو و ارائه‌ نتایج برای این عبارت، اصلاحاتی را به وجود آورد.

در اقدامی دیگر، شرکت گوگل تحت فشار سازمان صهیونیست آمریکا به عنوان اولین سازمان رسمی صهیونیستی در این کشور، حقایقی را راجع به رژیم اشغالگر فلسطین از روی سرویس گوگل ارت حذف کرد. حذف تصویر «محمد الدوره» شهید فلسطینی از روی نقشه سرزمین‌های اشغالی از آن جمله است. این سازمان در نامه‌ای در جولای ۲۰۰۸ رئیس گوگل را مورد عتاب قرار داد و از او خواست تا تبلیغات و اخبار نادرست سیاسی را از روی نقشه رژیم صهیونیستی حذف کند و صرفاً به ارائه اطلاعات جغرافیایی بپردازد.(۱۰)

به‌طور خلاصه می‌توان گفت با توجه به اینکه سران و کارمندان اصلی شرکت گوگل را یهودیان تشکیل می‌دهند لاجرم امکانات و فرصت‌های خاصی نیز نصیب آنها و به‌خصوص صهیونیست‌ها خواهد شد.

 

نفوذ صهیونیست در ویکی پدیا

«ویکی‌پدیا» یک دانشنامه آنلاین چندزبانه مبتنی بر وب با همکاری آزاد و محتوای باز است که با همکاری افراد داوطلب نوشته می‌شود و هر کسی که به اینترنت و وب دسترسی داشته باشد می‌تواند مقالات آن را ببیند یا ویرایش کند. هدف ویکی پدیا آفرینش و انتشار جهانی یک دانشنامه با محتوای آزاد به همه زبان‌های زنده دنیاست.(۱۱)

ارتباط یهود با بنیاد ویکی پدیا مربوط به اعمال نفوذ بر مطالب این وبگاه است.«سیتیزن دیوم» که خود یک دایره‌المعارف آنلاین است در مورد ویکی پدیا این گونه می‌نویسد:

«در برخی از زمینه‌ها و بعضی موضوعات گروه‌هایی وجود دارند که روی مقاله‌ها چمپاتمه می‌زنند و اصرار دارند کاری کنند که آن مقالات نظرات خاص آنها را منعکس کنند. هیچ ساز و کار معتبری برای تأیید نسخه‌ای از این مقاله‌ها وجود ندارد. کمیته دقت در اطلاع رسانی مربوط به خاورمیانه در آمریکا یا کمرا که سازمانی طرفدار رژیم صهیونیستی است و کار آن نظارت بر رسانه‌ها و بررسی میزان دقت و بی‌طرفی آنها در گزارش مسائل مربوط به خاورمیانه است، در موارد متعددی به بررسی ایرادات ویکی‌پدیا پرداخته است، با این حال نگاهی به ایراداتی که کمرا به رسانه‌های غربی می‌گیرد نشان می‌دهد که هر نوع انتقاد از رژیم اشغالگر یا صهیونیسم مخالف انصاف تلقی می‌شود. (۱۲)

 

نفوذ و نقش صهیونیسم در توئیتر

«توئیتر» یک شبکه اجتماعی اینترنتی است که به کاربران خود این امکان را می‌دهد تا پیام‌هایی را با عنوان توئیتر برای یکدیگر ارسال و از همدیگر دریافت کنند. توئیت‌ها پست‌هایی متنی هستند که می‌توانند حداکثر ۱۴۰ حرف باشند و در صفحه پروفایل نویسنده نمایش داده می‌شوند و برای مشترکان نویسنده متن، یعنی کسانی که در صفحه توئیتر فرد عضویت دارند و به آنها دنبال کنندگان نیز گفته می‌شود، ارسال می‌شوند. تمام کاربران می‌توانند توئیت (پیام) خود را از طریق وبگاه توئیتر، خدمت پیامک (اس.ام.اس) یا برنامه‌های خارجی (که توسط تلفن‌های هوشمند ایجاد و برنامه‌ریزی شده‌اند) ارسال و دریافت کنند. این وبگاه تا کنون در سراسر جهان بیش از صد میلیون کاربر داشته است.(۱۳)

این شبکه اجتماعی اینترنتی، وبگاه دیگری است که استفاده از آن برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران به‌طور مشخص از سوی بنیامین نتانیاهو مورد تأکید قرار گرفته است. در بررسی نقش توئیتر در حوادث بعد از انتخابات ایران، «اثر توئیتر» هم ارز «اثر سی.ان.ان» در جنگ خلیج فارس تلقی می‌شود. به گفته «ایندیانا تایمز»، نتانیاهو به آمریکا توصیه کرد که از توئیتر و دیگر وبگاه‌های اجتماعی برای مبارزه با حکومت ایران و نظام جمهوری اسلامی استفاده کند.

 

شبکه اجتماعی صهیونیستی فیس‌بوک

فیس‌بوک پر مخاطب‌ترین شبکه اجتماعی اینترنتی است. این سایت در فوریه‌ ۲۰۰۴ تأسیس شد. براساس آمار اعلام شده از سوی سایت آمارهای جهانی اینترنت در سال ۲۰۱۲ کاربران فعال فیس‌بوک ۸۳۵ میلیون نفر و بیش از نیمی از آنها کسانی هستند که از راه تلفن همراه از این سایت استفاده می‌کنند.

گزارش‌های مختلف نشان می‌دهند که فیس‌بوک دارای پیوندهای عمیق با رژیم صهیونیستی است و در پشت آن مافیایی قرار دارد که از یک‌سو با صهیونیست‌ها و از سوی دیگر با مقامات آمریکایی مرتبط است. امروزه ۷۰ درصد از سهام شرکت فیس‌بوک در اختیار هفت شرکت یهودی است.

«مارک زاکربرگ»  مؤسس فیس‌بوک در یک خانواده‌ یهودی آمریکایی متولد شده است. در فهرستی که روزنامه‌  صهیونیستی «جروزالم‌پست» از پنجاه نفر از تأثیرگذارترین یهودیان ارائه داده است، مارک زاکربرگ در رتبه‌ چهارم (سه رتبه پس از نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم غاصب که نفر اول فهرست است) قرار دارد.

بسیاری در آمریکا، «زاکربرگ» را عامل سیا نامیده‌اند. خود «زاکربرگ» درباره فیس‌بوک گفته است: «فیس‌بوک تنها و قدرتمندترین ابزار کنترل مردم است که تا کنون اختراع شده است.».

«جولین آسانژ» بنیانگزار سایت «ویکی‌لیکس» نیز فیس‌بوک را بزرگ‌ترین ماشین جاسوسی‌ای که تا کنون اختراع شده است نامید.(۱۴)

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-شریف زاده،رامین،”هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی”،کتاب نقد،شماره ۳۲، ۱۳۸۳

۲-bollyn,Christopher(2007),Israeli control of the mass media & the 9-11 cover-VP http://www.rumormillnews.com/cgi_bin

۳-(Bollyn,2007,Jamal,2009:39)

۴- http://farhangesadid.ir/fa/news/1209

۵-همان

۶-سیدمحمد‌علی‌سید‌حسینی؛کارشناس ارشد‌علوم‌ارتباطات/برهان/۱۳۹۱/۳/۲۴ در https://www.porseman.com/article

۷- https://avapress.com/fa/article/36154

۸-همان

۹- http://resistance313.blogfa.com/post/42

۱۰- ویکی پدیا https://fa.wikipedia.org/wiki/

۱۱- خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۱۲-امپراتورهای فضای مجازی(توئیتر)،خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۱۳-(«زوکربرگ» اولین یهودی تاثیر گذار دنیا که نتانیاهو درمقابلش خم می شود؛ سایت راه دانا؛ گروه: اجتماعی

https://hawzah.net/fa/Article/View/9689614-

03ژانویه/21

نوکری مردم؛ بی‌منّت و بی‌غرور

سید می‌گفت: «شب عرفه دم سحر خواب دیدم با بچه‌های خانه طلاب داریم پیکر حضرت علی‌اکبر حسین«ع» را دور حرم حضرت معصومه«س» طواف می‌دهیم. یکی از بچه‌های قدیمی‌تر هم فراز آخر زیارت عاشورا را می‌خواند، که: « وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْن…» بعد هم پیکر سالم پسر شهید ارباب را به سمت مردم بردیم و همه به سمت بدن هجوم آوردند و من از خواب بیدار شدم.»

یکی از تفریحات بچه‌ها، تعریف خواب‌های باحالی است که می‌بینند. روح‌الله خوشش نمی‌آید و می‌گوید: «خواب چیه؟ کارتون‌ رو بکنین.» محسن هم یک بار بعد از اینکه یکی خوابش را تعریف کرد، به شوخی گفت: «شماها از بس می‌خوابین هی خواب می‌بینین. یه کم کار کنین.» من هم بدم نمی‌آید خواب‌های باحال بچه‌ها را بشنوم، اما یک چیز برایم جالب است و آن اینکه خیلی وقت‌ها بچه‌ها درباره جمع خواب می‌بینند نه فقط شخص خودشان.

شاید خیلی‌ها ارزش جمع را ندانند، اما کسانی که می‌خواهند کاری برای کمک به رهبر معظم انقلاب و انقلاب بکنند می‌فهمند چقدر داشتن جمع مهم است. یکی از لوازم اینکه متصل به «فتیان بنی هاشم» باشیم همین داشتن جماعت است. جمع یعنی قدرت مقدس یداللهی که مع‌الجماعه است و به ما توان برداشتن بارهای ولی خدا را می‌دهد و به ما مدد می‌دهد که رابط امام و امت جامعه باشیم. مثل این ‌بار حین مباحثه سخنرانی اخیر آقا در خانه طلاب. شاید اگر تنها بودم و سخنان آقا را می‌خواندم فقط دلم می‌سوخت که چرا هیچ غلطی نمی‌کنم و چقدر رهبرم غریب است که هر چه می‌گوید، توصیه می‌کند، درخواست می‌کند، دستور می‌دهد که موج دوم را به پا کنید، کسی حرکت نمی‌کند و من هم به‌تنهایی کاری از دستم بر نمی‌آید.

اما بین بچه‌های خانه طلاب وقتی جملات رهبری را مرور می‌کردیم، این عزم جمعی و اینکه ما می‌توانیم کاری انجام بدهیم احساس می‌شد. مهدی می‌گفت: «دوباره باید بیائیم پای کار. آقا دستور داده. نباید زمین بمونه.» حسین می‌گفت: «وقتی امام دستور حفظ جزایر مجنون رو داد، حال فرماندهان و حتی مجروحین دیدنی بود که نذارن دستور امام زمین بمونه.» فرهاد گفت: «کارهامونو به این سمت سوق می‌دیم.» علی گفت: «باید جلسات اندیشه‌ورزی برای طراحی سبک اقداماتمون‌ راه بندازیم.» همه احساس می‌کردند وقتی جمعی داریم یعنی قدرتی داریم و راحت می‌توانیم خودمان را با دستورهای رهبر معظم سازگار هماهنگ و عملیات کنیم.

رفاقت امروز فقط لذت جوانی و طعم خوشی از مزه‌های زندگی نیست. رفاقت امروز یک وظیفه است برای برداشتن بارهای انقلاب. باید رفیق باشیم و تشکیلات داشته باشیم، والا همیشه تماشاچی خواهیم بود. ما تجربه‌های زیادی در کار جهادی داشتیم، اما در ایام کرونا وضعیت فرق می‌کرد. اولین بار نامه‌ای به مسئول علوم پزشکی قم نوشتیم. روزهای اولی بود که کشور درگیر کرونا شده بود.

 

حضور محترم دکتر قدیر (زید عزه)

رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم

سلام علیکم

با احترام فراوان به استحضار می‌رساند. «خانه طلاب جوان قم» با توجه به مشکلات پیش آمده برای مردم غیور، مقاوم و مظلوم این شهر مقدس و با توجه به احتمال نیاز مجموعه‌های پزشکی در بیمارستان‌ها در امر رسیدگی و پرستاری از بیماران قرنطینه شده و یا کمک به پخش اقلام بهداشتی و یا هر کمک دیگری، آماده هر گونه همکاری و خدمت‌رسانی است. یاری‌رسانی به بیماران تکلیفی الهی است که امیدواریم با موافقت جنابعالی امکان این توفیق برای این مجموعه فراهم شود.

از خداوند متعال توفیق روز افزون شما و همکاران پر تلاشتان را در این جهاد مقدس مسئلت داریم.

و من الله التوفیق

خانه طلاب جوان قم

 

با آغوش باز پذیرفتندمان. وارد بیمارستان‌ها شدیم و کار شروع شد.

یک روز بعد از کار خسته و کوفته به قرارگاه برگشتم و دیدم رفقا در یکی از اتاق‌ها جمع شده‌اند. نگاه کردم و دیدم پیرمردی با محاسن سفید و لبخندی بر چهره بین جوان‌ها نشسته است. آقای محمدی‌ عراقی، نماینده حضرت آقا بود. من که در بیمارستان بیمارانی با سن و سال بالا زیاد دیده‌ام، در این شرایط، موقعی که به پیرمردها می‌رسم نمی‌توانم نگرانی‌ام را به آنها منتقل نکنم، اما در آن جلسه چیزی نگفتم. حاج آقا گفت: «من اومدم سلام آقا و مراتب تشکرشون رو از شما طلبه‌ها و جهادی‌ها بهتون برسونم.»

شاید برای شما مهم نباشد، ولی برای طلبه‌هایی که دار و ندارشان لبخند رضایت آقا و خوشنودی ایشان است این خبر یعنی شعفی که آن را با دنیا نمی‌شود عوض کرد. مسئول قرارگاه به من اشاره کرد و به حاج آقا گفت: «ایشون در بیمارستان‌ها حضور داشته.» حاج آقا با نگاهی محبت‌آمیز رو کرد به من و پرسید: «آشیخ چه خبر؟»

دو خاطره را برای ایشان تعریف کردم .یکی خاطره جوان لاتی بود که بستری شده بود و داد می‌زد و فحش می‌داد که لوله‌ها را از بدنش باز کنند. رفتم جلو و پرسیدم: «گفتم کاری داری برادر؟» با اینکه لباس طلبگی هم نداشتم نگاهی کرد و با احترام گفت: «نه حاج آقا! مشکل خاصی نیست.» این خاطره را که گفتم همه خندیدند.

خاطره دوم هم خاطره بیماری بود که نفسش سخت بالا می‌آمد، اما بعد از چند بار نفس نفس زدن، دستش را بالا می‌آورد و خدا را شکر می‌کرد.

آقای محمدی متأثر شد. از فرصت استفاده کردم و گفتم: «حاج آقا! مراقب خودتون باشین. خطر این بیماری برای سن و سال شما بیشتره.» با لبخند گفت: «نگران نباشین. من بادمجون بم هستم. جنگ هم رفتم و چیزی‌ام نشد.»

آخر جلسه بچه‌ها گفتند دو خط روضه بخوانیم و روضه حضرت رقیه«س» را خوانده شد. همه انگار منتظر بودند به بهانه‌ای گریه کنند. شب خوبی بود.

یک ماه گذشت و رفقای خانه طلاب احساس کردند می‌توانند نگرش پر از اعتماد به‌ نفس را بیشتر در جامعه پمپاژ کنند. این بود که این نامه را به جناب ظریف وزیر خارجه نوشتند:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

هو الذی خلقکم من نفس واحده (اعراف/١٨٩)

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

خدمت وزیر محترم خارجه جمهوری اسلامی ایران

جناب اقای دکتر ظریف

با سلام و احترام

با توجه به عدم رسیدگی مناسب به سالمندان و نیازمندان مبتلا به کرونا در آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی، به حکم وظیفه انسانی بر خود لازم می‌دانیم که به یاری این دسته از بیماران اقدام کنیم و از هرگونه کمکی در جهت نجات جان آفریدگان آفریدگار مهربان دریغ نورزیم.

بدین منظور با توجه به تجربه موفق نظام سلامت کشور و گروه‌های جهادی مردمی در مهار و درمان بیماری کرونا از جنابعالی تقاضا داریم تا شرایط اعزام طلاب جهادی برای همراهی و کمک به بهبود این بیماران یا دعوت از این بیماران جهت مداوا در داخل کشور یا هر نوع اقدامی جهت کمک به این عزیزان را که صلاح می‌دانید، فراهم نمایید.

پیشاپیش از زحماتتان متشکریم.

 

خبر کوتاه بود: خانه طلاب جوان در نامه‌ای به دکتر ظریف آمادگی خود را برای پرستاری و مراقبت از نیازمندان و سالمندان اروپایی و آمریکایی ابراز کرد.

به‌محض اعلام این خبر، رسانه‌های خارجی و عواملشان سر و صدا راه انداختند؛ چون این نامه موضع منفعلانه را به رویکرد فعال تبدیل می‌کرد و ذهنیت بسیاری از خودحقیرپندارها و غرب‌پرستان داخلی به چالش کشیده می‌شد و نشان می‌داد که حرکت خانه طلاب صرفاً یک کار خیریه‌ای عادی نیست، بلکه این جمع تلاش می‌کند تا در صحنه درگیری با طاغوت نیز تأثیرگذاری کلان داشته باشد. نکته جالب این است که این اتفاق دقیقاً در موج دوم کرونا هم برای خانه طلاب افتاد. به‌محض آنکه این جمع اعلام کرد می‌خواهد در موج دوم کرونا هم به بیمارستان‌ها برود و مراسم دهه محرم را در کنار بیماران برگزار کند، بی‌بی‌سی و ایندیپندنت و مسیح علی‌نژاد و من و تو و … این حرکت طلاب را به چشم آوردند و هیاهو کردند. این یعنی به اندازه خود توانسته بودیم به طاغوت زمان و ابزار رسانه‌ای‌اش ضربه وارد کنیم.

طلاب جوان در شرایط کرونائی، برای کاهش فشارهای اقتصادی دشمن بر مردم به فکر یک حرکت اجتماعی و خدمات‌رسانی جدی افتادند. انقلابی‌گری به معنی نق زدن و بذر ناامیدی پراکندن و سیاه‌نمایی و تهمت و تحریف نیست، بلکه انقلابی‌گری یعنی خدمت و در میان میدان بودن.

در عین حال بلایا و گرفتاری‌ها فرصتی را فراهم می‌کنند که انسان‌ها در پی همه امور و دردها و بلکه درمان‌ها و کادر پزشکی و مدیران و … ، او را ببینند و او را بیابند. خود این توجه اساس فتح و گشایش است و در شرایط عادی کمتر رخ می‌دهد. این حقیقتی است که همه می‌دانیم، ولی حواسما‌ن نیست. شاید این همان لطافت و رحمت پنهان در دل مشکلات باشد. خدا رحمت کند سردار شهید را که رحمت پنهان در بلایا را بیشتر از رحمت در آسایش‌ها می‌دانست. حضرت امام هم مصیبت‌ها و بلایا را مظهر رحمت می‌دانند: « یا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المخْرَجُ إلى رَوْحِ الفَرَج…»

دعای هفتم صحیفه سجادیه را که رهبری به خواندنش توصیه کردند، ببینید. سراسر بیان این حقیقت است که تو همه کاره‌ عالم هستی. یقین دارم که اگر این نکته باور همه ما شود، رویین‌تن می‌شویم. اینک زمانه شکل‌گیری چنین باوری است که اساس قیام انسان‌هاست، یعنی زمانه خیزش مردم عالم.

نصرت امام مدد به رهبری و مدد به مردم است.

امسال شاید بیش از هر زمان دیگری باید روضه کاری‌ترین، عمیق‌ترین و کهنه‌ترین زخمی را که بر دل اباعبدالله«ع» مانده بود، یعنی زخم کمک مؤمنانه را بخوانیم. زخمی که همه زخم‌های دیگر را معنا می‌کرد. زخم درد مردم.

یادم می‌آید روزهای اول تازه می‌خواستم با بیمارها رفیق بشوم. وارد اتاقی شدم که همه پیرمرد بودند. تا وارد شدم یکی‌ از آنها صدا زد: «آقا! بیا اینجا.» کنار تختش رفتم. گفت: «اون کتابا رو از کنار پنجره ور دار بذار کنار تخت اون آقا.»

منظورش از «اون آقا» پیرمرد دیگری بود که روی تخت کناری دراز کشیده بود. این یکی می‌خواست همه وسایل همان‌جایی باشند که دوست ‌داشت. گفتم: «چشم». کتاب‌ها را برداشتم و کنار تخت «اون آقا» گذاشتم. پیرمرد دیگری چشم‌هایش را باز کرد و گفت: «بیا اینجا جوون!» رفتم کنار تختش. گفت: «کیسه سوند مرا خالی می‌کنی؟ خیلی پر شده.»

نگاهی به کیسه سوند انداختم که پر از ادرار بود. کمی سختم بود، چون تا آن موقع از این کارها نکرده بودم. چیزی نگفتم و رفتم و ظرفی را آوردم و ادرار داخل کیسه را در آن خالی کردم و بردم و در دستشویی ریختم. بوی ادرار داشت حالم را به هم می‌زد.

دستکشم را عوض کردم و دست‌هایم را چند بار شستم و برگشتم. کنار یکی از تخت‌ها پیرمردی ایستاده بود و مثل پروانه دور و بر تخت پیرمرد دیگری که سنش بالاتر بود می‌چرخید و خدمت می‌کرد. پسرش بود که حدود پنجاه سال سن داشت. پدرش هم حدود هفتاد هشتاد ساله بود. صحنه جذابی بود.

وارد اتاق که شدم دوباره پیرمرد اولی صدایم زد. خنده‌ا‌م گرفته بود. رسماً در اتاق پیرمردها گیر افتاده بودم. رفتم و گفتم: «جانم حاج آقا!» گفت: «جوون! یه خواهش دارم، نه نگو.» گفتم: «جانم؟» گفت: «این آب میوه را باز کن و بخور. خواهش می‌کنم.» من که هنوز بوی ادرار در مشامم بود نمی‌توانستم چیزی بخورم.» گفتم: «آخه الان میل ندارم. اجازه بدین می‌گیرم، بعداً می‌خورم.» راضی شد. محبتش شرمنده‌ام می‌کرد.

اجازه بدهید اعترافی بکنم. اوایل از اینکه خدمت می‌کردم به خود می‌بالیدم و تصور می‌کردم کارم خیلی درست است. یک طلبه و این ‌همه خدمت! صد آفرین به من! من واقعاً چقدر خوبم. اما برخورد پیرمردها و صحنه مراقبت پسر از پدر پیرش مثل سیلی به صورتم خورد و مرا به هوش آورد.

هنوز در بهت بودم که پیرمردی افغانستانی با همسرش وارد اتاق شدند. مرد باید بستری می‌شد و خانمش اصرار داشت که کنارش باشد. حضور در آن اتاق برای پیرزن سخت بود. ولی آمده بود کمک کند. همه چیز مثل یک کلاس درس بود: یک درس طلبگی جدید.

آشیخ! آقای طلبه! نوکری مردم باید بر بستر عشق سوار شود، بی‌منت و بی‌غرور تا یک وقت احساس نکنی کسی هستی و کاری کرده‌ای. تو هیچی. اگر عاشقانه پای کار بودی، این هیچ بودن و بهانه‌گیری‌های این و آن و خدمت به آنها اذیتت نمی‌کند.

به پیرزن اصرار کردم که برگردد و گفتم: «مادرجان! من اینجا هستم. کمک می‌کنم.»

پیرمرد وقتی اصرار مرا دید، او هم به همسرش اصرار کرد و بالاخره او را راضی‌ کردیم که به خانه برگردد.

خانه طلاب جوان و هزار طلبه و شیخ و عالم باید سر خم کنند در مقابل عشق و صبر و استقامت این مردم.

03ژانویه/21

تحریف کجا را نشانه گرفته است؟

مقدمه:

«جریان تحریف»، پیشینه‌ای به درازای تاریخ بشر دارد. هرکجا جبهه حق و اهلش، برای تحقق اهدافشان بکوشد، جبهه باطل اگر نتواند آنها را از صحنه خارج کند، دست به تحریف می‌زند و به تعبیر قرآن کریم: «وَ ما أَرسَلْنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی‏ أُمنِیَّتِه‏؛ و پیش از تو هیچ پیامبر و نبیّ را نفرستادیم مگرآنکه هرگاه آرزو می‌کرد (و تحقق اهداف و آرمان‌های الهی را دنبال می‌کرد)، شیطان در (مسیر تحقق) آرزو (و هدف و آرمان) او دخالت می‌کرد.»(۱) این سنت تاریخی، در گستره زمان امتداد یافته و هم‌اکنون نیز جاری است. ازاین­رو، برای «بصیرت» یافتن در مقابله با تحریف، باید در هر عصر، مصداق‌های در معرض خطر تحریف را شناخت.

در ادامه، به مهم‌ترین موارد تحریف از دیدگاه امامین انقلاب اشاره می‌شود.

 

۱) اسلام ناب

در طول تاریخ اسلام، مهم‌ترین امر در معرض تحریف توسط طاغوت‌های زمانه، خود اسلام و حقیقت اصیل و نابش بوده است. امام(ره) با هوشیاری و ابداع کلیدواژه‌هایی مانند: «اسلام آن‌ طورکه هست»، «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی»، نسبت به تحریف حقیقت اسلام هشدار داده و روشنگری کردند. به‌اختصار، اسلام ناب عنوانی برای اشاره به دین خاتم با همه ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی حکومتی، تمدنی و اخروی‌اش است که تنها در این صورت، انسان و جامعه به نهایت کمال و سعادت ممکنش می‌رسد.(۲) هر تنزلی از این معنا نوعی تحریف محسوب می‌شود. ازاین­رو، امام(ره) می‌فرمایند: «…[یهود، استعمار و عواملشان] به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزه‏هاى روحانیت درست کردند و عمالی که در دانشگاه‌ها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاه‌هاى انتشاراتى داشتند و مستشرقینى که در خدمت دولت‌هاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم دادند و در تحریف حقایق اسلام کار کردند… براى اینکه خاصیت انقلابى و حیاتى اسلام را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند…؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تأمین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه‏، نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد. تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است… چنانچه کسى بخواهد اسلام را آنطورکه‏ هست‏ معرفى کند، مردم به این زودی‌ها باورشان نمى‏آید؛ بلکه عمال استعمار در حوزه‏ها هیاهو و جنجال به‌پا مى‏کنند.»(۳)

و به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«اصلی‌ترین نقطه در مبانی امام مسئله اسلام ناب محمدی است؛ یعنی اسلام ظلم‌ستیز، عدالت‌خواه، مجاهد، طرفدار محرومان و مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح اسلام آمریکایی را در فرهنگ سیاسی ما وارد کرد؛ یعنی اسلام تشریفاتی، اسلام بی‌تفاوت در مقابل ظلم و زیاده‌خواهی، اسلام بی‌تفاوت در مقابل دست‌اندازی به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامی که با همه اینها می‌سازد.»(۴)

 

۲) انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی نیز چون دنباله نهضت توحیدگستری پیامبران و امتداد اسلام ناب محمدی«ص» بود، از همان ابتدای جرقه خوردن تا کنون، در معرض خطر انواع تحریف بود و به فرموده امام خمینی«ره»:

«…ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسائل جارى ایران را که در پیش چشم همه ما به روشنى اتفاق افتاده است دنبال مى‏کنیم، فرصت‌طلبان و منفعت‏پیشگانى را مى‏بینیم که با قلم و بیان بدون هراس از هرگونه رسوایى…، نهضت اسلامى را برخلاف واقع جلوه مى‏دهند…، شکى نیست که این نوشتجات بى‏اساس به اسم تاریخ در نسل‌هاى آینده آثار بسیار ناگوارى دارد… درست آنچه را امروز براى ما روشن و واضح است براى نسل‌هاى آینده مبهم مى‏باشد…»(۵)

منحرف کردن مردم از اصول و آرمان های انقلاب؛ به‌ویژه مقاومت در برابر طاغوت‌های زمانه و استعمار، ازجمله مصادیق تحریف حقیقت انقلاب است. به فرمایش مقام معظم رهبری:

«از اول انقلاب، خط ثابت دشمن همین بود…که به مردم ایران بگویند… با گسستن پیوندی که بین ایران استعماری دوران پهلوی با آمریکا بود، پدر ملت ایران درآمده… اوضاع را بد جلوه می‌دهند، با صدها زبان، با صدها وسیله… برای این…که روحیه مردم تضعیف بشود… در داخل هم کسانی همین حرف‌های آنها را تکرار می‌کنند… آدرس دادنشان این جوری است که می‌گویند اگر می‌خواهید تحریم برطرف بشود، در مقابل آمریکا کوتاه بیایید. خلاصه حرف این است که… باید ایستادگی نکنید.»(۶)

 

۳) مکتب امام

مکتب امام از دیگر اهداف مهم جریان تحریف است. امام­(ره) خود نسبت بدین امر هشدار دادند: «مع‌الأسف درحالى که من زنده هستم بسیارى از مطالب که از طرف بعض اشخاص یا بعض گروه‌ها در نوشتار و گفتارها به من نسبت مى‏دهند، برخلاف واقع است. امروز کتاب‌ها و رساله‏هاى فراوانى چاپ یا در دست چاپ است که عامداً یا اشتباهاً براى دروغ‏پردازى و تاریخ‏سازى بنا شده است…».(۷)

مقام معظم رهبری نیز بارها نسبت به تحریف مکتب امام هشدار داده‌اند؛ مانند:…:

«تحریف شخصیت‌ها به این است که ارکان اصلی شخصیت آن انسان بزرگ، یا مجهول بماند، یا غلط معنا شود، یا به‌صورت انحرافی و سطحی معنا شود… شخصیتی که الگو است، امام و پیشواست…، اگر تحریف شود زیان بزرگی به‌وجود خواهد آمد. امام را نباید به‌عنوان صرفاً یک شخصیت محترم تاریخی مورد توجه قرار داد؛ بعضی این­‌جور می‌خواهند… امام مظهر عینی حرکت عظیمی است که ملت ایران آغاز کرد و تاریخ خود را متحول کرد؛ امام بنیانگزار یک مکتب فکری و سیاسی و اجتماعی است… اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملت ایران سیلی خواهد خورد… خطر تحریف امام به‌عنوان یک هشدار باید در گوش و چشم مسئولان کشور، صاحب‌نظران فکری انقلاب، شاگردان قدیمی امام، کسانی­که علاقه به این راه دارند و عموم جوانان، فرزانگان، دانشگاهیان، حوزویان تلقی بشود.»(۸)

 

۴) ولایت

ولایت، امتداد توحید است. بریدن ولایت از جنبه اجرایی یا سیاسی- حکومتی­اش؛ ازجمله «ولایت فقیه»، از بزرگ‌ترین تحریف‌های آن است: «از روز اول تا امروز؛ به‌خصوص بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، در معنای ولایت تحریف کردند؛ به‌‌دروغ، ولایت را چیزی غیر از آنچه که هست معرفی کردند… آدم‌های نام و نشان‌دار، این[ها] را صریحاً در کتاب‌ها و مطبوعاتشان نوشتند! دروغ محض، تهمت به اسلام، تهمت به ولایت!(۹)»(۱۰)

 

۵) نهضت حسینی(ع)

نهضت امام حسین(ع) و امتدادهایش؛ مانند «اربعین»، به دلیل نشانگر اسلام راستین و محرک آزادگان بودن، از مهم‌ترین اغراض جریان تحریف بوده و هست:

«…حسین‌ بن ‌علی می‌تواند دنیا را نجات دهد؛ به­شرط آنکه با تحریف، چهره او را مغشوش نکنند. نگذارید مفاهیم و کارهای تحریف‌آمیز و غلط، چشم‌ها و دل‌ها را از چهره مبارک و منور سیّدالشهدا(ع) منحرف کند…(۱۱). برخی در دنیا به‌دنبال محو یا تحریف پدیده نورانی اربعین هستند.»(۱۲)

 

۶) مهدویت و انتظار

انتظار، عامل پیش‌برنده و بن‌بست‌شکن شیعه در طول تاریخ بوده و بدین‌جهت، هدف تیر تحریف‌ها است:

«بعضی‌ها انتظار فرج را به این مى‏دانند که در مسجد، حسینیه و منزل بنشینند و دعا کنند… دسته دیگرى مى‏گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان و بر ملت‏ها چه مى‏گذرد… ما تکلیف‏هاى خودمان را عمل مى‏کنیم. براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان‌شاءالله درست مى‏کنند؛… دسته‏اى مى‏گفتند… باید عالم پُر[از] معصیت بشود تا حضرت بیاید… دسته‏اى از این بالاتر… مى‏گفتند باید دامن ‏زد به گناه‌ها تا دنیا پر از جور و ظلم بشود. دسته دیگر مى‏گفتند که هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. این جمعیت بعضی‌شان بازیگرند و بعضی‌شان نادان. اما مسئله این است که دست سیاست درکار بوده…براى چاپیدن اینها و براى از بین بردن عزت مسلمین.»(۱۳)

و به­تعبیر مقام معظم رهبری:

«…نفس‌ انتظار و امید، به‌ انسان‌ جرئت‌ اقدام‌ و حرکت‌ و نیرو می‌بخشد. دشمنان‌ تفکر و اعتقاد به‌ مهدویت‌ که‌ این‌ اندیشه‌ را به‌ زیان‌ خود می‌دانند همواره‌ تلاش‌ کرده‌اند تا آن‌ را از اذهان‌ مردم‌ بزدایند و یا مفاهیم‌ اعتقاد به‌ مهدویت‌ را تحریف‌ کنند.»(۱۴)

 

۷) دفاع مقدس

«مسئله دفاع مقدس یک پدیده  عقلایی و یکی از عقلانی‌ترین حرکات ملت ایران بود و تحریف‌ها را در این مورد بایستی مراقب بود… در باب دفاع مقدس کوتاهی کرده‌ایم… کارهای بسیار خوب و کارهای بسیار باارزشی… انجام گرفته، اما در عین حال کم است…؛ چون تحریف در کمین است… دست تحریف، این بخش پردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند.»(۱۵)

 

۸) حوزه و روحانیت

تحریف هویت صنفی و اهداف روحانیت، از مهم‌ترین مسائل مورد اهتمام تاریخی دشمنان دین و استکبار است:

«…در شروع مبارزات اسلامى… عده‏اى مقدس‌نماى واپس‌گرا همه چیز را حرام مى‏دانستند.. .خون‌دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌هاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق­شدن در احکام فردى و عبادى شد…، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد… یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به­شمار مى‏رفت… پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبى و دین‌فروشى عوض شده است… همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‏ است…»(۱۶)

 

۹) تاریخ، حقایق تاریخی و وقایع جاری

افزون بر اهمیت ذاتی و فواید توجه به تاریخ، کمرنگ‌ شدن «حافظه تاریخی» یک ملت نیز ازجمله اموری است که زمینه تحریف حقایق تاریخی (و حتی وقایع جاری روزمره) و درنتیجه، تحریف «هویت تاریخی» آنها را فراهم می‌کند:

«از راه‌های فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار به‌وفور صورت می‌گیرد.(۱۷) آن کسانی که… سعی کردند ملت‌ها را تصرف کنند و سرنوشت آنها را به‌دست گیرند، یکی از کارهای‌شان قطع رابطه این ملت‌ها با گذشته‌شان بود.(۱۸) با انگیزه‌ای قوی، تحریف و دروغ‌پردازی درباره گذشته و حتی زمان حال را دنبال می‌کنند و از پول و همه ابزارها برای آن بهره می‌گیرند؛ بیانیه گام دوم»(۱۹)

 

راهبرد مقابله با تحریف

به اختصار، یکی از راهبردهای مقابله، جهاد برای تبیین حقایق در زمینه‌های یادشده و گفتمان‌سازی برای آنها در سطوح مختلف جامعه است:

«…باید آنچه را حقیقت است، بارها و بارها و هزاران بار بگوییم؛(۲۰) اگر یک حقیقتی بارها تکرار نشود و با جزئیات و خصوصیات ذکر نشود، گمان تحریف این حقیقت به‌مرور وجود دارد…؛(۲۱) که اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد؛ زیراکه عرصه، عرصه جنگ اراده‌هاست. وقتی جریان تحریف شکست خورد و اراده ملت ایران همچنان قوی و مستحکم باقی ماند، قطعاً بر اراده دشمن فائق می‌آید و پیروز خواهد شد.»(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حج، آیه ۵۲٫
  2. رهبر معظم انقلاب: «اسلام ناب، اسلامی است که همه‌جانبه است…» (۱۴/۳/۱۳۹۵)
  3. امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامى)، ص۱۰-۱۱٫ همچنین: صحیفه امام، ج‏۴، ص۱۶-۱۸و۱۹۰-۱۹۱- ج‏۶، ص۴۰-۴۵ و۲۸۶-۲۸۷- ج‏۱۱، ص۴۶۲-۴۶۳٫
  4. ۱۴/۳/۱۳۸۹٫
  5. صحیفه امام، ج‏۳، ص۴۳۴٫
  6. صحیفه امام، ج‏۱۷، ص۳۴۳٫ همچنین، همان، ص۲۸۱٫ همچنین: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دفتر دوم، ص۱-۴٫
  7. همچنین، ر.ش بیانات در تاریخ‌های: ۹/۱۱/۱۳۶۸- ۱۰/۸/۱۳۸۰- ۳/۱۰/۱۳۸۱- ۱۵/۱۱/۱۳۸۱- ۲۵/۶/۱۳۸۹- ۱۹/۱۰/۱۳۹۳٫
  8. ۱۴/۳/۱۳۹۴همچنین، ر.ش بیانات: ۱۴/۳/۱۳۸۹ و۴/۱۱/۱۳۷۸ و۱۶/۳/۱۳۷۵٫
  9. ۶/۱/۱۳۷۹٫
  10. همچنین: ۱۴/۱۱/۱۳۷۶ و۳/۱۲/۱۳۷۷ و…
  11. ۳/۳/۱۳۷۴٫
  12. ۳/۹/۱۳۹۵٫
  13. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص۱۳-۱۷٫
  14. ۸/۱۱/۱۳۷۲٫
  15. ۳۱/۶/۱۳۹۹٫
  16. صحیفه‌امام، ج‏۲۱،ص۲۷۸-۲۹۲٫
  17. ۲۰/۸/۱۳۸۰٫
  18. ۲۴/۶/۱۳۷۸٫
  19. همچنین: بیانات۱۰/۵/۱۳۹۹، ۱۲/۸/۱۳۹۸، ۱/۵/۱۳۹۰، ۱/۱/۱۳۹۱، ۷/۳/۱۳۹۷، ۱۰/۳/۱۳۹۶، ۱۱/۵/۱۳۸۳، ۲۰/۸/۱۳۸۰، ۱۸/۱۱/۱۳۷۱، ۲۲/۴/۱۳۷۱- صحیفه امام، ج‏۱۹، ص۴۳۳–۴۳۴ – ج۱۲، ص۸۷-۹۰- ج‏۱۳، ص۴۷۹–۴۸۰- ج‏۲۱، ص۲۹۶٫
  20. ۳۱/۶/۱۳۹۹٫
  21. ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۲۲٫ ۱۰/۵/۱۳۹۹٫

03ژانویه/21

مصاف عدالت توحید محور با عدالت کور

درآمد:

عدالت از جمله گمشده‌های بشریت است که فارغ از تفاوت‌های دینی و مذهبی، سیاسی و جناحی، مورد اشتیاق افراد است. شدت یافتن مشکلات اقتصادی و تبعیضات سیاسی در جهان، بر مطالبه عمومی عدالت به‌شدت افزایش داده است. در سال‌های اخیر شاهد برخی سطحی‌نگری‌ها و بدفهمی‌ها در باره عدالت در جامعه بوده‌ایم. غفلت از برخی مبانی معرفتی عدالت و نیز اشتباه در روش‌های اجرائی عدالت‌خواهی می‌تواند این داروی نجات‌بخش جامعه را کم اثر و حتی زیانبار سازد. با توجه به همین نگرانی، واکاوی برخی مبانی نظریه عدالت اسلامی ضروری به نظر می‌رسد.

۱) مزیت عدالت‌پژوهی در تفکر اسلامی آن است که اولاً عدالت، نیاز اصلی انسان در حیات طیبه اوست و در نتیجه عدالت‌خواهی امری حزبی یا سازمانی نیست که محدود به گروهی از افراد یا مسئولین باشد. همه افراد  در سطوح مختلف موظف به پیگیری و اجرای عدالت هستند. اسلام این نگاه فطری را همواره تقویت کرده و مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت را یک وظیفه دینی شمرده است. هیچ فردی نمی‌تواند از پیگیری و اجرای عدالت شانه خالی کند و از سوی دیگر هیچ گروهی نمی‌تواند این فضیلت را برای خود مصادره و خویش را متولی انحصاری آن معرفی کند.

۲) تفکر اسلامی تفکری منظومه‌وار و منسجم است که تمام اجزای آن با یکدیگر مرتبط هستند و جدا ساختن یک جزء از دیگر اجزاء مانند خارج ساختن چشم زیباترین انسان‌هاست که دیگر زیبایی چندانی ندارد. انسان هویتی چند بعدی و نیازهای مادی و معنوی فراوانی دارد. تمایز اصلی انسان و حیوان در حیثیت غیرمادی اوست. عدالت نیز گسسته از دیگر ابعاد معرفتی و مبانی توحیدی نیست. به‌طور خاص، عدالت را نمی‌توان و نباید مستقل از معنویت و عقلانیت لحاظ کرد. عدالت مستقل از عقلانیت و معنویت، عدالت نیست.

۳) طبق تعریف اسلام از انسان، تحقق عدالت بدون معنویت سبب ظلمی مضاعف به بشر مظلوم می‌شود. این امر به منزله فروکاستن انسان و نیازهای او در حد حیوان است. به فرموده امام خمینی(ره) غایت عدالت در تفکر مادی بهره‌مندی متوازن انسان‌ها از منافع مادی است. به این معنا که انسان در حد حیوان تنزل داده می‌شود.  عدالت میان حیوانات نیز حداکثر به این معناست که در چراگاه به شکل مساوی علوفه بخورند. در حالی که اسلام «انسانی می‌سازد عدالت‌خواه، عدالت‌پرور، صاحب اخلاق کریمه، صاحب معارف الهیه که وقتی از این جهان رخت بربست و به عالم دیگر وارد شد، به صورت انسان باشد.»(۱)

۴) تفکر غربی انسان را به بدن او فرو می‌کاهد و عدالت را در حد نیازهای بدنی او دنبال می‌کند. اما تفکر اصیل اسلامی توحید محور است، یعنی عدالت را تحقق عینی اسماء و صفات الهی در دار هستی می‌بینند. از مهم‌ترین اسماء پروردگار «حَکَم عدل» است و مسلمین عدالت‌خواهی را در چهارچوب این نگرش توحیدی معنا می‌کنند. عدالت‌خواهان مسلمان می‌کوشند نیازهای مادی و معنوی محرومین را به‌طور متوازن برآورده سازند.

۵) با توجه به نکته قبل، هر تفسیری از عدالت که در بستری غیر از تفکر اسلام ناب شکل گیرد، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، تفسیری ناقص و کاریکاتوری از عدالت است که به بروز ظلمی مضاعف به بشر ستمدیده منتهی می‌شود. متأسفانه در سال‌های اخیر به دلایل مختلف از جمله کم‌کاری جبهه انقلاب در تبیین مبانی معرفتی عدالت، تفکرات غیراسلامی تلاش می‌کنند میداندار جبهه عدالت باشند. طرفداران مارکسیسم و نئومارکسیسم، تکنوکرات‌های مسلمان، طرفداران سکولاریسم، مروجان افکار کوهن و ویتگنشتاین، ظاهرگرایان ضد حکمت و فلسفه اسلامی و… در فضای دانشگاهی و نخبگانی تابلوی عدالت‌خواهی بلند کرده‌اند. تفکر مارکسیستی و نئومارکسیستی با مبانی تفکر اسلامی تضاد آشکاری دارند. در اسلام، اقتصاد اصالت ندارد. زیربنا دانستن اقتصاد به منزله فروکاستن انسان به حیوان است.(۲)

از این ‌روی، معنای عدالت نیز محدود به عدالت اقتصادی نیست. بر همین مبنا عدالتی که بر اساس مبانی مارکسیستی و هگلی شکل گرفته باشد، نمی‌تواند نسخه‌ای نجات‌بخش برای مسلمانان به شمار آید. همچنین تفکر کوهن و ویتگنشتاین به نسبیت معرفتی منتهی می‌شود و این امر در تقابل آشکار با مبانی معرفتی اسلام است؛ در نتیجه عدالت‌خواهی برخاسته از این نگرش نیز برای مسلمانان سودمند نخواهد بود.

چگونه می‌توان انتظار داشت نتیجه حرکت عدالت‌خواهانی که با فلسفه و عرفان اسلامی مخالفند، با عدالتی که خمینی کبیر، علمدار حکمت اسلامی، فریاد می‌زد، منطبق باشد؟ همچنین نمی‌توان بر اساس مبانی مارکسیسم، هایدگر یا کوهن و ویتگنشتاین حرکت کرد و عدالت برخاسته از آن را با نام عدالت حسینی یا علوی آراست. پیامد روی آوردن به تفسیرهای این‌چنینی از عدالت، کور کردن چشم به قصد اصلاح ابروست. صرف‌نظر از مبانی اسلامی، تجربه دهه‌های گذشته بشر نیز نشان می‌دهد که عدالت بدون معنویت و اخلاق، به ریاکاری، دروغ، انحراف، ظاهرسازی و تصنع تبدیل می‌شود. نظام‌های کمونیستی خود را با شعار عدالت معرفی می‌کردند، اما واقعیت رفتاری آنان درست ضد عدالت بود. عده‏ای که همان طبقه اشرافیِ رژیم‏های طاغوتی بودند و هیچ تفاوتی با آنها نداشتند، به اسم دفاع از کارگر سر کار آمدند. در زندگی سران کشورهای مارکسیستی، طبقه اشرافی جدیدی وجود داشت که با معیارهای حزبی و سیاسی خاص خودشان روی کار آمده و از همه امکانات برخوردار بودند و مردم هم در فقر و تهید‏ستی و بدبختی زندگی می‏کردند. این‏گونه عدالت‏طلبی بی‏دوام و از طریق درست، منحرف و ریاکارانه و دروغین است.

۶) عدالت چه در تحلیل نظری و مبانی و چه در مقام اجرای عدالت علاوه بر معنویت باید با عقلانیت همراه باشد. عدالت بدون عقلانیت سبب می‌شود در تشخیص مصادیق، نیازها، اولویت‌ها و اینکه چه چیزی عدالت هست و چه چیزی نیست، دچار خطا شویم. عقلانیت سبب می‌شود تعریف و تحقق عدالت دستخوش جزئی‌نگری یا برخورد هیجانی نشود. در برابر، جداسازی عقلانیت از عدالت موجب می‌شود که فهم یا تحقق مصادیق عدالت با جزئی‌نگری یا تقلیل مباحث توأم شود.

۷) عدالت اجتماعی زمانی تحقق می‌یابد که افراد در درون خویش ملکه عدالت را محقق کرده باشند. عدالت در مقابل ظلم است. گناه، شهوترانی، توجه افراطی به مادیات و… ظلم‌هایی هستند که انسان و حیات او را از حالت اعتدال فطری خارج می‌کنند. عدالت ابتدا در درون انسان تحقق می‌یابد و سپس به جریان جامعه سریان پیدا می‌کند. کسانی می‌توانند داعیه‌دار تحقق عدالت در جامعه باشند که حقیقت عدالت را در درونشان محقق کرده باشند. تصور اینکه به نام عدالت‌خواهی ارزش‌های اخلاقی یا حدود شرعی نادیده گرفته شوند و یا در حد شعار باقی بمانند، تصور «مثلث مربع» است. آنانکه به بهانه پیگیری عدالت، ارزش‌های اخلاقی را نادیده می‌گیرند، «عدالت» را به بهانه عدالت ذبح می‌کنند.

روش تربیتی امیرمؤمنان ـ شهید عدالت‌ـ گویای آن است که ایشان هیچگاه حاضر به کمترین بی‌اخلاقی و بی‌تقوایی در جامعه اسلامی نبودند. قرآن از ما می‌خواهد که حتی در مورد قتال دشمنان نیز از حدود شرعی و اخلاقی تعدی نکنیم: «وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا»(۳)

۸) عدالت درونی نیز منحصر به رفتار اخلاقی نیست، بلکه در سه ساحت باورها، صفات و رفتارها دیده می‌شود. در تفکر اسلامی عدالت‌خواهان ابتدا عدالت فطری میان باورها، ملکات و رفتارها را درون خویش محقق می‌سازند و سپس برای تحقق آن در جامعه می‌کوشند. رفتار صحیح و منطبق بر عدالت از شاکله مهذب بر می‌خیزد که نیازمند باورهای اصیل و منطبق با واقع است.

۹) کوشش برای تحقق عدالت مخصوص گروه خاصی نیست، هر مسلمانی به میزان ایمان خود باید مصادیق ظلم را با جامع‌نگری شناسایی و پس از اولویت‌بندی حکیمانه برای مطالبه عدالت اقدام کند. این امر نه تنها اختصاص به مدیران ندارد، بلکه معمولاً از آحاد مردم آغاز می‌شود. شهید مطهری درباره آغاز صلاح و فساد معتقدند: «معمولاً فساد از «خواص» شروع مى‏شود و به «عوام» سرایت مى‏کند و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیدارى آنها آغاز مى‏شود و اجباراً «خواص» را به صلاح مى‏آورد. یعنى عادتاً فساد از بالا به پایین مى‏ریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت مى‏کند.»(۴) بنابراین گفتمان‌سازی حکیمانه و جامع در مطالبه عدالت از ضروری‌ترین وظایف عموم متدینان به شمار می‌رود.

مؤمن عدالت‌خواه منتظر فراهم آمدن شرایط و تأمین زیرساخت‌ها نمی‌ماند، بلکه می‌کوشد با نگاهی جامع به مفهوم عدالت، از هر نقطه ممکن مطالبه عدالت را آغاز کند. سکوت در برابر ظلم اگر به معنای رضایت به ظلم باشد، انسان ساکت را در زمره ظالمان قرار خواهد داد: « الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِیهِ…»

۱۰) پیگیری برای اجرای عدالت محدود به برجسته‌سازی مظاهر فساد نیست، بلکه ترویج و تبلیغ حرکات سازنده و مبتنی بر عدالت نیز بخشی از عدالت‌خواهی است که از چشم بسیاری از فعالان مخفی مانده است. چهره‌سازی از اقدامات شایسته مسئولین، نهادها، گروه‌های مردمی و… گام مهمی در احیای امید محرومان و ترویج فرهنگ عدالت است.

۱۱) در تفکر اسلامی مهم‌ترین بستر اقامه عدل، تشکیل حاکمیت اسلامی است. حاکمیت بیشترین تأثیر را در نفی ظلم عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و… دارد. بدون تشکیل حکومت الهی، سخن گفتن از اجرای عدالت، ناقص می‌ماند؛ از این ‌رو تمام انبیا دغدغه تشکیل حاکمیت الهی را داشتند. دفاع از عدالت در حاکمیت طاغوت، امکان‌پذیر نیست؛ به‌ویژه با توجه به جامعیت اسلام و نیازهای انسان تا زمانی که تمام نهادها و ساختارها (نه فقط ساختارهای اقتصادی) به سمت اسلامی شدن حرکت نکنند، تحقق عدالت، حداقل و در حد رفع برخی نیازهای مادی از برخی انسان‌ها خواهد بود. بنابراین مهم‌ترین ابزار دفاع از عدالت تشکیل حاکمیت اسلامی است.

بعد از حکومت امیرالمؤمنین(ع)، انقلاب اسلامی ایران نخستین تحقق حاکمیت اسلام در ساحت فرهنگ، اقتصاد و سیاست بود. از این ‌رو می‌توان گفت انقلاب اسلامی مهم‌ترین مصداق عدالت‌خواهی جامع پس از ائمه(ع) است. بر همین اساس، تقویت انقلاب اسلامی تقویت عدالت و مبارزه با ظلم به شمار می‌رود. در برابر، هر نوع تضعیف انقلاب، تیشه زدن به ریشه عدالت است خواه به نام عدالت‌خواهی و به دلیل استفاده غلط از روش‌ها باشد و خواه با انگیزه‌های باطل. انگیزه صحیح، روش نادرست را تصحیح نمی‌کند. اگر کسی به نام عدالت، خواسته یا ناخواسته سبب از بین بردن سرمایه اجتماعی نظام اسلامی شود، به محرومین ظلم مضاعف کرده است؛ زیرا اولاً امید را که بالاترین سرمایه انسان است از بین می‌برد و ثانیاً سبب نادیده گرفته شدن فعالیت‌های بعدی می‌شود.

 

الزامات مطالبه‌گری

اهمیت مطالبه‌گری عدالت در نظام اسلامی از یک سو و زیانبار بودن اشتباهات این عرصه از سوی دیگر سبب شده است که شماری از مؤمنین عطای این گوهر را به لقایش ببخشایند. نباید به بهانه ترس از تضعیف نظام، حرکت عظیم عدالت‌خواهی کمرنگ شود؛ بلکه باید نگرش جامع‌نگر را تقویت کرد و با اتخاذ دقیق‌ترین روش‌ها احتمال خطا را کاهش داد. معقول نیست که اگر پزشکی در فعالیت خود دچار خطا و سبب مرگ انسانی شود، پزشکان دیگر از ترس تکرار این حادثه طبابت را تعطیل کنند. با توجه به همین دغدغه برخی از اصولی که باید در مطالبه عدالت لحاظ شود، در ادامه خواهد آمد:

۱.انقلاب اسلامی به منزله بارزترین نماد مبارزه با ظلم، نباید گرفتار ظلم درونی و ساختاری باشد. از این ‌رو سر زدن هر گونه ظلم اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی از سوی مدیران جامعه اسلامی، ناپسندتر از دیگران است. بر همین اساس دلسوزان انقلاب باید بیش و پیش از عیب‌جویان، نگران تحقق ظلم در ساحت‌های نظام باشند. همان‌گونه که نزدیکان بیش از دیگران نگران بیماری یک فرد هستند؛ هر کسی که خود را به انقلاب نزدیک‌تر می‌داند باید بیشتر نگران رخنه کردن ظلم در این ساختار باشد.

بر همین اساس مقام معظم رهبری مطالبه‌گری را از اولویت‌های دانشجویان متعهد برشمردند: «اگر دانشجویان متعهد پرچم مطالبه‌گری را زمین بگذارند، افرادی مدعی این عرصه می‌شوند که هدفشان رفع مشکلات مردم نیست.»(۵) بنابراین دلسوزان انقلاب باید این امر را در صدر وظایف خویش بدانند و به بهانه‌های آشکار و پنهان از پیگیری عدالت سر باز نزنند.

  1. ۲. الگوی جامع مطالبه‌گری عدالت باید تدوین و ترویج شود. از سویی نباید مطالبه‌گری نابخردانه، افراد را به اپوزیسیون نظام تبدیل سازد و از سوی دیگر دلسوزان انقلاب نباید از ترس آسیب نخست، به توجیهات نامعقول روی آورند.
  2. ۳. مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت نباید بستری برای تضعیف مهم‌ترین مصداق عدالت در دوران غیبت یعنی انقلاب اسلامی شود. فهم جامع از اسلام و حاکمیت مانع می‌شود تا عدالت‌خواهی با چاشنی جزئی‌نگری یا احساسات و هیجانات غیرمتعارف همراه شود. اعتماد محرومان به انقلاب اسلامی همچون اعتماد بیماران به پزشک است. سلب اعتماد از حاکمیت اسلامی به همان اندازه برای عدالت مضر است که بیمار به دلیل بی‌اعتمادی به پزشک از مراجعه به او خودداری کند و این یعنی توقف درمان و گسترش بیماری.
  3. ۴. قانون رسمی‌ترین شاخص مبارزه با ظلم است؛ بنابراین تا زمانی که قانونی به عنوان قانون رسمی جمهوری اسلامی تثبیت شده است، نمی‌توان به نام مطالبه عدالت، قانون‌شکنی کرد. تصحیح اشتباهات تدوین قانون بشری باید از طریق فرآیندی قانونی خود دنبال شود. وظیفه نخست دانشجویان پیگیری مطالبه‌گری در سطح گفتمان‌سازی است. مطالبه‌گری نسبت به عدالت یعنی غلبه گفتمان عدالت در فضای دانشجوئی.(۶) لازمه گفتمان‌سازی، پشتکار، استمرار و ضرب‌آهنگ داشتن است. باید صبر و حوصله داشت و از شتابزدگی پرهیز کرد. خشم انقلابی و صبر انقلابی دو روی یک سکه هستند که هیچ‌یک بدون دیگری مؤثر نیستند.(۷)
  4. ۵. تمیز ندادن اشتباهات افراد از اصل حاکمیت، نفی یا تضعیف بنیان‌ها و یا ساختار نظام اسلامی به نام عدالت‌خواهی، مانعی جدی برای تحقق عدالت است، زیرا اصلی‌ترین ابزار دفاع از عدالت یعنی حاکمیت اسلامی تضعیف شده است.
  5. ۶. مطالبه عدالت نباید به تزریق روحیه ناامیدی و سیاه‌نمایی منجر شود. نباید به نام اعتراض و نقد، انگیزه دیگران را از تحقق عدالت کاهش دهیم. خمودگی و یأس جریان دانشجویی مانع خیزش مدبرانه دانشگاه و خواسته اصلی طاغوت‌های سیاسی و اقتصادی است. بنابراین باید مراقب بود که به نام مطالبه عدالت، ظرفیت عظیم عدالت‌خواهی یعنی جوانان دانشجو را با تزریق ناامیدی از دست ندهیم.
  6. ۷. مطالبه‌گری نسبت به عدالت غیر از طلبکاری است. مطالبه‌گری حرکتی درون خانوادگی و به منظور اصلاح و طلبکاری، نوعی نق زدن و عیب‌جویی کردن است. یکی معطوف به حرکت و تحول حکیمانه برای رفع مشکل است و دیگری به رکود و توقف منجر می‌شود.
  7. ۸. مطالبه عدالت باید از پرخاشگری و پرهیز پیراسته شود. ساده‌ترین روش برای از بین بردن فرهنگ عدالت‌خواهی آلوده کردن آن به پرخاشگری، تخریب و تندی است. پرخاشگری و تخریب، فضای گفتگوی عاقلانه و منطقی را از بین می‌برد و راه را برای دیگر دلسوزان مسدود می‌کند.
  8. ۹. مطالبه عدالت اقدامی فطری، دینی و مشفقانه برای کمک به رفع مشکلات انقلاب است، نه فرصتی برای تسویه حساب‌های شخصی و جناحی.
  9. مطالبه‌گری عدالت یک ارزش دینی و ترجمانی از امر به معروف و نهی از منکر است. لذا همان ‌طور که نهی از منکر همراه امر به معروف است، مطالبه‌گری و نقد نیز باید همراه با پیشنهادی سازنده برای اصلاح باشد.(۸)

 

نتیجه:

عدالت از مفاهیم بسیار مهم است و نیاز به تحلیل معرفتی جدی دارد؛ چون در غیر این ‌صورت به تصویری کاریکاتوری از آن مبتلا خواهیم شد و یا حتی ممکن است به نام عدالت، در مراتبی از ظلم گرفتار شویم. از یک سو باید جبهه انقلاب، مبانی نظری عدالت‌پژوهی را تقویت کند تا در هنگام تطبیق بر مصادیق و غبار آلود شدن اولویت‌ها دچار خطا نشویم و از سوی دیگر به بهانه ترس از تضعیف نظام، این فریضه حیاتی ترک نشود و دشمنان دوست‌نما، دایه مهربان‌تر از مادر برای محرومان نشوند. عدالت را باید در منظومه فکری اسلام و مرتبط با دو اصل عقلانیت و معنویت جستجو کرد. هر یک از این اصول در شیوه عدالت‌خواهی اقتضائاتی را پدید می‌آورند که ممکن است تا کنون مغفول بوده باشند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۷٫
  2. صحیفه امام،ج۹، ص۴۵۰٫
  3. بقره/۱۹۰٫
  4. مقدمه داستان راستان.
  5. ۲۸/۲/۱۳۹۹٫
  6. رهبرمعظم انقلاب ۲۲/۲/۱۳۸۲،
  7. رهبرمعظم انقلاب ۸/۳/۱۳۹۷،
  8. رهبرمعظم انقلاب ۲۸/۲/۱۳۹۹،

 

03ژانویه/21

ضرورت صدور انقلاب به صدا و سیما!

۱) هر کسی  انقلاب اسلامی را درک کرده و ارزش‌ها و مبانی آن را حتی به صورت نسبی شناخته باشد، می‌داند که این انقلاب و ارزش‌های آن در رسانه ملی مهجور و غریب است و نه تنها از سوی صدا و سیما ترویج نمی‌شود، بلکه به صورت غیرمستقیم مورد هجوم و نکوهش نیز قرار می‌گیرد. بهترین دلیل برای اثبات این مدعا، میزان اطلاع نسل‌های جدید ـ نسل سوم و چهارم جامعه ـ از حقایق انقلاب و تاریخ آن است. امری که بدون آن، دلبستگی و تعلق به انقلاب اسلامی محقق نخواهد شد و بدون تردید رسانه ملی در این مقوله متهم اصلی است، چون هیچ رسانه دیگری از مجموعه رسانه‌های در اختیار نظام، گستردگی و پوشش و مخاطب «صدا و سیما» را ندارد.

البته رسانه ملی درباره انقلاب اسلامی آن هم به صورت مناسبتی و در ایام خاص، اقداماتی سطحی و با مایه‌های هنری اندک انجام می‌دهد ـ مثلاً پخش چند فیلم یا سریال به‌شدت تکراری و یا پخش چند سرود مربوط به اوایل انقلاب و نظائر آن ـ اما متولیان صدا و سیما نمی‌توانند ادعا کنند که در چهل سال گذشته به تعداد انگشتان دست درباره موضوعاتی مانند: استکبارستیزی، ماهیت رژیم پهلوی، اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی، دشمن‌شناسی، سبک زندگی انقلاب اسلامی، پیامدهای انقلاب اسلامی، مقوله شهادت و ایثار، انقلاب اسلامی در فراسوی مرزها، فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و سایر موضوعات کلان مرتبط با انقلاب اسلامی، فیلم یا سریال یا سرود هنرمندانه و به یاد ماندنی و جذابی را تولید و پخش کرده‌اند. این در حالی است که صدا و سیما درباره موضوعاتی مانند: ترویج سبک زندگی غربی، زندگی اشرافی، عشق‌های چند ضلعی زمینی، روابط غیرشرعی و اختلاط غیر اخلاقی میان جنس مخالف، مهاجرت به خارج و رقابت بر سر کسب پول و ثروت هزاران ساعت فیلم و سریال و موسیقی تأثیرگذار و جذاب تولید و پخش کرده است.

برای تأمل بیشتر در این زمینه، می‌توان به پاسخ  این سئوالات اندیشید که: «چرا بسیاری از نوجوانان و جوانان نسل‌های سوم و چهارم در خانواده‌های مؤمن و متعهد که از ماهواره و فیلم‌های غیر مجاز استفاده نمی‌کنند و عمدتاً پای برنامه‌های صدا و سیما بزرگ شده‌اند، به نسبت والدین خود با انقلاب اسلامی آشنا نیستند و به ارزش‌های آن تعلق و دلبستگی  ندارند؟ و چگونه و از کجا  حال و هوا و سبک زندگی غیرانقلابی و حتی غربی را آموخته‌اند؟»

بررسی محتوای برنامه‌های نمایشی سیما به عنوان موثرترین و پرمخاطب‌ترین برنامه‌های رسانه ملی و نحوه ستاره‌سازی و برجسته‌سازی اشخاص و مفاهیم در این برنامه‌ها این حقیقت تلخ را آشکارتر خواهد کرد.

۲) ماهیت رسانه ملی و تفکر مدیریتی حاکم بر آن وقتی آشکارتر می‌شود که کارنامه کمتر دیده شده سازمان در چند دهه اخیر را مرور کنیم:

* سازمان در مورد حضور جمهوری اسلامی ایران در بحران سوریه (۱۳۹۰ تا کنون) حتی یک فیلم سینمایی یا مجموعه نمایشی یا سرود نساخته است. بحرانی که مردم مومن ایران چندین هزار شهید و جانباز برای مهار آن تقدیم کرده‌اند و سال‌ها اولویت اول امنیت ملی به شمار ‌آمده است.

* سهم گروه‌های جهادی از سریال‌های صدا و سیما «هیچ» بوده است. این موضوع و نتایج آن در کاهش مشکلات مستضعفان و محرومین،  به‌قدری برای مدیران سازمان بی ارزش بوده که حتی یک فیلم داستانی یا یک سرود هم با این موضوع ساخته نشده است.

* دشمنی آمریکا و انگلیس، رژیم صهیونیستی و جهان استکبار با نظام و انقلاب اسلامی و زیان‌ها و آسیب‌هایی که قدرت‌های استکباری به کشور و ملت ایران وارد کرده‌اند، موضوع جذابی برای مدیران سازمان نبوده، چون در این زمینه هم هیچ فیلم یا سریالی ساخته نشده است.

* توصیف نقاط ضعف رژیم پهلوی (مواردی مانند عدم استقلال، تسلیم در برابر قدرت‌های غربی، تبعیض و بی عدالتی حاکم بر رفتار نظام شاهنشاهی، فقر و محرومیت رایج در زمان طاغوت و مشکلات ناشی از آن و…) نیز از جمله موضوعاتی است که  سازمان صدا و سیما در طول چند دهه پس از پیروزی انقلاب درباره آن اثر نمایشی قابل توجهی تولید نکرده‌ است. بماند که آثار تولید شده درباره زمان پهلوی عموماً حس و حال مثبتی را نسبت به آن دوران در بیننده ایجاد می‌کند.

* معرفی و دعوت به رعایت احکام شرعی مبتلابه و اجتماعی  مانند حجاب، خمس، زکات، نماز جمعه و جماعت و پیامدهای منفی عدم رعایت این احکام یا تشویق به پایبندی به چنین احکامی تا کنون جایی در هزاران ساعت فیلم و سریال‌های تولید شده در صدا و سیما نداشته است؛ در حالی که اغلب برنامه‌های سازمان مروج اختلاط نامحرمان و مشوق تبرج و مدگرایی و الگویی برای جلوه‌گری جسمی و جنسی بوده‌اند و چون این روند به شکلی غیرمستقیم و عملی در برنامه‌سازی‌های سازمان پیاده شده، تأثیرات عمیق و مخربی بر ذهن و عمل نسل‌های سوم و چهارم انقلاب برجای گذاشته است.

* تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصه ملی و بین‌المللی نیز از جمله موضوعاتی است که مدیران صدا و سیما توجهی به آن نداشته و آن را برای ساخت سریال یا حتی فیلم سینمایی یا داستانی مناسب و لایق تشخیص نداده‌اند.

* تشویق به کار مولد و تولید و اشتغال مفید و تلاش برای تحقق استقلال اقتصادی نیز نتوانسته سهمی از هزاران ساعت تولیدات نمایشی رسانه ملی را به خود اختصاص دهد، بلکه بر عکس در بسیاری از محصولات نمایشی سازمان، کارخانه‌داران افرادی طماع، پول‌پرست و صاحب رذائل اخلاقی به نمایش درآمده‌اند.

* تولید علم و خودکفایی فرهنگی و صنعتی و اقتصادی به عنوان یکی از ارزش‌های انقلاب اسلامی هم در نظر مدیران و برنامه‌سازان صدا و سیما ارزش معرفی و ترویج در قالب آثار نمایشی نداشته و به‌سختی می‌توان آثاری با این موضوع در میان محصولات نمایشی تولید شده در رسانه ملی پیدا کرد.

* موضوعاتی مانند نهضت امام و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هم سهم چندانی از محصولات نمایشی تولیدی سازمان را به خود اختصاص نمی‌دهند و اکثر آثاری هم که در این زمینه تولید و پخش شده‌اند، ضعف‌های محتوایی، تاریخی و هنری فراوان و جذابیت اندکی دارند و همین امر نشان می‌دهد که مدیران سازمان با نیت رفع تکلیف و در کمال بی‌توجهی به ساخت چنین آثاری مبادرت کرده‌اند. ممکن است مدیران سازمان در توجیه این کارنامه، ساخت و پخش برنامه‌هایی گفت‌وگو محور و یا مستند با موضوعات فوق را به عنوان نماد توجه خود به انقلاب و ارزش‌های آن مطرح کنند، اما کیست که نداند میزان تأثیرگذاری برنامه‌های نمایشی با کیفیت، به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه با برنامه‌های گفت‌وگو محور و مستند نیست و نشانه اهمیت یک موضوع در قاب «تلویزیون» به عنوان یک رسانه، طرح آن موضوع در قالب یک اثرنمایشی با کیفیت و جذاب است.

۳) بدون تردید عامل اصلی مهجوریت ارزش‌های انقلاب اسلامی در رسانه ملی، مدیریت غیرانقلابی صدا و سیماست. منظور از غیرانقلابی بودن مدیریت، ضد انقلاب بودن مدیران و یا نداشتن سوابق انقلابی در میان آنان نیست، بلکه مقصود، نبود تفکر انقلابی در اداره رسانه ملی است. به بیان دیگر صدا وسیما در این چهار دهه توسط مدیرانی با سوابق انقلابی و با تفکری غربی اداره شده است، چون پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرانی نا آشنا با اندیشه تبلیغ دینی، از باب ضرورت اداره سازمان را برعهده گرفتند و صرفاً چند حکم صریح شرعی مانند رعایت حجاب از سوی مجریان و بازیگران زن و ممنوعیت خوانندگی زنان را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند و همان هدف صدا و سیما در دوران طاغوت، (یعنی سرگرمی) را دنبال کردند. هدفی که در یکی دو دهه اخیر با عنوان «جذب مخاطب» در رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، ظاهری موجه به خود گرفته است. اما در عمل برنامه‌های همان شبکه‌های ماهواره‌ای با همان اهداف و قالب‌ها و هنجارها و صرفاً با زنانی که با تبرج موها و بدن خود را پوشانده‌اند، الگوی مطلوب برنامه‌سازان سازمان قرار بوده و مورد تقلید قرار گرفته است.

از سوی دیگر مرعوبیت عمده مدیران و برنامه‌سازان صدا و سیما در برابر جریان فرهنگی غرب و محصولات آن نیز مزید بر علت شده و روز به روز بر عمق تقلید برنامه‌سازان رسانه ملی از نمونه‌ها و الگوهای غربی افزوده است. جالب اینکه این جریان با عنوان تلاش برای جذب مخاطب و جلوگیری از افتادن مخاطب ایرانی به دام شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، مورد حمایت و پشتیبانی جدی و دائمی مدیریت ارشد سازمان قرار گرفته است.

در این میان نصب ریاست سازمان صدا و سیما توسط رهبرانقلاب اسلامی، به مستمسکی بدل شده تا مدیران سازمان خطاهای خود را نپذیرند و برنامه‌های سازمان را مورد تأیید رهبری نظام قلمداد و عملاً از مشروعیت ولایت فقیه برای تداوم چرخه پراشکال و معیوب مدیریت رسانه ملی هزینه کنند. این توجیه باعث شده تا بخش‌هایی از جامعه برنامه‌های صدا و سیما را مورد تأیید ولی فقیه و برنامه‌های سازمان را اسلامی و انقلابی بدانند و خود و فرزندانشان را در معرض برنامه‌های رسانه ملی قرار دهند. برنامه‌هایی که عمدتاً محتوایی مغایر با اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی دارند و تاثیرات مخربی بر جان و ذهن مخاطب مسلمان مؤمن می‌گذارند.

نکته مهمی که معمولاً مورد غفلت قرار می‌گیرد، عدم رضایت رهبر انقلاب از صدا و سیما و نقدهای جدی ایشان به برخی از برنامه‌های رسانه ملی است. نقدهایی که گاه به شکل علنی (مثلاً در دیدارهای ماه رمضان با دانشجویان طی چند سال پیاپی) ابراز شده و ایشان با ذکر نمونه‌هایی از نقدهای خود به مدیران سازمان، توجیه فوق‌ را رد کرده‌اند.

البته چرخه معرفی گزینه‌های ریاست سازمان به ولی فقیه هم دچار نواقص جدی است و همین امر هم موجب شده تا گزینه‌های مطلوب رهبر انقلاب در معرض نصب از سوی ایشان قرار نگیرند. همچنین وجود یک اشکال مهم در قانون اساسی باعث شده تا ریاست صدا و سیما به‌رغم نصب از سوی رهبر انفلاب، پاسخگوی ایشان نباشد و رسماً و مطابق قانون اساسی، پاسخگوی هیئت نظارت بر صدا و سیما، مرکب از نمایندگان قوای سه‌گانه باشد. همین اشکال موجب شده تا ولی فقیه امکان قانونی نظارت بر روندهای حاکم بر رسانه ملی و مدیریت آن را نداشته باشند.

۴) تعبیر حضرت امام درباره صدا و سیما (دانشگاه عمومی) نشان از آن دارد که ایشان به این دستگاه به مثابه سامانه‌ای فراگیر برای انتقال و بازآفرینی تفکر و ارزش‌های انقلاب اسلامی در نسل‌های آینده می‌نگریسته‌اند. نگرشی که رهبر انقلاب نیز بر آن صحه گذارده و تحقق آن را مطالبه کرده‌اند. وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور نیز به گونه‌ای است که انتقال و آموزش حجم عمده‌ای از ارزش‌ها و اندیشه انقلاب اسلامی به نسل‌های آینده جز از طریق رسانه ملی ممکن نیست و صدا و سیما در این مسیر امکانی منحصر به فرد محسوب می‌شود. البته این در شرایطی است که مدیریت سازمان بر عهده نیروهای انقلابی، اندیشمند، خلاق و دغدغه‌مند و با انگیزه باشد تا برنامه‌های سازمان از حالت رکود، تقلید و عدم جذابیت فعلی خارج و محصولاتی جذاب و حامل اندیشه انقلاب اسلامی در رسانه ملی تولید و پخش شوند.

متأسفانه این امکان تا کنون در خدمت اشاعه تفکر و ترویج ارزش‌های انقلاب اسلامی نبوده و بخش عمده‌ای از برنامه‌های صدا و سیما عملاً در خدمت تبلیغ تفکرات و رفتارهای مغایر با انقلاب اسلامی مانند سبک زندگی اشرافی، رفاه‌طلبی، غربگرایی و گریز از ارزش‌های دینی و بومی، منفعت و عافیت‌طلبی و… قرار گرفته و اتفاقاً موجب ترویج این ضد ارزش‌ها در میان بخش‌های عمده‌ای از نوجوانان و جوانان شده‌اند. نتیجه این دگردیسی در نتایج انتخابات‌های چند دوره اخیر به‌وضوح مشهود است.

بازگرداندن صدا و سیما به جبهه انقلاب یک ضرورت جدی و اجتناب‌ناپذیر است و کوتاهی در آن موجبات حذف اندیشه و عمل انقلابی از سطح جامعه را فراهم خواهد آورد. گام اول در این مسیر انتصاب مدیرانی پایبند به تفکر انقلاب اسلامی، اهل اندیشه و هنرشناس در بدنه و رأس رسانه ملی و خانه‌تکانی در مدیریت فعلی این دستگاه است.

03ژانویه/21

ارتباط با امام زمان(عج) در گرو ارتباط با مؤمنین و رسیدگی به آنهاست

اشاره:

حجت‌الاسلام و المسلمین محمد رضا عابدینی از اساتید سطح عالی حوزه علمیه قم، افزون بر تدریس تفسیر قرآن و  فلسفه، سابقه تبلیغ موثر در کشور و همچنین حضور و تدریس در دانشگاه‌های تهران را در کارنامه علمی و تبلیغی خود دارد. متن حاضر گفتگوی صمیمانه با ایشان درباره رابطه مؤمنین است که در آن به پرسش‌هایی مانند ماهیت محبت، راهکارهای درک محبت الهی و چگونگی رسیدن به آن و بسترسازی ارتباط مؤمنین با یکدیگر در رسیدن به محبت الهی پاسخ داده‌اند.

 

*موضوع گفتگوی ما درباره راهکارهای درک محبت الهی و چگونگی بسترسازی ارتباط مؤمنین با یکدیگر در رسیدن به محبت الهی ازطریق محبت اهل‌بیت«ع» و رسیدن به محبت اهل بیت«ع» از طریق محبت بین مومنین است. پیش از ورود به بحث لطفاً درباره ماهیت محبت ومحبت الهی توضیحی بفرمائید؟

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ عَلى‏ آلِ مُحَمَّدَ کَما صَلَّیتَ‏ عَلى‏ ابراهیم وَ آلِ ابراهیم انَّک حَمیدٌ مَجیدٌ. ان‌شاءالله لطف آنان شامل حال ما هم باشد و ما هم قادر به ادراک محبت اولیای الهی باشیم. محبت از کلمه «حب» به معنی میل و رغبت است. برخی ریشه «حُبّ» را از «حَب و حَبه» به معنای دانه گرفته‌اند. به تعبیر این افراد، محبوب در درون قلب محب، دانه‌ای را قرار می‌دهد تا قلب او را تسخیر و در آنجا رشد کند. از این روی، جایگاه حب و بغض قلب است و لذا هر قدر این دانۀ محبت رشد کند؛ قلب، توسعه می‌یابد، زیرا محبت متوقف شدنی نیست. سلوک و حرکت به سمت خداوند  متعال بر اساس حرکت حبی است و جریان عالم بر مدار «عشق و محبت» قرار گرفته است. عشق و محبت در همۀ عالم حرکت و سریان دارد؛ یعنی مختص انسان نیست و همه در این دایره مهر و قهر و حب و بغض قرار دارند. خدای متعال اساس خلقت را بر محبت قرار داده است و می‌فرماید: «من گنجی پنهان بودم و لذا انسان راآفریدم تا شناخته شوم.»(۱)

بر اساس این حدیث قدسی، هدف از نظام خلقت، معرفت خداوند است و محبت هم فرع معرفت است. بنابراین پیدایش عالم خلقت برای رسیدن به محبت خداوند متعال است؛ لذا همه کمالات به‌ وسیله محبت امکان‌پذیر می‌شود. بر این اساس، بزرگ‌ترین سرمایه انسانی همین حب و بغض است. جریان عشق و محبت و بغض نسبت به امور شر در تمام عالم حتی در دایره جمادات نیز جریان دارد.

سریان محبت در عالم برخاسته از محبت الهی است که حرکت آغازینش با احساس نیاز ادراک می‌شود. اوج محبت عشق و مرحله نهایی آن فناست. امام سجاد«ع» در دعای اول صحیفه می‌فرماید: «ابتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً. ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِه: خداوند، جهان آفرینش را با قدرت و مشیّت بالغه خود و بدون نمونه و الگو آفرید. سپس با اراده خود به راه راست راهی ساخت و آنها را در مسیر محبت خود برانگیخت.»(۲)

 

*با توجه به توضیحی که درباره محبت الهی و فراگیری عشق الهی در همه عالم دادید، آیا محبت الهی مراتب دارد؟ راه رسیدن به محبت الهی چیست؟ و برای درک محبت الهی باید از چه راهکارهائی استفاده کرد؟

محبت الهی مراتبی دارد و راه رسیدن به ولایت الهی از طریق ولی الهی است. در مرتبه بعد قدم عملی برای تحقق ولایت ولی‌الهی، ولایت مؤمنین بر همدیگر است. ولایت اهل‌بیت«ع» مرتبه بعدی ولایت الهی است. خداوند می‌فرماید: «قُل ان کنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعونی یُحببکمُ‏اللهُ و یغفِر لَکُم ذُنوبکم و الله غَفور رَحیم(۳): بگو اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.» در آیه بعد می‌فرماید: «قُل أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ،فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ: بگو فرمان خدا و رسول را اطاعت کنید و اگر از آنان روی گردانید و کافر شوید، همانا خدا هرگز کافران را دوست ندارد».(۴). در حقیقت اطاعت از ولی الهی، انسان را به اطاعت خدا و محبت او انسان را به محبت خدا می‌رساند. حقیقت ولایت الهی و معصومین در ارتباطات محبت‌آمیز مؤمنین با یکدیگر است و همین ارتباطات و یکدلی، تجلّی حقیقت ولایت خداست.

 

*چرا در اسلام بر ارتباطات محبت‌آمیز مؤمنین با یکدیگر ونهی ازترک قطع رابطه  تاکید شده‌است؟ اساساً حرکات جمعی چه ثمراتی دارند که تا این حد مورد تاکید قرار گرفته‌اند؟

در بسیاری از آیات و روایات، به حرکت‌های جمعی توصیه و برای آن برکاتی مانند ثابت قدمی، استواری، اتحاد و برادری برشمرده شده‌اند. قرآن کریم می‌فرماید: «خدا کسانى را دوست دارد که صف‏زده در راه او جهاد مى‏کنند و از ثابت قدمى‏، گویى بنایى پولادین و استوارند.»(۵) دراین آیه مصداق حرکت جمعی، جهاد با دشمن معرفی و به ویژگی ثابت قدمی، استواری اشاره شده است. اسلام به حفظ اخوت و برادری بسیار توصیه کرده است. کوهنوردها وقتی می‌خواهند قله‌های سخت را صعود کنند، با یک طناب به یکدیگر وصل‌اند تا در صورت سقوط یک نفر در مسیر صعود، بقیه توسط آن طناب واحد او را نگه دارند و نجات بدهند، یعنی با هم ارتباط متکثر دارند. این ارتباطات باعث می‌شود هیچ‌کدام نیفتند. امت اسلام نیز بر اساس ارتباط مکرر که یکسویه و یک‌جهت نیست، شکل‌گرفته است. در روایتی آمده است که: «به‌راستی‌ مؤمن با برادر مؤمنش آرامش پیدا می‌کند، چنانکه‌ تشنه با آب خنک.»(۶)

 

*پس‌ علت بسیاری از توصیه‌های معصومین«ع» مثل عیادت از مریض، تشییع‌جنازه، گره‌گشایی از گرفتاران نمونه‌هایی از رابطه با ولایت‌اند و دین اسلام می‌خواهد مسلمانان پیکر واحدی باشند.

بله، تجلی رابطه با ولایت در ارتباط با مؤمنین است. مرحوم سید محمد حسن الهی، برادر مرحوم علامه طباطبایی، در باره شناخت امام زمان«عج» می‌گویند: «شناخت امام زمان«عج» در رابطه بین مؤمنین ایجاد می‌شود. وقتی علی بن مهزیار پس از سختی‌های بسیار خدمت امام زمان«عج» می‌رسد، حضرت به ایشان می‌فرمایند: «ما زودتر از اینها منتظر شما بودیم. چرا این‌قدر تأخیر داشتید؟ پسر مهزیار می‌گوید: «آقا! خیلی وقت است که آماده بودیم، ولی راه نبود.» آقا سرشان را پایین می‌اندازند و می‌فرمایند: «راه نبود یا شما در ارتباطاتتان با مؤمنین و در رسیدگی به فقرای مؤمنین کوتاهی داشتید؟» در واقع امام به او نشان می‌دهند که راه رسیدن به امام و ارتباط برقرار کردن با ایشان در گرو ارتباط با مؤمنین و رسیدگی به آنهاست. دعا کردن کافی نیست. حضرت امام عصر«عج» رسیدگی نکردن به مؤمنین را مانع رسیدن ابن مهزیار به مقصود خویش می‌دانند.

به همین جهت در کلام مرحوم سید محمد حسن الهی آمده است که همه صالحان، آیینه‌داران امام عصر«عج» هستند. لذا وقتی انسان با صالحان ارتباط برقرار می‌کند؛ در واقع با امام زمان«عج» ارتباط می‌گیرد. با این نگاه، هم مراقبت بر اعمال نسبت به مؤمنان راحت می‌شود؛ هم گذشت و نادیده گرفتن خطای مؤمنان آسان و لذت‌بخش و هم غیبت و آزارشان سخت و ناراحت‌کننده می‌شود. این نوع نگاه در جامعه استحکام، اتحاد و پیوستگی ایجاد می‌کند که با نگاه گسسته کاملاً متفاوت است. با این نگاه ارتباط بین مؤمنین و مقام ولایت در یک جامعه ایمانی، کاملاً محکم و ملموس می‌شود. نزدیک‌ترین رابطه برای رسیدن به ولایت، محبت به مؤمنین است. اگر ما بدانیم ارتباط با روح و ولی مطلق عالم در ارتباط با همین خیرات محقق می‌شود، یقیناً نگاهمان عمیق‌تر، دقیق‌تر و صمیمی‌تر و شوق انجام اعمال صالح در ما بیشتر می‌شود. پشت کردن به عمل صالح و قطع ارتباط با مؤمنان درواقع رویگردانی از امام زمان«عج» است.

 

*بر اساس فرمایش شما رابطه محبت‌آمیز میان مومنین، مخصوصاً در ایام بیماری منحوس کرونا – که موجب تغییرات اجتماعی زیادی ایجاد شده – در واقع رابطه با اهل‌بیت«ع» است. انسانی که وابسته به اجتماع بود، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است و نتیجه آن چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله‌رحم و مسائل اجتماعی است. پرسش این است که آیا معیاری هست که بتوانیم با میزان قرار دادن آن خودمان را محک بزنیم که آیا در فضای ولایت قرار داریم یا خیر؟

ادای حقوق برادر دینی بهترین معیار سنجش است. اگر حقوق برادر دینی را مخصوصاً در این ایام که نیاز به همکاری و یاری برادر دینی بیش از بیش ضرورت دارد به جا آوردیم، در فضای ولایت الهی هستیم وگرنه نیستیم.

معلی ابن خنیس از امام صادق «ع» سئوال کرد: «حق مؤمن بر مؤمن چیست؟» حضرت فرمود: «حقوق واجب هفت حق هستند که اگر کسی رعایتشان نکند از ولایت الهی خارج ‌شده است و از خدا در وجود او نصیبی نیست.» خنیس معلی این هفت واجب را سئوال کرد. امام«ع» برای آماده کردن زمینه فرمود: «نمی‌خواهم به تو بگویم و تو بدانی و نتوانی آن را عمل کنی.» خنیس می‌گوید: «من برای انجام این حقوق امیدی به خودم ندارم، ولی خداوند می‌تواند این توان را برای من ایجاد کند.» آن‌گاه حضرت به شرح حقوق هفت گانه پرداختند. اولین و کمترین حق این است که هر چیزی را که برای خود دوست داری، برای دیگران نیز دوست داشته باشی و هرچه را برای خود بد می‌دانی برای دیگران نیز بد بدانی؛(۷) یعنی یک حقیقت واحده باشید.

انسان این توانائی را دارد که به‌جایی برسد که دیگران را از خودش بداند. اگر جامعه در نظام ارتباطی خود به جایی برسد که به این روایت عمل کند، یک جامعه قوی و غیرقابل نفوذ و در برابر شیطان و دشمن بسیار ایمن خواهد شد. در روایت آمده است: «اگر باب خیری برای شما گشوده شد و خود را از آن دور کردید، معلوم نیست که خداوند دوباره باب خیر را برای شما بگشاید. رسیدگی کردن به مؤمنین باب خیر است.»

در روایاتی آمده است که بسیاری از اموالی را که به شما داده‌ایم برای این است که از شما عبور کنند و به دیگران برسند. مطمئن باشید که خداوند دوباره آن مال را جایگزین خواهد کرد و اگر این کار را نکردید و در خودتان متوقف کردید، این باب خیر مقطوع می‌شود و خواهید دید که آن اموال برای شما کم خواهند رسید. لذا باید حواسمان جمع باشد که بسیاری از چیزی‌هایی که در اختیار ما هستند، فقط به ما تعلق ندارند، بلکه آمده‌اند تا از ما عبور کنند و به دست دیگران برسند و اگر ما این را متوقف کردیم، از ما گرفته خواهد شد.

در مورد حق دوم می‌فرماید: «در رفع حاجت مؤمنین قدم بردار و به دنبال به دست آوردن رضای آنان باش و در مقام ظاهر نیز بیهوده با دیگران محاجه و مخالفت نکن.»

در روایتی آمده است مخالفت با گفتار کسی مانند سیلی زدن به‌صورت اوست. البته منظور این نیست که اصلاً مخالفت نکنید، بلکه در جای خود و در خلوت و فقط در صورت لزوم، گفتار مؤمن را قبول نکنید.

در مورد حق سوم می‌فرماید: «حق سوم این است که با جان و مال و پا و زبان، پیوند و پیوستگی خود را بر او ظاهر سازی. به عبارت دیگر از هیچ کمکی به او دریغ نکنی.»

در مورد حق چهار می‌فرماید: «چشم و دلیل و راهنمای او باش و او را به سمتی که درست است ببر و راهنمایی کن.»

در مورد حق پنجم می‌فرماید: «پذیرفته نیست که مؤمنی سیر و سیراب و پوشیده و دوست و برادرش گرسنه و تشنه و عریان باشد.»

در مورد حق ششم می‌فرماید: «اگر کسی ازدواج کرده و همسر دارد باید به فکر برادر خود باشد تا این راه برای او هموار شود و او نیز بتواند ازدواج کند.»

در مورد حق هفتم می‌فرماید: «اگر تو را به خانه‌اش دعوت کرد، اجابت کن و اگر مریض شد از او عیادت کن. اگر این هفت حق را اجابت کردی، در واقع ولایت خودت را با ولایت او و سپس به ولایت الهی پیوند زده‌ به ولایت الهی وصل شده‌ای.»

در نسخه دیگری از این روایت آمده است که ولایت خود را به ولایت ما و ولایت مارا به ولایت الهی وصل کرده‌ای. این همان جان کلام است که این سه ولایت در طول هم هستند و ولایت ولی ‌الهی در طول ولایت الهی و ولایت مؤمنین مرتبه دیگری از ولایت ولی الهی است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف . مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۸۴، ص ۱۹۹ و ۳۴۴،بیروت موسسه الوفاء۱۴۰۳

۲٫صحیفه سجادیه دعای اول.

۳٫ال عمران/۳۱

  1. ال عمران/۳۲
  2. صف آیه ۴٫ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کأَنَّهُم بُنیانٌ مَّرْصُوصٌ
  3. اِنَّ الْمُؤمِنَ لَیسْکنُ اِلَی الْمُؤْمِنِ کما یسْکنُ الظَّمْآنِ اِلَی الْماءِ الْبارِدِ؛ اصول کافی ج ۲، ص ۲۴۷، ح ۱٫ موسسه تاریخ العربی.۱۴۳۰

۷٫ بحارالأنوار: ج ۷۱ ص ۲۲۴ ح ۱۲٫

03ژانویه/21

ضرورت بازنگری و برنامه‌ریزی جدید در یک نهاد

پس از آنکه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پاییز سال ۸۸ بر ضرورت تحول در علوم انسانی تأکید فرمودند، شورای انقلاب فرهنگی، آیین‌نامه‌ای را تصویب کرد و به‌ موجب آن، شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در زمستان همان سال تشکیل شد و فعالیت‌هایی را در پیش گرفت.

معیارهای شورای تحول در علوم انسانی عبارتند از:

  1. معیار روزآمدی که معطوف به به‌روز بودن آموزش علوم انسانی است و می‌خواهد جامعه علوم انسانی از مسئله‌ها و پرسش‌های نو غافل و بی‌خبر نباشد. این معیار اگر به ‌‎معنی روزآمد شدن در آموزش علوم انسانی سکولار باشد، ضد غرض اصلی تحول، حرکت خواهد کرد.
  2. معیار کاربردی‌بودن که علوم انسانی انتزاعی و ذهنی را رد می‌کند و می‌خواهد علوم انسانی به حل مسئله‌های عینی و واقعی بپردازد و گره‌های زندگی روزمره را بگشاید. این معیار چنانچه بر نفی و به‌ حاشیه ‌راندن مطالعات عمیق و بنیادی دلالت داشته باشد، برای ما که در پی تولید علوم انسانی اسلامی هستیم و می‌خواهیم از طریق شالوده‌شکنی و تجدیدنظرهای اساسی، آن ‌را به‌ وجود بیاوریم، یک مانع بازدارنده و منفی خواهد بود.
  3. معیار بومی‌سازی که به‌معنی پرداختن به مسئله‌های وطنی و خودی و بومی به ‌جای مسئله‌های وارداتی و غربی است و می‌گوید هر زیست‌جهان، واجد مسئله‌های خاص و گاهی منحصر به ‌فردی است که نباید از فهم و حل آنها غافل بود. فارغ از این برداشت صحیح، اگر بومی‌سازی علوم انسانی به‌معنی پذیرش رویکرد پست‌مدرن باشد و تکثرگرایی و نسبی‌اندیشی و تنوع مطلق را تجویز و امکان وجود علوم انسانی جهان‌شمول و عام را انکار کند، با فرهنگ و تفکر اسلامی سازگار نخواهد بود.
  4. معیار اسلامی‌سازی علوم انسانی که نشان می‌دهد علوم انسانی کنونی، هویت سکولار دارد و بر اساس تفکر مادی و گاه، الحادی بنا نهاده شده است و ما به‌عنوان مسلمان نمی‌توانیم جامعه خویش را بر اساس گزاره‌های آن مهندسی و طراحی کنیم. از این ‌رو باید علوم انسانی اسلامی را بیافرینیم. البته اسلامی‌سازی به‌معنی اینکه علوم انسانی موجود را اصل فرض کنیم و بخواهیم آن‌ را با گزاره‌های اسلامی یعنی آیات و روایات تزیین کنیم، عملی باطل و نارواست؛ زیرا علوم انسانی غربی، ماهیت و ذات سکولار دارند و هرگز با اسلام قابل‌جمع نیستند. از این ‌رو به‌کار بردن تعبیر اسلامی‌سازی علوم انسانی صحیح نیست.

این سیاست برخاسته از تذکر و هشدار جدی رهبر معظم انقلاب در ماه‌های پس از فتنه سال ۸۸ است که تصریح فرمودند با آموزش علوم انسانی غربی به جوانان دانشجو، در حقیقت آنها را از فرهنگ خودی و ارزش‌های اسلامی دور و تجدد را به‌طور رسمی در آنها بازتولید می‌کنیم. انتقاد ایشان از تعداد زیاد پذیرش دانشجو در رشته‌های قلمرو علوم انسانی، برخاسته از همین واقعیت بود.

این انذار دربردارندۀ چند دلالت بود. نخست اینکه باید در تعداد پذیرش دانشجو در رشته‌های علوم انسانی تجدیدنظر کنیم و اگر در شرایط کنونی ناچاریم که خط آموزش علوم انسانی ادامه یابد، دست‌کم کمیت‌ها را مهار کنیم و به نفوذ غرب در جامعه دامن نزنیم. دیگر اینکه مشکل ما با علوم انسانی غربی، به‌معنی تضاد با علوم انسانی یا علوم انسانی دیگران نیست؛ چون علوم انسانی، نیاز جامعه است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و تعطیل کرد، همچنانکه تعصب ناروای شرقی و ایرانی نداریم و نمی‌گوییم چون علوم انسانی کنونی، غربی و ساخته بیگانگانند، از آموزش آنها می‌گریزیم، بلکه مسئله ما مبادی و پاسخ‌های مادی و سکولار علوم انسانی‌اند که آشکارا با ماهیت و غایات دینی انقلاب اسلامی ناسازگارند. ایشان در سخنرانی بعدی خویش و در ادامه این نظر افزودند که ما باید علوم انسانی را از قرآن کریم استنباط و استخراج کنیم که اندوخته معرفتی قدسی و خودی ‌‌ماست.

پیش از این تذکر صریح و برجسته، شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در خواب به ‌سر می‌برد و از انقلاب فرهنگی به بعد چشم‌هایش را به روی مسئله علوم انسانی بسته بود. در این دوران طولانی، هیچ گام اساسی و مستقلی از سوی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی درباره مسئله علوم انسانی برداشته نشد و اغلب، سرگرمی‌های جزئی و موردی، به موضوع مباحثات این شورا تبدیل شدند. در بهترین حالت باید گفت که در این سال‌ها، فرهنگ، جایگزین علوم انسانی شد، چنانکه در نقطه آغاز شکل‌گیری این شورا، علوم انسانی بر فرهنگ غالب بود. البته حتی حساسیت نسبت به فرهنگ نیز تنها پس از هشدارهای آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به تهاجم فرهنگی شکل گرفت و به‌واسطه تأکیدها و تکرارها و اصرارهای ایشان، به یک خط و جریان تبدیل شد، در غیر این‌ صورت، شورا همانند یک نهاد اداری و غیرانقلابی، سرگرم عزل‌ و نصب‌ها و مصوبه‌های روزمره خود ‌بود.

آیت‌الله خامنه‌ای درباره فرجام این تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌ها فرموده‌اند: «موضوع تحول در علوم انسانی که در دوره‌های گذشته نیز مورد تأکید بوده است، هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است. به ‌تعویق ‌افتادن این امر، خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد. لذا باید این امر، جدی‌تر گرفته شود و با یک بازنگری و برنامه‌ریزی جدید، طی مدت زمان معقول و ممکن به سرانجام خود برسد.»(۱)

در اینجا، به برخی از نقص‌ها و خلل‌ها اشاره می‌کنیم:

 

  1. تعلل و سستی دست‌اندرکاران شورای تحول

گذشته از اینکه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در مقام رصد مسئله‌های اساسی انقلاب، منفعل بود و باید مسئله‌های اساسی از بیرون و توسط آیت‌الله خامنه‌ای به او تفهیم و القا می‌شد، حتی در مقام پرداختن به مسئله‌ها و حل آنها نیز شتاب درخوری نداشت؛ چنانکه در مسئله علوم انسانی، با وجود اینکه شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در نیمه دوم سال ۸۸ در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی شکل گرفت، اما نتایج آن، همچنان تحقق نیافته‌‌اند.

مرحله نخست این برنامه یعنی سرفصل‌نویسی سال‌ها به طول انجامید، در حالی ‌که با توجه به حساسیت مسئله، باید با شتاب فراوان پیگیری می‌شد. برخلاف موج نخست تجدیدنظر در علوم انسانی که در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت، این ‌بار، دست‌های جامعه علمی و نیروهای فکری انقلاب خالی نبود. هم بر حجم ظرفیت‌ها و امکانات‌ و هم بر حجم فعالیت‌ها و کارهای انجام ‌شده افزوده شده بود. علاوه ‌بر این، هم تجربه انقلاب فرهنگی در دست بود و هم نقش و مدخلیت بسیار مخرب علوم انسانی تجددی در ریزش نیروهای انقلابی و پدیدآمدن سیاست‌های رسمی غلط و شکل‌گیری فتنه اجتماعی آشکار شده بود. این ‌همه باید موجب تسریع روند تولید علوم انسانی اسلامی می‌شد و در کوتاه‌مدت به نتایج مهم و قابل‌قبولی دست می‌یافتیم، اما تبدیل شورای‌عالی انقلاب فرهنگی به یک نهاد دیوان‌سالارانه و اداری، سرعت و قدرت را از آن گرفت.

کسانی‌ که در مراکز سیاست‌گذاری و مشورتی و پژوهشی، عهده‌دار مسئولیت‌های مرتبط با برنامه تولید علم ‌اجتماعی ‌اسلامی شده‌اند، اغلب «کارآمد» و «توانمند» نیستند و یا این برنامه را «جدی» نمی‌گیرند و زمان کافی را به آن اختصاص نمی‌دهند. در واقع، چون این برنامه یک امر فرعی و حاشیه‌ای قلمداد می‌شود، چندان اعتنا و التفاتی به آن نمی‌شود؛ از این ‌رو، بسیاری از گفته‌ها و تصمیم‌ها شعاری و تزیینی هستند. «تعدد مشغله‌ها»ی این افراد و یا «عدم‌تخصص» و «بضاعت نظری ناچیز» آنها در این زمینه موجب شده  است که بسیاری از طرح‌ها، نه‌تنها از آهنگ شتابانی برخوردار نباشند، بلکه نتایج و ثمرات قابل‌ دفاعی هم نداشته باشند. هنگامی ‌که کارگزار و عامل امری صالح و کاردان نباشد، هیچ‌‌گاه به مقصود نخواهیم رسید و یا حداکثر لایه رقیق و ضعیفی از آرمان‌ها و هدف‌ها تحقق خواهد یافت. به ‌این ‌ترتیب تجدیدنظر اساسی در واگذاری برنامه تولید علم اجتماعی ‌اسلامی و پاسخگو ساختن متصدیان و مدیران امر، بسیار ضروری و حیاتی است و غفلت از آن، به‌مثابه حلقه مفقوده‌ای است که شیرازه کارها را از هم می‌پاشد و بنیان آنها را متزلزل و سست می‌سازد.

اهمیت اختلال یاد شده را نباید ناچیز شمرد، چون تحول در علوم ‌ِانسانی، هم به «جوشش درونی» و هم به «حمایت بیرونی» نیاز دارد. خوشبختانه امروز جوشش درونی در فرزانگان وجود دارد، اما حمایت بیرونی چندانی وجود ندارد. ازجمله مصادیق این حمایت، «تبعیت دانشگاه و وزارت علوم از مصوبات شورای‌عالی انقلاب‌ فرهنگی» است، به‌گونه‌ای‌ که هر کار و تلاشی که در این شورا شده است، باید «اجرایی» و «عملیاتی» شود.»(۲) اما در عمل، چنین نشد و این خلاء و سستی عامدانه، بر روند حرکت، اثر منفی گذاشت.

 

  1. اهمال در زمینه طراحی نقشه راه تولید علم اجتماعی اسلامی

تولید علوم انسانی اسلامی نیازمند نقشه راه است؛ نقشه راهی که در آن، جنبه‌های اداری و صوری در حاشیه‌ باشند و به‌ جای آنها به جنبه‌های فلسفی و راهبردی مسئله پرداخته شود تا بدانیم از لحاظ علوم انسانی در چه نقطه‌ای قرار داریم؟ باید چه نسبتی با علوم انسانی تجددی برقرار کنیم؟ علوم انسانی اسلامی چیستند و چگونه تولید می‌شوند؟ حتی در نقشه جامع علمی کشور نیز به این پرسش‌ها پاسخ درخوری داده نشده است و این نقشه از لحاظ تأمل و تدقیق درباره علوم انسانی، ضعیف است. از این ‌رو، قطعاً لازم است که برای علوم انسانی، سندی هموزن و همرتبه نقشه جامع علمی کشور نگاشته شود که در آن مقاصد و مسیرها مشخص باشند.

این امر به‌خصوص از این جهت اهمیت خاص دارد که غلیظ‌ترین و ساختارشکنانه‌ترین دعاوی انقلاب اسلامی در حوزه علوم، به این علوم باز می‌گردند و انقلاب اسلامی به‌سبب اینکه ماهیت و سرشت علوم انسانی غربی را مادی و الحادی می‌داند‌، کمترین اشتراک و همسویی را با آنها دارد و به‌معنی واقعی کلمه، به‌دنبال انقلاب علمی و ساختارشکنی معرفتی است و می‌خواهد سنخ و صنف متفاوتی از علوم انسانی را پدید آورد.

این‌ همه نشان می‌دهد که ما در زمینه علوم انسانی، نه تنها به نقشه راه نیاز داریم؛ بلکه با توجه به تفاوت‌ها و تمایزهای جوهری خویش، باید در مبادی و غایات نیز تجدیدنظر کنیم و مسئله را به مراحل و منازل حرکت فرو نکاهیم. اگر امروز چنین نقشه‌ای در دست بود، بسیاری از اشکال‌ها و شبهه‌ها شکل نمی‌گرفتند یا پاسخ درخوری برای آنها وجود داشت و ابهامات و تکثرهای مزاحم از بین می‌رفتند.

 

  1. ابهام‌زایی و اختلاف‌افکنی مفاهیم تحول و ارتقا

تعبیر تحول از چند جهت بازدارنده است: اول اینکه در چهارچوب آن، علم ‌اجتماعی ‌غربی، مفروض و مطلق انگاشته می‌شود و اراده عاملان، معطوف به ایجاد تحول در آن می‌شود، در حالی ‎که چه ‌بسا نتوان در آن تحول ایجاد کرد، زیرا این علم، به‌سبب هویت سکولار و مادی خود، هیچ چشم‌اندازی را که خارج از گستره غایات تمدن غربی باشد، برنمی‌تابد.

چرا باید نقطه شروع ما، علم ‌اجتماعی ‌غربی باشد؟ چرا باید تلاش کنیم تا از طریق جرح ‌و ‌تعدیل آن، به علم ‌اجتماعی ‌اسلامی دست یابیم؟ اگر قصد داریم که بنیان‌ها را دگرگون سازیم، چرا نباید از نقاطی که در قلمرو معرفتی خود‌مان است، آغاز کنیم؟ مگر چه میزان از علم ‌اجتماعی ‌غربی، قابل ‌اصلاح است که بتوان با تکیه بر آن، علم دیگری را پدید آورد؟ و مگر منازعات و اختلافات حداکثری ما با علم ‌اجتماعی غربی، جز پاره‌های کوچکی از علم اجتماعی ‌غربی را  برجا می‌نهد که قابل‌ استفاده باشند؟ این پرسش‌ها نشان می‌دهند که لفظ تحول نمی‌تواند از عهده بیان مقصود ما برآید، بلکه بیشتر، گمراه‌کننده و مخرب است.

دوم اینکه لفظ تحول فقط گویای تغییر و دگرگونی است، اما نه مشخص می‌کند که چرا باید تحول صورت بگیرد و علم اجتماعی ‌موجود، چه نقص و ضعفی دارد که محتاج تحول است؛ نه غرض از تحول، چه نوع تغییرها و بازاندیشی‌هایی است و در اثر آن، چه اجزایی از علم اجتماعی موجود، تغییر می‌کنند و نه بر نقطه شروع و روش و ساز و کار تحول دلالت دارد. لفظ تحول دربرگیرنده این ‌همه ابهام است و همین ابهام‌ها، به میدان فراخی برای کشمکش‌های متوقف‌کننده تبدیل شده‌اند.

البته هم رهبر معظم انقلاب و هم برخی از بزرگان معرفتی، از «علم اجتماعی‌ اسلامی» سخن گفته و تصریح کرده‌اند که علم ‌اجتماعی‌ غربی به‌سبب ماهیت سکولار یا الحادی خود مذموم است و ما باید علم ‌اجتماعی متناسب با تعالیم و معارف اسلام را تولید کنیم، اما این قبیل مواضع و دیدگاه‌ها، همچنان در حاشیه مانده‌اند و غالب نشده‌اند. بدین‌ جهت باید از به‌کاربردن تعابیر دوپهلو و مبهم، به‌شدت پرهیز و غرض و مراد خویش را با صراحت مطرح کنیم تا ظرفیت‌ها و قابلیت‌های معرفتی موجود، درگیر مناقشات و مباحثات پایان‌ناپذیر درباره آنچه که باید رخ بدهند، نشوند، بلکه توانایی‌ها و بضاعت‌ها، مصروف حرکت شتابان به‌سوی «مقصد مشخص و واحد» شوند.

 

  1. غفلت از گفتمان‌سازی اجتماعی در فضای معرفتی

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در این مرحله، به ‌جای اینکه ابتدا طرحی کلی در افکند و مسئله را از سطر اول بخواند و تکلیف علوم انسانی تجددی را با انقلاب اسلامی روشن کند و از ماهیت علوم انسانی اسلامی سخن بگوید، وارد مرحله عمل شد و برای تولید اثر گام برداشت، حال‌ آنکه هیچ گفتمانی در این‌ باره پدید نیامده بود و جامعه علمی و نیروهای فکری در این زمینه که ضرورت و بایستگی کار چیست و علوم انسانی کنونی از چه جهات و به چه دلایلی برای ما به مسئله تبدیل شده‌اند، متقاعد و همراه نشده بودند.

استقرار برجسته‌ترین نیروهای فکری و علمی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، یک قابلیت بسیار بزرگ و تعیین‌کننده برای تبدیل‌ این دغدغه و مطالبه به یک گفتمان اجتماعی بود؛ یعنی آنها می‌توانستند به‌ جای واگذاری کار به شورای تحول و ارتقای علوم انسانی و نظاره‌گر بودن، خود به‌عنوان عوامل اثرگذار و جهت‌بخش، وارد بازی گفتمان‌سازی شوند و از توان و بضاعت خویش در راستای ایجاد یک موج معرفتی نمایان و ریشه‌دار استفاده کنند. به‌جز معدودی از اعضای این شورا، بقیه افراد قدمی در زمینه گفتمان‌سازی اجتماعی برنداشتند و تلاش نکردند تا روندی مشارکتی و اقناعی را رقم بزنند. حتی گاه بعضی از اعضا در مخالفت با اضلاع گوناگون برنامه تولید علوم انسانی اسلامی با قلمفرسایی و کارشکنی گره بر گره افزودند.

حدود ده سال پیش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به طرح جنبش نرم‌افزاری و نهضت تولید علم اشاره کرده و توانسته بودند از طریق گفتمان‌سازی اجتماعی در میان نهادهای علمی، یک جریان و موج معرفتی محسوس را به‌وجود بیاورند، اما این خیزش در ضلع علوم انسانی، جدی گرفته نشد و اغلب به علوم طبیعی و فنی و پایه منحصر شد.

در اینجا نیز نیاز بود که جامعه علمی از مسئله آگاه شود و در فضائی آزاد و عاری از محدودیت و تحمیل، مناظرات و مواجهات فکری در میان اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی و مخالفان و منتقدان شکل بگیرد تا هم حقایق ناگفته روشن شوند و هم به‌تدریج این خواسته در متن جامعه علمی جا باز کند.

شورا باید نسبت به این مسئله بسیار حساس و اساسی، غیرت خاصی می‌ورزید و از طریق سندنگاری و بیانیه‌نویسی و کرسی‌های مناظره و…، در عمل نشان می‌داد که به مسئله‌‌دار بودن علوم انسانی کنونی، باور قطعی و عمیق دارد و با دلیل و نه با تکیه بر علت، آن را در دستور کار قرار می‌دهد. در طول دهه گذشته، این خلاء به‌طور جدی و آزاردهنده‌ای احساس شد و هیچ‌گاه نیز برطرف نشد.

 

  1. محافظه‌کاری در مقابل کارشکنی‌های دولت اعتدالگرا

با استقرار دولت اعتدالگرا در سال ۹۲ که جهت‌گیری غربی داشت و علوم انسانی تجددی را مسئله نمی‌انگاشت، هر چند اعضای حقیقی شورا با سد و مانعی جدی روبه‌رو شدندکه به لطایف‌الحیل حاضر نبود ساختارهایش را به‌خدمت سیاست‌های شورا درآورد، اما واکنش درخور و جدی از خود نشان ندادند و منفعل و مرعوب، نظاره‌گر کارشکنی‌ها و سنگ‌اندازی‌های رئیس‌جمهور شدند. رئیس‌جمهور نه‌تنها با علوم انسانی تجددی، تضاد و مشکلی نداشت، بلکه آن را علم محض و فاقد انواع شرقی و غربی و دینی و سکولار می‌دانست. او حتی برای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی وجاهت قانونی قائل نبود و به آن بها نمی‌داد و به هر بهانه‌ای جلسات شورا را تعطیل می‌کرد. هر‌ وقت هم که در جلسه شرکت می‌کرد، بی‌اعتنا به اینکه تنها یک فرد است و یک حق رأی دارد، عمده وقت جلسه را به سخنرانی و تک‌گویی می‌گذراند. اگر هم در نهایت، برخی از اعضای شورا می‌کوشیدند مصوبه‌ای را به وی تحمیل کنند، او مصوبات را به بهانه انجام فقدان انجام کارهای کارشناسی یا فقدان بودجه، ابلاغ و اجرا نمی‌کرد.

در واقع رئیس‌جمهور یک جنگ فرسایشی و بازدارنده را با شورای‌عالی انقلاب فرهنگی آغاز و تلاش ‌کرد تا با اهرم قدرت دولتی و مقام ریاست‌جمهوری، اعضای شورا را مرعوب و منفعل و روند حرکت تولید علوم انسانی اسلامی را متوقف کند. متأسفانه از آنجا که اغلب اعضای شورا در برابر این مواجهه غیرقانونی و غیرمنطقی، طریق سکوت و خاموشی را برگزیدند و کوشش نکردند تا او را وادار به تسلیم و تمکین کنند، شورا در این دوره خاصیتش را از دست داد و نتوانست قدم‌های جدی بردارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در حکم آغاز دوره جدید شورای‌‌عالی ‌انقلاب ‌فرهنگی، ۲۶ مهر ۱۳۹۳).

 

۲٫ رهبر معظم انقلاب، دیدار با استادان دانشگاه‌ها، ۱۳ تیر

03ژانویه/21

نقض مسلم حقوق بشر در توهین به پیامبر اعظم اسلام«ص»

درآمد:

در پی بازنشر کاریکاتور پیامبر اکرم«ص» توسط روزنامه «شارلی ابدو» برای چندمین بار موجی از اعتراضات مسلمانان جهان در محکومیت این اقدام آغاز شد. در پی این اعتراضات، رئیس‌جمهور فرانسه در اظهاراتی اعلام کرد که فرانسه همچنان به انتشار کاریکاتورهای توهین‌آمیز علیه پیامبر اسلام«ص» ادامه خواهد داد و آن را حمایت از ارزش‌های سکولاریسم خواند. این اقدامات موهن و تکرار آن در حالی اتفاق می‌افتند که تمام دول اروپایی از جمله دولت فرانسه براساس تعهدات الزام‌آور حقوق بشری  ـ ماده ۱۸ میثاق حقوق مدنی و سیاسی ـ موظف به پیشگیری از هر نوع ابراز عقیده‌ای هستند که در تقابل با امنیت و نظم، سلامت یا اخلاق عمومی و حقوق و آزادی‌های اساسی دیگران باشد. در ماده ۱۰ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی به صراحت ذکر شده است که آزادی ابراز عقیده مطلق نیست و مستلزم تکالیف و مسئولیت‌هایی است و در شرایطی که سلامت عمومی یا اعتبار و حقوق دیگران را به خطر بینداز، ممکن است مستوجب مجازات باشد.

 

الف. توهین به پیامبر اکرم (ص) نقض آشکار حقوق بشر

آزادی بیان شاخه‌ای از آزادی و مقید به حقوق افراد است و شالوده امنیت افراد در جوامع به شمار می‌رود. با توجه به اینکه امروزه در جوامع غربی نمی‌توان در پوشش آزادی بیان، مواردی چون برده‌داری، شکنجه و تبعیض را تبلیغ کرد، با همین استدلال و با عنایت به اسناد حقوق بشری، رویه‌های قضایی مراجع بین‌المللی، حقوق بشری و عرف حقوق بین‌الملل نمی‌توان در پوشش آزادی بیان، نفرت‌پراکنی قومی و نژادی و مذهبی را ترویج کرد.

توهین به پیامبر اسلام«ص» توهین به همه انبیاست که از ناحیه خدا مأمور هدایت انسان‌ها هستند. پیامبر مکرم اسلام«ص»، انسان کامل، اسوه اخلاق و سرمشق زندگی است و توهین به چنین شخصیت بزرگواری، توهین به ارزش‌ها، اخلاق و آزادی و حمایت از توهین‌‌کنندگان، حمایت از رذالت، پلیدی و حرمت‌شکنی و حمایت از افراطی‌گری و قانون‌ستیزی است.

به صورت مشخص توهین به پیامبر مکرم اسلام«ص» نقض آشکار بند سوم از ماده ۱۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل است. همچنین مواد ۱ و ۱۸ اعلامیه حقوق بشر توهین به مقدسات را مردود دانسته‌اند.

رئیس‌جمهور فرانسه با حمایت از توهین به پیامبر اعظم اسلام«ص» علاوه بر اینکه اسناد حقوق بشر را نقض کرده است، ماده ۳۲ قانون آزادی مطبوعات فرانسه را نیز زیر پا گذاشته است.

همان‌گونه که در بالا اشاره شد، بند ۳ ماده ۱۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی به‌صراحت توهین به مقدسات را ممنوع اعلام می‌کند. بند ۲ این ماده، آزادی بیان را مستلزم تکالیف و مسئولیت‌های خاص و تابع محدودیت‌های معین و آن را برای امور مهمی چون احترام به حقوق یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت، نظم عمومی، سلامت یا اخلاق عمومی لازم‌الاجرا می‌داند.

بند ۲ ماده ۲۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز برای آزادی بیان محدودیت‌هایی را ذکر کرده و مقرر داشته است که به موجب قانون هرگونه تبلیغ برای جنگ و هرگونه دعوت و ترغیب به کینه و تنفر ملی یا نژادی یا مذهبی که باعث تحریک و خشونت شود ممنوع است.

ماده‌ ۲۰ میثاق بین‌‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، حوزه‌های جدیدی از محدودیت بر آزادی بیان را معرفی می‌کند که هدف آن تا حدود زیادی با زمینه‌های محدودیت بر اساس بند ۳ ماده‌ی ۱۹ میثاق و محدودیت‌های قانونی مشابه در دیگر اسناد حقوق بشری که معمولاً حول ۳ محور نظم عمومی، اخلاق و آزادی‌های دیگران هستند، متفاوت است. بدین معنا که از یک سو تبلیغ علیه جنگ را ممنوع اعلام می‌کند و از سوی دیگر، دولت‌ها را مکلف می‌کند که برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیری که آماج اظهارات تنفرآمیز قرار دارند، به اقدامات ایجابی که همانا تصویب قوانین در محدودیت آزادی بیان است متوسل شوند. لذا بسیاری از کشورها در قوانین خود برای حمایت از حقوق مذهبی دیگران یا حفاظت از نظم و اخلاق عمومی، توهین به ادیان  را جرم‌انگاری کرده‌اند.

مواد ۱۸ تا ۲۰ اعلامیه حقوق بشر به آزادی بیان و عقیده می‌پردازد و محدودیت‌های آن را در ماده ۲۹ بیان می‌کند. علاوه بر آن بند اول ماده ۵ میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی اجتماعی فرهنگی نیز به این موضوع اشاره دارد.

ماده ۲ این اعلامیه نیز تصریح می‌کند: «همه انسان‌ها بی‌هیچ تمایزی از هر نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت دارایی، محل تولد و… سزاوار تمام حقوق و آزادی‌های مطرح در این اعلامیه‌اند.» همچنین ماده ۷ این اعلامیه تصریح می‌کند که: «همه در برابر قانون برابرند و همگان سزاوار آنند تا بدون هیچ تبعیضی در پناه قانون باشند. همه انسان‌ها محق به برخورداری از حمایت در برابر هرگونه تبعیضی که ناقض این اعلامیه است، هستند. همه باید در برابر هر گونه عمل تحریک‌آمیزی که منجر به چنین تبعیضاتی شود، حفظ شوند.»

ماده ۴۱ از فصل هفتم منشور سازمان بین‌الملل تهدید جامعه جهانی را جرم تلقی می‌کند. این ماده می‌تواند مشمول اهانت به پیامبر اعظم «ص» و جامعه جهانی مسلمانان هم باشد. لذا شورای امنیت که براساس منشور ملل متحد، حفاظت از صلح و امنیت بین‌المللی را به عهده دارد، باید با شناسایی این اقدام به عنوان تهدید صلح  و امنیت جهانی، رئیس‌جمهور فرانسه را محکوم کند.

از منظر آرای قضایی، رأی دیوان اروپایی حقوق بشر در رد توهین به پیامبر اسلام «ص» به عنوان مصداقی از آزادی بیان و عقیده بسیار اهمیت دارد. این دیوان بعد از رسیدگی به حکم یک دادگاه اتریشی تأکید کرده که توهین به پیامبر اکرم اسلام«ص» در چهارچوب آزادی بیان قرار نمی‌گیرد. این تصمیم دیوان در واقع در تأیید رأی یکی از دادگاه‌های محلی اتریش علیه یک زن ۴۷ ساله شهروند این کشور است که در سال ۲۰۰۹ به اتهام توهین به پیامبر اکرم«ص» به پرداخت ۴۸۰ جریمه نقدی و هزینه‌های دادرسی محکوم شد.

در رأی دیوان آمده است که دادگاه محلی در اتریش تعادل دقیقی میان حق زن مذکور در آزادی بیان و حق دیگران در حفاظت از احساسات مذهبی خود و محافظت از صلح مذهبی در اتریش برقرار کرده است و توهین به پیامبر عظیم الشأن اسلام«ص» در چهارچوب حق برخورداری از آزادی بیان قرار نمی‌گیرد. سخنان این زن اتریشی از حد مجاز در بحث فراتر رفته، حمله توهین‌آمیز به پیامبر اسلام«ص» قلمداد شده و صلح مذهبی را نیز در معرض خطر قرار داده بود.

علاوه بر آن در سال ۲۰۱۹ نیز آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد سندی را با عنوان «استراتژی ملل متحد و برنامه اقدام علیه نفرت‌پراکنی» ابلاغ کرد. بر اساس این سند، نفرت‌پراکنی گفتاری است که بر اساس آن به شخص یا گروهی به دلیل ویژگی‌هایی چون نژاد، جنسیت، دین، قومیت، ملیت، جنسیت، گرایش جنسی یا هویت جنسیتی حمله شود.

ماده‌ ۱۳ کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر (مصوب نوامبر ۱۹۶۹) با عنوان‌ «آزادی اندیشه و بیان»،‌ در عین حمایت از آزادی بیان، آن را مطلق نمی‌داند و در صورت تعرض به نظم و اخلاق عمومی و حیثیت افراد، آن را محدود می‌کند.

جز در موارد بالا، مواد ۲ و ۳ قطعنامه شماره ۶۰/۱۵۰ مجمع عمومی سازمان ملل نگرانی خود را نسبت به تشدید حملات توهین‌آمیز به ادیان و اینکه مسلمانان را بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر به عنوان تروریست معرفی می‌کنند و نیز نگرانی عمیق خود را نسبت به برنامه‌های گروه‌ها یا سازمان‌های افراطی در جهت توهین و افترا به مذاهب، به‌ویژه هنگامی که حکومت‌ها از این اقدامات حمایت می‌کنند، اعلام می‌دارد. بر اساس اسناد حقوق بین الملل هرگونه تحریک مذهبی یا عمل غیر قانونی علیه اشخاص و گروه‌ها به واسطه مذهب ممنوع است. همچنین قطعنامه‌های متعدد دیگری از مجمع عمومی به این موضوع اشاره دارند.

قطعنامه‌های شماره ۹/۴  و ۱۹/۷ شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز توهین را محکوم کرده است. مواد ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ کنوانسیون حقوق کودک نیز به این موضوع پرداخته و آن را رد کرده است. ماده ۴ کنوانسیون منع کلیه اشکال تبعیض نژادی نیز به این موضوع  اشاره دارد.

در یک نگاه کلان از دیدگاه بسیاری از حقوقدانان دنیا اجرای اسناد حقوق بشری متاسفانه در غرب دچار استاندارد دوگانه است. کشورهای اروپایی از جمله فرانسه که خود را مهد آزادی و حقوق بشر می‌دانند، در موضوعات یکسان، مواضع گوناگونی را اتخاذ کرده‌اند.

همچنین نمونه‌های متعددی از قوانین محدودکننده انواع آزادی‌های فردی و اجتماعی، به‌ویژه در حوزه مطبوعات در نظام حقوقی فرانسه از جمله ماده ۳۲ قانون آزادی مطبوعات فرانسه به چشم می‌خورد. این واقعیت یک نوع استاندارد و رفتار دوگانه و سیاسی‌کاری مسئولان و سیاستمداران این کشور در برخورد با مقوله آزادی بیان و عقاید به شمار می‌رود، زیرا به اعتراف بسیاری از تحلیلگران، آزادی بیان در مقام توهین به معنویات و مقدسات ادیان، به‌ویژه اسلام و مسلمانان بدون قید و شرط وجود دارد ولی نقد صهیونیسم و بررسی افسانه هولوکاست، با کمال تعصب، محدود و محکوم و به تیغ سانسور و ممیزی سپرده می‌شود.

 

ب. برخورد گزینشی غرب با موضوعات حقوق بشری

شایسته است برای تبیین بیشتر موضوع،  اعمال استاندارد دوگانه و برخورد گزینشی با موضوعات حقوق بشری در غرب به چند نمونه آن در مورد کشور فرانسه به‌اختصار اشاره شود:

  1. دولت فرانسه در حالی از انتشار و بازنشر کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اکرم«ص» توسط نشریه شارلی ابدو حمایت می‌کند و یا از اقدام سخیف یک معلم به عنوان آزادی بیان نام می‌برد که صدها فرانسوی به خاطر حجاب از مدارس و مؤسسات آموزشی و دانشگاه‌های فرانسه اخراج شده‌اند. فرانسه از یک سو نمی‌تواند روسری دختران در مدارس را تحمل کند، ولی به نام آزادی بیان این گونه توهین به مقدسات ادیان الهی را جایز می‌شمارد.

دولتمردان فرانسوی سال‌های سال با تبلیغات گسترده به مسلمانان این کشور توهین و آنان را تحقیر و شدیدترین محدودیت‌ها را بر مسلمانان تحمیل کرده‌اند. آنان با تبلیغات گسترده توسط رسانه‌های فرانسوی و با ممنوعیت نشریات اسلامی و جلوگیری از اجرای احکام اسلامی، خصوصاً حجاب، اسلام را با افراطی‌گری یکسان جلوه داده و با گسترش حملات نژادپرستانه علیه مسلمانان و…، دست به تبعیضات مذهبی وسیع علیه مسلمانان زده‌اند. در این کشور دانش‌آموز یهودی با عرقچین و دانش‌آموز مسیحی با صلیب به مدرسه می‌رود؛ اما دختران مسلمان باحجاب را از مدرسه اخراج می‌کنند.

دولتمردان فرانسوی به‌خوبی دریافته‌اند که احکام اسلام ذاتاً هویت سیاسی و اجتماعی دارند و برخلاف مسیحیت و یهودیت تحریف شده، این هویت را نمی‌توان از اسلام جدا کرد. برای نمونه، حجاب صرفاً روی سر انداختن پارچه‌ای به نام روسری یا چادر نیست، بلکه در بطن آن یک چالش جدی با مبانی سکولاریسم وجود دارد؛ زیرا حجاب مظهر تقید زن به عفت، پاکدامنی و حیا و مستلزم نفی اباحی‌گری، ولنگاری، تجددگرایی و در تضاد با لائیسیته است.

  1. فرانسه توهین به پیامبر اکرم«ص» را آزادی بیان، اما انکار هولوکاست را جرم می‌داند و نه تنها اظهارنظر درباره این موضوع، بلکه حتی تحقیق و بررسی در مورد آن را هم که حق ابتدایی هر پرسشگر و محققی است، ممنوع و برای آن مجازات تعیین می‌کند. اندیشمندان و انسان‌های آزاده‌ای چون روژه گارودی، روبر فوریسون ودیوید اروینگ به خاطر این موضوع محکوم شدند.

نمونه بارز این رفتار دوگانه در برخورد با روژه گارودی نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که بعدها به اسلام گروید. گارودی نه توهین کرده، نه افترا زده و نه مطالب نادرست و بی‌پایه‌ای نوشته بود، بلکه تنها با مستندات تاریخی ادعاهای صهیونیسم در مورد کشتار یهودیان در اتاق‌های گاز و مالکیت بر فلسطین را رد کرده بود؛ اما در مهد آزادی بیان، گرفتار تیغ سانسور، ممنوعیت چاپ آثار و زندان شد. دادگاه‌های فرانسه در ۲۷ فوریه ۱۹۹۸ گارودی را به منع چاپ مجدد کتاب «اسطوره‌های بنیان‌گذار سیاست اسرائیل»، پرداخت ۲۴۰ هزار فرانک جریمه و چندین سال زندان تعلیقی محکوم کردند. او از طریق دادگاه حقوق بشر اروپا فرجام‌خواهی کرد، اما درخواستش غیرقابل‌ قبول دانسته شد. گارودی تا آخر عمر به سانسور آثارش در فرانسه اعتراض داشت، ولی اعتراضاتش بی‌نتیجه بودند. این رفتار نمونه آشکاری از تبعیض علیه اسلام و مسلمانان، رفتاری دوگانه و برخوردی سیاسی با مقوله آزادی بیان است.

  1. در سال‌ اخیر دنیا شاهد بوده است که دولت فرانسه چگونه با جلیقه زردها برخورد و اعتراضات هزاران فرانسوی در انتقاد از سرمایه‌داری را که بیش از یک ‌سال طول کشید، با خشونت سرکوب کرد و ده‌ها کشته و بیش از ۴۰۰۰ زخمی بر جای گذاشت. این مدعیان آزادی و حقوق بشر از یک سو با مردم معترض خود این گونه برخورد و از سوی دیگر، توهین به برترین انسان عالم هستی را نماد آزادی بیان تلقی می‌کنند.
  2. دولت فرانسه هم اکنون صدها نفر از اعضای سازمان منافقین را به عنوان پناهنده پذیرفته است و از آنها حمایت می‌کند. در حالی که طبق رأی دیوان دادگستری بین‌المللی در پرونده پرو علیه کلمبیا، اعطای پناهندگی به تروریست‌ها صراحتاً رد و این اقدام ناقض حقوق بشر محسوب شده است. گروهک تروریستی منافقین ۱۷ هزار تن از رئیس‌جمهور تا کاسب ساده را در ایران به شهادت رسانده‌ است. دولت فرانسه در حالی که از جنایات منافقین به‌خوبی آگاه است، بخشی از خاک کشورش را در اختیار این تروریست‌های فراری‌ قرار داده است.
  3. شایسته است دولت فرانسه به جای حمایت از توهین به مقدسات به این سئوال پاسخ بدهد که چرا سال‌های سال در الجزایر میلیون‌ها انسان را قتل عام کرد، در مقابل اراده یک ملت ایستاد و با وحشیگری میلیون‌ها انسان را به خاک و خون کشید؟

استعمار فرانسه طی ۱۲۳ سال (۱۸۳۰-۱۹۶۲) یعنی تا پیش از استقلال الجزایر نیمی از جمعیت کشور را در جریان «جنایاتی که مشمول مرور زمان نخواهد شد»، به قتل رساند. شمار قربانیان جنایات استعمار، بیش از پنج و نیم میلیون نفر بود که نیمی از جمعیت آن زمان الجزایر را شامل می‌شد.

  1. دولت فرانسه باید به جای حمایت از توهین به مقدسات ادیان الهی در مورد نقش خود در بزرگ‌ترین نقض حقوق بشر، یعنی نسل‌کشی روآندا در سال ۱۹۹۴ که از آن به عنوان بزرگ‌ترین قتل عام تاریخ بشریت یاد می‌شود، پاسخ بدهد.

رواندا با ارائه گزارشی درباره نسل‌کشی ۱۹۹۴ در این کشور، فرانسه را به مشارکت در این کشتارها متهم ساخت و خواستار محاکمه برخی از مقامات فرانسوی به عنوان عاملان آن فاجعه شد. در این گزارش آمده است که فرانسه از مقدمات و زمینه‌سازی برای‌ این کشتارها باخبر بود و در گام‌های اصلی برای برنامه‌ریزی و سازماندهی آن مشارکت داشت. بر پایه این گزارش، ۲۰ نظامی و ۱۳ مقام فرانسوی به عنوان شریک در طراحی و سازماندهی این جنایت معرفی شده‌اند. در این کشتارها ۸۰۰ هزار نفر از اعضای قبیله هوتو و اقلیت توتسی‌ها قتل‌عام شدند و دادگستری رواندا خواستار محاکمه عاملان این جنایات شد. پرونده‌های حقوقی بین‌المللی متعددی در این خصوص علیه فرانسه همچنان در جریان است.

اگر بخواهیم به موارد نقض حقوق بشر توسط کشوری که خود را سردمدار حقوق بشر می‌نامد اشاره کنیم  مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. قطعاً توهین به مقدسات ادیان الهی مغایر با حقوق بشر است. حقوق بشری که  هم اکنون در دست برخی از دولت‌های غربی تبدیل به ابزاری برای دستیابی به منافع نامشروع آنان شده است.

از سوی دیگر وحشت دولت‌های غربی از گسترش اسلام باعث شده است که آنها با حربه اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی مستقیماً به جنگ مسلمانان بیایند و با تبلیغ اسلام تحریف شده به جنگ اسلام واقعی و اسلام ناب محمدی بپردازند؛ در حالی که با اراده خداوند، اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین الهی قلب همه جهانیان را تسخیر خواهد کرد و حکومت عدل به دست مهدی موعود«عج» در دنیا تشکیل خواهد شد و انسان‌ها عدالت واقعی را خواهند چشید.

03ژانویه/21

چرایی عادی‌سازی روابط رژیم‌های عربی و رژیم صهیونیستی

از زمانی که رژیم صهیونیستی به دست خبیث کشورهای سلطه‏گر اروپایی در سرزمین مقدس فلسطین بنیان‌گذاری و کشمکش عرب‏ها با آن و بحران خاورمیانه شروع شد، کوشید تا با کمک آمریکا که پس از استعمار انگلیس، قدرتمندانه پا به صحنه سیاسی جهان، به‌ویژه خاورمیانه گذاشته بود، با صلح کاذب با عرب‏ها کوشید و به عنوان یک کشور قدرتمند و قانونی، جایگاه خود را در منطقه خاورمیانه و در میان کشورهای عربی تثبیت کند.

آمریکا سناریست و طراح اصلی این سیاست نیز ظرف چندین سال با تبانی و همکاری دیگر کشورهای غربی و برخی از دولت‏های مرتجع عربی کوشید تا راه‏حل‏های سازش با رژیم غاصب صهیونیستی را ارائه و یا صلح یک‌طرفه‌ای را به عرب‏ها تحمیل کند. این طرح‏ها و راه‏حل‏ها در طول زمان دچار تغییر و تحوّل و در نهایت با مخالفت مسلمانان و علمای اسلام رو به رو شدند. در نتیجه، راه‏حل‏های صهیونیستی ـ آمریکایی پیش از اینکه بر صحنه‏ سیاسی منطقه تأثیری داشته باشند، محو و نابود شدند و یا برای مدت کوتاهی از نظرها دور ماندند. عرب‏ها و دیگر مسلمانان منطقه مذاکراتی را که پس از سال ۱۹۴۸ به منظور برقراری صلح بین عرب‏ها و رژیم صهیونیستی و تحکیم سلطۀ رژیم غاصب بر فلسطین اشغالی، در سازمان ملل متحد و دیگر مجامع انجام و منتهی به حذف نقشه‏ فلسطین از جهان اسلام و خاورمیانه عربی ‏شدند، از یاد نبرده‏اند.

آنان همچنین به یاد دارند که هیئت‏های اعزامی سازمان ملل و آمریکا و غرب به منطقه، غیر از پرداختن به مسائل جزئی مسلمانان و یا سهیم شدن در تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی، هدف دیگری نداشتند. ملت مسلمان فلسطین نیز از این مسئله غافل نمانده است که هدف اصلی و خط‌مشی تاریخی آمریکا، ارائه راه‏حل‏های صلح برای تحکیم موقعیت صهیونیست‌های غاصب در فلسطین است؛ به این صورت که دولت آمریکا اگر بتواند با دیپلماسی آرام و در صورت شکست آن، با توسل به قوه قهریه از عرب‏ها، به‌ویژه فلسطینی‏ها، این قربانیان تجاوز رژیم صهیونیستی، به شکل به اصطلاح قانونی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی تلاش کند.

با وجود همۀ این مسائل و تضییقات، تا چندین سال قبل، غیر از مصر که در قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی سازش و جهان عرب را دچار تزلزل کرد، قبح صلح و مذاکره با رژیم صهیونیستی شکسته نشده بود و رژیم‏های عرب اجازه گفت‏وگوی مستقیم و یا حتی غیرمستقیم و با واسطه را با رژیم اشغالگر قدس به خود نمی‏دادند و یا با طرح‏های صلح آمریکا، بنا بر ملاحظاتی و تحت شرایطی، مخالفت می‏کردند.

ولی نزدیکی و همسویی بیشتر این رژیم‏ها در چهار دهه اخیر به آمریکا و فروپاشی بلوک شرق، به‌ویژه شوروی که تا حدودی پشتوانه سیاسی بعضی از کشورهای عربی در کشمکش آنها با رژیم صهیونیستی بود، و از همه مهم‏تر احساس خطر همۀ آنها از جنبش رو به رشد اسلامی، به‌ویژه پس از شروع انتفاضه اسلامی در فلسطین اشغالی، آمریکا را بر آن داشت تا دیگر بار در منطقه، دیپلماسی فعال خود را آغاز و نظر موافق عرب‏ها را درباره طرح صلح خاورمیانه جلب کند.

به این ترتیب دور جدید این تحرکات سیاسی که از زمان ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان «طرح صلح آمریکایی برای مردم خاورمیانه» شروع شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت. این فرایند طی بیش از سه دهه ادامه یافت و در شرایط کنونی در طرح «عادی سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی» در رویکرد برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی نیز تجلی یافته است.

البته سیاستمداران آمریکایی و نظریه‏پردازان رژیم غاصب تا کنون توانسته‏اند دو مسئله بسیار مهم و خطرناک را دریابند. این دو مسئله که از هنگام بسته شدن نطفۀ نامشروع این رژیم در قلب جهان اسلام آثار ژرفی بر روابط آمریکایی ـ صهیونیستی و روابط آمریکایی ـ عربی داشته است، عبارتند از:

۱- درک جنبه‏های گوناگون منافع آمریکا ـ با همه‏ ابعاد امنیتی و سیاسی و اقتصادی آن ـ در جهان عرب.

۲- تحکیم اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی می‏تواند در خدمت به منافع امپریالیسم و حمایت از این مصالح ایفا کند. این امر با تأکید بر ماهیت تجاوزکارانۀ این رژیم و تبعیت آن از مصالح آمریکا و با توجه به عمق دشمنی ملل مسلمان جهان، به‌ویژه منطقۀ خاورمیانه، با این مصالح صورت می‏گیرد.

در نتیجه، آمریکا می‌تواند از مداخلۀ مستقیم در مسائل و مشکلات و بحران‏های منطقه، و یا هرگونه رویارویی مستقیم با عرب‏ها و حتی امپراتوری مضمحل شوروی شکل گرفته در روسیه کنونی دور باشد و روابط دوستانۀ خود را با کشورهای دوست عرب خود در منطقه حفظ کند.

این موضوع تمام مسئله نیست، بلکه نکته مهم این است که گستره و دامنۀ توان رژیم صهیونیستی از نظر عملی، در گرو حمایت از مصالح آمریکا در جهان عرب است. لذا صهیونیست‏ها تلاش کردند همه توان خود را برای ایفای این نقش که خدمت به مصالح آمریکا در جهان عرب است، به کار گیرند. حتی تظاهر به قدرت برای ایفای این نقش، به معنای از دست دادن زمان برای خدمت به آمریکا به شمار نمی‏رود، بلکه کاری است که در درجه نخست و پیش از هر چیز به مصالح رژیم صهیونیستی خدمت می‏کند. زیرا این امر تضمین‏کننده‏ تأیید و پشتیبانی تغییرناپذیر آمریکا از آن رژیم به شمار می‏آید و بر بنیادهای استوار استراتژیک متکی است.

آمریکایی‌ها نیز درک کرده‏اند که مناسب‏ترین وضع برای مصالح آمریکا در جهان اسلام، تلاش برای بیرون راندن مخالفان و رقبای خود از منطقه و دست‌کم کشاندن رژیم‌های عرب منطقه به نوعی سازش و تسلیم در برابر توسعه‏طلبی‏های اشغالگران فلسطین و یا حداقل ایجاد نوعی هم‏پیمانی در میان آنهاست و سمت‏گیری آن، بیش از هر چیز، تبعیت از غرب و ایالات متحده آمریکا و مخالفت و حتی سرکوب بیداری اسلامی و جنبش‏های آزادی و مقاومت در منطقه است؛ جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورهای اسلامی منطقه را فرا گرفته و حتی از سال ۱۳۶۷، با انتفاضۀ فلسطین، دامنگیر رژیم اشغالگر قدس شده است.

همچنین، آنان درک کرده‏اند که مسئله مهم برای آمریکا تضمین ادامه جریان کافی با قیمت‏های اندک به سوی آن کشور و هم‏پیمانانش و نیز تحکیم نفوذ و سیطره‏ آمریکا در منطقه و تأمین مصالح آن در بازارهای جهانی کشورهای عربی و گشودن این بازارها به روی کالاها و خدمات و سرمایه‏گذاری‏های آمریکایی و حتی صهیونیستی است. نمونۀ گویا و زنده‏ این مسئله، نقش مستقیم آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت)، در حمایت از کویت، برای تضمین جریان نفت و تثبیت نفوذ و حاکمیتش در منطقه است.

رژیم صهیونیستی نیز همه‏ این موضوعات را می‏داند و خود را برای پاسداری از مصالح آمریکا آماده کرده است. اشغالگران فلسطین این کار را نه به سبب دوستی و علاقه و محبت به آمریکا، بلکه فقط برای منافع خویش و تحقق شعار «اسراییل بزرگ»  و تثبیت امنیت خود در منطقه و اقیانوس عربی پیرامونش انجام می‏دهد.

آمریکا نیز در جهت نظر و خواسته رژیم صهیونیستی مبنی بر تسلیم عرب‏ها و همچنین به پاس خدمات شایان این رژیم در منطقه برای آمریکا و حفظ موقعیت خود در خاورمیانه، هر چه را که در ابعاد و زمینه‏های گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره در توان داشته، در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچ‏گونه ترس و واهمه‏ای، تقدیم رژیم صهیونیستی کرده و در این راستا، کمک‏های مادی و تسلیحاتی فراوانی را برای تقویت بنیۀ مالی و دفاعی و حفظ و ثبات و امنیت داخلی این رژیم انجام داده و در زمینۀ دیپلماسی و روابط بین‏المللی نیز از هرگونه نفوذ و اعمال نظر و حتی استفاده از حق وتو در سازمان ملل به نفع رژیم صهیونیستی فروگذاری نکرده است.

در عین حال، با در نظر گرفتن برتری توان نظامی صهیونیست‌ها در مقابل کشورهای عربی، اقدام به تحرک سیاسی و عرضه طرح‏های سازشکارانه و صلح‏آمیز میان آنها کرده است که چند مورد اخیر آن در دوره دونالد ترامپ ـ پس از به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت این رژیم و انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به این شهرـ اجرا و تحمیل طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا مثل امارات، بحرین و سودان است.

«فیصل محمد صالح»، وزیر اطلاع رسانی سودان در گفتگو با شبکه خبری الجزیره اعلام کرد که خارطوم در معرض فشارهای زیادی برای برقراری روابط با تل‌آویو قرار دارد. وی در خصوص توافق خارطوم با واشنگتن برای خروج سودان از فهرست تروریسم آمریکا اظهار داشت: «ما در ازای سودی که از حذف نام‌ سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم دریافت خواهیم کرد، امتیاز خاصی به آمریکا نداده‌ایم.»

در این راستا دونالد ترامپ روز پنجشنبه سیزدهم اوت٢٠٢٠ با انتشار پستی در توییتر خود نشان داد که به‌رغم تأثیرات مخرب پاندمی کرونا، تحولات مهم بین‌‌المللی در سال ٢٠٢٠ همچنان با سرعت تمام در جریان است. این پست از توافق امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بر سر عادی‌سازی روابط خود خبر می‌داد. بر اساس این توافق، امارات که طی سال‌های اخیر در عرصه سیاست‌های منطقه‌‌ای جایی برای خود باز کرده است و سعی دارد تا کمبود مؤلفه‌‌های قدرت چون شمار جمعیتی، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و ظرفیت نظامی خود را با قدرت مالی جبران کند و در نقش بازیگر متعارف صحنۀ معادلات قدرت ظاهر شود، رژیم صهیونیستی را به رسمیت خواهد شناخت. تل‌آویو در مقابل، طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را به حالت تعلیق در خواهد آورد و دو کشور همکاری در زمینه‌‌های مختلف را توسعه خواهند داد. اعلام این توافق از سوی ترامپ در واقع با سیاست داخلی آمریکا در ارتباط است. با نزدیک شدن زمان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، ترامپ در سیاست خارجی به حماسه‌‌ای افتخار آمیز نیاز داشت. از این‌رو این توافق را نوعی دستاورد برای خود قلمداد و مکرراً آن را مطرح کرد.

روابط رژیم صهیونیستی و امارات و همسویی سیاست‌های منطقه‌‌ای این رژیم‌ها به‌ویژه پس از خیزش‌های مردمی موسوم به «بهار عربی» نمود بیشتری یافته و گهگاه در رسانه‌‌های بین ‌المللی اخباری مبنی بر دیدار و گفتگوی پنهانی رهبران دو کشور منتشر می‌‌شوند. مخالفت اکثریت مردم جهان اسلام با حکومت‌های مستبد حاکم، جریحه‌دار شدن وجدان جمعی حدود ١.۵ میلیارد مسلمان به دلیل سیاست‌های تهاجمی و توسعه‌‌طلبانه رژیم صهیونیستی، از جمله عوامل اصلی نزدیکی روابط دو کشور محسوب می‌شود. بر این اساس امارات، بعد از مصر و اردن سومین کشور عربی خواهد بود که روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی برقرار کرده است.

بحرین و رژیم صهیونیستی چندین تفاهم‌نامه در زمینه‌های مالی و سرمایه‌گذاری، هوانوردی، گردشگری، تجارت، علوم و فناوری، بهداشت، کشاورزی، آب، انرژی و همکاری‌های حقوقی امضا کرده‌اند. عبداللطیف بن راشد‌الزیانی، وزیر خارجه بحرین همزمان با ورود هیئت آمریکایی- صهیونیستی به فرودگاه منامه مدعی شد که همکاری رژیم‌های بحرین و صهیونیستی تضمین کننده آینده بهتری برای مردم منطقه است.

صرف نظر از اظهار نظرها و ادعاهای مقامات اماراتی، بحرینی و سودانی و صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در باره طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، نکته مهمی که از نظر آنها تعمداً مغفول مانده این است که توافق این سه کشور عربی با رژیم صهیونیستی هرچند در راستای تثبیت موقعیت این رژیم غاصب و جعلی در منطقه، به‌ویژه پس از شکست پروژه تجزیه کشورهای سوریه و عراق و چشم‌پوشی از غصب سرزمین فلسطین و حقوق مشروع فلسطینیان است، اما تاثیر چندانی در تضعیف مقاومت فلسطین نخواهد داشت و حتی موجب اتحاد و انسجام بیشتر گروه‌های مقاومت در این سرزمین اشغالی خواهد شد.

فلسطینی‌ها  توافق سازش امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی را خنجری از پشت به مردم فلسطین تعبیر و با آتش زدن تصاویر سران امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی اعتراضات گسترده‌ای را در غزه و کرانه باختری برگزار کردند. در همین راستا، «حازم قاسم» سخنگوی جنبش حماس از نوار غزه توافق امارات و رژیم صهیونیستی را عاملی برای تشویق اشغالگران جهت ادامه تلاش‌ها برای الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری به رژیم غاصب عنوان کرد.

این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معامله‌ای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان هم که رشته‌های سازشکارانه خود را در خصوص معامله قرن در سال‌های گذشته نقش بر آب دیده و به گروه‌های مقاومت نزدیک شده بود؛ با توافق امارات و اشغالگران فلسطین بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاست‌های سازشکارانه خود پی برده است. «واصل ابویوسف» از رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) نیز در واکنش به نخستین سفر رسمی یک هیئت اماراتی به فلسطین اشغالی، شتابزدگی امارات برای عادی‌سازی روابط با اشغالگران را شرم‌آور خواند و اظهار داشت: «توافقنامه‌های دو جانبه‌ای که امروز میان دو طرف منعقد شدند و رفت و آمدهای دو طرف همگی در راستای نشان دادن چراغ سبز و دادن برگ امتیاز به اشغالگران برای تشدید تجاوزها و جنایت‌هایشان علیه مردم فلسطین انجام می‌شوند.»

03ژانویه/21

پیامدهای منطقه‌ای جنگ و توافق قره‌باغ

جنگ ۴۵ روزه آذربایجان علیه ارمنستان با میانجی‌گری روسیه به پایان رسید و طرفین در پایان بیانیه‌ای را امضا کردند که براساس آن متصرفات جمهوری آذریایجان در این جنگ غیرقابل بازگشت تلقی شد و در عین حال جمهوری ارمنستان پذیرفت که در یک زمان ۲۰ روزه منطقه «آغ دام»، منطقه «قازاخ»، منطقه «کلبجر» و منطقه «لاچین» را به آذربایجان بازگرداند.

براساس توافق ۲۰ آبان ماه مسکو، دو کریدور برای تسهیل در مراودات جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان در نظر گرفته شدند. یک کریدور در جنوب ارمنستان، تا آذربایجان بتواند رفت و آمد زمینی با جمهوری خودمختار خود، نخجوان داشته باشد. این کریدور ـ که البته با اما و اگرهایی توأم است ـ به آذربایجان اجازه می‌دهد تا یک خط ترانزیت کالا و نیروی انسانی با بخش جداافتاده از خاک خود را داشته باشد. پیش از این نخجوان از طریق یک خط ترانزیت از داخل ایران به جمهوری آذربایجان متصل بود و جمهوری اسلامی از این طریق عواید اقتصادی و سیاسی داشت. این کریدور احیاناً به آن سوی مرز ایران با ارمنستان منتقل می‌شود و یک واحد نظامی روسیه بر آن نظارت دارد. یک کریدور دیگر در غرب قره‌باغ کوهستانی برای اتصال جمهوری ارمنستان به قره‌باغ کوهستانی در نظر گرفته شده که از منطقه لاچین می‌گذرد و به همین نام خوانده شده است. این خط ترانزیت در مالکیت آذربایجان است و در عین حال نیروهای نظامی روسیه بر آن نظارت خواهند داشت.

براساس این توافق دو طرف بر توقف (آتش‌بس) کامل عملیات‌های نظامی در مناطق درگیری تأکید کرده‌اند و یک نیروی نظامی حافظ صلح روسیه به استعداد ۱۹۶۰ نفر در طول پنج سال به عنوان «صلحبان» در منطقه درگیری سابق حضور خواهند داشت که در صورت عدم مخالفت یک یا دو طرف منازعه با ادامه حضور نظامیان روسیه، به‌طور خودکار به مدت پنج سال دیگر تمدید شده  است و این دوره می‌تواند تا ۳۰ سال استمرار داشته باشد. براساس این توافق جمهوری آذربایجان قبول کرده است که طی سه ماه آینده یک مسیر جدید حمل و نقل  در لاچین احداث شود که لاچین را به خان کندی در داخل قره‌باغ کوهستانی متصل خواهد کرد. روسیه ایمنی تردد شهروندان، خودروها و کالاهای ارمنستان و قره‌باغ را در دو جهت کریدور لاچین تضمین کرده است. در عین حال در این توافق نوشته شده که «با توافق طرفین»، محورهای حمل و نقل جدید برای متصل کردن نخجوان به مناطق غربی آذربایجان هم ساخته خواهد شد. مسیر جدید حمل و نقل در طول کریدور لاچین قطعی و در مدت سه سال احداث می‌شود؛ اما انجام این پروژه و این راهی که از داخل خاک ارمنستان ـ در جنوب ـ عبور می‌کند، به «توافق طرفین» موکول شده است.

در مورد این توافق و بحران نظامی میان دو همسایه شمالی ایران، باید به نکات زیر توجه داشت:

 

 

ویژگی‌های قره‌باغ

قره‌باغ عمومی، سرزمینی است به مساحت حدود ۱۲۰۰۰ کیلومتر مربع که در فاصله فروپاشی اتحاد  جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال ۱۳۶۹ تا توافق اخیر، در مالکیت ارمنستان بود و در توافق ۲۰ آبان مسکو درباره وضعیت آن تصمیم گرفته شد. قره‌باغ کوهستانی منطقه مورد منازعه بین جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان است. این منطقه به همراه قره‌باغ کوهستانی در زمان اتحاد جماهیر شوروی ـ از ۱۹۲۳ میلادی ـ بخشی از جمهوری آذربایجان شناخته شد و در اختیار «باکو» قرار گرفت. اما در ۶۶ سال بعد و با فروپاشی بلوک شرق، این دو منطقه با عملیات نظامی به تصرف ارمنستان درآمدند. ساکنان قره‌باغ عمومی اکثراً مسلمانان آذری وساکنان قره‌باغ کوهستانی عمدتاً ارمنی هستند. گفته می‌شود با مهاجرت عده‌ای از مسلمانان طی چندین نوبت جنگ، هم‌اینک اکثریت ساکنان آن را ارامنه تشکیل می‌دهند.

جمهوری آذربایجان می‌داند که غربی‌ها از تمایلات جدایی‌طلبانه ارامنه قره‌باغ حمایت می‌کنند و در صورت بالا گرفتن دامنه درگیری میان باکو و ایروان بر سر این منطقه، برای تجزیه قره‌باغ از این دو کشور وارد عمل می‌شوند و در صورتی که با مانع روسیه مواجه نشوند، با گرفتن قطعنامه از شورای امنیت سازمان ملل نیت خود را محقق خواهند کرد. بر این اساس آذربایجان دائماً از حق مالکیت خود بر این منطقه دفاع و آن را به یک هدف ملی و مورد حمایت مسلمانان آذری تبدیل کرده است. منطقه قره‌باغ با حدود ۱۶۰۰۰۰ نفر جمعیت فاقد منابع زمینی است و بدون حمایت همسایگان و برخورداری از درآمدهای ناشی از تجارت قادر به اداره خود نیست.

در طول بیست سال گذشته، موضع جمهوری اسلامی نسبت به قره‌باغ به دلایل موجهی چندان فعال نبوه استد. در این میان آذربایجان و ارمنستان مکرراً از ایران خواسته‌اند به نفع حاکمیت یکی از این دو بر قره‌باغ موضع بگیرد و جمهوری اسلامی در این میان از مالکیت آذربایجان بر قره‌باغ دفاع کرده است. رهبر معظم انقلاب با صراحت فرمودند قره‌باغ «بخشی از خاک اسلام» است و این به سبب سابقه تاریخی و وضعیت اکثریت ساکنان آن پیش از درگیری‌هایی است که در حد فاصل ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۹ در این منطقه روی داد. پیش از این درگیری‌ها جمعیت قره‌باغ کوهستانی ۶۰ به ۴۰ به نفع مسلمانان بود. موضع جمهوری اسلامی در طول این سال‌ها گرایش به سمت جمهوری آذربایجان را نشان می‌دهد، هر چند باکو همواره توقع داشته است که ایران در مورد حاکمیت آذربایجان بر قره‌باغ (کوهستانی و بخش‌های عمومی آن) با صراحت بیشتری موضع‌گیری کند.

 

قره‌باغ

حکایت «قره‌باغ عمومی» از حکایت «قره‌باغ کوهستانی» جداست. قره‌باغ عمومی شامل هفت شهر آذری است که پس از فروپاشی شوروی به‌مرور توسط ارمنستان اشغال شده است. اتباع این شهرها آذری مسلمان هستند. این مناطق در مجموع حدود ۲۰ درصد از خاک آذربایجان را شامل می‌شدند. شورای امنیت سازمان ملل از سال ۱۳۷۳ چهار قطعنامه در مورد این هفت شهر صادر کرد که در یکی از آنها «به تخلیه فوری» این منطقه و بازگرداندن آن به آذربایجان تصریح شده بود، اما با مخالفت جمهوری ارمنستان به جایی نرسید. از این رو شورای امنیت سازمان ملل  به دلیل کنار گذاشته شدن از توافق سه‌جانبه ۲۰ آبان مسکو، از بیانیه اخیر این سه کشور به‌سردی حمایت کرد.

در این مدت آذربایجان چندین نوبت دست به عملیات نظامی زد تا مناطق اشغالی را بازگرداند که تا پیش از درگیری‌هایی که از ششم مهر ماه امسال شروع شد و تا ۲۰ آبان ادامه یافت و به نتایج برجسته‌ای برای آذربایجان منجر شد، موفقیتی نداشت و حتی ارمنستان مناطق جدیدی را به متصرفات قبلی خود افزود. آذربایجان حدود ده میلیون نفر و ارمنستان حدود ۳ میلیون نفر جمعیت دارند. تعداد نیروهای نظامی آنان نیز به نسبت یک به پنج به نفع باکوست؛ اما نیروهای نظامی ارمنستان از ورزیدگی بیشتری برخوردارند و در جلب حمایت خارجی ـ مسکو و غرب ـ هم توفیق بیشتری داشته‌اند. در یک جمع‌بندی می‌توانیم بگوییم هم‌اینک شش منطقه از هفت منطقه اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان به سرزمین مادری خود، آذربایجان، بازگشته‌اند.

 

جنگ قره‌باغ و منافع روسیه

روسیه در بحران قره‌باغ از همان ابتدا نقش محوری داشته است. در سال ۱۳۷۳ پس از بالا گرفتن مناقشات نظامی بین آذربایجان و ارمنستان، روسیه که در آن موقع بسیار تضعیف شده بود و فرانسه و آمریکا که «گروه صلح مینسک» نامیده شدند، در پایتخت روسیه سفید گرد هم آمدند تا تکلیف درگیری‌های بین این دو کشور را معین کنند. گروه صلح مینسک در این سال‌ها طرح‌هایی را ارائه داده‌اند که هیچ کدام مورد موافقت ارمنستان قرار نگرفته است. گروه مینسک و شورای امنیت سازمان ملل که همواره از توافقات و طرح‌های گروه سه‌جانبه مینسک حمایت می‌کردند، این بار برخلاف بحران‌های نظامی دیگر، علیه ارمنستان وارد اقدام نظامی نشدند و به تصویب تحریم‌های اقتصادی علیه ایروان بسنده کردند که آنها هم چندان اجرا نشدند.

بعدها که بحران‌‌های حاد داخلی روسیه رفع شدند و روسیه توانست در محیط پیرامونی خود نقش فعال‌تری را ایفا کند، در درگیری میان این دو تبعه سابق مسکو وارد عمل می‌شد و به‌سرعت به درگیری‌ها پایان می‌داد. از این رو مدت زمان پنج درگیری قبلی میان دو کشور از ۲ تا ۴ روز فراتر نرفت. در آن برهه‌ها روسیه با اعمال فشار بر باکو که همواره آغازگر درگیری‌ها بود، جنگ را متوقف می‌کرد؛ اما در بحران اخیر عجله‌ای برای پایان دادن به درگیری‌ها از خود نشان نداد و لذا این درگیری تا ۴۵ روز ادامه پیدا کرد.

این موضوع گمانه‌زنی‌هایی را در مورد رفتار روسیه در پی داشت. برخی از ناظران سیاسی گفته‌اند برخلاف گذشته، این بار درگیری به نفع روسیه در جریان بود، زیرا حالا دولت حاکم بر ایروان به دلیل چرخش از روسیه به سمت غرب، نقطه مقابل روسیه به حساب می‌آمد و گوشمالی آن برای روسیه هم موضوعیت پیدا کرده بود. این موضوع یک حقیقت دیگر را هم برملا کرد و آن تأثیر تعیین‌کننده حمایت روسیه از ارمنستان در درگیری‌های قبلی بود. در این درگیری، روسیه که می‌دانست غرب به دلیل گرفتاری‌هایی که دارد، قادر به مداخله نظامی به نفع ارمنستان نیست، اجازه داد تا آذربایجان با بهره‌گیری از حمایت نظامی ترکیه، سرزمین‌های متعلق به خود را باز پس بگیرد و در نهایت در زمانی که ارمنستان کاملاً در موضع ضعف قرار گرفت و از حمایت مؤثر غرب از خود هم مأیوس شد، دست به اقدام زد و با فشار بر آذربایجان، جنگ را از طریق مذاکرات سیاسی به پایان رساند.

وقتی بیانیه سه‌جانبه مسکو در صبحگاهان ۲۰ آبان منتشر شد، بسیاری از سرعت توافق تعجب کردند. ولی واقعیت این بود که روسیه برای مهار دو کشور هم‌پیمان ترکیه و آذربایجان که در جنگ اخیر محور بودند، اهرم‌های کافی را در اختیار داشت و ارمنستان هم به دلیل در تهدید واقع شدن بقیه مناطق، یعنی حدود ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از قره‌باغ کوهستانی (با مساحت ۴۴۰۰ کیلومتر مربع) و ناتوانی در باز پس‌گیری مناطق از دست داده شدهف در وضعیتی نبود که به روسیه پاسخ منفی بدهد.

روسیه در این بحران به چند امتیاز اساسی دست پیدا کرد. اولین دستاورد سیاسی روسیه این بود که گروه سه‌جانبه مینسک را که ۱ به ۲ به نفع غرب بود از صحنه اخراج و طرح‌های آن را بی‌اثر کرد. پس از تصرف شبه‌جزیره اوکراین «کریمه» در ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ این دومین ضربه روسیه به غرب بود. دومین دستاورد مهم روسیه که جنبه استراتژیک داشت، استقرار نزدیک به دو هزار نفر از نیروهای نظامی خود در منطقه حساس بین ارمنستان و آذربایجان بود. این نیروها برحسب قرارداد یاد شده می‌توانند چند دوره پنج ساله متوالی در این منطقه بمانند و به روسیه این امکان را بدهند که رفتار غرب و ترکیه را در این منطقه کنترل کند. سومین دستاورد سیاسی روسیه که تا حدی جنبه راهبردی هم دارد، مهار ترکیه در نگاه به شرق است. این موضوع بیش از پیش ترکیه را در نقش‌آفرینی منطقه‌ای وابسته به روسیه می‌کند؛ کما اینکه در جریان بحران سوریه، مسکو ضمن مهار رفتار ترکیه، آن را به خود وابسته کرد و این وابستگی ابعاد نظامی هم دارد.

 

ترکیه، جنگ بدون دستاورد

در این بحران، ترکیه نقش «بسیار فعالی» را ایفا کرد، اما از نتایج آن بهره‌ چندانی نبرد. ترکیه در جریان مناقشات آذری ـ ارمنی، طبیعتاً همواره طرف همکیشان خود را گرفته است و در جریان درگیری اخیر بین این دو کشور هم علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه‌ای، یگان‌هایی از ارتش خود را هم به آذربایجان گسیل داشت و ضربات قابل توجهی را هم به مواضع ارتش ارمنستان وارد کرد. ترکیه به گمان اینکه به دلیل دلخوری روسیه از ارمنستان ـ به دلیل چرخش به سمت غرب ـ پوتین به‌طور جدی مداخله نمی‌کند و آذربایجان می‌تواند با اقدام نظامی، کار را به نفع خود پایان ‌دهد، وارد عملیات نظامی در آن منطقه شد و در واقع ریسک بالای مداخله نظامی به نفع آذربایجان را پذیرفت و خود را رو در روی غرب قرار داد. در طول بحران شاهد تند شدن ادبیات ترکیه و فرانسه علیه یکدیگر هم بودیم. اردوغان می‌توانست اولین فاتح این جنگ باشد؛ اما درست زمانی که کار داشت به نتیجه می‌رسید، پوتین وارد عمل شد و طرفین را کنار هم نشاند و به طرفه‌العینی آنها را به توافق رساند. اقدام مسکو، آنکارا را غافلگیر کرد، به‌خصوص که پوتین مفاد توافق ۲۰ آبان را بدون حضور و مشورت اردوغان تنطیم کرد و به امضا رساند و در آن چندان به دلایل ورود ترکیه به جنگ آذربایجان و ارمنستان توجهی نکرد و سهمی برای آنکارا در نظر نگرفت.

ورود ترکیه به درگیری قره‌باغ در ادامه سیاست «نگاه به شرق» بود که در دوره اردوغان طراحی و اجرا ‌شد. هر چند این تمایلات از زمان شکل‌گیری «ترکیه نوین» در دوره آتاتورک وجود داشته است.

ترکیه سال‌هاست که برای اتصال زمینی میان بخش‌های ترک‌نشین در دو سوی خزر تلاش می‌کند و اردوغان فقط به یک گام از نخجوان به آذربایجان احتیاج داشت تا به سواحل غربی خزر برسد و از آنجا اتصال طبیعی و بی‌مانع ترکیه را با ترک‌های شرق خزر ـ ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان ـ برقرار کند و به آنکارا مرکزیت ببخشد. روسیه طبیعتاً با تحقق این سیاست مخالف است، زیرا روسیه مناطق جداشده از شوروی را کماکان مناطق تحت نفوذ خود می‌‌خواهد و ترکیه را در اردوگاه غرب ارزیابی می‌کند.

اردوغان نتوانست در ترتیبات تنظیم شده در توافق ۱۱ نوامبر ـ ۲۰ آبان ـ  نقش داشته باشد و روسیه کماکان بر عدم اتصال زمینی میان دو سوی سرزمین آذربایجان تأکید دارد و تنها امتیازی که احیاناً به آذربایجان خواهد داد کریدوری به عمق پنج کیلومتر در جنوب ارمنستان خواهد بود که در مالکیت ارمنستان باقی می‌ماند و نیروهای نظامی روسیه هم بر آن مسلط خواهند بود. بر این اساس ترکیه نمی‌تواند راحت از این کریدور احتمالی استفاده کند و این تنها آذربایجان است که تحت شرایطی قادر به عبور و مرور تجاری و انسانی از این کریدور خواهد بود. در عین حال که این کریدور اگر ایجاد هم بشود دائمی نیست. بر این اساس طی روزهای پس از توافق مسکو، ترکیه چهار مقام ارشد خود: وزیر خارجه، وزیر دفاع، رئیس سرویس امنیتی و فرمانده نیروی زمینی را به باکو و مسکو فرستاد تا بلکه بتواند در گروه حدود دو هزار نفره «صلح‌بان روسیه» برای خود سهمیه‌ای را به دست آورند. البته مسکو در این میان ملاحظات خود را خواهد داشت. براساس خبرهای منتشرشده، آنکارا توانسته موافقت مسکو را برای حضور در اتاق نظارت بر توافقنامه به دست آورد و هنوز راهی برای مشارکت نیروهای ارتش ترکیه در گروه صلح‌بان پیدا نکرده است.

 

ارمنستان، امضای اضطراری

در این میان ارمنستان، بازنده اصلی این جنگ و توافق پس از آن بود. حضور نظامی ارمنستان در هفت شهر قره‌باغ عمومی به دلیل به رسمیت شناخته نشدن توسط کشورها و نیز از سوی سازمان ملل، یک نقطه ضعف مهم برای ارمنستان به حساب می‌آید و این موضوع بر مقاومت ارتش ایروان اثر گذاشته است. در عین حال ارمنستان برخلاف آذربایجان که توانست از پشتیبانی نظامی یکی از همسایگان خود یعنی ترکیه برخوردار شود، نتوانست حتی روسیه را هم در کنار خود داشته باشد و این در حالی بود که تا پیش از این مسکو از اقدامات دفاعی ارمنستان در جنگ‌ها حمایت می‌کرد. ارمنستان در این درگیری ضمن تحمل تلفات انسانی و از دست دادن بخشی از توان نظامی خود، به‌خصوص در نیروی هوایی، متصرفات خود را غیر از یک منطقه از دست داد. پس از این جنگ ارتباط گسترده ارمنستان با قره‌باغ کوهستانی به کریدوری در منطقه لاچین محدود شد.

موضع و توان ارمنستان در کنترل قره‌باغ هم‌اینک با این توافق تضعیف شده و آذربایجان موضع قوی‌تری پیدا کرده است، زیرا قره‌باغ هم‌اینک در درون آذربایجان قرار دارد و با ارمنستان اتصالی ندارد. ارمنستان به‌رغم برخورداری از کریدوری در منطقه لاچین، طبق بند شش توافق نوامبر مسکو حق احداث یک مسیر حمل و نقل به قره‌باغ کوهستانی از منطقه لاچین را ندارد و نمی‌تواند ارتباط چندان فعالی با این سرزمین داشته باشد. بر همین اساس پاشینیان نخست‌وزیر غرب‌گرای ارمنستان ساعتی پس از امضای توافق مسکو، به‌طور ضمنی وعده داد که این توافق انتهای داستان درگیری با آذربایجان در پرونده قره‌باغ نیست. او گفت: «این پیروزی نیست، اما تا زمانی که شما اذعان نکنید که باخته‌اید شکستی در کار نخواهد بود. ما هرگز اذعان نمی‌کنیم که باخته‌ایم. شکستی در کار نیست و این آغاز عصر وحدت ملی برای ماست.»

ارمنستان از این جنگ درس بزرگی گرفت و آن خطای جدا شدن از روسیه و پیوستن به غرب بود. مسلماً اگر شرایط سیاسی در ایروان تغییر نیافته بود، جنگ اخیر ۴۵ روز به درازا نمی‌کشید و هیچ یک از هفت شهر هم به سرزمینی مادری خود بازنمی‌گشت. ارمنستان متوجه شد که اروپا و آمریکا یا قادر به مداخله جدی در این حوزه نیستند و یا به دلیل همجواری آذربایجان با دریای خزر و ظرفیت‌های اقتصادی و سیاسی آن، رابطه متقابل با آن کشور برای غرب از اهمیت بیشتری برخوردار و مانع از حمایت جدی غرب از «طرف مسیحی» این منازعه است.

ارمنستان آموخت که قفقاز منطقه غرب نیست و اروپا و آمریکا ناگزیر به کوتاه آمدن در برابر سیاست‌های مسکو هستند. در واقع در قضیه قره‌باغ همان اتفاق ماجرای کریمه روی داد. روسیه پس از جدا شدن بخش‌هایی از آبخازیا از گرجستان آموخت که به انتظار حوادث ننشیند و سکان را از دست ندهد. تجربه روسیه در پرونده الحاق کریمه با موفقیت همراه بود، در حالی که اروپا در این ماجرا از کمک مؤثر به اوکراین بازماند و دولت غرب‌گرای آن را در مقابل اقدام نظامی روسیه در دریای سیاه تنها گذاشت.

 

تأثیر تحولات قفقاز بر ایران

این بحران می‌توانست وضعیت امنیتی، سیاسی و اقتصادی ایران را نیز تحت تأثیر قرار دهد. ما نمی‌توانستیم به این بحران بی‌اعتنا باشیم. علاوه برآن، جنگ و توافقات احیاناً درازمدت پس از آن، بر وضع امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشور ما تأثیر می‌گذاشت. امنیت مرزها و شهرهای مرزی ما مهم بود، کما اینکه در این بحران آسیب‌هایی هم متوجه مناطق مرزی ما ‌شد. توافقات انجام شده در مسکو هم به‌گونه‌ای است که بر وضعیت ما در ابعاد امنیتی، اقتصادی و سیاسی اثر می‌گذارد.

اگر استدلال روسیه برای گرفتن برگه حضور نظامی در این منطقه قابل پذیرش باشد، همین استدلال به ما هم حق می‌دهد در این منطقه حضور نظامی داشته باشیم. اگر روسیه این منطقه را از نظر تاریخی بخشی از حوزه خود به حساب می‌آورد، این نگاه تاریخی برای ما هم مطرح است. این منطقه همان ‌طور که در برهه‌ای بخشی از روسیه بوده، زمانی هم بخشی از ایران بوده است. اگر روسیه به دلیل نگرانی از نفوذ غرب در این منطقه، داشتن یک نوار نظامی را حق خود می‌داند، این دلیل برای ما به طریق اولی وجود دارد، زیرا همه می‌دانند که دشمنی غرب با ایران کمتر از دشمنی غرب با روسیه نیست. اگر روسیه به دلیل نگرانی‌هایی که از نفوذ تروریست‌های تکفیری به ایالت‌های جنوبی‌اش دارد، حضور یگان نظامی خود را در اینجا موجه می‌داند، همین نگرانی برای ما به‌مراتب بیش از روسیه است. اگر روسیه به دلیل حضور بیشتر ترکیه، نگران تحریک افرادی از جمعیت ترک خود است، این نگرانی در مورد ما هم صدق کند.

طبیعی است که ما باید ملاحظات خود را در مورد ایجاد کریدور امنیتی در جنوب ارمنستان به گوش رهبران مسکو برسانیم و بر لزوم حضور جدی ایران در این کمربند تأکید کنیم. از سوی دیگر ما ضمن آنکه از حق آذربایجان در بازپس‌گیری شهرهای اشغال شده قره‌باغ کوهستانی دفاع کردیم، از تضعیف همسایه دیگرمان ارمنستان راضی نیستیم و معتقدیم تلاش‌هایی که برای قطع یا کاهش رابطه ارمنستان با جمهوری اسلامی می‌شود، با مصالح ارمنستان و ایران منافات دارد. ما باید اطمینان حاصل کنیم که توافق اخیر خللی به روابط تجاری زمینی دو کشور وارد نمی‌کند.

ایران در مورد مسایل بین آذربایجان و ارمنستان بر چند اصل تأکید دارد. این اصول عبارتند از: به رسمیت شناختن حق آذربایجان در مورد شهرهای اشغال شده قره‌باغ کوهستانی توسط ارمنستان، رد هر گونه تجزیه‌طلبی در این منطقه به دلیل امکان سرایت آن به سایر مناطق، مخالفت با توسل به جنگ و حل و فصل مسایل از این طریق به دلیل امکان سرایت جنگ به سایر مناطق و ایراد خسارت به همسایگان، رد اشغال منطقه‌ای توسط یک دولت همسایه، حفظ همسایگی ایران با دو کشور و مخدوش و دگرگون نشدن مرزها، حل و فصل مسایل فی ما بین همسایگان از طریق مذاکره و عدم توسل به جنگ و در نهایت مخالفت با نفوذ نظامی دولت‌های غربی در این منطقه.

توافق آبان ماه مسکو تا حد بسیار زیادی با اصول موضوعه جمهوری اسلامی انطباق داشت؛ از این رو این توافق بلافاصله پس از امضا مورد تأیید صریح جمهوری اسلامی قرار گرفت. در عین حال این توافق جزئیات زیادی دارد و طبعاً در زمان کوتاه منتهی به امضای توافق، قابل طرح و تصمیم‌گیری نیست. ایران می‌تواند با تشکیل یک کمیته فنی حقوقی، سیاسی و اقتصادی نظرات کارشناسی و ملاحظات خود را به طرف‌های ذیربط منتقل و بر خطوط قرمز خود تأکید کند.

 

چشم‌انداز قره‌باغ

اما نکته آخر این است که نمی‌توان گفت توافق مسکو برای مدت طولانی به مناقشه ۳۰ ساله میان دو همسایه شمالی ما پایان می‌دهد. در این توافق در مورد بخش اعظم مناطق قره‌باغ در دو بخش عمومی و کوهستانی تصمیم‌گیری شده است و طرف‌ ارمنستان با تلخی زیر آن را امضا کرده و در داخل ارمنستان نیز با واکنش تند مواجه گردیده است. پاشینیان نخست‌وزیری که پای ورقه توافق مسکو را امضا کرده، به طور ضمنی از موقتی بودن التزام ایروان به مفاد توافق سخن گفته است. وضعیت شکل گرفته در پی توافق کنونی تا حدی اوضاع داخلی قره‌باغ را ملتهب کرده است. اهالی قره‌باغ کوهستانی که اکثریت آنان ارمنی هستند احیاناً وضاع جاری را تنها شانس برای جداسازی قره‌باغ می‌دانند و این بر دامنه تحرکات تجزیه‌طلبانه‌شان می‌افزاید. این بدان معناست که احیاناً به زودی شاهد شکل‌گیری درگیری‌هایی میان آنان و آذربایجان باشیم. پس توافق مسکو اگرچه به درگیری‌های حد فاصل ششم مهر تا ۲۰ آبان نقطه پایان گذاشت، اما به معنای پایان یافتن درگیری‌ها در قره‌باغ نیست.

03ژانویه/21

مسئولیت حوزه علمیه در قبال نظام اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) و نقش محوری روحانیت در این نهضت و تشکیل نظام جمهوری اسلامی بر مبنای ولایت فقیه و با هدف اقامه دین و اجرای احکام شرع، حضور روحانیت در بخش‌هایی از مسئولیت‌های سیاسی اجتماعی و مناصب حکومتی، نسبت به قبل از انقلاب و دوره پهلوی بسیار پررنگ‌تر و در کنار آن، این سئوال در فضای عمومی جامعه و به‌خصوص طلاب مطرح شد که مسئولیت حوزه و روحانیت در قبال نظام اسلامی چیست؟

به نظر می‌رسد حوزه‌های علمیه که به تعبیر مقام معظم رهبری مادر نظام اسلامی محسوب  می‌شوند،(۱) از باب رسالت صنفی خود نسبت به نظام اسلامی مسئول‌اند و باید نسبت به مسائل و مشکلات نظام مسئولیت‌پذیر باشند و به دلیل اسلامی بودن نظام و منسوب بودن آن به دین، حوزه‌های علمیه که متولیان امر دین در جامعه هستند نمی‌توانند نسبت به این مسئله بی‌توجه باشند‌. همان ‌طور که در طی دوران تاریخ اسلام، چه در عصر حضور معصومین(ع) و چه در عصر غیبت، همواره عالمان دینی بر حسب شرایط و موقعیت‌های مختلف، به مسائل سیاسی اجتماعی بی‌توجه نبوده‌ و در مناصب سیاسی اجتماعی و حکومتی نیز حضور داشته‌اند. مواردی مثل:

  1. ارجاع مردم توسط ائمه معصومین(ع) به اصحابی مثل ابان بن تغلب، محمدبن مسلم و… در هنگام عدم دسترسی به معصوم(ع) در عصر حضور در قبال بیان احکام دینی و اجرای آن در مواردی مثل قضاوت.
  2. حضور سید رضی و سید مرتضی در منصب قاضی القضاتی در زمان حکومت آل بویه در قرن ۵ هجری.
  3. نقش‌آفرینی خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان وزیر دربار مغول و جلوگیری از خرابی‌ها و کشتارهای آنان و تلاش برای بازسازی خرابی‌ها.(۲)
  4. ورود بسیاری از علمای شیعه مثل علامه مجلسی، شیخ بهائی و… در دوران صفویه در مناصب حکومتی مثل شیخ الاسلام، صدر و… که این مناصب مسئولیت امور حقوقی،‌ قضایی، اوقاف، نمازجمعه و به‌طور کلی امور شرعی حکومت را بر عهده داشتند.
  5. مقابله با هجوم نظامی و اقتصادی غرب در دوران قاجار با اقداماتی مثل فتاوای جهاد علما علیه هجوم نظامی روس‌ها و انگلیسی‌ها به ایران(۳)؛ اقدام مرحوم ملاعلی کنی در جلوگیری از اجرای قرارداد رویتر و همچنین حکم میرزای شیرازی به تحریم تنباکو و نهضت تحریم کالاهای خارجی توسط علمای شیعه برای حمایت از کالاهای داخلی.(۴)
  6. مقابله با حکومت استبدادی و هجوم سیاسی غرب در قالب نهضت عدالتخانه و نهضت مشروطیت توسط علمایی چون شیخ فضل الله نوری، آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی و… در عصر قاجار.(۵)

امروز نیز روحانیون و حوزه‌های علمیه باید به وظیفه شرعی خود در قبال نظام اسلامی عمل کنند و در مورد معضلات نظام و مسائل آن دغدغه داشته باشند. مقام معظم رهبری در مورد مسئولیت روحانیون در باره نظام اسلامی معتقدند:

«این که یک آقایی در یک گوشه‌ای عبایش را بکشد به کول خودش و بگوید من به کارهای کشور و  به نظام کاری ندارم و بهانه‌اش هم این باشد که ما فلان انتقاد را داریم، این که افتخار نیست، این ننگ است. مراجع تقلید کنونی، مکرر به بنده گفته‌اند که ما تضعیف این نظام را به هر کیفیتی حرام قطعی می‌دانیم… وجود انتقاد و عیب در یک مجموعه مگر موجب می‌شود که انسان این همه محسنات و نقاط قوت را نبیند و ملاحظه نکند؟»(۶)

مسئولیت‌های حوزه‌های علمیه را در قبال نظام اسلامی  در چهار بخش می‌توان دسته‌بندی کرد.

 

  1. تغذیه فکری نظام اسلامی

اولین مسئولیت حوزه در قبال نظام اسلامی، تغذیه فکری آن است. طلاب حوزه‌های علمیه در سطوح مختلف موظفند بر اساس رسالت دینی و صنفی خویش و با جهت‌دهی فعالیت‌های علمی خود در بخش‌های مختلف آموزشی و پژوهشی، در راستای کمک به گسترش مباحث فقه حکومتی و فقه نظام، تولید الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت و علوم اسلامی انسانی، تبیین سیره حکومتی معصومین(ع) و ارائه و ترویج سبک زندگی اسلامی در بین مردم، از لحاظ نظری، نظام اسلامی را تغذیه و حمایت کنند تا بتواند گام‌های بعدی نهضت اسلامی، یعنی تحقق دولت اسلامی،‌ جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را محکم و استوار بردارد و اهداف نهایی نهضت را محقق کند.

بخش‌های مختلف نظام جمهوری اسلامی با توجه به روبه‌رو شدن با مسائل جدید و مستحدثه، نیازمند بررسی و پژوهش و تبیین‌های فقهی هستند. مسائلی مثل بانکداری و انواع معاملات داخلی و بین المللی، شیلات و کشاورزی، تولیدات شرکت‌های دارویی، مسائل جدید پزشکی، مباحث امنیتی و اطلاعاتی،‌ قوانین مالیاتی، مسائل ورزشی و انواع مسائل اقتصادی و اجتماعی نیازمند پاسخ‌های مناسب فقهی و راه‌حل‌های صحیح شرعی و تأسیس نظام های فقهی هستند.

مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرمایند:

امروز در زمینه‌های گوناگون نیاز وجود دارد…. تبیین معرفت‌شناسی اسلام، تفکر اقتصادی و سیاسی اسلام، مفاهیم فقهی و حقوقی‌ای که پایه‌های آن تفکر اقتصادی و سیاسی را تشکیل می‌دهند، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقی و معنوی و…همه‌ اینها باید دقیق، علمی، قانع کننده و ناظر به اندیشه‌های رایج جهان آماده و فراهم شوند. این کار حوزه‌هاست و با اجتهاد عملی می‌شود. (۷)

 

  1. پشتیبانی تبلیغی از نظام اسلامی

دومین مسئولیت روحانیون و حوزه‌های علمیه در قبال نظام اسلامی، پشتیبانی تبلیغی از آن است. حفظ نظام اسلامی به عنوان عامل و ابزاری برای اقامه دین و یا حتی به تعبیر امام خمینی(ره) به عنوان یکی از احکام اولیه اسلام از اوجب واجبات است. لذا طلاب به عنوان متولیان امر دین موظفند تمام تلاش خود را برای پشتیبانی تبلیغی از نظام اسلامی به کار گیرند. برای پشتیبانی تبلیغی از نظام، باید  گفتمان امام و رهبری برای مردم تبیین شود تا با فهم صحیح از آن، به‌ویژه نسل‌های جدید، برای دفاع و پشتیبانی از نظام انگیزه داشته باشند. همچنین تقویت اعتماد عمومی مردم به نظام اسلامی ضروری است. با تبیین مبانی دینی نظام اسلامی و تحلیل شرایط سیاسی روز و بیان منصفانه نقاط قوت و ضعف نظام و تفکیک اصل انقلاب و نظام اسلامی از عملکرد برخی از مسئولین و حضور در بین مردم و انتقال نظرات آنان به مسئولین، این اعتماد قابل تحصیل و تقویت خواهد بود.

 

  1. نقد و نظارت بر عملکرد نظام اسلامی

سومین مسئولیت حوزه‌های علمیه در قبال نظام اسلامی، نقد و نظارت بر عملکرد آن است. نظام اسلامی مانند بسیاری از نظام‌های سیاسی دیگر در قالب سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه به قانون‌گذاری و اجرای قانون و نظارت بر اجرای قانون برای اقامه دین و رسیدن مردم به سعادت دنیا و آخرت عمل می‌کند. طبعا این عملکرد به دلیل عدم حضور معصوم(ع) عاری از خطا و نقص نیست. یکی از بهترین اقشار جامعه برای نظارت و نقد عملکرد نظام، روحانیون هستند. آنها می‌توانند با توجه به آگاهی که از مبانی دینی دارند و با استفاده از ابزار و رسانه‌های مختلف سنتی وجدیدی که در اختیار دارند بر مجموع عملکردهای نظام در بخش‌های مختلف نظارت و آنها را نقد و بررسی کنند. در این زمینه نقد اسناد و برنامه‌های مختلف نظام، قوانین، بخشنامه‌ها، آیین‌نامه‌ها و مفاد قراردادهای بین المللی و عملکرد اجرایی مسئولین در بخش‌های مختلف نظام باید مورد توجه قرارگیرند.

  1. مسئولیت‌پذیری نسبت به مناصب حکومتی

چهارمین مسئولیت حوزه در قبال نظام اسلامی، مسئولیت‌پذیری نسبت به مناصب حکومتی و حضور جدی در برنامه‌ریزی و اجرای مسائل حکومتی است. مناصب حکومتی در نظام اسلامی به سه بخش تقسیم می‌شوند:

  1. مناصبی که بدلیل مبانی دینی اختصاص به فقها و روحانیون دارند، مثل ولایت فقیه، فقهای شورای نگهبان، قضاوت، امامت جمعه، ‌اوقاف، عموم نمایندگی‌های ولی فقیه و … که تصدی بسیاری از این مسئولیت‌ها واجب کفایی است و طلاب باید برای تصدی آن اقدام کنند.
  2. مناصبی که اختصاص به روحانیت ندارند، ولی به دلیل تناسب زیادی که با رسالت طلبگی دارند، طلاب از اولویت بیشتری برای تصدی این مناصب برخوردارند. مناصبی که بیشتر ماهیت فرهنگی دارند مثل تعلیم و تربیت،‌ آموزش و پرورش، سازمان تبلیغات، امور مذهبی وزارت ارشاد و…
  3. مناصبی که اختصاص به روحانیت ندارند و لزوما متناسب با وظیفه اصلی و اولیه روحانیون نیستند و برای آنها اولویت ندارند. یک دسته از این مناصب که نیازمند تخصص علمی خاص‌اند و لذا طلاب و روحانیون نباید متصدی این مناصب شوند. برخی از این مناصب نیازمند تخصص علمی خاص نیستند، بلکه توان مدیریتی و اجرایی برای تصدی آن کافی است. لذا اختصاص به قشر خاصی ندارند، مثل ریاست جمهوری،‌ وزارت کشور،‌ استاندار، فرماندار،‌ نماینده مجلس و… . در این‌گونه مناصب اصل اولی عدم تصدی روحانیت است. اما به تعبیر امام خمینی(ره) اگر افراد غیر روحانی متعهد متناسب با این مناصب وجود نداشتند، تصدی این مناصب برای روحانیون ضرورت پیدا می‌کنند.

در مجموع طلاب و نهادهای حوزوی باید از طریق استعدادسنجی، شناخت ظرفیت‌ها و نیازهای مدیریتی کشور، جهت‌دهی و هدایت مباحث آموزشی و پژوهشی آمادگی‌های لازم را برای تصدی این مناصب کسب کنند. انجام بسیاری از این وظایف به دلیل تخصص علمی که حوزویان و طلاب دارند، عمدتاً توسط آنها امکان‌پذیر است و به‌ندرت از عهده دیگر بخش‌های علمی کشور بر می‌آیند.

 

 

پاورقی:

۱٫بیانات در دیدار با اساتید و فضای حوزه علمیه قم، ۲۹ / ۷/ ۱۳۸۹٫

  1. محمدعلی حسینی‌زاده، شکل‌گیری و تحول حوزه‌های شیعه، ص ۱۰۰ – ۸۹٫

۳٫موسی نجفی و موسی حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۱۰۵- ۸۶٫

۴٫ر.ک: مهدی ابوطالبی، عالمان شیعی و صیانت از سرمایه‌های ملی، کانون اندیشه جوان، ‌تهران،‌ ۱۳۹۵٫

  1. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، جلد سوم، ص ۵۵۰ ـ ۵۴۹٫
  2. بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی، ۱۹/۰۷/۹۱٫
  3. رهبر معظم انقلاب، ۲۹ مهرماه ۸۹، در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم.
03ژانویه/21

او که خواست برای حفظ انقلاب، انقلابی بماند و نه دیپلمات

رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله» فرمودند: «من دیپلمات نیستم، انقلابی‌ام.» مسلّماً ایشان نخواستند با این جمله جایگاه دیپلماسی را نفی و یا تضعیف کنند، بلکه خواستند جایگاه مسئولیت‌ها را مشخص و روشن کنند که خودشان به عنوان رهبر انقلاب چه مسئولیتی را به عهده دارند. توجه به این نکات، ضروری به نظر می‌رسد:

  1. مسئولان اجرایی در قوای سه‌گانه، هرکدام وظیفه و جایگاهی دارند که باید طبق قانون به آن وظایف بپردازند، ولی وظیفۀ رهبر انقلاب، حفظ هویت انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی است که کلّیت نظام را در مقابل خطر استحاله در فرهنگ استکباری حفظ و سعی می‌کند انسان تراز انقلاب اسلامی را تربیت کند تا انسان‌ها، به‌خصوص ملت ایران، هویت از دست‌رفتۀ خود را باز یابند.
  2. مسلّماً در جائی که دولت، مجلس و یا قوه قضائیه از جهت‌گیری کلّی خود غفلت کنند، رهبر انقلاب‌ وظیفه دارند تذکر بدهند، ولی روی‌هم‌رفته سعی رهبر انقلاب عدم دخالت در امور سه قوه است و آنها خود مسئول کار و کوتاهی‌هایشان هستند و هرگز نمی‌توانند عواقب کوتاهی‌های خود را به دوش رهبر انقلاب بیندازند.
  3. جملۀ «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام» نشان میدهد که ایشان دقیقاً متوجه هستند که عاملی که یک ملت را به سوی تعالی سوق می‌دهد، روحیه مجاهده و سلحشوری در مقابل جهان کفر و شرک و استکبار و جهالت است. به همین دلیل حضرت حق، نه‌تنها به روح و روحیه‌ مجاهدان که حتی به نفس نفس زدن اسب‌های آنها و به جرقه‌هایی که در اثر برخورد نعل‌ اسب‌ها به سنگ‌ها ایجاد می‌شود، سوگند یاد می‌کند و می‌فرماید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحا* فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»(۱).
  4. خدای متعال کمال مطلق است و لذا جز به کمال مطلق نظر ندارد و لذا حرکت مجاهدان را نظاره می‌کنند، زیرا حرکتی است در راستای به ظهور در آوردن خداوند در تاریخ و حضرت حق در ادامۀ آیات سورۀ مبارکه‌ عادیات، پس از قسم‌هایی که با نظر به صحنه‌های فعالیت مجاهدان یاد می‌کند، متذکر می‌شود که چگونه انسان از چنین نقشی در زندگی خود غفلت می‌کند و به‌شدت گرفتار حبّ دنیا و حبّ مال می‌شود. می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ* وَ إِنَّهُ عَلى‏ ذلِکَ لَشَهیدٌ* وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ»(۲).
  5. عامل سعادت یک ملت برگرداندن خداوند به مناسبات اجتماعی است که تنها با انقلابی ‌بودن و مجاهده و جهاد در مقابل دشمنان خدا و انسانیت محقق می‌شود، نه با دوستی با آنها، لذا خداوند در خطاب به مؤمنین می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ …»(۳).
  6. رهبر معظم انقلاب برای حفظ حرکت توحیدی که از طریق انقلاب اسلامی و جانفشانی شهدا ظهور کرد، با جملۀ «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام»؛ به سیرۀ حضرت ابراهیم«ع» و یاران ایشان عمل کردند. آنجا که حضرت حق به مسلمانان می‌فرماید: «‏قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ»(۴) رهبر انقلاب نه‌تنها ابراهیم‌وار برائت خود را از دشمنان خدا و انسانیت اعلام می‌کنند، بلکه اظهار می‌دارند که بین ما و شما دشمنی و کینه برای همیشه برقرار است و لذا دائماً متذکر می‌شوند که دشمنی با آمریکا را فراموش نکنید.
  7. ملتی که بخواهد آزادانه سرنوشت خود را به‌دست گیرد، باید با روحیۀ حماسی در صحنه باشد و خود مردم تصمیم بگیرند و مانع از دخالت دشمنان در امور خو شوند.

نقش تربیتی رهبر انقلاب تربیت ملتی سلحشور و حاکم بر سرنوشت خود است که ماورای مدارس و دانشگاه‌های ما شکل می‌گیرد. در مراکز آموزشی عموماً افراد برای انجام کارهایی که جامعه‌ جدید نیاز دارد، تربیت می‌شوند. بماند که مراکز آموزشی استعمارزده ما از همین کار هم باز مانده‌اند. رهبر انقلاب، ملت را در ابعادی بس متعالی مورد خطاب قرار می‌دهند تا بتواند جلو برود و در انواع توطئه‌ها پایدار بماند و نقشه‌های دشمن را خنثی کند. إن‌شاءالله نه‌تنها دشمنان از ادامه توطئه‌هایشان مأیوس می‌شوند، بلکه با بروز ناتوانی استکبار، افول ابر قدرتی آنها فرا میرسد.

  1. برخی از مسئولان متوجه‌ جایگاه حضور تاریخی انقلاب اسلامی و حضور ما در لبنان و سوریه نشدند و گمان ‌کردند ما اگر به خود بپردازیم و کاری به کار نظام استکباری نداشته باشیم، می‌توانیم در امان بمانیم، غافل از اینکه اگر ما هم کاری به کار استکبار نداشته باشیم که البته با هویت انقلاب اسلامی ناسازگار است، استکبار با روحیۀ تمامیت‌خواه خود اجازه نمی‌دهد ما سرنوشت خود را به‌دست گیریم. بر فرض هم که چنین می‌شد و رهبر معظم انقلاب به توصیه آنهایی که معتقد بودند ما در مقابل استکبار کوتاه بیاییم، عمل می‌کردند. نهایتاً ما کشوری می‌شدیم مانند ترکیه که مشکلات امروزین را نداشتیم ولی مسلّماً چیزی هم به نام انقلاب اسلامی در میان نبود و آن معنایی که امروز ما از خود در جهان داریم و عامل احساس هویتی متعالی برای ماست، شکل نمی‌گرفت و هرگز از آن احساس غرور و سرافرازی که با حاج قاسم‌ها برای ما پیش آمد، خبری نمی‌شد و این یقیناً با خرد اسلامی- ایرانی ما نمی‌خواند. رهبر انقلاب حافظ چنین هویتی برای این ملت بودند تا ما در این جهان گرفتار بی‌معنایی که ملت‌ها امروزه به جهت سرافکندگی حاکمانشان در مقابل استکبار در آن گرفتارند، نباشیم.
  2. رهبر معظم انقلاب حکیمانه در مقابل کسانی که با روحیۀ حق به جانب، بر نظرات خود اصرار داشتند تا ما را به غرب و آمریکا نزدیک کنند و گمان می‌کردند می‌توانند مشکلات را با کمک غربی‌ها حل کنند، با مدارا برخورد کردند تا معلوم شود جریان استکبار تا ما تماماً در اختیارش قرار نگیریم، هرگز از ما راضی نمی‌شود. یک آموزگار واقعی به مردم کمک می‌کند تا بتوانند از خود‌بیگانگی رهایی یابند. یک آموزگار واقعی، ما را از خود نمی‌ستاند، بلکه از «خود کاذب» می‌رهاند تا به «خود راستین» برساند و این با دشمن‌شناسی و تأکیدات سال‌های متمادی رهبر معظم انقلاب در این امر ممکن شد. آیا جز این است که مربیان واقعی کسانی‌اند که ما را از توهّم امیدوار بودن به دشمن آزاد می‌کنند تا به خود باز گردیم؛ همان گونه که رهبر انقلاب با جدّیت تمام در این امر به ما کمک کردند. آیا ایشان در میدان حرکت به سوی حقیقت، بهترین دونده نبودند؟ چه بی‌انصاف‌اند سیاست‌زدگانی که کوتاهی‌ها و علل بی‌ثمری برنامه‌ها و تئوری‌های خود را متوجه رهبر انقلاب می‌کنند.
  3. ما با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی بنا نیست «دیگری» را به خودمان تبدیل کنیم و یا «دیگری» را به خودمان فرو بکاهیم. با این کار، در عین حالی که به نوعی خود برترپنداری غیر اخلاقی وارد می‌شویم، عملاً از حضور «وجود» در مظاهر مختلف انسانی غفلت می‌کنیم. ما در حضور تاریخی انقلاب اسلامی، بی آنکه بخواهیم همه مانند ما فکر کنند، به دنبال فهم غیر خود تذکر چشم‌اندازی هستیم که انقلاب اسلامی برای آینده‌ ما و بشریت ترسیم کرده است و رهبر معظم انقلاب به‌خوبی متوجه‌ این نقش خود هستند.
  4. حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، یعنی اعتقاد به ایمانی که تا حال با آن به ‌سر ‌برده‌ایم. حضرت حق می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»(۵). سنگینی این ایمان از آن جهت است که نباید در گذشتۀ خود بمانیم و از شرایطی که همه‌ چیز معنای دیگری به خود گرفته، هراس به خود راه ندهیم. گشوده‌شدن در عالمی که هر چیزی در معنای این ایمان تازه، معنای اصیل‌تری به خود می‌گیرد، ایمانی است که مؤمنین آخرالزمانی از نعمت آن برخوردارند و با ظهور انقلاب اسلامی، حقیقت در چشم‌اندازی که توحید در مقابل انسان می‌گشاید، خود را ظاهر می‌کند. رهبر معظم انقلاب با توجه به این امر متوجه‌ چنین حضوری برای آیندۀ انقلاب اسلامی هستند.
  5. بشر امروز نقاب‌هایی را که بعضی‌ها به عنوان «ایمان» بر چهره‌ می‌زنند می‌شناسد و چون نمی‌تواند آن نوع ایمان را انتخاب کند، در دو راهی کفر و یا ایمان حقیقی قرار می‌گیرد و بین این دو سرگردان است. گاهی این است و گاهی آن تا با نظر به انسان کاملی که حضوری جهانی دارد، احساس کند خود را پیدا کرده است. انقلاب اسلامی بستر ظهور انسان کاملی است که هرکس می‌تواند او را وجه برتر خود احساس کند. مهم نیست حضور چنین انسانی چه مدت طول بکشد. مهم آن است که فرهنگی ظهور کرده که انسان می‌تواند بدون نقابی که به عنوان ایمان که بر چهره می‌زند، به ایمان خود اطمینان داشته باشد و بداند که:

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

  1. رهبری که می‌خواهد برای حفظ انقلاب، انقلابی بماند و نه دیپلمات، می‌داند با حفظ هویت انقلابی ملت، کرانه افق روشن آینده کجاست و این تنها با روحیۀ سلحشوری و مجاهدت و شهادت‌طلبی ممکن است، راهی که توسط حضرت روح‌الله«ره» گشوده شد. ایشان در وصف روحیۀ شهادت‌طلبی فرمودند:

«ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله‌ای طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو کنیم. مسلّماً خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان تا ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می‌داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. این ملت‌ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند کرد و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.» و نیز: «ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌ایم و نیازمند به مشعل شهادت.»

و این همان روحیۀ انقلابی‌ای است که حاصل آن عبور از همه‌ تنگناهایی است که جهان استکباری بر ما تحمیل کرده و مسلّماً راه دیگری پیش روی ما نیست، هرچند دیپلمات‌ها باید کار خود را بکنند.

  1. اگر متوجه شویم رفع مشکلات ما با روحیۀ انقلابی ممکن است و نه با روش تئوری توسعه و به عقلانیتی فکر کنیم که ناشی از درک امکانات خودمان است؛ جایگاه رهبر معظم انقلاب را در تاریخ و در برهه‌ای که در آن قرار داریم، می‌فهمیم و می‌فهمیم که چرا ایشان می‌فرمایند با روحیه‌ انقلابی و سلحشوری و نترسیدن از مواجهه با تنگناهای استکبار غربی می‌توان به اصالت‌های خود برگشت.
  2. همین اندازه باید متوجه عظمت رهبری رهبر انقلاب شد که به‌خوبی مواظبت کردند تا ما در نسبت با فرهنگ خودمان در جهان حاضر باشیم و در کلّیت نظام، گرفتار تجددزدگی که نوعی غرب‌زدگی است، نشویم. از این جهت که انقلاب اسلامی نوعی بازگشت به خویشتن است و نجات از خودبیگانگی؛ هنر رهبری برداشتن گام‌هایی در این دنیای طوفان‌زده است، گام‌هایی که اگر درست برداشته شوند، از تجددزدگی‌ای که بعضاً دولت‌ها به آن دامن زده‌اند، رها خواهیم شد.

ما با هدایت رهبر انقلاب راه خود را می‌رویم و در عین حال در جهان حاضریم و حضوری را دنبال می‌کنیم که در گردونۀ جهان استکبار نیست و همین ما را به آیندۀ خود امیدوار می‌کند. رهبر معظم انقلاب در دوران رهبری خود مواظب بودند که ما خود را در جایی صورت‌بندی نکنیم که متعلق به فرهنگ و ایمان ما نیست و عملاً ما را از انقلاب اسلامی که راز هویت‌بخشی ماست، جدا می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره مبارکۀ عادیات/۱ و۲

۲- همان، آیات ۶ تا ۸

۳- سورۀ مبارکه ممتحنه/ ۱

۴- سورۀ مبارکه ممتحنه/ ۴

۵- سورۀ مبارکه نساء/ ۱۳۶

03ژانویه/21

ضربه در مقابل ضربه

اشاره:

این‌روزها تیترها و تحلیل‌های برخی از روزنامه‌ها و سایت‌های غرب‌گرایان چیزی جز دعوت نظام و مردم انقلابی به صلح و سازش با شیطان بزرگ نیست. پیوند زدن انتخابات آمریکای جهانخوار و بدعهد  با برخی از مشکلات اقتصادی، تداعی‌کنندۀ حرف و حدیث‌های کسانی‌است که پس از رحلت حضرت امام(ره) تنها راه حل برخی از مشکلات پس از جنگ تحمیلی و تحریم‌ها را دست برداشتن از روحیۀ انقلابی و برقراری ارتباط با آمریکا می‌دانستند.

در آن مقطع حاج‌ سید احمد خمینی با تاکید بر اینکه مبارزه با آمریکا یکی از اصول مسلم انقلاب اسلامی است، با تبعیت از مواضع قاطع استکبارستیزی رهبر انقلاب مقتدرانه در برابر غرب‌گرایان و خط سازش ایستاد.

بازخوانی مواضع مرحوم حاج ‌سید احمد آقا در آن برهه، در حقیقت تبیین مواضع انقلابی برای نسل کنونی و آشکارسازی عمق نگاه راهبردی فرزند خلف امام که مشاوری امین برای امام بود، در مسئله ارتباط با امریکا و تبعات جبران‌ناپذیر آن است که فاصلۀ فکری و عملی او را با برخی از مدعیان خط امام در مورد آمریکا روشن می‌سازد.

 

در شب چهاردهم خرداد ۱۳۶۸ وقتی یادگار امام، برای آخرین بار صورت به صورت آفتاب جماران گذاشت و شانه‌هایش شروع به لرزیدن کرد، شانه‌های امت اسلام و همه پابرهنگان جهان هم لرزید؛ اما دست‌ها و پاهای پیروان مکتب امام در برابر شیطان بزرگ هرگز نلرزید.

آن شب بر شانه‌های امین امام و پیروان مکتب امام بار دیگری هم سنگینی می‌کرد و آن همراهی کردن با رهبری بعد از امام در حوادث پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی بود. مرحوم حاج سید احمد خمینی این بار سنگین را به مقصد رساند تا آنجا که امام خامنه‌ای در باره فصل زندگی او پس از رحلت امام فرمودند:

«… در هر حال موضعی که ایشان بعد از رحلت امام اتخاذ کردند، خیلی ارزشمند بود. من معتقدم که یکی از بهترین فصول زندگی ایشان عندالله همین فصل اخیر است که ایشان واقعاً راه خدا، راه حق و راه صحیح را متقرباً الی الله پیمودند؛ با آنکه یقیناً از ایشان توقعات گوناگون بود و ایشان هم یقیناً در اطرافشان وسوسه‌هایی بود؛ اما ایشان محکم ایستاد و همان اصولی را که مورد نظر شریف امام «ره» با قاطعیت تمام ابراز کرد.»(۱)

یکی از اصولی که مرحوم حاج احمد خمینی با قاطعیت تمام بر سر آن ایستادند، ایستادگی و عدم نرمش در برابر قدرت‌های زورگو و مقابله با تحریف امام و مکتب امام در این خصوص بود تا جایی که در تاریخ ۱/۳/۱۳۷۳ در دیدار با اعضای ستاد مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی نسبت به خط تحریف مکتب امام، به‌ویژه در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی هشدار دادند و گفتند:

«… بزرگداشت امام(ره) حقیقتاً باید بزرگداشت تفکر امام در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی باشد. گاهی دیده می‌شود که دیدگاه امام در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی به صورتی ترسیم می‌شود که مسلماً نظر و دیدگاه امام نیست. امام در سیاست خارجی قائل به ایستادگی و عدم نرمش در برابر قدرت‌های زورگو بودند… در این ایستادگی و مبارزه راهی غیر از راه امام خمینی(ره) نداریم. اگر راه دیگری را انتخاب کنیم، دشمنان تا نابودی ما ساکت نخواهند نشست و مسلماً در کوتاه‌ترین زمان شکست خواهیم خورد.»(۲)

یادگار امام خمینی(ره) در تاریخ ۲۹/۸/۱۳۷۲ در اجتماع فرماندهان نیروی مقاومت بسیج با مردود شمردن زمزمه سازش با آمریکا به خط سازش با آمریکا هشدار دادند که از حرکت انحرافی خود دست بردارند و مواضع انقلابی امام خامنه‌ای را معطوف به آرمان‌های انقلاب خواندند:

«… زمزمه سازش با آمریکا از ناحیه هر کسی که باشد مردود است. امروز مانند گذشته دشمن اصلی ما آمریکاست. اگر بعضی خیال می‌کنند با چشم‌پوشی از آرمان‌های انقلابی و اسلامی، آمریکا با ما کنار می‌آید و می‌توانیم در پاره‌ای از مسائل پیروز شویم، این‌گونه تحلیل‌های اشتباه و ساده‌لوحانه مخالف مواضع و دستورات رهبری است و قطعاً محکوم. این عده که خط سازش با آمریکا را دنبال می‌کنند باید دست از مواضع انحرافی بردارند، زیرا کسانی در این نظام اسلامی می‌توانند کار و خدمت کنند که با نظام و رهبری هماهنگ باشند. دشمن اصلی ملت ما لحظه‌ای کینه خود را نسبت به آرمان‌های الهی امام پنهان نکرده است. آمریکا تلاش می‌کند که اسلام امام خمینی(ره) به عنوان عامل تحرک انقلابی در جهان شکست بخورد و یا حداقل منزوی شود. همه تلاش رهبر انقلاب بر این نکته معطوف شده است که نشان دهند آرمان‌های انقلاب و امام لحظه‌ای فراموش نخواهند شد.»(۳)

در باور امین امام و خلف صالح ایشان، سرانجام  گرایش به غرب چیزی جز خفت و خواری و مسخ هویت دینی و انقلابی نبود. ایشان در تاریخ ۵/۶/۱۳۷۲ در دیدار با کارکنان وزارت تعاون می‌گوید:

«تجربه نشان داده است که گرایش به غرب موجب خفت و خواری و بندگی مبارزین و انقلابیون مسلمان خواهد شد. بعضی‌ها خیال می‌کنند با گرایش به غرب می‌توانند مشکلات خود را حل کنند یا لااقل با کسب امتیازی از جهان غرب، خود یا دیگران را بفریبند. آمریکا و استکبار جهانی زمانی به دیگران امتیازی پیش‌پاافتاده خواهند داد که آنها را از هویت حقیقی‌شان مسخ کنند و اثری از اسلام و هویت انقلابی‌شان باقی نماند.»(۴)

یادگار امام خمینی(ره) به‌شدت با هرگونه ملاقات و گفت‌وگوی مسئولان نظام در هر سطحی و تحت هر عنوانی به مخالفت برمی‌خاستند و در این مسیر به سیره امام راحل تأسّی می‌کردند. حساسیت ایشان در مورد روبه‌رو شدن مسئولان نظام با مقامات آمریکایی پشت یک میز تا آنجا بود که پس از رحلت امام به «سوره برائت» امام و به تنها اعلامیه بدون «بسم‌الله الرحمن الرحیم» امام راحل استناد می‌کردند.

بعد از اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، قرار شد هیئتی به سرپرستی «رمزی کلارک» به ایران سفر و با امام خمینی ملاقات کند. حاج سید احمد آقا واکنش امام را در سال ۱۳۷۰، یک روز قبل از روز ۱۳ آبان در دیدار با دانشجویان و دانش‌آموزان این گونه نقل می‌کنند:

«… حضرت امام به‌محض اطلاع، اعلامیه‌ای صادر فرمودند و در آن هیئت آمریکایی را نپذیرفتند و به همه اعضای شورای انقلاب، هیئت دولت موقت و سایر مسئولین تذکر دادند که هیچ کس حق ندارد با این هیئت آمریکایی ملاقات کند. نکته قابل توجه در این اعلامیه، آن است که تنها اعلامیه بدون « بِسمِ‌اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم» حضرت امام(ره) است. همانند سوره برائت در قرآن کریم. حضرت امام در این اعلامیه، به پیروی از سوره برائت، آن را بدون « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم» شروع کردند.»(۵)

امین امام با درک درست از سیاست و توجیه خط سازش با آمریکا در پیوند زدن مشکلات داخلی با سیاست خارجی نظام در برابر زورگویان به‌ویژه با شیطان بزرگ در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج(۶ ) کلید قفل مشکلات را در داخل تحلیل کردند و گفتند:

«… دولتمردان باید عوامل نابسامانی را به‌خوبی بشناسند و برای حل آنها چاره‌ای اساسی بیندیشند. مسئولین موظفند در زمینه حسن اجرای طرح‌های رفاهی و اقتصادی قدم پیش بگذارند و عوامل اخلال در مراکز اجرایی را در روند سالم‌سازی دستگاه‌های اجرایی حذف کنند. نظام و انقلاب ما در زمینه طرح‌های رفاه عمومی با مشکل قانونی روبه‌رو نیست و بحمدالله از مترقی‌ترین قوانین معاصر برخوردار است.»(۷)

پس از رحلت حضرت امام، یادگار امام بارها بر این نکته تأکید می‌کردند که آمریکایی‌ها هیچ امتیازی به ایران نخواهند داد، مگر با ذبح اسلام در جلوی پای آنان و ما باید متکی به مردم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم و فریب سیاست قدم به قدم آمریکایی‌ها را نخوریم. ایشان در تاریخ ۵/۲/۱۳۷۳ در دیدار گروهی از کارگران گفتند:

«آمریکا به خون اسلام و مردم ما تشنه است. غرب هیچ امتیازی به ما نخواهد داد، مگر اینکه اسلام محمد«ص» را در مقابلش ذبح کنیم. همه بدانند که آنها به چیزی غیر از نابودی اسلام راضی نیستند. آنها یک قدم به نفع ما برنمی‌دارند، الا اینکه از تمام آرمان‌های اسلامی‌ دست برداریم. این سخن صریح امام است که روزی که غرب از ما تعریف کند، باید در خودمان شک کنیم و خدا آن روز را نیاورد. ما باید متکی به مردم و کارشناسان و فرهنگ خودمان باشیم. گول غرب را نخوریم، غرب قدم به قدم پیش می‌آید، ولی اگر ما به وصیت امام عمل کنیم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم، مطمئن باشید که هیچ قدرتی نمی‌تواند ما را شکست بدهد، و الا غرب ممکن است با حرکت خزنده‌اش روزی به اهدافش برسد.»(۸)

مرحوم حاج سید احمد خمینی تنها راه مقابله با  غرب و آمریکا را کنار نهادن دیپلماسی احتیاط و در پیش گرفتن شیوه تهاجمی امام خمینی می‌دیدند؛ همان شیوه‌ای که رهبری معظم انقلاب بدون هیچ ابهامی آن را دنبال می‌کنند. ایشان به مناسبت روز پاسدار در تاریخ ۹/۱۱/۱۳۷۰ می‌نویسند:

«امروز باید هشیار باشیم و بدانیم که دیپلماسی احتیاط عامل گستاخی اردوگاه استکباری غرب در برخورد با ارزش‌های انقلاب و نظام است. تجربه سیزده ساله انقلاب اسلامی به همه ما اثبات کرده است که جهان استکباری هرگز با ما شوخی ندارد و برای نابودی جاذبه‌ها و ارزش‌های اصیل انقلاب اسلامی از هیچ وسیله‌ای دریغ نمی‌کند. در برابر این شیوه عمل استکبار، دیپلماسی ما باید تهاجمی باشد. اگر قرار است که انقلاب اسلامی و آرمان‌های امام با قدرت و سربلندی ندای حق‌طلبی خود را به گوش جهانیان برساند، این هدف هرگز با دیپلماسی نرمش و احتیاط امکان‌پذیر نیست. راه ما راه امام و راهی روشن و عاری از هرگونه ابهام است که رهبری انقلاب دنبال‌کننده آن هستند. دیپلماسی احتیاط در شرایطی که استکبار غرب از هر وسیله‌ای برای نابودی ما استفاده می‌کند نمی‌تواند ادامه‌دهنده راه امام و انقلاب اسلامی باشد.»(۹)

این شناخت ایشان از ماهیت مزوّرانه و بی‌رحمانه آمریکا نسبت به اسلام، ایران و انقلاب که برگرفته از شناخت درست امام خمینی بود، ایشان را به همان باوری رساند که امام به آن رسیده بودند و رهبری معظم انقلاب هم آن را دنبال کردند و آن هم سیاست تهاجمی نسبت به دشمنان و در رأس آنان آمریکا بود. ایشان در تاریخ ۲۷/۶/۱۳۷۰ در دیدار فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صراحت گفتند:

«… آگاه باشید که اگر سیاست تهاجمی نداشته باشیم، از دشمنانی که به خون این مردم مظلوم تشنه‌اند ضربه خواهیم خورد.»(۱۰)

حساسیت یادگار امام نسبت به خط سازش تا بدانجا بود که ایشان حتی مقایسه ایران انقلابی با دولت سرسپرده و شیرده عربستان سعودی را در راستای ضربه زدن شدید به باورهای اسلامی و انقلابی مردم تحلیل می‌کردند. ایشان در تاریخ ۳/۳/۱۳۷۱ در دیدار با مسئولان قضایی کشور گفتند:

«طرح عباراتی از این قبیل که: «جمهوری اسلامی ایران و عربستان  سعودی دو بال اسلامند.» هیچ اعتراضی را از سوی مسئولین سیاست خارجی نظام در پی نداشت، ضربه شدیدی به باورهای مردمی می‌زند که می‌روند تا با کسب هویت اصیل اسلامی خویش، غرب را همانند شرق متزلزل کنند و خون‌ پاک صدها هزار شهیدی را که با پول عربستان سعودی و کمک شیخ‌نشین‌ها در زمان حیات خمینی کبیر بر خاک میهن عزیز ما ریخته شد پایمال خواهد کرد.»(۱۱)

مرحوم حاج سید احمد خمینی پس از رحلت امام خواهان ضربه متقابل در برابر هرگونه حرکت آمریکایی‌ها با نظام اسلامی و نمایندگان و مسئولان نظام در هر جای دنیا بودند. این روحانی انقلابی و لبریز از غیرت دینی و ملی، به دنبال برخورد غیر انسانی مقامات آمریکا با یکی از اعضای هیئت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در واشینگتن که برای حضور در یکی از مجامع سازمان بین‌المللی به آنجا رفته بود، در تاریخ ۱۹/۲/۱۳۷۲ فریاد برآوردند:

«… ما باید سیاست ضربه در مقابل ضربه را برای خودمان پابرجا بدانیم تا آنان جرئت نکنند یک مقام و نماینده ایرانی را این گونه شکنجه دهند. ملت ما راه خود را یافته است و بهای استقلال و آزادی خود را زیر انواع فشارها و تهدیدات می‌پردازد و هرگز زیر بار ذلت و سلطه جهانخواران نخواهد رفت…»(۱۲)

امام خمینی در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۰ در نامه‌ای به نوه‌شان موضعشان را در خصوص منتسبین به خود این گونه بیان کردند که:

«… من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند، در این کوران‌های سیاسی وارد نشوند… امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی.»(۱۳)

اما نگاهشان به مرحوم حاج سید احمدآقا به گونه دیگری بود و فرمودند:

«اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می‌دهم که از اول انقلاب تا کنون و از پیش انقلاب و از زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتاری و یا گفتاری که برخلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد ندیده‌ام.»(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- شاهد یاران، یادگار ماندگار، سال سوم، شماره ۱۷، ص۶٫

۲- دیدگاه‌ها، منتخبی از مواضع حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینی، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، ص ۱۱۱٫

۳- همان مدرک، ص ۱۰۹٫

۴- همان مدرک، ص ۱۰۹٫

۵- همان مدرک، ص ۲۰۰٫

۶- ۲۸/۴/۱۳۷۰

۷- همان مدرک، ص ۱۴۲٫

۸- همان مدرک، ص ۱۰۳ و ۱۰۴٫

۹- همان مدرک، ص ۱۰۲٫

۱۰- همان مدرک، ص ۱۰۲٫

۱۱- همان مدرک، ص ۱۰۵٫

۱۲- همان مدرک، ص ۱۰۸٫

۱۳- صحیفه امام خمینی، ج ۱۴، ص ۳۴۵٫

۱۴- امام خمینی، یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۶۱، شاهد یاران، شماره ۱۷، ص ۲٫

03ژانویه/21

از سازش و تسلیم تا مقاومت

مقدمه:

یکی از سئوالاتی که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب ‌اسلامی دائماً از سوی برخی از مغرضان و یا بعضاً جاهلان بی‌غرض تکرار شده این است که چرا جمهوری‌اسلامی برای رفع مشکلات خویش با نظام سلطه بین‌الملل و به‌طور مشخص با دولت آمریکا مماشات نمی‌کند؟ از دیدگاه طراحان این سئوال، استکبارستیزی نظام جمهوری‌اسلامی و دشمنی با آمریکا موجب وضع بد اقتصادی ایران است و اگر ما دست از استکبارستیزی برداریم مشکلاتمان برطرف خواهند شد. گاهی نیز به‌غلط استدلال می‌شود که ایران در دوره پهلوی به دلیل عدم ‌ستیز رژیم با استکبار و آمریکا از وضع معیشتی و رفاه اقتصادی مناسبی برخوردار بود و انقلاب‌اسلامی موجب دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی و در نتیجه افزایش مشکلات اقتصادی ایران شده است.

در این یادداشت تلاش داریم تا ضمن بررسی اجمالی ادعای فوق بر اساس اسناد و شواهد موجود، پاسخ این سئوال را که ریشه اختلافات ایران و آمریکا چیست و اینکه آیا مذاکره و سازش راه حل مشکلات خواهد بود یا خیر، به مخاطب عرضه کنیم.

 

۱٫وضعیت ایران در زمانی که متحد آمریکا در منطقه بود

شایعه رفاه اقتصادی مردم ایران در عصر پهلوی ادعای مضحکی است که مدام از سوی طرفداران رژیم پهلوی تکرار می‌شود، به‌نحوی که در ذهن برخی افراد بی‌اطلاع به صورت یک واقعیت مسلم تاریخی درآمده است. به‌جرئت می‌توان ادعا کرد در طول تاریخ ایران هیچ حکومتی به اندازه حکومت پهلوی، وابسته به بیگانگان و تسلیم محض در برابر قدرت‌های خارجی نبوده است. رژیم شاه نه تنها هیچ تنشی با قدرت‌های جهانی و آمریکا نداشت، بلکه کاملاً تحت امر آنان بود تا جایی‌که رژیم شاه حتی دستور نحوه مقابله با مردم و سرکوب مخالفانش را هم از رؤسای آمریکا و انگلیس می‌گرفت.

یکی از نزدیکان اسدالله علم و از شاهدان سرکوب قیام ۱۵خرداد ۴۲ در گفتگویی با مصطفی الموتی در لندن به این نکته اشاره می‌کند که: «علت اصلی شدت‌ عمل اسدالله علم در سرکوبی قیام ۱۵خرداد، حمایت قابل ‌ملاحظه‌ای بود که هر دو کشور انگلیس و آمریکا از اقدام وی به ‌عمل آورده بودند. وی خود شاهد بوده که ساعاتی قبل از آغاز عملیات، اسدالله علم، نخست‌وزیر تماس‌های متعددی با سفارتخانه‌ها و نمایندگی‌های سیاسی دو کشور انگلیس و آمریکا برقرار کرد و نظر آن کشورها را درباره چگونگی برخورد با تظاهرکنندگان و مخالفان رژیم پهلوی جویا شد و پس از تأیید عملیات از سوی آن کشورها، اسدالله علم در به خون کشیدن مخالفان رژیم تردیدی به خود راه نداد.»(۱)

شاه کاملاً در خدمت غرب به‌ویژه دولت آمریکا بود؛ اما این موضوع نه‌تنها باعث حل مشکلات ایران نشد، بلکه مشکلات کشور را در ابعاد مختلفی افزایش داد. از ضعف‌ها و مشکلات گسترده سیاسی، فرهنگی و نظامی رژیم که بگذریم، سازش رژیم با غرب موجب تنگناهای شدید اقتصادی و فقر و بی‌عدالتی در ایران شد.

مروری هرچند اجمالی به منابع متعدد آن دوره به‌خوبی وضعیت اقتصادی رژیم را آشکار می‌سازد. در سال‌هایی که به‌غلط برخی از رفاه و ارزانی در آن سال‌ها سخن می‌گویند، مطبوعات وقت کشور مطالب فراوانی در مورد گرانی شدید و ناتوانی غالب مردم در تأمین حداقل مایحتاج عمومی منتشر کرده بودند.(۲) کاهش قدرت خرید مردم در سال‌های پایانی عمر رژیم به‌حدی رسیده بود که شاه و همسرش در آخرین پیام تلویزیونی که به مناسبت حلول سال ۱۳۵۶شمسی و پس از گذشت چند ماه از آغاز قیام‌های مردمی پخش شد، به‌ناچار به فشار ناشی از مشکل گرانی به مردم اعتراف کردند.

برخی از شاهدان عینی در مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ساله در شیراز روایت می‌کنند در حالی که رژیم با هزینه‌های گزاف در حال برگزاری این جشن‌های پرزرق و برق بود، «در مسیر اصفهان به شیراز و به‌خصوص در نزدیکی تخت جمشید، مردم در جاده‌ها و خیابان‌ها از مسافران به گدایی تکه نانی مشغول بودند.»(۳) اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دولت هویدا، در توصیف اوضاع بد اقتصادی مردم در اواخر دهه اول حکومت محمدرضا، می‌گوید: «در سال۱۳۲۹، وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز صبح که ما از خواب بیدار می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران، اغلب بچه‌ها، شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند…»(۴)

این وضعیت در دهه دوم حکومت پهلوی هم ادامه یافت تا جایی‌که فریدون هویدا می‌نویسد: «به‌رغم برکناری زاهدی، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد. گرچه که بعد از سقوط مصدق، بهره‌برداری از نفت ایران را کنسرسیومی متشکل از کمپانی‌های غربی به عهده گرفت و درآمد ایران هم از بابت فروش نفت (به صورت دریافت %۵۰ سود)، به‌مراتب بیشتر از گذشته شد؛ ولی به خاطر فساد گسترده و عدم کارایی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر می‌رفت و یک بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشکستگی قرار گرفته بود.»(۵)

لازم به یادآوری است که این همه در حالی است که تولید روزانه نفت ایران از روزی ۶۳۵ هزار بشکه در سال ۱۳۲۸ به روزی ۶ میلیون بشکه در سال ۱۳۵۲ رسیده بود و میزان درآمد حاصل از فروش نفت ایران از روزی هزار دلار در سال ۱۳۴۷ به روزی ۲۰هزار و ۷۰۰ دلار در سال ۱۳۵۵ با جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر رسید. اما درآمدهای کلان این دولت وابسته به غرب هرگز صرف ارتقای رفاه عمومی و معیشتی مردم نشد. در سال ۱۳۵۲ گرچه تولید روزانه نفت ایران به روزی ۶ میلیون بشکه رسید، اما تا سال ۱۳۵۵ سوخت مصرفی واحدهای مسکونی بیش از ۳۹ درصد از جمعیت روستایی کشور هیزم و سوخت حیوانی بود. در این سال تنها ۷۵ درصد از جمعیت شهری و ۲۲ درصد از جمعیت روستایی به نفت دسترسی داشتند و در مجموع مصرف روزانه نفت در کشور کمتر از ۱۰ درصد و صادرات آن بیش از ۹۰ درصد بود.

حکومت وابسته به غرب در ایران به چیزی جز حفظ منافع و اجرای دستورات قدرت‌های غربی به‌ویژه آمریکا نمی‌اندیشید. اصلاحات ارضی یا به اصطلاح «انقلاب سفید» شاه که به دستور آمریکا در ایران انجام شد ساختار اقتصادی کشور را از هم پاشید و ایران را که پیش از این در زمینه محصولات کشاورزی به خودکفایی نسبی رسیده بود به یک مصرف‌کننده محصولات وارداتی تبدیل کرد. افزایش درآمدهای نفتی رژیم صرف تقویت کمپانی‌های تسلیحاتی آمریکا و خرید تسلیحات از آن کشور شد. خرید تسلیحات از ۱۱۳میلیون دلار در سال ۱۳۴۸- با افزایش ۳۷برابری- به ۴۲۱۳ میلیون دلار در سال ۱۳۵۵ رسید. در همین‌حال ۳۵ درصد از جمعیت کشور (در سال ۱۳۵۱) دچار سوءتغذیه شدید بودند. بودجه بخش بهداشت و درمان و عمران شهری در بودجه سالانه به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافت تا تسلیحات بیشتری از کشورهای غربی خریداری شود. تا سال ۱۳۵۵ فقط ۱۴درصد از روستاهای کشور دارای برق بودند و… .(۶)

 

۲٫عقب‌ماندگی و نارضایتی بیشتر، نتیجه سازش پهلوی با آمریکا

رژیم پهلوی هیچ مشکلی با قدرت‌های جهانی نداشت و مجری محض دستورات آنها به‌ویژه دولت آمریکا بود. اما سازش آن رژیم، نه گرهی از مشکلات ایران گشود و نه ایران را به کشوری توسعه‌یافته تبدیل کرد، بلکه فقط به نارضایتی بیشتر دامن زد. منشی امور بین‌الملل فرح پهلوی وضعیت ایران را در سال‌های پایانی دهه ۵۰، این گونه توصیف می‌کند: «هجوم روستاییان باعث گسترش حلبی‌آبادهای متعدد در حاشیه شهرها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد کلیه امکانات سکنی گزیدند به‌قدری ناراحت و بی‌تاب بودند که وقتی جرقه انقلاب زده شد، همه به انقلاب پیوستند.»(۷)

در خاطرات سولیوان و پارسونز، سفیر آمریکا و انگلیس در تهران نیز از نارضایتی مردم ایران به دلیل تورم افسارگسیخته در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷ مطالب متعددی به نگارش درآمده است.(۸)

 

۳٫خصومت اصلی آمریکا با جمهوری‌اسلامی

واقعیت این است که دشمنی اصلی آمریکا با استقلال جمهوری‌اسلامی ایران است و کاخ ‌سفید به چیزی جز براندازی نظام جمهوری‌اسلامی و به‌قدرت رسیدن رژیمی کاملاً وابسته و تحت ‌امر در ایران نمی‌اندیشد. تاریخ انقلاب ثابت می‌کند در کاخ سفید هر دولتی چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات سر کار باشند، همین سیاست خصمانه را نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران دنبال خواهند کرد، زیرا جمهوری‌ اسلامی با سلطه ظالمانه آمریکا در منطقه و جهان مخالف است و انقلاب ‌اسلامی یک نظام مردم‌سالار مبتنی بر ارزش‌های دینی را جایگزین یک رژیم خودکامه پادشاهی و غرب‌گرا کرده است.

گناه نابخشودنی جمهوری‌ اسلامی از نگاه آمریکا این است که استقلال، منافع ملی و مصالح اسلامی را بر وابستگی به بیگانگان و تأمین منافع قدرت‌های غربی در ایران ترجیح داد. مشکل اساسی آمریکا با ایران در مخالفت جمهوری‌ اسلامی با رهبری ظالمانه آمریکا در منطقه و جهان است، لذا رهبر معظم انقلاب همواره در مورد دشمنی عمیق آمریکا با ملت ایران و لزوم عدم اعتماد مسئولان به آمریکا هشدار داده‌اند:

«شصت ‌سال است که از ۲۸مرداد ۳۲ تا امروز در هر موردی که با آمریکایی‌ها مسئولین این کشور اعتماد کردند، ضربه خوردند. یک روزی مصدق به آمریکایی‌ها اعتماد و به آنها تکیه و آنها را دوست خود فرض کرد، ماجرای ۲۸ مرداد پیش آمد که محل کودتا در اختیار آمریکایی‌ها قرار گرفت و عامل کودتا با چمدان پر پول آمد تهران و بین اراذل و اوباش پول قسمت کرد که کودتا را راه بیندازد؛ … بعد هم حکومت ظالمانه پهلوی را سال‌های متمادی بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند؛… بعد از انقلاب هم در برهه‌ای مسئولین کشور روی خوش‌بینی‌های خود به اینها اعتماد کردند، از آن‌ طرف، دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد!»

شیرین هانتر از اساتید و فعالان سیاسی آمریکا در مقاله‌ای ضمن تصدیق دیدگاه رهبر معظم انقلاب، بر خصومت ریشه‌ای آمریکا با ایران – فارغ از هر دولتی که در کاخ سفید بر سر کار باشد – تأکید می‌ورزد:

«سیاست دشمنی آمریکا در قبال جمهوری‌ اسلامی ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون به‌طرز قابل‌ توجهی پایدار مانده است، زیرا عوامل اصلی این سیاست که مربوط به ماهیت جمهوری‌اسلامی است تغییری نکرده است. پس هر رئیس‌جمهوری هم در آمریکا سر کار بیاید، نباید به بهبودی روابط ایران و آمریکا امید بست. پس منتظر ماندن تا پایان دوره ریاست‌جمهوری ترامپ به امید به دست آوردن یک توافق بهتر، فقط رنج ایران و مردمش را طولانی خواهد کرد. ترامپ به طرز قابل پیش‌بینی، موضع خصمانه‌ای در برابر ایران اتخاذ کرده است، اما هر کسی بعد از او بیاید، احتمالاً ایران توافق بهتری با او امضا نخواهد کرد.»

 

سخن‌پایانی:

وقایع تاریخی یکی دو قرن اخیر به‌ویژه در چند دهه گذشته ثابت کرده که نگاه غرب و در رأس آنها آمریکا به کشورهای اسلامی از جمله ایران پیوسته خصمانه، طمع‌ورزانه و برخلاف منافع ملی و فرهنگ اسلامی شکل گرفته است. کافی است نگاهی به رابطه کنونی آمریکا با دولت‌های عربی حاشیه خلیج ‌فارس بیندازیم تا مطمئن شویم که غربی‌ها و در رأس آنها دولت آمریکا این کشورها را فقط برای به اصطلاح «دوشیدن» بیشتر می‌خواهند. آنها مخالف به قدرت رسیدن یک دولت مستقل و ملی در کشورهای اسلامی هستند، زیرا منافع غرب فقط با وجود حاکمان وابسته و رژیم‌های سازشکار تأمین می‌شود. مشکل اصلی آمریکا با ایران نیز سازش‌ناپذیری جمهوری‌اسلامی است و از این‌رو ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم با مذاکره و سازش می‌توان از دشمنی آمریکا علیه ملت مسلمان ایران کاست.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج۱۱، ص۴۵۶٫
  2. ر.ک: روزنامه کیهان، شماره ۵۳۲۹، ۲۳ فروردین ۱۳۴۰؛ هفته‌نامه تهران مصور، شماره۱۱۴، چهارم اسفند ۱۳۵۰٫
  3. علی کشتگر، عضو ارشد فدائیان خلق در گفتگو با ایران اینترنشنال.
  4. اردشیر زاهدی، رازهای ناگفته، به‌کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، تهران، به‌آفرین، ۱۳۸۱، ص۳۴٫
  5. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا.مهران، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۵، صص۱۳۴-۱۳۳٫
  6. ر.ک: محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایه‌داری در ایران، تهران، شعله اندیشه، ۱۳۶۹، ص۳۶۶؛ حسن دادگر، اقتصاد ایران قبل و بعد از انقلاب ‌اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۵، ص۱۴۷٫
  7. مینو صمیمی، پشت پرده تخت ‌طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۸، صص۱۶۸-۱۶۷٫

۸٫٫ ویلیام سولیوان، آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، ۱۳۷۵، ص۳۲۲٫

 

03ژانویه/21

نقدی بر امام صلح نامیدن دومین امام«ع»

وقتی به زندگی امام حسن مجتبی«ع» ‌می‌نگریم، مظلومیت تنها بر دوران حیات ایشان سایه نیفکنده است، ‌بلکه هنوز هم شاهد نشانه‌هایی از مظلومیت تحمیل شده بر ایشان هستیم. گفته‌ها و شنیده‌های ماه‌های اخیر گواه مدعاست.

سخن در نوع مواجهه دوست با دشمن و جبهه حق با باطل است. ‌صف‌بندی این دو جبهه همچنان باقی است و پیروان حق زمانی زمینگیر می‌شوند که ترسوهای جبهه خودی مقهور شاخ و شانه کشیدن‌های جبهه باطل و نفوذی‌های آن می‌شوند.

اصولاً چه شباهتی میان فضای حاکم بر کوفه و جبهه مرعوب و خود فروختۀ عراق و حجاز سال ۴۰ هجری و فضای جاری در ایران‌زمین و جبهه پرافتخار مقاومت در منطقه در سال ۱۴۴۲ هجری وجود دارد؟

امام مجتبی«ع»‌ با جریان مخالف و قوی‌ای روبرو بودند که از دوران خلیفه سوم نضج گرفته و امویان را بر گرده فرهنگ و سیاست نشانده بود. این جریان با در اختیار داشتن امکانات وسیع و گسترده در سطح جهان اسلام به عنوان مانعی جدی سر برآورده بود. رهبر معظم انقلاب درباره این جریان منحرف می‌فرمایند:

«اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌ وضعیت دوران نهضت پیامبر«ص» در مکه بود.

در دوران خلافت عثمان، ابوسفیان که در آن ‌وقت نابینا شده بود، با دوستانش دور هم نشسته بودند. او پرسید که چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی مطمئن شد که همه خودی هستند و بیگانه‌ای در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الکره». یعنی مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را هم تواریخ سنی و هم شیعه نقل کرده‌اند. اینها مسایل اعتقادی نیستند و من فقط جنبۀ تاریخی آن را مطرح می‌کنم. البته ابوسفیان در آن ‌وقت اسلام آورده بود؛ منتهی اسلام او اسلام بعد از قدرت بود و نه اسلام دوره ضعف و فتور.

این جریان در زمان امام حسن مجتبی ‌«ع» به اوج قدرت خود رسید و در هیئت معاویه در مقابل امام «ع» ایستاد. معاویه معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی بست؛ مشکلاتی را فراهم کرد و عملاً مانع از پیشروی  حکومت اسلامی شد.»(۱)

پول‌های کثیف و وعده‌ها و حتی تهدیدها، فرهنگ اموی را در جهان اسلام منتشر کرد و توان قدرت‌نمائی را از همان معدود مردان نامی هم سلب کرد. در چنین شرایطی، هر امام دیگری هم  همان راهی را انتخاب می‌کرد که امام مجتبی«ع»‌ انتخاب کردند. ‌از این‌رو «امام صلح نامیدن سومین امام» جفایی نابخشودنی است.

شبیه‌سازی دوران معاصر با آن عصر نیز خطایی راهبردی است و به ضعف درتصمیم‌گیری‌ها می‌انجامد. اکنون نه یک جریان قوی در برابر اراده پولادین مردان ایران‌زمین عرض اندام می‌کند و نه مردم زمینگیر و مستاصل و بی‌اراده شده‌اند. مشکل فعلی جامعه، وجود ترسوهایی است که به وادادگی خود در برابر دشمن، نام عقلانیت می‌نهند و نرمش و مذاکره و کوتاه آمدن و امتیازدهی‌های یک‌سویه را دنبال می‌کنند.

لیکن مردم فهیم که ضعف‌های جاری اقتصادی را در سستی متولیان و راحت‌طلبی و حتی فساد برخی از مسئولان می‌دانند؛ دشمن را به‌درستی شناخته‌اند؛ در برابر درشت‌گویی‌های او مقاومت می‌کنند‌ و بهترین ارزیاب مدیران خدوم و دشمن‌شناس هستند.‌ خیزش بی‌مانند ملت ایران در بدرقه سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی نمونه عینی ارزش‌گذاری درست ملت بعد از گذشت۴۰ سال از حیات انقلاب است.

ملت ایران در اوج سختی‌های اقتصادی در تشییع مدیری که به اقتدار ایران می‌اندیشید و شکوه کشور را در گرو مقابله با تهدیدهای فرامرزی و منطقه‌ای می‌دانست و جان خویش را نیز به عنوان یک خدمتگذار صدیق ملت تقدیم کرد، حماسه‌ای به یاد ماندنی خلق کرد و نشان داد که با سنجه پیشوای حکیم خویش، راه را از بی‌راه تمیز می‌دهد. این ملت با ترسوهایی که با نقاب مذاکره و عقلانیت خوش‌رقصی می‌کنند بیگانه است و  میان خادم و خائن فرق می‌گذارد.

دشمن همواره در مسیر دشمنی خود تغییر چهره می‌دهد. گاه تیغش را عیان می‌سازد و گاه پس لبخند، دندان خدعه بر هم می‌ساید. مواجهه با این دشمن دغل، مردانی را می‌طلبد که مصداق این فراز از فرمایش امام زین‌العابدین(ع)‌ باشند که:‌ «به هنگام برخورد با دشمن یاد دنیای دلفریب را از خاطرشان ببر و اندیشه‌های مال فتنه‌انگیز را از دل‌هاشان محو کن.»(۲)

 

پی نوشت:

۱٫از بیانات مقام معظم رهبری، ۲۲فرودین ۱۳۶۹٫

۲٫صحیفه سجادیه ، فرازی از دعای بیستم و هفتم .

03ژانویه/21

گذری بر نظریه فقه نظام ولایی

اشاره

فقه نظام ولایی نظریه‌ای با جهت‌گیری تحول در فقه موجود در امتداد نظریات نوینی در فلسفه اسلامی و علم دینی و ایده‎ای برای تعالی فقه در راستای حل مسائل فقهی جامعه و اعتلای نظام اسلامی است. فقه نظام ولایی در مقام تحقق، تکامل یافته فقه موجود است و به‌عنوان رهیافت «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود. یعنی رویکرد حاکم بر کل آن ولایی و براساس اندیشه‌های امام خمینی(ره) است. فقه نظام ولایی در مقام بایسته با سه روش اجتهاد قسم اول، قسم دوم و قسم سوم به‌دست می‌آید.

الف: امتداد اندیشه تحول از حکمت خودی به فقه نظام ولایی

نگارنده پیشتر دیدگاه نوینی را در حوزه فلسفه اسلامی با نام فلسفه حکمت خودی و در حوزه علم دینی  دیدگاه الگوی حکمی- اجتهادی و در فلسفه‌های مضاف دیدگاه روش دیده‌بانی را مطرح کرده بودم. فلسفه حکمت خودی با تغییر موضوع فلسفه از «موجود بِما هُوَ موجود» به انسان انضمامی در تلاش است تا کاستی‌های فلسفه اسلامی، از جمله گستره آن به فلسفه‌های مضاف را حل کند.(۲) نگارنده در بخش فلسفه‌های مضاف (genitive philosophies) به گونه‌شناسی فلسفه‌های مضاف در غرب پرداخته و سپس با طرح نظریه دیده‌بانی دو گونه دیگر از فلسفه‌های مضاف را که تا به حال مطرح نبوده‌اند، تشریح کرده‌‌ام: فلسفه‌های مضاف به علوم با رویکرد تاریخی منطقی و فلسفه‌های مضاف به امور با رویکرد تاریخی منطقی.(۳) در بخش علم دینی نظریه حکمی اجتهادی را مطرح کردم، زیرا تحول در علوم انسانی درگرو تحول در روش‌شناسی است.(۴) در بخش فقه نظریه فقه نظام ولایی را پیشنهاد می‌کنم. اندیشه فقه نظام ولایی تکامل‌یافته فقه موجود و در جبران نواقصی آن است.

ب: آسیب‌شناسی فقه موجود

فقه نظام ولایی در امتداد فقه سنتی، تکامل‎یافته فقه موجود است و تلاش نمی‌کند آن را نفی کند، بلکه تلاش می‌کند با رفع اشکالات فقه سنتی گام دیگری را در فقه بردارد. فقه همیشه سیر تطور داشته است. شیخ طوسی بعداً فقهی را که شیخ مفید و سید مرتضی می‎گفتند، تکمیل کرد. فقه موجود با همه مزایایی که دارد در چند مورد دچار آسیب است:

  1. فقه موجود احکام ناظر به ساختار ندارد؛ نظامات را تهذیب می‎کند اما نظام نمی‎سازد. احکام یا ناظر به فرد یا رفتار او در جامعه و یا گاهی مجتمع بما هو مجتمع هستند.
  2. فقه موجود منحصر است به ساحت فقاهت متعارف که افتاء احکام شرعی است.

ج: چیستی فقه نظام ولایی

«فقه نظام ولایی» بخشی از نظامات منبعث از فقه نیست و به ‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود. یعنی در واقع، فقه‌الولایه یا فقه‌الاجتماع نیست؛ بلکه فقه‌الولایی است، بدین معنا فقه نظام ولایی، فقهی است که رویکرد حاکم بر کل آن از طهارت تا دیات ولایی است. لذا می‌توان گفت که اکثر فقهای شیعه فقه‌السیاسه یا فقه‌الاجتماع، ولی فقهایی چون امام خمینی فقه‌الاجتماعی داشته‌اند و رویکردشان در تمام ابواب، فقه نظام بوده است.

فقه نظام ولایی ترکیبی از سه واژه است که بیانگر معنای واحدی است.  «فقه» در این کاربرد به معنی فقه، دانش استنباط روشمند و مدلل احکام مربوط به اشیاء و افعال مکلفین به صورت احکام افعالی ـ راهبردی و ساختاری ـ است. تعریف رایج فقه بیشتر به احکام رفتار مکلفین می‎پردازد و بیشتر ناظر به احکام رفتاری است. بنابراین در فقه نظام ولایی اولاً احکام اشیاء آمده‌اند و ثانیاً فقط منظور احکام رفتاری نیست، بلکه احکام راهبردی و ساختاری را هم شامل می‎شود. ساختار یعنی مجموعه‎ای از نهادها به معنی جامعه‎شناختی آن و سازمان و قوانین حقوقی حاکم بر سازمان. ساختار وقتی است که عینیت خارجی پیدا می‌کند. ساختارها بیشتر رفتارها را جهت می‎دهند. بنابراین فقه علاوه بر فعل مکلف، چه در عرصه افعال فردی (مانند نماز فرادا) یا افعال اجتماعی (مانند نماز جماعت، جهاد) باید مشتمل بر احکام این نهادها (مثل نهاد تعلیم و تربیت و خانواده)  و ساختارها و سازمان‌ها نیز باشند. نهاد عبارت است از تلقی عمومی و مقبول جامعه نسبت به یک امر کلان که توسط تقنین (قانون‌گذاری) تبدیل به ساختار و آن ساختار تبدیل به سازمان می‌شود. به‌طور مثال، سازمان تعلیم و تربیت در کشور، آموزش و پرورش، آموزش‌عالی و حوزه‌های علمیه هستند.

«ولایت» یکی از محوری‎ترین کلید واژه‎های روایی‌ـ قرآنی و ولایت دال مرکزی اسلام است. در اهمیت ولایت امام باقر«ع» فرموده‌اند: «اسلام بر پنج چیز استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.» زراره مى‌گوید: «پرسیدم: از میان آنها کدام برتر است؟» فرمود: «ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید آنها و صاحب ولایت، راهنما به سوى آنهاست.»(۵) بنابراین در فقه نظام ولایی واژه «ولایی» همان عنصر ولایت است که بر اساس روایت امام باقر«ع» محور اصلی تمام احکام ـ از طهارت تا دیات ـ از امر ولایت است که در کل افعال سریان دارد. به همین جهت گفته می‌شود کسی که ولایت امیرالمؤمنین«ع» را نپذیرد، صوم و صلات او پذیرفته نیست. بنابراین فقه ولایی، رویکرد حکومتی و ولایی به کل فقه است. امام خمینی، نه تنها شأن عالم ‌بودن اهل‌بیت«ع» را در نظر داشته‌اند، بلکه شأن ولایی (حاکمیت و حکمرانی)نیز مدنظر ایشان بوده است. ما نیز در این نظریه روش‌شناسانه فقهی و اجتهادی، ترکیبی از دو شأن عالمیت و حاکمیت و نظام‌ساز بودن اهل بیت«ع» را شأن ولایی ایشان می‌دانیم.

فقیه دو شأن دارد: شأن فقاهت و شأن ولایت. شأن فقاهت شأن کشف احکام شرعی و دستاورد آن حکم تکلیفی و وضعی است. شأن ولایت شأن جعل است که دستاوردش حکم ولایی است. در مقبوله عمر بن حنظله آمده است: «از امام صادق«ع» درباره دو نفر از دوستانمان (یعنی شیعه) که در مورد قرض یا میراث نزاعی در بینشان در گرفته و برای رسیدگی به قاضی مراجعه کرده بودند، سئوال کردم که آیا این رواست؟» فرمود: هر که در مورد دعاوی حق یا دعاوی ناحق به قدرت حاکمه ناروا مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده است و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به‌طور حرام می‌گیرد؛ گرچه آن را که دریافت می‌کند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم و با رأی طاغوت و قدرتی گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود.»

خدای تعالی می‌فرماید: «یریدُونَ انْ یتَحاکَمُوا إلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یکْفُرُوا به.» پرسیدم: «چه باید بکنند؟» فرمود: «باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت و در حلال و حرام ما مطالعه کرده و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است. باید او را به‌عنوان قاضی و داور بپذیرند، زیرا من او را بر شما حاکم قرار داده‌ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم کرد و از وی نپذیرفتند، بی‌گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی که به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.»(۶)

اگر به این دو شأن قائل باشیم، طبیعتاً بحث روش ولایت و روش فقاهت را باید جدا بحث کرد، یعنی یک ‌بار روش تبدیل مدل‌های کاربردی و اجتماعی در ساحت فقاهت است و یک بار در ساحت ولایت و جعل است. توقیع شریف « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‌ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ عَلَیهِم.»(۷)

‏ابوخدیجه، یکی از اصحاب مورد اعتماد امام صادق«ع» می‌گوید که ایشان ‎‏به من مأموریت داد که از طرف ایشان برای دوستان شیعه‌مان پیغام ببرم که: «مبادا وقتی بین‏‎ ‎‏شما خصومت و نزاعی اتفاق می‌افتد، یا در مورد دریافت و پرداخت اختلافی پیش می‌آید، برای‏‎ ‎‏محاکمه و رسیدگی به یکی از این جماعت زشتکار‌ مراجعه کنید. مردی را که حلال و حرام ‏‏ما‏‎ ‎‏را ‏‏می‌شناسد بین خودتان حاکم و داور کنید، زیرا من او را بر شما قاضی قرار داده‌ام. مبادا که‏‎ ‎‏بعضی از شما علیه بعضی دیگرتان به قدرت حاکمه جائر شکایت ببرد.»(۸) قدر متیقن از این سه روایت این شأن به دست می‌آید. اگر این دو شأن را برای فقیه قائل شدیم طبیعتاً شأن روش فقاهت و ولایت برای فقیه است.

نظام، مجموعه اجزا به هم پیوسته با محوریت و هدف معین است. بنابراین فقه نظام ولایی مجموعه احکام نظام‎مند مربوط به احکام فردی و اجتماعی در قالب احکام رفتاری و راهبردی و ساختاری است. هم نظامی از احکامِ پیش گفته را دارد، هم در احکام فردی، ناظر به فرد و در احکام اجتماعی، ناظر به اجتماع و ناظر به مجتمع بما هو مجتمع است. فقه نظام ولایی، کشف، ترویج است و عینیت خارجی پیدا می‎کند. بنابراین در فقه ولایی، احکام در شش حوزه بررسی قرار می‌شوند که عبارتند از:

  1. احکام اشیاء؛
  2. احکام فعل رفتاری؛
  3. احکام فعل اجتماعی؛.
  4. احکام نهاد؛
  5. . احکام ساختار؛
  6. احکام سازمان.

 

د: گستره فقه نظام ولایی

فقه نظام ولایی به سه نظام رفتاری (شامل فقه فردی و اجتماعی)، نظام راهبردی و نظام ساختاری تقسیم می‌شود تا با چنین فقهی بتوان مقصود دین را که اجرای احکام الهی در میان ابنای بشر است، به نتیجه رساند. در این نظریه، به تأثیرات ساختارها در زندگی بشر و لزوم تغییر آنها به سمت اجرای دین توجه جدی شده؛ نظام راهبردی مدّنظر قرار گرفته و صرفاً به فقه فردی و نگاه اجتماعی در نظام رفتاری اکتفا نشده است.

هـ: رابطه فقه نظام ولایی با فقه های مضاف

نسبت فقه فرهنگ، رسانه، ارتباطات، سیاست، اقتصاد و… با جهان‌بینی فقه نظام ولایی، عام و خاص است؛ یعنی ابتدا جهان‌بینی، بعد مکتب و سپس فقه نظام ولایی به ‌دست می‌آید و سپس یکی از ابعاد نظام که مثلاً «فقه رسانه و فضای مجازی» است، قابل وصول خواهد بود. لذا کسی که بدون طی مقدمات از فقه رسانه و فضای مجازی شروع کند، از میانه راه شروع کرده است.

و: ارکان فقه نظام ولایی

فقه نظام ولایی اجزا و ارکانی دارد که عبارتند از: جهان بینی، مکتب فقهی و فقه نظام ولایی و فقه‌های مضاف. جهان‌بینی «فقه نظام ولایی» بیانگر مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، ارزش‌شناختی، انسان‌شناختی و دین‌شناختی است که هر کدام زیرمجموعه‌هایی دارند. مثلاً در مبانی هستی‎شناسی، توحید در ربوبیت و ولایت و حاکمیت است. مبانی معرفت‌شناختی به‌ویژه عقلانیت اسلامی هم مطرح‌اند. در مبانی انسان‎شناختی، اصالت فرد و جامعه و تاریخ در هر فردی مطرح است. مبنای دین‎شناختی شامل جامعیت اسلام و دنیای برای آخرت و مبنای ارزش‎شناختی ناظر به پیوند ارزش و اعتبار با مصالح و مفاسد واقعیاست.

رویکرد نگارنده در مبانی روش‌شناسی، روش‌شناسی علمی ـ اجتهادی است. معنی و روش اجتهاد متعارف در اینجا کافی نیست و اجتهاد قسم اول و دوم و سوم لازم است تا فقه نظام ولایی یعنی همان فقه بایسته تحقق  یابد و تدوین شود.

مرحله دوم، مکتب فقه نظام ولایی است. «مکتب فقه نظام ولایی» به بیان اصول حاکم بر آن مانند اصالت عدالت و آزادی و مردم‌سالاری و ولایت مطلقه فقیه می‌پردازد. مکتب دربردارنده بایدها ونبایدها و برگرفته از جهان‌بینی است و اصولی چون عدالت و آزادی، مکتب فقه نظام ولایی را تعیین می‌کنند. شبیه کاری که شهید صدر در «اقتصادنا» انجام داد. اصل حاکمیت قوانین الهی، اصل ولایت در حکمرانی، اصل محبت و اخوت در جبهه‎سازی و ساختارسازی، اصل آزادی برای ولایت که کاملاً با نظام سوسیالیستی و لیبرالیستی متفاوت است. در ایدئولوژی اسلامی، اصل آزادی و اصل مشارکت مردمی برای عدالت مطرح است.

مرحله سوم، فقه نظام ولایی است. «فقه نظام ولایی» بخشی از نظامات منبعث از فقه نیست و به‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود. در ذیل نظام ولایی، فقه‌های نظام اجتماعی از قبیل فقه نظام سیاسی، فقه نظام اقتصادی، فقه نظام فرهنگ، فقه نظام هنر، فقه نظام حکمرانی و سیاسی  و سایرعرصه‌ها قرار می‌گیرند.

 

ز: نظریه‌پردازی در مقام عمل

برای نیل به روش‌شناسی فقه نظام ولایی، سه نوع اجتهاد لازم است:

۱ـ اجتهاد قسم اول، با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی.

۲ـ اجتهاد قسم دوم که اجتهادی پایشی برای شناخت موضوعات عینی است.

۳ـ اجتهاد قسم سوم، با هدف نقد وضع موجود و تغییر آن و ایصال به وضع مطلوب.

۱٫ استراتژی اجتهاد قسم اول

اجتهاد قسم اول با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگیو مشتمل بر شش روش و تکنیک روشی است.

الف ـ روش اسنادی برای اثبات استناد نصوص به شارع.

ب ـ روش استفهامی برای فهم مطابقی و التزامی بیّن.

ج ـ روش استنباطی برای کشف قواعد کلی فقهی و اصولی.

د ـ روش استنطاقی کشف دلالت‌های التزامی غیربیّن.

ه ـ روش تفسیر شبکه‌ای برای کشف نظامات معرفتی.

و ـ روش انطباقی جهت تطبیق قاعده کلّی بر مصادیق.

 

۲٫ استراتژی اجتهاد قسم دوم

اجتهاد قسم دوم با هدف اجتهاد پایشی برای شناخت موضوعات خارجی با روش شجره‎ای است. اینکه فقیه کاری به موضوع ندارد همه جا درست نیست. موضوعات خارجی را باید درست شناخت.

برخی در بحث حجاب الزامی می‎گویند، مردم به حجاب اجباری قائل نیستند. در تحقیقات میدانی انجام شده می‎بینیم که روش تحقیقشان غلط است. هدف این اجتهاد، اجتهاد پایشی است.

 

۳٫ استراتژی اجتهاد قسم سوم

استراتژی اجتهاد قسم سوم با هدف نقد وضعیت موجود و امر انسانیِ محقق و تغییرش به وضعیت امر مطلوب اسلامی و دارای چند روش ذیل است:

روش انتقادی، روش رفتارسازی، روش راهبردسازی، روش ساختارسازی.

نتیجه‌گیری:

فقه نظام ولایی به‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود و در صدد است با رفع کاستی‌های فقه موجود در سه نظام: رفتاری، راهبردی و نظام ساختاری گام دیگری در پویایی فقه بردارد.

پی‌نوشت‌ها:

۱- عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- رک، خسروپناه، عبدالحسین، فلسفه فلسفه اسلامی، ص۳۶۵، تهران پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹٫

۳- رک، خسروپناه، عبدالحسین، فلسفه‌های مضاف، ج،۱ ص۳۶، تهران پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۴٫

۴- رک، خسروپناه، عبدالحسین، روش‌شناسی علوم اجتماعی، ص ۲۸۹٫

۵- کلینی، اصول کافی، تهران، نشر دارالکتب الاسلامیه، ج۲، ص۱۸٫

۶- حر عاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، ج۱۸، ص۹۹.

۷- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰.

۸ – وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۰، «کتاب القضاء»، «ابواب صفات القاضی»، باب ۱۱، حدیث ۶٫

 

03ژانویه/21

امام علی(ع) جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

۱٫امام علی(ع) حجت رسای خداوند

«حجته البالغه علی عباده؛ سلام بر تو ای حجت رسای خداوند بر بندگان»

جمله حجت بالغه ترکیب یافته از دو واژه است: ۱- واژه «حجت» در اصل از ماده «حج» به معنای قصد می‌باشد. به جاده و راه که مقصود و منظور انسان است «محجّه» گفته می‌شود به دلیل و برهان هم حجت گفته می‌شود چرا که گوینده قصد دارد به وسیله آن مطلب خود را برای دیگران ثابت کند.

 

۲٫واژه «بالغه» به معنای رسالت

«حجت بالغه» به معنای دلیل رسا و روش الهی. دلایل خداوند برای بشر چه دلایل عقلی و چه نقلی دلایلی کاملاً روشن و واضح است. در حدیثی از امام کاظم(ع) آمده است:

«ان لله علی‌الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیا و اما الباطنه فالعقول؛(۱) خداوند بر مردم دو حجت دارد حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار رسولان، انبیا و امامانند و حجت باطنه عقلایند.»

امامان سلام الله علیهم اجمعین هم خود حجت بالغه خدایند و هم رهنمودهای آنها حجج بالغه خداوند است. خود حجت بالغه‌اند چون معصوم‌اند رفتارشان، گفتارشان، تقریرشان، همگی حجت است. حضرت امام صادق(ع) فرمود:

«کان امیرالمؤمنین باب الله لایؤتی الا منه و سبیله الذی من تمسک بغیره هلک کذلک حکم الائمه بعده واحداً بعد واحد جعلهم الله ارکان الارض و هم الحجه علی من فوق الارض  و من تحت الثری؛(۲) امیرمؤمنان همان درِ خداست که جز از آن به سوی خدا راه برده نمی‌شود و همان راه خداست که اگر کسی به غیر آن چنگ زند هلاک می‌گردد. امامان یکی بعد از دیگری چنین‌اند خداوند آنان را ستون‌های زمین قرار داده است و آنان حجت‌های کامل بر کسانی‌اند که زیر زمین و زیر آسمان قرار دارند.

حضرت امیرمؤمنان آن‌چنان حجت رسای خداست که گویی این واژه «حجت‌الله البالغه» وصف حضرت شده است. امام صادق(ع) فرمود: «اللهم فانّا نشهد انه… حجتک البالغه؛(۳) خدایا ما شهادت می‌دهیم که علی… حجت رسای توست.»

در همین زیارت غدیریه آمده است: «… مولای انت الحجه البالغه و المحجه الواضحه…؛ مولای من تو دلیل رسای خداوند راه روشن او هستی.»

هم خود حجت‌اند و هم رهنمودهای آنها مستند و برهانی و دلیل روشن است. در زیارت امین‌الله که از زیارت‌های معتبری است که اصلش مربوط به حرم مولا علی(ع) است ولی در تمام مشاهد مشرفه می‌توان خواند، آمده است: «مع ما لک من الحجج البالغه علی جمیع خلقه…؛(۴) با دلیل‌های رسایی که بر همه خلق داری.»

به این ترتیب حجت بالغه دلیل رسای خداوند است آنچه ستون فقرات حجت بالغه است وضوح روشن و رسا بودن آن است نه علم پیدا کردن عالم و جاهل به آن. آن‌چنانکه در برخی کتاب‌ها آمده است.(۵)

زیرا چه بسا دلیلی مثل آفتاب روشن است اما عنادها، تعصب‌های جاهلی و… و… آن را پوشانده است همانند شخص مولا علی‌(ع) او حجت بالغه خداوند است گرچه نگذارند همگان این حجت بالغه را بشناسند.

 

۳٫جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّه: سلام بر تو ای دین استوار خدا

واژه «دین» به معنای مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه‌ آنها می‌تواند به سعادت و خوشبختی‌ در جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح قرار بگیرد.(۶)

واژه «قویم» به معنی راست و درست و جمع آن قیام است و این معنا در تمام مشتقات آن قرار دارد. «استقامت» به معنای ملازم طریق مستقیم بودن است.(فصلت/۳۰)

«اقم» از ماده اقامه به معنی صاف و مستقیم کردن بر پایه اتقن است.(روم/۳۰)

«قائم» به معنی ایستاده و برپاست.(هود/۱۰۰)

«قیام» ایستادن هم مصدر (ایستادن) و هم جمع قائم است (ایستادگان). (نساء/۱۰۳)

«قوامین» جمع قوام به معنای بسیار قیام کننده.(نساء/۱۳۵)

بنابر این قویم به معنای استوار و به دور از هر کجی و اعوجاج است.

سلام بر تو ای دین استوار خداوند. اگر کسی در پی دین خداست و بر آن است که برنامه‌ای را که خداوند برنامه سعادت می‌داند انتخاب کند، آن دینی است که تو تبیین کننده آن و جلودار آن باشی.

دینی که از خاندان مطهر شما برنخیزد، دین خدا نیست.

«دین قویم» دین فطرت است، دینی که نه افراط در آن است نه تفریط. دینی که هم به آبادی دنیا می‌پردازد و هم به آبادی آخرت. «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّار(۷): پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما.»

تجلی این دین قویم امامان هستند که دین خدا را از کژی و انحراف حفظ می‌کنند، زیرا آنها مسلط به همه ابعاد دین هستند.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه(۸): دین خدا را یاری نخواهد کرد مگر آنکه همه ابعاد آن را بشناسند.

مضمون این روایت این است که دین با آنان آغاز می‌شود و با آنان خاتمه می‌یابد. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «ایهاالناس این تذهبون؟ و این یراد بکم؟ بنا هدی الله اولکم و بنا یختم آخرکم(۹): ای مردم کجا می‌روید و شما را به کجا می‌برند؟ خداوند به وسیله ما اولین شما را هدایت کرد و به وسیله ما آخرین شما را جمع می‌کند.»

حضرت امیرالمؤمنین«ع» مصداق بارز دین قویم خدا و آیینه تمام نمای دین است و دین همگان را باید با این میزان سنجید.

 

۴٫علی صراط مستقیم

« وَ صِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم: سلام بر تو ای راه مستقیم الهی.»

« صِّرَاط» راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده و ذکر آن صورت توصیف برای تأکید هرچه بیشتر روی این مسئله است.(۱۰)

«مُسْتَقِیم» از استقامت است که به معنای پیوسته در طریق مستقیم بودن است.

صِراط مُسْتَقیم ، همان آئین و دین الهی در عرصه اقتصادی و عملی است راهی که انسان را به خدا می‌رساند. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «صراط الانبیاء و هم الذین انعم الله علیهم(۱۱): صراط مستقیم راه پیامبران است و راه همان‌ها که مشمول نعمت‌های الهی شده‌اند.

در روایتی حضرت امام صادق«ع» در تفسیر آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم فرمود: «الطریق و معرفه الامام(۱۲): مقصود راه و شناخت امام است.»

در حدیث دیگری فرمود: «وَالله نَحنُ الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم: به خدا سوگند صراط مستقیم مائیم.»(۱۳)

و در حدیثی دیگر فرمود که صراط مستقیم امیرمؤمنان علی«ع» است.(۱۴)

این روایات مفسر واژه صراط مستقیم است که در ده‌ها آیه آمده است. کاربرد این واژه می‌گوید که انسان مقصد و هدف دارد برای رسیدن به این هدف راه می‌خواهد. راهنمای این راه امامان معصوم‌اند. بر این اساس به‌خوبی روشن می‌شود که امیرمؤمنان که فرزندان معصومش صراط مستقیم‌اند راه درست فقط راه آنهاست.

در همین زیارت بار دیگر آمده است: «اَشهَدُ اَنَّکَ المَعنیُّ بِقَولَ العَزیزِ الحَکیم  وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ.» (۱۵)

ضَلَّ وَ الله وَ اضلَّ مَنِ التَّبَعَ سِواک وَ عِندَ عَنِ الحقّ مِن عاداک(۱۶)

گواهی می‌دهم که مقصود از این کلام خداوند عزیز مهربان آنجا که می‌فرماید:

«این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد.»

به خدا سوگند هرکس از غیر تو پیروی کرد گمراه شد و دیگران را گمراه کرد و هر که با تو دشمنی کرد با حق دشمن بوده است.

در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است:

«اَنتَ الطَّریقُ الواضِح وَ اَنتَ الصِّراطَ المُستَقیم(۱۷): علی جان تو راه روشن و تو صراط مستقیمی.»

علی حجت خدا و در فضای غبارآلود فتنه، چراغ راه است. این است که انسان نمی‌تواند تعجب خویش را پوشیده دارد که چگونه بی‌بصیرت‌هایی در نیروهای امیرمؤمنان علی«ع» با آنکه می‌دیدند فرمانده علی«ع» است باز هم شک می‌کردند؟!

در مقطع جنگ جمل حارث ‌بن حوط خدمت امام علی«ع» رسید و عرض کرد:

«آیا رأی تو این است که من اصحاب جمل را گمراه می‌دانم؟» (یعنی گمراه نمی‌دانم!!!) مولی فرمود: «یا حارث! انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه؛(۱۸): ای حارث! تو زیر پای خود را دیدی و به بالای سرت نگاه نکردی، از این رو دچار حیرت شدی. تو حق را نشناختی تا اهل حق را بشناسی. تو باطل را نشناختی تا اهل باطل را بشناسی.

تعجب این است که با وجود امیرالمؤمنین علی«ع» که سمبل حق است شک و تردید چرا؟.

غزالی در کتاب المنتقد من الضلال می‌گوید:

«العاقل من یقتدی بسید العقلاء علی«ع» حیث قال لا یعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله(۱۹): عاقل کسی است که به سرور عاقلان علی«ع» اقتدا کند، زیرا فرمود حق به مردان شناخته نمی‌شود حق را بشناسی نا اهلش را شناختی.»

آنچه در این عرصه گفته شد حرف دیروز نیست، بلکه حرف روزمان است.

مراقب باشیم از صراط مستقیم بیرون نشویم و در فضای فتنه غبارآلود نگردیم.

راهش این است که چراغ همراه خود داشته باشیم

و این چراغ حضرت امیرمؤمنان و اولاد معصوم او هستند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۱۶؛ وسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۷٫

۲- تفسیر قمی، ص ۳۲۴؛ علل الشرایع، ص ۱۶۲٫

۳- تهذیب‌الاحکام، ج ۳، ص ۱۴۵، ح ۳۱۷٫

۴- مفاتیح الجنان، ص۴۸۵ انتشارات اسوه، مصباح المجتهد، ص ۷۳۸، ح ۸۳۹٫

۵- اوصاف امیرالمؤمنین، ص ۱۰٫

۶- لغات قرآن در تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۷۱٫

۷- بقره/۲۰۱٫

۸- التبلیغ فی الکتاب و السنه، ص ۹۸٫

۹- کافی، ج ۱، ص ۴۷۱٫

۱۰- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸ تا ۵۱٫

۱۱- نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۶، ذیل آیه سوره حمد.

۱۲- همان.

۱۳- معانی الاخبار، ص ۳۵، باب معنی الصراط، ج ۵٫

۱۴- معانی الاخبار، ص ۳۲، باب معنی الصراط، ج ۲٫

۱۵- انعام/۱۵۳٫

۱۶- مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه.

۱۷- بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱۰۰٫

۱۸- نهج البلاغه، حکمت ۲۶۳٫

۱۹- مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۰٫

03ژانویه/21

سبقت در کار خیر

اشاره:

یکی ازتوصیه‌های اخلاقی امام سجاد«ع» سبقت در کار خیر است. سبقت در کار خیر شامل دو بخش است. بخش اول توجه دادن به خود سبقت فارغ از متعلق آن است. به بیانی نفس سبقت موضوعیت دارد، پیشرو بودن کارکرد تربیتی دارد و وقتی کسی در کار خیر جلو افتاد به دنبالش جمعیت حرکت می‌کند.

بخش دوم درخواست امام از خداوند برای یاری دادن او در سبقت به کار خیراست. باید توجه داشت باب خیر، همیشه برای انسان باز نیست. چه بسا انسان‌هایی که می‌خواستند کارهای خوب انجام بدهند، ولی به تأخیر انداختند و فرصت و توفیق کار خیر از آنها گرفته شد. براین اساس وقتی انسانی توفیق به کار خوب دارد باید تا می‌تواند در انجام کار خیر سبقت بگیرد و آن را به تاخیر نیندازد.

 

سفارش در سبقت درکار خیر

بخشی از دعای بیستم صحیفه سجادیه درباره سبقت گرفتن در خدمت به دیگران است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ، وَأَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ،… وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَه؛ خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و جان مرا به زیور بندگان شایسته‏ات بیاراى و بر من لباس تقوا بپوشان تا بتوانم در راه فضل و کمال از دیگران پیش بیفتم.»(۱)

یکی از درخواست‌های امام سجاد«ع» از خداوند توفیق خدمت به مردم و سبقت در آن است. خدایا! برای امت اسلامی مقدر بفرما که همیشه پیشرو کارهای خوب باشند. اگر تحصیل است سبقت بگیرند، اگر کتابت است سبقت بگیرند، اگر ایمان است سبقت بگیرند، اگر بیمارستان درست کردن است سبقت بگیرند، اگر مسکن درست کردن است، سبقت بگیرند.

 

واژه سبقت و سرعت در قرآن کریم

سبقت در قرآن کریم با واژه‌های متعددی آمده است، مانند: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیرات: در اعمال خیر و نیکی‌ها بر یکدیگر سبقت جویید.»‏(۲) «وَسارِعُوا إِلى‏ مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُم: و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان.»(۳) «سابِقُوا إِلى‏ مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُمْ: پیشى گیرید به سوى آمرزش از خدا».(۴) قرآن کریم از دو واژه برای بیان پیشی گرفتن استفاده کرده است: سبقت و سرعت. تفاوت در این است که سرعت نشانه حوزه فردی است و اینکه هر کسی خودش و بدون توجه به دیگران در کارهای نیک و خیر شتاب کند، اما سبقت با توجه به مسائل اجتماعی است؛ به این معنا که هر کسی می‌بایست خود را با دیگری مقایسه کند و بسنجد و در کار‌های نیک و پسندیده بکوشد تا از دیگری سبقت گیرد. در حقیقت قرآن در اینجا از یک نکته روانى استفاده می‌کند که انسان براى انجام دادن یک کار اگر تنها باشد، معمولاً کار را بدون سرعت و به‌طور عادى انجام مى‏دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگیرد، آن هم مسابقه‏اى که جایزه با ارزشى براى آن تعیین شده، تمام نیرو و انرژى خود را به کار مى‏گیرد و با سرعت هر چه بیشتر به سوى هدف پیش مى‏تازد.(۵)

در روایات اسلامی یکی از ویژگی اهل ایمان سبقت گرفتن در کارهای نیک است که ثمره آن در قیامت سبقت گرفتن در شتاب  به بهشت است. پیامبر خدا«ص» فرمود: «در روز قیامت چون خلایق جمع شوند آواز دهنده‌اى آواز دهد که، «کجایند اهل فضیلت؟» پس جماعتى اندک برمی‌خیزند و شتابان به سوى بهشت می‌روند. فرشتگان جلو می‌روند و می‌گویند: «شما را مى‌بینیم که به سوى بهشت مى‌شتابید.» آنها پاسخ می‌دهند: «ما اهل فضیلتیم.» فرشتگان می‌پرسند: «فضل شما چه بوده است؟» آنها می‌گویند: «ما هرگاه ستمى مى‌دیدیم مى‌بخشیدیم و هرگاه بدى مى‌دیدیم گذشت مى‌کردیم و هرگاه رفتار جاهلانه‌اى با ما مى‌شد بردبارى نشان مى‌دادیم.» پس، به آنان گفته می‌شود: «وارد بهشت شوید که نیکو مزدى است براى عمل کنندگان.»(۶)

 

کارکرد تربیتی سبقت گرفتن

نکته تربیتی درخواست امام سجاد در پیشرو خیرین بودن و در کارهای خیر از دیگران سبقت گرفتن، توجه دادن به خود سبقت فارغ از متعلق آن است. به بیانی نفس سبقت موضوعیت دارد. خود سبق، پیشرو بودن کارکرد تربیتی دارد وقتی کسی در کارهای خیر جلو افتاد به دنبالش حرکت جمعیت می‌آید. شما اگر شروع به تلاوت قرآن کردید دیگران نیز دنباله‌رو شما می‌شوند. وقتی مشغول مطالعه شدید دیگران نیز از شما پیروی می‌کنند در این صورت شما دو پاداش و ثواب دارید: ثواب مطالعه، ثواب سبقت و پیشقدم بودن. بنابراین پیشقدم‌ بودن در کارهای خیر ثواب و پاداشی جدا دارد.

 

 

حضرت خدیجه«س» پیشقدم در کارهای خیر

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «خدمت رسول اکرم«ص» بودیم و همه همسران ایشان حاضر بودند. کسی اسم حضرت خدیجه «س» را برد و پیامبر خدا «ص» گریه کردند. عایشه گفت: «چرا می‌گریید؟» رسول خدا «س» در پاسخ فرمودند: «او فرزند برای من آورد و شما نازا بودید.» عایشه می‌گوید: «همیشه با بیان خوبی‌های خدیجه«س» به پیامبر«ص» خدا تقرّب می‌جستم.»(۷)

ویژگی حضرت خدیجه«س» که پیامبر اکرم «ص» او را می‌ستاید، سبقت گرفتن در کارهای خیر بود. ایشان به‌تنهایی پیشرو در کارهای خیر بود، بنابراین خود سبقت فضیلت است. بر همین اساس امیرالمؤمنین«ع» أسبق‌الناس بود. پیامبر«ص» در میان یاران نشسته بودند. جمعى در حالى که شمشیرها را بر کمر بسته بودند (و آماده جهاد بودند) پا برهنه و بی لباس خدمتش رسیدند. چهره پیامبر «ص» از مشاهده فقر آنها دگرگون شد. به خانه رفتند و سپس برگشتند و به بلال دستور دادند مردم را دعوت به اجتماع و نماز کند. بعد از برگزارى نماز خطبه‌اى خواندند و فرمودند: «اى مردم! از خدا بترسید؛ همان خدایى که همه شما را از یک نفس آفرید و بدانید که خدا مراقب شماست. ای مردم! تقوا پیشه کنید و به فکر فرداى قیامت باشید. هر کدام که می‌توانید از دینار، درهم، لباس، گندم، خرما، حتى بخشى از یک دانه خرما به نیازمندان کمک کنید.» در این هنگام مردى از «انصار» کیسه پولى آورد که در دستش جاى نمى‌گرفت. این امر سبب تشویق مردم شد و پشت سر هم کمک‌هاى مختلف فراهم کردند، به‌حدى که دو کپه از مواد غذایى و لباس جمع شد.

آثار سرور در چهره پیامبر«ص» نمایان شد و فرمودند: «مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها بَعْدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَ مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّهً سَیِّئَهً کانَ عَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَىْءٌ: هرکس پایه‌گذار روش نیکویی در اسلام باشد، پاداش آن و پاداش کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او می‌رسد؛ بی آنکه چیزی از اجر و پاداش آنها کم شود. و هر کس روش بدی در اسلام پایه‌گذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او می‌رسد و ذره‌ای از گناهان آنها کاسته نمی‌شود.»(۸)

دعای امام سجاد«ع» در دو بخش است: توفیق سبقت و پیشرو بودن. توفیق سبقت در کارهای خیر. لذا نفس سبقت به خیرات این فضیلت است و خود سبقت اهمیت دارد.

 

 

آسیب‌های به تأخیر انداختن سبقت در کار خیر

بخش دوم درخواست امام از خداوند، یاری دادن او در سبقت به کارهای خیر است. مثلاً صدقه دادن از فضائل است. در حسن دادن صدقه، جهاد و انفاق هزاران روایت داریم. در وسائل الشیعه در باب صدقه بیش از ۳۰۰ روایت آمده است. باید توجه داشت باب خیر همیشه برای انسان باز نیست. چه بسا انسان‌هایی که می‌خواستند کارهای خوب انجام بدهند، ولی به تأخیر انداختند و فرصت و توفیق کار خیر از آنها گرفته شد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ مِن الخَیرِ فَلْیَنتَهِزْهُ؛ فإنّهُ لا یَدرِی مَتى یُغلَقُ عَنهُ: هر کس که درى از خیر به رویش گشوده شود، باید آن را غنیمت شمرد؛ زیرا نمى‌داند آن در چه وقت به رویش بسته مى‌شود.»(۹) فردی ثروت دارد و می‌تواند بیمارستان، مسجد، کتابخانه، مدرسه، خیابان و… درست کند. فرمود قبل از اینکه فرصت را از دست بدهید انجام دهید. برای اینکه این فرصت از دست رفتنی است. تا قدرت هست باید از آن استفاده کرد. امروز قدرت بر بیان است، فردا بیان ساقط می‌شود. امروز پول دارد و مسجد و بیمارستان درست نمی‌کند و فردا مصادره می‌کنند و به ورثه‌اش هم نمی‌دهند و یا کس دیگری می‌خورد. بنابراین باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد. این معنا در اشعار هم زیاد دیده می‌شود.

فرصت شمار صحبت که از این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن(۱۰)

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست(۱۱)

 

فرصت همانند ابر در حال گذر است

در انجام کارهای خیر نباید فرصت‌ها را از دست داد. حضرت علی‌«ع» می‌فرماید: «اِنتَهِزُوا فُرَصَ اَلْخَیْرِ فَإِنَّهَا تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحَاب: فرصت‌هاى خیر را غنیمت شمارید، همانا آنها چون ابر مى‌گذرند.(۱۲)

به طور خلاصه دو بحث ارائه شد:

یکی نفس سبقت گرفتن که فضیلت است و دیگری سبقت در کارهای خیر و از دست ندادن فرصت در انجام آنها.

از خداوند متعال می‌خواهیم به همه ما توفیق سبقت در کارهای خیر و انجام کارهای خیر عنایت فرماید.

به کوشش: قاسم بابائی

 

  پی‌نوشت‌ها:

  1. دعای بیستم صحیفه سجادیه.
  2. سوره بقره ۱۴۸٫
  3. ال عمران، سوره ۱۳۳٫
  4. سوره حدید، آیه ۲۱٫
  5. تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۹۲٫
  6. ورام مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲۴، قم، نشر مکتب الفقیه.
  7. مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۸ ؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۱۳۱٫
  8. صحیح مسلم، ج ۲، ص ۷۰۴ (باب الحث على الصدقه و لو بشق تمره).
  9. کلینی، الکافی: ج ۳، ص ۴۲۴، ح ۹، عن السکونی.
  10. دیوان حافظ ۷۲٫
  11. دیوان حافظ ۳۹۲٫
  12. ۱۲٫ غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۶۰۸٫
03ژانویه/21

سرچشمه خوبی‌ها

اشاره:

در شماره گذشته حضرت استاد با اشاره به لزوم توجه به نعمت عظیم ولایت،‌ به بحث درباره سه عامل «توفیق الهی»، «انگیزه» و «پذیرش نصحیت» به عنوان اسباب کار خیر اختیاری پرداختند. در ادامه ضمن توجه دادن به تعارض ظاهری اراده الهی با اراده‌های دیگر، با ذکر مثالی تفاوت اراده‌های طولی و اراده‌های عرضی را تشریح کردند. در این شماره ادامه این بحث را می‌خوانید.

 

مراتب شکرگزاری متناسب با مراتب فاعل‌ها

اگر شخص محتاج در هنگام تحویل چک بگوید آن شخصیت بزرگ این کار را کرده و به خدمتکاری که چک را به او رسانده هیچ اعتنایی نکند، کاری خلاف ادب محسوب می‌شود. ما معمولاً در چنین مواردی اگر با آن منشی یا حسابدار هم روبه‌رو شویم از آنها هم تشکر می‌کنیم، اما می‌دانیم که کار دست آن شخصیت بزرگ است و به امر ایشان این کار انجام می‌گیرد و اگر او دستور ندهد هیچ یک از مراحل دیگر انجام نخواهند شد. ولی دیگر عوامل هم در این عمل نقش دارند و با اراده خود کار خویش را انجام می‌دهند و چون کار خوبی هم انجام می‌دهند، ادب و اخلاق هم اقتضا می‌کند که در مواجهه با هر کدام متناسب با شأنشان از آنها تشکر کنیم، و این تشکر هم هیچ منافاتی با این حقیقت ندارد که کار اصلی را آن شخصیت بزرگ انجام می‌دهد.

در باره عالم هستی هم معتقدیم که همه عالم هستی از خداست. مگر ما خالق دیگری هم داریم؟ هر چه هست، وجودش از خداست. پس اگر بگوییم همه چیز از خداست حرف غلطی نگفته‌ایم، اما این بدان معنا نیست که وسایطی در کار نیست و آنها هیچ مسئولیتی ندارند یا اگر کار خیری انجام دادند سزاوار تشکر نیستند. این رابطه طولی است و نسبت فعل به هر یک از فاعل‌ها هم صحیح است و مسئولیت واسطه‌ها هم در جای خود وجود دارد و وظیفه‌ای هم که ما نسبت به واسطه‌ها داریم امری واقعی است. اگر بگوییم اصل کار از خدای متعال است هیچ سخن خطایی نگفته‌ایم، حتی اگر هم بگوییم: «لامُؤثّرُ فِی الوجود اِلا الله: هیچ مؤثری در وجود جز الله نیست.» حرف اشتباهی نزده‌ایم زیرا مقصود این است که هیچ مؤثری به‌طور استقلالی تأثیر حقیقی در عالم وجود ندارد. ایجاد از اوست و هر چه و هر کس که وجود دارد وجودش از اوست. این یک نگاه است که بر اساس آن وقتی واسطه‌ای برای ما کاری را انجام می‌دهد، به ما کمکی می‌کند، یا معلمی که کلمه‌ای را به ما یاد می‌دهد، ما باید از او تشکر کنیم، چنانچه از امیرالمؤمنین«ع» نقل شده است که: «مَن عَلَّمَنِی حَرفاً، فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً؛(۱) هرکس حرفی به من یاد دهد مرا بنده ساخته است.»

درست است که همه اینها کار خدا، لطف خدا و هدایت الهی است و نه تنها علم، بلکه واسطه در علم هم از اوست، اما در هر مرحله‌ای وسایط نقشی طولی در انجام این فعل دارند و انسان باید از همه تشکر کند. البته این تأثیر در عرض کار خدا نیست، یعنی این طور نیست که نیمی از کار را خدا و نیمی دیگر را واسطه یا واسطه‌ها انجام داده‌اند، بلکه همه آن کار برای خداست و همه آن هم برای واسطه است. اینها در طول هم هستند. وجود شیطان و قدرت اغواگری‌اش از خداست و کس دیگری وجود ندارد که این چیزها را به او داده باشد. پرسش این است که ما در هر مرتبه باید به چه چیزی توجه کنیم؟

مؤمن در همه چیز و در همه حال نوعی نسبت نهایی برای خدا قائل است. این اعتقادی است که لازمه ایمان است و باید همیشه آن را حفظ کرد، اما معنای این اعتقاد این نیست که به هیچ عامل دیگری توجه نکند و هیچ چیز دیگری را مؤثر نداند. عوامل دیگری هم هستند، اما همه به اذن‌‌الله مؤثرند و خداست که قدرت تأثیر به آنها می‌دهد و هرگاه هم بخواهد این توان را از آنها می‌گیرد.

اما توجه ما باید چگونه باشد و کار را باید چگونه به هر یک از فاعل‌ها نسبت دهیم؟ نوع توجه و نسبت دادن ما باید متفاوت باشد. وقتی که آن خدمتکار پول را به در خانه می‌آورد باید از او تشکر کرد. ما با او مواجهیم و در برابر او وظیفه‌ای داریم.

 

قابل قیاس نبودنِ نقش سرچشمه با نقش واسطه‌ها

از امام رضا«ع» نقل شده است:

«مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّوَجَل(۲): کسی که از منعمی از مخلوق‌ها تشکر نکند، از الله عزّ و جلّ تشکر نکرده است.» اما وظیفه ما به همین جا ختم نمی‌شود. ما به خاطر کاری که او انجام داده، از او تشکر می‌کنیم، اما در عمق دلمان باید خود را مدیون چه کسی بدانیم؟ آیا باید خود را مدیون مستخدمی بدانیم که امر مافوقش را اطاعت کرده و برای انجام این وظیفه مزد خود را خواهد گرفت؟‌ اگر به او بگوییم: «آقا! من چطور می‌توانم از شما تشکر کنم؟ چقدر به این پول احتیاج داشتم و واقعاً مدیون شما هستم.» در صورتی که او به جایگاه خود توجه داشته باشد می‌گوید: «شما به من مدیون نیستید. به من گفته بودند این پول را به این آدرس ببر و من هم آوردم و مزد این کار را هم خواهم گرفت.»

تشکر ما باید بدین خاطر باشد که او وظیفه‌اش را خوب انجام داده، تأخیر نداشته و خیانت نکرده است. اما از آن شخصیتی که اصل پول از اوست و او دستور اهدای ‌آن را داده است باید طور دیگری تشکر کرد، زیرا آنچه که به ما رسیده از اوست و اگر او نبود نه کسی چک را می‌نوشت و نه کسی آن را به ما می‌رساند. پس موقعیت ما نسبت به چنین مواردی فرق می‌کند.

باید توجه داشته باشیم که چه کاری را به چه کسی نسبت می‌دهیم و در مقابل هر کسی چه وظیفه‌ای داریم. اگر نسبت به همان واسطه اخیر هم وظیفه خود را انجام ندهیم، در پیشگاه خدا مؤاخذه خواهیم شد.

ما وظیفه داریم که از واسطه‌ها هم در حد خودشان تشکر کنیم، اما این بدان معنا نیست که خدا را فراموش کنیم. باید بدانیم که اصل خدا، همه چیز از او، دل‌ها به دست او و هستی در دست اوست: «إِنَّمَا أَمرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَن یقُولَ لَهُ کُن فَیکُونُ(۴): تنها امر او هنگامی‌که چیزی را اراده می‌کند این است که به آن می‌گوید: «باش!» پس آن موجود می‌شود.»؛ «وَإِن یمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُو(۵): اگر الله به تو زیانی برساند پس برای آن برطرف کننده‌ای جز او نیست.»

اگر ضرری، خسارتی، بیماری، مشکلی یا بلایی به کسی رسیده خدا آن را نازل کرده و خود او هم می‌تواند آن را بردارد و هیچ کس دیگری قدرت برداشتن آن را ندارد. این حقیقت نص آیه قرآن است. چنانکه می‌فرماید: «وَإِن یرِدکَ بِخَیرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِه(۶): و اگر براى تو خیرى بخواهد، پس برای بخشش او ردکننده‏اى نیست.» اگر خدای متعال بخواهد خیری به کسی برساند کسی نمی‌تواند مانع آن شود. کار به دست اوست و به هر کسی و از هر طریقی و از راه هر سببی که مصلحت بداند هر آنچه را که بخواهد می‌رساند. او در انجام کار خوبش درنمی‌ماند و نیاز به اسباب ندارد و اراده اوست که عمل می‌کند.

بنابراین ما در مقام مناجات با خدا باید همه چیز را از خدا بدانیم و به او نسبت دهیم و بگوییم: «خدایا! تو همه این نعمت‌ها را در اختیار ما قرار دادی. تو ما را هدایت کردی و تو به ما ایمان عطا فرمودی. تو توفیق نماز خواندن و توفیق هر کار خیری را که انجام دادیم به ما عطا کردی. حتی تو توفیق شکر بندگانت را هم به ما عنایت کردی. وقتی با خدا مواجهیم باید توجه داشته باشیم که منشأ اصلی همه قدرت‌ها اوست.

اما مواردی هم وجود دارند که ما با مخلوقات واسطه مواجهیم و نسبت به آنها هم وظایفی داریم که باید انجام بدهیم. در این زمینه روایاتی نقل شده که به نظر می‌رسد بیشتر از امام هادی«ع» در رساله جبر و تفویض وارد شده است.(۷)

خدا: سرچشمه خوبی‌ها. کفران نعمت خدا: سرچشمه بدی‌ها

در حدیثی قدسی آمده است که:

«یَا ابنَ آدَمَ بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَى مَعْصِیَتِی؛ جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً؛ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ؛ وَ ذَاکَ أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی(۸): ای فرزند آدم با خواست من، تو کسی شدی که برای خودت می‌خواهی آنچه را که می‌خواهی و با قوت من واجبات مرا ادا کرده‌ای و با نعمت من بر معصیت من قدرت یافته‌ای. من تو را شنوای بینای قوی قرار دادم. آنچه که از خوبی به تو می‌رسد از جانب الله است و آنچه که از بدی به تو می‌رسد از جانب خودت است و این بدین خاطر است که حقیقتاً من به خوبی‌های تو اولی از تو هستم و تو به بدی‌های خودت اولی از من هستی.»

در مقام عذرخواهی و توبه اگر بگوئیم: «خدایا! مؤثر اصلی تو بودی به این معنا که معصیت هم که کردم تو قدرتش را به من عطا کردی.» چنین کلامی، مناجات نیست و گوینده آن در مقام عذرخواهی و توبه نیست. در مقام توبه باید بگوئیم: «خدایا! این گناهان را من انجام دادم و من مسئول آنها هستم و نسبت آنها هم به من صحیح است و گزاف و دروغ نیست. واقعاً من چنین اعمالی انجام دادم و اراده من هم در آنها اثر داشت.» مقام توبه و استغفار این است که انسان سیئات را به خودش و خوبی‌ها را به خداوند متعال نسبت دهد. «خدایا!‌ اگر تو این نعمت‌ها را به من نداده بودی من چگونه می‌توانستم نماز بخوانم؟ اگر تو مرا خلق و هدایت نکرده بودی و اگر به من ایمان عطا نکرده بودی، توفیق انجام هیچ کار خوبی را نمی‌یافتم. اگر زبانم لال بود نمی‌توانستم حرف بزنم و اگر بدنم فلج بود نمی‌توانستم رکوع و سجود کنم. پس تو به خوبی‌های من اولی از من هستی و من به بدی‌هایم اولی از تو هستم.»

در این مقام، بدی‌ها را به خود نسبت می‌دهیم و خوبی‌ها را به خداوند و این هر دو نسبت صحیح‌اند. باید به مقامی که در آن هستیم توجه داشته باشیم و ببینیم چه مرتبه‌ای است و چه اقتضایی دارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مجموعه آثار کنگره‏ بین‌المللى بزرگداشت ثقه‌الاسلام کلینى‏، مجموعه رسائل، ج۱ ص۳۲۱٫

  1. محمدبن‌علی‌بن‌بابویه، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۲۴٫

۳٫همان.

۴٫یس، ۸۲٫

۵٫یونس، ۱۰۷٫

  1. همان
  2. ر.ک: ابن‌شعبه حرانى‏، تحف العقول‏، ص۴۵۸٫

۸٫ محمدبن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج۱ ص۱۵۲٫